همراه بازائرين مكه ومدينه

تهيه وتنظيم موبايلي وكامپيوتري توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

مؤسّسه فرهنگي هُدي رايانه

پيش گفتار

بسم الله الرّحمن الرّحيم : وَ اَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ...«بقره196»  و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید! حج فريضه اي الهي است و همان عبادتى است كه امير مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده : و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد  (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ). در حديث معروفى امام على (عليه السلام ) - در زمينه فلسفه احكام ، طبق نقل نهج البلاغه حكمت 252 بيان فرموده نيز اشاره پر معنائى به اهميت حج شده است ، مى فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك … و الحج تقوية للدين : خداوند ايمان را وسيله پاك سازى مردم از شرك … و حج را سبب قوت دين قرار داده است . بنابراين ما مسلمانها بايد سعي كنيم اوّلًا اين فريضه مهمه را كه يكي ازفرائض وواجبات ديني ما ست بزرگ بشماريم ودرانجام آن كوشا باشيم كه بحمدالله هستيم بطوريكه افرادثبت نام شده براي اعزام به حج وعمره بايد سالياني درنوبت باشند ولحظه شماري كنند كه كي نوبت آنها اعلام ميشود كه درثبت نام سال گذشته(87)وعده ده ودوازده ساله داده ميشد. وثانيًا قبل ازرفتن به حج وياعمره احكام ومناسك آن رافرابگيريم كه درعمل دچارمشكل نشويم كه يكي ازآن مسائل مهم تصحيح قرائت نمازاست كه يكي ازاركان حج به شمارميرود. درهمين راستا اين خدمتگذار دين وشريعت برنامه اي موبايلي وكامپيوتري ساخته ام بنام تجويدنماز كه دردسترس است واكنون برنامه ديگري بنام حج وعمره كه اشاره مختصربه مناسك حج وعمره ومعرفي اجمالي سرزمين عربستان و مكه و مدينه  دارد وليكن حاج ومعتمررابي نيازاز طرح مسائل توسّط روحانيون محترم كاروانها نميكند بلكه آشنائي اختصاري با اعمال ومناسك است و ريزمسائل رابايدازروحاني كاروان كه همراه حاج ومعتمرهست شنيدوياسؤال كرد كه انشاءالله عملي صحيح ومرضي پروردگارمتعال انجام دهيم. لازم به ذكراست كه اينجانب پس ازچهارنوبت تشرف و آگاهي اجمالي ازبعضي مسائل مبادرت به تهيه وتنظيم اين نوشتارنموده ام ودردوبرنامه موبايلي وكامپيوتري آن را تنظيم نمودم اميدوارم مرضي نظر حضرت بقيّة الله الاعظم روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء قرارگيرد. 

حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

مؤسّسه فرهنگي هُدي رايانه

همراه  :  09155819230

پست الكترونيكي : hodarayaneh@gmail.com

0000000000

قسمتى از احكام مهم حج

0000000000

دقيقا روشن نيست كه آيات مربوط به حج در قرآن مجيد در چه تاريخى نازل

شده است ولى به اعتقاد بعضى از مفسران بزرگ در حجة الوداع نازل گشته در حالى كه بعضى گفته اند كه جمله فان احصرتم فما استيسر من الهدى ناظر به جريان حديبيه است كه در سال ششم هجرت واقع شد و مسلمانان از زيارت خانه خدا ممنوع شدند

در اين آيه ، احكام زيادى بيان شده است :

در ابتدا، يك دستور كلى براى انجام فريضه حج و عمره به طور كامل و براى اطاعت فرمان خدا داده ، مى فرمايد: حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد (و اتموا الحج و العمرة لله ).

در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزههاى اين دو عبادت رفته و توصيه مى كند كه جز انگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او، چيز ديگرى در كار نبايد باشد، و عمل نيز به مقتضاى و اتموا از هر نظر كامل و جامع باشد.

0000000000

اهميت حج در ميان وظايف اسلامى !

0000000000

حج از مهمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان و بيشمارى است حج مايه عظمت اسلام ، قوت دين و اتحاد مسلمين است حج مراسمى است كه پشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مى سازد.

حج همان عبادتى است كه امير مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده : و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد  (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ).

اين جمله نيز از دشمنان اسلام معروف است كه مى گويند: مادام كه حج رونق دارد ما بر آنها پيروز نمى شويم .

يكى ديگر از دانشمندان مى گويد: واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نيابند و واى به حال ديگران اگر معنى آن را دريابند.

در حديث معروفى كه على (عليه السلام ) - در زمينه فلسفه احكام ، طبق نقل نهج البلاغه حكمت 252 بيان فرموده نيز اشاره پر معنائى به اهميت حج شده است ، مى فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك … و الحج تقوية للدين : خداوند ايمان را وسيله پاك سازى مردم از شرك … و حج را سبب قوت دين قرار داده است .

اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام ) پايان ميدهيم (و شرح بيشتر را به جلد 14 تفسير نمونه ، ذيل آيه 26 تا 28 سوره حج كه به طور مبسوط از اهميت و فلسفه و اسرار حج بحث شده وا مى گذاريم ) آنجا كه فرمود: لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة ، اسلام بر پا است تا زمانى كه كعبه بر پا است .

0000000000

اقسام حج و فهرست اعمال حج تمتع

0000000000

فقهاى بزرگ ما با الهام از آيات قرآن و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) حج را سه قسم تقسيم كرده اند: حج تمتع ، و حج قران و افراد

حج تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكه 48 ميل يا بيشتر باشد (16 فرسخ حدود 96 كيلومتر) و حج قران و افراد، مربوط به كسانى است كه در

كمتر از اين فاصله زندگى مى كنند.

در حج تمتع ، نخست عمره را بجا مى آورند، سپس از احرام بيرون مى آيند، بعدا مراسم حج را در ايام مخصوصش انجام مى دهند، ولى در حج قران و افراد، اول مراسم حج بجا آورده مى شود، و بعد از پايان آن مراسم عمره ، با اين تفاوت كه در حج قران ، قربانى همراه مى آورند و در حج افراد اين قربانى نيست ، ولى به عقيده اهل سنت حج قران آن است كه حج و عمره را در يك احرام با هم قصد مى كند).

0000000000

اعمال حج تمتع به شرح زير است :

0000000000

نخست از نقاط معينى كه ميقات نام دارد احرام مى بندند: يعنى متعهد مى شوند يك سلسله كارها كه بر محرم حرام است ترك كنند و جامه احرام كه دو قطعه لباس ندوخته است بر تن مى كنند و لبيك گويان به سمت خانه خدا مى آيند نخست هفت بار دور خانه خدا طواف مى كنند و سپس در محلى كه به نام مقام ابراهيم معروف است دو ركعت نماز به جا مى آورند و بعد در ميان دو كوه صفا و مروه هفت مرتبه رفت و آمد مى نمايند و بعد با چيدن كمى از مو يا ناخن خود، از احرام خارج مى شوند و براى مراسم حج از مكه احرام بسته و روز نهم ذى الحجه به عرفات كه بيابانى است در چهار فرسخى مكه مى روند و آن روز را از ظهر تا غروب آفتاب در آنجا مى مانند و به نيايش پروردگار مشغول مى شوند و سپس از غروب آفتاب به سوى مشعر الحرام كه در حدود دو فرسخ و نيمى مكه قرار دارد كوچ مى كنند و شب را تا صبح در آن وادى مقدس  مى مانند و هنگام طلوع آفتاب از آن سرزمين به منى كه در نزديكى آن قرار دارد حركت مى كنند و در همان روز كه روز عيد قربان است به ستون مخصوصى كه نام آن جمره عقبه است هفت سنگ ميزنند سپس قربانى مى كنند و با تراشيدن سر از احرام بيرون مى آيند.

و همان روز يا بعد از آن به مكه باز مى گردند و طواف خانه خدا و نماز طواف و سعى صفا و مره و طواف نساء و نماز طواف نساء بجا مى آورند و در روزهاى

يازدهم و دوازدهم به سه ستون مخصوص در منى كه جمرات نام دارد يكى پس از ديگرى را هفت بار سنگ مى زنند و شبهاى يازدهم و دوازدهم در سرزمين منى مى مانند و به اين ترتيب مراسم حج كه هر كدام زنده كننده يك خاطره تاريخى است و كنايات و اشاراتى به مسائل مربوط به تهذيب نفس و فلسفه هاى اجتماعى است انجام مى دهند كه فلسفه هر كدام در آيات مناسب تشريح خواهد شد. چرا بعضى حج تمتع را به فراموشى سپرده اند؟

ظاهر آيه فوق اين است كه وظيفه كسانى كه مقيم در مكه نيستند، حج تمتع مى باشد (حجى كه با عمره شروع مى شود، و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بيرون مى آيند، و مجددا براى حج احرام مى بندند و مراسم حج را بجا مى آورند) و هيچ گونه دليلى به نسخ اين آيه در دست نيست و روايات زيادى در كتب شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده است از جمله محدثان معروفى از اهل سنت مانند نسائى در كتاب سنن خود، و احمد در كتاب مسند و ابن ماجه در سنن ، و بيهقى در سنن الكبرى ، و ترمذى در صحيح خود و مسلم نيز در كتاب معروف خود، روايات فراوانى در مورد حج تمتع نقل كرده اند كه اين حكم نسخ نشده و تا روز قيامت باقى است .

بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز آن را افضل انواع حج مى دانند هر چند اجازه حج قران و افراد را در كنار آن مى دهند (البته قران به همان معنى كه در بالا از فقهاى آنان نقل شد).

ولى در حديث معروفى كه از عمر نقل شده مى خوانيم كه گفت : متعتان كانتا على عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج ، دو متعه در زمان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود كه من از آن دو نهى مى كنم و هر كس بجا آورد مجازات مى كنم متعه نساء و متعه حج .

فخر رازى در ذيل آيه مورد بحث بعد از نقل اين حديث از عمر مى گويد: منظور از متعه حج اين است كه هر دو احرام (احرام حج و احرام عمره ) را با هم جمع كند سپس نيت حج را فسخ كند و عمره بجا آورد و بعد از آن حج نمايد.

بديهى است هيچ كس جز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حق اعلام نسخ حكمى را ندارد و اصولا اين تعبير كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين گفت و من چنين ميگويم تعبيرى است كه براى هيچ كس قابل تحمل نمى باشد مگر مى توان فرمان پيامبر را زمين نهاد و به دنبال گفتار ديگران رفت اين غير قابل قبول است .

به هر حال امروز بسيارى از علماى اهل سنت حديث مزبور را رها كرده و حج تمتع را به عنوان افضل انواع حج پذيرفته و بر طبق آن عمل مى كنند!

0000000000

منابع :

قرآن مجيد

تفسيرنمونه

0000000000

شبه جزيره عربستان

0000000000

عربستان احتمالاً محل اولیه زندگی سامی‌ها بوده است, که از چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح به بین النهرین و فلسطین مهاجرت نمودند و بعدا به آشوری ها, بابلی ها, کنعانی‌ها و آموری‌ها معروف شدند.

0000000000

دوران باستان – در هزار سال اول قبل از میلاد – حکومت منائیان در منطقه عسیر و در جنوب حجاز در طول ساحل دریای سرخ برقرار شده بود. در قرن اول قبل از میلاد, منائیان از مرکز تجارت خود در ددان (الاولی) دست کشیدند. منائیان یک مرکز تجاری در قسمت شمال مدائن تأسیس نمودند. در قسمت شرقی کشور دیلمون قرار داشت که ظاهراً یک مرکز سیاسی – فرهنگی واقع در کرانه خلیج فارس بود. برخی این محل را همان جزیره بحرین دانسته‌اند اگرچه بخش‌هایی از قطعه اصلی نیز جزء آن بوده‌است و با قسمت‌های داخلی سرزمین که اکنون عربستان سعودی نامیده می‌شود روابط تجاری داشته‌است.

0000000000

اسکندر مقدونی قبل از مرگ نابهنگام خود در سال ۳۲۳ قبل از میلاد قصد داشت عربستان را تصرف نماید. و بعد از مدتی حاکمان بطالسه مصر تا حدودی بر ینبع سلطه یافتند. ولی نبطیان مانع از سلطة آنها شدند. سپس کشور در معرض مبارزات سلطه طلبانه حبشی‌ها و پارسها قرار گرفت.در قرن پنجم بعد از میلاد, مکه از نظر اهمیت جایگزین شهر پترای در دوره نبطیان شده بود.

0000000000

عربستان قسمتي ازجزيرة العرب است

بخش بزرگ جزيرة العرب را كشور عربستان سعودى تشكيل مى دهد. طبعا ديگر كشورهاى موجود در شبه جزيره، عبارتند از: يمن، كويت، بحرين، امارات متحده عربى، قطر و عمان.

0000000000

جغرافیای عربستان و شبه جزیره عربستان

عربستان کشوری است که در شبه جزیره عربستان در جنوب غربی آسیا قرار دارد. این مملکت دومليون ودويست چهل هزار کیلومتر مربع مساحت سیزدهمین کشور جهان محسوب می شود.

عربستان از جنوب با کشور یمن، از شرق با عمان و امارات متحده عربی، از شمال، عراق و اردن و از سمت غرب با دریای سرخ همسایه است.

بلندترین قلّه آن در رشته کوههای غربی، 3120 متر ارتفاع دارد و « رأس الصبح» نامیده می شود.

این کشور در شبه جزیره عربستان جای دارد و 80% آنرا گرفته است. شبه جزیره عربستان با سه مليون کیلومتر مربع، وسیعترین شبه جزیره جهان محسوب می شود و از سه طرف، دریاهای سرخ، دریای عرب (درجنوب)، خلیج عدن، دریای عمان و خلیج فارس و مدیترانه احاطه شده است.

حداکثر طول شبه جزیره 2500 کیلومتر و حداکثر عرض آن ما بین دریای سرخ و خلیج فارس 1000 کیلومتر می باشد.

0000000000

جغرافیدانان شبه جزیره عربستان یا جزیرة العرب را به شش قسمت تقسیم کرده اند :

1- تهامه: به قسمت غربی کوههای سراة که از شمال به جنوب جزیرة العرب به موازات دریای سرخ کشیده شده، تهامه گفته می شود. از آن رو تهامه گفته اند که حرارت آن زیاد و باد آن کم است. مکّه و نیمی از مدینه را جزو تهامه دانسته اند.

2- حجاز: به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل بین ارتفاعات نجد و شرق تهامه گفته شده که به شمال یمن منتهی می شود. حجاز از «حَجَزَ » به معنای مانع است، چون بین تهامه و نجد مانع ایجاد کرده، آن را حجاز گفته اند. شهر طائف و نیمی از مدینه در حجاز قرار دارد.

3- نجد: ناحیه ای است مرتفع که پس از حجاز و میان یمن، صحرای سماده، عروض و عراق واقع بوده و چون از سایر نواحی مرتفع تر است آن را نجد نامیده اند. نجد قسمت مرکزی عربستان را تشکیل می دهد و ریاض پایتخت این کشور در آن قرار دارد.

4- عین: در جنوب حجاز و نجد، یعنی در منتهی الیه جنوب غربی شبه جزیره واقع و از حاصلخیز ترین نقاط شبه جزیره به شمار می رود. این منطقه از سمت شرق با حَضرَ موت و دریای عمان همسایه است.

5- عروض: شامل « یمامه، عمان، بحرین و اصاء » است. از این روز « عروض » نامیده اند که میان نجد، یمن و عراق، فاصله ایجاد کرده است.

6- حضرموت و المهره: ناحیه وسیعی در شرق عدن و در کناره دریاست که صحرای «احقاف» در مجاورت آن بوده است. گویند حضرت هود در این منطقه به خاک سپرده شده است.

0000000000

جزيرة العرب سرزمين خشكى است كه از سه سوى در حصار آب قرار گرفته است. از غرب درياى سرخ كه حدّ فاصل جزيرة العرب و قاره آفريقاست; جنوب آن اقيانوس هند و در شرق، درياى عمان و خليج فارس قرار گرفته است كه جزيرة العرب را از ايران جدا مى سازد. تنها در قسمت شمالى با كويت و عراق و شامات پيوند زمينى دارد.

جزيرة العرب از نظر جغرافيايى به چند بخش تقسيم مى شود:

1- حجاز ; سواحل شرقى درياى سرخ و طبعاً شامل بخشى از ناحيه غربى جزيرة العرب است.

2- تهامه ; آن بخش از جزيرة العرب است كه در جنوب حجاز قرار دارد.

در تعريفى ديگر، خود حجاز دو ناحيه غربى و شرقى دارد; ناحيه شرقى آن، كه منطقه اى كوهستانى است «حجاز» ناميده مى شود و قسمت غربى آن، كه دشتى سرازير به سوى درياى سرخ است، «تهامه» نام دارد.

3- نجد ; قسمت ميانى جزيرة العرب از شمال به جنوب است، كه در شرق حجاز قرار دارد.

4- عروض ; بخش وسيعى از جزيرة العرب را كه در ناحيه شرقى آن قرار دارد، اصطلاحا عروض مى نامند. مهم ترين شهرهاى منطقه شرقى، شهرهاى احساء و قطيف است كه مركز شيعيان عربستان مى باشد. در حاشيه شرقى و جنوب شرقى جزيره، كشورهاى قطر، بحرين و عمان قرار دارند.

5- يمن ; شامل نواحى جنوبى جزيرة العرب است كه به دو قسمت يمن جنوبى و يمن شمالى تقسيم گرديده و در حال حاضر يك كشور به حساب مى آيند.

بدين ترتيب، جزيرة العرب افزون بر آنكه از لحاظ جغرافيايى به مناطق مختلف تقسيم مى شود، به لحاظ سياسى، مشتمل بر چندين واحد مستقل سياسى است. امروزه گسترده ترين و مهمترين بخش جزيرة العرب را كشور عربستان سعودى تشكيل مى دهد.

0000000000

كشور سعودى، داراى شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از

1-منطقه حجاز، كه مهم ترين شهرهاى آن مكه، مدينه، طائف و جده است

2-منطقه شمالى، كه شهرهاى مهم آن تبوك، حائل و عرعر است

3-منطقه ربع الخالى، كه مهم ترين شهرهاى آن عبيله و شواله است

4-منطقه شرقى، كه مهم ترين شهرهاى آن عبارتند از دمام، ظهران و جبيل

5-منطقه عسير، كه مهم ترين شهرهاى آن نجران، ابها، خميس و جيزان است

6-منطقه نجد، كه مهم ترين شهرهاى آن عبارتند از: رياض، الخرج، درعيه، عنيزه و بريده.

0000000000

وادى نجران کشور عربستان در خاورمیانه و هم مرز با خلیج فارس و دریای سرخ واقع است. در جنوب این کشور، یمن قرار دارد. این کشور هم چنین با عراق، اردن، کویت، عمان، قطر، امارات متحدهٔ عربی مرز مشترک دارد. آب و هوای این منطقه، گرم و خشک است. تفاوت دمای شب و روز زیاد است. اکثر زمین آن را بیابان‌های ماسه‌ای تشکیل می‌دهد. ربع الخالی که یک چهارم مساحت عربستان را تشکیل می‌دهد خالی از سکنه‌است. بلندترین نقطهٔ عربستان کوه سوداء با سه هزار و پانصد و پنجاه متر ارتفاع است.

0000000000

عربستان سعودي امروز يا حجاز در تقسيمات اداري و جغرافيائي امروز به خطه ساحلي غربي عربستان اطلاق ميشود که در کنار درياي سرخ از عسير (در جنوب ) تا منتهي اليه خليج عقبه (در شمال ) تقريباً بطول هزار و سيصد کيلومتر ممتد شده و عرض آن در پشت ساحل به طرف داخله عربستان تقريباً از 180 تا 275 هزار گز است و محدود است از خاور به خليج فارس و از باختر به درياي سرخ و از شمال به اردن و عراق و از جنوب به يمن و حضرموت و عمان و 895 هزار ميل مربع مساحت دارد.خطه حجاز يا عربستان مرکب از دو منطقه طبيعي است :قسمت شرقي که کوهستاني است به عربي ، نجد گفته ميشودو ديگري غربي که پست و هموار است در طول ساحل ، تهامه ناميده ميشود. شهرهاي مکه و مدينه در قسمت هموار واقع است . حجاز داراي سلسله کوهها است و آنجا بارندگي بسيار کم است ولکن در سواحل آن نسبةً باران زياد است . آبگير شهرهاي آن همه از سيل هاي زمستاني است .

0000000000

منطقه حجاز : كلمه حجاز از «حاجز» گرفته شده و به معناى «مانع» است. اين نام بدين دليل است كه رشته كوه «سراة» كه از شمال تا جنوب در برابر درياى سرخ كشيده شده و طول آن 1760كيلومتراست، دوقسمت راازيكديگرجدا كرده كه در يك سوى آن نجد و در سوى ديگر تهامه قرار گرفته است. بدين ترتيب، اين كوهها مانعى در ميان اين دو ناحيه است و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستانى به سمت غرب; يعنى درياى سرخ است. در واقع، بخشى از حاشيه شرقى درياى سرخ را كه مكه و مدينه در آن قرار دارد، حجاز مى نامند. حجاز چون ديگر نواحىِ جزيرة العرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخى از وادى ها، آب هاى فصلى و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخى از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است. به همين دليل، در قديم و تا چند دهه اخير، يكجا نشينى شهرى و روستايى كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحيه به عنوان مراكز شهرى شناخته مى شده است: مكه، طائف، يثرب و خيبر.

0000000000

اعراب قبل از اسلام یک زندگی بدوی داشتند و قبائل عرب که برای امرار معاش به چوپانی وابسته بودند در جستجوی آب و چراگاه از جائی به جائی کوچ می‌کردند. کمبود آب و چراگاه موجب بروز رقابت و در نهایت جنگ و درگیری بین قبائل می‌گردید. برحسب فرمایش قرآن کریم این سرزمین از زمان بنا شدن خانه خدا بوسیله حضرت ابراهیم مورد توجه خداپرستان بوده‌است. در دوران بت پرستی نیز بتهای بزرگ در آن نگهداری می‌شده. با ظهور محمد، عربستان مرکز پایه گذاری تمدنی وسیع اسلامی شد.در زمان زندگی محمد اولین نظام سیاسی و اجتماعی پیشرفته برقرار شد. دین اسلام طی حیات او تقریبا درتمام عربستان رواج یافت. پس از مرگ محمد، دوره خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی ابن ابیطالب) آغاز شد.و در زمان خلفای راشدین حکومتی همراه با قوانین و مقررات بوجود آمده بود, که رونق آن در سراسر جهان شهرت یافت, نفوذ این حکومت بواسطه برخورداری از عدالت, صلح و مساوات به شرق و غرب نیز رسید.

0000000000

كشور سعودى كه در گذشته به نام «الجزيرة العربيه» مشهور بود، اكنون به نام خاندان آل سعود شهرت يافته است; خاندانى كه فعاليت خود را از قرن دوازدهم هجرى در «نجد» آغاز كرد و به تدريج و پس از يك دوره نسبتا طولانى بر اين كشور تسلط يافت.

زمانى كه مَلِك عبدالعزيز بر اين كشور سلطه يافت، نام آن را به «المملكة العربية السعوديه» تغيير داد.

در سال 1908 م . که دولت عثماني به صورت حکومت مشروطه سلطنتي درآمد. شريف حسين بن علي را حاکم مکه نمود و سرانجام به سال 1916 استقلال يافت و شريف حسين بعنوان پادشاه آن سرزمين شناخته شد لکن ديري نپائيد که حکومت وي به دست عبدالعزيزبن سعود منقرض گرديد و خود رسماً پادشاه آن سرزمين شد و در تاريخ 1932 بر تمام سرزمين حجاز تسلط يافت و سرزمين خود را بنام المملکة العربية السعودية اعلام کرد وي فرزند خود اميرسعود را در 1352 ه . ق. به ولايت عهد منصوب کرد و در هشتم ربيع الاول 1373 ه . ق. درگذشت و ولي عهد او بنام «ملک سعود» بر تخت نشست و بعد از او ملک فيصل ، برادر او ، وبعدهم....

0000000000

جمعيت عربستان در حدوددو ميليون و نيم است که عده اي از آنها شهرنشين اند اما زندگي اکثر آنها هنوز بر اساس صحرانشيني است

جمعيت عربستان راطوائف و قبائل مختلفي تشکيل ميدهند که مهمترين آنها عبارتند از: مطير، عتيبة، بني سليم ، قريش ، هذيل ، ثقيف ، البقوم ، عدوان ، بني حارث ، بني لحيان ، بني سعد، جحادلة، نخاولة.

0000000000

منابع طبیعی این کشور چون طلا و مس، نفت، گاز، و آهن غنی ا ست. هر چند از نظر جنگل و مناطق جنگی، کشتزار دائمی و زراعت با فقر روبه روست. مخاطرات طبیعی چون طوفان‌های شن بسیار اتفاق می‌افتد. اغلب گیاهان در واحه‌ها می‌رویند. شتر در زندگی سنتی عربستان نقش مهمی ایفا می‌کند. حیوانات اهلی از جمله شتر، گوسفند و بز بیش از حیوانات دیگر دیده می‌شوند. روباه، خرگوش، موش صحرایی، جوجه‌تیغی عقاب، کرکس، و جغد در عربستان دیده می‌شوند اما نسل شترمرغ و شیرآفریقایی در آن جا منقرض شده‌است. فلامینگو، پلیکان، حواصیل، و پرندگان آبزی در نواحی ساحلی عربستان وجود دارند. مارهای کشندهٔ بیابانی از جمله مارکبرا و افعی شاخدار در بعضی مناطق فراوانند.

0000000000

بیابانها و صحراهای شبه جزیره عربستان

1- بادیه الشام: در شمال شبه جزیره قرار گرفته است.

2- صحرای نَفود: صحرایست وسیع، شنهای نرم و سرخ که وسعت آن به هفتاد هزار کیلومتر مربع می رسد. این صحرا بین « جوف، جبل شَمَّر و نجد» قرار دارد.

3- صحرای الدَّهناء: این صحرا از شمال شرقی به جنوب شرقی عربستان امتداد دارد و در شمال حضرموت، میان الربع الخالی و نفود واقع به صحرای سرخ نیز معروف است. کویری بی کران و بسیار صعب العبور که پای هیچ کس به آن رسیده است.

4- الربع الخالی در قسمت جنوب شرقی شبه جزیره، کویر بسیار وسیعی به نام « الربع  الخالی» وجود دارد که تمام قسمت جنوب و جنوبی عربستان را به استثنای

سواحل عمان قرار گرفته است. وسعت این صحرا به «پانصد هزار کیلومتر مربع» می رسد و از بزرگترین صحراهای شنی جهان است.

5- صحرای احقاف: به صحراهای واقع در شمال شرقی «حضرموت» در شرق یمن و «دهنای جنوبی» گفته می شود. گویند حادثه تاریخی سورة احقاف یعنی هلاکت قوم عاد در این منطقه رخ داده است.

0000000000

آب و هوای عربستان

بنا برآنچه گفته شد کشور عربستان از لحاظ موقعیت آب و هوایی به 5 قسمت تقسیم می گردد:

1- اقلیم ساحلی: یعنی کرانه های واقع بر دریای سرخ و خلیج فارس که در تابستان گرم و در زمستان بارانهای زمستانی دارد.

2- اقلیم ارتفاعات غربی در حجاز: مانند طائف که دمای آن درتابستان گرم و معتدل بود. زمستان خشک است و مانند مکه که تابستان گرم و زمستان پر باران دارد.

3- اقلیم عسر: در جنوب شرقی قرار دارد و دریای آن بر حسب ارتفاع از دریا متفاوت است. در فصل تابستان معتدل است و در زمستان و تابستان بارندگی فراوان دارد.

5- اقلیم شمالی: دمای آن در تابستان معتدل و زمستان بسیار پایین است و شبها به 4 درجه زیر صفر می رسد.

0000000000

منابع:

آثار اسلامى مكّه و مدينه رسول جعفريان

اطلس کامل گیتاشناسی / معجم البلدن ج 2/ تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه ص 28/473

0000000000

تاریخ عربستان و حكومتهاي آن

0000000000

عربستان پس از ظهور اسلام از جنبه های معنوی و سیاسی برخوردار شده تاکنون در زمره حکومتهای مسلمان بوده است. در دوران به قدرت رسیدن دولت عثمانی، قسمتهایی از آن بخصوص نواحی شرقی جزء قلمرو آن حکومت قرار گرفت. با شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و تسلط «عبدالعزیز بن سعود» بر سراسر خاک عربستان (به کمک جنبش وهابی)، طبق پیمانی که در سال 1927 بین بریتانیا که در عربستان نفوذ داشت و ابن سعود امضاء گردید، کشور عربستان سعودی به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شد.

0000000000

حکومت عربستان سعودی در سال ۱۷۵۰ به وسیله محمد بن سعود پایه‌ریزی شد. پس از وی عبدالعزیز بن سعود با پشتیبانی شیخ محمد بن عبدالوهاب شهر ریاض را به تصرف درآورد. در عهد عبدالعزیز، عسیر، تهامه، حجاز، عمان، احساء، قطیف، زیاره، بحرین، وادی الدّواسر خرج، محمل وشم، سُدَیر قصیم، شمّر، مجمعه، منیح، بیشه، رنیّه، و ترابه تحت تصرّف وهابیان درآمد. سعود بن عبدالعزیز، فتوحات وهابیان را در شبه جزیره تا حلیج فارس ادامه داد. در زمان ابراهیم بن سعود عربستان از مصر شکست خورد و طوسون پاشا فرمانده سپاه، مکّه را فتح کرد اما نتوانست در مدینه پیشروی کند و به قاهره بازگشت. پس از طوسون پاشا، برادرش، ابراهیم پاشا نجد را تصرّف کرد، خود را به درعیّه رسانده، پایتخت آل سعود را به محاصره درآورد و مقاومت وهابیان را بار دیگر در هم شکست. دوران حکومت عبدالله بن سعود، اوج نفوذ فرهنگ اروپا در عربستان بود تا این که عبدالله بن سعود شکست خورده، به دستور ابراهیم پاشا، محکوم به اعدام شد.

0000000000

اولین تلاش در زمینهٔ برپایی مجدّد حکومت آل سعود توسط مشاری بن سعود بود. پس از وی ترکی بن عبدالله ریاض را تصرف کرد. فیصل بن ترکی تشکیل حکومت دوم آل سعود را اعلام نمود. خالد بن سعود به حکومت نجد منصوب شد امّا اعراب بر وی شوریده، او را از ریاض بیرون کردند. در دوران حکومت عبدالله بن ثنیان مصر ارتش خود را از عربستان فراخواند. عبدالله بن فیصل با همدستی قبیلهٔ عجمان و سعود، به منطقه احساء حمله کرد.سعود بن فیصل قطیف را دوباره به فتوحات سعودی افزود. عبدالرحمن بن فیصل به درگیری با حکومت آل رشید پرداخت و سرانجام از آن‌ها شکست خورد و دولت دوم سعودی نیز از بین رفت. دولت سوم سعودی را عبدالعزیز بن عبدالرحمن بنیان نهاد. پس از مرگ عبدالعزیز، سه پسر دیگرش با نام‌های ملک فیصل و ملک خالد و ملک عبدالله در چند دوره به حکومت رسیدند. با مرگ خالد، برادرش فهد، به طور رسمی پادشاه عربستان شد و لقب خادم الحرمین الشریفین را برای خود برگزید. وی برای ترویج آیین وهابیت کوشش بسیار نمود و روابط و مناسبات سیاسی با غرب برقرار کرد. با مرگ فهد، برادرش عبدالله بن عبدالعزیز به پادشاهی عربستان برگزیده شد.

0000000000

حکومت این کشور سلطنتی و در سیطره آل سعود و قوه مقننه آن از یک مجلس شوری تشکیل تشکیل یافته است.

0000000000

عربستان سعودي كه نام خانواده سلطنتي را با خود به يدك مي‌كشد، 77 سال است كه بر اين كشور نفت‌خيز حكمراني مي‌كند ولي با توجه به تشديد بيماري وليعهد عربستان، در آينده اين كشور شاهد نزاع و كشمكش در ميان خاندان سلطنتي براي كسب قدرت خواهد بود.

0000000000

عبدالعزيز بن سعود در سال 1932 پس از غلبه بر ساير قبايل اين سرزمين توانست بر اريكه قدرت تكيه بزند و سلسله پادشاهي "آل سعود" را بنيان گذارد، سلطنتي كه تا به امروز با به تخت نشستن پسران وي همراه بوده است.  عبدالعزيز در مدت حيات خود به منظور تحكيم قدرت خويش از طريق ايجاد پيوند خانوادگي با قبايل مختلف كشور، به روايتي با 235 زن ازدواج كرد كه حاصل آن دست كم 43 پسر و بيش از 50 دختر بود و در نتيجه اكنون شمار اعضاي خاندان سلطنتي افزايش يافته و 20 تا 30 هزار نفر بر‌آورد مي‌شود.  شاهزاده‌ها تمامي دستگاههاي حكومتي عربستان را تحت قبضه خود در آورده‌اند و مناصب را بين خود تقسيم كرده‌اند.  اولين و موثرترين گروه قدرتمند در عربستان سعودي را «خانواده سلطنت» تشكيل می‏دهد. خانواده سلطنت يا همان «آل سعود» داراي شاخه‌هاي متعددي است. در مجموع و با احتساب شاخه‌هاي فرعي، آل سعود بيش از هزار نفر را در بر مي‌گيرد.

0000000000

اگر بخواهيم خاندان 20 هزار نفري آل سعود را در چند خانواده اصلي جمع كنيم، چهار خانواده در عربستان قابل شناسايي هستند. در حقيقت اين چهار خانواده چندان هم كه تصور مي‌رود، زندگي مسالمت آميزي با يكديگر ندارند و با وجود تلاش‌هاي كه ملك فهد براي ايجاد اتحاد ميان آنها صورت مي‌داد، رقابت آنها گاه به كشمكش‌هاي سياسي منجر مي‌شد.

0000000000

اصلي‌ترين خانواده آل سعود، «آل فيصل» است كه نوادگان عبدالعزيز، پدر بزرگ فيصل بن تركي هستند و تعداد اعضاي آن بيش از 4 هزار نفر را شامل مي‌شود. اين خاندان ديپلماسي اين كشور را در دست دارد. «سعودالفيصل» كه در حال حاضر وزير امور خارجه اين كشور است و نيز برادرش «تركي فيصل» كه پيش از اين رئيس دستگاه اطلاعات امنيتي عربستان و سفير اين كشور در آمريكا بود و در حال حاضر نيز مشاور ملك عبدالله را دارد جزو اين خاندانند.

0000000000

مشكل اين خانواده آن است كه يكي از افراد اصلي يعني عبدالعزيز همسران متعددي اختيار كرد كه از هر كدام از اين همسران، فرزنداني متولد شد. از اين زمان به بعد در خانواده آل فيصل، اصطلاحات نظير برادران تني و ناتني شكل گرفته است و اين سرچشمه بسياري از اختلافات درون خانوادگي شد.

0000000000

ملك عبدالعزيز در سال 1953 ميلادي چشم از جهان فروبست و پس از او پسرانش به نام‌هاي سعود (1964_ 1953)، فيصل(1975_ 1964)، خالد(1982_ 1975) و فهد از سال 1982 تا سال 2005 حكومت كرده‌اند.  از زمان به قدرت رسيدن فهد در سال 1982 با نفوذترين شاخه آل فيصل، «آل سديري» بود. اين خانواده، همان خانواده‌اي است كه فهد از آن است.  «ملك فهد » چهارمين فرزند پسر «عبدالعزيز عبدالرحمان بن سعود» بنيانگذار پادشاهي عربستان است. فهد بن عبدالعزيز كه به قبيله "سدير " يكي از قبال متنفذ عربستان تعلق دارد در سال 1959 به وزارت آموزش پرورش و در سال 1975 و در زمان پادشاهي "ملك خالد" به وليعهدي اين كشور رسيد و به دليل بيماري خالد بسياري از امور كشور به وي واگذار شد.  ملك فهد كه در سال 1982 به پادشاهي رسيد از سال 1995 و به دنبال سكته مغزي، عملا قدرت را به وليعهد و برادر ناتني خود امير عبدالله واگذار كرد.  فهد هفت برادر تني داشت كه سلطان (وزير دفاع) نايف(وزير كشور) و سلمان(حاكم رياض) از جمله آنها به شمار مي‌روند كه سلطان و سلمان از نزديك‌ترين مشاوران سياسي فهد بودند.  فهد علاوه بر برادران تني خود، هفت برادر ناتني ديگر داشت. اين برادران ناتني عموما از زناني است كه پدر فهد از خانواده سديري اختيار كرده بود.  پس از ملك فهد، امير عبدالله بن عبدالعزيز برادر ناتني وي به پادشاهي رسيد و امير سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع كنوني نيز به مقام وليعهدي ارتقا يافت كه علي رغم اين مسئله، در زمان حاضر مخالفت‌هايي با پادشاهي اميرعبدالله و حتي وليعهدي «امير سلطان» در ميان اعضاي خانواده سلطنتي وجود دارد.

0000000000

بر اساس قوانين عربستان تنها فرزندان ذكور عبدالعزيز بن سعود مي‌توانند به مقام پادشاهي اين كشور برسند و پادشاه از ميان مسن‌ترين آنها انتخاب مي‌شود.  ملك‌عبدالله كه فاقد برادر تني است سعي كرده است روابط نزديك و گسترده‌اي با برادران ناتني و خواهر زاده‌ها و بردار زاده‌هايش برقرار كند. وي شبكه‌اي مهم از روابط با شيوخ، جناح‌هاي ديني و روساي قبايل و بافت‌هاي تكنوكرات و ديگر مذاهب ايجاد كرده است و با آنها شبكه‌اي از ارتباط باعث شده قدرت را كنترل و آن را مديريت بكند. حتي به عقيده تحليلگران سياسي تغييرات گسترده‌اي كه اخيرا ملك عبدالله در كابينه بدان دست زده با هدف تقويت جناح خود بوده و در واقع تلاش كرده كه بين جناح‌هاي موجود در دستگاه سلطنتي نوعي تعادل ايجاد كند و جناح حامي خود را تقويت كند.

0000000000

اصلي‌ترين خانواده آل سعود، «آل فيصل» است كه نوادگان عبدالعزيز، پدر بزرگ فيصل بن تركي هستند و تعداد اعضاي آن بيش از 4 هزار نفر را شامل مي‌شود. اين خاندان ديپلماسي اين كشور را در دست دارد

0000000000

دومين خاندان مهم آل سعود «آل ثنايان» است. اين خاندان بدان معنا كه از نزديك ترين متحد "آل سديري" است، از جايگاه مهمي در ساختار سياسي عربستان برخوردارند.

0000000000

سومين خاندان با نفوذ در خانواده آل سعود، خاندان «آل جيلاوي» است اينان از نسل برادر فيصل بن تركي پدر بزرگ عبدالعزيز هستند.

0000000000

چهارمين خاندان درون آل سعود، «آل كبير» نام دارد، اينان بر خلاف آل سديري، آل ثنايان و آل جيلاوي كه از نوادگان عبدالعزيز بودند، از نسل اولين عموزاده عبدالعزيز بنام "سعود آل كبير" بودند.

علاوه بر خاندان آل سعود، يكي از نيروهاي منتقد و تاثير گذار بر سياست و حكومت عربستان سعودي، «علما يا رهبران مذهبي» هستند. قبايل از ديگر نيروهايي هستند كه در ساختار قدرت در عربستان سعودي عنصر مهمي قلمداد می‏شوند. عربستان داراي هشت قبيله اصلي و حداقل 15 قبيله فرعي است.

0000000000

«خانواده‌هاي بازرگاني سنت گرا» كه دارايي‌هاي آنها با آل سعود نيز برابري مي‌كند، از ديگر گروههاي ذي نفوذ و تاثيرگذار بر سياست و حكومت در عربستان سعودي به شمار مي‌روند.

0000000000

از ديگر گروههاي مهم و ذي نفوذ در عربستان سعودي طبقه جديد «متخصصان و افراد حرفه‌اي» هستند كه به دليل تغييرات اجتماعي ناشي از طرح‌هاي توسعه‌اي رشد كرده‌اند. اينان شامل نخبگان شهرنشين و تحصيل كرد‌ه غرب هستند كه برخاسته از دو طبقه بازرگان و خانواده‌هاي پائين جامعه هستند.

0000000000

پايين‌ترين گروه تاثيرگذار در عربستان سعودي، «شيعيان» اين كشور هستند، شيعيان كه عمدتا در بخش شرقي قلمرو پادشاهي سعودي مستقرند، داراي جمعيتي محدود هستند كه عموما مورد تبعيض قرار مي‌گيرند و در فرايند سياسي مشاركت داده نمی‏شوند و در بخش كارگري فعاليت مي‌كنند.

0000000000

نوع حکومت در این کشور به صورت پادشاهی در دست خاندان آل سعود است. پادشاه باید برای اغلب تصمیم‌هایی که می‌گیرد تأیید علما و رهبران دینی کشور را کسب کند. پادشاه مسؤول حفظ و حراست مسجدالحرام در مکه و مسجد النبّی در مدینه (معروف به حرمین شرفین) است.

0000000000

در عربستان سعودی زعما و مدرسان طراز اول دین اسلام، همواره نقش مهمی در کشور ایفا کرده‌اند و قدرت سیاسی نامحدودی دارند. علمای عربستان سعودی شامل دانشمندان دینی، قضات، وکلا، مدرسان، و پیشنمازان هستند. در عربستان سعودی، شورای علمای اعظم قدرت عزل و نصب پادشاه را دارند. این گروه به صورت هفتگی با شاه ملاقات می‌کنند. در بسیاری از موارد حکومتی، شاه با علما مشورت می‌کند. اغلب علمای عربستان سعودی به خاندان بزرگ الشیخ تعلق دارند که از نوادگان محمد بن عبدالوهاب بنیانگذار فرقهٔ وهابیت هستند. این علما، با خانوادهٔ سلطنتی پیوند نزدیکی دارند.

0000000000

استانها وشهرهاي عربستان

0000000000

پايتخت عربستان رياض است

شهرهاي مهم عربستان : رياض ، ظهران ، مدينه است .

0000000000

استانهاي عربستان ۱۳ استان می‌ باشد:

۱. باحه ۲. مرزهای شمالی ۳. جوف ۴. مدینه ۵. قصیم ۶. ریاض ۷. منطقه شرقی ۸. عسیر ۹. حائل ۱۰. جیزان ۱۱. مکه ۱۲. نجران ۱۳. تبوک

0000000000

شهرهای اصلی عربستان سعودی

 ابها • احساء • الجبیل • الخبر • الرس • المذنب • باحه • بریده • بکیریه • بیشه • جده • تبوک • جیزان • جیزان • خمیس مشیط • دمام • رابغ • رأس تنوره • ریاض (پایتخت) • شهر اقتصادی ملک عبدالله • طائف • ظهران • عنیزه • قطیف • قنفذه • مدینه • مکه • میسان • نجران • ینبع 

0000000000

عربستان دارای چندین بندر مهم نیز هست :

1- بندر جَدّه 2- بندر ظهران 3- یَنبُع 4- حقل 5- جیزان 6- دمام 7- رأس تنوره 8- سعود 9- قطیف 10- جبیل 11- عقیر.

0000000000

جمعيت اين کشور در حدوددو ميليون و نيم است که عده اي از آنها شهرنشين اند اما زندگي اکثر آنها هنوز بر اساس صحرانشيني است

0000000000

جمعيت عربستان راطوائف و قبائل مختلفي تشکيل ميدهند که مهمترين آنها عبارتند از: مطير، عتيبة، بني سليم ، قريش ، هذيل ، ثقيف ، البقوم ، عدوان ، بني حارث ، بني لحيان ، بني سعد، جحادلة، نخاولة.

0000000000

كشور سعودى، داراى شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از

1-منطقه حجاز، كه مهم ترين شهرهاى آن مكه، مدينه، طائف و جده است

2-منطقه شمالى، كه شهرهاى مهم آن تبوك، حائل و عرعر است

3-منطقه ربع الخالى، كه مهم ترين شهرهاى آن عبيله و شواله است

4-منطقه شرقى، كه مهم ترين شهرهاى آن عبارتند از دمام، ظهران و جبيل

5-منطقه عسير، كه مهم ترين شهرهاى آن نجران، ابها، خميس و جيزان است

6-منطقه نجد، كه مهم ترين شهرهاى آن عبارتند از: رياض، الخرج، درعيه، عنيزه و بريده.

0000000000

فرودگاه بين المللى جَدّه:

0000000000

اين فرودگاه به نام «ملك عبدالعزيز» در فاصله 19 كيلومترى شهر جدّه در زمينى به وسعت 1050 كيلومتر مربع بنا شده و يكى از پيشرفته ترين فرودگاههاى جهان است. اين فرودگاه كه بر روى بيش از چهل شركت هواپيمايى خارجى بازاست هر هفته پنجاه پرواز درآن انجام مى گيرد. فرودگاه در سال 1981 م (1358 ش) افتتاح شده وداراى سه ترمينال است الف ـ ترمينال جنوبى كه مورد استفاده خطوط هوايى سعودى است. ب ـ ترمينال شماره دو كه به مسافران شركتهاى هوايى خارجى اختصاص دارد. ج ـ ترمينال مخصوص زايران كه اين ترمينال براى نقل و انتقال هشتاد هزار نفر زاير در يك زمان پيش بينى شده است.

جُدِّه: از مهمترين بندرهاى عربستان است. بعضى آن را به سبب وجود قبر حضرت حواه، جَدِّه انسانها «جَدِّه» ناميده اند; ولى نام صحيح آن «جُدَّه» به معناى مكان متصل به دريا است. عده اى آن را به «جُدّة بن حزم بن ريان بن حلوان ... بن قضاعه» نيز منتسب ساخته اند.

اين شهر اكنون از طريق بزرگراهى به نام هجرت به مكه متصل مى شود كه طول آن 60 كيلومتر و مسافت آن تا مدينه نيز 425 كيلومتر است. اين شهر به واسطه وجود يك فرودگاه بين المللى و همچنين موقعيت ويژه اى كه به عنوان يك بندر بزرگ دارد، مورد توجه واقع و فعاليتهاى اقتصادى و عمرانى در آن نسبت به گذشته به طور چشمگيرى

0000000000

تمدن و ادیان عربستان

0000000000

قسمتی از عربستان که به عربستان سعید یا خوشبخت (arabia Eelix) معروف است، از متمدن ترین قسمتهای جزیرة العرب و حتی جهان محسوب می شود که از هزاره اول قبل از میلاد دارای تمدن با شکوهی بوده است.

عربستان سعید در منتهی الیه جنوب شبه جزیره قرار دارد و دارای موقعیتی مثلثی شکل است که با کشیدن خطی فرضی از جیزان (در ساحل دریای سرخ و عرب) به حضر موت (کنار دریای عرب در شرق) ایجاد می شود. دراین قسمت دولتهای معینیان، قَتَبان، سبا (که در قرآن از آن یاد شده است)، حضرموت، حمیریان و حبشیان یکی پس از دیگری به حکومت رسیده و آخرین دولت آن مقارن ظهوراسلام “دیلمیان“ دست نشاندة دولت ساسانی ایران بودند.

قسمتهای دیگر شبه جزیره عربستان که از حیث تاریخی عربستان صخره ای و عربستان صحرایی مشهورند، چنین تمدنهایی نداشته اند در شبه جزیره عربستان اعراب مختلفی زندگی می کردند که بنا بر محل اقامت و تاریخشان به اعراب مستعربه، اعراب عاربه، اهل وبر، اهل مَدَر تقسیم می شوند.

در شبه جزیره عربستان ادیان مختلفی مورد پرستش بود مانند: پرستش ارواح و مظاهر طبیعت، دین یهود، مسیحیت، زرتشتی گری، بت پرستی. حنفا (پیرو دین ابراهیم بودن). بیشتر از همه ادیان در قبل از اسلام بت پرستی دراین منطقه رواج داشت.

فرهنگ مردم عربستان در مقایسه، با ملل دیگر بسیار پایین بود و افراد باسواد آن انگشت شمار بودند.

0000000000

دين در شبه جزيره

0000000000

پيش از ظهور اسلام، در هر يك از اكناف و گوشه هاى شبه جزيره، نوعى پرستش و دينى خاص رواج داشته است. انواع پرستش و يا اديان نسبتاً مطرح از ابتدا تا مقارن ظهور اسلام عبارت بوده اند از:

0000000000

1 ـ پرستش ارواح و مظاهر طبيعت:

0000000000

در اين منطقه نمادهاى طبيعت و ارواح پرستش مى شدند ستاره پرستى، آفتاب پرستى، پرستش ماه وزهره در ميان اعراب جنوبى مرسوم بوده است.

اعتقاد به روح، جن، ملائكه و غول از مظاهر پرستش ارواح و اجسام در ميان آنان است. در قرآن كريم نيز به پرستش فرشتگان و ملائكه به عنوان «دختران خدا» ونيز

پرستش «جن» در ميان ايشان اشاره شده است. بنابراين تعدّد خدايان و شرك در جزيرة العرب رواج كامل داشته است.

0000000000

2 ـ يهود

0000000000

در مورد ورود يهود به جزيرة العرب اختلافات فراوانى است و ما اين مطلب را در بخش مدينه، به طور مفصل بررسى خواهيم كرد. يهوديان بيشتر در حجاز يعنى شهرهاى «يثرب، تيماء، خيبر» و نيز در «يمن» زندگى مى كردند. تعدادى از مردم حيره و غسّان نيز به اين دين گرويده بودند. شايان يادآورى است يهوديان ياد شده از آراميان و عربان نو يهودى بوده اند نه ازنژاد اسرائيل فرزند ابراهيم(عليه السلام).

0000000000

3 ـ مسيحيّت

0000000000

امپراطورى روم همواره در پى فرصت بود تا بر بخشى از مناطق شبه جزيره كه از لحاظ استراتژيكى و سوق الجيشى براى مقابله با دولت ساسانيان داراى اهميت فراوانى بود، از طريق اقدام نظامى و يا فرهنگى تسلط يابد و چون بسيارى از اقدامات نظامى او به نتيجه نرسيد، كوشيد تااز طريق اشاعه مسيحيت جاى پايى در اين مناطق باز كند، اولين گام را امپراطور روم كنستانتين برداشت و در سال 356 ميلادى هيأتى مسيحى به رياست تئوفيليوس به سوى جنوب جزيرة العرب يعنى يمن اعزام داشت. اين هيأت كليساهايى در «عدن» (سرزمين حميريان) ساخت كه معروف ترين آنها «كعبه نجران» بود. مردم نجران در سال 500 ميلادى به وسيله فيلمون قدّيس با مسيحيت آشنا شدند. اين منطقه پس از چندى از مهمترين پايگاههاى مسيحيت شد و هنگام ظهور اسلام، پيامبر(صلى الله عليه وآله)مسيحيان اين مركز را به مباهله دعوت فرمود ولى آنان نپذيرفته و پرداخت جزيه را پذيرا شدند.

0000000000

4 ـ زرتشتيگرى

0000000000

در شبه جزيره اقليتى پيرو دين زرتشت بوده اند كه ميان اعراب به مجوس اشتهار داشته اند. البته شايان گفتن است بيشتر زرتشتيان ساكن در شبه جزيره، ايرانيانى بودند كه در يمن، عمّان وبحرين سكونت داشته اند. همچنين گرايشهايى به مانويت در بعضى اعراب قريش وجود داشته و در مناطق حيره نيز به سبب نزديكى به ايران زرتشتيگرى رواج داشته است.

0000000000

5 ـ حنفا

0000000000

تاكنون حنيف به عنوان دين مطرح نبوده و در مجموع، كسانى را كه پيرو دين ابراهيم(عليه السلام) بوده اند حنيف يا حنفاء خوانده اند. پايه هاى اين اعتقاد بر يكتاپرستى و نفى شرك استوار بوده است. خداوند در قرآن كريم دين ابراهيم(عليه السلام) رابه اين گونه وصف مى كند «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيّاً وَلا نَصْرانِيّاً وَلكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».

شايان گفتن است كه پيروان اين اعتقاد در جزيرة العرب بسيار اندك بوده اند. آنان با تعقل و رأى و نظر خود از پرستش بتها و ساير خدايان خوددارى كرده، اعتكاف مى كردند، براى بتها قربانى نمى كردند و آنان را نمى پرستيدند. از عادات بد جاهلى به دوره بودند; حج را همانند عصر ابراهيم(عليه السلام)انجام مى دادند. آبا و اجداد رسول خدا(عليه السلام)همه بر اين دين بوده اند.

0000000000

6 ـ بت پرستى

0000000000

از زمان بناى كعبه به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام)، آيين توحيدى و دين حنيف در مكه رواج يافت و حضرت اسماعيل(عليه السلام) نيز آن را تداوم بخشيد. مردم آن عصر تقدس و احترام ويژه اى نسبت به كعبه قايل بوده و هنگامى كه كسانى از آنان به سفر رفته و يا مهاجرت مى كردند، قطعه اى از سنگهاى كعبه يا حرم را همراه خود برده و به آن تبرّك مى جستند و آن قطعه از سنگ را براى بزرگداشت كعبه نزد خود حفظ كرده و محترم مى داشتند. ديرى نپاييد كه اين سنگها را تراشيده و به اشكال و صور مختلفى درآوردند. به اين صورت بت پرستى در شبه جزيره رواج يافت. آغاز بت پرستى را بايد از زمان تسلط قبيله «خزاعه» بر مكه و تبعيد «جُرهميان» دانست.

با تسلط «عمرو بن لُحىّ خُزاعى» بر مكه، براى نخستين بار آيين بت پرستى رواج يافت. بر اساس گفته پيامبر(صلى الله عليه وآله)، او نخستين كسى بود كه دين حضرت ابراهيم(عليه السلام)را تغيير داده و بتها را به پاى داشت. از اين زمان هر قبيله و يا حتى هر خانواده اى براى خود بتهايى از سنگ كه به آن «وثن» و نيز بتهايى از «چوب يا طلا و نقره» كه به آن «صنم» گفته اند مى ساختند. بعضى از بتها ميان چند خانواده و يا حتى چند قبيله مشترك بود.

0000000000

بت «لات» از معروف ترين آنها تا هنگام ظهور اسلام بوده اين بت به صورت سنگى چهار گوش سفيد و مظهر انسان بود.

مكان خانه لات در زير مأذنه كنونى مسجد طائف بود كه مسلمانان پس از خراب كردن آن بتخانه، مسجدى بنا نهادند; آن مسجد هم اكنون نيز موجود است.

0000000000

بت «مناة» از ديگر بتهاى مشهور عرب بود كه قبيله اوس و خزرج در يثرب آن را مى پرسيدند. هنگام ظهور اسلام نيز 360 بت در داخل كعبه و دهها بت نيز بين صفا و مروه نصب بود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با فتح مكه (سال هشتم هجرى) وارد كعبه شده و تمام بتها را در هم شكستند. ديرى نپاييد با انجام سريه هايى به نقاط مختلف، شبه جزيره را از لوث وجود هرگونه بت پرستى و مظاهر شرك پيراستند. به رغم ترويج آيين بت پرستى، كما كان بعضى از آداب و رسوم دين حنيف يعنى بزرگداشت كعبه، طواف بيت،

0000000000

بت عُزّي

0000000000

بتي است كه دراحد ابوسفيان به آن افتخار ميكرد ودرشعارش ميگفت:انّ لنا عُزّي ولاعُزّي لك000كه اميرمؤمنان عليه السّلام درپاسخش گف: اللهُ مولانا ولامولا لكم.

0000000000

حجاب وفرهنگ نقاب درعربستان

0000000000

حجاب برداشت علمای سعودی از حجاب اسلامی، پوشاندن تمام بدن از جمله صورت و دست هاست. پلیس مذهبی عربستان همواره بر این نوع پوشش زنان تاکید داشته و زنانی را که چهره خود را در انظار عموم می‌گشودند ، به حبس و تازیانه محکوم می‌کرده‌است. قانون حجاب از عوامل محدود کنندهٔ زنان سعودیست.

0000000000

پوشش زنان سعودی در مجامع عمومی چادر سیاه گشادی است که از سر تا پا را در بر می‌گیرد و عبایه گفته می‌شود . پوششی که صورت زنان سعودی را فرامی گیرد نقاب (روبنده) نام دارد.

0000000000

نقاب‌ها در عربستان به سه شکل هستند . نقاب کامل که معمولاً به وسیلهٔ یک یا چند پردهٔ نیمه شفاف یا مشبّک چشم‌های زن را هم می‌پوشاند ، نقاب درزدار یا نقاب مُشِقّ که دو یا شکاف برای چشم‌ها در آن در نظر گرفته شده‌است، نوع سوم نیم نقاب است که علاوه بر چشم‌ها، پیشانی و ابروی زن را نیز نمایان می‌کند .(علما این نوع نقاب را حرام دانسته‌اند)

0000000000

علمای عربستان سعودی از جمله شیخ ابن عثیمین، شیخ ابن باز، شیخ صالح المنجّد و عبدالعزیز الشیخ که از مذهب حنبلی و دعوت محمد بن عبدالوهاب مشهور به سلفیه پیروی می‌کنند اجماعاً معتقد به واجب بودن پوشانیدن صورت(به جز چشم‌ها) هستند.

0000000000

پوشاندن دست‌ها و صورت برای تمام دخترانی که به بلوغ رسیده‌اند اجباری ست. مدارس سعودی تمام دخترانی را که بیش از ده سال سن دارند مجبور به پوشیدن نقاب می‌کنند.

0000000000

از زنان و دختران انتظار می‌رود هنگام خروج از خانه صورت و دست‌های خود را به طور کامل بپوشانند . پلیس مذهبی عربستان که مطوعین نام دارد بر رعایت حجاب نظارت دقیق دارد.

0000000000

نیروهای مطوعین در مراکز خرید، رستوران‌ها، فروشگاه‌ها، معابر و گذرگاه‌ها، گشت می‌زنند و زنانی را که حجاب موافق مقررات شرعی ندارند ، دستگیر می‌نمایند.

0000000000

در سال ۲۰۰۳ ، پافشاری پلیس مذهبی عربستان دربارهٔ رعایت نقاب به مرگ پانزده دختر نوجوان در آتش سوزی یک مدرسهٔ راهنمایی دخترانه در مکّه انجامید. عوامل وابسته به دولت ریاض، در این سانحه، مانع از آن شدند که دخترانی که صورت خود را نپوشانده بودند، از کام آتش بگریزند. روزنامه نگارهای عربستان در خارج کشور از این کار نیروهای مطوعین ابراز نفرت و انزجار کردند . مرگ این دختران جنجال بزرگی در عربستان سعودی به راه انداخت و مقامات سعودی را بر آن داشت تا کنترل کامل مدارس دخترانه را دوباره بازپس بگیرند. از یک سو این روی داد باعث انتقاد اصلاح طلبان به سیاست‌های مذهبی کشور عربستان شد، عبدالکریم قلعاد گفت که اجبار زن برای پوشاندن صورتش در دین نیست . با این حال این انتقادات، تأثیر قابل توجّهی نداشته‌است و حاکمیت مذهبی عربستان مخالفت خود را با هرگونه آزادی بیشتر زنان اعلام نموده‌است. پلیس مذهبی تا به حال برخی از زنان سعودی تحصیل کردهٔ خارج را برای جرایمی چون نداشتن پوشش کامل به تازیانه محکوم کرده‌است.

0000000000

در پایان سال ۲۰۰۴ ، زنان که تا کنون شناسنامه مستقل نداشتند، و فقط اسمشان در شناسنامهٔ پدر ذکر می‌شد، دارای شناسنامهٔ مستقل گردیدند، امّا عبدالعزیز الشیخ با پافشاری بر حرام بودن گشودن چهره زنان، مخالفت خود را با عکس دار کردن شناسنامه‌ها اعلام کرد.

0000000000

رعایت نقاب در عربستان، پشتوانهٔ قوی فرهنگی و اجتماعی دارد . زنان سعودی خود را ملزم به پوشیدن نقاب می‌دانند. ارزش‌های سنتی اسلامی جایگاه اصلی و اساسی را در خانواده‌های سعودی ایفا می‌کند. دولت عربستان رعایت حجاب را در دو شهر جّده و ریاض آزاد اعلام کرده‌است.

0000000000

تشیع در عربستان

0000000000

حضور شیعه در عربستان، به قرن اول هجری، یعنی زمانی که شیعیان علی جانشیني پیامبر توسط ابوبکر را رد کردند، باز می گردد. طبری در تاریخ خود تصریح دارد که نبی مکرم در «یوم الانذار»، سه موضوع مهم را مطرح و عشیره ی خود را به آن دعوت کرد که عبارت است از: توحید، نبوت و ولایت و جانشینی پس از پیامبر که غیر از علی بن ابی طالب(ع)، کسی در آن روز به پیامبر ایمان نیاورد و بزرگان قبیله ابوطالب را خطاب کرده، و ولایت و سرپرستی کودکش را به وی به تمسخر تبریک گفتند. از نظر قرآن نیز حضور شیعه به زمان خود پیامبر باز می گردد، چنان که طبری و آلوسی در تفاسیر خود، ذیل آیه هفتم سوره ی مبارکه «البینه»، با اشاره به شأن نزول آیه، علی(ع) و پیروان ایشان را مصداق این آیه معرفی کرده اند.

0000000000

جمعیت شیعیان در عربستان را منابع مختلف بین 10 تا 15 درصد جمعیت کل کشور، یعنی رقمی حدود دو میلیون نفر تخمین می زنند. طبق سرشماری حکومت سعودی در سال 2004 کل جمعیت عربستان بيست ودومليون ششصدوهفتادهزارنفراست که از این رقم شانزده مليون وپانصدوبيست ونه هزاروسيصدودونفر شهروند سعودی و بقیه خارجیان مقیم هستند. 10 تا 15 درصد جمعیت شیعه دوازده امامی هستند که اکثریت شیعیان عربستان را تشکیل می دهند. بیشتر این جمعیت در منطقه شرقیه زندگی کرده و در همانجا نیز مشغول به کارند. شرقیه استانی است که شیعیان به لحاظ جمعیتی، اکثریت غالب را تشکیل داده و از نظر اقتصادی بزرگ ترین منطقه نفتی با گسترده ترین تأسیسات پالایش نفت در عربستان است؛ در حالی که تعداد کمی از شیعیان در دمام، مرکز استان شرقیه و بزرگ ترین شهر این استان ساکن هستند، اکثر قریب به اتفاق آنها در شهرها و روستاهای بین دو واحه بزرگ قطیف و الاحساء زندگی می کنند. الاحساء دو شهر بزرگ به نام های هفوف و مبرز دارد که علاوه بر سنی ها، شیعیان نیز در آنها سکونت دارند. گروه قابل ملاحظه ای از شیعیان اسماعیلی (حدود صدهزار نفر) نیز در استان نجران و حومه آن (در منطقه مرزی نزدیک به یمن)ساکن اند. شیعیان دوازده امامی علاوه بر استان شرقیه در مدینه و وادی فاطمه دارای جمعیت های بزرگی هستند و در جده و ریاض نیز گروه های کوچکی تشکیل داده اند. زیدی ها نیز به عنوان شاخه ای شیعی، در شهرهای جنوبی نجران، جده، ینبوع و عصیر سکونت دارند وابستگی شان بیشتر به زیدی های یمنی است. علاوه بر سه گروه شیعی مذکور، شیعیان بسیاری هستند که به دلیل شرایط بد مذهبی در شهرهای سنی نشین در تقیه زندگی می کنند و از بروز مذهب خود اجتناب   می ورزند.

0000000000

شیعیان از قرن چهاردهم تا اوایل قرن بیستم میلادی، در شبه جزیره ی عربستان، تحت تسلط مداوم نیروهای خارجی قرار داشتند. به استثنای حدود 70 تا 80 سال زمان حضور پرتغالی ها در قرن شانزدهم. بقیه ی این مدت شیعیان تحت قیادت سنی های خارجی، از جمله دولت عثمانی قرار داشتند. علیرغم این شرایط، شیعیان مقام های عالی روحانی را در اختیار داشتند و تا به قدرت رسیدن سعودی ها، موسسات مهم دینی آنها از جمله مساجد و حسینیه ها همچنان زنده و فعال بود. شیعیان تا آن زمان، آشکارا مراسم عبادی خود را برگزار می کردند و در حوزه های علمیه محلی، به فراگیری علوم دینی می پرداختند. این پویایی تا دهه ی 40 میلادی قرن گذشته به اندازه ای بود که قطیف را نجف کوچک می خواندند.

0000000000

در سال 1913، آل سعود منطقه شرقیه را فتح کرد و کنترل آن را از حاکمان عثمانی منتزع ساخت و بعدها آن را در آنچه پادشاهی عربستان سعودی خواند، ادغام کرد. جنگجویان عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود که اخوان نامیده می شدند، دارای احساسات مذهبی شدید ضدشیعی بودند و جهاد علیه شیعیان، محور اصلی عقاید آنها را تشکیل می داد. اخوان فشار زیادی بر آل سعود وارد کردند تا شیعیان را به زور به کیش وهابی درآورد یا آنها را به قتل رساند. در پاسخ به این فشار، عبدالعزیز مبلغ های مذهبی وهابی را به منطقه شرقیه فرستاد؛ اما از تغییر دادن مذهب شیعیان با استفاده از زور خودداری کرد. زمانی که او در سال 1926 درخواست اخوان را رد کرد، آنها شورش کردند که در نهایت آل سعود، آنها را سرکوب کرد. با این همه اخوان بار دیگر دیدگاه خود را به کرسی نشاندند و تعداد زیادی از شیعیان را به قتل رساندند.

0000000000

با تأسیس پادشاهی سعودی در سال 1932 میلادی، سرکوب و به حاشیه راندن شیعیان، رنگی دولتی به خود گرفت و به سیاست رسمی رژیم تبدیل گردید. رژیم سعودی به طور همزمان، ابزارهای مختلفی را برای آرام کردن و به حاشیه راندن اقلیت شیعه به کار گرفت که مهاجرت هزاران مهاجر سنی و تاجر از نجد و قصیم به منطقه ی شرقیه، ساخت شهرها و مراکز تجاری جدید سنی نشین، به زوال کشاندن شبکه های کشاورزی و تجاری قدیمی وابسته به شیعیان، عدم معامله با تجار شیعه و تمایل به همکاری هرچه بیشتر با مرکز و غرب عربستان، مصادره ی باغ های نخل داران شیعه و منابع و محصولات آنها توسط رژیم از جمله این ابزارها بود. همزمان حاکمان سعودی و ناظران محلی، از انجام شعایر و مراسم مذهبی شیعیان به شدت جلوگیری می کردند و محدودیت های فراوانی را در زمینه اعلام عمومی برای نماز و دعا، چاپ و انتشار متون دینی، ساخت مساجد و حسینیه و زیارت مراقد ائمه اعمال می کردند و شیعیانی را که در مراسم مذهبی مانند عاشورا شرکت می کردند، تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار می دادند. نتیجه این اقدامات این بود که بنیانگذاری عربستان سعودی و تسریع شکل گیری دولت در این کشور، تضعیف جدید و شدید نهادهای شیعی را به دنبال آورد.

0000000000

با تأسیس پادشاهی سعودی و اقدامات آن علیه شیعیان، عملاً جایگاه اجتماعی – اقتصادی خود را از دست دادند و تحت فشارهای شدید قرار گرفتند. در این شرایط، دیگر آنها در پست های مدیریتی جایی نداشتند و در گارد ملی و پلیس نیز اصلاً به کار گرفته نمی شدند؛ اما تحمل این شرایط سبب نشد تا آنها به مقاومت علنی در برابر رژیم سعودی برخیزند و خواستار تغییر وضعیتشان شوند. روحانیون شیعه در این دوره، سیاست سکوت و مدارا را سرلوحه ی کارهای خود قرار دادند و با این شیوه توانستند، از تشدید وضعیت علیه خود جلوگیری کنند. فعالان جامعه شیعی نیز هیچ یک قویاً از آزادی بیشتر دم نزده و به جای آن نمایندگان مهمی در فواصل معین و با آرامی برای رهایی از افراطی ترین اشکال تبعیض به رژیم سعودی  ارائه کردند. اما بالا گرفتن انقلاب در ایران و رهنمودهای امام(ره) موجب تبلور ساختار و رهبری سیاسی شیعیان در عربستان سعودی شد و آنها با نفوذ معنوی امام و آگاهی از حقوق خود، رفته رفته از دوره ی خمود و بی تفاوتی بیرون آمدند و بر فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود افزودند. نیروی الهام بخش انقلاب موجب شد تا شیعیان عربستان، خواست حقوق و آزادی های گسترده تر مذهبی جوانه بزند و تحت این شرایط، نسل جدیدی از رهبران شیعه به وجود آید که در آینده، منشأ تحولات گسترده شوند. این نسل از رهبران شیعه از قطیف و الاحساء ، تحصیلات خود را در نجف گذراندند؛ جایی که به تدریج سیاست سکوت و مدارای خود را به کناری نهاد. اما پس از اقدام حکومت بعثی در سال 1973 علیه آنها به جرم جاسوسی برای سعودی، تعدادی از آنها به قم آمدند و به ادامه تحصیلات خود در این شهر پرداختند که حسین صفار، شخصیت برجسته ی سیاسی شیعه عربستان یکی از آنها بود. صفار و همکارانش در سال 1974 به کویت مهاجرت کردند؛ جایی که با کمک آیت الله محمد الحسینی الشیرازی و خواهرزاده اش محمدتقی المدرسی، حوزه ی علمیه ای را تأسیس کردند. علاوه بر صفار، تنی چند از دیگر طلاب هسته شبکه سیاسی شیعه عربستان سعودی معاصر نیز مدتی را در کویت گذراندند. این گروه شامل توفیق الصیف و برادرش، فوزی الصیف و محمود الصیف (از تاروت)، یوسف سلمان المهدی (از صفوا)، حسین مکی الخویلدی (از صفوا) و موسی ابوخمسین و برادرش حسین ابوخمسین (از الاحساء ) می شدند. حوزه ی علمیه کویت توانست، در این مدت پیروانی از عراق و بحرین را نیز به خود جذب کند. دستاورد اقامت صفار در کویت و آشنایی با تجارب دیگر گروه های مقاومت شیعی، نظیر حزب الدعوه ی عراق، تأسیس شبکه های سیاسی – مذهبی بود که تا به امروز بر سیاست شیعیان عربستان سعودی حاکم بوده اند. شاگردان و طلاب در کویت هر از چندی به عربستان بازگشته و جنبش زیرزمینی اصلاح شیعه (حرکت الاصلاح) را در دهه ی 70 پایه گذاری کردند. آنها نوارهای کاست توزیع، مراسم نماز جمعه را برگزار و متون سخنرانی مربوط به تفکر سیاسی شیعه را پخش می کردند. در سال 1977، صفار و همراهان او به قطیف بازگشتند؛ جایی که از یک سو دعاوی آنها، مقامات سیاسی و مذهبی را و از سوی دیگر فراخوانی آنها راه و روش فعالیت های سیاسی روحانیون مداراپیشه را به چالش طلبید. با پیروزی انقلاب و افزایش انتقادات از خاندان سعود، صفار و یارانش اهمیت و برجستگی بیشتری یافتند و شیعه سیاسی به یک نیروی قوی که کنترل کمی بر آن اعمال می شد، تبدیل گردید. صفار و همراهانش با تأثیر گرفتن از انقلاب اسلامی ایران، خلاء داخلی تعداد زیادی از جوانان شیعه را نیرو بخشیده، آنها را به حمایت از دادن پیامی که مستقیماً رژیم را به چالش می طلبید، ترغیب کردند. آنها شکایت و تظلمات مذهبی شیعه و جامعه شیعی را مطرح و در نهایت در سال 1979، مهم ترین نافرمانی عمومی مدنی قرن شیعیان عربستان را به راه انداختند. مطالبات شیعیان عربستان در آن زمان، به حق برگزاری مراسم مذهبی، پایان بخشیدن به تبعیض، سهم بیشتر از درآمدهای نفت، فرصت های شغلی و مدرن سازی شهرها و جوامع شیعه و همچنین مخالفت شدید با اتحاد ریاض – واشنگتن و حضور امریکا در منطقه محدود می شد و براندازی آل سعود را در بر نمی گرفت. خشم عمومی در نوامبر 1979 راه را برای اعتراض گسترده هموار ساخت و هزاران شیعه به مقابله با تحریم حکومت برخاسته و برای بزرگداشت عاشورا به خیابان ها آمدند. گارد ملی به این مبارزه طلبی به شدت پاسخ داد و طی چند روز بیش از 20 نفر از شیعیان را به شهادت رساند. سیاست سختگیران رژیم پس از قیام نوامبر 1979 موجب دستگیری و تبعید صدها نفر شد و صفار نیز پس از آنکه در سوریه ساکن شد، به ایران پناهنده گردید. بسیاری از افرادی که در این دوره دستگیر و شکنجه یا تبعید شدند، در حال حاضر نقشی محوری در صحنه سیاست جامعه شیعی عربستان دارند. از جمله این افراد می توان به شیخ انصار، جعفر الشایب (عضو شورای شهر قطیف)، توفیق السیف (ساکن لندن و نویسنده روزنامه عکاظ)، عیسی التریل (عضو شورای شهر قطیف) و صادق الجبران (فعال سیاسی در منطقه الاحساء ) اشاره کرد. مشارکت گسترده در اعتراض 1979 انعکاسی از ترکیب یک پیام عمومی و سازمان های سیاسی جدید شیعی بود. چند ماه پیش از این اعتراض، صفار «حرکت اصلاح شیعی» را به عنوان سازمان انقلاب اسلامی در شبه جزیره ی عربستان مجدداً نامگذاری کرده بود و با پخش پرچم هایی به نشانه ی نارضایتی عمومی از شرایط موجود، به رژیم سعودی و دولت امریکا اخطار و هشدار داده بود تا مطالبات شیعیان را برآورده سازند. اعتراض 1979 عملاً ماهیت سیاسی شیعیان عربستان را متحول ساخت و آنها را از یک دوره بی تفاوتی یا سکوت هوشمندانه ( به گفته برخی فعالان شیعی عربستان)، به مرحله ی جدیدش مشتمل بر اعتراض و واکنش فعالانه و آشکار به اقدامات رژیم منتقل کرد. این مرحله کمتر از یک دهه دوام یافت و از اواخر دهه 1980 میلادی رهبران تبعیدی شیعه تاکتیک های خود را تغییر دادند. آنها به تدریج از پیام ها و تاکتیک های تهاجمی دست برداشته، به این نتیجه رسیدند که با واقعیات موجود، نمی توانند به یک انقلاب اسلامی موفق دست یابند. در عوض آنها به تدریج تغییر مسیر داده و رویکردی دو وجهی را برگزیدند که براساس آن تظلمات و مطالبات خود را عنوان می کردند و هم به دنبال بهبود روابط با رژیمی بودند که بر مشروعیت آن صحه گذاشته بودند. این سیاست موجب شد تا سرانجام حکومت سعودی که از درگیری با شیعیان واهمه داشت، به آنان پاسخ مثبت و متناسب داد. در سال 1993 ملک فهد ،چهار رهبر شیعه و حامیان الصفار (جعفر الشایب، صادق الجبران، عیسی المزیل و توفیق الصیف) را برای بحث و بررسی مطالباتشان به جده دعوت کرد. شیعیان پس از این جلسه، در ازای پایان دادن به مخالفت فعال از خارج، توانستند تا زندانیان سیاسی خود را که از دهه 80 در حبس بودند، آزاد کنند و صدها تبعیدی نیز اجازه یافتند به کشور بازگردند. گذرنامه های آنها را اعاده و حق مسافرت به آنان بازگردانده شد. رژیم سعودی همچنین به ارگان های دولتی دستور داد تا اعمال تبعیض آمیز را محدود و متون درسی مدارس را اصلاح کند و رذایل ها را که به شیعه نسبت داده شده بود، حذف کنند. اگرچه این توافق نتایج متعددی را در پی داشت؛ اما تمام مطالبات شیعیان را محقق نساخت و بار دیگر به شکل گیری گروه ها و جریان های مبارزه جویانه و کم رنگ تر شدن تاکتیک سازش منجر گردید.

0000000000

دانستنی‌هاي عربستان

0000000000

فروش سگ و گربه در این کشور ممنوع است.

ورود غیر مسلمان بنا به حرمت اماکن اسلامی،به مناطق حجاز( شهرهای مکه ومدینه) ممنوع است.معمار بهترین هتل مکه (هتل هیلتون) که غیر مسلمان است. مجبور شدازطریق دوربین وبرروی یکی از تپه‌های اطراف شهر پروژه ساخت هتل را نظارت وپیگیری کند.

سالن سینما در عربستان وجود ندارد.

عکسبرداری در بیشتر اماکن عمومی ممنوع است.

جادوگران گردن زده می‌شوند.

بعضی از علمای مذهبی عربستان خواهان قانونی شدن برده داری هستند.

در اماکن عمومی وغذاخوری‌ها جداسازی جنسیتی به شدت اجرا می‌شود.

براثر فشار بیش ازحد برروی زنان، آمار خودکشی زنان بالاست.

در عربستان مجازات اسلامی اجرا می شود که شامل حدودو قوانین تعزیراتی است بعنوان مثال ، چهار انگشت فرد سارق بریده می‌شود.همچنین در بعضی موارد وبرای قصاص اعضای دیگر بدن نیز بریده می‌شود. در این کشور افراد مجرم در ملأ عام گردن زده می‌شوند.

تاکنون میلیونها کتاب مذهبی اقلیت مذهبی توقیف وآتش زده شده‌است.

0000000000

سیاست عربستان

0000000000

از سال ۱۹۳۲ که سلطنت سعودی بنیان نهاده شد ، این کشور پادشاهی مطلقه داشته‌است . در این کشور حزب سیاسی ، پارلمان ، و انتخابات وجود ندارد . دین از قدرتمندترین نهادهای جامعه‌است و نظام قضایی وابسته به دولت ونیروی انتظامی(شرطه) آن کشورموظف به اجرای قوانین امربه معروف ونهی از منکر است. خانوادهٔ سلطنتی خواستار سلطهٔ کامل سیاسی بر عربستان بوده‌اند . هم اکنون نیز قدرت در عربستان سعودی در دو قطب کبارالعلما و پادشاه متمرکز است.

0000000000

قوانین حقوقی درعربستان

0000000000

قوانین حقوقی عربستان برگرفته از تفسیر احمد حنبل از احکام قرآن است. مردان مجاز به ازدواج با چهار زن هستند، طلاق دادن زنان بسیار ساده انجام می‌گیرد. مجازات زنا در کشور سعودی، سنگسار است.

0000000000

حجاب درعربستان

0000000000

حجاب برداشت علمای سعودی از حجاب اسلامی، پوشاندن تمام بدن از جمله صورت و دست هاست. پلیس مذهبی عربستان همواره بر این نوع پوشش زنان تاکید داشته و زنانی را که چهره خود را در انظار عموم می‌گشودند، به حبس و تازیانه محکوم می‌کرده‌است. قانون حجاب از عوامل محدود کنندهٔ زنان سعودیست.

0000000000

زنان واينترنت

0000000000

زنان عربستان سعودی به اطلاعات فراوانی که می‌توان در اینترنت یافت اجازه دسترسی ندارند.

0000000000

مذهب درعربستان

0000000000

اسلام تنها دین رسمی آن کشور است,مذهب رسمی کشور عربستان حنبلی می باشد که یکی از مذاهب معتبر اسلامی و مذاهب اهل سنت می باشد. مذاهب دیگر اهل تسنن و نیز مذهب شیعه نیز در عربستان رواج دارد. ارزش‌های دینی در عربستان سعودی ، فرهنگ ، و سیاست را تحت تأثیر قرار می‌دهد

0000000000

وضع زنان درعربستان

0000000000

بحران هویت زنان سعودی پس از چندین دهه بررسی و به دنبال به وجود آمدن مشکلات مربوط به هویت، وزارت کشور عربستان در آوریل ۲۰۰۵ با حق زنان سعودی برای داشتن کارت شناسایی در صورت درخواست خود آنها موافقت کرد. بسیاری از زنان تصمیم گرفتند از داشتن کارت شناسایی صرف نظر کنند نه به این دلیل که آنها نمی خواستند کارت شناسایی داشته باشند ، بلکه این محرومیت به این دلیل بود که پدر ، همسر یا برادر آن‌ها به دلیل چاپ عکس زنان بر روی کارت شناسایی ، با اعطای کارت شناسایی به زنان مخالفت میکردند . این مخالفت با تکیه بر این اصل اسلامی که مردان سرپرست زنان هستند و در نتیجه آنها به داشتن هویت رسمی نیاز ندارند ، توجیه میشد. در هرحال ، امروزه زنان بسیاری دارای کارت شناسایی هستند . واقعیت این است که بخش‌های دولتی بسیاری وجود دارند که کارت شناسایی را نمی پذیرند.این ادارات دولتی برای شناسایی فرد (زنان) کارت شناسایی خانوادگی یا دو شاهد برای تأیید هویت زنان درخواست می کنند. در واقع ، یکی از بخش‌هایی که گفته می شود با کارت شناسایی زنان مخالفت می کند، دستگاه قضایی است.

0000000000

رانندگی زنان در عربستان سعودی ممنوع است و با وجود برخی تلاشهای انجام شده برای لغو این ممنوعیت ، به دلیل مخالفت مقامات روحانی این کشور ، این تلاشها به نتیجه نرسیده‌است. در ۲۴ اوت ۲۰۰۶ یکی از نمایندگان مجلس مشورتی عربستان در مورد اعطای حق رانندگی به زنان این کشور رد شد. رییس مجلس این کشور در این مورد گفت: موضوع رانندگی زنان بر اساس فتوای مقامات مذهبی کشور ممنوع است و مجلس حق دخالت در این مورد را ندارد . آل زلفه ، نماینده‌ای که موضوع لزوم اعطای حق رانندگی به زنان را مطرح کرده بود ، می‌گوید:چنانچه زنان حق رانندگی داشته باشند مجبور به استخدام مردان خارجی به عنوان راننده نیستند و این مسئله علاوه بر حل مشکلات اجتماعی به اقتصاد خانواده نیز کمک می‌کند. در سال ‪ ۱۹۹۰میلادی چهار زن (آلمانی) الاصل مقیم سعودی با نادیده گرفتن این ممنوعیت اقدام به رانندگی در سطح شهر ریاض کردند که بلافاصله توسط پلیس دستگیر شدند . روزنامه‌های محلّی مطلب توهین آمیزی علیه آنان انتشار دادند و خواستار اخراج آن‌ها از شهر شدند. علمای عربستان نیز بر حرام بودن رانندگی زنان به دلیل ایجاد فساد و آسیب رساندن به عفت پافشاری کردند. از سوی دیگر ، سازمان رانندگی عربستان اعلام کرد که علّت ممنوعیت رانندگی زنان این است که زنان اگر نقاب را رعایت کنند ، به سختی می‌توانند رانندگی کنند و این احتمال تصادفات را افزایش خواهد داد.

0000000000

دولت‌ عربستان‌ اعلام‌ کرده‌ که‌ زنان‌ نمی‌توانند در نخستین‌ انتخابات‌ سراسری‌ این‌ کشور که انتخابات شورای شهر است رای‌دهند . علما این تصمیم دولت را تایید و رای دادن زنان را موجب فساد و خلاف عفت دانستند . عمر هیاج الزین به عنوان رییس دولت اعلام کرد که زنان فاقد صلاحیت لازم برای قضاوت دربارهٔ کاندیداهای انتخاباتی هستند. هر چند برخی دیگر اعلام این ممنوعیت را مشکل هویت زنان می‌دانستند و این که اکثر زنان کارت شناسایی ندارند.

0000000000

با این که دولت سعودی دختران را از آموزش منع نکرده‌است، و حتی آموزش رایگان نیز برای ایشان در نظر گرفته‌است، حضور دختران در آموزشگاه‌ها و مدارس بسیار محدود است . طبق آمار رسمی دولت سعودی ۵۵ درصد دانش آموزان ابتدایی ، ۷۹ درصد دانش آموزان متوسطه و ۸۱ درصد دانش آموزان دبیرستان پسر هستند. دیدگاه‌های سنتی در عربستان باعث شده‌است که بسیاری از دختران در سنین پایین مدرسه را ترک می‌گویند. در عربستان ، مدارس و دانشگاه‌های متفاوت برای دختران و پسران وجود دارد و هیچ مدرسهٔ مختلطی در آن جا یافت نمی‌شود . با این حال بسیاری معتقدند ، مدارس و دانشگاه‌های مربوط به زنان از کیفیت آموزشی پایین تری برخوردارند. تحصیل زنان در کلیهٔ رشته‌های فنی و مهندسی ، و نیز رشتهٔ حقوق ممنوع می‌باشد.

0000000000

در قوانین سعودی، اشتغال زنان به هر کاری جز تدریس و پرستاری ممنوع گشته‌است. تدریس برای زنان محدود به کلاس‌های دختران می‌شود و آن‌ها حق تدریس برای پسران را ندارند . با این حال باز هم شرکت زنان در مشاغل بسیار محدود است و برای این کارها نیز اجازهٔ رسمی شوهر یا ولی شرط محسوب می‌شود. علما اشتغال زن به هر کاری که باعث همکاری و ارتباط با مردان نامحرم می‌شود ، را حرام اعلام کرده‌اند.

0000000000

ورود زنان بدون همراهمی محرم به بسیاری از اماکن عمومی سعودی از جمله بانک‌ها ، رستوران‌ها ، فروشگاه‌ها ممنوع است. رستوران‌های سعودی معمولاً دو بخش جدا برای مجردها و خانواده‌ها دارند . بخش خانوادگی رستوران‌ها به غرفه‌های کوچک تنظیم شده‌است که زنان می‌توانند در آن نقاب را برداشته و غذا بخورند، بدون این که مرد نامحرمی وارد شود.

0000000000

شرکت زنان در مجامع عمومی حتی در مسجد بسیار محدود است.

0000000000

از زنان سعودی انتظار می‌رود هنگام خروج از خانه ، حتماٌ با مرد محرم همراه باشند.

0000000000

علمای حنبلی سفر زنان را بدون همراهی مردی از محارمش ممنوع می‌دانند . در عربستان سعودی این قانون به دقت اجرا می‌شود و به زنانی که محرم به همراه ندارند، اجازهٔ خروج داده نمی‌شود. این قانون هم در سفرهای درون کشور و هم در سفرهای برون کشوری صادق است.

0000000000

از احمد بن تيميه تا محمد بن عبدالوهاب

0000000000

عقيده و عملكرد خوارج چون مخالف قوانين اسلام وبرنامه هاى قرآن بود و عقيده وباورى خودساخته به حساب مى آمد، پس از مدتى، تنها در كتاب ها از آن به عنوان يك حادثه تاريخى ياد شد و همچنان در بوته فراموشى بود پس از چندين قرن، يعنى در آستانه قرن هشتم، احمد بن تيميه در شام مطالبى را در مسائل مختلف اسلامى; در اصول عقايد و فروع احكام، كه بر خلاف مسلّمات اسلام و مخالف با فتاواى علما و پيشوايان و در بعضى از مسائل موافق با نظريات خوارج بود، مطرح كرد و از طريق سخنرانى ها و نوشته هايش به تبليغ و ترويج آراء خود پرداخت و در اين راه تلاش فراوان نمود.

علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظريات او به ميدان آمدند و از راه تأليف و مناظره، به نقد عقايد او پرداختند و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر  كردند. ابن تيميه پس از چند بار زندانى شدن در مصر و شام، سرانجام در سال 728  هـ .ق. در زندان دمشق از دنيا رفت. نوآورى ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گرديد كه على رغم مخالفت علما و متكلّمان، گروهى هم از نظريات وى استقبال نمايند و به وى بگروند. در اين گرايش ها، افزون بر تلاش و تبليغ او، زندانى شدن و مظلوم نمايى اش نيز نقش مؤثر و تأثير بسزايى داشت و همچنين حمايت جدّى شاگرد صميمى و هم عقيده اش «ابن قيّم»، كه در كتابها و تأليفات خود آراء و نظريات استادش را تبيين و نشر نمود، در پيشرفت افكار «ابن تيميه» نقش اساسى ايفا كرد. با اين همه، همان گونه كه پيشتر اشاره كرديم، مخالفت علما و فقهاى مذاهب سه گانه «شافعى، حنفى و مالكى» با عقايد ابن تيميه، موجب گرديد كه در مدت كوتاهى، فتاواى او متروك و تأليفاتش همانند تأليفات ابى قيّم از صحنه خارج شود و در انزوا بماند. وضع به همين منوال بود تا اينكه در قرن يازدهم، در نجد حجاز فردى به نام محمّد بن عبدالوهاب پا به عرصه حيات گذاشت و پس از چهار قرن بارديگر به تبليغ و ترويج عقايد ابن تيميه پرداخت و به عللى كه اشاره خواهيم كرد، او توانست اين فتاوا را به مرحله اجرا در آورد و آنچه در لابلاى تأليفات ابن تيميه و ابن قيّم بود، در صحنه عمل پياده كند.

چون درباره شرح حال و نقد عقايد و آراء ابن تيميه و دو شاگرد و همفكرش; ابن قيّم و ابن عبدالوهّاب از سوى طرفداران و مخالفانشان كتاب هاى متعدّدى تأليف و مقالات زيادى ارائه شده است، ما در اينجا به عنوان مقدمه، خلاصه اى از تاريخ زندگى و بعضى از عقايد و فتاوايشان را با استناد به تأليفات و كتابهاى خودِ آنها، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم:

تقى الدين احمد ابن تيميه در سال 661 در «حران» از توابع شام ديده به جهان گشود و تحصيلات اوّليه را تا 17 سالگى در آن سرزمين به پايان برد سپس به همراه پدرش عبدالحليم، از ترس مغولان به دمشق رفت. تا سال 698 چيزى از احمد شنيده نشد ولى از آغاز قرن هشتم به تدريج افكار شاذّ و انحرافى وى بروز يافت و در هر مقطعى با اظهار نظر مخالف مسلّمات اسلام و آراى مشهور و رايج مسلمانان، افكار عمومى را متشنج مى كرد و پس از بارها زندان رفتن و تبعيد شدن در شام و ديار مصر، در سال 728 در زندان دمشق از دنيا رفت. ابن تيميه به عنوان يك عالم حنبلى و صاحب تأليفات، در كنار نقاط ضعف در مسائل عقلانى، طبعاً نقاط مثبتى نيز داشته است، منتها هواداران وى تنها به نقاط مثبت او چشم دوخته و با چشم پوشى از خطاهايش به ستايش مطلق وى پرداخته اند ولى آزاد انديشان بر هر دو جنبه نظر افكنده و نقّادانه با وى برخورد كرده اند و ديدگاه هاى او را با آموزه هاى انبيا و اولياى الهى مغاير شمرده و در نقد وى كتابها نوشته اند. ده ها نفر از علماى معاصر او و همچنين دانشمندانى پس از وى، عقايد او را نقد و ردّ نموده اند.

0000000000

ابن تيميه و جسارت به بزرگان

0000000000

كتاب هاى موجودِ ابن تيميه; از جمله «منهاج السنه» نشانگر اين است كه بر خلاف روش علماى دين و فقها و دانشمندان، كه در مقابل مخالفانشان ادب و احترام را مراعات نموده و از آنها به نيكى و عظمت ياد مى كنند، او در كوبيدن علماى دين جسور و در به كارگيرى الفاظ اهانت آميز و دور از ادب نسبت به مخالفانش سر آمد بوده است. آرى، او در منهاج السنه نسبت به علاّمه حلّى و شيعه و گاهى به ساحت مقدّس ائمه هدى(عليهم السلام)جسارت و هتّاكى زيادى نموده است و در جاى جاى اين كتاب و در فصول مختلف آن، تحت عناوين «حماقات الشيعه» و «الإمام المنتظر و خرافاتهم فيه» و... تهمت ها و افتراها ى زيادى بر قلم رانده است. البته اين رويه ابن تيميه، بر شيعه و پيشوايانشان منحصر نيست بلكه او درباره بزرگان صحابه و علماى اهل سنّت نيز اين شيوه را در پيش گرفته و اعتراضات تند و جسارت هاى فراوان نسبت به آنان نموده است.

ابن حجر عسقلانى با حمايت و خوشبينى خاصى كه نسبت به ابن تيميه دارد درباره رويه خلاف اخلاق او مى نويسد: تسلّط ابن تيميه بر علوم مختلف از فقه و تفسير و حديث و استعداد و قدرت بى رقيب او در فن خطابه و سخنرانى، موجب پيدايش حالت عُجب و خودپسندى در وى گرديده بود و لذا همه علما را از كوچك و بزرگ و ضعيف و قوى و قديم و جديد، مورد حمله و جسارت قرار مى داد; به طورى كه در يكى از سخنرانى هايش از عمربن خطاب ياد نموده و او را مورد انتقاد تند قرار داد و شديداً تخطئه نمود، چون مطالب اهانت آميز او درباره خليفه به سمع يكى از علماى وقت به نام «شيخ ابراهيم» رسيد به مقام رد و انكار ابن تيميه برآمد; به طورى كه او نتوانست مخالفت شيخ ابراهيم را ناديده بگيرد لذا شخصاً به نزد او رفت و از جسارتى كه نسبت به عمربن خطاب كرده بود در محضر او اعتذار و استغفار كرد و اظهار ندامت نمود.( الدررالكامنه، ج1 ص154)

باز ابن حجر مى گويد: ابن تيميه درباره على بن ابى طالب چنين مى گفت: او در هفده مورد اشتباه و با نص صريح قرآن مخالفت ورزيده است.

در مقايسه امير مؤمنان(عليه السلام) و عثمان بن عفان چنين مى گفت: اما على بن ابى طالب فردى بود جاه طلب و رياست دوست و چون هدف او در تمام جنگ هايش نيل به رياست و به دست آوردن خلافت بود و نه پيشبرد اسلام و حمايت از قرآن، لذا در همه اين جنگ ها مخذول و با شكست مواجه گرديد و امّا عثمان داراى روحيه حبّ مال و ثروت اندوزى بود و به همين جهت هم كشته شد.( الدرر الكامنه، ج1 ص154)

باز ابن حجر نقل مى كند: ابن تيميه در يك جلسه نسبت به امام غزالى جسارت و بر

وى ناسزا گفت، به طورى كه گروهى بر ضد او قيام كردند و نزديك بود او را از بين ببرند ولى جان سالم به در برد. همچنين او از محى الدين عربى بد گويى مى كرد و او را سبّ و

لعن مى نمود.( الدرر الكامنه، ج1)

0000000000

ابن تيميه و عدم اختيار همسر

0000000000

انتقاد اهانت آميز ابن تيميه از خلفا و تحقير او نسبت به علما و شخصيت هاى دينى و مخالفت او با عقايد قطعى و فتاواى پيشوايان و ائمه اهل سنت، نشانگر اين است كه وى از روحيه معتدل برخوردار نبود و اينكه او در طول نزديك به هفتاد سال زندگى، در حالى كه خود را شيخ الاسلام مذهب حنبلى مى دانست، حاضر نشد همسر اختيار كند، مهم ترين عامل آن را بايد در همان عدم تعادل روحى و تزلزل فكرى اش جستجو كرد.

ابن قيّم: بى شك بزرگ ترين شاگرد و حامى بى چون و چرا و مدافع جدّى ابن تيميه، ابن قيّم جوزى (متوفاى 751ق .) است. او تبليغ و ترويج افكار و آراء استاد خويش را در حال حيات و پس از مرگ وى بر عهده گرفت و با مخالفان او در افتاد و در تأليفات و كتابهايش با نظم و نثر، به ترويج عقايد او پرداخت و در همين راه مانند استادش رنج زندان و تازيانه را به خود هموار ساخت. و لذا وهابيان در نقل عقايد و آراء خويش، مانند تأليفات ابن تيميه به كتاب هاى ابن قيّم هم استناد مى كنند و براى اثبات نظريات خود، به گفتار او تمسك مى جويند.

0000000000

محمّد بن عبدالوهاب بنيان گذار وهابيت

0000000000

مذهب وهابى و وهابى گرى منسوب است به شيخ محمّد بن عبدالوهاب تميمى نجدى و اين نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است. گرچه وهابى ها اين نسبت را قبول ندارند و مى گويند «وهّابى» را دشمنان آنان به آنها اطلاق نموده و لذا خود را گاهى به اعتبار محمّد عبدالوهاب «محمّدى» و گاهى به اعتبار پيرويشان از صحابه و سلف صالح به اعتقاد خودشان «سلفيّه» مى نامند. شيخ محمّد در سال 1115 ق . در شهر «عُيينيّه» از توابع نجد حجاز تولّد يافت. پدرش در آن شهر قاضى بود و از علماى حنبلى به شمار مى رفت.

شيخ محمّد در دوران كودكى به مطالعه كتاب هاى مذهبى; از تفسير، حديث، فقه و همچنين مطالعه آراء و عقايد مختلف سخت علاقه مند بود.

او فقه حنبلى را در زادگاهش و در نزد پدر آموخت. سپس براى تكميل معلومات رهسپار مدينه منوّره گرديد و در آنجا به تحصيل پرداخت.

«احمد زينى دحلان» مورخ و معاصر شيخ محمد مى نويسد، محمّد عبدالوهاب در همان دوران تحصيل گهگاه مطالبى بر زبان مى راند كه از عقايدى خاص حكايت داشت; به طورى كه اساتيد وى نسبت به آينده اش نگران شده و مى گفتند: اگر اين فرد به تبليغ بپردازد، گروهى را گمراه خواهد كرد.

محمّد بن عبدالوهاب چندى بعد، مدينه را به سوى نقاط ديگر ترك كرد. چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و يك سال در كردستان و دو سال در همدان و اندك زمانى هم در اصفهان و قم رحل اقامت افكند، آنگاه به «حريمله» زادگاه پدرش رفت و تا زمانى كه پدرش زنده بود، وى كمتر سخن مى گفت و گاهى ميان او و پدرش نزاعى در مى گرفت ولى پس از درگذشت پدرش به سال 1153 كه شيخ محمد 38 سال داشت پرده از روى عقايد خود برداشت و تبليغات او در اين شهر افكار عمومى را بر آشفت; به گونه اى كه ناگزير شد اين شهر را به عزم اقامت در «عُيينيّه» زادگاهش ترك كند. پس از مدت كوتاهى اين شهر را نيز به اجبار ترك نمود و به ناچار نقطه سومى به نام «درعيه» را كه محمّد بن سعود جدّ آل سعود به عنوان رييس قبيله بر آن منطقه حكومت مى كرد، براى خود برگزيد.

او دعوت خود را با حاكم درعيه در ميان نهاد و هر دو پيمان بستند كه رشته دعوت از آن محمّد بن عبدالوهاب و زمام حكومت در دست محمّد بن سعود باشد و براى استحكام اين روابط ، ازدواجى نيز ميان دو خانواده صورت گرفت. محمّدبن عبدالوهاب تبليغ خود را در پرتو قدرت حاكم آغاز كرد و به زودى هجوم به قبايل اطراف و شهرهاى نزديك شروع شد و سيل غنائم از اطراف و اكناف به شهر درعيه كه شهر فقير و بدبختى بود سرازير گرديد. و اين غنايم جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود كه با متّهم شدن به شرك و بت پرستى كه در صفحات آينده ملاحظه خواهيد كرد، اموال و ثروتشان بر سپاه محمّد بن عبدالوهاب حلال شده بود. و اين تهاجمها و قتل و غارتها از سوى وهابيان توسعه و ادامه يافت تا در حجاز يك حكومت سياسى ـمذهبى كه مذهب آن وهابيگرى و اجراى عقايد و آراء ابن تيميه بود به وجود آمد.

0000000000

عوامل پيشرفت محمّد بن عبدالوهاب

0000000000

بى شك آراء و عقايد محمّد بن عبدالوهاب از آراء و عقايد ابن تيميه مايه گرفته و سخنان او همانها است كه پنج قرن قبل از او ابن تيميه و ابن قيم اظهار داشته بودند. اينك اين سؤال مطرح است كه چرا ابن تيميه با مخالفت هاى شديد مواجه شد و با دشوارى هاى بسيار و زندانى شدن كه متحمّل گرديد هيچگاه نتوانست عقايد خود را اجرا نمايد ولى بر عكس شيخ محمّد توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء و فتاوايش را جامه عمل بپوشاند.

در پاسخ اين سؤال، بايد به چندنكته توجّه داشت:

1- محيط دور از معارف. همانگونه كه پيشتر گفتيم، ابن تيميه آراء و عقايدش را در شهرهايى مانند دمشق و قاهره كه از مراكز عمده علما و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالكى، حنفى و شافعى» بود، اظهار نمود و در نتيجه با مخالفت سخت اين علما رو به رو شد. با وى به بحث و مناظره پرداختند و در رد گفته هاى او، كتاب هاى زياد تأليف و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر نمودند و بارها به زندان افتاد و سرانجام هم در زندان رخت ازجهان بر بست.

امّا شيخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقايد خود پرداخت كه مردم آن را افراد بدوى و دور از تمدن و معارف تشكيل مى داد كه در آن وقت شايد بزرگترين علماى آن ناحيه شيخ عبدالوهاب پدر شيخ محمّد و شيخ سليمان برادرش بود. گرچه اين دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و و اوّلين كتاب را در ردّ شيخ محمّد برادرش نوشت(الصواعق الالهيه) ولى با توجه به وضع مردم آن سامان اينگونه مخالفت ها اثرى نداشت. نجديان مردمى بودند در نهايت بساطت و سادگى و داراى ذهنى صاف و خالى و آماده پذيرش هر سخن تازه، به خصوص اگر در پوشش «توحيد» كه شيخ محمّد مدعى بود عرضه شود.

2- دستيابى به ثروت

عامل ديگرى كه مردم نجد را به سوى محمّد بن عبدالوهاب كشاند، متّهم كردن تمام مسلمانان به شرك و بت پرستى بود، آن هم از سوى كسى كه به عنوان عالم و فقيه مذهب حنبلى شناخته مى شد و لذا در حملاتى كه وهابيان به مردم نجد و ساير نقاط ; مانند حجاز، يمن، شام و عراق مى كردند، ريختن خون مردم آن شهر و به غنيمت بردن ثروت آن ها را حلال مى دانستند و اين تفكّر در پيشرفت و تداوم راه شيخ محمّد، آن هم در ميان مردمى كه از نظر اقتصادى در سخت ترين شرايط بودند، نقش موثّرى را ايفا مى نمود و مردم به ويژه اعراب باديه نشين از هر طرف به سوى او روى مى آوردند و در اجراى فرمان او سر از پا نمى شناختند.

3- حمايت سياسى نظامى

عامل ديگر در گسترش وهابيت، حمايت سياسى ـ نظامىِ آل سعود از اين آيين است كه طى پيمانى كه در ميان شيخ محمّد و محمّد بن سعود منعقد گرديد وهابيت از ابتداى دعوت شيخ محمّد از پشتيبانى قوى اين خاندان به عنوان رييس يك قبيله بزرگ برخوردار بوده و اين حمايت و پشتيبانى تا امروز ادامه داشته و حكومت سعودى خود را براى گسترش اين آيين و صرف هزينه هاى سنگين متعهّد مى داند.

4- به كارگيرى قهر و غلبه

عامل مهم ديگر در پيشرفت وهابيان در حجاز، قهر و غلبه و به كارگيرى زور و شمشير و قتل و غارت و ايجاد رعب و وحشت در همگان بود. كشت و كشتارى كه وهابيان در شهرهاى مختلف حجاز و شام و يمن و عراق انجام دادند، هر انسان را به شگفتى وامى دارد و از شنيدن اين جنايت لرزه بر تن مستولى مى گردد.

0000000000

كشت و كشتار وهابيان در طائف

0000000000

جميل صدقى زهاوى، مورخ سعودى، در خصوص فتح طائف به دست وهابيان مى نويسد:

از زشت ترين كارهاى وهابيان، قتل عام مردم در شهر طائف بود كه بر صغير و كبير رحم نكردند. طفل شيرخوار را بر روى سينه مادرش سر مى بريدند. جمعى را كه مشغول فراگرفتن قرآن بودند، همه را كشتند. چون در خانه ها كسى باقى نماند به دكانها و مساجد رفتند و هر كه بود حتّى گروهى را كه در حال ركوع و سجود بودند كشتند. كتابها را كه در ميان آنها تعدادى مصحف شريف و نسخه هايى از صحيح بخارى و مسلم و ديگر كتب حديث و فقه بود، در كوچه و بازار افكندند و پايمال كردند. اين واقعه در ذى قعده سال 1217 اتفاق افتاد.( الفجر الصادق، ص22، به نقل وهابيت مبانى فكرى و كشف الارتياب، ص24)

0000000000

تهاجم وهابيان به عتبات عاليات

0000000000

كشتار وهابيان در عتبات عاليات به راستى صفحه اى سياه در تاريخ اسلام است. صلاح الدين مختار كه از نويسندگان وهابى است، مى نويسد: در سال 1216 ق . امير سعود با لشكرى بسيار، متشكّل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط ، به قصد عراق حركت كرد. وى در ماه ذى قعده به شهر نزديك شد و آنجا را محاصره كرد. سپاهش برج و باروى شهر را خراب كرده، به زور وارد آن شدند و بيشتر مردم را، كه در كوچه و بازار و خانه ها بودند، به قتل رساندند و سپس نزديك ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر بيرون رفتند و در نقطه آبى به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم بين مهاجمين تقسيم شد.( تاريخ المملكه العربيه السعوديه، ج3، ص73، به نقل وهابيت مبانى فكرى. نوشته آيت الله سبحانى.)

دكتر عبدالجواد كليددار كه خود اهل كربلا است در تاريخ كربلا و حائر حسينى تعداد كشته شدگان از اهالى كربلا و زائران ايرانى و غير ايرانى را بيست هزار نفر نقل مى كند و مى گويد: پس از اينكه امير سعود از كارهاى جنگى فراغت يافت به طرف خزينه هاى حرم رفت. اين خزائن از اموال فراوان و اشياى نفيس انباشته بود. وى هر چه در آنجا يافت برداشت. مى گويند او درِ مخزنى را باز كرد كه سكه ههاى بسيار در آن گرد آورى شده بود. از جمله چيزهايى كه به چنگ آورد، گوهر درخشان بسيار بزرگ و بيست قبضه شمشير كه همه با طلا زينت يافته و با سنگ هاى قيمتى مرصع شده بود، ظرف هاى زرّين و سيمين و فيروزه و الماس و ذخائر گران قيمتِ ديگر، همه را برداشت. ديگر چهارهزار شال كشميرى، دو هزار شمشير طلا، تعداد زيادى تفنگ و سلاح ديگر، همه به غارت رفت.

كربلا پس از اين حادثه به وضعى در آمد كه شعرا براى آن مرثيه مى گفتند.

در ماه جمادى الأولى 1223 امير سعود مجدداً و با نيروى بسيار به عراق و به شهر كربلا يورش برد. ولى اين بار مردم اين شهر در اثر ثمرات تلخ حمله پيشين از آمادگى كامل برخوردار بودند. نيروهاى وهابى شهر را به گلوله بستند، امّا نتوانستند وارد آن شوند و لذا از محاصره كربلا صرف نظر كرده و آنجا را ترك نمودند. امير سعود پس از قتل عام مردم كربلا بارها به شهر نجف نيز حمله برد و گاهى به افرادى كه در بيرون شهر دست مى يافت مى كشت ولى در اثر آگاهى و آمادگى مردم نجف و مخصوصاً علما و در رأس آنها عالم بزرگ شيعه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء، سپاه وهابى مجبور به عقب نشينى شد.

0000000000

ابن تيميه و محمّد بن عبدالوهاب از نگاه ابو زهره:

0000000000

محمّد ابو زهره، نويسنده معروف مصرى اين موضوع را كه اصل وهابيت برگرفته شده از آراء و افكار ابن تيميه است، مانند همه كسانى كه با عقايد و آراء آنان آشنايى دارند، تأييد مى كند. آنگاه نكاتى را بر آن مى افزايد. اين نكات چون مناسب با بحث ما و موجب آشنايى بيشتر با ديدگاه ها و عملكردهاى اين گروه است، خلاصه گفتار او را در اينجا مى آوريم:

نويسنده مزبور در مورد تفاوت هايى كه در دعوت محمّد بن عبدالوهاب و ابن تيميه وجود دارد، چنين مى نويسد: «وهابيان در حقيقت بر آنچه ابن تيميه اظهار داشته بود چيزى نيفزودند، ليكن از ابن تيميه شدّت عمل بيشترى به خرج دادند و در عمل امورى را انجام دادند كه ابن تيميه متعرض آنها نشده بود و اين امور در چند چيز خلاصه مى شود:

1- بر خلاف ابن تيميه كه دايره مسائل عبادى را تنگ تر نموده است، وهابيان بعضى از امور عادى را نيز خارج از منطقه اسلام دانستند و به اين مناسبت دخانيات را حرام اعلام كردند و در تحريم آن سخت گيرى نمودند و عوام وهابى كسى را كه دود بكشد همانند مشركين مى دانند كه ايشان از اين جهت مانند خوارج هستند كه هر كس را مرتكب گناه بشود كافر مى دانند.

2- وهابى ها در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام كردند امّا به طورى كه امروزه ديده مى شود، در آن سهل انگارى نمودند.

3- وهابى ها تنها به دعوت و تبليغ اكتفا نكردند بلكه بر روى مخالفان خود شمشير مى كشيدند و مى گفتند با بدعت ها جنگ مى كنيم.

4- وهابيان هر ده و شهرى را تسخير مى كردند، به ويرانى ضريح ها و قبور مى پرداختند. از اين روى پاره اى از نويسندگان اروپايى به آنها «ويران كنندگان معابد» لقب داده اند. او اضافه مى كند كه اين سخن مبالغه است; زيرا ضريح ها با معابد تفاوت دارد.

5- وهابيان به امور كوچكى پرداختند كه طبق عقيده خود آنها نه بت پرستى بود و نه مقدمه بت پرستى و از جمله آنها عكاسى بود كه علمايشان به حرمت آن فتوا دادند ولى حاكمانشان قبول نكردند.

6- وهابى ها مفهوم بدعت را به طرز غريبى وسعت دادند، تا آن حد كه پرده بستن به روضه شريف نبوى(صلى الله عليه وآله) را بدعت شمردند.( محمد ابوزهره، العقائد الاسلاميه، ص343)

گفتنى است، مسأله عكاسى در گفتار ابوزهره به عنوان مثال ذكر شده است; زيرا وهابى ها در ابتداى امر با هر نوع پديده جديد و دگرگونى در زندگى، مانند تلگراف و تلفن و دوچرخه و اتومبيل مخالف بودند و آن را بدعت و حرام مى دانستند ولى عبدالعزيز كه بر حرمين شريفين مسلط گرديد، ناچار بود وضع حكومت خود را با اوضاع روز جهان تطبيق دهد و لذا على رغم خشم پيروان متعصب محمدبن عبدالوهاب استفاده كردن از مصنوعات جديد را تجويز و با ورود آنها به حجاز موافقت نمود، همان گونه كه امروزه استعمال دخانيات از سوى وهابيان تجويز شده است.

0000000000

حرمت زيارت قبور انبيا

0000000000

يكى از فتواهاي وهابيان حرمت سفر براى زيارت قبور پيامبران و صالحان و حرمت توسّل و تبرك به آنان و ساختن حرم و بارگاه و تعمير قبور و مشاهد آنها است.

و اين موضوع اولين بار در سال 726 ق. در دمشق از سوى ابن تيميه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گرديد و اين شورش و فتنه، آنگاه به اوج خود رسيد كه علما و قضات متوجه شدند كه او در سال 710 ق. و شانزده سال قبل در حرمت زيارت قبور پيامبران و در حرمت توسّل و تبرك به آنها، كتابى به نام «اقتضاء الصراط المستقيم» تأليف نموده است، چون هر روز بر شدت فتنه و آشوب مى افزود و شعله هاى اين آتش به شهرهاى ديگر نيز سرايت مى كرد، حاكم وقت مصلحت را در اين ديد كه براى رفع فتنه و حفظ آرامش، ابن تيميه را در قلعه دمشق زندانى كند و او از اين تاريخ به مدت دو سال محبوس بود تا رخت از جهان بربست.

به هر حال ابن تيميه على رغم دلايل محكم بر استحباب زيارت قبور انبيا و به ويژه قبر پاك رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه يكى از عبادات بزرگ و شناخته شده در نزد همه مسلمانان است، سفر براى زيارت آن حضرت و ساير انبيا و پيشوايان دينى را حرام و بدعت و عملى شرك آميز معرفى كرده و بر اساس عقيده خودش كه ارتكاب هر عمل حرام، موجب ارتداد مى شود، جان و مال چنين فردى را اگر توبه نكند مانند ساير مرتدين بر مسلمانان حلال دانسته و بايد هر چه سريع تر به قتل برسد. همان گونه كه واجب است اين قبرها و حرم ها كه نقش اصنام و اوثان را ايفا مى كنند هرچه زودتر تخريب و آثار آنها محو شود !

ابن تيميه در اين زمينه كتابى نوشته به نام «الجواب» و چند صفحه از «منهاج السنه» را نيز به اين موضوع اختصاص داده است. در اين كتاب اخير گرچه مخاطب او همه مسلمانانند اما لبه تيز حمله او متوجه شيعيان است كه بيش از ساير مسلمانان براى مراقد ائمه(عليهم السلام) و پيشوايان خويش اهميت و احترام قائلند.

0000000000

فتواهاى وهابيان درباره پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و...

0000000000

وهابيان نيز به پيروى از ابن تيميه، درباره زيارت قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و شخصيت آن حضرت و همچنين درباره مسلمانان، همان ديدگاه ها و فتواها را دارند; چون شرح و توضيح تك تك آنها به درازا مى كشد، از اين فتواها تنها به نقل آنچه مرحوم آية الله سيد محسن امين در كشف الارتياب آورده، بسنده مى كنيم:

آن مرحوم در فصلى تحت عنوان «اعتقاد الوهابيّين فى النّبى(صلى الله عليه وآله) و سائر الانبياء والصالحين و قبورهم» چنين مى گويد:

اعتقاد وهابى ها درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و شفيع قرار دادن او به پيشگاه خدا و توسّل جستن به آن حضرت و مخاطب قرار دادن او به تعبير «يا رسول الله» يا به تعبير «يا رسول الله بر من شفاعت كن» و يا «تو را به پيشگاه خدا وسيله قرار مى دهم» و همچنين تبرّك جستن به قبر او و نماز خواندن و دعا كردن در كنار اين قبر و تعظيم و احترام آن، همه اين اعمال شرك و كفر و بت پرستى و موجب حلال شدن مال و خون چنين افراد است; همان گونه كه سفر كردن براى زيارت قبر وى حرام و منهدم ساختن قبر و گنبد او واجب است و همچنين حرام است تبرك كردن خاك و لمس نمودن و بوسيدن قبر او و اين قبر اينك يكى از بت هاى دنيا بلكه بزرگترين بت ها است; همان گونه كه قبور ساير پيامبران و صالحان چنين است.( كشف الارتياب، ص127)

و مطالب ديگرى كه آن كه ذكر آنها متناسب با ادب و احترام به ساحت مقدس رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نمى باشد.

مرحوم آية الله امين عاملى در فصل ديگرى تحت عنوان «اعتقادهم فى عموم المسلمين» مى نويسد: اعتقاد وهابيان درباره عموم مسلمانان اين است كه مسلمين پس از ايمان، به كفر برگشته اند و پس از توحيد به شرك گراييده اند; زيرا آنان در دين بدعت گذاشته و به جهت عبادت و زيارت و پرستش انبيا و صالحين، به كفر و شرك روى آورده اند; لذا جنگ با آنان واجب و ريختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابيان) حلال است !( كشف الارتياب، ص127)

0000000000

تخريب حرم ها و مقابر

0000000000

اين است عقيده و بينش وهابيان درباره حرم ها و مقابر انبيا و صالحان و اين است رأى و فتوايشان در وجوب تخريب و منهدم كردن قبور پيشوايان و از اين جا است كه آنها به هر جا و به هر شهر و ديارى دست مى يافتند قبل از هر چيز به تخريب اين مشاهد و مزارات اقدام مى كردند و با خاك يكسان مى نمودند. به هنگام تسلط بر طائف گنبد عبدالله بن عباس را خراب كردند، پس از آن كه به مكه وارد شدند گنبدهاى متعلق به جناب عبدالمطلب جد رسول خدا و ابى طالب عموى آن حضرت و خديجه(عليها السلام) همسر آن بزرگوار و همچنين محل تولد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرت زهرا(عليها السلام) را ويران نمودند و در جده گنبد و قبر حوا را از بين بردند و چون مدينه منوره را محاصره كردند قبل از ورود به شهر، حرم و مسجد حضرت حمزه(عليه السلام) را منهدم كردند و شايع است كه از بيرون شهر به سوى گنبد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) تيراندازى كردند ولى وهابيان اين شايعه را تكذيب مى كنند.

0000000000

در آستانه سفربه مكه معظمه

0000000000

-1 تهيه مال حلال

0000000000

اگر مالى كه انسان صرف اين سفر مى كند، حلال نباشد، همين كه نزديك مكّه لباس احرام مى پوشد و مى گويد: خداوندا! آمدم ، خطاب مى رسد: ما تو را نمى پذيريم .

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: لايَقبَلُ اللّه عزّوجلّ حَجّاً و لا عُمَرةً من مالٍ حرامٍ. (خداوند متعال ، حج و عمره اى را كه از مال حرام انجام گيرد، قبول نمى كند) و اين همان حقيقتى است كه در آيه : اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ من الْمُتّقين مى خوانيم كه خداوند فقط اعمال افراد با تقوا را مى پذيرد.

در حديث ديگرى كه از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) نقل شده مى خوانيم :من تَجَهَّزَ و فى جِهازِه عَلَمٌ حَرامٌ لم يَقبلَ اللّه منه الحجّ. (اگر در وسايل حج كسى حتى پرچم يا علامتى از حرام باشد، حج او قبول نيست ).

0000000000

-2 حلاليت خواستن

0000000000

كسى كه به مسلمانى ظلمى كرده باشد، از او عذر خواهى كند و دل او را به دست آورد و به اصطلاح حلاليت طلب كند، به خصوص هنگام رفتن به اين سفر.

در اين زمينه داستانى را نقل مى كنيم : على بن يقطين كه يكى از ياران امام كاظم (عليه السلام ) بود و به دستور امام در دستگاه هارون كار مى كرد، عازم مكّه گرديد، خواست در مدينه امام كاظم (عليه السلام ) را زيارت كند، امام به او اجازه ملاقات نداد و فرمود: امسال حج تو قبول نمى شود. چون تو ابراهيم شتربان را در محل كار خود نپذيرفته اى ، خدا هم تو را نمى پذيرد. على بن يقطين بسيار ناراحت شد، از مدينه به كوفه برگشت و به سراغ آن شتربان رفت و دَرِ خانه او را كوبيد و صورت خود را روى خاك گذاشت و به آن شتربان گفت : با پاى خود صورتم را لگدمال كن . شتربان قبول نمى كرد تا با اصرار او، صورت وزير كشور، كه به مسلمانى توهين كرده بود، زير لگد شتربان قرار گرفت و او مى گفت :الّلهُمّ اشْهَد، خدايا شاهد باش كه دارم ، توهين خود را جبران مى كنم . سپس  به مدينه برگشت و امام كاظم (عليه السلام ) او را پذيرفت .

0000000000

-3 براي سفررفيق انتخاب كردن

0000000000

تنها و بدون همراه سفر كردن ، مورد لعنت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) قرار گرفته است . بايد قبل از آغاز سفر رفيق پيدا كرده  با همسفران خود، همفكرى و همكارى كند و از خود مخالفتى نشان ندهد مگر در مورد گناه ، و بسيار بجاست كه افراد خوش اخلاق را پيدا كند تا در طول راه مساءله اى پيش نيايد، و بايد بدانيم در ميان دو همسفر، هر كس ملايمتر و رفيق تر است ، اجر بيشترى دارد و كسى كه از همسفرهاى كوچك و بزرگ و خوبان و بدان ناراحتى ها را ديد و تحمل كرد و نگذاشت كار به گفتگوهاى تند منجر شود، خداوند متعال در قيامت به او، بر فرشتگان مباهات مى كند.

0000000000

-4 دعا ونمازهنگام خروج ازمنزل

0000000000

در سفارشات پيشوايان معصوم ، آمده است كه مسافر هنگام خروج از منزل ، دو ركعت نماز بخواند سپس خود و اهل و فرزند و مال و عافيت و دنيا و آخرت خود را به خدا بسپارد.

پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: هر كه چنين كند، خداوند حاجت او را خواهد داد.

0000000000

-5 آدابي ديگر

0000000000

در روايات براى سفر آدابى بيان شده است ؛ مانند(دعا) براى سفر، (صدقه ) هنگام مسافرت ، (سفارش به تقوا) هنگام خروج از منزل ، (شوخى سالم ) با همسفران ، (مشورت ) باآنان ، (احترام بزرگترها)، و (تسليم تصميمات دوستان ) بودن جز در گناه ، و (بخشش و ايثار) و بازگو نكردن رنج ها و مشكلات سفر پس از بازگشت ، بدرقه و استقبال از مسافر، هديه آوردن مسافر، تعيين مسئول و مدير در مسير راه ، مراعات كردن حال كسانى كه مريض مى شوند،برداشتن وسائل لازم از قبيل لباس ، اسلحه ، سوزن ، نخ ، مسواك ، ظرف آب و يك سرى ادويه و چاقو و سعى در رسيدن به منزل قبل از غروب و اينكه افراد در مسير راه ، آنقدر از هم دور نشوند كه همديگر را نبينند و ... كه از نقل روايات آنها صرف نظر مى كنيم .

0000000000

-6 مخارج سفر

0000000000

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: دِرهَمٌ فى الحجّ اَفضَلُ من اَلْفَىْ اَلْفٍ فى ما سوى سَبِيلِ اللّه ، مصرف يك درهم در راه حج ، از دو ميليون درهم در غير حج بهتر است (گرچه مصرف هاى ديگر هم در راه خدا باشد).

از بعضى روايات استفاده مى شود كه در حج ، لازم نيست از جهت مصرف خيلى دقيق باشيد، كمى ريخت و پاش مانعى ندارد. يُبغِضُ الاِسْرافَ اِلاّ فِى الْحَجّ و الْعُمرَة ، چيزى كه در راه حج و عمره صرف شود، در قيامت مورد سؤ ال قرار نمى گيرد.

امام سجاد (عليه السلام ) هنگام سفر حج بهترين نوع زاد و توشه را برمى داشت و از شرافت انسان ، آن است كه زاد و توشه خود را از بهترين چيزها انتخاب كند.

0000000000

-7 نكاتى ديگر در باره مسافرت

0000000000

1 انسان بايد دوستان خود را از سفرى كه در پيش دارد آگاه سازد و آنان نيز هنگام بازگشت به ديدنش آيند.

2 در سفر سعى كند كه به همراهان و همسفران خود خدمت كند، زيرا پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: سَيِّدُ الْقَوْمِ خادِمُهم فى السَّفَر. (بزرگ هر قومى ، كسى است كه در مسافرت به ديگران خدمت كند).

در حديث مى خوانيم : مسافرانى خدمت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) رسيدند و از همسفر خود كه دائماً مشغول ذكر و دعا بود، ستايش كردند.

رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) پرسيدند كارهاى او را چه كسى انجام داد؟گفتند:ما. پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: كُلُّكُمْ خَيْرٌ مِنْه همه شما كه در سفر كار كرديد از او كه به جاى كار عبادت مى كرد، بهتر هستيد.

شخصى به امام صادق (عليه السلام ) گفت همين كه به مكّه رسيديم ، دوستانمان براى طواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه ، جا گذاشتند. امام فرمود:اَنْتَ اَعظمُهُم اَجرَاً. اجر و پاداش تو از آنان بيشتر است .

0000000000

-8 هماهنگى با مسافران

0000000000

در روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام )، مكرر سفارش  شده است كه (رفيق سفر بايد از نظر مقام و مال هماهنگ تو باشد) و اگر او بيشتر از تو پول خرج كند و يا شخصيت و عنوان اجتماعى اش بيشتر باشد، قهراً تو به يك موجود تابع و طفيلى و نيمه اسير در مى آئى .

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: اِذَا اَصْحَبتَ فَاَصحِب نَحوَك و لا تَصحَب من يَكفيكَ فَانَّ ذلك مَذلَّةٌ لِلِمُؤ مِن  (با شخصى همانند خود دوستى كن و با كسانى كه مخارج تو را مى دهند، همراه نباش ،زيرا كه در اين عمل ، مؤ من خوار و طفيلى و اسيرگونه مى شود).

0000000000

-9 خدمت به خانواده حجاج

0000000000

امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: مَن خَلَّفَ حاجّاً فى اَهْلِه و مالِه كانَ لهُ كَاَجْرِه . (كسى كه سرپرستى اولاد و اموال زائر خانه خدا را به عهده گيرد،« تا حاجى با خيال آرام در اين سفر مقدس ، مراسم را انجام دهد» خداوند به او پاداش حج مرحمت مى فرمايد).

حركت مى كنيم

0000000000

-10 حركت بسوي خانۀ خدا

0000000000

به سوى خانه خدا حركت مى كنيم ، مى رويم تا نداى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را (كه به فرمان خداوند، بعد از اتمام ساختمان كعبه ، با صداى بلند به زيارت دعوت كرد) پاسخ دهيم . حج ، از خود گسستن و به خدا پيوستن است . مى رويم تا از خود بيرون رويم و سفر به سوى خدا كنيم اَلْحَجّ وَفادَةٌ اِلَى اللّه ، گويا از گناهان خود به سوى خدا فرار مى كنيم ، زيرا در تفسير آيه : فَفِرُّوا اِلَى اللّه مى خوانيم : مراد از ((فرار))، رفتن به حج است . مى رويم تا پاى خود را جاى پاى انبيا بگذاريم .

وقتى از خانه خارج مى شويم ....

در روايات مى خوانيم : هنگام بيرون آمدن از خانه ، همسر و فرزندان خود را به تقوا سفارش كنيد.

حركت ، آغاز شده است ، گرچه ظاهر آن ، حركت بدن است ولى در حقيقت حركت روح است زيرا كه سفر، يك سفر معنوى است .

اين سفر يك هجرت است ، گذشتن از علاقه هاست ، پرواز معنوى و تمرين براى لقاء اللّه است . در اينجا انسان همه را مى گذراد و به سوى دوست مى رود. انسان در اين سفر مى رود تا صحنه هاى ايثار را لمس كند. تا از هوسها و تمايلات دور باشد.

راستى اگر سنگهاى كعبه از ياقوت سرخ و زمرّد سبز بود، همه براى تماشاى زر و زيور آن مى رفتند، اگر منطقه خوش آب و هوا بود، عبادتگاه نبود، بلكه عشرتكده مى شد و اين خود بيانگر آن است كه عبادت با تجمل سازگار نيست ، عبادت با هوس  همراه نيست .قرب به خدا با خود بينى و خود خواهى و خود پرستى سازگار نمى باشد.

و بالاَخره مى رود تا مى رسد به ميقات ... حج ، پاسخ به دعوتنامه خدا و دعوت و نداى ابراهيم (عليه السلام ) است .

يا ربّ، تو خواندى ، آمديم000دل را ستاندى ، آمديم000عشق و ولاى كعبه را000بر دل نشاندى ، آمديم000يا ربّ ز ايران آمديم000با چشم گريان آمديم000يا ربّ ندايت را ز جان000لبيك گويان آمديم000جان را رسانديم ، آمديم000در خود نمانديم ، آمديم000دل را ز هر وابستگى000يكجا تكانديم ، آمديم000

اين سفرى است كه امام سجاد (عليه السلام ) بيست روز پياده روى مى كردند تا به مكّه برسند.

در روايات مى خوانيم :

سعى كنيد مخارج اين سفر سنگين نشود تا نشاط تكرار در شما زنده بماند. در اين سفر ما به سوى كعبه اى مى رويم كه حضرت على (عليه السلام ) هنگام ضربت خوردن و شهيد شدن فرمود:فُزْتُ و رَبِّ الكَعبَة (به پروردگار كعبه قسم كه رستگار شدم )

در حديث مى خوانيم :هر كس دنيا و آخرت مى خواهد به فكر اين كعبه باشد

سفر به مكّه ، مقدّس ترين سفرى است كه انسان در طول عمر خود دارد.

سفرى است كه انسان را از فقر بيمه مى كند و گناهان انسان در آن بخشيده مى شود.

سفرى است كه يك درهم خرج كردن در آن برابر چندين درهم خرج كردن در راه هاى ديگر است .

سفرى است به خانه خودمان و شايد به همين دليل است كه مسافرين محترم مى توانند در آنجا نمازشان را چهار ركعتى بخوانند،آنجا خانه خودشان است . در مسجد الحرام و مسجد پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) و مسجد كوفه و حرم امام حسين (عليه السلام ) غريب نيستيم تا مجبور باشيم نمازمان را شكسته و دو ركعتى بخوانيم .

آرى در تمام زمين فقط در اين چهار نقطه مى توانيد نمازتان را تمام بخوانيد.

حج و عمره به فرموده روايات دو بازارى است كه در آن ضرروجود ندارد، حتى اگر در بين راه از دنيا رفت از سختى هاى قيامت درامان است.

انسان همين كه مى بيند، نداى يك انسان به نام ابراهيم (عليه السلام ) در هزاران سال قبل ، اين همه پاسخگو پيدا كرده است .

همين كه مى بيند خداوند به وعده هاى خود در باره پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) وفا كرده است ،

همين كه از دنياى تجمل وارد وادى سادگى و بى رنگى مى شود

همين كه به خاطر سفر حج ، از كسانى كه به آنان ظلم كرده ، عذرخواهى مى كند،

همين كه براى پاك و حلال كردن اموال خود قبل از حج ، سهم ديگران و حق امام و حكومت را مى پردازد،

همين كه احساس مى كند مردم به او به چشم ديگرى نگاه مى كنند،

همين كه احساس مى كند خداوند او را مورد لطف و عفو خود قرارداده است و همين كه از نزديك بر مزار رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) حاضر مى شود و اظهار ادب و ابراز عشق مى كند، روح ديگرى پيدا كرده ، دلگرم مى شود.

بينش ديگرى پيدا مى كند كه اين خود، اصلاح ايمان است و در حديث مى خوانيم : حج ، سبب اصلاح ايمان شماست : يُصلح لَكُم اِيمانكُم .

از بركات اين سفر زنده كردن آثار رسول خداست

نه تنها آثار پيامبر عزيز اسلام (صلّى اللّه عليه وآله ) كه آثار پيامبران پيشين و آثار آدم و ابراهيم (عليهما السلام ) نيز زنده مى شود.

انسان بايد با خود فكر كند كه ((به كجا آمده ام ؟))

اينجا جائى است كه مورد انس حضرت آدم (عليه السلام ) بوده است .

جائى است كه ابراهيم (عليه السلام ) بَنّا و اسماعيل (عليه السلام )، كارگرش بوده است .

جائى است كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه وآله ) با خديجه (عليها السلام ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نماز جماعت سه نفرى مى خواندند.

جائى است كه با خدا بيعت مى كنم ، پايم را جاى پاى اولياى خدا مى گذارم .

اين كوه صفا، همان كوهى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) از فراز آن ، فريادها زد و هيچ كس نداى او را لبيك نگفت .

جاذبه كعبه

گاهى انسان فكر مى كند كه چگونه ، مردم همين كه به كعبه رسيدند، هيجان زده مى شوند، اشك در چشمشان و عرق بر پيشانيشان مى نشيند و به قول اميرالمؤ منين (عليه السلام ): همچون پرندگان تشنه اى كه به آب صاف و زلال مى رسند، سراسيمه مى شتابند ياءلهون اليه ولوه الحمام .

در اين سفر ما به سوى كعبه مى رويم ؛

كعبه اى كه همه مردم روبه آن قيام مى كنند به آن نگاه و در او تفكر مى نمايند مى تواند بهترين وسيله براى تحقق اهداف انبيا باشد زيرا كه هدف آن بزرگواران ليقوم الناس بالقسط است و كعبه هم قياما للناس است . به همين دليل است كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ((تاكعبه برپاست ، دين استوار است )).

كعبه وسيله رفع نابسامانى ها و قدرت نمائى و ضعف زدائى و دردشناسى و دوايابى است .

كعبه ، قيام است ، يعنى ، انگيزه و عشق و حركت دادن به كارهاست .

كعبه قيام است ، يعنى ، مركزى است كه مى توان مردم را براى قيام ، دور آن دعوت نمود،

همانگونه كه امام حسين (عليه السلام )قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكّه توقف كرد و هنگام اجتماع مردم براى اعمال حج ، آنان را آگاه ساخت و رفت .

و همانگونه كه قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) نيز از آنجا آغاز و مايه خواهد گرفت .

مكه ، خانه امن است

راستى مگر براى قيام ، نياز به مكان امن نداريم ؟ و مگر رزمندگانى كه در فكر تهيه طرح و برنامه ريزى يك حمله هستند نياز به يك سنگر اءمن ندارند؟

آرى مكّه همان سنگر امن است :اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْنَاً ((ما كعبه را مرجع همه قرار داديم )).

مكّه محل اءمن براى عموم است ، حتى مجرمان فرارى و حيوانات و گياهان درامانند.

اين امنيت در اثر دعاى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بنيان گذار كعبه ، به ما عطا شده است ، آنجا كه فرمود: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِنَاً ((خداوندا اين شهر را محل امن قرار بده ))

و خداوند هم دعاى او را مستجاب كرد و آنجا را ((بلد الامين )) نمود و در مرحله اى از عظمت قرار داد كه مورد سوگند واقع شد:وَ هذَا الْبَلَدِ اْلاَمِين

پيام گيرى و پيام رسانى

يكى از اهداف عالى اين سفر آشنائى بيشتر و عميق تر مردم با مسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيامهاى رهبران آسمانى است . در زمانى كه خلفاى ستمگر براى خاموش كردن صداى حق طلبانه رهبران حق ، از هيچ ظلمى دريغ نمى كردند، بهترين مكان براى شنيدن و گرفتن پيام هاى روح بخش اولياى خدا، مكّه بود، لذ ا در حديث آمده :

... مع ما فيه من التفقه و نقل اخبار الائمة عليهم السلام الى كل صقع و ناحية

((در حج ، تفقّه و آشنائى با دين و نقل اخبار ائمه به ساير نقاط جهان نهفته است )).

قصد قربت

سعى كنيم هدف ما از اين سفر، خودنمائى و تفريح و تجارت نباشد. زيرا كه رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: ثروتمندان امّت من براى تفريح و مردم عادى براى تجارت و فقرا براى خودنمائى به اين سفر مى روند.

نشانه اخلاص آن است كه انسان نخواهد كسى او را ستايش  كند. از خداوند بخواهيم كه هدف هاى دنيائى را كنار بگذاريم كه بسيار ناچيزند.

دنيا غنچه اى است كه براى هيچ كس باز نمى شود.

از دنيا بايد بهره برد ولى در دنيا نبايد غرق شد، مانند كشتى كه اگر روى اقيانوس قرار گيرد مى رود ولى اگر به عمق آن رود نابود مى شود.

از دنيا بايد كام گرفت ولى نبايد به آن خيره شد، همانگونه كه از نور خورشيد استفاده مى كنيم ولى به نور آن خيره نمى شويم زيرا چشم خود را از دست مى دهيم .

دنيا مثل سرنيزه است كه مى توان به آن تكيه كرد ولى نمى توان روى آن نشست .

در قرآن تاريخ قارون ها و فرعون ها براى ما نقل شده تا به هوش  باشيم لابلاى زرق و برق آن خدا را فراموش نكنيم به هر حال عبادت زمانى تحقق مى يابد كه در انسان هيچ انگيزه اى جز رضاى خدا نباشد.

0000000000

منبع : دوكتاب حج وعمره قرائتي

0000000000

منطقه حجاز

0000000000

حجاز: به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل بین ارتفاعات نجد و شرق تهامه گفته شده که به شمال یمن منتهی می شود. حجاز از «حَجَزَ » به معنای مانع است، چون بین تهامه و نجد مانع ایجاد کرده، آن را حجاز گفته اند. شهر طائف و نیمی از مدینه در حجاز قرار دارد.

كلمه حجاز از «حاجز» گرفته شده و به معناى «مانع» است. اين نام بدين دليل است كه رشته كوه «سراة» كه از شمال تا جنوب در برابر درياى سرخ كشيده شده و طول آن 1760كيلومتراست، دوقسمت راازيكديگرجدا كرده كه در يك سوى آن نجد و در سوى ديگر تهامه قرار گرفته است. بدين ترتيب، اين كوهها مانعى در ميان اين دو ناحيه است و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستانى به سمت غرب; يعنى درياى سرخ است. در واقع، بخشى از حاشيه شرقى درياى سرخ را كه مكه و مدينه در آن قرار دارد، حجاز مى نامند.

حجاز چون ديگر نواحىِ جزيرة العرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخى از وادى ها، آب هاى فصلى و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخى از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است. به همين دليل، در قديم و تا چند دهه اخير، يكجا نشينى شهرى و روستايى كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحيه به عنوان مراكز شهرى شناخته مى شده است: مكه، طائف، يثرب و خيبر.

0000000000

منابع :

آثار اسلامى مكّه و مدينه

رسول جعفريان

0000000000

مكه يا ام القري

0000000000

مكه ‏ام القرى و مركز ظهور دين اسلام است و گذشته از شرافت و قداستى كه از آغاز خلقت و به خصوص از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام داشت، نخستين آيه‏ هاى قرآن كريم نيز در آنجا بر رسول خداصلى الله عليه وآله فرود آمد. و نيز آنجا زادگاه آن حضرت و امير مؤمنان عليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام است. مكه در ارتفاع 330 متر از سطح دريا قرار دارد و رشته كوه‏هاى متعددى آن را فرا گرفته است. فاصله مكه تا بندر جده حدود هشتاد كيلومتر و درجه حرارت آن در زمستان و تابستان ميان 18 تا 47 درجه بالاى صفر متغير است. هر چند اين شهر از هزاران سال پيش به قداست معروف بوده اما سراسر اين تاريخ جز آغاز و آخر آن به درستى روشن نيست. به فرموده قرآن كريم، نخستين كس ابراهيم بود كه خانواده خود را در اين سرزمين بى آب و علف جاى داد تا اين كه در دوره‏هاى پس از آن، گروهى به نام «عماليق» بر آن مسلط شدند. در سده چهارم ميلادى بر اثر به هم خوردن اوضاع اجتماعى و اقتصادى جنوب عربستان، دسته‏هايى از مردم جنوب به ديگر نقاط شبه جزيره مهاجرت كردند. تيره‏اى كه به نام «جُرْهم» معروف بودند در مكه ساكن شدند و كار اداره شهر را به عهده گرفتند. پس از آنان تيره «خزاعه» بر آنجا سلطه يافتند و در آغاز سده ششم ميلادى قصى فرزند كلاب، جدّ اعلاى رسول خداصلى الله عليه وآله قريش را، كه در بيابان‏ها و دره‏هاى بيرون مكه مى‏زيستند، به شهر آورد و رياست مكه را در دست گرفت و «دار الندوه» را تأسيس كرد. دار الندوه نخستين و تنها مجلس مشاوره در سراسر عربستان بود. اين مجلس سپس منزلگاه خلفا و امرا گرديد، سپس اندك اندك بناى آن رو به ويرانى نهاد و سرانجام جزو مسجد گرديد و امروزه هيچ نشانى از آن نمانده است.

0000000000

آبادي مكه به بركت حضرت ابراهيم ومحمد(ص)

0000000000

إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ«ابراهيم35» (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه‌)را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«36» پروردگارا! آنها (بتها) بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ«37» پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند! رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیءٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ«38» پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ«39» حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ«40» پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر! رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسَابُ«41» پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می‌شود، بیامرز!

0000000000

تفسيرنمونه

0000000000

حضرت ابراهيم عليه السّلام : پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين فاقد هر گونه زراعت و آب و گياه ، نزد خانهاى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بر پاى دارند (ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة ). و اين هنگامى بود كه ابراهيم پس از آنكه خدا از كنيزش هاجر، پسرى به او داد و نامش را اسماعيل گذاشت ، حسادت همسر نخستينش (ساره ) تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد، و ابراهيم طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد. اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خدا حافظى كرد و رفت . چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش  سعى و تلاش فراوان كرد، اما خدائى كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشكار ساخت ، چيزى نگذشت كه قبيله بيابانگرد جرهم كه از نزديكى آنجا مى گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل گرفت . سپس ابراهيم دعاى خودش را اين چنين ادامه مى دهد: خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده اند، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن (فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم ). و آنها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادى و معنوى ) بهره مند كن ، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند (و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون ). و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى داند، چه بسا چيزى از خدا بخواهد كه صلاح او در آن نيست ، و چه بسا چيزهائى كه نخواهد اما صلاح او در آنست ، و گاهى مطالبى در درون جان او است كه نمى تواند همه را بر زبان آورد، لذا بدنبال تقاضاهاى گذشته چنين عرض مى كند: پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مى داريم و يا آشكار مى سازيم بخوبى مى دانى (ربنا انك تعلم ما نخفى و ما نعلن ). و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند (و ما يخفى على الله من شى ء فى الارض و لا فى السماء). اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مى دانى ، و اگر قطره هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازير مى شود تو مى بينى . اگر اندوه فراق قلب مرا احاطه كرده و با شادى از انجام وظيفه و اطاعت فرمان تو آميخته است باز هم مى دانى . و اگر بهنگام جدائى از همسرم به من مى گويد: الى من تكلنى مرا به كه مى سپارى ؟! تو از همه اينها آگاهى ، و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پيشگاه علمت روشن است . سپس به شكر نعمتهاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم همان صاحب دو فرزند برومند شدن ، بنام اسماعيل و اسحاق ، آنهم در سن پيرى بود، اشاره كرده مى گويد: حمد و سپاس خدائى را كه بهنگام كبر سن ، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد و دعاى مرا به اجابت رسانيد (الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق ). (آرى خداى من حتما دعاها را مى شنود) (ان ربى لسميع الدعاء). و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى كند: پروردگارا مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن اى خداى من (رب اجعلنى مقيم الصلاة و من ذريتى ). (پروردگارا دعاى ما را بپذير) (ربنا و تقبل دعاء). و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم در اينجا اينست كه : پروردگارا مرا و پدر و مادرم و همه مؤ منان را در روزى كه حساب بر پا مى شود ببخش و بيامرز (ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤ منين يوم يقوم الحساب ).

0000000000

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ«بلد1» قسم به این شهر مقدس (مکه)، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ«2»  شهری که تو در آن ساکنی، وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ«3» و قسم به پدر و فرزندش (ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح)،

0000000000

تفسيرنمونه: 

0000000000

قسم به اين شهر مقدس شهر مكه (لا اقسم بهذا البلد). شهرى كه تو ساكن آن هستى (و انت حل بهذا البلد). گرچه در اين آيات نام مكه صريحا نيامده است ، ولى با توجه به مكى بودن سوره از يكسو، و اهميت فوق العاده اين شهر مقدس از سوى ديگر، پيدا است كه منظور همان مكه است ، و اجماع مفسران نيز بر همين است . البته شرافت و عظمت سرزمين مكه ايجاب مى كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد، چرا كه نخستين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده ، و انبياى بزرگ گرد اين خانه طواف كرده اند، ولى جمله ((و انت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى در بر دارد، مى گويد اين شهر به خاطر وجود پر فيض و پر بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است . و حقيقت همين است كه ارزش سرزمينها به ارزش انسانهاى مقيم در آن است ، مبادا كفار مكه تصور كنند اگر قرآن به اين سرزمين قسم ياد مى كند براى وطن آنها و يا كانون بتهايشان اهميت قائل شده است ، نه چنين نيست ، تنها ارزش اين شهر (گذشته از سوابق تاريخى خاص آن ) به خاطر وجود ذيجود بنده خاص خدا محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . اى كعبه را ز يمن قدوم تو صد شرف000وى مرده را از مقدم پاك تو صد صفا000بطحا ز نور طلعت تو يافته فروغ000يثرب ز خاك تو با رونق و نوا

منظور از ((والد)) ابراهيم خليل و از ((ولد)) اسماعيل ذبيح است و با توجه به اينكه در آيه قبل به شهر مكه سوگند ياد شده و مى دانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار كعبه و شهر مكه بودند اين تفسير بسيار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اينكه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العادهاى قائل بود، و به آنها افتخار مى كرد و بسيارى از آنها نسب خود را به آن دو مى رساندند.

0000000000

إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«آل عمران96» نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«آل عمران97»  در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (= خانه خدا) شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

0000000000

شهر مكه و موقعيّت جغرافيايى آن

0000000000

مهمترين شهر و مقدّس ترين نقطه حجاز، بلكه جزيرة العرب، شهرِ مكه است. اين شهر در فاصله هشتاد كيلومترى شرق درياى سرخ واقع است. شهر مكه در طول 40 درجه و 9 دقيقه و عرض 31 درجه و 28 دقيقه خط استوا قرار گرفته و 330 متر از سطح دريا بلندى دارد.

فلسفه پيدايش اين شهر كه به نام «امّ القرى» نيز شناخته مى شده، به دو جهت است: نخست مركزيت عبادى و دوم تجارى. اين شهر، در قرآن «بكّه» هم ناميده شده است. در برخى از روايات، مكّه نام حرم و بكّه نام مكان كعبه دانسته شده است. در برخى نقلها «بكه» به معناى بكاء و گريه مردم در آن و در بعضى ديگر «يَبُكُّ النّاسُ بَعْضُهُم بَعْضاً» به معناى مزاحم شدن برخى بر برخى ديگر و در واقع ازدحام معنا شده است.

0000000000

درباره نامگذارى آن به «مكه»، اقوال مختلفى نقل شده است; از آن جمله گفته اند: مكه در اصل تركيبى از «مك» و «رب» بوده. مك به معناى «بيت» است و مكه يعنى بيت الرب يا بيت الله. در نقلى ديگر آمده است: بك به عنوان يك پسوند، به معناى واحه و وادى آمده، مثل «بعل بك» كه به معناى وادى بعل است. بدين ترتيب، براساس نامى كه بطلميوس براى مكه گفته است (يعنى «ماكارابا») بايد اين شهر را به نام وادى رب بشناسيم. برخى هم «مكرابا» را از كلمه عربى مقرب گرفته اند، اصطلاحى كه به احتمال، مربوط به كسانى مى باشد كه مدعى نزديكى به خدا، يا خدايان بوده اند. جداى از آنچه گذشت، معانى فراوانى براى بكّه و مكّه گفته شده كه بسيارى از آنها حدسى است.

در اين نامگذارى ها يكى ا  عناصر اصلى، «رب» و« خانه» است. اين مسأله، نشان دهنده شكل گيرى اين شهر بر گرد خانه خداوند است كه خود تقدس كهن اين شهر را آشكار مى كند.

0000000000

نام هاى ديگر مكه «البلدالأمين كه درقرآن است وَهَذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ درسوره تين وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ«1» قسم به انجیر و زیتون (یا: قسم به سرزمین شام و بیت المقدس‌)،وَطُورِ سِینِینَ«2» و سوگند به «طور سینین»، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ«3» و قسم به این شهر امن (= مکه‌)،» و «البلدالحرام كه درقرآن است إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَیءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ«نمل91» (بگو:) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدس مکه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛ در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم؛» است كه به تناسب مركزيت عبادى آن، براى آن بكار رفته و در قرآن بر اين بُعْد شهر تكيه شده است.

0000000000

از مكه، در نوشته هاى تاريخى نسبتاً قديمى ياد شده و دليلش آن است كه مسير تجارت از شامات به سمت يمن، از اين ناحيه عبور مى كرده است. افزون بر آن، بايد تاريخ بناى اين شهر را از زمان بناى كعبه و يا دست كم تجديد بناى آن دانست.

0000000000

مكه در بُعد دينى، داراى فضايل بى شمارى است. مهم ترين فضيلت آن، وجود خانه خدا و مسجد الحرام و به تعبير ابراهيم «بيتُك المحرّم» است.

0000000000

خداوند شهر مكّه را در قرآن، در كنار كوه مقدس طور قرار داده و فرموده است: "  وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَهَذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ " .

0000000000

خداوند همچنين دعاى ابراهيم(عليه السلام) را در باره اين شهر اجابت كرد; زمانى كه به پروردگار خود عرض كرد: "  رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ " (6) وآن را حرم امن خود قرارداد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به هنگام خروج از حرم مى فرمود: «مَا أَطْيَبَكِ مِنْ بَلَد وَ أَحَبَّكِ إِلَيَّ وَ لَوْ لا أَنَّ قَوْمِي أَخْرَجُونِي مِنْكِ مَا سَكَنْتُ غَيْرَكِ».(7) «چه شهر پاكى هستى تو و چقدر دوست داشتنى براى من. اگر نبود كه قوم من، مرا از اين شهر بيرون كردند، جز در تو سكونت نمى كردم.»(8)

0000000000

امام باقر(عليه السلام) در باره اين شهر فرمود: «النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِي الْبُلْدَانِ»; «خوابيدن در مكّه، مساوى با شب زنده دارى در شهرهاى ديگر است.»

0000000000

امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «أَحَبُّ الاَْرْضِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَائِهَا». «دوست داشتنى ترين زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است. نزد خدا نه خاكى از خاك آن محبوب تر است، نه سنگى از سنگ آن، نه درختى از درخت آن، نه كوهى از كوههاى آن و نه آبى از آب آن»

0000000000

منابع :

1- قرآن مجيد

2- تفسير العياشى، ج 1

3- كافى، ج 4

4- در اين باره نگاه كنيد به فصلنامه «ميقات حج»، ش 2، صص 219 ـ 205 در آنجا فهرستى از نامهاى مكه آمده است. مقاله مفصل تر از محمدمهدى فقيهى با عنوان نامهاى مكه در فصلنامه پيشگفته ش 4، صص 151 ـ 132 به چاپ رسيده است.

5- مستدرك الوسائل، ج9، ص334

6- سنن ترمذى، ج 5، ص 327، ش 3926

7- من لايحضره الفقيه، ج2، ص228

8- مَنْ لايَحْضره الفقيه، ج 2، ص 228

9- من لايحضره الفقيه، ج2، ص243

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكه و كعبه پيش از اسلام

0000000000

إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«آل عمران96» نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«آل عمران97»  در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (= خانه خدا) شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

0000000000

تفسيرنمونه

0000000000

((نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است )). (ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين ).

به اين ترتيب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است ، جاى تعجب نيست ، زيرا اين نخستين خانه توحيد است ، و با سابقه ترين معبدى است كه در روى زمين وجود دارد، هيچ مركزى پيش از آن مركز نيايش و پرستش پروردگار نبوده ، خانه اى است كه براى مردم و به سود جامعه بشريت در نقطه اى كه مركز اجتماع و محلى پربركت است ساخته شده است.

تاريخ و منابع اسلامى هم به ما مى گويد كه خانه كعبه بدست آدم (عليه السلام ) ساخته شد و سپس در طوفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.

دسته اى از روايات بر اين نكته تأكيد دارند كه بناى كعبه به دست حضرت آدم(عليه السلام)بوده است. به گفته اين روايات، آغاز مراسم حج نيز به زمان حضرت آدم باز مى گردد. همچنان كه نامگذارى برخى از نواحى اطراف مكه و نيز مشاعر، در ارتباط با اخبارى است كه مربوط به حضرت آدم و همسرش حوّا است. اگر اين روايات را بپذيريم، بايد بگوييم كه مدت زمانى پس از آدم، خانه كعبه چندان محل توجه نبوده تا آن كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) بار ديگر آن را تجديد بنا كرد. در اين صورت، در نگاهِ تاريخىِ قرآن، تاريخ مكه و كعبه با تاريخ قدمت انسان بر كره خاكى برابرى مى كند. آنچه قرآن مجيد بدان تصريح كرده، آن است كه كعبه به دست ابراهيم(عليه السلام) بازسازى شد. در عين حال، قرآن اين ديدگاه را نفى نمى كند كه زمانى دراز پيش از آن، اين خانه وجود داشته و سپس تخريب شده است.

«وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِِ بْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ » «و آنگاه كه براى ابراهيم جاى خانه (كعبه) را تهيه ديديم كه چيزى را با من شريك مساز و خانه مرا براى طواف كنندگان و به نماز ايستادگان و ركوع كنندگان سجده گر پاكيزه كن.»(حج: 26) «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَ عَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق »

«و در ميان آدميان بانگ حج در ده تا پياده و بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى آمده باشد، سوى تو آيند.»(حج : 27)

«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ »

«و آن هنگام كه ابراهيم پايه هاى آن خانه ]كعبه[ را با اسماعيل بالا مى برد، گفتند: پروردگار ما! از ما بپذير، زيرا شنواى دانا تويى.»(بقره : 127)

ابراهيم(عليه السلام) پس از بناى كعبه از خداوند خواست تا اين مكان را حرم امن خود قرار دهد. خداوند هم دعاى وى را اجابت فرمود. َإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ«35» (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (= مکه‌) را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار!

همين امنيت و حرمت بود كه طى قرن ها، مكه را از تجاوز قبايل بدوى حفظ كرد و آن را شهرى امن و به تعبير قرآن «البلد الامين» و «البلد الحرام» قرار داد.

نام خانه خدا در قرآن هفده مرتبه آمده است: دو بار با عنوان «كعبه»، هفت بار با عنوان «البيت»، يك بار «بيت»، دو بار «البيت الحرام»، دو بار «البيت العتيق»، يك بار «بيتك المحرم»، و دو بار «بيتى». و «مسجد الحرام» نيز پانزده مورد آمده است.(الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 75)

0000000000

ساختمان كعبه كه به دست ابراهيم(عليه السلام) بنا شد، بر اساس برخى نقل ها، حدود 32/4 متر ارتفاع داشته و ديوار شرقى آن 24 متر، ديوار غربى 10/23 متر، ديوار شمالى 5/16 متر و ديوار جنوبى 15 متر بوده است. در آن زمان خانه كعبه سقفى نداشت و ديوارهاى آن از سنگ بنا شده بود.

0000000000

در «تاريخ الخميس»اين گونه آمده: ابن عباس روايت كرده است كه خداوند تبارك و تعالى به آدم(عليه السلام)وحى نمود كه: من داراى حرمى در امتداد عرش خود هستم، پس بدانجا برو و برايم خانه اى بساز، آنگاه اعمالى را كه فرشتگان در اطراف عرش من بجا مى آورند، تو نيز بر گِرد آن انجام ده. آنجا مكانى است كه تو و آن دسته فرزندانت را كه در اطاعت و سرسپردگى به من باشند، مورد رحمت و مغفرتم قرار مى دهم. آدم گفت: اى پروردگار من، چگونه اين كار را انجام دهم در حالى كه نه در توان من است و نه راهنمايى بر آن مكان دارم.

پس خداوند فرشته اى فرستاد تا آدم(عليه السلام) رابه مكّه راهنمايى كند. آن دو، راهىِ مكّه شدند، در بين راه، هرگاه به مناطق سرسبز و يا زيبايى بر مى خوردند كه نظر آدم را جلب مى كرد، به فرشته مى گفت: در همين جا فرود آييم; زيرا آن مكان همين جا است! فرشته بدو مى گفت: آن مكان در پيش روى تو است. تا اينكه وارد مكّه شدند پس خانه كعبه را از پنج كوه: «سينا»، «حرا»، «زيتا»، «لبنان» و «جودى» بنا كرد.

