اشعار سردار شعر شیعه حاج محمد رضا آقاسی

 

تهيه وتنظيم توسط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

 

درمؤسسه فرهنگي هدي رايانه

 

 

محمدرضا آقاسي، 24 فروردين ماه سال 1338 در تهران در خانواده‌اي مذهبي و شاعر متولد شد. وي به علت اختلاف نظر با مسئولين هنرستان تجسمي ادامه تحصيل نداد و به مدرك سيكل اكتفا كرد. آقاسي قبل از انقلاب، در سالهاي 55 و 56 به عضويت انجمنهاي ادبي آن زمان درآمد و بعد از انقلاب نيز از محضر اساتيدي چون مهرداد اوستا و يوسف ميرشكاك استفاده نمود.

 

وي از سال 51 شروع به سرودن شعر نمود اما عمده اشعار وي متعلق به سالهاي 68 به بعد است.

 

آقاسي مدتي نيز در جبهه‌هاي جنگ در مناطق شوش دانيال و جزيره مجنون و سه راه جفير و شلمچه بود.

 

از وي كه با مثنوي بلند شيعه در جامعه شناخته شد، اشعار زيادي در خصوص جبهه و اهل بيت بر جاي مانده است.

 

محمد‌رضا ‌آقاسي‌،شاعر و مثنوي‌سراي اهل بيت عصمت‌و‌طهارت‌،در سن‌‌٤٦ ‌سالگي‌،بامداد سه شنبه سوم خرداد ماه ٨٤ به علت عارضه قلبي در مركز تخصصي قلب تهران دار فاني را وداع گفت.‌پيكر وي 5 خردادماه از مقابل معراج الشهداي تهران تشييع و در قطعه ۲۵ شهيدان بهشت زهرا به خاك سپرده شد.

 

اشعارمرحوم محدرضا آغاسي

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

شاید این جمعه بیاید ... شــــــــــــاید ...

 

خبر آمد خبری در راه است

 

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

 

شاید این جمعه بیاید...شاید

 

پرده از چهره گشاید...شاید

 

دست افشان...پای کوبان می روم

 

بر در سلطان خوبان می روم

 

می روم بار دگر مستم کند

 

بی سر و بی پا و بی دستم کند

 

می روم کز خویشتن بیرون شوم

 

در پی لیلا رخی مجنون شوم

 

هر که نشناسد امام خویش را

 

بر که بسپارد زمام خویش را

 

با همه لحظه خوش آواییم

 

در به در کوچه ی تنهاییم

 

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

 

نغمه ی تو از همه پر شور تر

 

کاش که این فاصله را کم کنی

 

محنت این قافله را کم کنی

 

کاش که همسایه ی ما می شدی

 

مایه ی آسایه ی ما می شدی

 

هر که به دیدار تو نایل شود

 

یک شبه حلال مسائل شود

 

دوش مرا حال خوشی دست داد

 

سینه ی ما را عطشی دست داد

 

نام تو بردم لبم آتش گرفت

 

شعله به دامان سیاوش گرفت

 

نام تو آرامه ی جان من است

 

نامه ی تو خط اوان من است

 

ای نگهت خاستگه آفتاب

 

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

 

پرده برانداز ز چشم ترم

 

تا بتوانم به رخت بنگرم

 

ای نفست یارومدد کار ما

 

کی و کجا وعده ی دیدار ما

 

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

 

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

 

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

 

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم

 

کدام گوشه ی مشعر

 

کدام گوشه ی منا

 

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

 

ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش

 

تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

 

ببوسم خاک پاک جمکران را

 

تجلی خانه ی پیغمبران را

 

خبر آمد خبری در راه است

 

سر خوش آن دل که ار آن آگاه است

 

شاید این جمعه بیاید...شاید

 

پرده از چهره گشاید...

 

شاید

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

بخشهایی از مثنوی شیعه :

 

شیعه یعنی شوق یعنی انتظار

 

صاحب آیینه تا صبح بهار

 

شیعه یعنی سالک پا در رکاب

 

تا که خورشید افکند از رخ نقاب

 

شیع یعنی وعده ای با نان جو

 

کشت صد آیینه تا فصل درو

 

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر

 

بین نان خشک خود یا یک اسیر

 

شیعه یعنی تیغ تیغ موشکاف

 

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

 

شیعه یعنی امتزاج نار ونور

 

شیعه یعنی راس خونین در تنور

 

شیعه یعنی هفت وادر اضطراب

 

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

 

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

 

بارش ابرکرامت بر کویر

 

شیعه یعنی عدل و احسان ووقار

 

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

 

شیعه یعنی شرح منظوم طلب

 

از حجاز و کوفه تا شام و حلب

 

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی

 

غربت صد ساله بی دلواپسی

 

شیعه یعنی صد بیابان جستجو

 

شیعه یعنی هجرت از من تا به او

 

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

 

بارش ابر کرامت بر کویر

 

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار

 

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

 

شیعه یعنی وعده ای با نان جو

 

کشت صد آیینه تا فصل درو

 

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر

 

بین نان خشک خود با یک اسیر

 

شیعه یعنی عشقبازی با خدا

 

یک نیستان تکنوازی با خدا

 

شیعه یعنی هفت خطی در جنون

 

شیعه توفان می کند در کاف و نون

 

شیعه یعنی تندر آتش فروز

 

شیعه یعنی زاهد شب، شیرروز

 

شیعه یعنی شیر، یعنی شیر مرد

 

شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

 

شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف

 

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

 

شیعه یعنی سابقون السابقون

 

شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

 

شیعه باید آبها را گل کند

 

خط سوم را به خون کامل کند

 

خط سوم خط سرخ اولیاست

 

کربلا بارزترین منظور ماست

 

شیعه یعنی بازتاب آسمان

 

بر سر نی جلوه رنگین کمان

 

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

 

شیعه یعنی رأس خونین در تنور

 

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

 

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

 

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار

 

می کشد بر دوش خود چل سال دار

 

شیعه باید همچو اشعار کمیت

 

سر نهد برخاک پای اهل بیت(ع)

 

یا فرزدق وار در پیش هشام

 

ترک جان گوید به تصدیق امام

 

مادر موسی که خود اهل بلاست

 

جرعه نوش از باده جام بلاست

 

در تب پژواک بانگ الرحیل

 

می نهد فرزند بر دامان نیل

 

نیل هم خود شیعه مولای ماست

 

اکبر اوییم و او لیلای ماست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

اشک

 

آفتاب از روی زین افتاده است

 

مشک آبش بر زمین افتاده است

 

کیست این ساقی که بی دست آمده است

 

کز سبوی تیغ سر مست آمده است

 

کیست این ساقی که در خون پا نهاد

 

تیرها را دید پیشانی گشاد

 

کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت

 

آب را در حسرت لبها گذاشت

 

مشک کن لبریز آب و آبرو است

 

چشم من با خیمه ها در گفتگو است

 

ای خدا این مشک را از من مگیر

 

گر گرفتی اشک را از من مگیر

 

شیعه ی بی اشک شمع مرده است

 

کز غم بی آتشی افسرده است

 

نسبتی باهم دارند آب و گل

 

اشک می شوید غبار از چشم دل

 

اشک ای عجز ای ثبوت بندگی

 

چشمه ی جوشان آب زندگی

 

اشک ای تسبیح احمد در حرا

 

غرق در خون کن تماشای مرا

 

اشک ای سر تسلای علی

 

ای سکوت آلوده فریاد جلی

 

اشک ای آیینه ی بی تار و پود

 

همدم زهرا به شبهای کبود

 

اشک ای آرام جان بی قرار

 

در رکاب ناقه ی زینب ببار

 

خواب می دیدم که در بیداری ام

 

در مسیر کاروانی جاری ام

 

کاروانی بی سر و بی سرپرست

 

غل به گردن خشک لب تاول به دست

 

کاروان از بس که آتش دیده بود

 

اشک در چشمانشان خشکیده بود

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

اشک بی معرفت آب چشم است

 

اشک با معرفت تر خشم است

 

گر حسینی شدی ترک سر کن

 

عزم پرواز بی بال و پر کن

 

پیش از آن کز تو ذلت بسازند

 

خانه ی ظلم زیر و زبر کن

 

شیعه و عافیت وامصیبت

 

دین واشرافیت وامصیبت

 

ای شمایی که در خود خزیدید

 

شیعه ی راستین یزیدید

 

شیعه آیا فقط اشک و آه است

 

این تصور بسی اشتباه است

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

تمام فتنه ز حکم شریح قاضی شد

 

هموکه کیسه ی زر گرفت و راضی شد

 

کنون که دین محمد به قتل من بر پاست

 

فیا سیوف خزینی که ظهر عاشوراست

 

ظهر عاشورا که زیر خنجرم

 

دست بگشا سایه افکن بر سرم

 

از لب نی بشنوم صوت تورا

 

صوت انی لا ارالموت تورا

 

پرچم زلفت رها در باد شد

 

وز شمیمش کربلا ایجاد شد

 

آنچه شرح حال خویشان تو بود

 

تاب گیسوی پریشان تو بود

 

می روی بر نیزه تا شام خراب

 

تا لبی تر سازی از تشت شراب

 

می سزد نی نکته پردازی کند

 

در بیابان آتش اندازی کند

 

صبر کن نی از نفس افتاده است

 

ناله از دوش جرس افتاده است

 

کاروان بی میر و بی پشت و پناه

 

بی غل و زنجیر می افتد به راه

 

می رود منزل به منزل در کویر

 

تا بگوید سر بیعت با غدیر

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

سلام بر تو و نیزه ای که حامل توست

 

به محملی که درونش تمامی دل توست

 

سلام بر تو بر زلف عنبر افشانت

 

نگاه غم زده ی زینب پریشانت

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای صبا از ما بگو با کربلا

 

ای نماز ما به خاکت مبتلا

 

تا به کی دور از تودر خود سوختن

 

چشم بر راه نسیمت دوختن

 

یا جنون کن راه خود را بازکن

 

یا مرا آماده ی پرواز کن

 

بر سر نی زلف ما را تاب ده

 

ماهیان را رخصت گرداب ده

 

آنچنان کن تا نماند در زمین

 

از وجودم غیر آهی آتشین

 

گفت با من نکته دانی اهل دل

 

کی خدا گنجد درون آب وگل

 

خانه ی حق چار چوبی تنگ نیست

 

حج همین گردش به دور سنگ نیست

 

حج حجامت می کند ارواح را

 

پاک میسازد ز دل اشباح را

 

حج تو آن گه قبول حق شود

 

که دلت در تور مستغرق شود

 

طوف سنگ کعبه حج اصغر است

 

حج اصغر شاخ بی برگ و بر است

 

حج اکبر کن به خون احرام کن

 

سینه را بر تیغ ها اطعام کن

 

کربلا بیت الحرامی دیگر است

 

حاجیانش را مقامی دیگر است

 

نیتش ترک سر و پا گفتن است

 

در پی اش تکبیر در خون خفتن است

 

از حرم تا قتلگه سعی صفاست

 

رد پای اهل بیت مصطفاست

 

عید اضحی ذبح اکبر راببین

 

کعبه ی در خون شناور را ببین

 

ای جوانان بنی هاشم چرا

 

بر نمی دارید تابوت مرا

 

تاک تا کی سر کند در آفتاب

 

تا ز شاخ و برگ او جوشد شراب

 

ای خماران را شرابی سوخته

 

ما عطشناکیم و آبی سوخته

 

بی تودر چاهیم و آهی آتشین

 

دولی از دود طنابی سوخته

 

دوش دیدم خیمه هایی را به خواب

 

شعله گون در پیچ و تابی سوخته

 

از حرارت سوختم آبی کجاست

 

چشم حسرت ماند و خوابی سوخته

 

خشک سالی می تپد از شش جهت

 

آسمان دارد سحابی سوخته

 

ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار

 

خسته با زین و رکابی سوخته

 

کاروان بر باد گویی می رود

 

غرق ماتم در نقابی سوخته

 

می رود تا شام در بهت غروب

 

بر سر نی آفتابی سوخته

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

گفت فحشا در کجا آید پدید

 

گفتمش در کوچه های بی شهید

 

بی شهیداند بی سوز و گداز

 

بر سر سجاده های بی نماز

 

بی شهیدان را غم لیلا کجاست

 

سوز و اشک وآه واویلا کجاست

 

کوچه ی ما بوی مجنون می دهد

 

بوی اشک و آتش وخون می دهد

 

بوی مجنون مست میسازد مرا

 

در پی لیلی می اندازد مرا

 

نام لیلی بردم آرامم گریخت

 

هفت بندم بند بند از هم گسیخت

 

از جنوب وشرق تا غرب وشمال

 

گشته ام در بین اشباح الرجال

 

کیست تا از مرگ من پروا کند

 

یا به روی غربتم در وا کند

 

آب می جو یم ولیکن در سراب

 

کوفه بازار است این شام خراب

 

در تمام کوفه آیا مرد نیست؟

 

جز علی مردی سراپا درد نیست؟

 

چون علی باید که سر در چاه کرد

 

شیعه را تا از خطر آگاه کرد

 

شیعه کی از مرگ پروا می کند

 

پرچم دین را به پر وا میکند

 

شیعه کی تسلیم فحشا می شود

 

فسق را محو تماشا می شود

 

کربلا بر شیعه نامکشوف نیست

 

حکمتش جر امر بالمعروف نیست

 

این نماز و روزه و حج و زکات

 

امر بالمعروف نهی از منکر است

 

شیعه ی بی امر و بی نهی ابتر است

 

شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد

 

پرچم خون رنگ عاشورا چه شد

 

کیست تا پرچم به دوش خون کشد

 

شیعه را از خواب خوش بیرون کشد

 

گفت مولا کل ارض کربلا

 

شیعه یعنی غربت و رنج و بلا

 

شیعه ی بی درد زخم بی نمک

 

بس کن این یا لیتنی کنت معک

 

کربلا غوغاست سازو برگ کو

 

ظهر عاشوراست شور مرگ کو

 

ظهر عاشورا و این تذهبون

 

نعم تقولون ما لا تفعلون

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

آخرین ققنوس!

 

کربلا گفتم کران را گوش نیست

 

ورنه از عم بلبلی خاموش نیست

 

بلبلان چهچه زماتم میزنند

 

روز وشب از کربلا دم می زنند

 

هر نظر بر غنچه ای تر میکنند

 

یادی از غوغای اصغر میکنند

 

غنچه می بینم دلم پر می زند

 

بوسه بر قنداق اصغر می زند

 

گفت بابا! بی برادر مانده ای؟

 

بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟

 

کر تو تنهایی بگو من کیستم؟

 

اصغرم اما نه اصغر نیستم

 

خیز و اسماعیل را آماده کن

 

سجده ی شکری بر این سجاده کن

 

ای پدر حرف مرا در گوش گیر

 

خیز و این قنداقه درآغوش گیر

 

خیز و با تعجیل میدانم ببر

 

بر سر نعش شهیدانم ببر

 

تشنه ام ! اما نه بر آب فرات

 

آب می جویم! ولی آب حیات

 

آب در دست کمان دشمن است

 

تیر آن نامرد احیای من است

 

اتش اقیانوس را آواز داد

 

آخرین ققنوس ر ا پرواز داد

 

خون اصغر آسمان را سیر کرد

 

خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد

 

زینب آیا سر به محمل می زند

 

کاروان را زخمه بر دل میزند؟

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دل من فدای دو دست اباالفضل

 

به قربان چشمان مست ابالفضل

 

ربود از همه ساقیان گوی سبقت

 

به چوگان دل ناز شصت ابالفضل

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

محرم

 

محرم ماه الفت با جنون است

 

چراغ کوچه هایش بوی خون است

 

محرم حرمت خون است و حنجر

 

تلاطم میکند حنجر به حنجر

 

غم زهرا مرا سوز درون داد

 

دم حیدر به من شور جنون داد

 

حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

 

مرا با شور عاشورا در آمیخت

 

مرا سودای زینب در به در کرد

 

نصیبم جرعه ای خون جگر کرد

 

ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

 

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم

 

چه ها گویم زمشک تیر خورده

 

ز دست ساقی شمشیر خورده

 

به خاک افتاد مشک از دست ساقی

 

دو عالم پر شد از بوی عقاقی

 

مشامم پر شد از داغ شهیدان

 

که می گردم بیابان در بیابان

 

اگرچه تا کنون کاری نکردم

 

دعا کن تا ز میدان بر نگردم

 

بگیرم دامن دشت ودمن را

 

سراغ عندلیبان چمن را

 

بپرسم از لب تیغ زلیخا

 

نشان یوسف بی پیرهن را

 

صبا در خاک و خون آیا ندیدی

 

شهید بی سر و دفن و کفن را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای شط فرات تشنه کامم

 

ای آب حیات تشنه کامم

 

هرچند چو دجله در خروشم

 

یک قطره هم از لبت ننوشم

 

در غلغله ی بلا چه کردی

 

با ساقی کربلا چه کردی

 

عباس امام ساقیان است

 

سقای تمام ساقیان است

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

کربلا لبریز عطر یاس شد

 

نوبت جانبازی عباس شد

 

بازوانش مرگ را بی تاب کرد

 

تیغ های تشنه را سیراب کرد

 

تا به حال عباس ها رادیده ای؟

 

بوسه ای از دست آنها چیده ای؟

 

بنگر این مستان آتش خورده را

 

بازوان تیر و ترکش خورده را

 

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

 

بارش ابر کرامت بر کویر

 

زینب آیا سر به محمل میزند؟

 

کاروان را زخمه بر دل می زند

 

ای پرستار پرستوهای من

 

مرحم زخم تکاپوهای من

 

ای زبان صدق و تصدیق و صفا

 

اولین بیمار چشمت مصطفی

 

عصمت زهرا عزیز مرتضی

 

در کجایی رستخیز مرتضی

 

عصر عاشورا علم دردست توست

 

کرسی و لوح و قلم دردست توست

 

غنچه ها را گرچه پر پر کرده اند

 

کوله بارت راسبک تر کرده اند

 

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

 

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

 

آب گفتم سینه ها بی تاب شد

 

خیمه ها ازآه و آتش آب شد

 

آب گفتم تشنگی بیداد کرد

 

کودکم بی تاب شد فریاد کرد

 

بر زبانش شعله ی آه و عطش

 

شد ز تیر کین گلویش آبکش

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ساقی لب تشنه لبی باز کن

 

سفره ی نان و رطبی باز کن

 

قوم به حج رفته که باز آمدند

 

بر سر نعشت به نماز آمدند

 

قوم به حج رفته تورا کشته اند

 

پنجه به خوناب تو آغشته اند

 

سامریان شعبده بازی کنند

 

نفی رسولان الهی کنند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دشت پر از ناله و فریاد بود

 

سلسله بر گردن سجاد بود

 

فصل عزا آمد و دل غم گرفت

 

خیمه دل بوی محرم گرفت

 

زهره منظومه زهرا حسین

 

کشته افتاده به صحرا حسین

 

دست صبا زلف تو را شانه کرد

 

بر سر نی خنده مستانه کرد

 

چیست لب خشک و ترک خورده ات

 

چشمه ای از زخم نمک خورده ات

 

روشنی خلوت شبهای من

 

بوسه بزن بر تب لبهای من

 

تا زغم غربت تو تب کنم

 

یاد پریشانی زینب کنم

 

آه از آن لحظه که بر سینه ات

 

بوسه نشاندند لب تیرها

 

آه از آن لحظه که بر سینه ات

 

بوسه نشاندند لب تیرها

 

آه از آن لحظه که بر پیکرت

 

زخم کشیدند به شمشیرها

 

آه از آن لحظه که اصغر شکفت

 

در هدف چشم کمانگیر ها

 

آه از آن لحظه که سجاد شد

 

همنفس ناله زنجیر ها

 

قوم به حج رفته به حج رفته اند

 

بی تو در این بادیه کج رفته اند

 

کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست

 

آینه ای مثل تو بی رنگ نیست

 

آینه رهگذر صوفیان

 

سنگ نصیب گذر کوفیان

 

کوفه دم از مهر و وفا می زدند

 

شام تو را سنگ جفا می زدند

 

کوفه اگر آینه ات را شکست

 

