پیش گفتار
بسم الله الرّحمن الرّحیم : وَ اَتِمُّوا الْحَجَّ
وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ...«بقره196» و حج
و عمره را برای خدا به اتمام برسانید! حج فریضه ای الهی
است و همان عبادتى است كه امیر مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام نامیده
و در وصیت خویش در آخرین ساعت عمرش فرموده : و الله الله فى بیت
ربكم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را! در مورد
خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستید آن را خالى نگذارید كه اگر
خالى گذارده شود مهلت داده نمى شوید
(و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت). در حدیث معروفى امام على (علیه
السلام) - در زمینه فلسفه احكام ، طبق نقل نهج البلاغه حكمت 252 بیان
فرموده نیز اشاره پر معنائى به اهمیت حج شده است ، مى فرماید:
فرض الله الایمان تطهیرا من الشرك000و الحج تقویة للدین :
خداوند ایمان را وسیله پاك سازى مردم از شرك000و حج را سبب قوت دین
قرار داده است . بنابراین ما مسلمانها باید سعی كنیم
اوّلًا این فریضه مهمه را كه یكی ازفرائض وواجبات دینی
ما ست بزرگ بشماریم ودرانجام آن كوشا باشیم كه بحمدالله هستیم
بطوریكه افرادثبت نام شده برای اعزام به حج وعمره باید سالیانی
درنوبت باشند ولحظه شماری كنند كه كی نوبت آنها اعلام میشود كه
درثبت نام سال (87) وعده ده ودوازده ساله داده میشد. وثانیا قبل
ازرفتن به حج ویاعمره احكام ومناسك آن رافرابگیریم كه درعمل
دچارمشكل نشویم . لذا جهة سهولة دریادگیری مناسک واعمال
حج وانجام این فریضه الهی این کتاب موبایل را نوشته
وتنظیم نمودم وآن را بنام همراه زائرین مکه ومدینه نامیدم
كه این کتاب اشاره مختصربه مناسك حج وعمره ومعرفی اجمالی سرزمین
عربستان و مكه و مدینه دارد، ولیكن حاج ومعتمررابی نیاز
از طرح مسائل توسّط روحانیون محترم كاروانها نمیكند ، بلكه آشنائی
اختصاری با اعمال ومناسك است و ریزمسائل رابایدازروحانی
كاروان كه همراه حاج ومعتمرهست شنید ویاسؤال كرد كه انشاءالله عملی
صحیح ومرضی پروردگارمتعال انجام دهیم. لازم به ذكراست كه اینجانب
پس ازچهارنوبت تشرف به عمره ویک نوبت تشرف به حج واجب و آگاهی اجمالی
ازبعضی مسائل مبادرت به تهیه وتنظیم این نوشتارنموده ام ،
وازآنجائی که زائرین عموما ومدیران وروحانیون کاروانها
خصوصا در مکه ومدینه نیاز به بعضی ازدعاها وروضه ها واشعارذکرمصیبت
ومرثیه دارند که گاهی لازم است چندین کتاب را همراه داشته باشند
، مبادرت به درج بعضی ازدعاها و روضه ها واشعارمرثیه نمودم که زائر
ومدیر وروحانی کاروان نیاز به حمل کتابهای دیگرنداشته
باشند البته اگر نیاز به مدایح ومراثی بیشتری داشته
باشند کتاب موبایل مدایح ومراثی ماراوبعضی ازکتابهای
موبایلی دیگرماراهم همراه د اشته باشند خوب است .درضمن مطالعه
وانجام اعمال اینجانب راهم دعافرمایند
امیدوارم نوشتن این کتاب وسایر کتابهای
ما مرضی نظر حضرت بقیة الله الاعظم روحی وارواح العالمین
لتراب مقدمه الفداء قرارگیرد.
آشنائی باعربستان سعودی
تذکری نافع
آمارها وآدرسهای هركشوری همیشه درحال تغییر
وتحول است لذابه آمارها وآدرسهای اعلام شده خیلی زیاد تكیه
نكنند چون فقط جهة آشنائی با اماكن و اوضاع واحوال و...است
شبه جزیره عربستان
عربستان احتمالاً محل اولیه زندگی سامیها
بوده است, که از چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح به بین النهرین
و فلسطین مهاجرت نمودند و بعدا به آشوری ها, بابلی ها, کنعانیها
و آموریها معروف شدند.
دوران باستان – در هزار سال اول قبل از میلاد – حکومت
منائیان در منطقه عسیر و در جنوب حجاز در طول ساحل دریای
سرخ برقرار شده بود. در قرن اول قبل از میلاد, منائیان از مرکز تجارت
خود در ددان (الاولی) دست کشیدند. منائیان یک مرکز تجاری
در قسمت شمال مدائن تأسیس نمودند. در قسمت شرقی کشور دیلمون
قرار داشت که ظاهراً یک مرکز سیاسی – فرهنگی واقع در
کرانه خلیج فارس بود. برخی این محل را همان جزیره بحرین
دانسته اند اگرچه بخشهایی از قطعه اصلی نیز جزء آن بودهاست
و با قسمتهای داخلی سرزمین که اکنون عربستان سعودی نامیده
میشود روابط تجاری داشتهاست.
اسکندر مقدونی قبل از مرگ نابهنگام خود در سال 323
قبل از میلاد قصد داشت عربستان را تصرف نماید. و بعد از مدتی
حاکمان بطالسه مصر تا حدودی بر ینبع سلطه یافتند. ولی نبطیان
مانع از سلطة آنها شدند. سپس کشور در معرض مبارزات سلطه طلبانه حبشیها و
پارسها قرار گرفت.
در قرن پنجم بعد از میلاد, مکه از نظر اهمیت جایگزین
شهر پترای در دوره نبطیان شده بود.
عربستان قسمتی ازجزیرة العرب است
بخش بزرگ جزیرة العرب را كشور عربستان سعودى تشكیل
مى دهد.
طبعا دیگر كشورهاى موجود در شبه جزیره، عبارتند
از: یمن، كویت، بحرین، امارات متحده عربى، قطر و عمان.
جغرافیای عربستان و شبه جزیره عربستان
عربستان کشوری است که در شبه جزیره عربستان در
جنوب غربی آسیا قرار دارد. این مملکت دوملیون ودویست
چهل هزار کیلومتر مربع مساحت سیزدهمین کشور جهان محسوب می
شود.
عربستان از جنوب با کشور یمن، از شرق با عمان و
امارات متحده عربی، از شمال، عراق و اردن و از سمت غرب با دریای
سرخ همسایه است.
بلندترین قلّه آن در رشته کوههای غربی،
3120 متر ارتفاع دارد و «رأس الصبح» نامیده می شود.
این کشور در شبه جزیره عربستان جای دارد
و 80% آنرا گرفته است. شبه جزیره عربستان با سه ملیون کیلومتر
مربع، وسیعترین شبه جزیره جهان محسوب می شود و از سه طرف،
دریاهای سرخ، دریای عرب (درجنوب)، خلیج عدن، دریای
عمان و خلیج فارس و مدیترانه احاطه شده است.
حداکثر طول شبه جزیره 2500 کیلومتر و حداکثر
عرض آن ما بین دریای سرخ و خلیج فارس 1000 کیلومتر
می باشد.
جغرافیدانان شبه جزیره عربستان یا جزیرة
العرب را به شش قسمت تقسیم کرده اند :
1- تهامه: به قسمت غربی کوههای سراة که از شمال
به جنوب جزیرة العرب به موازات دریای سرخ کشیده شده،
تهامه گفته می شود. از آن رو تهامه گفته اند که حرارت آن زیاد و باد
آن کم است. مکّه و نیمی از مدینه را جزو تهامه دانسته اند.
2- حجاز: به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل بین
ارتفاعات نجد و شرق تهامه گفته شده که به شمال یمن منتهی می
شود. حجاز از «حَجَزَ» به معنای مانع است، چون بین تهامه و نجد مانع ایجاد
کرده، آن را حجاز گفته اند. شهر طائف و نیمی از مدینه در حجاز
قرار دارد.
3- نجد: ناحیه ای است مرتفع که پس از حجاز و میان
یمن، صحرای سماده، عروض و عراق واقع بوده و چون از سایر نواحی
مرتفع تر است آن را نجد نامیده اند. نجد قسمت مرکزی عربستان را تشکیل
می دهد و ریاض پایتخت این کشور در آن قرار دارد.
4- عین: در جنوب حجاز و نجد، یعنی در
منتهی الیه جنوب غربی شبه جزیره واقع و از حاصلخیز
ترین نقاط شبه جزیره به شمار می رود. این منطقه از سمت
شرق با حَضرَ موت و دریای عمان همسایه است.
5- عروض: شامل «یمامه، عمان، بحرین و اصاء»
است. از این روی «عروض» نامیده اند که میان نجد، یمن
و عراق، فاصله ایجاد کرده است.
6- حضرموت و المهره: ناحیه وسیعی در شرق
عدن و در کناره دریاست که صحرای «احقاف» در مجاورت آن بوده است. گویند
حضرت هود در این منطقه به خاک سپرده شده است.
جزیرة العرب سرزمین خشكى است كه از سه سوى در
حصار آب قرار گرفته است. از غرب دریاى سرخ كه حدّ فاصل جزیرة العرب و
قاره آفریقاست; جنوب آن اقیانوس هند و در شرق، دریاى عمان و خلیج
فارس قرار گرفته است كه جزیرة العرب را از ایران جدا مى سازد. تنها در
قسمت شمالى با كویت و عراق و شامات پیوند زمینى دارد.
جزیرة العرب از نظر جغرافیایى به چند بخش
تقسیم مى شود:
1- حجاز ; سواحل شرقى دریاى سرخ و طبعاً شامل بخشى از
ناحیه غربى جزیرة العرب است.
2- تهامه ; آن بخش از جزیرة العرب است كه در جنوب
حجاز قرار دارد.
در تعریفى دیگر، خود حجاز دو ناحیه غربى
و شرقى دارد; ناحیه شرقى آن، كه منطقه اى كوهستانى است «حجاز» نامیده
مى شود و قسمت غربى آن، كه دشتى سرازیر به سوى دریاى سرخ است، «تهامه»
نام دارد.
3- نجد ; قسمت میانى جزیرة العرب از شمال به
جنوب است، كه در شرق حجاز قرار دارد.
4- عروض ; بخش وسیعى از جزیرة العرب را كه در
ناحیه شرقى آن قرار دارد، اصطلاحا عروض مى نامند. مهم ترین شهرهاى
منطقه شرقى، شهرهاى احساء و قطیف است كه مركز شیعیان عربستان مى
باشد. در حاشیه شرقى و جنوب شرقى جزیره، كشورهاى قطر، بحرین و
عمان قرار دارند.
5- یمن ; شامل نواحى جنوبى جزیرة العرب است كه
به دو قسمت یمن جنوبى و یمن شمالى تقسیم گردیده و در حال
حاضر یك كشور به حساب مى آیند.
بدین ترتیب، جزیرة العرب افزون بر آنكه
از لحاظ جغرافیایى به مناطق مختلف تقسیم مى شود، به لحاظ سیاسى،
مشتمل بر چندین واحد مستقل سیاسى است. امروزه گسترده ترین و
مهمترین بخش جزیرة العرب را كشور عربستان سعودى تشكیل مى دهد.
كشور سعودى، داراى شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از
1-منطقه حجاز، كه مهم ترین شهرهاى آن مكه، مدینه،
طائف و جده است
2-منطقه شمالى، كه شهرهاى مهم آن تبوك، حائل و عرعر است
3-منطقه ربع الخالى، كه مهم ترین شهرهاى آن عبیله
و شواله است
4-منطقه شرقى، كه مهم ترین شهرهاى آن عبارتند از
دمام، ظهران و جبیل
5-منطقه عسیر، كه مهم ترین شهرهاى آن نجران،
ابها، خمیس و جیزان است
6-منطقه نجد، كه مهم ترین شهرهاى آن عبارتند از: ریاض،
الخرج، درعیه، عنیزه و بریده.
وادى نجران کشور عربستان در خاورمیانه و هم مرز با خلیج
فارس و دریای سرخ واقع است.
در جنوب این کشور، یمن قرار دارد.
این کشور هم چنین با عراق، اردن، کویت،
عمان، قطر، امارات متحده عربی مرز مشترک دارد.
آب و هوای این منطقه، گرم و خشک است.
تفاوت دمای شب و روز زیاد است.
اکثر زمین آن را بیابانهای ماسه ای
تشکیل میدهد.
ربع الخالی که یک چهارم مساحت عربستان را تشکیل
میدهد خالی از سکنهاست.
بلندترین نقطه عربستان کوه سوداء با سه هزار و پانصد
و پنجاه متر ارتفاع است.
عربستان امروز
عربستان سعودی یا حجاز در تقسیمات اداری
و جغرافیائی امروز به خطه ساحلی غربی عربستان اطلاق میشود
که در کنار دریای سرخ از عسیر (در جنوب) تا منتهی الیه
خلیج عقبه (در شمال) تقریباً بطول هزار و سیصد کیلومتر
ممتد شده و عرض آن در پشت ساحل به طرف داخله عربستان تقریباً از 180 تا 275
هزار گز است و محدود است از خاور به خلیج فارس و از باختر به دریای
سرخ و از شمال به اردن و عراق و از جنوب به یمن و حضرموت و عمان و 895 هزار
میل مربع مساحت دارد.خطه حجاز یا عربستان مرکب از دو منطقه طبیعی
است :قسمت شرقی که کوهستانی است به عربی ، نجد گفته میشودو
دیگری غربی که پست و هموار است در طول ساحل ، تهامه نامیده
میشود. شهرهای مکه و مدینه در قسمت هموار واقع است . حجاز دارای
سلسله کوهها است و آنجا بارندگی بسیار کم است ولکن در سواحل آن نسبةً
باران زیاد است . آبگیر شهرهای آن همه از سیل های
زمستانی است .
منطقه حجاز
كلمه حجاز از «حاجز» گرفته شده و به معناى «مانع» است. این
نام بدین دلیل است كه رشته كوه «سراة» كه از شمال تا جنوب در برابر دریاى
سرخ كشیده شده و طول آن 1760كیلومتراست، دوقسمت راازیكدیگرجدا
كرده كه در یك سوى آن نجد و در سوى دیگر تهامه قرار گرفته است. بدین
ترتیب، این كوهها مانعى در میان این دو ناحیه است و
حجاز دقیقاً شامل بخش كوهستانى به سمت غرب; یعنى دریاى سرخ است.
در واقع، بخشى از حاشیه شرقى دریاى سرخ را كه مكه و مدینه در آن
قرار دارد، حجاز مى نامند. حجاز چون دیگر نواحىِ جزیرة العرب، بسیار
خشك و كم آب است و تنها در برخى از وادى ها، آب هاى فصلى و یا چاه وجود دارد
كه از قدیم برخى از قبایل عرب را پیرامون خود گرد آورده است. به
همین دلیل، در قدیم و تا چند دهه اخیر، یكجا نشینى
شهرى و روستایى كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحیه
به عنوان مراكز شهرى شناخته مى شده است: مكه، طائف، یثرب و خیبر.
حكومت عربستان
كشور سعودى كه در گذشته به نام «الجزیرة العربیه»
مشهور بود، اكنون به نام خاندان آل سعود شهرت یافته است; خاندانى كه فعالیت
خود را از قرن دوازدهم هجرى در «نجد» آغاز كرد و به تدریج و پس از یك
دوره نسبتا طولانى بر این كشور تسلط یافت.
زمانى كه مَلِك عبدالعزیز بر این كشور سلطه یافت،
نام آن را به «المملكة العربیة السعودیه» تغییر داد.
در سال 1908 م . که دولت عثمانی به صورت حکومت مشروطه
سلطنتی درآمد. شریف حسین بن علی را حاکم مکه نمود و
سرانجام به سال 1916 استقلال یافت و شریف حسین بعنوان پادشاه آن
سرزمین شناخته شد لکن دیری نپائید که حکومت وی به
دست عبدالعزیزبن سعود منقرض گردید و خود رسماً پادشاه آن سرزمین
شد و در تاریخ 1932 بر تمام سرزمین حجاز تسلط یافت و سرزمین
خود را بنام المملکة العربیة السعودیة اعلام کرد وی فرزند خود
امیرسعود را در 1352 ه . ق. به ولایت عهد منصوب کرد و در هشتم ربیع
الاول 1373 ه . ق. درگذشت و ولی عهد او بنام «ملک سعود» بر تخت نشست و بعد
از او ملک فیصل ، برادر او ، وبعدهم....
جمعیت عربستان
جمعیت این کشور در حدوددو میلیون و
نیم است که عده ای از آنها شهرنشین اند اما زندگی اکثر
آنها هنوز بر اساس صحرانشینی است
جمعیت عربستان راطوائف و قبائل مختلفی تشکیل
میدهند که مهمترین آنها عبارتند از: مطیر، عتیبة، بنی
سلیم ، قریش ، هذیل ، ثقیف ، البقوم ، عدوان ، بنی
حارث ، بنی لحیان ، بنی سعد، جحادلة، نخاولة.
منابع طبیعی
این کشور از نظر منابع طبیعی چون طلا و
مس، نفت، گاز، و آهن غنی ست. هر چند از نظر جنگل و مناطق جنگی، کشتزار
دائمی و زراعت با فقر روبه روست. مخاطرات طبیعی چون طوفانهای
شن بسیار اتفاق میافتد. اغلب گیاهان در واحهها میرویند.
شتر در زندگی سنتی عربستان نقش مهمی ایفا میکند. حیوانات
اهلی از جمله شتر، گوسفند و بز بیش از حیوانات دیگر دیده
میشوند. روباه، خرگوش، موش صحرایی، جوجهتیغی
عقاب، کرکس، و جغد در عربستان دیده میشوند اما نسل شترمرغ و شیرآفریقایی
در آن جا منقرض شدهاست. فلامینگو، پلیکان، حواصیل، و پرندگان
آبزی در نواحی ساحلی عربستان وجود دارند. مارهای کشنده? بیابانی
از جمله مارکبرا و افعی شاخدار در بعضی مناطق فراوانند.
بیابانها و صحراهای شبه جزیره عربستان
1- بادیه الشام: در شمال شبه جزیره قرار گرفته
است.
2- صحرای نَفود: صحرایست وسیع، شنهای
نرم و سرخ که وسعت آن به هفتاد هزار کیلومتر مربع می رسد. این
صحرا بین « جوف، جبل شَمَّر و نجد» قرار دارد.
3- صحرای الدَّهناء: این صحرا از شمال شرقی
به جنوب شرقی عربستان امتداد دارد و در شمال حضرموت، میان الربع الخالی
و نفود واقع به صحرای سرخ نیز معروف است. کویری بی
کران و بسیار صعب العبور که پای هیچ کس به آن رسیده است.
4- الربع الخالی در قسمت جنوب شرقی شبه جزیره،
کویر بسیار وسیعی به نام « الربع الخالی» وجود دارد که تمام قسمت جنوب و
جنوبی عربستان را به استثنای
سواحل عمان قرار گرفته است. وسعت این صحرا به «پانصد
هزار کیلومتر مربع» می رسد و از بزرگترین صحراهای شنی
جهان است.
5- صحرای احقاف: به صحراهای واقع در شمال شرقی
«حضرموت» در شرق یمن و «دهنای جنوبی» گفته می شود. گویند
حادثه تاریخی سورة احقاف یعنی هلاکت قوم عاد در این
منطقه رخ داده است.
آب و هوای عربستان
بنا برآنچه گفته شد کشور عربستان از لحاظ موقعیت آب و
هوایی به 5 قسمت تقسیم می گردد:
1- اقلیم ساحلی: یعنی کرانه های
واقع بر دریای سرخ و خلیج فارس که در تابستان گرم و در زمستان
بارانهای زمستانی دارد.
2- اقلیم ارتفاعات غربی در حجاز: مانند طائف که
دمای آن درتابستان گرم و معتدل بود. زمستان خشک است و مانند مکه که تابستان
گرم و زمستان پر باران دارد.
3- اقلیم عسر: در جنوب شرقی قرار دارد و دریای
آن بر حسب ارتفاع از دریا متفاوت است. در فصل تابستان معتدل است و در زمستان
و تابستان بارندگی فراوان دارد.
5- اقلیم شمالی: دمای آن در تابستان
معتدل و زمستان بسیار پایین است و شبها به 4 درجه زیر صفر
می رسد. (منابع: آثار اسلامى مكّه و مدینه رسول جعفریان
، اطلس کامل گیتاشناسی / معجم البلدن ج 2/ تاریخ و آثار اسلامی
مکه و مدینه ص 28/473)
استانها وشهرهای عربستان
استانهای عربستان:
باحه . مرزهای شمالی . جوف . مدینه . قصیم
. ریاض . منطقه شرقی . عسیر . حائل . جیزان . مکه. نجران
. تبوک
شهرهای اصلی عربستان سعودی
ابها • احساء • الجبیل • الخبر • الرس • المذنب •
باحه • بریده • بکیریه • بیشه • جده • تبوک • جیزان
• جیزان • خمیس مشیط • دمام • رابغ • رأس تنوره • ریاض
(پایتخت) • شهر اقتصادی ملک عبدالله • طائف • ظهران • عنیزه •
قطیف • قنفذه • مدینه • مکه • میسان • نجران • ینبع
عربستان دارای چندین بندر مهم نیز هست :
1- بندر جَدّه 2- بندر ظهران 3- ینبُع 4- حقل 5- جیزان
6- دمام 7- رأس تنوره 8- سعود 9- قطیف 10- جبیل 11- عقیر.
جمعیت این کشور در حدوددو میلیون و
نیم است که عده ای از آنها شهرنشین اند اما زندگی اکثر
آنها هنوز بر اساس صحرانشینی است
جمعیت عربستان راطوائف و قبائل مختلفی تشکیل
میدهند که مهمترین آنها عبارتند از: مطیر، عتیبة، بنی
سلیم ، قریش ، هذیل ، ثقیف ، البقوم ، عدوان ، بنی
حارث ، بنی لحیان ، بنی سعد، جحادلة، نخاولة.
كشور سعودى، داراى شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از
1-منطقه حجاز، كه مهم ترین شهرهاى آن مكه، مدینه،
طائف و جده است
2-منطقه شمالى، كه شهرهاى مهم آن تبوك، حائل و عرعر است
3-منطقه ربع الخالى، كه مهم ترین شهرهاى آن عبیله
و شواله است
4-منطقه شرقى، كه مهم ترین شهرهاى آن عبارتند از
دمام، ظهران و جبیل
5-منطقه عسیر، كه مهم ترین شهرهاى آن نجران،
ابها، خمیس و جیزان است
6-منطقه نجد، كه مهم ترین شهرهاى آن عبارتند از: ریاض،
الخرج، درعیه، عنیزه و بریده.
فرودگاه بین المللى جَدّه
این فرودگاه به نام «ملك عبدالعزیز» در فاصله
19 كیلومترى شهر جدّه در زمینى به وسعت 1050 كیلومتر مربع بنا
شده و یكى از پیشرفته ترین فرودگاههاى جهان است.
این فرودگاه كه بر روى بیش از چهل شركت هواپیمایى
خارجى بازاست هر هفته پنجاه پرواز درآن انجام مى گیرد.
فرودگاه در سال 1981 م (1358 ش) افتتاح شده وداراى سه ترمینال
است:
الف ـ ترمینال جنوبى كه مورد استفاده خطوط هوایى
سعودى است.
ب ـ ترمینال شماره دو كه به مسافران شركتهاى هوایى
خارجى اختصاص دارد.
ج ـ ترمینال مخصوص زایران كه این ترمینال
براى نقل و انتقال هشتاد هزار نفر زایر در یك زمان پیش بینى
شده است.
جُدِّه: از مهمترین بندرهاى عربستان است.
بعضى آن را به سبب وجود قبر حضرت حواه، جَدِّه انسانها
«جَدِّه» نامیده اند; ولى نام صحیح آن «جُدَّه» به معناى مكان متصل به
دریا است. عده اى آن را به «جُدّة بن حزم بن ریان بن حلوان ... بن
قضاعه» نیز منتسب ساخته اند.
این شهر اكنون از طریق بزرگراهى به نام هجرت به
مكه متصل مى شود كه طول آن 60 كیلومتر و مسافت آن تا مدینه نیز
425 كیلومتر است.
این شهر به واسطه وجود یك فرودگاه بین
المللى و همچنین موقعیت ویژه اى كه به عنوان یك بندر بزرگ
دارد، مورد توجه واقع و فعالیتهاى اقتصادى و عمرانى در آن نسبت به گذشته به
طور چشمگیرى است.
تمدن و ادیان عربستان
قسمتی از عربستان که به عربستان سعید یا
خوشبخت (arabia Eelix) معروف است، از متمدن ترین قسمتهای جزیرة العرب
و حتی جهان محسوب می شود که از هزاره اول قبل از میلاد دارای
تمدن با شکوهی بوده است.
عربستان سعید در منتهی الیه جنوب شبه جزیره
قرار دارد و دارای موقعیتی مثلثی شکل است که با کشیدن
خطی فرضی از جیزان (در ساحل دریای سرخ و عرب) به
حضر موت (کنار دریای عرب در شرق) ایجاد می شود.
دراین قسمت دولتهای معینیان،
قَتَبان، سبا (که در قرآن از آن یاد شده است)، حضرموت، حمیریان
و حبشیان یکی پس از دیگری به حکومت رسیده و
آخرین دولت آن مقارن ظهوراسلام “دیلمیان“ دست نشاندة دولت ساسانی
ایران بودند.
قسمتهای دیگر شبه جزیره عربستان که از حیث
تاریخی عربستان صخره ای و عربستان صحرایی مشهورند،
چنین تمدنهایی نداشته اند در شبه جزیره عربستان اعراب
مختلفی زندگی می کردند که بنا بر محل اقامت و تاریخشان به
اعراب مستعربه، اعراب عاربه، اهل وبر، اهل مَدَر تقسیم می شوند.
در شبه جزیره عربستان ادیان مختلفی مورد
پرستش بود مانند: پرستش ارواح و مظاهر طبیعت، دین یهود، مسیحیت،
زرتشتی گری، بت پرستی. حنفا (پیرو دین ابراهیم
بودن). بیشتر از همه ادیان در قبل از اسلام بت پرستی دراین
منطقه رواج داشت.
فرهنگ مردم عربستان در مقایسه، با ملل دیگر بسیار
پایین بود و افراد باسواد آن انگشت شمار بودند.
دین در شبه جزیره
پیش از ظهور اسلام، در هر یك از اكناف و گوشه
هاى شبه جزیره، نوعى پرستش و دینى خاص رواج داشته است.
انواع پرستش و یا ادیان نسبتاً مطرح از ابتدا
تا مقارن ظهور اسلام عبارت بوده اند از:
1 ـ پرستش ارواح و مظاهر طبیعت:
در این منطقه نمادهاى طبیعت و ارواح پرستش مى
شدند ستاره پرستى، آفتاب پرستى، پرستش ماه وزهره در میان اعراب جنوبى مرسوم
بوده است.
اعتقاد به روح، جن، ملائكه و غول از مظاهر پرستش ارواح و
اجسام در میان آنان است. در قرآن كریم نیز به پرستش فرشتگان و
ملائكه به عنوان «دختران خدا» ونیز
پرستش «جن» در میان ایشان اشاره شده است.
بنابراین تعدّد خدایان و شرك در جزیرة العرب رواج كامل داشته
است.
2 ـ یهود
در مورد ورود یهود به جزیرة العرب اختلافات
فراوانى است و ما این مطلب را در بخش مدینه، به طور مفصل بررسى خواهیم
كرد. یهودیان بیشتر در حجاز یعنى شهرهاى «یثرب، تیماء،
خیبر» و نیز در «یمن» زندگى مى كردند. تعدادى از مردم حیره
و غسّان نیز به این دین گرویده بودند. شایان یادآورى
است یهودیان یاد شده از آرامیان و عربان نو یهودى
بوده اند نه ازنژاد اسرائیل فرزند ابراهیم(علیه السلام).
3 ـ مسیحیت
امپراطورى روم همواره در پى فرصت بود تا بر بخشى از مناطق
شبه جزیره كه از لحاظ استراتژیكى و سوق الجیشى براى مقابله با
دولت ساسانیان داراى اهمیت فراوانى بود، از طریق اقدام نظامى و یا
فرهنگى تسلط یابد و چون بسیارى از اقدامات نظامى او به نتیجه
نرسید، كوشید تااز طریق اشاعه مسیحیت جاى پایى
در این مناطق باز كند، اولین گام را امپراطور روم كنستانتین
برداشت و در سال 356 میلادى هیأتى مسیحى به ریاست تئوفیلیوس
به سوى جنوب جزیرة العرب یعنى یمن اعزام داشت. این هیأت
كلیساهایى در «عدن» (سرزمین حمیریان) ساخت كه معروف
ترین آنها «كعبه نجران» بود. مردم نجران در سال 500 میلادى به وسیله
فیلمون قدّیس با مسیحیت آشنا شدند. این منطقه پس از
چندى از مهمترین پایگاههاى مسیحیت شد و هنگام ظهور اسلام،
پیامبر(صلى الله علیه وآله)مسیحیان این مركز را به
مباهله دعوت فرمود ولى آنان نپذیرفته و پرداخت جزیه را پذیرا
شدند.
4 ـ زرتشتیگرى
در شبه جزیره اقلیتى پیرو دین
زرتشت بوده اند كه میان اعراب به مجوس اشتهار داشته اند. البته شایان
گفتن است بیشتر زرتشتیان ساكن در شبه جزیره، ایرانیانى
بودند كه در یمن، عمّان وبحرین سكونت داشته اند. همچنین گرایشهایى
به مانویت در بعضى اعراب قریش وجود داشته و در مناطق حیره نیز
به سبب نزدیكى به ایران زرتشتیگرى رواج داشته است.
5 ـ حنفا
تاكنون حنیف به عنوان دین مطرح نبوده و در
مجموع، كسانى را كه پیرو دین ابراهیم(علیه السلام) بوده
اند حنیف یا حنفاء خوانده اند. پایه هاى این اعتقاد بر یكتاپرستى
و نفى شرك استوار بوده است. خداوند در قرآن كریم دین ابراهیم(علیه
السلام) رابه این گونه وصف مى كند «ما كانَ إِبْراهِیمُ یهُودِیاً
وَلا نَصْرانِیاً وَلكِنْ كانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ
الْمُشْرِكِینَ».
شایان گفتن است كه پیروان این اعتقاد در
جزیرة العرب بسیار اندك بوده اند. آنان با تعقل و رأى و نظر خود از
پرستش بتها و سایر خدایان خوددارى كرده، اعتكاف مى كردند، براى بتها
قربانى نمى كردند و آنان را نمى پرستیدند. از عادات بد جاهلى به دوره بودند;
حج را همانند عصر ابراهیم(علیه السلام) انجام مى دادند. آبا و اجداد
رسول خدا(علیه السلام)همه بر این دین بوده اند.
6 ـ بت پرستى
از زمان بناى كعبه به دست حضرت ابراهیم(علیه
السلام)، آیین توحیدى و دین حنیف در مكه رواج یافت
و حضرت اسماعیل(علیه السلام) نیز آن را تداوم بخشید. مردم
آن عصر تقدس و احترام ویژه اى نسبت به كعبه قایل بوده و هنگامى كه
كسانى از آنان به سفر رفته و یا مهاجرت مى كردند، قطعه اى از سنگهاى كعبه یا
حرم را همراه خود برده و به آن تبرّك مى جستند و آن قطعه از سنگ را براى بزرگداشت
كعبه نزد خود حفظ كرده و محترم مى داشتند. دیرى نپایید كه این
سنگها را تراشیده و به اشكال و صور مختلفى درآوردند. به این صورت بت
پرستى در شبه جزیره رواج یافت. آغاز بت پرستى را باید از زمان
تسلط قبیله «خزاعه» بر مكه و تبعید «جُرهمیان» دانست.
با تسلط «عمرو بن لُحىّ خُزاعى» بر مكه، براى نخستین
بار آیین بت پرستى رواج یافت. بر اساس گفته پیامبر(صلى
الله علیه وآله)، او نخستین كسى بود كه دین حضرت ابراهیم(علیه
السلام)را تغییر داده و بتها را به پاى داشت. از این زمان هر قبیله
و یا حتى هر خانواده اى براى خود بتهایى از سنگ كه به آن «وثن» و نیز
بتهایى از «چوب یا طلا و نقره» كه به آن «صنم» گفته اند مى ساختند.
بعضى از بتها میان چند خانواده و یا حتى چند قبیله مشترك بود.
بت «لات»
بت «لات» از معروف ترین آنها تا هنگام ظهور اسلام
بوده این بت به صورت سنگى چهار گوش سفید و مظهر انسان بود.
مكان خانه لات در زیر مأذنه كنونى مسجد طائف بود كه
مسلمانان پس از خراب كردن آن بتخانه، مسجدى بنا نهادند; آن مسجد هم اكنون نیز
موجود است.
بت «مناة»
بت «مناة» از دیگر بتهاى مشهور عرب بود كه قبیله
اوس و خزرج در یثرب آن را مى پرسیدند.
بت عُزّی
بتی است كه دراحد ابوسفیان به آن افتخار میكرد
ودرشعارش میگفت: انّ لنا عُزّی ولاعُزّی لكم000كه امیرمؤمنان
علیه السّلام درپاسخش گف: اللهُ مولانا ولامولا لكم.
هنگام ظهور اسلام نیز 360 بت در داخل كعبه و دهها بت
نیز بین صفا و مروه نصب بود كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با
فتح مكه (سال هشتم هجرى) وارد كعبه شده و تمام بتها را در هم شكستند. دیرى
نپایید با انجام سریه هایى به نقاط مختلف، شبه جزیره
را از لوث وجود هرگونه بت پرستى و مظاهر شرك پیراستند.
به رغم ترویج آیین بت پرستى، كما كان
بعضى از آداب و رسوم دین حنیف یعنى بزرگداشت كعبه، طواف بیت،
حجاب وفرهنگ نقاب درعربستان
حجاب برداشت علمای سعودی از حجاب اسلامی،
پوشاندن تمام بدن از جمله صورت و دست هاست. پلیس مذهبی عربستان همواره
بر این نوع پوشش زنان تاکید داشته و زنانی را که چهره خود را در
انظار عموم میگشودند ، به حبس و تازیانه محکوم میکردهاست.
قانون حجاب از عوامل محدود کننده زنان سعودیست.
پوشش زنان سعودی در مجامع عمومی چادر سیاه
گشادی است که از سر تا پا را در بر میگیرد و عبایه گفته
میشود . پوششی که صورت زنان سعودی را فرامی گیرد
نقاب (روبنده) نام دارد.
نقابها در عربستان به سه شکل هستند . نقاب کامل که معمولاً
به وسیله یک یا چند پرده نیمه شفاف یا مشبّک چشمهای
زن را هم میپوشاند ، نقاب درزدار یا نقاب مُشِقّ که دو یا شکاف
برای چشمها در آن در نظر گرفته شدهاست، نوع سوم نیم نقاب است که
علاوه بر چشمها، پیشانی و ابروی زن را نیز نمایان
میکند .(علما این نوع نقاب را حرام دانستهاند)
علمای عربستان سعودی از جمله شیخ ابن عثیمین،
شیخ ابن باز، شیخ صالح المنجّد و عبدالعزیز الشیخ که از
مذهب حنبلی و دعوت محمد بن عبدالوهاب مشهور به سلفیه پیروی
میکنند اجماعاً معتقد به واجب بودن پوشانیدن صورت(به جز چشمها)
هستند.
پوشاندن دستها و صورت برای تمام دخترانی که به
بلوغ رسیدهاند اجباری ست. مدارس سعودی تمام دخترانی را
که بیش از ده سال سن دارند مجبور به پوشیدن نقاب میکنند.
از زنان و دختران انتظار میرود هنگام خروج از خانه
صورت و دستهای خود را به طور کامل بپوشانند . پلیس مذهبی
عربستان که مطوعین نام دارد بر رعایت حجاب نظارت دقیق دارد.
نیروهای مطوعین در مراکز خرید،
رستورانها، فروشگاهها، معابر و گذرگاهها، گشت میزنند و زنانی را
که حجاب موافق مقررات شرعی ندارند ، دستگیر مینمایند.
در سال 2003 ، پافشاری پلیس مذهبی
عربستان درباره رعایت نقاب به مرگ پانزده دختر نوجوان در آتش سوزی یک
مدرسه راهنمایی دخترانه در مکّه انجامید. عوامل وابسته به دولت
ریاض، در این سانحه، مانع از آن شدند که دخترانی که صورت خود را
نپوشانده بودند، از کام آتش بگریزند. روزنامه نگارهای عربستان در خارج
کشور از این کار نیروهای مطوعین ابراز نفرت و انزجار کردند
. مرگ این دختران جنجال بزرگی در عربستان سعودی به راه انداخت و
مقامات سعودی را بر آن داشت تا کنترل کامل مدارس دخترانه را دوباره بازپس بگیرند.
از یک سو این روی داد باعث انتقاد اصلاح طلبان به سیاستهای
مذهبی کشور عربستان شد، عبدالکریم قلعاد گفت که اجبار زن برای
پوشاندن صورتش در دین نیست . با این حال این انتقادات،
تأثیر قابل توجّهی نداشتهاست و حاکمیت مذهبی عربستان
مخالفت خود را با هرگونه آزادی بیشتر زنان اعلام نمودهاست. پلیس
مذهبی تا به حال برخی از زنان سعودی تحصیل کرده خارج را
برای جرایمی چون نداشتن پوشش کامل به تازیانه محکوم کردهاست.
در پایان سال 2004 ، زنان که تا کنون شناسنامه مستقل
نداشتند، و فقط اسمشان در شناسنامه پدر ذکر میشد، دارای شناسنامه
مستقل گردیدند، امّا عبدالعزیز الشیخ با پافشاری بر حرام
بودن گشودن چهره زنان، مخالفت خود را با عکس دار کردن شناسنامهها اعلام کرد.
رعایت نقاب در عربستان، پشتوانه قوی فرهنگی
و اجتماعی دارد . زنان سعودی خود را ملزم به پوشیدن نقاب میدانند.
ارزشهای سنتی اسلامی جایگاه اصلی و اساسی را
در خانوادههای سعودی ایفا میکند. دولت عربستان رعایت
حجاب را در دو شهر جّده و ریاض آزاد اعلام کردهاست.
تاریخ عربستان و حكومتهای آن
عربستان پس از ظهور اسلام از جنبه های معنوی و
سیاسی برخوردار شده تاکنون در زمره حکومتهای مسلمان بوده است.
در دوران به قدرت رسیدن دولت عثمانی، قسمتهایی از آن
بخصوص نواحی شرقی جزء قلمرو آن حکومت قرار گرفت. با شکست عثمانی
در جنگ جهانی اول و تسلط «عبدالعزیز بن سعود» بر سراسر خاک عربستان
(به کمک جنبش وهابی)، طبق پیمانی که در سال 1927 بین بریتانیا
که در عربستان نفوذ داشت و ابن سعود امضاء گردید، کشور عربستان سعودی
به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شد.
حکومت عربستان سعودی در سال 1750 به وسیله محمد
بن سعود پایهریزی شد. پس از وی عبدالعزیز بن سعود
با پشتیبانی شیخ محمد بن عبدالوهاب شهر ریاض را به تصرف
درآورد. در عهد عبدالعزیز، عسیر، تهامه، حجاز، عمان، احساء، قطیف،
زیاره، بحرین، وادی الدّواسر خرج، محمل وشم، سُدَیر قصیم،
شمّر، مجمعه، منیح، بیشه، رنیه، و ترابه تحت تصرّف وهابیان
درآمد. سعود بن عبدالعزیز، فتوحات وهابیان را در شبه جزیره تا
حلیج فارس ادامه داد. در زمان ابراهیم بن سعود عربستان از مصر شکست
خورد و طوسون پاشا فرمانده سپاه، مکّه را فتح کرد اما نتوانست در مدینه پیشروی
کند و به قاهره بازگشت. پس از طوسون پاشا، برادرش، ابراهیم پاشا نجد را
تصرّف کرد، خود را به درعیه رسانده، پایتخت آل سعود را به محاصره
درآورد و مقاومت وهابیان را بار دیگر در هم شکست. دوران حکومت عبدالله
بن سعود، اوج نفوذ فرهنگ اروپا در عربستان بود تا این که عبدالله بن سعود
شکست خورده، به دستور ابراهیم پاشا، محکوم به اعدام شد.
اولین تلاش در زمینه برپایی مجدّد
حکومت آل سعود توسط مشاری بن سعود بود. پس از وی ترکی بن
عبدالله ریاض را تصرف کرد. فیصل بن ترکی تشکیل حکومت دوم
آل سعود را اعلام نمود. خالد بن سعود به حکومت نجد منصوب شد امّا اعراب بر وی
شوریده، او را از ریاض بیرون کردند. در دوران حکومت عبدالله بن
ثنیان مصر ارتش خود را از عربستان فراخواند. عبدالله بن فیصل با همدستی
قبیله عجمان و سعود، به منطقه احساء حمله کرد.سعود بن فیصل قطیف
را دوباره به فتوحات سعودی افزود. عبدالرحمن بن فیصل به درگیری
با حکومت آل رشید پرداخت و سرانجام از آنها شکست خورد و دولت دوم سعودی
نیز از بین رفت. دولت سوم سعودی را عبدالعزیز بن
عبدالرحمن بنیان نهاد. پس از مرگ عبدالعزیز، سه پسر دیگرش با
نامهای ملک فیصل و ملک خالد و ملک عبدالله در چند دوره به حکومت رسیدند.
با مرگ خالد، برادرش فهد، به طور رسمی پادشاه عربستان شد و لقب خادم الحرمین
الشریفین را برای خود برگزید. وی برای ترویج
آیین وهابیت کوشش بسیار نمود و روابط و مناسبات سیاسی
با غرب برقرار کرد. با مرگ فهد، برادرش عبدالله بن عبدالعزیز به پادشاهی
عربستان برگزیده شد.
حکومت این کشور سلطنتی و در سیطره آل
سعود و قوه مقننه آن از یک مجلس شوری تشکیل تشکیل یافته
است.
عربستان سعودی كه نام خانواده سلطنتی را با خود
به یدك میكشد، حدود 85 سال است كه بر این كشور نفتخیز
حكمرانی میكند ولی با توجه به تشدید بیماری
ولیعهد عربستان، در آینده این كشور شاهد نزاع و كشمكش در میان
خاندان سلطنتی برای كسب قدرت خواهد بود.
عبدالعزیز بن سعود در سال 1932 پس از غلبه بر سایر
قبایل این سرزمین توانست بر اریكه قدرت تكیه بزند و
سلسله پادشاهی "آل سعود" را بنیان گذارد، سلطنتی كه
تا به امروز با به تخت نشستن پسران وی همراه بوده است. عبدالعزیز در مدت حیات خود به
منظور تحكیم قدرت خویش از طریق ایجاد پیوند خانوادگی
با قبایل مختلف كشور، به روایتی با 235 زن ازدواج كرد كه حاصل
آن دست كم 43 پسر و بیش از 50 دختر بود و در نتیجه اكنون شمار اعضای
خاندان سلطنتی افزایش یافته و 20 تا 30 هزار نفر برآورد میشود. شاهزادهها تمامی دستگاههای حكومتی
عربستان را تحت قبضه خود در آوردهاند و مناصب را بین خود تقسیم كردهاند. اولین و موثرترین گروه قدرتمند در
عربستان سعودی را «خانواده سلطنت» تشكیل میدهد. خانواده سلطنت یا
همان «آل سعود» دارای شاخههای متعددی است. در مجموع و با
احتساب شاخههای فرعی، آل سعود بیش از هزار نفر را در بر میگیرد.
اگر بخواهیم خاندان 20 هزار نفری آل سعود را در
چند خانواده اصلی جمع كنیم، چهار خانواده در عربستان قابل شناسایی
هستند. در حقیقت این چهار خانواده چندان هم كه تصور میرود،
زندگی مسالمت آمیزی با یكدیگر ندارند و با وجود
تلاشهای كه ملك فهد برای ایجاد اتحاد میان آنها صورت میداد،
رقابت آنها گاه به كشمكشهای سیاسی منجر میشد.
اصلیترین خانواده آل سعود، «آل فیصل»
است كه نوادگان عبدالعزیز، پدر بزرگ فیصل بن تركی هستند و تعداد
اعضای آن بیش از 4 هزار نفر را شامل میشود. این خاندان دیپلماسی
این كشور را در دست دارد. «سعودالفیصل» كه در حال حاضر وزیر
امور خارجه این كشور است و نیز برادرش «تركی فیصل» كه پیش
از این رئیس دستگاه اطلاعات امنیتی عربستان و سفیر
این كشور در آمریكا بود و در حال حاضر نیز مشاور ملك عبدالله را
دارد جزو این خاندانند.
مشكل این خانواده آن است كه یكی از افراد
اصلی یعنی عبدالعزیز همسران متعددی اختیار
كرد كه از هر كدام از این همسران، فرزندانی متولد شد. از این
زمان به بعد در خانواده آل فیصل، اصطلاحات نظیر برادران تنی و
ناتنی شكل گرفته است و این سرچشمه بسیاری از اختلافات
درون خانوادگی شد.
ملك عبدالعزیز در سال 1953 میلادی چشم از
جهان فروبست و پس از او پسرانش به نامهای سعود (1964_ 1953)، فیصل(1975_
1964)، خالد(1982_ 1975) و فهد از سال 1982 تا سال 2005 حكومت كردهاند.
از زمان به قدرت رسیدن فهد در سال 1982 با نفوذترین
شاخه آل فیصل، «آل سدیری» بود. این خانواده، همان خانوادهای
است كه فهد از آن است. «ملك فهد » چهارمین
فرزند پسر «عبدالعزیز عبدالرحمان بن سعود» بنیانگذار پادشاهی عربستان
است. فهد بن عبدالعزیز كه به قبیله "سدیر " یكی
از قبال متنفذ عربستان تعلق دارد در سال 1959 به وزارت آموزش پرورش و در سال 1975
و در زمان پادشاهی "ملك خالد" به ولیعهدی این
كشور رسید و به دلیل بیماری خالد بسیاری از
امور كشور به وی واگذار شد. ملك فهد
كه در سال 1982 به پادشاهی رسید از سال 1995 و به دنبال سكته مغزی،
عملا قدرت را به ولیعهد و برادر ناتنی خود امیر عبدالله واگذار
كرد. فهد هفت برادر تنی داشت كه
سلطان (وزیر دفاع) نایف(وزیر كشور) و سلمان(حاكم ریاض) از
جمله آنها به شمار میروند كه سلطان و سلمان از نزدیكترین
مشاوران سیاسی فهد بودند. فهد
علاوه بر برادران تنی خود، هفت برادر ناتنی دیگر داشت. این
برادران ناتنی عموما از زنانی است كه پدر فهد از خانواده سدیری
اختیار كرده بود. پس از ملك فهد، امیر
عبدالله بن عبدالعزیز برادر ناتنی وی به پادشاهی رسید
و امیر سلطان بن عبدالعزیز وزیر دفاع كنونی نیز به
مقام ولیعهدی ارتقا یافت كه علی رغم این مسئله، در
زمان حاضر مخالفتهایی با پادشاهی امیرعبدالله و حتی
ولیعهدی «امیر سلطان» در میان اعضای خانواده سلطنتی
وجود دارد.
بر اساس قوانین عربستان تنها فرزندان ذكور عبدالعزیز
بن سعود میتوانند به مقام پادشاهی این كشور برسند و پادشاه از
میان مسنترین آنها انتخاب میشود. ملكعبدالله كه فاقد برادر تنی است سعی
كرده است روابط نزدیك و گستردهای با برادران ناتنی و خواهر
زادهها و برادر زاده هایش برقرار كند. وی شبكه ای مهم از
روابط با شیوخ، جناحهای دینی و روسای قبایل
و بافتهای تكنوكرات و دیگر مذاهب ایجاد كرده است و با آنها
شبكهای از ارتباط باعث شده قدرت را كنترل و آن را مدیریت بكند.
حتی به عقیده تحلیلگران سیاسی تغییرات
گستردهای كه اخیرا ملك عبدالله در كابینه بدان دست زده با هدف
تقویت جناح خود بوده و در واقع تلاش كرده كه بین جناحهای موجود
در دستگاه سلطنتی نوعی تعادل ایجاد كند و جناح حامی خود
را تقویت كند.
اصلیترین خانواده آل سعود، «آل فیصل»
است كه نوادگان عبدالعزیز، پدر بزرگ فیصل بن تركی هستند و تعداد
اعضای آن بیش از 4 هزار نفر را شامل میشود. این خاندان دیپلماسی
این كشور را در دست دارد
دومین خاندان مهم آل سعود «آل ثنایان» است. این
خاندان بدان معنا كه از نزدیك ترین متحد "آل سدیری"
است، از جایگاه مهمی در ساختار سیاسی عربستان برخوردارند.
سومین خاندان با نفوذ در خانواده آل سعود، خاندان «آل
جیلاوی» است اینان از نسل برادر فیصل بن تركی پدر
بزرگ عبدالعزیز هستند.
چهارمین خاندان درون آل سعود، «آل كبیر» نام
دارد، اینان بر خلاف آل سدیری، آل ثنایان و آل جیلاوی
كه از نوادگان عبدالعزیز بودند، از نسل اولین عموزاده عبدالعزیز
بنام "سعود آل كبیر" بودند.
علاوه بر خاندان آل سعود، یكی از نیروهای
منتقد و تاثیر گذار بر سیاست و حكومت عربستان سعودی، «علما یا
رهبران مذهبی» هستند. قبایل از دیگر نیروهایی
هستند كه در ساختار قدرت در عربستان سعودی عنصر مهمی قلمداد میشوند.
عربستان دارای هشت قبیله اصلی و حداقل 15 قبیله فرعی
است.
«خانوادههای بازرگانی سنت گرا» كه داراییهای
آنها با آل سعود نیز برابری میكند، از دیگر گروههای
ذی نفوذ و تاثیرگذار بر سیاست و حكومت در عربستان سعودی
به شمار میروند.
از دیگر گروههای مهم و ذی نفوذ در
عربستان سعودی طبقه جدید «متخصصان و افراد حرفه ای» هستند كه
به دلیل تغییرات اجتماعی ناشی از طرح های
توسعه ای رشد كردهاند. اینان شامل نخبگان شهرنشین و تحصیل
كرده غرب هستند كه برخاسته از دو طبقه بازرگان و خانواده های پائین
جامعه هستند.
پایینترین گروه تاثیرگذار در
عربستان سعودی، «شیعیان» این كشور هستند، شیعیان
كه عمدتا در بخش شرقی قلمرو پادشاهی سعودی مستقرند، دارای
جمعیتی محدود هستند كه عموما مورد تبعیض قرار میگیرند
و در فرایند سیاسی مشاركت داده نمیشوند و در بخش كارگری
فعالیت میكنند.
نوع حکومت در این کشور به صورت پادشاهی در دست
خاندان آل سعود است. پادشاه باید برای اغلب تصمیم هایی
که میگیرد تأیید علما و رهبران دینی کشور را
کسب کند. پادشاه مسؤول حفظ و حراست مسجدالحرام در مکه و مسجد النبّی در مدینه
(معروف به حرمین شرفین) است.
در عربستان سعودی زعما و مدرسان طراز اول دین
اسلام، همواره نقش مهمی در کشور ایفا کرده اند و قدرت سیاسی
نامحدودی دارند. علمای عربستان سعودی شامل دانشمندان دینی،
قضات، وکلا، مدرسان، و پیشنمازان هستند.
در عربستان سعودی، شورای علمای اعظم قدرت
عزل و نصب پادشاه را دارند. این گروه به صورت هفتگی با شاه ملاقات میکنند.
در بسیاری از موارد حکومتی، شاه با علما مشورت میکند.
اغلب علمای عربستان سعودی به خاندان بزرگ الشیخ
تعلق دارند که از نوادگان محمد بن عبدالوهاب بنیانگذار فرقه وهابیت
هستند. این علما، با خانواده سلطنتی پیوند نزدیکی
دارند. (برای اطلاع بیشتربه : میقات حج سال چهارم شماره یازدهم
بهار 1374)
دانستنیهای عربستان
فروش سگ و گربه در این کشور ممنوع است.
ورود غیر مسلمان بنا به حرمت اماکن اسلامی، به
مناطق حجاز( شهرهای مکه ومدینه) ممنوع است.
معمار بهترین هتل مکه (هتل هیلتون) که غیر
مسلمان است. مجبور شدازطریق دوربین وبرروی یکی از
تپههای اطراف شهر پروژه ساخت هتل را نظارت وپیگیری کند.
سالن سینما در عربستان وجود ندارد.
عکسبرداری در بیشتر اماکن عمومی ممنوع
است.
جادوگران گردن زده میشوند.
بعضی از علمای مذهبی عربستان خواهان
قانونی شدن برده داری هستند.
در اماکن عمومی وغذاخوریها جداسازی جنسیتی
به شدت اجرا میشود.
براثر فشار بیش ازحد برروی زنان، آمار خودکشی
زنان بالاست.
در عربستان مجازات اسلامی اجرا می شود که شامل
حدودو قوانین تعزیراتی است بعنوان مثال ، چهار انگشت فرد سارق
بریده میشود.
همچنین در بعضی موارد وبرای قصاص اعضای
دیگر بدن نیز بریده میشود.
در این کشور افراد مجرم در ملأ عام گردن زده میشوند.
تاکنون میلیونها کتاب مذهبی اقلیت
مذهبی توقیف وآتش زده شدهاست.
سیاست عربستان
از سال 1932 که سلطنت سعودی بنیان نهاده شد ، این
کشور پادشاهی مطلقه داشتهاست .
در این کشور حزب سیاسی ، پارلمان ، و
انتخابات وجود ندارد .
دین از قدرتمندترین نهادهای جامعه است و
نظام قضایی وابسته به دولت ونیروی انتظامی(شرطه) آن
کشورموظف به اجرای قوانین امربه معروف ونهی از منکر است.
خانواده سلطنتی خواستار سلطه کامل سیاسی
بر عربستان بودهاند .
هم اکنون نیز قدرت در عربستان سعودی در دو قطب
کبارالعلما و پادشاه متمرکز است.
قوانین حقوقی درعربستان
قوانین حقوقی عربستان برگرفته از تفسیر
احمد حنبل از احکام قرآن است.
مردان مجاز به ازدواج با چهار زن هستند،
طلاق دادن زنان بسیار ساده انجام میگیرد.
مجازات زنا در کشور سعودی، سنگسار است.
حجاب درعربستان
حجاب برداشت علمای سعودی از حجاب اسلامی،
پوشاندن تمام بدن از جمله صورت و دست هاست.
پلیس مذهبی عربستان همواره بر این نوع
پوشش زنان تاکید داشته و زنانی را که چهره خود را در انظار عموم میگشودند،
به حبس و تازیانه محکوم میکردهاست.
قانون حجاب از عوامل محدود کننده زنان سعودیست.
زنان واینترنت
زنان عربستان سعودی به اطلاعات فراوانی که میتوان
در اینترنت یافت اجازه دسترسی ندارند.
مذهب درعربستان
اسلام تنها دین رسمی آن کشور است,
مذهب رسمی کشور عربستان حنبلی می باشد که
یکی از مذاهب معتبر اسلامی و مذاهب اهل سنت می باشد.
مذاهب دیگر اهل تسنن و نیز مذهب شیعه نیز
در عربستان رواج دارد.
ارزشهای دینی در عربستان سعودی ،
فرهنگ ، و سیاست را تحت تأثیر قرار میدهد
وضع زنان درعربستان
بحران هویت زنان سعودی پس از چندین دهه
بررسی و به دنبال به وجود آمدن مشکلات مربوط به هویت، وزارت کشور
عربستان در آوریل 2005 با حق زنان سعودی برای داشتن کارت شناسایی
در صورت درخواست خود آنها موافقت کرد. بسیاری از زنان تصمیم
گرفتند از داشتن کارت شناسایی صرف نظر کنند نه به این دلیل
که آنها نمی خواستند کارت شناسایی داشته باشند ، بلکه این
محرومیت به این دلیل بود که پدر ، همسر یا برادر آنها به
دلیل چاپ عکس زنان بر روی کارت شناسایی ، با اعطای
کارت شناسایی به زنان مخالفت میکردند . این مخالفت با تکیه
بر این اصل اسلامی که مردان سرپرست زنان هستند و در نتیجه آنها
به داشتن هویت رسمی نیاز ندارند ، توجیه میشد. در
هرحال ، امروزه زنان بسیاری دارای کارت شناسایی
هستند . واقعیت این است که بخشهای دولتی بسیاری
وجود دارند که کارت شناسایی را نمی پذیرند.این
ادارات دولتی برای شناسایی فرد (زنان) کارت شناسایی
خانوادگی یا دو شاهد برای تأیید هویت زنان
درخواست می کنند. در واقع ، یکی از بخشهایی که
گفته می شود با کارت شناسایی زنان مخالفت می کند، دستگاه
قضایی است.
رانندگی برای زنان سعودی
رانندگی زنان در عربستان سعودی ممنوع است و با
وجود برخی تلاشهای انجام شده برای لغو این ممنوعیت
، به دلیل مخالفت مقامات روحانی این کشور ، این تلاشها به
نتیجه نرسیده است.
در 24 اوت 2006 یکی از نمایندگان مجلس
مشورتی عربستان در مورد اعطای حق رانندگی به زنان این
کشور رد شد. رییس مجلس این کشور در این مورد گفت: موضوع
رانندگی زنان بر اساس فتوای مقامات مذهبی کشور ممنوع است و مجلس
حق دخالت در این مورد را ندارد . آل زلفه ، نماینده ای که
موضوع لزوم اعطای حق رانندگی به زنان را مطرح کرده بود ، میگوید:
چنانچه زنان حق رانندگی داشته باشند مجبور به استخدام مردان خارجی به
عنوان راننده نیستند و این مسئله علاوه بر حل مشکلات اجتماعی به
اقتصاد خانواده نیز کمک میکند.
در سال 1990 میلادی چهار زن (آلمانی)
الاصل مقیم سعودی با نادیده گرفتن این ممنوعیت
اقدام به رانندگی در سطح شهر ریاض کردند که بلافاصله توسط پلیس
دستگیر شدند . روزنامههای محلّی مطلب توهین آمیزی
علیه آنان انتشار دادند و خواستار اخراج آنها از شهر شدند. علمای
عربستان نیز بر حرام بودن رانندگی زنان به دلیل ایجاد
فساد و آسیب رساندن به عفت پافشاری کردند. از سوی دیگر ،
سازمان رانندگی عربستان اعلام کرد که علّت ممنوعیت رانندگی زنان
این است که زنان اگر نقاب را رعایت کنند ، به سختی میتوانند
رانندگی کنند و این احتمال تصادفات را افزایش خواهد داد.
حق رای برای زنان سعودی
دولت عربستان اعلام کرده که زنان نمیتوانند در
نخستین انتخابات سراسری این کشور که انتخابات شورای
شهر است رایدهند . علما این تصمیم دولت را تایید و
رای دادن زنان را موجب فساد و خلاف عفت دانستند . عمر هیاج الزین
به عنوان رییس دولت اعلام کرد که زنان فاقد صلاحیت لازم برای
قضاوت درباره کاندیداهای انتخاباتی هستند. هر چند برخی دیگر
اعلام این ممنوعیت را مشکل هویت زنان میدانستند و این
که اکثر زنان کارت شناسایی ندارند.
تحصیلات و آموزش
با این که دولت سعودی دختران را از آموزش منع
نکردهاست، و حتی آموزش رایگان نیز برای ایشان در
نظر گرفتهاست، حضور دختران در آموزشگاهها و مدارس بسیار محدود است . طبق
آمار رسمی دولت سعودی 55 درصد دانش آموزان ابتدایی ، 79
درصد دانش آموزان متوسطه و 81 درصد دانش آموزان دبیرستان پسر هستند. دیدگاههای
سنتی در عربستان باعث شدهاست که بسیاری از دختران در سنین
پایین مدرسه را ترک میگویند. در عربستان ، مدارس و
دانشگاههای متفاوت برای دختران و پسران وجود دارد و هیچ مدرسه
مختلطی در آن جا یافت نمیشود . با این حال بسیاری
معتقدند ، مدارس و دانشگاههای مربوط به زنان از کیفیت آموزشی
پایین تری برخوردارند. تحصیل زنان در کلیه رشتههای
فنی و مهندسی ، و نیز رشته حقوق ممنوع میباشد.
فعالیت اقتصادی برای زنان
در قوانین سعودی، اشتغال زنان به هر کاری
جز تدریس و پرستاری ممنوع گشتهاست. تدریس برای زنان
محدود به کلاسهای دختران میشود و آنها حق تدریس برای
پسران را ندارند . با این حال باز هم شرکت زنان در مشاغل بسیار محدود
است و برای این کارها نیز اجازه رسمی شوهر یا ولی
شرط محسوب میشود. علما اشتغال زن به هر کاری که باعث همکاری و
ارتباط با مردان نامحرم میشود ، را حرام اعلام کردهاند.
جداسازی زنان و مردان
ورود زنان بدون همراهمی محرم به بسیاری
از اماکن عمومی سعودی از جمله بانکها ، رستورانها ، فروشگاهها
ممنوع است.
رستورانهای سعودی معمولاً دو بخش جدا برای
مجردها و خانوادهها دارند. بخش خانوادگی رستورانها به غرفههای کوچک
تنظیم شدهاست که زنان میتوانند در آن نقاب را برداشته و غذا بخورند،
بدون این که مرد نامحرمی وارد شود.
شرکت زنان در مجامع عمومی حتی در مسجد بسیار
محدود است.
از زنان سعودی انتظار میرود هنگام خروج از
خانه ، حتماٌ با مرد محرم همراه باشند.
آل سعود و عربستان سعودى
مقدّمه
در عربستان سعودى تاكنون سرشمارى دقیقى نشده است و شاید
هم این كار ممكن نباشد.(1) تعداد سكنه این كشور را حدود ده میلیون
نفر تخمین مى زنند كه غالباً در صحارى نجد و حجاز و احساء و بیابانهاى
كشورهاى همسایه ییلاق و قشلاق مى كنند. مساحت قلمرو سعودیان
تقریباً یك میلیون و هفتصد و پنجاه كیلومتر مربع
است كه بیش از دو سوم آن را ریگزارهاى نفود(2) و رَبْع الخالى(3) و
صحراهاى لم یزرع و كوهستانهاى خشك فراگرفته است و رودخانه قابل ذكر و باران
كافى و رطوبت و بطور كلى آب و هواى مساعد ندارد. بیش از نیمى از سكنه
این كشور صحرانشین و دامدارند و زیر چادر به سر مى برند و پیوسته
در حال كوچكند. قسمتهایى از مرزهاى خاكى سعودى هنوز مشخص نشده و به صحارى
كشورهاى همسایه مى پیوندد.
این كشور از شمال به اردن و عراق و از مشرق به دریاى
سرخ و از جنوب به خلیج عدن و اقیانوس هند و كشورهاى یمن و
حضرموت و مسقط و عمان و از مشرق به خلیج فارس و دریاى عمان و امارات و
قطر و بحرین و شارجه (شارقه) و ابوظبى و عجمان و رأس الخیمه و فُجَیره
و القوین و كویت و عراق منتهى مى شود.
عربستان در طول تاریخ و تا دهه سوم قرن بیستم هرگز
روى امن و آسایش ندیده و هیچ وقت همه قبایل و اراضى آن، زیر
سلطه یك حكومت درنیامده بود. شیوخ عشایر عرب در صدر اسلام
و در عهد خلفاى اموى و عباسى و خواندگاران عثمانى فقط گاهى به اسم با سلطان و خلیفه
بیعت مى كردند، امّا در عمل سر به هیچ قانون حتى قوانین اسلام
فرو نمى آوردند. نخستین بار كه تمامى قبایل عرب زیر سلطه یك
حكومت درآمدند و امن و نظام در صحارى عربستان مستقر گشت و مناطق پراكنده شبیه
جزیره به هم پیوست، در عهد دولت عبدالعزیز ابن سعود(4) در نیم
قرن اخیر بود.
امروزه عربستان به استانهایى چون نجد، حجاز، احساء،
تهامه، عَسیر و نجران... تقسیم مى شود كه على رغم اختلاف منطقه و اقلیم
همه به وسیله حكمران سعودى اداره مى شود. نجد قلب صحرا و موطن آل سعود و
منشأ فرقه وهابى حنبلى است. در شمال نجد، منطقه جبل شَمَّر واقع است كه در نیمه
دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میدان تاخت و تاز آل رشید
بوده است. در جنوب شرقى جبل شَمَّر، ناحیه قصیم و وادى ذوالرُمَّه و
اراضى نجد واقع است. شهرهاى عُنَیزَه و دِرْعِیه و بُرَیدَه،
موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابى در نجد است. شهرستان سُدَیر و شهر مَجمَّعه
در جنوب شرقى قصیم(5) مى باشد. آبادیهاى نجد عموماً در واحه ها و وادیها
و شعاب جبال طُوَیق بنا شده اند. ناحیه وَشْم در جنب وادى مَحْمِل و
شهر ریاض پایتخت عربستان هر دو در ناحیه عارِض واقعند. حجاز را
گاهى استان غربى عربستان مى نامند و شهرهاى مكه و مدینه و ینْبُع و
جدَّه و طایف از بلاد حجاز به شمار مى روند. شهر نظامى جیزان ـ جازان
ـ در ناحیه عسیر در تهامه و در ساحل دریاى سرخ است. اَبْها كه
هشت هزار پا از سط دریا ارتفاع دارد مركز ناحیه عَسِیر خاص، مى
باشد و شهر تاریخى نجران در مرز یمن واقع است. اَحْساءِ و قطیف
و ظَهْران(6) و خُبَر و دَمّام در ساحل خلیج فارس قرار دارند و اكثریت
سكنه آنها شیعى مذهبند. نفت عربستان از این منطقه استخراج مى شود و
عمدتاً از بندر نفتى «رأس التَنوره» و از خلیج فارس صادر مى گردد.
شهرها و استانها و اراضى عربستان غالباً به نامهاى باستانى یا
به اسم عشایرى كه در آنها ساكنند خوانده مى شود. این تقسیمات
حدود مشخصى ندارند بخصوص كه اهالى آنها مرتباً در حال كوچند و نسبت جمعیت این
كشور با مساحت آن از پنج نفر در هر میل مربع كمتر است. در این كشور
كشاورزى و صنعت عمده اى ـ غیر از نفت ـ وجود ندارد و فقط یك عُشر از
مجموع اراضى آن قابل زراعت مى باشد.
پاورقیهای مقدمه :
1 ـ براى اطلاع از تاریخ جغرافیاى عربستان و
شرح احوال آل سعود رجوع شود به: راهنماى آرامكو، Aramco Hand
Book. Nederlands,1960 pp. 3-81.
2 ـ نفود (به فتح اول) در لغت به معنى نابود كننده و تمام
كننده آب و توشه است و نام ریگزار وسیعى است كه قسمت اعظم شمال شبه جزیره
عربستان را فراگرفته است.
3 ـ رَبع خالى (به فتح را) در لغت یعنى منزلگاه و جایگاه
خالى از سكنه، و نام صحارى وسیعى است كه تمام اراضى مركزى و قسمت وسیعى
از زمینهاى شرقى عربستان را فراگرفته است. این صحرا و صحراى نفود را
دهناء (یعنى روغن مالى شده رنگ برنگ) نیز مى گویند ـ معجم
البلدان، ج 2، ص 493 نویسنده در مأموریت حجاز این دو صحرا را با
اتومبیل پیمود.
4 ـ اعلام زركلى ج 4، ص143.
5 ـ معجم البلدان، ج 4، ص 367 ـ براى اطلاع از تاریخ
و جغرافیاى نجد نیز به همین كتاب، ج 5، ص 261 و تاریخ نجد
نوشته امین ریحانى و سایر كتابهایى كه در منابع این
مقاله صورت داده شده مراجعه شود.
6 ـ این شهرها در منطقه نفت خیز عربستان واقع
است و مركز فعالیت شركت «آرامكو» مى باشد.
استعمار انگلیس در جزیرة العرب
سالهاى اول قرن بیستم، دوران اوج سیاست
استعمارى و فعالیتهاى اقتصادى و ژئوپلیتیك انگلستان در خاورمیانه
و خلیج فارس بود. خطر پیشرفت سریع آلمان در منطقه كه تا عراق و
خلیج فارس پیش آمده بود و راه هند را به خطر مى انداخت، دولت انگلیس
را بر آن داشت تا از سویى داردانل و باب المَنْدَب و سایر تنگه ها و
معابر و بنادر راه هند را در كنترل خود درآورد و از سوى دیگر قدرت خویش
را در خلیج فارس و دریاى عمان تثبیت و بى رقیب و دولتهاى
منطقه را فرمانبردار خویش سازد. در همین مسیر «لرد كرزن» نایب
السلطنه انگلیس (در مستعمرات هند) به سال 1321/1903 به خلیج فارس آمد
و شیخ كویت و سایر مشایخ كنار خلیج را تحت الحمایه
دولت متبوع خود ساخت و راه دریایى خلیج فارس و دریاى عمان
را بر روى آلمان و سایر دول اروپایى بست.(1)
دولت انگلیس در سال 1322/1904 با شتاب اختلافات خود
را با فرانسه و روس رفع كرد و با آن دو دولت، اتحادیه اى براى رویارویى
با آلمان تشكیل داد. در سال 1325/1907 روس و انگلیس براى بریدن
پاى آلمان از خاورمیانه و خلیج فارس، طبق معاهده اى مناطق نفوذ و فعالیت
خود را در ایران و سایر بلاد منطقه قسمت كردند. دولت انگلیس
براى تأسیس پایگاه مطمئنى در منطقه، از طرفى شریف حسین
پادشاه حجاز را به وسیله كلنل لورنس فریب داد و به فكر تاسیس
دولت متحد اسلامى و اتحاد اسلام و عرب انداخت و از طرف دیگر دفتر اتحاد
اسلام «پان اسلامیزم» را در لندن تأسیس نمود و سر رشته ارتباط سران و
دولتمردان كشورهاى مسلمان را در دست خود گرفت. ـ همان دفترى كه بعدها بیشتر
منادیان وحدت اسلام باآن سرو كار پیدا كردند ـ بنا به اصل «فَرِّق
تَسُدْ = تفرقه بینداز تا در مقام ریاست باقى بمانى» دنیاى
اسلام را تجزیه و تضعیف كرد و به بهانه هاى ناسیونالیستى،
آنها را به جان هم انداخت و دولتمردان مسلمان را زیر بال خود گرفت. بعد هم
كه آلمان در برابر او سرسختى نشان داد، جنگ جهانى را به راه انداخت كه حاصل آن
شكست آلمان و عثمانى و روى كار آمدن دولتهاى دست نشانده و احزاب نژادپرست و تقویت
قومیت عربى... و مآلاً سیادت انگلستان بر خاورمیانه عربى بود.
خانم گِرتُورد بل منشى سرپرسى كاكس كمیسر عالى انگلیس در بغداد، ضمن
نامه اى كه به پدرش نوشته سیاست بریتانیا را در خاورمیانه
ضمن یك جمله چنین خلاصه كرده است: «پدر، از بس كه شاه ساختم خسته
شدم!»(2)
مبانى سلطنت آل سعود
در سال 1320/1902 عبدالعزیز بن عبدالرحمان معروف به
ابن سعود(3) و ملقب به شاهین صحرا(4) در بیست سالگى خود با اقدامى
اسطوره مانند موفق شد ریاض را تصرّف كند و سلطنت عربستان سعودى را بنیان
نهد. مبانى دولتى كه وى تأسیس كرد ـ و پیشینه آن به قرن هجدهم میلادى
مى پیوندد ـ بر شمشیر و محمل حكومت او ترویج مذهب حنبلى وهابى
بود.(5) یك روحانى متعصب نجدى به نام شیخ محمد بن عبدالوهاب در اواسط
قرن هجدهم موفق شد تحصیلات «سلفى»(6) و نظرات نوظهور خود را در نجد ترویج
كند و امیر شهر دِرِعیه را مرید و طرفدار خود سازد. در سال
1157/1744 بین این عالم نجدى و امیر محمد ابن سعود،(7) امیر
دِرعیه پیمانى بسته شد كه به موجب آن، امیر سعودى از سوى خود و
اعقاب خویش پشتیبانى و اطاعت از شیخ و اعقاب او و سایر
علماى وهابى را برعهده گرفت و شیخ نیز قبول كرد كه خود و اولاد و پیروانش
پیوسته راهنما و مدافع و یاور امیر سعودى باشند و تمام نیرو
و نفوذ خود را در حمایت از آن خاندان به كار برند. این همان پیمان
است كه عبدالعزیز و سایر ملوك سعودى و نیز مشایخ آل شیخ
پیوسته محترم شمرده اند. ابن عبدالوهاب و فرزندانش تا امروز حامى جدى سلطنت
سعودى و عهده دار امور شرعى و فرهنگى و قانونى و قضائى بوده اند و شاهان سعودى پیوسته
فرمان پذیر ایشان بوده و به حكم و فتواى شوراى دینى وهابى به
شاهى مى رسند یا از سلطنت ـ چنانكه درباره سعود بن عبدالعزیز عمل شد ـ
خلع مى گردند.
شیخ محمد بن عبدالوهاب (1115 ـ 1206/1073 ـ 1792)
محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بن على نجدى تمیمى
مكنّى به ابن عبدالوهاب، در تاریكترین ادوار تاریخ نجد در شهركى
به نام عُیینَه ـ نزدیك ریاض ـ در خانواده اهل علم متولد
شد. او بنیانگذار یك فرقه مذهبى حنبلى است كه مخالفانش پیروان
او را مُدَینه ـ یعنى دین سازان ـ یا وهابیه
خواندند ولى خود شیخ نام هم مسلكان خویش را اهل توحید و موحدین
گذاشت. پدرش شیخ عبدالوهاب عالمى نیكنام بود و در عیینه
امور شرعى و قضایى و تدریس را برعهده داشت. او شخصاً تعلیم و
تربیت محمّد را زیر نظر گرفت و محمّد كه هوش و استعداد بسیار
داشت هنوز ده ساله نشده بود كه تمامى قرآن و بسیارى از احادیث صحاح
سته را از بر كرد و وقتى بیست ساله شد تمامى علوم شرعى و ادبى رایج در
نجد را فراگرفته بود. در آن موقع توجهش به محیط وحشى و عقاید جاهلى و
بدوى اعراب درنده خوى خونخوار عُینیه و سایر بلاد نجد جلب شد و
معتقد گردید كه معتقدات عراب حجاز ازاسلام به دور و پست ترین نوع بت
پرستى و خرافه گرایى است. پس تصمیم جدّى به مبارزه مسلّحانه و بى امان
با بعضى رسوم و كارهاى رایج در بلاد اسلامى گرفت. او ساختن بقعه وگبند بر
مزارات و پا گرفتن و گچ كارى و سنگ انداختن بر قبور و ایستادن و زیارت
خواندن در مقابر و سفرهاى زیارتى ـ غیر از سفر مكه و مدینه و بیت
المقدس(8) ـ و استعمال دخانیات و سینه زنى و قمه زنى و زنجیرزنى...
و بطور كلى هر رسم و عادتى كه به تشخیص وى در عهد رسول الله و سلف صالح
نبوده، بدعت و حرام و مرتكب آن را واجب القتل دانست و فتوا داد كه براى محو این
عادات و رسوم باید شمشیر به دست گرفت و جهاد كرد.
رؤساى قبایل و شیوخ و علماى نجد ـ از جمله برادر
شیخ محمد كه شیخ سلیمان نام داشت ـ با او به مخالفت پرداختند و
كار را چنان بر او تنگ كردند كه مجبور شد زادگاه خویش را ترك كند و به «حُرَیمِلاء»
برود (1139/1726) ولى در حریملاء هم كسى گوش به حرف او نداد و ناگزیر
شد به حجاز سفر كند. در مكّه حج را به سنّت حنابله سلفى ادا كرد و در مدینه
چندى در حوزه درس عبداللّه بن ابراهیم بن سیف نجدى و محمد حیات
سِنْدى حضور مى یافت. بعد از راه شام به نجد بازآمد و سپس به بصره رفت. بصریان
كه سخنان شیخ را مخالف معتقدات خود دیدند، بر او شوریدند و او
را مجبور ساختند با پاى برهنه و شكم گرسنه راه صحرا در پیش گیرد. اگر
مردى به نام ابوحُمَیدان به داد او نرسیده و بر خر خود سوارش نكرده
بود در بیابان تلف مى شد. بعد به ایران آمد و چندى در اصفهان به تحصیل
ادامه داد. سپس به كربلا و نجف رفت. گرچه در ایران و عراق زمینه
مساعدى براى قبول دعوت وهابى نیافت امّا دیدن پاره اى رسوم مذهبى، او
را در پیكارى كه در پیش داشت استوارتر ساخت. مورخان نجدى چیزى
از سفر ابن عبدالوهاب به ایران ننوشته اند و گویند وى از بصره به زبیر
و احسا و از آنجا به حریملاء بازگشت.(9)
اما علماى اسلام در حریملاء درصدد قتل وى برآمدند و
محمد ناچار گریخته و به عُیینَه پناه برد. در عیینه
بخت به او روى آورد و عثمان بن حَمَد بن مَعْمَر امیر آن شهر او را در خانه
خود پذیرفته خواهرش را به همسرى وى داد و او پس از سالها رنج و مجاهده در
عمر سى و هشت ـ نه سالگى سر بر بالین آسایش نهاده صاحب خانه و خانواده
و پشتیبان گردید. اتفاقاً همسرش نیز زنى باهوش و كارآمد بود و
به شوهرش كمك بسیار كرد.
شیخ در عیینه مذهب خود را آشكار كرد و
جمعى به دعوت او درآمدند. او اعلان كرد هركس از مذهب حنبلى سلفى پیروى نكند
از اسلام خارج و واجب القتل است. نخستین اقدام او آن بود كه به دستیارى
پیروانش درختهاى مقدسى را كه زنان بر آنها دخیل مى بستند كند و سوخت.
بعد بقعه زید بن الخطاب(10) ـ برادر عمر بن الخطاب ـ را كه در جنگ با مسلمیه
كذاب شهید شده و زیارتگاه بود ویران كرد. زن شوهردارى هم نزد شیخ
به گناه زنا اعتراف كرد كه به حكم وى سنگسار شد. او در عیینه حوزه درس
فقه دایر كرد و خود به تدریس پرداخت... علماى عیینه و سایر
بلاد نجد كه دعوت شیخ را در حال پیشرفت دیدند نامه هایى
به سلیمان بن محمد امیر احساء نوشته خطر روزافزون وهابیان را
گوشزد و رفع این غائله را تقاضا كردند. سلیمان نامه اى به امیر
عیینه ـ كه از امیر احساء مدد مالى مى گرفت ـ نوشته دستور تبعید
شیخ و قتل او را در صورت مقاومت صادر كرد. محمد بن عبدالوهاب وقتى از این
دستور خبر یافت و دانست كه دیگر كارى از دست برادر همسرش ساخته نیست
ناچار به درعیه گریخت و مقدر بود كه آن شهر موطن و مدفن او باشد و در
آنجا سنگ بناى دولت سعودى را كار بگذارد (1157/1744) امیر درعیه محمد
بن سعود ـ بنیان گذار سلطنت سعودى ـ وجود شیخ را وسیله مناسبى
براى دست اندازى به شهرهاى همسایه و امتداد قدرت در نجد یافت. او به دیدار
شیخ رفت و به تشویق همسرش (موضى) پیمانى با او منعقد كرد كه خود
و جانشینانش پیوسته حامى و مبلّغ مذهب وهابى باشند. شیخ نیز
از سوى خود و اعقابش قول داد كه هرگز دست از یارى و پشتیبانى سعودیان
برندارند. ابن عبدالوهاب بعد از امضاى این پیمان تا نزدیك نیم
قرن كه زنده بود در درعیه ماند و در آنجا خط و قواعد خروج هول انگیز
وهابى را مشخص كرد. در چارچوب مسلك ابداعى خود پایه هاى سلطنت سعودى را محكم
ساخت و به تأیید محمد بن سعود و بعد از او پسرش عبدالعزیز و سپس
سعود بن عبدالعزیز همت گماشت و آنان را به جنگ و كشتار مخالفان برانگیخت
و موجب پرشدن خزانه سعودى و وسعت قلمرو سعودیان در نجد و حجاز و عراق و خلیج
فارس و سایر بلاد عرب گردید. خود شیخ در بیشتر جنگهاى
وهابیان سلاح در دست شركت مى كرد او هنوز زنده بود كه هیبت وهابیان
سراسر عربستان و خاورمیانه را فراگرفته بود. و پیروان بى ترحّم خود را
ـ كه مانند خوارج یا قرامطه یا پیروان صاحب الزنج كوچكترین
نشانى از مهر و شفقت نداشتند ـ «الاخوان» یا «اِخوانُ مَن اطَاع اللّه»(11)
مى نامید و موفق شد از راهزنان نجدى دستجاتى با انضباط و جنگاورانى وحشت آفرین
بسازد كه توانستند مسیر تاریخ را در عربستان تغییر دهند.
او روز آخر ذى قعده سال 1206/1792 بعد از عمرى دراز، بیش از نود و یك
سال،(12) در درعیه فوت كرد و همانجا به خاك سپرده شد، بدون اینكه بر
قبرش بقعه اى بسازند یا امروز مكان دفن او معلوم باشد.
تألیفات بسیارى از محمد بن عبدالوهاب برجاى
مانده كه مشهورترین آنها به عناوین ذیل است: كتاب التوحید،
رساله كشف الشبهات، تفسیر سورة الفاتحة، اصول الایمان، تفسیر
شهادة اَنْ لا اِله الا اللّه، معرفَةُ العبد ربَّه و دینه، المسائل التى
خالف فیها رسول الله اهل الجاهلیة، فضل الاسلام، نصیحة المسلمین،
معنى الكلمة الطیبة، الأمُر بالمعروف و النهىِ عن المنكر، مفید المستفید،
مجموعة الخطب، رسالةٌ فى انّ التقید جایز لاواجبٌ، كتاب الكبائر...كه
همه به چاپ رسیده و جملگى در اثبات مذهب حنبلى سَلفى است. اولاد شیخ ـ
معروف به آل الشیخ ـ پیوسته مورد احترام شاهان سعودى بوده و سمت مفتى
بزرگ و وزیر فرهنگ و آموزش و رئیس دانشگاه و قاضى محاكم دادرسى را
برعهده دارند. دعوت وهابى و چگونگى انتشار و آثار آن از زمان حیات شیخ
تا امروز پیوسته از مسائل بحث انگیز دنیاى اسلام بوده است. پیروانش
او را پیشواى انقلاب فكرى مسمانان و راه گشاى مصلحانى چون شهاب الدین
آلوسى و سید جمال الدین افغانى و شیخ محمد عبده مصرى و جمال الدین
قاسمى شامى و خیرالدین تونسى و صدیق حسن خان بهوپالى هندى و امیر
على هندى و شیخ محمد اقبال لاهورى و أبوالأعلى مودودى لاهورى(13)... مى
دانند ولى سایر مسلمانان، بخصوص شیعیان، بشدّت با این عقیدت
و مؤسس آن مخالفت مىورزند، بخصوص بعد از آنكه وهابیان به سال 1316/1898
كربلا را قتل عام و ویران كردند و حرم مطهر حسین بن على ـ ع ـ و عباس
بن على ـ ع ـ را به آتش كشیدند. كینه مسلمانان نسبت به آنان شدت یافته
كتابهاى بسیار در ردّ و طعن بر فرقه وهابیه به رشته تحریر
درآورده اند. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذریعة الى تصانیف
الشیعه»(14) برخى از این ردّه ها را به شرح ذیل نام برده است:
1 ـ الاوراق البغدادیه، تألیف شیخ ابراهیم
راوى عراقى.
2 ـ الفجر الصادق فى الرّد على منكرى التوسل والكرامات و
الخوارق، تألیف جمیل صدقى زهاوى شاعر معاصر عراقى.
3 ـ دلیل واقعى.
4 ـ صلح اخوان، تألیف شیخ داوود نقشبندى
بغدادى.
5 ـ المنحة الوهبیه.
6 ـ الصواعق الإلهیه، تألیف شیخ سلیمان
بن عبدالوهاب برادر شیخ محمد بن عبدالوهاب...
اینها ردّیه هاى علماى اهل سنت است. اما بعضى
ردّیه هاى علماى شیعه به این شرح است:
7 ـ الآیات البینات.
8 ـ البراهین الجلیه فى دفع شبهات الوهابیه،
تألیف سید حسین قزوینى.
9 ـ المشاهد المشرّفة و الوهابیون، تألیف شیخ
محمد على بن محمد جعفر.
10 ـ منهج الرّشّاد، تالیف شیخ جعفر كاشف
الغطاء.
11 ـ الهادى، تألیف محمد بن حسین فارسى در ردّ
كتاب كشف الشبهات ابن عبدالوهاب كه غیر از پیروان خود را در آن كتاب
كافر شمرده است.
12 ـ الردّ على الوهابیه، تألیف شیخ محمد
جواد بلاغى.
13 ـ الرّد على الوهابیة، تألیف میرزا
محمد على اردوبادى.
14 ـ الرّدّ على الوهابیة، تألیف سید
محمود لواسانى عصار.
15 ـ الرد على الوهابیة، تالیف شیخ مهدى
اصفهانى.
16 ـ الردّ على الوهابیة، تألیف شیخ هادى
كاشف الغطاء.
17 ـ كشف الإرتیاب فى اشیاع محمد بن
عبدالوهّاب، تألیف سید محسن امین عاملى.(15)
شیخ عبداللّه قصیمى بغدادى ردّى بر این
كتاب با عنوان «الصراع بین الاسلام والوثنیة» نوشته كه آن هم در مصر
به چاپ رسیده است.
براى مزید اطلاع درباره این كتابها باید
به مجلدات الذریعة و معاجم و فهارس مطبوعات عربى و فارسى مراجعه كرد و جهت
اطلاع از تفصیل عقاید ابن عبدالوهاب و داورى در ماهیت و ارزش و
آثار آن، مطالعه كتابهایى كه در ذیل این مقاله صورت داده شده
سودمند است.
آل سعود
آل سعود از اعقاب ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان و از
بنى بكر بن وائل و بنى ذُهْل ابن شیبان بشمار مى روند. چون جدّ اعلاى ایشان
محمد بن سُعود در درعیه بر بنیاد تعالیم ابن عبدالوهاب حكومت این
طایفه را تأسیس كرد آنان را «آل سُعود» خواندند. نسبت سعود را چنین
آورده اند: سعود بن مُقرّن بن مَرْخان بن ابراهیم بن موسى بن ربیعة بن
مانع مریدى.(16)
مانع(17) از مشایخ قبیله بكر بن وائل بود و در
قصبه دُروع از توابع طایف مى زیست. او به سال 850/1446 به دعوت پسر عم
خود ابن دِرْع كه امیر منفوحه(18) و حجر الیمامه(19) و جَزْعه، در نجد
بود نزد وى رفت و واحه المُلَیبِید و الغُضَیه را از او به تیول
گرفته به كشاورزى پرداخت. امّا مانع و پسرش به شیوه سایر مشایخ
عرب خوى جنگجویى و تجاوز داشتند و گاهگاه به قبایل همسایه حمله
مى بردند. ربیعه به آل یزید تاخته مردان آن قبیله را از
دم تیغ گذراند و زنان و اموالشان را تصاحب كرد. پسر او هم كه موسى نام داشت
از راهزنان معروف نجد بود و در عهد او، آل سعود به صورت دسته اى غارتگر در نجد
شناخته شدند. ابراهیم دو پسر به نام وَطْبان و مُقَرِّن داشت كه اوّلى
سردودمان آل وطبان ـ ساكن زبیر نزدیك بصره ـ بود و دوّمى جدّ اعلاى آل
سعود است كه در نجد به سلطنت رسیدند. از احوال مُقرّن و نیاكان او تفصیلى
در تاریخ باقى نمانده است. همین قدر مى دانیم، سعود پسر مقرن
نخستین فرد معروف این خاندان است كه در درعیه به امارت رسید.
وى بر آل مَعْمَر كه اخوال او بودند تاخته اهالى درعیه را قتل عام كرد و آل
مَعْمَر را به عُیینَه متوارى ساخت و خود در آن شهر به امارت نشست. او
در سال 1140/1727 در درعیه درگذشت و پسرش محمّد حكمران آن شهر شد.
محمد بن سعود (1140 ـ 1179 هـ . ق.)
چنان كه گذشت، محمد بن عبدالوهاب وقتى نتوانست در عیینه
بماند به درعیه رفت. وى در آنجا به خانه یكى از شاگردانش كه عبداللّه
بن سُوَیلِم نام داشت وارد شد و سایر شاگردان و مریدانش دور او
را گرفتند. محمد بن سعود به تشویق برادرش ثِنْیان و مُوضِى همسرش از
فرصت استفاده كرده به دیدار شیخ رفت و با او پیمان اتحاد منعقد
كرد. از آن پس شیخ محمد مجال پیدا كرد نقشه هایى را كه سالها در
سر كشیده بود عملى كند و دولت وهابى را بر پایه اى استوار تأسیس
نماید. محمّد به اشارت شیخ و ارشاد او ارتشى مجذوب و خونریز از
اعراب تشكیل داده شروع به دست اندازى و غارت قبایل نجد كرد. «عُرَیعر»
امیر احساء و حسن بن هبة اللّه امیر نجران، در سال 1178/1765 براى رفع
غائله وهابیان بر درعیه تاختند. لیكن محمد بن سعود به تدبیر
شیخ این خطر را دفع كرد. امیر احساء را ناگزیر از بازگشت
به شهر خویش كرد و با امیر نجران پیمان صلح منعقد نمود. دهام بن
دَوَاس، امیر ریاض دشمن سرسخت شیخ از سال 1160/1747 حملات خود
را به درعیه آغاز كرده بود كه سالها ادامه داشت و موجب كشتار بسیار از
طرفین شد. امیران حُرَیمِلاء و ضَریه نیز هر وقت
فرصت مى یافتند بر درعیه حمله مى بردند. امّا محمد بن سعود مقاومت مى
كرد و ابن عبدالوهاب نیز در میدان جنگ حاضر مى شد و روحیه
سربازان را تقویت مى كرد. سرانجام محمد بن سعود در 1179/1765 بعد از بیست
سال حكمرانى و جنگ درگذشت و جاى خود را به پسرش عبدالعزیز سپرد.
عبدالعزیز بن محمد (1179 ـ 1218 هـ . ق.)
در مدت دویست ساله حكومت آل سعود دو امیر در این
خاندان به قدرت و مهابت و قساوت شهرت یافتند; یكى عبدالعزیز بن
محمد بن سعود(20) و دیگرى عبدالعزیز بن عبدالرحمان. اولى به پشتیبانى
شیخ محمد بن عبدالوهاب كشورى وسیع به تصرف آورد و دومى مملكت عربى
سعودى را تأسیس كرد.
عبدالعزیز بن محمد به سال 1185/1773 بر عشایر
متحد نجد تاخت و آنان را در قریه حایر(21) شكست داد. بعد سپاهیان
امیر ریاض را در سال 1187/1773 تار و مار كرد و پس از مرگ دهام شهر ریاض
را به تصرف آورد. در 1190/1776 شهر ثَرْمَدَه را گشود و سال بعد دو ناحیه
مهم سُدَیر و وَشْم تسلیم او شدند.(22) سپس با امیر عیینه
و سایر مشایخ نجد پیمان آشتى منعقد كرد و بیشتر قبایل
آن خطه به عقیدت وهابى گراییدند. او اراضى خرج و تهامه و شهرهاى
مجمعه و حرمه و بُرَیدَه را تصرف كرد و در جنگ با غالب بن مُساعد شریف
مكه پیروزى با او بود. در حمله به جبل شَمَّر و حایل و قصیم بعد
از قتل و غارت بسیار، آن نواحى را به تصرف آورد و با قتل عامهاى بى رحمانه،
اعراب سراسر عربستان را مرعوب و فرمانبردار خود ساخت.
اگر درنده خویى عبدالعزیز و پسرش سعود نبود، نه
امارت سعودى دوام مى یافت و نه مسلك وهابى رواج پیدا مى كرد. به فرمان
او هر مسلمان غیر وهابى چه شیعى و چه سنى واجب القتل و مال و ناموسش
بر وهابیان حلال بود. تا كشف نفت هزینه ارتش و بودجه كشور سعودى از همین
محلها، تأمین مى شد. از جمله فتوحات عبدالعزیز كه موجب شهرت او در
عربستان شد، فتح مكه و مدینه و طایف بود كه مشاهد متبركه و قبور ائمّه
را ویران كرد و رسوم وهابى را در حجاز جارى ساخت. تصرّف بحرین و چند
امارت ساحلى خلیج فارس سابقه اى براى آل سعود بوجود آورده كه همواره به آن
استناد مى كنند. در اواخر امارت عبدالعزیز بود كه شیخ، در عمر نود و یك
سالگى ـ و به قول «ابن بِشْر» مورخ نجدى در نود و هشت سالگى درگذشت.
از كارهاى ننگین عهد عبدالعزیز این بود
كه پسرش سعود به امر او و فتواى علماى وهابى در فروردین 1217 هـ . ق. به
كربلا حمله كرد و اهالى آن شهر مقدس را قتل عام نموده، حرم حسین بن على ـ ع
ـ و عباس بن على ـ ع ـ را ویران كرده به آتش كشید. در این حمله
كه به بهانه دست اندازى اعراب شیعى خزاعِل به حُجاج نجدى صورت گرفت شهر
كربلا كاملاً غارت شد و خیابانهاى آن از كشتگان انباشته گردید.
اعراب وهابى كشتگان را برهنه مى كردند و لباسشان را مى
ربودند.(23) به مشاهد كربلا هر اهانتى توانستند كردند و جواهرات نفیس و پرده
ها و قندیلها و هر چه طلا و نقره و اشیاء گرانبها و نذورات كه در
خزانه حرمها بود یغما كردند. سپس اشیاء غارتى را بر شتران بار كرده به
طرف نجد بازگشتند. مى خواستند نجف را نیز ویران و قتل عام كنند لیكن
سیلاب بهارى راه را برایشان بست و ناچار به درعیه بازگشتند.(24)
امّا یكى هم پیدا شد كه به شیوه خود وهابیان
از امیر سعودى انتقام بگیرد. در تابستان 1218 /1803 روزى عبدالعزیز
هشتاد و سه ساله در مسجد طریف در درعیه پیشاپیش
نمازگزاران امامت مى كرد. ناگاه مردى در كسوت درویشان از پشت سر بر او حمله
كرد و كارد خود را تا دسته در پشت او فرو برد و او را به قتل آورد. گفتند كه وى
مردى شیعى از اهالى كربلا بود(25) و بدین طریق انتقام خون ناحق
همشهریان خود را گرفت. او از چندى پیش به صورت طالب علم به درعیه
آمده نزد مشایخ وهابى مشغول تحصیل بود. مردى آرام و سربراه مى نمود و
همه روزه براى نماز در مسجد مى آمد و پشت سر عبدالعزیز نماز مى گزارد تا آن
روز كه مجال یافت و كار او را ساخت. وهابیان بر آن مرد حمله برده سرش
را بریدند و عبدالعزیز نیز بعد از ساعتى چند جان داد.
متصرفات سعودى در عهد عبدالعزیز به شرح ذیل
بود:
عَسِیر و تهامه، حجاز، عُمان، احساء، قطیف، زیاره
و بحرین، وادى الدّواسِر، خَرْج، مُحْمِل وَشْم، سُدَیر، قَصِیم،
جبل شَمَّر، درعیه، مَجْمَعَه، مَنیح، بِیشَه، رَنیه،
تُرابه و...
در زمان عبدالعزیز انگلیسیها خاندان
سعودى را شناختند و با سعودیان رابطه دوستى برقرار كردند. «اولریخ
ژاسپر زیتس»(26) مستشرق آلمانى در همان ایام با لباس درویشى به
مكّه آمد و در موسم حج در عرفات سعود بن عبدالعزیز را دیدار كرد ـ كه
سادگى او را مى ستاید ـ این مستشرق را در یمن كشتند و یادداشتهاى
ارزشمند سفر حجازش از بین رفت.
سعود دوم كه وهابیان او را كبیر لقب داده اند
(1163 ـ 1229 هـ . ق.)
او امیرى شجاع ولى سفّاك و بى باك بود و از نیروى
ابتكار و اراده و سرعت عمل بهره كافى داشت. فتوحات سعودى در شبه جزیره
عربستان و خلیج فارس به دست او انجام گرفت و در سى سال آخر عمر پدرش، همه
امور كشور سعودى در دست او بود.
سعود به سال 1203هـ .ق. /1788م به حكم ابن عبدالوهاب از سوى
پدر به ولایت عهد منصوب شد و بعد از مرگ عبدالعزیز مدت یازده
سال بر عربستان سلطنت مى كرد. حتّى مورخان وهابى هم نتوانسته اند درنده خویى
و قتل عامهاى هولناك او را پنهان دارند.
اشراف حجاز و امراى عرب طى نامه هایى باب عالى را
متوجه خطر روزافزون قدرت پیشتاز وهّابیان ساختند و به آنان فهماندند
كه این طایفه به عربستان بسنده نمى كنند و هدفشان تسلط بر سراسر
متصرفات عثمانى و همه مسلمانان است.
سرانجام دربار اسلامبول تصمیم به رفع غائله وهّابى
گرفت و محمد على پاشا حكمران مصر را مأمور كرد لشكرى مجهّز به عربستان اعزام كند و
سعودیان و وهّابیان را از بیخ و بن براندازد. در همین
اوقات بود كه سعود در عمر شصت و شش سالگى در درعیه به بیمارى سرطان
روده درگذشت و از عذاب مشاهده ویرانى كشورش به دست مصریان نجات یافت.(27)
ارتش مصر در عربستان
هیبت وهّابیان تخت سلاطین عرب را به لرزه
درآورده بود. در آن ایام كسى از بیم هلاكت جرأت سفر حج و زیارت
نداشت.
شریف غالب(28) پادشاه حجاز از هول جان تظاهر به وهابیگرى
مى كرد و بعد از شكستى كه از سعود خورد (1221 هـ .ق.) دستور داد قبور ائمه را در
بقیع و سایر مشاهد و مزارات متبرّكه را در مكه و مدینه با خاك یكسان
كنند. او استعمال دخانیات را حرام اعلان كرد و مذهب حنبلىِ سفلىِ وهابى را
در حجاز رسمیت داد... اما او و سایر بزرگان حجاز در نهان با دربار
اسلامبول مكاتبه داشتند و براى نجات كشور خود مى كوشیدند. سرانجام سلطان سلیم
بن مصطفى (متوفى در 1222 هـ .ق.) امپراطور عثمانى مصمّم به براندازى وهابیان
و آل سعود شد و محمد على پاشا را مأمور این مهم فرمود. او هم ارتشى مخلوط از
سربازان ترك و آلبانى و عرب به فرماندهى پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت.
طوسون در سال 1227 /1812، از بندر ینْبُع وارد مدینه شد و آن شهر را
گشوده به سوى مكه شتافت. گرچه مقاومت وهابیان شدید بود امّا در برابر
آتش توپخانه مصریان كارى از پیش نبردند و شكست یافتند. طوسون
وارد مكّه شد و بعد از چند روز محمد على پاشا نیز وارد مكّه گردید. او
شریف غالب را به جرم اهمال و سازش كارى معزول و زندانى كرد و برادرش سرور بن
غالب را به مقام شریف مكّه منصوب نمود.(29)
شكست آل سعود و سقوط درعیه
بعد از سعود بن عبدالعزیز پسرش ابراهیم (ف
1235هـ .ق.) به امارت درعیه رسید ولى از سویى بین او و
عمویش عبدالله بن عبدالعزیز بر سر جانشینى اختلاف افتاده بود و
در نتیجه جنگ خانگى سعودیان را ناتوان مى كرد و از سوى دیگر
ارتش مصر به سوى نجد در حال پیشروى بود. محمد على پاشا كه از پیروزى
ارتش خود اطمینان حاصل كرده بود به قاهره برگشت و طوسون را با عده كافى و
توپخانه قوى روانه نجد ساخت. طوسون بدون هیچ مانعى تا قلعه رس ـ دویست
و هفتاد كیلومترى شمال شرقى مدینه ـ پیش رفت ولى در آنجا با
مقاومت شدید وهابیان برخورد كرد و با دادن تلفات بسیار نتوانست
به پیشروى ادامه دهد. ناچار به پیشنهاد وهابیان تن به ترك
مخاصمه داد و به قاهره بازگشت.
محمد على پاشا از طوسون به سبب ضعفى كه نشان داده بود خشمگین
گشت و او را توبیخ و از امارت معزول كرد و پسر دیگرش ابراهیم
پاشا را مأمور تسخیر نجد ساخت. ابراهیم با لشكرى تازه نفس به نجد رفت
و خود را به درعیه رسانده پایتخت آل سعود را در محاصره گرفت. او با
آتش سنگین توپخانه مقاومت وهابیان را درهم شكست و آنان را ناگزیر
به تسلیم بلاشرط ساخت. عبدالله بن سعود ـ كه برادر را بركنار كرده و خود به
جاى او نشسته بود ـ بعد از شش ماه مقاومت قلعه و پادگان درعیه را تحویل
مصریان داد (1234 /1818) و هیأتى را به ریاست عمش عبدالله بن
عبدالعزیز ـ كه شیخ آل سعود بود ـ همراه شیخ على بن محمد بن
عبدالوهاب نزد ابراهیم پاشا فرستاد. به دستور ابراهیم اموال و املاك
خاندان سعودى و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به اسلامبول بردند كه
در آنجا محكوم به سربریدن گردید. علماى وهابى و امراى سعودى را یا
سر بریدند و یا تیرباران كردند و بعضى را به دهانه توپ بستند یا
پى سپر سمّ ستوران ساختند. احمد بن رشید حنبلى قاضى درعیه را در حضور
ابراهیم شكنجه هایى شدید دادند از جمله دندانهایش را یكى
یكى كشیدند. سپس پایتخت سعودى را به آتش كشیدند و تمامى
خانه ها و آبادیهاى آن را ویران كردند و شهر را با خاك یكسان
كردند. نخیلات و باغها و زراعتهاى درعیه را نیز معدوم نمودند...
زنان و كودكان و پیران بقیة السیف را به سایر بلاد نجد
كوچاندند و بعض امراى سعودى و مشایخ اولاد عبدالوهاب را به قاهره تبعید
كردند. وقتى ارتش مصر از درعیه برمى گشت دیگر در آن شهر هیچ مال
و آبادى و هیچ ساكنى باقى نمانده بود.(30)
بعضى نتایج لشكركشى ابراهیم پاشا به نجد
نتایج لشكركشى مصریان به عربستان را مى توان به
صورت ذیل جمع بندى كرد:
1 ـ درعیه و سایر شهرهاى وهّابى بعد از حدود
نود سال آبادانى، غارت و ویران گردید.
2 ـ كشور وسیع عبدالعزیز و پسرش سعود متلاشى
شد.
3 ـ تعداد بى شمارى از اعراب وهّابى قتل عام شدند.
4 ـ پیشرفت دعوت وهابى متوقف شد و رعبى كه از وهابیان
در دلها پیدا شده بود از بین رفت.
5 ـ سلطنت سعودى منقرض گردید.
6 ـ همراه با سربازان مصرى و ترك و آلبانى، فرهنگ غربى تا
قلب عربستان راه یافت، و پاى اروپاییان به آنجا باز شد. بطورى
كه یك سال بعد از سقوط درعیه (1236 /1820) ارتش انگلیس در بحرین
مستقر شد و نفوذ آن دولت در خلیج فارس توسعه یافت.
7 ـ بعد از این پیروزى بود كه فكر ناسیونالیزم
عرب در سر محمد على پاشا و بعد شریف حسین پیدا شد و در قرن بیستم
منشأ تحولات شگرف در خاورمیانه گردید.
8 ـ اندیشه وحدت قومى عربى، بعد از این پیروزى،
در سر رجال عرب پیدا شد و از مصر نشأت گرفت.
9 ـ اندیشه تشكیل دولت بر اساس اسلام و قوانین
اسلامى از همان ایام عملى شناخته شد.
10 ـ بعد از فتح عربستان و سوریه بود كه محمد على
پاشا كشور خدیوى مصر را مستقل اعلام كرد...
سالهاى فترت (1234 /1818 ـ 1320 /1902)
بعد از سقوط درعیه تا چند سال كسى از خاندان سعودى به
فكر سلطنت نیفتاد. ابراهیم پاشا مقام حكمرانى نجد را به یكى از
اعیان مصر به نام اسماعیل پاشا واگذار كرد و او از سوى خود افسرى به
نام خالد پاشا را كه مردى ستمكاره و مهمل بود روانه نجد كرد. صحرانشینان
نجدى از ضعف وى استفاده كرده به حالت بدوى و غارتگرى برگشتند و به جان هم افتادند.
در سال 1235/1819 تركى(31) پسر عبدالله بن سعود جمعى از اعراب را با خود همراه
ساخته ریاض و بعد عارض را تصرف كرد و ارتش مصر را از این دو شهر بیرون
راند. سپس اعراب جبل شَمَّر و مطیر را با خود یار ساخت و دولت گونه اى
تشكیل داد. در 1242/1833 فیصل بن تركى از مصر گریخته به پدر پیوست
و به یارى او احساء و قطیف را گرفت و تركان را از وادى حنیفه بیرون
راند. مشایخ قبایل شَمَّر و حایل نیز با تركى پیمان
دوستى بستند و كار سعودیان دوباره رونق گرفت. امّا بنى اعمام تركى به
فرماندهى مِشارى بر او تاختند و تركى را به قتل رساندند. مشارى در ریاض به
امارت نشست لیكن در سال 1294/1887 فیصل پسر تركى به كمك آل رشید
ریاض را بازگرفت و مشارى را كشته، خود به جاى او نشست. وقتى این خبرها
به محمد على پاشا رسید امیرى را به نام خورشید پاشا مأمور نجد
كرد و ریاض را گشوده جمعى از وهّابیان را به قتل آورد و فیصل را
با دو پسرش عبدالله و محمد و دو برادرش و جمعى از بنى اعمامش در بند كرد و به
قاهره تبعید نمود. محمد على پاشا یكى از امیرزادگان سعودى را كه
تربیت اروپایى داشت و از انضباط و فرمانبردارى او مطمئن بود به جاى فیصل
به حكومت نجد منصوب كرد (1254 /1838) امّا وقتى او به ریاض رسید اعراب
بر او شوریدند و او را بیرون كردند. خالد سالها در عربستان دربدر بود
تا اینكه به سال 1278هـ .ق. در جدّه درگذشت.(32)
محمد على پاشا بر اثر فشار روس و انگلیس كه حامیان
عثمانى بودند، بعد از اعلام استقلال ناچار شد ارتش خود را از جزیرة العرب
فراخواند. فیصل بن تركى بعد از رفتن مصریها فرصتى پیدا كرده از
قاهره به نجد آمد و در ریاض به حكومت پرداخت و تا سال 1282 در آنجا بود.
امّا بعد از مرگش باز جنگ خانگى آل سعود شروع شد و به جان هم افتادند. آل رشید
فرصت پیدا كرده ریاض را متصرف شدند و شیخ كویت دست اندازیهاى
خود را به نجد آغازكرد. ارتش عثمانى در سال 1288هـ .ق. به كمك كویتیها
استان شیعه نشین احساء و قطیف را تصرف كرده ضمیمه بصره
كردند. محمد بن رشید شمرى(33) در سال 1306هـ .ق. بر آل رشید غلبه كرده
ریاض را از ایشان گرفت و ضمیمه حكومت حایل ساخت. همین
امیر شمّرى در سال 1308هـ .ق. ناحیه قَصیم و عُنَیزه و
بُریدَه را بگشود و یكه تاز صحارى نجد شد.
بعد از فیصل پسرش عبدالرحمان براى استرداد ریاض
با عشایر قصیم علیه ابن رشید متحد گشت و با او وارد جنگ
شد. امّا بسختى شكست خورد بطورى كه دل از امارت برگرفته نجد را ترك گفت و رهسپار
قطیف و احساء گردید. در احساء استاندار عثمانى به او پیشنهاد
اطاعت كرد تا حكومت ریاض را بازیابد امّا نپذیرفت و وارد كویت
شد. شیخ كویت ابتدا به او اجازه اقامت در خاك خود را نداد و
عبدالرحمان ناگزیر چندى در قطر بسر برد. ولى بعد از چندى با موافقت مقامات
عثمانى به كویت بازگشت و ده سال در آنجا با عسرت بسر برد تا آنكه پسرش
عبدالعزیز ریاض را بگشود و او و سایر افراد خانواده را به آن
شهر برگرداند.
بازگشت آل سعود به نجد
عبدالعزیر بن عبدالرحمان در ایام جنگهاى داخلى
نجد و درگیریهاى خونین پسران فیصل با یكدیگر،
روز 29 ذى حجه 1293 /1880 در ریاض متولد شد، در پنج سالگى الفبا را یاد
گرفت و قرآن مى خواند و اجزائى از كتاب الهى را ازبر داشت، در هشت سالگى همراه با
عمّش محمد بن فیصل و شیخ عبدالله بن عبداللطیف آل شیخ در
مجلس مذاكره آشتى با محمد بن الرشید حضور داشت. در ده سالگى گرفتار مصائب زد
و خوردهاى خانوادگى شد و در یازده سالگى با والدین خود ناگزیر
از ترك ریاض و كوچهاى پیاپى در صحارى احساء و كویت و الربع
الخالى گردید. او در این سفرهاى پرخطر فنون جنگهاى صحرایى و
حكومت بر صحرانشینان را فراگرفت و در شعر و ادب عربى مهارت یافت. قسمت
اعظم قرآن و احادیث نبوى را حفظ كرد و از امثال عربى و تاریخ و جغرافیاى
عربستان و وقایع و ایام قبایل و مفاخر و مثالب آنان و احوال
رجال و سرداران صحرا اطلاع كافى به دست آورد. او بدویان را شناخت و خویها
و توقعات و نیازهاى ایشان را درك كرد و اخبار نجد و سرگذشت نیاكان
خود را از پدر و سایر رجال سعودى شنید و از چگونگى مداخلات بیگانگان
بخصوص تركها و انگلیسها وآلمانیها در عربستان آگاهى كافى پیدا
كرد. ضمناً از خاندان ابن عبدالوهاب اخبار سیره و مغازى رسول الله و تاریخ
اسلام و شرح مذاهب اسلامى را بیاموخت و در مدرسه اجتماع بدوى تجارب بسیار
اندوخت... و خلاصه آنكه فردى شایسته براى حكومت در صحرا و كارشناسى مطلع از
فرهنگ و سنن عربى بار آمد.
پدرش بعد از ترك ریاض ابتدا به یكى از قبایل
عجمان پناه برد امّا زندگى بین آن اعراب را براى خود و خانواده اش ناامن و
پرخطر دید. پس به «الرَبْعُ الخالى» رفته چند ماهى را بین قبیله
بنى مُرَّه گذراند. آن ماهها سخت ترین ایام زندگى عبدالعزیز
بود. بنى مُرَّه وحشى ترین و خونخوارترین اعراب صحرا بودند و شرایط
بسیار دشوار زندگى در صحارى سوزان و بادهاى سموم و گرسنگى و تشنگى و خوردن
سوسمار و خرماى خشك و شیر شتر براى امیرزاده اى جوان چون او سخت و
بلكه غیر قابل تحمل مى نمود. مع ذلك همه این دشواریها را ناگزیر
بر خود هموار كرد و راه و رسم مبارزه با فقر و گرسنگى و تشنگى را بخوبى فراگرفت.
خانه عبدالرحمن در كویت كوچك و نامناسب بود، افراد
خانواده او فقط دو اطاق خواب و یك اطاق نشیمن و یك اطاق براى
انبار و پخت و پز داشتند. لیكن در همین سراى كوچك حرفهاى بزرگ زده مى
شد و رجال سیاسى عرب و اروپایى در آن رفت و آمد مى كردند. تركها مى
خواستند عبدالرحمان را به سوى خود بكشند. شیخ كویت كه از روى كشته دو
برادرش گذشته به امارت رسیده بود و آرزوى تسلّط بر عربستان را در سر مى
پروراند. پیوسته حركات و فعالیتهاى عبدالرحمان را زیر نظر داشت.
روسها مى كوشیدند از ضعف ایران و عثمانى استفاده كنند و بر راه دریایى
هند مسلّط شوند. آلمانیها با تركان عثمانى ساخته، درصدد بودند راه آهن برلین
را به كویت متصل سازند و بالأخره انگلیسیها كه بیش از سه
قرن در خلیج فارس سابقه داشتند و در بوشهر و سایر بنادر معتبر ایران
نمایندگى سیاسى و بازرگانى دایر كرده بودند ـ و دامنه نفوذشان
از مشرق تا اقیانوس كبیر امتداد داشت ـ نقشه هاى دقیق براى
عربستان طرح كرده مراقب عبدالرحمان و عبدالعزیز بودند و آن پدر و پسر را مى
آزمودند.
عبدالعزیز همه این جریانات را مى دید
و مذاكراتى را كه با پدرش مى شد مى شنید و در ذهن خود نقشه استمداد از بریتانیا
را براى استرداد ملك موروث مى پروراند. قبل از او شیخ مبارك از این
راه رفته و كشتیها انگلیسى را براى حمایت خود به ساحل كویت
كشیده بود. عبدالرحمان در ایام اقامت در كویت بخت خود را براى
حمله به عشایر قحطانى و جنگ با آل رشید براى پس گرفتن ریاض از ایشان
آزمود امّا شكست خورد. شیخ مبارك هم یك بار به ریاض حمله برد لیكن
در برابر حریف بسختى مغلوب گردید (1318 /1900) مقدّر این بود كه
ریاض به دست عبدالعزیز فتح شود و سلطنت سعودى بار دیگر در نجد استقرار
یابد.
بُلعجبى تاریخ
عبدالعزیز وقتى به مرز بیست سالگى نزدیك
شد تصمیم گرفت خطر كند و به هر قیمت شده پایتخت خانوادگى را از
آل رشید بازستاند.
او در این وقت مثل پلنگ صحرا چابك و زورمند و مغرور و
به قدر كافى تجربه نظامى و سیاسى آموخته بود. دیگر تحمل زندگى محقر و
جیره خوارى شیخ كویت را نداشت. از این رو بعد از اندیشه
بسیار، نقشه اى جسورانه براى فتح ریاض كشید و فكر خود را با
پدرش و شیخ مبارك در میان نهاد. ابتدا هر دو مخالفت كردند و مخصوصاً شیخ
مبارك كه ضرب شست ابن رشید را چشیده بود، او را از این اقدام
پرخطر برحذر داشت. امّا عبدالعزیز آن قدر اصرار ورزید تا هر دو را
موافق ساخت. شیخ كویت چند شتر و تعدادى سلاح و مقدارى آرد و روغن و
شكر و قهوه و خرما در اختیار او گذاشت و عبدالعزیز همراه نوزده تن از
خویشان و دوستان از جمله برادرش محمد و پسرعموهایش عبداللّه بن جَلاوى
و عبدالعزیز بن مساعد به سوى سرنوشت به راه افتاد. چند ماهى بین اعراب
براى یافتن یاران كارآمد گردش كرد امّا جز بیست جوان ماجراجوى
قابل اعتماد كسى را نیافت. این جمع چهل نفرى به سوى ریاض عزیمت
كردند و در زمستان سال 1319/1901، از بین عشایر احساء و نجد گذشته شبانه
خود را به منزلى نزدیك آن شهر رساندند.
عبدالعزیز كه تا آن ساعت نقشه استراتژیكى خود
را بر یاران فاش نساخته بود به ده تن از ایشان امر كرد كه در آن منزل
بمانند و از شتران و بُنه و خواربارى كه داشتند محافظت كنند. به ایشان گفت
اگر تا بیست و چهار ساعت دیگر نیامدم شما به كویت برگردید.
سپس با بیست و نه نوجوان نخبه كه شجاع ترین جنگاوران صحرا بودند شبگیر
پیاده به سوى قلعه ریاض ـ كه المُصْمَك نام دارد ـ به راه افتاد. این
دسته همه مسلح به شمشیر بودند و بعضى طپانچه هم داشتند. حاكم ریاض از
سوى ابن رشید عَجْلان نام داشت و او شبها را در قلعه مى خوابید و صبح
زود براى صرف صبحانه به خانه خود كه دیوار به دیوار قلعه بود مى رفت.
عبدالعزیز و همراهان با تدبیرى ماهرانه، ابتدا به خانه اى در جنب خانه
عجلان وارد شدند و بعد آهسته از دیوار بالا رفته به خانه او رفتند. به دستور
عبدالعزیز دو همسر عجلان كه در آن خانه خفته بودند در اطاقى بازداشت شدند. یكى
از آن دو از وابستگان آل سعود بود و اطلاعات سودمندى در اختیار سعودیان
گذاشت. عبدالعزیز و همراهان آن شب را به خواندن قرآن و نماز و خوردن قهوه و
خرما گذراندند و نخوابیدند و سپیده دم شمشیرها را حمایل
كرده و پشت دروازه مَصْمَك موضع گرفتند. وقتى عجلان دروازه قلعه را گشود كه بیرون
بیاید ابن سعود و همراهانش را منتظر خود دید. او به شتاب برگشت
كه دروازه را ببندد اما سعودیان به او مجال ندادند و وارد قلعه شدند. در
دالان قلعه جنگ خونینى درگرفت كه به پیروزى ابن سعود منتهى شد و عجلان
به قتل رسیده مصمك به تصرف عبدالعزیز درآمد. در این نبرد كسى از
سعودیان كشته نشد امّا هشتاد نفر محافظان قلعه كه به سختى مقاومت كردند همه
كشته شدند.
بدین ترتیب شهر ریاض روز چهارشنبه چهارم
شوال 1319 هـ .ق. برابر با دوازدهم ژانویه 1902 م. به تصرف عبدالعزیز
بن عبدالرحمان درآمد.
اثر حربه ابن جلاوى پسر عم عبدالعزیز كه به طرف عجلان
پرتاب كرده و به خطا به دروازه خورده بود هنوز باقى است و نویسنده آن را دیده
است.
نیم قرن كوشش و جدال
به موجب قانون صحرا، حقّ یعنى زور. عبدالعزیز
هم به همین حق طى نیم قرن به زور شمشیر خود همه قدرتهاى شبه جزیره
عربستان را درهم كوبید و براى تحكیم مبانى سلطنت خویش از كشتار
بى امان و دسته جمعى مخالفان خویش مضایقه نكرد.
وقتى اهل ریاض خبر سقوط مَصْمَك و قتل عجلان و یارانش
را شنیدند دسته دسته رو به عبدالعزیز آوردند. تمامى اموال و اسلحه و
اسبان و شتران ابن رشید به دست ابن سعود افتاد و او در ریاض سلطنتى را
بنیان نهاد كه تاكنون كه نود سال از آن مى گذرد،محور سیاست شبه جزیره
و عامل تعیین كننده در جهان عرب به شمار مى رود. شرح زندگى افسانه اى
و كشورگشایى هاى ابن سعود در دوره پنجاه و یك ساله سلطنت او در صدها
كتاب و مقاله در زندگى و بعد از مرگ او به رشته تحریر درآمده است و در این
مقاله مجالى براى تفصیل آنها نیست.
بعضى اقدامات بنیادى عبدالعزیز
ذیلاً فهرستوار بعضى اقدامات بنیادى عبدالعزیز
را ـ كه چهره عربستان را دگرگون كرده است ـ به عرض خوانندگان مى رساند:
1 ـ استقرار پایتخت سعودى در ریاض كه موجب
آبادانى آن شهر و امنیت صحارى نجد شد.2 ـ بعد از غلبه بر ارتش عبدالعزیز
بن رشید،(34) امیر سفاك و قدرتمند حائل و صحارى نجد، در محلّ «دِلِمْ»
سراسر نجد تسلیم وى شد. ـ 1322/1904 ـ .3 ـ ارتش عثمانى را كه به یارى
ابن رشید آمده بود در محلّ «شِنانه» در هم شكست. ـ 1904م ـ .4 ـ ابن رشید
را در محلّ «روضه مُهَنّاء» شكست قطعى داد و او را به قتل رساند. ـ 1324/1906 ـ .5
ـ اعراب كویتى را كه به تحریك شیخ مبارك و عثمانیها به
جنگ آمده بودند شكست داد.ـ 1906م ـ .6 ـ ارتش عثمانى را شكست داد و از نجد بیرون
راند. ـ 1906م ـ .7 ـ در سال 1330/1912 برنامه اسكان اعراب صحراگرد و تأسیس
واحدهاى رزمى كشاورزى را در نجد و قصیم آغاز كرد و از راهزنان خونخوار
مجاهدانى باانضباط و معتقد به مذهب حنبلى وهابى به نام «اخوان» به وجود آورد كه در
«هِجَرْ» ـ جمع هِجرت ـ ساكن شده ضمن عمل كشاورزى احكام دین و فنون جنگ صحرایى
را فرامى گرفتند و تا آخرین نفس در جنگها پایدارى مى كردند و عقیدت
وهّابى را در عربستان تبلیغ مى نمودند. بسط قدرت عبدالعزیز (كه به نام
ابن سعود معروف شده است) و فتوحات او و رعب و هیبتى كه از وهابیان در
دلها افتاده بود همه نتیجه حملات شجاعانه اخوان بود. گارد ملى یا سپاه
پاسداران سعودى كه امروز حافظ امنیت صحرا هستند و در همه جا حضور دارند
بازمانده تشكیلات «هِجَر» و اخوان است. 8 ـ استان احساء و قطیف و
هُفوف و سراسر منطقه شرقى عربستان را از تركان عثمانى گرفت و ضمیمه قلمرو خویش
ساخت. ـ 1331/1913 ـ .9 ـ دولت آل رشید را در حائل منقرض كرد و آن ناحیه
و اراضى شمالى عربستان را به تصرف خود درآورد. ـ 1339/1921 ـ .10 ـ در محل عقیر
ـ در كنار خلیج فارس با «سرپرسى كوكس» كمیسر عالى انگلیس در عراق
ملاقات و معاهده همكارى با انگلستان را امضاء كرد و به مسأله تحدید حدود نجد
و عراق فیصله داد. این نخستین پیمان رسمى بود كه ابن سعود
با دولت انگلستان بست و شرح آن را امین ریحانى ـ نماینده كمپانیهاى
نفت آمریكایى ـ در كتاب ملوك العرب و در تاریخ نجد الحدیث
شرح داده و خود او هم در این ملاقات حضور داشته است.(1) 1341/1922 ـ .11 ـ
ابن سعود كه مصمّم به تسخیر حجاز شده بود در سال 1342/1923 شورایى از
علماى وهّابى در ریاض تشكیل داد تا نظر خود را درباره حرمین و
حكومت شریف حسین بیان كنند. این شورا به اتفاق آرا شریف
حسین و دولت او را محكوم كردند و فتوا دادند كه عبدالعزیز صالحترین
فرد براى اداره امور حرمین است. این شورا رأیهایى كه صادر
كرد مقدّمه حمله ابن سعود به حجاز و تصرّف آن استان بود. 12 ـ ابن سعود در سال
1343/1924 لشكر به حجاز برد و بعد از كشتارهاى بى رحمانه طایف و مدینه،
ملك حسین شریف مكّه را شكست داد و شهر مقدس مكّه و مدینه و سایر
بلاد حجاز را تصرف كرد. بعد از این پیروزى بود كه خود را پادشاه نجد و
حجاز خواند و دولت انگلیس نخستین دولتى بود كه این سمت او را به
رسمیت شناخت.13 ـ ابن سعود روز بیست و سوم جمادى الثانى 1344 /هشتم
ژانویه 1926، از اهالى مكه بیعت گرفت كه به سمت «ملك حجاز و سلطان نجد
و ملحقات» با او بیعت كردند.14 ـ در تاریخ بیستم رمضان
1348/1929 بر عرشه یك كشتى انگلیسى با فیصل اول، پادشاه عراق
ملاقات نمود و این دو دشمن دیرین بیشتر اختلافات خود را
حل كردند.15 ـ در تاریخ هفدهم جُمادى الاولى سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به
موجب فرمانى نام كشور خود را «المملكة العربیة السعودیة» گذاشت و در
شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را ولیعهد خویش ساخت.(35)16
ـ بعد از فتح حجاز به فكر رهبرى جهان اسلام و تشكیل وحدت اسلامى و وحدت عربى
افتاد. همان خیالى كه پیش از او در سر شریف حسین پیدا
شده بود. 17 ـ بعد از جنگهاى سختى در سال 1353 هـ . ق. با حسن ادریسى (36)
پادشاه تهامه و امام یحیى (37) پادشاه یمن آشتى كرد و آن دو
عملاً مطیع ابن سعود شدند.18 ـ بزرگترین خوشبختى ابن سعود پیدا
شدن نفت در منطقه شرقى بود كه امتیاز استخراج آن را به كمپانى آمریكایى
استاندارد اویل و سپس شركت «آرامكو» واگذار كرد. از سال 1358/1939 جریان
نفت سعودى به كشورهاى غربى آغاز شد و درآمد آن موجب آبادانى عربستان و ثروت بى
كران سعودیان گردید.(38)19 ـ در دو جنگ بزرگ جهانى به كمك انگلستان،
موفق شده عربستان را بى طرف و امن نگاه دارد.20 ـ در تاریخ دوم ربیع
الاوّل 1364/ 15 فوریه 1945 در فَیوم ـ مصر ـ با روزولت رئیس
جمهور آمریكا(39) ملاقات و مذاكره كرد. در همین سفر بود كه با فاروق ـ
پادشاه مصر ـ و شُكرى قوّتى رئیس جمهورى سوریه و نیز با وینستون
چرچیل نخستوزیر و انتونى ایدن وزیر خارجه انگلستان دیدار
و گفتگو كرد.21 ـ قدرت و ثروت ابن سعود و موقع ممتاز او نزد دولتهاى عربى و غربى
سبب شد كه شیوخ خلیج فارس از او حرف شنوى داشته باشند و به برترى او
معترف گردند.22 ـ على رغم دشمنى كهن خاندان سعودى با اعقاب محمد على پاشا روابط سیاسى
و فرهنگى نزدیك با ملك فاروق پادشاه مصر برقرار ساخت.23 ـ وفادارى خود را به
غرب در تمام عمر خود حفظ كرد. هنوز اعقاب او از ثمرات این دوستى متقابل
برخوردارند.24 ـ ابن سعود و چهار فرزندش ـ كه یكى بعد از دیگرى به سلطنت
رسیده اند ـ از برقرارى هرگونه رابطه با روسیه شوروى و اجازه تشكیل
حزب و جمعیت سیاسى خوددارى كرده اند. شاید یكى از عواملى
كه مانع پیشرفت افكار كمونیستى در عربستان شده است همین باشد.
25 ـ على رغم مخالفت علماى وهابى، از ویران كردن گنبد و روضه مطهره رسول الله(ص)
خوددارى كرد. البته دخالت دولتهاى اسلامى ـ از جمله ایران ـ با وساطت آمریكا
وانگلیس در این امر مؤثر بوده است.26 ـ تعمیر كعبه مشرفه و
بازسازى مسجد الحرام و آب رسانى به مكّه و احداث طرق و شوارع و مدارس و بیمارستانها
و توسعه عمران و آبادى... امرى است كه سعودیان به آن افتخار مى
كنند.(40)عبدالعزیز ابن سعود در تاریخ نهم نوامبر 1953م/1373 هـ .ق.
در طایف در عمر هشتاد سالگى درگذشت. جنازه اش را به حكم وصیت به ریاض
برده در گورستان عمومى دفن كردند. نویسنده در ریاض آن گورستان را دید
و مشاهده كرد كه قبر ابن سعود فرقى با سایر قبرها نداشت و به جاى مدفن شاهان
قدیم سعودى و علماى وهابى كه كهنه شده است مرده دفن كرده اند. روش زندگى ابن
سعود تا پایان عمر بدوى و عربى و طبق سنن حنبلى وهابى بود. سادگى و بى تكلفى
را با قساوت و مهابت در خود جمع داشت و از بخششهاى سخاوتمدانه دریغ نمى كرد.
شاعر و خطیبى فصیح و توانا بود و اوقات فراغت را با علما و اهل ادب و
تاریخ مى گذراند. گرچه به ظاهر مهربان مى نمود امّا در عمل مستبد و خشن و بى
گذشت بود و مأمورانش طیفى از رعب در همه جا پراكنده بودند; روشى كه مطمئن ترین
و قاطع ترین شیوه فرمانروایى در صحرا است. در سیاست خارجى
به غرب متّكى بود و در سیاست داخلى از پشتیبانى علماى وهّابى و
احساسات اسلامى مردم و رسوم عشایرى استفاده مى كرد. در كار رادیو و
مطبوعات و سایر رسانه هاى گروهى شخصاً و بطور روزانه مراقبت داشت. روشى كه
تا امروز در عربستان ادامه دارد. با نوشتن قانون و تأسیس وزارت دادگسترى و
تشكیل پارلمان و محاكم عرفى مخالف بود و به جز فقه حنبلى هیچ قانونى
نزد او ارزش نداشت. قبایل صحراگرد را به وسیله رؤساى آنها در اختیار
داشت و اداره مى كرد. تا امروز، در روزهاى پنجشنبه اگر ملك در ریاض باشد ریش
سفیدان و مشایخ عشایر را مى پذیرد و به سخنانشان گوش
داده، حاجاتشان را برمى آورد و به هریك عطایى فراخور اهمیت عشیره
او مى دهد. ابن سعود تا مدتى با بودجه نویسى مخالف بود و مى گفت همه
درآمدهاى كشور ملك من است و كسى حق ندارد تصرفات مرا در این اموال محدود
سازد. هیأت دولت در عهد ابن سعود و پسرانش آلت بلااراده اى براى اجراى اراده
ملك اند و از برادران و خویشاوندان ملك یا وابستگان ایشان
انتخاب مى شوند. افسران و افراد ارتش و گارد ملّى نیز از عناصر مطمئن و
معتقد به مذهب حنبلى وهابى هستند. هیچ غیر سعودى اعم از عرب و عجم در
اراضى مكّه و مدینه حق مالكیت ندارد و به هیچ غیرمسلمان
اجازه سكونت در عربستان نمى دهند(41) و هیچ معبدى جز مسجد در كشور سعودى نیست.
شیعیان كه در احساء و قطیف و دمام و ظهران و خُبَر، و چند هزار
نفر هم به نام نخاوله در مدینه سكونت دارند در اقلّیت و تحت فشارند.
از عهد ابن سعود تاكنون تبلیغات وهابى در اطراف خلیج فارس و بحر عمّان
و در هندوستان (هند و پاكستان و بنگلادش) و مالزى و اندونزى و سرى لانكا و مالدیو...
و سایر مناطق سنّى نشین شرق ادامه دارد و نتایج مهم سیاسى
از آن برده مى شود. امّا سیاستهاى ناسیونالیستى عربى اثرى در
ابن سعود نداشت و مذهب و موقع خود را بالاتر از این جهت گیریها
مى شمرد.
تداوم قدرت سعودى مرهون رسوم عربى صحرایى و پیوستگیهاى
عشیره اى و ولاء و خویشاوندیهاى نسبى و سببى است. عبدالعزیز
و سایر افراد خاندانش از طوایف نیرومند عرب زن مى گیرند و
از این راه طرفدار و هم عقیده بسیار پیدا مى كنند. در ریاض
به این جانب گفته شد كه ابن سعود هنگام مرگ 112 پسر و تعداد بى شمارى دختر
از زنانِ گوناگون باقى گذاشت. همه اعقاب عبدالرحمان بن فیصل ـ پدر عبدالعزیز
ـ كه تعدادشان به قرار مسموع به چهار هزار نفر مى رسد از خزانه دولت مستمرى كافى
دریافت مى دارند و برادرانى كه از یك مادرند با هم متحد و حافظ منافع
احوال خویش و قبیله مادر مى باشند.هنوز سایه ابن سعود بر سر
عربستان است
از سى و شش سال پیش كه عبدالعزیز بن سعود در
گذشته تا امروز چهار پسرش، یكى بعد از دیگرى به سلطنت عربستان رسیده
اند. چنان كه گذشت ابن سعود پسرش سعود را با تصویب شوراى علماى وهابى به ولیعهدى
اوّل و پسر دیگرش فیصل را به ولیعهدى دوم و وزارت خارجه تعیین
كرد. وقتى سعود به سلطنت رسید فیصل را ولیعهد اول و برادرش خالد
را ولیعهد دوم اعلام كرد. فیصل بعد از چندى پس از جلب نظر شوراى روحانیت
برادر را از سلطنت خلع نمود و خود زمام امور را به دست گرفت. (11 آبان 1346 هـ .ش)
او برادرش خالد را ولیعهد اول و نایب نخستوزیر و برادر دیگرش
عبدالله را ولیعهد دوم تعیین كرد و سمت نخست وزیرى و
وزارت خارجه را خود برعهده گرفت. او مردى مدبّر و دوراندیش و معتدل و باهوش
و حوصله بود. در دوران سلطنت او عربستان ترقى بسیار كرد. و با همه دولتها
روابط دوستانه را حفظ كرد. در پرتو لیاقت شیخ احمد زكى یمانى وزیر
نفت سعودى و مبتكر سازمان دولتهاى صادر كننده نفت (اوپك OPEC) ثروت عربستان بیش از حدّ
انتظار زیاد شد. با آمریكا و انگلیس هر دو صمیمیت
داشت. براى امنیت كشور و رفاه حال حجاج بیت الله گامهاى بلند برداشت و
نسبت به شیعیان و سایر مسلمانان غیر وهابى به مدارا رفتار
كرد. شاید حاجیان ایرانى امن و رفاهى را كه در عهد فیصل دیدند
دیگر هرگز نبینند. براى پیشرفت تمدن و صنعت و فرهنگ كوشش بسیار
كرد و امن و رفاه را تا دورترین نقاط صحرا امتداد داد... مع ذلك سرانجام
دستخوش توطئه و مطامع آل سعود گردید و برادرزاده اش او را به قتل رسانید
(1395/1975)
بعد از فیصل برادرش خالد كه مردى آرام و كم حرف بود
به سلطنت نشست ولى او بیمار و ضعیف بود و بعد از هفت سال بدون این
كه خدمت مهمى به كشور خود كرده باشد درگذشت (1362 هـ .ش).بعد از خالد برادرش فهد
پادشاه شد.
طبق وصیت ابن سعود پسرانش به ترتیب سن، به شاهى
مى رسند. وى كه اكنون هفت سال است بر تخت سعودى تكیه زده برادرش عبدالله را
ولیعهد اول و برادر دیگرش سلطان را ولیعهد دوم و وزیر
دفاع و هواپیمایى و برادرزاده اش سعود بن فیصل را وزیر
خارجه تعیین كرده است. امّا سمت ریاست دولت را خود عهده دار
است. او تنها پادشاه سعودى است كه زبان انگلیسى را به طلاقت تكلّم مى كند.
طبق سنت سعودى روابط محكمى با آمریكا و انگلیس دارد. مردى كارآمد و
سختگیر است امّا روش اعتدالى و بى طرفى را به عكس اسلاف خود رعایت نمى
كند و علناً به تعصب قومى عربى پیوسته است. براى تشكیل شوراى همكارى شیوخ
خلیج فارس و براى تأسیس اتحاد نظامى ایشان (سپر جزیره) و
تقویت اتحادیه عرب پیشقدمى نشان مى دهد و از بذل دلارهاى نفتى
در این راه مضایقه ندارد. همین روش ناصواب است كه منتهى به مسلح
شدن شیوخ و ناامنى خلیج فارس و ناامنى منطقه شده و پاى آمریكا و
سایر دولتها را به خلیج فارس باز كرده است. با كینهورزى و سوء سیاست،
شیعیان احساء و قطیف را به قیام مسلّحانه واداشته است.
برخلاف پیشینیان خود آداب شرعى را ولو به ظاهر رعایت نمى
كند. ثروت سرشار ملت خود را در راه حفظ نظامهاى فاسد عربى صرف مى كند... و گناه
نابخشودنى او كمكهاى بى حساب به رژیم آتش افروز عراق در جنگ تحمیلى
هشت ساله با ایران است كه منجر به شهادت و معلول شدن و مفقود شدن صدها هزار
جوان بى گناه و ویرانى قسمت عظیمى از كشور ما شد. گناه زشت دیگر
رژیم او برهم زدن امنیت حج و هتك حرمت حریم كعبه و كشتار حاجیان
ایرانى و غیرایرانى در موسم 1407 هـ .ق. و بعد منع حاجیان
كشور، از اداى فریضه حج است، «و من اَظلم ممّن منع مساجد الله ان یذكر
فیها اسمه و سعى فى خرابها.»(42)
تاریخ نودساله سلطنت ابن سعود و چهار فرزندش
براى ثبت در تاریخ تاریخ نودساله سلطنت ابن
سعود و چهار فرزندش پر است از مطالبى كه از نظر تاریخ اسلام و ایران
حائز اهمیت است. ذیلاً به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1 ـ در روایات اسلامى راجع به حفر چاه زمزم به وسیله
عبدالمطلب آورده اند كه: «وقتى عبدالمطلب زمزم را كشف كرد دو آهوى طلا و چند شمشیر
و زر بسیار بدست آورد كه ساسان پادشاه ایران به حرم كعبه اهدا كرده
بود... عبدالمطلب باب كعبه را با آنها بساخت» (43) یاقوت حموى هم به نقل از
مسعودى(44) آورده است كه: «ایرانیان عقیده دارند كه از اولاد
ابراهیم اند و پیشینیان ایشان براى بزرگداشت جدّ
خود ابراهیم خلیل به زیارت بیت الله مى رفتند و كعبه را
طواف مى كردند تا شعار نیاى خویش را برپاى دارند و انساب خود را حفظ
كنند. آخرین پادشاه پارسى كه به حج بیت الله رفت ساسان بن بابك بود...
شاعر باستانى تازى در این باره گفته است:زمزمت الفرس على زمزم - و ذلك من
سالفها الأقدم
و بعد از ظهور اسلام یكى از شاعران ایرانى چنین
گفته است:و ما زلنا نحجّ البّیت قِدْماو نُلْقى بالأباطح آمِنِینَا(45)و
ساسانُ بن بابَك سارَ حتّى(46)اَتى البیتَ العتیقَ بِأصْیدِیناوَ
طافَ بِهِ و زمزم عندَ بِئرلاِسماعیلَ تَرْوىِ الشاربینا(47)
به موجب این اخبار ـ اِنْ صدقَا و اِنْ كِذْباً ـ ایرانیان
صدر اسلام افتخار مى كردند در عصرى كه مشركان جزیرة العرب كعبه را با بُتهاى
خود ملوث كرده، زشت ترین گناهان را در مطاف و مسجدالحرام مرتكب مى شدند به زیارت
حج مى رفتند و شاهان هدایایى به كعبه تقدیم مى داشتند.اكنون
متأسفانه حق خدمت قدیم ایرانیان را به كعبه مشرفه فراموش كرده
مسلمانان ایرانى را از زیارت بیت الله بازمى دارند!!