و در روايت وهب بن منبه، به جاى كوه «لبنان» و جودى»، دو كوه «ثبير» و «اُحد» آمده است.

پايه هاى خانه را از سنگهاى كوه حرا ساخت و هنگامى كه ساختمان آن را به پايان رسانيد، فرشته وى را به عرفات برد و اعمال و مناسكى را كه هم اكنون مردم در آن انجام مى دهند، به او آموزش داد.

و در روايتى از ابن عباس آمده است: بدان جهت آنجا را «عرفات» نامند كه آدم و حوّا در آن مكان با هم جمع شدند.

در «انوار التنزيل» چنين آمده است كه: چون آدم و حوا در آنجا به هم رسيدند، «عرفات» نامگذارى شد.

0000000000

كوه هايى كه آدم(عليه السلام) از سنگ آنها براى ساختن كعبه استفاده كرد

هنگامى كه حضرت آدم(عليه السلام) تصميم گرفت كعبه را بنا كند، جبرئيل(عليه السلام) نازل شد و دو بال خود را بر اساس ثابتى از زمين زد كه در نتيجه، سنگها از آن جدا و سپس توسط ملائكه به سوى محل كنونى كعبه حمل گرديد. اين سنگها چنان عظيم و سنگين بودند كه هر يك از آنها را سى نفر هم نمى توانستند حمل كنند.

تاريخ ارزقى، در اين زمينه مى نو يسد: اين سنگها، از پنج كوه جدا شدند: «لبنان»، «طورزيتا»، «طورسينا»، «جودى» و«حِراء»

ثعالبى گفته است: «طور زيتا» و «طور تيناء» دو كوه هستند كه در بيت المقدّس قرار گرفته اند. و «لبنان» كوهى در نزديكى شام است كه بدان كوه «اولياء» گفته مى شود. همچنين در «مختار الصحاح» نوشته ثعالبى آمده است: جودى، كوهى است در جزيره (موصل) كه كشتى حضرت نوح پس از طوفان بر روى آن لنگر انداخت. اما طور سينا در مصر و حراء در مكه است.

در كتاب «نهاية الأرب في فنون الأَدب» نويدى در اين مورد آمده است: عبدالله عمر گفت: چهار كوه نزد خداوند مقدس است: «طور تينا»، «طور زيتا»، «طور سينا» و «طور تيمانا». اما طور تينا در دمشق است و طور زيتا در بيت المقدس و طور سينا همان كوهى است كه حضرت موسى(عليه السلام) بر آن قرار گرفت و اما طور تيمانا در مكه است.

ساختمان كعبه به وسيله شيث(عليه السلام)

پس از درگذشت آدم(عليه السلام)، كعبه به وسيله فرزندش شيث(عليه السلام) بنا گرديد، ليكن «ازرقى» در تاريخ خود نام شيث را تصريح نكرده بلكه به عنوان «فرزندان آدم كه پس از آدم كعبه را بنا نمودند» آورده است. اين ساختمان تا هنگام طوفان برقرار بوده است.

0000000000

از ابن عباس روايت كرده است كه گفت: آدم(عليه السلام) حج گزارد و بر گرد خانه هفت بار طواف نمود. فرشتگان در طواف او را ديدند و گفتند: اى آدم، حجّ تو مقبول باد، ما دو هزار سال پيش از تو، بر اين خانه حج گزارده ايم. آدم(عليه السلام)پرسيد: شما در طواف خود چه مى گوييد؟ گفتند: ما چنين مى گوييم: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الاّالله و الله اكبر» آدم(عليه السلام) گفت: «وَ لا حول و لا قوَّةَ اِلله بالله» را بدان اضافه كنيد. فرشتگان نيز چنين كردند. سپس ابراهيم(عليه السلام)پس از آنكه خانه را ساخت و به طواف بر گرد آن مشغول شد، فرشتگان در حال طواف به او برخورد نمودند و سلامش كردند. ابراهيم(عليه السلام) پرسيد: شما در طواف خود چه مى گوييد؟ گفتند: پيش از روزگار آدم(عليه السلام)«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الاّالله و الله اَكبر» مى گفتيم و چون به آدم(عليه السلام) گفتيم، فرمود: كلمات «وَ لا حول و لا قوَّةَ اِلله بالله» را هم به آن اضافه كنيد. ابراهيم(عليه السلام) فرمود: بر آن «العلي العظيم» را هم بيفزاييد، پس فرشتگان چنين كردند.

گويند كه فرشتگان نخستين بار مسجد اقصى را بنا كردند و گروهى گفته اند آدم(عليه السلام)آن را ساخت. و نيز گفته شده سام بن نوح(عليه السلام) و عده اى گفته اند يعقوب(عليه السلام) بانى آن بوده اند. بنا به نقلى داود(عليه السلام) و به نظر گروهى ديگر سليمان(عليه السلام) بنا كننده مسجد بوده اند. و همچنين گفته مى شود كه ابراهيم(عليه السلام)آن را بنا كرده است. البته گفته اند كه اين افراد مسجد الأقصى را پس از خرابى، مجدّداً از نو بنا كرده اند در حالى كه سنگ بناى آن قبل از آنها قرار داده شده است، والله اعلم.

0000000000

ساختمان كعبه به وسيله آدم(عليه السلام)

0000000000

دومين بار كه كعبه ساخته شد، به وسيله آدم(عليه السلام) بوده است. ازرقى در كتاب تاريخ خود چنين آورده است: ابوالوليد از قول پدر بزرگ خويش، از سعيدبن سالم، از طلحة بن عمرو حضرمى، از عطاء بن ابى رباح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: چون خداوند آدم را از بهشت به سوى زمين راند، آدم گفت: پرودگارا! براى من چه اتفاقى افتاده است كه ديگر صداى فرشتگان را نمى شنوم و وجود آنان را در اطراف خود احساس نمى كنم؟ ندا آمد كه اى آدم، اين نتيجه اشتباه و خطاى تو است ولى برو و براى من خانه اى بساز و بر گرد آن به طواف بپرداز و مرا ياد كن همانگونه كه فرشتگان رفتار مى كنند و بر گِرد عرش من مى گردند. آدم(عليه السلام)شروع به گام برداشتن كرد، بطورى كه زمين براى او در نورديده شد تا اينكه به مكّه رسيد و بيت الحرام را در آن ساخت و جبرئيل(عليه السلام)با بال خود به زمين زد و پايه مستحكمى در پايين ترين نقطه زمين براى آدم آشكار گرديد و فرشتگان سنگهايى در آن قرار دادند كه سى مرد ياراى برداشتن قطعه اى از آن را نداشت! آدم(عليه السلام) آن را از سنگهاى پنج كوه «لبنان» و كوه «طور زيتا» و «طور سينا» و «جودى» و «حِرا» ساخت تا اينكه هم سطح زمين گرديد.

«ابن عباس» مى گويد: نخستين كسى كه اساس خانه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد، آدم(عليه السلام) بود تا اينكه خداوند طوفان را، كه خشمى از سوى پروردگار و بدبختى بود نازل گردانيد. و چون طوفان به پايان رسيد، بوى خوش آدم از ميان رفت. گويد: طوفان به سرزمين «سِند» و «هِند» نرسيد و جايگاه خانه خدا در طوفان از بين رفت تا آنكه خداوند متعال ابراهيم و اسماعيل را برانگيخت و آن دو پايه ها و نشانه هاى كعبه را از نو برافراشتند و قريش پس از آن، بار ديگر آن را ساختند و اين خانه درست در برابر بيت المعمور قرار دارد، بطورى كه اگر بيت المعمور سقوط نمايد بر آن سقوط مى كند.

0000000000

برخى از صاحبنظران كوه جودى را همان كوه آرارات دانسته اند كه در شرق كشور تركيه واقع است و قله آن از نقاط مرزى شمال غربى ايران در فاصله ميان دو كشور ايران و تركيه قابل رؤيت مى باشد.

0000000000

منابع :

كعبه و مسجدالحرام در گذر تاريخ تأليف: محمّد طاهر كردى مكّى ترجمه: هادى انصارى

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

http://www.hadj.ir/books1/28.htm

0000000000

مكه و كعبه بعد از اسماعيل(عليه السلام)

0000000000

گذشت كه اسماعيل(عليه السلام) در ميان عرب هاى نواحى مكه رشد يافت و از ميان آنان همسرى برگزيد. نسلى كه از وى پديد آمد، به عرب هاى عدنانى نامور است. اين عدنان در نسب نامه قريش، نياى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) معرفى شده و عربهاى عدنانى، به اين اعتبار كه از نسل اسماعيل اند، در واقع عرب نيستند; چرا كه اسماعيل(عليه السلام) نه عرب، بلكه از نژاد مردمان بين النهرين بود. از اين روست كه به آنها «مستعربه» به معناى «عرب شده» مى گويند. در برابر عدنانى ها، قحطانى ها يا عرب هاى جنوبى هستند كه به عرب اصيل يا عرب عاربه معروفند.

قبيله اى كه اسماعيل(عليه السلام) در ميان آنان بود، «جُرْهم» نام داشت كه بعدها از ميان رفت و نشان آن در تاريخ گم شد. در دوره تسلّط جُرهم بر مكه بود كه مردم موحّد و خداپرست اين ناحيه، پس از سال ها كه عقايد توحيدى داشتند، بت پرست شدند. آنان به پيروى يكى از بزرگان خود با نام عمرو بن لُحَىّ، بتى را كه وى از شام به مكه آورد و نامش هُبَل بود، پرستيدند. آنها در عين حال، به كعبه و خداى كعبه (ربّ البيت) نيز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بت ها افزوده شد تا آنجا كه در زمان ظهور اسلام، بنا به اظهار برخى از منابع، نزديك به 360 بت در اطراف و درون كعبه قرار داشت. اين افزون بر بت هايى بود كه مردم در خانه هاى خود نگه مى داشتند.

بعد از جرهم، قبيله «خُزاعه» بر مكه تسلّط يافت. پس از آن، به تدريج قريش توانست مكه را از دست آنها خارج سازد و خود بر آن مسلط شود. تاريخ احتمالى تسلط قريش بر مكه حدود دو قرن پيش از هجرت بوده است.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكه وكعبه پس از اسلام

0000000000

پس از استقرار دولت اسلامى در مدينة النبى، مكه از جهت دينى، موقعيت ممتازى يافت و آن اين بود كه به سال دوم هجرت، كعبه قبله مسلمانان شد و هر مسلمانى مكلّف بود در هر نقطه اى از جهان كه زندگى مى كند، براى نماز به سوى مسجد الحرام بايستد. خداوند در قرآن فرمود:

«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ... » (بقره : 144) «ما به هر سو گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى بينيم. پس تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم; پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن; و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن برگردانيد»

اما از نظر سياسى، به دليل مركزيت مدينه، شهر مكه در درجه دوم از اهميت قرار گرفت. اين زمان، شخصيت هاى برجسته شهر مكه به مدينه رفتند تا در دولت جديد بهره و نصيبى داشته باشند. بسيارى از اين افراد، كسانى بودند كه در سال هشتم هجرت، به زور مسلمان شده بودند. براى نمونه، از آن پس، طايفه بنى اميه در مدينه ديده شدند نه در مكه.

در دوره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مدتى مُعاذ بن جَبَل و زمانى هم حارث بن نَوْفَل بن حارث بن عبدالمطّلب و زمانى عَتّاب بن اُسيد بر مكه حكومت كردند. در زمان خلفا، برخى از مهم ترين واليان مكه عبارت بودند از: نافع بن عبدالحارث، عبدالله بن ابزى، خالد بن عاص مخزومى و عبدالله بن خالد بن أسيد اموى. و در زمان امام على(عليه السلام) ، نخستين حاكم مكه، ابوقتاده انصارى و دومين آنها قُثَم بن عباس و سپس معبد بن عباس بود. آخرين حاكم اين شهر از سوى امام على و امام حسن(عليهما السلام)، جارية بن قدامه بود.

با رفتن امام على(عليه السلام) از حجاز به عراق، در سال 36 هجرى، مركز خلافت از مدينه به عراق انتقال يافت و مدينه و مكه، در عين حفظ اهميت دينى خود، به عنوان «حرمَين»، از نظر سياسى موقعيت چندانى نداشتند; گرچه چهره هاى شاخص دينى و سياسى از صحابه و فرزندان آنان، هنوز در اين دو شهر فراوان بودند.

امام حسن(عليه السلام) بعد از صلح با معاويه به مدينه بازگشت. برادرش امام حسين(عليه السلام) نيز در اين شهر زندگى مى كرد. به علاوه، شمار زيادى از فرزندان صحابه مانند عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر در اين شهر مى زيستند.

با استقرار حكومت معاويه در دمشق، نظارت بر مدينه بيشتر شد و برخى از مهم ترين چهره هاى اموى، حكومت مدينه را به عهده گرفتند. عُتْبة بن ابى سفيان، عنبسة ابن ابى سفيان، مروان بن حَكَم، سعيد بن عاص اموى و فرزندش عمرو، از جمله حاكمان شهرهاى مدينه و مكه در روزگار معاويه بودند. در دوران معاويه، مدينه چندان اطاعت از امويان نداشتند و مخالفان فراوانى از فرزندان صحابه در مدينه زندگى مى كردند.

زمانى كه يزيد سركار آمد، در اوّلين قدم كوشيد تا مخالفان خود در ميان فرزندان صحابه را از ميان بردارد. امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه رفت و پس از آن مكه را به قصد عراق ترك كرد و در محرّم سال 61، در كربلا به شهادت رسيد. عبدالله بن زبير نيز همزمان با امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه آمد، اما در همين شهر ماند. آن زمان حاكم مكه، وليد بن عتبة بن ابى سفيان بود.

پس از سركوبى نهضت امام حسين(عليه السلام) در محرم سال 61، مردم مدينه از نسل فرزندان صحابه در سال 62 شورش كردند. عامل پشت پرده اين شورش، عبدالله بن زبير بود كه در مكه به سر مى برد و آن شهر را در تصرف خود گرفت. سپاه اعزامى شام ابتدا عازم مدينه شد و ضمن قتل عام مردم شهر در واقعه حرّه، به مكه حمله كرد. طى اين حمله ناموفق، مسجد الحرام و كعبه آسيب فراوان ديد.

با رسيدن خبر مرگ يزيد، سپاه شام برگشت و عبدالله بن زبير بر حجاز و سپس عراق تسلط يافت. وى تا سال 73 هجرى در اين شهر حكومت كرد. در اين سال، حَجّاج به فرمان عبدالملك بن مروان به مكه حمله كرد و ضمن آتش زدن كعبه و دار زدن عبدالله بن زبير، بار ديگر حجاز و جزيرة العرب را به زير سلطه امويان درآورد. در دولت زبيرى نيز، بنى هاشم تحت فشار خاندان زبيرى قرار داشتند. اين خاندان، نماينده جناح ميانى قريش در برابر دو خط علوى و اموى بود. ابن زبير طى حكومت خود بر مكه، كعبه را مجدداً از پايه بنا كرد و بخشى از حجر اسماعيل را داخل كعبه كرد; به علاوه، درِ ديگرى هم روبروى در فعلى، در كنار ركن يمانى باز كرد. با آمدن حَجّاج، بار ديگر كعبه تخريب و به مانند همان كه پيش از زمان ابن زبير بود ساخته شد.

دولت اموى، اميرانى از خاندان خود و يا چهره هاى كاملا وابسته را به حكومت شهرهاى مهم مى گمارد. خالد بن عبدالله قسرى، عبدالله بن سفيان مخزومى و يحيى بن حكم بن ابى العاص، از جمله واليان امويان در مكه بودند. مدتى هم عمر بن عبدالعزيز و مَسْلمة بن عبدالملك در اين شهر حكومت كردند. يكى از كثيف ترين حكام اموى در مكه، يوسف بن عمر ثقفى پسر برادر حجاج بود كه جنايات فراوانى را در اين شهر مرتكب گرديد. مكه در سال 129 و 130 هجرى به دست خوارج افتاد و پس از آن باز امويان بر آن مسلط شدند; گرچه اين بار، عُمْر دولتشان به پايان رسيده و در سال 132 هجرى براى هميشه در شرق اسلامى سقوط كردند.

0000000000

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكه از ظهور اسلام تا هجرت

0000000000

محمد، رسول الله(صلى الله عليه وآله) در عام الفيل از مادر زاده شد و با تولد او، نور خداوندى بر كره خاكى تابيدن گرفت. طاق كسرى فرو ريخت، درياچه ساوه خشكيد و آتش آتشكده فارس به خاموشى گراييد. او پدر بزرگوارش را نديد و مادرش در ششمين سال تولد فرزندش، زندگى را بدرود گفت. پس از آن، تا دو سال جدّش عبدالمطّلب، شخصيت برجسته مكه، سرپرستى او را بر عهده داشت و آنگاه كه او در گذشت، ابوطالب، عموى بزرگوارش، سرپرستى اش را پذيرفت. در بيست و پنج سالگى با خديجه ازدواج كرد. و پس از گذشت پانزده سال از اين پيوند، در چهل سالگى به پيامبرى برانگيخته شد.

او فردى مورد اعتماد، امين و صادق بود كه هر سال، يك ماه را به عبادت در «غار حِرا» مى پرداخت و هرگز كسى از وى خاطره اى بد در ذهن نداشت و از او دروغى نشنيده بود.

تا سه سال، دعوتِ آشكار و رسمى نداشت، به همين دليل توانست جمعى از مردمان پاك فطرت را به دين مبين اسلام در آورد. نخستين مسلمان، على(عليه السلام) و دومين آن حضرت خديجه كبرى(عليها السلام) بود.

با آشكار شدن و رسميت يافتن دعوت، دشمنى قريش نيز با اسلام و مسلمانان آغاز شد. و كسانى مانند ابوجهل، عتبة بن ربيعه و ابوسفيان و حتى عمويش ابولهب، بدترين آزارها را به وى و پيروانش رساندند; اما آنان سرسختانه مقاومت كردند.

در سال پنجم بعثت، گروهى از مسلمانان به رهبرى جعفر فرزند ابوطالب، مخفيانه از مكه هجرت كردند و با عبور از درياى سرخ، به حبشه رفتند تا از فشار مشركان در امان باشند. سال هاى پس از آن، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با حمايت ابوطالب و ديگر افراد بنى هاشم (جز ابولهب) در مكه زندگى مى كرد. حمايت ابوطالب نقش بسيار مهمى در محافظت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) داشت. زمانى كه قريش نتوانستند ابوطالب را به ترك حمايت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وادار كنند، پيمان اتحادى را بر ضدّ بنى هاشم امضا كردند. اين پيمان كه در سال هفتم بعثت امضا شد، بنى هاشم را محصور در شِعْب ابى طالب; يعنى محله بنى هاشم در مكه كرد و قريش از داشتن روابط اقتصادى و خانوادگى با آنان سرباز زد.

شكستن اين پيمان از ديد قريش، تنها زمانى ممكن بود كه بنى هاشم دست از حمايت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بردارند و او را به قريش تحويل دهند. پس از سه سال سختى و مرارت، قريش با سرافكندگى، پيمان خود را لغو كرد و بنى هاشم با سرافرازى زندگى جديد خود را آغاز كردند.

ديرى نپاييد كه دو يار ديرين رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، ابو طالب و خديجه، يكى پس از ديگرى دنيا را وداع گفتند. سال دهم بعثت، به مناسبت درگذشت اين دو يار، «عام الحزن»; يعنى سال اندوه نامگذارى شد.

در سال يازدهم بعثت، بارقه اميدى از سوى «يثرب» درخشيد و تنى چند از مردم آن سرزمين با اسلام آشنا شده، به آن گرويدند. سپس در سال هاى دوازدهم و سيزدهم بر شمار آنان افزوده شد. بدين ترتيب، اسلام كه در مكه و در كنار خانه خدا، در حصار مشركان بدطينت زندانى بود، در بيرون مكه و در شهر يثرب، خود را آزاد يافت.

مكه خاطره سيزده سالِ نخستِ بعثت را به همراه دارد كه در يك سو دشمنان مشرك رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قرار داشتند و در سوى ديگر، آن حضرت با يارانى انگشت شمار اما مقاوم كه در زير شكنجه هاى سهمگين مشركان فرياد «اَحَدٌ، اَحَد» آنان فضاى شهر مكه را پر كرده بود، حيات اسلام را در بستر تاريخ تداوم مى بخشيد. آن زمان قبله مسلمانان بيت المقدس بود، اما مسجدالحرام و كعبه مقامى بس والا و ارجمند داشت.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سال سيزدهم بعثت، به دعوت مردم يثرب به آن شهر رفت و مكه را براى مدتى كوتاه در اختيار مشركان قرار داد. هفت سال بعد توانست براى مدت سه روز به قصد انجام عمره به مكه آيد و سرانجام، در سال هشتم هجرت، اين شهر را كه مركز توحيد ابراهيمى بود از لوث وجود مشركان نجس و بتها پاك سازد.

در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير كرد و اين نشان داد كه مكه و كعبه پايگاه اصلى اسلام بوده و خواهد بود. اين اقدام، علاوه بر پيروزى فرهنگى بر يهود، پيروزى بر قريش نيز بود كه كعبه را در انحصار خود و عقايد شرك آلودشان قرار داده بودند. در واقع با اين حركت، دين ابراهيم كه اساس آيين هاى توحيدى بود، به معناى واقعى احيا گرديد.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكه در دوره عباسيان

0000000000

پس از سقوط امويان، بنى هاشم كه طى مدت نود سال زير فشار آنان بودند و تنها جانشين قابل قبول امويان ميان مردم تلقى مى شدند، به قدرت رسيدند. بنى عباس به نام اهل بيت قدرت را به دست گرفتند. ابتدا اظهار تشيع كردند; اما اندكى بعد، به دليل مقابله با علويان، و كسب وجهه ميان سنيان، مذهب تسنن را پذيرفته، آن را رسميت بخشيدند. مهم ترين رقيب آنان، علويان بودند كه لحظه اى از قيام و شورش بر ضد عباسيان نمى ايستادند. شمار بسيارى از علويان، در دو شهر مكه و مدينه زندگى مى كردند و به رغم آوارگى و هجرت گروهى از آنان به اقصا نقاط دنياى اسلام، هيچ گاه اين دو شهر از حضور آنان خالى نگرديد.

نخستين والىِ عباسى مكه، داود بن على بن عبدالله بن عباس بود. پس از عزل وى، سفاح دايى اش زياد بن عبدالله حارثى را به امارت مكه نصب كرد. پس از آن منصور نيز مكه را در اختيار برخى از امراى عباسى; از جمله سرى بن عبدالله بن حارث قرار داد.

در سال 145 شورش نفس زكيه در مدينه و شورش برادرش ابراهيم در بصره سركوب شد و دولت عباسى كه متزلزل شده بود، استقرارى مجدد يافت. منصور اين بار عبدالصمد بن عبدالله عموى خود را حاكم مكه كرد. اين شخص كسى است كه سُدَيف ابن ميمون را، كه به نفع علويان شعر مى سرود، در مكه زنده به گور كرد.

حضور اميران عباسى در اين شهر، مى توانست سدّى در برابر قيام هاى علويان باشد. منصور در دوران خلافتش چهار سفر به حج آمد و در سفر پنجم; يعنى در سال 158 در مكه مرد و در كنار قبرستان معلاة مدفون شد. امروزه محله كنار قبر او را كه در حاشيه خيابان قرار دارد، «جعفريه» (احتمالا به نام ابوجعفر منصور) مى نامند.

مكه تا سال 169 كه حسين بن على شهيد فخ قيام كرد، در اختيار امراى عباسى بود. در اين سال، اين علوى دست به قيام زد و با توجه به محبوبيتى كه داشت و با وجود شهادت سريعش، ضربه سختى بر دولت عباسى وارد كرد. منطقه اى كه وى به شهادت رسيد، تا به امروز «منطقة الشهدا» خوانده مى شود و مقبره اش همچنان باقى است.

ادريس بن عبدالله علوى كه از واقعه فخ گريخت، دولتى علوى در آفريقا تأسيس كرد. و برادرش عبدالله نيز در ديلمستان ايران قيامى ترتيب داد كه خاموش شد.

در سال 199 بار ديگر يكى از علويان با نام حسين بن حسن معروف به افطس، به مكه آمد و تحت رهبرى سرى بن منصور شيبانى كه به نام علويان در عراق قيام كرده بود، مدتى مكه را در اختيار خود داشت. با شكست سرى، وى كوشيد تا براى محمد بن جعفر الصادق(عليهما السلام) از مردم مكه بيعت بگيرد. وى كه از پيران علوى اين شهر بود و به ديباج شهرت داشت، كار را به دست فرزندش على و نيز حسين بن حسن افطس سپرد. مأمون در سال 200 هجرى قمرى، سپاهى را به مكه فرستاد و ديباج را به تسليم وا داشت. در سال 202 باز علوى ديگرى با نام ابراهيم بن موسى الكاظم(عليه السلام) بر مكه غلبه كرد كه توسط عباسيان از مكه بيرون رانده شد.

مأمون كه در ظاهر با علويان اظهار دوستى مى كرد، پس از سركوبى اين حركت ها، در بيشتر دوران حكومتش، شهر مكه را در اختيار برخى از علويان گذاشت. اين برخورد، زمينه را براى تسلط بيشتر علويان بر حجاز فراهم كرد.

گفتنى است كه افزون بر حاكم مكه، از سوى دولت عباسى، شخصى به عنوان «اميرالحاج» هر ساله كار اداره حج را عهده دار بود و ممكن بود كه اميرىِ حُجّاج به دست خود حاكم مكه سپرده شود; همان طور كه ممكن بود شخص برجسته ديگرى از خاندان عباسى يا جز آن، كار اميرىِ حاجيان را عهده دار شود.

پس از مأمون، افرادى از خاندان عباسى و نيز برخى از اميران ترك، كه اكنون در دربار عباسى نفوذى نامحدود به دست آورده بودند، به امارت مكه رسيدند. قيام هاى علويان از سال 250 به بعد، سراسر دنياى اسلام را گرفت و از جمله، اسماعيل بن يوسف در سال 251 بر مكه چيره شد، اما سال بعد درگذشت. در سال 301 علوى ديگرى براى مدتى شهر مكه را تصرف كرد.

شهر مكه در سال 317 به تصرف «قرامطه» به رهبرى ابوطاهر قرمطى درآمد. اين گروه، فرقه اى از اسماعيليه بودند كه به تدريج كوس استقلال زدند ودر اين سال مكه رااشغال كردند و حجر الأسود را برداشته، به سرزمين خودشان «هجْر» در سواحل جنوب شرق خليج فارس ـ جايى كه امروز احساء و بحرين است ـ بردند. آنان پس از بيست و دوسال حجر الاسود را به جايش بازگرداندند، بدون آن كه درخواستى از دولت عباسى يا اميران ديگر دنياى اسلام داشته باشند.

از نيمه قرن چهارم به اين سوى، نفوذ علويان در دنياى اسلام بيشتر شد و عباسيان نيز تا اندازه اى با آنان كنار آمدند. براى سالها پدر شريف مرتضى و شريف رضى; يعنى ابواحمد موسوى كه نقابت طالبيان را داشت، از طرف حكومت عباسى امير الحاج بود.( احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 175)

0000000000

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

دولت فاطمى و حكومت اشراف در مكه

0000000000

درست در سالى كه فاطميان بر مصر چيره شدند; يعنى سال 358، يكى از شرفا و سادات مكه با نام جعفر بن محمد... بن حسن بن حسن بن على(عليه السلام) مكه را در اختيار خود گرفت. پيش از آن، معزّ فاطمى در كار اصلاح ميان آل جعفر و حَسَنيون در مكه دخالت كرده و آنان را صلح داده بود. اكنون نيز اشراف با دولت فاطمى، پيوند يافته و با قدرت يافتن آنان در مصر، عباسيان و فاطميان بر سر تسلط بر مكه كه مهم ترين حرم دنياى اسلام است، به رقابتى تنگاتنگ مشغول شدند. تسلط بر اين شهر، به نوعى رسميت و مشروعيت خلافتِ صاحبِ تسلط را در اذهان استوار مى كرد.( احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 194) هيچ چيز براى حاكمان علوى مكه، بهتر از استفاده از اين رقابت براى كشاندن اموال و ثروت بيشتر به اين شهر، مفيد و سودمند نبود. با اين حال، طبيعى بود كه اشراف مكه، به لحاظ تشيع فطرى، با دولت فاطمى سازش بيشترى داشتند و به نام آنان خطبه مى خواندند. جعفر تا سال 380 بر مكه حكومت كرد و پس از وى فرزندانش عيسى و سپس ابوالفتوح حكومت مكه را در اختيار گرفتند.

درست همان طور كه مدينه در اختيار نوادگان امام حسين(عليه السلام) بود، مكه در اختيار حسنى ها در آمد و درگيرى ميان اين دو خاندان آغاز و تا مدتها ادامه يافت. خاندان جعفر بن محمد ياد شده، تا سال 453 بر مكه حكومت كردند. اين دولت را، دولت نخست اشراف در مكه معرفى مى كنند. پس از آنها براى دو سال طايفه اشراف سليمانى بر مكه حكومت كردند و دوره سوم حكومت اشراف توسط ابوهاشم محمدبن جعفر كه او نيز از سادات حسنى بود تأسيس گرديد. وى به نام فاطمى ها خطبه مى خواند و پس از گرفتارى فاطمى ها در مصر و قطع كمك آنان، وى از سال 462 به نام عباسيان خطبه خواند; با اين حال، به دليل تشيع، جمله «حَىَّ عَلَى خَيْرِ العَمَل» همچنان در اذان مسجدالحرام گفته مى شد. فاطمى ها به رقابت خود ادامه دادند و خطبه خوانى به نام عباسى ها و فاطمى ها، مرتب تغيير مى كرد. اين مسأله بسته به آن بود كه كدام يك بتوانند حاكم مكه را با هداياى خود قانع كنند. بى ترديد يكى از آثار نفوذ فاطمى ها در مكه، نفوذ مذهب تشيع در اين شهر بود(احمد السباعى، تاريخ مكه، ص 194) كه در سه شكل اسماعيلى، زيدى و امامى خود را نشان مى داد. جامع اين سه گرايش، همان شعار حىّ على خير العمل بود كه هيچ سنّى با آن موافق نبوده و برخاستن اين ندا از اذان مسجد الحرام، همه آنان را ناراحت مى كرد.

امارت مكه سپس به قاسم فرزند محمد بن جعفر و آنگاه به فرزند وى فليته رسيد. پس از درگذشت وى در سال 527 ميان خاندان آنان اختلاف افتاد. با روى كار آمدن دولت زنگى ـ نورالدين زنگى ـ آنان در مكه نفوذ يافتند; اما كار همچنان در اختيار اشراف بود. با روى كار آمدن صلاح الدين ايوبى از سال 569 در مكه به نام وى خطبه خوانده مى شد. آخرين فرد از دولت سوم اشراف كه بر مكه حكومت كرد، داودبن عيسى بود كه تا سال 597 امارت مكه را در اختيار داشت.

دوره چهارم حكومت اشراف توسط شخصى با نام قتادة بن ادريس آغاز گرديد. اين شخص باقدرتى كه به دست آورد، به طور كامل بر مكه تسلط يافت و به گونه اى رفتار كرد كه به رغم دشمنى هايش با عباسيان، آنان مجبور به پذيرش وى شدند. در واقع، مكه در وضعيتى بود كه به دليل طمع اميران نواحى مختلف ـ عراق، مصر و يمن ـ در آن، لزوما مى بايست شخصى از همان محيط امارت را در دست داشته باشد. اين شخص، كسى جز از سادات مكه كه اشراف ناميده مى شدند، نبود. به همين دليل، در سخت ترين وضعيت باز هم دولت ايوبى يا عباسى، تن به حكومت يكى از اشراف علوى مى داد.

پس از قتاده فرزندش حسن و سپس راجح به قدرت رسيدند و البته اين دوره; يعنى چهار دهه نخست قرن هفتم هجرى، دوره آشوب و آشفتگى بود.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكه در دوره مماليك و عثمانى ها

0000000000

از سال 652 ـ چهار سال پيش از سقوط بغداد ـ يكى از نوادگان قتاده با نام ابونُمى قدرت را در مكه به دست گرفت. با سقوط عباسيان، دولت مماليك در مصر تأسيس شد و بَيْبَرس، حاكم قدرتمند مملوكى در سال 667 به حج آمد و مورد استقبال ابونُمى قرار گرفت. ابونمى پس از پنجاه سال حكومت بر مكه، به سال 701 درگذشت. وى در اين مدت، گاه تابع مماليك بود و گاه با دولت آل رسول در يمن، دوستى و رابطه داشت. فرزندان وى تاسال 737 با يكديگر درگير بودند تا آن كه در اين سال رُمَيثه فرزند ابونمى، به استقلال بر مكه حكومت كرد. در اين سال ها، افزون بر مماليك و آل رسول، حكام مغولى ايران; از قبيل اولجايتو معروف به خدابنده و فرزندش ابوسعيد نيز كه به اسلام گرويده بودند، در انديشه نفوذ در مكه بودند. پس از درگذشت رميثه در سال 747 فرزندان و نوادگان وى تا زمان تسلط عثمانى ها، بر اين شهر در سال 923 حكومت كردند. آخرين شريف حاكم بر مكه در زمان سلطان سليم شريف، بركات بود كه از اعقاب ابونمى به شمار مى آمد.

0000000000

عثمانى ها كه در سال 922 و 923 موفق به نابودى كامل دولت مماليك شده بودند، بر حجاز نيز تسلّط يافتند. امّا سران اين دولت نيز به دليل شرايط خاص حجاز، قانع شدند كه مى بايست براى حفظ تسلط خود بر مكه، حاكميت اشراف حسنى بر اين شهر را بپذيرند. اكنون به جاى مَحْمل مصرى، كه رهبرى حُجاج را طى دو ـ سه قرن داشت، محمل رومى اعزامى از طرف سلطان سليم، مهم ترين محمل موجود در ايام حج به شمار مى آمد. اين محمل از شام به سوى حجاز حركت مى كرد.

ابونمى دوم، فرزند بركات پس از درگذشت پدرش در سال 932 به جاى او نشست. وى يكى از قدرتمندترين اشرافى است كه در طول قرن ها بر مكه حكمرانى كرد. از مهم ترين اقدامات وى، اعلام بسيج عمومى و جنگ بر ضد قواى استعمارگر پرتغال بود كه به سال 948 به جده حمله كردند. وى تا سال 974 بر مكه حكومت كرد و سپس حكومت را به فرزندش حسن سپرد كه تا سال 1010 كه در نجد درگذشت، بر اين شهر فرمانروايى كرد. پس از وى، فرزندش ابوطالب براى دو سال و سپس فرزند ديگرش ادريس تا سال 1021 حاكم مكه بودند.

همه اين افراد، ناگزير مى بايست از طرف دولت عثمانى به رسميت شناخته شوند. پس از ادريس، كسانى از اعقاب ابونمى به امارت مكه رسيدند و به تدريج خود به خاندان هاى مختلف تقسيم شدند و ميان عموزادگان درگيرى هايى نيز پيش آمد.

سخت گيرى بر حجاج ايرانى از سوى دولت عثمانى

يكى از دشوارى هاى اين دوره، سخت گيرى هايى بود كه به تحريك دولت عثمانى و برخى عالمان آن ديار، بر ضدّ شيعيان و حُجّاج ايرانى و عالمان شيعه مقيم حرمين صورت مى گرفت. از مهم ترينِ اين تحوّلات، دستگيرى و شهادت شهيد ثانى در سال 965 هجرى بود كه به نوشته برخى مورخان، وى را در مسجد الحرام دستگير كردند

و در استانبول كشتند. در سال 976 نيز معصوم بيك صفوى را كه از اركان دولت

صفوى بود، همراه بسيارى از همراهانش در وادى فاطمه، در يك منزلىِ مكه كشتند و اين رخداد را به اعراب بدوى نسبت دادند. همچنين در سال 1042 به تمامى حجاج ايرانى حاضر در مكه اعلام شد كه سال آينده نه آنان و نه هموطنان ايرانى شان،

حق آمدن به حج را ندارند. به نوشته سباعى دليل اين امر در منابع تاريخى روشن نشده است.( احمد السباعى، تاريخ مكه، ص371)

در سال 1040 هجرى نيز عالمى شيعى با نام ميرزا زين العابدين كاشانى را كه هميشه در مسجد الحرام مشغول عبادت بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند وكشتند. چنان كه در سال 1047 حجاج ايرانى را از حج منع كرده، به شديدترين صورت آنان را از مكه اخراج كردند و اعلام نمودند كه از سال بعد، اجازه اقامه حج را ندارند.( منائح الكرم، ج 4، صص 182 ـ 181) همچنين در سال 1088 به بهانه آن كه شيعيان پرده كعبه را نجس كرده اند، در اين شهر شيعه كشى به راه انداختند و عالمى با نام سيد محمد مؤمن رضوى را در حالى كه در پشت مقام ابراهيم مشغول خواندن قرآن بود، كشتند. همچنين در سال 1101 يا 1105 عالم ديگرى با نام شيخ حسين تنكابنى را در حالى كه پرده كعبه را گرفته بود، آن قدر كتك زدند كه بيمار شد و در راه مدينه درگذشت و در ربذه كنار قبر ابوذر غفارى مدفون شد.( صفويان در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 2، ص 840) يكى از نويسندگان، محل قبر ابوذر را در يكصد كيلومترى خارج مدينه در مسير رياض در است كه مركز شيعيان عربستان مى باشد. در حاشيه شرقى و جنوب شرقى جزيره، كشورهاى قطر، بحرين و عمان قرار دارند.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

قريش در مكه

0000000000

قُصَىّ بن كلاب، دامادِ رييس قبيله خُزاعه بود. او توانست پس از مرگ پدرِ همسرش، با استفاده از خاندان هاى متفرق قريش و با كمك آنها، كه در اطراف مكه زندگى مى كردند، بر مكه تسلط يابد. قُصَى در آبادى مكه كوشيد و دارالندوه را براى مشاوره رؤسا و برجستگان و چهل ساله هاى قريشى پديد آورد و سروسامانى به مكه داد. وى اداره امور مكه را به عنوان هاى: پرچمدارى، پرده دارى كعبه، سقايت حجاج، سفارت و ... تقسيم كرد و هر قسمت را به يكى از خانواده هاى قريش سپرد. نوشته اند كه او در بازسازى كعبه نيز تلاش هايى داشته است. در روزگار پيش از قصى، اطراف كعبه تا فاصله زيادى از سكنه خالى بود; اما قصى آنها را در نزديكى كعبه آورد و تنها به اندازه طواف، محدوده اى را باقى گذاشت.

پس از قصى، فرزندان وى عبدمناف و عبدالدار و بعد از آن نيز هاشم فرزند عبدمناف و عبد المطّلب فرزند هاشم در مكه نفوذ فراوانى داشتند. در زمان هاشم بود كه مكه به مركز تجارى مهم تبديل شد و قريش به كار تجارت در بلاد دوردست پرداخت. خداوند در سوره قريش به اين مسأله اشاره كرده، مى فرمايد: "  لاِِيلاَفِ قُرَيْش * إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ * الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْف " .(سوره قريش)

زمانى كه قُصَىّ بن كلاب قريش را در مكه گرد آورد، هر طايفه اى از قريش را در بخشى از مكه سكونت داد. او قسمت «وجه كعبه» يعنى مَعلاة يا بالاى مكه را، كه شامل شعب ابى طالب به سمت بالا است، به خود و فرزندانش اختصاص داد. به همين دليل همه فرزندان وى در اين بخش سكونت داشتند. او بخش اجياد (شامل اجياد كبير و صغير در پشت كوه ابوقبيس) را به بنى مخزوم داد و منطقه مَسْفله مكه را در اختيار بنى جُمح گذاشت. و بنى سهم در ثنيّه سُفلى، كه امروزه به نام شُبَيْكه شناخته مى شود، سكونت گزيدند. بنى عدى (كه عمر از آن تيره است) در پايين ثنيه مزبور، جايى كه امروزه به جبل عمر معروف است، اسكان يافتند.

0000000000

منابع:

فاكهى، اخبار مكه، ج 3، ص 260

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

بناى كعبه به دست قريش

0000000000

كعبه همواره مقدس بود و اعراب بر گرد آن طواف مى كردند و به پرستش بت هاى خود مى پرداختند. زمانى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سى و پنج سال داشت، سيل از معلاةِ مكّه به سمت مسجد الحرام جارى شد و كعبه را ويران كرد، در پى آن، قريش تصميم به بازسازى كعبه گرفتند. آنان شرط كردند كه در بازسازىِ كعبه جز از مال حلال، بهره نگيرند; و چون مال حلالى كه به دست مى آمد، براى اين كار كافى نبود! هر طايفه اى از قريش، ساختن گوشه اى از آن را بر عهده گرفت و بدين سان ساختمان كعبه سامان يافت.

پس از آن كه ساختمان كعبه پايان يافت، نوبت نصب حجرالاسود رسيد و آن سنگ مقدسى بود كه پيشينه اش به قدمت خود كعبه مى رسيد و نصب آن امتياز خاصى را مى طلبيد. بنا به نقل هاى تاريخى، قريش در نصب آن با يكديگر به جدال برخاستند، تا آنجا كه نزديك بود كار به مقاتله و كشتار بينجامد. در نهايت حكميّت شخصى را كه همان لحظه وارد مسجد الحرام شود، پذيرفتند. آن شخص، كسى جز محمد امين نبود. محمد پيشنهاد كرد تا سنگ را در پارچه اى قرار دهند كه دادند; پس از آن، از هر طايفه، كسى گوشه اى از آن را گرفت و جمعاً سنگ را تا محل نصب آن بالا آوردند. آنگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن را برداشت و در جايگاه خود قرار داد.

ارتفاع كعبه در اين بنا تا 64/8 متر رسيد. سقفى نيز براى آن قرار داده شد كه آب آن به وسيله ناودانى به حِجر اسماعيل مى ريخت. داخل كعبه بارنگ آميزى و تصاويرى از ابراهيم و مريم مقدس در حالى كه عيسى(عليه السلام) را در بغل داشت! تزيين شده بود.

حدود چهار يا پنج سال پيش از بازسازى كعبه، امير مؤمنان(عليه السلام) در كعبه متولد شد. در اين باره نقل هاى تاريخى و شواهد ادبى و شعرى فراوانى وجود دارد كه جاى ترديد براى محققان باقى نمى گذارد.(1)اين شرافتى بود براى امام على(عليه السلام) و مادرش فاطمه بنت اسد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) او را چونان مادرش دوست مى داشت; چرا كه به هر روى، رسول  خدا(صلى الله عليه وآله)بخشى از دوران طفوليتش را در خانه ابوطالب سپرى كرد. مشهور است محلى كه ديوار كعبه شكافته شد و فاطمه بنت اسد از آنجا به درون كعبه رفت، در سمت ركن يمانى قرار دارد. از آنجايى كه چندين بار پس از آن كعبه بازسازى شده، طبعا نمى توان اثر و نشانى از چنان شكافى به دست آورد.

0000000000

1- در اين باره، به كاب «مولود كعبه» اثر علاّمه اردوبادى، ترجمه عيسى اهرى (قم، نشر رسالت، 1379 مراجعه فرماييد.

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

ابرهه و مكه

0000000000

قبايل عرب طى قرنها با فرهنگ توحيدى ابراهيمى خو كرده و از گوشه و كنار جزيرة العرب براى زيارت كعبه به اين شهر مى آمدند و در ضمن در آنجا به تجارت نيز مى پرداختند. برخى از اعراب، به دلايلى كه چندان مشخص نيست، به تدريج كعبه هايى در ديار خود ساختند و رنج آمدن به كعبه را از خود برداشتند. شمار اين كعبه ها را بالغ بر ده دانسته اند كه البته چندان مورد توجه نبوده است.

زمانى كه ابرهه حَبَشى از آن سوى درياى سرخ به اين سوى آمد و بر يمن تسلط يافت، تصميم گرفت آيين مسيح را بر اين مناطق مسلّط سازد. از اين رو كليسايى بنا كرد و مصمم شد تا مردم عرب را از زيارت كعبه باز دارد و وادار كند تا به كليساى او بروند.

شايد بتوان گفت كه اودر پى توسعه مسيحيت بوده و وقتى با مقاومت عربها روبرو شده، تصميم گرفته است تا به مكه حمله كند و كعبه را ويران سازد. اين واقعه در سال تولد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، كه به «عام الفيل» شهرت يافته، رخ داده است.

ابرهه در زمان تسلط معنوى عبدالمطلب بر مكه، به اين شهر حمله كرد، اما به قدرت الهى، گرفتار عذاب شد و خود و سپاهيانش كشته شدند. پس از اين ماجرا، كعبه و قريش اعتبار بيشترى يافتند و عرب ها احترام بيشترى به خانه خدا و ساكنان مكه مى گذاشتند.

در برخى نقلها محل انهدام سپاه ابرهه، همين مكانى است كه امروزه «وادى محسّر»; «جاى حسرت اصحاب فيل» ناميده شده و وادى كم عرضى است كه ميان سرزمين مشعر و منا قرار دارد; همان جايى كه حجاج بايد صبحگاه روز دهم ذى حجه، يعنى عيد قربان، پس از طلوع آفتاب، به سرعت آن وادى را طى كنند و وارد منا شوند; چرا كه توصيه شده است كه بايد از سرزمين هاى عذاب ديده، به سرعت گذشت.

0000000000

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ«1» آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران (= لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند) چه کرد؟! أَلَمْ یجْعَلْ كَیدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ«2» آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟! وَأَرْسَلَ عَلَیهِمْ طَیرًا أَبَابِیلَ«3» و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد، تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ«4» که با سنگهای کوچکی آنان را هدف قرارمی‌دادند؛ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ«5» سرانجام آنها را همچون کاه خورده‌شده (و متلاشی) قرار داد!

0000000000

تفسيرنمونه : (ذو نواس ) پادشاه يمن، مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى زيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آئين مسيحيت بازگردند، (قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره بروج آورده). بعد از اين جنايت بزرگ مردى بنام (دوس ) از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به (قيصر روم ) كه بر آئين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد. از آنجا كه فاصله ميان روم و يمن زياد بود (قيصر) نامه اى به (نجاشى ) سلطان (حبشه ) نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از (ذو نواس ) بگيرد، و نامه را با همان شخص براى (نجاشى ) فرستاد. (نجاشى ) سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى بنام ارياط روانه يمن كرد (ابرهه) نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود. (ذو نواس ) شكست خورد، و ارياط حكمران يمن شد، بعد از مدتى ، (ابرهه) بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست . خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد. نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود. در اين هنگام (ابرهه) براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت ، و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى كعبه به سوى آن فرا خواند، و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد، و مركزيت مهم مكه را به آنجا منتقل كند. براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف ، و در ميان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهيم خليل مى دانستند احساس خطر كردند. طبق بعضى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه كليسا را آتش زدند، و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند، و به اين ترتيب در برابر اين دعوت بزرگ عكس العمل شديد نشان دادند و معبد ابرهه را بى اعتبار كردند. ابرهه سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت خانه كعبه را به كلى ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشگر عظيمى كه بعضى از سوارانش از فيل استفاده مى كردند عازم مكه شد. هنگامى كه نزديك مكه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند ، و در اين ميان دويست شتر از (عبدالمطلب) غارت شد. ابرهه كسى را به داخل مكه فرستاد و به او گفت بزرگ مكه را پيدا كند، و به او بگويد: ابرهه پادشاه يمن مى گويد: من براى جنگ نيامده ام ، تنها براى اين آمده ام كه اين خانه كعبه را ويران كنم ، اگر شما دست به جنگ نبريد نيازى به ريختن خونتان ندارم ! فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رئيس و شريف مكه جستجو كرد، همه عبدالمطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگو كرد عبدالمطلب نيز گفت : ما توانائى جنگ با شما را نداريم ، و اما خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت ، بايد با من نزد او بيائى ، هنگامى كه عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تاءثير قامت بلند و قيافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت ، تا آنجا كه ابرهه براى احترام او را از جا برخاست و روى زمين نشست ، و عبدالمطلب را در كنار دست خود جاى داد، زيرا نمى خواست او را روى تخت در كنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چيست ؟ مترجم گفت : حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند. ابرهه سخت از اين تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت : به او بگو هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت ، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دويست شترت سخن مى گوئى ، اما درباره كعبه كه دين تو و اجداد تو است و من براى ويرانيش  آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟! (عبدالمطلب) گفت : انا رب الابل ، و ان للبيت ربا سيمنعه !: من صاحب شترانم ، و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند (اين سخن ، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت ). عبدالمطلب به مكه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد، دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند: لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك000لا يغلبن صليبهم و محالهم ابدا محالك000جروا جميع بلادهم و الفيل كى يسبوا عيالك000لاهم ان المرء يمنع رحله فامنع عيالك000و انصر على آل الصليب و عابديه اليوم آلك000خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن ! هرگز مباد روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند. آنها تمام نيروهاى بلاد خويش و فيل را با خود آورده اند تا ساكنان حرم تو را اسير كنند. خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع مى كند تو نيز از ساكنان حرم اءمنت دفاع كن . و امروز ساكنان اين حرم را بر آل صليب و عبادت كنندگانش يارى فرما. سپس عبدالمطلب به يكى از دره هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گرفت ، و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس بروند ببيند چه خبر مى شود. فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت : پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمين ما مى آيد، عبدالمطلب خرسند شد صدا زد: يا معشر قريش ! ادخلوا منازلكم فقد آتاكم الله بالنصر من عنده : اى جمعيت قريش ! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد اين از يكسو. از سوى ديگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه (محمود) نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف سرازير مكه شد، ولى هر چه بر فيل خود فشار مى آورد پيش نمى رفت ، اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن بازمى گرداندند به سرعت حركت مى كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت . در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت ، يكى به منقار و دو تا در پنجه ها، تقريبا به اندازه نخود، اين سنگريزه ها را بر سر لشگريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصابت مى كرد هلاك مى شد، و بعضى گفته اند: سنگريزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف مقابل خارج مى شد. در اين هنگام وحشت عجيبى بر تمام لشگر ابرهه سايه افكند، آنها كه زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه يمن را سؤ ال مى كردند كه بازگردند، ولى پيوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمين مى ريختند. خود ابرهه نيز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت ، و او را به صنعاء (پايتخت يمن ) بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد. بعضى گفته اند اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود. تعداد فيلهائى را كه ابرهه با خود آورده بود بعضى همان فيل (محمود) و بعضى هشت فيل و بعضى ده ، و بعضى دوازده نوشته اند. و در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تولد يافت ، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه اى وجود داشته . به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را ((عام الفيل )) (سال فيل ) ناميدند و مبداء تاريخ عرب شناخته شد.

0000000000

منابع:

1- : زاد المعاد، (ابن جوزى) ج 1، ص 274، ج 3، ص 17

2- تفسيرنمونه

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مكّه معظمه درسال هشتم هجرت

0000000000

منتهي الآمال : هـمـانـا از آن روز كـه مـيان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و قريش در حُديبيّه كار بـه صـلح انـجـامـيـد از جمله شروط آن بود كه با جار جانبَيْن و حليف طرفَيْن تَعَرُّضى نـشـود قـبـيـله بـنـى بـكر و كِنانة حليف قريش بودند و جماعت بَنى خُزاعَه از حُلَفاء و هم سـوگـنـدان اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به شمار مى شدند و ميان بنى بـكـر و خـزاعـه رسـم خـصـومـت مـحـكم بود. يك روز يكى از بنى بكر شعرى چند در هجاى پـيـغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى خواند، غلامى از بنى خُزاعه اين بشنيد او را منع كرده مفيد نيفتاد، پس بر او دَويد و سر و روى او را درهم شكست ؛ طايفه بنى بكر به جهت يـارى او در مـقاتلت بنى خزاعه يك جهت شدند و از قريش مدد خواستند، كفار قريش پيمان پـيـغـمبر را شكستند و بنى بكر را به آلات حرب يارى دادند و جمعى نيز با ايشان همراه شـده بـر سـر خـزاعـه شـبـيـخـون زدنـد در مـيـانـه بـيـسـت تـن از خـزاعـه مـقـتـول گشت . اين خبر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد فرمود: نصرت داده نـشـوم اگـر خـزاعـه را نـصـرت نـكـنـم ؛ پـس در طـلب لشـكـر بـه قـبـايـل عـرب كـس فـرسـتـاد و پـيـام داد كـه هـركـه ايـمـان بـه خـدا دارد اَوَّل مـاه رمـضـان شـاكى الّسلاح در مدينه حاضر شود و هركه در مدينه بود به اِعداد جنگ ماءمور گشت و در طرق و شوارع ديده بانان گذاشت كه كس اين خبر به مكّه نبرد.

حـاطـب بـن اَبـى بـَلْتـَعـَة مكتوبى به قريش نوشت و ايشان را از عزم پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم آگـهـى داد و آن مكتوب را به زنى ساره نام داد كه به قريش رساند، سـاره آن نـامـه را در گـيـسـوان خـود پـوشـيـده داشـت و راه مـكـّه پـيـش گـرفـت ، جـبـرئيـل ايـن خـبـر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آورد و آن حضرت اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام را بـا جـمـعـى از دنـبـال آن زن فـرسـتاد كه نامه را از او گرفته بياورد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام هرچه به آن زن فرمود نامه را بدهد قَسَم مى خورد كه نـامـه بـا مـن نـيست حضرت تيغ بكشيد و فرمود: مكتوب را بيرون آر والاّ ترا خواهم كشت . سـاره چـون چنين ديد نامه را بيرون آورده و به آن حضرت داد. حضرت آن نامه را به خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آورد، حضرت از حاطب پرسيد: چرا چنين كردى ؟ عرض كـرد: خـواسـتـم حقّى بر قريش پيدا كنم كه به رعايت آن حمايت بازماندگان من كنند. پس اين آيه مباركه در اين وقت نازل شد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتِّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ اَوْلِيآءَ...)

پـس روز دوم مـاه رمـضان يا دهم آن با ده هزار مرد از مدينه حركت فرمود. ابن عباس  گويد كـه در منزل عُسْفان آن حضرت قَدَحى آب برگرفت و بياشاميد چنانكه مردم نگريستند و از آن پـس تا مكّه روزه نگرفت . جابر گفته بعد از آنكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سـلّم آب آشـامـيـد مـعـروض داشـتـنـد كه بعضى از مردم روزه دارند دو كرّت فرمود: اوُلئِكَ الْعـُصـاةُ. از آن سـوى چـنـان افـتـاد كـه عـبـّاس عـمـوى آن حـضـرت بـا اهـل و عـشيرت خود از مكّه هجرت نموده به قصد مدينه در بيوت سُقْيا يا ذوالْحُلَيْفَه به حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم پيوست ، آن حضرت از ديدار او شاد خاطر گـشـت و فـرمـود: هـجـرت تـو آخـريـن هجرتها است ، چنانكه نبوّت من آخرين نبوّتها است و فـرمـان كـرد تا اهل خود را به مدينه فرستاد و خويشتن همراه آن حضرت شد. پس حضرت طـىّ طـريـق كـرده تـا چـهـار فـرسـخـى مـكـّه بـرانـد و در منزل مَرَّ الظَّهران فرود آمد عباس بن عبدالمطّلب با خود انديشيد كه اگر اين لشكر به مكّه درآيد از جماعت قريش يك تـن زنـده نـمـانـد، هـمـى خـواست تا به موضع اراك رفته مگر تنى را ديدار كند پس بر اسـتر خاص رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته تا اراك براند ناگاه بانگ ابوسفيان و بُديْل بْن وَرْقا را اصغا نمود كه با يكديگر سخن مى گويند، ابوسفيان را صـدا زد. ابـوسـفـيـان عـبـّاس را بـشـنـاخـت گـفـت : يـا ابـالفـضـل ! بـِاَبـي اَنـْتَ وَاُمـّي ، چـه روى داده ؟ عـبـّاس گـفـت : واى بـر تـو! ايـنـك رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلّم است با دوازده هزار مَرد مُبارز، ابوسفيان گفت : اكـنـون چـاره كار ما چيست ؟ عبّاس  گفت : براين استر رديف من باش تا ترا خدمت آن حضرت بـبـرم و از بـهـر تو امان طلبم . و دانسته باش اى ابوسفيان كه امشب كار طلايه با عُمر بـن الخـطـاب اسـت اگر ترا ديدار كند زنده نگذارد؛ زيرا كه در ميان عمر و ابوسفيان در زمـان جـاهـليّت كار به خصومت نهانى مى رفت . گويند هند زوجه ابوسفيان همواره با چند تـن از جـوانان قريش ابواب مؤ الفت و مخالطت بازداشت و عمر يك تن از آن جمله بود و از اين روى با ابوسفيان كه رقيب هند بود كينى و كيدى داشت .

بـالجـمـله ؛ ابـوسـفـيـان رديـف عـبـّاس شـد عـبـّاس آهـنـگ خـدمـت رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم نمود چون به خيمه عُمر بن الخطّاب رسيد، عمر ابـوسـفيان را بديد از جاى بجست و خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و عرض كـرد: يـا رسـول اللّه ! ايـن دشـمـن خـداى را نـه امان است نه ايمان ، بفرماى تا سر او را برگيرم . عبّاس گفت : يارسول اللّه ! من او را امان داده ام .

پـيـغـمـبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: اى ابوسفيان ! ساخته ايمان باش تا امان يابى .

قـالَ فـَمـا نـَصـْنـَعُ بـِالّلا تِ وَالْعُزّى فَقالَ لَهُ عُمَرُ: اِسْلَحْ عَلَيْهِما قالَ ابُوسُفيان : اُفٍّ لَكَ ما اَفْحَشَكَ ما يُدْخِلكَ يا عُمَر في كَلامي وَكَلامِ اِبْن عَمّي .

ابوسفيان گفت : با (لات ) و (عُزّى ) كه دو بُت بزرگند چه كنم ؟ عُمر گفت : پليدى كـن بـر آنها. ابوسفيان از اين كلمه برآشفت و گفت : اُفّ باد بر تو چه قدر فحّاشى چه افتاده كه در ميان سخن من و سخن پسر عمّم درآئى . عمر گفت : اگر بيرون اين خيمه بودى بـا مـن نـتـوانـسـتـى چـنين كرد. رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلم ايشان را از غلظت بازداشت و با عبّاس فرمود: امشب ابوسفيان را در خيمه خويش بدار بامداد نزد من حاضر كن . پس شب را ابوسفيان در خيمه عبّاس به صبح آورد. صـبـح نـداى اذان بـلال شـنـيـد، پـرسـيـد ايـن چـه مـنـادى اسـت ؟ عـبـّاس فـرمـود: مـؤ ذّن رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت پـس ابـوسـفـيـان نـظـاره كـرد كـه رسـول خـداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم وضو مى ساخت و مردم نمى گذاشتند كه قطره اى از آب دست مباركش به زمين آيد و از يكديگر مى ربودند و بر روى خويش  مى ماليدند. فَقالَ: بِاللّهِ لَمْ اَرَكَالْيَوْمِ قَطُّ كَسْرى وَلا قَيْصَرَ!به خدا سوگند! هرگز نديده ام مانند چنين روزى را، كه پادشاه عجم و روم را به اين قسم تعظيم كنند!

بـالجـمله ؛ بعد از نماز به خدمت آن حضرت آمد و از بيم جان شهادتين گفت . عباس  عرض كـرد: يـا رسـول اللّه ! ابـوسـفـيـان مـردى فـخـر دوسـت اسـت او را در مـيان قريش  مكانتى مـخـصـوص فـرمـاى . حـضـرت فـرمـود: هـركـه از اهـل مـكـّه بـه خـانـه ابـوسـفـيـان داخل شود ايمن است ؛ و هم فرمود هر كه سلاح از تن دور كند و يا به خانه خويش رود و در بـبندد يا داخل مسجد الحرام شود ايمن است ؛ پس امر فرمود كه ابوسفيان را در جاى مضيقى وادارد تا لشكر خدا بر او عبور دهد؛ پس ابوسفيان را در تنگناى مَعْبَر بازداشت و لشكر فـوج فوج از پيش روى او مى گذشت ، بعد از عبور طبقات لشكر و افواج سپاه كتيبه اى كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در قلب آن جاى داشت ديدار شد و پنج هزار مرد از اَبـطال رِجال مهاجر و انصار ملازم ركاب بودند همه با اسبهاى تازى و شتران سرخ موى و تـيـغـهاى مُهَنَّد و زِرِه داودى طىّ مسافت همى كردند. ابوسفيان گفت : اى عباس ! پادشاهى برادر زاده تو بزرگ شد. عـباس مى گفت : وَيْحَكَ! پادشاهى مگوى ، اين نبوّت و رسالت است . پس ابوسفيان شتاب زده بـه مكّه رفت قريش ابوسفيان را ديدند كه به شتاب همى آيد و از دور نگريستند كه غـبار لشكر فضاى جهان را تار و تيره كرده و هنوز از رسيدن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سـلّم خـبـر نـداشتند كه ابوسفيان فرياد كرد كه واى بر شما اينك محمد صلى اللّه عـليـه و آله و سـلم است كه با لشكرى چون بَحْر مَوّاج در مى رسد و دانسته باشيد هركه بـه خـانـه من درآيد و هر كه سِلاح جنگ بيفكند و هركه در خانه خود رود و دَرْ بر روى خود ببندد و هركه در مسجدالحرام درآيد، در امان است . قريش گفتند: قَبّحَكَ اللّهُ! اين چه خبر است كه براى ما آورده اى . و هند ريش او را گرفت و بـسـيـار آسـيـب كرد و فرياد زد كه بكشيد اين پير احمق را كه ديگر از اين گونه سخن نكند. پـس افـواج كـتـائب از قـفـاى يـكـديـگـر مـانـنـد سـيـل تـا ذى طـُوى بـرانـدنـد و رسـول خـداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم در ذى طُوى آمد لشكريان در اطراف آن حضرت پـرّه زدنـد. آن حضرت چون كثرت مسلمين و فتح مكّه نگريست هنگام وحدت و هجرت خويش را از مكّه ياد آورد و پيشانى مبارك را بر فراز پالان شتر نهاده سجده شكر گذاشت ؛ چه آن هنگام كه هجرت به مدينه مى فرمود روى به مكّه نمود و فرمود: (اَللّهُ يَعْلَمُ اَنّي اُحِبُّكَ وَلَوْلا اَنَّ اَهْلَكَ اَخْرَجُوني عَنْكَ لَما اثَرْتُ عَلَيْكَ بَلَدا وَلاَ ابْتَغَيْتُ بِكَ بَدَلاً وَاِنّي لَمُغْتَمُّ عَلى مُفارِقَتِكَ).

پـس در حـَجـُون فـرود آمـد در سـرا پـرده اى كـه از اديـم سرخ افراخته بـودنـد پـس غـسـل فـرموده شاكى السِّلاح بر راحله خود برنشست و سوره فتح قرائت مى كرد تا به مسجد الحرام درآمد و حجرالاسود را با مِحْجَن خويش استلام فرمود و تكبير گفت ، سپاه مسلمين نيز بانگ تكبير دادند چنانكه صداى ايشان همه دشت و كوه را گرفت . پس از ناقه فرود آمد و آهنگ تخريب اصنام و اوثان كه در اطراف خانه نصب بود فرمود و با آن چوب كه در دست داشت به آن بُتان اشاره مى فرمود با گوشه كمان به چشم ايشان مى خلانيد و مى فرمود: (جآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا) (وَما يُبْدِى ءُ الْباطِلُ وَما يُعيدُ).

بـُتـان يـك يـك از آن اشـاره بـه زمـين سرنگون شدند و چند بتى بزرگ بر فراز كعبه نـصـب كرده بودند اميرالمؤ منين عليه السّلام را امر فرمود كه پا بر كتف آن حضرت نهاده بـالا رود و بـتـها را بر زمين افكنده بشكند. اميرالمؤ منين عليه السّلام آن بتها را به زير افـكـند و درهم شكست آنگاه به رعايت اَدَب خود را از ميزاب كعبه به زير انـداخـت و چـون بـه زمـيـن آمد تبسّمى كرد، حضرت سبب آن را پرسيد، عرض كرد: از جائى بـلنـد خـود را بـه زيـر افـكـنـدم و آسـيـبـى نـديـدم ! فـرمـود: چـگـونـه آسـيـب بـيـنـى و حـال آنـكـه مـُحـَمَّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم تـرا بـرداشـتـه اسـت و جـبـرئيـل فـرو گـذاشـتـه ! پـس  گرفت آن حضرت كليد خانه كعبه را و در بگشود و امر فـرمـود كـه صـورت انبياء و ملائكه را كه مشركين بر ديوار خانه رسم كرده بودند محو كـنـنـد. پـس  عـِضـادَتـَيْن باب را به دست داشت و تهليلات معروفه را بـگـفت آنگاه اهل مكه را خطاب كرد و فرمود: ماذا تَقُولُونَ وَماذا تظنُّونَ؟ در حق خويش چه مى گـوئيـد و چه گمان داريد؟ گفتند: نَقُولُ خَيْرا وَنَظُنُّ خَيْرا اَخٌ كَريمٌ وَابْنُ اَخٍ كَريمٍ وَقَدْ قـَدَرْتَ؛ سـخـن به خير مى گوئيم و گمان به خير مى بريم برادرى كريم و برادرزاده كـريـمـى ايـنـك بـر مـا قـدرت يـافـتـه اى بـه هـر چـه خـواهـى دسـت دارى . رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از اين كلمات رقّتى آمد و آب در چشم بگردانيد. اهل مكّه چون اين بديدند گريه به هاى هاى از ايشان بلند شد و زارزار بگريستند. آنگاه حضرت فرمود: من آن گويم كه برادرم يوسف گفت (لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُاللّهُ لَكـُمْ وَهُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ). پس جرم و جنايت ايشان را مَعْفُوّ داشت و فرمود: بـد قـومـى بـوديد از براى پيغمبر خود و او را تكذيب كرديد و از پيش برانديد و از مكّه بـيـرون شدن گفتيد و از هيچگونه زيان و زحمت مسامحت نكرديد و بدين نيز راضى نشديد تـا مـديـنـه بـتاختيد و با من مقاتلت انداختيد و با اين همه از شما عفو كردم اِذْهَبُوا فَاَنْتُمُ الطُّلَقآءُ شما را آزاد كردم راه خويش گيريد و به هر جا خواهيد بباشيد. پـس هـنـگـام نـمـاز پـيـشـيـن رسـيد بلال را فرمان رفت تا بر بام خانه بانگ نماز در داد مـشـركـيـن بـرخـى در مـسـجـدالحـرام و گـروهـى بـر فـراز جـِبـال چـون اين ندا بشنيدند جماعتى از قريش سخنان زشت گفتند، از جمله عِكْرِمَة بن ابى جـهـل گـفـت : مـرا بـد مى آيد كه پسر رِياح مانند خر بر بام كعبه فرياد كند. و خالد بن اُسَيْد گفت : شكر خدا را كه پدر من زنده نماند تا اين ندا بشنود. اَبوسفيان گفت : من سخن نـكـنـم زيـرا كـه ايـن ديـوارهـا، مـحـمـّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم را خـبـر دهـنـد. جبرئيل اين خبر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم داد. حضرت ايشان را حاضر ساخت و سـخـن هركس بر روى او بگفت ؛ بعضى مسلمانى گرفتند پس مردان قريش آمدند و بيعت كـردند از جمله ابوقُحافه بود كه در آن وقت پير و كور بود مسلمانى گرفت و سوره اِذا جآءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ نازل شد.

0000000000

كوه هاى مهم مكه

0000000000

مكه در ميان درّه واقع شده و اطراف آن را كوه هايى چند در برگرفته است، به طورى كه تنها چند راه خروجى به سمت يمن، درياى سرخ و شام در آن وجود دارد. مهم ترين كوه هاى مكه عبارتند از:

1- ابوقبيس، با ارتفاع 420 متر كه در شرق مسجد الحرام واقع است. در حال حاضر قصر ملك بر بالاى آن بنا شده و بخشى از آن در فضاى باز جلوى مسعى افتاده و در واقع، بخشى از كوه از جاى برداشته شده است. اين كوه را به دليل همسايگى با كعبه، از كوه هاى مقدس دانسته اند. همچنين گفته اند كه در جريان طوفان نوح، امانت دار حجرالأسود بوده است. كوه صفا كه سرآغاز و مبدأ سعى است، در دامنه اين كوه واقع شده است.

2- قُعَيْقعان يا جبل هندى، با ارتفاع 430 متر در غرب مكه است. فاصله اين دو كوه، حد قديم مكه است. از دوران هاى دور، در اطراف و بر فراز اين كوه، بناهاى مسكونى مى ساخته اند.

3- جبل النور يا حِرا با ارتفاع 634 متر در شمال شرق مكه است و اوّلين آيات قرآنى در آنجا بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد.

4- ثور، با ارتفاع 759 متر در جنوب بر سر پاست; جايى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگام هجرت در آنجا مخفى شد.

5- خَنْدمه، در پشت كوه ابوقبيس است.

6- عُمَر، كه در غرب مكه واقع است.

7- ثبير، در شرق مكه است.

0000000000

وادى ابراهيم در ميان كوه هاى مكه واقع شده و يك وادى نسبتا طولانى است كه مسجد الحرام در ميانه آن قرار گرفته و در واقع، مسير و مَسيلى است كه آب بارانِ قسمت بالاى مكه يا مَعْلاة، از سمت حَجون به پايين را به مَسْفله در اين سوى مسجد الحرام، به سمت اَجْياد منتقل مى كرده است.

مكه قديم، عمدتاً در دو سوى مَعْلاة و مَسْفله بوده و گستره آن در سمت معلاة تنها تا محل مسجد الرايه در انتهاى بازار جودريه و نهايت تا مسجد الجن بوده است.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

كوه ابوقبيس

0000000000

كوه ابو قبيس كوه بلندي است كه مشرف به صفاست وبرفرازآن كاخ ملك ساخته شده است

کوه ابوقبیس نیز دیگر کوه مقدس مکه است که در شمال شرقی مسجدالحرام واقع است و مشرف به کوه صفا است.

زائران در گذر از منطقه صفا و مروه، راهنمایان کاروانهایی را هر روز مشاهده می کنند که به زائران در خصوص این کوه و اهمیت آن در اسلام و خانه خدا توضیحاتی می دهند.

امروز به دلیل ساختمان سازی بخشی از کوه ابوقبیس تخریب شده و قسمت اعظم آن به دلیل قرار گرفتن در پشت آسمان خراش ها دیده نمی شود.

کوه ابوقبیس از کوههای مهم مکه و بنا بر روایات زیادی افضل کوههای آن است. ( علت آنرا نزدیکی به مسجدالحرام و عبادت خلائق در نزدیکی آن است ). این کوه در شمال شرقی مسجدالحرام و مشرف بر صفا است و اکنون گوشه هایی از آن به سختی از داخل مسجدالحرام قابل رؤیت می باشد. بعضی گفته اند قبر شیث بن آدم و حوا در دل این کوه قرار دارد و گویند چند پیامبر نیز در دل آن مدفونند.

بنا بر روایات تاریخی، حجرالاسود از زمان طوفان نوح علیه السلام در امانت ابوقبیس بود، لذا این کوه را به همبن مناسبت « امین » نیز می نامند. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز بر بالای کوه ابوقبیس مردم را به حج فرا می خواند.

حضرت ابراهیم نیز از بالای کوه قبیس مردم را برای انجام مناسک حج دعوت کرد (کوه قعیقعان)

کوه قعیقعان در سمت مروه و درست در نقطه مقابل کوه ابوقبیس در شمال و شمال غربی مسجدالحرام قرار دارد.

در زمان رسالت پیامبر این کوه، شاهد حادثه « شق القمر » بود که بعدها مسجدی به همین نام یعنی « مسجد انشقاق القمر » روی آن ساخته شد.

سعی کنندگان بین صفا و مروه بارها روایت شق القمر معجزه حضرت رسول الله ص که در کوههای ابوقبیس و قعیقعان اتفاق افتاده است را توسط راهنمایان و روحانیون کاروان ها شنیده اند.

بنا به روایتی دو کوه ابوقبیس و قعیقعان شاهد حادثه شق القمر بودند به طوری که در همان شب معجزه نیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده شد.

بر فراز کوه ابوقبیس مسجد دیگری به نام « مسجد ابراهیم » قرار داشت که در دوران سلطه سعودی همراه « مسجد انشقاق القمر » تخریب شد.

از ابوقبیس و « کوه قیعقعان » به نام« اخشبان مکه » یعنی دو کوه سخت که نمی توان از آن ها بالا رفت یاد کرده اند.

فاصله این دو کوه ‪۴۳۰متر است و خود حکایتی از تلاش هاجر همسر فداکار حضرت ابراهیم در جستجوی آب برای فرزندش اسماعیل است.

مسجدالحرام نیز بین این دو کوه قرار دارد.

در کنار این کوه ها منطقه ای نیز به نام شعب ابوطالب وجود دارد که محل محاصره بنی هاشم و پیامبر خدا به مدت سه سال از هفتم بعثت تا سال دهم بعثت بوده که سختی های زیادی را بر بنی هاشم تحمیل کرد.

اما واقعه مهمی که پس از سلام در این کوه رخ داده است، اعلان اولیه رسالت پیامبر بود که آن حضرت صبحگاهان بر فراز این کوه فریاد برآورد « واصباحا » مردم هراسان گرد پیامبر جمع شدند. آن حضرت به ایشان فرمود: « مرا می شناسید و سابقه مرا می دانید ، اگر به شما بگویم در پشت این کوه سیل عظیم و یا دشمنی خطرناک در کمین است، حرف مرا تصدیق می کنید؟ همگی شهادت دادند آری. آنگاه پیامبر اسلام و توحید به طور علنی برای آنان عرضه فرمود.

شعب ابی طالب که سه سال مسلمانان در آن از سوی مشرکان مورد محاصره اقتصادی و اجتماعی بودند، میان این کوه و کوه خندمه قرار دارد و به همین دلیل به آن شعب یعنی دره می گویند.

قبل از اسلام نیز در سالی که قحطی مکه را فرا گرفت، عبدالمطلب با طایفه ای از بزرگان این شهر بر فراز ابوقبیس رفت و به برکت دعای او باران فراوانی بارید.

دوران خلافت یزید بن معاویه شاهد چند حادثه بزرگ و دهشتبار بود. یکی از این وقایع حمله سپاهیان او به مکه برای دستگیری عبدالله بن زبیر بود. طی این حمله به دستور حصین بن نمیر، منجنیقهایی مرا بر فراز این کوه گذاردند و سنگ های آتشین به سمت خانه کعبه پرتاب کردند که بر اثر آن، قسمت زیادی از خانه ویران گردید.

اَبوقُبيس، كوهي مقدس واقع در حد شرقي حرم شريف (مسجدالحرام) مقابل ركن حجرالاسود (ابن جبير، 85). در مورد نام اين كوه نظرهاي متفاوتي اظهار شده است. بعضي نام ابوقبيس را به صورتي مصغر مأخوذ از قبس النار دانسته‌اند، زيرا گفته‌اند كه دو چوب آتش زنه (مرخ) از آسمان بر اين كوه فرود آمد، آدم(ع) آنها را برگرفت، چنانكه از برخورد آن دو آتش پديدار گشت (ياقوت، 1/101-102). برخي نيز نام اين كوه را به مردي با نام قبيس بن شالخ (يا شامخ) نسبت داده‌اند. گفته شده كه اين مرد از قبيلة جّرهّم بوده است (سهيلي، 5/117؛ ياقوت، 1/102). وي گويا ميان مردي به نام عمرو ابن مضاض و دختر عمش سخن چيني كرد و از بيم كشته شدن به كوه مزبور پناه برد و ديگر از او خبر و اثري نماند (همانجا). برخي كوه ابوقبيس را مقتبس از نام مردي آهنگر به همين نام از مُذحٍج نوشته‌اند (همانجا؛ فيروزآبادي، 2/238). جاحظ ابوقبيس را نام ديگر ابوقابوس، ملك عرب دانسته است (1/336). ابوعبيد بكري معتقد است كه ابوقبيس كوهي است در مكه كه بدان ابوقابوس نيز گفته‌اند و ابوقابوس كنية شخص است. وي بيتي نيز از كُميت در تأييد اطلاق نام ابوقابوس بر ابوقبيس آورده است (3/104 ابن عبدالمنعم، 452)

و ابوالفرج بن جوزي در المدهش در بحث ذکر اوائل گويد: اوّل جبل ٍ وضع في الارض ابوقبيس . و امروز بدانجا مسجدي و آثار و خرابه هاي ابنيه ديده مي شود:

0000000000

منابع:

سفر به سرزمین وحی کوههای مکه و رازهای تاریخی آن

خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران- ایرنا دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۷

تاریخ آثار اسلامی مکه و مدینه ص 110 و 111 / لغت نامه دهخدا

رجوع به معجم الادباء ياقوت و حبيب السير چ طهران ج

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-

www.mibosearch.com/word.aspx?wName

0000000000

غار حِرا درجبل النور

0000000000

کوه حرا به نام جبل النور ، جبل القرآن و جبل الاسلام نيز شناخته مي شود. اين کوه که يکي از مکان هاي مقدس مکه و از آثار مذهبي باقي مانده از عصر رسالت به شمار مي رود، در شمال شرق مکه واقع شده و دويست متر از سطح دريا ارتفاع دارد. بر روي اين کوه، گياه يا آبي ديده نمي شود. گفتني است که در امتداد اين کوه، کوه هاي اطراف عرفات قرار داشته و همچنين با کوه هاي طائف نيز پيوند دارد.

حدود پنجاه متر مانده به قله کوه، غار حِرا قرار دارد که تنها فضايي به گنجايش نشستن پنج نفر داشته و در جايي از آن، تنها يک نفر مي تواند بايستد.

(غار حرا) در شمال مكه در بالاى كوهى قرار دارد كه هم اكنون نيز مشتاقان بدان جا مى روند و خاكش را توتياى چشم مى كنند. اين نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگيها، جايى است كه شاهد راز و نيازهاى محمّد (ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان كه تمام ماه را محمّد (ص ) در آنجا بسر مى برد. اين تخته سنگهاى سياه و اين غار، شاهد نزول (وحى ) و تابندگى انوار الهى بر قلب پاك (عزيز قريش ) بوده است اين همان كوه (جبل النور) است كه هنوز هم نور افشانى مى كند.

کوه نور در چهار کیلومتری شمال شرقی شهر مکه و کنار راه منا به عرفات واقع

است.

بر اساس اطلاعات موجود این کوه ‪۶۲۱متر از سطح دریا ارتفاع دارد و شکل آن مخروطی و مستقل از دیگر کوه های منطقه است.

ارتفاع دهانه غار حرا در قله این کوه نیز ذو متر بوده و دارای ‪۱/۲۰متر عرض و حدود دو متر طول است.

از معجزات این غار این است که انتهای آن کاملا به سوی مسجدالحرام است و در دهانه آن می توان به سمت بیت المقدس نماز خواند.

این غار که در تاریخ اسلام مشهور است محل اعتکاف پیامبر اسلام از چند سال قبل از بعثت نیز بوده است.

هنوز هم بوی خوش نبی گرامی اسلام را از داخل این غار می توان استشمام کرد که شبیه بوی خوشی است که در قسمتی از کوه احد که حضرت رسول در آن به استراحت پرداخت حس می شود.

زنان زائری که این غار را به عنوان یکی از مکانهای مقدس و راز و نیاز انتخاب کرده اند از ایثارگری حضرت خدیجه (س) همسر فداکار حضرت رسول (ص) حکایتهای زیادی دارند که زمان عبادت حضرت محمد مصطفی(ص) در این غار با گذر از صخره های صعب و دشوار برای آن حضرت غذا می برده است.

غیر از حضرت خدیجه (س)، امام علی (ع) نیز به روایت تاریخ از شاهدان اعتکاف پیامبر در این غار بوده است.

غار حِرا محل عبادت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده و آن حضرت چندي از ايام سال، به ويژه ماه مبارک رمضان را در آن بسر مي برده است. در همين غار بود که نخستين بار بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وحي نازل شد و پنج آيه آغازين سوره علق براي آن حضرت فرود آمد: "  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَق * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ " . بنابراين، اين غار از بهترين و متبرّک ترين نقاط مکه محسوب مي شود; جايي که مسلمانان آگاه و توانمند براي زيارت بدانجا مي روند و در آنجا نماز مي گزارند.

کوه ثَبير که در برابر کوه حِرا در سوي ديگر جاده قرار دارد، از مکان هاي مقدس به شمار مي رود. گفته اند که خداوند از اين کوه، گوسفندي را براي ذبح نزد اسماعيل(عليه السلام)فرستاده است.

آغاز بعثت 

محمّد امين (ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ ياهايى مى ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذيرش وحى - كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحى ماءمور شد آياتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پيامبرى مفتخر سازد. (اقراء باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم .) يعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و بزرگتر است . خدايى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را كه نمى دانست . محمّد (ص ) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه (لوح ) را بخواند. امّا همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس  كرد مى تواند (لوحى ) را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز ماءموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود. جبرئيل ماءموريت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوى خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت . خديجه دانست كه ماءموريت بزرگ (محمّد) آغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : (بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بينوايان كمك مى كنى و ستمديدگان را يارى مى نمايى ). سپس محمّد (ص ) گفت : (مرا بپوشان ) خديجه او را بپوشاند. محمّد (ص ) اندكى به خواب رفت . خديجه نزد (ورقة بن نوفل ) عموزاده اش كه از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد (ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنين گفت : - آنچه براى محمّد (ص ) پيش آمده است آغاز - پيغمبرى است و (ناموس بزرگ ) رسالت بر او فرود مى آيد. خديجه با دلگرمى به خانه برگشت .

0000000000

منابع:

http://www.khabarfarsi.com/news-444264.htm

سفر به سرزمین وحی کوههای مکه و رازهای تاریخی آن

خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران- ایرنا دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۷

0000000000

غار ثوردركوه ثور

0000000000

كوه ثَوْر كوهى است كه در پايين شهر مكّه، تقريباً در دو فرسخى مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غارى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدينه در

آن پنهان شدند، و اين كوه را جبل الثّور ناميده اند،

از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زمانى در آن نزول كرده است.

0000000000

 كوه ثور در سه كيلومترى جنوب شهر مكه و در جنوب منطقه‏ اى به نام «مسفله» قرار دارد كه غار ثور بر روى آن واقع است. اين غار به ثور بن عبد مناف منسوب بوده و پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام هجرت به طرف مدينه، سه شبانه روز در آن پنهان شدند و خداوند با بستن تار عنكبوت بر دهانه غار، آن حضرت را از شر مشركان نگاه داشت و پس از رفع خطر به مدينه هجرت كرد.

کوه ثور، کوهي است بزرگتر از کوه حِرا که در جنوب شرقي مسجدالحرام در راه طائف و در فاصله اي دورتر نسبت به مکه واقع شده است. مي گويند اين کوه به نام ثوربن منات خوانده شده است.

کوه ثور در ميان چند خيابان، با نامهاي خيابان ثور، جاده طائف و جاده کدي قرار گرفته است. بيشتر مسير کوه به سمت غار، به صورت پله کان براي مشتاقانِ صعود آماده شده است که به طور طبيعي زماني حدود 5/1 ساعت را براي رسيدن به غار طلب مي کند.

خود غار نيز دو مسير ورودي و خروجي دارد که به احتمال، مسير اصلي آن سمت قبله آن بوده و مسير پشتي آن، که از آنجا وارد غار مي شوند، بعدها درست شده است. در محدوده داخلي آن هم چند نفر مي توانند بنشينند و دست کم دو تا سه نفر مي توانند نماز نشسته به جاي آورند. در نزديکي غار ثور، غار کوچکتري نيز وجود دارد که زير سنگي است که بمانند نوعي کاسه وارونه قرار گرفته است. فاکهي در قرن سوم هجري، از محل غار به عنوان مسجد غار ثور ياد کرده است.( اخبار مکه، ج 5، ص 35)

سه کوه متصل به يکديگر را به نام کوه ثور مي شناسند و غار ثور در سوّمين آنها قرار دارد. زماني که مشرکان مکه به قصد کشتن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بسيج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالي که به طور اتفاقي ابوبکر را ديد، همراه وي به سمت جنوب مکه به راه افتاد. طبعا آن حضرت براي رفتن به يثرب مي بايست به شمال مکه مي رفت; اما براي گمراه کردن مشرکان، راه جنوب را برگزيد و به کوه ثور رسيد. آن حضرت، به همراه ابوبکر وارد غار ثور شد و مدت سه روز در آن مخفي بود. مشرکان تا نزديکي غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهي، عنکبوتان تارهايي را بر درِ غار تنيدند تا مشرکان را از رفتن به درون آن منصرف کنند; چراکه آنان با ديدن تارهاي عنکبوت تصور کردند کسي وارد غار نشده است! خداوند در قرآن از اين غار ياد کرده است: «إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ کَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها...» اگر او (پيامبر)را ياري ندهيد، (بدانيد که )خداوند او را هنگامي که کافران آواره اش ساختند، ياري داد، آنگاه که يکي از آن دو به هنگامي که در غار بودند، به همراهش (ابوبکر) گفت: نگران مباش که خدا با ماست. آنگاه خداوند آرامش خودش را بر او نازل کرد و به سپاهياني که نمي ديدشان، ياري داد. (توبه40)

در سـال 6216 بـيـعـت مـردم مـديـنـه در عـقـبـه بـار دوم واقـع شـد و مـردم مـديـنـه بـا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم عقد بيعت و شرط متابعت استوار كردند كه جنابش  را در مدينه مانند تن و جان خويش حفظ و حراست نمايند و آنچه بر خويشتن نپسندند از بهر او پـسـنـده ندارند. چون اين معاهده مضبوط شد مردم مدينه به وطن خويش باز شدند و كفار قـريـش از پـيمان ايشان با پيغمبر آگاه گشتند اين معنى بر كين و كيد ايشان بيفزود كار به شورى افكندند، چهل نفر از دانايان مجرّب گزيده در دارالنّدوه جمع شدند شيطان به صـورت پـيـرى از قـبـيـله نـَجـْد داخـل ايـشـان شـد و بـعـد از تـبـادل افـكـار و اظهار راءيها، راءى همگى بر آن قرار گرفت كه از هر قبيله مردى دلاور انـتـخاب كرده و به دست هر يك شمشيرى برنده دهند تا به اتّفاق بر آن جناب تازند و خـونـش بـريزند تا خون آن حضرت در ميان قبائل پهن و پراكنده شود و عشيره پيغمبر را قـوّت مـقـاومـت بـا جـمـيـع قـبـائل نـبـاشـد لاجـرم كـار بـر دِيـَت افـتـد؛ پـس جـمـله دل بر اين نهادند و به إ عداد اين مهم پرداختند. پس آن اشخاصى كه ساخته اين كار شده بـودنـد در شـب اوّل ماه ربيع الا وّل در اطراف خانه آن حضرت آمدند و كمين نهادند از بهر آنـكـه چـون پـيـغـمـبـر بـه رخـتـخواب رود بر سرش ريخته و خونش بريزند. حق تعالى پـيـغـمـبـرش را از ايـن قـصـه آگـهـى داد و آيـه شـريـفـه وَإِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَیمْكُرُونَ وَیمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاكِرِینَ (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه می‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکه) خارج سازند؛ آنها چاره می‌اندیشیدند (و نقشه می‌کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می‌کرد؛ و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است!«سوره انفال آيه 30 ») نازل شد و ماءمور گشت كه اميرالمؤ منين عليه السّلام را به جاى خـود بـخـوابـانـد و از مـديـنـه بـيـرون شود. پس اميرالمؤ منين عليه السّلام را فرمود كه مشركين قريش امشب قصد من دارند و حق تعالى مرا ماءمور به هجرت كرده است و امر فرموده كـه بـروم بـه غـار (ثـور) و ترا امر كنم كه در جاى من بخوابى تا آنكه ندانند كه من رفته ام ، تو چه مى گوئى و چه مى كنى ؟ اميرالمؤ منين عليه السّلام عرض كرد: يا نبى اللّه ، آيا تو به سلامت خواهى ماند از خوابيدن من در جاى تو؟ فرمود: بلى ، اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام خـنـدان شـد و سـجـده شـكـر بـه جـاى آورد و ايـن اوّل سـجـده شـكـر بـود كـه در اين امّت واقع شد؛ پس سر از سجده برداشت و عرض كرد: بـرو بـه هـر سـو كه خدا ترا ماءمور گردانيده است ، جانم فداى تو باد و هر چه خواهى مـرا امـر فرما كه به جان قبول مى كنم و در هر باب از حق تعالى توفيق مى طلبم ؛ پس حـضـرت او را در بـرگـرفـت و بـسـيـار گـريـسـت و او را بـه خـدا سـپـرد و جبرئيل دست آن حضرت را گرفت و از خانه بيرون آورد و حضرت خواند: (وَجـَعـَلْنـا مـِنْ بـَيـْنِ اَيـْديـهـِمْ سـَدّا وَ مـِنْ خـَلْفـِهـْمِ سـَدّا فـَاَغـْشـَيـْنـاهـُمْ فـَهـُم لايُبْصِروُنَ «سوره يس آيه 9.») و كف خاكى بر روهاى ايشان پاشيد و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ و به غار ثور تشريف برد.

و به روايتى به خانه امّ هانى تشريف برد و در تاريكى صبح متوجه غار ثور شد از آن طـرف امـيـرالمـؤ منين عليه السّلام در جاى آن حضرت خوابيد و رداى آن حضرت را بر خود پـوشـيـد. كـفـّار قـريش خواستند آن شب در خانه آن حضرت بريزند ابولهب كه يك تن از ايـشـان بـود مـانـع شـد گـفـت : نـمـى گـذارم كـه شـب داخـل خـانـه شـويـد؛ زيـرا كه در اين خانه اطفال و زنان هستند امشب او را حراست مى نمائيم صـبـح بـر او مـى ريـزيـم . هـمـيـن كـه صـبـح خـواسـتـنـد قـصـد خـود را بـه عـمـل آورنـد امـيرالمؤ منين عليه السّلام مقابل ايشان برخاست و بانگ برايشان زد. آن جماعت گـفـتـنـد: يـا عـلى ، مـحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كجا است ؟ فرمود: شما او را به من نـسـپـرده بـوديـد، خـواستيد او را بيرون كنيد، او خود بيرون رفت ، پس دست از على عليه السّلام برداشته به جستجوى پيغمبر شدند. حق تعالى اين آيه در شاءن اميرالمؤ منين عليه السّلام فرو فرستاد: (وَ مَنِ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّهِ«سوره بقره آيه 207 ») پـس حـضـرت پـيـغـمـبـر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در غار ثور بود و در روز چـهـارم روانـه مـديـنـه شـد و در دوازدهـم مـاه ربـيـع الا وّل سـال سـيـزدهـم بـعثت وارد مدينه طيبه شد و اين هجرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه مبدء تاريخ مسلمانان شد.

0000000000

منبع:

http://www.khabarfarsi.com/news-444264.htm

0000000000

دعابراي كوه ثور

0000000000

مرحوم شيخ انصارى(رحمه الله) در مناسك اين دعا را براى كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مى خوانى: «اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِينِهِ وَصِدّـِيقِهِ يَسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ اُمُورَنا،اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ سِرّـِي وَعَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي، وَتَعْلَمُ حاجَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَنّـِي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُـولُــهُ».

0000000000

چاه هاى مكه

0000000000

قرآن از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام) مكه را «وادى غير ذى زرع» ناميده; يعنى جايگاه خشكى كه با كم آبى روبرو است و رويش گياهان در آن ناممكن است. در آغاز، چاه زمزم وسيله تأمين آب آنجا بود; اما به مرور چاه هاى ديگرى نيز در اطراف آن به وجود آمد. در واقع، حضور شمار فراوانى از حجاج در هر سال، در اين شهر مقدس، ايجاب مى كرد تا براى تهيه آب، تلاش بيشترى صورت گيرد. به همين دليل، از پيش از اسلام، يكى از مناصب مهم در مكه، منصب «سقايت» بوده و خلفا، اميران و حاكمان مكه نيز هميشه در انديشه ايجاد چاه هاى جديد براى تأمين آب آشاميدنى، غسل و حمام براى زائران و مردم بوده اند.

معاويه در دوران امارت خود، دستور داد تا چندين چاه جديد براى تهيه آب شهر مكه، ايجاد شود. در پايان دوره اموى، براى نخستين بار استخر آب در عرفات ايجاد شد تا مردم براى استفاده از آن راحت باشند. پس از آن، هارون و سپس مأمون به تعمير چاه هاى موجود و ايجاد چاه هاى جديد پرداختند. يكى از معروفترين چاه هاى مكه، آبى است كه زُبَيده ـ دختر جعفر فرزند منصور ـ همسر هارون الرشيد براى شهر مكه فراهم كرد و به «عين زبيده» مشهور است. اين آب به زحمت از لابلاى كوه طاد، كه در خارج حرم است، فراهم گرديد و به حرم انتقال داده شد. همچنين به دستور وى، آب چشمه نعمان به عرفات انتقال يافت كه كار بزرگى بود. در واقع، دو چمشه «عين نعمان» و «عين عرفات» را عين زبيده خوانده و متعلق به او مى دانند.

طبيعى است اين چشمه ها كه تعداد آنها، در مكه واطرافش، به بيش ازده مى رسد، هميشه نياز به اصلاح داشته اند و اين در گذر تاريخ همواره انجام مى شده است. در حال حاضر نيز عين زبيده همچنان فعال است و اداره اى ويژه براى تعمير و انتقال آب آن وجود دارد.

به هر روى، اهميت آب در اين سرزمين به قدرى است كه اسامى بسيارى از مناطق، به نام چشمه هاى آن است و هر نقطه و منطقه اى، به طور عادى، با پيشوند «عين»، «بئر» و «آبار» همراه است.

0000000000

منبع:

http://www.hadj.ir/books1/19.htm

0000000000

مشاعرمقدسه

0000000000

عرفات‏

0000000000

صحرايى است، در شرق مكه اندكى متمايل به جنوب در فاصله بيست و يك كيلومترى، بر سر راه طائف. گفته‏ اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند. در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را جبل الرحمه يا جبل عرفات نامند. صحراى عرفات در اين سال‏ها درختكارى شده و هر حاجى بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز، در اين صحرا به قصد قربت وقوف نمايد.

عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت‏ حدود 18 كیلومتر مربع  كه در شرق مكه، اندكى متمایل به جنوب در میان راه طائف و مكه، قرار گرفته است. این منطقه به وسیله كوههایى كه به شكل نیم دایره در اطرافش قرار دارد، مشخص شده است. زائران بیت الله الحرام در روز عرفه؛ یعنى نهم ذى حجه در این منطقه حضور دارند. این حضور، در اصطلاح فقهى ‏«وقوف‏» نامیده مى‏شود و از اركان حج تمتع است.عرفات خارج از محدوده حرم قرار دارد و اطراف آن با علائم و تابلو به طور دقیق مشخص شده است.

گفته‏ اند نام عرفات مربوط به زمانى است كه جبرئیل مراسم حج را به آدم -ع- آموزش داد و در پایان به او گفت:«عرفت؟» (آیا شناختى؟) او در نقلى دیگر آمده است كه آدم و حوا پس از هبوط از بهشت و آمدن به روى كره خاكى، در این منطقه همدیگر را یافتند و یكدیگر را شناختند(تعارفا).

در شمال شرقى عرفات‏«جبل الرحمة‏» قرار دارد. این كوه مستقل از كوههایى است كه منطقه را در حصار خود گرفته است. روایت ‏شده است كه رسول خدا- ص- خطبه حجة الوداع را بر فراز این كوه ایراد كرد.

0000000000

مسجدنمره درنهاية العرفات

0000000000

در سمت غربى عرفات، مسجدى است بزرگ به نام‏ «مسجد نمره‏». این مسجد را به نام ‏«مسجد ابراهیم‏» و«مسجد عرفه‏» هم مى‏خوانند. مسجد نمره احتمالا در قرن دوم هجرى بنا شده و پس از آن همواره مورد توجه مورخان و سفرنامه نویسان بوده است. محتمل است كه مسجد از قرن نخست بر پا بوده و بعدها تجدید بنا شده است.

مساحت مسجد در عهد مهدى عباسى، حدود هشت هزار متر مربع بوده و این نشانه اهمیتى است كه این مسجد در قرن دوم هجرى براى مسلمانان داشته است. مسجد نمره در سال 559 ه.ق. به دست جواد اصفهانى وزیر، بازسازى شد و مساحت آن تا حدود 14400 متر افزایش یافت. گویا این مسجد در آن زمان بدون سقف و رواق بوده است؛ سپس در عهد عثمانیها رواقهایى براى آن ساخته شد.

بناى فعلى مسجد در عهد سعودیها ساخته شده و مساحت آن حدود هجده هزار متر مربع است. اكنون این مسجد داراى رواقهاى متعدد و نیز چهار مناره است كه در شرق و غرب آن قرار دارد.

0000000000

مشعر الحرام‏

0000000000

مشعر يا مزدلفه جايى است كه حاجيان پس از عرفات‏ بدان جا مى‏روند و تا سر زدن آفتاب در آن مى‏مانند. مشعر ميان دو تنگناى عرفه از يك سو و محسِّر از سوى ديگر واقع شده است.

فاذا افضتم من عرفات فاذكرواالله عندالمشعرالحرام (بقره198) در راه باز گشت از عرفات به سوى مكه، زمینی واقع شده كه در میان دو كوه قرار دارد.«مازم‏» به معناى راه تنگ و یا تنگه است و این اشاره به دو راه رفت و برگشت تنگ این ناحیه مى‏باشد. با عبور از این وادى به‏«مزدلفه‏» مى‏رسیم كه مشعرالحرام در آنجا واقع شده است. در سوى دیگر مشعرالحرام، وادى محسّر قرار دارد. منطقه مشعر با علائم ‏خاصى مشخص شده و وقوف در آن از اركان حج تمتع است. نام مزدلفه را از آن روى انتخاب كرده‏اند كه محل اجتماع مردم است.

0000000000

مسجد مزدلفه

0000000000

در فاصله شش كیلومترى مسجد نمره و پنج كیلومترى مسجد خیف در منا، مسجد مزدلفه قرار دارد. این مسجد در آغاز عهد عباسى مساحتى حدود چهارهزار متر مربع داشته و تنها داراى حصار در اطراف بوده و سقفى نداشته است. مسجد مزبور بارها بازسازى شده است. عثمانیها در سال 1072 ه.ق. آن را بازسازى كردند. در سال 1399 ه.ق. بناى جدید آن خاتمه یافت. اكنون مساحت مستطیل شكل آن حدود شش هزار متر مربع است.

0000000000

منا

0000000000

 دره‏ اى است به عرض تقريباً پانصد متر و طول حدود سه كيلومتر و نيم كه حاجيان بايد از طلوع خورشيد روز دهم تا ظهر روز دوازدهم - جز ساعاتى كه اجازه داده شده - آنجا را ترك نكنند و در آن مكان بمانند. آن جا را «مُنى»، «مَنى‏» و «مِنى‏» هر سه خوانده‏اند و براى هر يك وجه تسميه‏ اى نيز ذكر كرده‏ اند.

0000000000

 جمرات‏

0000000000

 جمع جمره، به معناى توده‏اى از سنگ است. جمره‏ هاى سه گانه، در منا و نزديك به مكه است. نوشته‏ اند در اينجا بود كه آدم شيطان را كه در پى وى مى‏رفت با افكندن سنگ ريزه از خود راند. و حاجيان با تأسى به آن حضرت و به عنوان يك واجب دينى، روزهاى 10 تا 12 به طرف ستون‏هاى سنگى هر يك از جمره‏ ها سنگ پرتاب مى‏كنند.

0000000000

مسجد خیف

0000000000

مسجد خیف، مهمترین مساجد منا به شمار مى‏رود. درباره محل و فلسفه پیدایش آن، روایت جالب توجهى وجود دارد. مى‏دانیم كه در سال پنجم هجرت، مشركان مكه به تحریك یهودیان، پیمان اتحادى را با برخى از قبایل عرب امضا كردند تا به مدینه حمله كنند و ریشه اسلام را از اساس بر كنند. محلى كه آنان براى امضاى این پیمان انتخاب كردند، جایى بود كه بعدها مسجد خیف در آنجا بنا گردید. این بدان معنا است كه در محلى كه مشركان پیمان ضد اسلام بستند، مسجدى بنا شد كه تا ابد شكست اتحاد قریش با قبایل عرب را فریاد كند.

خیف به محلى گویند كه در آنجا از شدت كوهستانى بودن منطقه كاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. چنین منطقه‏اى در دامنه كوه صفا قرار گرفته و مسجد نیز در همین ناحیه ساخته شده است.

مسجد خیف شاهد خطبه مهم رسول خدا- ص- در حجة الوداع بوده كه در روایات متن آن خطبه نقل شده است. به علاوه در روایات پیشوایان معصوم- علیهم السلام- آمده است كسى كه در منا است، تا مى‏تواند نمازهایش را در مسجد خیف بخواند؛ چرا كه در آن هفتاد پیامبرعلیهم السلام نماز خوانده‏اند. در نقلى هم آمده است كه مسجد خیف مدفن آدم -ع- است.

مسجد خیف از نخستین مساجد است و نخستین مشاهدات تاریخى از آن را از قرن سوم در دست داریم. در سال 240 ه.ق. سیل آن را تخریب كرد. سپس بر جاى آن مسجدى بنا گردید و سیل بندى نیز ساخته شد تا حفاظى براى مسجد باشد. مساحت مسجد در آن زمان 1500 متر مربع بوده است.

در اطراف مسجد خیف، رواقهاى كوچكى نیز بوده است. این مسجد در سال 556 ه.ق. بازسازى شد. مسجد خیف در قرن نهم هجرى بناى با شكوهى داشته است.

مسجد خیف تا پیش از این بازسازى، یك چهار دیوارى داشت. وسط آن بقعه‏اى بوده كه منار هم داشته و مشهور به مقام ابراهیم بوده است. شیخ عباس قمى در مفاتیح نوشته است كه كنار مناره نماز مستحبى(6 ركعت) خوانده شود. در آن زمان كف مسجد، شنى بوده است.

آخرین بازسازى مسجد در سال 1392 ه.ق. به دست دولت ‏سعودى با بناى نسبتا بزرگ و رواقهاى متعدد و مساحتى در حدود 23660 متر مربع انجام گرفته است. طول این مسجد 182 و عرض آن 130 متر است.

در این مسجد تنها در ایام منا باز است و در طول سال مسدود مى‏باشد. متاسفانه در آن ایام هم، محل استراحت افراد بى سرپناه بوده و هیچ جاى عبادت در آن نیست. تنها در وقت نماز امكان خواندن نماز در آن هست.

0000000000

مسجد البیعة

0000000000

براى نخستین بار مسلمانان یثرب در مكه، در محل جمره عقبه با رسول خدا- ص- بیعت كردند و پس از آن بود كه اسلام در مدینه گسترش یافت، در محل این بیعت، مسجدى ساخته شده كه به نام‏«مسجد البیعة‏» شهرت یافته است. بناى فعلى، بسیار كهن است و كتیبه‏اى كوفى در آن وجود دارد. این مسجد به نقل از ابن فهد، در سال 144 ه.ق. ساخته شده است. وى در ذیل حوادث آن سال نوشته است: " در این سال مسجدى بنا شد كه آن را مسجدالبیعة مى‏نامند؛ این مسجد در نزدیكى عقبه قرار دارد، جایى كه حد نهایى منا از طرف مكه است. محل آن هم در شعبى است كه دست چپ كسى است كه از منا به سوى مكه مى‏رود. فاصله مسجدالبیعة تا جمره عقبه یك غلوه یا اندكى بیشتر است.(غلوه فاصله‏اى است كه یك تیر مى‏رود.) وی در ذیل حوادث سال 620 مى‏نویسد كه خلیفه عباسى مستنصر بالله، در این سال مسجدالبیعة را كه در نزدیكى منا است تعمیر كرد.مسجد البیعه از مساجد مورد توجه حجاج طى قرنها بوده است.ابن تیمیه كه سنت زشت دورى از اماكن متبرك را پایه گذارى كرده به صراحت از این مسجد و این كه محل متبرك باشد بدگویى كرده است. این نشان مى‏دهد كه در عصر وى مسلمانان به شدت به این مسجد علاقه‏ مند بوده‏اند. مساحت مسجد در آخرین بازسازى 375 متر مربع و بدون سقف بوده است. سزاوار است تا حجاجى كه چند روزى را در منا هستند، سرى ‏به این مسجد زده و با آمد و شد خود این مسجد مهم تاریخى را از مظلومیت بدر آورند، زیرا همانطور كه گفته شد از محل این مسجد است كه اسلام از حصار تنگ مكه بیرون آمده به محیط مدینه نفوذ كرد و راه پیروزى را به سرعت طى كرد. فاكهى در كتاب اخبار مكه خود به طور مفصل داستان بیعت عقبه را ذیل عنوان مسجد البیعه آورده و اسامى كسانى از انصار را كه در آن شب ترسناك در عقبه با رسول خدا- ص- بیعت كردند یاد كرده است.

0000000000

مسجد النحر

0000000000

مسجد النحر در منا مسجد دیگرى به نام مسجد الكبش یا مسجد النحر بوده كه در میان جمره اولى و جمره وسطى قرار داشته است. وجه تسمیه آن از این قرار بود كه در آنجا خداوند به جاى اسماعیل -ع- ذبیحى براى ابراهیم -ع-فرستاد. همچنین، گفته شده كه رسول خدا- ص- در این مسجد نماز ظهر را به جاى آورده و قربانى خود را در كنار مسجد ذبح كرده است.

0000000000

مسجد كوثر

0000000000

مسجد كوثر یكى دیگر از مساجد منا بود و گفته‏اند كه سوره كوثر در این مسجد بر رسول خدا- ص- نازل شد. این مسجد در جریان ساختمان پل هایى كه در اطراف منا ایجاد شده، از بین رفته است.

0000000000

مسجد صفایح

0000000000

در جنوب مسجد خیف و در دامنه كوه صفایح، مسجدى بوده به نام‏«مسجد صفایح‏». در این مسجد،غارى بوده كه آن را به نام‏«غار مرسلات‏» مى‏شناخته‏اند. گفته‏اند كه سوره مرسلات در این محل نازل شده است.

 0000000000

پى‏نوشت ها:

1- درباره عرفات نك: به مقاله آقاى سید على قاضى عسكر در فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 12، صص 162-142 و مقاله آقاى محمد امین پور امینى در همین شماره.

2- درباره حدود وادى محشر نگاه كنید به فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 3، صص 182-173.

0000000000

قبرستان شهداي فخ

0000000000

قبرستان شهداي فخ درمسيرمكه نزديك مسجدتنعيم است وخيابان منتهي به آن محل را شارع الشّهداء ناميده اند

ورودي شهر مکه مکرمه، قبرستان و مقبره کوچکي به نام شهداي فخ وجود دارد که کمتر زائران با آن آشنا هستند. ...

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج ، در اين مقبره، قبر « حسين بن علي بن حسن بن علي بن ابي طالب » به همراه سيصد نفر از يارانش وجوددارد که در سال 169 هجري پس از قيام بر ضد هادي عباسي در شهر مدينه قصد انجام دادن مناسک حج در مکه مکرمه را داشت که در منطقه فخ در نبرد با سپاه عباسيون به شهادت رسيدند.

در حال حاضر مقبره شهداي فخ در خياباني به نام شهدا قرار دارد که در کنار آن نيز در پايين کوهي نسبتاً کم ارتفاع، زمين فوتبالي احداث شده است.

وهابيون عربستاني با مسدود کردن درب اين قبرستان کوچک مانع از حضور زائران بر سر قبور سادات حسني مي شوند به طوري که هم اکنون از مقبره اين شهداي بزرگوار تنها يک چهار ديواري مختصري باقي مانده است.

0000000000

مقبره شهداي فخّ

0000000000

حسين بن علي بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب، در سال 169 هجري، قيامي را بر ضد هادي عباسي (خلافت از 169 ـ 170) در منطقه فخ از شهر مکه ترتيب داد. وي قيامش را در مدينه آغاز کرد و پس از تسلط بر اين شهر، از آنجا که زمان حج نزديک بود، همراه سيصد تن از شيعيان و نزديکانش به سوي مکه حرکت کرد. وي در منطقه فخ با سپاه عباسيان مواجه شد و در نبردي که صورت گرفت به شهادت رسيد. همراه وي شمار ديگري از سادات حسني نيز به شهادت رسيدند.

شهيد فخ، در شمار علويان حَسَني، شهيدي است که از سوي امامان شيعه(عليهم السلام) مورد تأييد قرار گرفته است. به علاوه ضمن رواياتي که نقل شده، خبر شهادت او از زبان پيامبر(صلي الله عليه وآله) نيز نقل شده است. از جمله آن که:

ابوالفرج اصفهاني روايتي از امام باقر(عليه السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)زماني که از فخ مي گذشت، ايستاد، رکعتي نماز گزارد و وقتي رکعت دوم را خواند گريه کرد. اصحاب نيز گريه کردند، وقتي دليلش را پرسيدند، حضرت فرمود: جبرئيل به من خبر داد که: يا محمد اِنّ رجلا مِنْ وُلْدک يُقْتَل في هذا المکان و أجر الشهيد مَعَهُ، اجر الشهيدين .( مقاتل الطالبيين، ص 367) اي محمد، مردي از فرزندان تو در اين جا کشته مي شود که اجر شهيد همراه او، اجر دو شهيد است.

همو روايت ديگري نقل کرده است که وقتي حضرت به موضع فخ رسيد، با اصحابش نماز ميّت خواند و سپس فرمود: يُقْتَلُ هاهُنا رَجُلٌ مِنْ أهل بَيْتي في عصابة مِنَ المؤمنين، ينزل لهم بأکفان و حنوط من الجنة، تسبق أرواحهم أجسادهم اِلَي الجَنّة . در اينجا شخصي از اهل بيت من با جمعي از يارانش به شهات مي رسند که کفن و کافور آنان از بهشت مي رسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوي بهشت مي شتابد.

همچنين نقل شده است که در سفري که امام صادق(عليه السلام) به مکه داشتند، به يکي از اصحاب فرمودند: وقتي به فخ رسيديم، مرا آگاه گردان. وقتي به آنجا رسيدند، حضرت پياده شده، وضو گرفتند و نمازي خواندند و سپس سوار شدند. آن صحابي علت اين کار را پرسيد. حضرت روايت سابق الذکر را از پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي او نقل کردند.

زماني که سرهاي شهدا را نزد هادي آوردند، موسي بن جعفر(عليهما السلام) و شماري از علويان حاضر بودند. حضرت در باره شهيد فخ فرمود: مَضي والله مُسْلِماً صالحاً صوّاماً قوّاماً آمِراً بالمعروف، ناهِياً عَنِ المُنْکر.

در حال حاضر اين مقبره در خيابان شهدا قرار دارد که تمامي آن منطقه را به نام منطقه شهدا مي شناسند و اين نام هم دقيقا به خاطر شهادت شهيد فخ در آنجاست. يک خيابان فرعي از خيابان شهدا به فاصله نزديکي از تقاطع شهدا ـ تنعيم به سمت مقبره مي رود. مقبره مزبور در پايين کوهي قرار گرفته که اکنون يک سمت آن مقبره و سمت ديگر آن ميدان فوتبال است. اين مقبره به عبارتي در پشت مسجد البوقري واقع است. مقبره مزبور به خاطر راه، سه پاره شده و يک مثلث کوچک آن، در حال از بين رفتن است. بخشي از آن با يکي دو متر ارتفاع از سطح خيابان قرار دارد. اين بخش، در خرداد و تير سال 1381 با ايجاد يک چهارديواري در اطراف آن و با تابلوي مقبرة عبدالله بن عمر رقم (2) از طرف شهرداري ساخته شده است. طبق نوشته فاکهي مقبره عبدالله بن عمر در منطقه محصب بوده است که شرح آن خواهد آمد. روشن نيست وجه نامگذاري آن به اسم اين شخص، با چه هدفي صورت گرفته است.

بخش اصلي برجاي مانده از قبرستان شهداي فخ در يک چهارديواري قديمي، در جنب کوه واقع شده و دري مسدود دارد. در ميانه اين چهارديواري، مقبره نيمه مخروبه اي نيز هست که از بالاي کوه تا اندازه اي قابل رؤيت است. قاعدتاً همانجا بايد مقبره حسين بن علي، شهيد فخ باشد که حاکمان آن ديار به دلايل مذهبي، آن را بسته اند.

0000000000

شهيد فخ در شمار علويان حسني، شهيدي است که امامان شيعه تأييد کرده اند و براساس روايتي نيز خبر شهادت آنان از زبان مبارک پيامبر اسلام (ص) نيز نقل شده است.

قبور شهيدان واقعه فخ در مکه در وادى فخ، که به «الشهداء» و «حى شهدا» (محله شهيدان) و «مسجد شهدا» معروف شده و اخيراً در اين جا برج هايى ساخته اند که به «ابراج شهداء» موسوم است.

در هشتم ذى حجه سال 169 هجرى سپاهيان هادى عباسى در اين وادى (که مدخل ورودى مکه و نزديک مسجد تنعيم است) حسين بن على بن مثلث از اعقاب امام مجتبى(عليه السلام) و بسيارى از علويان همراه او را (در حدود سيصدتن) که پس از تصرف مدينه (به علت ستم هاى نايب حاکم مدينه) به سمت مکه مى آمدند قتل عام کردند و سپس سرهاى بيش از يکصدتن از شهدا را همراه اسرا نزد خليفه سفاک عباسى فرستادند. بدن هاى بى سر شهداى فخ پس از سه روز در همان محل دفن گرديد. (و گفته اند پس از فاجعه کربلا هولناک تر از حادثه فخ واقع نگرديده است) امروزه مزار شهداى فخ به علت عقايد نادرست حکام سعودى مورد تعرض و بى حرمتى قرار گرفته و صاف و مسطح شده و قابل تشخيص نيست.

حسين که رهبري قيام را عهده‏دار بود به خدمت امام موسي(ع) رسيد. حضرت‏توصيه‏هايي به اين شرح برايش بيان نمود: انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق‏يظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شکا فانّالله و انّا اليه راجعون: تو شهيد خواهي‏شد ضربه‏ها را نيکو بزن و نهايت تلاش خود را بنما، اين مردم فاسق هستند به ظاهرايمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان مي‏دارند همه ما مملوک خداييم وبه سوي او بازمي‏گرديم. آنچه تاييد و حمايت امام را از اين نهضت‏بيشتر بيان‏مي‏دارد جملاتي است که حضرت بعد از شهادت حسين رهبر قيام فخ بيان داشته است‏فرمود: به خدا قسم که حسين در حالي از دنيا رفت که مسلمان و نيکوکار و روزه‏دارو امرکننده به معروف و ناهي از منکر بود در خاندانش همانند نداشت.

هادي خليفه عباسي پس از قيام حسين گفت: والله ما خرج حسين الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصيه في اهل هذا البيت قتلني الله ان ابقيت عليه:  به خدا سوگند که حسين به دستور موسي بن‏جعفر قيام نمود و دنبال نکرد مگر آنچه‏را که او دوست داشت زيرا او وصي اين خاندان است‏خدا مرا بکشد اگر او را زنده‏نگه دارم.

حسين بن على شهيد فخّ،را جلالت و فضيلت بسيار است و مصيبت او در قلوب دوستان خيلى اثر كرد.

و (فخّ) نام موضعى است در يك فرسخى مكّه كه حسين با اهل بيت اش در آنجا شهيد گشتند.

از ابونصر بخارى نقل شده كه او از حضرت جواد عليه السّلام نقل كرده كه فرمود از براى ما اهل بيت بعد از كربلا قتلگاهى بزرگتر از فخّ ديده نشده .

ابوالفرج به سند خود از حضرت ابوجعفر محمّد بن على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود هنگامى پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم به فخّ عبور مى فرمودند در آنجا نزول فرمود مشغول به نماز شد چون به ركعت دوّم رسيد گريه آغاز كرد مردم نيز به جهت گريه آن حضرت گريستند، چون آن حضرت از نماز فارغ شد سبب گريه ايشان را پرسيد، عرضه داشتند كه گريه ما به جهت گريه شما بود، حضرت فرمود: سبب گريه من آن بود كه جبرئيل بر من نازل شد هنگامى كه در ركعت اوّل نماز خود بودم و مرا گفت كه يا محمّد در اين موضع يكى از فرزندان تو شهيد خواهد شد كه شهيد با او اجر دو شهيد خواهد برد.

و نيز از نصربن قرواش روايت كرده كه گفت : من مالى به جعفر بن محمّد عليهماالسّلام كرايه دادم از مدينه براى مكّه چون از بطن مرو كه نام منزلى است حركت كرديم حضرت مرا فرمود كه چون به فخّ رسيديم مرا خبر كن ، گفتم مگر شما نمى دانيد كه فخّ كدام موضع است ؟ فرمود: چرا لكن مى ترسم كه مرا خواب بگيرد و از فخّ بگذريم . راوى گفت : پس چون به موضع فخّ رسيديم من نزديك محمل آن حضرت رفتم و تَنَحْنُح كردم معلوم شد كه آن حضرت در خواب است ، پس محمل آن حضرت را حركتى دادم كه از خواب انگيخته شد عرض كردم كه اين موضع زمين فخّ است . فرمود: شتر مرا از قطار بيرون كن و قطار شتران را به هم متصل كن ، پس چنين كردم و شتر آن حضرت را از جادّه بيرون بردم و خوابانيدم حضرت از محمل بيرون آمد فرمود: ظرف آبخورى را بياور، چون رِكْوَه آب را آوردم وضوء گرفت و نماز خواند پس از آن سوار شد و از آنجا حركت كرديم من عرض كردم : فدايت شوم اين نماز جزء مناسك حجّ بود كه به جا آورديد؟ فرمود: نه وليكن در اين موضع مردى از اهل بيت ، شهيد مى شود با جماعتى ديگر كه ارواح ايشان بر اجسادشان به سوى بهشت سبقت خواهد كرد.

بالجمله ؛ حسين بن على مردى بود جليل القدر سخى الطبع و حكايت جود و بخششهاى او معروف است .

از حسن بن هذيل مروى است كه حسين بن على را بستانى بود كه به چهل هزار دينار فروخت و آن پولها را بر در خانه خويش ريخت و مشت مشت زر به من مى داد كه براى فقراء اهل مدينه ببرم و برآنها قسمت كنم و تمام آن زرها را بر فقراء بخش نمود و يك حبّه از آنها را داخل خانه خويش نكرد.

و نيز روايت شده كه مردى خدمت آن جناب آمد و از او چيزى سؤ ال كرد، حسين را چيزى نبود آن مردرا گفت : بنشين تا براى تو چيزى تحصيل كنم پس فرستاد نزد اهل خانه خويش كه جامه هاى مرا بيرون آور كه شسته شود، چون رختهاى او را بيرون آوردند كه بشويند آنها را جمع كرد و براى آن مرد سائل آورد و به او عطا فرمود!

امّا كيفيّت مقتل او به طور اختصار چنين است كه چون موسى هادى عبّاسى بر سرير سلطنت نشست اسحاق بن عيسى بن على را والى مدينه كرد اسحاق نيز مردى از اولاد عمر بن خطّاب را كه معروف بود به عبدالعزيز بن عبداللّه در مدينه خليفه خود گردانيد، آن مرد عُمَرى نسبت به علويّين سخت گيرى و بدرفتارى مى كرد، و قرار داده بود كه علويّين در هر روز نزد او حاضر شوند و هر يك از ايشان را كفيل ديگرى نموده بود از جمله حسين بن على و يحيى بن عبداللّه محض و حسن بن محمّد بن عبداللّه محض كفالت و ضمانت كرده بودند كه هر يك از علويّين را كه عُمَرى خواسته باشد حاضر گردانند. و اين بود تا هفتاد نفر از شيعيان به جهت حجّ از بلاد خويش حركت كردند و به مدينه آمدند و در بقيع در خانه ابن افلح منزل نمودند و پيوسته حسين بن على و ديگر علويّين را ملاقات مى كردند اين خبر به عُمرى رسيد اين كار را نيكو ندانست و از پيش نيز عمرى حسن بن محمّد بن عبداللّه را با ابن جندب هذلى شاعر و غلامى از عمر بن خطاب ماءخوذ داشته بود ومعروف كرده بود كه شُرب خَمْر كرده اند و ايشان را حدّ خمر زده بود حسن بن محمّد را هشتاد تازيانه و به روايت ابن اثير دويست تازيانه و ابن جندب را پانزده تازيانه و غلام عمر را هفت تازيانه زده بود و امر كرده بود كه ريسمانى بر گردن ايشان كنند و ايشان را مكشوف الظّهر در مدينه بگردانند تا رسوا شوند.

بالجمله ؛ چون عمرى خبر ورود شيعيان را به مدينه شنيد در باب عرض  علويّين غلظت و سختى كرد و ابى بكر بن عيسى الحائك را بر ايشان گماشت ، پس روز جمعه ايشان را به جهت عرض حاضر كرد و ايشان را اذن نداد كه به خانه هاى خود روند تا وقت نماز رسيد پس رخصت داد كه بيرون شدند و وضو گرفتند و به مسجد به جهت نماز حاضر شدند بعد از نماز ديگر باره ابن حائك ايشان را جمع نموده و در مقصوره حبس  كرد تا وقت عصر، آنگاه ايشان را طلبيد و حسن بن محمّد را نديد يحيى و حسين را گفت كه بايد حسن را حاضر كنيد و اگر نه شما را حبس  خواهم نمود و ما بين ايشان و ابن الحائك گفتگو بسيار شد، آخر الا مر يحيى او را شتم داد و بيرون شد، ابن الحائك اين خبر را به عمرى رسانيد. عمرى ، حسين و يحيى را طلبيد و تهديد كرد ايشان را و بعد از گفتگوهاى بسيار كه ما بين ايشان رّد و بدل شد گفت : البته بايد حسن بن محمّد را حاضر سازيد و اگر نه امر مى كنم كه سويقه را خراب كنند يا آتش زنند و حسين را هزار تازيانه خواهم زد و حسن بن محمّد را گردن خواهم زد، يحيى قسم ياد كرد كه امشب خواب نخواهم كرد تا حسن را در خانه تو حاضر كنم ، پس حسين و يحيى از نزد عمرى بيرون شدند حسين ، يحيى را فرمود كه بد كردى كه قسم خوردى حسن را نزد عمرى حاضر سازى ، يحيى گفت : مرادم آن بود كه حسن را حاضر كنم لكن با شمشير خود و عمرى را گردن زنم ، حسين فرمود: اين كار نيز خوب نيست ؛ چه ميعاد خروج ما هنوز باقى است .

بالجمله ؛ حسين ، حسن را طلبيد و حكايت حال را براى او نقل كرد آنگاه فرمود: الحال هر كجا مى خواهى برو و خود را از دست اين فاسق پنهان كن . حسن گفت : نه ، واللّه ! من چنين نخواهم كرد كه شما را در سختى گذارم و خود راحت شوم بلكه من نيز با شما بيايم و دست خود را در دست عُمرى خواهم نهاد. حسين فرمود كه ما راضى نخواهيم شد كه عمرى ترا اذيّت كند و پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم روز قيامت با ما خصمى كند بلكه جان خود را فداى تو خواهيم نمود.

پس حسين فرستاد به نزد يحيى و سليمان و ادريس فرزندان عبداللّه محض و عبداللّه بن حسن بن على بن على بن الحسين معروف به (افطس ) و ابراهيم بن اسماعيل طباطبا و عمر پسر برادر خود حسن و عبداللّه بن اسحاق بن ابراهيم غمر و عبداللّه پسر امام جعفر صادق عليه السّلام و از فتيان و موالى خودشان تا آنكه جمع شدند بيست و سه تن از اولاد على عليه السّلام و جمعى ازموالى و ده نفر از خارج ، پس چون وقت نماز صبح شد مؤ ذّن بالاى مناره رفت كه اذان گويد عبداللّه افطس با شمشير كشيده بالاى مناره رفت و مؤ ذّن را گفت كه در اذان حَىَّ عَلى خَيْر الْعَمَل بگو، مؤ ذن چون شمشير كشيده را ديدحَىَّ عَلى خَيْر الْعَمَل بگفت ، عمرى كه اين كلمه را در اذان شنيد احساس شرّ كرد دهشت زده فرياد برداشت كه استر مرا در خانه حاضر كنيد و از كثرت وحشت و دهشت گفت : كه مرا به دو حبّه آب طعام دهيد اين بگفت و از منزل خويش بيرون شد و پيوسته به تعجيل تمام فرار مى كرد و از ترس ضرطه مى داد تا هنگامى كه خود را از فتنه علويّين نجات داد پس حسن مقدّم ايستاد و فرض صبح را ادا كردند آنگاه حسن بن محمّد را طلبيد و شهودى را كه عمرى بر ايشان گماشته بود طلبيد كه اينك حسن را حاضر كرده ام عمرى را حاضر كنيد تا حسن را بر او عرضه داريم .

بالجمله ؛ جميع علويّين بجز حسن بن جعفر بن حسن مثنّى و حضرت موسى بن جعفر عليهماالسّلام در اين واقعه حاضر شده بودند. پس  حسين بعد از نماز صبح بالاى منبر رفت و خطبه خواند در تحريص  مردم به جهاد پس اين وقت (كمادبريدى )(114) كه از جانب سلطان در مدينه به جهت نگاهبانى با سلاح مى زيست با اصحاب خود در (باب جبرئيل ) حاضر شد و نگاهش افتاد بر يحيى كه در دست او شمشير است كماد خواست كه پياده شود و با او قتال كند كه يحيى او را فرصت نداد و چنان شمشيرى بر جبين او زد كه كاسه سر او برداشته شد و از اسب خود بر خاك هلاك افتاد، پس يحيى بر اصحاب او حمله كرد لشكر كه چنين ديدند منهزم شدند.

در همين سال جماعتى از عبّاسيّين مانند عبّاس بن محمّد و سليمان بن ابى جعفر دوانيقى و جعفر و محمّد فرزندان سليمان و موسى بن عيسى عمّ دوانيقى با اسلحه و لشكرى بسيار به سفر مكّه كوچ كردند و موسى ، هادى محمّد بن سليمان را متولّى حرب كرده بود، و از آن طرف حسين بن على نيز با اصحاب و اهل بيت خود كه سيصد نفر بودند به قصد حجّ از مدينه بيرون شدند، چون نزديك مكّه شدند در زمين فخّ كه وادى است به مكّه با عبّاسيّين تلاقى كردند. اوّل مرتبه عبّاس بر حسين بن على عرض امان كرد، حسين از امان امتناع نمود، و مردم را به بيعت خويش  طلبيد طريق سلم و صلح گذاشته شد و بناى جنگ شد. صبح روز ترويه بود كه دو لشكر در مقابل هم صف كشيدند موسى بن عيسى تعبيه لشكر نموده و محمّد بن سليمان در ميمنه و موسى در ميسره و سليمان و عبّاس  در قلب جاى گرفتند پس موسى ابتدا كرد به جنگ و با لشكر خود كه در ميسره جاى داشت بر علوييّن حمله نمود ايشان نيز با عبّاسيّين حمله كردند موسى براى فريفتن ايشان رو به هزيمت نهادند و داخل وادى شدند علوييّن نيز تعاقب نموده داخل وادى شدند محمّد بن سليمان با لشكر خود از عقب ايشان حمله كرد و علوييّن را در ميان آن وادى احاطه كردند و به يك حمله بيشتر اصحاب حسين شهيد شدند و يحيى مثل شير آشفته بر ايشان حمله مى كرد تا آنكه سليمان بن عبداللّه محض و عبداللّه بن اسحاق بن ابراهيم غمر، شهيد گشت . و در ميان معركه تيرى بر چشم حسن بن محمّد رسيد و او اعتنائى به آن تير نكرد و پيوسته كارزار مى كرد تا آن كه محمّد بن سليمان فرياد كرد كه اى پسر خال ! از براى تو امان است خود را به كشتن مده ، حسن گفت : واللّه كه دروغ مى گوئيد لكن من قبول امان كردم پس شمشير خود را شكست و به نزد ايشان رفت ، عبّاس فرزند خود را گفت : خدا ترا بكشد اگر حسن را نكشى ؛ موسى بن عيسى نيز تحريص كرد بر كشتن او پس عبداللّه و به روايتى موسى بن عيسى حسن را گردن زد و او را شهيد كرد.

روايت كرده شخصى كه حاضر در واقعه فخّ بوده كه ديدم حسين بن على را كه در گير و دار حرب بر زمين نشست و چيزى را در خاك دفن كرد پس برگشت و به حرب مشغول شد، من گمان كردم كه چيزى قيمتى داشته نخواسته كه بعد از كشته شدن او به عبّاسيّين برسد او را دفن نموده من صبر كردم تا هنگامى كه جنگ بر طرف شد به تفحّص آن مدفون برآمدم چون آن موضع را يافتم خاك از روى آن برداشت ديدم قطعه اى از جانب صورت او بوده كه قطع شده بود و حسين آنرا دفن نموده .

بالجمله ؛ حماد تركى كه در ميان لشكر عبّاسيّين بود فرياد كرد كه اى قوم ! حسين بن على را به من بنمائيد تا كار او را بسازم ، چون حسين را نشان او دادند تيرى به جانب حسين رها كرد و او را شهيد نمود رحمه اللّه . پس  محمّد بن سليمان او را صد جامه و صد هزار درهم جايزه داد.

بالجمله ؛ لشكر حسين منهزم شدند و برخى مجروح و اسير گشتند، پس  سرهاى شهدا را از تن جدا كردند و آن ها زياده از صد راءس به شمار مى رفت و آن سرها را با اسيران براى موسى هادى بردند. موسى امر كرد كه اسيران را گردن زدند پس سر حسين را نزد موسى هادى گذاشتند موسى گفت : گويا سر طاغوتى از طواغيت براى من آوريد همانا كمتر پاداش شما آن است كه شما را از جايزه و عطا محروم خواهم نمود.

بالجمله ؛ چون خبر شهادت حسين در مدينه به عُمرى رسيد امر كرد كه خانه حسين و خانه هاى اهل بيت و خويشاوندان او را آتش زدند و اموال ايشان را ماءخوذ داشتند.

ابوالفرج از ابراهيم قطّان روايت كرد كه گفت : شنيدم از حسين بن على و يحيى بن عبداللّه كه مى گفتند: ما خروج نكرديم مگر از پس آنكه مشورت كرديم با اهل بيت خود با موسى بن جعفر عليهماالسّلام پس  امر فرمود آن حضرت ما را به خروج . و نقل شده كه چون محمّد بن سليمان عبّاسى را مرگ در رسيد حاضرين در نزد او، او را تلقين شهادت مى كردند او در عوض شهادت همى اين شعر بگفت تا هلاك شد: اَلا لَيْتَ اُمىّ لَمْ تَلِدْنى وَلَم اَكُنْ000لَقَيْتُ حُسَيناً يَومَ فَخٍّ وَلا الْحَسَنَ000

و وقعه فخّ در سال صد و شصت و نهم هجرى واقع شد و حسين را جماعتى بسيار از شعراء مرثيه گفتند، و در شب شهادت او پيوسته در مِياه غطفان صداى هاتفى به مرثيه بلند بود و همى گفت :

اَلا يا لِقَومٍ لِلسَّوادِ المُصَبَّحِ000وَمَقْتَلِ اَوْلادِ النَّبِىِ بِبَلْدَحٍ000 لِيَبْكِ حُسَيْناً كُلُّ كَهْلٍ وَاَمْرَدٍ000 مِنَ الْجِنِّ اِنْ لَمْ يَبْكِ مِنَ الاِْنْسِ نُوِّحٍ000 فَاِنّى لَجِنّى وَاِنَّ مُعَرَّسى000 لَبِالْبِرقَةِ السَّوداءِ مِنْ دُونِ زَحْزَحٍ000مردم اين اشعار مى شنيدند و نمى دانستند چه خبر است تا هنگامى كه خبر شهادت حسين آمد دانستند كه طايفه جن بودند كه براى حسين مرثيه مى خواندند. و كسانى كه با حسين بن على از طالبّيين در وقعه فخّ بودند يحيى و سليمان و ادريس فرزندان عبداللّه محض وعلى بن ابراهيم بن حسن و ابراهيم بن اسماعيل طباطبا و حسن بن محمّد بن عبداللّه محض و عبداللّه و عمر پسران اسحاق بن حسن بن على بن الحسين و عبدالّه بن اسحاق بن ابراهيم بن حسن مثنّى چنانچه ابوالفرج از مداينى نقل كرده است . و به روايت مسعودى اجساد شهداى فخّ سه روز بر روى زمين باقى بود كه كس آنها را دفن ننمود تا آنكه درندگان و طيور از اجساد ايشان بخورند.

0000000000

منابع:

مقاتل الطالبيين، ص 380 ;

بحارالأنوار، ج48، ص164

(تاريخ و آثار اسلامى، ص 84; دايرة المعارف فارسى، ذيل فخ; سيرى در اماکن سرزمين وحى، ص 129; ميقات حج، ش 4، ص 192; ش 6، ص 139; ش 13، ص 158)

منتهي الآمال محدث قمي

0000000000

زيارت شهداي فخ

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى جَدّ كُمُ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى أَبِيكُمُ الْمُرْتَضَى الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَى السَّيّـِدَيْنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، اَلسَّلامُ عَلى خَدِيجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِينَ اُمِّ سَيّـِدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ أُمّ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَأَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَى الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الاَْشْخاصُ الشَّرِيفَةُ الطّاهِرَةُ الْكَرِيمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلى يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

0000000000

زمزم سر آغاز تكوين مكّه

0000000000

زمزم نام چاه آبى است كه خداوند به لطف خود در زير پاى حضرت اسماعيل جارى ساخت، و در طول تاريخ و پيش آمد حوادث، بارها مرمَّت ولايروبى گرديده، وفعلاً آب آن نيز مورد استفاده حُجّاج بيت الله الحرام قرار مى گيرد، و آب آن مورد توجّه خاصّ نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) بوده است، و در طول تاريخ اسلام مؤمنين بدان تبرّك مى جسته اند. آب زمزم، مبارك و موجب شفاست.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مدينه آب زمزم را درخواست مى فرمودند. ودر روايت وارد شده: وقتى از آب زمزم نوشيدى، بگو: «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماًنافِعاً وَرِزْقاًواسِعاً وَشِفاءاًمِنْ كُلِّ داء وَسُقْم». «خداوندا! اين را سبب دانشى سودمند و روزى واسع و شفاى از هر درد و بيمارى قرار ده.»

نوشيدن آب زمزم بعد از نماز طواف مستحب است.

0000000000

هنگامى كه ابراهيم همسرش هاجر و اسماعيل را به مكه‏ آورد و كنار كعبه سكونت داد، اسماعيل به شدت تشنه شد و مادر به دنبال آب ميان صفا و مروه دويد و سرانجام جبرئيل بال و يا پاشنه پاى خود را بر زمين كوفت و زمزم جوشيد، پس از مدتى آثار چاه از ميان رفت تا آن كه عبدالمطلب بار ديگر آن را حفر نمود و از آن زمان تا كنون حاجيان از اين آب بهره‏ مند مى‏شوند. در توسعه اخير سالن‏هاى جداگانه‏اى براى زنان و مردان، در طبقه زيرزمين مطاف، در كنار چاه ساخته شده و زائران از شيرهاى آبى كه در آنجا نصب شده و نيز از ظرف‏هاى ويژه‏اى كه در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر مى‏شود استفاده مى‏كنند.

محل زمزم درسالهاي قبل درضلع طرف ركن حجرالاسودوباب كعبه درصحن مسجدالحرام مكاني سرپوشيده وداراي پله هائي بود كه زائرين ميرفتند پائين واز شيرهاي آب تعبيه شده استفاده ميكردند اما درتشرف سال 86مشاهده شدكه درجهة توسعه صحن مسجدالحرام آن قسمت راباكف مسجدالحرام صاف كرده وپله هارابرداشته اند وبجاي آن محل دراطراف صحن مسجدالحرام شيرهاي آب جهة استفاده تعبيه كرده اند 

0000000000

تاريخ شهر مكه با زمزم آغاز مى‏شود. جوشش چشمه زمزم‏ سرآغازتحقق مشيت‏ الهى‏ درتكوين‏ امّ‏ القرى و تجديد بناى قبله ناس و بيت عتيق و خانه مردم بود. خداو ند با زمزم خانه خود را آبادانى بخشيد؛ چرا كه هر جا آب نيست‏ آبادى نيست؛ ( وَ جَعَلْنَا مِنْ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَىٍّ ) (1) حيات همه چيز به آب است. اما اين آب با ديگر آب‏هاى رودها و چشمه‏ها فرق دارد. آنها در حيات مادى و طبيعى نقش دارند، اما زمزم علاوه بر حيات طبيعى، از حيات بخشى معنوى برخوردار است و آنهمه فضيلت كه براى آن گفته شده، در اين نكته نهان است. زمزم نه تنها باديه‏نشينان حجاز را به اين نقطه كشاند و خود نمى‏دانستند در اين طراحى بزرگ چه نقشى ايفا مى‏كنند بلكه قلوب تشنه كامان زلال معنويت و مهاجران الى‏ اللَّه را نيز در يك نقش اساسى‏تر، به آن كانون توحيد جذب كرد تا بيايند و رمز حيات و جاودانگى را با نوشيدن زلال عرفان و عشق، فراگيرند و تا جهان باقى است جام معنويت و ايمان را دست بدست براى نسل‏ها جاودانه سازند و شايد به همين لحاظ در سخن پيشينيان و راويان آمده است: «همه آب‏هاى شيرين دنيا قبل از قيام قيامت بخشكد مگر زمزم كه هرگز نخشكد»(2) و اين خود رمزى است از جاودانگى زمزم ( وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ(3) جاودانه است،

اسامى و مشخصات زمزم‏

براى چاه زمزم، به جز نام مشهور آن نام‏هاى ديگرى در كتب لغت و حديث و سيره آورده‏اند.(4) كه در اينجا مشهورترين آنها را مى‏آوريم: ابن منظور در «لسان العرب» گويد: زمزم را يازده نام است كه عبارتند از: «زمزم»، «مكتومه»، «مضنونه»، «شباعَه»، «سُقيا»، «الرَّواء»، «ركضة جبرئيل»، «هزمةجبرئيل»، «شفاء سقم»، «طعام طعم» و «حفيرة عبدالمطلب».(5) هريك از اين اسامى را با عنايت خاصى گزيده‏اند: «مكتومه»، به معناى پنهان شده است و اين اشاره به‏ دورانى است كه زمزم چون گنجى در دل خاك پنهان بود تا اينكه به دست عبدالمطلب باز شناسى و حفر گرديد. «مضنونه»، از ماده «ضنّ» به معناى بخل ورزيدن و دقت در حفظ و مراقبت چيزى است. از اينرو هر چيزى نفيس و گرانبها را مضنون و مضنونه گويند؛ بدان جهت كه دارنده آن در نگهدارى‏اش سخت مى‏كوشد و كمتر آن را از دست مى‏دهد. «شُباعه»، به معناى سير كننده است و چنانكه در خواص زمزم آمده، آب زمزم علاوه بر اينكه رفع تشنگى مى‏كند، گرسنگى را برطرف مى‏نمايد. قبل از اسلام زمزم را «شباعه» مى‏ناميدند.(6) «سُقيا»، اسم مصدر است از «استسقا» به معناى طلب باران كردن.(7) و زمزم را از آن جهت سقيا ناميده‏اند كه از طرف خداوند در برابر تضرّع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعيل عطا شد. لذا به آن «سقيا اسماعيل» نيز گفته‏اند. «الرَّواء»، به معناى آب گوارا و همواره جارى و جوشان است.

«ركضة جبرئيل» و «هزمة جبرئيل»، دو واژه «ركضه» و «هزمه» به يك معنا هستند و آن ساييدن پا و يا پاشنه پا بر زمين است و بدان جهت به جبرئيل نسبت داده شده كه بصورت انسانى در آمد و پاى بر زمين ساييد و بدنبال آن آب فوران زد و چنانكه در بحث «چگونگى جوشيدن زمزم» خواهيم ديد، بيشتر روايات، به ويژه روايات نقل شده از طريق اهلبيتعليهم السلام، زمزم را به پا ساييدن اسماعيل بر زمين نسبت داده‏اند، كه تفصيل و تحقيق بحث خواهد آمد. «شفاء سقم» و «طعام طعم»، كه در روايات فريقين نيز مكرر از آن ياد شده، بدين معناست كه آب زمزم شفاى بيمارى‏ها و غذايى از خوراكى‏ها است. «حفيرة عبدالمطلب»، چاهى كه به دست عبدالمطلب و دستيارى فرزندش حارث حفر گرديد و نيز از قول سعيدبن جبير نقل شده كه چون نام زمزم برد، از سه كلمه ياد كرد: «زمزم»، «بَرَّه» و «مضنونه»(8) و بَرَّه به معناى پسنديده و پر منفعت است.

از قول ابن عباس آورده‏اند كه گفت: «كُنّا نُسَمِّيها شباعه»(9)؛ «ما آن را شباعه مى‏ناميديم»، معناى شباعه از نظر گذشت. همچنين از زبان ابن عباس نقل كرده‏اند: «صَلُّوا في مُصَلّى الأخيار وَ اشْربُوا مِنْ شَراب الأَبْرارِ قِيلَ: ما مُصَلّى الأَخْيار؟ قال: تَحْتَ الْمِيزاب. قِيلَ: ما شَرابِ الأَبرار؟ قال: ماء زمزم، اكرم به من شراب».(10) «در نمازگاه برگزيدگان نماز بگزاريد، و از نوشيدنى ابرار و پارسايان بنوشيد. پرسيدند: نمازگاه اخيار كجاست؟ گفت: زير ناودان (كعبه)، گفتند: نوشيدنى ابرار چيست؟ پاسخ داد: زمزم، چه نوشيدنى ارزشمندى است!» ياقوت حموى در باره اسامى زمزم مى‏نويسد: زمزم را نام‏هايى است كه عبارتند از: «زَمْزم»، «زمَّم»، «زمِّزم»، «زُمازم»، «ركضة جبرئيل»، «هزمة جبرئيل» و «هزمة الملك»

سپس گويد: «هزمه و ركضة» به يك معنا هستند و آن زمين هموار است و پاشنه پا در خاك ساييدن را نيز هزمه گويند و زمزم چشمه‏اى است كه خداوند براى اسماعيل پديد آورد و نام‏هاى ديگر آن «الشَّباعه»، «شُباعه»، «برّه»، «مضمونه»، «تكتم»، «شفاء سقم»، «طعام طعم»، «شراب الأبرار»، «طعام الأبرار» و «طيبه»، مى‏باشد.(11) در منابع روايى شيعه نيز از اسامى زمزم سخن به ميان آمده است. معاويةبن عمار از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه فرمود: «أَسْمَاءُ زَمْزَمَ رَكْضَةُ جَبْرَئِيل عليه السلام وَ سُقْيَا إِسْمَاعِيلَ وَ حَفِيرَةُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ زَمْزَمُ وَ الْمَضْنُونَةُ وَ السُّقْيَا وَ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ».(12) «اسامى زمزم عبارتند از: «اثر ضربت پاى جبرئيل، آب خور اسماعيل، چاه عبدالمطلب، زمزم، نفيس و گرانبها، سقيا (آب دادن و آب خوردن) غذا و طعام و شفاى دردها.» از برخى روايات تاريخى استفاده مى‏شود كه بعضى از نام‏هاى ياد شده در كتب پيشين وجود داشته و نزد اهل كتاب مشهور بوده است. اين مطلب را از دو روايتى كه ازرقى در اخبار مكه از قول «وهب‏بن منبّه» و «كعب الأحبار» نقل كرده، مى‏توان استفاده كرد. از وهب‏بن منبّه روايت كرده كه درباره زمزم گفت: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ اِنَّها لَفي كِتابِ‏اللَّهِ مَضْنُونَةٌ وَ اِنَّها لَفِي كِتابِ‏اللَّهِ تَعالى‏ بَرَّة وَ اِنَّها لَفِي كِتابِ‏اللَّهِ سُبْحانَهُ شَرابُ اْلأَبْرارِ وَ اِنّها لَفِي كِتابِ‏اللَّهِ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ».(13) «قسم به آنكس كه جانم در يد قدرت اوست. زمزم در كتاب خدا به عنوان شى‏ء نفيس و گرانبها ذكر شده است، و نيز در كتاب خداوند متعال «برّه» ناميده شده، و نيز در كتاب خداى سبحان، نوشيدنى ابرار و صالحان عنوان گرديده و هم در كتاب خدا طعام خوردن و شفاى بيمارى نام داده شده است.» و در جاى ديگر كتاب از كعب الأحبار نقل كرده كه گفت : «اِنِّي لَأَجِدُ فِي كِتابِ‏اللَّهِ تَعالى‏ الْمُنْزَل: اِنَّ زَمْزَمَ طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ».(14) «در كتابى كه از جانب خداوند متعال نازل شده چنين ديده‏ام كه زمزم طعام خوردن و شفاى بيمارى است.» گفتنى است آنچه از اين دو تن؛ «وهب» و «كعب»، در خصوص بودن نام زمزم در كتاب خدا نقل شده، مقصود كتب پيشين است؛ چراكه وهب‏بن منبّه و كعب الأحبار از اهل كتاب بودند كه اسلام آوردند و به كتب پيشين (يهود و نصارى) آگاهى داشتند و ظاهر امر چنين نشان مى‏دهد كه مقصود آنهااز كتاب‏خدا، همان‏عهدين باشد نه قرآن كريم؛ زيرا در قرآن چيزى به نام زمزم و اسامى آن يافت نمى‏شود و تنها در روايات متعدد و بلكه متواتر از عامّه و خاصه، اسامى و مشخصات و آثار آب زمزم به ما رسيده است.

0000000000

مشخصات زمزم‏

0000000000

در باره چگونگى و مشخصات چاه زمزم از نظر عمق و محيط آن و چشمه‏هاى اصلى و ساير خصوصيات، چون حوض‏هاى نوشيدنى و طهارت و وضو و قبه و چراغ و تحوّلات تاريخى نيز گوناگون نوشته‏اند. ازرقى و فاكهى، از قديمى‏ترين تاريخ نگاران مكه و كعبه و متعلّقات مسجدالحرام‏اند كه در باره زمزم نيز به بحث پرداخته و مشخصات آن را از زمان عبدالمطلب ياد كرده‏اند و تاريخ نگاران بعدى و سفرنامه نويسان نيز هريك به نوبه خود به گونه‏اى از زمزم نام برده‏اند و محقّقان معاصر به ويژه در سرزمين حجاز در اين خصوص تحقيقات وسيعى انجام داده‏ اند.(15)

چنانكه اشاره شد، نخستين كسى كه اخبار مكه را به نگارش در آورد، «ابى‏ الوليد محمدبن عبداللَّه‏بن احمد ازرقى» است كه در قرن دوم هجرى تولد يافت و در قرن سوم به سال 223 هجرى وفات نمود. پس از ازرقى ابو عبداللَّه محمدبن اسحاق فاكهى از علماى قرن سوم هجرى است كه وى نيز به تدوين «اخبار مكه فى قديم الدهر و حديثه» پرداخته و به طور مبسوطتر و كامل‏تر بر اساس كتاب ازرقى تاريخ مكه را به تصوير كشيده است. بسيارى از تاريخ نگاران، اخبار مكه و حرمين را در عهد نخستين، از اين دو مورخ مشهور نقل مى‏كنند. در هر حال، مقصود ما در اين مقام تنها ذكر خصوصيات زمزم از كتابهاى ياد شده است. ازرقى در خصوصيات چاه زمزم مى‏نويسد: «عمق زمزم از بالاترين نقطه تا پايين‏ترين آن، شصت ذراع است (هر ذراع تقريباً نيم متر است كه حدود 30 متر مى‏شود). در قعر چاه سه چشمه وجود دارد؛ يكى محاذى ركن حجرالأسود و ديگرى روبروى كوه ابوقبيس و كوه صفا و سوم به طرف مروه» است. ازرقى مى‏افزايد: آب اين چاه زمانى آنقدر كاهش يافت كه چيزى نمانده بود، به‏كلّى خشگ شود و اين در سالهاى 223 و 224 ه . ق. بود تا اينكه در سال 225 عمق آن را تا 9 ذراع (5/4 متر) از اطراف حفارى كردند و به امر خدا باران و سيل آمد و آب آن زياد شد و در عهد هارون الرشيد سالم‏بن جراح نيز چند ذرع به عمق و توسعه آن افزود و در عهد مهدى عباسى نيز به همين ترتيب حفارى شد و در عهدِ خلافتِ امين آب آن كم شد تا آنجا كه مردى به نام «محمدبن مشير» از اهل طائف كه در چاه كار مى‏كرد، گفت در كف آن نماز خواندم! و عمربن ماهان، حاكم مكه و حوالى آن، به حفارى زمزم اقدام كرد. ازرقى اضافه مى‏كند: عمق چاه از بالا تا به سنگ كوه عمق برسد چهل ذراع (20 متر) است و بقيه در دل سنگ پيش رفته است كه اين مقدار 29 ذراع حدود (14 متر) خواهد بود. و بلندى دهانه چاه از زمين دو ذراع و يك وجب (تقريباً 20/1 متر) است و محيط دايره دهانه آن يازده ذراع حدود (5 متر) و وسعت دهانه آن سه ذراع و 23 ذراع است (حدود 5/1 متر)

همين مطلب را فاكهى نيز با اندك تفاوتى آورده است. ياقوت حموى نيز در معجم البلدان، گزارش ازرقى و فاكهى را با كمى اختلاف نقل كرده كه متن اصلى آن از ازرقى است. سپس اضافه مى‏كند: نخستين كسى كه بر زمزم سنگ مرمر نهاد و شبكه‏ها و زمين اطراف آن را با مرمر فرش كرد، ابو جعفر منصور عباسى بود كه در زمان خلافتش به اين كار اقدام نمود و پس از او مهدى عباسى و سپس ديگران به تعمير و تكميل آن پرداخته‏ اند.

0000000000

پاورقي

1-  فرقان : 55

2-  ازرقى تاريخ مكه، ج‏2، ص‏59، فاكهى، اخبار مكه، ج‏2، ص‏67

3-  رعد : 17

4-  فاكهى در اخبار مكه، 26 نام براى زمزم آورده است، ج‏2، ص‏68

5-  لسان العرب، ماده «زمزم».

6-  لسان‏العرب، ماده «شبع».

7-  لسان‏العرب، ماده «سقى».

8- المصنف، حافظ عبدالرزاق، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم، ص‏11

9- همان.

10- همان و نيز ازرقى، اخبار مكه، ج‏2، ص‏53، با اندكى تفاوت.

11- معجم‏البلدان، ماده «زمزم».

12- تهذيب الاحكام، ج‏5، ص‏145؛ وسائل، ج‏9، ص‏516

13- اخبار مكه، و ماجاء فيها من الاثار، ج‏2، ص‏49

14- همان، ص‏53

15- نك : زمزم، طَعَامُ طُعْمٍ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ، تأليف مهندس يحيى حمزه كوشك كه تحقيق بسيار گسترده علمى و جغرافيايى در اين باره دارد و در مدينه طيبه در سال 1403 هجرى به چاپ رسيده است.

زمزم تاریخچه , تحولات , آثار نویسنده: محمد تقی رهبر

http://www.hadj.ir/books1/23.htm

0000000000

صفاومروه

0000000000

صفا و مروه نام دو كوهى است كه در مسعى قرار دارد و در موسم حج، حاجيان هفت بار فاصله ميان آن دو را طى مى‏كنند. با افزايشى كه در مساحت مسجد الحرام صورت گرفته، مسعى و مسجد الحرام به هم متصل شده است. طول آن 5/394 و عرض آن 20 متر است و ارتفاع طبقه اول 12 و طبقه دوم 9 متر مى‏باشد. هم اكنون قسمتى از كوه صفا باقى مانده ولى بخش عمده‏ اى از كوه مروه درسال 1374 شمسى با هدف گسترش محل، برداشته شده و تنها بخشى از كوه در محل دور زدن زير پاى سعى كنندگان باقى مانده است. مسعى مجموعاً 18 در دارد.

0000000000

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ«بقره 158» «صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه‌های) خداست! بنابراین، کسانی که حج خانه خدا و یا عمره انجام می‌دهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند؛ (و سعی صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بی‌رویه مشرکان، که بتهایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیت این دو مکان مقدس نمی‌کاهد!) و کسی که فرمان خدا را در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار، و (از افعال وی) آگاه است.

تفسيرنمونه : پيش از ظهور اسلام و همچنين مقارن آن مشركان و بت پرستان براى انجام مناسك حج به مكه مى آمدند، و مراسم حج را كه اصل آن از ابراهيم (عليه السلام ) بود ولى با مقدار زيادى از خرافات و شرك آميخته بودند انجام مى دادند كه از جمله وقوف به عرفات ، قربانى طواف ، سعى صفا و مروه بود، البته اين اعمال با وضع خاصى صورت مى گرفت .

اسلام با اصلاح و تصفيه اى كه در اين برنامه به عمل آورد اصل اين عبادت بزرگ و مراسم صحيح و خالص از شرك آن را امضا نمود و بر روى خرافات خط بطلان كشيد.

از جمله اعمال و مناسكى كه انجام مى شد، سعى يعنى حركت ميان دو كوه معروف صفا و مروه بود.

در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده ، چنين مى خوانيم كه در عصر جاهليت مشركان در بالاى كوه صفا بتى نصب كرده بودند بنام اساف و بر كوه مروه بت ديگر بنام نائله و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرك با دست خود مسح مى كردند، مسلمانان به خاطر اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مى كردند در اين شرائط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست .

آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند.

0000000000

نكته : 1- صفا و مروه

0000000000

صفا و مروه نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم قرار دارد، مى باشد.

اين دو كوه كوچك به فاصله تقريبا 420 متر در برابر يكديگر قرار دارد و اكنون اين فاصله به صورت سالن عظيم سرپوشيده اى درآمده كه حجاج در زير سقف آن به سعى مى پردازند، ارتفاع كوه صفا پانزده متر و مروه هشت متر است .

دو لفظ صفا و مروه گرچه فعلا نام اين دو كوه است (و به اصطلاح عَلَمْ مى باشد) اما در لغت صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است .

شعائر جمع شعيره به معنى علامت است و شعائر الله علامتهائى است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و خاطره اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مى كند.

اعتمر از ماده عمره در اصل به معنى قسمتهاى اضافى است كه به ساختمان ملحق مى كنند و باعث تكامل آن مى شود اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصى گفته مى شود كه بر مراسم حج افزوده مى گردد (و گاهى نيز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام مى گيرد) البته عمره از جهات زيادى با حج شباهت دارد، و تفاوت آن نيز كم نيست .