شام از این واقعه طرفی نبست

 

کوفه اگر تیغ و تبرزین شود

 

شام اگر یکسره آذین شود

 

مرگ اگر اسب مرا زین کند

 

خون مرا تیغ تو تضمین کند

 

آتش پرهیز نبرد مرا

 

تیغ اجل نیز نبرد مرا

 

بی سر و سامان توام یا حسین

 

دست به دامان تو ام یا حسین

 

جان علی سلسله بندم مکن

 

گردم از خاک بلندم مکن

 

عاقبت این عشق هلاکم کند

 

در گذر کوی تو خاکم کند

 

تربت تو بوی خدا می دهد

 

بوی حضور شهدا می دهد

 

مشعر حق عزم منا کرده ای

 

کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای

 

تیر تنت را به مصاف آمدست

 

تیغ سرت را به طواف آمدست

 

چیست شفابخش دل ریش ما

 

مرهم زخم و غم و تشویش ما

 

چیست به جز یاد گل روی تو

 

سجده به محراب دو ابروی تو

 

-بر سر نی زلف رها کرده ای

 

با جگر شیعه چه ها کرده ای

 

باز که هنگامه برانگیختی

 

بر جگر شیعه نمک ریختی

 

کو کفنی تا که بپوشم تنت

 

تاگیرم دامنه ی دامنت

 

حج تو هر چند که تا خیر داشت

 

لاکن هفتاد و دوتکبیر داشت

 

آری هفتاد و دو تن رنگ رو

 

عزم وضو کرده به خون گلو

 

اینان هفتاد و دو قربانی اند

 

کز اثر با ده ی تو فانی اند

 

همنفسان حج حسینی کنید

 

پیروی از راه خمینی کنید

 

حج حسینی سفری سرخ بود

 

احرامش بال و پری سرخ بود

 

حج حسینی سفر کربلاست

 

نیت آن غربت و رنج و بلاست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

به جز دست علی مشکل گشا کیست ؟ :

 

به جز دست علی مشکل گشا کیست

 

کلید کنت و کنزا مخفیا کیست

 

کسی جز او توانایی ندارد

 

که زخم شیعه را مرحم گذارد

 

غدیر ای باده گردان ولایت

 

رسولان الهی مبتلایت

 

ندا آمد زمحراب سماوات

 

به گوش گوشه گیران خرابات

 

رسولی کزغدیر خم ننوشد

 

ردای سبز بعثت را نپوشد

 

تمام انبیا ساغر گرفتند

 

شراب از ساقی کوثر گرفتند

 

-علی ساقی رندان بلاکش

 

بده جامی که می سوزم در آتش

 

مرا آیینه ی صدق و صفا کن

 

تجلی گاه نور مصطفی کن

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مثنوی محمد (ص) :

 

الا ساقی مستان ولایت

 

بهار بی زمستان ولایت

 

از آن جامی که دادی کربلا را

 

به نوشان این خراب مبتلا را

 

چنان مستم کن از یکتا پرستی

 

که از آهم بسوزد کل هستی

 

هزاران راز را در من نهفتی

 

ولی در گوش من اینگونه گفتی

 

ز احمد تا احد یک میم فرق است

 

جهانی اندراین یک میم غرق است

 

یقینا میم احمد میم مستی ست

 

که سر مست از جمالش چشم هستی ست

 

زاحمد هردو عالم آبرو یافت

 

دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت

 

اگر احمد نبود آدم کجا بود

 

خدا را آیه ای محکم کجا بود

 

چه می پرسند کاین احمد کدام است

 

که ذکرش لذت شرب مدام است

 

همان احمد که آوازش بهار است

 

دلیل خلقت لیل و نهارست

 

همان احمد که فرزند خلیل است

 

قیام بت شکنها را دلیل است

 

همان احمد که ستار العیوب است

 

دلیل راه و علام الغیوب است

 

همان احمد که جامش جام وحی است

 

به دستش ذوالفقار امر و نهی است

 

همان احمد که ختم الانبیا شد

 

جناب کنت و کنزا" مخفیا شد

 

همان اول که اینجا آخر آمد

 

همان باطن که بر ما ظاهر آمد

 

همان احمد که سرمستان سرمد

 

بخوانندش ابوالقاسم محـمد (ص)

 

محمد میم و حا ء و میم و دال است

 

تدارک بخش عدل و اعتدال است

 

محمد رحمه للعالمین است

 

کرامت بخش صد روح الامین است

 

محمد پاک و شفاف و زلال است

 

که مرآت جمال ذوالجلال است

 

محمد تا نبوت را برانگیخت

 

ولایت را به کام شیعیان ریخت

 

ولایت باده ی غیب و شهود است

 

کلید مخزن سر وجود است

 

محمد با علی روز اخوت

 

ولایت را گره زد بر نبوت

 

محمد را علی آینه دار است

 

نخستین جلوه اش در ذوالفقار است

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

چند بیتی ها :

 

در وصف مولا علی (ع)

 

کیستی ای آیه ی ختم رسل

 

اول و آخر تویی ای نفس کل

 

موج هستی کشتی و دریا تویی

 

حق تویی پیدا و ناپیدا تویی

 

ای تو پیدا در ظهور کائنات

 

وی تو پنهان در حجاب ممکنات

 

ای حضورت نقش در آیینه ها

 

مهبط تنزیل شوقت سینه ها

 

بی خود از خود در بیابان طلب

 

می زنم بر خاک زانوی ادب

 

حیدرا یک جلوه محتاج توام

 

دار بر پاکن که حلاج توام

 

جلوهای کن تا که موسایی کنم

 

یا به رقص آیم مسیحایی کنم

 

یک دو گام از خویشتن بیرون زنم

 

گام دیگر بر سر گردون زنم

 

گام بردارم ولی با یاد تو

 

سر نهم بر دامن اولاد تو

 

لیک می دانم که جز دندان تو

 

هیچ دندان لب نزد بر نان جو

 

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست

 

هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

 

لنگ لنگان طریقت را ببین

 

مردم دور از حقیقت را ببین

 

مست مینای ولایت نیستند

 

سرخوش از شهد هدایت نیستند

 

خیل درویشان دکان آراستند

 

کام خود را تحت نامت ساختند

 

خلق را در اشتباه انداختند

 

یوسف ما را به چاه انداختند

 

کیستند اینان رفیق نیمه راه

 

وقت جانبازی به کنج خانقاه

 

دل به کشکول و تبرزین بسته اند

 

بهر عدلت تیغ زرین بسته اند

 

موج ها از بس تلاطم کرده اند

 

راه اقیانوس را گم کرده اند

 

یا علی بار دگر اعجاز کن

 

مشتهای کوفیان را باز کن

 

باز گو شعب ابی طالب کجاست

 

آن بیابان عطش غالب کجاست

 

تا زجو ر پیروان بوالحکم

 

سنگ طاقت زا ببندم بر شکم

 

تشنگی در ساغرم لبریز شد

 

زخم تنهایی فساد انگیز شد

 

آتشی انداخت در جان و تنم

 

کین جنین بر آب و آتش میزنم

 

تاول ماسور را مرهم کجاست

 

مرهم زخم بنی آدم کجاست

 

مرهم ما جز تولای تو نیست

 

یوسفی اما زلیخای تو کیست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

همچو دست خود ز خود خالی شدم

 

بی خود از خود گشتم و غالی شدم

 

آفتاب ای آفتاب ای آفتاب

 

از نگاه بندگانت رخ متاب

 

بندگان را جز تو مولایی مباد

 

بر تر از تو هیچ بالایی مباد

 

یا علی جان مقتدای من تویی

 

فاش می گویم خدای من تویی

 

در تو تصویر خدا را دیده ام

 

در صدا صاحب صدا را دیده ام

 

دوش زهرا می کشد آه مرا

 

ناله های گاه و بی گاه مرا

 

ناله هایم را به چاه انداختم

 

بال هایم را به راه انداختم

 

یا علی جان تا ز عشقت دم زدم

 

پرسه در شش گوشه ی عالم زدم

 

از حضیض خاک تا اوج فلک

 

فاش دیدم سر الله معک

 

از فروغت دیده ی ادراک چاک

 

وز فراغت عدل مدفون زیر خاک

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

این نماز و روزه و حج و زکات

 

بی ولایت چیست غیر از منکرات

 

جز ولایت وادی ایمن کجاست

 

ایمنی از شر اهریمن کجاست

 

بر ولای مرتضی مومن شوید

 

کز عذاب قهر حق ایمن شوید

 

گفت احمد با علی بیعت کنید

 

یا که در دین خدا بدعت کنید

 

بر ولای مرتضی کافر شدید؟

 

یا که از مولا مسلمان تر شدید؟

 

از چه رو چون کوفیان بی ولی

 

خرده می گرید بر کار علی

 

با علی در بدر بودن شرط نیست

 

ای برادر نهروان در پیش روست

 

یا علی امشب تنور آماده کن

 

امتت را امتحانی ساده کن

 

تا شود معلوم خاص الخاص کیست

 

در دل دریای خون غواص کیست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای دوست ز ننگ بر حذر باش

 

وز باده و بنگ بر حذر باش

 

آن کس که خدا پرست گردد

 

از باده ی ذکر مست گردد

 

به هر دینی که هستی اهل دین باش

 

بیا در جرگه ی اهل یقین باش

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مسلمان نمایان تکنوکرات

 

رهاوردتان چیست جز منکرات

 

شما گر نماینده ی مردمید

 

چرا مات و مبهوت و سردرگمید

 

شمایی که دین را به نان میدهید

 

کجا در ره عشق جان میدهید

 

نمایندگانی کزین امتند

 

خدا باور و تشنه ی خدمتند

 

اگر خشم دینی ملایم شود

 

بر این سرزمین غرب حاکم شود

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

فضای باز یعنی بی حیایی

 

در انظار عمومی خود نمایی

 

فضای باز یعنی نانجیبی

 

تظاهر سازی و مردم فریبی

 

الا ای عارفان بی معارف

 

جهالت پیشگان شبه عارف

 

اگر فرهنگتان فرهنگ دین است

 

چرا آهنگتان کفر آفرین است

 

شما گر پیرو خط امامید

 

چرا دلبسته ی میز و مقامید

 

که میدان داد این نوکیسه ها

 

را حمایت کرد این ابلیسه ها را

 

سر افرازان برای سرفرازی

 

ضرورت دارد آیا برج سازی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

هر روز به روز پیش می پیچم

 

چون پیله به گرد خویش می پیچم

 

در دایره بی عبور میگردم

 

افسوس که بی حضور میگردم

 

تا مرگ چگونه گام بردارم

 

یا سر به کدام شانه بگذارم

 

هرگز نرسد به دامنت آهم

 

آهم یعنی که دست کوتاهم

 

ماییم بهانه ی می و مستی

 

اسرار درون هسته ی هستی

 

سریم و هزار پرده تو در تو

 

صد وادی طی نکرده رویارو

 

بر شاخه ی تاک آب میگردیم

 

یک چله به خم شراب میگردیم

 

در خمره شراب خانگی داریم

 

خضریم که جاودانگی داریم

 

ما چله به چله ی کمان بستیم

 

تیریم که خود به خود زخود جستیم

 

صبحیم که در افق نمایانیم

 

آغاز هزار خط پایانیم

 

در سرخترین دقایق افتادیم

 

داغیم که بر شقایق افتادیم

 

بر دوش هزار زخم این جاده

 

پیشانی ما به راه افتاده

 

هر چند که نقش بسته ی خاکیم

 

لولاک لما خلقت الافلاکیم

 

هر چند چو قطره بی سر و پاییم

 

ما قطره ی متصل به دریاییم

 

هر آینه در مقابل دریا

 

رودیم روانه تا دل دریا

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مرا از قم به مشهد راه دور است

 

اگر چه خواهرت سنگ صبور است

 

فدای عصمت معصومه گردم

 

که ایوانش سراپا غرق نور است

 

مرغ دلم راهی قم می شود

 

در حرم امن تو گم میشود

 

عمه ی سادات سلام علیک

 

روح عبادات سلام علیک

 

کوثر نوری به کویر قمی

 

آب حیات دل این مردمی

 

عمه ی سادات بگو کیستی

 

فاطمه یا زینب ثانیستی

 

از سفر کرب و بلا آمدی

 

یا که بدنبال رضا آمدی

 

من چه کنم شعله ی داغ تو را

 

درد و غم شاه چراغ تو را

 

کاش شبی مست حضورم کنی

 

با خبر از وقت ظهورم کنی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

این دو روز عمر مولایی شوید

 

مرغ لیکن مرغ دریایی شوید

 

مرغ دریایی به دریا می رود

 

موج برخیزد به بالا می رود

 

تا به کی در فکر آب و دانه اید

 

غافل از قصاب صاحب خانه اید

 

این دو روز عمر مولایی شوید

 

مرغ لیکن مرغ دریایی شوید

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

شیعیان را شیوه های گونه گون رقصیدن است

 

یا ابوذر وار در دشت جنون رقصیدن است

 

یا چو مسلم از بلندا سرنگون رقصیدن است

 

یا چنان عباس در غرقاب خون رقصیدن است

 

رقص میثم می نوازد ریسمان دار را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

به کدامین سفر آواره و سرگردانید

 

فرصتی کوچ سر قافله برگردانید

 

جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید

 

به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید

 

کسی از پنجره ی بسته خروشی نشنید

 

هر چه گفتیم که جنگ آمده گوشی نشنید

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

چیست درویشی به جز ...

 

چیست درویشی ؟به جز فانی شدن

 

در دل گرداب طوفانی شدن

 

موج ورزیدن به بحر کائنات

 

تشنه ماندن بر لب آب فرات

 

گر تو درویشی دمی اندیشه کن

 

سیره ی آل علی را پیشه کن

 

شاهد اقبال در آغوش کیست

 

کیسه ی نان و رطب بر دوش کیست

 

کیست آن کس کز علی یادی کند

 

بر یتیمان من امدادی کند

 

دست گیرد کودکان درد را

 

گرم سازد خانه های سرد را

 

ای جوانمردان جوانمردی چه شد؟

 

شیوه ی رندی و شبگردی چه شد؟

 

شیعگی تنها نماز و روزه نیست

 

آب تنها در میان کوزه نیست

 

کوزه را پر کن زآب معرفت

 

تا در او جوشد شراب معرفت

 

باده ی مما رزقناهم بنوش

 

ینفقون بنیوش و در انفاق کوش

 

هم بنوش و هم بنوشان زین سبو

 

لتنالو البر حتی تنفقوا

 

جستجویی کن سبوی باده را

 

شستشویی کن به می سجاده را

 

ای مسلمان زاده بعد از هر اذان

 

رکعتی تنهی عن الفحشا بخوان

 

گر نمازت ناهی از منکر شود

 

از اذانت گوش شیطان کر شود

 

هر سحر دست نیایش باز کن

 

بی خود از خود تا خدا پرواز کن

 

بال مرد حق بود دست دعا

 

لیس للانسان الی ما سعی

 

حرف حق را از محقق گوش کن

 

از لب قرآن ناطق گوش کن

 

گوش کن آواز راز شاه را

 

صوت اوصی کم بتقوی لله را

 

بعد از آن بشنو و نظم امرکم

 

تا شوی آگاه بر اسرار خم

 

خم تو را سرشار مستی می کند

 

بی نیاز از هرچه هستی می کند

 

هر چه هستی جان مولا مرد باش

 

گر قلندر نیستی شبگرد باش

 

سیر کن در کوچه های بی کسی

 

دور کن از بی کسان دلواپسی

 

ای خروس بی محل آواز کن

 

چشم خود بر بند و بالی باز کن

 

شد زمین لبریز مسکین و یتیم

 

ما گرفتار کدامین هیاتیم

 

با یتیمان چاره لا تقهر بود

 

پاسخ سائل فلا تنهر بود

 

دست بردار از تکبر وزخطا

 

شیعه یعنی جود و انفاق و عطا

 

ای که هر دم دم زحیدر می زنید

 

بر یتیمان علی سر می زنید

 

بر یتیمان علی پرداختن

 

بهتر از هفتاد مسجد ساختن

 

یا علی امروز تنها مانده ایم

 

در هجوم اهرمن ها مانده ایم

 

یا علی شام غریبان را ببین

 

مردم سر در گریبان را ببین

 

گردش گردونه را بر هم بزن

 

زخم های کهنه را مرهم بزن

 

مشک ها در راه سنگین می روند

 

اشک ها از دیده رنگین میروند

 

مشکهای خسته را بر دوش گیر

 

اشک ها را گرم در آغوش گیر

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

محمد خدا نیست آیینه ی اوست

 

که گنجینه ی عشق در سینه ی اوست

 

یا محمد منبری آماده کن ابلاغ را

 

دین ما کامل نخواهد گشت الا در غدیر

 

هر کس به ولایت علی شک دارد

 

با مادر خویش در میان بگذارد

 

هرگز ندهم دست طلب سوی کسی

 

جز بر سر سفره ی علی نان نخورم

 

چرا بحر روزی شوم مضطرب

 

ویرزق من حیث لا یحتسب

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

در رهگذر زمان دویدم

 

مظلوم تر از علی ندیدم

 

دیده ام از فرقدو تای علی

 

مغز نماز است ولای علی

 

از گوشه ی آسمان طرب ناک

 

یک قطره علی چکید بر خاک

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

قسم بر آیه های سوره ی تین

 

منم سر الحلقه در دارالمجانین

 

مجانین گرد من پروانه گردند

 

که شاید همچو من دیوانه گردند

 

من آن شمعم که در مستی بسوزم

 

بسوزم تا جهانی بر فروزم

 

من آن شمعم که خاموشی ندارم

 

که سر بر پای مولا می گذارم

 

من آن مستم که جز مستی ندانم

 

به جز مستی در این هستی ندانم

 

به مستی قبض و بستی در میان نیست

 

که مستان را غم سود و زیان نیست

 

مرا دست و زبان در رقم ساقی است

 

که آن ساقی نظر باز است و باقی است

 

خوش آن ساقی که لطفش بی دریغ است

 

اگرچه ساغرش همسنگ تیغ است

 

گلوی ساغرش نوش افرین است

 

سبوی باورش هوش آفرین است

 

منم آن رند مست لا ابالی

 

زهرجا بشنوم آهی به آهی

 

گهی دردم گهی درمان دردم

 

ولی با خویش دائم در نبردم

 

به عزم نفس خود شمشیر بستم

 

به یک ضربت دل خود را شکستم

 

من آن آواره ی تهمت نصیبم

 

که حتی در خیال خود غریبم

 

خروس عرشم ای اهل خرابات

 

نمی بافم قبای شطح و طامات

 

ازآن رو در دو عالم نیک بختم

 

که بی دلق و ردا و پوست سختم

 

به دوشم خرقه و کشکول عیب است

 

که کشکولم پر از اخبار غیب است

 

به نا محرم نشاید راز گفتن

 

ز طرز زخمه ها با ساز گفتن

 

نشاید پا نهادن در حریمم

 

پر جبریل سوزد در حریمم

 

نمی دانم چه در سر دارم امشب

 

زدم بر سیم آخر دیگر امشب

 

زآهم صد هزاران ناله خیزد

 

بیابان در بیابان لاله خیزد

 

زموج ناله ام عرش الهی

 

شود در بحر حیرت همچو ماهی

 

اگز آه می کشم طوفان برآید

 

امان از آتشی کز جان برآید

 

بسوزاند زمین وآسمان را

 

نگه دارد تکاپوی زمان را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

از ذکر علی مدد گرفتیم ...