2 ـ یازدهمین و آخرین بازسازى كعبه به
دست یك مجتهد كاشانى انجام گرفته است. سید زین العابدین
بن نورالدین بن مراد بن على بن مرتضى الحسینى الكاشانى كه این
خدمت بزرگ اسلامى را عهده دار بود شرح آن را در دو رساله، یكى به فارسى و دیگرى
به عربى هر دو به نام «مفرحة الأنام فى تأسیس بیت الله الحرام» بیان
كرده است. این هر دو رساله را مرحوم شیخ آقابزرگ طهرانى صاحب الذریعة
الى تصانیف الشیعه در كتابخانه ملا محمّد على خوانسارى در نجف مطالعه
كرده و نسخه فارسى آن را در كربلا نزد شیخ محمد على قمى دیده است.(48)
سید زین العابدین از شاگردان موسى محمد امین استرآبادى
بوده و او را در مكّه به جرم تشیع به شهادت رسانده اند. شرح احوال او در ریاض
العلما و مستدرك الوسائل و نجوم السماء و دارالاسلام مسطور است كه همه او را بانى
كعبه معرفى كرده اند. سید محسن امین عاملى در اعیان الشیعه(49)
توفیقى را كه در بناى كعبه نصیب سید زین العابدین
شده است از نوشته خود او چنین شرح مى دهد: «سپیده دم روز چهارشنبه
نوزدهم شعبان 1039 هـ .ق. بارانى چنان شدید، كه گویى دهان مشكها را
گشوده باشند، مدت دو ساعت و دو درجه بر مكّه فرو بارید. سیل وارد مسجد
الحرام شد و به قدر دو ذراع و ربع ذراع از سر كعبه گذشت و چهار هزار و دو نفر مرد
و زن و كودك در آن حادثه جان سپردند... روز پنجشنبه بیستم شعبان دیوارهاى
شرقى و شامى یعنى تقریباً نصف كعبه فرو ریخت. این واقعه
در عهد سلطنت سلطان مراد چهارم پادشاه عثمانى اتفاق افتاد... من با شریف
مكّه مذاكره كردم كه خانه خدا را باید به نفقه اهل خیر و به دست خود ایشان
نوسازى كرد و در ظاهر آن را به سلطان نسبت داد. شریف ابتدا موافقت كرد امّا
كسانى او را از این اقدام منصرف كردند. من نزد خدا تضرع كردم كه از این
سعادت چیزى هم نصیب من فرماید. خبر ویرانى كعبه به سلطان
عثمانى رسید و دستور داد كعبه را از كف زمین ویران و سپس نوسازى
كنند. دو نفر را هم از سوى خود براى سركارى به مكّه فرستاد. روز سه شنبه سوم جمادى
الآخر ال 1040 شروع به كندن دیوارهاى كعبه نمودند و من هم با سایر
كارگران مشغول بنّایى شدم. از الطاف الهى این بود كه وكیل سلطان
و مباشر او هر دو مرید من شدند به طورى كه درباره بناى كعبه هرچه به ایشان
مى گفتم به كار مى بستند... همه دیوارهاى كعبه را جز ركن حجریه تا جایى
كه حجرالاسود را بر آن كار گذاشته بودند ـ برچیدند. براى اینكه كسى به
حجر دست نزند سنگى روى آن گذاشتند. من به دو فرستاده دربار اسلامبول گفتم باید
ركن و حجر را با احتیاط بیشترى محافظت كرد و آنان پوششى از تخته روى
آن گذاشتند. شب یكشنبه بیست و دوّم ماه جمادى الآخر تصمیم گرفته
شد كه از فردا صبح، كار بناى خانه را شروع كنند. در آن شب من با زارى و ابتهال از
خداى تعالى التماس نمودم كه مرا سازنده خانه خود قرار دهد. با خود مى اندیشیدم
وقتى شریف مكه و شیخ الحرم و قاضى و وكیل سلطان و علما و خادمان
حرم هستند از من با این ناتوانى چه كارى ساخته است؟ پس غسل كردم و هنگام سحر
وارد مسجد الحرام شدم. از توفیقات الهى این بود كه بعد از نماز صبح غیر
از مباشر و چند كارگر كسى در مسجد نماند. وقتى مباشر مرا دید گفت: سید
زین العابدین فاتحه بخوان. من فاتحه و دعاى سریع الاجابه را ـ
كه در كافى روایت شده است و با «اللّهم انّى أسألك باسمك العظیم
الأعظم...» شروع مى شود ـ خواندم. آنگاه سنگ مبارك ركن غربى را به دست گرفتم و
محمد حسین ابرقویى كه از صلحا بود طاسى پر از ساروج پیش من
آورد. آن ساروج را در زاویه ركن غربى زمین ریختم و پهن كردم و
بسم الله گفته سنگ را بر اساس ابراهیم ـ علیه السلام ـ كار گذاشتم.
روز نهم رجب به حجرالأسود رسیدند. من به نفس خود سه ذراع از ارتفاع و تمامى
عرض روى ركن حجرالأسود را ساختم. بسیار كوشیدند حجرالأسود را از جاى
خود بردارند امّا نتوانستند. آن روز من دعایى را كه معروف به سیفى است
مى خواندم و بیست و هفت بار مكرر نمودم. در بیست و دومین بار
بود كه باب كعبه را كار گذاشتند. روز سیزدهم شعبان ستونهاى خانه خدا را به
درون كعبه بردیم. روز پانزدهم همین ماه از باب كعبه وارد شدم و چهار
سنگ به دست خود بر دیوارهاى داخلى كار گذاشتم. یك سنگ در زاویه
حجرالأسود و سنگى در حطیم و سنگى در زادگاه امیرالمؤمنین علیه
السلام ـ كه تخمیناً سه ذراع از زاویه حجرالأسود فاصله دارد ـ و سنگى
هم در زاویه ركن یمانى. روز هیجدهم شعبان الواحى را بین
ستونهاى خانه كه به سقف متصل بود قرار دادیم و من آنها را به ستون متصل
نمودم. در سلخ شعبان میزاب الرحمه ـ ناودان كعبه ـ را كار گذاشتند. در دوم
رمضان به نصب سنگهاى مرمر بر دیوارهاى داخلى خانه پرداختند و همه آن دیوارها
و كف خانه را با مرمر پوشاندند و فرش كردند. روز چهارشنبه بیست و هفتم رمضان
كار نوسازى كعبه به پایان رسید و مردم روز جمعه آخر رمضان داخل كعبه
شدند.»این نمونه اى است از اخلاص و قوّت ایمان مسلمانان ایرانى
كه على رغم چند بار قتل عام شیعه در مسجد الحرام و خطرات سفر و بیم
هلاكت به دست راهزنان تازى، هرگز دست از فریضه حج برنداشتند. بنابر این
آیا رواست كه غاصبان حرم آنان را مجوسى بخوانند؟!
وقتى وهابیان از قتل عام مدینه و طایف
فراغت یافتند و ابن سعود با قوه قهریه پاى به حرم امن الهى نهاد جرأت
نداشت خود را فاتح و سلطان مكّه بخواند و در روز دوازدهم جمادى الأولى /1343هـ .ق.
طى منشورى كه در مكه صادر كرد به صراحت نوشت: «سَنَجْعَلُ الأمر فى هذه البلاد
المقدسة بعد هذا، شورى بین المسلمین لقد أبرقنا لكافّة المسلمین
فى سائر الأنحاء أن یرسلوا وفودهم لعقدِ مؤتَمَر اسلامىٍّ عامّ، یقرِّرُ
شِكَلَ الحُكومةِ التى یرَونها صالحَةً لإنفاذ أحكام الله فى هذه البلاد» یعنى:
اداره شهرهاى مقدس را واگذار به رأى شورایى از مسلمانان خواهم كرد. به همه
مسلمانان در سایر كشورها تلگراف كرده ایم هیأتهاى نمایندگى
خود را براى تشكیل یك كنفرانس عام اسلامى اعزام دارند تا هر شكل حكومت
را كه براى اجراى احكام خدا در این بلاد مقدسه شایسته دیدند تعیین
نمایند» لیكن فاصله بین قول و فعل بسیار است و به قول
طغرایى اصفهانى:غاض الوفاءُ وفاض الغدر و انفرجتمسافّةُ الخُلفِ بَینَ
القولِ و الْعَمَلِ(50)نه تنها به این وعده عمل نكردند ـ و تنها به تشكیل
یك كنفرانس سالانه فرمایشى از وهابیان و طرفداران ایشان
اكتفا كردند كه نامش «رابطة العالم الاسلامى» است ـ بلكه خشن ترین روش
استبدادى را در اداره حرمین اعمال مى كنند. گواه آن رفتارى بود كه در حج سال
1407هـ .ق. پشت دیوار مسجد الحرام با حاجیان ایران كردند و نشان
دادند كه نه تنها خادم امین حرمین نیستند بلكه از خصال و اخلاق
اسلامى نیز بویى نبرده اند. یكى از رجال غیر وهابى
عربستان روش حكام آن كشور را در این بیت براى نویسنده این
سطور خلاصه كرد:قد بُلینا بأمیر یقتل الناس و یسْبَحفَهْو
كالجزّار فینا یذكر الله و یذبَحْ(51)
پاورقیهای این قسمت :
1 ـ براى تفصیل قرارداد 1907 رجوع شود به تاریخ
روابط سیاسى ایران و انگلیس تألیف محمود محمود، ج 7، ص
2033 به بعد، تهران، 1332 هـ . ش.
2 ـ نامه هاى خانم گروترود بل، ج 2. Lady bell.
The letters ofgerryude bell. 2Vols,IIP621.
3 ـ سُعود (به ضم اول) در لغت مصدر است به معنى میمنت
و مباركى و نام جدّ خاندان سعودى است.
4 ـ صقرالجزیرة، كه نام كتاب احمد عبدالغفور عطار
است.
5 ـ براى اطلاع از عقاید وهابیه رجوع شود به: ابجد
العلوم، ص 871; ابن بشر/1 و 89; تاریخ نجد الحدیث 21; الفكرالسّامى، ج
4، ص 196; الأعلام، ج 7، ص 137; عبدالوهاب 10...
6 ـ سلفیه یا اصحاب سلف صالح فرقه اى از
مسلمانانند كه فقط به سنّت و سیره بزرگان صدر اسلام عمل مى كنند و از تجدّد
و تغییر و تبدیل سنّت رسول اللّه ـ ص ـ و صحابه اجتناب مىورزند.
معروفترین علماى این فرقه ابن تیمیه (شیخ الاسلام
احمد بن عبدالحلیم 661 ـ 728 هـ . ق.) است كه شیخ محمد بن عبدالوهاب
از او پیروى كرده است.
7 ـ محمد بن سعود بن محمد بن مرخان (فرحان) ـ ف 1179 هـ .
ق. ـ نخستین امیر معروف سعودى ـ صقرالجزیرة، ج 1، ص 52; قلب جزیرة
العرب 327...
8 ـ روایت كرده اند كه رسول اللّه ـ ص ـ در مرض موت
فرمود: «لعنة اللّه على الیهود و النصارى اتّخذوا قبور انبیائهم
مساجد» یعنى لعنت خداى بر یهود و نصارا باد كه قبور پیغمبران خویش
را مسجد گرفتند، محمد تقى سپهر، ناسخ التواریخ، جلد اول، از كتاب دوم ص 544،
تهران 1314 هـ . ق.، عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب، مختصر سیرة الرسول، ص
461، قاهره، 1379 هـ . ق. ... و سایر منابع و اهل سنت ادعا مى كنند كه در حدیث
نبوى است: «لاتُشَدّ الرحالُ الالثلاثة، مسجدالحرام و مسجدالأقصى و مسجدى» یعنى
جز براى مسجدالحرام و مسجدالأقصى و مسجد من نباید بار سفر بست ـ وهابیه
و حنابله از این گونه احادیث استفاده كرده بناى بر قبور و وقوف بر
قبور را جایز نمى دانند.
9 ـ صقر جزیرة العرب، ج1، ص28.
10 ـ ابوعبدالرحمان زید بن الخطاب ـ برادر بزرگ عمر
بن خطاب ـ از اجلّه صحابه رسول اللّه بود و قبل از عمر مسلمان شد. در غزوات رسول
اللّه حضور داشت و در جنگ با مسیلمه كذّاب در عهد خلافت ابوبكر به شهادت رسید
(12 هـ . ق.) قبرش در یمامه تا زمان ابن عبدالوهاب زیارتگاه بود;
طبقات ابن سعد، ج 3 ص 274 در هشت مجلد با فهرست، ایران 1321 هـ . ق.
11 ـ یعنى برادران كسى كه از خداى اطاعت كند.
12 ـ ابن بشر سال ولادت شیخ محمد را ـ 1111 ـ نوشته و
بنابراین هنگام مرگ 97 سال داشته است.
13 ـ الأعلام زركلى، ج 7، ص 137.
14 ـ ج 10، ص 235 و 236.
15 ـ امین عاملى، علاوه بر كتاب كشف الإرتیاب
قصیده اى هم در 406 بیت در ردّ بر هابیه نوشته است. اعیان
الشیعه ج 1، ص 373.
16 ـ صقرالجزیرة، ج 1، ص 39.
17 ـ همان منبع، ص 40.
18 ـ منفوحه، در لغت اسم مفعول است، از نفح الطیب، یعنى
وزیدن بوى خوش یا نفخ الصبا یعنى وزیدن نسیم صبا كه
گوى عطر مى پراكند. و نام قریه اى است در نجد كه زادگاه و مسكن و مدفن اعشى
قیس، شاعر جاهلى در آنجا بوده است ـ معجم البلدان، ج 5، ص 214.
19 ـ همان منبع از ص 441 تا 447.
20 ـ قلب جزیرة العرب ص 328، ابن بشر ج 1، ص 17،
صقرالجزیرة ج 1، ص 64.
21 ـ حایر در لغت یعنى حوض و گودالى كه آب
باران در آن جمع شود و نام محلّى بوده است در نجد. مدفن و تربت حسین بن على
ـ ع ـ در كربلا نیز حایر نام دارد، معجم البلدان، ج 2، ص 208.
22 ـ این نواحى كه سابقاً واحه و وادى بوده امروز به
شهرهاى آباد تبدیل شده است.
23 ـ اعراب اسم جنس است به معنى عرب بادیه نشین،
فرد آن اعرابى است ـ اعراب جمع عرب نیست.
24 ـ محمد تقى سپهر در ناسخ التواریخ، ج 1، تاریخ
قاجاریه، وقایع سال 1216 هـ . ق، شرح جالى درباره حمله سعودى به كربلا
نوشته كه خالى از اشتباه نیست ولى خواندنى است. مى نویسد: «عبدالوهاب
نامى از عرب بادیه سفر بصره كرد و در نزد یك تن از علماى بصره كه محمد
نام داشت یك چند از زمان متعلّم بود و آن گاه از آنجا به اراضى ایران
آمده در اصفهان متوقف گشت و در نزد علماء به تحصیل علم نحو و صرف و معانى و
بیان پرداخت و نیز از اصول و فقه بهره تمام یافت و در مسائل شرعیه
آغاز اجتهاد نهاد. و در اجتهاد خویش اصل و فرع دین چنان نهاد كه خداى
فرد، رسل و رسائل بفرستاد و پیغمبر آخرالزمان قرآن بیاورد و دین
خویش بنمود. بعد از او خلفا هر یك مجتهدى بودند مانند ابوبكر و عمر و
عقمان و على و شافعى و ابوحنیفه و جعفر صادق. بدین گونه مجتهدى از پى
مجتهدى دیگر برسد و باید مجتهدین استخراج مسائل از كتاب خداى
كنند. و بسیار چیز را بدعت دانست. از جمله بناى قباب عالیه بر
قبور ائمّه و انبیا و تذهیب بقاع به زر و سیم و موقوف داشتن اشیاء
نفیسه در مضاجع متبركه و طواف مراقد ایشان و تقبیل عتبه را شرك
دانست و مرتكبین این اعمال را با بت پرستان برابر نهاد... با این
عقاید از اصفهان به وطن خویش مراجعت كرد و با عبدالعزیز كه یكى
از مشایخ عرب بود پیوست و او را با خود در این عقاید
همدست كرد... عبدالعزیز را به خاطر آمد كه بر قلعه نجف تاختن كرده قبه مبارك
را پست كند و موقوفات بقعه شریفه را برگیرد و زائرین آن حضرت را
كه به گمان خود بت پرست مى پنداشت مقتول سازد. پس لشكرى به مسعود داده و او را بدین
مهمّ مأمور داشت. مسعود با مردم خود به طرف نجف اشرف سرعت نموده قلعه نجف را به
محاصره انداخت و چند كرت یورش به قلعه برده مقصود حاصل نكرد و از آنجا بى نیل
مرام مراجعت كرده آهنگ كربلا نمود و با دوازده هزار تن از ابطال رجال خود چون سیلاب
بلامنافضةً به كربلا درآمد و در این هنگام بامداد روز عید غدیر
بود. پس تیغ بى دریغ در سكنه آن بلده نهاده پنج هزار تن از مرد و زن
مقتول ساختند و ضریح مبارك را در هم شكسته آلات زر و سیم و جواهر رنگین
و لآلى ثمین كه سالهاى فراوان از هر كشورى و كشورستانى بدانجام حمل داده و
خزینه نهاده بودند به نهب و غارت برگرفته قنادیل زرین سیمین
از را فرود آوردند و خشتهاى زر احمر را از ایوان مطهر باز كردند و چندان كه
توانستند در تخریب آثار و بنا كوشش كردند و بعد از شش ساعت از شهر بیرون
شدند و اشیاء منهوبه را بر شتران خویش نهاده به جانب درعیه كوچ
كردند» ـ در هامش گزارش سپهر باید یادآورى شود كه نام رهبر مذهبى
وهابى محمد بن عبدالوهاب بوده و او با محمد بن سعود پدر عبدالعزیز پیمان
همكارى بسته است. نام پسر عبدالعزیز هم سعود بوده و حمله سعود به نجف بعد از
كربلا بوده است.
25 ـ صقر الجزیرة، ج 1، ص 54. در تاریخ ابن بشر
آمده است كه قاتل مردى كرد به نام عثمان از اهالى عماریه ـ نزدیك موصل
ـ بود.
26 ـ .Ulrich jasper seetxen
27 ـ مورّخان وهّابى از مسعود و شجاعت و سخاوت او سخن بسیار
گفته اند و نوشته اند وى اهل علم بوده و از فقه و اصول و حدیث بهره كافى
داشته است. ـ صقر الجزیرة ـ ج 1، ص56.
28 ـ تاریخ مكه، ج 2، ص 125 ـ شریف غالب با
ناپلئون بعد از این كه وى مصر را متصرف شد مكاتبه داشت و از سوى ناپلئون پیشنهادهایى
براى عقد قرارداد بازرگانى دریافت كرده بود. پاسخ یكى از نامه اى
ناپلئون در صفحه 26 همین مأخذ نقل شده است.
29 ـ ابراهیم پاشا ابتدا با عبدالله به نیكى
رفتار كرد و او را با چهار صد تن از رجال سعودى نزد محمد على پاشا به قاهره
فرستاد. محمد على نیز او را به اسلامبول روانه كرد. در آنجا او را در بند
كرده چندى براى عبرت تركان در كوچه و بازار گرداند و بعد در میدان ایاصوفیه
به قتل آوردند. همراهانش را نیز در سایر میادین اسلامبول
كشتند. صقر الجزیرة، ج 1، ص 65.
30 ـ شوكانى، البدرالطالع، 1/262، قاهره، 1348 هـ .ق. در
دومجلد ـ ابن بشر176ـ131 ـ قلب جزیرة العرب /331...
31 ـ از زمان تركى بن عبدالله بن محمد بن سعود امارت سعودى
از اولاد عبدالعزیز فحد به اولاد برادرش عبدالله منتقل شد و تا امروز در همین
سلاله باقى است.
32 ـ بعضى سال وفات خالد بن سعود بن عبدالله را ـ 1257 هـ
.ق. و محل فوتش را مكّه نوشته اند ـ الأعلام زركلى ج 3، ص 337.
33 ـ محمد بن عبدالله بن على شَمَّرى امیر حایل
ـ در مغرب نجد ـ بزرگترین امراى آل رشید بود كه از سال 1285هـ .ق. بعد
از قتل پنج نفر از برادرزادگان خود به امارت رسید و در صحارى شام و عراق و
نواحى مدینه و نجد و یمامه و اطراف یمن حكومت مى كرد. وفاتش به
سال 1315 در حایل اتفاق افتاد. قلب جزیرة العرب، ص 334 ـ عقد الدرر ـ
تألیف جمعه ابراهیم، ص 99، دمشق، 1372 هـ .ق.
34 ـ عبدالعزیز بن متعب بن عبدالله الرشید (ف
1324 هـ . ق.) بعد از عمّ خود محمد بن عبدالله به امارت حائل و نجد رسید.
شرح احوال او به تفصیل در دایرة المعارف اسلامى و قلب جزیرة
العرب /345 مندرج است.
35 ـ ملوك العرب، ج 2، ص 55 تا 62.2 ـ پرچم سعودى هم بعد از
این درست شد كه زمینه آن سبز است و روى آن نقش شمشیر و كلمه
شهادتین منقوش است. به امر ابن سعود به احترام شهادتین هرگز پرچم
سعودى نیمه افراشته نمى شود.
36 ـ شرح احوال سادات ادریسى به تفصیل در كتاب
ملوك العرب ریحانى از ص 228 تا ص 392، ج 1، مسطور است. همچنین رجوع
شود به صقر الجزیرة، ج 3، ص 453 به بعد.
37 ـ براى شرح احوال امام یحیى به ملوك العرب ج
1، ص 76 تا ص 224 رجوع شود.
38 ـ تفصیل پیدا شدن نفت در منطقه شرقى عربستان
و تاریخ امتیاز و شركتهاى نفتى كه در كار استخراج آن هستند و درآمدهاى
آن در نشریه آرامكو Aramco مندرج است.
39 ـ روزولت به یادگار این دیدار یك
فروند هواپیما تقدیم ابن سعود كرد ـ صقر الجزیرة ج 3، ص 492.
40 ـ عباس بن عبدالمطلب به خود مى بالید كه صاحب منصب
سقایت حاجیان است و شیبه بن عثمان از اینكه خانه كعبه
راتعمیر كرده كلیددار و خادم بیت است افتخار مى كرد. اما امیرالمؤمنین(ع)
به آن دو فرمود من شش ماه پیش از هر دوى شما نماز گزاردم و در راه خدا جهاد
مى كنم. خداى این آیت را بر پیغمبر فرستاد: «أجَعَلتم سِقایة
الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله والیوم الآخر و اقام الصلوة و
جاهد فى سبیل الله لایسْتَوون عندالله لایهدى القوم الظالمین»
یعنى آب دادن حاجیان از زمزم و عمارت مسجد الحرام و كعبه را با آن كس
كه به خداى و روز رستاخیز ایمان آورده و نماز را برپاى داشته و در راه
خداى جهاد كرده است یكسان مى دانید؟ نه. یكسان نیستند و
خداى قوم ستمكار را هدایت نمى كند. ـ سوره توبه، آیه 19 ـ واحِدى در
اسباب النزول، ص 182، هند 1315هـ .ق. ـ طبرى در تفسیر جامع البیان، ج
10، ص 68 مصر 1323هـ .ق. ـ فخر رازى در تفسیر كبیر ذیل آیه
شریفه مذكور و سایر مفسرین سنّى و قاطبه مفسرین شیعه
این آیه را در شأن امیرالمؤمنین(ع) دانسته اند. مقصود این
كه خدمت حرمین شریفین و تعمیر آن بدون تقوى و عمل به
احكام اسلامى ارزشى ندارد.
41 ـ به عمر خبر رسید كه رسول الله(ص) در بستر موت
فرموده است: لا یجتَمِعَنَّ بجیرة العرب دینان. یعنى
البته نباید در جزیرة العرب دو دین وجود داشته باشد. وقتى صحّت
این خبر بر عمر ثابت شد دستور داد ـ یهود[و نصارى] را از عربستان بیرون
كنند ـ ابن هشام ـ السیرة النبویة، ج 2، ص 356، قاهره، 1364 هـ .ق.
42 ـ سوره بقره، آیه 114 ـ یعنى چه كسى ظالمتر
است از آنكه مردم را از بردن نام خداى در مساجد او بازداشته و در ویرانى آن
كوشیده است.
43 ـ تاریخ مكه، ج 1، ص22
44 ـ معجم البلدان، ج 3،148
45 ـ ما از زمانهاى پیش خانه خدا را حج مى گزاردیم
و در اباطخ آن ایمن بودیم ـ اَبْطَح یعنى مسیل، جمع آن
اباطح است.
46 ـ و ساسان پسر بابك همراه با دلیران مغرور ما راه
پیمود تا به بیت العتیق رسید.
47 ـ و كعبه و زمزم را طواف كرد. آن چاه را كه از اسماعیل
است و نوشندگان را سیراب مى كند.
48 ـ الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 21، صص
362 و363
49 ـ ج 7، صص 168 و 169.
50 ـ وفا اندك شده و فروكش كرده و خیانت و پیمان
شكنى فراوان و لبریز گشته و مسافت بین گفتار و كردار فراخ گشته است.
51 ـ ما گرفتار امیرى شده ایم كه مردم را مى
كشد و تسبیح مى گوید. او مثل قصاب است كه نام خدا مى برد و سر گوسفند
را مى برد.
http://www.hadj.ir/books/129/10.htm
(میقات حج سال چهارم شماره یازدهم بهار 1374 -
آل سعود و عربستان سعودى ، مشایخ فریدنى)
از احمد بن تیمیه تا محمد بن عبدالوهاب
عقیده و عملكرد خوارج چون مخالف قوانین اسلام
وبرنامه هاى قرآن بود و عقیده وباورى خودساخته به حساب مى آمد، پس از مدتى،
تنها در كتاب ها از آن به عنوان یك حادثه تاریخى یاد شد و
همچنان در بوته فراموشى بود پس از چندین قرن، یعنى در آستانه قرن
هشتم، احمد بن تیمیه در شام مطالبى را در مسائل مختلف اسلامى; در اصول
عقاید و فروع احكام، كه بر خلاف مسلّمات اسلام و مخالف با فتاواى علما و پیشوایان
و در بعضى از مسائل موافق با نظریات خوارج بود، مطرح كرد و از طریق
سخنرانى ها و نوشته هایش به تبلیغ و ترویج آراء خود پرداخت و در
این راه تلاش فراوان نمود.
علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظریات
او به میدان آمدند و از راه تألیف و مناظره، به نقد عقاید او
پرداختند و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر
كردند. ابن تیمیه پس از چند بار زندانى شدن در مصر و شام،
سرانجام در سال 728 هـ .ق. در زندان دمشق
از دنیا رفت. نوآورى ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گردید كه
على رغم مخالفت علما و متكلّمان، گروهى هم از نظریات وى استقبال نمایند
و به وى بگروند. در این گرایش ها، افزون بر تلاش و تبلیغ او،
زندانى شدن و مظلوم نمایى اش نیز نقش مؤثر و تأثیر بسزایى
داشت و همچنین حمایت جدّى شاگرد صمیمى و هم عقیده اش «ابن
قیم»، كه در كتابها و تألیفات خود آراء و نظریات استادش را تبیین
و نشر نمود، در پیشرفت افكار «ابن تیمیه» نقش اساسى ایفا
كرد.
با این همه، همان گونه كه پیشتر اشاره كردیم،
مخالفت علما و فقهاى مذاهب سه گانه «شافعى، حنفى و مالكى» با عقاید ابن تیمیه،
موجب گردید كه در مدت كوتاهى، فتاواى او متروك و تألیفاتش همانند تألیفات
ابى قیم از صحنه خارج شود و در انزوا بماند. وضع به همین منوال بود تا
اینكه در قرن یازدهم، در نجد حجاز فردى به نام محمّد بن عبدالوهاب پا
به عرصه حیات گذاشت و پس از چهار قرن باردیگر به تبلیغ و ترویج
عقاید ابن تیمیه پرداخت و به عللى كه اشاره خواهیم كرد،
او توانست این فتاوا را به مرحله اجرا در آورد و آنچه در لابلاى تألیفات
ابن تیمیه و ابن قیم بود، در صحنه عمل پیاده كند.
چون درباره شرح حال و نقد عقاید و آراء ابن تیمیه
و دو شاگرد و همفكرش; ابن قیم و ابن عبدالوهّاب از سوى طرفداران و
مخالفانشان كتاب هاى متعدّدى تألیف و مقالات زیادى ارائه شده است، ما
در اینجا به عنوان مقدمه، خلاصه اى از تاریخ زندگى و بعضى از عقاید
و فتاوایشان را با استناد به تألیفات و كتابهاى خودِ آنها، در اختیار
خوانندگان عزیز قرار مى دهیم:
تقى الدین احمد ابن تیمیه در سال 661 در
«حران» از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اوّلیه را تا
17 سالگى در آن سرزمین به پایان برد سپس به همراه پدرش عبدالحلیم،
از ترس مغولان به دمشق رفت. تا سال 698 چیزى از احمد شنیده نشد ولى از
آغاز قرن هشتم به تدریج افكار شاذّ و انحرافى وى بروز یافت و در هر
مقطعى با اظهار نظر مخالف مسلّمات اسلام و آراى مشهور و رایج مسلمانان،
افكار عمومى را متشنج مى كرد و پس از بارها زندان رفتن و تبعید شدن در شام و
دیار مصر، در سال 728 در زندان دمشق از دنیا رفت.
ابن تیمیه به عنوان یك عالم حنبلى و صاحب
تألیفات، در كنار نقاط ضعف در مسائل عقلانى، طبعاً نقاط مثبتى نیز
داشته است، منتها هواداران وى تنها به نقاط مثبت او چشم دوخته و با چشم پوشى از
خطاهایش به ستایش مطلق وى پرداخته اند ولى آزاد اندیشان بر هر
دو جنبه نظر افكنده و نقّادانه با وى برخورد كرده اند و دیدگاه هاى او را با
آموزه هاى انبیا و اولیاى الهى مغایر شمرده و در نقد وى كتابها
نوشته اند.
ده ها نفر از علماى معاصر او و همچنین دانشمندانى پس
از وى، عقاید او را نقد و ردّ نموده اند.
ابن تیمیه و جسارت به بزرگان
كتاب هاى موجودِ ابن تیمیه; از جمله «منهاج
السنه» نشانگر این است كه بر خلاف روش علماى دین و فقها و دانشمندان،
كه در مقابل مخالفانشان ادب و احترام را مراعات نموده و از آنها به نیكى و
عظمت یاد مى كنند، او در كوبیدن علماى دین جسور و در به كارگیرى
الفاظ اهانت آمیز و دور از ادب نسبت به مخالفانش سر آمد بوده است. آرى، او
در منهاج السنه نسبت به علاّمه حلّى و شیعه و گاهى به ساحت مقدّس ائمه
هدى(علیهم السلام)جسارت و هتّاكى زیادى نموده است و در جاى جاى این
كتاب و در فصول مختلف آن، تحت عناوین «حماقات الشیعه» و «الإمام
المنتظر و خرافاتهم فیه» و... تهمت ها و افتراها ى زیادى بر قلم رانده
است. البته این رویه ابن تیمیه، بر شیعه و پیشوایانشان
منحصر نیست بلكه او درباره بزرگان صحابه و علماى اهل سنّت نیز این
شیوه را در پیش گرفته و اعتراضات تند و جسارت هاى فراوان نسبت به آنان
نموده است.
ابن حجر عسقلانى با حمایت و خوشبینى خاصى كه
نسبت به ابن تیمیه دارد درباره رویه خلاف اخلاق او مى نویسد:
تسلّط ابن تیمیه بر علوم مختلف از فقه و تفسیر و حدیث و
استعداد و قدرت بى رقیب او در فن خطابه و سخنرانى، موجب پیدایش
حالت عُجب و خودپسندى در وى گردیده بود و لذا همه علما را از كوچك و بزرگ و
ضعیف و قوى و قدیم و جدید، مورد حمله و جسارت قرار مى داد; به
طورى كه در یكى از سخنرانى هایش از عمربن خطاب یاد نموده و او
را مورد انتقاد تند قرار داد و شدیداً تخطئه نمود، چون مطالب اهانت آمیز
او درباره خلیفه به سمع یكى از علماى وقت به نام «شیخ ابراهیم»
رسید به مقام رد و انكار ابن تیمیه برآمد; به طورى كه او
نتوانست مخالفت شیخ ابراهیم را نادیده بگیرد لذا شخصاً به
نزد او رفت و از جسارتى كه نسبت به عمربن خطاب كرده بود در محضر او اعتذار و
استغفار كرد و اظهار ندامت نمود.( الدررالكامنه، ج1 ص154)
باز ابن حجر مى گوید: ابن تیمیه درباره
على بن ابى طالب چنین مى گفت: او در هفده مورد اشتباه و با نص صریح
قرآن مخالفت ورزیده است.
در مقایسه امیر مؤمنان(علیه السلام) و
عثمان بن عفان چنین مى گفت: اما على بن ابى طالب فردى بود جاه طلب و ریاست
دوست و چون هدف او در تمام جنگ هایش نیل به ریاست و به دست
آوردن خلافت بود و نه پیشبرد اسلام و حمایت از قرآن، لذا در همه این
جنگ ها مخذول و با شكست مواجه گردید و امّا عثمان داراى روحیه حبّ مال
و ثروت اندوزى بود و به همین جهت هم كشته شد.( الدرر الكامنه، ج1 ص154)
باز ابن حجر نقل مى كند: ابن تیمیه در یك
جلسه نسبت به امام غزالى جسارت و بر وى ناسزا گفت، به طورى كه گروهى بر ضد او قیام
كردند و نزدیك بود او را از بین ببرند ولى جان سالم به در برد. همچنین
او از محى الدین عربى بد گویى مى كرد و او را سبّ و لعن مى نمود.(
الدرر الكامنه، ج1)
ابن تیمیه و عدم اختیار همسر
انتقاد اهانت آمیز ابن تیمیه از خلفا و
تحقیر او نسبت به علما و شخصیت هاى دینى و مخالفت او با عقاید
قطعى و فتاواى پیشوایان و ائمه اهل سنت، نشانگر این است كه وى
از روحیه معتدل برخوردار نبود و اینكه او در طول نزدیك به هفتاد
سال زندگى، در حالى كه خود را شیخ الاسلام مذهب حنبلى مى دانست، حاضر نشد
همسر اختیار كند، مهم ترین عامل آن را باید در همان عدم تعادل
روحى و تزلزل فكرى اش جستجو كرد.
ابن قیم: بى شك بزرگ ترین شاگرد و حامى بى چون
و چرا و مدافع جدّى ابن تیمیه، ابن قیم جوزى (متوفاى 751ق .)
است. او تبلیغ و ترویج افكار و آراء استاد خویش را در حال حیات
و پس از مرگ وى بر عهده گرفت و با مخالفان او در افتاد و در تألیفات و
كتابهایش با نظم و نثر، به ترویج عقاید او پرداخت و در همین
راه مانند استادش رنج زندان و تازیانه را به خود هموار ساخت. و لذا وهابیان
در نقل عقاید و آراء خویش، مانند تألیفات ابن تیمیه
به كتاب هاى ابن قیم هم استناد مى كنند و براى اثبات نظریات خود، به
گفتار او تمسك مى جویند.
محمّد بن عبدالوهاب بنیان گذار وهابیت
مذهب وهابى و وهابى گرى منسوب است به شیخ محمّد بن
عبدالوهاب تمیمى نجدى و این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده
است. گرچه وهابى ها این نسبت را قبول ندارند و مى گویند «وهّابى» را
دشمنان آنان به آنها اطلاق نموده و لذا خود را گاهى به اعتبار محمّد عبدالوهاب
«محمّدى» و گاهى به اعتبار پیرویشان از صحابه و سلف صالح به اعتقاد
خودشان «سلفیه» مى نامند. شیخ محمّد در سال 1115 ق . در شهر «عُیینیه»
از توابع نجد حجاز تولّد یافت. پدرش در آن شهر قاضى بود و از علماى حنبلى به
شمار مى رفت. شیخ محمّد در دوران كودكى به مطالعه كتاب هاى مذهبى; از تفسیر،
حدیث، فقه و همچنین مطالعه آراء و عقاید مختلف سخت علاقه مند
بود.
او فقه حنبلى را در زادگاهش و در نزد پدر آموخت. سپس براى
تكمیل معلومات رهسپار مدینه منوّره گردید و در آنجا به تحصیل
پرداخت.
«احمد زینى دحلان» مورخ و معاصر شیخ محمد مى نویسد،
محمّد عبدالوهاب در همان دوران تحصیل گهگاه مطالبى بر زبان مى راند كه از
عقایدى خاص حكایت داشت; به طورى كه اساتید وى نسبت به آینده
اش نگران شده و مى گفتند: اگر این فرد به تبلیغ بپردازد، گروهى را
گمراه خواهد كرد. محمّد بن عبدالوهاب چندى بعد، مدینه را به سوى نقاط دیگر
ترك كرد. چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یك سال در كردستان و دو سال
در همدان و اندك زمانى هم در اصفهان و قم رحل اقامت افكند، آنگاه به «حریمله»
زادگاه پدرش رفت و تا زمانى كه پدرش زنده بود، وى كمتر سخن مى گفت و گاهى میان
او و پدرش نزاعى در مى گرفت ولى پس از درگذشت پدرش به سال 1153 كه شیخ محمد
38 سال داشت پرده از روى عقاید خود برداشت و تبلیغات او در این
شهر افكار عمومى را بر آشفت; به گونه اى كه ناگزیر شد این شهر را به
عزم اقامت در «عُیینیه» زادگاهش ترك كند. پس از مدت كوتاهى این
شهر را نیز به اجبار ترك نمود و به ناچار نقطه سومى به نام «درعیه» را
كه محمّد بن سعود جدّ آل سعود به عنوان رییس قبیله بر آن منطقه
حكومت مى كرد، براى خود برگزید. او دعوت خود را با حاكم درعیه در میان
نهاد و هر دو پیمان بستند كه رشته دعوت از آن محمّد بن عبدالوهاب و زمام
حكومت در دست محمّد بن سعود باشد و براى استحكام این روابط ، ازدواجى نیز
میان دو خانواده صورت گرفت. محمّدبن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو
قدرت حاكم آغاز كرد و به زودى هجوم به قبایل اطراف و شهرهاى نزدیك
شروع شد و سیل غنائم از اطراف و اكناف به شهر درعیه كه شهر فقیر
و بدبختى بود سرازیر گردید. و این غنایم جز اموال
مسلمانان منطقه نجد نبود كه با متّهم شدن به شرك و بت پرستى كه در صفحات آینده
ملاحظه خواهید كرد، اموال و ثروتشان بر سپاه محمّد بن عبدالوهاب حلال شده
بود. و این تهاجمها و قتل و غارتها از سوى وهابیان توسعه و ادامه یافت
تا در حجاز یك حكومت سیاسى ـمذهبى كه مذهب آن وهابیگرى و اجراى عقاید
و آراء ابن تیمیه بود به وجود آمد.
عوامل پیشرفت محمّد بن عبدالوهاب
بى شك آراء و عقاید محمّد بن عبدالوهاب از آراء و عقاید
ابن تیمیه مایه گرفته و سخنان او همانها است كه پنج قرن قبل از
او ابن تیمیه و ابن قیم اظهار داشته بودند. اینك این
سؤال مطرح است كه چرا ابن تیمیه با مخالفت هاى شدید مواجه شد و
با دشوارى هاى بسیار و زندانى شدن كه متحمّل گردید هیچگاه
نتوانست عقاید خود را اجرا نماید ولى بر عكس شیخ محمّد توانست
دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء و فتاوایش را جامه عمل
بپوشاند.
در پاسخ این سؤال، باید به چندنكته توجّه داشت:
1- محیط دور از معارف. همانگونه كه پیشتر گفتیم،
ابن تیمیه آراء و عقایدش را در شهرهایى مانند دمشق و
قاهره كه از مراكز عمده علما و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالكى، حنفى و
شافعى» بود، اظهار نمود و در نتیجه با مخالفت سخت این علما رو به رو
شد. با وى به بحث و مناظره پرداختند و در رد گفته هاى او، كتاب هاى زیاد تألیف
و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر نمودند و بارها به زندان افتاد و سرانجام هم در
زندان رخت ازجهان بر بست.
امّا شیخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقاید
خود پرداخت كه مردم آن را افراد بدوى و دور از تمدن و معارف تشكیل مى داد كه
در آن وقت شاید بزرگترین علماى آن ناحیه شیخ عبدالوهاب
پدر شیخ محمّد و شیخ سلیمان برادرش بود. گرچه این دو تن
شروع به مخالفت با او نمودند و و اوّلین كتاب را در ردّ شیخ محمّد
برادرش نوشت(الصواعق الالهیه) ولى با توجه به وضع مردم آن سامان اینگونه
مخالفت ها اثرى نداشت. نجدیان مردمى بودند در نهایت بساطت و سادگى و
داراى ذهنى صاف و خالى و آماده پذیرش هر سخن تازه، به خصوص اگر در پوشش «توحید»
كه شیخ محمّد مدعى بود عرضه شود.
2- دستیابى به ثروت
عامل دیگرى كه مردم نجد را به سوى محمّد بن عبدالوهاب
كشاند، متّهم كردن تمام مسلمانان به شرك و بت پرستى بود، آن هم از سوى كسى كه به
عنوان عالم و فقیه مذهب حنبلى شناخته مى شد و لذا در حملاتى كه وهابیان
به مردم نجد و سایر نقاط ; مانند حجاز، یمن، شام و عراق مى كردند، ریختن
خون مردم آن شهر و به غنیمت بردن ثروت آن ها را حلال مى دانستند و این
تفكّر در پیشرفت و تداوم راه شیخ محمّد، آن هم در میان مردمى كه
از نظر اقتصادى در سخت ترین شرایط بودند، نقش موثّرى را ایفا مى
نمود و مردم به ویژه اعراب بادیه نشین از هر طرف به سوى او روى
مى آوردند و در اجراى فرمان او سر از پا نمى شناختند.
3- حمایت سیاسى نظامى
عامل دیگر در گسترش وهابیت، حمایت سیاسى
ـ نظامىِ آل سعود از این آیین است كه طى پیمانى كه در میان
شیخ محمّد و محمّد بن سعود منعقد گردید وهابیت از ابتداى دعوت شیخ
محمّد از پشتیبانى قوى این خاندان به عنوان رییس یك
قبیله بزرگ برخوردار بوده و این حمایت و پشتیبانى تا
امروز ادامه داشته و حكومت سعودى خود را براى گسترش این آیین و
صرف هزینه هاى سنگین متعهّد مى داند.
4- به كارگیرى قهر و غلبه
عامل مهم دیگر در پیشرفت وهابیان در
حجاز، قهر و غلبه و به كارگیرى زور و شمشیر و قتل و غارت و ایجاد
رعب و وحشت در همگان بود. كشت و كشتارى كه وهابیان در شهرهاى مختلف حجاز و
شام و یمن و عراق انجام دادند، هر انسان را به شگفتى وامى دارد و از شنیدن
این جنایت لرزه بر تن مستولى مى گردد.
كشت و كشتار وهابیان در طائف
جمیل صدقى زهاوى، مورخ سعودى، در خصوص فتح طائف به
دست وهابیان مى نویسد:
از زشت ترین كارهاى وهابیان، قتل عام مردم در
شهر طائف بود كه بر صغیر و كبیر رحم نكردند. طفل شیرخوار را بر
روى سینه مادرش سر مى بریدند. جمعى را كه مشغول فراگرفتن قرآن بودند،
همه را كشتند. چون در خانه ها كسى باقى نماند به دكانها و مساجد رفتند و هر كه بود
حتّى گروهى را كه در حال ركوع و سجود بودند كشتند. كتابها را كه در میان
آنها تعدادى مصحف شریف و نسخه هایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر
كتب حدیث و فقه بود، در كوچه و بازار افكندند و پایمال كردند. این
واقعه در ذى قعده سال 1217 اتفاق افتاد.( الفجر الصادق، ص22، به نقل وهابیت
مبانى فكرى و كشف الارتیاب، ص24)
تهاجم وهابیان به عتبات عالیات
كشتار وهابیان در عتبات عالیات به راستى صفحه
اى سیاه در تاریخ اسلام است. صلاح الدین مختار كه از نویسندگان
وهابى است، مى نویسد:
در سال 1216 ق . امیر سعود با لشكرى بسیار،
متشكّل از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و دیگر نقاط ، به قصد
عراق حركت كرد. وى در ماه ذى قعده به شهر نزدیك شد و آنجا را محاصره كرد.
سپاهش برج و باروى شهر را خراب كرده، به زور وارد آن شدند و بیشتر مردم را،
كه در كوچه و بازار و خانه ها بودند، به قتل رساندند و سپس نزدیك ظهر با
اموال و غنائم فراوان از شهر بیرون رفتند و در نقطه آبى به نام ابیض
گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه به نسبت هر پیاده
یك سهم و هر سواره دو سهم بین مهاجمین تقسیم شد.(تاریخ
المملكه العربیه السعودیه، ج3، ص73، به نقل وهابیت مبانى فكرى.
نوشته آیت الله سبحانى)
دكتر عبدالجواد كلیددار كه خود اهل كربلا است در تاریخ
كربلا و حائر حسینى تعداد كشته شدگان از اهالى كربلا و زائران ایرانى
و غیر ایرانى را بیست هزار نفر نقل مى كند و مى گوید:
پس از اینكه امیر سعود از كارهاى جنگى فراغت یافت
به طرف خزینه هاى حرم رفت. این خزائن از اموال فراوان و اشیاى
نفیس انباشته بود. وى هر چه در آنجا یافت برداشت. مى گویند او
درِ مخزنى را باز كرد كه سكه ههاى بسیار در آن گرد آورى شده بود. از جمله چیزهایى
كه به چنگ آورد، گوهر درخشان بسیار بزرگ و بیست قبضه شمشیر كه
همه با طلا زینت یافته و با سنگ هاى قیمتى مرصع شده بود، ظرف
هاى زرّین و سیمین و فیروزه و الماس و ذخائر گران قیمتِ
دیگر، همه را برداشت. دیگر چهارهزار شال كشمیرى، دو هزار شمشیر
طلا، تعداد زیادى تفنگ و سلاح دیگر ،
همه به غارت رفت.
كربلا پس از این حادثه به وضعى در آمد كه شعرا براى
آن مرثیه مى گفتند.
در ماه جمادى الأولى 1223 امیر سعود مجدداً و با نیروى
بسیار به عراق و به شهر كربلا یورش برد. ولى این بار مردم این
شهر در اثر ثمرات تلخ حمله پیشین از آمادگى كامل برخوردار بودند. نیروهاى
وهابى شهر را به گلوله بستند، امّا نتوانستند وارد آن شوند و لذا از محاصره كربلا
صرف نظر كرده و آنجا را ترك نمودند. امیر سعود پس از قتل عام مردم كربلا
بارها به شهر نجف نیز حمله برد و گاهى به افرادى كه در بیرون شهر دست
مى یافت مى كشت ولى در اثر آگاهى و آمادگى مردم نجف و مخصوصاً علما و در رأس
آنها عالم بزرگ شیعه مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء، سپاه وهابى مجبور به
عقب نشینى شد.
ابن تیمیه و محمّد بن عبدالوهاب از نگاه ابو
زهره
محمّد ابو زهره، نویسنده معروف مصرى این موضوع
را كه اصل وهابیت برگرفته شده از آراء و افكار ابن تیمیه است،
مانند همه كسانى كه با عقاید و آراء آنان آشنایى دارند، تأیید
مى كند. آنگاه نكاتى را بر آن مى افزاید. این نكات چون مناسب با بحث
ما و موجب آشنایى بیشتر با دیدگاه ها و عملكردهاى این
گروه است، خلاصه گفتار او را در اینجا مى آوریم:
نویسنده مزبور در مورد تفاوت هایى كه در دعوت
محمّد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه وجود دارد، چنین مى نویسد:
«وهابیان در حقیقت بر آنچه ابن تیمیه اظهار داشته بود چیزى
نیفزودند، لیكن از ابن تیمیه شدّت عمل بیشترى به
خرج دادند و در عمل امورى را انجام دادند كه ابن تیمیه متعرض آنها
نشده بود و این امور در چند چیز خلاصه مى شود:
1- بر خلاف ابن تیمیه كه دایره مسائل
عبادى را تنگ تر نموده است، وهابیان بعضى از امور عادى را نیز خارج از
منطقه اسلام دانستند و به این مناسبت دخانیات را حرام اعلام كردند و
در تحریم آن سخت گیرى نمودند و عوام وهابى كسى را كه دود بكشد همانند
مشركین مى دانند كه ایشان از این جهت مانند خوارج هستند كه هر
كس را مرتكب گناه بشود كافر مى دانند.
2- وهابى ها در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام
كردند امّا به طورى كه امروزه دیده مى شود، در آن سهل انگارى نمودند.
3- وهابى ها تنها به دعوت و تبلیغ اكتفا نكردند بلكه
بر روى مخالفان خود شمشیر مى كشیدند و مى گفتند با بدعت ها جنگ مى كنیم.
4- وهابیان هر ده و شهرى را تسخیر مى كردند، به
ویرانى ضریح ها و قبور مى پرداختند. از این روى پاره اى از نویسندگان
اروپایى به آنها «ویران كنندگان معابد» لقب داده اند. او اضافه مى كند
كه این سخن مبالغه است; زیرا ضریح ها با معابد تفاوت دارد.
5- وهابیان به امور كوچكى پرداختند كه طبق عقیده
خود آنها نه بت پرستى بود و نه مقدمه بت پرستى و از جمله آنها عكاسى بود كه علمایشان
به حرمت آن فتوا دادند ولى حاكمانشان قبول نكردند.
6- وهابى ها مفهوم بدعت را به طرز غریبى وسعت دادند،
تا آن حد كه پرده بستن به روضه شریف نبوى(صلى الله علیه وآله) را بدعت
شمردند.( محمد ابوزهره، العقائد الاسلامیه، ص343)
گفتنى است، مسأله عكاسى در گفتار ابوزهره به عنوان مثال ذكر
شده است; زیرا وهابى ها در ابتداى امر با هر نوع پدیده جدید و
دگرگونى در زندگى، مانند تلگراف و تلفن و دوچرخه و اتومبیل مخالف بودند و آن
را بدعت و حرام مى دانستند ولى عبدالعزیز كه بر حرمین شریفین
مسلط گردید، ناچار بود وضع حكومت خود را با اوضاع روز جهان تطبیق دهد
و لذا على رغم خشم پیروان متعصب محمدبن عبدالوهاب استفاده كردن از مصنوعات
جدید را تجویز و با ورود آنها به حجاز موافقت نمود، همان گونه كه
امروزه استعمال دخانیات از سوى وهابیان تجویز شده است.
حرمت زیارت قبور انبیا
یكى از فتواهای وهابیان حرمت سفر براى زیارت
قبور پیامبران و صالحان و حرمت توسّل و تبرك به آنان و ساختن حرم و بارگاه و
تعمیر قبور و مشاهد آنها است.
و این موضوع اولین بار در سال 726 ق. در دمشق
از سوى ابن تیمیه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گردید و این
شورش و فتنه، آنگاه به اوج خود رسید كه علما و قضات متوجه شدند كه او در سال
710 ق. و شانزده سال قبل در حرمت زیارت قبور پیامبران و در حرمت توسّل
و تبرك به آنها، كتابى به نام «اقتضاء الصراط المستقیم» تألیف نموده
است، چون هر روز بر شدت فتنه و آشوب مى افزود و شعله هاى این آتش به شهرهاى
دیگر نیز سرایت مى كرد، حاكم وقت مصلحت را در این دید
كه براى رفع فتنه و حفظ آرامش، ابن تیمیه را در قلعه دمشق زندانى كند
و او از این تاریخ به مدت دو سال محبوس بود تا رخت از جهان بربست.
به هر حال ابن تیمیه على رغم دلایل محكم
بر استحباب زیارت قبور انبیا و به ویژه قبر پاك رسول خدا(صلى
الله علیه وآله) كه یكى از عبادات بزرگ و شناخته شده در نزد همه
مسلمانان است، سفر براى زیارت آن حضرت و سایر انبیا و پیشوایان
دینى را حرام و بدعت و عملى شرك آمیز معرفى كرده و بر اساس عقیده
خودش كه ارتكاب هر عمل حرام، موجب ارتداد مى شود، جان و مال چنین فردى را
اگر توبه نكند مانند سایر مرتدین بر مسلمانان حلال دانسته و باید
هر چه سریع تر به قتل برسد. همان گونه كه واجب است این قبرها و حرم ها
كه نقش اصنام و اوثان را ایفا مى كنند هرچه زودتر تخریب و آثار آنها
محو شود !
ابن تیمیه در این زمینه كتابى
نوشته به نام «الجواب» و چند صفحه از «منهاج السنه» را نیز به این
موضوع اختصاص داده است. در این كتاب اخیر گرچه مخاطب او همه
مسلمانانند اما لبه تیز حمله او متوجه شیعیان است كه بیش
از سایر مسلمانان براى مراقد ائمه(علیهم السلام) و پیشوایان
خویش اهمیت و احترام قائلند.
فتواهاى وهابیان درباره پیامبر خدا(صلى الله علیه
وآله) و...
وهابیان نیز به پیروى از ابن تیمیه،
درباره زیارت قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و شخصیت آن حضرت
و همچنین درباره مسلمانان، همان دیدگاه ها و فتواها را دارند; چون شرح
و توضیح تك تك آنها به درازا مى كشد، از این فتواها تنها به نقل آنچه
مرحوم آیة الله سید محسن امین در كشف الارتیاب آورده،
بسنده مى كنیم:
آن مرحوم در فصلى تحت عنوان «اعتقاد الوهابیین
فى النّبى(صلى الله علیه وآله) و سائر الانبیاء والصالحین و
قبورهم» چنین مى گوید:
اعتقاد وهابى ها درباره پیامبر(صلى الله علیه
وآله) و شفیع قرار دادن او به پیشگاه خدا و توسّل جستن به آن حضرت و
مخاطب قرار دادن او به تعبیر «یا رسول الله» یا به تعبیر
«یا رسول الله بر من شفاعت كن» و یا «تو را به پیشگاه خدا وسیله
قرار مى دهم»
و همچنین تبرّك جستن به قبر او و نماز خواندن و دعا كردن
در كنار این قبر و تعظیم و احترام آن، همه این اعمال شرك و كفر
و بت پرستى و موجب حلال شدن مال و خون چنین افراد است; همان گونه كه سفر
كردن براى زیارت قبر وى حرام و منهدم ساختن قبر و گنبد او واجب است.
و همچنین حرام است تبرك كردن خاك و لمس نمودن و بوسیدن
قبر او و این قبر اینك یكى از بت هاى دنیا بلكه بزرگترین
بت ها است; همان گونه كه قبور سایر پیامبران و صالحان چنین
است.(كشف الارتیاب، ص127)
و مطالب دیگرى كه آن كه ذكر آنها متناسب با ادب و
احترام به ساحت مقدس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نمى باشد.
مرحوم آیة الله امین عاملى در فصل دیگرى
تحت عنوان «اعتقادهم فى عموم المسلمین» مى نویسد: اعتقاد وهابیان
درباره عموم مسلمانان این است كه مسلمین پس از ایمان، به كفر
برگشته اند و پس از توحید به شرك گراییده اند; زیرا آنان
در دین بدعت گذاشته و به جهت عبادت و زیارت و پرستش انبیا و
صالحین، به كفر و شرك روى آورده اند; لذا جنگ با آنان واجب و ریختن
خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است !( كشف الارتیاب،
ص127)
تخریب حرم ها و مقابر
این است عقیده و بینش وهابیان
درباره حرم ها و مقابر انبیا و صالحان و این است رأى و فتوایشان
در وجوب تخریب و منهدم كردن قبور پیشوایان و از این جا
است كه آنها به هر جا و به هر شهر و دیارى دست مى یافتند قبل از هر چیز
به تخریب این مشاهد و مزارات اقدام مى كردند و با خاك یكسان مى
نمودند. به هنگام تسلط بر طائف گنبد عبدالله بن عباس را خراب كردند، پس از آن كه
به مكه وارد شدند گنبدهاى متعلق به جناب عبدالمطلب جد رسول خدا و ابى طالب عموى آن
حضرت و خدیجه (علیها السلام) همسر آن بزرگوار و همچنین محل تولد
پیامبر(صلى الله علیه وآله) و حضرت زهرا(علیها السلام) را ویران
نمودند و در جده گنبد و قبر حوا را از بین بردند و چون مدینه منوره را
محاصره كردند قبل از ورود به شهر، حرم و مسجد حضرت حمزه(علیه السلام) را
منهدم كردند و شایع است كه از بیرون شهر به سوى گنبد پیامبر
خدا(صلى الله علیه وآله) تیراندازى كردند ولى وهابیان این
شایعه را تكذیب مى كنند.
نود سال از یوم الهدم گذشت؛
تا پیش از تخریب و ویرانی قبور
مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که براساس معتقدات خود، به تخریب
بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان
و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی
قرار داشت. ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به طور هشت ضلعی ساخته
شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند. پس از تسلط
وهابیون بر مدینه آنها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی
قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه
بارگاه امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر
صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین (ع)، دیگر
قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)،
عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنتاسد
(ع) مادر امیرالمومنین (ع)، قبر مطهر حضرت امالبنین (ع)،
قبرعباس عموی پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر (ع)، قبر اسماعیل
فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ع)، قبر حلیمه سعدیه
مرضعه پیامبر (ع) و قبور شهدای زمان پیامبر (ع). نخستین
تخریب قبور مطهر ائمه بقیع به دست وهابیون سعودی در سال ۱۲۲۰
هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودیها توسط حکومت عثمانی
روی داد، پس از این واقعه تاریخی - اسلامی با
سرمایهگذاری مسلمانان شیعه و به کار بردن امکانات ویژهای،
مراقد تخریب شده به زیباترین شکل بازسازی شد و با ساخت
گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی
و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل
شد. دومین و در واقع دردناکترین حادثه تاریخی - اسلامی
معاصر به هشتم شوال سال ???? و پس از روی کار آمدن سومین حکومت وهابی
عربستان مربوط میشود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران
خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهلبیت
پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه خود قراردادند و بقیع
را به مقبرهای ویران شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل
کردند. وهابیون در سال ۱۳۴۳ هجری قمری
در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابیطالب (ع)، خدیجه (ع)
و زادگاه پیامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و خیزران عبادتگاه سری پیامبر
(ع) را با خاک یکسان کردند و در جده نیز قبر حوا و دیگر قبور را
تخریب کردند. در مدینه نیز گنبد منور نبوی را به توپ
بستند، ولی از ترس مسلمانان، قبر شریف نبوی را تخریب
نکردند.
تشیع در عربستان
حضور شیعه در عربستان، به قرن اول هجری، یعنی
زمانی که شیعیان علی جانشینی پیامبر
توسط ابوبکر را رد کردند، باز می گردد. طبری در تاریخ خود تصریح
دارد که نبی مکرم در «یوم الانذار»، سه موضوع مهم را مطرح و عشیره
ی خود را به آن دعوت کرد که عبارت است از: توحید، نبوت و ولایت
و جانشینی پس از پیامبر که غیر از علی بن ابی
طالب(ع)، کسی در آن روز به پیامبر ایمان نیاورد و بزرگان
قبیله ابوطالب را خطاب کرده، و ولایت و سرپرستی کودکش را به وی
به تمسخر تبریک گفتند. از نظر قرآن نیز حضور شیعه به زمان خود پیامبر
باز می گردد، چنان که طبری و آلوسی در تفاسیر خود، ذیل
آیه هفتم سوره ی مبارکه «البینه»، با اشاره به شأن نزول آیه،
علی(ع) و پیروان ایشان را مصداق این آیه معرفی
کرده اند.
جمعیت شیعیان در عربستان را منابع مختلف
بین 10 تا 15 درصد جمعیت کل کشور، یعنی رقمی حدود
دو میلیون نفر تخمین می زنند. طبق سرشماری حکومت
سعودی در سال 2004 کل جمعیت عربستان بیست ودوملیون
ششصدوهفتادهزارنفراست که از این رقم شا نزده ملیون وپا نصد و بیست و نه هزارو سیصد و دو نفر شهروند سعودی
و بقیه خارجیان مقیم هستند. 10 تا 15 درصد جمعیت شیعه
دوازده امامی هستند که اکثریت شیعیان عربستان را تشکیل
می دهند. بیشتر این جمعیت در منطقه شرقیه زندگی
کرده و در همانجا نیز مشغول به کارند. شرقیه استانی است که شیعیان
به لحاظ جمعیتی، اکثریت غالب را تشکیل داده و از نظر
اقتصادی بزرگ ترین منطقه نفتی با گسترده ترین تأسیسات
پالایش نفت در عربستان است؛ در حالی که تعداد کمی از شیعیان
در دمام، مرکز استان شرقیه و بزرگ ترین شهر این استان ساکن
هستند، اکثر قریب به اتفاق آنها در شهرها و روستاهای بین دو
واحه بزرگ قطیف و الاحساء زندگی می کنند. الاحساء دو شهر بزرگ
به نام های هفوف و مبرز دارد که علاوه بر سنی ها، شیعیان
نیز در آنها سکونت دارند. گروه قابل ملاحظه ای از شیعیان
اسماعیلی (حدود صدهزار نفر) نیز در استان نجران و حومه آن (در
منطقه مرزی نزدیک به یمن)ساکن اند. شیعیان دوازده
امامی علاوه بر استان شرقیه در مدینه و وادی فاطمه دارای
جمعیت های بزرگی هستند و در جده و ریاض نیز گروه های
کوچکی تشکیل داده اند. زیدی ها نیز به عنوان شاخه ای
شیعی، در شهرهای جنوبی نجران، جده، ینبوع و عصیر
سکونت دارند وابستگی شان بیشتر به زیدی های یمنی
است. علاوه بر سه گروه شیعی مذکور، شیعیان بسیاری
هستند که به دلیل شرایط بد مذهبی در شهرهای سنی نشین
در تقیه زندگی می کنند و از بروز مذهب خود اجتناب می ورزند.
شیعیان از قرن چهاردهم تا اوایل قرن بیستم
میلادی، در شبه جزیره ی عربستان، تحت تسلط مداوم نیروهای
خارجی قرار داشتند. به استثنای حدود 70 تا 80 سال زمان حضور پرتغالی
ها در قرن شانزدهم. بقیه ی این مدت شیعیان تحت قیادت
سنی های خارجی، از جمله دولت عثمانی قرار داشتند. علیرغم
این شرایط، شیعیان مقام های عالی روحانی
را در اختیار داشتند و تا به قدرت رسیدن سعودی ها، موسسات مهم دینی
آنها از جمله مساجد و حسینیه ها همچنان زنده و فعال بود. شیعیان
تا آن زمان، آشکارا مراسم عبادی خود را برگزار می کردند و در حوزه های
علمیه محلی، به فراگیری علوم دینی می
پرداختند. این پویایی تا دهه ی 40 میلادی
قرن گذشته به اندازه ای بود که قطیف را نجف کوچک می خواندند.
در سال 1913، آل سعود منطقه شرقیه را فتح کرد و کنترل
آن را از حاکمان عثمانی منتزع ساخت و بعدها آن را در آنچه پادشاهی
عربستان سعودی خواند، ادغام کرد. جنگجویان عبدالعزیز بن
عبدالرحمن آل سعود که اخوان نامیده می شدند، دارای احساسات مذهبی
شدید ضدشیعی بودند و جهاد علیه شیعیان، محور
اصلی عقاید آنها را تشکیل می داد. اخوان فشار زیادی
بر آل سعود وارد کردند تا شیعیان را به زور به کیش وهابی
درآورد یا آنها را به قتل رساند. در پاسخ به این فشار، عبدالعزیز
مبلغ های مذهبی وهابی را به منطقه شرقیه فرستاد؛ اما از
تغییر دادن مذهب شیعیان با استفاده از زور خودداری
کرد. زمانی که او در سال 1926 درخواست اخوان را رد کرد، آنها شورش کردند که
در نهایت آل سعود، آنها را سرکوب کرد. با این همه اخوان بار دیگر
دیدگاه خود را به کرسی نشاندند و تعداد زیادی از شیعیان
را به قتل رساندند.
با تأسیس پادشاهی سعودی در سال 1932 میلادی،
سرکوب و به حاشیه راندن شیعیان، رنگی دولتی به خود
گرفت و به سیاست رسمی رژیم تبدیل گردید. رژیم
سعودی به طور همزمان، ابزارهای مختلفی را برای آرام کردن
و به حاشیه راندن اقلیت شیعه به کار گرفت که مهاجرت هزاران
مهاجر سنی و تاجر از نجد و قصیم به منطقه ی شرقیه، ساخت
شهرها و مراکز تجاری جدید سنی نشین، به زوال کشاندن شبکه
های کشاورزی و تجاری قدیمی وابسته به شیعیان،
عدم معامله با تجار شیعه و تمایل به همکاری هرچه بیشتر با
مرکز و غرب عربستان، مصادره ی باغ های نخل داران شیعه و منابع و
محصولات آنها توسط رژیم از جمله این ابزارها بود. همزمان حاکمان سعودی
و ناظران محلی، از انجام شعایر و مراسم مذهبی شیعیان
به شدت جلوگیری می کردند و محدودیت های فراوانی
را در زمینه اعلام عمومی برای نماز و دعا، چاپ و انتشار متون دینی،
ساخت مساجد و حسینیه و زیارت مراقد ائمه اعمال می کردند و
شیعیانی را که در مراسم مذهبی مانند عاشورا شرکت می
کردند، تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار می دادند. نتیجه این
اقدامات این بود که بنیانگذاری عربستان سعودی و تسریع
شکل گیری دولت در این کشور، تضعیف جدید و شدید
نهادهای شیعی را به دنبال آورد.
با تأسیس پادشاهی سعودی و اقدامات آن علیه
شیعیان، عملاً جایگاه اجتماعی – اقتصادی خود را از
دست دادند و تحت فشارهای شدید قرار گرفتند. در این شرایط،
دیگر آنها در پست های مدیریتی جایی
نداشتند و در گارد ملی و پلیس نیز اصلاً به کار گرفته نمی
شدند؛ اما تحمل این شرایط سبب نشد تا آنها به مقاومت علنی در
برابر رژیم سعودی برخیزند و خواستار تغییر وضعیتشان
شوند. روحانیون شیعه در این دوره، سیاست سکوت و مدارا را
سرلوحه ی کارهای خود قرار دادند و با این شیوه توانستند،
از تشدید وضعیت علیه خود جلوگیری کنند. فعالان
جامعه شیعی نیز هیچ یک قویاً از آزادی
بیشتر دم نزده و به جای آن نمایندگان مهمی در فواصل معین
و با آرامی برای رهایی از افراطی ترین اشکال
تبعیض به رژیم سعودی
ارائه کردند. اما بالا گرفتن انقلاب در ایران و رهنمودهای
امام(ره) موجب تبلور ساختار و رهبری سیاسی شیعیان
در عربستان سعودی شد و آنها با نفوذ معنوی امام و آگاهی از حقوق
خود، رفته رفته از دوره ی خمود و بی تفاوتی بیرون آمدند و
بر فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود افزودند. نیروی
الهام بخش انقلاب موجب شد تا شیعیان عربستان، خواست حقوق و آزادی
های گسترده تر مذهبی جوانه بزند و تحت این شرایط، نسل جدیدی
از رهبران شیعه به وجود آید که در آینده، منشأ تحولات گسترده
شوند. این نسل از رهبران شیعه از قطیف و الاحساء ، تحصیلات
خود را در نجف گذراندند؛ جایی که به تدریج سیاست سکوت و
مدارای خود را به کناری نهاد. اما پس از اقدام حکومت بعثی در
سال 1973 علیه آنها به جرم جاسوسی برای سعودی، تعدادی
از آنها به قم آمدند و به ادامه تحصیلات خود در این شهر پرداختند که
حسین صفار، شخصیت برجسته ی سیاسی شیعه
عربستان یکی از آنها بود. صفار و همکارانش در سال 1974 به کویت
مهاجرت کردند؛ جایی که با کمک آیت الله محمد الحسینی
الشیرازی و خواهرزاده اش محمدتقی المدرسی، حوزه ی
علمیه ای را تأسیس کردند. علاوه بر صفار، تنی چند از دیگر
طلاب هسته شبکه سیاسی شیعه عربستان سعودی معاصر نیز
مدتی را در کویت گذراندند. این گروه شامل توفیق الصیف
و برادرش، فوزی الصیف و محمود الصیف (از تاروت)، یوسف
سلمان المهدی (از صفوا)، حسین مکی الخویلدی (از
صفوا) و موسی ابوخمسین و برادرش حسین ابوخمسین (از
الاحساء ) می شدند. حوزه ی علمیه کویت توانست، در این
مدت پیروانی از عراق و بحرین را نیز به خود جذب کند.
دستاورد اقامت صفار در کویت و آشنایی با تجارب دیگر گروه
های مقاومت شیعی، نظیر حزب الدعوه ی عراق، تأسیس
شبکه های سیاسی – مذهبی بود که تا به امروز بر سیاست
شیعیان عربستان سعودی حاکم بوده اند. شاگردان و طلاب در کویت
هر از چندی به عربستان بازگشته و جنبش زیرزمینی اصلاح شیعه
(حرکت الاصلاح) را در دهه ی 70 پایه گذاری کردند. آنها نوارهای
کاست توزیع، مراسم نماز جمعه را برگزار و متون سخنرانی مربوط به تفکر
سیاسی شیعه را پخش می کردند. در سال 1977، صفار و همراهان
او به قطیف بازگشتند؛ جایی که از یک سو دعاوی آنها،
مقامات سیاسی و مذهبی را و از سوی دیگر فراخوانی
آنها راه و روش فعالیت های سیاسی روحانیون مداراپیشه
را به چالش طلبید. با پیروزی انقلاب و افزایش انتقادات از
خاندان سعود، صفار و یارانش اهمیت و برجستگی بیشتری
یافتند و شیعه سیاسی به یک نیروی قوی
که کنترل کمی بر آن اعمال می شد، تبدیل گردید. صفار و
همراهانش با تأثیر گرفتن از انقلاب اسلامی ایران، خلاء داخلی
تعداد زیادی از جوانان شیعه را نیرو بخشیده، آنها
را به حمایت از دادن پیامی که مستقیماً رژیم را به
چالش می طلبید، ترغیب کردند. آنها شکایت و تظلمات مذهبی
شیعه و جامعه شیعی را مطرح و در نهایت در سال 1979، مهم
ترین نافرمانی عمومی مدنی قرن شیعیان عربستان
را به راه انداختند. مطالبات شیعیان عربستان در آن زمان، به حق برگزاری
مراسم مذهبی، پایان بخشیدن به تبعیض، سهم بیشتر از
درآمدهای نفت، فرصت های شغلی و مدرن سازی شهرها و جوامع شیعه
و همچنین مخالفت شدید با اتحاد ریاض – واشنگتن و حضور امریکا
در منطقه محدود می شد و براندازی آل سعود را در بر نمی گرفت.
خشم عمومی در نوامبر 1979 راه را برای اعتراض گسترده هموار ساخت و
هزاران شیعه به مقابله با تحریم حکومت برخاسته و برای بزرگداشت
عاشورا به خیابان ها آمدند. گارد ملی به این مبارزه طلبی
به شدت پاسخ داد و طی چند روز بیش از 20 نفر از شیعیان را
به شهادت رساند. سیاست سختگیران رژیم پس از قیام نوامبر
1979 موجب دستگیری و تبعید صدها نفر شد و صفار نیز پس از
آنکه در سوریه ساکن شد، به ایران پناهنده گردید. بسیاری
از افرادی که در این دوره دستگیر و شکنجه یا تبعید
شدند، در حال حاضر نقشی محوری در صحنه سیاست جامعه شیعی
عربستان دارند. از جمله این افراد می توان به شیخ انصار، جعفر
الشایب (عضو شورای شهر قطیف)، توفیق السیف (ساکن
لندن و نویسنده روزنامه عکاظ)، عیسی التریل (عضو شورای
شهر قطیف) و صادق الجبران (فعال سیاسی در منطقه الاحساء ) اشاره
کرد. مشارکت گسترده در اعتراض 1979 انعکاسی از ترکیب یک پیام
عمومی و سازمان های سیاسی جدید شیعی
بود. چند ماه پیش از این اعتراض، صفار «حرکت اصلاح شیعی»
را به عنوان سازمان انقلاب اسلامی در شبه جزیره ی عربستان
مجدداً نامگذاری کرده بود و با پخش پرچم هایی به نشانه ی
نارضایتی عمومی از شرایط موجود، به رژیم سعودی
و دولت امریکا اخطار و هشدار داده بود تا مطالبات شیعیان را
برآورده سازند. اعتراض 1979 عملاً ماهیت سیاسی شیعیان
عربستان را متحول ساخت و آنها را از یک دوره بی تفاوتی یا
سکوت هوشمندانه ( به گفته برخی فعالان شیعی عربستان)، به مرحله ی
جدیدش مشتمل بر اعتراض و واکنش فعالانه و آشکار به اقدامات رژیم منتقل
کرد. این مرحله کمتر از یک دهه دوام یافت و از اواخر دهه 1980 میلادی
رهبران تبعیدی شیعه تاکتیک های خود را تغییر
دادند. آنها به تدریج از پیام ها و تاکتیک های تهاجمی
دست برداشته، به این نتیجه رسیدند که با واقعیات موجود،
نمی توانند به یک انقلاب اسلامی موفق دست یابند. در عوض
آنها به تدریج تغییر مسیر داده و رویکردی دو
وجهی را برگزیدند که براساس آن تظلمات و مطالبات خود را عنوان می
کردند و هم به دنبال بهبود روابط با رژیمی بودند که بر مشروعیت
آن صحه گذاشته بودند. این سیاست موجب شد تا سرانجام حکومت سعودی
که از درگیری با شیعیان واهمه داشت، به آنان پاسخ مثبت و
متناسب داد. در سال 1993 ملک فهد ،چهار رهبر شیعه و حامیان الصفار
(جعفر الشایب، صادق الجبران، عیسی المزیل و توفیق
الصیف) را برای بحث و بررسی مطالباتشان به جده دعوت کرد. شیعیان
پس از این جلسه، در ازای پایان دادن به مخالفت فعال از خارج،
توانستند تا زندانیان سیاسی خود را که از دهه 80 در حبس بودند،
آزاد کنند و صدها تبعیدی نیز اجازه یافتند به کشور
بازگردند. گذرنامه های آنها را اعاده و حق مسافرت به آنان بازگردانده شد. رژیم
سعودی همچنین به ارگان های دولتی دستور داد تا اعمال تبعیض
آمیز را محدود و متون درسی مدارس را اصلاح کند و رذایل ها را که
به شیعه نسبت داده شده بود، حذف کنند. اگرچه این توافق نتایج
متعددی را در پی داشت؛ اما تمام مطالبات شیعیان را محقق
نساخت و بار دیگر به شکل گیری گروه ها و جریان های
مبارزه جویانه و کم رنگ تر شدن تاکتیک سازش منجر گردید.
گزارشی ضمنی از وضعیت شیعیان
درعربستان
ازگزارشی که از یکى از وهابیان به نام
ناصر بن سلیمان العمر حضور جدّى شیعیان در عربستان را
نمایانده و به مسؤولان آن کشور در این باره هشدار داده است. بطور ضمنی
وضعیت شیعیان درعربستان روشن میشود«خوشترآن باشد که
سردلبران گفته اید درحدیث دیگران»
لحن گزارش گزنده است و کینه توزانه است، گزارش خلاصه
شده امّا در لحن آن تغییرى ایجاد نشده تا نشانگر جریانى
باشد از برخورد با شیعیان در آن دیار.
وضعیت رافضیان در سرزمین توحید
حضرت شیخ عبدالعزیز بن عبداللّه بن باز (حفظه
اللّه) حضرات گرامی، اعضای کبار العلماء (وفّقهم اللّه)
سلام علیکم
به استناد حدیث نبوی «الدّینُ نصیحةٌ»
بر خود واجب می دانم در این یادداشت شما را نسبت به خطر رافضیان
و فعالیتهای آنان و اهداف پنهان و خطرناکشان باخبر سازم.
سـروران!
من این حقایق را در اختیار شما می
گذارم و شما خود می دانید برای برائت ذمّه و کمک به مسلمانان
چگونه عمل کنید.
رافضیان و تراکم جمعیتی آنان
رافضیان مدعی هستند که 25% از شهروندان این
کشور را آنان تشکیل می دهند. لیکن در حقیقت، تعدادشان به
5% نیز نمی رسد.
آنان سخت هوادار ازدواج در سنین پایین،
تکثیر نسل و داشتن همسران متعدّد هستند و هر روزه در قطیف اعلامیه
هایی بر در و دیوار می بینیم که خبر از مراسم
ازدواجهای متعدد می دهد؛ مثلاً تنها در یک شب، در سیهات،
طی یک جشن 44 زوج ازدواج کردند که این مطلب، بی خبرانه و
ساده لوحانه مورد استقبال و تشویق مطبوعات و جراید نیز قرار
گرفت.
فعّالیتهای علمی رافضیان
1ـ تعلیمات عمومی
در کلیه روستاهای قطیف مدارسی وجود
دارد که مملو از دانش آموزان است.
2ـ آموزش حرفه ای
آموزشگاههای حرفه ای، صنعتی و بهداشتی
و دانشکده های فنی، پر است از رافضیان؛ زیرا آنان، برخلاف
بیشتر اهل سنت، میل و علاقه غریبی به آموختن این
هنرها دارند. لذا در قطیف آموزشگاه خاصی برای تعلیمات
حرفه ای و یک دبیرستان بازرگانی وجود دارد.
3ـ آموزش عالی
آنان حضور فعالی در دانشگاهها دارند و از آنها بسیار
بهره می برند. برای نمونه به آمار زیر بنگرید:
دانشگاه ملک فیصل در دمام و احساء: رافضیان در
این دانشگاه در پی تخصصهای قوی و علمی هستند.
همچنان که در رشته های ادبیات و زبان عربی به تحصیل
اشتغال دارند. آنان در برخورد با اساتید به شبهه انگیزی می
پردازند و در جاهای مختلف دانشگاه نماز می خوانند.
دانشگاه نفت و معدن ملک فهد در ظهران: برخی از رافضیان
در رشته های حساسِ نفت، به تحصیل مشغولند و عده ای حتی به
استادی در این دانشگاه دست یافته اند.
دانشگاه ملک سعود در ریاض: تعداد بسیاری
از رافضیان که از منطقه شرقی می آیند، به تدریس در
این دانشگاه مشغولند. برخی از دانشجویان رافضی به توزیع
پاره ای نوشته ها که بیانگر عقاید آنان است، دست می زنند
و حتی اطلاعیه های مربوط به برپایی جشن عروسی
در حسینیه های خود را به در و دیوار می زنند و همچنین
کارگران و دانشجویان خارجی را به مذهب باطل! خود فرا می خوانند.
آموزش و پرورش
1ـ معلمان. کمتر مدرسه ای در منطقه شرقی یافت
می شود که در آن معلمی رافضی یافت نشود. بیشتر
معلمان رافضی در علوم، ریاضیات، زبان و علوم اجتماعی
تخصّص یافته و تا آن جا پیش رفته اند که در این دروس، منطقه را
از معلمین دیگر بی نیاز کرده اند.
در مدینه و روستاهای اطراف آن بیش از 300
معلم رافضی وجود دارد. آنان چه در داخل مدرسه ـ روزنامه های دیواری
و جز آن ـ و چه در فعالیتهای خارج از مدرسه مانند سفرها، سخت فعالیت
می کنند و می کوشند دل دانش آموزان را به دست آورند و سپس آنان را
وسوسه کنند و دچار شبهه سازند.
این مطلب در مورد معلمان زن نیز صادق است. آنان
در قطیف و روستاهای آن و مناطق سنی نشین ـ چه دور و چه
نزدیک ـ درس می دهند و تعداد معلمان زن رافضی در منطقه مدینه
نبوی نزدیک به 300 تن می رسد.
طبیعی است که زنان و مردان معلم رافضی،
از مذهب خود دفاع می کنند و با نشان دادن اخلاقی خوش و ارائه الگویی
خوب، می کوشند تا احساسات اهل سنت را تحت کنترل خود درآورده و دلهای
آنان را تسخیر کنند.
حال چه خطری بر معتقدات اهل سنت، مهمتر از آن است که
معلمان ـ مرد و زن ـ رافضی و بدعتگذار الگوی جوانانشان باشند؟! «لا
حول و لا قوة الا باللّه و الیه المشتکی»(!)
2ـ اداری ها. کافی است بدانید غالب مدیران،
ناظمان و گردانندگان مدارس قطیف و روستاهای آن رافضی هستند.
نتیجه بودن این تعداد فراوان از رافضیان
در عرصه آموزش و پرورش، آن است که اینک خواستار انجام خدمات آموزشگاهی
بیشتری مانند ایجاد دانشگاه در قطیف یا ایجاد
شعبه های دانشگاهی در آن جا شده اند و حتی خواهان ایجاد
نظام آموزشی منطبق بر عقایدشان در مناطقی که اکثریت آن
رافضی هستند، شده اند.
فعالیتهای اداری
رافضیان در بسیاری از ادارات و مؤسسات
دولتی و غیر دولتی نفوذ کرده اند و در برخی از آنها مانند
وزارت کشاورزی، وزارت بهداشت، وزارت برق و پست و تلفن و وزارت تبلیغات،
اکثریت را تشکیل می دهند. عجیب آن که در وزارت حج و اوقاف
نیز تعدادی از آنان یافت می شوند.
اما در بخشهای نظامی، وزارت دفاع، نیروی
انتظامی و راهنمایی و رانندگی تعدادشان بسیار است
همچنان که در نیروی دریایی ـ که بسیار حسّاس
است ـ کسانی از آنان به رتبه های بالا دست یافته اند.
آنان نفوذ گسترده ای در ادارات دولتی مدینه
پیامبر ـ ص ـ بویژه بهداشت و راهنمایی و رانندگی این
شهر دارند.
فعالیتهای تجاری و کشاورزی
رافضیان علاوه بر قطیف، در دمام، جبیل و
دیگر شهرهای این سرزمین، فعالیت تجاری گسترده
و قابل توجهی دارند. برخی از تاجران رافضی شهرت بسیار کسب
کرده اند و شرکتهایشان معروف است مانند: «شرکة المخابزالوطنیه» که به
تولید انواع نان و لبنیات می پردازند. بازار میوه جات و
سبزیجات در منطقه شرقی عمدتا در اختیار آنان است و لذا چندان
شگفت آور نیست که نرخ میوه ها و سبزیها در ایام سوگواری؛
بویژه در روز عاشورا افزایش می یابد؛ زیرا تعداد بسیاری
از فروشندگان رافضی در این اوقات از داد و ستد خودداری می
کنند.
تجارت خرما بویژه خرمای احساء ـ که کیفیت
آن زبانزد است ـ در اختیار رافضیان است.
فعالیتهای علمی و تبلیغی
در قطیف و اطراف آن، بسیاری از عالمان
بزرگ رافضی با پیروانی کوشا و مدافع مذهب خود، وجود دارند. در
تمام روستاهای قطیف، غیر از واعظانی که «ملاّ» نامیده
می شوند، عالمی رافضی حضور دارد.
آنان فعالیتهای گسترده ای در زمینه
های علمی و تبلیغی دارند؛ از جمله:
1ـ درسها و سخنرانیها
بدور از چشم مسؤولان مربوط، اطلاعیه های متعددی
بر در و دیوار مساجد و حسینیه های آنان به چشم می
خورد که خبر از درس و سخنرانی رافضیان می دهد. این درسها
موجب برافروختن آتش فتنه و ایجاد محبت نسبت به تهران و قم و دشمنی با
حاکمان و رهبران این سرزمین می شود. در این جا عنوان برخی
از سخنرانی ها و سخنوران را ذکر می کنم:
ـ اهل بیت در قرآن سید علی السید
ناصر
ـ مهدی در قرآن شیخ محسن المعلم
ـ تشیع و ولایت سید عبداللّه الموسوی
ـ تقیه و حدود آن سید منیر الخباز
ـ رحلت امام علی شیخ مهدی المصلی
2ـ مساجد و حسینیه ها
در مناطق رافضی نشین، مساجد و حسینیه
های بسیاری وجود دارد که اگر پیش آید هنگام اذان
وارد قطیف شوی، از شنیدن بانگ: «اشهد ان علیا ولی
اللّه و حی علی خیر العمل» که در فضا پیچیده است،
نباید تعجب کنی. در این مساجد مردمی را می بینی
که بر رانهای خود می کوبند و بر سنگ سجده می کنند. اگر در این
خطه از مساجد اهل سنت بپرسی، تعداد آن کم، بلکه نادر است.
حسینیه ها تریبون تبلیغاتی
برای رافضیان و تقویت روحیه همبستگی و احساسات مذهبی
آنان و کینه توزی نسبت به اهل سنت در مناسبتهای مختلف به شمار می
رود. حیرت آور آن که حسینیه ها عجیب زیادند، تا آن
جا که در یک محله، بیش از یک حسینیه با موقوفه خاص
و صبغه قداست وجود دارد. از جمله می توان این حسینیه ها
را نام برد: حسینیة الزهراء، حسینیة الامام المنتظر و حسینیة
الناصر، در سیهات، حسینیة الزائر در قطیف، حسینیة
الامام زین العابدین و حسینیة الرسول الاعظم.
3ـ نمایشگاههای کتاب
رافضیان در قطیف و توابع آن، هر سال نمایشگاههایی
برگزار می کنند و در آنها بسیاری از کتابها و اباطیل (!)
خود را به فروش می رسانند. در روز چهارشنبه 12/10/1412ق، ششمین نمایشگاه
کتاب به مدت پانزده روز در قطیف با ویژگیها و فعالیتهای
جنبی زیر برگزار شد:
ـ برگزاری مسابقه بزرگی با جوایز ارزنده
ـ اختصاص برخی از روزها به آقایان و پاره ای
روزها به بانوان
ـ تخفیف برخی از کتابها در روزهای خاص
ـ و برگزاری مسابقه های روزانه
همانطور که می بینیم این «ششمین»
نمایشگاه است؛ یعنی قبلاً پنج نمایشگاه از این دست
برگزار شده است.
همچنین در سال 1412 ق . نمایشگاه کتابی
در باشگاه ورزشی الهدی و جزیره تاورت، برگزار شد.
باز در آغاز سال 1413 ق . نمایشگاه کتابی در
باشگاه ورزشی ابتسام در روستای «ام الحمام» با مشارکت بیش از ده
ناشر برگزار شد. عجیب آن که اطلاعیه ها و پلاکاردهای بازدید
از این نمایشگاه را در شهر دمام آویخته بودند و عجیب تر
آن که مدیر کل آموزش و پرورش منطقه شرقی آن را افتتاح کرد.
در این نمایشگاه، کتابهایی دیده
می شود که از مذهب رافضیان سخن می گوید، به آن دعوت می
کند، عقیده اهل توحید را مخدوش و پیروان آن را نکوهش می
کند، با ستایش و غلو از اهل بیت، از دیگران با ناسزا یاد
می کند. از جمله می توان این کتابها را نام برد: التوحید
نوشته ابن بابویه قمی، موسوعة العتبات المقدسه، نوشته جعفر خلیلی،
صد و پنجاه صحابی ساختگی نوشته مرتضی عسکری و الآیات
البینات، نوشته محمد حسین کاشف الغطاء که ردّی است بر وهابیت.
4ـ جمعیتهای خیریه
در تمام روستاهای رافضی نشین، جمعیتهای
خیریه ای وجود دارند که به فعالیتهای گسترده ای
دست می زنند؛ از جمله:
الف ـ کمکهای مالی برای ازدواج.
ب ـ ایجاد شهر بازی برای کودکان.
ج ـ برگزاری کلاسهای آموزش خیاطی،
ماشین نویسی و کامپیوتر.
د ـ رسیدگی به بیماران و کوشش برای
درمان آن.
درآمد یکی از این جمعیتهای خیریه
به نام «جمعیة العوامیة الخیریة» طی سال 1411ق .
2381078 ریال سعودی بوده است. متأسفانه این جمعیتها از
طرف اهل سنت نیز مورد حمایت مالی قرار می گیرند و این
غیر از پشتیبانی رسمی وزارت کار و امور اجتماعی از
آنان است که گاه تا 325000 ریال سعودی به آنان پرداخت کرده است.
مظاهر شرک و بدعتگذاری
رافضیان در درجه اول گورپرست و بندگان ضریح و
آرامگاهها هستند و رافضیان سعودی نیز چون دیگر رافضیانند.
از جمله مظاهر شرک علنی رافضیان در سرزمین
توحید می توان موارد زیر را نام برد:
1 ـ آنان گورهای خود را محکم می کنند. آنها را
می آرایند و بر می آورند و بر آن بنا می کنند و گاه عکسهای
مردگان را بر گورها نصب می کنند و برای آمرزش روح آنان فاتحه می
خوانند و پرچم نصب می کنند.
2 ـ آنان تصاویر منسوب به قبور اهل بیت مانند
آرامگاه کاظم، باقر، مشهد، حسین و مانند آن را آشکارا در بازارهایشان
می فروشند. همچنین عکسهای عالمان و مجتهدان خود مانند خمینی
و خویی را دست به دست می کنند و از داشتن آنها احساس سرافرازی
می کنند و آنها را در بازارهایشان می فروشند یا می
آویزند. بعلاوه اوراقی می فروشند که در آنها نام امامان، تاریخ
تولد و وفات و آرامگاههایشان بیان شده است.
3 ـ بودن اوراد شرک آمیز مانند اوراد زیارت
قبور و توسل به امامان که غلو در آن کاملاً آشکار است. از آن جمله است گفته آنان
در زیارت علی ـ رضی اللّه عنه ـ : «السلام علی میزان
الأعمال، و مقلب الاحوال... الحاکم یوم الدین... .»
4 ـ ساختن حسینیه و گذاشتن بلندگو در آن و همچنین
ساختن مساجد و گفتن اذان، در دیگر نواحی قطیف.
5 ـ چراغانی، نصب پلاکارد، برگزاری سخنرانیها،
سمینارها و توزیع شیرینی در حسینیه های
قطیف به مناسبتهای خاص؛ مانند عید غدیر یا تولد این
یا آن امام.
6 ـ بسیاری از رافضیان قطیف و
احساء، درست هنگام نماز ظهر و عصر و پس از اذان ـ بدون این که کسی
اعتراض کند ـ از مسجد پیامبر خارج می شوند؛ مردم وارد می شوند و
آنان بیرون می روند. رافضیان نماز ظهر و عصر را طبق اعتقاد خود
با هم می خوانند. آنان حدود ساعت دو بعد از ظهر، به گونه ای که جلب
توجه کند در مسجد نبوی گرد می آیند و نماز می خوانند.
7 ـ بیشتر رافضیان هنگام حضور در مسجد نبوی،
کتابهای متعلق به مذهب خود را همراه دارند و در آن جا می خوانند و حتی
یکی از آنان دست به توزیع کتاب «اکذوبة تحریف القرآن بین
السنة و الشیعه» زد. این کتاب اتهام تحریف قرآن را از شیعیان
رد می کند و آن را به اهل سنت نسبت می دهد.
خواستهای شیعیان
1 ـ دولت سعودی، به تشیع چونان یکی
از مذاهب اسلامی، احترام بگذارد و اعمال مذهبی شهروندان شیعه را
به رسمیت بشناسد.
2 ـ آزاد ساختن مساجد و حسینیه ها و بازسازی
قبور امامان در بقیع و دیگر اولیاء، به شیعیان داده
شود.
3 ـ نظام آموزش دینی در مناطقی که بیشتر
ساکنان آن شیعه هستند، طبق مذهب آنان باشد.
4 ـ آزادی فکری و فرهنگی به شیعیان
داده شود و آنان بتوانند کتابهای شیعی را وارد و مجلاتی
با دیدگاههای شیعی طبق قانون، منتشر کنند.
5 ـ شیعیان آزادی ایجاد حوزه های
علمی و مدارس دینی را داشته باشند.
6 ـ از توهین و اهانت به مذهب شیعه خودداری
شود و آنان بتوانند از مذهب دفاع کنند.
انتهای گزارش به شیخ عبدالعزیز بن
عبداللّه بن باز
(این گزارش مفصل را فاضل ارجمند جناب آقای سید
حسن اسلامی ترجمه و تلخیص کرده اند. (منبع: مرکز تحقیقات حج،
میقات حج (فارسى)، 73جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1. ص: 140 - میقات
حج - زمستان 1373، شماره 10 - وضعیت شیعه در عربستان))
در حال حاضر، منابع مختلف، جمعیت شیعیان
عربستان را بین 10 تا 15 درصد جمعیت کل این کشور، تخمین میزنند.
حضور شیعیان در عربستان به قرن اول هجری، یعنی زمانی
که شیعیانِ علیعلیهالسّلام، جانشینی
پیامبر توسط ابوبکر را رد کردند، بازمیگردد. اکثریت شیعیان
عربستان، شیعه دوازده امامی هستند که بیشتر در منطقه الشرقیه،
یا همان استان شرقی زندگی میکنند. استان شرقی،
استانی است که شیعیان به لحاظ جمعیتی اکثریت
غالب را تشکیل داده و از نظر اقتصادی، بزرگترین منطقه نفتی
با گستردهترین تأسیسات پالایش نفت و محصولات متعدد کشاورزی
در عربستان میباشد. درحالیکه تعداد کمی از شیعیان
در دمام، مرکز استان شرقی، ساکن هستند، اکثریت قریب به اتفاق
آنها در شهرها و روستاهای بین دو واحه بزرگ قطیف و حساء زندگی
میکنند.
استان القطیف که در ساحل شرقی کشور عربستان
قرار دارد، دارای 5000 سال تاریخ و تمدن است و نمونه ای از همزیستی
مسالمت آمیز شیعیان و برادران اهلتسنن به شمار میرود.
القطیف تعدادی از شهرها، شهرکها و روستاها را در برمیگیرد و
از برجستهترین استانهای عربستان از حیث تنوع قومی و
مذهبی به حساب میآید. در این استان علی رغم اختلاف
دیدگاههای مذهبی، ساکنان آن در صلح و صفا زندگی میکنند.
هر تازه واردی به این استان مساجد و حسینیههای
اهلتسنن و تشیع را در مناطق مختلف آن مشاهده میکند که چگونه در
مجاورت یکدیگر قرار گرفته است واین نشان دهنده تعامل دینی
ساکنان آن است. مردم این منطقه به دلیل تاریخ طولانی آن
به خوبی در کنار یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز
داشتهاند بدون اینکه مسائل اجتماعی و تضارب دیدگاهها باعث
شود، از یکدیگر جدا زندگی کنند و این ویژگی
از هزاران سال در این منطقه از عربستان وجود داشته است. به طور مثال روزگاری
بوده که یک قاضی شیعه در منطقه به قضاوت مشغول بود و افرادی
که از مذاهب مختلف در القطیف بودند از احکام وی رضایت داشتند و یا
به طور مثال مردم مال و اموال خود را حتی به افرادی میسپردند
که با آنها اختلاف دیدگاه داشتند.
درگذشتهای نه چندان دور منطقه القطیف از سه
شهر اصلی و بیش از 17 روستای مختلف تشکیل شده بود که این
روستاها برخی به شیعیان و برخی دیگر به سنیها
اختصاص داشت. همچنین عمده ساکنان آن را افراد قبیله «بنی خالد»
تشکیل میدهند که «البحار، الفلاح، القطاعی» از جمله آنهاست. در
دیگر روستاها نیز افراد اهل سنت از هر فرقه و گروه زندگی میکنند
که «الطواش، الحضری، البدوی، شافعی، مالکی، حنبلی و
حنفی» را میتوان نام برد. این در حالی است که در کنار
طوایف سنی و شیعه از نژاد و مذاهب دیگر نیز در القطیف
زندگی میکنند که «بانیانهای هندی» از معروفترین
آنها هستند. آنها از زمانهای بسیار قدیم با قصد خرید
مروارید و خرما در منطقه ساکن شدهاند و دارای اماکن تجاری خاص
خود هستند و در کنار برادران مسلمان خود زندگی میکنند. به گفته بسیاری
از پژوهشگران و ساکنان اصیل و قدیمی این منطقه، در طول
تاریخ در این منطقه هیچ گونه حرکت نژادپرستانه و متعصبانه از سوی
یک گروه بر ضد گروه دیگری مشاهده نشده، بلکه مردم آن دست در دست
یکدیگر جامعه خود را ساخته و به یک دیدگاه فکری
واحد که همانا همزیستی مسالمت آمیز است، دست یافته اند. در
خصوص شیعیان این منطقه باید گفت که در واقع شیعیان
عرب در اصل به دو بخش تقسیم میشوند که یک بخش به قبایل
عرب اصلی قدیم که پیش از اسلام در منطقه سکونت داشتند و قبایل
عبدالقیس و قبیله بنوبکربن وائل و بخشی که به اصل و ریشه
«بدون»ها که شهرنشین شده و مذهب شیعه را پذیرفتند و از شهرها و
مناطق مختلف به خصوص از «نجد» به الاحساء و القطیف آمده بودند و با بقیه
ساکنان درهم آمیخته شده بودند و تعصبات خود را کنار گذاشته بودند، تعلق
دارند. بیشتر منابع عربی و خارجی براین عقیده اجماع
دارند که شیعیان الاحساء و القطیف از اصل و ریشه عربی
هستند و آنها ساکنان اصلی منطقه، طی قرون طولانی بوده اند. بنابراین
شرق عربستان که تراکم جمعیت در آنجا به خاطر آب و هوای بهتر و چاههای
نفت بیشتر است کاملا شیعه اثنی عشری هستند [البته به گفته
ی برخی منابع]. ضمن اینکه شیعیان اسماعیلی
و زیدی در جنوب عربستان اکثریت هستند. بر پایه ویکیپدیا
4 میلیون از جمعیت 18 میلیونی عربستان شیعه
(دوازده امامی، زیدی و اسماعیلی) هستند که این
مردم علاوه بر شیعه ی عرب عربستان از جمعیت شیعی
کشورهای کویت، قطر، یمن، عمان و امارت متحدهی عربی
نیز میباشند. لازم به ذکر است که عربستان بعد از ایران،
عراق و بحرین بزرگترین کشور دارای جمعیت شیعیان
است.
در سالهای اخیر تبلیغات زیادی
به راه افتاده است که بر مبنای آن شیعیان را غیر عرب نشان
دهد. آل سعود مخالفت شیعیان با سیاستهای حکومت مرکزی
را مذهبی جلوه میدهند تا به اغراض سیاسی خود دست یابند.
شیعیان در عربستان، همانند ایران، عراق، لبنان و غیره
دارای مذهب اثنی عشری و عرب هستند و در برخی از موارد
به «البحارنه» که نامی است که به بحرین قدیم اطلاق میشود،
منسوب میشوند و این موضوع به اصالت و وجود ریشه دار آنها در این
منطقه (عربستان) دلالت میکند. ریشه و نسب شیعه در بحرین
و منطقه «الشرقیه» در کشور عربستان یکی است و آنها به قبایلی
تعلق دارند که دارای ریشه عربی و قدیمی هستند که
(عبدالقیس) از جمله آن است.
تاریخ منطقه (عربستان و بحرین) نیز دارای
یک ریشه است و با آمدن استعمار پرتغال و جداشدن بحرین، جدایی
جغرافیایی ساکنان آن صورت گرفت و این موضوعی است که
مورخان بر آن اتفاق نظر دارند. اما با وجود این جدایی، ساکنان این
دو منطقه با یکدیگر در ارتباط خویشاوندی هستند و نمیتوان
خانوادهای در الاحساء والقطیف را یافت که دارای خویشاوندی
و ارتباط با خانوادههایی در بحرین نباشند.
هنگامی که آل خلیفه در سال 1783میلادی
بر بحرین تسلط یافت و آن را به اشغال خود درآورد و ساکنان آن را قتل
عام و سرکوب کرد، شیعیان مجبور به مهاجرت به الاحساء شدند. «کریستن
نیبور» شرق شناسی که در نیمههای قرن هجدهم میلادی
در بحرین به سرمی برد در این مورد مینویسد: «در
بحرین 365 قریه و شهر وجود داشت، اما پس از اشغال آن توسط آل خلیفه
فقط یک شهر بزرگ با برج و بارو و40 الی 50 قریه که از قتل عام،
جان به در برده بودند باقی مانده بود که ساکنان شیعهی آن
دارای وضعیت مناسب و خوبی نبودند.» به عکس در آغاز قرن سیزدهم
هجری مهاجرتهای زیادی از الاحساء و القطیف به بحرین
صورت گرفته است چرا که در آن هنگام وهابیها بر منطقه شرقی تسلط یافتند.
همچنان که قبلا اشاره شد، شیعهها «البحارنه» نامیده
میشوند و این اصطلاحی است که طائفی گراها برای
تمسخر به روی آنها گذاشته اند.
همچنین مهاجرتهای مشابهی در آن سال
(1913) که ملک عبدالعزیز منطقه الشرقیه را اشغال کرد صورت گرفت.
البحارنه بدون استثنا برای همه ساکنان منطقه (الاحساء، القطیف و بحرین
کنونی) به کار برده میشود و ساکنان آن را «بحرانی» میگویند.
چرا که تقریبا همه البحارنه شیعه هستند، بنابراین کلمه بحرانی
با شیعه بودن مترادف شده است و البحرانی در فرهنگ عامیانه منطقه
به کسی که شیعه و ساکن منطقه اصلی باشد، اطلاق میشود.
اما از دیدگاه تحریف شده و نژادپرستانه معنای این را دارد
که آنها غیر عرب و بدوی هستند که توانستهاند بر منطقه سیطره پیدا
کنند. سرزمین بحرین قدیم شامل القطیف، کویت، قطر،
امارات و بحرین کنونی میشود و تاریخ و تمدن آن به عصر
حجر بازمی گردد.
از میان بحرانی ها، شخصیتهای شیعی
زیادی مانند شیخ یوسف بحرانی، شیخ حسین
عصفور(مشهور به علامه)، سیدهاشم بحرانی و شیخ میثم بحرانی
پا به عرصه وجود گذاشتهاند و مورد احترام مردم بودهاند. همچنین
در مورد ارتباط سرزمین بحرین با ایران باید گفت شیعیان
در آن ریشه در تاریخ دارند و همزمان با ظهور اسلام، «منذربن ساوی»
که از سوی پادشاه ایران حکمرانی میکرده است، دعوت اسلام
را پذیرفته و این منطقه آغوش خود را برای مسلمانان گشود. همچنین
«علاء حضرمی» نخستین فرستاده پیامبر اسلام به این سرزمین
عنوان شده است و پس از وی «ابان بن سعید» به بحرین گسیل
شده است که از دوستان و شیعیان امام علیعلیهالسّلام بود و
تشیع را در آنجا گسترش داد. بحرین کنونی نیز در دوران
حکومت محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه سلسله پهلوی براساس یک
توطئه عربی- آمریکایی از ایران جدا شد و تحت سیطره
آل خلیفه که ریشه چندانی در آن نداشت به عنوان یک کشور
شناخته شد.
در این دوره میتوان به «ابن المقرب العیونی»-
شاعر بلندآوازه- نیز اشاره کرد. اگرچه نژادپرستان عرب تلاش میکنند که
شیعه بودنش را نفی کنند، اما نتوانستهاند، لقب او
که «العیونی البحرانی» است را نادیده بگیرند.
دلایل کمرنگ بودن شیعیان در عربستان
درسال 1744میلادی در پی اتحاد (محمد بن
سعود)، حاکم نجد با (محمدابن عبدالوهاب) ایدئولوژی حکومت سعودی
شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقی
عربستان در معرض بی عدالتیها و رفتار تبعیض آمیز
حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین
جامعه محسوب میشدند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شدند.
امروزه شیعیان عربستان به نسبت دیگر شیعیان
منطقه، از محرومیت بیشتری برخوردارند. آنان به جرم شیعه
بودن، به گونههای مختلف مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
افزون بر این محرومیتها، حتی در برخی برهه ها، به جان و
مالشان نیز تعرض میشده و مفتیهای وهابی، حکم
ارتداد و قتلشان را صادر میکردند. این آزار و اذیت ها، باعث
شده شیعیان این کشور تا آن جا که ممکن است، راه تقیه را
در پیش گیرند، به ویژه در شهر مکه، شیعیان بدترین
وضع ممکن را شاهدند. آنان مجبور بودهاند مراسم مذهبی خود را در خانه ها،
دور از انظار و پشت درهای بسته انجام دهند و در محافل عمومی، خود را
سنی نشان دهند و این سبک زندگی، باعث شده که آمار دقیق
جمعیتی آنان پوشیده بماند. برخی کتابها تعداد آنها را
در مجموع 300 هزار نفر اعلام کرده و بعضی دیگر، تعداد شیعیان
امامی را به تنهایی 250 هزار نفر برآورده کرده اند. در حال
حاضر، شیعیان عربستان حدود ده درصد و به نقلی پانزده درصد جمعیت
را تشکیل میدهند.
در مورد پراکندگی جغرافیایی آنان،
میتوان به طور کلی دو منطقه مهم را به عنوان مناطق تمرکز شیعیان
عربستان شناسایی کرد:
گروه اول، شیعیانی هستند که در منطقه
حجاز (شامل مکه و مدینه) ساکناند و آن گونه که از روایات برمی آید، از
فرقهی زیدیه میباشند و قبایل مختلفی را چون
قبایل بنوجهم، بنو علی، بعضِ بنی عوف و شیعیان
نخاوله تشکیل داده اند.
مهمترین این قبایل، قبیله نخاوله
میباشند. شمار نخاوله فراوان، و مردان رزمجویی هستند. با این
حال مردم شهر، آنها را تحقیر میکنند و از رتبه ی اجتماعی
پایینی برخوردارند. آنها به رغم آن که احکام قاضی سنی
شهر را میپذیرند، اما روحانیون مخصوص به خود و عقاید ویژه
خویش را دارند. آنها ازدواج درون گروهی داشته و مشاغل پستی
دارند. طبق آن چه نقل شده، آنها در نقطهای در فاصله چهل فرسنگی مدینه
زندگی میکرده و در دهههای اخیر، به تدریج به مدینه
هجرت کرده اند. طایفه شیعه مذهب مدینه (نخاوله) که دیر
زمانی است در تاریخ شهر مدینة الرسول شناخته شده اند هماره
استقلال مذهبی خود را حفظ کرده اند. شیعیان نخاوله نه می
توانند آشکارا عقیده خود را بیان کنند و نه قادرند به آداب و رسوم خویش
عمل نمایند. آنان حق ندارند که دستار سنتی خود را به سر کنند.
مستخدمان دولتی شیعه مذهب که مجبور به حضور در نماز جماعت هستند نمی
توانند علائمی از تشیع خود، مانند استفاده از تربت و مهر در نماز از
خود نشان دهند.
در حال حاضر شیعیان مدینه در قسمت های
مختلف شهر سکونت دارند. آنها پیش تر و قبل از توسعه جدید شهر در بخش
های جنوبی و شرقی در حاشیه مسجد النبی نیز
زندگی می کردند. اما اکنون بیشتر در محله غریات ، خیابان
علی بن ابی طالب، حوالی مسجد قبا، خیابان های
قربان، گاز و طالع ساکن هستند.
طبق یک قانون نانوشته در عربستان سعودی، یک
فرد شیعه مذهب، نمی تواند معلم درس دینی، تاریخ یا
عربی و یا مدیر یک مدرسه گردد. از طرفی هیچ
مدرسه ای زیر نظر دولت سعودی و ویژه شیعیان
نخاوله وجود ندارد. همچنین به آنها اجازه تأسیس یک مدرسه خصوصی
داده نمی شود. آخرین مدارس سنتی شیعی در منطقه شرقیه
در دهه ی 1950 بسته شد. درس خوانده در میان آنها کم است. معمولاً تا
سطح ابتدایی می خوانند و کمتر دیپلم می گیرند
و از آنجایی که آموزش و پرورش شهریه می گیرد هزینه
ی تحصیل گران است. آموزش و پرورش اگر بفهمد فرد شیعه است، خیلی
او را اذیت میکند به حدی که دانش آموز مجبور می شود
از مدرسه بیرون بیاید. بنابراین شیعیان کمتر
به علم آموزی می پردازند و سطح سوادشان خیلی کمتر از سنی
هاست و معمولاً دانشگاهها مملو از جوانان پولدار اهل سنت است.
اکنون در مدینه تعداد سه حسینیه وجود
دارد که شیعیان، حضوری فعال در آنها دارند و این علی
رغم وجود فشارهای وهابیون به آن هاست. در مکه نیز چندین
هزار نفر شیعهی امامی زندگی میکنند که آزادی
کمتری نسبت به شیعیان مدینه داشته، بیشتر در حال
تقیه به سر میبرند. همچنین در در جده تعداد کمی شیعیان
حضور دارند که حتی مکان اختصاصی و امام جماعت برای خودشان
دارند.
به رغم این فشارها، آنان همواره به سنتهای خود
پای بند بوده و استقلال مذهبی خویش را حفظ کردهاند. همانطور
که اشاره شد، حضور آنان در این منطقه، به قرنهای اول و دوم هجری
باز میگردد. زمانی این منطقه تحت سیطرهی فاطمیان
و سپس زیدیان بود و اوضاع این فرقه مذهبی، تا قبل از
حکومت وهابیها بدین منوال نبود. البته در سالهای اخیر و
با آغاز سیاست تنش زدایی از سوی هر دو کشور ایران و
عربستان، وضع شیعیان این منطقه رو به بهبود است، ولی شیعیان
تا رسیدن به وضعیت مطلوب، راهی طولانی در پیش
دارند.
گروه دوم، در منطقه شرقیه ساکن و بیشتر در
استانهای حساء (الهفوف و العمران) و قطیف متمرکز شده اند. آنان نیز
از دیرباز مورد آزار و اذیت وهابیان قرار داشتهاند و نزدیکی
به سواحل شمالی و آشنایی با اندیشههای انقلابی
شیعیان ایران، باعث شده تا کمتر تقیه کنند.
البته وضعیت آنان به نسبت شیعیان مکه و
مدینه مناسبتر است ولی به هر حال آنان نیز مورد نکوهش وهابیت
بوده و هستند. شیعیان این ناحیه نسبت به شیعیان
مدینه، در سطوح مطلوبی از حیث فرهنگی قرار دارند و به دلیل
ارتباط فرهنگی خود با سایر نواحی، در موقعیت بهتری
به سر میبرند.
در سالهای گذشته، همواره تعدادی از این شیعیان
در مراکز علمی شیعه در نجف، قم و تهران مشغول تحصیل بودهاند و
چهرههای علمی سرشناسی در میان خود داشته و دارند از جمله
ی آنها رهبر شیعیان عربستان شیخ «نمر باقر النمر» میباشد
که در ادامه به گوشه ای از فعالیت های ایشان اشاره خواهد
شد.
استقلال شیعیان منطقهی شرقی و
اصرار آنها بر معتقداتشان، سبب شده است تا آنها از تقیه خودداری
کنند و حتی در کنار بقیع نیز به طور مکرر به صورت جمعی به
خواندن دعا مشغول شوند. روایت شده حدود نیمی از جمعیت
منطقهی احساء، شیعه هستند که عموماًٌ در شهر الهفوف و به ویژه
در محلهی نعاثل و در شهر العمران متمرکز میباشند. هم چنین طبق
آنچه در بخش تاریخ شیعیان گفته شد بیشتر مردمان قطیف
شیعه هستند.
افزون بر این گروه ها، در جنوب و نزدیک مرز یمن
نیز گروه کوچکی از شیعیان زندگی میکنند که
آنان نیز وضع مشابهی دارند. در هر حال، بیشتر این شیعیان
دوازده امامی هستند.
موج اصلاح طلبی
موجود در عربستان، در حال حاضر باعث شده است که مسئولین عربستان در قبال شیعیان
نیز به نرمشهای ظاهری بپردازند. هم چنین به دنبال تشدید
اختلافهای داخلی میان مقامات رژیم سعودی، شیعیان
از آزادی عمل بیشتری برخوردار شدهاند و سخت گیری
کمتری در مورد آنان صورت میگیرد. البته این نرمش ها، در
سطح و مسئولان و مقامات دولتی است و فرهنگ جامعه که مبتنی بر مذهب
وهابیت است، بر تعالیم خود پای بند میباشد و شیعیان
هم چنان با تبعیضهای فراوانی روبه رو هستند، به گونهای
که گاه «به شیعیان، احساس شهروند درجهی دوم دست میدهد.»
ولی علی رغم این سخت گیریها هرگز نتوانستند احساس
شیعه بودن و شیعه ماندن و محبّ خانواده عصمت و طهارت بودن را از دل
آنان بیرون کنند.
شیعیان در عربستان هر سال با ورود به ماه محرم الحرام و با
فرا رسیدن ایام سوگواری اباعبدالله الحسینعلیهالسّلام، علی
رغم اشکال تراشیها و مخالفتها تاکنون سعی کردهاند با برگزاری
مراسم ویژه و عزاداریهای حسینی، جلوهای از
خشم خودشان را به نمایش بگذارند، آل سعود همواره به این دلیل که
برگزاری این گونه مراسم، احتمالاً سبب تحرک وهابیان میشود،
رسماً آنها را ممنوع کردهاند، ولی هرگز نتوانستهاند این احساس
را در آنها بخشکانند و شیعیان دست از عزاداری نکشیده
اند.
جایگاه شیعیان در عربستان
از بعد سیاسی، این گروهها هیچ جایگاهی
در حکومت ندارند و از دید حاکمان سعودی، تفکر شیعه ایدئولوژی
خطرساز برای تداوم حاکمیت آنان به شمار میآید. با توجه
به طرز تلقی شیعیان از حکومت و نوع برخورد آنها با حاکمان که
برخلاف اهل سنت، هر حاکمی را اولی الامر نمی دانند و مبارزه با
حاکم ظالم را، وظیفهی شرعی خویش میشناسند، میتوانند
خطر بالقوهای برای رژیم سعودی به حساب آیند. این
خطری است که سردمداران حکومت عربستان نیز متوجه آن شدهاند و به همین
جهت، در زمینهی کاستن از تعداد شیعه در مشاغل حساس، مانند سایر
کشورهای حوزهی خلیج فارس اقدام کرده اند.
البته این محدودیت فقط برای شیعیان
نبوده و حاکمان سعودی تمام مشاغل کلیدی را در انحصار خاندان خود
دارند. در این میان، شیعیان از سایر فرقهها محرومترند. نه تنها
از حضور آنها در ارتش، نیروهای امنیتی و مؤسسات خارجی
و دفاعی جلوگیری میکنند، بلکه حتی برای
استخدام در شرکتها و بخشهای مهم دولتی یا شغلهایی
چون خلبانی، با موانع متعددی دست به گریباناند.
از جنبهی اقتصادی نیز علی رغم این
که شیعیان بر روی بزرگترین ذخیرهی نفت جهان
در منطقهی شرقیه زندگی میکنند، لکن به دلایل عدیدهای، این
ناحیه از محرومترین نواحی عربستان به شمار میرود. شیعیان
معتقدند اگر ایالات شرقی به دست خاندان سعودی فتح نمیشد، ثروت
سرشار نفتِ این منطقه، آن را ایالتی بسیار ثروتمند میساخت؛
یعنی آبادتر و ثروتمندتر از هر کشوری در اطراف خلیج فارس.
سیصد هزار نفر مسلمانان شیعه این منطقه، در مقایسه با شرایط
زندگی سایر نقاط سلطان نشین، در فقر نسبی به زندگی
ادامه میدهند.
قابل ذکر است که عملاً بخش اعظم کارهای اجرایی
نفت را شیعیان انجام میدهند تا جایی که چهل درصد
کارگران شرکت آرامکو شیعه هستند و سرنوشت حکومت سعودی، یعنی
تولید ثروت سلطان نشین در دست شیعیان رقم میخورد،
ولی عدم توزیع عادلانه ثروت در مناطق شرقی نسبت به سایر
مناطق، مظهری از خشم و غضبی است که وهابیان نسبت به شیعیان
اعمال کرده اند.
البته کتاب ژئوپولتیک شیعه، میزان
کارکنان شیعهی میادین نفتی عربستان را حدود هفتاد
درصد کل کارکنان برآورد کرده که رقم قابل توجهی است. اگر این آمار
درست باشد، تبعیضهای ناروایی بر شیعیان شاهدیم.
در حالی که شهرهای سعودی «دمام» و «الخیبر» (واقع در
الاحساء) طی پانزده سال اخیر، به مراکز پرورش صنعتی مبدل شده
است، شهرکهای شیعه نشین مجاور آنها واقع در «قطیف» و
«الهفوف»، به حال خود رها شده است.
شیعیان عربستان سعودی بنا به سه دلیل
اساسی از جایگاه مهمی برخوردارند:
نخست اینكه در منطقهای نفتخیز سكونت و
اشتغال دارند و میادین نفتی قوار و قطیف در حوزه مناطق شیعهنشین
قرار گرفتهاند؛ گفتنی است كه میدان قوار بیش از 60 میلیارد
بلكه (تقریباً دو برابر كل ذخایر نفتی امریكا) ذخیره
قطعی نفت دارد و هزینه استخراج نفت از این منطقه كمتر از سه
دلار است.
دوم اینكه جهان تا حدود چشمگیری به این
مناطق شیعهنشین عربستان سعودی، خلیج فارس وابسته است؛ به
این دلیل روشن كه 95–90 درصد درآمد ارزی عربستان سعودی و 15درصد نفت مصرفی
جهان از این منطقه تأمین میشود، همچنین 60-40 درصد نیروی
كار شاغل در صنعت نفت عربستان، شیعه هستند.
سوم اینكه منطقه شیعهنشین عرسبتان سعودی
با كشورهایی همجوار است كه اكثریت جمعیت آنها شیعه
میباشند؛ 65 درصد جمعیت بحرین، 90 درصد جمعیت ایران
و 60 درصد جمعیت عراق شیعه هستند و این سه كشور با منطقه شیعهنشین
عربستان همسایه هستند. باید به این سه مورد نیز نگرش ویژه
شیعیان به اصل حكومت را اضافه كرد كه قابلیت سیاسی
ـ مذهبی خاصی به آنها بخشیده است.
نگاهی به زندگی رهبر شیعیان
عربستان
شیخ "نمر باقر النمر" سال 1968 میلادی،
در شهر "العوامیه" و در خانواده ای اهل دانش و تقوا به دنیا
آمد. وی پس از طی تحصیلات ابتدایی در العوامیه
در سن 21 سالگی به ایران آمد و در حوزه علمیه حضرت قائمعج تهران در
محضر آیتالله سید محمدتقی مدرسی به تحصیلات خود
ادامه داد. 31 سال داشت که برای ادامه تحصیلات حوزوی خود عازم
حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها سوریه شد. شیخ
نمر در طول مدت تحصیل علوم حوزوی خود در تهران و سوریه در محضر
اساتید مختلفی حضور یافت، از جمله: آیت الله سید
محمدتقی مدرسی در تهران، آیت الله سید عباس مدرسی
در سوریه، آیت الله خاقانی در سوریه، دروس عالیه
نزد علامه شیخ صاحب الصادق در تهران، درس اخلاق نزد آیت الله شیرازی
در قم و درس "لمعة" نزد علامه شیخ وحید افغانی.
شیخ نمر پس از سالها تحصیل به درجه اجتهاد دست
یافت و در ایران و سوریه به تدریس علوم دینی
پرداخت. وی پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی "الإمام القائمعج" را نیز
در العوامیه تأسیس کرد که در واقع سنگبنای "مرکز اسلامی"
در سال 2011 میلادی بود. همچنین اقامه نماز جمعه در العوامیه
از برنامههای هفتگی آیتالله نمر تا پیش از دستگیری
آخر – 8 جولای 2012 میلادی- که هنوز منجر به آزادی نشده،
بوده است.
شیخ نمر تاکنون چندین بار توسط رژیم آل
سعود بازداشت شده است. سال 2006 پس از بازگشت از همایشی قرآنی
در بحرین به اتهام نوشتن بیانیهای که خواستار توجه حکومت
عربستان به حقوق شیعیان، به رسمیت شناختن شیعه، رسیدگی
به قبرستان بقیع بود، بازداشت شد. بار دیگر در سال 2008 به اتهام تحریک
شیعیان علیه حکومت بازداشت شد که تنها یک روز بعد به دلیل
ترس از اعتراضات و قیام مردم شرق عربستان آزاد شد.
موضوعات محوری اعتراضات شیخ نمر در سخنرانیها:
- اعمال سیاستهای تبعیضآمیز طایفهای
سازمانیافته بهویژه در مناطق شرقی عربستان
- تبعیض صد ساله در مناطق "الاحساء" و
"القطیف"
- دفاع از کرامت شهروندان عربستانی بهویژه
شهروندان شیعی
- تأکید بر مبارزه با ظلم رژیم سعودی
- نقد رسانههای دولتی و تبلیغات دروغین
آنها
- تلاش وهابیت برای ایجاد تفرقه در جهان
اسلام
- افشای همدستی حکومت و مفتیهای
وهابی
- انتقاد از رژیمهای عربی پادشاهی
منطقه خصوصا آل خلیفه
- توجه به مسئله فلسطین و مبارزه علیه صهیونیسم
- انتقاد از وابستگی کشورهای عربی به غرب
توجه به مسئله فلسطین:
آیت الله النمر در یکی از سخنرانیهای
خود درباره روز جهانی قدس چنین گفت: «گرامیداشت روز جهانی
قدس، گامی در راستای آزادی بیت المقدس است، هر چقدر هم که
توطئه بچیدنند اما در نهایت نخواهند توانست که پرونده فلسطین را
از بین ببرند تا رژیم صهیونیستی را پا بر جا نگه
دارند. حتی اگر همه حکام آن را بپذیرند اما ملتها با آن مخالفت
خواهند کرد.» وی که دست حکام عربستانی را در جنایات علیه
فلسطینیان با رژیم صهیونیستی همراه میدانست
در اعتراض به حضور نیروهای نظامی سعودی در بحرین نیز
اینگونه سخنرانی کرده بود: «نظام عربستان نظامی طغیانگر
است، چرا نظامیان آل سعود مردم بحرین را میکشند، اگر راست میگویند
بروند و فلسطین را از دست صهیونیستها آزاد کنند. نه آنکه علیه
نیم میلیون بحرینی اقدام کنند، مردمی که پاک
بوده و بادستهای خالی و سینههای برهنه به مبارزه میپردازند.»
شیخ نمر باقر النمر در سخنرانی خود پس از مرگ
"نایف بن عبدالعزیز" ولیعهد متوفای عربستان
گفته بود: «ارتشِ نایف کجاست تا مانع از آن شوند که فرشته مرگ، جان وی
را بگیرد، نیروهای اطلاعاتی و سرهنگهای وی
کجایند تا جلوی ملک الموت را بگیرند اما هم اکنون کرمها در حال
خوردن جسد وی هستند و دچار عذاب جهنم شده است.» وی افزود: «قرآن کریم
آیه ای دارد که میگوید"روزی که در آن مومنان
خوشحال میشوند"، ما چگونه از مرگ نایف [ولیعهد سابق
عربستان] خوشحال نشویم. چگونه از مرگ کسی که فرزندانمان را به زندان
برد خوشحال نشویم. کسی که باعث ایجاد رعب و وحشت شده بود چگونه
از مرگش خوشحال نشویم. خدا را [به دلیل مرگ نایف] شکر میگوییم
و انشاءالله که عمر همه آنها، آل سعود و آل خلیفه، یکی پس از دیگری
گرفته شود.»
به دلیل همین مخالفت های علنی با
حکومت وهابی، در جولای 2012م. نیروهای امنیتی
سعودی با حمله مسلحانه به اتومبیل "آیت الله شیخ نمر
آل نمر" پس از مجروح کردن وی، او را ربوده و به مکان نامعلومی
انتقال دادند.
پس از دستگیری شیخ نمر اعتراضات زیادی
در مناطق شرق عربستان انجام شد. شیعیان بلافاصله به خیابانها ریختند.
تنها در روز اول بازداشت سه نفر از معترضان کشته شدند. همچنین یك گروه
هكر به نام "مجاهدون الاحرار" پایگاه های اینترنتی
پلیس منطقه الشرقیه، دادستانی الباحه و شورای شهر در
استان الدقیق عربستان را در اعتراض به بازداشت و احتمال حکم اعدام شیخ
نمر هك كردند.
این عالم برجسته در طول مدت بازداشت، دست به اعتصاب
غذا زد و به دلیل جراحات ناشی از اصابت گلوله وضعیت جسمی
بسیار وخیم از وی گزارش شده بود.
همچنین به گفته برخی از نزدیکان در طول
مدت بازداشت، تحت شکنجه شدید قرار گرفته که منجر به شکستن پا و دندانهای
او شده بود و متأسفانه تاکنون نیز این عالم و مبارز برجستهی
عربستانی در بازداشت به سر میبرد. دادستانی عربستان ایشان
را به اتهام "کمک به تروریستها"، "تحریک به
اغتشاش" و "محاربه" در زندان نگه داشته؛ اتهامی که مجازات آن
مرگ و اعدام است. این در حالی است که عفو بینالملل آزادی
شیخ نمر باقر النمر را خواستار شده است و تلاشها و اعتراضات مردمی
برای آزادی ایشان همچنان ادامه دارد.
دیگر رهبران شیعه در عربستان
شیخ "توفیق العامر" نیز از
رهبران شیعه عربستان است که خواستار ایجاد حکومت مردمی در
عربستان میباشد. ایشان خطیب جمعه منطقه "الهفوف" در
عربستان سعودی است و از علمای بزرگ و مفسر قرآن است. این چهره
سرشناس شیعی نیز بارها به دلیل درخواست تغییر
رژیم عربستان سعودی از پادشاهی مطلق به پادشاهی مشروطه
بازداشت شده بود، که هر بار با مقاومت مردم و همچنین شیخ نمر آزاد شده
است.
شیخ "محمدحسن الحبیب" یکی
دیگر از چهرههای سرشناس و از رهبران شیعیان در عربستان
سعودی و نزدیکترین دوست آیت الله النمر، رهبر انقلاب شیعیان
عربستان سعودی به شمار میرود. شیخ محمدحسن الحبیب امام
جماعت مسجد امام رضاعلیه السّلام در شهر "صفوی" در استان قطیف
است که نیز بارها و بارها در خطبههای نماز جمعه از رژیم آل
سعود خواسته که آزادیهای عمومی مردم را افزایش دهند. او
همچنین همواره خواستار برقراری عدالت اجتماعی در عربستان سعودی
بوده است. ایشان نیز چندین بار توسط نیروهای رژیم
آل سعود به دلایل سخنرانیها و دفاع از حقوق شیعیان در
عربستان و بحرین بازداشت شده است.
رهبران شیعه در عربستان در تلاش هستند که با برقراری
جلسات و گفتوگوهای
صلح آمیز از میزان فشار و سختی شیعیان این
کشور بکاهند و در این راه فعالیتهای بسیاری انجام
میدهند که یکی از آنها دیدار با شاه عربستان است. گفتنی
است که رهبران شیعه عربستان هر ساله به دیدار پادشاه این کشور میروند
و این دیدارها پروتکلی است و در این دیدارها علاوه
بر ارائه خواستههایی مبنی بر آزادیهای بیشتر
شیعیان در این کشور تلاش میشود اتهامهایی
مبنی بر عدم اعتقاد شیعیان عربستانی به کشورشان پاسخ گفته
شود. آخرین دیدار در 29 سپتامبر 2013 میلادی بود که60
چهره برجسته از علما و روحانیون و بزرگان مناطق شیعهنشین این
کشور در جده به دیدار ملک عبدالله پادشاه این کشور رفتند. مهمترین
چهرههای حاضر در این دیدار بزرگانی چون شیخ حسن
الصفار، سید علی الناصر، شیخ عادل بوخمسین و اعضای
مجلس مشورتی و شورای شهر و برخی چهرههای اقتصادی
منطقه الشرقیه بوده اند.
وضعیت جنبش شیعیان عربستان
شكلگیری جنبش اصلاح طلب شیعیان در
عربستان طی دو دهه هشتاد و نود قرن گذشته از جمله رخدادهای مهم در
عربستان سعودی است، چون این جنبش به نوعی معروفترین و قویترین
جنبش سیاسی است كه در میان كشورهای عرب حوزه خلیج
فارس پا به عرصه وجود گذاشت و از این حیث بدست آوردن شناخت لازم از آن
در تحلیل و بررسی اوضاع حاكم بر عربستان و شرایط منطقه كمك بسیاری
میكند.
"سلمان محمد العید" نویسنده و
روزنامهنگار سعودی مخالف با سیاست های ریاض، در مقاله ای
با اشاره به اینكه نزاع با طرف دیگر یا رقابت با هدف غلبه بر آن
همواره تفسیری است كه برای شكلگیری جریان
اسلام سیاسی در میان شیعیان عربستان ارائه شده، مینویسد:
«این جریان در حقیقت در ابتدا به صورت یك جریان
روشنگری پای به عرصه وجود گذاشت و سپس آنچنان با قدرت شكل گرفت كه تا
به نوك پیكان برخورد با خاندان حاكم و منادی تغییر و تحول
ریشهای در نظام سیاسی و اجتماعی عربستان تبدیل
شد.»
از همان ابتدا یعنی اواسط دهه هفتاد جریان
اصلاح طلب عربستان اگرچه خود را به عنوان یك سازمان سیاسی -
مذهبی علنی و شناخته شده مطرح نكرد، اما بنای مخالفت با جریان
مذهبی سنتی را پایهگذاری كرد كه گروهی از روحانیون
و مردان دینی آن منطقه رهبری آن را بدست داشتند، به همین
دلیل جریان اصلاحگرا به رهبری روحانیون جوان و روشنفكر
اعلام كرد که به مقولههایی غیر از مقولات سنتی، از جمله
ادای مراسم دینی، عبادی و مقولاتی چون احكام شرع و
ارث و میراث میپردازد و بدین وسیله تاكید كرد كه
طرحهای اجتماعی و فرهنگی جدیدی برای جامعهای
دارد كه تغییر آن بسیار مشكل مینمود. با وجودی كه
بسیاری از روحانیون سنتی این جریان را رد
كرده و آشكارا مخالفت خود را با فعالیت آن و عضویت در آن اعلام كردند،
اما این جریان تاحدود زیادی موفق بوده و توانسته موجب
روشنگریهایی در جامعه سعودی شود.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و
ارائه تعریف جدید از اسلام كه پا را از حوزه سنتی خود فراتر مینهاد
و وارد عرصه سیاست میشد، اثر خود را بر جریان اصلاح طلب
عربستان هم گذاشت و در اولین بازتاب موجب گردید، دهها شهروند شیعی
عربستانی با برگزاری تظاهراتی خواستار اسلام سیاسی
غیرسنتی از حاكمان خود شوند و این در واقع تحولی بزرگ در
جریان اصلاح طلب بشمار میآمد، از این جهت كه نزاع میان
اصلاح طلبان با روحانیون سنتی را به نزاع میان اصلاح طلبان با
قدرت سیاسی تبدیل میكرد.
در واقع انقلاب اسلامی در ایران عاملی شد
تا رهبران این جنبش تلاش نمایند بیش از پیش با اسلام سیاسی
آشنا شوند و خود را به عنوان یك جنبش سیاسی در عربستان مطرح
كنند كه خواهان تغییر رژیم و قدرت حاكمه هستند، به همین
منظور نام «سازمان انقلاب اسلامی در جزیره العرب» را برخود نهاد و
اقدام به انتشار مجلات و منشوراتی كرد كه در آن عنوان شده بود: «راه حل
تمام مشكلات و بحرانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
در رهایی از رژیم حاكم نهفته است.» این سازمان با گسیل
كردن مخفیانه مبلغان و فعالان خود به سراسر منطقه شرق عربستان (یعنی
قطیف و احساء) تلاش كرد، ضمن اطلاع رسانی بر جمع یاران و اعضای
خود بیفزاید.
با وجودی كه خاندان حاكم تلاش بسیار كرد تا به
اوضاع جدید سرو سامانی بدهد و سازمان انقلاب اسلامی در جزیره
العرب را سركوب كند، با این حال این سازمان نه تنها در معرض خطر زوال
و فروپاشی قرار نگرفت بلكه در دهه هشتاد با قدرت بیشتر به فعالیت
خود در عرصه سیاسی ادامه داد.
شاید بتوان از جمله دلایل تاثیرگذار بر
ادامه روند فعالیت و شكوفایی جریان اصلاح طلب در عربستان
را در به روز بودن آن ملاحظه كرد، به این معنی كه رهبران سازمان با
توجه به شرایط روز اطلاعیهها، دعوتها، منشورات و اطلاعرسانیها
خود را تغییر میدادند و با توجه به شرایط حاكم پیش
میرفتند و همچنان بر تغییر نظام سیاسی تاكید
داشتند و همین عاملی شد تا هر روز بیش از پیش بر جایگاه
مردمی آنها افزوده شود، به همین دلیل هرگاه رهبرانی از
سازمان بازداشت یا دستگیر میشدند، به سرعت رهبرانی جوان
جای آنها را میگرفتند و حملات تبلیغی سازمان بر اساس سیاستهای
جدید پایهریزی میشد تا مردم را بیش از پیش
به استقامت و پایداری و مبارزه دعوت کند.
در دهه هشتاد و با افزایش نفوذ این جریان
در میان شیعیان و شرق عربستان، آل سعود در ترفندی جدید
با جذب جریان اسلامگرای سنتی ضمن این كه از این جریان
خواست وفاداری خود به حكومت را اعلام كند، خواستار این شد که از جریان
اصلاح طلب اعلام برائت و اقدامات و فعالیتهای آنها را تحریم
كند.
بازداشت 300 فعال سازمان و استفاده از مشت آهنین و
فشار بیش از حدی كه در زندانها بر اعضای بازداشت شده وارد میآمد
عاملی شد تا برخی از رهبران سازمان انقلاب اسلامی در جزیره
العرب منادی مبارزه مسالمتآمیز شوند تا بدان وسیله ضمن كاستن
از فشار وارده بر سازمان از راههای سیاسی خواستههای خود
را دنبال كنند.
از دهه نود جنبش شیعیان عربستان شاهد تحولی
جدید در رابطه خود با قدرت حاكمه بود، بدین معنی كه در این
دهه شاهد بروز جریانی در جنبش شیعیان عربستان هستیم
كه خواستار تحقق خواستههای خود از طرق مسالمتآمیز از جمله مذاكره و
گفتوگو بودند. در واقع از زمانی كه كشور عربستان سعودی در سال 1932
شكل گرفت، تاكنون شیعیان عربستان در حاشیه قرار داشته و بسیاری
از گزارشهای سازمانهای مدافع حقوق بشر بر این نكته تاكید
دارند كه شیعیان عربستان همیشه مورد تبعیض و ظلم توسط
دستگاه حاكمه واقع میشوند.
سیاست سركوب و مشت آهنینی كه رژیم
آل سعود در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود علیه جنبش شیعیان
اتخاذ نمود، موجب گردید تا این جنبش دریابد، مبارزه با رژیم
تا قدرتمند نشدن شیعیان حاصلی به همراه ندارد، این درحالی
است كه آل سعود نیز دریافته بود، چارهای جز پذیرش شیعیان
به عنوان یك جریان سیاسی در كشور ندارد و این عاملی
شد تا دو طرف اندكی از خصومتهای خود در برابر طرف دیگر بكاهند.
ره آورد رسیدن به نتیجه فوق آن شد كه در سال
1993 آل سعود و جنبش شیعیان عربستان درپی دیدار "فهد
بن عبد العزیز" با چهار تن از رهبران شیعیان در عربستان به
توافقی دست یابند كه در قبال توقف فعالیتهای جنبش در خارج،
دولت نیز به صدها نفر از معارضان اجازه ورود به مملكت را میداد و
زندانیان سیاسی شیعی را آزاد و متعهد میشد،
سیاستهای تبعیضآمیز خود در برابر این گروه از
مسلمانان را به كنار نهاده و اعمال نكند.
جدای از سازمان انقلاب اسلامی جزیره
العرب، اگر بخواهیم از مهمترین جریانهای شیعی
در عربستان نام ببریم باید از جنبش «اصلاح طلب اسلامگرای شیعیان»
یاد كرد كه «شیخ حسن الصفار» از جمله برجستهترین رهبران آن است
و نمایندگان جنبش موفق شدند، در سال 2005 كرسیهایی را در
شوراهای شهرها و شهركهای منطقه شیعهنشین
شرق عربستان بدست آورند. از دیگر سازمانهای شیعی باید
از «جماعت حزبالله حجاز» یاد كرد كه در سال 1987 بدست روحانیون شیعی
پیرو خط امام خمینی رحمه الله تأسیس شد، این جنبش
همچنین به اصل ولایت فقیه آن هم با مرجعیت مقام معظم رهبری
مدظله اعتقاد دارد.
در كل اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به سه
دهه فعالیت جنبش اسلامی شیعیان در عربستان داشته باشیم
و عملكرد آنها را در طول این سه دهه بررسی كنیم، باید بگوییم
این جنبشها در بعد داخلی موفق شدند تا نوعی از بیداری
و آگاهی مذهبی و سیاسی را در جامعه شیعیان
تحت ستم و مورد تبعیض عربستان بوجود آورند كه بدون وجود و فعالیت این
جنبشها بدست آمدن این آگاهی و بیداری غیر ممكن بود
و در اینباره فقط كافی است، گفته شود كه این جنبشها موفق
شدند، نسل جدیدی را پرورش دهند كه به تغییر و فعالیت
سیاسی و خروج از عقب ماندگی كه جامعه عربستان بطور عام و شیعیان
بطور خاص درگیر آن بودند، ایمان داشتند.