0000000000

نكته : 2 قسمتى از اسرار سعى صفا و مروه

0000000000

درست است كه خواندن و شنيدن تاريخ زندگى مردان بزرگ انسان را به سوى خط آنها سوق مى دهد، ولى راه صحيحتر و عميقترى نيز وجود دارد، و آن مشاهده صحنه هائى است كه مردان خدا در آنجا به مبارزه برخاسته اند و ديدن مراكزى است كه وقايع اصلى در آنجا اتفاق افتاده است .

اين در واقع تاريخ زنده و جاندار محسوب مى گردد، نه مانند كتب تاريخ كه خاموش و بيجان است ، در اين گونه مراكز، انسان با برداشتن فاصله هاى زمانى و با توجه به حضور در مكان اصلى ، خود را در متن حادثه احساس مى كند و گويا با چشم خود همه چيز را مى بيند.

اثر تربيتى اين موضوع هرگز قابل مقايسه با اثرات تربيتى سخنرانى و مطالعه كتب و مانند اينها نيست ، اينجا سخن از احساس است نه ادراك ، تصديق است نه تصور، و عينيت است نه ذهنيت .

از طرفى مى دانيم در ميان پيامبران بزرگ كمتر كسى همچون ابراهيم (عليه السلام ) در صحنه هاى گوناگون مبارزه و در برابر آزمايش سخت قرار گرفته است تا آنجا كه قرآن درباره او مى گويد: ان هذا لهو البلاء المبين : اين آزمايشهاى آشكارو بزرگى است (صافات 106).

و همين مجاهده ها، مبارزه ها و آزمايشهاى سخت و سنگين بود كه ابراهيم را آنچنان پرورش داد كه تاج افتخار امامت بر سر او گذاردند.

مراسم حج در حقيقت يك دوره كامل از صحنه هاى مبارزات ابراهيم و منزلگاه هاى توحيد و بندگى و فداكارى اخلاص را در خاطره ها مجسم مى سازد.

اگر مسلمانان به هنگام انجام اين مناسك به روح و اسرار آن واقف باشند و به جنبه هاى مختلف سمبوليك آن بينديشند يك كلاس بزرگ تربيتى و يك دوره كامل خداشناسى و پيامبرشناسى و انسانشناسى است .

با توجه به اين مقدمه به جريان ابراهيم و جنبه هاى تاريخى صفا و مروه باز مى گرديم : با اينكه ابراهيم (عليه السلام ) به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى را اسماعيل گذارد.

همسر اول او ساره نتوانست تحمل كند كه ابراهيم از غير او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهيم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بى آب و علف بود ببرد و سكنى دهد ابراهيم فرمان خدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه كه در آن روز سرزمين خشك ، و بى آب و علفى بود و حتى پرندهاى در آنجا پر نمى زد برد همين كه خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار در اين بيابان بى آب و گياه چه كند؟ اشكهاى سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار آميخته مى شد قلب ابراهيم را تكان داد، دست به دعا برداشت و گفت : خداوندا! من بخاطر فرمان تو همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مى گذارم ، تا نام تو بلند و خانه هاى تو آباد گردد اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقى عميق وداع گفت .

طولى نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد، بيتابى كودك شيرخوار و نگاه هاى تضرع آميز او مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى بدست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست ، نخست به كنار كوه صفا آمد، اثرى از آب در آنجا نديد، برق سرابى از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نيز خبرى از آب نبود، از آنجا همين برق را بر كوه صفا ديد و به سوى آن باز گشت و هفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه ى حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد در آخرين لحظات كه طفل شير خوار شايد آخرين دقائق عمرش را طى مى كرد از نزديك پاى او با نهايت تعجب چشمه زمزم جوشيدن گرفت ! مادر و كودك از آن نوشيدند و از مرگ حتمى نجات يافتند.

از آنجا كه آب رمز حيات است ، پرندگان از هر سو به سمت چشمه آمدند و قافله ها با مشاهده پرواز پرندگان مسير خود را به سوى آن نقطه تغيير دادند و سرانجام از بركت فداكارى يك خانواده به ظاهر كوچك ، مركزى بزرگ و با عظمت به وجود آمد.

امروز در كنار خانه خدا حريمى براى هاجر و فرزندش اسماعيل باز شده (به نام حجر اسماعيل ) كه هر سال صدها هزار نفر از اطراف عالم به سراغ آن آمده و موظفند در طواف خانه خدا آن حريم را كه مدفن آن زن و فرزند است همچون جزئى از كعبه قرار دهند.

كوه صفا و مروه به ما درسى مى دهد كه : براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آئين او همه حتى كودك شيرخوار بايد تا پاى جان بايستند.

سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نوميديها بسى اميدها است ، هاجر مادر اسماعيل در جائى كه آبى به چشم نمى خورد تلاش كرد خدا هم از راهيكه تصور نمى كرد او را سيراب نمود.

سعى صفا و مروه به ما مى گويد: روزگارى بر سر آنها بتهائى نصب بود اما امروز در اثر فعاليتهاى پيگير پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شب و روز در دامنهاش بانگ لا اله الا الله طنين انداز است .

كوه صفا حق دارد بخود ببالد و به گويد من اولين پايگاه تبليغات پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بودم ، هنگامى كه شهر مكه در ظلمت شرك فرو رفته بود آفتاب هدايت از من طلوع كرد شما كه امروز سعى صفا و مروه مى كنيد بخاطر داشته باشيد كه اگر امروز هزاران نفر در كنار اين كوه دعوت پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را اجابت كرده اند روزگارى بود كه پيغمبر در بالاى اين كوه مردم را به خدا دعوت مى كرد كسى او را اجابت نمى نمود، شما نيز در راه حق گامى برداريد و اگر از كسانى كه اميد استقبال داريد جوابى نيافتيد مايوس نشويد و به كار خود همچنان ادامه دهيد.

سعى صفا و مروه بما مى گويد: قدر اين آئين و مركز توحيد را بدانيد افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شما حفظ كردند.

به همين دليل خداوند بر هر فردى از زائران خانه اش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتياز و تشخص 7 مرتبه براى تجديد آن خاطره ها بين اين دو كوه را به پيمايد.

كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بر دارند و ممكن نبود در خيابانها به سرعت راه بروند در آنجا بايد بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى هروله كنان با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد، اينجا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است !.

به هر حال بعد از آنكه فرمود صفا و مروه دو نشانه بزرگ و مركز بندگى مردم و از شعائر الهى است ، اضافه مى كند هر كس حج خانه خدا مى كند يا عمره انجام دهد باكى بر او نيست بين اين دو كوه طواف كند، منظور از كلمه طواف در اينجا سعى است و اين با معنى لغوى طواف مخالفتى ندارد زيرا هر حركتى كه انسان در پايان بجاى اول باز گردد به آن طواف گفته مى شود خواه حركت دورانى باشد يا نه .

0000000000

حجر اسماعيل

0000000000

ميان ركن شامى و عراقى و با ديواره‏اى به صورت نيم دايره، به ارتفاع 30/1 و عرض 50 سانتيمتر قرار دارد. گويند هاجر و اسماعيل و حدود 70 پيامبر در آنجا مدفون اند.

0000000000

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ وَ ا بْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنّـِي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّ ِيَّتِي  بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنّـِي أَرى فِي الْمَنامِ أَنّـِي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ " ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً " ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلى أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

0000000000

زيارت ساير انبياى عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

0000000000

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياى عظام الهى سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامى آنان مى خوانى زيارتى را كه مرحوم كُلينى در كتاب شريف كافى، ومرحوم شيخ طوسى در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلى أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاى متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى دعا مى كنى.

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

كافى، ج4، ص579، حديث2 و تهذيب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزيارات، ص331

0000000000

شعب ابى طالب‏

0000000000

شعب ابى طالب، يا شعب على، جايى است كه مشركان مكه پيامبرصلى الله عليه وآله و بنى هاشم را حدود سه سال در آنجا محصور كردند و مردم را از ديدار و معامله با آنان منع نمودند. اين دره به سوى كوه ابوقبيس سرازير است و همان جايى است كه كتابخانه مكه - هم اكنون - در آن جاست و در كنار مسجد الحرام واقع است.

محل شعب ابي طالب ازكوه صفاوكوه ابي قبيس تا كوه خندمه وسوق الّليل وبازارابي سفيان ودستشوئيها وكوه مروه است كه درسالهاي اخير دوتونل هم ازپشت مكتبة المكّة المكرّمه محل ولادت حضرت محمدصلّي الله عليه وآله زده شده است يكي به سمت حجون ويكي به سمت عزيزيه... 

0000000000

منطقه كوهستانى اطراف مكه باعث‏ شده تا شعبهاى بسيارى در مكه و اطراف آن به وجود آيد.شعب،حد فاصل دو كوه را مى‏گويند كه وسعت آن به اندازه‏ هاى مختلف مى‏باشد.گفتنى است كه فاصله دو كوه،كه مرز خروجى شهر مى‏باشد،ثنيه ناميده مى‏شود.

زيادى شعب در مكه باعث پيدايش اين ضرب المثل شده است كه:«اهل مكة اعلم بشعابها»;يعنى مردم مكه شعبهاى خود را بهتر از ديگران مى‏شناسند.

وقتى قصى بن كلاب بر مكه مسلط شد،هر خانواده‏اى از قريش را در جايى از مكه سكونت داد.او«وجه كعبه‏»را كه شامل شعب ابى طالب به سمت معلاة مكه بود براى خانواده خود و فرزندانش عبد مناف و عبد الدار برداشت.اين شعب به لحاظ نزديكى به كعبه،بهترين نقطه مكه بوده و در اصل حد فاصل كوه ابو قبيس و كوه خندمه است.شعب مزبور در اختيار خاندان بنى هاشم بوده و در دوره‏هاى مختلف به نامهاى متفاوتى از قبيل شعب بنى هاشم، شعب ابى طالب،شعب على بن ابى طالب و شعب ابى يوسف ناميده مى‏شده است.چهره‏هاى برجسته اين خانواده در اين شعب به دنيا آمده و در آنجا زندگى كرده‏اند.

محل شعب شامل فضاي وسيعي است که اکنون سنگفرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ايام حج است. زماني که زائر از مسجدالحرام خارج مي شود و از باب العباس، باب علي يا باب السلام بيرون مي آيد و از مسعي هم عبور مي کند، به فضاي بازي مي رسدکه درپايين کوه ابوقبيس سنگفرش شده است.ادامه اين مسير تا محل دستشويي ها در دست چپ و بعد از اندکي به سمت خيابان، بخش مهمي از شعب ابي طالب است.

اين همان شعبى است كه رسول خدا- ص- همراه خاندان خود تا سه سال در محاصره ساير خاندانهاى قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج،آن دوران را پشت‏ سر گذاشت.ابو طالب به عنوان بزرگ بنى هاشم،مهمترين نقش را همراه فرزندانش جعفر و على-ع- در دفاع از رسول خدا- ص- بر عهده داشت.

اين شعب، که محل سکونت بني هاشم بود، همان محلي است که رسول خدا(صلي الله عليه وآله)همراه خاندان خود، به مدّت سه سال در محاصره ساير خاندان هاي قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج آن دوران را سپري کرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بني هاشم، همراه فرزندانش جعفر و علي(عليه السلام) مهم ترين نقش را در دفاع از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر عهده داشت.

شعب ياد شده، محل تولد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده و خانه خديجه که محلّ زندگي حضرت با وي بوده و فاطمه زهرا(عليها السلام) نيز در آن متولّد شده، همين جا بوده است. اين شعب محل تولد رسول خدا- ص- و نيز محل معراج آن حضرت بوده است(ازخانه امّ هاني).

در حال حاضر تنها بخشى از خانه‏ هاى شعب ابى طالب باقى مانده كه نام آن سوق الليل است و بر فراز کوه است..محله سوق الليل شامل خانه‏ هايى است كه در روى كوه،مقابل مسعى ساخته شده است. خانه ها و اماکن تاريخي موجود در شعب، در توسعه هاي مختلف مسجد، جزو مسجد شده است. گفتني است که بخشي از شعب در اين سوي مسعي، يعني در فاصله مسجد تا مسعي بوده که اکنون جزو مسجد شده است. بسيارى از خانه‏هايى كه در شعب بوده حتى در اين سوى مسعى بوده و در توسعه مسجد در سنوات‏ مختلف از ميان رفته و در مسجد قرار گرفته است.از جمله آنها خانه ام هانى دختر ابو طالب است،كه در توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى كه يكى از بزرگترين توسعه‏ هاى مسجد بوده،در مسجد واقع شده است.

طبعا خانه امّ هاني، دختر ابوطالب که در توسعه مسجد در زمان مهدي عباسي جزو مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در اين صورت، بايد شعب ابي طالب را محله اي بزرگ تصور کرد که اطراف آن را به طور عمده کوه خندمه، کوه ابوقبيس و مسجدالحرام در محاصره داشته است. در کنار شعب ابي طالب، شعب عامر بوده که هنوز نيز به همين نام از آن ياد مي شود، در حال حاضر شعب ابي طالب به نام شعب علي(عليه السلام) شهرت دارد.

شعب ابى طالب : شهرت دره اى است محل سكونت خاندان بنى هاشم كه به آنها اختصاص داشته است. اين جا محل محاصره اقتصادى اجتماعى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب توسط كفار قريش و يادآور خاطره مقاومت شكوهمند هاشميان در برابر تحريم همه جانبه طى مدت سه سال (از محرم سال هفتم تا سال دهم بعثت) مى باشد. سران كفار قريش با اجتماع در دارالندوه عهدنامه اى بين خود منعقد نمودند تا براساس آن هاشميان را تحريم كنند تا مجبور گردند حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را براى رهايى از محاصره به قريش بسپرند (تا قريش حضرت را به قتل برساند) و بدين منظور مواد عهدنامه را چنين تنظيم كردند كه از آنان همسر نگيرند و به آنان همسر ندهند. از آنان چيزى نخرند و به آنان چيزى نفروشند. با ايشان رفت و آمدى نكنند و گفت و شنودى نداشته باشند. در مدتى كه هاشميان در محاصره قرار داشتند سختى هاى بسيارى را متحمل شدند به طورى كه تعدادى از آنان از شدت گرسنگى از دنيا رفتند. آنها تنها در موسم كه مقاتله حرام بود مى توانستند با خروج از شعب با قبايل عرب كه در مكه حاضر مى شدند معامله نمايند، اما قريش اين را نيز روا نمى داشت و چون يكى از آنها كالايى مى خريد با پيشنهاد خريد به قيمت گران تر مانع خريد بنى هاشم مى شد. طريق ديگر دستيابى به آذوقه چيزهايى بود كه به وسيله ابوالعاص بن ربيع داماد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و يا هشام بن عمر و برادرزاده حضرت خديجه(عليها السلام) بر پشت شتر در شعب رها مى شد، اما اين را نيز قريش تاب نمى آورد و اگر آگاه مى شد كسى از قريش به سبب قرابت خوراكى به شعب فرستاده براى او ايجاد مزاحمت مى كرد. اما به هر حال اين سختى ها هيچ اثرى در تصميم حضرت ابى طالب به حمايت از برادرزاده اش نداشت و هاشميان با صبر و تحمل خود سبب شدند تا برخى از محاصره كنندگان ناراحت از اقدام خود و مأيوس از موفقيت خود درصدد ابطال عهدنامه برآيند و با خبرى كه حضرت ابوطالب از سوى رسول الله مبنى بر محو متن عهدنامه (بجز نام خدا) به وسيله موريانه براى كفار برد بنى هاشم از محاصره رها گرديد. اما موضع محاصره را برخى ها در شعب كنار قبرستان ابوطالب مى دانند ولى بسيارى از مورخين مكان شعب مورد محاصره را در شعبى كنار كعبه ذكر كرده اند و مى گويند شعب ابى طالب در نزديكى مسجدالحرام و در سمت كوه صفا در فاصله كوه ابوقبيس و كوه خندمه قرار داشته و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب همگى در اين مكان زندگى مى كردند. شعب مذكور در سال 1399 هجرى قمرى در وسعت شارع غزه تخريب گرديد و با ساختمان سازى ها و تغييراتى كه آل سعود در اين قسمت داد اين مكان تاريخى محو شده است. اين شعب به جهاتى اسامى مختلفى داشته است چون:1. قشاشيه، نام امروزى آن است: 2. شعب على(عليه السلام)، شهرتى كه در دوره فاطميان يافت: 3. شعب مولد، چون پيامبر اكرم در اين مكان تولد يافت: 4. شعب ابى يوسف، چون در دوران بنى اميه مردى به نام ابويوسف اين دره را خريد.

شعب ابى دب : دره اى است در مكه در دهانه كوه حجون به علت سكونت مردى به نام «ابى دب» در آن. مردم مكه در دوره جاهلى و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره كه بخشى از حجون است دفن مى كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» مى گفتند و به «شعب جزارين» نيز موسوم بود. اين قبرستان شناخته شده است به معلى.

منتهي الآمال درباره شعب ابي طالب

در سال 6210 (هبوط) حضرت رسول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم بـه شـعـب درآمـد. و مجمل آن چنان است كه چون مشركين نگريستند كه مسلمانان را پناه جائى مانند حبشه به دست شـد هـركـس از مـسـلمـين بدان مملكت سفر كردى ايمن گشتى و هم آن مردمان كه در مكّه سكونت دارنـد در پـنـاه ابـوطالب اند و در اسلام حمزه نيز ايشان را تقويتى شد، انجمنى بزرگ كـردنـد و تـمـامـى قريش بر قتل پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم همدست شدند؛ چون ابوطالب بر اين انديشه آگهى يافت آل هاشم و عبدالمطّلب را فراهم كرد و ايشان را با زن و فرزند به دره اى كه شِعْب ابوطالبش ‍ گويند جاى داد و اولاد عبدالمطّلب مسلمان و غـيـر مسلمانشان از بهر حفظ قبيله و فرمانبردارى ابوطالب در نصرت پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم خـوددارى نـكردند جز ابولهب كه سر برتافت و با دشمنان ساخت . و ابـوطـالب بـه اتـفـاق خـويـشـان خـود بـه حـفـظ و حـراسـت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم پرداخت و از دو سوى آن درّه را ديده بان بازداشت و فرزند خود على عليه السّلام را بسيار شب به جاى پيغمبر خفتن فرمود. و حمزه همه شب بـا شـمـشـيـر برگرد پيغمبر مى گشت ؛ چون كفّار قريش اين بديدند و دانستند كه بدان حـضـرت دست نيابند چهل تن از بزرگان ايشان در دارالنّدوة مجتمع شدند و پيمان نهادند كـه بـا فـرزندان عبدالمطّلب و اولاد هاشم ، ديگر به رفق و مدارا نباشند و زن بديشان نـدهـنـد و زن از ايشان نگيرند و بديشان چيزى نفروشند و چيزى از ايشان نخرند و با آن جـمـاعـت كـار بـه صـلح نـكـنـنـد مـگـر وقـتـى كـه پـيـغـمـبر را به دست ايشان دهند تا به قـتل آورند و اين عهد را استوار كردند و بر صحيفه نگار نموده و مهر بر آن نهادند و به امّ الجـلاس ـ خـاله ابـوجـهـل ـ سـپـردنـد تـا نيكو بدارد و از اين معاهده بنى هاشم در شِعْب محصور ماندند و هيچ كس از اهل مكّه با ايشان نيروى فروختن و خريدن نداشت جز اوقات حج كـه مقاتلت حرام بود و قبائل عرب در مكّه حاضر مى شدند ايشان نيز از شعب بيرون شده چـيـزهـاى خـوردنى از عرب مى خريدند و به شعب برده مى داشتند و اين را قريش نيز روا نـمـى دانستند و چون آگاه مى شدند كه يكى از بنى هاشم چيزى مى خواهد بخرد بهاى آن را گـران مـى كـردند و خود مى خريدند و اگر آگاه مى شدند كه كسى از قريش به سبب قرابت يكى از بنى عبدالمطّلب از اشياء خوردنى چيزى به شِعْب فرستاده او را زحمت مى كـردنـد و اگـر از مـردم شـعـب كـسـى بـيرون مى شد و بر او دست مى يافتند او را عذاب و شكنجه مى كردند. و از كسانى كه گاهى براى آنها خوردنى مى فرستاد ابوالعاص بن ربـيـع ـ دامـاد پـيـغـمـبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ـ و هشام بن عمرو و حكيم بن حَزام بن خُوَيْلد ـ برادرزاده خديجه ـ بود.

و نـقـل شـده كـه ابـوالعـاص شـتـران از گـنـدم و خـرمـا حمل داده به شعب مى برد و رها مى كرد و از اينجا است كه حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كه ابوالعاص حق دامادى ما بگذاشت .

بـالجـمـله ، سـه سـال كـار بـديـنـگـونـه مـى رفـت و گـاه بـود كـه فـريـاد اطـفـال بـنـى عـبـدالمـطـّلب از شدت گرسنگى و جوع بلند بود تا بعضى مشركين از آن پيمان پشيمان شدند.

و پـنـج نفر از ايشان كه هِشام بن عمرو و زُهَيْر بْن اُمَيّة بن مُغيرة و مُطْعِم بْن عَدِىّ و اَبُو البَخْتَرى و زَمْعَة بن الا سود بن المطلب بن اَسَد مى باشند با هم پيمان نهادند كه نقض ‍ عهد كنند و آن صحيفه را بدرند. صبحگاه ديگر كه صناديد قريش در كعبه فراهم شدند و آن پـنـج نـفـر آمدند و از اين مقوله سخن در پيش آوردند كه ناگاه ابوطالب با جمعى از مـردم خـود از شـعـب بـيـرون آمـده بـه كـعـبـه انـدرآمـد و در مـجـمـع قـريـش ‍ بـنـشـسـت . ابوجهل را گمان آنكه ابوطالب از زحمت و رنجى كه در شعب برده صبرش ‍ تمام گشته و اكنون آمده كه محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را تسليم كند. ابوطالب آغاز سخن كرد و فـرمود: اى مردمان سخنى گويم كه جز بر خير شما نيست ، برادرزاده ام محمد صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم مـرا خبر داده كه خداى (اَرَضه ) را بدان صحيفه برگماشت تا رُقُوم جـور و ظـلم و قطيعت را بخورد و نام خدا را به جا گذاشت اكنون آن صحيفه را حاضر كنيد اگر او راست گفته است ، شما را با او چه جاى سخن است از كيد و كينه او دست برداريد و اگـر دروغ گـويـد، هـم اكـنـون او را تـسـليـم كـنـم تـا بـه قـتـل رسـانـيـد. مـردمـان گـفـتـند نيكو سخنى است پس برفتند و آن صحيفه را از اُمّ جلاس ‍ بگرفتند و بياوردند چون گشودند تمام را (اَرَضه ) خورده بودجز لفظ بِسْمِكَ اللّهُمَّ كه در جاهليت بر سر نامه ها مى نگاشته اند. مردمان چون اين بديدند شرمسار شدند. پـس مـُطـْعـِم بـن عـَدِىّ صحيفه را بدريد و گفت : ما بيزاريم از اين صحيفه قاطعه ظالمه . آنـگـاه ابوطالب به شعب مراجعت فرمود. روز ديگر آن پنج نفر به اتفاق جمعى ديگر از قريش به شعب رفتند و بنى عبدالمطّلب را به مكّه آوردند و در خانه هاى خود جاى دادند و مـدّت سـه سـال بـود كـه در شـعـب جـاى داشـتـنـد. لكـن مـشـركـيـن بـعـد از آنـكـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم از شـعـب بـيـرون شـد هـم بر عقيدت نخست چندانكه تـوانـسـتـنـد از خـصـمـى آن حـضـرت خـويـشـتـن دارى نـكـردند و در اذيّت و آزار آن حضرت بكوشيدند به نحوى كه ذكرش را مقام گنجايش ندارد.

0000000000

منابع:

1- (-فاكهى،اخبار مكه،ج 3،ص 267)

2و3- (درباره شعب ابى طالب بنگريد به مقاله آقاى سيد على قاضى عسكر در فصلنامه‏«ميقات حج‏»،ش 3،صص 171-140)

4- (طبقات; ناسخ التواريخ; منتهى الآمال; تاريخ و آثار اسلامى، ص 122; ميقات حج، ش 3، ص 165)

5- (ميقات حج، ش 3، ص 150; ش 4، ص 166)

6- منتهي الآمال محدث قمي

0000000000

خانه حضرت خديجه کبري(عليها السلام)

0000000000

خانه منسوب به حضرت خديجه(عليها السلام)، محلّ زندگي مشترک پيامبر(صلي الله عليه وآله) و همسرش خديجه و محلّ تولد فاطمه زهرا(عليها السلام) بوده است. اين خانه مورد عنايت و توجّه مسلمانان بوده و يکي از بهترين مکان هاي مکه شناخته مي شده است. در نقشه اي که از اين خانه وجود دارد، مصلاّي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و مولد فاطمه(عليها السلام) در آن مشخص گرديده است. متاسفانه اين محل نيز توسط دولت‏سعودى تخريب گرديد و تنها با اصرار شهردار مكه،مدرسه‏اى براى حفظ قرآن،به جاى آن ساخته شد.گويا بعدها اين مدرسه هم از ميان رفته است. 

بر اساس نقل هاي تاريخي، محل تولد حضرت زهرا(عليها السلام) در خانه مادرش خديجه بوده که خانه ياد شده نيز در شعب ابي طالب قرار داشته است.

پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، عقيل اين خانه را تصرف کرد; گويا نزديک تر از او به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) کسي نبوده تا در آن حيص و بيص فشار قريش، خانه را تصرف کند. بعدها معاويه، خانه ياد شده را از عقيل خريد و آن را تبديل به مسجد کرد. در نزديکي همين خانه، ابوسفيان نيز خانه اي داشته است. اين همان خانه اي است که رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در فتح مکه فرمود: دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ .(1)

به نوشته محمدطاهر کُردي، روي اين محل، در گذر تاريخ، بناهاي فراواني ساخته شده و آخرين آنها بنايي است که به عنوان محل ولادت حضرت زهرا(عليها السلام) ساخته اند. باني اين بنا نيز شيخ عباس قطان شهردار مکه بوده که به سال 1368 قمري، در آنجا محلي براي حفظ و قرائت قرآن بنا کرد. ابن بنا تا زمان تأليف کتاب کردي، به عنوان مدرسه حفظ قرآن برقرار بوده است.(2) پيش از اين، در دوره عثماني، در محل خانه خديجه، تکيه اي ساخته شده بود که به نام تکية السيدة فاطمه شهرت داشت.(3) در بازسازي هاي اخير، محل خانه خديجه و مدرسه ياد شده، از ميان رفته است.

0000000000

1- تهذيب الأحکام، ج6، ص136 ; بحار الانوار، ج 21، ص 103

2- التاريخ القويم، ص 174

3- همان.

0000000000

مولدالنّبي صلّي الله عليه وآله

0000000000

در نزديكى صفا و مروه ميدانى است كه در آنجا كنارسوق الّليل كتابخانه اى بنام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده واين كتابحانه محل ولادت حضرت محمدصلّي الله عليه وآله بوده ، در اين بقعه نور عالم تاب نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) بر جهانيان تابيد، ودر همين محل مدّتى در كنار مادرش آمنه زندگى نمود.

0000000000

زادگاه رسول خداصلى الله عليه وآله

‏رسول خداصلى الله عليه وآله در خانه‏ اى، در شعب ابى طالب چشم به جهان گشود. چون آن حضرت از مكه به مدينه هجرت كرد، عقيل آن خانه را گرفت و سپس به محمد بن يوسف ثقفى فروخت، سپس خيزران مادر هارون، آن را مسجد كرد تا مردم در آن نماز بگزارند. در سال 1009 ه . ق. سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد. آن جا اكنون كتابخانه عمومى شهر مكه است.

بنام مكتبة المكة المكرّمه كنارسوق الّليل درميدان مقابل صفاومروه

0000000000

نكاتى درباره چند محل تولد

0000000000

ساختمان مولد النبى-ص-كه در سوق الليل بوده،اكنون به عنوان‏«مكتبة مكة المكرمه‏»،تنها ساختمانى است كه در فضاى باز پشت مسعى و روبروى كوه ابو قبيس بر جاى مانده است.در فاصله اندكى از آن محل،خانه خديجه بوده كه مولد حضرت فاطمه زهرا آنجا بوده است.اين محل به‏«دار ام المؤمنين‏»معروف بوده است.

فاسى مى‏نويسد:سه نقطه در اين خانه وجود دارد كه مورد زيارت است:نخست:مولد فاطمه، دوم:جايى كه آن را قبة الوحى مى‏نامند.سوم:المختبا.

بعد مى‏افزايد:در آن،جاهاى ديگرى وجود دارد كه به صورت مسجد است.بنا به نقل محب الدين طبرى،اين خانه بهترين مكانها پس از مسجد الحرام در مكه است.

يک زائر که در سال 1315 قمري به زيارت اين خانه توفيق يافته، مي نويسد:

روز جمعه، چهاردهم، به زيارت حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) در موضعي که مشهور به مولد النبي(صلي الله عليه وآله) است، رفتيم و آن موضع واقع است در سوق الليل. از درداخل شديم و تخميناً چهارده پله پايين رفتيم. وارد اتاقي شديم که مسمّي به مسجد است. بعد از آن، به اتاق ديگر رفتيم. در اين اتاق ضريحي است. درِ ضريح را خادم باز کرد. داخل در اين ضريح گودالي واقع است. در وسط آن سنگ سبزي بود که محل تولد حضرت ختمي مرتبت بود. آن موضع مطهّر را تقبيل نموده و صورت را بر آن ماليده و به خاک پاک و غبار نور آثار آن مکان رفيع البنيان، که رشک کحل الجواهر است، ديده را منوّر نموده، پس از آن در مسجد آمده هر يک دو رکعت نماز تحيّت بجا آورديم و از آن مکان بيرون آمديم.

بيش از هزار و چهارصد سال پيش در روز 17 ربيع الاول (برابر 25 آوريل 570 ميلادى ) كودكى در شهر مكّه چشم به جهان گشود كه نام اورا محمدصلّي الله عليه وآله نهادند.

0000000000

حجّاج محترم اين دعا را در اين مكان مقدّس مى خوانند:

0000000000

«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفى، وَرَسُولِكَ الْمُرْتَضى، وَأَمِينِكَ عَلى وَحْيِ السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنْ كُلِّ وَصْف يُباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا عَلى مُوالاةِ أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلى لِقائِكَ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَـبْـدُهُ وَرَسُولُهُ».

0000000000

ولادت با سعادت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم ومختصري شرح حال آن حضرت

0000000000

بـدان كه مشهور بين علماى اماميّه آن است كه ولادت با سعادت آن حضرت در هفدهم ماه ربيع الا وّل بـوده و عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه نـقل اجماع بر آن فرموده و اكثر علماء سنّت در دوازدهـم مـاه مـذكـور ذكـر نموده اند. و نـيـز مـشهور آن است كه ولادت آن حضرت نزديك طلوع صبح جمعه آن روزبوده در سالى كـه اصـحـاب فـيـل ، فـيـل آوردنـد بـراى خـراب كـردن كـعـبـه مـعـظـّمـه و بـه حـجـاره سِجّيل مُعَذّب شدند و ولادت شريف به مكّه شد در خانه خود آن حضرت . پس آن حضرت آن خـانـه را بـه عـقـيـل بـن ابـى طـالب بـخـشـيـد و اولاد عـقـيـل آن را فـروخـتـنـد بـه مـحـمـّد بـن يـوسـف ـ بـرادر حـَجـّاج ـ و او آن را داخل خانه خود كرد و چون زمان هارون شد (خَيْزُران ) ـ مادر او ـ آن خانه را بيرون كرد از خـانـه محمّد بن يوسف و مسجد كرد كه مردم در آن نماز كنند و در سَنَه ششصد و پنجاه و نُه مـَلِك مـُظـَفَّر والى يـمـن در عـمـارت آن مـسـجـد سـعـى جـمـيـل فـرمود والحال در همان حالت باقى است و مردم به زيارت آنجا مى روند. و در وقت ولادت آن حضرت غرائب بسيار به ظهور رسيده .

از حـضـرت صـادق عـليـه السـّلام روايـت شـده است كه ابليس به هفت آسمان بالا مى رفت وگوش مى داد و اخبار سماويه را مى شنيد پس چون حضرت عيسى ـ على نبينا وآله و عليه السـلام ـ مـتـولد شـد او را از سـه آسـمـان مـنع كردند وتا چهارآسمان بالا مى رفت و چون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم مـتولد شد او را از همه آسمانهامنع كردند وشياطين را به تيرهاى شهاب از ابواب سماوات راندند، پس  قريش گفتند: مى بايد وقت گـذشـتـن دنـيـا و آمـدن قـيـامـت بـاشـد كـه مـا مـى شـنـيـديـم كـه اهـل كـتـاب ذكـر مـى كـردنـد، پـس عـَمـْروبـن اُمـيـّه كـه دانـاتـريـن اهل جاهليّت بود گفت : نظر كنيد اگر ستاره هاى معروف كه به آنها هدايت مى يابند مردم و به آنها مى شناسند زمانهاى زمستان و تابستان را، اگر يكى از آنها بيفتد، بدانيد وقت آن اسـت كـه جـمـيـع خـلايـق هـلاك شـونـد و اگـر آنـهـا بـه حـال خـودند و ستاره هاى ديگر ظاهر مى شود، پس  امر غريب مى بايد حادث شود. و صبح آن روز كـه آن حـضـرت مـتـولّد شـد هـر بتى كه در هر جاى عالم بود بر رو افتاده بود و ايـوان كـسـرى يـعـنـى پـادشـاه عجم بلرزيد و چهارده كنگره آن افتاد و درياچه ساوه ـ كه سالها آن را مى پرستيدند ـ فرو رفت و خشك شد و وادى سماوه ـ كه سالها بود كسى آب در آن نـديـده بـود ـ آب در آن جـارى شـد و آتـشـكـده فـارس ـ كـه هـزار سال خاموش نشده بود ـ در آن شب خاموش  شد و داناترين علماى مجوس در آن شب در خواب ديـد كـه شـتـر صـعـبـى چـنـد اسـبـان عـربـى را مـى كـشـنـد و از دجـله گـذشـتـنـد و داخل بلاد ايشان شدند و طاق كسرى از ميانش شكست و دو حصّه شد و آب دجله شكافته شد و در قـصـر او جـارى گـرديـد و نـورى در آن شـب از طـرف حـجـاز ظـاهر شد و در عالم منتشر گـرديـد و پرواز كرد تا به مشرق رسيد و تخت هر پادشاهى در آن صبح سرنگون شده بـود و جـمـيـع پـادشـاهـان در آن روز لال بـودنـد و سـخن نمى توانستند گفت و علم كاهنان بـرطرف شد و سِحْر ساحران باطل شد و هر كاهنى كه بود ميان او و همزادى كه داشت كه خـبـرهـا بـه او مـى گـفـت جـدائى افـتـاد و قـريـش در مـيـان عـرب بزرگ شدند و ايشان را (آل اللّه ) گفتند؛ زيرا كه ايشان در خانه خدا بودند و آمنه عليهاالسّلام مادر آن حضرت گـفـت : واللّه كـه چـون پـسـرم بـر زمـين رسيد دستها را بر زمين گذاشت و سر به سوى آسمان بلند كرد و به اطراف نظر كرد پس ، از او نورى ساطع شد كه همه چيز را روشن كـرد و بـه سـبـب آن نـور، قـصـرهـاى شام را ديدم و در ميان آن روشنى صدائى شنيدم كه قـائلى مى گفت كه زائيدى بهترين مردم را، پس او را (محمّد) نام كن و چون آن حضرت را به نزد عبدالمطّلب آوردند او را در دامن گذاشت و گفت :

شعر : اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذى اَعْطاني000هذَا الْغُلامَ الطَّيِّب اَلاَْرْدانِ000قَدْ سادَ فِى الْمَهْدِ عَلَى الْغِلْمانِ000

حـمـد مـى گويم و شكر مى كنم خداوندى را كه عطا كرد به من اين پسر خوشبو را كه در گـهـواره بـر هـمه اطفال سيادت و بزرگى دارد. پس او را تعويذ نمود به اركان كعبه و شعرى چند در فضايل آن حضرت فرمود.

در آن وقـت شيطان در ميان اولاد خود فرياد كرد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چيز تـرا از جـا بـرآورده اسـت اى سـيـّد مـا؟ گـفـت : واى بـر شـمـا! از اوّل شب تا حال احوال آسمان و زمين را متغيّر مى يابم و مى بايد كه حادثه عظيمى در زمين واقـع شـده بـاشـد كـه تـا عـيـسـى بـه آسـمـان رفـتـه اسـت مـثـل آن واقـع نشده است ، پس برويد و بگرديد و تفحّص كنيد كه چه امر غريب حادث شده اسـت ؛ پـس مـتـفرّق شدند و گرديدند و برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم . آن ملعون گفت كـه اِسْتعلام اين امر كار من است . پس فرو رفت در دنيا و جولان كرد در تمام دنيا تا به حـرم رسـيـد، ديـد كـه مـلائكـه اطـراف حـرم را فـرو گـرفـتـه انـد، چـون خـواسـت كـه داخـل شـود مـلائكـه بانگ بر او زدند برگشت پس كوچك شد مانند گنجشكى و از جانب كوه حـِرى داخـل شـد، جـبـرئيـل گـفـت : بـرگـرد اى مـلعـون ! گـفـت : اى جـبـرئيـل ، يـك حـرف از تـو سـؤ ال مـى كـنـم ، بـگـو امـشـب چـه واقـع شـده اسـت در زمين ؟ جبرئيل گفت : محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه بهترين پيغمبران است امشب متولّد شده اسـت ، پـرسيد كه آيا مرا در او بهره اى هست ؟ گفت : نه ، پرسيد كه آيا در امّت او بهره دارم ؟ گفت : بلى ، ابليس  گفت : راضى شدم .

از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام روايت شده است كه چون آن حضرت متولّد شد بتها كه بـر كـعـبـه گذاشته بودند همه بر رو در افتادند و چون شام شد اين ندا از آسمان رسيد كه (جآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا) و جميع دنيا در آن شب روشن شد و هر سنگ و كلوخى و درختى خنديدند و آنچه در آسمانها و زمينها بود تسبيح خدا گفتند و شيطان گريخت و مى گفت : بهترين امّتها و بهترين خلائق و گرامى ترين بندگان و بزرگترين عالميان محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم است .

و شيخ احمد بن ابى طالب طبرسى در كتاب (احتجاج ) روايت كرده است از امام موسى بن جـعـفـر عليه السّلام كه چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم از شكم مادر بر زمـيـن آمـد دسـت چـپ را بر زمين گذاشت و دست راست را به سوى آسمان بلند كرد و لبهاى خـود را بـه تـوحـيـد بـه حـركـت آورد واز دهـان مـبـاركـش نـورى سـاطـع شـد كـه اهـل مـكـه قـصـرهـاى بـُصْرى و اطراف آن را كه از شام است ديدند و قصرهاى سرخ يمن و نـواحـى آن را و قـصـرهـاى سـفـيـد اصطخر فارس و حوالى آن را ديدند و در شب ولادت آن حـضـرت دنـيا روشن شد تا آنكه جنّ و انس و شياطين ترسيدند و گفتند در زمين امر غريبى حادث شده است و ملائكه را ديدند كه فرود مى آمدند و بالا مى رفتند فوج فوج و تسبيح و تـقـديـس خـدا مـى كـردنـد و ستاره ها به حركت آمدند و در ميان هوا مى ريختند و اينها همه عـلامـات ولادت آن حـضـرت بود و ابليس لعين خواست كه به آسمان رود به سبب آن غرائب كـه مشاهده كرد؛ زيرا كه او را جائى بود در آسمان سوّم كه او و ساير شياطين گوش مى دادند به سخن ملائكه ، چون رفتند كه حقيقت واقعه را معلوم كنند، ايشان را به تير شهاب راندند براى دلالت پيغمبرى آن حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلّم .

در شرح احوال آن حضرت در ايّام رضاع و طفوليّت

در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـّلام مـنـقـول اسـت كـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم مـتـولّد شد چند روز گذشت كه از براى آن حضرت شـيـرى بـه هـم نـرسيد كه تناول نمايد، پس ابوطالب آن حضرت را بر پستان خود مى انـداخـت و حـق تـعـالى در آن شـيـرى فـرسـتـاد و چـنـد روز از آن شـيـر تـنـاول نـمـود تا آنكه ابوطالب (حليمه سعديّه ) را به هم رسانيد و حضرت را به او تسليم كرد. قول ديگري هست كه برابر رسم خانواده هاى بزرگ مكّه (آمنه ) پسر عزيزش ، محمّد را به دايه اى به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاك و دور از آلودگيهاى شهر پرورش يابد.

(حليمه ) زن پاك سرشت مهربان با اين كودك نازنين كه قدمش در آن قبيله مايه خير و بركت و افزونى شده بود؛ دلبستگى زيادى پيدا كرده بود. لحظه اى از پرستارى او غفلت نمى كرد. كسى نمى دانست اين كودك يتيم كه دايه هاى ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند؛ روزى و روزگارى پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر ماءذنه ها با صداى بلند برده خواهد شد، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود.

(حليمه ) بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمّد را كه به سن پنج سالگى رسيده بود به مكه باز گردانيد. دو سال بعد كه (آمنه ) براى ديدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبداللّه به مدينه رفت ، فرزند دلبندش  را نيز همراه برد. پس از يكماه ، آمنه با كودكش به مكه برگشت ، امّا در بين راه ، در محلى بنام (ابواء) جان بهجان آفرين تسليم كرد، و محمّد در سن شش سالگى از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنجيتيمى در روح و جان لطيفش دو چندان اثر كرد.

سپس زنى به نام امّ ايمن اين كودك يتيم ، اين نوگل پژمرده باغ زندگى را همراه خود به مكه برد. اين خواست خدا بود كه اين كودك در آغاز زندگى از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهاى تلخ و جانكاه زندگى را در سرآغاز زندگانى بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد، تا در آينده ، رنجهاى انسانيت را بواقع لمس كند و حال محرومان را نيك دريابد. از آن آغاز در دامان پدر بزرگش (عبدالمطلب ) پرورش يافت .

(عبدالمطلب ) نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود كه آثار بزرگى در پيشانى تابناكش ظاهر بود، مهربانى عميقى نشان مى داد. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب ، (محمّد) از سرپرستى پدر بزرگ نيز محروم شد. نگرانى (عبدالمطلب ) در واپسين دم زندگى بخاطر فرزند زاده عزيزش محمّد بود. به ناچار (محمّد) در سن هشت سالگى به خانه عموى خويش (ابوطالب ) رفت و تحت سرپرستى عمش قرار گرفت . (ابوطالب ) پدر (على ) بود. (ابوطالب ) تا آخرين لحظه هاى عمرش ، يعنى تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهربانى ، از برادرزاده عزيزش پرستارى و حمايت كرد. حتى در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها كه همه اشراف قريش و گردنكشان سيه دل ، براى نابودى (محمّد) دست در دست يكديگر نهاده بودند، جان خود را براى حمايت برادرزاده اش سپر بلا كرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت .

آرامش و وقار و سيماى متفكر (محمّد) از زمان نوجوانى در بين همسن و سالهايش كاملا مشخص بود. بقدرى (ابوطالب ) او را دوست داشت كه هميشه مى خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش كشد و نگذارد درد يتيمى او را آزار دهد.

در سن 12 سالگى بود كه عمويش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتى - كه آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد. در همين سفر در محلى به نام (بصرى ) كه از نواحى (سوريه فعلى ) بود، ابوطالب به (راهبى ) مسيحى كه نام وى (بحيرا) بود برخورد كرد. بحيرا هنگام ملاقات (محمّد) - كودك ده يا دوازده ساله - از روى نشانه هايى كه در كتابهاى مقدس خوانده بود، با اطمينان دريافت ، كه اين كودك همان پيغمبر آخرالزمان است

باز هم براى اطمينان بيشتر او را به لات و عزى - كه نام دو بت از بتهاى اهل مكه بود - سوگند داد كه در آنچه از وى مى پرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد. محمّد با اضطراب و ناراحتى گفت ، من اين دو بت را كه نام بردى دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !

بحيرا يقين كرد كه اين كودك همان پيامبر بزرگوار خداست كه بجز خدا به كسى و چيزى عقيده ندارد. بحيرا به ابوطالب سفارش زياد كرد تا او را از شرّ دشمنان بويژه يهوديان نگاهبانى كند، زيرا او در آينده ، ماءموريت بزرگى به عهده خواهد گرفت .

(محمّد) دوران نوجوانى و جوانى را گذراند. در اين دوران كه براى افراد عادى ، سن ستيزه جويى و آلودگى به شهوت و هوسهاى زودگذر است ، براى محمّد جوان ، سنى بود همراه با پاكى ، راستى و امانت بى مانند بود. صدق لهجه ، راستى كردار، ملايمت و صبر و حوصله ، در تمام حركاتش  ظاهر و آشكار بود. از آلودگيهاى محيط آلوده مكه بر كنار، و دامنش از ناپاكى بت پرستى پاك و پاكيزه بود بحدى كه موجب شگفتى همگان شده بود، آن اندازه مورد اعتماد بود كه به (محمّد امين ) مشهور گرديد، (امين ) يعنى درست كار و امانتدار.

در چهره محمّد از همان آغاز نوجوانى و جوانى آثار وقار و قدرت و شجاعت و نيرومندى آشكار بود. در سن پانزده سالگى در يكى از جنگهاى قريش با طايفه (هوازن ) شركت داشت و تيرها را از عموهايش برطرف مى كرد. از اين جا مى توان به قدرت روحى و جسمى محمّد پى برد.

اين دلاورى بعدها در جنگهاى اسلام با درخشندگى هر چه بيشتر آشكار مى شود چنانكه على (ع ) كه خود از شجاعان روزگار بود درباره محمّد (ص ) گفت :

(هر موقع كار در جبهه جنگ بر ما دشوار مى شد، به رسول خدا پناه مى برديم و كسى از ما به دشمن از او نزديكتر نبود)با اين حال از جنگ و جدالهاى بيهوده و كودكانه پرهيز مى كرد.

عربستان در آن روزگار مركز بت پرستى بود. افراد يا قبيله ها بتهايى از چوب و سنگ يا خرما مى ساختند و آنها را مى پرستيدند. محيط زندگى (محمّد) به فحشا و كارهاى زشت و مى خوارى و جنگ و ستيز آلوده بود؛ با اين همه آلودگى محيط، محمّد هرگز به هيچ گناه و ناپاكى آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستى همچنان پاك ماند.

روزى ابوطالب به عباس كه جوانترين عموهايش بود گفت : (هيچ وقت نشنيده ام محمّد (ص ) دروغى بگويد و هرگز نديده ام كه با بچه ها در كوچه بازى كند.)

از شگفتيهاى جهان بشريّت است كه با آنهمه بى عفتى و بودن زنان و مردان آلوده در آن ديار كه حتى به كارهاى زشت خود افتخار مى كردند و زنان بدكار بر بالاى بام خانه خود بيرق نصب مى نمودند، محمّد (ص ) آنچنان پاك و پاكيزه زيست كه هيچكس - حتى دشمنان - نتوانستند كوچكترين خرده اى بر او بگيرند. كيست كه سيره و رفتار او را از كودكى تا جوانى و از جوانى تا پيرى بخواند و در برابر عظمت و پاكى روحى و جسمى او سر تعظيم فرود نياورد؟!

پيمان جوانمردان يا (حلف الفضول )

در گذشته بين برخى از قبيله ها پيمانى به نام (حلف الفضول ) بود كه پايه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بيچارگان بود و پايه گذاران آن كسانى بودند كه اسمشان (فضل ) يا از ريشه (فضل ) بود. پيمانى كه بعد عده اى از قريش بستند هدفى جز اين نداشت .

يكى از ويژگيهاى اين پيمان ، دفاع از مكه و مردم مكه بود در برابر دشمنان خارجى . امّا اگر كسى غير از مردم مكه و هم پيمانهاى آنها در آن شهر زندگى مى كرد و ظلمى بر او وارد مى شد، كسى به دادش نمى رسيد. اتفاقا روزى مردى از قبيله بنى اسد به مكه آمد تا اجناس خود را بفروشد. مردى از طايفه بن سهم كالاى او را خريد ولى قيمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قريش كمك خواست ، كسى به دادش نرسيد. ناچار بر كوه ابوقبيس كه در كنار خانه كعبه است ، بالا رفت و اشعارى درباره سرگذشت خود خواند و قريش را به يارى طلبيد. دادخواهى او عده اى از جوانان قريش را تحت تاءثير قرار داد. ناچار در خانه عبداللّه پسر جدعان جمع شدند تا فكرى به حال آن مرد كنند. در همان خانه كه حضرت محمّد (ص ) هم بود پيمان بستند، كه نگذارند به هيچكس ستمى شود - قيمت كالاى آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پيامبر اكرم (ص ) از اين پيمان ، به نيكى ياد مى كرد. از جمله فرمود: (در خانه عبداللّه جدعان شاهد پيمانى شدم كه اگر حالا هم (پس از بعثت به پيامبرى ) مرا به آن پيمان دعوت كنند قبول مى كنم . يعنى حالا نيز به عهد و پيمان خود وفا دارم .)

محمّد (ص ) در سن بيست سالگى به اين پيمان پيوست ؛ امّا پيش از آن - همچنان كه بعد از آن نيز - به اشخاص فقير و بينوا و كودكان يتيم و زنانى كه شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند؛ محبت بسيار مى كرد و هر چه مى توانست از كمك نسبت به محرومان خوددارى نمى نمود. پيوستن وى نيز به اين پيمان چيزى جز علاقه به دستگيرى بينوايان و رفع ستم از مظلومان نبود.

ازدواج محمّد (ص )

وقتى امانت و درستى محمّد (ص ) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندى از مردم مكه بنام خديجه دختر خويلد كه پيش از آن دوبار ازدواج كرده بود و ثروتى زياد و عفت و تقوايى بى نظير داشت ، خواست كه محمّد (ص ) را براى تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانى خود سهمى به محمّد (ص ) بدهد. محمّد (ص ) اين پيشنهاد را پذيرفت . خديجه (ميسره ) غلام خود را همراه محمّد (ص ) فرستاد.

وقتى (ميسره ) و (محمّد) از سفر پرسود شام برگشتند، ميسره گزارش سفر را جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستى محمّد (ص ) حكايتها گفت ؛ از جمله براى خديجه تعريف كرد: وقتى به (بصرى ) رسيديم ، امين براى استراحت زير سايه درختى نشست . در اين موقع ، چشم راهبى كه در عبادتگاه خود بود به (امين ) افتاد. پيش من آمد و نام او را از من پرسيد و سپس چنين گفت : (اين مرد كه زير درخت نشسته ، همان پيامبرى است كه در (تورات ) و (انجيل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام ).

خديجه شيفته امانت و صداقت محمّد (ص ) شد. چندى بعد خواستار ازدواج با محمّد گرديد. محمّد (ص ) نيز اين پيشنهاد را قبول كرد. در اين موقع خديجه چهل ساله بود و محمّد (ص ) بيست و پنج سال داشت .

خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمّد (ص ) گذاشت و غلامانش را نيز بدو بخشيد. محمّد (ص ) بيدرنگ غلامانش را آزاد كرد و اين اولين گام پيامبر در مبارزه با بردگى بود. محمّد (ص ) مى خواست در عمل نشان دهد كه مى توان ساده و دور از هوسهاى زودگذر و بدون غلام و كنيز زندگى كرد.

خانه خديجه پيش از ازدواج پناهگاه بينوايان و تهيدستان بود. در موقع ازدواج هم كوچكترين تغييرى - از اين لحاظ - در خانه خديجه بوجود نيامد و همچنان به بينوايان بذل و بخشش مى كردند.

حليمه دايه حضرت محمّد (ص ) در سالهاى قحطى و بى بارانى به سراغ فرزند رضاعى اش محمّد (ص ) مى آمد. محمّد (ص ) عباى خود را زير پاى او پهن مى كرد و به سخنان او گوش مى داد و موقع رفتن آنچه مى توانست به مادر رضاعى (دايه ) خود كمك مى كرد.

محمّد امين بجاى اينكه پس از در اختيار گرفتن ثروت خديجه به وسوسه هاى زودگذر دچار شود جز در كار خير و كمك به بينوايان قدمى بر نمى داشت و بيشتر اوقات فراغت را به خارج مكه مى رفت و مدتها در دامنه كوهها و ميان غار مى نشست و در آثار صنع خدا و شگفتيهاى جهان خلقت به تفكر مى پرداخت و با خداى جهان به راز و نياز سرگرم مى شد. سالها بدين منوال گذشت ، خديجه همسر عزيز و با وفايش نيز مى دانست كه هر وقت محمّد (ص ) در خانه نيست ، در (غار حرا) بسر مى برد. (غار حرا) در شمال مكه در بالاى كوهى قرار دارد كه هم اكنون نيز مشتاقان بدان جا مى روند و خاكش را توتياى چشم مى كنند. اين نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگيها، جايى است كه شاهد راز و نيازهاى محمّد (ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان كه تمام ماه را محمّد (ص ) در آنجا بسر مى برد. اين تخته سنگهاى سياه و اين غار، شاهد نزول (وحى ) و تابندگى انوار الهى بر قلب پاك (عزيز قريش ) بوده است . اين همان كوه (جبل النور) است كه هنوز هم نور افشانى مى كند.

آغاز بعثت 

محمّد امين (ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ ياهايى مى ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذيرش وحى - كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحى ماءمور شد آياتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پيامبرى مفتخر سازد. (اقراء باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم .) يعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و بزرگتر است . خدايى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را كه نمى دانست . محمّد (ص ) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه (لوح ) را بخواند. امّا همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس  كرد مى تواند (لوحى ) را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز ماءموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود. جبرئيل ماءموريت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوى خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت .

خديجه دانست كه ماءموريت بزرگ (محمّد) آغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : (بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بينوايان كمك مى كنى و ستمديدگان را يارى مى نمايى ). سپس محمّد (ص ) گفت : (مرا بپوشان ) خديجه او را بپوشاند. محمّد (ص ) اندكى به خواب رفت . خديجه نزد (ورقة بن نوفل ) عموزاده اش كه از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد (ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنين گفت : - آنچه براى محمّد (ص ) پيش آمده است آغاز - پيغمبرى است و (ناموس بزرگ ) رسالت بر او فرود مى آيد. خديجه با دلگرمى به خانه برگشت .

نخستين مسلمانان

پيامبر (ص ) دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز كرد. ابتدا همسرش خديجه و پسر عمويش على به او ايمان آوردند. سپس كسان ديگر نيز به محمّد (ص ) و دين اسلام گرويدند. دعوتهاى نخست بسيار مخفيانه بود. محمّد (ص ) و چند نفر از ياران خود، دور از چشم مردم ، در گوشه و كنار نماز مى خواندند. روزى سعد بن ابى وقاص با تنى چند از مسلمانان در درّه اى خارج از مكه نماز مى خواند. عده اى از بت پرستان آنها را ديدند كه در برابر خالق بزرگ خود خضوع مى كنند. آنان را مسخره كردند و قصد آزار آنها را داشتند. امّا مسلمانان در صدد دفاع بر آمدند.

پس از سه سال كه مسلمانان در كنار پيامبر بزرگوار خود به عبادت و دعوت مى پرداختند و كار خود را از ديگران پنهان مى داشتند، فرمان الهى فرود آمد (فاصدع بما تؤ مر...) آنچه را كه بدان ماءمورى آشكار كن و از مشركان روى بگردان ).

بدين جهت ، پيامبر (ص ) ماءمور شد كه دعوت خويش را آشكار نمايد، براى اين مقصود قرار شد از خويشان و نزديكان خود آغاز نمايد و اين نيز دستور الهى بود: ( و انذر عشيرتك الا قربين . ) نزديكانت را بيم ده . وقتى اين دستور آمد، پيامبر (ص ) به على كه سنش از 15 سال تجاوز نمى كرد دستور داد تا غذايى فراهم كند و خاندان عبدالمطلب را دعوت نمايد تا دعوت خود را رسول مكرم (ص ) به آنها ابلاغ فرمايد. در اين مجلس حمزه و ابوطالب و ابولهب و افرادى نزديك يا كمى بيشتر از 40 نفر حاضر شدند. امّا ابولهب كه دلش از كينه و حسد پر بود با سخنان ياوه و مسخره آميز خود، جلسه را بر هم زد. پيامبر (ص ) مصلحت ديد كه اين دعوت فردا تكرار شود. وقتى حاضران غذا خوردند و سير شدند، پيامبر اكرم (ص ) سخنان خود را با نام خدا و ستايش او و اقرار به يگانگى اش  چنين آغاز كرد: (... براستى هيچ راهنماى جمعيتى به كسان خود دروغ نمى گويد.

به خدايى كه جز او خدايى نيست ، من فرستاده او به سوى شما و همه جهانيان هستم . اى خويشان من ، شما چنانكه به خواب مى رويد مى ميريد و چنانكه بيدار مى گرديد در قيامت زنده مى شويد، شما نتيجه كردار و اعمال خود را مى بينيد. براى نيكوكاران بهشت ابدى خدا و براى بدكاران دوزخ ابدى خدا آماده است . هيچكس بهتر از آنچه من براى شما آورده ام ، براى شما نياورده ، من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام . من از جانب خدا ماءمورم شما را به جانب او بخوانم . هر يك از شما پشتيبان من باشد برادر و وصى و جانشين من نيز خواهد بود). وقتى سخنان پيامبر (ص ) پايان گرفت ، سكوت كامل بر جلسه حكم فرما شد. همه در فكر فرو رفته بودند. عاقبت حضرت على (ع ) كه نوجوانى 15 ساله بود برخاست و گفت : اى پيامبر خدا من آماده پشتيبانى از شما هستم . رسول خدا (ص ) دستور داد بنشيند. باز هم كلمات خود را تا سه بار تكرار كرد و هر بار على بلند مى شد. سپس پيامبر (ص ) رو به خويشان خود كرد و گفت :

اين جوان (على ) برادر و وصى و جانشين من است ميان شما. به سخنان او گوش دهيد و از او پيروى كنيد.

وقتى جلسه تمام شد، ابولهب و برخى ديگر به ابوطالب پدر على (ع ) مى گفتند: ديدى ، محمّد دستور داد كه از پسرت پيروى كنى ! ديدى او را بزرگ تو قرار داد!

اين حقيقت از همان سرآغاز دعوت پيغمبر (ص ) آشكار شد كه اين منصب الهى : نبوت و امامت (وصايت و ولايت ) از هم جدا نيستند و نيز روشن شد كه قدرت روحى و ايمان و معرفت علتى (ع ) به مقام نبوت بقدرى زياد بوده است كه در جلسه اى كه همه پيران قوم حاضر بودند، بدون ترديد، پشتيبانى خود را - با همه مشكلات - از پيامبر مكرم (ص ) اعلام مى كند.

دعوت عمومى

سه سال از بعثت گذشته بود كه پيامبر (ص ) بعد از دعوت خويشاوندان ، پيامبرى خود را براى عموم مردم آشكار كرد. روزى بر كوه (صفا) بالا رفت و با صداى بلند گفت : ( يا صباحاه !) (اين كلمه مانند زنگ خطر و اعلام آمادگى است .) عده اى از قبايل به سوى پيامبر (ص ) شتافتند. سپس پيامبر رو به مردم كرده گفتند: (اى مردم اگر من به شما بگويم كه پشت اين كوه دشمنان شما كمين كرده اند و قصد مال و جان شما را دارند، حرف مرا قبول مى كنيد؟ همگى گفتند: ما تاكنون از تو دروغى نشنيده ايم . سپس فرمود: اى مردم خود را از آتش دوزخ نجات دهيد. من شما را از عذاب دردناك الهى مى ترسانم . مانند ديده بانى كه دشمن را از نطقه دورى مى بيند و قوم خود را از خطر آگاه مى كند، من هم شما را از خطر عذاب قيامت آگاه مى سازم ). مردم از ماءموريت بزرگ پيامبر (ص ) آگاه تر شدند. امّا ابولهب نيز در اين جا موضوع مهم رسالت را باسبكسرى پاسخ گفت .

نخستين مسلمين

به محض ابلاغ عمومى رسالت ، وضع بسيارى از مردم با محمّد (ص ) تغيير كرد. همان كسانى كه به ظاهر او را دوست مى داشتند، بناى اذيت و آزارش  را گذاشتند.

آنها كه در قبول دعوت او پيشرو بودند، از كسانى بودند كه او را بيشتر از هر كسى مى شناختند و به راستى كردار و گفتارش ايمان داشتند. غير از خديجه و على و زيد پسر حارثه - كه غلام آزاد شده حضرت محمّد (ص ) بود، جعفر فرزند ابوطالب و ابوذر غفارى و عمرو بن عبسه و خالد بن سعيد و ابوبكر و... از پيشگامان در ايمان بودند، و اينها هم در آگاه كردن جوانان مكه و تبليغ آنها به اسلام از كوشش دريغ نمى كردند. نخستين مسلمانان : بلال - ياسر و زنش سميه ، خباب - ارقم - طلحه - زبير - عثمان - سعد و... روي هم رفته در سه سال اول عده پيروان محمّد (ص ) به بيست نفر رسيدند.

آزار مخالفان

كم كم صفها از هم جدا شد، كسانى كه مسلمان شده بودند سعى مى كردند بت پرستان را به خداى يگانه دعوت كنند. بت پرستان نيز كه منافع و رياست خود را بر عده اى نادانتر از خود در خطر مى ديدند مى كوشيدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از كيش تازه برگردانند.

مسلمانان و بيش از همه شخص پيامبر عاليقدر از بت پرستان آزار مى ديدند. يكبار هنگامى كه پيامبر (ص ) در كعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پايين انداخته بود، ابوجهل - از دشمنان سر سخت اسلام - شكمبه شترى كه قربانى كرده بودند روى گردن مبارك پيغمبر (ص ) ريخت .

چون پيامبر، صبح زود، براى نماز از منزل خارج مى شد، مردم شاخه هاى خار را در راهش مى انداختند تا خارها در تاريكى در پاهاى مقدسش فرو رود. گاهى مشركان خاك و سنگ به طرف پيامبر پرتاب مى كردند. يك روز عده اى از اعيان قريش بر او حمله كردند و در اين ميان مردى به نام (عقبة بن ابى معيط) پارچه اى را به دور گردن پيغمبر (ص ) انداخت و به سختى آنرا كشيد بطورى كه زندگى پيامبر (ص ) در خطر افتاده بود. بارها اين آزارها تكرار شد.

هر چه اسلام بيشتر در بين مردم گسترش مى يافت بت پرستان نيز بر آزارها و توطئه چينى هاى خود مى افزودند. فرزندان مسلمان مورد آزار پدران و برادران مسلمان از برادران مشرك خود آزار مى ديدند. جوانان حقيقت طلب كه به اعتقادات خرافى و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرويده بودند به زندان ها در افتادند و حتى پدران و مادران به آنها غذا نمى دادند. امّا آن مسلمانان با ايمان با چشمان گود افتاده و اشك آلود و لبهاى خشكيده از گرسنگى و تشنگى ، خدا را همچنان پرستش  مى كردند.

مشركان زره آهنين در بر غلامان مى كردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روى ريگهاى تفتيد مى انداختند تا اينكه پوست بدنشان بسوزد. برخى را با آهن داغ شده مى سوزاندند و به پاى بعضى طناب مى بستند و آنها را روى ريگهاى سوزان مى كشيدند.

بلال غلامى بود حبشى ، اربابش او را وسط روز، در آفتاب بسيار گرم ، روى زمين مى انداخت و سنگهاى بزرگى را روى سينه اش مى گذاشت ولى بلال همه اين آزارها را تحمل مى كرد و پى در پى (احد احد) مى گفت و خداى يگانه را ياد مى كرد. ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوى بستند و آن دو شتر قوى بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يكديگر راندند تا ياسر دو تكه شد. سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناكى شهيد كردند. امّا مسلمانان پاك اعتقاد - با اين همه شكنجه ها - عاشقانه ، تا پاى مرگ پيش  رفتند و از ايمان به خداى يگانه دست نكشيدند.

روش بت پرستان با محمّد (ص )

وقتى مشركان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد و تطميع درآمدند، زيرا روز بروز محمّد (ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار، براى خود جايى باز مى نمود و پيروان بيشترى مى يافت .

مشركان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعى با (ابوطالب ) عم و يگانه حامى پيغمبر (ص ) ملاقات كنند. پس از ديدار، به ابوطالب چنين گفتند: (ابوطالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برترى دارى . برادرزاده تو محمّد به خدايان ما ناسزا مى گويد و آيين ما و پدران ما را به بدى ياد مى كند و عقيده ما را پست و بى ارزش مى شمارد. به او بگو دست از كارهاى خود بردارد و نسبت به بتهاى ما سخنى كه توهين آميز باشد نگويد. يا او را در اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار.) مشركان قريش وقتى احساس كردند كه اسلام كم كم در بين مردم و قبايل نفوذ مى كند و آيات قرآن بر دلهاى مردم مى نشستند و آنها را تحت تاءثير قرار مى دهد بيش از پيش احساس خطر كردند و براى جلوگيرى از اين خطر بار ديگر با ابوطالب بزرگ قريش و سرور بنى هاشم ملاقات كردند و هر بار ابوطالب با نرمى و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد كه به برادرزاده اش  پيغام آنها را خواهد رساند. امّا پيامبر عظيم الشاءن اسلام در پاسخ به عمّش  چنين فرمود: (عموجان ، به خدا قسم هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمى شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود كه گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا كنم )

ابوطالب به برادرزاده اش گفت : (به خدا قسم دست از حمايت تو برنمى دارم . ماءموريت خود را به پايان برسان ).

سرانجام فرعونيان مكه به خيال باطل خود، از در تطميع در آمدند، و پيغام دادند كه ما حاضريم هر چه محمّد (ص ) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهاى زيبا روى در اختيارش قرار دهيم ، بشرط اينكه از دين تازه و بد گفتن به بتهاى ما دست بردارد.

امّا پيامبر (ص ) به سخنان آنها كه از افكارى شايسته خودشان سرچشمه مى گرفت اعتنايى نكرد و از آنها خواست كه به (اللّه ) ايمان بياورند تا بر عرب و عجم سرورى كنند.

آنها با انديشه هاى محدود خود نمى توانستند قبول كنند كه به جاى 360 خدا، فقط يك خدا را بپرستند.

از اين به بعد - همانطور كه گفتيم - ابوجهل و ديگران بناى آزار و اذيت پيامبر مكرم (ص ) و ديگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره كردن پيامبر و مؤ منان به اسلام ، به كار بردند.

استقامت پيامبر (ص )

با اين همه آزارى كه پيامبر (ص ) از مردم مى ديد مانند كوه در برابر آنها ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مكانى كه چند تن را دور يكديگر نشسته مى ديد، درباره خدا و احكام اسلام و قرآن سخن مى گفت و با آيات الهى دلها را نرم و به سوى اسلام متمايل مى ساخت . مى گفت : (اللّه ) خداوند يگانه و مالك اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت كرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده مى شويم و در برابر كارهاى نيك خود پاداش خواهيم داشت و در برابر كارهاى زشت خود كيفر خواهيم ديد. اى مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد.

قريش آن چنان تحت تاءثير آيات قرآنى قرار گرفته بودند كه ناچار، براى قضاوت از (وليد) كه داور آنها در مشكلات زندگى و ياور آنها در دشواريها بود، كمك خواستند. (وليد) پس از استماع آيات قرآنى به آنها چنين گفت :

(من از محمّد امروز سخنى شنيدم كه از جنس كلام انس و جن نيست . شيرينى خاصى دارد و زيبايى مخصوصى ، شاخسار آن پر ميوه و ريشه هاى آن پر بركت است . سخنى است برجسته و هيچ سخنى از آن برجسته تر نيست ).

مشركان وقتى به حلاوت و جذابيت كلام خدا پى بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره كار خود را در اين ديدند كه به آن كلام آسمانى تهمت (سحر و جادو) بزنند، و براى اينكه به پيامبرى محمّد (ص ) ايمان نياورند بناى بهانه گيرى گذاشتند. مثلا از پيامبر مى خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر كند! از وى مى خواستند كاخى از طلا داشته باشد يا بوستانى پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. محمّد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولى بيش نيستم و بدون اذن خدا نمى توانم معجزه اى بياورم .

مهاجرت به حبشه

در سال پنجم از بعثت يكدسته از اصحاب پيغمبر كه عده آنها به 80 نفر مى رسيد و تحت آزار و اذيت مشركان بودند، بر حسب موافقت پيامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جاى امن و آرامى بود، و نجاشى حكمرواى آنجا مردى بود مهربان و مسيحى ، مسلمانان مى خواستند در آنجا ضمن كسب و كار، خداى را عبادت كنند. امّا در آنجا نيز مسلمانها از آزار مردم مكه در امان نبودند. مكى ها از نجاشى خواستند مسلمانان را به مكه برگرداند و براى اينكه پادشاه حبشه را به سوى خود جلب كنند هديه هايى هم براى وى فرستادند. امّا پادشاه حبشه گفت : اينها از تمام سرزمينها، سرزمين مرا برگزيده اند. من بايد تحقيق كنم ، تا بدانم چه مى گويند و شكايت آنها و علت آن چيست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر كردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پيامبر خود و دين تازه خود را معرفى كنند. جعفر بن ابيطالب به نمايندگى مهاجرين برخاست و چنين گفت :

(ما مردانى نادان بوديم . بت مى پرستيديم . از گوشت مردار تغذيه مى كرديم . كارهاى زشت مرتكب مى شديم . حق همسايگان را رعايت نمى كرديم . زورمندان ، ناتوانان را پايمال مى كردند. تا آنگاه كه خداوند از بين ما پيامبرى برانگيخت و او را به راستگويى و امانت مى شناسيم . وى ما را به پرستش خداى يگانه دعوت كرد. از ما خواست كه از پرستش بتهاى سنگى و چوبى دست برداريم . و راستگو، امانتدار، خويشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهيزگار باشيم . كار زشت نكنيم . مال يتيمان را نخوريم . زنا را ترك گوييم . نماز بخوانيم . روزه بگيريم ، زكات بدهيم ، ما هم به اين پيامبر ايمان آورديم و پيرو او شديم . قوم ما هم به خاطر اينكه ما چنين دينى را پذيرفتيم به ما بسيار ستم كردند تا از اين دين دست برداريم و بت پرست شويم و كارهاى زشت را دوباره شروع كنيم . وقتى كار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به كشور تو پناه آورديم و از پادشاهان تو را برگزيديم . اميدواريم در پناه تو بر ما ستم نشود). نجاشى گفت : از آياتى كه پيامبر (ص ) بر شما خوانده است براى ما هم اندكى بخوانيد. جعفر آيات اول سوره مريم را خواند. نجاشى و اطرافيانش سخت تحت تاءثير قرار گرفتند و گريه كردند. نجاشى كه مسيحى بود گفت : به خدا قسم اين سخنان از همان جايى آمده است كه سخنان حضرت عيسى سرچشمه گرفته . سپس نجاشى به مشركان مكه گفت : من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم كرد. كفار قريش از اين شكست بى اندازه خشمگين شدند و به مكه باز گشتند.

محاصره اقتصادى

مشركان قريش براى اينكه پيامبر (ص ) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند و عهدنامه اى نوشتند و امضاء كردند كه بر طبق آن بايد قريش ارتباط خود را با محمّد (ص ) و طرفدارانش قطع كنند. با آنها زناشويى و معامله نكنند. در همه پيش آمدها با دشمنان اسلام همدست شوند. اين عهدنامه را در داخل كعبه آويختند و سوگند خوردند متن آنرا رعايت كنند. ابوطالب حامى پيامبر (ص ) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره اى كه به نام (شعب ابوطالب ) است ساكن شوند و از بت پرستان دور شوند. مسلمانان در آنجا در زير سايبانها زندگى تازه را آغاز كردند و براى جلوگيرى از حمله ناگهانى آنها برجهاى مراقبتى ساختند. اين محاصره سخت سه سال طول كشيد. تنها در ماههاى حرام (رجب - محرم - ذيقعده - ذيحجه ) پيامبر (ص ) و مسلمانان از (شعب ) براى تبليغ دين و خريد اندكى آذوقه خارج مى شدند ولى كفار - بخصوص ابولهب - اجناس را مى خريدند و يا دستور مى دادند كه آنها را گران كنند تا مسلمانان نتوانند چيزى خريدارى نمايند. گرسنگى و سختى به حد نهايت رسيد. امّا مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزى از طريق وحى پيامبر (ص ) خبردار شد كه عهدنامه را موريانه ها خورده اند و جز كلمه (( (بسمك اللهم ) )) چيزى باقى نمانده . اين مطلب را ابوطالب در جمع مشركان گفت . وقتى رفتند و تحقيق كردند به صدق گفتار پيامبر پى بردند و دست از محاصره كشيدند. مسلمانان نيز نفس براحت كشيدند... امّا... امّا پس از چند ماهى خديجه همسر با وفا و ابوطالب حامى پيغمبر (ص ) دار دنيا را وداع كردند و اين امر بر پيامبر گران آمد. بار ديگر اذيت و آزار مشركان آغاز شد.

انتشار اسلام در يثرب (مدينه )

در هنگام حج عده اى در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات كردند و از آيين پاك اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهاى دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) فشارهايى كه از طرف يهوديان بر آنها وارد مى شد، گويى منتظر اين آيين مقدس بودند كه پيام نجات بخش خود را به گوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند.

سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر (ص ) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص ) يكى از ياران خود را براى تعليم قرآن و احكام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلى به نام (عقبه ) دوازده نفر با پيامبر بيعت كردند، و عهد نمودند كه از محمّد (ص ) مانند خويشان نزديك خود حمايت كنند. به دنبال اين بيعت ، در همان محل ، 73 نفر مرد و زن با محمّد (ص ) پيمان وفادارى بستند و قول دادند از پيامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پاى جان حمايت كنند. زمينه براى هجرت به يثرب كه بعدها (مدينه ) ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص ) نيز اجازه فرمود كه كم كم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند.

معراج - سفر به طائف 

پيش از هجرت به مدينه كه در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگى پيامبر مكرم (ص ) پيش آمد كه به ذكر مختصرى از آن مى پردازيم :

در سال دهم بعثت (معراج ) پيغمبر اكرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفرى بود كه به امر خداوند متعال و به همراه امين وحى (جبرئيل ) و بر مركب فضا پيمايى به نام (براق ) انجام شد. پيامبر (ص ) اين سفر با شكوه را از خانه امّ هانى خواهر اميرالمؤ منين على (ع ) آغاز كرد و با همان مركب به سوى بيت المقدس يا مسجدالاقصى روانه شد، و از بيت اللحم كه زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبياء (ع ) ديدن فرمود. سپس سفر آسمانى خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانى و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستى و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى پايان حق تعالى آگاه شد و به (سدرة المنتهى ) رفت و آنرا سراپا پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهى كه آمده بود به زادگاه خود (مكه) بازگشت و از مركب فضا پيماى خود پيش از طلوع فجر در خانه (امّ هانى ) پايين آمد. به عقيده شيعه اين سفر جسمانى بوده است نه روحانى چنانكه بعضى گفته اند. در قرآن كريم در سوره (اسراء) از اين سفر با شكوه بدين صورت ياد شده است : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ«اسراء1» پاک و منزه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی -که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است كه امت پيامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، كه نماز معراج روحانى مؤ من است .

حادثه ديگر سفر حضرت محمّد (ص ) است به طائف . در سال يازدهم بعثت بر اثر خفقان محيط مكه و آزار بت پرستان و كينه توزى مكيان ، پيامبر (ص ) خواست به محيط ديگرى برود. يكه و تنها راه طائف را در پيش  گرفت تا با سران قبايل ثقيف تماس بگيرد، و آيين اسلام را به آنها بشناساند. امّا آن مردم سخت دل به سخنان رسول مكرم (ص ) گوش ندادند و حبشى بناى اذيت و آزار حضرت محمّد (ص ) را گذاشتند. رسول اكرم (ص ) چند روز در (نخله ) بين راه طائف و مكه ماند و چون از كينه توزى و دشمنى بت پرستان بيمناك بود؛ مى خواست كسى را بجويد - كه بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مكه امان دهد. از اين رو شخصى را به مكه فرستاد و از (مطعم بن عدى ) امان خواست . مطعم حفظ جان رسول مكرم (ص ) را به عهده گرفت و در حق پيامبر خدا (ص ) نيكى كرد. بعدها حضرت محمّد (ص ) بارها از نيكى و محبت او در حق خود ياد مى فرمود.

هجرت به مدينه

مسلمانان با اجازه پيامبر مكرم (ص ) به مدينه رفتند و در مكه جز پيامبر و على (ع ) و چند تن كه يا بيمار بودند و يا در زندان مشركان بودند كسى باقى نماند.

وقتى بت پرستان از هجرت پيامبر (ص ) با خبر شدند، در پى نشست ها و مشورتها قرار گذاشتند چهل نفر از قبيله را تعيين كنند، تا شب هجرت به خانه پيامبر بريزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وى در بين تمام قبايل پخش گردد و بنى هاشم نتوانند انتقام بگيرند، و در نتيجه خون آن حضرت پايمال شود.

امّا فرشته وحى رسول مكرم (ص ) را از نقشه شوم آنها با خبر كرد. آن شب كه آدمكشان قريش مى خواستند اين خيال شوم و نقشه پليد را عملى كنند، على بن ابيطالب (ع ) بجاى پيغمبر خوابيد، و آن حضرت مخفيانه از خانه بيرون رفت . ابتدا به غار ثور (در جنوب مكه ) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبكر به سوى (يثرب ) يا (مدينه النبى ) كه بعدها به (مدينه ) شهرت يافت ، هجرت فرمود:

0000000000

منتهي الآمال محدث قمي ره

0000000000

قبرستان مَعْلاة ياحجون ياابي طالب ياجنّة المعلّي

0000000000

قبرستان مَعلاة ـ محله بالا ـ يا حُجون که در ميان ايرانيان به قبرستان ابوطالب شهرت يافته قبرستاني کهن است که به دليل درآغوش گرفتن بسياري از چهره هاي برجسته و ممتاز از اجداد و اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و علما و تابعين، پس از قبرستان بقيع، قبرستاني مورد توجه و اعتناي مسلمانان بوده و از زيارتگاه هاي عمومي زائرانِ خانه خدا به شمار مي آيد. اين مکان را در قرون اخير به نام مقبره بني هاشم نيز مي شناسند. سنگي که در مدخل ورودي قبرستان نصب شده نشان مي دهد که قبرستان ياد شده در سال 1383 ق. تجديد بنا شده است. در حال حاضر، با کندن کوه حجون تلاش مي شود تا محدوده قبرستان در آن سمت نيز گسترش يابد. در گذشته ورود به قبرستان ممنوع بود، اما در حال حاضر امکان ورود به قبرستان براي مردان وجود دارد.

0000000000

دفن شدگان در قبرستان معلاة

0000000000

عبدالمطّلب ـ گفته مي شود يکي از چهره هاي مهم بني هاشم که در قبرستان حجون دفن شده، عبدالمطّلب، جدّ پيامبر(صلي الله عليه وآله)است. او از افراد بسيار با شخصيت شهر مکه بود که ميان عرب ها نفوذي فراوان داشت. عبدالمطّلب دو سال سرپرستي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را عهده دار بود. برخي از اعمال او که به احتمال قريب به يقين، برگرفته از سنّت ابراهيمي و از مکتب حُنَفا بود، همچون سنّتي در ميان عرب ها مورد پيروي قرار گرفت و حتي اسلام نيز شماري از آنها را تأييد کرد. عبدالمطّلب را بايد يکي از احياگران آيين ابراهيمي دانست.

ابوطالب ـ چهره شاخص ديگر، ابوطالب فرزند عبدالمطّلب و عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)است. وي در پرده تقيّه توانست حمايتي قابل ستايش از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در برابر فشار مشرکان به عمل آورد. او در برابر تهديدهاي قريش، حاضر نشد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را به آنان تسليم کند و حمايت آشکار خود را از آن حضرت در همه مراحل اعلام کرد. اشعار زيادي از ابوطالب بر جاي مانده که، علاوه بر ايمان عميق او، نشان دهنده چهره ادبي اين بزرگمرد هاشمي است. اين اشعار، ضمن ديوان وي که در قرن سوم فراهم آمده، موجود و به چاپ رسيده است. بر اساس اسناد دقيق تاريخي، وي بزرگترين حامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سال هاي خفقان در مکه بود. ابوطالب در همان آغاز بعثت، فرزندانش علي و جعفر را به خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرستاد و خود نيز تا سال دهم بعثت که زنده بود، هرگز در دفاع از آن حضرت کوتاهي نکرد.

خديجه(عليها السلام) ـ چهره ديگر مدفون در قبرستان ابوطالب، حضرت خديجه است. او زني فداکار و ايثارگر و نخستين زن مؤمن به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. وي تمامي اموال خود را وقف پيشبرد اسلام کرد و در برابر فشاري که قريش بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وارد مي کردند، بهترين يار صميمي او در خانه محسوب مي شد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هميشه از او به نيکي ياد مي کرد تا جايي که حسادت برخي از همسران وي برانگيخته مي شد، اما آن حضرت از تحسين خديجه(عليها السلام) خودداري نمي کرد.

گفتني است که روي قبر حضرت خديجه بقعه اي بوده که آن را خراب کرده اند. همين طور بقعه هاي ديگري روي برخي از مزارهاي ديگر وجود داشته که تخريب شده است.

اين که بقعه ها دقيقا روي محل دفن اجداد پيامبر(صلي الله عليه وآله) ساخته شده باشد، ترديدهايي وجود دارد، زيرا تا پيش از قرن دهم، مورخان مکه از محل قبر اين بزرگواران در قبرستان ياد شده، سخن نگفته اند. اما بر اساس آنچه در منابع تاريخي آمده، شکي نيست که اين افراد در قبرستان ياد شده دفن شده اند. و اين مطلب در منابع تاريخي آمده است.

عالمان شيعه ـ بسياري از عالمان شيعه نيز که در مکه درگذشته يا به شهادت رسيده اند در اين قبرستان مدفونند. يکي از آنها سيد زين العابدين کاشاني است که از بانيان تجديد بناي کعبه در سال 1039 هجري است. در آن سال کعبه در سيل خراب شد و اين روحاني سيد، با کمک شماري ديگر آن را بازسازي کرد.

مشاهير شيعه و سنّي ـ محيي لاري در قصيده بلند خود با نام فُتُوح الحَرَمَيْن ، از برخي از چهره هاي زاهد و صوفي ياد کرده که در اين قبرستان دفن شده اند. از آن جمله شيخ علي کرماني، خواجه فُضَيل عياض و شيخ اسماعيل شيرواني است. لاري به قبر عبدالله بن زبير هم اشاره کرده است. عبدالله بن زبير در سال 73 در کنار همين قبرستان توسط حَجّاج بدار آويخته شد. قبر عبدالله بن عمر نيز به گفته لاري در همين حوالي بوده است. به نقل فاکهي، مورخ شهير مکه، فرزند عمر در باغ خرمانيه ـ جايي که اکنون شهرداري مکه است ـ دفن شده که در حال حاضر، محل قبر وي بر کسي دانسته نيست. منصور عباسي هم که در مکه درگذشت، در همين قبرستان مدفون شده است.

گاهي به غلط ـ و البته تنها ميان ايرانيان ـ از اين قبرستان به عنوان شِعْب ابي طالب نام برده مي شود. همان گونه که گفته شد، محل واقعي شعب ابي طالب جايي است که اکنون با نام شعب علي شناخته مي شود و از فضاي باز خارج مسعي تا انتهاي سوق الليل ـ خانه هاي روبروي مسعي در بلنداي کوه ـ امتداد مي يابد; به عبارت ديگر، حدّ فاصل ميان کوه ابوقبيس، تونل کنار آن، کوهي که در کنار تونل واقع شده تا مکتبة المکّة المکرمه ، تا بناي دورات مياه که مرکز آن محل ايستگاه اتوبوس است، شعب ابي طالب نام دارد. در کنار آن سوق الغزّه و شعب عامر است که در کنار کوه خندمه واقع شده است.

0000000000

درباره خراب کردن آن و آثار بجاي مانده، ملاحظه فرماييد گزارش فارسي کتاب في منزل الوحي از محمد حسين هيکل را در مجله ميقات، ش 9، ص 222 . در باره قبرستان ابوطالب نگاه کنيد به مقاله جنة المعلاة از سيدعلي قاضي عسکر در فصلنامه ميقات حج ، ش 4، صص174 ـ 165

0000000000

در سـال 6213 (هبوط)وفـات ابـوطـالب و خـديجه رضى اللّه عنهما واقع شد. امّا ابوطالب ، پـس وفـاتـش ‍ در بـيـسـت و شـشـم رجـب آخـر سـال دهـم بـعـثـت اتـفـاق افـتـاد. حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم در مـصـيـبـت او بـگـريـسـت و چـون جـنـازه اش را حمل مى كردند آن حضرت از پيش روى جنازه او مى رفت و مى فرمود: اى عـمّ، صـله رحم كردى و در كار من هيچ فرونگذاشتى خدا تو را جزاى خير دهد. و بـعـد از سـه روز و به روايتى سى وپنج روز، وفات حضرت خديجه رضى اللّه عنها واقـع شـد و رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم او را بـه دسـت خـويش در (حَجُون ) مـكـّه دفـن كـرد و بـعـد از وفـات ابـوطالب و خديجه رضى اللّه عنهما چـنـدان غـمـنـاك بـود كـه از خـانـه كـمـتـر بـيـرون شـد و از ايـن روى آن سال را عام الْحزْن نام نهاد. اميرالمؤ منين عليه السّلام در مرثيه آن دو بزرگوار فرموده :

اَعَيْنَىَّ جُود ا بارَكَ اللّهُ فيكُما000عَلى هالِكَيْنِ ما تَرى لَهُما مِثْلاً000عَلى سَيِّدِ الْبَطْحآءِ وَ ابْنِ رَئيسها000 وَ سَيّدَةِ النِّسوانِ اَوَّلَ مَنْ صَلّى000مُصابُهُما دْجى لِىَ الْجَوَّ وَالْـهَوا000فَبِتُّ اُقاسى مِنْهُما الْـهَمَّ وَالثَّكْلى000لَقَدْ نَصَرا فِي اللّهِ دينَ مُحَمَّدٍ000عَلى مَنْ بَغى فِي الدّينِ قَد رَعَيا اِلاّ000

و هم آن حضرت در مرثيه ابوطالب فرموده :

اَبا طالِبٍ عِصْمَةُ الْمُسْتَجيرِ 000وَغَيْثَ الَْمحُول وَ نُورَ الظُّلَمِ000لَقَدْ هَدَّ فَقْدُكَ اَهْلَ الْحِفاظِ000فَصَلّى عَلَيْكَ وَلِىُّ النِّعَمِ000وَلَقّاكَ رَبُّكَ رِضْوانَهُ000فَقَدْ كُنْتَ لِلطُّهْرِ مِنْ خَيْرِعَمِّ000

و بـعـد از وفـات ابـوطـالب مـشـركـين عرب بر خصمى آن حضرت بيفزودند و زحمت او را پـيـشـنـهـاد خاطر كردند چنانكه يكى از سُفهاى قوم به اغواى آن جماعت ، روزى مشتى خاك بر سر مباركش ريخت و آن حضرت جز صبر چاره ندانست .

0000000000

زائران خانه خدا در مكّه بعد از انجام واجبات حج و عمره ، گاه و بيگاه به قبرستان ابوطالب رفته ، در آنجا مزار شريف خديجه كبرى (عليها السلام ) و حضرت ابوطالب را زيارت مى كنند.

بى مناسبت نيست كه ما در اينجا به گوشه اى از كمالات اين بانو اشاره كنيم .

خديجه (عليها السلام )

اول زنى كه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) ايمان آورد.

بانويى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) درباره اش فرمود: ((افضل زنان بهشت است )).

زنى كه خداوند از طريق جبرئيل و پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) به او سلام مى رساند.

همسرى كه سالها بعد از وفاتش پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )، نام او را مى برد و ستايش و دعا مى كرد، و گاهى در فراق او اشك مى ريخت و به زنان خود مى فرمود: خيال نكنيد مقام شما بيش از اوست ، زمانى كه همه شما كافر بوديد، او به من ايمان آورد. او مادر فرزندان من است. عايشه مى گويد: هرگاه مى خواستيم خود را نزد پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) عزيز جلوه دهيم ستايش از خديجه (عليها السلام ) مى كرديم.

بانويى كه تا زنده بود، رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) با ديگرى ازدواج نكرد.

بانويى كه عاشق كمال بود و به همين دليل ، همين كه از صداقت و امانت حضرت محمد (صلّى اللّه عليه وآله ) باخبر شد، شخصى را با اموال خود براى تجارت به سراغ حضرت فرستاد، و طى يك قرارداد(94)، اموال را همراه يك غلام براى تجارت به شام در اختيار حضرتش قرار داد.

خديجه ، تنها يك همسر نبود، بلكه در حقيقت ، يار و همراه و بازوى صادقى براى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بشمار مى رفت.

خداوند، بسيارى از ناگوارى هاى پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) را از طريق خديجه آسان مى فرمود.

اموال اين بانو در پيشبرد اهداف پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )، نقش مهمى داشت .

او در راه حمايت از رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله )، آخرين فداكارى و ايثار را از خود نشان داد.

پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بعد از وفات خديجه ، گاه و بيگاه گوسفندى ذبح و گوشت آن را ميان دوستان خديجه تقسيم مى كرد و بدين وسيله نام و ياد او را گرامى مى داشت .

كمالات خديجه از يك سو، وفاى رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) از سوى ديگر، كار را به جايى رساند كه عايشه مى گويد: هرگز پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) از خانه بيرون نمى رفت ، مگر ستايشى از خديجه مى نمود.

خديجه ، زيباترين زنان قريش بود در ميان زنان پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بعد از خديجه ، ام سلمه در كمال و علاقه و ايثار از ساير همسران بهتر بود.

اموال خديجه در سه سالى كه مسلمانان مكّه در محاصره اقتصادى كفار قرار گرفتند، نقش مهمى داشت .

خديجه ، بانويى با اراده ، عاقل و شريف بود. شخصى را نزد حضرت محمد (صلّى اللّه عليه وآله ) فرستاد و پيام داد كه من به خاطر شرافت و قرابت و امانت و صداقت و اخلاق ، به تو علاقه پيدا كرده ام . پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) مساءله را با عموهاى خود مطرح كرد، مقدمات ازدواج حضرت آماده شد، و با اينكه فرزندان متعددى از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) پيدا كرد، ولى پس از فوت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) تنها، فاطمه زهرا (عليها السلام ) به يادگار ماند.

خديجه (عليها السلام ) به قدرى محبوب رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بود كه در تاريخ مى خوانيم ، پيرزنى خدمت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) رسيد و مورد لطف قرار گرفت ، همينكه خارج شد، عايشه پرسيد: اين پيرزن كيست ؟ حضرت فرمود: كسى است كه در زمان حيات خديجه (عليهاالسلام ) به منزل ما مى آمد و با او رفت و آمد داشت ، اكنون ما بايد همان پيمان دوستى آنان را حفظ نماييم ؛ زيرا كه خودش پيمانى از ايمان انسان است .

خديجه (عليهاالسلام ) بيست و پنج سال در خدمت رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بود و در سن شصت و پنج سالگى از دنيا رفت . رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) بيست شتر جوان ، مهريه خديجه (عليهاالسلام ) كردند و خطبه عقد را ابوطالب ، عموى حضرت خواندند.

فوت خديجه

و بالاخره ، دنيا جاى ماندن نيست ، خديجه (عليهاالسلام ) نيز، همچون ديگران از دنيا رفت و پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) را در سوگ خود نشاند. هنگام دفن خديجه (عليهاالسلام )، رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) وارد قبر شد و به ياد او گريست و در محله (حجون ) به خاك سپرده شد.

خديجه (عليها السلام ) كسى بود كه خداوند، رسول گرامى خود را ماءمور مى كند تا بشارت بهشت به او دهد .

خديجه (عليها السلام ) كسى بود كه امام حسين (عليه السلام ) بر سر قبر او آمد و گريست و مشغول نماز و مناجات شد، سپس  دست به دعا برداشت .

پيمان خديجه

در اينجا مناسب است ، زنانى كه توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرده اند، توجه بيشترى نموده تا با تاريخ و كمالات حضرت خديجه (عليها السلام ) بيشتر آشنا شوند و بر مزار آن بانو، پيمان ببندند كه همچون خديجه (عليها السلام ) در ايثار مال و جان ، كوتاهى ننمايند. اكنون كه سخنى از خديجه (عليها السلام ) داشتيم ، لازم است ، چند كلمه اى هم درباره ابوطالب بنويسيم ، زيرا قبر اين بزرگوار در كنار قبر پاك آن بانوى اسلام است

ابوطالب (عليه السلام )

يكى از وظايف انسانى و مذهبى زائران خانه خدا، زيارت قبر مطهر حضرت ابوطالب (عليه السلام ) است ، ابوطالب (عليه السلام )، عموى رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) و پدر بزرگوار حضرت على (عليه السلام ) بود.

او كسى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) درباره اش  فرمود: يا عَمِّ! رَبَّيْتَ صَغيراً و كفلتَ يَتيماً و نَصْرتَ كَبيراً فَجَزاكَ اللّهُ عَنّى خَيْراً. عموجان ، در كودكى تربيتم نمودى ، در يتيمى كفالتم فرمودى و در بزرگى ياريم كردى ، خداوند پاداش خير اين همه زحمت كه برايم كشيدى به تو مرحمت فرمايد.

ابوطالب (عليه السلام )؛ بزرگ مكّه و قريش ، با زبان و قدرت از رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) حمايت مى كرد تا جايى كه حضرت را بر فرزندان خود، مقدم مى داشت . در تهديداتى كه نسبت به پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) با جمعى از يارانش در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفته بودند، ابوطالب (عليه السلام ) شبها جاى خواب رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) را عوض مى كرد و فرزندش على (عليه السلام ) را به جاى او مى خواباند كه اگر سوء قصدى پيش آمد، جان رسول خدا(صلّى اللّه عليه وآله ) در سلامت باشد و در مواردى شخصاً، شمشير دست مى گرفت و از حضرت پاسدارى مى كرد و كفار، همين كه بزرگ مكّه و قريش را حامى پيامبر(صلّى اللّه عليه وآله ) مى ديدند از حركات ايذايى خود صرف نظر كرده ، متفرق مى شدند.

در يكى از روزها، ابوطالب ، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) را نيافت ، خيال كرد حضرت را گروگان گرفته يا شهيد كرده اند، فوراً بنى هاشم را جمع و همه را مسلح نمود و هر كدام را براى انتقام به سراغ يكى از بزرگان كفار فرستاد.

0000000000

قبور شریفه ديگردر مکه معظمه

قبر جناب اسماعیل بن ابراهیم خلیل و قبر والده ماجده‏اش جناب هاجر که قبر هر دو در مسجدالحرام میان حجر اسماعیل است و اولاد هاجر در میان حجر اسماعیل دفن شد، بعد جناب اسماعیل نزد مادرش مدفون شد.

قبور شریفه هفتاد نفر از انبیاء بین رکن یمانی و رکن عراقی است که رکن حجرالاسود است.

قبور شریفه جناب عبد مناف و جناب عبدالمطلب و جناب ابوطالب و جناب خدیجه کبری و قبور مقدسه این چهار بزرگوار در مکه معظمه در قبرستان مُعَلّی است که معروف است به قبرستان ابوطالب.

در نزدیک مقبره جناب خدیجه کبری بنای عالی و مقبره و ضریحی است که اهل مکه او را نسبت می‏دهند به قبر جناب آمنه بنت وهب والده ماجده حضرت پیغمبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و لکن معلوم نیست که قبر آن مخدره در آن موضع باشد بلکه ظاهرا در ابواء است که بین مکه و مدینه است.

قبر جناب میمونه بنت حارث زوجه حضرت پیغمبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله که در قبرستان سرف است و آن در دو فرسخی مکه معظمه است، قبر آمنه بنت وهب والده ماجده حضرت پیغمبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در ابواء است، قبر جناب عبدالله بن عباس ابن عبدالمطلب در طائف است و قبر جناب عبدالله بن اسماعیل بن بزیع از اصحاب حضرت باقر علیه‏السلام حضرت صادق علیه‏السلام و حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام و حضرت امام رضا علیه‏السلام بود و قبر اینان در فیل است و فیل قریه‏ای است در نزدیکی مکه.

قبر جناب حَوّاء و شیث بن آدم در کوه ابو قُبیس است و قبر حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه‏السلام معروف به صاحب فخ و قبر دیگر شهدای فخ در زمین فخ.

0000000000

قبرستان ابوطالب ـ

0000000000

كه به آن حُجُون وجنّة المُعلّى نيز گفته مى شود ـ پس از بقيع اشرف مقابر است، و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مكرّر به آنجا رفتوآمد داشته اند.و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاى پيامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابو طالب عموى پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر، وعدّه اى از علماى بزرگ وجمع بسيارى از مؤمنين، مدفون مى باشند وبنابر قولى مدفن والده مكرّمه حضرت نبىّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نيز در اين قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور اين است كه قبر آن جناب در أَبْواء بين مكّه و مدينه است.

0000000000

زيارت عبدمناف

0000000000

زيارت عبد مناف(عليه السلام) جدّ اعلاى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ النَّبِيلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ مِنْ شَجَرَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّ خَيْرِ الْوَرى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْنْبِياءِ الاَْصْفِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْوْصِياءِ الاَْوْلِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْحَرَمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِيمَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ بَيْتِ اللهِ الْعَظِيمِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبائِكَ الطّاهِرِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

0000000000

زيارت عبدالمطّلب جدّ پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله)

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي حاجاتِهِ إِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِىَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَةِ فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّى شَرِبَ وَارْتَوى فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ وَأَبَا الذَّبِيحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ رَأى فِي الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِيعاً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

0000000000

زيارت حضرت ابوطالب عموى گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پدر بزرگوار اميرمؤمنان(عليه السلام)

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفى وَأَبَا الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيْضَةَ الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ، وَالْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

0000000000

زيارت حضرت خديجه، همسر گرامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ سَيّـِدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرَئِيلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِيلِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

0000000000

زيارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيّـِدَنا يا قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى مَنْ حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْويكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

0000000000

مسجد الحرام‏

0000000000

نام مسجدى است كه گرداگرد كعبه قرار دارد و قديمى‏ترين و معروفترين مسجد در تاريخ اسلام به شمار مى‏رود. تاريخ نشان مى‏دهد كه تا پس از رحلت رسول‏ گرامى صلى الله عليه وآله مردم خانه‏هاى خود را نزديك به خانه كعبه مى‏ساختند، سپس در دوران خلفا از آن جلوگيرى كرده و به تدريج بر مساحت مسجد افزودند؛ به شكلى كه هم اكنون حدود يكصد و هشتاد هزار متر مربع مساحت دارد. شصت و دو در بزرگ و كوچك براى آن ساخته‏اند؛ سه در اصلى و بزرگ آن به نام‏هاى «باب العمره»، «باب السلام» و «باب ملك عبد العزيز» معروف است و بر هر يك دو مناره به ارتفاع 92 متر با قاعده‏اى به ابعاد 7 * 7 متر قرار دارد و بر تارك هر مناره، هلالى به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلاكارى است. هفتمين مناره مسجد بر در «باب الصفا» است. دو مناره بزرگ نيز كه هر يك به ارتفاع 89 متر است در ضلع غربى مسجد، در توسعه اخير بنا گرديده است كه بدين ترتيب تعداد آنها به نُه عدد رسيده است. مسجد با وسعت فعلى گنجايش حدود 820 هزار نمازگزار را دارد.

0000000000

خانه كعبه‏

0000000000

كعبه ساختمان چهار گوشه مسقفى است در داخل مسجد الحرام كه نماى ظاهرى آن را سنگ‏هاى مايل به رنگ خاكسترى تشكيل مى‏دهد و در تمام مدت سال، با پرده‏ اى سياه كه حاشيه فوقانى آن با نخ‏هاى طلايى قلاب دوزى شده، پوشيده است. بلندى خانه كعبه تقريباً 15 متر است. طول ضلع درِ كعبه، يعنى از ركن اسود تا ركن عراقى 68/11 متر طول ركن عراقى تا شامى؛ طرفى كه حجر اسماعيل در آن قرار دارد 9 متر و 90 سانتى متر طول ركن شامى تا ركن يمانى 04/12 متر و طول ركن يمانى تا ركن اسود 18/10 متر است. درِ خانه بر ضلع شرقى قرار دارد و بلندى آن از زمين دو متر است. و در تمام سال، جز هنگامى كه بخواهند داخل خانه را شستشو كنند، و يا ميهمانى بلند پايه از كشورهاى اسلامى داشته باشند بسته است.

0000000000

اطلاق كعبه بربيت الله

0000000000

در روايتى ا طلا ق نا م كعبه بر بيت ا لله ، به دليل مربّع بو د ن آن د ا نسته شده و آمده است: اين خانه، در برابر بيت المعمور قرار دارد كه آن نيز مربع است. بيت المعمور نيز موازى عرش خداست كه عرش بر پايه چهار ركن قرار داده شده كه عبارت است از: «سُبْحَانَ اللَّهِ» وَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» وَ «لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ» وَ «اللَّهُ أَكْبَرُ»

0000000000

اركان كعبه

0000000000

‏هر يك از چهار ضلع خانه يا چهار ركن آن، به نامى موسوم است، ركن شمالى را «عراقى»، ركن غربى را «شامى»، ركن جنوبى را «يمانى» و ركن شرقى را «اسود» گويند. خانه كعبه مربع شكل و مسقف و داخل آن داراى سه ستون است. در بازسازى سال 1375 ه ش. ديوارهاى داخلى آن را تعمير و سنگ‏هاى جديد بر آن نصب كرده‏ اند.

0000000000

حجر الاسود

0000000000

حجر الاسود كه در ركن شرقى است و به ارتفاع تقريبى يك و نيم متر از زمين قرار گرفته، سنگى است سياه مايل به سرخى و بيضى شكل به قطر سى سانتيمتر كه در آن نقطه‏ هاى قرمز ديده مى‏شود و در پوششى از نقره قرار گرفته است.

0000000000

ناودان

0000000000

‏ناودان بر بام خانه، ميان ركن عراقى تا شامى و بر فراز حجر اسماعيل واقع است. گويند آن را نخست حجاج بن يوسف نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود. در روايت آمده است كه دعا در زير ناودان كعبه مستجاب است.

0000000000

حجر اسماعيل‏

0000000000

حجر اسماعيل ميان ركن شامى و عراقى و با ديواره‏اى به صورت نيم دايره، به ارتفاع 30/1 و عرض 50 سانتيمتر قرار دارد. گويند هاجر و اسماعيل و حدود 70 پيامبر در آنجا مدفون اند.

0000000000

مُلْتَزَم

0000000000

‏آن قسمت از ديوار خانه، كه ميان حجر الأسود و درِ خانه كعبه واقع است را ملتزم نامند؛ زيرا حاجيان خود را موظف و ملزم مى‏دانند كه در آنجا دعا كنند.

0000000000

مستجار

0000000000

مستجار در كنار ركن يمانى و در قسمت مقابل درِ كعبه واقع شده و آن زمان كه كعبه دو در داشته، درِ ديگر آن در اين محل بوده و سپس مسدود گرديده است و گويند همان جايى است كه براى فاطمه بنت اسد هنگام ولادت مولود كعبه، على عليه السلام شكافته شد.

0000000000

شاذروان

0000000000

‏برآمدگى كوتاهى را كه در اطراف ديوار كعبه - جز سمت حجر اسماعيل - وجود دارد «شاذروان» نامند.

0000000000

مقام ابراهيم

0000000000

‏در فاصله حدود 13 مترى ديوار كعبه و در سمت حجر الاسود، بنايى با قبه‏اى كوچك و طلايى رنگ وجود دارد. درون آن سنگى است كه جاى پايى در آن ديده مى‏شود و آن‏منسوب به‏جاى پاى‏ابراهيمعليه السلام است. در گذشته، بر روى اين محل قبه‏اى بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود كه اطراف آن را با آيات قرآن مزين كرده بودند و چون از فضاى مطاف مى‏كاست در سال 1385 ه . ق. به دستور دولت سعودى تخريب و به جاى آن ضريحى كوچك به شكل كنونى ساخته شد.

0000000000

 پرده كعبه

0000000000

‏بر روى كعبه پوششى است سياه رنگ كه آن را «كسوه» و يا «پرده كعبه» مى‏نامند. نخستين كسى كه خانه كعبه را پرده پوشانيد به قولى «تُبع حميرى» پادشاه يمن بود. اميرمؤمنان على بن ابى طالبعليه السلام نيز همه ساله از عراق براى كعبه پرده‏اى مى‏فرستاد. چون مهدى عباسى به خلافت رسيد خادمان كعبه از انبوهى پرده‏ها بر روى كعبه شكايت كردند و گفتند بيم آن مى‏رود كه خانه صدمه ببيند. مهدى دستور داد پرده‏ها را بردارند و تنها يك پرده بر آن بگذارند و سالى يك بار آن را عوض كنند اين سنت تا به امروز ادامه دارد. و بر آن آيه‏هايى از قرآن كريم قلاب دوزى شده است.

0000000000

آداب وارد شدن به مسجدالحرام

0000000000

1 ـ براي ورود به مسجدالحرام مستحب است غسل کند.

2 ـ مستحب است با پاي برهنه و با حالت سکينه و وقار وارد شود.

3 ـ هنگام ورود از در «بَني شَيْبَه» وارد شود، و گفته اند که آن در، مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

4 ـ مستحب است بر درب مسجدالحرام ايستاده بگويد: «السَّلامُ عَلَيْکَ أيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُهُ، بِسْم الله وَ بِاللهِ وَ ماشاءَاللهُ، السَّلامُ عَلي أنْبِياءِاللهِ وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلي إبْراهِيْمَ خَلِيْلِ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِ الْعالَمِينْ» پس سه مرتبه مي گويد: «أللَّهُمَّ فُکَّ رَقَبَتي مِنَ النَّارِ» پـس مي گويـد: «وَ أوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ الطَيِّبِ وَادْرَأ عَنَّي شَرَّ شَياطِيْنِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» پس داخل مسجدالحرام شود و رو به کعبه دستها را بلند کرده و بگويد: «ألَّلهُمَّ إنَّي أسْألُکَ في مَقامِي هذا وَ في أوَّلِ مَناسِکِي أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ أنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِيْئْتَي وَ أنْ تَضَعَ عَنَّي وِزْري، الْحَمْدُللهِ الَّذي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ ألَّلهُمَّ إنِّي أشْهَدُ أنَّ هذا بَيْتُکَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أمْناً مُبارَکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ ألَّلهُمَّ إنَّي عَبْدُکَ وَالْبَلَدَ بَلَدُکَ وَالْبَيْتَ بَيْتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ طاعَتَکَ مُطِيْعاً لاِمْرِکَ راضِياً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَةَ الْفَقِيْرِ إلَيْکَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِکَ ألَّلهُمَّ افْتَحْ لِي أبْوابَ رَحْمَتِکَ و اسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِکَ وَ مرْضاتِکَ»  سپس رو به سوي کعبه کرده و مي گويد: «الْحَمْدُللهِ الَّذِي عَظَّمَکِ وَ شَرَّفکِ وَ کَرَّمَکِ وَ جَعَلَکِ مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمْناً مُبارکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ»

در روايت است که پس از شکستن بت هاي موجود در کعبه و اطراف آن، بت بزرگ «هُبَل» را در «باب بَني شَيْبَه» دفن کرده اند، و مستحب است از آن در وارد شوند تا آن بت را که مظهر بت پرستي و شرک مي باشد زير پاي خود بگذارند، گرچه بر اثر توسعه مسجد، آن در هم اکنون وجود ندارد، ولي گفته اند که مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

0000000000

در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش  براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنيد .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است ، الّا اينكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برايتان حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گويد ، جز به خير ، سخن نگويد .

0000000000

در حال طواف مستحب است بگويد: «ألَّلهُمَّ اِنّي أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذي يُمْشي بِهِ عَلي ظُلَلِ الماء کَما يُمْشي بِهِ عَلي جُدَدِ الاَْرْضِ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي تَهْتَزُّ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي دَعاکَ بِهِ مُوْسي مِنْ جانِبِ الّطُوْرِ فاسْتَجَبْتَ لَهُ وألْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الذَّي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد(صلي الله عليه وآله) ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأخَّرَ وأتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَکَ».سپس حاجت خود را بطلبد. و نيز مستحب است در حال طواف بگويد: «ألَّلهُمَّ إنَّي إلَيْکَ فَقِيْرٌ و إنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيْرٌ فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي ولاتُبَدِّلْ إسْمِي» و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد بخصوص وقتي که به در خانه کعبه مي رسد، و بخواند اين دعا را: «سائِلُکَ فَقِيْرُکَ مِسْکِيْنُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، ألَّلهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ الْمُسْتَجِيْرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأعْتِقْنِي وَ وَالِدَيَّ وَأهْلِي وَ وُلْدي وَإخْوانِيَ الْمُوْمِنِيْنَ مِنَ النَّارِ يا جَوادُ يا کَريمُ» و وقتي که به حجر اسماعيل رسيد رو به ناودان سر را بلند کند و بگويد: «ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِي الْجَنَّةَ و أجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِنِي مِنَ الْسُّقْمِ وَأوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» و چون از حجر بگذرد و به پشت کعبه برسد بگويد: «ياذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ ياذَا الْجُوْدِ وَالْکَرَمِ إنَّ عَمَلِي ضَعِيْفٌ فَضاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّي إنَّکَ أنْتَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ» و چون به رکن يماني برسد دست بردارد و بگويد: «يااَللهُ ياوَلِيَّ الْعافِيَةِ و خَالِقَ الْعافِيَةِ ورَازِقَ الْعافِيَةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ وَالْمَنّانُ بِالْعافِيَةِ والمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلي جَمِيْع خَلْقِکَ يارَحْمنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَ رَحِيْمَهُما صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَارزْقْنَا الْعافِيَةَ وَ تَمامَ الْعافِيَةِ وَ شُکْرَ الْعافِيَةِ في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ» پس سر به جانب کعبه بالا کند و بگويد: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ وَالْحَمْدُللهِ الْذَّي بَعثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَليّاً اِماماً أللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ وَ جَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ» و چون ميان رکن يماني و حجرالأسود برسد بگويد: «رَبَّنا آتِنا فِي الْدُّنيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ»

0000000000

محل ولادت امام علي عليه السّلام درخانه خدا

0000000000

بعدازركن شامي و قبل ازركن يماني درمحل مستجار محل شكافته شدن ديواركعبه جهة ورودفاطمه بنت اسدبداخل بيت براي وضع حمل علي عليه السّلام است000شرف كعبه فزون گشت زميلادعلي000

مـشـهـور آن اسـت كـه آن حـضـرت در روز جـمـعـه سـيـزدهـم مـاه رجـب بـعـد از سـى سـال از عـام الفـيـل در مـيـان كـعـبـه مـعظمه متولد شده است ، پدر آن حضرت ابـوطـالب پـسـر عـبـدالمـطـّلب بـوده كـه بـا عـبـداللّه پـدر حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم بـرادر اعـيـانـى (پـدرى و مـادرى ) بـوده و مادر آن حـضـرت ، فـاطـمـه بـنـت اسـد بـن هـاشـم بـن عـبـدمـنـاف بـوده و آن حـضـرت و برادرانش اوّل هـاشـمـى بـودنـد كـه پـدر و مـادرشان هر دو هاشمى بودند.

0000000000

در كيفيت ولادت آن جناب

0000000000

روزى عباس بن عـبـدالمـطّلب با يزيد بن قعنب و با گروهى از بنى هاشم و جماعتى از قبيله بنى العزّى در بـرابـرخانه كعبه نشسته بودند ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام نـُه مـاهه آبستن بود و او را درد زائيدن گرفته بود، پس در برابر خانه كعبه ايستاد و نظر به جانب آسمان افكند و گفت :پروردگارا! من ايمان آورده ام بـه تـو و بـه هـر پـيـغـمـبـر و رسـولى كـه فـرسـتـاده اى و بـه هـر كـتـابـى كـه نـازل گـردانـيـده اى و تـصـديـق كـرده ام بـه گـفـتـه هـاى جـدّم ابـراهـيـم خـليـل كـه خـانـه كـعـبـه بـنـا كـرده او اسـت ، پـس سـؤ ال مى كنم از تو به حق اين خانه و به حق آن كسى كه اين خانه را بنا كرده است و به حق ايـن فـرزنـدى كـه در شـكـم مـن است و با من سخن مى گويد و به سخن گفتن خود مونس من گـرديـده اسـت و يـقـين دارم كه او يكى از آيات جلال و عظمت تو است كه آسان كنى بر من ولادت مرا.

عـبـاس و يـزيـد بـن قـعنب گفتند كه چون فاطمه از اين دعا فارغ شد ديديم كه ديوارِ عقب خـانـه شـكـافته شد فاطمه از آن رخنه داخل خانه شد و از ديده هاى ما پنهان گرديد، پس شكاف ديوار به هم پيوست به اذن خدا. و ما چون خواستيم در خانه را بگشاييم چندان كه سعى كرديم در گشوده نشد دانستيم كه اين امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در انـدرون كـعـبـه مـانـد اهـل مـكـّه در كـوچـه هـا و بـازارهـا ايـن قـصـّه را نـقـل مـيكـردنـد و زنـها در خانه ها اين حكايت را ياد مى كردند و تعجب مى نمودند تا روز چهارم رسيد پس همان موضع از ديوار كعبه كه شكافته شده بود ديگر باره شكافته شد فـاطـمـه بـنـت اسـد بـيـرون آمـد و فرزند خود اَسَداللّه الغالب على بن ابى طالب عليه السـّلام را در دسـت خـويـش داشـت و مـى گـفـت : اى گـروه مردم ! به درستى كه حق تعالى بـرگـزيد مرا از ميان خلق خود و فضيلت داد مرا بر زنان برگزيده كه پيش از من بوده اند؛ زيرا كه حق تعالى برگزيد آسيه دختر مزاحم را و او عبادت كرد حق تعالى را پنهان در مـوضـعـى كـه عـبـادت در آنـجـا سـزاوار نـبـود مـگـر در حـال ضـرورت يـعـنى خانه فرعون ؛ و مريم دختر عمران را حق تعالى برگزيد و ولادت حـضـرت عـيـسى عليه السّلام را بر او آسان گردانيد و در بيابان درخت خشك را جنبانيد و رُطـَب تـازه از براى او از آن درخت فرو ريخت و حق تعالى مرا بر آن هر دو زيادتى داد و هـمچنين بر جميع زنان عالميان كه پيش از من گذشته اند؛ زيرا كه من فرزندى آورده ام در مـيـان خـانـه بـرگـزيـده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از ميوه ها و طعامهاى بهشت تـنـاول كـردم و چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامى كه فرزند برگزيده من بر روى دسـت مـن بود، هاتفى از غيب مرا ندا كرد كه اى فاطمه ! اين فرزند بزرگوار را (على ) نـام كـن بـه درسـتـى كـه مـنـم خـداونـد عـلىّ اعـلا و او را آفـريـده ام از قـدرت و عـزّت و جلال خود و بهره كامل از عدالت خويش به او بخشيده ام و نام او را از نام مقدّس خود اشتقاق نـموده ام و او را به آداب خجسته خود تاديب نموده ام و اُمور خود را به او تفويض كرده ام و او را بـر عـلوم پـنـهـان خـود مـطـلع كـرده ام و در خـانـه مـحـتـرم مـن مـتـولّد شـده اسـت و او اول كـسـى اسـت كـه اذان خـواهـد گـفـت بـر روى خانه من و بتها را خواهد شكست و آنها را از بـالاى كـعـبـه بـه زيـر خـواهـد انداخت و مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى و يگانگى ياد خـواهـد كـرد و اوست امام و پيشوا بعد از حبيب من برگزيده از جميع خلق من محمد صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم كـه رسـول مـن اسـت و او وصـى او خـواهـد بـود خـوشـا حـال كـسـى كـه او را دوسـت دارد و يـارى كـنـد او را، و واى بـر حال كسى كه فرمان او نبرد و يارى او نكند و انكار حق او نمايد.

و در بـعـضى روايات است كه چون حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام متولد شد ابوطالب او را بر سينه خود گرفت و دست فاطمه بنت اسد را گرفته به سوى ابطح آمدند و ندا كرد به اين اشعار: يارَبِّ ياذَا الْغَسَقِ الدُّجِىِّ000وَالْقَمَرِ الْمبْتَلَجِ الْمضِىِّ000بَيِّنْ لَنا مِنْ حُكْمِكَ المَقْضيِّ000ماذا تَرى فى اِسْمِ ذَا الصَّبِىِّ000؛مـضـمون اين اشعار آن است كه اى پروردگارى كه شب تار و ماه روشن و روشنى دهنده را آفريده اى ، بيان كن از براى ما كه اين كودك را چه نام گذاريم ؟ ناگاه مانند ابر چيزى از روى زمين پيدا شد نزديك ابوطالب آمد، ابوطالب او را گرفت و با على عليه السّلام بـه سـينه خود چسبانيد و به خانه برگشت چون صبح شد ديد كه لوح سبزى است در آن نوشته شده است : خُصِّصْتُما بِالْوَلَدِ الْزَّكِىِّ000وَالطّاهِرِ الْمُنْتَجَبِ الْرَّضِىِّ000فَاِسْمُهُ مِنْ شامِخٍ عَلِي000عَلِىُّ اشْتُقَ مِنَ الْعَلِىِّ000؛حـاصـل مـضـمـون آنـكه مخصوص گرديديد شما اى ابوطالب و فاطمه به فرزند طاهر پاكيزه پسنديده ، پس نام بزرگوار او على عليه السّلام است و خداوند على اعلا نام او را از نام خود اشتقاق كرده است . پـس ابـوطـالب آن حضرت را على نام كرد و آن لوح را در زاويه راست كعبه آويخت و چنان آويـخـتـه بـود تـا زمـان هـشام بن عبدالملك كه آن را از آنجا فرود آورد و بعد از آن ناپيدا شد. درفضيلت علي عليه السّلام همين بس كه دراشـرف بِقاع حَرَمِ كه مكه است و اشرف مـواضـع حـرم كه مـسـجد است و اشرف موضع آن كه كعبه است متو لدشده و احدى غير از حضرت اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام در چـنـيـن مكانى متولد نشده ، و نيز متولّد نشده مولودى در سيّد ايّام كه روز جمعه باشد در شهر حرام كه ماه رجب باشد در بيت الحرام سواى اميرالمؤ منين عليه السّلام ابوالائمّة الكرام عَلَيه وَ آلِهِ آلاف السَّلام .

وفى حديقة الحقيقة شعر : هذِهِ مِنْ عُلاهُ اِحْدىَ الْمَعالى000وَعَلي هذِهِ فَقِسْ ماسِو اها000

اى سنائى بقوّت ايمان000مدح حيدر بگو پس از عثمان000با مديحش مدايح مُطلق000زَهَقَ الْباطِلَ است و جاءَ الْحَقّ000در پس پرده آنچه بود آمد000اَسَد اللّه در وجود آمد000وَلَنِعْمَ ما قالَ الْحِمْيَرى : وَلَدَتْهُ في حَرَمِ الاِلهِ وَاَمْنِهِ000وَالْبَيْتُ حَيْثُ فِنآئُهُ وَ الْمَسْجِدُ000بَيْضآءَ طاهِرَةَ الثِّيابِ كَريمَةً000طابَتْ وَطابَ وَليدُها وَالمَوْلِدُ000في لَيْلَةٍ غابَتْ نُحُوسُ نُجُومِها000وَبَدَتْ مَعَ الْقَمَرِ المُنيرِ الاسْعَدُ000مالُفَّ في خِرَقِ الْقَوابِلِ مِثْلُهُ000اِلّا ابْنُ آمِنَةَ النَّبِىُّ مُحَمَّدٌ000.

شعر : على است صاحب عزو جلال و رفعت و شاءن*على است بحر معارف ، على است كوه وقار*دليل رفعت شاءن على اگرخواهى*بدين كلام دمى گوش خويشتن مى دار*چه خواست مادرش از بهر زادنش جائى*درون خانه خاصش بداد جا جَبّار*زبهر مدخل آن پيشواى خيل زنان*شكافت حضرت ستّار كعبه را ديوار*پس آن مطهّره با احترام داخل شد*در آن مكان مقدّس بزاد مَرْيم وار*برون چه خواست كه آيد پس از چهارم روز*ندا شنيد كه رو نام او على بگذار*فداى نام چنين زاده اى بود جانم*چنين امام گزينيد يا اوْلِى الابْصار*

0000000000

منتهي الآمال محدث قمي ره

0000000000

«مسجد و تبرك‏»

0000000000

پیش از آن كه به شرح مساجد متبرك و تاریخى مكه و مدینه بپردازیم، لازم است نكته‏ اى را درباره‏«مسجد و تبرك‏» بیان كنیم: ‏

رسول خدا (ص) نخستین بار در قبا مسجدى ساخت و پس از آن در مركز مدینه مسجدالنبى را بنا كرد، مسلمانان به دلیل آن كه رسول خدا(ص) در این دو مسجد نماز خوانده، توجه و اعتناى كامل داشتند؛ به ویژه به محلى كه آن حضرت نماز خوانده بود. پس از آن هر قبیله‏اى، در هر نقطه‏اى تصمیم به ساختن مسجد مى‏گرفت،از آن حضرت دعوت مى‏كرد تا در محلى از محله قبیله آنها نماز بخواند. پس از آن، قبیله مزبور همان نقطه را به عنوان مكانى متبرك مسجد مى‏كردند. حتى خانه‏هایى كه به دلیلى رسول خدا(ص) در آنها نماز خوانده بود، براى مسلمانان به عنوان محلى متبرك شناخته شد. بعدها مورخان و محدثان كوشیدند تا فهرست كاملى از مكانهایى كه رسول خدا(ص) در آن نماز خوانده، به دست آورند. این كار دشوارى نبود؛ زیرا از ابتدا تمامى این مكانها به صورت مسجد در آمده بود.

در سالهاى پس از درگذشت آن حضرت، كسانى بر خلاف این اعتقاد، به بهانه آن كه این قبیل امور منتهى به شرك مى‏شود! از تبرك جلوگیرى كردند. در آن سالها كسى به اعتراض این افراد معدود، وقعى ننهاد و همچنان این امكنه موقعیت ‏خود را حفظ كرد تا این كه در قرن هشتم ه.ق  یكى از علماى اهل سنت با ایجاد انشعابى جدید در مذهب مرسوم اهل سنت، عقاید تازه‏اى را مطرح كرد؛این شخص كه ابن تیمیه نام داشت، سخت به مساله‏«تبرك جویى‏» حمله كرده، نماز خواندن در مولدالنبى، مسجد البیعة در منا و غار حرا و این قبیل مكانها را غیر مجاز شمرد. ابن تیمیه این قبیل كارها را شرك مى‏دانست. البته علماى معاصرش، او را طرد كردند.

اندیشه كهنه ابن تیمیه، بار دیگر در اواخر قرن دوازدهم هجرى، توسط محمد بن عبدالوهاب در سرزمین نجد احیا شد و اكنون مذهبى كه در دنیاى اسلام به نام ‏«وهابیت‏» شهرت دارد و حاكم بر جزیرة العرب است، مروج این اندیشه مى‏باشد.

تنها نكته‏اى كه در این مختصر، در برابر این اندیشه و در مورد این اماكن مطرح مى‏كنیم این است كه مهمترین دلیل بر نادرستى اندیشه وهابیت، باقى ماندن محل مكانهایى است كه رسول خدا(ص) در آنجا نماز خوانده است. این به خاطر تلاشى است كه سلف صالح از صحابه به ‏بعد در حفظ این مكانها داشته‏اند. اگر كسى همچون پیروان مذهب وهابیت بر این باور است كه باید پیرو سلف صالح بود، چگونه مى‏تواند این اقدام آنها را در حفظ این اماكن نادیده بگیرد؟ زمانى كه خانه عتبان بن مالك كه یك بار رسول خدا(ص) در آنجا نماز خوانده، بیش از دوازده قرن باقى مى‏ماند، چطور ممكن است اظهار كنیم كه آنها باور به متبرك بودن محل نماز خواندن رسول خدا(ص) نداشته‏ اند؟

جالب است كه در صدر اسلام كسانى از زائران، در پیش چشمان همین تابعین و سلف، در زیارت از مسجد قبا، درست همان كوچه‏ ها و راههایى را طى مى‏كردند كه رسول خدا(ص) در زیارت از این مسجد و نماز خواندن در آن طى كرد. جالب ‏تر آن كه صحابه و تابعین، كوشیده‏اند تا فهرست هر جایى را كه رسول خدا(ص) قدم گذاشته ثبت كنند. فاكهى فهرستى از این اماكن را تحت عنوان‏«المواضع التى دخلها رسول الله (ص)» در كتاب خود از قول راویان اخبار آورده است.

نكته دیگر آن كه دولت‏ سعودى راه جدیدى را كه میان مكه و مدینه ساخت، طریق الهجره نامید. این خود به نحوى مساله تبرك را مطرح مى‏كند. شاید به همین دلیل بود كه برخى از متعصبان، احیاى این نام را  براى این راه نوعى شرك دانستند. 

طبیعى است كه افراط  در هر امرى مذموم است و نباید مسائل كم اهمیت بیش از مسائل اساسى مذهب مورد توجه قرار گیرد، اما این دلیل نمى‏شود كه ما شیوه‏اى را كه مورد پسند سلف از صحابه و تابعین و علما و پیشوایان معصوم علیهم السلام بوده، به عنوان شرك كنار بگذاریم و اگر خود باورى داریم، با وجود اعتقاد میلیونها مسلمان به تبرك، آن هم از هر مذهب و مرام كه در حوزه اسلام قرار دارد، عقیده خویش را بر آنها تحمیل كنیم.

0000000000

مساجد تاریخى مكه

0000000000

مسجد الجن

0000000000

 این مسجد مشهورترین واز مساجد كهن مكه است. موقعیت آن در پایین كوه حجون، حدود پنجاه متر بعد از پل حجون و در حاشیه قبرستان حجون است. خیابان كوچكى است در كنار مسجد با نام ‏«شارع مسجد الجن‏» كه هنوز تابلوى قدیمى آن بر دیوار وجود دارد. از نامهاى دیگر این مسجد،«مسجد الحرس‏»است. به نقل ازرقى، این نام از آن جهت است كه صاحب الحرس، كه در مكه گشت ‏شبانه داشت، به این محل مى‏آمد و در آنجا با عرفا- چهره‏هاى شناخته شده و برگزیده قبائل - و حراس دیگر،از شعب عامر و ثنیة المدنیین، دیدار مى‏كرد. بنا به نقل برخى از روایات، نامگذارى آن به مسجد جن به جهت رابطه‏اى است كه با سوره جن دارد. مى‏دانیم كه سوره جن یكى از سوره‏هاى قرآن است. خداوند در این سوره فرموده است: جن ها آیات الهى را شنیده و به آنها ایمان آوردند.(5)گویا این آیات در محلى كه به نام مسجد جن شهرت دارد، نازل شده است. برخى نامیده شدن آن را به مسجد البیعة، به دلیل بیعت جن با آن حضرت دانسته‏اند.

برخى روایات تاریخى به این نكته اشاره كرده‏اند كه رسول خدا(ص) محل مسجد را براى عبدالله بن مسعود مشخص و معین فرمود.

از تاریخ بناى این مسجد، اطلاعى در دست نیست، اما مى‏دانیم كه مسجد در قرن دوم و پس از آن، به همین نام سر پا بوده و مورخان در طول قرون مختلف از آن یاد كرده‏اند.

مسجد جن در ناحیه شمالى مسجد الحرام، اندكى پس از پل حجون، واقع شده است. در شرق مسجد، خیابان مسجدالحرام و در غرب آن، خیابان جن قرار دارد و مسجد تقریبا در محل تلاقى این دو خیابان قرار گرفته است.

محل فعلى مسجد دقیقا در محل قبلى آن است و در بازسازى جدید، مساحت آن به 600 متر مربع رسیده است. بناى مسجد محكم و مناره‏اى در ركن شمال شرقى آن قرار دارد.

0000000000

مسجد الاجابه يامسجدمباهله

0000000000

این مسجد پایین‏تر از میدان معابده، در ابتداى خیابان ابطح، در راه مسجدالحرام و در ابتداى خیابان الاجابه واقع است. مسجد الاجابه از مساجدى است كه فاكهى در قرن دوم از آن یاد كرده است. در اصل، این مسجد در آغاز شعبى واقع شده است كه در تاریخ به نام شعب آل قنفذ شناخته مى‏شود. این شعب در درون كوه العیر قرار دارد.

مسجد مزبور در شمار مساجد كهن شهر مقدس مكه است. نامهاى مختلف این مسجد؛عبارتند از«مسجد آل قنفذ»،«مسجدالاجابه‏» و«مسجد الاستراحه‏».

فاكهى مى‏نویسد: در این شعب، خانه آل خلف بن عبدالله بن سائب بوده كه به آنها آل عبد ربه بن السائب مى‏گویند و در برابر قصر محمد بن سلیمان قرار دارد. نام دیگر آن شعب اللئام است. این همان شعبى است كه دست چپ و بالاى باغ خرمان است و این زمان خانه خلفیین- بزرگانی- از بنى مخزوم است. حضارمه (مردمان منسوب به حضرموت) هم در این شعب سكونت دارند. شعب مزبور به شعب الخلفیین شناخته مى‏شود. در آنجا مسجدى است كه گفته مى‏شود رسول خدا(ص) در آنجا نماز خوانده است. از زهیر بن قنفذ نقل شده كه پیامبر، روز را در غار حرا بسر مى‏برد و شب از حرا پایین آمده به(محل) مسجد مى‏رفت كه پشت ‏خانه ابوعبیده بود و به شعب الخلفیین شهرت داشت. در این وقت ‏خدیجه هم از مكه مى‏آمد و آنها در نزدیكى این شعب با یكدیگر بودند تا از یكدیگر جدا شوند.(6)

درباره این مسجد چند نكته گفتنى است:

نخست آن كه: باغ خرمان در برابر مسجد الاجابه، اندكى به سمت ‏حرم بوده و اكنون دقیقا جایى است كه شهردارى مكه (امانة العاصمة المقدسة) در آن قرار گرفته است.

دوم آن كه: مسجد الاجابه حداقل تا قرن سوم به این نام شهرت نداشته است. آنچه فاكهى آورده عنوان‏«مسجد آل قنفذ» است.

سوم آن كه: كتیبه‏ اى در مسجد الاجابه موجود است كه اشاره به بازسازى آن دارد كه قرن دهم هجرى است به علاوه دو بیت ‏شعر نیز درباره بازسازى این مسجد بر كتیبه‏اى دیگر در این سوى محراب آمده است.

ابن بطوطه در سفرنامه خود از مسجد الاجابه با این عبارت یاد كرده و مى‏نویسد: آنجا مسجدى است كه رسول خدا(ص) در سفر عمره، پس از بازگشت در آنجا استراحت كرد و اكنون مردم آن را از روى تبرك مى‏بوسند.(12)ابن فهد هم در حوادث سال 720 نوشته است: در این سال مسجد الاجابه تعمیر شد. این مسجد از سمت چپ به سوى منا و در نزدیكى ثنیة اذاخر است و گفته مى‏شود كه رسول خدا(ص) در آن نماز خوانده است.(8)همو در حوادث سال 831 آورده: امیر سیف الدین شاهین عثمانى در این سال مسجد الاجابه را كه در شعبى نزدیك ثنیة اذاخر است تعمیر كرد.(9)

چهارم آن كه: تا این جا چند وجه درباره دلیل حضور رسول خدا(ص) در این محل، از عبارت دیگران نقل كردیم. یكى همان اشاره ابن بطوطه است كه حضرت در بازگشت از عمره در اینجا استراحت كرده‏اند. دیگر آن كه حضرت روزها در غار حرا مانده و شب را در اینجا با خدیجه - س- بوده است. ابن فهد هم نقل كرده است كه گفته‏اند: جن‏ها در اینجا با رسول خدا(ص) دیدار كردند.

جمیل كتبى نویسنده معاصر مكى نوشته است: این مسجد را«مسجد الاستراحه‏» گفته‏اند چون مكانى است كه رسول خدا(ص) در بازگشت از منا در روز سیزدهم در سفر حجة الوداع، در اینجا استراحت كرده است.(10)به نقل از او، گفته‏اند كه حضرت در كودكى در اینجا گوسفندان را به چرا مى‏آورده است.(11)آشكار است كه اینها اقوال شفاهى بوده كه این نویسندگان از مردم مى‏شنیده‏اند. مهم اشاره فاكهى است كه گفته است: نقل شده كه حضرت در اینجا نماز خوانده است.

در سال 1394 ه.ق. ساختمان قدیمى مسجد خراب گردید و بناى جدیدى در همان محل قبلى ساخته شد. بناى فعلى آن مربع شكل و داراى مساحتى در حدود 400 متر مربع است. مناره‏اى نیز در محل اتصال دیوارهاى جنوب و غرب آن قرار دارد. این مسجد از مساجد دایر مكه به شمار مى‏آید.

0000000000

مسجد المتكا

0000000000

در میان مساجد شهر مقدس مكه، از مسجدى با نام مسجد متكا یاد شده است. این مسجد در اجیاد صغیر، در شعبى كوچك كه به پشت كوه ابوقبیس چسبیده بوده، قرار داشته است.

ازرقى در ذیل مدخل اجیاد صغیر مى‏نویسد: این شعب كوچكى است كه به كوه ابوقبیس چسبیده و در برابر آن، اجیاد كبیر در ابتداى خانه هشام بن ابى العاص و خانه زهیر بن ابى امیه تا برسد به مسجد المتكا قرار دارد.(12)او در جاى دیگرى درباره مساجدى كه حضرت در آنها نماز خوانده مى‏نویسد: و مسجد باجیاد و موضع یقال له المتكا. پس از آن چند نقل آورده كه عدم قطعیت موضع مذكور را به عنوان محل اقامه نماز پیامبر- ص- نشان مى‏دهد؛ با این حال مى‏نویسد: قطعى است كه رسول خدا- ص- در اجیاد نماز خوانده است.(13)محقق كتاب اخبار مكه ازرقى نوشته است: مسجد المتكا در شعبى است كه چاه عكرمه در آن است و آن در اجیاد صغیر، در دامنه كوه خندمه واقع شده است.

زهیر كتبى از نویسندگان معاصر نوشته است: مسجد متكا در این اواخر منهدم گردید و به جاى آن هتل قاهره ساخته شد. این هتل هم پس از مدتى خراب شد و هتل كعكى جاى آن بنا گردید.(14)در حال حاضر روبروى باب اجیاد خیابانى است كه ابتداى آن دست چپ كسى كه از حرم داخل آن خیابان مى‏آید مستشفى العام است. بعد از آن پلى است و پس از حدود یك صد متر دست راست، هتل كعكى است و روبروى آن هتل ایلاف قرار دارد كه در ورودى آن هتل البته تا خیابان فاصله دارد. قاعدتا باید حدّ  فاصل ‏هتل كعكى تا مسجد الحرام بین 400 تا 500 متر باشد.

0000000000

مسجد شجره

0000000000

مسجد شجره يك مسجد با این نام درذوالحُليفه نزديك مدينه است كه ميقات كساني است كه ازمدينه به طرف مكه ميآيند يك مسجد شجره هم در شهر مكه وجود دارد كه در شمار كهن‏ترین مساجد این شهر است فعلًا سخن درباره مسجدشجره شهرمكه است . فاكهى در خبرى آورده است: نقل كرده‏اند كه رسول خدا در مسجد شجره نماز خوانده است. این مسجد پایین‏تر از محله یاجج قرار دارد. فاكهى در خبر دیگرى آورده: هر زمان كه عبدالله بن عمر به مكه مى‏رفت، ابتدا در مسجدى فرود مى‏آمد كه شجره نزدیك آن بود. وقتى آن را خلوت مى‏دید در آن نماز مى‏خواند و اگر خلوت نبود به جاى دیگرى مى‏رفت. فاكهى سپس ضمن شعرى آورده كه یاجج در بطحا بوده است.(15) بطحا در محوطه‏اى میان میدان معابده فعلى تا حوالى مسجدالجن است.(16)این هم گفتنى است كه عبدالله بن عمر مقید بود كه هر كجا رسول خدا- ص- توقف كرده یا نماز خوانده، نماز بخواند.

فاكهى در جاى دیگرى آورده: از جمله مساجدى كه نماز خواندن در آنها مستحب است و آثار رسول خدا- ص-در آن هست، مسجدى است كه آن را مسجد شجره مى‏خوانند. این مسجد در قسمت اعلاى مكه در پشت دار منارة البیضا، در كنار كوه و در برابر حجون و مقابل مسجد الحرس(مسجد الجن)است. در آنجا درختى بوده كه رسول ‏خدا- ص- آن را صدا كرده و درخت نزد آن حضرت آمده است. وى سپس پنج روایت درباره این معجزه پیامبر- ص- در محل مسجد مزبور نقل كرده است.(17)در یكى از این روایات آمده است كه حضرت ركانة بن عبد یزید بن هاشم را به اسلام دعوت كرد. او گفت: ایمان نخواهم آورد تا درخت را صدا كنى و او نزد تو آید. حضرت روى به درخت كرده فرمودند: به اذن خداوند نزد من آى! و درخت نزد آن حضرت آمد.

ازرقى هم از مسجد شجره یاد كرده و نوشته است كه آن مسجد در برابر مسجد الجن است. آنگاه اشاره اى به معجزه حضرت رسول- ص- در آنجا كرده است.(18)زهیر كتبى درباره وضعیت فعلى مسجد شجره مى‏نویسد: این مسجد در همسایگى مسجد جن (در مسیر شخص عازم حرم) و در نزدیكى میدان سلیمانیه ( و اكنون پل سلیمانیه) قرار دارد. نام فعلى آن مسجد، مسجد الجند راوى(منسوب به ابراهیم جندراوى) است.(19)مسجد مورد نظر، حدود صد متر پایین‏تر از مسجد جن و در امتداد شارع الجن و طریق مسجد الحرام، درست قبل از پل سلیمانیه است. طول و عرض تقریبى آن دوازده در بیست متر مى‏باشد و در حال حاضر تابلوى مسجد رقم 43 را نشان مى‏دهد.

گفتنى است كه روبروى مسجد شجره، مسجد كوچك دیگرى است كه باید كهن باشد، اما هیچ‏ گونه آگاهى درباره این كه ممكن است‏ همان مسجد شجره باشد، نیافتیم.

0000000000

مسجد ردم الاعلى یا مسجد الرایه

0000000000

فاكهى در كتاب خود(اخبار مكه) از مسجدى با این نام یاد كرده است.«ردم‏» به معناى سد است. اعلى هم قسمت عالى مكه(المعلاة) یعنى همین طریق مسجدالحرام(مسیر منا) است در برابر مسفله كه بخش پایین مكه از اجیاد به آن سو است.(20)فاكهى مى‏نویسد: این مسجد در بخش اعلاى مكه در كنار الردم الاعلى و در نزدیكى چاه جبیر بن مطعم بن عدى بن نوفل قرار داشته است. به این چاه‏«بئرالعلیا» هم گفته مى‏شده است.او مى‏افزاید: گفته شده كه رسول خدا- ص- در اینجا نماز خوانده است.

از یكى از صحابه نقل شده كه رسول خدا- ص- را دیدم كه نماز ظهر و عصر را در نزدیكى بئر علیا مى‏خواند. عبدالله بن عباس بن محمد در این محل مسجدى بنا كرد و در كنارش حوضى ساخت كه در آن آب ریخته مى‏شد. برخى از فقهاى مكه مى‏گفتند كه خانه‏هاى مكه قدیم از اینجا بالاتر نبوده و همه خانه‏ها بین مسجد الحرام تا اینجا بوده است.(21)بئر جبیر بن مطعم هم كه تا این اواخر بوده، طبق اظهار نظر محقق كتاب ازرقى در نزدیكى مسجد الحرام قرار داشته است. در اینجا سیل بندى بوده كه در مسیر وادى ابراهیم قرار داشته است. مسیر این مسیل، درست در طریق مسجد الحرام قرار داشته و از كنار كعبه‏ مى‏گذشته و به سمت اجیاد مى‏رفته است. ایجاد این سد براى حفاظت از خانه‏هاى مردم و خانه خدا بوده است.

الفاسی در ذیل کتاب شفاء الغرام  ذیل حوادث سال 601 نوشته است كه در این سال مسجد الرایه تعمیر شد.(22)ابن فهد در ذیل حوادث سال 801 نوشته است كه در این سال مسجد الرایه تعمیر شد.(23)در سال 852 نیز طى مراسمى از محل مسجد الرایه تا مسعى شمع روشن كرده‏اند.(24)بر پایه نظر عبدالملك بن دهیش محقق كتاب فاكهى، این مسجد همان است كه اكنون در آغاز بازار جودریه- كه ایرانیان آن را بازار ابوسفیان مى‏خوانند- قرار دارد. یك سمت آن به سوى بازار و سمت دیگر در همان طریق مسجد الحرام است. مسجد مزبور بسیار بزرگ است و اكنون به نام مسجد الرایه شناخته مى‏شود كه نامى جدید است.

مسجد الرایه در سال 1361 ه.ق. نیز مجددا بازسازى شده است. آخرین بار در سال 1394 ه.ق.  به دلیل مشكلات طرحهاى توسعه، محل آن اندكى تغییر كرد و اینك به ناحیه شمالى محل سابق انتقال یافته است! مساحت فعلى آن 232 متر مربع است.

0000000000

مسجد الغنم

0000000000

فاكهى از محله‏اى در قرن مسقله كه گاه مصقله هم نوشته مى‏شود یاد كرده و آن محلى است كه رسول خدا-ص- پس از فتح مكه در آنجا نشست و مسلمان شده‏هاى شهر مكه با آن حضرت بیعت كردند.(25)ازرقى آنجا را مسجدى مى‏داند كه پیامبر پس از فتح مكه در آن با مردم بیعت كردند. این مسجد در محله قرن مسقله بوده است. وى مى‏نویسد: این مسجد در قسمت اعلاى مكه نزدیك سوق الغنم در قرن مسقله بوده است.(26)محقق كتاب از ابن ظهیره نقل كرده كه گفته است: و هذا المسجد لا یعرف الآن.(27)اما خود او در مورد دیگرى در پاورقى نوشته است: سوق الغنم در قدیم در وادیى بود كه در شرق كوه الرقمتین قرار داشت و اكنون سوق الجودریه- به قول ایرانیها بازار ابوسفیان- نام دارد. در آنجا مسجد كوچكى است با نام مسجد الغنم، و بعید نمى‏نماید كه همان مسجدى باشد كه ازرقى از آن در محله قرن مسقله یاد كرده است.(28)

گفتنى است كه در ابتداى بازار مزبور، از سمت ‏حرم به سمت بالا، دست چپ، زاویه كوچك حدود دوازده مترى بوده كه مصلى بوده و حدود دو سال پیش خراب شده و مغازه‏اى با نام السریحى للخردوات والهدایا ساخته شده است. در جستجوى محدود ما مسجد دیگرى در این منطقه شناخته نشد. شخصى از مغازه ‏داران آن حدود گفت كه این زاویه نامش زاویة الامام الطبرى بوده است.

از این مسجد هم با عنوان مسجد البیعه یاد شده كه عبدالملك دهیش معتقد بود از میان رفته است.عاتق بن غیث بلادى متخصص تاریخ مكه اظهار داشت كه مسجد البیعه یا مسجد الغنم همان است كه روبروى اداره تلفنخانه، پایین‏تر از پل حجون است. او گفت كه قرن مسقله دقیقا همانجاست. بدین ترتیب به طور دقیق نمى‏توان درباره محل این مسجد سخن گفت.

0000000000

مسجد مختفى

0000000000

تا سالها قبل، مسجدى در پشت‏ خانه آن حضرت در شعب ابى طالب بوده كه به نام‏«مسجد مختفى‏» شناخته مى‏شده است. به نقل فاكهى، خانه ابولهب در كنار خانه خدیجه و رسول خدا- ص- بوده است. (29) او همراه همسرش به آن حضرت آزار مى‏رساندند. فاكهى مى‏نویسد: در خانه خدیجه سنگى خارج از خانه بود كه بنا به نقل سلیم بن مسلم، یا فردى دیگر از مردم مكه، رسول خدا- ص- در وقتى كه مخالفان از خانه عدى بن حمرا و خانه ابولهب سنگ بر خانه آن حضرت مى‏ریختند در پشت این سنگ مخفى مى‏شد. اندازه این سنگ یك ذراع و یك وجب بوده است. (30) این محل به‏«مسجد مختفى‏» شهرت داشته و تا قبل از خراب شدنش، در زمان روى كار آمدن عبدالعزیز سعودى، بناى كوچكى داشته است.

الفاسى از آن با عنوان‏«مسجد المختبى‏» یاد كرده و نوشته است: مسجدى در سوق اللیل در نزدیكى مولد النبى است كه آن را مسجد مختبى گویند و مردم در ایام تولد آن حضرت به آنجا مى‏روند. (31) این هم گفتنى است كه در زمان فاكهى؛ یعنى قرن سوم هجرى، در شعب على بن ابى طالب كه در درون همان شعب ابى طالب قرار دارد مسجدى بوده كه آثارى از رسول خدا- ص- در آن بوده است. فاكهى پس از نقل این خبر مى‏نویسد: كه معراج از شعب ابى طالب بوده است. (32) اكنون این شعب به نام‏«شعب على‏» كه همان امام على بن ابى طالب-ع- است‏ شناخته مى‏شود.

0000000000

مسجد حمزه

0000000000

این مسجد منسوب به حمزه است و در منطقه مسفله، در نزدیكى تلاقى خیابان ابراهیم و خیابان حمزة بن عبد المطلب قرار دارد.

مسجد حمزه، مسجد كوچكى بود و در بازسازى آن، كه به سال 1375 ه.ق. صورت گرفت، مساحتش به 160 متر مربع رسید. حمزة بن عبدالمطلب،عموى رسول خدا- ص- و از سرداران بنام سپاه اسلام بود. او در مكه به رسول خدا- ص- ایمان آورد و سبب تقویت اسلام در مكه شد. بعد از هجرت، در جنگ بدر شجاعانه جنگید و در جنگ احد به شهادت رسید. رسول خدا او را سیدالشهدا نامید.

0000000000

مسجد بلال

0000000000

این مسجد منسوب به بلال است و بر فراز كوه ابوقبیس بوده كه‏ مساحتى حدود یكصد متر مربع داشته است. در طرحهاى جدید توسعه و بناى كاخهایى كه براى میهمانان دولت ‏سعودى بر فراز كوه ابوقبیس ساخته شده، این مسجد از میان رفته و اكنون اثرى از آن بر جاى نمانده است!

بلال بن ابى رباح، از نخستین گروندگان به اسلام بود. او شكنجه‏هاى سختی از سوى مشركان متحمل شد؛ اما مقاومت كرد و با فریاد «اَحد، احد» خود، آنها را آزار داد. وى پس از فتح مكه، بر بام كعبه ایستاد و بانگ اذان سر داد. برخى هم گفته‏اند كه روى كوه ابوقبیس اذان گفته و محل اذان گفتن وى مسجد شده است. چنین به نظر مى‏رسد كه بعدها كسى به یاد و نام بلال این مسجد را بر فراز ابوقبیس ساخته است.

0000000000

مسجد ام هانى

0000000000

ام هانى خواهر امیرمؤمنان-ع- و از زنان معروف قریش است كه زمانى رسول خدا- ص- قصد داشت وى را به همسری بگیرد،اما او به دلایلى عذر آورد و رسول خدا- ص- نیز عذر او را پذیرفت. خانه وى در نزدیكى كوه صفا بود. گفته شده كه خانه وى در توسعه مسجدالحرام در زمان مهدى عباسى به داخل مسجد افتاده است.

ازرقى نوشته است كه بنى هاشم صاحب خانه ام هانى بوده‏اند كه در نزدیكى مناره واقع شده و در توسعه مسجد در زمان مهدى عباسى در سال 167 داخل مسجد قرار گرفت. (33) درى از درهاى مسجدالحرام نیز كه در برابر این خانه بوده به نام ‏« باب ام هانى‏» بنت ابى طالب نامیده مى‏شده ‏است. (34) رسول خدا- ص- پس از فتح مكه، به اولین خانه‏اى كه وارد شد خانه ام هانى بود. بعدها عبدالله بن مسعود هم كه به مكه مى‏آمد به خانه ام هانى مى‏رفت. این نشان مى‏دهد كه خانه او، خانه‏اى بزرگ و اعیانى و محل استقبال از بزرگان بوده است.

با این حال در اواخر قرن نهم از مسجدى با نام مسجد ام هانى در نزدیكى حرم یاد شده (35) كه ممكن است در اصل نزدیك به خانه وى بوده باشد.

0000000000

مسجدى در راه ذى طوى

0000000000

فاكهى مى‏نویسد: در شمار مساجدى كه آثارى از رسول خدا- ص- در آنها هست، مسجدى است در ذى طوى، در سر دو راهى تنعیم و جده. مصحح در پاورقى نوشته است كه این مسجد دست راست كسى قرار داشت كه به سمت ذى طوى مى‏رفت، درست‏ سر دو راهى تنعیم- جده. اما در توسعه خیابان از بین رفته است!؟ (36)

0000000000

مسجد ابوبكر

0000000000

یكى دیگر از مساجد قدیمى مكه، مسجدى است منسوب به ابوبكر؛ گفته‏اند كه رسول خدا- ص- به هنگام هجرت، كه در شب به سوى غار ثور مى‏رفت و ابوبكر وى را همراهى مى‏كرد، حركت‏ خود را از آنجا آغاز نمود. این مسجد نیز در منطقه مسفله در نزدیكى مسجد حمزه قرار دارد. مسجد مزبور از قرن سوم به این سو، در مصادر تاریخى یاد شده است.

مسجد فعلى در محل قبلى مسجد بنا شده و فاصله آن تا مسجدالحرام چند صد متر و مساحت آن در حدود 160 متر مربع است.

0000000000

پى‏نوشت ها:

1- اقتضاء صراط المستقیم، ص 424.

2- تاریخ المدینة المنوره،ج 1، ص 57 .

3- فاكهى، اخبار مكه،ج 5، ص 91.

4- مجموع فتاوى و مقالات بن باز،ج 3، ص 334 .

5- جن/1 و 2.

6- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 180 و 181/ ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 286 و 287 .

7- الرحله، ص 164.

8- اتحاف الورى،ج 3، ص 172.

9- اتحاف الورى،ج 4، ص 20.

10- مكه فى وجدانى، ص 102.

11- اتحاف الورى،ج 4، ص 20.

12- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 290.

13- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 202.

14- مكه فى وجدانى، ص 99.

15- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، صص 34 و 35 .

16- فاكهى مى‏گوید: بطحا منطقه میان مسجد حرس(جن) تا باغ خرمان(شهردارى فعلى مكه پایین‏تر از میدان معابده) است. اینجا را ابطح مى‏گویند. اخبار مكه،ج 3، ص 79 .

17- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، صص 27-30 .

18- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 201.

19- مكه فى وجدانى، ص 101. در كتاب‏«مكة فى القرن الرابع عشر» از آن با نام‏«مسجد الدندراوى‏» یاد شده كه باید خطا باشد.

20- تمامى مشاعر مقدسه در قسمت معلاة  قرار دارد و به همین دلیل آن بخش بر بخش مسفله برترى و فضیلت دارد. فاكهى،اخبار مكه،ج 3، ص 99.

21- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 19.

22- شفاء الغرام،ج 1، ص 261/ العقد الثمین،ج 5، ص 290.

23- اتحاف الورى،ج 3، ص 416/ العقد الثمین،ج 7، ص 76.

24- اتحاف الورى،ج 4، ص 278.

25- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 137.

26- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 201.

27- همان.

28- همان ، ص 271.

29- فاكهى، اخبار مكه،ج 3، ص 270.

30- مهمان، ج 4، ص 7 .

31- العقد الثمین،ج 1، ص 65 .

32- فاكهى، اخبار مكه،ج 4، ص 33 .

33- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 234.

34- ازرقى، اخبار مكه،ج 2، ص 91.

35- غایة المرام باخبار سلطنة البلدالحرام، ج 2، ص 558 .

36- فاكهى، اخبار مكه، ص 27.

0000000000

مساجد اطراف مكه

0000000000

مسجد تنعیم

0000000000

در راه مكه- مدینه، منطقه‏اى است به نام نعمان كه در میان دو كوه ناعم و نعیم قرار گرفته است. این منطقه حدود دو فرسنگ با مكه فاصله دارد. تنعیم نام درختى است كه در بادیه شناخته شده است.

مسجدى كه در این ناحیه وجود دارد و به نام مسجد تنعیم شناخته مى‏شود، از میقاتهاى عمره مفرده است. زمانى این مسجد به نام مسجد عایشه هم شهرت یافته؛ زیرا رسول خدا- ص- به او دستور داده بود تا از این محل مُحرم شود.

مسجد تنعیم در قرون گذشته مورد توجه مورخان و سفرنامه نویسان بوده و بارها بازسازى شده است. از جمله بازسازیها در دوره عثمانى انجام گرفته، ولى فاقد سقف بوده است. در سال 1398 ه.ق. ، این مسجد بار دیگر بازسازى شد و مساحت آن حدود 1200 متر است.

مسجد على (ع) در تنعیم

از این مسجد جز یك یادداشت مختصر چیزى نداریم و آن همان است كه ابن فهد درباره ابن زبیر و محل مُحرم شدن او آورده است: " عبدالله بن زبیر از محلى در برابر مسجد عایشه كه به مقدار یك تیر از آنجا فاصله داشته، مُحرم شد و این محل نزدیك مسجدى بود كه منسوب به على(ع) بوده است." (1) گفتنى است كه وى این مطلب را در ذیل حوادث سال 64 هجرى آورده است.

0000000000

مسجد جعرانه

0000000000

یكى دیگر از میقاتهاى عمره مفرده، منطقه جعرانه است. رسول خدا- ص- پس از بازگشت از جنگ حنین براى مدتى قریب به پانزده روز در جعرانه توقف نمود و غنایم جنگ با هوازن را میان مردم تقسیم كرد. در جعرانه مسجدى وجود دارد كه به نام مسجدالرسول معروف است. درباره این كه آیا رسول خدا- ص- در محل فعلى این مسجد نماز گزارده است، روایت تاریخى خاصى وجود ندارد، جز آن كه آن حضرت چندین روز در این منطقه بوده است.

مسجدالرسول در سمت چپ وادى جعرانه قرار دارد. این مسجد در سال 1263 ه.ق. توسط همسر یكى از شاهان حیدرآباد هند بازسازى شد كه از وى كتیبه‏اى نیز در مسجد به یادگار مانده است. مسجد جعرانه بار دیگر در سال 1370 و سپس در سال 1384 ه.ق.، توسط وزارت اوقاف سعودى در مساحت بیشترى بازسازى شد. مساحت فعلى مسجد1600 متر مربع و معمارى آن شبیه مسجد تنعیم است.