 

از ذکر علی مدد گرفتیم

 

آن چیز که میشود گرفتیم

 

در بوته ی آزمایش عشق

 

از نمره ی بیست صد گرفتیم

 

محکوم به حبس عشق گشتیم

 

حکم ازلی ابد گرفتیم

 

دیدیم که رایت علی سبز

 

معجون هدایت علی سبز

 

درچمبر آسمان آبی

 

خورشید ولایت علی سبز

 

از باده ی حق سیاه مستیم

 

اما زحمایت علی سبز

 

شیرین شکایت علی زرد

 

فرهاد حکایت علی سبز

 

دستار شهادت علی سرخ

 

لبخند رضایت علی سبز

 

در نامه ی ما سیاه رویان

 

امضای عنایت علی سبز

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دربند دنیا نیستم

 

یا علی در بند دنیا نیستم

 

بنده ی لبخند دنیا نیستم

 

بنده ی آنم که لطفش دائم است

 

با من و بی من به ذاتش قائم است

 

دائم الوصلیم اما بی خبر

 

در پی اصلیم اما بی خبر

 

گفت پیغمبر که ادخال سرور

 

فی قلوب المومنین اما به نور

 

نور یعنی انتشار روشنی

 

تا بساط ظلم را بر هم زنی

 

هر که از سر سرور آگاه شد

 

عشقبازان را چراغ راه شد

 

جاده ی حیرت بسی پرپیچ بود

 

لطف ساقی بود وباقی هیچ بود

 

مکه زیر سایه ی خناس بود

 

شیعه در بند بر العباس بود

 

حضرت صادق اگر ساقی نبود

 

یک نشان از شیعگی باقی نبود

 

فقه شمشیر امام صادق است

 

هر که بی شمشیر شد نالایق است

 

فای فیض وقاف قرب های هو

 

می دهد بر اهل تقوا آبرو

 

گر چه تعلیمات مردم واجب است

 

تزکیه قبل از تعلم واجب است

 

تربیت یعنی که خود را ساختن

 

بعد از آن بر دیگران پرداختن

 

یک مسلمان آن زمان کامل شود

 

که علوم وحی را عامل شود

 

نص قرآن مبین جز وحی نیست

 

آیه ای خالی زامر و نهی نیست

 

با چراغ وحی بنگر راه را

 

تا ببینی هر قدم الله را

 

گر مسلمانی سر تسلیم کو

 

سجده ای هم سنگ ابراهیم کو

 

ساقی سرمست ما دیوانه نیست

 

سرگذشت انبیاء افسانه نیست

 

آنچه در دستور کار انبیاست

 

جنگ با مکر و فریب اغنیاست

 

چیست در انجیل و تورات و زبور

 

آیه های نور و تسلیم وحضور

 

جمله ی ادیان زیک دین بیش نیست

 

جز الوهیت رهی در پیش نیست

 

خانقاه و مسجد ودیر و کنشت

 

هر که را دیدم به دل بت می سرشت

 

لیک در بتخانه دیدم بی عدد

 

هر صنم سرگرم ذکر یا صمد

 

یا صمد یعنی که ما را بشکنید

 

پیکر ما را در آتش افکنید

 

گر سبک گردیم در آتش چو دود

 

میتوان تا مبداء خود پر گشود

 

ای خدا ای مبداء و میعاد ما

 

دست بگشا بهر استمداد ما

 

ما اسیر دست قومی جاهلیم

 

گر چه از چوبیم و از سنگ وگلیم

 

ای هزاران شعله در تیغت نهان

 

خیز و ما را از منیت وا رهان

 

ای خدا ای مرجع کل امور

 

باز گردان ده شبم درطور نور

 

در شب اول وضو از خون کنم

 

خبث را از جان خود بیرون کنم

 

سر دهم تکبیر تکبیر جنون

 

گویمت انا الیک الراجعون

 

خانه ات آباد ویرانم مکن

 

عاقبت از گوشه گیرانم مکن

 

وای اگر یک دم فراموشم کنی

 

از بیان صدق خاموشم کنی

 

ما قلمهاییم دردست ولی

 

کز لب ما میچکد ذکر علی

 

ذکر مولایم علی اعجاز کرد

 

عقده ها را از زبانم باز کرد

 

نام او سر حلقه ی ذکر من است

 

کز فروغ او زبانم روشن است

 

گر نباشد جذبه روشن نیستم

 

این که غوغا میکند من نیستم

 

من چو مجنونم که در لیلای خود

 

نیستم در هستی مولای خود

 

ذکر حق دل را تسلا می دهد

 

آه مجنون بوی لیلا می دهد

 

جان مجنون قصد لیلایی مکن

 

جان یوسف را زلیخایی مکن

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ساقی امشب باده در دف می کند

 

مستی ما را مضاعف می کند

 

در حریم خلوت اسرار خود

 

باده نوشان را مشرف می کند

 

باده گفتم بادها جاری شدند

 

خام ریشان اسب عصاری شدند

 

چند خواهی بافتن لا طالئات

 

فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

 

تا به کی می پرسی از بود و نبود

 

جز ملال انگیختن آخر چه سود

 

چند می پرسی ز جبر و اختیار

 

اختیار آن به که باشد دست یار

 

ساقی ما اختیار تام داشت

 

چارده آیینه در یک جام داشت

 

در عدم بودیم مستور وجود

 

تا محبت پرده ی ما را گشود

 

بود تنها حضرت پروردگار

 

خواست تا خود را ببیند آشکار

 

آفرید آیینه ای در خورد خویش

 

داد او را سینه ای در خورد خویش

 

سینه ای سینا تر از طور کلیم

 

سینه ای سرشار از خلق عظیم

 

نام آن آیینه را احمد گذاشت

 

گام اورا برخطی ممتد گذاشت

 

کرد آن گه سینه اش سیقلی

 

تا شود طور تجلی منجلی

 

دید در آیینه ذات کبریا

 

فاش سر کنت کنزا مخفیا

 

گفت این عین تجلای من است

 

جام او سرمست صهبای من است

 

چشم احمد باده گردان من است

 

رهنمای رهنوردان من است

 

خاک را با خون دل گل ساختم

 

خون دل خوردم ز گل دل ساختم

 

زین سبب دل محرم راز من است

 

پرده ی عشاق دمساز من است

 

عاشقان را بی خیالی خوش تر است

 

نغمه از نی های خالی خوشتر است

 

عشقبازان لاابالی تر به پیش

 

تا جواب آید سوالی تر به پیش

 

زخمه ام در جستجوی تار هاست

 

زین سبب هر گوشه بر پا دارهاست

 

تار بینم شور برپا می کنم

 

موسی آید طور برپا می کند

 

آب آتشناک دارم در سبو

 

باده ای سوزان ولی بی رنگ و بو

 

هرکسی نوشد دگرگون می شود

 

لیلی اینجا همچو مجنون می شود

 

هر کسی نوشد چنان آتش شود

 

اهل دل گردد ولی سر کش شود

 

هر کسی نوشد سلیمانی کند

 

و آنچه می دانیم و می دانی کند

 

می ترواد اسم اعظم از لبش

 

می رسد با اذن ما بر مقدمش

 

باده ی ما باده ی انگور نیست

 

شهد ما در لانه ی زنبور نیست

 

باده ی ما شهد علم احمدی است

 

اولین شرط حضورت بی خودی است

 

بی خود از خود شو خداوندی مکن

 

با خداوند جهان رندی مکن

 

محرم ما را پریشانی مباد

 

مهر ما مهتاج پیشانی مباد

 

ای نماز آیین پس از هفتاد سال

 

کو تحول کو طرب کو شور و حال

 

کی سزد خاموش و بی وجد و طلب

 

بر لب دریا بمیری تشنه لب

 

آستین شکر را بالا بزن

 

دست دل بر دامن دریا بزن

 

جرعه ای از جام آگاهی بزن

 

مست شو کوس انا اللهی بزن

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

در آن مجلس که شور بی شعور است

 

چراغ معرفتها سوت و کور است

 

تو ای دل بنده ی آزاد او باش

 

به هر حالی که هستی یاد او باش

 

به آوای خروسان سحر خیز

 

سحر سر میزند از خواب برخیز

 

به آب دیده دل راشستشو کن

 

پس آنگه جانب معشوق رو کن

 

به هر و شهر و دیاری پا نهادم

 

به ذکر نام ساقی لب گشادم

 

که ذکر نام ساقی عین مستی است

 

می وحدت ، می ساقی پرستی است

 

مرا رسوای عالم کرد ، ساقی

 

سرا پا شور و حالم کرد ، ساقی

 

بشارت باد بر رندان سر مست

 

چنان مستم که ساقی گیردم دست

 

شبی از قید نام و نان گذشتم

 

وصیت نامه ای با خون نوشتم

 

نوشتم فقر ارث مادرم بود

 

که همچو سایه او بر سرم بود

 

موحد را لباس فقر زیبد

 

نه آن دلقی که مردم را فریبد

 

لباس فقر کشکول و ردا نیست

 

تجمل کار مردان خدا نیست

 

به جام عارفان رند و آگاه

 

نباشد باده ، جز فقر الی الله ...

 

بلوغ خوشنویسی ، حق نویسی است

 

مقید خوانی و مطلق نویسی است

 

خوشا آنان که از او می نویسند

 

ز خط و خال و ابرو می نویسند

 

الفبا ریزه خوار مکتب اوست

 

تمام نقطه ها خال لب اوست

 

قلم ، تا وحی را بال و پر آمد

 

نماز کاتبان ، سنگین تر آمد

 

خوش آن کاتب که در هفتاد منزل

 

مرکب ساخت از خاکستر دل

 

مرکب ،گرچه در صورت سیاهی است

 

قلم کوبنده جهل و تباهی است

 

مساجد ، خانه نور و سرورند

 

تجلیگاه آیات حضورند

 

ز جا برخیز ، هنگام حضور است

 

اگر موسی شوی ، هر گوشه طور است

 

مسلمان بی نمازی ، نا سپاسی است

 

نماز اول قدم در خود شناسی است

 

نگر گهگاه قرآن مبین را

 

مروری کن صفات مومنین را

 

نماز آرام جان مومنین است

 

ستون آسمان پیمای دین است

 

خوشا آنان که دائم در نمازند

 

تمام عمر قائم بر نمازند

 

ز کل من علیها فان چه دانی ؟

 

به خشکی از غم طوفان چه دانی ؟

 

به اشکی چشم خواب آلوده تر کن

 

و یبقی وجه ربک را نظر کن

 

بیا ای قطره یک دم اهل دل شو

 

ز خود بگذر ، به دریا متصل شو

 

به دریایی که بی و پا و سر آمد

 

ز فهم و وهم ما دریا تر آمد

 

مجوی امواج از دریا ، برون را

 

ببین انا الیه راجعون را

 

به دریا می روی ، خواهی نخواهی

 

بزن دل را به دریای الهی

 

که این دریا پر از موج نهفته است

 

به هر موجش هزاران گنج خفته است

 

اگر چشم دلت بینای راز است

 

رسیدن تا خدا یک جو نیاز است

 

نیاز عشق عین بی نیازی است

 

که سر بر سجده بردن سرفرازی است

 

اذان ، اذن مناجات است با حق

 

مجال عرض حاجات است با حق

 

مؤذن باز کن باب اذان را

 

بر افشان باده ناب اذان را

 

خروش زندگی بحر نیاز است

 

پل مستحکمش ، نور نماز است

 

نماز بی زکات آلوده باشد

 

چنان فانوس دود اندوده باشد

 

چنین فانوس آیا نور دارد ؟

 

که انسان در فروغش ره سپارد

 

تو زنگار بر آیینه داری

 

کجا عشق خدا در سینه داری

 

اگر عشق خدا در سینه توست

 

چرا زنگار بر آیینه توست

 

اگر نص یزکیهم شنیدی

 

چرا از تزکیه پا پس کشیدی

 

زکات عمر تسبیح و نماز است

 

زکات عشق لبخند نیاز است

 

الا مسها که در گرد و غبارید

 

به اکسیر ولایت دل سپارید

 

طلا آنگه طلای ناب گردد

 

که در هرم ولایت آب گردد

 

نماز بی ولایت بی نمازی است

 

تعبد نیست ، نوعی حقه بازی است

 

ولایت چیست ، در خون غوطه خوردن

 

کلید سینه بر مولا سپردن

 

حسین ابن علی در خون شنا کرد

 

مرا با این حقیقت آشنا کرد

 

ولایت بی بلا معنا ندارد

 

نجف بی کربلا معنا ندارد

 

منیت را اگر از خود برانی

 

ببینی آنکه گوید لن ترانی

 

به دنبالش چهل منزل دویدم

 

ز خود بیخود به پای دل دویدم

 

که سالک گر چهل منزل نبیند

 

حقیقت را به چشم دل نببیند

 

وصالش ، هیچ دور از دسترس نیست

 

نیازی بر بیابان و جرس نیست

 

زبانت را به ذکرش منحصر کن

 

به جای خویش او را منتشر کن

 

که هر نفسی که حق را بنده گردد

 

صفات الله در او زنده گردد

 

بیا ، ای نفس و حق را بندگی کن

 

ز نورش تا قیامت زندگی کن

 

ریاضت خانه اش ، نهی و تبری است

 

ضیافت خانه اش امر و تولی است

 

اگر مرد رهی پیش آی این راه

 

جسارت کن ، بگو انی انا الله

 

من و امر و تو گوش و شنیدن

 

تماشاخانه اسرار دیدن

 

من و تیغ و تو گردن نهادن

 

در این حیرت خم از ابرو گشادن

 

من آتش ، تو و خود را شکستن

 

فضای سینه را آیینه بستن

 

بگیری ، گر گریبان جهان را

 

توانی یافت اسرار نهان را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

آفتاب شیعه

 

آفتاب شیعه از مغرب در آی

 

با ر دگر سر زن از غار حرا

 

یا محمد لن ترانی تا به کی

 

اینچنین در پرده مانی تا به کی

 

از چه رو در پرتو خورشید وحی

 

کند گردیده است تیغ امر و نهی

 

بت پرستان ترک تازی می کنند

 

با کلام الله بازی می کنند

 

تیغ برکش تا تماشایت کنند

 

تا که نتوانند حاشایت کنند

 

آب کن از دامن دین ننگ را

 

این عروسک های رنگارنگ را

 

با تو در آیینه ی لیل و نهار

 

بازتاب دیگری دارد بهار

 

ای تولایت پناه بی کسان

 

وارهان ما را ز چنگ کرکسان

 

ما کبوتر های محراب توایم

 

در تب و تابیم و بی تا ب تو ایم

 

بنگر این مرغان خونین بال را

 

این فراتر رفتگان از حال را

 

ای نگار شوخ و خوش رنگ و نگار

 

وی تجلی خانه ی پروردگار

 

کیستی کز کلک تو دل می چکد

 

خون دل منزل به منزل می چکد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

آمد گه شادمانی ای مردم

 

آن وعده ی آسمانی ای مردم

 

ای زنده دلان ظهور نزدیک است

 

هنگام ظهور نور نزدیک است

 

آن ماه به چاه رفته باز آید

 

قائم به اقامه ی نماز آید

 

او کیست همان که عدل و میزان است

 

کوبنده ی کل دین ستیزان است

 

او کیست همان که سخت می تازد

 

تا کفر و نفاق را بر اندازد

 

ای امت سرفراز مرگ آگاه

 

خون خواه حسین می رسد از راه

 

مهدی نظری به ما عنایت کن

 

ما را به صراط خود هدایت کن

 

ای مرهم زخم بال جانبازان

 

در هم شکننده ی زبان بازان

 

از ذکر لب تو کام می گیرم

 

با یاد تو التیام می گیرم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مهدی اگر از منتظرانت بودیم

 

چون دیده ی نرگس نگرانت یودیم

 

با این همه رو سیاهی و سنگ دلی

 

ای کاش که از همسفرانت بودیم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

کو سیصد و سیزده جوانمرد

 

تا مهدی منتظر در آید

 

کو دیده ی منتظر که مهدی

 

از دیده نقاب بر گشاید

 

بیا مهدی ولی با ذوالفقارت

 

که گردنها بود در انتظارت

 

ولی ظاهر و باطن کجایی

 

نقاب از چهر خود کی می گشایی

 

بیا موعود هنگام قیام است

 

جهان مجروح یک جو التیام است

 

زمان لبریز شوق و انتظار است

 

زمین بر رجعتت امید وار است

 

بیا امشب شب قدر است مارا

 

علمدار تو در صدر است مارا

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

 

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم

 

کدام گوشه ی مشعر کدام کنج منا

 

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

 

روا مباد که بر بنده ات نظر نکنی

 

روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

 

چو رو کنی به رهت درد و رنج نشناسیم

 

ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم

 

تا کی به انتظار تو بنشینم

 

وقت است تا قیام تو برخیزم

 

آه ای فروغ دیده ی مظلومان

 

باید به احترام تو برخیزم

 

وقتی جهان به ذکر تو سر مست است

 

در هرکجا به نام تو برخیزم

 

من خانه زاد حیدر کرارم

 

در ذل مستدام تو برخیزم

 

هر جا که تیغ فتنه شرربارد

 

چون تیغ بی نیام تو برخیزم

 

عدل است اگر به سور تو سربرکنم

 

یا خاک بی حضور تو یر سر کنم

 

ای قبله ی قبیله ی حق جلوه کن

 

تا ترک قاف و قافله یکسر کنم

 

ای آفتاب رشعه ای از چشم تو

 

یک شب مباد بی نظرت سر کنم

 

انصاف نیست چشمه ی خورشید را

 

با چشم روشن تو برابر کنم

 

از چهره ات نقاب بر افکن که من

 

خورشید را به پای تو پرپر کنم

 

تیغی مرا سپار که از برق آن

 

این شوره زار تیره منور کنم

 

در خون سپاه خصم بد اندیش را

 

از نیل تا فرات شناور کنم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

برای میلاد مهدی موعود عج

 

چشم ما سر شار آه و آتش است

 

در پی زیبا رخی لولی وش است

 

گریه ی ما هق هق ما حق حق است

 

ناله از هجر ولی مطلق است

 

فاش می بینم ملائک صف به صف

 

این غزل خوانند با تنبور و دف

 

عشق بازان شور و حال آ مد پدید

 

میم و حا و میم و دال آمد پدید

 

شب نشینان دیده را روشن کنید

 

آن مه فرخنده فال آمد پدید

 

آمد آن روزی که در ناباوری

 

سز زنداز غرب مهر خاوری

 

راستین مردی رسد با تیغ کج

 

شیعیان الصبر مفتاح الفرج

 

چیست آن تیغ سفید آبدار

 

بی گمان لا سیف الا ذوالفقار

 

حیدر از محراب بیرون می زند

 

شب پرستان را شبیخون می زند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

برا ی امام زمان عج

 

می رسد از راه مردی از دیار آشنایی

 

بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی

 

روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش

 

می گزارد آسمان هر روز پیشانی به راهش

 

راه او را الهی است رنگ او رنگ الهی

 

می زداید از زمین و از زمان نقش تباهی

 

کیست او گنجینه ی اسرار رب العالمین است

 

وارث شمشیر مولایم امیر المومنین است

 

می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار

 

تا بگوید پاسخی بر ناله های انتظار

 

تا بگیرد انتقام زخم های بی شمار

 

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

هفتادو دوماه ...