كسانی كه از اوضاع عربستان پیش از ظهور جنبشهای
شیعی اطلاع داشتند، آگاهند كه وضع شیعیان پس از ظهور این
جنبشها چه تغییرات ملموسی داشته است و شاهد مثال آن هم حرف ها
و فتواهای بی ربط و اساس مفتی های وهابی در این
سال هاست که علیه شیعه و فقه شیعه و اهل بیت علیهم
السّلام عنوان می کنند و جریان مذهبی سنتی صرفا مذهب و
تامل سطحی در مذهب را تبلیغ كرده و می کنند، و این در
حالی است که جریان شیعی خواستار تغییر و
نوگرایی در مذهب بوده و موفق شد برداشت جدیدی از مذهب به
شیعیان عربستان ارائه دهد.
اما در بعد خارجی جنبشهای شیعی
عربستان به لطف فعالان خود در خارج كشور موفق شدند، تصویری واقعی
از شیعیان و مشكلاتی كه با آن مواجه بودند به جهانیان
ارائه دهند، این درحالی است كه تا پیش از این تصور جامعه
بین المللی از عربستان، كشوری ثروتمند و سرشار از ذخایر
نفت و آباد بود، اما با روشنگریهای جنبشهای شیعی
جهانیان دریافتند، تبعیض طایفهای مهمترین
خصوصیت حاكم بر جامعه عربستان است.
بیداری اسلامی در شبه جزیره
عربستان
با روی کارآمدن آل خلیفه در بحرین و آل
سعود در عربستان و اقدامات آنها در ایجاد فتنه مذهبی در منطقه و آغاز
جنبش بیداری اسلامی طی سه سال گذشته، توجه جهانیان
به منطقه الشرقیه و القطیف بیش از گذشته جلب شده است. متأسفانه
حکام مرتجع عرب با استدلالهای سخیف خود، و تحریک روحانیون
درباری، حملات خود را علیه شیعیان ادامه دادهاند، آنها در
این مورد پا را فراتر گذاشته و ساکنان این سرزمین را که هزاران
سال در آن به سر میبرند را غیر عرب عنوان کرده و با ارتباط دادن
اعتراضهای مردمی در منطقه به ایران تلاش میکنند تا سیاست
سرکوب خود را توجیه کنند.
مردم بحرین که ارتباطات عمیقی با شیعیان
شرق عربستان دارند، همگی با توجه به توطئه های رژیمهای
سرکوبگر خود با هدف به دست آوردن آزادی و رهایی از قیود
استبداد از آغاز جنبش بیداری اسلامی، مبارزات خود را شدت بخشیدهاند
و برادران شیعه و سنی دوشادوش یکدیگر به تظاهرات میپردازند
و به زندگی مسالمت آمیز خود نیز ادامه میدهند.
اعتراضات مردمی در شرق عربستان نیز طی دو
سال گذشته باعث شد تا نام «استان القطیف» به عنوان مرکز انقلاب در عربستان
بر سر زبانها بیفتد. بنابراین با توجه به سانسورهای صورت گرفته
در اخبار و رسانههای جمعی جهان، شیعیان عربستان
جسورانه در راهپیمایی ها و اعتراضات خیابانی شرکت
کرده و با پیروی از رهبران خود، حمایت از اعتراضات مردمی
در بحرین و دیگر کشورهای اسلامی به مبارزه با رژیم
وهابی عربستان ادامه می دهند. مداومت مبارزه شیعیان
عربستان علیه حكومت ریاض نكتهای است كه حركتهای شیعی
در منطقه را مهم و تعیینكننده ساخته است. همچنین جایگاه
اقتصادی و نیز ایدئولوژی پویای شیعیان
از پتانسیلهای دینی مذهبی شیعیان در تعارض با
وهابیها می باشد.
منابع این قسمت: پایگاه رحماء
سایت اندیشه سیاسی http://www.siasi.porsemani.ir (همه چیز درباره شكلگیری
جنبش شیعیان عربستان)
سایت باشگاه اندیشه http://www.bashgah.net (بیداری اسلامی در
شبه جزیره عربستان)، (عربستان سعودی)
پایگاه اطلاع رسانی حوزه http://www.hawzah.net (شیعیان عربستان در گفت
وگو با آقای شیرازی)
سایت شیعه نیوز http://www.shia-news.com (فتوای سلفی های
وهابی علیه معترضین شیعه در سعودی)
خبرگزاری فارس http://www.farsnews.com/ (آخرین وضعیت جسمی
روحانی سرشناس عربستان از زبان بستگان وی)
سایت الف جامعه خبری تحلیلی http://alef.ir (نگاهی به زندگی رهبر شیعیان
عربستان/ شیخ نمر باقر النمر زیر چنگال سعودی)
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی http://isco.isca.ac.ir/ (شیعیان عربستان سعودی،
نویسنده: فؤاد ابراهیم)
مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی
ابرار معاصر تهران http://www.tisri.org
پایگاه اطلاع رسانی سراج اندیشه http://www.serajnet.org (شکل گیری جنبش شیعیان
عربستان)
سایت راسخون http://rasekhoon.net/ (شیعیان عربستان)
(پایگاه اینترنتی رحماء ، فاطمه نادرزاده
، پژوهشگر مجمع اتحاد دانشجویان جهان اسلام)
با امضای شاه سعودی
۹۴/۱۰/۱۲ :: ۱۰:۳۳
شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان اعدام شد
خبرگزاری فارس : به گزارش گروه بین الملل
خبرگزاری فارس، وزارت کشور عربستان با صدور بیانیهای از
اجرای حکم اعدام شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان
خبر داد.
شبکه خبری «العربیه»، خبر داد بر اساس بیانیه
وزارت کشور عربستان، حکم اعدام شیخ نمر به همراه 46 متهم دیگر که اغلب
آنها تروریست معرفی شدهاند روز شنبه (امروز) در 12 منطقه در عربستان
اجرا شده است. در میان افرادی که وزارت کشور عربستان میگوید
آنها را اعدام کرده «فارس آل شویل الزهرانی» نیز به چشم میخورد
که از اعضای شناخته شده القاعده در عربستان به شمار میرود. برادر شیخ
نمر «محمد النمر» در گفتوگو با شبکه خبری «المیادین»، ضمن تأیید
خبر اعدام برادرش این اقدام آل سعود را محکوم کرد و آن را (شنیع) توصیف
کرد. وی افزود با وجود اینکه انتظار عقلانیت بیشتری
از مقامات سعودی داشتیم، در اعتراض به این اقدام به سازمانهای
بین المللی مراجعه نخواهیم کرد زیرا میدانیم
از دست این سازمانها کاری بر نمیآید.
وی همچنین خواستار شد اعتراضات مردمی در
شأن جایگاه رهبر شیعیان عربستان و به صورت مسالمت آمیز
برگزار شود. برادر شیخ نمر در صفحه توییتر خود با انتشار توییتی
نوشت: «خداوندا شهادت او را قبول کن و او
را با محمد و آل محمد محشور بدار»
در حالی که اتهامات وارد شده به شیخ نمر مربوط
به فعالیتهای سیاسی و حقوق بشری او بوده ریاض
با قرار دادن نام او در کنار نام افرادی که دست به فعالیتهای
تروریستی زدهاند مدعی شده که او یک تروریست بوده
است.
شیخ نمر باقر النمر متولد سال 1379 هجری قمری
در عوامیه (در شرق عربستان) یک مجتهد شیعه و فعال حقوق بشر
عربستانی است.
او در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال
2012 بازداشت شد و در 23 مهرماه 1393 دادگاه جنایی عربستان سعودی
شیخ نمر را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه، به
«اعدام با شمشیر و به صلیب کشیده شدن در انظار عمومی»
محکوم کرد (جزئیات بیشتر).
در کمتر از سه ماه پیش وزارت کشور عربستان با امضای
«محمد بن نایف» ولیعهد این کشور حکم اعدام شیخ «نمر باقر
النمر» روحانی مبارز شیعه عربستانی را تأیید کرد،
که این به معنای مجوز به وزارت کشور برای اعدام شیخ نمر
تنها با امضای «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان برای اجرای
حکم اعدام بود.
حکم اعدام شیخ نمر بارها از سوی سازمانهای
حقوق بشری محکوم شده و از عربستان خواسته شده بود که این حکم را اجرا
نکند.
مکه معظمه درگذرتاریخ
منطقه حجاز
حجاز: به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل بین
ارتفاعات نجد و شرق تهامه گفته شده که به شمال یمن منتهی می
شود. حجاز از «حَجَزَ » به معنای مانع است، چون بین تهامه و نجد مانع
ایجاد کرده، آن را حجاز گفته اند. شهر طائف و نیمی از مدینه
در حجاز قرار دارد.
كلمه حجاز از «حاجز» گرفته شده و به معناى «مانع» است. این
نام بدین دلیل است كه رشته كوه «سراة» كه از شمال تا جنوب در برابر دریاى
سرخ كشیده شده و طول آن 1760كیلومتراست، دوقسمت راازیكدیگرجدا
كرده كه در یك سوى آن نجد و در سوى دیگر تهامه قرار گرفته است. بدین
ترتیب، این كوهها مانعى در میان این دو ناحیه است و
حجاز دقیقاً شامل بخش كوهستانى به سمت غرب; یعنى دریاى سرخ است.
در واقع، بخشى از حاشیه شرقى دریاى سرخ را كه مكه و مدینه در آن
قرار دارد، حجاز مى نامند.
حجاز چون دیگر نواحىِ جزیرة العرب، بسیار
خشك و كم آب است و تنها در برخى از وادى ها، آب هاى فصلى و یا چاه وجود دارد
كه از قدیم برخى از قبایل عرب را پیرامون خود گرد آورده است. به
همین دلیل، در قدیم و تا چند دهه اخیر، یكجا نشینى
شهرى و روستایى كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحیه
به عنوان مراكز شهرى شناخته مى شده است: مكه، طائف، یثرب و خیبر.
(آثار اسلامى مكّه و مدینه رسول جعفریان)
مكه یا ام القری
مكه ام القرى و مركز ظهور دین اسلام است و گذشته از
شرافت و قداستى كه از آغاز خلقت و به خصوص از زمان حضرت ابراهیم علیه
السلام داشت، نخستین آیه هاى قرآن كریم نیز در آنجا بر
رسول خداصلى الله علیه وآله فرود آمد. و نیز آنجا زادگاه آن حضرت و امیر
مؤمنان علیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام است. مكه در ارتفاع 330
متر از سطح دریا قرار دارد و رشته كوههاى متعددى آن را فرا گرفته است.
فاصله مكه تا بندر جده حدود هشتاد كیلومتر و درجه حرارت آن در زمستان و
تابستان میان 18 تا 47 درجه بالاى صفر متغیر است. هر چند این
شهر از هزاران سال پیش به قداست معروف بوده اما سراسر این تاریخ
جز آغاز و آخر آن به درستى روشن نیست. به فرموده قرآن كریم، نخستین
كس ابراهیم بود كه خانواده خود را در این سرزمین بى آب و علف
جاى داد تا این كه در دورههاى پس از آن، گروهى به نام «عمالیق» بر آن
مسلط شدند. در سده چهارم میلادى بر اثر به هم خوردن اوضاع اجتماعى و اقتصادى
جنوب عربستان، دسته هایى از مردم جنوب به دیگر نقاط شبه جزیره
مهاجرت كردند. تیرهاى كه به نام «جُرْهم» معروف بودند در مكه ساكن شدند و
كار اداره شهر را به عهده گرفتند. پس از آنان تیره «خزاعه» بر آنجا سلطه یافتند
و در آغاز سده ششم میلادى قصى فرزند كلاب، جدّ اعلاى رسول خداصلى الله علیه
وآله قریش را، كه در بیابانها و درههاى بیرون مكه مىزیستند،
به شهر آورد و ریاست مكه را در دست گرفت و «دار الندوه» را تأسیس كرد.
دار الندوه نخستین و تنها مجلس مشاوره در سراسر عربستان بود. این مجلس
سپس منزلگاه خلفا و امرا گردید، سپس اندك اندك بناى آن رو به ویرانى
نهاد و سرانجام جزو مسجد گردید و امروزه هیچ نشانى از آن نمانده است.
آبادی مكه به بركت حضرت ابراهیم ومحمد(ص)
سوره ابراهیم آیات35تا41
إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا
الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ«
35» (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا!
این شهر (مکه)را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها
دور نگاه دار! رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ
تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّكَ غَفُورٌ
رَحِیمٌ«36» پروردگارا! آنها (بتها) بسیاری از مردم را گمراه
ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من
کند، تو بخشنده و مهربانی! رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی
بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا
لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی
إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ«37»
پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی،
در کنار خانهای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای
گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید
آنان شکر تو را بجای آورند! رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی
وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیءٍ فِی
الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ«38» پروردگارا! تو میدانی آنچه
را ما پنهان و یا آشکار میکنیم؛ و چیزی در زمین
و آسمان بر خدا پنهان نیست! الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی
عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ
الدُّعَاءِ«39» حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق
را به من بخشید؛ مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. رَبِّ
اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیتِی رَبَّنَا
وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ«40» پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم
(نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر! رَبَّنَا
اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ
الْحِسَابُ«41» پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب
برپا میشود، بیامرز!
تفسیرنمونه : حضرت ابراهیم علیه السّلام
: پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین فاقد هر گونه زراعت و آب و گیاه
، نزد خانهاى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بر پاى دارند (ربنا انى اسكنت من ذریتى
بواد غیر ذى زرع عند بیتك المحرم ربنا لیقیموا الصلوة). و
این هنگامى بود كه ابراهیم پس از آنكه خدا از كنیزش هاجر، پسرى
به او داد و نامش را اسماعیل گذاشت ، حسادت همسر نخستینش (ساره) تحریك
شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهیم خواست كه آن مادر
و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این
درخواست تسلیم شد. اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مكه كه در
آن روز یك سرزمین خشك و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در
آنجا گذارد، و با آنها خدا حافظى كرد و رفت . چیزى نگذشت كه این كودك
و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش فراوان كرد، اما خدائى كه اراده
كرده بود، آن سرزمین یك كانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشكار
ساخت ، چیزى نگذشت كه قبیله بیابانگرد جرهم كه از نزدیكى
آنجا مى گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل
گرفت . سپس ابراهیم دعاى خودش را این چنین ادامه مى دهد:
خداوندا! اكنون كه آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو
مسكن گزیده اند، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را
در دلهایشان بیفكن (فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم). و آنها
را از انواع میوه ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره مند كن ، شاید شكر
نعمتهاى تو را ادا كنند (و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشكرون). و از آنجا كه یك
انسان موحد و آگاه مى داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را
تنها خدا مى داند، چه بسا چیزى از خدا بخواهد كه صلاح او در آن نیست ،
و چه بسا چیزهائى كه نخواهد اما صلاح او در آنست ، و گاهى مطالبى در درون
جان او است كه نمى تواند همه را بر زبان آورد، لذا بدنبال تقاضاهاى گذشته چنین
عرض مى كند: پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مى داریم و یا آشكار
مى سازیم بخوبى مى دانى (ربنا انك تعلم ما نخفى و ما نعلن). و هیچ چیز
در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند (و ما یخفى على الله من شى ء فى
الارض و لا فى السماء). اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى دانى
، و اگر قطره هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازیر مى شود تو مى بینى . اگر
اندوه فراق قلب مرا احاطه كرده و با شادى از انجام وظیفه و اطاعت فرمان تو
آمیخته است باز هم مى دانى . و اگر بهنگام جدائى از همسرم به من مى گوید:
الى من تكلنى مرا به كه مى سپارى ؟! تو از همه اینها آگاهى ، و آینده
این سرزمین و آینده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه
علمت روشن است . سپس به شكر نعمتهاى خداوند كه یكى از مهمترین آنها در
حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن ، بنام اسماعیل و اسحاق ،
آنهم در سن پیرى بود، اشاره كرده مى گوید: حمد و سپاس خدائى را كه
بهنگام كبر سن ، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید و دعاى مرا به اجابت
رسانید (الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعیل و اسحاق). (آرى خداى
من حتما دعاها را مى شنود) (ان ربى لسمیع الدعاء). و باز به تقاضا و نیایش
و دعا ادامه مى دهد و عرض مى كند: پروردگارا مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از
فرزندان من نیز چنین كن اى خداى من (رب اجعلنى مقیم الصلاة و من
ذریتى). (پروردگارا دعاى ما را بپذیر) (ربنا و تقبل دعاء). و آخرین
تقاضا و دعاى ابراهیم در اینجا اینست كه : پروردگارا مرا و پدر
و مادرم و همه مؤ منان را در روزى كه حساب بر پا مى شود ببخش و بیامرز (ربنا
اغفر لى و لوالدى و للمؤ منین یوم یقوم الحساب ).
سوره بلد آیات1تا3
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ
بِهَذَا الْبَلَدِ«بلد1» قسم به این شهر مقدس (مکه)، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا
الْبَلَدِ«2» شهری که تو در آن ساکنی،
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ«3» و قسم به پدر و فرزندش (ابراهیم خلیل و
فرزندش اسماعیل ذبیح)،
تفسیرنمونه:
قسم به این شهر مقدس شهر مكه (لا اقسم بهذا البلد).
شهرى كه تو ساكن آن هستى (و انت حل بهذا البلد). گرچه در این آیات نام
مكه صریحا نیامده است ، ولى با توجه به مكى بودن سوره از یكسو،
و اهمیت فوق العاده این شهر مقدس از سوى دیگر، پیدا است
كه منظور همان مكه است ، و اجماع مفسران نیز بر همین است . البته
شرافت و عظمت سرزمین مكه ایجاب مى كند خداوند به آن سوگند یاد
نماید، چرا كه نخستین مركز توحید و عبادت پروردگار در اینجا
ساخته شده ، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف كرده اند، ولى جمله (و
انت حل بهذا البلد) مطلب تازه اى در بر دارد، مى گوید این شهر به خاطر
وجود پر فیض و پر بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شایسته این
سوگند شده است . و حقیقت همین است كه ارزش سرزمینها به ارزش
انسانهاى مقیم در آن است ، مبادا كفار مكه تصور كنند اگر قرآن به این
سرزمین قسم یاد مى كند براى وطن آنها و یا كانون بتهایشان
اهمیت قائل شده است ، نه چنین نیست ، تنها ارزش این شهر
(گذشته از سوابق تاریخى خاص آن ) به خاطر وجود ذیجود بنده خاص خدا
محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) است . اى كعبه را ز یمن قدوم تو
صد شرف000وى مرده را از مقدم پاك تو صد صفا000بطحا ز نور طلعت تو یافته
فروغ000یثرب ز خاك تو با رونق و نوا
منظور از (والد) ابراهیم خلیل و از(ولد) اسماعیل
ذبیح است و با توجه به اینكه در آیه قبل به شهر مكه سوگند یاد
شده و مى دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار كعبه و شهر مكه
بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اینكه
عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العادهاى
قائل بود، و به آنها افتخار مى كرد و بسیارى از آنها نسب خود را به آن دو مى
رساندند.
سوره آل عمران آیات96و97
إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی
بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«آل عمران96» نخستین خانه
ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان
است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان
است. فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ
دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ
اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی
عَنِ الْعَالَمِینَ«آل عمران97» در
آن، نشانه های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (=
خانه خدا) شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه
(او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر
ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان،
بینیاز است.
شهر مكه و موقعیت جغرافیایى آن
مهمترین شهر و مقدّس ترین نقطه حجاز، بلكه جزیرة
العرب، شهرِ مكه است. این شهر در فاصله هشتاد كیلومترى شرق دریاى
سرخ واقع است. شهر مكه در طول 40 درجه و 9 دقیقه و عرض 31 درجه و 28 دقیقه
خط استوا قرار گرفته و 330 متر از سطح دریا بلندى دارد.
فلسفه پیدایش این شهر كه به نام «امّ القرى»
نیز شناخته مى شده، به دو جهت است: نخست مركزیت عبادى و دوم تجارى. این
شهر، در قرآن «بكّه» هم نامیده شده است. در برخى از روایات، مكّه نام
حرم و بكّه نام مكان كعبه دانسته شده است. در برخى نقلها «بكه» به معناى بكاء و گریه
مردم در آن و در بعضى دیگر «یبُكُّ النّاسُ بَعْضُهُم بَعْضاً» به
معناى مزاحم شدن برخى بر برخى دیگر و در واقع ازدحام معنا شده است.
درباره نامگذارى آن به «مكه»، اقوال مختلفى نقل شده است; از
آن جمله گفته اند: مكه در اصل تركیبى از «مك» و «رب» بوده. مك به معناى «بیت»
است و مكه یعنى بیت الرب یا بیت الله. در نقلى دیگر
آمده است: بك به عنوان یك پسوند، به معناى واحه و وادى آمده، مثل «بعل بك»
كه به معناى وادى بعل است. بدین ترتیب، براساس نامى كه بطلمیوس
براى مكه گفته است (یعنى «ماكارابا») باید این شهر را به نام
وادى رب بشناسیم. برخى هم «مكرابا» را از كلمه عربى مقرب گرفته اند، اصطلاحى
كه به احتمال، مربوط به كسانى مى باشد كه مدعى نزدیكى به خدا، یا خدایان
بوده اند. جداى از آنچه گذشت، معانى فراوانى براى بكّه و مكّه گفته شده كه بسیارى
از آنها حدسى است.
در این نامگذارى ها یكى ا عناصر اصلى، «رب» و« خانه» است. این
مسأله، نشان دهنده شكل گیرى این شهر بر گرد خانه خداوند است كه خود
تقدس كهن این شهر را آشكار مى كند.
نام هاى دیگر مكه «البلدالأمین كه درقرآن است
وَهَذَا الْبَلَدِ الاَمِینِ درسوره تین وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ«1»
قسم به انجیر و زیتون (یا: قسم به سرزمین شام و بیت
المقدس)،وَطُورِ سِینِینَ«2» و سوگند به «طور سینین»،
وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ«3» و قسم به این شهر امن (= مکه)،» و
«البلدالحرام كه درقرآن است إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ
الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَیءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ
أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ«نمل91» (بگو:) من مأمورم پروردگار این
شهر (مقدس مکه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛
در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین
باشم؛» است كه به تناسب مركزیت عبادى آن، براى آن بكار رفته و در قرآن بر این
بُعْد شهر تكیه شده است.
از مكه، در نوشته هاى تاریخى نسبتاً قدیمى یاد
شده و دلیلش آن است كه مسیر تجارت از شامات به سمت یمن، از این
ناحیه عبور مى كرده است. افزون بر آن، باید تاریخ بناى این
شهر را از زمان بناى كعبه و یا دست كم تجدید بناى آن دانست.
مكه در بُعد دینى، داراى فضایل بى شمارى است.
مهم ترین فضیلت آن، وجود خانه خدا و مسجد الحرام و به تعبیر
ابراهیم «بیتُك المحرّم» است.
خداوند شهر مكّه را در قرآن، در كنار كوه مقدس طور قرار
داده و فرموده است: "وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَهَذَا الْبَلَدِ الاَمِینِ" .
خداوند همچنین دعاى ابراهیم(علیه السلام)
را در باره این شهر اجابت كرد; زمانى كه به پروردگار خود عرض كرد:
"رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ
مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْیوْمِ الاْخِرِ" (بقره136) وآن را
حرم امن خود قرارداد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به هنگام خروج از حرم مى
فرمود: «مَا أَطْیبَكِ مِنْ بَلَد وَ أَحَبَّكِ إِلَی وَ لَوْ لا
أَنَّ قَوْمِی أَخْرَجُونِی مِنْكِ مَا سَكَنْتُ غَیرَكِ».(جوادی
آملی،6/601؛به نقل از الدّر المنثور) «چه شهر پاكى هستى تو و چقدر دوست
داشتنى براى من. اگر نبود كه قوم من، مرا از این شهر بیرون كردند، جز
در تو سكونت نمى كردم.»
امام باقر(علیه السلام) در باره این شهر فرمود:
«النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِی الْبُلْدَانِ»; «خوابیدن
در مكّه، مساوى با شب زنده دارى در شهرهاى دیگر است.»
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: «أَحَبُّ
الاَْرْضِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ
جَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ
شَجَرِهَا وَ لا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ
لا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَائِهَا». «دوست داشتنى ترین
زمین نزد خداوند، سرزمین مكه است. نزد خدا نه خاكى از خاك آن محبوب تر
است، نه سنگى از سنگ آن، نه درختى از درخت آن، نه كوهى از كوههاى آن و نه آبى از
آب آن»
(فصلنامه «میقات حج»، ش 2، صص 219 ـ 205 در آنجا
فهرستى از نامهاى مكه آمده است. مقاله مفصل تر از محمدمهدى فقیهى با عنوان
نامهاى مكه در فصلنامه پیشگفته ش 4، صص 151 ـ 132 به چاپ رسیده است)
مكه و كعبه پیش از اسلام
إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی
بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«آل عمران96» نخستین خانهای
که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در
سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است.
فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ
دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ
اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی
عَنِ الْعَالَمِینَ«آل عمران97» در
آن، نشانههای روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (=
خانه خدا) شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه
(او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر
ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان،
بینیاز است.
تفسیرنمونه
(نخستین خانه اى كه براى مردم (و نیایش
خداوند) قرار داده شد در سرزمین مكه است كه پر بركت و مایه هدایت
جهانیان است). (ان اول بیت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمین).
به این ترتیب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان
انتخاب شده است ، جاى تعجب نیست ، زیرا این نخستین خانه
توحید است ، و با سابقه ترین معبدى است كه در روى زمین وجود
دارد، هیچ مركزى پیش از آن مركز نیایش و پرستش پروردگار
نبوده ، خانه اى است كه براى مردم و به سود جامعه بشریت در نقطه اى كه مركز
اجتماع و محلى پربركت است ساخته شده است.
تاریخ و منابع اسلامى هم به ما مى گوید كه خانه
كعبه بدست آدم (علیه السلام ) ساخته شد و سپس در طوفان نوح آسیب دید
و به وسیله ابراهیم خلیل تجدید بنا شد.
دسته اى از روایات بر این نكته تأكید
دارند كه بناى كعبه به دست حضرت آدم(علیه السلام)بوده است. به گفته این
روایات، آغاز مراسم حج نیز به زمان حضرت آدم باز مى گردد. همچنان كه
نامگذارى برخى از نواحى اطراف مكه و نیز مشاعر، در ارتباط با اخبارى است كه
مربوط به حضرت آدم و همسرش حوّا است. اگر این روایات را بپذیریم،
باید بگوییم كه مدت زمانى پس از آدم، خانه كعبه چندان محل توجه
نبوده تا آن كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) بار دیگر آن را تجدید
بنا كرد. در این صورت، در نگاهِ تاریخىِ قرآن، تاریخ مكه و كعبه
با تاریخ قدمت انسان بر كره خاكى برابرى مى كند. آنچه قرآن مجید بدان
تصریح كرده، آن است كه كعبه به دست ابراهیم(علیه السلام)
بازسازى شد. در عین حال، قرآن این دیدگاه را نفى نمى كند كه
زمانى دراز پیش از آن، این خانه وجود داشته و سپس تخریب شده
است.
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِ بْرَاهِیمَ مَكَانَ الْبَیتِ
أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِی شَیئاً وَطَهِّرْ بَیتِی
لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» «و آنگاه كه
براى ابراهیم جاى خانه (كعبه) را تهیه دیدیم كه چیزى
را با من شریك مساز و خانه مرا براى طواف كنندگان و به نماز ایستادگان
و ركوع كنندگان سجده گر پاكیزه كن.» (حج: 26) «وَ أَذِّنْ فِی
النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالا وَ عَلَى كُلِّ ضَامِر یأْتِینَ
مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِیق» «و در میان آدمیان بانگ حج در ده تا پیاده
و بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى آمده باشد، سوى تو آیند.»(حج : 27)
«وَ إِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ
مِنْ الْبَیتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ
أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» «و آن هنگام كه ابراهیم پایه
هاى آن خانه ]كعبه[ را با اسماعیل بالا مى برد، گفتند: پروردگار ما! از ما
بپذیر، زیرا شنواى دانا تویى.»(بقره : 127)
ابراهیم(علیه السلام) پس از بناى كعبه از
خداوند خواست تا این مكان را حرم امن خود قرار دهد. خداوند هم دعاى وى را
اجابت فرمود. َإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ
آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ. (به یاد
آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (=
مکه) را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار!
همین امنیت و حرمت بود كه طى قرن ها، مكه را از
تجاوز قبایل بدوى حفظ كرد و آن را شهرى امن و به تعبیر قرآن «البلد
الامین» و «البلد الحرام» قرار داد.
نام خانه خدا در قرآن هفده مرتبه آمده است: دو بار با عنوان
«كعبه»، هفت بار با عنوان «البیت»، یك بار «بیت»، دو بار «البیت
الحرام»، دو بار «البیت العتیق»، یك بار «بیتك المحرم»، و
دو بار «بیتى». و «مسجد الحرام» نیز پانزده مورد آمده است.(الحج و
العمرة فى الكتاب و السنه، ص 75)
ساختمان كعبه كه به دست ابراهیم(علیه السلام)
بنا شد، بر اساس برخى نقل ها، حدود 32/4 متر ارتفاع داشته و دیوار شرقى آن
24 متر، دیوار غربى 10/23 متر، دیوار شمالى 5/16 متر و دیوار
جنوبى پانزده متربوده است.درآن زمان خانه كعبه سقفى نداشت ودیوارهاى آن از
سنگ بنا شده بود.
در «تاریخ الخمیس»این گونه آمده: ابن
عباس روایت كرده است كه خداوند تبارك و تعالى به آدم(علیه السلام)وحى
نمود كه: من داراى حرمى در امتداد عرش خود هستم، پس بدانجا برو و برایم خانه
اى بساز، آنگاه اعمالى را كه فرشتگان در اطراف عرش من بجا مى آورند، تو نیز
بر گِرد آن انجام ده. آنجا مكانى است كه تو و آن دسته فرزندانت را كه در اطاعت و
سرسپردگى به من باشند، مورد رحمت و مغفرتم قرار مى دهم. آدم گفت: اى پروردگار من،
چگونه این كار را انجام دهم در حالى كه نه در توان من است و نه راهنمایى
بر آن مكان دارم. پس خداوند فرشته اى فرستاد تا آدم(علیه السلام) رابه مكّه
راهنمایى كند. آن دو، راهىِ مكّه شدند، در بین راه، هرگاه به مناطق
سرسبز و یا زیبایى بر مى خوردند كه نظر آدم را جلب مى كرد، به
فرشته مى گفت: در همین جا فرود آییم; زیرا آن مكان همین
جا است! فرشته بدو مى گفت: آن مكان در پیش روى تو است. تا اینكه وارد
مكّه شدند پس خانه كعبه را از پنج كوه: «سینا»، «حرا»، «زیتا»،
«لبنان» و «جودى» بنا كرد.
و در روایت وهب بن منبه، به جاى كوه «لبنان» و جودى»،
دو كوه «ثبیر» و «اُحد» آمده است.
پایه هاى خانه را از سنگهاى كوه حرا ساخت و هنگامى كه
ساختمان آن را به پایان رسانید، فرشته وى را به عرفات برد و اعمال و
مناسكى را كه هم اكنون مردم در آن انجام مى دهند، به او آموزش داد.
و در روایتى از ابن عباس آمده است: بدان جهت آنجا را
«عرفات» نامند كه آدم و حوّا در آن مكان با هم جمع شدند.
در«انوار التنزیل»چنین آمده است كه:چون آدم
وحوادرآنجا به هم رسیدند، «عرفات» نامگذارى شد.
مکه و كعبه ازحضرت آدم تا قبل ازاسلام
بنابر گفتار تاریخنگار اسلامی، آزرقی،
ساختمان کعبه ده بار بنیان شدهاست. به این ترتیب:
بنیان
الملائکه
بنیان آدم
بنیان شیث
بنیان
ابراهیم و پسرش اسماعیل
بنیان
العمالقه
بنیان
جرهم
بنیان مضر
بنیان قریش
بنیان
عبدالله ابن زبیر
بنیان
حجاج ابن یوسف الثقفی
ساختمان كعبه به وسیله آدم(علیه السلام)
«ابن عباس» مى گوید: نخستین كسى كه اساس خانه
را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد، آدم(علیه السلام) بود تا اینكه
خداوند طوفان را، كه خشمى از سوى پروردگار و بدبختى بود نازل گردانید. و چون
طوفان به پایان رسید، بوى خوش آدم از میان رفت. گوید:
طوفان به سرزمین «سِند» و «هِند» نرسید و جایگاه خانه خدا در
طوفان از بین رفت تا آنكه خداوند متعال ابراهیم و اسماعیل را
برانگیخت و آن دو پایه ها و نشانه هاى كعبه را از نو برافراشتند و قریش
پس از آن، بار دیگر آن را ساختند و این خانه درست در برابر بیت
المعمور قرار دارد، بطورى كه اگر بیت المعمور سقوط نماید بر آن سقوط
مى كند.
هنگامى كه حضرت آدم(علیه السلام) تصمیم گرفت
كعبه را بنا كند، جبرئیل(علیه السلام) نازل شد و دو بال خود را بر
اساس ثابتى از زمین زد كه در نتیجه، سنگها از آن جدا و سپس توسط
ملائكه به سوى محل كنونى كعبه حمل گردید. این سنگها چنان عظیم و
سنگین بودند كه هر یك از آنها را سى نفر هم نمى توانستند حمل كنند.
تاریخ ارزقى، در این زمینه مى نو یسد:
این سنگها، از پنج كوه جدا شدند: «لبنان»، «طورزیتا»، «طورسینا»،
«جودى» و«حِراء»
ثعالبى گفته است: «طور زیتا» و «طور تیناء» دو
كوه هستند كه در بیت المقدّس قرار گرفته اند. و «لبنان» كوهى در نزدیكى
شام است كه بدان كوه «اولیاء» گفته مى شود. همچنین در «مختار الصحاح»
نوشته ثعالبى آمده است: جودى، كوهى است در جزیره (موصل) كه كشتى حضرت نوح پس
از طوفان بر روى آن لنگر انداخت. اما طور سینا در مصر و حراء در مكه است.
در كتاب «نهایة الأرب فی فنون الأَدب» نویدى
در این مورد آمده است: عبدالله عمر گفت: چهار كوه نزد خداوند مقدس است: «طور
تینا»، «طور زیتا»، «طور سینا» و «طور تیمانا». اما طور تینا
در دمشق است و طور زیتا در بیت المقدس و طور سینا همان كوهى است
كه حضرت موسى(علیه السلام) بر آن قرار گرفت و اما طور تیمانا در مكه
است.
ساختمان كعبه به وسیله شیث(علیه السلام)
پس از درگذشت آدم(علیه السلام)، كعبه به وسیله
فرزندش شیث(علیه السلام) بنا گردید، لیكن «ازرقى» در تاریخ
خود نام شیث را تصریح نكرده بلكه به عنوان «فرزندان آدم كه پس از آدم
كعبه را بنا نمودند» آورده است. این ساختمان تا هنگام طوفان برقرار بوده
است.
از ابن عباس روایت كرده است كه گفت: آدم(علیه
السلام) حج گزارد و بر گرد خانه هفت بار طواف نمود. فرشتگان در طواف او را دیدند
و گفتند: اى آدم، حجّ تو مقبول باد، ما دو هزار سال پیش از تو، بر این
خانه حج گزارده ایم.
آدم(علیه السلام) پرسید: شما در طواف خود چه مى
گویید؟ گفتند: ما چنین مى گوییم: «سبحان الله و
الحمد لله و لا اله الاّالله و الله اكبر» آدم(علیه السلام) گفت: «وَ لا حول
و لا قوَّةَ اِلله بالله» را بدان اضافه كنید. فرشتگان نیز چنین
كردند.
سپس ابراهیم(علیه السلام) پس از آنكه خانه را
ساخت و به طواف بر گرد آن مشغول شد، فرشتگان در حال طواف به او برخورد نمودند و
سلامش كردند. ابراهیم(علیه السلام) پرسید: شما در طواف خود چه
مى گویید؟ گفتند: پیش از روزگار آدم(علیه السلام)«سبحان
الله و الحمد لله و لا اله الاّالله و الله اَكبر» مى گفتیم و چون به آدم(علیه
السلام) گفتیم، فرمود: كلمات «وَ لا حول و لا قوَّةَ اِلله بالله» را هم به
آن اضافه كنید. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: برآن «العلی
العظیم» را هم بیفزایید، پس فرشتگان چنین كردند.
گویند كه فرشتگان نخستین بار مسجد اقصى را بنا
كردند و گروهى گفته اند آدم(علیه السلام)آن را ساخت. و نیز گفته شده
سام بن نوح(علیه السلام) و عده اى گفته اند یعقوب(علیه السلام)
بانى آن بوده اند. بنا به نقلى داود(علیه السلام) و به نظر گروهى دیگر
سلیمان(علیه السلام) بنا كننده مسجد بوده اند. و همچنین گفته مى
شود كه ابراهیم(علیه السلام) آن را بنا كرده است. البته گفته اند كه این
افراد مسجد الأقصى را پس از خرابى، مجدّداً از نو بنا كرده اند در حالى كه سنگ
بناى آن قبل از آنها قرار داده شده است، والله اعلم. (منابع : كعبه و مسجدالحرام در گذر تاریخ
تألیف: محمّد طاهر كردى مكّى ترجمه: هادى انصارى)
مکه وکعبه درزمان ابراهیم واسماعیل علیهما
السلام
وَ إِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ
مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ
أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (بقره: 127); هنگامی كه ابراهیم
و اسماعیل پایه های بیت را بالا میبردند [می
گفتند] پروردگارا، از ما بپذیر كه تویی شنوا و دانا . قرآن كریم
در سوره بقره از آیه 125 وارد داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام)
می شود، به وقایع مهم زندگی ایشان اشاره می نماید
و از همه مهمتر، داستان بنای كعبه به دست توانای وی و فرزندش
حضرت اسماعیل(علیه السلام) را بیان می كند.
ابراهیم پس از گذشت مراحل مقدماتی، از طرف
خداوند مأمور شد تا خانه کعبه را با کمک اسماعیل بسازد.
ابراهیم، از خدا خواست که مکان کعبه را تعیین
کند، جبرئیل از طرف خدا به زمین آمد و همان مکان سابق کعبه را خط کشی
کرد، و آن گاه ابراهیم آماده شد که در آن مکان، به تجدید بن ای
کعبه بپردازد، اسماعیل از بیابان سنگ میآورد، و ابراهیم
دیوار کشی کعبه را انجام میداد و به این ترتیب دیوار
کعبه به ارتفاع نُه ذرع رسید، و سپس ابراهیم سقف کعبه را با چوبهایی
پوشاند.
در مورد «حجر الاسود» که در زمان حضرت آدم آن را از بهشت
آورده بودند و در کنار کوه ابوقبیس بود، ابراهیم با راهنمایی
خداوند آن سنگ را یافت و با کمک اسماعیل آن را برداشته و آوردند و در
جای خود که هم اکنون قرار دارد، نصب کردند،
ابراهیم برای کعبه، دو در قرار داد که یکی
به طرف مغرب و دیگری به طرف مشرق باز میشد.
در قرآن آمده: پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل،
ساختمان کعبه را بالا بردند وکارش را پایان دادند، چنین دعا کردند:
پروردگارا این عمل را از ما قبول کن. خدایا از ما و فرزندان ما
امتی را تسلیم فرمان خود کن. شیوه پرستش خود را به ما نشان بده.
توبه ما را بپذیر. در میان مردم این سرزمین، پیامبری
را مبعوث کن تا به تعلیم و تربیت و پاکسازی فکری و عملی
مردم بپردازد.
به این ترتیب ابراهیم با همیاری
اسماعیل در این مرحله نیز، کار خود را بهطور کامل انجام داد،
و با دعاهای پر محتوایش این کار بزرگ را تکمیل کرد.
حضرت اسماعیل با خانواده و فرزندانش در مكه زندگی
میكرد،
و به عنوان پیامبر و راهنمای مردم میزیست و برای شكوهمند نمودن
مراسم حج در هر سال نقش مهم داشت، و در حقیقت كلید داری و مقام
تولیت حج بر عهده او بود.
ساختمان كعبه تا آن هنگام پرده نداشت، و به صورت سنگهای
ساده ساخته شده بود، و اسماعیل در كنار كعبه دارای خانهای بود
و همان جا زندگی میكرد. تا این كه روزی همسرش پیشنهاد كرد
كه پرده برای دو درگاه كعبه درست كند، اسماعیل ـ علیه السلام ـ
پیشنهاد او را پذیرفت، همسرش آن دو پرده را آماده كرد و در آن دو
درگاه آویزان نمود، سپس همسرش پیشنهاد كرد كه شایسته است برای
همه ساختمان كعبه پرده ببافم، اسماعیل این پیشنهاد را نیز
پذیرفت،
از این رو آویختن پرده بر كعبه از آن عصر
تاكنون سنت است كه هر سال در روز عید قربان تعویض میشود.
هزینه زندگی اسماعیل، از صید و
دامداری تأمین میشد، و پردهای كه نخستین بار برای كعبه بافته شد، از
پشم گوسفندان آن حضرت بود.
مكه و كعبه بعد از اسماعیل (علیه السلام)
اسماعیل(علیه السلام) در میان عرب هاى
نواحى مكه رشد یافت و از میان آنان همسرى برگزید. نسلى كه از وى
پدید آمد، به عرب هاى عدنانى نامور است. این عدنان در نسب نامه قریش،
نیاى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) معرفى شده و عربهاى
عدنانى، به این اعتبار كه از نسل اسماعیل اند، در واقع عرب نیستند;
چرا كه اسماعیل(علیه السلام) نه عرب، بلكه از نژاد مردمان بین
النهرین بود. از این روست كه به آنها «مستعربه» به معناى «عرب شده» مى
گویند. در برابر عدنانى ها، قحطانى ها یا عرب هاى جنوبى هستند كه به
عرب اصیل یا عرب عاربه معروفند.
قبیله اى كه اسماعیل(علیه السلام) در میان
آنان بود، «جُرْهم» نام داشت كه بعدها از میان رفت و نشان آن در تاریخ
گم شد. در دوره تسلّط جُرهم بر مكه بود كه مردم موحّد و خداپرست این ناحیه،
پس از سال ها كه عقاید توحیدى داشتند، بت پرست شدند. آنان به پیروى
یكى از بزرگان خود با نام عمرو بن لُحَىّ، بتى را كه وى از شام به مكه آورد
و نامش هُبَل بود، پرستیدند. آنها در عین حال، به كعبه و خداى كعبه
(ربّ البیت) نیز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بت ها افزوده شد تا
آنجا كه در زمان ظهور اسلام، بنا به اظهار برخى از منابع، نزدیك به 360 بت
در اطراف و درون كعبه قرار داشت. این افزون بر بت هایى بود كه مردم در
خانه هاى خود نگه مى داشتند.
بعد از جرهم، قبیله «خُزاعه» بر مكه تسلّط یافت.
پس از آن، به تدریج قریش توانست مكه را از دست آنها خارج سازد و خود
بر آن مسلط شود. تاریخ احتمالى تسلط قریش بر مكه حدود دو قرن پیش
از هجرت بوده است.
مكه وكعبه پس از اسلام
پس از استقرار دولت اسلامى در مدینة النبى، مكه از
جهت دینى، موقعیت ممتازى یافت و آن این بود كه به سال دوم
هجرت، كعبه قبله مسلمانان شد و هر مسلمانى مكلّف بود در هر نقطه اى از جهان كه
زندگى مى كند، براى نماز به سوى مسجد الحرام بایستد. خداوند در قرآن فرمود:
«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِی السَّماءِ
فَلَنُوَلِّینَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ
الْحَرامِ وَ حَیثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ...» (بقره :
144) «ما به هر سو گردانیدن رویت در آسمان را نیك مى بینیم.
پس تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانیم; پس روى خود را به سوى
مسجد الحرام كن; و هر جا بودید، روى خود را به سوى آن برگردانید»
اما از نظر سیاسى، به دلیل مركزیت مدینه،
شهر مكه در درجه دوم از اهمیت قرار گرفت. این زمان، شخصیت هاى
برجسته شهر مكه به مدینه رفتند تا در دولت جدید بهره و نصیبى
داشته باشند. بسیارى از این افراد، كسانى بودند كه در سال هشتم هجرت،
به زور مسلمان شده بودند. براى نمونه، از آن پس، طایفه بنى امیه در مدینه
دیده شدند نه در مكه.
در دوره پیامبر(صلى الله علیه وآله) مدتى مُعاذ
بن جَبَل و زمانى هم حارث بن نَوْفَل بن حارث بن عبدالمطّلب و زمانى عَتّاب بن اُسید
بر مكه حكومت كردند. در زمان خلفا، برخى از مهم ترین والیان مكه عبارت
بودند از: نافع بن عبدالحارث، عبدالله بن ابزى، خالد بن عاص مخزومى و عبدالله بن
خالد بن أسید اموى. و در زمان امام على(علیه السلام) ، نخستین
حاكم مكه، ابوقتاده انصارى و دومین آنها قُثَم بن عباس و سپس معبد بن عباس
بود. آخرین حاكم این شهر از سوى امام على و امام حسن(علیهما
السلام)، جاریة بن قدامه بود.
با رفتن امام على(علیه السلام) از حجاز به عراق، در
سال 36 هجرى، مركز خلافت از مدینه به عراق انتقال یافت و مدینه
و مكه، در عین حفظ اهمیت دینى خود، به عنوان «حرمَین»، از
نظر سیاسى موقعیت چندانى نداشتند; گرچه چهره هاى شاخص دینى و سیاسى
از صحابه و فرزندان آنان، هنوز در این دو شهر فراوان بودند.
امام حسن(علیه السلام) بعد از صلح با معاویه به
مدینه بازگشت. برادرش امام حسین(علیه السلام) نیز در این
شهر زندگى مى كرد. به علاوه، شمار زیادى از فرزندان صحابه مانند عبدالله بن
زبیر، عبدالله بن عمر در این شهر مى زیستند.
با استقرار حكومت معاویه در دمشق، نظارت بر مدینه
بیشتر شد و برخى از مهم ترین چهره هاى اموى، حكومت مدینه را به
عهده گرفتند. عُتْبة بن ابى سفیان، عنبسة ابن ابى سفیان، مروان بن
حَكَم، سعید بن عاص اموى و فرزندش عمرو، از جمله حاكمان شهرهاى مدینه
و مكه در روزگار معاویه بودند. در دوران معاویه، مدینه چندان
اطاعت از امویان نداشتند و مخالفان فراوانى از فرزندان صحابه در مدینه
زندگى مى كردند.
زمانى كه یزید سركار آمد، در اوّلین قدم
كوشید تا مخالفان خود در میان فرزندان صحابه را از میان بردارد.
امام حسین(علیه السلام) از مدینه به مكه رفت و پس از آن مكه را
به قصد عراق ترك كرد و در محرّم سال 61، در كربلا به شهادت رسید. عبدالله بن
زبیر نیز همزمان با امام حسین(علیه السلام) از مدینه
به مكه آمد، اما در همین شهر ماند. آن زمان حاكم مكه، ولید بن عتبة بن
ابى سفیان بود.
پس از سركوبى نهضت امام حسین(علیه السلام) در
محرم سال 61، مردم مدینه از نسل فرزندان صحابه در سال 62 شورش كردند. عامل
پشت پرده این شورش، عبدالله بن زبیر بود كه در مكه به سر مى برد و آن
شهر را در تصرف خود گرفت. سپاه اعزامى شام ابتدا عازم مدینه شد و ضمن قتل
عام مردم شهر در واقعه حرّه، به مكه حمله كرد. طى این حمله ناموفق، مسجد
الحرام و كعبه آسیب فراوان دید.
با رسیدن خبر مرگ یزید، سپاه شام برگشت و
عبدالله بن زبیر بر حجاز و سپس عراق تسلط یافت. وى تا سال 73 هجرى در
این شهر حكومت كرد. در این سال، حَجّاج به فرمان عبدالملك بن مروان به
مكه حمله كرد و ضمن آتش زدن كعبه و دار زدن عبدالله بن زبیر، بار دیگر
حجاز و جزیرة العرب را به زیر سلطه امویان درآورد. در دولت زبیرى
نیز، بنى هاشم تحت فشار خاندان زبیرى قرار داشتند. این خاندان،
نماینده جناح میانى قریش در برابر دو خط علوى و اموى بود. ابن
زبیر طى حكومت خود بر مكه، كعبه را مجدداً از پایه بنا كرد و بخشى از
حجر اسماعیل را داخل كعبه كرد; به علاوه، درِ دیگرى هم روبروى در
فعلى، در كنار ركن یمانى باز كرد. با آمدن حَجّاج، بار دیگر كعبه تخریب
و به مانند همان كه پیش از زمان ابن زبیر بود ساخته شد.
دولت اموى، امیرانى از خاندان خود و یا چهره
هاى كاملا وابسته را به حكومت شهرهاى مهم مى گمارد. خالد بن عبدالله قسرى، عبدالله
بن سفیان مخزومى و یحیى بن حكم بن ابى العاص، از جمله والیان
امویان در مكه بودند. مدتى هم عمر بن عبدالعزیز و مَسْلمة بن عبدالملك
در این شهر حكومت كردند. یكى از كثیف ترین حكام اموى در
مكه، یوسف بن عمر ثقفى پسر برادر حجاج بود كه جنایات فراوانى را در این
شهر مرتكب گردید. مكه در سال 129 و 130 هجرى به دست خوارج افتاد و پس از آن
باز امویان بر آن مسلط شدند; گرچه این بار، عُمْر دولتشان به پایان
رسیده و در سال 132 هجرى براى همیشه در شرق اسلامى سقوط كردند.
مكه بعد از ظهور اسلام
محمد، رسول الله (صلى الله علیه وآله) در عام الفیل
از مادر زاده شد و با تولد او، نور خداوندى بر كره خاكى تابیدن گرفت. طاق
كسرى فرو ریخت، دریاچه ساوه خشكید و آتش آتشكده فارس به خاموشى
گرایید. او پدر بزرگوارش را ندید و مادرش در ششمین سال
تولد فرزندش، زندگى را بدرود گفت. پس از آن، تا دو سال جدّش عبدالمطّلب، شخصیت
برجسته مكه، سرپرستى او را بر عهده داشت و آنگاه كه او در گذشت، ابوطالب، عموى
بزرگوارش، سرپرستى اش را پذیرفت. در بیست و پنج سالگى با خدیجه
ازدواج كرد. و پس از گذشت پانزده سال از این پیوند، در چهل سالگى به پیامبرى
برانگیخته شد.
او فردى مورد اعتماد، امین و صادق بود كه هر سال، یك
ماه را به عبادت در «غار حِرا» مى پرداخت و هرگز كسى از وى خاطره اى بد در ذهن
نداشت و از او دروغى نشنیده بود.
تا سه سال، دعوتِ آشكار و رسمى نداشت، به همین دلیل
توانست جمعى از مردمان پاك فطرت را به دین مبین اسلام در آورد. نخستین
مسلمان، على(علیه السلام) و دومین آن حضرت خدیجه كبرى(علیها
السلام) بود.
با آشكار شدن و رسمیت یافتن دعوت، دشمنى قریش
نیز با اسلام و مسلمانان آغاز شد. و كسانى مانند ابوجهل، عتبة بن ربیعه
و ابوسفیان و حتى عمویش ابولهب، بدترین آزارها را به وى و پیروانش
رساندند; اما آنان سرسختانه مقاومت كردند.
در سال پنجم بعثت، گروهى از مسلمانان به رهبرى جعفر فرزند
ابوطالب، مخفیانه از مكه هجرت كردند و با عبور از دریاى سرخ، به حبشه
رفتند تا از فشار مشركان در امان باشند. سال هاى پس از آن، پیامبر(صلى الله
علیه وآله) با حمایت ابوطالب و دیگر افراد بنى هاشم (جز ابولهب)
در مكه زندگى مى كرد. حمایت ابوطالب نقش بسیار مهمى در محافظت از رسول
خدا(صلى الله علیه وآله) داشت. زمانى كه قریش نتوانستند ابوطالب را به
ترك حمایت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وادار كنند، پیمان
اتحادى را بر ضدّ بنى هاشم امضا كردند. این پیمان كه در سال هفتم بعثت
امضا شد، بنى هاشم را محصور در شِعْب ابى طالب; یعنى محله بنى هاشم در مكه
كرد و قریش از داشتن روابط اقتصادى و خانوادگى با آنان سرباز زد.
شكستن این پیمان از دید قریش، تنها
زمانى ممكن بود كه بنى هاشم دست از حمایت رسول خدا(صلى الله علیه
وآله) بردارند و او را به قریش تحویل دهند. پس از سه سال سختى و
مرارت، قریش با سرافكندگى، پیمان خود را لغو كرد و بنى هاشم با
سرافرازى زندگى جدید خود را آغاز كردند.
دیرى نپایید كه دو یار دیرین
رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ابو طالب و خدیجه، یكى پس از دیگرى
دنیا را وداع گفتند. سال دهم بعثت، به مناسبت درگذشت این دو یار،
«عام الحزن»; یعنى سال اندوه نامگذارى شد.
در سال یازدهم بعثت، بارقه امیدى از سوى «یثرب»
درخشید و تنى چند از مردم آن سرزمین با اسلام آشنا شده، به آن گرویدند.
سپس در سال هاى دوازدهم و سیزدهم بر شمار آنان افزوده شد. بدین ترتیب،
اسلام كه در مكه و در كنار خانه خدا، در حصار مشركان بدطینت زندانى بود، در
بیرون مكه و در شهر یثرب، خود را آزاد یافت.
مكه خاطره سیزده سالِ نخستِ بعثت را به همراه دارد كه
در یك سو دشمنان مشرك رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داشتند و در
سوى دیگر، آن حضرت با یارانى انگشت شمار اما مقاوم كه در زیر
شكنجه هاى سهمگین مشركان فریاد «اَحَدٌ، اَحَد» آنان فضاى شهر مكه را
پر كرده بود، حیات اسلام را در بستر تاریخ تداوم مى بخشید. آن
زمان قبله مسلمانان بیت المقدس بود، اما مسجدالحرام و كعبه مقامى بس والا و
ارجمند داشت.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در سال سیزدهم
بعثت، به دعوت مردم یثرب به آن شهر رفت و مكه را براى مدتى كوتاه در اختیار
مشركان قرار داد. هفت سال بعد توانست براى مدت سه روز به قصد انجام عمره به مكه آید
و سرانجام، در سال هشتم هجرت، این شهر را كه مركز توحید ابراهیمى
بود از لوث وجود مشركان نجس و بتها پاك سازد.
در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوى
كعبه تغییر كرد و این نشان داد كه مكه و كعبه پایگاه اصلى
اسلام بوده و خواهد بود. این اقدام، علاوه بر پیروزى فرهنگى بر یهود،
پیروزى بر قریش نیز بود كه كعبه را در انحصار خود و عقاید
شرك آلودشان قرار داده بودند. در واقع با این حركت، دین ابراهیم
كه اساس آیین هاى توحیدى بود، به معناى واقعى احیا گردید.
مكه در دوره عباسیان
پس از سقوط امویان، بنى هاشم كه طى مدت نود سال زیر
فشار آنان بودند و تنها جانشین قابل قبول امویان میان مردم تلقى
مى شدند، به قدرت رسیدند. بنى عباس به نام اهل بیت قدرت را به دست
گرفتند. ابتدا اظهار تشیع كردند; اما اندكى بعد، به دلیل مقابله با
علویان، و كسب وجهه میان سنیان، مذهب تسنن را پذیرفته، آن
را رسمیت بخشیدند. مهم ترین رقیب آنان، علویان
بودند كه لحظه اى از قیام و شورش بر ضد عباسیان نمى ایستادند. شمار
بسیارى از علویان، در دو شهر مكه و مدینه زندگى مى كردند و به
رغم آوارگى و هجرت گروهى از آنان به اقصا نقاط دنیاى اسلام، هیچ گاه این
دو شهر از حضور آنان خالى نگردید.
نخستین والىِ عباسى مكه، داود بن على بن عبدالله بن
عباس بود. پس از عزل وى، سفاح دایى اش زیاد بن عبدالله حارثى را به
امارت مكه نصب كرد. پس از آن منصور نیز مكه را در اختیار برخى از
امراى عباسى; از جمله سرى بن عبدالله بن حارث قرار داد.
در سال 145 شورش نفس زكیه در مدینه و شورش
برادرش ابراهیم در بصره سركوب شد و دولت عباسى كه متزلزل شده بود، استقرارى
مجدد یافت. منصور این بار عبدالصمد بن عبدالله عموى خود را حاكم مكه
كرد. این شخص كسى است كه سُدَیف ابن میمون را، كه به نفع علویان
شعر مى سرود، در مكه زنده به گور كرد.
حضور امیران عباسى در این شهر، مى توانست سدّى
در برابر قیام هاى علویان باشد. منصور در دوران خلافتش چهار سفر به حج
آمد و در سفر پنجم; یعنى در سال 158 در مكه مرد و در كنار قبرستان معلاة
مدفون شد. امروزه محله كنار قبر او را كه در حاشیه خیابان قرار دارد،
«جعفریه» (احتمالا به نام ابوجعفر منصور) مى نامند.
مكه تا سال 169 كه حسین بن على شهید فخ قیام
كرد، در اختیار امراى عباسى بود. در این سال، این علوى دست به قیام
زد و با توجه به محبوبیتى كه داشت و با وجود شهادت سریعش، ضربه سختى
بر دولت عباسى وارد كرد. منطقه اى كه وى به شهادت رسید، تا به امروز «منطقة
الشهدا» خوانده مى شود و مقبره اش همچنان باقى است.
ادریس بن عبدالله علوى كه از واقعه فخ گریخت،
دولتى علوى در آفریقا تأسیس كرد. و برادرش عبدالله نیز در دیلمستان
ایران قیامى ترتیب داد كه خاموش شد.
در سال 199 بار دیگر یكى از علویان با
نام حسین بن حسن معروف به افطس، به مكه آمد و تحت رهبرى سرى بن منصور شیبانى
كه به نام علویان در عراق قیام كرده بود، مدتى مكه را در اختیار
خود داشت. با شكست سرى، وى كوشید تا براى محمد بن جعفر الصادق(علیهما
السلام) از مردم مكه بیعت بگیرد. وى كه از پیران علوى این
شهر بود و به دیباج شهرت داشت، كار را به دست فرزندش على و نیز حسین
بن حسن افطس سپرد. مأمون در سال 200 هجرى قمرى، سپاهى را به مكه فرستاد و دیباج
را به تسلیم وا داشت. در سال 202 باز علوى دیگرى با نام ابراهیم
بن موسى الكاظم(علیه السلام) بر مكه غلبه كرد كه توسط عباسیان از مكه
بیرون رانده شد.
مأمون كه در ظاهر با علویان اظهار دوستى مى كرد، پس
از سركوبى این حركت ها، در بیشتر دوران حكومتش، شهر مكه را در اختیار
برخى از علویان گذاشت. این برخورد، زمینه را براى تسلط بیشتر
علویان بر حجاز فراهم كرد.
گفتنى است كه افزون بر حاكم مكه، از سوى دولت عباسى، شخصى
به عنوان «امیرالحاج» هر ساله كار اداره حج را عهده دار بود و ممكن بود كه
امیرىِ حُجّاج به دست خود حاكم مكه سپرده شود; همان طور كه ممكن بود شخص
برجسته دیگرى از خاندان عباسى یا جز آن، كار امیرىِ حاجیان
را عهده دار شود.
پس از مأمون، افرادى از خاندان عباسى و نیز برخى از
امیران ترك، كه اكنون در دربار عباسى نفوذى نامحدود به دست آورده بودند، به
امارت مكه رسیدند. قیام هاى علویان از سال 250 به بعد، سراسر دنیاى
اسلام را گرفت و از جمله، اسماعیل بن یوسف در سال 251 بر مكه چیره
شد، اما سال بعد درگذشت. در سال 301 علوى دیگرى براى مدتى شهر مكه را تصرف
كرد.
شهر مكه در سال 317 به تصرف «قرامطه» به رهبرى ابوطاهر
قرمطى درآمد. این گروه، فرقه اى از اسماعیلیه بودند كه به تدریج
كوس استقلال زدند ودر این سال مكه رااشغال كردند و حجر الأسود را برداشته،
به سرزمین خودشان «هجْر» در سواحل جنوب شرق خلیج فارس ـ جایى كه
امروز احساء و بحرین است- بردند. آنان پس از بیست و دوسال حجر الاسود
را به جایش بازگرداندند، بدون آن كه درخواستى از دولت عباسى یا امیران
دیگر دنیاى اسلام داشته باشند.
از نیمه قرن چهارم به این سوى، نفوذ علویان
در دنیاى اسلام بیشتر شد و عباسیان نیز تا اندازه اى با
آنان كنار آمدند. براى سالها پدر شریف مرتضى و شریف رضى; یعنى
ابواحمد موسوى كه نقابت طالبیان را داشت، از طرف حكومت عباسى امیر
الحاج بود.( احمد السباعى، تاریخ مكه، ص 175)
دولت فاطمى و حكومت اشراف در مكه
درست در سالى كه فاطمیان بر مصر چیره شدند; یعنى
سال 358، یكى از شرفا و سادات مكه با نام جعفر بن محمد... بن حسن بن حسن بن
على (علیه السلام) مكه را در اختیار خود گرفت. پیش از آن، معزّ
فاطمى در كار اصلاح میان آل جعفر و حَسَنیون در مكه دخالت كرده و آنان
را صلح داده بود. اكنون نیز اشراف با دولت فاطمى، پیوند یافته و
با قدرت یافتن آنان در مصر، عباسیان و فاطمیان بر سر تسلط بر
مكه كه مهم ترین حرم دنیاى اسلام است، به رقابتى تنگاتنگ مشغول شدند.
تسلط بر این شهر، به نوعى رسمیت و مشروعیت خلافتِ صاحبِ تسلط را
در اذهان استوار مى كرد.( احمد السباعى، تاریخ مكه، ص 194) هیچ چیز
براى حاكمان علوى مكه، بهتر از استفاده از این رقابت براى كشاندن اموال و
ثروت بیشتر به این شهر، مفید و سودمند نبود. با این حال،
طبیعى بود كه اشراف مكه، به لحاظ تشیع فطرى، با دولت فاطمى سازش بیشترى
داشتند و به نام آنان خطبه مى خواندند. جعفر تا سال 380 بر مكه حكومت كرد و پس از
وى فرزندانش عیسى و سپس ابوالفتوح حكومت مكه را در اختیار گرفتند.
درست همان طور كه مدینه در اختیار نوادگان امام
حسین (علیه السلام) بود، مكه در اختیار حسنى ها در آمد و درگیرى
میان این دو خاندان آغاز و تا مدتها ادامه یافت. خاندان جعفر بن
محمد یاد شده، تا سال 453 بر مكه حكومت كردند. این دولت را، دولت نخست
اشراف در مكه معرفى مى كنند. پس از آنها براى دو سال طایفه اشراف سلیمانى
بر مكه حكومت كردند و دوره سوم حكومت اشراف توسط ابوهاشم محمدبن جعفر كه او نیز
از سادات حسنى بود تأسیس گردید. وى به نام فاطمى ها خطبه مى خواند و
پس از گرفتارى فاطمى ها در مصر و قطع كمك آنان، وى از سال 462 به نام عباسیان
خطبه خواند; با این حال، به دلیل تشیع، جمله «حَىَّ عَلَى خَیرِ
العَمَل» همچنان در اذان مسجدالحرام گفته مى شد. فاطمى ها به رقابت خود ادامه
دادند و خطبه خوانى به نام عباسى ها و فاطمى ها، مرتب تغییر مى كرد. این
مسأله بسته به آن بود كه كدام یك بتوانند حاكم مكه را با هدایاى خود
قانع كنند. بى تردید یكى از آثار نفوذ فاطمى ها در مكه، نفوذ مذهب تشیع
در این شهر بود(احمد السباعى، تاریخ مكه، ص 194) كه در سه شكل اسماعیلى،
زیدى و امامى خود را نشان مى داد. جامع این سه گرایش، همان شعار
حىّ على خیر العمل بود كه هیچ سنّى با آن موافق نبوده و برخاستن این
ندا از اذان مسجد الحرام، همه آنان را ناراحت مى كرد.
امارت مكه سپس به قاسم فرزند محمد بن جعفر و آنگاه به فرزند
وى فلیته رسید. پس از درگذشت وى در سال 527 میان خاندان آنان
اختلاف افتاد. با روى كار آمدن دولت زنگى ـ نورالدین زنگى ـ آنان در مكه
نفوذ یافتند; اما كار همچنان در اختیار اشراف بود. با روى كار آمدن
صلاح الدین ایوبى از سال 569 در مكه به نام وى خطبه خوانده مى شد. آخرین
فرد از دولت سوم اشراف كه بر مكه حكومت كرد، داودبن عیسى بود كه تا سال 597
امارت مكه را در اختیار داشت.
دوره چهارم حكومت اشراف توسط شخصى با نام قتادة بن ادریس
آغاز گردید. این شخص باقدرتى كه به دست آورد، به طور كامل بر مكه تسلط
یافت و به گونه اى رفتار كرد كه به رغم دشمنى هایش با عباسیان،
آنان مجبور به پذیرش وى شدند. در واقع، مكه در وضعیتى بود كه به دلیل
طمع امیران نواحى مختلف ـ عراق، مصر و یمن ـ در آن، لزوما مى بایست
شخصى از همان محیط امارت را در دست داشته باشد. این شخص، كسى جز از
سادات مكه كه اشراف نامیده مى شدند، نبود. به همین دلیل ، در
سخت ترین وضعیت باز هم دولت ایوبى یا عباسى ، تن به حكومت
یكى از اشراف علوى مى داد.
پس از قتاده فرزندش حسن و سپس راجح به قدرت رسیدند و
البته این دوره; یعنى چهار دهه نخست قرن هفتم هجرى، دوره آشوب و
آشفتگى بود.
مكه در دوره ممالیك و عثمانى ها
از سال 652 ـ چهار سال پیش از سقوط بغداد ـ یكى
از نوادگان قتاده با نام ابونُمى قدرت را در مكه به دست گرفت. با سقوط عباسیان،
دولت ممالیك در مصر تأسیس شد و بَیبَرس، حاكم قدرتمند مملوكى در
سال 667 به حج آمد و مورد استقبال ابونُمى قرار گرفت. ابونمى پس از پنجاه سال
حكومت بر مكه، به سال 701 درگذشت. وى در این مدت، گاه تابع ممالیك بود
و گاه با دولت آل رسول در یمن، دوستى و رابطه داشت. فرزندان وى تاسال 737 با
یكدیگر درگیر بودند تا آن كه در این سال رُمَیثه
فرزند ابونمى، به استقلال بر مكه حكومت كرد. در این سال ها، افزون بر ممالیك
و آل رسول، حكام مغولى ایران; از قبیل اولجایتو معروف به
خدابنده و فرزندش ابوسعید نیز كه به اسلام گرویده بودند، در اندیشه
نفوذ در مكه بودند. پس از درگذشت رمیثه در سال 747 فرزندان و نوادگان وى تا
زمان تسلط عثمانى ها، بر این شهر در سال 923 حكومت كردند. آخرین شریف
حاكم بر مكه در زمان سلطان سلیم شریف، بركات بود كه از اعقاب ابونمى
به شمار مى آمد.
عثمانى ها كه در سال 922 و 923 موفق به نابودى كامل دولت
ممالیك شده بودند، بر حجاز نیز تسلّط یافتند. امّا سران این
دولت نیز به دلیل شرایط خاص حجاز، قانع شدند كه مى بایست
براى حفظ تسلط خود بر مكه، حاكمیت اشراف حسنى بر این شهر را بپذیرند.
اكنون به جاى مَحْمل مصرى، كه رهبرى حُجاج را طى دو ـ سه قرن داشت، محمل رومى
اعزامى از طرف سلطان سلیم، مهم ترین محمل موجوددرایام حج به
شمار مىآمد. این محمل از شام به سوى حجاز حركت مى كرد.
ابونمى دوم، فرزند بركات پس از درگذشت پدرش در سال 932 به
جاى او نشست. وى یكى از قدرتمندترین اشرافى است كه در طول قرن ها بر
مكه حكمرانى كرد. از مهم ترین اقدامات وى، اعلام بسیج عمومى و جنگ بر
ضد قواى استعمارگر پرتغال بود كه به سال 948 به جده حمله كردند. وى تا سال 974 بر
مكه حكومت كرد و سپس حكومت را به فرزندش حسن سپرد كه تا سال 1010 كه در نجد
درگذشت، بر این شهر فرمانروایى كرد. پس از وى، فرزندش ابوطالب براى دو
سال و سپس فرزند دیگرش ادریس تا سال 1021 حاكم مكه بودند.
همه این افراد، ناگزیر مى بایست از طرف
دولت عثمانى به رسمیت شناخته شوند. پس از ادریس، كسانى از اعقاب
ابونمى به امارت مكه رسیدند و به تدریج خود به خاندان هاى مختلف تقسیم
شدند و میان عموزادگان درگیرى هایى نیز پیش آمد.
سخت گیرى بر حجاج ایرانى از سوى دولت عثمانى
یكى از دشوارى هاى این دوره، سخت گیرى هایى
بود كه به تحریك دولت عثمانى و برخى عالمان آن دیار، بر ضدّ شیعیان
و حُجّاج ایرانى و عالمان شیعه مقیم حرمین صورت مى گرفت.
از مهم ترینِ این تحوّلات، دستگیرى و شهادت شهید ثانى در
سال 965 هجرى بود كه به نوشته برخى مورخان، وى را در مسجد الحرام دستگیر
كردند و در استانبول كشتند. در سال 976 نیز معصوم بیك صفوى را كه از
اركان دولت صفوى بود، همراه بسیارى از همراهانش در وادى فاطمه، در یك
منزلىِ مكه كشتند و این رخداد را به اعراب بدوى نسبت دادند. همچنین در
سال 1042 به تمامى حجاج ایرانى حاضر در مكه اعلام شد كه سال آینده نه
آنان و نه هموطنان ایرانى شان، حق آمدن به حج را ندارند. به نوشته سباعى دلیل
این امر در منابع تاریخى روشن نشده است.(احمد السباعى، تاریخ
مكه، ص371)
در سال 1040 هجرى نیز عالمى شیعى با نام میرزا
زین العابدین كاشانى را كه همیشه در مسجد الحرام مشغول عبادت
بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند وكشتند. چنان كه در سال 1047 حجاج ایرانى را
از حج منع كرده، به شدیدترین صورت آنان را از مكه اخراج كردند و اعلام
نمودند كه از سال بعد، اجازه اقامه حج را ندارند.(منائح الكرم، ج 4، صص 182 ـ 181)
همچنین در سال 1088 به بهانه آن كه شیعیان
پرده كعبه را نجس كرده اند، در این شهر شیعه كشى به راه انداختند و
عالمى با نام سید محمد مؤمن رضوى را در حالى كه در پشت مقام ابراهیم
مشغول خواندن قرآن بود، كشتند. همچنین در سال 1101 یا 1105 عالم دیگرى
با نام شیخ حسین تنكابنى را در حالى كه پرده كعبه را گرفته بود، آن
قدر كتك زدند كه بیمار شد و در راه مدینه درگذشت و در ربذه كنار قبر
ابوذر غفارى مدفون شد.(صفویان در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2،
ص 840)
یكى از نویسندگان، محل قبر ابوذر را در یكصد
كیلومترى خارج مدینه در مسیر ریاض در است كه مركز شیعیان
عربستان مى باشد. در حاشیه شرقى و جنوب شرقى جزیره، كشورهاى قطر، بحرین
و عمان قرار دارند.
قریش در مكه
قُصَىّ بن كلاب، دامادِ رییس قبیله
خُزاعه بود. او توانست پس از مرگ پدرِ همسرش، با استفاده از خاندان هاى متفرق قریش
و با كمك آنها، كه در اطراف مكه زندگى مى كردند، بر مكه تسلط یابد. قُصَى در
آبادى مكه كوشید و دارالندوه را براى مشاوره رؤسا و برجستگان و چهل ساله هاى
قریشى پدید آورد و سروسامانى به مكه داد. وى اداره امور مكه را به
عنوان هاى: پرچمدارى، پرده دارى كعبه، سقایت حجاج، سفارت و ... تقسیم
كرد و هر قسمت را به یكى از خانواده هاى قریش سپرد. نوشته اند كه او
در بازسازى كعبه نیز تلاش هایى داشته است. در روزگار پیش از
قصى، اطراف كعبه تا فاصله زیادى از سكنه خالى بود; اما قصى آنها را در نزدیكى
كعبه آورد و تنها به اندازه طواف، محدوده اى را باقى گذاشت.
پس از قصى، فرزندان وى عبدمناف و عبدالدار و بعد از آن نیز
هاشم فرزند عبدمناف و عبد المطّلب فرزند هاشم در مكه نفوذ فراوانى داشتند. در زمان
هاشم بود كه مكه به مركز تجارى مهم تبدیل شد و قریش به كار تجارت در
بلاد دوردست پرداخت. خداوند در سوره قریش به این مسأله اشاره كرده، مى
فرماید: "لاِیلاَفِ قُرَیش إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ
الصَّیفِ فَلْیعْبُدُوا رَبَّ
هَذَا الْبَیتِ الَّذِی
أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْف" .
زمانى كه قُصَىّ بن كلاب قریش را در مكه گرد آورد، هر
طایفه اى از قریش را در بخشى از مكه سكونت داد. او قسمت «وجه كعبه» یعنى
مَعلاة یا بالاى مكه را، كه شامل شعب ابى طالب به سمت بالا است، به خود و
فرزندانش اختصاص داد. به همین دلیل همه فرزندان وى در این بخش
سكونت داشتند. او بخش اجیاد (شامل اجیاد كبیر و صغیر در
پشت كوه ابوقبیس) را به بنى مخزوم داد و منطقه مَسْفله مكه را در اختیار
بنى جُمح گذاشت. و بنى سهم در ثنیه سُفلى، كه امروزه به نام شُبَیكه
شناخته مى شود، سكونت گزیدند. بنى عدى (كه عمر از آن تیره است) در پایین
ثنیه مزبور، جایى كه امروزه به جبل عمر معروف است، اسكان یافتند.(فاكهى،
اخبار مكه، ج 3، ص 260)
بناى كعبه به دست قریش
كعبه همواره مقدس بود و اعراب بر گرد آن طواف مى كردند و به
پرستش بت هاى خود مى پرداختند. زمانى كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سى و
پنج سال داشت، سیل از معلاةِ مكّه به سمت مسجد الحرام جارى شد و كعبه را ویران
كرد، در پى آن، قریش تصمیم به بازسازى كعبه گرفتند. آنان شرط كردند كه
در بازسازىِ كعبه جز از مال حلال، بهره نگیرند; و چون مال حلالى كه به دست
مى آمد، براى این كار كافى نبود! هر طایفه اى از قریش، ساختن
گوشه اى از آن را بر عهده گرفت و بدین سان ساختمان كعبه سامان یافت.
پس از آن كه ساختمان كعبه پایان یافت، نوبت نصب
حجرالاسود رسید و آن سنگ مقدسى بود كه پیشینه اش به قدمت خود
كعبه مى رسید و نصب آن امتیاز خاصى را مى طلبید. بنا به نقل هاى
تاریخى، قریش در نصب آن با یكدیگر به جدال برخاستند، تا
آنجا كه نزدیك بود كار به مقاتله و كشتار بینجامد. در نهایت حكمیت
شخصى را كه همان لحظه وارد مسجد الحرام شود، پذیرفتند. آن شخص، كسى جز محمد
امین نبود. محمد پیشنهاد كرد تا سنگ را در پارچه اى قرار دهند كه
دادند; پس از آن، از هر طایفه، كسى گوشه اى از آن را گرفت و جمعاً سنگ را تا
محل نصب آن بالا آوردند. آنگاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آن را برداشت و
در جایگاه خود قرار داد.
ارتفاع كعبه در این بنا تا 64/8 متر رسید. سقفى
نیز براى آن قرار داده شد كه آب آن به وسیله ناودانى به حِجر اسماعیل
مى ریخت. داخل كعبه بارنگ آمیزى و تصاویرى از ابراهیم و
مریم مقدس در حالى كه عیسى(علیه السلام) را در بغل داشت! تزیین
شده بود.
حدود چهار یا پنج سال پیش از بازسازى كعبه، امیر
مؤمنان(علیه السلام) در كعبه متولد شد. در این باره نقل هاى تاریخى
و شواهد ادبى و شعرى فراوانى وجود دارد كه جاى تردید براى محققان باقى نمى
گذارد.(در این باره، به كتاب «مولود كعبه» اثر علاّمه اردوبادى، ترجمه عیسى
اهرى (قم، نشر رسالت، 1379 مراجعه فرمایید))
این شرافتى بود براى امام على(علیه السلام) و
مادرش فاطمه بنت اسد كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را چونان مادرش
دوست مى داشت; چرا كه به هر روى، رسول
خدا(صلى الله علیه وآله)بخشى از دوران طفولیتش را در خانه
ابوطالب سپرى كرد. مشهور است محلى كه دیوار كعبه شكافته شد و فاطمه بنت اسد
از آنجا به درون كعبه رفت، در سمت ركن یمانى قرار دارد. از آنجایى كه
چندین بار پس از آن كعبه بازسازى شده، طبعا نمى توان اثر و نشانى از چنان
شكافى به دست آورد.
ابرهه و مكه
قبایل عرب طى قرنها با فرهنگ توحیدى ابراهیمى
خو كرده و از گوشه و كنار جزیرة العرب براى زیارت كعبه به این
شهر مى آمدند و در ضمن در آنجا به تجارت نیز مى پرداختند. برخى از اعراب، به
دلایلى كه چندان مشخص نیست، به تدریج كعبه هایى در دیار
خود ساختند و رنج آمدن به كعبه را از خود برداشتند. شمار این كعبه ها را
بالغ بر ده دانسته اند كه البته چندان مورد توجه نبوده است.
زمانى كه ابرهه حَبَشى از آن سوى دریاى سرخ به این
سوى آمد و بر یمن تسلط یافت، تصمیم گرفت آیین مسیح
را بر این مناطق مسلّط سازد. از این رو كلیسایى بنا كرد و
مصمم شد تا مردم عرب را از زیارت كعبه باز دارد و وادار كند تا به كلیساى
او بروند.
شاید بتوان گفت كه اودر پى توسعه مسیحیت
بوده و وقتى با مقاومت عربها روبرو شده، تصمیم گرفته است تا به مكه حمله كند
و كعبه را ویران سازد. این واقعه در سال تولد رسول خدا(صلى الله علیه
وآله)، كه به «عام الفیل» شهرت یافته، رخ داده است.
ابرهه در زمان تسلط معنوى عبدالمطلب بر مكه، به این
شهر حمله كرد، اما به قدرت الهى، گرفتار عذاب شد و خود و سپاهیانش كشته
شدند. پس از این ماجرا، كعبه و قریش اعتبار بیشترى یافتند
و عرب ها احترام بیشترى به خانه خدا و ساكنان مكه مى گذاشتند.
در برخى نقلها محل انهدام سپاه ابرهه، همین مكانى است
كه امروزه «وادى محسّر»; «جاى حسرت اصحاب فیل» نامیده شده (زاد
المعاد، (ابن جوزى) ج 1، ص 274، ج 3، ص 17)
وادى محسر وادی كم عرضى است كه میان سرزمین
مشعر و منا قرار دارد; همان جایى كه حجاج باید صبحگاه روز دهم ذى حجه،
یعنى عید قربان، پس از طلوع آفتاب، به سرعت آن وادى را طى كنند و وارد
منا شوند; چرا كه توصیه شده است كه باید از سرزمین هاى عذاب
دیده، به سرعت گذشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ تَرَ
كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ«1» آیا ندیدی
پروردگارت با فیل سواران (= لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه
آمده بودند) چه کرد؟! أَلَمْ یجْعَلْ كَیدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ«2»
آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟! وَأَرْسَلَ عَلَیهِمْ
طَیرًا أَبَابِیلَ«3» و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه
فرستاد، تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ«4» که با سنگهای
کوچکی آنان را هدف قرارمیدادند؛ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ«5»
سرانجام آنها را همچون کاه خوردهشده (و متلاشی) قرار داد!
تفسیرنمونه : (ذو نواس) پادشاه یمن، مسیحیان
نجران را كه در نزدیكى آن سرزمین مى زیستند تحت شكنجه شدید
قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند، (قرآن این ماجرا
را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره بروج آورده). بعد از این جنایت
بزرگ مردى بنام (دوس ) از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به (قیصر
روم) كه بر آئین مسیح بود رسانید، و ماجرا را براى او شرح داد.
از آنجا كه فاصله میان روم و یمن زیاد بود (قیصر) نامه اى
به (نجاشى) سلطان (حبشه) نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از (ذو نواس) بگیرد،
و نامه را با همان شخص براى (نجاشى) فرستاد. (نجاشى) سپاهى عظیم بالغ بر هفتاد
هزار نفر به فرماندهى شخصى بنام اریاط روانه یمن كرد (ابرهه) نیز
یكى از فرماندهان این سپاه بود. (ذو نواس) شكست خورد، و اریاط
حكمران یمن شد، بعد از مدتى ، (ابرهه) بر ضد او قیام كرد و او را از بین
برد و بر جاى او نشست . خبر این ماجرا به نجاشى رسید، او تصمیم
گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشید، و با
مقدارى از خاك یمن به نشانه تسلیم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام
وفادارى كرد. نجاشى چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا
نمود. در این هنگام (ابرهه) براى اثبات خوش خدمتى كلیساى بسیار
زیبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمین وجود نداشت ،
و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جاى كعبه به سوى
آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد، و مركزیت مهم
مكه را به آنجا منتقل كند. براى همین منظور مبلغان بسیارى به اطراف ،
و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و
كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهیم خلیل مى دانستند
احساس خطر كردند. طبق بعضى از روایات گروهى آمدند و مخفیانه كلیسا
را آتش زدند، و طبق نقل دیگرى بعضى آن را مخفیانه آلوده و ملوث
ساختند، و به این ترتیب در برابر این دعوت بزرگ عكس العمل شدید
نشان دادند و معبد ابرهه را بى اعتبار كردند. ابرهه سخت خشمگین شد، و تصمیم
گرفت خانه كعبه را به كلى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را
متوجه معبد جدید كند، با لشگر عظیمى كه بعضى از سوارانش از فیل
استفاده مى كردند عازم مكه شد. هنگامى كه نزدیك مكه رسید كسانى را
فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند ، و در این میان دویست
شتر از (عبدالمطلب) غارت شد. ابرهه كسى را به داخل مكه فرستاد و به او گفت بزرگ
مكه را پیدا كند، و به او بگوید: ابرهه پادشاه یمن مى گوید:
من براى جنگ نیامده ام ، تنها براى این آمده ام كه این خانه
كعبه را ویران كنم ، اگر شما دست به جنگ نبرید نیازى به ریختن
خونتان ندارم ! فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رئیس و شریف مكه جستجو
كرد، همه عبدالمطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگو كرد
عبدالمطلب نیز گفت : ما توانائى جنگ با شما را نداریم ، و اما خانه
كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت ، باید با
من نزد او بیائى ، هنگامى كه عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تاءثیر
قامت بلند و قیافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت ، تا آنجا كه
ابرهه براى احترام او را از جا برخاست و روى زمین نشست ، و عبدالمطلب را در
كنار دست خود جاى داد، زیرا نمى خواست او را روى تخت در كنار خود بنشاند،
سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چیست ؟ مترجم گفت : حاجتم این
است كه دویست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهید اموالم را
بازگردانند. ابرهه سخت از این تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت : به او بگو
هنگامى كه تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت ، اما این سخن را
كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دویست شترت سخن مى گوئى ، اما درباره
كعبه كه دین تو و اجداد تو است و من براى ویرانیش آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟! (عبدالمطلب)
گفت : انا رب الابل ، و ان للبیت ربا سیمنعه !: من صاحب شترانم ، و این
خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند (این سخن ، ابرهه را تكان داد و در
فكر فرو رفت). عبدالمطلب به مكه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاى اطراف
پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و یارى طلبد،
دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند: لا هم ان المرء یمنع
رحله فامنع رحالك000لا یغلبن صلیبهم و محالهم ابدا محالك000جروا جمیع
بلادهم و الفیل كى یسبوا عیالك000لاهم ان المرء یمنع رحله
فامنع عیالك000و انصر على آل الصلیب و عابدیه الیوم
آلك000خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن ! هرگز مباد
روزى كه صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهاى تو غلبه كنند. آنها تمام نیروهاى
بلاد خویش و فیل را با خود آورده اند تا ساكنان حرم تو را اسیر
كنند. خداوندا! هر كس از خانواده خویش دفاع مى كند تو نیز از ساكنان
حرم اءمنت دفاع كن . و امروز ساكنان این حرم را بر آل صلیب و عبادت
كنندگانش یارى فرما. سپس عبدالمطلب به یكى از دره هاى اطراف مكه آمد و
در آنجا با جمعى از قریش پناه گرفت ، و به یكى از فرزندانش دستور داد
بالاى كوه ابو قبیس بروند ببیند چه خبر مى شود. فرزندش به سرعت نزد
پدر آمد و گفت : پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى
احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمین ما مى آید، عبدالمطلب خرسند شد
صدا زد: یا معشر قریش ! ادخلوا منازلكم فقد آتاكم الله بالنصر من عنده
: اى جمعیت قریش ! به منزلهاى خود بازگردید كه نصرت الهى به
سراغ شما آمد این از یكسو. از سوى دیگر ابرهه سوار بر فیل
معروفش كه (محمود) نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبیدن كعبه از كوه
هاى اطراف سرازیر مكه شد، ولى هر چه بر فیل خود فشار مى آورد پیش
نمى رفت ، اما هنگامى كه سر او را به سوى یمن بازمى گرداندند به سرعت حركت
مى كرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت . در این
هنگام پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یك
از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت ، یكى به منقار و دو تا در
پنجه ها، تقریبا به اندازه نخود، این سنگریزه ها را بر سر لشگریان
ابرهه فرو ریختند، و به هر كدام از آنها اصابت مى كرد هلاك مى شد، و بعضى
گفته اند: سنگریزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف
مقابل خارج مى شد. در این هنگام وحشت عجیبى بر تمام لشگر ابرهه سایه
افكند، آنها كه زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه یمن را سؤ ال مى
كردند كه بازگردند، ولى پیوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمین مى
ریختند. خود ابرهه نیز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت ، و او را
به صنعاء (پایتخت یمن) بازگرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید.
بعضى گفته اند اولین بار كه بیمارى حصبه و آبله در سرزمین عرب دیده
شد آن سال بود. تعداد فیلهائى را كه ابرهه با خود آورده بود بعضى همان فیل
(محمود) و بعضى هشت فیل و بعضى ده ، و بعضى دوازده نوشته اند. و در همین
سال مطابق مشهور پیغمبر اكرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) تولد یافت
، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه میان این دو
رابطه اى وجود داشته . به هر حال اهمیت این حادثه بزرگ بقدرى بود كه
آن سال را (عام الفیل) (سال فیل) نامیدند و مبداء تاریخ
عرب شناخته شد.
فتح مكّه معظمه درسال هشتم هجرت
هـمـانـا از آن روز كـه مـیان رسول خدا صلى اللّه علیه
و آله و سلّم و قریش در حُدیبیه كار بـه صـلح انـجـامـیـد
از جمله شروط آن بود كه با جار جانبَین و حلیف طرفَین تَعَرُّضى
نـشـود قـبـیـله بـنـى بـكر و كِنانة حلیف قریش بودند و جماعت
بَنى خُزاعَه از حُلَفاء و هم سـوگـنـدان اصحاب پیغمبر صلى اللّه علیه
و آله و سلّم به شمار مى شدند و میان بنى بـكـر و خـزاعـه رسـم خـصـومـت
مـحـكم بود. یك روز یكى از بنى بكر شعرى چند در هجاى پـیـغمبر
صلى اللّه علیه و آله و سلّم مى خواند، غلامى از بنى خُزاعه این بشنید
او را منع كرده مفید نیفتاد، پس بر او دَوید و سر و روى او را
درهم شكست ؛ طایفه بنى بكر به جهت یـارى او در مـقاتلت بنى خزاعه یك
جهت شدند و از قریش مدد خواستند، كفار قریش پیمان پـیـغـمبر
را شكستند و بنى بكر را به آلات حرب یارى دادند و جمعى نیز با ایشان
همراه شـده بـر سـر خـزاعـه شـبـیـخـون زدنـد در مـیـانـه بـیـسـت
تـن از خـزاعـه مـقـتـول گشت . این خبر به پیغمبر صلى اللّه علیه
و آله و سلّم رسید فرمود: نصرت داده نـشـوم اگـر خـزاعـه را نـصـرت نـكـنـم
؛ پـس در طـلب لشـكـر بـه قـبـایـل عـرب كـس فـرسـتـاد و پـیـام داد
كـه هـركـه ایـمـان بـه خـدا دارد اَوَّل مـاه رمـضـان شـاكى الّسلاح در مدینه
حاضر شود و هركه در مدینه بود به اِعداد جنگ ماءمور گشت و در طرق و شوارع دیده
بانان گذاشت كه كس این خبر به مكّه نبرد.
حـاطـب بـن اَبـى بـَلْتـَعـَة مكتوبى به قریش نوشت و
ایشان را از عزم پیغمبر صلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم آگـهـى
داد و آن مكتوب را به زنى ساره نام داد كه به قریش رساند، سـاره آن نـامـه
را در گـیـسـوان خـود پـوشـیـده داشـت و راه مـكـّه پـیـش
گـرفـت ، جـبـرئیـل ایـن خـبـر به پیغمبر صلى اللّه علیه
و آله و سلّم آورد و آن حضرت امیرالمؤ منین عـلیـه السـّلام را
بـا جـمـعـى از دنـبـال آن زن فـرسـتاد كه نامه را از او گرفته بیاورد. حضرت
امیرالمؤ منین علیه السّلام هرچه به آن زن فرمود نامه را بدهد
قَسَم مى خورد كه نـامـه بـا مـن نـیست حضرت تیغ بكشید و فرمود:
مكتوب را بیرون آر والاّ ترا خواهم كشت . سـاره چـون چنین دید
نامه را بیرون آورده و به آن حضرت داد. حضرت آن نامه را به خدمت پیغمبر
صلى اللّه علیه و آله و سلّم آورد، حضرت از حاطب پرسید: چرا چنین
كردى ؟ عرض كـرد: خـواسـتـم حقّى بر قریش پیدا كنم كه به رعایت
آن حمایت بازماندگان من كنند. پس این آیه مباركه در این
وقت نازل شد: (یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتِّخِذُوا
عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ اَوْلِیآءَ...)
پـس روز دوم مـاه رمـضان یا دهم آن با ده هزار مرد از
مدینه حركت فرمود. ابن عباس گوید
كـه در منزل عُسْفان آن حضرت قَدَحى آب برگرفت و بیاشامید چنانكه مردم
نگریستند و از آن پـس تا مكّه روزه نگرفت . جابر گفته بعد از آنكه پیغمبر
صلى اللّه علیه و آله و سـلّم آب آشـامـیـد مـعـروض داشـتـنـد كه بعضى
از مردم روزه دارند دو كرّت فرمود: اوُلئِكَ الْعـُصـاةُ. از آن سـوى چـنـان
افـتـاد كـه عـبـّاس عـمـوى آن حـضـرت بـا اهـل و عـشیرت خود از مكّه هجرت
نموده به قصد مدینه در بیوت سُقْیا یا ذوالْحُلَیفَه
به حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سلّم پیوست ، آن حضرت از دیدار
او شاد خاطر گـشـت و فـرمـود: هـجـرت تـو آخـریـن هجرتها است ، چنانكه نبوّت
من آخرین نبوّتها است و فـرمـان كـرد تا اهل خود را به مدینه فرستاد و
خویشتن همراه آن حضرت شد. پس حضرت طـىّ طـریـق كـرده تـا چـهـار
فـرسـخـى مـكـّه بـرانـد و در منزل مَرَّ الظَّهران فرود آمد عباس بن عبدالمطّلب
با خود اندیشید كه اگر این لشكر به مكّه درآید از جماعت
قریش یك تـن زنـده نـمـانـد، هـمـى خـواست تا به موضع اراك رفته مگر
تنى را دیدار كند پس بر اسـتر خاص رسول خداى صلى اللّه علیه و آله و
سلّم نشسته تا اراك براند ناگاه بانگ ابوسفیان و بُدیل بْن وَرْقا را
اصغا نمود كه با یكدیگر سخن مى گویند، ابوسفیان را صـدا
زد. ابـوسـفـیـان عـبـّاس را بـشـنـاخـت گـفـت : یـا ابـالفـضـل !
بـِاَبـی اَنـْتَ وَاُمـّی ، چـه روى داده ؟ عـبـّاس گـفـت : واى بـر
تـو! ایـنـك رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله و سلّم است با دوازده
هزار مَرد مُبارز، ابوسفیان گفت : اكـنـون چـاره كار ما چیست ؟
عبّاس گفت : براین استر ردیف
من باش تا ترا خدمت آن حضرت بـبـرم و از بـهـر تو امان طلبم . و دانسته باش اى
ابوسفیان كه امشب كار طلایه با عُمر بـن الخـطـاب اسـت اگر ترا دیدار
كند زنده نگذارد؛ زیرا كه در میان عمر و ابوسفیان در زمـان
جـاهـلیت كار به خصومت نهانى مى رفت . گویند هند زوجه ابوسفیان
همواره با چند تـن از جـوانان قریش ابواب مؤ الفت و مخالطت بازداشت و عمر یك
تن از آن جمله بود و از این روى با ابوسفیان كه رقیب هند بود كینى
و كیدى داشت .
بـالجـمـله ؛ ابـوسـفـیـان ردیـف عـبـّاس شـد
عـبـّاس آهـنـگ خـدمـت رسول خداى صلى اللّه علیه و آله و سلّم نمود چون به خیمه
عُمر بن الخطّاب رسید، عمر ابـوسـفیان را بدید از جاى بجست و
خدمت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و عرض كـرد: یـا
رسـول اللّه ! ایـن دشـمـن خـداى را نـه امان است نه ایمان، بفرماى تا
سراورابرگیرم. عبّاس گفت : یارسول اللّه ! من او را امان داده ام .
پـیـغـمـبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:
اى ابوسفیان ! ساخته ایمان باش تا امان یابى . قـالَ فـَمـا
نـَصـْنـَعُ بـِالّلا تِ وَالْعُزّى فَقالَ لَهُ عُمَرُ: اِسْلَحْ عَلَیهِما
قالَ ابُوسُفیان : اُفٍّ لَكَ ما اَفْحَشَكَ ما یدْخِلكَ یا
عُمَر فی كَلامی وَكَلامِ اِبْن عَمّی . ابوسفیان گفت :
با (لات) و (عُزّى) كه دو بُت بزرگند چه كنم ؟ عُمر گفت : پلیدى كـن بـر
آنها. ابوسفیان از این كلمه برآشفت و گفت : اُفّ باد بر تو چه قدر
فحّاشى چه افتاده كه در میان سخن من و سخن پسر عمّم درآئى . عمر گفت : اگر بیرون
این خیمه بودى بـا مـن نـتـوانـسـتـى چـنین كرد. رسول خداى صلى
اللّه علیه و آله و سلم ایشان را از غلظت بازداشت و با عبّاس فرمود:
امشب ابوسفیان را در خیمه خویش بدار بامداد نزد من حاضر كن . پس
شب را ابوسفیان در خیمه عبّاس به صبح آورد. صـبـح نـداى اذان بـلال
شـنـیـد، پـرسـیـد ایـن چـه مـنـادى اسـت ؟ عـبـّاس فـرمـود:
مـؤ ذّن رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم اسـت پـس ابـوسـفـیـان
نـظـاره كـرد كـه رسـول خـداى صلى اللّه علیه و آله و سلّم وضو مى ساخت و
مردم نمى گذاشتند كه قطره اى از آب دست مباركش به زمین آید و از یكدیگر
مى ربودند و بر روى خویش مى مالیدند.
فَقالَ: بِاللّهِ لَمْ اَرَكَالْیوْمِ قَطُّ كَسْرى وَلا قَیصَرَ! به
خدا سوگند! هرگز ندیده ام مانند چنین روزى را، كه پادشاه عجم و روم را
به این قسم تعظیم كنند!
بـالجـمله ؛ بعد از نماز به خدمت آن حضرت آمد و از بیم
جان شهادتین گفت . عباس عرض كـرد: یـا
رسـول اللّه ! ابـوسـفـیـان مـردى فـخـر دوسـت اسـت او را در مـیان قریش مكانتى مـخـصـوص فـرمـاى . حـضـرت فـرمـود:
هـركـه از اهـل مـكـّه بـه خـانـه ابـوسـفـیـان داخل شود ایمن است ؛ و
هم فرمود هر كه سلاح از تن دور كند و یا به خانه خویش رود و در بـبندد
یا داخل مسجد الحرام شود ایمن است ؛ پس امر فرمود كه ابوسفیان
را در جاى مضیقى وادارد تا لشكر خدا بر او عبور دهد؛ پس ابوسفیان را
در تنگناى مَعْبَر بازداشت و لشكر فـوج فوج از پیش روى او مى گذشت ، بعد از
عبور طبقات لشكر و افواج سپاه كتیبه اى كه پیغمبر صلى اللّه علیه
و آله و سلّم در قلب آن جاى داشت دیدار شد و پنج هزار مرد از اَبـطال رِجال
مهاجر و انصار ملازم ركاب بودند همه با اسبهاى تازى و شتران سرخ موى و تـیـغـهاى
مُهَنَّد و زِرِه داودى طىّ مسافت همى كردند. ابوسفیان گفت : اى عباس !
پادشاهى برادر زاده تو بزرگ شد. عـباس مى گفت : وَیحَكَ! پادشاهى مگوى ، این
نبوّت و رسالت است . پس ابوسفیان شتاب زده بـه مكّه رفت قریش ابوسفیان
را دیدند كه به شتاب همى آید و از دور نگریستند كه غـبار لشكر
فضاى جهان را تار و تیره كرده و هنوز از رسیدن پیغمبر صلى اللّه
علیه و آله و سـلّم خـبـر نـداشتند كه ابوسفیان فریاد كرد كه
واى بر شما اینك محمد صلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم است كه با لشكرى
چون بَحْر مَوّاج در مى رسد و دانسته باشید هركه بـه خـانـه من درآید
و هر كه سِلاح جنگ بیفكند و هركه در خانه خود رود و دَرْ بر روى خود ببندد و
هركه در مسجدالحرام درآید، در امان است . قریش گفتند: قَبّحَكَ
اللّهُ! این چه خبر است كه براى ما آورده اى . و هند ریش او را گرفت و
بـسـیـار آسـیـب كرد و فریاد زد كه بكشید این پیر
احمق را كه دیگر از این گونه سخن نكند. پـس افـواج كـتـائب از قـفـاى یـكـدیـگـر
مـانـنـد سـیـل تـا ذى طـُوى بـرانـدنـد و رسـول خـداى صلى اللّه علیه
و آله و سلّم در ذى طُوى آمد لشكریان در اطراف آن حضرت پـرّه زدنـد. آن حضرت
چون كثرت مسلمین و فتح مكّه نگریست هنگام وحدت و هجرت خویش را
از مكّه یاد آورد و پیشانى مبارك را بر فراز پالان شتر نهاده سجده شكر
گذاشت ؛ چه آن هنگام كه هجرت به مدینه مى فرمود روى به مكّه نمود و فرمود:
(اَللّهُ یعْلَمُ اَنّی اُحِبُّكَ وَلَوْلا اَنَّ اَهْلَكَ اَخْرَجُونی
عَنْكَ لَما اثَرْتُ عَلَیكَ بَلَدا وَلاَ ابْتَغَیتُ بِكَ بَدَلاً
وَاِنّی لَمُغْتَمُّ عَلى مُفارِقَتِكَ).
پـس در حـَجـُون فـرود آمـد در سـرا پـرده اى كـه از ادیـم
سرخ افراخته بـودنـد پـس غـسـل فـرموده شاكى السِّلاح بر راحله خود برنشست و سوره
فتح قرائت مى كرد تا به مسجد الحرام درآمد و حجرالاسود را با مِحْجَن خویش
استلام فرمود و تكبیر گفت ، سپاه مسلمین نیز بانگ تكبیر
دادند چنانكه صداى ایشان همه دشت و كوه را گرفت . پس از ناقه فرود آمد و
آهنگ تخریب اصنام و اوثان كه در اطراف خانه نصب بود فرمود و با آن چوب كه در
دست داشت به آن بُتان اشاره مى فرمود با گوشه كمان به چشم ایشان مى خلانید
و مى فرمود: (جآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا)
(وَما یبْدِى ءُ الْباطِلُ وَما یعیدُ).
بـُتـان یـك یـك از آن اشـاره بـه زمـین
سرنگون شدند و چند بتى بزرگ بر فراز كعبه نـصـب كرده بودند امیرالمؤ منین
علیه السّلام را امر فرمود كه پا بر كتف آن حضرت نهاده بـالا رود و بـتـها
را بر زمین افكنده بشكند. امیرالمؤ منین علیه السّلام آن
بتها را به زیر افـكـند و درهم شكست آنگاه به رعایت اَدَب خود را از میزاب
كعبه به زیر انـداخـت و چـون بـه زمـیـن آمد تبسّمى كرد، حضرت سبب آن
را پرسید، عرض كرد: از جائى بـلنـد خـود را بـه زیـر افـكـنـدم و آسـیـبـى
نـدیـدم ! فـرمـود: چـگـونـه آسـیـب بـیـنـى و حـال آنـكـه
مـُحـَمَّد صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم تـرا بـرداشـتـه اسـت و جـبـرئیـل
فـرو گـذاشـتـه ! پـس گرفت آن حضرت كلید
خانه كعبه را و در بگشود و امر فـرمـود كـه صـورت انبیاء و ملائكه را كه
مشركین بر دیوار خانه رسم كرده بودند محو كـنـنـد. پـس عـِضـادَتـَین باب را به دست داشت و تهلیلات
معروفه را بـگـفت آنگاه اهل مكه را خطاب كرد و فرمود: ماذا تَقُولُونَ وَماذا
تظنُّونَ؟ در حق خویش چه مى گـوئیـد و چه گمان دارید؟ گفتند:
نَقُولُ خَیرا وَنَظُنُّ خَیرا اَخٌ كَریمٌ وَابْنُ اَخٍ كَریمٍ
وَقَدْ قـَدَرْتَ؛ سـخـن به خیر مى گوئیم و گمان به خیر مى بریم
برادرى كریم و برادرزاده كـریـمـى ایـنـك بـر مـا قـدرت یـافـتـه
اى بـه هـر چـه خـواهـى دسـت دارى . رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم
را از این كلمات رقّتى آمد و آب در چشم بگردانید. اهل مكّه چون این
بدیدند گریه به هاى هاى از ایشان بلند شد و زارزار بگریستند.
آنگاه حضرت فرمود: من آن گویم كه برادرم یوسف گفت (لا تَثْریبَ
عَلَیكُمُ الْیوْمَ یغْفِرُاللّهُ لَكـُمْ وَهُوَ اَرْحَمُ
الرّاحِمینَ). پس جرم و جنایت ایشان را مَعْفُوّ داشت و فرمود:
بـد قـومـى بـودید از براى پیغمبر خود و او را تكذیب كردید
و از پیش براندید و از مكّه بـیـرون شدن گفتید و از هیچگونه
زیان و زحمت مسامحت نكردید و بدین نیز راضى نشدید
تـا مـدیـنـه بـتاختید و با من مقاتلت انداختید و با این
همه از شما عفو كردم اِذْهَبُوا فَاَنْتُمُ الطُّلَقآءُ شما را آزاد كردم راه خویش
گیرید و به هر جا خواهید بباشید. پـس هـنـگـام نـمـاز پـیـشـیـن
رسـید بلال را فرمان رفت تا بر بام خانه بانگ نماز در داد مـشـركـیـن
بـرخـى در مـسـجـدالحـرام و گـروهـى بـر فـراز جـِبـال چـون این ندا بشنیدند
جماعتى از قریش سخنان زشت گفتند، از جمله عِكْرِمَة بن ابى جـهـل گـفـت :
مـرا بـد مى آید كه پسر رِیاح مانند خر بر بام كعبه فریاد كند.
و خالد بن اُسَید گفت : شكر خدا را كه پدر من زنده نماند تا این ندا
بشنود. اَبوسفیان گفت : من سخن نـكـنـم زیـرا كـه ایـن دیـوارهـا،
مـحـمـّد صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم را خـبـر دهـنـد. جبرئیل این
خبر به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم داد. حضرت ایشان را
حاضر ساخت و سـخـن هركس بر روى او بگفت ؛ بعضى مسلمانى گرفتند پس مردان قریش
آمدند و بیعت كـردند از جمله ابوقُحافه بود كه در آن وقت پیر و كور
بود مسلمانى گرفت و سوره اِذا جآءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ نازل شد. (منتهی
الآمال)
بالا رفتن علی علیه السلام از شانههای پیامبر
برای شکستن بتها
کعبه در هماره تاریخ، جلوه یکتا پرستی
بوده است. بدان روزگاران که پیامبر خدا فرمان بعثت یافت و برای
هدایت امّت برانگیخته شد، جاهلیان از سرِ جهل و کژ اندیشی
این خانه توحید را از بتهای گوناگون آکنده بودند و بدین
سان، مرکز توحید را با این عمل نابخردانه، به شرک، آلوده بودند.
پیامبرصلی الله علیه وآله به زدودن این
همه زشتی و ناهنجاری همّت ورزید و علیعلیه السلام
را برای زدودن جلوههای شرک از خانه توحید، همراه برد. مولا بر
دوش پیامبر خدا برآمد و بُت بزرگِ قریشیان و به نقلی بت
خزاعه را از فراز خانه توحید به زمین افکند. این فضیلت عظیم
(بت شکنی بر دوش پیامبر خدا) را در گستره تاریخ، فقط علیعلیه
السلام دارد؛ موهبتی که هیچکس با آن بزرگوار در آن، شریک نیست.
المستدرک علیالصحیحین به نقل از ابومریم
از امام علیعلیه السلام : پیامبر خدا، مرا با خود برد تا به
کعبه رساند و به من فرمود: «بنشین!». پس من کنار کعبه نشستم و پیامبر
خدا از شانههای من بالا رفت و به من فرمود: «برخیز!». پس برخاستم و
چون ضعفم را در زیر خود دید فرمود: «بنشین!». پس پایین
آمدم و نشستم. سپس به من فرمود: «ای علی! از شانههای من بالا
برو». پس من از شانههای ایشان بالا رفتم و پیامبر خدا مرا بلند
کرد. چون مرا بالا برد، چنان پنداشتم که اگر بخواهم، به کرانه آسمان دست مییابم.
پس بر بالای کعبه رفتم و پیامبر خدا کنار رفت و به من فرمود: «بت بزرگ
آنان (بت قریش) را بینداز» و بت از مس بود و با میخهای
آهنین به سقف کعبه محکم شده بود. پس پیامبر خدا به من فرمود: «چارهای
برایش بیندیش» و پیوسته به من میگفت: «زود باش!
زود باش! "جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ کَانَ
زَهُوقًا؛ حق آمد و باطل رفت که باطل، رفتنی است"». پس من پیوسته
در کارِ آن بودم تا موفّق شدم. پس فرمود: «پَرتابش کن!». من پرتابش کردم و شکست و
از بالای کعبه به پایین پریدم و با پیامبرصلی
الله علیه وآله به سرعت بازگشتیم و بیم آن داشتیم که کسی
از قریش یا غیر آنان، ما را ببیند. و [آن بت]، دیگر
بالای کعبه نرفت. امام علیعلیه السلام خطاب به ابو بکر : «به
خدا سوگندت میدهم، آن که پیامبر خدا او را برای انداختن و
شکستن بت کعبه بر دوشش گرفت تا آنجا که اگر میخواست به کرانه آسمان دست یابد،
دست مییافت، تو بودی یا من؟». ابو بکر گفت: بلکه تو بودی.
از جمله صفات عالیه على علیه السلام بت شكنى
اوست كه به هیچ وجه حاضر نبود مظاهر شرك و كفر را در بین مردم مشاهده
كند و چون بعضى از بتهاى بزرگ مانند هبل بر فراز كعبه نصب شده بود على علیه
السلام بدستور پیغمبر اكرم پاى بر دوش آن بزرگوار نهاده و آنها را سرنگون
ساخت و ساحت مقدس كعبه را از لوث بت پرستى پاك گردانید.
در روز فتح مکه، پس از ورود لشگریان اسلام به شهر، پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله در منطقه حجون در کنار ابوطالب کمی
استراحت کرد، سپس در حالی که سوار بر شتر بود برای طواف خانه خدا
رهسپار مسجدالحرام شد. پیامبر لباس نظامی بر تن و کلاه خود بر سر داشت
و مهاجرین و انصار که گرداگرد وجودش حضور داشتند، به پیروی از
او با صدای بلند تکبیر می گفتند تا وقتی با اشاره پیامبر،
همگان ساکت شدند.
پیامبر در نخستین دور طواف وقتی در برابر
کعبه رسید، با چوب بلندی که در دست داشت، ضربه ای به بتهای
هبل و اساف و نائله زد و آنها را سرنگون کرد و این آیه را خواند: «قل
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ (بگو حق آمد و باطل محو و نابود شد و
باطل همیشه نابودشدنی است.) با سقوط هبل، بت بزرگ، پیامبر دستور
داد آن را بشکنند. زبیر به تمسخر به ابوسفیان گفت: «هبل بت بزرگ شکسته
شد!» و ابوسفیان با نهایت دلخوری گفت:« بس کن. اگر غیر از
خدایی که محمد میگوید خدای دیگری بود،
اوضاع ما این گونه نبود.» آنگاه پیامبر بتی را بالای بام
کعبه دید. به حضرت علی علیه السلام فرمود:« من میایستم،
تو بر دوش من بالا برو و آن بت را به زمین بیفکن.» سپس فرمود:« اگر
تمام امت من بخواهند مرا تحمل کنند، از شدت سنگینی و عظمت وحی
نمیتوانند، ولی من تو را تحمل میکنم.» حضرت علی علیه
السلام بر دوش پیامبر ایستاد و بت را برگرفت و آن را به کوه صفا کوبید
و خرد کرد. سپس خندان از دوش پیامبر پایین آمد. پیامبر
پرسید:« چرا میخندی؟» علی علیه السلام جواب داد:«
در شگفتم که از بالای دوش شما به زمین آمدم ولی چیزی
احساس نکردم.» رسول خدا فرمود:« چگونه میخواهی
چیزی احساس کنی در حالی که محمد تو را بر دوش گرفت و جبرئیل
تو را پایین آورد.» بعدها علی علیه السلام تعریف میکرد
که «هنگامی که بر دوش پیامبر بودم به گونهای بودم که گویی
اگر میخواستم به آسمان دست یابم، میتوانستم.» منابع: مغازی
واقدی، ج2، ص832 - بحارالانوار، ج40، ص61 )
آشنائی باشهرمکه
تذکری نافع
آمارها وآدرسهای هركشوری همیشه درحال تغییر
وتحول است لذابه آمارها وآدرسهای اعلام شده خیلی زیاد تكیه
نكنند چون فقط جهة آشنائی با اماكن و اوضاع واحوال و...است
كوه هاى مهم مكه
مكه در میان درّه واقع شده و اطراف آن را كوه هایى
چند در برگرفته است، به طورى كه تنها چند راه خروجى به سمت یمن، دریاى
سرخ و شام در آن وجود دارد. مهم ترین كوه هاى مكه عبارتند از:
1- ابوقبیس، با ارتفاع 420 متر كه در شرق مسجد الحرام
واقع است. در حال حاضر قصر ملك بر بالاى آن بنا شده و بخشى از آن در فضاى باز جلوى
مسعى افتاده و در واقع، بخشى از كوه از جاى برداشته شده است. این كوه را به
دلیل همسایگى با كعبه، از كوه هاى مقدس دانسته اند. همچنین گفته
اند كه در جریان طوفان نوح، امانت دار حجرالأسود بوده است. كوه صفا كه
سرآغاز و مبدأ سعى است، در دامنه این كوه واقع شده است.
2- قُعَیقعان یا جبل هندى، با ارتفاع 430 متر
در غرب مكه است. فاصله این دو كوه، حد قدیم مكه است. از دوران هاى
دور، در اطراف و بر فراز این كوه، بناهاى مسكونى مى ساخته اند.
3- جبل النور یا حِرا با ارتفاع 634 متر در شمال شرق
مكه است و اوّلین آیات قرآنى در آنجا بر رسول خدا(صلى الله علیه
وآله) نازل شد.
4- ثور، با ارتفاع 759 متر در جنوب بر سر پاست; جایى
كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگام هجرت در آنجا مخفى شد.
5- خَنْدمه، در پشت كوه ابوقبیس است.
6- عُمَر، در غرب مكه واقع است.
7- ثبیر، در شرق مكه است.
وادى ابراهیم در میان كوه هاى مكه واقع شده و یك
وادى نسبتا طولانى است كه مسجد الحرام در میانه آن قرار گرفته و در واقع، مسیر
و مَسیلى است كه آب بارانِ قسمت بالاى مكه یا مَعْلاة، از سمت حَجون
به پایین را به مَسْفله در این سوى مسجد الحرام، به سمت اَجْیاد
منتقل مى كرده است.
مكه قدیم، عمدتاً در دو سوى مَعْلاة و مَسْفله بوده و
گستره آن در سمت معلاة تنها تا محل مسجد الرایه در انتهاى بازار جودریه
و نهایت تا مسجد الجن بوده است.
كوه ابوقبیس
كوه ابو قبیس كوه بلندی است كه مشرف به صفاست
وبرفرازآن كاخ ملك فهدساخته شده است
کوه ابوقبیس نیز دیگر کوه مقدس مکه است
که در شمال شرقی مسجدالحرام واقع است و مشرف به کوه صفا است.
زائران در گذر از منطقه صفا و مروه، راهنمایان
کاروانهایی را هر روز مشاهده می کنند که به زائران در خصوص این
کوه و اهمیت آن در اسلام و خانه خدا توضیحاتی می دهند.
امروز به دلیل ساختمان سازی بخشی از کوه
ابوقبیس تخریب شده و قسمت اعظم آن به دلیل قرار گرفتن در پشت
آسمان خراش ها دیده نمی شود.
کوه ابوقبیس از کوههای مهم مکه و بنا بر روایات
زیادی افضل کوههای آن است. (علت آنرا نزدیکی به
مسجدالحرام و عبادت خلائق در نزدیکی آن است). این کوه در شمال
شرقی مسجدالحرام و مشرف بر صفا است و اکنون گوشه هایی از آن به
سختی از داخل مسجدالحرام قابل رؤیت می باشد. بعضی گفته
اند قبر شیث بن آدم و حوا در دل این کوه قرار دارد و گویند چند
پیامبر نیز در دل آن مدفونند.
بنا بر روایات تاریخی، حجرالاسود از زمان
طوفان نوح علیه السلام در امانت ابوقبیس بود، لذا این کوه را به
همبن مناسبت «امین» نیز می نامند. حضرت ابراهیم علیه
السلام نیز بر بالای کوه ابوقبیس مردم را به حج فرا می
خواند.
حضرت ابراهیم نیز از بالای کوه قبیس
مردم را برای انجام مناسک حج دعوت کرد (کوه قعیقعان)
کوه قعیقعان در سمت مروه و درست در نقطه مقابل کوه
ابوقبیس در شمال و شمال غربی مسجدالحرام قرار دارد.
در زمان رسالت پیامبر این کوه، شاهد حادثه «شق
القمر» بود که بعدها مسجدی به همین نام یعنی «مسجد انشقاق
القمر» روی آن ساخته شد.
سعی کنندگان بین صفا و مروه بارها روایت
شق القمر معجزه حضرت رسول الله ص که در کوههای ابوقبیس و قعیقعان
اتفاق افتاده است را توسط راهنمایان و روحانیون کاروان ها شنیده
اند.
بنا به روایتی دو کوه ابوقبیس و قعیقعان
شاهد حادثه شق القمر بودند به طوری که در همان شب معجزه نیمی از
ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده
شد.
بر فراز کوه ابوقبیس مسجد دیگری به نام
«مسجد ابراهیم» قرار داشت که در دوران سلطه سعودی همراه «مسجد انشقاق
القمر» تخریب شد.
از ابوقبیس و «کوه قیعقعان» به نام«اخشبان مکه»
یعنی دو کوه سخت که نمی توان از آن ها بالا رفت یاد کرده
اند.
فاصله این دو کوه 430 متر است و خود حکایتی
از تلاش هاجر همسر فداکار حضرت ابراهیم در جستجوی آب برای
فرزندش اسماعیل است.
مسجدالحرام نیز بین این دو کوه قرار
دارد.
در کنار این کوه ها منطقه ای نیز به نام
شعب ابوطالب وجود دارد که محل محاصره بنی هاشم و پیامبر خدا به مدت سه
سال از هفتم بعثت تا سال دهم بعثت بوده که سختی های زیادی
را بر بنی هاشم تحمیل کرد.
اما واقعه مهمی که پس از سلام در این کوه رخ
داده است، اعلان اولیه رسالت پیامبر بود که آن حضرت صبحگاهان بر فراز
این کوه فریاد برآورد «واصباحا» مردم هراسان گرد پیامبر جمع
شدند. آن حضرت به ایشان فرمود: مرا می شناسید و سابقه مرا می
دانید ، اگر به شما بگویم در پشت این کوه سیل عظیم
و یا دشمنی خطرناک در کمین است، حرف مرا تصدیق می
کنید؟ همگی شهادت دادند آری. آنگاه پیامبر اسلام و توحید
به طور علنی برای آنان عرضه فرمود.
شعب ابی طالب که سه سال مسلمانان در آن از سوی
مشرکان مورد محاصره اقتصادی و اجتماعی بودند، میان این
کوه و کوه خندمه قرار دارد و به همین دلیل به آن شعب یعنی
دره می گویند.
قبل از اسلام نیز در سالی که قحطی مکه را
فرا گرفت، عبدالمطلب با طایفه ای از بزرگان این شهر بر فراز
ابوقبیس رفت و به برکت دعای او باران فراوانی بارید.
دوران خلافت یزید بن معاویه شاهد چند
حادثه بزرگ و دهشتبار بود. یکی از این وقایع حمله سپاهیان
او به مکه برای دستگیری عبدالله بن زبیر بود. طی این
حمله به دستور حصین بن نمیر، منجنیقهایی مرا بر
فراز این کوه گذاردند و سنگ های آتشین به سمت خانه کعبه پرتاب
کردند که بر اثر آن، قسمت زیادی از خانه ویران گردید.
اَبوقُبیس، كوهی مقدس واقع در حد شرقی
حرم شریف (مسجدالحرام) مقابل ركن حجرالاسود است. در مورد نام این كوه
نظرهای متفاوتی اظهار شده است. بعضی نام ابوقبیس را به
صورتی مصغر مأخوذ از قبس النار دانسته اند، زیرا گفتهاند كه دو چوب
آتش زنه (مرخ) از آسمان بر این كوه فرود آمد، آدم(ع) آنها را برگرفت، چنانكه
از برخورد آن دو آتش پدیدار گشت (یاقوت، 1/101-102). برخی نیز
نام این كوه را به مردی با نام قبیس بن شالخ (یا شامخ)
نسبت داده اند. گفته شده كه این مرد از قبیلة جّرهّم بوده است (سهیلی،
5/117؛ یاقوت، 1/102). وی گویا میان مردی به نام
عمرو ابن مضاض و دختر عمش سخن چینی كرد و از بیم كشته شدن به
كوه مزبور پناه برد و دیگر از او خبر و اثری نماند (همانجا). برخی
كوه ابوقبیس را مقتبس از نام مردی آهنگر به همین نام از مُذحٍج
نوشتهاند (همانجا؛ فیروزآبادی، 2/238). جاحظ ابوقبیس را نام دیگر
ابوقابوس، ملك عرب دانسته است (1/336). ابوعبید بكری معتقد است كه
ابوقبیس كوهی است در مكه كه بدان ابوقابوس نیز گفتهاند و ابوقابوس
كنیة شخص است. وی بیتی نیز از كُمیت در تأیید
اطلاق نام ابوقابوس بر ابوقبیس آورده است (3/104 ابن عبدالمنعم، 452)
و ابوالفرج بن جوزی در المدهش در بحث ذکر اوائل گوید:
اوّل جبل ٍ وضع فی الارض ابوقبیس . و امروز بدانجا مسجدی و آثار
و خرابه های ابنیه دیده می شود. (منابع: سفر به سرزمین وحی کوههای
مکه و رازهای تاریخی آن - خبرگزاری جمهوری اسلامی
ایران- ایرنا دوشنبه 25 آذر 1387- تاریخ آثار اسلامی مکه
و مدینه ص 110 و 111 / لغت نامه دهخدا - دانشنامه رشد - رجوع به معجم
الادباء یاقوت و حبیب السیر چ طهران)
کوه حرا«جبل النور»وغارحرا
کوه حرا به نام جبل النور ، جبل القرآن و جبل الاسلام نیز
شناخته می شود. این کوه که یکی از مکان های مقدس
مکه و از آثار مذهبی باقی مانده از عصر رسالت به شمار می رود،
در شمال شرق مکه واقع شده و دویست متر از سطح دریا ارتفاع دارد. بر روی
این کوه، گیاه یا آبی دیده نمی شود. گفتنی
است که در امتداد این کوه، کوه های اطراف عرفات قرار داشته و همچنین
با کوه های طائف نیز پیوند دارد.
حدود پنجاه متر مانده به قله کوه، غار حِرا قرار دارد که
تنها فضایی به گنجایش نشستن پنج نفر داشته و در جایی
از آن، تنها یک نفر می تواند بایستد.
(غار حرا) در شمال مكه در بالاى كوهى قرار دارد كه هم اكنون
نیز مشتاقان بدان جا مى روند و خاكش را توتیاى چشم مى كنند. این
نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگیها، جایى است كه شاهد راز و
نیازهاى محمّد (ص) بوده است بخصوص در ماه رمضان كه تمام ماه را محمّد (ص) در
آنجا بسر مى برد. این تخته سنگهاى سیاه و این غار، شاهد نزول
(وحى) و تابندگى انوار الهى بر قلب پاك (عزیز قریش ) بوده است این
همان كوه (جبل النور) است كه هنوز هم نور افشانى مى كند.
کوه نور در چهار کیلومتری شمال شرقی شهر
مکه و کنار راه منا به عرفات واقع است.
بر اساس اطلاعات موجود این کوه 621 متر از سطح دریا
ارتفاع دارد و شکل آن مخروطی و مستقل از دیگر کوه های منطقه
است.
ارتفاع دهانه غارحرادرقله این کوه نیزدومتربوده
و دارای 1/20 متر عرض و حدود دو متر طول است.
از معجزات این غار این است که انتهای آن
کاملا به سوی مسجدالحرام است و در دهانه آن می توان به سمت بیت
المقدس نماز خواند.
این غارکه درتاریخ اسلام مشهوراست محل اعتکاف پیامبراسلام
ازچندسال قبل ازبعثت نیزبوده است.
هنوز هم بوی خوش نبی گرامی اسلام را از
داخل این غار می توان استشمام کرد که شبیه بوی خوشی
است که در قسمتی از کوه احد که حضرت رسول در آن به استراحت پرداخت حس می
شود.
زنان زائری که این غار را به عنوان یکی
از مکانهای مقدس و راز و نیاز انتخاب کرده اند از ایثارگری
حضرت خدیجه (س) همسر فداکار حضرت رسول (ص) حکایتهای زیادی
دارند که زمان عبادت حضرت محمد مصطفی(ص) در این غار با گذر از صخره های
صعب و دشوار برای آن حضرت غذا می برده است.
غیر از حضرت خدیجه (س)، امام علی (ع) نیز
به روایت تاریخ از شاهدان اعتکاف پیامبر در این غار بوده
است.
غار حِرا محل عبادت رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) بوده و آن حضرت چندی از ایام سال، به ویژه ماه مبارک
رمضان را در آن بسر می برده است. در همین غار بود که نخستین بار
بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وحی نازل شد و پنج آیه
آغازین سوره علق برای آن حضرت فرود آمد: "اقْرَأْ بِاسْمِ
رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ
اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ
رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ الَّذِی
عَلَّمَ بِالْقَلَمِ" . بنابراین، این غار از بهترین و
متبرّک ترین نقاط مکه محسوب می شود; جایی که مسلمانان
آگاه و توانمند برای زیارت بدانجا می روند و در آنجا نماز می
گزارند.
کوه ثَبیر که در برابر کوه حِرا در سوی دیگر
جاده قرار دارد، از مکان های مقدس به شمار می رود. گفته اند که خداوند
از این کوه، گوسفندی را برای ذبح نزد اسماعیل(علیه
السلام) فرستاده است.
آغاز بعثت حضرت محمدصلی الله علیه وآله ازجبل
النوروغارحرا
محمّد امین (ص) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت
خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ یاهایى
مى دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذیرش وحى
- كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحى ماءمور شد آیاتى
از قرآن را بر محمّد (ص) بخواند و او را به مقام پیامبرى مفتخر سازد. (اقراء
باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم
. علم الانسان ما لم یعلم .) یعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفرید.
او انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و
بزرگتر است . خدایى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت
آنچه را كه نمى دانست . محمّد (ص) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت :
من توانایى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه (لوح) را
بخواند. امّا همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس كرد مى تواند (لوحى ) را كه در دست جبرئیل
است بخواند. این آیات سرآغاز ماءموریت بسیار توانفرسا و
مشكلش بود. جبرئیل ماءموریت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نیز
از كوه حرا پایین آمد و به سوى خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را
براى همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست كه ماءموریت بزرگ (محمّد)
آغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : (بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا
نمى دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بینوایان
كمك مى كنى و ستمدیدگان را یارى مى نمایى). سپس محمّد (ص ) گفت
: (مرا بپوشان) خدیجه او را بپوشاند. محمّد (ص) اندكى به خواب رفت . خدیجه
نزد (ورقة بن نوفل) عموزاده اش كه از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد
(ص) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنین گفت : - آنچه براى
محمّد (ص) پیش آمده است آغاز - پیغمبرى است و (ناموس بزرگ) رسالت بر
او فرود مى آید. خدیجه با دلگرمى به خانه برگشت . (خبرفارسی نیوز
- سفر به سرزمین وحی کوههای مکه و رازهای تاریخی
آن - خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران- ایرنا)
كوه ثوروغارثور
كوه ثَوْر كوهى است كه در پایین شهر مكّه، تقریباً
در دو فرسخى مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غارى است كه رسول خدا(صلى الله علیه
وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدینه در آن پنهان شدند، و این كوه را
جبل الثّور نامیده اند، از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زمانى در آن نزول كرده
است.
كوه ثور در سه كیلومترى جنوب شهر مكه و در جنوب
منطقه اى به نام «مسفله» قرار دارد كه غار ثور بر روى آن واقع است. این غار
به ثور بن عبد مناف منسوب بوده و پیامبرصلى الله علیه وآله هنگام هجرت
به طرف مدینه، سه شبانه روز در آن پنهان شدند و خداوند با بستن تار عنكبوت
بر دهانه غار، آن حضرت را از شر مشركان نگاه داشت و پس از رفع خطر به مدینه
هجرت كرد.
کوه ثور، کوهی است بزرگتر از کوه حِرا که در جنوب شرقی
مسجدالحرام در راه طائف و در فاصله ای دورتر نسبت به مکه واقع شده است. می
گویند این کوه به نام ثوربن منات خوانده شده است.
کوه ثور در میان چند خیابان، با نامهای خیابان
ثور، جاده طائف و جاده کدی قرار گرفته است. بیشتر مسیر کوه به
سمت غار، به صورت پله کان برای مشتاقانِ صعود آماده شده است که به طور طبیعی
زمانی حدود 5/1 ساعت را برای رسیدن به غار طلب می کند.
خود غار نیز دو مسیر ورودی و خروجی
دارد که به احتمال، مسیر اصلی آن سمت قبله آن بوده و مسیر پشتی
آن، که از آنجا وارد غار می شوند، بعدها درست شده است. در محدوده داخلی
آن هم چند نفر می توانند بنشینند و دست کم دو تا سه نفر می
توانند نماز نشسته به جای آورند. در نزدیکی غار ثور، غار کوچکتری
نیز وجود دارد که زیر سنگی است که بمانند نوعی کاسه
وارونه قرار گرفته است. فاکهی در قرن سوم هجری، از محل غار به عنوان
مسجد غار ثور یاد کرده است.(اخبار مکه، ج 5، ص 35)
سه کوه متصل به یکدیگر را به نام کوه ثور می
شناسند و غار ثور در سوّمین آنها قرار دارد.
حضرت محمدصلی الله علیه وآله درغارثور
زمانی که مشرکان مکه به قصد کشتن رسول خدا(صلی
الله علیه وآله) بسیج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالی
که به طور اتفاقی ابوبکر را دید، همراه وی به سمت جنوب مکه به
راه افتاد. طبعا آن حضرت برای رفتن به یثرب می بایست به
شمال مکه می رفت; اما برای گمراه کردن مشرکان، راه جنوب را برگزید
و به کوه ثور رسید. آن حضرت، به همراه ابوبکر وارد غار ثور شد و مدت سه روز
در آن مخفی بود. مشرکان تا نزدیکی غار ثور آمدند، اما به اعجاز
الهی، عنکبوتان تارهایی را بر درِ غار تنیدند تا مشرکان
را از رفتن به درون آن منصرف کنند; چراکه آنان با دیدن تارهای عنکبوت
تصور کردند کسی وارد غار نشده است! خداوند در قرآن از این غار یاد
کرده است: «إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ
کَفَرُوا ثانِی اثْنَینِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ
لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ
عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها...» اگر او (پیامبر)را
یاری ندهید، (بدانید که)خداوند او را هنگامی که
کافران آواره اش ساختند، یاری داد، آنگاه که یکی از آن دو
به هنگامی که در غار بودند، به همراهش (ابوبکر) گفت: نگران مباش که خدا با
ماست. آنگاه خداوند آرامش خودش را بر او نازل کرد و به سپاهیانی که نمی
دیدشان، یاری داد. (توبه40)
در سـال 6216 بـیـعـت مـردم مـدیـنـه در
عـقـبـه بـار دوم واقـع شـد و مـردم مـدیـنـه بـا رسول خدا صلى اللّه علیه
و آله و سلّم عقد بیعت و شرط متابعت استوار كردند كه جنابش را در مدینه مانند تن و جان خویش
حفظ و حراست نمایند و آنچه بر خویشتن نپسندند از بهر او پـسـنـده
ندارند. چون این معاهده مضبوط شد مردم مدینه به وطن خویش باز
شدند و كفار قـریـش از پـیمان ایشان با پیغمبر آگاه گشتند
این معنى بر كین و كید ایشان بیفزود كار به شورى
افكندند، چهل نفر از دانایان مجرّب گزیده در دارالنّدوه جمع شدند شیطان
به صـورت پـیـرى از قـبـیـله نـَجـْد داخـل ایـشـان شـد و بـعـد
از تـبـادل افـكـار و اظهار راءیها، راءى همگى بر آن قرار گرفت كه از هر قبیله
مردى دلاور انـتـخاب كرده و به دست هر یك شمشیرى برنده دهند تا به
اتّفاق بر آن جناب تازند و خـونـش بـریزند تا خون آن حضرت در میان
قبائل پهن و پراكنده شود و عشیره پیغمبر را قـوّت مـقـاومـت بـا جـمـیـع
قـبـائل نـبـاشـد لاجـرم كـار بـر دِیـَت افـتـد؛ پـس جـمـله دل بر این
نهادند و به إ عداد این مهم پرداختند. پس آن اشخاصى كه ساخته این كار
شده بـودنـد در شـب اوّل ماه ربیع الا وّل در اطراف خانه آن حضرت آمدند و كمین
نهادند از بهر آنـكـه چـون پـیـغـمـبـر بـه رخـتـخواب رود بر سرش ریخته
و خونش بریزند. حق تعالى پـیـغـمـبـرش را از ایـن قـصـه آگـهـى
داد و آیـه شـریـفـه وَإِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذِینَ
كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَیمْكُرُونَ
وَیمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاكِرِینَ (به خاطر بیاور)
هنگامی را که کافران نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند،
یا به قتل برسانند، و یا (از مکه) خارج سازند؛ آنها چاره میاندیشیدند
(و نقشه میکشیدند)، و خداوند هم تدبیر میکرد؛ و خدا
بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است!«سوره انفال آیه 30
») نازل شد و ماءمور گشت كه امیرالمؤ منین علیه السّلام را به
جاى خـود بـخـوابـانـد و از مـدیـنـه بـیـرون شود. پس امیرالمؤ
منین علیه السّلام را فرمود كه مشركین قریش امشب قصد من
دارند و حق تعالى مرا ماءمور به هجرت كرده است و امر فرموده كـه بـروم بـه غـار
(ثـور) و ترا امر كنم كه در جاى من بخوابى تا آنكه ندانند كه من رفته ام ، تو چه
مى گوئى و چه مى كنى ؟ امیرالمؤ منین علیه السّلام عرض كرد: یا
نبى اللّه ، آیا تو به سلامت خواهى ماند از خوابیدن من در جاى تو؟
فرمود: بلى ، امیرالمؤ منین عـلیـه السـّلام خـنـدان شـد و
سـجـده شـكـر بـه جـاى آورد و ایـن اوّل سـجـده شـكـر بـود كـه در این
امّت واقع شد؛ پس سر از سجده برداشت و عرض كرد: بـرو بـه هـر سـو كه خدا ترا
ماءمور گردانیده است ، جانم فداى تو باد و هر چه خواهى مـرا امـر فرما كه به
جان قبول مى كنم و در هر باب از حق تعالى توفیق مى طلبم ؛ پس حـضـرت او را
در بـرگـرفـت و بـسـیـار گـریـسـت و او را بـه خـدا سـپـرد و جبرئیل
دست آن حضرت را گرفت و از خانه بیرون آورد و حضرت خواند: (وَجـَعـَلْنـا
مـِنْ بـَیـْنِ اَیـْدیـهـِمْ سـَدّا وَ مـِنْ خـَلْفـِهـْمِ
سـَدّا فـَاَغـْشـَیـْنـاهـُمْ فـَهـُم لایبْصِروُنَ «سوره یس آیه
9.») و كف خاكى بر روهاى ایشان پاشید و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ و به
غار ثور تشریف برد.
و به روایتى به خانه امّ هانى تشریف برد و در
تاریكى صبح متوجه غار ثور شد از آن طـرف امـیـرالمـؤ منین علیه
السّلام در جاى آن حضرت خوابید و رداى آن حضرت را بر خود پـوشـیـد.
كـفـّار قـریش خواستند آن شب در خانه آن حضرت بریزند ابولهب كه یك
تن از ایـشـان بـود مـانـع شـد گـفـت : نـمـى گـذارم كـه شـب داخـل خـانـه
شـویـد؛ زیـرا كه در این خانه اطفال و زنان هستند امشب او را
حراست مى نمائیم صـبـح بـر او مـى ریـزیـم .
هـمـیـن كـه صـبـح خـواسـتـنـد قـصـد خـود را بـه
عـمـل آورنـد امـیرالمؤ منین علیه السّلام مقابل ایشان
برخاست و بانگ برایشان زد. آن جماعت گـفـتـنـد: یـا عـلى ، مـحمّد صلى
اللّه علیه و آله و سلّم كجا است ؟ فرمود: شما او را به من نـسـپـرده بـودیـد،
خـواستید او را بیرون كنید، او خود بیرون رفت ،
پس دست از على علیه السّلام برداشته به جستجوى پیغمبر
شدند. حق تعالى این آیه در شاءن امیرالمؤ منین علیه
السّلام فرو فرستاد: (وَ مَنِ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ
مَرضاتِ اللّهِ«سوره بقره آیه 207») پـس حـضـرت پـیـغـمـبـر صلى اللّه
علیه و آله و سلّم سه روز در غار ثور بود و در روز چـهـارم روانـه مـدیـنـه
شـد و در دوازدهـم مـاه ربـیـع الا وّل سـال سـیـزدهـم بـعثت وارد مدینه
طیبه شد و این هجرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم
به مدینه مبدء تاریخ مسلمانان شد. (منبع : خبرفارسی)
دعابرای كوه ثور
مرحوم شیخ انصارى(رحمه الله) در مناسك این دعا
را براى كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مى خوانى: «اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد
وَأَمِینِهِ وَصِدّ یقِهِ یسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ
صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَیرِ اُمُورَنا،
اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ سِرّی وَعَلانِیتِی فَاقْبَلْ
مَعْذِرَتِی، وَتَعْلَمُ حاجَتِی وَتَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی
فَاغْفِرْ لِی ذُنُوبِی، فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ
أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنّی أَوْدَعْتُ فِی هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِیفِ
مِنْ یوْمِنا هذا إِلى یوْمِ الْقِیامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً،
أَنّی أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ
وَرَسُـولُــهُ».
چاه هاى مكه
قرآن از زبان حضرت ابراهیم(علیه السلام) مكه را
«وادى غیر ذى زرع» نامیده; یعنى جایگاه خشكى كه با كم آبى
روبرو است و رویش گیاهان در آن ناممكن است. در آغاز، چاه زمزم وسیله
تأمین آب آنجا بود; اما به مرور چاه هاى دیگرى نیز در اطراف آن
به وجود آمد. در واقع، حضور شمار فراوانى از حجاج در هر سال، در این شهر
مقدس، ایجاب مى كرد تا براى تهیه آب، تلاش بیشترى صورت گیرد.
به همین دلیل، از پیش از اسلام، یكى از مناصب مهم در مكه،
منصب «سقایت» بوده و خلفا، امیران و حاكمان مكه نیز همیشه
در اندیشه ایجاد چاه هاى جدید براى تأمین آب آشامیدنى،
غسل و حمام براى زائران و مردم بوده اند.
معاویه در دوران امارت خود، دستور داد تا چندین
چاه جدید براى تهیه آب شهر مكه، ایجاد شود. در پایان دوره
اموى، براى نخستین بار استخر آب در عرفات ایجاد شد تا مردم براى
استفاده از آن راحت باشند. پس از آن، هارون و سپس مأمون به تعمیر چاه هاى
موجود و ایجاد چاه هاى جدید پرداختند. یكى از معروفترین
چاه هاى مكه، آبى است كه زُبَیده ـ دختر جعفر فرزند منصور ـ همسر هارون الرشید
براى شهر مكه فراهم كرد و به «عین زبیده» مشهور است. این آب به
زحمت از لابلاى كوه طاد، كه در خارج حرم است، فراهم گردید و به حرم انتقال
داده شد. همچنین به دستور وى، آب چشمه نعمان به عرفات انتقال یافت كه
كار بزرگى بود. در واقع، دو چمشه «عین نعمان» و «عین عرفات» را عین
زبیده خوانده و متعلق به او مى دانند.