0000000000

مسجد شجره

0000000000

جداى از مسجد شجره كه میقات است و جداى از مسجد الشجره كه در داخل شهر مكه قرار دارد، مسجدى دیگر با همین نام در منطقه حدیبیه در نزدیكى مكه بوده است. مى‏دانیم كه رسول خدا- ص- در سال ششم هجرت براى انجام عمره به مكه آمد، اما مشركان مانع شدند و آن حضرت براى این كه با آنها درگیر نشود، راه را به طرف غرب كج كرد و در حدیبیه كه در مسیر قدیمى جده واقع است، توقف كرد و سپس نماینده‏اى به مكه فرستاد و پس از آن كه این نماینده باز نگشت، در زیر درختى با اصحاب خود بیعت كرد تا در برابر دشمن بایستند. این بیعت را به نام بیعت رضوان و بیعت ‏شجره مى‏شناسند. با بازگشت نماینده رسول خدا- ص-جنگ منتفى شد و پس از آن صلح حدیبیه به امضا رسید.

در جاى این درخت، مسجدى بوده است كه شجره نامیده مى‏شد و توسط دولت‏ سعودى تخریب گردید. درخت مزبور نیز توسط خلیفه دوم از ریشه كنده شد! (2) فاكهى از مسجدى در حدیبیه یاد كرده كه نامش مسجد آل كرز بوده و مردم بر این باور بوده‏اند كه رسول خدا- ص- در آنجا نماز خوانده است. (3)

0000000000

مسجد غدیر خم

0000000000

در سه مایلى منطقه جحفه، در محل غدیر خم، جایى كه رسول خدا- ص- على بن ابى طالب را به امامت منصوب كرد، مسجدى با نام ‏«مسجد غدیر» بوده است. در روایات اهل بیت علیهم السلام از این مسجد یاد شده و نماز خواندن در آن توصیه گردیده است. (4) گزارش این مسجد در قرنهاى مختلف، در كتابهاى تاریخى ثبت است. به دلیل روایات مربوط به مسجد غدیر، فقهاى شیعه در آثار خود استحباب خواندن نماز توسط زائران را در این مسجد یاد آور شده‏اند. (5)

0000000000

مسجد البيعه درمكه

0000000000

پيش از اين اشاره كرديم كه براى نخستين بار مسلمانان يثرب در مكه،در محل جمره عقبه با رسول خدا-ص- بيعت كردند و پس از آن بود كه اسلام در مدينه گسترش يافت،در محل اين بيعت،مسجدى ساخته شده كه به نام‏«مسجد البيعه‏»شهرت يافته است.

بناى فعلى،بسيار كهن است و كتيبه‏اى كوفى در آن وجود دارد.اين مسجد به نقل از ابن فهد، در سال 144 ه.ق.ساخته شده است.وى در ذيل حوادث آن سال نوشته است:در اين سال مسجدى بنا شد كه آن را مسجد البيعه مى‏نامند;اين مسجد در نزديكى عقبه قرار دارد،جايى كه حد نهايى منا از طرف مكه است.محل آن هم در شعبى است كه دست چپ كسى است كه از منا به سوى مكه مى‏رود.فاصله مسجد البيعه تا جمره عقبه يك غلوه يا اندكى بيشتر است. (6) غلوه فاصله‏اى است كه يك تير مى‏رود.همو در ذيل حوادث سال 620 مى‏نويسد كه خليفه عباسى مستنصر بالله،در اين سال مسجد البيعه را كه در نزديكى منا است تعمير كرد. (7)

0000000000

مسجد البيعه

0000000000

از مساجد مورد توجه حجاج طى قرنها بوده است.ابن تيميه كه سنت زشت دورى از اماكن متبرك را پايه گذارى كرده به صراحت از اين مسجد و اين كه محل متبرك باشد بدگويى كرده است. (8) اين نشان مى‏دهد كه در عصر وى مسلمانان به شدت به اين مسجد علاقه‏مند بوده‏اند.

مساحت مسجد در آخرين بازسازى 375 متر مربع و بدون سقف بوده است.سزاوار است تا حجاجى كه چند روزى را در منا هستند،سرى‏به اين مسجد زده و با آمد و شد خود اين مسجد مهم تاريخى را از مظلوميت بدر آورند،زيرا همانطور كه گفته شد از محل اين مسجد است كه اسلام از حصار تنگ مكه بيرون آمده به محيط مدينه نفوذ كرد و راه پيروزى را به سرعت طى كرد.فاكهى در كتاب اخبار مكه خود به طور مفصل داستان بيعت عقبه را ذيل عنوان مسجد البيعه آورده و اسامى كسانى از انصار را كه در آن شب ترسناك در عقبه با رسول خدا-ص-بيعت كردند ياد كرده است. (9)

0000000000

مسجد النحر

0000000000

در منا مسجد ديگرى به نام مسجد الكبش يا مسجد النحر بوده كه در ميان جمره اولى و جمره وسطى قرار داشته است.وجه تسميه آن از اين قرار بود كه در آنجا خداوند به جاى اسماعيل-ع-ذبيحى براى ابراهيم-ع-فرستاد.همچنين،گفته شده كه رسول خدا-ص-در اين مسجد نماز ظهر را بجاى آورده و قربانى خود را در كنار مسجد ذبح كرده است.

0000000000

مسجد كوثر

0000000000

مسجد كوثر يكى ديگر از مساجد منا بود و گفته‏اند كه سوره كوثر در اين مسجد بر رسول خدا-ص-نازل شد.اين مسجد در جريان ساختمان پلهايى كه در اطراف منا ايجاد شده،از بين رفته است.

0000000000

مسجد صفايح

0000000000

در جنوب مسجد خيف و در دامنه كوه صفايح،مسجدى بوده به نام‏«مسجد صفايح‏».در اين مسجد،غارى بوده كه آن را به نام‏«غار مرسلات‏»مى‏شناخته‏اند.گفته‏اند كه سوره مرسلات در اين محل نازل شده است.

0000000000

پى‏نوشت ها:

1- اتحاف الورى،ج 2، ص 76.

2- فاكهى، اخبار مكه،ج 5، صص 77 و 78 .

3- فاكهى، اخبار مكه،ج 5، ص 82 .

4- الكافى،ج 4، ص 566/ من لا یحضره الفقیه،ج 2، ص 335 .

5- فهرستى از این اقوال فقها را ملاحظه فرمایید در مقاله‏«مسجد غدیر» از محمد جعفر طبسى، فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 12، صص 140- 138/ مقاله مفصلى در تعیین محل غدیر در مجله‏«تراثنا»، ش 25، توسط استاد شیخ عبدالهادى الفضلى نوشته شده است.

6-اتحاف الورى،ج 2،ص 180

7-اتحاف الورى،ج 3،ص 38

8-اقتضاء صراط المستقيم،ص 426

9-فاكهى،اخبار مكه،ج 4،ص 245-231

0000000000

مسجد خيف ؛محل عبادت ٧٠پيامبر

0000000000

مسجد خيف از نخستين مساجد دوران اسلامي است كه در مكه و در منطقه مني واقع شده است،و گفته شده اين مسجد محل عبادت ٧٠پيامبر و مدفن حضرت آدم (ع) است. در سال پنجم هجرت، مشركان مكه به تحريك يهوديان، پيمان اتحادي را با برخي از قبايل عرب امضا كردند تا به مدينه حمله كنند و ريشه اسلام را بركنند. محلي كه آنان براي امضاي اين پيمان انتخاب كردند، جايي بود كه بعدها مسجد خيف در آن جا بنا شد. اين بدان معناست كه در محلي كه مشركان پيمان ضد اسلام بستند، مسجدي بنا شد كه تا ابد شكست اتحاد قريش با قبايل عرب را فرياد كند. «خيف» به محلي گفته مي شود كه در آنجا از شدت كوهستاني بودن منطقه كاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نيامده است. چنين منطقه اي در دامنه كوه صفايح قرار گرفته و مسجد نيز در همين ناحيه ساخته شده است. خطبه مهم رسول خدا (ص) در حجة الوداع در اين مسجد خوانده شد كه در روايات متن آن خطبه نقل شده است. در روايات ديگر نيز آمده كسي كه در مني است، تا مي تواند نمازهايش را در مسجد خيف بخواند، چرا كه در آن هفتاد پيامبر نماز خوانده اند كه حضرت موسي (ع) و حضرت عيسي (ع) از جمله آن ها هستند. در برخي از روايات محل دفن آدم (ع) را نيز مسجد خيف عنوان كرده اند. محل نماز پيامبر اسلام (ص) در اين مسجد، جلوي مناره كنوني است. در گذشته گنبد بزرگي بر فراز آن بوده است كه اكنون وجود ندارد. به گزارش مهر،مسجد خيف از نخستين مساجد است. در سال ٢٤٠هجري قمري سيل آن را تخريب كرد. بعدها به جاي آن مسجدي بنا و سيل بندي نيز ساخته شد تا حفاظي براي مسجد باشد. مساحت مسجد در آن زمان ١٥٠٠متر مربع بوده است. در اطراف مسجد خيف، رواق هاي كوچكي نيز بوده است، اين مسجد در سال ٥٥٦هجري قمري بازسازي شد. مسجد خيف در قرن نهم هجري بناي با شكوهي داشته است و تا پيش از اين بازسازي، يك چهار ديواري داشت. وسط آن بقعه اي بوده كه مناره هم داشته و مشهور به مقام ابراهيم بوده است. آخرين بازسازي مسجد در سال ١٣٩٢هجري قمري با بناي نسبتا بزرگ و رواق هاي متعدد و مساحتي در حدود ٢٣هزار و ٦٦٠متر مربع انجام شد. در اين مسجد تنها در ايام مني باز و در طول سال بسته است.

0000000000

روزنامه خراسان 87.9.13

0000000000

مستحبّات مسجد خَيفْ:

0000000000

1 . مستحبّ است حاجى نمازهاى شبانه روزى خود را چه واجب وچه مستحب در مسجد خَيفْ بخواند، و بهترين محلّ جايگاه نماز نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد كه از مناره تا سى ذراع از طرف قبله واز سمت راست وچپ و پشت سر قرار دارد.

2 . صد مرتبه سُبْحانَ الله گفتن.

3 . صدمرتبه لا إِلهَ إِلاَّ الله گفتن.

4 . صد مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ گفتن.

5 . خواندن شش ركعت نماز در جايگاه اصلى مسجد، و بهتر است اين نماز را هنگام مراجعت به مكّه روز سيزدهم انجام دهد.

0000000000

قربانگاه منا

0000000000

محل قربانگاه كه درسالهاي اخير ساخته شده داراي سالنهاي متعدد است براي نگهداري گوسفند وشتر جهة فروش به حجاج وذبح وپوست كندن وبسته بندي گوشتها وتحويل به سردخانه وانتقال به محلهاي فقيرنشين كه بحمدالله باپافشاري مسئولين جمهوري اسلامي ازآن وضعيت نابسامان سالهاي قبل خارج شده است

درروزعيدقربان تمام حجاج نمي توانند بروندبراي ذبح و قرباني بلكه ازهركارواني چندنفري كه عبارت است ازروحاني كاروان ومديركاروان ويكي دونفرازخدمه ويكي دونفراز زائرين ميروند وبه نيابت ازهرزائري گوسفندي تهيه و ذبح ميكنند وبوسيله موبايل به كاروان اطلاع ميدهند كه به نيابت از فلان وفلان قرباني شده است بروند حلق ياتقصيركنند

0000000000  

فلسفه تكبيرات در منى

0000000000

مى دانيم از دستورهائى كه در مورد عيد اضحى در روايات اسلامى آمده است تكبيرات مخصوصى است كه همه مسلمانان ، چه آنها كه در مراسم حج شركت كرده اند و در منى هستند، و چه آنها كه در ساير نقاط مى باشند، بعد از نمازها مى گويند (منتهى كسانى كه در منى باشند بعد از 15 نماز كه نخستين آن نماز ظهر روز عيد است و كسانى كه در غير منى باشند بعد از 10 نماز تكرار مى كنند) و صورت تكبيرات چنين است :

الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله ، و الله اكبر، الله اكبر، و لله الحمد، الله اكبر على ما هدانا، و هنگامى كه اين دستور را با حديثى كه سابقا نقل كرديم مقايسه مى كنيم مى بينيم در حقيقت اين تكبيرات مجموعه اى است از تكبيرات جبرئيل و اسماعيل و پدرش ابراهيم و چيزى افزون بر آن .

و به تعبير ديگر اين تعبيرات خاطره پيروزى ابراهيم و اسماعيل را در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده مى كند، و به همه مسلمانان چه در منى و چه در غير منى الهام مى بخشد.

ضمنا از روايات اسلامى معلوم مى شود كه نامگذارى سرزمين منى به اين اسم به خاطر آن است كه ابراهيم هنگامى كه به اين سرزمين رسيد و از عهده امتحان برآمد جبرئيل به او گفت هر چه مى خواهى از پروردگارت بخواه ، او از خدا تمنى كرد كه دستور دهد به عنوان فداى فرزندش اسماعيل قوچى را ذبح كند، و اين تمناى او انجام شد.

0000000000

حج يك عبادت مهم انسان ساز

0000000000

سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است ، يك سفر الهى است ، يك ميدان گسترده خودسازى و جهاد اكبر است .

مراسم حج در واقع عبادتى را نشان مى دهد كه عميقا با خاطره مجاهدات ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر آميخته است ، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم بسيارى از مراسم آن به صورت معما در مى آيد، آرى كليد حل اين معما توجه به اين آميختگى عميق است .

هنگامى كه در قربانگاه در سرزمين منى مى آئيم تعجب مى كنيم اين همه قربانى براى چيست ؟ اصولا مگر ذبح حيوان مى تواند حلقه اى از مجموعه يك عبادت باشد؟!

اما هنگامى كه مساءله قربانى ابراهيم را به خاطر مى آوريم كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره عمرش را در اين ميدان در راه خدا ايثار كرد، و بعدا سنتى به عنوان قربانى در منى به وجود آمد، به فلسفه اين كار پى مى بريم .

قربانى كردن رمز گذشت از همه چيز در راه معبود است ، قربانى كردن مظهرى است براى تهى نمودن قلب از غير ياد خدا، و هنگامى مى توان از اين مناسك بهره تربيتى كافى گرفت كه تمام صحنه ذبح اسماعيل و روحيات اين پدر

و پسر به هنگام قربانى در نظر مجسم شود، و آن روحيات در وجود انسان پرتو افكن گردد.

هنگامى كه به سراغ جمرات (سه ستون سنگى مخصوصى كه حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران مى كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها مى زنند) اين معما در نظر ما خودنمائى مى كند كه پرتاب اينهمه سنگ به يك ستون بى روح چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ و چه مشكلى را حل مى كند؟ اما هنگامى كه به خاطر مى آوريم اينها ياد آور خاطره مبارزه ابراهيم قهرمان توحيد با وسوسه هاى شيطان است كه سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان جهاد اكبر گرفتار سستى و ترديد كند، اما هر زمان ابراهيم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت ، محتواى اين مراسم روشنتر مى شود.

مفهوم اين مراسم اين است كه همه شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اكبر با وسوسه هاى شياطين روبرو هستيد، و تا آنها را سنگسار نكنيد و از خود نرانيد پيروز نخواهيد شد.

اگر انتظار داريد كه خداوند بزرگ همانگونه كه سلام بر ابراهيم فرستاده و مكتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتى كند بايد خط او را تداوم بخشيد.

و يا هنگامى كه به صفا و مروه مى آئيم و مى بينيم گروه گروه مردم از اين كوه كوچك به آن كوه كوچكتر مى روند، و از آنجا به اين باز مى گردند، و بى آنكه چيزى به دست آورده باشند اين عمل را تكرار مى كنند، گاه مى دوند، و گاه راه مى روند، مسلما تعجب مى كنيم كه اين ديگر چه كارى است ، و چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟!

اما هنگامى كه به عقب بر مى گرديم ، و داستان سعى و تلاش آن زن با ايمان هاجر را براى نجات جان فرزند شيرخوارش اسماعيل در آن بيابان خشك و سوزان به خاطر مى آوريم كه چگونه بعد از اين سعى و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانيد چشمه زمزم از زير پاى نوزادش  جوشيدن گرفت ، ناگهان چرخ زمان به عقب بر مى گردد، پرده ها كنار مى رود، و خود را در آن لحظه در كنار هاجر مى بينيم ، و با او در سعى و تلاشش همگام مى شويم كه در راه خدا بى سعى و تلاش كسى به جائى نمى رسد!

و به آسانى مى توان از آنچه گفتيم نتيجه گرفت كه حج را بايد با اين رموز تعليم داد، و خاطرات ابراهيم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد، تا هم فلسفه آن درك شود و هم اثرات عميق اخلاقى حج در نفوس حجاج پرتوافكن گردد، كه بدون آن آثار، قشرى بيش  نيست .

0000000000

عيد قربان تجلي اوج عشق و ايمان

0000000000

عيد قربان؛ عيد رهايي و عيد آزادي و رستگاري است: رهايي از وابستگي ها و رستگاري از نفس خويشتن. در روز عيد قربان، حج گزار از آن چه غير خداست و از همه دلبستگي هاي اين جهاني در مي گذرد. او اسماعيل وجودش؛ يعني عزيزترين پاره وجودش را در راه خدا و به فرمان او قرباني مي كند. از اين رو، عيد قربان، عيد مردن و زنده شدن نيز هست. انسان چيزي را قرباني مي كند؛ يا چنان كه گفته شد عزيزترين پاره وجودش را مي دهد تا چيزي برتر بگيرد و دوباره زنده شود. اما اين زندگي و تولد دوباره وابسته به شناختي است كه هر كس از خود دارد. در اين جا شناختي كه از همه بيشتر به انسان كمك مي كند؛ و مي تواند راهي به رهايي باشد، خودشناسي است. در اين ديگرشناسي، روان شناسي و... به كار نمي آيند؛ چون اگر خود را بشناسي مي تواني دلبستگي هايت را هم بشناسي و آن گاه به نجات و رستگاري برسي. عيد قربان پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (جايگاه آگاهي و شعور) و مني (سرزمين تمناها و رسيدن ها) فرا مي رسد. از اين رو مرحله نهايي يك سفر دور و دراز است.قربان عيد شادمانه اي است كه چون حسن ختامي زيبا، در پايان آيين حج آمده و به آن شكوهي بي كران بخشيده است. همچنين مي توان گفت عيد قربان، عيد پيشكش است و قرباني پيشكش ناچيز يك عاشق فاني است براي يك معشوق ازلي و ابدي.

اما علاوه بر اين بيان هاي شاعرانه صاحب نظران ديني عيد قربان را از منظر فلسفي و اعتقادي نيز بررسي كرده اند كه در اين جا برخي از اين نظريات مي آيد.

0000000000

بالاترين مرتبه تقوا

0000000000

حجت الاسلام محمدي ري شهري درباره فلسفه قرباني كردن در مناسك حج معتقد است؛ راز و رمزهاي قرباني كه يكي از مناسك حج است، پيام ها و نكته هاي قابل  توجهي براي زائران خانه خدا و امت اسلام دارد.

قرباني هم فلسفه عبادي و عرفاني دارد و هم فلسفه سياسي و اقتصادي. نخستين حكمت روشن قرباني كه در قرآن به آن اشاره شده، بالاترين مراتب تقواست.

در آيه ٢٧ سوره حج مي خوانيم «لن ينال الله لحومها و لادماء ها ولكن يناله التقوي» يعني خون و گوشت قرباني كه جزو مناسك مني است به خدا نمي رسد؛ بلكه روح عمل است كه تقرب آور است و تقواي اين كار به خدا مي رسد. عمل قرباني كردن در واقع يك حكم دارد. يك حكمت، حكم آن كشتن يك گوسفند و حكمت آن بالا رفتن تقواست.همان طور كه اشاره شد تقوا مراتبي دارد و قرباني مي تواند اشاره به بالاترين مراتب تقوا باشد.

يك مرتبه از تقوا اجتناب از گناهان است؛ مرحله بالاتر اجتناب از مطلق كارهاي ناپسند چه گناه و چه مكروه است و بالاترين مرتبه اش اين است كه در دل انسان جز محبت و عشق به خدا و ارزش هاي ديني چيزي نباشد كه «دل حرم خداست».

حجت الاسلام ري شهري به نكته ديگري هم در اين باره اشاره مي كند و مي گويد: در فلسفه قرباني كردن، نكته مهم ديگري هم قابل توجه است كه اغلب به آن توجه نمي شود و آن اين كه قلمرو معرفت انسان نسبت به مصالح امور محدود است هنگامي كه ابراهيم (ع) مورد خطاب قرار گرفت كه برو فرزندت را بكش، از خدا نپرسيد كه براي چه بكشم؟ علت كار را نپرسيد، بلكه هرچه خدا گفت همان را انجام داد. بنابراين وقتي انسان كاري را در راه خدا انجام داد، ضرورتي ندارد فلسفه اش را بداند. زيرا انسان به راز و رمزهاي همه چيز آگاه نيست. البته انسان هرچه در فرمان ها و دستورهاي خداوند بيشتر تأمل كند، راز و رمز آن بيشتر كشف مي شود؛ ولي معنايش اين نيست كه اگر انسان در يك جا فلسفه دستوري را نتوانست بفهمد از انجام آن سر باز زند.

0000000000

روز پيروزي بر هواي نفس

0000000000

همچنين حجت الاسلام محسن قرائتي در كتاب «حج» درباره معنا و مفهوم قرباني كردن مي نويسد: عيد قربان، يعني پيروزي وظيفه بر غريزه؛ غريزه فرزند دوستي به ابراهيم(ع) مي گويد: اسماعيل را ذبح نكن، اما وظيفه مي گويد: اين كار را انجام بده. حضرت ابراهيم در اين دو راهي، رضاي خداوند و وظيفه را بر تمايلات شخصي و غريزه خود پيروز كرد. بنابراين بايد آن را عيد بگيرد.

اگر در حديث مي خوانيم: «هر روز كه در آن معصيت نشود، عيد است» به همين معناست كه در برابر جاذبه هاي هواي نفس و تهديد ها و تطميع هاي طاغوت هاي خارجي، انسان تنها در خط خدا قرار گيرد و بر سر خواسته همه شيطان هاي دروني و بيروني پا نهد كه آن روز را بايد عيد بگيرد. آري، عيد قربان، روز پيروزي عقل و وحي بر هوا و هوس است. حضرت ابراهيم(ع) بچه دار نمي شد، خداوند به او فرزندي مرحمت فرمود، هنوز دوران كودكي فرزند بود كه فرمان خدا رسيد كه فرزند و مادرش را بايد در بيابان هاي بي آب و گياه مكه رها كني و خودت هم از آنان جدا شوي. حضرت ابراهيم(ع)، اين مادر و فرزند را در ميان كوه هاي داغ مكه تنها گذاشت و رفت و هرچند مدتي، سري به آنان مي زد. اكنون كه كودكش نوجوان و بهترين نورچشم ابراهيم است، باز فرمان مي رسد كه بايد با دست خود، او را ذبح كني؛ ابراهيم(ع) در فرمان خدا شك نمي كند، فلسفه و دليل نمي پرسد، معطل هم نمي شود، برخلاف ما كه اگر دستور مخالف تمايلات نفسانيمان، صادر شود يا در اصل فرمان شك مي كنيم و يا در مراد و غرض از فرمان و يا دنبال دليل و فلسفه آن هستيم.

اسلام مسلمان وارسته مي خواهد نه مسلمان وارفته؛ اسلام مسلمان شجاع مي خواهد نه ترسو؛ روز عيد است. روزي كه با سنگ ها دشمن بيرون را مي كشي و با كارد و چاقو و ذبح گوسفند، هواي نفس را.

0000000000

داستان ايمان

0000000000

اما داستان قرباني كردن به اين جا ختم نمي شود و با تأمل در آن مي توان به لايه هاي ديگر آن دست يافت. از جمله اين كه قرباني كردن انسان براي خدا در گذشته هاي دور يك آيين بشري بوده و حد اعلاي عبادت به شمار مي رفته است. اما در دين ابراهيم، اين سنت به شكل بسيار معناداري تغيير مي كند؛ چون در اين جا پس از يك آزمون دشوار و در حالي كه ابراهيم(ع) اين آمادگي را دارد تا فرزند خود را به قربانگاه ببرد خداوند گوسفندي را مي فرستد تا به جاي او ذبح شود. در اين جا ديگر صحبت از نياز خدا به انسان معنايي ندارد. بلكه صحبت از نياز انسان است كه براي كمال بايد تا به اين پايه آمادگي كسب كند. براساس اين تعبير است كه گفته مي شود در واقع قرباني كردن، داستان كمال انسان است. داستان اين كه انسان بايد براي رسيدن به اين كمال به درجه بالايي از ايمان برسد. اگر ابراهيم ذره اي ترديد مي كرد و در ايمان او خللي وارد مي شد ديگر او «ابراهيم» نبود؛ ولي او توانست در سخت ترين لحظه ايمان خود را حفظ كند.

0000000000

اطعام فقراء

0000000000

در قرآن در آيه هاي ٢٨ و ٢٩ سوره حج آمده است: و در ميان مردم ندا در ده براي حج كه پياده و سواره از هر راه دوري بيايند تا شاهد منافع بسياري براي خود باشند و نام خدا را در روزهاي معلومي ياد كنند بر آن چه خدا ايشان را از چهارپايان روزي كرده است. پس از گوشت آن بخوريد و سختي كشيده فقير را از آن اطعام كنيد.

محمدجواد موسوي غروي مولف كتاب «قرباني درمني» با استناد به اين آيات و آيات ديگر از قرآن مي نويسد كه ما وقتي در علت تشريع قرباني تأمل مي كنيم اين حقيقت روشن مي شود كه معقول نيست خداي متعال موضوعي را كه عقلا و شرعا حرام است، يعني اسراف و تبذير را يك عبادت قرار دهد و درمي يابيم كه علت اصلي و غايي وجوب قرباني ، اطعام است.سپس اين نويسنده راهكارهايي براي جلوگيري از اسراف و تبذير ارائه مي دهد، ولي راه هاي جايگزين هيچ كدام مورد قبول واقع نشده است؛ حال آن كه به اعتقاد اين نويسنده در شرايط كنوني و در وقتي كه جمعيت حجاج ميليوني شده است از روش هاي ديگري مثل صدقه دادن، مي توان به جاي قرباني استفاده كرد؛ ولي همان طور كه گفته شد، اين موضوع به دليل همان معاني و مفاهيمي كه در فلسفه قرباني كردن وجود دارد و به دليل اين كه بيانگر بسياري از راز و رمزهاي ايمان انسان به خداست، موضوعي نيست كه بتوان به سادگي از آن گذشت يا روش هاي ديگر را بر اصل آن رجحان داد.چنان كه حجت الاسلام ري شهري نماينده مقام معظم رهبري در حج مي گويد: عظمت حج در سراسر اين مراسم باشكوه وجود دارد. انساني كه براي حج آمده است بايد بداند كه در حج چه خبر است تا آن را با آن خلوص انجام دهد. اگر اسرار حج را نداند خلوصش نيز محدود مي شود.

بنابراين حاجي بايد بداند كه اعمال صوري او باطن و مفهومي دارد.اميد است كه ما نيز بتوانيم از طريق تأمل در اين آيين پرشكوه از سطح آن ها بگذريم و به معاني بي كران دروني آن دست

0000000000

روزنامه خراسان 87.9.18

0000000000

ابراهيم وقرباني درمنا

0000000000

َفلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ«صافات102» هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ«103» هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد...وَنَادَینَاهُ أَنْ یا إِبْرَاهِیمُ«104» او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«105» آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا می‌دهیم!

0000000000

تفسيرنمونه :

0000000000

ابراهيم بعد از اداى رسالت خويش  در بابل از آنجا هجرت كرد، و نخستين تقاضايش از پروردگار اين بود كه فرزند صالحى به او عطا فرمايد، زيرا تا آن روز صاحب فرزندى نشده بود.

نخستين آيه مورد بحث سخن از اجابت اين دعاى ابراهيم به ميان آورده ، مى گويد: ما او را به نوجوانى حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم (فبشرناه بغلام حليم ).

سرانجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را كه در انتظار فرزندى صالح سالها چشم به راه بود روشن ساخت دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسيد.

در اينجا قرآن مى گويد: هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد (فلما بلغ معه السعى ).

يعنى به مرحله اى رسيد كه مى توانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و كوشش كند و او را يارى دهد.

بعضى سعى را در اينجا به معنى عبادت و كار براى خدا دانسته اند، البته سعى مفهوم وسيعى دارد كه اين معنى را نيز شامل مى شود ولى منحصر به آن نيست ، و تعبير معه (با پدرش ) نشان مى دهد كه منظور معاونت پدر در امور زندگى است .

به هر حال به گفته جمعى از مفسران ، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود كه ابراهيم خواب عجيب و شگفت انگيزى مى بيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشان است ، در خواب مى بيند كه از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قربانى كند و سر ببرد.

ابراهيم وحشتزده از خواب بيدار شد، مى دانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه هاى شيطانى دور است ، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد كه تاكيدى بود بر لزوم اين امر و فوريت آن .

مى گويند نخستين بار در شب ترويه (شب هشتم ماه ذى الحجه ) اين خواب را ديد، و در شبهاى عرفه و شب عيد قربان (نهم و دهم ذى الحجه ) خواب تكرار گرديد، لذا براى او كمترين شكى باقى نماند كه اين فرمان قطعى خدا است .

ابراهيم كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سرافراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجوانى برومند شده است با دست خود سر ببرد!

ولى بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند، رو به سوى او كرد و گفت : فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم بنگر نظر تو چيست ؟! (قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذا ترى ).

فرزندش كه نسخه اى از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى استقبال كرد، و با صراحت و قاطعيت گفت : پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا كن (قال يا ابت افعل ما تؤ مر).

و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت (ستجدنى ان شاء الله من الصابرين ).

اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معنى است و چه ريزه كاريهائى در آن نهفته است ؟.

از يكسو پدر با صراحت مساءله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مى كند و از او نظر خواهى مى كند، براى او شخصيت مستقل و آزادى اراده قائل مى شود، او هرگز نمى خواهد فرزندش را بفريبد، و كوركورانه به اين ميدان بزرگ امتحان دعوت كند او مى خواهد فرزند نيز در اين پيكار بزرگ با نفس شركت جويد، و لذت تسليم و رضا را همچون پدر بچشد!

از سوى ديگر فرزند هم مى خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمى گويد مرا ذبح كن ، بلكه مى گويد هر ماموريتى دارى انجام ده ، من تسليم امر و فرمان او هستم ، و مخصوصا پدر را با خطاب يا ابت ! (اى پدر!) مخاطب مى سازد،

تا نشان دهد اين مساءله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمى كاهد كه فرمان خدا حاكم بر همه چيز است .

و از سوى سوم مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالى ترين وجهى نگه مى دارد، هرگز به نيروى ايمان و اراده و تصميم خويش تكيه نمى كند، بلكه بر مشيت خدا و اراده او تكيه مى نمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردى و استقامت مى طلبد.

و به اين ترتيب هم پدر و هم پسر نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزى كامل مى گذرانند.

در اين ميان چه ها گذشت ؟ قرآن از شرح آن خوددارى كرده ، و تنها روى نقاط حساس اين ماجراى عجيب انگشت مى گذارد.

بعضى نوشته اند: فرزند فداكار براى اينكه پدر را در انجام اين ماموريت كمك كند، و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد، هنگامى كه او را به قربانگاه در ميان كوههاى خشك و سوزان سرزمين منى آورد به پدر گفت : پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم ، مى ترسم از پاداشم كاسته شود!

پدر جان كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!

پدرم قبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود، چرا كه بيم دارم چون مادرم آنرا ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.

آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى او است ، چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت ، و هر گاه دلتنگ شود آنرا در آغوش  مى فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.

لحظه هاى حساسى فرا رسيد، فرمان الهى بايد اجرا مى شد، ابراهيم كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد، و گونه هايش را بوسه داد و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند، گريه اى كه بيانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود.

قرآن همين اندازه در عبارتى كوتاه و پر معنى مى گويد: هنگامى كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد ... (فلما اسلما و تله للجبين ).

باز قرآن اينجا را به اختصار برگزار كرده و به شنونده اجازه مى دهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال كند.

بعضى گفته اند منظور از جمله تله للجبين اين بود كه پيشانى پسر را به پيشنهاد خودش بر خاك نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدرى به هيجان در آيد و مانع اجراى فرمان خدا شود!

به هر حال ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بى ترديد پيش مى برد.

اما كارد برنده در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذارد! ...

ابراهيم در حيرت فرو رفت بار ديگر كارد را به حركت در آورد ولى باز كارگر نيفتاد، آرى ابراهيم خليل مى گويد: ببر! اما خداوند جليل فرمان مى دهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد.

اينجا است كه قرآن با يك جمله كوتاه و پر معنى به همه انتظارها پايان داده ، مى گويد: در اين هنگام او را ندا داديم كه اى ابراهيم (و ناديناه ان يا ابراهيم ).

آنچه را در خواب ماموريت يافتى انجام دادى (قد صدقت الرؤ يا).

ما اينگونه نيكوكاران را جزا و پاداش مى دهيم (انا كذلك نجزى المحسنين ).

هم به آنها توفيق پيروزى در امتحان مى دهيم ، و هم نمى گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آرى كسى كه سر تا پا تسليم فرمان ما است و نيكى را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشى نخواهد داشت .

سپس مى افزايد: اين مسلما امتحان مهم و آشكارى است (ان هذا لهو البلاء المبين ).

ذبح كردن فرزند با دست خود، آنهم فرزندى برومند و لايق ، براى پدرى كه يك عمر در انتظار چنين فرزندى بوده كار ساده و آسانى نيست ، چگونه مى توان دل از چنين فرزندى بركند؟ و از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا بى آنكه خم به ابرو آورد به امتثال اين فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد، بطورى كه از نظر آمادگى هاى روانى و عملى چيزى فروگذار نكند؟

و از آن عجيب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود، كه با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار و تسليم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت .

لذا در بعضى از روايات آمده است هنگامى كه اين كار انجام گرفت جبرئيل

(از روى اعجاب ) صدا زد: الله اكبر الله اكبر!...

و فرزند ابراهيم صدا زد: لا اله الا الله ، و الله اكبر!...

و پدر قهرمان فداكار نيز گفت : الله اكبر و لله الحمد.

و اين شبيه تكبيراتى است كه ما روز عيد قربان مى گوئيم .

اما براى اينكه برنامه ابراهيم ناتمام نماند، و در پيشگاه خدا قربانى كرده باشد و آرزوى ابراهيم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى كند و سنتى براى آيندگان در مراسم حج و سرزمين منى از خود بگذارد، چنانكه قرآن مى گويد: ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم (و فديناه بذبح عظيم ).

در اينكه عظمت اين ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى ؟ و يا از جهت اينكه فداى فرزند ابراهيم شد؟ و يا از نظر اينكه براى خدا و در راه خدا بود؟ و يا از اين نظر كه اين قربانى از سوى خدا براى ابراهيم فرستاده شد؟

مفسران گفتگوههاى فراوانى دارند، ولى هيچ مانعى ندارد كه تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع ، و از ديدگاههاى مختلف داراى عظمت باشد.

يكى از نشانه هاى عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشترى يافته ، و الان در هر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مى كنند و خاطره اش را زنده نگه مى دارد.

فدينا از ماده فدا در اصل به معنى قرار دادن چيزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است لذا مالى را كه براى آزاد كردن اسير مى دهند فديه مى گويند، و نيز كفاره اى را كه بعضى از بيماران بجاى روزه مى دهند به اين نام ناميده مى شود.

در اينكه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد بسيارى معتقدند جبرئيل آورد، بعضى نيز گفته اند از دامنه كوههاى منى سرازير شد، هر چه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.

نه تنها خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت ، چنانكه در آيه بعد مى گويد: ما نام نيك ابراهيم را در امتهاى بعد باقى و برقرار ساختيم (و تركنا عليه فى الاخرين ).

او اسوه اى شد براى همه آيندگان ، و قدوه اى براى تمام پاكبازان و عاشقان دلداده كوى دوست ، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم او پدر پيامبران بزرگ ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.

سلام بر ابراهيم (آن بنده مخلص و پاكباز باد) (سلام على ابراهيم ).

آرى ، ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم ( كذلك نجزى المحسنين ).

پاداشى به عظمت دنيا، پاداشى جاودان در سراسر زمان ، پاداشى درخور سلام و درود خداوند بزرگ !

جالب توجه اينكه جمله كذلك نجزى المحسنين يك بار اينجا ذكر شده ، و يك بار در چند آيه قبل ، اين تكرار حتما نكته اى دارد.

ممكن است دليلش اين بوده باشد كه در مرحله اول خداوند پيروزى ابراهيم را در امتحان بزرگش تصديق مى كند، و كارنامه قبولى او را امضا

مى فرمايد، اين خود جزا و پاداش بزرگى است ، و اين مهمترين مژده اى بود كه خداوند به ابراهيم داد، سپس مساءله فدا كردن ذبح عظيم و جاودان ماندن نام و سنت او و درود فرستادن خدا بر او را كه سه موهبت بزرگ ديگر است مطرح كرده و آن را به عنوان پاداش نيكوكاران معرفى مى كند.

در حديث معتبرى كه از پيامبر گرامى اسلام نقل شده مى خوانيم : انا ابن الذبيحين : من فرزند دو ذبيحم و منظور از دو ذبيح يكى پدرش عبدالله است كه عبدالمطلب جد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نذر كرده بود او را براى خدا قربانى كند سپس يكصد شتر به فرمان خدا فداء او قرار داد و داستانش مشهور است ، و ديگر اسماعيل بود، زيرا مسلم است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از فرزندان اسماعيل است ، نه اسحاق .

در دعائى كه از على (عليه السلام ) از پيامبر گرامى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانيم : يا من فدا اسماعيل من الذبح : اى كسى كه فدائى براى ذبح اسماعيل قرار دادى .

در احاديثى كه از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) نقل شده مى خوانيم : هنگامى كه سؤ ال كردند ذبيح كه بود فرمودند: اسماعيل .

در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) نقل شده نيز مى خوانيم : لو علم الله عزوجل شيئا اكرم من الضان لفدا به اسماعيل : اگر حيوانى بهتر از گوسفند پيدا مى شد آنرا فديه اسماعيل قرار مى داد.

خلاصه روايات در اين زمينه بسيار است كه اگر بخواهيم همه آنها را نقل كنيم سخن به درازا مى كشد.

در برابر اين روايات فراوان كه هماهنگ با ظاهر آيات قرآن است روايت شاذى بر ذبيح بودن اسحاق دلالت دارد كه نمى تواند مقابله با روايات گروه اول كند، و نه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است .

از همه اينها گذشته اين مساءله مسلم است كودكى را كه ابراهيم او را با مادرش به فرمان خدا به مكه آورد و در آنجا رها نمود، و سپس خانه كعبه را با كمك او ساخت ، و طواف و سعى با او بجا آورد اسماعيل بود، و اين نشان مى دهد كه ذبيح نيز اسماعيل بوده است ، زيرا برنامه ذبح مكمل برنامه هاى فوق محسوب مى شده .

وسوسه هاى شيطان در روح بزرگ ابراهيم اثر نگذاشت

از آنجا كه امتحان ابراهيم يكى از بزرگترين امتحانات در طول تاريخ بود، امتحانى كه هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهى كند، و عشق الهى را در سراسر قلب او پرتوافكن سازد، طبق بعضى از روايات شيطان به دست و پا افتاد، كارى كند كه ابراهيم از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد، و به او گفت ميدانى ابراهيم چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد!

هاجر گفت : برو سخن محال مگو كه او مهربانتر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولا مگر در دنيا انسانى پيدا مى شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟

شيطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعى است خدا دستورش  داده .

هاجر گفت : اگر خدا دستورش داده پس بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهى نيست !!

گاهى به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد از آن هم نتيجه اى نگرفت ، چون اسماعيل را يك پارچه تسليم و رضا يافت .

سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت ابراهيم ! خوابى را كه ديدى خواب شيطانى است ! اطاعت شيطان مكن !

ابراهيم كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت بر او فرياد زد دور شو اى دشمن خدا.

در حديث ديگرى آمده است : ابراهيم نخست به مشعرالحرام آمد تا پسر را قربانى كند، شيطان به دنبال او شتافت ، او به محل جمره اولى آمد شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامى كه به

جمره دوم رسيد باز شيطان را مشاهده نمود هفت سنگ ديگر بر او انداخت ، تا به جمره عقبه آمد هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براى هميشه از خود مايوس ساخت)

و اين نشان مى دهد كه وسوسه هاى شياطين در ميدانهاى بزرگ امتحان نه از يكسو كه از جهات مختلف صورت مى گيرد، هر زمان به رنگى ، و از طريقى مردان خدا بايد ابراهيم وار شياطين را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان كنند، و چه درس بزرگى ؟!

0000000000

منبع:

قران كريم

تفسيرنمونه

00000000000

زيارات مكه مكرمه

قبرستان ابوطالب ـ كه به آن حُجُون وجنّة المُعلّى نيز گفته مى شود ـ پس از بقيع اشرف مقابر است، و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مكرّر به آنجا رفتوآمد داشته اند.

و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاى پيامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابو طالب عموى پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر، وعدّه اى از علماى بزرگ وجمع بسيارى از مؤمنين، مدفون مى باشند.

وبنابر قولى مدفن والده مكرّمه حضرت نبىّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نيز در اين قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور اين است كه قبر آن جناب در أَبْواء بين مكّه و مدينه است.

زيارت عبد مناف(عليه السلام) جدّ اعلاى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ النَّبِيلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْغُصْنُ

«سلام بر تو اى سيد بزرگوار، سلام بر تو اى شاخه

الْمُثْمِرُ مِنْ شَجَرَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّ خَيْرِ

پر بار شجره (طيّبه) ابراهيم خليل(عليه السلام) ، سلام بر تو اى جد بهترين

الْوَرى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْنْبِياءِ الاَْصْفِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

آفريده ها، سلام بر تو اى پسر پيامبران برگزيده، سلام بر تو

يَاابْنَ الاَْوْصِياءِ الاَْوْلِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْحَرَمِ، اَلسَّلامُ

اى پسر اوصياى اوليا، سلام بر تو اى بزرگ حرم، سلام بر

عَلَيْكَ يا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِيمَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ بَيْتِ اللهِ

تو اى وارث مقام ابراهيم، سلام بر تو اى سرپرست بيت الله

الْعَظِيمِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبائِكَ الطّاهِرِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

عظيم، سلام بر تو و بر پدران و فرزندان پاكت و رحمت خدا و بركاتش بر همه شما باد.»

زيارت عبدالمطّلب جدّ پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ

«سلام بر تو اى سيّد سرزمين بطحا، سلام بر تو اى فراخوانده

هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ

از سوى فراخوان غيبى به بهترين صورت، سلام بر تو اى پسر ابراهيم

الْخَلِيلِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

خليل، سلام بر تو اى وارث اسماعيل ذبيح، سلام بر تو

يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي

اى آنكه به دعايش اصحاب فيل به نابودى رسيد، و توطئه شان

تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل،

خنثى گرديد، و بر سرآنان پرنده ابابيل را فرستاد، و آنان را با سنگ هاى كوچكى هدف قرار داد،

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي

و همه را چون كاه خورد شده قرارشان داد، سلام بر تو اى آنكه متضرّعانه عرض

حاجاتِهِ إِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ

حاجت به درگاه الهى نمود، و در دعايش به نور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توسّل

عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ،

جست، سلام بر تو اى آنكه خداوند دعايش اجابت نمود،

وَنُودِىَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَةِ فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ

و در كعبه مورد نداى غيبى قرار گرفت، و مژده اجابت دعا به او داده شد، و خداوند فيل

إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّى

را به احترام او به زانو درآورد، سلام بر تو اى آنكه به امر خداوند برايش آب از زمين جوشيد تا او

شَرِبَ وَارْتَوى فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ

در سرزمين بى آب و علف سيراب گرديد، سلام بر تو اى پسر و

وَأَبَا الذَّبِيحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ،

پدر ذبيح، سلام بر تو اى ساقى حجاج و حفر كننده زمزم،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ

سلام بر تو اى آنكه خداوند در نسل او سرور پيامبران و بهترين

أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ

آفريده هاى آسمان و زمين را قرار داد، سلام بر تو اى آنكه بر گرد

الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ رَأى فِي

كعبه طواف هفتگانه گزارد، سلام بر تو اى كسى كه در خواب

الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

رشته نورى مشاهده و فهميد كه او اهل بهشت مى باشد، سلام بر تو اى

شَيْبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ

شيبة الحمد، سلام بر تو و بر تمام پدر و اجداد و فرزندانت، و رحمت

جَمِيعاً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و بركات الهى بر همه شما باد.»

زيارت حضرت ابوطالب عموى گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

و پدر بزرگوار اميرمؤمنان(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

«سلام بر تو اى بزرگ سرزمين بطحا و فرزند رئيس آن، سلام بر تو

يا وارِثَ الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ

اى وارث سرپرستى كعبه پس از تجديد بنا، سلام بر تو اى سرپرست

وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفى وَأَبَا الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ

و ياور پيامبر، سلام بر تو اى عموى حضرت مصطفى و پدر على مرتضى، سلام

عَلَيْكَ يا بَيْضَةَ الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ،

بر تو اى بزرگ شهر، سلام بر تو اى مدافع دين

وَالْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى

و يار جان نثار سرور پيامبران، سلام و رحمت و بركات الهى بر تو و بر

وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

فرزندت امير مؤمنان باد.»

زيارت حضرت خديجه، همسر گرامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ سَيّـِدِ

«سلام بر تو اى مادر مؤمنان، سلام بر تو اى همسر سرور

الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ

فرستادگان، سلام بر تو اى مادر فاطمه زهرا سرور بانوان

الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ

دو جهان، سلام بر تو اى نخست بانوى مؤمن، سلام بر تو اى آنكه

أَنْفَقَتْ مالَها فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ

دارائيش را در راه پيروزى اسلام و يارى سرور انبيا هزينه كرد و دشمنان

وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرَئِيلُ،

را از او دور ساخت، سلام بر تو اى آنكه بر او جبرئيل درود فرستاد،

وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِيلِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ

و سلام خداى بزرگ را به او ابلاغ كرد، اين فضل الهى گوارايت باد

فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و سلام و رحمت و بركاتش بر تو باد.»

زيارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيّـِدَنا يا قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ

«سلام بر تو اى سرور ما; اى قاسم پسر رسول خدا، سلام

عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ

بر تو اى پسر پيامبر خدا، سلام بر تو اى پسر حبيب خدا، سلام

عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى مَنْ حَوْلِكَ مِنَ

بر تو اى پسر حضرت مصطفى، سلام بر مردان و زنان با ايمان مدفون در اطرافت،

الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ

خداوند از شما خوشنود و شما را از خود به بهترين صورت

الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْويكُمْ، اَلسَّلامُ

خوشنود گرداند، و بهشت را منزل و مأوايتان قرار دهد، سلام و

عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

مزار شهداى فخّ:

در اين مكان كه نزديك مسجد تنعيم است حدود صد نفر از فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) به دستور خليفه عبّاسى «موسى الهادى» به شهادت رسيده، و به

خاك سپرده شده اند با همان زيارت كه امام زادگان زيارت مى شوند، آنان زيارت مى گردند:

زيارت مزار شهداى فخّ

«اَلسَّلامُ عَلى جَدّـِكُمُ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى أَبِيكُمُ

«سلام بر جدتان حضرت مصطفى، سلام بر پدرتان

الْمُرْتَضَى الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَى السَّيّـِدَيْنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،

على مرتضى، راضى به قضاى حق، سلام بر دو سرور; امام حسن و امام حسين،

اَلسَّلامُ عَلى خَدِيجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِينَ اُمِّ سَيّـِدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ،

سلام بر خديجه مام مؤمنان و مادر سرور بانوان دو جهان،

اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ أُمّـِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ

سلام بر حضرت فاطمه مادر ائمّه اطهار، سلام بر انسان هاى

الْفاخِرَةِ، بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَأَوْلِيائِي

ارزشمند، درياها و گنجينه هاى دانش، شفيعانم در روز واپسين و اوليايم

عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَى الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقّـِ،

به هنگام بازگشت روح به استخوان هاى فرسوده، امامان و واليان بر حق،

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الاَْشْخاصُ الشَّرِيفَةُ الطّاهِرَةُ الْكَرِيمَةُ، أَشْهَدُ

سلام بر شما اى گرامى پاكان با شرافت، گواهى مى دهم

أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ

كه معبودى جز خداى يكتا نيست و حضرت محمّد بنده و برگزيده او است، و حضرت على ولى

وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلى يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ

و برگزيده او مى باشد و امامت در ميان فرزندانش تا قيامت مستقر است و ما به طور يقين

الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

به اين حقيقت آگاه و معتقد و در يارى آنها در تلاشيم.»

حِجر اسماعيل:

در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالى وركن غربى، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادى از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخى روايات استفاده مى شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياى الهى فراوان است، كه در اين مكان زيارت مى شوند.

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مى باشد.

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

«اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله

«سلام بر سرورمان اسماعيل ذبيح الله، پسر ابراهيم خليل الله،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ

سلام بر تو اى پيامبر خدا و پسر پيامبر خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا

وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ

و پسر برگزيده خدا، سلام بر تو اى آن كه زمزم برايش جوشيد، آنگاه

أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ

كه پدرش كه او را در وادى بى آب و علف در كنار بيت الله الحرام اسكان داد و خداوند دعاى

اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: "  رَبَّنا إِنّـِي أَسْكَنْتُ مِنْ

پدرش ابراهيم را درباره اش مستجاب ساخت كه عرضه داشت: «پروردگارا! من بعضى از

ذُرّـِيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا

فرزندانم را در سرزمين بى آب و علف، در كنار خانه و حرمت ساكن ساختم، پروردگارا! تا

الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ

نماز را بر پا دارند، پس دلهاى گروهى از مردم را به آنها متمايل ساز و از ثمرات

الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ

به آنها روزى ده شايد ترا شكر گزارند، سلام بر توى اى آنكه تن به

لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: "  إِنّـِي أَرى فِي الْمَنامِ

قربانى شدن داد تا اطاعت امر الهى كرده باشد، آنگاه كه پدرش به او گفت: «من در خواب ديدم

أَنّـِي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ

كه ترا ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم به آنچه دستور دارى عمل كن،

سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ "  ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ

به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت، پس خداوند ذبح را از او برداشت

وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ

و ذبحى بزرگ را فداى او كرد، سلام بر تو اى آنكه پدر خويش را در ساخت كعبه

الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: "  وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ

يارى داد، چنانچه خداى تعالى فرمود: «آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى

الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ "  ،

كعبه را بالا مى بردند (مى گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذير كه تو شنوا و دانايى»

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: "  وَاذْكُرْ

سلام بر تو اى آنكه خداى تعالى در كتابش چنين توصيف كرده: «و در اين كتاب از

فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً

اسماعيل ياد كن كه او در وعده هايش صادق و رسول و پيامبر بود،

وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً "  ،

او همواره خانواده اش را به نماز و زكات دستور مى داد و پيوسته مورد رضايت پروردگارش بود»

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ

سلام بر تو اى آنكه خداوند از نسل او حضرت محمّد سرور رسولان

وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى

و خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله) را قرار داد سلام بر تو و بر

أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلى أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ

پدرت ابراهيم خليل الله و بر برادرت اسحاق پيامبر خدا، سلام

عَلَيْكَ وَعَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ

بر تو و بر تمام پيامبران الهى كه در اين بقعه مبارك و بزرگ مدفونند،

الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ

سلام و رحمت و بركات خدا بر تو و بر هاجر

وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد

مادر پاك و شكيبايت، خداوند ما را در زمره شما و زير پرچم پيامبر و خاندانش

صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ

صلوات الله عليهم محشور سازد و قرار ندهد (اين را) آخرين زيارت از شما،

زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

زيارت ساير انبياى عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياى عظام الهى سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامى آنان

مى خوانى زيارتى را كه مرحوم كُلينى در كتاب شريف كافى، ومرحوم شيخ طوسى در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلى أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاى متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى دعا مى كنى.

دعا درمحلّ ولادت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)

در نزديكى صفا و مروه مى دانى است كه در آنجا كتابخانه اى به نام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده، در اين بقعه نور عالم تاب نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) بر جهانيان تابيد، ودر همين محل مدّتى در كنار مادرش آمنه زندگى نمود. حجّاج محترم اين دعا را در اين مكان مقدّس مى خوانند:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفى، وَرَسُولِكَ الْمُرْتَضى، وَأَمِينِكَ

«خداوندا! به جايگاه پيامبر برگزيده ات و رسول مورد رضايتت كه امين

عَلى وَحْيِ السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنْ كُلِّ وَصْف يُباعِدُنا عَنْ

وحى آسمانى تواست، دلهاى ما را از آنچه ما را از تو و محبتت دور و مهجور

مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا عَلى مُوالاةِ أَوْلِيائِكَ،

مى سازد پاك ساز، و ما را بر دوستى اوليايت

وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلى لِقائِكَ، يا ذَاالْجَلالِ

و دشمنى اعدايت، و به شوق ديدارت، اى ذوالجلال

وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ

و الإكرام بميران، خداوندا! من به وديعه سپردم در اين جاى شريف

مِنْ يَوْمِنا هذا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ

از امروز تا روز برپايى رستاخيز ايمان خالص و مخلصم را و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا

إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَـبْـدُهُ وَرَسُولُهُ».

نيست و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده او مى باشد.»

دعا دركوه ثَوْر

كوهى است كه در پايين شهر مكّه، تقريباً در دو فرسخى مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غارى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدينه در

آن پنهان شدند، و اين كوه را جبل الثّور ناميده اند،

از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زمانى در آن نزول كرده است.

مرحوم شيخ انصارى(رحمه الله) در مناسك اين دعا را براى كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مى خوانى:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِينِهِ وَصِدّـِيقِهِ يَسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ

«خداوندا!به جايگاه پيامبرت حضرت مصطفى و رسولت حضرت مرتضى وامينت كارهاى ما را آسان گردان

صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ اُمُورَنا،اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ

و سينه هاى ما را گشاده و قلوب ما را نورانى و امور ما را ختم به نيكى فرما خدايا تو از

سِرّـِي وَعَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي، وَتَعْلَمُ حاجَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي

نهان و آشكار من آگاهى دارى، عذر من را بپذير و از نياز من با خبرى و نسبت به

نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنّـِي

من آگاهى، گناهانم بيامرز كه جز تو كسى نخواهد آمرزيد خدايا من

أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ

ايمانم را در اين مكان شريف خالصانه و مخلصانه و در اين روز تا روز قيامت به وديعه

خالِصاً مُخْلِصاً، أَنّـِي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ

مى گذارم و گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست و محمد بنده

وَرَسُـولُــهُ».

و فرستاده اوست.»

اَبواء

اَبواء، نام قريه اى است در سيزده ميلى ميقات جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زيارت قبر همسرش عبدالله در مدينه، ومراجعت به سوى مكه در آن قريه مريض شد واز دنيا رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.

زيارت آمنه بنت وهب مادرگرامى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الطّاهِرَةُ الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ

«سلام بر تو اى بانوى پاك و پاكيزه، سلام بر تو اى

خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَى الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِينِها

آنكه خدايش به برترين شرافت اختصاص داد، سلام بر تو اى آنكه از پيشانيش

نُورُ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَْرْضُ وَالسَّماءُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ

نور سرور رسولان درخشيد و زمين وآسمان را روشن ساخت، سلام بر تو

يا مَنْ نَزَلَتْ لاَِجْلِهَا الْمَلائِكَةُ، وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ،

اى آنكه به خاطرش فرشتگان نازل شدند و سرا پرده بهشتى برايش زده شد،

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِينُ، وَسَقَيْنَها مِنْ

سلام بر تو كه حور العين براى خدمتش فرود آمد و او را از

شَرابِ الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَةِ خَيْرِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ

آشاميدنى بهشت نوشانيد و به تولد برترين پيامبران نويدش داد، سلام بر تو اى مادر

رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما آتَاكِ

رسول خدا، سلام بر تو اى مادر حبيب خدا، گوارا باد تو را بر آن چيزى كه

اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ

خدا از فضل و كرم به تو عطا فرمود. سلام بر تو و بر پيامبر خدا، درود خدا براو

وَآلِهِ، وَرَحْمَـةُ اللهِ وَبَرَكاتُـهُ».

و بر آلش و رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

زيارت شهداي بَـدر

در رمضان سال دوّم هجرى، جنگ بدر كبرى در آنجا به وقوع پيوست كه در جريان آن چهارده تن از اصحاب آن حضرت به شهادت رسيدند، در زيارت آن شهدا مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى

«سلام بر رسول خدا، سلام بر پيامبر خدا، سلام بر

مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ

محمّد بن عبدالله، سلام بر اهل بيت پاكش، سلام

عَلَيْكُمْ أَيُّها الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ

بر شما اى شهداى با ايمان، سلام بر شما اى خاندان

الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ

ايمان و توحيد، سلام بر شما اى ياوران دين خدا، و ياران

رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ

رسول او(صلى الله عليه وآله) سلام بر شما كه شكيبايى ورزيديد

فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ

و نيكو سرايى است سراى آخرت گواهى دهم كه خداوند شما را براى دينش برگزيد

لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ

و براى پيامبرش انتخاب كرد و گواهى دهم كه شما حقّ جهاد در راه او را گزارديد و يارى

لِدِينِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ

دين خدا و پيامبر او كرديد و در برابر او جانفشانى نموديد و گواهى دهم

قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ،

كه شما در راه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) سير نموديد

فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا

پس خداوند از سوى پيامبرش و از اسلام و اهل اسلام بهترين پاداش را به شما عنايت فرمايد

فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ

و ما را در بهشت و محل كرامتش با پيامبران و صديقان

وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ

و شهدا و صالحان آشنا سازد كه آنان بهترين رفيق اند و گواهى دهم كه شماييد

اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ

حزب الله و هر كس با شما بستيزد با خداوند جنگيده است و اينك شما از مقربين

الْفائِزِينَ، اَلَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ

و رستگارانيد آنان كه نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند

لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ

و لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر آنانكه شما را كشتند و سلام و رحمت و بركات

اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

خداوند بر شما باد.»

ربذه

«ربذه» در فاصله حدود 200 كيلومترى شمال شرقى مدينه در كوه هاى حجاز غربى، بر خط طولى 41-18 و خط عرضى 24-40 قراردارد. نزديك ترين راه براى رسيدن به آن، از راه قصيم به مدينه است كه حدود70كيلومترازمدينه فاصله دارد.( ميقات حج، ش48، ربذه كجاست؟ سيد على قاضى عسكر)جناب ابوذر غفارى و جمعى از صحابه در آن جا مدفون مى باشند.ومستحبّ است ابوذر را به اين عبارات زيارت كنيد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا ذَرِّ الْغِفارِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ

«سلام بر تو اى ابوذر غفارى، سلام بر تو اى يار

رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،

رسول خدا درود و سلام و رحمت و بركات خدا بر رسول خدا باد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ قالَ فِي حَقِّهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ

سلام بر تو اى آنكه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) درباره ات فرمود:

وَآلِهِ : ما أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ وَلا أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ عَلى ذِي لَهْجَة

«زمين حمل نكرده و آسمان سايه نگسترانيده بر گوينده اى

أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ نَطَقَ بِالْحَقِّ، وَلَمْ يَخَفْ

راستگوتر از ابى ذّر»، سلام بر تو اى كه سخن حق گفتى و در راه خدا

فِي اللهِ لَوْمَةَ لائِم، وَلا ظُلْمَ ظالِم، أَتَيْتُكَ زائِراً شاكِراً لِبَلائِكَ فِي

ازسرزنش سرزنشگرىونه ازستم ستمگرى بيمى به خودراه ندادى،به زيارتت آمده ام درحالى كه براى آنچه درراه اسلام ديدى

الاِْسْلامِ، فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِي خَصَّكَ بِصِدْقِ اللَّهْجَةِ وَالْخُشُونَةِ

شكرگزارم و از خدايى كه ترا به راستگويى

فى ذاتِ اللهِ وَمُتابَعَةِ الْخَيِّرِينَ الْفاضِلِينَ أَنْ يُحْيِيَنِي حَياتَكَ،

نستوهى و پيروى از نيكوكاران برتر اختصاص داد مى خواهم كه مرا زندگى

وَيُمِيتَنِي مَماتَكَ ، وَيَحْشُرَنِي مَحْشَرَكَ، عَلى إِنْكارِ ما أَنْكَرْتَ،

و مرگى چون تو ببخشد، چون تو محشورم سازد. بر انكار آنچه انكار كردى

وَمُنابَذَةِ مَنْ نابَذْتَ، جَمَعَ اللهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَآلِهِ

و مخالفت آنكه با او مخالفت كردى، خداوند بين ما و شما و رسولش و اهلبيت او

صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ فِي مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ

ـ كه درود خداوند بر او باد ـ جمع كند در جايگاه رحمتش و درود و

وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُـهُ».

رحمت و بركات خداوند بر او باد.»

0000000000

روايات درباب مكه معظمه

0000000000

نام هاى مكّه درقرآن وروايات

0000000000

قـرآن

إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ* فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (آل عمران : 96 و 97) نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

0000000000

حديـث

1- امام على عليه السّلام ـ در پاسخ مردى از شاميان كه پرسيد: «چرا مكّه را «امّ القرى» ناميده اند؟» ـ : زيرا زمين از زير آن گسترده شده است.

2- امام على عليه السّلام ـ در پاسخ كسى كه پرسيد: «جايگاه مكّه نسبت به بكّه چيست؟» فرمود  : مكّه، اطراف حرم است و بكّه جاى خانه خدا (كعبه) است. پرسيد : چرا «مكّه» ناميده شده است؟ فرمود: چون خداوند متعال، زمين را از زير اين شهر گسترده است. پرسيد: پس چرا «بكّه» ناميده شده است؟ فرمود: چون كه اين شهر، چشم جبّاران وگنهكاران را گريانده است.

3- امام باقر عليه السّلام : بكّه جايگاه خانه خداست و مكّه، حرم است و اين همان سخن خداوند است «هر كس وارد آن شود، ايمن است»

4- امام صادق عليه السّلام : محلّ خانه خدا «بكّه» است و آبادى «مكّه» است.

5- عبدالله بن سنان: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: چرا به كعبه، بكّه گفته اند؟ فرمود: به خاطر گريه مردم در اطراف آن و در خود آن.

6- امام صادق عليه السّلام : مكّه را از اين جهت «بكّه» گفته اند كه مردم در آن (هنگام طواف) به يكديگر فشار مى آورند (و يكديگر را هل مى دهند)

7- معاوية بن عمّار: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: در مكّه به نماز مى ايستم، در حالى كه در برابر من زن نشسته است يا عبور مى كند. حضرت فرمود: اشكالى ندارد. مكّه را به اين جهت بكّه گفته اند كه در آن زنان و مردان به هم مى خورند (و ازدحام پديد مى آيد)

8- امام كاظم عليه السّلام ـ در پاسخ سؤال على بن جعفر كه پرسيد: چرا مكّه را بكّه مى گويند؟ ـ : چون مردم يكديگر را با دست هايشان هُل مى دهند و اين جز در مسجد الحرام پيرامون كعبه نيست.

9- امام رضا عليه السّلام : مكّه را از اين رو مكّه گفته اند كه مردم در آن جا (در جاهليّت) سوت مى كشيدند. كسى را هم كه آهنگ اين شهر مى كرد، مى گفتند قَد مَكا (سوت كشيد) و اين همان سخن خداوند است كه فرمود: «و نمازشان كنار خانه خدا، جز سوت كشيدن و دست زدن نبود» مُكاء، سوت كشيدن است و تصديه، كف زدن .

10- امام صادق عليه السّلام : نام هاى مكّه پنج است: امّ القرى، مكّه، بكّه، بسّاسه يعنى نابود كننده، چون مردم وقتى در مكه ظلم مى كردند، آنان را بيرون مى كرد و هلاك مى ساخت و امّ رُحم، چرا كه هرگاه معتكف مكه مى شدند، مورد رحمت قرار مى گرفتند.

0000000000

فضيلت مكّه

0000000000

قـرآن

سوره ابراهيم : وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ«35» رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«36» رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ«37» رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیءٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ«38»  (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (= مکه) را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! پروردگارا! آنها (= بتها) بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند! پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!

سوره بلد : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ«1» وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ«2» وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ«3»  قسم به این شهر مقدس (= مکه)، شهری که تو در آن ساکنی، و قسم به پدر و فرزندش (= ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح)،

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مكّه شهرى است كه خداوند، آن را و حرمتش را بزرگ داشته است. مكّه را هزار سال پيش از آن كه چيزى از زمين را بيافريند آفريد و آن را پُر از فرشتگان قرار داد و مدينه را به بيت المقدس وصل كرد. آنگاه پس از هزار سال، در يك آفرينش، همه زمين را آفريد.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند از هر چه آفريده است، برگزيده اى دارد ... امّا برگزيده او از سرزمينها مكّه، مدينه و بيت المقدّس است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به مكّه ـ : من مى دانم كه تو حرم امن خدايى و نزد خدا محبوب ترين شهرهايى.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در حَزْوَره (جايى در بازار مكّه) ايستاده بود ـ : به خدا سوگند تو بهترين زمين خدا و محبوب ترين سرزمين نزد خداى بزرگى و اگر نبود اينكه مرا از تو بيرون كردند، بيرون نمى رفتم.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به مكّه ـ : چه شهر پاكى! و چه قدر نزد من محبوبى! اگر نبود كه قوم من مرا از تو بيرون كردند، در جايى جز تو ساكن نمى شدم.

6- امام باقر عليه السّلام : كسى كه در مكّه بخوابد، همچون كسى است كه در شهرهاى ديگر به تهجّد و شب زنده دارى پردازد.

7- ميسر: حدود پنجاه نفر بوديم كه در خيمه، در محضر امام باقر عليه السّلام نشسته بوديم. پس از سكوت طولانى ما، حضرت فرمود: ... آيا مى دانيد منزلت كدام سرزمين نزد خدا بيشتر است؟ هيچ كس سخنى نگفت. حضرت خود، جواب خويش را داد: آن، مكّه است، مكةُ الحَرام كه خداوند آن را به عنوان حرم خويش پسنديده و خانه اش را در آن قرار داده است.

8- امام صادق عليه السّلام : محبوب ترين سرزمين نزد خداوند، مكّه است و هيچ خاكى نزد خداوند محبوب تر از خاك آن و هيچ سنگى محبوب تر از سنگ آن و هيچ درخت و كوه و آبى نزد خداوند محبوب تر از درخت و كوه و آب آن نيست.

9- امام صادق عليه السّلام : در سنگ نوشته اى چنين يافتند: منم خدا، صاحبِ بكّه كه وقتى آسمانها و زمين و خورشيد و ماه را آفريدم، مكّه را آفريدم و هفت فرشته را بر گردِ آن گماشتم. در آب و شير، براى مردمش بركت دارد، روزىِ آن از راههايى، از بالايش و پايينش و از تپّه مى آيد.

10- امام صادق عليه السّلام : ابراهيم عليه السّلام در صحرايى در شام فرود آمده بود. خداوند به او وحى كرد ... سپس فرمانش داد تا اسماعيل و مادرش را بيرون ببرد. ابراهيم عليه السّلام گفت: خدايا به كجا؟ فرمود: به حرم من و جايگاه امنِ من و نخستين قطعه اى از زمين كه آفريدم و آن مكّه است.

11- امام صادق عليه السّلام : كسى كه مايه آزارى را از راه مكّه بردارد، خداوند براى او حسنه اى مى نويسد وهر كس را كه خدا برايش حسنه بنويسد، عذابش نمى كند.

12- على بن مهزيار: از امام هادى عليه السّلام پرسيدم: ماندن در مكّه خوبتر است، يا بيرون رفتن به بعضى از شهرها؟ حضرت نوشت: ماندگار شدن كنار خانه خدا برتر است.

0000000000

ايمنى هر ترسانى كه وارد آن شود

0000000000

قـرآن

سوره ابراهيم : وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ«35» رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«36» رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ«37» رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیءٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ«38»  (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (= مکه) را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! پروردگارا! آنها (= بتها) بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند! پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!

سوره آل عمران : اِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«96» نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«97» در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

َإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ«125»

و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم! و (برای تجدید خاطره،) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید! و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!»

سوره عنكبوت : أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یكْفُرُونَ«67» آیا ندیدند که ما حرم امنی (برای آنها) قرار دادیم در حالی که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) می‌ربایند؟! آیا به باطل ایمان می‌آورند و نعمت خدا را کفران می‌کنند؟!

سوره قصص : وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا یجْبَى إِلَیهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَیءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ«57» آنها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان می‌ربایند!» آیا ما حرم امنی در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزی (از هر شهر و دیاری) بسوی آن آورده می‌شود؟! رزقی است از جانب ما؛ ولی بیشتر آنان نمی‌دانند!

سوره تين : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ«1» قسم به انجیر و زیتون (یا: قسم به سرزمین شام و بیت المقدس)، وَطُورِ سِینِینَ«2» و سوگند به «طور سینین»، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ«3» و قسم به این شهر امن (= مکه)،

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس انسانى را بكشد يا گناهى كند، سپس به حرم پناه آورد، ايمن است. تا وقتى در حرم است، از او قصاص نمى شود، دستگير و اذيّت نمى شود، به او پناه داده نمى شود و به او غذا و آب داده نمى شود، با او داد وستد نمى شود، نه مهمان مى كند ونه مهمان مى شود.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آگاه باشيد ، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر كسى كه در اسلام، چيزى پديد آورد (وجنايتى كند)، يعنى در محدوده حِلّ، جرمى مرتكب شود و آنگاه به حرم پناهنده شود. پس كسى او را پناه ندهد و يارى نكند و مهمان نكند تا آن كه از حرم به حِلّ بيرون آيد، آنگاه بر او حدّ جارى شود.

3- محمد بن مسلم: از امام باقر عليه السّلام درباره اين آيه پرسيدم «ومن دخله كانَ آمِناً؛ و هر كس وارد مكه شود ايمن است». فرمود: هر هراسناكى در آن ايمن است، تا وقتى كه حدّى از حدود الهى كه بايد اجرا شود بر گردن او نباشد. گفتم : پس آيا هر كه با خدا و رسولش بجنگد و در زمين فساد كند، در آن جا ايمن است؟ فرمود: او همچون كسى است كه در راه كمين مى كند وگوسفند يا چيزى را مى ربايد، امام هرگونه كه بخواهد با او رفتار مى كند.

4- امام صادق عليه السّلام ـ در پاسخ حلبى كه درباره سخن خداوند «هر كه وارد آن شود ايمن است» پرسيده بود ـ : هرگاه كسى در غير حرم جنايتى مرتكب شود، سپس به حرم بگريزد. هيچ كس حق ندارد او را در حرم دستگير كند، ولى از بازار رفتن و داد و ستد و خوراك و آشاميدنى او را منع مى كنند و با او حرف نمى زنند. وقتى چنين كنند، اميد است كه از حرم بيرون آيد و دستگير شود. و اگر در حرم جنايتى كند، در حرم بر او حدّ جارى مى شود، چرا كه او حرمت حرم را نگاه نداشته است.

5- معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره مردى پرسيدم كه فردى را در حِلّ كشته، سپس وارد حرم شده است. حضرت فرمود: او را نمى كشند و غذا و آب به او نمى دهند، با او داد و ستد نمى كنند و پناهش نمى دهند، تا از حرم بيرون آيد، آنگاه حدّ بر او جارى مى شود. گفتم: درباره مردى كه در حرم مرتكب قتل و دزدى شده، چه مى گوييد؟ فرمود: درحرم با ذلّت بر او حدّ جارى مى شود چرا كه او حرمتى براى حرم نديده با آن كه خداوند فرموده است: «هركس به شما تعدّى كرد، به او همانگونه تعدّى كنيد كه او به شما تعدّى كرده است»؟ فرمود: اين آن جاست كه در حرم باشد، در قرآن است: «هيچ تجاوزى نيست مگر بر ستمكاران»

0000000000

ايمنى حيوانات وحشى و پرندگان در مكّه

0000000000

1- عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السّلام درباره اين آيه كه «هر كه وارد آن شود ايمن است»، پرسيد: «خداوند، حَرَم را قصد كرده است يا كعبه را؟» فرمود: هر كس از آدميان به صورت پناهنده وارد حرم شود، از خشم خدا ايمن

است و هر حيوان وحشى و پرنده اى وارد آن شود، ايمن از آن است كه مورد هجوم يا آزار قرار گيرد، تا آن كه از حرم بيرون رود.

2- از امام صادق عليه السّلام درباره پرنده اى اهلى كه زنده وارد حرم كرده اند، پرسيدند. حضرت فرمود: دست به آن نزنند، چون خداى متعال مى فرمايد: «هر كه داخل حرم شود، ايمن است».

3- محمد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام درباره آهويى پرسيد كه وارد حرم شده است. فرمود: آن را نگيرند و دست به آن نزنند. خداوند مى فرمايد: «هر كه داخل حرم شود، ايمن است».

0000000000

آن چه در مكه حرمت ندارد

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پنج حيوان است كه در حرم كشته مى شود: موش، عقرب، كلاغ، زاغ و سگ هار.

2- امام صادق عليه السّلام : در حرم و در حال احرام چند حيوان كشته مى شود: افعى، مارِ بد (و خطرناك)، عقرب و موش كه فاسقك است. كلاغ و زاغ هم با سنگ، رانده مى شود. اگر دزدان متعرض تو شوند، دفاع كن.

3- امام صادق عليه السّلام : كشتن كك، شپش و پشه در حرم، اشكالى ندارد.

0000000000

نكته

از كارهاى حرام در حرم، كشتن و صيد حيوان است، ولى حيوانات فراوانى از اين حكم، استثنا شده اند كه نام آن ها را مى آوريم و شرح و بسط احكام آن را به محلّ خود در كتاب هاى فقهى ارجاع مى دهيم. اين حيوانات عبارت اند از:

همه مارهاى بد، عقرب، موش، مورچه، پشه، شپش، كك، حيوانات درنده و پرندگان شكارى. برخى روايات، دزدى را كه به دارايى مردم و آبروى آنان دستبرد مى زند از جمله همين بى حرمتان مى دانند و مى توان آن را يك قاعده عمومى دانست، يعنى هر چه بر انسان دست مى يازد و تجاوز مى كند، حكم حرمت حرم از او برداشته مى شود، پوشيده نماند كه سر بريدن چهار پايان حلال گوشت جهت تأمين خوراك، جايز است.

0000000000

آنچه درمكه انجامش حرام است

0000000000

شكستن امنيّت

0000000000

قـرآن

وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یقَاتِلُوكُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِینَ«بقره191» و آنها را [= بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آن جا که شما را بیرون ساختند [= مکه‌]، آنها را بیرون کنید! و فتنه (و بت پرستی) از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نکنید! مگر اینکه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید! چنین است جزای کافران!

0000000000

حديـث

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ در روز فتح مكّه ـ : خداوند روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، مكّه را حرام ساخت و تا برپايى قيامت نيز حرام است و براى هيچ كس پيش از من حلال نشده و براى احدى پس از من نيز حلال نخواهد شد و براى من جز ساعتى از يك روز، حلال نشده است.

-2 عمرو بن سعيد، گروههايى را به مكّه اعزام مى كرد. ابو شريح به او گفت: اى امير! اجازه بده سخنى را از قول پيامبر صلّى الله عليه و آله در فرداى روز فتح مكّه برايت بازگويم. دو گوشم شنيد و با قلبم دريافتم و دو چشمم ديد هنگامى كه پيامبر آن سخن را گفت. پس از حمد و ثناى خدا فرمود: مكه را خداوند حرام كرده، ولى مردم حرامش ندانستند! براى هيچ كس كه به خدا وقيامت ايمان دارد حلال نيست كه در آن، خونى بريزد و درختى را قطع كند. پس اگر كسى در پى رخصت بود وبه جنگ پيامبر صلّى الله عليه و آله در مكه استنادكرد،بگوييد: خداوند به پيامبرش اجازه داد و به شما اجازه نداده است. همانا خداوند تنها يك ساعت از يك روز را در آن به من اجازه داد. سپس احترام امروزش مثل احترام ديروز بازگشت. (اين سخن را) حاضر به غايب برساند!

-3 امام على عليه السّلام : با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در برابرش شمشير است نماز نخواند، چرا كه قبله، ايمن است.

-4 ابوبصير : از امام صادق عليه السّلام درباره كسى پرسيدم كه مى خواهد به مكه يا مدينه، برود، آيا همراه داشتن سلاح براى او مكروه است؟ فرمود: اشكالى ندارد كه سلاح از شهر خود بيرون ببرد، ولى وقتى وارد مكه مى شود، آن را آشكار نسازد.

-5 امام صادق عليه السّلام : سزاوار نيست كه سلاح وارد حرم كند، مگر آن كه آن را در كيسه اى بگذارد يا با پيچيدن آن در چيزى، پنهانش كند.

0000000000

ورود غير مسلمان

0000000000

قـرآن

«و ما خانه (خدا) را براى مردم جايگاه تجمّع و ايمن قرار داديم و از «مقام ابراهيم»، جايگاه نماز برگزينيد. و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان (براى عبادت) و راكعان و ساجدان پاك سازيد».

«اى آنان كه ايمان آورده ايد! يقيناً مشركان نجس اند. پس از اين سال، به مسجد الحرام نزديك نشوند و اگر از تهيدستى بيم داشتيد، خداوند اگر بخواهد، از فضل خويش بى نيازتان خواهد كرد. همانا خداوند، داناى حكيم است».

حديـث

-1 حنان: به امام صادق عليه السّلام گفتم: «چرا به خانه خدا «بيت الله الحرام» گويند؟» فرمود: چون كه بر مشركين حرام است، وارد آن شوند.

-2 امام صادق عليه السّلام : ذمّيان (اهل كتاب در پناه حكومت اسلام) وارد حرم و سرزمين هجرت نشوند و از اين دو جا بيرون مى شوند.

-3 امام صادق عليه السّلام : درباره اين آيه كه «خانه ام را براى طواف كنندگان ومعتكفان و ركوع و سجود كنندگان پاك سازيد» فرمود: يعنى خانه خدا را از مشركان دور نگهداريم.

0000000000

شكار و كندن درخت

0000000000

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ روز فتح مكّه ـ : اين شهرى است كه خداوند روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، حرمتش بخشيد و اين شهر، با حرمت خدا تا روز قيامت حرام است، نه خارَش چيده مى شود، نه شكارش رمانده مى شود، نه يافته شده اش برداشته مى شود، مگر كسى بخواهد اعلام

كند، (تا صاحبش پيدا شود) و گياهان تازه روييده اش چيده نمى شود. عبّاس گفت: يا رسول الله، جز گياهِ «اِذْخِر»، كه براى تزيين و براى خانه هايشان است. پيامبر فرمود: جز اِذخر.

-2 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : گياه حرم چيده نمى شود، درخت آن و خار آن قطع نمى شود و شكارش رمانده نمى شود...، پس هر كه را ديديد كه گياه حرام را چيده يا درختش را قطع كرده يا شكارش را رمانده است، براى شما رواست كه ناسزايش بگوييد يا پشت او را ـ در حدّى كه در حرم حلال است ـ به درد آوريد.

-3 امام باقر عليه السّلام : خداوند حرام ساخته كه گياه حرمش چيده يا درخت آن قطع شود ـ مگر گياه اِذخرـ يا پرنده آن صيد گردد.

-4 امام صادق عليه السّلام : از درخت مكّه جز درخت خرما و درخت ميوه، كنده نمى شود .

-5 امام صادق عليه السّلام : هرچه كه در حرم مى رويد، بر همه مردم حرام است (چيدنش) مگر آن چه را خودت رويانده و كاشته اى.

0000000000

ذبح شكار

0000000000

-1 امام صادق عليه السّلام : شكار را در حرم نبايد ذبح كرد، هر چند در بيرون حرم صيد شده باشد.

-2 شهاب بن عبد ربّه: به امام صادق عليه السّلام گفتم: با جوجه هايى كه از غير مكّه مى آورند سَحرى مى خورم. آن ها را در حرم ذبح مى كنند و با آن سَحرى مى خورم. حضرت فرمود: سحرىِ تو سحرى بدى است. آيا نمى دانى آن چه را زنده وارد حرم كنند، ذبح و نگهداشتن آن بر تو حرام است؟

-3 امام صادق عليه السّلام : در مكّه، جز شتر، گاو، گوسفند و مرغ، نبايد ذبح شود.

0000000000

آنچه درمكه انجامش سزاواراست

0000000000

نماز

0000000000

-1 امام على عليه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدينه، برابر با هزار نماز است.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : هركس در مكّه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آيه سخره و آية الكرسى را بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه دار در شهرهاى ديگر است و يك روز روزه در مكّه برابر با روزه يك سال در جاهاى ديگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.

-3 ابراهيم بن شيبه: به امام باقر عليه السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پيامبر پرسيدم. حضرت نوشت: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله زياد نماز خواندن در اين دو حرم را دوست داشت پس تو نيز زياد نماز بخوان و تمام بخوان.

0000000000

روزه

0000000000

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگيرد و تا آن جا كه مى تواند نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غير مكّه را مى نويسد و براى او هر روز يك حسنه و هر شب يك حسنه مى نويسد.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : يك روز روزه در مكّه، برابر با روزه يك سال در جاى ديگر است.

0000000000

ختم قرآن

0000000000

-1 امام سجّاد عليه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن كند، نميرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد.

-2 امام باقر عليه السّلام : هر كس كه در مكّه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است.

0000000000

انفاق

0000000000

-1 امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پيامبر و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدينه نيز حرم خدا و رسولِ خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است، نماز در آن ده هزار برابر و يك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم حرم خدا و پيامبر واميرالمؤمنين عليهما السّلام است، نماز در آن همچون هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن هزار درهم است.

0000000000

آداب ورودوخروج مكه

0000000000

آداب ورود به مكّه

0000000000

الف ـ احرام

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام ـ در پاسخ محمد بن مسلم كه پرسيد: «آيا كسى مى تواند بدون احرام وارد مكه شود؟» فرمود: نه، مگر بيمار ، يا كسى كه اسهال دارد.

2- امام صادق عليه السّلام : خداوند مسجد الحرام را به خاطر كعبه، حرام قرار داد و حرم را به خاطر مسجد الحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرد.

3- امام كاظم عليه السّلام : هركس از مكّه به اندازه ده ميل فاصله داشته باشد، جز با احرام وارد آن نشود.

0000000000

ب ـ غسل

0000000000

1- ابن عمر: پيامبر براى ورود به مكّه، در «فخّ» غسل كرد.

2- حلبى: امام صادق عليه السّلام به ما دستور داد پيش از آن كه داخل مكه شويم، در فخّ غسل كنيم.

3- امام صادق عليه السّلام : هرگاه به حرم رسيدى ـ ان شاء الله ـ هنگام ورود، غسل كن و اگر جلوتر رفتى در «بئر ميمون» يا فخّ يا در منزل خود در مكّه غسل كن.

4- امام صادق عليه السّلام : خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام فرمان داد، تا حج گزارد و اسماعيل را هم همراه خود حج دهد و او را ساكن حرم سازد. هر دو به آهنگ حرم بر شترى سرخ سوار شدند، در حالى كه جز جبرئيل همراهشان نبود. چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آن كه وارد حرم شويد، غسل كنيد. آن دو فرود آمدند و غسل كردند.

5- امام صادق عليه السّلام : خداوند در كتابش مى فرمايد: «خانه ام را براى طواف كنندگان و پرستشگران و راكعان و ساجدان، پاك كنيد». پس سزاوار است كه بنده جز با پاكى وارد مكّه نشود، عرق خود را شسته و آلودگى را زدوده، غسل كند.

0000000000

ج ـ تواضع و خشوع

0000000000

1- معاوية بن عمار از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است كه فرمود: هر كس با آرامش وارد مكه شود، آمرزيده مى شود. پرسيدم: «چگونه با آرامش وارد آن شود؟» فرمود: بدون حالت تكبّر و غرور وارد شود.

2- اسحاق بن عمار روايت مى كند كه امام صادق عليه السّلام فرمود: هيچ كس با آرامش وارد مكه نمى شود، مگر آن كه آمرزيده شود. گفتم: آرامش و سكينه چيست؟ فرمود: «اينكه تواضع كند».

3- ابان بن تغلب: با امام صادق عليه السّلام در بين راه مكّه و مدينه همسفر بودم. چون به حرم رسيد، فرود آمد و غسل كرد و كفشهايش را در دستان خود گرفت. سپس پابرهنه به حرم وارد شد. من نيز مانند او كردم. فرمود: اى ابان! هر كه از روى تواضع در برابر خدا آنگونه عمل كند كه من كردم، خداوند صد هزار گناه از او محو مى كند، صد هزار حسنه براى او مى نويسد و صد هزار درجه براى او بنا مى نهد و صد هزار حاجت از او بر مى آورد.

4- امام صادق عليه السّلام : بنگريد هرگاه يكى از شما به وادى مكّه سرازير شد، جامه هاى كهنه خويش را بپوشيد، چرا كه هيچ كس نيست كه به وادى مكّه فرود آيد و در دلش هيچ كبرى نباشد مگر آن كه آمرزيده شود.

0000000000

د ـ ورود از بالاى آن

0000000000

1- عايشه: چون پيامبر به مكّه آمد، از بالاى آن وارد شد و از پايين و جنوب آن خارج گشت.

2- امام صادق عليه السّلام ـ در وصف حج پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، فرمود ـ : پيامبر از بالاى مكه از عقبه و گردنه مدنى ها وارد شد و از پايين مكه از ذى طوى، بيرون شد.

3- يونس بن يعقوب: به امام صادق عليه السّلام گفتم: «از كجا وارد مكّه شوم، در حالى كه از مدينه آمده باشم؟» فرمود: از بالاى مكه وارد شو. و هرگاه كه به قصد مدينه خارج شدى، از پايين مكه بيرون شو.

0000000000

آداب خروج از مكّه

0000000000

الف ـ صدقه دادن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى از مكّه بيرون شوى، يك درهم خرما بخر و آن را مشت مشت، صدقه بده، اين كفّاره گناهان تو در احرام و مدّت اقامتت در مكّه خواهد بود.

0000000000

ب ـ خروج از پائين آن

0000000000

ابن عمر: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از راه مسجد شجره از مدينه بيرون مى رفت و از راه معرّس وارد مى شد. و هرگاه وارد مكّه مى شد، از بلندىِ شمال وارد مى شد و از بلندى پايين خارج مى گشت.

0000000000

فضيلت مسجد الحرام

0000000000

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : محترم ترين، محبوبترين و گرامى ترين مساجد نزد خداوند، مسجد الحرام است.

2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برترى مسجد الحرام بر مسجد من، همچون برترى مسجد من بر مساجد ديگر است.

3 ـ ابوذر: به رسول خدا گفتم: «كدام مسجد، اوّل بنا نهاده شده است؟» فرمود: «مسجد الحرام». گفتم: «سپس كدام؟» فرمود: «مسجد الأقصى». گفتم: «فاصله ميان اين دو چه مقدار بود؟» فرمود: «چهل سال». سپس فرمود: هر كجا كه نماز تو را دريافت (و وقت آن رسيد) نماز بخوان، زمين براى تو مسجد است.

4 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : بار نمى بندند مگر به سوى سه مسجد: مسجد الحرام، مسجد من و مسجد الأقصى.

5 ـ امام على عليه السّلام : چهار مكان است كه از قصرهاى بهشتى در دنياست: مسجد الحرام، مسجد پيامبر، مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه.

0000000000

محدوده مسجد الحرام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بين حَزْوَره تا مسعى را خط كشيد. اين همان خطّ و حدّى بود كه ابراهيم عليه السّلام رسم كرد، يعنى مسجد.

2- حسين بن نعيم: از امام صادق عليه السّلام درباره نماز در محدوده اى كه به مسجد الحرام افزوده اند، پرسيدم. حضرت فرمود: ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام محدوده مسجد را بين صفا و مروه معين كردند. مردم هم از مسجد تا صفا حج مى كردند.

3- عبدالصمد بن سعد: منصور دوانقى، خليفه عباسى، خواست كه خانه هاى اهل مكّه را بخرد و به مسجد الحرام بيفزايد، نفروختند. آنان را تشويق كرد، امتناع كردند. از اين مسأله دلتنگ شد. نزد امام صادق عليه السّلام آمد و گفت: من از اينان بخشى از خانه ها و آستانه هايشان را خواستم تا به مسجد بيفزاييم، ندادند. اين مرا بشدّت اندوهگين ساخت. امام صادق عليه السّلام فرمود: آيا اين تو را غمگين مى سازد، در حالى كه حجت و دليل تو بر آنان در اين مسأله آشكار و ثابت است؟ گفت: چگونه بر آنان استدلال آورم؟ فرمود: به كتاب خدا. گفت: به كجاى قرآن؟ فرمود: اين سخن خدا: «اِنّ أوّل بيتٍ وُضِعَ لِلنّاس لَلّذي بِبَكّة » خداوند خبر داده است كه: «همانا اولين خانه اى كه براى مردم نهاده شد، همانا خانه اى است كه در مكّه است». اگر آنان پيش از كعبه در آن جا ولايت و مالكيّت داشتند، خانه ها و حياطها از آنان است، امّا اگر خانه خدا پيش از آنان بوده است، پس «فنا» و آستانه كعبه متعلّق به آن است. منصور آنان را فراخواند و با اين آيه بر آنان احتجاج كرد. به او گفتند: آن چه دوست دارى انجام بده.

4- حسن بن على بن نعمان: مهدى عباسى چون مسجد الحرام را توسعه داد، خانه اى در گوشه مسجد مانده بود. از صاحبان آن خواست، ندادند. در اين باره از فقيهان پرسيد. همه گفتند: سزاوار نيست به غصب چيزى را جزء مسجد الحرام كنند. على بن يقطين به او گفت: اگر در اين مسأله براى موسى بن جعفر عليه السّلام بنويسى، او در اين باره راه حل درست را خواهد گفت. به والى مدينه نوشت كه از موسى بن جعفر بپرسد در باره خانه اى كه مى خواهيم داخل در مسجد الحرام كنيم، صاحب آن نمى دهد. راه چاره چيست؟ والى مسأله را به موسى بن جعفر گفت. حضرت فرمود: آيا حتماً بايد جواب داد؟ گفت: آرى، چاره اى نيست. فرمود: بنويس: «بسم الله الرحمن الرحيم، اگر كعبه بر مردم وارد شده است، مردم به حياط خانه هاى خود سزاوارترند و اگر مردم بر آستانه كعبه فرود آمده اند، كعبه به آستانه و حياط خود سزاوارتر است». چون نامه به دست مهدى عباسى رسيد، نامه را گرفت و بوسيد، سپس دستور به تخريب آن خانه داد. صاحبان آن خانه، خدمت امام كاظم عليه السّلام رسيدند و از او خواستند نامه اى به مهدى عباسى بنويسد كه قيمت خانه هاشان را بپردازد. حضرت به او نوشت: چيزى به آنان بپرداز. او هم ايشان را راضى ساخت.

0000000000

توضيحى پيرامون حدود مسجدالحرام

0000000000

حضرت ابراهيم عليه السّلام حدود مسجد الحرام را تعيين كرد ، ولى اين حدود توسط اعراب جاهليت فراموش شد و مكّيان به تدريج در حرم و درون مسجد به خانه سازى پرداختند . با قدرت گرفتن اسلام و افزايش جمعيت مسلمانان ، توسعه مسجد و بازگرداندن به حدود اوّليه آن ضرورى نمود . از اين رو عمر در سال 17 هجرى و عثمان در سال 26 هجرى نخستين توسعه ها را انجام دادند. سپس عبدالله بن زبير در سال 65 هجرى و هنگام تجديد بناى كعبه ، صحن مسجد را از شمال و جنوب گسترش داد . از جنوب، آن را به ناحيه «صفا» و «باب بنى مخزوم» رساند و در شمال، ميان «حجر اسماعيل» و «دار الندوه» تا «دار شيبة بن عثمان» را توسعه داد. در دوران خلافت عباسى ، ابتدا منصور در سال 137 هجرى شمال و غرب مسجد را توسعه داد و آن را تا «باب بنى سهم» رساند وسپس مهدى عباسى نخست در سال 161 همه خانه هاى باقيمانده ميان مسجد الحرام و «مسعى» را خراب كرد و حدّ مسجد را «مسعى» قرار داد و سپس در سال167 مسجد را از هر سو به اندازه اى توسعه داد كه كعبه در وسط مسجد قرار گرفت و مسجد الحرام را از جهت شرق و غرب به حدّ اوّليه خود رساند . زيرا ابراهيم عليه السّلام حدّ شرقى مسجد را «مسعى» و حدّ غربى را «حزوره» قرار داده بود و حزوره همان بازار «حناطين» بوده است كه حد غربى توسعه مهدى عباسى است . بر اين اساس وهمان گونه كه از جواب امام صادق عليه السّلام در دو روايت اوّل همين فصل فهميده مى شود ، مسافت هاى اضافه شده، حكم مسجد الحرام را دارند ، بلكه بخشى از آن هستند و زياده محسوب نمى شوند . افزون بر اين، امام كاظم عليه السّلام نيز همچون امام صادق عليه السّلام اين محدوده را از آغاز جزو مسجد الحرام و ساختن منازل توسط مكّيان را غصب محدوده مسجد مى داند ولذا كسب رضايت صاحبان خانه را لازم نمى بيند و اين معنى از روايات آخر همين فصل استفاده مى شود . بعد از توسعه عباسى كه آخرين آن ها در زمان المقتدر بالله است ، دو توسعه حكومت عربستان سعودى در سال 1375 و 1409 ، مساحت مسجد الحرام را چند برابر كرده و از حدّ اوليه گذرانده است . لذا برخى از فقيهان نسبت به جريان احكام ويژه مسجد الحرام در مكان هاى اضافه شده اخير احتياط مى كنند و برخى ديگر احتياط را مستحب مى دانند ، زيرا همين كه مردم آن ها را جزو مسجد الحرام بدانند و در عرف، نام مسجد بر آن بنهند، كافى است تا احكام آن جريان يابد.

0000000000

آداب ورود به مسجد الحرام

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام : هرگاه على عليه السّلام به مكه وارد مى شد، پيش از آن كه طواف كند، ابتدا به محلّ فرود آمدن خويش مى پرداخت.

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه كسى كه حج يا عمره به جا مى آورد وارد مكّه شود، ابتدا وسايل خود را مستقر سازد، سپس آهنگ مسجد الحرام كند.

3- عمران حلبى: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا هرگاه زنان به خانه خدا مى روند، غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداوند مى فرمايد: «خانه ام را براى طواف كنندگان، عبادت كنندگان و راكعان و ساجدان، پاك سازيد». سزاوار است كه بنده، جز با طهارت وارد خانه خدا نشود، عرق و آلودگيها را شسته و پاك شده باشد.

4- عطاء: مُحرم از هر جا كه خواست، وارد شود. پيامبر از «بنى شيبه» وارد شد و از در «بنى مخزوم» به سمت صفا خارج گشت.

5- امام صادق عليه السّلام ـ در شرح مأزمين (نام محلّى ميان عرفات و مشعر كه درّه اى ميان دو كوه است) ـ : آن جا محلّى است كه بتها در آن پرستيده شده و سنگى كه بت «هُبَل» را از آن تراشيدند از آن جا آورده شد؛ بتى كه على عليه السّلام وقتى بر دوش پيامبر بالا رفت، آن را از بام كعبه بر زمين افكند و به دستور حضرت ، آن را كنار در بنى شيبه دفن كردند. از آن رو، ورود از درِ بنى شيبه به مسجد الحرام سنّت گشت.

6- افلح ، غلام امام باقر عليه السّلام : با امام باقر عليه السّلام براى حج بيرون شديم. چون وارد مسجد الحرام شد، صدايش به گريه بلند شد. گفتم: پدر و مادرم فدايت! مردم نگاهت مى كنند، كمى آهسته تر! حضرت فرمود: واى بر تو اى افلح! چرا نگريم؟ شايد خدا با نظر رحمت به من بنگرد و با اين نگاه، فردا نزد او رستگار شوم. سپس طواف كرد، آنگاه آمد نزد مقام ركوع كرد و چون سر از سجده برداشت، آن قدر اشك ريخته بود، كه سجده گاهش خيس بود.

7- امام باقر عليه السّلام : هرگاه وارد مسجد الحرام شدى و رو به روى حجر الأسود قرار گرفتى، بگو: «گواهى مى دهم كه جز خداوند يكتا معبودى نيست. شريكى ندارد و شهادت مى دهم كه محمّد، بنده و فرستاده اوست. به خدا ايمان آورده و به طاغوت و لات و عزّى و پرستش شيطان و عبادت هر كه جز خدا خوانده شود، كفر ورزيده ام». سپس نزديك حجر الاسود رفته، دست راست بر آن بكش و بگو: «به نام خدا، و خدا بزرگتر است. خدايا اين امانت من است كه ادا كردم واين پيمان من كه وفا نمودم، تا نزد تو گواهى دهد كه به پيمان وفادارم».

8- معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است: هرگاه وارد مسجد الحرام شدى، پابرهنه و با آرامش و وقار و خشوع وارد شو. و فرمود: هر كس با خشوع وارد آن شود، خداوند اگر بخواهد او را مى آمرزد. گفتم: خشوع چيست؟ فرمود: آرامش قلب. با تكبّر وارد آن مشو، هرگاه به در مسجد رسيدى، بايست و بگو: «سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى پيامبر! به نام خدا و به يارى خدا و از خدا و آن چه كه خداوند بخواهد. سلام بر پيامبران و فرستادگان الهى. سلام بر رسول خدا، سلام بر ابراهيم و ستايش براى خداوند، پروردگار جهانيان». و چون وارد مسجد شدى، دستانت را بالا بگير و رو به كعبه كن و بگو: «پروردگارا! در اين جايگاه و در آغاز مناسكم از تو مى خواهم كه توبه ام را بپذيرى و از خطايم درگذرى و بار گناهم را فرو ريزى. حمد خدايى را كه مرا به خانه خويش رساند. خدايا گواهى مى دهم كه اين خانه حرام توست، آن را محل تجمّع مردم و ايمن و خجسته و هدايتگر جهانيان قرار داده اى. خدايا! من بنده توام، شهرْ شهر توست، و خانهْ خانه توست، آمده ام رحمت تو را مى طلبم و طاعت تو را قصد مى كنم. مطيع فرمان تو و راضى به تقدير توام. از تو خواهانم، خواسته كسى كه به تو نيازمند و از كيفرت هراسان است . خدايا ، درهاى رحمتت را به رويم بگشاى و مرا در طاعت و آن چه موجب رضاى توست به كارگير».

9- امام صادق عليه السّلام : در حالى كه بر در مسجد مى ايستى، مى گويى: «به نام خدا و به يارى خدا و از خدا و آن چه خدا بخواهد و بر آيين پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و بهترين نامها از آن خدا و ستايش براى خداست. سلام بر رسول خدا، بر محمد بن عبدالله صلّى الله عليه و آله ، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اى پيامبر. سلام بر پيامبران و فرستادگان خدا، سلام بر ابراهيم، دوست خداوند، سلام بر فرستادگان و ستايش براى خدا، پروردگار جهانيان، سلام بر ما و بر بندگان شايسته خدا، خدايا بر پيامبر و دودمان محمد صلوات فرست، بر محمد و دودمانش مبارك گردان و بر محمد و آل محمد رحمت آور، آن گونه كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم، صلوات و بركت و رحمت فرستادى. همانا تو پسنديده و شكوهمندى. خدايا بر محمّد (و خاندانش) بنده و فرستاده ات و بر ابراهيم، دوستت و بر پيامبران و فرستادگانت، صلوات و سلام فرست. سلام بر فرستادگان و ستايش از آن خدا، پروردگار جهانيان. خدايا درهاى رحمتت را بر من بگشاى و مرا در راه طاعت و رضاى خويش، به كارگير و تا مرا زنده مى دارى، پيوسته در پناه ايمان نگهدارم باش. ستايش ذات تو شكوهمند است. خدايى را سپاس كه مرا از مهمانان و زائران خود قرار داد و مرا از آنان قرارداد كه مساجد او را آباد مى كنند و با او مناجات مى كنند. خدايا من بنده تو و زائر تو درخانه توام. براى هر زائرى، بر عهده زيارت شده حقّى است. تو بهترين و گرامى ترين كسى هستى كه به زيارتت مى آيند. اى خدا، اى بخشنده، از تو مى خواهم، كه خداى يكتا و بى شريكى و يگانه و بى نيازى، نه زاده اى و نه زاده شده اى و همتايى ندارى.

محمد، كه درود تو بر او و خاندانش باد، بنده و فرستاده توست. اى بخشنده، اى بزرگوار، اى شكوهمند، اى قدرتمند و اى با كرامت، از تو مى خواهم كه نخستين هديه ات را براى اين زيارت من، آزادى ام از دوزخ قرار دهى. (سه بار مى گويى:) خدايا مرا از آتش برهان، از روزى حلال و پاكيزه ات بر من گشايش عطاكن وشرّ شياطين انس وجنّ وشرّ فاسقان عرب وعجم را از من دور گردان.

10- نضر بن كثير: من و سفيان، خدمت امام صادق عليه السّلام رسيديم. گفتم: به بيت الله الحرام مى روم، مرا دعايى بياموز. حضرت فرمود: هرگاه به حرم رسيدى ، دست خود را بر ديوار بگذار و بگو: اى سبقت گيرنده بر فوت، اى شنواى صوت، اى آن كه پس از مرگ، استخوان را با گوشت مى پوشانى ... آنگاه هر چه خواستى دعا كن.

11- امام صادق عليه السّلام : چون وارد مسجد الحرام شدى، راه برو تا نزديك حجر الاسود برسى، پس رو به آن كن و بگو: حمد خدايى را كه به اين نعمت، رهنمايمان شد و اگر هدايت الهى نبود، راه نمى يافتيم. خداوند منزّه است ، حمد براى اوست، جز او خدايى نيست و خدا بزرگتر است. خداوند از آفريدگانش بزرگتر است و بزرگتر از هر كسى است كه از او ترسان و گريزانم. جز خدا هيچ معبودى نيست، يكتا و بى شريك است، پادشاهى و ستايش از آن اوست، زنده مى كند و مى ميراند، مى ميراند و حيات مى بخشد و او بر هر چيز تواناست. و بر پيامبر و دودمان او، درود مى فرستى و بر پيامبران سلام مى دهى، همانگونه كه هنگام ورود به مسجد انجام دادى، سپس مى گويى: پروردگارا! به وعده ات باور دارم و به پيمانت وفادارم.

0000000000

فضيلت نماز در مسجد الحرام

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برترى مسجد الحرام بر اين مسجد من، صد نماز است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد من، برتر از هزار نماز در مساجد ديگر

است، مگر مسجد الحرام. يك نماز در مسجد الحرام، از صد نماز در اين مسجد برتر است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد الحرام، برابر با صد هزار نماز است و يك نماز در مسجد من هزار نماز است و در بيت المقدس پانصد نماز است.

4- امام باقر عليه السّلام : يك نماز در مسجد الحرام، از صد هزار نماز در مساجد ديگر برتر است.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس در مسجد الحرام يك نماز واجب بخواند، خداوند همه نمازهايى را كه از روز وجوب نماز بر او، خوانده است و همه نمازهايى را كه تا زمان مرگ مى خواند، به بركت اين نماز از او قبول مى كند.

6- امام صادق عليه السّلام : در اين مسجد نماز و دعا زياد بخوانيد. آگاه باشيد، كه براى هر بنده، روزى اى است كه به سوى او سوق داده مى شود (يعنى در مكه خيلى دنبال كسب و كار نباشيد، در پى دعا و نماز باشيد، چرا كه روزى شما تضمين شده است).

7- احمد بن محمد بن ابى نصر: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: كسى نماز را در خانه اش در مكه به جماعت بخواند افضل است، يا در مسجد الحرام به تنهايى بخواند؟ فرمود: به تنهايى.

8- موسى بن سلام : حضرت رضا عليه السّلام عمره انجام داد. چون با كعبه وداع كرد و به درِ حنّاطين رسيد كه از آن جا خارج شود، در محوطه مسجد پشت كعبه ايستاد. سپس دستانش را بلند كرد و دعا نمود. آنگاه به ما توجّه كرد و فرمود: چه جاى خوبى است براى حاجت بردن نزد او! نماز در آن، برتر از شصت سال (يا ماه) نماز در جاى ديگر است.

0000000000

نامهاي خانه خدا

0000000000

الف ـ كعبه

0000000000

قـرآن

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ000«مائده97»

خداوند، کعبه -بیت الحرام- را وسیله‌ای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده؛

حديـث

1 ـ شيخ صدوق: در روايت آمده است كه كعبه را از آن جهت كعبه نام نهاده اند، كه چهارگوش است. علّت چهارگوش بودنش نيز آن است كه در مقابل«بيت المعمور» است كه آن هم چهارگوش است. بيت المعمور چهارگوش شده، چون در برابر عرش است كه چهارگوش است. عرش چهارگوش شده، چون كلماتى كه اسلام بر آن ها استواراست، چهار است: سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله والله اكبر.

0000000000

ب ـ بيت العتيق (خانه آزاد)

0000000000

قـرآن

ثُمَّ لْیقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیطَّوَّفُوا بِالْبَیتِ الْعَتِیقِ«حج29»

سپس، باید آلودگیهایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا کنند؛ و بر گرد خانه گرامی کعبه، طواف کنند.

لَكُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیتِ الْعَتِیقِ«حج33»

در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معینی [= روز ذبح آنها] سپس محل آن، خانه قدیمی و گرامی (کعبه) است.

حديـث

1- از امام باقر عليه السّلام پرسيدند: چرا كعبه را بيت العتيق ناميده اند؟ فرمود: چون كه خانه اى است آزاد از مردم، هيچ كس مالك آن نيست.

2- ابوحمزه ثمالى : به امام باقر عليه السّلام در مسجدالحرام گفتم: خداوند، چرا اين خانه را عتيق ناميد؟ فرمود: هيچ خانه اى نيست كه خدا بر روى زمين قرار داده، مگر آن كه صاحب و ساكنانى دارد، جز اين خانه كه جز خداى متعال، صاحبى ندارد و آزاد است.

3- امام صادق عليه السّلام : خداوند در ماجراى نوح، همه زمين را زير آب برد، جز خانه خدا را. آن روز اين خانه «عتيق» نام نهاده شد، چون كه آن روز از غرق شدن رها شد.

4- از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: چرا كعبه، بيت العتيق ناميده شد؟ فرمود: چون خداوند، آن را از طوفان آزاد كرد.

0000000000

ج ـ بيت الحرام

0000000000

قـرآن

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا000«بقره125»

و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم!

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ000«مائده97» «خداوند كعبه «خانه حرام» را براى قوام و استوارى كار مردم، قرار داده است».

رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ«37»

پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند!

حديـث

1- حنان: به امام صادق عليه السّلام گفتم: چرا كعبه را «بيت الله الحرام» ناميده اند؟ فرمود: چون بر مشركان حرام است كه وارد آن شوند.

0000000000

فايده اى درباره نام هاى كعبه

0000000000

قرآن كريم خانه خدا را هفده بار و در چهارده آيه، ياد كرده است : دو بار با واژه «الكعبه»، هفت بار با واژه «البيت»، يك بار با واژه «بيت»، دوبار با واژه «البيت الحرام»، دوبار با واژه «البيت العتيق»، يك بار با واژه «بيتك المحرّم» و دو بار با واژه «بيتى».

گفتنى است كه «المسجد الحرام» نيز پانزده بار در قرآن ياد شده است و يك بار نيز تنها با واژه «المسجد» آمده است.

0000000000

الف ـ اولين خانه مردم

0000000000

قـرآن

إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«آل عمران96»

نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است.

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ«بقره125»

و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم! و (برای تجدید خاطره،) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید! و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!»

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نخستين مسجدى كه در زمين قرار داده شد، كعبه بود. سپس بيت المقدس و ميان اين دو پانصد سال فاصله بود.

2- امام على عليه السّلام ـ درباره اين آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : پيش از كعبه هم خانه ها بود، ولى كعبه اولين خانه اى بود كه براى پرستش خداوند، قرار داده شد.

3- خالد بن عرعره از على عليه السّلام درباره آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» پرسيد كه آيا كعبه، اولين خانه اى است كه بر زمين بنا شده فرمود: نه، ولى اولين خانه اى است كه بركت، هدايت و مقام ابراهيم در آن قرار داده شد و هر كه وارد آن شود، ايمن است.

4- امام باقر عليه السّلام ـ درباره اين آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : كعبه، اولين بقعه اى است كه از زمين آفريده شد. سپس زمين از آن گسترش يافت.

0000000000

ب ـ گرامى ترين خانه ها

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : گرامى ترين خانه ها بر روى زمين، چهار خانه است: كعبه، بيت المقدس، خانه اى كه در آن قرآن بخوانند و مساجد.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : وقتى كعبه را طواف كرد و به ركن يمانى رسيد ، سر را به سوى كعبه بلند كرد و گفت: سپاس خداى را كه تو را شرافت و عظمت بخشيد و مرا به پيامبرى برانگيخت و على را امام قرار داد. خدايا بهترين بندگانت را به سوى آن رهنمون باش و آن را از بندگانِ بد خويش، دور بدار.

3- زراره از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است: خداوند هيچ خانه اى را بر روى زمين محبوب تر و گرامى تر از آن [ اشاره فرمود به سوى كعبه نيافريده است. از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، در كتاب خويش ماه هاى حرام را به خاطر حرمت آن، حرام ساخته است، سه ماه پياپى براى حج: شوال، ذى قعده و ذى حجّه و يك ماه جدا براى عمره كه رجب است.

4- امام صادق عليه السّلام : اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن، بندگانش را به عبادت فراخوانده است، تا طاعت آنان را در آمدن به سوى آن بيازمايد. پس آنان را به گراميداشت و زيارت آن برانگيخته و آن را جايگاه پيامبرانش و قبله گاه نمازگزاران ساخته است. پس كعبه، شعبه اى از رضاى او و راهى به سوى آمرزش الهى است، بر راستاى كمال نهاده شده و مجمع عظمت و شكوه است. خداوند آن را دو هزار سال پيش از «دحو الارض» آفريده است. پس خدايى كه پديدآورنده روح ها و صورتهاست، شايسته ترين كسى است كه در امر و نهى ، اطاعت شود.

5- امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال از هر چيزى، چيزى را برگزيد و از زمين، جايگاه كعبه را.

6- امام صادق عليه السّلام : از پدرانش در وصف كعبه روايت كرده است ـ : خانه خدا در روى زمين، حجت الهى بر بندگان خداست.

0000000000

آغاز كعبه

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند جبرئيل را نزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود: براى من خانه اى بسازيد. جبرئيل برايشان نقشه كشيد. آدم حفر مى كرد و حوّا (خاك را) منتقل مى كرد، تا به آب رسيد. از زير آن ندا آمد: بس است اى آدم! پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحى فرمود كه برگرد آن طواف كند و به او گفته شد: تو اولين كسى و اين اولين خانه است. سپس قرنها گذشت، تا آن كه حضرت نوح آن را ديدار كرد، بعد قرنها گذشت، تا آن كه حضرت ابراهيم، پايه هاى آن را برافراشت.

امام باقر عليه السّلام : امّا آغاز اين خانه، چنان بود كه خداوند به فرشتگان فرمود: «من در زمين جانشين قرار مى دهم». فرشتگان پاسخ دادند: «آيا در آن كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد مى كند و خونها را مى ريزد؟» . خداوند از فرشتگان روى گرداند. آن ها ديدند كه اين رويگردانى از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به يكى از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم، در برابر عرش او خانه اى برايش بسازد به نام «ضُراح» ، كه آن را براى آسمانيان قرار داد كه هر روز هفتاد هزار فرشته طوافش مى كنند و باز نمى گردند و استغفار مى كنند. پس چون آدم به آسمان دنيا فرود آمد، خداوند فرمانش داد كه اين خانه را ـ كه در مقابل آن بود ـ ترميم كند. پس خداوند اين را براى آدم و نسل او قرار داد، همچنان كه آن خانه را براى آسمانيان قرار داده بود.

امام باقر عليه السّلام : خداوند فرشتگان را فرمان داد كه در زمين براى او خانه اى بسازند، تا هر كه از فرزندان آدم گناه كند، بر گرد آن طواف نمايد ـ آن گونه كه فرشتگان عرش خدا را طواف مى كنند ـ تا از آنان خشنود شود، همچنان كه از فرشتگان راضى شد. پس در محلّ كعبه، خانه اى ساختند كه زمان طوفان بالا برده شد، كه اكنون در آسمان چهارم است، هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مى كنند و هرگز به سوى آن بر نمى گردند. حضرت ابراهيم هم برپايه همان، كعبه را بنا نهاد.

ابو خديجه: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چرا كعبه را بيت العتيق (خانه آزاد) نام نهاده اند؟ فرمود: خداى متعال از بهشت، حجرالأسود را براى آدم فرود آورد. خانه كعبه دُرّى سفيد بود. پس خداوند آن را به آسمان بالا برد و پايه اش باقى ماند. پس آن در مقابل اين خانه است، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند كه هرگز دوباره به سوى آن باز

نمى گردند. خداوند به ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام فرمان داد، كه كعبه را بر همان پايه ها بنا نهند.

امام باقر عليه السّلام : چون خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: من همراه تو خانه اى فرود مى آورم كه بر گرد آن طواف شود، آن چنان كه عرش من طواف مى شود و نزد آن نماز خوانده شود، همچنان كه نزد عرش من نماز خوانده مى شود. زمان طوفان، خانه به بالا برده شد. پيامبران خانه خدا را حج مى كردند ولى جاى آن را (دقيقاً) نمى دانستند، تا آن كه خداوند جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخّص كرد. او هم خانه را از (سنگِ) پنج كوه بنا كرد: كوه حرا، ثَبير، لبنان، طور و حمر.

امام صادق عليه السّلام : جايگاه كعبه، سرزمينى مرتفع و سفيد بود كه همچون خورشيد و ماه مى درخشيد، تا آن كه از دو فرزند آدم، يكى آن ديگرى را كشت، پس سياه شد. چون آدم فرود آمد، خداوند همه جاى آن زمين را براى او بالا آورد، تا آن را ديد. سپس فرمود: همه اين از آنِ توست. گفت: خدايا، اين زمين سفيد درخشان چيست؟ فرمود: آن زمين من است.

امام على عليه السّلام ـ در شرح آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : اولين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد و خجسته بود و در آن هدايت و رحمت و بركت بود (كعبه بود) و ابراهيم نخستين كسى بود كه آن را بنا كرد. سپس قومى از عرب و ازطايفه جُرهُم آن راساختند. سپس ويران شد، قريش دوباره آن را بناكرد.

0000000000

فايده اى در باره بناى كعبه

0000000000

زمان بناى كعبه به درستى روشن نيست. احاديث و اقوال مورّخين به دو دسته كلى قسمت مى شود:

الف: دسته نخست مى گويند: حضرت ابراهيم كعبه را ساخته و پيش از ايشان خانه اى با نام كعبه نداشته ايم.

ب: اين دسته معتقدند كه كعبه پيش از حضرت ابراهيم عليه السّلام ساخته شده و ايشان آن را تجديد بنا كرده اند.

بسيارى از اين دسته، بانى بيت را حضرت آدم عليه السّلام مى دانند.

براى جمع ميان دو قول مى توان گفت كه كعبه توسط حضرت آدم عليه السّلام و در موضعى از پيش تعيين شده ساخته شد، ولى با طوفان نوح از بين رفت. پس با راهنمايى خداوند و به دست ابراهيم عليه السّلام اين بنا تجديد و مراسم عظيم و مناسك و عبادت بزرگ حجّ به آن حضرت تعليم شد.

به عبارت ديگر حضرت ابراهيم نقشى هم پايه حضرت آدم عليه السّلام در حيات كعبه دارد.

0000000000

بازسازى كعبه

0000000000

قـرآن

«و به ياد آور زمانى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه را بالا مى آوردند (گفتند:) خداوندا از ما بپذير، همانا تو شنواى دانايى».

حديـث

پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله : جايگاه كعبه محو شده بود. پس هود وصالح آن را حج نكردند؛ تا آن كه خداى متعال جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخص ساخت.

امام على عليه السّلام : خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه در زمين خانه اى برايم بساز كه در آن عبادت شوم ... ابراهيم بنا مى كرد و اسماعيل به او سنگ مى داد وپايه ها را به سوى او بالا مى برد. چون به محلّ حجر الأسود رسيد، به اسماعيل گفت: براى اينجا هم سنگ بده، اسماعيل سنگ نيافت ومتوقف ماند. ابراهيم گفت: برو و پيدا كن. اسماعيل رفت تا بيابد كه جبرئيل برايش حجر الأسود را آورد. اسماعيل آمد، در حالى كه ابراهيم، حجر الأسود را در جايش نهاده بود. پرسيد: اين را كه آورد؟ پاسخ داد: كسى كه به ساختنِ تو تكيه نكرده است. خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن كه ويران شد. عمالقه آن را ساختند. مدتى پايداربود، تا آن كه خراب شد. جُرهُم آن را بناكردند. سپس باز هم ويران شد، قريش آن را ساختند.

كلثوم بن عبدالمؤمن حرّانى از امام صادق چنين روايت كرده است: خداوند به ابراهيم عليه السّلام فرمان داد كه حج گزارد، اسماعيل را هم همراه خود به حج آورد و او را ساكن حرم سازد. پس هر دو حج گزاردند ... سال بعد خداوند به ابراهيم عليه السّلام اجازه داد كه به حج رود و كعبه را بنا نهد. عرب نيز به حج كعبه مى رفت. كعبه خراب شده بود، ولى پايه هايش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعيل سنگها را گرد آورد و آن ها را داخل كعبه ريخت. چون خداوند به او اذن داد كه كعبه را بسازد، ابراهيم آمد وگفت: پسرم! خداوند ما را به ساختن كعبه وبرآوردن آن فرمان داده است.

پس آن را آشكار كردند. آن وقت، كعبه يك رديف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى كرد: بناى كعبه را برهمين پايه بگذار. پس خداوند، چهار فرشته نازل كرد كه براى او سنگ گردآورى مى كردند. ابراهيم و اسماعيل سنگها را مى نهادند ، فرشتگان هم سنگها را نزديك مى آوردند تا آن كه به دوازده ذراع رسيد. براى آن ، دو در قرار دادند، يكى براى ورود، در ديگر براى خروج و براى آن ، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.

كعبه عريان بود. ابراهيم در حالى كه كعبه را به پايان رسانده بود، بيرون آمد و اسماعيل را آن جا نهاد... همسرش كه زنى خردمند بود، به او گفت: كاش براى اين دو در، دو پرده مى آويختى، پرده اى از اينجا و پرده اى از آن جا! اسماعيل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست كردند و بر دو در ، آويختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهيم گفت: چرا براى كعبه پوشش ندوزم كه همه آن را بپوشانى؟ اين سنگها بدمنظر است. اسماعيل به او گفت: باشد. همسر ابراهيم شتابان به اين كار پرداخت و پشم بسيارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست كه آن را نخ بريسند.

(امام صادق عليه السّلام فرمود: از همانجا اين رسم ميان زنان رايج شد كه براى نخ ريسى از يكديگر كمك بگيرند).

پس آن زن شتاب كرد و براى اين كار كمك طلبيد. از هر قطعه اى كه فراغت مى يافت ، بر كعبه مى آويخت. موسم حج فرا رسيد و هنوز جاهايى از كعبه بدون پوشش بود. به اسماعيل گفت: براى اين قسمت كه پوشش بدان نرسيد، چه كنيم؟ پس آن را با چرمى وصله زده پوشاندند. در موسم حج، عرب طبق عادت خود به زيارت آمدند، ولى به چيزى نگريستند كه مايه اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است ، هديه اى براى آن كه چنين كرده داده شود. قربانى و هديه از آن جا رسم شد. هر تيره اى از عرب چيزى با خود مى آورد، برگى و چيزهاى ديگرى تا آنكه اشياء

زيادى گرد آمد. آن وصله را كندند و پوشش كعبه را كامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند . كعبه آنگاه سقف نداشت. اسماعيل در آن ستونهايى از چوب، مثل آنچه مى بينيد قرار داد و با شاخ و برگ آن را پوشاند و گِل اندود كرد. سال بعد كه عرب آمدند و بناى كعبه را ديدند، گفتند براى آن كه چنين كرده بايد هديه بيشترى داد. سال بعد قربانى براى او آمد. اسماعيل نمى دانست آن را چه كند. خداى متعال به او وحى كرد كه قربانى را ذبح كن و حاجيان را، طعام بده ...

0000000000

كعبه در جاهليّت

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پس از كلاب بن مُرّه، اولين كسى كه كعبه را بازسازى كرد، قُصَىّ بود.

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به عايشه ـ : اى عايشه! اگر نبود اين كه قوم تو تازه از جاهليت رسته اند، دستور مى دادم كعبه را خراب كنند و آنچه را كه از كعبه بيرون افتاده جزء آن مى كردم و كف آن را با زمين برابر مى ساختم و براى آن دو در، در شرقى و غربى قرار مى دادم و به پايه و بنيان ابراهيم مى رساندم.

يحيى بن شبل از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند: در زمان حضرت ابراهيم و قبيله جُرهُم، درِ كعبه چسبيده به زمين بود، تا آن كه قريش آن را بنا كردند. ابو حذيفة بن مغيره گفت: اى جماعت قريش! درِ كعبه را بالا ببريد ، تا جز با پلّكان كسى نتواند بالا رود و جز كسى كه شما مى خواهيد وارد آن نشود. پس اگر كسى كه شما نمى خواهيد سراغ آن آيد، پلّكان را مى كشيد و مى افتد، اين عبرت براى بيننده مى شود. قريش چنان كردند و رديف بالاى ديوار را خراب كردند، سيل را از كعبه بازگرداندند و كعبه را با پارچه هاى نقش دار يمانى، پوشاندند.

سعيد بن عمرو هذلى از پدرش روايت مى كند: قريش را ديدم كه در جاهليّت، روزهاى دوشنبه و پنج شنبه درِ كعبه را مى گشودند و دربانان نزددر مى نشستند. هرگاه كسى بالا مى رفت كه دوست نداشتند وارد كعبه شود، او را پرت مى كردند وگاهى مى مُرد. با كفش وارد كعبه نمى شدند، اين را بزرگ مى شمردند و كفش هاى خود را زير پلّكان مى گذاشتند.

عايشه: از پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيدم:آيا ديوار هم جزء كعبه است؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا آن را جزء كعبه و داخل آن قرار ندادند؟ فرمود: قوم تو هزينه آن را نداشتند (پولشان نرسيد). گفتم: پس چرا درِ كعبه بلند است؟ فرمود: قوم تو چنين كردند، تا هر كه را خواستند وارد كنند و هر كه را خواستند جلوگيرى كنند و اگر نبود كه قوم تو تازه از جاهليت رسته اند و بيم دارم دلهايشان نپذيرد كه ديوار را وارد كعبه كنم و درِ كعبه را به زمين بچسبانم، (چنين مى كردم).

امام صادق عليه السّلام : در جاهليت ، قريش كعبه را خراب كردند و چون خواستند آن را بسازند، نتوانستند(وموانعى پيش آمد) و در دلهايشان هراس افتاد. يكى گفت: هر كس پاكترين مال خود را بياورد، نه مالى كه از راه قطع رحم يا حرام به دست آورده ايد. چنان كردند. آنگاه امكان ساختن كعبه، بر ايشان مهيّا شد. آن را ساختند تا به محلّ حجر الأسود رسيدند. ميانشان گفتگو پيش آمد كه چه كسى حجر الأسود را در جاى خودش كار گذارد. نزديك بود ميانشان شرّى پديد آيد. به داورى اولين كسى كه از درِ مسجد وارد شود تن دادند. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وارد شد. چون نزد آنان آمد، فرمود تا پارچه اى بگستردند. سپس سنگ را ميان آن نهاد. قبايل، گوشه هاى پارچه را گرفتند و بلند كردند. سپس پيامبر سنگ را برداشت و در جايش نهاد. خدا، او را مخصوص اين كار ساخت!

0000000000

توضيحى پيرامون بازسازى كعبه

0000000000

مورخان نوشته اند كه بارها كعبه ويران شد و بارها سيل پايه هاى آن را فرو ريخت . از اين رو ، خانه برآمده به دست ابراهيم و اسماعيل ، بر جا نماند . ليكن افراد دوره جاهلى كه سخت دلبسته حفظ شكل ؛ جاى و بنيادش بودند ، پس از هر ويرانى يا آسيبى ، تا آن جا كه مقدورشان بود ، مى كوشيدند خانه را به شكلى كه در روزگار پدران و نياكانشان داشت ، بازگردانند و آن را برآورند . لذا هيچ تغييرى در آن راه نمى دادند و صورت بنا را دگرگون نمى كردند .

بيت الحرام ، بنايى «مكعب» شكل است . لذا بدان «كعبه» گفته شده است . مورخان آن را چنين وصف كرده اند : تا پنج سال پيش از اسلام ، ديوارهاى كعبه سنگ چين بود و سنگ ها بى آن كه ملاطى آن ها را به هم بپيوندد ، تا بالاى قد آدمى، روى هم چيده شده بود. نيز گفته اند كه در عهد اسماعيل نُه ذراع ارتفاع داشت و مسقف نبود و درى داشت كه به زمين چسبيده بود . نخستين كسى كه براى آن چفت گذاشت «تُبّع» بود و سپس عبدالمطّلب درى آهنى براى آن ساخت و آن را با زر به دست آمده از دو آهوى زرين [ كه بر اثر حفر چاه زمزم كشف شده بود ] بياراست . اين نخستين بارى بود كه كعبه را مى آراستند . وصفى كه مورخان اين گونه از كعبه ارائه مى كنند ، ما را بر آن مى دارد تا آن را ويرانه اى ابتدايى و ساده تصور كنيم ؛ حياطى مربع گونه كه ديوارهاى سنگى ـ بى هيچ ملاطى كه آن ها را به يكديگر بپيوندد ـ آن را در برگرفته است و پرندگان شكارى در آن مأوى گزيده اند و هيچ حائلى كف آن را از اشعه سوزان خورشيد و باران هايى كه بر مكه فرود مى آيد و گاه به شكل آب از دهانه هاى چاه ها بيرون مى زند ، حفظ نمى كند . اين خانه ، در حقيقت ، چهار ديواريى است سنگى كه ارتفاع آن از قامت انسان تجاوز نمى كند .

پاره اى از مورخان گفته اند كه عامر بن جادر ازدى ، پس از اسماعيل ، نخستين كسى بود كه براى كعبه جدار (ديوار) گذاشت . لذا «جادر» (برآورنده جدار) لقب گرفت .

باز به گفته مؤرخان ، در نيمه اول قرن هفتم ميلادى ؛ يعنى پنج سال پيش از اسلام و زمانى كه رسول خدا ، سى و پنج ساله بود ، كعبه دچار آتش سوزى شد . در اين هنگام بر آن شدند تا خانه را بازسازى كنند و برايش سقفى چوبى بگذارند . لذا دست به كار شدند و ديوارها را ـ كه پيشتر نُه ذراع ارتفاع داشت ـ تا هيجده ذراع بر آوردند و سقفى بر دو رديف سه ستونه چوبى بر آن گذاشتند . همچنين درِ آن را از سطح زمين بالاتر آوردند ، كه جز با پلكان نمى شد بدان وارد شد . ديوارها را نيز با يك رديف سنگ و يك رديف چوب برآوردند . در اخبار آمده است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون در سال فتح مكه وارد كعبه شد ، كنار ستونى ايستاد و دعا كرد . در آن هنگام در خانه شش ستون بود .

مورخان درباره دليل بازسازى كعبه گفته اند كه ديوارهاى سنگى كه ملاطى نداشت و ارتفاع آن از قامت آدمى تجاوز نمى كرد ، به تدريج از هم گسيخته شده و سنگ هايش بر زمين فرو ريخته بود . لذا بر آن شدند ، تا ديوارهايش را برآورند و چون تنى چند از قريش و ديگران گنج خانه را كه در چاهى در ميان آن قرار داشت ، دزديده بودند ، مردم بر مسقف كردن آن هم داستان شدند .

اين بناى تازه نيز آن گونه كه از وصفش در كتاب هاى مورخان بر مى آيد ، بنايى فاخر نبود . تنها اتاقى بود كه اينك سقفى چوبى بر شش ستون در دو رديف آن را مى پوشاند . ديوارهايش كه پيشتر نُه ذراع ارتفاع داشت و كمى بيشتر يا كمتر از قامت آدمى بود ، تا هيجده ذراع بالا آمده بود . اين بار مواد ساختمانى محكمى در اين بنا به كار رفت ؛ رديفى از چوب و رديفى از سنگ و در مجموع پانزده رديف چوبى و شانزده رديف سنگى ديوارهايش را تشكيل مى داد . سقف آن را نيز مسطح كرده بودند و برايش ناودانى گذاشته بودند كه آب باران از آن سرازير مى شد .

در مجموع ، اين بنا از جهت مساحت ، هنر ، زيبايى و عظمت با هيچ يك از معبدهاى عربى جنوب عربستان ، مانند معبد «المقه» در شهر «مأرب» يا ديگر معابدى كه پژوهشگران به آثار و بقاياى آن ها دست يافته اند ، سنجيدنى نبود .

0000000000

داستان اصحاب فيل

0000000000

قـرآن

سوره فيل : بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ«1» آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران [= لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند] چه کرد؟! أَلَمْ یجْعَلْ كَیدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ«2» آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟! وَأَرْسَلَ عَلَیهِمْ طَیرًا أَبَابِیلَ«3» و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد، تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ«4» که با سنگهای کوچکی آنان را هدف قرارمی‌دادند؛ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ«5» سرانجام آنها را همچون کاه خورده‌شده (و متلاشی) قرار داد!

حديـث

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پرندگانى دسته دسته، مثل باز، در چهره درندگان به سراغ آنان رفتند.

امام صادق عليه السّلام : فرمانرواى حبشه چون با فيل به قصد ويرانى كعبه آمدند. بر شترهاى عبدالمطلب گذر كردند. آن ها شترها را ربودند. عبدالمطلب به سوى رئيس آنان رفت تا بخواهد شترهايش را برگردانند. اجازه گرفت، اجازه دادند و به فرمانروا گفتند: اين، بزرگ قريش است، مردى هوشمند و جوانمرد است. او هم احترام كرد و نزديكش ساخت. سپس به مترجم گفت: بپرس كه چه مى خواهد؟ گفت: همراهانت به شترهاى من برخورده، آن را ربودند. دوست دارم شترهايم را به من بازگردانى . از درخواست او تعجب كرد و گفت: آيا اين همان است كه گفتيد بزرگ قريش است و از خِرد او ياد كرديد؟ از من نخواست از خانه اى كه او مى پرستد، باز گردم. اگر از من خواسته بود كه از ويران ساختن آن چشم بپوشم، چنان مى كردم. مترجم سخن او را به عبدالمطلب باز گفت. وى پاسخ داد: اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند. من از تو خواستم شترهاى مرا بازگردانى چون به آن ها نياز دارم. پس دستور داد آن ها را برگرداندند.

ابو مريم از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه درباره آيه « وأرسل عليهم طيراً ... » از حضرت پرسيدم. ايشان فرمود: پرندگانى بودند با پرواز پايين كه از سمت دريا سراغشان آمدند. سرهايشان مثل سردرندگان و چنگال هايشان مانند پرندگانِ شكارى بود، هر پرنده سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگ ها ويكى درمنقار. با آن سنگ ها آن قوم را سنگباران مى كردند، تا آن كه پيكرهايشان آبله گرفت و بر اثر آن كشته شدند. پيش از آن آبله ديده نشده بود و اين كار را از پرندگان نيز نه پيش از آن روز و نه پس از آن هرگز نديدند. كسانى هم كه از آن حادثه جان سالم به در برده بودند، چون به حضرموت ـ نام يك وادى نزديك يمن ـ رسيدند، خداوند سيلى فرستاد و همه را غرق كرد. فرمود: از پانزده سال پيش در آن وادى هرگز آبى ديده نشده بود! فرمود: به همين خاطر كه آنان در آن جا مردند، نام آن جا حضرموت شد (مرگ حاضر شد).

0000000000

تاريخ حمله ابرهه به مكه:

0000000000

أبرهة الأشرم «أبو يكسوم» در حدود سال پانصد و هفتاد ميلادى يعنى چهل سال قبل از بعثت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به مكّه حمله كرد. بعضى تاريخ حمله را سال هاى ديگرى دانسته اند ، ولى هيچ يك از سال پانصد و هشتاد و يك ميلادى در نمى گذرد. علّت حمله ابرهه، مجموعه اى از انگيزه هاى سياسى و اقتصادى و دينى بود ، ابرهه ابتدا عبادتگاهى پرشكوه در محل فرمانروايى خود در يمن ساخت تا توجه مردم را از كعبه به آن جا معطوف كند.

امّا اعراب نه تنها به آن جا نرفتند، بلكه به آن اهانت كردند. همين امر دستاويزى براى ابرهه ساخت تا با حمله به مكّه و نابود كردن آن ، مركز دينى و سياسى جزيرة العرب را به پندار خود به يمن منتقل كند و دينش را حاكم كرده و خود را فرمانرواى مطلق حجاز كند.

0000000000

آن چه در تاريخ اسلام بر كعبه گذشت

0000000000

عمرو بن دينار و عبيدالله بن ابى يزيد: در زمان پيامبر، اطراف كعبه ديوارى نبود و پيرامون كعبه نماز مى خواندند. زمان عمر كه فرا رسيد، برگرد آن ديوار كشيد. عبيدالله گفته است: ديوارش كوتاه بود، پس ابن زبير آن را بنا كرد (و بالا آورد).

امام صادق عليه السّلام : كعبه در زمان حضرت ابراهيم نُه ذراع بود و دو در داشت. عبدالله بن زبير آن را باز ساخت و ارتفاعش را 18 ذراع قرار داد. حجّاج آن را خراب كرد و آن را به ارتفاع 27 ذراع ساخت.

0000000000

مرمّت و تجديد بناى كعبه

0000000000

كعبه و مسجد الحرام در طول تاريخ اسلام، بارها مرّمت و تجديد بنا شده است. اين تعميرات، معمولاً پس از سيل هاى فراوان مكّه و گاه پس از جنگها، انجام گرفته است.

الف ـ سيل ها

از پيدايش اسلام تا كنون، نزديك به صد سيل به مسجد الحرام و كعبه، آسيب رسانده است كه برخى از آن ها به نام هاى خاصى، مشهور شده اند همچون: سيل «امّ نهشل» در خلافت عمر و «حجاف» و «المخبل» در خلافت عبدالملك بن مروان و سيل «ابن حنظله» در روزگار مأمون.

ب ـ جنگها

با وجود قداست و حرمت كعبه، سه حمله بزرگ به مكّه، زيان هاى بزرگى را به كعبه وارد ساخت كه عبارتند از:

1 ـ حمله لشكر يزيد بن معاويه به فرماندهى حصين بن نمير (سال 63 هـ) جهت سركوبى عبدالله بن زبير.

2 ـ حمله سپاه عبدالملك بن مروان به فرماندهى حجّاج ثقفى (سال 73 هـ) جهت سركوبى ابن زبير.

3 ـ حمله قرمطيان در روزگار خلافت عباسيّان (سال 317 هـ ) و ربودن حجر الأسود.

تعمير بيت به خلفا و پادشاهان و اميران وقت مكّه نسبت داده شده است، مانند: عبدالله بن زبير (64 هـ) و عبدالملك بن مروان (74 هـ) و سلطان سليم عثمانى (960 هـ) و سلطان مراد عثمانى (1040 هـ) و در آخرين تعمير (1417 هـ ) داخل كعبه را بتن ريزى كرده و بالا آوردند

0000000000

نشانه هاى جامع

0000000000

قـرآن

سوره آل عمران : إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«96» نخستین خانه‌ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«97» در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

حديـث

1 ـ ابن سنان : از امام صادق عليه السّلام درباره آيه « انّ اوّل بيتٍ ... » پرسيدم كه اين «نشانه هاى روشن» چيست؟ فرمود: «مقام ابراهيم». آن جا كه بر روى سنگ ايستاد و قدم هاى او بر سنگ اثر گذاشت و حجر الأسود و خانه اسماعيل .

بيان:

«آيات بيّنات» به نشانه هاى بر جامانده از عهد قديم در مكّه گفته مى شود كه شامل مقام ابراهيم، حجر الأسود و حجر اسماعيل مى باشد. از اين سه، در روايت ذكر شده نام برده شده است .

برخى از مفسرين، حطيم، زمزم و اركان اربعه كعبه را نيز اضافه كرده اند و حتى مكان هاى مقدس مكّه و حرم مثل مشعر و عرفات را نيز از مصاديق آيات بيّنات دانسته اند. علامّه طباطبايى، هر سه قسمت آيه «مقام ابراهيم، من دخله كان آمنا ولله على الناس...» را در مقام بيان و توضيح «آيات بيّنات» مى داند.

0000000000

مقام ابراهيم و جايگاه آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : خداوند مكّه را فضيلت داد و بخشى از آن را برتر از بخشى قرارداد و فرمود: «از مقام ابراهيم، جايگاه نماز بگيريد».

2- زراره : به امام باقر عليه السّلام گفتم: آيا حسين عليه السّلام را درك كردى؟ فرمود: آرى، به ياد مى آورم كه همراه او در مسجد الحرام بودم. سيل وارد مسجد شد، مردم روى مقام مى ايستادند. برخى كه بيرون مى رفتند، مى گفتند: مقام را سيل برد و بعضى مى گفتند: سر جاى خود است.

به من فرمود: فلانى! مردم چه كردند؟ گفتم: خداوند به صلاحت دارد، مردم بيم آن دارند كه سيل، مقام را برده باشد. فرمود: ندا بده كه خداوند، آن را نشانه قرار داده است، آن را نخواهد برد. پس مردم آرامش يافتند. جايگاه مقام كه ابراهيم عليه السّلام آن را قرار داده بود كنار ديوار كعبه بود. همچنان آن جا بود، تا آن كه مردم جاهليّت آن را به جايگاه امروزش منتقل كردند. چون پيامبر مكه را فتح كرد، به همان جايى برگرداند كه ابراهيم نهاده بود. آن جا بود تا آن كه عمر بن خطاب به حكومت رسيد. از مردم پرسيد: از شما چه كسى جايگاه قبلى آن را مى داند؟ مردى گفت: من جاى آن را با افسارى كه نزد من است، اندازه گرفته ام . گفت: آن را بياور. آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همان جا برگرداند.

3- امام صادق عليه السّلام : چون خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه مردم را به حج ندا بده، سنگى را كه اثر گامهايش در آن است (مقام) رو به روى كعبه و چسبيده به كعبه، در همان جايى كه امروز است قرار داد. سپس بر آن ايستاد و فرمان خدا را با رساترين صدايش ندا داد. چون آن سخن را گفت، سنگ تاب تحمل او را نياورد، پاهايش در آن فرو رفت. پس ابراهيم، پاهايش را از سنگ بركند. چون مردم افزون شدند و به شرّ و بلا گرويدند، بر آن ازدحام آوردند و تصميم گرفتند كه در جايى كه امروز قرار دارد قرار دهند تا مطاف، براى طواف كنندگان خالى شود. چون خداوند، حضرت محمد صلّى الله عليه و آله را برانگيخت، به همان جايگاهى كه ابراهيم قرار داده بود، بازگرداند. همانجا بود تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از دنيا رفت و زمان ابوبكر و اوايل حكومت عمر نيز همانجا بود. سپس عمر گفت: مردم برگرد مقام در فشارند، كدام يك از شما جايگاهش را در جاهليّت مى داند؟ مردى گفت: من آن را اندازه گرفته ام. گفت: اندازه پيش توست؟ گفت: آرى. گفت: آن را بياور. آورد. پس دستور داد كه مقام را به آن جا بردند و به مكانى برگرداندند كه اكنون است.

0000000000

توضيحى درباره مقام ابراهيم

0000000000

مقام ابراهيم از نشانه هاى روشن الهى و از نظر مشهور همان سنگ معروف در نزديكى كعبه است جايگاه ابراهيم عليه السّلام ، هنگام بالا بردن پايه هاى بيت «كعبه» بوده است در اين سنگ، اثر قدم انسان آشكارا ديده مى شود و اين خود معجزه و آيه اى الهى است كه در يك جسم سخت و محكم، پا فرو رود و اثر آن ساليان دراز باقى بماند و سيل ها و جنگ ها و غارت ها را پشت سرگذارد. سه تفسير ديگر از مقام ابراهيم از ابن عبّاس و مجاهد و عطا نقل شده است، ولى روايات، نظر مشهور را تأييد مى كند.

در زمان وقوع اين معجزه الهى و ايستادن ابراهيم عليه السّلام بر اين سنگ، اختلاف نظر هست، بعضى آن را هنگام بناى كعبه و بالا بردن پايه هاى كعبه مى دانند و معتقدند كه حضرت ابراهيم عليه السّلام بر آن مى ايستاده است تا بتواند قسمت بالايى ديوار كعبه را بسازد.

دسته دوّم مى گويند: حضرت ابراهيم عليه السّلام هنگام اعلان حجّ، جهت امتثال امر «واذّن في الناس بالحجّ» بر روى اين سنگ ايستاد. در اين زمينه اقوال ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آن ها قول قفّال است كه مى گويد: اين سنگ در تمام واقعه هاى ذكر شده مورد استفاده حضرت ابراهيم عليه السّلام قرار گرفته است.

0000000000

توضيحى درباره جايگاه مقام

0000000000

تغيير مكان «مقام ابراهيم» از مسلّمات تاريخ است و بسيارى از كتاب هاى سيره و حديث و تاريخ آن را از مكان كنونى اش به كعبه نزديك تر و يا حتّى چسبيده به آن دانسته اند. بر طبق آن چه كه از برخى احاديث، به دست مى آيد، ابتدا در جاهليت آن را از كعبه دورتر بردند و سپس پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آن را پس از فتح مكّه به جاى نخستينش باز گرداند، يعنى همان مكانى كه ابراهيم عليه السّلام آن را نهاده بود و سپس عمر آن را به مكانى كه هم اكنون قرار دارد، انتقال داد.

در علّت اين انتقال اختلاف كرده اند: برخى آن را به جهت سيلى مى دانند كه مقام را با خود برد و برخى ديگر به جهت توسعه دادن مكان طواف و دسته اى به جهت اين كه زير پاى طواف كنندگان نرود، دانسته اند.

0000000000

حجر الأسود

0000000000

الف ـ حجر الأسود، دست خدا

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر الأسود، دست خدا در زمين است. هر كه آن را لمس كند، دست خدا را لمس كرده است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر، دست خدا در زمين است، كه با آن با بندگانش دست مى دهد.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر، دست خدا در زمين است. هر كه دست خود را بر آن بكشد، با خدا بيعت كرده كه او را نافرمانى نكند.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حَجر، دست خداست.هر كس بخواهد، به وسيله آن باخدا دست مى دهد.

0000000000

ب ـ اصل حجر الأسود

0000000000

1- عقبة بن بشير از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند: خداوند حضرت ابراهيم را فرمان داد كه كعبه را بسازد و پايه هايش را بالا آورد و مناسك مردم را به آنان نشان دهد. ابراهيم و اسماعيل هر روز يك رديف مى ساختند، تا به جايگاه حجرالأسود رسيدند.

2- امام باقر عليه السّلام فرمود: پس كوه ابو قُبيس، ابراهيم را ندا داد: تو نزد من سپرده اى دارى. آنگاه حجرالأسود را به او داد و وى آن را در جايگاهش نهاد.

3- امام على عليه السّلام در پاسخ آن يهودى كه از او درباره اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد پرسيد. فرمود: شما مى گوييد: آن است كه در بيت المقدس است و دروغ مى گوييد. اولين سنگ، آن است كه آدم آن را از بهشت فرود آورد. يهودى گفت: به خدا راست گفتى، اين مطلب به املاى موسى و خطّ هارون است.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در روى زمين جز سه چيز از بهشت نيست: نهالِ عجوه (نوعى خرماى خوب)، چند اوقيه (پيمانه و معيار وزن) آبى كه هر روز از بركت بهشت در فرات مى ريزد و حجرالأسود.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجرالأسود، از بهشت است.

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر الأسود، از سنگ هاى بهشت است.

7- منذر ثورى: از امام باقر عليه السّلام درباره حجر الأسود پرسيدم. فرمود: سه سنگ از بهشت فرود آمده است: حجر الأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد، مقام ابراهيم و سنگ بنى اسرائيل. حضرت فرمود: خداوند سنگ سفيد به حضرت ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود، در نتيجه گناهان بنى آدم سياه شد.

0000000000

ج ـ نهادن حجر الأسود در جاهليّت

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : روزى كه قريش در نهادن حجرالأسود، در جاى خود اختلاف كردند، من با دستانم آن را نهادم.

2- ابن شهاب: چون پيامبر خدا به سنّ بلوغ رسيد، زنى كعبه را با بخور و عود معطّر مى ساخت كه از مجمر او جرقه اى در پرده كعبه افتاد و سوخت. كعبه را خراب كردند، تا چون دوباره ساختند و به محلّ حجرالأسود رسيدند، قريش در اينكه كدام يك از قبيله ها عهده دار بالاآوردن آن ركن شود با هم درافتادند. گفتند: اولين كسى كه بر ما آشكار شود، او را داور قرار مى دهيم. در اين لحظه رسول خدا صلّى الله عليه و آله آشكار شد، در حالى كه جوان بود و پارچه اى راه راه بر خود حمايل كرده بود. او را به داورى برگزيدند. او دستور داد تا حجرالأسود را در پارچه اى نهادند. بزرگ هر قبيله را طلبيد و گوشه اى از پارچه را به او داد. خودش بالا رفت و حجر الأسود را (با آن پارچه) بالا آوردند، خود او آن را در جايش نهاد.

0000000000

د ـ در دوران عبدالملك

0000000000

1- شيخ صدوق: روايت شده كه چون حجاج از ساختن كعبه فارغ شد، از امام سجّاد عليه السّلام خواست كه حجر را در جاى خودش قرار دهد. حضرت نيز آن را گرفت و در جايگاهش نهاد.

2- راوندى: چون حجاج بن يوسف به جهت جنگ با عبدالله بن زبير كعبه را ويران كرد، سپس آن را آباد كرده و تجديد بنا كردند و خواستند حجرالأسود را نصب كنند، هر يك از عالمان، قاضيان يا زاهدانشان كه آن را نصب مى كرد، سنگ مى لرزيد و مى افتاد و در جاى خود ثابت نمى ماند. امام سجّاد عليه السّلام آمد و حجر الأسود را از دست آنان گرفت، بسم الله گفت، سپس برجايش نهاد، سنگ در همانجا ثابت ماند، مردم نيز تكبير گفتند.

0000000000

هـ ـ در عصر قرمطيان

0000000000

جعفر بن محمد بن قولويه: در سال339 هـ ـ سالى كه قرمطيان حجرالأسود را به جاى خودش در كعبه نهادند ـ چون در سفر حج به بغداد رسيدم، بزرگترين انديشه ام اين بود كسى را كه حجر الأسود را در جاى خود مى نهد، دريابم. چون كه ماجراى كار او در كتابها خواهد آمد، نيز آن سنگ را حجّت خدا در زمان برجايش خواهد نهاد، آنگونه كه در زمان حجّاج، امام سجّاد عليه السّلام آن را در جايش قرار داد تا قرار گرفت. به سختى بيمار شدم، آنچنانكه كه بيم جان داشتم، آنچه را در نظر داشتم فراهم نگشت. كسى را به نام «ابن هشام» نايب گرفتم و به او نامه مهر شده اى دادم، در نامه پرسيده بودم كه عمرم چه قدر خواهد بود و آيا مرگ من در همين بيمارى است يا خير؟ به آن نايب گفتم: خواسته ام اين است كه اين نامه به دست كسى برسد كه حجرالأسود را بر جاى خودش مى نهد و جواب نامه گرفته شود. تو را براى اين كار، نايب گرفته ام. ابن هشام گويد: چون به مكه رسيدم و تصميم بر آن شد كه حجرالأسود را به جاى خود بازگردانند، مبلغى به خدّام خانه خدا دادم كه توانستم جايى باشم كه قرار دهنده حجرالأسود را برجايش ببينم. كسى را هم از خدّام قرار دادم كه مانع فشار مردم بر من شود. هركس كه مى خواست حجرالأسود را بر جاى خود نهد، مى لرزيد و قرار نمى گرفت. جوانى گندم گون و زيبا روى آمد، آن را گرفت و درجايش نهاد و قرار گرفت، گويا اصلاً از جايش جدا نشده است. صداها برخاست، آن جوان خواست كه از در مسجد بيرون رود، از جايم برخاسته در پى او رفتم و مردم را از راست و چپ خود كنار مى زدم، تا آن جا كه پنداشتند ديوانه ام. مردم برايم راه مى گشودند و چشمم جدا از او نمى شد، تا آن كه از مردم جدا شد. من در پى او شتاب مى كردم و او آرام مى رفت و من به او نمى رسيدم. چون به جايى رسيدم كه جز من كسى نبود كه او را ببيند، ايستاد و رو به من كرد و فرمود: آنچه همراه دارى بده. نامه را به او دادم. بى آن كه به آن بنگرد فرمود: به او بگو: از اين بيمارى هراسى نداشته باش. مرگ تو نيز پس از سى سال خواهد بود. مدهوش شدم، توان حركت نداشتم و او مرا گذاشت و برگشت.

0000000000

حِجر اسماعيل و آداب آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : حجر، خانه اسماعيل است و قبر هاجر و اسماعيل در آن قرار دارد.

2- اسماعيل عليه السّلام در 130سالگى از دنيا رفت و در حجر، همراه مادرش دفن شد.

3- معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره حجر پرسيدم كه آيا جزء كعبه است يا بخشى از كعبه در آن است؟ فرمود: نه، حتى به اندازه چيده يك ناخن هم. ليكن اسماعيل عليه السّلام مادرش را آن جا به خاك سپرد. دوست نداشت كه پا بر روى آن بگذارند، دور آن حصارى كشيد. قبور پيامبرانى هم در آن جاست.

4- امام صادق عليه السّلام : در حجر، نزديك ركن سوّم، دختران دوشيزه حضرت اسماعيل دفن شده اند.

5- ابوبلال مكّى: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه از سمتِ دربِ كعبه، واردِ حجر شد، به فاصله دو ذراع از كعبه به نماز ايستاد. گفتم: هيچ يك از خاندان تو را نديده ام كه در مقابل ناودان نماز بخواند. فرمود: اينجا محلّ نماز شبر و شبير پسران هارون است.

6- ابو نعيم انصارى از امام زمان عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: امام سجّاد عليه السّلام در سجده خود در اين مكان (و با دست اشاره به حِجر و طرف ناودان كرد) مى گفت: «بنده ناچيزت در آستان توست، نيازمندت به آستان توست، از تو مى خواهم آنچه را كه جز تو بر آن توانا نيست».

7- طاووس فقيه: امام سجّاد عليه السّلام را در حجر ديدم كه نماز مى خواند و چنين دعا مى كرد:

«بنده ناچيز تو به درگاه توست، اسير تو در آستانه توست، نيازمند تو به درگاه توست، گداى تو به آستانه توست، نزد تو شكايتى دارد، كه بر تو پنهان نيست ـ و در حديثى است ـ مرا از درگاهت بازنگردان».

8- على بن مزيد بيّاع سابُرى: امام صادق عليه السّلام را در حجر، زير ناودان ديدم كه رو به طرف كعبه، دستان خويش را گشوده بود و چنين دعا مى كرد: «خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى من ترحّم كن. پروردگارا، مرا از رحمت خويش، دو نصيب عطا كن و از روزى گسترده ات بر من ببار و شرّ فاسقان جن و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور كن. خداوندا! روزى مرا گشاده گردان و بر من سخت مگير ، خدايا بر من رحمت آر و عذابم مكن، از من خشنود باش و بر من خشم مگير، تو شنواى دعا و نزديك و اجابت كننده اى».

0000000000

حطيم

0000000000

1- معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره حطيم پرسيدم. فرمود: «ميان حجرالأسود و درِ كعبه است». پرسيدم: چرا به آن حطيم مى گويند؟ فرمود: چون در آن جا مردم همديگر را فشار مى دهند.

2- ابوبلال مكّى: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه بر گرد كعبه طواف كرد. سپس ميان در كعبه و حجرالاسود، دو ركعت نماز خواند. گفتم: هيچ يك از شما را نديده ام كه اينجا نماز بخواند! فرمود: اينجا، همان جاست كه توبه آدم پذيرفته شد.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كنار در كعبه، دوبار جبرئيل، امام جماعت من شد (و من به او اقتدا كردم).

4- وقتى كه حلبى از امام صادق عليه السّلام درباره حجر پرسيد، حضرت فرمود: شما آن را حطيم مى ناميد. آن جا محلّ گوسفندان اسماعيل بود و مادرش را آن جا دفن كرد و خوش نداشت كه پا بر آن گذاشته شود، پس دور آن حصارى كشيد. قبر پيامبرانى هم در آن جاست.

0000000000

ملتزم

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ كس در اين ملتزم چيزى از خدا نخواست، مگر آن كه اجابت شد.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ملتزم، جايى است كه دعا در آن پذيرفته است و هيچ بنده اى چيزى از خدا نخواست، مگر آن كه آن را پذيرفت.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ميان ركن و مقام، ملتزم است. هيچ دردمندى آن جا دعا نمى كند، مگر آن كه بهبود يابد.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آدم، هنگامى كه فرود آمد، هفت بار كعبه را طواف كرد. سپس در مقابل در كعبه دو ركعت نماز خواند، آنگاه به ملتزم آمد و چنين گفت: «خدايا! تو نهان و آشكارم را مى دانى، پس پوزشم را بپذير و آنچه را كه در دل و نزد من است مى دانى، پس گناهانم را ببخشاى. نيازم را مى دانى، پس خواسته ام را عطا كن. خداوندا! از تو ايمانى مى خواهم كه همنشين دلم باشد و يقينِ راستى تا آن كه بدانم جز آنچه برايم نوشته اى به من نخواهد رسيد، و رضا به آنچه بر من حكم كرده اى». خداوند به او وحى كرد: اى آدم! دعاهايى كردى و من اجابت كردم. اينگونه دعا را هيچ يك از فرزندانت نخواهد كرد، مگر آن كه اندوهها و گرفتاريهايش را برطرف سازم و آنچه از دست داده، كفاف كنم و تهيدستى را از قلبش بيرون كنم و توانگرى را ميان دو چشمش قرار دهم و در پى تجارت هر تاجرى براى او تجارت كنم (و سود دهم) ودنيا به حالتِ خوار سراغ او آيد، هر چند خودش آن نخواهد!