 

هفتاد دو ماه و ظهر عاشورا

 

شق القمر امام را دیدم

 

هفتاد دو و پشت آسمان خم شد

 

وقتی کمر امام را دیدم

 

هفتاد و دو زبح و یک خلیل الله

 

در عزم خلیل حق خلل هرگز

 

در سیر و سلوک فی سبیل الله

 

تعظیم به هیبت هبل هرگز

 

در هلهله ی بتان هر جایی

 

اینگونه که دید خود شکستن را

 

افروخت شراره ی ستم سوزی

 

آموخت ره زخویش رستن را

 

بنگر حرکات نور اعظم را

 

در ورطه ی تشنگی تلاطم کرد

 

هفتاد و دو کشتی نجات آورد

 

هفتاد و دو نوح وقف مردم کرد

 

هفتاد و دو کاروان و یک سالار

 

هفتاد و دو باهه روبرو دارد

 

گاهی ز تنور و گاه بر نیزه

 

با امت خویش گفتگو دارد

 

آن اسوه ی پاک باز میگوید

 

آنان که ز راز مرگ آگاهند

 

در دشت جنون زپا نمی افتند

 

بر مرکب خون هماره در راهند

 

هفتاد و دو صف فشرده چون پولاد

 

هفتاد و دو قبضه موم در یک مشت

 

هفتاد و دو سر سپرده ی مولا

 

تسلیم اشاره های یک انگشت

 

انگشت اشارتی که او دارد

 

فردا به مصاف میبرد ما را

 

گر شیوه ی نو پریدن آموزیم

 

تا قله ی قاف میبرد ما را

 

فردا که ز نیزه می دمد خورشید

 

فردا که خروس مرگ میخواند

 

ار خنجر و مرگ حجله میبندیم

 

ما را چو عروس مرگ میخواند

 

هفتاد و دو لحظه لحظه ی پرواز

 

هفتاد و دو کربلای پی در پی

 

هفتاد ودو لحظه ی سر افرازی

 

سرهای بریده خون چکان بر نی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

سه مظلومه

 

باز کنم راز سه مظلومه را

 

فاطمه و زینب و معصومه را

 

فاطمه زن بود ولی نور بود

 

جلوه ی حق بود که مستور بود

 

آی فرستاده ی ما شاد باش

 

شاکر منظومه ی ایجاد باش

 

ما به تو آیینه عطاکرده ایم

 

کوثر تسکینه عطا کرده ایم

 

کوثر تو مایه ی تسکین توست

 

بعد تو او قائمه ی دین توست

 

خلق چو پرسند زتو کیست او

 

فاش بگو کوثر جاری است او

 

هرکه دم از آل علی می زند

 

باده ز جام ازلی میزند

 

جذبه ی ساقی چو به میخانه زد

 

قرعه به نام من دیوانه زد

 

صبر و بلا را به هم آمیختند

 

در عطش ساغر ما ریختند

 

جرعه ی اول زدم سوختم

 

آتش و خون از جگر افروختم

 

سینه ی من سوخته ایست

 

شعله ی خاکستر آیینه ایست

 

سینه ی زهرا تب توحید داشت

 

کان شرف شیره ی خورشید داشت

 

شیر نبود آن چه در آن سینه بود

 

شربتی از کوثر آیینه بود

 

فاطمه آیینه ی حیدر نماست

 

فاش بگو فاطمه شیر خداست

 

آینه در آینه تکثیر شد

 

آینه خندید و جهانگیر شد

 

فاطمه خود کیست نمود علی

 

کیست علی فاطمه ی منجلی

 

فاطمه ای مذهب و آیین من

 

آینه ی روشنی دین من

 

فاطمه ای سیده ی کائنات

 

چشم دو عالم ز رخت گشته مات

 

خلق ز وجدت به وجود آمد است

 

بر در مجدت به سجود آمد است

 

فاطمه ای مادر آزادگی

 

و ای تو صمیمانه ترین سادگی

 

فاطمه ای نقش نگین خدا

 

آب حیات دل و دین خدا

 

مرغ دلم زمزمه سر می دهد

 

ناله ی یا فاطمه سر می دهد

 

در نظر همسر دور از پدر

 

فاطمه پرپر شد در پشت در

 

پرپر کردند گل یاس را

 

کیست که چرخاند دستاس را

 

فاطمه ای بود و نبود علی

 

مادر گلهای کبود علی

 

همسر و همتای علی جز تو نیست

 

منشا نور ازلی جز تو نیست

 

خداوندا قیامت رفت از یاد

 

که پیمان با امامت رفت از یاد

 

چو امت با امامت قهر کردند

 

به مینای ولایت زهر کردند

 

حسن بی همدل و بی همزبان شد

 

اسیر همسری نا مهربان شد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

کاش می شد همره باد صبا

 

پر کشم تا آستان مجتبی

 

گوش بسپارم به آه و ناله اش

 

شکوه های داغ چندین ساله اش

 

شکوه ها از تلخی زخم زبان

 

تلخ تر از امت نامهربان

 

ساقی امشب ساغر زهری بده

 

لطف پنهان در دل قهری بده

 

عاقبت زخم زبانم می کشد

 

امت نامهربانم می کشد

 

غربت من عصر عاشورا بود

 

در اسیری زینبم تنها بود

 

مرغ دل یک بام دارد دو هوا

 

گه مدینه می رود گه نینوا

 

این اسیر بند قاف و شین وعین

 

گاه میگوید حسن گاهی حسین

 

می پرد گاهی به گلزار بقیع

 

می نشیند پشت دیوار بقیع

 

می نهد سر بر سر زانوی دین

 

اشک ریزان در غم بانوی دین

 

عرضه می دارد که ای شهر رسول

 

در کجا مخفی بود قبر بتول

 

از تمام نخلها پرسیده ام

 

آری اما پاسخی نشنیده ام

 

یا امیرالمونین روحی فداک

 

آسمان را دفن کردی زیر خاک

 

آه را در دل نهان کردی چرا

 

ماه را درگل نهان کردی چرا

 

یا علی جان تربت زهرا کجاست

 

یادگار غربت زهرا کجاست

 

تا ز نورش دیده را روشن کنم

 

در مزارش شعله ها بر تن کنم

 

آه از ساعت که آتش در گرفت

 

جام را از ساقی کوثر گرفت

 

یاد پهلویش نمازم را شکست

 

فرصت راز و نیازم را شکست

 

آه زهرا تا ابد جاری بود

 

دست مولا تشنه ی یاری بود

 

چون علی شد بی کس و بی هم نفس

 

گفت یا زینب به فریادم برس

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

درویش علی علی صفت گردد

 

پروانه ی شمع معرفت گردد

 

مولا! مددی که سخت دلتنگم

 

آماج هزار گونه نیرگم

 

علی رفت چون او ابر مرد کو

 

امیری فقیرانه شبگرد کو

 

امیری که دستش پر از پینه بود

 

نگاهش پر از شعر وآیینه بود

 

کجایند مردان پر مدعا

 

کجایند دستان مشکل گشا

 

گرچه جز فقر همسایه ام نیست

 

گرچه جز مرگ آسایه ام نیست

 

نخل سبزم که پر شاخ و برگم

 

از چه ترسانی از روز مرگم؟

 

داغ مولا مرا تاب و تب داد

 

آب و مهتاب و نان و رطب داد

 

کیست علی حیدر دلدل سوار

 

صاحب لوح و قلم و ذوالفقار

 

از چه علی شد ولی ذوالجلال

 

دامن پاکیزه و شیر حلال

 

شیر خدا را چه کسی شیر داد

 

شیر زنی مومن و نیکو نهاد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

کیست این چهره پوش گرد آلود

 

شانه های ستبر دردآلود

 

کیست این ردپای پینه زده

 

گام در کوفه و مدینه زده

 

کیست این امتزاج آتش و نور

 

چهره و گرمنای هرم تنور

 

کیست این سایه وار در دل شب

 

کیسه ای پر ز عشق ونان ورطب

 

کیستم بنده ای به درگه او

 

که مگر طی کنم شبی ره او

 

آه مولا مرا مدد برسان

 

زیر صفرم مرا به صد برسان

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

صله ی لبخند

 

من و نیمه شبهایی ازجنس نور

 

شرابی زمینای سبز حضور

 

من وساقی وساغری دلپذیر

 

شرابی پر از ذکر خم غدیر

 

شرابی که بوی علی می دهد

 

مرا خلق وخوی علی می دهد

 

مرا در گلستان دین می برد

 

به گلزار عشق ویقین می برد

 

به هربیت بیتم بلافاصله

 

بگیرم زلبخند مولا صله

 

به هر بیت مولا دوبیتم دهد

 

به هنگام لنگی کمیتم دهد

 

به انگشت مشکل گشای علی

 

گره خورده ام بر ولای علی

 

علی کیست آیینه ی حق نمای

 

نماینده ی مهرو قهر خدای

 

علی کیست پیمانه گردان حق

 

ترازوی اعمال مردان حق

 

زصبح ازل تا غروب ابد

 

قلم برولای علی نقش زد

 

الهی به خون گلوی حسین

 

به خون خفتگان تبوک وحنین

 

الهی به رزم آوران احد

 

که در خون فکندند سرهای خود

 

به آنان که از چشم تیر و کمان

 

ندیدند راهی به جز آسمان

 

مرا سیره ای چون ابوذر بده

 

زبانی چنان تیغ حیدر بده

 

که کوشم به ابلاغ حکم خدا

 

چه باک ار سرم گردد از تن جدا

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مثنوی یوسف

 

مرا دست قضا در چاه انداخت

 

قدر قصر مرا در مصر پرداخت

 

خدا داند که من آگه نبودم

 

به سیر دین تماشاگه نبودم

 

که شبها تا سحر بیدار بودم

 

فضای دل به خاکستر گشودم

 

گرفتم ساغری از دست مستی

 

که آرد لکه مستی ز چه دستی

 

خروش باده از دست صمد بود

 

پر از ذکر هوالله احد بود

 

ز صبح عشق تاجایی رسیدم

 

که حتی مستی خود را ندیدم

 

هر آن کس که این چنین چشمی گشاید

 

ببیند آنچه در دیدن نیاید

 

سلیمان یک نظر افکند بر مور

 

شدم روشن ز نور چارده نور

 

زبانم شعله شد آهم اثر کرد

 

شب تاریک کنعان را سحر کرد

 

نسیم رحمت از مشرق در آمد

 

سپیده سر زد و ظلمت سر آمد

 

مرا با یک رسن بیروم کشیدند

 

جمالم را ولی در خون کشیدند

 

سپس با ریسمان کفر بستند

 

به یک درهم حضورم را شکستند

 

همان قومی که رویم را خریدند

 

قبای آبرویم را دریدند

 

از آن روزی که در خون پر گشودم

 

به دارالکفر ممنوع الورودم

 

اگرچه از دیار خویش دورم

 

ولیکن بر مصیبتها صبورم

 

اگرچه آبرویم پاک مانده

 

کلامم یوسف مصر کمال است

 

شبی از روزن زندان در آید

 

نشستم تا که نوری دیگر آید

 

کنون در مصر سرگرم نمازم

 

رهایم کن که بر کنعان بتازم

 

زبانم تیغ بیرون از نیام است

 

گهی در سجده گاهی در قیام است

 

یکی گوید سرا پا عیب دارم

 

یکی گویدزبان از غیب دارم

 

نمی دانم چه هستم هرچه هستم

 

قلم چون تیغ می رقصد به دستم

 

نه دعبل نه فرزدق نه کمیتم

 

ولیکن خاک پای اهل بیتم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای شهر شهید پرور من

 

با نعش برادرم چه کردی

 

وی داغ نهاده بر دل من

 

با سیلی مادرم چه کردی

 

ای شهر شهید پرور من

 

جولانگه فسق و بد حجابی

 

آیا تو هنوز همچو دیروز

 

پابند به نسل انقلابی

 

ای شهر شهید پرور من

 

خاموشی تو ز انفعال است

 

از بازوی خود بریده بهتر

 

دستی که به گردنی وبال است

 

ای چلچله های پر شکسته

 

ای آنکه ز عشق پر گرفتید

 

در وسعت آسمان سبکبال

 

سر داده ره سفر گرفتید

 

یوسف صفتان مصر غربت

 

کنعان به شما نیاز دارد

 

تابوت شما مگر که ما را

 

از فکر گناه باز دارد

 

ای شهر شهید پرور من

 

ای کاش که من شهید گردم

 

یک جبهه هوای تازه بینم

 

از مسلخ خویش بر نگردم

 

ای دل اگر از تبار عشقی

 

از هستی خود مهاجرت کن

 

چون چلچله های پر شکسته

 

پرواز به سوی آخرت کن

 

آنجا که خدا ، خدای گلهاست

 

آنجا که بهار جاودانی است

 

آنجا که تبسم شهیدان

 

همرنگ نگاه آسمانی است

 

آنجا که شهید ارج دارد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

حجاب

 

پدرم گفت پدرجان زن اگر زن باشد

 

شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

 

پدرم گفت ای دخت نکو بنیادم

 

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

 

هدف دشمن سنگ افکن پیشانی ماست

 

کسب جمعیتش از زلف پرشانی ماست

 

پدرم گفت گل از رنگ ولعابش پیداست

 

وزن مومنه از طرز حجابش پیداست

 

ای وطن دختران غیرتمند

 

شیر خوار تو خواهران منند

 

در تماشای ظهر آتش و خون

 

خواهرانم براردان منند

 

خواهرانم برادران غیور!

 

شام غم تشنه ی خروش شماست

 

شان والعصر عصر عاشوراست

 

ودر این عصر علم به دوش شماست

 

خواهرانم حجاب تیغ شماست

 

تیغ خود را زکف نیندازید

 

شرف زن به حفظ عصمت اوست

 

خویش را از شرف نیندازید

 

از آن بترس روزی جمل دوچرخه شد

 

اسیر پنجه ی راین کرخه شود

 

زنان فاجعه پا در رکا ب بگذارند

 

دوباره از سر زنها حجاب بردارند

 

برادرم پدرم خواهرم به هوش آیید

 

گر از قبیله ی موجید در خروش آیید

 

که گفته است دراین واهه ظلم باب شود

 

ز آتشش جگر اهل دین کباب شود

 

کسی که در نفس غرب استحاله شود

 

به پنجه ی هوس غربیان مچاله شود

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

حجاب 2

 

در خیابان چهره آرایش مکن

 

از جوانان سلب آسایش مکن

 

زلف خود از روسری بیرون مریز

 

در مسیر چشمها افسون مریز

 

یاد کن از آتش روز معاد

 

طره ی گیسو مده در دست باد

 

خواهرم دیگر تو کودک نیستی

 

فاش تر گویم عروسک نیستی

 

خواهرم ای دختر ایران زمین

 

یک نظر عکس شهیدان را ببین

 

خواهر من این لباس تنگ چیست

 

پوشش چسپان رنگارنگ چیست

 

خواهرم این قدر طنازی نکن

 

با اصول شرع لجبازی نکن

 

در امور خویش سر گردان مشو

 

نو عروس چشم نا مردان مشو

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای قوم

 

ای قوم سر نهاده به دامان کیستید

 

آشفته اید بی سر و سامان کیستید

 

آیا ندیده اید که مردان بسیجی اند

 

با چشم بسته گوش به فرمان کیستید

 

غیر از بسیجیان که سپر کرد سینه را

 

وقتی که با هجوم نظامی طرف شدید

 

آتش بیار معرکه غرب گشته اید؟!

 

با پختگان جنگ به خامی طرف شدید

 

محصول التقات و نفاق و شرارت است

 

کالای تلخ قافله سوز دکانتان

 

آتش به جانتان که ز تقوابریده اید

 

اندیشه های سمی تان نوش جانتان

 

ای غرب باوران پی غصب حکومتید؟

 

گوساله های فلسفه در طور می برید

 

یا در پی جدایی دین از سیاستید

 

این آرزو چو خاطره در گور می برید

 

ای بردگان هرزگی سلطنت طلب

 

ما زنده ایم و دوره ی مشروطیت گذشت

 

اینک بسیج سینه سپر روبرویتان

 

هر چند تیغ مکرشما کند و کهنه گشت

 

خیل یلان هماره به پا ایستاده اند

 

در قامت قبیله ی مردان نشست نیست

 

وقتی بسیج تابع حکم ولایت است

 

اندر مصاف اهرمن اورا شکست نیست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

می سزد از نفس رو خدا یا آرم

 

و ز ایثار تمام شهدا یاد آرم

 

ای جهان پر شده از ناله ی گلگون شما

 

برج ها سر به فلک می کشد از خون شما

 

برج هایی که به سر مطبخ گردون دارند

 

وبه غارت شدگان قصد شبیخون دارند

 

چیست این تندر وحشت که به راه افتاده است؟

 

شعله ی حرص گروهی به رفاه افتاده است

 

ناله ی شب زدگان را چه کسی مسئول است

 

گزمه آیا به پرستاری شب مشغول است

 

اسب این قوم مرفه به کجا می تازد

 

جز شکم بارگی ای دل به چه می پردازد

 

ز کجا آمده این قوم که غرب آیین است

 

این عروسی که به هر شب به دو صد کابین است

 

غرب در فلسفه ی بی سر وسامانی ماست

 

توسعه، توسعه ی بی سر و سامانی ماست

 

ذات آبادی این شهر خراب است ای دل

 

شهر در قبضه ی فرهنگ سراب است ای دل

 

ساز انصاف در این پرده نه کوک افتاده است

 

که به پیشانی دین چین و چروک افتاده است

 

پاس ناموس در این پرده تجمل دارد

 

نقش جوراب زنان هم گل وبلبل دارد

 

شیر مردان رها گشته علم برگیرید

 

لوح محفوظ غریب است قلم برگیرید

 

تا بسیجی به تن خسته ی خود جان دارد

 

مرز اسلام در این ملک نگهبان دارد

 

تا بسیج است علی یکه و تنها نشود

 

بسته ی فتنه ی انواع رسنها نشود

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

شهیدان

 

ای آنکه ز دامن تو کوته دستم

 

دیروز به پیشانی پیمان بستم

 

دیروز تا صبح با شهیدان بودم

 

ای کاش به آن قافله می پیوستم

 

من بال و پر شهید را می بوسم

 

پا تا به سر شهید را می بوسم

 

گر لحظه ی دیدار میسر نشود

 

دست پدر شهید را می بوسم

 

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات

 

بر قامت بی سر شهیدان صلوات

 

از دامن زن مرد به معراج رود

 

بر دامن مادر شهیدان صلوات

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ز من پرسید فرزند شهیدی

 

که بابای شهیدم را ندیدی

 

به من می گفت مادر او جوان بود

 

دلیر و جنگ جوی و پر توان بود

 

نمیدانم چه سودایی به سر داشت

 

به دوشش کوله باری از خطر داشت

 

قدم در کوچه باغ عشق می زد

 

به جان خویش داغ عشق می زد

 

چه عشقی عشق مولایش خمینی

 

که بوسد تربت سبز حسینی

 

به امیدی کز آن دل کام گیرد

 

بگرید تا دلش آرام گرد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

زینب

 

تا قلم لب بر مرکب میزند

 

بوسه بر جا پای زینب میزند

 

می گذارد سر به صحرای جنون

 

می نگارد نقشی از دریای خون

 

می کشد آه از نهادی سوخته

 

وز ضمیر خیمه ای افروخته

 

کربلا می مرد اگر زینب نبود

 

شیعه می پژمرد اگر زینب نبود

 

بی بی دستم به دامان بلندت

 

نگاهی کن به صیددر کمندت

 

بکش دست نوازش بر سر ما

 

بزن مرهم به زخم باور ما

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

تنت را در دل شب غسل دادم

 

تو را با اشک زینب غسل دادم

 

کدام شب از آن شب تیره تر بود

 

که زهرا حائل دیوار و در بود

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

امام ره

 

شب بود و سکوت و سنگینی

 

سنگین خوابان اسیر خود بینی

 

شب بود و کویر کوفه در پرگار

 

صد باغ پر از شکوفه در پرگار

 

این حلقه ی ننگ تنگ تر میشد

 

دامان زمین ز ننگ تر می شد

 

ناگاه زمین ستاره باران شد

 

رعدی زد و آتشی نمایان شد

 

از چله غیب آرشی آمد

 

پیری شیری کمان کشی آمد

 

پیری که دلش جوان تر ازما بود

 

بر ما هم مهربان تر از مابود

 

از پشت کمانی اش کمان برداشت

 

آنگاه که سر به آسمان برداشت

 

بر شانه ی ابر ماه را می دید

 

پایان شب سیاه را می دید

 

با ما سخن از اشاره ها می گفت

 

از سوختن ستاره ها می گفت

 

آن پیر قلندر جمارانی

 

میگفت ز روزهای طوفانی

 

می گفت عبور کار مردان است

 

آتش در راه ره نوردان است

 

ای خسته دلان که درد دین دارید

 

سر بر سر زانوی زمین دارید

 

امروز دگر تقیه جایز نیست

 

بی خطبه ی شقشقیه جایز نیست

 

ایمان دارم که ناجوانمردیم

 

گر از سر عهد خویش برگردیم

 

ما سینه به تیغها سپر کردیم

 

آن یک دو سه شام را سحر کردیم

 

تا باز چگونه شام آخر را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

گفت عاشق از بلا نپرهیزد

 

از ساقی کربلا نپرهیزد

 

من رندم از بلا نپرهیزم

 

در آتش و خون به رقص برخیزم

 

آن ساقی تشنه تشنه ی یاری ایست

 

آری عطشش زخون من جاری است

 

خونش ز عطش هنوز می جوشد

 

آب از داغش کبود می پوشد

 

آهش ز دل تنور می آید

 

از دور صدای نور می آید

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

امام خمینی ره

 