طبیعى است این چشمه ها كه تعداد آنها، در مكه
واطرافش، به بیش ازده مى رسد، همیشه نیاز به اصلاح داشته اند و
این در گذر تاریخ همواره انجام مى شده است. در حال حاضر نیز عین
زبیده همچنان فعال است و اداره اى ویژه براى تعمیر و انتقال آب
آن وجود دارد.
به هر روى، اهمیت آب در این سرزمین به
قدرى است كه اسامى بسیارى از مناطق، به نام چشمه هاى آن است و هر نقطه و
منطقه اى، به طور عادى، با پیشوند «عین»، «بئر» و «آبار» همراه است.
(منبع : سایت حج)
مشاعرمقدسه- عرفات
صحرایى است، در شرق مكه اندكى متمایل به جنوب
در فاصله بیست و یك كیلومترى، بر سر راه طائف. گفته اند در
آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند. در جهت شمالى این دشت كوهى است كه آن را
جبل الرحمه یا جبل عرفات نامند. صحراى عرفات در این سالها درختكارى
شده و هر حاجى باید از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز، در این
صحرا به قصد قربت وقوف نماید.
عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت حدود 18 كیلومتر
مربع كه در شرق مكه، اندكى متمایل
به جنوب در میان راه طائف و مكه، قرار گرفته است. این منطقه به وسیله
كوههایى كه به شكل نیم دایره در اطرافش قرار دارد، مشخص شده
است. زائران بیت الله الحرام در روز عرفه؛ یعنى نهم ذى حجه در این
منطقه حضور دارند. این حضور، در اصطلاح فقهى «وقوف» نامیده مىشود و
از اركان حج تمتع است.عرفات خارج از محدوده حرم قرار دارد و اطراف آن با علائم و
تابلو به طور دقیق مشخص شده است.
گفته اند نام عرفات مربوط به زمانى است كه جبرئیل
مراسم حج را به آدم -ع- آموزش داد و در پایان به او گفت:«عرفت؟» (آیا
شناختى؟) او در نقلى دیگر آمده است كه آدم و حوا پس از هبوط از بهشت و آمدن
به روى كره خاكى، در این منطقه همدیگر را یافتند و یكدیگر
را شناختند(تعارفا).
در شمال شرقى عرفات«جبل الرحمة» قرار دارد. این كوه
مستقل از كوههایى است كه منطقه را در حصار خود گرفته است. روایت شده
است كه رسول خدا- ص- خطبه حجة الوداع را بر فراز این كوه ایراد كرد.
مسجدنمره درنهایة العرفات
در سمت غربى عرفات، مسجدى است بزرگ به نام «مسجد نمره». این
مسجد را به نام «مسجد ابراهیم» و«مسجد عرفه» هم مىخوانند. مسجد نمره
احتمالا در قرن دوم هجرى بنا شده و پس از آن همواره مورد توجه مورخان و سفرنامه نویسان
بوده است. محتمل است كه مسجد از قرن نخست بر پا بوده و بعدها تجدید بنا شده
است.
مساحت مسجد در عهد مهدى عباسى، حدود هشت هزار متر مربع بوده
و این نشانه اهمیتى است كه این مسجد در قرن دوم هجرى براى
مسلمانان داشته است. مسجد نمره در سال 559 ه.ق. به دست جواد اصفهانى وزیر،
بازسازى شد و مساحت آن تا حدود 14400 متر افزایش یافت. گویا این
مسجد در آن زمان بدون سقف و رواق بوده است؛ سپس در عهد عثمانیها رواقهایى
براى آن ساخته شد.
بناى فعلى مسجد در عهد سعودیها ساخته شده و مساحت آن
حدود هجده هزار متر مربع است. اكنون این مسجد داراى رواقهاى متعدد و نیز
چهار مناره است كه در شرق و غرب آن قرار دارد.
ازیک مشهدی سؤال کردند چرا اسم این
مسجدرانمره گذاشته اند؟ گفت بخاطر اینست که کسی داخل این مسجد
نَمِره«نمیرود» چون دائم درش بسته است.
مشاعرمقدسه- مشعر الحرام
مشعر یا مزدلفه جایى است كه حاجیان پس از
عرفات بدان جا مىروند و تا سر زدن آفتاب در آن مىمانند. مشعر میان دو تنگناى
عرفه از یك سو و محسِّر از سوى دیگر واقع شده است.
فاذا افضتم من عرفات فاذكرواالله عندالمشعرالحرام (بقره198)
در راه باز گشت از عرفات به سوى مكه، زمینی واقع شده كه در میان
دو كوه قرار دارد.«مازم» به معناى راه تنگ و یا تنگه است و این اشاره
به دو راه رفت و برگشت تنگ این ناحیه مىباشد. با عبور از این
وادى به«مزدلفه» مىرسیم كه مشعرالحرام در آنجا واقع شده است. در سوى دیگر
مشعرالحرام، وادى محسّر قرار دارد. منطقه مشعر با علائم خاصى مشخص شده و وقوف در
آن از اركان حج تمتع است. نام مزدلفه را از آن روى انتخاب كردهاند كه محل اجتماع
مردم است.
مسجد مزدلفه
در فاصله شش كیلومترى مسجد نمره و پنج كیلومترى
مسجد خیف در منا، مسجد مزدلفه قرار دارد. این مسجد در آغاز عهد عباسى
مساحتى حدود چهارهزار متر مربع داشته و تنها داراى حصار در اطراف بوده و سقفى
نداشته است. مسجد مزبور بارها بازسازى شده است. عثمانیها در سال 1072 ه.ق.
آن را بازسازى كردند. در سال 1399 ه.ق. بناى جدید آن خاتمه یافت.
اكنون مساحت مستطیل شكل آن حدود شش هزار متر مربع است.
مشاعرمقدسه- منی
دره اى است به عرض تقریباً پانصد متر و طول حدود سه
كیلومتر و نیم كه حاجیان باید از طلوع خورشید روز
دهم تا ظهر روز دوازدهم - جز ساعاتى كه اجازه داده شده - آنجا را ترك نكنند و در
آن مكان بمانند. آن جا را «مُنى»، «مَنى» و «مِنى» هر سه خواندهاند و براى هر یك
وجه تسمیه اى نیز ذكر كرده اند.
جمرات
جمع جمره، به معناى تودهاى از سنگ است. جمره هاى سه گانه،
در منا و نزدیك به مكه است. نوشته اند در اینجا بود كه آدم شیطان
را كه در پى وى مىرفت با افكندن سنگ ریزه از خود راند. و حاجیان با
تأسى به آن حضرت و به عنوان یك واجب دینى، روزهاى 10 تا 12 به طرف
ستونهاى سنگى هر یك از جمره ها سنگ پرتاب مىكنند.
مسجد خیف
مسجد خیف، مهمترین مساجد منا به شمار مىرود.
درباره محل و فلسفه پیدایش آن، روایت جالب توجهى وجود دارد.
مىدانیم كه در سال پنجم هجرت، مشركان مكه به تحریك یهودیان،
پیمان اتحادى را با برخى از قبایل عرب امضا كردند تا به مدینه
حمله كنند و ریشه اسلام را از اساس بر كنند. محلى كه آنان براى امضاى این
پیمان انتخاب كردند، جایى بود كه بعدها مسجد خیف در آنجا بنا
گردید. این بدان معنا است كه در محلى كه مشركان پیمان ضد اسلام
بستند، مسجدى بنا شد كه تا ابد شكست اتحاد قریش با قبایل عرب را فریاد
كند.
خیف به محلى گویند كه در آنجا از شدت كوهستانى
بودن منطقه كاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. چنین
منطقهاى در دامنه كوه صفا قرار گرفته و مسجد نیز در همین ناحیه
ساخته شده است.
مسجد خیف شاهد خطبه مهم رسول خدا- ص- در حجة الوداع
بوده كه در روایات متن آن خطبه نقل شده است. به علاوه در روایات پیشوایان
معصوم- علیهم السلام- آمده است كسى كه در منا است، تا مىتواند نمازهایش
را در مسجد خیف بخواند؛ چرا كه در آن هفتاد پیامبرعلیهم السلام
نماز خواندهاند. در نقلى هم آمده است كه مسجد خیف مدفن آدم -ع- است.
مسجد خیف از نخستین مساجد است و نخستین
مشاهدات تاریخى از آن را از قرن سوم در دست داریم. در سال 240 ه.ق. سیل
آن را تخریب كرد. سپس بر جاى آن مسجدى بنا گردید و سیل بندى نیزساخته
شدتا حفاظى براى مسجدباشد.
مساحت مسجددرآن زمان1500مترمربع بوده است.
در اطراف مسجد خیف، رواقهاى كوچكى نیز بوده
است. این مسجد در سال 556 ه.ق. بازسازى شد. مسجد خیف در قرن نهم هجرى
بناى با شكوهى داشته است.
مسجد خیف تا پیش از این بازسازى، یك
چهار دیوارى داشت. وسط آن بقعهاى بوده كه منار هم داشته و مشهور به مقام
ابراهیم بوده است. شیخ عباس قمى در مفاتیح نوشته است كه كنار
مناره نماز مستحبى(6 ركعت) خوانده شود. در آن زمان كف مسجد، شنى بوده است.
آخرین بازسازى مسجد در سال 1392 ه.ق. به دست دولت
سعودى با بناى نسبتا بزرگ و رواقهاى متعدد و مساحتى در حدود 23660 متر مربع انجام
گرفته است. طول این مسجد 182 و عرض آن 130 متر است.
درب این مسجد تنها در ایام حضورحاجیان در
منا باز است و در طول سال مسدود مىباشد. متاسفانه در آن ایام هم، محل
استراحت افراد بى سرپناه بوده و هیچ جاى عبادت در آن نیست. تنها در
وقت نماز امكان خواندن نماز در آن هست.
مسجد البیعة
براى نخستین بار مسلمانان یثرب در مكه، در محل
جمره عقبه با رسول خدا- ص- بیعت كردند و پس از آن بود كه اسلام در مدینه
گسترش یافت، در محل این بیعت، مسجدى ساخته شده كه به نام«مسجد
البیعة» شهرت یافته است.
بناى فعلى، بسیار كهن است و كتیبهاى كوفى در
آن وجود دارد.
این مسجد به نقل از ابن فهد، در سال 144 ه.ق. ساخته
شده است. وى در ذیل حوادث آن سال نوشته است: "در این سال مسجدى
بنا شد كه آن را مسجدالبیعة مىنامند؛ این مسجد در نزدیكى عقبه
قرار دارد، جایى كه حد نهایى منا از طرف مكه است. محل آن هم در شعبى
است كه دست چپ كسى است كه از منا به سوى مكه مىرود. فاصله مسجدالبیعة تا
جمره عقبه یك غلوه یا اندكى بیشتر است.(غلوه فاصله اى است كه یك
تیر مىرود.)
وی در ذیل حوادث سال 620 مىنویسد كه خلیفه
عباسى مستنصر بالله، در این سال مسجدالبیعة را كه در نزدیكى منا
است تعمیر كرد.مسجد البیعه از مساجد مورد توجه حجاج طى قرنها بوده
است.ابن تیمیه كه سنت زشت دورى از اماكن متبرك را پایه گذارى
كرده به صراحت از این مسجد و این كه محل متبرك باشد بدگویى كرده
است. این نشان مىدهد كه در عصر وى مسلمانان به شدت به این مسجد
علاقه مند بودهاند. مساحت مسجد در آخرین بازسازى 375 متر مربع و بدون سقف
بوده است. سزاوار است تا حجاجى كه چند روزى را در منا هستند، سرى به این
مسجد زده و با آمد و شد خود این مسجد مهم تاریخى را از مظلومیت
بدر آورند، زیرا همانطور كه گفته شد از محل این مسجد است كه اسلام از
حصار تنگ مكه بیرون آمده به محیط مدینه نفوذ كرد و راه پیروزى
را به سرعت طى كرد. فاكهى در كتاب اخبار مكه خود به طور مفصل داستان بیعت
عقبه را ذیل عنوان مسجد البیعه آورده و اسامى كسانى از انصار را كه در
آن شب ترسناك در عقبه با رسول خدا- ص- بیعت كردند یاد كرده است.
مسجد النحر
مسجد النحر در منا مسجد دیگرى به نام مسجد الكبش یا
مسجد النحر بوده كه در میان جمره اولى و جمره وسطى قرار داشته است. وجه تسمیه
آن از این قرار بود كه در آنجا خداوند به جاى اسماعیل -ع- ذبیحى
براى ابراهیم -ع-فرستاد. همچنین، گفته شده كه رسول خدا- ص- در این
مسجد نماز ظهر را به جاى آورده و قربانى خود را در كنار مسجد ذبح كرده است.
مسجد كوثر
مسجد كوثر یكى دیگر از مساجد منا بود و گفته
اند كه سوره كوثر در این مسجد بر رسول خدا- ص-نازل شد.این مسجددرجریان
ساختمان پل هایى كه در اطراف منا ایجاد شده، از بین رفته است.
مسجد صفایح
در جنوب مسجد خیف و در دامنه كوه صفایح، مسجدى
بوده به نام«مسجد صفایح». در این مسجد،غارى بوده كه آن را به
نام«غار مرسلات» مىشناختهاند. گفتهاند كه سوره مرسلات در این محل نازل
شده است.
پىنوشت های این قسمت: 1- درباره عرفات نك: به
مقاله آقاى سید على قاضى عسكر در فصلنامه«میقات حج»، ش 12، صص
162-142 و مقاله آقاى محمد امین پور امینى در همین شماره.-
2-درباره حدود وادى محسّر نگاه كنید به فصلنامه«میقات حج»، ش 3، صص
182-173)
قبرستان شهدای فخ
قبرستان شهدای فخ درمسیرمكه نزدیك مسجد
تنعیم است وخیابان منتهی به آن محل را شارع الشّهداء نامیده
اند
ورودی شهر مکه مکرمه، قبرستان و مقبره کوچکی به
نام شهدای فخ وجود دارد که کمتر زائران با آن آشنا هستند. ...
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج ، در این
مقبره، قبر «حسین بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب» به
همراه سیصد نفر از یارانش وجوددارد که در سال 169 هجری پس از قیام
بر ضد هادی عباسی در شهر مدینه قصد انجام دادن مناسک حج در مکه
مکرمه را داشت که در منطقه فخ در نبرد با سپاه عباسیون به شهادت رسیدند.
در حال حاضر مقبره شهدای فخ در خیابانی
به نام شهدا قرار دارد که در کنار آن نیز در پایین کوهی
نسبتاً کم ارتفاع، زمین فوتبالی احداث شده است.
وهابیون عربستانی با مسدود کردن درب این
قبرستان کوچک مانع از حضور زائران بر سر قبور سادات حسنی می شوند به
طوری که هم اکنون از مقبره این شهدای بزرگوار تنها یک
چهار دیواری مختصری باقی مانده است.
مقبره شهدای فخّ
حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی
طالب، در سال 169 هجری، قیامی را بر ضد هادی عباسی
(خلافت از 169 ـ 170) در منطقه فخ از شهر مکه ترتیب داد. وی قیامش
را در مدینه آغاز کرد و پس از تسلط بر این شهر، از آنجا که زمان حج
نزدیک بود، همراه سیصد تن از شیعیان و نزدیکانش به
سوی مکه حرکت کرد. وی در منطقه فخ با سپاه عباسیان مواجه شد و
در نبردی که صورت گرفت به شهادت رسید. همراه وی شمار دیگری
از سادات حسنی نیز به شهادت رسیدند.
شهید فخ، در شمار علویان حَسَنی، شهیدی
است که از سوی امامان شیعه (علیهم السلام) مورد تأیید
قرار گرفته است. به علاوه ضمن روایاتی که نقل شده، خبر شهادت او از
زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز نقل شده است. از
جمله آن که: ابوالفرج اصفهانی روایتی از امام باقر(علیه
السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)زمانی
که از فخ می گذشت، ایستاد، رکعتی نماز گزارد و وقتی رکعت
دوم را خواند گریه کرد. اصحاب نیز گریه کردند، وقتی دلیلش
را پرسیدند، حضرت فرمود: جبرئیل به من خبر داد که: یا محمد اِنّ
رجلا مِنْ وُلْدک یقْتَل فی هذا المکان و أجر الشهید مَعَهُ،
اجر الشهیدین .(مقاتل الطالبیین، ص 367) ای محمد،
مردی از فرزندان تو در این جا کشته می شود که اجر شهید
همراه او، اجر دو شهید است. همو روایت دیگری نقل کرده است
که وقتی حضرت به موضع فخ رسید، با اصحابش نماز میت خواند و سپس
فرمود: یقْتَلُ هاهُنا رَجُلٌ مِنْ أهل بَیتی فی عصابة
مِنَ المؤمنین، ینزل لهم بأکفان و حنوط من الجنة، تسبق أرواحهم
أجسادهم اِلَی الجَنّة . در اینجا شخصی از اهل بیت من با
جمعی از یارانش به شهات می رسند که کفن و کافور آنان از بهشت می
رسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوی بهشت می شتابد.
همچنین نقل شده است که در سفری که امام صادق(علیه
السلام) به مکه داشتند، به یکی از اصحاب فرمودند: وقتی به فخ رسیدیم،
مرا آگاه گردان. وقتی به آنجا رسیدند، حضرت پیاده شده، وضو
گرفتند و نمازی خواندند و سپس سوار شدند. آن صحابی علت این کار
را پرسید. حضرت روایت سابق الذکر را از پیامبر(صلی الله
علیه وآله) برای او نقل کردند.
زمانی که سرهای شهدا را نزد هادی آوردند،
موسی بن جعفر(علیهما السلام) و شماری از علویان حاضر
بودند. حضرت در باره شهید فخ فرمود: مَضی والله مُسْلِماً صالحاً
صوّاماً قوّاماً آمِراً بالمعروف، ناهِیاً عَنِ المُنْکر.
در حال حاضر این مقبره در خیابان شهدا قرار
دارد که تمامی آن منطقه را به نام منطقه شهدا می شناسند و این
نام هم دقیقا به خاطر شهادت شهید فخ در آنجاست. یک خیابان
فرعی از خیابان شهدا به فاصله نزدیکی از تقاطع شهدا ـ تنعیم
به سمت مقبره می رود. مقبره مزبور در پایین کوهی قرار
گرفته که اکنون یک سمت آن مقبره و سمت دیگر آن میدان فوتبال
است. این مقبره به عبارتی در پشت مسجد البوقری واقع است. مقبره
مزبور به خاطر راه، سه پاره شده و یک مثلث کوچک آن، در حال از بین
رفتن است. بخشی از آن با یکی دو متر ارتفاع از سطح خیابان
قرار دارد. این بخش، در خرداد و تیر سال 1381 با ایجاد یک
چهاردیواری در اطراف آن و با تابلوی مقبرة عبدالله بن عمر
رقم(2) از طرف شهرداری ساخته شده است. طبق نوشته فاکهی مقبره عبدالله
بن عمر در منطقه محصب بوده است که شرح آن خواهد آمد. روشن نیست وجه نامگذاری
آن به اسم این شخص، با چه هدفی صورت گرفته است.
بخش اصلی برجای مانده از قبرستان شهدای
فخ در یک چهاردیواری قدیمی، در جنب کوه واقع شده و
دری مسدود دارد. در میانه این چهاردیواری، مقبره نیمه
مخروبه ای نیز هست که از بالای کوه تا اندازه ای قابل رؤیت
است. قاعدتاً همانجا باید مقبره حسین بن علی، شهید فخ باشد
که حاکمان آن دیار به دلایل مذهبی، آن را بسته اند.
شهید فخ در شمار علویان حسنی، شهیدی
است که امامان شیعه تأیید کرده اند و براساس روایتی
نیز خبر شهادت آنان از زبان مبارک پیامبر اسلام (ص) نیز نقل شده
است.
قبور شهیدان واقعه فخ در مکه در وادى فخ، که به «الشهداء»
و «حى شهدا» (محله شهیدان) و «مسجدشهدا»معروف شده واخیراً در این
جا برج هایى ساخته اند که به «ابراج شهداء» موسوم است.
در هشتم ذى حجه سال 169 هجرى سپاهیان هادى عباسى در این
وادى (که مدخل ورودى مکه و نزدیک مسجد تنعیم است) حسین بن على
بن مثلث از اعقاب امام مجتبى(علیه السلام) و بسیارى از علویان
همراه او را (در حدود سیصدتن) که پس از تصرف مدینه (به علت ستم هاى نایب
حاکم مدینه) به سمت مکه مى آمدند قتل عام کردند و سپس سرهاى بیش از یکصدتن
از شهدا را همراه اسرا نزد خلیفه سفاک عباسى فرستادند. بدن هاى بى سر شهداى فخ
پس از سه روز در همان محل دفن گردید. (و گفته اند پس از فاجعه کربلا هولناک
تر از حادثه فخ واقع نگردیده است) امروزه مزار شهداى فخ به علت عقاید
نادرست حکام سعودى مورد تعرض و بى حرمتى قرار گرفته و صاف و مسطح شده و قابل تشخیص
نیست.
حسین که رهبری قیام را عهدهدار بود به
خدمت امام موسی(ع) رسید. حضرتتوصیه هایی به این
شرح برایش بیان نمود: انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساقیظهرون
ایمانا و یضمرون نفاقا و شکا فانّالله و انّا الیه راجعون، تو
شهید خواهیشد ضربهها را نیکو بزن و نهایت تلاش خود را
بنما، این مردم فاسق هستند به ظاهرایمان دارند و در باطن خود نفاق و
شک را پنهان میدارند همه ما مملوک خداییم وبه سوی او
بازمیگردیم. آنچه تایید و حمایت امام را از این
نهضتبیشتر بیانمیدارد جملاتی است که حضرت بعد از شهادت
حسین رهبر قیام فخ بیان داشته استفرمود: به خدا قسم که حسین
در حالی از دنیا رفت که مسلمان و نیکوکار و روزهدارو امرکننده
به معروف و ناهی از منکر بود در خاندانش همانند نداشت.
هادی خلیفه عباسی پس از قیام حسین
گفت: والله ما خرج حسین الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصیة
فی اهل هذا البیت قتلنی الله ان ابقیت علیه: به خدا سوگند که حسین به دستور موسی
بنجعفر قیام نمود و دنبال نکرد مگر آنچهرا که او دوست داشت زیرا او
وصی این خاندان استخدا مرا بکشد اگر او را زندهنگه دارم.
حسین بن على شهید فخّ،را جلالت و فضیلت
بسیاراست ومصیبت اودر قلوب دوستان خیلى اثر كرد.
و (فخّ) نام موضعى است در یك فرسخى مكّه كه حسین
با اهل بیت اش در آنجا شهید گشتند.
از ابونصر بخارى نقل شده كه او از حضرت جواد علیه
السّلام نقل كرده كه فرمود از براى ما اهل بیت بعد از كربلا قتلگاهى بزرگتر
از فخّ دیده نشده .
ابوالفرج به سند خود از حضرت ابوجعفر محمّد بن على علیه
السّلام روایت كرده كه فرمود هنگامى پیغمبر خدا صلى اللّه علیه
و آله و سلّم به فخّ عبور مى فرمودند در آنجا نزول فرمود مشغول به نماز شد چون به
ركعت دوّم رسید گریه آغاز كرد مردم نیز به جهت گریه آن
حضرت گریستند، چون آن حضرت از نماز فارغ شد سبب گریه ایشان را
پرسید، عرضه داشتند كه گریه ما به جهت گریه شما بود، حضرت
فرمود: سبب گریه من آن بود كه جبرئیل بر من نازل شد هنگامى كه در ركعت
اوّل نماز خود بودم و مرا گفت كه یا محمّد در این موضع یكى از
فرزندان تو شهید خواهد شد كه شهید با او اجر دو شهید خواهد برد.
و نیز از نصربن قرواش روایت كرده كه گفت : من
مالى به جعفر بن محمّد علیهماالسّلام كرایه دادم از مدینه براى
مكّه چون از بطن مرو كه نام منزلى است حركت كردیم حضرت مرا فرمود كه چون به
فخّ رسیدیم مرا خبر كن ، گفتم مگر شما نمى دانید كه فخّ كدام
موضع است ؟ فرمود: چرا لكن مى ترسم كه مرا خواب بگیرد و از فخّ بگذریم
. راوى گفت : پس چون به موضع فخّ رسیدیم من نزدیك محمل آن حضرت
رفتم و تَنَحْنُح كردم معلوم شد كه آن حضرت در خواب است ، پس محمل آن حضرت را
حركتى دادم كه از خواب انگیخته شد عرض كردم كه این موضع زمین
فخّ است . فرمود: شتر مرا از قطار بیرون كن و قطار شتران را به هم متصل كن ،
پس چنین كردم و شتر آن حضرت را از جادّه بیرون بردم و خوابانیدم
حضرت از محمل بیرون آمد فرمود: ظرف آبخورى را بیاور، چون رِكْوَه آب
را آوردم وضوء گرفت و نماز خواند پس از آن سوار شد و از آنجا حركت كردیم من
عرض كردم : فدایت شوم این نماز جزء مناسك حجّ بود كه به جا آوردید؟
فرمود: نه ولیكن در این موضع مردى از اهل بیت ، شهید مى
شود با جماعتى دیگر كه ارواح ایشان بر اجسادشان به سوى بهشت سبقت
خواهد كرد.
بالجمله؛حسین بن على مردى بودجلیل القدر سخى
الطبع وحكایت جودوبخششهاى اومعروف است.
از حسن بن هذیل مروى است كه حسین بن على را
بستانى بود كه به چهل هزار دینار فروخت و آن پولها را بر در خانه خویش
ریخت و مشت مشت زر به من مى داد كه براى فقراء اهل مدینه ببرم و
برآنها قسمت كنم و تمام آن زرها را بر فقراء بخش نمود و یك حبّه از آنها را
داخل خانه خویش نكرد.
و نیز روایت شده كه مردى خدمت آن جناب آمد و از
او چیزى سؤ ال كرد، حسین را چیزى نبود آن مردرا گفت : بنشین
تا براى تو چیزى تحصیل كنم پس فرستاد نزد اهل خانه خویش كه جامه
هاى مرا بیرون آور كه شسته شود، چون رختهاى او را بیرون آوردند كه بشویند
آنها را جمع كرد و براى آن مرد سائل آورد و به او عطا فرمود!
امّا كیفیت مقتل او به طور اختصار چنین
است كه چون موسى هادى عبّاسى بر سریر سلطنت نشست اسحاق بن عیسى بن على
را والى مدینه كرد اسحاق نیز مردى از اولاد عمر بن خطّاب را كه معروف
بود به عبدالعزیز بن عبداللّه در مدینه خلیفه خود گردانید،
آن مرد عُمَرى نسبت به علویین سخت گیرى و بدرفتارى مى كرد، و
قرار داده بود كه علویین در هر روز نزد او حاضر شوند و هر یك از
ایشان را كفیل دیگرى نموده بود از جمله حسین بن على و یحیى
بن عبداللّه محض و حسن بن محمّد بن عبداللّه محض كفالت و ضمانت كرده بودند كه هر یك
از علویین را كه عُمَرى خواسته باشد حاضر گردانند. و این بود تا
هفتاد نفر از شیعیان به جهت حجّ از بلاد خویش حركت كردند و به
مدینه آمدند و در بقیع در خانه ابن افلح منزل نمودند و پیوسته
حسین بن على و دیگر علویین را ملاقات مى كردند این
خبر به عُمرى رسید این كار را نیكو ندانست و از پیش نیز
عمرى حسن بن محمّد بن عبداللّه را با ابن جندب هذلى شاعر و غلامى از عمر بن خطاب
ماءخوذ داشته بود ومعروف كرده بود كه شُرب خَمْر كرده اند و ایشان را حدّ
خمر زده بود حسن بن محمّد را هشتاد تازیانه و به روایت ابن اثیر
دویست تازیانه و ابن جندب را پانزده تازیانه و غلام عمر را هفت
تازیانه زده بود و امر كرده بودكه ریسمانى برگردن ایشان كنند و
ایشان را مكشوف الظّهر در مدینه بگردانند تا رسوا شوند.
بالجمله ؛ چون عمرى خبر ورود شیعیان را به مدینه
شنید در باب عرض علویین
غلظت و سختى كرد و ابى بكر بن عیسى الحائك را بر ایشان گماشت ، پس روز
جمعه ایشان را به جهت عرض حاضر كرد و ایشان را اذن نداد كه به خانه
هاى خود روند تا وقت نماز رسید پس رخصت داد كه بیرون شدند و وضو
گرفتند و به مسجد به جهت نماز حاضر شدند بعد از نماز دیگر باره ابن حائك ایشان
را جمع نموده و در مقصوره حبس كرد تا وقت
عصر، آنگاه ایشان را طلبید و حسن بن محمّد را ندید یحیى
و حسین را گفت كه باید حسن را حاضر كنید و اگر نه شما را
حبس خواهم نمود و ما بین ایشان
و ابن الحائك گفتگو بسیار شد، آخر الا مر یحیى او را شتم داد و
بیرون شد، ابن الحائك این خبر را به عمرى رسانید. عمرى ، حسین
و یحیى را طلبید و تهدید كرد ایشان را و بعد از
گفتگوهاى بسیار كه ما بین ایشان رّد و بدل شد گفت : البته باید
حسن بن محمّد را حاضر سازید و اگر نه امر مى كنم كه سویقه را خراب
كنند یا آتش زنند و حسین را هزار تازیانه خواهم زد و حسن بن
محمّد را گردن خواهم زد، یحیى قسم یاد كرد كه امشب خواب نخواهم
كرد تا حسن را در خانه تو حاضر كنم ، پس حسین و یحیى از نزد
عمرى بیرون شدند حسین ، یحیى را فرمود كه بد كردى كه قسم
خوردى حسن را نزد عمرى حاضر سازى ، یحیى گفت : مرادم آن بود كه حسن را
حاضر كنم لكن با شمشیر خود و عمرى را گردن زنم ، حسین فرمود: این
كار نیز خوب نیست ؛ چه میعاد خروج ما هنوز باقى است .
بالجمله ؛ حسین ، حسن را طلبید و حكایت
حال را براى او نقل كرد آنگاه فرمود: الحال هر كجا مى خواهى برو و خود را از دست این
فاسق پنهان كن . حسن گفت : نه ، واللّه ! من چنین نخواهم كرد كه شما را در
سختى گذارم و خود راحت شوم بلكه من نیز با شما بیایم و دست خود
را در دست عُمرى خواهم نهاد. حسین فرمود كه ما راضى نخواهیم شد كه
عمرى ترا اذیت كند و پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم
روز قیامت با ما خصمى كند بلكه جان خود را فداى تو خواهیم نمود.
پس حسین فرستاد به نزد یحیى و سلیمان
و ادریس فرزندان عبداللّه محض و عبداللّه بن حسن بن على بن على بن الحسین
معروف به (افطس) و ابراهیم بن اسماعیل طباطبا و عمر پسر برادر خود حسن
و عبداللّه بن اسحاق بن ابراهیم غمر و عبداللّه پسر امام جعفر صادق علیه
السّلام و از فتیان و موالى خودشان تا آنكه جمع شدند بیست و سه تن از
اولاد على علیه السّلام و جمعى ازموالى و ده نفر از خارج ، پس چون وقت نماز
صبح شد مؤ ذّن بالاى مناره رفت كه اذان گوید عبداللّه افطس با شمشیر
كشیده بالاى مناره رفت و مؤ ذّن را گفت كه در اذان حَىَّ عَلى خَیر
الْعَمَل بگو، مؤ ذن چون شمشیر كشیده را دیدحَىَّ عَلى خَیر
الْعَمَل بگفت ، عمرى كه این كلمه را در اذان شنید احساس شرّ كرد دهشت
زده فریاد برداشت كه استر مرا در خانه حاضر كنید و از كثرت وحشت و
دهشت گفت : كه مرا به دو حبّه آب طعام دهید این بگفت و از منزل خویش
بیرون شد و پیوسته به تعجیل تمام فرار مى كرد و از ترس ضرطه مى
داد تا هنگامى كه خود را از فتنه علویین نجات داد پس حسن مقدّم ایستاد
و فرض صبح را ادا كردند آنگاه حسن بن محمّد را طلبید و شهودى را كه عمرى بر
ایشان گماشته بود طلبید كه اینك حسن را حاضر كرده ام عمرى را
حاضر كنید تا حسن را بر او عرضه داریم .
بالجمله ؛ جمیع علویین بجز حسن بن جعفر
بن حسن مثنّى و حضرت موسى بن جعفر علیهماالسّلام در این واقعه حاضر
شده بودند. پس حسین بعد از نماز صبح
بالاى منبر رفت و خطبه خواند در تحریص
مردم به جهاد پس این وقت (كمادبریدى) كه از جانب سلطان در مدینه
به جهت نگاهبانى با سلاح مى زیست با اصحاب خود در (باب جبرئیل) حاضر
شد و نگاهش افتاد بر یحیى كه در دست او شمشیر است كماد خواست كه
پیاده شود و با او قتال كند كه یحیى او را فرصت نداد و چنان شمشیرى
بر جبین او زد كه كاسه سر او برداشته شد و از اسب خود بر خاك هلاك افتاد، پس
یحیى بر اصحاب او حمله كرد لشكر كه چنین دیدند منهزم
شدند.
در همین سال جماعتى از عبّاسیین مانند
عبّاس بن محمّد و سلیمان بن ابى جعفر دوانیقى و جعفر و محمّد فرزندان
سلیمان و موسى بن عیسى عمّ دوانیقى با اسلحه و لشكرى بسیار
به سفر مكّه كوچ كردند و موسى ، هادى محمّد بن سلیمان را متولّى حرب كرده
بود، و از آن طرف حسین بن على نیز با اصحاب و اهل بیت خود كه سیصد
نفر بودند به قصد حجّ از مدینه بیرون شدند، چون نزدیك مكّه شدند
در زمین فخّ كه وادى است به مكّه با عبّاسیین تلاقى كردند. اوّل
مرتبه عبّاس بر حسین بن على عرض امان كرد، حسین از امان امتناع نمود،
و مردم را به بیعت خویش طلبید
طریق سلم و صلح گذاشته شد و بناى جنگ شد. صبح روز ترویه بود كه دو
لشكر در مقابل هم صف كشیدند موسى بن عیسى تعبیه لشكر نموده و
محمّد بن سلیمان در میمنه و موسى در میسره و سلیمان و
عبّاس در قلب جاى گرفتند پس موسى ابتدا
كرد به جنگ و با لشكر خود كه در میسره جاى داشت بر علویین حمله
نمود ایشان نیز با عبّاسیین حمله كردند موسى براى فریفتن
ایشان رو به هزیمت نهادند و داخل وادى شدند علویین نیز
تعاقب نموده داخل وادى شدند محمّد بن سلیمان با لشكر خود از عقب ایشان
حمله كرد و علویین را در میان آن وادى احاطه كردند و به یك
حمله بیشتر اصحاب حسین شهید شدند و یحیى مثل شیر
آشفته بر ایشان حمله مى كرد تا آنكه سلیمان بن عبداللّه محض و
عبداللّه بن اسحاق بن ابراهیم غمر، شهید گشت . و در میان معركه
تیرى بر چشم حسن بن محمّد رسید و او اعتنائى به آن تیر نكرد و پیوسته
كارزار مى كرد تا آن كه محمّد بن سلیمان فریاد كرد كه اى پسر خال ! از
براى تو امان است خود را به كشتن مده ، حسن گفت : واللّه كه دروغ مى گوئید
لكن من قبول امان كردم پس شمشیر خود را شكست و به نزد ایشان رفت ،
عبّاس فرزند خود را گفت : خدا ترا بكشد اگر حسن را نكشى ؛ موسى بن عیسى نیز
تحریص كرد بر كشتن او پس عبداللّه و به روایتى موسى بن عیسى حسن
را گردن زد و او را شهید كرد.
روایت كرده شخصى كه حاضر در واقعه فخّ بوده كه دیدم
حسین بن على را كه در گیر و دار حرب بر زمین نشست و چیزى
را در خاك دفن كرد پس برگشت و به حرب مشغول شد، من گمان كردم كه چیزى قیمتى
داشته نخواسته كه بعد از كشته شدن او به عبّاسیین برسد او را دفن
نموده من صبر كردم تا هنگامى كه جنگ بر طرف شد به تفحّص آن مدفون برآمدم چون آن
موضع را یافتم خاك از روى آن برداشت دیدم قطعه اى از جانب صورت او
بوده كه قطع شده بود و حسین آنرا دفن نموده .
بالجمله ؛ حماد تركى كه در میان لشكر عبّاسیین
بود فریاد كرد كه اى قوم ! حسین بن على را به من بنمائید تا كار
او را بسازم ، چون حسین را نشان او دادند تیرى به جانب حسین رها
كرد و او را شهید نمود رحمه اللّه . پس
محمّد بن سلیمان او را صد جامه و صد هزار درهم جایزه داد.
بالجمله ؛ لشكر حسین منهزم شدند و برخى مجروح و اسیر
گشتند، پس سرهاى شهدا را از تن جدا كردند
و آن ها زیاده از صد راءس به شمار مى رفت و آن سرها را با اسیران براى
موسى هادى بردند. موسى امر كرد كه اسیران را گردن زدند پس سر حسین را
نزد موسى هادى گذاشتند موسى گفت : گویا سر طاغوتى از طواغیت براى من
آورید همانا كمتر پاداش شما آن است كه شما را از جایزه و عطا محروم
خواهم نمود.
بالجمله ؛ چون خبر شهادت حسین در مدینه به
عُمرى رسید امر كرد كه خانه حسین و خانه هاى اهل بیت و خویشاوندان
او را آتش زدند و اموال ایشان را ماءخوذ داشتند.
ابوالفرج از ابراهیم قطّان روایت كرد كه گفت :
شنیدم از حسین بن على و یحیى بن عبداللّه كه مى گفتند: ما
خروج نكردیم مگر از پس آنكه مشورت كردیم با اهل بیت خود با موسى
بن جعفر علیهماالسّلام پس امر فرمود
آن حضرت ما را به خروج . و نقل شده كه چون محمّد بن سلیمان عبّاسى را مرگ در
رسید حاضرین در نزد او، او را تلقین شهادت مى كردند او در عوض
شهادت همى این شعر بگفت تا هلاك شد: اَلا لَیتَ اُمىّ لَمْ تَلِدْنى
وَلَم اَكُنْ000لَقَیتُ حُسَیناً یومَ فَخٍّ وَلا الْحَسَنَ000
و وقعه فخّ در سال صد و شصت و نهم هجرى واقع شد و حسین
را جماعتى بسیار از شعراء مرثیه گفتند، و در شب شهادت او پیوسته
در مِیاه غطفان صداى هاتفى به مرثیه بلند بود و همى گفت :
اَلا یا لِقَومٍ لِلسَّوادِ المُصَبَّحِ000وَمَقْتَلِ
اَوْلادِ النَّبِىِ بِبَلْدَحٍ000 لِیبْكِ حُسَیناً كُلُّ كَهْلٍ
وَاَمْرَدٍ000 مِنَ الْجِنِّ اِنْ لَمْ یبْكِ مِنَ الاِنْسِ نُوِّحٍ000
فَاِنّى لَجِنّى وَاِنَّ مُعَرَّسى000 لَبِالْبِرقَةِ السَّوداءِ مِنْ دُونِ
زَحْزَحٍ000مردم این اشعار مى شنیدند و نمى دانستند چه خبر است تا
هنگامى كه خبر شهادت حسین آمد دانستند كه طایفه جن بودند كه براى حسین
مرثیه مى خواندند. و كسانى كه با حسین بن على از طالبّیین
در وقعه فخّ بودند یحیى و سلیمان و ادریس فرزندان
عبداللّه محض وعلى بن ابراهیم بن حسن و ابراهیم بن اسماعیل
طباطبا و حسن بن محمّد بن عبداللّه محض و عبداللّه و عمر پسران اسحاق بن حسن بن
على بن الحسین و عبدالّه بن اسحاق بن ابراهیم بن حسن مثنّى چنانچه
ابوالفرج از مداینى نقل كرده است . و به روایت مسعودى اجساد شهداى فخّ
سه روز بر روى زمین باقى بود كه كس آنها را دفن ننمود تا آنكه درندگان و طیور
از اجساد ایشان بخورند.
(منابع این قسمت: مقاتل الطالبیین، ص 380
- بحارالأنوار، ج48، ص164 - منتهی الآمال محدث قمی) (تاریخ و
آثار اسلامى، ص 84; دایرة المعارف فارسى، ذیل فخ; سیرى در اماکن
سرزمین وحى، ص 129; میقات حج، ش 4، ص 192; ش 6، ص 139; ش 13، ص 158)
زیارت شهدای فخ
«اَلسَّلامُ عَلى جَدّ كُمُ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى
أَبِیكُمُ الْمُرْتَضَى الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَى السَّیدَینِ
الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ، اَلسَّلامُ عَلى خَدِیجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِینَ
اُمِّ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ أُمّ
الاَئِمَّةِ الطّاهِرِینَ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ،
بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِی فِی الاْخِرَةِ، وَأَوْلِیائِی
عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَى الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ
وَوُلاةِ الْحَقّ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ أَیها الاَشْخاصُ الشَّرِیفَةُ
الطّاهِرَةُ الْكَرِیمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِیاً وَلِیهُ
وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِمامَةَ فِی وُلْدِهِ إِلى یوْمِ الدِّینِ،
نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْیقِینِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ،
وَفِی نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».
زمزم سر آغاز تكوین مكّه
زمزم نام چاه آبى است كه خداوند به لطف خود در زیر
پاى حضرت اسماعیل جارى ساخت، و در طول تاریخ و پیش آمد حوادث،
بارها مرمَّت ولایروبى گردیده، وفعلاً آب آن نیز مورد استفاده
حُجّاج بیت الله الحرام قرار مى گیرد، و آب آن مورد توجّه خاصّ نبىّ
اكرم (صلى الله علیه وآله) بوده است، و در طول تاریخ اسلام مؤمنین
بدان تبرّك مى جسته اند. آب زمزم، مبارك و موجب شفاست.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مدینه آب زمزم
را درخواست مى فرمودند. ودر روایت وارد شده: وقتى از آب زمزم نوشیدى،
بگو: «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماًنافِعاً وَرِزْقاًواسِعاً وَشِفاءاًمِنْ كُلِّ
داء وَسُقْم».
«خداوندا! این را سبب دانشى سودمند و روزى واسع و
شفاى از هر درد و بیمارى قرار ده.»
نوشیدن آب زمزم بعد از نماز طواف مستحب است.
هنگامى كه ابراهیم همسرش هاجر و اسماعیل را به
مكه آورد و كنار كعبه سكونت داد، اسماعیل به شدت تشنه شد و مادر به دنبال
آب میان صفا و مروه دوید و سرانجام جبرئیل بال و یا پاشنه
پاى خود را بر زمین كوفت و زمزم جوشید، پس از مدتى آثار چاه از میان
رفت تا آن كه عبدالمطلب بار دیگر آن را حفر نمود و از آن زمان تا كنون حاجیان
از این آب بهره مند مىشوند. در توسعه اخیر سالنهاى جداگانهاى براى
زنان و مردان، در طبقه زیرزمین مطاف، در كنار چاه ساخته شده و زائران
از شیرهاى آبى كه در آنجا نصب شده و نیز از ظرفهاى ویژهاى كه
در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر مىشود استفاده مىكنند.
محل زمزم درسالهای قبل درضلع طرف ركن حجرالاسودوباب
كعبه درصحن مسجدالحرام مكانی سرپوشیده ودارای پله هائی
بود كه زائرین میرفتند پائین واز شیرهای آب تعبیه
شده استفاده میكردند اما درتشرف سال 86 مشاهده شدكه درجهة توسعه صحن
مسجدالحرام آن قسمت راباكف مسجدالحرام صاف كرده وپله هارابرداشته اند وبجای
آن محل دراطراف صحن مسجدالحرام شیرهای آب جهة استفاده تعبیه
كرده اند
تاریخ شهر مكه با زمزم آغاز مىشود. جوشش چشمه زمزم
سرآغازتحقق مشیت الهى درتكوین امّ القرى و تجدید بناى قبله
ناس و بیت عتیق و خانه مردم بود. خداو ند با زمزم خانه خود را آبادانى
بخشید؛ چرا كه هر جا آب نیست آبادى نیست؛ (وَ جَعَلْنَا مِنْ
الْمَاءِ كُلَّ شَیءٍ حَىٍّ) (فرقان : 55) حیات همه چیز به آب
است. اما این آب با دیگر آبهاى رودها و چشمهها فرق دارد. آنها در حیات
مادى و طبیعى نقش دارند، اما زمزم علاوه بر حیات طبیعى، از حیات
بخشى معنوى برخوردار است و آنهمه فضیلت كه براى آن گفته شده، در این
نكته نهان است. زمزم نه تنها بادیهنشینان حجاز را به این نقطه
كشاند و خود نمىدانستند در این طراحى بزرگ چه نقشى ایفا مىكنند بلكه
قلوب تشنه كامان زلال معنویت و مهاجران الى اللَّه را نیز در یك
نقش اساسىتر، به آن كانون توحید جذب كرد تا بیایند و رمز حیات
و جاودانگى را با نوشیدن زلال عرفان و عشق، فراگیرند و تا جهان باقى
است جام معنویت و ایمان را دست بدست براى نسلها جاودانه سازند و شاید
به همین لحاظ در سخن پیشینیان و راویان آمده است:
«همه آبهاى شیرین دنیا قبل از قیام قیامت بخشكد
مگر زمزم كه هرگز نخشكد»(ازرقى تاریخ مكه، ج2، ص59، فاكهى، اخبار مكه،
ج2، ص67) و این خود رمزى است از جاودانگى زمزم ( وَأَمَّا مَا ینفَعُ
النَّاسَ فَیمْكُثُ فِی الْأَرْضِ(رعد : 17) جاودانه است،
اسامى و مشخصات زمزم
براى چاه زمزم، به جز نام مشهور آن نامهاى دیگرى در
كتب لغت و حدیث و سیره آورده اند. (فاكهى در اخبار مكه، 26 نام براى
زمزم آورده است، ج2، ص68) كه در اینجا مشهورترین آنها را مىآوریم:
ابن منظور در «لسان العرب» گوید: زمزم را یازده نام است كه عبارتند
از: «زمزم»، «مكتومه»، «مضنونه»، «شباعَه»، «سُقیا»، «الرَّواء»، «ركضة جبرئیل»،
«هزمةجبرئیل»، «شفاء سقم»، «طعام طعم» و «حفیرة عبدالمطلب».(لسان
العرب، ماده «زمزم») هریك از این اسامى را با عنایت خاصى گزیدهاند:
«مكتومه»، به معناى پنهان شده است و این اشاره به دورانى است كه زمزم چون
گنجى در دل خاك پنهان بود تا اینكه به دست عبدالمطلب باز شناسى و حفر گردید.
«مضنونه»، از ماده «ضنّ» به معناى بخل ورزیدن و دقت در حفظ و مراقبت چیزى
است. از اینرو هر چیزى نفیس و گرانبها را مضنون و مضنونه گویند؛
بدان جهت كه دارنده آن در نگهدارىاش سخت مىكوشد و كمتر آن را از دست مىدهد.
«شُباعه»، به معناى سیر كننده است و چنانكه در خواص زمزم آمده، آب زمزم
علاوه بر اینكه رفع تشنگى مىكند، گرسنگى را برطرف مىنماید. قبل از
اسلام زمزم را «شباعه» مىنامیدند.(لسانالعرب، ماده «شبع») «سُقیا»،
اسم مصدر است از «استسقا» به معناى طلب باران كردن.(لسانالعرب، ماده «سقى») و
زمزم را از آن جهت سقیا نامیدهاند كه از طرف خداوند در برابر تضرّع
هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعیل عطا شد. لذا به آن «سقیا اسماعیل»
نیز گفتهاند. «الرَّواء»، به معناى آب گوارا و همواره جارى و جوشان است.
«ركضة جبرئیل» و «هزمة جبرئیل»، دو واژه «ركضه»
و «هزمه» به یك معنا هستند و آن ساییدن پا و یا پاشنه پا
بر زمین است و بدان جهت به جبرئیل نسبت داده شده كه بصورت انسانى در
آمد و پاى بر زمین سایید و بدنبال آن آب فوران زد و چنانكه در
بحث «چگونگى جوشیدن زمزم» خواهیم دید، بیشتر روایات،
به ویژه روایات نقل شده از طریق اهلبیتعلیهم
السلام، زمزم را به پا ساییدن اسماعیل بر زمین نسبت
دادهاند، كه تفصیل و تحقیق بحث خواهد آمد. «شفاء سقم» و «طعام طعم»،
كه در روایات فریقین نیز مكرر از آن یاد شده، بدین
معناست كه آب زمزم شفاى بیمارىها و غذایى از خوراكىها است. «حفیرة
عبدالمطلب»، چاهى كه به دست عبدالمطلب و دستیارى فرزندش حارث حفر گردید
و نیز از قول سعیدبن جبیر نقل شده كه چون نام زمزم برد، از سه
كلمه یاد كرد: «زمزم»، «بَرَّه» و «مضنونه»(المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل
معجزات الشفاء بماء زمزم، ص11) و بَرَّه به معناى پسندیده و پر منفعت است.
از قول ابن عباس آوردهاند كه گفت: «كُنّا نُسَمِّیها
شباعه»(المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص11)؛ «ما آن را
شباعه مىنامیدیم»، معناى شباعه از نظر گذشت. همچنین از زبان
ابن عباس نقل كردهاند: «صَلُّوا فی مُصَلّى الأخیار وَ اشْربُوا مِنْ
شَراب الأَبْرارِ قِیلَ: ما مُصَلّى الأَخْیار؟ قال: تَحْتَ الْمِیزاب.
قِیلَ: ما شَرابِ الأَبرار؟ قال: ماء زمزم، اكرم به من شراب».(همان و نیز
ازرقى، اخبار مكه، ج2، ص53، با اندكى تفاوت) «در نمازگاه برگزیدگان نماز
بگزارید، و از نوشیدنى ابرار و پارسایان بنوشید. پرسیدند:
نمازگاه اخیار كجاست؟ گفت: زیر ناودان (كعبه)، گفتند: نوشیدنى
ابرار چیست؟ پاسخ داد: زمزم، چه نوشیدنى ارزشمندى است!» یاقوت
حموى در باره اسامى زمزم مىنویسد: زمزم را نامهایى است كه عبارتند
از: «زَمْزم»، «زمَّم»، «زمِّزم»، «زُمازم»، «ركضة جبرئیل»، «هزمة جبرئیل»
و «هزمة الملك»
سپس گوید: «هزمه و ركضة» به یك معنا هستند و آن
زمین هموار است و پاشنه پا در خاك ساییدن را نیز هزمه گویند
و زمزم چشمهاى است كه خداوند براى اسماعیل پدید آورد و نامهاى دیگر
آن «الشَّباعه»، «شُباعه»، «برّه»، «مضمونه»، «تكتم»، «شفاء سقم»، «طعام طعم»،
«شراب الأبرار»، «طعام الأبرار» و «طیبه»، مىباشد.(معجمالبلدان، ماده
«زمزم») در منابع روایى شیعه نیز از اسامى زمزم سخن به میان
آمده است. معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت كرده
كه فرمود: «أَسْمَاءُ زَمْزَمَ رَكْضَةُ جَبْرَئِیل علیه السلام وَ
سُقْیا إِسْمَاعِیلَ وَ حَفِیرَةُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ
زَمْزَمُ وَ الْمَضْنُونَةُ وَ السُّقْیا وَ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ
سُقْمٍ».(تهذیب الاحكام، ج5، ص145؛ وسائل، ج9، ص516) «اسامى زمزم
عبارتند از: «اثر ضربت پاى جبرئیل، آب خور اسماعیل، چاه عبدالمطلب،
زمزم، نفیس و گرانبها، سقیا (آب دادن و آب خوردن) غذا و طعام و شفاى
دردها.» از برخى روایات تاریخى استفاده مىشود كه بعضى از نامهاى یاد
شده در كتب پیشین وجود داشته و نزد اهل كتاب مشهور بوده است. این
مطلب را از دو روایتى كه ازرقى در اخبار مكه از قول «وهببن منبّه» و «كعب
الأحبار» نقل كرده، مىتوان استفاده كرد. از وهببن منبّه روایت كرده كه
درباره زمزم گفت: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ اِنَّها لَفی
كِتابِاللَّهِ مَضْنُونَةٌ وَ اِنَّها لَفِی كِتابِاللَّهِ تَعالى بَرَّة
وَ اِنَّها لَفِی كِتابِاللَّهِ سُبْحانَهُ شَرابُ اْلأَبْرارِ وَ اِنّها
لَفِی كِتابِاللَّهِ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ».(اخبار مكه، و
ماجاء فیها من الاثار، ج2، ص49) «قسم به آنكس كه جانم در ید قدرت
اوست. زمزم در كتاب خدا به عنوان شىء نفیس و گرانبها ذكر شده است، و نیز
در كتاب خداوند متعال «برّه» نامیده شده، و نیز در كتاب خداى سبحان،
نوشیدنى ابرار و صالحان عنوان گردیده و هم در كتاب خدا طعام خوردن و
شفاى بیمارى نام داده شده است.» و در جاى دیگر كتاب از كعب الأحبار نقل
كرده كه گفت : «اِنِّی لَأَجِدُ فِی كِتابِاللَّهِ تَعالى
الْمُنْزَل: اِنَّ زَمْزَمَ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ».(اخبار مكه، و
ماجاء فیها من الاثار، ج2، ص53) «در كتابى كه از جانب خداوند متعال نازل
شده چنین دیدهام كه زمزم طعام خوردن و شفاى بیمارى است.» گفتنى
است آنچه از این دو تن؛ «وهب» و «كعب»، در خصوص بودن نام زمزم در كتاب خدا
نقل شده، مقصود كتب پیشین است؛ چراكه وهببن منبّه و كعب الأحبار از
اهل كتاب بودند كه اسلام آوردند و به كتب پیشین (یهود و نصارى)
آگاهى داشتند و ظاهر امر چنین نشان مىدهد كه مقصود آنهااز كتابخدا،
همانعهدین باشد نه قرآن كریم؛ زیرا در قرآن چیزى به نام
زمزم و اسامى آن یافت نمىشود و تنها در روایات متعدد و بلكه متواتر
از عامّه و خاصه، اسامى و مشخصات و آثار آب زمزم به ما رسیده است.
مشخصات زمزم
در باره چگونگى و مشخصات چاه زمزم از نظر عمق و محیط
آن و چشمههاى اصلى و سایر خصوصیات، چون حوضهاى نوشیدنى و
طهارت و وضو و قبه و چراغ و تحوّلات تاریخى نیز گوناگون نوشتهاند.
ازرقى و فاكهى، از قدیمىترین تاریخ نگاران مكه و كعبه و
متعلّقات مسجدالحراماند كه در باره زمزم نیز به بحث پرداخته و مشخصات آن را
از زمان عبدالمطلب یاد كردهاند و تاریخ نگاران بعدى و سفرنامه نویسان
نیز هریك به نوبه خود به گونهاى از زمزم نام بردهاند و محقّقان
معاصر به ویژه در سرزمین حجاز در این خصوص تحقیقات وسیعى
انجام داده اند.
چنانكه اشاره شد، نخستین كسى كه اخبار مكه را به
نگارش در آورد، «ابى الولید محمدبن عبداللَّهبن احمد ازرقى» است كه در قرن
دوم هجرى تولد یافت و در قرن سوم به سال 223 هجرى وفات نمود. پس از ازرقى
ابو عبداللَّه محمدبن اسحاق فاكهى از علماى قرن سوم هجرى است كه وى نیز به
تدوین «اخبار مكه فى قدیم الدهر و حدیثه» پرداخته و به طور
مبسوطتر و كاملتر بر اساس كتاب ازرقى تاریخ مكه را به تصویر كشیده
است. بسیارى از تاریخ نگاران، اخبار مكه و حرمین را در عهد نخستین،
از این دو مورخ مشهور نقل مىكنند. در هر حال، مقصود ما در این مقام
تنها ذكر خصوصیات زمزم از كتابهاى یاد شده است. ازرقى در خصوصیات
چاه زمزم مىنویسد: «عمق زمزم از بالاترین نقطه تا پایینترین
آن، شصت ذراع است (هر ذراع تقریباً نیم متر است كه حدود 30 متر
مىشود). در قعر چاه سه چشمه وجود دارد؛ یكى محاذى ركن حجرالأسود و دیگرى
روبروى كوه ابوقبیس و كوه صفا و سوم به طرف مروه» است. ازرقى مىافزاید:
آب این چاه زمانى آنقدر كاهش یافت كه چیزى نمانده بود، بهكلّى
خشگ شود و این در سالهاى 223 و 224 ه . ق. بود تا اینكه در سال 225
عمق آن را تا 9 ذراع (5/4 متر) از اطراف حفارى كردند و به امر خدا باران و سیل
آمد و آب آن زیاد شد و در عهد هارون الرشید سالمبن جراح نیز
چند ذرع به عمق و توسعه آن افزود و در عهد مهدى عباسى نیز به همین ترتیب
حفارى شد و در عهدِ خلافتِ امین آب آن كم شد تا آنجا كه مردى به نام «محمدبن
مشیر» از اهل طائف كه در چاه كار مىكرد، گفت در كف آن نماز خواندم! و عمربن
ماهان، حاكم مكه و حوالى آن، به حفارى زمزم اقدام كرد. ازرقى اضافه مىكند: عمق
چاه از بالا تا به سنگ كوه عمق برسد چهل ذراع (20 متر) است و بقیه در دل سنگ
پیش رفته است كه این مقدار 29 ذراع حدود (14 متر) خواهد بود. و بلندى
دهانه چاه از زمین دو ذراع و یك وجب (تقریباً 20/1 متر) است و
محیط دایره دهانه آن یازده ذراع حدود (5 متر) و وسعت دهانه آن
سه ذراع و 23 ذراع است (حدود 5/1 متر) (نك : زمزم، طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ
سُقْمٍ، تألیف مهندس یحیى حمزه كوشك كه تحقیق بسیار
گسترده علمى و جغرافیایى در این باره دارد و در مدینه طیبه
در سال 1403 هجرى به چاپ رسیده است - سایت حج - زمزم تاریخچه ,
تحولات , آثار نویسنده: محمد تقی رهبر)
صفاومروه
صفا و مروه نام دو كوهى است كه در مسعى قرار دارد و در موسم
حج، حاجیان هفت بار فاصله میان آن دو را طى مىكنند. با افزایشى
كه در مساحت مسجد الحرام صورت گرفته، مسعى و مسجد الحرام به هم متصل شده است. طول
آن 5/394 و عرض آن 20 متر است و ارتفاع طبقه اول 12 و طبقه دوم 9 متر مىباشد. هم
اكنون قسمتى از كوه صفا باقى مانده ولى بخش عمده اى از كوه مروه درسال 1374 شمسى
با هدف گسترش محل، برداشته شده و تنها بخشى از كوه در محل دور زدن زیر پاى
سعى كنندگان باقى مانده است. مسعى مجموعاً 18 در دارد.
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ
فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ
بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ«بقره
158» «صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانههای) خداست! بنابراین، کسانی
که حج خانه خدا و یا عمره انجام میدهند، مانعی نیست که
بر آن دو طواف کنند؛ (و سعی صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بیرویه
مشرکان، که بتهایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیت
این دو مکان مقدس نمیکاهد!) و کسی که فرمان خدا را در انجام
کارهای نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار، و (از افعال
وی) آگاه است.
تفسیرنمونه : پیش از ظهور اسلام و همچنین
مقارن آن مشركان و بت پرستان براى انجام مناسك حج به مكه مى آمدند، و مراسم حج را
كه اصل آن از ابراهیم (علیه السلام ) بود ولى با مقدار زیادى از
خرافات و شرك آمیخته بودند انجام مى دادند كه از جمله وقوف به عرفات ،
قربانى طواف ، سعى صفا و مروه بود، البته این اعمال با وضع خاصى صورت مى
گرفت .
اسلام با اصلاح و تصفیه اى كه در این برنامه به
عمل آورد اصل این عبادت بزرگ و مراسم صحیح و خالص از شرك آن را امضا
نمود و بر روى خرافات خط بطلان كشید.
از جمله اعمال و مناسكى كه انجام مى شد، سعى یعنى
حركت میان دو كوه معروف صفا و مروه بود.
در بسیارى از روایات كه از طرق شیعه و
اهل تسنن آمده ، چنین مى خوانیم كه در عصر جاهلیت مشركان در
بالاى كوه صفا بتى نصب كرده بودند بنام اساف و بر كوه مروه بت دیگر بنام
نائله و به هنگام سعى از این دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را به عنوان
تبرك با دست خود مسح مى كردند، مسلمانان به خاطر این موضوع از سعى میان
صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مى كردند در این شرائط سعى صفا و مروه كار صحیحى
نیست .
آیه فوق نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه
از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند دلیل بر این
نیست كه مسلمانان فریضه سعى را ترك كنند.
نكته1- صفا و مروه
صفا و مروه نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر
توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم
قرار دارد، مى باشد.
این دو كوه كوچك به فاصله تقریبا 420 متر در
برابر یكدیگر قرار دارد و اكنون این فاصله به صورت سالن عظیم
سرپوشیده اى درآمده كه حجاج در زیر سقف آن به سعى مى پردازند، ارتفاع
كوه صفا پانزده متر و مروه هشت متر است .
دو لفظ صفا و مروه گرچه فعلا نام این دو كوه است (و
به اصطلاح عَلَمْ مى باشد) اما در لغت صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك
و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است .
شعائر جمع شعیره به معنى علامت است و شعائر الله
علامتهائى است كه انسان را به یاد خدا مى اندازد و خاطره اى از خاطرات مقدس
را در نظرها تجدید مى كند.
اعتمر از ماده عمره در اصل به معنى قسمتهاى اضافى است كه به
ساختمان ملحق مى كنند و باعث تكامل آن مى شود اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصى
گفته مى شود كه بر مراسم حج افزوده مى گردد (و گاهى نیز به طور جداگانه تحت
نام عمره مفرده انجام مى گیرد) البته عمره از جهات زیادى با حج شباهت
دارد، و تفاوت آن نیز كم نیست .
نكته2- قسمتى از اسرار سعى صفا و مروه
درست است كه خواندن و شنیدن تاریخ زندگى مردان
بزرگ انسان را به سوى خط آنها سوق مى دهد، ولى راه صحیحتر و عمیقترى نیز
وجود دارد، و آن مشاهده صحنه هائى است كه مردان خدا در آنجا به مبارزه برخاسته اند
و دیدن مراكزى است كه وقایع اصلى در آنجا اتفاق افتاده است .
این در واقع تاریخ زنده و جاندار محسوب مى
گردد، نه مانند كتب تاریخ كه خاموش و بیجان است ، در این گونه
مراكز، انسان با برداشتن فاصله هاى زمانى و با توجه به حضور در مكان اصلى ، خود را
در متن حادثه احساس مى كند و گویا با چشم خود همه چیز را مى بیند.
اثر تربیتى این موضوع هرگز قابل مقایسه
با اثرات تربیتى سخنرانى و مطالعه كتب و مانند اینها نیست، اینجا
سخن از احساس است نه ادراك ، تصدیق است نه تصور، و عینیت است نه
ذهنیت .
از طرفى مى دانیم در میان پیامبران بزرگ
كمتر كسى همچون ابراهیم (علیه السلام ) در صحنه هاى گوناگون مبارزه و
در برابر آزمایش سخت قرار گرفته است تا آنجا كه قرآن درباره او مى گوید:
ان هذا لهو البلاء المبین : این آزمایشهاى آشكارو بزرگى است
(صافات 106).
و همین مجاهده ها، مبارزه ها و آزمایشهاى سخت و
سنگین بود كه ابراهیم را آنچنان پرورش داد كه تاج افتخار امامت بر سر
او گذاردند.
مراسم حج در حقیقت یك دوره كامل از صحنه هاى
مبارزات ابراهیم و منزلگاه هاى توحید و بندگى و فداكارى اخلاص را در
خاطره ها مجسم مى سازد. اگر مسلمانان به هنگام انجام این مناسك به روح و
اسرار آن واقف باشند و به جنبه هاى مختلف سمبولیك آن بیندیشند یك
كلاس بزرگ تربیتى و یك دوره كامل خداشناسى و پیامبرشناسى و
انسان شناسى است .
با توجه به این مقدمه به جریان ابراهیم و
جنبه هاى تاریخى صفا و مروه باز مى گردیم : با اینكه ابراهیم
(علیه السلام) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا
درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از كنیزش هاجر فرزندى به او عطا
شد كه نام وى را اسماعیل گذارد.
همسر اول او ساره نتوانست تحمل كند كه ابراهیم از غیر
او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه
كه در آن زمان بیابانى بى آب و علف بود ببرد و سكنى دهد ابراهیم فرمان
خدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمین مكه كه در آن روز سرزمین خشك ،
و بى آب و علفى بود و حتى پرندهاى در آنجا پر نمى زد برد همین كه خواست تنها
از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه كرد كه یك زن و یك كودك شیرخوار
در این بیابان بى آب و گیاه چه كند؟ اشكهاى سوزان او كه با اشك
كودك شیرخوار آمیخته مى شد قلب ابراهیم را تكان داد، دست به دعا
برداشت و گفت : خداوندا! من بخاطر فرمان تو همسر و كودكم را در این بیابان
سوزان و بدون آب و گیاه تنها مى گذارم ، تا نام تو بلند و خانه هاى تو آباد گردد
این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت .
طولى نكشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر
در پستان او خشكید، بیتابى كودك شیرخوار و نگاه هاى تضرع آمیز
او مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى بدست آوردن آب به
تلاش و كوشش برخاست ، نخست به كنار كوه صفا آمد، اثرى از آب در آنجا ندید،
برق سرابى از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در
آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر كوه صفا دید
و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و كوشش براى ادامه ى حیات و
مبارزه با مرگ تكرار شد در آخرین لحظات كه طفل شیر خوار شاید
آخرین دقائق عمرش را طى مى كرد از نزدیك پاى او با نهایت تعجب
چشمه زمزم جوشیدن گرفت ! مادر و كودك از آن نوشیدند و از مرگ حتمى
نجات یافتند.
از آنجا كه آب رمز حیات است ، پرندگان از هر سو به
سمت چشمه آمدند و قافله ها با مشاهده پرواز پرندگان مسیر خود را به سوى آن
نقطه تغییر دادند و سرانجام از بركت فداكارى یك خانواده به ظاهر
كوچك ، مركزى بزرگ و با عظمت به وجود آمد.
امروز در كنار خانه خدا حریمى براى هاجر و فرزندش
اسماعیل باز شده (به نام حجر اسماعیل ) كه هر سال صدها هزار نفر از
اطراف عالم به سراغ آن آمده و موظفند در طواف خانه خدا آن حریم را كه مدفن
آن زن و فرزند است همچون جزئى از كعبه قرار دهند.
كوه صفا و مروه به ما درسى مى دهد كه : براى احیاى
نام حق و به دست آوردن عظمت آئین او همه حتى كودك شیرخوار باید
تا پاى جان بایستند.
سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نومیدیها بسى
امیدها است ،
هاجر مادر اسماعیل در جائى كه آبى به چشم نمى خورد
تلاش كرد خدا هم از راهیكه تصور نمى كرد او را سیراب نمود.
سعى صفا و مروه به ما مى گوید: روزگارى بر سر آنها
بتهائى نصب بود اما امروز در اثر فعالیتهاى پیگیر پیغمبر
اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم) شب و روز در دامنه اش بانگ لا اله الا
الله طنین انداز است .
كوه صفا حق دارد بخود ببالد و به گوید من اولین
پایگاه تبلیغات پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و
سلم) بودم ، هنگامى كه شهر مكه در ظلمت شرك فرو رفته بود آفتاب هدایت از من
طلوع كرد شما كه امروز سعى صفا و مروه مى كنید بخاطر داشته باشید كه
اگر امروز هزاران نفر در كنار این كوه دعوت پیغمبر (صلى اللّه علیه
و آله و سلم) را اجابت كرده اند روزگارى بود كه پیغمبر در بالاى این
كوه مردم را به خدا دعوت مى كرد كسى او را اجابت نمى نمود، شما نیز در راه
حق گامى بردارید و اگر از كسانى كه امید استقبال دارید جوابى نیافتید
مایوس نشوید و به كار خود همچنان ادامه دهید.
سعى صفا و مروه بما مى گوید: قدر این آئین
و مركز توحید را بدانید افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این
مركز توحید را امروز براى شما حفظ كردند. به همین دلیل خداوند
بر هر فردى از زائران خانه اش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه
امتیاز و تشخص 7 مرتبه براى تجدید آن خاطره ها بین این دو
كوه را به پیماید. كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در
معابر عمومى قدم بر دارند و ممكن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در
آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى هروله كنان با سرعت پیش
بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مكانى است كه دستوراتش براى بیدار
كردن متكبران است !.
به هر حال بعد از آنكه فرمود صفا و مروه دو نشانه بزرگ و
مركز بندگى مردم و از شعائر الهى است ، اضافه مى كند هر كس حج خانه خدا مى كند یا
عمره انجام دهد باكى بر او نیست بین این دو كوه طواف كند،
منظور از كلمه طواف در اینجا سعى است و این با
معنى لغوى طواف مخالفتى ندارد زیرا هر حركتى كه انسان در پایان بجاى
اول باز گردد به آن طواف گفته مى شود خواه حركت دورانى باشد یا نه .
حجر اسماعیل
میان ركن شامى و عراقى و با دیوارهاى به صورت
نیم دایره، به ارتفاع 30/1 و عرض 50 سانتیمتر قرار دارد. گویند
هاجر و اسماعیل و حدود 70 پیامبر در آنجا مدفون اند.
"حجر اسماعیل" نام مکانی است که با راهنمایی جبرئیل امین،
محل نزول ابراهیم خلیل، همسرش هاجر و كودك شیرخواره اش اسماعیل
ـ علیهم السلام ـ شد و همینجا به امر خداوند، خانه و مأوای
اسماعیل و مادرش گردید.
براساس روایت شیخ كلینی ـ ره ـ از
حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ پس از ولادت اسماعیل، ابراهیم
وی و مادرش را سوار بر الاغ كرده و در حالی كه مقداری آب و غذا
بهمراه خود داشتند، با راهنمایی جبرئیل حركت كردند، آنگاه كه به
جایگاه فعلی حجر رسیدند، محل كعبه بصورت تپه ای كوچك و
تلّی از خاك سرخ و مملّو از كلوخ بود. ابراهیم روی بجانب جبرئیل
كرده پرسید: آیا بدینجا مأموریت یافته ای؟!،
پاسخ شنید: آری. بدینسان اینجا خانه اسماعیل شد، پیش
از آن كه نام حجر به خود گیرد، و از این روست كه از آن به «بیت
اسماعیل» نیز یاد شده است. (الكافی (الفروع) ج 4، ص 201،
ح 1 - در روایت مفضل بن عمر از امام صادق ـ ع ـ آمده است: «الحجر بیت
اسماعیل»؛ یعنی حجر خانه اسماعیل است. الكافی ،ج 4،
ص 201، ح 14)
بنا بر روایات، حجر اسماعیل مدفن پیامبران،
اسماعیل، مادر و دخترانش نیز می باشد.
پیامبر اسلام ـ ص ـ در حجر اسماعیل
تاریخ صحنه های مختلف و گوناگونی را از
حضور پیامبر اسلام ـ ص ـ در حجر اسماعیل ضبط و نقل كرده است. در یك
نگاه، حجر محل جلوس، موضع اعلام رسالت، جایگاه تلاوت آیات قرآن، معبد،
مكان پاسخ به سؤالات، و موضع وقوع و مشاهده معجزات پیغمبر اكرم ـ ص ـ بوده
است:
الف) جلوس پیامبر اسلام ـ ص ـ در حجر
ازرقی می نویسد: پس از آن كه آیه
شریفه «تبت یدا ابی لهب وتب» كه دربردارنده هجو ابولهب و همسر
او ـ ام جمیل ـ بود، نازل گشت، ام جمیل در حالی كه سنگی
را در دست داشت به مسجد الحرام آمد. رسول خدا ـ ص ـ داخل حجر نشسته بود، ام جمیل
در حالی كه مرتب به پیامبر ـ ص ـ ناسزا می گفت، نزدیك می
شد، ابوبكر به پیامبر ـ ص ـ گفت: این زن ام جمیل است، و من از
ناحیه او بر شما می ترسم، رسول خدا ـ ص ـ فرمود: او نمی تواند
مرا ببیند و آیاتی را تلاوت فرمود، و بدان پناه برد، آنگاه این
آیه شریفه را تلاوت نمود: «واذا قرأت القرآن جعلنا بینك وبین
الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستورا» ام جمیل جلو آمد، وقتی
در برابر ابوبكر ایستاد، سراغ پیامبر ـ ص ـ را از او گرفت! (اخبار
مكه، ج 1، ص 316)
ج) عبادت در حجر
اسماعیل و سوء قصد دشمن
ابن شهر اشوب در مورد نقشه ها و مكرهای دشمنان اسلام
در رابطه با رسول خدا ـ ص ـ از جابر و ابن عباس چنین نقل می كند: روزی
مردی از قریش گفت: من محمد را خواهم كشت! در این هنگام اسب او
جستن گرفت و او را محكم بر زمین زد، و گردنش شكست! مشركین سراغ معمر
بن یزید، كه بسیار شجاع و فرمانده بنی كنانه بود، رفتند.
معمر گفت: این كار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم
كرد. بیست هزار مسلّح تحت فرمان من هستند وبنی هاشم توان جنگ و رویاروئی
با من را ندارد و چون دارای مكنت مالی هستم، اگر آنان خواهان خونبهای
او شوند، من دیه ده نفر را خواهم پرداخت! معمر در حالی كه شمشیر
بلند و پهن خود را حمایل می كرد به سمت پیامبر خدا ـ ص ـ كه در
حجر اسماعیل به سجده افتاده بود حركت كرد، همین كه نزدیك شد
ناگهان پای او لغزید و صورتش به شدت، به سنگ اصابت نمود، آنگاه با
صورتی پرخون از جابرخاست و دوان دوان خود را به كنار آب رسانید. قریشیان
كه نظاره گر صحنه بودند، گرد او جمع شدند و صورت غرق در خونش را شسته، بعد از آن
پرسیدند: تو را چه شد؟ معمر گفت: بیچاره و فریب خورده واقعی
كسی است كه گول شما را بخورد! گفتند: مگر چه شده است؟ گفت: مهلتی دهید
تا كه جانم به من بازگردد، هیچ روزی را همانند امروز ندیده ام!
گفتند: تو را چه چیزی رسید؟ گفت: وقتی كه به او نزدیك
می شدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بی مو كه از دهانشان آتش بیرون
زده بود، به سویم حمله ور شدند. (المناقب، ج 1، ص 76)
هـ ) درخواست شق القمر از پیامبر ـ ص ـ در حجر اسماعیل
فقیه محدث، قطب الدین راوندی می نویسد:
شبی رسول خدا ـ ص ـ در حجر اسماعیل نشسته بود، قریش نیز
در محفلی مشغول سخن پراكنی بودند، در این هنگام یكی
از ایشان گفت: ماجرای محمد ـ ص ـ ما را بیچاره و وامانده ساخته
است، ما نمی دانیم درباره او چه بگوئیم؟ یك نفر از آنان پیشنهاد
خود را اینگونه مطرح ساخت: بیایید هم اكنون همه ما از جای
خود برخیزیم و به نزد وی برویم، و از او بخواهیم
برای اثبات ادعای خود، نشانه ای از آسمان بیاورد، چرا كه
سحر او در آسمان تأثیر ندارد!. این پیشنهاد مورد پذیرش
قرار گرفت و همگان به طرف رسول خدا ـ ص ـ در حجر اسماعیل براه افتادند، و پس
از رسیدن، خواسته خود را مطرح ساختند. پیامبر اكرم ـ ص ـ در حالی
كه به سمت ماه اشاره می نمود فرمود: آیا این ماه را كه در این
شب چهاردهم تمام آن روشن می باشد، می بینید؟ گفتند: بلی.
فرمود: آیا دوست دارید كه آن نشانه درخواستی تان در این
ماه صورت پذیرد؟ گفتند:پیشنهاد بسیار خوبی است. رسول خدا
ـ ص ـ با انگشت خود اشاره نمود، و ماه به دو نیم تقسیم شد، و همه آنان
این واقعه را به خوبی مشاهده كردند، پس از آن ایشان خواهان بهم
چسبیده شدن ماه شدند، رسول اكرم ـ ص ـ بار دیگر اشاره فرمود، و ماه
صورت اولیه خود را بازیافت. مشركین سیاه دل به جای
آن كه ایمان بیاورند و دست از لجاجت خود بردارند، گفتند: سحر محمد در
آسمان نیز كارگر است! اینجا بود كه آیه شریفه: «اقتربت
الساعة وانشقّ القمر و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر
مستمر» نازل شد؛ یعنی آن ساعت نزدیك و ماه شكافته شد، اگر
كافران آن را ببینند باز هم روی گردانده و می گویند كه این
سحر و جادویی همیشگی است. (الخرائج و الجرائح، ج 1، ص
141، ح 229)
و ) معراج پیامبر ـ ص ـ از حجر اسماعیل
اصل وقوع معراج غیر قابل انكار است و قرآن كریم
با صراحت از آن یاد می كند (اسراء: 1)، لیكن خصوصیاتی
از آن، مورد كلام بعضی از مفسرین و مؤرخین و متكلّمین است
(وبهیچ وجه آنچه را كه برخی از حكما و فلاسفه مطرح كرده اند مورد نظر
نیست)، یكی از آن مطالب بحث در مبدأ این سیر است،
در اینجا چند قول وجود دارد: یک قول اینست که وقوع مبدأ معراج
از حجر اسماعیل بوده است، (تفسیر المیزان، ج 13، ص 31)
ز) سرنگونی بتان در اطراف حجر اسماعیل
سید ابن طاووس به نقل از تفسیر كلبی می
آورد: رسول خدا ـ ص ـ هنگام فتح مكه، سیصد و شصت بت را كه در اطراف حجر
اسماعیل چیده بودند مشاهده كرد كه هر كدام در مقابل قبیله پرستش
كننده آن قرار داشت. پیامبر اكرم ـ ص ـ در حالی كه عصای خود را
در چشم و شكم بت ها قرار می داد، این آیه شریفه را تلاوت
می فرمود: «جاء الحق و زهق الباطل، اِنَّ الباطل كان زهوقا»12 و در همان حال
بتان نیز با صورت بر روی زمین می افتادند، و اهل مكه نیز
از این رویداد شگفت زده شدند. (سعد السعود، ص 220، از او بحار
الانوار، ج 18، ص 180)
ح) مانور قدرت در برابر حجر اسماعیل
علامه مجلسی ـ ره ـ از برخی نسخه های فقه
رضوی نقل می كند كه گروهی از ابن عباس سؤال كردند كه عده ای
گمان می كنند كه رسول خدا ـ ص ـ دستور داد كه مردم در اطراف كعبه دوان دوان
حركت كنند، آیا این قضیه حقیقت دارد؟ ابن عباس گفت: دروغ
گفته اند، و راست گفته اند! راوی پرسید: چگونه؟ گفت: رسول خدا ـ ص ـ
جهت انجام عمره قضاء داخل مكه شد، آن هنگام اهل مكه مشرك بودند و به آنها گفته
بودند كه یاران محمد ـ ص ـ خسته و ناتوانند. رسول خدا ـ ص ـ به اصحاب خود
فرمود: خدا رحمت كند كسی را كه قدرت و صلابت خود را به ایشان نشان
دهد، آنگاه دستور داد كه مسلمانان بازوان خود را بیرون آورده و در حالی
كه رسول خدا سوار بر ناقه خود بود و عبداللّه بن رواحه افسار آن را بدست گرفته
بود، دوان دوان سه بار كعبه را دور بزنند. مشركین در برابر میزاب ـ
ناودان كعبه ـ نظاره گر قدرت مسلمین، و مبهوت عظمت پیامبر اسلام ـ ص ـ
بودند. پس از آن سال، رسول خدا به حج مشرف شد، و در این بار نه خود در طواف
دوان دوان حركت نمود، و نه به كسی چنین دستوری را داد. پس آنان
در گفته خود هم راست گفته اند (كه در عمرة القضاء به منظور قدرت نمایی
چنین دستوری صادر شد)، و هم دروغ (چون دستور ایشان همیشگی
نبوده است كه به نحو سنت قابل عمل باشد). (بحار الانوار، ج 99، ص 353، ح 6)
زیارت حضرت اسماعیل وهاجر(علیهما السلام)
در حِجر اسماعیل
«اَلسَّلامُ عَلى سَیدِنا إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ
اللهِ ابْنِ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللله اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صَفِىَّ
اللهِ وَ ا بْنَ صَفِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَنْبَعَ
اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِینَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَیرِ ذِی
زَرْع عِنْدَ بَیتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِیهِ
دَعْوَةَ أَبِیهِ إِبْراهِیمَ حِینَ قَالَ: "رَبَّنا
إِنّـِی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّ ِیتِی بِواد غَیرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیتِكَ
الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ
النّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ
یشْكُرُونَ" ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ سَلَّمَ
نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ:
"إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ
ماذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ
اللهُ مِنَ الصّابِرِینَ" ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ
بِذِبْح عَظِیم،اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى
بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: "وَإِذْ یرْفَعُ إِبْراهِیمُ
الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا
إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ" اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِی كِتابِهِ بِقَوْلِهِ:
"وَاذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ
وَكانَ رَسُولاً نَبِیاً وَكانَ یأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ
وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیاً" ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّیتِهِ مُحَمَّداً سَیدَ
الْمُرْسَلِینَ وَخاتَمَ النَّبِیینَ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى أَبِیكَ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ
اللهِ، وَعَلى أَخِیكَ اِسْحقَ نَبِی اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
وَعَلى جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ الْمَدْفُونِینَ بِهذِهِ
الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى
أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا
اللهُ فِی زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتِكُمْ،
وَالسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ». پس دو ركعت نماز زیارت
بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.
زیارت سایر انبیاى عظام(علیهم
السلام) در حجر اسماعیل
به نیت زیارت ارواح طیبه هریك از
انبیاى عظام الهى سلام الله علیهم اجمعین یا به نیت
زیارت تمامى آنان مى خوانى زیارتى را كه مرحوم كُلینى در كتاب
شریف كافى، ومرحوم شیخ طوسى در تهذیب، وابن قولویه در
كامل الزّیارات آورده اند. این زیارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ
عَلى أَوْلِیاءِ اللهِ وَأَصْفِیائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل كتاب
مفاتیح به عنوان زیارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زیارت همه
مرقدهاى متبرّكه جایز است، و پس از پایان آن بسیار بر محمَّد و
آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنین ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى
دعا مى كنى.
«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِیاءِ اللهِ وَاَصْفِیاءِهِ،
اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ
وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى
مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِری اَمْرِ اللهِ وَنَهْیهِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّینَ
فی مَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِینَ فی طاعَةِ
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِینَ
مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ
عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ
اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ
تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّی سِلْمٌ لِمَنْ
سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِیتِكُمْ،
مُفَوِّضٌ فیذلِكَ كُلِّهِ اِلَیكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ
مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى
اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ». (كافى، ج4، ص579، حدیث2 و تهذیب
الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزیارات، ص331)
شعب ابى طالب
منطقه كوهستانى اطراف مكه باعث شده تا شعبهاى بسیارى
در مكه و اطراف آن به وجود آید.شعب،حد فاصل دو كوه را مىگویند كه
وسعت آن به اندازه هاى مختلف مىباشد.گفتنى است كه فاصله دو كوه،كه مرز خروجى شهر
مىباشد،ثنیه نامیده مىشود.
زیادى شعب در مكه باعث پیدایش این
ضرب المثل شده است كه:«اهل مكة اعلم بشعابها»; یعنى مردم مكه شعبهاى خود را
بهتر از دیگران مىشناسند.
شعب ابى طالب، یا شعب على، جایى است كه مشركان
مكه پیامبرصلى الله علیه وآله و بنى هاشم را حدود سه سال در آنجا
محصور كردند و مردم را از دیدار و معامله با آنان منع نمودند. این دره
به سوى كوه ابوقبیس سرازیر است و همان جایى است كه كتابخانه مكه
- هم اكنون - در آن جاست و در كنار مسجد الحرام واقع است.
محل شعب ابی طالب ازكوه صفاوكوه ابی قبیس
تا كوه خندمه وسوق الّلیل وبازارابی سفیان ودستشوئیها«که
دربازسازیهاخراب شده است»وكوه مروه است كه درسالهای اخیر دوتونل
هم ازپشت مكتبة المكّة المكرّمه محل ولادت حضرت محمدصلّی الله علیه
وآله زده شده است یكی به سمت حجون ویكی به سمت عزیزیه...
وقتى قصى بن كلاب بر مكه مسلط شد،هر خانوادهاى از قریش
را در جایى از مكه سكونت داد.او«وجه كعبه»را كه شامل شعب ابى طالب به سمت
معلاة مكه بود براى خانواده خود و فرزندانش عبد مناف و عبد الدار برداشت.این
شعب به لحاظ نزدیكى به كعبه، بهترین نقطه مكه بوده و در اصل حد فاصل
كوه ابو قبیس و كوه خندمه است.شعب مزبور در اختیار خاندان بنى هاشم
بوده و در دورههاى مختلف به نامهاى متفاوتى از قبیل شعب بنى هاشم، شعب ابى
طالب،شعب على بن ابى طالب و شعب ابى یوسف نامیده مىشده است.چهرههاى
برجسته این خانواده در این شعب به دنیا آمده و در آنجا زندگى
كردهاند.
محل شعب شامل فضای وسیعی است که اکنون
سنگفرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ایام حج است. زمانی
که زائر از مسجدالحرام خارج می شود و از باب العباس، باب علی یا
باب السلام بیرون می آید و از مسعی هم عبور می کند،
به فضای بازی می رسدکه درپایین کوه ابوقبیس
سنگفرش شده است.ادامه این مسیر تا محل دستشویی ها در دست
چپ و بعد از اندکی به سمت خیابان، بخش مهمی از شعب ابی
طالب است.
این همان شعبى است كه رسول خدا- ص- همراه خاندان خود
تا سه سال در محاصره سایر خاندانهاى قریش قرار گرفت و با مشقت و
رنج،آن دوران را پشت سر گذاشت.ابو طالب به عنوان بزرگ بنى هاشم،مهمترین نقش
را همراه فرزندانش جعفر و على-ع- در دفاع از رسول خدا- ص- بر عهده داشت.
این شعب، که محل سکونت بنی هاشم بود، همان محلی
است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) همراه خاندان خود، به مدّت سه
سال در محاصره سایر خاندان های قریش قرار گرفت و با مشقت و رنج
آن دوران را سپری کرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بنی هاشم، همراه
فرزندانش جعفر و علی (علیه السلام) مهم ترین نقش را در دفاع از
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر عهده داشت.
شعب یاد شده، محل تولد رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) بوده و خانه خدیجه که محلّ زندگی حضرت با وی بوده و فاطمه
زهرا(علیها السلام) نیز در آن متولّد شده، همین جا بوده است. این
شعب محل تولد رسول خدا- ص- و نیز محل معراج آن حضرت بوده است (ازخانه امّ
هانی). (فاكهى،اخبار مكه،ج 3،ص 267)
در حال حاضر تنها بخشى از خانه هاى شعب ابى طالب باقى
مانده كه نام آن سوق اللیل است و بر فراز کوه است..محله سوق اللیل
شامل خانه هایى است كه در روى كوه،مقابل مسعى ساخته شده است. خانه ها و
اماکن تاریخی موجود در شعب، در توسعه های مختلف مسجد، جزو مسجد
شده است. گفتنی است که بخشی از شعب در این سوی مسعی،
یعنی در فاصله مسجد تا مسعی بوده که اکنون جزو مسجد شده است. بسیارى
از خانههایى كه در شعب بوده حتى در این سوى مسعى بوده و در توسعه
مسجد در سنوات مختلف از میان رفته و در مسجد قرار گرفته است.از جمله آنها
خانه ام هانى دختر ابو طالب است،كه در توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى كه یكى
از بزرگترین توسعه هاى مسجد بوده،در مسجد واقع شده است. (درباره شعب ابى
طالب بنگرید به مقاله آقاى سید على قاضى عسكر در فصلنامه«میقات
حج»،ش 3،صص 171-140)
طبعا خانه امّ هانی، دختر ابوطالب که در توسعه مسجد
در زمان مهدی عباسی جزو مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در این
صورت، باید شعب ابی طالب را محله ای بزرگ تصور کرد که اطراف آن
را به طور عمده کوه خندمه، کوه ابوقبیس و مسجدالحرام در محاصره داشته است.
در کنار شعب ابی طالب، شعب عامر بوده که هنوز نیز به همین نام
از آن یاد می شود، در حال حاضر شعب ابی طالب به نام شعب علی(علیه
السلام) شهرت دارد. (درباره شعب ابى طالب بنگرید به مقاله آقاى سید
على قاضى عسكر در فصلنامه«میقات حج»،ش 3،صص 171-140)
شعب ابى طالب محل محاصره اقتصادى اجتماعى پیامبر
اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب توسط كفار قریش
و یادآور خاطره مقاومت شكوهمند هاشمیان در برابر تحریم همه
جانبه طى مدت سه سال (از محرم سال هفتم تا سال دهم بعثت) مى باشد. سران كفار قریش
با اجتماع در دارالندوه عهدنامه اى بین خود منعقد نمودند تا براساس آن هاشمیان
را تحریم كنند تا مجبور گردند حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را
براى رهایى از محاصره به قریش بسپرند (تا قریش حضرت را به قتل
برساند) و بدین منظور مواد عهدنامه را چنین تنظیم كردند كه از
آنان همسر نگیرند و به آنان همسر ندهند. از آنان چیزى نخرند و به آنان
چیزى نفروشند. با ایشان رفت و آمدى نكنند و گفت و شنودى نداشته باشند.
در مدتى كه هاشمیان در محاصره قرار داشتند سختى هاى بسیارى را متحمل
شدند به طورى كه تعدادى از آنان از شدت گرسنگى از دنیا رفتند. آنها تنها در
موسم كه مقاتله حرام بود مى توانستند با خروج از شعب با قبایل عرب كه در مكه
حاضر مى شدند معامله نمایند، اما قریش این را نیز روا نمى
داشت و چون یكى از آنها كالایى مى خرید با پیشنهاد خرید
به قیمت گران تر مانع خرید بنى هاشم مى شد. طریق دیگر دستیابى
به آذوقه چیزهایى بود كه به وسیله ابوالعاص بن ربیع داماد
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و یا هشام بن عمر و برادرزاده
حضرت خدیجه(علیها السلام) بر پشت شتر در شعب رها مى شد، اما این
را نیز قریش تاب نمى آورد و اگر آگاه مى شد كسى از قریش به سبب
قرابت خوراكى به شعب فرستاده براى او ایجاد مزاحمت مى كرد. اما به هر حال این
سختى ها هیچ اثرى در تصمیم حضرت ابى طالب به حمایت از برادرزاده
اش نداشت و هاشمیان با صبر و تحمل خود سبب شدند تا برخى از محاصره كنندگان ناراحت
از اقدام خود و مأیوس از موفقیت خود درصدد ابطال عهدنامه برآیند
و با خبرى كه حضرت ابوطالب از سوى رسول الله مبنى بر محو متن عهدنامه (بجز نام
خدا) به وسیله موریانه براى كفار برد بنى هاشم از محاصره رها گردید.
اما موضع محاصره را برخى ها در شعب كنار قبرستان ابوطالب مى دانند ولى بسیارى
از مورخین مكان شعب مورد محاصره را در شعبى كنار كعبه ذكر كرده اند و مى گویند
شعب ابى طالب در نزدیكى مسجدالحرام و در سمت كوه صفا در فاصله كوه ابوقبیس
و كوه خندمه قرار داشته و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب همگى در این مكان زندگى
مى كردند. شعب مذكور در سال 1399 هجرى قمرى در وسعت شارع غزه تخریب گردید
و با ساختمان سازى ها و تغییراتى كه آل سعود در این قسمت داد این
مكان تاریخى محو شده است. این شعب به جهاتى اسامى مختلفى داشته است
چون:1. قشاشیه، نام امروزى آن است: 2. شعب على(علیه السلام)، شهرتى كه
در دوره فاطمیان یافت: 3. شعب مولد، چون پیامبر اكرم در این
مكان تولد یافت: 4. شعب ابى یوسف، چون در دوران بنى امیه مردى
به نام ابویوسف این دره را خرید. (طبقات; ناسخ التواریخ;
منتهى الآمال; تاریخ و آثار اسلامى، ص 122; میقات حج، ش 3، ص 165)
شعب ابى دب : دره اى است در مكه در دهانه كوه حجون به علت
سكونت مردى به نام «ابى دب» در آن. مردم مكه در دوره جاهلى و آغاز اسلام مردگان
خود را در این دره كه بخشى از حجون است دفن مى كردند و لذا این دره را
«شعب المقبره» مى گفتند و به «شعب جزارین» نیز موسوم بود. این
قبرستان شناخته شده است به معلى. (میقات حج، ش 3، ص 150; ش 4، ص 166)
گفتارمنتهی الآمال درباره شعب ابی طالب
خانه حضرت خدیجه کبری(علیها السلام)
خانه منسوب به حضرت خدیجه(علیها السلام)، محلّ
زندگی مشترک پیامبر(صلی الله علیه وآله) و همسرش خدیجه
و محلّ تولد فاطمه زهرا(علیها السلام) بوده است. این خانه مورد عنایت
و توجّه مسلمانان بوده و یکی از بهترین مکان های مکه
شناخته می شده است. در نقشه ای که از این خانه وجود دارد، مصلاّی
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مولد فاطمه(علیها السلام) در
آن مشخص گردیده است. متاسفانه این محل نیز توسط دولتسعودى تخریب
گردید و تنها با اصرار شهردار مكه، مدرسهاى براى حفظ قرآن، به جاى آن ساخته
شد.گویا بعدها این مدرسه هم از میان رفته است.
بر اساس نقل های تاریخی، محل تولد حضرت
زهرا(علیها السلام) در خانه مادرش خدیجه بوده که خانه یاد شده نیز
در شعب ابی طالب قرار داشته است.
پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)،
عقیل این خانه را تصرف کرد; گویا نزدیک تر از او به رسول
خدا(صلی الله علیه وآله) کسی نبوده تا در آن حیص و بیص
فشار قریش، خانه را تصرف کند. بعدها معاویه، خانه یاد شده را از
عقیل خرید و آن را تبدیل به مسجد کرد. در نزدیکی همین
خانه، ابوسفیان نیز خانه ای داشته است. این همان خانه ای
است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در فتح مکه فرمود: دَخَلَ دَارَ
أَبِی سُفْیانَ فَهُوَ آمِنٌ .(تهذیب الأحکام، ج6، ص136 ; بحار
الانوار، ج 21، ص 103)
به نوشته محمدطاهر کُردی، روی این محل،
در گذر تاریخ، بناهای فراوانی ساخته شده و آخرین آنها بنایی
است که به عنوان محل ولادت حضرت زهرا(علیها السلام) ساخته اند. بانی این
بنا نیز شیخ عباس قطان شهردار مکه بوده که به سال 1368 قمری، در
آنجا محلی برای حفظ و قرائت قرآن بنا کرد. ابن بنا تا زمان تألیف
کتاب کردی، به عنوان مدرسه حفظ قرآن برقرار بوده است. پیش از این،
در دوره عثمانی، در محل خانه خدیجه، تکیه ای ساخته شده
بود که به نام تکیة السیدة فاطمه شهرت داشت. در بازسازی های
اخیر، محل خانه خدیجه و مدرسه یاد شده، از میان رفته است.
(التاریخ القویم، ص 174)
مولدالنّبی صلّی الله علیه وآله
در نزدیكى صفا و مروه میدانى است كه در آنجا
كنارسوق الّلیل كتابخانه اى بنام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده واین
كتابحانه محل ولادت حضرت محمدصلّی الله علیه وآله بوده ، در این
بقعه نور عالم تاب نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) بر جهانیان تابید،
ودر همین محل مدّتى در كنار مادرش آمنه زندگى نمود.
رسول خداصلى الله علیه وآله در خانه اى، در شعب ابى
طالب چشم به جهان گشود. چون آن حضرت از مكه به مدینه هجرت كرد، عقیل
آن خانه را گرفت و سپس به محمد بن یوسف ثقفى فروخت، سپس خیزران مادر هارون،
آن را مسجد كرد تا مردم در آن نماز بگزارند. در سال 1009 ه . ق. سلطان محمد پسر
سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و
امام جماعت گمارد. آن جا اكنون كتابخانه عمومى شهر مكه است. بنام مكتبة المكة
المكرّمه كنارسوق الّلیل درمیدان مقابل صفاومروه
ساختمان مولد النبى-ص-كه در سوق اللیل بوده، اكنون به
عنوان«مكتبة مكة المكرمه»،تنها ساختمانى است كه در فضاى باز پشت مسعى و روبروى
كوه ابو قبیس بر جاى مانده است.در فاصله اندكى از آن محل،خانه خدیجه
بوده كه مولد حضرت فاطمه زهرا آنجا بوده است.این محل به«دار ام المؤمنین»معروف
بوده است.
فاسى مىنویسد:سه نقطه در این خانه وجود دارد
كه مورد زیارت است:نخست:مولد فاطمه، دوم:جایى كه آن را قبة الوحى
مىنامند.سوم:المختبا. بعد مىافزاید:در آن،جاهاى دیگرى وجود دارد كه
به صورت مسجد است.بنا به نقل محب الدین طبرى،این خانه بهترین
مكانها پس از مسجد الحرام در مكه است.
یک زائر که در سال 1315 قمری به زیارت این
خانه توفیق یافته، می نویسد: روز جمعه، چهاردهم، به زیارت
حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) در موضعی که مشهور به مولد النبی(صلی
الله علیه وآله) است، رفتیم و آن موضع واقع است در سوق اللیل.
از درداخل شدیم و تخمیناً چهارده پله پایین رفتیم.
وارد اتاقی شدیم که مسمّی به مسجد است. بعد از آن، به اتاق دیگر
رفتیم. در این اتاق ضریحی است. درِ ضریح را خادم
باز کرد. داخل در این ضریح گودالی واقع است. در وسط آن سنگ سبزی
بود که محل تولد حضرت ختمی مرتبت بود. آن موضع مطهّر را تقبیل نموده و
صورت را بر آن مالیده و به خاک پاک و غبار نور آثار آن مکان رفیع البنیان،
که رشک کحل الجواهر است، دیده را منوّر نموده، پس از آن در مسجد آمده هر یک
دو رکعت نماز تحیت بجا آوردیم و از آن مکان بیرون آمدیم.
بیش از هزار و چهارصد سال پیش در روز 17 ربیع الاول (برابر 25
آوریل 570 میلادى ) كودكى در شهر مكّه چشم به جهان گشود كه نام اورا
محمدصلّی الله علیه وآله نهادند.
حوادث شب ولادت حضرت محمدصلی الله علیه وآله
در روایات ما آمده است كه در شب ولادت آن حضرت حوادث
مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست كه پیش از آن
سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود كه از جمله «ارهاصات» بوده بدان
گونه كه در داستان اصحاب فیل ذكر شد ، و در قصیده معروف برده نیز
آمده كه چند بیت آن چنین است: یوم تفرس منه الفرس انهم قد
انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان كسرى و هو منصدع كشمل اصحاب كسرى غیر
ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهى العین من سدم و
ساء ساوه ان غاضتبحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم كان بالنار
ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم.
و شاید جامع ترین حدیث در این باره
حدیثى است كه مرحوم صدوق «ره» در كتاب امالى به سند خود از امام صادق علیه
السلام روایت كرده و ترجمه اش چنین است كه آن حضرت فرمود: ابلیس
به آسمانها بالا مى رفت و چون حضرت عیسى «ع» به دنیا آمد از سه
آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى رفت ، و هنگامی كه رسولخدا «ص» به
دنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد، و شیاطین بوسیله
پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند ، و قریش كه چنان دیدند
گفتند: قیامتى كه اهل كتاب مى گفتند بر پا شده! عمرو بن امیه كه از
همه مردم آن زمان به علم كهانت وستاره شناسى داناتر بود بدان ها گفت: بنگرید
اگر آن ستارگانى است كه مردم بوسیله آنها راهنمائى مى شوند و تابستان و
زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانید كه قیامت بر پا شده و مقدمه
نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآن روز بر سر پا نبود ،
و ایوان كسرى در آن شب شكست خورد وچهارده كنگره آن فرو ریخت. و دریاچه
ساوه خشك شد. و وادى سماوه پر از آب شد. آتشكدههاى فارس كه هزار سال بود خاموش
نشده بود در آن شب خاموش گردید. و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى
سخت اسبان عربى را یدك مى كشند و از دجله عبور كرده و در بلاد آنها
پراكنده شدند ، و طاق كسرى از وسط شكست خورد و رود دجله در آن وارد شد. و در آن
شب نورى از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید ،
فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند كه در آنروز
سخن نمى گفتند. دانش كاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید ، وهر
كاهنى كه بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان
آنها جدائى افتاد. آمنه گفت : به خدا فرزندم كه بر زمین قرار گرفت دستهاى
خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند كرد و بدان نگریست ، و
نورى از من تابش كرد و در آن نور شنیدم گوینده اى مى گفت : تو آقاى
مردم را زادى او را محمد نام بگذار. آنگاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه
را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند ، عبد المطلب او را در دامن
گذارده گفت: الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى
المهد على الغلما ؛ ستایش خدائى را كه بمن عطا فرمود این فرزند پاك و
خوشبورا كه در گهواره بر همه پسران آقا است. آنگاه او را به اركان كعبه تعویذ
كرد. و در باره او اشعارى سرود. و ابلیس
در آن شب یاران خود را فریاد زد (و آنها را به یارى طلبید)
و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند : اى سرور چه چیز تو را به راس و وحشت
افكنده؟ گفت : واى بر شما از سر شب تا به حال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون
مى بینم و به طور قطع در روى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده كه از
زمان ولادت عیسى بن مریم تاكنون سابقه نداشته ، اینك بگردید
و به بینید این اتفاق چیست؟ آنها پراكنده شدند و برگشتند
و اظهار داشتند : ما كه چیز تازه اى ندیدیم. ابلیس گفت
: این كار شخص من است آنگاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرم - مكه-
رسید ، و مشاهده كرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند ، خواست وارد حرم شود كه
فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند، بسمت غار حرى رفت و چون گنجشكى گردید
و خواست در آید كه جبرئیل بر او نهیب زد : برو اى دور شده از
رحمت حق! ابلیس گفت:اى جبرئیل از تو سؤالى دارم؟
گفت : بگو ، پرسید : از دیشب تاكنون چه تازه
اى در زمین رخ داده ؟ پاسخ داد : محمد - صلى الله علیه و آله - به
دنیا آمده. شیطان پرسید : مرا در او بهره اى هست؟ گفت : نه.
پرسید : در امت او چطور؟ گفت: آرى. ابلیس كه این سخن را شنید
گفت : خوشنود وراضیم.
و در حدیث دیگرى كه در كتاب كمال الدین
نقل كرده چنین است كه در شهر مكه شخصى یهودى سكونت داشت ونامش یوسف
بود ، وى هنگامى كه ستارگان را در حركت و جنبش مشاهده كرد با خود گفت : این
تحولات آسمانى به خاطر ولادت همان پیغمبرى است كه در كتابهاى ما ذكر شده كه
چون به دنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها
ممنوع گردند. و چون صبح شد به مجلسى كه چند تن از قریش در آن بودند آمد و
بدان ها گفت : آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه. گفت : سوگند به تورات كه وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران
است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است. این
گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و به خانه هاى خود رفتند
داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو كردند و آنها گفتند
: آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده. این خبر
را بگوش یوسف یهودى رساندند ، وى پرسید : آیا این
مولود پیش از آنكه من از شما پرسش كردم به دنیا آمده یا بعد
ازآن؟ گفتند : پیش از آن! گفت: آن مولود را به من نشان دهید. قریشیان
او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند: فرزندخود را بیاور تا این
یهودى او را ببیند ، و چون مولود را آوردند و یوسف یهودى
او را دیدار كرد جامه از شانه مولود كنار زد وچشمش به خال سیاه و
درشتى كه روى شانه وى بود بیفتاد دراین وقت قرشیان مشاهده كردند
كه حالت غش بر آن مرد یهودى عارض شد و به زمین افتاد قرشیان
تعجب كرده و خندیدند. یهودى برخاست و گفت:آیا مى خندید؟
باید بدانید كه این پیغمبر پیغمبر شمشیر است
كه شمشیر در میان شما مى نهد... قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى
را براى یكدیگر تعریف مى كردند.
و در حدیثى كه مرحوم كلینى شبیه به روایت
بالا از مردى ازاهل كتاب نقل كرده آن مرد كتابى به قرشیان كه ولید بن
مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو كرده و
گفت : نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و به خدا این مولود همان
كسى است كه آنها را پراكنده و نابود سازد! قریش كه این سخن را شنیدند
خوشحال شدند ، مرد كتابى كه دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند
شدید! به خدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا
كند كه زبانزد مردم شرق و غرب گردد.ابو سفیان از روى تمسخر گفت : او به
مردم شهر خود تسلط مى یابد!و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى
از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذكر شده اما در بسیارى
از آنها این حوادث قبل از بعثت رسول خدا «ص» ذكر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى كه در سیره ابن هشام و تاریخ
طبرى و جا هاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت
شده و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه «فمن یستمع
الآن یجد له شهابا رصدا» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها
وتیر هاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در این باره نقل
كرده
و از ابى بن كعب نیز حدیثى در این مورد
نقل كرده اند كه گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه
السلام حتى بعث رسولالله-صلى الله علیه و آله-»
و در اشعار بعضى از شاعران عرب نیز قسمتى از این
حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعار زیر كه از شاعرى بنام قیروانى
نقل شده كه مى گوید: و صرح كسرى تداعى من قواعده و انفاض منكسر الاوداج ذامیلو
نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسلخرت لمبعثه
الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل.
در شرح احوال آن حضرت در ایام رضاع و طفولیت
در حـدیـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـلیـه
السـّلام مـنـقـول اسـت كـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و
سـلّم مـتـولّد شد چند روز گذشت كه از براى آن حضرت شـیـرى بـه هـم نـرسید
كه تناول نماید، پس ابوطالب آن حضرت را بر پستان خود مى انـداخـت و حـق
تـعـالى در آن شـیـرى فـرسـتـاد و چـنـد روز از آن شـیـر تـنـاول
نـمـود تا آنكه ابوطالب (حلیمه سعدیه) را به هم رسانید و حضرت
را به او تسلیم كرد. قول دیگری هست كه برابر رسم خانواده هاى
بزرگ مكّه (آمنه ) پسر عزیزش ، محمّد را به دایه اى به نام حلیمه
سپرد تا در بیابان گسترده و پاك و دور از آلودگیهاى شهر پرورش یابد.
(حلیمه) زن پاك سرشت مهربان با این كودك نازنین كه قدمش در آن
قبیله مایه خیر و بركت و افزونى شده بود؛ دلبستگى زیادى پیدا
كرده بود. لحظه اى از پرستارى او غفلت نمى كرد. كسى نمى دانست این كودك یتیم
كه دایه هاى دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند؛ روزى و روزگارى پیامبر
رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان میلیونها
نفر مسلمان جهان و بر ماءذنه ها با صداى بلند برده خواهد شد، و مایه افتخار
جهان و جهانیان خواهد بود. (حلیمه) بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه
، محمّد را كه به سن پنج سالگى رسیده بود به مكه باز گردانید. دو سال
بعد كه (آمنه) براى دیدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبداللّه به مدینه
رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه
برد. پس از یكماه ، آمنه با كودكش به مكه برگشت ، امّا در بین راه ،
در محلى بنام (ابواء) جان بهجان آفرین تسلیم كرد، و محمّد در سن شش
سالگى از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمى در روح و
جان لطیفش دو چندان اثر كرد.
سپس زنى به نام امّ ایمن این كودك یتیم
، این نوگل پژمرده باغ زندگى را همراه خود به مكه برد. این خواست خدا
بود كه این كودك در آغاز زندگى از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهاى تلخ و
جانكاه زندگى را در سرآغاز زندگانى بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد،
تا در آینده ، رنجهاى انسانیت را بواقع لمس كند و حال محرومان را نیك
دریابد. از آن آغاز در دامان پدر بزرگش (عبدالمطلب) پرورش یافت .
(عبدالمطلب) نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود كه آثار
بزرگى در پیشانى تابناكش ظاهر بود، مهربانى عمیقى نشان مى داد. دو سال
بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب ، (محمّد) از سرپرستى پدر بزرگ نیز محروم شد.
نگرانى (عبدالمطلب) در واپسین دم زندگى بخاطر فرزند زاده عزیزش محمّد
بود. به ناچار (محمّد) در سن هشت سالگى به خانه عموى خویش (ابوطالب) رفت و
تحت سرپرستى عمش قرار گرفت . (ابوطالب) پدر (على) بود. (ابوطالب) تا آخرین لحظه
هاى عمرش ، یعنى تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانى ، از
برادرزاده عزیزش پرستارى و حمایت كرد. حتى در سخت ترین و
ناگوارترین پیشامدها كه همه اشراف قریش و گردنكشان سیه دل
، براى نابودى (محمّد) دست در دست یكدیگر نهاده بودند، جان خود را
براى حمایت برادرزاده اش سپر بلا كرد و از هیچ چیز نهراسید
و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت . آرامش و وقار و سیماى متفكر
(محمّد) از زمان نوجوانى در بین همسن و سالهایش كاملا مشخص بود. بقدرى
(ابوطالب ) او را دوست داشت كه همیشه مى خواست با او باشد و دست نوازش بر سر
و رویش كشد و نگذارد درد یتیمى او را آزار دهد. در سن 12 سالگى
بود كه عمویش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتى - كه آن زمان در حجاز
معمول بود - به شام برد. در همین سفر در محلى به نام (بصرى) كه از نواحى
(سوریه فعلى) بود، ابوطالب به (راهبى) مسیحى كه نام وى (بحیرا)
بود برخورد كرد. بحیرا هنگام ملاقات (محمّد) - كودك ده یا دوازده ساله
- از روى نشانه هایى كه در كتابهاى مقدس خوانده بود، با اطمینان دریافت،
كه این كودك همان پیغمبر آخرالزمان است. باز هم براى اطمینان بیشتر
او را به لات و عزى - كه نام دو بت از بتهاى اهل مكه بود - سوگند داد كه در آنچه
از وى مى پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمّد با اضطراب و
ناراحتى گفت ، من این دو بت را كه نام بردى دشمن دارم . مرا به خدا سوگند
بده ! بحیرا یقین كرد كه این كودك همان پیامبر
بزرگوار خداست كه بجز خدا به كسى و چیزى عقیده ندارد. بحیرا به
ابوطالب سفارش زیاد كرد تا او را از شرّ دشمنان بویژه یهودیان
نگاهبانى كند، زیرا او در آینده ، ماءموریت بزرگى به عهده خواهد
گرفت . (محمّد) دوران نوجوانى و جوانى را گذراند. در این دوران كه براى
افراد عادى ، سن ستیزه جویى و آلودگى به شهوت و هوسهاى زودگذر است ،
براى محمّد جوان ، سنى بود همراه با پاكى ، راستى و امانت بى مانند بود. صدق لهجه
، راستى كردار، ملایمت و صبر و حوصله ، در تمام حركاتش ظاهر و آشكار بود. از آلودگیهاى محیط
آلوده مكه بر كنار، و دامنش از ناپاكى بت پرستى پاك و پاكیزه بود بحدى كه
موجب شگفتى همگان شده بود، آن اندازه مورد اعتماد بود كه به (محمّد امین )
مشهور گردید، (امین) یعنى درست كار و امانتدار. در چهره محمّد
از همان آغاز نوجوانى و جوانى آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندى آشكار
بود.
در سن پانزده سالگى در یكى از جنگهاى قریش با
طایفه (هوازن) شركت داشت و تیرها را از عموهایش برطرف مى كرد.
از این جا مى توان به قدرت روحى و جسمى محمّد پى برد. این دلاورى
بعدها در جنگهاى اسلام با درخشندگى هر چه بیشتر آشكار مى شود چنانكه على (ع)
كه خود از شجاعان روزگار بود درباره محمّد (ص) گفت : (هر موقع كار در جبهه جنگ بر
ما دشوار مى شد، به رسول خدا پناه مى بردیم و كسى از ما به دشمن از او نزدیكتر
نبود) با این حال از جنگ و جدالهاى بیهوده و كودكانه پرهیز مى
كرد.
عربستان در آن روزگار مركز بت پرستى بود. افراد یا قبیله
ها بتهایى از چوب و سنگ یا خرما مى ساختند و آنها را مى پرستیدند.
محیط زندگى (محمّد) به فحشا و كارهاى زشت و مى خوارى و جنگ و ستیز
آلوده بود؛ با این همه آلودگى محیط، محمّد هرگز به هیچ گناه و
ناپاكى آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستى همچنان پاك ماند.
روزى ابوطالب به عباس كه جوانترین عموهایش بود
گفت : (هیچ وقت نشنیده ام محمّد (ص ) دروغى بگوید و هرگز ندیده
ام كه با بچه ها در كوچه بازى كند)
از شگفتیهاى جهان بشریت است كه با آنهمه بى
عفتى و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار كه حتى به كارهاى زشت خود افتخار
مى كردند و زنان بدكار بر بالاى بام خانه خود بیرق نصب مى نمودند، محمّد (ص)
آنچنان پاك و پاكیزه زیست كه هیچكس - حتى دشمنان - نتوانستند
كوچكترین خرده اى بر او بگیرند.
كیست كه سیره و رفتار او را از كودكى تا جوانى
و از جوانى تا پیرى بخواند و در برابر عظمت و پاكى روحى و جسمى او سر تعظیم
فرود نیاورد؟!
پیمان جوانمردان یا (حلف الفضول)
در گذشته بین برخى از قبیله ها پیمانى به
نام (حلف الفضول) بود كه پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان
بود و پایه گذاران آن كسانى بودند كه اسمشان (فضل) یا از ریشه
(فضل) بود. پیمانى كه بعد عده اى از قریش بستند هدفى جز این
نداشت .
یكى از ویژگیهاى این پیمان ،
دفاع از مكه و مردم مكه بود در برابر دشمنان خارجى . امّا اگر كسى غیر از
مردم مكه و هم پیمانهاى آنها در آن شهر زندگى مى كرد و ظلمى بر او وارد مى
شد، كسى به دادش نمى رسید. اتفاقا روزى مردى از قبیله بنى اسد به مكه
آمد تا اجناس خود را بفروشد. مردى از طایفه بن سهم كالاى او را خرید
ولى قیمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قریش كمك خواست ، كسى
به دادش نرسید. ناچار بر كوه ابوقبیس كه در كنار خانه كعبه است ، بالا
رفت و اشعارى درباره سرگذشت خود خواند و قریش را به یارى طلبید.
دادخواهى او عده اى از جوانان قریش را تحت تاءثیر قرار داد. ناچار در
خانه عبداللّه پسر جدعان جمع شدند تا فكرى به حال آن مرد كنند. در همان خانه كه
حضرت محمّد (ص) هم بود پیمان بستند، كه نگذارند به هیچكس ستمى شود - قیمت
كالاى آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پیامبر اكرم (ص) از این
پیمان ، به نیكى یاد مى كرد. از جمله فرمود: (در خانه عبداللّه
جدعان شاهد پیمانى شدم كه اگر حالا هم (پس از بعثت به پیامبرى) مرا به
آن پیمان دعوت كنند قبول مى كنم . یعنى حالا نیز به عهد و پیمان
خود وفا دارم)
محمّد (ص) در سن بیست سالگى به این پیمان
پیوست ؛ امّا پیش از آن - همچنان كه بعد از آن نیز- به اشخاص فقیر
و بینوا و كودكان یتیم و زنانى كه شوهرانشان را در جنگها از دست
داده بودند؛ محبت بسیار مى كرد و هر چه مى توانست از كمك نسبت به محرومان
خوددارى نمى نمود. پیوستن وى نیز به این پیمان چیزى
جز علاقه به دستگیرى بینوایان و رفع ستم از مظلومان نبود.
زیارت مولدالنبی صلی الله علیه
وآله
«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِیكَ الْمُصْطَفى، وَرَسُولِكَ
الْمُرْتَضى، وَأَمِینِكَ عَلى وَحْی السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا
مِنْ كُلِّ وَصْف یباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا
عَلى مُوالاةِ أَوْلِیائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلى
لِقائِكَ، یا ذَاالْجَلالِ وَالاِكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنِّی
أَوْدَعْتُ فِی هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِیفِ مِنْ یوْمِنا هذا
إِلى یوْمِ الْقِیامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ
إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
قبرستان مَعْلاة یاحُجون یاابی طالب یاجنّة
المعلّی
قبرستان مَعلاة ـ محله بالا ـ یا حُجون که در میان
ایرانیان به قبرستان ابوطالب شهرت یافته قبرستانی کهن است
که به دلیل درآغوش گرفتن بسیاری از چهره های برجسته و
ممتاز از اجداد و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علما و تابعین،
پس از قبرستان بقیع، قبرستانی مورد توجه و اعتنای مسلمانان بوده
و از زیارتگاه های عمومی زائرانِ خانه خدا به شمار می آید.
این مکان را در قرون اخیر به نام مقبره بنی هاشم نیز می
شناسند. سنگی که در مدخل ورودی قبرستان نصب شده نشان می دهد که
قبرستان یاد شده در سال 1383 ق. تجدید بنا شده است. در حال حاضر، با
کندن کوه حجون تلاش می شود تا محدوده قبرستان در آن سمت نیز گسترش یابد.
در گذشته ورود به قبرستان ممنوع بود، اما در حال حاضر امکان ورود به قبرستان برای
مردان وجود دارد.
قبرستان ابیطالب پس از بقیع اشرف مقابر است، و
رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) مكرّر به آنجا رفت وآمد داشته اند.و در آنجا
حضرت عبدمناف جدّ اعلاى پیامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پیامبر، حضرت ابو
طالب عموى پیامبر، حضرت خدیجه همسر پیامبر، وعدّه اى از علماى
بزرگ وجمع بسیارى از مؤمنین، مدفون مى باشند وبنابر قولى مدفن والده
مكرّمه حضرت نبىّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نیز در این قبرستان قرار دارد.
گر چه مشهور این است كه قبر آن جناب در أَبْواء بین مكّه و مدینه
است.
دفن شدگان در قبرستان معلاة
عبدالمطّلب ـ گفته می شود یکی از چهره های
مهم بنی هاشم که در قبرستان حجون دفن شده، عبدالمطّلب، جدّ پیامبر(صلی
الله علیه وآله)است. او از افراد بسیار با شخصیت شهر مکه بود که
میان عرب ها نفوذی فراوان داشت. عبدالمطّلب دو سال سرپرستی رسول
خدا(صلی الله علیه وآله) را عهده دار بود. برخی از اعمال او که
به احتمال قریب به یقین، برگرفته از سنّت ابراهیمی
و از مکتب حُنَفا بود، همچون سنّتی در میان عرب ها مورد پیروی
قرار گرفت و حتی اسلام نیز شماری از آنها را تأیید
کرد. عبدالمطّلب را باید یکی از احیاگران آیین
ابراهیمی دانست.
ابوطالب ـ چهره شاخص دیگر، ابوطالب فرزند عبدالمطّلب
و عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله)است. وی در پرده
تقیه توانست حمایتی قابل ستایش از رسول خدا(صلی
الله علیه وآله) در برابر فشار مشرکان به عمل آورد. او در برابر تهدیدهای
قریش، حاضر نشد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را به آنان تسلیم
کند و حمایت آشکار خود را از آن حضرت در همه مراحل اعلام کرد. اشعار زیادی
از ابوطالب بر جای مانده که، علاوه بر ایمان عمیق او، نشان
دهنده چهره ادبی این بزرگمرد هاشمی است. این اشعار، ضمن دیوان
وی که در قرن سوم فراهم آمده، موجود و به چاپ رسیده است. بر اساس
اسناد دقیق تاریخی، وی بزرگترین حامی پیامبر(صلی
الله علیه وآله) در سال های خفقان در مکه بود. ابوطالب در همان آغاز
بعثت، فرزندانش علی و جعفر را به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) فرستاد و خود نیز تا سال دهم بعثت که زنده بود، هرگز در دفاع از آن
حضرت کوتاهی نکرد.
خدیجه(علیها السلام) ـ چهره دیگر مدفون
در قبرستان ابوطالب، حضرت خدیجه است. او زنی فداکار و ایثارگر و
نخستین زن مؤمن به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. وی
تمامی اموال خود را وقف پیشبرد اسلام کرد و در برابر فشاری که
قریش بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد می کردند،
بهترین یار صمیمی او در خانه محسوب می شد. رسول
خدا(صلی الله علیه وآله) همیشه از او به نیکی یاد
می کرد تا جایی که حسادت برخی از همسران وی برانگیخته
می شد، اما آن حضرت از تحسین خدیجه(علیها السلام) خودداری
نمی کرد.
گفتنی است که روی قبر حضرت خدیجه بقعه ای
بوده که آن را خراب کرده اند. همین طور بقعه های دیگری روی
برخی از مزارهای دیگر وجود داشته که تخریب شده است.
این که بقعه ها دقیقا روی محل دفن اجداد
پیامبر(صلی الله علیه وآله) ساخته شده باشد، تردیدهایی
وجود دارد، زیرا تا پیش از قرن دهم، مورخان مکه از محل قبر این
بزرگواران در قبرستان یاد شده، سخن نگفته اند. اما بر اساس آنچه در منابع
تاریخی آمده، شکی نیست که این افراد در قبرستان یاد
شده دفن شده اند. و این مطلب در منابع تاریخی آمده است.
عالمان شیعه ـ بسیاری از عالمان شیعه
نیز که در مکه درگذشته یا به شهادت رسیده اند در این
قبرستان مدفونند. یکی از آنها سید زین العابدین
کاشانی است که از بانیان تجدید بنای کعبه در سال 1039 هجری
است. در آن سال کعبه در سیل خراب شد و این روحانی سید، با
کمک شماری دیگر آن را بازسازی کرد.
مشاهیر شیعه و سنّی ـ محیی
لاری در قصیده بلند خود با نام فُتُوح الحَرَمَین ، از برخی
از چهره های زاهد و صوفی یاد کرده که در این قبرستان دفن
شده اند. از آن جمله شیخ علی کرمانی، خواجه فُضَیل عیاض
و شیخ اسماعیل شیروانی است. لاری به قبر عبدالله بن
زبیر هم اشاره کرده است. عبدالله بن زبیر در سال 73 در کنار همین
قبرستان توسط حَجّاج بدار آویخته شد. قبر عبدالله بن عمر نیز به گفته
لاری در همین حوالی بوده است. به نقل فاکهی، مورخ شهیر
مکه، فرزند عمر در باغ خرمانیه ـ جایی که اکنون شهرداری
مکه است ـ دفن شده که در حال حاضر، محل قبر وی بر کسی دانسته نیست.
منصور عباسی هم که در مکه درگذشت، در همین قبرستان مدفون شده است.
گاهی به غلط ـ و البته تنها میان ایرانیان
ـ از این قبرستان به عنوان شِعْب ابی طالب نام برده می شود.
همان گونه که گفته شد، محل واقعی شعب ابی طالب جایی است
که اکنون با نام شعب علی شناخته می شود و از فضای باز خارج مسعی
تا انتهای سوق اللیل ـ خانه های روبروی مسعی در
بلندای کوه ـ امتداد می یابد; به عبارت دیگر، حدّ فاصل میان
کوه ابوقبیس، تونل کنار آن، کوهی که در کنار تونل واقع شده تا مکتبة
المکّة المکرمه ، تا بنای دورات میاه که مرکز آن محل ایستگاه
اتوبوس است، شعب ابی طالب نام دارد. در کنار آن سوق الغزّه و شعب عامر است
که در کنار کوه خندمه واقع شده است. (درباره خراب کردن آن و آثار بجای
مانده، ملاحظه فرمایید گزارش فارسی کتاب فی منزل الوحی
از محمد حسین هیکل را در مجله میقات، ش 9، ص 222 . در باره قبرستان
ابوطالب نگاه کنید به مقاله جنة المعلاة از سیدعلی قاضی
عسکر در فصلنامه میقات حج ، ش 4، صص174 ـ 165)
در سـال 6213 (هبوط)وفـات ابـوطـالب و خـدیجه رضى
اللّه عنهما واقع شد. امّا ابوطالب ، پـس وفـاتـش
در بـیـسـت و شـشـم رجـب آخـر سـال دهـم بـعـثـت اتـفـاق افـتـاد.
حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم در مـصـیـبـت او بـگـریـسـت
و چـون جـنـازه اش را حمل مى كردند آن حضرت از پیش روى جنازه او مى رفت و مى
فرمود: اى عـمّ، صـله رحم كردى و در كار من هیچ فرونگذاشتى خدا تو را جزاى خیر
دهد. و بـعـد از سـه روز و به روایتى سى وپنج روز، وفات حضرت خدیجه
رضى اللّه عنها واقـع شـد و رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم او
را بـه دسـت خـویش در (حَجُون) مـكـّه دفـن كـرد و بـعـد از وفـات ابـوطالب
و خدیجه رضى اللّه عنهما چـنـدان غـمـنـاك بـود كـه از خـانـه كـمـتـر بـیـرون
شـد و از ایـن روى آن سال را عام الْحزْن نام نهاد. امیرالمؤ منین
علیه السّلام در مرثیه آن دو بزرگوار فرموده : اَعَینَىَّ جُود
ا بارَكَ اللّهُ فیكُما000عَلى هالِكَینِ ما تَرى لَهُما
مِثْلاً000عَلى سَیدِ الْبَطْحآءِ وَ ابْنِ رَئیسها000 وَ سَیدَةِ
النِّسوانِ اَوَّلَ مَنْ صَلّى000مُصابُهُما دْجى لِىَ الْجَوَّ
وَالْهَوا000فَبِتُّ اُقاسى مِنْهُما الْهَمَّ وَالثَّكْلى000لَقَدْ نَصَرا فِی
اللّهِ دینَ مُحَمَّدٍ000عَلى مَنْ بَغى فِی الدّینِ قَد رَعَیا
اِلاّ000
و هم آن حضرت در مرثیه ابوطالب فرموده : اَبا طالِبٍ
عِصْمَةُ الْمُسْتَجیرِ 000وَغَیثَ الَمحُول وَ نُورَ
الظُّلَمِ000لَقَدْ هَدَّ فَقْدُكَ اَهْلَ الْحِفاظِ000فَصَلّى عَلَیكَ
وَلِىُّ النِّعَمِ000وَلَقّاكَ رَبُّكَ رِضْوانَهُ000فَقَدْ كُنْتَ لِلطُّهْرِ
مِنْ خَیرِعَمِّ000
و بـعـد از وفـات ابـوطـالب مـشـركـین عرب بر خصمى آن
حضرت بیفزودند و زحمت او را پـیـشـنـهـاد خاطر كردند چنانكه یكى
از سُفهاى قوم به اغواى آن جماعت ، روزى مشتى خاك بر سر مباركش ریخت و آن
حضرت جز صبر چاره ندانست .
زائران خانه خدا در مكّه بعد از انجام واجبات حج و عمره ،
گاه و بیگاه به قبرستان ابوطالب رفته ، در آنجا مزار شریف خدیجه
كبرى (علیها السلام ) و حضرت ابوطالب را زیارت مى كنند.
قبور شریفه دیگردر مکه معظمه
قبر جناب اسماعیل بن ابراهیم خلیل و قبر
والده ماجدهاش جناب هاجر که قبر هر دو در مسجدالحرام میان حجر اسماعیل
است و اولاد هاجر در میان حجر اسماعیل دفن شد، بعد جناب اسماعیل
نزد مادرش مدفون شد.
قبور شریفه هفتاد نفر از انبیاء بین رکن یمانی
و رکن عراقی است که رکن حجرالاسود است.
قبور شریفه جناب عبد مناف و جناب عبدالمطلب و جناب
ابوطالب و جناب خدیجه کبری و قبور مقدسه این چهار بزرگوار در
مکه معظمه در قبرستان مُعَلّی است که معروف است به قبرستان ابوطالب.
در نزدیک مقبره جناب خدیجه کبری بنای
عالی و مقبره و ضریحی است که اهل مکه او را نسبت میدهند
به قبر جناب آمنه بنت وهب والده ماجده حضرت پیغمبر صلی الله علیه
وآله و لکن معلوم نیست که قبر آن مخدره در آن موضع باشد بلکه ظاهرا در
ابواء است که بین مکه و مدینه است.
قبر جناب میمونه بنت حارث زوجه حضرت پیغمبر صلی
الله علیه وآله که در قبرستان سرف است و آن در دو فرسخی مکه معظمه
است، قبر آمنه بنت وهب والده ماجده حضرت پیغمبر صلی الله علیه
وآله در ابواء است، قبر جناب عبدالله بن عباس ابن عبدالمطلب در طائف است و قبر
جناب عبدالله بن اسماعیل بن بزیع از اصحاب حضرت باقر علیهالسلام
حضرت صادق علیهالسلام و حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام و حضرت
امام رضا علیهالسلام بود و قبر اینان در فیل است و فیل
قریهای است در نزدیکی مکه.
قبر جناب حَوّاء و شیث بن آدم در کوه ابو قُبیس
است و قبر حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی
طالب علیهالسلام معروف به صاحب فخ و قبر دیگر شهدای فخ در زمین
فخ.
زیارات قبرستان ابوطالب
زیارت عبد مناف(علیه السلام) جدّ اعلاى پیامبر
خدا(صلى الله علیه وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا السَّیدُ
النَّبِیلُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ
مِنْ شَجَرَةِ إِبْراهِیمَ الْخَلِیلِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
جَدَّ خَیرِ الْوَرى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ الاَنْبِیاءِ
الاَصْفِیاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ الاَوْصِیاءِ
الاَوْلِیاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ الْحَرَمِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِیمَ،اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا صاحِبَ بَیتِ اللهِ الْعَظِیمِ،اَلسَّلامُ
عَلَیكَ وَعَلى آبائِكَ الطّاهِرِینَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت عبدالمطّلب جدّ پیغمبر خدا(صلى الله علیه
وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ
الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَیبِ
بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ إِبْراهِیمَ
الْخَلِیلِ،اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا وارِثَ الذَّبِیحِ
إِسْماعِیلَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ
بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِیلِ، وَجَعَلَ كَیدَهُمْ فِی تَضْلِیل،
وَأَرْسَلَ عَلَیهِمْ طَیراً أَبابِیلَ، تَرْمِیهِمْ
بِحِجارَة مِنْ سِجِّیل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا مَنْ تَضَرَّعَ فِی حاجاتِهِ إِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِی
دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِىَ فِی
الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِجابَةِ فِی دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِیلَ
إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَنْبَعَ
اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّى شَرِبَ وَارْتَوى فِی الاَرْضِ الْقَفْراءِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ الذَّبِیحِ وَأَبَا الذَّبِیحِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا ساقِی الْحَجِیجِ وَحافِرَ
زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَیدَ
الْمُرْسَلِینَ وَخَیرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَرَضِینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ
سَبْعَةَ أَشْواط ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ رَأى فِی
الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا شَیبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
وَعَلى آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِیعاً وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت ابوطالب عموى گرامى پیامبر(صلى الله
علیه وآله) و پدر بزرگوار امیرمؤمنان(ع)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ
الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِیسِها، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا وارِثَ
الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِیسِها، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا كافِلَ
الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا عَمَّ الْمُصْطَفى
وَأَبَا الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا بَیضَةَ الْبَلَدِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا الذّابُّ عَنِ الدِّینِ، وَالْباذِلُ
نَفْسَهُ فِی نُصْرَةِ سَیدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
وَعَلى وَلَدِكَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت خدیجه، همسر گرامى پیامبر
اكرم(صلى الله علیه وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا زَوْجَةَ سَیدِ الْمُرْسَلِینِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیدَةِ
نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا أَوَّلَ
الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی
نُصْرَةِ سَیدِ الاَنْبِیاءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ
عَنْهُ الاَعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیها
جَبْرَئِیلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً
لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیكِ وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلى الله علیه
وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَنا یا
قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ نَبِی
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ حَبِیبِ اللهِ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یاابْنَ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى مَنْ
حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِی اللهُ تَعالى
عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ
وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْویكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ».
مسجد الحرام
نام مسجدى است كه گرداگرد كعبه قرار دارد و قدیمىترین
و معروفترین مسجد در تاریخ اسلام به شمار مىرود. تاریخ نشان
مىدهد كه تا پس از رحلت رسول گرامى صلى الله علیه وآله مردم خانههاى خود
را نزدیك به خانه كعبه مىساختند، سپس در دوران خلفا از آن جلوگیرى
كرده و به تدریج بر مساحت مسجد افزودند؛ به شكلى كه هم اكنون حدود یكصد
و هشتاد هزار متر مربع مساحت دارد. شصت و دو در بزرگ و كوچك براى آن ساختهاند؛ سه
در اصلى و بزرگ آن به نامهاى «باب العمره»، «باب السلام» و «باب ملك عبد العزیز»
معروف است و بر هر یك دو مناره به ارتفاع 92 متر با قاعدهاى به ابعاد 7 * 7
متر قرار دارد و بر تارك هر مناره، هلالى به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلاكارى است.
هفتمین مناره مسجد بر در «باب الصفا» است. دو مناره بزرگ نیز كه هر یك
به ارتفاع 89 متر است در ضلع غربى مسجد، در توسعه اخیر بنا گردیده است
كه بدین ترتیب تعداد آنها به نُه عدد رسیده است. مسجد با وسعت
فعلى گنجایش حدود 820 هزار نمازگزار را دارد.
خانه كعبه
كعبه ساختمان چهار گوشه مسقفى است در داخل مسجد الحرام كه
نماى ظاهرى آن را سنگهاى مایل به رنگ خاكسترى تشكیل مىدهد و در تمام
مدت سال، با پرده اى سیاه كه حاشیه فوقانى آن با نخهاى طلایى
قلاب دوزى شده، پوشیده است. بلندى خانه كعبه تقریباً 15 متر است. طول
ضلع درِ كعبه، یعنى از ركن اسود تا ركن عراقى 68/11 متر طول ركن عراقى تا
شامى؛ طرفى كه حجر اسماعیل در آن قرار دارد 9 متر و 90 سانتى متر طول ركن
شامى تا ركن یمانى 04/12 متر و طول ركن یمانى تا ركن اسود 18/10 متر
است.
درِ خانه بر ضلع شرقى قرار دارد و بلندى آن از زمین
دو متر است. و در تمام سال، جز هنگامى كه بخواهند داخل خانه را شستشو كنند، و یا
میهمانى بلند پایه از كشورهاى اسلامى داشته باشند بسته است.
اطلاق كعبه بربیت الله
در روایتى ا طلا ق نا م كعبه بر بیت ا لله ، به
دلیل مربّع بو د ن آن د ا نسته شده و آمده است: این خانه، در برابر بیت
المعمور قرار دارد كه آن نیز مربع است. بیت المعمور نیز موازى
عرش خداست كه عرش بر پایه چهار ركن قرار داده شده كه عبارت است از:
«سُبْحَانَ اللَّهِ» وَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» وَ «لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ» وَ
«اللَّهُ أَكْبَرُ»
اركان كعبه
هر یك از چهار ضلع خانه یا چهار ركن آن، به
نامى موسوم است،
ركن شمالى را
«عراقى»، ركن غربى را «شامى»، ركن جنوبى را «یمانى» و ركن شرقى را «اسود» گویند.
خانه كعبه مربع شكل و مسقف و داخل آن داراى سه ستون است.
در بازسازى سال 1375 ه ش. دیوارهاى داخلى آن را تعمیر
و سنگهاى جدید بر آن نصب كرده اند.
حجر الاسود
حجر الاسود كه در ركن شرقى است و به ارتفاع تقریبى یك
و نیم متر از زمین قرار گرفته، سنگى است سیاه مایل به
سرخى و بیضى شكل به قطر سى سانتیمتر كه در آن نقطه هاى قرمز دیده
مىشود و در پوششى از نقره قرار گرفته است.
ناودان
ناودان بر بام خانه، میان ركن عراقى تا شامى و بر
فراز حجر اسماعیل واقع است. گویند آن را نخست حجاج بن یوسف نهاد
تا باران بر بام خانه جمع نشود.
در روایت آمده است كه دعا در زیر ناودان كعبه
مستجاب است.
حجر اسماعیل
حجر اسماعیل میان ركن شامى و عراقى و با دیوارهاى
به صورت نیم دایره، به ارتفاع 30/1 و عرض 50 سانتیمتر قرار
دارد. گویند هاجر و اسماعیل و حدود 70 پیامبر در آنجا مدفون
اند.
مُلْتَزَم
آن قسمت از دیوار خانه، كه میان حجر الأسود و
درِ خانه كعبه واقع است را ملتزم نامند؛ زیرا حاجیان خود را موظف و
ملزم مىدانند كه در آنجا دعا كنند.
مستجار
مستجار در كنار ركن یمانى و در قسمت مقابل درِ كعبه واقع
شده و آن زمان كه كعبه دو در داشته، درِ دیگر آن در این محل بوده و
سپس مسدود گردیده است.
و گویند مستجارهمان جایى است كه براى فاطمه بنت
اسد هنگام ولادت مولود كعبه، على علیه السلام شكافته شد.
شاذروان
برآمدگى كوتاهى را كه در اطراف دیوار كعبه - جز سمت
حجر اسماعیل - وجود دارد «شاذروان» نامند.
مقام ابراهیم
در فاصله حدود 13 مترى دیوار كعبه و در سمت حجر
الاسود، بنایى با قبه اى كوچك و طلایى رنگ وجود دارد. درون آن سنگى
است كه جاى پایى در آن دیده مىشود و آنمنسوب به جاى پاىابراهیم
علیه السلام است.