5- امام صادق عليه السّلام : چون آدم، خانه خدا را طواف كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: اى آدم! در اين مكان به گناهان خويش در برابر خدا اعتراف كن [ تا آن كه گفت: ] پس خداوند به او وحى كرد: اى آدم! گناه تو را آمرزيدم. گفت: پروردگارا! براى فرزندان و ذريّه ام؟ خداوند متعال به او وحى كرد: اى آدم! هر يك از ذريّه تو اينجا بيايد و به گناهانش اقرار كند وتوبه نمايد همچنانكه توبه كردى، سپس آمرزش بخواهد، او را مى آمرزم.

6- امام على عليه السّلام : كنار ملتزم، به گناهان خويش، چه آنچه را در ياد داريد يا يادتان نيست اقرار كنيد و بگوييد: «آنچه را كه نگهبانان تو از گناهان ما حفظ كرده اند و ما فراموش كرده ايم، ببخشاى»، همانا هركس در اين جايگاه به گناه خود اعتراف كند، آن ها را بر شمارد و يادآورى كند و از خداوند آمرزش بطلبد، بر خداوند است كه او را بيامرزد.

7- امام صادق عليه السّلام : هرگاه امام سجّاد عليه السّلام كنار ملتزم مى آمد، مى گفت:

«خدايا، مرا گروههايى از گناهان و خطاهاست و نزد تو افواجى از رحمت و آمرزش. اى كسى كه دعاى مبغوض ترين افراد نزد خود را اجابت كرد، آنگاه كه گفت «خدايا مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت بده»، دعاى مرا هم مستجاب كن و با من چنين و چنان كن ...».

8- معاوية بن عمّار: هرگاه امام صادق عليه السّلام به ملتزم مى رسيد، به غلامانش مى فرمود: از من فاصله بگيريد، تا در اين مكان نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم، اين جا، جايى است كه هيچ بنده اى به گناهان خود نزد پروردگارش اعتراف نكرد و از خدا آمرزش نخواست، مگر آن كه خداوند، او را آمرزيد.

9- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از طواف خود فارغ شدى و به آخر كعبه ـ در مقابل مستجار ، اندكى به ركن يمانى مانده ـ رسيدى، دستان خود را بر كعبه بگستر، شكم خود (بدن) خويش را به آن بچسبان و صورتت را بر كعبه بگذار و بگو: «خدايا ! خانه، خانه توست. بنده، بنده توست و اينجا، جايگاه كسى است كه از دوزخ به تو پناه مى آورد». سپس نزد پروردگار به آنچه كردى اقرار كن. به يقين هيچ بنده مؤمنى نيست كه در اينجا به گناهان خود در مقابل خدا اقرار كند، مگر آن كه خدا او را بيامرزد، اگر بخواهد و مى گويى: «خدايا، رحمت و گشايش و عافيت از جانب توست. خدايا، عمل من اندك است، پس آن را برايم بيفزاى و آنچه را كه تو از آن آگاهى و بر مردم پوشيده است، ببخشاى». آنگاه از آتش به خدا پناه مى برى و هر چه مى خواهى، براى خود دعا كن، سپس ركن يمانى را لمس كن و سراغ حجر الأسود برو.

0000000000

مستجار

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : حضرت ابراهيم كعبه را ساخت ... و براى آن دو در قرار داد: درى به مشرق و درى به مغرب. مستجار، درى است كه رو به مغرب است.

2- امام سجّاد عليه السّلام : چون آدم به زمين هبوط كرد، كعبه را طواف نمود. كنار مستجار كه رسيد، به كعبه نزديك شد، دستان خود را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا، مرا ببخشاى. ندا آمد: تو را بخشودم. گفت: خدايا، فرزندانم را. ندا آمد: اى آدم! هر يك از فرزندان تو سراغ من آيد و گناه خويش را اين جا آورد، گناهش را مى آمرزم.

3- على بن جعفر: برادرم [ موسى بن جعفر ] را ديدم كه دو يا سه طواف مى كرد (هر كدام هفت دور) و طوافها را به هم پيوست، جز اينكه در مستجار مى ايستاد و سرِ هر هفت دور، دعا مى كرد و سراغ حجر الأسود مى آمد و آن را لمس مى كرد. سپس طواف مى كرد.

0000000000

ركن يمانى

0000000000

1- جابر بن عبدالله: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله حجرالأسود را لمس كرد و بوسيد و ركن يمانى را لمس كرد و دستِ خود را بوسيد.

2- ابن عبّاس: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى را بوسيد و صورت خود را بر آن نهاد.

3- مجاهد: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى را مى بوسيد و صورت بر آن مى نهاد.

4- نافع از ابن عمر نقل كرده است: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه خانه خدا را طواف مى كرد، در هر طواف دست بر حجر الأسود و ركن مى كشيد.

5- عطاء: به پيامبر صلّى الله عليه و آله گفته شد: اى پيامبر خدا ! ديده ايم كه زياد بر ركن يمانى دست مى كشى! فرمود: هرگز نزد ركن يمانى نيامدم، مگر آن كه جبرئيل كنار آن ايستاده بودوبراى هر كه آن را لمس مى نمود،طلب آمرزش مى كرد.

6- ابن عمر: نديدم كه پيامبر صلّى الله عليه و آله جز دو ركن يمانى را، از خانه خدا لمس كند.

7- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى و ركن حجرالأسود را لمس مى كرد. غير از اين دو را لمس نمى كرد.

7- امام باقر عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جز ركن حجرالأسود و ركن يمانى را لمس نمى كرد. سپس اين دو ركن را مى بوسيد و صورت بر آن ها مى گذاشت. پدرم را نيز ديدم كه چنين مى كرد.

8- حُميد بن ابى سويّه: شنيدم از ابن هشام كه از عطاء بن ابى رباح، در حالى كه او كعبه را طواف مى كرد، از ركن يمانى پرسيد. عطاء گفت: ابو هريره مرا گفته كه پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: هفتاد فرشته بر آن گماشته شده اند. هرگاه كسى گويد: «خداوندا! من بخشايش و عافيت در دنيا و آخرت از تو مى خواهم، خدايا! در دنيا به ما حسنه ببخش و در آخرت حسنه عطا كن و ما را از عذاب آتش نگهدار»، گويند: آمين. پس چون به ركن حجرالأسود رسيد، گفت: اى ابا محمّد! درباره اين ركن حجرالأسود تو را چه (حديثى) رسيده است؟ عطاء گفت: ابوهريره نقل كرد كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله شنيد كه مى فرمود: هر كس با حجرالاسود دست دهد، با دست خداى رحمان دست داده [ و بيعت كرده ] است.

9- ابو مريم: با امام باقر عليه السّلام مشغول طواف بودم. در هيچ يك از طوافهايش به ركن يمانى نمى رسيد، مگر آن كه آن را لمس مى كرد، سپس مى گفت: «خدايا به سويم بازگرد (وتوفيقى ده) تا توبه كنم و مرا نگهدار تا دوباره به گناه برنگردم».

10 امام صادق عليه السّلام : ركن يمانى، درى از درهاى بهشت است، خداوند از وقتى كه آن را گشوده، نبسته است.

11- امام صادق عليه السّلام : ركن يمانى درِ ماست، كه از اين در وارد بهشت مى شويم.

12 زيد شحّام ابو اسامه: با امام صادق عليه السّلام مشغول طواف بودم. هرگاه به حجرالأسود مى رسيد، دست به آن مى كشيد و آن را مى بوسيد و هرگاه به ركن يمانى مى رسيد، خود را به آن مى چسباند. گفتم: فدايت شوم! به حجر الأسود دست مى كشى، ولى نسبت به ركن يمانى خود را به آن مى چسبانى؟ فرمود: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: هرگز سراغ ركن يمانى نيامدم، مگر آن كه جبرئيل را ديدم كه پيش از من خود را به آن چسبانده است.

13- امام صادق عليه السّلام ـ وقتى از كنار ركن يمانى مى گذشت ـ : در اينجا فرشته اى است، كه شنوايى اهل زمين به او داده شده است. هركس وقتى به اينجا مى رسد بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات فرستد، درود او را به پيامبر مى رساند.

14 امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال، فرشته ذِكر گويى را بر ركن يمانى مأمور ساخته كه دعاهاى شما را «آمين» مى گويد.

0000000000

زمزم

0000000000

الف ـ نام هاى آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : نام هاى زمزم عبارت است : قدمگاه جبرئيل، چاه اسماعيل، چاه عبدالمطلب، زمزم، برّه (پرخير و سودمند)، مضنونه (نفيس و ارزشمند و گنجينه اى كه به زحمت پيدا شود)، رواء (مايه سيرابى، آبرو)، شبعه (سير كننده)، طعام، مطعم، شفاى بيمارى.

2- در ياد كرد قصّه هاجر ـ : چون روز بالا آمد، اسماعيل تشنه شد و آب طلبيد. هاجر در وادىِ محلّ سعى ايستاد و ندا داد: آيا در اين وادى همدمى هست؟ اسماعيل از چشمش پنهان ماند. به بلندى صفا رفت، سراب وادى در نظرش درخشيد، پنداشت كه آب است، به وادى فرود آمد و دويد، چون به محلّ سعى رسيد، اسماعيل از نظرش ناپديد شد، اين بار، سراب در سوى صفا بر او جلوه كرد. باز هم در پى آب به وادى فرود آمد. چون باز هم اسماعيل از نظرش ناپديد شد، دوباره به صفا بازگشت و نگاه كرد. اين كار را هفت بار انجام داد. نوبت هفتم كه او بر فراز مروه بود، به اسماعيل نگريست در حالى كه از زير پايش آب آشكار شده بود. بازگشت و ريگها را دور آن جمع كرد، چون آب در سيلان بود، با آنچه اطرافش قرار داد، آب را جمع كرد، از اين رو به «زمزم» ناميده شد [ زَمَّ، يعنى جلوى چيزى را گرفتن و نگهداشتن، جمع كردن ].

0000000000

ب ـ آغاز زمزم

0000000000

1- ابى بن كعب: جبرئيل چون با پاشنه خود به زمزم زد، مادر اسماعيل سنگريزه ها را گرد آورد. پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: خداوند، هاجر مادر اسماعيل را رحمت كند، اگر زمزم را به حال خود گذاشته بود، آبى جارى، مى شد.

2- امام صادق عليه السّلام : چون ابراهيم روى گرداند (كه بازگردد) هاجر گفت: اى ابراهيم! ما را به كه وا مى گذارى؟ گفت: شما را به خداى اين بنا مى سپارم. فرمود: چون آب تمام شد و آن كودك تشنه گشت، هاجر بيرون شد تا آن كه بر فراز صفا رفت و ندا داد: آيا در اين واديها كسى هست؟ سپس فرود آمد، تا آن كه به مروه رسيد و همانگونه ندا داد. سپس در حال بازگشت نزد فرزندش بود كه ناگهان ديد در زير پاشنه اسماعيل آب است. آبها را جمع كرد و آب همانجا رسوب كرد (و چشمه شد) و اگر واگذاشته بود، جارى مى شد.

3- امام صادق عليه السّلام : چون ابراهيم عليه السّلام اسماعيل را در مكّه جا گذاشت، كودك تشنه شد. ميان صفا و مروه درختى بود. مادرش بيرون شد تا آن كه بر صفا ايستاد و گفت: آيا در اين دشت كسى هست؟ كسى پاسخش نداد. رفت تا به مروه رسيد و گفت: آيا در اين وادى همدمى هست؟ پاسخى نشنيد. دوباره به صفا بازگشت و همان را گفت و اين كا را هفت بار انجام داد. از اين رو خداوند آن را سنّت قرار داد. جبرئيل نزد هاجر آمد و پرسيد: كيستى؟ گفت: كنيز ابراهيم. گفت: به اميد چه كسى شما را اينجا واگذاشته است؟ گفت: اگر چنين مى گويى، هنگامى كه خواست برود، به او گفتم: اى ابراهيم! ما را به كه سپردى؟ گفت: به خداى متعال. جبرئيل گفت: شما را به كسى سپرده است، كه شما را بس است. مردم از عبور از مكّه پرهيز داشتند، چون آب نبود. كودك با پاى خود به زمين زد و زمزم جوشيد. [حضرت فرمود: هاجر از مروه به سوى كودك بازگشت در حالى كه آب جوشيده بود. شروع كرد به جمع كردن خاك در اطراف آب، تا جارى نشود و اگر آن را واگذاشته بود، آب جارى مى شد. فرمود: چون پرندگان آب را ديدند، بر گِرد آن جمع شدند. كاروانى از يمن به قصد سفر گذشت. چون كاروانيان، پرندگان را ديدند، گفتند: پرندگان جز پيرامون آب، جمع نمى شوند. نزد آنان آمدند، به آنان آب و غذا دادند و خداوند به اين وسيله روزى ايشان را جارى ساخت . مردم از مكّه عبور مى كردند و از طعام به آنان مى خوراندند و از آب، سيرابشان مى كردند.

4- امام على عليه السّلام : در حالى كه عبدالمطلب در حجر خواب بود، در خواب به او گفته شد: بَرّه را حفر كن (برّه نام زمزم است) گفت: بَرّه چيست؟ سپس از نزد او رفت. فردا باز در همانجا خوابيده بود. در خواب كسى نزد او آمد و گفت: مضنونه (نام ديگر زمزم) را حفر كن. گفت: مضنونه چيست؟ باز هم رفت. روز بعد، برگشت و در خوابگاهش خوابيد. باز نزد او آمده گفتند: طيبه را حفر كن. گفت: طيبه چيست؟ باز هم رفت. فردا كه شد، به خوابگاه خود برگشت و آن جا خوابيد. نزد او آمد و گفت: زمزم را حفر كن. گفت: زمزم چيست؟ گفت: نه خشك مى شود ونه آبش كم مى گردد. آنگاه جايش را براى او وصف كرد. برخاست و همان جا را كه برايش وصف كرده بود كَند. قريش گفتند: اى عبدالمطلب! اين چه كارى است؟ گفت: به حفر زمزم مأمور شده ام. پس چون خاك را كنار زد و آب را ديدند، گفتند: اى عبدالمطلب، ما هم همراه تو در آن سهمى داريم، چرا كه اين چاه پدرمان اسماعيل است. گفت: اين از آنِ شما نيست، تنها از آنِ من است.

0000000000

ج ـ فضيلت زمزم

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آب زمزم، شفاى دردى است كه به خاطر آن نوشيده شود.

2- امام على عليه السّلام : آب زمزم، بهترين آب روى زمين است.

3- على بن مهزيار: امام جواد عليه السّلام را در شب زيارت ديدم. طواف نساء را انجام داد و پشت مقام نماز خواند. سپس وارد زمزم شد و به دست خود با دلوى كه نزديك حجرالاسود بود آب كشيد و نوشيد و بر بخشى از تنش ريخت. سپس دو بار به درون زمزم سركشيد [ونگريست. يكى از ياران ما به من خبر داده كه سال بعد نيز او را ديده كه چنين كرده است.

0000000000

د ـ نوشيدن آب زمزم

0000000000

1- ابو ايوب مدائنى از يكى از اصحاب: حضرت ابوالحسن عليه السّلام هرگاه از آب زمزم، مى نوشيد. مى فرمود: به نام خدا، حمد براى خداست، شكر براى خداست.

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه كسى از طواف خود فارغ شد و دو ركعت نماز را خواند، نزد زمزم برود و يك يا دو دلو آب بكشد و از آن بنوشد و بر سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد: «خداوندا! اين را علمى سودمند و رزقى گسترده و درمان از هر درد و بيمارى قرار بده». سپس نزد حجر الأسود برگردد.

0000000000

هـ ـ اهداى آب زمزم

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وقتى در مدينه بود، درخواست مى نمود كه از آب زمزم برايش هديه بياورند.

0000000000

بهترين جاى مسجد الحرام

0000000000

1- ابوحمزه ثمالى: امام سجّاد عليه السّلام به ما گفت: كدام زمين برتر است؟ گفتم، خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند. فرمود: بهترين بقعه و زمين، ميان ركن و مقام است.

2- ميسر، در ضمن سؤالاتى كه امام باقر عليه السّلام از اصحاب خود پرسيد، آورده است كه حضرت پرسيد: آيا مى دانيد كدام قطعه زمين نزد خداوند با منزلت تر است؟ هيچ يك از ما پاسخى نگفت. خود او پاسخ خود را چنين داد: آن ، مكّه است كه خداوند آن را به عنوان حرم خويش پسنديده و خانه خود را در آن قرار داده است. سپس فرمود: آيا مى دانيد نزد خداوند، حرمتِ كدام بقعه مكّه بزرگتر است؟ كسى از ما چيزى نگفت. باز خود او پاسخ خود را چنين فرمود: آن، مسجد الحرام است. سپس پرسيد : آيا مى دانيد حرمتِ كجاى مسجدالحرام عظيمتر است؟ كسى از ما پاسخ نداد. خود حضرت فرمود: ميان ركنِ حجر الاسود و مقام ابراهيم و درِ كعبه. اين جايگاه، حطيم اسماعيل است، جايى كه اندك گوسفندانش را غذا مى داد و در آن نماز مى خواند.

3- ابو عبيده : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا نماز در همه جاى حرم يكسان است؟ فرمود: اى ابو عبيده! نماز در همه جاى مسجد الحرام يكسان نيست، چگونه در همه جاى حرم يكسان باشد؟ پرسيدم: پس كدام بقعه برتر است؟ فرمود: ميان درِ كعبه و حجرالأسود.

4- امام صادق عليه السّلام : اگر برايت فراهم شد كه همه نمازهاى واجب و غير واجب را در حطيم بخوانى، بخوان، چرا كه برترين نقطه روى زمين است.

5- زراره: از امام پرسيدم: مردى در مكه نماز مى خواند، رو به قبله مى ايستد ولى مقام ابراهيم را پشت سر خود قرار مى دهد. فرمود: اشكالى ندارد. هرجاى مسجد نماز بخواند، جلوى مقام يا پشت آن، مى تواند. و بهترين جا، حطيم و حِجر و كنار مقام است و حطيم مقابل در كعبه است.

6- حسن بن جهم: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: كدام جاى مسجد الحرام براى نماز خواندن برتر است؟ فرمود: حطيم، ميان حجر الأسود و در كعبه. گفتم: در مرتبه بعد كجا برتر است؟ فرمود: كنار مقام ابراهيم. پرسيدم در مرتبه بعد كجا؟ فرمود: داخل حِجر. پرسيدم: پس از آن كجا؟ فرمود: هر جا كه به كعبه نزديكتر باشد.

0000000000

مدفن پيامبران در مسجد الحرام

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه پيامبرى از پيامبران الهى، امّتش هلاك مى شدند، به مكّه مى آمد و آن پيامبر و همراهانش تا زمان مرگ، در آن به عبادت مى پرداختند. نوح، هود، صالح و شعيب، در مكّه از دنيا رفتند و قبرهاشان ميان زمزم و حجرالاسود است.

2- امام باقر عليه السّلام : مابين ركن و مقام ، پر است از قبور پيامبران، آدم نيز در حرم خداى متعال است.

3- امام صادق عليه السّلام : ميان ركن يمانى و حجرالاسود، هفتاد پيامبر مدفون است.

0000000000

تحقيقى پيرامون مكان هاى مقدس در مسجدالحرام

0000000000

1 ـ حطيم: بخشى از مسجد الحرام و مقدس ترين مكان آن است كه حدود آن عبارتند از ركن حجر الأسود، درِ كنونى كعبه و مقام ابراهيم. اين منطقه پر ازدحام است و مردم براى استلام حجر و رسيدن به در كعبه جهت دعا و وداع يكديگر را له مى كنند و از اين رو آن را «حطيم» ناميده اند، يعنى جايى كه به همديگر فشار مى آورند و يكديگر را له مى كنند.

2 ـ ملتزم: كه به آن «متعوّذ» و «المدعى» هم مى گويند، بخشى از ديوار پشت كعبه است كه در نزديكى ركن يمانى و تقريباً روبروى درِ كنونى قرار دارد. اين امر مورد اتفاق عالمان و فقيهان شيعه است ، ولى نزد محدثين اهل سنّت اختلافى مى باشد: برخى آن را ميان ركن و مقام ابراهيم مى پندارند و بسيارى آن را ميان درِ كنونى كعبه و ركن حجر الأسود مى دانند. احتمالاً منشأ اين قول التزام و دعاى حضرت رسول در اين مكان بوده است كه شيعه نيز آن را به ويژه هنگام وداع مستحب مى داند.

3 ـ مستجار: در غربى كعبه است كه حضرت ابراهيم عليه السّلام آن را در پشت كعبه بنا نهاد و قريش هنگام تجديد بناى كعبه، آن را نابود كرد. جاى اين در، كنار ملتزم است و آداب و دعاهاى ويژه آن، نيز همان دعاى آداب ملتزم است. از اين رو محدّثان و فقيهان آن را با ملتزم يكى دانسته اند. در يك روايت با سندى نامعتبر، مستجار را ميان حجر الأسود و در كعبه دانسته اند.

0000000000

فضيلت نگاه به كعبه

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نگاه به كعبه، عبادت است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نگاه به كعبه از روى محبّت نسبت به آن، عبادت است و خطاها را كاملاً از بين مى برد.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در چهار مورد، درهاى آسمان گشوده مى شود و دعا مستجاب مى گردد: 000يكى هم هنگام ديدن كعبه.

4- امام على عليه السّلام : هرگاه براى حجّ خانه خدا بيرون شديد، به خانه خدا بسيار بنگريد، چرا كه خداوند را صد و بيست رحمت در كنار خانه خويش است: شصت رحمت براى طواف كنندگان، چهل رحمت براى نماز گزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان.

5- امام صادق عليه السّلام : هركس به كعبه بنگرد، پيوسته براى او حسنه نوشته مى شود و گناه از او محو مى شود، تا آن كه نگاهش را از كعبه برگيرد.

6- امام صادق عليه السّلام : از كمترين پاداشى كه براى نگاه به كعبه است اين است كه خداوند براى هر نگاه، حسنه مى بخشد و گناهى مى زدايد و درجه اى براى او بالا مى برد.

7- امام صادق عليه السّلام : هركس با معرفت و شناخت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را مثل همان كه از حق و حرمت كعبه مى شناسد بشناسد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و او را از اندوه دنيا و آخرت كفايت مى كند.

0000000000

وجوب حج و شرط هاى آن

0000000000

قـرآن

وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«آل عمران 97»  و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.

حديـث

1 ـ امام على عليه السّلام : (خداوند) حجِ خانه خويش را بر شما واجب كرده است ، خانه اى كه آن را قبله مردم قرار داده . . . حقّ آن را فريضه و حج آن را واجب كرده و زيارتش را بر شما لازم دانسته (و نوشته) است ، خداوند سبحان مى فرمايد :

«براى خداست ، به عهده مردم حجِ خانه خدا ، هركس بتواند راهى بدان بيابد . و هركه كفر ورزد ، همانا خداوند از جهانيان بى نياز است» .

2 ـ امام باقر عليه السّلام : اسلام بر پنج چيز استوار شده است: بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت .

3 ـ عمر بن اذينه: از امام صادق عليه السّلام درباره اين سخن خدا پرسيدم: «حج و عمره را براى خدا تمام كنيد». فرمود: مقصود او از تماميّت اين دو، انجام آن ها و پرهيز از چيزى است كه مُحرِم در اين دو، از آن پرهيز مى كند.

4 ـ عبدالرحمن بن حجّاج : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : آيا حج بر توانگر و فقير ، واجب است؟ فرمود : حج بر عهده همه است ، چه بزرگ و چه كوچك . پس هركه عذرى داشته باشد ، خداوند او را معذور داشته است .

5 ـ امام صادق عليه السّلام : حجِ خانه خدا ، بر هركس كه استطاعت داشته باشد واجب است و (استطاعت) همان زاد و توشه ، وسيله سفر و تندرستى است و اين كه انسان چيزى داشته باشد كه براى خانواده اش بگذارد و نيز پس از بازگشت از حج هم ، چيزى داشته باشد .

6 ـ هر كس حجّة الاسلام (حج واجب) را انجام دهد، گِرهى از آتش را از گردن خويش گشوده است.

0000000000

فلسفه حج

0000000000

قـرآن

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ«مائده97»000 «خداوند ، كعبه ، بيت الحرام را وسيله قيام و استوارى و برپايى براى مردم قرار داد».

َأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ«حج27» لِیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ«حج28» و مردم را دعوت عمومی به حج کن؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند000تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند؛ و در ایام معینی نام خدا را، بر چهارپایانی که به آنان داده است، (به هنگام قربانی‌کردن) ببرند؛ پس از گوشت آنها بخورید؛ و بینوای فقیر را نیز اطعام نمایید!

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : به طواف پيرامون خانه خدا و بين صفا و مروه و رمى جمرات فرمان داده شد فقط براى برپايى ياد خدا .

2- امام على عليه السّلام : و (خداوند) حجِ خانه خويش را بر شما واجب كرده، خانه اى كه آن را قبله گاه مردم قرار داده است . حج گزاران همچون ازدحام چهار پايان ، به اين خانه وارد مى شوند و همچون روى آوردن كبوتران (به آشيانه) مشتاقانه به سوى آن مى شتابند . خداى سبحان ، حج را نشانه تواضع مردم در پيشگاه عظمتش و تسليم و پذيرش آنان نسبت به عزّت و شكوهش قرار داده است و از بندگان خويش ، شنوايانى را برگزيده كه دعوت الهى را لبّيك گفته و سخن او را پذيرفته اند و در جايگاه هاى پيام آوران الهى ايستاده اند و (با طواف خويش) شبيه فرشتگانى شده اند كه بر گردِ عرش خدا در طوافند . كسانى كه در تجارتخانه خداپرستى ، سود فراوان به دست مى آورند و در آن (هنگام) به سوى ميعادگاهِ بخشايشِ الهى مى شتابند . خداوند متعال ، حج را پرچم افراشته اسلام و پناهگاه امنِ پناهجويان قرار داده است .

3- امام على عليه السّلام : در خطبه قاصعه فرمود : آيا نمى بينيد كه خداوند ، پيشينيان را از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا آخرين انسان هاى اين عالم ، بوسيله سنگهايى آزمود كه نه زيان مى رساند ، نه سود ، نه مى بيند و نه مى شنود . پس آن ها را خانه خويش (بيت الله الحرام) قرار داده كه مايه استوارى مردم است و آن را در سرزمينى سنگلاخ و كم خاك و كلوخ ، در درّه اى تنگ و كم آب ، ميان كوه هاى خشن و ريگهايى نرم و چشمه هايى كم آب و روستاهايى پراكنده و بى باران قرار داد ، كه چهارپايان در آن جا فربه نمى شوند . آنگاه آدم عليه السّلام و فرزندان او را فرمان داد كه رو به سوى آن آورند . پس ، خانه خدا ، مقصدى براى سفرها و بار انداختن آنان شد ، دلها از همه سو ، از بيابان هاى خشك و پست و بلنديها و جزاير پراكنده درياها و عمق درّه ها ، با خضوع و فروتنى ، «لا اله الّا الله» گويان و هروله كنان به سو ى آن شتافتند ، غبارآلوده و ژوليده موى ، جامه ها و روبندها برون آورده و پشت سرافكنده و پريشان چهره ، خداوند آنان را آزمود ؛ امتحانى بزرگ و آزمونى سخت و عظيم و آزمايشى دشوار و رسا و تواضعى روشن! و آنرا سبب رحمت خويش و مايه و وسيله رسيدن به بهشت و موجب آمرزش و آزمودن مردم قرار داد .و اگر خداوند متعال ، خانه خود و عبادتگاههايش را در ميان باغستانها و نهرها و زمين هاى هموار و سرسبز و پرميوه و آباد و كشتزارهاى شاداب و آبادى هاى به هم پيوسته و دشتهايى خرّم و گندم زارهاى انبوه و بوستان هاى سرسبز و زمين هاى حاصلخيز و خرّم و جاده هايى آباد و باغهايى فراوان قرار مى داد ، در اينصورت ، پاداش ، به خاطر آسانى امتحان ، كم مى شد . و اگر پايه هاى اين خانه و سنگ هاى بنايش از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و با درخشش و روشنايى بود ، در سينه ها كمتر شك پديد مى آمد و تلاش ابليس براى تسلّط بر دلها كاسته مى شد و مردم نيز كمتر گرفتار شكّ مى شدند . ولى خداى متعال ، بندگان خود را با شدايد گوناگون مى آزمايد و با سختيها و مشكلات رنگارنگ و ناگوارى هاى مختلف امتحان مى كند ، تا تكبّر را از دلهايشان بيرون بَرد و فروتنى را در جانهايشان قراردهد و اينها را دريچه هايى گشوده به سوى فضل خويش و ابزارى فراهم و مهيّا براى بخشايش و آزمايش خود ، قراردهد .

4- عيسى بن يونس روايت كرده است : ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود . سپس از مسير توحيد منحرف شد... ونزد امام صادق عليه السّلام آمد و نشست ... سپس گفت : تاكى اين خرمن را با پاها مى كوبيد وبه اين سنگ پناه مى آوريد و اين خانه افراشته از آجر وكلوخ را مى پرستيد و همچون شتران فرارى، دور اين خانه«هروله» مى كنيد؟هركس در اين باره بينديشد، مى داند كه اين كار را كسى غير فرزانه و بى انديشه بنيان نهاده است . پس بگو ، كه تو رئيس اين آيين و قلّه آنى و پدرت پايه و نظام آنست . امام صادق عليه السّلام فرمود : خداوند هركس را گمراه و كوردل سازد ، حق را برايش ناخوش مى دارد و به كامش گوارا نمى آيد و شيطان سررشته دار و همنشين او مى شود و او را به وادىِ هلاكت مى كشاند و از آن بيرونش نمى آورد . اين خانه اى است ، كه خداوند بوسيله آن بندگانش را به پرستش خود فراخوانده است ، تا در انجام آن ، ميزان طاعتشان را بيازمايد ، از اين روبندگان را به بزرگداشت و زيارت آن تشويق كرده و آن را جايگاه پيامبران و قبله گاه نمازگزاران قرار داده است . پس آن ، شعبه اى از رضاى الهى و راهى به سوى آمرزش خدايى است كه بر راستاى كمال و كانون عظمت و جلال استوار شده است .

5- ابان بن عثمان با يك واسطه از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند : به آن حضرت عرض كردم ، چرا به حج ، حج گفته شده است؟ فرمود : فلانى حج كرد ، يعنى رستگار شد .

6- امام باقر عليه السّلام :منظور از منافع در آيه «تا شاهد منافعى براى خودشان باشند» ، عفو و مغفرت است .

7- سلمة بن محرز : نزد امام صادق عليه السّلام بودم كه مردى به نام «ابو الورد» خدمت آن حضرت آمد و به امام صادق عليه السّلام عرض كرد : رحمت خدا بر تو باد ، كاش بدن خويش را از كجاوه (و رنج سفر) آسوده مى ساختى! امام صادق عليه السّلام فرمود : اى ابو الورد! من دوست دارم شاهد منافعى باشم كه خداى متعال فرموده است : «ليشهدوا منافع لهم ؛ (تا شاهد منافعى براى خود باشند)» . همانا هيچ كس در حج حضور نمى يابد ، مگر آن كه خداوند ، او را سود بخشد . امّا شما ، آمرزيده بر مى گرديد ولى ديگران ، خانواده و ثروتشان حفظ مى گردد .

8- ربيع بن خيثم : امام صادق عليه السّلام را در حالى ديدم كه بشدّت بيمار بود و داخل تخت روان او را دور كعبه طواف مى دادند . پس هرگاه به ركن يمانى مى رسيد، دستور مى داد تا او را بر زمين بگذارند، پس دستش را از دريچه آن تخت روان بيرون مى آورد و بر زمين مى كشيد . سپس مى فرمود : بلندم كنيد. چون اين كار را چند بار، در هردور انجام داد ، به آن حضرت عرض كردم : فدايت شوم اى پسر پيامبر! اين كار برايتان دشوار است . فرمود : از خداوند شنيده ام كه مى فرمايد : «ليشهدوا منافع لهم ؛ (تا شاهد منافعى براى خودشان باشند)» پرسيدم : منافع دنيا يا منافع آخرت؟ فرمود : همه .

9- امام رضا عليه السّلام در پاسخ سؤال هاى محمّد بن سنان نوشت : علّت حج ، ورود به (ميهمانسراى) خداى متعال و طلب افزايش و بيرون آمدن از گناهان است و براى آن كه از گذشته توبه كند و عمل از سر گيرد . و نيز در حج ، خرج كردنِ ثروتها و رنج و خستگى و بازداشتن بدنها از خواسته ها و لذايذ و در عبادت ، به خدا نزديك شدن و خضوع و فروتنى و كرنش و مذلّت (در پيشگاه حق) و بيرون آمدن در گرما و سرما و ايمنى و ترس است ، بصورت حركتى پيوسته . بعلاوه در حج ، براى همه مردم منافعى است و شوق و كشش و بيم به سوى پروردگار سبحان و نيز رها كردن سنگدلى و خسّت و غفلت و نااميدى است و تجديد حقوق و بازداشتن جانها از فساد و سود بردن هركه در شرق و غرب و خشكى و درياست ؛ چه حج گزار و چه تاجر و وارد كننده كالا و فروشنده و خريدار و كاسب و بينوا كه حج نمى گزارند و همچنين رفع نيازهاى مردم اطراف و جاهايى كه مى توانند در آن جا گرد آيند ، تا منافع خويش را شاهد باشند .

10- هشام بن حكم : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم : به چه علّت ، خداوند بندگان را مكلّف ساخته كه حج گزارند و كعبه را طواف كنند؟ فرمود : خداوند مردمان را آفريد . . . ـ تا آن كه فرمود : ـ و آنان را فرمان داد به آنچه كه فرمانبردارى در دين باشد و مصلحتشان در كار دنيايشان . پس در حج ، گرد آمدن از شرق و غرب را قرارداد ، تا يكديگر را بشناسند و هركدامشان كالاهاى تجارتى را از شهرى به شهرى ببرند ، تا از اين رهگذر ، كرايه دهنده و شتربان سود ببرد و تا آن كه نشانه هاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله و اخبار او شناخته و ياد شود و فراموش نگردد . و اگر هرقومى به شهرهاى خودشان و آنچه در آن هاست اتّكا مى كردند ، هلاك مى شدند و شهرها ويران مى شد و جذبِ كالا و سود بردنها از بين مى رفت و از خبرها آگاه نمى شدند . اينست علّت حج!

11- امام صادق عليه السّلام : تا وقتى كعبه برپاست، دين هم برپا و استوار است.

12- فاطمه زهرا عليها السّلام : خداوند ، ايمان را براى پاك شدن از شرك ،000و حج را بخاطر جلوه بخشى دين ، واجب ساخته است .

0000000000

فضيلت حجّ

0000000000

الف ـ پاسخِ دعوت ابراهيم عليه السّلام

0000000000

قـرآن

«ميان مردم ، اعلام حج كن ، مردم ، پياده و سوار بر هرمركب لاغر ، از هرراه دورى بيايند» .

حديـث

1- امام باقر عليه السّلام : خداوند متعال ، چون ابراهيم عليه السّلام را فرمان داد كه ميان مردم نداى حج سردهد ، بر «مقام» ايستاد و بالاى آن رفت ، تا اينكه روبروى كوه ابو قبيس قرار گرفت ، پس در ميان مردم ، به حج ندا داد و به گوش همه آنان كه تا برپايىِ قيامت، در صلب مردان ورحم زنان هستند، رساند.

2- ابن عبّاس : چون حضرت ابراهيم عليه السّلام كعبه را بناكرد، خداوند به او وحى كرد كه مردم را به حج ندا بده . پس حضرت ابراهيم عليه السّلام گفت:

«آگاه باشيد! پروردگارتان خانه اى برگزيده و شما را فرمان داده است كه آن را زيارت كنيد» .

پس هرچيزى كه نداى او را شنيد ، از سنگ و تپه و خاك پاسخ داد : «لبّيك اللّهمّ لبّيك» .

3- على بن جعفر : از آن حضرت (امام كاظم عليه السّلام ) علّت وجوبِ لبّيك گفتن را پرسيدم .

فرمود : چون كه ابراهيم عليه السّلام آنگاه كه خداوند فرمود : «در ميان مردم نداى حج برآور تا پياده به سوى تو آيند» ، ندا داد و به گوش مردم رساند . پس مردم از هرسوى ، لبّيك گويان روى آوردند . از اين جهت ، «لبّيك گفتن» فريضه شد .

0000000000

ب ـ جهاد ضعيفان

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج ، جهاد هرناتوان است .

2- عبدالله بن يحيى كاهلى: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه سخن مى گفت و از حج ياد مى كرد، پس فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: آن (حج) يكى از دو جهاد است، جهاد ضعيفان است و ما ضعيفانيم.

3- امام حسين عليه السّلام : مردى نزد پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آمد و گفت : من ترسو و ضعيفم . حضرت به او فرمود : بشتاب ، به سوى جهادِ بدون خار! يعنى حج .

4- عايشه: همسران پيامبر صلّى الله عليه و آله از آن حضرت درباره جهاد پرسيدند . حضرت فرمود : حج ، خوب جهادى است! .

5- عايشه: يا رسول الله! ما بهترين عمل را جهاد مى دانيم ، آيا به جهاد نرويم؟ حضرت فرمود : خير ، ولى بهترين جهاد ، حجى نيكو است .

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج ، از قبيل جهاد است و هرآنچه خرج كنيد ، هفتصد برابر مى شود .

0000000000

ج ـ برترين اعمال ، پس از جهاد

0000000000

1- ابوهريره : از رسول خدا صلّى الله عليه و آله پرسيدند : كدام يك از كارها با فضيلت تر است؟ حضرت فرمود: ايمان به خدا وپيامبرش. پرسيدند: پس از آن چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا . گفتند : پس از آن چه؟ فرمود : حجِ پذيرفته شده .

2- امام صادق عليه السّلام : هيچ راهى از راه هاى خدا برتر از حج نيست ، مگر آن كه كسى با شمشير قيام كند و در راه خدا بجنگد تا به شهادت برسد .

3- مردى به حضور امام سجّاد عليه السّلام آمد و گفت : حج را بر جهاد مقدّم داشته اى ، در حالى كه خداى متعال مى فرمايد : «خداوند جانها واموال مؤمنان را در مقابل بهشت ، مى خرد»؟ ـ تا آخر آيه ـ .

امام سجّاد عليه السّلام فرمود : بعدش را هم بخوان : «التائبون العابدون . . . ؛ توبه كنندگان، عبادتگران و...» ـ تا به آخر آيه رسيد ـ آنگاه فرمود : هرگاه اينان را (با اين اوصاف) ديدى، آن روز جهادهمراه ايشان برتر ازحج است.

0000000000

د ـ برترى آن بر نماز و روزه

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك حج پذيرفته، بهتر از بيست نماز مستحبّ است و هر كس اين خانه را طواف كند و هفت بار آن را بشمارد و دو ركعتِ آن را نيكو بجا آورد، خداوند او را مى آمرزد.

2- امام صادق عليه السّلام : پدرم مى فرمود : حج ، برتر از نماز و روزه است . نمازخوان ساعتى از وقتش را مشغول (و جدا از خانواده) است و روزه دار ، يك روز ، ولى حج گزار ، بدن خويش را به رنج و خود را به ناراحتى و دلتنگى مى افكند ، مالش را خرج مى كند و از خانواده اش مدّتى طولانى دور مى شود ، نه به اميد مالى و نه به قصد تجارتى . و پدرم مى فرمود : و چه كسى برتر از مردى است كه با خانواده اش مى آيد و در حالى كه مردم در عرفات ، در چپ و راست وقوف كرده اند ، آن ها را به حج مى آورد و همراه آنان از خدا مسألت مى كند .

0000000000

هـ ـ حج ، برتر از صدقه

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : چون رسول خدا صلّى الله عليه و آله «از منى» كوچ كرد ، باديه نشينى در «ابطح» به آن حضرت برخورد و گفت : يا رسول الله! من به قصد حج خارج شدم ، ولى مانعى مرا از حج باز داشت و من مردى ثروتمند و پولدارم . دستور بده با مالم كارى كنم كه به پاداش حاجيان نايل شوم .

پس رسول خدا صلّى الله عليه و آله رو به كوه ابو قبيس كرده ، فرمود : اگر به اندازه كوه ابو قبيس طلاى سرخ داشتى و آن را در راه خدا انفاق مى كردى ، هرگز به پاداشى نمى رسيدى كه حج گزار مى رسد .

2- عبدالرحمن بن ابى عبدالله : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : برخى از اين قصه پردازان مى گويند كه هرگاه كسى يك بار حج رود ، سپس (به جاى دوباره حجّ كردن) صدقه بدهد وصله رحم انجام دهد ، برايش بهتر است . حضرت فرمود: دروغ گفته اند . اگر مردم چنين كنند ، حج تعطيل مى شود . خداى متعال ، اين خانه را مايه برپايى و استوارى براى مردم قرار داده است .

بيان

از روايت اخير و روايات ديگر، فهميده مى شود كه برترى حجّ بر صدقه در جايى است كه به خاطر سختى و رنج حجّ ، به صدقه رو آورده شود و اين همايش عظيم، تعطيل يا تضعيف گردد . پس اكنون كه طالبان حجّ فزونتر از ظرفيت مكان هاى مقدس مى باشند و مسأله مزبور پيش نمى آيد، صدقه بسى برتر از حجّ است و شاهد اين معنى، روايت ابو بصير از امام باقر عليه السّلام كه مى فرمايد: اگر هزينه زندگى خانواده اى مسلمان را بپردازم. سيرشان سازم، آن ها را بپوشانم و از مردم بى نيازشان گردانم، نزد من محبوب تر از آن است كه حجّ بگزارم و حجّ بگزارم و حجّ بگزارم تا... هفتاد حجّ.

روشن است كه اين سنجش ها وترجيح ها، ميان حجّ و صدقه مستحب است و نه واجب، چون هيچ مستحبى نمى تواند، از واجب جلو گيرد.

0000000000

و ـ فضيلت خرج كردن در راه حج

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : انفاق در حج ، هفتصد برابرِ انفاق در راه خدا ، پاداش دارد .

2- امام على عليه السّلام در حديث « چهارصد موعظه» فرموده است : يك درهم كه كسى در راه حج خرج كند ، برابر با هزار درهم است .

3- امام صادق عليه السّلام : يك درهم كه در راه حج خرج مى كنى ، برتر از بيست هزار درهم است كه در راه حق انفاق كنى .

4- امام صادق عليه السّلام : كسى كه در راه حج ، يك درهم خرج كند ، براى او بهتر از صد هزار درهم است كه در راه حق ، انفاق كند .

5- امام صادق عليه السّلام : يك درهم در حج ، برتر از دو ميليون درهم در غير آن است كه در راه خدا داده شود .

0000000000

ز ـ شايستگى قرض كردن براى حج

0000000000

1- عقبه : سدير صيرفى نزد من آمد و گفت : امام صادق عليه السّلام به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد : چرا حج نمى روى؟ قرض كن و به حج برو .

2- معاوية بن وهب با سندهاى متعدّد نقل كرده است : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : من مردى بدهكارم ، آيا وام بگيرم و به حج بروم؟ حضرت فرمود : آرى! حج ، بهتر قرض را ادا مى كند .

0000000000

ح ـ حضور همه ساله امام زمان عليه السّلام در حج

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : مردم ، امامى را نمى يابند كه در مراسم حج حضور دارد ، آنان را مى بيند ، ولى آنان حضرتش را نمى بينند .

2- محمد بن عثمان عمرى : به خدا قسم حضرت صاحب الأمر عليه السّلام همه ساله در موسم حج حضور مى يابد ، مردم را مى بيند و مى شناسد و مردم هم او را مى بينند ، ولى نمى شناسند .

3- عبد الله بن جعفر حميرى : از محمد بن عثمان عمرى پرسيدم : آيا صاحب الأمر را ديده اى؟

گفت : آرى . و آخرين بارى كه ديدم ، كنار خانه خدا بود ، در حالى كه مى گفت : «خدايا! آنچه را به من وعده داده اى ، محقّق ساز» . محمد بن عثمان ـ كه خدا از او راضى باد و خداوند ، خشنودش كند ـ گفت : و آن حضرت را ديدم كه در مستجار به پرده هاى كعبه ، درآويخته و مى گويد : «خدايا! انتقام مرا از دشمنانت بگير» .

4- ابو محمد ، حسن بن وجناء : پس از عمره چهارمين حج ـ از پنجاه و چهار حجى كه بجا آوردم ـ ، زير ناودان در حال سجده و مشغول تضرّع و ناليدن در دعا بودم كه كسى مرا تكان داد و به من گفت : اى حسن بن وجناء ، برخيز! من لرزيدم. سپس ايستادم، زنى لاغر و زرد چهره ديدم ، به نظرم چهل ساله و بيشتر مى آمد . جلوتر راه مى رفت و من چيزى از او نمى پرسيدم . تا اينكه به خانه حضرت خديجه عليها السّلام در آمد . در آن جا اتاقى بود كه درش وسط ديوار قرار داشت ، با پله هايى چوبى كه از آن بالا مى رفتند . آن زن بالا رفت . صدايى به گوشم آمد كه : «حسن! بيا بالا» . بالا رفتم و دم در ايستادم . حضرت صاحب الزمان عليه السّلام به من فرمود : اى حسن! خيال كردى از چشم من پنهانى؟ به خدا قسم ، هيچ وقتى از حجِ تو نبود ، مگر اينكه همراه تو بودم» . و شروع كرد به شمردن آن اوقات براى من ـ پس باصورت به زمين افتادم . سپس احساس كردم دستى بر من قرار گرفت . برخاستم . به من فرمود : «اى حسن! در مدينه ، ملازم خانه جعفر بن محمد عليهما السّلام باش ، و فكر آب و غذا و لباس مباش» . سپس نوشته اى به من داد كه در آن «دعاى فرج» و صلوات بر آن حضرت بود و فرمود : «با اين دعا مرا بخوان و اينگونه بر من صلوات بفرست و جز به دوستان خاص من ، به كسى مده ، همانا خداوند توفيقت خواهد داد» .

5- محمد بن احمد انصارى: (در مكّه) كنار مستجار بودم. گروهى حدود سى نفر مرد نيزبودند وجز محمد بن قاسم علوى هيچ يك از آنان مخلص (شيعه) نبودند. در حالى كه ما در اين شرايط در روز ششم ذى حجه سال 293 بوديم، جوانى از طواف بيرون آمد كه دو جامه احرام بر تن داشت و كفشهايش در دستش بود. چون او را ديديم، از هيبت او همه ما بدون استثنا برخاستيم. او بر ما سلام كرد و ميان ما نشست و ما پيرامون او بوديم. سپس به راست و چپ نگاه كرد و گفت: آيا مى دانيد امام صادق عليه السّلام در دعاى الحاح چه مى گفت؟ (گفتيم: چه مى گفت؟) گفت: مى گفت: «پروردگارا، تو را به نامى مى خوانم كه آسمان و زمين به سبب آن نام برپاست و به وسيله آن ميان حق و باطل جدا مى كنى و با آن پراكنده ها را گِرد مى آورى و گرد آمده ها را مى پراكنى و به آن عدد ريگها و وزن كوهها و اندازه درياها را مى شمارى، تو را مى خوانم كه بر محمد و دودمان محمد درود فرستى و براى من در كارم گشايشى قرار دهى». سپس برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم تا آن كه برگشت. از يادمان رفت كه او را يادآور شويم و بگوييم او كيست و چيست؟ تا فردا همان وقت كه باز از طواف بيرون آمد و به طرف ما آمد. مثل ديروز براى او برخاستيم و در جاى خود، ميان ما نشست. نگاهى به راست و چپ كرد و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السّلام پس از نماز واجب چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت: «صداها به سوى تو بلند است [ و دعوتها و دعاها به سوى توست ] و چهره ها براى تو خاشع است و گردنها براى تو فرو افتاده است و داورى در كارها با توست. اى بهترين سؤال شده و اى بهترين بخشنده، اى راستگو، اى آفريدگار، اى آن كه در وعده خلاف نمى كند، اى آن كه به دعا فرمان دادى و وعده اجابت فرمودى. اى آن كه گفت: «مرا بخوانيد تا پاسختان گويم» اى آن كه گفت: «هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند، يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را هرگاه كه مرا بخواند، پاسخ مى دهم، پس مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند، باشد كه راه رشد بيابند.» اى آن كه گفت: «اى بندگان من كه بر خودتان اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد، او آمرزنده مهربان است». به فرمانم و پذيرايم، اينك اين منم، اسرافكارى در برابرت و تويى گوينده اين سخن كه «از رحمت خدا مأيوس نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد». آن گاه پس از اين دعا به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السّلام در سجده شكر چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت: «اى آن كه بخشش زياد، او را جز وسعت و عطا نمى افزايد، اى آن كه گنجينه هايش بى پايان است، اى آن كه گنجينه هاى آسمانها و زمين از آن اوست، اى آن كه گنجينه هاى آنچه ريز و درشت است براى اوست، بدكارى من مانع نيكوكارى تو نمى شود. تو با من، آن مى كنى كه شايسته آنى، تو اهل بخشش و سخاوتى. اهل بخشايش و گذشتى. پروردگارا! اى خدا! با من آن مكن كه من شايسته آنم، همانا من شايسته كيفرم و مستحقّ آنم، دليل و عذرى هم نزد تو ندارم. با همه گناهانم نزد تو مى آيم و به آن ها اقرار مى كنم، تا از من درگذرى و تو به آن ها داناتر از منى. با هر گناهى كه مرتكب شده ام و هر خطايى كه بر دوش كشيده ام و هر زشتى كه انجام داده ام به سوى تو باز مى گردم. پروردگارا! ببخشاى و رحم كن و از آنچه مى دانى درگذر، تو قدرتمندتر و بزرگوارترى». و برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم. فردا در همان وقت باز آمد. ما مثل گذشته براى آمدنش برخاستيم. در ميان نشست و نگاهى به راست و چپ افكند و گفت: امام زين العابدين عليه السّلام در سجده اش در همين جا ـ و با دستش اشاره به حجر، زير ناودان كرد ـ مى گفت: «بنده ناچيزت، در آستان توست. بيچاره ات، در پيشگاه توست. نيازمندت، در درگاه توست. خواهنده ات، در آستانه توست. از تو چيزى مى خواهد، كه جز تو كسى بر آن توانا نيست». سپس به راست و چپ نگاه كرد و از ميان ما نگاهى به محمد بن قاسم افكند و گفت: اى محمد بن قاسم! تو اگر خدا بخواهد بر خيرى ـ و محمد بن قاسم معتقد به ولايت بود ـ سپس برخاست و وارد طواف شد. هيچ يك از ما نبود، مگر آن كه دعايى را كه او خواند، در دل گرفت و به خاطرسپرد وفراموش كرديم كه درباره او صحبت كنيم مگر در آخر روزى . ابو على محمودى گفت: اى گروه! آيا او را مى شناسيد؟ او به خدا سوگند صاحب الزمان شماست. گفتيم: اى ابو على ! از كجا دانستى؟ گفت كه او هفت سال مانده است و از پروردگارش خواسته كه صاحب الزمان عليه السّلام را ببيند. گفت: يكروز، غروب عرفه، همان مرد را ديدم كه همان دعايى را كه فرا گرفته بودم، مى خواند. پرسيدم: اين از كيست؟ گفت: از مردم است. گفتم: از كدام مردم؟ گفت: از مردم عرب. گفتم: از كدام تيره عرب؟ گفت: از باشرافت ترين آن ها. گفتم: آنان كيانند؟ گفت: بنى هاشم. گفتم: از كدام بنى هاشم؟ گفت: از آنان كه برترين وبرجسته ترين ودرخشان ترين نسب را دارند. گفتم: ازكيان؟ گفت: از آن كه فرق سر (دشمن) را شكافت و (به محرومان) طعام خورانيد وآنگاه كه مردم در خواب بودند، به نماز ايستاد. گفت : دانستم، كه او علوى است و به خاطر علوى بودن به او علاقه پيدا كردم. سپس او را در برابر خودم گُم كردم و نفهميدم چگونه رفت. از مردمى كه اطراف او بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى شناسيد؟ گفتند: آرى، همه ساله با ما پياده به حج مى آيد. گفتم: سبحان الله! به خدا سوگند نشانِ پياده روى بر او نمى بينم. گفت: غمگين و دلگرفته از فراق او، به مزدلفه آمدم و آن شب را خوابيدم. در خواب، رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه فرمود: اى احمد! خواسته ات را ديدى؟ گفتم: او كيست، سرور من؟ فرمود: آن را كه ديشب ديدى، صاحب الزمان تو بود. گفت: چون اين را از او شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را نياگاهانيد! گفت تا زمانى كه با ما در اين باره سخن گفت اين مسأله را فراموش كرده بود.

0000000000

پاداش حج

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پاداش حج نيكو ، جز بهشت نيست .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرعمره تا عمره ديگر ، كفّاره (گناهان) ميان آن دو مى باشد و پاداش حج مقبول ، بهشت است .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج گزار هيچ تسبيح و تهليل و تكبيرى نمى گويد، مگر آن كه به سبب آن بشارتى به او داده مى شود.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به كاروان شترهاى حجّاج نگاه كرد و فرمود : هيچ گامى بر نمى دارند، مگرآن كه برايشان حسنه نوشته مى شود وهيچ گامى نمى گذارند، مگر آن كه گناهى از آنان محو مى شود و هرگاه اعمال حج خود را به پايان برند ، به آنان گفته مى شود : بنايى ساختيد ، پس ويرانش نكنيد ، گناهان گذشته شما بخشوده شد ، براى آينده كار نيك انجام دهيد[4] .

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حاجيان سه گونه اند ، بيشترين بهره از آنِ كسى است كه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده شود و خداوند، از عذاب قبر نگاهش دارد . پس از او كسى است كه گناهان گذشته اش آمرزيده شود و بايد براى باقى مانده عمرش عمل از سرگيرد . امّا پس از او ، كسى است كه تنها خانواده و مالش حفظ شود .

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس براى حج و عمره از خانه اش بيرون آيد، با هر گامى كه بر مى دارد و مى گذارد، گناهان از بدنش مى ريزد، آنگونه كه برگ از درخت فرو مى ريزد. و چون وارد مدينه شود و با سلام با من مصافحه كند، فرشتگان با سلام با او مصافحه مى كنند و چون به «ذو الحليفه» وارد شود و غسل كند، خداوند او را از گناهان پاك مى كند و چون دو جامه نو بپوشد، خداوند حسنات را براى او تازه مى كند و چون بگويد «لبّيك اللّهم لبّيك» خداى متعال هم با «لبّيك و سعديك» در پاسخ گويد: كلامت را مى شنوم و به تو مى نگرم. و چون وارد مكه شود و طواف و سعى ميان صفا و مروه كند، خداوند خيرات را براى او پيوسته مى دارد. و چون در عرفات وقوف كنند و صداى ناله ها به نيازها برآيد، خداوند به آنان بر فرشتگانِ هفت آسمان مباهات كرده، مى گويد: اى فرشتگانم و ساكنان آسمانهايم! آيا به بندگانم نمى نگريد كه از هر دره عميق (و راه دورى) ژوليده و غبارآلود نزد من آمده اند، پولها خرج كرده و بدنها به رنج افكنده اند! به عزت و شكوهم سوگند، بدكارشان را به خاطر نيكوكارشان خواهم بخشيد و از گناهان مانند روزى كه مادرانشان آنان را زادند، بيرونشان خواهم آورد. و چون رمى جمره كنند و سرها بتراشند و كعبه را زيارت كنند، يك منادى از دل عرش ندا مى دهد: باز گرديد كه بخشوده شده ايد و كار، از سر گيريد.

7- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به مردى از انصار فرمود : بدان! و قتى كه تو ، روى به راه حج نهادى و بر مركب خويش سوار شدى و «بسم الله» گفتى و مركبت تو را به حركت آورد ، هرگامى كه مركب تو بر مى دارد و هرقدمى كه مى گذارد ، خداوند براى تو حسنه اى مى نويسد و گناهى مى زدايد .

پس چون احرام بسته ، «لبّيك» گفتى ، با هرلبّيك ، خداوند براى تو ده حسنه مى نويسد و ده گناه محو مى كند . وقتى خانه خدا را هفت بار طواف كردى ، نزد خداوند ، پيمان و يادى خواهى داشت كه از آن پس ، خدا شرم مى كند تو را عذاب كند . وقتى كنار «مقام ابراهيم» نماز خواندى ، خداوند به پاداش آن ، ثواب دو هزار ركعت نماز مقبول برايت مى نويسد . و چون ميان صفا و مروه هفت بار سعى كردى ، پاداش تو نزد خدا مثل پاداش كسى است كه ازديار خود، پياده به حج آمده وهمچون پاداش كسى كه هفتاد برده مؤمن آزادكرده است . و چون تا غروب آفتاب در عرفات ، وقوف كردى ، اگر گناهانت به اندازه ريگ هاى صحرا وكف هاى دريا باشد، خداوند مى بخشايد. وقتى سنگريزه بر جمرات زدى ، خداوند به پاداش هر سنگ ، در باقى مانده عمرت ده حسنه مى نويسد . و چون سر را تراشيدى ، خداوند در مقابل هرمو ، حسنه اى در باقى مانده عمرت مى نويسد ، و چون قربانى ات را سربريدى يا شترت را نحر كردى ، براى هرقطره خون آن ، در بازمانده عمرت حسنه اى دارى . و چون هفت بار گرد خانه خدا طواف كردى و دو ركعت نماز نزد «مقام ابراهيم» خواندى ، فرشته اى بزرگوار بر دوش تو مى زند و مى گويد : امّا گناهان گذشته ات آمرزيده شد ، از هم اكنون تا صد و بيست روز آينده ، اعمالت را از سرگير .

8- امام باقر عليه السّلام : همين كه حج گزار شروع به تهيه وسايل سفرش كند ، هيچ گامى در راه تهيه وسايلش بر نمى دارد ، مگر آن كه خداى متعال ، ده حسنه برايش مى نويسد و ده گناه از او مى آمرزد و ده درجه بر او مى افزايد . تا آنگاه كه از وسايلش آسوده شود ، هروقت كه شد . و چون با مركبش رو به سوى حجّ كند ، با هر گامى كه بر مى دارد و هرگامى كه مى نهد ، خداوند همان پاداش را براى او مى نويسد ، تا اعمالش به پايان رسد . چون اعمالش را به پايان رساند،خداوند گناهانش را مى آمرزد و در چهارماهِ ذى حجّه ، محرّم ، صفر و ربيع الأوّل ، حسنات او نوشته مى شود، ولى گناهانش ثبت نمى شود ، مگر آن كه گناه كبيره اى مرتكب شود . پس از گذشت اين چهار ماه ، مثل مردم ديگر (و مخلوط با آنان) است .

9- امام صادق عليه السّلام : بنده مؤمن وقتى به قصد حجّ از خانه اش بيرون مى آيد ، خود و مركبش گامى بر نمى دارند ، مگر اينكه خداوند حسنه اى براى او مى نويسد ، گناهى محو مى كند و درجه اى مى افزايد . وچون در عرفات وقوف كند ، اگر گناهانش به اندازه دانه هاى خاك هم باشد ، چون برگردد ، مثل روزى كه مادرش او را به دنيا آورده (پاك و بى گناه) خواهد بود و به او گفته مى شود : اعمالت را دوباره از سرگير . خداوند مى فرمايد : «كسى كه عجله كند و ذكر خدا را در دو روز انجام دهد ، و كسى كه تأخير افكند (و سه روز انجام دهد) گناهى بر آنان نيست ، براى آنان كه تقوا پيشه كنند» .

10- حُجّاج ، بر سه گونه از حج باز مى گردند : يك گروه ، از آتش نجات يافته اند . و گروهى از گناهانشان پاك مى شوند ، مانند روزى كه از مادر زاده شده اند . گروهى هم تنها خانواده و مالشان حفاظت مى شود . اين كمترين چيزى است كه حج گزار آن را با خود مى آورد .

11- مشمعلّ اسدى: سالى به حج رفته بودم. در بازگشت ، خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم. حضرت پرسيد : از كجا مى آيى ، مشمعل؟ عرض كردم : فدايت شوم! به حج رفته بودم . حضرت فرمود : آيا مى دانى حج گزار چه پاداشى دارد؟ عرض كردم : از شما مى آموزم . فرمود : هرگاه بنده ، هفت بار دور اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز طواف را بخواند و ميان صفا و مروه سعى كند ، خداوند شش هزار حسنه براى او مى نويسد و شش هزار گناه او را مى بخشايد وشش هزار درجه بر او مى افزايد وشش هزار حاجت دنيوى او را بر مى آورد و به همين اندازه براى آخرتش ذخيره مى كند .

عرض كردم : فدايت شوم ، اينها پاداش بسيارى است! فرمود : آيا به چيزى بيشتر وبالاتر از اين آگاهت كنم؟ گفتم : آرى . فرمود : اداى حاجتى از يك مؤمن، برتراست از حجّى وحجّى وحجّى (... وتا ده حج برشمرد).

12- امام صادق عليه السّلام : چون حضرت موسى عليه السّلام حج گزارد ، جبرئيل عليه السّلام نازل شد . موسى عليه السّلام به او گفت : . . . كسى كه با نيّتى صادق و خرجى پاك و حلال، اين خانه را زيارت كند ، چه پاداشى دارد؟ جبرئيل عليه السّلام به سوى خدا بازگشت . خداوند وحى فرمود كه به او بگو : او را در ملكوت اعلى ، همراه پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان قرار مى دهم و اينان چه رفيقان و همراهان خوبى اند!

13- كسى كه در قبر است ، آرزو دارد كاش در مقابل دنيا و آنچه در آنست ، يك «حج» مى داشت .

0000000000

پيوسته به حج رفتن

0000000000

الف ـ تشويق به حجِ همه ساله

0000000000

1- عذافر : امام صادق عليه السّلام از من پرسيد : چه چيزى مانع مى شود كه همه ساله به حج بروى؟ گفتم : فدايت شوم ، خانواده (و عيالمندى) . فرمود : اگر بميرى، چه كسى به خانواده ات رسيدگى مى كند؟ به خانواده ات سركه و روغن زيتون بخوران، ولى همه ساله آنان را به حج ببر .

2- امام صادق عليه السّلام به عيسى بن ابى منصور ، فرمود : اگر بتوانى كه نان و نمك بخورى ولى همه ساله به حج بروى ، چنين كن! .

3- ابو همام : به حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم : كسى قرض دارد . چيزى به دستش مى رسد . آيا با آن ، قرضش را بدهد يا به حج برود؟ حضرت فرمود: با بخشى ، قرضش را بدهد و با بخشى ديگر به حج برود . گفتم : تنها به اندازه مخارج حج است . فرمود : يك سال قرضش را بدهد ، يك سال به حج برود . گفتم : اگر اين مال ، از سوى حكومت داده شود ، چه؟ فرمود : برايتان اشكالى ندارد .

4- امام صادق عليه السّلام : چه چيزى مانع آن است، كه همه ساله حج كنيد؟ گفته شد: پولمان نمى رسد. فرمود: آيا كسى از شما نمى تواند كه اگر برادرش به حج مى رود، پول يك قربانى همراهش كند و دستور دهد كه از طرف او هفت دور گِرد كعبه طواف كند و از طرف او قربانى كند و چون روز عرفه شد، جامه ها (ى احرامش) را پوشيده آماده شود و به مسجد رود و پيوسته در دعا باشد، تا خورشيد غروب كند؟

0000000000

ب ـ دعا براى توفيق حجِ همه ساله

0000000000

1- امام سجاد عليه السّلام در دعاى خويش مى فرمايد : خدايا! بر من منّت گذار ، با (توفيقِ) حج و عمره و زيارتِ قبر پيغمبرت ـ كه درود و رحمت و بركاتت بر او و دودمانش باد ـ همواره ، تا مرازنده مى دارى ، امسال و هرسال . و اين حج و زيارت را پذيرفته و پاداش يافته قرار بده كه نزد تو ياد شود و ذخيره قرار گيرد .

2- امام سجاد عليه السّلام : خدايا نعمت دادنت را بر من تمام كن كه تو بهترين نعمت دهندگانى و بازمانده عمرم را براى كسب رضاى تو درحج وعمره قرار بده،اى پروردگار جهانيان.

3- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از نافله نماز عشاء فارغ شدى ، مى گويى : «خدايا ، به حقّ جلوه و شكوهت و زيبايى و عظمتت... ، از تو مى خواهم كه حج و عمره را در اين سال و هرسال روزيم سازى و چشمم را (از گناه) فروپوشى و عفافم را نگاه دارى ، و روزىِ مرا وسعت بخشى و از هربدى مرا حفظ كنى ، اى مهربانترين مهربانان» .

4- امام صادق عليه السّلام : در هر شب ماه رمضان، مى گويى: «خدايا! اى پروردگار ماه رمضان، ماهى كه در آن قرآن فرو فرستادى و در اين ماه، روزه را بر بندگانت واجب ساختى، بر محمد و خاندان محمّد درود فرست و امسال و هر سال، حج خانه خودت و زيارت قبر پيامبرت و امامان عليهم السّلام را روزى ام كن.

5- امام صادق و امام كاظم عليهما السّلام : در ماه رمضان، از آغاز تا پايان، پس از هر نماز واجب مى گويى: «خدايا! امسال و هر سال، تا مرا زنده نگهداشته اى، حج خانه خودت را به من روزى كن، در آسانى و تندرستى و گشايش روزى و مرا از آن جايگاه هاى ارجمند و حرم هاى شريف و زيارت قبر پيامبرت خالى مكن و در همه نيازهاى دنيا و آخرت براى من باش. خداوندا! از تو مى خواهم در آن فرمان حتمى كه شب قدر، تقدير مى كنى و رقم مى زنى، تقديرى كه برگشت و دگرگونى ندارد، مرا نيز از حجّاج خانه ات بنويسى، از آنان كه حجّشان پذيرفته، تلاششان سپاس شده و گناهانشان بخشوده و بديهايشان پوشانده شده است و در آنچه حكم و تقدير مى كنى، اين را نيز قرار بده كه عمرم را در اطاعت خود دراز كنى، رزق مرا بر من بيفزايى و امانت و قرض مرا از سوى من ادا كنى، بپذير، اى پروردگار جهانيان».

0000000000

ج ـ نتايج پيوسته حج گزاردن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس دنيا و آخرت مى خواهد ، آهنگ زيارت اين خانه كند . هركس از مكّه بازگردد ، در حالى كه تصميم دارد سال آينده هم به حج رود ، عمرش زياد خواهد شد .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس پيوسته به حج وعمره برود، فقر وتب گريبانگير او نمى شود.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زياد به حج و عمره رفتن ، از تنگدستى جلوگيرى مى كند .

4- امام صادق عليه السّلام : حج هاى پى در پى و عمره هاى متوالى ، تنگدستى و مرگِ بد را دور مى كند .

5- امام صادق عليه السّلام : بر شما باد زيارت اين خانه (كعبه) . پس پيوسته حجِ خانه خدا كنيد ، چرا كه با پيوسته حج گزاردن ، گرفتارى هاى دنيا و هراس هاى روز قيامت از شما دفع مى شود .

6- امام صادق عليه السّلام : هركس دوبار به حج رود ، همواره در خير است ، تا بميرد .

7- امام صادق عليه السّلام : هركس سه بار حج به جا آورد ، هرگز تنگدستى به او نرسد .

8- منصور بن حازم : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم : ثواب و پاداش كسى كه چهار بار به حج رود ، چيست؟ فرمود : اى منصور! هركس چهار بار حج گزارد ، هرگز فشار قبر به او نرسد .

9- ابو بكر حضرمى : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : پاداش كسى كه پنج بار به حج رود ، چيست؟ فرمود : كسى كه پنج بار به حج رود ، خداوند هرگز عذابش نمى كند .

10- امام صادق عليه السّلام : كسى كه ده بار به حج رود ، خداوند هرگز از او حساب نمى كشد .

11- امام صادق عليه السّلام : هركس بيست بار حج گزارد، دوزخ را نخواهد ديد و دم و بازدم جهنم را نخواهد شنيد.

12- امام كاظم عليه السّلام : هركس چهل بار حج گزارد، به او گويند: هركس را مى خواهى شفاعت كن و درى از درهاى بهشت براى او گشوده مى شود و او و كسانى كه شفاعتشان كرده از آن وارد مى شوند.

13- امام صادق عليه السّلام : هركس پنجاه حج گزارد، خداوند در بهشت جاودان براى او شهرى مى سازد با صد هزار قصر، در هر قصرى يك حورى از حوريان بهشتى و هزار همسر، و از همراهان پيامبر صلّى الله عليه و آله در بهشت قرار مى گيرد.

14- امام رضا عليه السّلام : هركس بيش از پنجاه بار حج گزارد، همچون كسى است كه پنجاه حج با پيامبر و اوصيا ـ كه درود خدا بر آنان ـ انجام داده است و از كسانى خواهدبود كه خداى متعال هر جمعه او را ديدار مى كند و از كسانى خواهد بود كه وارد بهشت برينى مى شوند كه خداوند، خودش با دست (قدرت) خود آن را آفريده. نه چشمى آن را ديده و نه آفريده اى از آن آگاه شده است. هيچ كس نيست كه زياد حج انجام دهد، جز آن كه خداوند متعال در مقابل هر حجّى براى او شهرى در بهشت مى سازد كه در آن غرفه هاست، در هرغرفه اى يكى از حوريان بهشتى و با هر حورى سيصد كنيز، كه مردم هرگز به كسانى به حسن و زيبايى آنان نگاه نكرده اند.

0000000000

د ـ معناى پيوسته حج رفتن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : كسى كه يك سال در ميان به حج رود ، از كسانى است كه پيوسته به حج مى روند .

2- امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هركس سه سال پياپى به حج رود ، پس از آن به حج برود يا نرود ، بمنزله كسى است كه پيوسته به حج مى رود .

3- روايت شده است : «پيوسته حج گزار» ، كسى است كه هرگاه امكانات حج برايش فراهم شود ، به حج مى رود . همچنانكه «ميخواره» كسى است كه هرگاه شراب بيابد ، بنوشد .

0000000000

هـ ـ ناپسندىِ پيوسته حج نرفتن براى كسى كه بتواند

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند مى فرمايد : كسى كه اجلش را به تأخير انداختم و رزقش را وسعت دادم و تندرستى به او بخشيدم ، ولى هرپنچ سال يك بار ، به زيارت من نيامد ، او «محروم» است .

2- امام صادق عليه السّلام : كسى كه پنج سال بر او بگذرد و به زيارت خانه خدا نرود ، در حالى كه توانگراست ، قطعاً شخصى «محروم» است.

3- امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال مى فرمايد : بنده اى كه وسعت رزق و روزى به او دادم ، ولى هرچهار سال يك بار به زيارت من نيامد ، او محروم است .

0000000000

و ـ هشدار به آن كه تصميم حجِ دوباره ندارد

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه از مكّه بازگردد ، در حالى كه تصميم به حجِ دوباره ندارد ، يقيناً اجل و عذابش نزديك شده است .

2- ابو خديجه (سالم بن مكرم) : همراه امام صادق بوديم ودر مسير ، فرود آمديم .

حضرت فرمود : اين كوهِ «ثافل»[5] را مى بينيد؟ يزيد بن معاويه چون از حج به سوى شام برمى گشت ، چنين شعر مى خواند : «آنگاه كه كوهِ ثافل را در سمت راست پشت سر گذاريم ، از اين پس تا ساليانى كه زنده ايم ، براى حج و عمره باز نخواهيم گشت» . خدا هم او را پيش از اجلش گرفتار مرگ ساخت .

0000000000

پاداش نيّت حج

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : اگر شأن كسى اقتضا كند همه ساله به حج رود و يك سال نرود ، فرشتگان روى زمين به فرشتگانى كه بر كوهها هستند مى گويند : (امسال) صداى فلانى را نداشتيم! آنان مى گويند : خوب بگرديد . مى گردند و او را نمى يابند . آنگاه عرضه مى دارند : «خدايا! اگر مانع او از حجّ ، قرض است ، قرضش را ادا كن ، اگر بيمارى است ، شفايش بخش ، اگر تنگدستى است ، توانگرش ساز ، اگر حبس است ، نجاتش ده و اگر كارى است ، كارش را انجام بده» مردم براى خود دعا مى كنند ، ولى آن فرشتگان براى بجاماندگانِ از حج دعا مى كنند .

2- زياد قندى : به امام كاظم عليه السّلام عرض كردم : من گاهى در مسجد الحرام نشسته و به مردم مى نگرم كه مشغول طوافند و اندوهگين مى شوم (كه توفيق طواف ندارم) . حضرت فرمود : اى زياد! عيبى ندارد . مؤمن هرگاه از خانه اش به نيّت حجّ بيرون آيد ، همواره در حال طواف و سعى محسوب مى شود ، تا آن كه باز گردد .

0000000000

پاداش كسى كه در مسير حج بميرد

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : «هركس در حال احرام بميرد ، لبّيك گوى برانگيخته مى شود» .

2- ابن عبّاس : مرد مُحرمى را ، مركبش به زمين زد و در اثر شكستن گردن ، مرد . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود : او را با آب و سدر غسل دهيد و در همان لباس احرامش كفن كنيد ، و سر و صورتش را نپوشانيد . همانا او روز قيامت ، لبّيك گويان برانگيخته مى شود .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه در اين مسير (راه كعبه) بميرد ، به حج آمده باشد يا به عمره ، او را براى حساب به محشر نمى آورند و به او گفته مى شود : «وارد بهشت شو» .

4- امام صادق عليه السّلام : حج و عمره دو بازار از بازارهاى آخرت است ، وكارگزار آن ها در پناه خداست ، اگر به آنچه مى خواهد برسد ، خدا او را مى آمرزد و اگر پيش از آن اجلش در رسد ، پاداشش بر عهده خداست.

5- امام صادق عليه السّلام : كسى كه در مسير مكّه بميرد ، چه در رفتن و چه در بازگشت ، از هول عظيم روز قيامت ايمن خواهد بود .

0000000000

ويژگى هاى حج گزار

0000000000

الف ـ باريافته بارى تعالى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : باريافتگان درگاه الهى سه گروهند : رزمنده ، حج گزار ، و به جا آورنده عمره .

2- امام على عليه السّلام : حج گزار و عمره گزار ، مهمان خدايند و بر خداست كه مهمان خويش را گرامى بدارد و با آمرزش خويش ، او را پاداش دهد .

3- امام حسن عليه السّلام : سه نفر در پناه خدايند: ... و مردى كه براى حج يا عمره بيرون آيد و جز براى خدا بيرون نيامده باشد، او از مهمانان خداوند است، تا آن كه به خانواده اش بازگردد.

4- امام سجّاد عليه السّلام در « رسالة الحقوق» فرموده است : حق حج آن است كه بدانى حج ، درآمدن به آستان الهى و گريز از گناهانت به سوى اوست و پذيرش توبه و اداى تكليفى كه خداوند بر تو واجب ساخته ، بواسطه آن است .

5- امام صادق عليه السّلام : حج گزار و عمره گزار ، مهمان خدايند ، اگر چيزى از او بخواهند ، عطا مى كند و اگر او را بخوانند ، پاسخشان مى دهد و اگر شفاعت كنند ، شفاعتشان را مى پذيرد و اگر سكوت كنند (و چيزى نخواهند) خداوند ، ابتدا به بخشش مى كند و در مقابل هردرهم ، هزار هزار درهم پاداش مى گيرند .

0000000000

ب ـ مهمان خداى سبحان

0000000000

1- از آنچه خداوند سبحان به حضرت آدم عليه السّلام وحى كرد ، اين بود : منم خداى صاحب بكّه. اهل آن ، همسايگان منند و زائرانش مهمانان من. آن [جا] را با آسمانيان و زمينيان آباد مى كنم ، گروه گروه ، ژوليده و غبار آلود به زيارت آن مى آيند و با تكبير و لبّيك گويى ، به درگاه خداوند مى نالند . پس هركه به قصد زيارت آيد و جز آن نيّتى نداشته باشد ، مرا ديدار كرده و او مهمان من است و بر من نازل شده و سزاوار است كه با كرامت هاى خود به او هديه دهم .

2- خالد بن ربعى : امير المؤمنين عليه السّلام براى كارى كه داشت ، وارد مكه شد . باديه نشينى را ديد كه به پرده هاى كعبه درآويخته شده و چنين مى گويد : «اى صاحب خانه! خانه، خانه تو و مهمان ، مهمان توست و هرمهمانى از مهمانى اش بهره اى دارد . پس امشب نصيب مرا ، آمرزشم قرار ده» . پس حضرت عليه السّلام به اصحابش فرمود : آيا سخن باديه نشين را مى شنويد؟ گفتند : آرى . فرمود : خداوند ، بزرگوارتر از آن است كه مهمانش را ردّ كند .

3- امام صادق عليه السّلام : مهمان خداوند ، كسى است كه به حج و عمره رود پس او تا به خانه اش برگردد ، ميهمان خداست .

4- امام صادق عليه السّلام ـ در عرفات ـ : خدايا . . . من مهمان توام ، پس بهره ام را در اين شب بهشت قرار ده .

5- امام صادق عليه السّلام : در پاسخ كسى كه از آن حضرت پرسيد : « چرا روزه در ايّام تشريق مكروه است؟» ـ : چون كه اين گروه ، زوّار خدا و در مهمانى اويند . و سزاوار نيست كه مهمان ، نزد كسى كه به زيارتش رفته و او را مهمان كرده است ، روزه بگيرد .

0000000000

ج ـ در ضمانت خداى سبحان

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج گزار ، چه در رفتن و چه بازگشتن ، در ضمانت خداست . پس اگر در سفرش به او رنج و خستگى برسد ، به خاطر آن ، گناهانش آمرزيده مى شود و در برابر هرگامى كه برمى دارد ، هزار درجه در بهشت بالامى رود، ومقابل هرقطره بارانى كه به او ببارد، پاداش يك شهيد دارد .

2- امام صادق عليه السّلام : حج گزار و عمره گزار در ضمانت خدايند . اگر در راهِ رفتنِ به حج بميرد ، خداوند گناهانش را مى آمرزد و اگر در حال احرام بميرد ، خداوند او را لبّيك گوى بر مى انگيزاند و اگر در يكى از دو حرم (خانه خدا و حرم پيامبر) بميرد ، خداوند او را در زمره ايمن شدگان [از عذاب ] محشورمى كند واگر در بازگشت بميرد، خداوندهمه گناهانش را مى آمرزد .

3- امام صادق علي السّلام : حج و عمره ، دو بازار از بازارهاى آخرت است . كسى كه پيوسته به حج و عمره رود ، در ضمانت خداست . اگر او را باقى بدارد ، به خانواده اش مى رساند و اگر او را بميراند ، وارد بهشتش مى كند .

4- امام صادق عليه السّلام : ضمانت حج گزارِ با ايمان ، بر خداست . اگر در سفرش بميرد ، وارد بهشت مى شود و اگر خداوند ، او را به خانواده اش بازگرداند ، پس از رسيدن به خانواده تا سپرى شدن هفتاد شب ، گناهى بر او نوشته نمى شود .

5- كليب بن معاويه اسدى : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : پيروان تو مى گويند : «خانواده و مال حج گزار در ضمانت خداست و خدا جانشين اوست در خانواده اش» . در حالى كه گاهى مى بينم كه خودش به حج رفته و براى خانواده اش حوادثى پيش مى آيد . حضرت فرمود : البته خداوند ، جانشين او در كارهايى است كه او به آن ها رسيدگى مى كرد ، ولى نه در حوادثى كه اگر حاضر هم بود ، نمى توانست آن ها را دفع كند .

0000000000

د ـ دعايش مستجاب است

0000000000

11- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : سه دعا مستجاب است: دعاى حج گزار (از خدا) در مورد مراقبت از خانواده اش، دعاى بيمار، پس او را نيازاريد و دلتنگ نكنيد و دعاى مظلوم.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حاجيان و عمره گزاران ، ميهمانان خدايند . خداوند، دعوتشان كرده ، پاسخ گفته اند . آنان هم از خدا در خواست كرده اند ، عطايشان كرده است .

0000000000

آثار حجّ

0000000000

الف ـ پاكى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : به حجِ خانه خدا برويد؛ زيرا حج، گناه را مى شويد، همچنانكه آب ، چرك را .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پيوسته حج و عمره بگزاريد ؛ زيرا اين دو ، فقر و گناهان را از بين مى برند ، آنگونه كه كوره آهنگرى، زنگارِ آهن را مى زدايد .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه حج گزارد و آميزش (در حالت احرام) و گناه نكند ، گناهان گذشته اش بخشوده مى شود .

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه به قصد حج بيرون رود و جز خدا نيّتى نداشته باشد ، به يقين ، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى بخشايد و شفاعتِ او را درباره كسى كه دعايش كند مى پذيرد .

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اى گروه مردم! در موقف (منى و عرفات) هيچ مؤمن وقوف نمى كند ، مگر آن كه خداوند ، گناه گذشته اش را تا آن لحظه مى بخشايد و چون حجِ او پايان يابد ، عملش از سرگرفته مى شود .

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خدايا! حج گزار و كسى را كه حج گزار براى او آمرزش بطلبد ، بيامرز .

7- امام سجّاد عليه السّلام : حج گزار آمرزيده است و بهشت براى او واجب شده است و عمل را از سر مى گيرد و خانواده و مالش در حفظ خداست.

8- امام باقر عليه السّلام : كسى كه به نيّت حج يا عمره ، به زيارت اين خانه آيد و از كبر مبرّا باشد ، بى گناه برمى گردد ، همچون روزى كه مادرش او را زاده است . سپس حضرت ، اين آيه را خواند : «فمن تَعَجَّل في يومينِ فلا اثمَ عليه . . . ؛ (كسى كه در دو روز ، عجله كند گناهى بر او نيست)»

9- امام صادق عليه السّلام : كسى كه با اخلاص و به خاطر خدا حج كند و قصد ريا و شهرت طلبى نداشته باشد ، حتماً خدا او را مى آمرزد .

10- امام صادق عليه السّلام ـ در بيان فضيلت حج ـ : بنده ، از خانه اش خارج مى شود پس خير نصيب او مى گردد تا وقتى به مسجد الحرام مى رسد، طواف واجب را انجام مى دهد، سپس نزد «مقام ابراهيم» بازگشته ، دو ركعت نماز طواف را مى خواند . آنگاه فرشته اى آمده، سمت چپ او مى ايستد، پس چون بازگشت، دستش را بر شانه هاى او مى زند و مى گويد : فلانى ! امّا

گذشته هايت ، آمرزيده شد . امّا در آينده ، پس بكوش .

0000000000

ب ـ بى نيازى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج كنيد ، هرگز نيازمند نمى شويد .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج و عمره ، فقر را مى زدايند ، همانگونه كه كوره آهنگرى ، زنگار آهن را مى زدايد .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج كنيد ، بى نياز مى گرديد .

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اى گروه مردم! حجِ خانه خدا كنيد . پس هيچ خانواده اى وارد خانه خدا نمى شوند ، مگر آن كه بى نياز گردند و از حج گزاردن تخلّف نمى كنند ، مگر آن كه تنگدست مى شوند .

5- امام على عليه السّلام : برترين چيزى كه متوسلين به درگاه خدا ، به آن توسل مى جويند ، ايمان به خدا و پيامبرش . . . و حجِ خانه خدا و عمره است . پس همانا اين دو (حج و عمره) فقر را مى زدايند و گناه را مى شويند .

6- امام سجاد عليه السّلام : حج و عمره برويد ، تا تندرست شويد و روزيهايتان وسعت يابد و مخارج خانواده شما تأمين شود .

7- اسحاق بن عمّار : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : من خود را آماده كرده ام كه هرسال خود يا كسى از خانواده ام با مال من به حج برود . حضرت فرمود : آيا بر اين كار ، مصمّم هستى؟ گفتم : آرى . فرمود : اگر چنين كنى ، مژده باد كه مالت زياد خواهد شد

8- اسحاق بن عمّار از امام صادق عليه السّلام : حج گزار هرگز گرفتار «اِملاق» نمى شود . عرض كردم : املاق چيست؟ فرمود : ورشكستگى وتنگدستى .

0000000000

ج ـ نور

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : حج گزار ، تا خود را به گناهى نيالوده ، نورانيّت حج با اوست .

0000000000

د ـ خير دنيا و آخرت

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس دنيا و آخرت مى خواهد ، پس آهنگ اين خانه كند ، كه بنده اى بدان روى نياورده و از خدا دنيا را نخواسته، مگر آن كه از آن بدو داده است و آخرت را نخواسته، جز آن كه برايش اندوخته است.

0000000000

هشدار نسبت به ترك حج

0000000000

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ بنده اى نيست كه حج را به خاطر كارى از كارهاى دنيا ترك كند ، مگر آن كه حاجيانِ سر تراشيده را خواهد ديد (كه از حج برگشته اند) پيش از آن كه كارش را انجام داده باشد .

2 ـ امام باقر عليه السّلام : در وصيت امير مؤمنان عليه السّلام چنين بود : «حجِ خانه پروردگارتان را ترك نكنيد ، كه هلاك خواهيد شد» .

3 ـ امام صادق عليه السّلام : در ترك حج ، هيچ خيرى نيست .

4 ـ سماعه : امام صادق عليه السّلام به من فرمود : «چرا امسال به حج نمى روى ؟» گفتم : ميان من و قومى ، داد و ستد و كارهايى بوده و اميدوارم كه در آن، خيرى باشد . حضرت فرمود : نه به خدا قسم! خداوند در آن براى تو خيرى قرار نمى دهد .

سپس فرمود : هيج بنده اى از زيارت اين خانه محروم نمى شود ، مگر به خاطر گناهى . و آنچه خداوند مى بخشايد ، بيشتر است .

0000000000

صفت تارك حج

0000000000

الف ـ كافر است

0000000000

قـرآن

«براى خداست ، به عهده مردم حجِ خانه خدا ، هركس بتواند راهى بدان بيابد . و هركه كفر ورزد ، همانا خداوند از جهانيان بى نياز است» .

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ در وصيتش به على عليه السّلام ـ : يا على! از اين امّت ، ده گروه به خداوند كافر شده اند... (يكى هم) كسانى كه توانگرند و بى آن كه به حج بروند، از دنيا مى روند.

2- از وصيت هاى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به على عليه السّلام اين بود : يا على! ترك كننده حج ، در حال استطاعت ، كافر است . خداى متعال مى فرمايد : «براى خداست بر عهده مردم حج خانه خدا ، براى كسى كه راهى به آن داشته باشد (و بتواند) و هر كس كفر ورزد ، خداوند از جهانيان بى نياز است» .

يا على! هركس حج را آن قدر تأخير بيندازد تا مرگش فرا رسد ، خداوند در روز قيامت ، او را يهودى يا نصرانى بر مى انگيزد .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس ره توشه و مركبى داشته باشد كه او را به خانه خدا برساند، ولى حج نرود، فرقى نيست كه يهودى يا نصرانى بميرد (مسلمان نمى ميرد) . اين بدان جهت است كه خداوند در قرآن مى فرمايد : «براى خدا بر عهده مردم است كه هركس مى تواند ، به زيارت خانه او برود» .

4- كسى كه حاجتى آشكار، يا حاكمى ستمگر، يا بيمارى بازدارنده اى او را از حج بازندارد ، ولى بى آن كه حج انجام دهد از دنيا برود، مى خواهد يهودى بميرد ومى خواهد نصرانى بميرد.

5- اى مردم ! خداوند حج را بر كسى كه قدرت و راهى بر آن داشته باشد، واجب ساخت. هر كس انجام ندهد، به هر حالى كه مى خواهد بميرد، يهودى، مسيحى يا مجوس، مگر آن كه بيماريى داشته باشد كه او را نگذارد، يا حاكم ستمگرى مانع شود. آگاه باشد كه او رادر شفاعت من بهره اى نيست و بر حوض من وارد نمى شود . هشدار! آيا رساندم؟

0000000000

ب ـ ترك كننده دستور اسلام است

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : هركس توان حج رفتن داشته باشد ، ولى نرود ، بى آن كه كارى داشته باشد كه عذر او به حساب آيد ، يقيناً دستورى از دستورهاى اسلام را ترك كرده است .

2- از امام صادق عليه السّلام درباره مردى پرسيدند كه حج رفتن را به تأخير مى اندازد و جز تجارتى كه او را مشغول ساخته ، يا قرضى كه دارد ، چيزى مانع رفتن او نيست . حضرت فرمود : بهانه اش را نمى پذيرم . سزاوار نيست كه حج را تأخير بيندازد (و امروز وفردا كند). پس اگر بميرد، قطعاً يكى از دستورهاى اسلام را ترك كرده است.

3- امام كاظم عليه السّلام در تفسير آيه «هل ننبّئكم بالأخسرين أعمالاً؛ (آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين افراد كيست؟)» فرمود : آنان كسانى اند كه حج واجب را به تأخير مى اندازند و امروز و فردا مى كنند (تا از دست برود) .

0000000000

ج ـ هنگام مرگ ، خواستار بازگشت به زندگى است

0000000000

1- از امام صادق عليه السّلام درباره آيه «فأصّدّق وأكن من الصالحين» پرسيدند . حضرت فرمود : «أصّدّق» يعنى صدقه دهم . و «از صالحان باشم» ، يعنى حج به جا آورم .

2- ابن عبّاس : كسى كه ثروتى دارد كه او را به زيارت خانه خدا مى رساند ، يا زكات را بر او واجب مى كند، ولى اقدام نكند، هنگام مرگ (از كسانى خواهد بود كه) درخواست مى كند دوباره بر گردد (تا جبران كند) . مردى گفت اى ابن عبّاس، از خدا بترس . تنها كفار خواستار بازگشت مى شوند . گفت: در اين باب بر شما از قرآن مى خوانم: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اموال و اولادتان شما را از ياد خدا باز ندارد . و از آنچه خدا به شما روزى كرده است ، پيش از آن كه مرگ به سراغ يكى تان آيد، انفاق كنيد» . تا آن جا كه مى فرمايد: «و خداوند بدان چه مى كنيد، آگاه است».

0000000000

د ـ روز قيامت نابينا برانگيخته مى شود

0000000000

1- ابوبصير: از امام صادق عليه السّلام درباره آيه «من كان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى وأضلّ سبيلاً؛ هركه در اين دنيا كوردل باشد ، در آخرت هم كوردل و گمراهتر خواهد بود» پرسيدم . حضرت فرمود : مقصود ، كسى است كه حج واجب خود را با امروز و فردا كردن به تأخير مى اندازد ، تا اين كه مرگش فرا مى رسد .

2- ابوبصير: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى فرمود: كسى كه بميرد ، در حالى كه تندرست و توانگر باشد و به حج نرفته باشد، او از كسانى است كه خداوند درباره آنان فرموده است: «در روز قيامت ، او را نابينا برمى انگيزيم» . راوى پرسيد : سبحان الله! نابينا؟ حضرت فرمود : آرى ، خداوند او را از راه حق نابيناكرده است . (و در حديثى ديگر «راه خير» آمده است).

3- امام صادق عليه السّلام : آيه «ومن كان في هذه أعمى فهو في الآخرة أعمى وأضلّ سبيلاً» ؛ هركه در اين دنيا كور دل باشد ، در آخرت هم كور دل و گمراهتر خواهد بود» درباره كسانى نازل شده كه حج را آن قدر تأخير مى اندازند تا حج ناكرده بميرند . پس او نابيناست ، كه از انجام فريضه اى از واجباتِ الهى كور شده است .

0000000000

هشدار نسبت به تعطيل كردن خانه خدا

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اگر يك سال ، همه مردم ، حج رفتن را ترك كنند ، به آنان مهلت داده نخواهد شد (كيفر مى شوند) .

2- هرگاه امّتم ، قصد آمدن به زيارت خانه خدا را ترك كنند ، به آنان مهلت داده نخواهد شد .

3- امام على عليه السّلام : خدا را ، خدا را ، درباره خانه پروردگارتان! تا هستيد، مبادا كه از شما خالى باشد ، كه اگر زيارتِ خانه خدا ترك شود ، مهلت داده نخواهيد شد .

4- سدير : در حضور امام باقر عليه السّلام خانه خدا را ياد كردم . حضرت فرمود : اگر يك سال آن را ترك كنند، مهلت داده نخواهند شد. (در حديث ديگر است: عذاب بر آنان فرود خواهد آمد.)

5- حسين احمسى از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است: اگر مردم حج را ترك كنند، در نزول عذاب مهلتى به آنان داده نمى شود ـ يا كه فرمود ـ : عذاب بر آنان فرود مى آيد.

6- امام صادق عليه السّلام : خداوند، به سبب شيعيانى از ما كه حج مى گزارند، عذاب را از آنان كه حج نمى كنند دفع مى كند. اگر همه بر ترك حج همدستى كنند، همه هلاك مى شوند.

7- امام صادق عليه السّلام : اگر مردم ، حج را ترك كنند ، بر رهبر واجب است كه مردم را ـ چه بخواهند و چه نخواهند ـ به حج وادار كند ، چرا كه اين خانه ، براى حج قرار داده شده است .

8- اگر مردم ، حجِ خانه خدا را ترك كنند ، وظيفه زمامدار است كه آنان را به حج و اقامت نزد خانه خدا وادار كند... واگر پول نداشته باشند، از بيت المال مسلمانان خرج آنان را بپردازد.

0000000000

كلّيات واجبات حجّ

0000000000

1 ـ امام على عليه السّلام : . . . وامّا حدود حج ، چهار چيز است : احرام ، طواف كعبه ، سعى بين صفا و مروه و وقوف در دو موقف (عرفات و منى) و آنچه كه متّصل و مربوط به اين اعمال است . پس هركس اين حدود را ترك كند ، واجب است كفّاره بدهد و دوباره حج كند .

2 ـ امام صادق عليه السّلام : واجبات حج عبارت است از : احرام ؛ تلبيه چهارگانه : «لبّيك اللّهم لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك . إنّ الحمد و النعمة لك والملك ، لا شريك لك»؛ طواف خانه خدا براى عمره واجب است؛ دو ركعت نمازطواف، كنار مقام ابراهيم ، واجب است؛ سعى بين صفا و مروه ، واجب است؛ طواف حج، واجب است؛ دو ركعت نماز طواف حج، نزديك مقام ابراهيم، واجب است؛ و پس از آن ، سعى بين صفا و مروه ، واجب است؛ طواف نساء واجب است؛ دو ركعت نماز طواف نساء نزديك مقام ابراهيم، واجب است؛ و پس از آن ، سعى بين صفا و مروه نكند ؛ وقوف در مشعر واجب است؛ قربانى ـ براى آن كه حج تمتّع مى كند ـ واجب است. امّا وقوف در عرفات ، واجب است و سرتراشيدن و رمى جمرات ، سنت است .

بيان

در روايات به اعمالى كه با دستور مستقيم خداوند واجب شده اند، فريضه و آن چه را پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله واجب كرده اند، سنّت مى گويند. در مقام عمل و انجام وظيفه، هيچ يك قابل ترك نيستند.

گفتنى است سنّت خود دو معنى دارد و افزون بر سنّت واجب، سنّت مستحبّ نيز داريم .

0000000000

واجبات عمره تمتّع

0000000000

الف ـ احرام

0000000000

حكمت احرام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : احرام به خاطر حرم، واجب شد.

2- امام رضا عليه السّلام : همانا مردم مأمور شده اند كه احرام ببندند ، تا پيش از ورود به حرمِ امن الهى، خشوع پيدا كنند و به چيزى از كارهاى دنيا و زينت ها و لذّت هاى آن سرگرم و مشغول نباشند و در راه آن چه كه به سوى آن آمده اند ، شكيبا باشند و با همه وجودشان رو به خانه خدا آورند . به علاوه در احرام ، بزرگداشت خداى متعال و خانه او و فروتنى براى حاجيان است ، وقتى كه مى خواهند به سوى خدا روند و بر او وارد شوند ، در حالى كه به پاداش او اميدوار ، از كيفرش بيمناك و به سوى او روانند و با فروتنى و تواضع و خضوع ، روى به سوى او مى كنند .

0000000000

ميقات هاى احرام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : احرام ، از ميقات هاى پنجگانه است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله تعيين كرده است . سزاوار نيست كه حجّ و عمره گزاران پيش از آنها يا پس از آنها احرام بندند . [و ميقاتها را بر شمرد ، سپس فرمود : سزاوار نيست كسى از ميقات هاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله روى گردان شود .

2- امام صادق عليه السّلام : از تماميّت حج و عمره ، آن است كه از ميقاتهايى احرام ببندى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله تعيين كرده است و جز با حالت احرام ، از آن ها نگذرى . همانا (پيامبر) براى اهل عراق «وادى عقيق» را ، ميقات قرار داد با آن كه آن هنگام ، هنوز عراق نبود ـ و براى مردم يمن ، «يلملم» را معيّن ساخت و براى طائفيان «قرن المنازل» را و براى اهل مغرب (شاميان) ، «جحفه» را ـ كه همان «مهيعه»است ـ وبراى اهل مدينه، «ذو الحُليفه» را، و هر كه خانه اش پشت اين ميقاتها به طرف مكّه باشد، منزلش ميقات اوست.

3- ابن عبّاس : رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى اهل مدينه ، «ذو الحُليفه» را ميقات قرار داد و براى شاميان «جحفه» را و براى اهل نجد ، «قرن المنازل » را و براى اهل يمن ، «يلملم» را . اين ميقاتها براى آنان و كسانى است كه بر آن مكانها وارد مى شوند . و هركس كه از اينها به مكّه نزديكتر باشد، از هرجا كه حركت كند، حتى اهل مكه (ميقاتشان) از مكّه است .(نقشه)

0000000000

چگونگى احرام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : احرام (محقّق) نمى شود مگر پس از نماز واجب، كه بعد از سلام ، مُحرِم مى شوى . و اگر نماز مستحب باشد ، دو ركعت نماز مى خوانى ، پس از سلام دادن ، احرام مى بندى و چون از نمازت فارغ شوى ، خدا را حمد و ثنا كن و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و بگو : «خدايا! از تو مى خواهم مرا از آنانى قرار دهى كه به ندايت پاسخ گفته، به وعده ات ايمان آورده و فرمانت را پيروى كرده اند . من بنده تو و در اختيار توام . حفظ نمى كنم مگر آنچه را تو حفظ كنى و نمى گيرم مگر آنچه تو عطاكنى . حج را ياد كرده اى ، از تو مى خواهم كه تصميم مرا بر آن استوار سازى ، و بر قرآن تو و سيره پيامبرت و بر آنچه ناتوان از انجامش باشم ، نيرويم بخشى و اعمال مرا در آسانى و گذشت خويش بپذيرى و مرا از ميهمانان خود قرار دهى ، كسانى كه از ايشان راضى شده و عملشان را پسنديده و از آنان نام برده و نوشته اى . خدايا! حج و عمره ام را به كمال رسان . بار الها! من مى خواهم طبق كتاب تو و سيره پيامبرت با عمره تمتع، به حج بروم . پس اگر مانعى از اتمام حجّم جلوگيرى كرد ، همانجا مرا از احرام خارج ساز . خدايا! اگر حج نصيبم نشد ، پس عمره را قسمتم ساز . براى تو ، موى و پوستم ، گوشت و خونم ، استخوان و مغز و عصبم را نسبت به زنان و لباسها و بوى خوش ، حرام مى كنم و با اين كار ، رضايت تو و سراى آخرت را مى جويم» . پس فرمود : اگر هنگام احرام ، اين را يك بار هم بگويى ، كافى است . پس برپاخيز و كمى راه برو ، وقتى زمين در برابرت هموار شد ـ چه پياده باشى يا سواره ـ لبّيك بگو .

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه نيّت احرام و تمتّع داشتى ، پس بگو : «خدايا مى خواهم آنچه را كه فرمان داده اى (يعنى تمتّع به عمره تا حج را) انجام دهم . پس ، آن را بر من آسان گردان و از من بپذير و بر آن ياريم كن و هرجا كه به تقديرت مرا (از رفتن) باز داشتى ، از احرام در آور . و پوستم را از زنان و بوى خوش و لباس حرام مى سازم» . (اين را) اگر خواهى در هنگام برخاستن بگو و اگر خواهى تأخير بينداز ، تا بر مركبت سوار شوى و رو به قبله كنى .

3- امام صادق عليه السّلام : وقتى از سوى عراق ، به «عقيق» يا به يكى از اين ميقاتها ، رسيدى ، و به خواست خداوند ، خواستى احرام ببندى ، پس موهاى زير بغل خود را بچين ، ناخنهايت را بگير ، موى شرمگاهت را بزداى ، از موى شاربت برچين ـ و فرقى نمى كند كه از كدام يك آغاز كنى ـ سپس مسواك بزن و غسل كن و دو جامه احرام بپوش و چنان كن كه فراغت از اينها ، هنگام ظهر باشد و اگر ظهر نشد ، عيبى ندارد ، جز اينكه دوست دارم اين كار ، در صورت اختيار ، هنگام ظهر باشد .

4- حمّاد بن عيسى: از امام صادق عليه السّلام درباره آمادگى براى احرام، پرسيدم. فرمود: ناخن گرفتن، چيدن شارب و تراشيدن موى شرمگاه.

0000000000

لبّيك گفتن در احرام

0000000000

 معناى لبّيك گفتن

0000000000

1- ابان از كسى روايت مى كند كه : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : چرا به لبّيك گويى ، «تلبيه» مى گويند؟ فرمود : اين اجابت است ، موسى عليه السّلام پروردگارش را چنين جواب داد .

2- سليمان بن جعفر: از امام رضا عليه السّلام درباره لبّيك گفتن و علّت آن پرسيدم . حضرت فرمود : وقتى مردم احرام ببندند ، خداوند متعال ندايشان مى دهد و مى گويد : اى بندگان و كنيزان من! شما را بر آتش حرام خواهم كرد ، آنگونه كه شما به خاطر من احرام بستيد . آنگاه مردم بعنوان اجابت خداوند متعال ، كه آنان را ندا داد ، مى گويند : «لبّيك ، خدايا لبّيك» .

3- امام عسكرى عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله ـ در نقل گفتگوى موسى عليه السّلام با خداوند ـ فرمود : پروردگارمان ندا داد : «اى امّت محمّد!» پس همه آنان ، در حالى كه در صلب پدران ، و رحم مادرانشان بودند ، پاسخ دادند : «لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، انّ الحمد و النعمة لك و الملك ، لا شريك لك لبّيك» . فرمود : خداوند متعال ، همين پاسخ را ، شعار حج قرار داد .

0000000000

 چگونگى لبّيك

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله چون به «بيداء» ـ در يك ميلى مكه ـ مى رسيد، شترى نزديكش مى آوردند. سوار آن مى شد و چون آن حضرت را حركت مى داد، لبيك هاى چهارگانه را چنين مى گفت: «لبّيك، پروردگارا لبّيك، لبّيك، تو را شريكى نيست، ستايش و نعمت و فرمانروايى از آن توست، شريكى براى تو نيست».

2- امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون لبّيك گفت ، فرمود : «لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، إنّ الحمد والنعمةَ لك والملك ، لا شريك لك ، لبّيك ذا المعارج لبّيك»

و حضرت ، «ذى المعارج» را زياد مى فرمود و هرگاه به سواره اى بر مى خورد ، يا به بالاى تپه اى مى رسيد ، يا به دشتى سرازير مى شد ، و آخر شب و پس از نمازها «لبّيك» مى گفت .

3- خزيمة بن ثابت : هرگاه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از لبيك گويى فارغ مى شد ، از خداوند رضوان وآمرزش مى طلبيد واز آتش دوزخ به رحمتش پناه مى برد .

3- امام صادق عليه السّلام : لبّيك گويى چنين است كه بگويى : «لبّيك ، خدايا لبّيك ، لبّيك ، براى تو شريكى نيست . لبّيك ، همانا ستايش و نعمت و پادشاهى تو راست ، شريك ندارى . لبّيك ، لبّيك اى صاحب والايى ها . لبّيك! لبّيك اى فراخواننده به خانه أمن . لبّيك ، لبّيك اى آمرزنده گناهان . لبّيك اى شايسته لبّيك گويى . لبّيك لبّيك اى صاحب شكوه و بزرگوارى . لبّيك ، لبّيك آغاز و بازگشت به سوى توست . لبّيك ، لبّيك تو بى نيازى و ديگران به تو محتاج . لبّيك ، لبّيك ديگران از تو بيم دارند و به تو مشتاقند . لبّيك ، لبّيك اى خداى حق . لبّيك ، لبّيك اى صاحب نعمت و بخششِ نيكوىِ زيبا . لبّيك ، لبّيك اى بر طرف سازنده گرفتارى هاى بزرگ . لبّيك ، لبّيك منم بنده ات و فرزند دو بنده ات . لبّيك ، لبّيك اى بزرگوار ، لبّيك» . اينها را پس از هرنماز واجب يا مستحب ، هنگام برخاستنِ مركبت ، هنگامى كه به بلندى مى رسى ، هنگامى كه در دشت سرازير مى شوى ، آنگاه كه به سواره اى مى رسى ، يا از خواب بر مى خيزى و سحرگاهان ، مى گويى . تا مى توانى زياد بگو و آشكار بگو . اگر بخشى از اين لبّيك را نگويى زيانى ندارد ، ليكن گفتن همه آن بهتر است . و بدان چهار «لبّيك» ى كه در اوّل بود ، واجب و ضرورى است ، و اين ، توحيد است و پيامبران نيز اينگونه لبّيك گفته اند و ذى المعارج (صاحب والايى ها) را زياد بگو ، چرا كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله آن را زياد مى گفت . و اولين كسى كه لبّيك گفت ، ابراهيم عليه السّلام بود . فرمود : خداوند ، شما را به حج خانه خويش فرا مى خواند . پس او را با لبّيك پاسخ دادند پس هيچ كس در صلب مردان و شكم زنان كه پيمان وفادارى بسته بود ، نماند مگر اينكه با لبّيك ، پاسخ گفت .

0000000000

 ثواب لبيك گويى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ حج گزارى نيست كه روز را ، به لبّيك گفتن به سر آورد ، مگر آن كه همراه غروب خورشيد ، گناهانش پنهان مى شود .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه يك روز تا غروب آفتاب ، لبّيك بگويد ، گناهانش از بين مى رود وهمچون زمانى مى شود كه مادرش او را به دنيا آورده است .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه در احرامش ، از روى ايمان واميد به پاداش الهى ، هفتاد بار «لبّيك» بگويد ، خداوند ، هزار هزار فرشته را شاهد مى گيرد كه او را از دوزخ ونفاق ، رهايى داده است .

 0000000000

همه چيز ، همصدا با لبّيك گو

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ لبّيك گويى نيست، مگر آن كه آنچه از سنگ و درخت و كلوخ در چپ و راستِ اوست ، (همصدا با او) لبّيك مى گويد ، تا آن جا كه چشم كار مى كند .

2- امام على عليه السّلام : هيچ لبّيك گويى نيست ، مگر آن كه هرچه در چشم انداز اوست ، در سمت راست و چپ لبّيك گويند . و دو فرشته به او مى گويند : «مژده باد بر تو، اى بنده خدا» ـ و خداوند هيچ بنده اى را جز به بهشت ، مژده نمى دهد ـ .

0000000000

آداب لبّيك گفتن

0000000000

خشوع

0000000000

1- سفيان بن عُيينه : امام سجّاد عليه السّلام به حج رفت . چون احرام بست و بر مركب خويش قرار گرفت ، رنگش زرد شد و به لرزه افتاد و نتوانست لبّيك بگويد . كسى گفت : لبّيك نمى گويى؟ فرمود : مى ترسم خداوند در پاسخ من بگويد : لا لبّيك و لا سعديك! و چون لبّيك گفت، بيهوش شد و از مركبش افتاد . اين حالت همچنان به او دست مى داد، تا آن كه حجش را به پايان برد .

2- مالك بن انس : سالى با امام صادق عليه السّلام به حج رفتم . هنگام احرام ، چون بر مركبش قرار گرفت : هرچه مى خواست لبّيك بگويد ، صدايش در گلو مى شكست و نزديك بود كه از مركبش بيفتد . عرض كردم : اى پسر پيامبر! بگو ، ناچار بايد لبّيك بگويى . فرمود : اى پسر ابو عامر! چگونه جرأت كنم و بگويم «لبّيك اللّهمّ لبّيك» ، در حالى كه بيم دارم خداى متعال به من بگويد : «لا لبّيك و لا سعديك!»؟

0000000000

زياد لبّيك گفتن

0000000000

1- محمد بن منكدر : رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، «لبّيك» را زياد تكرار مى كرد .

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از «مسجد شجره» احرام بستى، اگر پياده اى، از همانجا كه در مسجد هستى لبّيك بگو . و چنين مى گويى : «لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، لبّيك ذاالمعارج لبّيك ، لبّيك بحجّة تمامها عليك» . و هرگاه سوار يا پياده شدى ، به دشتى سرازير شدى يا بر فراز تپه اى برآمدى يا سواره اى ديدى و هنگام سحر ، اين «لبّيك» را آشكار بگو .

0000000000

 بلند گفتن لبّيك (براى مردان)

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : جبرئيل نزد من آمد و گفت : خداوند متعال به تو دستور مى دهد كه به يارانت فرمان دهى صداهايشان را به لبّيك گفتن بلند سازند، چرا كه آن ، شعار حج است .

2- سائب بن خلاد : جبرئيل عليه السّلام به حضور پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيد و گفت : «عجّاج» و «ثجّاج» باش! عجّ، لبّيك گفتن و ثجّ ، قربانى كردن شتر است .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : [خداوند] از حج ، چهار چيز را بر گزيده است : لبيك گفتن ، قربانى كردن ، احرام و طواف .

4- حريز در حديثى مرفوعه : وقتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله احرام بست ، جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت : «اصحابت را دستور بده به «عجّ» و «ثجّ» . عجّ ، بلند گفتن لبّيك و ثجّ ، قربانى كردن شتر است .

5- امام صادق عليه السّلام : اگر پياده باشى ، صدايت را به لا اله الا الله و لبّيك گفتن از مسجد (شجره) بلند كن و اگر سواره باشى ، وقتى مركبت تو را به بيابان بيداء رساند .

6- امام صادق عليه السّلام : خداوند چهار چيز را از زنان برداشته است : بلند لبّيك گفتن ، سعى با هروله ميان صفا ومروه ، وارد كعبه شدن و دست كشيدن به حجر الأسود.

7- امام صادق عليه السّلام : بلند لبّيك گفتن ، بر زنان لازم نيست .

0000000000

نگفتن لبّيك با ديدن خانه هاى مكّه

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : آن كه حجّ تمتع مى گزارد، هرگاه چشمش به خانه هاى مكه افتاد ، لبيك گويى را قطع كند .

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه در عمره تمتّع وارد مكّه شدى، چون به خانه هاى مكّه نگاه انداختى لبّيك گفتن را قطع كن. حدّ خانه هاى مكّه قبل از امروز، عقبه اهل مدينه بود و مردم در مكّه بناهايى پديد آوردند كه پيشتر نبود. پس لبّيك را قطع كن و تا مى توانى تكبير و تهليل (لا اله الّا الله) بگو و خدا را حمد و ثنا بگو.

0000000000

ب ـ طواف

0000000000

فضيلت طواف

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف ، زينت كعبه است .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، به طواف كنندگان افتخار مى كند .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند در هر روز يكصد و بيست رحمت فرو مى فرستد ، شصت رحمت براى طواف كنندگان است ، چهل رحمت براى مقيمان اطراف خانه خدا و بيست رحمت براى تماشاگران خانه خدا .

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس هفت بار ، خانه خدا را طواف كند و آن را بشمارد ، براى هرگامش حسنه اى نوشته مى شود و گناهى از او محو مى گردد و يك درجه بر او افزوده مى شود و (ثوابى) برابر با آزاد كردن يك برده دارد .

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس هفت بار بر گرد كعبه طواف كند و سخنى جز به

«سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله، الله اكبر و لا حول ولا قوّة الّا بالله» نگويد، ده گناه از او محو مى شود و ده حسنه براى او نوشته مى شود و به وسيله آن ده درجه بالا مى رود و هر كس طواف كند و در آن حال حرف بزند، با دو پايش در رحمت فرو رفته است، همچون كسى كه با دوپايش در آب فرو رود.

6- امام باقر عليه السّلام : هيچ بنده با ايمانى نيست كه هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز بگزارد و طواف و نمازش را نيكو بجا آورد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .

7- امام صادق عليه السّلام : پدرم مى گفت :هركس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هرجاى مسجد كه بخواهد بخواند ، خداوند شش هزار حسنه برايش مى نويسد و شش هزار گناه از او مى زدايد و شش هزار درجه بر او مى افزايد و شش هزار نياز او را بر مى آورد . هركدام ازاين نيازها زود برآيد ، به خاطر رحمت خداست و هركدام به تأخير افتد ، به خاطر اشتياق خداوند به دعاى اوست .

8- امام صادق عليه السّلام : در هرروز ، كعبه را لحظه اى است كه هركس در آن لحظه كعبه را طواف كند ، يا قلبش به كعبه مشتاق شود ، ولى عذر و مانعى او را از طواف كعبه باز دارد ، آمرزيده مى شود .

9- امام صادق عليه السّلام : طواف ، از اعمال بزرگ حج است ، هر كس طواف واجب را عمداً ترك كند ، حج نگزارده است .

0000000000

ادب طواف

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنيد

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است ، الّا اينكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برايتان حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گويد ، جز به خير ، سخن نگويد

3- عبدالرحمن بن سيابه : از امام صادق عليه السّلام درباره طواف پرسيدم كه تند و با شتاب بروم ، يا كند و آهسته ؟ فرمود : راه رفتنى ميانه .

4- سالم از پدرش نقل مى كند : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را ـ وقتى به مكّه مى آمد ـ هنگام لمس ركنِ حجر الأسود ديدم ، در آغاز طواف ، سه دور از هفت دور طواف را با حالتى شبيه دويدن انجام مى داد .

5- جابر : چون پيامبر صلّى الله عليه و آله به مكّه آمد ، وارد مسجد الحرام شد، حجر الأسود را لمس كرد، سپس از سمت راست آن ، سه دور طواف را هروله كنان انجام داد و چهار دور ، را راه رفت . سپس كنار مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و فرمود : «از مقام ابراهيم، جاىِ نماز برگزينيد». دو ركعت نماز خواند ، در حالى كه مقام ابراهيم ، ميان او و كعبه قرار داشت ، پس از آن دو ركعت ، آمد و بر حجر الأسود دست كشيد ، سپس به طرف «صفا» بيرون رفت .

6- ابوطفيل: به ابن عبّاس گفتم، به نظر تو اين تند رفتن و هروله در سه دور طواف و رفتنِ معمولى در چهار دور، مستحبّ و سنّت است؟ قوم تو مى پندارند كه سنّت است. گفت: راست گفتند و دروغ گفتند. گفتم: چطور هم راست گفتند هم دروغ؟ گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وارد مكّه شد. مشركان گفتند: محمد و يارانش از لاغرى نمى توانند كعبه را طواف كنند و حسد مى ورزيدند. اين بود كه پيامبر ، به اصحاب دستور داد سه دور را تند و هروله كنان بروند، چهار دور را راه بروند.

7- بكر بن محمد: بيرون آمدم و در كنار امام صادق عليه السّلام به طواف مشغول بودم، تا آن كه از طوافش فارغ شد. سپس كنار آمد و دو ركعت نماز خواند، با ركنِ كعبه و حجرالأسود و شنيدم كه در سجده مى گفت: «چهره ام از روى عبوديت و بردگى براى تو سجود مى كند، و جز تو معبودى نيست، حقّاً و براستى! پيش از هرچيز، نخستين و پس از هر چيز، آخرينى، اينك اين منم در پيشگاهت. (هستى ام در قبضه قدرت توست)، مرا بيامرز، كه جز تو، گناه بزرگ را نمى بخشايد. مرا ببخشاى، كه به گناهانم بر خويش اقرار مى كنم و گناه بزرگ را جز تو كسى دفع نمى كند». سپس سربلند كرد، از گريه صورتش چنان بود كه گويا در آب فرو برده شده است.

8- سعدان بن مسلم : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه دست بر حجر الأسود كشيد ، سپس طواف كرد ، دور هفتم كه تمام شد به وسط خانه خدا آمد و «ملتزم» را كه اصحاب ما براى دعا به آن مى چسبند ، رها كرد . دستش را بر كعبه گشود و مقدارى درنگ كرد ، سپس كنار حجر الأسود رفت و بر آن دست كشيد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام نماز خواند . دوباره بازگشت و حجر الأسود را لمس كرد ، سپس رفت تا در دور هفتمِ طواف به «ملتزم» رسيد ، به وسط خانه خدا آمد و دست خود را گشود ، باز حجر الأسود را لمس كرد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند . سپس حجر الأسود را لمس كرد و به طواف پرداخت ، آخر دور هفتم به وسط خانه خدا آمد ، باز دست بر حجر الأسود كشيد ، سپس دو ركعت نماز ، پشت مقام ابراهيم عليه السّلام گزارد . باز نزد حجر الأسود آمد و ميان حجر الأسود و درِ كعبه را دست كشيد ، سپس مدتى مكث كرد ، كنار حجر الأسود آمد ، هشت ركعت نماز خواند ، آخرين ديدارش با كعبه ، زير ناودان بود . دست خود را گشود و دعا كرد . سپس مدتى توقّف كرد ، آنگاه از در حنّاطان بيرون رفت .

9- امام صادق عليه السّلام : طواف را در حالى رها كن ، كه هنوز ميل به آن دارى .

0000000000

تشويق به طوافِ زياد

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زياد طواف كنيد ؛ چرا كه طواف ، كمترين چيزى است كه در قيامت ، در نامه هاى اعمالتان ديده مى شود .

2- امام صادق عليه السّلام : يك طواف در دهه (اوّل ذى حجّه) برتر از هفتاد طواف در حج است .

3- امام صادق عليه السّلام : طوافى پيش از حج ، برتر از هفتاد طواف بعد از حج است .

4- امام صادق عليه السّلام : اوّلين عدالتى كه حضرت قائم عليه السّلام آشكار مى سازد ، اين است كه منادى او ندا مى دهد : آن كه طواف مستحب به جا مى آورد ، حجر الأسود و طواف را به كسى واگذار كند كه طواف او واجب است .

5- عبدالرحمن بن حجّاج: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مى خواهم معتكف مكه شوم، چه كنم؟ فرمود: هرگاه هِلال ماه ذى حجّه را ديدى، به «جعرانه» برو و از آن جا براى حج مُحرِم شو. گفتم: وقتى وارد مكه شدم و تا روز ترويه مى مانم و كعبه را طواف نمى كنم. چه كنم؟ فرمود: ده روز مى مانى و به كعبه نمى روى؟ ده روز زياد است، كعبه مهجور و ترك شده نيست (يعنى نبايد باشد).

0000000000

استلام حجر وآداب آن

0000000000

استحباب استلام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در هر طواف واجب و مستحب، بر حجرالأسود دست مى كشيد.

2- جابر بن عبدالله : روز برآمده بود، كه وارد مكه شديم. پيامبر صلّى الله عليه و آله كنار درِ مسجد آمد، شترش را خواباند، سپس وارد مسجد شد. از حجرالأسود آغاز كرد و دست بر آن كشيد و چشمانش پر اشك شد. سپس سه دور هروله كنان و چهار دور معمولى طواف كرد تا فارغ شد. پس از فراغت، حجرالأسود رابوسيد، دستانش را بر آن نهاد وآن ها را به چهره اش كشيد.

3- ابن عمر : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رو به حجرالأسود كرد، لب هاى خود را بر آن نهاد و بسيار گريست. سپس روى برگرداند، عمر بن خطاب را ديد كه مى گريد. فرمود: اى عمر! اينجاست كه بايد اشكها بريزد!

4- ابن عمر : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه دست بر حجرالأسود مى كشيد. از آن پس بر حجرالأسود نگذشتم، مگر آن كه من هم دست بر آن كشيدم.

5- معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: مردى حج انجام داده، ولى دست بر حجرالأسود نكشيده است. فرمود: اين مستحب است، اگر نتواند ، خداوند به عذر پذيرى شايسته تر است.

0000000000

 حكمتِ استلام

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام : حجرالأسود، مانند پيمان است و دست كشيدن بر آن مثل بيعت است. آن حضرت هرگاه دست بر آن مى كشيد، مى گفت: خدايا! اين امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه بستم، تا نزد تو براى من گواهى دهد كه رساندم.

2- حلبى: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: دست كشيدن به حجرالأسود، چرا سنت شده است؟ فرمود: آنگاه كه خداوند از فرزندان آدم پيمان گرفت، حجرالأسود را از بهشت فرا خواند و به آن دستور داد، آن هم پيمان را گرفت (و بلعيد). پس حجرالأسود، براى هر كه به پيمان وفا كند، گواهى به وفا مى دهد.

3- امام صادق عليه السّلام : خداى متعال چون از بندگان پيمان گرفت، حجرالأسود را فرمان داد تا آن را برگرفت (و فرو برد). از اين رو گفته مى شود: امانت من است، كه ادا كردم و پيمان من است كه وفا كردم، تا براى من گواهى دهى، كه وفا كردم.

0000000000

 چگونگى استلام

0000000000

1- يعقوب بن شعيب: از امام صادق عليه السّلام درباره استلام بر ركن پرسيدم. فرمود: استلام ، به اين صورت است كه شكم خود را بر آن بچسبانى و مسح، آن است كه دست بر آن بكشى.

2- سعيد اعرج: از امام صادق عليه السّلام درباره دست كشيدن به حجرالأسود از طرف درِ كعبه، پرسيدم. فرمود: مگر نمى خواهى ركن را لمس كنى؟ گفتم: چرا. فرمود: از هر جا كه دستت برسد، تو را كافى است.

0000000000

 تكبير

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : چون آدم عليه السّلام به حجرالأسود در ركن نظر كرد، خدا را تكبير

گفت و تهليل نمود و بزرگ داشت. از اين رو سنت جارى شد، كه تكبير گويند و از سمتِ صفا رو به ركنى روند كه حجر الأسود در آن است.

2- يعقوب بن شعيب : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : وقتى روبروى حجر الأسود قرار گرفتم ، چه بگويم؟ فرمود : تكبير بگو و بر پيامبر و آل او صلّى الله عليه و آله درود فرست . وشنيدم كه خود امام عليه السّلام ، چون پيش حجرالأسود مى آمد ، مى گفت : «الله اكبر . السلام على رسول الله صلّى الله عليه و آله » .

0000000000

 دعا

0000000000

1- امام حسن عليه السّلام وقتى خود را به ركن [حجرالأسود مى چسباند ، چنين دعا مى كرد:

«خدايا! بر من نعمت دادى و مرا سپاسگزار نيافتى، مرا به بلا فكندى و صابرم نيافتى، نه با ناسپاسى، نعمتت را از من گرفتى و نه با بى صبرى، گرفتارى مرا دوام بخشيدى. خدايا! از بزرگوار، جز بزرگى و كرم نيايد».

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه به حجرالأسود نزديك شدى، دستانت را بالا ببر و خدا را حمدوثنا بگو وبر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست واز خدا بخواه كه از تو بپذيرد. سپس دست به حجرالأسود كشيده آن را ببوس. اگر نتوانستى ببوسى، دست بر آن بكش و اگر نتوانستى دست بكشى، به آن اشاره كن و بگو: «خدايا! امانتم را ادا كردم و پيمانم بود كه وفا كردم تا براى من بر وفاى به عهد، گواهى دهى (دهد). خدايا! كتاب تو را و سنت پيامبرت را پذيرفته ام. گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا و بى شريك، معبودى نيست و محمد، بنده و فرستاده اوست. به خدا ايمان آوردم و به جِبت و طاغوت و لات و عُزّى و پرستش شيطان و پرستش هر آنچه جز خدا نظير او خوانده مى شود، كفر ورزيدم». پس اگر همه اين ها را نتوانى بگويى، بخشى از آن را بگو، و بگو: «خدايا! دستم را به سويت گشودم، رغبت من به آنچه نزد توست افزون است. پس تسبيح گويى مرا بپذير و مرا بيامرز و رحمت آور. خدايا! از كفر و فقر و جايگاه هاى خوارى در دنيا و آخرت به تو پناه مى برم».

0000000000

 استلام نكردن هنگام ازدحام

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به عمر ـ : اى عمر! تو مردى نيرومندى، براى رسيدن به حجرالأسود فشار نياور كه ناتوان را بيازارى. اگر خلوتى يافتى آن را لمس كن و گرنه رو به آن بايست و لا اله الّا الله و تكبير بگو.

2- عايشه: در حجة الوداع، پيامبر سوار بر شتر خود، گِرد كعبه طواف كرد و ركن را لمس  كرد، چون خوش نداشت كه مردم را از آن كنار بزنند.

3- ابو الطفيل: پيامبر را ديدم كه كعبه را طواف مى كرد و با عصايى كه در دستش بود، حجرالأسود را لمس مى كرد و آن عصا را مى بوسيد.

4- حارث: هرگاه على عليه السّلام بر حجرالأسود مى گذشت و بر آن ازدحام مى ديد، رو به آن كرده تكبير مى گفت و مى گفت: خدايا! كتاب تو و سنّت پيامبرت را، باور دارم.

5- امام صادق عليه السّلام : پيشتر مى گفتيم كه بايد به حجرالأسود آغاز كرد و به آن ختم نمود ولى امروز مردم زياد شده اند.

6- سيف تمّار: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم، نزد حجرالأسود رفتم. آن جا را پر از ازدحام يافتم و جز يك نفر از يارانمان كسى را نيافتم. از او پرسيدم، گفت: بايد بر آن دست بكشى. حضرت فرمود: اگر آن را خالى ديدى (چنين كن) و گرنه از دور سلام بده.

7- حماد بن عثمان: مردى در حال طواف خدمت امام صادق عليه السّلام آمد و گفت: يا ابا عبدالله! درباره دست كشيدن بر حجرالأسود، چه مى گويى؟ فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر آن دست كشيد. گفت: تو را نديدم كه بر آن دست بكشى؟ فرمود: دوست ندارم ناتوانى را بيازارم يا خودم آزرده شوم. گفت: گفتى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آن را لمس كرد! فرمود: آرى، ولى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را چون مى ديدند، حق او را مى شناختند (و راه را باز مى كردند) ولى من، حقّم را نمى شناسند.

8- عبدالرحمن بن حجاج: امام صادق عليه السّلام فرمود: مشغول طواف بودم، سفيان ثورى هم نزديك من بود. وى گفت: يا ابا عبدالله! وقتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به حجر الأسود مى رسيد چه مى كرد؟ من گفتم: پيامبر، در هر طواف، چه واجب و چه مستحب، دست بر آن مى كشيد. حضرت فرمود: كمى از من عقب افتاد. چون به حجرالأسود رسيدم، عبور كردم و رفتم و دست بر آن نكشيدم. خود را به من رساند و گفت: يا ابا عبدالله! مگر نگفتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در هر طواف واجب و مستحب، آن را لمس مى كرد؟ گفتم: مردم براى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جايگاهى مى ديدند كه براى من نمى بينند. هرگاه به حجرالأسود مى رسيد، براى او راه مى گشادند تا بر آن دست بكشد و من فشار بر مردم را دوست ندارم.

9- محمد حلبى از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اگر شلوغ بود و نتوانستم بر حجرالأسود دست بكشم (تكليف چيست؟). فرمود: پيرمرد و ناتوان و بيمار، رخصت دارند. دوست ندارم كه دست كشيدن بر آن را رها كنى، مگر آن كه چاره اى نداشته باشى.

10- محمد بن عبيدالله: از امام رضا عليه السّلام پرسيدند: آيا اگر مردم زياد شدند، براى لمس حجرالأسود با آنان بايد ستيزه كرد؟ فرمود: هرگاه چنين بود، پس با دستت به آن اشاره كن.

0000000000

دعاهاى طواف

0000000000

1- عبدالله بن سائب : رسول خدا صلّى الله عليه و آله را بين ركن يمانى و حجر الأسود ديدم كه مى گفت : «ربّنا آتنا في الدنيا حسنةً وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النار؛ خدايا در دنيا به ما نيكى عطا كن ، در آخرت هم به ما نيكى عطا كن و ما را از دوزخ نگهدار» .

2- ابن مسعود: پيامبر صلّى الله عليه و آله كعبه را طواف كرد. سپس دست بر آن نهاد و چنين دعا كرد: «خدايا! خانه، خانه توست و ما، بندگان توييم و پيشانى (و اختيار) ما، به دست توست و رفت و آمد ما، در قبضه قدرت توست. اگر عذابمان كنى، به سبب گناهان ماست و اگر ما را ببخشايى، به رحمت توست. حجّ خود را بر هر كس كه راه و توانى به سوى آن داشته باشد واجب ساختى، تو را سپاس كه براى ما اين راه را قرار دادى. خدايا! پاداش سپاسگزاران به ما روزى كن».

3- عبدالأعلى تيمى : حضرت خديجه عليها السّلام گفت : يا رسول الله! در حالى كه طواف خانه خدا مى كنم ، چه بگويم؟ فرمود : بگو : «خدايا گناهان و خطاها ، عمد و اسرافم را در كارم ببخشا ، زيرا اگر تو مرا نيامرزى ، هلاكم مى كنى»

4- سعيد بن مسيّب: پيامبر صلّى الله عليه و آله چون بر ركن يمانى مى گذشت، چنين مى گفت:

«خدايا! به تو پناه مى برم از كفر وخوارى وتنگدستى و جايگاه هاى خوارى در دنيا و آخرت. پروردگارا! در دنيا به ما نيكى و در آخرت نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش نگهدار».

5- عثمان: در روزگار پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله مردى ميان ركن حجرالأسود و ركن يمانى، سه بار چنين مى گفت: «خدايا! تو خدايى، تو رحمانى، معبودى جز تو نيست. تو پروردگارى و پروردگارى جز تو، نيست. تو بر پا ايستاده دائمى كه غفلت نمى كنى و تويى كه آنچه ديدنى و ناديدنى است آفريدى و تويى كه بدون آموختن، هر چيز را مى دانى». پيامبر صلّى الله عليه و آله از كارش با خبر شد و فرمود: اگر چنين گفته است ـ و خدا داناتر است ـ او را به بهشت مژده دهيد و خبر دهيد كه او در ميان قوم خودش مثل صاحب ياسين[6] در ميان قوم خود است.

6- امام صادق عليه السّلام : گرد خانه خدا، هفت دور طواف كن. در طواف مى گويى : «خدايا! تو را به آن نامت مى خوانم، كه با آن، بر سينه درياها و بر جاده هاى زمين راه مى روند و به آن نامى كه عرش تو از آن به اهتزاز در مى آيد و به نامى كه گام هاى فرشتگانت از آن به لرزه مى افتد و به نامى كه موسى عليه السّلام از سوى وادى طور ، تو را با آن صدا كرد و جوابش دادى و محبتى از خويش را بر او گستراندى و به نامى مى خوانمت كه به خاطر آن، گذشته و آينده محمد صلّى الله عليه و آله را بخشودى و نعمتت را بر او تمام ساختى ، از تو مى خواهم كه با من چنين و چنان كنى» (هردعايى كه مى خواهى بكن) . و هر بار كه به در كعبه رسيدى ، بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله درود فرست و بين ركن يمانى و حجر الأسود ، مى گويى : «پروردگارا! در دنيا و آخرت به ما نيكى عطا كن و از عذاب آتش ، نگاهمان دار» . و در طواف بگو «خداوندا! به تو نيازمندم ، بيمناك و پناهنده ام ، نه جسمم را دگرگون ساز ، نه نامم را عوض كن» .

7- امام سجاد عليه السّلام : هرگاه پيش از رسيدن به ناودان، به حِجر مى رسيد سرش را بلند كرده، مى گفت: «خدايا به رحمت خود مرا وارد بهشت كن ـ در حالى كه به ناودان مى نگريست ـ و به رحمت خويش از دوزخ پناهم ده و از بيمارى عافيتم بخش و از روزى حلال بر من وسعت بده و شرّ فاسقان جنّ و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور ساز».

8- امام سجاد عليه السّلام : هرگاه در دور هفتم طواف بودى ، به «متعوّذ»  برو ، و آن ، جايى است در پشت كعبه ، روبروى در آن . سپس بگو : «خدايا ! خانه ، خانه توست و بنده ، بنده توست و اين جا ، جايگاه پناه آورنده به تو از دوزخ است . خدايا! شادى و گشايش از سوى توست» . سپس ركن يمانى را لمس كن ، سپس به طرف حجر الأسود برو و طواف را به آن ختم كن .

9- امام سجاد عليه السّلام : هربار كه به در كعبه رسيدى ، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و در طواف بگو : «خدايا! به تو نيازمندم و بيمناك و پناهنده ام ، نامم را عوض مكن و جسمم را تغيير مده» . و چون در دور هفتم به آخر كعبه (كه مستجار است ، كمى به ركن يمانى مانده) رسيدى ، دستانت را بگستر و صورت و شكم خود را به كعبه بچسبان ، سپس بگو : «خدايا! خانه ، خانه توست و بنده ، بنده تو و اينجا ، جايگاه پناه آورنده به تو از آتش است» . سپس در پيشگاه خدا ،به گناهانت اعتراف كن ، زيرا هيچ بنده اى در اين مكان ، در آستان خداوند به گناهانش اعتراف نمى كند ، مگر آن كه آمرزيده مى شود ، ان شاء الله . امام صادق عليه السّلام به غلامانش فرمود : از من فاصله بگيريد ، تا در پيشگاه پروردگارم ، به آنچه كرده ام اعتراف كنم . «خدايا، شادى و گشايش و عافيت از سوى توست . خدايا! عملم اندك است ، آن را بيفزاى و آنچه را كه تو از كار من آگاه شدى و بر بندگانت پنهان است ، ببخشاى» و از آتش ، به خدا پناه مى جويى و هردعايى كه براى خودت خواستى ، مى طلبى . سپس رو به ركن يمانى و ركنى كه حجر الأسود در آن است آورده ، طواف را به آن ختم مى كنى و اگر نتوانستى ، عيبى ندارد . و مى گويى : «خدايا! به آنچه روزيم داده اى قانعم گردان و آنچه را به من داده اى برايم مبارك ساز» .

10- عبدالسلام بن عبدالرحمن : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : وارد طواف شدم، هيچ دعايى بر زبانم جارى نشد، مگر صلوات بر پيامبر و خاندان او . سعى (صفا و مروه) هم كه كردم ، چنين بود . فرمود : به هيچ خواهنده اى ، چيزى برتر از آنچه به تو عطا شده ، عطا نشده است .

11- احمد بن موسى بن سعد : در طواف ، همراه امام رضا عليه السّلام بودم . چون برابر ركن يمانى رسيديم ، حضرت ايستاد و دستانش را بالا برد و گفت : «اى خدا! اى صاحب عافيت! اى خالق عافيت ، اى روزى ده عافيت ، اى نعمت دهنده و منت گذارنده و احسان كننده به عافيت ، بر من و همه بندگانت! اى مهربان و بخشايشگرِ دنيا و آخرت! بر محمد و آل محمد صلّى الله عليه و آله درود فرست و ما را عافيت و دوام عافيت و كمال عافيت و شكر بر عافيت در دنيا و آخرت ، روزى گردان . اى مهربانترين مهربانان» .

0000000000

ج ـ نماز طواف

0000000000

1- امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : دو ركعت نماز طواف واجب را جز كنار مقام ابراهيم سزاوار نيست بخوانى، ولى نماز طواف مستحب را هر جاى مسجد كه خواستى بخوان.

2- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از طوافت فراغت يافتى، نزد مقام ابراهيم عليه السّلام برو و دو ركعت نماز بگزار و مقام ابراهيم را پيش روىِ خود قرار بده . در ركعت اوّل ، سوره «قل هو الله احد» و در ركعت دوم «قل يا ايها الكافرون» بخوان . سپس تشهد بخوان و حمد و ثناى الهى بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات فرست و از خداوند بخواه كه از تو قبول كند . اين دو ركعت ، واجب است در هر ساعتى مى خواهى ، بخوان ، هنگام طلوع خورشيد و غروب آن . ولى از هنگامى كه طوافت را بجا مى آورى و فارغ مى شوى ، تأخير مينداز و آن دو ركعت را بخوان .

3- امام صادق عليه السّلام : پس از دو ركعت نماز طواف واجب ، اين دعا را مى خوانى : «خدايا ، به خاطر اطاعتم از تو و پيامبرت صلّى الله عليه و آله ، بر من رحمت آور . خدايا از اينكه از محدوده اطاعت تو خارج شوم ، مرا دور كن و مرا از دوستداران خودت و پيامبرت و فرشتگانت و بندگانِ صالحت قرار بده» .

4- حسين بن عثمان : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه مقابل مقام ابراهيم عليه السّلام نزديك سايه هاى مسجدالحرام، دو ركعت نماز طواف واجب مى خواند.

5- امام حسين عليه السّلام را در حال طواف خانه خدا ديدند ، سپس نزد مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و نماز گزارد . آنگاه صورت بر مقام نهاد و شروع به گريه كرد و مى گفت : «بنده كوچك تو در آستان توست ، خواهنده تو و بينواى تو در پيشگاه توست» اين را پيوسته تكرار مى كرد .

0000000000

د ـ سعى بين صفا و مروه

0000000000

مسعى ، محبوبترين مكان

1- امام صادق عليه السّلام : نزد خداوند ، هيچ بقعه اى محبوبتر از محلّ سعى نيست ، زيرا هر گردنكشى در آن خوار مى شود .

2- سعى واجب شده است براى خوار كردن جبّاران .

0000000000

حكمت سعى

0000000000

قرآن :

«صفا و مروه از شعائر خداست . پس هركس حج و عمره خانه خدا به جا آورد ، عيبى ندارد كه بين آن دو طواف (سعى) كند . و هركه نيكى انجام دهد ، خداوند سپاسگزار و داناست» .

حديث :

1- امام صادق عليه السّلام : سعى بين صفا و مروه ، از آن جهت واجب شد كه شيطان ، خود را به حضرت ابراهيم عليه السّلام نشان داد . جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه به او حمله كند ، شيطان هم گريخت . از اين رو سنّت «هروله» قرار داده شد .

2- على بن جعفر : از آن حضرت (امام كاظم عليه السّلام ) ، درباره سعى ميان صفا و مروه پرسيدم . فرمود : به خاطر سعى ابراهيم عليه السّلام ، قرار داده شده است .

0000000000

ادب سعى

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام ـ به روايت معاوية بن عمار ـ : رسول خدا صلّى الله عليه و آله وقتى از طواف و دو ركعت نماز آن فراغت يافت ، فرمود : از جايى آغاز مى كنم كه خداوند به آن آغاز كرده است ، خداوند بزرگ مى فرمايد : صفا و مروه از شعائر خداست . امام صادق فرمود : سپس به سوى صفا بيرون رو ، از همان درى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بيرون رفت ، از درى كه مقابل حجر الأسود است ، تا آن وادى را با آرامش و وقار طى كنى . پس بر صفا بالا برو تا به كعبه بنگرى و رو به ركنى باشى كه حجر الأسود در آن است . پس خدا را حمد و ثنا گفته ، نعمتها و نيكى هايش را نسبت به تو ، تا آن جا كه بتوانى يادكن ، سپس هفت بار «الله اكبر» ، هفت بار «الحمد لله» و هفت بار «لا اله الا الله» بگو و سه مرتبه چنين بگوى : «جز خداى يكتا ، معبودى نيست ، شريكى ندارد ، سلطنت و ستايش از آن اوست ، زنده مى كند و مى ميراند و او زنده اى است كه مرگ ندارد . و بر هرچيز تواناست» . سپس بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و سه بار بگو : خدا بزرگتر است ، خدا را سپاس بر اينكه هدايتمان كرد و ما را آزمود و حمد از آن خداى زنده قيّوم و ابدى است» . وسه بار بگو : «شهادت مى دهم كه جز خدا ، معبودى نيست و محمد صلّى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست ، جز او را نمى پرستيم ، دين را براى او خالص ساخته ايم ، هرچند مشركان را ناخوش آيد .»نيز سه بار بگو: «پروردگارا، از تو خواستار گذشت، عافيت و يقين هستم». و سه بار بگو : «خدايا در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى و ما را از عذاب دوزخ نگهدار» . سپس صد بار «الله اكبر»، صد بار «لا اله الا الله»، صد بار «الحمدلله» وصد بار «سبحان الله» بگو ، آنگاه بگو : «جز خداى يكتا معبودى نيست ، وعده اش را وفا كرد ، بنده اش را نصرت بخشيد و به تنهايى بر احزاب ، غالب گشت ، سلطنت و ستايش تنها از آن اوست . خدايا! در مردن و پس از آن ، برايم بركت قرار بده ، خدايا! از تاريكى و وحشت قبر به تو پناه مى برم . خدايا! آن روز كه سايه اى جز سايه تو نيست ، مرا در سايه سار عرش خويش قرار ده» . و دين و جان و خانواده ات را ، پيوسته به خداوند بسپار و بگو : «دين و جان و خانواده ام را به خداى مهربانى مى سپارم كه امانتها را ضايع نمى كند . خدايا! مرا طبق كتاب خود و سيره پيامبرت به كار گير و بر آيين او بميران و از فتنه نگاهم دار» . سپس سه بار تكبير بگو ، سپس دو مرتبه آن دعا را بگو و يك بار تكبير بگو ، و بار ديگر دعا را بخوان اگر اين همه را نتوانى ، بخشى از آن را بگو . امام صادق عليه السّلام فرمود : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به اندازه آرام خواندن سوره بقره ، بر صفا مى ايستاد .

2- جابر بن عبدالله : رسول خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه بر صفا مى ايستاد ، سه بار تكبير مى گفت و مى گفت: «جز خداى يكتا معبودى نيست ، شريكى ندارد . سلطنت و ستايش از آنِ اوست و او بر هرچيز تواناست» . و اين كار را سه بار انجام مى داد و دعا مى خواند و مانند همين را در مروه نيز انجام مى داد .

3- جابر بن عبدالله ، حديثِ حج پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را نقل كرده ، مى گويد : سپس از در مسجدالحرام به طرف صفا بيرون رفت . چون به صفا نزديك شد ، آيه «إنّ الصفا و المروة من شعائر الله» را خواند و فرمود : به آنچه خدا آغاز كرده ، آغاز مى كنم . پس از صفا شروع كرد . بالاى آن رفت ، تا آن جا كه خانه خدا را ديد ، پس لا اله الا الله و تكبير گفت و فرمود : «هيچ معبودى جز خدا نيست ، تنهاى بى شريك ، سلطنت و ستايش از آنِ اوست . زنده مى كند و مى ميراند و او بر هرچيز تواناست . معبودى جز خدا نيست . يكتاست ، به وعده اش عمل كرد و بنده اش را يارى رساند و به تنهايى گروهها (ى مشرك) را پراكنده ساخت» سپس در اين فاصله دعا كرد و سه بار آن را تكرار نمود . آنگاه به سوى مروه فرود آمد ، تا آن كه گامهايش در ريگزار ميانِ آن وادى (بين صفا و مروه) قرار گرفت ، تا آن كه بالا رفت . رفت تا به مروه رسيد. بر فراز مروه هم، چنان كرد كه بر صفا. وپايان طوافش بر مروه بود.

4- على بن نعمان در حديثى مرفوعه : اميرالمؤمنين عليه السّلام وقتى از صفا بالا مى رفت ، رو به كعبه دستهايش را بالا مى برد و مى گفت : «خدايا! همه گناهان مرا ببخشاى ، اگر باز هم گناه كردم ، تو هم باز ببخشاى ، تو بخشاينده مهربانى . خدايا با من چنان كن كه تو شايسته آنى ، اگر آنگونه كه تو شايسته آنى با من رفتار كنى ، مرا مى آمرزى و اگر عذابم كنى ، تو از عذابم بى نيازى ، ولى من به رحمت تو نيازمندم . اى آن كه به رحمت او محتاجم! بر من رحم كن . خدايا با من چنان مكن كه من شايسته آنم ، كه اگر چنين كنى عذابم خواهى كرد ، بى آن كه بر من ستم كنى . در حالى هستم كه از عدل تو پروا دارم و از ستمت نمى ترسم ، اى دادگرِ بى ستم ، بر من رحم كن» .

5- محمد بن عمر بن يزيد ، از برخى اصحاب خود نقل مى كند : پشت سر امام كاظم عليه السّلام بالاى صفا يا مروه بودم و او بيش از اين دو سخن ، چيزى نمى گفت: «خدايا از تو مى خواهم حسن ظنّ به خودت را در هرحال و نيّت صادق در توكّل بر تو را» .

6- امام صادق عليه السّلام : هركه خواهد ثروتش افزون شود ، ايستادن بر صفا و مروه را طول دهد .

7- امام صادق عليه السّلام : ميان صفا و مروه منشين، مگر از روى خستگى.

0000000000

پاداش سعى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج گزار وقتى بين صفا و مروه سعى كند ، از گناهانش بيرون مى آيد .

2- امام سجّاد عليه السّلام : فرشتگان ، براى كسى كه ميان صفا و مروه سعى كند ، شفاعت مى كنند و شفاعتشان درباره او پذيرفته مى شود .

0000000000

هـ ـ تقصير

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : اگر در عمره تمتّعى، چون از سعى فارغ شدى از موى اطراف سر و ريش خود بزن و مقدارى از سبيلت را بچين و ناخنهايت را بگير و مقدارى را براى حجّ خود نگاه دار و چون چنين كردى، از احرام بيرون آمده اى، از هر چه كه از آن احرام بسته بودى. پس هر قدر كه خواستى بر گِرد كعبه طواف مستحب كن.

2- امام صادق عليه السّلام : طواف متمتّع آن است كه كعبه را طواف كند، ميان صفا و مروه سعى كند و از موى خود كوتاه كند، اگر چنين كرد، از احرام درآمده است.

3- امام صادق عليه السّلام : هفت بار بر گرد خانه خدا طواف كن، نزد مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز بخوان و بين صفا و مروه سعى كن و از موى خود بچين و چون روز ترويه رسيد، غسل كن و احرام براى حج ببند و مثل مردم انجام بده.

0000000000

واجبات حجّ تمتّع

0000000000

الف ـ احرام

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : چون آدم مأمور به توبه شد، جبرئيل به او گفت: اى آدم، برخيز. پس او را روز ترويه بيرون آورد، دستور داد غسل كند و مُحرِم شود ... پس چون روز هشتم ذى حجّه شد، جبرئيل او را به سوى منا بيرون آورد. شب آن جا ماند. چون صبح شد او را به سوى عرفات بيرون آورد. آنگاه كه او را از مكّه بيرون آورده بود، احرام و لبّيك گويى را به او ياد داده بود. روز عرفه، هنگام زوال خورشيد (ظهر) لبّيك را قطع كرد.

2- امام صادق عليه السّلام : آن كه عمره تمتع انجام داده ... روز ترويه، براى حج احرام مى بندد.

3- امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه رسيد همان كار [وادى عقيق را انجام مى دهى سپس ميان ركن و مقام احرام حج مى بندى و پيوسته محرم مى مانى تا اينكه در مواقف «عرفات و مشعر» وقوف كنى و بر جمرات سنگ زنى و قربانى كنى و لباس احرام از تن بيرون آورى و غسل نمايى و بيت را زيارت كنى كه اگر اين گونه كردى از احرام بيرون مى آيى .

4- امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى روز ترويه محرم شوى ، همان كارى را بكن كه هنگام احرام كردى . موى شاربت را بچين ، ناخن بگير ، اگر شرمگاهت موى دارد ، بزداى و نيز موى زير بغل را . غسل كن ، جامه هاى احرامت را بپوش و به مسجدالحرام برو ، پيش از احرام ، در آن جا شش ركعت نماز بخوان و دعا كن و از خداوند ، يارى بطلب و بگو : «خدايا! مى خواهم به حج بروم ، برايم آسانش كن و هرجا كه از رفتن بازم داشتى ، مرا به آن تقديرت كه بر من مقدّر ساختى ، از احرام به در آور» . و بگو : «مو ، پوست ، گوشت و خونم را از زنان و لباسها و بوهاى خوش ، براى تو حرام مى كنم و با اين كار ، تنها تو و سراى آخرت را مى خواهم . هرجا كه از رفتن بازم داشتى ، مرا به آن تقديرت كه بر من مقدر داشتى ، از احرام در آور» . سپس از مسجدالحرام لبّيك بگو ، آنگونه كه هنگام احرام مى گفتى و بگو : «لبّيك ، با حجّى كه كمال و رسايى آن بر توست» . پس اگر بتوانى كه رفتنت به منى هنگام ظهر باشد ، چنين كن و گرنه ، هروقتى كه از روز ترويه برايت آسان باشد .

0000000000

ب ـ وقوف در عرفات

0000000000

آداب رفتن به عرفات

0000000000

1- عبيد الله بن على حلبى : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم چرا به روز ترويه [9] ، ترويه مى گويند؟ فرمود : چون در عرفات ، آب نبود و حجّاج براى آب نوشيدن ، از مكّه آب مى آوردند و به همديگر مى گفتند «آب برداشتيد؟ آب برداشتيد؟» از اين رو ، آن روز ، روز ترويه نام گرفت .

2- امام صادق عليه السّلام : روز ترويه را، ترويه ناميدند ، چون جبرئيل در چنين روزى ، نزد حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و گفت : «اى ابراهيم! براى خود و خانواده ات آب بردار» . و ميان مكّه و عرفات آبى نبود . آنگاه به موقفِ عرفات رفت و به ابراهيم عليه السّلام گفت : «اعتراف كن و با عبادات خويش آشنا شو» . از اين رو آن روز ، «عرفه» ناميده شد . سپس به او گفت : به مشعر نزديك شو ، به اين جهت نام آن جا «مزدلفه» شد .

3- محمد بن مسلم: از امام باقر عليه السّلام پرسيدم: آيا پيامبر صلّى الله عليه و آله روز ترويه نماز ظهر را در منى خواند؟ فرمود: آرى ونماز صبح را هم روز عرفه در منى خواند.

4- امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه شد، احرام حج ببند [تا آن كه فرمود: و اگر بتوانى ، نماز ظهر را در منى بخوان .

5- امام صادق عليه السّلام : سزاوار است امام ، نماز ظهر روز ترويه را در منى بگزارد و شب عرفه را در منى بخوابد وصبح روز عرفه (نهم ذى حجه) بعد از طلوع خورشيد ، از منى به عرفه برود .

6- امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه شد، به خواست خدا غسل كن، سپس جامه هاى احرامت را بپوش و پابرهنه وارد مسجدالحرام شو ، با آرامش و وقار . سپس كنار مقام ابراهيم عليه السّلام يا در حِجر اسماعيل ، دو ركعت نماز بخوان و بنشين تا ظهرشود . نماز واجب را بخوان ، بعد از نمازت همان را بگو كه هنگام احرام از مسجد شجره گفتى ، پس با آرامش و وقار ، احرام حج ببند و سپس روانه شو . پس چون به قبل از «ردم» رسيدى ، لبّيك بگو و چون به «ردم» رسيدى و به دشت مكّه روى آور شدى ، صدايت را به لبّيك بلند كن ، تا به منى برسى .

7- امام صادق عليه السّلام : هرگاه روى به منى نهادى بگو: «پروردگارا! تنها به تو اميد دارم و تنها تو را مى خوانم. پس مرا به آرزويم برسان و كارم را اصلاح كن».

8- امام صادق عليه السّلام : چون به منى رسيدى، بگو : «خدايا! اين مناست و اين از جمله عباداتى است كه با آن بر ما منّت نهاده اى . از تو مى خواهم كه با آنچه بر پيامبرانت منّت نهاده اى ، بر من منّت نهى . همانا من بنده تو و در اختيار توام . . .» (تا آن جا كه فرمود :) حدّ منى از عقبه تا وادى محسّر است .

0000000000

علّت نامگذارى به «عرفات»

0000000000

1- معاوية بن عمّار : از امام صادق عليه السّلام درباره علت نامگذارى عرفات ، پرسيدم . حضرت فرمود : جبرئيل عليه السّلام ، حضرت ابراهيم عليه السّلام را روز عرفه بيرون آورد . چون ظهر شد ، به وى گفت : اى ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عبادتهايت را بشناس . از اين رو به «عرفات» ناميده شد ، چون كه جبرئيل گفت : اعتراف كن ، او هم اعتراف كرد .

0000000000

افتخار خداوند به اهل عرفات

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : غروب عرفه، خداوند بوسيله اهل عرفه بر فرشتگان افتخار مى كند و مى فرمايد : به بندگانم بنگريد! ژوليده و غبار آلود ، نزد من آمده اند .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، بر اهل عرفات ، نعمت داده ، بوسيله آنان بر فرشتگان مباهات كرده، مى فرمايد : «اى فرشتگان من! به بندگانم بنگريد ، ژوليده و غبار آلود ، از هرراه دورى راه سپرده و آمده اند . شما را گواه مى گيرم كه دعايشان را مستجاب كرده ، خواسته شان را بر آورده ام ، خطا كارشان را به خاطر نيكو كارشان بخشيدم و به نيكو كارانشان ، هرچه را كه از من خواستند، عطاكردم، جز گناهانى را كه ميان خودشان دارند (حق الناس) .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در هيچ روزى به اندازه روز عرفه ، خداوند بندگان را از آتش دوزخ آزاد نمى كند . همانا خداوند نزديك مى شود و بر فرشتگان مباهات مى كند و مى فرمايد : «اينها چه مى خواهند ؟» .

0000000000

اهميّت عرفات

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج، عرفات است . حج، عرفات است . حج عرفات است . روزهاى منى سه روز است «پس هر كه عجله كند در دو روز ، پس گناهى بر او نيست و هركه تأخير كند ، گناهى بر او نيست» . هركس پيش از طلوع فجر ، عرفه را دريابد ، حج را درك كرده است .

2- عبدالرحمن بن يعمر : در عرفات عدّه اى از مردم يمن نزد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آمدندواز او سؤال كردند. حضرت فرمود تا منادى ندا دهد: حج، عرفه است. هركس شب هنگام، قبل از طلوع فجر ، به مشعرالحرام بيايد، حج را درك كرده است . روزهاى منى سه روز است . «پس هركه شتاب كند در دو روز، گناهى بر او نيست و هر كه تأخير اندازد ، پس گناهى بر او نيست».

0000000000

ادب حضور

0000000000

1- پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله : همه جاى عرفات، موقف است، پس از دل عُرَنه بالاتر رويد.

2- امام صادق عليه السّلام : همه جاى عرفات ، موقف است و بهترين جا براى وقوف ، دامنه كوه است .

3- امام صادق عليه السّلام : در سمت چپ كوه وقوف كن، چرا كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در عرفات در سمت چپ كوه وقوف كرد و چون ايستاد، مردم هجوم آوردند به محل فرود آمدن شتر او و در اطراف آن وقوف مى كردند كه پيامبر ناقه را دور كرد، آنان نيز چنين كردند. پس فرمود: اى مردم! محل پاى شتر من موقف نيست، همه اين منطقه موقف است ـ و با دست به موقف اشاره فرمود ـ در مزدلفه نيز چنين كرد. پس هر جاى خالى را ديدى، با خودت ووسايلت آنجا را پركن، خداوند دوست دارد كه اين جاهاى خالى پرشود. و از رفتن به بلنديها دست بردار و از منطقه اراك هم بپرهيز.