شبی که بوی شراب از دهان تو گل کرد

 

هزار چشمه ی آب حیات غلغل کرد

 

بگو بگو که به هنگام ذکر نیمه شبت

 

کدام لعل لبی بوسه زد به لعل لبت

 

چگونه سینه ی صاف تو درخروش آمد

 

که از کلا تو خمخانه ها به جوش آمد

 

به گوش تشنه ی دریا چه سوره ای خواندی

 

که آب را به شکار کویر شوراندی

 

کنون که باغ دل از داغ لاله می سوزد

 

بریده باد دو دستی که آتش افروزد

 

قسم به چشم پر از اشک پیر کنعانی

 

که سر نهیم به فرمان یوسف ثانی

 

عنان دیده ی خود را به خاک نسپاریم

 

ندای رهبر خود بی جواب نگذاریم

 

هزار قافله مجنون به شوق لیلاییم

 

بلال ماذنه ی لا به سمت الاییم

 

در آسمان جنون پر کشد ستاره ی ما

 

مباد لحظه ی خاموشی شراره ی ما

 

ای بر بلندای شهادت ایستاده

 

داغ رهایی را به پیشانی نهاده

 

ای والی مستولی شرق خرابات

 

تنها ترین سوزی به هنگام مناجات

 

تا بازگردانی در این صحرا سحر را

 

در کف گرفتی در مسیر تیغ سر را

 

تا وارهانی یک جهان را از اسارت

 

شد در تو جاری جرات و جهد وجسارت

 

در منبر آشوب خواندی خطبه ی داد

 

پشت ستم از غرشت در لرزه افتاد

 

تو بی تبر در التهاب روز موعود

 

در هم شکستی پیکر بتهای نمرود

 

استاد نایی در نوازش چیره دستی

 

بی نی نوا خوان نیستان الستی

 

گفتی مباد این نی ز زیر و بم بیفتد

 

در دست نا اهلان نامحرم بیفتد

 

این نی بیابان زاد دامان حجاز است

 

بی پرده گویای هزاران رمز و راز است

 

این نی شرار از درد و داغ لاله دارد

 

یک لب ولیکن صد نیستان ناله دارد

 

گفتی مبادا امتم بی روح گردد

 

این کشتی بی بادبان بی نوح گردد

 

مرغان دریایی به آب و گل نشینند

 

کشتی نشینان در لب ساحل نشینند

 

اهریمنانی کز کفت خاتم گرفتند

 

از مرگ خود در سوگ تو ماتم گرفتند

 

اهریمنانی کژ دل و بیگانه اندیش

 

غافل ز یارانت به فکر سفره ی خویش

 

چندی است تا با ایستادن خو گرفتند

 

مرداب گون ماندند و بر خود بو گرفتند

 

آهنگ رفتن را به خاموشی سپردند

 

دین را به چنگال فراموشی سپردند

 

هرچند می گفتند شبگردند باتو

 

کردند آنچه را کردند باتو

 

بر عاشقان صادقت منت نهادند

 

وقتی جام زهر بر دست تو دادند

 

باد صبا نعش تو را بر دوش دارد

 

وادی به وادی تا نجف ره می سپارد

 

ای شعله زار خشم طوفان جوشی ما

 

هرگز مبادا بی شما خاموشی ما

 

ای بت شکن رفتی ولی مارا نبردی

 

زین داغ باغ سرخ گلها را فسردی

 

در نا امیدی شیشه ی غم را شکستیم

 

اما پس از تو دل به اسماعیل بستیم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

جنگ

 

من ماندم و گوشه ی دلی تنگ

 

با دفتر خاطراتی از جنگ

 

ای جنگ چه شد که قهر کردی

 

در کام امام زهر کردی

 

ای مرز میان مرد و نامرد

 

گر مرد رهی دوباره برگرد

 

آنان که به غرب می شتابند

 

خائن به امام و انقلابند

 

ای آن که به غرب می گریزی

 

با غرب چگونه می ستیزی

 

ای بی خبر از سیاست و دین

 

بس کن سر جای خویش ینشین

 

ای تیر و کمان به کف گرفته

 

مولای مرا هدف گرفته

 

ای خون به دل امام کرده

 

در نفی ولی قیام کرده

 

ای عمر گران به باد داده

 

دل در کف قوم عاد داده

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

اینک دشمن زبان دراز آمد

 

زان راه که رفته بود باز آمد

 

او افعی زخم خورده را ماند

 

دندان به هم فشرده را ماند

 

با ز آمد تا زما عنان گیرد

 

مگذاریمش دوباره جان گیرد

 

باز آمد و فتنه زیر سر دارد

 

غافل که خلیل ما تبر دارد

 

غافل که بسیج را هلاکی نیست

 

از جبهه و بوق جنگ باکی نیست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

چون دست خدا فشرد دست مرا

 

نظاره نمی توان شکستم را

 

در دشمن آن چه هست در من نیست

 

خذلان و غم و شکست در من نیست

 

من دست خدا در آستین دارم

 

چون صائقه خشم راستین دارم

 

بر شانه ی ابر طبل می کوبم

 

تا گیسوی رعد را بر آشوبم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای رهبر حق شناس و آگاهم

 

تا لحظه ی مرگ با تو همراهم

 

امروز منم چو چنگ در چنگت

 

آیینه ی روشن دل تنگت

 

امروز من و تو هردو دل تنگیم

 

بر شانه ی خاک آسمان رنگیم

 

ای تیر مرا بگیر در مشتت

 

بنواز به ضربه ی سر انگشتت

 

مضرابم زن که در سرور آیم

 

کز زخمه ی تو به شوق و شور آیم

 

مضرابم زن که ناله ها دارم

 

آتش ز فغان لاله ها دارم

 

امروز که راه عشق پر پیچ است

 

لطف آن چه تو فرمایی دگر هیچ است

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ما را نظری به غیر الله مباد

 

بر درگه عشق غیر از این راه مباد

 

هرچند که دست ما به جز آه مباد

 

از دامن اهل بیت کوتاه مباد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ای روح نماز

 

امروز بشارتی عظیمم دادند

 

راهی به صراط مستقیمم دادند

 

وقتی که موذن به نمازم می خواند

 

سجاده ای از جنس نسیمم دادند

 

زان روز که تو اهل نمازم کردی

 

در وادی سجده سرفرازم کردی

 

تا بر قدمت روی نیاز آوردم

 

ازمنت خلق بی نیازم کردی

 

یک قوم پر از سوز و گدازت خواندند

 

قومی ز نیاز بی نیازت خواندند

 

قومی دگری بریده از راه حجاز

 

ای روح نماز بی نمازت خواندند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دوخط برای رهبری

 

ای نوح ای ولایت کشتی نشین

 

ای موج موج خطبه ی تو آتشین

 

امروز موج حادثه در دست توست

 

طوفان ما اشارت انگشت توست

 

باز هم تکرار مکر عام و خاص

 

یک علی با بی نهایت عمر عاص

 

یک علی مظلوم همچون جد خویش

 

ظلمهای دیده اندر حد خویش

 

کیستند این عمرو عاصان شقی

 

کفر کیشانی به ظاهر متقی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

موریانه ها چه موزیانه می جوند

 

ریشه های چار چوب انقلاب را

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

ما منتظریم تا محرم گردد

 

هنگامه ی امتحان فراهم گردد

 

ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما

 

یک مو ز سر علی اگر کم گردد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

جنگ کجایی؟

 

جنگ کجایی که دلم تنگ توست

 

رقص جنون تشنه ی آهنگ توست

 

جنگ کجایی که دلم خون شده است

 

زاده ی لیلای تو مجنون شده است

 

حیف که فصل تو فراموش شد

 

ناله ی جان سوز تو خاموش شد

 

فصل تو فصل دل و آواز بود

 

فصل رها گشتن و پرواز بود

 

ذهن من و خاطره ی خاکریز

 

موشک و خمپاره و جنگ و گریز

 

خاطره ی ضد کمین و کمین

 

تشنگی و سفره ی میدان مین

 

جنگ کجایی که دلم تنگ توست

 

رقص جنون تشنه ی آهنگ توست

 

جنگ شهیدان تورا دیده ام

 

روی سپیدان تورا دیده ام

 

من ز شهیدان تو شرمنده ام

 

گرچه زکف تیغ نیفکنده ام

 

مرگ الهی بپذیرد مرا

 

تنگ در آغوش بگیرد مرا

 

غیر شهادت که مرادم دهد؟

 

خنده زنان خاطر شادم دهد؟

 

جنگ کجایی که دلم تنگ توست

 

رقص جنون تشنه ی آهنگ توست

 

ای شرف و عزت ما بازگرد

 

تا برهانی دل ما را ز درد

 

کاش که من هم به شهادت رسم

 

کز قبل آن به سعادت رسم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

مرگ آغاز جهانی دیگر است

 

بنگرید این تخم بسم الله را

 

این سمند سیر مرد آگاه را

 

گه نسیمم گاه طوفان گاه باد

 

عالم از غوغای من خالی مباد

 

می زنم بر گرد آتش بال بال

 

تا بنوشم شعله ی مرگ حلال

 

مرگ آغاز جهانی دیگر است

 

عاشقان را مرگ جامی دیگر است

 

آن که در خون عشق بازی می کند

 

تا قیامت سر فرازی می کند

 

مادرم بر نعش من شیون مکن

 

ناله در هر کوی و هر برزن مکن

 

نذر لیلا کن وجود خویش را

 

آتش افکن تار و پود خویش را

 

یاد کن از آفتاب نیمروز

 

یک دو رکعت در غم اکبر بسوز

 

هسته ی هستی بر افکن پوست را

 

تا ببیند شیعه روی دوست را

 

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام

 

این سخن کوتاه کردم والسلام

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

به نام خداوند مردان جنگ!

 

به نام خداوند مردان جنگ!

 

دلیران چون شیر و ببر و پلنگ

 

به نام یلان محمد نژاد

 

که شد شورشان غبطه ی گرد باد

 

علی صولتانی که در خون شدند

 

به یک نعره از خویش بیرون شدند

 

به نام کسانی کنم اقتدا

 

که در خاک از آنهاست جوشش صدا

 

به نام غیوران زهرا نسب

 

ز خود رستگان به حق منتسب

 

حسن مذهبان صبور آمده

 

می زهر نوشان آن می کده

 

خراباتیان حسین آشنا

 

به خون رنگی مشرقین آشنا

 

اگر دم فرو بندم از ذکرشان

 

رها نیستم یک دم از فکرشان

 

من و یاد یاران که سر باختند

 

ولی بر ستم گردن افراختند

 

سحرگاه اعزام یادش بخیر

 

و گردان گمنام یادش بخیر

 

لباسی که خاکی تر از خاک بود

 

ولی چون دل عاشقان پاک بود

 

من و چفیه ای ساده و بی ریا

 

رفیقانی افتاده و بی ریا

 

الهی به مستان بربط شکن

 

به مردان طوفانی خط شکن

 

الهی به گردان زید و کمیل

 

دلیران چون رعد و طوفان وسیل

 

به آنان که بی پا و سر آمدند

 

شهید از دیار خطر آمدند

 

به مفقود و جانباز و ایثارگر

 

که شد تیغشان بر عدو کارگر

 

به مردان در کنج محبس قسم

 

به والفجر و بیت المقدس قسم

 

به خیبر که برکند مولا درش

 

به دستی که صد پاره شد پیکرش

 

به دلتگی کربلای چهار

 

به یاران بی مدفن و بی مزار

 

به فتح المبین و به فتح الفتوح

 

به طوفان به کشتی به دریا به نوح

 

به مرصاد و مردان مرگ آفرین

 

منافق ستیزان تیغ آتشین

 

به آنان که رسم شهادت به جاست

 

مرل بر ولی خدا التجاست

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

من و جنگ یاران دیرینه ایم

 

سپر ساخته سینه بر تیغ ها

 

شنا کرده در شط خون جگر

 

به کارون و الوند تا پل زدیم

 

گذشتیم از خویش تا رزمگاه

 

در آن سوی دشمن کمین کرده بود

 

عظیم و تهی همچو ابری سیاه

 

چو طوفان وزیدیم و بر هم زدیم

 

ز خار و خسان خواب آرام را

 

خلیج ازتب و تاب ما موج زد

 

نوشتیم با خون سرانجام را

 

به یاد آر بس قایق تیزرو

 

شبانگاه بر خط دشمن زدند

 

به یک انتحار آخرین ضربه را

 

بر اسلام منحط دشمن زدند

 

خطر بود و شط بود و غواص ها

 

سلاحی به جز عشق و ایمان نبود

 

ز نیزارها بی صدا رد شدیم

 

صدایی به جز صوت قرآن نبود

 

مرا حضرت ساقی آواز داد

 

که جنگ است باید مهیا شوی

 

زنی آن چنان بر صف تیغ ها

 

که از کشتگان ره ما شوی

 

یکی غزوه غزوه های دگر

 

هماهنگ اصحاب احمد شدم

 

سپاهی مقدس تر از بدر بود

 

که من در رکاب محمد شدم

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

آن شب که بتان نماز خواندند

 

ما را به حریم راز خواندند

 

در کف کف و بر لبانشان کف

 

از دلبر دلنواز خواندند

 

دستی به در نیاز بردیم

 

با غمزه خود به ناز خواندند

 

مطرب به ره عراق میزد

 

در گوشه ای از حجاز خواندند

 

ما شیعه ی آل مصطفی ایم

 

آئینه ی کربلا نمائیم

 

ای تشنه شهید سر بریده

 

دل از سر و پسر بریده

 

در ظهر عطش مگر چه دیدی

 

کز جان و جهان نظر بریدی

 

ای آب حیات دین احمد

 

ای کشتی امت محمد

 

تو نوح تمام ما سوائی

 

تاج سر عرش کبریائی

 

حب تو اقامه نماز است

 

ذکر تو هماره دلنواز است

 

ای ناز تو بهترین سرآغاز

 

چشمی به نیاز ما بیانداز

 

یک چشمه نگر نماز ما را

 

پر کن قدح نیاز ما را

 

چشم تو شراب خانه ی ماست

 

این مستی و می بهانه ی ماست

 

از روز ازل نیازمندیم

 

بر جام لب تو آزمندیم

 

ای لعل تو گوهر تبسم

 

بگشای لب از سر تبسم

 

ای راهنمای رهنوردان

 

ما را خس و خار نگردان

 

سوگند تو را به لن ترانی

 

کین قافله را ز خود نرانی

 

تیریم که بسته بر کمانیم

 

لطفی که ز چله نمانیم

 

لنگیم فتاده در کف طور

 

وز لحظه دیدن تو مسرور

 

گفتیم که شعله شجر کو؟

 

گفتی که گدازه جگر کو؟

 

آنکس که ز خود عبور دارد

 

آیینه به شمع طور دارد

 

ماییم غریق و غرق دردیم

 

دنبال تو در کجا بگردیم

 

در رهگذر امید و بیمیم

 

در حسرت یک تپش نسیمیم

 

ای زمزمه ی نسیم برخیز

 

ما را به هوای خود بر انگیز

 

ای رایحه ی تو روح پرور

 

موج نفس تو نوح پرور

 

ماییم و هزار رود سرکش

 

دریا دریا خروش و آتش

 

ما شعله ی پیچ و تاب داریم

 

از داغ تو التهاب داریم

 

این شعله هجوم ناله ی ماست

 

آبی است که در پیاله ی ماست

 

روزی که به ما پیاله دادی

 

تعلیم فغان وناله دادی

 

جامی که به ما نوالله کردی

 

ما را به غمت حواله کردی

 

ای خواجه که واجب الوجودی

 

آن دم که کسی نبود بودی

 

گفتی که به ناله مستمندی

 

بر گریه ی عاشقان بخندی

 

خرسندی تو به زاری ماست

 

چشم تو به اشک جاری ماست

 

ای اول و آخر زمانه

 

ای ظاهر غایب از میانه

 

خود می دانی که هرچه هستیم

 

در دایره از می تو مستیم

 

تا از نفست وجود داریم

 

سر بر خاک سجود داریم

 

ما را ازلی محمدی کن

 

سر خوش ز شراب احمدی کن

 

هر چند دهان بسته داریم

 

از درد دلی شکسته داریم

 

ماییم خراب سازش تو

 

محتاج دمی نوازش تو

 

هر چند که سر به سایه نقصیم

 

لطفی که میان خون برقصیم

 

در فصل به خون تپیدن ما

 

دستی بگشا به چیدن ما

 

ای کاش که در غمت بمیرم

 

کز چشم تو خونبها بگیریم

 

ای روح مباشران توحید

 

سرحلقه ی ناشران توحید

 

ای خال تو نقطه ی نبوت

 

وی خط تو مصحف مروت

 

ای چشم تو چشمه ی عنایت

 

جان همه ی جهان فدایت

 

ای سایه فکنده بر سر خاک

 

لولاک لما خلقت الافلاک

 

فردا که به حشر رهسپاریم

 

چشمی به شفاعت تو داریم

 

ای ساقی باده الهی

 

سر مست اراده ی الهی

 

ما را مددی که مست گردیم

 

بیرون ز هر آنچه هست گردیم

 

تا خرقه عقل را بسوزیم

 

صد شعله ز عشق بر فروزیم

 

ما را به نسیم یار بسپار

 

خاکسترمان به باد بسپار

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک

 

پا و تاول چهره ی چین و چروک

 

سال ها صورت به صورت بافتیم

 

تا ز صورت ها کدورت یافتیم

 

یک نظر بر قامتی رعنا نبود

 

یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

 

گرچه قرآن را مرتب خوانده ایم

 

از قلم نقش مرکب خوانده ایم

 

سوره ها خواندیم بی وقف و سکون

 

کس نشد واقف به سر یسطرون

 

سر حق مستور مانده در کتاب

 

عالمان علم صورت در حجاب

 

تا به کی در لفظ مانی همجو من

 

سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

 

ای برادر عالمان بی عمل

 

همچو زنبورند لکن بی عسل

 

علم ها مصروف هیچ پوچ شد

 

جان من بر خیز وقت کوچ شد

 

از نفوس نفس خود امداد گیر

 

سیر معنا را ز مجنون یاد گیر

 

ای خوش آن جهلی که لیلایی شوی

 

هر نفس لا هوی الایی شوی

 

زین همه الفاظ بر هم تافتن

 

لب معنا را نخواهی یافتن

 

همچو یحیی گر نهی سر در طبق

 

می شود عریان ز چشمت سر حق

 

هر کسی از سر حق آگاه شد

 

نور مطلق شد فنا الله شد

 

تیغ بند از بال مردان باز کرد

 

هرکه در خون پرسه زد پرواز کرد

 

غیر ممکن نیست پرواز اینچنین

 

چشم دل بگشا و عاشورا ببین

 

جوشن دین پشت بر تن کن که باز

 

طبل می غرد که که برپا کن نماز

 

این نماز ای دل نماز باطل است

 

با وضو در جاری خون مبطل است

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

پدر و مادر

 

پدر وقت ی اذان می گفت غم داشت

 

صدای دلنشینش زیر و بم داشت

 

همیشه ذکر مولا بر لبش بود

 

که مولا مایه ی تاب وتبش بود

 

پدر می رفت سوی جانمازش

 

که بالاتر برد دست نیازش

 

پدر میگفت با یک حال غمگین

 

اغثنی یا غیاث المستغیثین

 

همیشه مادرم یاد علی بود

 

کنیز عشق اولاد علی بود

 

مرا تعلیم ذکر یا علی دادد

 

طریق عشق والفت با علی داد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

از عدالت گر تو می خواهی دلیل

 

یاد کن از آتش و دست عقیل

 

جان مولا حرف حق را گوش کن

 

شمع بیت المال را خاموش کن

 

شیعگی آیا شکم پروردن است

 

یاد روز جنگ عذر آوردن است

 

این تجملها که بر خوان شماست

 

زنگ مرگ و قاتل جان شماست

 

شیعگی آیا فقط خوابیدن است

 

روی مولا را به رویا دیدن است

 

فاش می گویم که مولایم علی است

 

هر که مولا را نبیند شیعه نیست

 

ای شمایان آشنا با درد من

 

نور چشمان بیابام گرد من

 

بنگرید آوازه ی تبعید را

 