در گذشته، بر روى این محل قبهاى بزرگ از آجر و سنگ و
چوب بنا شده بود كه اطراف آن را با آیات قرآن مزین كرده بودند و چون
از فضاى مطاف مىكاست در سال 1385 ه . ق. به دستور دولت سعودى تخریب و به
جاى آن ضریحى كوچك به شكل كنونى ساخته شد.
پرده كعبه
بر روى كعبه پوششى است سیاه رنگ كه آن را «كسوه» و یا
«پرده كعبه» مىنامند. نخستین كسى كه خانه كعبه را پرده پوشانید به
قولى «تُبع حمیرى» پادشاه یمن بود.
امیرمؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام نیز
همه ساله از عراق براى كعبه پردهاى مىفرستاد. چون مهدى عباسى به خلافت رسید
خادمان كعبه از انبوهى پرده ها بر روى كعبه شكایت كردند و گفتند بیم
آن مىرود كه خانه صدمه ببیند. مهدى دستور داد پردهها را بردارند و تنها یك
پرده بر آن بگذارند و سالى یك بار آن را عوض كنند این سنت تا به امروز
ادامه دارد. و بر آن آیه هایى از قرآن كریم قلاب دوزى شده است.
آداب وارد شدن به مسجدالحرام
1 ـ برای ورود به مسجدالحرام مستحب است غسل کند.
2 ـ مستحب است با پای برهنه و با حالت سکینه و
وقار وارد شود.
3 ـ هنگام ورود از در «بَنی شَیبَه» وارد شود،
و گفته اند که آن در، مقابل «باب السلام» کنونی بوده است.
4 ـ مستحب است بر درب مسجدالحرام ایستاده بگوید:
«السَّلامُ عَلَیکَ أیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ الله وَ
بَرَکَاتُهُ، بِسْم الله وَ بِاللهِ وَ ماشاءَاللهُ، السَّلامُ عَلی أنْبِیاءِاللهِ
وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلی إبْراهِیمَ
خَلِیلِ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِ الْعالَمِینْ» پس سه مرتبه می
گوید: «أللَّهُمَّ فُکَّ رَقَبَتی مِنَ النَّارِ» پـس می گویـد:
«وَ أوْسِعْ عَلَی مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ الطَیبِ وَادْرَأ عَنَّی
شَرَّ شَیاطِینِ الْجِنِّ وَالاِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ
وَالْعَجَمِ» پس داخل مسجدالحرام شود و رو به کعبه دستها را بلند کرده و بگوید:
«ألَّلهُمَّ إنَّی أسْألُکَ فی مَقامِی هذا وَ فی أوَّلِ
مَناسِکِی أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِی وَ أنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِیئْتَی
وَ أنْ تَضَعَ عَنَّی وِزْری، الْحَمْدُللهِ الَّذی بَلَّغَنِی
بَیتَهُ الْحَرامَ ألَّلهُمَّ إنِّی أشْهَدُ أنَّ هذا بَیتُکَ
الْحَرامُ الَّذِی جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أمْناً مُبارَکاً وَ
هُدی لِلْعالَمِینَ ألَّلهُمَّ إنَّی عَبْدُکَ وَالْبَلَدَ
بَلَدُکَ وَالْبَیتَ بَیتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ
طاعَتَکَ مُطِیعاً لاِمْرِکَ راضِیاً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَةَ
الْفَقِیرِ إلَیکَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِکَ ألَّلهُمَّ افْتَحْ لِی
أبْوابَ رَحْمَتِکَ و اسْتَعْمِلْنِی بِطاعَتِکَ وَ مرْضاتِکَ» سپس رو به سوی کعبه کرده و می گوید:
«الْحَمْدُللهِ الَّذِی عَظَّمَکِ وَ شَرَّفکِ وَ کَرَّمَکِ وَ جَعَلَکِ
مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمْناً مُبارکاً وَ هُدی لِلْعالَمِینَ»
در روایت است که پس از شکستن بت های موجود در
کعبه و اطراف آن، بت بزرگ «هُبَل» را در «باب بَنی شَیبَه» دفن کرده
اند، و مستحب است از آن در وارد شوند تا آن بت را که مظهر بت پرستی و شرک می
باشد زیر پای خود بگذارند، گرچه بر اثر توسعه مسجد، آن در هم اکنون
وجود ندارد، ولی گفته اند که مقابل «باب السلام» کنونی بوده است.
در مسجد الحرام یكصد و بیست اجر نهفته است ،
شصت پاداش براى طواف كننده و چهل ، براى
نمازگزار و بیست براى كسى كه به كعبه نگاه كند. پیامبر خدا صلّى الله
علیه و آله : طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنید
. پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است
، الّا اینكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برایتان حلال كرده است . پس
اگر كسى سخنى مى گوید ، جز به خیر ، سخن نگوید .
در حال طواف مستحب است بگوید: «ألَّلهُمَّ اِنّی
أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذی یمْشی بِهِ عَلی ظُلَلِ الماء
کَما یمْشی بِهِ عَلی جُدَدِ الاَرْضِ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ
الّذِی یهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی
تَهْتَزُّ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعاکَ بِهِ
مُوْسی مِنْ جانِبِ الّطُوْرِ فاسْتَجَبْتَ لَهُ وألْقَیتَ عَلَیهِ
مَحَبَّةً مِنْکَ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الذَّی غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد(صلی
الله علیه وآله) ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأخَّرَ وأتْمَمْتَ عَلَیهِ
نِعْمَتَکَ».سپس حاجت خود را بطلبد. و نیز مستحب است در حال طواف بگوید:
«ألَّلهُمَّ إنَّی إلَیکَ فَقِیرٌ و إنِّی خائِفٌ
مُسْتَجِیرٌ فَلا تُغَیرْ جِسْمِی ولاتُبَدِّلْ إسْمِی» و
صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد بخصوص وقتی که به در خانه کعبه می
رسد، و بخواند این دعا را: «سائِلُکَ فَقِیرُکَ مِسْکِینُکَ
بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَیهِ بِالْجَنَّةِ، ألَّلهُمَّ الْبَیتُ بَیتُکَ
وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ
الْمُسْتَجِیرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأعْتِقْنِی وَ وَالِدَی
وَأهْلِی وَ وُلْدی وَإخْوانِی الْمُوْمِنِینَ مِنَ
النَّارِ یا جَوادُ یا کَریمُ» و وقتی که به حجر اسماعیل
رسید رو به ناودان سر را بلند کند و بگوید: «ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِی
الْجَنَّةَ و أجِرْنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِنِی مِنَ
الْسُّقْمِ وَأوْسِعْ عَلَی مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّی
شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» و
چون از حجر بگذرد و به پشت کعبه برسد بگوید: «یاذَا الْمَنِّ
وَالطَّوْلِ یاذَا الْجُوْدِ وَالْکَرَمِ إنَّ عَمَلِی ضَعِیفٌ
فَضاعِفْهُ لِی وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّی إنَّکَ أنْتَ السَّمِیعُ
الْعَلِیمُ» و چون به رکن یمانی برسد دست بردارد و بگوید:
«یااَللهُ یاوَلِی الْعافِیةِ و خَالِقَ الْعافِیةِ
ورَازِقَ الْعافِیةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِیةِ وَالْمَنّانُ
بِالْعافِیةِ والمُتَفَضِّلُ بِالْعافِیةِ عَلَی وَ عَلی
جَمِیع خَلْقِکَ یارَحْمنَ الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُما
صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَارزْقْنَا الْعافِیةَ وَ
تَمامَ الْعافِیةِ وَ شُکْرَ الْعافِیةِ فی الدُّنْیا
وَالآخِرَةِ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ» پس سر به جانب کعبه بالا کند و
بگوید: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ
وَالْحَمْدُللهِ الْذَّی بَعثَ مُحَمَّداً نَبِیاً وَ جَعَلَ عَلیاً
اِماماً أللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِیارَ خَلْقِکَ وَ جَنِّبْهُ شِرارَ
خَلْقِکَ» و چون میان رکن یمانی و حجرالأسود برسد بگوید: «رَبَّنا
آتِنا فِی الْدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً
وَقِنا عَذابَ النَّارِ»
محل ولادت امام علی علیه السّلام درخانه خدا
بعدازركن شامی و قبل ازركن یمانی درمحل
مستجار محل شكافته شدن دیواركعبه جهة ورودفاطمه بنت اسدبداخل بیت برای
وضع حمل علی علیه السّلام است.
شرف كعبه فزون گشت زمیلادعلی000
مـشـهـور آن اسـت كـه آن حـضـرت در روز جـمـعـه سـیـزدهـم
مـاه رجـب بـعـد از سـى سـال از عـام الفـیـل در مـیـان كـعـبـه
مـعظمه متولد شده است ،
پدر آن حضرت ابـوطـالب پـسـر عـبـدالمـطـّلب بـوده كـه بـا
عـبـداللّه پـدر حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم بـرادر اعـیـانـى
(پـدرى و مـادرى ) بـوده.
و مادر آن حـضـرت ، فـاطـمـه بـنـت اسـد بـن هـاشـم بـن
عـبـدمـنـاف بـوده و آن حـضـرت و برادرانش اوّل هـاشـمـى بـودنـد كـه پـدر و
مـادرشان هر دو هاشمى بودند.
در كیفیت ولادت آن جناب
روزى عباس بن عـبـدالمـطّلب با یزید بن قعنب و
با گروهى از بنى هاشم و جماعتى از قبیله بنى العزّى در بـرابـرخانه كعبه
نشسته بودند ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن
عـلیـه السـّلام نـُه مـاهه آبستن بود و او را درد زائیدن گرفته بود،
پس در برابر خانه كعبه ایستاد و نظر به جانب آسمان افكند و گفت :پروردگارا!
من ایمان آورده ام بـه تـو و بـه هـر پـیـغـمـبـر و رسـولى كـه
فـرسـتـاده اى و بـه هـر كـتـابـى كـه نـازل گـردانـیـده اى و تـصـدیـق
كـرده ام بـه گـفـتـه هـاى جـدّم ابـراهـیـم خـلیـل كـه خـانـه
كـعـبـه بـنـا كـرده او اسـت ، پـس سـؤ ال مى كنم از تو به حق این خانه و به
حق آن كسى كه این خانه را بنا كرده است و به حق ایـن فـرزنـدى كـه در
شـكـم مـن است و با من سخن مى گوید و به سخن گفتن خود مونس من گـردیـده
اسـت و یـقـین دارم كه او یكى از آیات جلال و عظمت تو است
كه آسان كنى بر من ولادت مرا.
عـبـاس و یـزیـد بـن قـعنب گفتند كه چون فاطمه
از این دعا فارغ شد دیدیم كه دیوارِ عقب خـانـه شـكـافته
شد فاطمه از آن رخنه داخل خانه شد و از دیده هاى ما پنهان گردید، پس
شكاف دیوار به هم پیوست به اذن خدا. و ما چون خواستیم در خانه
را بگشاییم چندان كه سعى كردیم در گشوده نشد دانستیم كه این
امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در انـدرون كـعـبـه مـانـد اهـل مـكـّه
در كـوچـه هـا و بـازارهـا ایـن قـصـّه را نـقـل مـیكـردنـد و زنـها
در خانه ها این حكایت را یاد مى كردند و تعجب مى نمودند تا روز
چهارم رسید پس همان موضع از دیوار كعبه كه شكافته شده بود دیگر
باره شكافته شد فـاطـمـه بـنـت اسـد بـیـرون آمـد و فرزند خود اَسَداللّه
الغالب على بن ابى طالب علیه السـّلام را در دسـت خـویـش داشـت و مـى
گـفـت : اى گـروه مردم ! به درستى كه حق تعالى بـرگـزید مرا از میان
خلق خود و فضیلت داد مرا بر زنان برگزیده كه پیش از من بوده
اند؛ زیرا كه حق تعالى برگزید آسیه دختر مزاحم را و او عبادت
كرد حق تعالى را پنهان در مـوضـعـى كـه عـبـادت در آنـجـا سـزاوار نـبـود مـگـر در
حـال ضـرورت یـعـنى خانه فرعون ؛ و مریم دختر عمران را حق تعالى برگزید
و ولادت حـضـرت عـیـسى علیه السّلام را بر او آسان گردانید و در
بیابان درخت خشك را جنبانید و رُطـَب تـازه از براى او از آن درخت فرو
ریخت و حق تعالى مرا بر آن هر دو زیادتى داد و هـمچنین بر جمیع
زنان عالمیان كه پیش از من گذشته اند؛ زیرا كه من فرزندى آورده
ام در مـیـان خـانـه بـرگـزیـده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و
از میوه ها و طعامهاى بهشت تـنـاول كـردم و چون خواستم كه بیرون آیم
در هنگامى كه فرزند برگزیده من بر روى دسـت مـن بود، هاتفى از غیب مرا
ندا كرد كه اى فاطمه ! این فرزند بزرگوار را (على) نـام كـن بـه درسـتـى كـه
مـنـم خـداونـد عـلىّ اعـلا و او را آفـریـده ام از قـدرت و عـزّت و جلال
خود و بهره كامل از عدالت خویش به او بخشیده ام و نام او را از نام
مقدّس خود اشتقاق نـموده ام و او را به آداب خجسته خود تادیب نموده ام و
اُمور خود را به او تفویض كرده ام و او را بـر عـلوم پـنـهـان خـود مـطـلع
كـرده ام و در خـانـه مـحـتـرم مـن مـتـولّد شـده اسـت و او اول كـسـى اسـت كـه
اذان خـواهـد گـفـت بـر روى خانه من و بتها را خواهد شكست و آنها را از بـالاى
كـعـبـه بـه زیـر خـواهـد انداخت و مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى و یگانگى
یاد خـواهـد كـرد و اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من برگزیده
از جمیع خلق من محمد صلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم كـه رسـول مـن
اسـت و او وصـى او خـواهـد بـود خـوشـا حـال كـسـى كـه او را دوسـت دارد و یـارى
كـنـد او را، و واى بـر حال كسى كه فرمان او نبرد و یارى او نكند و انكار حق
او نماید.
و در بـعـضى روایات است كه چون حضرت امیرالمؤ
منین علیه السّلام متولد شد ابوطالب او را بر سینه خود گرفت و
دست فاطمه بنت اسد را گرفته به سوى ابطح آمدند و ندا كرد به این اشعار: یارَبِّ
یاذَا الْغَسَقِ الدُّجِىِّ000وَالْقَمَرِ الْمبْتَلَجِ الْمضِىِّ000بَینْ
لَنا مِنْ حُكْمِكَ المَقْضی000ماذا تَرى فى اِسْمِ ذَا
الصَّبِىِّ000؛مـضـمون این اشعار آن است كه اى پروردگارى كه شب تار و ماه
روشن و روشنى دهنده را آفریده اى ، بیان كن از براى ما كه این
كودك را چه نام گذاریم ؟ ناگاه مانند ابر چیزى از روى زمین پیدا
شد نزدیك ابوطالب آمد، ابوطالب او را گرفت و با على علیه السّلام بـه
سـینه خود چسبانید و به خانه برگشت چون صبح شد دید كه لوح سبزى
است در آن نوشته شده است : خُصِّصْتُما بِالْوَلَدِ الْزَّكِىِّ000وَالطّاهِرِ
الْمُنْتَجَبِ الْرَّضِىِّ000فَاِسْمُهُ مِنْ شامِخٍ عَلِی000عَلِىُّ
اشْتُقَ مِنَ الْعَلِىِّ000؛حـاصـل مـضـمـون آنـكه مخصوص گردیدید شما
اى ابوطالب و فاطمه به فرزند طاهر پاكیزه پسندیده ، پس نام بزرگوار او
على علیه السّلام است و خداوند على اعلا نام او را از نام خود اشتقاق كرده
است . پـس ابـوطـالب آن حضرت را على نام كرد و آن لوح را در زاویه راست كعبه
آویخت و چنان آویـخـتـه بـود تـا زمـان هـشام بن عبدالملك كه آن را از
آنجا فرود آورد و بعد از آن ناپیدا شد. درفضیلت علی
علیه السّلام همین بس كه دراشـرف بِقاع حَرَمِ
كه مكه است و اشرف مـواضـع حـرم كه مـسـجد است و اشرف موضع آن كه كعبه است متو
لدشده و احدى غیر از حضرت امیرالمؤ منین عـلیـه السـّلام
در چـنـیـن مكانى متولد نشده ، و نیز متولّد نشده مولودى در سید
ایام كه روز جمعه باشد در شهر حرام كه ماه رجب باشد در بیت الحرام
سواى امیرالمؤ منین علیه السّلام ابوالائمّة الكرام عَلَیه
وَ آلِهِ آلاف السَّلام .
وفى حدیقة الحقیقة شعر : هذِه مِنْ عُلاهُ اِحْدىَ الْمَعالى000وَعَلی
هذِهِ فَقِسْ ماسِو اها000
اى سنائى بقوّت ایمان000مدح حیدر بگو پس از عثمان000با
مدیحش مدایح مُطلق000زَهَقَ الْباطِلَ است و جاءَ الْحَقّ000در پس
پرده آنچه بود آمد000اَسَد اللّه در وجود آمد.
وَلَنِعْمَ ما قالَ الْحِمْیرى : وَلَدَتْهُ فی
حَرَمِ الاِلهِ وَاَمْنِهِ000وَالْبَیتُ حَیثُ فِنآئُهُ وَ
الْمَسْجِدُ000بَیضآءَ طاهِرَةَ الثِّیابِ كَریمَةً000طابَتْ
وَطابَ وَلیدُها وَالمَوْلِدُ000فی لَیلَةٍ غابَتْ نُحُوسُ
نُجُومِها000وَبَدَتْ مَعَ الْقَمَرِ المُنیرِ الاسْعَدُ000مالُفَّ فی
خِرَقِ الْقَوابِلِ مِثْلُهُ000اِلّا ابْنُ آمِنَةَ النَّبِىُّ مُحَمَّدٌ000.
مساجد تاریخى شهرمكه
مسجد و تبرك
پیش از آن كه به شرح مساجد متبرك و تاریخى مكه
و مدینه بپردازیم، لازم است نكته اى را درباره«مسجد و تبرك» بیان
كنیم:
رسول خدا (ص) نخستین بار در قبا مسجدى ساخت و پس از
آن در مركز مدینه مسجدالنبى را بنا كرد، مسلمانان به دلیل آن كه رسول
خدا(ص) در این دو مسجد نماز خوانده، توجه و اعتناى كامل داشتند؛ به ویژه
به محلى كه آن حضرت نماز خوانده بود. پس از آن هر قبیلهاى، در هر نقطه اى
تصمیم به ساختن مسجد مىگرفت،از آن حضرت دعوت مىكرد تا در محلى از محله قبیله
آنها نماز بخواند. پس از آن، قبیله مزبور همان نقطه را به عنوان مكانى متبرك
مسجد مىكردند. حتى خانههایى كه به دلیلى رسول خدا(ص) در آنها نماز
خوانده بود، براى مسلمانان به عنوان محلى متبرك شناخته شد. بعدها مورخان و محدثان
كوشیدند تا فهرست كاملى از مكانهایى كه رسول خدا(ص) در آن نماز
خوانده، به دست آورند. این كار دشوارى نبود؛ زیرا از ابتدا تمامى این
مكانها به صورت مسجد در آمده بود.
در سالهاى پس از درگذشت آن حضرت، كسانى بر خلاف این
اعتقاد، به بهانه آن كه این قبیل امور منتهى به شرك مىشود! از تبرك
جلوگیرى كردند. در آن سالها كسى به اعتراض این افراد معدود، وقعى
ننهاد و همچنان این امكنه موقعیت خود را حفظ كرد تا این كه در
قرن هشتم ه.ق یكى از علماى اهل سنت
با ایجاد انشعابى جدید در مذهب مرسوم اهل سنت، عقاید تازهاى را
مطرح كرد؛این شخص كه ابن تیمیه نام داشت، سخت به مساله«تبرك جویى»
حمله كرده، نماز خواندن در مولدالنبى، مسجد البیعة در منا و غار حرا و این
قبیل مكانها را غیر مجاز شمرد. ابن تیمیه این قبیل
كارها را شرك مىدانست. البته علماى معاصرش، او را طرد كردند.
اندیشه كهنه ابن تیمیه، بار دیگر
در اواخر قرن دوازدهم هجرى، توسط محمد بن عبدالوهاب در سرزمین نجد احیا
شد و اكنون مذهبى كه در دنیاى اسلام به نام «وهابیت» شهرت دارد و
حاكم بر جزیرة العرب است، مروج این اندیشه مىباشد.
تنها نكته اى كه در این مختصر، در برابر این
اندیشه و در مورد این اماكن مطرح مىكنیم این است كه
مهمترین دلیل بر نادرستى اندیشه وهابیت، باقى ماندن محل
مكانهایى است كه رسول خدا(ص) در آنجا نماز خوانده است. این به خاطر
تلاشى است كه سلف صالح از صحابه به بعد در حفظ این مكانها داشتهاند. اگر
كسى همچون پیروان مذهب وهابیت بر این باور است كه باید پیرو
سلف صالح بود، چگونه مىتواند این اقدام آنها را در حفظ این اماكن نادیده
بگیرد؟ زمانى كه خانه عتبان بن مالك كه یك بار رسول خدا(ص) در آنجا
نماز خوانده، بیش از دوازده قرن باقى مىماند، چطور ممكن است اظهار كنیم
كه آنها باور به متبرك بودن محل نماز خواندن رسول خدا(ص) نداشته اند؟
جالب است كه در صدر اسلام كسانى از زائران، در پیش
چشمان همین تابعین و سلف، در زیارت از مسجد قبا، درست همان
كوچه ها و راههایى را طى مىكردند كه رسول خدا(ص) در زیارت از این
مسجد و نماز خواندن در آن طى كرد. جالب تر آن كه صحابه و تابعین، كوشیدهاند
تا فهرست هر جایى را كه رسول خدا(ص) قدم گذاشته ثبت كنند. فاكهى فهرستى از این
اماكن را تحت عنوان«المواضع التى دخلها رسول الله (ص)» در كتاب خود از قول راویان
اخبار آورده است.
نكته دیگر آن كه دولت سعودى راه جدیدى را كه میان
مكه و مدینه ساخت، طریق الهجره نامید. این خود به نحوى
مساله تبرك را مطرح مىكند. شاید به همین دلیل بود كه برخى از
متعصبان، احیاى این نام را
براى این راه نوعى شرك دانستند.
طبیعى است كه افراط
در هر امرى مذموم است و نباید مسائل كم اهمیت بیش از
مسائل اساسى مذهب مورد توجه قرار گیرد، اما این دلیل نمىشود كه
ما شیوهاى را كه مورد پسند سلف از صحابه و تابعین و علما و پیشوایان
معصوم علیهم السلام بوده، به عنوان شرك كنار بگذاریم و اگر خود باورى
داریم، با وجود اعتقاد میلیونها مسلمان به تبرك، آن هم از هر
مذهب و مرام كه در حوزه اسلام قرار دارد، عقیده خویش را بر آنها تحمیل
كنیم.
مسجد الجن
این مسجد مشهورترین واز مساجد كهن مكه است.
موقعیت آن در پایین كوه حجون، حدود پنجاه متر بعد از پل حجون و
در حاشیه قبرستان حجون است. خیابان كوچكى است در كنار مسجد با نام
«شارع مسجد الجن» كه هنوز تابلوى قدیمى آن بر دیوار وجود دارد. از
نامهاى دیگر این مسجد،«مسجد الحرس»است. به نقل ازرقى، این نام
از آن جهت است كه صاحب الحرس، كه در مكه گشت شبانه داشت، به این محل مىآمد
و در آنجا با عرفا- چهرههاى شناخته شده و برگزیده قبائل - و حراس دیگر،از
شعب عامر و ثنیة المدنیین، دیدار مىكرد. بنا به نقل برخى
از روایات، نامگذارى آن به مسجد جن به جهت رابطهاى است كه با سوره جن دارد.
مىدانیم كه سوره جن یكى از سورههاى قرآن است. خداوند در این
سوره فرموده است: جن ها آیات الهى را شنیده و به آنها ایمان
آوردند. گویا این آیات در محلى كه به نام مسجد جن شهرت دارد،
نازل شده است. برخى نامیده شدن آن را به مسجد البیعة، به دلیل بیعت
جن با آن حضرت دانستهاند.
برخى روایات تاریخى به این نكته اشاره
كردهاند كه رسول خدا(ص) محل مسجد را براى عبدالله بن مسعود مشخص و معین
فرمود.
از تاریخ بناى این مسجد، اطلاعى در دست نیست،
اما مىدانیم كه مسجد در قرن دوم و پس از آن، به همین نام سر پا بوده
و مورخان در طول قرون مختلف از آن یاد كردهاند.
مسجد جن در ناحیه شمالى مسجد الحرام، اندكى پس از پل
حجون، واقع شده است. در شرق مسجد، خیابان مسجدالحرام و در غرب آن، خیابان
جن قرار دارد و مسجد تقریبا در محل تلاقى این دو خیابان قرار
گرفته است.
محل فعلى مسجد دقیقا در محل قبلى آن است و در بازسازى
جدید، مساحت آن به 600 متر مربع رسیده است. بناى مسجد محكم و مناره
اى در ركن شمال شرقى آن قرار دارد.
مسجد الاجابه یامسجدمباهله
این مسجد پایینتر از میدان
معابده، در ابتداى خیابان ابطح، در راه مسجدالحرام و در ابتداى خیابان
الاجابه واقع است. مسجد الاجابه از مساجدى است كه فاكهى در قرن دوم از آن یاد
كرده است. در اصل، این مسجد در آغاز شعبى واقع شده است كه در تاریخ به
نام شعب آل قنفذ شناخته مىشود. این شعب در درون كوه العیر قرار دارد.
مسجد مزبور در شمار مساجد كهن شهر مقدس مكه است. نامهاى
مختلف این مسجد؛عبارتند از«مسجد آل قنفذ»،«مسجدالاجابه» و«مسجد
الاستراحه».
فاكهى مىنویسد: در این شعب، خانه آل خلف بن
عبدالله بن سائب بوده كه به آنها آل عبد ربه بن السائب مىگویند و در برابر
قصر محمد بن سلیمان قرار دارد. نام دیگر آن شعب اللئام است. این
همان شعبى است كه دست چپ و بالاى باغ خرمان است و این زمان خانه خلفیین-
بزرگانی- از بنى مخزوم است. حضارمه (مردمان منسوب به حضرموت) هم در این
شعب سكونت دارند. شعب مزبور به شعب الخلفیین شناخته مىشود. در آنجا
مسجدى است كه گفته مىشود رسول خدا(ص) در آنجا نماز خوانده است. از زهیر بن
قنفذ نقل شده كه پیامبر، روز را در غار حرا بسر مىبرد و شب از حرا پایین
آمده به(محل) مسجد مىرفت كه پشت خانه ابوعبیده بود و به شعب الخلفیین
شهرت داشت. در این وقت خدیجه هم از مكه مىآمد و آنها در نزدیكى
این شعب با یكدیگر بودند تا از یكدیگر جدا
شوند.(فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 180 و 181/ ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 286 و 287)
درباره این مسجد چند نكته گفتنى است:
نخست آن كه: باغ خرمان در برابر مسجد الاجابه، اندكى به سمت
حرم بوده و اكنون دقیقا جایى است كه شهردارى مكه (امانة العاصمة
المقدسة) در آن قرار گرفته است.
دوم آن كه: مسجد الاجابه حداقل تا قرن سوم به این نام
شهرت نداشته است. آنچه فاكهى آورده عنوان«مسجد آل قنفذ» است.
سوم آن كه: كتیبه اى در مسجد الاجابه موجود است كه
اشاره به بازسازى آن دارد كه قرن دهم هجرى است به علاوه دو بیت شعر نیز
درباره بازسازى این مسجد بر كتیبهاى دیگر در این سوى
محراب آمده است.
ابن بطوطه در سفرنامه خود از مسجد الاجابه با این
عبارت یاد كرده و مىنویسد: آنجا مسجدى است كه رسول خدا(ص) در سفر
عمره، پس از بازگشت در آنجا استراحت كرد و اكنون مردم آن را از روى تبرك
مىبوسند.(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 290)
ابن فهد هم در حوادث سال 720 نوشته است: در این سال
مسجد الاجابه تعمیر شد. این مسجد از سمت چپ به سوى منا و در نزدیكى
ثنیة اذاخر است و گفته مىشود كه رسول خدا(ص) در آن نماز خوانده است.(اتحاف
الورى،ج 3، ص 172)
همو در حوادث سال 831 آورده: امیر سیف الدین
شاهین عثمانى در این سال مسجد الاجابه را كه در شعبى نزدیك ثنیة
اذاخر است تعمیر كرد.(اتحاف الورى،ج 4، ص 20)
چهارم آن كه: تا این جا چند وجه درباره دلیل
حضور رسول خدا(ص) در این محل، از عبارت دیگران نقل كردیم. یكى
همان اشاره ابن بطوطه است كه حضرت در بازگشت از عمره در اینجا استراحت
كردهاند. دیگر آن كه حضرت روزها در غار حرا مانده و شب را در اینجا
با خدیجه - س- بوده است. ابن فهد هم نقل كرده است كه گفتهاند: جنها در اینجا
با رسول خدا(ص) دیدار كردند.
جمیل كتبى نویسنده معاصر مكى نوشته است: این
مسجد را«مسجد الاستراحه» گفتهاند چون مكانى است كه رسول خدا(ص) در بازگشت از منا
در روز سیزدهم در سفر حجة الوداع، در اینجا استراحت كرده است. (مكة فى
وجدانى، ص 102)
به نقل از او، گفتهاند كه حضرت در كودكى در اینجا
گوسفندان را به چرا مىآورده است. (اتحاف الورى،ج 4، ص 20) آشكار است كه اینها
اقوال شفاهى بوده كه این نویسندگان از مردم مىشنیدهاند. مهم
اشاره فاكهى است كه گفته است: نقل شده كه حضرت در اینجا نماز خوانده است.
در سال 1394 ه.ق. ساختمان قدیمى مسجد خراب گردید
و بناى جدیدى در همان محل قبلى ساخته شد. بناى فعلى آن مربع شكل و داراى
مساحتى در حدود 400 متر مربع است. منارهاى نیز در محل اتصال دیوارهاى
جنوب و غرب آن قرار دارد. این مسجد از مساجد دایر مكه به شمار مىآید.
مسجد المتكا
در میان مساجد شهر مقدس مكه، از مسجدى با نام مسجد
متكا یاد شده است. این مسجد در اجیاد صغیر، در شعبى كوچك
كه به پشت كوه ابوقبیس چسبیده بوده، قرار داشته است.
ازرقى در ذیل مدخل اجیاد صغیر مىنویسد:
این شعب كوچكى است كه به كوه ابوقبیس چسبیده و در برابر آن، اجیاد
كبیر در ابتداى خانه هشام بن ابى العاص و خانه زهیر بن ابى امیه
تا برسد به مسجد المتكا قرار دارد. (ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 290)
او در جاى دیگرى درباره مساجدى كه حضرت در آنها نماز
خوانده مىنویسد: و مسجد باجیاد و موضع یقال له المتكا. پس از
آن چند نقل آورده كه عدم قطعیت موضع مذكور را به عنوان محل اقامه نماز پیامبر-
ص- نشان مىدهد؛ با این حال مىنویسد: قطعى است كه رسول خدا- ص- در اجیاد
نماز خوانده است.(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 202)
محقق كتاب اخبار مكه ازرقى نوشته است: مسجد المتكا در شعبى
است كه چاه عكرمه در آن است و آن در اجیاد صغیر، در دامنه كوه خندمه
واقع شده است.
زهیر كتبى از نویسندگان معاصر نوشته است: مسجد
متكا در این اواخر منهدم گردید و به جاى آن هتل قاهره ساخته شد. این
هتل هم پس از مدتى خراب شد و هتل كعكى جاى آن بنا گردید.(مكة فى وجدانى، ص
99)
در حال حاضر روبروى باب اجیاد خیابانى است كه
ابتداى آن دست چپ كسى كه از حرم داخل آن خیابان مىآید مستشفى العام
است. بعد از آن پلى است و پس از حدود یك صد متر دست راست، هتل كعكى است و
روبروى آن هتل ایلاف قرار دارد كه در ورودى آن هتل البته تا خیابان
فاصله دارد. قاعدتا باید حدّ فاصل
هتل كعكى تا مسجد الحرام بین 400 تا 500 متر باشد.
مسجد شجره
مسجد شجره یك مسجد با این نام درذوالحُلیفه
نزدیك مدینه است كه میقات كسانی است كه ازمدینه به
طرف مكه میآیند یك مسجد شجره هم در شهر مكه وجود دارد كه در
شمار كهنترین مساجد این شهر است فعلًا سخن درباره مسجدشجره شهرمكه
است . فاكهى در خبرى آورده است: نقل كردهاند كه رسول خدا در مسجد شجره نماز
خوانده است. این مسجد پایینتر از محله یاجج قرار دارد.
فاكهى در خبر دیگرى آورده: هر زمان كه عبدالله بن عمر به مكه مىرفت، ابتدا
در مسجدى فرود مىآمد كه شجره نزدیك آن بود. وقتى آن را خلوت مىدید
در آن نماز مىخواند و اگر خلوت نبود به جاى دیگرى مىرفت. فاكهى سپس ضمن
شعرى آورده كه یاجج در بطحا بوده است.(فاكهى، اخبار مكه،ج 4، صص 34 و 35)
بطحا در محوطهاى میان میدان معابده فعلى تا حوالى مسجدالجن
است.(فاكهى مىگوید: بطحا منطقه میان مسجد حرس(جن) تا باغ خرمان(شهردارى
فعلى مكه پایینتر از میدان معابده) است. اینجا را ابطح
مىگویند. اخبار مكه،ج 3، ص 79)
این هم گفتنى است كه عبدالله بن عمر مقید بود
كه هر كجا رسول خدا- ص- توقف كرده یا نماز خوانده، نماز بخواند.
فاكهى در جاى دیگرى آورده: از جمله مساجدى كه نماز
خواندن در آنها مستحب است و آثار رسول خدا- ص-در آن هست، مسجدى است كه آن را مسجد
شجره مىخوانند. این مسجد در قسمت اعلاى مكه در پشت دار منارة البیضا،
در كنار كوه و در برابر حجون و مقابل مسجد الحرس (مسجد الجن) است. در آنجا درختى
بوده كه رسول خدا- ص- آن را صدا كرده و درخت نزد آن حضرت آمده است. وى سپس پنج
روایت درباره این معجزه پیامبر- ص- در محل مسجد مزبور نقل كرده
است.(فاكهى، اخبار مكه،ج 4، صص 27-30)
در یكى از این روایات آمده است كه حضرت
ركانة بن عبد یزید بن هاشم را به اسلام دعوت كرد. او گفت: ایمان
نخواهم آورد تا درخت را صدا كنى و او نزد تو آید. حضرت روى به درخت كرده
فرمودند: به اذن خداوند نزد من آى! و درخت نزد آن حضرت آمد.
ازرقى هم از مسجد شجره یاد كرده و نوشته است كه آن
مسجد در برابر مسجد الجن است. آنگاه اشاره اى به معجزه حضرت رسول- ص- در آنجا كرده
است.(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 201)
زهیر كتبى درباره وضعیت فعلى مسجد شجره مىنویسد:
این مسجد در همسایگى مسجد جن (در مسیر شخص عازم حرم) و در نزدیكى
میدان سلیمانیه ( و اكنون پل سلیمانیه) قرار دارد.
نام فعلى آن مسجد، مسجد الجند راوى(منسوب به ابراهیم جندراوى) است.(مكه فى
وجدانى، ص 101. در كتاب«مكة فى القرن الرابع عشر» از آن با نام«مسجد الدندراوى»
یاد شده كه باید خطا باشد)
مسجد مورد نظر، حدود صد متر پایینتر از مسجد
جن و در امتداد شارع الجن و طریق مسجد الحرام، درست قبل از پل سلیمانیه
است. طول و عرض تقریبى آن دوازده در بیست متر مىباشد و در حال حاضر
تابلوى مسجد رقم 43 را نشان مىدهد.
گفتنى است كه روبروى مسجد شجره، مسجد كوچك دیگرى است
كه باید كهن باشد، اما هیچ گونه آگاهى درباره این كه ممكن است
همان مسجد شجره باشد، نیافتیم.
مسجد ردم الاعلى یا مسجد الرایه
فاكهى در كتاب خود(اخبار مكه) از مسجدى با این نام یاد
كرده است.«ردم» به معناى سد است. اعلى هم قسمت عالى مكه(المعلاة) یعنى همین
طریق مسجدالحرام(مسیر منا) است در برابر مسفله كه بخش پایین
مكه از اجیاد به آن سو است.(تمامى مشاعر مقدسه در قسمت معلاة قرار دارد و به همین دلیل آن بخش
بر بخش مسفله برترى و فضیلت دارد. فاكهى،اخبار مكه،ج 3، ص 99)
فاكهى مىنویسد: این مسجد در بخش اعلاى مكه در
كنار الردم الاعلى و در نزدیكى چاه جبیر بن مطعم بن عدى بن نوفل قرار
داشته است. به این چاه«بئرالعلیا» هم گفته مىشده است.او مىافزاید:
گفته شده كه رسول خدا- ص- در اینجا نماز خوانده است.
از یكى از صحابه نقل شده كه رسول خدا- ص- را دیدم
كه نماز ظهر و عصر را در نزدیكى بئر علیا مىخواند. عبدالله بن عباس
بن محمد در این محل مسجدى بنا كرد و در كنارش حوضى ساخت كه در آن آب ریخته
مىشد. برخى از فقهاى مكه مىگفتند كه خانه هاى مكه قدیم از اینجا
بالاتر نبوده و همه خانهها بین مسجد الحرام تا اینجا بوده
است.(فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 19)
بئر جبیر بن مطعم هم كه تا این اواخر بوده، طبق
اظهار نظر محقق كتاب ازرقى در نزدیكى مسجد الحرام قرار داشته است. در اینجا
سیل بندى بوده كه در مسیر وادى ابراهیم قرار داشته است. مسیر
این مسیل، درست در طریق مسجد الحرام قرار داشته و از كنار كعبه
مىگذشته و به سمت اجیاد مىرفته است. ایجاد این سد براى حفاظت
از خانههاى مردم و خانه خدا بوده است.
الفاسی در ذیل کتاب شفاء الغرام ذیل حوادث سال 601 نوشته است كه در این
سال مسجد الرایه تعمیر شد.(شفاء الغرام،ج 1، ص 261/ العقد الثمین،ج
5، ص 290)
ابن فهد در ذیل حوادث سال 801 نوشته است كه در این
سال مسجد الرایه تعمیر شد.(اتحاف الورى،ج 3، ص 416/ العقد الثمین،ج
7، ص 76)
در سال 852 نیز طى مراسمى از محل مسجد الرایه
تا مسعى شمع روشن كردهاند.(اتحاف الورى،ج 4، ص 278)
بر پایه نظر عبدالملك بن دهیش محقق كتاب فاكهى،
این مسجد همان است كه اكنون در آغاز بازار جودریه- كه ایرانیان
آن را بازار ابوسفیان مىخوانند- قرار دارد. یك سمت آن به سوى بازار و
سمت دیگر در همان طریق مسجد الحرام است. مسجد مزبور بسیار بزرگ
است و اكنون به نام مسجد الرایه شناخته مىشود كه نامى جدید است.
مسجد الرایه در سال 1361 ه.ق. نیز مجددا
بازسازى شده است.
آخرین بار در سال 1394 ه.ق. به دلیل مشكلات طرحهاى توسعه، محل آن
اندكى تغییر كرد و اینك به ناحیه شمالى محل سابق انتقال یافته
است! مساحت فعلى آن 232 متر مربع است.
مسجد الغنم
فاكهى از محلهاى در قرن مسقله كه گاه مصقله هم نوشته
مىشود یاد كرده و آن محلى است كه رسول خدا-ص- پس از فتح مكه در آنجا نشست و
مسلمان شدههاى شهر مكه با آن حضرت بیعت كردند.(فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص
137)
ازرقى آنجا را مسجدى مىداند كه پیامبر پس از فتح مكه
در آن با مردم بیعت كردند. این مسجد در محله قرن مسقله بوده است. وى
مىنویسد: این مسجد در قسمت اعلاى مكه نزدیك سوق الغنم در قرن
مسقله بوده است.(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 201)
محقق كتاب از ابن ظهیره نقل كرده كه گفته است: و هذا
المسجد لا یعرف الآن.(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 201)
اما خود او در مورد دیگرى در پاورقى نوشته است: سوق
الغنم در قدیم در وادیى بود كه در شرق كوه الرقمتین قرار داشت و
اكنون سوق الجودریه- به قول ایرانیها بازار ابوسفیان- نام
دارد. در آنجا مسجد كوچكى است با نام مسجد الغنم، و بعید نمىنماید كه
همان مسجدى باشد كه ازرقى از آن در محله قرن مسقله یاد كرده است.(ازرقى،
اخبار مكه،ج 2، ص 271)
گفتنى است كه در ابتداى بازار مزبور، از سمت حرم به سمت
بالا، دست چپ، زاویه كوچك حدود دوازده مترى بوده كه مصلى بوده و حدود دو سال
پیش خراب شده و مغازهاى با نام السریحى للخردوات والهدایا
ساخته شده است.
در جستجوى محدود ما مسجد دیگرى در این منطقه
شناخته نشد. شخصى از مغازه داران آن حدود گفت كه این زاویه نامش زاویة
الامام الطبرى بوده است.
از این مسجد هم با عنوان مسجد البیعه یاد
شده كه عبدالملك دهیش معتقد بود از میان رفته است. عاتق بن غیث
بلادى متخصص تاریخ مكه اظهار داشت كه مسجد البیعه یا مسجد الغنم
همان است كه روبروى اداره تلفنخانه، پایینتر از پل حجون است.
او گفت كه قرن مسقله دقیقا همانجاست. بدین ترتیب
به طور دقیق نمىتوان درباره محل این مسجد سخن گفت.
مسجد مختفى
تا سالها قبل، مسجدى در پشت خانه آن حضرت در شعب ابى طالب
بوده كه به نام«مسجد مختفى» شناخته مىشده است. به نقل فاكهى، خانه ابولهب در
كنار خانه خدیجه و رسول خدا- ص- بوده است. (فاكهى، اخبار مكه،ج 3، ص 270)
او همراه همسرش به آن حضرت آزار مىرساندند.
فاكهى مىنویسد: در خانه خدیجه سنگى خارج از
خانه بود كه بنا به نقل سلیم بن مسلم، یا فردى دیگر از مردم
مكه، رسول خدا- ص- در وقتى كه مخالفان از خانه عدى بن حمرا و خانه ابولهب سنگ بر
خانه آن حضرت مىریختند در پشت این سنگ مخفى مىشد. اندازه این
سنگ یك ذراع و یك وجب بوده است. (مهمان، ج 4، ص 7)
این محل به«مسجد مختفى» شهرت داشته و تا قبل از
خراب شدنش، در زمان روى كار آمدن عبدالعزیز سعودى، بناى كوچكى داشته است.
الفاسى از آن با عنوان«مسجد المختبى» یاد كرده و نوشته
است: مسجدى در سوق اللیل در نزدیكى مولد النبى است كه آن را مسجد
مختبى گویند و مردم در ایام تولد آن حضرت به آنجا مىروند. (العقد
الثمین،ج 1، ص 65)
این هم گفتنى است كه در زمان فاكهى؛ یعنى قرن
سوم هجرى، در شعب على بن ابى طالب كه در درون همان شعب ابى طالب قرار دارد مسجدى
بوده كه آثارى از رسول خدا- ص- در آن بوده است. فاكهى پس از نقل این خبر
مىنویسد: كه معراج از شعب ابى طالب بوده است. (فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 33)
اكنون این شعب به نام«شعب على» كه همان امام على بن
ابى طالب-ع- است شناخته مىشود.
مسجد حمزه
این مسجد منسوب به حمزه است و در منطقه مسفله، در نزدیكى
تلاقى خیابان ابراهیم و خیابان حمزة بن عبد المطلب قرار دارد.
مسجد حمزه، مسجد كوچكى بود و در بازسازى آن، كه به سال 1375
ه.ق. صورت گرفت، مساحتش به 160 متر مربع رسید.
حمزة بن عبدالمطلب،عموى رسول خدا- ص- و از سرداران بنام
سپاه اسلام بود. او در مكه به رسول خدا- ص- ایمان آورد و سبب تقویت
اسلام در مكه شد.
حضرت حمزه بعد از هجرت، در جنگ بدر شجاعانه جنگید و
در جنگ احد به شهادت رسید. رسول خدا او را سیدالشهدا نامید.
مسجد بلال
این مسجد منسوب به بلال است و بر فراز كوه ابوقبیس
بوده كه مساحتى حدود یكصد متر مربع داشته است. در طرحهاى جدید توسعه
و بناى كاخهایى كه براى میهمانان دولت سعودى بر فراز كوه ابوقبیس
ساخته شده، این مسجد از میان رفته و اكنون اثرى از آن بر جاى نمانده
است!
بلال بن ابى رباح، از نخستین گروندگان به اسلام بود.
او شكنجههاى سختی از سوى مشركان متحمل شد؛ اما مقاومت كرد و با فریاد
«اَحد، احد» خود، آنها را آزار داد. وى پس از فتح مكه، بر بام كعبه ایستاد و
بانگ اذان سر داد. برخى هم گفتهاند كه روى كوه ابوقبیس اذان گفته و محل
اذان گفتن وى مسجد شده است. چنین به نظر مىرسد كه بعدها كسى به یاد و
نام بلال این مسجد را بر فراز ابوقبیس ساخته است.
مسجد ام هانى
ام هانى خواهر امیرمؤمنان-ع- و از زنان معروف قریش
است كه زمانى رسول خدا- ص- قصد داشت وى را به همسری بگیرد، اما او به
دلایلى عذر آورد و رسول خدا- ص- نیز عذر او را پذیرفت. خانه وى
در نزدیكى كوه صفا بود. گفته شده كه خانه وى در توسعه مسجدالحرام در زمان
مهدى عباسى به داخل مسجد افتاده است.
ازرقى نوشته است كه بنى هاشم صاحب خانه ام هانى بودهاند كه
در نزدیكى مناره واقع شده و در توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى در سال 167
داخل مسجد قرار گرفت. (ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 234)
درى از درهاى مسجدالحرام نیز كه در برابر این
خانه بوده به نام « باب ام هانى» بنت ابى طالب نامیده مىشده است.
(ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 91)
رسول خدا- ص- پس از فتح مكه، به اولین خانهاى كه
وارد شد خانه ام هانى بود. بعدها عبدالله بن مسعود هم كه به مكه مىآمد به خانه ام
هانى مىرفت. این نشان مىدهد كه خانه او، خانهاى بزرگ و اعیانى و
محل استقبال از بزرگان بوده است.
با این حال در اواخر قرن نهم از مسجدى با نام مسجد ام
هانى در نزدیكى حرم یاد شده كه ممكن است در اصل نزدیك به خانه
وى بوده باشد. (غایة المرام باخبار سلطنة البلدالحرام، ج 2، ص 558)
مسجدى در راه ذى طوى
فاكهى مىنویسد: در شمار مساجدى كه آثارى از رسول
خدا- ص- در آنها هست، مسجدى است در ذى طوى، در سر دو راهى تنعیم و جده. مصحح
در پاورقى نوشته است كه این مسجد دست راست كسى قرار داشت كه به سمت ذى طوى
مىرفت، درست سر دو راهى تنعیم- جده. اما در توسعه خیابان از بین
رفته است!؟ (فاكهى، اخبار مكه، ص 27)
مسجد ابوبكر
یكى دیگر از مساجد قدیمى مكه، مسجدى است
منسوب به ابوبكر؛ گفتهاند كه رسول خدا- ص- به هنگام هجرت، كه در شب به سوى غار
ثور مىرفت و ابوبكر وى را همراهى مىكرد، حركت خود را از آنجا آغاز نمود. این
مسجد نیز در منطقه مسفله در نزدیكى مسجد حمزه قرار دارد. مسجد مزبور
از قرن سوم به این سو، در مصادر تاریخى یاد شده است.
مسجد فعلى در محل قبلى مسجد بنا شده و فاصله آن تا مسجدالحرام
چند صد متر و مساحت آن در حدود 160 متر مربع است.
مساجد اطراف مكه
مسجد تنعیم
در راه مكه- مدینه، منطقهاى است به نام نعمان كه در
میان دو كوه ناعم و نعیم قرار گرفته است. این منطقه حدود دو
فرسنگ با مكه فاصله دارد. تنعیم نام درختى است كه در بادیه شناخته شده
است. مسجدى كه در این ناحیه وجود دارد و به نام مسجد تنعیم
شناخته مىشود، از میقاتهاى عمره مفرده است. زمانى این مسجد به نام
مسجد عایشه هم شهرت یافته؛ زیرا رسول خدا- ص- به او دستور داده
بود تا از این محل مُحرم شود.
مسجد تنعیم در قرون گذشته مورد توجه مورخان و سفرنامه
نویسان بوده و بارها بازسازى شده است. از جمله بازسازیها در دوره
عثمانى انجام گرفته، ولى فاقد سقف بوده است. در سال 1398 ه.ق. ، این مسجد
بار دیگر بازسازى شد و مساحت آن حدود 1200 متر است.
مسجد على (ع) در تنعیم
از این مسجد جز یك یادداشت مختصر چیزى
نداریم و آن همان است كه ابن فهد درباره ابن زبیر و محل مُحرم شدن او
آورده است: " عبدالله بن زبیر از محلى در برابر مسجد عایشه كه به
مقدار یك تیر از آنجا فاصله داشته، مُحرم شد و این محل نزدیك
مسجدى بود كه منسوب به على(ع) بوده است." اتحاف الورى،ج 2، ص 76)
گفتنى است كه وى این مطلب را در ذیل حوادث سال
64 هجرى آورده است.
مسجد جعرانه
یكى دیگر از میقاتهاى عمره مفرده، منطقه
جعرانه است. رسول خدا- ص- پس از بازگشت از جنگ حنین براى مدتى قریب به
پانزده روز در جعرانه توقف نمود و غنایم جنگ با هوازن را میان مردم
تقسیم كرد. در جعرانه مسجدى وجود دارد كه به نام مسجدالرسول معروف است.
درباره این كه آیا رسول خدا- ص- در محل فعلى این مسجد نماز
گزارده است، روایت تاریخى خاصى وجود ندارد، جز آن كه آن حضرت چندین
روز در این منطقه بوده است.
مسجدالرسول در سمت چپ وادى جعرانه قرار دارد. این مسجد
در سال 1263 ه.ق. توسط همسر یكى از شاهان حیدرآباد هند بازسازى شد كه
از وى كتیبهاى نیز در مسجد به یادگار مانده است. مسجد جعرانه
بار دیگر در سال 1370 و سپس در سال 1384 ه.ق.، توسط وزارت اوقاف سعودى در
مساحت بیشترى بازسازى شد. مساحت فعلى مسجد1600 متر مربع و معمارى آن شبیه
مسجد تنعیم است.
مسجد شجره
جداى از مسجد شجره كه میقات است و جداى از مسجد
الشجره كه در داخل شهر مكه قرار دارد، مسجدى دیگر با همین نام در
منطقه حدیبیه در نزدیكى مكه بوده است. مىدانیم كه رسول
خدا- ص- در سال ششم هجرت براى انجام عمره به مكه آمد، اما مشركان مانع شدند و آن
حضرت براى این كه با آنها درگیر نشود، راه را به طرف غرب كج كرد و در
حدیبیه كه در مسیر قدیمى جده واقع است، توقف كرد و سپس
نمایندهاى به مكه فرستاد و پس از آن كه این نماینده باز نگشت،
در زیر درختى با اصحاب خود بیعت كرد تا در برابر دشمن بایستند.
این بیعت را به نام بیعت رضوان و بیعت شجره مىشناسند.
با بازگشت نماینده رسول خدا- ص-جنگ منتفى شد و پس از آن صلح حدیبیه
به امضا رسید.
در جاى این درخت، مسجدى بوده است كه شجره نامیده
مىشد و توسط دولت سعودى تخریب گردید. درخت مزبور نیز توسط خلیفه
دوم از ریشه كنده شد! (اكهى، اخبار مكه،ج 5، صص 77 و 78)
فاكهى از مسجدى در حدیبیه یاد كرده كه
نامش مسجد آل كرز بوده و مردم بر این باور بودهاند كه رسول خدا- ص- در آنجا
نماز خوانده است. (فاكهى، اخبار مكه،ج 5، ص 82)
مسجد غدیر خم
در سه مایلى منطقه جحفه، در محل غدیر خم، جایى
كه رسول خدا- ص- على بن ابى طالب را به امامت منصوب كرد، مسجدى با نام «مسجد غدیر»
بوده است. در روایات اهل بیت علیهم السلام از این مسجد یاد
شده و نماز خواندن در آن توصیه گردیده است. (الكافى،ج 4، ص 566/ من لا
یحضره الفقیه،ج 2، ص 335)
گزارش این مسجد در قرنهاى مختلف، در كتابهاى تاریخى
ثبت است. به دلیل روایات مربوط به مسجد غدیر، فقهاى شیعه
در آثار خود استحباب خواندن نماز توسط زائران را در این مسجد یاد آور
شدهاند. (فهرستى از این اقوال فقها را ملاحظه فرمایید در
مقاله«مسجد غدیر» از محمد جعفر طبسى، فصلنامه«میقات حج»، ش 12، صص
140- 138/ مقاله مفصلى در تعیین محل غدیر در مجله«تراثنا»، ش
25، توسط استاد شیخ عبدالهادى الفضلى نوشته شده است)
مسجد البیعه درمكه
پیش از این اشاره كردیم كه براى نخستین
بار مسلمانان یثرب در مكه،در محل جمره عقبه با رسول خدا-ص- بیعت كردند
و پس از آن بود كه اسلام در مدینه گسترش یافت،در محل این بیعت،مسجدى
ساخته شده كه به نام«مسجد البیعه»شهرت یافته است.
بناى فعلى،بسیار كهن است و كتیبهاى كوفى در آن
وجود دارد.این مسجد به نقل از ابن فهد، در سال 144 ه.ق.ساخته شده است.وى در
ذیل حوادث آن سال نوشته است:در این سال مسجدى بنا شد كه آن را مسجد
البیعه مىنامند; این مسجد در نزدیكى عقبه قرار دارد،جایى
كه حد نهایى منا از طرف مكه است.محل آن هم در شعبى است كه دست چپ كسى است كه
از منا به سوى مكه مىرود.فاصله مسجد البیعه تا جمره عقبه یك غلوه یا
اندكى بیشتر است. (تحاف الورى،ج 2،ص 180)
غلوه فاصله اى است كه یك تیر مىرود.
همو در ذیل حوادث سال 620 مىنویسد كه خلیفه
عباسى مستنصر بالله،در این سال مسجد البیعه را كه در نزدیكى منا
است تعمیر كرد. (اتحاف الورى،ج 3،ص 38)
مسجد البیعه از مساجد مورد توجه حجاج طى قرنها بوده
است.ابن تیمیه كه سنت زشت دورى از اماكن متبرك را پایه گذارى
كرده به صراحت از این مسجد و این كه محل متبرك باشد بدگویى كرده
است. (اقتضاء صراط المستقیم،ص 426)
این نشان مىدهد كه در عصر وى مسلمانان به شدت به این
مسجد علاقهمند بودهاند.
مساحت مسجد در آخرین بازسازى 375 متر مربع و بدون سقف
بوده است.سزاوار است تا حجاجى كه چند روزى را در منا هستند،سرىبه این مسجد
زده و با آمد و شد خود این مسجد مهم تاریخى را از مظلومیت بدر
آورند،زیرا همانطور كه گفته شد از محل این مسجد است كه اسلام از حصار
تنگ مكه بیرون آمده به محیط مدینه نفوذ كرد و راه پیروزى
را به سرعت طى كرد.فاكهى در كتاب اخبار مكه خود به طور مفصل داستان بیعت
عقبه را ذیل عنوان مسجد البیعه آورده و اسامى كسانى از انصار را كه در
آن شب ترسناك در عقبه با رسول خدا-ص-بیعت كردند یاد كرده است.
(فاكهى،اخبار مكه،ج 4،ص 245-231)
مسجد النحر
در منا مسجد دیگرى به نام مسجد الكبش یا مسجد
النحر بوده كه در میان جمره اولى و جمره وسطى قرار داشته است.وجه تسمیه
آن از این قرار بود كه در آنجا خداوند به جاى اسماعیل-ع-ذبیحى
براى ابراهیم-ع-فرستاد.همچنین،گفته شده كه رسول خدا-ص-در این
مسجد نماز ظهر را بجاى آورده و قربانى خود را در كنار مسجد ذبح كرده است.
مسجد كوثر
مسجد كوثر یكى دیگر از مساجد منا بود و
گفتهاند كه سوره كوثر در این مسجد بر رسول خدا-ص-نازل شد.این مسجد در
جریان ساختمان پلهایى كه در اطراف منا ایجاد شده،از بین
رفته است.
مسجد صفایح
در جنوب مسجد خیف و در دامنه كوه صفایح،مسجدى
بوده به نام«مسجد صفایح».در این مسجد،غارى بوده كه آن را به
نام«غار مرسلات»مىشناختهاند.گفتهاند كه سوره مرسلات در این محل نازل
شده است.
مسجد خیف محل عبادت 70پیامبر
مسجد خیف از نخستین مساجد دوران اسلامی
است كه در مكه و در منطقه منی واقع شده است،و گفته شده این مسجد محل
عبادت 70پیامبر و مدفن حضرت آدم (ع) است. در سال پنجم هجرت، مشركان مكه به
تحریك یهودیان، پیمان اتحادی را با برخی از
قبایل عرب امضا كردند تا به مدینه حمله كنند و ریشه اسلام را
بركنند. محلی كه آنان برای امضای این پیمان انتخاب
كردند، جایی بود كه بعدها مسجد خیف در آن جا بنا شد. این
بدان معناست كه در محلی كه مشركان پیمان ضد اسلام بستند، مسجدی
بنا شد كه تا ابد شكست اتحاد قریش با قبایل عرب را فریاد كند.
«خیف» به محلی گفته می شود كه در آنجا از شدت كوهستانی
بودن منطقه كاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. چنین منطقه
ای در دامنه كوه صفایح قرار گرفته و مسجد نیز در همین ناحیه
ساخته شده است. خطبه مهم رسول خدا (ص) در حجة الوداع در این مسجد خوانده شد
كه در روایات متن آن خطبه نقل شده است. در روایات دیگر نیز
آمده كسی كه در منی است، تا می تواند نمازهایش را در مسجد
خیف بخواند، چرا كه در آن هفتاد پیامبر نماز خوانده اند كه حضرت موسی
(ع) و حضرت عیسی (ع) از جمله آن ها هستند. در برخی از روایات
محل دفن آدم (ع) را نیز مسجد خیف عنوان كرده اند. محل نماز پیامبر
اسلام (ص) در این مسجد، جلوی مناره كنونی است. در گذشته گنبد
بزرگی بر فراز آن بوده است كه اكنون وجود ندارد. به گزارش مهر،مسجد خیف
از نخستین مساجد است. در سال 240هجری قمری سیل آن را تخریب
كرد. بعدها به جای آن مسجدی بنا و سیل بندی نیز
ساخته شد تا حفاظی برای مسجد باشد. مساحت مسجد در آن زمان 1500متر
مربع بوده است. در اطراف مسجد خیف، رواق های كوچكی نیز
بوده است، این مسجد در سال 556هجری قمری بازسازی شد. مسجد
خیف در قرن نهم هجری بنای با شكوهی داشته است و تا پیش
از این بازسازی، یك چهار دیواری داشت. وسط آن بقعه
ای بوده كه مناره هم داشته و مشهور به مقام ابراهیم بوده است. آخرین
بازسازی مسجد در سال 1392هجری قمری با بنای نسبتا بزرگ و
رواق های متعدد و مساحتی در حدود 23هزار و 660متر مربع انجام شد. در این
مسجد تنها در ایام منی باز و در طول سال بسته است. (روزنامه خراسان
87.9.13)
مستحبّات مسجد خَیف
1 . مستحبّ است حاجى نمازهاى شبانه روزى خود را چه واجب وچه
مستحب در مسجد خَیفْ بخواند، و بهترین محلّ جایگاه نماز نبىّ
اكرم(صلى الله علیه وآله) مى باشد كه از مناره تا سى ذراع از طرف قبله واز
سمت راست وچپ و پشت سر قرار دارد. 2 . صد مرتبه سُبْحانَ الله گفتن. 3 . صدمرتبه
لا إِلهَ إِلاَّ الله گفتن. 4 . صد مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ گفتن. 5 . خواندن شش
ركعت نماز در جایگاه اصلى مسجد، و بهتر است این نماز را هنگام مراجعت
به مكّه روز سیزدهم انجام دهد.
زیارات مكه معظمه
زیارت قبرستان ابیطالب
زیارت عبد مناف(علیه السلام) جدّ اعلاى پیامبر
خدا(صلى الله علیه وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا السَّیدُ
النَّبِیلُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ
مِنْ شَجَرَةِ إِبْراهِیمَ الْخَلِیلِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
جَدَّ خَیرِ الْوَرى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ الاَنْبِیاءِ
الاَصْفِیاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ الاَوْصِیاءِ
الاَوْلِیاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ الْحَرَمِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِیمَ،اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا صاحِبَ بَیتِ اللهِ الْعَظِیمِ،اَلسَّلامُ
عَلَیكَ وَعَلى آبائِكَ الطّاهِرِینَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت عبدالمطّلب جدّ پیغمبر خدا(صلى الله علیه
وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ
الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَیبِ
بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ إِبْراهِیمَ الْخَلِیلِ،اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا وارِثَ الذَّبِیحِ إِسْماعِیلَ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِیلِ،
وَجَعَلَ كَیدَهُمْ فِی تَضْلِیل، وَأَرْسَلَ عَلَیهِمْ
طَیراً أَبابِیلَ، تَرْمِیهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّیل،
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ تَضَرَّعَ
فِی حاجاتِهِ إِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِی دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ
اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِىَ فِی الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ
بِالاِجابَةِ فِی دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِیلَ إِكْراماً
وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ
الْماءَ حَتّى شَرِبَ وَارْتَوى فِی الاَرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یاابْنَ الذَّبِیحِ وَأَبَا الذَّبِیحِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا ساقِی الْحَجِیجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَیدَ الْمُرْسَلِینَ وَخَیرَ
أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَرَضِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ
طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
مَنْ رَأى فِی الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ
الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا شَیبَةَ الْحَمْدِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِیعاً
وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت ابوطالب عموى گرامى پیامبر(ص)و پدر
بزرگوار امیرمؤمنان(علیه السلام)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ
الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِیسِها، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا وارِثَ
الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِیسِها، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا كافِلَ
الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا عَمَّ الْمُصْطَفى
وَأَبَا الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا بَیضَةَ الْبَلَدِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیهَا الذّابُّ عَنِ الدِّینِ، وَالْباذِلُ
نَفْسَهُ فِی نُصْرَةِ سَیدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
وَعَلى وَلَدِكَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت خدیجه، همسر گرامى پیامبر
اكرم(صلى الله علیه وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا زَوْجَةَ سَیـِدِ الْمُرْسَلِینِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیدَةِ
نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا أَوَّلَ
الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی
نُصْرَةِ سَیدِ الاَْنْبِیاءِ، وَنَصَرَتْهُ مَا اسْتَطاعَتْ
وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ سَلَّمَ
عَلَیها جَبْرَئِیلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ،
فَهَنِیئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیكِ
وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلى الله علیه
وآله)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَنا یا
قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ نَبِی
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یاابْنَ حَبِیبِ اللهِ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یاابْنَ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى مَنْ
حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِی اللهُ تَعالى
عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ
وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْویكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ».
زیارت مزار شهداى فخّ
در این مكان كه نزدیك مسجد تنعیم است
حدود صد نفر از فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) به دستور خلیفه
عبّاسى «موسى الهادى» به شهادت رسیده، و به خاك سپرده شده اند با همان زیارت
كه امام زادگان زیارت مى شوند، آنان زیارت مى گردند:
«اَلسَّلامُ عَلى جَدِّكُمُ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى
أَبِیكُمُ الْمُرْتَضَى الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَى السَّیدَینِ
الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ، اَلسَّلامُ عَلى خَدِیجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِینَ
اُمِّ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ أُمِّ
الاَئِمَّةِ الطّاهِرِینَ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ،
بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِی فِی الاْخِرَةِ، وَأَوْلِیائِی
عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَى الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ
وَوُلاةِ الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ أَیها الاَشْخاصُ الشَّرِیفَةُ
الطّاهِرَةُ الْكَرِیمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِیاً وَلِیهُ
وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِمامَةَ فِی وُلْدِهِ إِلى یوْمِ الدِّینِ،
نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْیقِینِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ،
وَفِی نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».
بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانى رسول خدا ـ ص ـ در مسیر
خود به مكه چون به بیابان «فخ» رسید از مركب خویش پیاده
گردید و در این سرزمین دو ركعت نماز خواند و در حال نماز گریه
شدید نمود كه اصحاب و یاران آن حضرت متأثر و محزون شدند و چون علت
اندوه و گریه آن حضرت را جویا شدند، فرمود: چون ركعت اول نماز را
خواندم جبرئیل با این پیام بر من نازل شد یا محمد یكى
از فرزندان تو در این محل بشهادت مى رسد و كسى كه در ركاب او شهید شود
به ثواب دو شهید نائل خواهد گردید (نَزَلَ عَلَىَّ جَبْرَئیلُ
فَقالَ یا مُحَمّد اِنّ رَجُلا مِنْ وُلُدِكَ یقْتَلُ فى هذا
الْمَكانِ وَ اَجْرُالْشهید مَعَهُ اَجْرُ شَهیدَینِ»
زیارت حضرت اسماعیل وهاجر(علیهما السلام)
در حِجر اسماعیل
«اَلسَّلامُ عَلى سَیدِنا إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ
اللهِ ابْنِ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ الله اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صَفِىَّ
اللهِ وَابْنَ صَفِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَنْبَعَ
اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِینَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَیرِ ذِی
زَرْع عِنْدَ بَیتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِیهِ
دَعْوَةَ أَبِیهِ إِبْراهِیمَ حِینَ قَالَ: رَبَّنا إِنِّی
أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّیتِی بِواد غَیرِ ذِی زَرْع عِنْدَ
بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ
أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ
الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ یشْكُرُونَ ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ
اَبُوهُ: إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ
فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی
إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِینَ ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ
وَفَداهُ بِذِبْح عَظِیم،اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَعانَ
أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى وَإِذْ یرْفَعُ
إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمعِیلُ رَبَّنا
تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِی كِتابِهِ
بِقَوْلِهِ: وَاذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ
الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِیاً وَكانَ یأْمُرُ أَهْلَهُ
بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیاً ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّیتِهِ مُحَمَّداً سَیدَ
الْمُرْسَلِینَ وَخاتَمَ النَّبِیینَ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى أَبِیكَ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ
اللهِ، وَعَلى أَخِیكَ اِسْحقَ نَبِی اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ
وَعَلى جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ الْمَدْفُونِینَ بِهذِهِ
الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى
أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا
اللهُ فِی زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتِكُمْ،
وَالسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
پس دو ركعت نماز زیارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت
اهدا كن.
زیارت سایر انبیاى عظام(علیهم
السلام) در حجر اسماعیل
به نیت زیارت ارواح طیبه هریك از
انبیاى عظام الهى سلام الله علیهم اجمعین یا به نیت
زیارت تمامى آنان مى خوانى زیارتى را كه مرحوم كُلینى در كتاب
شریف كافى، ومرحوم شیخ طوسى در تهذیب، وابن قولویه در
كامل الزّیارات آورده اند. این زیارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ
عَلى أَوْلِیاءِ اللهِ وَأَصْفِیائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل كتاب
مفاتیح به عنوان زیارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زیارت همه
مرقدهاى متبرّكه جایز است، و پس از پایان آن بسیار بر محمَّد و
آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنین ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى
دعا مى كنى.
«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِیاءِ اللهِ وَاَصْفِیاءِهِ،
اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ
وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى
مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِری اَمْرِ اللهِ وَنَهْیهِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّینَ
فی مَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِینَ فی طاعَةِ
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِینَ
مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ
عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ
اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ
تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّی سِلْمٌ لِمَنْ
سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِیتِكُمْ،
مُفَوِّضٌ فی ذلِكَ كُلِّهِ اِلَیكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ
مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى
اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».
حجر، خانه حضرت اسماعیل
این مكان با راهنمایی جبرئیل امین،
محل نزول ابراهیم خلیل، همسرش هاجر و كودك شیرخواره اش اسماعیل
ـ علیهم السلام ـ شد و همینجا به امر خداوند، خانه و مأوای
اسماعیل و مادرش گردید.
براساس روایت شیخ كلینی ـ ره ـ از
حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ پس از ولادت اسماعیل، ابراهیم
وی و مادرش را سوار بر الاغ كرده و در حالی كه مقداری آب و غذا
بهمراه خود داشتند، با راهنمایی جبرئیل حركت كردند، آنگاه كه به
جایگاه فعلی حجر رسیدند، محل كعبه بصورت تپه ای كوچك و
تلّی از خاك سرخ و مملّو از كلوخ بود. ابراهیم روی بجانب جبرئیل
كرده پرسید: آیا بدینجا مأموریت یافته ای؟!،
پاسخ شنید: آری. بدینسان اینجا خانه اسماعیل شد، پیش
از آن كه نام حجر به خود گیرد، و از این روست كه از آن به «بیت
اسماعیل» نیز یاد شده است. (دفن شدگان در حجر اسماعیل1-
الكافی (الفروع) ج 4، ص 201، ح 1 - در روایت مفضل بن عمر از امام صادق
ـ ع ـ آمده است: «الحجر بیت اسماعیل»؛ یعنی حجر خانه
اسماعیل است. الكافی ،ج 4، ص 201، ح 14)
1 ـ مضجع عده ای از پیامبران ـ علیهم
السلام ـ
این مكان مَضجع عدّه ای از حاملان وحی و
پیامبران الهی است و تقدیر چنان بود كه این بیت،
حجر گردد و با در آغوش كشیدن كالبد تنی چند از رادمردان متّصل به رشته
وحی، از نو منشأ نور و هدایت شود، و عنوان «آیت پرودگاری»
به خود گیرد، و تلؤلؤ نور گوهرش، عالمی را فرا گیرد.
در آخر روایتی كه شیخ كلینی
ـ ره ـ به سندش از معاویة بن عمار، از حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ
درباره حجر اسماعیل نقل كرده، چنین آورده است: «...فیه قبور
الأنبیاء»؛ «در میان آن قبور پیامبران است». (الكافی ،ج
4، ص 201، ح 15 ـ این تعبیر در مستطرفات سرائر، ج 3، ص 562، وقصص
الأنبیاء راوندی، ص 115، ح 115 و وسائل الشیعه، ج 9، ص 430، ح 6
(به نقل از شیخ صدوق) نیز دیده می شود)
از پیامبرانی كه احتمال دفنشان در حجر اسماعیل
داده شده، حضرت هود ـ ع ـ است. البته علامه مجلسی پس از ذكر این مطلب،
اقوال دیگر محل دفن آن حضرت را كه عبارت از حضرموت ویا نجف اشرف، در
نزدیكی مرقد مطهر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ را
ذكر كرده و آنگاه بصورتی جمع می نماید. (بحارالانوار، ج 11، ص
360)
2 ـ مدفن مادر اسماعیل
اسماعیل مادر زجر دیده خود را در بیت خود
دفن كرد، و به خاطر شدت علاقه ای كه به او داشت، قبر مادر را بگونه ای
ساخت كه زیر پای مردم واقع نگردد. شیخ صدوق ـ علیه الرحمه
ـ به اسنادش از ابوبكر حضرمی از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل كرده
است. «انّ اسماعیل دفن امّه فی الحجر و جعله عالیاً، وجعل علیها
حائطا لئلا یوطأ قبرها. «اسماعیل مادر خود را در حجر دفن كرد، وآن را
بالا آورد و بر دور آن دیوار قرار داد تا زیر پای قرار نگیرد».
(علل الشرائع، ج 1، ص 37، باب 34، ح 1 ـ از او بحارالانوار، ج 12، ص 104،ح 13)
همین مضمون نیز در روایت معاویة بن
عمار6 كه شیخ كلینی آن را نقل كرده، و در نقل راوندی7، و
نیز روایت دیگر شیخ صدوق8 با اختلافی اندك ـ در تعبیر
ـ آمده است. (الكافی (الفروع)،ج 4، ص 210، ح 15 ـ از او وسائل الشیعه،
ج 9، ص 429، ح 1- قصص الانبیاء، ص 111، ح 108- وسائل الشیعه، ج 9، ص
430، ح 7)
عده زیادی از موّرخین؛ از جمله ابن هشام
در سیره خود تصریح به دفن مادر اسماعیل در حجر كرده اند. (السیرة
النبویه، ج 1، ص 6)
بر حسب نقل ابن سعد، اسماعیل به هنگام مرگ مادر، جوانی
بیست ساله بود و مادرش در سن نود سالگی وفات یافت. (الطبقات
الكبری، ج 1، ص 52)
3 ـ مدفن اسماعیل
مشیت الهی بر آن قرار گرفت كه سرانجام مضجع
اسماعیل در كنار بیت خدا قرار گیرد، و خانه او مدفن وی
گردد و در جوار مادر رنج كشیده اش بیارمد. دفن اسماعیل در حجر،
مشهور و بلكه از مسلّمات تاریخ است كه در جوامع روایی و كتب تاریخی
و برخی تفاسیر بدان تصریح شده است، از جمله: شیخ كلینی
ـ ره ـ بسندش از مفضل بن عمر، از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت
كرده است: «الحجر بیت اسماعیل وفیه قبر هاجر و قبر اسماعیل»؛
حجر خانه اسماعیل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعیل قرار دارد.
(الكافی، الفروع، ج 4، ص 210، ح 14)
صاحب وسائل به نقل از «علل الشرائع» از امام صادق ـ علیه
السلام ـ نقل كرده است: «...وتوفی اسماعیل بعده و هو ابن ثلاثین
و مأة سنة، فدفن فی الحجر مع امّه»؛ «اسماعیل بعد از او (ابراهیم)
در سن یكصد و سی سالگی وفات یافت و در جوار مادرش در حجر
دفن شد.» (وسائل الشیعه، ج 9، ص 431، ح 8؛ جامع احادیث الشیعه ج
10 ، ص 26، ح 48)
قطب الدین راوندی ـ ره ـ نیز روایت
كرده است: «... ودفن بالحجر مع امّه»؛ «...و اسماعیل با مادرش در حجر دفن
گردید.» (قصص الانبیاء، ص 113، ح 112)
از طیبی در شرح مشكوة، در مورد جواز خواندن
نماز در كنار قبور صلحا، بخاطر برخورداری از عنایت الهی چنین
استدلالی نقل شده است: «الا یری ان مرقد اسماعیل فی
الحجر فی المسجد الحرام والصلاة فیه أفضل»؛ «مگر ملاحظه نمی شود
كه قبر اسماعیل در حجر داخل مسجد الحرام است، و نماز در آن برتر از جای
دیگر است.» (بحار الانوار، ج 82، ص 56)
قرطبی از ابن عباس روایت كرده است كه قبر اسماعیل
در میان حجر و قبر شعیب مقابل حجرالأسود است. (الجامع لأحكام القرآن،
ج 2، ص 88)
در «اخبار مكه» بعد از نقل مطلبی پیرامون «فضیلت
حجر» می نویسد: «وفی ذلك الموضع توفی. قال خالد فیرون
ان ذلك الموضع ما بین المیزاب الی باب الحجر الغربی فیه
قبره»؛ «او (اسماعیل) در آن مكان (حجر) وفات یافت. خالد می گوید:
آن مكان، بین ناودان تا در غربی حجر است و قبر وی در آن قرار
دارد، آنگاه به مسأله حفر حجر توسط ابن زبیر به هنگام بازسازی كعبه
اشاره می كند و می نویسد: در حین حفاری حجر، به یك
سنگ سبز برمی خورند، هیچ یك از قریش نمی دانند كه
آن چیست، عبدالله بن صفوان به ابن زبیر می گوید: این
قبر اسماعیل است، مواظب باش كه این سنگ را از جای خود حركت ندهی،
و ابن زبیر چنان كرد. (شفاء الغرام، ج 2، ص 14- اخبار مكه، ج 1، ص 312)
سنّ اسماعیل را یكصد و بیست27، یكصد
و سی28 و یكصد و سی و هفت سال29 گفته اند.
4 ـ مدفن دختران اسماعیل
تنی چند از دختران اسماعیل ـ ع ـ از جمله كسانی
هستند كه در حجر اسماعیل به خاك سپرده شده اند. شیخ كلینی
از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت كرده است: «فدفن فی الحجر
ممّا یلی الركن الثالث عذاری بنات اسماعیل». «در حجر، نزدیك
ركن سوم (غربی) تنی چند از دختران اسماعیل دفن شده اند.» (الكافی
(الفروع)، ج 4، ص 210، ح 15، از او وسائل الشیعه ج 9، ص 430، ح 4؛
بحارالانوار،ج12، ص 118، ح 57؛ الوافی، ج 2، جزء 8، ص 28؛ مجمع البحرین،ج
3، ص 260)
دعا درمحلّ ولادت پیامبر اكرم (صلى الله علیه
وآله)
در نزدیكى صفا و مروه مى دانى است كه در آنجا
كتابخانه اى به نام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده، در این بقعه نور عالم
تاب نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) بر جهانیان تابید، ودر همین
محل مدّتى در كنار مادرش آمنه زندگى نمود. حجّاج محترم این دعا را در این
مكان مقدّس مى خوانند:
«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِیكَ الْمُصْطَفى، وَرَسُولِكَ
الْمُرْتَضى، وَأَمِینِكَ عَلى وَحْی السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا
مِنْ كُلِّ وَصْف یباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا
عَلى مُوالاةِ أَوْلِیائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلى
لِقائِكَ، یا ذَاالْجَلالِ وَالاِكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنِّی
أَوْدَعْتُ فِی هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِیفِ مِنْ یوْمِنا هذا
إِلى یوْمِ الْقِیامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ
إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
دعا دركوه ثَوْر
كوهى است كه در پایین شهر مكّه، تقریباً
در دو فرسخى مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غارى است كه رسول خدا(صلى الله علیه
وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدینه در آن پنهان شدند، و این كوه را
جبل الثّور نامیده اند،
از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زمانى در آن نزول كرده است.
مرحوم شیخ انصارى(رحمه الله) در مناسك این دعا
را براى كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مى خوانى:
«اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِینِهِ وَصِدِّیقِهِ
یسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ
بِالْخَیرِ اُمُورَنا،اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ سِرّی وَعَلانِیتِی
فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِی، وَتَعْلَمُ حاجَتِی وَتَعْلَمُ ما فِی
نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی ذُنُوبِی، فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ
الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّی أَوْدَعْتُ فِی هذَا
الْمَحَلِّ الشَّرِیفِ مِنْ یوْمِنا هذا إِلى یوْمِ الْقِیامَةِ
خالِصاً مُخْلِصاً، أَنّـِی أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
زیارت آمنه بنت وهب مادرگرامى حضرت رسول(صلى الله علیه
وآله) درابواء
اَبواء، نام قریه اى است در سیزده میلى میقات
جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زیارت قبر همسرش عبدالله
در مدینه، ومراجعت به سوى مكه در آن قریه مریض شد واز دنیا
رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.
«اَلسَّلامُ عَلَیكِ أَیتُهَا الطّاهِرَةُ
الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَى
الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِینِها
نُورُ سَیدِ الاَنْبِیاءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَرْضُ وَالسَّماءُ،
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ نَزَلَتْ لاَجْلِهَا الْمَلائِكَةُ،
وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا مَنْ
نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِینُ، وَسَقَینَها مِنْ شَرابِ
الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَةِ خَیرِ الاَنْبِیاءِ، اَلسَّلامُ
عَلَیكِ یا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا
أُمَّ حَبِیبِ اللهِ، فَهَنِیئاً لَكِ بِما آتَاكِ اللهُ مِنْ فَضْل،
وَالسَّلامُ عَلَیكِ وَعَلى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
زیارت شهدای بَدر
بدر در جنوب غربی مدینه بین مدینه
و مكه قرار گرفته و از این رو آن را بدر میگویند كه نام صاحب آبهای آن
«بدر» بوده است. در رمضان سال دوّم هجرى، جنگ بدر كبرى در آنجا به وقوع پیوست
كه در جریان آن چهارده تن از اصحاب آن حضرت به شهادت رسیدند، در زیارت
آن شهدا مى گویى:
«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِی
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ بَیتِهِ
الطّاهِرِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ أَیها الشُّهَداءُ
الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ یا أَهْلَ بَیتِ الاِیمانِ
وَالتَّوْحِیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ یا أَنْصارَ دِینِ
اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَیكُمْ
بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ
لِدِینِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ
فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ لِدِینِ اللهِ وَسُنَّةِ
رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ
عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، فَجَزاكُمُ
اللهُ عَنْ نَبِیهِ وَعَنِ الاِسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ،
وَعَرَّفَنا فِی مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِیینَ
وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ، وَحَسُنَ
أُولئِكَ رَفِیقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ
حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ
الْفائِزِینَ، اَلَّذِینَ هُمْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ،
فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِینَ،
وَالسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».
زیارت ابی ذردرربذه
«ربذه» در فاصله حدود 200 كیلومترى شمال شرقى مدینه
در كوه هاى حجاز غربى، بر خط طولى 41-18 و خط عرضى 24-40 قراردارد. نزدیك ترین
راه براى رسیدن به آن ، از راه قصیم به مدینه است كه حدود70 كیلومتر
از مدینه فاصله دارد. (میقات حج ، ش 48 ، ربذه كجاست ؟ سیدعلى
قاضى عسكر)
جناب ابوذر غفارى و جمعى از صحابه در ربذه جا مدفون مى
باشند.ومستحبّ است ابوذر را به این عبارات زیارت كنید:
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبا ذَرِّ الْغِفارِی،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صاحِبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ
وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ
قالَ فِی حَقِّهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ : ما
أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ وَلا أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ عَلى ذِی لَهْجَة
أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرّ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ نَطَقَ
بِالْحَقِّ، وَلَمْ یخَفْ فِی اللهِ لَوْمَةَ لائِم، وَلا ظُلْمَ
ظالِم، أَتَیتُكَ زائِراً شاكِراً لِبَلائِكَ فِی الاِسْلامِ،
فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِی خَصَّكَ بِصِدْقِ اللَّهْجَةِ وَالْخُشُونَةِ فى
ذاتِ اللهِ وَمُتابَعَةِ الْخَیرِینَ الْفاضِلِینَ أَنْ یحْیینِی
حَیاتَكَ، وَیمِیتَنِی مَماتَكَ ، وَیحْشُرَنِی
مَحْشَرَكَ، عَلى إِنْكارِ ما أَنْكَرْتَ، وَمُنابَذَةِ مَنْ نابَذْتَ، جَمَعَ
اللهُ بَینَنا وَبَینَكَ وَبَینَ رَسُولِهِ وَآلِهِ صَلَّى
اللهُ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ فِی مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ،
وَالسَّلامُ عَلَیكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
ربذه کجاست؟
سید على قاضى عسكر درکتاب ربذه کجاست؟ : ربذه تبعیدگاه
ابوذر، صحابى با وفا و جلیل القدر پیامبرخداصلى الله علیه وآله
است. شیعیان به دلیل عشق و علاقه اى كه به ابوذر دارند، در سفر
به مدینه منوره، بسیار علاقمندند تا به منطقه ربذه رفته، از نزدیك
قبر این صحابى مظلوم و غریب را زیارت كنند. مكانى كه میان
ایرانیان به «ربذه» شهرت یافته و گاهى حتى علما و بزرگان نیز
به آنجا مى رفتند و بر سر قبرى كه تصور مى كردند قبر ابوذر است، فاتحه مى خواندند،
در اطراف قریه اى به نام «واسط»، در جاده قدیم مدینه - مكه قرار
داشت، كه حدود 128 كیلومتر با مدینه فاصله دارد. از جمله بزرگانى كه
به این منطقه سفر كرده اند، مرحوم علاّمه محمد تقى جعفرىرحمه الله است.
استاد سید محمد باقر نجفى، مؤلف كتاب «مدینه شناسى» در این باره
مى نویسد: «در اسفند سال 1356 وقتى از سفر پژوهشىِ مصر باز گشتم، حضور ایشان
رسیدم، ضمن گفتگو در باره پژوهش هایى كه در مدینه و قاهره
داشتم، یادى از سفر خود به مدینه و ربذه به میان آوردند. با
تعجب پرسیدم: ربذه؟ گفتند: آرى، با جمعى از دوستان همسفر، در مدینه
ماشینى اجاره كردیم و خواستیم تا ما را به ربذه ببرد، راننده هم
راه را مى دانست و ما را به آنجا برد، در این سفر حال و هواى خاصى داشتیم،
نیم ساعتى به طول انجامید تا آنجا رسیدیم، وقتى به بناى
مخروبه قبر ابوذر، صحابى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله رسیدیم،
شور و حالى به ما دست داد كه وصف ناپذیر است...» بسیارى از نویسندگان
نیز كه در باره ابوذر كتاب نوشته و به محلّ شهادت او؛ یعنى ربذه اشاره
دارند، همین منطقه را به عنوان «ربذه» شناسانده اند كه به برخى از آنها
اشاره مى شود: مرحوم حسین عماد زاده در مورد قبر ابوذر مى نویسد:
«جناب ابى ذر - رضوان اللَّه علیه - در قریه واسط ما بین مكه و
مدینه، از مدینه به طرف مكه به فاصله 128 كیلومتر طرف چپ جاده
آسفالته، به فاصله 200 متر در قبرستان آن واقع است.» آقاى اصغر قائدان در این
زمینه مى نویسد: «بیابان مشهورِ ربذه در شرق مدینه؛ یعنى
به سوى ینبُع یا ینبوع (نزدیكى ساحل دریاى سرخ)
واقع شده است. در سمتِ چپ جاده یا راه مدینه - ینبوع آرامگاه
ابوذر غفارى، آن یار با وفاى رسول خداصلى الله علیه وآله و از بهترین
و پاك ترین صحابه و اركان اوّلیه شیعه است كه هیچگاه از
حمایت امام و مقتداى خود، على علیه السلام دست بر نداشت.» نویسنده
مرحومِ كتاب «با راهیان قبله» در مورد ربذه نوشته است: «بیابان ربذه
تبعیدگاه یكى از بهترین و پاك ترین صحابه رسول خداصلى
الله علیه وآله ، در راه مكه، بین مدینه و ینبُع و در نزدیك
دهستان رابغ (سرزمین بدر) قرار دارد كه راه آن منطقه از واسط جدا مى شود. در
سمت چپِ این راه، مدفن ابوذر غفارى واقع شده است.» مرحوم جعفرى گفت: مدارك این
موقعیت جغرافیایى تاریخى را بیاورید. فرداى
آن روز، تقدیم داشتم، آهى كشید و گفت: ما را به اشتباه انداختند. باید
به كسانى كه دیدار را نقل كرده ام تلفن كنم تا به اشتباه نیفتند. در
پاورقى كتاب «ابوذر غفارى شهید ربذه» نیز آمده است: «ربذه در یك
فرسخى مدینه، سر راه مسافران مدینه به مكه واقع شده است.» محمد رضا
حاج شریفى، مؤلف كتاب «سیماى ابوذر غفارى» آورده است: «عثمان حكم تبعد
ابوذر را - كه در آن هنگام پیر مردى نود ساله - بود، به ربذه صادر كرد...
آخرین تبعیدگاه او را بیابانى انتخاب كرد كه بین مدینه
و ینبع واقع شده بود و هیچكس در آن سكونت نداشت.» در رجال ابوعلى نیز
چنین آمده است: «قبر ابوذر مزار معروفى است در ربذه، كه اكنون (یعنى
سال 1262 ه .) آن را صفراء گویند و بین حرمین شریفین
قرار دارد. در كتاب «بهجة الآمال»، كه در سال 1341 هجرى تألیف شده، موقعیت
ربذه را در «صفراء» و به همان صورت كه در رجال ابوعلى ذكر شده، آورده و مى نویسد:
مستنسِخ و چاپ كننده بهجة الآمال، كه مكرر توفیق زیارت مرقد شریف
ابوذر غفارى نصیبش شده، موقعیت قبر شریف آن بزرگوار را در همین
سالهاى اخیر، به این صورت ذكر كرده است: ربذه اكنون به صورت قریه
كوچك و نسبتاً متوسطى مى باشد كه دقیقاً در 125 كیلو مترى مدینه
در سمت چپ خیابان اصلى قرار دارد و از خیابان تا مرقد مطهّر ابوذر تقریباً
پانصد متر فاصله است. میقات اهل عراق كه ذات العرق نامیده مى شود، نیز
نزدیك همانجا است.» تعداد دیگرى از نویسندگان و محقّقان نیز
محلّ ربذه را همین منطقه ذكر كرده اند، لیكن در كتب و منابع معتبر و نیز
نقشه هاى جغرافیایى عربستان، مكان ربذه در شمال شرقى مدینه
معرفى شده و هیچ جایى در مسیر مدینه - مكه به این
نام وجود ندارد.
سمهودى از اماكنى نام برده، که آن منازل میان راه
كوفه به مكه است كه حاجیان عراق در گذشته از آن استفاده مى كردند.
دیگر نویسندگان و محققان نیز وقتى از
منازل اطراف ربذه نام مى برند و فاصله ها را بیان مى كنند، به خوبى مى توان
دریافت كه این منازل در مسیر عراق به مكه واقع شده و هیچ
ارتباطى با مسیر مدینه به مكّه و ینبُع ندارد كه براى روشن تر
شدن موضوع، به برخى از این نقل ها اشاره مى شود: ابن خرداذ به، فاصله میان
مغیثة الماوان تا ربذه را 24 میل دانسته و گفته است: در آنجا بركه ها
و چاه هایى است. اما ابن رسته فاصله میان ربذه تا مغیثة الماوان
را 23 میل و فاصله آن تا سلیله را 5/23 میل ذكر كرده است. وى
سپس مى نویسد: «در آنجا اعراب سكونت داشته اند و داراى آب زیاد و بركه
ها و چاه ها است. منزل ابوذر و قبر او در آنجا واقع شده و در آن مسجد جامعى وجود
دارد و روستایى از روستاهاى جاهلیت است.»
حربى فاصله ربذه تامغیثة الماوان را 20 میل وتا
سلیله را 5/23 میل دانسته، مى نویسد: «در ربذه قصرى و نیز
مسجدى به نام ابوذر، صحابى رسول خداصلى الله علیه وآله وجود دارد و گفته مى
شود، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.» حربى سپس مى افزاید: «در ربذه
چاه هاى زیادى و جود دارد.» و از میان آنها سیزده چاه بهتر را
نام مى برد و مى گوید: «یكى ازاین چاه ها، چاهى است كه در مسجد
واقع شده وهمان چاه ابوذر است.» ربذه روستایى است كه قبر ابوذر در آن است و
در صدر اسلام آباد بوده، لیكن در زمان ما از میان رفته و هیچ
اثرى از آن نیست. ربذه در سمت شرقى مدینه، در مسیر حاجیان
به فاصله سه روز راه قرار دارد. همدانى مسافت میان ربذه و سلیله را 23
میل و عرض منطقه ربذه را 25 قسمت (جزء) و فاصله میان ربذه و ماوان را
26 میل ذكر كرده است.
مرورى بر اسامى منازل و توقف گاههاى بین راه عراق و
مكّه نیز هیچگونه جاى تردید باقى نمى گذارد كه ربذه در مسیر
حج قدیم عراق كه به درب زبیده معروف است واقع شده و هیچ ارتباطى
با مسیر مدینه به مكّه ندارد.
منازل و توقف گاههاى مسیر درب زبیده از كوفه تا
مكه مكرّمه به ترتیب ذیل است: 1 . الكوفه 2 . القادسیه 3 . العذیب
4 . وادى السباع 5 . المغیثة 6 . مسجد سعد 7 . القرعاء 8 . الطرف 9 . واقصة
10 . القبیبات 11 . العقبة 12 . الجلحاء 13 . القاع 14 . الجریسى 15 .
زبالة 16 . التنانیر 17 . الشقوق 18 . ردان 19 . البطان 20 . المحمیة
21 . الثعلبیة 22 . الغمیس 23 . الخزیمیة 24 . بطن الأغر
25 . الأجفر 26 . القرائن 27 . فید 28 . القرنتین 29 . توز 30 . الفحیمة
31 . سمیراء 32 . العباسیه 33 . الحاجر 34 . قروْرى 35 . معدن القرشى
36 . السمط 37 . مغیثة الماوان 38 . اریمه 39 . الربذه 40 . الكنبین
41 . معدن بنى سلیم 42 . شرورى 43 . السلیله 44 . العمق 45 . الكراع
46 . أفیعیه 47 . المسلح 48 . القصر 49 . الغمره 50 . اوطاس 51 . ذات
عرق 52 . غمر ذى كنده 53 . بستان بنى عامر 54 . مشاش 55 . مكّة المكرمه.
آداب سفر حج
حج سفری معنوی و الهی است، راهیان
حرم کبریایی و دلدادگان به خداوند، پیش از چنین سفری،
باید برای راه یابی به حریم عشق، خود را آماده
نموده، رنگ خدایی به خود بگیرند و زنگارهای گناه و
نافرمانی را از جان و دل بزدایند تا زمینه را برای پذیرش
خویش در پیشگاه حضرت حق فراهم کنند.
آنچه که می تواند زائر بیت الله الحرام را در
دستیابی به این هدف یاری دهد عبارت است از:
1 ـ هدفداری در مسافرت
سیر و سیاحت با انگیزه صحیح و عقلایی،
در قرآن کریم مورد تأیید و تشویق قرار گرفته و از مؤمنان
خواسته شده، با مسافرت نمودن به گوشه و کنار جهان، در سرنوشت ملّتهای گذشته
بیاندیشند و عبرت گیرند; «أولم یسیروا فی
الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ...» (غافر : 40)
امام صادق ـ ع ـ فرمود: در حکمت آل داود آمده است: انسان
عاقل را سزد که جز با سه هدف به مسافرت نرود: 1 ـ توشه ای برای فردای
قیامت برگیرد 2 ـ مخارج زندگی را تأمین و ترمیم نماید
3 ـ از راه حلال لذّت ببرد.( وسائل الشیعه، ج11، ص343; فقیه، ج2، ص173
و 763)
گاهی نیز هدف از مسافرت رفع خستگی و
افسردگی است. انسان های خسته از رنج کار و تلاش، با سفر به مناطق
مختلف و استفاده از مناظر زیبای طبیعت، خستگی را از تن
بدر کرده، برای کار و کوشش بیشتر، آمادگی پیدا می
کنند. پیامبر ـ ص ـ فرمود: مسافرت کنید تا سالم شوید. (قال رسول
الله ـ ص ـ : «سافروا تَصِحُّوا ...» وافی، ج12، ص351; فقیه، ج2،
ص173)
گاهی هم سفر با انگیزه ستیز با دشمن و یا
حضور یافتن در دیار دوست شکل می گیرد که سفر به قصد جهاد
و حج پاداش بهشت برین دارد. امیر مؤمنان علی ـ ع ـ در این
زمینه فرموده است:
«برای مجاهدان راه خدا [که به خاطر دفاع از حیثیت
و شرف خویش پا به میدان جهاد می نهند]، و برای آن کس که
برای انجام حج از خانه بیرون می رود و در بین راه مرگ گریبانش
را می گیرد و ... بهشت را ضمانت می کنم.» (وسائل الشیعه،
ج11، ص365)
2 ـ توبه و استغفار
زائر این دیار باید قبل از ورود به سرزمین
وحی، توبه نموده، گذشته سیاه و آلوده خود را با آب توبه بشوید.
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «اذا أردت الحج ... ثم اغتسل بماء
التوبة الخالصة من الذنوب والبس کسوة الصدق والصفا والخضوع والخشوع»; (مصباح الشریعه)
«هنگامی که قصد حج کردی با آب توبه خالص، گناهانت را بشوی و
لباس راستی و پاکی و خضوع و خشوع را بر تن کن.»
در قرآن نیز خطاب به مؤمنان آمده است: «یا ایها
الذین آمنوا توبوا الی الله توبةً نصوحاً»;( تحریم : 8) «ای
ایمان آوردگان، به درگاه خدا توبه کنید، توبه ای از روی
اخلاص که بازگشت به گناه در آن نباشد.» و در آیه دیگری فرموده
است: «استغفروا ربّکم ثم توبوا الیه یمتّعکم متاعاً حسناً الی
اَجَل مسمّی و یؤت کلَّ ذی فضل فضله ...»; (هود : 3) «از
پروردگارتان آمرزش بخواهید و به درگاهش توبه کنید تا شما را از رزقی
نیکو، تا آنگاه که مقرّر است، برخوردار کند، و هر شایسته انعامی
را نعمت دهد ...»
پشیمانی از گناه، آغازی برای جبران
گناهان است. امام سجاد ـ ع ـ فرمود: «الهی ان کان النّدم علی الذنب
توبة، فانی و عزّتک من النادمین، و ان کان الاستغفار من الخطیئة
حطَّة فانی و عزّتک من المستغفرین، لک العتبی حتی ترضی.»
(مناجات التائبین، مفاتیح الجنان، ص218، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
1369) «خداوندا! اگر پشیمانی از گناه، توبه است قسم به عزّت تو که من
از پشیمانهایم، و اگر استغفار و طلب آمرزش موجب از بین رفتن
گناه است، همانا من ـ سوگند به عزّت تو ـ از آمرزش طلبانم. تو را سزد که (بر ما)
عتاب کنی تا باز (بلطف آیی) و خشنود گردی.»
توبه صحیح نیز مراحلی دارد: ابتدا
گناهکار باید پشیمان شود، سپس گناه را ترک کند و بعد از آن تصمیم
بگیرد خود را به معاصی نیالاید. اگر مالی از دیگران
برداشته یا به زور گرفته، آن را به صاحبان اصلی مسترد دارد و اگر
صاحبان آن را نمی شناسد، به امام مسلمین و مرجع دینی زمان
خود بسپارد. اگر با آبروی مردم بازی کرده، غیبت نموده، اتّهامی
به دیگران وارد ساخته، آن را با صاحبان حقوق مطرح وحلالیت بطلبد، و
اگر دسترسی به آنها ندارد، تصمیم بگیرد در اوّلین فرصت
ممکن آنان را یافته، عذر خواهی نماید. و اگر امکان دستیابی
به آنان وجود ندارد از خداوند طلب مغفرت کرده، برای صاحبان حق دعا نماید.
و اگر حقی الهی به گردن دارد، نماز را ترک نموده، روزه نگرفته، و ...
آن را جبران نموده، تدارک کند. و در نتیجه پس از آن که با آب توبه گناهان
خود را شستشو داد، آماده راهیابی به درگاه ربوبی شود.
ز منجلاب هوس گر برون نهی قدمی - نزول در حرم
کبریا توانی کرد - اگر ز هستی
خود بگذری یقین می دان - که عرش و فلک زیر پا توانی
کرد
3 ـ وصیت
مسافرت همیشه با خطر همراه بوده و هست. راه های
طولانی و ناهموار، دزدان مسلّح، نبودن امکانات غذایی و بهداشتی
و ناامن بودن راه ها و امثال آن، موجب می شد تا تعدادی از مسافران جان
به جان آفرین بسپارند و مظلومانه در گوشه ای به خاک سپرده شوند. در
عصر کنونی نیز که امکانات فراوانی برای مسافران فراهم
شده، باز خطراتی جان انسانها را تهدید می کند. افراد بشر، در زمین
و آسمان امنیت لازم را ندارند. گاهی هواپیمای مسافربری
بعلّت نقص فنی سقوط می کند و تعدادی کشته می شوند. و گاهی
دو اتومبیل باهم برخورد می کند و جان سرنشینان بی گناهش
را می گیرد. بنابر این هیچکس نمی تواند آینده
اش را پیش بینی نموده و به بازگشت خویش مطمئن باشد. از این
رو نوشتن وصیت امری ضروری و لازم است تا وارثان دچار مشکل نشده،
تکلیفشان را بدانند.
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «کسی که بر مرکبی سوار
می شود لازم است وصیت کند.»
4 ـ اخلاص در نیت
سالکان این طریق، لازم است با نیتی
خالص و جانی پاک در سرزمین وحی گام نهند، آنان که دل به دیگری
سپرده اند به قرب حق راه پیدا نمی کنند. خداوند در قرآن کریم
فرموده است:
«و ما اُمروا الاّ لیعبدوا الله مخلصین له الدین»;(
بینه : 4) «و آنان را جز این فرمان ندادند که خدا را بپرستند در حالی
که در دین او اخلاص میورزند.»
خداوند قبل از آن که به عمل آدمیان بنگرد، به نیت
های آنان نظر می کند. رسول گرامی اسلام ـ ص ـ فرمود: «انما
الاعمال بالنیات»; «کارها بر اساس نیت هاست و ارزیابی هر
عمل بستگی به نیت و انگیزه آن عمل دارد.» ونیز فرمود:
«خداوند آن مقدار از عمل را که خالص و پاک برای او انجام شده می پذیرد.»
(سنن نسائی، ج6، ص25; صحیح بخاری، ج4، ص20; صحیح مسلم،
ج6، ص46)
اخلاص شرط اساسی تمامی عبادات است و هر کس
عبادتی را برای خودنمایی و ریا کاری، و یا
دستیابی به امور مادّی و دنیایی انجام دهد،
کاری بی فایده انجام داده است و صاحبش از آن بهره نخواهد گرفت.
این اصل تا آنجا اهمیت دارد که اگر رزمنده ای در میدان
جنگ و جهاد شرکت نموده، برای رسیدن به غنیمت و یا چیره
شدن در جنگ به تلاش نظامی دست زند و کشته شود، شهید بحساب نمی آید،
و جایگاهش دوزخ است.
پیامبر ـ ص ـ در تقسیم بندی تنبّه آفرینی،
حاجیان امت خود در آخر زمان را به سه دسته تقسیم فرموده اند:
1 ـ ثروتمندانی که برای تفریح به حج می
روند!
2 ـ گروههای متوسط جامعه که برای سوداگری
و تجارت به زیارت خانه خدا می روند!!
3 ـ نیازمندان آنان که برای خودنمایی
و ریاکاری حج می گزارند!
سلمان پس از شنیدن این سخن، با شگفتی
سؤال کرد: ای رسول خدا آیا چنین زمانی فرا خواهد رسید؟
و پیامبر ـ ص ـ فرمود: سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست
اینها در آینده واقع خواهد شد. (المیزان، ج5، ص433)
امام صادق ـ ع ـ نیز فرمودند: دو گونه حج وجود دارد:
1 ـ حجی برای خدا 2 ـ حجی برای مردم.
آن کس که برای خدا حج گزارد خداوند به وی پاداش
بهشت دهد، و آن که برای مردم حج بجای آورد پاداش آن را در روز قیامت
از مردم بگیرد!! (وسائل، ج8، ص76)
بنابر این آنان که فقط برای خدا حج انجام دهند
مورد رحمت و مغفرت پروردگار قرار خواهند گرفت.( وافی، ج2، ص47)
5 ـ زاد و توشه حلال
حاجی باید زاد و توشه راه را از مال حلال تهیه
کند.
پیامبر ـ ص ـ فرمود: خداوند پاکیزه است و جز
پاکیزه را نمی پذیرد.
پیامبر ـ ص ـ فرمود: هنگامی که مردی با
مال حرام حج می گزارد و می گوید: لبیک اللّهمّ لبیک
خداوند به او پاسخ می دهد: لا لبیک ولا سعدیک حتی تَرُدَّ
ما فی یدیک.
و در روایت دیگری آمده است: لا لبیک
ولا سعدیک و حجّک مردود علیک. (فیض القدیر 1 : 328)
خداوند در قرآن مؤمنان را به آنچه به رسولان خویش امر
کرده، سفارش می کند و می فرماید: «یا ایها الرسل
کلوا من الطیبات و اعملوا صالحاً انی بما تعملون علیم.»( مؤمنون
: 51) و فرمود: «یا ایها الذین آمنوا کُلوا من طیبات ما
رزقناکم.» (بقره : 172)
حاجیانِ ژولیده موی و گرد و غبار بر چهره
نشسته در سفر الهی حج، همه جا یا رب یا رب گفته، خدا را می
خوانند، کسی که غذا و پوشاک خود را از راه حرام تهیه نموده و با حرام
رشد یافته چگونه انتظار دارد خداوند دعایش را پاسخ بگوید؟!
در اشعاری که به احمد بن حنبل منسوب است آمده است:
حَجَجْتَ بمال اصلُه سحتٌ - فما حججتَ ولکن حَجَّتِ العِیرُ - لا یقبلُ
اللهُ إلاّ کلَّ طیبة - ما کُلُّ من حجّ بیت الله مبرور (هدایة
السالک، ج1، ص137)
6 ـ چشم به مال دیگران نداشتن
حاجی سزاوار است، چشم از مال دیگران برداشته،
حج را عزتمندانه بجای آورد.
ابن عباس گفته است: گروهی بدون تهیه زاد و
توشه، حج می گزاردند، خداوند این آیه را نازل فرمود: «و تزوّدوا
فانّ خیر الزاد التقوی.»
عکرمه و مجاهد و جز آنان نیز گفته اند: گروهی
از اعراب بدون همراه داشتن غذا و خوراکی لازم، به حج آمده می گفتند:
ما توکل کننده بر خدا هستیم و برخی از آنان می گفتند: چگونه
ممکن است که ما حج خانه خدا را انجام دهیم و او غذا به ما ندهد؟ و با این
فکر و روش، باری بر دوش مردم شده، غذای اینگونه افراد را دیگران
تأمین می کردند، خداوند آیه: «و تزوّدوا ...» را نازل و آنها را
از این کار بازداشت. (تفسیر طبری، ج4، ص166; در المنثور، ج1،
ص221 ـ 220)
در تاریخ آمده است: برخی از فقهای ری
نزد شبلی آمده از او خواستند با توکل بر خدا در حج همراهی اش کنند، او
نیز با آنان شرط کرد: 1 ـ خوراکی با خود برندارند! 2 ـ از هیچکس
درخواستی نکنند! 3 ـ از هیچکس چیزی نپذیرند! و آنان
در شرط سوّم ماندند!! سپس شبلی گفت: شما توکل کرده اید لیکن بر
خوراکی ها و غذاهای دیگر حاجیان!! (هدایة السالک،
ج1، ص295)
احمد بن حنبل پیشوای حنبلیان درباره آنان
که بدون زاد و توشه به سفر آمده اند گفت: من آن را دوست نمی دارم، اینان
بر خوراکی های مردم توکل کرده اند. (ابن قدامه، المغنی، ج3،
ص221)
7 ـ تأمین مخارج زن و فرزند
حاجی قبل از سفر لازم است، مخارج زندگی زن و
فرزندانش را تأمین نموده، سپس به حج مشرف شود.
آن کس که توان تأمین زندگی و هزینه خوراک
و پوشاک خانواده خود را ندارد مستطیع نبوده، حج بر او واجب نیست.
امام صادق ـ ع ـ به نقل از پدر بزرگوارشان فرموده اند: «...
من استطاع الیه سبیلا» سبیل در آیه بمعنای گستردگی
در مال است; به شکلی که با قسمتی از آن حج انجام داده و با باقیمانده
آن خوراک (و زندگی زن و فرزندش) را تأمین کند. (وسائل، ج11، ص37)
در جای دیگر فرمود: «حج خانه خدا واجب است بر
کسی که راهی بسوی آن بیابد و آن، توشه و وسیله سفر
همراه با سلامتی است و نیز بجای گزاردن نفقه خانواده و آنچه پس
از حج بدان نیاز دارد.»( وسائل، ج11، ص38)
صاحب جواهر ـ رحمة الله علیه ـ چهارمین شرط از
شرایط استطاعت را، داشتن امکانات مالی به اندازه رفع نیاز، و
تأمین مایحتاج زن و فرزند دانسته می فرماید: آن کس که چنین
توانی ندارد حج بر او واجب نیست (بلا خلاف أجده، بل ربما یظهر
من بعضهم الاجماع علیه ...) (جواهر الکلام، ج17، ص273)
8 ـ انتخاب زمان مناسب
شنبه از روزهای هفته، بهترین روز برای
آغاز سفر است.
ابو ایوب خزاز و عبدالله بن سنان از امام صادق ـ ع ـ
معنای این فرموده خداوند بلند مرتبه را جویا شدند که: «فاذا قضیت
الصلوة فانتشروا فی الأرض و ابتغوا من فضل الله ...»; (جمعه : 62) (وسائل
الشیعه، ج1، ص347، ح14982)
حضرت فرمود: نماز، روز جمعه، و پراکنده شدن روز شنبه. (فقیه،
ج2، ص174/774)
سزاوار است که انسان روز جمعه را برای فراگیری
مسائل دینی، و بهره گیری معنوی قرار دهد.
امام باقر ـ ع ـ فرمود: «پیامبر ـ ص ـ روز پنج شنبه
را برای مسافرت انتخاب می فرمود. (فقیه، ج2، ص173/768) آن حضرت
همچنین در جای دیگری می فرماید: «روز پنجشنبه
را خدا، فرشتگان و رسول خدا ـ ص ـ دوست دارند.» (وسائل الشیعه، ج11، ص358)
کراهت سفر در روز جمعه، برای این است که مردم
در نماز جمعه شرکت نموده، حضورخود در صحنه را به نمایش بگذارند. امام صادق ـ
ع ـ فرمود: «کراهت (سفر در روز جمعه) بخاطر نماز است.»( الخصال، ص393/95)
9 ـ غسل
مستحب است مسافر در آستانه حرکت غسل کند و هنگام غسل بگوید:
«بسم الله و بالله و لا حول و لا قوة الا بالله ...» و نیت غسل را، توبه،
حاجت، زیارت، طلب خیر، نماز و دعا قرار دهد. و اگر روز جمعه است غسل
جمعه را نیز به نیت اضافه نموده، برای همه آنها یک غسل
انجام دهد. (وسائل، ج11، ص369، ح15039 و 15040)
10 ـ صدقه
مستحب است مسافر در آغاز حرکت، صدقه دهد و آیة الکرسی
بخواند. (محاسن، ص348، ح231)
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «صدقه بده و هر روزی که خواستی
خارج شو.» (محاسن، ص348، ح23)
و نیز دو رکعت نماز بخواند و بگوید: «اللهم انی
استودعک نفسی و أهلی و مالی و ذریتی و دنیای
و آخرتی و أمانتی و خاتمة عملی»; (محاسن، ص379، ح15064)
«خداوندا! خود، خانواده، پول، فرزندانم، دنیا، آخرت، امانت و پایان
کارم را به تو می سپارم.» آنگاه همسر و فرزندانش را در اتاق گرد آورده، بگوید:
«اللهم انی استودعک الغداة نفسی و مالی و أهلی و ولدی
و الشاهد منّا و الغائب، اللهم اجعلنا فی جوارک اللهم لا تسلبنا نعمتک ولا
تغیر ما بنا من عافیتک و فضلک.»( محاسن، ص38، ح15065) «بار خدایا:
همانا من [از] فردا، خود و مال و خانواده و فرزندانم، ـ چه آنان که نزد من اند، و
چه آنان که نیستند ـ همه را به تو می سپارم. پروردگارا! ما را در کنار
خود قرارمان ده، و نعمتهایت را از ما مگیر و آنچه از سلامتی و
فضل تو در اختیار ماست، تغییر مده.»
و زمانی که از در خانه بیرون می رود، در
آستانه در ایستاده، سوره های حمد و معوّذتین، قل هو الله احد، آیة
الکرسی را در پیش رو و سمت راست و چپ بخواند و بگوید: «اللهم
احفظنی و احفظ ما معی، و سلّمنی و سلّم ما معی، و بلّغنی
و بلّغ ما معی ببلاغک الحسن الجمیل»; (کافی، ج2، ص543، ح9، چاپ
بیروت) «خداوندا! مرا و آنچه با من است نگهدار، و مرا و آنچه با من است سالم
بدار، و مرا و آنچه با من است با صورتی نیکو و زیبا به مقصد
برسان.»
امام سجاد ـ ع ـ فرمود: هرگاه بنده ای از بندگان
خداوند از خانه خارج می شود، شیطان سر راهش می آید، اگر
گفت: «بسم الله ...» دو فرشته [نگهبان برای انسان] به او گویند: «خود
را کفایت کردی» و اگر گوید: «آمنت بالله» «به خدای ایمان
دارم» گویند: هدایت شدی و راه یافتی، پس اگر گوید:
«توکّلت علی الله» «بر خدای توکّل کردم» گویند: محفوظ ماندی،
آنگاه شیطان از او دست کشیده، آنجا را ترک می کند و می گوید:
چگونه از کسی که هدایت شده، محفوظ مانده، و کفایت شده برای
ما سودی حاصل خواهد شد؟ (کافی، ج2، ص41 چاپ بیروت) ذیل این
روایت دارد: «یا ابا حمزه: ان ترکت الناس لم یترکوک و ان رفضتهم
لم یرفضوک قلت: فما أصنع؟ قال: اعطهم من عرضک لیوم فقرک و فاقتک.»
در روایت دیگری امام صادق ـ ع ـ فرمود:
هنگامی که به قصد حج و عمره از خانه خود بیرون آمدی ـ انشاء
الله ـ ، پس دعای فرج را بخوان و آن دعا این است: «لا اله الاّ الله
الحلیم الکریم، لا اله الاّ الله العلی العظیم، سبحان
الله رب السموات السبع، و رب الأرضین السبع، و رب العرش العظیم و
الحمد لله ربّ العالمین.»
11 ـ بی خبر به مسافرت نروید
امام صادق ـ ع ـ به نقل از پیامبر ـ ص ـ فرموده اند:
مسلمانی که قصد مسافرت دارد باید برادران دینی خود را از
قصد خویش آگاه سازد، و متقابلا این حق را ایجاد می کند که
موقع بازگشت برادران ایمانی به دیدار او بیایند.
(وسائل، ج11، ص448، ح15227; کافی، ج2، ص174، ح16)
12 ـ بدرقه مسافر
مستحب است مسافر را دوستان و بستگانش بدرقه کنند.
همچنین مستحب است برای مسافر دعا کنند. پیامبر
ـ ص ـ هرگاه مؤمنان را بدرقه می نمود، با آنان خداحافظی کرده، می
فرمود: «خداوند بر تقوای شما بیفزاید و به سوی هر خیری
شما را راهنمایی کند، و حاجات شما را برآورد، و دین و دنیای
شما را سالم بدارد و شما را صحیح و سالم بازگرداند.» (فقیه، ج2، ص180،
ح805)
امام صادق ـ ع ـ برای گروهی از اصحاب خود که پیاده
عازم حج بودند، دعا کرده، فرمود: «خداوندا! آنان را بر قدم هایشان استوار
بدار و شریان های ایشان را آرام دار (قوّت قلب به آنان عنایت
کن).» (وسائل الشیعه، ج11، ص408، ح15121; محاسن، ص255، ح54)
آنگاه که اباذر را به تبعیدگاه می بردند، علی،
حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ و عقیل پسر ابیطالب، عبدالله
بن جعفر، و عمار یاسر او را بدرقه کردند و علی ـ ع ـ خطاب به آنان
فرمود: با برادرتان اباذر خداحافظی کنید; زیرا مسافر ناچار باید
به راه خود برود، و بدرقه کننده ناگزیر است که باز گردد. (وسائل، ج11، ص405،
ح15115)
13 ـ انتخاب همراه
لذت سفر آنگاه افزون خواهد شد که انسان، رفیق و همنشین
صمیمی برای خود برگزیند تا سختی های سفر بر
او هموار گردد. پیامبر ـ ص ـ به مسافران توصیه می فرمود: ابتدا
رفیق راه را انتخاب کنید آنگاه مسافرت بنمایید «الرفیق
ثم السفر.» (وسائل، ج11، ص408، ص15123)
و در سخنی دیگر به امیر مؤمنان علی
ـ ع ـ فرمود: «به تنهایی سفر مکن، که همانا شیطان با شخص
تنهاست، و او از دو نفر دورتر است و فاصله دارد. ای علی، همانا مردی
که تنها مسافرت کند در معرض گمراهی است، دو نفر نیز چنین اند،
اما آنگاه که به سه رسیدند، گروه و کاروان به حساب می آیند.»
(وسائل، ج11، ص410، ص15127)
رسول خدا ـ ص ـ سه نفر را لعنت فرمود: 1 ـ آن کس که تنها
غذا بخورد 2 ـ کسی که در خانه ای تنها بخوابد 3 ـ سواری که در
دشت و بیابان تنها حرکت کند. (وسائل، ج11، ص410، ص15129)
اسماعیل بن جابر گفت: در مکه خدمت امام صادق ـ ع ـ
بودم. مردی از اهالی مدینه خدمت آن حضرت آمد، حضرت از او سؤال
کردند: چه کسی همراهت بود؟ پاسخ گفت: با کسی همسفر نبودم. امام صادق ـ
ع ـ فرمود: «اگر من بر تو فرمان می راندم، نیکو ادبت می کردم.
سپس فرمود: یکی شیطان است، دوتا نیز شیطانند، سه
نفر یاران و چهار نفر رفیقانند.» (وسائل، ج11، ص409، ص15130)
این روایت، بخوبی نشان می دهد که پیشوایان
دین، مردم را به داشتن همراه در سفر ترغیب و تشویق می
کرده اند. و در حدیثی دیگر رسول خدا ـ ص ـ از کسی که تنها
مسافرت کند، با عنوان «بدترین مردم» یاد کرده است. (وسائل، ج11، ص409،
ص15126)
14 ـ هم شأنی در مسافرت
در انتخاب رفیق سفر لازم است دقت نموده، همراهانی
هم شأن و هم طراز را برگزیند تا در سفر به او خوش بگذرد. اسحاق بن جریر
گفت: امام صادق ـ ع ـ پیوسته می فرمود: «با کسی همراه شوید
که از همراهی با او احساس زینت و سرافرازی کنید و با آنان
که همین احساس را نسبت به شما دارند همراه نشوید.»
شهاب بن عبد ربّه گوید: به امام صادق ـ ع ـ گفتم: شما
وضعیت من، و دوست گرفتنم و بخششی که نسبت به برادرانم دارم را می
دانید، با گروهی از این دوستان در راه مکه همسفر می شوم و
نسبت به آنان بذل و بخشش می کنم و امور معاششان را توسعه می دهم. امام
فرمود: «ای شهاب چنین مکن; زیرا که اگر تو دست بازی نسبت
به آنان نشان دهی و آنان نیزچنین کنند، نسبت به آنان ستم کرده ای،
و اگر امساک نموده، چیزی به آنان ندهی، خوارشان گردانیده
ای، پس افرادی چون خود را همراه گیر، و با همسنگ خود همراه
باش.» (وسائل، ج11، ص413)
امام باقر ـ ع ـ نیز فرمود: «با مثل خودت مسافرت کن،
و با کسی که مخارج تو را تأمین می کند همراه مباش; زیرا این
عمل موجب ذلّت و خواری مؤمن است.» (وسائل، ج11، ص413)
حسین بن ابی العلاء گفت: همراه با بیست و
اندی مرد به سوی مکه حرکت کردم، و در هر منزلی گوسفندی
برای آنان سر می بریدم، آنگاه که می خواستم خدمت امام
صادق ـ ع ـ داخل شوم، حضرت خطاب به من فرمود: ای حسین، مؤمنان را ذلیل
می کنی؟ گفتم: از چنین کاری به خدا پناه می برم.
امام فرمود: به من خبر داده اند که در هر منزلی گوسفندی قربانی
می کنی؟ گفتم: از این کار، هدفی جز خدا نداشته ام، فرمود:
آیا ندانستی که در میان همراهان تو افرادی هستند که دوست
می دارند همچون تو عمل کنند لیکن توان آن را ندارند و احساس خود کوچک
بینی و شکستگی روحی، می کنند؟! گفتم: از خدا طلب
مغفرت دارم و دیگر چنین نکردم.» (وسائل، ج11، ص414، ص15142)
در تعداد همسفر نیز باید دقت کرد مستحب است از
چهار تا هفت نفر بیشتر نباشند. رسول خدا فرمود: محبوبترین یاران
نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ چهار نفرند و هیچ گروهی از هفت نفر افزون
نشوند مگر آن که هیاهو و جار و جنجالشان بسیار می شود. (وسائل،
ج11، ص416)
15 ـ یادآوری نعمت های خداوند
راهی حج، آنگاه که سوار بر مرکب می شود، مستحب
است نعمت های خداوند را به یاد آورده، سپاسگزاری نماید و
بگوید: «الحمد لله الذی هدانا للإسلام، و علمنا القرآن، و منّ علینا
بمحمّد ـ ص ـ سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی
ربنا منقلبون، و الحمد لله ربّ العالمین ...» (قرب الاسناد، ص32; وسائل،
ج11، ص387، ح15080)
علی بن ابیطالب ـ ع ـ فرمود: هر کس بر مرکب
سوار شده، نعمت هایی را که خداوند به او داده به یاد آورد و آیه:
«سبحان الذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مقرنین ...» را بخواند و بگوید:
«استغفر الله الذی لا اله الاّ هو الحی القیوم و أتوب الیه،
اللهم اغفر لی ذنوبی، انه لا یغفر الذنوب الاّ أنت.» مولای
بخشنده و کریم گوید: «ای فرشتگان من، بنده من می داند که
گناهان را جز من کسی نمی بخشد. شما شاهد باشید که من گناهان او
را آمرزیدم.» (قرب الاسناد، ص32; وسائل، ج11، ص389)
16 ـ دعا و ذکر در حال حرکت
پیمودن راه های زمین و آسمان همراه با
فراز و نشیب و اوج و فرود است، اتومبیل به مناطق کوهستانی که می
رسد، جاده های پر پیچ و خم کوهستان را طی کرده بالا می
رود و پس از رسیدن به قلّه، سرازیر می شود، هواپیما نیز
از فرودگاه برمی خیزد، اوج می گیرد و با رسیدن به
مقصد فاصله خود را با زمین کم نموده، در فرودگاه به زمین می نشیند.
زائر در تمامی این مراحل سزاوار است یاد خدا را زیر لب
زمزمه کند.
رسول خدا ـ ص ـ آنگاه که در مسیری بالا می
رفت «الله اکبر» و زمانی که فرود می آمد: «سبحان الله» می گفت.
(وسائل، ج11، ص391، ح15088; فقیه، ج2، ص179، ح796)
حذیفة بن منصور گوید: همراه با امام صادق ـ ع ـ
به طرف مکه حرکت کردیم. پس از نماز حضرت فرمود: «اللهم خل سبیلنا و
أحسن تیسیرنا و أحسن عافیتنا» و هرگاه از بلندی بالا می
رفت می فرمود: «اللهم لک الشرف علی کل شرف.»
(وسائل،ج11،ص393،ح15092;کافی،ج4، ص287، ح1)
در بین راه، برخی مناطق، همچون گردنه های
صعب العبور و راه های پر پیچ و خم خطرناک و ترس آفرین اند. امام
صادق ـ ع ـ فرمود: «اگر به جایی رسیدی که ترسانی، این
آیه را بخوان: «ربّ ادخلنی مُدخل صدق و أخرجنی مُخرج صدق و اجعل
لی من لدنک سلطاناً نصیراً.» (الاسراء : 80)
برخی از برادران رسول خدا ـ ص ـ نزد آن حضرت آمده،
اظهار داشتند ما به قصد تجارت عازم شام هستیم به ما بیاموزید چه
بگوییم. پیامبر فرمود: آنگاه که مسافر در بین راه به منزلی
فرود آمد نماز عشا را خوانده و به هنگام خوابیدن، تسبیحات حضرت فاطمه
ـ سلام الله علیها ـ را بگوید و سپس آیة الکرسی را
بخواند. پس همانا تا به صبح از هر بلایی مصون خواهد ماند.» (وسائل الشیعه،
ج11، ص395، ح15096; محاسن، ص368، ح120)
امام سجاد ـ ع ـ فرمود: اگر کسی پیاده حج کند و
سوره انا انزلناه فی لیلة القدر را بخواند، سختی پیاده روی
را احساس نکند.» (وسائل الشیعه، ج11، ص396، ح15099; مکارم الأخلاق، ص242)
امام صادق ـ ع ـ به آن کس که تنها سفر کند، دستور داده اند
به هنگام سفر این دعا را بخواند: «ما شاء الله لا حول و لا قوة الاّ بالله،
اللهم آمن وحشتی و أعنّی علی وحدتی، و أدِّ غیبتی.»
(وسائل الشیعه، ج11، ص397، ح15101)
17 ـ مسافرت در شب
انتخاب شب برای مسافرت، توصیه رسول خدا ـ ص ـ
است. امام صادق ـ ع ـ به نقل از پیامبر ـ ص ـ فرمود: «بر شما باد مسافرت در
شب; زیرا زمین در شب درنوردیده می شود.» (کافی، ج8،
ص314، ح489)
قسمت پایانی شب برای آغاز سفر بهتر است;
زیرا خداوند ابتدای شب را برای آسایش و راحتی انسان
قرار داده، تا بدن استراحت لازم را داشته، و روح نشاط خود را بازیابد.
علی ـ ع ـ به معقل فرمود: چون شب را آسودی،
هنگام سحر و یا دمیدن فجر، در پناه برکت خداوند، سفر را آغاز کن.(نهج
البلاغه، نامه 12)
18 ـ شراکت در هزینه ها
مستحب است مسافران همدل، پول و توشه خود و همراهان را یکجا
جمع نموده، سپس از آن برداشت کرده، خرج کنند. این عمل برای اخلاق و
رفتار آنان نیکوتر، و برای روح و جانشان پاکیزه تر است. (وسائل،
ج11، ص413)
این ویژگی با سیستم کنونی،
که کلیه هزینه ها از سوی سازمان حج و زیارت تأمین می
شود، بخوبی سازگار است و دیگر مسافرتهای دسته جمعی از این
قبیل را نیز شامل می شود.
19 ـ حفظ پول و اثاثیه
مسافر باید حافظ و نگاهبان پول و اثاثیه خود
باشد تا در طول سفر دچار مشکل نشود، صفوان جمال به امام صادق ـ ع ـ گفت: می
خواهم به حج بروم، خانواده من نیز همراه من است، پول و هزینه سفرم را
در همیانی که دارم بگذارم؟ و آن را به کمر ببندم؟ امام فرمود: بله،
پدرم پیوسته می فرمود: از توانمندی مسافر اینست که بتواند
پول [و وسایل] خود را حفظ کند. (وسائل، ج11، ص419
20 ـ همراه داشتن مواد خوراکی
در سفر حج و عمره، از پاکیزه ترین خوراکی
ها و بهترین مواد همچون بادام، شکر و سویق و آرد نرم الک نکرده، توشه
بردارید که علی بن الحسین ـ ع ـ چنین می کرد.
(وسائل، ج11، ص423، ح15111)
امام صادق ـ ع ـ نیز فرمود: جوانمردی در سفر
عبارت است از فراوانی و خوبی توشه و بذل و بخشش آن به همراهان و پنهان
نگهداشتن اسرار همسفران ...(وسائل، ج11، ص424ح15162)
امام سجاد ـ ع ـ به نقل از رسول خدا ـ ص ـ فرمود: از
بزرگواری مرد آن است که توشه سفر خود را پاکیزه و شیرین و
گوارا سازد.
21 ـ نیازمندیهای سفر
مستحب است مسافر نیازمندیهای سفر را
همچون: آینه، شانه، مسواک، دارو، درفش و نخ، سرپایی، ظرف آب،
لباس، و ...(وسائل، ج11، ص425، ح15165) با خود بردارد.
در روایت آمده است: پیامبر ـ ص ـ هرگاه به سفر
می رفت چند چیز را همراه خود برمی داشت: 1 ـ آینه 2 ـ
سرمه دان 3 ـ شانه 4 ـ مسواک. (وسائل، ج11، ص426، ح15167)
امام صادق ـ ع ـ به مسافران توصیه فرمودند: مقداری
تربت سالار شهیدان را با خود برداشته، آن را بوسیده، بر چشمانشان
بگذارند سپس این دعا را بخوانند: «اللهم انی أسألک بحق هذه التربة، و
بحق صاحبها، و بحق جدّه و بحق أبیه و بحق اُمّه و أخیه، و بحق وُلده
الطاهرین، اجعلها شفاءً من کل داء، و أماناً من کل خوف، و حفظاً من کل سوء.»
سپس تربت را در جیب خود بگذارد، چنین انسانی پیوسته در
پناه خداوند است. (وسائل، ج11، ص428 ح15173)
22 ـ کمک به دیگران
مستحب است مسافر به همراهان خود در طول سفر کمک کند. رسول
خدا ـ ص ـ فرمود: کسی که مسافر مؤمن را یاری دهد، خداوند هفتاد
و سه گرفتاری او را حل می کند. (وسائل، ج11، ص429، ح15179)
امام سجاد ـ ع ـ بیشتر اوقات با کسانی به
مسافرت می رفتند که آن حضرت را نمی شناختند و با آنها شرط می
کرد تا در طول سفر، به آنان کمک کند. در یکی از این سفرها، مردی
حضرت را شناخت و به همراهان خود، آن حضرت را معرفی کرد، آنان هراسان خدمت
امام سجاد ـ ع ـ آمده دست و پای ایشان را بوسیده، عذر خواهی
کردند.
پیامبر ـ ص ـ فرمود: «سید القوم خادمهم فی
السفر»; بزرگ یک ملت آن کس است که در مسافرت به دیگران کمک کند.
23 ـ جوانمردی در سفر
مستحب است مسافران در سفر جوانمردی از خود نشان دهند.
رسول خدا ـ ص ـ تلاوت قرآن، و حضور دائم در مساجد، و همراهی با برادران در
حل حوائج و نیازهای آنان را نشانه فتوّت و جوانمردی در وطن، و
فراوانی و خوبی توشه و بخشش آن به همسفران، و کتمان اسرار همراهان، و
خوش خلقی، و شوخی بدون معصیت را علائم جوانمردی در سفر
دانسته اند. (وسائل، ج11، ص436، ح15197; عیون اخبار الرضا، ج2، ص27، ح137)
لقمان به فرزندش فرمود: اگر با گروهی مسافرت کردی،
در کار خود و آنان فراوان مشورت کن، در چهره آنان فراوان لبخند بزن، از خوراکی
ها و توشه هایی که همراه داری بر آنان ببخش و با آنان کریمانه
عمل کن، دعوت آنان را پاسخ گوی و اگر از تو یاری خواستند، آنان
را کمک کن. اگر در کار حقی از تو شهادت خواستند، شهادت ده، آنگاه که همراهان
تو پیاده راه می پیمایند با آنان همراهی کن، و آن
زمان که آنان به کاری مشغولند، با آنان کار کن، سخن سالمندانی که سن
آنان از تو بیشتر است را پذیرا باش، اگر تو را به چیزی
امر نمودند، پیروی کن و اگر چیزی از تو خواستند پاسخ مثبت
ده و جواب منفی به آنان مده (فقیه، ج2، ص194، ح884).
24 ـ اقامه نماز
لقمان حکیم به فرزندش وصیت کرده، فرمود:
فرزندم! آنگاه که وقت نماز فرا رسید، آن را بخاطر چیزی تأخیر
مینداز، نماز را بجای آر و خود را از این دین رها ساز،
نماز را به جماعت بخوان گرچه مکان برای نماز تنگ باشد، «گویی بر
نوک نیزه ایستاده ای»، هرگاه به نزدیکی منزلی
رسیدی از مرکب فرود آی و ابتدا مرکبت را رسیدگی کن
(در آن زمان اسب و شتر بود و به آنان علوفه می دادند، و در این زمان
اتومبیل است و نیاز به بنزین و روغن دارد) در سرزمینی
فرود آی که سبزه زار و خوش منظر و آرام بوده، خاکی نرم داشته باشد ـ
سنگلاخ نباشد ـ . و آنگاه که فرود آمدی، قبل از نشستن دو رکعت نماز بخوان
... اگر می توانی غذا نخوری تا ازآن به دیگران صدقه دهی،
اینچنین کن. تا زمانی که سواره ای، قرآن بخوان، و هرگاه
فراغتی یافتی دعا کن. در آغاز شب حرکت نکن، و بجای آن از
پایان شب بهره بگیر، و در طول راه صدایت را بلند نکن. (فقیه،
ج2، ص194، ح884)
25 ـ مراعات حال دیگران
در تابستان و در هوای گرم، در صفوف نماز جماعت و یا
جلساتی که حاجیان شرکت می کنند، سزاوار است مراعات حال دیگران
را بکنند. پیامبر ـ ص ـ فرمود: سزاوار است نشستگان در تابستان بگونه ای
بنشینند که میان هر دو نفر به اندازه بلندی یک ذراع فاصله
باشد تا گرفتار رنج و زحمت نشوند. (وسائل، ج12، ص14; کافی، ج2، ص662، ح8)
26 ـ وفاداری
امام صادق ـ ع ـ فرمود: امام سجاد ـ ع ـ هنگام رحلت، به
فرزندشان امام باقر ـ ع ـ فرمودند: من با این شتر بیست مرتبه به حج
رفته ام، امّا به او تازیانه ای نزده ام، هنگامی که او مرد،
لاشه اش را به خاک بسپارید تا درندگان گوشتش را نخورند ... پس آنگاه که شتر
مرد، امام باقر ـ ع ـ گوری بساخت و او را دفن کرد. (ثواب الاعمال، ج1، ص74)
27 ـ مدارا با بیماران
پیامبر ـ ص ـ فرمود: اگر یکی از شما در
مسافرت بیمار شد تا سه روز نزد او بمانید (و او را تنها نگذارید)
(وسائل، ج11، ص452)
28 ـ کوتاهی سفر
مسافران پس از پایان یافتن کار و حاجی پس
از خاتمه اعمال، زودتر نزد خانواده خویش بازگردد، امام سجاد ـ ع ـ فرمود:
سفر پاره ای از عذاب و ناراحتی است، هر یک از شما که سفرش پایان
پذیرفت (و کارش تمام شد) در بازگشت به سوی خانواده اش بشتابد. امام
صادق ـ ع ـ نیز فرمود: از محلّی به محل دیگر رفتن، زاد و توشه
را به پایان رسانده، اخلاق را بد و لباس را ژنده می نماید.
29 ـ سوغات
هنگام بازگشت از سفر، برای زن و فرزندانتان هدیه
ای به همراه بیاورید. امام ادق ـ ع ـ فرمودند: به هر مقدار که
توان مالی دارید هر چند یک سنگ، برای زن و فرزندتان هدیه
بیاورید. (وسائل، ج11، ص459، ح15259)
30 ـ استقبال حاجی در برگشت
مردم حاجیان را هنگام عزیمت به بیت الله
الحرام بدرقه می کنند و پس از مراجعت نیز به استقبال و دیدار
آنان می روند. این سنّت حسنه در روایات مورد تأکید قرار
گرفته از آن به عنوان امری مستحب یاد شده است. (کافی، ج4، ص256،
ح17; فقیه، ج2، ص147، ح648) و در روایتی دیگر امام سجاد ـ
ع ـ توصیه فرموده که حجاج و عمره گزاران را گرامی بدارند. (محاسن،
ص71، ح142)
(سایت حج ،
آداب سفر حج ، میقات حج سال چهارم شماره سیزدهم پاییز
1374 ، آداب سفر حج، سید علی قاضی عسکر)
اهمیت حج در میان وظایف اسلامى
در حدیث معروفى كه على (علیه السلام ) - در زمینه
فلسفه احكام ، طبق نقل نهج البلاغه حكمت 252 بیان فرموده نیز اشاره پر
معنائى به اهمیت حج شده است ، مى فرماید: فرض الله الایمان تطهیرا
من الشرك000و الحج تقویة للدین : خداوند ایمان را وسیله
پاك سازى مردم از شرك 000و حج را سبب قوت دین قرار داده است .
قال على علیه السلام: الله الله فى بیت ربكم لا
تخلوه ما بقیتم فانه ان ترك لم تناظروا. على(ع) فرمود: خدا را! درباره خانه
پروردگارتان در نظر داشته باشید تا هستید، آن را خالى نگذارید.
زیرا اگر حج متروك شود نظر رحمتخدا از شما قطع خواهد شد. (بحارالانوار ج
1696)
عن ابى جعفر الباقر علیه السلام فى قول الله تبارك و
تعالى: «ففروا الى الله انى لكم منه نذیر مبین» (سورة الذاریات
آیه 51) قال: حجوا الى الله. امام باقر(ع) درباره آیه شریفه
«ففروا الى الله انى لكم منه نذیر مبین» فرموده است: منظور از فرار
به سوى خدا آن است كه آهنگ حج كنید. (معانى الاخبار ص 222 )
عن على علیه السلام قال: نزل جبرئیل عى النبى
صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یا محمد مر اصحابك بالحج و الثلج،
فالحج رفع الاصوات بالتلبیة و الثلج نحر البدن. امام على علیه السلام
فرمود: جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و گفت: اى محمد یارانت را به
عج و ثج فرمان ده. عج یعنى فریاد و لبیك برآوردن و ثج یعنى
قربانى كردن شتران. (معانى الاخبار ص 224)
عن معاویة بن عمار، قال: سئلت ابا عبدالله علیه
السلام عن یوم الحج الاكبر فقال: هو یوم النحر و الاصغر العمرة.معاویة
بن عمار گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم روز حج اكبر چه
روزى است؟ حضرت فرمود: روز حج اكبر روز عید قربان است و حج اصغر عمره است.