4- امام صادق عليه السّلام : وقوف در عرفات، بدون وضو شايسته نيست.

5- امام صادق عليه السّلام : روايت شده است كه از اميرالمؤمنين عليه السّلام درباره وقوف در حلّ (خارج حرم) در عرفات پرسيدند ، كه چرا در حَرَم نيست؟ فرمود : زيرا كعبه ، اندرون خانه است و حرم ، خود خانه . چون حجاج ، رو به خداى مى آورند ، آنان را در آستانه در نگه مى دارد تا به درگاهش تضرّع و ناله كنند .

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : آيا دعاى روز عرفه را به تو بياموزم، كه دعاى پيامبران پيش از من است؟ فرمود : مى گويى : «جز خداى يكتاى بى شريك ، معبودى نيست . سلطنت و ستايش از آن اوست . زنده مى كند و مى ميراند و او زنده اى است كه نمى ميرد . خير در دست اوست و او بر هرچيز تواناست . خدايا! حمد براى توست ، آنگونه كه خود مى ستايى و بهتر از آنچه ما مى گوييم و بالاتر از آنچه گويندگان مى گويند . خدايا! نماز وعبادتم ، زندگى و مرگم و بيزارى جستنم براى توست، توان و نيرويم از توست . خدايا! از فقر و وسوسه هاى درون و پراكندگى كار و عذاب قبر ، به تو پناه مى برم . خدايا بهترين نسيم ها را از تو مى طلبم و از شرّ آنچه طوفانها مى آورد ، به تو پناه مى برم و از تو خير شب و روز را مى خواهم . خدايا! در دل و گوش و چشمم و در گوشت و خون و استخوانها و رگهايم ، در جايگاه نشستن و ايستادنم و در ورود و خروجم، نور و روشنايى قرار بده و روزى كه تو را ديدار مى كنم فروغ مرا بزرگ بدار ، كه تو بر هرچيز توانايى» .

7- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس شامگاه عرفه اين دعا را بخواند، تا وقتى كه دعوت به گناه يا قطع رحم نكند دعايش مستجاب است: «منزّه است خدايى، كه عرش او در آسمان است. منزّه است خدايى، كه قدمگاهش در زمين است. منزّه است، آن كه راهش در درياست. منزّه است خدايى، كه حكم و قضاى او در گورهاست. منزّه است، آن كه رحمتش در بهشت است. منزّه است، آن كه فرمان روايى اش در دوزخ است. منزّه است، آن كه روحش در هواست. منزّه است، آن كه آسمان را برافراشت. منزّه است آن كه زمين را گسترد. منزّه است، آن كه از او جز به سوى او راه نجاتى نيست».

8- امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در عرفات وقوف كرد . همين كه خورشيد خواست غروب كند ، قبل از غروب ، چنين دعا كرد : «خدايا! از فقر ، پراكندگى كار و از شرّ آنچه در شب و روز پيش آيد ، به تو پناه مى برم . ظلمم را به پناه عفو تو آورده ام و بيمم را به پناه امان تو . و خواريم را پناهنده عزّت تو ساخته ام و چهره فانى ام را در پناه ذات باقى تو قرار داده ام . اى بهترين كسى كه از او مى خواهند ، اى بهترين كسى كه مى بخشد ، جامه رحمت و عافيتت را بر من بپوشان و شرّ همه آفريده هايت را از من بگردان» .

9- امام صادق عليه السّلام : هر گاه صبح به طرف عرفات رفتى ، در حال رفتن، بگو: «خدايا! رو به تو آورده و بر تو اعتماد كرده ام و تو را طلبيده ام ، از تو مى خواهم كه كوچ مرا مبارك گردانى ، حاجتم را بر آورى و مرا از كسانى قرار دهى كه امروز به آن ها ، بر برتر از من مباهات مى كنى» . سپس لبّيك مى گويى در حالى كه رو به عرفات مى روى .

10- امام صادق عليه السّلام : مردم در عرفات وقوف مى كنند ، دعا مى كنند، رغبت نشان مى دهند و تا مى توانند از فضل و رحمت الهى مسألت مى كنند ، تا آن كه خورشيد ، غروب كند .

11- ابو بلال مكّى : امام صادق عليه السّلام را در عرفات ديدم كه پنجاه هسته آورده بود و با سوره «قل هو الله احد» نماز مى خواند . صد ركعت نماز ، با «قل هو الله احد» خواند و با «آية الكرسى» به پايان برد . عرض كردم: فدايت شوم! هيچ يك از شما را نديده ام كه اينجا اين نماز را بخواند . فرمود: در اين مكان ، هيچ پيامبر يا وصىِّ پيامبرى حضور نيافته ، مگر اينكه اين نماز را خوانده است .

12- امام صادق عليه السّلام : نماز را زود مى خوانى و بين دو نماز جمع مى كنى، تا دلت براى دعا فارغ و آسوده باشد؛ چرا كه آن روز ، روز دعا و خواستن است . با آرامش و وقار ،به موقف مى آيى ، خدا را ستايش و تمجيد كن و «لا اله الاّ الله» بگو و لبّيك و ثنايش گو و صد بار الله اكبر ، الحمد لله و سبحان الله بگو ، صد بار قل هو الله بخوان و هرچه مى خواهى دعا بخوان و بكوش ، كه آن روز ، روز نيايش و دعاست و از شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر؛ زيرا محبوبترين جا نزد شيطان براى غافل ساختن تو ، همان مكان است . از اينكه مشغول تماشاى مردم شوى بپرهيز ، به خودت بپرداز و از خواسته هايت اين باشد : «بارالها! من بنده توام ، مرا از بى بهره ترين مهمانانت قرار مده و بر آمدنم به سوى تو از راهى دراز ، رحم كن» . و نيز در گفته هايت اين باشد : «خدايا! اى پروردگار همه عبادتگاهها! از آتش دوزخ رهايى ام ده ، رزقم را وسعت بخش و شرّ فاسقانِ جنّ و انس را از من دوركن» . و مى گويى : «خدايا با من به مكر و خدعه رفتار مكن و بتدريج مرا كيفر مده» و مى گويى :

«خدايا! تو را به نيرو و بخشش و بزرگوارى و منّت و احسانت مى خوانم ، اى شنواترين شنوندگان و اى بيناترين بينندگان و اى سريعترين حسابگران و اى مهربانترين مهربانان، كه بر پيامبر و دودمان او درود فرستى و با من چنين كنى (حاجتهايت را مى خواهى)» . و نيز در حالى كه سرت را به آسمان بلند كرده اى مى گويى : «خدايا ، حاجتم به درگاه تو ، حاجتى كه اگر عطا كنى ، ردّ حاجت هاى ديگرم بى زيان است و اگر روا نكنى ، بر آوردن حاجت هاى ديگرم بى فايده است ، اين است كه از تو رهايى از دوزخ را مى خواهم» . و در دعاهايت اين باشد: «خدايا! بنده و برده توام، اختيارم دست تو و اجلم بسته به علم توست، از تو مى خواهم به آنچه موجب خرسندى تو از من است ، توفيقم دهى و عبادتهايم را بپذيرى ، عباداتى كه به دوستت ابراهيم عليه السّلام و به پيامبرت محمد صلّى الله عليه و آله نشان داده و راهنمايى كرده اى» . و در دعاهايت اين باشد : «خدايا مرا از آنان قرار ده كه عملشان را پسنديده ، عمرشان را طولانى كرده و پس از مرگ ، به حيات طيّبه زنده شان ساخته اى» .

ومستحب است شام عرفه را با بنده آزاد كردن و صدقه دادن بجويى .

13- امام صادق عليه السّلام : چون خورشيد روز عرفه غروب كند ، بگو : «خدايا! اين وقوف را آخرين وقوفم در اينجا قرار مده و تا زنده ام ، روزيم گردان و امروز مرا رستگار ، كامياب ، مستجاب و آمرزيده بازگردان ، به بهترين چيزى كه هريك از مهمانانت و زائران خانه ات باز مى گردند . امروز مرا از گرامى ترين مهمانانت قرار بده و بهترين خير ، بركت ، رحمت ، رضوان و مغفرتى كه به آنان مى دهى ، به من هم عطا كن . بازگشتم را به خانواده و مالم ـ چه كم باشد ، چه زياد ـ ، مبارك گردان و به آنان هم نسبت به من بركت بده» . پس چون كوچ كردى، آرام برو و آرامش داشته باش و تند رفتنى را كه بسيارى از مردم در اين كوه و دشت انجام مى دهند، ترك كن» .

14- ابو يحيى زكرياى موصلى : از عبد صالح (امام كاظم عليه السّلام ) پرسيدم : مردى كه در موقف ، وقوف كرده است و پيش از آن كه خدا را بخواند و دعايى كند ، خبر مرگ پدر يا بعضى از فرزندانش به او مى رسد و او مشغول به گريه و زارى شده ، از دعا باز مى ماند ، سپس كوچ مى كند . فرمود : چيزى بر عهده اش نيست ، بد كرده است ، از خداوند آمرزش بخواهد . ولى اگر براى خدا صبر كرده بود ، هنگام كوچ از موقف عرفات ، حسنات همه اهل موقف را هم با خود مى برد ، بى آن كه از حسنات آنان چيزى كاسته شود .

0000000000

پاداش وقوف در عرفات

0000000000

1- انس بن مالك: پيامبر صلّى الله عليه و آله در عرفات وقوف كرد. نزديك بود كه خورشيد غروب كند. فرمود: اى بلال! مردم را خاموش كن تا به سخنم گوش دهند. بلال برخاست و گفت: به سخن پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله گوش فرا دهيد. حضرت فرمود: اى مردم! جبرئيل هم اينك نزد من آمد و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت: خداى متعال اهل عرفات و اهل مشعر را آمرزيد و بدهكارى هاى آنان را تضمين نمود. عمر برخاسته گفت: اى رسول خدا! آيا اين ويژه ماست ؟ فرمود: اين براى شما و همه كسانى، است كه پس از شما تا قيامت مى آيند.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ مسلمانى نيست كه غروب عرفه در موقف عرفات رو به قبله وقوف كند و صد بار بگويد: «معبودى جز خدا نيست، يكتا و بى شريك است، فرمانروايى و ستايش از آن اوست و او بر هر چيز تواناست»، سپس صدبار «قل هو الله احد» را بخواند، سپس صد بار بگويد: «خدايا آنگونه كه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادى، بر محمّد صلوات فرست، همانا ستوده و شكوهمندى و بر ما نيز همراه آنان درود فرست». مگر آن كه خداى متعال فرمايد: فرشتگانم! پاداش اين بنده من چيست؟ مرا تسبيح گفت و تهليل كرد، تكبير گفت و بزرگ داشت، مرا شناخت و مرا ستود و بر پيامبر درود فرستاد. اى فرشتگان من! گواه باشيد كه من او را بخشودم و شفاعت او را درباره خودش پذيرفتم و اگر اين بنده ام از من بخواهد، شفاعت او را درباره همه اهل عرفات خواهم پذيرفت.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برخى از گناهان، جز در عرفات، بخشوده نمى شود .

4- امام على عليه السّلام : از رسول خدا پرسيده شد چه كسى از اهل عرفات ، جرمش بزرگ تراست؟ فرمود : آن كه از عرفات بر مى گردد و مى پندارد كه آمرزيده نشده است . امام صادق عليه السّلام فرمود : مقصود ايشان، كسى است كه از رحمت خداوند مأيوس باشد .

5- امام صادق عليه السّلام : حج گزار، بار سفرش و ضمانت آن بر خداست. هرگاه وارد مسجد الحرام شود، خداوند دو فرشته بر او مى گمارد كه طواف و نماز و سعى او را نگهدارند. شامگاه عرفه كه شود، بر شانه راست او مى زنند و به او مى گويند: فلانى! آنچه گذشته است، كفايت شدى، ببين درآينده چگونه خواهى بود!

6- سعيد بن يسار : امام صادق عليه السّلام در يكى از غروبها كه در منى بوديم ، در حالى كه مرا به حج، تشويق وترغيب مى كرد، فرمود: «اى سعيد! هربنده اى كه خداوند به او روزى داده باشد و او از آن روزى برداشته و خرج خود و خانواده اش كند، سپس آنان را به حج بيرون آورد ودر برابر تابش خورشيد قرار دهد ، تا آن كه غروب عرفه آنان را به موقف آورد و استراحت كند ـ آيا نديده اى شكافهايى را در آن جا كه در آن ها كسى نيست؟ گفتم : چرا ديده ام ، فدايت شوم . ـ فرمود : خانواده خود را مى آورد و با آن ها ، اين رخنه ها و شكاف هاى كوه را پر مى كند ، خداى متعال و بى شريك فرمايد : به بنده ام از روزى خويش دادم ، آن روزى را برداشته و خرج خود و خانواده اش كرد . آنگاه آنان را بيرون آورد ، آنان را آورد تا با آن ها اين جاهاى خالى را پر كند ، در پى آمرزش من . گناهش را مى آمرزم و آنچه فكرش را مشغول ساخته ، بر عهده مى گيرم و روزيش مى دهم» . سعيد مى گويد : چيزهاى ديگرى هم فرمود ، نزديك ده چيز .

0000000000

ج ـ وقوف در مشعرالحرام

0000000000

كوچ از عرفات

0000000000

قـرآن

«اشكالى بر شما نيست كه در پى فضل و احسان پروردگارتان باشيد . پس چون از عرفات كوچ كرديد ، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد و به ياد او باشيد ، آنگونه كه شما را هدايت كرد و پيش از آن از گمراهان بوديد» .

حـديث

1- ابن عبّاس : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله با آرامش ، در حالى كه اُسامه پشت سرش سوار بود ، از عرفات كوچ كرد وفرمود: «اى مردم! آرامش داشته باشيد!نيكى آن نيست كه اسب وشترتندبرانيد». [ابن عبّاس]مى گويد : مركب پيامبر را نديدم كه گامهايش را به تاخت ، بالا آورد و بدود ، تا آن كه به «جمع» رسيد .

2- ابن عبّاس : روز عرفه، همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله از عرفات كوچ كردم. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از پشت سرش سر وصداى زيادى شنيدكه برشتران مى زدندوسروصدامى كردند.باشلّاقى كه دردستش بود به آنان اشاره كردوفرمود:«اى مردم!آرامش داشته باشيد، نيكى، در تندتاختن نيست».

3- معاوية بن عمار : امام صادق عليه السّلام فرمود: مشركان پيش از غروب آفتاب كوچ مى كردند ولى پيامبر با آنان مخالفت كرد و پس از غروب كوچ كرد . [ سپس ] امام صادق فرمود: خورشيد كه غروب كرد،با آرامش و وقار، همراه مردم كوچ كن و از خداوند ، آمرزش بخواه ، كه خداوند مى فرمايد: «آنگاه از آن جا كه مردم كوچ مى كنند، كوچ كنيد و از خدا آمرزش بخواهيد كه خدا آمرزنده و مهربان است» . چون به «الكثيب الأحمر» در سمت راست جاده رسيدى ، بگو: «خدايا بر موقفم رحم آور و علمم را افزون كن و دينم را بسلامت بدار و عباداتم را بپذير» . و مبادا تند بتازى ، آنگونه كه بسيارى از مردم مى كنند ! چرا كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرموده است: حج ، اسب تاختن و شتر دواندن نيست . از خدا پروا كنيد و نيكو سير كنيد ، ضعيف و مسلمانى را زير پا قرار ندهيد و در رفتن ، ميانه رو باشيد . رسول خدا صلّى الله عليه و آله ناقه خويش را متوقّف مى كرد تا آن جا كه سر ناقه به جلوى كجاوه مى خورد و مى فرمود : «اى مردم! آرامش داشته باشيد» ، پس سنّت پيامبر صلّى الله عليه و آله بايد پيروى شود . معاوية بن عمّار مى گويد : از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: «خدايا! از آتش نجاتم ده» و اين را تكرار مى كرد ، تا مردم كوچ مى كردند . عرض كردم : كوچ نمى كنى؟ مردم رفتند . فرمود : من از شلوغى بيم دارم . مى ترسم كه در آزردن مردم شريك شوم .

4- امام صادق عليه السّلام : هركس بر «مأزمين» (دو تنگه سر راه مشعر) بگذرد و در دلش تكبّر نباشد ، خداوند (با نظر رحمت) به او مى نگرد . پرسيدم : كبر چيست؟ فرمود : مردم را برنجاند و حق را نپذيرد . و فرمود : دو فرشته گمارده شده در مأزمين مى گويند : «به سلامت! به سلامت!» .

0000000000

پاداش وقوف در مزدلفه

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در منى فرمودند : اگر اهل مشعر بدانند كه در آستانه چه كسى فرود آمده و بر چه كسى وارد شده اند، پس از مغفرت، يكديگر را به فضل پروردگارشان مژده مى دهند.

2- بلال بن رباح: صبحگاه مزدلفه پيامبر به من فرمود: اى بلال! مردم را ساكت كن، يا بگو گوش دهند. سپس فرمود: خداوند در اين مشعرش بر شما نعمت بخشيد و گنهكارتان را به خاطر نيكوكارتان بخشود و به نيكوكارتان هر چه طلبيد، بخشيد. با نام خدا حركت كنيد.

3- ابو حمزه ثمالى: مردى به امام سجّاد عليه السّلام گفت: جهاد و سختى آن را رها كرده به حج و راحتى آن پرداخته اى. امام كه تكيه داده بود، نشست و فرمود: واى بر تو! آيا سخن پيامبر صلّى الله عليه و آله در حجة الوداع به گوشت نرسيده، كه وقتى در عرفات وقوف كرد ، در آستانه غروب آفتاب، فرمود: اى بلال! مردم را بگو كه گوش فرا دهند. چون بگوش ايستادند، پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: امروز خدايتان بر شما نعمت ارزانى داشت و نيكوكار شما را بخشود و شفاعت نيكوكارتان را درباره بدكارتان پذيرفت، كوچ كنيد كه آمرزيده شده ايد. در حديث غير ابوحمزه اضافه دارد كه پيامبر فرمود: مگر بدهكاران ـ كه خداوند، عادل است ، حق ضعيف را از قوى مى گيرد ـ و چون شب مشعر شد، پيوسته با پروردگارش مناجات مى كرد و براى بدهكاران مسألت مى نمود. چون در مشعر وقوف كرد، به بلال فرمود: به مردم بگو گوش فرا دهند. چون گوش دادند، فرمود: پروردگارتان امروز بر شما نعمت داد، نيكوكارتان را بخشود و شفاعت نيكوكارتان را درباره بدكارتان پذيرفت، كوچ كنيد كه آمرزيده ايد، و از پيش خود براى بدهكاران، رضايت را تضمين كرد.

0000000000

ادب حضور

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : همه جاى مزدلفه موقف است، از وادى محسّر بالاتر رويد .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس اين چهار شب را شب زنده دارى كند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترويه، شب عرفه، شب عيد قربان و شب عيدفطر.

3- به امير المؤمنين عليه السّلام گفتند : چرا مشعرالحرام ، در حرم قرار داده شد ؟ فرمود : چون خداوند به زائران اجازه ورود داده ، آنان را در آستانه در دوم نگهداشته است . و چون ناله و دعايشان طول بكشد ، به آنان اجازه مى دهد كه قربانى خود را پيش آورند . و چون آلودگى خود را رها كنند و از گناهانى كه ميان خدا و آنان حجاب بود ، پاك شوند ، به آنان اجازه مى دهد كه با پاكى ، به زيارت آيند

4- امام صادق عليه السّلام : نماز مغرب را نخوان ، تا به مشعر برسى و مغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه ، آن جا بخوانى . در دل آن وادى ، سمت راست جاده و نزديك مشعر فرود آى . مستحب است براى كسى كه نخستين حج اوست ، بر مشعر الحرام بايستد و گام بر آن نهد و شب مزدلفه از بركه ها نگذرد و بگويد : «خدايا اينجا جمع است . از تو مى خواهم كه خيرهاى كامل را برايم جمع كنى . خدايا! مرا از خيرى كه خواستم در دلم جمع آورى ، مأيوسم مكن . از تو مى خواهم آنچه را در اين منزلگاه ، به اوليائت آموختى ، به من بشناسانى و از همه بديها نگاهم دارى» . و اگر بتوانى آن شب را بيدار بمانى ، چنين كن ، همانا به ما رسيده است كه درهاى آسمان ، آن شب به روى صداهاى مؤمنان بسته نمى شود ، برايشان همهمه اى است ، همچون همهمه زنبوران عسل . خداى متعال مى فرمايد ، «من پروردگار شمايم وشما بندگان منيد . حقّ مرا ادا كرديد و بر من حق است كه دعايتان را مستجاب كنم» . و آن شب خداوند ، گناهان هركه را بخواهد مى آمرزد و هركه را بخواهدمى بخشايد .

5- امام صادق عليه السّلام : پس از نماز صبح ، روز را با وضو آغاز كن ، اگر خواستى نزديك كوه بايست و اگر خواستى ، در محل بيتوته ات . چون ايستادى خداوند را حمد و ثنا بگو و نعمتها و آزمايش هاى او را به قدر توان يادكن و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و از دعاهايت اين باشد : «خدايا ! اى پروردگار مشعرالحرام ، از آتش دوزخ، رهايى ام ده و روزى حلال مرا وسعت بخش و شرّ فاسقان جنّ و انس را از من دور كن . خدايا! تو برترين كسى هستى كه از تو مى طلبند و مى خواهند . براى هرمهمانى تحفه اى است . تحفه مرا در اين جايگاه، اين قرار بده كه از خطايم درگذرى و پوزشم را بپذيرى و حذر از دنيا را توشه ام قرار ده» . سپس كوچ كن ، وقتى كه كوه «ثبير» بر تو نمايان شود و شتر ، جاى پاى خود را ببيند (يعنى هوا روشن شده باشد) .

6- امام صادق عليه السّلام : سنگ هاى جمرات را از مشعر بردار، اگر از محلّ وسايلت در منى هم بردارى، تو را كفايت مى كند.

0000000000

د ـ فرود آمدن در منى

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون از مزدلفه كوچ كرد، آرام مى رفت و مى فرمود: اى مردم! آرام ، آرام . تا آن كه بر وادى محسّر ايستاد .

2- فضل بن عبّاس : دوبار، شاهد كوچ همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله بودم. او كوچ كرد، در حالت وقار و آرامش كه زمام شتر خود را گرفته بود (و مهار مى كرد كه تند نرود).

3- معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود : چون كوه ثبير براى تو آشكار شود و شتر ، جاى گام خود را ببيند ، كوچ كن . امام صادق عليه السّلام فرمود : مردم در جاهليّت مى گفتند : ثبير بتاب، تا غارت كنيم، منظورشان روشنى آفتاب بود . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بر خلاف عادت اهل جاهليّت كوچ مى كرد . آنان با اسب تاختن و شتر دواندن كوچ مى كردند و رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر خلاف آنان با آرامش و وقار كوچ مى كرد . پس با ياد خدا و استغفار كوچ كن ، ذكر خدا را بر زبانت جارى ساز و چون به وادى محسّر رسيدى ـ كه وادى بزرگى بين مشعر و مناست و به منى نزديكتر است ـ پس شتابان از آن بگذر ؛ زيرا رسول خدا صلّى الله عليه و آله شتر خود را در آن جا شتاباند ، در حالى كه مى فرمود : «خدايا! پيمانم را سلامت بدار ، توبه ام را بپذير ، دعايم را مستجاب كن و بين آنان كه پشت سر نهاده و آمده ام ، جانشين من باش» .

4- صفيّه دختر شيبه از زنى نقل مى كند : رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه از وسط مسيل شتابان مى گذشت و مى فرمود : «اين وادى را ، جز بسرعت نبايد پيمود» .

0000000000

نامگذارى به «منى»

0000000000

1- امام رضا عليه السّلام : علّت آن كه به منى، منى گفته شده، اين است كه جبرئيل، در آن جا به ابراهيم عليه السّلام گفت : هرچه مى خواهى از خداوند تمنّا كن . حضرت ابراهيم عليه السّلام هم در دل خود از خدا خواست كه به جاى فرزندش اسماعيل عليه السّلام ، قوچى به عنوان فديه قرار داده شود و خداوند متعال دستور دهد كه آن را سر ببرد . خداوند هم خواسته او را داد .

0000000000

آداب فرود آمدن در منى

0000000000

قرآن :

«وچون آداب ويژه حجّ خود را به جاى آورديد، همان گونه كه پدران خود را به ياد مى آوريد، يا با ياد كردنى بيشتر، خدا را به ياد آوريد. و از مردم كسى است كه مى گويد: پروردگارا، به ما، در همين دنيا عطاكن و حال آن كه براى او در آخرت نصيبى نيست».

حديث :

1- حلبى: از ايشان (امام صادق عليه السّلام ) درباره فرموده خداوند (خدا را ياد كنيد ، آنگونه كه پدرانتان را ياد مى كنيد ، يا بيشتر) پرسيدم . فرمود : مشركان در روزهاى تشريق ، در منى به نياكان خود افتخار مى كردند و مى گفتند : پدر ما چنين و چنان بود و فضايل آن ها را ياد مى كردند . خداوند فرمود : «خدا را ياد كنيد همانگونه كه پدرانتان را ياد مى كنيد يا بيشتر» .

2- امام صادق عليه السّلام ـ در شرح آيه «و خدا را در روزهايى معيّن ياد كنيد» ـ : آن ها، روزهاى تشريق است. مردم پيشتر در منى پس از قربانى به تفاخر مى پرداختند. يكى مى گفت: پدرم چنين و چنان مى كرد. خداى متعال فرمود: «چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را ياد كنيد، همچون ياد كردن پدرانتان، يا بيشتر» و تكبير آن است كه بگويى: «خدا بزرگتر است، خدا بزرگتر است، معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگتر است، خدا بزرگتر است وحمد از آن اوست، خدا بزرگتر است، بر اينكه ما را هدايت كرد، خدا بزرگتر است، بر اين كه از چهارپايان به ما روزى داد».

3- محمد بن مسلم : از امام صادق عليه السّلام درباره آيه «و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد» پرسيدم فرمود : مقصود ، تكبير در روزهاى تشريق ، از نماز ظهر روز قربان تا نماز صبح روز سوّم است و در شهرها تكبير پس از ده نماز است . اگر پس از نماز اوّل ، كوچ كرد ، اهل شهرها از تكبير گفتن دست بردارند و هركس در منى ماند و نماز ظهر و عصر را آن جا خواند ، پس تكبير بگويد .

4- زراره : به امام باقر عليه السّلام عرض كردم : تكبير در ايّام تشريق ، پس از نمازهاست؟ فرمود: تكبير در منى، بعد از پانزده نماز است و در شهرهاى ديگر ، بعد از ده نماز . اولين تكبير ، پس از نماز ظهر روز عيد قربان است ، كه مى گويد : «الله اكبر ، الله اكبر ، لا اله الّا الله و الله اكبر ، الله اكبر ، و لله الحمد ، الله اكبر على ما هدانا ، الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام» . و براى اين جهت در شهرهاى ديگر ، پس از ده نماز قرار داده شده كه مردم چون در كوچ اوّل حركت كنند ، مردم شهرها از تكبير دست بدارند و اهل منى تا وقتى در منى هستند ، تا كوچ آخرين گروه ، تكبير بگويند .

5- امام صادق عليه السّلام : در مسجد خيف كه مسجد «منا»ست نماز بخوان. محل نماز پيامبر در دوران او، نزد مناره اى بود كه وسط مسجد است و بالاى آن به فاصله سى ذراع به سمت قبله و به همين مقدار از سمت راست و چپ و پشت آن. فرمود: آن را بجوى، اگر توانستى كه محلّ نمازت آن جا باشد، چنان كن. چرا كه در آن مكان هزار پيامبر نماز خوانده اند. از اين جهت به آن «خيف» گويند كه از وادى منى بلندتر است و هر چه بلندتر باشد خيف ناميده مى شود.

0000000000

پاداش وقوف در منى

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : هرگاه مردم ، در جايگاه خود در منى استقرار يافتند ، منادى ندا مى دهد :اگر مى دانستيد در آستان چه كسى فرود آمده ايد ، پس از آمرزش الهى به جايگزينى (مخارجى كه كرده ايد) يقين پيدا مى كرديد .

2- امام صادق عليه السّلام : چون مردم در منى ، در جاى خود قرار گرفتند ، از سوى خداوند، منادى ندا مى دهد:اگر مى خواستيد من راضى شوم، راضى شدم .

3- امام صادق عليه السّلام : وقتى كسى از منى كوچ كرد ، فرشته اى دست خود را بر شانه هاى او مى گذارد و مى گويد :عمل ، از سر گير! .

4- شيخ صدوق : درباره كسى كه از منا به مكّه كوچ مى كند ، روايت شده است كه از گناهانش پاك مى شود ، همچون روزى كه مادر او را زاده است .

0000000000

هـ ـ سنگ زدن به جمره

0000000000

حكمت سنگ زدن

0000000000

1- امام على عليه السّلام : جمره ها بدين سبب با سنگ زده مى شود كه چون جبرئيل ، محل هاى عبادت را به حضرت ابراهيم عليه السّلام نشان داد ، ابليس بر او نمايان شد . جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند . او هم شيطان را با هفت سنگ ، راند . كنار جمره اوّل ، زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر بر آورد . با هفت سنگ ديگر او را راند ، در جاى دوم به زير زمين رفت و از محلّ جمره سوم آشكار شد . با هفت سنگ او را زد ، او در همانجا به زيرِ زمين رفت .

2- امام صادق عليه السّلام : علّت رمى جمره ها آن است كه نزديك آن محلّ ، شيطان بر حضرت ابراهيم عليه السّلام نمايان شد ، جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه با هفت سنگريزه ، شيطان را بزند و با هر سنگ ، تكبير بگويد . او هم چنان كرد و سنّت بر اين جارى شد .

3- ابن عبّاس : جبرئيل عليه السّلام نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمد و او را برد تا عبادتگاهها را نشانش دهد . كوه ثبير شكافته شد ووارد منى گشت وجمره ها را نشانش داد ، سپس مشعر و آنگاه عرفات را . شيطان كنار جمره بر پيامبر نمايان شد . حضرت با هفت سنگ او را راند ، تا اينكه پنهان شد و از كنار جمره دوّم سر بر آورد . پيامبر صلّى الله عليه و آله با هفت سنگ او را زد ، تا اينكه ناپديد شد، سپس در آخرين جمره آشكار شد . هفت سنگ بر اوزد، تا اينكه پنهان گشت.

0000000000

چگونگى سنگ زدن

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عيد قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واين از سنّت است.

2- زهرى : رسول خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه جمره اى را كه نزديك مسجد مناست ، سنگ مى زد ، با هفت سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت . سپس جلو مى رفت و در مقابل آن رو به قبله مى ايستاد و دستانش را بلند مى كرد و ايستادن را طول مى داد . سپس نزد جمره دوّم مى آمد وهفت سنگ مى زد و با هر سنگى كه مى زد تكبير مى گفت . سپس برمى گشت و از سمت چپ به طرف وادى سرازير مى شد ، در حالى كه دستانش را به دعا بلند مى كرد . سپس نزد جمره اى كه نزديك عقبه است مى آمد ، آن را هم هفت سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت : آنگاه بر مى گشت و نزد آن نمى ماند .

3- امام باقر عليه السّلام : نزد جابر بن عبدالله رفتيم . از او خواستم تا از حج پيامبر صلّى الله عليه و آله ما را خبر دهد . گفت : رسول خدا صلّى الله عليه و آله جمره اى را كه نزديك درخت است ، هفت سنگ مى زد ، با هر سنگى تكبير مى گفت و سنگها را با انگشت ، پرتاب مى كرد ، سنگ را از دل آن وادى مى زد ، آنگاه به قربانگاه بر مى گشت و قربانى مى كرد .

4- سليمان بن عمرو بن احوص از مادرش روايت مى كند : رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه سواره ، از دل وادى بر جمرات سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت و مردى از پشت سرش، او را نگهبانى مى كرد. پرسيدم : آن مرد كيست؟ گفتند : فضل بن عبّاس است . مردم ازدحام كردند :

پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود : هم ديگر را به كشتن ندهيد ، چون سنگ مى زنيد ، با نوك انگشتان پرتاب كنيد .

5- ابن عبّاس : رسول خدا صلّى الله عليه و آله به من فرمود : صبح روز (رمى جمره) عقبه ، بيا سنگريزه هاى رمى را برايم جمع كن . پس چون سنگها در دستش قرار داده شد ، فرمود : با مثل اينها ، با مثل اينها! از زياده روى در دين بپرهيزيد . همانا پيشينيان شما به خاطر غلوّ و زياده روى در دين ، هلاك شدند .

6- يعقوب بن شعيب : از امام صادق عليه السّلام درباره جمره ها پرسيدم . فرمود : كنار دو جمره بايست ، ولى كنار جمره عقبه نايست . پرسيدم : اين از سنّت است؟ فرمود : آرى . گفتم : هنگام پرتاب سنگ ، فرمودى چه بگويم؟ فرمود : با هر سنگ ، تكبير بگو .

7- امام صادق عليه السّلام : هر روز ، هنگام ظهر جمرات را سنگ بزن و آنچه را هنگام رمى جمره عقبه گفتى بگو . پس ، از جمره اول آغاز كن و آن را از طرف چپ ، در دلِ وادى سنگ بزن و آنچه را روز قربانى گفتى بگو ، سمت چپ جاده، رو به قبله بايست ، و خدا را حمد و ثنا بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست . سپس كمى جلو برو ، دعا كن و از خدا بخواه كه از تو قبول كند ، باز هم جلوتر برو ، نزد جمره دوم نيز چنين كن ، آنگونه كه با جمره اوّلى كردى . مى ايستى و خدا را آنگونه كه پيشتر خواندى ، مى خوانى ، سپس به سوى جمره سوم رفته ، با آرامش و وقار ، سنگ مى زنى ، ولى كنار آن نمان .

8- معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است : سنگريزه هاى جمره را برگير ، نزد آخرين جمره كه كنار عقبه است برو و از روبرو سنگ بر آن بزن واز بالايش مزن. در حالى كه سنگها در دست توست، مى گويى: «خدايا! اينها سنگريزه هاى من است ، آن ها را براى من به شمار آور و همراه عملم به سوى خود بالا ببر» . سپس سنگها را زده و با هر سنگ مى گويى : «الله اكبر . خدايا شيطان را از من دور گردان . خدايا كتاب تو و سنّت و سيره پيامبرت را باور دارم . خدايا! اين را حجّى پاداش يافته و عملى پذيرفته و تلاشى سپاس يافته و گناهى بخشوده قرار بده» . فاصله ميان تو و جمره ، ده يا پانزده ذراع باشد . وقتى پيش وسايل خود برگشتى و از سنگ زدن باز آمدى ، بگو : «خدايا! به تو اطمينان كردم و بر تو توكّل نمودم ، كه خوب پروردگار و مولا و ياورى هستى» .

فرمود : مستحب است سنگها را در حالت طهارت بزند .

9- امام رضا عليه السّلام : سنگريزه ها به اندازه بند انگشت باشد و از سنگ هاى سياه ، سفيد و سرخ برندار ، سنگ هاى خال خال بردار و با نوك انگشتان بزن ، سنگ را بر انگشت شست مى گذارى و با پشت انگشت اشاره آن را مى اندازى ، جمره ها را از وسط وادى سنگ بزن و همه آن ها را طرف راست خود قرار ده . بالاى جمره را سنگ مزن . كنار جمره اول و دوم بايست ولى كنار جمره عقبه نه .

0000000000

پاداش سنگ زدن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : سنگ زدن به جمره ها ، ذخيره روز قيامت است .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه رمى جمرات كردى، براى تو نورى در قيامت خواهد بود.

3- ابن عمر : مردى درباره رمى جمرات از رسول خدا صلّى الله عليه و آله پرسيد كه چه پاداشى دارد؟ شنيدم كه آن حضرت مى فرمود : «آن را نزد پروردگارت ، در روزى كه بيشترين نياز را به آن دارى ، مى يابى» .

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : چون روز عرفه شود ، خداوند ، حاجيان خالص را مى بخشايد وچون شام مزدلفه فرا رسد ، خداوند متعال ، بازرگانان را مى آمرزد و روز منى، خداوند شترداران (وكرايه چيان) را مى آمرزد چون زمان حضور در جمره عقبه فرارسد، خداوند درخواست كنندگان رامى بخشايد. از آن انبوه مردمِ «لااله الّا الله» گوى، كسى نمى ماند مگر آن كه خداوند او را مى آمرزد.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج گزار ، وقتى بر جمره ها سنگ بزند ، از گناهانش بيرون مى آيد .

6- امام صادق عليه السّلام ـ درباره رمى جمره ها ـ : از (حج گزار) در مقابل هر سنگى كه مى زند ، گناه كبيره هلاكت بارى ، محو مى شود .

0000000000

و ـ قربانى

0000000000

قـرآن

«اين (مناسك حج) است . و هركس شعائر الهى را بزرگ بدارد ، همانا از تقواى دلهاست» .

«و شترها را براى شما از شعائر الهى قرار داديم . در آن ها براى شما خير و بركت است . پس نام خدا را (هنگام قربانى كردن) بر آن ها ببريد ، در حالى كه به صف ايستاده اند ، و چون پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آن ها بخوريد و به (مستمندان) قانع و فقيران بخورانيد . اينگونه آن ها را مسخّر شما ساختيم ، باشد كه شكرگزار شويدنه گوشتها ونه خون هاى آن ها، هرگز به خدا نمى رسد، آن چه به او مى رسد تقواى شماست. اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده، بزرگ بشمريد و نيكوكاران را نويد ده» .

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : قربانى براى آن واجب شده است كه بينوايان ، از گوشت به وسعت و نوا برسند (از گوشت سير شوند) ، پس به آنان بخورانيد .

2- ابوبكر: از پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله پرسيدند: نيكى حج چيست؟ فرمود: لبيك گفتن و خون قربانى ريختن.

3- امام على عليه السّلام : شنيدم رسول خدا صلّى الله عليه و آله روز عيد قربان ، خطبه مى خواند و مى فرمود : امروز ، روز «ثجّ» و «عجّ» است . ثجّ ، خون قربانى هاست كه مى ريزيد . پس نيّت هركس صادق باشد ، اولين قطره خونِ قربانى او كفّاره همه گناهان اوست ، و «عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا كنيد ، قسم به آن كه جان محمّد صلّى الله عليه و آله در دست اوست ، از اينجا هيچ كس بر نمى گردد ، مگر آمرزيده شود ، جز كسى كه گناه كبيره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود ، تصميم بر ترك آن ندارد .

4- بشير بن زيد : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به فاطمه زهرا عليها السّلام فرمود : در صحنه ذبح قربانى ات حاضر باش . همانا با اوّلين قطره خون آن ، خداوند همه گناهان تو را مى آمرزد و از خطاهايت درمى گذرد . بعضى از مسلمانان پرسيدند : يا رسول الله! آيا اين ، مخصوص خاندان توست ، يا براى همه مسلمانان است؟ فرمود : خداوند مرا وعده داده كه هيچ يك از عترت و خاندان مرا آتش نچشاند . اين ، براى همه است .

5- امام صادق عليه السّلام : وقتى قربانى خود را خريدى ، آن را رو به قبله كرده قربانى كن و بگو : «رويم را به سوى آفريدگار آسمانها و زمين نموده ام ، پيرو آيين حنيفم و از مشركان نيستم . نماز و عبادتم و زندگى و مرگم براى پروردگار جهانيان است ، شريكى ندارد . به اين فرمان يافته ام واز مسلمانانم . خدايا! از تو و براى تو . به نام خدا ، الله اكبر . خدايا از من قبول كن» . آنگاه كارد بر گلويش بكش و تا جان نداده سر را از بدن جدا مكن .

6- ابو خديجه : امام صادق عليه السّلام را در حالى ديدم كه دست چپ شترِ قربانى خود را ، براى نحر كردن ، بسته و خود ، سمت راست آن ايستاده بود و مى گفت : «بسم الله و الله اكبر . خدايا اين (قربانى) از تو و براى توست ، خدايا از من قبول كن» . آنگاه كارد را زير گلوى شتر فرو برد، سپس آن را با دست خود بيرون آورده، چون شتر بر زمين افتاد ، به دست خويش ، از محلّ ذبح سر را قطع كرد .

7- امام سجّاد عليه السّلام : حق قربانى آن است كه نيّت آن را خالص براى خدا سازى و خود را در معرض رحمت و قبول الهى قرار دهى و در پى نگاه بينندگان نباشى . اگر چنين بودى ، خود را بيهوده به رنج نيفكنده اى و ظاهر سازى نكرده اى و مقصودت خدا بوده است .

8- امام صادق عليه السّلام : سزاوار است كسى كه قربانىِ مستحب مى كند ، يا حج گزارى كه قربانى اش را ذبح مى كند ، از آن بخورد و صدقه دهد واين ، اندازه خاصّى ندارد . هر مقدار كه بخواهد ، مى خورد و اطعام مى دهد و هديه و صدقه مى دهد . خداى متعال فرموده است : «از آن بخوريد و به گرفتار فقير ، بخورانيد» . و فرموده است : «از آن بخوريد و به محرومان قانع و نيازمندان بخورانيد» .

0000000000

ز ـ تراشيدن سر

0000000000

قـرآن

«خداوند ، در عالم خواب ، به پيامبرش جز حق و راستى نشان نداد حتماً ، همه شما به خواست خدا واردِ مسجدالحرام مى شويد ، در نهايت امنيت ، در حالى كه سرهايتان را تراشيده ، يا كوتاه كرده ايد و ترسى نداريد . خداوند چيزهايى مى دانست كه شما نمى دانستيد و پيش از آن ، فتح نزديكى قرار داده بود» .

حديـث

1- ابن عمر: رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود : خدايا! بر سرتراشيدگان ترحم كن! گفتند : يا رسول الله! كوتاه كنندگان موى سر ، چه؟ فرمود : خدايا! بر سرتراشيدگان ترحم كن! گفتند : يا رسول الله! كوتاه كنندگان موى سر ، چه؟ فرمود : و (رحمت خدا) بر كوتاه كنندگان موى سر .

2- امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى سرتراشيدگان ، سه بار از خداوند ، مغفرت طلبيد .

3- معاوية بن عمّار روايت مى كند : امام باقر عليه السّلام به سلمانى دستور داد ، تيغ را برسمت راست سربنهد، سپس فرمان داد كه بتراشد. وخود، بسم الله گفت ودعا كرد: «خدايا! در عوض هر تارمو، در روز قيامت نورى به من عطا كن».

4- امام صادق عليه السّلام : همانا بنده مؤمن ... چون سر بتراشد، موى او نمى ريزد مگر آن كه خداوند، در عوض آن نورى در قيامت براى او قرار مى دهد.

5- سليمان بن مهران: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چگونه شد كه سرتراشيدن بر آن كه حجّ اوّل اوست ، واجب گشت ، ولى براى آن كه قبلاً حج كرده است ، نه؟ فرمود : تا بدين وسيله ، به نشانِ ايمنان ، نشاندار گردد . آيا سخن خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد : «اگر خدا بخواهد ، ايمن وارد مسجدالحرام مى شويد، سرتراشيده و موى كوتاه كرده ، و بيمى نداريد»؟

6- امام صادق عليه السّلام : وقتى مؤمن ، در منى سر خود را بتراشد و موى آن را دفن كند ، روز قيامت به محشر مى آيد ، در حالى كه هر تار مو ، زبانى گويا دارد كه به نام صاحبش لبّيك مى گويد .

7- امام صادق عليه السّلام : درباره آيه «ثمّ ليقضوا تَفَثهم» فرمود : «تَفَث» ، سرتراشيدن و زدودن چيزى است كه بر پوست انسان است .

0000000000

ح ـ طواف زيارت

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : سپس سرت را بتراش و غسل كن و ناخنهايت را بگير و از شارب خود بچين وكعبه را زيارت كن و هفت بار طواف كن، چنان انجام مى دهى كه در روز ورود به مكّه انجام دادى.

2- حسين بن ابى العلاء: از امام صادق عليه السّلام درباره غسل، آنگاه كه (حج گزار) از منى آمده كعبه را زيارت كند، پرسيدم. فرمود: من براى بازگشت از منى غسل مى كنم، سپس به زيارت كعبه مى روم.

3- امام صادق عليه السّلام : سزاوار است كسى كه حج تمتّع به جا مى آورد ، روز عيد قربان ، يا شام آن روز ، خانه خدا را زيارت كند و آن را به تأخير نيندازد .

4- امام صادق عليه السّلام : اشكالى ندارد كه زيارت كعبه تا روز حركت به تأخير افتد. تنها از بيم پيشامدها وحوادث، مستحب است كه آن را زود انجام دهند.

5- امام صادق عليه السّلام : هنگام زيارت كعبه در روز عيدقربان ـ : آن را زيارت كن و اگر ازدحام بود، اشكالى ندارد كه فردا به زيارت كعبه بيايى ولى از امروز آن را به تأخير مينداز كه براى آن كه حجّ تمتّع مى گزارد مكروه است گرچه براى آن كه حجّ افراد مى گزارد، وقتش موسّع است، پس چون روز عيد قربان ، به مسجدالحرام آمدى و بر در مسجد ايستادى ، مى گويى : «خدايا بر انجام عبادتهايت ياريم ده ، مرا براى آن و آن را براى من سالم بدار . از تو خواستارم ، همچون ناتوانِ خوارِ معترفِ به گناه ، كه گناهانم را بيامرزى و حاجتم را برآورى . خدايا! من بنده توام ، شهر ، شهر توست و خانه ، خانه تو . آمده ام ، رحمتت را مى طلبم و در پى فرمانبردارى توام ، پيرو فرمانت و راضى به تقديرت . از تو همچون خواستنِ پريشان و فرمانبر و بيمناك از عذاب و كيفرت ، مى خواهم كه مرا به عفو خويش برسانى و با رحمت خود از دوزخ پناهم دهى» . سپس نزد حجر الأسود رفته ، آن را لمس كرده ، مى بوسى . اگر نتوانستى ، دست بر آن بكش و دستت را ببوس . اگر نتوانستى ، رو به آن بايست و تكبير بگو و مثل آن هنگام كه روز ورود به مكّه در طواف گفتى بگو ، سپس هفت بار دور كعبه طواف كن ، مثل آنچه روز آمدن به مكّه برايت وصف كردم . آنگاه دو ركعت نماز كنار مقام ابراهيم عليه السّلام بگزار ، با «قل هو الله احد» و «قل يا ايّها الكافرون» . سپس برگرد و حجر الأسود را ببوس اگر بتوانى ، و رو به آن بايست و تكبير بگو . سپس به طرف صفا رفته ، بالاى آن برو ، مثل روز ورودت به مكّه ، آنگاه بر فراز مروه برو . و هفت بار بين صفا و مروه طواف كن ، شروع از صفا و ختم به مروه .

0000000000

ط ـ سعى

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : بر آن كه عمره حجّ تمتّع انجام مى دهد، سه طواف برگِرد كعبه و دو سعى ميان صفا و مروه واجب است. و بر اوست كه چون وارد مكّه شد، كعبه را طواف كند و دو ركعت نزد مقام ابراهيم عليه السّلام بخواند و بين صفا و مروه سعى كند و تقصير نمايد، در اين صورت از احرام درآمده است. اين براى عمره. اما براى حج، بر عهده او دو طواف است و يك سعى ميان صفا و مروه و با هر طوافى بر گِرد كعبه دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم عليه السّلام مى خواند.

0000000000

ى ـ طواف نساء

0000000000

قـرآن

«سپس آلودگيهايشان را برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گِرد خانه آزاد ، طواف كنند» .

حديـث

1- امام رضا عليه السّلام درباره آيه «وليطوّفوا بالبيتِ العتيق» فرمود : مقصود از طواف واجب ، طواف نساء است .

2- امام صادق عليه السّلام ـ در ذكر واجبات حج ـ : طواف نساء، واجب است.

3- امام صادق عليه السّلام چون چنين كردى ـ طواف زيارت ـ از هر چيزى كه بر تو حرام بود بيرون آمدى، مگر زنان. سپس به كعبه برگرد و هفت دور ديگر آن را طواف كن، سپس دو ركعت نماز كنار مقام ابراهيم عليه السّلام بخوان، آنگاه از هر چيز (حرام) بيرون آمده اى و از همه حجّ خود و هر چه كه بر تو حرام شده بود، فارغ شده اى .

0000000000

تحقيقى درباره مراسم برائت از مشركان

0000000000

يكى از واجبات سياسى حج از ديدگاه امام خمينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ اعلان برائت از مشركين است . براى آشنا شدن با مبانى اين نظريه و نقش اداى اين فريضه مهم در پيشبرد اهداف و آرمان هاى اسلام در جهان امروز، بايد چند مسأله بررسى شود :

0000000000

1 ـ معناى شرك و مشرك

0000000000

شرك ضدّ توحيد و به معناى اعتقاد به قدرت هاى موهوم است . موّحد، حقيقت پرست و يكتاپرست است و مشرك ، موهوم پرست و مطيع قدرت هاى خيالى و پندارى است .

قدرت هاى موهوم كه مورد پرستش مشركين قرار مى گيرند، به سه دسته تقسيم مى شوند و به تعبير ديگر در جهان بينى شرك و مشركين سه نوع بُت وجود دارد : بُت نفس ، بُت جماد و بُت قدرت هاى طاغوتى .

قدرت موهوم، گاه بُت نفس اماره است چنان كه در قرآن كريم بدان چنين اشاره شده «أفرأيت من اتخذ إلهَهُ هواه» . گاه بت هايى است كه از جمادات مى ساختند، مانند «لات» و «هبل» كه پيش از بعثت پيامبر اسلام در حجاز مورد پرستش قرار مى گرفتند و گاه بُت، قدرت هاى نامشروع و حاكميت هاى طاغوتى است. امام خمينى قدّس سرّه قدرت هاى استكبارى را بت هاى نوين ناميده اند.

موحّد، حقيقت پرست است و يكتاپرست ، موّحد نه خود پرست است و نه جماد پرست است و نه قدرتمند پرست . موّحد فقط خدا را منشأ قدرت و اثر مى داند و لذا فقط او را مى پرستد و از او اطاعت مى كند . موحّد فقط خدا را مالك سود و زيان مى داند و لذا فقط از او استمداد مى كند و از او بيم دارد ، بر هيچ قدرتى جز خدا تكيه نمى كند و از هيچ قدرتى جز خدا نمى هراسد .

مشرك ، موهوم پرست و فرمانبر قدرت هاى خيالى است ، گاه خود را مى پرستد ، گاه ساخته خود را و گاه زورمداران جهان را و گاه هر سه را !

خطر بزرگى كه امروز جوامع توحيدى را تهديد مى كند ، شرك عملى به معناى سوم يعنى پرستش و فرمانبرى بت هاى نوين و قدرت هاى استكبارى است و فلسفه برائت از مشركين در جهان امروز ، مبارزه با سلطه جويى قدرت هاى طاغوتى ، استقلال ، عزت و اقتدار مسلمين جهان است .

0000000000

2 ـ اديان الهى و برائت از مشركين

0000000000

هر چند ابراهيم خليل الرحمن ـ على نبينا وآله و عليه السلام ـ نخستين پيامبرى بود كه با صراحت مسأله برائت از شرك و مشركين را اعلام كرد و از اين رو قرآن مسلمانان را به تأسى از آن بزرگوار مى خواند: «قد كانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم والّذين معه إذ قالوا لقومهم إنّا براء منكم ومما تعبدون من دون الله...» وامت اسلام در اعلان برائت از مشركان به آن اسوه تاريخ انبياء اقتدا كرده است ، ليكن با يك نگرش دقيق در قرآن كريم به روشنى درمى يابيم كه برائت از مشركين يكى از دو ركن اصلى توحيد است و همه انبياى الهى موظف بودند در كنار دعوت مردم به پرستش الله ، آن ها را به اجتناب از قدرت هاى طاغوتى و برائت از مطلق شرك و مشرك دعوت نمايند: «ولقد بعثنا في كل امّة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» .

طاغوت، تنها بت هاى ساخته و پرداخته عصر جاهليت نيست، بلكه روشن ترين مصاديق آن قدرت هاى شرك آميزى است كه جامعه را بسوى مقصدى به جز مقصد انبياى الهى دعوت مى كنند .

امام صادق عليه السّلام در اين باره و در توضيح كلمه طاغوت در آيه 17 از سوره زمر «والّذين اجتنبوا الطاغوت أن يعبدوها» مى فرمايد : من اطاع جبّاراً فقد عبده ، يعنى هر كه از جبارى فرمان برد، او را پرستيده است .

نكته مهم تر ، شناخت توطئه اى است پيچيده در تاريخ اسلام ، براى پنهان كردن روشن ترين مصاديق طاغوت و شرك و مشرك ، تا جوامع اسلامى از اين ناحيه احساس خطر نكنند و برائت از مشركين به برائت از بت هاى عصر جاهليت اُولى منحصر گردد !

امام صادق عليه السّلام در عصر خود از اين توطئه خطرناك پرده برداشته و با صراحت اعلام فرموده كه :

إن بني امية اطلقوا تعليم الإيمان ولم يطلقوا تعليم الشرك لكي إذا حملوهم عليه لم يعرفوه، يعنى امويان تعليم ايمان را آزاد گذاشتند و تعليم شرك را آزاد نگذاشتند، تا اگر آنان را به شرك كشاندند آن را نشناسند .

0000000000

3 ـ زمان و مكان برائت از مشركين

0000000000

بى ترديد، برائت از مشركين هيچ محدوديتى از نظر زمان و مكان ندارد و بر همه مسلمين واجب است كه در هر زمان و در هر مكان كه ضرورت داشته باشد، برائت خود را به صورت انفرادى و اجتماعى از مشركين اعلام نمايند . البته در صورتى كه ولى امر مسلمين زمان و مكان و شكل خاصى را براى انجام اين فريضه تعيين كند اطاعت ولى امر نيز واجب مى گردد .

ولى مسأله مهم اين است كه كدام مكان و كدام زمان براى اظهار برائت عمومى مسلمين جهان از مشركان مناسب تر و ثمر بخش تر است ؟ بى تأمل مى توان گفت كه خانه توحيد، شايسته ترين مكان و موسم حج بهترين زمان براى اظهار برائت مسلمانان جهان از شرك و مشركان است . امام خمينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ در اين باره مى فرمايد : «كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه أمن و طهارت و ناس كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و دون صفتى و نامردمى است ، عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق «ألست بربكم» بت آلهه ها و اربابان «متفرقون» شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسى پيامبر صلّى الله عليه و آله در «واذان من الله ورسوله إلى الناس يوم الحج الأكبر...» زنده بماند و تكرار شود . چرا كه سنت پيامبر صلّى الله عليه و آله و اعلان برائت ، كهنه شدنى نيست ، و نبايد تنها اعلان برائت به ايام و مراسم منحصر شود كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند...

و چه بسا جاهلان متنسك بگويند كه قداست خانه حق و كعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپيمايى و اعلان برائت نبايد شكست و حج جاى عبادت و ذكر است ، نه ميدان صف آرايى و رزم و نيز چه بسا عالمان متهتك القاء كنند كه مبارزه و برائت و جنگ و ستيز ، كار دنيا داران و دنيا طلبان بوده است و ورود در مسايل سياسى آن هم در ايام حج ، دون شأن روحانيون و علما مى باشد كه خود اين القائات نيز از سياست مخفى و تحريكات جهان خواران بشمار مى رود ...

به هر حال اعلان برائت در حج، تجديد ميثاق مبارزه و تمرين تشكل مجاهدان براى ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرستى ها است و به شعار هم خلاصه نمى شود كه سرآغاز علنى ساختن منشور مبارزه و سازماندهى جنود خدا در برابر جنود ابليس و ابليس صفتان است و از اصول اوليه توحيد به شمار مى رود و اگر مسلمانان در خانه ناس و خانه خدا از دشمنان خدا اظهار برائت نكنند، پس در كجا مى توانند اظهار نمايند؟ و اگر حرم و كعبه و مسجد و محراب ، سنگر و پشتيبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبيا نيست پس مأمن و پناهگاه آنان در كجاست ؟

خلاصه ، اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر وظيفه ماست و در هر عصر و زمانى جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاى متناسب خود را مى طلبد و بايد ديد كه در عصرى همانند امروز كه سران كفر و شرك ، همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامى مظاهر ملى ، فرهنگى ، دينى و سياسى ملت ها را بازيچه هوس ها و شهوت ها نموده اند، چه بايد كرد.

آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليل هاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاى روحيه ناتوانى و عجز در مسلمانان، عملاً شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است منع كرد؟ و تصور نمود كه مبارزه انبيا با بُت و بت پرستى ها منحصر به سنگ و چوب هاى بى جان بوده است و نعوذ بالله پيامبرانى چون ابراهيم در شكستن بت ها پيشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترك كرده اند ؟ و حال آن كه تمام بت شكنى ها و مبارزات و جنگ هاى حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان ، مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمل سختى ها و سكونت در وادى «غير ذي زرع» و ساختن بيت و فديه اسماعيل ، مقدمه بعثت و رسالتى است كه در آن ، ختم پيام آوران ، سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار مى كند و رسالت أبدى خود را با كلام أبدى «... إنني بري ء ممّا تشركون» ابلاغ مى نمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيرى ارائه دهيم اصلاً در زمان معاصر ، بُت و بت پرستى وجود ندارد و راستى كدام انسان عاقلى است كه بت پرستى جديد و مدرن را در شكل ها و افسون ها و ترفندهاى ويژه خود نشناخته باشد و از سلطه اى كه بتخانه هايى چون كاخ سياه بر ممالك اسلامى و خون و ناموس مسلمين و جهان سوم پيدا كرده اند، خبر نداشته باشد ؟

0000000000

كلّيات آنچه در مراسم حجّ شايسته است

0000000000

قـرآن

«حج، در ماه هاى معيّنى است . پس كسانى كه در اين ماهها ، حج را بر خود واجب كرده اند (با احرام بستن و آغاز مناسك) پس در حج ، آميزش جنسى و گناه و جدال نيست . و آنچه كار نيك انجام دهيد ، خداوند آن را مى داند . و زاد و توشه بر گيريد ، بهترين رهتوشه همانا تقواست و از من پروا كنيد ، اى خردمندان» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر و حدود الهى را حلال ندانيد و نه ماه حرام و نه قربانى هاى بى نشان و نشاندار را ، و نه آنان را كه به قصد خانه خدا ، براى به دست آوردن فضل و خشنودى پروردگارشان آمده اند . آنگاه كه از احرام بيرون آمديد پس صيد كنيد ، و خصومت با گروهى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (واقعه حديبيّه) باز داشتند ، شما را به تجاوز وادار نكند و در نيكو كارى و پرهيز كارى ، همديگر را يارى كنيد . و هرگز در گناه و تعدّى يكديكر را يارى نرسانيد . و از خداوند پروا كنيد ، همانا كيفر خداوند سخت است» .

حديـث

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ در روز غدير ـ فرمود : (اى مردم!) خانه خدا را با كمال ديندارى و دين شناسى زيارت كنيد و از آن مكان هاى مقدّس ، جز با توبه و رها ساختن (گناه) ، بازنگرديد .

2- از پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيده شد : نيكىِ حج چيست؟ فرمود : به ديگران طعام دادن و سخنِ پاكيزه گفتن .

3- وقتى از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام درباره آيه «وأتمّوا الحج والعمرةَ لله؛ حج و عمره را براى خدا به پايان بريد» پرسيدند ، پاسخ دادند : تماميّت و كمال حج و عمره آن است كه آميزش جنسى ، گناه و كشمكش و جدل در آن نباشد .

4- امام صادق عليه السّلام : هرگاه احرام بستى ، پس بر تو باد تقواى خدا ، فراوان ياد خدا نمودن ، كم سخن گفتن ـ مگر به نيكى ـ چرا كه كمال حج وعمره آنست كه انسان زبان خويش را نگهدارد ، مگر از خير ، همانگونه كه خداى متعال فرموده است: «پس در ماه هاى حج، هركه حج را بر خود واجب كند، پس در حج، رَفَث و فسوق و جدال نيست». رفث، آميزش است و فسوق دروغ و دشنام است و جدال ، اين است كه انسان بگويد : نه والله ، آرى والله .

5- على بن جعفر : از برادرم موسى بن جعفر عليه السّلام پرسيدم كه رفث و فسوق و جدال چيست؟ و هركه مرتكب شود ، كفّاره اش چيست؟ حضرت فرمود : رفث ، همبستر شدن با زنان است . فسوق ، دروغ و تفاخر است و جدال، آن است كه كسى بگويد : نه والله ، آرى والله . پس هركه آميزش كند ، كفّاره اش قربانى كردن يك شتر است . و اگر پيدا نكند ، يك گوسفند . و كفّاره دروغ و تفاخر در حال احرام ، صدقه دادن است .

6- به امام صادق عليه السّلام منسوب است كه : هرگاه تصميم به حج گرفتى ، دلت را از هرباز دارنده اى ، تنها براى خدا خالى ساز و از هرمانعى بپرداز و همه كارهايت را به آفريدگارت واگذار و در سكون و حركتت بر او توكّل كن و تسليم قضا و حكم و تقدير الهى باش ، و دنيا و آسايش و مردم را رها كن و حق مردم را ادا كن و بر توشه و مركب و همراهان و نيرو و جوانى و ثروتت اتّكا نكن ، مبادا كه دشمن و وبال تو شوند . همانا هركس مدعى خشنودى خدا باشد ولى به چيزى ديگر اعتماد كند ، خداوند ، آنرا دشمن و وبال او مى گرداند ، تا بداند كه هيچ نيرو و تدبيرى براى احدى نيست ، مگر با نگاهدارى و توفيق خداوند . و آماده شو ، همچون كسى كه اميد بازگشت ندارد . با همراهان نيكو معاشرت كن و پيوسته مواظب اوقاتِ واجباتِ الهى و سنّت هاى پيامبرش صلّى الله عليه و آله و آنچه از ادب ، تحمّل ، شكيبايى ، شُكر ، مهربانى، بخشندگى وايثارِ رهتوشه در هرزمان ، بر تو واجب است ، باش. سپس ، با آب توبه خالص ، گناهانت را بشوى و احرام صدق و صفا و خضوع و خشوع بربند، و هرچه تو را از ياد خدا و طاعت او باز مى دارد ، برخود حرام كن ، لبّيك تو ، به معناى اجابت زلال و پاك براى خداى متعال در دعوتش باشد ، در حالى كه به دستگيره محكم الهى چنگ زده اى . همانگونه كه با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد كعبه طواف مى كنى ، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف كن . با هروله ات ، از هواى نفس خود بگريز و از همه نيرو و توان خود تبرّى بجوى . با بيرون رفتنت به منى ، از غفلت و لغزشهايت بيرون شو و آنچه را كه برايت حلال نيست و مستحق آن نيستى تمنّا مكن . در عرفات ، به گناهان اعتراف كن و پيمان يكتاپرستى را با خدايت تجديد كن و با اطمينان ، در مزدلفه به خدايت تقرّب بجوى ، با بالا رفتنت از كوه ، روحت را به سوى ملكوت اعلا روانه ساز و هنگام قربانى ، حنجره و رگ هاى هوس و طمع را قطع كن و با رمى جمرات ، شهوتها ، فرومايگى و پستى و ناپسندى را بدور افكن ، با تراشيدن سر ، عيب هاى آشكار و نهان را بتراش و بزداى و با در آمدنت به خانه خدا ، در امان و حمايت خدا و پوشش و سرپرستى و عهده دارى كارهايت از سوى او وارد شو . و كعبه را در حالى كه بزرگىِ صاحب آن و شناختِ عظمت و قدرت او را باور دارى ، زيارت كن . و در حالى كه راضى به قسمت الهى و خاضع در برابر عزّت او هستى ، حجر الأسود را لمس كن . با طواف وداع ، با هرچه جز اوست ، وداع كن .با ايستادن بر كوه صفا ، روح و درون خود را ، براى روز ديدار با خداوند، تصفيه كن وجلا ده و نزد مروه ، صاحب مروّت و اوصافى وارسته باش و بر اين شرط هاى حجِ خود و به عهدى كه با پروردگارت بسته اى و بر خود واجب ساخته اى ، تا روز قيامت وفا دار باش و پايدار بمان .

0000000000

حديث معروف شبلي

0000000000

7- سيد عبدالله ، نواده محدّث جزايرى در « شرح نخبه» نوشته است : در منابعى متعدّد ، كه موّثق ترين آن ها به خطّ برخى از اساتيد معاصر ماست ، بصورت حديث مرسل چنين يافتم : چون امام سجّاد عليه السّلام از حج برگشت ، «شبلى» به استقبال او آمد . حضرت از او پرسيد : شبلى! حج گزاردى؟ گفت : آرى ، اى پسر پيامبر . حضرت پرسيد : آيا در ميقات فرود آمدى و لباس هاى دوخته را بيرون آوردى و غسل كردى؟ گفت : آرى . پرسيد : آنگاه كه به ميقات فرود آمدى، نيّت كردى كه لباس نافرمانى را در آورده، لباس طاعت بپوشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لباس هاى دوخته را در آوردى ، نيّت كردى كه از ريا و نفاق و وارد شدن به شبهه ها خود را عريان كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى غسل كردى ، نيّت كردى كه خود را از خطاها و گناهان، شستشو دهى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه در ميقات فرود آمده اى ، نه از لباس هاى دوخته خود را جدا ساخته اى و نه غسل كرده اى . سپس پرسيد : نظافت كردى و احرام بستى و تصميم بر حج گرفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى نظافت كردى و احرام بسته ، نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه با نوره توبه خالص ، خود را پاك كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى احرام بستى ، نيّت كردى كه همه محرّمات خدا را بر خود حرام سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه هرگِرِه غير خدايى را بگشايى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه نظافت كرده اى ، نه احرام بسته اى و نه نيّت حج كرده اى! سپس پرسيد : آيا داخل ميقات شدى و دو ركعت نمازِ احرام خواندى و «لبّيك» گفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى وارد ميقات شدى ،نيّت كردى كه بر نيّت زيارت باشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه با نماز ـ كه بهترين اعمال است و بزرگترين حسنات بندگان ـ به خدا تقرّب جويى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لبّيك گفتى ، نيّت كردى كه در طاعت محض او سخن بگويى و از هرمعصيت او لب فرو بندى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه داخل ميقات شده اى ، نه نماز خوانده اى و نه لبّيك گفته اى! سپس پرسيد : آيا وارد حرم شدى ، كعبه را ديدى و نماز خواندى؟ گفت : آرى . پرسيد : چون داخل حرم شدى ، نيّت كردى كه هرغيبتى را از هرمسلمانى برخود حرام كنى؟ گفت: نه. پرسيد: وقتى به مكّه رسيدى آيا در قلبت نيّت كردى كه خدا را قصدكرده اى؟ گفت: نه . حضرت فرمود : پس نه داخل حرم شده اى ، نه كعبه را ديده اى و نه نماز خوانده اى! سپس فرمود : آيا كعبه را طواف كردى و ركن ها را لمس نمودى و سعى (بين صفا و مروه) كردى؟ گفت : آرى . پرسيد : هنگامى كه سعى مى كردى ، نيت كردى كه به سوى خدا مى گريزى؟ و آيا خداى دانا به غيب ، اين را از تو شناخت؟ گفت : نه . فرمود : پس نه طواف كعبه كرده اى ، نه ركنها را لمس كرده اى و نه سعى نموده اى . سپس پرسيد : آيا دست بر حجر الأسود نهادى؟ كنار «مقام ابراهيم» ايستادى؟ و دو ركعت نماز خواندى؟ گفت : آرى . [اينجا بود كه حضرت صيحه اى كشيد كه نزديك بود از دنيابرود سپس فرمود: «آه! آه!» و فرمود : هركس كه دست بر حجر الأسود نهد ، با خداى متعال دست داده است . پس ، اى بيچاره! خوب بنگر ، تا پاداش آنچه را كه حرمتش بزرگ است ، تباه نسازى و اين دست دادن (وبيعت) را چون گناهكاران با مخالفت و ارتكاب حرام، نشكنى. سپس پرسيد: وقتى كنار مقام ابراهيم عليه السّلام ايستادى، آيا نيّت كردى كه بر هرطاعتى استوار بمانى واز هر نافرمانى سر بپيچى؟ گفت : نه . پرسيد : پس وقتى كه آن جا دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه ابراهيم گونه نماز بگزارى و با نمازت ، بينى شيطان را به خاك بمالى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه با حجر الأسود دست داده اى و نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اى ونه در آن جا دو ركعت نماز خوانده اى! آنگاه پرسيد : آيا بر سر چاه زمزم رفته ، از آب آن نوشيدى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه بر طاعت خدا اِشراف يافته اى و چشم از گناه پوشيده اى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر سر زمزم رفته اى و نه از آبش نوشيده اى! سپس پرسيد : آيا ميان صفا و مروه سعى كردى و بين آن دو گام برداشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه ميان بيم و اميد هستى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه سعى كرده ، نه راه رفته و نه ميان صفا و مروه رفت و آمد كرده اى! سپس پرسيد : آيا به سوى منى رفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و قلب و دستت ايمن سازى ؟ گفت : نه . فرمود : پس به منى نرفته اى . سپس پرسيد : آيا در عرفات وقوف كردى و بالاى «جبل الرحمه» رفتى و وادىِ نمره را شناختى و كنار جمره ها خداى سبحان را خواندى گفت : آرى. پرسيد : آيا با وقوفت در عرفات ، آگاهى خداوند را به كار معرفتها و دانشها شناختى و به اينكه خداوند نامه عمل تو را دريافت مى كند و به آنچه در درون و قلبت مى گذرد آگاه است ، پى بردى؟ گفت : نه . پرسيد : آيا با صعود بر جبل الرحمه ، نيّت كردى كه خداوند ، هرزن و مرد با ايمان را مى آمرزد و هرزن و مرد مسلمان را سرپرستى مى كند؟ گفت : نه . پرسيد : آيا نزد وادى نمره، نيّت كردى كه فرمان ندهى تا آن كه خود ، فرمان ببرى، و نهى نكنى تا آن كه خود ، پرهيز كنى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه كنار نشانه و نمرات ايستادى ، نيّت كردى كه آن ها گواه طاعت هاى تو باشند و به دستور خداوندِ آسمانها همراه نگهبانان به نگاهبانى تو پردازند؟ گفت : نه . فرمود: پس نه در عرفات وقوف كرده اى، نه از جبل الرحمه بالا رفته اى و نه نمره را شناخته اى ونه دعا كرده اى ونه كنار نمرات ايستاده اى! سپس پرسيد : آيا بين دو نشانه مرور كردى و قبل از گذشتن از آن جا ، دو ركعت نماز خواندى؟ به مزدلفه رفتى و آن جا سنگريزه جمع كردى؟ بر مشعر الحرام گذشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه آن نماز ، نماز شكر شب دهم است، هرمشكلى را بر طرف مى سازد و هر آسانى را فراهم مى آورد؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى از ميان دو نشانه گذشتى و به چپ و راست توجه نكردى ، آيا نيّت كردى كه از دين حق ، به چپ و راست روى نگردانى ، نه با قلب ، نه با زبان و نه با اعضايت؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى به مزدلفه رفتى و از آن جا سنگريزه جمع كردى ، نيت كردى كه هرمعصيت و نادانى را از خويش بزدايى و هرعلم و عمل صالحى را در خود ملكه سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى بر مشعر الحرام گذر كردى ، نيّت كردى كه دلت را به بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر دو نشانه گذشته اى ، نه دو ركعت نماز خوانده اى ، نه به مزدلفه رفته اى ، نه از آن سنگريزه برداشته اى و نه از مشعر الحرام عبور كرده اى! سپس به او فرمود : آيا به منى رسيدى و سنگريزه پرتاب كردى و سرت را تراشيدى و قربانى ات را سربريدى و در مسجد خيف ، نماز گزاردى و به مكّه برگشته ، «طواف كوچ» را انجام دادى؟ گفت: آرى . فرمود : وقتى به منى رسيدى و رمى جمرات كردى ، آيا نيّت كردى كه به خواسته ات رسيدى و خداوند ، همه حاجتهايت را بر آورده است؟ گفت: نه. پرسيد: وقتى سنگريزه به جمرات زدى، نيّت كردى كه دشمنت، ابليس، را سنگ باران كرده و با تمامى حج گرانبهايت، او را به خشم آورده اى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى سرت را تراشيدى ، آيا نيّت كردى كه از آلودگيها و از تبعات مردم پاك شدى و از گناهانت بيرون آمدى ، همچون روزى كه مادرت تو را زاد؟ گفت : نه . پرسيد:وقتى در مسجد خيف نماز خواندى، نيّت كردى كه جز از خداى متعال و از گناه خويش نترسى و جز به رحمت خدا اميدوار نباشى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه قربانى ات را سر بريدى ، نيّت كردى كه گلوى طمع را با حقيقتِ ورع و پرهيزگارى بريدى و از سنّت ابراهيم عليه السّلام پيروى كردى ، كه فرزندش ، ميوه دلش و گل خوشبوى قلبش ، را به قربانگاه آورد و آن را سنّتى براى آيندگان و وسيله اى براى تقرّب به خداوند براى نسل هاى بعد قرار داد؟ گفت : نه . پرسيد : چون به مكّه بازگشتى و «طواف كوچ» كردى ، نيّت كردى كه از رحمت خدا كوچ كرده به طاعت او بازگشتى و به مودّت او چنگ زدى و واجبات الهى را ادا كردى و به قرب خدا رسيدى؟ گفت : نه . امام سجّاد عليه السّلام به او فرمود : پس نه به منى رسيده اى ، نه سنگريزه پرتاب كرده اى ، نه سرت را تراشيده اى ، نه اعمال حج خود را انجام داده اى و نه در مسجد خيف نماز خوانده اى و نه «طواف كوچ» به جا آورده اى و نه به قرب خدا رسيده اى! برگرد! زيرا تو حج به جا نياورده اى . «شبلى» شروع به گريستن كرد ، به خاطر آن كوتاهيها كه در حجش كرده بود و همواره مى آموخت ، تا آن كه سال بعد ، با شناخت و يقين ، حج انجام داد .

0000000000

آنچه پس از حج شايسته است

0000000000

الف ـ وداع با خانه خدا

0000000000

1- ابو اسماعيل : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : فدايت شوم ، هم اينك در حال خروج از مكّه ام ، با خانه خدا ، از كجا خدا حافظى كنم؟ فرمود : كنار ديوار كعبه ـ بين حجر الأسود و درِ كعبه ـ رفته ، از آن جا وداع مى كنى، سپس بيرون رفته، از آب زمزم مى نوشى ، آنگاه مى روى . عرض كردم : از آب زمزم بر سرم بريزم؟ فرمود : نزديك چنين كارى مشو! .

2- قثم بن كعب : امام صادق عليه السّلام به من فرمود : آيا پيوسته به حج مى روى؟ گفتم : آرى . فرمود : آخرين ديدارت با كعبه ، اين باشد كه دست بر درِكعبه نهاده ، مى گويى : «بينوايى بر درگاه توست، پس بهشت را به او عطا كن».

3- معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود : چون خواستى از مكّه خارج شده ، نزد خانواده ات برگردى ، با كعبه وداع كن و هفت بار طواف به جا آور و اگر بتوانى ، در هر دور ، دست بر حجر الأسود و ركن يمانى بكش و گرنه ، تنها در آغاز و پايان هر طواف ، چنان كن و اگر اين را هم نتوانى ، آزادى . سپس به مستجار رفته، نزد آن همان كارى را كه روز ورودت به مكّه انجام دادى ، انجام مى دهى ، سپس هر دعايى كه خواستى براى خودت مى خوانى . آنگاه ، حجر الأسود را لمس كن ، شكم خود را به خانه خدا بچسبان يك دست خود را بر حجرالأسود و دست ديگر را به طرف در قرار ده و خدا را حمد و ثنا بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و دودمانش درود فرست و بگو : «خدايا بر محمّد صلّى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده ات ، امين و محبوبت ، همرازت و برگزيده خلقت ، درود فرست ، همانگونه كه او رسالت تو را رساند و در راه تو جهاد كرد و فرمان تو را آشكار ساخت و در راه تو و به خاطر تو آزار ديد و تو را عبادت كرد ، تا آن جا كه به يقين رسيد . خدايا! مرا رستگار ، كامياب و مستجاب برگردان ، به بهترين چيزى كه هر يك از مهمانان تو با آن بر مى گردد ، از آمرزش ، بركت ، رضوان و تندرستى . خدايا اگر مرا ميراندى ، پس بيامرزم ، و اگر زنده ام داشتى ، سال آينده هم حج روزيم كن . خدايا اين را آخرين زيارت خانه ات براى من قرار مده . خدايا! من بنده تو و پسر بنده و كنيز تو هستم . مرا بر مركبِ خود نشاندى و در سرزمين خود سير دادى ، تا آن كه به حرم و خانه امن خود رساندى . در گمان نيك من اين بود كه گناهانم را مى آمرزى . اگر گناهانم را بخشوده اى ، پس از من بيشتر خرسند باش و به خودت نزديكم كن و دور مساز و اگر هنوز نيامرزيده اى ، هم اينك ببخشاى ، پيش از آن كه خانه ام از خانه ات دور شود . اينك ، زمان بازگشت من است ، اگر اذن بازگشت دهى ، بى آن كه به تو و خانه ات ، بى رغبت شده باشم ، يا چيزى را به جاى تو و خانه ات ، برگزيده باشم . خدايا! مرا از پيش رو ، پشت سر ، سمت راست و چپم نگهدار ، تا آن كه مرا به خانواده ام برسانى و مرا از هزينه بندگانت و خانواده ام كفايت كن . زيرا تو ، عهده دار آنى ، از بندگانت و از من» . سپس به زمزم برو و از آن بنوش و بيرون آى و بگو : «بازمى گرديم، توبه كنان، عبادت كنان . باز مى گرديم ، در حالى كه خدايمان را ستايشگريم وبه سوى پروردگارمان مشتاقيم وبه سوى او بازمى گرديم ان شاء الله». همانا امام صادق عليه السّلام چون با خانه خدا وداع كرد و خواست از مسجدالحرام بيرون آيد ، در آستانه در مسجد مدّت زيادى به سجده افتاد ، سپس برخاسته ، بيرون شد .

4- ابراهيم بن ابى محمود : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه خانه خدا را وداع مى كرد . چون خواست از در مسجد بيرون رود ، به سجده افتاد سپس برخاسته ، رو به كعبه كرد و گفت : «خدايا! من بر مى گردم ، بر اين عقيده كه جز تو معبودى نيست» .

5- على بن مهزيار : امام جواد عليه السّلام را در سال دويست و پانزده ديدم كه پس از بالا آمدن خورشيد ، با خانه خدا وداع كرد . خانه خدا را طواف نمود ، در حالى كه در هر دور ، دست به ركن يمانى مى كشيد . در دور هفتم ، ركن يمانى و حجرالأسود را لمس كرد و دست خود را بر چهره خود كشيد ، آنگاه كنار مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و پشت آن دو ركعت نماز خواند . سپس به پشت كعبه ـ كنار ملتزم ـ رفت ، جامه از روى شكم خود كنار زد و خود را به خانه خدا چسبانيد ، مدّت زيادى دعا كنان بر همان حالت ماند . آنگاه از درِ حنّاطان [گندم فروشان بيرون رفت . او را در سال دويست و هفده نيز ديدم كه شب ، خانه خدا را وداع مى كرد ، در هر دور طواف ، دست بر ركن يمانى و حجرالأسود مى كشيد . در دور هفتم، پشت كعبه ، نزديك ركن يمانى و بالاى سنگ مستطيل ، در حالى كه لباس از روى شكم خود كنار زده بود ، خود را به خانه خدا چسبانيد ، سپس پيش حجرالأسود رفت ، آن را بوسيد و دست بر آن كشيد و به طرف مقام ابراهيم عليه السّلام رفت و پشتِ مقام ، نماز خواند ، آنگاه رفت و به خانه خدا بازنگشت . توقّف او كنار «ملتزم» به اندازه اى بود كه برخى از اصحاب ما هفت دور و برخى هشت دور ، طواف كردند .

0000000000

ب ـ مدينه رفتن

0000000000

1- احمد بن ابى عبدالله از پدرش نقل مى كند : از امام باقر عليه السّلام پرسيدم : از مدينه شروع كنم يا مكّه؟ حضرت فرمود : از مكّه آغاز كن و به مدينه ختم نما ، كه اين برتر است .

2- امام باقر عليه السّلام : از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد .

0000000000

ج ـ زود برگشتن به وطن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه يكى از شما حج خود را انجام داد ، زود به سوى خانواده اش باز گردد ، كه اين كار ، پاداش او را بزرگتر مى كند .

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : درباره مدّت ماندن در مكّه فرمودند : بعد از رفتن مردم ، براى مهاجر ، سه روز است .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مهاجر ، پس از انجام مراسم حج خود ، سه روز مى ماند .

4- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از اعمالت فارغ شدى، بازگرد. كه اين تو را براى برگشت (به حجّ) مشتاق تر مى سازد.

0000000000

د ـ صدقه دادن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : وقتى حج گزار اعمالش را انجام داد و مى خواهد بيرون آيد، سزاوار است كه يك درهم خرما بخرد و آن را صدقه دهد، تا كفّاره چيزى باشد كه شايد در حج او بر گردنش آمده است، مثل خاراندن بدن، يا شپشى كه افتاده يا مانند اين.

2- امام صادق عليه السّلام : چون وارد مكّه شدى ، يك درهم خرما بخر و به خاطر آنچه در حال احرام عمره ات ، از تو سرزده است ، صدقه بده . و چون از حج خويش فارغ شدى ، يك درهم خرما بخر و صدقه بده . و چون به مدينه نيز وارد شدى ، همين كار را بكن .

3- امام صادق عليه السّلام : براى زن و مرد مستحب است كه از مكّه بيرون نشوند، مگر آن كه يك درهم خرما خريده و به خاطر آنچه در حال احرامشان و در حرم خدا از آنان سر زده است ، صدقه دهند

0000000000

هـ ـ سوغات

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : سوغات حج ، جزو حج است .

2- امام صادق عليه السّلام : سوغات ، از هزينه حج است .

0000000000

آنچه پس از بازگشت شايسته است

0000000000

الف ـ وانهادن گناهان

0000000000

75 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نشانه قبولى حج ، آن است كه بنده ، گناهانى را كه مرتكب مى شده است ، ترك كند .

76 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : از نشانه هاى قبولى حج آن است كه فرد ، از گناهانى كه انجام مى داده است ، برگردد . اين نشانه قبولى حج است . و اگر از حج باز گردد ولى همچنان در لجنزار زنا ، يا خيانت يا معصيت فرو رود ، حج او به خودش بر گردانده مى شود .

0000000000

ب ـ ديدار با حج گزار

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه حج گزار را ديدار كردى ، به او سلام بده و با او مصافحه كن و بخواه كه پيش از آن كه وارد خانه اش شود ، براى تو آمرزش بخواهد ، زيرا خود او آمرزيده است .

2- امام على عليه السّلام : وقتى برادر دينى ات از مكّه باز آمد ، ميان دو چشمش را و دهانش را كه با آن حجرالأسود را بوسيده است ، ببوس ؛ حجرالأسودى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آن را بوسيده است و نيز چشم او را ببوس ، كه با آن به خانه خداى متعال نگريسته است و پيشانى و چهره اش را ببوس . و هرگاه خواستيد به حج گزار تهنيت بگوييد، بگوييد: خداوند، عبادتهايت را قبول كند و سعى تو را مورد رحمت قرار دهد و خرج تو را جايگزين سازد و اين حج را آخرين ديدار تو از خانه اش قرار ندهد .

3- عبدالوهاب بن صباح از پدرش نقل كرده كه مُسلِم، غلام امام صادق عليه السّلام «صدقه احدب» را كه از مكّه آمده بود ملاقات كرد و به او گفت: خدا را سپاس كه راهت را آسان و راهنمايت را رهنما شد و با تندرستى تو را باز آورد، در حالى كه حج انجام يافته و بر وسعت و گشايش، يارى كرد. خدا از تو قبول كند و مخارجت را جبران نمايد و حج تو را مقبول و پاك كننده گناهانت قرار دهد. اين سخن به گوش امام صادق عليه السّلام رسيد. حضرت فرمود: به صدقه چه گفتى؟ او باز گفت. فرمود: اين را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: فدايت شوم، سرورم ابوالحسن (امام كاظم عليه السّلام ). به او فرمود: خوب چيزى آموخته اى. هرگاه يكى از برادرانت را ديدار كردى، اينچنين به او بگو. همانا هدايت، به وسيله ما هدايت است! و هرگاه اينان را ديدار كردى، به آنان بگو آنچه خود مى گويند.

4- امام سجاد عليه السّلام : به كسانى كه از حج و عمره بر مى گردند ، سلام بگوييد و با آنان دست بدهيد ، پيش از آن كه با گناهان در آميزند .

5- امام سجاد عليه السّلام : اى كسانى كه حج نگزارده ايد! بازگشت حج گزار را مژده دهيد و با آنان دست داده ، بزرگشان داريد . كه اين بر شما لازم است ، در اين صورت ، با پاداش آنان شريك خواهيد شد .

6- امام باقر عليه السّلام : حج و عمره گزاران را محترم بداريد ، كه اين بر شما لازم است .

7- امام صادق عليه السّلام : كسى كه به ديدار حج گزار برود و با او دست دهد ، همچون كسى است كه حجرالأسود را لمس كرده است .

8- امام صادق عليه السّلام : كسى كه با حج گزارِ تازه از گردِراه رسيده معانقه كند ، گويا حجرالأسود را لمس كرده است .

0000000000

فضيلت حجِ نيابتى

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال ، بايك حج ، سه گروه را وارد بهشت مى كند : مرده، كسى كه از او حجِ نيابتى كرده و كسى كه براى او نايب گرفته است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك حج به نيابت از مرده ، سه حج است : حجى براى مرده ، حجى براى نايبش و حجى براى عمل كننده به وصيت مرده .

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه از طرف يك مرده حج انجام دهد، هم براى آن مرده و هم براى حج گزار، رهايى از آتش نوشته مى شود.

4- سوده ، دختر زمعه : مردى به حضور پيامبر صلّى الله عليه و آله آمد و گفت : پدرم پيرمردى كهنسال است و نمى تواند حج برود .

حضرت فرمود : اگر پدرت قرضى داشت ، آيا از طرف او ، آن را ادا مى كردى؟ گفت : آرى . فرمود : خداى مهربان تراست ، از طرف پدرت حج بگزار .

5- ابن مسكان از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه به آن حضرت عرض كردم : كسى به نيابت از ديگرى حج مى گزارد ، چه پاداشى و ثوابى براى اوست؟ فرمود : كسى كه به نيابت از ديگرى حج مى كند ، پاداشِ ده حج دارد .

6- شيخ صدوق: از امام صادق عليه السّلام پرسيدند : مردى كه از طرف ديگرى حج انجام مى دهد ، چه اجر و ثوابى دارد؟ فرمود : براى كسى كه از طرف ديگرى حج مى كند ، پاداش ده حج است و خودش ، پدر و مادرش ، پسر و دخترش ، خواهر ، عمو ، عمه ، دايى و خاله اش آمرزيده مى شوند ، خداوند ، بى نياز و بزرگوار است .

6- عبد الرّحمن بن سنان : خدمت امام صادق عليه السّلام بودم ، كه مردى به حضور وى آمد . حضرت سى دينار به او پرداخت ، كه به نيابت از اسماعيل (فرزند امام صادق عليه السّلام ) حج انجام دهد و چيزى از عمره تا حج نماند ، مگر آن كه بر او شرط كرد كه انجام دهد ، حتى شرط كرد كه در وادى محسّر هم سعى (تند رفتن بصورت هروله) انجام دهد . سپس فرمود : فلانى! اگر اين كارها را انجام دهى ، براى اسماعيل كه از مال خود ، خرج حج كرده است ، يك حج است ، و براى تو كه بدن خود را به رنج مى افكنى ، نُه حج خواهد بود .

7- حازم بن حبيب : خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم : خدا خيرت دهد! پدر و مادرم از دنيا رفته اند و حج انجام نداده اند . خداوند هم به من روزى داده و احسان كرده است ، درباره حج از طرف آن دو ، چه نظر مى دهى؟ فرمود : چنين كن . اين حج ، براى آن دو شادى بخش و گوارا خواهد بود .

8- فضل بن هشام هروى : برايم گفته شده كه «محمودى» زياد به حج مى رود . از او پرسيد  كه چند بار به حج رفته است ، تعداد آن ها را به من نگفت و گفت : الحمد لله ، زياد نصيبم شده است . گفتم : از طرف خودت حج به جا مى آورى ، يا به نيابت از ديگرى؟ گفت : بعد از حج واجب ، از طرف ديگران حج كرده ام ، از طرف رسول خدا صلّى الله عليه و آله حج مى گزارم و آنچه را كه خداوند به من جايزه داده است ، براى دوستان او قرار مى دهم و آنچه را كه خداوند بر اين كارم به من پاداش دهد ، به زنان و مردان با ايمان مى بخشم . گفتم : در حج خود چه مى گويى؟ گفت : مى گويم : «خدايا! از سوى پيامبرت محمد صلّى الله عليه و آله احرام مى بندم و جزاى خودم را از سوى تو و او ، براى اولياى پاك تو قرار مى دهم و پاداش اين هديه ام را به بندگانِ مؤمن تو هديه كردم ، طبق كتاب تو و سنّت پيامبرت . . .» تا آخر دعا .

0000000000

فضيلت حج بردن كودك

0000000000

1- جابر بن عبدالله : زنى ، در حج ، فرزند خردسال خود را خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله بلند كرد و پرسيد: يا رسول الله! آيا اين هم حج دارد؟ فرمود: آرى! وتو پاداش دارى .

2- زراره از امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هرگاه كسى كودك خردسال خود را به حج آورد ، به او دستور دهد كه «لبّيك» گويد و حج را واجب كند . اگر خوب نتوانست لبّيك گويد ، از طرف او لبّيك گويد ، او را طواف دهد و از طرف او نماز بخواند . گفتم : چيزى ندارند كه قربانى كنند . فرمود : از جانب كودكان قربانى كنند و بزرگترها روزه بگيرند و كودك را از آنچه بر مُحرِم حرام است ، از لباس و بوى خوش ، پرهيز دهند . و اگر صيدى را كشت ، كفّاره اش بر پدر اوست .

3- عبدالرحمن بن حجّاج : در آن سال ، ما مجاور مكّه بوديم و روز ترويه (هشتم ذيحجّه) خواستيم احرام ببنديم . از امام صادق عليه السّلام پرسيديم : همراه ما فرزندِ خردسالى است . حضرت فرمود : به مادرش بگوييد با «حميده» ديدار كند و از او بپرسد كه با كودكانش چه كند . آن زن رفت و از حميده پرسيد . حميده به او پاسخ داد : چون روز ترويه شود ، كودك را عريان كنيد ، غسلش دهيد ، همانگونه كه مُحرِم عريان مى شود . سپس از طرف او احرام ببنديد و او را در موقف ها هم وقوف دهيد . روز عيد قربان ، از طرف او به جمرات سنگ بزنيد و سرش را بتراشيد ، سپس او را به زيارت خانه خدا ببريد و به خدمتكار بگوييد كه او را دور خانه خدا و بين صفا و مروه ، طواف دهد .

0000000000

يارى رساندن به خانواده حج گزار

0000000000

1- امام سجاد عليه السّلام : كسى كه (در غياب حج گزار) به خانواده واموالش رسيدگى كند، اجرى چون او دارد. تا حدّى كه گويى سنگ هاى كعبه را لمس كرده است .

2- امام صادق عليه السّلام : دعاى سه گروه مستجاب است : حج گزاران ، پس ببيند كه چگونه به خانواده آنان رسيدگى مى كنيد و جنگجويانِ در راه خدا ، پس

بنگريد كه چگونه به خانواده او سركشى مى كنيد و بيمار ، پس او را خشمگين و افسرده نكنيد .

0000000000

حاجيان چه اندكند!

0000000000

1- ابوالعرندس كِندى از مردى قرشى نقل مى كند: در آستانه كعبه بوديم وامام صادق عليه السّلام نشسته بود. به او گفته شد: حجّاج چه بسيارند! فرمود: حج گزار چه كم است! پس عمر بن ابى مقدام عبور كرد، فرمود: اين از حاجيان است.

2- عبد الكريم بن كثير : با امام صادق عليه السّلام حج گزاردم . بخشى از راه را رفته بوديم كه حضرت، بالاى كوهى رفت و از آن جا به مردم نگاه كرد و فرمود :

ناله ها چه بسيار است و حاجيان چه اندك !

0000000000

فضيلت عمره

0000000000

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در نامه اش به عمرو بن حزم، آنگاه كه او را به امارت نجران برگزيد، فرمود: عمره، حج اصغر است.

2 ـ عمر بن اُذينه: از امام صادق عليه السّلام درباره كلام خدا الحجّ الأكبر پرسيدم. فرمود: حج اكبر، وقوف در عرفات و رمى جمرات است و حج اصغر، عمره است.

3 ـ معاوية بن عمار: از امام صادق عليه السّلام درباره «روز حجّ اكبر» پرسيدم. فرمود: روز عيد قربان است و حج اصغر، عمره است.

4 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : بدان كه عمره، همان حج اصغر است و يك عمره، بهتر از دنياست و آنچه در آن است و يك حج، بهتر از عمره است.

5 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پاداش حج، بهشت است وعمره، كفّاره هر گناه است.

6 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : عمره تا عمره ديگر، كفّاره (گناهانِ) ميان آن دو عمره است.

7 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس حج يا عمره انجام دهد و گناه نكند، باز مى گردد، مثل حالت روزى كه مادرش او را به دنيا آورده است.

8 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : چهارنفرند كه دعايشان ردّ نمى شود، تا آن كه درهاى آسمان برايشان گشوده شود ودعايشان به عرش برسد: پدر براى فرزند، ستمديده بر ستمگر، عمره گزار تا آن كه بازگردد و روزه دار تا آن كه روزه بگشايد.

9 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : جهاد بزرگ و كوچك و ناتوان و زن ، حج و عمره است.

10 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج، جهاد است و عمره، مستحبّ است.

11 ـ جابر : از پيامبر صلّى الله عليه و آله درباره عمره پرسيدند كه آيا واجب است، فرمود: نه، ولى عمره انجام دادنتان برتر است.

12 ـ عبدالرحمن بن سمره: روزى در حضور پيامبر خدا بوديم. فرمود: ديشب شگفتيهايى ديدم! پرسيديم: چه ديدى اى پيامبر خدا؟ برايمان بازگو، جانمان و خانواده و فرزندانمان فدايت. فرمود: مردى از امّتم را ديدم كه مقابلش تاريكى و پشت سرش تاريكى بود، از سمت راست و چپش و از زير پايش ظلمت بود، غرق در تاريكى بود. پس حج و عمره او آمدند و او را از تاريكى رهانده، وارد نور كردند.

13 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به قصد عمره بيرون شود پس بميرد، تا قيامت براى او پاداش عمره گزار نوشته مى شود.

14 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ وقتى عايشه به عمره مى رفت، به او فرمود ـ : پاداش تو به اندازه رنجى است كه مى برى و خرجى است كه مى كنى.

15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : عمره نسبت به حج، مثل جايگاه سر نسبت به پيكر و مثل

زكات (فطره) نسبت به روزه است.

16 ـ زراره: به امام باقر عليه السّلام گفتم: چه چيزى در فضيلت، پس از حج است؟ فرمود: عمره مفرده، سپس هرجا كه خواست، برود.

17 ـ امام كاظم عليه السّلام : خداوند، نماز واجب را با نماز مستحب (نافله) كامل ساخت و روزه ماه رمضان را با روزه مستحب، و حج را با عمره كامل نمود و زكات را با صدقه.

نكته

1 ـ شايع است هر گاه روز عرفه با جمعه مصادف شود ، حجّ آن سال ، حجّ اكبر ناميده مى شود . ولى در روايات اسلامى مستندى براى اين توهم نيافتيم ، حجّ اكبر در لسان احاديث حجّ مشتمل بر وقوفين و مناسك منى است در مقابل حجّ اصغر كه به عمره مفرده اطلاق مى شود.

2 ـ «يوم الحجّ الأكبر» كه در آيه سوّم سوره برائت آمده است ، در بسيارى از روايات تطبيق به «يوم النحر» شده و در برخى «يوم عرفه» ذكر شده است .

0000000000

هرماه يك عمره

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : على عليه السّلام مى فرمود: در هر ماه، يك عمره است.

2- امام صادق عليه السّلام : سال، دوازده ماه است، براى هر ماه، يك عمره انجام مى شود.

3- على بن حمزه از امام كاظم عليه السّلام روايت كرده است : براى هر ماه ، يك عمره است . پرسيدم : براى كمتر از آن هم مى شود ؟ فرمود : براى هر ده روز ، يك عمره است .

بيان

علّامه مجلسى مى گويد: «ياران در اين مسئله، اختلاف نظر دارند. سيد مرتضى و ابن ادريس و محقق و گروهى ، پى در پى آوردن دو عمره را به هر گونه، روا دانسته اند و ابن ابى عقيل مى گويد: دو عمره در يك سال جايز نيست. شيخ در مبسوط مى گويد: كمترين فاصله ميان دو عمره، ده روز است و ابوالصلاح و ابن حمزه و محقق در كتاب النافع و علّامه در كتاب مختلف الشيعه، اين فاصله را يك ماه دانسته اند و مى توان در استدلال به روايات خدشه كرد كه صراحت در منع از تكرار عمره در يك ماه ندارند، زيرا ممكن است معناى اختصاص به يك ماه اين باشد كه انجام عمره در هر ماه، مستحب مؤكد است. [و سعى شود كمتر از اين نشود]».

صاحب جواهر نيز مى گويد: «كمترين فاصله ميان دو عمره، ده روز است و اين رأى مختار آن چه از تحرير نقل شده مى باشد.» تذكره، منتهى، ارشاد و تبصره است.

امام خمينى قدّس سرّه مى فرمايد: «در مقدار فاصله ميان دو عمره اختلاف كرده اند. احتياط آن است كه در فاصله كمتر از يك ماه عمره را به اميد ثواب، بياورند».

0000000000

فضيلت عمره در ماه رجب

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برترين عمره، عمره رجب است.

2- امام صادق عليه السّلام : عمره گزار، در هر يك از ماه هاى سال مى تواند عمره انجام دهد و برترين عمره، عمره رجب است.

3- شيخ طوسى از امامان عليهم السّلام نقل كرده است: عمره ماه رجب، در فضيلت، پس از حج است.

4- معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: كدام عمره برتر است؟ عمره رجب يا عمره در رمضان؟ فرمود: نه، بلكه عمره در ماه رجب با فضيلت تر است.

5- امام صادق عليه السّلام : اگر احرام بستى و از ماه رجب هنوز يك شبانه روز باقى است، عمره تو رجبيّه است.

6- على بن جعفر: از امام كاظم عليه السّلام پرسيدم: عمره رجب چيست؟ فرمود: هرگاه در ماه رجب احرام بستى ـ هر چند يك روز از آن باشد ـ عمره رجب را درك كرده اى، اگر چه در ماه شعبان برسى، چرا كه اگر در ماه رجب احرام بستى، عمره رجب است.

0000000000

فضيلت عمره در ماه رمضان

0000000000

1- يوسف بن عبدالله بن سلام از مادر بزرگش ـ ام معقل ـ نقل كرده: چون پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آخرين حج را انجام داد ، ما را شترى بود كه ابو معقل آن را در راه خدا قرار داده بود و به ما بيمارى رسيد و ابو معقل از دنيا رفت و پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله براى حج بيرون آمد. چون از حجّ خود فارغ شد، خدمتش رسيدم. فرمود: اى ام معقل! چه شد كه با ما به حج نيامدى؟ گفتم: آماده شده بوديم كه ابو معقل از دنيا رفت، شترى داشتيم كه با آن به حج مى رفتيم. ابومعقل وصيت كرد كه در راه خدا مصرف شود. فرمود: چرا با آن شتر به حج نيامدى؟ حج هم راه خداست! پس حال كه حج با ما را از كف دادى، پس در ماه رمضان به عمره برو كه همچون حج است. پس ام معقل مى گفت: حج، حج است و عمره ، عمره است. اين را پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله برايم فرمود، نمى دانم كه آيا تنها براى من چنين است؟

2- وليد بن صبيح: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: به ما چنين رسيده كه عمره در ماه رمضان با حج برابر است. فرمود: اين در مورد زنى است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله به او وعده داد و فرمود: در ماه رمضان عمره بگزار، كه براى تو يك حجّ است.

3- حمّاد بن عثمان: هرگاه امام صادق عليه السّلام مى خواست عمره برود، منتظر صبح روز بيست و سوّم ماه رمضان مى شد، آنگاه همان روز، احرام بسته بيرون مى شد.

4- على بن حديد: در سال 213 در ماه رمضان ساكن مدينه بودم. چون عيد فطر نزديك شد، به امام جواد عليه السّلام نوشتم و از او پرسيدم كه براى عمره ماه رمضان بيرون شوم برتر است، يا آن كه صبر كنم تا ماه به پايان برسد و همه روزه هايم را بگيرم؟ نامه اى به خطّ خويش برايم نوشت: رحمت خدا بر تو، پرسيدى كه كدام عمره برتر است، عمره ماه رمضان برتر است. خداى رحمتت كند.

0000000000

عمره مفرده در ماه هاى حج

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه در ماه هاى حج عمره انجام دهد و برگردد و حج انجام ندهد، اين عمره مفرده است و اگر حج انجام دهد، عمره اش تمتّع است.

2- امام صادق عليه السّلام : امام حسين عليه السّلام در ذى حجّه عمره انجام داد. سپس روز ترويه (هشتم ذى حجّه) به سوى عراق حركت كرد، در حالى كه مردم به سوى منى مى رفتند و كسى كه نخواهد حج انجام دهد، عمره در ذى حجّه براى او اشكالى ندارد.

3- امام صادق عليه السّلام : عمره مفرده در ماه هاى حج اشكالى ندارد. سپس به سوى خانواده خود بر مى گردد.

4- عمره مبتوله (بريده) آن است كه شخص، خانه خدا را طواف كند و سعى و صفا و مروه انجام دهد و از احرام درآيد. پس اگر خواست همان ساعت برگردد، بر مى گردد و كوچ مى كند.

0000000000

عمره هاى پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله سه عمره جدا جدا انجام داد: يكى عمره اى در ذى قعده كه از عُسفان احرام بست كه عمره حديبيّه است، يكى عمره اى كه از جُحفه محرِم شد كه عمره قضا بود، يكى هم عمره اى كه پس از بازگشت از جنگ حنين و طائف، از جعرانه احرام بست.

2- ابن عبّاس: پيامبر صلّى الله عليه و آله چهار عمره انجام داد: عمره حديبيّه، عمره قضا در سال بعد، سوم از جعرانه و چهارم همراه با حجّ خود.

3- ابو اسحاق: از مسروق، عطاء و مجاهد پرسيدم. گفتند: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در ذى حجّه پيش از آن كه حج بگزارد، عمره كرد. و از براء بن عازب شنيدم كه مى گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله دوبار در ماه ذى قعده پيش از آن كه حج گزارد، عمره كرد.

4- محرّش كعبى: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، شبانه به قصد عمره از جعرانه بيرون آمد. شب به مكّه رسيد، عمره اش را انجام داد. همان شب بيرون شد و صبح در جعرانه بود، همچون كسى كه شب را آن جا باشد، هنگام ظهر فردا از وسط «سَرِف» بيرون شد، تا آن كه از راه اصلى آمد، راه جمع (مزدلفه) در ميان سرف. از اين رو عمره او بر مردم پوشيده ماند.

بيان

در باره تعداد و زمان عمره هاى حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله ، روايات مختلفى نقل شده است كه مى توان از مجموع آن ها نتيجه گرفت كه آن حضرت، سه عمره مفرده انجام داده است و رواياتى كه عمره هاى حضرت را چهار بار گفته اند، عمره حضرت در حجّة الوداع را نيز به آن ها افزوده اند و احاديثى كه آن ها را دو بار دانسته اند، تنها عمره هاى آشكار حضرت را بيان نموده اند. به عبارت ديگر حضرت پس از پيكار حنين، در شب از جعرانه به مكّه آمد و پس از انجام عمره به جعرانه بازگشت و صبح، مانند ديگران از خواب برخاست، از اين رو عمره ايشان بر بسيارى پوشيده ماند. محدّثان، بيشتر زمان وقوع عمره هاى حضرت را در ماه ذى قعده دانسته اند و برخى شوال و رجب را نيز افزوده اند.

0000000000

مدينة النبي صلّي الله عليه وآله

0000000000

يثرب، مدينه يا مدينة النبي :  اين شهر پس از هجرت نبي گرامي اسلام، به مدينة النبي معروف شد، در اولين شب ربيع الاول سال 14 بعثت، پيامبر به يثرب مهاجرت نمودند و سرآغاز تاريخ مسلمانان، از همان سال مي باشد.

فاصله مدينه تا مكه حدود 420 كيلومتر است.

ورود پيامبر به دهكده قبا و تاسيس اولين مسجد ( مسجد قبا)

درقسمت مكه معظمه فصل قبلي دربخش غارحراوغارثورشرح داده شد كه سپس حـضـرت پـيـغـمـبـر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در غار ثور بود و در روز چـهـارم روانـه مـديـنـه شـد و در دوازدهـم مـاه ربـيـع الا وّل سـال سـيـزدهـم بـعثت وارد مدينه طيبه شد و اين هجرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه مبدء تاريخ مسلمانان شد.(قسمت قبلي رادرآن فصل مطالعه كنيد) پيامبر اسلام روز دوشنبه 12 ربيع الاول از مكه به دهكده قبا كه در آن زمان بيش از يك فرسخ با يثرب فاصله داشت رسيدند و پس از سه روز حضرت علي (ع) به ايشان ملحق و پيامبر اولين مسجد را در اين مكان به دست مبارك خود بنا كردند.

پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمودند: كسي كه به مسجد من ( مسجد قبا ) بيايد و در آنجا 2 ركعت نماز بخواند، ثواب يك عمره را دارد.

0000000000

ورود پيامبر به مدينه و تاسيس مسجدالنبي

0000000000

 پيامبر گرامي اسلام (ص)، پس از ترك قبا به خانه ابو ايوب در يثرب (مدينه) وارد و به بركت حضور ايشان، مادر ابو ايوب كه نابينا بود شفا يافت و بينا گرديد.

پيامبر پس از ورود به مدينه، زمين كنار منزل ابو ايوب را كه متعلق به دو يتيم به نام سهل و سهيل بود خريدند و بناي مسجدالنبي را گذاشتند. كه اين مسجد مركز حكومت اسلامي گرديد.

مساحت مسجدالنبي و صحن هاي اطراف آن در حال حاضر حدود 135 هزار متر مربع و گنجايش حدود يك ميليون نمازگزار را دارد.

0000000000

قسمت هاي تاريخي داخل مسجدالنبي

0000000000

روضة النبي :

0000000000

از خانه پيامبر(ص) تا خانه حضرت فاطمه (س) به سمت شمال و تا منبر پيامبر از سمت غرب در مسجدالنبي محل روضه است. پيامبر فرمودند: بين منزل و منبر من باغي از باغهاي بهشت است و به روايتي، قبر مطهر حضرت فاطمه زهرا (س) در اين مکان و به روايتي ديگر در قبرستان بقيع مي باشد.

منبر پيامبر گرامي اسلام (ص)

اولين منبري كه براي پيامبر (ص) ساخته شد، سكويي از گل بود که پيامبر بر روي آن سخنراني ميکردند، ولي اكنون منبري يكپارچه از سنگ مرمر نفيس، كه حدود 400 سال پيش ساخته شده به جاي منبر پيامبر نصب گرديده است.

ايوان صفه (محل اصحاب صفه) :  به علت افزايش مهاجران به مدينه در آن زمان رسول خدا دستور دادند در كنار مسجدالنبي براي تهيدستان ايوان سقف داري بسازند تا آنان در آنجا سكونت كنند. در ميان اين گروه افرادي چون بلال، سلمان فارسي، عمار ياسر و مقداد به چشم مي خوردند. تعداد اين افراد، 70 تا 100 نفر ذکر شده است. براي اين افراد که آنها را اصحاب صفه ميگويند، کلاسهاي سواد آموزي برگزار ميگرديد و آنان هميشه در صف اول نماز جماعت و ميدانهاي جنگ حاضر بودند.

فضيلت مسجدالنبي از زبان حضرت علي (ع) :  چهارنقطه در دنيا از باغهاي بهشت است : 

مسجدالحرام ، مسجدالنبي، مسجد کوفه و مسجد الاقصي

امام صادق (ع) فرمودند:  يك نماز در مسجدالنبي برابر با 10 هزار نماز است.

0000000000

با ورود پیامبر اکرم به شهر یثرب، گروه های زیادی از مردم به استقبال حضرت آمده و هریک اصرار داشتند که رسول خدا بر آنها وارد شود، ولی حضرت می فرمودند: جلوی شتر را باز کنید و او را رها کرده به حال خود بگذارید که او مأمور است هر کجا که او فرود آمد و زانو زد، من همانجا منزل خواهم کرد.

سرانجام وقتی پیغمبر گرامی اسلام به محله بنی مالک بن نجار، همان جائی که اکنون مسجدالنبی است، رسید، شتر زانو زد و نزدیک خانه ابوایوب انصاری (مسلمانی مخلص و مؤمن و فقیر) خوابید.

مادر او پیشدستی کرد و وسائل پیامبر را به خانه برد و حضرت در آن خانه ساکن شد.

همین زمینی را که در کنار خانه ابوایوب بود و شتر پیغمبر آنجا زانو زد، حضرت آن را خرید و در آن مسجدی به مساحت (70×60) ذراع ساخته، سقف آن را با شاخه های خرما و ستونهایش را از تنه درخت خرما، با اصحاب ساختند و وقتی انصار مالی جمع کردند و برای تزئین مسجد خدمت پیغمبر آوردند، حضرت قبول نکردند و سرانجام مسجدالنبی یا مسجد پیامبر بعنوان بزرگترین پایگاه عبادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و اجتماعی شد.

این مسجد تا سال 7 هجری قمری به همین شکل بود تا اینکه بعد از فتح خیبر، آن را توسعه دادند و به نقل از امام صادق علیه السلام به مساحت 100×100 ذراع، تا موقع رحلت پیامبر بود.

مسجدالنبی در سال 17 هـ ق، در زمان عمربن خطاب و به دستور او، خانه عباس عموی پیغمبر را در حالی که مخالف بود، به مسجد اضافه کرد و بعد هم با قسمتی از خانه جعفربن ابیطالب مسجد را وسعت بیشتری داد.

بعد از خلیفه دوم، عثمان و بعد از او، عمربن عبدالعزیز در دوران خلافت عبدالملک مروان که والی مدینه در سال 88 هـ ق بود، مسجدالنبی را توسعه داد. در دوره های بعد، این مسجد بارها به وسعت آن اضافه شد تا اینکه طبق محاسبات کارشناسان ترک عثمانی در اوایل قرن 13 هجری قمری مساحت آن 2475 مترمربع برآورد شد و سال 165 ق، این توسعه پایان یافت!

0000000000

بناهای مسجدالنبی:

0000000000

1- مرقد منور و مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله که به نام "الحجرة الطاهره" و "الحجرة الشریفه" و "المقصورة الشریفه" می نامند. این حجره در زاویه جنوب شرقی مسجد است که قبلاً در کنار مسجد و خارج از آن و در واقع خانه پیغمبر بوده و پیغمبر در خانه مسکونی شان، دفن شدند!

2- قبر مطهر و منور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بنا به نقل بعضی روایات، در قسمت شمالی حجره در مسجدالنبی است. خانه حضرت فاطمه (س) پشت خانه عايشه بود و درب خانه علي (ع) كنار ستونهاي وفود و حرس قرار داشت. ابعاد حجره طاهره 16متر در 15 متر و مساحت آن حدود 240 متر مربع است. گنبد سبز يا گنبد الخضراء روي حجره طاهره است.

3- در گوشه هایی از "حجره طاهره" ستونهایی از سنگ مرمر به سنگ های بسیار جالب است که گنبد سبز "قبةالخضراء" پیغمبر بر آن ستونها قرار گرفته است! این ستونها با سبک خاصی، باریک و عمودی تراش داده شده که با ستونهای مسجد فرق دارد.

4- ستونهایی در مسجدالنبی است که هر کدام با نام خاص و عنوانی خاص می باشد:

0000000000

ستونهاي مسجدالنبي

0000000000

ستون مخلّقه : نزديك محراب فعلي بوده و براي معطر كردن فضاي مسجد عود بر آن مي سوزاندند.

ستون عايشه يا استوانه عايشه : ستوني است در مسجدالنبي نزديک قبر مطهر و محراب پيامبر گرامي اسلام.

ستون سرير : مسلمانان شبها در كنار آن مي نشستند و مشغول ذكر و عبادت مي شدند.

ستون محرس ( حرس يا ستون علي ابن ابي طالب) : حضرت علي (ع) در كنار اين ستون مي ايستادند و از پيامبر اسلام محافظت مي كردند.

ستون وفود : كنار اين ستون محل ديدار پيامبر با گروهها و قبايل و هيئات هاي اعزامي از ساير بلاد بوده است.

ستون حنانه : پيامبر خدا هنگام سخنراني به درختي كه كنار محراب بود تكيه مي دادند و از آن به عنوان منبر استفاده مي كردند.

ستون توبه ( اسطوانةالتوبه، معروف به ابولبابه ) : محلي است كه توبه ابولبابه كه به مسلمانان و پيامبر خيانت كرده بود با استغاثه بخشيده شد.

خانه و مرقد مطهر پيامبر ( حجره طاهره )  :  پيامبر هنگام بناي مسجدالنبي دو اطاق براي همسران خود سوده و عايشه در كنار مسجد از خشت و درخت خرما بنا كردند كه اكنون قبر شريف پيامبر در آنجا واقع است.

ستون مقام جبرئیل؛ ستونی که محل درب خانه فاطمه زهرا و علی علیه السلام، آنجا بوده و پیامبر هر روز در خانه علی می ایستاد و می گفت: الصلوة الصلوة و بعد آیه تطهیر را میخواند.

البته به علت دیوار و شبکه های فلزی و بسته بودن درب ضریح پیغمبر، دسترسی به آن میسر نیست!

مقام جبرئیل:

در زاویه جنوب شرقی (داخل حرم) محل کوچکی است به شکل مربع مستطیل با یک درب، و آنجا ناودانی است. آنجا را (مقام جبرئیل) گویند که اکنون بین باب البقیع و دیوار جنوبی که (تازه باز کرده اند) می باشد.

0000000000

محراب مسجدالنبی:

0000000000

در مسجدالنبی چندین محراب وجود دارد:

1- محرابی که رسول خدا در آن نماز می خواند و محاذات روضه است، اگر کسی رو به قبله بایستد در طرف چپ منبر و طرف راست قبر مطهر، این محراب قرار دارد.

2- محراب حنفی که به محراب سلیمانی معروف و به دستور سلطان سلیمان عثمانی ساخته شد.

3- محراب عثمان، که بعدا اضافه شد و اکنون امام جماعت، نمازهای پنجگانه را آنجا می خواند.

4- محراب تهجد که پیامبر نماز شب را آنجا می خواند و آن پشت حجره فاطمه زهراست.

5- محراب فاطمه، که در جنوب محراب تهجد و داخل "حجره طاهره" است.

6- محرابی که در جنوب شرقی مسجد و از بناهای قایتبای است.

صفه:

در آخر قسمت قدیمی مسجدالنبی، سکویی است که حدود نیم متر از زمین بلندتر و بنام صفه معروف است. جایی است که در زمان پیغمبر، مهاجران فقیر مسلمان، در آنجا سکونت داشتند.

مناره های مسجد:

در زمان پیغمبر، مسجد مناره نداشت و بلال، مؤذن حضرت بر فراز یک بلندی که در خانه ای کنار مسجد بود، اذان می گفت ولی بعدا برای مسجد در زمان ولیدبن عبدالملک مناره ساخته شد که تا زمان ملک عبدالعزیز، 5 مناره داشت که هر کدام 70 متر ارتفاع دارد.

در توسعه های اخیر، مناره های دیگری ساخته شده است که اکنون 10 مناره با ارتفاع 92 متر است.

درب های مسجدالنبی:

در زمان بنای عبدالملک، مسجد بیست درب داشت.

در بنای عثمانی با توسعه هایی که داده شد، دربهای بیشتری دارد و در توسعه های اخیر، باب هایی نیز اضافه شد.

نام چند باب از این قرار است: باب علی علیه السلام، باب النبی، باب عثمان، باب النساء، باب مجیدی، باب التوسل، باب الرحمة که باب عانکه نیز گفته می شود و باب السلام!

که هم اکنون در این توسعه ها، دربهای اصلی و فرعی که 65 درب بود، 81 درب است.

در حال حاضر مسجدالنبی با توسعه های مکرری که انجام شده و تمام اطراف آن به مصلای بزرگی تبدیل شده و حتی در چند سال اخیر بازارها و مغازه های اطراف مسجد تخریب و به مسجد اضافه شد. امروزه گنجایش 257000 نمازگزار را دارد.

0000000000

منابع:

زندگانی حضرت محمد، سیدهاشم رسولی محلاتی 

سیری در اماکن سرزمین وحی به نقل از معالم دارالبحره، ترجمه دلائل النبوة بیهقی 

مدینه شناسی 

0000000000

بين قبرستان بقيع وحرم پيغمبرصلّي الله عليه وآله خانه هاي بني هاشم يامحله بني هاشم بوده كه باتوسعه مسجدالنّبي تخريب ودرحال حاضرجزوصحن مسجدالنّبي وخيابان جلوبقيع (بين الحرمين)است

0000000000

زيارت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)

0000000000

أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحَدَهُ لا شَريکَ لهُ، وأنَّ محمّداً عبدُه و رَسُولُهُ، وأشْهَدُ أنَّکَ رَسُولُ اللهِ، وأنَّکَ مُحَمَّدُ بنُ عبدِاللهِ، وأَشْهَدُ أنَّکَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ ربِّکَ، وَنَصَحتَ لاُِمَّتِکَ، وجاهَدْتَ في سبيلِ اللهِ، وَعَبَدتَ اللهَ حتّي أتاکَ اليقينُ بالحِکمَةِ والمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ، وأَدَّيْتَ الَّذي علَيکَ مِنَ الحَقِّ، وأنَّکَ قَدْ رَأُفْتَ بِالمؤمْنِينَ، وغَلُظْتَ عَلَي الکافِريِنَ، فبَلَغَ اللهُ بِکَ أفضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ المُکرَّمين; اَلْحَمدُ للهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ والضَّلالةِ، اللّهُمَّ فَاجْعَلْ صلاتَکَ وَصَلاةَ ملائِکَتِکَ المُقرَّبينَ، وعِبادِکَ الصّالحينَ، وأنبيائِکَ المُرسَلينَ، وأهلِ السَّماواتِ وَالأرَضينَ، ومَنْ سَبَّحَ لَکَ يا رَبَّ العالَمينَ مِنَ الأوَّلينَ والآخِرينَ علي مُحَمَّد عبدِکَ ورَسولِکَ ونبيِّکَ ونجيبِکَ وحَبيبِکَ وخاصَّتِکَ وَصَفيِّکَ وَصَفْوَتِکَ وَخِيَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ; اَللّهُمَّ أعْطِهِ الدَّرَجَةَ، وآتِهِ الوَسيلَةَ مِنَ الجَنَّةِ، وابعَثهُ مقاماً مَحمُوداً يغبِطُهُ بِهِ الأوَّلونَ والآخِرونَ; اللّهُمَّ إنَّکَ قُلتَ: )وَلَوْ أنَّهُم إذْ ظَلَموا أنْفُسَهُم جاؤوکَ فاستَغْفَروا اللهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رحيماً (وإنّي أَتَيتُکَ مُستَغفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبي، وإنّي أتوَجّهُ بِکَ إليَ اللهِ عزّوَجَلَّ ربِّي ورَبِّکَ لِيَغفِرَ لي ذُنُوبي(1)

0000000000

1 ـمفاتيح الجنان محدث قمي و تهذيب الأحکام 6: 6، کامل الزيارات: 16، (مفاتيح: 629; ثواب الحجّ: 164)

0000000000

زيارت حضرت فاطمه(عليها السلام)

0000000000

السَّلامُ عَلَيکِ يا مُمْتَحَنَةُ قَدِ اْمتَحَنَکِ الَّذي خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِما امتَحَنَکِ صابِرةً، وَنَحنُ لکِ أوْلياءُ صابِرونَ وَمُصَدِّقونَ لِکُلِّ ما أتانا بِهِ أبُوکِ صَلّي اللهُ عَلَيهِ وآلِهِ وأتانا بِهِ وَصِيُّهُ، فإنّا نَسْأَلُکِ إنْ کُنّا صَدَّقْناکِ إلاّ اَلْحَقْتِنا بتَصديقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ أنفُسَنا أَنّا قَد طَهُرْنا بِوِلايَتِکِ. السَّلامُ عَلَيکِ يا بِنتَ رَسولِ اللهِ، السَّلامُ عليکِ يا بِنتَ نَبيّ اللهِ، السَّلامُ عَلَيکِ يا بِنتَ خَليلِ اللهِ، السَّلامُ عليکِ يا بِنتَ أمينِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيکِ يا بِنتَ خَيرِ خلقِ اللهِ، أُشهِدُ اللهَ وَرَسولَهُ ومَلائِکَتَهُ أنّي راض عَمَّن رضيتِ عَنهُ، ساخِطٌ علي مَنْ سَخِطْتِ عَلَيهِ، مُتَبرِّيءٌ مِمَّن تَبَرَّأتِ مِنهُ، مُوال لِمَن والَيْتِ، مُعاد لِمَن عادَيْتِ، مُبغِضٌ لِمَن اَبْغَضْتِ، مُحبٌّ لِمَن أحبَبتِ، وَکفي بالله شَهيداً وَحَسيباً وَجازِياً وَمُثيباً.

پس ازآن،برپيامبراکرم(صلي الله عليه وآله)وامامان(عليهم السلام)صلوات فرستاده شود.(1)

0000000000

1 ـ مفاتيح الجنان محدث قمي و المزار الکبير ص19، مفاتيح الجنان ص632.

0000000000

زيارت وداع رسول اکرم(صلي الله عليه وآله)

0000000000

هرگاه خواستي از مدينه بيرون آيي غُسل کن، وبرو نزد قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله)، و عمل کن آنچه را قبلاً انجام ميدادي، پس وداع کن آن حضرت را، وبگو:  «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللّهِ، اَسْتَودِعُکَ اللّهَ وَاَسْتَرْعِيکَ وَاَقْرَءُ عَلَيْکَ السَّلامَ ،آمَنْتُ باِللّهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيهِ، اَللّهُمَّ لاتَجْعَلهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَةِ قَبْر نَبِيِّکَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِکَ فَاِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ، صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ»،  وحضرت صادق عليه السّلام در وداع قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به يونس بن يعقوب فرموده که بگو: «صَلَّي اللّهُ عَلَيْکَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ، لاجَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْکَ» وبه صورتي ديگر گفته اند: هرگاه خواستي از مدينه منوّره خارج شوي، پس از اتمام کليّه اعمال غُسل کن، وپاک ترين لباسهايت را بپوش، وبه زيارت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مُشَرَّف شو، وبه آنچه قبلاً گفته شد زيارت کن، سپس در وداع آن حضر ت بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْبَشِيرُ النَّذِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ أيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا السَّفِيرُ بَيْنَ اللّهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، اَشْهَدُ يا رَسُولَ اللّهِ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لََمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِهَا، وَلَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَاَشْهَدُ يا رَسُولَ اللّهِ اَنِّي مُؤْمِنٌ بِکَ َ وَبِالأَئِمَّةِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِکَ، اَعْلامِ الْهُدي، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقي، وَالْحُُجَّةِ عَلي اَهْلِ الدُّنيا، اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيِّکَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي فاِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما اَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، اَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، وَحْدَکَ لاشَرِيکَ لَکَ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ، وَاَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ، اَوْلِياؤُکَ وَاَنْصارُکَ وَحُجَجُکَ عَلي خَلْقِکَ، وَخُلَفاؤُکَ فِي عبادِکَ وَاَعْلامُکَ فِي بِلادِکَ، وَخُزّانُ عِلْمِکَ، وَحَفَظَةُ سِرِّکَ، وَتراجِمَةُ وَحْيِکَ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّکَ مُحَمَّد وَآلِهِ، فِي ساعَتِي هذِهِ وَفِي کُلِّ ساعَة تَحِيَّةً مِنِّي وَسَلاماً، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ. وبگو: اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّکَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِکَ، فَإِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما اَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ، وَاَنَّکَ قَدِاخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ، ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، الَّذِينَ اَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرًا، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ، وَفِي زُمْرَتِهِم، وَتَحْتَ لِواءِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، السَّلامُ عَلَيْکَ، لاجَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْکَ.

0000000000

محله بنی‌هاشم محله‌ای قدیمی در مدینه.

0000000000

این محله در مقابل باب جبرئیل و باب النساء مسجد النبی، و فاصله بین مسجد النبی و قبرستان بقیع قرار داشت و در آن «کوچه بنی هاشم» مشهور بود. در کوچه های این محله خانه بنی‌هاشم و ائمه شیعیان قرار داشت که در دوران مختلف همچنان محفوظ و بعضاً بازسازی میشد.

در توسعه دوم حرم رسول الله، آل سعود طی سالهای ۱۳۶۴ الی ۱۳۶۶ این محله و کوچه‌های آن را تخریب کردند به طوری که اثری از آن به جا نمانده‌است.

0000000000

منبع : از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

0000000000

خلاصه ای از تاریخ دارالنابغه محل دفن عبدالله پدرحضرت محمدصلّي الله عليه وآله

0000000000

دار النابغه خانه ای بود در میان خانه های قبیله بنی نجار در مدینه، متعلق به شخصی از همان قبیله به نام «نابغه». این خانه ها در سمت غربی مسجد النبی واقع بود و به مناسبت سابقه قوم و خویشی که در میان بنی النجار و قبیله آمنه بنت وهب همسر جناب عبدالله وجود داشت، عبدالله به هنگام مراجعت از سفر تجارت شام در مدینه به این قبیله وارد و در همانجا مریض شد و از دنیا رفت و پیکرش بر طبق روال آن روز در داخل همان خانه «دار النابغه» به خاک سپرده شد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شش ساله بود که به همراه مادرش برای دیدار با اقوام مادریش به مدینه مسافرت کرد و مانند پدرش عبدالله وارد بر همین قبیله بنی نجار گردید و یکماه در دار النابغه اقامت گزید.

0000000000

محل دفن عبدالله پدر رسول خدا(ص)

0000000000

از آثار معروف در مدینه طیّبه و از بقاع خارج از بقیع،که تا سال 1355 شمسی مورد توجّه و محلّ زیارت زائران و دارای ساختمان بوده، مرقد شریف جناب عبدالله بن عبدالمطلب پدرگرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. این بقعه شریف در تاریخ یاد شده، که به عنوان توسعه مسجدالنبی و میادین اطراف آن انجام گرفت، به وسیله وهابیان تخریب گردید و اینک اثری از آن باقی نیست.

0000000000

ساختمان بقعه جناب عبدالله و تخریب آن

0000000000

این وضع که ساختمان بقعه عبدالله و مسجد دارالنابغه، قبل از قرن دهم به چه شکلی بوده است، برای ما معلوم نیست ولی پس از این دوران، برای مقبره عبدالله بقعه ای نسبتاً رفیع و بنایی وسیع به وسیله بعضی از سلاطین عثمانی ساخته شد و ضریحی بر روی قبر وی نصب و محرابی در کنار همان ضریح ایجاد گردید تا هر دو عنوان یعنی مسجد بودن و مقبره بودن محفوظ و مشخص شود و این بقعه تا روی کار آمدن وهابیان یکی از امکنه و بقاع مورد توجّه برای زائرین در مدینه به شمار میآمد و نویسندگان در این مقطع این بقعه را معرفی و گاهی به ذکر جزئیات آن پرداخته اند.

و با اینکه وهابیها پس از تسلّط، همه بقعه های موجود در بقیع و خارج بقیع را تخریب نمودند امّا ساختمان بقعه جناب عبدالله تا سال 1355شمسی همچنان باقی بود و درب ورودی آن را با سنگ و آجر تیغه کرده بودند و راهی به داخل بقعه وجود نداشت.

در سال 1354شمسی بود که (نویسنده این سطورمحمدصادق نجمي) برای انجام حجّ تمتّع به آن دیار مقدّس مشرّف شدم مانند دیگر زائران و حجاج، این بقعه را از بیرون درب ورودی، که در داخل کوچه تنگی قرار داشت، مشاهده و زیارت نمودم و به فاصله چند ماه که برای انجام عمره مشرّف شدم، شاهد تخریب بقعه و بازار و خانه های اطراف آن برای توسعه مسجد و میادین اطراف آن بودم و این خانه میدان بزرگ واقع در سمت غربی مسجد ضمیمه و بدین صورت دار النابغه که شامل قبر جناب عبدالله و مسجد بود پس از چهارده قرن به کلّی محوگردید.

0000000000

بقعه عبدالله قبل از تخریب

0000000000

حسام السلطنه که در سال 1297ق. به مکه مشرف شد، مینویسد:

«دوشنبه عاشورا به عزم زیارت مقبره جناب عبدالله پدر بزرگوار حضرت پیغمبر و زیارت ائمه بقیع(علیهما السلام) از منزل بیرون آمدم، بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوال در سمت یسار کوچه واقع است. حیاط کوچکی دارد. ایوانی در برابر آن است. درب بقعه در یسار فضای ایوان است. درب بقعه بسته بود، مدّتی معطل شدیم تا متولّی را حاضر کردند، در را باز کرد، داخل بقعه شده، آغازِ زیارت نمودیم. ضریح چوبین داشت. جامه گُلی مفتولدوز دور مضجع آن بزرگوار کشیده بودند و این جامه را والده سلطان عبدالمجید خان در سلطنت سلطان عبدالعزیز خان دوخته است. در محراب آن دو رکعت نماز کردیم. در سمت یسار محراب طاقچهای بود

0000000000

فصل من تاریخ المدینه، چاپ دوم، ص171

مرآت الحرمین، ج1، ص427

توصیف مدینه، فصلنامه میقات حج، شماره 5، ص117

سفرنامه مکه حسام السلطنه، ص148

محمّد صادق نجمی

0000000000

زندگي عبدالله پدرمحمدصلّي الله عليه وآله

0000000000

عـبـدالمـطـّلب بعد از حفر زمزم ، بزرگوارى عظيم شد و (سيّد البطحاء) و (سـاقـى الحـجـيج ) و (حافر الزّمزم ) بر القاب او افزوده گشت و مردم در هر مصيبت و بـليـّه بـه او پـنـاه مـى بـردنـد و در هـر قـحـط و شـدّت و داهـيـه بـه نـور جمال او متوسِّل مى شدند و حق تعالى دفع شدائد از ايشان مى نمود. و آن بزرگوار را ده پـسـر و شـش  دخـتـر بـود وعـبـدالله بـرگـزيـده فـرزنـدان او بـود و او و ابـوطـالب و زبـيـر، مادرشان فاطمه بنت عمروبن عايذبن عبدبن عمران بن مخزوم بود. و چـون جـنـابـش از مـادر مـتولّد شد بيشتر از اَحْبار يهود و قسّيسين نصارى و كَهَنَه و سَحَرَه دانـسـتـنـد كه پدر پيغمبر آخر الزّمان صلى اللّه عليه و آله و سلم از مادر بزاد؛ زيرا كه گـروهـى از پـيـغـمـبـران بـنـى اسـرائيـل مـژده بـعـثـت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم را رسانيده بودند و طايفه اى از يهود كه در اراضى شـام مـسـكـن داشـتـنـد جـامـه خون آلودى از يحيى پيغمبر عليه السّلام در نزد ايشان بود و بـزرگـان ديـن علامت كرده بودند كه چون خون اين جامه تازه شود همانا پدر پيغمبر آخر الزّمـان مـتـولّد شده است و شب ولادت آن حضرت از آن جامه كه صوف سفيد بود خون تازه بجوشيد. بـالجـمله ؛ چون عبدالله ازمادر متولّد شد نور نبوى صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه از ديدار هر يـك از اجداد پيغمبر لامع بود از جبيين او ساطع گشت و روز تا روز همى باليد تا رفتن و سـخن گفتن توانست آنگاه آثار غريبه و علامات عجيبه مشاهده مى فرمود؛ چنانكه روزى به خـدمـت پـدر عـرض كـرد كـه هرگاه من به جانب بطحاء و كوه ثَبير سير مى كنم نورى از پـشـت مـن سـاطـع شـده دو نـيـمه مى شود، يك نيمه به جانب مشرق و نيمى به سوى مغرب كـشـيـده مـى شـود آنگاه سر به هم گذاشته دايره گردد پس از آن مانند ابر پاره اى بر سـر مـن سـايـه گسترد و از پس آن درهاى آسمان گشوده شود و آن نور به فلك در رود و بـاز شـده در پـشـت مـن جـاى كند و وقتگاه باشد كه چون در سايه درخت خشكى جاى كنم آن درخـت سـبـز و خرّم شود و چون بگذرم باز خشك شود و بسا باشد كه چون بر زمين نشينم بـانـگـى بـه گـوش مـن رسـد كه اى حامل نور محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بر تو سـلام باد! عبدالمطّلب فرمود: اى فرزند، بشارت باد تو را، مرا اميد آن است كه پيغمبر آخـر الزمـان از صـُلْب تـو پديدار شود و در اين وقت عبدالمطلب خواست تا نذر خود را ادا كند؛ چه آن زمان كه حفر زمزم مى فرمود و قريش با او بر طريق منازعت مى رفتند باخداى خـود عـهد كرد چون او را ده پسر آيد تا در چنين كارهايش پشتوانى كنند يك تن را در راه حق قربانى كند؛ در اين وقت كه او را ده پسر بود تصميم عزم داد تا وفا به عهد كند. پـس فـرزنـدان را جـمـع آورد و ايشان را از عزيمت خود آگهى داد همگى گردن نهادند. پس بـر آن شـد كـه قـرعـه زنـند به نام هركه برآيد قربانى كند. پس قرعه زدند به نام عـبـداللّه برآمد، عبدالمطّلب دست عبداللّه را گرفت و آورد ميان (اساف ) و (نائلة ) كه جاى نَحْر بود و كارد برگرفت تا او را قربانى كند، برادران عبداللّه و جماعت قريش و مـغـيـرة بـن عـبـداللّه بـن عمروبن مخزوم مانع شدند و گفتند چندان كه جاى عذر باقى است نـخـواهيم گذاشت عبداللّه ذبح شود. ناچار عبدالمطّلب را بر آن داشتند كه در مدينه زنى است كاهنه و عرّافه نزد او شوند تا او در اين كار حكومت كند و چاره انديشد. چون به نزد آن زن شـدنـد گـفـت : در مـيـان شـما ديت مرد بر چه مى نهند؟ گفتند: بر ده شتر. گفت : هم اكـنـون بـه مكّه برگرديد و عبداللّه را با ده شتر قرعه زنيد اگر به نام شتران برآمد فداى عبداللّه خواهد بود و اگر به نام عبداللّه برآمد فديه را افزون كنيد و بدينگونه هـمـى بـر عـدد شـتر بيفزائيد تا قرعه به نام شتر برآيد و عبداللّه به سلامت بماند و خداى نيز راضى باشد. پـس عـبـداللّه بـا قـريـش بـه جـانـب مكّه مراجعت كردند و عبداللّه را با ده شتر قرعه زدند قـرعـه بـه نـام عبداللّه برآمد. پس ده شتر ديگر افزودند، همچنان قرعه به نام عبداللّه بـرآمـد بـدينگونه همى ده شتر افزودند و قرعه زدند تا شماره به صد شتر رسيد، در اين هنگام قرعه به نام شتر برآمد. قريش آغاز شادمانى كردند و گفتند خداى راضى شد. عبدالمطّلب فرمود: لا وَربّ الْبَيْتِ، بدين قدر نتوان از پاى نشست . بـالجـمـله ؛ دو نـوبت ديگر قرعه افكندند و به نام شتران برآمد. عبدالمطّلب را استوار افـتـاد و آن صـد شتر را به فديه عبداللّه قربانى كرد و اين بود كه در اسلام ديت مرد بـر صـد شتر مقرّر گشت و از اينجا بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: (اَنـَا ابـنُ الذَّبـيـحـَيـْن ) و از دو ذبـيـح ، جـدّ خـود حـضـرت اسماعيل ذبيح اللّه و پدر خود عبداللّه اراده فرمود.

علامه مجلسى رحمه اللّه فرموده كه چون عبداللّه به سنّ شَباب رسيد نور نبوّت از جبين او سـاطـع بـود، جميع اكابر و اشراف نواحى و اطراف آرزو كردند كه به او دختر دهند و نـور او را بـربـايـنـد؛ زيـرا كـه يـگـانـه زمـان بـود در حـُسـن و جـمـال . و در روز بـر هر كه مى گذشت بوى مُشك و عَنْبَر از وى استشمام مى كرد و اگر در شـب مـى گـذشـت جـهـان از نـور رويـش روشـن مـى گـرديـد و اهـل مـكـّه او را (مـِصـْبـاح حـَرَم ) مـى گـفتند تا اينكه به تقدير الهى عبداللّه با صدف گـوهـر رسالت پناه يعنى آمنه دختر وَهْب (ابْن عَبْد مَناف بن زُهْرة بن كِلاب بن مُرّة ) جفت گـرديـد. پس سبب مزاوجت را نقل كرده به كلامى طولانى كه مقام را گنجايش ذكر نيست . و روايت كرده كه چون تزويج آمنه به حضرت عبداللّه شد دويست زن از حسرت عبداللّه هلاك شدند!

بالجمله ؛ چون حضرت آمنه صدف آن دُرّ ثمين گشت جمله كَهَنَه عرب آن بدانستند و يكديگر را خـبـر دادنـد و چـنـد سـال بـود كـه عـرب بـه بـلاى قـحـط گـرفـتـار بـودند و بعد از انتقال آن نور به آمنه باران باريد و مردم در خصب و فراوانى نعمت شدند، تا به جائى كه آن سال را (سَنَةُ الْفَتْح ) نام نهادند.

در هـمـان سـال عـبـدالمـطـّلب عـبـداللّه را بـه رسـم بازرگانان به جانب شام فرستاد و عبداللّه هنگام مراجعت از شام چون به مدينه رسيد مزاج مباركش از صحّت بگشت و همراهان او را بـگـذاشـتـنـد و بـه مـكّه شدند و از پس ايشان عبداللّه در آن بيمارى وفات يافت ، جسد مباركش را در (دارالنّابغه ) به خاك سپردند. امـّا از آن سوى ، چون خبر بيمارى فرزند به عبدالمطّلب رسيد حارث را كه بزرگترين بـرادران او بـود بـه مـديـنـه فـرسـتـاد تا جنابش را به مكّه كوچ دهد وقتى رسيد كه آن حـضـرت وداع جـهـان گـفـتـه بـود و مـدّت زنـدگـانـى آن جـنـاب بـيـسـت و پـنـج سـال بـود و هـنـگـام وفـات او هـنـوز آمـنـه عـليـهـاالسـّلام حـمل خويش نگذاشته بود و به روايتى دو ماه و به قولى هفت ماه از عمر شريف آن حضرت گذشته بود. در روايـات وارد شـده اسـت كـه شبى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم به نزد قـبـر عـبـداللّه پـدر خود آمد و دو ركعت نماز كرد و او را ندا كرد ناگاه قبر شكافته شد و عـبـداللّه در قـبـر نـشـسـتـه بـود و مـى گـفـت : (اَشـْهـَدُ اَنُ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَاَنَّكَ نَبِىُّ اللّهِ وَرَسولُهُ) آن حضرت پرسيد كه ولىّ تو كيست اى پدر؟ پرسيد كه ولىّ تو كيست اى فرزند؟ گفت : ايـنـك عـلىّ ولىّ تـوسـت . گـفـت : شـهـادت مـى دهم كه علىّ ولىّ من است ، پس  فرمود كه برگرد به سوى باغستان خود كه در آن بودى پس به نزد قبر مادر خود آمد و همان نحو كه با قبر پدر فرمود در آنجا نيز به عمل آورد. عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه فـرمـوده كـه از اين روايت ظاهر مى شود كه ايشان ايمان به شـهـادَتـَيـْن داشـتند و برگردانيدن ايشان براى آن بود كه ايمانشان كاملتر گردد به اقرار به امامت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام .

0000000000

اَبواء مرقدآمنه مادرحضرت محمدصلّي الله عليه وآله

0000000000

پـس از هـفـتـاد روز از سـنـه دو ازهجرت ، غـزوه (اَبـْواء) واقـع شـد و (اَبـْواء) نـام دهـى اسـت بـزرگ در مـيـان مـكـّه و مـديـنـه و آن از اعـمـال (فـُرْع ) است

0000000000

مـورّخـيـن گـفـتـه انـد كـه شـش هـزار و صـد و شـصـت و سـه سـال 6163 بـعـد از هُبوط آدم عليه السّلام ولادت با سعادت حضرت خاتم النبيين صلى اللّه عـليـه و آله و سلّم واقع شد و در 6169 وفات حضرت آمنه ـ رضى اللّه عنها ـ واقع شـد. هـمـانـا چون حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم شش ساله شد آمنه به نزديك عـبـدالمـطـلب آمـد و گـفت : خالان من از بنى عدى بن النّجارند و در مدينه سـكـو نـت دارنـد اگر اجازت رود بدان اراضى شوم و ايشان را پرسشى كنم و محمّد صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم را نـيـز بـا خـود خـواهـم بـرد تـا خـويـشـان مـن او را ديـدار كـنند. عـبـدالمـطـّلب آمـنه را رخصت داد و او پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را برداشته به اتفاق اُمّ اَيْمَن كه حاضنه (دايه ) آن حضرت بود روانه مدينه گشت . و در دارالنّابغه كه مـدفـن عـبـداللّه پدر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در آنجا است يك ماه سكو نت اختيار فـرمـود و خـويـشـان خـود را ديـدار كـرد و از آنـجـا بـه سـوى مكّه كوچ داد هنگام مراجعت در مـنـزل (اَبـوا) كـه مـيـانـه مـكـّه و مـديـنـه اسـت مـزاج آن مـخدّره از صحّت بگشت و هم در آن مـنزل درگذشت . جسد مباركش را در آنجا به خاك سپردند

0000000000

اَبواء، نام قريه اى است در سيزده ميلى ميقات جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زيارت قبر همسرش عبدالله در مدينه، ومراجعت به سوى مكه در آن قريه مريض شد واز دنيا رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.

0000000000

زيارت آمنه بنت وهب مادرگرامى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الطّاهِرَةُ الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَى الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِينِها نُورُ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَْرْضُ وَالسَّماءُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لاَِجْلِهَا الْمَلائِكَةُ، وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِينُ، وَسَقَيْنَها مِنْ شَرابِ الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَةِ خَيْرِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما آتَاكِ للهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَـةُ اللهِ وَبَرَكاتُـهُ».

0000000000

شهداءبَـدروزيارت آنان

0000000000

در رمضان سال دوّم هجرى، جنگ بدر كبرى در آنجا به وقوع پيوست كه در جريان آن چهارده تن از اصحاب آن حضرت به شهادت رسيدند، در زيارت آن شهدا مى گويى:

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ لِدِينِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، اَلَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

0000000000

جنگ بدراولي وكبري

0000000000

در شـَهـْر جـُمـادى الا خرة سال دوم هجرت غزوه بَدْر الاُؤ لى روى نمود از اين جهت كه خبر به پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم كـه كـُرْزِ بـْن جـابـر الفـِهْرى از مكّه به اتفاق جمعى از قريش  بيرون شده به سه منزلى مدينه آمدند و شتران آن حضرت و چهار پايان ديگر مردم را از مراتع مدينه برانده و به مكّه بردند. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم رايت جنگ را بـه عـلى عـليـه السـّلام سـپـرد و بـا جـمـعـى از مـهـاجـر بـر نـشـسـتـه بـه منزل سَفَوان كه از نواحى بدر است بر سر چاهى فرود شد و سه روز آنـجـا بـيـاسـود و از هر جانب فحص حال مشركين فرمود و خبر ايشان نيافت لاجَرَم باز به مدينه شد و اين وقت سَلْخ جُمادى الا خرة بود.

0000000000

در سـَنـَه دو ازهجرت ، غزوه بدر كبرى پيش آمد و ملخّصش آن است كه كفار قريش مانند عُتبَه و شَيْبَه و وليد بن عُتبه و ابوجهل و اَبُوالْبَخْتَرى و نَوْفَلِ بنِ خُوَيْلِدْ و ساير صناديد مـكـّه بـا جـمـاعـت بـسيار از مردمان جنگى كه مجموع ايشان به نُهصد و پنجاه تن به شمار رفـتـه انـد اعـداد جـنگ با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كرده از مكّه بيرون شدند و ادوات طرب و زنان مُغَنّيه براى لهو و لعب با خود برداشتند و صد اسب و هفتصد شتر با ايشان بود. و كـار بـر آن نـهـادنـد كـه هـر روز يـك تـن از بـزرگـان قـريـش عـلف و آذوقه لشكر را كـفـيـل بـاشـد و ده شـتـر نـَحـْر كـنـد و از آن طـرف حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم با سيصد و سيزده تن از اصحاب خود از مدينه حركت كردند تا به اراضى بدر درآمدند و بدر اسم چاهى است در آنجا كه كشته هاى مشركين را در آنجا افكندند و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در اراضى بدر قرار گرفت جـاى به جاى دست مبارك بر زمين اشاره نمود و مى فرمود: ه ذ ا مَصْرَعُ فُلانٍ و كشتنگاه هر يك از صناديد قريش را مى نمود و هيچ يك جز آن نبود كه فرمود. در ايـن وقـت لشـكـر دشـمـن پـديدار گشت كه از پيش روى بر سر تلّى برآمدند و نظاره لشـكـر پـيغمبر همى كردند. مسلمانان در نظر ايشان سخت حقير و كم نمودند چنانكه ايشان نيز در چشم مسلمانان اندك نمودند.

قالَ اللّهُ تـَعـالى : (وَ اِذْ يـُريـكـُمـُوهـُمْ اِذِالْتـَقـَيْتُمْ في اَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى اَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ اَمْرا كانَ مَفْعُولا.)

قـريش پس از نظاره پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در پشت آن تلّ فرود شدند و از آب دور بـودند و چون فرود آمدند عمير بن وهب را با گروهى فرستادند كه لشكر اسلام را احـتـيـاط كـند بلكه شمارِ ايشان را باز داند. پس عمير اسب بر جهاند و از هر سوى به گـرد مـسـلمانان برآمد و بر گرد بيابان شد و نيك نظر كرد كه مبادا مسلمانان كمين نهاده بـاشـنـد بـاز شـده و گفت در حدود سيصد تن مى باشند و كمينى ندارند لكن ديدم شتران يثرب حمل مرگ كرده اند و زهر مهلك در بار دارند.

اَمـا تـَرَوْنـَهـُمْ خـُرْسـاً لا يَتَكَلَّمُونَ يَتَلَمَّظُونَ تَلَمُّظَ الاَفاعي مالَهُمْ مَلْجَاءٌ اِلاّ سُيُوفُهُمْ وَ ما اَري هُمْ يُوَلّوُنَ حَتّى يُقْتَلُوا وَ لايُقْتَلُونَ حَتّى يَقْتُلُوا بِعَدَدِهِمْ؛

يـعـنـى آيـا نـمـى بـينيد كه خاموشند و چون افعى زبان در دهان همى گردانند پناه ايشان شـمـشـيـر ايـشـان اسـت ، هـرگز پشت به جنگ نكنند تا كشته شوند و كشته نشوند تا به شـمـار خـويـش دشـمـن بـكشند؛ پشت و روى اين كار را نيك بنگريد كه جنگ با ايشان كارى سهل نتواند بود.

حـكيم بن حزام چون اين بشنيد از عتبه درخواست كرد كه مردم را از جنگ بازنشاند عتبه گفت اگر توانى ابن حنظليّه يعنى ابوجهل را بگو هيچ توانى مردم را بازگردانى و با محمّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم و مـردم او كـه ابـنـاءِ عـمّ تـواَنـد رزم نـدهـى ؟ حـكـيـم نـزد ابـوجهل آمد و پيغام عتبه بگذاشت ابوجهل گفت : اِنْتَفَخَ سُحْرُه ؛ يعنى پر باد شده شُش او. كـنـايـه از آنـكـه ترس و بددلى عارض او شده و هم عتبه بر پسر خود ابوحذيفه كه مسلمانى گرفته و با محمّد است مى ترسد. حـكـيـم سـخـنـان ابـوجـهـل را بـراى عـتـبـه گـفـت كـه نـاگـاه ابـوجـهـل از دنبال رسيد عتبه روى با او كرد و گفت : يا مُصَفِّر الاِسْت تـعـيـيـر مـى كـنـى مـرا، معلوم خواهد شد كه كيست آن كس كه شُش او پر باد گشته . از آن طـرف پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم از بـهـر آنـكـه مـسـلمـانـان را دل بـه جـاى آيـد و كـمـتـر بـيـم جـنـگ كـنـنـد بـه مـفـاد (وَ اِنْ جـَنـَحـُوا لِلسِّلْم فـَاجـْنـَحـْ لَها) هر چند دانسته بود كه قريش كار به صلح نكنند از بهر آنكه جاى سـخـن نـمـانـد پـيام براى قريش فرستاد كه ما را در خاطر نيست كه در حرب شما مبادرت كنيم ؛ چه شما عشيرت و خويشان منيد، شما نيز چندان با من به معادات نرويد مرا با عرب بـگذاريد اگر غالب شدم هم از براى شما فخرى باشد و اگر عرب مرا كفايت كرد شما به آرزوى خود برسيد بى آنكه رنجى بكشيد. قـريـش چـون اين كلمات شنودند از ميانه عتبه زبان برگشود و گفت : اى جماعت قريش هر كـه سـخـن بـه لجاج كند و سر از پيام محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتابد رستگار نشود؛ اى قريش گفتار مرا بپذيريد و جانب محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را كه مهتر و بـهـتـر شـمـا است رعايت كنيد. ابوجهل بيم كرد كه مبادا مردم به فرمان عتبه باز شوند گـفـت : هـان ، اى عـتـبه ! اين چه آشوب است كه افكنده اى همانا از بيم عبدالمطّلب از بهر مراجعت حيلتى كرده اى ؟ عتبه برآشفت و گفت : مرا به ترس  نسبت دهى و خائف خوانى . از شتر به زير آمد ابوجهل را از اسب بكشيد و گفت : بيا تا ما با هم نبرد كنيم و بر مردمان مـكـشـوف سـازيم كه جَبان كيست و شجاع كدام است ؟ اَكابر قريش پيش شدند و ايشان را از هم دور كردند در اين وقت آتش حرب زبانه زدن گرفت و از دو سوى ، مردان كارزار به جوش و جنبش  درآمدند. اوّل كـس عـُتـْبـه بـود كـه آهـنـگ مـيـدان كرد از خشم آنكه ابوجهلش به جُبْن نسبت داد پس بيتوانى زره بپوشيد و چون سرى بزرگ داشت در همه لشكر (خُودى ) نبود كه بر سر او راسـت آيـد لاجـرم عِمامه به سر بست و برادرش شيبه و پسرش وليد را نيز فرمان داد كه با من به ميدان آييد و رزم دهيد. پس هر سه تن اسب برجهاندند و در ميان دو لشكر، كرّ و فـرّى نـمـوده مـبـارز طـلبيدند سه نفر از طايفه انصار به جنگ ايشان آمدند. عتبه گفت : شـمـا چـه كـسـانـيد و از كدام قبيله ايد؟ گفتند: ما از جمله انصاريم . عتبه گفت : شما كفو ما نيستيد ما را با شما جنگ نباشد و آواز برداشت كه اى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم از بـنـى اعـمـام مـا كـس بـيـرون فـرسـت تـا بـا مـا رزم دهـد و از اقـران و اكـفـاء مـا بـاشـد رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم نـيـز نمى خواست كه نخستين انصار به مقاتله شـونـد؛ پـس على عليه السّلام و حمزة بن عبدالمطّلب و عبيدة بن الحارث بن المطّلب بن عبد مناف را رخصت رزم داد و اين هر سه تن چون شير آشفته به ميدان شتافتند. و حمزه گفت :

اَنـَا حـَمـْزَةُ بـنُ عـبـدالمـطـّلب اَسـَدُ اللّهِ وَاَسـَدُ رَسـُولِهِ. عـتـبـه گفت : كُفْوٌ كَريمٌ وَ اَنَا اَسَدُ الحُلَفاء.

و از ايـن سـخـن ، عـتـبـه خود را سيّد حُلفاى مطيّبين شمرده و ما در ذكر آباء پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم اشاره به حِلْف مطيّبين نموديم .

بـالجـمـله : امـيـرالمـؤ مـنـيـن عليه السّلام با وليد دچار گشت و حمزه با شيبه و عُبيده با عُتْبه .

پس اميرالمؤ منين عليه السّلام اين رجز خواند: شعر : انَا ابنُ ذىِ الْحَوْضَيْنِ عبدالمطّلب*وَهاشِمُ الْـمُطعِم فىِ الْعامِ السَّغَب*اُوْفي بِميثاقى وَاَحْمى عَنْ حَسَبٍ* پـس شـمـشـيـرى بـر دوش وليد زد كه از زير بغلش بيرون آمد و چندان ذراعش ، سطبر و بزرگ بود كه چون بلند مى كرد صورتش را مى پوشانيد. گـويـند آن دست مقطوع را سخت بر سر اميرالمؤ منين عليه السّلام بكوفت و به جانب عتبه پدرش گريخت . حضرت از دنبالش شتافت و زخمى ديگر بر رانش بزد كه در زمان جان داد.

امـا حـمـزه و شـيـبه با هم درآويختند و چندان شمشير بر هم زدند و به گرد هم دويدند كه تـيـغـهـا از كـار شـد و سـپـرهـا درهم شكست ، پس تيغ به يك سوى افكندند و يكديگر را بـچـسـبيدند. مسلمانان از دور چون آن بديدند ندا در دادند كه يا على نظاره كن كه اين سگ چسان بر عمّت غلبه كرده ، على عليه السّلام به سوى او شد و از پس حمزه درآمد و چون حـمـزه بـه قـامـت از شيبه بلندتر بود فرمود: اى عمّ! سر خويش به زير كن ، حمزه سر فـرو كـرد پـس عـلى عليه السّلام تيغ براند و يك نيمه سر شيبه را بيفكند و او را هلاك كرد.