آن که از نا اهل سر پیچید را

 

گرد این تبعید بر دامان من

 

مهر تاییدی است بر ایمان من

 

ناله ی من نطفه در تبعید بست

 

زیر بار فاستقم پشتم شکست

 

نعش من بر دوش بی چون و چرا

 

می کشد بر دوش تابوت مرا

 

حال مارا از اباذر بازپرس

 

وز عقابان شیوه ی پرواز پرس

 

کیستم دلداده ی درد آشنا

 

سینه ای با تیغ نا مرد آشنا

 

من کیم زندیق بی نام و نشان

 

کز برم دل می رود دامن کشان

 

من چه گویم یک رگم هشیار نیست

 

شیعه را با کار عالم کار نیست

 

کار من بی پا و بی سر رفتن است

 

از مسلمانی فراتر رفتن است

 

شهوت فرماندهان روم و ری

 

می برد سرهای ما را روی نی

 

بشنو از نی چون حکایت می کند

 

شیعه را در خون روایت می کند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دست ساقی چون سر خم را گشود

 

جز محمد هیچ کس آن جا نبود

 

جام آن آیینه را سیراب کرد

 

وز جمالش خویش را بی تا ب کرد

 

موج زلف مصطفی را تاب داد

 

ذوالفقار غیرتش را آب داد

 

در پی احمد علی آمد پدید

 

در کف او بود میزان و حدید

 

بوالعجب بین روح حق را در دو جسم

 

حر دو یک معنی ولیکن دردو اسم

 

در حقیقت هر دو یک آیینه اند

 

یک زبان و یک دل و یک سینه اند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

آفرینش بر مدار عشق بود

 

مصطفی آیینه دار عشق بود

 

میم او شد مرکز پرگار عشق

 

در تجلی بر سر بازار عشق

 

تا قلم بر حلقه ی صادش رسید

 

شد الم نشرح لک صدرک پدید

 

طا طریق عشق بازی را نوشت

 

یا یقین عشق بازان را نگاشت

 

خلق عالم بیش از این یارا نداشت

 

دست حق تا خشت آدم را نهاد

 

بر زبانش نام خاتم را نهاد

 

نام احمد نام جمله انبیاست

 

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

 

از مناره پنج نوبت پر خروش

 

نام احمد با علی آید به گوش

 

روز و شب گویم به آوای جلی

 

اکفیانی یا محمد یا علی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

چهارده معصوم

 

یک نظر بر پرده ی نقاش کن

 

تاب گیسوی قلم را فاش کن

 

آفرین گو پنجه ی معمار را

 

تا نماید بر تو این اسرار را

 

فاش می گوید به ما لوح و قلم

 

از وجود چارده بی بیش و کم

 

چارده گیسوی در هم ریخته

 

چارده حبل فلک آویخته

 

چارده ماه فک پر باز کن

 

چارده خورشید هستی ساز کن

 

چارده پرواز در هفت آسمان

 

هر یکی رنگین تر از رنگین کمان

 

چارده الیاس در باد آمده

 

چارده خضر به امداد آمده

 

چارده کنعانی یوسف جمال

 

چارده موسی به سینای کمال

 

چارده نوح به دریا متصل

 

چارده روح جدا از آب و گل

 

چارده دریای مروارید جوش

 

چارده سیل سراپا در خروش

 

چارده گنجینه ی علم لدن

 

چارده شمشیر پولاد آب کن

 

چارده سر چارده سردار دین

 

چارده تفسیر قرآن مبین

 

چارده پروانه ی افروخته

 

چارده شمع سراپا سوخته

 

چارده سرمست بی جام و سبو

 

جرعه نوش از باده ی اسرار هو

 

چارده می خانه ی ساقی شده

 

وجه ربک گشتهو باقی شده

 

چارده منصور منصور آمده

 

کلهم نور علی نور آمده

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

اون آقایی که شبارد می شد از کوچه ی ما کیسه به دوش کو

 

رد پای پر خراش و بی خروش کو

 

اون آقای خرقه پوش کو

 

کجاست اون آقا که پینه های دستاش مرهم دلا ی ما بود

 

نفس سبز نیگاهش

 

همیشه حلال مشکلای مابود

 

میشه یک بار دیگه سر بزنه به خونه ی ما

 

بگیره نشونی از غربت بی نشونه ی ما

 

موهای آقا سفیده

 

جوونا کیسه رو از آقا بگیرید

 

قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید

 

جوونا آقا بشین

 

زنده کنین رسم جوون مردی رو امشب یتیما منتظرند

 

زنده کنین شیوه ی شب گردی رو امشب

 

یتیما پشت درا خونشون منتظر آقا نشستن

 

گوش به زنگ تق تق یه جفت صدای پا نشستن

 

موهای آقا سفیده

 

جوونا کیسه رو از آقا بگیرید

 

قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

حیدر کرار نیم خانه نشینم ولی

 

جان به فدای جگر سوخته ات یا علی

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

دستای پینه بسته ی علی به همراه منه

 

خونه نشینی علی آتیش به جونم میزنه

 

تو کوله بار شعر من اسم قشنگ علیه

 

قافیه ی تنگ دلم از دل تنگ علیه

 

تو کوچه ها ی غربتم نشونی از مولا میدن

 

اهل محل سلاممو جواب سر بالا میدن

 

به من میگن علی کیه

 

علی امام عاشقاس

 

به من میگن علی چیه؟

 

داغ دل شقایقاس

 

توی نجف یه خونه بود

 

که دیواراش کاگلی بود

 

اسم صاحب اون خونه مولای مردا علی بود

 

نصف شبا بلند میش د

 

یه کیسه داشت که بر میداشت

 

خرما و نون و خوردنی هر چی که داشت تو اون می ذاشت

 

راهی کوچه ها می شد تا یتیما رو سیر کنه

 

تا سفره ی خالیشونو پر از نون و پنیر کنه

 

شب تا سحر پرسه می زد پس کوچه های کوفه رو

 

تا پر بارون بکنه

 

باغای بی شکوفه رو

 

عبادت علی مگه میتونه غیر این باشه

 

باید مث علی بشه هر کی که اهل دین باشه

 

غیر علی کی می تونه

 

محرم راز من بشه

 

درد دلم رو گوش کنه تا چاره ساز من بشه

 

فردا اگه مهدی بیاد

 

دردا رو درمون می کنه

 

آسمون شهرمونو ستاره بارون میکنه

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

پس از زهرا علی بی همزبان شد

 

اسیر امتی نامهربان شد

 

علی تنهاست در یک قوم گمراه

 

زبانش را که می فهمد به جز چاه

 

پس از او کیسه ی نان و رطب کو

 

صدای ناله های نیمه شب کو

 

خدایا کاش آن شب بی سحر بود

 

که تیغ ابن ملجم شعله ور بود

 

اذان گفتند و ما در خواب بودیم

 

علی تنها به مسجد رهسپر بود

 

در آن شب تا قمر در عقرب افتاد

 

غم عالم به دوش زینب افتاد

 

فدک شد پایمال نا نجیبان

 

علی لرزید و در تاب وتب افتاد

 

یقین دارم به جرم فتخ خیبر

 

فدک در دست آل مرحب افتاد

 

علی جان کوفیان غیرت ندارند

 

که فرمان تو را گردن گذارند

 

علی جان کوفیان خفت پذیرند

 

که دامان بلندت را بگیرند

 

علی جان کوفیان با سیاست

 

جدا کردند دین را از سیاست

 

به نام دین سر دین را شکستند

 

دو بال مرغ آذین را شکستند

 

به پیشانی اگر چه پینه دارند

 

ز فرزند تو در دل کینه دارند

 

شغالان شیرها را سر بریدند

 

کبوتر بچگان را پر بریدند

 

بیا زهرا علی در بستر افتاد

 

چنان شمعی که در خاکستر افتاد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

بی تو لب به خنده وا نمی کند علی

 

بی تو فضه را صدا نمیکند علی

 

گوشه ای حسن نشسته گوشه ای حسین

 

گوشه ای به ناله ی شبانه زینبین

 

فاطمه پشت در افتاد لگد سنگین بود

 

تلخی کام علی بر چه کسی شیرین بود

 

تفسیر زهرا این دو حرف است

 

قامت خمیده محراب کوتاه

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

امام رضا

 

چشماتو وا کن آقا جون بالای خستمو بین

 

منو نیگا کن آقاجون دل شیکستمو ببین

 

دلت میاد کبوترات تو حرمت پر نزنند؟

 

به سایبون دستای مهربونت سر نزنند؟

 

میدونی می خوام چه کار کنم

 

می دونی می خوام کجا برم

 

می خوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم

 

اونجا که گنبدش طلاس

 

باکفتراش پر بزنم

 

دوسش دارم اماممه

 

در خونشو در بزنم

 

بعضی شبا تو خونمون بابام به مادرم میگه

 

می خوام برم امام رضا به خدا دلم تنگه دیگه

 

بابام می گه امام رضا مریضا رو شفا میده

 

دوای درد مردمو از طرف خدا میده

 

می خوام برم به مشهد و یه هفته اونجا بمونم

 

تو حرم امام رضا نماز حاجت بخونم

 

بهش بگم امام رضا مریضا رو شفا بده

 

دوای درد مردمو از طرف خدا بده

 

می خوام بیام به مشهدت

 

به طواف کفترای حرمت

 

براشون یه کیسه گندم بیارم

 

خبر از دردای مردم بیارم

 

بهشون بگم برام دعا کنند

 

اونقدر تا که تو رو رضا کنند

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

کاش جاروکشی صحن نصیبم می شد

 

دل من خادم مولای غریبم می شد

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

و آخرین شعر آقاسی به نقل دوستانش

 

کربلا سنتور اسرار خداست

 

*****************

 

این که غوغا می کند من نیستم

 

نوشته ای از سید کمال میرهاشم زاده (شاعر) درباره مرحوم آغاسی

 

سلام بر تو و بر نیزه ای که حامل توست

 

به محملی که درونش تمامی دل توست

 

سلام بر حسین (ع) سرور آزادگان جهان

 

و سلام بر شاعری آزاده که دست به دامان حسین (ع) است و بس ؛

 

سلام بر او که عطر یاس را در کربلا استشمام کرده است ، جانبازی عباس(ع) را به نظاره نشسته است و بوسه ای از دست آنها چیده است.

 

سلام بر او که درنگاهش :

 

کربلا سنتور اسرار خداست

 

شرح هفتاد و دوسرازهم جداست

 

سلام بر او که می دانیم و خود نمی داند که چیست ؟ آن چنان که می گوید :

 

نمی دانم چه هستم هرچه هستم

 

قلم چون تیغ می دهد به دستم

 

نه دهبل ، نه فرزدق ، نه کمیتم

 

ولیکن خاک پای اهل بیتم

 

سلام بر او که قلم درستش برای خوشنویسی نیست ، برای حق نویسی است چرا که :

 

بلوغ خوشنویسی حق نویسی است

 

مقید خوانی و مطلق نویسی است

 

خوشا آنانکه از او می نویسند

 

زخط و خال و ابرو می نویسند

 

سلام بر او که ...

 

هر کجا یاد و خاطره  شهیدان جاری است ، شعرهای محمد رضا آقاسی برتارک آن می درخشد.

 

هر کجاعلم خیمه سید الشهدا (ع) برپاست. اوست که فریاد بر می آورد :

 

بی سر و سامان توام یا حسین (ع)

 

دست به دامان توام یا حسین (ع)

 

هر کجا نام امیر عشق ، مولای عاشقان ، علی (ع)  لبها نقش بسته است ، محمد رضا شیعه نامه بردلهای عاشقان می بارد ، چنانکه  :

 

شیعه یعنی دست  بیعت با غدیر

 

بارش ابر کرامت بر کویر

 

و هر کجا که پدر شهیدی بانوای غریبانه  دل خویش ، مشغول :

 

من بال و پر شهید را می بوسم

 

پا تا به  سر شهید را می بوسم

 

دستم نرسد اگر به دامان شهید

 

دست پدر شهید را می بوسم

 

هر کجا مادر شهیدی به یاد فرزند شهیدش از آسمان ابری چشمانش باران دلتنگی می بارد و محمدرضاست که می گوید :

 

ای دوست ،  به خنجر شهیدان صلوات

 

بر قامت بی سر شهیدان صلوات

 

از دامن زن مرد به معراج رود

 

بردامن مادر شهیدان صلوات

 

هر کجا فرزند شهیدی عاشقانه های خویش را می سراید ،  درد دل محمد رضا چنین سر می زند که :

 

به من می گفت فرزند شهیدی

 

که بابای شهیدم راندیدی ؟

 

هر کجا مهر ولایت ، دردلهای مومنان پرتو افشانی می کند ،  عطر نفس محمد رضا آقاسی این گونه جاری است که :

 

ولایت بی  بلا معنا ندارد

 

نجف بی کربلا معنا ندارد

 

هر کجا عشق خدایی  تکنوازی می کند ، سخن محمد رضاست که از زبان شیعیان چنین طلوع می کند :

 

شیعه یعنی عشقبای با خدا

 

یک نیستان تکنوازی با خدا

 

ای جنگ چه شد که قهر کردی؟

 

درکام امام (ره) زهر کردی

 

این مرز میان مرد و نامرد

 

گر مرد رهی دوباره بر گرد

 

محمد رضا را با شعر آشنا کرد و شعر محمد رضا را با ولایت و شهادت . آغاسی ، محمد رضا اندیشه های من است . اندیشه هایم با شعرهایش در عشق ازلی گره خورده است. شعرهایی که هماره پایدار و ماندگار است و او همچون شعرهایش ، تا همیشه زنده و جاوید است.

 

محمد رضا آقاسی در برهه ای از زمان ظهورکرد که عامه مردم را با شعر پیوند داد و آن هم با شعر پایداری ؛ فرهنگ و ادبیات آیینی این دیار ، زحمات و خدمات محمد رضا را درتاریخ خود به روشنایی خورشیدی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ثبت و ضبط کرده است.

 

یکی از ویژگیهای شاخص محمد رضا مرکب خوانی است . بدین سان که در یک دوره شعر خوانی چندین قالب شعری را یکی از پس دیگر می خواند بدون اینکه رشته  کلام درذهن مخاطب از کف برود . بی تردید یکی دیگر از ویژگیهای مهم شعرهای محمد رضا شینداری بودن آن است چنانکه مخاطب با خیلی از اشعار نوشتاری اش آن ارتباط عمیق و اثر گذار را بر قرار نمی کند و اینچنین است که دلهای مخاطبانش دفتر شعرهای اوست .وقتی شعر می خواند گویی  تمام وجودش هم نوا با او شعر می خواند  و اینگونه غوغایی در دلهای مخاطبان می افکند اما خودش می گوید :

 

تا نباشد جذبه ، روشن نیستم

 

این که غوغا می کند من نیستم

 

من چون مجنونم که در لیلای خود

 

نیستم در هستی مولای خود

 

با این همه آیا او شاعر نیست؟ آخرین تماس تلفنی من با محمد رضا روزهای پایانی اردیبهشت امسال بود. به من گفت :  سید!

 

یک روزنامه را هماهنگ کن تا حرفهایی را بزنم . گفتم : محمد جان ! بی خیال این ماجرا ،  گفت : نه سید ! می خواهم حرفهای آخرم را بزنم . گفتم : مگر حرفهای اولت را چه کسانی شنیده اند!؟ تو حرفهایت را با شعرهایت می زنی

 

گفت : به عنوان شاعر نمی خواهم صحبت کنم . مگر تو می دانی که من شاعر نیستم گفتم چطور ؟ گفت : در" کنگره شعر دفاع مقدس " که حضور ندارم ، در همایش چهره های ماندگاردعوت نیستیم  و ... گفتم : آهان ! یادم نبود محمد جان که از این جنبه شاعر نیستی ...  گفتم : دیگرتا کی صبر کنیم و ...

 

و در ادامه بعد از رد و بدل شدن چند جمله بین من و او ، گفت که امسال ، سالی است که نوید بخش " ظهور " است ، ظهور نزدیک است  و ...

 

قرار شد با یک روزنامه  وقتی را برای مصاحبه با او معین کنیم که متاسفانه آن وقت دیگر تعیین نشد وامروز ما مانده ایم و کوله باری سنگین از مسئولیتی که محمد رضا آقاسی تا ظهور بردوشمان نهاده است .

 

امید که بتوانیم آن گونه که باید ، راهش را رهرو باشیم ، خدایش رحمت کند.

 

*************

 

******************

 

***********************

 

******************************

 

 

 

مرحوم حاج محمد رضا آغاسی

 

ردیف

 

 

موضوع

 

 

اجرا

 

 

حجم

(KB)

 

 

زمان

 

1

 

 

ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش (جدید)

 

 

 

 

1.734

 

 

0:04:55

 

2

 

 

به خوبا سر میزنی مگه ما بدا دل نداریم

 

 

 

 

1,282

 

 

0:03:37

 

3

 

 

هر کسی کسی دارد یار نو رسی دارد

 

 

 

 

502

 

 

0:02:50

 

4

 

 

کیست علی حیدر دُلدُل سوار

 

 

 

 

727

 

 

0:04:07

 

5

 

 

روز و شب گویم به آوای جلی

 

 

 

 

681

 

 

0:03:51

 

6

 

 

از ذکر علی مدد گرفتیم

 

 

 

 

180

 

 

0:01:00

 

7

 

 

علی امام من است و منم غلام علی

 

 

 

 

492

 

 

0:02:46

 

8

 

 

با همه لحن خوش آواییم

 

 

 

 

1,446

 

 

0:04:05

 

9

 

 

چون دست خدا فشرد دستم را

 

 

 

 

179

 

 

0:01:23

 

10

 

 

به نام خداوند مردان جنگ

 

 

 

 

103

 

 

0:00:46

 

11

 

 

از ذکر علی مدد گرفتیم    آن چیز که می شود گرفتیم

 

 

 

 

148

 

 

0:02:10

 

12

 

 

آن شب که بتان نماز خواندند    ما را به حريم راز خواندند

 

 

 

 

348

 

 

0:05:16

 

13

 

 

دلم تنگ شهیدان است امشب

 

 

 

 

36

 

 

0:00:26

 

14

 

 

فصل عزا آمد و دل غم گرفت    خیمه ی دل بوی محرم گرفت

 

 

 

 

305

 

 

0:04:35

 

15

 

 

دل من فدای دو دست اباالفضل

 

 

 

 

302

 

 

0:04:34

 

16

 

 

غنچه می بينم دلم پر می زند   بوسه بر قنداق اصغر می زند

 

 

 

 

190

 

 

0:02:49

 

17

 

 

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

 

 

 

 

158

 

 

0:02:19

 

18

 

 

حیدر کرار نیـَم، خانه نشینم ولی ...

 

 

 

 

211

 

 

0:03:09

 

19

 

 

میخوام برم امام رضا ...

 

 

 

 

124

 

 

0:01:48

 

20

 

 

علی علی مولا ...