(معانى الاخبار ص 295 )
عن الرضا علیه السلام قال: ما رایتشیئا
اسرع غنا و لا انفى للفقر من ادمان الحج. از امام رضا علیه السلام نقل شده
كه فرمود: هیچ چیزى را بیشتر از حج مداوم، در بىنیازى و
فقر زدائى مؤثر ندیدم. (بحار الانوار، ج 74، ص 318 )
عن ابى عبدالله علیه السلام قال: من مات فى طریق
مكة ذاهبا اوجائیا امن من الفزغ الاكبر یوم القیامة. امام صادق
علیه السلام فرمود: هركس در راه رفت و برگشت مكه بمیرد از اندوه بزرگ
روز قیامت ایمن خواهد بود. (ملاذ الاخیار ج 2237)
عن ابى عبدالله علیه السلام قال: الحاج و المعتمر
وفدالله ان سالوه اعطاهم و ان دعؤه اجابهم و ان شفعوا شفعهم و ان سكتوا ابتداهم و یعوضون
بالدرهم الف الف درهم. امام صادق علیه السلام فرمود: حاجى و عمرهگزار مهمان
خدایند. اگر چیزى بخواهند به ایشان دهد. اگر او را بخوانند،
پاسخ مىگوید. اگر شفاعت كنند. شفاعت ایشان را مىپذیرد، اگر
سكوت كنند، با آنان آغاز سخن مىكند و در برابر هر درهمى كه خرج كردهاند، یك
میلیون درهم به آنان مىپردازد. (ملاذ الاخبار ج 2267)
عن الباقر علیه السلام من نظر الى الكعبة لم یزل
یكتب له حسنة و یمحى عنه سیئة حتى یصرف بصره عنها. امام
باقر -علیه السلام- فرمود: هر كس به كعبه نگاه كند. تا وقتى به آن مىنگرد
مدام كارنیك برایش نوشته مىشودوگناهش پاك مىشودتاوقتى دیده از
آن برگرداند. (بحار الانوار ج 6596)
عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: الحجحجان، حج لله
و حج للناس، فمن حج لله كان ثوابه على الله و الجنه و من حج للناس كان ثوابه على
الناس یوم القیامة. حج دوگونه است: حجى براى خدا و حجى براى خلق، هر
كس براى خدا حج گزارد، پاداشش آنست كه خدا كه وى را به بهشت درآورد و هر كس براى
مردم حج گزارد، پاداش وى روزقیامتبرعهده مردم خواهد بود. (بحار الانوارج96
24 )
عن الصادق -علیه السلام- انه قال: ما سبیل من
سبیل الله افضل من الحج الا رجل یخرج بسیفه فیجاهد فى سبیل
الله حتى یستشهد. هیچ راهى از راههاى خدا برتر از حج نیست مگر اینكه
مردى شمشیر بردارد و در راه خدا جهاد كند تا شهید گردد. (بحار الانوار
ج 96 49 )
قال ابو جعفر علیه السلام والحجر كالمیثاق و
استلامه كالبیعة و كان اذا استلمه قال: اللهم امانتى ادیتها و میثاقى
تعاهدته لیشهدلى عندك بالبلاغ.حجرالاسود مثل یك پیمان است ودست
كشیدن بر آن چون بیعت[با خدا]است وقتى حضرت دستبرحجرالاسود مىكشید
مىفرمود:خدایا!امانتم را ادا كردم.میثاق خودراتجدیدكردم، تو
گواه باش كه من وظیفهام را بپایان رساند. (بحار الانوار ج96 48 )
عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: لایزال الدین
قائما ما قامت الكعبة. تا كعبه برپاست، دین برپاست. (بحار الانوار ج 96 57 )
عن ابى جعفر -علیه السلام- قال: قلت له: لم سمى البیت
العتیق؟ قال: لانه حر عتیق من الناس و لم یملكه، احد. از امام
باقر -علیه السلام- سؤال شد، چرا كعبه را بیت العتیق نامیدهاند؟
فرمود: زیرا این خانه آزاد است و رها شده و در ملكیت هیچ
كس درنیامده است. (بحارالانوار ج 96 59 )
عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: ان الله عزوجل
حرمات ثلاث لیس مثلهن شىء كتابه و
هو حكمه و نوره و بیته الذى جعله قبلة للناس لایقبل من احد توجها الى
غیره و عترة نبیكم. خداى عزوجل سه ناموس محترم و مقدس دارد كه هیچ
چیز به حرمت آن نرسد. كتابش كه فرمان او و نور اوست وخانهاش كه آنرا قبله
مردم قرار داده و توجه به جایى غیر آن از هیچكس پذیرفته
نیست وعترت پیامبر شما. (بحار الانوار ج96 60 )
عن على -علیه السلام- قال: لو كان لى وادیان یسیلان
ذهبا و فضة ما اهدیت الى الكعبة شیئا لانه یصیر الى
الحجبة دون المساكین. اگردورودخانه مواج ازطلاونقره داشته باشم هیچ چیزبه
كعبه اهدا نخواهم كرد،زیرابه پردهداران«ناشایست»مىرسد نه به مساكین
ومستمندان. (بحارالانوار ج 96 67 )
عن عبدالله بن سنان، عن ابى عبدالله -علیه السلام-
قال قلت: ارایت قوله «و من دخله كان امنا» (سورة آل عمران آیة 97) البیت
عنى اوالحرم؟ قال: من دخل الحرم من الناس مستجیرا به فهو امن و من دخل البیت
من المؤمنین مستجیرا به فهو امن من سخط الله و من دخل الحرم من الوحش
و السباع و الطیر فهو امن من ان یهاج او یؤذى حتى یخرج من
الحرم. عبدالله بن سنان گوید به امام صادق -علیه السلام- گفتم: بفرمایید
منظور از آیه «و من دخله كان امنا» چیست؟ كعبه مورد نظر استیا
حرم؟ فرمود: هر كس از مردم به حرم پناه آورد در امان است. هركس از مؤمنین بر
حرم پناه آورد از خشم خدا در امان است و هر حیوان وحشى و درنده و پرندهاى
كه داخل حرم شود. در امان است از ارعاب و اذیت تا از آن بیرون رود.
(بحار الانوار ج 96 74 )
قال رسول الله صلى الله علیه و آله ان الله اختار من
البلدان اربعة فقال عزوجل: و التین والزیتون و طور سینین
و هذا البلد الامین. و التین المدینة و الزیتون بیت
المقدس و طور سینین الكوفة و هذا البلد الامین مكة. خداوند از
شهرهاى چهار شهر برگزیده است و فرموده: والتین و الزیتون و طور
سینین و هذا البلد الامین. منظور از تین مدینه و
منظور از زیتون بیت المقدس است و مقصود از طور سینین كوفه
و مقصود از این شهر امن، مكه معظمه است. (بحار الانوار ج 96 77 )
قال ابو جعفر علیه السلام لایقبل الله عزوجل
حجا و لاعمرة من مال حرام. خداوند عزوجل، حج و عمره از مال حرام را قبول نمىكند.
(بحارالانوار ج 96 120 )
عن ابى جعفر قال: ما یعبؤ بمن یؤم هذا البیت
اذا لمیكن فیه ثلاث خصال: ورع یحجزه عن معاصى الله و حلم یملك
به غضبه و حسن الصحابة لمن صحبه. كسى كه قصد این خانه مىكند اگر سه خصلت
نداشته باشد، مورد اعتنا قرار نخواهد گرفت: 1-ورعى كه اورا از گناهان بازدارد. 2-
بردبارى كه جلوخشمش را بگیرد. 3- حسن معاشرت باهمراهان. (خصال ج1 97و
بحارالانوار ج96 121)
عن ابى جعفر علیه السلام قال: لیس على النساء
اجهار التلبیة و لاالهرولة بین الصفا و المروة ولااستلام الحجر الاسود
و لادخول الكعبة و لاالحلق انما یقصرون من شعورهن... براى زنان در حج این
امور لازم نیست: 1- بلند گفتن لبیك. 2- هَروَله بین صفا و مروه
[كه نوعى دویدن است) 3- دست كشیدن بر حجرالاسود. 4- ورود به كعبه. 5-
سرتراشیدن، تنها باید قدرى از موى خود را كوتاه كنند. (بحارالانوار ج
96 189 )
عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: لله تبارك و تعالى
حول الكعبة عشرون و مائة رحمة منها ستون للطائفین و اربعون للمصلین و
عشرون للناظرین. خداوند تبارك و تعالى در پیرامون كعبه صد و بیست
بخش رحمت دارد؛ شصت قسمت آن براى طواف كنندگان، چهل قسمت براى نمازگزاران، و بیست
قسمت براى ناظران كعبه است. (بحارالانوار ج 96 202 )
عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: یستحب ان
تطوف ثلاث مائة و ستین اسبوعا عدد ایام السنة فان لم تستطع فما قدرت
علیه من الطواف. مستحب است كه 360 طواف به تعداد روزهاى ایام سال به
جاى آورى، اگر نتوانستى هر قدر كه ممكن شد طواف كن. (بحار الانوار ج 96 204 )
قال رسول الله صلى الله علیه و آله طوفوا بالبیت
واستلموا الركن فانه یمین الله ارضه یصافح بها خلقه.دور خانه
خدا طواف كنید، ركن «حجر الاسود» را دست بسائید، زیرا به منزله
دست است خدا در زمین است كه با بندگانش دست مىدهد. (بحار الانوار ج96 202
)
عن الباقر -علیه السلام- قال: صلاة فى المسجد الحرام
افضل من مائة الف صلاة فى غیره من المساجد. یك نمازدرمسجدالحرام
ازصدهزار نماز در مساجد دیگر برتر است. (بحار الانوار ج96 241 )
قال رسول الله صلى الله علیه و آله ماء زمزم شفاء لما
شرب له. آب زمزم به هر قصدى بنوشد براى آن شفاست. (بحار الانوار ج96 245 )
عن الرضا -علیه السلام- قال: كان ابو جعفر یقول:
ما من بر و لا فاجر یقف بجبال عرفات فیدعو الله الا استجاب الله له.
اما البر ففى حوائج الدنیا و الاخرة و اما الفاجر ففى امر الدنیا. هیچ
نیكوكا و بدكارى در كوههاى عرفات دعا نمىكند مگر اینكه خدا دعایش
را مىپذیرد. دعاى نیكوكاران را در حوائج دنیا و آخرت و دعاى
بدكاران را در كار دنیا مىپذیرد. (بحار الانوار ج96 251 )
عن النبى-صلى الله علیه وآله- قال:اعظم اهل عرفات
جرمامن انصرف و هو یظن انه لن یغفرله. گناه كسى ازهمه بزرگتر است كه
ازعرفات برگرددوخیال كندآمرزیده نخواهد شد. (بحار الانوار ج96 248)
عن ابى عبدلله -علیه السلام- فى رمى الجمار قال: له
بكل حصاة یرمى بها تحط عنه كبیرة موبقة.
امام صادق -علیه السلام- درباره رمى جمرات فرمود: با
هر سنگریزهاى كه حاجى مىزند یك گناه كبیره هلاكتبار از وى
فرو مىریزد. (بحار الانوار ج 96 273 )
عن على بن جعفر عن اخیه موسى -علیه السلام-
قال: سئلته عن رمى الجمار لم جعل قال: لان ابلیس اللعین كان یتراءى
لابراهیم -علیه السلام- فى موضع الجمار. فرجمه ابراهیم -علیه
السلام- فجرت السنة بذلك. على بن جعفر مىگوید: از امام كاظم -علیه
السلام- پرسیدم: چرا رمى جمرات واجب شده است؟ فرمود: چون ابلیس لعین
در جایگاه این سنگها براى ابراهیم -علیه السلام- ظاهر شد
و آن حضرت او را سنگسار كرد، این كار در حج سنت شد. (بحار الانوار ج 96
273 )
قال على بن الحسین -علیه السلام- فى حدیث
له: اذا ذبح الحاج كان فداه من النار. وقتى حاجى قربانى را ذبح كند در برابر آتش
جهنم فدیه او خواهد بود. (بحار الانوار ج 96 288 )
عن ابى جعفر -علیه السلام- قال: انما امر الناس ان یاتوا
هذه الاحجار فیطوفو بها ثم یاتونا فیخبرونا بولایتهم و یعرضوا
علینا نصرهم. مردم مامور شدهاند بیایند دور این سنگها
طواف كنند سپس نزد ما بیایند و اعلام وابستگى و حمایت و یارى
نمایند. (بحار الانوار ج 96 374 )
مختصرمناسک حج وعمره
احـرام در میقات
تلاش بیوقفه مسؤولان کاروان با شروع اعمال و احرام در
میقات آغاز می شود، که از آنجا به بعد، دقّت بسیار زیاد و
مدیریت کامل، ضامن پیشبرد کارها خواهد شد.
کسانی که مدینه بعد هستند و برای احرام
به «جُحفَه» می روند، نسبت به احرام مشکل خاصی ندارند، چون میقات
جُحفه اختصاص به مسجد ندارد و تمام منطقه جحفه، میقات است و احرام در آنجا
اشکال ندارد. (مناسک، ص83، س17) لذا بردن زائران به داخل مسجد بویژه در
مواقع ازدحام و زیادی جمعیت، ضرورتی ندارد و برای
خانمهایی که از رفتن به مسجد معذورند مشکلی وجود ندارد. ولی
کسانی که مدینه قبل هستند و برای احرام به مسجد شجره می
روند، چون تنها مسجد شجره میقات است و بنابر احتیاط واجب باید
احرام در مسجد واقع شود(مناسک، ص77، م1) توجه به نکات ذیل لازم است:
1 ـ قبل از رفتن به مسجد زائران را نسبت به جغرافیای
مسجد، محل وضو و غسل احرام توجیه نمایید که به راحتی
بتوانند اعمال را انجام دهند و زائری گم نشود و احرامی در حیاط
اوّلی که پس از دستشوییها و قبل از مسجد است انجام نشود، چون
برخی از حجاج خیال می کنند آنجا نیز جزو مسجد شجره است.
2 ـ خانمها را راهنمایی کنید که پس از
رفتن به مسجد، پشت نرده های چوبی جمع شوند تا روحانی کاروان، نیت
و لبیک را برای آنها بگوید، چون قسمت زنانه مسجد جداست و مردان
حق ورود به آن قسمت را ندارند و بین قسمت مردانه و زنانه، نرده چوبی
بلندی قرار دارد. در این قسمت، وظیفه «خانم دستیار» نیز
سنگین تر خواهد بود.
3 ـ خانم دستیار باید نسبت به شناسایی
و انجام احرام خانمهایی که از رفتن به مسجد معذورند روحانی
کاروان را یاری دهد.
4 ـ احرام در هر جای مسجد اشکال ندارد، حتی در
قسمتهایی که اخیراً توسعه یافته و جزو مسجد به حساب می
آید، لذا گرداندن زائران در قسمتهای مختلف مسجد لازم نیست، بلکه
گاهی سبب مزاحمت برای دیگران نیز می باشد.
5 ـ اگر وقت احرام مصادف با نماز جماعت مسجد شجره شد، لازم
است زائران را به نماز جماعت راهنمایی نمایید، و از تکرار
لبیک، به صورت دسته جمعی، آنهم صدای بلند بپرهیزند.
6 ـ زائران را نسبت به نبردن ساکها به داخل حیاط اوّلی
مسجد توجیه کنید، چون ممکن است گم شود و یا بر اثر مشابه بودن
ساکها اشتباه شود و مشکلاتی پدید آورد.
7 ـ شایسته است چند دمپایی مناسب، جزو
اثاث کاروان باشد، که اگر دمپایی کسی گم شد، بتواند با عاریه
گرفتن آن، به راه خود ادامه دهد و این مسأله را به زائران گوشزد کنید
که هنگام رفتن به مسجد شجره یا مسجد الحرام، محل گذاشتن دمپایی
خود را به خوبی بخاطر بسپارند، تا به اشتباه نیفتند یا آن را در
پاکتی گذاشته و همراه خود ببرند.
نذر احرام قبل از میقات (برای بانوان)
چون به فتوای حضرت امام خمینی ـ قدس سره
ـ و برخی از فقهای بزرگوار، نذر زن بدون اجازه شوهر خود صحیح نمی
باشد و ممکن است برای بانوانی که از رفتن به مسجد معذورند این
مسأله مورد نیاز باشد تا قبل از میقات; مثلاً در مدینه منوّره
با نذر محرم شوند، و نیازی به وارد شدن به مسجد نباشد، مناسب است مدیر
کاروان این مسأله را قبل از سفر به روحانی کاروان یادآوری
کند تا او هم خانمهایی را که به تنهایی مشرف می
شوند، راهنمایی کند که از شوهرشان نسبت به نذر اجازه بگیرند.
س ـ در مناسک مرقوم است که زنهای حائض باید
عبوراً از مسجد شجره محرم شوند و اگر نمی توانند، در خارج مُحرم شوند و در
مُحاذی جُحفه تجدید احرام کنند، چون این کار مشکل است و مُحاذی
جُحفه معلوم نیست، آیا حضرت امام اجازه می فرمایند که اینگونه
اشخاص در مدینه با نذر محرم شوند؟
ج ـ چون احرام قبل از میقات با نذر صحیح است،
زنهای حائض که عذر شرعی از دخول مسجد دارند، می توانند در مدینه
با نذر برای عمره محرم شوند، و در این صورت لازم نیست به مسجد
شجره بروند، ولی نذر زن باید با اذن شوهر باشد.(مناسک، ص81، س13)
داشتن حوله اضافی
مدیران کاروان، زائران را راهنمایی کنند
تا یک یا دو تکه پارچه سفید یا دو حوله اضافه همراه داشته
باشند که اگر لباس احرامشان گم شد، از آن استفاده کنند و اگر نجس شد و امکان تطهیر
آن نبود به راحتی بتوانند تعویض کنند.
محرمات احرام
زیر سایه رفتن
یکی از محرمات احرام برای مردان، زیر
سایه رفتن است، لذا توجه شما را به مسائل ذیل جلب می کنیم:
1 ـ حرمت زیر سایه رفتن اختصاص به حال حرکت بین
دو منزل دارد; مانند پیمودن مسافت جحفه به مکه، یا مدینه به مکه
و مکه به عرفات. بنابراین در حال توقف برای غذاخوردن، استراحت و همچنین
در جایی که منزل کرده اند زیر سایه رفتن مانع
ندارد.(مناسک، ص129، م2)
2 ـ وقتی که زائران به مکه، عرفات، منا وارد می
شوند، این اماکن حکم منزل را دارد و زیر سایه رفتن اشکال ندارد،
بنابر این می توانند با ماشین سقف دار مسافت منزل تا مسجدالحرام
را طی کنند.(مناسک، ص142، س28)
3 ـ به فتوای حضرت امام ـ قدس سره ـ و بسیاری
دیگر از مراجع تقلید، مردان محرم در شب می توانند سوار ماشین
سقف دار شوند.(مناسک، ص131، م8 و ص137، م5)
4 ـ چنانچه تعداد زیادی از مردان کاروان مقلّد
کسانی بودند که استفاده از اتومبیل مسقف (حتی در شب) را جایز
نمی دانند، باید با هماهنگی روحانی کاروان، نسبت به این
مسأله اقدام لازم انجام گیرد.
5 ـ زمان حرکت زائران از جحفه یا مدینه به مکه،
طوری تنظیم شود که به طلوع آفتاب برنخورد. با کمال تأسف در سالهای
اخیر نمونه های بسیاری اتفاق افتاده که به سبب تأخیر
در حرکت یا اهمال و سستی مسؤولان کاروان و گاه بر اثر پدید آمدن
نقص فنی برای اتومبیل، به صبح برخوردند و با مشکل استظلال مواجه
شدند.
قسـم خـوردن
یکی دیگر از محرمات احرام، قسم خوردن به
نام خداوند است، بنابر این مسؤولان اداره کاروان، در مواقع شدت کار و برخورد
با دیگران، اعصاب خود را کنترل کرده و از جدال بپرهیزند.
نگاه در آینه
بسیار بعید است که زائران، عمداً به آینه
نگاه کنند ولی از جمله مواضعی که نگاه در آینه اتفاق می
افتد، یکی در اتومبیل و دیگری در هتل است.
نسبت به اتومبیل، گاه یادآوری آن ضرر بیشتری
دارد، چون معمولاً حرکت زائران در شب است و توجهی به آینه ندارند و
اگر بی توجه نگاهشان به آینه بیفتد اشکال ندارد و یادآوری
آن گاهی سبب نگاه کردن می شود، ولی نسبت به محل اسکان و هتل،
چون غالباًدر سالن انتظار، راهروها، دستشویی ها آینه وجود دارد،
بهتر است دست اندرکاران اداره کاروان در مدتی که زائران محرم هستند، آینه
ها را با روزنامه یا کاغذی بپوشانند، تا حجاج به مشکلی دچار
نشوند.
حرام بودن مرد بر زن و زن بر مرد
در مدتی که زائران در حال احرام می باشند، ترتیبی
اتخاذ گردد که تماس همسران با یکدیگر کمتر باشد، چون برخی از
زائران به جهت جهل به مسأله یا غفلت از آن متوجه حرمت نیستند، در حالی
که نگاه با شهوت و لمس بدن یکدیگر نیز حرام است.
قطع تلبیه
کسی که برای عمره تمتع محرم شده، وقتی
خانه های مکه را ببیند، نباید لبیک بگوید، ( مناسک،
ص105، سطر 11) لذا این مسأله را هنگام رفتن به مکه، بجز اتومبیلی
که روحانی کاروان در آن حضور دارد که او تذکر خواهد داد، در سایر
اتومبیلها که مدیر و معاون یا خدمه حضور دارند، بجاست که این
مسأله برای زائران یادآوری شود.
غـذای خوشبـو
آشپز محترم کاروان و همکاران وی، در مدتی که
زائران در احرام عمره یا حج هستند چون نمی توانند غذای خوشبو
بخورند، از طبخ غذاهای خوشبو و زدن زعفران به آن و دادن سبزیهای
خوشبو به زائران خودداری فرمایند. (مناسک، ص114، م2 و 4)
طواف و نماز طواف
طهارت
چون طواف و نماز آن باید با طهارت انجام شود، قبل از
بردن زائران به مسجدالحرام برای طواف، یادآوری شود که وضو بگیرند
تا نزدیک مسجد یا هنگام شروع طواف کسی به دنبال وضو نرود که از
جمع جدا می ماند و مشکل ایجاد می کند. غسل مستحبی برای
رفتن به مسجد الحرام و انجام طواف گرچه ثواب دارد ولی از وضو کفایت نمی
کند و وضو هم لازم است.
زمان طواف
برای بردن زائران به طواف، وقت مناسبی در نظر
گرفته شود که زیاد شلوغ نباشد و حتی المقدور به شستشوی مسجد و
نماز جماعت برخورد نکند چون ممکن است سبب قطع طواف یا سعی بشود و به
جهت آگاه نبودن زائران به مسائل طواف ممکن است مشکلاتی برای کاروان پیش
آید.
شک در طواف یا قطع آن
در طواف لازم است تعدادی از دست اندرکاران کاروان،
زائران را همراهی کنند، تا بتوانند طواف را به خوبی بجا آورند و شک و
شبهه ای پیش نیاید ولی چنانچه فردی در تعداد
شوطهای طواف یا سعی شک کرد و یا به جهتی طواف را
قطع کرد،حتماً مسأله را با روحانی کاروان در میان بگذارد تا با راهنمایی
وی بتواند، اعمال را به پایان برد.
نیابت در نماز طواف
دست اندرکاران کاروان، نیابت در نماز طواف را از کسی
نپذیرند، چون به فتوای حضرت امام ـ ره ـ و بسیاری از فقها
نیابت کفایت نمی کند. (مناسک، ص224، م17)
تقصیـر
تقصیر در عمره تمتع، مکان معینی ندارد و
لازم نیست پس از اتمام سعی، فوراً انجام شود و لازم نیست بر
مروه باشد. شلوغی مروه بیشتر به سبب توقف زائران در هنگام تقصیر
است، مناسب است که زائران توجیه شوند تا پس از سعی، محل را ترک کنند و
در فضای باز با خیال راحت تقصیر را انجام دهند، حتی گاهی
مشاهده می شود که خانمها در همان محل شلوغ برای تقصیر موی
خود را بیرون آورده اند تا قدری از آن را بچینند در حالی
که مردان نامحرم می بینند. با این که می توانند ناخن بچینند
و ضرورتی نسبت به چیدن موی سر وجود ندارد.
روحانی و مسؤولان کاروان، بویژه خانم دستیار
لازم است که بانوان محترم را نسبت به این مسأله توجیه کنند، تا خلافی
مرتکب نشوند.
بیـن الاحـرامین
پس از اتمام عمره تمتع و قبل از احرام حج کارهای ذیل
جایز نیست:
* تراشیدن سر
* انجام عمره مفرده
* بیرون رفتن از شهر مکه
* و همچنین کندن درخت و گیاه حرم و صید
در حرم
بنابراین در این مدت، زائران باید توجیه
شوند که این اعمال را انجام ندهند، گرچه این مسائل را روحانی
کاروان یادآوری خواهد کرد، ولی نظارت بر رفتار زائران تا حدی
برعهده مدیر، معاون و خدمه خواهد بود و گاهی زائران کاروان از مدیر
یا دیگران نسبت به رفتن به غار حرا، غار ثور و... سؤال می کنند.
ولی نسبت به خدمه، چنانچه بخواهند برای آماده
سازی محل اسکان در عرفات و منا از شهر مکه بیرون روند و یا برای
تحویل اثاثیه یا جنس از انبارهایی که بیرون
شهر است، در صورت امکان باید محرم شوند به احرام حج و در همین احرام
بمانند تا وقتی که برای وقوف و انجام اعمال حج به عرفات می روند
ولی چنانچه ناچار باشند و محرم شدن هم موجب حرج و مشقت است اشکال ندارد.
(مناسک، ص257 و 258 و 259 ـ س16 تا 19 و 23 و 24)
مسأله ـ خدمه کاروانهای حج اگر عمره مفرده بجا آورده
باشند هر دفعه که از مکه خارج می شوند و به جده می روند و برمی
گردند لازم نیست محرم شوند ولی اگر عمره تمتع بجا آورده اند بنابر احتیاط
نباید از مکه خارج شوند مگر در صورت حاجت، در حالی که محرمند با احرام
حج.
س ـ خدمه کاروانها که پس از انجام عمره تمتع باید به
عرفات و منا بروند برای دیدن چادرها و کارهای دیگر و برگردند
به مکه، وظیفه آنان چیست؟
ج ـ بنابر احتیاط واجب نمی توانند از مکه خارج
بشوند مگر در مورد ضرورت و در این صورت باید برای حج مُحرم شوند
و بیرون بروند. بلی اگر احرام برای آنان حَرَجی باشد و
رفتن به عرفات و منا بر آنان ضرورت دارد، می توانند بدون احرام به آنجا
بروند.
یادآوری:
اکنون بر اثر توسعه شهر مکه، «جبل النور» که غار حرا در آن
قرار دارد جزو شهر مکه به حساب می آید ولی «جبل الثور»، که غار
ثور در آن است، هنوز جزو شهر به حساب نمی آید. (البته احتمال اینکه
امسال 1393 جزو مکه شود هست)
احـرام حـج
محل احرام حج، شهر مکه است. برخی از فقها مثل حضرت
امام ـ قدس سره ـ تمام شهر مکه فعلی را برای احرام کافی می
دانند و برخی دیگر می فرمایند احرام حج باید در مکه
قدیم واقع شود، در این مورد هم با هماهنگی روحانی کاروان
نسبت به احرام آنها اقدام شود و بهتر آن است که در مسجدالحرام محرم شوند. اگر در
روز هشتم یا حتی قبل از آن هم محرم شوند اشکال ندارد، بنابر این
در صورت لزوم می توان آنها را در وقت خلوت به مسجد الحرام برد تا محرم شوند.
زمان حرکت به عرفات
وقوف به عرفات از ظهر روز نهم آغاز می شود، بنابراین
زمان حرکت به سوی عرفات به گونه ای باید تنظیم شود که
حجاج قبل از ظهر در عرفات حاضر باشند و رفتن شب عرفه و استفاده از خنکی هوا
و همچنین نبود مشکل استظلال وقت مناسبی است.
چون در وقت وقوف (از ظهر تا مغرب) حاجیان باید
در صحرای عرفات باشند و از حدود آن خارج نشوند، بنابر این باید
نسبت به حدود عرفات، که امروزه با تابلوهای بزرگ مشخص شده است، توجیه
شوند وحتی المقدور از تردد در جاهای مختلف عرفات نیز بپرهیزند
که احتمال گم شدن آنها زیاد است و در صورت گم شدن از اعمال بازخواهند ماند.
از عرفات تا مشعر الحرام
یکی از لحظات حساس در مدت فعّالیت مدیران
و معاونان و خدمه کاروانها، از عرفات تا مشعر و از آنجا تا منا است که باید
با تلاش و تدبیر، زائران را بطور کامل و سالم به مقصد برسانند، گرچه در
سالهای اخیر به سبب وجود راههای متعدد، امکان نرسیدن به
موقع تا مشعرالحرام بعید به نظر می رسد، لیکن باید دانست
که فاصله عرفات تا مشعرالحرام در طرق متعدد از 4 تا 6 کیلومتر می
باشد. بنابر این از دورترین راه هم اگر به سمت مشعر می روند،
فاصله بیش از 6 کیلومتر نیست.پس اگر در بین مسیر
دچار مشکلی شدند که نتوانستند با اتومبیل حرکت کنند، برای آن که
از وقوف بازنمانند می توانند زائران را پیاده ببرند، و چنانچه در این
مدت برای زائری مشکل خاصی پیش آمد که باید به بیمارستان
منتقل شود،
حتماً این مسأله را با روحانی کاروان در میان
بگذارید، تا با راهنمایی وی و انجام وقوف اضطراری
بتواند اعمال را به پایان ببرد.
در مشعر الحرام
حاجیان شب عید قربان را در مشعر الحرام
(مزدلفه) به سر می برند و پس از طلوع آفتاب برای انجام اعمال روز عید
قربان روانه منا می شوند. حدود مشعر الحرام اکنون با تابلوهای بزرگی
مشخص شده است و از سوی منا تا ابتدای وادی محسّر که فاصله اش تا
منا حدود 250 متر است، ادامه دارد،
ولی برخی از افراد به غلط تصور می کنند
نهایت منا تا پلی است که وسط منا زده شده اند، و این امر سبب
تراکم بسیار زیاد جمعیت، قبل از پل می شود، بنابر این
دست اندرکاران کاروان می توانند برای وقوف آن سمت پل را اختیار
کنند که گاهی خلوت تر و برای حرکت صبح هم مناسب تر است.
وقوف اضطراری برای بانوان
بانوان و افراد ناتوان می توانند شب عید قربان،
پس از آن که مقداری بعد از نصف شب در مشعر الحرام ماندند، به منا بروند، و این
همان وقوف اضطراری مشعر الحرام است و بهتر آن است که مسؤولان کاروان ترتیبی
اتخاذ کنند که بانوان بویژه سالمندان بتوانند، اعمالشان را به راحتی
انجام دهند. پس از رفتن به منا، بانوان بطور مطلق می توانند رمی روز عید
را در شب انجام دهند،
البته غیر از بانوان، کسانی که نمی
توانند روز رمی کنند، اشکال ندارد رمی را در شب انجام دهند،
و باید توجه داشت که رمی در شب برای
بانوان (بطور مطلق) اختصاص به رمی روز عید قربان دارد، ولی نسبت
به روزهای 11 و 12 ذی حجه تنها بانوانی که نمی توانند در
روز رمی کنند، رمی شبانه برای آنها جایز است ولی
کسانی که بتوانند در روز خودشان انجام دهند، نمی توانند شب رمی
کنند.
س ـ آیا می شود که زنها را در شب دهم بعد از
نصف شب از مَشْعَر به منا بیاورند و همان شب آنان را به جمره عقبه ببرند و
رمی کنند و بعد به خیمه برگردانند و نزدیک غروب روز یازدهم
مجدداً آنان را به جمرات ببرند، تا شب دوازدهم هم رمی روز یازدهم را
انجام دهند و هم رمی روز دوازدهم را، با توجه به ازدحام و خطرهای
احتمالی؟ ج ـ برای زنها رمی جمره عقبه پس از وقوف به مشعر و
آمدن به منا در همان شب عید قربان مانع ندارد، ولی رمی روز یازدهم
و دوازدهم در صورتی برای آنان در شب صحیح است که از رمی
روز معذور باشند.
قربانگاه
یکی از اعمال روز عید و از جمله حساسترین
اعمال حج «قربانی» است. در سالهای اخیر تمام افراد نمی
توانند به قربانگاه بروند، چون بانوان را مطلقاً به قربانگاه راه نمی دهند،
و بسیاری نیز توان این کار را ندارند،
بنابر این لازم است مسؤولان کاروانها، ترتیبی
اتخاذ کنند، که قربانی تمام زائران به موقع انجام شود و اعمال روز عید
قربان به تأخیر نیفتد و کسانی که از طرف سایرین به
قربانگاه می روند به نکات ذیل توجه داشته باشند.
1 ـ حتماً از کسانی که بناست برایشان قربانی
را انجام دهند، نیابت بگیرند و صِرف این که او هم باید
قربانی کند و خوشحال می شود، کافی نیست.(بهتراینست
که روحانی یامدیرکاروان ورقه های کوچکی را تهیه
کنند هرورق آ4 حدود 6یا 8 یا 10نفررا میشود نوشت بدین
صورت که (اینجانب حاجی ... به آقای ... نیابت میدهم
که بجای من درقربانگاه قربانی نماید.) ضمن اینکه شخص نایب
همان ورقه را باخود میبرد درمحل کشتارگاه "معیصم" وهرنیابتی
را که انجام داد یاپاره اش میکند یا جلوش علامت میگذارد.
2 ـ در انتخاب گوسفندان دقت کنید که دارای شرایط
لازم باشد و مهمترین شرایط لاغر نبودن و ناقص نبودن حیوان است.
3 ـ در ذبح حیوان نیت و قصد نیابت و جهت
قبله و گفتن «بسم الله ...» فراموش نشود.
4 ـ چون به فتوای برخی از فقها; از جمله حضرت
امام خمینی ـ ره ـ ذبح با چاقوی استیل صحیح نیست،
چاقویی که مورد استفاده قرار می گیرد آهن باشد.
5 ـ به فتوای حضرت امام خمینی ـ ره ـ
ذابح حیوان باید مؤمن باشد، لذا این مسأله هم مورد توجه قرار گیرد.
بیتوته در منا
در شبهای 11 و 12 ذی حجه حاجیان باید
به نیت یکی از اعمال حج، در منا بمانند،
وقت بیتوته از غروب آفتاب تا نیمه شب است و برخی
از جمله مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای بیتوته
در نیمه دوم را نیز جایز می دانند.
بنابراین خدمه محترم اگر برای انجام کاری
از منا خارج شدند توجه داشته باشند که باید هنگام بیتوته در منا
باشند، و چنانچه دیر برسند، اگر در حج نیابت داشته باشند نیابت
آنها اشکال پیدا می کند.
بیرون رفتن از منا
بیرون رفتن از منا در روزهای دهم و یازدهم
اشکال ندارد و همچنین روز دوازدهم اگر قبل از ظهر برگردد که بعد از ظهر از
منا کوچ کند اشکال ندارد. ولی در شبهای 11 و 12 پس از غروب آفتاب، به
فتوای کسانی که بیتوته در نیمه شب اوّل را واجب می
دانند جایز نیست، ولی پس از نصف شب بیرون رفتن از منا
اشکال ندارد، ولی باید توجه داشت که نیمه شب، ساعت 12 نیست
و محاسبه آن برای بیتوته با محاسبه برای تعیین آخر
وقت نماز عشا تفاوت دارد، چون در اینجا باید شب را از اوّل غروب تا
طلوع آفتاب حساب کرد. (مناسک، ص353، م7)
اگر مسؤولان کاروان تصمیم دارند در شبهای 11 و
12 یا روزهای 11 و 12 زائران خود را برای طواف به مکه ببرند، باید
به مسائلی که بیان شد توجه داشته باشند، که بیتوته را به وقت
انجام دهند و رمی جمرات در روزهای 11 و 12 را به وقت خود که از طلوع
تا غروب آفتاب است انجام دهند و قبل از ظهر روز دوازدهم از منا خارج نشوند.
گرچه ترک بیتوته برای کسانی که تمام شب
را در مکه به عبادت مشغول باشند، مانعی ندارد (مناسک، ص352، ص13) و می
توانند طواف و سعی و سایر اعمال را انجام دهند ولی اگر اعمال
تمام شد نمی توانند آن شب را به منا برگردند بلکه باید بمانند و تا
صبح عبادت کنند.
برگشت از منا
همانگونه که گذشت، حجاج در روز دوازدهم بعد از ظهر می
توانند از منا خارج شوند. مسؤولان کاروان توجه داشته باشند زودتر از این وقت
نباید از حدود منا بگذرند و کسانی که برای رمی جمرات می
روند و لحظاتی همانجا توقف می کنند تا پس از اذان از منا خارج شوند،
باید توجه داشته باشند که جمره عقبه، آخرین حدّ منا است و قبل از ظهر
از مقابل آن نگذرند.
اعمال مکه
اعمال بعد از منا تا آخر ذی الحجه وقت دارد، (مناسک،
ص337، م1)
بنابر این کسانی که از انجام اعمال معذورند و
در شلوغی نمی توانند اعمال را بجا آورند، صبر می کنند تا پس از
گذشت چند روز خلوت شده و اعمال را بجا می آورند.
ولی باید توجه داشت: تا وقتی که طواف حج
و سعی را بجا نیاورده اند، بوی خوش همچنان حرام است و تا وقتی
که طواف نساء و نماز آن را بجا نیاورده باشد، زن و مرد به یکدیگر
حرام هستند.
عمره مفرده پس از اعمال
در حدّ امکان زائران به انجام عمره مفرده پس از اعمال حج
تشویق نشوند، چون احتمال آن هست که اعمال را بطور صحیح انجام ندهند و
همچنان در احرام باقی بمانند، به علاوه که مراعات فاصله با عمره قبلی
نیز لازم است، که به فتوای حضرت امام خمینی ـ ره ـ در
فاصله کمتر از یک ماه به قصد رجاء می توان بجا آورد. (مناسک، ص376،
سطر آخر)
بیماران و مجروحان
اگر برای حاجی بر اثر بیماری یا
تصادف یا حادثه دیگر، مشکلی پیش آمد ونتوانست اعمال را
ادامه دهد، در اولین فرصت روحانی کاروان را مطلع کنید تا با
نشان دادن راه صحیح شرعی، بقیه اعمال را به پایان ببرد،
چون در احکام شرعی وظیفه تمام افراد مشخص شده است.
پرسش و پاسخ
س 1 ـ کسی که از کارمندان سازمان حج است و بناچار باید
بعد از عمره تمتع و قبل از حج از مکه خارج شود و به عرفات برود، با توجه به این
که حج او نیابتی است، آیا لطمه به حج او نمی زند؟
ج ـ ضرر به حج و نیابت او نمی زند، ولی
در صورت امکان باید محرم شود به احرام حج و از مکه خارج شود علی
الاحوط. (مناسک، ص259، س24)
س 2 ـ آیا خدمه کاروانها می توانند قبل از رفتن
زائران به مکه، بدون احرام به مکه بروند و برگردند؟
ج ـ اگر می خواهند به مکه بروند و برگردند، بنابر احتیاط
نباید عمره تمتع انجام دهند، بلکه برای دخول مکه باید به یکی
از مواقیت معروفه بروند و از آنجا بر عمره مفرده محرم شوند. و اَدْنی
الحِلّ، میقات این اشخاص نیست، و پس از انجام اعمال عمرده مفرده
می توانند از مکه خارج شوند و در صورت خارج شدن از مکه، اگر فقط به جده بیایند
برای ورود به مکه در مرتبه دوم و سوم و بعد از آن، احرام واجب نیست،
ولی اگر به مدینه بروند و از آنجا بخواهند به مکه بروند باید در
مسجد شجره محرم شوند برای عمره مفرده دیگر و چون بین این
عمره مفرده و عمره مفرده اول یک ماه فاصله نشده عمره دوم را رجاءاً بجا
آورند و در هر صورت این اشخاص آخرین مرتبه ای که به مکه می
روند باید به یکی از مواقیت معروفه، مثل مسجد شجره یا
جُحفه، بروند و از آنجا برای عمره تمتع مُحرم شوند. (مناسک، ص80، م10)
س 3 ـ توقف ماشین زیر پمپ بنزین و عبور
آن زیر پل، آیا برای مردان محرم اشکال ندارد؟
ج ـ اشکال ندارد. (مناسک، ص137، م2)
س 4 ـ آیا کسانی که شب دوازدهم به مکه آمده
اند، لازم است روز دوازدهم قبل از ظهر برای کوچ بعدازظهر به منا بیایند؟
ج ـ به فتوای حضرت امام خمینی ـ ره ـ
لازم نیست ولی اگر قبل از ظهر به منا بیاید نمی
تواند قبل از ظهر کوچ کند. ولی به فتوای برخی دیگر از
فقها برگشت به منا لازم است.
س 5 ـ خدمه ای که با زنها قبل از طلوع فجر به منا می
روند، ولی خود را قبل از طلوع آفتاب به مَشْعَر می رسانند و وقف رکنی
مشعر را درک می کنند، آیا نیابت آنان صحیح است یا
نه؟
ج ـ اگر از ذوی الاعذار نبوده اند که نیابت
آنها صحیح است در فرض مرقوم حجشان نیابتاً صحیح است هر چند
مرتکب حرام شده اند. (مناسک، ص292، س3)
س 6 ـ اگر سازمان حج و زیارت ـ دست اندرکاران حج را
موظف به انجام عمره مفرده بنماید ولی پس از انجام عمره مفرده، در مکه
اجازه انجام حج می دهد، با توجه به این که در سالهای قبل، حج
خود را انجام داده باشند و نیابتی هم نداشته باشند، تکلیف چیست؟
ج ـ اگر حج واجب بر عهده آنها نباشد می توانند برای
انجام حج مستحبی اِفراد محرم شوند و پس از حج، عمره مفرده دیگری
انجام دهند و نیز می توانند به یکی از میقاتها رفته
و برای عمره تمتع محرم شوند و پس از آن حج تمتع بجا آورند. یادآوری
می شود در حج افراد قربانی نیز واجب نیست.
والحمدللّه اولاً و آخراً. (سایت حج - احكام فقهى
اجرایى حج - میقات حج - سال چهارم شماره دوازدهم تابستان 1374 - احکام
فقهی اجرایی حج محمد حسین فلاح زاده)
قربانی حجاج کجا ذبح میشود
در مجموعه کشتارگاههای مدرن که در سال 1420 هجری
قمری احداث شد، از پیشرفته ترین دستگاهها و مدرنترین سیستمها
جهت ذبح قربانی با نظارت شرعی و دامپزشکی استفاده میشود.
قربانی حجاج کجا ذبح میشود
به گزارش افکارنیوز، کشتارگاه معیصم شهر مکه
مکرمه که زیر نظر طرح بهره برداری از گوشت قربانی وابسته به
بانک توسعه اسلامی اداره میشود، از دو بخش کشتارگاهی روباز و
مجموعه کشتارگاه مدرنیزه تشکیل شده است. در مجموعه نخست که به
کشتارگاه شتر و گاو معروف است، کشتار در فضای باز رخ میدهد و دام مورد
نیاز قربانی بهطور مستقیم از دامدار خریداری میشود
و هر زائر علاوه بر بهای خرید دام باید مبلغ 150 ریال
عربستان بابت بخشی از هزینه ذبح، سلاخی، نظافت دام و دیگر
خدمات شرعی و بهداشتی و بارگیری گوشت دام به مقصد افراد
مستحق پرداخت کند. البته هزینه جاری بیش از مبلغ مزبور است. در
مجموعه کشتارگاههای مدرن که در سال 1420 هجری قمری احداث شد، از
پیشرفته ترین دستگاهها و مدرنترین سیستمها جهت ذبح قربانی
با نظارت شرعی و دامپزشکی استفاده میشود. کشتارگاههای
مدرن از 4 واحد کشتارگاهی تشکیل میشود که در هر کدام از انها
حداقل یکصد هزار رأس گوسفند نگهداری میشود و حجاج میتوانند
دام مورد نیاز خود را به صورت مستقیم خریداری و نوع دام
خود را انتخاب و شخصاً دام خود را ذبح یا اینکه بانک را در ذبح قربانی
خود وکیل کند. در هر واحد از واحدهای چهارگانه یک یا دو
نوع دام وجود دارد که قیمت آن در مبادی ورودی هر واحد نصب شده این
قیمت شامل بهای دام و سایر هزینه های کشتارگاهی
و بارگیری گوشتها به افراد مستحق است. علاوه بر این واحد
کشتارگاهی، کشتارگاههای بستهای وجود دارد که به ذبح گوسفندان
اختصاص دارد. ذبح قربانی در این کشتارگاه بر اساس سیستم توکیل
(وکالت دادن) صورت میگیرد.
در کشتارگاه شماره 1 معیصم هر 30 نفر میتوانند
به یک ذابح وکالت دهند تا قربانی آنها را ذبح کند. کوپن خرید
دام جهت ذبح در این کشتارگاه توسط شرکتها و مؤسسات معینی در
نقاط مختلف مکه و مشاعر و مبادی ورودی کشور به فروش میرسد.
طرح کشتارگاه الکترونیکی که هم اکنون در دست
اجرا است، نخستین بار توسط دو مسلمان آلمانی در کشتارگاه معیصم
با مشارکت 80 ذابح از آلمان به طور آزمایشی اجرا شد.
در این طرح که زیر نظر مرکز طرحهای توسعه
وزارت امور شهرداریها و بخشداریهای عربستان در دست اجرا است،
فقط شتر و گاو ذبح میشود و هر دام قبل از ذبح و هنگام آن از 15 مرحله عبور میکند.
این کشتارگاه دارای 4 واحد کشتاری است که 2 واحد آن امسال و 2
واحد دیگر آن در سال آینده مورد بهره برداری قرار میگیرد.
ظرفیت این کشتارگاه ذبح 10 هزار رأس شتر و گاو ظرف 4 روز است و هزینه
احداث آن بالغ بر56 میلیون ریال عربستان است.
مخزن جمع آوری و نگهداری خون قربانی و
واحد فرآوری شیمیایی آن جهت جلوگیری از
انتشار میکروبها و باکتریها احداث شده است. استقبال حجاج از کارت
اعتباری خرید گوسفند قربانی
رئیس بانک توسعه اسلامی گفت: ارائه خرید
کارتهای اعتباری از طریق اینترنت برای حجاج باعث
شده است، تا تبادل اوراق به سهولت انجام گیرد و آنها مشتاق شوند تا از این
طریق گوسفند قربانی موسم حج را خریداری کنند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج به نقل از بانک
توسعه اسلامی، رئیس بانک توسعه اسلامی در آستانه عید
قربان خواستار برگزاری جلسه هماهنگی برای کشتارگاه «المعیصم»
در موسم حج برای عید قربان شد.
احمد محمدعلی رئیس بانک توسعه اسلامی و
رئیس کمیته مشرف بر این طرح، روز پنج شنبه جلسه ای جهت
بررسی کشتارگاه «المعیصم» مکان قربانی کردن دامها و هدیه
ها با نمایندگانی از طرف دولت، شهرداری، وزارت کشور، وزارت مالی،
وزارت دادگستری، وزارت اوقاف و ارشاد، وزارت حج، وزارت کشاورزی و
دانشگاه پژوهشی حج عربستان و بانک توسعه اسلامی برگزار کرد.
تسهیل ساز و کارهای اجرایی برنامه
ها در موسم حج و اعلام آمادگی کشتارگاههای المعیصم در منی
با هدف اطلاع رسانی به دیگر کشتارگاهها از نتایج این نشست
بود.
بنابراین گزارش، عربستان این آمادگی را
دارد تا گزارش هدیه ها و قربانی کردن موسم حج را به بانک توسعه اسلامی
ارائه دهد.
رئیس بانک توسعه اسلامی با توضیح اینکه
حجاج خانه خدا هر ساله بیشتر میشوند، گفت: سال گذشته گزارشهایی
درباره قربانی کردن یک میلیون رأس گوسفند از طرف حجاج همه
کشورهای جهان داشتیم و این به همت همکاری عربستان در
توسعه ارتباطات بانکی، بازاریابی، اوراق قرضه عربستان، بورس و
انجمن زائران خیر است.
احمد محمد علی در این خصوص گفت: ارائه خرید
کارتهای اعتباری از طریق سایت www. adahi.
org برای حجاج
در طول سال باعث شده است، تا تبادل اوراق به سهولت انجام شود و همچنین مشتاق
شوند تا از این طریق گوسفند موسم حج را هم خریداری کنند.
خرید کارتهای اعتباری هدیه و قربانی
کردن دامها از طریق اینترنت و تلفنهای بانکی در سراسر
عربستان ارائه میشود. (سایت تی نیوز - قربانی حجاج کجا ذبح میشود ،
چهارشنبه 17 مهر 1392 ، مرجع : خبرگزاری فارس)
مناسك عمره مفرده
عمره چیست؟
نام پنج عمل (احرام در میقات ، طواف ، نماز طواف ،
سعى میان صفا و مروه و تقصیر) را عمره مى گویند.
(عمره) به معناى (زیارت) است و مى توان آن را با
معناى آبادى و تعمیر و زیاد كردن مقرون دانست، زیرا كسى كه به زیارت
خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه ، تعمیر، زیاد
شدن شكوفایى و آبادى منطقه ، همه از آثار زیارت عاشقانه آن خانه است .
و در اصطلاحِ فقه، زیارت خانه خداست، با آداب ویژه آن.
فهرست اعمال عُمره مُفْرَده
1 احرام- 2 طواف- 3 نماز طواف- 4 سعی- 5 تقصیر یا
حلق- 6 طواف نِساء- 7 نماز طواف نساء
اقسام عُمره
عمره بر دو قسم است، «تمتّع» و «مُفرده» و هر کدام از آنها،
یا «واجب» است و یا «مستحب».
کسانی که از مکّه دور هستند (شانزده فرسخ شرعی
و بیشتر از آن) که وظیفه آنان «حج تمتّع» است، عمره ای که بر
آنان واجب می شود همراه با حج «عُمره تمتع» نام دارد.البتّه اگردرموسم حج
باشد و درغیرموسم حج کسی که می خواهد به شهر مکّه برود، واجب
است با احرام وارد شود و برای احرام هم باید نیت «عُمره» كند واین
عمره «عُمره مُفرده» نام دارد.
زمان انجام عمره مفرده
عمره مفرده زمان معینی ندارد و در تمام سال می
توان بجا آورد، ولی اگر فاصله دو عمره کمتر از یک ماه باشد، احتیاط
آن است که عُمره دوّم را به قصد رَجاء (به امید ثواب) بجا آورد
000
آیة الله اراکی: بین دو عمره مفرده رعایت
ده روز فاصله لازم است و احوط آن است که در کمتر از ده روز به قصد رجاء آورده شود.
ولی بین عمره تمتّع و عمره مفرده رعایت فاصله لازم نیست.
آیات عظام گلپایگانی، صانعی، زنجانی:
بین دو عمره فاصله معتبر نیست و هر روز می تواند عمره بجا آورد.
آیة الله خامنه ای: فاصله معینی بین
دو عمره شرط نیست، ولی بنابر احتیاط در هر ماه فقط یک
عمره برای خود می تواند بجا آورد، ولی آوردن عمره برای غیر
خود، هر نفر یک عمره جایز است.
آیات عظام خوئی، فاضل، صافی، تبریزی،
سیستانی، مکارم: اگر دو عمره در دو ماه باشد مانع ندارد، اگر چه یکی
در آخر ماه و دیگری در اوَل ماه بعدی، ولی اگر بخواهد در یک
ماه دو عمره بجا آورد و هر دو برای خودش باشد، عمره دوم را رجاءاً بجا آورد،
ولی اگر آن دو عمره یا یکی از آنها برای شخص دیگری
باشد،
آیة الله صافی: اگرآن دو عمره برای دو
نفر باشد در یک ماه هم مانع ندارد.
آیة الله بهجت: افضل، بلکه احوط آن است که عمره دوّم
در ماه دیگری غیر از ماهی باشد که عمره اوّل را بجا آورده
است یا فاصله بین آنها ده روز باشد، ولی اگر بخواهد یک
عمره برای خود و یک عمره برای دیگری بجا آورد،
فاصله یک ماه لازم نیست. و همچنین اگر هر دو عمره برای دیگری
باشد.
000
عمل اول عمره مفرده : احرام درمیقات
چون گذشتن از میقات، بدون احرام جایز نیست،
باید زائرین وحُجّاج در میقات محرم شوند و با احرام به طرف مكه به
راه افتند ،
لباس احرام رابرتن میكند ونیت احرام میكند
و درنیت احرام میگوید محرم میشو م به احرام عمره مفرده یامحرم
میشوم درعمره مفرده با انجام واجبات وترك محرمات قربةً الی الله و
اگرلباس احرام را ازقبل برتن كرده هنگام نیت تكانی به لباس میدهد
بعنوان اینكه تازه برتن میكند. وبهترآنست كه درمدینه قبل ازحركت
كه زمانش را كاروان اعلام میكند غسل احرام بكند و وضو هم بگیرد ولباس
احرام رابرتن كند كه درمسجدشجره زیاد معطل نشود .
کیفیت احرام مردان
مردان، باید تمام لباسهای دوخته را از تن
درآورند (حتی لباسهای کوچک; مانند جوراب) و دو تکّه لباس غیر
دوخته بر تن کنند که یکی را مانند لنگ بر کمر می بندند و دیگری
را بر شانه می اندازند و با نیت احرامِ عُمره مُفرده بگویند:
«لَبّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ
لَبَّیکَ» و احتیاط مستحب است پس از آن بگویند: «اِنَّ الْحَمدَ
وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ لاشریکَ لَکَ لَبَّیکَ.»
000
آیة الله اراکی: بنابر احتیاط واجب جمله
دوم را نیز بگویند.
آیة الله گلپایگانی، آیة الله صافی:
صورت تلبیه چنین است: «لبّیک الّلهُمَّ لبّیکَ، لَبَّیکَ
لاشریکَ لکَ لبَّیکَ، واحتیاط در این است که این
جمله را نیز بگویند: انّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ والمُلْکَ لاشریکَ
لَکَ.
آیة الله مکارم: احتیاط واجب آن است که جمله
دوّم را نیز بگویند امّا لبیک پنجم را نگویند.
آیة الله زنجانی: صورت تلبیه واجب چنین
است: «لبیک، اللّهُمَّ لبّیکَ، لبّیک لا شریک لکَ لبّیک،
إنَّ الحَمدَ والنِّعمَةَ لَکَ وَالْمُلک، لا شریکَ لک.
000
کیفیت احرام زنان
بانوان، می توانند لباس دوخته بپوشند و بیرون
آوردن آنها و پوشیدن دو تکه پارچه غیر دوخته بر آنان واجب نیست
ولی در حال احرام باید لباسی که بر تن دارند، دارای شرایط
لباس نمازگزار باشد، و بنابر احتیاط، حریر هم نباشد. پس، بانوان هم نیت
کرده و لبیک ها را می گویند.
000
آیة الله گلپایگانی، آیة الله
فاضل: احتیاط واجب آن است که زنها نیز این دو جامه را بپوشند،
گرچه کندن لباس دوخته بر آنها واجب نیست، و جایز است پس از نیت
و تلبیه آن دو جامه را بیرون آورند و با همان لباس خودشان باشند.
000
نیت احرام
نیت احرام، آن است که هنگام پوشیدن لباس و گفتن
لبیک بنا داشته باشد که برای «عمره مفرده» محرم شود، و این عمل
و اعمال بعدی را برای اطاعت دستور خداوند انجام دهد و لازم نیست
به زبان بگوید، گرچه گفتن آن هم، مانع ندارد.
000
آیات عظام
اراکی،گلپایگانی،صافی،بهجت: لازم است قصدکندترک محرماتی
راکه برمُحرم حرام است.
000
تبصره:
واجبات وشرائط وكیفیت احرام راروحانیون
محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح
میدهند كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد
ودرحین اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال
كنند.
نكات اخلاقی احرام وتلبیه
هنوز فرسخها به مكّه باقى مانده است كه به زائران خانه خدا
مى گویند: پیاده شوید و لباس هاى خود را از تن بیرون كنید.
اینجا ((میقات )) است از اینجا دیگر با آن قالب قبلى نباید
عبور كرد و اگر اشتباه نمودى و عبور كردى ، باید برگردى ، باید قالب
خود را عوض كنى تا شاید قلب تو عوض شود. همه لباس هاى كوچك و بزرگ و حتى كفش
و كلاهت را بیرون كن .
به حضرت موسى (علیه السلام ) گفتند: فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ
اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً.
اى موسى ! تو در وادى قدس قرار گرفته اى ، پس كفش خود را بیرون
كن ))، ولى اینجا هنوز به وادى قدس نرسیده و هنوز فرسخها تا مكّه راه
مانده است ، باید همه چیز خود را كنار گذاریم . وادى قدس
اینجا (مكّه) است كه فرسخها قبل از رسیدن باید از پوست قبلى بیرون
آییم .
در میقات چه كنیم ؟
قصد و نیت كن ، از غفلت بیرون بیا، لباس
احرام بپوش ، لباس سفید، ندوخته ،
پاك و از مال حلال و بگو خدایا آمدم : لَبَّیكَ اَللّهُمَّ لَبَّیكَ.
چرالباس احرام بپوشیم ؟
لباس احرام یعنى لباسى كه در آن بسیارى از چیزها
را بر خود حرام مى كنیم ، همانگونه كه به جمله اللّه اكبر، تمام اعمالى را
كه سبب بطلان نماز است برخود حرام مى نماییم . آرى كسى كه مى خواهد
وارد حریم حَرَم شود، باید مُحِرم شود، همانگونه كه در مساءله انتظار
امام زمان مى گوییم ، كسى كه در انتظار مصلح است ، خود باید
صالح باشد.
لباس احرام ، احترام به حَرَم است . لباس احرام ، رمز دورى از لهو و لعب و زر و زیور
است. لباس احرام ، لباس خشوع است . لباس احرام ، حركت به سوى كعبه را تشدید
مى كند و شوق دیدار را مى افزاید و گویا انسان از این به
بعد احساس جدّى بودن مى كند. خودش را در مدار یار مى یابد.
لباس احرام ، لباس تعظیم در برابر خدا است . لباس احرام ، به ما مى گوید: از این
به بعد دیگر عوض شده اید، دنیا را كنار زده اید، مرگ و
معاد و آخرت و حضور در برابر خدا را باید ببینید. ورود در لباس
احرام براى شما یك موفقیت است .
بعد از پوشیدن این لباس ، حتى اگر بمیرد، آمرزیده
است .
در روایات مى خوانیم كه امام صادق (علیه
السلام ) همین كه لباس احرام پوشید و خواست بگوید: لبیك ،
از گریه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هرچه كرد، نتوانست تلبیه بگوید،
رهبر یكى از فرقه هاى اهل سنت رو به آن حضرت گفت : چرا معطّلى ؟! امام
فرمود: مى ترسم ، بگویم (لبیك )، خدایا! آمدم ولى جواب آید
كه من آمدن تو را قبول ندارم ! به طواف
كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند-
كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آیى ؟
بارها در گرفتاریها با خدا عهد بستى كه عوض مى شوم ،
از این به بعد خود را اصلاح مى كنم و در راه صحیح قرار مى گیرم
، ولى همین كه از پل گذشتى ، عهد را شكستى ، در اینجا دیگر
مواظب باش ، با توجه بگو: لَبَّیكَ اَللّهُمَّ لَبَّیكَ .
میقات كجاست ؟
شهر مکه و قسمتی از اطراف آن که حدود آن معین می
باشد، و امروزه با ستونها و علامت هایی مشخص شده است «حَرَمْ» نام
دارد که دارای احکام و احترام خاصی است و حیوانات و گیاهان
هم در امان هستند، خارج این محدوده که کندن و چیدن درختان و گیاهان
و صید حیوانات در آن حلال می باشد «حِلّ» نام دارد.
«میقات» مکانی است که ازحل میخواهی
وارد حرم شوی و برای احرام مشخص شده است و آن پنج محل است: «مسجد
شجره»، «جُحفه»، «وادی عقیق»، «قَرنُ المنازل» و «یلَمْلَم»
بنابراین وظیفه افراد مختلف نسبت به احرام عُمره
مفرده بدین شرح است: (الف) کسی که در شهر مکه و اطراف آن، یعنی
در محدوده حرم می باشد، باید به «اَدنَی الحِلّ» برود و از آنجا
محرم شود، و بهتر آن است که از «تَنْعیم» یا «حُدیبیه» یا
«جِعرانه» محرم شود. زائرینی كه بعدازانجام اعمال میخواهند
مجدّدًا محرم شوند و عمره مفرده دیگری بجا آورند ازداخل شهرمكه به
مسجد تنعیم میروند و محرم میشوند (ب) کسی که بیرون
مکه است، ولی از میقات نمی گذرد، یعنی فاصله وی
با شهر مکه کمتر از فاصله میقاتهای حج یا محاذی آنها با
شهر مکه است، در «اَدنی الحِلّ» محرم می شود و لازم نیست به میقات
برگردد. (ج) کسی که هنگام رفتن به مکه از میقات یا محاذی
آن می گذرد، باید از همانجا محرم شود. بنابراین کسانی که
قبل از اعمال عمره برای زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی الله
علیه وآله) و ائمه بقیع(علیهم السلام) به مدینه می
روند آنگاه که روانه مکه می شوند، باید در«مسجد شَجَره» که در چند کیلومتری
مدینه و بر سر راه مکه واقع شده است، و میقات آن مسیر است، محرم
شده و برای انجام بقیه اعمال به سوی مکه حرکت کنند. زائران ایرانی،
هم اکنون در سفر عمره، ابتدا به مدینه می روند ومدینه قبل هستند
ودرسفرحج نیز بعضیها مدینه قبل هستند از مسجدشجره محرم شده
وازجاده طریق الهجره روانه مکه می شوند. محل مسجدشجره را ذو الحلیفه
و ابیارعلی و آبارعلی میگویند.(به مناسبت چاههائی
كه امام علی علیه السّلام آنجا حفركرده ونخلستانهائی بوجودآورده
است)
فاصله مسجدشجره تا مسجد ا لنّبی(ص) 13 كیلو متر
و تا مكه 420 كیلو متر است.
زائرینی كه مدینه بعدهستند و اول به مكه
میروند كه بعضی از زائرین موسم حج هستند بعدازرسیدن به
جده بااتوبوسها میروند به میقات جحفه وازآنجا محرم میشوند. جحفه
نزدیك شهررابغ وغدیرخم است وتامكه 280كیلومترفاصله دارد وتاغدیرخم
حدودپنج كیلومتر(سه مایل) فاصله دارد ومیقات اهل شام ومصروشهرهای
شمالی عربستان سعودی وكشورهای آفریقای شمالی
وغربی است. قرن المنازل كه آنراسیل الكبیرمینامند وتامكه
78كیلومترفاصله دارد میقات اهل نجدوتمامی اهالی شرقی
عربستان وشیخ نشینان خلیج فارس وعراق است . وادی محرم
مقابل وبرابرقرن المنازل درجاده الهدی غربی شهرطائف تامكه 75كیلومترفاصله
دارد میقات اهل طائف وكسانی كه ازآن طریق میرونداست. یلملم
كه درحال حاضرالسعدیه نام دارد وتامكه 120كیلومترفاصله دارد میقات
اهل یمن وكسانی كه ازآن طریق میرونداست. ذات عرق كه تامكه
100كیلومترفاصله دارد میقات اهل عراق وساكنان مشرق عربستان است ولی
بخاطرنداشتن راه ازآن مسیرنمی روند.ساكنان مكه ازتنعیم یاجائی
خارج ازحرم محرم میشوند. ساكنان جده،بحره،شرائع و...ازخانه هایشان
محرم میشوند.
حدودحرم
تنعیم، حُدیبیه، جعرانه، سه مکان در حوالی
مکه است که با آنها و دو نقطه دیگر به نامهای «وادی عُرنه» و
«اضاءة لبن» حدود «حَرم» مشخص می شود، تنعیم در شمال مکه است که هم
اکنون به سبب توسعه مکّه، جزء شهر می باشد و از سایر جاها نزدیک
تر است، و جعرانه نیزدر شمال شرقی و حدیبیه در شمال غربی
مکه قرار دارد.
محـرمات احرام
فرد زایر پس از پوشیدن لباس احرام و نیت
و گفتن لبیک، مُحرم می باشد و باید تا پایان اعمال عمره،
از کارهایی که بر مُحرم حرام است پرهیز کند.
مجموع کارهای حرام بیست و چهارتاست که چهارتای
آن فقط بر مردان حرام است و دوتای آن بر بانوان حرام است و بقیه آنها،
هم بر مرد محرم حرام است و هم بر زن مُحرم.
محرّمات مشترک بین زن و مرد: 1 ـ شکار حیو ا ن
صحر ا یی; 2 ـ آمیزش یا هرگونه استفاده شهو انی دیگر;
3 ـ عقد کردن; 4 ـ استمنا; 5 ـ استعمال عطریات; 6ـ سرمه کشیدن; 7 ـ
نگاه کردن در آینه; 8 ـ فُسوق (دروغ گفتن و فحش دادن و فخرفروشی); 9 ـ
جِدال (گفتن «لا والله» و «بلی والله»; 10 ـ کشتن جانورانی که در بدن
ساکن می شوند; 11 ـ انگشتر به دست کردن برای زینت; 12 ـ روغن
مالیدن به بدن; 13 ـ زدودن مو از بدن; 14 ـ بیرون آوردن خون از بدن;
15 ـ ناخن گرفتن; 16 ـ کندن دندان; 17 ـ کندن درخت یا گیاهی که
در محدوده حرم روییده باشد; 18 ـ سلاح همراه داشتن.
آنچه فقط بر مردان حرام است: 1 ـ پوشیدن جامه دوخته;
2 ـ پوشیدن چیزی که تمام روی پا را بگیرد; 3 ـ
پوشاندن سر; 4 ـ سایه قرار دادن بالای سر.
آنچه بر زنان محرم حرام است: 1 ـ پوشیدن زیور
برای زینت; 2 ـ پوشاندن روی خود با نقاب و روبند.
محرمات احرام راروحانیون محترم كاروانها قبل ازرفتن
به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
محرّمات کفاره دار
1 - جماع (آمیزش)-یک شتر باتفصیلی
که درکتب فقهی آمده است. 2- استعمال
بوی خوش-یک گوسفند(به احتیاط واجب). 3- پوشیدن لباس دوخته(برای مردان)-یک
گوسفند. 4- تراشیدن سر-یک
گوسفند. 5- پوشاندن سر (برای
مردان)-یک گوسفند. 6- زیر سایه
ر فتن (برای مردان) - یک
گوسفند به احتیاط واجب. 7- گرفتن
تمام ناخنهای دست ها-یک گوسفند. 8- گرفتن تمام ناخنهای پاها-یک
گوسفند. 9- گرفتن کمتر از ده ناخن-برای
هر کدام یک مدّ طعام. 10- کندن درخت
بزرگ حرم-یک گاو (به احتیاط واجب). 11- کندن درخت کوچک حرم-یک گوسفند (به احتیاط
واجب). 12- کندن قسمتی از یک
درخت)-قیمت آن. 13- قسم راست خوردن،
سه مرتبه و بیشتر از آن-یک گوسفند. 14- قسم دروغ، یک مرتبه-یک گوسفند
قسم دروغ، دو مرتبه-یک گاو قسم دروغ، سه مرتبه-یک شتر. 15- کندن دندان-یک گوسفند(به احتیاط
واجب). 16- زدودن موی زیر هر
دو بغل-یک گوسفند. 17- زدودن موی
زیر یک بغل - یک گوسفند(بنابراحتیاط واجب). 18- زدودن موی سر-یک گوسفند (بنابر
احتیاط واجب)
اگر از روی فراموشی، برخی از محرمات
احرام را انجام دهد، کفّاره براو واجب نیست مگر صید که در هر صورت
کفّاره دارد.
000
آیات عظام گلپایگانی، خویی،
صافی، زنجانی، سیستانی، تبریزی، بهجت: زیر
سایه رفتن (برای مردان) کفاره آن یک گوسفند است و فرقی بین
اختیار و اضطرار نیست.
آیة الله خوئی: کفاره کندن درخت از بیخ،
قیمت همان درخت و کفاره قطع مقداری از آن قیمت همان مقدار است.
آیة الله سیستانی: بنابر احتیاط کفاره
کندن هر درختی، قیمت همان درخت است.
آیة الله زنجانی: کندن درخت حرم، یک گاو
کفاره دارد و فرقی بین درخت بزرگ و کوچک نیست.
آیة الله زنجانی: قسم دروغ چنانچه با توجه به
دروغ بودن، عمداً صورت گیرد، به احتیاط واجب یک شتر کفاره دارد.
آیات عظام خوئی، سیستانی، تبریزی:
کفاره قسم دروغ در مرتبه دوم، دو گوسفند و در مرتبه سوم، یک گاو است.
آیة الله فاضل، آیة الله بهجت: کفاره قسم دروغ
در مرتبه اول یک گوسفند کفاره بدهد و احتیاط واجب آن است که در مرتبه
دوّم یک گاو و در مرتبه سوّم یک شتر کفاره بدهد.
آیات عظام خویی، تبریزی، سیستانی:
کندن دندان اگر خون نیاید بعید نیست که این عمل جایز
باشد.
آیة الله زنجانی: زدودن موی زیر یک
بغل بنابر احتیاط مستحب.
آیة الله زنجانی: زدودن موی سر یک گوسفند بنابر احتیاط مستحب.
آیة الله خامنه ای، آیة الله فاضل: اگر
کندن یا کشیدن دندان سبب بیرون آمدن خون نباشد حرام نیست.
محرّمات بدون کفّاره
1 ـ سرمه کشیدن با چیزی که بوی خوش
ندارد. 2 ـ نگاه کردن در آینه. 3 ـ پوشیدن آنچه روی پا را می
گیرد. 4 ـ فسوق. 5 ـ جدال، قسم راست کمتر از سه مرتبه. 6 ـ انگشتر به دست
کردن برای زینت. 7 ـ حنا بستن. 8 ـ پوشیدن زیور. 9 ـ روغن
مالیدن به بدن، اگر بوی خوش نداشته باشد. 10 ـ پوشاندن صورت برای
بانوان. 11 ـ بیرون آوردن خون از بدن. 12 ـ قطع گیاه حرم.
000
آیة الله خویی، آیة الله تبریزی:
اگر سرمه سیاه باشد یا با قصد زینت سرمه بکشد، کفاره اش یک
گوسفند است.
آیات عظام خویی، خامنه ای، تبریزی،
سیستانی، مکارم، بهجت: نگاه به آینه بدون قصد زینت اشکال
ندارد.
آیة الله خویی: شماره های 2، 3 ، 6
، 7، 9، 10 و 11، کفاره هریک بنابر احتیاط یک گوسفند است و
کفاره نگاه به آینه در صورتی است که برای زینت نگاه کند.
آیات عظام اراکی، خویی، فاضل، تبریزی،
نوری: پوشیدن آنچه روی
پا را می گیرد بنابر احتیاط یک گوسفند کفاره آن است.
آیة الله سیستانی: در پوشیدن چکمه
و مانند آن کفّاره ای واجب نیست ولی اگر عمداً جوراب و مانند آن
بپوشد بنابر احتیاط واجب کفاره آن یک گوسفند است.
آیة الله اراکی: روغن مالیدن به بدن، اگر
بوی خوش نداشته باشد. بنابر احتیاط کفاره آن یک گوسفند است اگر
چه مضطرباشد.
آیة الله گلپایگانی، آیة الله صافی:
پوشاندن صورت برای بانوان باید یک گوسفند کفاره بدهد.
آیة الله خویی، آیة الله تبریزی:
پوشاندن صورت برای بانوان بنابر احتیاط واجب باید یک
گوسفند کفاره بدهد.
آیة الله اراکی، نوری، تبریزی:
بیرون آوردن خون از بدن بنابر احتیاط کفاره آن یک گوسفند است.
000
محرمات احرام را راروحانیون محترم كاروانها قبل
ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
مُستحبات قبل از احرام
1 ـ از یک ماه قبل موی سر و رویش را
کوتاه نکند. 2 ـ پیش از احرام، بدن خود را پاکیزه کند. 3 ـ ناخن و
شارب خود را بگیرد. 4 ـ پیش از احرام، در میقات غسل احرام کند.
مُستحبات هنگام احـرام
1 ـ در صورت امکان، پس از نماز ظهر مُحرم شود واگر امکان
ندارد، پس از نماز واجب دیگر، و اگر آن هم ممکن نیست، پس از شش ركعت
(سه دوركعتی) یا دو رکعت نماز نافله، و در رکعت اوّل پس از حمد، سوره
توحید، و در رکعت دوّم سوره جحد « قُل یا أیها الکافِروُن » را
بخواند، و شش رکعت افضل است. 2 ـ پس از نماز، حمد و ثنای الهی را بجا
آورد و بر پیغمبر و آل او صلوات بفرستد. 3 ـ هنگام پوشیدن دو جامه
احرام بگوید:
«اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی رَزَقَنی مَا اُوارِی
بِهِ عَوْرَتی و اُؤَدّی فِیهِ فَرْضِی وَأعْبُدُ فِیهِ
رَبِّی و أنْتَهِی فِیهِ إلی ما أمَرَنَی،
اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِی وَ أَرَدتُهُ
فَأعانَنِی وَ قَبِلَنِی وَ لَمْ یقْطَعْ بِی وَ وَجْهَهُ
أرَدْتُ فَسَلَّمَنی فَهُوَ حِصْنِی وَ
کَهْفِی وَ حِرْزِی وَ ظَهْرِی وَ مَلاذِی وَ رَجائی
وَ مَنْجای وَ ذُخْرِی وَعُدَّتِی فی شِدَّتِی وَ
رَخائِی»
مستحبات تَلْبیه (لبّیك گفتن)
1 ـ پس از گفتن مقدار واجب تلبیه، مستحب است بگوید:
«لَبَّیکَ ذَالْمَعارجِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ
داعیاً اِلی دارِالسَّلامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ غَفّارَ
الذُّنُوْبِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ أهْلَ التَلْبِیةِ لَبَّیکَ
لَبَّیکَ ذَاالجَلالِ وَالاْکرامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ تُبْدِیءُ
وَالْمَعادُ إلَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ تَسْتَغِنی و یفْتَقَرُ
إلَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ مَرْهُوْباً وَ مَرْغُوباً إلَیکَ
لَبَّیکَ لَبَّیکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّیکَ لَبَّیکَ ذَا
النَّعماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمَیلِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ
کَشَّافَ الْکُرَبِ الْعِظامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ عَبْدُکَ وَابْنُ
عَبْدَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ یا کَرِیمُ لَبَّیکَ»
2 ـ تلبیه ها را در حال احرام تکرار کند به خصوص در
این موارد: وقت برخاستن از خواب. بعد
از هرنماز واجب و مستحب. وقت رسیدن
به شخص سواره. هنگام بالا رفتن از تلّ
یا سرازیر شدن از آن. وقت
سوار شدن یا پیاده شدن. آخــر
شـب. هنگام سحـر.
قطع تلبیه
کسی که برای عمره مُفرده محرم شده است، وقتی
که وارد منطقه حرم شد، تلبیه را قطع کرده و نباید لبیک بگوید،
و اگر از داخل حرم به بیرون آن رفته و محرم شده است،
آنگاه که کعبه را دید تلبیه را رها می کند.
مکروهات احـرام
1 ـ احرام در جامه سیاه، و بهتر است در جامه
سفید محرم شود.
2 ـ محرم شدن در جامه چرکین.
3 ـ حمام رفتن و أولی آن است که محرم بدن خود را با
کیسه و مانند آن نساید.
4 ـ گفتن «لبیک» در جواب کسی که او را صدا می
کند.
آداب وارد شدن به مسجدالحرام
1 ـ برای ورود به مسجدالحرام مستحب است غسل کند.
2 ـ مستحب است با پای برهنه و با حالت سکینه و
وقار وارد شود.
3 ـ هنگام ورود از در «بَنی شَیبَه» وارد شود،
(البته اگرزائررا از طرف صحن صفا ببرند میشودازآن در که از مقابل رکن عراقی
که بین مقام ابراهیم و حجراسماعیل است وارد شد. والا اختیاری
نیست ممکن است ازباب ملک فهد ویا...ببرند که ازمقابل رکن یمانی
وارد میشوند)
و گفته اند که آن در، مقابل «باب السلام» کنونی بوده
است.
4 ـ مستحب است بر درب مسجدالحرام ایستاده بگوید:
«السَّلامُ عَلَیکَ أیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ الله وَ
بَرَکَاتُهُ، بِسْم الله وَ بِاللهِ وَ ماشاءَاللهُ، السَّلامُ عَلی أنْبِیاءِاللهِ
وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلی إبْراهِیمَ
خَلِیلِ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِ الْعالَمِینْ» پس سه مرتبه می
گوید: «أللَّهُمَّ فُکَّ رَقَبَتی مِنَ النَّارِ» پـس می گویـد:
«وَ أوْسِعْ عَلَی مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ الطَیبِ وَادْرَأ عَنَّی
شَرَّ شَیاطِینِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ
وَالْعَجَمِ» پس داخل مسجدالحرام شود و رو به کعبه دستها را بلند کرده و بگوید:
«ألَّلهُمَّ إنَّی أسْألُکَ فی مَقامِی هذا وَ فی أوَّلِ
مَناسِکِی أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِی وَ أنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِیئْتَی
وَ أنْ تَضَعَ عَنَّی وِزْری، الْحَمْدُللهِ الَّذی بَلَّغَنِی
بَیتَهُ الْحَرامَ ألَّلهُمَّ إنِّی أشْهَدُ أنَّ هذا بَیتُکَ
الْحَرامُ الَّذِی جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أمْناً مُبارَکاً وَ
هُدی لِلْعالَمِینَ ألَّلهُمَّ إنَّی عَبْدُکَ وَالْبَلَدَ
بَلَدُکَ وَالْبَیتَ بَیتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ
طاعَتَکَ مُطِیعاً لاِمْرِکَ راضِیاً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَةَ
الْفَقِیرِ إلَیکَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِکَ ألَّلهُمَّ افْتَحْ لِی
أبْوابَ رَحْمَتِکَ و اسْتَعْمِلْنِی بِطاعَتِکَ وَ مرْضاتِکَ» سپس رو به سوی کعبه کرده و می گوید:
«الْحَمْدُللهِ الَّذِی عَظَّمَکِ وَ شَرَّفکِ وَ کَرَّمَکِ وَ جَعَلَکِ
مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمْناً مُبارکاً وَ هُدی لِلْعالَمِینَ»
در روایت است که پس از شکستن بت های موجود در
کعبه و اطراف آن، بت بزرگ «هُبَل» را در «باب بَنی شَیبَه» دفن کرده
اند، و مستحب است از آن در وارد شوند تا آن بت را که مظهر بت پرستی و شرک می
باشد زیر پای خود بگذارند، گرچه بر اثر توسعه مسجد، آن در هم اکنون
وجود ندارد، ولی گفته اند که مقابل «باب السلام» کنونی بوده است.
دربهای مسجدالحرام
اولین باب مسجدالحرام، باب بنی شیبه
منسوب به شیبه بن عثمان الحجبی پرده دار کعبه مشرف بود که به این
باب، باب السلام هم میگویند.
مسجدالحرام در حال حاضر 79 باب دارد که باب ملک عبدالعزیز،
باب ملک فهد، باب الفتح، باب العمره 4 باب (دروازه) اصلی به شمار میروند.
به گفته منابع عربستانی، باب های مسجدالحرام
به تابلوهای راهنمایی مجهز است که در صورت وجود امکان ورود
نمازگزاران (جا داشتن مسجدالحرام) به رنگ سبز و در صورت تکمیل ظرفیت و
پر بودن صحنهای مسجدالحرام به رنگ قرمز در میآید.
روزنامه عکاظ اخیرا نوشت نام بابهای العمره و
الفتح در مسجدالحرام به "ملک سعود" و "ملک خالد" تغییر
یافت.
شیخ صالح بن عبدالرحمن الحصین؛ رئیس کل
امور مسجدالحرام و مسجد نبوی(ص) دستور تغییر نامهای باب
العمره (شماره 62) مسجدالحرام به باب ملک سعود و تغییر نام باب الفتح
(شماره 45) را به باب ملک خالد صادر کرد.
که با انتقادهای گسترده در سطح عربستان روبهرو شده
است تا جایی که محافل سعودی از پادشاه عربستان خواستهاند این
نامها را به بابهای مربوطه بازگرداند چرا که نامهای العمره و الفتح
معانی و مفاهیم والایی برای مسلمانان دارند.
عمل دوم عمره مفرده : طواف گردكعبه
کسی که برای انجام عمره مفرده محرم شده و وارد
مکّه می شود، باید به نیت طواف، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که
در مسجدالحرام است بگردد.
درنیت طواف میگوید طواف میكنم یا
هفت دور طواف میكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود
درعمره مفرده قربةً الی الله وطواف راشروع میكند و درشروع طواف شانه
چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالای پله هاباشد درست است
زیاد نباید وسواس به خرج داد چون جمعیت نمیگذارد شما بایستی
ونیت كنی هل میدهند شما را میبرندجلو
احکام طواف
1 ـ طواف را باید از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه ای
از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پایان ببرد
.. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف باید در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراین
اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و یا عقب عقب برود صحیح نیست.
3 ـ طواف کننده باید به دور «حِجْرِ اسماعیل» هم بگردد، یعنی
در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل
بین «کعبه» و «مقام ابراهیم» است که 5/26 ذراع می باشد (حدود 13
متر). بنابراین از طرف حجر اسماعیل این فاصله کم می شود و
5/6 ذراع باقی می ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بیماری یا
پیری یا زیادی جمعیت نتو ا ند دراین
محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج این حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده باید
با طهارت طواف کند یعنی با وضو باشد و غسلی برعهده او نباشد و نیز
بدن و لباس وی پاک باشد، همانگونه که نماز می خواند.
حجرالاسود سنگی است بیضی شکل و سیاه
رنگ، که در گوشه شرقی دیوار کعبه، با ارتفاع 5/1 متر از سطح مسجد نصب
شده است.
حجر اسماعیل: فضایی است بین کعبه و
دیواری نیم دایره به عرض حدود 10 متر که از زاویه
شمالی تا زاویه غربی کعبه امتداد دارد وناودان رحمت یاطلادرآین
طرف قراردارد.هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در این فضا می
ریزد، اینجا مدفن حضرت اسماعیل(علیه السلام) و مادرش هاجر
و پیامبران بسیاری می باشد.
000
آیة الله
گلپایگانی، آیة الله صانعی: تا جایی که جمعیت
طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحیح است، هر چند خارج از آن
محدوده باشد.
آیة الله خوئی: ظاهر این است که طواف در
دورتر از این مسافت (5/26 ذراع) نیز کافی باشد، خصوصاً برای
کسانی که مشقّت داشته باشد.
آیة الله اراکی: احتیاط آن است که بیشتر
از این مقدار دور نشود.
آیة الله خامنه ای: طواف حدّ معین ندارد.
آیة الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف
حجر اسماعیل نیز به مقدار 5/26 ذراع می باشد ولی احتیاط
مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.
آیة الله مکارم: بهتر است طواف در این محدوده
باشد ولی لازم نیست.
آیة الله زنجانی: طواف باید در فاصله ای
به مقدار بین کعبه و مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام) که حدود 12
متر است انجام می شود و در طرف حجراسماعیل نیز محدوده طواف از بیرون
حجر محاسبه می شود نه از خانه کعبه.
000
دعاهای طواف درقسمت مستحبات طواف ملاحظه شود
واجبات وشرائط طواف راروحانیون محترم كاروانها قبل
ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
نكات اخلاقی طواف كعبه
به كعبه نزدیك مى شویم ، باید كم كم طواف
كنیم ، باید پروانه شویم . در شهرها متفرق بودیم در مكّه
به هم پیوستیم در مسجدالحرام جمع شدیم در كنار كعبه ، باید
فشرده شویم ، قطره اى بودیم به دریا پیوستیم ، به
جایى رسیدیم كه سبب مباهات شدیم ولى باید این
طواف ، نقطه شروع و پایانى داشته باشد.
نقطه اى روشن و طبیعى و دیدنى و مقدس و ساده و
آن حجرالاسود است كه در حدیث مى
خوانیم: حَجَرُالاَسْوَدِ یمینُ اللّهِ فى اَرْضِهِ، این
سنگ ، دست خدا در زمین است و دست گذاردن و بوسیدن آن به منزله بیعت
و دست دادن با خدا است . البته دست گذاردن بر حجرالاسود براى تبرّك خوب است، به
شرط آنكه سبب آزار و فشار سنگین بر مردم نباشد.
امام صادق (علیه السلام ) را دیدند كه بطور طبیعى
طواف مى كند و در مسیر خود نزدیك حجرالاسود نمى رود. از او پرسیدند:
پیامبر اكرم (صلى اللّه علیه و آله ) به سنگ دست مى مالید، شما
چرا این كار را نمى كنید؟ امام صادق (علیه السلام ) فرمود: یفَرَّجُ
لَهُ وَ اَنَا لا یفَرَّجُ لى براى پیامبر اكرم (صلى اللّه علیه
و آله ) راه را باز مى كردند و بدون دردسر مى توانست سنگ را لمس كند ولى چون این
كار براى من نمى شود لذا از این عمل ، صرف نظر مى كنم تا مردم آزار نبینند.
چراطواف گردكعبه ؟
طواف دور خانه خدا، معنا دارد، یعنى ، نباید
دور شرق و غرب بگردیم ، فقط باید دور كعبه گشت كه محور طواف و سمبل
توحید است .
كعبه یك سنگ نشانى است كه ره گم نشود
حاجى ، احرام دگر بند، ببین یار كجاست
گاهى فكر مى كنیم كه دور خانه مى گردیم ، ولى
فرزند و مولود كعبه را رها كرده ایم . كودك را كنار گذاشته ایم ، ولى
دور گهواره اش مى چرخیم . مگر خداوند، تولد حضرت على (علیه السلام )
را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (علیه السلام ) در این خانه
اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، این نیست كه به رهبرى معصوم توجه
داشته باشیم ؟!
در كنار كعبه ، نیم دایره اى است به نام (حِجْر
اسماعیل) (علیه السلام ) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرت اسماعیل
(علیهما السلام ) و جمعى از انبیا است .
كسى كه طواف مى كند، باید قسمت حجر را هم ، مانند
كعبه طواف كند. آرى زن جوانى كه به خاطر خدا، در بیابانهاى مكّه ، تنها ماند
و فرزندى كه به پدرش مى گوید: یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤ مَرُ، اى پدر
اگر ماءمور شده اى كه مرا ذبح كنى ، معطل نشو من تسلیم فرمان خدا هستم . قبر
این مادر مهاجر و فرزند مطیع ، باید مثل كعبه باشد و از تمام
جهان بیایند و دور قبر او بچرخند و بدانند كه خداوند شكور است و پاداش
نیكوكاران را ضایع نمى كند.
اگر حضرت ابراهیم (علیه السلام ) از خانه عموى
بت تراش خود، فرار مى كند در عوض بانى
كعبه مى شود و اگر اسماعیل (علیه السلام ) تسلیم فرمان خدا مى
شود، خداوند هم براى همیشه ، همه را پروانه او مى كند و این است معناى
آیه : اُذْكُرُونى اَذْكُرْكُمْ. شما یاد من باشید، من هم شما
را فراموش نمى كنم .
چند نكته لطیف در طواف
1- در طواف . طورى حركت مى كنیم كه كعبه در سمت چپ
باشد. فلسفه آن را نمى دانم ، اما شاید این نوع حركت رمز آن است كه
قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود را سوى كعبه قرار مى دهد.
2- در طواف مى بینیم كه قبر حضرت اسماعیل
(علیه السلام ) و هاجر (علیهاالسلام ) پاى كعبه است ،
شاید این خود درسى باشد كه بانى هركارى باید
پاى كار خود مقاومت كند و حتى در پاى كارش ، تمام عمر را بدهد و همانجا بمیرد.
و راستى اگر قبر مطهر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله
) كه بانى و مؤ سس مسجدالنبى است در كنار مسجد نبود، این همه رونق نداشت
3- طواف را از گوشه اى شروع مى كنیم كه چاه زمزم است
(مقابل حجرالاسود) و درست در همان گوشه به پایان مى رسانیم .
آیا نكته اى در رویارویى چاه زمزم با حجرالاسود
وجود دارد؟ نمى دانم ،
شاید رمز این باشد كه در هر حركتى نیاز
به قدرت ، توان و استمداد از منابع حیاتى و روح بخش است،
انسان باید آبى بنوشد تا بتواند طواف كند و یا
در پایان طواف ، صاحب خانه با آب زمزم كه دواى هر دردى است از مهمانان خود
پذیرائى مى كند.
در مسجدالحرام ، تلاش و حركت و طواف مطرح است و این
بدون آب امكان ندارد. آرى مادیات دوشادوش معنویات است .
مستحبات طواف
در حال طواف مستحب است بگوید: «ألَّلهُمَّ اِنّی
أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذی یمْشی بِهِ عَلی ظُلَلِ الماء
کَما یمْشی بِهِ عَلی جُدَدِ الاَرْضِ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ
الّذِی یهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی
تَهْتَزُّ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعاکَ بِهِ
مُوْسی مِنْ جانِبِ الّطُوْرِ فاسْتَجَبْتَ لَهُ وألْقَیتَ عَلَیهِ
مَحَبَّةً مِنْکَ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الذَّی غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد(صلی
الله علیه وآله) ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأخَّرَ وأتْمَمْتَ عَلَیهِ
نِعْمَتَکَ».سپس حاجت خود را بطلبد. و نیز مستحب است در حال طواف بگوید:
«ألَّلهُمَّ إنَّی إلَیکَ فَقِیرٌ و إنِّی خائِفٌ
مُسْتَجِیرٌ فَلا تُغَیرْ جِسْمِی ولاتُبَدِّلْ إسْمِی» و
صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد بخصوص وقتی که به در خانه کعبه می
رسد، و بخواند این دعا را: «سائِلُکَ فَقِیرُکَ مِسْکِینُکَ
بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَیهِ بِالْجَنَّةِ، ألَّلهُمَّ الْبَیتُ بَیتُکَ
وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ
الْمُسْتَجِیرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأعْتِقْنِی وَ وَالِدَی
وَأهْلِی وَ وُلْدی وَإخْوانِی الْمُوْمِنِینَ مِنَ
النَّارِ یا جَوادُ یا کَریمُ» و وقتی که به حجر اسماعیل
رسید رو به ناودان سر را بلند کند و بگوید: «ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِی
الْجَنَّةَ و أجِرْنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِنِی مِنَ
الْسُّقْمِ وَأوْسِعْ عَلَی مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّی
شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» و
چون از حجر بگذرد و به پشت کعبه برسد بگوید: «یاذَا الْمَنِّ
وَالطَّوْلِ یاذَا الْجُوْدِ وَالْکَرَمِ إنَّ عَمَلِی ضَعِیفٌ
فَضاعِفْهُ لِی وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّی إنَّکَ أنْتَ السَّمِیعُ
الْعَلِیمُ» و چون به رکن یمانی برسد دست بردارد و بگوید:
«یااَللهُ یاوَلِی الْعافِیةِ و خَالِقَ الْعافِیةِ
ورَازِقَ الْعافِیةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِیةِ وَالْمَنّانُ
بِالْعافِیةِ والمُتَفَضِّلُ بِالْعافِیةِ عَلَی وَ عَلی
جَمِیع خَلْقِکَ یارَحْمنَ الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُما
صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَارزْقْنَا الْعافِیةَ وَ
تَمامَ الْعافِیةِ وَ شُکْرَ الْعافِیةِ فی الدُّنْیا
وَالآخِرَةِ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ» پس سر به جانب کعبه بالا کند و
بگوید: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ
وَالْحَمْدُللهِ الْذَّی بَعثَ مُحَمَّداً نَبِیاً وَ جَعَلَ عَلیاً
اِماماً أللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِیارَ خَلْقِکَ وَ جَنِّبْهُ شِرارَ
خَلْقِکَ» و چون میان رکن یمانی و حجرالأسود برسد بگوید:
«رَبَّنا آتِنا فِی الْدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الاْخِرَةِ
حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ»
دعاهای اشواط طوافها
دعای دور اوّل:
اَللّهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی
یمْشی بِه عَلی طَلَلِ الْماءِ، کَما یمْشی بِه عَلی
جُدَدِ الاَْرْضِ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی یهْتَزُّ لَهُ
عَرْشُکَ، وَاَسْئَلْکَ بِاِسْمِکَ الَّذِی تَهْتَزُّ لَهُ اَقْدامُ
مَلائِکَتِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعاکَ بِهِ مُوسی مِنْ
جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَاَلْقَیتَ عَلَیهِ مَحَبَّةً
مِنْکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّی
اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ،
وَاَتْمَمْتَ عَلَیهِ نِعْمَتَکَ، اَنْ تَرزُقَنِی خَیرَ
الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ... وحاجات خود را می خواهی.
دعاي دور دوم:
اَللّهُمَّ اِنِّي
اِلَيْکَ فَقِيرٌ، وَاِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا
تُبَدِّلِ اسْمِي.) پس مي گويي (سائِلُکَ
فَقِيرُکَ مِسْکِينُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، اَللّهُمَّ
الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَهذا مَقامُ
الْعائِذِ بِکَ الْمُسْتَجِيرِ بِکَ مِنَ النّارِ، فَاَعْتِقْنِي وَوالِدَيَّ
وَاَهْلِي وَوُلْدِي وَاِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا
کَرِيمُ .
دعاي دور سوم:
اَللّهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، وَاَجِرْنِي مِنَ
النّارِ بِرَحْمَتِکَ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ
الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِنْسِ،
وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، يا ذَا
الْجُودِ وَالْکَرَمِ، اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ
مِنِّي، اِنَّکَ اَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .
دعاي دور چهارم:
يا اَللّهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ،
وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ
بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِکَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا
وَالاْخِرَةِ وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنَا
الْعافِيَةَ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُکْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا
وَالاْخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.
دعاي دور پنجم:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَعَظَّمَکِ،
وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً
اِماماً، اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ،
(پس مي گويي) رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً
وَقِنا عَذابَ النّارِ)
دعاي دور ششم:
اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ،
وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ
وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ، اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي،
وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَخَفِيَ عَلي خَلْقِکَ، اَسْتَجيرُ
بِاللّهِ مِنَ النّارِ.
دعای دور هفتم:
اَللّهُمَّ اِنَّ عِنْدِی اَفْواجاً مِنْ ذُنُوب،
وَاَفْواجاً مِنْ خَطایا ،وَعِنْدَکَ اَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَاَفْواجٌ
مِنْ مَغْفِرَة، یا مَنِ اسْتَجابَ لاِبْغَضِ خَلْقِه اِذْ قالَ اَنْظِرْنِی
اِلی یوْمِ یبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِی. وحاجات خود را
بخواه وبگو: اَللّهُمَّ قَنِّعْنِی بِما رَزَقْتَنِی، وَبارِکْ لِی
فِیما آتَیتَنِی.
دعاهای قرآنی اضافه برای طوافها
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی
الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِو بقره : 201
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ ثَبِّتْ
أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. بقره 250
رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا
رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَینا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ
مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا مالاطاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ
لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ.
بقره، 286
رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا
وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ***آل عمران، 8
رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا
عَذابَ النَّارِ. آل عمران، 16
رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ
فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ. آل عمران، 53
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی
أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ.
آل عمران،147
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنامُنادِیاًینادِی
لِلإِیمانِ أَنْ آمِنُوابِرَبِّكُمْ فَآمَنَّارَبَّنافَاغْفِرْ لَنا
ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنامَعَ
الأَبْرارِرَبَّناوَآتِناماوَعَدْتَناعَلی رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنایوْمَ
الْقِیامَةِ إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِیعادَ.آل عمران193ـ194
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ
لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. اعراف، 23
رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.
اعراف، 47
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ تَوَفَّنا
مُسْلِمِینَ. اعراف، 126
اَنْتَ وَلِینا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ
أَنْتَ خَیرُ الْغافِرِینَ وَ اكْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا
حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیكَ. اعراف، 155 ـ 156
رَبِّ اجْعَلْنی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ
ذُرِّیتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَی
وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ. ابراهیم، 40
ـ 41
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی
أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی.
طه، 25 ـ 28
ربِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ،
وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ یحْضُرُونِ. مؤمنون، 97 ـ 98
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ
غَراماً. فرقان، 65
رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا
قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً. فرقان، 74
رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً
فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَ قِهِمْ
عَذابَ الْجَحِیمِ. غافر، 7
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی
أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً
تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِكَ فِی عِبادِكَ الصَّالِحِینَ.
نمل، 19
رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیراً
لِلْمُجْرِمِینَ. قصص، 17
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوالِدَی وَلِمَنْ دَخَلَ
بَیتِی مُؤْمِناًوَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَلاتَزِدِ
الظَّالِمِینَ إِلاَّ تَباراً. نوح، 28
رَبَّنا عَلَیكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَیكَ
أَنَبْنا وَ إِلَیكَ الْمَصِیرُ. ممتحنه، 4
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِِخْوانِنَا الَّذِینَ
سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ
آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ. حشر، 10
استلام حجرالاسودورکن یمانی
از آداب دخول در مسجد الحرام، هنگام قرار گرفتن در
محاذی حجر الاسود، استلام آن است. [مناسک مراجع، ص530]
موارد استحباب استلام
استلام حجر الاسود پیش از طواف و در بین آن،
بلکه در هر دور از طواف- در صورت امکان و گرنه در دور اول و آخر و نیز
پیش از سعی و بعد از طواف وداع مستحب است. (جواهر الکلام ج19،
ص342-343 - ج19، ص411 - ج20، ص53)
طریقه استلام حجر الاسود
مستحب است استلام حجر الاسود با بوسیدن و در آغوش
گرفتن و در صورت عدم امکان، با بعض بدن و گرنه، با دست باشد. [جواهر الکلام ج19،
ص340-346]
استلام دیگر ارکان کعبه
استلام دیگر ارکان کعبه- شامی، عراقی، به
ویژه یمانی- در هر دور از طواف، و استلام کعبه از پشت آن- در
ناحیه مستجار پس از طواف مستحب است. [جواهر الکلام ج19، ص353-359]
اختصاص استحباب استلام بر مردان
استلام تنها برای مردان مستحب است. [الحدائق الناضرة
ج16، ص119] (منبع : فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج1، ص482-483 - ازسایت
ویکی فقه)
ارکان کعبه
خانه خدا، بنا به روایتی، به جهت چهارگوش بودنِ
بنایش، به «کعبه» شهرت یافت و هر یک از گوشه های آن «رکن»
خوانده شد و از درون، زاویه هایش «کنج» نام گرفت. گرچه ارکان، به ملاک
های گوناگون، نام های مختلفی دارند، ولی گاه در نوشته های
متفاوت و یا حتی در ضمن یک متن، عنوان واحدی به بیش
از یک رکن اسناد داده شده است .
نام های ارکان، به اعتبار جهات
رکن اسود که در سمت شرق واقع است، «رکن شرقی» نامیده
شده و رکن های بعدی، به ترتیبی که در طواف پیموده می
شوند، رکن های شمالی، غربی و جنوبی نام گرفته اند.
نام های ارکان به اعتبار کشورها
ارکان کعبه به جهت سرزمین و کشورهایی که
در امتدادشان قرار دارند، بعداز رکن حجر الاسود که رکن شرقی است به نام رکن
های «عراقی» که رکن شمالی است ، «شامی» که رکن غربی
است و «یمانی» خوانده شده اند.
ملتزم ومستجار
ملتزم بین حجرالاسود وباب کعبه است ومستجار مقابل آن
کنار رکن یمانی است ، میزاب یاناودان رحمت به طرف
حجراسماعیل است
شکاف کعبه محل ولادت امیرمؤمنان کناررکن
یمانی ودرمحل مستجاراست
شیعه و اهل تسنن باور دارند که معجزه شکاف کعبه یقینی
است و تولد حضرت علی (ع) در داخل کعبه انجام گرفت. بنابراین، با توجه
به تخریب و تجدید بنای کعبه در سال های بعد از ولادت و
زندگی حضرت علی (ع) به طور طبیعی باید آثار شکاف به
وجود آمده در هنگام ورود مادر امیرالمؤمنین (ع) به داخل کعبه از بین
رفته باشد و این حقیقتی است که کسی نمی تواند منکر
آن باشد و کسی از شیعیان علی (ع) نیز منکر این
حقیقت نیست، ولی آنجه که شیعه به آن می بالد این
است که این معجزه از آن کسی است که او یگانه مولود کعبه است و شیعه
مفتخر به پیروی از او است. و اهمیتی هم ندارد که اثر آن
شکاف به دلیل تجدید بنا از بین رفته باشد؛ چون آنچه که اهمیت
دارد خود اعجاز شکاف کعبه هست که به طور حتم به وقوع پیوست و منابع معتبر شیعه
و اهل سنت آن را به وفور بیان کرده اند. اخیرا به خواست خدا علی
رغم پوششهای حفاظتی این حقیقت برملا شده است که همان شکاف
(رکن یمانی) هرساله درروز 13رجب (ولادت حضرت علی(ع))ترک برمیداردوحکومت
عربستان سعودی برای اختفاء این حقیقت و سرپوش گذاردن براین
معجزه الهی کمیته ای رامامورتعمیرومرمت خانه خداکرده اندکه
هرساله این تعمیرانجام میگیرد
تبرک جویی شاه سعودی به شکاف کعبه
سایت عقیق دات آی آر : مشرق به عکسی
اختصاصی از آل سعود دست یافته است که در آن "فیصل بن
عبدالعزیز" شاه اسبق سعودی در حال تبرکجویی به شکاف
دیوار خانه کعبه در رکن یمانی (مستجار) که محل خروج حضرت فاطمه
بنتاسد، مادر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهمالسلام
بوده است، دیده میشود. این در حالی است که مأموران رژیم
وهابی سعودی، سالهاست که با ممانعت و بعضاً ضرب و شتم و توهین
به حجاج و زوار بیتالله الحرام، مانع از تبرکجویی آنان به این
شکاف معجزهآسای رکن یمانی میشوند. در این عکس
منحصر به فرد، "فیصل بن عبدالعزیز آل سعود"، برادر بزرگتر
شاه کنونی رژیم سعودی در حال تبرکجویی دیده
میشود و این در حالی است که ملک "عبدالله بن عبدالعزیز"
شاه فعلی این رژیم نیز که به نظر میرسد در حال
طواف پشت سر برادر خود است با سکوت و رضایت در حال تماشای این
منظره است. جالبتر آنکه این اقدام شاه اسبق عربستان سعودی با نگاه
مستقیم به دوربین عکاس و در مقابل چشم هزاران زائری انجام شده
که در این عکس و طبقه فوقانی مسجدالحرام در حال مشاهده این
اقدام هستند. این در حالی است که این رژیم وهابی،
با اتکا به فتاوای انحرافی "ابن عبدالوهاب" و "ابنتیمیه"
و دیگر مفتیهای این رژیم، هر گونه تبرکجویی
به هر شیء هرچند مقدس را نوعی شرک به شمار میآورند و با افرادی
که اقدام به این کار کنند به شدت برخورد و آنان را نجس و مشرک خطاب میکنند.
گفتنی است شکاف موجود بر روی رکن یمانی کعبه معظمه، یکی
از عجایب جهان است زیرا تا کنون هیچ کس نتوانسته است آن را ترمیم
کند و مسؤولان عربستان سعودی، هر چند ماه یک بار هنگام قرقکردن
مسجدالحرام، اقدام به ترمیم این قسمت از خانه خدا بهوسیله
مستحکمترین مصالح بتنی و انواع میخها و منگنههای خاص میکنند
اما این شکاف معجزهآسا بار دیگر گشوده میشود.
عمل سوم عمره مفرده : نماز طواف پشت مقام ابراهیم
علیه السّلام
پس از انجام طواف، باید دو رکعت نماز مثل نمازصبح ،
به نیت نماز طواف بخواند. درنیت نماز طواف میگوید دوركعت
نماز طواف میخوانم درعمره مفرده قربةً الی الله کیفیت
نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولی حمد و سوره را می تواند بلند یا
آهسته بخواند. وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعی است. مکان نماز
طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهیم است و بنابر احتیاط واجب باید
پشت مقام بجا آورد به طوری که سنگی که مقام است بین او و خانه
کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه می تواند نزدیکتر بایستد (نه
به طوری که مزاحم دیگران باشد) و اگر به واسطه زیادی جمعیت
نتواند پشت مقام بخواند، در یکی از دو طرف آن، نزدیک مقام بجا
آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحیح یاد
بگیرند تا تکلیف الهی را درست انجام دهند; بخصوص کسی که
قصد عمره یا حج دارد باید نماز خود را تصحیح کند، تا تمامی
نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحیح انجام شود.
000
آیات عظام تبریزی، سیستانی،
صانعی، فاضل، زنجانی: واجب است پشت مقام خوانده شود.
آیة الله خامنه ای، آیة الله مکارم: واجب
است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.
آیة الله خامنه ای: کافی است در هر نقطه
ای که عرفاً بگویند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را
بخواند بلکه در این صورت بعید نیست که نماز در هر جای
مسجدالحرام صحیح باشد.
آیة الله صانعی: باید هر کجا از پشت مقام
که می تواند نماز را بخواند و احتیاط آن است که هر چه می تواند
نزدیکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافی نیست.
آیة الله نوری: در هر نقطه ای از
مسجدالحرام که ممکن شود می تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهیم(علیه
السلام) نزدیکتر باشد بهتر است.
آیة الله خویی: اگر نتواند نزدیک
مقام بخواند، می تواند دورتر با مراعات نزدیکترین مکان پشت مقام
بخواند.
آیة الله تبریزی: در صورتی که
نتواند نزدیک مقام بخواند، بنابر احتیاط در دورتر با مراعات نزدیکترین
مکان پشت مقام بخواند.
آیة الله سیستانی: اگر نتواند پشت مقام و
نزدیک آن بجا آورد، احتیاط واجب آن است که در سمت چپ یا راست
مقام نزدیک آن، و هم در دروتر ولی پشت مقام به جا آورد.
000
واجبات وشرائط نمازطواف راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
نكات اخلاقی نماز طواف پشت مقام
وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهیمَ مُصَلّىً...
گرچه طواف دور خانه خدا هم به منزله نماز است ولى كافى نیست
، باید بعد از طواف ، نماز هم بخوانى تا مهر تاءییدى بر آن طواف
باشد. دو ركعت نماز طواف ، آن هم در پشت مقام ابراهیم (علیه السلام )،
جایى كه سنگى وجود دارد كه حضرت ابراهیم (علیه السلام ) روى آن
ایستاد و كعبه را ساخت . امامت در اسلام به قدرى مهم است كه سنگى هم كه زیر
پاى امام بوده باید در نماز، جلوى ما قرار بگیرد و ما پشت آن نماز
بخوانیم . در طواف هم حق نداریم از فاصله میان كعبه و آن مقام
دورتر برویم ، حركت ما باید میان كعبه و مقام باشد؛ یعنى
، میان توحید و امامت ، بندگى خدا و رهبرى معصوم ، و نماز پشت مقام
ابراهیم (علیه السلام ) یعنى ، اى زائر تو قائم مقام ابراهیم
(علیه السلام ) شده اى.
در روایات مى خوانیم ، اگر انسان عمر نوح (علیه
السلام ) داشته باشد و تمام عمر خود را میان كعبه و مقام روزها، روزه بگیرد
و شبها تا صبح نماز بخواند ولى در خط فكرى سیاسى رهبرى ، حق را نپذیرد،
ارزشى ندارد. ارزش حج و تمامیت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و
خدمت و گرفتن رهنمودهاى اوست. اساساً ارزش مكّه و كعبه به خاطر رهبر است .
لااُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ اَنْتَ حِلُّ بِهذَا
الْبَلَدِ. سوگند به مكّه ، لیكن به شرط آنكه تو (اى پیامبر صلى اللّه
علیه و آله ) در آن باشى .
ركن كعبه ، امام است ، ركن مكّه امام است ، ركن عالم موجود،
حضرت مهدى (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) است. اگر امام معصوم نباشد، زمین
اهلش را فرو مى برد. در مكّه و اعمال حج ، هرسال حضرت مهدى (عج) حضور دارد
در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نیست ، در مشعرى كه
امام نباشد، شعورى نیست ، در منى اگر امام نباشد، شیطان واقعى رمى نمى
شود.
اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبلیغات پیامبر
اكرم (صلى اللّه علیه و آله ) بى اثر مى شود وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما
بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: یعنى ، اگر پیام رهبرى امام را به مردم نرسانى
، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بیست و سه ساله تو، در معرض نابودى
است . اگر در این سیماى فشرده اسلام ، (اعمال حج ) مساءله امامت و
رهبرى امت اسلامى ، مورد توجه قرار نگیرد، اعمال حجاج بى اثر است، مگر نمى بینید
كه نمازهاى میلیونى ما در مسجد الحرام بى اثر است و جلوى فحشا و منكر
را نمى گیرد و مسلمین را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمى رهاند.
مستحبات نماز طواف
در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در رکعت أول سوره توحید
و در رکعت دوم سوره جحد " قل یا ایها الکافرون " را بخواند،
و پس از نماز، حمد و ثنای إلهی را به جا آورده و صلوات بر محمد و آل
محمد بفرستد و از خداوند عالم طلب قبول نماید و بگوید: «اَللَّهُمَّ
تَقَبَّلْ مِنَّی وَلاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی،
الْحَمْدُللهِ بِمَحامِدِهِ کُلِّها عَلی نَعْمائِهِ کُلِّها حَتی ینْتَهِی
الْحَمْدُ إلی ما یحِبُّ وَ یرْضی، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی
مُحَمَّد والِ مُحمَّد وَ تَقَبَّلْ مِنِّی وَطَهِّرْ قَلْبِی وَزَکِّ
عَمَلِی»
چون نماز طواف باید به طور صحیح خوانده شود،
بنابراین توصیه می شود افرادی که قرائت صحیح این
سوره را نمی دانند در رکعت دوّم نیز، همان سوره توحید (قل
هوالله احد)را بخوانند. وایضًا توصیه میشود افرادی كه قرائت
نمازشان درست نیست قبل ازسفربه مكه معظّمه قرائت خودرا درست كنند
عمل چهارم عمره مفرده : سعی صفا و مروه
پس از انجام نماز طواف، باید هفت مرتبه فاصله بین
«صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالنی ساخته شده و کنار مسجدالحرام
قرار دارد بپیماید.
بعدازخواندن نمازطواف درقسمت پشت سرمحل نمازطواف مقداری
آب زمزم نوش جان كرده وقبل ازنوشیدن میگوئی : الّلهمَّ
اجْعَلْهُ لی عِلْمًا نافِعًا ورِزقًا واسِعًا وشِفاءً مِن كُلّ داءٍ
وَسُقمٍ. سپس اززیر چراغ سبزبالای پله های مقابل حجرالاسود به
طرف صفابراه میافتیم ومیرویم درقسمت صفابرای شروع
سعی بین صفاومروه وقبل ازسعی وهنگام سعی مستحباتی
دارد كه درقسمت مستحبات سعی میخوانیم.
درنیت سعی بین صفاومروه میگوید
سعی میكنم بین صفاومروه درعمره مفرده قربةً الی الله
وازابتدای صفا كه ازكناركوه صفاشروع میشود
روبطرف مروه سعی راشروع میكندوقتی بالای كوه مروه كه الآن
موزائیك وسنگ فرش تمام میشود وسنگهای سیاه كوه دیده
میشود رسید برمیگردد بطرف صفاوروبه صفا حركت میكند
و...دورهفتم به مروه ختم میشود كه كنار سطلهای زباله باقیچی
كوچك یا ناخنگیر تقصیرمیكند وناخن یاموی چیده
شده راداخل سطل زباله میریزد
احكام سعی
1 ـ سعی باید از «صفا» آغاز و به «مروه» ختم
شود.
2 ـ پیمودن فاصله «صفا» تا «مروه» یک مرتبه و
برگشتن از «مروه» به «صفا» مرتبه دوّم به حساب می آید; بنابراین
هفت شَوْط سعی بر «مروه» ختم می شود.
3 ـ نشستن و استراحت کردن و رفع خستگی بر صفا و مروه
و در بین آنها جایز است و اگر در بین سعی باشد، باید
از همانجا که سعی را قطع کرده است، ادامه دهد.
4 ـ سعی بین صفا و مروه لازم نیست با وضو
و طهارت انجام شود، گرچه احتیاط مستحب است.
5 ـ سعی درطبقه دوّم، چون بالاتر از دوکوه می
باشد اشکال دارد.
واجبات وشرائط سعی راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
نكات اخلاقی سعی بین صفاومروه
حضرت ابراهیم (علیه السلام ) تا ایام پیرى
، بچه دار نشد. بعد از دعاهاى زیاد، خداوند از طریق كنیزش هاجر،
به او پسرى به نام اسماعیل عطا فرمود. ساره ، همسر اولش از این ماجرا
ناراحت شد. حضرت ابراهیم (علیه السلام )، این مادر و كودك را به
فرمان خدا در میان كوههاى داغ و بیایان خشك و بى آب مكّه گذاشت
و گفت : (خدایا! من ذریه ام را در این بیابان مى گذارم تا
نماز برپا نمایند) سپس از مكّه بیرون رفت غذا و آب مادر و كودك ، تمام
شد. كم كم شیر مادر هم خشك گردید، نوزاد، دست و پا مى زد، مادر، سراسیمه
روى كوه صفا آمد، آبى ندید، به سوى كوه مروه رفت ، خبرى نشد، دوباره به سراغ
صفا آمد تا شاید از پرنده اى یا درختى ، خبر آبى بگیرد، ولى چون
چیزى نیافت و آن عمل را هفت بار تكرار كرد. ولى در پایان كار، دید
از زیر انگشتان كودك آبى مى جوشد! (آب زمزم). آرى ، خداوند لطف مى كند، اما
بعد از سعى . ما باید سعى خود را بكنیم تا خداوند از راههاى گوناگون
ما را مورد عنایت و لطف خویش قرار دهد. مادر، در دور دست ، انتظار آب
داشت ولى خداوند آن را زیر انگشت كودك قرار داد. در حدیث مى خوانیم
كه آب زمزم بهترین آب است و خداوند آن را دواى دردها قرار داده است و زمانى
كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) در مدینه بود، دوستان او آب زمزم
را از مكّه به عنوان هدیه مى آوردند و پیامبر (صلى اللّه علیه و
آله) با روى باز قبول مى فرمود. امروزه هر حاجى باید هفت مرتبه ، میان
دو كوه راه برود، از صفا شروع كند و در مروه پایان دهد. امام صادق (علیه
السلام ) فرمود: در زمین منطقه اى مهمتر از زمین میان صفا و
مروه نیست ؛ زیرا هر متكبرى در آنچا ذلیل مى شود. افرادى كه در
شرایط عادى ، حاضر نیستند میان جمع باشند، در آنجا سر و پا
برهنه ، كفن پوشیده ، میان جمعیت ، گاهى تند و گاهى كند، باید
بروند و بدودند.
مستحبات قبل از سعی
مستحب است پس از نماز طواف، و پیش از سعی، قدری
از آب زمزم بیاشامد و بر سر و پشت و شکم خود بریزد و بگوید:
«ألّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ کُلِّ
داء و سُقْم» سپس با آرامی دل و بدن، بالای صفا رفته و به خانه کعبه
نظر کند و به رکنی که حجرالأسود در آن است رو نماید و حمد و ثنای
إلهی را بجا آورد و نعمتهای إلهی را بخاطر بیاورد، آنگاه
این أذکار را بگوید: اللهُ اکْبَرُ» هفت مرتبه». اَلحَمْدُللهِ» هفت
مرتبه». لا اِلهَ اِلاّ اللهُ» هفت مرتبه. «لا إلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِیکَ
لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یحْیی وَیمیتُ
وَ هُوَ حَی لایمُوْتُ بِیدِهِ الْخَیرُ وَ هُوَ عَلی
کُلِّ شْیء قَدِیرٌ» سه مرتبه». پس صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد .
پس صلوات برمحمدوآل محمد(ص)بفرستد وسه مرتبه بگوید : «الله اَكْبَرُعَلی
ماهَدانا وَالحَمْدُللهِ عَلی ما اَبْلانا وَالحَمْدُلِلهِ الْحَی
القَیومِ وَالحَمْدُللهِ الحَی الدّائِمِ». پس سه مرتبه بگوید :
«اَشْهَدُاَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ
وَرَسُولُهُ لانَعْبُدُ اِلّا اِیاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ
وَلَوكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» پس سه مرتبه بگوید : الّلهُمَّ اِنّی
اَسْئَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِیةَ وَالْیقینَ فِی
الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ » وسه مرتبه بگوید : «اَلّلهمَّ رَبَّنا آتِنا
فِی الدُّ نْیا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا
عَذابَ النّارِ» پس بگوید : «الله اكبر» صدمرتبه «لااله الّا الله» صدمرتبه
«اَلحَمْدُللهِ» صد مرتبه «سُبحانَ اللهِ» صد مرتبه. پس بگوید : «لااِله
اِلّا اللهُ وَحْدَهُ وَحْدهُ اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَعَبْدَهُ وَغَلَبَ
الْاَحْزابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ اَلّلهمَّ
بارِكْ لی فِی الْمَوتِ وفیمابَعْدَ الْمَوتِ اَلّلهمَّ اِنّی
اَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّنی فی
ظِلِّ عَرْشِكَ یشمَ لاظِلَّ اِلّا ظِلُّكَ » وبسیارتكراركند سپردن دین
ونفس واهل ومال خودرابه خداوندعالم وبگوید : «اَسْتَودِعُ اللهَ الرّحمنَ
الرّحیمَ الّذی لاتَضیعُ وَدائِعُهُ دینی وَنَفْسی
واَهْلی اَلّلهمَّ اسْتَعْمِلْنی عَلی كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِیكَ
وَتَوَفَّنی عَلی مِلَّتِهِ وَاَعِذْنی مِنَ الْفِتْنَةِ » پس
بگوید : «الله اكبر» سه مرتبه پس دعای سابق راتكراركند آنگاه یكباردیگرتكبیرودعارابخواند
واگرتمام این عمل رانتواند انجام دهد هرقدركه میتواند بخواند .
ودرحدیث شریف واردشده است ایستادن
برصفاراطول دهد وهنگامی كه ازصفاپائین میآید متوجه خانه
كعبه شود وبگوید اَلّلهمَّ اِنّی اَعوذُبِكَ مِنْ عَذابِ
الْقَبْرِوَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضیقِهِ
وَضَنْكِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّنی فی ظِلِّ عَرْشِكَ یومَ لاظِلَّ
اِلّا ظِلّكَ» پس پائین رودوبگوید : یارَبَّ الْعَفوِ یامَنْ
اَمَرَ بِالْعَفْوِ یامَنْ هُوَ اَوْلی بِالْعَفْوِ یامَنْ یثیبُ
عَلَی الْعَفْوِ اَلْعَفْوَ
اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ یاجَوادُ یاكَریمُ
یاقَریبُ یابَعیدُ اُرْدُدْ عَلَی نِعْمَتَكَ
وَاسْتَعْمِلْنی بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ »
مُستحباتِ هنگام سَعی
مستحب است سعی را پیاده بجا آورد و از صفا تا
به مناره (چراغ سبزاول)میانه راه رود و از آنجا تا جائی که محل بازار
عطاران (چراغ سبزدوم) است «هَروَلَه» کند یعنی مانند شتر تند رود و از
آنجا تا به مروه نیز میانه (نه تند و نه کند) رود و در وقت برگشتن نیز
به همان ترتیب برگردد (از برای زنها هروله نیست). آنگاه که از
صفا می آید وقتی به محل هروله رسید بگوید: «بِسْمِ
اللهِ وَبِاللهِ، وَاللهُ أکْبَرُ، وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد
وَأهْلِ بَیتِهِ، أللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ
اِنَّک أنْتَ الاْعَزُّ الاْجَلُّ الاْکْرَمُ، وَاهْدِنِی لِلَّتِی هِی
أقْوَمُ أللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِی ضَعِیفٌ، فَضاعِفْهُ لِی وَ
تَقَبَّلْهُ مِنِّی، أللَّهُمَّ لَک سَعْیی، وَبِکَ حَوْلِی
وَ قُوَّتِی تَقَبَّلْ مِنِّی عَمَلِی یا مَنْ یقْبَلُ
عَمَلَ الْمُتَّقِینَ» و همین که از محل هَروَله گذشت بگوید: «یاذَا
الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْکَرَمِ وَالْنَّعْماءِ والجُوْدِ اغْفِرْ لِی
ذنُوْبِی، إنَّهُ لایغْفِرُ الْذُّنُوبَ إلاّ أنْتَ» و هنگامی
که به مروه رسید بالای آن برود و آنچه را که در صفا گفته شد
(درمستحبات قبل ازسعی) بجا آورد و بخواند دعاهای آنجا را به ترتیبی
که بیان شد. و پس از آن بگوید: «أللَّهُمَّ یا مَنْ أمَرَ
بِالْعَفْوِ یا مَنْ یحِبُّ الْعَفْوَ یا مَنْ یعْطِی
عَلَی الْعَفْوِ، یامَنْ یعْفُو عَلَی الْعَفْوِ یا
رَبَّ الْعَفْوِ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ» و مستحب است در گریه کردن
کوشش کند و خود را به گریه وادارد و در حال سعی دعا بسیار کند و
بخواند این دعا را: «أللَّهُمَّ إنِّی أسْألُکَ حُسْنَ الْظَّنِ بِک
عَلی کُلِّ حال وَصِدْقَ النِّیةِ فی التَّوَکُّلِ عَلَیکَ»
هم اکنون مناره میانه و بازار عطاران وجود ندارد ولی
آن فاصله با خط و چراغ سبز رنگ مشخص شده است.
دعاهای اشواطِ هفتگانه سعی صفاومروه
دعای دور اول از صفا به مروه
اَللهُ اَکْبَرُ کَبِیراً، وَالْحَمْدُ للهِ کَثِیراً،
وَسُبْحانَ اللهِ الْعَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ الْکَرِیمِ بُکْرَةً وَأَصِیلا،
وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلا طَوِیلا، لا
اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الاَحْزابَ
وَحْدَهُ، لا شَیءَ قَبْلَهُ وَلا بَعْدَهُ، یحْیی وَیمِیتُ،
وَهُوَ حَی لا یمُوتُ وَلا یفُوتُ أَبَداً، بِیدِهِ الْخَیرُ
وَاِلَیهِ الْمَصِیرُ، وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیء قَدِیرٌ،
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّاتَعْلَمْ اِنَّکَ
تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ، رَبِّ
نَجِّنا مِنَ النّارِ سالِمِینَ غانِمِینَ، فَرِحِینَ
مُسْتَبْشِرِینَ مَعَ عِبادِکَ الصّالِحِینَ، مَعَ الَّذِینَ
اَنْعَمَ اللهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ
وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفِیقاً، ذلِکَ
الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَکَفی باللهِ عَلِیماً، لا اِلهَ اِلاّ اللهُ
حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیاهُ، مُخْلِصِینَ
لَهُ الدِّینُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. نزدیک مروه این آیه
خوانده می شود: اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ
حَجَّ الْبَیتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ یطَّوَفَ
بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعای دور دوم از مروه به صفا
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ
الْحَمْدُ، لا اِله اِلاَّ اللهُ الْواحِدُ الاَحَدُ، الْفَرْدُ الصَّمَدُ، الَّذِی
لَمْ یتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَلَمْ یکُنْ لَهُ شَرِیکٌ
فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یکُنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ
وَکَبِّرْهُ تَکْبِیراً، اَلّلهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتابِکَ
الْمُنْزَلِ: «اُدْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»، دَعَوْناکَ رَبَّنا فَاغْفِرْ
لَنا کَما اَمَرْتَنا اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ، رَبَّنا اِنَّنا
سَمِعْنا مُنادِیاً ینادِی لِلاِیمانِ اَنْ آمِنُوا
بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَکَفِّرْ عَنّا سَیئاتِنا
وَتَوَفَّنا مَعَ اْلاَبْرارِ، رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ
وَلا تُخْزِنا یوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ،
رَبَّنا عَلَیکَ تَوَکَّلْنا وَاِلَیکَ اَنَبْنا وَاِلَیکَ
الْمَصِیرُ، رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِخْوانِنَا الَّذِینَ
سَبَقُونا بِالاِیمانِ، وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ
آمَنُوا، رَبَّنا اِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ
وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ
اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ
اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ
یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعای دور سوم از صفا به مروه
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ
الْحَمْدُ، رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَاغْفِرْ لَنا اِنَّکَ عَلی
کُلِّ شَیء قَدِیرٌ، اَلّلهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ الْخَیرَ
کُلَّهُ عاجِلَهُ وَآجِلَهُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی، وَاَسْئَلُکَ رَحْمَتَکَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ
وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ
اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ، رَبِّ زِدْنِی عِلْماً وَلا تُزِغْ
قَلْبِی بَعْدَ اِذْ هَدَیتَنِی وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ
رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ. اَلّلهُمَّ عافِنِی فِی سَمْعِی
وَبَصَرِی، لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ، سُبْحانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ
الظّالِمِینَ، اَلّلهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ
وَالْفَقْرِ، اَلّلهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکَ
وَبِمُعافاتِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْکَ لا اُحْصِی ثَناءً
عَلَیکَ، اَنْتَ کَما اَثْنَیتَ عَلی نَفْسِکَ، فَلَکَ
الْحَمْدُ حَتّی تَرْضی. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ
اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ
یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعای دور چهارم ازمروه به صفا
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ
الْحَمْدُ، اَلّلهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ مِنْ خَیرِ ما تَعْلَمُ،
وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ،
وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ،
اِنَّکَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیوبِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْمَلِکُ
الْحَقُّ الْمُبِینُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ الصِّادِقُ الْوَعْدِ الاَمِینُ،
اَلّلهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ کَما هَدَیتَنِی لِلاِسْلام اَنْ
لا تُنْزِعَهُ مِنِّی حَتّی تَتَوَفّانِی عَلَیهِ وَاَنَا
مُسْلِمٌ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُوراً، وَفِی سَمْعِی
نُوراً، وَفِی بَصَرِی نُوراً، اَلّلهُمَّ رَبِّ اشْرَحْ لِی
صَدْرِی وَیسِّرْ لِی اَمْرِی، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ
وَساوسِ الصَّدْرِ وَشَتاتِ الاَمْرِ، وَفِتْنَةِ الْقَبْرِ، الّلهُمَ اِنِّی
اَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما یلِجُ فِی اللَّیلِ وَمِنْ شَرِّ ما
یلِجُ فِی النَّهارِ، وَمِنْ شَرِّ ما تَهَبُ بِهِ الرِّیاحُ، یا
اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ، سُبْحانَکَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ یا
اللهُ، سُبْحانَکَ ما ذَکَرْناکَ حَقَّ ذِکْرِکَ یا اللهُ، رَبِّ اغْفِرْ
وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا
نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا
وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ اَوِ اعْتَمَرَ
فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً
فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعای دور پنجم ازصفابه مروه
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ
الْحَمْدُ، سُبْحانَکَ ما شَکَرْناکَ حَقَّ شُکْرِکَ یا اللهُ، سُبْحانَکَ
ما اَعْلی شَأْنَکَ یا اللهُ، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَینَا الاِیمانَ،
وَزَینْهُ فِی قُلُوبِنا، وَکَرِّهْ اِلَینَا الْکُفْرَ
وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ، وَاجْعَلْنا مِنَ الرّاشِدِینَ، رَبِّ
اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ
تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ، اَلّلهُمَّ
قِنِی عَذابَکَ یوْمَ تَبْعَثُ عِبادَکَ، اَلّلهُمَّ اهْدِنِی
بِالْهُدی، وَنَقِّنِی بِالتَّقْوی، وَاغْفِرْ لِی فِی
الاْخِرَةِ وَالاُولی، اَلّلهُمَّ اَبْسِطْ عَلَینا مِنْ بَرَکاتِکَ
وَرَحْمَتِکَ وَفَضْلِکَ وَرِزْقِکَ، اَلّلهُمْ اِنِّی اَسْئَلُکَ النَّعِیمَ
الْمُقِیمَ الَّذِی یحُولُ وَلا یزُولُ اَبَداً،
اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُوراً، وَفِی سَمْعِی
نُوراً، وَفِی بَصَرِی نُوراً، وَفِی لِسانِی نُوراً،
وَعَنْ یمِینی نُوراً، وَمِنْ فَوْقِی نُوراً، وَاجْعَلْ
فِی نَفْسِی نُوراً، وَعَظِّمْ لِی نُوراً. رَبِّ اشْرَحْ لِی
صَدْرِی وَیسِّرْ لِی اَمْرِی. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ
مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ
اَنْ یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ
عَلِیمٌ.
دعای دور ششم ازمروه به صفا
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ
الْحَمْدُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ،
وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا اِلهِ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیاهُ،
مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُون، اَلّلهُمَّ
اِنِّی اَسْئَلُکَ الْهُدی وَالتُّقی وَالْعِفافَ وَالْغِنی،
اَلّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَالَّذِی تَقُولُ وَخَیراً مِمّا تَقُولُ،
اَلّلهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ رِضاکَ وَالْجَنَّةَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ
سَخَطِکَ وَالنّارَ وَما یقَرِّبُنِی اِلَیها مِنْ قَوْل
وَفِعْل اَوْ عَمَل، اَلّلهُمَّ بِنُورِکَ اهْتَدَینا، وَبِفَضْلِکَ
اسْتَغْنَینا، وَفِی کَنَفِکَ وَاِنْعامِکَ وَعَطائِکَ وَاِحْسانِکَ
اَصْبَحْنا وَاَمْسَینا، اَنْتَ الاَوَّلُ فَلا قَبْلَکَ شَیءٌ،
وَالاْخِرُ فَلا بَعْدَکَ شَیءٌ، وَالظّاهِرُ فَلا شَیءَ فَوْقَکَ،
وَالبْاطِنُ فَلا شَیءَ دُونَکَ، نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَلْسِ وَالْکَسَلِ
وَعَذابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الْغِنی، وَنَسْئَلُکَ الْفَوْزَ
بِالْجَنَّةِ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا
تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ.
اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ
اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ
تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعای دور هفتم ازصفابه مروه
اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ کَبِیراً،
وَالْحَمْدُ للهِ کَثِیراً، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَیَّ الاِیمانَ،
وَزَینْهُ فِی قَلْبِی، وَکَرِّهْ اِلَی الْکُفْرَ
وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ وَاجْعَلْنِی مِنَ الرّاشِدِینَ،
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ
تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَعَزُّ الاَکْرَمُ، اَلّلهُمَّ
اخْتِمْ بِالْخَیراتِ آجالَنا، وَحَقِّقْ بِفَضْلِکَ آمالَنا وَسَهِّلْ
لِبُلُوغِ رِضاکَ سُبُلَنا، وَحَسِّنْ فِی جَمِیعِ الاَحْوالِ
اَعْمالَنا، یا مُنْقِذَ الْغَرْقی، یا مُنْجِی الْهَلْکی،
یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوی، یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی،
یا قَدِیمَ الاِحْسانِ، یا دائِمَ الْمَعْرُوفِ، یا مَنْ
لا غِنی بِشَیء عَنْهُ، وَلابُدَّ لِکُلِّ شَیء مِنْهُ، یا
مَنْ رِزْقُ کُلِّ شَیء عَلَیهِ، وَمَصِیرُ کُلِّ شَیء
اِلَیهِ، اَلّلهُمَّ اِنِّی عائِذٌ بِکَ مِنْ شَرِّ ما اَعْطَیتَنا،
وَمِنْ شَرِّ ما مَنَعْتَنا، اَلّلهُمَّ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ،
وَاَلْحِقْنا بِالصّالِحِینَ، غَیرَ خَزایا وَلا مَفْتُونِینَ،
رَبِّ یسِّرْ وَلا تُعَسِّرْ، رَبِّ اَتْمِمْ بِالْخَیرِ. اِنَّ
الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ اَوِ
اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَنْ یطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ
تَطَوَّعَ خَیراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
دعاهای
قرآنی اضافه برای سعی صفاومروه
رَبَّنا
آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ
قِنا عَذابَ النَّارِو بقره : 201
رَبَّنا
أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی
الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. بقره 250
رَبَّنا
لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَینا
إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا
تُحَمِّلْنا مالاطاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا
أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. بقره، 286
رَبَّنا
لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ
رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ***آل عمران، 8
رَبَّنا
إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. آل عمران، 16
رَبَّنا
آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ.
آل عمران، 53
رَبَّنَا
اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا
وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. آل عمران،147
رَبَّنا
إِنَّنا سَمِعْنامُنادِیاًینادِی لِلإِیمانِ أَنْ
آمِنُوابِرَبِّكُمْ فَآمَنَّارَبَّنافَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا
سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنامَعَ الأَبْرارِرَبَّناوَآتِناماوَعَدْتَناعَلی
رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنایوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِیعادَ.آل
عمران193ـ194
قالا
رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا
لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. اعراف، 23
رَبَّنا
لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. اعراف، 47
رَبَّنا
أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ. اعراف، 126
اَنْتَ
وَلِینا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیرُ الْغافِرِینَ
وَ اكْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ
إِنَّا هُدْنا إِلَیكَ. اعراف، 155 ـ 156
رَبِّ
اجْعَلْنی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیتِی رَبَّنا
وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ رَبَّنَا اغْفِرْ لِی
وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ.
ابراهیم، 40 ـ 41
رَبِّ
اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ
احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی. طه، 25 ـ 28
ربِّ
أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ، وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ
یحْضُرُونِ. مؤمنون، 97 ـ 98
رَبَّنَا
اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً. فرقان، 65
رَبَّنا
هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ
اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً. فرقان، 74
رَبَّنا
وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ
تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ. غافر، 7
رَبِّ
أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی
وَ عَلی والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی
بِرَحْمَتِكَ فِی عِبادِكَ الصَّالِحِینَ. نمل، 19
رَبِّ
بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ.
قصص، 17
رَبِّ
اغْفِرْ لِی وَلِوالِدَی وَلِمَنْ دَخَلَ بَیتِی
مُؤْمِناًوَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَلاتَزِدِ الظَّالِمِینَ
إِلاَّ تَباراً. نوح، 28
رَبَّنا
عَلَیكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَیكَ أَنَبْنا وَ إِلَیكَ الْمَصِیرُ.
ممتحنه، 4
رَبَّنَا
اغْفِرْ لَنا وَ لإِِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لا
تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ
رَؤُفٌ رَحِیمٌ. حشر، 10
نظر مراجع درباره تغییرات در صفا و مروه
آیت الله خامنه ای: "با توجه به اعلام و
اخبار ثقه و قرائن و شواهد دیگر «مسعی جدید» میان دو كوه
صفا و مروه واقع است و سعی در آن مجزی است انشاءالله."
به دنبال ایجاد تغییرات و فضای جدید
در سعی صفا و مروه در عربستان به منظور جلوگیری از ازدحام جمعیت
در این منطقه، علما، مراجع و آیات عظام «سعی در مسعای جدید
را مجزی دانستند».
استفتائی كه از سوی بعثه مقام معظم رهبری
انجام شده و پاسخ چند تن از آیات عظام، به این شرح است:
"بدین وسیله به استحضار میرساند:
بر اساس اظهارنظر افراد مورد اطمینان اعزامی از سوی سازمان حج و
زیارت به مكه مكرمه و مدینه منوره، شرایط مسعای جدید
به گونهای است كه در قسمت صفا، قبل از رسیدن به دیوار سابق
(همانجا كه كوه صفا واقع است) دیوار كاذبی گذاشتهاند كه زائران از
آنجا باید نیت كرده سعی را آغاز كنند.
طبق نظر جناب آقای عمری [یكی از
مسوولان شیعیان در عربستان] كه به هیات اعزامی ابراز كرده
اند، از آنجا كوه صفا تا قسمت جدید قبلا امتداد داشته است لذا سعی بین
صفا و مروه در وضعیت كنونی صدق میكند، آنچه را نیز كه
مرحوم نراقی در مناسك خود ذكر كردهاند میتوان موید این
مطلب تلقی كرد.
از سوی دیگر طبق كروكی پیوست، دیوار
نهایی مسعی در قسمت جدید، موازی با قسمت شیب دار
صفا در مسعای قبلی است و برخی از روحانیان سابقه دار حج
نیز بر این امر صحه می گذارند.
حال با توجه به نگرانی برخی از عمرهگزاران،
خواهشمند است بفرمایید كه سعی در مسعای جدید با شرایط
فوق مجزی است یا خیر؟"
پاسخها:
آیت الله خامنه ای: "با توجه به اعلام و
اخبار ثقه و قرائن و شواهد دیگر «مسعی جدید» میان دو كوه
صفا و مروه واقع است و سعی در آن مجزی است انشاءالله."
آیت الله بهجت: "اگر ثابت شود كه عرض مسعای
جدید، در بین كوه صفا و مروه است، مانعی ندارد وگرنه با رعایت
اقرب به مسعای قدیم، مجزی است."
آیت الله سبحانی: "صفا جزئی از كوه
ابوقبیس چنانچه مروه جزئی از كوه قعیقعان است.
با در نظر گرفتن قرائن موجود در قسمت مروه و شواهد تاریخی
و شهادت گروهی از معمرین مورد وثوق مكه و مدینه، مسعی
گستردهتر از وضع فعلی بوده است بنابراین سعی در مسعای جدید
سعی بین صفا و مروه است هرچند ادامهی این دو كوه در این
بخش به خاطر ایجاد راه و عوامل دیگر از بین رفته است.
و ما شواهد تاریخی و علایم مفید
اطمینان بر وسیع بودن مسعی را در رسالهی مستقلی
نوشته ایم و در آخر جزء پنجم از كتاب حج چاپ شده است؛ علاقهمندان برای
آگاهی از مدارك وسیع بودن مسعی میتوانند به آن رساله
مراجعه كنند."
آیت الله شبیری زنجانی: "سعی
در مسعای جدید مجزی است."
آیت الله صافی گلپایگانی:
"به نظر حقیر مكلف باید وقوع سعی را بین صفا و مروه
احراز نماید و اعتماد بر قول اهل خبره مورد وثوق كه مستند به حس باشد كافی
است."
آیت الله شاهرودی: "بسمه تعالی، سعی
باید بین صفا و مروه باشد و نسبت به مسعای جدید عده از
مومنین اهل خبره و ثقات اهل خبره شهادت دادهاند كه بینالجبلین
میباشد. لكن جهت احتیاط و حصول اطمینان مقداری بیشتر
از علامات موجود به طرف مروه بالا رفته و همچنین به طرف صفا، و انشاءالله
مجزی خواهد بود."