امـّا عبيده چون با عتبه نزديك شد و اين هر دو سخت دلاور و شجاع بودند پس  بيتوانى با هـم حـمله بردند و عبيده تيغى بر فرق عتبه فرو كرد تا نيمه سر بدريد و همچنان عتبه در زير تيغ شمشيرى بر پاى عبيده افكند چنانكه ساقش را قطع كرد از آن سوى اميرالمؤ مـنـين عليه السّلام چون از كار شيبه پرداخت آهنگ عتبه نمود هنوز رمقى در عتبه بود كه جان او را نـيـز بگرفت ؛ پس حضرت در قتل اين هر سه تن ، شركت كرد و از اينجا است كه در مصاف معاويه او را خطاب كرده مى فرمايد:عـِنـدى السَّيـْفُ الَّذى اَعـْضـَضْتُهُ اَخاكَ و خالَكَ وَجَدَّكَ يَوْمَ بَدرٍ)يعنى : شمشيرى كه بر جد و دايى و برادرت در يك رزمگاه زدم ، نزد من است

پـس آن حـضـرت بـه اتـفـاق حـمـزه ، عـبـيـده را بـرداشـتـه بـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم آورده پيغمبر سرش در كنار گرفت و چنان بگريست كـه آب چـشم مباركش بر روى عبيده دويد و مغز از ساق عبيده مى رفت و هنگام مراجعت از بدر در ارض (رَوْحـآء) يـا (صـَفـْراء) وفـات يـافـت و در آنـجـا مـدفـون گـشـت و او ده سـال از آن حـضرت افزون بود و حق تعالى اين آيه در حق آن شش تن كه هر دو تن با هم مخاصمت كردند فرو فرستاد:

(هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمُ فَالَّذينَ كَفَروُا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنَ النّارِ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِم الْحَميمُ.) بـالجـمـله : بـعـد از كـشـتـه شـدن ايـن سـه نـفـر رُعـْبـى در دل كـفـّار افـتاد، ابوجهل قريش را تحريص بر جنگ همى كرد. شيطان به صورت سراقة بن مالك شده قريش را گفت : اِنّي جارٌ لَكُمْ اِدْفَعُوا اِلَىَّ ر ايتَكُمْ. پـس رايـت مـيـسـره را بـه دسـت گـرفـتـه و از پـيـش روى صـف مـى دويـد و كـفـّار را قـويـدل مـى كـرد بـر جـنـگ . از آن طـرف پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اصحاب را فرمود: غُضّوُا اَبْصارَكُمْ وَ عضّوُا عَلَى النَّواجِدِ. و بر قلّت اصحاب خويش نگريست دست به دعا برداشت و از حق تعالى طلب نصرت كرد، حق تعالى ملائكه را به مدد ايشان فرستاد.

قال اللّه تعالى : (وَلَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَاَنْتُم اَذِلَّةٌ ... يُمْدِدْ كُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلا فٍ مِنَ المَلائكَةِ مُسَوِّمينَ) پـس جـنـگـى عـظـيـم در پـيـوسـت شـيـطـان چـون چـشـمـش بـر جـبـرئيـل و صـفـوف فـرشـتـگـان افتاد عَلَم را بينداخته آهنگ فرار كرد، مُنَبَّه پسر حَجّاج گريبان او را گرفت و گفت : اى سراقه كجا مى گريزى ؟ اين چه ناساخته كاريست كه در اين هنگام مى كنى و لشكر ما را در هم مى شكنى ، ابليس دستى بر سينه او زد و گفت : دور شود از من كه چيزى مى بينم كه تو نمى بينى . (قـالَ تـَعالى : فَلَمّا تَرائَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَى عَقِبَيْهِ وَ قالَ اِنّي بَرى ءُ مِنْكُمْ اِنّي اَرى ما لا تَرَوْنَ) و حـضـرت اسداللّه الغالب على بن ابى طالب عليه السّلام چون شير آشفته به هر سو حـمـله مـى بـرد و مـرد و مـركـب بـه خـاك مـى افـكـنـد تـا آنـكـه سـى وشـش تـن از اَبـْطـال رجـال رااز حـيـات بـى بـهـره فـرمـود و از آن حـضـرت نقل است كه فرمود عجب دارم از قريش  كه چون مقاتلت مرا با وليد بن عتبه مشاهده كردند و ديـدنـد كـه بـه يـك ضرب من هر دو چشم حنظلة بن ابى سفيان بيرون افتاد چگونه بر حرب من اقدام مى نمايند؟! بـالجمله ؛ هفتاد نفر از صناديد قريش به قتل رسيدند كه از جمله آنها بود عتبه و شيبه و وليـد بـن عـتـبـه و حـنـظـلة بـن ابـى سـفـيـان و طـُعـَيـمـَة بـْن عـَدِىّ و عـاص بـن سـعـيـد و نوفَل بن خُوَيْلد و ابوجهل . و چون سر ابوجهل را براى پيغمبر بردند سجده شكر به جـاى آورد، پـس كـفـار هـزيـمـت كـردنـد و مـسـلمـانـان از دنـبـال ايـشان بشتافتند و هفتاد نفر اسير كردند و اين واقعه در هفدهم ماه رمضان بود. و از جـمـله اسـيران ، نضربن حارث و عُقْبَة بن ابى مُعَيْط بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سـلّم فـرمان قتل ايشان را داد و اين هر دو دشمن قوى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سـلّم بـودنـد و عـُقـبـه هـمـان اسـت كـه بـه رضـاى اُمـيَّةِ بـْنِ خـَلَف كـه او نـيـز كشته شد خيو بر روى مبارك آن حضرت افكنده بود.

در خـبـر اسـت كـه چـون نـضـر بـن حـارث بـه دسـت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـه قتل رسيد خواهرش در مرثيه او قصيده گفت كه از جمله اين سه بيت است :

شعر : اَمُحَمَّدٌوَلاَ نْتَ نَجْلُ نَجيبَةٍ*في قَوْمِها وَالْفَحْلُ فَحْلُ مُعْرقٌ*ما كانَ ضَرَّكَ لَو مَنَنْتَ وَرُبَّما*مَنَّ الْفَتى وَ هُوَ الْمُغيظ الْـمُحْنَقُ*اَلنَّضْرُ اَقْرَبُ مَنْ اَسَرْتَ قِرابَةً*وَاَحَقُّهُمْ اِنْ كانَ عِتْقٌ يُعْتَقُ

چـون مـرثيه او به سمع مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد فرمود: لَوْ كُنْتُ سَمِعْتُ شِعْرَها لَما قَتَلْتُهُ.

0000000000

ابوذر غفارى وشرح حال وي

0000000000

اَبُوذَر رضى اللّه عنه ، اسمش جناب جُندب بن جُناده از قبيله بـَنـى غـِفار است و آن جناب يكى از اركان اربعه و سوم كس و به قولى چهارم يا پنجم كـس اسـت كـه اسـلام آورد و بعد از مسلمانى به اراضى خود شد و در جنگ بـَدْر و اُحـُد و خـَنـْدق حـاضـر نـبـود آنـگـاه بـه خـدمـت حـضـرت رسـول خـداى صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم شـتـافت و ملازمت خدمت داشت و مكانت او در نزد رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم زياده از آن است كه ذكر شود و حضرت در حق او فـراوان فـرمـايـش كرده و او را (صِدّيقُ امّت ) و (شبيه عيسى بن مريم ) در زهـد گـرفـتـه و در حـق او حـديـث مشهور (ما اَظَلَّتِ الخَضْراء الخ ) فرموده .

عـلامـه مـجـلسى در (عين الحياة ) فرموده كه آنچه از اخبار خاصّه و عامّه مستفاد مى شود آن اسـت كـه بـعـد از رتـبـه مـعـصومين عليهماالسّلام در ميان صحابه كسى به جلالت قدر و رفـعـت شـاءن سـلمـان فـارسـى و ابـوذر و مـقداد نبود و از بعضى اخبار ظاهر مى شود كه سلمان بر او ترجيح دارد و او بر مقداد.

و فـرمـوده از حـضـرت امـام مـوسـى كاظم عليه السّلام مروى است كه در روز قيامت منادى از جـانـب ربـّ العـزّة نـدا كند كه كجايند حوارى و مخلصان محمّد بن عبداللّه كه بر طريقه آن حـضـرت مـسـتـقـيـم بـودنـد و پـيمان آن حضرت را نشكستند؟ پس برخيزد سلمان و ابوذر و مـقـداد. و مـروى اسـت از حـضـرت صـادق عليه السّلام كه حضرت پيغمبر صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم فـرمـود كـه خـدا مـرا امر كرده است به دوستى چهار كس از صحابه ، گفتند: يا رسول اللّه كيستند آن جماعت ؟ فرمود كه علىّ بن ابى طالب و مقداد و سـلمـان و ابوذر. و به اسانيد بسيار در كتب سنى و شيعه مروى است كه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم فرمود كه آسمان سايه نكرده بر كسى و زمين برنداشته كسى را كه راستگوتر از ابوذر باشد.

و ابـن عـبـدالبـرّ كـه از اعاظم علماى اهل سنت است در كتاب (استيعاب ) از حضرت رسالت صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم روايـت كـرده است كه فرمود: ابوذر در ميان امّت من به زهد عيسى بن مريم است . و به روايت ديگر شبيه عيسى بن مريم است در زهد. و ايضاً روايت نموده است ك حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمودند كه ابوذر علمى چند ضـبـط كـرد كـه مـردمـان از حـمـل آن عـاجـز بودند و گرهى بر آن زد كه هيچ از آن بيرون نيامد.

ابن بابويه رحمه اللّه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه روزى ابـوذر رحـمـه اللّه بر حضرت رسالت پناه صلى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت ، جبرئيل به صورت دحيه كلبى در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته و سخنى در ميان داشت ، ابـوذر گـمـان كـرد كـه دحـيـه كـلبـى اسـت و بـا حـضـرت حـرف نـهانى دارد بگذشت ، جبرئيل گفت : يا رسول اللّه ! اينك ابوذر بر ما گذشت و سلام نكرد اگر سلام مى كرد ما او را جـواب سـلام مـى گـفـتـيـم بـه درسـتـى كـه او را دعـائى هـسـت كـه در مـيـان اهـل آسـمـانـهـا مـعـروف اسـت ، چـون مـن عـروج كـنـم از وى سـؤ ال كـن . چـون جـبـرئيـل برفت ابوذر بيامد، حضرت فرمود كه اى ابوذر! چرا بر ما سلام نكردى ؟ ابوذر گفت : چنين يافتم كه دحيه كلبى در حضرتت بود و براى امرى او را به خـلوت طـلبـيـده اى نـخـواسـتـم كـلام شـمـا را قـطـع كـنـم ؛ حـضـرت فـرمـود كـه جبرئيل بود و چنين گفت ، ابوذر بسيار نادم شد، حضرت فرمود: چه دعا است كه خدا را به آن مى خوانى كه جبرئيل خبر داد كه در آسمانها معروف است ؟ گفت اين دعا را مى خوانم : اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ الايمانَ بِكَ وَالتَّصْديقَ بِنَبِيِّكَ وَالْعافِيَةَ مِنْ جَميعِ الْبَلاءِ وَالشُّكْرَ عَلى الْعافيَةِ وَالْغِنى عَنْ شِرار النّاسِ.

از حـضـرت امام محمّد باقر عليه السّلام منقول است كه ابوذر از خوف الهى چندان گريست كـه چـشـم او آزرده شـد، بـه او گـفتند كه دعا كن كه خدا چشم تو را شفا بخشد. گفت : مرا چـنـدان غـم آن نـيـسـت . گفتند چه غم است كه ترا از چشم خود بى خبر كرده ؟ گفت : دو چيز عظيم كه در پيش دارم كه بهشت و دوزخ است !

ابـن بـابـويـه از عـبـداللّه بـن عـبـّاس روايـت كـرده كـه روزى رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مسجد قُبا نشسته بود و جمعى از صحابه در خـدمـت او بـودنـد فـرمـود: اوّل كـسـى كـه از ايـن در درآيـد در ايـن سـاعـت ، شـخـصـى از اهـل بـهـشـت بـاشـد! چـون صـحـابـه اين را شنيدند جمعى برخاستند كه شايد مبادرت به دخـول نـمـايـنـد؛ پس فرمود: جماعتى الحال داخل شوند كه هر يك بر ديگرى سبقت گيرند هـركـه در مـيـان ايـشـان مـرا بـشـارت دهـد بـه بـيـرون رفـتـن آذرمـاه ، او از اهل بهشت است ؛ پس ابوذر با آن جماعت داخل شد، حضرت به ايشان فرمود: ما در كدام ماهيم از مـاهـهـاى رومـى ؟ ابـوذر گـفـت كـه آذر بـه در رفـت يـا رسـول اللّه . حـضـرت فرمود كه من مى دانستم وليكن مى خواستم كه صحابه بدانند كه تو از اهل بهشتى و چگونه چنين نباشى و حال آنكه ترا بعد از من از حرم من به سبب محبّت اهـل بـيت من و دوستى ايشان بيرون خواهند كرد، پس تنها در غربت زندگانى خواهى كرد و تـنـهـا خـواهـى مـرد، و جـمـعـى از اهـل عـراق سعادت تجهيز و دفن تو خواهند يافت آن جماعت رفيقان من خواهند بود در بهشتى كه خدا پرهيزكاران را وعده فرموده .

0000000000

علت تبعيدابوذررحمةالله عليه به ربذه

0000000000

ارباب سِيَر معتمده نقل كرده اند كه حاصلش اين است كه ابوذر در زمان عُمَر به ولايت شام رفـت و در آنـجـا بـود تـا زمـان خلافت عثمان و بنابر آنكه مُعاوية بن ابى سفيان از جانب عـثـمـان والى آن ولايـت بـود و بـه تـجـملات دنيا و تشييد مبانى و عمارات عُليا مشعوف و مـايـل بـود زبـان به توبيخ و سرزنش او گشاده و مردم را به ولايت خليفه بحق حضرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام تـرغـيـب مـى نـمـود و مـنـاقـب آن حـضـرت را بـر اهـل شـام مـى شـمـرد بـه نـحـوى كـه بـسـيـارى از ايـشـان را بـه تـشـيـّع مـايـل گـردانـيـد و چـنـيـن مـشـهـور اسـت كـه شـيـعـيـانـى كـه در شـام و (جـَبـَل عـامـل )انـد بـه بـركـت ابـوذر اسـت . مـُعـاويـه حـقـيـقـت حـال را بـه عـثمان نوشت و اعلام نمود كه اگر چند روز ديگر در اين ولايت بماند مردم اين ولايـت را از تـو مـنـحـرف مـى گـردانـد. عـثـمان در جواب او نوشت كه چون نامه من به تو برسد البتّه بايد كه ابوذر را بر مركبى درشت رَوْ نشانى و دليلى عنيف با او فرستى كه آن مركب را شب و روز براند تا خواب بر او غالب شود و ذكر من و ذكر تو از خاطر او فـرامـوش شود. چون آن نامه به معاويه رسيد ابوذر را بخواند و او را بر كوهان شترى درشت رَوْ و برهنه بنشاند و مرد درشت عنيف را با او همراه كرد. ابوذر رحمه اللّه مردى دراز بـالا و لاغـر بود و آن وقت شيب و پيرى اثرى تمام بر او كرده بود و موى سر و روى او سـفـيـد گشته ضعيف و نحيف شده . (دليل ) شتر را به عنف مى راند و شتر جهاز نداشت از غايت سختى و ناخوشى كه آن شتر مى رفت رانهاى ابوذر مجروح گشت و گوشت آن بيفتاد و كـوفـتـه و رنـجـور بـه مـديـنـه داخـل شـد و بـا عـثـمـان مـلاقـات نـمـوده آنـجـا نـيز بر اعمال و اقوال عثمان اعتراض مى كرد و هرگاه او را مى ديد اين آيه را مى خواند: (يـَوْمَ يـُحـْمـى عـَلَيـْهـا فـى نـار جـَهـَنَّمَ فـَتـُكـْوى بـِهـا جـِبـاهـُهـُمْ وَجـُنـُوبـُهـُمـْ وَظُهُورُهُمْ..). و غرضش تعريض بر عثمان بود الى غير ذلك .

بـالجـمـله ؛ عـثـمان تاب امر به معروف و نهى از منكر ابوذر نياورد و حكم به خروج او و اهـل و عـيال او را از مدينه به رَبَذَه ـ كه بهترين مواضع نزد او بود ـ نمود و به اين اكتفا نكرده او را از فتوى دادن مسلمانان منع نمود و به اين نيز اكتفا ننموده در حين خروج ابوذر، حـكـم نـمـود كـه هـيـچ كـس بـر تـشـيـيـع او اقدام ننمايد. اميرالمؤ منين عليه السّلام و حسنين عليهماالسّلام و عقيل و عمّار ياسر و بعضى ديگر به مشايعت او بيرون رفتند و مروان بن الحـكـم در راه ايـشـان را پـيـش آمـده گـفـت : چرا از شما حركتى صادر گردد كه خلاف حكم خـليـفـه عثمان باشد؟ و ميان اميرالمؤ منين عليه السّلام و مروان گفتگويى شد حضرت امير عـليـه السـّلام تـازيـانـه در ميان دو گوش اشتر مروان زد، مروان نزد عثمان رفته شكايت كـرد. چـون حـضـرت امير عليه السّلام و عثمان با هم ملاقات كردند عثمان به حضرت امير عليه السّلام ، گفت كه مروان از تو شكوه دارد كه تازيانه در ميان دو گوش اشتر او زده اى ؟ آن حـضـرت جـواب دادنـد كـه ايـنـك شـتر من بر دَر سراى ايستاده است حكم بفرماى تا مروان بيرون رود و تازيانه در ميان دو گوش او زند.

بـالجـمـله ؛ ابـوذر در رَبـَذَه شـد و ابتلاى او به جائى رسيد كه فرزندش (ذَرّ) وفات يـافـت و او را گـوسـفـنـدى چـنـد بـود كـه مـعـاش خـود و عـيال به آنها مى گذرانيد آفتى در ميان آنها به هم رسيد و همگى تلف شدند و زوجه اش نـيـز در رَبـَذَه وفـات يـافـت . هـمـيـن ابـوذر مانده بود و دخترى كه نزد وى مى بود، دختر ابـوذر گـفـت كـه سـه روز بـر مـن و پدرم گذشت كه هيچ به دست ما نيامد كه بخوريم و گـرسـنـگـى بـر مـا غـلبـه كـرد پـدر بـه مـن گـفـت كه اى فرزند، بيا به اين صحراى ريـگـسـتـان رويم شايد گياهى به دست آوريم و بخوريم ؛ چون به صحرا رفتيم چيزى بـه دسـت نيامد؛ پدرم ريگى جمع نمود و سر بر آن گذاشت نظر كردم چشمهاى او را ديدم مى گردد و به حال احتضار افتاده ، گريستم و گفتم : اى پدر من ! با تو چه كنم در اين بـيـابـان بـا تـنـهـائى و غـربـت ؟ گـفـت : اى دخـتـر! مـتـرس كـه چـون مـن بـميرم جمعى از اهـل عـراق بـيـايـنـد و مـتـوجـّه امـور مـن شـونـد و بـه درسـتـى كـه حـبـيـب مـن رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم مرا در غزوه تَبوك چنين خبر داده ؛ اى دختر چون من بـه عـالم بـقـاء رحـلت كـنـم عبا را بر روى من بكش و بر سر راه عراق بنشين چون قافله پـيـدا شـود نـزديـك بـرو و بـگـو ابـوذر كـه از صـحـابـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت وفـات يـافـتـه . دخـتـر گـفـت كـه در ايـن حـال جمعى از اهل رَبَذَه به عيادت او آمدند و گفتند: اى ابوذر! چه آزار دارى و از چه شكايت دارى ؟ گفت : از گناهان خود. گفتند: چه چيز خواهش دارى ؟ گفت : رحمت پروردگار خود مى خـواهـم . گفتند: آيا طبيبى مى خواهى كه براى تو بياوريم ؟ گفت : طبيب مرا بيمار كرده ، طـبـيـب خـداونـد عـالميان است درد و دوا از اوست ! دختر گفت كه چون نظر وى بر ملك الموت افتاد گفت : مرحبا به دوستى كه در هنگامى آمده است كه نهايت احتياج به او دارم و رستگار مـبـاد كـسـى كـه از ديـدار تو نادم و پشيمان گردد، خداوندا! مرا زود به جوار رحمت خويش برسان به حق تو سوگند كه مى دانى كه هميشه خواهان لقاى تو بوده ام و هرگز كارِهْ مـرگ نـبـوده ام . دخـتـر گـفـت كـه چـون بـه عـالم قـدس ارتحال نمود عبا را بر سر او كشيدم و بر سر راه قافله عراق نشستم ، جمعى پيدا شدند بـه ايـشـان گـفـتـم كـه اى گـروه مـسـلمـانـان ! ابـوذر مـصـاحـب حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم وفات يافته ؛ ايشان فرود آمدند و بگريستند و او را غـسـل دادنـد و كـفـن كـردنـد و بـر او نماز گزارده و دفن كردند و مالك اشتر در ميان ايشان بود.

مـروى اسـت كـه مـالك گفت من او را در حلّه اى كفن كردم كه با خود داشتم و قيمت آن حلّه چهار هـزار درهـم بـود. و ابـن عـَبـْدالبـرّ ذكـر كـرده است كه وفات ابوذر در سـال سـى و يـكـم يـا سـى و دوم هـجـرت بـود و عـبـداللّه بـن مـسعود بر او نماز گزاشت .

0000000000

منبع : منتهي الآمال محدث قمي

0000000000

ربذه کجا است؟

0000000000

«ربذه» در فاصله حدود 200 كيلومترى شمال شرقى مدينه در كوه هاى حجاز غربى، بر خط طولى 41-18 و خط عرضى 24-40 قراردارد. نزديك ترين راه براى رسيدن به آن، از راه قصيم به مدينه است كه حدود70كيلومترازمدينه فاصله دارد. جناب ابوذر غفارى و جمعى از صحابه در آن جا مدفون مى باشند.

0000000000

ربذه تبعیدگاه ابوذر، صحابی با وفا و جلیل القدر پیامبرخدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله است. شیعیان به دلیل عشق و علاقه‏ای که به ابوذر دارند، در سفر به مدینه منوره، بسیار علاقمندند تا به منطقه ربذه رفته، از نزدیک قبر این صحابی مظلوم و غریب را زیارت کنند.

مکانی که میان ایرانیان به «ربذه» شهرت یافته و گاهی حتی علما و بزرگان نیز به آنجا می‏رفتند و بر سر قبری که تصور می‏کردند قبر ابوذر است، فاتحه می‏خواندند، در اطراف قریه‏ای به نام «واسط»، در جاده قدیم مدینه ـ مکه قرار داشت، که حدود 128 کیلومتر با مدینه فاصله دارد.

از جمله بزرگانی که به این منطقه سفر کرده‏اند، مرحوم علاّمه محمد تقی جعفری رحمه‏الله است. استاد سید محمد باقر نجفی، مؤلف کتاب «مدینه‏ شناسی» در این باره می‏نویسد:

آقاي سيدعلي قاضي عسكر ميفرمايند :«در اسفند سال 1356 وقتی از سفر پژوهشیِ مصر باز گشتم، حضور ایشان رسیدم، ضمن گفتگو در باره پژوهش‏هایی که در مدینه و قاهره داشتم، یادی از سفر خود به مدینه و ربذه به میان آوردند. با تعجب پرسیدم: ربذه؟ گفتند: آری، با جمعی از دوستان همسفر، در مدینه ماشینی اجاره کردیم و خواستیم تا ما را به ربذه ببرد، راننده هم راه را می‏دانست و ما را به آنجا برد، در این سفر حال و هوای خاصی داشتیم، نیم ساعتی به طول انجامید تا آنجا رسیدیم، وقتی به بنای مخروبه قبر ابوذر، صحابی پیامبر اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله رسیدیم، شور و حالی به ما دست داد که وصف‏ناپذیر است...»(1)

بسیاری از نویسندگان نیز که در باره ابوذر کتاب نوشته و به محلّ شهادت او؛ یعنی ربذه اشاره دارند، همین منطقه را به عنوان «ربذه» شناسانده‏اند که به برخی از آنها اشاره می‏شود:

مرحوم حسین عماد زاده در مورد قبر ابوذر می‏نویسد: «جناب ابی ذر ـ رضوان اللّه‏ علیه ـ در قریه واسط ما بین مکه و مدینه، از مدینه به طرف مکه به فاصله 128 کیلومتر طرف چپ جاده آسفالته، به فاصله 200 متر در قبرستان آن واقع است.»(2)

آقای اصغر قائدان در این زمینه می‏نویسد:

«بیابان مشهورِ ربذه در شرق مدینه؛ یعنی به سوی یَنبُع یا ینبوع (نزدیکی ساحل دریای سرخ) واقع شده است. در سمتِ چپ جاده یا راه مدینه ـ ینبوع آرامگاه ابوذر غفاری، آن یار با وفای رسول‏خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و از بهترین و پاک‏ترین صحابه و ارکان اوّلیّه شیعه است که هیچگاه از حمایت امام و مقتدای خود، علی علیه‏السلام دست بر نداشت.»(3)

نویسنده مرحومِ کتاب «با راهیان قبله» در مورد ربذه نوشته است: «بیابان ربذه تبعیدگاه یکی از بهترین و پاک‏ترین صحابه رسول‏خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، در راه مکه، بین مدینه و یَنبُع و در نزدیک دهستان رابغ (سرزمین بدر) قرار دارد که راه آن منطقه از واسط جدا می‏شود. در سمت چپِ این راه، مدفن ابوذر غفاری واقع شده است.»(4)

در پاورقی کتاب «ابوذر غفاری شهید ربذه» نیز آمده است: «ربذه در یک فرسخی مدینه، سر راه مسافران مدینه به مکه واقع شده است.»(5)

محمد رضا حاج شریفی، مؤلف کتاب «سیمای ابوذر غفاری» آورده است: «عثمان حکم تبعد ابوذر را ـ که در آن هنگام پیر مردی نود ساله ـ بود، به ربذه صادر کرد... آخرین تبعیدگاه او را بیابانی انتخاب کرد که بین مدینه و ینبع واقع شده بود و هیچکس در آن سکونت نداشت.»(6)

در رجال ابوعلی نیز چنین آمده است: «قبر ابوذر مزار معروفی است در ربذه، که اکنون (یعنی سال 1262 ه .) آن را صفراء گویند و بین حرمین شریفین قرار دارد.

در کتاب «بهجة الآمال»، که در سال 1341 هجری تألیف شده، موقعیت ربذه را در «صفراء» و به همان صورت که در رجال ابوعلی ذکر شده، آورده و می‏نویسد: مستنسِخ و چاپ کننده بهجة‏الآمال، که مکرر توفیق زیارت مرقد شریف ابوذر غفاری نصیبش شده، موقعیت قبر شریف آن بزرگوار را در همین سالهای اخیر، به این صورت ذکر کرده است: ربذه اکنون به صورت قریه کوچک و نسبتا متوسطی می‏باشد که دقیقا در 125 کیلو متری مدینه در سمت چپ خیابان اصلی قرار دارد و از خیابان تا مرقد مطهّر ابوذر تقریبا پانصد متر فاصله است.

میقات اهل عراق که ذات‏العرق نامیده می‏شود، نیز نزدیک همانجا است.»(7)

تعداد دیگری از نویسندگان و محقّقان نیز محلّ ربذه را همین منطقه ذکر کرده‏اند، لیکن در کتب و منابع معتبر و نیز نقشه‏ های جغرافیایی عربستان، مکان ربذه در شمال شرقی مدینه معرفی شده و هیچ جایی در مسیر مدینه ـ مکه به این نام وجود ندارد. اینکه چرا برخی از نویسندگان همان ذهنیّتی را که در میان راهنمایان کاروانها، از گذشته تا کنون وجود داشته، مکتوب کرده و به منابع نخستین مراجعه نکرده‏اند، دقیقا روشن نیست.

ابن خرداذ به، فاصله میان مغیثة الماوان تا ربذه را 24 میل دانسته و گفته است: در آنجا برکه‏ها و چاههایی است.(8)

اما ابن رسته فاصله میان ربذه تا مغیثة الماوان را 23 میل و فاصله آن تا سلیله را 5/23 میل ذکر کرده است. وی سپس می‏نویسد: «در آنجا اعراب سکونت داشته‏اند و دارای آب زیاد و برکه‏ها و چاه‏ها است. منزل ابوذر و قبر او در آنجا واقع شده و در آن مسجد جامعی وجود دارد و روستایی از روستاهای جاهلیت است.»(9)

حربی فاصله ربذه تامغیثة‏الماوان را 20 میل وتا سلیله را 5/23 میل‏دانسته، می‏نویسد: «در ربذه قصری و نیز مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول‏ خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله وجود دارد و  گفته می‏شود، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.»(10) حربی سپس می‏افزاید: «در ربذه چاه‏های زیادی و جود دارد» و از میان آنها سیزده چاه بهتر را نام می‏برد و می‏گوید: «یکی ازاین چاه‏ها، چاهی‏است‏که در مسجد واقع شده وهمان چاه‏ابوذر است.»(11)

همدانی مسافت میان ربذه و سلیله را 23 میل و عرض منطقه ربذه را 25 قسمت (جزء) و فاصله میان ربذه و ماوان را 26 میل ذکر کرده است.(12)

ربذه در فاصله حدود 200 کیلومتری شمال شرقی مدینه واقع شده و موقعیت جغرافییایی آن، در کوههای حجاز غربی، بر خط طولی 41 ْ ـ 18 و خط عرضی 24 ْ - 40 درجه قرار دارد.

نزدیک‏ترین راه برای رسیدن به این نقطه، استفاده از راه قصیم به مدینه است که حدود 70 کیلو متر از مدینه فاصله دارد. از قصیم به ربذه نیز دو راه موجود است؛ یکی از سوی «معدن النقره» و دیگری «محطّة الشقران» که پس از گذشت حدود 2 تا 3 ساعت و طی مسیر از طریق جاده‏های صحرایی، به ربذه خواهیم رسید.

منطقه ربذه دارای تپّه‏های سنگی و کوههای مرتفع و وادی‏های آن دارای خاکی نرم و حاصلخیز است. بارندگی‏ها و سیل‏های فصلی در این منطقه موجب شده است تا گیاهان فراوانی در این سرزمین رشد کند و آنجا را محل مناسبی برای چراگاه گوسفند و بز و شتر قرار دهد.

به همین دلیل در صدر اسلام این منطقه در اختیار شتران و گوسفندان مربوط به بیت‏المال قرار گرفت و از زمان عمربن خطاب تا دوره اوّل عباسی؛ یعنی زمان خلافت مهدی، چراگاه حکومتی بود.

بر اساس پژوهشهای انجام شده، منطقه ربذه دارای حدود 50 نوع درخت و گیاه است که مهمترین آنها گیاهان و درختان لیموترش، رمث، سمر، سلم، سَیال(13) و موز است.(14)

اهمیت دیگری که برای ربذه می‏توان برشمرد، قرار گرفتنِ آن بر سرِ راه حاجیان عراق از مسیر درب زبیده بوده است؛ راهی که از کوفه آغاز و به مکّه ختم می‏شد.

اقامتگاههای بین راهی آن حدود 26 مورد بوده و ربذه نوزدهمین منزل اصلی در این مسیر است.(15)

0000000000

منابع اين قسمت :

1 . مقاله «خاطراتی از پروفسور محمد تقی جعفری»، نوشته سید محمد باقر نجفی، ص29

2 . حسین عماد زاده، مکه معظمه، مدینه طیبه، ص412

3 . اصغر قائران، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرّمه و مدینه منوره، ص196

4 . علی رضا محمد خانی، با راهیان قبله، چاپ اول، ص175

5 . ابوذر غفاری شهید ربذه، ص226

6 . سیمای ابوذر غفاری، ص404

7 . بهجة الآمال، ج2، صص591 و 594

8 . الاغلاق النفیسه، ص179

9 . همان ص 187، ص 179

10 . المناسک ص 324 و 327

11 . المناس ص 326 تا 328

12 . صفة جزیرة العرب، ص338

13 . الربذه، ص27 و 28، به نقل از احمد مجاهد و عبداللّه‏ محمد الشیخ «الغطاء النباتی لمنطقة الربذه بغرب الجزیرة العربیة، قسم النبات» کلیة العلوم، جامعة الملک سعود، 1981م.

14 . الربذه، ص29

سید علی قاضی‏ عسکر

میقات حج 48

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagazineSubject.aspx?LanguageID=1&id=72546

0000000000

عُرَیْض نزهتگاه امامان علیهم‏السلام و مقبره علی‏بن جعفر علیه‏السلام

0000000000

در شرق مدینه منوره محله‏ای است به نام «العُریض»، که ساکنان مدینه آن را العُرَیِّض (به تشدید یاء) می‏خوانند. مسجد و مقبره علی بن جعفر علیه‏السلام و قلعه مربوط به آن در مرداد ماه سال 1381 مانند آثار ارزشمند دیگر مکّه و مدینه، در یک اقدام ضدّ فرهنگی تخریب شده است.

عریض در گذشته، از شهر مدینه بیرون بوده، لیکن اکنون به شهر پیوسته و همچنان دارای نخلستان‏های سرسبز و خرم است. زندگی ماشینیِ امروز، هنوز دست تعدّی و تطاول به سوی آن دراز نکرده، و هم اکنون چند ده خانوار در آنجا سکونت دارند.

عریض گرچه جزو شهر مدینه منوره گردیده، لیکن تناسبی میان ساختمان‏های آن و ساختمان‏های شهر مدینه دیده نمی‏شود.

این وضعیت در مورد مساجد و اماکن عریض نیز جاری است و عریض همچنان از داشتن یک مسجد حتی معمولی بی‏بهره است.

از دوره عثمانی‏ها مسجدی در عریض به یادگار مانده که نسبتا بزرگ و دارای یک مناره است و اکنون مهجور و متروک شده و در آن بسته و کسی اجازه ورود به درون آن را ندارد و ساختمانش رو به ویرانی است. اکنون تنها یک مسجد کوچک، با ساختمان و امکانات ناچیز و ابتدایی مورد استفاده مردم عریض است.

وقتی پیامبرخدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله مدینه منوره را حرم قرار داد، محدوده حرمِ مدینه را؛ ذباب، واقم، عریض و نقب تعیین کرد.(1)

عریض هم‏اکنون از سرسبزی و طراوت بهره‏مند و دارای هوای سالم و بهداشتی است و نخل‏های سرسبز و زیبایش برپاست و از گذشته، به منطقه دارای هوای سالم و دور از بیماری مشهور بوده است. در حدیث آمده است: سالم‏ترین جای مدینه از بیماری و آلودگی، منطقه‏ای است بین حرّه بنی قریظه و عریض.(2)

در تاریخ آمده ا ست: پس از آن‏که ابوسفیان و کفار قریش در غزوه بدر از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و مسلمانان شکست خوردند، ابوسفیان نذر کرد تا زمانی که از اسلام انتقام نگیرد، خود را از جنابت نشوید. پس برای ادای نذرش با صد سوار به سوی مدینه حرکت کردند و بر سلام‏بن مشکم، بزرگ یهود بنی نضیر میهمان شدند. شبانه جهت انتقام از اسلام و مسلمین به عریض هجوم بردند و دو نفر از کشاورزان آن‏جا را کشتند و سپس به سوی مکه گریختند، وقتی خبر به رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله رسید با بسیج مسلمین به تعقیب آنان پرداختند و آنان برای آنکه بتوانند از معرکه بگریزند و گرفتار انتقام مسلمین نشوند، زاد سفرشان را که سویق بود، به زمین ریختند و گریختند. این غزوه را بدین سبب «غزوة السویق» نامیدند و چون دشمن گریخته بود، درگیری رخ نداد و پس از چند روز پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مسلمانان به مدینه بازگشتند.(3)

امام باقر علیه‏السلام عریض را خرید چون مدینه منوره به عنوان پایگاه وحی و اسلام و شهر پیامبر  صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله مطرح بود و حضرت امام باقر علیه‏السلام پیش بینی می‏کردند در آینده صاحبان عقاید و ایده‏ های گوناگون در آن حوادثی پیش آورند که انگیزه‏ های الهی ندارد و مورد رضایت حضرت نیست؛ برای آن‏که از آن جریانات منفی و نادرست برکنار بمانند و بتوانند رسالت خود را ـ که تبیین و توضیح شریعت نبوی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و سیراب کردن تشنگان علم و کمال و معرفت، و اداره حوزه علمی وسعت یافته مدینه و پاسخ‏گویی به ملحدان و زندیقان و شکّاکانی که رو به ازدیاد نهاده بودند و اصل اسلام را زیر سؤال می‏بردند، به انجام برسانند، عریض را خریدند تا هرگاه لازم دانستند از مدینه خارج شده به آنجا بروند.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: واقعه‏ای در مدینه رخ می‏دهد و هرکس به اندازه یک میل از مدینه دور شود، نجات خواهد یافت و پدرم به این جهت عریض را خریداری کردند.(4)

در حدیث دیگر امام صادق علیه‏السلام فرمود: پدرم عریض را به دینارهایی خرید و به فروشنده گفت: به عدد هر دینار ده درهم به تو می‏دهم و فروشنده آن را به پدرم فروخت.(5)

از آن تاریخ که امام باقر علیه‏السلام عریض را خریدند، خود آن جناب و فرزندانشان به آن‏جا آمد و شد داشتند. در حدیث آمده است: امام صادق علیه‏السلام از کرّاث(6) خوشش می‏آمد (و چون بوی بد داشت) هرگاه می‏خواست کرّاث بخورد از مدینه به عریض می‏رفت.(7)

این حدیث نشان دهنده ادب ائمه اطهار علیهم‏السلام است که ادب و حرمت نسبت به مسجد و حرم رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله را تا آن حد رعایت می‏کردند و هرگاه به هنگام ضرورت خوردنی‏ای که بوی خوبی نداشت می‏خوردند، نه تنها در مسجد و حرم نبوی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله حضور نمی‏یافتند، که از شهر خارج شده به عریض می‏رفتند! گاه می‏شد که خود امامان علیهم‏السلام در مدینه بودند اما خانواده و فرزندانشان در عریض به سر می‏بردند.

در تاریخ آمده است که اسماعیل بزرگ‏ترین فرزند امام صادق علیه‏السلام در حال حیاتِ پدر، در عریض از دنیا رفت، مردم جنازه او را بر دوش گرفتند و از عریض تا مدینه آوردند و در بقیع به خاک سپردند.(8)

داستان‏هایی از ائمه علیهم‏السلام در عریض

1-  کامل‏بن علاء که از اصحاب امام باقر علیه‏السلام است، می‏گوید: «با حضرت باقرالعلوم علیه‏السلام در عریض بودیم که بادی شدید وزیدن گرفت، آن حضرت شروع کردند به اللّه‏ اکبر گفتن، سپس فرمودند: تکبیر گفتن باد را رد می‏کند.»(9)

2- معتب خدمتگزار حضرت صادق علیه‏السلام گوید: با امام صادق علیه‏السلام در عریض بودم که آن حضرت پیاده آمد و داخل مسجدی شد که پدرشان امام باقر علیه‏السلام در آن عبادت می‏کردند و خودشان در محل خاصی از آن مسجد نماز می‏گزاردند. پس از آن‏که از آن مسجد بیرون آم‏د، به من فرمود: ای معتب، آیا این جا را دیدی؟ گفتم: بلی، فرمود: پدرم اینجا نماز می‏خواند که پیری نیکو روش داخل شد و آنجا نشست و در همین حال مرد زیبارویی وارد شد و به آن پیر گفت: چرا این جا نشسته‏ای؟ تو چنین مأموریت نداشتی. پس هر دو برخاستند و رفتند و ناپدید شدند. پدرم امام باقر علیه‏السلام به من فرمود: آیا آن پیر و دوستش را دیدی؟ گفتم: بلی، آن دو که بودند؟ فرمود: آن پیر ملک الموت بود و دیگری که او را بیرون برد جبرئیل.(10)

3- ابراهیم‏بن وهب گوید: از مدینه خارج و برای زیارت امام کاظم علیه‏السلام به سوی عریض رهسپار شدم. رفتم تا به قصر بنی‏سراة رسیدم، آنگاه به وادی‏ای رفتم که ناگاه صدایی شنیدم ـ و کسی را ندیدم ـ که به من می‏گفت: ای ابوجعفر، امام تو در پشت قصر نزدیک دروازه قصر است، از جانب من به او سلام برسان. برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم، و چون دوباره و سه باره گفت به لرزه افتادم. سپس از وادی گذشتم و از پشت قصر به کنار برکه آمدم که ناگهان پنجاه مار از برکه سر برآوردند و چون گفتگویی شنیدم، پایم را به زمین زدم تا آمدنم را بفهمند. پس امام کاظم علیه‏السلام سرفه کرد و من با سرفه جوابش را دادم، و آن‏گاه ماری دیدم به ساق درختی آویخته است. حضرت فرمود: نترس ضرر نمی‏زند. آن مار از درخت پایین آمد و از شانه حضرت بالا رفت و سر به گوش حضرت نهاد و با حضرت به گفتگو پرداخت. و حضرت به او پاسخ دادند: بلی، جریان را بین شما فیصله می‏دهم و هرکس سخن مرا نپذیرد ظالم است و هرکس در دنیا ظلم کند در آخرت گرفتار عذاب الیم است و من او را عقاب کنم و مالش را بستانم تا توبه کند.

به امام کاظم علیه‏السلام گفتم: پدر و مادرم به فدایت! آیا شما بر آن‏ها فرمانروایید؟ فرمود: بلی، قسم به خدایی که محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را به پیامبری برانگیخت و ما را به وصایت او و ولایت عزیز برگزید، آنان از شما انسان‏ها نسبت به ما فرمانبردارترند، گرچه اندک هستند.(11)

واضح است که تجسّم فرشتگان به صورت یک مرد، در حدیث پیشین، و تجسّم جنّ به صورت مار در این حدیث و تجسّم و تمثّل حضرت باقرالعلوم پس از وفات بر امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام در داستان زیر، در جای دیگر بایستی تحلیل شود و شرح گردد، و از موضوع این مقاله خارج است.

4- ابراهیم‏بن ابی‏البلاد گوید: به امام رضا علیه‏السلام گفتم: عبدالکریم‏بن حسان از عبیدة‏بن عبداللّه‏بن بشر الخثعمی از پدرت امام کاظم علیه‏السلام روایت کرده است که آن جناب فرمود: من پشت امام صادق علیه‏السلام بر مرکبی سوار بودم و به عریض می‏رفتیم که ناگاه پیری را که موی سر و صورتش سپید بود دیدیم. پدرم از مرکب پیاده شد و بین دو چشم او یا دستش را بوسید و پدرم به او خطاب می‏کرد: فدایت شوم، و آن پیر پدرم را وصیت و سفارش می‏کرد وآخرین سخنی‏که‏گفت این بود: بنگرکه آن‏چهار رکعت نماز را از دست نگذاری. پدرم ایستاد تا آن پیر رفت و ناپدید شد.سپس‏پدرم‏سوارشد.به پدرم امام صادق علیه‏السلام گفتم: پدر جان! این شخص که بود که اینگونه با تواضع با او رفتار کردی و ندیده‏ام اینگونه با احدی رفتار کنی؟ حضرت فرمود: پسرم! این پدرم امام باقر علیه‏السلام بود.(12)

5- مردی به نام غفاری گوید: طیس ـ از خاندان ابورافع خدمتکار رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ـ از من‏ طلبی داشت و در مطالبه اصرار می‏ورزید و مردم نیز طرفدار او بودند و از او جانبداری می‏کردند و من مالی نداشتم تا بدهی خود را بپردازم. وقتی وضع را چنین دیدم، نماز صبح را در مسجد رسو ل اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به جا آوردم و سپس به سوی امام رضا علیه‏السلام که در آن زمان در عریض بود رهسپار شدم. وقتی به نزدیکی خانه حضرت در عریض رسیدم، دیدم آن جناب لباس پوشیده، بر الاغی سوار است و قصد دارد به جایی برود. حضرت حرکت کرده به من که رسید ایستاد. سلام کردم، ماه رمضان بود، گفتم: جان من به فدایت، طیس که از وابستگان شماست از من طلبکار است، به خدا قسم آبروی مرا برده است. من پیش خود گمان می‏کردم آن حضرت به طیس دستور می‏دهد که دست از من بردارد، به خدا قسم به آن حضرت نگفتم چه مقدار طلب دارد، اما او فرمود: بنشین تا برگردم. من ماندم تا نماز مغرب را گزاردم و چون روزه‏دار بودم، خسته شدم. تصمیم گرفتم برگردم که ناگاه حضرت آمدند. مردم دور او را گرفته و گدایان سر راهش نشسته بودند. آن حضرت به ایشان صدقه می‏دادند. تا اینکه داخل خانه شده، سپس خارج گردیدند و مرا صدا زدند. برخاستم و با آن حضرت داخل اتاق شدیم و با ایشان به گفتگو پرداختیم. من از ابن‏ المسیّب که امیر مدینه بود برای حضرت صحبت می‏کردم. وقتی سخنم را به پایان بردم، حضرت فرمود: گمان ندارم هنوز افطار کرده باشی! گفتم: نه. به دستور حضرت، خدمتکار برایم غذا آورد و خود حضرت نیز با من غذا خورد. پس از صرف غذا فرمود: بستر را برچین و هرچه در زیر آن است بردار. وقتی بستر را برداشتم، دیدم دینارهایی است. آن‏ها را برداشتم و در جیب خود گذاردم. آن‏گاه حضرت دستور داد چهار نفر از غلامانش مرا به منزل برسانند. گفتم: مأموران امیر مدینه گشت می‏زنند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما ببینند. فرمود: درست گفتی، خداوند تو را به رشد و کمال برساند. حضرت به آنان دستور داد که هرگاه من گفتم آنان برگردند. من رهسپار مدینه شدم. وقتی به نزدیک منزل رسیدم به همراهان گفتم برگردند. به منزل رفتم، به دینارها نگریستم دیدم چهل و هشت دینار است. طلب آن مرد از من بیست و هشت دینار بود. یکی از دینارها را که برق می‏زد و زیبایی‏اش مرا گرفت، برداشتم، دیدم بر آن نوشته است: طلب آن مرد از تو بیست و هشت دینار است و باقی برای تو باشد. به خدا قسم به آن حضرت نگفته بودم که طلب آن مرد از من چه قدر است. حمد برای خدایی است که ولیّش را عزّت بخشید.(13)

6- استان طولانی مردی نصرانی که از دمشق آمده بود و در عریض به حضور امام موسی کاظم علیه‏السلام رسید و پرسش‏های فراوانی از حضرت کرد و جواب گرفت، از این قرار است که:...او در پایان، زنّار از کمر بگشود و صلیب طلا را که به گردنش آویخته بود باز کرد و به امام علیه‏السلام گفت: دستور بده صدقاتم را به کجا و به که بپردازم. حضرت فرمود: در این‏جا برادری داری که دینی چون تو داشته و مسلمان شده است. او از طایفه تو قیس‏بن ثعلبه است. و چون تو در نعمت است با یکدیگر به مواسات و همسایگی زندگی کنید و من حق اسلامی شما را خواهم کرد. او گفت: خدا تو را صلاح عطا فرماید. به خدا قسم من بی‏نیازم سیصد اسب و یکهزار شتر دارم و حق شما در آن بیشتر است از حق من. حضرت فرمود: تو از موالیان خدا و رسولی، بر همین حال بمان. آن مرد نیکو مسلمانی شد و همسری از بنی‏فهر گرفت که حضرت امام کاظم علیه‏السلام پنجاه دینار از درآمد موقوفات علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام مهریه آن زن قرار داد و به او خدمتکار و منزل نیز داد. او زنده بود تا زمانی که امام کاظم علیه‏السلام را به اجبار به بغداد احضار کردند. بیست و هشت روز پس از سفر آن حضرت از دنیا رفت.(14)

این چند حدیث را بدین سبب آوردم تا دانسته شود عریض منزلگه امامان و محل آمد و شد گرفتاران و نقطه امید هدایت جویان بوده است و ما چه می‏دانیم که چه معجزات و کرامات و هدایت‏ها و مکاشفاتی در آن به وقوع پیوسته است.

0000000000

شخصیت علی‏ بن جعفر علیهماالسلام

0000000000

علی، کوچک‏ترین فرزند امام صادق علیه‏السلام هنوز به دنیامده بود که پدرش رحلت کرد. وی همیشه همراه برادرش موسی‏بن جعفر علیهماالسلام بود و از وی دانش فراوان آموخت. برخی از آن روایات، در کتابی به نام «مسائل علی‏بن جعفر» گرد آمده که مشهور است و بارها چاپ و انتشار یافته است.

او می‏گوید: با برادرم امام کاظم علیه‏السلام چهار عمره گزاردم. آن حضرت که با خانواده خویش عازم حج بود، مسیرِ مدینه تا مکه را یک نوبت در 26 روز، در نوبت دیگر 25 روز، در سفری 24 روز و یک‏بار 21 روز طی کرد.(15)

همو گوید: از پدرم امام صادق علیه‏السلام شنیدم که به اصحاب برگزیده‏اش سفارش کرد: حرمت فرزندم موسی را پاس بدارید؛ چرا که برترین فرزند و جانشین من و حجّت خدای عزّوجلّ پس از من بر تمام خلق است.(16)

وی عمر دراز و با برکتی یافت. با امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد و حضرت هادی علیهم‏السلام زیست و در زمان حضرت هادی علیه‏السلام از دنیا رفت. وی از پدرش امام صادق علیه‏السلام بدون واسطه روایت می‏کند.(17) بنابراین، در آن هنگام طفلی دارای قدرت تشخیص بوده است.

گفتنی است علی بن جعفر به هنگام شهادت امام هادی علیه‏ السلام حاضر و زنده بوده است.(18) و با توجه به این نکته که شهادت امام هادی علیه‏السلام در سال 254 رخ داده(19) درمی‏یابیم که علی‏بن جعفر بیش از صد سال زندگی کرده است.

او از کسانی است که کمالاتی چون علم فراوان، تقوای بسیار و اعتقاد به امامان حق را، علاوه بر شرافت فرزندی، برادری و عمویی امام، در خود جمع کرده است. در مسجد النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله حلقه درس داشته و طالبان علم و معرفت از او بهره می‏بردند.(20)

در مقدّمه ممتّع کتاب (مسائل علی‏ بن جعفر علیه‏السلام ) به قلم دانشمند گرامی آقای حسینی جلالی، 43 نفر از کسانی که از او حدیث فراگرفته و برای دیگران روایت کرده‏ اند، فهرست شده است.(21) از آن‏جا که وی فرزند امام صادق علیه‏السلام بوده و با ائمه زمان خود نسبت نزدیکی چون برادری و برادرزادگی داشته، به سرچشمه علوم دسترسی داشته و با توانمندی و شایستگی از آن بهره برده است.

شیخ مفید می‏نویسد: علی‏بن جعفر روایت کننده حدیث، دارای روشی محکم و متین، ورع شدید و فضل بسیار بود. پیوسته ملازم برادرش امام کاظم علیه‏السلام بود و از او علوم بسیار می‏آموخت و برای دیگران روایت می‏کرد.(22)

درباره برخورد علی‏ بن جعفر با امام جواد علیه‏السلام روایات متعددی نقل کرده‏ اند که همه حاکی از اعتقاد عمیق وی به امامت آن حضرت است.

علی‏بن جعفر علیه‏السلام خود می‏گوید: مردی از گروه واقفیه(23) از من پرسید: برادرت امام کاظم علیه‏السلام چه شد؟ گفتم از دنیا رفت و مرد. پرسید از کجا می‏گویی؟ گفتم: اموالش تقسیم شد، همسرانش شوهر کردند و امام پس از او به شؤون امامت رسیدگی کرد. پرسید: پس از او چه کسی امام شد؟ گفتم: فرزندش امام علی‏بن موسی الرضا علیهماالسلام .پرسید: او چه شد؟ گفتم: او نیز مرد. گفت: از کجا دانستی که او مرد؟ گفتم: اموالش را ورثه تقسیم نمودند، زنانش شوهر اختیار کردند و امامِ پس از او، به شؤون امامت رسیدگی می‏کند. پرسید: امام پس از او کیست؟ گفتم: فرزندش امام جواد علیه‏السلام ، مرد واقفی که اینگونه جواب از من شنید، گفت: تو با این سنّ و قدر و منزلت و با اینکه پسر امام صادق علیه‏السلام هستی، درباره این نوجوان (امام جواد) چنین اعتقادی داری! گفتم: تو شیطانی. سپس علی‏بن جعفر علیه‏السلام دستی به محاسنش گرفت و گفت: اگر خداوند او را شایسته امامت داند و مرا با این موی سپید شایسته نداند من چه کنم.(24)

در روایت دیگر آمده است: علی‏بن جعفر در مسجد النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، در جمع شاگردان بر کرسی تدریس نشسته بود که ناگاه حضرت جواد علیه‏السلام برای زیارت وارد مسجد شد. علی که مرد کهنسالی بود، از جای برخاست و بدون آنکه عبا و ردایش را آراسته کند، به سوی حضرت دوید، دست حضرت را بوسید و احترام کرد. حضرت جواد پیش از آن که مشغول نماز و زیارت شوند، به علی فرمودند: عمو جان! بنشین و راحت باش. وی گفت: چگونه بنشینم در حالی‏که شما ایستاده‏اید. او با تواضع تمام مانند یک فرد کوچک، ایستاد تا حضرت نماز و زیارت را تمام کرد و از حرم نبوی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله خارج شد. علی آن حضرت را بدرقه کرد و سپس به جلسه درس برگشت.

برخی از شاگردان و حضّار مجلس که از معرفت بی‏ بهره بودند، آن جناب را توبیخ کردند که چرا مانند یک برده، نسبت به وی فروتنی کردی، با اینکه تو فرزند امام صادق علیه‏السلام و عموی پدر اویی. تو کهنسالی و او نوجوان است! علی‏ بن جعفر علیه‏السلام در پاسخ گفت: وقتی خداوند مرا با این ویژگی‏ها، شایسته امامت ندانست و او را لایق این مقام کرد با وی بستیزم؟ من غلامی از غلامان وی‏ام.(25)

0000000000

علی‏ بن جعفر علیه‏السلام چگونه مالک عریض شد

0000000000

پیشتر اشاره شد که امام باقر علیه‏السلام عریض را خریداری کرد و ملک ایشان بود. پس از آن حضرت، به امام صادق علیه‏السلام منتقل شد. امام صادق علیه‏السلام وصیت کرد که پس از وی، عریض از آن علی فرزند کوچکش باشد. وقتی که وی بزرگ شد، در عریض ساکن گشت.(26)

نجاشی گوید: علی بن جعفر خود ساکن عریض شد و فرزندانش را بدان جهت عریضی خوانند.(27)

زبیدی گوید: علی‏بن جعفر را به عریض منسوب می‏دانند و چون ساکن عریض شد فرزندان و ذریه‏اش را ـ که بسیارند ـ عریضی خوانند.(28)

ارتباط تنگاتنگ و نزدیک و صمیمی علی بن جعفر با امامان عصرِ خود، به‏ گونه‏ ای بود که آن بزرگواران به عریض فراوان آمد و شد داشتند. در همین نوشته، یک داستان از امام کاظم علیه‏السلام و یک داستان از امام رضا علیه‏السلام در عریض نقل شد و از سیاق آن برمی‏آید که آن بزرگواران در عریض به عنوان میهمان نمی‏آمده‏اند، بلکه در آن دارای منزل بوده‏اند.

در میان فرزندان و ذریّه علی ‏بن جعفر علیه‏السلام دانشمندان و رجال سرشناس بسیارند. شرح حال آنان را در کتب رجال و انساب باید جست.(29)

0000000000

قبر علی‏بن جعفر علیه‏السلام کجاست؟

0000000000

مورخان برای علی‏ بن جعفر علیه‏السلام سه مقبره در سه شهر ذکر کرده‏ اند:

الف : قم

در قبرستان «درِ بهشت»، که اکنون یکی از چهار گلزار شهدا در قم است. بقعه و بارگاه کهنی است به نام علی‏بن جعفر علیه‏السلام که از دیر باز زیارتگاه اهل ولایت بوده است. در زمان ما قبرستان و هم گلزار شهدا را به نام علی‏ بن جعفر علیه‏السلام نامند. برخی چون مجلسیِ‏اول، همین‏جا را مقبره علی‏ بن جعفر علیه‏السلام دانسته‏ اند، امّا فرزند او مجلسی ِ‏دوم گوید: اینکه مقبره علی‏بن جعفر علیه‏السلام در قم باشد، در کتب معتبر نیامده است.(30)

در دایرة المعارف تشیّع آمده است:

احتمال آن است که بقعه مزبور آرامگاه نواده وی، علی بن حسن‏بن عیسی علویِ عریضی باشد که همراه پدر خود از مدینه به قم آمد.

محدّث قمّی می‏نویسد: احتمال می‏رود قبری که در قم است، از آن همین علی‏ بن جعفر باشد... بنا و بقعه علی بن جعفر (درِ بهشت) متعلّق به نیمه نخستینِ قرن هشتم هجری است. و به دستور عطا ملک میرمحمّد حسنی بنیاد نهاده شد و باگچ‏بری‏های رنگینی آراسته گردید و کار بنا و تکمیل و تزیین آن در سال 740ه . ق. پایان گرفت. گنبد آن به شکل هرم دوازده ترک است که بر روی پایه بلند آجری قرار دارد.(31)

ب : سمنان.

در بیرون سمنان مقبره‏ای است به نام علی بن جعفر علیه‏السلام که دارای قبّه و صحن است.(32)

ج : عریض در مدینه منوّره

علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه می‏نویسد: حق این است که قبر وی در عریض است؛ چنانکه نزد مردم مدینه معروف است.(33)

محدّث نوری گوید: حق آن است که قبر وی در عریض است آن‏چنانکه معروف است در میان مردم مدینه.(34)

گفتنی است، نویسنده این سطور، در چند سال پیش، عازم سفر حج بودم که برای خداحافظی به محضر استاد فرزانه، حضرت آیت اللّه‏ حسن زاده آملی (زاده اللّه‏ حسنا) رسیدم، ایشان فرمودند: به مدینه منوره که مشرف می‏شوید، به زیارت قبر علی‏ بن جعفر علیه‏السلام در عریض بروید.

ساختمان مقبره در گذشته و حال

مقبره علی‏بن جعفر در عریض در گذشته معمور و آباد بوده است. علاّمه سید محسن امین گوید: مقبره او در عریض دارای قبله‏ای عالی و زیارتگاه است.(35)

محدّث نوری گوید: در بعضی از سفرها ما در عریض در زیارتگاه علی‏بن جعفر منزل کردیم و بر آن قبه‏ای است عالی.(36)

رفعت پاشا، امیرالحاج مصریان، در کتاب ذی قیمت و پربار خود (مرآت‏ الحرمین) می‏نویسد: از ضریح‏هایی که خارج بقیع هستند... ضریح علی عریضی است که در شرق مدینه واقع است، به فاصله یک ساعت راه.(37)

بنابر این، دانسته می‏شود که آن مقبره در گذشته نه چندان دور، و پیش از تسلّط وهابیت بر حرمین شریفین، آباد و محل آمد و شد زائران و منزلگه عاشقان ولایت بوده است و لیکن پس از آن مقابر بزرگان و اماکن تاریخی بسیاری ویران گردید که یکی از آن‏ها مقبره علی‏ بن جعفر است.

اکنون مقبره، به اندازه یک اتاق بی‏سقف و بدون در ـ که جای در آن را با بلوک سیمانی چیده‏اند ـ در کنار تک مناره مسجد قدیمی و متروک عریض مشاهده می‏شود.

به جز علی‏بن جعفر، کسی دیگر از بزرگان دین و امام زادگان را نمی‏شناسیم که در عریض مدفون باشد.

بسیار شایسته است شیعیان که به مد ینة النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله مشرف می‏شوند، به عریض هم بروند؛ هم برای زیارت علی‏بن جعفر علیه‏السلام و هم برای دیدار از سرزمینی که روزگاری دراز محل آمد و شد و زندگی و عبادت اولیای خدا و ائمه دین بوده است: أُقَبِّلُ أَرْضا سارَ فیها جِمالُها0000فَکیفَ بِدارٍ دارَ فیها جَمالُها0000 «بر آن زمینی که شتران محبوبم از آن گذر کرده‏اند بوسه می‏زنم، پس چه حالی خواهم داشت با خانه‏ای که چهره دل آرای محبوبم در آن گردش کرده است» پس، به عریض برویم و نقبی به زمان‏های گذشته بزنیم و با مرور دوران‏های تلخ و شیرینی که بر امامان رفته است، روحمان را پالایش دهیم و از آلودگی‏ها پاک سازیم و عُلقه و ارتباط دل‏ها را با صاحب وحی و خاندان مطهرش محکم‏تر سازیم.

0000000000

پی‏ نوشتهاي اين قسمت

0000000000

1 . بحار الأنوار96/375 و الکافی، ج4، ص564 ، فِی رِوَایَةِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‏السلام قَالَ حَدُّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مِنَ الْمَدِینَةِ مِنْ ذُبَابٍ إِلَی وَاقِمٍ وَ الْعُرَیْضِ وَ النَّقْبِ مِنْ قِبَلِ مَکَّةَ».

2 . وفاء الوفا، ص1265

3 . تاریخ یعقوبی، ج2، ص66 ؛ بحار الأنوار، ج20، ص2 ؛ مغازی واقدی، ج1، ص181

4 . بحار الأنوار، ج26، ص215

5 . کافی، ج5، ص171 ؛ تهذیب الأحکام، ج7 ،ص20 و استبصار، ج3، ص72

6 . یک نوع سبزی که بوی بد و خاصیت طبّی دارد.

7 . بحار الأنوار، ج63، ص202 ؛ وسائل‏الشیعه، ج25، ص215 . عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ وَ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: «کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‏السلام یُعْجِبُهُ الْکُرَّاثُ وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَأْکُلَهُ خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی الْعُرَیْضِ».

8 . ارشاد مفید چاپ، کنگره مفید، ج2، ص209 ؛ بحارالأنوار، ج47، ص242

9 . الفقیه، ج1، ص544

10 . بحار الأنوار، ج56، ص252

11 . بحار الأنوار، ج48، ص48

12 . بحار الأنوار، ج27، ص303

13 . کافی، ج1، ص487 : بحارالأنوار، ج49، ص97

14 . کافی، ج1، صص478 ـ 481

15 . بحار الأنوار، ج48، ص100 و وسائل‏الشیعه، ج14، ص317 . عَن عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: «خَرَجْنَا مَعَ أَخِی مُوسَی علیه‏السلام فِی أَرْبَعِ عُمَرٍ یَمْشِی فِیهَا إِلَی مَکَّةَ بِعِیَالِهِ وَ أَهْلِهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مَشَی فِیهَا سِتَّةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی أَحَدَ وَ عِشْرِینَ یَوْماً».

16 . بحار الأنوار، ج48، ص20

17 . همان، ج48، ص20

18 . کافی، ج1، ص326

19 . منتهی الآمال، ج2، ص439 و دیگر کتب تاریخ.

20 . کافی، ج1، ص322

21 . مسائل علی‏بن جعفر علیه‏السلام ، صص58 ـ 65 چاپ آل البیت ـ قم ـ به تحقیق حسینی جلالی.

22 . ارشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، ج2، ص214

23 . واقفیه گروهی بودند که ائمه هدی علیهم‏السلام تا امام هفتم علیه‏السلام را قبول داشتند و به امامان پس از آن حضرت معتقد نبودند.

24 . رجال کشی ـ اختیار معرفة الرجال، ص429

25 . کافی، ج1، ص322 : بحار الأنوار، ج50، ص36

26 . تاریخ قم، ص224

27 . رجال نجاشی به تصحیح علامه امینی، ص176

28 . تاج العروس ماده عرض.

29 . به عنوان نمونه بنگرید به: انساب الطالبیه، تألیف فخر رازی از صف110 تا 116 ؛ الفخری فی انساب الطالبیین، از صفحه 29 تا 33، تهذیب الأنساب عبیدلی، از ص175 تا 180 ؛ ریاض العلما، ج7، صص197 ـ 198. هر چهار کتاب، چاپ کتابخانه مرحوم آیة اللّه‏ مرعشی است.

30 . مستدرک الوسائل، چاپ رحلی، ج3، ص626

31 ـ دایرة المعارف تشیّع، ج2، صص458 ـ 459

32 . مستدرک الوسائل، ج3، ص626

33 . اعیان الشیعه، ج8، ص177

34 . مستدرک، ج3، ص626

35 . اعیان الشیعه، ج8، ص177

36 . مستدرک، ج3، ص626

37 . مرآت الحرمین، ج1، ص427

حسین واثقی میقات حج 41

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagazineSubject.aspx?LanguageID=1&id=72546

0000000000

قبرستان بقیع

0000000000

این مبارک بقعه را، حاجت‏به نور ماه نیست در دل هر ذره، خورشیدی نهان دارد بقیع 

0000000000

قبرستان بقيع مدفن امامان و بزرگان دين واصحاب رسول خداست.

امام حسن مجتبي (ع)، امام زين العابدين (ع)، امام محمد باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، عموي پيامبر (عباس ابن عبدالمطلب)، فاطمه بنت اسد مادر امام علي (ع)، دختران پيامبر ( رقيه ، زينب وام كلثوم )، همسران پيامبر، اسماعيل (فرزند امام جعفر صادق)، تعدادي از شهداي احد، حليمه سعديه مادر رضاعي پيامبر، ام البنين (مادر حضرت ابوالفضل العباس)، در اين مکان دفن گرديده اند.

بقيع در نيم قرن گذشته، گنبد و بارگاه داشته، که به دستور مفتي هاي سعودي، تخريب گرديده است.

در كنار بقيع درختي بود، كه حضرت فاطمه زهرا (س) همراه حسن و حسين (ع) به آنجا مي آمدند و در فراق مرگ پدرشان و مظلوميت حضرت علي (ع) گريه مي كردند. اين مکان به بيت الاحزان معروف بود.

بين قبرستان بقيع وحرم پيغمبرصلّي الله عليه وآله خانه هاي بني هاشم يامحله بني هاشم بوده كه باتوسعه مسجدالنّبي تخريب ودرحال حاضرجزوصحن مسجدالنّبي وخيابان جلوبقيع (بين الحرمين)است

بقيع غَرقَد، گورستان مدينه منوره است كه در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله بسيارى از صحابه و پس از رحلت ايشان چهار تن از امامان معصومعليهم السلام و نيز تعدادى از بزرگان تابعين و سادات اهلبيت عصمت و طهارت در آن به خاك سپرده شده‏اند. از آن زمان تا كنون هزاران نفر از دانشمندان، زاهدان و صالحان، كه در مدينه از دنيا رفته‏اند، نيز در همين گورستان دفن شده‏اند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى آرميدگان در اين قبرستان احترام خاص قائل بود. يكى از موالى پيامبر خداصلى الله عليه وآله گويد: نيمه شبى پيامبرصلى الله عليه وآله مرا از خواب بيدار كرد و فرمود: من فرمان يافته‏ام تا براى دفن شدگان در بقيع طلب آمرزش كنم، همراه من بيا. و من همراه آن حضرت حركت كردم، وقتى در ميان قبور بقيع قرار گرفت، مدتى طولانى براى مدفونين آن از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كرد؛ «فَاسْتَغْفَرَ لاَِهْلِهِ طَويلاً». پيامبرصلى الله عليه وآله هرگاه از كنار قبرستان بقيع مى‏گذشت، مى‏فرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ مِنْ دِيَارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ». آن حضرت بسيارى اوقات در لحظات پايانى شب، كنار قبرستان بقيع مى‏آمد و به دفن شدگان آن درود مى‏فرستاد و برايشان طلب مغفرت مى‏كرد.

و نيز برخى شب‏ها تنها به بقيع آمده و در آن جا به راز و نياز با خدا مى‏پرداختند.

امّ قيس گويد: كنار رسول خداصلى الله عليه وآله در بقيع ايستاده بودم، آن حضرت فرمود: «امّ قيس! از اين قبرها هفتاد هزار نفر برانگيخته شده و بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند. چهره‏هاى آنان همچون قرص ماه مى‏درخشد.»

علت آن كه بقيع را «بقيع الغرقد» ناميده‏اند آن است كه نوعى درخت خاردار در اين گورستان مى‏روييده كه نامش غرقد بوده و از اين رو به بقيع غرقد معروف شده است. اكنون آن درختان از بين رفته‏اند، ليكن نامشان مانده است. برخى نيز گفته‏اند: بقيع غرقد به زمينى گفته مى‏شود كه نوعى درخت بلند توت آن را پوشانده باشد. اين گورستان كه در قسمت شرقى مسجد النبى واقع است، در دوره جاهلى اهميت چندانى نداشته، ليكن پس از هجرت رسول خداصلى الله عليه وآله به مدينه و دفن بسيارى از چهره‏هاى سرشناس مسلمان در آن، از اهميت و قداست ويژه‏اى برخوردار گرديده است. بقيع تا يك صد سال پيش ديوار و حصارى نداشت، اما هم اكنون با ديوارى بلند محصور گشته و از گذشته تا كنون‏ مسلمانان از هر فرقه و مذهب، پس از زيارت رسول خداصلى الله عليه وآله به اين مكان مى‏آيند و اهل بيت پيامبرعليهم السلام و ديگر آرميدگان در اين گورستان را زيارت مى‏كنند. قبور ائمه معصوم عليهم السلام و تعداد ديگرى از دفن شدگان در بقيع، پيشتر داراى قبه و سرپناه بود، ليكن اكنون همه آنها تخريب گرديده و اين قبرستان به صورت فضاى باز و ساده‏اى درآمده و تنها برخى از قبور با ديواره‏هاى كوتاه مشخص، باقى مانده است.

0000000000

بقیع و معانی آن

0000000000

قبرستان بقیع را که قدیمی‏ترین قبرستان مدینه است «جنة‏البقیع» هم می‏نامند. و از آنجا که در این مکان مقدس، درختی به نام «غرقد» بوده، به «بقیع الغرقد» نیز معروف است. بقیع در زبان عرب، به جایگاه وسیع، یا مکانی که در آن درخت و ریشه‏های درخت باشد اطلاق می‏شود. 

در مجمع‏البحرین آمده است: «البقیع من الارض: المکان المتّسع (قیل) و لا یسمّی بقیعاً الاّ فیه شجرا و اصولها، و منه، بقیع الغرقد»

بعضی می‏گویند: بقیع به معنی توتستان، و بقعه، و مزرعة نیز آمده است. 

در کنار بقیع الغرقد، قطعه دیگری، به نام «بقیع العمّات» بوده است که در این اواخر دیوار بین دو بقیع را برداشته، و هر دو قسمت را به صورت یک قبرستان درآورده‏اند. 

 0000000000

بقیع در کجا واقع شده است؟

0000000000

بقیع در سمت شرقی مسجدالنبی(ص)، و در حال حاضر تقریباً در وسط شهر مدینه واقع شده، که از شمال به شارع عبدالعزیز، و از شرق به شارع ستین، و از جنوب به شارع باب العوالی، و از غرب به شارع ابی‏ذر، محدود شده است. 

در گذشته، دیوارهای بقیع، از گل و خشت خام درست شده بود، که بعداً دورتا دور این قبرستان را با بلوک‏های سیمانی دیوار کشیده و روی دیوار نیز نرده‏ها و پنجره‏هایی، نصب کردند. 

متأسفانه تا چند سال پیش، درب بقیع تنها برای دفن جنازه‏ها باز می‏شد و در غیر آن، بسته بود. ولیکن از سال 1365 شمسی و به دنبال درخواست مردم مسلمان ایران و اقدامات مسؤولین ایرانی، در ساعاتی از روز، درب آن به روی زائران گشوده می‏شود. 

 0000000000

فضیلت بقیع

0000000000

پیامبر اکرم(ص) فرمود: سرزمین بقیع، نخستین مکانی است که در روز قیامت شکافته می‏شود، و مدفونین آن سر از خاک بیرون می‏آورند، و پس از آن زمین مکّه. و در روز قیامت، هفتاد هزار نفر از بقیع، در صحرای محشر حاضر می‏گردند که صورتشان مانند ماه شب چهارده می‏درخشد، و بدون حساب نیز داخل بهشت می‏شوند. 

به گواهی تاریخ، پیامبر اسلام(ص) بارها و حتی در نیمه‏های شب به زیارت بقیع می‏رفت و برای خفتگان در آن، طلب مغفرت می‏کرد و می‏فرمود: خدایا اهل بقیع را بیامرز. و نیز می‏فرمود: مأموریت دارم تا بر اهل بقیع درود بفرستم:   «انّی بعثت الی اهل البقیع لأصلّی علیهم»

0000000000

گنجینه‏ های گرانقدر در خاک بقیع

0000000000

بقیع، قبرستان قدیمی مدینه است که بهترین عزیزان پیامبر(ص) و سربازان فداکار اسلام، در آنجا مدفونند؛ اینک بـه نــام بـرخـی از آنـها اشــاره مـی‏کـنیم: 

1ـمرقد چهار امام معصوم ا ز ا ئمه شیعه(ع): امام‏ مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام‏ باقر(ع) و امام صادق(ع). 

2ـ(بنابه‏ نقلی) قبرپنهان فاطمه زهرا(س)

3ـقبور فرزندان پیامبر(ص) مانند ابراهیم، زینب، ام‏کلثوم و رقیّه. 

4ـقبور همسران آن حضرت. 

5ـقبر فاطمه بنت اسد مادر علی بن ابی طالب(ع)

6ـقبر عباس عموی پیغمبر(ص)

7ـقبر صفیّه و عاتکه، عمه‏های پیامبر(ص)

8ـقبرحلیمه سعدیه، مادر رضاعی آن حضرت. 

9ـقبر عقیل برادر علی(ع)، و عبداللّه‏ بن جعفر، همسر زینب کبری(س)

10ـقبر سعد بن معاذ، و ابوسعید خدری. 

11ـقبر اسماعیل فرزند امام صادق(ع)

12ـقبر امّ‏ البنین مادر حضرت ابا الفضل(ع)

13ـقبر عثمان بن مظعون، و سفیان بن الحارث بن عبدالمطلب. 

14ـقبر جمعی از شهدای اُحُد و شهدای واقعه حرّه که محل آنها معلوم و مشخص است. 

15ـقبور برخی از فرزندان ائمه و بستگان پیامبر گرامی اسلام(ص) و برخی از صحابه بزرگوار آن حضرت. 

16ـقبور گروهی از راویان حدیث، و عده‏ای از علما، شهدا و قرّاء و مبلغین بزرگ اسلام. 

و سرانجام بسیاری از شخصیتهای برجسته و افراد والامقام که از صدر اسلام تاکنون، در این سرزمین مقدس آرمیده‏اند و قبورشان مجهول است. 

قبوری که چنانچه، هر یک از آنها در دیگر بلاد اسلامی قرار داشت، آنچنان آباد و مجلل می‏بود که چهره آن شهر را عوض می‏کرد. 

سمهودی در «وفاءالوفاء» از مالک روایت کرده که: در این آرامگاه ده هزار نفر از صحابه گرامی و اکابر اسلام مدفونند، لیکن قبور تعدادی از آنها مخفی، و برخی دیگر هم که معلوم بوده به مرور زمان از بین رفته، و متأسفانه بسیاری از آنها را هم در این قرن اخیر از میان برده‏ اند. 

«رفعت پاشا» نویسنده «مرآة‏الحرمین» عقیده دارد: بیش از دو هزار نفر از اصحاب و تابعین، در این قبرستان دفن شده‏اند. 

 0000000000

صحابه مدفون در بقیع

0000000000

گروهی از صحابه که در این مکان شریف مدفونند عبارتند از: 

1 ـ مقداد بن الاسود. 

2 ـ مالک بن حارث. 

3 ـ مالک اشتر نخعی. 

4 ـ خالد بن سعید. 

5 ـ خزیمة ذوالشهادتین، که پیامبر(ص) شهادت و گواهی او را به جای دو شاهد عادل می‏پذیرفت. 

6 ـ زید بن حارثة. (پسرخوانده پیامبر«ص»)

7 ـ سعد بن عباده. 

8 ـ ابو دجانه انصاری. 

9 ـ جابر بن عبداللّه انصاری. 

10 ـ مالک بن نویره. 

11 ـ زید بن ارقم. 

12 ـ حسّان بن ثابت. 

13 ـ قیس بن سعد بن عباده. 

14 ـ اسعد بن زاره... 

مورخین نوشته‏ اند: نخستین کسی که از انصار در بقیع مدفون شد، اسعد بن زراره بود، وی از بیعت کنندگان با پیامبراسلام(ص) در عقبه اول و دوم (پیش از هجرت) در سرزمین منی بوده است و نخستین کسی که از مهاجرین در بقیع مدفون شد، عثمان بن مظعون است که به حبشه و مدینه هجرت کرد و همو بود که سرپرستی گروه مهاجران اول به حبشه را عهده‏دار بود. 

0000000000

گروهی از راویان و قرّاء و مبلغان

0000000000

1 ـ عبداللّه بن مسعود. 

2 ـ معاذ بن جبل. 

3 ـ سالم. 

4 ـ ابوالحسین یحیی النسابة العقیقی، او نخستین کسی است که در انساب سادات، کتابی تدوین نموده، تألیفات بسیاری دارد، و در کتب رجال نیز مورد تمجید و تقدیس قرار گرفته است. 

5 ـ سید الُمهنابن سنان الحسین اعرجی، او کسی است که سؤالهایی از مدینه منوره به حضور «علامه حلی(ره)» ارسال نمود، و علامه هم به سؤالهای وی جواب داد و اکنون آن جوابها، به «اجوبة‏المسائل المهنائیة» معروف است.

0000000000 

در گذشته بقیع و مرقد امامان معصوم(ع) عموماً دارای بقعه و گنبد و بارگاه بوده و لیکن در سالهای اخیر همه آنها تخریب گردیده و هم اکنون هیچ آثاری از آنها جز چند قطعه سنگ که در بالا و پائین قبور گذاشته شده، وجود ندارد.

در حالی که اغلب این قبور چنانکه محمد بن محمود نجّار متوفای 643 هجری (در کتاب اخبار مدینة‏الرسول) ابن جبیر متوفای 614 هجری و ابن بطوطه متوفای 779 آنها را مشاهده و خصوصیات آن را شرح داده‏اند، دارای کتیبه و سنگ‏های نوشته شده، بوده است. 

و نیز میرزا حسین فراهانی در سال 1320 و 1302 هجری این آثار را دیده و در سفرنامه خود آنها را شرح داده است.

0000000000

1 ـ فاطمه بنت اسد:

0000000000

فاطمه دختر اسد: فرزند هاشم، همسر ابوطالب و مادر علی(ع)، جعفر، عقیل و هانی و طالب است. وی که از مهاجرین نخستین و بیعت کنندگان با حضرت محمد(ص) می‏باشد به پاکی و پرهیزکاری مشهور است و تنها کسی است که در خانه کعبه وضع حمل نمود و مولود کعبه علی(ع) را به دنیا آورد. او در زمان حیات پیامبر(ص)، جهان را بدرود گفت، آن حضرت در مرگ وی تأثر و اندوه فراوان از خود نشان داد، و سرانجام بر جنازه‏اش نماز خواند، و او را در میان قبر نهاد. 

برخی قبر او را در کنار قبر عثمان بن مظعون و ابراهیم فرزند پیامبر دانسته‏اند ولی مشهور این است که نزدیک قبر چهار امام معصوم(ع) قرار دارد که اهل سنت آن را قبر فاطمه زهرا(ع) می‏دانند! این قبر قبلاً قبه و بارگاه داشته است. 

 0000000000

2 ـ عباس، عموی پیامبر(ص)

0000000000

عباس فرزند عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) و مادرش نتیله دختر خبّاب است. او دو تا سه سال از پیامبر اسلام(ص) بزرگتر بود. 

عباس از بزرگان و سادات قریش و بنی‏هاشم بود که پیش از ظهور اسلام منصب سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام را به عهده داشت. او به دستور پیامبر اکرم(ص) در مکه ماند و فعالیتهای ضد اسلامی قریش را به پیامبر(ص) گزارش می‏کرد. و نیز او بود که خبر حمله قریش به مدینه را در جنگ احد و خندق به پیامبر(ص) اطلاع داد. 

عباس، دو ماه قبل از فتح مکه به سوی مدینه هجرت کرد. و از آن پس مستقیماً جزء یاران و صحابه پیامبر(ص) درآمد و از مهاجران شمرده شد. وی مورد توجه و عنایت خاص پیامبر(ص) بود، در جنگ حنین نیز فداکاری‏های زیادی انجام داد. 

عباس در سال 33 هجری در عصر خلافت عثمان دار دنیا را وداع گفت. و در قبرستان بقیع در کنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد. 

  0000000000

3 ـ عبداللّه‏ بن جعفر

0000000000

پس از مهاجرت گروهی از مسلمانان، به سرپرستی جعفر بن ابی‏طالب از مکّه به سوی حبشه و اقامت در آنجا، خداوند به جعفر فرزندی داد که نامش را عبداللّه‏ گذاشت. عبداللّه‏ اولین مولود مسلمانی بود که در حبشه به دنیا آمد. 

پدرش جعفر، در سال هفت هجری از حبشه به مدینه بازگشت و در سال هشتم، به فرماندهی سپاهی که زید بن حارثه و عبداللّه‏ بن رواحه فرمانده دوم و سوم آن بودند عازم موته شد و در آنجا شهید گردید... 

رسول خدا(ص) با نشان دادن عکس‏ العمل شدید نسبت به شهادت او و همراهانش، ایثار و فداکاری جعفر را ستود و برای تسلیت به خانواده‏اش به منزل وی رفت و بشارت خدا را نسبت به جعفر بدینگونه اعلان کرد که: خداوند متعال به جای دو بازوی جدا شده او در جنگ موته، دو بال به او داده است تا در بهشت همانند فرشتگان پرواز کند و بدین جهت او را «جعفر طیّار» لقب داده‏اند. 

و امّا عبداللّه‏ پسر جعفر هم مورد محبت پیامبر(ص) بود، او کسی است که در کودکی با پیامبر(ص) بیعت کرد و پیامبر(ص) نیز با آنکه معمولاً بیعت کودکان را نمی‏پذیرفت بیعت او را پذیرا شد. عبداللّه‏ همسر بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری(س) است. او مردی سخاوتمند و جوانمرد و از حامیان علی بن ابیطالب(ع) بود که در سال 80 هجری و در نود سالگی در مدینه فوت کرد، و او را در قبرستان بقیع کنار قبر عمویش عقیل دفن کردند. 

0000000000

4 ـ امّ‏ البنین مادر ابوالفضل(ع)

0000000000

امّ‏البنین دختر حزام بن خالد همسر علی بن ابی طالب(ع) بود، او مادر چهار پسر یعنی حضرت عباس، جعفر، عثمان و عبدالله است که تمامی این فرزندان در کربلا شهید شدند. این بانوی گرامی به امام حسین(ع) بیش از فرزندان خود علاقه داشت. 

هر چند نام او فاطمه بود، ولیکن به احترام فاطمه زهرا(ع) کمتر به این نام خوانده می‏شد. و فقط او را به خاطر فرزندانش «اُمّ‏ البنین» (مادر پسران) می‏خواندند. وی در مدینه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد، قبر او در کنار قبر عمه‏ های پیامبر (صفیه و عاتکه) قرار دارد. 

0000000000

5 ـ حلیمه سعديه

0000000000

حلیمه از قبیله بنی سعد بن بکر و دختر ابو ذُوَیب، عبداللّه بن حارث است. وی مدتی دایه و مادر رضاعی پیامبر اکرم(ص) بوده است. او نیز در بقیع مدفون، و قبرش معروف است. علی بن موسی مؤلف کتاب «وصف المدینه المنوره» می‏نویسد: قبر او در جهت شمالی قبر عثمان قرار دارد که در سال 1303 هجری دارای گنبد و بارگاه بوده است. 

 0000000000

6 ـ اسماعیل فرزند امام جعفر صادق(ع)

0000000000

اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق(ع) و مورد علاقه شدید آن حضرت بود. مادرش فاطمه دختر حسین بن علی(ع) است. در زمان امام صادق(ع) در سال 133 هجری فوت کرد. امام(ع) در فوت اسماعیل شدیداً گریست و بدون کفش و عبا به استقبال جنازه وی که از منطقه عُریض به مدینه حمل می‏شد، رفت. در بین راه چندین بار جنازه را به زمین نهاد و صورتش را باز کرد و سپس او را در بقیع دفن نمود. 

و این عمل بدین جهت بود که برخی خیال نکنند او (اسماعیل) امام بوده و نمرده است. ولی با این حال، عده‏ای از طرفدارانش او را مهدی موعود پنداشته و امامت را حق مسلّم او و فرزندانش بعد از امام ششم می‏دانند و شیعیان اسماعیلی از این طایفه‏اند. «سمهودی» قبر او را در مقابل قبر عباس در سمت مغرب آن می‏داند... 

مقبره او دارای بقعه‏ای بوده است که پس از خیابان کشی از قبرستان جدا، و سپس تخریب شد. 

 0000000000

7 ـ محمد بن حنفیه

0000000000

اسم او محمد اکبر، پسر علی بن ابیطالب(ع)است. وی نیز در قبرستان بقیع دفن شده است. محمّد با آنکه به امامت علی بن الحسین(ع) معتقد بود ولی پس از قیام مختار برخی او را امام و حتی مهدی موعود خوانده‏اند. مورخین مرگ او را در سال 81 هجری ذکر کرده‏اند. 

 0000000000

8 ـ قبور عمه‏ های پیامبر(ص)

0000000000

دو تن از عمه‏ های پیامبر اکرم(ص) به نامهای «صفیه» و «عاتکه» در بقیع دفن شده‏اند و برخی معتقدند که سه تن از عمه‏های آن حضرت در آنجا مدفونند. 

 شرح حال مختصر آنان:

الف ـ صفیه دختر عبدالمطلب: او با حمزه سیدالشهداء از جهت پدر و مادر یکی بودند. وی همسر عوام بن خویلد برادر حضرت خدیجه و مادر زبیر بن عوام است. صفیه در نبرد احد حضور داشت و آنگاه که در کنار جسد مثله شده برادرش قرار گرفت سخنانی سوزناک و پرمعنی ایراد کرد. 

در جنگ خندق همراه حسان بن ثابت و دیگران، در کوشک فارع، به حراست شهر و نگهبانی از خانه‏ای که زنان و کودکان به دستور پیامبر(ص) در آن جمع بودند، پرداخت، می‏نویسند: او یک یهودی مهاجم را نیز با شمشیر از پای درآورد، و بدین خاطر، مورد تقدیر پیامبر قرار گرفت. 

صفیه در سال 20 هجرت در مدینه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد. 

ب ـ عاتکه دختر عبدالمطلب: عاتکه و دو خواهرش امیمه و بره از مادر دیگری به نام فاطمه بنت عمر و بن عاید بن عمران بودند. همسر عاتکه امیة بن مغیرة بن عبداللّه‏ بود. وی از او دو پسرداشت: به نام‏های «زهیر» و «عبداللّه‏». ظاهراً زهیر اسلام نیاورد و لیکن عبداللّه‏ با ابوسفیان بن حارث و عباس مسلمان شد و به حضور پیامبر(ص) رسید. 

به هر حال عاتکه پیش از وقوع جنگ بدر، شکست قریش را در رؤیا دیده بود. و سرانجام به مدینه هجرت کرد و در آنجا از دنیا رفت و در کنار قبر خواهرش صفیه به خاک سپرده شد. 

 0000000000

9 ـ ابوسفیان بن حارث

0000000000

ابوسفیان نوه عبدالمطلب و پسر عموی پیامبر اسلام(ص) است، او شبیه‏ترین افراد به پیامبر بود و پیش از فتح مکه، مسلمان شد. 

در جنگ حنین هنگامی که پیامبر(ص) در تنگه حنین به محاصره درآمد، و یارانش پا به فرار گذارده بودند، او با اخلاص فراوان به دفاع از اسلام و پیامبر(ص) پرداخت، حضرت او را مورد تجلیل قرار داد و از اهل بهشت معرفی کرد.(3) 

وی در سال 20 هجری در مدینه فوت کرد و در کنار مقبره‏ای در بقیع که بعدها به مقبره عقیل شهرت یافت، دفن گردید. 

 0000000000

10 ـ عقیل پسر ابوطالب و برادر علی(ع)

0000000000

او فرزند ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد می‏باشد که ده سال از جعفر و بیست سال از علی(ع) بزرگتر بود. 

سه فرزند او به نامهای مسلم، عبداللّه‏ و عبدالرحمن در کربلا و کوفه شهید شدند. 

نسل عقیل تنها از فرزند دیگرش محمد بن عقیل ادامه یافت. 

عقیل در علم انساب عرب شهرتی بسزا داشت. وی در جنگ بدر مسلمان شد، و در جنگ حنین فداکاری‏های زیادی نمود. عقیل در نزد پیامبر(ص) محبوب بود، و حضرت بدو چنین فرمود: تو را به دو جهت   دوست دارم: 

1 ـ به خاطر قرابت و خویشاوندی با من. 

2 ـ به خاطر محبت عمویم ابوطالب به تو. 

او در آخر عمر نابینا شد و پیش از کشتار و قتل عام مدینه توسط یزید در واقعه «حرّه» در مدینه از دنیا رفت و در دار عقیل سمت غربی قبرستان بقیع که بعداً عبداللّه‏ جعفر و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نیز در آنجا دفن شدند، به خاک سپرده شد. 

این مقبره قبلاً قبه و بارگاه داشت، که از بین رفته است. 

 0000000000

همسران پیامبر(ص)

0000000000

الف ـ زینب بنت جحش: او و برادرش عبداللّه‏ جحش از مسلمانان نخستین هستند، وی به اصرار پیامبر(ص) به عقد زید بن حارثه پسر خوانده پیامبر(ص) که از بردگان آزاد شده بود درآمد و شاید رسول خدا(ص)، می‏خواست با این کار، رسم جاهلی را که اشراف با بردگان آزاد شده ازدواج نمی‏کردند، بشکند. 

می‏گویند زینب در آغاز خواستگاری، تصور کرده بود که پیامبر(ص) او را برای خود خواستگاری کرده است و لذا تمایل فراوان نشان داد، ولی بعداً که معلوم شد حضرت او را برای زید خواستگاری نموده است، به احترام پیامبر پذیرفت. 

این ازدواج تا سال پنجم هجری ادامه داشت. ولیکن زندگی آنان، بی‏اندازه سرد و بی‏فروغ بود. و سرانجام منجر به طلاق گردید. و از سوی دیگر طبق سنّت غلط جاهلی، ازدواج مرد با همسر پسر خوانده خود ممنوع بود، ولی قرآن این سنّت را منسوخ کرد زیرا اصولاً پسر خوانده پسر واقعی انسان نیست و آثار حقوقی فرزند انسان را ندارد ولی شکستن این سنّت غلط، کار آسانی نبود. از این رو بنابه دستور وحی، این سنّت شکنی به عهده پیامبر(ص) نهاده شد. و حضرت پس از طلاق گرفتن زینب، به امر خدا با او ازدواج کرد. و قرآن نیز در آیه 37 از سوره احزاب به این قضیه تصریح کرده است. 

«فلما قضی زید منها و طراً زوّجناکها»

«هنگامی که زید او را طلاق داد، ما او را به همسری تو درآوردیم»

زینب در سال 20 هجری در سن پنجاه سالگی از دنیا رفت و در مراسم تشییع جنازه او، رجال صحابه حاضر بودند و در بقیع به خاک سپرده شد. 

ب ـ عایشه بنت ابی بکر: عایشه دختر ابوبکر در سال چهارم بعثت متولد شد، مادرش ام رومان دختر عامر بود که در سال دوم هجرت و پس از گذشت پنج سال از وفات حضرت خدیجه با پیامبر(ص) ازدواج کرد. 

وی با آنکه طبق شواهد مسلّم تاریخی مردم را به قتل عثمان تحریک می‏کرد ولی پس از خلافت علی(ع) و بیعت عموم مردم با آن حضرت، به تحریک بعضی از افراد به عنوان خونخواهی عثمان، جنگ جمل را با همکاری طلحه و زبیر رهبری کرد و از سپاه علی(ع) شکست خورد. 

او در سال 58 هجری (و به نقلی در 57) درگذشت. و ابوهریره بر جنازه‏اش نماز خواند و در بقیع مدفون شد.

ج ـ حفصه دختر عمر بن خطاب: وی هیجده سال پیش از هجرت (5 سال قبل از بعثت) از مادرش زینب بنت مظعون متولد شد. او با خنیس بن حذافه ازدواج کرد و پس از مرگ وی در سال دوم یا سوم هجرت به عقد پیامبر(ص) در آمد.

 می‏گویند: پیامبر او را طلاق داد و پس از مدتی، به دلایلی که خیلی روشن نیست رجوع کرد. 

به نقل واقدی او در سال 45 هجری در مدینه از دنیا رفت و مروان بر جنازه‏اش نماز خواند، و در بقیع در کنار مقبره همسران پیامبر(ص) دفن شد. 

د ـ ام سلمه: نام او هند بنت ابی امیة بن مغیرة، و مادرش عاتکه بنت عمر کنانیه بود. او که از مسلمانان اولیّه بود، با ابو سلمه عبداللّه‏ بن عبدالأسد که وی نیز تازه به اسلام گرایش پیدا کرده بود، ازدواج کرد. و هر دو جزء نخستین گروه مهاجران، به حبشه بودند. 

ام سلمه در حبشه فرزندی به دنیا آورد که وی را «برّه» نام نهاد ولی پیامبر(ص) بعدها او را زینب نامید. ابوسلمه در جنگ بدر و سپس احد شرکت کرد ولیکن در جنگ احد بر اثر جراحات جنگ شهید شد. پیامبر(ص)

پس از شهادت ابوسلمه، با ام سلمه ازدواج کرد. 

ام سلمه خواهر رضاعی عمار یاسر بود. 

 او به خاطر ایمانش، در میان زنان پیامبر(ص) از موقعیت ممتازی برخوردار بود. وی همواره مدافع اهل بیت(ع) بود. و حتی چندین بار عایشه را از مخالفت با علی(ع) و حرکت برای جنگ جمل برحذر داشت ولی سودی نبخشید. 

ام سلمه تا پس از شهادت امام حسین(ع) زنده بود. و او اولین کسی بود که با گریه‏اش بر امام حسین(ع)، مدینه را در عزا و ماتم فرو برد. وی در سال 61 هجری وفات کرد. و دو فرزندش عمر و سلمه او را در بقیع و در کنا مقبره دیگر همسران پیامبر(ص) دفن کردند. 

هـ ـ ماریه قبطیه: می‏نویسند «مقوقس» پادشاه مصر در پاسخ نامه پیامبر اکرم(ص) نامه‏ای را در سال ششم هجری، همراه با هدایایی به مدینه ارسال داشت که از جمله هدایا، کنیز جوانی به نام ماریه (ماری = مریم) دختر شمعون قبطی مصری بود، ماریه در بین راه توسط نامه رسان پیامبر(ص) «حاطب ابن ابی بلتع» مسلمان شد. پس از مسلمان شدن، پیامبر اسلام(ص) او را به همسری خود انتخاب کرد که از وی فرزندی به نام ابراهیم به دنیا آمد. و به همین جهت نیز مورد حسادت برخی از همسران پیامبر(ص) واقع شد زیرا رسول خدا(ص) تنها از دو همسر دارای فرزند ذکور شد یکی خدیجه، که قاسم و عبداللّه را و دیگر ماریه که ابراهیم را به دنیا آوردند. ولی متأسفانه قاسم در مکه فوت کرد و ابراهیم نیز در سن 22 ماهگی در مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. 

و سرانجام ماریه در سال 16 هجری، در عصر خلافت عمر بن خطاب در مدینه فوت کرد و در بقیع دفن گردید.  و ـ رمله بنت ابی سفیان (ام حبیبه) او مسلمانی پاک و با اخلاص بود، که با همسرش عبیداللّه‏ بن جحش در یک حرکت قهرآمیز به حبشه مهاجرت نمودند. همسرش در آنجا به دین نصاری گرایش یافت، و در همانجا از دنیا رفت ولی رمله به اسلام پای‏بند باقی ماند. به هر حال او که زنی مؤمن و از خاندان اموی بود، در حالی که از وطن رانده و در غربت مانده بود و در شرایط بسیار سختی قرار داشت، پیامبر اکرم(ص)، از راه تفقد و دلجویی توسط نجاشی، پادشاه حبشه، از وی خواستگاری کرد، و سرانجام با اعلان رضایت به عقد پیامبر(ص) درآمد. این ازدواج از لحاظ عاطفی و سیاسی و مصلحتی اهمیت فراوانی داشت. رمله یا ام حبیبه همچنان در حبشه بود تا آنکه در سال 7 هجری همراه با آخرین گروه مهاجران، به مدینه بازگشت. وی در سال 44 یا 46 هجری در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. 

ز ـ زینب بنت خزیمة: او دختر خزیمه بنت حارث است، وی زنی مهربان و رئوف بود که به او اُمّ‏المساکین (مادر مسکینان) لقب داده بودند، او نخست همسر عبداللّه‏ بن جحش بود که پس از شهادتش در جنگ اُحد به همسری پیامبر(ص) درآمد. 

وی در حالی که بیش از سی سال نداشت در حیات پیامبر(ص) و در ماه ربیع‏الاخر سال 4 هجری در گذشت. برخی نوشته‏اند که بیشتر از دو تا سه ماه با پیامبر(ص) زندگی نکرد و پس از فوت در بقیع به خاک سپرده شد. 

ح ـ صفیّـه: او دختر حی بن اخطب یهودی بود که نخست با «ابو عبید سلام بن مُشکم» ازدواج کرده بود و سپس از او جدا شد. و همسر «کنانة بن ابی الحقیق» شد. وی پس از شکست خیبر به اسارت اسلام درآمد و سپس به همسری پیامبر(ص) درآمد. 

 ابن اسحاق و دیگران گفته‏اند او پیش از شکست خیبر در رؤیا دیده بود که به همسری پیامبر آخرالزمان درآمده است و در این انتظار بود، تا آنکه به عقد پیامبر(ص) درآمد...

وی در سال 50 یا 52 هجری در مدینه فوت کرد و در بقیع به خاک سپرده شد. 

ط ـ سوده بنت زمعه: پدرش زمعة بن قیس به عبد شمس و نام مادرش شموس بنت قیس بن زید بود. وی نخست با «سکران بن عمرو» ازدواج کرد و با همسرش به حبشه مهاجرت نمود. ولیکن در فوت همسرش در حبشه یا مکّه اختلاف است. بهرحال پس از فوت همسرش، پیامبر(ص) او را به همسری خود برگزید. او دومین زن پیامبر اسلام(ص) و اولین زنی است که آن حضرت پس از فوت خدیجه(ع)، با او ازدواج کرده است. وی در سال 50 یا 54 هجری در مدینه وفات نمود و در قبرستان بقیع دفن شد. 

ی ـ ریحانه بنت زید: وی از قبیله بنی‏نظیر بود و قبلاً با مردی از بنی‏قریظه به نام «حکم» ازدواج کرده بود ولی پس از اخراج یهودیان بنی‏قریظه از مدینه مسلمان شد و در سال ششم هجری به عقد پیامبر(ص) درآمد. 

طبق نقل مورخان وی در حیات پیامبر(ص) درگذشت ولیکن به نقل ابن سعد در طبقات، پس از مراجعت پیامبر(ص) از حجة‏الوداع فوت کرد و حضرت او را در بقیع دفن نمود.

ک ـ جویره دختر حارث: از بنی مصطلق بود. او در جنگ مُرَیسَع (یا جنگ بنی‏مصطلق) همراه پدرش اسیر شد، وی به درخواست «ثابت بن قیس بن شماس» رئیس طایفه بنی‏مصطلق به ازدواج پیامبر(ص) درآمد. و از برکت این ازدواج اسیران بنی‏مصطلق ـ که یکصد خانوار بودند ـ آزاد شدند. او بیست ساله بود که در سال 5 یا 6 هجرت به ازدواج پیامبر(ص) درآمد و در سال 50 یا 56 هجرت، در ایام خلافت مروان بن حکم در مدینه فوت کرد و در بقیع مجاور قبور دیگر همسران پیامبر(ص) دفن شد.

0000000000

12 ـ فرزنــدان پیـامبـر(ص)

000000000

الف ـ ام کلثوم: ام کلثوم یکی از دختران رسول خدا بود که با یکی از دو پسر ابولهب به نام عتیبه ازدواج کرده بود، با نزول سوره: «تبّت یدا ابی لهب...» و قطع رابطه ام‏جمیل و ابولهب با پیامبر(ص)، ابولهب فرزندش را به طلاق دادن ام کلثوم مجبور کرد، از آن پس وی در خانه پدر، همراه فاطمه(ع) بود که تا پس از مرگ «رقیه» (دختر دیگر پیامبر و همسر قبلی عثمان بن عفان) بنا به نقلی به همسری عثمان درآمد. 

وی تا سال نهم هجری زنده بود ولیکن فرزندی برای عثمان به دنیا نیاورد و پس از آن درگذشت. اسماء بنت عمیس و صفیه بنت عبدالمطلب او را غسل دادند و در بقیع، در مقبره بنات رسول‏اللّه(ص) دفن شد. 

ابن حجر در «الاصابه» می‏نویسد که: علی(ع) و فضل بن عباس و اسامة بن زید وارد قبر شدند تا او را دفن کنند و امّا از حضور عثمان در دفن او خبر و سندی در دست نیست. 

ب ـ زینــب: مورخین: او را بزرگترین دختر حضرت رسول(ص) و خدیجه(ع) می‏دانند که پیش از بعثت متولد شد. او همسر ابوالعاص فرزند ربیع و مادر ابوالعاص نیز «هاله» خواهر خدیجه بود. زینب بعد از ظهور اسلام مسلمان شد ولیکن شوهرش به شرک باقی بود، وی بعد از هجرت پیامبر(ص) با شوهرش در طائف ماند. 

ابوالعاص در جنگ بدر اسیر شد، مقرر گردید هر اسیری برای آزادی خود فدیه‏ای بدهد، و آنگاه این خبر به گوش زینب رسید. گلوبندی را که مادرش حضرت خدیجه به او داده بود، برای مسلمانان فرستاد، پیامبر(ص) با دیدن گلوبند خدیجه متأثر شد و پیشنهاد آزادی او را مطرح فرمود، مسلمانان هم به احترام پیامبر(ص) ابوالعاص را بدون فدیه آزاد ساختند. و بنا شد که ابوالعاص، دختر پیامبر(ص) را، طلاق داده، به مدینه بفرستد که او نیز موافقت کرد. 

سرانجام زینب به مدینه هجرت کرد، و ابوالعاص نیز بعدها به مدینه آمد و مسلمان شد. و چون تاجر پیشه بود به مکّه برگشت و اموال مردم را رد کرد و پس از تصفیه حساب، به مردم چنین گفت: من مسلمان شدم. و سپس به مدینه آمد و مجدّداً با زینب ازدواج کرد. 

به هر حال زینب در سال 8 هجری از دنیا رفت و پیامبر(ص) بر او نماز گذارد و در بقیع دفن شد. 

ج ـ رقیّـه: رقیه دختر رسول خدا(ص) که به نقلی همسرش «عتبه» پسر ابولهب بود و او (مانند برادرش عتیبه) با فشار پدرش ابولهب، او را طلاق داد. و بعد از مدتی رقیه با عثمان ازدواج، و با او به حبشه هجرت کرد، و سپس همراه پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و در سال دوم هجرت در مدینه فوت نمود و در بقیع دفن شد. 

می‏گویند: او از عثمان فرزندی در حبشه به دنیا آورد که نامش را عبداللّه نهاده بودند ولی در سال چهارم هجرت براثر بیماری فوت کرد و از آنجا که «عثمان بن مظعون» نخستین مسلمانی بود که در مدینه درگذشت، پیامبر اسلام(ص) پس از فوت رقیه خطاب به وی فرمود: «الحقی بسلفنا عثمان بن مظعون» آنگاه دستور داد او را در مجاورت قبر عثمان بن مظعون دفن کنند. 

ابن عباس می‏گوید: پیامبر(ص) کنار قبر وی نشست، در حالی که فاطمه زهرا(س) هم در کنارش بود و می‏گریست، و آن حضرت اشک چشم فاطمه(س) را با لباس خود پاک می‏کرد. 

«و قعد رسول‏اللّه(ص) علی شفیر القبر و فاطمة جنبه تبکی فجعل النبی(ص) یمسح عین فاطمه بثوبه رحمة لها».

چنان که اشاره شد، عثمان بن مظعون نخستین فرد از مسلمانان بود که در بقیع دفن شد. و پس از آن قبرش نشانی برای مسلمانان گشت تا مردگان خود را در همان حوالی به خاک سپارند. 

د ـ ابراهیم: او از فرزندان حضرت 

محمد(ص) و مادرش، ماریه قبطیه بود، در ذی‏الحجه سال 8 هجری قمری، به دنیا آمد. قابله‏اش «سلمی» و دایه‏اش «امّ‏برده» دختر منذر بن زید از بنی‏نجار بود. پیامبر(ص) به وی علاقه زیادی داشت. او یک سال و ده ماه در کنار پدر بزرگوار و مادرش بود و سپس در سال دهم هجرت فوت کرد، و در بقیع دفن شد. رسول خدا(ص) در فوت او بسیار ناراحت گردید و بر حسب اتفاق، خورشید در آن روز گرفت، و مردم نیز آن را معلول مرگ ابراهیم پنداشتند، ولی پیامبر(ص) فرمود: این چنین نیست، هرگز خورشید و ماه، برای مرگ یا حیات کسی گرفته نمی‏شود و شما در صورت مشاهده «کسوف» یا «خسوف» باید به نماز بایستید. 

پاورقی‏ها:

ــــــــــــ 

1 ـ راهنمای حرمین شریفین ج 5، ص 142. 

2 ـ مدینه شناسی، از محمد باقر نجفی. 

3 ـ مستدرک حاکم، ج 2، ص 318 و مدینه‏شناسی. 

4 ـ تاریخ یعقوبی (چاپ نجف)، ج 2، ص 142 و نیز ج 2، ص 165؛ الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 206؛ الفتوح، ج 2 ص 248 و... 

 5 و 6 ـ مدینه شناسی ص 366 و 365. 

 7 و 8 و 9ـ سیره ابن هشام، ج 3، ص 295؛ اعلام الوری و تاریخ یعقوبی و طبقات الکبری، و مدینه‏شناسی ص 375 تا 365. 

10 ـ ترجمه: «پیامبر(ص) برکنار قبر نشست و فاطمه(س) در کنار او بود و می‏گریست پیامبر(ص) با رحمت و لطف، اشکهای فاطمه را با لباس خود پاک می‏نمود.» 

میقات حج شماره 1

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=43290&SubjectID=72550

0000000000

بيت الاحزان دربقيع

0000000000

بیت الاحزان در منابع حدیثی از جمله منابع حدیثی که در آن از انگیزه به وجود آمدن بیت الاحزان سخن به میان آمده، خصال شیخ صدوق - ره - می باشد که آن محدث بزرگ، در ضمن روایتی با اسناد از امام صادق - ع - نقل می کند: «و اما فاطمة فبکت علی رسول اللَّه حتی تأذّی بها اهل المدینة فقالوا لها قد آذیتنا بکثرة بکائک فکانت تخرج الی المقابر.

1 صریح تر و روشن تر از روایت صدوق، گفتار فضه (خادمه حضرت زهرا - سلام اللَّه علیها - است که مرحوم علامه مجلسی در ضمن بیان جریان مفصل شهادت حضرت زهرا از زبان فضه، چنین نقل می کند که: «ثم انه بنی لها بیتاً فی البقیع نازهاً عن المدینه».

2 «امیر مؤمنان - ع - برای فاطمه، در بقیع و در خارج مدینه، خیمه ای را بپا داشت که آن حضرت به همراه حسنین بدانجا می آمد و پس از گریه طولانی به خانه اش مراجعت می نمود.

0000000000

1 - بیت الأحزان، از دوران حیات حضرت زهرا - سلام اللَّه علیها - تا سال 1344 ه ، محلی بوده است مشخص و معین که شیعیان با پیروی از روش حسین بن علی - ع - در طول تاریخ به این بیت اهمیت خاصی قائل بوده و آنجا را همانند سایر مشاهد و حرمها زیارت و در آنجا به نماز و عبادت می پرداختند و حتی امام غزالی اهل سنت نیز به نماز خواندن در این محل تشویق و توصیه نموده است.

2 - بیت الأحزان در زمان حسین بن علی - ع - دارای چادر و خیمه بوده و سپس به ساختمان مبدل گردیده است که هنگام تخریب دارای گنبد بوده است.

3 - بیت الأحزان در اصطلاح عامه، گاهی به «مسجد فاطمه» و گاهی با هر دو نام و گاهی نیز به «قبةالحزن» نامیده شده و طبعاً نویسندگان نیز از هر سه نام مصطلح، استفاده نموده اند، ولی آنچه مسلم است بیت الأحزان هیچگاه بعنوان یک مسجد واقعی شناخته نشده است و وجود چند قبر در داخل آن که سمهودی اشاره نموده، دلیل و مؤید این معنا است.

مؤید دیگر اینکه: در تألیفات مدینه شناسان، مانند «اخبار مدینه» ابن نجّار، متوفای 643 ه ، و «وفاءالوفا»ی سمهودی متوفای 911 ه ، و «عمدةالاخبار» احمد بن عبدالحمید عباسی، متوفای قرن دهم هجری که همه مساجد موجود در داخل و خارج مدینه را معرفی نموده اند، از مسجدی به نام مسجد فاطمه ذکری به میان نیامده است.

4 - نکته مهم اینکه: بنابر مضمون روایات، بیت الأحزان، در داخل بقیع بوده و همه مورخان بدون استثنا بر همین معنا تصریح و اضافه می کنند که در سمت جنوبی و در مجاورت حرم ائمه اهل بیت - علیهم السلام - قرار داشته است.

0000000000

1 - بیت الاحزان در دوران حسین بن علی - ع - یعنی تا سال 61 هجری، مانند حال حیات حضرت زهرا - سلام اللَّه علیها - بصورت خیمه و چادر و محلی بوده است مشخص و معین و حسین بن علی - ع - بر حفظ آن عنایت و اهتمام داشته؛ بطوری که یکی از بانوان و ارادتمندان حضرت زهرا - سلام اللَّه علیها - را مأموریت داده است، در این بیت و خیمه که یادآورِ دورانِ حساس زندگی مادر بزرگوارش بوده، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهبانی کند و لابد براساس همین دید و اهتمام و به پیروی از روش آن حضرت، افرادی از اهل بیتِ عصمت پس از آن حضرت نیز همین روش را ادامه داده و خیمه را به ساختمان مبدّل نموده اند.

2 - بیت الاحزان پس از این دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم، دارای ساختمان بوده که ابن شبه را وادار نموده است کمّ و کیف و انگیزه بوجود آمدن این ساختمان را از افراد خبیر و مطلع جویا شود و یکی از افراد مطلع و مورد وثوق نیز تا آنجا که در این مورد اطلاع داشته با وی در میان گذاشته است و سابقه آنجا را که زمانی بصورت خیمه بوده، بازگو نموده است و لیکن این خیمه دقیقاً در چه تاریخی و به وسیله چه کسی به ساختمان تبدیل شده، معلوم نیست.

0000000000

1853 میلادی = 1276 قمری

یکی از جهانگردانِ غربی که به مکه و مدینه مسافرت نموده  و در سیاحتنامه خود از آثار و ابنیه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئیات زندگی مردم حجاز سخن گفته است.

از جمله حرمها و گنبدها و بارگاههای موجود در بقیع را معرفی و با قلم خود ترسیم و تصویر نموده است.

«سِر ریچارد بورتون» جهانگرد انگلیسی است که در سال 1853 میلادی - تقریباً 139 سال قبل - بقیع را از نزدیک مشاهده نموده و در باره بیت الأحزان چنین گفته است: «در بقیع مسجد کوچکی است که در سمت جنوبی گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گردیده و این مکان را بیت الأحزان نیز می نامند؛ زیرا فاطمه زهرا آخرین روزهای عمر خویش را در این محل بسر می برد و برای از دست دادن پدر عزیزش نوحه سرایی می نمود.

0000000000

فرهاد میرزا 1292 ه فرهاد میرزا معتمدالسلطنه که در 18 ذیقعده 1292 ه به زیارت بقیع نائل گردیده، پس از بیان زیارت حرم، ائمه بقیع و نثار فاتحه بر قبور علما که در کنای این حرم مطهر واقع بودند، می گوید: «از آنجا به بیت الأحزان رفتم و از آنجا به زیارت حلیمه سعدیه.

0000000000

19 3 - سید شرف الدین - قدس سره - 1290 - 1377: مرحوم علّامه، سید عبدالحسین شرف الدین، سومین کسی است که بیت الأحزان را پنج سال قبل از تخریب، زیارت و به تناسب بحثی در کتاب بخود «النص و الاجتهاد» به این مطلب تصریح نموده است که گفتار او را بعنوان «ختامه مسک» می آوریم: «...سپس علی بن ابی طالب در بقیع محلی را آماده ساخت که فاطمه زهرا برای گریه کردن، بدانجا می آمد و بیت الأحزان نامیده می شد و شیعیان در طول تاریخ این بیت را همانند مشاهد و حرمهای مقدس زیارت می نمودند تا اینکه در این ایّام که سال 1344 ه است، ملک عبدالعزیز بر سرزمین حجاز مسلط و با دستور وی بر اساس پیروی اش از وهابیگری، منهدم گردید و در سال 1339 هجری که خداوند توفیق سفر حج و زیارتِ پیامبر و مشاهد اهل بیتش در بقیع را بر من عنایت فرمود، بیت الاحزان را زیارت کردم». (...و کنّا سنة 1339 تشرفنا بزیارة هذا البیت (بیت الاحزان) ...فی البقیع.).

0000000000

اینک در قرن چهاردهم هجری و در آستانه تخریب بیت الأحزان که در سال 1344 ه واقع گردیده است قرار گرفته ایم.

0000000000

موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 285 .

فرهاد میرزا معتمدالسلطنه متوفای 1305 ه در میان شاهزادگان قاجار، از نظر علمی دارای شخصیت بارزی است که از وی شش جلد کتاب، در فنون مختلف به جای مانده از جمله آنها «قمقام ذخار» در مقتل و «هدایة السبیل» که سفرنامه حجِ اوست و هر دو کتاب در موضوع خود در زبان فارسی از بهترین کتابها به شمار می رود.

هدایة السبیل چاپ مطبوعاتی علمی تهران، ص 141 .

ابراهیم رفعت پاشا، در سال 1318 ق فرمانده نگهبانان محمل مصری و در سال 1320 و 21 و 25 به عنوان امیرالحاج از طرف خدیو مصر به حج مشرف شده و خاطرات خود را به نام مرآت الحرمین نگارش نموده است.

این کتاب به نوبه خود یکی از کتابهای سودمند که در دو جلد در مصر چاپ و در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی در قم افست شده است.

مرآت الحرمین، ج 1 ، ص 426 .

خاطرات مکه - چاپخانه حیدری تهران، ص 129 .

علّامه بزرگوار و شخصیت مجاهد و احیاگر شیعه در شام و لبنان.

مرحوم سیدشرف الدین مستغنی از تعریف و بالاتر از توصیف است که خدمات ارزنده و ضداستعماری و آثار ارزشمند و علمی او مانند: «النص و الاجتهاد» و «المراجعات» و ده ها کتاب دیگر، شاهد مجاهدات و دلیل بر عظمت شأن و علوّ مقام علمی و سعه اطلاعات وی می باشد.

النص والاجتهاد، باتحقیق ابومجتبی، ص 302 .

آقای شیخ محمد علی عمروی شخصیت علمی و روحانی، از اهالی مدینه است که پس از تکمیل تحصیلات خود در حوزه علمیه نجف به مدینه مراجعت و تربیت و سرپرستی شیعیان مدینه و اطراف آن را به عهده گرفته است.

در ملاقاتهای مکرری که با آقای عمروی شیخ العلمای حجاز در سالهای 52 - 55 شمسی در مدینه منوره داشتم، به همین معنا تأکید و محل فعلی را موضوعی بی اساس و عملی عوامانه معرفی می نمودند.

محمد صادق نجمی مجله میقات حج شماره2

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagazineSubject.aspx?LanguageID=1&id=72546

0000000000

زيارت ائمه بقيع عليهم السلام‏

0000000000

چون خواستى اين بزرگواران را زيارت كنى آنچه در آداب زيارت ذكر شده (از غسل، طهارت، پوشيدن جامه‏هاى پاك و پاكيزه، استعمال بوى خوش و اذن دخول و امثال آن) اينجا نيز به جاى آور، و در اذن دخول بگو: «يا مَوالِىَّ يا اَبْناءَ رَسُولِ اللَّهِ ، عَبْدُكُمْ وَ ابْنُ اَمَتِكُمْ ، اَلذَّلِيلُ بَيْنَ اَيْدِيكُمْ ، وَ الْمُضْعَفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ ، وَ الْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ ، قاصِداً اِلى‏ حَرَمِكُمْ ، مُتَقَرِّباً اِلى‏ مَقامِكُمْ ، مُتَوَسِّلاً اِلَى اللَّهِ تَعالى‏ بِكُمْ ، ءَ اَدْخُلُ يا مَوالِىَّ ، ءَ اَدْخُلُ يا اَوْليِاءَ اللَّهِ ، ءَ اَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللَّهِ الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ ، اَلْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ». و بعد از خضوع و خشوع و رقت قلب داخل شو و پاى راست را مقدم دار و بگو: «اَللَّهُ اَكْبَرُ كَبِيراً ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً ، وَ سُبْحانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَ اَصِيلاً ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَرْدِ ِالصَّمَدِ ، اَلْماجِدِ الْأَحَدِ ، اَلْمُتَفَضِّلِ الْمَنَّانِ ، اَلْمُتَطَوِّلِ الْحَنَّانِ ، اَلَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ ، وَ سَهَّلَ زِيارَةَ ساداتِي بِاِحْسانِهِ ، وَ لَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً ، بَلْ تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ». پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو، و رو به قبر ايشان كن و بگو: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمَّةَ الْهُدى‏ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ التَّقْوى‏ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الْحُجَجُ عَلى‏ اَهْلِ الدُّنْيا ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الْقُوَّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الصَّفْوَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللَّهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ النَّجْوى‏ ، اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللَّهِ ، وَ كُذِّبْتُمْ وَ اُسِيئَ اِلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ ، وَ اَشْهَدُ اَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ ، وَ اَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ ، وَ اَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ ، وَ اَنَّكُمْ دَعَوْتُم فَلَمْ تُجابُوا ، وَ اَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا ، وَ اَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَ اَرْكانُ الْأَرْضِ ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللَّهِ ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ اَصْلابِ كُلِ‏ّ مُطَهَّرٍ ، وَ يَنْقُلُكُمْ مِنْ اَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ ، وَ لَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الْأَهْواءِ ، طِبْتُمْ وَ طابَ مَنْبَتُكُمْ ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيَّانُ الدِّينِ ، فََجَعَلَكُمْ فِى بُيُوتٍ اَذِنَ اللَّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنا ، اِذِ اخْتارَكُمُ اللَّهُ لَنا ، وَ طَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِكُمْ ، وَ كُنَّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا اِيَّاكُمْ ، وَ هذا مَقامُ مَنْ اَسْرَفَ وَ اَخْطَأَ وَ اسْتَكانَ وَ اَقَرَّ بِما جَنى‏ ، وَ رَجى‏ بِمَقامِهِ الْخَلاصَ ، وَ اَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتنْقِذُ الْهَلْكى‏ مِنَ الرَّدى‏ ، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ ، فَقَدْ وَفَدْتُ اِلَيْكُمْ اِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ اَهْلُ الدُّنْيا ، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً ، وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها. يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لا يَسْهُو ، وَ دائِمٌ لا يَلْهُو ، وَ مُحِيطٌ بِكُلِ‏ّ شَىْ‏ءٍ ، لَكَ الْمَنُّ بِما وَ فَّقْتَنِي ، وَ عَرَّفْتَنِي بِما اَقَمْتَنِي عَلَيْهِ ، اِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ ، وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ ، وَ مالُوا اِلى‏ سِواهُ ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلَىَّ مَعَ اَقْوامٍ خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ ، فَلَكَ الْحَمْدُ اِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي هذا مَذْكُوراً مَكْتُوباً ، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ ، وَ لا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ ، بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». پس دعا كن براى خود، هر چه خواهى. به تصريح بسيارى از بزرگان، بهترين زيارت براى ائمه بقيع همان زيارت جامعه كبيره است كه داراى مفاهيم عالى و بيان اوصاف و مناقب اهل بيت است.ودرقسمت دعاها وزيارات است

0000000000

زيارت جامع اوّل (جامعه صغيره)

0000000000

اين زيارت در كتب كافى، تهذيب و كامل الزيارات از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاى انبياء و ائمّه و اوصياء(عليهم السلام) خوانده مى شود:

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

كافى، ج4، ص579، حديث2 و تهذيب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزيارات، ص331

0000000000

زيارت حضرت فاطمه(عليها السلام)

0000000000

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ، قَدِ امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَنَحْنُ لَكِ اَوْلِياءُ صابِرُونَ، وَمُصَدِّقُونَ لِكُلِّ ما اَتينا بِهِ اَبُوكِ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاَتينا بِهِ وَصِيُّهُ، فَاِنّا نَسْئَلُكِ اِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ اِلاّ اَلْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُمالِنُبَشِّرَاَنْفُسَنااَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ، «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمِينِ اللّهِ، اَلسَّلامُ

عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّهِ، اُشْهِدُ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَلائِكَتَهُ اَنِّى راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلى مَنْ سَخَطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ اَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ اَحْبَبْتِ، وَكَفى بِاللّهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

پس از آن، بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) وامامان(عليهم السلام) صلوات فرستاده شود.0000000000

المزار الكبير ص19، مفاتيح الجنان ص632

0000000000

زيارت اهل قبور

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى‏ اَهْلِ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، يا اَهْلَ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، كَيْفَ وَ جَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، مِنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، يا لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، وَ احْشُرْنا فِي زُمْرَةِ مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِىٌّ وَلِىُّ اللَّهِ». از امير مؤمنانعليه السلام روايت شده كه هر كس به قبرستان وارد شود و زيارت بخواند، خداوند متعال ثواب پنجاه سال عبادت به او عطا فرمايد و گناه پنجاه سال او و پدر و مادرش را ببخشد. از پيغمبر خداصلى الله عليه وآله نقل است هر كس‏ هفت مرتبه سوره « اِنّا اَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ القَدْرِ» را نزد قبر مؤمنى بخواند، خداوند متعال فرشته‏اى را نزد قبر او مى‏فرستد كه پرستش خدا كند، و ثوابش را به نام آن ميت مى‏نويسد. پس چون روز قيامت شود، به هر هولى از اهوال قيامت برسد، خداوند آن هول را از او بر طرف كند، تا اين كه داخل بهشت شود.

زيارت وداع ائمه بقيع عليهم السلام‏ مرحوم شيخ طوسى و سيد بن طاووس گفته‏اند كه چون خواستى ائمه بقيع را وداع كنى، بگو: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمَّةَ الْهُدى‏ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ ، اَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ اَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ ، آمَنَّا باِللَّهِ وَ باِلرَّسُولِ وَ بِما جِئْتُم بِهِ وَ دَلَلْتُمْ عَلَيْهِ ، اَللَّهُمَّ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ». پس دعا بسيار كن و از خداوند بخواه كه بار ديگر تو را به زيارت ايشان برگرداند و اين آخرين عهد و زيارت تو نباشد.

0000000000

زيارت حضرت فاطمه بنت اسد مادر گرامى اميرمؤمنان على(ع)

0000000000

«علاّمه مجلسى» از «شيخ مفيد» و «سيّد بن طاووس» و «شهيد اوّل» رضوان الله تعالى عليهم زيارتى را براى فاطمه بنت اسد مادر گرامى امير مؤمنان على(عليه السلام) كه در بقيع مدفون است، نقل كرده است، به اين صورت:  «علاّمه مجلسى» از «شيخ مفيد» و «سيّد بن طاووس» و «شهيد اوّل» رضوان الله تعالى عليهم زيارتى را براى فاطمه بنت اسد مادر گرامى امير مؤمنان على(عليه السلام) كه در بقيع مدفون است، نقل كرده است، به اين صورت : اَلسَّلامُ عَلى نَبِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ الاَْوَّلينَ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ الاْخِرينَ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَد الْهاشِمِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْكَريمَةُ الرَّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلى رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَرْبِيَتُها لِوَلِىِّ اللهِ الاَْمينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى وَلَدِكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَشْهَدُ اَنَّكِ اَحْسَنْتِ الْكِفالَةَ، وَاَدَّيْتِ الاَْمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلى نَفْسِهِ، واقِفَةً عَلى خِدْمَتِهِ، مُخْتارَةً رِضاهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى الاِْيمانِ، وَالتَّمَسُّكِ بِاَشْرَفِ الاَْدْيانِ، راضِيَةً مَرْضِيَّةً، طاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِىَ اللهُ عَنْكِ وَاَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَاْويكِ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَانْفَعْنى بِزِيارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها، وَشَفاعَةَ الاَْئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ اَوْلادِهَا الطّاهِرينَ، اَللّـهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتى اِيّاها، وَارْزُقْنِى الْعَوْدَ اِلَيْها اَبَداً ما اَبْقَيْتَنى، وَاِذا تَوَفَّيْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَتِها،بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَللّهُمَّ بِحَقِّها عِنْدَكَ، وَمَنْزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ، وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ. سپس دو ركعت نماز زيارت مى خوانى و آنچه كه دوست دارى دعا مى كنى.

0000000000

منابع :

مفاتيح الجنان محدث قمي

بحارالانوار، جلد 97، صفحه 218، حديث 17 و مصباح الزائر، صفحه 58.

بقیع مرکز تحقیقات حج

http://www.hadj.ir/books1/22.htm

0000000000

کوه احد يا جبل احد

0000000000

ازناحيه پشت سرقبررسولخداصلّي الله عليه وآله ازباب مجيدي ازشارع ملك فهد درادامه شارع اُحُد به طرف شمال بلواري كشيده شده تا احدكه كساني كه توانائي داشته باشند وراه را بلد باشند پياده هم ميتوانند بروند

محل جنگ احد و محل شهادت و دفن حمزه سيدالشهداء عموي گرامي پيامبر و محل زخمي شدن پيامبر گرامي اسلام و شكستن پيشاني و دندان آن حضرت و زخمي شدن حضرت علي ابن ابي طالب (ع) و محل دفن تعدادي از شهداي جنگ احد، مي باشد.

پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمودند: اگر کسي به مدينه به زيارت من بيايد و به زيارت قبر عمويم حمزه نرود بر من جفا کرده است.

احد نام مجموعه اى از كوه هاى بزرگ و كوچك در شمال مدينه است كه حدود 6000 متر طول دارد. اين كوه از شرق به غرب كشيده شده و فاصله آن تا مسجد نبوى پنج و نيم كيلومتر مى باشد.

رنگ عمومى آن قرمز متمايل به قهوه اى است. حدفاصل شهر مدينه و كوه احد در گذشته به صورت دشتى مسطح و عموماً غير مسكونى و تنها در چند نقطه مزروعى بوده است. اما امروزه به علت گسترش شهر، دشتى كه مى توانست بسيارى از اسناد تاريخى مربوط به تاريخ مدينه و تجاوز قريشيان به مدينه را نشان دهد، به مرور زمان در لابلاى ساختمان ها به فراموشى سپرده شده است.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره اين كوه فرموده است:«هذا جَبَلُ اُحُد يُحِبُّنا وَنُحِبُّهُ»; «اين كوه احد، ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داريم»

در جنوب احد، كوه كوچكى قرار دارد به نام كوه رمات يا عينين و اين همان تپه اى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)تيراندازان را در جنگ احد بر روى آن مستقر ساخت و از آن جهت كه در دامنه شمالى آن، دو چشمه آب وجود دارد، آن را عينين و يا عينان نيز خوانده اند.

0000000000

غزوه احد

0000000000

پيروزى مسلمانان در جنگ بدر و احتمال بسته شدن راه بازرگانى مردم مكه از طريق مدينه و عراق، مشركان را سخت برآشفته ساخت و آنان به فكر تلافى و انتقام افتادند.

صفوان بن اُميّه و عِكرَمة بن ابى جهل به ابوسفيان پيشنهاد دادند كه قريشيان هزينه جنگ را به عهده بگيرند و وى نيز موافقت كرد و در نتيجه با جمع آورى نيروهاى قوى رزمى و فراهم آوردن امكانات تسليحاتى و مالى به سوى مدينه آمدند. عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه تا آن زمان در مكه بود، با ارسال نامه اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را از اين توطئه آگاه ساخت.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) دو نفر نيروى اطلاعاتى به اطراف مدينه اعزام، و موقعيت قريشيان را شناسايى كرد. دشمن روز پنج شنبه پنجم شوال سال سوم هجرت از ناحيه وادى عقيق در شمال مدينه وارد منطقه احد شد و آنجا مستقر گرديد.

لازم به تذكر است كه مكه در ناحيه جنوب مدينه قرار گرفته و دليل اين كه دشمن از شمال وارد مدينه شده، اين بود كه در دره طولانى و بزرگ وادى القرى كه راه بازرگانى شام را به يمن متصل مى ساخت، هر قسمتى كه امكانات زندگى وجود داشت قبائلى از عرب و يهود سكونت گزيده اطراف خود را با سنگ محصور ساخته بودند، از سوى ديگر مدينه از سه طرف به شكل نعل اسب در محاصره كوه ها و مناطق سنگلاخى قرار گرفته و در نتيجه ارتش دشمن ناچار بود مدينه را از جنوب به سمت شمال دور زده و از ناحيه شمال مدينه كه زمينى هموار داشته و نخلستان هم در آن جا نبود و از اين رو براى جنگ مناسب به نظر مى رسيد وارد شود.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از مشورت با اصحاب تصميم گرفت از شهر خارج شود، لذا روز جمعه پس از اقامه نماز جمعه، با لشكرى بالغ بر يك هزار نفر از مدينه به سمت احد حركت كرد و كوتاه ترين راه را انتخاب نمود و خود نيز زره پوشيد. در ارتش رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از جوان 15 ساله تا پيرمرد سالخورده وجود داشت.

بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت، نيروهاى اسلام در برابر نيروهاى مهاجم و متجاوز قريش صف آرايى كردند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)اردوگاه لشكر خود را به گونه اى قرارداد كه از پشت سر به يك مانع طبيعى; يعنى كوه احد محدود مى گشت و در سمت چپ لشكر نيز كوه كوچكى به نام «عَينين» كه بعداً جبل الرماة لقب گرفت قرار داشت كه از بالاى آن تمامى دشت اطراف را مى توانست زير نظر داشته باشد و مدينه نيز پيش روى قرار گرفت. سپس رسول خدا(صلى الله عليه وآله)عبدالله بن جبير را با حدود 50 تيرانداز بر روى تپه مستقر ساخته، فرمود:  شما با پرتاب كردن تير، دشمن را برانيد و نگذاريد از پشت سر وارد جبهه مسلمانان شده، ما را غافلگير كنند. ما در نبرد غالب باشيم يا مغلوب، شما اين نقطه را خالى نگذاريد. دستور مؤكد پيامبر به تيراندازان كه از جاى خود هرگز حركت نكنند، حاكى از اطلاع كامل آن حضرت از اصول نظامى بود. سپس براى ارتشيان خطبه خواند و آنها را منظم كرد.

0000000000

ارتش قريش

0000000000

ابوسفيان نيز لشكريان قريش را كه بيش از سه هزار نفر بودند به چند قسمت تقسيم كرد:

1- پياده نظام زره پوش را در وسط قرار داد.

2- گروهى را به فرماندهى خالد بن وليد در سمت راست گذاشت.

3- دسته اى را به فرماندهى عكرمه در سمت چپ گمارد.

4- گروهى را نيز، كه پرچمداران آنها بودند پيشاپيش ارتش قرار داد.

آغاز نبرد

جنگ به وسيله ابوعامر كه از فراريان مدينه بود آغاز شد. او از قبيله «اوس» بود كه بر اثر مخالفت با اسلام از مدينه به مكه پناهنده  شده بود.

پيروزى

چيزى نگذشت كه در پرتو جانبازى سرداران رشيد اسلام; مانند على بن ابى طالب(صلى الله عليه وآله)، حمزه عموى پيامبر، ابودجانه و مصعب، لشكر قريش اسلحه و غنايم خود را زمين نهاده و با فضاحت عجيبى پا به فرار گذاردند.

در گرما گرم جنگ هرگاه دشمن مى خواست، لشكر اسلام را دور زده و از پشت به آنان حمله كند، تيراندازان مستقر در جبل عينين آنان را با تير زده، دور مى كردند ليكن با شكست دشمن متأسفانه، مسلمانان سلاح بر زمين نهاده، به جمع آورى غنايم مشغول شدند و به گمان خود كار را خاتمه يافته تصور مى كردند. نگهبانان نيز جز ده نفر از آنان بقيّه فرصت را مغتنم دانسته با مخالفت با فرمانده خود از جبل الرّماة پايين آمده به جمع آورى غنيمت پرداختند. دشمن كه چنين ديد، از كمى نگهبانان سوء استفاده كرده با يك حمله چرخشى، تيراندازان باقى مانده را از پاى درآورد و از پشت سر به مسلمانان حمله كرد. خالد ابن وليد و عكرمة بن ابى جهل پس از تصرف نقاط حساس، فراريان خويش را به كمك طلبيدند و چيزى نگذشت كه بر اثر از هم پاشيدگى صفوف مسلمانان، ارتش قريش بازگشته و از پيش رو و از پشت سر، سربازان اسلام را محاصره كردند و نبرد مجدداً آغاز شد.

0000000000

شكست مسلمانان

0000000000

در اين هنگام، وضعيت عجيبى در ارتش اسلام به وجود آمد، گروهى به صورت دسته هاى پراكنده به دفاع از خود و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرداختند، گروهى پا به فرار گذاشتند و طولى نكشيد كه تلفات سنگينى بر مسلمانان وارد آمد و به ناگاه خبرى به دروغ منتشر شد كه: «اَلا قَدْ قُتِلَ مُحَمَّد»; «هان !اى مردم، محمد كشته شد» اين خبر روحيه دشمن را تقويت و روحيه گروهى از مسلمانان را تضعيف نمود و كار بر مسلمانان دشوارتر شد، پيامبر كه خود پيشانى اش زخم برداشته و دندانش شكسته بود با استقامتى بى نظير از حريم اسلام دفاع مى كرد.

على(عليه السلام) فرمود: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميدان نبرد، نزديك ترين فرد به دشمن بود و هر موقع كار جنگ سخت تر مى شد ما را پناه مى داد.

مدافعان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز چند نفر بيشتر نبودند.

على بن ابى طالب(عليه السلام) با تمام وجود گرداگرد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى چرخيد و با شمشيرش دشمنان را به كام مرگ مى فرستاد و از آن حضرت دفاع مى كرد. على(عليه السلام)خود فرموده است: هنگامى كه ارتش قريش به سوى ما حمله آوردند، انصار و مهاجر راه خانه خود را گرفتند و من با هفتاد زخم از وجود آن حضرت دفاع كردم، سپس آن حضرت قبا را كنار زد و دست روى مواضع زخم كه نشانه هاى آن باقى بود كشيد. على بن ابى طالب(عليه السلام) آن چنان جنگيد كه شمشيرش شكست و اين ندا در فضا پيچيد: «لا سَيْفَ إِلاّ ذُو الْفَقَارِ وَ لا فَتَى إِلاّ عَلِيٌّ» «شمشيرى جز ذوالفقار و جوانمردى چون على نيست»

ابن هشام تعداد كشته شدگان دشمن را 22نفر ذكر مى كند كه12نفر آنها به دست على بن ابى طالب به هلاكت رسيدند.

حمزه عموى پيامبر، ابودجانه، امّ عامر كه نام وى نسيبه بود و... از ديگر كسانى بودند كه در اطراف رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از آن حضرت دفاع مى كردند.

0000000000

نتيجه كار:

0000000000

جانبازى و فداكارى على بن ابى طالب(عليه السلام) و ديگر ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سبب شد كه آن حضرت از خطر قطعى نجات يافت. پيامبر و همراهان آرام آرام به داخل شعب احد آمدند. مسلمانانى هم كه در آن اطراف بودند از اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را زنده ديدند خوشحال شده، خود را در پيشگاه ايشان شرمنده يافتند.

على بن ابى طالب(عليه السلام) سپر خود را پر از آب كرد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سر و صورت خود را شست و اين جمله را فرمود: خشم خدا بر ملتى كه صورت پيامبر خود را خون آلود ساختند.

هنگام نماز ظهر و عصر رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اثر ضعف مفرط نماز را نشسته خواندند و ديگران نيز اقتدا كردند. دشمن نيز سر مست پيروزى صحنه جنگ را ترك كرده، به سوى مكه حركت كرد.

مسلمانان بيش از سه برابر قريش كشته دادند. دشمنان برخى از جنازه هاى شهيدان را مثله كردند; يعنى گوش و بينى آنان را بريدند و در نتيجه صحنه دلخراشى بر ميدان نبرد حاكم شد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) همراه با ديگر مسلمانان وارد ميدان نبرد شدند، تا حدود هفتاد شهيد را به خاك بسپارند. وقتى چشم آن حضرت بر پيكر مثله شده حمزه افتاد بسيار متأثر و منقلب شد. سرانجام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر پيكر شهيدان نماز گزارد و آنان را يك يك و يا دو تا دو تا به خاك سپرد.

به هنگام غروب آفتاب، پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ياران باقيمانده، در حالى كه از خانه هاى بسيارى در مدينه ناله مادران داغ ديده و همسران شوهر از دست داده بلند بود به مدينه بازگشت.

منافقان و يهوديان مدينه از اين شكست بسيار خشنود شدند و احتمال آن وجود داشت كه دشمنان داخلى نيز به فكر ايجاد مزاحمت براى مسلمانان برآيند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در چنين وضعيت حساس از طرف خداوند مأمور شد تا فرداى همان شب دشمن را تعقيب نمايد. منادى پيامبر خبر را به مردم رساند و در شهر جار زد و فرمود تنها كسانى همراه ما بيايند كه در جنگ احد شركت داشتند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همراه با لشكريان خود حركت كرده در هشت ميلى مدينه در منطقه اى به نام «حَمراء الأسد» فرود آمد و شب هنگام دستور داد تا در تمام نقاط بيابان آتش روشن كنند تا دشمن تصور كند كه قدرت و نيروهاى جنگنده آنها بيش از تعدادى است كه در احد بوده است.

به هر حال آمدن پيامبر و استفاده از ابزار مختلف، ابوسفيان و لشكريان او را كه تصميم گرفته بودند دوباره به مدينه حمله كنند مأيوس ساخت و از فكر حمله بازداشت.

سرانجام نبرد احد باتقديم هفتادياهفتادوچهارو به قولى هشتاد و يك شهيد پايان يافت و ما در اين جا به نقل از سيره ابن هشام به هفتاد و چهار تن از شهداى احد اشاره مى كنيم.

0000000000

شهداى احـد

0000000000

1- حمزة بن عبدالمطّلب

حمزه عموى پيامبر اسلام. او از شجاعان عرب بود و در جنگ بدر شركت داشت و شيبه قهرمان قريش و تعداد ديگرى از آنان را از پاى درآورد. وى در جنگ احد نيز فداكارى هاى بسيار نمود و سرانجام توسط «وحشى» به شهادت رسيد. پس از شهادتش، هند همسر ابوسفيان سينه حمزه را شكافت و جگر او را بيرون آورد و زير دندانهايش گذاشت، و نيز جنازه اش را مثله كردند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با ديدن اين منظره به شدت گريست و عباى خود را روى او انداخت.  حمزه رااسدالله، اسدرسول الله و سيد الشهدا لقب دادند.

2- حنظله غسيل الملائكه

حنظله فرزند ابى عامر است. پدرش از دشمنان پيامبر و از عناصر بدخواه اسلام و از پايه گذاران مسجد ضرار بود، ليكن حنظله مسلمانى شايسته و با فضيلت بود، شبى كه فرداى آن جنگ احد اتفاق افتاد مراسم عروسى حنظله برگزار شد، پس از رسيدن دستور جهاد، از پيامبر(صلى الله عليه وآله)يك شب را اجازه گرفته، روز بعد به ميدان نبرد آمد و با رشادت كامل شمشيرى به طرف ابوسفيان رها كرد ليكن به او اصابت ننمود و سپس بر اثر نيزه دشمن از پاى درآمد و در سن حدود 24 سالگى به شهادت رسيد. پيامبر گرامى فرمود: من مشاهده كردم كه فرشتگان حنظله را غسل مى دادند و از اين رو به «حنظله غسيل الملائكه» معروف شد.

3- عمرو بن جموح

وى چهار پسر خود را براى دفاع از اسلام به جبهه فرستاد و با اين كه خويشاوندانش او را از شركت در جنگ منع مى كردند و پاى او نيز لنگ بود و جهاد از او برداشته شده بود، در عين حال خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمد و آرزوى شهادت كرد. پيامبر فرمود: خدا تو را معذور داشته است، ليكن او اصرار كرد و سرانجام پيامبر اجازه داد. موقع بيرون آمدن دعا مى كرد: «اَللّهُمَّ ارْزُقْني الشَّهادَةَ وَ لاتَرُدَّني اِلى أَهْلِي»; «خدايا ! توفيق ده در راه تو كشته شوم و به خانه باز نگردم.» سرانجام وى در نبردى قهرمانانه به شهادت رسيد.

4- مصعب بن عمير

وى از اشراف زادگان مكه بود كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله)ايمان آورد. در سال دوازدهم بعثت با آن حضرت بيعت كرد و از سوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به عنوان مبلّغ به مدينه اعزام شد و توانست گروه بسيارى از مردم مدينه را به اسلام دعوت كند. قد و قامتى چونان پيامبر(صلى الله عليه وآله)داشت و تا لحظه شهادت در سن 42 سالگى به اسلام و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)وفادار بود.

5- عبدالله بن جَحْش

عبدالله در مكه به پيامبر ايمان آورد، به حبشه هجرت كرد، سپس به مدينه مهاجرت نمود، خواهرش زينب بنت جحش است كه به همسرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درآمد. وى در حالى كه بيش از چهل سال نداشت، در احد به شهادت رسيد.

6- شَمّاس بن عثمان

وى از مهاجران به حبشه و مدينه و از مجاهدان بدر و احد بود. در احد مجروح شد و او را به خانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آوردند. ليكن مداوا مؤثر واقع نشد و به شهادت رسيد. پيامبر دستور داد جنازه او را به احد برگردانده، در كنار ديگر شهدا دفن كردند. شماس هنگام شهادت 34 سال بيشتر نداشت.

7 ـ عمرو بن مُعاذ 8 ـ حارث بن انس  9 ـ عُمارة بن زياد 10 ـ سَلَمَة بن ثابت  11 ـ عمرو بن ثابت بن وَقْش 12 ـ ثابت بن وَقْش 13 ـ رفاعة بن وقش 14 ـ حسيل بن جابر 15 ـ ابوحذيفه يمان 16 ـ صيفى بن قيظى 17 ـ حَباب بن قيظى 18 ـ عَبّاد بن سهل  19 ـ حارث بن أوْس بن معاذ 20 ـ إياس بن أوس 21 ـ عُبيد بن تيّهان 22 ـ حبيب بن يزيد 23 ـ يزيد بن حاطب 24 ـ ابوسفيان بن حارث 25 ـ قيس بن زبيده 26 ـ مالك بن أمه 27 ـ اُنيس بن قتاده  28 ـ ابوحَيَّة بن عمرو 29 ـ عبدالله بن جبير (فرمانده تيراندازان در تپه رمات 30 ـ خيثمة بن خيثمه 31 ـ عبدالله بن سَلمَه  32 ـ سُبيع بن حاطب 33 ـ عمرو بن قيس 34 ـ قيس بن عمرو 35 ـ ثابت بن عمرو 36 ـ عامر بن مخلّد 37 ـ مالك بن اياس 38 ـ ابوهبيرة بن حارث 39 ـ عمرو بن مُطرف 40 ـ اوس بن ثابت (برادر حسان بن ثابت) 41 ـ انس بن نَضْر 42 ـ قيس بن مخلّد 43 ـ سليم بن حارث 44 ـ نعمان بن عبد عمرو 45 ـ خارجة بن زيد 46 ـ سعد بن ربيع 47 ـ أوس بن ارقم 48 ـ مالك بن سنان پدر ابوسعيد خدرى 49 ـ سعيد بن سُوَيد 50 ـ عتبة بن ربيع 51 ـ ثعلبة بن سعد 52 ـ ثقف بن فَروة 53 ـ عبدالله بن عمرو 54 ـ ضَمْره 55 ـ نَوفَل بن عبدالله  56 ـ عباس بن عباده  57 ـ نعمان بن مالك  58 ـ مجذّر بن ذياد بَلَوى 59 ـ عبادة بن الحساس  60 ـ رفاعة بن عمرو 61 ـ عبدالله بن عمرو بن حرام 62 ـ عمرو بن جَموح   63 ـ خلاد بن عمرو بن جَموح 64 ـ ابوايمن 65 ـ سليم بن عمرو 66 ـ عنتره 67 ـ سهل بن قيس 68 ـ ذَكْوان بن عبدقَيس 69 ـ عبيد بن معلى 70 ـ مالك بن ثميله 71 ـ حارث بن عدى 72 ـ اياس  73 ـ اياس بن عدى  74 ـ عمرو بن اياس

اُحد مركز تحقيقات حج

http://www.hadj.ir/books1/33.htm

0000000000

فضيلت زيارت حضرت حمزه

0000000000

حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هر كس مرا زيارت كند وعمويم حمزه را زيارت ننمايد، بر من جفا كرده است». شيخ مفيد(قدس سره) نقل كرده كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه امر مى كرد و به زيارت ايشان و شهدا اهتمام داشت. حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بر زيارت قبر آن بزرگوار مواظبت مى نمود. هر گاه به زيارت آن حضرت رفتى نزد قبرش مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَمَّ رَسُولِ اللّهِ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَسَدَ اللّهِ وَ اَسَدَ رَسُولِهِ ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ ، وَ نَصَحْتَ رَسُولَ اللّهِ ، وَ كُنْتَ فِيماعِنْدَاللّهِ سُبْحانَهُ راغِباً ، بِأَبِى اَنْتَ وَ اُمِّى ، اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِزِيارَتِكَ ، وَ مُتَقَرِّباً اِلى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذلِكَ ، راغِباً اِلَيْكَ فِى الشَّفاعَةِ ، اَبْتَغِى بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مَتَعَوِّذاً بِكَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلى نَفْسي ، هارِباً مِنْ ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلى ظَهْرِي ، فَزِعاً اِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي ، اَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة ، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِى مِنَ النّارِ ، وَ قَدْ اَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي ، وَ اَتَيْتُ ما اَسْخَطَ رَبِّي ، وَ لَمْ اَجِدْ اَحَداً اَفْزَعُ اِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ اَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَ حاجَتِي ، فَقَدْ سِرْتُ اِلَيْكَ مَحْزُوناً ، وَ اَتَيْتُكَ مَكْرُوباً ، وَ سَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً ، وَ صِرْتُ اِلَيْكَ مُفْرَداً ، وَ اَنْتَ مِمَّنْ اَمَرَنِىَ اللّهُ بِصِلَتِهِ ، وَ حَثَّنِي عَلى بِرِّهِ ، وَ دَلَّنِي عَلى فَضْلِهِ ، وَ هَدانِي لِحُبِّهِ ، وَ رَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ اِلَيْهِ ، وَ اَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ ، اَنْتُمْ اَهْلُ بَيْت لا يَشْقى مَنْ تَوَلّيكُمْ ، وَ لايَخِيبُ مَنْ اَتيكُمْ ، وَ لايَخْسَرُ مَنْ يَهْويكُمْ ، وَ لايَسْعَدُ مَنْ عاديكُمْ»

0000000000

در زيارت ديگر شهداى جنگ احد كه در همان جا دفن هستند، چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللّهِ ،اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللّهِ ، اَلسَّلامُ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَ التَّوْحِيدِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دِينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ ، عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ ، اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ ، وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ ، وَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ ، وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيّـِهِ ، وَ جُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ، وَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ ، فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَ عَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزاءِ ، وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ ، وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ والصّالِحِينَ ، وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً ، اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ ، وَ اَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ ، وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ ، الَّذِينَ هُمْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ، فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ اَجْمَعِينَ ، اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَ بِحَقِّكُمْ عارِفاً ، وَ بِزِيارَتِكُمْ اِلَى اللّهِ مُتَقَرِّباً ، وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَْعْمالِ ، وَ مَرْضِيِّ الاَْفْعالِ عالِماً ، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ ، وَ عَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ ، اَللّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ ، وَ ثَبِّتْنِى عَلى قَصْدِهِمْ ، وَ تَوَفَّنِي عَلى ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ ، وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ ، اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ ، وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ»

0000000000

اُحد مركز تحقيقات حج

http://www.hadj.ir/books1/33.htm

0000000000

مسجدقبااولین مسجد

0000000000

ازجانب غرب صحن نبوي(ص)باب القباء كه خارج ميشويم شارع القباء است كه به طرف مسجدقباء ميرود كساني كه بتوانند پياده بروند حدوديك ساعت راه است

ودرزيارت دوره اكثركاروانها ازاين مسجدشروع ميكنند كه درروايات هم تاكيدبرشروع زيارات ازاين مسجدشده است

0000000000

مسجد «قبا» که اکنون در کنار شهر مدینه قامت زیبا و رسای گلدسته‏ هایش سر برآسمان لاجوردی می‏ساید و هر لحظه بویژه در ایام حج پذیرای هزاران مسلمان عاشقی‏ است که در آن حضور می‏یابند و یاد و یادگار و عطر پیامبر اکرم(ص) رامی‏جویند،اولین مسجدی است که در اسلام ساخته شده.مهندس این مسجد جبرئیل امین‏ معمار آن خاتم النبیین(ص) و کارگران آن افرادی چون علی(ع) و سلمان و مقدادبوده‏اند.

0000000000

آغاز هجرت

0000000000

پیامبر اکرم(ص) دوران اولیه زندگی خویش و بخش اول روزگار بعثت رادر مکه گذارند.

در آخرین روزهای این دوران، از طرفی با مرگ ابوطالب و خدیجه‏ ماندن در مکه رانامناسب تشخیص داد و از سویی با پیشرفت اسلام در مدینه، زمینه حضور در آن دیاررا مناسب ارزیابی فرمود. پس در نیمه شبی غوغا خیز و هراس آفرین علی(ع) را دربستر خویش خوابانید و خود در راه هجرتی تاریخی گام نهاد.

مردم مدینه در انتظار طلوع خورشید نبوت هرپگاه عاشقانه به استقبال نورمی‏رفتند، پاسی از روز در انتظار می‏ماندند و چون هرم آفتاب داغ و توان سوز حجازاز ورود هر مسافری نومیدشان می‏ساخت، به خانه باز می‏گشتند. در گرمای نیمروز یک‏روز سپید و سپیده آفرین، از بلندی یک خانه فریادی برخواست: ای مردم مدینه، این‏ شما و این آرزوی دیرینتان هان! طلوع خورشید نبوت. وعده اي سرودطلع البدرعلينا من ثنيات الوداع را ميخواندند

پیامبر(ص) در میان فریادهای شادی و شور و شوق بسیار مردم روستای کوچک قباوارد شد، (روز دوشنبه 12 ربیع الاول) در خانه یکی از سران روستا(کلثوم بن هدم) منزل گزید و خانه یکی دیگر از سران روستا(سعد بن خیثمه) را محل ملاقات خویش‏ قرار داد. مردم مدینه، با اصرار فراوان از او خواستند به شهر مدینه، که تا آنزمان‏«یثرب‏» نامیده می‏شد، گام نهد; ولی او پاسخ داد: من در انتظار علی(ع) هستم و تا آمدن وی در اینجا می‏مانم کم‏کم توقف پیامبر به طول انجامید و برخی،خسته از بلاتکلیفی و انتظار، به رسول خدا(ص) گفتند: به مدینه برویم، رسول‏خدا(ص) دیگر بار همان پاسخ را تکرار کرد. آنان گفتند: شاید علی یک ماه دیگر نیزنیاید! پیامبر(ص) فرمود: نه بزودی می‏آید، ان شاء الله.

سرانجام این انتظار به پایان رسید و علی(ع) پس از پرداخت قرض‏ها و بازگرداندن‏ امانات رسول خدا(ص) همراه خانواده رسول اکرم(ص) و برخی از زنان مسلمان واردقبا شد. رنج‏ سفر او را آزرده و پاهایش را سخت مجروح ساخته بود.

رسول اکرم(ص) وی را در آغوش گرفت و آب دهان مبارکش را به پای وی مالید بدین‏سان علی(ع) تا هنگام شهادت هرگز گرفتار درد پا نشد.

0000000000

ساخت مسجد

0000000000

توقف رسول اکرم(ص) در دهکده قبا پانزده روز به درازا کشید. و رسول‏خدا(ص) در این مدت تصمیم گرفت‏برای فعالیتهای عبادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی‏مسلمانان پایگاهی برپا کند. بدین منظور مکان مسطح و وسیعی را، که در کنارخانه‏کلثوم بن هدم بود و از آن برای خشک کردن خرما استفاده می‏شد، انتخاب کرد.

بدیهی است که برای ساختن مسجد باید نخست نقشه‏اش ترسیم می‏شد. به گفته طبرانی‏ رسول خدا به یارانش فرمود: نقشه این مسجد از سوی خداوند است و اینک شتر من‏ مامور این کار است. کسی بر شتر سوار شود و او را حرکت دهد تا محدوده مسجد رامشخص سازد. ابوبکر برخاست و بر شتر نشست، ولی هرچه تلاش کرد شتر حرکت نکرد. به‏ ناچار ابوبکر پیاده شد.

سپس عمر برخاست تا این ماموریت را انجام دهد، ولی تلاش او نیز بی‏ ثمر بود ونتوانست‏ شتر را حرکت دهد. در این هنگام، رسول خدا(ص) به علی فرمود: برخیز وبرشتر بنشین چون علی بر پشت‏ شتر قرار گرفت، شتر راه افتاد، محدوده‏ ای را دور زدو سپس به جای نخست‏ خویش بازگشت. بدینسان محدوده مسجد قبا مشخص شد و رسول‏خدا(ص) قبله آن را به سمت‏ بیت المقدس تعیین فرمود. پیامبر برای ساخت این مسجد بسیار تلاش کرد. زنی به نام شموس بنت نعمان می‏گوید: هنگام ساخت مسجد قبا، پیامبر(ص) را می‏دیدم که سنگهای کوچک و بزرگ را بر می‏داشت‏ تا آنجا که سنگینی سنگها پشت مبارکش را خم کرده، سپیدی خاک بر بدن مبارکش‏ نمایان بود(گاه) مردی از صحابه می‏آمد و می‏گفت:

ای فرستاده خدا، پدر و مادرم فدایت‏ باد! سنگ و خاک را به من واگذار تا به جای‏ تو کار کنم. پیامبر می‏فرمود: نه، تو نیز سنگ دیگری بردار. حضرت هماره در تلاش‏ بود تا ساختمان مسجد پایان یافت.