 

 

 

 

224

 

 

0:03:20

 

21

 

 

یک قوم تو را شهید می خوانند ...  (درباره احمد متوسلیان)

 

 

 

 

170

 

 

0:02:30

 

22

 

 

کيست علی؟ حيدر دُلدُل سوار    صاحب لوح و قلمُ ذوالفقار

 

 

 

 

274

 

 

0:04:07

 

23

 

 

خبر آمد خبری در راه است   سرخوش آن دل که از آن آگاه است

 

 

 

 

450

 

 

0:06:50

 

24

 

 

گفت فحشا در کجا آيد پديد؟    گفتمش در کوچه های بی شهيد

 

 

 

 

1.550

 

 

0:23:53

 

25

 

 

زهرا اگر نبود محمد يتيم بود    پربار نخل سبز ولايت عقيم بود

 

 

 

 

1.990

 

 

0:30:41

 

26

 

 

گام بردارم ولی با ياد تو     سر نهم بر دامن اولاد تو

 

 

 

 

1.956

 

 

0:30:09

 

27

 

 

چهارده کنعانی يوسف جمال    چهارده موسی به سينای کمال

 

 

 

 

1.955

 

 

0:30:08

 

28

 

 

به جای آنکه همه ساله تو سوی مکه روی

 

 

 

 

1.984

 

 

0:30:34

 

29

 

 

مشک من لبریز آب و آبروست

 

 

 

 

1.956

 

 

0:30:08

 

30

 

 

"زکُل ُّ مَن عَلیها فان" چه دانی؟

 

 

 

 

175

 

 

0:02:35

 

31

 

 

قلم تا وحی را بال و پر آمد     نماز کاتبان سنگین تر آمد

 

 

 

 

140

 

 

0:02:02

 

 

 

پخش آن لاين و دانلود آثار صوتي مرحوم محمد رضا آقاسي

 

پدر وقتي اذان ميگفت غم داشت

 

 

۱.۹۶ مگابايت

 

 

۳۹ دقيقه

 

پدرم گفت پدر جان زن اگر زن باشد

 

 

3.03مگا بايت

 

 

60 دقيقه

 

آن شب که بتان نماز خواندند

 

 

۳.۸۱ مگابايت

 

 

۶۳ دقيقه

 

به جاي آنکه همه ساله به مکه روي

 

 

۳.۰۱ مگابايت

 

 

60 دقيقه

 

فرهنگ عاشورا

 

 

۲.۹۶ مگابايت

 

 

۶۰دقيقه

 

حضرت محمد

 

 

۲.۸۰ مگابايت

 

 

۵۹ دقيقه

 

نبوت

 

 

۳.۹۰مگابايت

 

 

۶۰دقيقه

 

مثنوي شيعه

 

 

۳.۱۲ مگابايت

 

 

6۶ دقيقه

 

شور شهيدان

 

 

۲.۸۰مگابايت

 

 

۶۱ دقيقه

 

خميني (سياسي)

 

 

۲۸۶ کيلو بايت

 

 

۰۵ دقيقه

 

مرغ دلم راهي قم ميشود

 

 

392 کيلو بايت

 

 

۱۲ دقيقه

 

به نام خداوند مردان جنگ

 

 

۱۷۶ کيلو بايت

 

 

۰۵دقيقه

 

چون دست خدا فشرد دستم را

 

 

170 کيلو بايت

 

 

۰۴ دقيقه

 

علي رفت چون او ابر مرد کو

 

 

470  کيلوبايت

 

 

۰۵ دقيقه

 

از ذکر علي مدد گرفتيم

 

 

2.08 مگابايت

 

 

۴۷ دقيقه

 

با همه لحن خوش آواييم

 

 

237 کيلو بايت

 

 

۰۴ دقيقه

 

مرغ دلم زمزمه سر ميدهد

 

 

286 کيلو بايت

 

 

۱۰ دقيقه

 

اون آقايي که شبها رد ميشد از کوچه ما

 

 

768 کيلو بايت

 

 

۴۷ دقيقه

 

راز سه مظلومه

 

 

۲۳۷ کيلو بايت

 

 

۰۵ دقيقه

 

اي زنده دلان ظهور نزديك است

 

 

۲۸۶کيلو بايت

 

 

۰۵ دقيقه

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

38:33

 

 

2422

 

 

منیت را اگر از خود برانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

10:19

 

 

1502

 

 

مرگ اگر اسب مرا زین کند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

27:56

 

 

1059

 

 

هر زمان یاد جماران می کنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

28:54

 

 

923

 

 

نماز من دو رکعت انتظار است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:27

 

 

713

 

 

به نام خداوند مردان جنگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

48:18

 

 

731

 

 

از روز ازل نیازمندیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

3:07

 

 

1089

 

 

می نهد سر بر سر زانوی دین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

2:49

 

 

1061

 

 

من ماندم و گوشه دلی تنگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:48

 

 

1020

 

 

از ذکر یا علی مدد گرفتیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

2:08

 

 

769

 

 

آنان که امام را پذیرفتند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

1:47

 

 

707

 

 

آمد گه شادمانی ای مردم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

6:06

 

 

860

 

 

از ذکر علی مدد گرفتیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

7:42

 

 

880

 

 

باز کنم راز سه مظلومه را

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

7:25

 

 

814

 

 

هر کسی کسی دارد یار نو رسی دارد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:18

 

 

858

 

 

میدونی میخوام چیکار کنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:08

 

 

1837

 

 

خبر آمد خبری در راهست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

3:29

 

 

683

 

 

او کیست همان که عدل و میزان است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:18

 

 

900

 

 

او آقایی که شبا رد می شد از کوچه ما کیسه بدوش کو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

3:43

 

 

997

 

 

با همه لحن خوش آواییم در به در گوشه تنهاییم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

2:17

 

 

1569

 

 

ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:34

 

 

705

 

 

به نام خداوند مردان جنگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:18

 

 

744

 

 

تمام فتنه ز حکم شریح قاضی شد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

3:08

 

 

1066

 

 

حسین بن علی در خون شنا کرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

3:17

 

 

1045

 

 

خواب می دیدم که در بیداریم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پخش

 

 

 

 

 

دریافت

 

 

 

 

 

4:39

 

 

1149

 

 

در آن مجلس که شور بی شعور است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرغ دلم زمزمه سر می دهد، ناله یا فاطمه(س) سر می دهد -:- مرحوم محمد رضا آقاسی

 

 

 

يکي از اشعار پرشور سياسي اجتماعي مرحوم محمد رضا آقاسي

 

 

 

خبر آمد خبري در راه است، سر خوش آن دل که از آن آگاه است، شايد اين جمعه بيايد... شايد، پرده از چهره گشايد... شايد -:- مرحوم محمد رضا آغاسي

 

 

 

زندگی نامه

 

محمدرضا آقاسي، 24 فروردين ماه سال 1338 در تهران در خانواده‌اي مذهبي و شاعر متولد شد. وي به علت اختلاف نظر با مسئولين هنرستان تجسمي ادامه تحصيل نداد و به مدرك سيكل اكتفا كرد. آقاسي قبل از انقلاب، در سالهاي 55 و 56 به عضويت انجمنهاي ادبي آن زمان درآمد و بعد از انقلاب نيز از محضر اساتيدي چون مهرداد اوستا و يوسف ميرشكاك استفاده نمود.

 

وي از سال 51 شروع به سرودن شعر نمود اما عمده اشعار وي متعلق به سالهاي 68 به بعد است.

 

آقاسي مدتي نيز در جبهه‌هاي جنگ در مناطق شوش دانيال و جزيره مجنون و سه راه جفير و شلمچه بود.

 

از وي كه با مثنوي بلند شيعه در جامعه شناخته شد، اشعار زيادي در خصوص جبهه و اهل بيت بر جاي مانده است.

 

محمد‌رضا ‌آقاسي‌،شاعر و مثنوي‌سراي اهل بيت عصمت‌و‌طهارت‌،در سن‌‌٤٦ ‌سالگي‌،بامداد سه شنبه سوم خرداد ماه ٨٤ به علت عارضه قلبي در مركز تخصصي قلب تهران دار فاني را وداع گفت.‌پيكر وي 5 خردادماه از مقابل معراج الشهداي تهران تشييع و در قطعه ۲۵ شهيدان بهشت زهرا به خاك سپرده شد.

 

روحش شاد

 

 

 

مصاحبه

 

ضمن معرفی خودتان لطفا مختصری از زندگیتان را بیان بفرمایید.

 

بسم‌‌الله‌الرحمن‌الرحیم. من محمدرضا آقاسی، فرزند ششم، پسر چهارم که در 24 فروردین 1338 در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمدم پدرم در بازار تهران مغازه کبابی داشت. آخرین مدرک تحصیلی من، سوم راهنمایی است. دو سال هم در هنرستان تجسمی‌ پسران درس خواندم اما از بس با ناظم و اساتید آنجا اختلاف نظر داشتم، در سن 16 و 17 سالگی موجب این شد دو سال ما را مردود و سپس اخراج کنند.

 

شما سرودن شعر را از چند سالگی آغاز کردید و چگونه متوجه چنین استعدادی در خود شدید؟

 

دو برادر بزرگتر من به نام‌های «محمد حسن» و «محمد مهدی» در مسائل شعر قبل از من کار می‌کردند و خواه ناخواه این مطلب در منزل ما بود. شاهنامه‌خوانی یا حافظ‌خوانی و یا تذکرة‌الاولیا‌خوانی برادرم محمدحسن و نیز چون مادرم هم مداح اهل بیت بود و عمدتا دیوان جوهری را یا بعضی از اشعار صغیر اصفهانی و امثال اینها را در منزل می‌خواند تا حفظ شود تا در مجالسی که می‌رود بتواند به راحتی و با تسلط اداره کند. به همین دلیل صدای شعر همیشه در گوش ما زمزمه می‌شد و آشنایی من با حافظ شاید از سال 50 به بعد، یعنی در سن 12و 13 سالگی بود اما تقریبا سال 51 و 52 اولین کلمه‌ها رو من به هم می‌بافتم. تا به مرور زمان کم کم شروع کردیم با همان سن کم و با همان دیدگاه‌های آن زمان قبل از انقلاب خودمان، کلمه‌هایی را سر هم می‌کردیم. همچنین من قبل از انقلاب اسلامی (سال‌های 55 و 56) به بعضی از انجمن‌های ادبی آن زمان می‌رفتم و هم اشعار شعرا می‌شنیدم و هم نوشته‌های خودمان را که فکر می‌کردیم شعر هست، می‌خواندیم و به نوعی خودمان را محک می‌زدیم و بعضی وقت‌ها شعرها نقد می‌شد و یواش یواش رسیدیم تا آنجا که بعد از انقلاب از محضر بعضی از دوستان و اساتید خوب همچون استاد مهرداد اوستا و استاد یوسف میرشکاک، درس‌ها گرفتیم و تا به اینجا رسیدیم.

 

اولین شعری که سرودید را به خاطر دارید؟

 

اولین شعر یا اولین بافته، این با هم فرق می‌کنه. آن چیزی که مورد نظر هست، اگر شعر باشه؟ من هنوز خودم این چیزهایی که مردم میگن شعر هست شعر نمی‌دانم. اگر مسئله اولین کلام بافته شده باشه، فرق می‌کنه ولی خب. در آن اوایل کارهایی که بوده در حد شعر نبوده و نیست و من الان شعرهایی که در جاهای مختلف می‌خوانم عمدتا از سال 1368 به بعد سروده شده. یعنی آن سابقه 16 و 17 سال قبلش را من به عنوان شعر قبول ندارم.

 

برای بیان یک شعر چه حالاتی باید رخ دهد تا آن اشعار بر ذهن جاری شود؟

 

اصولا هنر آینه روح انسان است و در حالت عادی چیزی به وقوع نخواهد پیوست. مگر این‌که شادی یا غمی‌ مضاعف از حالت اولیه انسان، برای انسان پیش بیاد. اگر شما یک حوض را در نظر بگیرید این در حالت عادی هیچ موجی نداره ولی اگر یک ریگ داخل این حوض بیندازید، یک موج در داخل حوض ایجاد میشه و این ریگ هرچه درشت‌تر باشه و به سنگی بزرگ برسه، یقینا امواجی که در این حوض به وجود میاد، خیلی بزرگتر و قوی‌تر خواهد بود و اگر این سنگ هرچه سنگین‌تر و با شدت بیشتری با این حوض برخورد کنه، چه بسا که آب‌هایی را از این حوض بیرون بریزه. لذا به نظر من، هنر کلا همچنین حالتی می‌تونه باشه که از انسان بیرون بریزه. این طور نیست که در حالت عادی انسان قلم به دست بگیره و هرچی که بناست به عنوان هنر و شعر یا خوشنویسی و یا... ایجاد کنه. بلکه باید در یک حالت به خصوصی قرار بگیری تا این حالت رخ دهد باید یک ضربه ای صورت بگیره. مثل کوه، کوه خود به خود صدا نمی‌کنه اگر صدایی در کوه پخش بشه انعکاس آن را می‌شنوی و هر چی این قوی‌تر باشه آن انعکاس قوی‌تره و هر چه دل انسان با اون موضوعی که می‌خواد مطرح کنه صمیمی‌تر باشه، یقینا کارش خیلی شیرین‌تر و قشنگ‌تر خواهد بود؛ چه در شادی چه درغم، چه در حماسه چه در درام و چه چیزهای مختلف.

 

شما هر موقع که اراده کنید می‌توانید شعر بگویید یا این‌که باید در یک ایام و حالات خاصی قرار بگیرید؟

 

من الان خیلی سال است که ارادی شعر نمی‌گم. یعنی امشب بشینم و برای فردا که یک روز به خصوص یا مناسبتی خاص هست، شعر بگم. عرض کردم سال‌های زیادیست که دیگه ارادی کار نمی‌کنم به قول اهل شعر، کوشش کار نمی‌کنم. اگر چیزی جوشید و آمد بیرون که آمد، اگر هم نیامد که نیامد. چون در هنر، بنا به کمیت کار نیست، بنا بر کیفیت کار است و کیفیت آن زمانی در کار انسان هست که آن درون انسان به آن مطلبی که می‌خواهد عنوان بشه، احساسات درونی گرایش‌های بیشتری داشته باشه.

 

شما با مثنوی بلند «شیعه» در جامعه ما شناخته شدید. یعنی هر جا که نام حاج‌محمدرضا آقاسی میاد، شعر شیعه در ذهن تداعی می‌شه. خیلی علاقه‌مندیم قدری درباره آن شعر بفرمایید و این‌که چه حالاتی رخ داد که چنین مثنویی را بسرایید و کلا مثنوی شیعه، چند بیت است؟

 

البته شعر و عشق یکیه. این‌که چگونه شد که عاشق معشوق شدی را نتوانی بگی، چه شد که مجنون، شیفته لیلی شد را نتوان کلماتی یافت تا عنوان کرد. فقط می‌تونم بگم عنایت اهل بیت (ع) است. من خودم هم الان حقیقتا تاکنون ابیات این مثنوی را نشمردم.ابیاتش چقدر است 500 بیت؟600 بیت؟ 700 بیت؟ دقیقا نمی‌دانم. از سال 1368 تاکنون هنوز پرانتزش را نبستم چون که پرانتزش را من باز نکردم که حالا بخوام پرانتز این طرف رو ببندم. خود اهل بیت عنایت کردن و تا آخر عمر هم ادامه خواهد داشت.

 

در وادی شاعری، برخی ابیات بر دل سراینده شعر می‌شینه شما از بین اشعارتان آن شعری که به خیلی به دلتان نشسته کدام بیت و شعر بوده؟

 

هنر، فرزند روح انسانه و یک هنرمند، همه بچه‌هایش را دوست داره، باز بستگی داره کدوم فرزند شما بیشتر به شما محبت کرده باشه. یقینا گرایشات به آن مطلب بیشتر خواهد شد و خوب یقینا هر جایی که ذکر علی(ع) و آل علی(ع)، ذکر آقا حضرت ولی عصر(عج) ذکر حضرت زهرا(س) ذکر آقا امام حسین(ع) باشه، یقینا دل بیشتر آرامش می‌گیرد و بیشتر به اون سمت گرایش پیدا می‌کنه. اما واقعا مشکله که در بین مثلا یکی، دو هزار بیت من یک بیت را بخوام بگم این از همه بهتره. مثلا شما یک وقت به گل‌فروشی می‌رید، سه رقم گل داره، یک رقمش را راحت‌تر می‌تونی انتخاب کنی اما یک موقع به گل‌فروشی میری پنج هزار نوع گل داره، انتخاب یک گل از این پنج هزار مدل گل، خیلی مشکله. من همه گل‌ها رو دوست دارم.

 

شما هنگام اجرای برنامه کلا اشعارتان را از حفظ قرائت و با یک شور و حرارتی برگزار می‌کنید. بفرمایید هنگام اجرای مراسم، چگونه آن را اداره می‌کنید؟

 

حافظ فرمود: «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست..... راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش».

 

اول توکل بر الله، توسل به اهل بیت و اذن گرفتن از خداوند و آقا رسول الله(ص) و آقا امیرالمؤمنین(ع) سلام بر خانم فاطمه(س) و سلام به آقا امام زمان(عج) و توسل خاص به خانم زینب(س).

 

شما دیوان اشعار دارید؟

 

من هنوز مجموعه چاپ نکردم انشالله اگر مولا امیرالمؤمنین(ع) اجازه بدهند. چشم.

 

شما در بین شعرای گذشته و معاصر با شعرهایتان با کدام یک از آنها ارتباط برقرار و از آنها در سروده‌هایتان تبعیت می‌کنید؟

 

من شاعر اولم، خواجه حافظ شیرازی ـ رحمةالله علیه ـ است و این نفی دیگر شعرای گذشته نیست بلکه به حافظ، بیشتر گرایش دارم و به نوعی آرامش بیشتری به من می‌دهد. اما در کنار حافظ، حکیم ابوالقاسم فردوسی، نظامی‌ گنجوی، صائب تبریزی، مولوی و امان سامانی. چون هر کدام به نوعی خصوصیت‌های خاص خود و لطافت‌های به خصوصی دارند و از معاصرین هم، من اکثر کارهایی که از شعرای معاصر هست مطالعه کردم و به همه رفقا هم که سؤال می‌کنند می‌گم بخونید؛ چه آنهایی که به عنوان شاعر انقلاب معرفی شدند و چه آنهایی که شاعر انقلاب نیستند. در هر صورت باید تکنیک‌ها را فرا گرفت تا بتوانیم با تاکتیک خودمان، حرفمان را واضح‌تر و قشنگ‌تر به خواننده و شنونده منتقل کنیم.

 

شما با انجمن شعرا مرتبط و عضو هستید؟

 

من خوشبختانه یا متأسفانه، فرصتی ندارم در انجمن‌های مختلف شرکت کنم. قبلا خیلی از این انجمن‌ها رفتم. بعضی از انجمن‌هایی بوده که چیزهایی داشته که به معلومات و معارف من اضافه کنه و بعضی‌ها هم بوده که انجمن ادبی نبوده در حقیقت به نوعی میشه گفت، یک وقت‌گذرانی و دورهم‌نشینی و گپ و گفت‌وگو بوده.

 

آیا تاکنون برای شما اتفاق افتاده که در حین برگزاری مراسم، اشعاری که می‌خواستید بخوانید فراموش کرده باشید؟ در آن هنگام چه کردید؟

 

بله به ندرت اتفاق افتاده که با توسل به آقا امام زمان (عج) جمع و جورش کردم.

 

شما برای اجرای مراسم به خارج از کشور دعوت شده‌اید؟ اگر خاطره‌ای از این سفرها دارید بفرمایید.بله، من تاکنون به پنج کشور اروپایی (انگلستان، سوئد، دانمارک، آلمان و دانمارک) و چند کشور آسیایی (امارات، بحرین، ژاپن، لبنان، سوریه، عربستان و عراق که به سه کشور اخیر برای زیارت رفته بودم که برایم برنامه گذاشتن) برای اجرای مراسم رفتم که در این برنامه‌ها به غیر از هموطن‌های ایرانی، افراد دیگری با ملیت‌های دیگر حضور داشتند. یکی از خاطرات من در این سفرهای خارجی، برنامه‌ای بود که در سال 1378 در روز میلاد آقا امام زمان(عج) در سوئد برنامه‌ای داشتم برای ایرانی‌هایی که سالیان سال از کشور دور بودند. نیمه شعبان بود و اشعاری خواندم و در انتهای برنامه نیم ساعت اولم، رفتم عرض ادبی خدمت خانم حضرت معصومه(س) و بعدش عرض ادب پیشگاه آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) داشتم. زمانی که این اشعار را می‌خواندم: «میدونی می‌خوام چیکار کنم/میدونی می‌خوام کجا برم ــ می‌خوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم/اونجا که گنبدش طلاست/با کفتراش پر بزنم...» جماعت دیگه صدای ناله‌هاشان بلند شد. دل‌هایی که چندین سال به دلایل مختلفی از ایران دور بودند و مجلس، یه حال و هوای خوب و باحالی پیدا کرده بود. از این قبیل خاطرات، زیاد هست که برای من بسیار شیرین است.