آیت الله سیستانی: "سعی در
طبقهی دوم مجزی نیست و سعی در مسعای جدید،
چنانچه مكلف اطمینان پیدا كند كه كوه صفا و مروه، تا آنجا امتداد
داشته و یا برای او ثابت شود كه شهادت ثقه از اهل خبره، كه معارض
ندارد، بر آن وجود دارد، سعی از آن جا مانعی ندارد و در غیر این
صورت، كسانی كه میدانند نباید مكه بروند و اگر بروند، خروجشان
از احرام، با اجرای احكام مصدود، مشكل میشود. ولی اگر نمیدانستند
و محرم شدند، باید بین اعمال عمره ی مفرده و احكام مصدود، جمع
نمایند، یعنی هم از مسعای جدید سعی كنند و هم
قبل از تقصیر، یك گوسفند، به عنوان احكام مصدود ذبح كنند."
آیت الله نوری همدانی: "در فرض
سوال، سعی در مسعی جدید كه بین دو كوه صفا و مروه قرار
دارد، مجزی است."
آیت الله مكارم شیرازی: "استفاده
از مسعای جدید شرعا اشكال ندارد و به طوری كه مطلعین میگویند
كوه صفا و مروه، تنها به مقداری كه الان مشاهده میشود نیست
بلكه از دو طرف ادامه دارد كه قسمت فوقانی كوه را كه در مسعای جدید
قرار داشته و در تعمیرات گذشته برداشته اند، بنابراین سعی در
مسعای جدید نیز سعی بین صفا و مروه محسوب میشود.
اضافه بر این زیارت خانهی خدا در هیچ زمانی نباید
تعطیل شود و به فرض كه مسعای جدید بین جبلین نباشد،
میسور مسعای قدیم است، والمیسور لا یترك
بالمعسور."
000
اسراری در مورد صفا و مروه
کوههاى صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم(ع) به زمین،
پیشینه تاریخى دارد. اما شهرت این دو کوه از زمان حضرت
ابراهیم(ع) به بعد است، آنگاه که آن حضرت همراه با هاجر و اسماعیل به
مکه آمده، آنان را در کنار حجر جاى داد و خود به شام بازگشت.
دو کوه کوچک پیش روی خانه کعبه است که سمت
راست، کوهی است به نام "صفا" و سمت چپ نیز کوهی به
نام "مروه" قرار دارد. البته امروز به دلیل ساخت و ساز و تغییراتی
که بدلیل خیل کثیر حاجیها و انجام بهتر اعمال ایجاد
شده، این مکان نسبت به روزگار نخست، تغییراتی کرده است.
پس از خروج حضرت آدم و حوا از بهشت، حضرت آدم بر روی
کوه صفا و حوا بر روی کوه مروه فرود آمدند. اولین کوه به این دلیل
که آدم "صفی الله" (برگزیده خدا) است "صفا" و دیگری
را به این دلیل که حوا "مرآة" (زن) بوده مروه نام گرفت. صفا
و مروه از نشانههاى دین خدا و سعى میان آن دو، یکى از ارکان حج
بیت الله الحرام است.
حج گزارانى که براى حج و یا انجام عمره به مکه مکرمه
مشرف می شوند، در این جایگاه مقدس پاى نهاده، با مجسم نمودن سعىهاجر
و در تأسى به روش رسول خدا(ص) هفت مرتبه فاصله میان این دو کوه را با
قصد قربت میپیمایند.
پیشینه تاریخى
کوههاى صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم(ع) به زمین،
پیشینه تاریخى دارد. اما شهرت این دو کوه از زمان حضرت
ابراهیم(ع) به بعد است، آنگاه که آن حضرت همراه با هاجر و اسماعیل به
مکه آمده، آنان را در کنار حجر جاى داد و خود به شام بازگشت. عبدالله بن عباس این
داستان را چنین نقل کرده است: چون میان مادر اسماعیل و ساره
همسر دیگر ابراهیم(ع) کدورت پیش آمد، ابراهیم(ع) مادر
هاجر و اسماعیل را که کودک شیرخوارى بود همراه خود به مکه آورد، هاجر
مشک آبى داشت که از آن مینوشید و به کودک خود شیر میداد
و هیچگونه زاد و توشهای همراه او نبود .
سعید بن جبیر گفته است ابن عباس در حالى که به
نقطهای میان زمزم و صفا اشاره میکرد، چنین ادامه داد که:
ابراهیم(ع) آن دو را کنار خاربنى (درختچهای) که بالاتر از منطقه چاه
زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مرکب خویش شد و به بیرون مکه
حرکت کرد، مادر اسماعیل از پى او حرکت نمود و تا منطقه "کداء" او
را دنبال کرد، سپس پرسید او و پسرش را به عهده چه کسى وا میگذارد؟
ابراهیم(ع) فرمود: به خدا میسپارم. مادر اسماعیل با گفتن اینکه
خشنود و راضى هستم، در حالى که کودک را در آغوش داشت برگشت و زیر آن خاربن
نشست و کودک را کنار خویش نهاد و مشک آب را آویخت و از آن میآشامید
و کودک را شیر میداد تا آنکه آب مشک تمام و شیر او هم خشک شد،
کودک به سختى گرسنه شد . مادر بیم کرد که اسماعیل بمیرد و
اندوهگین شد و با خود گفت چه بهتر که از پیش او بروم تا شاهد مرگ او
نباشم...
ابن عباس گوید: مادر اسماعیل بالاى کوه صفا رفت
که به اطراف مشرف شود، به این امید که شاید در صحرا کسى را ببیند
و سپس به کوه مروه نگریست و گفت خوب است میان این دو کوه آمد و
شد کنم تا اگر کودک بمیرد شاهد مرگ او نباشم. و سه یا چهار بار میان
آن دو کوه آمد و شد کرد، در دره میان صفا و مروه چیزى جز ریگ و
شن نبود، سپس کنار فرزند آمده، او را بر همان حال دید و بیشتر اندوهگین
شد و کنار کوه صفا بازگشت و باز همچنان میان صفا و مروه آمد و شد کرد تا
آنکه هفت بار این فاصله را پیمود. ابن عباس گفته است: پیامبر(ص)
فرمود: به همین جهت، سعى میان صفا و مروه معمول شد و مردم میان
آن سعى میکنند. مادر بازگشت و کودک خویش را به همان حال دید که
بر خود می پیچید، ناگاه صدایى شنید، نگریست و
کسى را ندید، گفت: صداى تو را شنیدم، اگر خیرى پیش تو هست
مرا یارى کن و به فریادم رس، در این هنگام جبرئیل(ع) براى
او آشکار شد، مادر اسماعیل از پى او به راه افتاد و جبرئیل با پاى خود
به محل چاه زمزم کوبید و از همانجا آب بر روى زمین آشکار شد. آنگاه که
چشمه زمزم جوشید، جبرائیل بههاجر گفت: بر مردم این دیار
از تشنگى بیم مدار که این چشمه براى نوشیدن مهمانان خداست و نیز
گفت: «زود باشد که پدر این طفل بیاید و براى خدا، خانه ای
بسازند» و محل خانه را نشان داد. روایت دیگری نیز در مورد
چشمه وجود دارد و آن اینکه براثر سایش پای حضرت اسماعیل
بر زمین جوشیدن گرفت.
اهمیت صفا و مروه
سعی رکنی از ارکان حج است، اگر حاجیان به
عمد آن را ترک کنند حج آنان باطل است.
ابن حمزه مینویسد: من ترک السعی متعمداً
بطل حجّه ; آن کس که سعی را عمداً انجام ندهد حج وی باطل است،
و اگر سهواً آن را ترک کند در صورتی که در مکه به یاد
آورد، باید سعی کند، و اگر پس از خروج از مکه متوجه شود، در صورتی
که میتواند برگردد، باید مراجعت نموده سعی کند، و اگر توان
بازگشت ندارد به دیگری نیابت دهد تا از طرف او سعی را
انجام دهد.
مرحوم شیخ طوسی نیز در نهایه سعی
صفا و مروه را امری واجب دانسته که ترک عمدی آن موجب بطلان حج است.
صفا و مروه در قرآن
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ
حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ
بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ؛
در حقیقت صفا و مروه از شعائر خداست [که یادآور
اوست] پس هر که خانه [خدا] را حج کند یا عمره گزارد بر او گناهى نیست
که میان آن دو سعى به جاى آورد و هر که افزون بر فریضه کار نیکى
کند خدا حق شناس و داناست .(سوره بقره، آیه 158)
صفا و مروه به روایت تاریخ
محلی که امروزه مسعی در آن قرار گرفته، در صدر
اسلام خانه های برخی از اهالی مکه بود، اما بر روی دو کوه
صفا و مروه هیچگونه بنا و پلکانی نبود تا آن که عبدالصمد بن علی
در حکومت ابوجعفر منصور، پله های صفا و مروه را ساخت و نخستین کسی
که در صفا و مروه ساختمان کرد و پس از آن با آهک آن را سپید و بندکشی
نمود مبارک طبری در زمان حکومت مأمون بود.
تغییرات در محل سعی صفا و مروه
در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحمید
دوم پادشاه عثمانی، پله های صفا و مروه را مرمت کردند. دو نشانه و
ستون سبز را سودون محمدی مرمت کرد و اطراف آن قندیلهایی
برای روشنایی آویخت.
خیابان اصلی میان صفا و مروه سرگشوده بود
حسین بن علی در سال 1341 قمری آن را سرپوشیده کرد و چون
گرد و خاک حاجیان را آزار داد به روزگار عبدالعزیز در سال 1354 هجری
قمری کف آن سنگفرش شد.(اخبار مکه)
وضعیت کنونی صفا و مروه
هم اکنون مسعی بصورت سالن سرپوشیده ای به
طول 5/394 متر و عرض 20 متر در چند طبقه ساخته شده که ارتفاع طبقه اول 12 متر و
ارتفاع طبقه دوم 9 متر است، روی پشت بام آن نیز دیوارهای
گذاشته اند و برخی آنجا سعی می کنند. در میانه مسعی
نیز دو راه باریک ساخته شده و هر یک با دیواره کوتاهی
از یکدیگر جدا شده که افراد معذور روی چرخ نشسته و در داخل آن
که یکی به طرف صفا و دیگری بطرف مروه است سعی کنند.
مسعی حدود 16 در دارد که تمامی آنها در سمت شرقی
مسجدالحرام قرار گرفته است. این مکان علاوه بر پله های عادی،
پله برقی نیز دارد.
برای پیشگیری از خطرات احتمالی
سیل، در زیر مسعی، کانالی به عرض 5 متر و ارتفاع 6/4 متر
احداث شده که آب را به سمت بیرون هدایت نموده، مانع ایجاد خرابی
در مسعی می شود.
سرّ نامیدن صفا به نام «صفا» و مروه به اسم «مروه»
حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام، فرمودند:صفا را به
این خاطر صفا خواندهاند كه: مصطفى و برگزیده شده آدم بود كه بر كوه
صفا هبوط كرد لذا از اسم آدم (یعنى از كلمه مصطفى) نامى و اسمى براى كوه
اتخاذ شد و دلیل بر این كه آدم مصطفى است آیه شریفه:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ
وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم
و آل عمران را بر جهانیان برگزید) مىباشد و چون حوّا بر كوه مروه
فرود آمد این كوه را به این نام خواندند چه آنكه مرأه یعنى (زن)
كه حوّا باشد بر آن نازل گردید پس براى كوه نامى از اسم مرأه اتخاذ گردید.
(علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى/ج2 /387)
سرّ تشریع شدن سعى بین دو كوه صفا و مروه
حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام، فرمودند: حضرت
ابراهیم علیه السّلام وقتى اسماعیل را كه شیرخوارهاى بود
در مكّه گذارد وى تشنه بود و بین كوه صفا و مروه درختى بود، مادر اسماعیل
از منزلش بیرون شد تا به كوه صفا رسید، كسى را در آن جا ندید پس
گفت: آیا در این وادى انیس نمىباشد؟كسى جوابش را نداد، پس از
آن جا گذشت تا به مروه رسید در آن جا نیز احدى را مشاهده نكرد باز
گفت: آیا در اینجا انیسى نمىباشد؟هیچ جوابى نشنید،
پس به صفا برگشت دوباره كلامش را تكرار كرد و جوابى نیامد سپس به مروه برگشت
و این عمل هفت بار تكرار شد، پس حق تعالى آن را سنّت قرار داد كه حاجىها از
صفا به مروه و از مروه به صفا تا هفت مرتبه بروند. علاوه بر این سعى بین
صفا و مروه به خاطر این تشریع شد كه ابلیس بر حضرت ابراهیم
علیه السّلام ظاهر شد پس جبرئیل به حضرت فرمان داد بر او سخت بگیرد
و از خود براندش ابراهیم علیه السّلام چنین كرد، یعنى به
صورت هروله سر در عقب ابلیس گذارد، ابلیس فرار كرد لذا هروله در بین
این دو كوه سنت گردید.
سعی بین صفا و مروه و درس بندگی
سعی بین صفا و مروه تنها پیاده روی
ساده و به دور از درس و حکمت نیست بلکه با خود دریای عظیمی
از معرفت را به همراه دارد. از آن جمله عشق و امید به خدا؛ اطاعت و بندگی،
ایثار و گذشت.
خوف و امید در صفا و مروه
سعى بین این دو كوه، تجسّم امیدوارى زنى
است كه با امید به رحمت خداوند در بیابان بى آب و علف براى به دست
آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به
صفا مىرود و به عبارت دیگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به
صداقت و صفا مىرود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به
آب حیات مىرسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و
نسل خود را به وجاهت مىرساند. سعى صفا و مروه به ما مىآموزد در نومیدی
ها بسى امیدها است، هاجر مادر اسماعیل در جایى كه آبى به چشم نمىخورد
تلاش كرد خدا هم از راهى كه تصور نمىكرد او را سیراب نمود.
امام سجاد علیه السلام فرمودند: آیا مىدانى
معناى تردّد بین دو كوه صفا و مروه چیست؟ یعنى خدایا! من
بین خوف و رجا به سر مىبرم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است
كه فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه امید
باشد و هیچ ترس نباشد. این تردّد بین صفا و مروه همان تردد بین
خوف و رجاء است.
گذشتن از همه جز خدا
کسی که سعى بین صفا و مروه كند و هنوز روح خودیت
و منیت، در او زنده باشد، به حقیقت سعى نرسیده است. اگر برابر
برخى از روایات در این مكان شیطان بر ابراهیم علیهالسلام
مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقیب كرده تا از ساحت مقدّس بیت
اللَّه دور سازد( علل الشرایع، ترجمه ذهنی تهرانی، جلد 2، 391)
پس حاجى سالك نیز با این عمل، حركت ابراهیم خلیل را تكرار
مىكند و شیطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه « عرش قدس الهى » است
مىراند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مىكند و از قدرت و شخصیت
خود، تبرّى مىجوید؛ و به این وسیله روح و درون خود را براى
لقاء و دیدار یار، پاك و پاكیزه و آماده مىگرداند حضرت امام
صادق علیه السلام می فرمایند: در وقت هروله كردن در میان
صفا و مروه، قصد كن دور شدن از خواهشهاى نفسانى را، و برى بودن از حول و قوّت خود
را. یعنى: كه به مدد و یارى جناب عزّت، و به حول و قوّت او، گذشتم از
همه خواهشهاى نفسانى، و دورى نمودم از همه اغواهاى شیطانى. (مصباح الشریعة
/ ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / 168)
سعى صفا و مروه به ما مىگوید: قدر این آئین
و مركز توحید را بدانید افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این
مركز توحید را امروز براى شما حفظ كردند. به همین دلیل خداوند
بر هر فردى از زائران خانهاش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه
امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطرهها بین این
دو كوه را بپیماید. كسانى كه
در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بر دارند و ممكن نبود در خیابانها
به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و
زمانى" هرولهكنان" با سرعت پیش بروند و بنا به روایات
متعدد، اینجا مكانى است كه دستوراتش براى بیدار كردن متكبران است!.
(تفسیر نمونه، ج1، ص: 543) (منابع: سایت عصرایران - عرفان حج /
آیت الله جوادی آملی - اسرار حج / آیت الله حسین
مظاهری - تفسیر نمونه / آیت الله مکارم شیرازی - مصباح
الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلانی - علل الشرایع،
ترجمه ذهنی تهرانی، جلد 2 - سایت تبیان دات نت)
عمل پنجم عمره مفرده : تقصیریاحلق
همین كه دورهفتم سعى در مروه تمام شد، باید
(تقصیر) كنیم : یعنى ، كمى از موى سر و صورت یا ناخن را
كوتاه كنیم یا(حلق) كنیم یعنی سربتراشیم. درنیت
تقصیریا حلق میگوید تقصیرمیكنم یاحلق میكنم
درعمره مفرده قربةً الی الله و مقداری از موی سریا ناخن
را میچیند یاتراشیدن سرراشروع میكند ومویاناخن
چیده شده را داخل سطل زباله كنارسالن میریزد. بعد از آنکه شخص
محرم سر تراشید، یا تقصیر کرد، هر چه به واسطه احرام بر او حرام
شده بود حلال می شود، بجز زن بر مرد و مرد بر زن که پس از انجام طواف نساء و
نماز آن حلال خواهد شد.
در عمره تمتع، که همراه با حجّ است تراشیدن سر جایز
نیست و باید تقصیر کند.
زمان تقصیر: بعد از سعی می باشد، گرچه
لازم نیست فوراً تقصیر کند، ولی تا وقتی که تقصیر یا
حلق نکرده است، هیچیک از محرّمات احرام بر او حلال نمی شود.
مکان تقصیر: تقصیر مکان معینی
ندارد، گرچه اکنون متعارف است که بعد از سعی در مکان «مَروَه» تقصیر می
کنند. وموهایاناخُنهای كنده شده راداخل سطلهای زباله كه به همین
منظورگذاشته شده میریزند
واجبات وشرائط تقصیر راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
عمل ششم عمره مفرده : طواف نساء
پس از تقصیر یا حلق، باید هفت دور به نیت
طواف نساء به دور کعبه بگردد (چنانكه قبلًا درعمل دوم ذكرشد) درنیت طواف
نساءمیگوید طواف نساء میكنم یا هفت دور طواف نساء میكنم
خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درعمره مفرده قربةً الی
الله وطواف راشروع میكند و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ
سبزبالای پله هاباشد درست است زیاد نباید وسواس به خرج داد چون
جمعیت نمیگذارد شما بایستی ونیت كنی هل میدهند
شما را میبرندجلو.
امام جعفر صادق(ع) در این زمینه میفرماید:
«اگر خداوند متعال بر مردم منّت نگذاشته بود و طواف نساء را بر آنان واجب نکرده
بود، هر مردی که از حج به سوی همسرش بر میگشت، همسرش بر او
حلال نبود».[«لَوْ لَا مَا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ مِنْ
طَوَافِ النِّسَاءِ لَرَجَعَ الرَّجُلُ إِلَى أَهْلِهِ وَ لَیْسَ
یَحِلُّ لَهُ أَهْلُه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب،
الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج
4، ص 514، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق]
فتوای همه مراجع تقلید شیعه از جمله حضرت
امام خمینی (ره) در این زمینه این است که: اگر طواف
نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش کند، چنانچه در بین راه
یا بعد از مراجعت به وطن، یادش بیاید، باید در صورت
امکان دوباره برگردد و آنرا انجام دهد و در صورت عدم تمکّن از بازگشت خودش،
دیگرى را براى انجام آن نایب بگیرد تا زن بر او حلال باشد».
لازم به تذکر است که طواف نساء از ارکان حج نیست تا
با عدم آن همه اعمال حج از بین برود، بلکه از واجبات غیر رکنی
حج است که میتوان بعد از اعمال حج (و لو با فاصله زمانی) آنرا بجا
آورد و عمل را جبران کرد.[جامع الفتاوی (مناسک حج)، ص 212]
احكام طواف نساء
طواف نساء از ارکان حج و عمره به شمار نمیرود، از
این رو، ترک آن موجب بطلان حج و عمره نمیشود، بلکه به جا آوردن آن بر
ترک کننده واجب است و تا آن را به جا نیاورد زن بر او حرام خواهد بود، چنان
که زن نیز اگر آن را انجام ندهد، مرد بر او حرام است. [مستند الشیعة،
ج۱۳، ص۲۳ ۲۵]
کسی که بدون به جا آوردن طواف نسا به وطن بازگشته،
آیا واجب است به مکّه باز گردد و آن را به جا آورد و در صورت عدم قدرت بر آن
یا دشوار بودن بازگشت، نایب بگیرد یا اینکه گرفتن
نایب مطلقاً، حتی در صورت دشوار نبودن بازگشت، جایز میباشد؟
مسئله اختلافی است. البته اگر ترک از روی فراموشی باشد، جواز
نیابت مطلقا به مشهور نسبت داده شده است. [مستند الشیعة،
ج۱۳، ص۲۵ ۲۶ - جواهر الکلام،
ج۱۹، ص۳۸۷ ۳۹۰]
1ـ طواف نساء و نماز آن با طواف عمره و نماز آن تفاوتی
ندارد (بجز نیت)، پس از این طواف نیز باید از حجرالاسود
آغاز شود و به همانجا ختم گردد و هنگام طواف، شانه چپ به سمت کعبه باشد و سایر
شرایطی که برای طواف عمره گفته شد مراعات شود 2 ـ طواف نساء و نماز آن اختصاص به مردان ندارد،
بلکه بر تمام کسانی که عمره مفرده به جا می آورند اعم اززن ومرد واجب
است. 3 ـ پس از انجام طواف نساء و نماز
آن، زن و مرد که به سبب احرام بر یکدیگر حرام شده بودند، حلال می
شوند. 4 ـ پس از تقصیر، لازم نیست فوراً طواف نساء را به جا آورد و
تأخیر انداختن آن، حتی تا چند روز بعد هم اشکال ندارد ولی تا
زمانی که مرد محرم طواف نساء و نماز آن را انجام نداده، زن بر او حلال نمی
شود و همچنین زن محرم تا وقتی که طواف نساء و نماز آن را به جا نیاورد
مرد بر او حلال نمی گردد. دعاهای طواف رادرقسمت مستحبات طواف ملاحظه
كنید
احكام وشرائط طواف نساء هم مانند طوافی است كه درعمل
دوم شرح داده شده
واجبات وشرائط طواف نساء راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
عمل هفتم عمره مفرده : نماز طواف نساء پشت مقام
ابراهیم علیه السّلام
بعدازانجام سعی صفاومروه وتقصیركه درمروه به پایان
میرسد بازمیگردند داخل مسجدالحرام برای انجام طواف نساء
پس از انجام طواف نساء ، باید دو رکعت نماز مثل
نمازصبح ، به نیت نماز طواف نساء بخواند.
درنیت نمازطواف نساء میگوید دوركعت
نمازطواف نساء میخوانم درعمره مفرده قربةً الی الله
کیفیت نماز طواف نساء: مانند نماز صبح است، ولی
حمد و سوره را می تواند بلند یا آهسته بخواند.
وقت نماز طواف نساء: بعد از طواف نساء وآخرین عمل
است.
مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهیم است
و بنابر احتیاط واجب باید پشت مقام بجا آورد به طوری که سنگی
که مقام است بین او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه می تواند
نزدیکتر بایستد (نه به طوری که مزاحم دیگران باشد) و اگر
به واسطه زیادی جمعیت نتواند پشت مقام بخواند، در یکی
از دو طرف آن، نزدیک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که
نمازها را به طور صحیح یاد بگیرند تا تکلیف الهی را
درست انجام دهند; بخصوص کسی که قصد عمره یا حج دارد باید نماز
خود را تصحیح کند، تا تمامی نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به
طور صحیح انجام شود.
دعاهای نمازطواف رادرقسمت مستحبات نمازطواف ملاحظه كنید
احكام وشرائط نمازطواف نساء هم مانند نمازطوافی است
كه درعمل سوم شرح داده شده
واجبات وشرائط نمازطواف نساء راروحانیون محترم
كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح
میدهند كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد
ودرحین اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال
كنند
کودکان و اعمال عُمره مفرده
کودکان دو دسته اند:
1 ـ «مُمیز»، و آن کودکی است که خوب و بد را
تشخیص می دهد و خودش می تواند اعمال را به طور صحیح انجام
دهد.
2 ـ «غیر مُمیز»، که به آن حدّ نرسیده
است.
کودک مُمیز، خودش مُحرم می شود و اعمال را بجا
می آورد، و در مواردی که خودش نتواند انجام دهد، سرپرست وی
(مثلاً پدر) او را در انجام اعمال یاری می دهد.
و کودک غیر مُمیز، کیفیت اعمال او
بدین گونه است: 1 ـ احرام: سرپرست وی
لباس احرام بر او می پوشاند و از طرف او نیت احرام می کند، و
اگر می تواند لبیک ها را بطور صحیح پاسخ دهد، برایش می
گوید تا بگوید، و اگر نمی تواند به طور صحیح پاسخ دهد،
خودش از طرف او «لبیک ها» را می گوید. 2 ـ طواف: باید او را طواف دهد، اگر کودک
بتواند، باید خودش راه برود، وگرنه او را حمل کرده و طواف می دهند.
3 ـ نماز طواف: سرپرست وی نماز را
از طرف او بجا می آورد. 4 ـ سعی:
مانند طواف او را به سعی می برند. 5
ـ تقصیر: قد ری ا ز مو یا ناخن او ر ا کو تا ه می
کنند، و یا سرش را می تر ا شند. 6
ـ طواف نساء و نماز آن: مانند طواف
عمره و نماز آن انجام می شود.
یـادآوری
1 ـ محرم کردن طفل
و بردن او برای اعمال عمره، مستحب است ولی واجب نمی باشد.
بنابراین، افرادی که کودکان خود را برای زیارت همراه می
برند، اگر بخواهند آنها را مُحرم کنند، باید کمال دقت را داشته باشند تا
تمامی اعمالشان به طور صحیح انجام شود و با ناقص بودن اعمال، مشکلی
برای آنها پیش نیاید. 2
ـ کودکی که برای عمره مفرده محرم شده است، باید طواف و
نماز آن را با طهارت انجام دهد. بنابراین اگر کودک ممیز است و می
تواند بطور صحیح وضو بگیرد، خودش وضو بگیرد وگرنه باید او
را وضو دهند یا او را در وضو کمک کنند. 3
ـ کودکی که برای عمره مفرده محرم شده است، باید طواف
نساء و نماز آن را نیز بجا آورد، و چنانچه انجام ندهد، نمی تواند
ازدواج کند. 4 ـ پسربچه یا مردی
که خَتنه نشده است، طوافش صحیح نیست، بنابراین بر اولیاء
کودکان است که پسر بچه ختنه نشده را محرم نکنند . هر چند غیر ممیز
باشد. (یا قبل ازرفتن به مكه ختنه اش كنند كه مستحب مؤكداست) 5 ـ سرپرست طفل، باید در مدّت احرام، او را
از کارهائی که بر مُحرم حرام است، باز دارد ولی زیر سایه
رفتن که بر مردان مُحرم حرام است بر پسر بچه ها جایز است.
طواف ونماز مُستحب
1 ـ یکی از اعمال مستحب در مکّه مُعَظّمه، طواف
است. 2 ـ طواف مستحب با طواف واجب فرقی
ندارد و بجا آوردن نماز آن نیز مستحب است. 3 ـ نماز طواف مستحب، لازم نیست نزد مقام
ابراهیم خوانده شود، بلکه در هر جای مسجدالحرام جایز است، بخصوص
در موقع ازدحام، مناسب است مراعات دیگران را بنمایند.
مستحب است درهرشبانه روزده مرتبه طواف كردن بدین
صورت: دراول شب سه طواف،درآخرشب سه طواف،پس ازدخول صبح دوطواف،بعدازظهردوطواف.
درمجموع ایام توقف درمكه مستحب است به تعدادایام
سال یعنی 360مرتبه طواف كنند واگراین مقدارنشد52مرتبه واگرآنهم
ممكن نشد هرمقداری كه بتوانند.
درحدیث هم داریم كه الطّواف بالبیت صلاة.
درباب نماز درمسجدالحرام امام صادق ازپدرانش علیهم
السلام فرموده است : نمازدرمسجدالحرام معادل است باهزارنماز
طـواف وِداع
1 ـ برای کسی که می خواهد از مکّه بیرون
رود مستحب است طواف وداع انجام دهد. 2 ـ
طواف وداع نیز هفت شوط است و انجام نماز آن هم مستحب است. 3 ـ مستحب است که
ازخداوندمتعال توفیق مراجعت را بطلبد.
فضیلت طواف
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : طواف ، زینت
كعبه است .
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : خداوند ، به
طواف كنندگان افتخار مى كند .
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : خداوند در
هر روز یكصد و بیست رحمت فرو مى فرستد ، شصت رحمت براى طواف كنندگان
است ، چهل رحمت براى مقیمان اطراف خانه خدا و بیست رحمت براى
تماشاگران خانه خدا .
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : هركس هفت
بار ، خانه خدا را طواف كند و آن را بشمارد ، براى هرگامش حسنه اى نوشته مى شود و
گناهى از او محو مى گردد و یك درجه بر او افزوده مى شود و (ثوابى) برابر با
آزاد كردن یك برده دارد .
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : هر كس هفت
بار بر گرد كعبه طواف كند و سخنى جز به
«سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله، الله اكبر و لا
حول ولا قوّة الّا بالله» نگوید، ده گناه از او محو مى شود و ده حسنه براى
او نوشته مى شود و به وسیله آن ده درجه بالا مى رود و هر كس طواف كند و در
آن حال حرف بزند، با دو پایش در رحمت فرو رفته است، همچون كسى كه با دوپایش
در آب فرو رود.
امام باقر علیه السّلام : هیچ بنده با ایمانى
نیست كه هفت بار این خانه را طواف كند و دو ركعت نماز بگزارد و طواف و
نمازش را نیكو بجا آورد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .
امام صادق علیه السّلام : پدرم مى گفت :هركس هفت بار
این خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هرجاى مسجد كه بخواهد بخواند ،
خداوند شش هزار حسنه برایش مى نویسد و شش هزار گناه از او مى زداید
و شش هزار درجه بر او مى افزاید و شش هزار نیاز او را بر مى آورد .
هركدام ازاین نیازها زود برآید ، به خاطر رحمت خداست و هركدام
به تأخیر افتد ، به خاطر اشتیاق خداوند به دعاى اوست .
امام صادق علیه السّلام : در هرروز ، كعبه را لحظه اى
است كه هركس در آن لحظه كعبه را طواف كند یا
قلبش به كعبه مشتاق شود ، ولى عذر و مانعى او را از طواف كعبه باز دارد ، آمرزیده
مى شود.
امام صادق علیه السّلام : طواف ، از اعمال بزرگ حج
است ، هر كس طواف واجب را عمداً ترك كند ، حج نگزارده است .
ادب طواف
در مسجد الحرام یكصد و بیست اجر نهفته است ،
شصت پاداش براى طواف كننده و چهل ، براى
نمازگزار و بیست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : طواف كعبه ،
چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنید .
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : طواف خانه
خدا همچون ، نماز است ، الّا اینكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برایتان
حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گوید ، جز به خیر ، سخن نگوید
.
عبدالرحمن بن سیابه : از امام صادق علیه
السّلام درباره طواف پرسیدم كه تند و با شتاب بروم ، یا كند و آهسته ؟
فرمود : راه رفتنى میانه .
تشویق به طوافِ زیاد
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : زیاد
طواف كنید ؛ چرا كه طواف ، كمترین چیزى است كه در قیامت ،
در نامه هاى اعمالتان دیده مى شود .
امام صادق علیه السّلام : یك طواف در دهه (اوّل
ذى حجّه) برتر از هفتاد طواف در حج است
امام صادق علیه السّلام : طوافى پیش از حج ،
برتر از هفتاد طواف بعد از حج است .
امام صادق علیه السّلام : اوّلین عدالتى كه
حضرت قائم علیه السّلام آشكار مى سازد ، این است كه منادى او ندا مى
دهد : آن كه طواف مستحب به جا مى آورد ، حجر الأسود و طواف را به كسى واگذار كند
كه طواف او واجب است .
عبدالرحمن بن حجّاج: به امام صادق علیه السّلام عرض
كردم: مى خواهم معتكف مكه شوم، چه كنم؟ فرمود: هرگاه هِلال ماه ذى حجّه را دیدى،
به «جعرانه» برو و از آن جا براى حج مُحرِم شو. گفتم: وقتى وارد مكه شدم و تا روز
ترویه مى مانم و كعبه را طواف نمى كنم. چه كنم؟ فرمود: ده روز مى مانى و به
كعبه نمى روى؟ ده روز زیاد است، كعبه مهجور و ترك شده نیست (یعنى
نباید باشد)
حِجر اسماعیل
در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالى
وركن غربى، خانه حضرت اسماعیل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعیل
ومادرش هاجر وقبور جمع زیادى از پیامبران(علیهم السلام) قرار
دارد. واز برخى روایات استفاده مى شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبیاى
الهى فراوان است، كه در این مكان زیارت مى شوند.
ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعیل زیر
ناودان رحمت انجام گیرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مى
باشد.
زیارت حضرت اسماعیل وهاجر(علیهما السلام)
در حِجر اسماعیل
«اَلسَّلامُ عَلى سَیدِنا إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ
اللهِ ابْنِ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ الله اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صَفِىَّ
اللهِ وَابْنَ صَفِیهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ أَنْبَعَ
اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِینَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَیرِ ذِی
زَرْع عِنْدَ بَیتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِیهِ
دَعْوَةَ أَبِیهِ إِبْراهِیمَ حِینَ قَالَ: " رَبَّنا
إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّیتِی بِواد غَیرِ ذِی
زَرْع عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیقِیمُوا
الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ
وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ یشْكُرُونَ" ، اَلسَّلامُ
عَلَیكَ یا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَمْرِاللهِ تَعالى
إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: "اِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی
أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ
سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِینَ" ، فَدَفَعَ
اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِیم،اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا
مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: "وَإِذْ
یرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمعِیلُ
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ"
، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِی
كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: "وَاذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِسْماعِیلَ
إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِیاً وَكانَ یأْمُرُ
أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیاً" ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّیتِهِ
مُحَمَّداً سَیدَ الْمُرْسَلِینَ وَخاتَمَ النَّبِیینَ
صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى أَبِیكَ
إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللهِ، وَعَلى أَخِیكَ اِسْحقَ نَبِی
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ
الْمَدْفُونِینَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ،
اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ
اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِی زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ
مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ
مِنْ زِیارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ
وَبَرَكاتُهُ». پس دو ركعت نماز زیارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا
كن.
زیارت سایر انبیاى عظام(علیهم
السلام) در حجر اسماعیل
به نیت زیارت ارواح طیبه هریك از
انبیاى عظام الهى سلام الله علیهم اجمعین یا به نیت
زیارت تمامى آنان مى خوانى زیارتى را كه مرحوم كُلینى در كتاب
شریف كافى، ومرحوم شیخ طوسى در تهذیب، وابن قولویه در
كامل الزّیارات آورده اند. این زیارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ
عَلى أَوْلِیاءِ اللهِ وَأَصْفِیائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل كتاب
مفاتیح به عنوان زیارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زیارت همه
مرقدهاى متبرّكه جایز است، و پس از پایان آن بسیار بر محمَّد و
آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنین ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى
دعا مى كنى.
زیارت جامع اوّل (جامعه صغیره)
این زیارت در كتب كافى، تهذیب و كامل الزیارات
از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است، و در تمام زیارتگاه هاى انبیاء
و ائمّه و اوصیاء(علیهم السلام) خوانده مى شود:
«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِیاءِ اللهِ وَاَصْفِیاءِهِ،
اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ
وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى
مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِری اَمْرِ اللهِ وَنَهْیهِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّینَ
فی مَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِینَ فی طاعَةِ
اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِینَ
مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ
عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ
اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ
تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّی سِلْمٌ لِمَنْ
سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِیتِكُمْ،
مُفَوِّضٌ فی ذلِكَ كُلِّهِ اِلَیكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ
مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى
اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ». (مفاتیح الجنان ، كافى، ج4، ص579، حدیث2
و تهذیب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزیارات، ص331)
اعمال عمره تمتع
عمره چیست؟
نام پنج عمل (احرام در میقات ، طواف ، نماز طواف ،
سعى میان صفا و مروه و تقصیر) را عمره مى گویند.
(عمره) به معناى (زیارت) است و مى توان آن را با
معناى آبادى و تعمیر و زیاد كردن مقرون دانست، زیرا كسى كه به زیارت
خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه ، تعمیر، زیاد
شدن شكوفایى و آبادى منطقه ، همه از آثار زیارت عاشقانه آن خانه است .
اعمال عُمره تمتع : 1 احرام- 2 طواف- 3 نماز طواف- 4 سعی-
5 تقصیر
معنای عمره: «عمره» در لغت به معنای زیارت
است و در اصطلاحِ فقه، زیارت خانه خداست، با آداب ویژه آن.
عمره بر دو قسم است، «تمتّع» و «مُفرده» و هر کدام از آنها،
یا «واجب» است و یا «مستحب».
کسانی که از مکّه دور هستند (شانزده فرسخ شرعی
و بیشتر از آن) که وظیفه آنان «حج تمتّع» است، عمره ای که بر
آنان واجب می شود همراه با حج «عُمره تمتع» نام دارد.البتّه اگردرموسم حج
باشد و درغیرموسم حج کسی که می خواهد به شهر مکّه برود، واجب
است با احرام وارد شود و برای احرام هم باید نیت «عُمره» كند واین
عمره «عُمره مُفرده» نام دارد.
عمل اول عمره تمتع : احرام درمیقات
چون گذشتن از میقات، بدون احرام جایز نیست،
باید زائرین وحُجّاج در میقات محرم شوند و با احرام به طرف مكه
به راه افتند ،
درمیقات لباس احرام رابرتن میكند ونیت
احرام میكند و درنیت احرام میگوید محرم میشو م به
احرام عمره تمتع یامحرم میشوم درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب با
انجام واجبات وترك محرمات قربةً الی الله و اگرلباس احرام را ازقبل برتن
كرده هنگام نیت تكانی به لباس میدهد بعنوان اینكه تازه
برتن میكند. وبهترآنست كه مدینه قبلها درمدینه قبل ازحركت كه
زمانش را كاروان اعلام میكند غسل احرام بكنند و وضو هم بگیرند ولباس
احرام رابرتن كنند كه درمسجدشجره زیاد معطل نشوند ومدینه بعدها كه
مستقیم به مكه میروند وازمسجدجحفه محرم میشوند باید
همانجا داخل مسجدجحفه ویا اطرافش لباس احرام رابپوشند ونیت احرام
بكنند.
کیفیت احرام
مردان، باید تمام لباسهای دوخته را از تن
درآورند (حتی لباسهای کوچک; مانند جوراب) و دو تکّه لباس غیر
دوخته بر تن کنند که یکی را مانند لنگ بر کمر می بندند و دیگری
را بر شانه می اندازند و با نیت احرامِ عُمره مُفرده بگویند:
«لَبّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ
لَبَّیکَ» و احتیاط مستحب است پس از آن بگویند:« اِنَّ الْحَمدَ
وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ لاشریکَ لَکَ لَبَّیکَ.»
000
آیة الله اراکی: بنابر احتیاط واجب جمله
دوم را نیز بگویند.
آیة الله گلپایگانی، آیة الله صافی:
صورت تلبیه چنین است: «لبّیک الّلهُمَّ لبّیکَ، لَبَّیکَ
لاشریکَ لکَ لبَّیکَ، و احتیاط در این است که این
جمله را نیز بگویند: انّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ والمُلْکَ لاشریکَ
لَکَ.
آیة الله مکارم: احتیاط واجب آن است که جمله
دوّم را نیز بگویند امّا لبیک پنجم را نگویند.
آیة الله زنجانی: صورت تلبیه واجب چنین
است: «لبیک، اللّهُمَّ لبّیکَ، لبّیک لا شریک لکَ لبّیک،
إنَّ الحَمدَ والنِّعمَةَ لَکَ وَالْمُلک، لا شریکَ لک.
000
بانوان، می توانند لباس دوخته بپوشند و بیرون
آوردن آنها و پوشیدن دو تکه پارچه غیر دوخته بر آنان واجب نیست
ولی در حال احرام باید لباسی که بر تن دارند، دارای شرایط
لباس نمازگزار باشد، و بنابر احتیاط، حریر هم نباشد. پس، بانوان هم نیت
کرده و لبیک ها را می گویند.
000
آیة الله گلپایگانی، آیة الله
فاضل: احتیاط واجب آن است که زنها نیز این دو جامه را بپوشند،
گرچه کندن لباس دوخته بر آنها واجب نیست، و جایز است پس از نیت
و تلبیه آن دو جامه را بیرون آورند و با همان لباس خودشان باشند.
000
نیت احرام
نیت احرام، آن است که هنگام پوشیدن لباس و گفتن
لبیک بنا داشته باشد که برای «عمره مفرده» محرم شود، و این عمل
و اعمال بعدی را برای اطاعت دستور خداوند انجام دهد و لازم نیست
به زبان بگوید، گرچه گفتن آن هم، مانع ندارد.
000
آیات عظام
اراکی، گلپایگانی، صافی، بهجت: لازم است قصد کند ترک
محرماتی را که بر مُحرم حرام است.
000
واجبات وشرائط وكیفیت احرام راروحانیون
محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح
میدهند كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد
ودرحین اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال
كنند
نكات اخلاقی احرام وتلبیه به احرام عمره مفرده
رجوع شود
مستحبات ومكروهات احرام به احرام عمره مفرده رجوع شود
محـرمات احرام
فرد زایر پس از پوشیدن لباس احرام و نیت
و گفتن لبیک، مُحرم می باشد و باید تا پایان اعمال عمره،
از کارهایی که بر مُحرم حرام است پرهیز کند.
مجموع کارهای حرام بیست و چهارتاست که چهارتای
آن فقط بر مردان حرام است و دوتای آن بر بانوان حرام است و بقیه آنها،
هم بر مرد محرم حرام است و هم بر زن مُحرم.
محرّمات مشترک بین زن و مرد: 1 ـ شکار حیو ا ن
صحر ا یی; 2 ـ آمیزش یا هرگونه استفاده شهو انی دیگر;
3 ـ عقد کردن; 4 ـ استمنا; 5 ـ استعمال عطریات; 6ـ سرمه کشیدن; 7 ـ
نگاه کردن در آینه; 8 ـ فُسوق (دروغ گفتن و فحش دادن و فخرفروشی); 9 ـ
جِدال (گفتن «لا والله» و «بلی والله»; 10 ـ کشتن جانورانی که در بدن
ساکن می شوند; 11 ـ انگشتر به دست کردن برای زینت; 12 ـ روغن
مالیدن به بدن; 13 ـ زدودن مو از بدن; 14 ـ بیرون آوردن خون از بدن;
15 ـ ناخن گرفتن; 16 ـ کندن دندان; 17 ـ کندن درخت یا گیاهی که
در محدوده حرم روییده باشد; 18 ـ سلاح همراه داشتن.
آنچه فقط بر مردان حرام است: 1 ـ پوشیدن جامه دوخته;
2 ـ پوشیدن چیزی که تمام روی پا را بگیرد; 3 ـ
پوشاندن سر; 4 ـ سایه قرار دادن بالای سر.
آنچه بر زنان محرم حرام است: 1 ـ پوشیدن زیور
برای زینت; 2 ـ پوشاندن روی خود با نقاب و روبند.
محرمات احرام راروحانیون محترم كاروانها قبل ازرفتن
به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
محرّمات کفاره دار
1 - جماع (آمیزش)-یک شتر باتفصیلی
که درکتب فقهی آمده است 2 - استعمال بوی خوش-یک گوسفند(به احتیاط
واجب) 3 - پوشیدن لباس دوخته(برای مردان)-یک گوسفند 4 - تراشیدن
سر-یک گوسفند 5 - پوشاندن سر (برای مردان)-یک گوسفند 6 - زیر
سایه ر فتن (برای مردان) - یک
گوسفند به احتیاط واجب 7 - گرفتن
تمام ناخنهای دست ها-یک گوسفند 8 - گرفتن تمام ناخنهای پاها-یک
گوسفند 9 - گرفتن کمتر از ده ناخن-برای هر کدام یک مدّ طعام 10 - کندن
درخت بزرگ حرم-یک گاو (به احتیاط واجب) 11 - کندن درخت کوچک حرم-یک
گوسفند (به احتیاط واجب) 12 - کندن قسمتی از یک درخت)-قیمت
آن 13 - قسم راست خوردن، سه مرتبه و بیشتر از آن-یک گوسفند 14 - قسم
دروغ، یک مرتبه-یک گوسفند قسم دروغ، دو مرتبه-یک گاو قسم دروغ،
سه مرتبه-یک شتر 15 - کندن دندان-یک گوسفند(به احتیاط واجب) 16
- زدودن موی زیر هر دو بغل-یک گوسفند 17 زدودن موی زیر یک بغل - یک
گوسفند(بنابراحتیاط واجب 18 - زدودن
موی سر-یک گوسفند (بنابر احتیاط واجب)
اگر از روی فراموشی، برخی از محرمات
احرام را انجام دهد، کفّاره براو واجب نیست مگر صید که در هر صورت
کفّاره دارد.
000
آیات عظام گلپایگانی، خویی،
صافی، زنجانی، سیستانی، تبریزی، بهجت: زیر
سایه رفتن (برای مردان) کفاره آن یک گوسفند است و فرقی بین
اختیار و اضطرار نیست.
آیة الله خوئی: کفاره کندن درخت از بیخ،
قیمت همان درخت و کفاره قطع مقداری از آن قیمت همان مقدار است.
آیة الله سیستانی: بنابر احتیاط
کفاره کندن هر درختی، قیمت همان درخت است.
آیة الله زنجانی: کندن درخت حرم، یک گاو
کفاره دارد و فرقی بین درخت بزرگ و کوچک نیست.
آیة الله زنجانی: قسم دروغ چنانچه با توجه به
دروغ بودن، عمداً صورت گیرد، به احتیاط واجب یک شتر کفاره دارد.
آیات عظام خوئی، سیستانی، تبریزی:
کفاره قسم دروغ در مرتبه دوم، دو گوسفند و در مرتبه سوم، یک گاو است.
آیة الله فاضل، آیة الله بهجت: کفاره قسم دروغ
در مرتبه اول یک گوسفند کفاره بدهد و احتیاط واجب آن است که در مرتبه
دوّم یک گاو و در مرتبه سوّم یک شتر کفاره بدهد.
آیات عظام خویی، تبریزی، سیستانی:
کندن دندان اگر خون نیاید بعید نیست که این عمل جایز
باشد.
آیة الله زنجانی: زدودن موی زیر یک
بغل بنابر احتیاط مستحب.
آیة الله زنجانی: زدودن موی سر یک گوسفند بنابر احتیاط مستحب.
آیة الله خامنه ای، آیة الله فاضل: اگر
کندن یا کشیدن دندان سبب بیرون آمدن خون نباشد حرام نیست.
کفاره صید مختلف است و برای آشنایی
با موارد آن باید به کتب مفصّل فقهی مراجعه شود.
محرّمات بدون کفّاره
1 ـ سرمه کشیدن با چیزی که بوی خوش
ندارد. 2 ـ نگاه کردن در آینه. 3 ـ پوشیدن آنچه روی پا را می
گیرد. 4 ـ فسوق. 5 ـ جدال، قسم راست کمتر از سه مرتبه. 6 ـ انگشتر به دست
کردن برای زینت. 7 ـ حنا بستن. 8 ـ پوشیدن زیور. 9 ـ روغن
مالیدن به بدن، اگر بوی خوش نداشته باشد. 10 ـ پوشاندن صورت برای
بانوان. 11 ـ بیرون آوردن خون از بدن. 12 ـ قطع گیاه حرم.
000
آیة الله خویی، آیة الله تبریزی:
اگر سرمه سیاه باشد یا با قصد زینت سرمه بکشد، کفاره اش یک
گوسفند است.
آیات عظام خویی، خامنه ای، تبریزی،
سیستانی، مکارم، بهجت: نگاه به آینه بدون قصد زینت اشکال
ندارد.
آیة الله خویی: شماره های 2، 3 ، 6
، 7، 9، 10 و 11، کفاره هریک بنابر احتیاط یک گوسفند است و
کفاره نگاه به آینه در صورتی است که برای زینت نگاه کند.
آیات عظام اراکی، خویی، فاضل، تبریزی،
نوری: پوشیدن آنچه روی
پا را می گیرد بنابر احتیاط یک گوسفند کفاره آن است.
آیة الله سیستانی: در پوشیدن چکمه
و مانند آن کفّاره ای واجب نیست ولی اگر عمداً جوراب و مانند آن
بپوشد بنابر احتیاط واجب کفاره آن یک گوسفند است.
آیة الله اراکی: روغن مالیدن به بدن، اگر
بوی خوش نداشته باشد. بنابر احتیاط کفاره آن یک گوسفند است اگر
چه مضطرباشد.
آیة الله گلپایگانی، آیة الله صافی:
پوشاندن صورت برای بانوان باید یک گوسفند کفاره بدهد.
آیة الله خویی، آیة الله تبریزی:
پوشاندن صورت برای بانوان بنابر احتیاط واجب باید یک
گوسفند کفاره بدهد.
آیة الله اراکی، نوری، تبریزی:
بیرون آوردن خون از بدن بنابر احتیاط کفاره آن یک گوسفند است.
000
عمل دوم عمره تمتع : طواف گردكعبه
کسی که برای انجام عمره تمتع محرم شده و وارد
مکّه می شود، باید به نیت طواف، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که
در مسجدالحرام است بگردد.
درنیت طواف میگوید طواف میكنم یا
هفت دور طواف میكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود
درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله وطواف راشروع میكند و
درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالای پله
هاباشد درست است زیاد نباید وسواس به خرج داد چون جمعیت نمیگذارد
شما بایستی ونیت كنی هل میدهند شما را میبرندجلو
احکام طواف ، دعاهای طواف ، دعاهای دورهای
طواف ، نكات اخلاقی طواف ، مستحبات طواف
در قسمت عمره مفرده رجوع شود
واجبات وشرائط طواف راروحانیون محترم كاروانها قبل
ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
عمل سوم عمره تمتع : نماز طواف پشت مقام ابراهیم
علیه السّلام
پس از انجام طواف، باید دو رکعت نماز مثل نمازصبح ،
به نیت نماز طواف بخواند.
درنیت نماز طواف میگوید دوركعت نماز طواف
میخوانم درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله
کیفیت نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولی
حمد و سوره را می تواند بلند یا آهسته بخواند.
وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعی است.
مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهیم است
و بنابر احتیاط واجب باید پشت مقام بجا آورد به طوری که سنگی
که مقام است بین او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه می تواند
نزدیکتر بایستد (نه به طوری که مزاحم دیگران باشد) و اگر
به واسطه زیادی جمعیت نتواند پشت مقام بخواند، در یکی
از دو طرف آن، نزدیک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که
نمازها را به طور صحیح یاد بگیرند تا تکلیف الهی را
درست انجام دهند; بخصوص کسی که قصد عمره یا حج دارد باید نماز
خود را تصحیح کند، تا تمامی نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به
طور صحیح انجام شود.
000
آیات عظام تبریزی، سیستانی،
صانعی، فاضل، زنجانی: واجب است پشت مقام خوانده شود.
آیة الله خامنه ای، آیة الله مکارم: واجب
است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.
آیة الله خامنه ای: کافی است در هر نقطه
ای که عرفاً بگویند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را
بخواند بلکه در این صورت بعید نیست که نماز در هر جای
مسجدالحرام صحیح باشد.
آیة الله صانعی: باید هر کجا از پشت مقام
که می تواند نماز را بخواند و احتیاط آن است که هر چه می تواند
نزدیکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافی نیست.
آیة الله نوری: در هر نقطه ای از
مسجدالحرام که ممکن شود می تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهیم(علیه
السلام) نزدیکتر باشد بهتر است.
آیة الله خویی: اگر نتواند نزدیک
مقام بخواند، می تواند دورتر با مراعات نزدیکترین مکان پشت مقام
بخواند.
آیة الله تبریزی: در صورتی که
نتواند نزدیک مقام بخواند، بنابر احتیاط در دورتر با مراعات نزدیکترین
مکان پشت مقام بخواند.
آیة الله سیستانی: اگر نتواند پشت مقام و
نزدیک آن بجا آورد، احتیاط واجب آن است که در سمت چپ یا راست
مقام نزدیک آن، و هم در دروتر ولی پشت مقام به جا آورد.
000
واجبات وشرائط نمازطواف راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
نكات اخلاقی نماز طواف پشت مقام به قسمت عمره مفرده
رجوع شود
عمل چهارم عمره تمتع : سعی صفا و مروه
پس از انجام نماز طواف، باید هفت مرتبه فاصله بین
«صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالنی ساخته شده و کنار مسجدالحرام
قرار دارد بپیماید. بعدازخواندن نمازطواف درقسمت پشت سرمحل نمازطواف
مقداری آب زمزم نوش جان كرده وقبل ازنوشیدن میگوئی :
الّلهمَّ اجْعَلْهُ لی عِلْمًا نافِعًا ورِزقًا واسِعًا وشِفاءً مِن كُلّ
داءٍ وَسُقمٍ. سپس اززیر چراغ سبزبالای پله های مقابل حجرالاسود
به طرف صفابراه میافتیم ومیرویم درقسمت صفابرای
شروع سعی بین صفاومروه وقبل ازسعی وهنگام سعی مستحباتی
دارد كه درقسمت مستحبات سعی میخوانیم.
درنیت سعی بین صفاومروه میگوید
سعی میكنم بین صفاومروه درعمره تمتع ازحَجّةُ الاسلام واجب
قربةً الی الله وازابتدای صفا كه ازكناركوه صفاشروع میشود
روبطرف مروه سعی راشروع میكندوقتی بالای كوه مروه كه الآن
موزائیك وسنگ فرش تمام میشود وسنگهای سیاه كوه دیده
میشود رسید برمیگردد بطرف صفاوروبه صفا حركت میكند
و...دورهفتم به مروه ختم میشود كه كنار سطلهای زباله باقیچی
كوچك یا ناخنگیر تقصیرمیكند وناخن یاموی چیده
شده راداخل سطل زباله میریزد
احكام سعی ، دعاهای سعی ، مستحبات سعی
، نكات اخلاقی سعی بین صفاومروه درقسمت عمره مفرده رجوع شود
عمل پنجم عمره تمتع : تقصیر
همین كه دورهفتم سعى در مروه تمام شد، باید
((تقصیر)) كنیم : یعنى ، كمى از موى سر و صورت یا ناخن را
كوتاه كنیم .
در نیت تقصیر میگوید تقصیر میكنم
در عمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله و مقداری از موی
سریا ناخن را میچیند و مو یا ناخن چیده شده را داخل
سطل زباله كنارسالن میریزد
تقصیر (پنجمین وآخرین عملِ عمره تمتع)
است
پس از سعی باید «تقصیر» کند
یعنی، قدری از ناخن یا موی
سر یا صورت خود را بچیند، بعد از آنکه شخص محرم تقصیر کرد، هر
چه به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال می شود،
زمان تقصیر:
بعد از سعی می باشد، گرچه لازم نیست فوراً تقصیر کند، ولی
تا وقتی که تقصیر نکرده است، هیچیک از محرّمات احرام بر
او حلال نمی شود.
مکان تقصیر: تقصیر مکان معینی
ندارد، گرچه اکنون متعارف است که بعد از سعی در مکان «مَروَه» تقصیر می
کنند.
وموهایاناخُنهای كنده شده راداخل سطلهای
زباله كه به همین منظورگذاشته شده میریزند
کودکان و اعمال عُمره تمتع
کودکان دو دسته اند: 1 ـ «مُمیز»، و آن کودکی
است که خوب و بد را تشخیص می دهد و خودش می تواند اعمال را به
طور صحیح انجام دهد. 2 ـ «غیر مُمیز»، که به آن حدّ نرسیده
است.
کودک مُمیز، خودش مُحرم می شود و اعمال را بجا
می آورد، و در مواردی که خودش نتواند انجام دهد، سرپرست وی
(مثلاً پدر) او را در انجام اعمال یاری می دهد.
و کودک غیر مُمیز، کیفیت اعمال او
بدین گونه است: 1 ـ احرام: سرپرست وی
لباس احرام بر او می پوشاند و از طرف او نیت احرام می کند، و
اگر می تواند لبیک ها را بطور صحیح پاسخ دهد، برایش می
گوید تا بگوید، و اگر نمی تواند به طور صحیح پاسخ دهد،
خودش از طرف او «لبیک ها» را می گوید. 2 ـ طواف: باید او را طواف دهد، اگر کودک
بتواند، باید خودش راه برود، وگرنه او را حمل کرده و طواف می دهند.
3 ـ نماز طواف: سرپرست وی نماز را
از طرف او بجا می آورد. 4 ـ سعی:
مانند طواف او را به سعی می برند. 5
ـ تقصیر: قد ری ا ز مو یا ناخن او ر ا کو تا ه می
کنند،
یـادآوری
1 ـ محرم کردن طفل
و بردن او برای اعمال عمره، مستحب است ولی واجب نمی باشد.
بنابراین، افرادی که کودکان خود را برای زیارت همراه می
برند، اگر بخواهند آنها را مُحرم کنند، باید کمال دقت را داشته باشند تا
تمامی اعمالشان به طور صحیح انجام شود و با ناقص بودن اعمال، مشکلی
برای آنها پیش نیاید. 2
ـ کودکی که برای عمره تمتع محرم شده است، باید طواف و
نماز آن را با طهارت انجام دهد. بنابراین اگر کودک ممیز است و می
تواند بطور صحیح وضو بگیرد، خودش وضو بگیرد وگرنه باید او
را وضو دهند یا او را در وضو کمک کنند. 3
ـ کودکی که برای عمره تمتع محرم شده است، باید طواف نساء
و نماز آن را نیز بجا آورد، و چنانچه انجام ندهد، نمی تواند ازدواج
کند. 4 ـ پسربچه یا مردی که
خَتنه نشده است، طوافش صحیح نیست، بنابراین بر اولیاء
کودکان است که پسر بچه ختنه نشده را محرم نکنند . هر چند غیر ممیز
باشد. (یا قبل ازرفتن به مكه ختنه اش كنند كه مستحب مؤكداست) 5 ـ سرپرست طفل، باید در مدّت احرام، او را
از کارهائی که بر مُحرم حرام است، باز دارد ولی زیر سایه
رفتن که بر مردان مُحرم حرام است بر پسر بچه ها جایز است.
از تقصیر عمره تا احرام حجّ
پس از اتمام اعمال عمره تمتّع، كارهایى كه به سبب
احرام، حرام شده بود حلال مى شود ولى تا زمانى كه براى حج محرم مى شوند و به عرفات
مى روند از این اعمال باید پرهیز كنند: 1 ـ بیرون رفتن از
شهر مكه (بنابر احتیاط واجب). 2 ـ انجام عمره مفرده. 3 ـ تراشیدن سر.
واجبات وشرائط تقصیر راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
پس از اتمام اعمال عمره تمتّع، كارهایى كه به سبب
احرام، حرام شده بود حلال مى شود ولى تا زمانى كه براى حج محرم مى شوند و به
عرفات(1) مى روند از این اعمال باید پرهیز كنند:
1 ـ بیرون رفتن از شهر مكه (بنابر احتیاط
واجب).(2)
2 ـ انجام عمره مفرده.(3)
3 ـ تراشیدن سر.(4)
000
(1) عرفات بیابانى است مسطح و وسیع در 22 كیلومترى
جنوب شرقى مكّه; جایى كه حاجیان باید روز نهم ذى حجه از ظهر تا
غروب در آنجا بمانند. «عرفات» جمع «عرفه» و از ریشه «عرفان» و «معرفت» است.
(2) ـ آیات عظام بهجت، خامنه اى، فاضل: اگر مطمئن است
كه به موقع برمى گردد و به اعمال حجّ مى رسد بیرون رفتن از شهر مكّه اشكال
ندارد.
آیة الله سیستانى: اگر به جهت كارى، هر چند كار
غیر ضرورى، از مكّه بیرون مى رود و ترس آن ندارد كه به اعمال حجّ
نرسد، بلكه اگر بداند كه مى تواند به مكّه برگردد از آنجا براى حجّ مُحرم شود بیرون
رفتن از شهر مكّه اشكال ندارد.
(3) ـ آیة الله بهجت: محتمل است اشكال نداشته باشد.
(4) ـ آیة الله فاضل: مانعى ندارد.
آیة الله سیستانى: سر تراشیدن اشكال
ندارد، گرچه احتیاط مستحب ترك آن است.
آن چه انجامش در مكّه درایام فراغت سزاوار است
نماز
-1 امام على علیه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدینه،
برابر با هزار نماز است.
-2 امام سجّاد علیه السّلام : هركس در مكّه هفتاد
ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آیه
سخره[إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی
سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ
النَّهَارَ یطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ
مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ
رَبُّ الْعَالَمِینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً إِنَّهُ
لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ«اعراف54و55»] و آیة الكرسى را
بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه
دار در شهرهاى دیگر است و یك روز روزه در مكّه برابر با روزه یك
سال در جاهاى دیگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.
-3 ابراهیم بن شیبه: به امام باقر علیه
السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پیامبر پرسیدم.
حضرت نوشت: پیامبر اكرم صلّى الله علیه و آله زیاد نماز خواندن
در این دو حرم را دوست داشت پس تو نیز زیاد نماز بخوان و تمام
بخوان.
روزه
-1 پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : كسى كه
ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگیرد و تا آن جا كه مى تواند
نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غیر مكّه را مى نویسد
و براى او هر روز یك حسنه و هر شب یك حسنه مى نویسد.
-2 امام سجّاد علیه السّلام : یك روز روزه در
مكّه، برابر با روزه یك سال در جاى دیگر است.
ختم قرآن
-1 امام سجّاد علیه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن
كند، نمیرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله علیه و آله را ببیند و
جایگاهش را در بهشت بنگرد.
-2 امام باقر علیه السّلام : هر كس كه در مكّه از
جمعه تا جمعه یا در كمتر یا بیشتر از آن ختم قرآن كند و پایان
آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولین جمعه اى كه در دنیا
بوده تا آخرین جمعه اى كه در دنیا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در
روزهاى دیگر نیز ختم كند، همین طور است.
انفاق
-1 امام صادق علیه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پیامبر
و حرم امیرالمؤمنین علیه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز
است و یك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدینه نیز
حرم خدا و رسولِ خدا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما است،
نماز در آن ده هزار برابر و یك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم
حرم خدا و پیامبر وامیرالمؤمنین علیهما السّلام است، نماز
در آن همچون هزار نماز است و یك درهم انفاق در آن هزار درهم است.
بهترین کاردرایام فراغت مکه
1ـ زیاد ذكر خدا كردن و خواندن قرآن.
2ـ خواندن یك دور قرآن.
3ـ خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن این دعا را
بخواند:
«أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً
وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم».
و نیز بگوید: «بسْمِ اللهِ وَبِاللهِ
وَالشُّكْرَ لِلّهِ».
4ـ نظر نمودن به كعبه و بسیار تكرار كردن آن.
5ـ در هر شبانه روز ده مرتبه طواف كردن; در اول شب سه طواف،
و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد ازظهر دو طواف.
6ـ هنگام توقف در مكه به تعداد أیام سال یعنى سیصد
و شصت مرتبه طواف كند و اگر این مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم
ممكن نشد هر مقدارى كه بتواند.
از آداب «مسجدالحرام» و «مسجدالنبى» نماز خواندن در آنجاست
كه ثواب بسیار دارد، و در برخى روایات، آمده است كه ثواب یك
ركعت نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار ركعت و در مسجدالنبى معادل ده هزار ركعت
نماز در جاى دیگر است.و چه بجا و مناسب است كه زائران محترم از این
فرصت به خوبى استفاده كنند و چنانچه نماز واجبى از ایشان قضا شده است، آنها
را در این مكانهاى شریف بجاى آورند، تا هم وظایف شرعى خود را
انجام داده باشند و هم از پاداش بسیار زیاد آن بهره مند گردند.
انسان وقتى مشغول اعمال واجب خود است ، آمادگى كار دیگرى
را ندارد ولى بعد از ورود به مكّه و تمام كردن اعمال عمره ، چون كار واجبى ندارد
كم كم احساس فراغت مى كند. بعضى به تماشاى افراد مى پردازند، فلانى چقدر سیاه
بود، دیگرى چقدر سفید بود، فلان گروه چه غذایى مى خوردند و بعضى
به تماشاى بازار و زرق و برق آن مشغول مى شوند و خود را به پرسیدن نرخ اجناس
و مقایسه قیمت ها، مشغول مى سازند.
بعضى ، به سراغ دوستان و همشهریان و فامیل و
رفقاى وطن مى روند.
بعضى در فكر خرید سوغاتى و مقایسه خرید
خود با خرید دوستان و چانه زدن در بازار و خریدن و پس دادن هستند.
بعضى مشغول دعا و زیارت و نماز و كارهاى عبادى شخصى و
احیاناً، شركت در نمازهاى جماعت ، هستند.
پر كردن ایام فراغت ، بسته به طرز تفكر و شناختى است
كه حاجى از این سفر دارد.
كارهایى كه معمولاً حجاج به آن سرگرم هستند حرام نیست
، ولى باید ببینیم كه چه كارى به هدف حج نزدیكتر بوده ، بیشتر
مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است .
در روایات مى خوانیم : یكى از اسرار این
سفر، آشنائى با مسلمین جهان است لِتَعَارَفُوا
مساءله طواف و نماز و سعى و تقصیر یكى از ابعاد
این سفر است . اگر هدف ، عبادات فردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدها
شكل بیایند. لازم نبود با هر وسیله ، ولو شتر لاغر بیایند.
لازم نبود در مقدس ترین منطقه روى زمین جمع شوند.
جمع شدن افراد توانمند از سراسر جهان در این منطقه باید
اهداف سیاسى و اجتماعى مهم و درسهاى آموزنده اى داشته باشد. باید بدانیم
، روزى كه پیامبر اكرم (صلى اللّه علیه و آله) و مسلمانان وارد مكّه
شدند، بتها را شكستند، آیا ما كه امروز وارد این مكان مقدس مى شویم
بت ها را شكسته ایم و آیا در فكر شكستن طاغوتها هستیم ؟ باید
بدانیم كه حكومت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله)، تركیبى بود
از افراد مومن ، از هر نژاد و زبان و دور از هرگونه تجمل و وابستگى . آیا
حكومتهاى مسلمان نماى امروزى ، از چنین تركیب مقدسى برخوردار هستند؟
آیا در حج پیامبر اكرم (صلى اللّه علیه
وآله)، دین از سیاست جدا بود؟! مگر در مراسم حج نبود كه رسول خدا
(صلّى اللّه علیه وآله) براى تعیین رهبرى بعد از خود، در غدیرخم
اقدام كرد و تمام كفار مكّه را كه منتظر مرگ پیامبر (صلّى اللّه علیه
وآله) و خاموش شدن صداى اسلام و از هم پاشیدن
وحدت جامعه اسلامى بودند، ماءیوس كرد؟
آیا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان ، یك
مساءله سیاسى نیست كه طبق آیه قرآن در مراسم حج باید با
صداى بلند انجام گیرد؟ مگر على (علیه السلام) به دستور پیامبر
(صلى اللّه علیه وآله ) سوره برائت را براى زائران خانه خدا نخواند؟
مگر قرآن به ما دستور نداده است كه دشمنان خدا و خودتان را
به وحشت اندازید؟ آیا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند یا
خاطرشان مطمئن است ؟ راستى چرا در سرزمینى كه ابراهیم (علیه
السلام ) فریاد كشیده است ، ما ساكت باشیم ؟!
درددل زیاد است ولى اینها را كجا باید
گفت ؟ آیا بهتر از مكّه جائى سراغ دارید؟ و آیا بهتر از ایام
فراغت (همان روزهایى كه از اعمال عمره فارغ شده ایم )، فرصتى مى توان یافت
؟
آرى ، همان ایام ، بهترین فرصت و زمینه
مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامى است .
تماس برادرانه ، تماس منصفانه ، تماس آگاهانه ، باید
بدانیم كه در اولین برخورد، از كجا شروع كنیم و مساءله اصلى چیست
و از گفتگو و بحثهاى غیرضرورى پرهیز نمائیم . زیرا وقت ،
كم و مطلب زیاد است . و مهمتر از این ، مساله متوجه كردن مسلمین
به قرآن است .
در تماس ها باید ابتدا نقاط مشترك بیان شود، كه
ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوت و نماز و قبله و حج و رزوه و جهاد و...
مشترك هستیم ، چنین بیانى طرف را به ما نزدیك مى كند.
مدت تماس باید چند لحظه و دقیقه بیشتر
نباشد و اگر او اظهار تمایل كرد، سخن خود را ادامه دهیم . براى شروع
تماس ، باید نوعى محبت از ما ببیند، مثلاً به او جا بدهیم . وقت
نشستن در كنارمان ، پیش پاى او بلند شویم . اگر عطرى داریم به
او بزنیم ، اگر آبى داریم به او بچشانیم . شروع تماس با لحن
دلسوزانه باشد، مثلاً بگوئیم اگر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) ما
را با این وضع ببیند، غصه نمى خورد؟ سعى كنیم در مسیر راه
با افراد تماس بگیریم چون مشغول نماز و طواف نیستند.
این تماس ها، همان چیزى است كه امام صادق (علیه
السلام ) از زائران خانه خدا خواسته است . در حدیث مفصلى مى خوانیم :
وَلَوْكانَ كُلُّ قَوْمِ انَّما یتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِیها
هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الاْ رْباحُ وَ عُمِیتِ
الاَخْبارُ وَ لَمْ یقَفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. اگر هر
گروهى ، تنها با زبان محلى و پیرامون مسائل منطقه خود، گفتگو كرده ، نسبت به
مسائل سایر مسلمان بى خبر باشند، سقوط كره ، نابود مى شوند و بطور ناآگاهانه
از بسیار منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مى شوند. آرى این
فلسفه و دلیل گردهمائى بزرگ الهى است
نحوه برخوردبادیگران
اسلام در برخورد با مردم ، سفارشات زیادى فرموده است
كه نمونه اى از دستورات را در اینجا مى آوریم .
1 نسبت به مقدسات دیگران مؤ دب باشیم . قرآن مى
فرماید: حتى نسبت به معبود بت پرستان ، زخم زبان و ناسزا نگوئید زیرا
كه عواطف آنان جریجه دار مى شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال ، جراءت توهین
پیدا مى كنند.
2 در نام بردن افراد، كمال ادب را از خود نشان بدهیم
. قرآن مى فرماید: لا تَنابَزُوا بِالاَلْقابِ (نام دیگران را سبك نبرید).
3 در بحث ها، روى افراد تكیه نكنید، بلكه معیارها
را بگویید. مثلاً بگویید، قرآن مى فرماید: (از مسرف
و مفسد و بدسابقه و جاهل پیروى نكنید). آیا طبق فرمان قرآن ،
رهبران كشورهاى اسلامى ولخرج و فسادگر نیستند؟
4 مساءله اصلى كه نجات مسلمین از شر ابرقدرتها است ،
فراموش نشود و تحت الشعاع بحثهاى تاریخى كه دیرتر به نتیجه مى
رسد، قرار نگیرد.
5 دربحثها دستورقرآن كریم حكمت وموعظه حسنه وجدال به
احسن را مدنظرداشته باشیم
مختصرمناسک حج تمتع
اعمال 13 گانه حجّ تمتع
1 ـ احرام * 2 ـ وقوف در عرفات * 3 ـ وقوف در مشعر الحرام *
4 ـ رمى جمره عقبه در منا * 5 ـ قربانى * 6 ـ حلق یا تقصیر * 7 ـ طواف
حج * --8- نماز طواف * 9 ـ سعى بین صفا و مروه * 10 ـ طواف نساء * 11 ـ
نماز طواف نساء * 12 ـ بیتوته در مِنا * 13 ـ رمى جمرات سه گانه$
اولین عمل حج تمتع – احرام
اعمال حج نیز، مانند اعمال عمره با احرام آغاز مى
شود.
كیفیت احرام حج: مانند احرام عمره است، ولى در
نیت تفاوت دارد كه در آنجا به نیت عمره تمتع محرم مى شد و اكنون به نیت
حج تمتّع محرم مى شود.
برای محرم شدن جهة حج تمتع لباس احرام رابرتن میكند
و پس ازپوشیدن لباس احرام نیت میكند و درنیت میگوید
محرم میشوم به احرام حج تمتع ازحجّة الاسلام واجب با انجام واجبات وترك
محرمات قربةً الی الله واگرلباس احرام را ازقبل داخل اطاق ویا هتل
برتن كرده تكانی به لباسش میدهد بعنوان اینكه الآن برتن میكند.
000
زمان احرام حج: بعد از اعمال عمره تمتّع تا وقتى كه بتواند
به وقوف در عرفات ـ ظهر روز نهم ذى حجّه ـ برسد.
امروزه به جهت كثرت جمعیت و شلوغى راه كه احتمال نرسیدن
به موقع به عرفات مى باشد، روز هشتم مُحرم مى شوند و شب عرفه به عرفات مى روند،
هرچند اگر روز نهم هم مُحرم شوند وبروند وپیش ازظهرروزنهم به عرفات برسند
مانع ندارد.
مكان احرام حج: شهر مكّه است،(1) گرچه مستحب است در حِجر
اسماعیل یا نزد مقام ابراهیم محرم شود.
ولی معمولًا كاروانها حجاج راازهتل محل اقامت یامسجدمحل
محرم میكنند وبه مسجد الحرام نمی برند چون ازروزهفتم ذی حجه رفت
وآمد مینی بوسهای حامل حجاج به مسجدالحرام تعطیل میشوند
000
(1) ـ آیة الله تبریزى، بنابر احتیاط
واجب، احرام حج باید از مكّه قدیم باشد.
آیة الله بهجت، بنابر احتیاط واجب مى تواند از
هر جاى مكه قدیم محرم شود.
آیة الله صافى: بنابر احتیاط لازم تا مى تواند
از مكّه قدیم محرم شود.
آیة الله مكارم، آیة الله سیستانى: مگر
درقسمت هایى كه از حرم بیرون است.
000
تمام اعمال حج از احرام تا رمى جمرات از عبادات است و مانند
نماز و سایر عبادات باید به قصد قربت و اطاعت امر خداوند انجام شود.
وقتى كه انسان براى اعمال حج محرم شد تمام كارهایى كه
در احرام عمره حرام بود، بر او حرام مى شود.
مُستحبات قبل از احرام
1 ـ از یک ماه قبل موی سر و رویش را
کوتاه نکند. 2 ـ پیش از احرام، بدن خود را پاکیزه کند. 3 ـ ناخن و
شارب خود را بگیرد. 4 ـ پیش از احرام، در میقات غسل احرام کند.
مُستحبات هنگام احـرام
1 ـ در صورت امکان، پس از نماز ظهر مُحرم شود واگر امکان
ندارد، پس از نماز واجب دیگر، و اگر آن هم ممکن نیست، پس از شش ركعت
(سه دوركعتی) یا دو رکعت نماز نافله، و در رکعت اوّل پس از حمد، سوره
توحید، و در رکعت دوّم سوره جحد « قُل یا أیها الکافِروُن » را
بخواند، و شش رکعت افضل است. 2 ـ پس از نماز، حمد و ثنای الهی را بجا
آورد و بر پیغمبر و آل او صلوات بفرستد. 3 ـ هنگام پوشیدن دو جامه
احرام بگوید: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی رَزَقَنی مَا اُوارِی
بِهِ عَوْرَتی و اُؤَدّی فِیهِ فَرْضِی وَأعْبُدُ فِیهِ
رَبِّی و أنْتَهِی فِیهِ إلی ما أمَرَنَی،
اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِی وَأَرَدتُهُ
فَأعانَنِی وَ قَبِلَنِی وَ لَمْ یقْطَعْ بِی وَ وَجْهَهُ
أرَدْتُ فَسَلَّمَنی فَهُوَ حِصْنِی وَ کَهْفِی وَ حِرْزِی
وَ ظَهْرِی وَ مَلاذِی وَ رَجائی وَ مَنْجای وَ ذُخْرِی
وَعُدَّتِی فی شِدَّتِی وَ رَخائِی»
مستحبات تَلْبیه (لبّیك گفتن)
1- پس از گفتن مقدار واجب تلبیه، مستحب است بگوید:
«لَبَّیکَ ذَالْمَعارجِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ
داعیاً اِلی دارِالسَّلامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ غَفّارَ الذُّنُوْبِ
لَبَّیکَ لَبَّیکَ أهْلَ التَلْبِیةِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ
ذَاالجَلالِ وَالاْکرامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ تُبْدِیءُ
وَالْمَعادُ إلَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ تَسْتَغِنی و یفْتَقَرُ
إلَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ مَرْهُوْباً وَ مَرْغُوباً إلَیکَ
لَبَّیکَ لَبَّیکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّیکَ لَبَّیکَ ذَا
النَّعماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمَیلِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ
کَشَّافَ الْکُرَبِ الْعِظامِ لَبَّیکَ لَبَّیکَ عَبْدُکَ وَابْنُ
عَبْدَیکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ یا کَرِیمُ لَبَّیکَ»
2 ـ تلبیه ها را در حال احرام تکرار کند تاقبل ازرسیدن
به منا
3- چون متوجه منا شود بگوید : الّلهم ایاك ارجو
و اِیا ك ادعو فَبَلّیغنی املی واصلح لی عملی
4- باتن ودل آرام باتسبیح وذكرحقتعالی برود
5- چون به منا رسید بگوید: الحمدلله الّذی
اقدمنیها صالحًا فی عافیةٍ وبلّغنی هذالمكان. پس بگوید:
الّلهمّ هذه منی وهی ممّا مننت به علینا من المناسك فاسئلك ان
تمن علی بما مننت علی انبیائك فانّما انَا عبدُك وفی
قبضتك.
مکروهات احـرام
1 ـ احرام در جامه سیاه، و بهتر است در جامه سفید
محرم شود. 2 ـ محرم شدن در جامه چرکین. 3 ـ حمام رفتن و أولی آن است
که محرم بدن خود را با کیسه و مانند آن نساید. 4 ـ گفتن «لبیک»
در جواب کسی که او را صدا می کند.
دومین عمل حج تمتع - وقوف درعَرَفات
حاجى، پس از احرام در مكّه، باید براى وقوف در عرفات،
روانه آنجا شود.
كه معمولًا عصرروزهشتم یاشب نهم براساس نوبت داده شده
كاروانها ازمكه به طرف عرفات حركت میكنند وسرشب یا آخرشب به عرفات میرسند
و به استراحت ودعا میپردازند وقبل ازظهر به محل برائت رفته ودرمراسم برائت
شركت می كنند تا ظهر روزنهم كه عرفه است با شنیدن اذان ظهرروزنهم نیت
وقوف میكنند بدین صورت كه و قو ف می کنم در عرفات از ظهر شرعی
تا غروب شرعی در حج تمتع از حجّة الاسلام واجب قربةً الی الله.
ومعمولًا دعای عرفه امام حسین علیه السّلام رامیخوانند
باغروب آفتاب عمودخیمه ها برداشته شده وخیمه ها وچادرها یكی
یكی بزمین میافتند وحجاج با شوروشوق دیگری
بطرف مشعرالحرام یامزدلفه براه میافتند وباگذشتن از تابلوهای نهایة
العرفات ودیدن تابلوهای بدایة المزدلفه واردسرزمین مشعر میشوند
احكام وقوف درعرفات
1ـ مراد از وقوف، بودن در آن مكان است چه سواره یا پیاده،
نشسته و یا خوابیده; یعنى حاجى باید آن روز را در صحراى
عرفات بماند و از آنجا خارج نشود.
2ـ زمان وقوف; بنا بر احتیاط واجب، لازم است از ظهر
(1) روز نهم ذى حجه تا مغرب (2)همان روز در عرفات بماند.
3ـ وقوف به عرفات و سایر اعمال حج بجز طواف و نمازنیاز
به طهارت (وضو یا غسل) ندارد. ولى مستحب است.
4ـ در عرفات،كار دیگرى بجز بودنِ در آنجا واجب نیست،
ولى مستحبات بسیارى دارد، و از بهترین مكانها براى استجابت دعاست و
بهترین دعاها در آن مكان دعاى معروف ابا عبدالله الحسین(علیه
السلام) و امام زین العابدین(علیه السلام) در آن روز است.
000
(1) ـ آیة الله تبریزى: مى تواند تا یك
ساعت بعد از ظهر وقوف را تأخیر نماید.
آیة الله سیستانى: جایز است وقوف را از
اوّل ظهر به مقدار انجام یك غسل و خواندن نماز ظهر و عصر پشت سر هم به تأخیر
اندازد.
آیة الله خامنه اى: تأخیر وقوف از اوّل وقت به
اندازه خواندن نماز ظهر و عصر و مقدمات آن اشكال ندارد.
(2) ـ آیات عظام بهجت، تبریزى، سیستانى:
تا غروب.
000
عرفات صحرایى است، در شرق مكه اندكى متمایل به
جنوب در فاصله بیست و یك كیلومترى، بر سر راه طائف. گفته اند
در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند. در جهت شمالى این دشت كوهى است كه آن را
جبل الرحمه یا جبل عرفات نامند. صحراى عرفات در این سالها درختكارى
شده و هر حاجى باید از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز، در این
صحرا به قصد قربت وقوف نماید.
مستحبات وقوف به عرفات
1ـ با طهارت بودندر حال وقوف.
2ـ غسل كردن و بهتر آن است كه نزدیك ظهر باشد.
3ـ خواندن این دعاها: «اَلَّلهُمَّ رَبِّ الْمشَاعِرِ
كُلِّها فُكَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ أوْسِعْ عَلِی مِنْ
رِزْقِكَ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ،
اَلَّلهُمَّ لاتَمْكُرْ بِی وَلا تَخْدَعْنِی وَلا تَسْتَدْرِجْنِى یا
أسْمَعَ السَّامِعینَ وَ یا أبْصَرَ النَّاظِرینَ وَ یا
أسْرَعَ الْحاسِبِینَ وَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ أسْأَلُكَ
أنْ تُصَلِّی عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَغْفِرَلى
ذُنُوبى». سپس حاجتهاى خود را از خداوند
درخواست كند. پس دست به آسمان بلند كند و بگوید: «اَلَّلهُمَّ حاجَتِی
إلَیكَ الَّتِی إنْ أعْطَیتَنِیها لَمْ یضُرَّنِى
ما مَنَعْتَنِى وَ إنْ مَنَعْتَنِیها لَمْ ینْفَعْنِی ما أعْطَیتَنِی،
أسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ اَلَّلهُمَّ إنِّی عَبْدُكَ
وَ مِلْكُ ناصِیتَی بِیدِكَ وَ أجَلِى بِعِلْمِكَ، أسْألُكَ أنْ
تُوَفِّقَنِی لِما یرْضِیكَ عَنِّی وَ أنْ تُسَلِّمَ
مِنِّی مَناسِكِی الَّتِی أرَیتَها خَلِیلَكَ
إبْراهِیمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ وَ دَلَلْتَ عَلَیها نَبِیكَ
مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، اَلَّلهُمَّ اجْعَلْنِی
مِمَّنْ رَضِیتَ عَمَلَهُ وَ أطَلْتَ عُمْرَهُ وَ أحْییتَهُ
بَعْدَ الْمَوْتِ». و نیز این دعا را بخواند: «لا إلهَ إلاَ اللهُ
وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یحْیی
و یمِیتُ وَ هُوَ حَىٌ لایمُوتُ بِیدِهِ الْخَیرُ
وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیء قَدِیرٌ، اَلَّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ
كَالَّذِی تَقُولُ وَ خَیراً مِمّا نَقُولُ وَ فَوْقَ ما یقُولُ
الْقائِلُونَ، اَلَّلهُمَّ لَكَ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیای
وَ مَماتِی وَ لَكَ تُراثِى (بَراءَتِى) وَ بِكَ حَوْلِی وَ مِنْكَ
قُوَّتِی، اَلَّلهُمَّ إنِّی أعُوذُبِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ
وَساوِسِ الْصُّدُورِ وَ مِنْ شَتاتِ الاَْمْرِ و مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ،
اَلَّلهُمَّ اِنِّی أسْألُكَ خَیرَ الرِّیاح وَ أعُوذُبِكَ مِنْ
شَرِّ ما یجِیءُ بِهِ الْرِّیاحُ وَ أَسْأَلُكَ خَیرَ
الْلَّیلِ وَ خَیرَ النَّهارِ، اَلَّلهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی
نُوراً و فی سَمْعِی وَ بَصَرِی نُوراً وَ فِی لَحْمِی
وَ دَمِی وَ عِظامِی وَ عُرُوقِی وَ مَقْعَدِی وَ مَقامِی
وَ مَدْخَلِی وَ مَخْرَجِی نُوراً وَ أعْظِمْ لِی نُوراً یا
رَبِّ یوْمَ ألْقاكَ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَیء قَدیرٌ».
4ـ آنگاه رو به كعبه كرده و این ذكرها را بگوید:
«سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه «اللهُ أكْبَرُ» صد مرتبه «ماشاءَ اللهُ لا قُوَّةَ
إلاّ بِاللهِ» صد مرتبه «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ
لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یحْیى وَ یمِیتُ
وَ یمِیتُ وَ یحْیى وَ هُوَ حَىٌّ لایمُوتُ بِیدِهِ
الخَیرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیء قَدِیرٌ» صد مرتبه.
5ـ و بسیار بگوید: «اَللّهُمَّ اَعْتِقْنى مِنَ
النّارِ».
6ـ وبسیار خوب است كه دراین روز دعاى حضرت سیدالشهداء(علیه
السلام)و دعاى حضرت زین العابدین (علیه السلام) خوانده شود.
7ـ نزدیك غروب آفتاب بگوید: «اَلَّلهُمَّ إنِّی
أعُوذُبِكَ مِنَ الفَقْرِ وَ مِنْ تَشَتُّتِ الاُْمُوُرِ وَ مِنْ شَرِّ ما یحْدُثُ
بِالْلَّیلِ وَالنَّهارِ أمْسى ظُلْمِی مُسْتَجِیراً بِعَفْوِكَ
وَ أمْسى خَوْفی مُسْتَجِیراً بِأمانِكَ وَأمْسى ذُنُوْبِی
مُسْتَجِیرَةً بِمَغْفِرَتِكَ وَأمْسى ذُلِّی مُسْتَجِیراً
بِعِزَّكَ وَ أمْسى وَجْهِیالْفانِی الْبالِی مُسْتَجِیراً
بِوَجْهِك الباقی یاخَیرَ مَنْ سُئِلَ وَ یا أجوَدَ مَنْ
أعْطى جَلِّلْنِی بِرَحْمَتِكَ وألْبِسْنِی عافِیتَكَ وَاصْرِفْ
عَنِّی شَرَّ جَمِیع خَلْقِكَ».
10ـ و بعد از غروب آفتاب بگوید: «اَلَّلهُمَّ
لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ وَارْزُقْنِیهِ مِنْ
قابِل أبَداً ما أبْقَیتَنِی وَاقْلِبْنِی الْیوْمَ
مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِی مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِی
بأفْضَلِ ما ینْقَلِبُ بِهِ الْیوْمَ أحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَ حُجّاجِ
بَیتِكَ الْحَرامِ وَاجْعَلْنِی الْیوْمَ مِنْ أكْرَمِ وَفْدِكَ
عَلَیكَ وَأعْطِنی أفْضَلَ ما أعْطَیتَ أحَداً مِنْهُمْ مِنَ
الْخَیرِ وَالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ
بارِكْ لِی فِیما أرْجِعُ إلَیهِ مِنْ أهْل أوْ مال أوْ قَلِیل
أو كَثِیر وَ بارِكْ لَهُمْ فِی».
عرفات دشت پهناورى است كه روز نهم ذوالحجه تمامى حاجیان
را در خود جاى مى دهد. این سرزمین مقدس، در اعماق تاریخ خاطره
ها دارد. آدم ابوالبشر در این جا به خطا و ترك اولى اعتراف مى كند و خدایش
مشمول آمرزش قرار مى دهد و غروب آن روز مشمول رحمت الهى واقع مى شود.
ابراهیم خلیل، در عرفات به مناسك حج واقف و
عارف مى گردد و دعایش مستجاب مى شود. خداوند این روز و این سرزمین
را شرف و عزّت بخشید. به فرموده امام باقر ـ ع ـ : «ما من برّ و لا فاجر یقف
بجبال عرفات فیدعو الله الا استجاب الله له اما البر ففى حوائج الدنیا
و الآخرة و اما الفاجر ففى امر الدنیا» «كسى بر كوه هاى عرفات وقوف نمى كند
مگر آن كه دعایش مستجاب مى گردد; اگر نیكوكار است، حوائج دنیا و
آخرتش برآورده شود و اگر بدكار است، تنها حوائج دنیایش برآورده شود»
امام سجاد ـ ع ـ گروهى را دیدند كه دست سؤال پیش
مردم دراز مى كردند، به آنان فرمودند:
«واى بر شما در چنین روزى از مردم حاجت مى خواهید؟!
این روز روزى است كه امید مى رود رحمت الهى شامل كودكانى باشد كه در
رحم مادرانند و آنها سعادتمند گردند»
پیامبر خدا ـ ص ـ مى فرماید :«خداوند را در
آسمان درى است كه از آن به رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات، و
... یاد مى شود و روز عرفه در عرفات این در گشوده است»
آرى، عرفه و عرفات بهترین موقعیت براى دعا،
استغفار و طلب حاجات است. عرفه از اعیاد بزرگ براى زائران و براى همه مؤمنان
و روز آمرزش و اعتراف است.
امام صادق ـ ع ـ در حدیث مصباح الشریعه این
مطلب را خاطر نشان ساخته اند: «و اعترف
بالخطأ بالعرفات و جدّد عهدك عند الله لوحدانیته»; «در عرفات به خطا اعتراف
كن و به تجدید عهد خود با خداى یگانه بپرداز»
زائر گرامى! در این روز دعاى عرفه امام حسین و
امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ و سایر ادعیه و اذكار را بخوان و به
هر زبان و بیان كه مى توانى با خداوند راز و نیاز نموده، در حق دیگران
دعا كن تا فرشتگان در حق تو دعا كنند. عرفه یك روز است به فضیلت شب
قدر، این روز را گرامى دار و لحظه هایش را غنیمت شمار كه غروب
آفتاب این روز بزودى مى رسد و چادرها برچیده مى شود و خاطره اش براى تو
مى ماند. زنهار كه دست خالى برگردى و آنجا بار گناه را زمین ننهاده و عرفانت
را افزون نساخته باشى.
دعاهای
قرآنی برای خواندن درعرفات
رَبَّنا
آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ
قِنا عَذابَ النَّارِو بقره : 201
رَبَّنا
أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی
الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. بقره 250
رَبَّنا
لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَینا
إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا
تُحَمِّلْنا مالاطاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا
أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. بقره، 286
رَبَّنا
لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ
رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ***آل عمران، 8
رَبَّنا
إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. آل عمران، 16
رَبَّنا
آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ.
آل عمران، 53
رَبَّنَا
اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا
وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرِینَ. آل عمران،147
رَبَّنا
إِنَّنا سَمِعْنامُنادِیاًینادِی لِلإِیمانِ أَنْ
آمِنُوابِرَبِّكُمْ فَآمَنَّارَبَّنافَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا
سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنامَعَ الأَبْرارِرَبَّناوَآتِناماوَعَدْتَناعَلی
رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنایوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِیعادَ.آل
عمران193ـ194
قالا
رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا
لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. اعراف، 23
رَبَّنا
لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. اعراف، 47
رَبَّنا
أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ. اعراف، 126
اَنْتَ
وَلِینا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیرُ الْغافِرِینَ
وَ اكْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ
إِنَّا هُدْنا إِلَیكَ. اعراف، 155 ـ 156
رَبِّ
اجْعَلْنی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیتِی رَبَّنا
وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ رَبَّنَا اغْفِرْ لِی
وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ.
ابراهیم، 40 ـ 41
رَبِّ
اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ
احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی. طه، 25 ـ 28
ربِّ
أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ، وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ
یحْضُرُونِ. مؤمنون، 97 ـ 98
رَبَّنَا
اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً. فرقان، 65
رَبَّنا
هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ
اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً. فرقان، 74
رَبَّنا
وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ
تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ. غافر، 7
رَبِّ
أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی
وَ عَلی والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی
بِرَحْمَتِكَ فِی عِبادِكَ الصَّالِحِینَ. نمل، 19
رَبِّ
بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ.
قصص، 17
رَبِّ
اغْفِرْ لِی وَلِوالِدَی وَلِمَنْ دَخَلَ بَیتِی
مُؤْمِناًوَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَلاتَزِدِ الظَّالِمِینَ
إِلاَّ تَباراً. نوح، 28
رَبَّنا
عَلَیكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَیكَ أَنَبْنا وَ إِلَیكَ الْمَصِیرُ.
ممتحنه، 4
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِینَ
سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لاتَجْعَلْ فِی
قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آ مَنُوا رَ بَّنا إِ نَّكَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ.حشر10
دعای امام حسین (ع) در روز عرفه
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا
لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ
اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیهِ
الطَّلایعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازى كُلِّ صانِعٍ
وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ
الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْكُرُباتِ
دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیرُهُ
وَلا شَىْءَ یعْدِلُهُ وَلَیسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ
الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ
اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیكَ وَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیةِ لَكَ
مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَیكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ
قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَیئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ
اَسْكَنْتَنِى الاْصْلابَ آمِناً لِرَیبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ
وَالسِّنینَ، فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ
مِنَ الاْیامِ الْماضِیةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیةِ لَمْ
تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ
اَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ
لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یسَّرْتَنى
وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ
صُنْعِكَ وَسَوابِغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ یمْنى
وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَینَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ، لَمْ
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ
اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیاً
وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِیاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ
لَبَناً مَرِیاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاْمَّهاتِ
الرَّواحِمَ وَكَلاْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ
وَالنُّقْصانِ فَتَعالَیتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاْ نْعامِ وَرَبَّیتَنى
زایداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ
مِرَّتى اَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ
وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ وَاَیقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى
سَمآئِكَ وَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ
وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ
رُسُلُكَ وَیسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فى جَمیعِ
ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیرِ الثَّرى،
لَمْ تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى
وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّكَ الْعَظیمِ
الاْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَدیمِ اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ
عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ لَمْ یمْنَعْكَ
جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یقَرِّبُنى اِلَیكَ
وَوَفَّقْتَنى لِما یزْلِفُنى لَدَیكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى
وَاِنْ سَئَلْتُكَ اَعْطَیتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ
شَكَرْتُكَ زِدْتَنى، كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ
اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ
تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىُّ نِعَمِكَ ی ا اِلهى
اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً
وَهِىَ یا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یحْصِیهَا الْعآدّوُنَ
اءَوْ یبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ
عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ
الْعافِیةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ
ایمانى، وَعَقْدِ عَزَماتِ یقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى
وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمیرى وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ
صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى
وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیهِ شَفَتاىَ
وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمى وَفَكّى، وَمَنابِتِ اَضْراسى
وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ
حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیهِ تامُورُ صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ
وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى كَبِدى وَما
حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ عَوامِلى وَاَطرافِ
اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى
وَعُرُوقى وَجَمیعِ جَوارِحى وَمَا انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَیامَ
رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاْرْضُ مِنّى وَنَوْمى وَیقَظَتى وَسُكُونى
وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى ، اَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاْعصارِ
وَالاْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ
مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ شُكْرُكَ اَبَداً
جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ
ما حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیهاتَ اءنّى ذلِكَ
وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى كِتابِكَ النّاطِقِ،
وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا
تُحْصُوها صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُكَ
وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ عَلَیهِمْ مِنْ وَحْیكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ
وَبِهِمْ مِنْ دینِكَ غَیرَ اءَنّى یا اِلهى اَشْهَدُ بِجُهْدى
وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله
الَّذى لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً فَیكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یكُنْ
لَهُ شَریكٌ فى مُلْكِهِ فَیضآدَّهُ فیما ابْتَدَعَ، وَلا
وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیرْفِدَهُ فیما صَنَعَ فَسُبْحانَهُ
سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ
وَلَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یعادِلُ
حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ الْمُرْسَلینَ
وَصَلَّى الله عَلى خِیرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیینَ
وَآلِهِ الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ
وَسـَلَّمَ
آنگاه آن حضرت،شروع به درخواست از خدا كرد،و در دعا اهتمام
ورزید،و درحالىكه اشك از دیدههاى مباركش جارى بود،دعا را به این
صورت ادامه داد:
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى
بِتَقویكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیتِكَ وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ
لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ
ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیقینَ فى
قَلْبى وَالاْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى دینى
وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَینِ مِنّى
وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَاءرِبى وَاَقِرَّ
بِذلِكَ عَینى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ
لى خَطیئَتى وَاخْسَاءْ شَیطانى وَفُكَّ رِهانى، وَاْجَعْلْ لى یا
اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى الاْ خِرَهِ وَالاْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ
الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً بَصیراً وَلَکَ
الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیاً رَحْمَهً بى وَقَدْ
کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى
رَبِّ بِما اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ
وَفى نَفْسى عافَیتَنى رَبِّ بِما کَلاْ تَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما
اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیتَنى رَبِّ بِما اَوْلَیتَنى وَمِنْ کُلِّ
خَیرٍ اَعْطَیتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى وَسَقَیتَنى رَبِّ
بِما اَغْنَیتَنى وَاَقْنَیتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى
وَاَعْزَزْتَنى، رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِکَ الصّافى وَیسَّرْتَ
لى مِنْ صُنْعِکَ الْکافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى
بَواَّئِقِ الدُّهُورِ وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاْیامِ وَنَجِّنى مِنْ
اَهْوالِ الدُّنْیا وَکُرُباتِ الاْ خِرَهِوَاکْفِنى شَرَّ ما یعْمَلُ
الظّالِمُونَ فِى الاْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاکْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى
وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى
فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى
اَعْینِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاْ نْسِ فَسَلِّمْنى
وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى وَبِعَمَلى فَلا
تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیرِکَ فَلا تَکِلْنى. اِلهى
اِلى مَنْ تَکِلُنى؟ اِلى قَریبٍ فَیقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ
فَیتَجَهَّمُنى اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ
اَمْرى اَشْکُو اِلَیکَ غُرْبَتى وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ
مَلَّکْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ
غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَکَ غَیرَ اَنَّ عافِیتَکَ
اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ
الاْرْضُ وَالسَّمواتُ وَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ. وَصَلُحَ بِهِ اَمْرُ الاْوَّلینَ
وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلْ بى
سَخَطَکَ لَکَ الْعُتْبى لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ
اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیتِ
الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ اَمْناً یا
مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ
النَّعْمآءَ بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ یا
عُدَّتى فى شِدَّتى یا صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى
کُرْبَتى یا وَلِیى فى نِعْمَتى یا اِلـهى وَاِلـهَ آبائى
اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیعْقُوبَ وَرَبَّ جَبْرَئیلَ
وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیینَ
وَ الِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریهِ وَالاْ نْجیلِ
وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ کـهیعَّصَّ وَطـه وَیسَّ
وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى
الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا
رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى
وَلَوْلا سَتْرُکَ اِیاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیدى
بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ اِیاىَ لَکُنْتُ مِنَ
الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ
فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ
الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّهِ عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ
خائِفُونَ ، یعْلَمُ خائِنَهَ الاْعْینِ وَما تُخْفِى الصُّدُورُ وَ
غَیبَ ما تَاْتى بِهِ الاْ زْمِنَهُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یعْلَمُ
کَیفَ هُوَ اِلاّ هُوَی ا مَنْ لا یعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ی
ا مَنْ لا یعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ی ا مَنْ کَبَسَ الاْرْضَ عَلَى
الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَکْرَمُ الاْسْمآءِ یا
ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا ینْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیضَ
الرَّکْبِ لِیوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ
وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیهِ مَلِکاً یا ر ادَّهُ عَلى یعْقُوبَ
بَعْدَ اَنِ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ یا
کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیوبَ وَمُمْسِکَ یدَىْ اِبْرهیمَ
عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ
اسْتَجابَ لِزَکَرِیا فَوَهَبَ لَهُ یحْیى وَلَمْ یدَعْهُ
فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ یا
مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ
فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ
مُبَشِّراتٍ بَینَ یدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یعْجَلْ
عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ
بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِ یاْکُلُونَ رِزْقَهُ،
وَیعْبُدُونَ غَیرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ
وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله یا بَدىَّ
یا بَدیعُ لا نِدَّلَکَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ یا حَیاً
حینَ لا حَىَّ یا مُحْیىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ
عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرى فَلَمْ یحْرِمْنى
وَعَظُمَتْ خَطیئَتى فَلَمْ یفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى الْمَعاصى
فَلَمْ یشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى
فى کِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا
تُجازى یا مَنْ عارَضَنى بِالْخَیرِ وَالاْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاْسائَهِ
وَالْعِصْیانِ یا مَنْ هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ
اَعْرِفَ شُکْرَ الاْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ مَریضاً فَشَفانى، وَعُرْیاناً
فَکَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ فَاَرْوانى وَذَلیلاً
فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً
فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیاً فَلَمْ
یسْلُبْنى وَاَمْسَکْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِکَ فَابْتَدَاَنى فَلَکَ
الْحَمْدُ وَالشُّکْرُ یا مَنْ اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ کُرْبَتى وَاَجابَ
دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى
عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَکَ وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصیها
یا مَوْلاىَ ،
اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ
الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ اَنْتَ
الَّذى اَکْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ الَّذى
اَعْطَیتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَیتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَیتَ
اَنْتَ الَّذى اوَیتَ اَنْتَ الَّذى کَفَیتَ اَنْتَ الَّذى هَدَیتَ
اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ
الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَکَّنْتَ اَنْتَ الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى
اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى اَیدْتَ اَنْتَ الَّذى
نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَیتَ اَنْتَ الَّذى عافَیتَ اَنْتَ الَّذى
اَکْرَمْتَ ، تَبارَکْتَ وَتَعالَیتَ فَلَکَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَکَ
الشُّکْرُ واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى
فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى
هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ
اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ
وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَکَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا
الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى
فَاغْفِرْها لى یا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ
عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ
وَرَحْمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَیدى اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیتُکَ
وَنَهَیتَنى فَارْتَکَبْتُ نَهْیکَ، فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَرآءَةٍ لى
فَاَعْتَذِرُ وَلاذا قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا
مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیدى اَمْ بِرِجْلى
اَلـَیسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیتُکَ یا
مَوْلاىَ فَلَکَ الْحُجَّهُ وَالسَّبیلُ عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى
مِنَ الاْ باءِ وَالاْمَّهاتِ اَنْ یزجُرُونى وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاْخْوانِ
اَنْ یعَیرُونى وَمِنَ السَّلاطینِ اَنْ یعاقِبُونى
وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیهِ مِنّى
اِذاً ما اَنْظَرُونى وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى
بَینَ یدَیکَ یا سَیدى، خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ
حَقیرٌ لا ذُو بَر آئَهٍ فَاَعْتَذِرُ وَلا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرُ وَلا
حُجَّهٍ فَاَحْتَجَّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً
وَما عَسَى الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ ینْفَعُنى کَیفَ
وَاَنّى ذلِکَ وَجَوارِحى کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ
یقیناً غَیرَ ذى شَکٍّ اَنَّکَ سآئِلى مِنْ عَظایمِ الاْمُورِ
وَاَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ وَعَدْلُکَ مُهْلِکى وَمِنْ
کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى یا اِلـهى فَبِذُنُوبى بَعْدَ
حُجَّتِکَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ وَکـَرَمـِکَ لا
اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الظّالِمـیـنَ ، لا
اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا
اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ
اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ
اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِلهَ اِلاّ
اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ
سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ
اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ
اِنـّى کـُنـْتُ مـِن السّاَّئِلیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ
اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى
کُنْتُ مِنَ الْمُکَبِّرینَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ رَبّى وَرَبُّ
اباَّئِىَ الاْوَّلینَ، اَللّهُمَّ هذا ثَنائى عَلَیکَ مُمَجِّداً
وَاِخْلاصى لِذِکْرِکَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى بِالائِکَ مُعَدِّداً وَاِنْ کُنْتُ
مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِکَثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها
اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنى
وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَکَشْفِ
الضُّرِّوَتَسْبیبِ الْیسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفریجِ
الْکَرْبِ وَالْعافِیهِ فِى الْبَدَنِ وَالسَّلامَهِ فِى الدّینِ
وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِکْرِ نِعْمَتِکَ جَمیعُ الْعالَمینَ
مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِکَ
تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیتَ مِنْ رَبٍّ کَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ
لا تُحْصى الاَّؤُکَ، وَلا یبْلَغُ ثَنآؤُکَ وَلا تُکافى نَعْمآؤُکَ صَلِّ
عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَتْمِمْ عَلَینا نِعَمَکَ وَاَسْعِدْنا
بِطاعَتِکَ سُبْحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ تُجیبُ
الْمُضْطَرَّ وَتَکْشِفُ السُّوَّءَوَتُغیثُ الْمَکْرُوبَ وَتَشْفِى السَّقیمَ
وَتُغْنِى الْفَقیرَ وَتَجْبُرُ الْکَسیرَوَتَرْحَمُ الصَّغیرَ
وَتُعینُ الْکَبیرَ وَلَیسَ دُونَکَ ظَهیرٌ وَلا فَوْقَکَ
قَدیرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبیرُ یا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ
الاْسیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا عِصْمَهَ
الْخآئِفِ الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لا شَریکَ لَهُ وَلا وَزیرَ،
صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِیهِ
اَفْضَلَ ما اَعْطَیتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِکَ مِنْ نِعْمَهٍ
تُولیها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِیهٍ تَصْرِفُه ا وَکُرْبَهٍ
تَکْشِفُها وَدَعْوَهٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها وَسَیئَهٍ
تَتَغَمَّدُها اِنَّکَ لَطیفٌ بِما تَشاَّءُ خَبیرٌ وَعَلى
کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ وَاَسْرَعُ
مَنْ اَجابَ وَاَکْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ یا
رَحمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَهِ وَرحیمَهُما لَیسَ کَمِثْلِکَ
مَسْئُولٌ وَلا سِواکَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُکَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُکَ فَاَعْطَیتَنى
وَرَغِبْتُ اِلَیکَ فَرَحِمْتَنى، وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیتَنى
وَفَزِعْتُ اِلَیکَ فَکَفَیتَنى اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ
عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیکَ وَعَلى الِهِ الطَّیبینَ
الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَکَ وَهَنِّئْنا
عَطآئَکَ وَاکْتُبْنا لَکَ شاکِرینَ وَلاِ لاَّئِکَ ذ اکِرینَ امینَ
امینَ رَبَّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ یا مَنْ مَلَکَ
فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ یا غایهَ
الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجینَ یا
مَنْ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ
رَاْفَهً وَرَحْمَهً وَحِلْماً. اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَیکَ فى
هذِهِ الْعَشِیهِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیکَ
وَرَسُولِکَ وَخِیرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَاَمینِکَ عَلى وَحْیکَ
الْبَشیرِ النَّذیرِ السِّراجِ الْمُنیرِ الَّذى اَنْعَمْتَ
بِهِ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ
اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ
لِذلِکَ مِنْکَ یا عَظیمُ فَصَلِّ عَلَیهِ وَعَلى الِهِ
الْمُنْتَجَبیـنَ الطَّیبیـنَ الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ
وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنّا فَاِلَیکَ عَجَّتِ الاْصْواتُ بِصُنُوفِ
اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِیهِ نَصیباً
مِنْ کُلِّ خَیرٍ تَقْسِمُهُ بَینَ عِبادِکَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ
وَرَحْمَهٍ تَنْشُرُها، وَبَرَکَهٍ تُنْزِلُها وَعافِیهٍ تُجَلِّلُها
وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا
فى هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْرُورینَ غانِمینَ
وَلاتَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطینَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ وَلا
تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ
مَحْرُومینَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِکَ قانِطینَ
وَلا تَرُدَّنا خائِبینَ وَلا مِنْ بابِکَ مَطْرُودینَ یا
اَجْوَدَ الاْجْوَدینَ وَاَکْرَمَ الاْکْرَمینَ اِلَیکَ
اَقْبَلْنا مُوقِنینَ وَلِبَیتِکَ الْحَرامِ امّینَ قاصِدینَ
فَاَعِنّا عَلى مَناسِکِنا وَاَکْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا وَعافِنا فَقَدْ
مَدَدْنا اِلَیکَ اَیدِینا فَهِىَ بِذِلَّهِ الاْعْتِرافِ
مَوْسُومَهٌ اَللّهُمَّ فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِیهِ ما سَئَلْناکَ، وَاکْفِنا
مَا اسْتَکْفَیناکَ فَلا کافِىَ لَنا سِواکَ وَلا رَبَّ لَنا غَیرُکَ
نافِذٌ فینا حُکْمُکَ مُحیطٌ بِنا عِلْمُکَ عَدْلٌ فینا
قَضآؤُکَ اِقْضِ لَنَا الْخَیرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَیرِ
اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظیمَ الاْجْرِ وَکَریمَ
الذُّخْرِ وَدَوامَ الْیسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعینَ
وَلا تُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکینَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَکَ
وَرَحْمَتَکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ . اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا
الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَکَ فَاَعْطَیتَهُ وَشَکَرَکَ فَزِدْتَهُ وَتابَ
اِلَیکَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَیکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها
فَغَفَرْتَها لَهُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا
وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا یا خَیرَ مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ
اسْتُرْحِمَ یا مَنْ لا یخْفى عَلَیهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا
لَحْظُ الْعُیونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَکْنُونِ وَلا مَا انْطَوَتْ
عَلَیهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا کُلُّ ذلِکَ قَدْ اَحْصاهُ عِلْمُکَ
وَوَسِعَهُ حِلْمُکَ سُبْحانَکَ وَتَعالَیتَ عَمّا یقُولُ
الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبیراً تُسَبِّحُ لَکَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاْرَضُونَ
وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِکَ، فَلَکَ
الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ یا ذَاالْجَلا لِ وَالاْکْرامِ
وَالْفَضْلِ وَالاْنْعامِ وَالاْیادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ الْکَریمُ
الرَّؤُوفُ الرَّحیمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ
وَعافِنى فى بَدَنى وَدینى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ
النّارِ اَللّهُمَّ لا تَمْکُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ
عَنّى شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ.
در این قسمت از دعا سر و دیده خود را به جانب
آسمان برداشت،و از دیدههاى مباركش مانند ریزش آب از دو مشك،اشك مىریخت،و
با صداى بلند به محضر حق عرضه داشت:
یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ
النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ
الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ
وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیتَنیها لَمْ یضُرَّنى
ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ ینْفَعْنى ما اَعْطَیتَنى
اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ
لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا
رَبُّ یا رَبُّ.
پیوسته«یا ربّ»مىگفت،و همه آنانكه اطراف حضرت
بودند به دعاى حضرت گوش فرا دادند و به آمین گفتن اكتفا نمودند،در نتیجه
صداهایشان با آن حضرت به گریستن بلند شد،تا آفتاب غروب كرد،سپس
زادوتوشه خود را بار كرده،به سوى مشعر الحرام حركت كردند.مؤلّف مفاتیح گوید:كفعمى
دعاى عرفه حضرت سید الشهداء علیه السّلام را در كتاب (بلد الامین)تا
این قسمت ذكر كرده،و علاّمه مجلسى در«زاد العماد» این دعاى شریف
را موافق روایت كفعمى نقل فرموده ولى سید ابن طاووس در كتاب اقبال،پس
از«یا ربّ،یا ربّ،یا رب»این اضافه را آورده:
اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیفَ لا
اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیفَ
لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ
وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنْ
السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ اِلهى مِنّى ما یلیقُ
بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما یلیقُ بِکَرَمِکَ. اِلهى وَصَفْتَ نَفْسَکَ
بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَهِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما
بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِکَ وَلَکَ
الْمِنَّهُ عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِکَ وَلَکَ
الْحُجَّهُ عَلَىَّ اِلهى کَیفَ تَکِلُنى وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لى وَکَیفَ
اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ کَیفَ اَخیبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ
بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَیکَ بِفَقْرى اِلَیکَ وَکَیفَ
اَتَوَسَّلُ اِلَیکَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ یصِلَ اِلَیکَ اَمْ
کَیفَ اَشْکوُ اِلَیکَ حالى وَهُوَ لا یخْفى عَلَیکَ اَمْ
کَیفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَکَ بَرَزٌ اِلَیکَ اَمْ کَیفَ
تُخَیبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیکَ اَمْ کَیفَ لا
تُحْسِنُ اَحْوالى وَبِکَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَکَ بى مَعَ عَظیمِ جَهْلى
وَما اَرْحَمَکَ بى مَعَ قَبیحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَکَ مِنّى
وَاَبْعَدَنى عَنْکَ وَما اَرْاَفَکَ بى فَمَا الَّذى یحْجُبُنى عَنْکَ
اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ وَتَنقُّلاتِ الاْطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ
مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَکَ فى شَىْءٍ
اِلهى کُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى کَرَمُکَ وَکُلَّما ایسَتْنى
اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُکَ . اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَکَیفَ
لا تَکُونُ مَساویهِ مَساوِىَ وَمَنْ کانَتْ حَقایقُهُ دَعاوِىَ فَکَیفَ
لا تَکُونُ دَعاویهِ دَعاوِىَ اِلهى حُکْمُکَ النّافِذُوَمَشِیتُکَ
الْقاهِرَهُ لَمْ یتْرُکا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى
کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیتُها وَحالَهٍ شَیدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَیها
عَدْلُکَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُکَ اِلهى اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ
تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَعَزْماً اِلهى
کَیفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَکَیفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ الاْ
مِرُ. اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى
عَلَیکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیکَ کَیفَ یسْتَدَلُّ
عَلَیکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیکَ اَیکُونُ
لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیسَ لَکَ حَتّى یکُونَ هُوَ
الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یدُلُّ عَلیکَ
وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیکَ عَمِیتْ
عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ
لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً، اِلهى اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ
اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَیکَ بِکِسْوَهِ الاْنْوارِ وَهِدایهِ
الاْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ اِلَیکَ
مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّهِ
عَنِ الاْعْتِمادِ عَلَیها اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْ قَدیرٌ اِلهى هذا
ذُلّى ظاهِرٌ بَینَ یدَیکَ وَهذا حالى لا یخْفى عَلَیکَ
مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیکَ وَبِکَ اَسْتَدِلُّ عَلَیکَ
فَاهْدِنى بِنُورِکَ اِلَیکَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِیهِ بَینَ
یدَیکَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى
بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ. اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ الْقُرْبِ وَاسْلُکْ بى
مَسْلَکَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى امعَنْ تَدْبیرى
وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَراکِزِ اضْطِرارى
اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِنْ شَکّى وَشِرْکى قَبْلَ
حُلُولِ رَمْسى بِکَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَیکَ اَتَوَکَّلُ فَلا
تَکِلْنى وَاِیاکَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیبْنى وَفى فَضْلِکَ اَرْغَبُ
فَلا تَحْرِمْنى وَبِجَنابِکَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِکَ اَقِفُ فَلا
تَطْرُدْنى . اِلهى تَقَدَّسَ رِضاکَ اَنْ یکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیفَ
یکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّى اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ اَنْ یصِلَ
اِلَیکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیفَ لا تَکُونُ غَنِیاً عَنّى
اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ یمَنّینى وَاِنَّ الْهَوى
بِوَثائِقِ الشَّهْوَهِ اَسَرَنى فَکُنْ اَنْتَ النَّصیرَ لى حَتّى
تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى وَاَغْنِنى بِفَضْلِکَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ
طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الاْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِکَ حَتّى
عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ وَاَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ
اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یلْجَئُوا اِلى غَیرِکَ
اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ
الَّذى هَدَیتَهُمْ حَیثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ
مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ
بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى عَنْکَ مُتَحَوِّلاً کَیفَ یرْجى سِواکَ
وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاْحْسانَ وَکَیفَ یطْلَبُ مِنْ غَیرِکَ
وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الاْمْتِنانِ یا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ
حَلاوَهَ الْمُؤ انَسَهِ فَقامُوا بَینَ یدَیهِ مُتَمَلِّقینَ
وَیا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیائَهُ مَلابِسَ هَیبَتِهِ فَقامُوا
بَینَ یدَیهِ مُسْتَغْفِرینَ اَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ
الذّاکِرینَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدینَ
وَاَنْت الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبینَ وَاَنْتَ
الْوَهّابُ، ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ اِلـهى
اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِکَ حَتّى اَصِلَ اِلَیکَ وَاجْذِبْنى بِمَنِّکَ حَتّى
اُقْبِلَ عَلَیکَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا ینْقَطِعُ عَنْکَ وَاِنْ
عَصَیتُکَ کَما اَنَّ خَوْفى لا یزایلُنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ
فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوالِمُ اِلَیکَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى
بِکَرَمِکَ عَلَیکَ اِلهى کَیفَ اَخیبُ وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ کَیفَ
اُهانُ وَعَلَیکَ مُتَّکَلى اِلـهى کَیفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى
الذِّلَّهِ اَرْکَزْتَنى اَمْکَیفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیکَ
نَسَبْتَنى.
اِلـهى کَیفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى فِى
الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ کَیفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِکَ
اَغْنَیتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ
شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّ شَىْءٍ
فَرَاَیتُکَ ظاهِراً فى کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ یا
مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیباً فى ذاتِهِ
مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاْغْیارَ بِمُحیطاتِ اَفْلاکِ
الاْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِکَهُ
الاْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاْسْتِوآءَ
کَیفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیفَ تَغیبُ وَاَنْتَ
الرَّقیبُ الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله
وَحْدَهُ.
سوّمین عمل حج تمتع - وقوف در مَشعر الحَرام
همینكه آفتاب روزنهم غروب كرد چادرها یكی
یكی برچیده شده به زمین میافتد وحجاج با شور و اشتیاق
وصف ناشدنی ازعرفات كوچ میكنند به طرف مزدلفه یامشعرالحرام بااینكه
حدود چهارتاشش كیلومتر بیشترفاصله نیست آنهم چون چادرهای
ایرانیها معمولًا درنهایة المنی است گاهی بعد از دو
یا سه یاچهارساعت به مشعرمیرسند وبه محض رسیدن به
مشعراكثرًا ازفرط خستگی خوابشان میبرد وبعضی هم ازفرصتی
كه دیگربدست نمیآید استفاده كرده و به دعاو راز و نیاز میپردازند
تا اذان صبح فرابرسد بافرارسیدن اذان صبح جهة وقوف درمشعرالحرام نیت
وقوف میكنند ودرنیت وقوف میگویند: وقوف می کنم در
مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع آفتاب درحجّ تمتّع از حَجَّةُ السلام واجب قربه
الی الله.
بین عرفات ومشعرازتابلوهای زردرنگ بدایة
العرفات ونهایة العرفات وبنفشی رنگ بدایة المزدلفه ونهایة
المزدلفه تشخیص داده میشود
وازطلوع فجر كه موقع اذان صبح است تا طلوع آفتاب كه حدودیك
ونیم ساعت بیشترنمیشود مشغول دعا و راز ونیاز هستند وبه
محض طلوع آفتاب بازشور و ولوله دیگری براه میافتدوحجاج
ازمشعرالحرام تكبیرگویان كوچ میكنند به طرف منا ولیكن
زنها وپیرمردان ومریضهارا همان شب میبرند به منا كه آنهم شرائطی
دارد كه روحانی كاروان بازگومیكند
بعد از مغرب روز نهم ذى حجه (شب عید قربان) حاجیان
از عرفات خارج مى شوند و براى انجام عملى دیگر از اعمال حج به طرف مشعر
الحرام یامُزدلفه(1) حركت مى كنند.
1 ـ وقتى كه حاجیان به مشعر الحرام رسیدند،
بنابر احتیاط واجب،(2) باید شب دهم را تا اذان صبح براى اطاعت امر
الهى در مشعر بمانند و از اذان صبح، نیتِ وقوف در مشعر الحرام كنند و تا
طلوع آفتاب در آنجا بمانند.(3)
2 ـ در مشعر بجز ماندنِ در آنجا كار دیگرى واجب نیست
گر چه مستحبات بسیارى دارد و از جمله آنها ذكر الهى گفتن(4)و جمع آورى سنگریزه
براى رمى جمرات است.
000
(1) مشعر الحرام: وادى طویلى است میان «عرفات»
و «مِنا» و به آن «مُزْدلفَه» هم گفته مى شود، حاجیان باید شب عید
قربان را در آنجا بمانند.
(2) ـ آیة الله تبریزى، آیة الله زنجانى:
ماندن در مشعر الحرام قبل از اذان صبح واجب نیست ولى احتیاط مستحب
است.
(3) ـ آیة الله خامنه اى: وقت وقوف، از طلوع فجر عید
قربان است تا طلوع خورشید و احتیاط آن است كه از وقت رسیدن به
مشعر در شب قصد وقوف كند.
آیة الله سیستانى: واجب است پس از حركت ازعرفات
مقدارى ازشب عید را تا صبح در مشعرالحرام بماند و پس از آن تا طلوع آفتاب نیز
بماند...
آیة الله صافى: بیتوته در مشعر واجب است.
(4) ـ آیة الله صافى: احتیاط آن است كه در مشعر
ذكر خدا را ترك نكند هرچند مختصر و كم باشد. آیة الله زنجانى: واجب است خدا
را به زبان یاد كنند.
000
مستحبّات وقوف به مشعرالحرام
مستحبّ است حاجى با دلى آرام از عرفات به سوى مشعرالحرام
حركت كرده و در حال استغفار باشد، امام صادق(علیه السلام) فرمود: در راه
رفتن نه تند رود و نه آهسته، بلكه به طور معمول حركت كند و كسى را آزار ندهد، و
مستحبّ است نماز را تا مزدلفه به تأخیر اندازد، اگر چه ثلث شب نیز
بگذرد، و هر دو نماز را با یك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد
از نماز عشا بجا آورد، و درصورتى كه از رسیدن به مزدلفه پیش از نصف شب
مانعى رسید، باید نماز مغرب وعشا را به تأخیر نیاندازد، و
در میان راه بخواند.
ومستحبّ است كه در وسط وادى ازطرف راست نزول نماید،
واگر حاجى صروره باشد (سال اوّل حجّ او باشد)، مستحبّ است كه در مشعرالحرام قدم
بگذارد، و آن شب را هر مقدار كه ممكن باشد به عبادت واطاعت الهى بسر برد، واین
دعا را بخواند:
«اَللّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ. اَللّهُمَّ إِنّـِی
أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِی فِیها جَوامِعَ الْخَیرِ.
اَللّهُمَّ لا تُؤْیسْنِی مِنَ الْخَیرِ الَّذِی
سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِی فِی قَلْبِی، وَأَطْلُبُ إِلَیكَ
أَنْ تُعَرِّفَنِی ماعَرَّفْتَ أَوْلِیاءَكَ فِی مَنْزِلِی
هذا، وَأَنْ تَقِینِی جَوامِعَ الشَّرِّ».
امام صادق(علیه السلام) فرمود: مستحبّ است بعد از
نماز صبح در حال طهارت حمد و ثناى الهى را بجا آورد، و به هر مقدار كه بتواند از
نعمتها وتفضّلات حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد وآل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا
نماید، واین دعا را نیز بخواند:
«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِالْحَرامِ، فُكَّ رَقَبَتِی
مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَی مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّی
شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِنْسِ، اَللّهُمَّ أَنْتَ خَیرُ مَطْلُوب إِلَیهِ،
وَخَیرُ مَدْعُوّ وَخَیرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ،
فَاجْعَلْ جائِزَتِی فِی مَوْطِنِی هذا أَنْ تُقِیلَنِی
عَثْرَتِی، وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِی، وَأَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِیئَتِی،
ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوى مِنَ الدُّنْیا زادِی».
مستحبّ است سنگ ریزه هایى را كه در منا رمى
خواهد نمود از مزدلفه بردارد، كه مجموع آنها هفتاد دانه است«البته چون الآن
سرزمین مزدلفه کلّا آسفالت شده است جمع آوری سنگ ریزه مشکل
خواهد بود لذا بهتر آنست که طبق ارشاد مدیروروحانی کاروان سنگ
ریزه ها را از مکه جمع آوری کنند حال اگر در مشعر جایی
پیداشد که سنگ ریزه داشت ازآنجا هم جمع کنند».
ومستحبّ است وقتى از مزدلفه به سوى منا حركت كرد وبه وادى
محسّر رسید، به مقدار صد قدم هَرْوَلَه كند و بگوید: «اَللّهُمَّ
سَلِّمْ لِی عَهْدِی، وَاقْبَلْ تَوْبَتِی، وَأَجِبْ دَعْوَتِی،
وَاخْلُفْنِی فِیمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِی».
بخشى از شب عید قربان را زائر در مشعر است وقوف بین
الطلوعین در مشعر، ركن حج است. این صبحگاه عید اضحى را مغتنم
شمار و از لحظه هایش بهره گیر كه ساعتى بیش نیست. از خدا
عیدى بخواه و بهترین عیدى آمرزش گناهان و قضاى حوائج است.
امام صادق ـ ع ـ مى فرماید :«و تقرب الیه و
اتقه بمزدلفة و اصعد بروحك الى الملأ الاعلى بصعودك الى الجبل»; «در مزدلفه (مشعر)
بدو تقرب جوى و تقواى الهى پیش گیر و با صعود بر كوه (رحمت) روح خود
را به ملأ اعلى متصل گردان»
عیدقربان وحضورحاجیان درمنا
حجاج ازقبل ازظهرروزدهم كه عیدقربان است تا قبل
ازظهرروزدوازدهم درمنا هستند
پس از طلوع آفتاب روز دهم ذی حجه (عید قربان)
حجاج براى انجام بقیه اعمال حج از مشعر الحرام بیرون آمده درحالی
كه كوله پشتیها وساكهارا به پشت بسته یادردست دارند وجوانترها نیزساكهای
پیران ومسنترهارا كمك نموده برمیدارند وتكبیرگویان به طرف
منا براه میافتند با گذشتن ازتابلو نهایة المزدلفه بعدازپل وارد وادی
محسّرمیشوند كه مستحب است ازآن وادی بسرعت بگذرند چون منطقه نزول عذاب
براصحاب فیل است و روانه مِنا مى شوند. بعدازگذشتن ازپل درحال گذشتن ازآن
وادی بگوید اَلّلهُمَّ سَلِّمْ لی عَهْدی وَاقْبَلْ
تَوبَتی وَاَجِبْ دَعْوَتی وَاخْلُفْنی فیمَنْ تَرَكْتُ
بَعْدی وبعد از وادی محسر بادیدن تابلو بدایة ا لمنی
وارد سرزمین منامیشوند وهرگروهی درچادرهای خودمستقرمیشوند
مستحبّات منا
1 . مستحبّ است حاجى ایام تشریق یعنى یازدهم،
دوازدهم وسیزدهم را در منا بماند، و این ماندن در منا بهتر است از اینكه
به مكه رفته، و طواف مستحبّى انجام دهد.
2 . مستحبّ است حاجى در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غیر
منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عید است، این تكبیرات
را بخواند:
«اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ
وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلى ما
هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَةِ الاَنْعامِ،
وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما أَبْلانا».
امام صادق ـ ع ـ با اشاره به منا مى فرماید: «و اخرج من غفلتك و زلاتك بخروجك الى منى و لا
تَمنّ ما لا یحل لك ولا تستحقّه» و چون رهسپار منا شدى، از غفلت ها و لغزش
هایت بیرون شو و آنچه را كه براى تو حلال نیست یا استحقاق
آن را ندارى آرزو مكن «مُنا» به معناى آرزوست، آرزوى چه؟ در این سرزمین
خشك و میان كوههاى داغ و سوخته، زائر به تمناى چه مى رود؟ این چه ایده
و آرزویى است كه براى وصل آن باید از شهر و دیار و حتى; مكه
معظّمه، آواره شوى؟ گویى خدا را رحمت ها و فیوضاتى است كه در كویر
انقطاع و بیابان لم یزرع و در سختى و تشنگى و گرماى سوزان باید
جست. زائرِ امیدوار از خدا جز خدا نمى خواهد، آنگونه كه ابراهیم از
همه چیز و حتى اسماعیلش گذشت و در آن ابتلاى عظیم به مقام خُلّت
رسید و «خلیل الله» شد.
و فدیه آسمانیش دادند و امامت خلق را بدو
سپردند. پس اى عزیز اگر خواهى حقیقت بندگى را دریابى، در این
سرزمین به تمناى چیزى باش كه ابراهیم تمنا كرد و آن عبارت بود
از: بریدن از همه تعلقات و رضا و تسلیم در برابر خدا و امتثال فرمان
او، بدون چون و چرا.
در درون ما نمى گنجد بغیر از دوست كس هر دو عالم را
به دشمن ده كه ما را دوست بس
چهارمین عمل حج تمتع - رَمى جمره عَقَبَه
حجاج پس ازحضوردرمنا و پس ازكمی استراحت وخوردن چای
وصبحانه كه خدمه ازپیش تهیه دیده اند بلافاصله بسوی جمرات
حركت میكنند كه سالن سرپوشیده ایست وازدوجمره اولی ووسطی
میگذرند وبه جمره عقبه میرسند وجمره عقبه را ازپشت جمره كه جانب كوه
است رمی میكنند ودرنیت رمی جمره عقبه میگویند
سنگ به جمره عقبه می زنم درحجّ تمتع از حجه الاسلام واجب قربه الی
الله. پس ازرمی به چادر هابازمیگردند
و گروه ازپیش آماده شده جهة قربانی بسرعت به قربانگاه میروند
بین مشعرومنا باتابلوهای بنفشی رنگ بدایة
المزدلفه ونهایة المزدلفه وآبی رنگ بدایة منا ونهایة منا
تشخیص داده میشود.
اعمال روز عید در مِنا
اعمال روز عید در مِنا عبارت است از: 1- رَمى جمره
عقبه(1)
(1) رمى: تیرانداختن، سنگ انداختن.
(1) در آخر مِنا سه ستون سنگى وجود دارد كه اوّلین
ستون، «جمره اُولى» و دومین آنها «جمره وُسطى» و سوّمى را «جمره عُقبى یا
عَقَبه» مى نامند، اوّلین كار واجب در روز عید قربان زدن هفت عدد ریگ
به جمره عقبه است.
000
هفت سنگ باید به ستون بخورد (1)،ولى لازم نیست
پشت سر هم باشد، پس اگر دو عدد به ستون بخورد و سوّمى نخورد و چهارمى بخورد، تنها
سه عددى كه به ستون خورده به حساب مى آید. و اگر شك كند هفت عدد خورده یا
نه، باید به قدرى بزند تا یقین كند هفت عدد به جمره خورده است.
000
(1) ـ آیة الله مكارم: خوردن به ستون لازم نیست
بلكه كافى است سنگ را به دایره اطراف جمرات پرتاب كنند.
000
سنگ ریزه ها باید اینگونه باشد:
زیاد بزرگ یا ریز نباشد، بلكه به اندازه
اى باشد كه به آن ریگ بگویند; از منطقه حرم باشد، مثلا مشعرالحرام،
منى یا شهر مكه; قبلا براى رمى از آن استفاده نشده باشد; مباح باشد، (غصبى
نباشد).
[اگر کیسه سنگ ریزه کس دیگری را
سرقت کنند وبدون رضایت او بردارند غصب است و رمی صحیح
نیست. اگر سنگ ریزه های اطراف جمرات را بردارند چون بکر
نیست واستفاده شده رمی صحیح نیست]
بانوان،(1) كودكان، بیماران و پیرمردان مى
توانند، شب عیدقربان پس از نصف شب و قبل از اذان از مشعر الحرام خارج شوند و
اگر نمى توانند رمى جمره را در روز انجام دهند،(2) مى توانند همان شب رمى جمره
عقبه را انجام دهند.
000
(1)ـ این حكم براى بانوان، مخصوص رمى روز عید
قربان است. ولى در روزهاى 11 و 12 تنها در صورتى كه از رمى در روز ناتوان باشند،
مى توانند شب انجام دهند.
(2)ـ آیة الله سیستانى: كسى كه عذر دارد و
شخصاً نمى تواند رمى كند، مانند مریض باید نایب بگیرد.
000
مستحبات ر مى
1ـ با طهارت بودن هنگام ر مى . 2ـ هر سنگى كه مى اندازد،
تكبیر بگوید. 3ـ جمره «عقبه» را پشت به قبله ر مى كند و جمره «اولى» و
«وسطى» را رو به قبله ر مى كند. 4ـ هنگا مى كه سنگها را در دست گرفته و آماده ر مى
است، این دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَیاتى فَاَحْصهُنَّ لى
وَارْفَعْهُنَّ فى عَمَلى».
منا
دره اى است به عرض تقریباً پانصد متر و طول حدود سه
كیلومتر و نیم كه حاجیان باید از طلوع خورشید روز
دهم تا ظهر روز دوازدهم - جز ساعاتى كه اجازه داده شده - آنجا را ترك نكنند و در
آن مكان بمانند. آن جا را «مُنى»، «مَنى» و «مِنى» هر سه خوانده اند و براى هر یك
وجه تسمیه اى نیز ذكر كرده اند.
جمرات
جمع جمره، به معناى تودهاى از سنگ است. جمره هاى سه گانه،
در منا و نزدیك به مكه است. نوشته اند در اینجا بود كه آدم شیطان
را كه در پى وى مىرفت با افكندن سنگ ریزه از خود راند. و حاجیان با
تأسى به آن حضرت و به عنوان یك واجب دینى، روزهاى 10 تا 12 به طرف
ستونهاى سنگى هر یك از جمره ها سنگ پرتاب مىكنند.
جمرات قبلًا یك استوانه باریك بود كه گاهی
سنگ پرتاب شده توسط یكی بجای ستون به سروكله افراددیگری
اصابت میكرد ولی درتشرف سال86مشاهده شدكه جمرات را ازنظرعرضی بسیاربزرگ
كرده اند بطول 25 متر كه رمی كردن راراحت تركرده است النهایه چون
مساله ازمسائل مستحدثه است وفتاوای مراجع
دررابطه بارمی كردن محل قدیم یاجدید مختلف است
هرزائری باید فتوای مرجع تقلیدخودرا دراین باره
ازروحانی محترم كاروان سؤال كند.
رمی جمرات جدیده
زائران برای رفتن به جمرات و انجام دادن رمی
عجله نكنند و كیسه سنگ را به اشتباه بر ندارند كه سنگ ها باید مباح
باشد و در صورتی كه اشتباه شود و صاحبش راضی نباشد ، رمی صحیح
نیست .
با توجه به توسعه جمرات و طبقات متعدد آن ، رمی در
طبقه اول نیز راحت تر شده و چنانچه برخی از زائران مقلد مراجعی
هستند كه رمی در طبقه دوم را بنا بر احتیاط صحیح نمی
دانند ، می توان تمام آن ها را برای رمی در طبقه اول برد ،
افزون بر این كه تعداد معذورین از رمی نیز كاسته شده اند
.
استفتای رمی جمرات توسعه یافته
س : ستون قبلی جمرات در طبقات پایین و
بالا ، در هر جمره به صورت دیواری به طول 25 متر و عرض یك متر
ساخته شده است كه تشخیص محل قبلی ستون ها و ایستادن در آن محلّ
پر ازدحام برای تشخیص آن ، كاری دشوار و یا غیر
ممكن است ، از این رو خواهشمند است بفرمایید تكلیف حجّاج
در رمی جمرات چیست ؟ و آیا رمی تمام دیوار 25 متری
كفایت می كند یا خیر ؟
000
ج ـ * آیت الله بهجت : اگر ضرورت است ، به این
كه ممكن نیست سؤال شود كه از كجا زیاد شده ، اشكال ندارد .
* آیت الله تبریزی : با فحص و سؤال از
كسانی كه از كیفیت بنا اطلاع دارند ، به دیوار جدیدی
كه مقابل ستون های قبلی قرار گرفته رمی كنند و اگر تشخیص
محل قبلی ستون ها و ایستادن در محل پر ازدحام برای تشخیص
آن ، كاری دشوار و یا غیر ممكن بود (با توجّه به نقشه ارسالی
به این جانب از جمرات جدید) چنانچه وسط دیوار جدید را در
نظر بگیرند و رمی كنند ، مجزی است ان شاء الله تعالی .
* آیت الله خامنه ای : اگر می تواند بدون
عذر و مشقت ، به آنچه در محل ستون قبلی قرار دارد رمی كند ، واجب است
به آن رمی نماید و اگر جستجو از محل آن و رمی به آن مستلزم عسر
و مشقّت است ، به هر نقطه آن دیوار رمی كند مجزی است ان شاء
الله .
* آیت الله سیستانی : اگر دیوار
موجود ، مشتمل بر ستون سابق باشد و تشخیص آن هرچند به كمك اهل خبره قبل از
رمی میسور باشد ، باید همان قسمت را رمی كنند و اگر میسور
نباشد ، به احتیاط واحب ، باید رمی را تكرار كنند ، مگر مقداری
كه مستلزم حرج با ضرر است .
* آیت الله شبیری زنجانی : بلی
كفایت می كند .
* آیت الله صافی گلپایگانی : در
مورد سؤال با وضع فعلی بعید نیست رمی در هر قسمت جمره كافی
باشد . البته مهما امكن ، احوط و اولی مراعات رمی به حدود ستون قبلی
است ؛ و الله العالم .
* آیت الله فاضل : بلی ، در فرض مزبور رمی
جمرات فعلی كفایت می كند .
* آیت الله مكارم شیرازی : پرتاب سنگ به
آن حوضچه ، هرچند بزرگتر از سابق شده است كافی است ، و اگر به دیوار
مزبور بزنند تا در حوضچه بیفتد ، آن هم كفایت می كند ، و هیچ
ضرورتی ندارد كه جای ستون سابق را پیدا كنند و به آن بزنند .
000
چون بسیاری از غیر شیعیان رمی
روزهای 11 و 12 ذی حجّه را در پیش از ظهر صحیح نمی
دانند ، لذا بعد از ظهر این دو روز جمرات شلوغ است كه حتی المقدور باید
در این دو روز زائران برای رمی پیش از ظهر اقدام كنند
باید توجه داشت كسانی كه عذر آن ها راه رفتن و
پیمودن مسیر خیمه ها تا جمرات است ولی از رمی معذور
نیستند ؛ یعنی اگر آن ها را به پای جمره یا نزدیك
آن ببرند ، می توانند خودشان رمی را انجام دهند ، چنین افرادی
اگر امكان اجاره ماشین یا ویلچر داشته باشند تا آن ها را به
جمرات ببرد، نمی توانند به دیگری نیابت دهند ، و در روزهای
11 و 12 ذی حجّه به خصوص در اوقات خلوت امكان استفاده از ماشین هایی
كه به طرف جمرات می روند (با دادن كرایه) ممكن است .
كسانی كه در روز عید ، قربانی یا
حلق نكرده اند روز یازدهم می توانند پیش از انجام این دو
عمل ، رمی جمرات را انجام دهند .
باید توجه داشت كه رمی در شب برای بانوان
(به طور مطلق) اختصاص به رمی روز عید قربان دارد ولی نسبت به
روزهای 11 و 12 ذی حجّه ، تنها بانوانی كه نمی توانند در
روز رمی كنند ، رمی شبانه برای آن ها جایز است ولی
كسانی كه بتوانند در روز ، خودشان انجام دهند ، نمی توانند شب رمی
كنند .
استفتا
س ) آیا می شود زن ها را در شب دهم ، بعد از
نصف شب ، از مشعر به منا بیاورند و همان شب ، آنان را به جمره عقبه ببرند و
رمی كنند و بعد به خیمه برگردانند و نزدیك غروب روز یازدهم
مجدداً آنان را به جمرات ببرند تا شب دوازدهم ، هم رمی روز یازدهم را
انجام دهند و هم رمی روز دوازدهم را ، با توجه به ازدحام و خطرهای
احتمالی ؟
ج ) برای زن ها رمی جمره عقبه ، پس از وقوف به
مشعر ، آمدن به منا در همان شب عید قربان مانع ندارد ولی رمی
روز یازدهم و دوازدهم در صورتی برای آنان در شب صحیح است
كه از رمی روز معذور باشند .
مستحبّات رمى جمرات
1 . طهارت. 2 . امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامى
كه سنگ ها را در دست گرفته وآماده رمى است، این دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ
هذِهِ حَصَیاتِی، فَأَحْصِهِنَّ لِی، وَارْفَعْهُنَّ فِی
عَمَلِی». 3 . با هر سنگى كه مى اندازد تكبیر بگوید. 4 . باهر
سنگى كه مى اندازد این دعا را بخواند: «اَللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ ادْحَرْ
عَنِّی الشَّیطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِیقاً بِكِتابِكَ وَعَلى
سُنَّةِ نَبِیكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی حَجّاً مَبْرُوراً،
وَعَمَلاً مَقْبُولاً، وَسَعْیاً مَشْكُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً». 5 . در
جمره عقبه میان او و جمره، ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، و در جَمَره اُولى
و وُسطى كنار جمره بایستد. 6 . جمره عقبه را رو به جمره وپشت به قبله رمى
نماید، وجمره اُولى ووُسطى را رو به قبله رمى نماید. 7 . سنگ ریزه
را بر انگشت ابهام گذارده، وبا ناخنِ انگشت شهادت بیندازد. 8 . پس از برگشت
به جاى خود در منا، این دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَیكَ
تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَنِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصِیرُ».
پنجمین عملِ حج تمتع - قربانى
دراین سالها چون همه حجاج نمی توانند به
قربانگاه بروند بخاطراینكه هم ازمحل چادرهای منا دوراست وهم امكانات
رفتن این همه حاجی به قربانگاه وجودندارد لذا كاروانها قبلًا طبق لیستی
اسامی حجاج رابا اخذنیابت كتبی ازآنها یادداشت میكنند
وپول قربانی راهم طبق نرخ هرسال میگیرند وچندنفركه عبارت است
ازروحانی كاروان ومدیر ویكی دونفرازخدمه ویكی
دونفراز حجاج جوان وتوانا وآشنای به خریدوذبح گوسفند به نیابت میروند
منا وگوسفندخریداری نموده وبه نیابت تك تك حجاج قربانی میكنند
وازهمانجا بوسیله موبایل به آنان اعلام میكنند كه بروند مشغول
سرتراشیدن شوندی وافرادی كه به نیابت میروند وقربانی
میكنند درنیت قربانی میگویند قربانی می
کنم به نیابت از000درحج تمتع از حجة الاسلام واجب قربةً الی الله ودرنیت
برای خودمیگویند قربانی میكنم درحج تمتع ازحجّة
الاسلام واجب قربةً الی الله.
پس از سنگ زدن به جمره عَقبه، حجاج براى انجام یكى دیگر
از واجبات حج، به قربانگاه رفته، و یك شتر، یا گاو، یا گوسفند
قربانى مى كنند.
حیوان قربانى شرایطى دارد كه به تفصیل در
كتاب احكام و مناسك حج آمده است، افرادى كه براى انتخاب قربانى به قربانگاه مى
روند لازم است آن شرایط را بدانند، در این نوشته به طور مختصر به آنها
اشاره مى كنیم:
* سالم باشد (مریض نباشد)
* خیلى پیر نباشد(1);
* معیوب و ناقص العضو نباشد;
* كورى یا لنگى واضح نداشته باشد;
* دُم بریده نباشد;
* گوش بریده و شاخ شكسته نباشد;
* لاغر نباشد;
* بیضه هایش را نكشیده باشند.
* سن آن كامل باشد (به تفصیل در مناسك آمده است)
3ـ اگر حاجى پس از ذبح شك كند و حتى اگر احتمال دهد كه حیوان
ناقص بوده یا سایر شرایط را نداشته اعتنا نكند.
4ـ كسى كه حلق یا تقصیر نكرده و حتى براى خود حیوانى
را ذبح نكرده مى تواند براى دیگرى ذبح كند.
000
(1)ـ آیة الله تبریزى، آیة الله سیستانى:
احتیاط مستحب است كه مریض و خیلى پیر نباشد.
آیة الله خامنه اى: پیر نبودن قربانى شرط نیست.
000
كسى كه حلق یا تقصیر نكرده و حتى براى خود حیوانى
را ذبح نكرده مى تواند براى دیگرى ذبح كند.
محل قربانگاه قبلًا وضع نابسامانی داشته است ولیكن
باپافشاریهای جمهوری اسلامی بحمدالله امروزه كشتارگاه جدید
البتّه خارج ازمنا باسالنهای مجهزجهة كشتاروپوست كندن وبسته بندی وتحویل
سردخانه تهیه شده است وازمحل قدیمی هم مكانش راتغییرداده
اند.
محل قربانگاه یاكشتارگاه یامسلخ محدوداست وتمامی
حجاج نمی توانند بروند لذا ازهركاروانی چندنفركه معمولًا روحانی
ومدیر ویكی دونفرازخدمه ویكی دونفراززائرین
كه توانائی كاررادارند میروند
به نیابت اززائرین گوسفندخریداری وذبح نموده وازهمانجا
بوسیله موبایل به زائرینی كه برای آنها قربانی
شده اطلاع میدهند كه بروند مشغول حلق یا تقصیر شوند
مستحبّات قربانى
1 . درصورت تمكّن، قربانى شتر باشد. اگر نبود گاو، واگر گاو
هم نبود گوسفند باشد. 2 . قربانى بسیار فربه و چاق باشد. 3 . درصورت شتر یا
گاو بودن از جنس ماده باشد. ودرصورت گوسفند یا بز بودن از جنس نر باشد. 4 .
اگر قربانى شتر است ایستاده او را نحر كنند. و از سر دست ها تا زانوى او را
ببندند. و شخص از جانب راست او بایستد. كارد یا نیزه و یا
خنجر به گودال گردن او فرو بَرَد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: قربانى را رو به قبله
قرار داده، وهنگام ذبح یا نحر این دعا را بخواند:
«وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ
السَّماواتِ وَالاَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ،
اِنَّ صَلاتِی وَنُسُكِى وَمَحْیاىَ وَمَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ،
لا شَرِیكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ،
اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللّهُمَ تَقَبَّلْ
مِنِّی».
ششمین عمل حج تمتع - حلق یا تقصیر
پس ازاطلاع دادن گروهی كه رفته اند به منا برای
قربانی كه قربانی فلان وفلان و...انجام شد همانها میروند درمحل
دستشوئیها كه دربین چادرهاست برای حلق وتراشیدن سر و پیش
بندپلاستیكی مخصوص موی سررا به گردن آویخته ومشغول تراشیدن
سرمیشوند ودرنیت حلق میگویند حلق می کنم درحجّ تمتع
از حَجَّة الاسلام واجب قربةً الی الله. وموهای تراشیده
راباپلاستیك میگذارند داخل سطلهای زباله كه درمحل تهیه
شده است و بهداشت راكاملًا رعایت میكنند انشاءالله. پس ازتراشیدن
سر یا تقصیركردن آنهائی كه سفردوم به بعدآنهاست كه معمولًا
روحانی وخدمه هستند وبعضی ازحجاج هستند ازاحرام خارج میشوند
ولباس دنیائی رابرتن میكنند واعمال بعدی رابا لباس انجام
میدهند.
1- پس از قربانى، حاجى باید سر را بتراشد، یا
مقدارى از ناخن یا موى خود را بچیند.
2- با انجام این عمل تمام محرّمات احرام براوحلال مىشود،
بجز حرام بودن زن و مرد بر یكدیگر (1) و استفاده از بوى خوش، كه آنها
هم با انجام بقیه اعمال حلال خواهد شد. بنابر این، پس از تراشیدن
سر یا تقصیر مى تواند لباس احرام را بیرون آورده و لباس معمولى
خود را بپوشد.
3ـ كسانى كه سال اوّل حج آنهاست، بنا بر احتیاط واجب
(2) باید سر بتراشد و تقصیر كفایت نمى كند، ولى افرادى كه بار
اوّل آنها نیست مى توانند تقصیر كنند یا سر بتراشند.
4ـ بانوان باید تقصیر كنند.
5ـ محل حلق یا تقصیر مِنا است.
6ـ زمان حلق یا تقصیر، تا روز سیزدهم
ذىحجه است، گرچه احتیاط مستحب(3) آن است كه روز عید انجام شود.
7ـ اگر حاجى براى قربانى به كسى وكالت دهد، تا وكیل
او قربانى نكرده، ن مى تواند حلق یا تقصیر كند، بنابر این كسانى
كه خود به قربانگاه ن مى روند، باید صبر كنند تا به آنها اطلاع داده شود كه
قربانى انجام شده و پس از اطمینان به ذبح شدن حیوان حلق یا تقصیر
كنند.
8ـ كسى كه خودش حلق یا تقصیر نكرده، ن مى تواند
موى شخص دیگرى را بچیند یا بتراشد.
000
(1) ـ آیة الله سیستانى: زن و مرد همچنان بر هم
حرام هستند ولى عقد كردن و شهادت بر عقد حلال مى شود.
(2) ـ آیات عظام: بهجت، تبریزى، فاضل: بنابر
احتیاط مستحب. آیة الله مكارم: چنین كسى مى تواند سر بتراشد یا
تقصیر كند. آیة الله زنجانى: كسى كه حجّة الاسلام خود را به جا مى
آورد باید سر بتراشد، هر چند سفر اوّل حج او نباشد.
(3) ـ آیة الله خامنه اى: این احتیاط واجب
است.
آیة الله تبریزى: احتیاط واجب آن است كه
در روز عید باشد و اگر روز عید انجام نداده تا آخر ذى حجه وقت دارد.
آیة الله سیستانى: احتیاط مستحب است كه
از روز عید تأخیر نشود و بعید نیست تأخیر آن تا آخرین
زمانى كه بتواند اعمال حج را در ماه ذى حجّه بجا آورد.
000
دررابطه باماشین كردن بجای تراشیدن باتیغ
ازروحانی محترم كاروان سؤال شودچون فتاوی مختلف است.
درهرقسمتی ازچادرهای منی تعدادی
دستشوئی وتوالت وحمام وجوددارد كه برای سرتراشیدن یاماشین
كردن حجاج به آن محل میروند وپلاستیكهای مخصوص حلق رابرای
جمع آوری موی داخل آن ازكاروان میگیرند وپس ازحلق وجمع
آوری موی داخل پلاستیك آنراداخل سطلهای زباله كه مخصوص همین
كار آنجاوجوددارد میگذارند.
مستحبّات حلق وتقصیر
مستحبّ است رو به قبله نام خدا را بر زبان جارى كرده، و از
جانب راست پیش سر را ابتدا كند، و این دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ
أَعْطِنِی بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ، وَحَسَنات
مُضاعَفات، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیء قَدِیرٌ».
ونیز مستحبّ است موى سر خود را در منا در خیمه
خود دفن نماید، و بهتر این است كه بعد از حلق از اطراف ریش و
شارب خود گرفته، و هم چنین ناخن ها را بگیرد.
هفتمین عمل حج تمتّع - بیتوته دوشب درمِنا
هرچنددركتب مناسك اعمال مكه را دراین قسمت ذكركرده
اند ولیكن درعمل به لحاظ مشكلات رفت وآمد بیتوته ورمی جمرات
راتمام میكنند بعدمیروندمكه وعمال مكه راانجام میدهند وماهم
ازهمین رویه متابعت كرده واین قسمت را اول میآوریم
واعمال مكه رادرآخرذكرمیكنیم
روز دهم ذیحجه به پایان میرسد وشب یازدهم
فرامیرسد با شنیدن اذان مغرب بیتوته درمنا آغازمیشود درنیت
بیتوته درمنا میگویند می مانم در منی یا بیتوته
میكنم درمنا درحجّ تمتع از حَجَّةُ الاسلام واجب قربةً الی الله وشب
را باذكرودعا وقرآن ونماز و استراحت به پایان میبرند وباروشن شدن هوا
بعضیها راه میافتن بطرف منا برای رمی جمرات سه گانه
1ـ تمام حجاج، چه آنها كه براى اعمال بعد از منا به مكّه
رفته اند و چه آنها كه به مكه نرفته اند و در مِنا مانده اند، باید شب یازدهم
ذى حجه و شب دوازدهم را از غروب آفتاب(1) تا نیمه شب، با قصد قربت در منا
باشند، بنابر این آنها كه به مكّه رفته اند باید قبل از غروب به منا
برگردند.
2ـ كسى كه از ماندن در مِنا معذور است; مانند بیمار و
پرستار وى و كسى كه ماندن در آنجا برایش مشقت داشته باشد و همچنین كسى
كه به مكّه برود و شب را تا صبح بیدار بماند و به عبادت خدا مشغول باشد،(3)
واجب نیست در مِنا بماند.
3ـ كسى كه به واسطه عذرى بیتوته در منا را ترك كرده
است، باید براى هر شب یك گوسفند قربانى كند،(4) امّا بر كسى كه در
مكّه به عبادت مشغول بوده، كفّاره واجب نیست.
000
(1) آیة الله فاضل: بعید نیست كه بتوان
به نیمه دوّم شب اكتفا كرد.
آیات عظام خامنه اى، مكارم، سیستانى، تبریزى:
مى تواند از سر شب تا بعد از نیمه شب یا قبل از نیمه شب تا طلوع
فجر در آنجا بماند.
آیة الله زنجانى: در شب یازدهم حاجى مخیر
است بین بیتوته نیمه اوّل شب وبین اصباح; یعنى
هنگام طلوع فجر در منى باشد، ولى در شب 12 و 13 بنابر احتیاط واجب باید
از غروب آفتاب تا طلوع آفتاب روز بعد در منا بماند. و از آنجا خارج نشود، حتّى
براى طواف و سعى واجب.
(2) آیةالله زنجانى: كسى كه شب یازدهم براى
انجام اعمال مكّه به مكّه مى رود (تفصیل را در مناسك ایشان مسأله 908
ببینید).
(3) آیات عظام گلپایگانى، خویى، صافى،
بهجت، تبریزى، سیستانى: احتیاط واجب آن است كه اگر از روى
فراموشى یا ندانستن مسأله هم بیتوته به مِنا را ترك كرد، یك
گوسفند ذبح نماید.
آیة الله خویى، بنابر احتیاط در مورد جهل
و نسیان و یا كسى كه از ماندن در منا معذور بوده است.
000
برای بیتوته درمنی معمولًا حجاج درچادرها
هستند وهریك مشغول كاری است یكی نماز میخواند یكی
قرآن ویكی دعا ومناجات و اگر شب جمعه باشد دعای كمیل
دستجمعی میخوانند وبعضی هم كه ازاعمال روزخسته هستندكه بیشترحجاج
این چنین اند به استراحت میپردازند
هشتمین عمل حج تمتّع - رمى جمرات سه گانه
به محضی كه اذان صبح گفته میشود ونمازرامیخوانند
بعضی كه چابكترند راه میافتند بطرف جمرات برای رمی جمرات
سه گانه ولكن گروهی همراه كاروان كه بهترهم هست طبق نوبت ازپیش تعیین
شده برای كاروانها درساعات مختلف روز بطرف جمرات براه میافتند وباتكیبر
و لبیك وصلوات دسته جمعی میروند به جمرات وهفت سنگ به جمره اولی
میزنند سپس به طرف جمره وسطی میروند وهفت سنگ به جمره وسطی
میزنند وسپس بطرف جمره عقبی یاعقبه یا كبری میروند
وهفت سنگ هم به جمره عقبه میزنند و درنیت رمی میگویند
به جمره اولی ، به جمره وسطی ، به جمره عقبه ، سنگ می زنم درحجّ
تمتع از حَجَّةُ الاسلام واجب قربه الی الله.
در روز یازدهم و دوازدهم ذى حجه حجّاج باید به
هریك از سه ستون هفت عدد سنگ بزنند.
وقت ر مى : از طلوع آفتاب تا غروب است. (چه در روز عید
یا در این ایام)
ر مى در شب جایز نیست (مگر كسى كه عذر داشته
باشد و نتواند در روز ر مى كند)(1) و اگر مثلاً روز یازدهم، رمى را ترك كرد،
باید فرداى آن روز قبل از ر مى مربوط به همان روز، ر مى روز گذشته را قضا
كند.
كیفیت رمى : همانگونه كه در رمى جمره عقبه بیان
شد. (درقسمت چهارم اعمال قبلًا گذشت)
ترتیب رمى : ابتدا باید به جمره اولى سنگ زد و
سپس به وسطى و بعد از آن به جمره عقبه.
در روز دوازدهم ذى حجه، بعد از ظهر شرعى حجاج مى توانند از
مِنا خارج شوند، ولى چنانچه كسى آن روز از مِنا نرود تا آفتاب غروب كند، باید
شب سیزدهم را نیز در منا بماند و روز سیزدهم جمرات سه گانه را ر
مى كند.
000
(1) بانوان نیز، در شب دهم مى توانند رمى جمره عقبه
كه از اعمال روز عید است انجام دهند ولى رمى جمرات روزهاى یازدهم و
دوازدهم را بدون عذر نمى توانند در شب انجام دهند.
000
جمرات قبلًا یك استوانه باریك بود كه گاهی
سنگ پرتاب شده توسط یكی بجای ستون به سروكله افراددیگری
اصابت میكرد ولی درتشرف سال86مشاهده شدكه جمرات را ازنظرعرضی بسیاربزرگ
كرده اند كه رمی كردن راراحت تركرده است النهایه چون مساله ازمسائل
مستحدثه است فتاوای مراجع مختلف است هرزائری باید فتوای
مرجع تقلیدخودرا دراین باره جویاشود
پس از انجام اعمال منا اعمال مكّه
پس از انجام اعمال مِنا در روز عید قربان حاجى باید
بار دیگر براى انجام پنج عمل از اعمال حج به مكّه برگردد، گرچه وقت این
اعمال تا پایان ماه ذى حجه است(1) و مى تواند در مِنا بماند براى بقیه
اعمالى كه در مِنا شبهاى یازدهم و دوازدهم و روزهاى یازدهم و دوازدهم
انجام مى شود و بعداز ظهر روز دوازدهم از منا خارج شود و براى بقیه اعمال به
مكّه بیابد.
000
(1) ـ آیة الله صافى: اگر چه احوط آن است كه تأخیر
نیندازد.
000
پنج عملى كه در مكّه بایدانجام شود
1ـ طواف حج (نهمین عمل حج)
2ـ نماز طواف حج (دهمین عمل حج)
3ـ سعى بین صفا و مروه (یازدهمین عمل حج)
4ـ طواف نساء (دوازدهمین عمل حج)
5ـ نماز طواف نساء (سیزدهمین عمل حج)
چند مسأله
1ـ كیفیت اعمال بعد از مِنا، همانگونه است كه
در اعمال عمره تمتّع گذشت، و تنها در نیت با هم تفاوت دارند.
2ـ كیفیت طواف نساء و نماز آن هم، مانند طواف
عمره و نماز آن است، ولى باید به نیت طواف نساء و نماز طواف نساء
انجام شود.
3ـ طواف نساء و نماز آن اختصاص به مردان ندارد، بلكه بر
تمام كسانى كه حج به جا مى آورند واجب است.
4ـ پس از انجام طواف حج و نماز آن و سعى، بوى خوش هم بر او
حلال مى شود، و بعد از انجام طواف نساء و نماز آن، زن بر مرد و مرد بر زن كه به
واسطه احرام، حرام شده بوده، حلال مى شود.
5ـ پس از سعى، لازم نیست فوراً طواف نساء را به جا
آورد و تأخیر انداختن آن، حتى تا چند روز بعد هم اشكال ندارد ولى تا زمانى
كه مرد محرم طواف نساء و نماز آن را انجام نداده، زن بر او حلال ن مى شود و همچنین
زن محرم تا وقتى كه طواف نساء و نماز آن را به جا نیاورد، مرد بر او حلال ن
مى گردد.
سایر مستحبات مكه معظمه
آداب و مستحبات دیگر در مكه معظمه از این قرار
است: 1ـ زیاد ذكر خدا كردن و خواندن
قرآن.
2ـ خواندن یك دور قرآن. 3ـ خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن این
دعا را بخواند: «أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً
مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم». و نیز بگوید: «بسْمِ اللهِ وَبِاللهِ
وَالشُّكْرَ لِلّهِ». 4ـ نظر نمودن به
كعبه و بسیار تكرار كردن آن. 5ـ در
هر شبانه روز ده مرتبه طواف كردن; در اول شب سه طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس
از دخول صبح دو طواف، و بعد ازظهر دو طواف. 6ـ هنگام توقف در مكه به تعداد أیام سال یعنى
سیصد و شصت مرتبه طواف كند و اگر این مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و
اگر آن هم ممكن نشد هر مقدارى كه بتواند.
از آداب «مسجدالحرام» و «مسجدالنبى» نماز خواندن در آنجاست
كه ثواب بسیار دارد، و در برخى روایات، آمده است كه ثواب یك
ركعت نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار ركعت و در مسجدالنبى معادل ده هزار ركعت
نماز در جاى دیگر است.و چه بجا و مناسب است كه زائران محترم از این
فرصت به خوبى استفاده كنند و چنانچه نماز واجبى از ایشان قضا شده است، آنها
را در این مكانهاى شریف بجاى آورند، تا هم وظایف شرعى خود را
انجام داده باشند و هم از پاداش بسیار زیاد آن بهره مند گردند.
مستحبّات برگشت به مكّه معظّمه
1 . غسل جهت ورود به شهر مكه معظّمه ومسجد الحرام. 2 . وارد
شدن به مسجد الحرام ازباب السّلام. 3 . از امام صادق(علیه السلام) روایت
شده كه اگر روز عید قربان به زیارت خانه خدا مشرّف شدى بر در مسجد بایست،
واین دعا را بخوان: «اَللّهُمَّ اَعِنِّی عَلى نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِی
لَهُ وَسَلِّمْهُ لِی، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِیلِ الذَّلِیلِ
الْمُعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِی ذُنُوبِی، وَأَنْ
تَرْجِعَنِی بِحاجَتِی. اَللّهُمَّ إِنِّى عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ
بَلَدُكَ، وَالْبَیتُ بَیتُكَ، جِئْتُ اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ ، وَاَؤُمُّ
طاعَتَكَ ، مُتَّبِعاً لاَمْرِكَ، راضِیاً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ
مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَیكَ، اَلْمُطِیعِ لاَمْرِكَ،
اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، اَلْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِی
عَفْوَكَ، وَتُجِیرَنِی مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».
نهمین عمل حج تمتع وعمل اول مكه : طواف حج
کسی که برای انجام اعمال مكه وارد مکّه می
شود، باید به نیت طواف حج، هفت مرتبه به دور خانه کعبه بگردد.
درنیت طواف میگوید طواف میكنم یا
هفت دور طواف میكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود
درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله وطواف راشروع میكند و
درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالای پله
هاباشد درست است زیاد نباید وسواس به خرج داد چون جمعیت نمیگذارد
شما بایستی ونیت كنی هل میدهند شما را میبرندجلو
احکام طواف
1 ـ طواف را باید از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه ای
از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پایان ببرد
.. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف باید در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراین
اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و یا عقب عقب برود صحیح نیست.
3 ـ طواف کننده باید به دور «حِجْرِ اسماعیل» هم بگردد، یعنی
در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل
بین «کعبه» و «مقام ابراهیم» است که 5/26 ذراع می باشد (حدود 13
متر). بنابراین از طرف حجر اسماعیل این فاصله کم می شود و
5/6 ذراع باقی می ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بیماری یا
پیری یا زیادی جمعیت نتو ا ند دراین
محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج این حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده باید
با طهارت طواف کند یعنی با وضو باشد و غسلی برعهده او نباشد و نیز
بدن و لباس وی پاک باشد، همانگونه که نماز می خواند.
000
آیة الله گلپایگانی، آیة الله صانعی:
تا جایی که جمعیت طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحیح
است، هر چند خارج از آن محدوده باشد.
آیة الله خوئی: ظاهر این است که طواف در
دورتر از این مسافت (5/26 ذراع) نیز کافی باشد، خصوصاً برای
کسانی که مشقّت داشته باشد.
آیة الله اراکی: احتیاط آن است که بیشتر
از این مقدار دور نشود.
آیة الله خامنه ای: طواف حدّ معین ندارد.
آیة الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف
حجر اسماعیل نیز به مقدار 5/26 ذراع می باشد ولی احتیاط
مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.
آیة الله مکارم: بهتر است طواف در این محدوده
باشد ولی لازم نیست.
آیة الله زنجانی: طواف باید در فاصله ای
به مقدار بین کعبه و مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام) که حدود 12
متر است انجام می شود و در طرف حجراسماعیل نیز محدوده طواف از بیرون
حجر محاسبه می شود نه از خانه کعبه.
دعاهای طواف درقسمت دعاهای طواف عمره مفرده ملاحظه
شود
واجبات وشرائط طواف حج راروحانیون محترم كاروانها قبل
ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
دهمین عمل حج تمتع وعمل دوم مكه : نماز طواف حج
پس از انجام طواف، باید دو رکعت نماز مثل نمازصبح ،
به نیت نماز طواف حج بخواند.
درنیت نماز طواف میگوید دوركعت نمازطواف
حج میخوانم درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله
کیفیت نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولی
حمد و سوره را می تواند بلند یا آهسته بخواند.
وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعی است.
مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهیم است
و بنابر احتیاط واجب باید پشت مقام بجا آورد به طوری که سنگی
که مقام است بین او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه می تواند
نزدیکتر بایستد (نه به طوری که مزاحم دیگران باشد) و اگر
به واسطه زیادی جمعیت نتواند پشت مقام بخواند، در یکی
از دو طرف آن، نزدیک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که
نمازها را به طور صحیح یاد بگیرند تا تکلیف الهی را
درست انجام دهند; بخصوص کسی که قصد عمره یا حج دارد باید نماز
خود را تصحیح کند، تا تمامی نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به
طور صحیح انجام شود.
000
آیات عظام تبریزی، سیستانی،
صانعی، فاضل، زنجانی: واجب است پشت مقام خوانده شود.
آیة الله خامنه ای، آیة الله مکارم: واجب
است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.
آیة الله خامنه ای: کافی است در هر نقطه
ای که عرفاً بگویند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را
بخواند بلکه در این صورت بعید نیست که نماز در هر جای
مسجدالحرام صحیح باشد.
آیة الله صانعی: باید هر کجا از پشت مقام
که می تواند نماز را بخواند و احتیاط آن است که هر چه می تواند
نزدیکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافی نیست.
آیة الله نوری: در هر نقطه ای از
مسجدالحرام که ممکن شود می تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهیم(علیه
السلام) نزدیکتر باشد بهتر است.
آیة الله خویی: اگر نتواند نزدیک
مقام بخواند، می تواند دورتر با مراعات نزدیکترین مکان پشت مقام
بخواند.
آیة الله تبریزی: در صورتی که
نتواند نزدیک مقام بخواند، بنابر احتیاط در دورتر با مراعات نزدیکترین
مکان پشت مقام بخواند.
آیة الله سیستانی: اگر نتواند پشت مقام و
نزدیک آن بجا آورد، احتیاط واجب آن است که در سمت چپ یا راست
مقام نزدیک آن، و هم در دروتر ولی پشت مقام به جا آورد.
000
واجبات وشرائط نمازطواف حج راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
یازدهمین عمل حج تمتع وعمل سوم مكه : سعی
صفا و مروه
پس از انجام نماز طواف، باید هفت مرتبه فاصله بین
«صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالنی ساخته شده و کنار مسجدالحرام
قرار دارد بپیماید. به همین منظور اززیرچراغ سبز بالای
پله های رویروی حجرالاسود میرود بطرف صفا وقتی به
صفارسید ازكناركوه صفا نیت سعی میكند
درنیت سعی بین صفاومروه میگوید
سعی میكنم بین صفاومروه درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی
الله
وازابتدای صفا كه ازكناركوه صفاشروع میشود
روبطرف مروه سعی راشروع میكندوقتی بالای كوه مروه كه الآن
موزائیك وسنگ فرش تمام میشود وسنگهای سیاه كوه دیده
میشود رسید برمیگردد بطرف صفا و رو به صفا حركت میكند
و...دورهفتم به مروه ختم میشود
احكام سعی
1 ـ سعی باید از «صفا» آغاز و به «مروه» ختم
شود. 2 ـ پیمودن فاصله «صفا» تا «مروه» یک مرتبه و برگشتن از «مروه»
به «صفا» مرتبه دوّم به حساب می آید; بنابراین هفت شَوْط سعی
بر «مروه» ختم می شود. 3 ـ نشستن و استراحت کردن و رفع خستگی بر صفا و
مروه و در بین آنها جایز است و اگر در بین سعی باشد، باید
از همانجا که سعی را قطع کرده است، ادامه دهد. 4 ـ سعی بین صفا
و مروه لازم نیست با وضو و طهارت انجام شود، گرچه احتیاط مستحب است. 5
ـ سعی درطبقه دوّم، چون بالاتر از دوکوه می باشد اشکال دارد.
دعاهای سعی درقسمت دعاهای سعی عمره
مفرده ملاحظه شود
واجبات وشرائط سعی راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
دوازدهمین عمل حج تمتع وعمل چهارم مكه : طواف نساء
بعدازانجام سعی صفاومروه كه درمروه به پایان میرسد
بازمیگردند داخل مسجدالحرام برای انجام طواف نساء
کسی که برای انجام طواف نساء آماده شده باید
به نیت طواف نساء، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که در مسجدالحرام است بگردد.
درنیت طواف نساء میگوید طواف نساء میكنم
یا هفت دور طواف نساء میكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به
حجرالاسود درحج تمتع ازحَجَّةُ الاسلام واجب قربةً الی الله وطواف راشروع میكند
و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالای
پله هاباشد درست است زیاد نباید وسواس به خرج داد چون جمعیت نمیگذارد
شما بایستی ونیت كنی هل میدهند شما را میبرندجلو
احکام طواف
1 ـ طواف را باید از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه ای
از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پایان ببرد
.. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف باید در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراین
اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و یا عقب عقب برود صحیح نیست.
3 ـ طواف کننده باید به دور «حِجْرِ اسماعیل» هم بگردد، یعنی
در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل
بین «کعبه» و «مقام ابراهیم» است که 5/26 ذراع می باشد (حدود 13
متر). بنابراین از طرف حجر اسماعیل این فاصله کم می شود و
5/6 ذراع باقی می ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بیماری یا
پیری یا زیادی جمعیت نتو ا ند دراین
محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج این حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده باید
با طهارت طواف کند یعنی با وضو باشد و غسلی برعهده او نباشد و نیز
بدن و لباس وی پاک باشد، همانگونه که نماز می خواند.
000
آیة الله
گلپایگانی، آیة الله صانعی: تا جایی که جمعیت
طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحیح است، هر چند خارج از آن
محدوده باشد.
آیة الله خوئی: ظاهر این است که طواف در
دورتر از این مسافت (5/26 ذراع) نیز کافی باشد، خصوصاً برای
کسانی که مشقّت داشته باشد.
آیة الله اراکی: احتیاط آن است که بیشتر
از این مقدار دور نشود.
آیة الله خامنه ای: طواف حدّ معین ندارد.
آیة الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف
حجر اسماعیل نیز به مقدار 5/26 ذراع می باشد ولی احتیاط
مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.
آیة الله مکارم: بهتر است طواف در این محدوده
باشد ولی لازم نیست.
آیة الله زنجانی: طواف باید در فاصله ای
به مقدار بین کعبه و مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام) که حدود 12
متر است انجام می شود و در طرف حجراسماعیل نیز محدوده طواف از بیرون
حجر محاسبه می شود نه از خانه کعبه.
000
دعاهای طواف درقسمت دعاهای طواف عمره مفرده ملاحظه
شود
واجبات وشرائط طواف نساء راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
سیزدهمین عمل حج تمتع وعمل پنجم مكه : نماز
طواف نساء
پس از انجام طواف نساء ، باید دو رکعت نماز مثل
نمازصبح ، به نیت نماز طواف بخواند.
درنیت نمازطواف نساء میگوید دوركعت
نمازطواف نساء میخوانم درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الی الله
کیفیت نماز طواف نساء : مانند نماز صبح است، ولی
حمد و سوره را می تواند بلند یا آهسته بخواند.
وقت نماز طواف: بعد از طواف نساء است
مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهیم است
و بنابر احتیاط واجب باید پشت مقام بجا آورد به طوری که سنگی
که مقام است بین او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه می تواند
نزدیکتر بایستد (نه به طوری که مزاحم دیگران باشد) و اگر
به واسطه زیادی جمعیت نتواند پشت مقام بخواند، در یکی
از دو طرف آن، نزدیک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که
نمازها را به طور صحیح یاد بگیرند تا تکلیف الهی را
درست انجام دهند; بخصوص کسی که قصد عمره یا حج دارد باید نماز
خود را تصحیح کند، تا تمامی نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به
طور صحیح انجام شود.
000
آیات عظام تبریزی، سیستانی،
صانعی، فاضل، زنجانی: واجب است پشت مقام خوانده شود.
آیة الله خامنه ای، آیة الله مکارم: واجب
است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.
آیة الله خامنه ای: کافی است در هر نقطه
ای که عرفاً بگویند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را
بخواند بلکه در این صورت بعید نیست که نماز در هر جای
مسجدالحرام صحیح باشد.
آیة الله صانعی: باید هر کجا از پشت مقام
که می تواند نماز را بخواند و احتیاط آن است که هر چه می تواند
نزدیکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافی نیست.
آیة الله نوری: در هر نقطه ای از
مسجدالحرام که ممکن شود می تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهیم(علیه
السلام) نزدیکتر باشد بهتر است.
آیة الله خویی: اگر نتواند نزدیک
مقام بخواند، می تواند دورتر با مراعات نزدیکترین مکان پشت مقام
بخواند.
آیة الله تبریزی: در صورتی که
نتواند نزدیک مقام بخواند، بنابر احتیاط در دورتر با مراعات نزدیکترین
مکان پشت مقام بخواند.
آیة الله سیستانی: اگر نتواند پشت مقام و
نزدیک آن بجا آورد، احتیاط واجب آن است که در سمت چپ یا راست
مقام نزدیک آن، و هم در دروتر ولی پشت مقام به جا آورد.
000
واجبات وشرائط نمازطواف راروحانیون محترم كاروانها
قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاوای مراجع معظم تقلیدشرح میدهند
كه هرزائری باید فتوای مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحین
اعمال هم اگر مشكلی پیش آمدازروحانیون محترم سؤال كنند
كودكان واعمال حج
-1 او را براى وقوف، به عرفات و مشعر مى برند، و سرپرست كودك
از طرف او نیت وقوف مى كند.
-2 در روز عید قربان، ر مى جمره عقبه و قربانى را
سرپرست وى از طرف او انجام مى دهد.
-3 سپس سر او را مى تراشد و اگر سال اوّل او نباشد مى تواند
سر او را بتراشد یا تقصیر كند.
-4 در شبهاى 11 و 12 ذى حجه، كودك نیز باید در
منى باشد و سرپرست وى از طرف او نیت بیتوته كند.
-5 در روزهاى 11 و 12 ذى حجه، سرپرست وى، به نیت او ر
مى جمرات را برایش انجام مى دهد.
-6 پس از برگشت به مكه، سایر اعمال را مانند اعمال
عمره بجا مى آورند.
طـواف وِداع وآخرین ره توشه ازحرم
1ـ براى كسى كه مى خواهد از مكّه بیرون رود مستحب است
طواف وداع انجام دهد.
2ـ طواف وداع نیز هفت شوط است و انجام نماز آن هم
مستحب است.
3ـ مستحب است كه از خداوند متعال توفیق مراجعت را
بطلبد.
بعضی ازحجاج روزدوازدهم كه ازمنا بازمیگردند به
مكه شب یاصبح روزبعد اعمال مكه را انجام میدهند وآماده بازگشت به وطن یارفتن
به مدینه میشوند كه اینها ممكن است بخاطربعدمسافت محل هتل آنان
دیگر به مسجدالحرام بازنگردند لذا اینها پس از اتمام اعمال مكه طواف
وداع راهم انجام دهند وآخرین ره توشه خودرا ازحرم خداوند برگیرند
بعضی ازحجاج بعدازانجام اعمال مكه دویاسه یاچهارروزدیگرهم
درمكه هستند اینها میتوانند بروند استراحت كنند وبعدبروندبرای
طوافهای مستحب دیگروطواف وداع
بعداز فراغت از اعمال
بعداز فراغت از اعمال بعضی از حاجیان عازم وطن
میشوند ، بعضی هم عازم مدینه «مدینه بعدیها» و
بعضی هم چند روز دیگر باید صبر کنند تا نوبت بازگشت به وطن
یا اعزام به مدینه شود لذا خوب
است ازاین فرصت استفاده شود
-1 امام على علیه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدینه،
برابر با هزار نماز است.
-2 ابراهیم بن شیبه: به امام باقر علیه
السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پیامبر پرسیدم.
حضرت نوشت: پیامبر اكرم صلّى الله علیه و آله زیاد نماز خواندن
در این دو حرم را دوست داشت پس تو نیز زیاد نماز بخوان و تمام
بخوان.
-3 امام سجّاد علیه السّلام : یك روز روزه در
مكّه، برابر با روزه یك سال در جاى دیگر است.
-4 امام سجّاد علیه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن
كند، نمیرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله علیه و آله را ببیند و
جایگاهش را در بهشت بنگرد.
-5 امام باقر علیه السّلام : هر كس كه در مكّه از
جمعه تا جمعه یا در كمتر یا بیشتر از آن ختم قرآن كند و پایان
آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولین جمعه اى كه در دنیا
بوده تا آخرین جمعه اى كه در دنیا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در
روزهاى دیگر نیز ختم كند، همین طور است.
-6 امام صادق علیه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پیامبر
و حرم امیرالمؤمنین علیه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز
است و یك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدینه نیز
حرم خدا و رسولِ خدا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما است،
نماز در آن ده هزار برابر و یك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم
حرم خدا و پیامبر وامیرالمؤمنین علیهما السّلام است، نماز
در آن همچون هزار نماز است و یك درهم انفاق در آن هزار درهم است.
ـ7 زياد ذكر خدا كردن و خواندن قرآن.
ـ8 خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن اين دعا را بخواند:
«أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء
وَ سُقْم». و نيز بگويد: «بسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالشُّكْرَ لِلّهِ».
ـ9 نظر نمودن به كعبه و بسيار تكرار كردن آن.
ـ10 در هر شبانه روز ده مرتبه طواف كردن; در اول شب سه
طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد ازظهر دو طواف.
ـ11 هنگام توقف در مكه به تعداد أيام سال يعنى سيصد و شصت
مرتبه طواف كند و اگر اين مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ممكن نشد هر
مقدارى كه بتواند.
-12 نمازقضاخواندن ، در برخى روايات، آمده است كه ثواب يك
ركعت نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار ركعت و در مسجدالنبى معادل ده هزار ركعت
نماز در جاى ديگر است. چه بجا و مناسب است كه زائران محترم از اين فرصت به خوبى
استفاده كنند و چنانچه نماز واجبى از ايشان قضا شده
یا از پدر ومادر بر عهده است در این ایام
فراغت بجا آورند.
مناسک عمره مفرده اهل سنت
(حنفی – شافعی)
0000000000
پیش گفتار
(واتموا الحج والعمره لله)
زائران عزیز اهل سنت،
اکنون که خداوند بزرگ توفیق تشرف جهت زیارت
خانه خودش کعبه معظمه و زیارت مرقد منور پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد
(ص) و اهل بیت پاک و اصحاب گرامیش را به شما عنایت کرده است،
خدای را شکر کنید که آرزوی دیرینه شما را تحقق بخشید،
شایسته است که هنگام حضور در مسجد الحرام و مسجد النبی(ص) دست دعا به
سوی خدای بی نیاز برداشته و برای بستگان و کسانی
که در تشرف شما سهمی داشته اند دعای خیر نموده، بویژه برای
رهبر فقید انقلاب و موالی جمهوری اسلامی ایران حضرت
امام خمینی(رضوان الله علیه) و رهبر بزرگوار جمهوری اسلامی
ایران حضرت آیت الله خامنه ای و همه شهیدان گلگون کفنی
که استقلال و امنیت و عزت را برای مایه ارمغان آوردند.
کتاب حاضر که با الهام از توصیه های رهبر
بزرگوار انقلاب نسبت به حمایت از شئون معنوی زائران و حاجیان عزیز
اهل سنت ایرانی و آموزش مناسک آنها تهیه شده، گام مبارکی است
که با همتروحانی متعهد و مخلص اهل سنت جناب آخوند صلاح الدین گوکلانی
مدیر حوزه علمیه ربانیه چنارلی استان گلستان و همکارشان
آخوند قدیری جهت تعلیم مناسک عمره مفرده اهل سنت تدوین
گشته و سه مفتی از علماء بزرگ اهل سنت شافعی کردستان و حنفی
گلستان و سیستان و بلوچستان با نوشتن تفریظ بر آن صحت مطالب این
کتاب را طبق فقه اهل سنت تائید کرده اند.
در پایان سپاسگزاری خود را از مولفین و
تقریظ نویسان و بویژه از نماینده مقام معظم رهبری
در بعثه حج حضرت آیت الله محمدی ری شهری که امکان تالیف
و چاپ و نشر این کتاب ارزشمند را فراهم نمودند، اعلام می داریم.
محمد حسن زمانی
مسئول واحد اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری
تفریظ دبیر شورای افتاء علمای شافعی
سنندج و عضو مجلس خبرگان رهبری از کردستان، ماموستا سید شیخ
الاسلام
تفریظ فقیه حنفی استان گلستان استاد
آخوند حاج یار محمد نظری حوزه علمیه عرفانیه قره بلاغ:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم و من یعظم شعائر الله
فانها من تقوی القلوب
مناسک مصور اعمال عمره را که حاج صلاح الدین گوگلانی
و حاج اسماعیل آخوند قدیری سعی و کوشش نموده بتحریر
درآورده اند موافق شریعت اسلام حنفی مذهب بوده و مورد تایید
می باشد موفقیت هر چه بیشتری برای مسلمانان از
خداوند متعال خواهان و خواستارم.
سرپرست و متصدی حوزه علمیه عرفانی قره
بلاغ
یار محمد نظری
تفریظ استاد حاج نور محمد آخوند طلائی، امام
جمعه و مدیر و مدرس مدرسه علوم دینی اسلامیه شهرستان
گنبد:
حضرة الاخ استاذناالامجد و صدیقنا الاوحد الحاج و
المعتمر الزمانی دام عزه مسئول واحد اهل السنه.
بعد ان اقدم اجمل تحیاتی و اخلق دعواتی و
اطیب تمنیانی.
با تشکر و سپاسگذاری از مسئولین محترم حج و زیارت
و بعثه مقام معظم رهبری که جهت ارتقاء سطح بینش و آگاهی حجا و
عمره گذاران تلاش می کنند بعرض میرسانند که کتاب عمره مفرده مصوره را
مورد بررسی و مطالعه قرار دادم که تمام متون و مطالب آن مورد تایید
اینجانب می باشد و بعد فلکم منا الشکر و من الله الاجر.
اخوکم فی الله نور محمد الطلائی حاج آخوند طلائی
اللهم صل علی محمد و علی آل محمد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله
الرحمن الرحیم ، الحمد لله الذی جعل البیت العتیق مثابه
للناس و امنا و صیر الطواف حوله لزائر به من العذاب حرزا و محبنا والصلوه
والسلام علی رسوله الکریم و علی آله و اصحابه اجمعین. واتموا
الحج و العمره لله حج و عمره را برای خدا انجام دهید. قرآن کریم
(تابعوا بین الحج و العمره فانهما یتقیان الفقر و الذنوب) پیامبر
اکرم (ص) اعمال حج و عمره را پشت سر هم انجام دهید، بدرستی که حج و
عمره فقر و گناهان را می زداید
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه مولف:
(یکی دیگر از وظائف مهم، قضیه آشنا
کردن مردم است به مسائل حج، آدم بسیار می بیند که حج می
روند و زحمت می کشند لکن مساله حج را نمی دانند.) حضرت امام خمینی
(ره)
هر ساله چندین نفر صالحان و مشتاقان از اقصی
نقاط عالم اسلام برای تشرف به دیار عشق روانه سرزمین وحی
الهی می شوند، آنانکه قدرت و توانائی حج را ندارند و نمی
توانند در وقتی معین (ذی الحجه) برای حضور در مراسم پر
شکوه و با عظمت عبادی اسلام راهی آن دیار شوند و کسانی که
نمی توانند بعلت ضعف مالی و دیگر موانع حج انجام دهند، در
تمام ایام سال می توانند نوعی
دیگر از اعمال که حج اصغر نام دارد، یعنی عمره مفرده را انجام
دهند.
حج و عمره از شعائر مهم اسلام و دارای خصوصیاتی
منحصر به فرد است که با دیگر ارکان اسلام تفاوت دارد.
حج و عمره عبادتی است اجتماعی که ارزنده ترین
مساله آن پرورش و تقویت روح آدمی است و اهمیت و خصوصیت آن
در تمم ابعاد زندگی انسان اثر می گذارد.
اگر زائر بتواند هه احکام کلی و آداب آن را بنحو احسن
انجام دهد، نه تنها به وظیفه اسلامی و دینی خود عمل نموده
بلکه خداوند در قبال این عمل خالص و پاک اجر عظیم و ثواب وافر عنایت
خواهد نمود.
لازم بذکر است که اثرات مثبت این سفر بدست نخواهد آمد
مگر آنکه فرامین شرع مقدس را با جان و دل پذیرا شده و افعال حج را
بصورت صحیح انجام دهد.
پس بر زائران گرامی لازم است که قبل از تشرف، احکام
ومناسک حج و عمره را فرا گرفته و با علم و آگاهی بیشتر حج و عمره خود
را انجام دهند و از میزبانی خداوند تبارک و تعالی بهره گیرند.
این کتاب نیز احکام و مناسک عمره را بصورت
مصور، بازگو می کند و این گامی است جهت تحقق بخشیدن به
آرمان زائرین محترم ک خداوند سبحانه و تعالی از بندگان حقیر خود
پذیرفته و راهنمایی خوب و مناسب برای پویندگان راه
حق و حقیقت باشد.
آخوند صلاح الدین کوکلانی
تعریف عمره
عمره در لغت بمعنای (قصد مکانی معمور و آباد)
است و در اصطلاح فقه عبارتست از: احرام، طواف کعبه و نماز طواف، سعی بین
صفا و مروره و تراشدین و یا کوتاه کردن موی سر.
انجام دادن عمره در مدت عمر یکبار لازم است، اما در
فقه شافعی واجب، و در فقه حنفی سنت موکد میباشد.
لیکن عمره ماه مبارک رمضان از عمره سایر ماههای
سال اولی و افضل می باشد چون عمره رمضان برابر حج است. حتی در
صحیح مسلم روایت شده که رسول اکرم(ص) می فرماید: (عمره
رمضان برابر با حجی است که کسی بهمراه من انجام داده است.)
فرق بین عمره و حج
مراسم عمره یا حج تقریبا مشترک است. ولی
در تعداد اعمال و مناسک و زمان برگزاری آن فرق اساسی دارد.
حج علاوه بر اعمال عمره چند عمل اختصاصی اضافه دارد
مانند: وقوف در عرفات و مزدلفه و ایام منی و رمی جمرات، قربانی،
جمع بین الصلاتین، خطبه، طواف القدوم و طواف الوداع، که در عمره وجود
ندارد.
عمره در تمام سال صحیح است بجز در پنج روز، روزهای
نهم تا سیزدهم ذیحجه، که در این ایام انجام دادن عمره
مکروه تحریمی می باشد. مگر آنکه پیش از این روزها
احرام بسته باشد.
اقسام عمره
عمره بر دو قسم است: عمره مفرده و عمره تمتع.
عمره تمتع:
کسانی که در ماههای حج (شوال، ذی القعده،
8 ذی الحجه) تمام اعمال عمره و یا اکثر آنرا انجام میدهند و سپس
از احرام بیرون می آیند و در همان سفر و همان سال قصد ادای
حج را نیز داشته باشندعمره آنها(عمره تمتع)نامیده میشود. اما
عمره مفرده را در هر وقت از سال می توان انجام داد.
لازم بذکر است که اعمال عمره تمتع و مفرده فرقی
ندارند، اما چون اعمال عمره در این ماههای سه گانه صورت گرفته جهت
شکرانه ادای عمره و حج در یک سفر (دم الشکر) واجب می شود و یک
قربانی باید در روز عید قربان ذبح کند.
کسی که قصد ورود به شهر مکه را دارد واجب است با
احرام وارد شود برای احرام هم باید نیت عمره یا حج داشته
باشد (اگر وقت حج نیست واجب است برای عمره مفرده محرم شود) و بقیه
اعمال آنرا بجای آورد.
البته برای کسانی که داخل حل و اهل مکه هستند
احرام واجب نمی باشد.
اعمال عمره
1- احرام. 2- طواف کعبه. 3- نماز طواف در مسجد الحرام. 4-
سعی بین صفا و مروه. 5- حلق یا تقصیر
احرام، اولین عمل عمره
الف- مکان بستن احرام
آندسته از زائرانی که قبل از اعمال عمره برای زیارت
مرقد مطهر نبی اکرم (ص) روانه مدینه منوره می گردند و پس از زیارت
و اقامت در مدینه شهر پیامبر گرامی اسلام قصد رفتن به مکه مکرمه
را می نمایند در مسجد شجره که حدود 400 کیلومتری مکه است،
لباس احرام پوشیده و محرم می شوند و جهت ادامه بقیه اعمال بسوی
مکه حرکت می کنند.
اما آنانی که مستقیما از فرودگاه جده وارد مکه
مکرمه میشوند چون هنگام پرواز از میقات یا محدوده آن عبور می
کنند لازم است در آن لحظه ها محرم باشندف لیکن بعلت مشقت در این عمل
لازم است از فرودگاه محل پرواز خود در ایران محرم گردند.
اما کسانی که در شهر مکه و اطراف آن یعنی
در محدوده حرم می باشند و بخواهند عمره انجام دهند (مانند حاجیان ایرانی
که هنگام حضور در عربستان دوست دارند علاوه بر انجام حج و عمره واجب خود، عمره
مستحبی هم انجام دهند) به ادنی الحل برند و در آنجا محرم شوند و بهتر
آنست که از مسجد تنعیم یا جعرانه محرم شوند.
ب- کیفیت پوشیدن لباس احرام
مردان باید لباسهای دوخته حتی لباس زیر
و کوچک و کلاه و جوراب را از تن در آوردند و دو پارچه غیر دوخته و پاک را بر
تن نمایند که یکی را مانند لنگ بر کمر می پیچند ودیگر
را بر شانه ها می اندازند. و بهتر است لباس احرام سفید باشد.
لازم بذکر است که کفش محرم باید طوری باشد که
بر آمدگی روی پا پوشیده نشود.
بانوان میتوانند لباس دوخته تمیز و پاک بپوشند
و بهتر است سفید باشد. اما لازم است صورت خود را نپوشانند.
ج- نیت
زائر هنگامی که لباس احرام را می پوشد نیت
کند که: احرام عمره را برای خشنودی خدا بجا آورد، و بهتر است نیت
را بزبان آورده بگوید. (اللهم انی ارید العمره فیسرهالی
و تقبلها منی نویت العمره و احرمت بها لله تعالی) یعنی:
پروردگارا! من تصمیم عمره را دارم پس تو بر من آسان گردان و از من بپذیر.
به عمره نیت می کنم و احرام می بندم به آن برای خوشنودی
خداوند.
د- تلبیه
عمره کننده هنگامی که لباس احرام پوشید لازم
است بعد از نیت بگوید: لبیک اللهم لبیک لا شریک لک
لبیک ان الحمد والنعمه لک والملک لا شریک لک. یعنی: من در
خدمت حاضرم پرودرگارا! من حاضرم، تو شریک نداری، من حاضرم، همه تعریفها
برای تو مخصوص است و تمام نعمت ها و پادشاهی از آن توست.
هـ - محرمات احرام (عملهای ممنوعه در حالت احرام)
فرد زائر پس از پوشیدن لباس احرام و نیت کردن و
گفتن تلبیه(محرم) می شود و باید تا پایان اعمال عمره از
کارهایی که بر محرم حرام است پرهیز کند.
از مجموع کارهای حرام که بعضی از آنان مختص
مردان و بعضی مختص زنان و بعضی از آنها هم بر مرد محرم و هم بر زن
محرم حرام می باشد:
اعمالی که هم بر مرد محرم و هم زن محرم حرام است.
1- استعمال عطریات هر گونه که باشد.
2- رفث: بحث و گفتگوی جماع در حضور زنان
3- فسوق: دروغ گفتن کلام فحش و هر نوع معاصی
4- جدال جنگ و جدل و برخورد نامناسب با حجاج
5- جماع و مقدمات آن مانند بوسه و غیره
6- مالیدن روغن بر بدن
7- کوتاه کردن و تراشیدن موی بدن خود یا
دیگران از هر کجا که باشد.
8- گرفتن ناخن.
9- حنا زدن موی سر یا ریش و یا سایر
اعضای بدن.
10- کشتن جانوری که در بدن ساکن می شوند.
11- کشتن و گرفتن ملخ و امثال آن.
12- شکار حیوانات صحرائی و همکاری با
شکارچی
13- کندن درخت و یا گیاهی که در محدوده
حرم روئیده باشد برای محرم و غیر محرم عمومیت دارد.
آنچه که فقط بر مردان محرم حرام است
1- پوشیدن لباس دوخته
2- پوشیدن چیزی که روی پا را بگیرد.
3- پوشاندن سر.
آنچه بر زنان محرم حرام است.
فقط پوشاندن روی خود با نقاب و روی بند.
البته در صورت ضرورت و نجات از نگاه نامحرمی که میخواهد
نگاه کند می تواند موقت از نقابی که با صورت فاصل دارد استفاده کند و
سپس بردارد.
طواف، دومین عمل عمره
دومین عمل عمره طواف خانه خدا است. کسی که برای
انجام عمره محرم می گردد و وارد مکه و مسجد الحرام می شود باید
به نیت طواف هفت مرتبه دور خانه کعبه بگردد که هر دور را یک (شوط) می
نامند.
چون قبلا بیان شده که: نیت فرض است و طواف بدون نیت صحیح
نیست بهتر است چنین نیت نماید.
اللهم انی ارید طواف بیتک الحرام سبعه
اشواط لطواف العمره فیسرلی و تقبله منی
یعنی: بار الها، من اراده کردم طواف خانه کعبه
را هفت مرتبه برای طواف عمره، خدایا بر من آسان فرما و از من بپذیر
چگونگی انجام طواف و احکام آن
انسان قبل از شروع طواف رو به روی حجر الاسود بایستد(موازی
حجر الاسود خطی مشکی روی زمین کشیده شده است) و دو
دست را به اندازه تکبیر تحریمه بلند کند و در صورت عدم ازدحام این
دعا را بخواند:
بسم الله الله اکبر لا اله الا الله و الله اکبر و لله
الحمد و الصلا و السلام علی رسو الله اللهم ایمانا بک و تصدیقا
بکتابک و وفاء بعهدک و اتباعا لسنه نبیک محمد صلی الله علیه و
سلم.
یعنی: شروع می کنم بنام خداوند، خداوند از
همه برتر است، بجز او معبودی نیست، تمامستایش ها لایق
اوست، درود و سلاماو بر پیامبر اکرم(ص) باید. پروردگارا! طواف میکنم
از روی ایمان به تو تصدیق به کتاب تو و وفاداری به پیمان
تو و به منظور پیروی از سنت پیامبرتحضرت محمد(ص).
اما اگر این دعا را بلد نیست یا فراوانی
جمعیت فرصت نمی دهد، بخواند.
(بسم الله الله اکبر لا اله الله و الله اکبر و لله الحمد)
و بهمین مقدار اکتفاء کند.
کیفیت استلام حجر الاسود
سپس با دستها استلام بکند، مراد این است که کفهای
هر دو دست را بر روی حجر الاسود نهاده و در میان آنها دهان خود را بر حجر
بگذارد، و با آهستگی ببوسد که آواز بوسیدن در نیابد.
اگر بسبب انبوه و ازدحام و دوری از حجر الاسواد قدرت
این را نداشته باشد
پس هر دو دست را تا برابر گوشها طوری بردارد که کفهایش
بسوی حجر الاسود و پشت دستها بسوی چهره اش باشد و در این موقع
تصور کند که گویی دستها بر روی حجر الاسود است. سپس تکبیر
و تهلیل (بهمان نحوی که ذکر شد) گفته و هر دو دست را ببوسد، چنانچه بری
بوسه زدن حج به لگد مال کردن زائران مبادرت ورزد گناهکار میشود چونکه بوسیدن
حجرالاسود سنت است و ترک ایذاء واجب است.
طواف از حجر الاسود شروع میشود در حالی که کعبه
را در سمت چپ قرار داده است دور می زند.وقتی به موازی حجرالاسود
رسید که از آنجا شروع کرده بود، در این حالت یک شوط انجام گرفته
است، سپس ادامه می دهد تا هفت شوط انجام دهد هفت شوط گردش دور کعبه (یک
طواف) بشمار می آید.
برای هر شوط بلند کردن دستها و استلام آنها لازم است،
بدین ترتیب جمعا هفت شوط و هشت مرتبه از دور هنگام ازدحام دستها را
بلند کرده و بوسه زند، استلام حجر الاسود در صورت خلوت بودن در دفعه اول و آخر یعنی
بار هشتم سنت موکده است.
در حین طواف هر بار که به رکن بمانی (گوشه جنوبی
کعبه) برسد مستحب است آنرا نیز استلام کنند، یعنی هر دو دست را
بر او نهد و بوسه زند. اگر در اینجا ازدحام باشد اشاره نکند.
بین رکن بمانی و حجرالاسود این دعا، از
حضرت رسول اکرم(ص) مروری است.
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره
حسنه وقنا عذاب النار و ادخلنا الجنه مع الابرار، یا عزیز یا
غفار، یا ارحم الراحمین.
در تمام اوقات شبانه رو طواف جایز است حتی در
اوقاتی که نماز مکروه است بجز وقت خطبه نماز جمعه و موقع اقامه نماز جماعت
که در این دو وقت طواف مکروه است.
هنگام طوافف طواف کننده باید از پشت دیوار حطیم
دور بزند چون حجر اسماعیل جزء کعبه است (حجر اسماعیل قضائی است
به شکل نیم دایره که بین دیوار کعبه و دیواری
تیم دائره بعرض حدود 10 متر از زاویه غربی کعبه امتداد دارد هر
گاه باران ببارد از ناودان رحمت در این فضا می ریزد و در اینجا
مدفن حضرت اسماعیل و مادرش هاجر و پیامبران بسیاری می
باشد) و چنانچه از میان حطیم و کعبه عبور نماید از طواف محسوب
نمی شود. بنابراین آن شوط را اعاده نماید البته اعاده طواف از
حجر الاسود مستحب است.
مستحب است پس از طواف و قبل از نماز به (ملتزم) (قسمتی
از دیوار کعبه است که در میان در ورودی بیت الله الحرام و
حجرالاسود واقع شده است) برود و دعاء و التماس و زاری کند، البته مراقب باشد
چون محرم است عطر دیوار کعبه به او مالیده نشود.
طواف کننده باید با طهارت طواف کند یعنی
با وضو بوده و غسلی بر عهده او نباشد و نیز بدن و لباس وی پاک
باشد. همانگونه که نماز میخواند و نیز باید تمامی عورت او
پوشید باشد.
رمل و اضطباع
در طواف عمره سنت است که مردان در سه شوط اول رمل و در هفت
شوط اضطباع کنند، البته در وقت نماز سنت آنست که اضطباع نکنند.
رمل: این است که در رفتار کمی با سرعت و قوت
قدمها را بردارد و پاها را نزدیک هم بگذارد و شانه ها را بخوبی تکان
داده طواف کند.
اگر بعلت ازدحام جمعیت نتواند رمل کند کمی صبر
کند و وقتی که موقع مناسب ببیند طواف کند، اگر ازدحام ادامه دارد رمل
لازم نیست اگر یک یا دو شوط کرده بود بعد از آن طوری
ازدحام شده رمل کردن برایش مقدور و ممکن نشد در چنین حالتی رمل
را ترک کند، و طواف را بدون رمل انجام دهد تا در میان اشواط طواف فاصله واقع
نشود.
اضطباع: یعنی حوله احرام را از زیر بغل
راست عبور دهد ورودی شانه چپ بگذارد و بعد از پایان طواف اضطباع را
ترک کند و شانه ها را پوشانده و دو رکعت نماز بگذارد.
اما اضطباع در بقیه حالات احرام مکروه است.
نماز طواف سومین عمل عمره
بعد از هر طواف اعم از واجب یا نقل خواندن دو رکعت
نماز طواف در مذهب شافعی (سنت) و در مذهب حنفی واجب است که باید
بلا فاصله بعد از طواف قبل از سعی بخواند زیرا تاخیر آن بدون
عذر مکروه است مگر در اوقات مکروهه نماز که تاخیرش جایز است و اوقاتی
که نماز همیشه کراهت دارد: بعد از ادای نماز عصر تا غروب کامل آفتاب و
بعد از نماز صبح تا طلوع کامل آفتاب میباشد مثلا شخصی بعد از نماز عصر
طواف کرد اما چون در آنموقع نماز نقل مکروه است این دو رکعت طواف را در آن
موقع ادا نکند بلکه بعد از نماز مغرب ادا کند باین نحو اول فرض مغرب را سپس
دو رکعت نماز طواف بعد از سنت مغرب را ادا کند.
اما اگر کسی بااین هم در وقت مکروه دو رکعت
نماز طواف را ادا کند با وصف کراهت ادا می شود ولی بهتر است که آنرا
بعد از خروج وقت ممنوعه دوباره اعاده کند.
اما در عین طلوع و زوال و غروب آفتاب نماز خواندن
اصلا جایز نیست. اگر هم نماز طواف را ادا کند واجب است بعد از خروج
وقت ممنوع دوباره اعاده کند.
مکان نماز طواف پشت مقام ابراهیم است. اگر در موقع
ازدحام ادای نماز در مقابل مقام ابراهیم مشکل باشد در محاذی آن یا
در جای خلوت تری از مسجد الحرام می تواند نماز طواف را بخواند.
دراین دو رکعت بعد از خواندن حمد در رکعت اول سوره قل
یا ایها الکافرون و در رکعت دوم قل هوالله احد مستحب است.
سپس مستحب است به زمزم رتفه و از آن بنوشد و در آن محل دعاء
کند که محل قبول دعاست و بگوید: اللهم اجعله علما نافعا و رزقا و اسعا و
شفاء من کل داء و سقم.
یعنی بار الها! این آب را علم با منفعت و
روزی گشاد و مایه شفاء از هر درد و مرض قرار بده.
پس از خوردن از آب زمزم برای تهمین بار استلام
. یا برداشتن دستها و بوسیدن آن سنت است.
سعی بین صفا و مروه چهارمین عمل عمره
سپس هنگام خروج از مسجد الحرام مستحب است از درب صفا خارج
شود و از سایر دردها خارج شدن نیز جایز است.
سپس به کوه صفا رفته و قلبا نیت نماید اما لفظ
نیت کردن افضل است و بگوید:
اللهم انی ارید السعی بین الصفا و
المروه سبعه اشواط لسعی العمره فیسره لی و تقبله منی.
بار الها! اراده می کنم سعی بین صفا و
مروه را هفت مرتبه برای سعی عمره، پس این سعی را بر من
اسان فرما و ازمن بپذیر.
سپس رو به جانب بیت الله کرده بایستد و هر دو
دست را بسوی آسمان تا شانه مثل دعا بر می دارد و تکبیر و تهلیل
و صلوات بخواند و در این محل تضرع و زاری نماید که محل اجابت
دعاست.
پس از دعاء سعی را از صفا بسوی مروه آغاز کند.
مردان هنگام رسیدن به میلیین
الاخضرین (بین ستونهای سبز رنگ که امروزه با چراغهای
مهتابی سبز رنگ مشخص شده است) مستحب است که با سرعت و در حد اعتدال راه برود
که این عمل را (هروله) نامند و این عمل برای زنان مکروه است.
سپس به مروه رفته و رو بسوی بیت الله کرده کمی
بطرف راست مایل شده بایستد و دراینجا هم مانند صفا دست برداشته
دعاء و ذکر بگوید زیرا این محل هم جای قبول دعا است.
بعد از آن بطرف صفا حرکت نماید و رفتار حسب معمول عادی
باشد و هر گاه که به ستون سبز رنگ برسد بین آن دو با سرعت راه برود و هر بار
در صفا و مروه اعمال و رفتار فوق را انجام دهد.
پیمودن مسیر صفا و مروه را در هفت مرتبه (که
امروزه بصورت سالنی در دو طبقه ساخته شده است) (سعی) می نامند.
سعی از صفا شروع و به مروه ختم می شود.
پیمودن فاصله صفا تا مروه (یک مرتبه) و برگشتن
از مروه به صفا (مرتبه دوم) به حساب می آید بنابر این هفته شوط
سعی بر مروه ختم می شود.
1- نشستن و استراحت کردن و رفع خستگی بر صفا و مروه و
در بین راه جایز است و اگر در بین سعی باشد باید
همانجا که سعی را قطع کرده است، ادامه دهد.
2- سعی بین صفا و مروه لامز نیست با وضوء
و طهارت انجام شود اما مستحب است.
3- پس از پایان سعی دو رکعت نماز نفل خواندن در
مطاف یا گوشه ای از باب العمره یا هر کجا میسر شد مستحب
است.
حلق یا تقصیر پنجمین عمل عمره
مرد محرم پس از سعی باید سر را بتراشد یا
کوتاه نماید، البته در صورتی می تواند اقدام به کوتاه کردن موی
سر کند که بتواند به اندازه یک بند سرانگشت دست کوتاه نماید.
اما زنان باید ار نوک هر دو گیسوی خود به
اندازه یک بند انگشت کوتاه نمایند.
محرم بعد از تراشیدن سر یا تقصیر(کوتاه
کردن) از احرام بیرون آمده و هر چه بواسطه احرام بر او احرام شده بود، حلال
می شود.
حلق یا تصیر مکان معینی ندارد و
محرم می تواند آن را در مروه یا در محل استراحت خود در هتل انجام دهد.
اما خروج از محدوده حرم نمی تواند حلق یا تقصیر
نماید. اگر چنانچه بیرون از محدوده حرم انجام دهد، دم واجب می
شود.
کودکان دو دسته اند:
1- ممیز، و آن کودکی است که خوب و بد را تشخیص
می دهد و خودش می تواند اعمال را بطور صحیح انجام دهد.
2- غیر ممیز خودش محرم میشود و اعمال را
بجای می آورد و در مواردیکه خودش نتواند انجام دهد، سرپرست وی
مثلا پدر او را در انجام اعمال یاری می دهد.
کیفیت اعمال کودک غیر ممیز بدین
گونه است:
1- احرام: سرپرست وی لباس احرام را بر او می
پوشاند و از طراف او نیت می کند و اگر می تواند لبیک ها
را بطور صحیح پاسخ دهد، برایش می گوید تا او هم بگوید
و اگر نمی تواند بطور صحیح پاسخ دهد، خودش از طرف او لبیک را می
گوید.
2- طواف: باید سرپرست او را طواف دهد اگر کودک بتواند
باید خودش راه بود و گرنه او را حمل کرده طواف دهد.
3- نماز طواف: سرپرست وی او را بانجام نماز وا می
دارد. اگر ممیز باشد خودش ادا کند و اگر غیر ممیز باشد از ذمه
او ساقط می شود.
4- سعی: مانند طواف او را به سعی می
برند.
5- تقصیر: یک چهارم موی سر او را کوتاه می
کنند و یا می تراشند.
6- هرکودکی که شخصا خودش قادر به اعمال باشد. نیابت
از وی درست نیست. اما اگر شخصا قادر نباشد چه ممیز و غیره
ممیز، نیابت از وی درست است، مگر در نماز طواف.
7- اگر چنانچه کودک ممیز و غیر میز ارکان
عمره را جمعا یا بعضا ترک نماید و یا مرتکب جنایت و
محظورات احرام شود چیزی بر خود و سرپرست ایشان جزاء و یا
قضاء واجب نمی شود.
طواف مستحب ووداع
طواف مستحب
یکی از اعمال مستحب در مکه معظمه طواف است.
طواف مستحب با طواف واجب فرق ندارد. البته نماز طواف مستحب،
واجب است و نیز نیت طواف هم فرض است.
طواف الوداع
برای کسانی که می خواهند از مکه باز
گردند طواف وداع مستحب است، اما در حج واجب است.
طواف وداع نیز هفت شوط است که دو رکعت نماز آن واجب
است و طریقه طواف وداع مانند طواف عمره می باشد.
مستحب است که از خداوند متعال بازاری و تضرع قبولی
اعمال عمره و توفیق مراجعت مجدد را بطلبد.
جنایات
جنایات بر دو نوعند: اول رعایت نکرده ممنوعات
احرام.
دوم: ترک واجبات عمره و یا قصور و کوتاهی در
انجام اعمال واجب.
جنایت عام است چه عمدا باشد یا به فراموشی
دانسته باید و یا خطا مساله را بداند و یا نداند. با اراده و
اختیار خود انجام دهد، و یا با اجبار و اکراه دیگری، در
حالت خواب باشد و یا بیداری و یا در حال بیهوشی،
در حال تنگدستی یا در حال ثروتمندی، خود انجام دهد یا دیگری
را امر کند، فرق ندارد همه در حکم برابر است و در هر حال جزاء واجب می شود.
محرمات احرام
اقسام محرمات احرام عبارتست است:
1- محرمات بی کفاره.
2- محرمات با کفاره.
تقسیم دیگر برای محرمات احرام:
1- مشترک بین مرد و زن
2- مخصوص مردان
3- مخصوص زنان
جزاء ترک واجب عمره و ارتکاب محرمات کفاره دار عبارتست از:
1- دم (یک گوسفند قربانی کند)
2- صدقه.
محرمات بدون کفاره
1- فسوق
2- جدال
محرومات با کفاره
1- جماع و مقدمات آن.
2- استعمال عطریات.
3- مالیدن روغن خوش بو بدن.
4- کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر.
5- زدودن موی بدن.
6- گرفتن ناخن دست و پا.
7- حنا زدن سر یا پا سایر اعضاء
8- پوشیدن چیزی که تمام روی پا را
بگیرد.
9- پوشیدن لباس دوخته شده برای مردان.
10- پوشاندن سر برای مردان.
11- پوشاندن روی خود برای زنان.
12- ترک واجب عمره.
13- قطع درخت یا گیاه حرم.
14- کشتن ملخ و شپش و امثال آن.
15- کشتن حیوانات صحرائی
جماع و مقدمات آن
1- اگر شخصی قبل از چهار شوط جماع نماید، عمره
او فاسد شده و دم بر وی واجب است. اما با وجود فاسد شدن عمره افعال دیگر
عمره را باید انجام دهد و بعد از آن از احرام خارج شود و قضای آن را نیز
بعداً انجام دهد.
2- اگر بعد از چهار شوط جماع نماید، بر وی دم
واجب می گردد، ولی عمره او فاسد نمی شود.
3- محرم در حالت احرام با بوسه زدن و گرفتن لمس با شهوت
مباشرات و مانند آن در تمام این صورتها دم بر او واجب است.
استعمال عطریات
اگر محرم به همه یک عضو بزرگ خود چیز خوشبوئی
مثل عطر زعفران – صابون بودار- شامپو- ویا روغن- بمالد ولو اینکه بمدت
یک لحظه هم باشد بر وی دم واجب می شود.
اما استعمال خوشبو و مالیدن آن بر اعضای کوچک
مانند
تراشیدن و یا کوتاه نمودن موی سر یا
اعضای بدن
1- اگر شخصی محرم یک چهارم موی سر یا
یک چهارم ریش خود را بتراشد، و یا کوتاهکند بر وی دم واجب
می شود و اگر کمتر از یک چهارم باشد، صدقه واجب می گردد.
2- اگر موهای کامل عضوی را بتراشد که تراشیدنموی
کامل آن عادتا مقصود باشد بر وی دم واجب می گردد. و اگر کمتر باشد،
صدفه واجب می شود.
3- اگر دیگر اعضایی که تراشیدن
کامل آن مقصود نباشد احیانا تمام موهای آن اعضاء را تراشید صدقه
واجب می شود.
4- اگر شخصی محرم سر غیدی را بتراشد چه اینکه
محرم باشد یا غیر محرم بر تراشنده صدقه واجب می شود، مگر اینکه
همه اعمال را انجام داده و فقط حلق یا تقصیر مانده است. در این
صورت مانعی ندارد که سر دیگری را بتراشد.
5- اگر محرمی بنا به عذری یکی از
اعضای کامل خود را خوشبو نماید و یا روغن بمالد و یا
بتراشد و یا لباس دوخته بپوشد مخیر است یک گوسفند ذبح کند و یا
6 شش کیلو گندم بگیرد.
6- استعمال پماد یا کرم بی بو جهت درمان ترک پا
و یا سوختگی بدن و زخمها اشکالی ندارد.
گرفتن ناخن دست و پا
اگر محرمی ناخن یک دست و پا یا تمام
ناخنهای دست و پا را در یک مجلس بچیند بر وی دم واجب می
شود. اگر کمتر از 5پنج ناخن بچیند و یا پنج ناخن را متفرق بچیند
مثلا دو ناخن از یک دست و یک پای در این صورت عوض هر یک
ناخن یک صدقه کامل واجب می گردد.
پوشیدن چیزی که پشت پای را بگیرد.
مرد محرم نباید چیزهائی که مانند جوراب و
هرچیز دیگری که بر آمدگی بالای پا را می گیرد،
بپوشد. اما اگر دمپائی یا کفشی که بر آمدگی بالای
پا را نپوشاند، اشکالی ندارد.
پوشیدن لباس دوخته و پوشاندن سر برای مردان
اگر مرد محرم اکثر اعمال عمره را با لباس انجام دهد و یا
سر خود را بپوشاند، دم واجب می شود. چونکه عمره یک نسک کامل می
باشد.
اگر کمی از اعمال عمره را با چنین وصفی
انجام دهد مثلا قبل از طواف یا قبل از شوط چهارم لباس دوخته را بیرون
آورد، بر وی صدقه واجب می شود.
مسئله
اگر شخص از میقات خود محرم به عمره شد و لباس پوشیده
را در تن داشت و یک روز کامل با یک شب کامل در احرام با لباس دوخته
باقی بود، گر چه هنوز طواف را انجام نداده، دم بر او واجب می شود.
پوشاندن زن صورت خود را
زنان عوض حوله احرام می تواند لباس دوخته و تمیز
و پاک بپوشند که بهتر است سفید باشد اما لازم است صورت خود را نپوشانند.
اگر برقعه (روبند) طوری باشد که روبند با پوست صورت
تماس نداشته باشد و با فاصله بالای صورت قرار گیرد، اشکالی
ندارد.
پوشیدن دستکش و زیور آلات نیز برای
زنان مانعی ندارد.
کشتن شپش و ملخ
شخصی که شپش و یا ملخی را بکشد و یا
در حرارت آفتاب بیندازد درازای هر یک به اندازه مشت گندم صدقه
دهد اما اگر از کشتن سه عدد تجاوز کند، باید صدقه کامل بدهد
قطع گیاهان و درختان
1ـ کندن و قطع کردن درختان و گیاهانی که در
محدوده حرم روئیده است بر محرم و غیر محرم حرام است و این از
محرمات مخصوص حرم است.
2ـ اگرگیاه سبز حرم را قطع کند قیمت آن بر ذمه
اش واجب می شود، ولی بریدن گیاه و درخت خشک گیاه اذخر (فریز ـ گزنه دشتی)
جایز است.
3ـ اگر شخصی آن نوع درخت خود روی حرم را قطع
کرد که جنس او را مردم نمی کارند، دادن قیمت بر وی واجب است
کهبر فقراء صدقه دهد چه محرم و یا غیر محرم، قطع کند.
4ـ اگر همین نوع درخت خود رو در ملکشخصی روئیده
باشد، پس باید علاوه بر جزاء یک قیمت دیگر به مالکش داده
شود.
5ـ درختی که انسان دیگری کاشته چه از قسم
کاشتنیها باشد و یا غیر کاشتنیها، بریدنش حرام نیست
ولی اگر محرم آن را برید قیمت آنرا به مالکش پرداخت نماید.
6ـ اگر درختی مملوک کسی نباشد ولی خود
بخود روئیده باشد و از قسم درختانی که عادتا کاشته می شود و یا
درختان میوه دار باشد، از بریدنش جزاء واجب نمی شود. اگر در ملک
کسی باشد باید بر او ضمان بپردازد.
7ـ گیاه و چوبی که در نصب کردن چادر یا
کندن زمین جهت درست کردن تنور یا در موقع راه رفتن قطع شود، اشکالی
ندارد.
8ـ اگر برگ درختی را بچیند که بسبب آن به درخت
نقصان نرسد جایز است والا جائز نیست.
ترک واجب
1ـ اگر شخصی محرم تمام طواف عمره و یا اکثر
آنرا بدون وضوء و یا در حالت جنب ادا نماید بر وی دم واجب می
گردد.
2ـ اگر شخصی محرم تمام سعی یا اکثر آنرا
(4شوط) را ترک کند، بر وی لازم است که اگر در مکه مقیم باشد اعاده نماید
و اگر هم بدون اعاده به وطن خود برگردد، دم واجب می شود.
تجاوز از مقیمات بدون احرام
هر شخصی کهبه قصد دخول مکه یا دخول از آقاق یعنی
بیرون محدوده حرم به قصد حج یا عمره از میقات خود بدون احرام
تجاوز کند گناهکار می شود و بر وی دم واجب می شود، مگر آن که پس
از ورود لباس احرام بپوشد و هنوز اعمال حج را آغاز نکرده باشد، دوباره به میقات
خود برگشته و تلبیه را بگوید، دم از وی ساقط می گردد.
معنای صدقه و دم کفاره
دم: هر کجا که لفظ دم آمده است مراد از آ« این است که
یکراس گوسفند یا بز را ذبح کن و یا حصه هفتم یعنی یک
هفتم شتر یا گاو را با شرائط قربانی
بدهد.
و هر کجا که مطلق صدقه گفته شود مراد از آن بمقدار فطره جو ی
گندم (نصف صاع گندم که معادل 2 کیلو یا یک صاع جو که معادل 4 کیلو
است).
کلمه کفاره کلمه ای است عمومی هم بر صدقه و هم
بر دم اطلاق می شود.
مستحبات عمره
دراین بخش، برخی از آداب و مستحبات عمره را می
آوریم تا زائران عزیز ضمن آشنائی با آنها با همراه داشتن این
کتاب بتوانند به آنها عمل کنند و بر ثواب زیارت خود بیفزایند.
گرچه آداب عمره بسیار زیاد است ولی چون بنای ما از این
نوشته بر اختصار است و از آوردنهمه آنها صرفنظر کرده و علاقمندان به کتاب (ادعیه
و زیارت اما کن متبرکه) نشر واحد اهل سنت بعثه مراجعه کنند، و در اینجا
تنها به همین مقدار بسنده می کنیم:
1. محرم باید پیش از احرام، بدن خود را پاکیزه
کند.
2. موهای زائد خود را (موی لب، زیر بغل،
زیر ناف) را بر دارد.
3. ناخن و سبیل خود را بگیرد.
4. پیش از احرام، در میقات غسل احرام کند.
5. اگر به تراشیدن موهای سر عادت دارد سر را هم
بتراشد و هنگام حلق به کشیدن تیغ روی پوست سر اکتفا کند.
6. وقتی که لباس احرام را به تن کرد سنت است دو رکعت
نماز نفل بجای آورده در رکعت اول قل یا ایهاالکافرون و در رکعت
دوم قل هو الله احد خواندن اولی و افضل است. گرچه غیر از این
سوره ها، سوره های دیگری هم بخواند نیز اشکالی
ندارد.
7. بیشتر از یک بار تلبیه گفتن در احرام
برای بار دوم و سوم و ...، مستجب است.
8. در مواقع پیش آمدن حالات جدیده گفتن تلبیه
مستحب است. مثلا هرگاه که سوار شود و یا از سواره پائین می آید
یا مسیرش تغییر کرد ویا در موقع بالا رفتن ازبلندیها
و سرازیر شدن به پستی ها و در موقع طلوع صبح صادق و موقع بیدار
شدن از خواب و همچنین بعد از نمازهای فرض و نفل و موقع ملاقات با
قافله در همه این مواردتلبیه مستحب است و بعد از سه بار تلبیه
درود بفرستد و دعا بکن که موقع اجابت دعاء است.
نحوه دخول در مسجد الحرام
برای دخول در مسجدالحرام مستحب است از باب سلام وارد
شود، لبیک گویان باشد و در دل خشوع و خضوع و جذابات اکرام و احترام بیت
الله موج زند، مواظب باشد که در موقع دخول در مسجد الحرام باید اول پای
راست خود را در مسجد بگذارد و این دعاء را بخواند:
«اللهم افتح علینا ابواب رحمتک و سهل علینا
ابواب رزقک»
یعنی: پروردگارا: درهای رحمتت را بر روی
ما بگشا و دروازه های روزی را بر ایمان آسان بفرما.
وقتی که نظر به کعبه مشرفه واقع شود، سه بار بگوید
«الله اکبر لااله الاالله و الله اکبر» و بعد از آن دعاء
کند که این موقع اجابت دعاء است و در این لحظه دعاء قبول می
شود.
عمر تکم مقبول وسعیکم مشکور
در خاتمه از مسئولین محترم واحد اهل سنت امور روحانیون بعثه مقام معظم رهبری
و مسئول محترم بعثه که جهت ارتقاء سطح آگاهی و بینش زائرین
محترم و مهمانان خانه خدا سعی و تلاش می کنند تقدیر و تشکر
نموده و از خداوند منان خواستاریم به رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی
و ولی امر مسلمین و بزرگ طلایه دار وحدت حضرت آیت ا...
خامنه ای، طول عمر عطا نموده و به همه مسلمین جهان اتحاد و همبستگی
عنایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته و علی
عبادالله الصالحین
آخوند صلاح الدین گوگلان ـ مدیر حوزه علمیه
ربانیه چنارلی
اسماعیل قدیری ـ مدرس حوزه علمیه
ربانیه چنارلی
شهرستان کلاله استان گلستان
سایت حج
اجمالى از تفاوت هاى اعمال حج و عمره در فقه امامى وفقه
شافعى و حنفی
فصلنامه میقات حج
سال هشتم شماره سی و ششم تابستان 1380
مرکز تحقیقات حجّ ـ بخش فقه
زائران کنجکاو ایرانی در موسم حج و عمره از
چگونگی حج گزاری و نماز اهل سنت و تفاوت های عملی و فقهی
آن با حج و نماز شیعه پرسش بسیار دارند. آنچه در این مقاله می
خوانید، پاسخی است به پرسش فوق، تا خوانندگان محترم را با برخی
از تفاوت های اساسی فقه شیعه و دو مذهب شافعی و حنفی
که بیشتر ایرانیان سنی مذهب پیرو آنها هستند در
عمره و حج و شیوه نمازگزاری، به صورت تطبیقی و مقایسه
ای آشنا نماید.
امید آنکه در آینده با استفاده از منابع اصلی
فریقین، این کار تکمیل و به شکل بهتری عرضه شود.
بر گرفته از مناسک حج امام خمینی(رحمه الله) و
مناسک مصور حج اهل سنت که توسط آقایان : مولوی اسحق مدنی ،
ماموستا سید محمد شیخ الاسلامی مولوی حامد و عبدالصمد
رامنی و ماموستا محمد امین راستی تهیه شده.
مکان احرام
امامی
1 ـ کسانی که با هواپیما به حج می روند و
می خواهند بعد از حج به مدینه شوند ، چون هنگام پرواز از میقات
عبور می کنند و باید در آن لحظه ها محرم باشند، لازم است در ایران
لباس احرام را بپوشند.
شافعی و حنفی
1 ـ حاجیانی که مدینه بعد هستند و مستقیماً
از فرودگاه جده وارد مکه مشرفه شوند، احتیاط آن است که بدون احرام بروند
«جده»، و از اهل اطلاعِ مورد اعتماد تحقیق کنند، اگر جده یا «حده»
محاذی با یکی از میقات هاست از آنجا محرم شوند و الاّ
بروند به میقاتِ دیگر; مثل جُحفه و از آنجا محرم شوند.
تلبیه
2 ـ «لَبَّیکَ الَّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ
لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ» و احتیاط مستحب است پس از آن بگوید
: «اِنَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ لاشریکَ لَکَ لَبَّیکَ.»
2 ـ «لَبَّیکَ الَّلهُمَّ لَبَّیکَ، لا شَریکَ
لَکَ لَبَّیکَ، اِنَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ، لاشریکَ
لَکَ».
تکرار و قطع تلبیه
3 ـ از مستحبات تلبیه، تکرار آن است به خصوص در :
ـ وقت برخاستن از خواب .
ـ بعد از هر نماز واجب و مستحب .
ـ وقت رسیدن به سواره .
ـ هنگام بالا رفتن از تلّ و سرازیر شدن از آن، و ...
ـ و شخص متمتّع، تلبیه گفتن او در عمره مستمر خواهد
بود تا آنکه خانه های مکه را ببیند .
3 ـ تکرار تلبیه بعد از بستن احرام در همه احوال، به
خصوص هنگام تغییر زمان و حالات ... سنت است، جز در حال طواف و سعی
صفا و مروه. در این دو حال دعای مأثوره از حضرت پیامبر(صلی
الله علیه وآله) را بخواند ، لازم به توضیح است محرم به حج ، تا رمی
جمره عقبه که در روز عید انجام می گیرد، تلبیه می
کند ولی معتمر تا وارد مسجد الحرام می شود و شروع به طواف می
کند ، تلبیه را قطع می نماید .
محرمات احرام
(امامی)
1 ـ پوشیدن چیز دوخته ، مثل پیراهن و زیرجامه
و قبا و امثال آن .
2 ـ پوشیدن مرد سر خود را .
3 ـ پوشاندن زن روی خود را به نقاب و روبند و برقع .
4 ـ استعمال عطریات .
5 ـ ازاله مو از بدن .
6 ـ ناخن گرفتن .
7 ـ جماع کردن با زن و بوسیدن و دست بازی کردن
و نگاه به شهوت بلکه هر لذت و تمتعی بردن .
8 ـ عقد کردن زن از برای خود یا دیگری
.
9 ـ جدال و آن گفتن «لا والله» و «بلی والله» است .
10 ـ شکار صحرایی که وحشی باشد .
11 ـ استمنا .
12 ـ سرمه کشیدن .
13 ـ نگاه در آینه .
14 ـ پوشیدن موزه و چکمه و گیوه و جوراب و هرچه
تمام روی پا را می گیرد برای مردان .
15 ـ فسوق .
16 ـ روغن مالیدن به بدن .
17 ـ سایه قرار دادن بالای سر ، برای
مردان .
18 ـ بیرون آوردن خون از بدن .
19 ـ انگشتر به دست کردن برای زینت .
20 ـ پوشیدن زیور برای زینت ( برای
بانوان ) .
21 ـ کشتن جانورانی که در بدن ساکن می شوند .
22 ـ ناخن گرفتن .
23 ـ کندن دندان .
24 ـ کندن درخت یا گیاهی که در حرم روییده
باشد .
* * *
4 ـ عمل های ممنوع در حالت احرام
(شافعی و حنفی)
1 - پوشیدن لباس ، پیراهن و شلوار ، کلاه ،
عمامه ، کت و لباسِ زیر برای آقایان ، جز کمربند برای حفظ
پول که اشکالی ندارد ، بقیه لباس ها ممنوع است .
2 - پوشیدن سرو صورت و پشت پا برای آقایان
و پوشیدن صورت برای زنان .
3 - به کار گرفتن و استفاده کردن از عطریات ، هر نوع
که باشد ، صابون و کرم خوشبو و بوییدن گل های خوشبو با قصد و
اراده و عمداً ، اما چنانچه خود قصدی نداشت و بوی خوشی به مشامش
رسید، ایرادی ندارد .
4 - کوتاه کردن و تراشیدن موی بدن از هر جا که
باشد .
5 - گرفتن ناخن .
6 - جماع و یا مقدمات آن ، مانند بوسه و غیره .
7 - بحث و گفتگوی جماع در حضور زنها .
8 - جنگ و جدل و برخورد نامناسب با حجاج .
9 - شکار و همکاری با شکارچی .
10 - کشتن و گرفتن ملخ و امثال آن .
طواف
5 ـ برای طواف کننده مستحب است در هر شوط ، ارکان
خانه کعبه و حجرالأسود را استلام نماید .
5 ـ برای هر شوط طواف بلند کردن دست ها و بوسیدن
آن ها لازم است ، بدین ترتیب جمعاً هفت شوط طواف را هفت مرتبه در
هنگام ازدحام از دور دست ها را بلند کند و بوسه دهد .
* * *
6 ـ از جمله مستحبات مکه معظمه، طواف کعبه است ، درهر شبانه
روز ده مرتبه، در اوّل شب سه طواف و در آخر شب سه طواف و پس از دخول صبح دو طواف (
بعد از ظهر دو طواف ) ولی پس از احرام عمره، قبل از طواف و پس از احرام حج
قبل از وقوف به عرفات و پس از بازگشت از منا، قبل از طوافِ زیارت احتیاط
آن است که طواف مستحب بجا نیاورد .
6 ـ در تمام اوقات شبانه روز طواف جایز است حتی
در اوقاتی که نماز مکروه است، بجز وقت خطبه نماز جمعه و موقع اقامه نماز
جماعت که در این دو وقت طواف مکروه است .
* * *
7 ـ عبارت شهیدین ( قدس سرّهما ) در لمعه و شرح
آن، این چنین است :
وسنّته ( الطواف ) الغسل ... .
والرّمل ـ بفتح المیم ـ وهوالإسراع فی المشی
مع تقارب الخطا ، دون الوثوب والعدو ثلاثاً و هی الأولی والمشی
أربعاً بقیة الطواف علی قول الشیخ فی المبسوط فی
طواف القدوم خاصة .... وانّما یستحب علی القول به للرجل الصحیح
، دون المرأة والخنثی والعلیل ، بشرط أن لا یؤذی غیره
ولا یتأذی به .( شرح لمعه ، کتاب الحج : الفصل الرابع ، فیاعمال
العمره .)
7 ـ در طواف عمره و طواف حج ، که بعد از آن باید سعی
انجام بگیرد، سنت است که مردان در سه شوط اول «رمل» و در هر هفت شوط
«اضطباع» کنند البته در وقت نماز سنت آن است که اضطباع نکنند .
رمل; یعنی تکان دادن بازوها و قدم برداشتن
همچون پهلوانان.
اضطباع; یعنی حوله احرام را زیر بغلِ
راست عبور دهد و روی شانه چپ بگذارد ، اما هنگام خواندن نمازها بغل را
بپوشاند .
نماز طواف
8 ـ واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره دو رکعت نماز
بخواند مثل نماز صبح .
8 ـ در فقه شافعی نماز طواف جزء سنت های حج و
در فقه حنفی از واجبات حج می باشد .
* * *
9 ـ واجب است این نماز نزد مقام ابراهیم واقع
شود و احتیاط واجب آن است که پشت مقام بجا آورد که سنگی که مقام است بین
او و خانه کعبه واقع شود و بهتر آن است که هر چه ممکن باشد نزدیک تر بایستد
لکن نه به طوری که مزاحمت با سایرین کند .
9 ـ نماز طواف دو رکعت است که باید آن را پشت مقام
ابراهیم بخواند و در ایام حج چون ازدحام است و در مقام ابراهیم
مشکل است در محاذی آن و یا در جای خلوت تری می
تواند نماز طواف را بخواند و اگر خلوت باشد در مقام ابراهیم بخواند .
حلق یا تقصیر
11 ـ واجب است بعد از آنکه سعی کرد، تقصیر کند
; یعنی قدری ....
و تراشیدن سر در تقصیر کفایت نمی
کند بلکه حرام است .
11 ـ در عمره تمتع نیز مخیر است بین حلق
و تقصیر .
اعمال حج
احرام
12 ـ وقت احرام حج موسّع است و تا وقتی که بتواند بعد
از احرام به وقوف اختیاری عرفه برسد، می تواند تأخیر بیندازدوازآنوقت
نمی تواندعقب بیندازد.
12 - زمان احرام حج، روز هشتم ذی الحجه تا روز دهم
است .
استقرار در منا
13 ـ مستحب است شب عرفه را در منا بوده و به طاعت الهی
مشغول باشد . و بهتر آن است که عبادات و خصوصاً نمازها را در مسجد خیف بجا
آورد و چون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقیب گفته، پس به عرفات روانه
شود .
13 ـ حجاج پس از احرام به سمت منا حرکت می کنند و سنت
است که شب نهم را در منا بگذرانند و نماز ظهر ، عصر، مغرب، عشا و صبح روز نهم را
در چادرها بخوانند . ماندن در منـا سنت است .
(شیعیان معمولا عصر هشتم و یا صبح نهم ذی
الحجه از مکه مکرمه به سوی عرفات حرکت می کنند و بسیاری
از اهل سنت هم صبح روز نهم از مکه مستقیماً وارد عرفات می شوند)
وقوف در مشعرالحرام .
14 ـ احتیاط واجب آن است که شب دهم را تا طلوع صبح در
مشعرالحرام به سر ببرد و نیت کند اطاعت خدا را در این به سر بردن شب .
15 ـ چون صبح طلوع کرد، نیت وقوف به مشعر الحرام کند
تا طلوع آفتاب .
14 و 15 ـ این وقوف چهارمین عمل از اعمال حج،
وقت آن بعد از غروب آفتاب روز نهم است; به گونه ای که حجّاج نماز مغرب در
عرفات نمی خوانند بلکه پس از غروب از عرفات به سوی مزدلفه حرکت می
کنند و در وقت عشاء نماز مغرب و عشاء را به طریق جمع و قصد ادا می
کنند ...
* * *
16 ـ مستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخیر
اندازد ، اگر چه ثلث شب نیز بگذرد و میان هر دو نماز به یک اذان
و دو اقامه جمع کند و نوافل مغرب را بعد از نماز عشاء بجا آورد و در صورتی
که از رسیدن به مزدلفه
16 ـ تأخیر نماز مغرب به وقت عشاء و جمع بین
نماز مغرب و عشاء در فقه شافعی سنت است ولی در فقه حنفی واجب
است و لذا اگر شخصی حنفی نماز مغرب را در عرفات یا بین
راه و در وقت مغرب بخواند باید آن را در وقت یش از نصف شب مانعی
رسید باید نماز مغرب و عشاء را به تأخیر نیندازد و در میان
راه بخواند .
عشاء در مزدلفه اعاده نماید .
* * *
17 ـ اقوی جواز کوچ کردن بلکه استحباب آن است، کمی
قبل از طلوع آفتاب، به نحوی که قبل از طلوع آفتاب از وادی محسّر تجاوز
نکند و اگر تجاوز کرد گناهکار است ولی کفاره بر او نیست و احتیاط
آن است که وقتی حرکت کند که قبل از طلوع آفتاب وارد وادی محسّر نشود .
17 ـ * طبق مذهب حنفی، اگر کسی قبل از طلوع فجر
مزدلفه را ترک کند، بر او دَم واجب می شود; چون وقت وقوف سنت را که قبل از
طلوع فجر بوده، عمل کرده امّا بعد از طلوع فجر که وقوف واجب است، آن را ترک نموده
است .
* در مذهب شافعی، حضور کوتاه در مزدلفه بعد از نصف شب
کافی است و اگر در نصف دوم شب در مزدلفه نباشد ، با دم جبران می شود (
وجوباً یا استحباباً علی اختلاف القول ) .
رمی جمره عقبه
18 ـ وقت انداختن سنگ، از طلوع آفتاب روز عید تا غروب
آن و اگر فراموش کرد تا روز سیزدهم می تواند بجا آورد و اگر تا آن وقت
متذکر نشد ، احتیاطاً در سال دیگر خودش یا نایبش بیندازد
.
18ـ وقت زدن هفت
سنگریزه در روز دهم از طلوع خورشید تا زوال آن است.
* اما در فقه حنفی به دلیل ازدحام می
توان بعد از زوال تا غروب رمی کرد اما رمی بعد از غروب مکروه است ، در
فقه شافعی زدن سنگریزه درروزدهم لزوماً قبل از زوال است ولی برای
افراد ضعیف و مریض بعد از غروب هم جایز است.
19 ـ واجب است در انداختن سنگ ها چند امر : ...
سوم آنکه: انداختن، به جمره برسد. پس اگر سنگ را انداخت و
سنگ دیگران به آن خورد و به واسطه آن یا کمک آن به جمره رسید
کافی نیست، لکن اگر سنگ به جایی بخورد و کمانه کند و به
جمره برسد کافی است ظاهراً .
19 ـ سنگریزه ها اگر به جمره نخورد ولی نزدیک
آن داخل محوطه دیوار شده بیفتد ایرادی ندارد چنانچه خارج
از محدوده بیفتد ادا نمی شود، باید آن را اعاده کرد .
قربانی
20 ـ باید ذبح را بعد از رمی جمره عقبه بکند به
احتیاط واجب .
ـ احتیاط واجب آن است که ذبح هدی را از روز عید
تأخیر نیندازد .
20 ـ پس از رمی جمره عقبه، ذبح گوسفند به عنوان دم
شکر ، که اصطلاحاً قربانی گفته می شود ، واجب و تا سه روز انجام آن جایز
است .
* * *
21 * ـ به احتیاط واجب باید در منا اول رمی
جمره کند و بعد از آن ذبح کند و بعد تقصیر یا حلق . اگر بر خلاف این
ترتیب عمل کند ، پس اگر از روی غفلت و سهو بوده، اعاده لازم نیست
و اگر از روی جهل به مسأله بوده بعید نیست که اعاده نخواهد و
احتیاط به اعاده است و اگر از روی علم و عمد بوده در صورت امکان احتیاط
را ترک نکند .
21 ـ در فقه حنفی تا قربانی را انجام نداده،
حلق و قصر ( که بعضی ناآگاهان انجام می دهند ) صحیح نیست
و حاجی نمی تواند با انجام آنها از احرام خارج شود اما در فقه شافعی
اولا : ترتیب فوق لازم نیست ثانیاً : تحلّل اول به رمی
جمره عقبه و حلق یا قصر قبل از قربانی حاصل می شود .
حلق یا تقصیر
22 ـ هر مکلفی مختار است که بعد از ذبح کردن، یا
سر بتراشد و یا از ناخن یا موی خود قدری بچیند مگر
چند طایفه :
اول ـ زن ها که باید از مو یا ناخن خود قدری
بگیرند .
دوم ـ کسی که سال اول حج او باشد که باید سر
بتراشد به احتیاط واجب .
22 ـ واجب است حاجی از حلق یا تقصیر یکی
را انجام دهد .
* * *
23 - احتیاط آن است که حلق یا تقصیر در
روز عید باشد، اگر چه بعید نیست جواز تأخیر تا آخر ایام
تشریق.
23 ـ * در فقه حنفی، حلق یا تقصیر پس از
قربانی در روز دهم تا دوازدهم انجام گیرد.
* در فقه شافعی حلق مقید به روزهای خاص نیست
و قابل تأخیر است .
* * *
24 ـ محل تراشیدن سر و تقصیر نمودن، منا است و
جایز نیست اختیاراً در غیر آنجا .
24 ـ حلق سر در منا سنت است و در جاهای دیگر
محدوده حرم جایز است ولی خارج از محدوده حرم ، طبق مذهب حنفی
موجب دم است ولی در فقه شافعی اشکال ندارد .
* * *
25 ـ زن ها باید از مو یا ناخن خود قدری
بگیرند و کافی نیست ظاهراً برای آنها سر تراشیدن .
25 ـ طبق فقه حنفی خواهران به اندازه یک انگشت
از یک چهارم موی سر را قصر کنند کافی است و از احرام ر تقصیرکفایت
می کند مقدار کمی از مو را چیدن ، به هر نحو و با هر آلت که
باشد و یا ناخن گرفتن و بهتر است که هم مقداری از مو بگیرد و هم
ناخن را بگیرد .
بیرون آیند و طبق فقه شافعی کوتاه کردن
حتی سه مو هم برای زنان مانند مردان کافی است .
طواف زیارت
26 ـ جایز است ، بلکه مستحب است روز عید که از
اعمال منا فارغ شد بیاید به مکّه برای بقیه اعمال، جایز
است تأخیر بیندازد تا روز یازدهم و بعید نیست که جایز
باشد تأخیر آن تا آخر ذی الحجه; به این معنی که روز آخر ذی
الحجه هم اگر آمد و اعمال را بجا آورد مانع ندارد .
26 ـ بهترین وقت برای ادای این
طواف، روز دهم ذی الحجه است ولی اگر تا پیش از غروب آفتاب روز
دوازدهم نیز انجام گردد، جایز است .
اگر کسی طواف زیارت را از غروب دوازدهم به تأخیز
انداخت ، طبق فقه حنفی ، یک دم لازم می گردد ، اما طبق فقه شافعی
دم لازم نیست ولی تأخیر آن بعد از ایام التشریق
مکروه است .
* * *
27 ـ جایز نیست طواف حج و نماز و سعی و
طواف نساء و نماز آن را قبل از رفتن به عرفات و بجا آوردن اعمال عرفات و مشعر و
اعمال سه گانه منا بجا آورد در حال اختیار .
27 ـ سنت است که این طواف بعد از رمی به حلق یا
تقصیر و قربانی انجام شود .
طبق مذهب حنفی، پیش از این سه عمل نیز
می توان طواف زیارت بجا آورد ولی در فقه شافعی این
رخصت نیست و طواف زیارت حتماً باید بعد از اعمال فوق انجام شود
.
* * *
28 ـ بعداز بجاآوردن طواف زیارت و نماز آن و سعی
بین صفا و مروه، به تفصیلی که گذشت ، حلال می شود بر او
بوی خوش ولی زن بر او حرام است .
بعد از بجاآوردن طواف نساء و نماز آن ... حلال می شود
بر او زن نیز .
28 ـ بعد از انجام این طواف، از احرام خارج و کلّیه
محرمات; از جمله مباشرت با همسر که بعد از تحلّل اول همچنان باقی بود بر حاجی
حلال می گردد .
نماز طواف
29 ـ اعمالی که در مکه واجب است بجا آورد :
اول طواف حج است که آن را طواف زیارت می گویند
.
دوم نماز طواف است .
سوم ..........
29 * ـ طبق مذهب حنفی، بعد از کلّیه طواف ها
خواندن نماز طواف واجب و بر اساس نظر فقهای مذهب شافعی سنت می
باشد .
بیتوته در منا
30 ـ واجب است بر حاجی که شب یازدهم ذی
الحجه و شب دوازدهم را در منا بیتوته کند ; یعنی در آنجا بماند
از غروب آفتاب تا نصف شب .
30 ـ تمام حجاج شب یازدهم و دوازدهم از غروب آفتاب تا
اذان صبح را با قصد قربت در منا می گذرانند .
بیتوته در منا در فقه شافعی واجب و در فقه حنفی
سنت مؤکد است .
رمی جمرات سه گانه
31 ـ وقت انداختن سنگ، از اول طلوع آفتاب تا غروب آفتاب روزی
است که شب آن روز را بیتوته کرده است .
31 ـ حاجی شبِ روز یازدهم و دوازدهم را
درچادرهابگذراندودر این دو روزبعد اززوال، وقت رمی جمرات است.
طواف وداع
32 ـ برای کسی که می خواهد از مکّه بیرون
رود، مستحب است طواف وداع نماید .
32 ـ پس از پایان اعمال روز دوازدهم به مکه بر می
گردند و قبل از خروج از مکه انجام طواف وداع واجب است .
خواهرانی که موقع وداع حیض داشته باشند می
توانند از جلوی درِ مسجد وداع کنند و وارد نشوند و از بیرون کفایت
می کند .
نماز در حجاز
1 ـ به فتوای امام(رحمه الله) و مراجع در مکه و مدینه،
در مسافرخانه و هتل نباید نماز را به جماعت بخوانند و می توانند در
جماعت سایر مسلمین در مساجد شرکت کنند و نماز را به جماعت بخوانند . (مناسک
محشی ،13152)
2 ـ تبیین فضیلت نماز در مسجد الحرام و
مسجد النبی (صلی الله علیه وآله)و استناد به روایاتی
مانند :
الف : عَنْ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله)
«صَلاةٌ فی مَسْجِدی هُنا تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ عَشْرَةَ آلاف صَلاة فی
غَیرِهِ مِنَ الْمَساجِدِ».( وسائل الشیعه : ج 3 ، ص 536)
ب : عَنِ الإمام الْباقِرِ(علیه السلام) «صَلاةٌ فی
الْمَسْجِدِالْحَرامِ أَفْضَلُ مِنْ مِائة أَلْف صَلاة فی غَیرِهِ
مِنَ الْمَساجِدِ».( ثواب الأعمال ، ص 127)
3 ـ بهتراست نماز فرادا را نیز در مسجد الحرام و مسجد
النبی(صلی الله علیه وآله) بخوانیم :
«سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یصَلِّی فِی
جَمَاعَة فِیمَنْزِلِهِ بِمَکَّةَ أَفْضَلُ أَوْ وَحْدَهُ فِی
الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ: وَحْدَهُ» .( کافی، ج4، ص527)
4 ـ به فتوای مراجع، نماز با عامه فضیلت و ثواب
دارد ، حتی اگر نیاز به اعاده داشته باشد . عباراتی مانند:
«مَنْ صَلَّی مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الأَوَّلِ
کَانَ کَمَنْ صَلَّی خَلْفَ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله)»
(من لایحضر : باب الجماعة و وافی : ج 2 ، ص 182) یا «فَإِنَّ
الْمُصَلِّی مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الأَوَّلِ کَالشَّاهِرِ سَیفَهُ
فِی سَبِیلِ اللهِ» .( وافی : ج 2 ،ص 182) یا روایت
بسیار مهم زید شحّام از امام صادق(علیه السلام) که در وافی،
ج2، ص 182 نقل شده قابل استناد است .
5 ـ به فتوای امام و مراجع «وقتی که در مسجد
الحرام یا مسجد النبی نماز جماعت منعقد شد، مؤمنین نباید
از آنجا خارج شوند و باید از جماعت تخلّف نکنند و با سایر مسلمین
به جماعت نماز بخوانند.( مناسک محشی ،م 1313)
6 ـ هنگام برگزاری نماز، از تجمع در کنار بقیع یا
ایستادن در کنار خیابان ها و مغازه ها و یا حرکت برخلاف جهت
نمازگزارانی که به سوی مسجد می روند، جدّاً پرهیز کنیم
.
7 ـ نماز خواندن در کنار بقیع و در داخل آن ممنوع است
و نمازهای مستحبی; مانند نماز زیارت را می توانیم
در حرم یا هتل بخوانیم .
8 ـ نماز تحیت ( احترام ) مسجد در فقه شافعی و
حنبلی (مذهب رایج حجاز ) مورد تأکید است . هنگام ورود به مسجد
از آن غفلت نکنیم .
9 ـ در هنگام برگزاری نماز جماعت از نماز فرادا جداً
خودداری کنیم .
10 ـ به محض شنیدن « قد قامت الصلاة » برخیزیم
و در صف جماعت بایستیم .
11 ـ پیش از نماز صبح دو اذان و یک اقامه گفته
می شود اولین اذان برای « نماز شب » است و حدود یک ساعت پیش
از اذان صبح گفته می شود ، اذان دوم نیز برای اعلام « طلوع فجر
» و فرا رسیدن وقت نماز صبح است و بعد از حدود 20 دقیقه، اقامه نیز
پیش از شروع نماز گفته می شود .
12 ـ در همه نمازهای پنجگانه، میان اذان و
اقامه چند دقیقه فاصله است تا نمازگزاران به مسجد برسند، کمترین فاصله
بین اذان و اقامه نماز مغرب است که حدود 5 الی 7 دقیقه است .
13 ـ اهل سنت اهمیت فراوانی به منظم بودن صف های
نماز جماعت می دهند. امام جماعت قبل از گفتن تکبیرة الاحرام با جملات
زیر نماز گزاران را به تسویه صفوف و منظم ایستادن در صفوف دعوت
می کند : «سَوُّوا صُفُوفَکُم»، «اِسْتَوُوا»، «أَتِمُّو الصَّفَّ الأَوَّل
فَالاَوَّل»، «سَدُّوا الْخِلَلَ» و ... اگر در صف های جلو جای خالی
وجود دارد، در صف بعد نایستید .
14 ـ اهل سنت اتصال صفوف را در «مکان واحد» مانند مسجد النبی(صلی
الله علیه وآله) یامسجد الحرام لازم نمی دانند، ولی شیعیان
سعی کنند جایی به نماز بایستند که اتصال برگزار باشد.
15 ـ بلافاصله پس از امام، تکبیرة الاحرام بگویید
و وارد نماز شوید.
16 ـ در رفتن به رکوع و سجده ها و برخاستن از آنها، حتماً
از امام تبعیت کنید و تأخیر محسوس نداشته باشید .
17 ـ از تکتّف و تأمین ( دست بسته نماز خواندن و گفتن
آمین پس از حمد) خودداری کنید که به فتوای فقهای شیعه
مبطل نماز است، پس از حمد مستحب است « اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِین »
بگویید.
18 ـ اهل سنت «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» را
جزو سوره نمی دانند و در صورتی که آن را قرائت کنند نیز آهسته
قرائت می کنند.
19 ـ در نماز به طور معمول قنوت نمی خوانند ولی
گاهی پس از رکوع بجا می آورند، توجه داشته باشید در این
صورت پیش از امام به سجده نروید.
20 ـ سجده بر فرش بر اساس بسیاری از فتاوای
فقها مجزی است . از هنگام ورود به فرودگاه جده تا بازگشت به آن، رعایت
کنیم و از گذاشتن مهر یا کاغذ یا دستمال کاغذی خود داری
کنیم ولی در جایی که اهل سنت تردد ندارند و نیز در
هتل حتماً باید سجده بر چیزی باشد که بر اساس فقه شیعه
سجده بر آن صحیح است .
21 ـ اهل سنت «جلسه استراحت» ندارند و پس از سجده بلافاصله
بر می خیزند. شما جلسه استراحت را رعایت کنید ولی زیاد
طول ندهید .
22 ـ بسیاری از مراجع نماز با اهل سنت را مجزی
می دانند و نیاز به اعاده نیست و به فتوای برخی نیز
مشروط به تلاوت اخفاتی حمد و سوره یا حدیث نفس آن است (آیة
الله خوئی ، تبریزی ، سیستانی) و فقط آیة
الله گلپایگانی مجزی نمی دانند و باید اعاده شود .
23 ـ در نماز جماعت، مأمومین باید ذکرهای
رکوع ، سجده ، تشهد و تکبیرها و ... را اخفاتاً بگویند .
34 ـ اهل سنت در رکعت سوم و چهارم همواره سوره حمد می
خوانند ما نیز مخیر بین تسبیحات اربعه و سوره حمد هستیم
.
25 ـ اهل سنت تجافی ندارند ما نیز به جهت تبعیت
در جماعت آنان، تجافی نمی کنیم و به حال تشهد می نشینیم.
26 ـ پس از نماز، گفتنِ «الله اکبر» جزو نماز نیست
بلکه اولین تعقیب نماز است . در هنگام گفتن تکبیرات، دست ها را
بالا نیاورید و جملات تکبیر را کمی بلندتر بگویید
تا بشنوند و برخی توهمات آنان زدوده شود .
27 ـ در صورتی که نماز شکسته می خوانید
دو نماز خود را با یک نماز اهل سنت اقتدا کنید و بین نماز به
گونه ای عمل کنید که شکسته بودن نماز معلوم نشود ( پس از تشهد رکعت
دوم به سلام آخر اکتفا کنید و بدون برگرداندن رو از قبله بایستید
و هنگام رفتن امام به رکوع تکبیرة الاحرام نماز دوم را بگویید و
به رکوع بروید).
28 ـ نماز خواندن پس از جماعت صبح تا بر آمدن آفتاب و پس از
نماز عصر تا هنگام مغرب مورد نهی فقه حنبلی است ، حتی المقدور
از آن خود داری کنید
29 ـ حتی المقدور در نماز جماعت عصر و عشای اهل
سنت نیز شرکت کنید .
30 ـ اگر پس از نمازهای واجب، نماز میت برگزار
شد، حتی الامکان نماز میت را بخوانید. نماز میت در مذهب
حنبلی چهار تکبیر دارد .
31 ـ نماز عصر حدود سه ساعت پس از نماز ظهر، و نماز عشاء
حدود یک ساعت پس از نماز مغرب برگزار می گردد .
32 ـ در نماز صبح روزهای جمعه امام غالباً پس از حمد
آیات سجده دار، قرآن را تلاوت می کند ، باید هماهنگ با امام بین
نماز سجده واجب را رعایت کنید .
33 ـ هنگام اذان و اقامه نمازها و نیز هنگام خطبه های
نماز جمعه از گفتگو با یکدیگر و نماز خواندن و تلاوت قرآن خودداری
کنید .
34 ـ از محل سجده نمازگزاران عبور نکنید; زیرا
برخی از اهل سنت از این کار منع می کنند .
35 ـ در مسجد الحرام در مسیر طوافِ طواف کنندگان به
نماز نایستید .
36 ـ در صورتی که پلیس حرم از نماز خواندن در
نزدیک مقام ابراهیم منع می کند ،حتماً مراعات کنید .
37 ـ نماز طواف مستحبی در همه جای مسجدالحرام
صحیح است، از خواندن نمازطواف مستحبی یا سایر نمازها در
پشت مقام ابراهیم خودداری کنید و آنجا را برای کسانی
که نماز طواف واجب دارند، خالی بگذارید.
38 ـ احکام مربوط به نماز استداره ایی در
مسجدالحرام و اختلاف فتاوای مراجع را برای زائران تبیین کنید.
39 ـ محل ایستادن امام جماعت در مسجد الحرام : صبح ،
مغرب و عشاء : نزدیک مقام ابراهیم . ظهر : زیر بالکن، مقابل حد
فاصل بین رکن یمانی و رکن حَجَر . عصر : بین حِجْر اسماعیل
و درِ کعبه . در نماز جمعه : نزدیک مقام ابراهیم .
هرگاه صفوف جماعت دور تا دور کعبه تشکیل شده باشد
امام جلو یا پشت مقام ابراهیم(علیه السلام) ایستاده و اگر
در صفوف شکاف وجود دارد مقابل شکاف است .
40 ـ حکم نماز قصر و اتمام در مکه و مدینه : مسافر می
تواند در چهار مکان نماز را تمام بخواند (تخییر) : مسجد النبی(صلی
الله علیه وآله) ، مسجد الحرام ، مسجد کوفه و حائر حسینی(علیه
السلام) .
تبیین اختلاف فتاوا :
الف : برخی مراجع این تخییر را نمی
پذیرند ( شبیری زنجانی) .
ب : برخی تخییر را در محدوده مسجد قدیم
می پذیرند (بهجت) .
ج : برخی در تمام بخش های مسجد می پذیرند
(امام، اراکی).
د : برخی آن را به محدوده مدینه و مکه قدیم
توسعه می دهند (خوئی، تبریزی).
هـ : برخی آن
را به همه شهر توسعه می دهند (خامنه ای، مکارم، فاضل لنکرانی،
صافی، سیستانی، نوری همدانی، گلپایگانی،
صانعی) .
مختصری از تفاوت های نماز اهل سنت مکه و مدینه
با مذهب اهل بیت(علیهم السلام)
(برگرفته از رساله توضیح المسائل امام خمینی
( قدس سره ) و رساله «تعلیم الصلاة» عبدالله بن احمد ابن علی الزید،
هدیه وزارت الشؤون الإسلامیه و الأوقاف والدعوة و الإرشاد بالملکة
العربیة السعودیه)
قرائت
1 ـ در رکعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه،
انسان باید اول حمد و بعد از آن یک سوره تمام بخواند .
1 ـ پس از حمد هر مقدار که بتواند قرآن بخواند .
(از آنجا که «بسم الله» را جزو سوره نمی دانند، اگر
سوره ای خوانده شود لازم نیست «بسم الله» نیز خوانده شود)
* * *
ذکر رکوع
2 ـ انسان هر ذکری در رکوع بگوید کافی
است ولی احتیاط واجب آن است که به قدر سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا
یک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّی الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» کمتر
نباشد .
2 ـ پس از قرائت به رکوع می رود در حالی که می
گوید : «الله اکبر» و دست ها را بر زانو می گذارد و می گوید
: «سُبْحانَ رَبِّی الْعَظِیمِ» و تکرار آن تا سه مرتبه یا بیشتر
سنت است .
قیام پس از رکوع
3 ـ مستحب است بعد از آنکه از رکوع برخاست و راست ایستاد
، در حال آرامی بدن بگوید : «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»
3 ـ اگر نماز گزار منفرد یا امام جماعت است، هنگام
برخاستن از رکوع می گوید : «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» و هنگامی
که کاملا ایستاد می گوید : «رَبَّنا وَلَکَ الْحَمْدُ حَمْداً
کَثِیراً طَیباً مُبارَکاً فِیه مِلْءُ السَّموات وَمِلْءُ ما
بَینَهُما وَمِلْءُ ما شِئْتَ مِنْ شَیء بَعْد».
ولی اگر نمازگزار مأموم است، هنگام برخاستن ازرکوع
بگوید:«رَبَّناوَلَکَ الْحَمْدُ» و پس از ایستادن آنچه ذکر شد بگوید
.
ذکر سجده
4 ـ در سجده هر ذکری بگوید کافی است ولی
احتیاط واجب آن است که مقدار ذکر از سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا یک
مرتبه «سُبْحانَ رَبِّی اْلاَعْلی وَ بِحَمْدِهِ» کمتر نباشد و مستحب
است: «سُبْحانَ رَبِّی اْلاَعْلی وَبِحَمْدِهِ» را سه مرتبه یا
پنج یا هفت مرتبه بگوید .
4 ـ در حالی که به سجده می رود بگوید :
«اَللهُ اَکْبر» و در سجده سه بار یا بیشتر بگوید : «سُبْحانَ
رَبِّی اْلاَعْلی» و هرچه خواست دعا بخواند .
تشهد و سلام
5 ـ در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز
مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر وعصر و عشاء باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند
ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند ; یعنی بگوید : «اَشْهَدُ
اَنْ لااِلَهَ اِلاَّاللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ
مُحَمَّد»
بعد از تشهد رکعت آخر نماز مستحب است در حالی که
نشسته و بدن آرام است بگوید : «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا
النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ» و بعد از آن باید بگوید
: «اَلسَّلامُ عَلَیکُمْ» و احوط استحبابی آن است که «وَ رَحْمَةُ
اللهِ وَ بَرَکاتُهُ» را اضافه نماید یا بگوید : «اَلسَّلامُ
عَلَینا وَ عَلَی عِبادِالله الصّالِحِینَ».
5 ـ التحیات للهِ والصّلوات والطیبات .
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا النَّبِی وَ
رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ».
«اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلَی عِبادِالله
الصّالِحِینَ».
«اَشْهَدُ اَنْ لااِلَهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»
اگر نمازی که می خواند دو رکعتی باشد مثل
نماز صبح و نماز جمعه، نشستن را طول دهد و بگوید : «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی
مُحَمَّد وَ عَلی آلِ مُحَمَّد کَما صَلَّیتَ عَلی اِبْراهِیمَ
وَعَلی آلِ اِبْراهِیم ، اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
وَبارِکْ عَلی مُحَمَّد وَعَلی آلِ مُحَمَّد، کَما بارَکْتَ عَلی
اِبْراهِیمَ وَعَلی آلِ اِبْراهِیمَ اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید».
سپس می گوید : اَلّلهُمَّ اِنّی اَعُوذُ
بِکَ مِنْ عَذابِ جَهَنَّم وَمِنْ عَذابِ الْقَبْر وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیا
وَالْمَماتِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسیحِ الدَّجّال» و سپس هر چه بخواهد دعا
کند ، و در پایان هر نماز رو به طرف راست کند و بگوید «اَلسَّلامُ
عَلَیکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ» و بعد از آن به طرف چپ رو کند وبگوید :
«اَلسَّلامُ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ». (سایت حج)
وآخردعوانا ان الحمدلله رب العالمین
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
1 پیش گفتار
2 آشنائی
باعربستان سعودی
2 شبه
جزیره عربستان
2 جغرافیای
عربستان و شبه جزیره عربستان
5 عربستان
امروز
5 منطقه
حجاز
13 تاریخ
عربستان و حكومتهای آن
17 دانستنیهای
عربستان
21 آل
سعود و عربستان سعودى
21 مقدّمه
22 استعمار
انگلیس در جزیرة العرب
23 مبانى
سلطنت آل سعود
24 شیخ
محمد بن عبدالوهاب (1115 ـ 1206/1073 ـ 1792)
27 آل
سعود
28 محمد
بن سعود (1140 ـ 1179 هـ . ق.)
29 عبدالعزیز
بن محمد (1179 ـ 1218 هـ . ق.)
30 سعود
دوم كه وهابیان او را كبیر لقب داده اند (1163 ـ 1229 هـ . ق.)
31 ارتش
مصر در عربستان
31 شكست
آل سعود و سقوط درعیه
32 بعضى
نتایج لشكركشى ابراهیم پاشا به نجد
33 سالهاى
فترت (1234 /1818 ـ 1320 /1902)
34 بازگشت
آل سعود به نجد
35 بُلعجبى
تاریخ
36 نیم
قرن كوشش و جدال
37 بعضى
اقدامات بنیادى عبدالعزیز
41 تاریخ
نودساله سلطنت ابن سعود و چهار فرزندش
50 از
احمد بن تیمیه تا محمد بن عبدالوهاب
51 ابن
تیمیه و جسارت به بزرگان
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
52 ابن تیمیه و عدم اختیار همسر
52 محمّد بن عبدالوهاب بنیان گذار
وهابیت
53 عوامل پیشرفت محمّد بن عبدالوهاب
54 كشت و كشتار وهابیان در طائف
55 تهاجم وهابیان به عتبات
عالیات
56 ابن تیمیه و محمّد بن
عبدالوهاب از نگاه ابو زهره
57 حرمت زیارت قبور انبیا
58 فتواهاى وهابیان درباره
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و...
58 تخریب حرم ها و مقابر
59 نود سال از یوم الهدم گذشت
60 تشیع در عربستان
64 گزارشی
ضمنی از وضعیت شیعیان درعربستان
70 وضعیت
و تاریخ شیعیان در عربستان
73 دلایل
کمرنگ بودن شیعیان در عربستان
76 جایگاه
شیعیان در عربستان
78 نگاهی
به زندگی رهبر شیعیان عربستان
80 دیگر
رهبران شیعه در عربستان
81 وضعيت
جنبش شيعيان عربستان
85 بیداری
اسلامی در شبه جزیره عربستان
86 با
امضای شاه سعودی ۹۴/۱۰/۱۲ ::
۱۰:۳۳ شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان
اعدام شد
87 مکه
معظمه درگذرتاریخ
87 منطقه
حجاز
87 مكه
یا ام القری
88 آبادی
مكه به بركت حضرت ابراهیم ومحمد(ص)
91 شهر
مكه و موقعیت جغرافیایى آن
92 مكه
و كعبه پیش از اسلام
95 مکه
و كعبه ازحضرت آدم تا قبل ازاسلام
99 مكه
وکعبه پس از اسلام
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
108 ابرهه
و مكه
112 فتح مكّه معظمه درسال هشتم هجرت
116 بالا رفتن علی علیه السلام از
شانههاي پيامبر براي شکستن بتها
118 آشنائی
باشهرمکه
118 كوه
هاى مهم مكه
118 كوه
ابوقبیس
121 کوه
حرا«جبل النور»وغارحرا
122 آغاز
بعثت حضرت محمدصلی الله علیه وآله ازجبل النوروغارحرا
123 كوه
ثوروغارثور
123 حضرت
محمدصلی الله علیه وآله درغارثور
125 دعابرای
كوه ثور
126 چاه
هاى مكه
126 مشاعرمقدسه-
عرفات
127 مشاعرمقدسه-
مشعر الحرام
128 مشاعرمقدسه-
منی
131 قبرستان
شهدای فخ
138 زیارت
شهدای فخ
138 زمزم
سر آغاز تكوین مكّه
143 صفاومروه
147 حجر
اسماعیل
150 زیارت
حضرت اسماعیل وهاجر(علیهما السلام) در حِجر اسماعیل
150 زیارت
سایر انبیاى عظام(علیهم السلام) در حجر اسماعیل
151 شعب ابى
طالب
154 خانه حضرت
خدیجه کبری(علیها السلام)
155 مولدالنّبی
صلّی الله علیه وآله
156 حوادث شب
ولادت حضرت محمدصلی الله علیه وآله
158 در شرح
احوال آن حضرت در ایام رضاع و طفولیت
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
161 زیارت
مولدالنبی صلی الله علیه وآله
161 قبرستان
مَعْلاة یاحُجون یاابی طالب یاجنّة المعلّی
164 قبور
شریفه دیگردر مکه معظمه
165 زیارات
قبرستان ابوطالب
166 مسجد
الحرام
169 آداب وارد
شدن به مسجدالحرام
170 محل ولادت
امام علی علیه السّلام درخانه خدا
173 مساجد
تاریخى شهرمكه
182 مساجد
اطراف مكه
186 زیارات
مكه معظمه
198 آداب
سفر حج
210 اهمیت
حج در میان وظایف اسلامى
214 مختصرمناسک
حج وعمره
214 احـرام
در میقات
215 نذر
احرام قبل از میقات (برای بانوان)
215 محرمات
احرام
217 طواف
و نماز طواف
217 تقصیـر
218 بیـن
الاحـرامین
219 احـرام
حـج
219 زمان
حرکت به عرفات
219 از
عرفات تا مشعر الحرام
220 در
مشعر الحرام
220 وقوف
اضطراری برای بانوان
220 قربانگاه
221 بیتوته
در منا
221 بیرون
رفتن از منا
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
222 برگشت
از منا
222 اعمال
مکه
222 عمره
مفرده پس از اعمال
222 پرسش
و پاسخ
224 قربانی
حجاج کجا ذبح میشود
226 مناسك
عمره مفرده
226 عمره
چیست؟
226 فهرست
اعمال عُمره مُفْرَده
226 اقسام
عُمره
226 زمان
انجام عمره مفرده
227 عمل
اول عمره مفرده : احرام درمیقات
227 کیفیت
احرام مردان
228 کیفیت
احرام زنان
228 نیت
احرام
228 نكات
اخلاقی احرام وتلبیه
229 میقات
كجاست ؟
231 حدودحرم
231 محـرمات
احرام
231 محرّمات
کفاره دار
233 محرّمات
بدون کفّاره
234 مُستحبات
قبل از احرام
234 مُستحبات
هنگام احـرام
234 مستحبات
تَلْبیه (لبّیك گفتن)
234 قطع
تلبیه
234 مکروهات
احـرام
235 آداب
وارد شدن به مسجدالحرام
235 دربهای
مسجدالحرام
236 عمل
دوم عمره مفرده : طواف گردكعبه
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
236 احکام
طواف
237 نكات
اخلاقی طواف كعبه
239 مستحبات
طواف
240 دعای
اشواط طوافها
241 دعاهای
قرآنی برای خواندن دعای اضافه در طوافها
242 استلام
حجرالاسودورکن یمانی
243 ارکان
کعبه
243 نام
های ارکان، به اعتبار جهات
243 نام
های ارکان به اعتبار کشورها
243 ملتزم
ومستجار
243 شکاف
کعبه محل ولادت امیرمؤمنان کناررکن یمانی ودرمحل مستجاراست
244 تبرک
جویی شاه سعودی به شکاف کعبه
244 عمل
سوم عمره مفرده : نماز طواف پشت مقام ابراهیم علیه السّلام
245 نكات
اخلاقی نماز طواف پشت مقام
246 مستحبات
نماز طواف
247 عمل
چهارم عمره مفرده : سعی صفا و مروه
247 احكام
سعی
248 نكات
اخلاقی سعی بین صفاومروه
248 مستحبات
قبل از سعی
249 مُستحباتِ
هنگام سَعی
250 دعاهای
اشواط هفتگانه سعی صفاومروه
252 دعاهای
قرآنی برای خواندن دعای اضافه درحین سعی
253 نظر
مراجع درباره تغییرات در صفا و مروه
255 اسراری
در مورد صفا و مروه
260 عمل
پنجم عمره مفرده : تقصیریاحلق
261 عمل
ششم عمره مفرده : طواف نساء
261 احكام
طواف نساء
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
262 عمل
هفتم عمره مفرده : نماز طواف نساء پشت مقام ابراهیم علیه السّلام
263 کودکان
و اعمال عُمره مفرده
264 طواف
ونماز مُستحب
264 طـواف
وِداع
264 فضیلت
طواف
265 ادب
طواف
265 تشویق
به طوافِ زیاد
266 حِجر
اسماعیل
266 زیارت
حضرت اسماعیل وهاجر(علیهما السلام) در حِجر اسماعیل
267 زیارت
سایر انبیاى عظام(علیهم السلام) در حجر اسماعیل
268 اعمال
عُمره تمتع
268 عمره
چیست؟
268 عمل
اول عمره تمتع : احرام درمیقات
272 عمل
دوم عمره تمتع : طواف گردكعبه
273 عمل
سوم عمره تمتع : نماز طواف پشت مقام ابراهیم علیه السّلام
274 عمل
چهارم عمره تمتع : سعی صفا و مروه
274 عمل
پنجم عمره تمتع : تقصیر
275 کودکان
و اعمال عُمره تمتع
276 از
تقصیر عمره تا احرام حجّ
277 آن
چه انجامش در مكّه درایام فراغت در حج سزاوار است
278 بهترین
كاردرایام فراغت مکه
281 مختصرمناسک
حج تمتع
281 اعمال
13 گانه حجّ تمتع
281 اولین
عمل حج تمتع – احرام
282 مُستحبات
قبل از احرام
282 مُستحبات
هنگام احـرام
282 مستحبات
تَلْبیه (لبّیك گفتن)
283 مکروهات
احـرام
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
283 دومین
عمل حج تمتع - وقوف درعَرَفات
284 مستحبات
وقوف به عرفات
286 دعاهای
قرآنی برای خواندن درعرفات
287 دعای
امام حسین (ع) در روز عرفه
295 سوّمین
عمل حج تمتع - وقوف در مَشعر الحَرام
296 مستحبّات
وقوف به مشعرالحرام
297 عیدقربان
وحضورحاجیان درمنا
297 مستحبّات
منا
298 چهارمین
عمل حج تمتع - رَمى جمره عَقَبَه
298 اعمال
روز عید در مِنا
299 منا
300 جمرات
300 رمی
جمرات جدیده
300 استفتای
رمی جمرات توسعه یافته
302 مستحبّات
رمى جمرات
302 پنجمین
عملِ حج تمتع – قربانى
304 مستحبّات
قربانى
304 ششمین
عمل حج تمتع - حلق یا تقصیر
305 مستحبّات
حلق وتقصیر
306 هفتمین
عمل حج تمتّع - بیتوته دوشب درمِنا
307 هشتمین
عمل حج تمتّع - رمى جمرات سه گانه
308 پس
از انجام اعمال منا اعمال مكّه
308 پنج
عملى كه در مكّه باید انجام شود
308 سایر
مستحبات مكه معظمه
309 مستحبّات
برگشت به مكّه معظّمه
309 نهمین
عمل حج تمتع وعمل اول مكه : طواف حج
310 احکام
طواف
310 دهمین
عمل حج تمتع وعمل دوم مكه : نماز طواف حج
فهرست کتاب
صفحه عناوین مطالب
312 یازدهمین
عمل حج تمتع وعمل سوم مكه : سعی صفا و مروه
312 احكام
سعی
312 دوازدهمین
عمل حج تمتع وعمل چهارم مكه : طواف نساء
313 احکام
طواف
314 سیزدهمین
عمل حج تمتع وعمل پنجم مكه : نماز طواف نساء
315 كودكان
واعمال حج
315 طـواف
وِداع وآخرین ره توشه ازحرم
315 بعداز
فراغت از اعمال
317 مناسک
عمره مفرده اهل سنت
319 تعریف
عمره
320 احرام،
اولین عمل عمره
322 طواف،
دومین عمل عمره
325 نماز
طواف، سومین عمل عمره
325 سعی
بین صفا و مروه، چهارمین عمل عمره
326 حلق
یا تقصیر، پنجمین عمل عمره
327 کودکان
دو دسته اند
327 طواف
مستحب
328 طواف
الوداع
328 جنایات
328 محرمات
احرام
332 مستحبات
عمره
333 اجمالى
از تفاوت هاى اعمال حج و عمره در فقه امامى وفقه شافعى و حنفی
341 نماز
در حجاز
345 مختصری
از تفاوت های نماز اهل سنت مکه و مدینه با مذهب اهل بیت
کتابهای الکترونیکی ما :
در اینترنت ، وب سایت ما «بنام هدایت hedayat.tv» درفهرست عناوین مطالب- درعنوانِ اشعار باقری اشعار
وسروده های ما موجود است ، و در عنوانِ کتاب موبایل باقری ،
کتابهای الکترونیکی ، موبایلی ما با عناوین
زیر موجوداست:
همراه زائرین عتبات عالیات «چاپ اول آن به اتمام رسیده» ،
قرآن مجید 114 سوره ای ، قرآن مجید سی جزئی
برای ماه مبارک رمضان ، نهج الفصاحه ، نهج البلاغه ، حلیة
المتقین ، خصال شیخ صدوق ، ریاحین الشریعه ، ثواب
الاعمال ، امالی شیخ صدوق و شیخ مفید ،
تحریرالوسیله ، کلیات مفاتیح الجنان «با انضمام
باقیات الصالحات» ، مقتل خوانی «حاوی کتب مقاتل ابی مخنف
- سیدبن طاووس- مقرم- روضة الشهدا-مقتل امام حسین» ، منازل الآخره ،
نزهة النواظر ، چهارده معصوم علیهم السلام به تر تیب نام از معصوم اول
تا معصوم جهاردهم ، حضرت زینب «س» ، حضرت عباس «ع» ، فاطمه ام
البنین«س» ، فاطمه معصومه «س» ، رساله توضیح المسائل بیست و پنج
مرجع هم جدا جدا و هم 25 رساله بصورت یکجا ، ذکر خدا ، روضه خوانی ،
محرم وصفر ، پنجاه روز عزداری از اول محرم تا اربعین ، پیام
رهبری «پیامهای نوروزی وسخنرانیهای اول هر
سال ازسال 69 تا 94» ، کشکول باقری حاوی 5000 صفحه مطالب گوناگون ،
امام روح الله «زندگینامه ومقالات دررابطه با حضرت امام خمینی
ره» ، منتخب قوانین «قوانین کاربردی دادگاهها» ، منتخب
دادخواستها «نمونه دادخواستها و شکوائیه ها» ، آداب معنوی ،
گنجینه معنوی ، سیاحت غرب ، احادیث فارسی ، معجم
احادیث ، صدچهل حدیث ، احکام نماز ، احکام روزه ، بهجت عارفان
«زندگینامه آیة الله بهجت ره» ، فضائل و رذائل «درباب اخلاق» ،
هزارعنوان «برای منبر و سخنرانی» ، جهاد و شهادت ، راهیان نور ،
شهدا و جبهه ها ، زنان نمونه ، ختومات هُدا ، ماه رجب «اعمال ماه رجب» ، ماه شعبان
«اعمال ماه شعبان» ، ماه رمضان «اعمال ماه رمضان» ، همراه زائرین مکه
ومدینه ، همراه زائرین سوریه ، همراه زائرین مشهد
الرضا«ع» ، سه هزارداستان ، ذکرخدا ، و چندین کتاب موبایل
دیگر...
به علاوه ده ها عنوان مقاله که در سایت ما موجوداست
تهیّه ، تنظیم ، ویرایش ، تنظیم صفحات ،
فهرستنگاری ، طرح جلد و چاپ کتاب ، توسّط مؤلّف حجّة الاسلام سید محمّد
باقری پور در مؤسّسه فرهنگی هدایت مشهد مقدّس انجام شده است.
سیدمحمّد باقری پور : مدیر سایت هدایت : «www.hedayat.tv»
ایمیل : «hodarayaneh@gmail.com»
تلفن همراه : «09155819230» پروفایل مؤلّف کتاب : در سایت هدایت
موجوداست