 

اگه یکی بخواد مثل شما یا سایر شعرا، شعر بگه باید چه چیزی رو در خودش تقویت کنه. اصلا باید چکار کنه. آیا کسی که اصلا ذوق شعرگویی ندارد، می‌تواند روزی شعر بگوید؟ فرقی نمی‌کنه چه جور شعری. حالا یا متن‌های خیلی زیبا یا شعر نو یا...؟

 

قریحه شعر و هنر، مثل غرایز دیگر در انسان هست؛ مثل خشم، غضب، محبت، گریه، خنده... بستگی دارد که چه غریزه‌ای در انسان تحریک بشه و به ثمر بشیند. ولی یه وقت انسانی هست که با یک لطیفه، خندش شروع میشه اما انسانی هست که ده تا لطیفه، لبخندش را تحریک نمی‌کنه و در مسائل غصب و محبت و... هم وجود دارد. شعر هم چیزی جدای از غرایز انسانی نیست. در همه هست، فقط بستگی به این دارد کی برانگیخته شود.

 

حد شعر در باب اغراق چقدر است؟

 

اغراق در شعر، بی‌نهایت است.

 

چرا شما دیگه شعرهایتان توسط مداحانی مثل آهنگران خونده نمی‌شه؟

 

این سؤال را می‌بایست از خود آقای آهنگران و دیگر مداحان پرسید.

 

چرا نسبت به سال‌های پیش کم‌کار شده‌اید. مقصودم حضور در گردهمایی‌ها و شعرخوانی‌ها و صداوسیماست. دیگر این‌که به کدام شعرا از میان معاصرین علاقه دارید؟

 

من کم‌کار نشدم. منتهی من در صداوسیما کاره‌ای نیستم که بخوام برای خودم در صداوسیما برنامه بگذارم. این بستگی به عوامل صداوسیما داره. به مدیران شیکه‌ها و به مدیران پخش و تهیه‌کننده‌های صداوسیما و برنامه‌های صداوسیما بستگی دارد. هر وقتی که گفتند در حد توانمان فرصت کردیم در خدمتشان بودیم آن هم به عشق مردم و اما در میان شعرای معاصر، بنده عشق و علاقه‌ام به استادم یوسف علی میرشکاک، بیشتر از دوستان دیگر است.

 

اگر قرار باشه، روزی دیگه شعر نگویید، چه خواهید کرد؟

 

اگر قرار باشه شعر نگم، یقینا سینه خاک خواهم خوابید.

 

شما خیلی سیگار می‌کشید و این کثرت استعمال سیگار، این شایبه را ایجاد می‌کند که شما اعتیاد به مواد مخدر دارید. در این‌باره به صورت شفاف برای خوانندگان توضیح بفرمایید.

 

آیا بعضی از عرفا و علمای حال حاضر ما که سیگار به سیگار می‌کشیدند، اینها هم معتاد بودند؟ آیا فقط سیگار دلیل بر اینه که هر کسی سیگار بیشتر کشید، حتما معتادتره؟ بنده جز سیگار، به هیچ چیزی دیگه‌ای اعتیاد ندارم.

 

برخی افراد با توجه به ظاهرتان از شما به عنوان صوفی (درویش) یاد می‌کنند. نظرتان در این زمینه چیه؟

 

در میان لجه خون ماهیم... یا علی درویش روح اللهیم.

 

بعضی دوستان مطرح می‌کنند که شاعر اهل بیت، باید ظاهری ساده و در عین حال معنوی داشته باشه شما برای ظاهر خودتان، همچون موهای بلند سیبل‌های بلند و محاسن بلند چه پاسخ و توجیهی دارید؟

 

والله ما این ظاهر معنوی را نفهمیدیم به چه طریقی هست. ما اگر تاریخ انبیا و اولیا را نگاه کنیم اکثرا گیس بلند و محاسن بلند دارند و فکر نمی‌کنم، چیزی را که شرع مقدس اسلام نهی نکرده باشد خلاف معنویت باشه. یعنی اگر جایی هست که مثلا گیس بلند و ریش بلند خلاف شرعه و یا مثلا دستور پیغمبر که مشخص کرده باشد اگر حدیثی هست ما بشنویم و بدانیم ما هیچ مشکلی نداریم و کوتاه خواهیم کرد.

 

شما برای ظاهر خود، به چه کسی اقتدا کرده‌اید؟

 

یا علی جان مقتدای من تویی.. فاش می‌گویم خدای من تویی

 

در تو تصویر خدا را دیده‌ام.. در صدا، صاحب صدا را دیده‌ام

 

شما در عرصه شعر و شاعری، وارد سیاست هم شده‌اید و اشعار سیاسی هم سروده‌اید؟

 

این اشعار سیاسی منظور چیه؟ اگر این هست که به سمت حزبی و گروه‌های سیاسی متمایل باشم. نه، چون من سعیم در این است که فقط و فقط در خط رهبری باشم و هر چیزی که بخواد به نظام ضربه بزند، در حد توان خودم دفاع کنم. از نظام با اسلحه خودم که شعر هست دفاع کنم. این نیست که حالا بیام سمت این جبهه یا آن جبهه یا از این حزب یا آن حزب برای یک کدام از این احزاب چه چپ و چه راست چه این ور چه اون‌ور، بخوام سینه بزنم و با این بخوام حزب‌های دیگر را بکوبم. شعر من سیاسی هست اما حزبی نیست.

 

شما اصلا خط و خطوط و جناح‌بندی‌های سیاسی را قبول دارید؟خب این جوابش خیلی مفصل خواهد بود، با یکی، دو دقیقه نمی‌توان جواب داد. به این سبک و سیاقی که توی این مملکت هست، نه. چون وقتی که حزبی برنامه‌اش مدون نیست، اصلا حزب نیست. حزبی که برای مسائل سیاسی مملکت نتواند خط و مشی مدون و اساسنامه داشته باشد، حزب نیست.

 

شما فکر نمی‌کنید برخی اشعار شما به ذائقه گروه‌های سیاسی خوش نیاد و این عاملی بشود برای منزوی و محدود کردن شما؟

 

کار ما در این عالم چیست؟ آیا در صدر اسلام، همه گروه‌ها و همه اقشار از آقا رسول‌الله(ص) خوششان می‌آمد؟ از آقا امیرالمؤمنین(ع) خوششان می‌آمد؟ در همین زمان خودمان، آیا همه اقشار و گروه‌ها از حضرت امام خمینی(ره) خوششان می‌آمد؟ آیا اگر فردا روزی، انشاءالله آقا امام زمان(عج) بیایند، همه مردم عالم و همه حزب‌ها و گروه‌ها از آقا خوششان خواهد آمد؟ یقینا اینطور نیست. اگر شعر ما خلاف مسائل مملکتی و نظام جمهوری و حکومت اسلامی‌ و اهانت به شخص یا گروه خاصی هست، ما از این اشعارمان صرف ‌ظر می‌کنیم. اما یک خط کلی نظام هست که سعی ما در این است؛ اون خطوط کلی نظام و شرع مقدس را بفهمیم و در جهت اعتلای نظاممان حرکت کنیم و مشخص هست همه افراد از همه قانون‌ها خوششان نمی‌آید. به قول حضرت امام (ره)، سارق‌ها و قاتل‌ها هم از قانون خوششان نمی‌آید. وقتی می‌گویند جریمه عبور از چراغ قرمز مثلا سی هزارتومان هست، چه کسانی خوششان نمی‌آید؟ مشخصه، آنهایی که نمی‌خواهند پشت چراغ قرمز صبر کنند. اگر ما اهانت به شخصی کردیم، حرف شما قبول است و اما در همه جای دنیا نه تنها در ایران در همه جا هست که هر سیستمی‌ که مخالفی داشته باشه، مخالفش را بایکوت و خونه‌نشین کنه.

 

با توجه به اینکه یک چهره معروف هستید، برخورد مردم در کوچه و خیابان و... با شما چطوره؟

 

عامه مردم، محبت. از راننده تاکسی گرفته تا نانوا، بقال، بچه‌مدرسه‌ای، کسانی که به نوعی بشناسند، محبت می‌کنند. بچه‌های هیأتی، بچه‌های غیر هیأتی، بچه‌های پائین‌شهر، بالاشهر، دانشجوها و... من از مردم چیزی جز محبت ندیدم. اما مسئولان فرهنگی مملکت، متأسفانه حتی کوچکترین محبتی را تا به حال در حق من نداشتند.

 

به نظر شما مشهور بودن خوبه؟ چرا؟

 

شیخ محمد لاهیجی، متخلص به «اسیری» در دیوان مثنوی خودش فرمود:

 

اشتهار خلق آفات ره است **** کی گزیند شهره هر کو آینه

 

بعضی خود را سگ و برخی قلاده به گردن می‌اندازد و گروهی قمه می‌زنند آیا ما می‌توانیم در مورد ائمه خود را تا این حد خوار کنیم؟

 

اینکه می‌توانیم یا نمی‌توانیم، ما در مقابل ائمه چیزی نیستیم اما این‌که حالا این مطلب بخواهد عامه شود مثلا من آقاسی بخواهم در عامه مردم با دیدگاه‌های مختلف با درجات فهم مختلف، بگویم من سگ علی‌ام و قلاده به گردنم بیندازم و هو هو مردم، همه هو هو کنید، این را من نمی‌پذیرم. من اگر سگ علی‌ام، باید وفایم را به علی ثابت کنم و درباره قمه‌زنی از نظر شرعی در حد فتوی نیستم که خواسته باشم فتوی بدهم. در این رابطه، مقام معظم رهبری نظر خود را فرمودند و تکلیف برای همه روشن شده است.

 

برای حضرت میثم تمار و پایبندی شیعه به مولایش، یه شعری بفرمایید.

 

یک مخمس هست (پنج پایه) که من به نام «رقص مرگ» یک مصرع در آنجا دارم:

 

شیعیان را شیوه‌های گونه‌گون رقصیدن است

 

یا ابوذروار در دشت جنون رقصیدن است

 

یا چو مسلم از بلندا سرنگون رقصیدن است

 

یا چونان عباس، در غرقاب خون رقصیدن است

 

رقص میثم می‌نـوازد ریسمان دار

 

آیا قصد ندارید سایتی برای استفاده همه علاقه‌مندان به خودتان و شعرهایتان و صدایتان دایر کنید؟

 

اگر روزگاری واجب بشه این مطلب که من سایت بزنم و حقیقتا به این نتیجه برسم که این مطلب واجب و مورد احتیاج هست، انشالله از خدا می‌خواهم کمک کنه که یک دستگاه کامپیوتر بخرم. چون الان کامپیوتر ندارم و بعد با آموزش‌هایی که از دوستان خوبم خواهم دید،این سایت را راه‌اندازی خواهم کرد.

 

شما آلبومی‌ تحت عنوان «عشق ازلی» ارائه داده‌اید. لطفا پیرامون کم و کیف آن توضیحاتی بفرمایید و آیا کار جدیدی در دست دارید یا خیر؟

 

ما اولین نوار کاستمان را با نام «عشق ازلی» که عمدتا دکلمه و سه چهار تا تکه‌اش تک‌خوانی و همخوانی است، بیرون آمد. البته این کار ضرب‌الاجل شد. شاید اگر فرصت بیشتری داشتیم، کار، بهتر از اینها بیرون می‌آمد. اگر خداوند توفیق داد و دیدیم که احتیاج جامعه هست، شاید کارهای بعدی را ارائه بدهیم.

 

شما در جبهه‌های جنگ هم حضور داشته‌اید؟

 

من مدت کوتاهی در جبهه بودم. من با جهاد استان تهران، دوره بلدور دیدم که مدت کوتاهی در شوش دانیال بودم و سپس از آنجا به جزیره مجنون و سه‌راه جفیر و شلمچه رفتم. همچنین من چندین سال در اول انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی‌ در مبارزه با گروهک منافقین و... فعالیت داشتم، حدود یک سال در راستای فعالیتهای نهضتی با نیروهای ساتجا که توسط شهید محمد منتظری اداره میشد در کشور سوریه بودم و در آنجا فعالیت داشتم.

 

شما به غیر از برنامه‌های فرهنگی‌تان، شغل دیگر هم دارید؟

 

فعلا بیکاریم. ولی انشاءالله بناست با تعدادی از دوستان، یک مؤسسه فرهنگی راه بیندازیم.

 

شما درباره مقام معظم رهبری هم شعر گفتید؟

 

آقا عشق منه. پیر منه مراد منه مرجع منه و رهبر منه.

 

در رابطه با امام؟

 

امام هم همچنین. من برای امام و مقام معظم رهبری، شعرهای زیاد دارم.

 

ممکنه الان چند بیت بفرمایید؟

 

باشه برای بعد، فرصتی دیگر که به صورت مبسوط کارهایی که در رابطه با امام و مقام معظم رهبری هست، می‌دهم خدمتان، اگر خواستید، استفاده کنید.

 

اگر ممکنه چند بیت از اشعارتان را که در رابطه با مقام معظم رهبری سروده‌اید، برای خوانندگان این مصاحبه بفرمایید.

 

بنگـر رحماء بینهــم را **** تکـــرار تـب غـــدیـر خــــم را

 

امروز علی غریب و تنهاست **** آماج هجوم اهرمن‌هاست

 

او کیست؟گلی ز باغ زهرا (س) **** پرورده درد و داغ زهرا (س)

 

او نـور دل بسیجیــان اســت **** چون مادر خویش، مهربان است

 

مستــم ز تبســم نمـازش **** لبخند چو غنچه، دلنوازش

 

چشمانش بوی عشق دارد **** مستی ز سبوی عشق دارد

 

چون فاطمه پشتوانه اوست **** تا هستم و هست دارمش دوست

 

تاکنون ملاقاتی با مقام معظم رهبری داشته‌اید؟

 

بله دو مرتبه خدمت آقا رسیدم

 

خصوصی بود؟

 

نیمه‌خصوصی بود.

 

در رثای شهدا، سروده‌هایی داشته‌اید، لطفا چند بیت از آن را بفرمایید.

 

دلم تنــگ شهیـدان اسـت امشب ***** که همرنگ شهیدان است امشب

 

من از خـون شهیـــدان شـرم دارم ***** که خلقی را به خود سرگـرم دارم

 

زمن پـرسیــد، فــرزنـد شهیـــــــدی ***** کــه بــابــای شهیــدم را نـدیــدی

 

به من می‌گفت مادر او جوان بود ***** دلیــر و جنگجـــوی و پـرتـوان بـــود

 

نمی‌دانم چه سودایی به سر داشت ***** به دوشش کوله‌باری از سفر داشت

 

قــدم در کـوچـه‌بـاغ عشق می‌زد ***** به جان خویش داغ عشق می‌زد

 

چه عشقی؟عشق مولایش خمینی ***** کـــه بـوسـد تـربـت سبــز حسینی

 

بــه امیـدی کـه از آن گِـل کــام گیرد ***** بگـریـــد تــا دلـش آرام گیـرد

 

نظر شما پیرامون آمریکا و آنهایی که می‌گویند باید با آمریکا ارتباط داشته باشیم چیه؟

 

آنهایی که آمریکا را دوست دارند یقینا دوست دارند، بیگانه بر سرشان حکومت کند.

 

آیا شما اشعاری در رابطه با آن دسته افرادی که علاقه‌مند به ارتباط با آمریکا هستند، سروده‌اید؟

 

اینها که پنبه‌شان زده شد. بالاخص با این هجوم سفاکانه آمریکا به ملت مظلوم عراق پنبه همه مدعیان حقوق بشر و دموکراسی غربی و آمریکا و غرب‌گرایی نه تنها در ایران بلکه در تمام عالم زده شد و دیگه باید آدم حماقت داشته باشه که بخواهد دست از دامن مقام معظم رهبری بردارد و زیر پرچم آمریکا سینه بزند.

 

اگر نظم نوین هر پرده در خون می‌کشد ما را

 

شهـادت از گلوی غـرب بیـرون می‌کشد ما را

 

رهـــا می‌گــردد آخـر زلف مـا بر نیزه‌ها در باد

 

فـرو می‌پـاشد از هم هفت بنـد غـرب غـربت زا

 

و انشالله سرنوشت آمریکا بدتر از شوروی سابق خواهد شد.

 

وقتی که شنیدید بارگاه آقا امیرالمؤمنین(ع) را با خمپاره زدند، چه احساسی داشتید؟

 

به آن حد بود که اگر چاره‌ای داشتم، می‌رفتم و جلوی صحن آقام می‌ایستادم و سینه سپر می‌کردم که اگر می‌خواهند بزنند، اول به سینه من گلوله بزنند و خونم را بریزند.

 

بیشتر اشعارتان در رابطه با اهل بیت است. تا حالا عنایاتی را از این بزرگواران به وضوح لمس کرده‌اید؟

 

جاده حیرت بسی پر پیچ بود ** ** لطف ساقی بود و باقی هیچ بود

 

همه‌اش عنایت آنهاست.

 

شما در زمینه شعر شاگرد هم دارید؟

 

نه شاگرد ندارم. البته دوست زیاد داریم از شعرا و هنرمندان. بخواهیم نخواهیم از هم تاثیر می‌گیریم ولی چیزی به عنوان استاد و شاگردی نداریم.

 

شما بیشتر اوقات برای اجرای برنامه در سفرید، این امر باعث ایجاد مشکلی در خانواده نمی‌شود و آیا همسرتان از این مسئله راضی هستند؟

 

تا حالا که پیش نیومده و رضایتمندی را از خود حاج خانم بپرسید.

 

همسر حاج‌آقا: من از حاج‌آقا راضیم و مشارکت ایشون در منزل خوبه من از ایشون راضیم، خدا هم از ایشون راضی باشه. حاجی خیلی خوبه، فقط خیلی خونسرده.

 

اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذرانید و تفریحات شما چیه؟

 

اوقات فراغتم را بیشتر به استراحت می‌گذرانم و تفریحات من، تلویزیون و جدول و برنامه تلویزیون را هم بیشتر اخبار داخلی و خارجی را دنبال می‌کنم و با فوتبال هم میونه خوبی دارم.

 

شما اهل ورزش هستید؟

 

بله. من قبلا تکواندو کار می‌کردم. ورزش مورد علاقه‌ام بولینگ است و فوتبال رو هم زیاد دوست دارم.

 

شما طرفدار پرسپولیس هستید یا استقلال؟

 

من طرفدار تیم پاس هستم و از تیم‌های خارجی هم تیم آرسنال و به نظر من بهترین بازیکن دنیا شماره 14 آرسنال تیری‌ هانری.

 

اهل موسیقی هستید؟

 

بله، موسیقی را دوست دارم.

 

چه موسیقی را دوست دارید؟

 

عمدتا موسیقی‌های سنتی را بیشتر می‌پسندم و از ساز‌ها، به تار و نی و دف بیشتر علاقه دارم.

 

بزرگترین آرزوی شما چیه؟

 

بزرگترین آرزوم اینه که آقا حضرت ولی عصر(عج) مرا به نوکری خود بپذیرد و اعمالم مورد تأیید ایشان باشد که اگر چنین شود، تمام کارهای دنیوی و اخروی تضمین و تأیید شده می‌باشد.

 

در پایان این گفت‌وگو‌ی دوستانه اگر برای جوانان و آنهایی که می‌خواهند از طریق شعر و شاعری به جایی برسند مطلبی برای گفتن دارید، بفرمایید.

 

اگر موضع داشته باشید، صاحب موضوع خواهید بود. اگر موضع نداشته باشید، در هر وادی سر گشته‌اید.

 

از این‌که در این گفت‌وگو شرکت کردید، صمیمانه تشکر و قدردانی می‌کنیم و برایتان آرزوی توفیقات روزافزون در ظل توجهات حضرت ولی عصر(عج) داریم.

 

من هم به نوبه خودم از شما که زحمت کشیدید و تشریف آوردید، تشکر می‌کنم و برایتان آرزوی موفقیت دارم.

 

http://p30city.net/showthread.php?t=7431

 

 

http://www.yasinmedia.com/fa/islamic-songs/42-marhoom-aghasi-mp3.html

 

تصاويرآغاسي

 

http://www.bachehayeghalam.ir/UserFiles/Image/aghasi01-l.jpg

00000000000000000000000000000000

 

http://tbn1.google.com/images?q=tbn:pQONVHvvSNQabM

0000000000000000000000000000

 

http://www.aviny.com/voice/aghasi/aghasi.jpg

0000000000000000000000000000

http://212.jala.ir/1388/12/14/post-62/