در روزهایی که بنای خانه توحید ساخته می‏شد، عطر زمزمه‏ های روح نواز صحابه، که‏ بیانگر بینش الهی آنان و عشق خدایی‏شان بود، فضا را آکنده می‏ساخت و گاه رسول‏خدا(ص) نیز با آنان هم نوا می‏شد.

عبدالله بن رواحه، با آهنگی دل نواز، می‏خواند: افلح من یعالج المساجد، آن که‏ در پی ساختن و پرداختن مساجد است رستگار است. پیامبر(ص) با همان آهنگ، آخرین قسمت‏ شعرش را تکرار می‏کرد و می‏فرمود: مساجدا. سپس عبدالله ادامه می‏داد: و یقراء القران فیه قائما و قاعدا; آنکه پیوسته‏ نشسته و ایستاده در مسجد قرآن می‏خواند. پیامبر می‏فرمود: و قاعدا آنگاه عبدالله می‏خواند: ولا یبیت اللیل عنه راقدا; وشب را نیز هماره بیدار بوده، به خواب نمی‏گذراند. پیامبر می‏فرمود: راقدا بدین سان ساخت اولین بنای توحیدی در اسلام، که دارای 3 ردیف ستون چوبی بود، با تلاش مسلمانان به پایان رسید.

0000000000

رابطه پیامبر با مسجد قبا

0000000000

پیامبر(ص) پس از مدتی دهکده قبا را ترک کرد و به‏مدینه رفت ولی تا واپسین روزهای زندگی هرگز رابطه خود را با این مسجد قطع‏نکرد. هر شنبه پیاده یا سواره به طرف مسجد قبا به راه می‏افتاد و نماز را درآنجا می‏گزارد. طبق نقلی دیگر روزهای دوشنبه هر هفته در قبا نماز می‏خواند و نیزهر سال صبحگاه هفدهم ماه مبارک رمضان به مسجد قبا می‏شتافت.

0000000000

فضیلت مسجد قبا

0000000000

درباره جایگاه معنوی این مسجد همین بس که قرآن کریم آن رامسجدی، که بر پایه تقوا بنا نهاده شده است، می‏خواند. (لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه). همانا مسجدی که از اولین روز برمبنای تقوا پایه گذاری شده است، شایسته‏تر است‏که تو در آن به نماز بایستی. بسیاری از مفسران، مراد این آیه را مسجد قبا دانسته‏ اند; گروهی آن را مسجدالنبی(ص) می‏دانند و برخی هر دو مسجد را مصداق و مراد این آیه به شمار می‏آورند.

امام صادق(ع) به معاویه بن عمار فرمود:

از حضور در مشاهد خود داری مکن و یکی از این مشاهد مسجد قبا است، زیرا این‏ همان مسجدی است که از اولین روز بر پایه تقوا بنا نهاده شده است. روایات متعددی از رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) نقل شده است که خواندن دو رکعت نماز در مسجد قبا را با انجام دادن یک عمره برابر می‏داند.ابن شبه می‏گوید: رسول خدا(ص) فرمود: هرکس در خانه خویش وضو گیرد و با نیتی‏ خالص به مسجد قبا بیاید و در آن دو رکعت نماز گزارد، پاداش یک عمره خواهدداشت.

امام صادق(ع) از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: هرکس به مسجد من یعنی‏ مسجد قبا درآید و در آن دو رکعت نماز بخواند، با پاداش یک عمره بر می‏گردد.

عقبه بن خالد از امام صادق(ع) پرسید:

می‏خواهم به مساجد اطراف مدینه بروم، از کدامین مسجد شروع کنم؟ امام صادق(ع)فرمود: از مسجد قبا آغاز کن و در آن بسیار نماز گزار; زیرا اولین مسجدی است که‏ رسول خدا (ص) در این منطقه در آن نماز گزارد.

0000000000

مکانهای تاریخی مسجد قبا

0000000000

در محل مسجد قبا سه مکان بسیار با اهمیت دیگر بوده‏است که متاسفانه، به بهانه توسعه مسجد، به دست‏حاکمان عربستان تخریب شده، ازمیان رفته است.

این مکان‏ها عبارتند از:

0000000000

1- چاه انگشتر

0000000000

در محل مسجد قبا چاهی بود که آب بسیار ناگوار و تلخی داشت. چون ‏پیامبر اکرم به آن محل آمد، مسلمانان گفتند: آب این چاه بسیار ناگوار و تلخ‏ است، لطف کنید و آب دهان خویش را در آن بیفکنید تا گوارا شود. پیامبر اکرم‏ مقداری از آن آب را در دهان خویش گرداند و دوباره به چاه باز گرداند آب چاه‏ بسیار گوارا و شیرین شد و تا سالیانی پیش، کام زيارت کنندگان مسجد قبا راشیرین می‏ساخت. چون عثمان، در زمان خلافتش، خواست آب بنوشد، انگشتر رسول خدا که‏ در دستش بود در چاه فرو افتاد برای به دست آوردن انگشتر همه آب چاه را تخلیه‏ کردند ولی هر چه کوشیدند انگشتر پدیدا نشد. از آن روز این چاه را «بئرالخاتم‏» (چاه انگشتر) نامیدند.

0000000000

2 و3 مسجد فاطمه و علی(ع)

0000000000

در کنار مسجد قبا دو جایگاه به نامهای مسجدعلی(ع) و مسجد فاطمه(ع) وجود داشت. گروهی این مکانها را محل نماز آن‏بزرگواران، هنگام اقامت در قبا می‏دانند.

متاسفانه توسعه‏های اخیر به از میان رفتن این مکانها انجامیده است.

مسجد قبا در طول تاریخ چندین بار توسعه یافت. ابتدا عثمان این کار را انجام‏داد. پس از وی عمر بن‏عبدالعزیز و دیگر زمامداران در این مسیر گام برداشتند تاآنکه ساختمان بسیار زیبای کنونی به وسیله حاکمان سعودی توسعه یافت.

به امید بازگشت‏ به جایگاه اساسی و اصلی مساجد و آبادانی معنوی و مادی این ‏پایگاههای توحید و وحدت.

0000000000

سید محمود مدنی بجستانی مجله کوثرشماره19

0000000000

مسجدالإجابه یا مسجد مباهله

0000000000

یکی از مساجد کهن و تاریخی در مدینه منوره، که مورد توجه حجاج و زائران بوده و هست، مسجدی است به نام «مسجد الإجابه» که در سال‏های اخیر، در محاورات مردم به اشتباه و بدون توجه به پیشینه تاریخی‏اش، به عنوان «مسجد مباهله» معرفی گردیده و از این جهت که مراسم مباهله رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله با مسیحیان نجران، در این محل به وقوع پیوسته، مورد اهتمام خاص قرار می‏گیرد.

از آنجا که این اشتباه و تحریف، اثرات منفی و نتایج زیان‏باری دارد، لازم دانستیم آنچه از منابع حدیثی و تاریخی درباره این مسجد به‏دست آمده، در اختیار علاقمندان قرار دهیم تا ضمن جلوگیری از یک عمل خلاف واقع و پیش‏گیری از نفوذ و ادامه یک حرکت عوامانه، به‏ کسانی که در این مسجد حضور پیدا می‏کنند و به نماز و دعا می‏پردازند، متذکّر شویم که این حضور باید توأم با واقع‏بینی و آگاهی کامل باشد و بدانند که در چه جایگاهی قرار گرفته ‏اند و انگیزه قداست و شرافت این محل از چیست و امتیاز این مسجد با مساجد دیگر از کجا و به چه دلیل است.

0000000000

مسجد الاجابة و مسجد بنی‏ معاویه

0000000000

یکی از مساجد قدیمیِ مدینه، که در حال حیات رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و به وسیله مسلمانان ساخته شد و رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در داخل آن نماز خواند، مسجدی است به نام «الإجابه» و نامگذاری آن به این اسم، از این جهت است که طبق نقل محدثان اهل سنت و مضمون بعضی از روایات شیعه، رسول‏خدا پس از اینکه در این مسجد نماز خواند، سه مطلب را از خداوند خواست و خداوند دعای او را در دو مورد اجابت کرد و در یک مورد رد نمود.

عباسی، یکی از مدینه شناسان، پس ازنقل حدیث حضور و دعای پیامبرخدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در این مسجد، می‏گوید: «و لهذا سمّی مسجد الإجابة» یعنی به جهت قبول دعای آن حضرت در دو مورد از خواسته‏هایش، این مسجد «الاجابه» خوانده شد.(12)

نام دیگر «مسجد الاجابة»، «مسجد بنی معاویه» است؛ زیرا این مسجد به وسیله قبیله بنی معاویة ایجاد گردید و در روستایی که این قبیله در آن سکونت داشتند قرار گرفته بود و لذا سهمودی این مسجد را این‏گونه معرفی می‏کند: «و مِنها مسجد الإجابة و هو مسجد بنی معاویه‏بن مالک‏بن عوف من الأوس».(13)

0000000000

موقعیت مسجد الإجابه

0000000000

مسجد الإجابه، به فاصله 385 متر و در سمت شمال بقیع، در خیابان ستین قرار گرفته است و فاصله آن با مسجدالنبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پس از توسعه آن، 580 متر می‏باشد.

0000000000

نماز و دعای رسول خدا در مسجد الإجابه:

0000000000

درباره نماز و دعای پیامبر خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در «مسجد الاجابة» دو حدیث به ترتیب از سعدبن ابی وقاص و عبداللّه‏بن جابربن عتیک در «صحیح مسلم» و «موطأ مالک» که از مهمترین منابع حدیثی اهل سنت می‏باشند، با مختصر تفاوت در متن آن‏ها نقل شده است:

متن حدیث در صحیح مسلم:

عَنْ عامِربن سَعد، عَن أبیه، أنّ رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله أقبل ذات یوم من العالیة حتّی مرّ بمسجد بنی معاویة، دخل فرکع فیه رکعتین و صلّینا معه و دعا ربّه طویلاً ثمّ انصرف الینا فقال: سألتُ رَبِّی أَن لا یهلک أمّتی بِالسنّة فأعطانیها و سألته أن لایهلک أمّتی بالغرق فأعطانیها و سألته أن لا یجعل بأسهم بینهم، فمنعنیها.(14) عامربن سعد از پدرش سعد وقاص نقل می‏کند: روزی رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله که از عالیه(15) برمی‏گشت، عبورش از کنار مسجد بنی معاویه افتاد، وارد این مسجد شد و دو رکعت نماز به جای آورد. ما هم با او نماز به جای آوردیم. رسول خدا آن‏گاه دعایی طولانی کرد. سپس به سوی ما برگشت و فرمود: من از خدا سه مطلب درخواست کردم و او دعای مرا در دو مطلب از آن‏ها اجابت نمود ولی در مورد مطلب سوم دعای مرا رد نمود. من از خدا خواستم که امت مرا با گرسنگی هلاک نکند، خداوند اجابت کرد و از او خواستم امّت مرا با غرق شدن هلاک نکند، خدا این دعای مرا هم اجابت نمود و از او خواستم از میان امت من اختلاف و فتنه را بردارد، خدا این دعای مرا مستجاب ننمود.

متن حدیث در موطأ مالک:عَن عَبداللّه‏ بن عتیک أنّه قال: «جائنا عبداللّه‏ بن عمر فی بنی معاویة و هی قریةٌ من قری الأنصار، فقال: هل تدرون أین صلّی رسو ل اللّه‏ من مسجدکم هذا؟ فقلت: نعم و اشرت له الی ناحیة منه، فقال: هل تدری ما الثلاث الذی دعا بهنّ فیه؟ فقلت: نعم، قال: فأخبرنی بهنّ، فقلت: دعا بأن لایظهر علیهم عدوّا من غیرهم و لایهلکهم بالسنین فأعطاها و دعا بأن لایجعل بأسهم بینهم فمنعنیها. قال: صدقت. قال: ابن عمر، فلن یزال الهرج الی یوم القیامة».(16)

عبداللّه‏ جابربن عتیک گوید: روزی عبداللّه‏بن عمر در محلّه بنی معاویه، که یکی از روستاهای انصار است، نزد ما آمد و پرسید: آیا می‏دانید رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در کدام نقطه از این مسجد شما به نماز ایستاد؟ گفتم: آری، و به نقطه‏ای از مسجد که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آنجا به نماز ایستاده بود، اشاره کردم. عبداللّه‏ بار دیگر پرسید: آیا آن سه مطلبی را که رسول خدا درباره آنها دعا کرد، می‏دانید؟ گفتم: آری. گفت: آن‏ها را هم بمن بگو! گفتم: یکی از آن دعاها این بود که خداوند دشمنان امتش را بر آن‏ها مسلّط نگرداند و دیگری اینکه آن‏ها را با گرسنگی هلاک نکند. خدا این دو دعای پیامبر را اجابت نمود و سومین دعای آن حضرت این بود که خداوند اختلاف و فتنه را از میان امت او بردارد ولی این دعا به اجابت نرسید. عبداللّه‏ عمر گفت: درست گفتی و اضافه نمود: پس اختلاف درمیان این امت همچنان تا قیامت باقی خواهد ماند.

خلاصه این حدیث را ابن شبّه از سعد چنین نقل می‏کند: «اِنَّه کان مَع النَّبیّ فَمَرَّ بِمَسجد بِنی مُعاویة، فدخل فرکع رکعتین ثمّ قام فناجی ربّه ثُمّ انصرف».(17) در متن این نقل، جمله «ثمّ قام» هم وجود دارد و لذا سمهودی می‏گوید: با توجه به متن این حدیث، برای کسانی که در این مسجد نماز می‏خوانند و دعا می‏کنند، بهتر است به جهت تأسّی به رسول‏خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در حال ایستاده دعا کنند.(18)

0000000000

مسجد الإجابه در حدیث شیعه

0000000000

در مورد دعای حضرت رسول صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در مسجد الإجابه، از امیر مؤمنان علیه‏السلام نیز حدیثی نقل شده است. گرچه در این حدیث به محل این دعا (مسجد اجابه) اشاره نشده، ولی مضمون آن همان حدیث را که قبلاً از منابع اهل سنت آوردیم، تأیید می‏کند.

متن این حدیث که مرحوم صدوق در خصال با اسناد نقل نموده، چنین است: عَن عَلِیّ بن أَبی طالِب علیه‏السلام أَنَّ النَّبیّ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله قال: سألت ربّی تبارک و تعالی ثلاث خصال، فأعطانی اثنتین و منعنی واحدة، قلت: یا رَبّ لا تهلک أُمَّتی جُوعا، قال: لَکَ هذِهِ قلت: یا رَبّ لا تُسَلّط عَلَیهم عدوا مِن غیرهم؛ یعنی مِنَ المشرکین، فیحتاجوهم، قال: لَکَ ذلِک قُلتُ: یا رَبّ لا تجعل بِأَسهم بَینهم فَمَنعنی هذه».(19)

0000000000

مسجد الإجابه در تاریخ

0000000000

از احادیثی که در مورد مسجد الإجابه نقل کردیم، معلوم می‏شود که این مسجد از مساجدی است که در حال حیات رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و به وسیله قبیله بنی‏ معاویه ساخته شده بود و لذا چون آنحضرت از کنار آن عبور می‏کرد وارد گردید و نماز به جای آورد و دعا نمود. پس از رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله باز از منابع تاریخی استفاده می‏شود که مسجدالاجابه پس از رسول خدا نیز به مدت چند قرن به صورت مسجد و با همان اسم «الاجابة» و «بنی‏ معاویه» معروف بوده و گفتار ابن شبّه متوفّای 262ق که اشاره نمودیم شاهد بر این معناست.

ولی از گفتار ابن نجار (متوفای 643ه . ق.) استفاده می‏شود که این مسجد در زمان او، رو به ویرانی گذاشته و بخشی از ساختمان آن فرو ریخته است؛ زیرا او می‏گوید: «و مسجدان قریبان من البقیع؛ أحدهما یعرف بمسجدالإجابة و فیه استوانات قائمة و محراب ملیح و باقیه خراب، و آخر یعرف بمسجد البغلة».(20) «دو مسجد درنزدیکی بقیع است؛ یکی معروف به مسجد الإجابه، که دارای چند ستون و محراب زیباست ولی بقیه آن خراب است و مسجد دیگر معروف به مسجد بغله است»

از گفتار مطری (متوفّای 741ه . ق.) استفاده می‏شود که پس از گذشت یک قرن و در زمان او هم این مسجد به همان حالت خرابی بوده است، حتی ازستون‏ها و محرابی که ابن نجار، یک قرن قبل از مطری به وجود آن‏ها اشاره نموده، اثری باقي نبوده و آبادی بنی‏ معا ویه نیز، که مسجد در این آبادی قرار داشت، به صورت تلّی از خاک درآمده بود؛ «و یعرف هذا المسجد بمسجد الإجابة و هو شمالیّ البقیع مع یسار الطریق السالک الی العریض وسط تلول و هی آثار قریة لبنی معاویة و هو الیوم خراب».(21)

تا اوایل قرن نهم؛ از گفتار مکّی (متوفای 854ه . ق.) که کلام مطری «و هو الیوم خراب» را تکرار نموده(22) معلوم می‏شود که مسجد الإجابه تا اوایل قرن نهم با همان حالت ویرانی بوده است.

در اواخر قرن نهم؛ سمهودی (متوفای 911 ه . ق.) از تعمیر و ترمیم این مسجد در اواخر قرن نهم خبر می‏دهد و در عنوان «مسجد الإجابه» می‏گوید: این یکی از همان دو مسجد است که ابن نجار آن‏ها را در حالی که خراب بوده‏اند، مشاهده نموده، ولی امروز از آن ستون‏هایی که او در داخل این مسجد از آن‏ها یاد نموده، اثری نیست و مسجد هم تعمیر و تجدید بنا شده است. سمهودی می‏افزاید: من مساحت این مسجد را اندازه‏ گیری کردم، از شرق به طرف غرب، بیست و پنج ذراع، (تقریبا31 12 متر) و از قبله به سوی شمال بیست ذراع (تقریبا 10 متر) بود.

0000000000

مسجد الإجابه در قرن چهاردهم و درحال حاضر

0000000000

ازگفتار عیّاشی، مؤلف کتاب «المدینة بین‏الماضی والحاضر» (متوفای 1400ه . ق.) معلوم می‏شود که ساختمان مسجد الإجابه، به‏ طوری که سمهودی در اوایل قرن دهم از آن یاد نموده، تا قرن چهاردهم یک بار دیگر تخریب شده و در این تاریخ مجددا تجدید بنا گردیده است. او می‏گوید ساختمان مخروبه فعلی، نشانگر وجود محراب و گنبد در این مسجد است، تا اینکه در این اواخر عنایت خدا شامل حال ساکنان اطراف آن شد و مسجد تجدید بنا گردید و به صورت مناسب درآمد و این ساختمان جدید دارای مناره زیبا و مشرف بر اطراف می‏باشد.(23)

گفتنی است این ساختمان همان است که نویسنده این سطور در طول بیش از بیست سال، بارها در آن حضور یافته و به نماز و دعا پرداخته‏ام. لیکن از سال 1418ه . ق.) ساختمان یاد شده به وسیله وزارت اوقاف حکومت سعودی تخریب و به صورت زیبا و وسیع‏تر از ساختمان پیشین تجدید بنا گردید.

0000000000

مسجد مباهله از نظر مدینه شناسان

0000000000

پیشتر اشاره شد که مدینه شناسان نسبت به مساجد قدیمیِ مدینه و به نقاط و محل‏هایی که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در آن‏ها نمازگزارده، اهمیت فراوان داده و به جزئیات حوادثی که در این مساجد به وقوع پیوسته، مانند: «دعای رسول خدا در مسجدالإجابه در حالی که ایستاده بود» پرداخته‏ اند و هر یک از نقاطی که نماز خواندن پیامبر خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در آن مسلّم و یا محتمل بوده، مستقلاً و جداگانه معرفی کرده‏اند و باز محل‏هایی را که در مسیر آن حضرت از مدینه تا مکه، در نماز آن حضرت مورد استفاده بوده مانند مسجد «غدیر» و مسجد «معرّسح مشخص نموده‏اند و حتّی در کنار مساجد مدینه مسجد ضرار و چگونگی ایجاد آن به وسیله منافقان و معرفی آنان و چگونگی تخریب و سوزاندن آن به دستور رسول خدا را به‏ طور مشروح مطرح کرده‏اند.

در این میان، تنها مسجدی که نام ونشانی از آن در منابع نیامده و به‏طور صریح و یا تلویحی و با اشاره از آن ذکری نشده، «مسجد مباهله» است و این عملکرد، آن هم درباره محلی که یکی از بزرگ‏ترین حوادث دوران زندگی رسول خدا در آن به وقوع پیوسته، نشانگر این است که از نظر مدینه شناسان در طول تاریخ مسجدی به عنوان «مباهله» وجود نداشته است؛ زیرا اگر چنین مطلبی واقعیت داشت، این مورّخان و مدینه شناسان از ذکر آن غفلت ننموده و در معرفی آن کوتاهی نمی‏کردند.

0000000000

مسجد مباهله در منابع شیعه

0000000000

مراجعه به روایات شیعه، در مورد مساجد و مکان‏های مقدس و زیارتی در مدینه، نشانگر این است که در این روایات هم، مانند منابع مدینه‏شناسی، مسجدی به نام «مباهله» معرفی نشده و در گفتار ائمه علیهم‏السلام از چنین مسجدی نام برده نشده است و این بهترین دلیل برعدم وجود «مسجد مباهله»است؛ زیرا درصورت وجود چنین مسجدی، ائمه هدی علیهم‏السلام آن را به پیروانشان می‏شناساندند و در کتب حدیث و منابع فقهی و در مجموعه‏ های ادعیه و زیارات، همان‏گونه که عبادات و ادعیه روز مباهله عنوان شده، منعکس می‏گردید؛ زیرا چنین مسجدی می‏تواند از دو جنبه تاریخی و معنوی، بر اکثر مساجد مدینه تفوّق و برتری داشته باشد: یکی به‏ لخاط این‏که چنان مسجدی، نشانه و یاد بود از یک حادثه عظیم تاریخی است که در این حادثه با هدایت و راهنمایی وحی الهی، حقانیت اسلام تا قیامت عملاً رقم خورده است. و دیگر به‏ لحاظ حضور اهل بیت عصمت و طهارت در این مراسم، آن هم طبق دستور صریح قرآن مجید که در این صحنه، یکی از بزرگترین فضایل این خاندان برای همیشه به ثبت رسید و در مقام و منزلت آنان برای کسی جای شک و تردید باقی نماند.

0000000000

مساجدی که ائمه علیهم‏السلام در باره آنهاتوصیه کرده‏ اند:

0000000000

برای توضیح این موضوع، به بررسی روایاتی از ائمه هدی می‏پردازیم که در آنها مساجدی را به‏خصوص معرفی کرده‏اند و حضور در آن‏ها را، در ضمن سایر مشاهد، برای پیروانشان توصیه و تأکید نموده‏اند.

و این مساجد و مشاهد عبارتنداز: مسجد قبا، مسجد مشربه امّ ابراهیم، مسجد فضیخ، مسجد فتح، مسجد احزاب و قبور شهدا در احد.

در یکی از روایات که در کافی از معاویة‏بن عمار نقل شده، چنین آمده:

عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‏السلام : «لا تَدَعْ إِتْیَانَ الْمَشَاهِدِ کُلِّهَا مَسْجِدِ قُبَاءَ فَإِنَّهُ الْمَسْجِدُ الَّذِی أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ وَ مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ وَ مَسْجِدِ الْفَضِیخِ وَ قُبُورِ الشُّهَدَاءِ وَ مَسْجِدِ الاْءَحْزَابِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الْفَتْحِ...».(24)

باز در کافی از عُقْبَة‏بن خالد آمده است:

قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‏السلام : «أَنَّا نَأْتِی الْمَسَاجِدَ الَّتِی حَوْلَ الْمَدِینَةِ فَبِأَیِّهَا أَبْدَأُ فَقَالَ ابْدَأْ بِقُبَا فَصَلِّ فِیهِ وَ أَکْثِرْ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَسْجِدٍ صَلَّی فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فِی هَذِهِ الْعَرْصَةِ، ثُمَّ ائْتِ مَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَصَلِّ فِیهَا وَ هِیَ مَسْکَنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله وَ مُصَلاَّهُ ثُمَّ تَأْتِی مَسْجِدَ الْفَضِیخِ فَتُصَلِّی فِیهِ فَقَدْ صَلَّی فِیهِ نَبِیُّکَ فَإِذَا قَضَیْتَ هَذَا الْجَانِبَ أَتَیْتَ جَانِبَ أُحُدٍ فَبَدَأْتَ بِالْمَسْجِدِ الَّذِی دُونَ الْحَرَّةِ فَصَلَّیْتَ فِیهِ ثُمَّ مَرَرْتَ بِقَبْرِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَسَلَّمْتَ عَلَیْهِ ثُمَّ مَرَرْتَ بِقُبُورِ الشُّهَدَاءِ فَقُمْتَ عِنْدَهُمْ فَقُلْتَ...».(25)

و در روایت حلبی چنین آمده است:

عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‏السلام : «هَلْ أَتَیْتُمْ مَسْجِدَ قُبَاءَ أَوْ مَسْجِدَ الْفَضِیخِ أَوْ مَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنْ آثَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شَیْءٌ إِلاَّ وَ قَدْ غُیِّرَ غَیْرَ هَذَا».(26)

0000000000

منشأ اشتباه کجاست؟

0000000000

به‏ طوری که ملاحظه کردید، تا کنون هیچ دلیل و مدرکی بر وجود مسجد مباهله؛ اعم از شیعه و اهل سنت، به دست نیامد و از نظر حدیثی و تاریخی، وجود چنین مسجدی را نمی‏توان مورد تأیید قرار داد، لیکن به‏طوری که در آغاز بحث اشاره کردیم، علی‏رغم این واقعیت، در سال‏های اخیر در میان گروهی از مسلمانان، همان «مسجد الإجابه» به عنوان «مسجد مباهله» شناخته شده و زائران، به‏ویژه در موسم حج، گروه گروه برای زیارت آن به همین عنوان «مباهله» حرکت می‏کنند و راهنمای آنان، در این مسجد، درباره مباهله سخنرانی کرده، صحنه آن را ترسیم می‏کند و به عقیده خود، محل استقرار هر یک از دو گروه مسلمانان و مسیحیان و جایگاه هر یک از پیامبر و اهل بیت را از این مراسم به حاضرین توضیح می‏دهد. البته این برنامه، نه از روی عمد و با آگاهی از سابقه تاریخی این مسجد، بلکه در اثر اشتباهی بوده که به وجود آمده است و این اشتباه موجب شده است که مسجد مباهله جایگزین مسجد الإجابه گردد. آنچه در این زمینه به نظر می‏رسد، دو چیز است:

0000000000

1 ـ تشابه اسمی

0000000000

پر واضح‏است که نوعی تشابه میان مفهوم واژه «اجابه» و «مباهله» وجود دارد و هر یک از این دو واژه، متلازم با دعا است و در مقام به کارگیری هر یک از مباهله و اجابه، دعا نیز به ذهن شنونده تبادر می‏کند و در اثر این تشابه وتلازم از یک جهت و اهمیت مسأله مباهله در اذهان مسلمانان به‏ ویژه در اذهان شیعیان خاندان عصمت و طهارت از جهت دیگر، موجب شده است که به جای مسجد الإجابه مسجد مباهله استعمال شود و این موضوع در اثر کثرت استعمال به صورت یک واقعیت تاریخی درآمده است.

گفتنی است، این نوع تغییر و تحریف در وقایع و حوادث تاریخی و در باره امکنه و اشخاص، فراوان رخ داده و در موارد زیادی دیده می‏شود و به تناسب موضوع، به یک مورد از این تحریف‏ها اشاره می‏کنیم و آن اینکه:

از نظر منابع تاریخی، عاتکه عمّه رسو ل‏خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بر خلاف صفیّه، در مکه و قبل از اینکه اسلام را بپذیرد، از دنیا رفته است(27) ولی امروز در مدینه و در کنار قبر صفیه، قبر دیگری را به عاتکه نسبت می‏دهند و برای هر دو یک زیارت نامه تنظیم گردیده و هر دو را با هم مخاطب قرار می‏دهند؛ «اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیْ رَسُولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا عَمَّتَیْ نَبِیِّ اللّهِ» و جای تأسف است که این نه تنها به کتب زیارات جدید بلکه به مناسک حج بعضی از مراجع عالی‏قدر نیز راه یافته است.

0000000000

2 ـ ذکر مسجد مباهله در گفتار یکی ازعلما

0000000000

علی رغم مطالب گذشته و اینکه در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و اهل سنت، از مسجد مباهله نامی و ذکری به میان نیامده، شیخ بزرگوار مرحوم محمدبن المشهدی(28) در کتاب خود «مزار کبیر» در ضمن توصیه زائران مدینه منوره بر نماز خواندن در مساجد و امکنه مقدسه این شهر، خطاب به آنان چنین می‏گوید:

«و تصلّی فی دار زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام ما قدرت و تصلّی فی دار جعفربن محمد الصادق علیهماالسلام و تصلّی فی مسجد سلمان الفارسی رحمه‏ الله و تصلّی فی مسجد أمیرالموءمنین علیه‏السلام و هو محاذی قبر حمزة علیه‏السلام و تصلّی فی مسجد المباهلة ما استطعت و تدعو فیه بما تحبّ و قد ذکرت الدعاء بأسره فی کتابی المعروف ببغیة الطالب و إیضاح المناسک»

این متن را علامه مجلسی رحمه‏الله در بحار الأنوار و محدّث نوری در مستدرک نقل نموده‏اند.(29)و پس از آنان، به تبعیت از ایشان، در بعضی از مؤلفات و کتب ادعیه و زیارات نیز همان متن و یا ترجمه آن آمده است.

ولی در کلام محمدبن المشهدی، جای این سوال باقی است که ایشان همانگونه که محل مسجد امیرمؤمنان علیه‏السلام را معرفی می‏کند که: «وَ هُوَ مُحاذی قبر حمزة علیه‏السلام » چگونه از ذکر محل مسجد مباهله خودداری وزریده است و آیا منظور وی از این مسجد، همان مسجد الإجابه است و یا مسجد دیگری است که در زمان او معروف بوده ولی با مرور زمان از میان رفته و فراموش شده است؟

البته احتمال دوم بعید به نظر می‏رسد؛ زیرا اگر در زمان وی چنین مسجدی وجود داشت، مسلمانان از حفظ و حراست آن غفلت نمی‏کردند و در تعمیر و تجدید بنا و ابقای آن مانند سایر مساجد قدیمی مدینه، سعی و تلاش می‏نمودند.

ولی احتمال نخست که منظور وی از مسجد مباهله، همان مسجد الإجابه بوده، قوی به نظر می‏رسد و می‏توان گفت که در اثر تشابهی که پیشتر اشاره کردیم، صاحب مزار کبیر هم به جای مسجد الإجابه، مسجد مباهله را به کار برده و جمله اخیر ایشان هم مؤید این احتمال است که می‏گوید: تا می‏توانی در این مسجد نماز بخوان و آنچه می‏خواهی و دوست داری، در این مسجد از خدا بخواه.

و این توصیه ایشان به این اعتبار است که رسول خدا در این مسجد نماز خوانده و دعا کرده و دعای آن حضرت مستجاب شده است و زائران هم به جهت تأسی به آن حضرت، به نماز بایستند و دعا کنند.

و اگر منظور ایشان، مسجدی به عنوان مسجد مباهله بوده، به یقین برای بیان اهمیت این مسجد، لازم بود به وقوع این حادثه مهم تاریخی، در این محل اشاره کند.

ولی به هر حال، نقل این جمله در این کتاب‏ها در جلب توجه زائران به این مسجد، به عنوان «مسجد مباهله» مؤثر بوده و از تحقیق و بررسی اصل موضوع مانع گردیده است.

0000000000

چرا در محل مباهله مسجد بنا نشده است؟

0000000000

با توجه به دلایلی که درباره عدم وجود مسجد مباهله نقل گردید، ممکن است این سؤال در ذهن خواننده پدید آید که: چرا در محلّ مباهله، با اهمیت تاریخی و معنوی که از آن برخوردار بود، مسجدی بنا نشده است، در حالی‏که برای حفظ آثار پیامبرخدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله نقاط مختلف دیگر،که ازاهمیت کمتری برخوردار بودند، به صورت مسجد درآمده‏ اند؟ پاسخ این پرسش، از مطالبی که پیشتر درباره چگونگی بنای مساجد قدیمیِ مدینه آوردیم، روشن می‏شود که بعضی از این مساجد، در زمان رسول خدا به دستور آن حضرت و بعضی دیگر به وسیله مسلمانان بنا شده است و بخش مهمّی از این مساجد هم به وسیله عمربن عبدالعزیز درنقاطی که نماز خواندن رسول خدا در آن‏ها ثابت و مسلّم بوده، ساخته شده است. گرچه طبق مضمون روایات، پیامبر اسلام قبل از حرکت به میعادگاه مباهله، با حضور اهل بیتش به نماز و دعا پرداخت ولی در محل مراسم مباهله هیچ دعا و نماز به جای نیاورده است. زیرا روحانیون و نمایندگان مسیحیان نجران با مشاهده رسول‏خدا که بدون تشریفات و با نفرات محدود از خواص نزدیک و فرزندان خردسالش، به میعادگاه آمده است سخت به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خودداری کرده و حاضر به مصالحه شدند و به شرایط ذمّه تن در دادند.

به هر حال، در این محل نمازی اقامه نشده است تا به وسیله عمربن عبدالعزیز و یا هر فرد دیگر، به عنوان جایگاه نماز رسول خدا و مانند همه مساجد تاریخی مدینه، به مسجد تبدیل شود و ممکن است به جهت اهمیت این مراسم، محل برگزاری آن نیز در اوایل اسلام در میان مردم مدینه معروف و مشخص بوده که با مرور زمان ونبودن هیچ علامت و نشانی، به فراموشی سپرده شده است.

0000000000

انگیزه طرح این موضوع چیست؟

0000000000

باز ممکن است پرسش دیگری در این زمینه مطرح شود که اصلاً انگیزه طرح این بحث چیست؟ مسجدی است از مساجد قدیمی مدینه منوره که گروهی از مسلمانان آن را به عنوان مسجد الإجابه و گروه دیگر به عنوان مسجد مباهله جزو مساجد با فضیلت می‏دانند و در آن به نماز و دعا می‏پردازند. به چه داعی و انگیزه‏ای این بحث را مطرح و تحقیق و بررسی می‏نماییم و دیدگاه گروهی را در مقابل گروه دیگر نفی می‏کنیم. پیش از پاسخ به این پرسش، ذکر این مطلب ضروری است که شخص نگارنده سطور، معتقدم که با توجه به اصالت و حقانیت عقیده شیعه و گسترش اطلاعات وارتباطات و پیدایش وسایل تبلیغی و توجه و نگرش جدیدی که در اثر انقلاب اسلامی نسبت به شیعه در جهان اسلام به وجود آمده، در حال حاضر باید شیعیان وپیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام حرکت مثبتی را در ابراز اندیشه و افکار خویش و معرفی تشیع در سطح بین‏ المللی آغاز کنند و اکنون وقت آن رسیده است که تشیع به عنوان یکی از مذاهب اسلامی و داراری عقایدی مستقل در اصول و فروع و برخوردار از فقهی ریشه‏دار و مستدل، در برابر سراسر و به ویژه در مراسم حج مطرح شود و شیعیان بدون کوچکترین تردید و تزلزل، مانند پیروان مذاهب دیگر اسلامی، به مسلّمات عقیده خود در اصول وفروع عمل و آن را با افتخار و مباهات به سایر مسلمانان معرفی نمایند. اگر روزی بعضی از افراد کم مایه و بی اطلاع، در مسأله ولایت به نوعی تسامح و تعامل سخن می‏گفتند، امروز باید عقیده خود را صریح و تشیع خود را بی دغدغه اظهار نمایند.

و اگر روزی در مسأله تکتّف در نماز و سجده بر فرش، بر خلاف فقه شیعه، با برادران اهل سنت مماشات و از فقه آنان پیروی می‏کردند، امروز باید جزئیات اعمال خود را مطابق فقه شیعه و به‏طور علنی انجام دهند. البته اقدام به چنین عملی و نیل به این هدف و تغییر روشِ موجود پس از قرن‏ها، کاری نیست که به سهولت انجام پذیرد و به سادگی و به سرعت تحقّق یابد، بلکه از یک سو نیازمند توجّه عالمان دینی و متفکّران دلسوز مذهبی است و از سوی دیگر وظیفه‏شناسی و همّت همه افراد جامعه شیعه را می‏طلبد و لذا امروز از واجبات مهم جهان شیعه این است که در حفظ مسلّمات خود از اصول و فروع با تمام توان بکوشد و آن‏چه را که خارج از دائره اصول و فروع و بیرون از محدوده فقه و احیانا موجب وهن آیین و موجب ایراد و اشکال مخالفان است، کنار بگذارد.

0000000000

اکنون برمی‏گردیم به اصل سؤال که: «انگیزه طرح این بحث چیست؟»

0000000000

(محقق : محمدصادق نجمي) در پاسخ این پرسش می‏گوییم: عنوان نمودن هر موضوع غیر مستند و احیانا خلاف واقع به صورت یک واقعیت و حقیقتِ مسلّم، گذشته از این‏که اغراء به جهل و ارائه یک مطلب موهوم و خیالی به صورت وجود قطعی آن است، که از نظر عقل و شرع عملی مذموم و نکوهیده می‏باشد، انجام دادن این نوع اعمال در شرایط کنونی، با و جهه عمومی جهان شیعه ارتباط پیدا می‏کند و اجرای این برنامه‏ ها به اصل عقیده شیعه لطمه وارد می‏سازد.

توضیح مطلب اینکه: متأسفانه پیروان اهل‏بیت عصمت و طهارت در طول تاریخ، به علل و انگیزه‏های مختلف سیاسی ـ مذهبی مورد اتهام و افترا قرار گرفته‏اند و مطالب ناروا و بی اساس فراوان به شیعیان، که پیروان واقعی اسلام هستند، به عنوان روافض نسبت داده شده است که این تهاجم در بعضی از مقاطع تاریخ؛ مانند دوران بنی‏امیه و بنی عباس و همچنین در دوران عده‏ای از سلاطین عثمانی، از شدّت بیشتری برخوردار بوده است و این اتهامات نه تنها در افواه عموم رایج بوده، بلکه در متن کتاب‏ها و تألیفات زیاد نیز منعکس شده که امروز این کتاب‏ها به شیوه‏های مختلف در اختیار تمام طبقات، از دانش‏آموز مدارس ابتدایی گرفته تا دانشگاهیان و اصناف مختلف در کشورهای اسلامی قرار می‏گیرد و اساس دیدگاه آن‏ها را نسبت به شیعه همین کتاب‏ها تشکیل می‏دهد.

در این میان، کتاب‏های ابن تیمیه و گفتارهای او، امروز در میان عده‏ ای از مسلمانان از جایگاه خاصی برخوردار است و مطالب او از سوی پیروانش به عنوان احیاگر اسلام در قرن هشتم و کسی که فتاوای او حتی فتاوا و نظریات فقهی و اعتقادی پیشوایان چهارگانه اهل سنت را تحت‏ الشعاع قرار داده، مطرح و ترویج می‏شود و اتهامات و مطالب خلاف واقع او درباره شیعه، به عنوان یک امر مسلّم تلقی می‏گردد و یکی از این افتراها و تهمت‏های ناروا این است که او می‏گوید: «عقلای مسلمان اتفاق نظر دارند که در میان اهل قبله از نظر جهل و ضلالت و دروغ و بدعت... هیچ گروهی در حد روافض نیست!»(30)

به‏طوری که ملاحظه می‏کنید، متهم کردن شیعه به دروغگویی، به وسیله فردی متعصب و منحرف، نسبتی است بی اساس و بدون ارائه کوچک‏ترین دلیل و شاهد و لذا هر خواننده منصف، افترا و کذب بودن آن را می‏یابد و حد اقل با شک و تردید به آن می‏نگرد. ولی در عصر حاضر پیروان ابن تیمیه برای اثبات مطالب ناروا و هتّاکی‏های او، در پی دلیل تراشی و ارائه مدرک و سند هستند و لذا با دقت و حساسیت مراقب اعمال و رفتار شیعیان می‏باشند که اگر مطلبی خلاف واقع «و لو از روی اشتباه» از آن‏ها مشاهده کنند با امکانات تبلیغی گسترده‏ای که در اختیار دارند، به همه مسلمانان دنیا منعکس نمایند و تبدیل مسجد الاجابه به مسجد مباهله و لو از روی اشتباه و عدم آگاهی است، اما می‏تواند یکی از مصادیق بارز آن گردد و بر افترایی که از سوی ابن تیمیمه، درباره شیعیان مطرح شده است، مهر تأیید بزند.

0000000000

پی‏نوشتهاي اين قسمت

12 احمد عباسی، عمدة‏الاخبار فی مدینة المختار، ص176

13 ـ سمهودی وفاء الوفا، ج3، ص828

14 ـ مسلم، صحیح، کتاب الفتن، باب هلاک هذه الامة بعضهم ببعض، حدیث2890

15 ـ به منطقه‏ای که مسجد قبا واقع است، عالیه و عوالی گفته می‏شود.

16 ـ مالک موطأ، ج1 باب ما جاء فی الدعاء.

17 ـ ابن شبه، تاریخ، ج1، ص68

18 ـ سمهودی، وفاء الوفا، ج3، ص829

19 صدوق، الخصال، ج1، ص83

20 ـ ابن نجار، اخبار مدینة الرسول، ص116

21 ـ مطری، التعریف بما آنست الهجرة، ص47

22 ـ به نقل محمد الیاس در المساجد الأثریه، ص37

23 ـ عیاشی، المدینه بین الماضی و الحاضر، ص114

24 الکافی، ج4، ص560

25 الکافی، ج4، ص560

26 الکافی، ج4، ص561

27 ـ در توضیح این موضوع، به «تاریخ حرم ائمه بقیع» از این نویسنده، صص273 ـ 274 مراجعه شود.

28 ـ بنابر آنچه در بحارالأنوار و مستدرک و الذریعه آمده، محمدبن المشهدی از علمای مورد اعتماد بوده و کتاب او «المزار الکبیر» مرجع کتب ادعیه و زیارات است. او از علمای قرن ششم می‏باشد و کتاب «المزار الکبیر»ش به صورت خطی است که مرحوم صاحب «الذریعه الی تصانیف الشیعه» چند نسخه موجود آن را معرفی کرده است.

29 ـ المزار الکبیر، صص27 و 28 به نقل از بحارالأنوار، ج100، ص225 و خاتمه مستدرک الوسائل ج1، ص359

30 ـ منهاج السنه، ج1، صص13 ـ 6

محمد صادق نجمی مجله میقات حج شماره 41

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=40084&SubjectID=72580

0000000000

قصّه مباهله و نصاراى نَجْران

محل مباهله همين محل مسجداجابه بوده يادرمحدوده همين مسجدبوده علي اي حال درهمين ناحيه قضيه مباهله اتفاق افتاده است

شيخ طبرسى و ديگران روايت كرده اند كه جمعى از اشراف نصاراى نجران ، خدمت حضرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم آمـدند و سركرده ايشان سه نفر بودند: يكى عاقب كـه امـيـر و صـاحـب راءى ايـشـان بـود و ديـگـرى عبدالمسيح كه در جميع مـشـكـلات بـه او پـنـاه مى بردند و سوم ابوحارثه كه عالم و پيشواى ايشان بود و پادشاهان روم براى او كليساها ساخته بودند و هدايا و تحفه ها براى او مى فـرسـتـادنـد بـه سـبب وفور علم او نزد ايشان ؛ پس چون ايشان متوجّه خدمت حضرت شدند ابوحارثه بر استرى سوار شد و كُرْزُ بْن عَلْقَمَه برادر او در پهلوى او مى راند ناگاه اسـتـر ابـوحـارثـه بـه سـر درآمـد پـس كـُرْز نـاسـزائى بـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم گفت ، ابوحارثه گفت : بر تو باد آنچه گفتى ! گـفـت : چرا اى برادر؟ ابوحارثه گفت : به خدا سوگند كه اين همان پيغمبرى است كه ما انـتـظـار او را مى كشيديم ! كرز گفت : پس چرا متابعت او نمى كنى ؟ گفت : مگر نمى دانى كـه ايـن گـروه نـصـارى چـه كـرده انـد بـا مـا، مـا را بـزرگ كـردنـد و صـاحـب مـال كـردنـد و گـرامـى داشـتند و راضى نمى شوند به متابعت او و اگر ما متابعت او كنيم اينها همه از ما بازمى گيرند. پس كُرْز اين سخن در دلش جا كرد تا آنكه به خدمت حضرت رسيد و مسلمان شد و ايشان در وقـت نـمـاز عـصـر وارد مـديـنه شدند با جامه هاى ديبا و حلّه هاى زيبا كه هيچ يك از گروه عـرب بـا ايـن زيـنـت نـيـامده بودند. و چون به خدمت حضرت رسيدند سلام كردند، حضرت جـواب سـلام ايـشـان نفرمود و با ايشان سخن نگفت ؛ پس رفتند به نزد عثمان و عبدالرّحمن بن عوف كه با ايشان آشنائى داشتند و گفتند پيغمبر شما نامه به ما نوشت و ما اجابت او نـمـوديم و آمديم و اكنون جواب سلام ما نمى گويد و با ما به سخن نمى آيد؟ ايشان آنها را بـه خـدمـت حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آوردند و در آن باب با آن حضرت مذاكره كـردنـد، حضرت فرمود كه اين جامه هاى حرير و انگشترهاى طلا را از خود دور كنيد و به خـدمـت آن حـضـرت رويد. چون چنين كردند و به خدمت حضرت پيغمبر رفتند و سلام كردند؛ حـضـرت جـواب سـلام ايـشـان گـفـت و فـرمـود كـه بـه حـق آن خداوندى كه مرا به راستى فـرسـتـاده اسـت كـه در مـرتـبـه اوّل كـه به نزد من آمدند شيطان با ايشان همراه بود و من بـراى ايـن جواب سلام ايشان نگفتم ؛ پس در تمام آن روز از حضرت سؤ الها كردند و با حـضـرت مناظره نمودند؛ پس عالم ايشان گفت كه يا محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) چه مـى گـوئى در بـاب مـسـيـح ؟ حـضـرت فـرمـود: او بـنـده و رسول خدا است . ايشان گفتند كه هرگز ديده اى كه فرزندى بى پدر به هم رسد؟ پس اين آيه نازل شد كه : (إِنَّ مـَثـَلَ عـيسـى عـِنـْدَاللّهِ كـَمـَثـَلِ آدَمَ خـَلَقـَهُ مـِنْ تـُرابٍ ثـُمَّ قـالَ لَهُ كـُنـْ فَيَكُونُ).

به درستى كه مَثَل عيسى نزد خدا مانند مثل آدم است كه خدا خلق كرد او را از خاك پس گفت مـر او را كـه بـاش پـس بـه هـم رسـيـد. و چـون مـنـاظـره بـه طول انجاميد و ايشان لجاجت در خصومت مى كردند حق تعالى فرستاد كه :  (فـَمـَنْ حـآجَّكَ فـيـهِ مـِنْ بـَعـْدِ مـا جـآءَكَ مـِنَ الْعـِلْمِ فـَقـُلْ تـَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَابْنآءَكُمْ وَنـِسـآءَنـا وَنـِسـآءَكـُمْ وَاَنـْفـُسـَنـا وَاَنـْفـُسـَكـُمْ ثـُمَّ نـَبـْتـَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه عَلَى الْكاذِبينَ). يعنى پس هركه مجادله كند با تو در امر عيسى بعد از آنچه آمده است به سوى تو از علم و بـيّنه و برهان پس بگو اى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيائيد بخوانيم پسران خـود را و پـسران شما را و زنان خود را و زنان شما را و جانهاى خود را و جانهاى شما را، يعنى آنها را كه به منزله جان مايند و آنها كه به منزله جان شمايند، پس تضرّع كنيم و دعا كنيم پس بگردانيم لعنت خدا را بر هر كه دروغ گويد از ما و شما. و چـون ايـن آيـه نـازل شـد قـرار كردند كه روز ديگر مباهله كنند و نصارى به جاهاى خود برگشتند. پس ابوحارثه با اصحاب خود گفت كه فردا نظر كنيد اگر محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم با فرزندان و اهل بيت خود مى آيد پس بترسيد از مباهله با او، و اگر با اصـحـاب و اتـبـاع خـود مـى آيـد از مـبـاهـله بـا او پـروا مـكـنـيـد. پـس بـامـداد حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم به خانه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمد و دست امـام حـسـن عـليـه السـّلام گـرفـت و امام حسين عليه السّلام را در بر گرفت و حضرت امير عليه السّلام در پيش روى آن حضرت روان شد و حضرت فاطمه عليهاالسّلام از عقب سر آن حـضـرت شـد و از مـديـنه براى مباهله بيرون آمدند. چون نصارى آن بزرگواران را مشاهده كردند ابوحارثه پرسيد كه اينها كيستند كه با او همراهند؟ گفتند آنكه پيش روى او است پـسـرعـمّ او اسـت و شـوهـر دخـتـر او و مـحـبـوبـتـريـن خـلق اسـت نـزد او و آن دو طـفل ، دو فرزندان اويند از دختر او و آن زن ، فاطمه دختر او است كه عزيزترين خلق است نـزد او، پـس حـضـرت بـه دو زانـو نـشـسـت بـراى مـبـاهله . پس سيّد و عاقب پسران خود را بـرداشـتـنـد بـراى مـبـاهـله ، ابـوحـارثـه گـفت : به خدا سوگند كه چنان نشسته است كه پـيـغـمـبـران مى نشستند براى مباهله و برگشت . سيّد گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : اگر مـحـمـّد بـرحـقّ نـمـى بود چنين جرئت نمى كرد بر مباهله و اگر با ما مباهله كند پيش از آنكه سال بر ما بگذرد يك نصرانى بر روى زمين نخواهد ماند! و بـه روايـت ديـگـر گـفـت كـه مـن روهـائى مـى بـيـنـم كـه اگـر از خـدا سـؤ ال كنند كه كوهى را از جاى خود بكند هر آينه خواهد كند؛ پس مباهله مكنيد كه هلاك مى شويد و يـك نصرانى بر روى زمين نخواهد ماند. پس ابوحارثه به خدمت حضرت آمد و گفت : اى ابـوالقـاسـم ! در گذر از مباهله با ما و با ما مصالحه كن بر چيزى كه قدرت بر اداى آن داشـتـه بـاشـيـم . پـس حـضـرت بـا ايـشـان مـصـالحـه نـمـود كـه هـر سـال دو هـزار حـلّه بـدهـنـد كـه قـيـمـت هـر حـلّه چهل درهم باشد و برآنكه اگر جنگى روى دهد سى زِره و سى نيزه و سى اسب به عاريه بـدهـنـد و حـضـرت نـامـه صـلح بـراى ايـشان نوشت و برگشتند. پس حضرت فرمود كه سـوگند ياد مى كنم به آن خداوندى كه جانم در قبضه قدرت او است كه هلاك نزديك شده بـود بـه اهـل نَجْران و اگر با من مباهله مى كردند هر آينه همه ميمون و خوك مى شدند و هر آيـنـه تـمـام ايـن وادى بـرايـشـان آتـش مـى شـد و مـى سـوخـتـنـد و حـق تـعـالى جـمـيـع اهـل نـجـران را مـسـتـاءصـل مـى كـرد حـتـى آنـكه مرغ بر سر درختان ايشان نمى ماند و همه نـصـارى پـيـش از سال مى مردند. چون سيّد و عاقب برگشتند بعد از اندك زمانى به خدمت حضرت معاودت نمودند و مسلمان شدند. منتهي الآمال

000000000

مسجد قبلتين ( ذوقبلتين)درشمال غربي مدينه نزديك مساجدسبعه

0000000000

يهوديان، مسلمانان را سرزنش مي كردند كه پيامبر شما بر قبله يهود، بيت المقدس نماز مي خواند. پيامبر اسلام سر به آسمان بلند كردند و از خدا خواستند كه مسلمانان را از سرزنش يهود و دشمنان اسلام نجات دهد. تا اينكه در روز دوشنبه 15 رجب سال دوم هجري، زماني كه پيامبر نماز ظهر را در اين محل به جا مي آوردند، آيات تغيير قبله بر آن حضرت نازل شد و اين فرمان باعث خوشنودي پيامبر و مسلمانان گرديد و از آن به بعد مسلمين رو به كعبه نماز خواندند.

0000000000

يك مسجد و دو قبله

0000000000

مسجد ذوقبلتين مسجدى است در شمال غربى مدينه كه به نام بنى سَلَمه معروف بوده است و در اين مسجد در ماه شعبان سال دوم از هجرت هنگامى كه پيغمبر نماز ظهر را مى خواند آيه تغيير قبله بر آن حضرت نازل گشت و جبرئيل روى پيغمبر را در بين نماز از بيت المقدس به كعبه برگرداند. در اين مسجد، به يادبود اين تغيير، دو محراب به سوى قبله نخستين و قبله دوم ساخته بودند، ليكن در نوسازى اخير قبله نخستين را برداشته اند.

وتصويربيت المقدس رابالاي سردرب كشيده اند كه حكايت ازقبله اولي دارد

0000000000

در شمال غربي شهر مدينه، مسجدي وجود دارد كه داراي دو محراب است، البته در دو جهت مخالف ـ‌با اختلافي حدود 180 درجه ـ از يكديگر وجود دارد.

تعجب نكنيد، 180 درجه!!، مگر مي‌شود انسان به جهت و سوي ديگري غير از مسجد الحرام نماز بگزارد؟!نمي‌شود به سوي ديگري غير از كعبه نماز گزارد، اما در اين مسجد حادثه مهمي رخ داده است كه از زمان صدر اسلام به مسجد قبلتين ـ دوقبله‌اي ـ معروف گرديد و هم اكنون نيز بدين نام معروف است. زائران مسلمان كشورهاي اسلامي كه براي زيارت قبر پيامبر(ص) و ائمه بقيع(ع) به مدينه مي‌آيند، يك روز را به زيارت مساجد مقدس تاريخي، از جمله مسجد قبلتين اختصاص مي‌دهند و جهت اداي نماز تحيت مسجد به آن مكان مقدس مشرّف مي‌شوند.

براي آگاهي كامل از اين حادثه مهم، بايستي به تاريخ صدر اسلام برگرديم.

روز دوشنبه، پانزدهم ماه رجب، سال دوم هجرت، پيامبراكرم(ص) به همراه تني چند از اصحاب به‌منظور تسليت گويي به مادري مسلمان به نام «اُمّ بشر» كه فرزندش را از دست داده بود به طرف قبيله «بني‌سَلمه» حركت مي‌كنند. خانه‌هاي اين قبيله در قسمت شمال غربي شهر مدينه قرار دارد؛ «اُمّ بشر» به افتخار رسول خدا گوسفندي ذبح كردو طعامي تهيه نمود.

هنگام ظهر فرا رسيد، پيامبر با همراهان به نماز ايستادند…. ـ بيت‌المقدس قبله اول مسلمانان بوده و پيامبر اكرم(ص) از زمان بعثت بمدت پانزده سال (سيزده سال در مكّه و دو سال در مدينه) به سوي بيت المقدس نماز مي‌گزاردند يهوديان مدينه و اطراف آن به پيامبر و مسلمانان طعنه مي‌زدند و مي‌گفتند: دين شما دين كامل نيست، زيرا قبله شما همان قبله ما يهوديان است! پيامبر(ص) از گفته آنان آزرده خاطر شد و همواره منتظر امر و دستور الهي بود تا به گونه‌اي از طعنه‌هاي يهوديان رهايي يابد، واسلام، اين دين ابدي و جاودانه از يك قبله مستقل بهره‌مند شود. آري، انتظار به پايان رسيد، هنگامي كه پيامبر اكرم(ص) و همراهان در خانه «اُم بشر» مشغول نماز ظهر بودند، جبرئيل براو نازل گرديد و خبر جابجايي قبله را آورد: «قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّينَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ…؛ نگريستن تو را به اطراف آسمان مي‌بينم. تو را به جانب قبيله‌اي كه مي‌پسندي مي‌گردانيم؛ پس روي به سوي مسجد الحرام كن…» (سوره بقره، آيه 144) (جبرئيل شانه هاي پيامبررا گرفت واورا به سمت كعبه چرخانيد يابقولي خود پيامبر، بي‌درنگ به سمت جنوب روي گردانيد و نماز‌گزاران نيز چنين كردند و پشت سر پيامبر(ص) قـرار گرفتند و ركعت باقيمانده را به جانب مسجد الحرام ـ قبله جديد ـ به پايان‌بردند. خبر اين حادثه مهم در سراسرمدينه و اطراف و نواحي آن پخش شد و مسلمانان از آن پس به سوي قبله جديد ـ مسجد‌الحرام ـ نماز گزاردند.

تعدادي از مردان قبيله بني‌سلمه، از «اُم بشر» درخواست كردند تا خانه‌اش را بفروشد و به پاس بزرگداشت اين واقعه عظيم، مسجدي بنام مسجد قبلتين احداث شود.

«اُمّ بشر» گفت: من خانه‌ام را نمي‌فروشم، آن را هديه مي‌كنم تا شما مسجد بسازيد. وآنان اولين بناي مسجد قبلتين را درمحل منزل ام بشر برپا كردند.

پس از گذشت قرنها و تجديد بناي متعدد، هم اكنون مسجد قبلتين با دو گنبد، دو مناره بسيار زيبا و با دو جايگاه ويژه (محرابي زيبا به سوي مسجد الحرام و جايگاه محراب سابق به طرف بيت المقدس) چشمان بينندگان را خيره مي‌كند و خاطره عطرآگين صدر اسلام را در ذهن باز‌ديد كنندگان خود زنده مي‌نمايد.

بيت‌المقدس و فلسطين نسبت به شهر مدينه، به لحاظ جغرافيايي در شمال اين شهر مي‌باشد و مكه مكرمه در سمت جنوب و به فاصله 420كيلومتري مدينه قرارد دارد.

0000000000

محمد علي مقدادي مجله بشارت شماره7

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=48133&SubjectID=72577

0000000000

مساجد سبعه

0000000000

محل جنگ خندق يا احزاب مي باشد كه مسجدعلي(ع)، مسجد فاطمه (س)، مسجد فتح و مسجد سلمان ره ومسجدعمردر آن منطقه است.كه درايام جنگ احزاب هريك درقسمتي ازآنجامحل نمازبراي خودانتخاب كرده ونمازميخوانده اند وهمان قسمت رابعدها مسجدساخته وبنام همان كسي كه آنجانمازميخوانده نامگذاري كرده اند، محل نمازامام علي عليه السّلام بنام مسجدعلي(ع)ومحل نمازحضرت فاطمه عليهاسلام بنام مسجدفاطمه(س) ومحل نمازسلمان ره بنام مسجدسلمان ومحل نمازعمربنام مسجدعمرومحل نمازودعاي پيامبرصلّي الله عليه وآله ودعاي آن حضرت براي فتح لشكراسلام بنام مسجدفتح. درسالهاي قبل مسجدفاطمه(س) كه مشرف به خيابان است رابسته وبجاي درب ديواركرده بودند ودرسال 86مسجدعلي(ع)راهم كه دردامنه كوه سلع است به بهانه ساخت مسجدجديد راهش رابسته بودند(بين مسجدعلي(ع)ومسجدسلمان (ره) دردامنه كوه سلع مسجدزيباوباشكوهي ساخته اند كه درحال حاضرقابل استفاده است درسال 86 مسجدسلمان وسط ميدان  ومسجدفتح بالاي كوه مشرف به ميدان جنگ احزاب ومسجدعمر بحال خودباقي بود   

0000000000

مسجد فتح

0000000000

اين مسجد در شمال غربى مدينه در دامنه كوه سَلْع بر بلندى قرار دارد. در اين مسجد بود كه رسول خدا ـ ص ـ در جنگ خندق بر مشركان نفرين كرد و آنان شكست خوردند.

مجلسى از تفسير على بن ابراهيم نقل مى كند:  چون محاصره به درازا كشيد و رسول خدا ـ ص ـ ناتوانى اصحاب خويش ديد، بر كوهى كه امروز مسجد فتح بر آن قرار دارد رفته و از خدا يارى خواست و گفت:اى فريادرس اندوهگينان! و اى پاسخ گوينده بيچارگان! اى زداينده اندوه هاى بزرگ! تو مولاى من، ولىّ من، ولىّ پدران گذشته من هستى، غم و اندوه و غصه ما را بزداى و به توان، و نيرو و قوت خود، اندوه اينان را برطرف ساز.

جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمد، خدا گفته تو را شنيد و دعاى تو را پذيرفت و باد «دبور» را با فرشتگان مأمور ساخت تا قريش را پراكنده سازند. مسجد على ـ ع ـاين مسجد در جنوب مسجد فتح و مشرف بر وادى بطحان است. گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب اميرالمؤمنين على ـ ع ـ در آن به عبادت مى پرداختند. در نزديكى اين مسجد چند مسجد ديگر است كه بنام مسجد سلمان فارسى، مسجد فاطمه ـ س ـ مسجد ابوبكر و مسجد عمر معروف است.

0000000000

جنگ احزاب ازمنتهي الآمال

0000000000

و در شـوّال سـنـه پنج ، غزوه خندق پيش آمد و آن را غزوه احزاب نيز گويند؛ از بهر آنكه قـريـش از همه عَرَب استمداد نموده از هر قبيله حزبى فراهم كردند. و انگيزش اين غزوه از آن بـود كـه چـون رسـول خـداى صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم جهودان بنى النضير را از مدينه بيرون كرد عداوت ايشان با آن حضرت زياد شد، پس بيست تن از بزرگان ايشان مـانـند حُيَىّ بن اءَخْطَب و سَلاّم (به تشديد لام ) بن اءبى الحُقَيْق (كزبير) و كِنانة بن الرّبيع وهَوْذة (به فتح هاء) بن قيس و ابوعامر راهب منافق به مكّه شدند و با ابوسفيان و پنجاه نفر از صناديد قريش در خانه مكّه معاهده كردند تا زنده باشند از حرب محمد صلى اللّه عـليـه و آله و سلّم دست بازندارند و سينه هاى خود را به ديوار خانه چسبانده و به سـوگـنـد ايـن مـعـاهـده را مـحـكـم كـردنـد، پـس از آن قـريـش و يـهـودان از قـبـايـل و هـم سـوگندان خود استمداد كردند. ابوسفيان جمع آورى لشكر كرد پس با چهار هـزار مـرد از مـكـّه بـيـرون شـد و در لشـكر ايشان هزار شتر و سيصد اسب بود و چون به مـَرُّالظَّهـران رسـيـد دو هزار مرد از قبائل اَسْلَم و اَشْجَع و كِنانَة و فِزارَه و غَطفان بديشان پـيـوسـت و پـيـوسـتـه مدد براى او مى رسيد تا وقتى كه به مدينه رسيد ده هزار تن مرد لشكرى براى او جمع شده بود.

0000000000

پيشنهاد سلمان در جنگ خندق

0000000000

امـّا از آن سـوى ، چـون اين خبر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد با اصحاب در ايـن بـاب مـشـورت فـرمـود، سـلمـان رضـى اللّه عـنـه عـرض كرد كه در ممالك ما چون لشـكـرى انـبـوه بـر سر بلدى تاختن كند از بهر حصانت گرد آن شهر را خندقى كنند تا روى جـنـگ از يـك سـوى بـاشـد، حضرت سخن او را پسنديد اصحاب را امر به حَفْر خندق فرمود. هر ده كس را چهل ذَرْع و به روايتى ده ذرع بهره رسيد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نيز با ايشان در حفر خندق مدد مى فرمود تا مدت يك ماه كار خندق را به پايان رسانيدند و طُرق آن را بر هشت باب نهادند و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد تـا در هـر باب يك تن از مهاجر و يك تن از انصار با چند كس از لشكر حارس و حافظ بـاشـنـد و حـصـار مـديـنـه را نـيـز اسـتـوار فـرمـوده زنـان و كـودكـان را بـا اموال و اثقال جاى دادند سه روز پيش از آمدن قريش اين كارها به نظام شد.

امـّا از آن سـوى ابوسفيان حُيَىّبن اَخطب را طلبيد و گفت : اگر توانى جهود بنى قريظه را از مـحـمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بگردانى نيكوكارى است . حُيَىّ ابن اخطب به در حـصـار كـعـب بـن اسد كه قائد قبيله بنى قريظه بود آمد در بكوفت . كعب دانست كه حُيَىّ اسـت و از بـهـر چـه آمـده پـاسـخ نـداد. دوباره سندان بكوفت و فرياد كرد كه اى كعب در بـگـشـاى كـه عـزّت ابـدى آورده ام اشـراف قـريـش و قـبـائل عـرب هـمـدسـت و همداستان شده اينك ده هزار مرد جنگى در مى رسند. كعب گفت : ما در جـوار مـحمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم جز نيكوئى مشاهده نكرده ايم بى موجبى معاهده او را نشكنيم .

بـالجـمـله ؛ حـُيـَىّ بـن اءَخـطـب بـه حـيـله و شـيـطـنـت داخـل در حـصـار شـده و دل كـَعـْب را نـرم كرد و سوگند ياد كرد كه اگر قريش از محمّد صلى اللّه عليه و آله و سـلّم بـازگـردنـد مـن بـه حـصـار تـو درآيـم تـا آنـچه از براى تو است مرا باشد آنگاه عـهـدنـامـه پـيـغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را گرفت و پاره كرد و بيرون شده به ابـوسـفـيـان پيوست و او را بدين نقض عهد مژده داد. چون نقض عهد قريظه در چنين وقت كه لشكر قريش مى رسيد خَطْبى عظيم بود مسلمانان را كسرى در قلوب افتاد، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ايشان را دل همى داد و از جانب خداى وعده نصرت نهاد.

در ايـن هـنگام لشكر كفّار فوج فوج از قفاى يكديگر رسيدند بعضى از مسلمين كه دلهاى ضـعـيـف داشـتـند چون اين لشكر انبوه بديدند چنان ترسيدند كه چشمها در چشمخانه ها جا به جاى شد و دلها از فزع به گلوگاه رسيد.

كـَمـا قـالَ اللّهُ تـعـالى : (اِذْ جـآؤُكـُمْ مـِنْ فـَوْقـِكـُمْ وَ مـِنْ اَسـْفـَلَ مـِنـْكـُمْ وَاِذْ زاغـَتـِ الاَبْصارُ.)

بالجمله ؛ لشكر كفّار از ديدن خندق شگفت ماندند؛ چه هرگز خندق ندانسته بودند. پس از آن سـوى خـنـدق بـيـسـت و چـهـار روز يـا بـيـست و هفت روز مسلمانان را حصار دادند. اصحاب پـيـغـمـبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در تنگناى محاصره گرفتار رنج و تَعَب بودند بعضى از منافقين مسلمانان را بيم داد و ايشان را بياموخت كه حفظ خانه هاى خود را بهانه كرده رو به سوى مدينه كنند.

قـالَ اللّهُ تـَعـالى : (وَيـَسـْتـَاْذِنُ فـَريـقٌ مِنْهُمُ النَّبِىَ يَقُولُونَ اِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ماهِىَ بِعَوْرَةٍ اِنْ يُريدوُنَ اِلاّ فِرارا.)

بـالجـمله ؛ در ايّام محاصره حربى واقع نشد جز آنكه تير و سنگ به هم مى انداختند. پس يـك روز عمرو بن عَبْدَودّ و نَوْفَلْ بن عبداللّه بن الْمُغَيْرَه و ضِرار بْن الْخَطّاب و هُبَيْرَة بـن اَبـى وَهـب و عـِكـْرِمـَة بن اَبى جَهْل و مِرْداس فِهْرى كه همه از شُجْعان و فُرْسان قريش بـودنـد تـا كـنـار خـنـدق تـاخـتـن كـردنـد و مـضيقى پيدا كرده از آن تنگناى جستن كردند و ابـوسـفـيان و خالد بن الوليد با جماعتى از مبارزان قريش در كنار خندق صف زدند، عمرو بـانـگ داد كـه شـمـا هـم درآئيـد. گـفتند شما ساخته باشيد اگر حاجت افتد ما نيز به شما پيوسته شويم .

پس عمرو چون ديو ديوانه اسب بر جهاند و لختى گرد ميدان براند و ندائى ضخم در داد و مـبـارز طـلبـيـد چـون عـمـرو را (فـارس يـَلْيـَل ) مـى ناميدند و او را با (هزار سوار) بـرابـر مـى نـهـادنـد واصحاب ، وصف شجاعت او را شنيده بودند لا جَرَم كَاَنَّ عَلى رُؤُسِهِمُ الطَّيـْرُ سـرهـا بـه زيـر افكندند. ابن الخطّاب به جهت عذر اصحاب سخنى چند از شجاعت عـمـرو تـذكـره كـرد كـه خـاطـر اصـحـاب شـكـسـتـه تـر شـد و مـنـافـقـان چيره تر شدند. رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم چون شنيد كه عمرو مبارز مى طلبد فرمود: هيچ دوستى باشد كه شر اين دشمن بگرداند؟ على مرتضى صلوات اللّه عليه عرض كرد: من به ميدان او شوم و با او مبارزت كنم . حضرت خاموش شد. ديگر باره عمرو ندا در داد كه كـيست از شما كه به نزد من آيد و نبرد آزمايد و گفت اَيُّها النّاس شما را گمان آن است كه كـشـتـگان شما به بهشت روند و كشتگان ما به جهنّم ، آيا دوست نمى دارد كسى از شما كه سفر بهشت كند يا دشمن خود را به جهنّم فرستد؟ پس اسب خود را به جولان درآورد و گفت : شعر : وَلَقَدْ بَحِحْتُ مِنَ النِّداءيِجَم‍*‍عِكُمْ هَلْ مِنْ مبارز؟ يـعـنـى بـانـگ مـن درشـت و خـشـن شـد از بـس طـلب مـبـارز كـردم . حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم فـرمود: كيست كه اين سگ را دفع كند؟ كسى جواب نـداد، امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـرخاست و گفت : من مى روم او را دفع كنم . حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه : يا على ، اين عمرو بن عَبْدَودّ است ! على عليه السّلام عرض كرد: من على بن ابى طالبم !

و چه نيكو گفته مرحوم ملك الشعرا در اين مقام :پيمبر سرودش كه عمرو است اين*كه دست يلى آخته زآستين*على گفت اى شاه اينك منم*كه يك بيشه شير است در جوشنم*

پـس پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم زره خـود را كـه (ذات الفـضـول ) نـام داشت بر اميرالمؤ منين عليه السّلام پوشانيد و عمامه سحاب خود را بر سـر او بـسـت و دعـا در حـق او كرد و او را به ميدان فرستاد. اميرالمؤ منين عليه السّلام به سرعت آهنگ عمرو كرد و در جواب اشعار او فرمود: لاتَعْجَلَنَّ فَقَدْ اَتا*كُ مُجيبُ صَوتِكَ غَيْرَ عاجزٍ*ذُونِيَّةٍ وَبَصيرَةٍ*وَالصِدْقُ مُنْجى كُلَّ فائزٍ*اِنّى لاََرْجُو اَنْ اُقيمَ*عَلَيْكَ نائِحَةَ الْجَنائِزِ*مِنْ ضَرْبَةٍ نَجْلاء يَبْقى*صَوْتُها بَعْدَ الْـهَزائِز

ايـن وقـت پـيـغـمـبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: (بَرَزَ الا يمانُ كُلُّهُ اِلَى الشِّركِ كـُلِهِ) پـس امـيـرالمؤ منين عليه السّلام عمرو را دعوت فرمود به يكى از سـه امـره يـا اسلام آورد، يا دست از جنگ پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بدارد، يا از اسب پياده شود.عمرو امر سوم را اختيار كرد امّا در نهان از جنگ با اميرالمؤ منين عليه السّلام تـرسـنـاك بـود. لاجـَرَم گـفت : يا على به سلامت باز شو هنوز ترا ميدان و نبرد با مردان نـرسـيـده ، (هـنـوزت دهان شير بويد همى ) و من اينك هشتاد ساله مَردم ، ديگر آنكه من با پـدرت دوست بودم و دوست ندارم كه ترا بكشم و نمى دانم پسر عمّت به چه ايمنى ترا بـه جـنگ من فرستاد و حال آنكه من قدرت دارم ترا به نيزه ام برُبايم و در ميان آسمان و زمين مُعلّق بدارم كه نه مرده باشى و نه زنده .

اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: اين سخنان بگذار، همانا من دوست مى دارم كه ترا در راه خدا بكشم . پس عمرو پياده شد و اسب خود راپى كرد و با شمشير كشيده بر سر اميرالمؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام تـاخـت و بـا يـكديگر سخت بكوشيدند كه زمين از گرد تاريك شد و لشـكريان از دو جانب ايشان را نمى ديدند. آخِر الاَمر عمرو فرصتى كرد و شمشير خود را بـر امـيـرالمـؤ مـنـيـن عليه السّلام فرود آورد، اميرالمؤ منين عليه السّلام سپر در سر كشيد شـمشير عمرو سپر را دو نيمه كرد و سر آن جناب را جراحتى رسانيد، حضرت اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام چون شير زخم خورده شمشيرى بر پاى او زد و پاى او را قطع كرد، عمرو به زمين افتاد، حضرت بر سينه اش نشست ، عمرو گفت : يا على ! قَدْ جَلَسْتَ مِنّي مَجْلِساً عَظيما، يعنى اى على ! در جاى بزرگى نشستى . آنگاه گفت : چون مرا كشتى جامه از تن من باز مكن ، فرمود اين كار بر من خيلى آسان است .

0000000000

كشته شدن عمرو بن عبدودّ به دست على عليه السّلام

0000000000

و ابـن ابـى الحديد و غير او گفته اند كه چون اميرالمؤ منين عليه السّلام از عمرو ضربت خـورد چـون شـيـر خـشـمـناك بر عمرو شتافت و با شمشير سر پليدش را از تن بينداخت و بـانـگ تـكـبـير برآورد مسلمانان از صداى تكبير على عليه السّلام دانستند كه عمرو كشته گـشـت . پـس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه ضربت على در روز خندق بهتر است از عبادت جن و انس تا روز قيامت . از جـابـر روايـت اسـت كـه چـون عـمـرو بـر زمـين افتاد رفقاى او گريختند و از خندق عبور كردند و نوفل بن عبداللّه در ميان خندق افتاد، مسلمانان سنگ بر او مى افكندند او گفت مرا بـه ايـن مذلّت مكشيد كسى بيايد و با من مقاتله كند. اميرالمؤ منين عليه السّلام پيش شده و بـه يـك ضـربـت كـارش بـسـاخت و هُبَيْره را ضربتى بر قرپوس زينش  زد زره اش را افـكـند و بگريخت . پس جابر گفت : چه بسيار شبيه است قصّه كشتن عمرو به قصّه كشتن داود جالوت را!

بـالجـمـله ؛ آنـگـاه كـه جـنـگ بـه پـاى رفـت قـريـش كـس فـرسـتـادنـد كـه جـَسـَد عمرو و نـوفـل را از مسلمانان بخرند و ببرند، رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: هُوَ لَكُمْ لا نَاْكُلُ ثَمَنَ الْمَوْتى ؛ جسدها مال خودتان باشد ما بهاى مردگان نمى خواهيم . چون اجازت برفت خواهر عمرو بر بالين او بنشست ديد كه زره عمرو كه مانند آن در عرب يـافـت نـمـى شـد با ساير اسلحه و جامه از تن عمرو بيرون نكرده اند، گفت : ماقَتَلَهُ اِلاّ كُفْوٌ كَريمٌ؛ يعنى برادر مرا نكشته است مگر مردى كريم . پس پرسيد: كيست كشنده برادر مـن ؟ گـفـتـنـد: عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـّلام ! آنـگـاه ايـن دو بـيـت انـشـاء كرد: شعر : لَوْ كانَ قاتِلُ عَمرْوٍوغَيْرَ قاتِلهِ*لَكُنْتُ اَبْكي عَلَيْهِ اَّخِرَ الاَْبَدِ*لكِنّ قاتِلَهُ مَنْ لايُعابُ بِهِ*مَنْ كانَ يُدْعى اَبُوهُ بَيْضَة الْبَلَدِ* يـعـنى اگر كُشنده عَمْرو، غير كشنده او(يعنى على عليه السّلام ) مى بود، هر آينه گريه مـى كـردم بـر او تـا آخرالزمان . ليكن كشنده عمرو كسى است كه عيب كرده نمى شود عمرو به كشته شدن از دست او آن كسى كه خوانده مى شد پدرش مهتر مردم .

بالجمله ؛ در اين محاصره قريش اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را، كار بر اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه سخت بود.

ابوسعيد خُدرى خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد: قَدْ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الحـَناجـِرَ؛ جـانهاى ما به لب آمد آيا كلمه اى تلقين مى فرماييد كه بدان ايمنى جوئيم ؟ حـضـرت فـرمود: بگوييد اَلل هُمَّ استُرْ عَوْراتِنا وَ ا مِنْ رَوْعاتِنا. منافقين نيز زبان شناعت دراز داشـتـنـد، پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عليه و آله و سلّم به مسجد فتح درآمد و دست به دعا برداشت و گفت : ياصَريخَ الْمَكْرُوبينَ (الدّعاء) و از حق تعالى خواست كفايت دشمنان را، حق تعالى باد صبا را بر ايشان فرستاد كه زلزله در لشكرگاه كفّار درانداخت و خيمه ها و ديـگ آنـهـارا سـرنگون همى ساخت و به روايتى فرشتگان آتشها را مى نشاندند و ميخهاى خـِيـام بـرمـى كـنـدنـد و طـنـابـهـا را مـى بـريـدنـد چـنـدان كـه كـفـار از هـول و هـيـبـت جـز فـرار و هـزيـمـت چـاره اى نـديـدنـد و سـبـب انـهـزام مـشـركـيـن عـمـده اش قتل عمرو و نوفل شد.

(وَكـَفـَى اللّهُ الْمـُؤ مـِنـيـنَ الْقـِتـالَ)(بـعـلى بـن ابـى طـالب ) (وَكـانَ اللّهُ قـَويـّا عَزيزا)

بعضى از عُلما گفته اند كه اگر نه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رَحمَةً لِلْعالمين بودى اين باد كه بر اَحْزابْ وزيد از باد عقيم عاديان در شدت و سورت افزون آمدى .

از حُذيقه نقل است كه ابوسفيان گفت كه ديرى است در اين بلد مانديم و چهارپايان خويش را سـقط كرديم و كارى نساختيم جهودان نيز با ما مخالفت كردند اكنون ببينيد اين باد با مـا چـه مـى كند، بهتر آن است كه به سوى مكّه كوچ دهيم و از اين زحمت برهيم . اين بگفت و راه بـرگـرفـت ، قـريـش نـيـز جـنـبـش كـردنـد و بـه حمل اثقال مشغول گشتند و به ابوسفيان ملحق شدند.

0000000000

ديگرمساجدمدينه

0000000000

مسجد شجره – ذوالحليفه (ابيار علي )

0000000000

مسجد شجره در مسير خروج از مدينه به طرف مکه، و در منطقه ابيار علي مي باشد و محل احرام و ميقات كساني است كه از مدينه عازم حج يا عمره مي شوند.

پيامبر گرامي اسلام بارها از اين مسجد، محرم شدند و به طرف مکه رفتند.

0000000000

مسجد جمعه

0000000000

پس از مسجد قبا اين مسجد از جهت تاريخى دوّمين مسجد است، و آن را مسجد وادى و مسجد عاتكه نيز نامند. اين مسجد در باغى است كه بستان شربتلى نام دارد. چون رسول ـ ص ـ از قبا روانه مدينه شد، عتبان بن مالك رئيس خاندان بنى عمرو بن عوف نزد آن حضرت آمد و گفت اى فرستاده خدا! شما چند روز در محل پسر عموهاى ما بسر برديد؟ و اين براى آنان موجب فخر هميشگى است. رسول خدا نزد آنان فرود آمد و آن روز جمعه بود. نماز را در آنجا خواند و جاى نماز را مسجد ساختند.

0000000000

مسجد المصلی (الغمامه)

0000000000

این مسجد در سمت غرب مسجد پیامبر ـ ص ـ و به فاصله چهار صد متری آن واقع است. نمازهای پنج‏گانه بجز نماز جمعه در آن برگزار می‏شود.

این مسجد به «مسجد المصلی» شهرت یافت؛ زیرا پیامبر ـ ص ـ نماز دو عید فطرقربان را چندین بار در آن اقامه کرده است. سپس به «مسجد الغمامه» تغییر نام پیدا کرد و اکنون نزد مردم به این نام معروف است.

روایت شده که پیامبر ـ ص ـ به سوی مسجد المصلی شتافت و فرمود: این مسجد سایبان و مصلای ما برای عید فطر و قربان است. (مساحت آن) برای ما نه تنگ و نه کوچک است.

0000000000

مسجد علي ابن ابي طالب (ع)

0000000000

این مسجد در شمال غربی «مسجد الغمامه» و در فاصله ـ تقریبا ـ 90 متری آن واقع درابتداي شارع السّلام است. در برخی از کتابهای مربوط به تاریخ مدینه آمده است: پیامبر یک یا دو سال در این مسجد نماز گزارده است. برخی از شاعران ابیاتی درباره این مسجد سروده و نسبت به سکونت در خانه‏ های اطراف آن اشتیاق پیدا کرده‏اند.

اکنون مساحت این مسجد بزرگتر از مساحت مسجد اصلی است و به تازگی تجدید بنا شده است.

0000000000

مسجد السقیا

0000000000

این مسجد در غرب مسجد شریف نبوی و در فاصله 2100 متری آن واقع است. این مسجد با داشتن سه گنبد (که بزرگترین آنها گنبد میانی است) ویژگی پیدا کرده است. در حال حاضر این مسجد در داخل محوطه ایستگاه راه آهن و در سمت جنوب آن واقع است. مردم ـ عموما ـ به این ایستگاه راه آهن، «استاسیون» می‏گویند.

این مسجد در محل استقرار رسول خدا ـ ص ـ به هنگام خروج از مدینه برای جنگ با مشرکان در غزوه بدر، احداث گردید. در این محل پیامبر ـ ص ـ از نیروهایش سان دید و در همانجاست که این آیه به رسول خدا ـ ص ـ نازل گردید:

«وإذ یَعِدُکُمُ اللّه‏ إحدی الطائِفَتینِ انّها لکم وتودّون أن غیر ذات الشوکة تکونُ لکم ویریدُ اللّه‏ُ أن یُحقّ الحقّ بکلماته ویقطع دابرَ الکافرین» هر آینه که خدا شما را وعده پیروزی بر یکی از دو طایفه (قافله قریش یا کاروان شام) داد و شما مایل بودید آن طایفه که شوکت و سلاحی به همراه ندارند (بی‏رنج جهاد) اموالشان نصیب شما شود و خدا می‏خواست صدق سخنان حق را ثابت گرداند و ریشه کافران را از بُن برکند

پیامبر ـ ص ـ در این مسجد نماز گزارد و برای مدینه برکت خداوندی را آرزو کرد.

در جنوب این مسجد چاه «السقیا» قرار داشت که از آن برای رسول خدا ـ ص ـ آب آورده می‏شد. اکنون اثری از این چاه یافت نمی‏شود.

0000000000

مسجد المنارتین

0000000000

این مسجد در غرب مسجد السقیا و در فاصله یک کیلومتری آن واقع است و در صد متری قبل از پمپ بنزین العواجی (الخضر) و در سمت راست راه قدیمی مکه قرار دارد. این مسجد اینک به حال خود رها شده و به حالت ویرانه‏ای است که امکان نماز خواندن در آن وجود ندارد.

پیامبر خدا ـ ص ـ در این محل نمازگزارد و به همین خاطر در آن محل مسجدی احداث گردید.

استاد غالی الشنقیطی در کتابش (الدرّ الثمین) می‏نویسد: در سمت چپ جاده مسجد المنارتین قرار دارد. گفته شده است پیامبر اکرم ـ ص ـ در آن نقطه نماز گزارد و به همین دلیل مسجدی در آنجا ساخته شد. در حال حاضر ساختمان مسجد نوسازی شده و بنای آن زیبا و بزرگ است و نمازهای پنج‏گانه در آن گزارده می‏شود. به نظر می‏رسد این سخنان صحت نداشته باشد؛ زیرا این مسجد در سمت راست جاده جده ـ مکه واقع است و هیچگاه نوسازی نشده و نمازی در آن اقامه نمی‏شود.

0000000000

مسجد مباهله يا مسجد الاجابه (محلي مسجدجابا)

0000000000

مسجد الاجابه

این مسجد در شمال شرقی مسجد نبوی و در مسافتی ـ تقریبا ـ 650 متری آن واقع است و نیز این اسم (الاجابه) بر خیابانی اطلاق می‏شود که خیابان «الستین» از نزدیکی آن می‏گذرد.

این مسجد به بنی‏معاویه ، که از طایفه اوس می‏باشند، تعلق داشته و به نام آنها شناخته می‏شده است لیکن اکنون به «مسجدالاجابه» مشهور است؛ زیرا خدواند متعال در این مسجد دعای پیامبرش را اجابت کرد. روایت شده است روزی پیامبر ـ ص ـ از این محل می‏گذشت، پس وارد مسجد شد و دو رکعت نماز گزارد ما نیز همراه او نماز گزاردیم. سپس دعای خود را طول داد و بعد از آن، رو به ما کرد و فرمود: از پروردگارم سه چیز خواستم، دو چیز را اجابت نمود و یک چیز را دریغ کرد؛ از خدا خواستم امّت مرا با خشکسالی هلاک نکند پس اجابت کرد و از او ـ جلّ وعلا ـ خواستم امّت مرا با غرق کردن هلاک ننماید، پس اجابت فرمود. خواسته سوّمم این بود که: خودشان را میان خود قرار ندهند، پس دریغ نمود.

ابن شبّه می‏گوید: پیامبر ـ ص ـ دو رکعت نماز در مسجد بنی‏ معاویه گزارد. سپس برخاست و به مناجات با پروردگارش پرداخت و آنگاه از مسجد خارج شد.

گفته شده است که پیامبر اکرم ـ ص ـ به اندازه دو وجب از سمت راست محراب در آن نماز گزارد. این مسجد در دوران‏های متعدد مورد اهتمام بوده و مکرر نوسازی گردیده است.

به علاوه این که گفته شده، مباهله میان پیامبر ـ ص ـ و هیأت مسیحیان نجران، در این مسجد به وقوع پیوست؛ به طوری که خداوند متعال به رسولش دستور داد تا آنها را نفرین کند ولی آنان در آخرین لحظات، از نفرین متقابل خودداری ورزیدند.

0000000000

مسجد ابوذر غفاري مسجد السجده یا البحیر

0000000000

این مسجد به طول تقریبی پانصد و پنجاه متر از شمال مسجد نبوی فاصله دارد و در آخر خیابان ابوذر، که به خیابان قدیم فرودگاه ارتباط دارد، واقع است.

نام اصلی این مسجد، «مسجد السجده» است. علّت این نامگذاری آن است که پیامبر ـ ص ـ در این مسجد دو رکعت نماز خواند و در رکعت دوّم سجده‏اش را طول داد، به طوری که اصحاب گمان بردند وی جان به جان آفرین تسلیم کرده است. لیکن وقتی که از سجده برخاست فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت: هر کس از امّت تو بر تو صلوات بفرستد، خداوند بر او ده صلوات می‏فرستد و ده‏بار درجات او را بالا می‏برد.

سپس نام «البحیر» بر این مسجد اطلاق شد. البحیر نام باغی است که مسجد در کنار آن قرار دارد. سرانجام به مرور زمان این اسم به بوته فراموشی سپرده شد و در حال حاضر به نام «مسجد ابوذر» معروف است. شاید این نام گذاری، به دلیل قرار گرفتن آن، در خیابانی به همین نام باشد.

0000000000

مسجد السبق

0000000000

این مسجد در شمال شرقی مسجد پیامبر ـ ص ـ و در فاصله پانصد متری آن واقع است. و نیز در آخر تونل سابق «مناخه» که اینک بر امتداد آن افزوده شده، قرار داردهمچنین در پهلوی ایستگاه اصلی مسافربری قرار گرفته است. این مسجد از این‏رو به «سبق» شهرت یافت که در وسط میدان اسب دوانی واقع شده که در دوران پیامبر ـ ص ـ وجود داشت.15 «الدارمی» در «سنن» خود این روایت را آورده است که: «رسول خدا ـ ص ـ مسابقه اسب‏ها را میان منطقه الحفیاء16 تا محلی به نام «الثنیه» برگزار می‏کرد...»

در حال حاضر ساختمان این مسجد نوسازی شده و نمازهای پنجگانه در آن برگزار می‏گردد و از مساجد بزرگ مدینه منوره به شمار می‏آید.

0000000000

مسجد الرایه

0000000000

این مسجد در شمال مسجد نبوی و در فاصله 1800 متری آن واقع است. این مسجد اینک در پشت پمپ بنزین «الاهلی» که به پمپ بنزین «الزغیبی» معروف است، قرار دارد.

مسجدالرایه در این زمان در محاصره خانه‏های تازه‏ساز واقع شده و چون در محل بلندی قرار گرفته از یک سر بالایی به آن دسترسی پیدا می‏شود. پیشتر به مساحت یک اتاق‏از سنگ بوده و در نزدیکی‏اش حیاطی داشته است. لیکن در حال حاضر اتاق پهلوی مسجد نوسازی گردیده و از موزاییک‏هایی به حجم کوچک برای کف آن استفاده شده است و همه حیاط به مسجد اضافه شده و اتاق را به وسیله یک دیوار، که در آن یک درب تعبیه شده، از مسجد جدا کرده‏اند.

علّت نامگذاری این مسجد به «الرایه»، قرار داشتن آن بر کوه الرایه است و این کوه همان است که پیامبر اکرم ـ ص ـ پرچم پیروز خود در جنگهای خیبر و تبوک را بر آن نصب کرد.

رسول خدا ـ ص ـ بر فراز این کوه نماز خواند و در روزهای نخستِ کندن خندق مدینه، گنبدی بر مسجد ساخته شد.

0000000000

مسجد الدرع

0000000000

این مسجد در سمت چپ جاده منتهی به مزار سید الشهدا (قبرستان شهدای احد) و در فاصله سیصد متری قبل از مسجد المستراح قرار دارد. بدان جهت آن را به «مسجد الدرع» (یعنی زره) نامگذاری کردند که پیامبر ـ ص ـ زره یا لباس مخصوص جنگی خود را در آن گذاشت.

اصل ساختمان مسجد به سبک عثمانی است و در حال حاضر بنای آن نوسازی شده است.

0000000000

مسجد الشیخین یا البدائع یا المستراح

0000000000

این مسجد در سمت چپ جاده منتهی به قبرستان شهدای احد و در فاصله 1300 متری آن واقع است. در کنار این مسجد، مسجد تازه‏ای احداث گردید که به نام «مسجد الشیخین» خوانده می‏شود.

اصل نامگذاری این مسجد به مسجد الشیخین، در انتساب به «اجمه الشیخین» صورت گرفت که در واقع جایگاهی متعلّق به یهودیان بود و گفته شده است این مکان از این رو به «اجمه الشیخین» معروفیت یافت که مرد و زنی که از عمر هر یک از آنها از صد سال گذشته بود در همین مکان به دیدار هم آمده و سرگرم صحبت و معاشقه می‏شدند و مردم از این موضوع تعجب کرده و این مکان را بدین اسم نامیدند.

این مسجد پیش از آن به «مسجد البدائع» شهرت داشت.

ابن شبه به نقل از سعد آورده است که «پیامبر ـ ص ـ در مسجدی که در محل شیخین واقع است نماز گزارد و در آن خوابید تا این که روز بعد، نماز صبح را نیز در آنجا اقامه کرد و سپس به سوی اُحد کوچ نمود. همچنین ابن عباس به نقل از سعد گفته است: پیامبر ـ ص ـ در مسجدی که نزد بدائع یا نزد شیخین قرار دارد نماز عصر و مغرب و عشاصبح را اقامه کرد و تا صبح روز بعد در آن اقامت نمود.

این مسجد اکنون به «مسجد المستراح» شناخته می‏شود و مردم مدینه آن را با همین نام می‏شناسند و ظاهرا وجه این نامگذاری ناشی از استراحتی است که پیامبر ـ ص ـ در سر راهش به سوی جنگ اُحد در این مسجد داشته است. رسول خدا ـ ص ـ در مقابل این مسجد از لشکریان خود سان دید و کسانی را که لشکر او را کوچک شمردند بازگردانید و به علاوه گروهان متشکّل از یهودیان همپیمان را نیز بازگردانید و فرمود: «ما در جنگ خود بر ضدّ مشرکان، از مشرکان یاری نمی‏گیریم. اینجا بود که عبداللّه‏ بن ابی و تعدادی از منافقانی که همراهش بودند و در مجموع یک سوم لشکر اسلام را تشکیل می‏دادند، بازگشتند. عبداللّه‏ بن ابی بهانه آورد که پیامبر ـ ص ـ رأی دیگران را بر رأی وی ترجیح داده است!

0000000000

مسجد فضيخ

0000000000

درمحله شيعه نشين مدينه آخرشارع علي بن ابي طالب(ع)كه درسال 85تخريب شده است

اين مسجد در انتهاى شارع العوالى برطرف راست راهى است كه به سوى مستشفى الوطنى مى رود. اين مسجد نيز از مسجدهاى تاريخى و معروف است. فضيخ شرابى است كه ازخرما گيرند. در نامگذارى آن نوشته اند كه جمعى از مسلمانان در خانه اى به باده گسارى مشغول بودند بر اثر مستى بجان هم افتادند، در اين هنگام بود كه آيه حرمت خمر نازل شد. و چون خبر به آنان رسيد توبه كردند و كوزه هاى خمر را شكستند، سپس آن خانه به مسجد تبديل گرديد.

مسجد ردالشمس همان مسجدفضيخ است

رد الشّمس ازآن جهة گفته اند كه دراين مكان بادعاي پيغمبرخداصلّي الله عليه وآله آفتاب كه درحال غروب كردن بودبرگشت تاوسط آ سمان

از اسماء بنت عُمَيْس و غير او روايت كرده اند كـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام را پى كارى فرستاد و چون وقت نماز عصر شد و نماز عصر گزاردند حضرت امير عليه السّلام آمد و نماز عصر نكرده بود، حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم سر مبارك خـود را در دامـن آن حـضـرت گـزارد و خـوابـيـد و وحـى بـر آن حـضـرت نـازل شـد و سـر خـود را به جامه پيچيده و مشغول شنيدن وحى گرديد تا نزديك شد كه آفتاب فرو رود و چون وحى منقطع شد حضرت فرمود: يا على ! نماز كرده اى ؟ گفت : نه يـا رسـول اللّه نـتـوانـسـتـم سـر مبارك ترا از دامن خود دور كنم . پس  حضرت فرمود كه خـداوندا! على مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود پس  آفتاب را براى او برگردان ! اسماء گفت : واللّه ! ديدم كه آفتاب برگشت و بلند شد و به جائى رسيد كه بر زمينها تـابـيـد و وقـت فـضـيـلت عـصـر بـرگـشـت و حـضـرت نـماز كرد و باز آفتاب فرو رفت .

0000000000

منابع اين قسمت

آثار المدینه،

والدر الثمین،

تحقیق النصره،

وفاء الوفا، ج2،

عمدة الأخبار،

تاریخ المدینة المنوره، ج1

سیره ابن هشام، ج2، ص60

کنز العمال المتقی الهندی ج2

 تاریخ معالم المدینة المنوره

الدر الثمین

طبقات ابن سعد، ج2

به نقل عبد الرحمن خویلد / یوسف غروی قوچانی مجله میقات حج شماره20

0000000000

خیبر استانی از استانهای مدینه

0000000000

1 ـ مرزهای آن، از جنوب به روستای صلصله در 118 کیلومتری شمال مدینه منوره تا پشت گودال الأدی در شمال است که همه مسافت آن را در برمی‏گیرد.

2 ـ تعداد مراکز، چند مرکز در استان خیبر وجود دارد که از همه مهمتر مرکز حائط (فدک سابق) و صلصله و عشاش (سلاح سابق)، مرکز دیگری در برمه است.

خیبر امروز یکی از استان‏های منطقه مدینه است و در گذشته نیز ، یکی از ولایت‏های آن بوده است.

خیبر در شمال مدینه منوره و در حدود 160 کیلومتری آن واقع است. جاده آسفالته میان مدینه منوّره و تبوک، از خیبر می‏گذرد. از این شهر تا تبوک حدود 544 کیلومتر راه است. گفتنی است جاده‏ای که از خیبر می‏گذرد تا تبوک و عمان و دمشق و ترکیه ادامه دارد.

خیبر در یک سرزمین کوهستانی قرار دارد که بیشتر از سنگ‏های سیاه تشکیل شده و در شمال آن کوههای بلندی جای دارد و در قاعده آن، روستای حرّه که به حرّه خیبر مشهور هستند دیده می‏شود. قاعده آن شریف یا قریه بشر نامیده می‏شود. در فاصله 160 کیلومتری از مدینه منوره به سمت شمال، در کناره جاده شام جای گرفته است.

از این سنگ‏های سخت، چشمه‏های پرآبی می‏جوشد که در درّه‏های حاصل خیز روان است و در آنها درختان خرمایی پرورش می‏یابد که روزگاری تنها در آمد مردم آن سرزمین به شمار می‏آمد.

چشمه‏های خیبر یکصد و هشتاد عدد هستند که سه میلیون اصله خرما و کشت و کارهای دیگر را که مهمترین آنها جو است، آبیاری می‏کنند. این روزها محصولات فراوانی کاشت و برداشت می‏شود که در آن میان سبزی هم دیده می‏شود و به دلیل بهبود وضع راه‏های ارتباطی برای فروش به مدینه برده می‏شود.

0000000000

ساختار جغرافیایی خیبر

0000000000

سنگلاخ خیبر بسیار کسترده است و از لابلای آن، رودهایی می‏گذرد که نام‏های گوناگونی به آنها می‏دهد. این سنگلاخ‏ها از آغاز صویدره و شقره در جنوب در کناره جاده مدینه به قصیم آغاز و به سمت شمال کشیده می‏شود و آن را حرّة النار می‏نامیدند که تا صلصله و خیبر کسترده است و از شرق به سلاح تا ضرغط در شمال شرقی سلاح ادامه دارد. بخش شمال شرقی آن را حرّة لیلی می‏نامند.

آبهای این سنگلاخ به سه سو روان می‏شود:

1 ـ شرق: وادی الرمه مانند رودهای حائط (فدک باستانی و حویط، بدیع در گذشته، و در حلیفه.

2 - جنوب: رودهای نجار (وادی الصویره) و شقره و وادی الحناکیه، نخل پیشین.

3 - رودهای خیبر که آن را در بخش آینده می‏آوریم.

خیبر در زمان جاهلیت، یکی از بازارهای عرب بود که زیر پوشش حمایتی قبیله غطفان به شمار می‏آمد. اکنون یک بخش اداری است که از ابتدای صلصله در جنوب تا حفیرة الایدا در شمال کسترش یافته و در بخش شرقی حائط و حویط و در بخش غربی برمه و پیرامون آن را در بر می‏گیرد.

0000000000

رودهای خیبر

0000000000

رودهای مهم فرمانداری خیبر، شش رود است که از جنوب به شمال، به شرح زیر است:

1 ـ وادی الغَرَس، رودی که آبریز آن از جنوب حرّه آغاز می‏شود و از کوههای اشد سر چشمه می‏گیرد و به سمت شمال می‏رود و همین که از بحره گذشت، وادی الثمد و سپس وادی الدوم نام می‏گیرد و آنگاه به سوی غرب می‏رود و از روستای زَبَران می‏گذرد و از میان صهبا و شریف، قائده خیبر می‏گذرد و سپس به مجامع می‏رود که همه رودهای منطقه خیبر به آن می‏پیوندد.

2 ـ وادی السلمه، رودی نه چندان بزرگ، از نزدیکی جاده سرچشمه می‏گیرد و از میان عطوه (صهباء) در جنوب و شریف در شمال می‏گذرد که شهر کوچک مکیده در آنجا است و سپس به سوی غرب و جایگاه پیوست رودها می‏رود.

3 ـ وادی الصویر، یکی از رودهای اصلی که از پایین الشریف می‏گذرد و از سوی شمال می‏آید و از راه دور به به مطلبا می‏رسد که چشمه‏ها و نخل‏های فراوان دارد و گفته می‏شود که نزدیک 50% از خرمای خیبر در اینجاست، سپس به سمت غرب می‏رود و در محل التقای رودخانه‏ها به دو رود پیشین می‏پیوندد.

4 ـ وادی ابی وشیع، درّه‏ای که در فراوانی خرما و آب نزدیک به وادی الصویر است و آن را روستای اصلی آنجا می‏دانند و بلافاصله پس از الصویر جاده آن را در شمال قطع می‏کند و میان آن دو، درّه‏ای‏است که همراه آن دو از شرق به غرب کشیده شده و سپس به رودخانه‏های دیگر در مجمع می‏پیوندد.

5 ـ وادی المضاویح، روستاها و کشتزارهای اندکی دارد و جاده آن را در شمال ابی‏وشیع قطع می‏کند و در سینه آن روستای العین قرار دارد، که چندان از جاده دور نیست و در میان ایستگاه‏های کهن، نامی دارد و این نیز به رودهای دیگر می‏پیوندد و به گمان من به دلیل سفیدی خاکش یا به‏دلیل روشنایی فراوانش این نام را به آن داده‏اند.

6 ـ وادی الزُهیراء، یکی از طولانی‏ترین رودخانه‏ها ولی کم حاصل‏ترین آنهاست که از بخش‏های جنوبی آن سرچشمه می‏گیرد و به شهر العشاش می‏رسد که در گذشته سلاح نام داشته است. سپس به سمت جنوب غربی کج می‏شود و جاده میان العشاش و الشریف را قطع می‏کند و مردم عادی آن را وادی غمره می‏نامند؛ زیرا کوه غمره از سمت جنوب بر آن سایه افکنده است و از شاخه‏های فرعی این رودخانه، دو رود یمن و جبار است که درباره آنها سخن خواهیم گفت.

وقتی رودخانه‏های خیبر در مجامع خود گرد هم آمدند، وادی الطَبْق را تشکیل می‏دهند، که رود بزرگ و پر آبی است و بازمانده‏های برمه در آن قرار دارد و از سمت غرب از خیبر ادامه می‏یابد تا این‏که به رود حمض (اِضَم) می‏ریزد و این درست نیست که می‏گویند این رودها به وادی القری می‏رود و یا آبهای حرّه غربی به آنجا می‏رود، بلکه به نزدیکی آن هم نمی‏رسد؛ چنان‏که برخی از پژوهشگران نیز به آن اشاره کرده‏اند، بلکه همه آبهای که از حرّه در غرب و یا از سلسله در حجر در غرب عشاش می‏آید، به این رود بزرگ می‏ریزد و سپس به اضم وارد می‏شود.

یکی دیگر از این رودها وادی الصحن است که جاده از میان آن و خیبر و علا می‏گذرد، ولی وادی القری نخستین سیلاب‏هایی که دریافت می‏کند، از سمت شرق سیلابهای تپه‏هایی است که نام آنها خواهد آمد و از این‏جا حدود 90 کیلومتر فاصله دارند.

0000000000

مردم خیبر

0000000000

خیبر مانند هر منطقه جغرافیایی، توابع بسیاری دارد که ساکنان آن، بخشی روستا نشین و بخشی بدوی هستند. آنان که مشهورترند دو قبیله عنزه و بنی رشید هستند. قبیله اول بیشتر نخل‏های خیبر را در اختیار دارند و سرزمین آنها از شمال مدینه از جمله بیشتر حرّه‏ها (سنگلاخها) را در برمی‏گیرد؛ زیرا الصلصله و البحره تا شرق نخل‏های خیبر و سپس کوه جرس تا جهت شمال شرقی و حرّه ضرغط و سپس با گردش به شرق تا سرشاخه‏های رود الرمه، سرزمین ایشان است. و روستاهای الحائط و الحویط و الحلیفه را نیز در دست دارند. ساکنان روستانشین بیشتر از سیاه پوستان مولّد هستند.

اینان بیشتر به پرورش نخل و بارور ساختن آن و آبیاری و نوسازی آن می‏پردازند. و خاندان‏هایی را تشکیل می‏دهند که نامها و نسب‏های ویژه دارند و شریک مالکان کشتزارها در قانون معروف معامر در حجاز به شمار می‏آیند.

و گروهی دیگر که در روزگار ما بیشتر شده‏اند، مردم مهاجر و کارکنان دولت و دیگران هستند. که برخی خوشتر آن دانسته‏اند که برای همیشه در اینجا اقامت کنند و برای خود املاک و کشتزارهایی تهیه کرده‏اند.

خیبر از دیرزمان ـ به خاطر تب مالاریایی خود، مشهور بوده است که همواره از میان مردمِ بومی قربانی می‏گرفته ولی سیاهپوستان دارای نوعی مصونیت طبیعی در برابر این‏گونه تب هستند.

عرب‏های باستانی وقتی به این سرزمین می‏آمدند، مانند الاغ در خاک می‏غلتیدند و معتقد بودند که این کار، آنها را در برابر تب واکسینه می‏کند ولی برخی حاضر به این کار نیستند.

0000000000

مساحت خیبر

0000000000

از پیمودن این جاده و نظرخواهی از کارشناسان، می‏توان دریافت که استان خیبر حدوداً 160 کیلومتر طول از شمال به جنوب و در حدود 100 کیلومتر عرض شرق به غرب دارد؛ یعنی مساحت استان تقریباً16000 کیلومتر مربع است.

0000000000

دژهاي خيبر

0000000000

دژهای مشهور خیبر که تا زمان ما معروف هستند، عبارتند از:

1 ـ دژ نطاة

2 ـ دژ ناعم

3 ـ دژ شقّ

4 ـ دژهای کتیبه از جمله: أـ قموصب ـ وطیح ج ـ سلالم.

5 ـ دژ صعب بن معاذ

برخی از این دژها همچنان پا برجا و تقریباً قابل استفاده است ولی هیبت و کارآیی آن از زمان پیروزی مسلمانان، از میان رفته است.

0000000000

روستاهای باستانی، و آثار تاریخی و سدها

0000000000

از روستاهای باستانی خیبر اینها را می‏توان نام برد:

1 ـ روستای مکیده

2 ـ روستای زبران

3 ـ روستای شریف که خود پایگاه و مرکز اصلی خیبر است

4 ـ آثار باستانی فراوانی در کناره‏های سنگلاخ‏ها و درون دژها و برخی روستاها وجود دارد. ولی بسیاری از آنها نامی شناخته شده ندارند و باید اداره آثار باستانی به اکتشاف آنها بپردازد و نیازمند راهنمایان ورزیده‏ای است که پژوهشگر و جهانگرد را به این مناطق راهنمایی کنند.

5 ـ کمی دورتر در جهت غربی، آثار باستانی بُرمه یکی از توابع خیبر دیده می‏شود که روستایی متروکه است و در آن آثار ساختمان‏ها و چشمه‏های خشکیده دیده می‏شود. این روستا در زمان ما دوباره آباد شده است. بنگرید به معجم معرفق

6 ـ روستای سلاح، که امروز به نام عشاش شهرت دارد و ویران شده بود و شیخ فرحان اَیدی آن را دوباره احیا کرد. شیخ متولد عنزه است و خانواده او در آن هستند و یکی از آنها فهدبن فرحان است. مناطق خشکیده‏ای در آن است که می‏کوشند آنها را احیا کنند.

7 ـ جای دیگری هست که می‏توان آن را یک روستای باستانی نامید و آن «سدالحصید» است و پیرامون آن، آثار باستانی در قصر البنت، قلعه ویران شده و یک مسجد وجود دارد و چندین اثر دیگر که «سنت فیلبی» در سفرنامه «ارض الأنبیاء» از آن یاد می‏کند. همه این آثار در روستایی به نام وادی الحصید یکی از شاخه‏ های وادی الثمد قرار دارد که بخشی از درّه غَرَس یکی از درّه‏های اصلی خیبر است.

0000000000

تاريخ آمدن یهود به شمال حجاز

0000000000

تاریخ نویسان درباره این‏که غریبه‏ های یهودی چه زمانی به حجاز آمده‏اند، اتفاق نظریه ندارند؛ زیرا مدرکی در دست نیست.

می‏گویند: آنان بازماندگان سپاه حضرت موسی علیه‏السلام بوده‏اند. اینان شایعه‏ای را رواج می‏دهند که حضرت موسی علیه‏السلام از آن بی خبر است و ما نمی‏خواهیم آن را در اینجا بیاوریم.

برخی گفته‏اند: این سپاه را یوشع فرستاده است.

و گروهی می‏گویند: اینان فراریان از جنگ با بخت نصر هستند که به دولت یهود حمله کرد و بسیاری از آنان را به اسارت به عراق کنونی برد.

در این باره سخنان بسیاری گفته شده و ما در اینجا تنها به این سخن می‏پردازیم که یهودیان شمال حجاز؛ یعنی‏ شهرهای‏ تبوک‏ وتیماء و وادی‏ القری و خیبر را اشغال کردند تا این‏که در مدینه ساکن شدن و با عربها ازدواج کردند و زنان آنان به کودکان عرب شیر دادند و کم کم زبان عربی را فرا گرفتند و نام‏های عربی برای خود برگزیدند.

0000000000

زمان پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله

0000000000

خداوند پیامبر خو د را برای هدایت مردم فرستاد و دین حق را به او داد. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پیام خداوند را رساند و از نیک‏اندیشی فروگذار نکرد ولی قریش دو دسته شدند: گروهی ایمان آوردند و گروهی کفر را برگزیدند. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ناگزیر شد به مدینه منوره هجرت کند.

وی در سال اول هجری برابر با 622 میلادی به این شهر گام نهاد. ولی یهودیان با او دشمنی آغاز کردند و با کافران عرب بر جنگ با او همداستان شدند و به توطئه چینی پرداختند.

0000000000

تاریخ خیبر

0000000000

نیازی به گفتن ندارد که: خیبر از آغاز آفرینش تا کنون، همین‏گونه بوده است، ولی تاریخ کهن آن، به دست ما نرسیده و تنها اشاره‏هایی و نتیجه‏گیری‏هایی از آن در دست است که منابع موثقی ندارد.

بی شک، این شهر زیر نفوذ ثمود؛ یعنی ملّت حضرت صالح علیه‏السلام بوده است. پس از آن، به زیر فرمان دولت لحیانیان در آمد که پایتخت آنان امروز علا (وادی القرای سابق) نام دارد و در 142 کیلومتری شمال غرب خیبر جای گرفته است.

پس از آن بخشی از دولت عمالیق شد که مدتها بر حجاز و شام فرمان می‏راندند و برخی از پادشاهان آنان عبارتند از: ابیجاد، هوزّ و حطی تا آخرین نام‏هایی که حروف ابجد از آنان تشکیل می‏شود.

در ماه رمضان سال ششم هجری، عبداللّه‏ بن عتیک به سوی ابی رافع، سلام ابن ابی حُقیق نضری اعزام شد. گفته‏اند: ابی رافع از مردم غطفان و مشرکان عرب سپاهی گرد آورده بود و با افزایش شمار نیروهای خود به تبهکاری پرداخت. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عبداللّه‏ بن عتیک و گروهی از مسلمانان را فرستاد تا او را کششتند.

0000000000

فتح خیبر

0000000000

در سال هفتم هجری (629م) در ماه جمادی الأول انجام شد. و گل سر سبد آن‏ها پیروزی بزرگی بود که مرکز فساد را نابود کرد و دژهای صهیونیست‏ها را در هم کوبید به‏ گونه‏ای که دیگر نتوانستند کمر راست کنند. وی در سال هفتم هجری در ماه جمادی الأول به سوی آنان تاخت و با آنان جنگید تا این‏که توانست دژها و روستاهای آنان را به‏دست آورد. آنان دژهایی داشتند که جز خدا، کسی نمی‏توانست آن‏ها را بگشاید، از جمله این دژها، نطاة و ناعم و دژهای کتیبه مانند قموص و وطیح و سلالم بود. شمار بسیاری از آنان کشته شدند و گروهی به بند کشیده شدند و صفیه دختر حییّ بن اخطب به همسری رسول خدا در آمد.

ابن هشام می‏گوید: برخی از آنان در مدینه و برخی در خیبر مسلمان شدند. وی در توصیف حرکت پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به مدینه می‏گوید: پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در پایان ماه محرم به خیبر رفت... و نمیلة بن عبداللّه‏ لیثی را بر مدینه گماشت و پرچم سفید رنگ را به دست علی‏ بن ابی‏طالب علیه‏السلام داد.

عامربن اکوع به فرمان پیامبر خدا در پیشاپیش او حرکت می‏کرد و این رجز را می‏خواند:

و اللّه‏ لو لا اللّه‏ ما اهتدینا000و لا تصدّقنا و لا صلّینا000إنّا إذا قوم بغوا علینا000و إن أرادوا فتنة أبینا000فانزلن سکینة علینا000و ثبت الأقدام اِن لاقینا000

چون رسول خدا به خیبر ـ که در آن زمان قریة الحجاز ـ نام داشت فرمود: خداوندا! ای پروردگار آسمان و آنچه در زیر آن است، و زمین و آنچه بر روی آن است و پروردگار شیطان‏ها و کسانی که به دست آن‏ها گمراه شده‏اند و پروردگار بادها و آنچه پراکنده می‏کنند، ما از تو خوبی‏های این روستا و مردم آن را می‏جوییم و از بدی‏های آن و مردمش و آنچه در آن است، به تو پناه می‏بریم. به نام خدا به پیش! و به هر روستایی که می‏رسید همین سخن را می‏فرمود.

پیامبر خدا بامدادان خیبر را با سپاهیانش‏ گرفت‏ وتکبیرگفت‏ و فرمود: اللّه‏ اکبر! خیبر ویران شد. ما اگر بر سر مردمانی بریزیم، بامداد بدی خواهند داشت.

ابن اسحاق می‏گوید: پیامبر همچنان به پیشروی خود ادامه داد تا به درّه‏ای رسید که آن را رجیع می‏نامیدند و به تصرف اموال آنان و گرفتن دژهایشان ادامه داد. نخستین دژی را که گشود، دژ ناعم بود، و در آنجا محمد بن مسلمه کشته شد.

0000000000

کشتن مرحب یهودی (حِمْیَری)

0000000000

ابن اسحاق می‏گوید: هنگامی که پیامبر خدا، دژهای آنان را گرفت و اموال آنان را به دست آورد، آنان به دو دژ وطیح و سلالم پناه بردند، که آخر دژ خیبر بود که گشوده شد. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بیش از ده شب آنان را محاصره کرد.

مرحب یکی از یهودیان خیبر از دژ بیرون آمد و مرد میدان طلبید.

ابن هشام می‏گوید: مرحب از قبیله حمیَر بود.

پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود: چه کسی به میدان او می‏رود؟ محمدبن مسلم گفت: من، ای پیامبر خدا، من خونخواهم و باید انتقام خود را بگیرم. دیروز برادرم کشته شد. به پا خیز و به میدان او برو. محمد بن مسلمه به میدان رفت و او را کشت.

پس از او برادرش یاسر بیرون آمد، و زبیر عوام به هماوردی او برخاست و او را کشت یکی از دژها همچنان پایداری می‏کرد و گشوده نمی‏شد پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می‏دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا به دست او دژ را می‏گشاید و او هیچ‏گاه از برابر دشمن نمی‏گریزد. مسلمه می‏گوید: پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله علی را فراخواند، علی درد چشم داشت. پیامبر از آب دهان خود بر چشم او نهاد و فرمود: این پرچم را بگیر و برو تا خدا به دست تو دژ را بگشاید.

مسلمه می‏گوید: به خدا سوگند علی پرچم را به دست گرفت و شتابان می‏رفت و می‏دوید و من در پی او بودم، تا این‏که پرچم را در میان سنگلاخی پایینِ دژ فرو برد. یک یهودی از بالای دژ سر بیرون آورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی فرزند ابی‏طالب هستم. یهودی گفت: به آنچه بر موسی فرود آمده، شما علوّ و برتری یافتید. می‏گوید: به خدا سوگند باز نگشت تا این‏که خدا به دست او به ما پیروزی عطا فرمود.

ابن اسحاق می‏گوید: عبد اللّه‏ بن حسن، از برخی از خاندان خود و او از ابی رافع خدمتگزار پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله برای من نقل کرد: هنگامی که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله علی را فرستاد ما با او ر فتیم. چون به نزدیک دژ رسید، مردم آنجا بیرون آمدند و او با آنها جنگید.یکی از یهودیان بر او ضربتی زد که سپر از دست او افتاد. علی علیه‏ السلام یکی از دژهای دژ را که روی زمین بود برداشت و آن را سپر خود ساخت و این در دست او بود و با آن می‏جنگید تا به پیروزی رسید، سپس آن را به زمین افکند. من با هفت تن از یارانم کوشیدیم تا آن در را جابجا کنیم، ولی نتوانستیم.

0000000000

آشتی پیامبر با مردم خیبر

0000000000

پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله مردم خیبر را در دو دژ وطیح و سلالم محاصره کرد، تا این که آنان مطمئن شدند کشته خواهند شود. در این هنگام درخواست کردند که به آنان اجازه دهد کوچ کنند. و به آنان امنیت جانی دهد. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله تمام دارایی آنان را به دست آورد و همه دژهای شق و نطاة و کتیبه را به جز این دو دژ، پیش از آن گرفته بود.

مردم فدک، هنگامی که این خبر را شنیدند، که مردم خیبر اجازه خواستند که از آنجا کوچ کنند و دارایی‏های خود را برای پیامبر بگذارند و حضرت، اجازه فرموده است، آنان درخواست کردند که نصف اموالشان برای خودشان باشد؛ زیرا آنان آن ملک را بهتر می‏شناسند و بهتر می‏توانند آن را آباد کنند. پیامبر پذیرفت و شرط کرد که هرگاه بخواهد آنان را بیرون کند، مردم فدک پذیرفتند.

خیبر، خراج مسلمانان و فدک حق خاص پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بود؛ زیرا مسلمانان برای گرفتن آن، لشکر کشی نکرده بودند.

از جمله حوادث خیبر این بود که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله در بخش زیرین درّه سریر فرود آمد که دژهای شق و نطاة در آن است. مردم این دژها برای جنگ با پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بیرون آمدند و خدا آنان را شکست داد و به دژ بنی نزار پناه بردند و خدا آن را نیز بدون پیمان صلح گشود، و پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله آن را به نیروهای شرکت کننده در حدیبیه بخشید که در میان آنان یکصدوبیست اسب سوار و دو زن بودند، که در جنگ حضور یافته بودند؛ یک زنی بود که از بنی‏ حارثه به نام امّ ضحاک دختر مسعود و خواهر حویصه و محیصه و دیگری خواهر حذیفة بن‏ یمان. به هریک از آنان سهم یک مرد بخشید. در همانجا هیأتی از قبیله طفیل‏ بن عمرو دوسی به نزد او آمدند، که ابو هریره نیز در میان آنان بود. این ملاقات در زمان رفتن پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله روی داد و گما ن کردند خیبر تنها از آن کسانی است که در حدیبیه حاضر بوده‏ اند و سپس یاد آور می‏شود که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به دوسیان نیز چیزی داده است.

0000000000

آثار باستانی خیبر

0000000000

1 ـ مسجد پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به هنگام فتح خیبر.

در معجم بکری ذیل واژه خیبر آمد ه است: مسجد پیامبر خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله که در طول مدت اقامت در خیبر در آن نماز می‏خواند، به دست عیسی‏ بن موسی ساخته شد و هزینه زیادی صرف ساختن آن کرد. این مسجد سقف‏های به هم پیچیده و حیاط های بزرگی دارد و تخته سنگی که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله روبه آن نماز خوانده، در آن موجود است.

2 ـ مسجد علی علیه‏السلام ، که همچنان برپاست و زیر دژی که خود وی گشوده، نمازگاه مردم است. شیعیان به زیارت این مسجد می‏روند و گمان دارند که جایگاه همان دری است که آن حضرت علیه‏السلام از دژ کنده است. در کنار آن جوی آبی وجود دارد که می‏پندارند از زیر این در جوشیده و به آن تبرک می‏جویند.

3 ـ مسجد پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در دشت صهباء، و به هنگام بازگشت از خیبر آن را بنا فرمود و امروز از میان رفته است.

4 ـ مسجدی که تنها آثار اندکی از آن بر جای مانده و در کنار سدّ حصید قرار دارد، و در روستاهای باستانی از آن یاد شده و گمان نمی‏کنم که به خیبر ارتباطی داشته باشد. و نه زمان ساخت آن به فتح خیبر نزدیک باشد؛ زیرا از صحنه جنگ به دور بوده است.

0000000000

فدک

0000000000

فدک یکی از روستاهای مهم منطقه خیبر است و همان ویژگی‏های خیبر را دارد و هرکس خیبر را در دست داشته باشد آن را نیز دارد.

ابن شیبه می‏گوید: اندکی از مردم خیبر، در آن سنگر گرفتند و از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله خواستند که به آنان امنیت جانی بدهد و آنان را از منطقه بیرون ببرد. پیامبر نیز چنین کرد. مردم فدک نیز شنیدند و همین‏گونه با پیامبر پیمان بستند. بنابراین، فدک حق ویژه پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بود؛ زیرا کسی بر سر آن نتاخته بود.

ابن اسحاق می‏گوید: چون پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از کار خیبر بپرداخت، خدا ترس را در دل مردم فدک انداخت؛ زیرا شنیدند که بر سر مردم خیبر چه آمده است! تا کسی رانزد پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرستادند و نیمی از فدک را به پیامبر بخشیدند و با او صلح کردند، و نمایندگان آنها این پیام را در در خیبر یا در راه یا در مدینه پس از بازگشت پیامبر به نزد او آوردند و او پذیرفت. و به این ترتیب فدک تنها مال پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شد؛ زیرا کسی بر سر آن نجنگیده بود و این حق پیام بر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از صدقه بود و خدا داناتر است که پیامبر بر سر نصف فدک با مردم آن سازش کرد یا همه آن، زیرا احادیث به هر دو صورت آمده است.

0000000000

منابع :

مجله میقات حج شماره 40

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagazineSubject.aspx?LanguageID=1&id=72546

0000000000

ذكر فتح خيبرازمنتهي الآمال

0000000000

هـمـانا معلوم باشد كه هنگام مراجعت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم از حُديبيه سـوره فـتـح بر آن حضرت نازل شد و اين به فتح خيبر بشارتى مى كرد كَما قالَ اللّهُ تـعـالى : (وَاَثابَهُمْ فَتْحا قَريبا) و اين خيبر راهفت حصن محكم بود و به اين اسامى معروف بودند:1 ـ ناعِم 2 ـ قَموص (كصبو ر كو هى ا ست به خيبر و بر آ ن كو ه ا ست حصار ا بو ا لعتق يهـو د ى ) 3 ـ كـَتـيـبـه (بـه تقديم تاء مثنّاة كسفينة ) 4 ـ شِق (به كسر شين و فتح نيز) 5 ـ نَطاة (بـه فـتح نون ) 6 ـ و طيح (به فـتح و ا و و كسر طـاء مهـمـلة و آ خر آ ن حا ء مهـمـله بر و ز ن ا مير) 7 ـ سُلالِم (به ضمّ سين مهمله و كسر لام ).

بـعـد از مـراجعت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم از حُديبيّه قريب بيست روز در مدينه بودند. آنگاه فرمود اِعداد جنگ كنند پس با هزار و چهارصد تن راه خيبر پيش گرفت . جهودان چون از قصد پيغمبر آگاهى يافتند در حصارها متحصّن شدند. روزى مـردم خـيـبـر از بـهـر كـار زرع و حـرث بـيـل هـا و زنـبـيـل ها گرفته از قلعه هاى خويش  بيرون شدند ناگاه چشم ايشان بر لشكر پيغمبر صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم افتاد كه در اطراف قِلاع پره زده اند فرياد برداشتند كه سـوگـنـد به خداى اينك محمّد و لشكر او است اين بگفتند و به حصارهاگريختند. پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم چون اين بديد فرمود: (اللّهُ اَكْبَرُ خَرَبَتْ خَيْبَرُ اِ نّا ما نَزَلْنا بِساحَةِ قَوْ مٍ اِ لاّ فَسآءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ). هـمـانـا بـيـل و زنـبيل را كه آلات هدم است چون رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم در دسـت خـيـبـريـان مـعـايـنه فرمود به فال نيك گرفت كه خيبر منهدم خواهد شد. از آن طرف جـهـودان دل بـر مـقاتلت نهاده زن و فرزند را در قلعه كتيبه جاى دادند و علف و آذوقه در حـصـن نـاعـِم و حـصار صعب برهم نهادند و مردان جنگ در قلعه نطاة انجمن گشتند. حباب بن مـنـذر عـرض كـرد ايـن جـهـودان ايـن درخـتـان نـخـل را از فـرزنـدان و اهـل و عـشـيـرت خود بيشتر دوست مى دارند اگر فرمان به قطع نخلستان رود اندوه ايشان فـراوان گـردد، پـيـغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود باكى نباشد. پس اصحاب چهارصد نخله قطع كردند.

بالجمله ؛ مسلمانان با جهودان جنگ كردند و بعضى از قلعه ها را فتح نمودند، آنگاه قلعه قـمـوص را مـحـاصـره كـردنـد و آن قـلعـه سـخـت و مـحـكـم بـود و حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم دردى شديد در شقيقه مبارك پيدا شده بود كه نمى تـوانست در ميدان حاضر شود. لاجرم هر روز يك تن از اصحاب عَلَم بگرفت و به مبارزت شـتـافـت و شبانگاه فتح نكرده باز شد. يك روز ابوبكر رايت برداشت و هزيمت شده باز آمـد و روز ديـگـر عمر عَلَم بگرفت و هزيمت نموده برگشت چنانكه ابن ابى الحديد كه از اهل سنّت و جماعت است در قصيده فتح خيبر گويد: وَاِنْ اَنْسَ لا اَنْسَ الّذَينِ تَقَدّما*وَفَرَّهُما الْفَرُّقَدْ عَلِما حُوبٌ*وَلِلرّايَةِ العُظمى وَقَدْ ذَهَبا بِها*مَلابِسُ ذُلٍّ فَوْقَها وَجَلابيبُ*يَشُلُّهما مِنْ آلِ مُوسى شَمَرْدَلٌ*طَويلُ نِجادِ السَّيْفِ اَجْيَدُ يَعْبُوبُ*عَذَرْتُكُما اِنَّ الْحِمامَ لَـمُبْغَضٌ*وَاِنَّ بَقآءَ النَّفسِ للنَّفسِ مَحْبُوبُ*

شبانگاه كه عمر آمد حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: البتّه اين عَلَم را فـردا بـه مـردى دهـم كـه سـتـيـزنـده نـاگـريـزنـده اسـت ، دوسـت مـى دارد خـدا و رسول را و دوست مى دارد او را خدا و رسولش و خداى تعالى خيبر را به دست او فتح كند. روز ديـگـر اصـحاب جمع گشته و همه آرزومند اين دولت بزرگ بودند، فرمود: على كجا است ؟ عرض كردند: او را درد چشمى است كه نيروى جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر كنيد! سَلَمَة بْن الاَْكْوَعْ برفت و دست آن حضرت را گرفته به نزديك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آورد حضرت سر او را بر روى زانوى خود نهاده و آب دهان مبارك بر چشمهايش افكند همان وقت رَمَدش خوب گشت . حَسّان بن ثابت در اين باب اين اشعار بگفت : شعر : وَ كانَ عَلِىٌ اَرْمَدَ الْعَيْنِ يَبْتَغي*دَوآءً فَلَمّا لَمْ يُحِسَّ مُداوِيا*شَفاهُ رَسُولُ اللّهِ مِنْهُ بِتَفْلَةٍ*فَبُورِكَ مَرْقِيا وَبُورِكَ راقيا*وَقالَ سَاُعْطِى الرّايَةَ الْيَوْمَ صارِما*كَمِيّا مُحِبّا لِلرَّسُولِ مُوالِيا*يُحِبُّ اِل هى وَالاِل هُ يُحِبُّهُ*بِهِ يَفْتَحُ اللّهُ الْحُصُونَ الاَوابِيا*فَاَصْفى بِها دُونَ الْبَرِيَّةِ كُلِّها*عَليًّا وَسَمّـاهُ الْوَزيرَ الْـمُؤ اخِيا*

تـرجـمـه : على گرفتار چشم درد بود و دنبال دارويى مى گشت تا بهبود يابد ولى به چـيـزى دسـت نيافت ؛ تا اينكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم او را به وسيله آب دهـان خـود شـفا عنايت فرمود، پس مبارك باد آن كه شفا يافت و مبارك باد آن كسى كه شفا داد؛ و پيامبر فرمود كه امروز پرچم را به مرد شجاع و دليرى خواهم داد كه خدا را دوست مـى دارد و خـدا مـن پـيـامـبـر را دوسـت دارد و آن مـرد دلاور را هـم دوست دارد و به وسيله دست تـوانـاى او، خـداونـد قلعه هاى محكم و نفوذناپذير را مى گشايد و نفوذپذير مى سازد و بـراى ايـن كـار از مـيـان همه مسلمانان فقط على عليه السّلام را برگزيد و او را وزير و برادر خويش ناميد. پـس عـلم را بـه امـيرالمؤ منين عليه السّلام داد، اميرالمؤ منين عَلَم بگرفت و هَرْوَله كنان تا پـاى حـصـار قـَمـوص بـرفـت ، مـَرْحـَب بـه عـادت هـر روز از حـصـار بـيـرون آمـده مـانـند پيل دمنده به ميدان آمد و رَجَز خواند: شعر : قَدْ عَلِمَتْ خَيْبَرُ اَنّي مَرْحَبٌ*شاكِى السّلاحِ بَطَلٌ مجَرَّبٌ*

بـه طور قطع مردم خيبر مى دانند كه من همانا مرحب هستم مجهز به سلاح بُرّان و پهلوانى مُجرّب

اميرالمؤ منين عليه السّلام چون شير غضبان بر وى درآمد و فرمود: شعر : اَنَا الَّذى سَمَّتْنى اُمّى حَيْدَرَة*ضِرْغامُ آجامٍ وَلَيْثٌ قَسْوَرَةٌ...*

من آن كس هستم كه مادرم مرا حيدر ناميده و مانند شيران بيشه اى هستم كه بسيار خشمگين است

چـون مـرحـب ايـن رجز از اميرالمؤ منين عليه السّلام شنيد كلام دايه كاهنه اش به ياد آمد كه گفته بود كه بر همه كس غلبه توانى كرد الاّ آن كس كه نام او حيدره باشد كه اگر با او جـنـگ كـنـى كـشـتـه شـوى ؛ پـس فـرار كـرد. شـيـطـان بـه صـورت حـِبـْرى مـُمـَثَّل شـده و گـفـت : حـيدره بسيار است از بهر چه مى گريزى ؟ پس مرحب باز شتافت و خـواست كه پيش دستى كند و زخمى بر آن حضرت زند كه اميرالمؤ منين عليه السّلام او را مـجـال نگذاشت و ذوالفقار بر سرش فرود آورده و او را به خاك هلاك انداخت ؛ و از پس او رَبـيـع بـْن اَبـى الْحـُقـَيـْق كـه از صـنـاديـد قـوم بـود و عـنـتـر خـيـبـرى كـه از اَبـْطـال رجـال و بـه شـجـاعـت و جـلادت مـعـروف بـود ومـُرَّة و يـاسـر و امـثـال ايـشـان را كـه از شـُجـْعـان يـهـود بـودنـد، بـه قتل رسانيد. يـهـودان هـزيـمـت شده به قلعه قَموص گريختند و به چستى و چالاكى دروازه قَموص  را بـبستند. اميرالمؤ منين عليه السّلام با شمشير كشيده به پاى دروازه آمد بى توانى آن دَرِ آهـنـيـن را بگرفت و حركت داد چنانكه آن قلعه را لرزشى سخت افتاد كه صَفيّه دختر حُيَىّ بـن اخطب از فراز تخت خود به زير افتاد و در چهره او جراحتى رفت پس حضرت آن در را از جاى بكند و بر فراز سر بُرده سپر خود نمود و لختى رزم بداد، يهودان در بيغوله ها گـريختند. آنگاه حضرت آن دَر را بر سر خندق ، قَنْطَره كرده و خود در مـيـان خـنـدق ايـسـتـاده و لشـكـر را از آن عـبـور داد، آنـگـاه آن دَر را چهل ذراع به قفاى سر پرانيد، چهل كس خواستند او را جنبش دهند امكان نيافت .

روايـت شده كه در روز فتح خيبر جعفر بن ابى طالب عليه السّلام از حبشه مراجعت فرمود و حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم از قدوم او مسرور شد و (نماز جعفر) را بدو آموخت و جعفر از حبشه هدايا براى آن حضرت آورده بود از غاليه ها و جـامـه هـا و در مـيـانـه قـطـيفه زر تار بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به اميرالمؤ منين عليه السّلام عطا فرمود، حضرت امير عليه السّلام سلك آن را از هم باز كرد هـزار مـثـقـال بـه مـيـزان مـى رفت ، آن جمله را به مساكين مدينه بخش كرد و هيچ براى خود نگذاشت .

0000000000

تحت تاثيرتبليغات وهابيون قرارنگيريم

0000000000

درسالهاي اخيرتبليغات وهابيون شدت يافته است

باچاپ وانتشاروتوزيع كتابها وبروشورهاوجزوه هاي گوناگون به بعضي ازمقدسات شيعه حمله ميكنندويابعضي ازاعمال عبادي واعتقادي شيعه رازيرسؤال ميبرند.دراينگونه مواردسعي كنيم الف:كساني كه قدرت تشخيص ندارندكتابهاوجزوه هارانگيرندونخوانند البتّه براساس قاعده الانسان حريص علي مامنع بعضي سعي درگرفتن وخواندن دارند كه درصورت خواندن آن تُرّهات باروحانيون محترم كاروانهايابعثه مقام معظّم رهبري مشورت نموده ومواردشبهه را مطرح وپاسخ وراه حل آنرابخواهند. ب:روحانيون وفضلاءودانشمندان وانديشمندان داراي قدرت تشخيص بخوانند كه آمادگي پاسخ دادن كتبي ياشفاهي راداشته باشند.ج:زائرين محترم كه توانائي پاسخ دادن به شبهات راندارندازبحث وجنجال آفريني فردي ياگروهي بپرهيزند وبحث وجدل رابه افرادخبره وبااطلاع واگذاركنند.د: توجه داشته باشند كه بيشترين بحثهاوجدلهادرمحل قبرستان بقيع صورت ميگيرددرصورتي كه يك نفرخبره ومطلع درحال بحث وجدل بودتجمع نكنندوواردبحث وجدل وجنجال آفريني نشوند كه وهابيون دنبال فرصتي هستندتابه بهانه اي قبرستان بقيع راببندندوسايرين را اززيارت آن مكان مقدس محروم كنند 

0000000000

تذکرات بعثه مقام معظّم رهبري

0000000000

1 ـ اعمال و مناسک را به طور دقيق با مطالعه و شرکت در جلسات روحانيون محترم کاروانها فراگيريد و به هيچ عملي بدون راهنمايي آنان دست نزنيد چه بسا که خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و نتوانيد آن را تا آخر جبران کنيد و ممکن است به احرام باقي بمانيد و در برگشت موجب زحمت خود و نزديکان خويش شويد. 2 ـ زائران محترم هنگام برپايي نمازِ جماعت حتماً در نمازهاي جماعت شرکت کرده، و با هيچ عذري از مسجد خارج نشوند و براي حفظ چهره زيباي اخوّت و جماعتِ اسلامي از نظاره گر بودن جداً پرهيز نموده، همچنين هنگام نماز از جلو نمازگزاران عبور نکنند. 3 ـ در خواندنِ ادعيه و زيارات، صدا را بلند ننموده با متانت و وقار و با حضور قلب زيارت و دعا بخوانند. 4 ـ از پول انداختن در ضريح پيامبر و ديگر اماکن خودداري فرموده، در صورت داشتن نذر با روحانيون محترم گروه مشورت نمايند. 5 ـ نمازهاي واجب و يا مستحبي خود را در مسجد النبي(صلي الله عليه وآله)بخوانند و به خاطر حفظ قداستِ تشيّع از اقامه نماز در کنار قبرستان بقيع خودداري فرمايند. 6 ـ خواهران گرامي در حرمين شريفين و در پايگاه وحي و نزولِ قرآن حجاب اسلامي را کاملا مراعات نموده، مراقب باشند هم اينک که به زيارتِ فاطمه اطهر(عليها السلام) مشرف شده اند از آن حضرت الگو گرفته، و خداي ناکرده با رفتارِ خود موجبات نارضايتي پاره تن پيامبر(صلي الله عليه وآله) را فراهم نياورند. 7 ـ از کشيدنِ سيگار و خوردن غذا و انداختن اشيا در مساجد خصوصاً در مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) بشدّت اجتناب نمايند.

000000000

پرهيز ا ز اختلاف

000000000

1 ـ خارج شدن از مسجدالحرام يا مسجد مدينه هنگام شروع نماز جماعت جايز نيست و بر شيعيان واجب است که با آنان نماز جماعت بخوانند.(1) 2 ـ شرکت در نماز جماعت اهل سنت اختصاص به مسجدالحرام و مسجدالنبي ندارد و در ديگر مساجد هم از نماز واجب کفايت مي کند.(2) 3 ـ سجده کردن بر سنگهايي که هم اکنون مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله)با آنها فرش شده است، اشکال ندارد. 4 ـ در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) سجده کردن روي فرشهاي مسجد مانع ندارد و مهر گذاشتن جايز نيست(3) و لازم نيست(4) که در جايي که سنگ است نماز بخوانند و لازم نيست حصير و مانند آن با خود ببرند، ولي اگر مراعات کنند که موجب توهين نشود و حصير براي جا نماز با خود داشته باشند و روي آن نماز بخوانند به طوري که متعارف ساير مسلمين است اشکال ندارد، ليکن تأکيد مي شود که از عملي که موجب هتک و انگشت نما شدن باشد، اجتناب نمايند.

0000000000

(1 ـ) آية الله بهجت: اگر کار ضروري ندارند خارج نشوند و خوب است شرکت کنند.

(2 ـ) آية الله گلپايگاني: اختصاص به مسجدين شريفين ندارد بلکه در تمام مساجد مستحب و مورد ترغيب و رجحان است، لکن با تمکن نماز را اعاده کند.

آية الله زنجاني: مناسب است در نماز جماعت اهل سنّت شرکت کنند ولي بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخوانند.

آيات عظام خوئي، سيستاني، تبريزي: در صورتي که قرائت حمد و سوره را براي خود آهسته انجام دهد، کفايت مي کند و در نماز جمعه بعد از فراغ از آن نماز ظهر را اعاده کند.

(3 )ـ (آية الله گلپايگاني: در مورد تقيّه مانع ندارد و در صورت تمکن بدون محذور اعاده نمايد.

آية الله خويي، آية الله تبريزي: با وجود امکان سنگ فرش، بايد به آنجا برود.

آية الله فاضل: اگر مخالف تقيه نباشد و موجب هتک و انگشت نما شدن نشود، بايد در محلي که بتواند پيشاني او در سجده بر سنگهاي مسجد قرار گيرد سجده نمايد.

آية الله بهجت: در صورتي که بتواند بر چيزي که سجده بر آن صحيح است سجده کند، سجده بر فرش خلاف احتياط است.

(4 )ـ (آية الله سيستاني: در صورت تمکن لازم است.

آية الله صافي: اگر فرادي نماز مي خواند و ضرورتي نباشد نبايد به فرش سجده کند و اگر به جماعت مي خواند سجده بر فرش در مواردي که به خاطر تقيّه ضرورت داشته باشد مانع ندارد.

آية الله زنجاني: در صورتي که محذوري در سجده کردن بر سنگ و چيزهاي ديگري که مي توان بر آن سجده کرد نباشد نمي توان بر فرش سجده کرد و در اين صورت اگر بر فرش سجده کرد اعاده لازم است، بلکه با وجود محذور نيز احتياط در اعاده است.

0000000000000000000000000000000000

زيارات مدينه منوره

مساجد واماكن متبرّكه در مدينه منوّره

آثار و بناهاى ارزشمند اسلامى در مدينه منوّره بقدرى زياد است كه توضيح و تشريح ويژگى هاى آن، نياز به كتاب جداگانه اى دارد، و از آنجا كه توسط معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبرى، كتاب هايى در اين زمينه تهيه و منتشر شده است، لذا از معرّفى اماكن، همراه كتاب ادعيه و زيارات، صرف نظر نموده، تنها به ذكر اسامى و مستحبّات برخى از آنان اكتفا مى شود:

1ـ مسجد النّبى(صلى الله عليه وآله) :اين مسجد، توسّط نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و با كمك و همراهى مسلمانان صدر اسلام بنا گرديد. حدود آن در زمان آن حضرت از شمال به جنوب 35 متر، و از مشرق به مغرب 30 متر بود كه با ده ستون از درخت خرما ساخته شد، و در سال هفتم هجرى پس از فتح خيبر به واسطه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) توسعه يافت.

جاهاى مهمّ مسجد عبارتند از:

الف: حُجره مطهّره:

طول حجره مطهّره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) 16 متر و عرض آن 15 متر مى باشد، و گنبدى به نام قبّة الخضرا بر روى آن قرار دارد.

ب: منبر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) :

در سال 5 هجرت براى پيامبر منبرى با سه پلّه ساختند كه آن حضرت بر پله سوم نشسته و براى مردم سخن مى گفتند.

ج: محراب: در زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و خلفا، مسجدالنّبى محراب نداشت، امّا در دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز محرابى در محلّ نماز رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ساختند، كه هم اينك به نام محراب النّبى(صلى الله عليه وآله) معروف است.

د: روضه منوّره

هـ: ستون هاى مسجد كه به نام هاى توبه يا ابولبابه، حنّانه، مهاجرين، سرير و مخلّقه معروف است.

و: مقام جبرئيل

ز: محلّ اصحاب صفّه

ح: محراب تهجّد

ط: خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)

2ـ قبرستان بقيع:در اين قبرستان چهار امام معصوم يعنى: امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق(عليهم السلام)، و بسيارى از صحابه، همسران و دختران، و ابراهيم فرزند رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، و تعداد زيادى از مردان و زنان صدر اسلام مدفونند.

3ـ مسجد قُبا:اوّلين مسجدى كه بر اساس تقوا، توسّط پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مدينه ساخته شد، مسجد قُبا بود.

4ـ مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس، كه در نزديكى قُبا بوده است.

5ـ مسجد الجمعة: كه در مسير قُبا به مدينه قرار دارد.

6ـ قبرستان اُحد: در اين مكان حمزه سيّدالشّهدا و ساير شهداى جنگ اُحد مدفون هستند

7ـ مسجد العسكر: و مسجد ثناياى رسول اللّه كه در اُحد قرار داشته است.

8ـ مساجد سبعه:اين مساجد كه شمارشان كمتر از هفت مى باشد ولى به مساجد سبعه معروف است، و بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله)در محلّ وقوع جنگ احزاب بنا گرديده است، عبارتند از:

الف: مسجد فتح

ب: مسجد على(عليه السلام)

ج: مسجد فاطمه(عليها السلام)

د: مسجد سلمان(رحمه الله)

هـ: مسجد ابو بكر

و: مسجد عمر

برخى از اين مساجد در سال هاى اخير تخريب گرديده است.

9ـ مسجد ذوالقبلتين: در اين مسجد قبله تغيير يافت، و مسلمين كه به طرف مسجد الأقصى نماز مى خواندند، موظّف شدند از آن پس به طرف كعبه نماز بگزارند.

10ـ مسجد غمامه يا مصلّى النّبى(صلى الله عليه وآله)

11ـ مسجد حضرت على(عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا(عليها السلام): كه در مناخه و نزديك به يكديگر قرار داشته اند.

12ـ مسجد مباهله: در محلّ اين مسجد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)همراه با على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) براى مباهله با نصاراى نجران آمدند.

13ـ مسجد شجره: كه همان ميقات اهل مدينه و كسانى است كه از مدينه عازم حجّ و زيارت بيت الله الحرام مى باشند.

14ـ مسجد مُعَرَّس، كه اينك از آن خبرى نيست.

15ـ محلّه بنى هاشم: خانه امام سجاد(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) و ذرّيّه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين محل بوده، و در توسعه حرم تخريب گشته و از بين رفته است.

16ـ از مساجد ديگرى نيز ياد شده است كه عبارتند از:

مسجد ابوذر، مسجد نفس زكيه، مسجد ظفر يا مسجد بنى ظفر، مسجد سُقيا، مسجد مُسَيْجِد، مسجد غزاله يا مسجد منصرف، مسجد بنى سالم، مسجد بنى قريظه، مسجد الراية، و...

برخى از اين اماكن اعمال و مستحبّات خاصّى دارند كه به اختصار متذكّر مى شويم:

مستحبّات مدينه منوّره و مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله)

1ـ غسل ورودبه مدينه و مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله) وزيارت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه بقيع(عليهم السلام)، كه مى توان با يك غسل همه را نيّت كرد.

2ـ اقامت در مدينه منوّره: صاحب جواهر مى فرمايد كه

اختلافى در استحباب سكونت و مجاورت مدينه منوّره نيست، و مرحوم شهيد در دروس بر اين مطلب ادّعاى اجماع كرده است.

سمهودى از مالك بن انس ـ امام مالكيه ـ نقل مى كند كه از او سؤال شد: سكونت در مدينه نزد تو بهتر است يا در مكّه؟ گفت: مدينه، و چرا مدينه محبوب تر نباشد؟ و حال آنكه راهى در آن نيست مگر اينكه رسول خدا بر آن عبور فرموده، و جبرئيل از جانب پروردگار بر آن حضرت نازل شده است.

3ـ مستحبّ است در مدّت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله) بخواند.

4ـ مستحبّ است هر مقدار مى تواند در مدينه صدقه بدهد، و مرحوم مجلسى روايت كرده كه يك دِرهم صدقه در مدينه معادل ده هزار دِرهم در جاى ديگر است. بنابراين سعى كند در كمك كردن به برادران دينى ـ مخصوصاً سادات و ذرّيه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ كوتاهى نشود.

5ـ مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هرچه مى تواند نماز بخواند، به ويژه در

مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله) كه هر ركعت نماز در مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله) مساوى هزار ركعت نماز در غير آن است مگر مسجد الحرام، و براى نماز افضل اماكن، روضه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) مى باشد.

6ـ در وقت ورود و خروج از مسجد صلوات بفرستد.

7ـ هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيّت مسجد بجا آورد.

8ـ از طرف والدين و برادران دينى و آشنايان، به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سلام كند.

9ـ پس از زيارت ـ چنانكه قبلا گفته شد ـ دو

ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)

هديه كند.

10ـ نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، و دعا كند.

11ـ در مقام جبرئيل نماز و دعا بخواند.

12ـ در محراب رسول خدا ـ در صورت امكان ـ نماز بگزارد.

13ـ در مسجد صدا را بلند نكند.

14ـ دو ركعت نماز نزد ستون ابولبابه (ستون توبه) بجا آورد، و دعا كند.

15ـ نماز و دعا در روضه مباركه حضرت رسول و هم چنين در خانه حضرت زهرا(عليها السلام) مستحب است، و در صورتى كه امكان نداشته باشد، مناسب است اين كار هر چه نزديك تر به اين دو مكان شريف انجام گيرد.

قابل توجّه اينكه، روضه مباركه مسجدالنّبى، ستون توبه و مقام جبرئيل هر كدام دعاى مخصوصى دارند كه در همين كتاب پس از زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) زير عنوان خاصّ خود ذكر شده است.

فضيلت زيارت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فاطمه زهرا وائمّه بقيع(عليهم السلام)

مستحب موٌكّد است براى مردم، خصوصاً حُجّاج، مُشرّف شدن به زيارت روضه مُطهّره و آستانه منوّره فخر عالميان حضرت سيّد المرسلين محمّد بن عبداللّه(صلى الله عليه وآله)، و ترك زيارت آن حضرت باعث جفا در حقّ او مى شود.

و شيخ شهيد فرموده: اگر مردم ترك زيارت آن حضرت كنند، بر امام است كه ايشان را مجبور كند به رفتن زيارت آن حضرت، زيرا كه ترك زيارت آن حضرت موجب جفا در حقّ پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.

شيخ صدوق از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هرگاه كسى از شما حجّ كند، بايد حَجّش را ختم كند به زيارت

ما، زيرا كه اين از تمامى حجّ است. و نيز روايت كرده از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه فرمود: تمام كنيد حجّ خود را به زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) كه ترك زيارت آن حضرت بعد از حجّ جفا و خلاف ادب است، و شما را امر به اين كرده اند، و برويد به زيارت قبورى كه حق تعالى لازم گردانيده است بر شما حقّ آنها و زيارت آنها را، و روزى از حق تعالى طلب كنيد نزد آن قبرها، و نيز از ابو الصّلت هَرَوى روايت كرده كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا(عليه السلام) عرض كردم كه نظر شما درباره اين حديث كه مؤمنين از منازل خويش در بهشت، زيارت مى كنند پروردگارشان را چيست؟

حضرت در جواب او فرمودند: اى ابا الصّلت! حق تعالى پيغمبرش حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) را بر جميع خلقش ـ از پيغمبران و فرشتگان ـ برترى بخشيده و اطاعت او را اطاعت خود، و بيعت با او را بيعت با خود، و زيارت او را زيارت خودش شمرده است، چنانچه در سوره نساء آيه 80 فرمود: "  مَن يُطِـعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ " ، و در سوره فتح، آيه 48 فرموده: "  إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ "  .

حضرت رسُول(صلى الله عليه وآله) فرموده: «هر كس مرا زيارت كند در حال حيات يا بعد از فوت من چنان است كه حق تعالى را زيارت كرده باشد...».

و حِميَرى در «قرب الاسناد» از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسُول خدا(صلى الله عليه وآله) فرموده: هركس مرا زيارت كند در حيات من يا بـعد از فوت من شفيع او گردم در روز قيامت.

و در حديثى است كه حضرت صادق(عليه السلام) روز عيدى رفت به زيارت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) و بر آن حضرت سلام كرد، و فرمود: ما به سبب زيارت و سلام بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر اهل همه شهرها مكّه و غير مكّه، فضيلت داريم.

و مرحوم شيخ طوسى در تهذيب از يزيد بن عبدالملك روايت كرده، و او از پدرش، از جدّش، كه گفت: به خدمت حضرت فاطمه(عليها السلام) مشرّف شدم، آن حضرت بر من سلام كرد، سپس از من پرسيد كه براى چه آمده اى؟ عرض كردم: براى طلب بركت و ثواب. فرمود: خبر داد مرا پدرم، و اينك حاضر است كه هر كس بر او و بر من سه روز سلام كند، حق تعالى بهشت را از براى او واجب گرداند، گفتم: در حال حياتتان؟ فرمود: بلى، و هم چنين بعد از موت ما.

علاّمه مجلسى فرموده كه در حديث معتبر از عبداللّه بن عبّاس منقول است كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: هر كس امام حسن(عليه السلام) را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد و نلغزد در روزى كه قدم ها بر آن بلغزد.

و در «مقنعه» از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده شود و فقير و پريشان نميرد.

ابن قولويه در كامل الزيارات حديث طولانى از هشام بن سالم از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده و از جمله فرازهاى آن اين است كه: مردى به خدمت حضرت صادق(عليه السلام) شرفياب شد، و عرض كرد: آيا بايد زيارت كرد پدرت را؟ فرمود: بلى. عرض كرد: پاداش آن چيست؟ فرمود: اگر با اعتقاد و متابعت از امامت او باشد پاداش آن بهشت است. عرض كرد: كسى كه اعراض كند از زيارت او چه خواهد داشت؟ فرمود: حسرت خواهد داشت در يوم الحسرة كه روز قيامت است... و احاديث در اين باب بسيار است.

آداب زيارت

زيارت، ديدار با روحهاى پاك و الگوهاى كمال و آيينه هاى حق نماست.

زائر، خود را در برابر وجودهاى والا و پيشوايان معصومى ديده، با اعتراف به نقص خود و كمال آن اولياى الهى، به فضايل آنان اشاره مى كند، و درودهاى خود را نثارشان مى نمايد، و پيوند خويش را با آنان و با راه و تعاليم و فرهنگشان ابراز مى دارد.

از اين رو، نخستين شرط زيارت، «ادب» است، و ادب هم در سايه معرفت و محبّت پديد مى آيد.

خود را در محضر رسول الله(صلى الله عليه وآله) ديدن، و در برابر قبور پاك امامان ايستادن، هم آدابِ ظاهرى دارد، هم آدابِ باطنى.

آنچه در منابع روايى مانند «بحار الأنوار» و نوشته هاى علما درباره آداب زيارت آمده، بسيار است، و در اين جا برخى از آن آداب را نقل مى كنيم:

1 ـ قبل از ورود به زيارتگاه، غسل كردن و باطهارت بودن و خواندن اين دعا هنگام غسل زيارت مستحب است:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً

«به نام خدا، و به يارى خدا، خداوندا! اين غسل را نور، پاكيزگى، حرز

وَشِفاءً مِنْ كُلّـِ داء وَسُقْم وَآفَة وَعاهَة. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي،

و شفاى از هر درد، بيمارى، آفت برايم قرار ده خداوندا با آن قلبم را پاك

وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي، وَسَهِّلْ لِي بِهِ أَمْرِي».

سينه ام را گشاده و كارم را آسان فرما.»

2 ـ لباس هاى پاكيزه پوشيدن و عطر و بوى خوش استعمال كردن.

3 ـ هنگام رفتن به زيارت، قدم هاى كوتاه برداشتن، با آرامش و وقار راه رفتن، با خضوع و خشوع آمدن، سر به زير انداختن و به اين طرف و آن طرف و بالا نگاه نكردن، و ترك كلمات بيهوده و مخاصمه و مجادله نمودن در راه، تا رسيدن به حرم.

4 ـ هنگام رفتن به حرم و زيارت، زبان به تسبيح و حمد خدا گشودن، و صلوات بر محمّد و آل او فرستادن، ودهان را با ياد خدا و نام اهل بيت معطّر ساختن.

5 ـ بر درگاه حرم ايستادن، و دعا خواندن، و اجازه ورود خواستن، و سعى در تحصيل رقّت قلب و خشوع دل نمودن، و مقام و عظمت صاحب قبر را تصوّر نمودن، و اين كه او ما را مى بيند، سخن ما را مى شنود، و سلام ما را پاسخ مى دهد. هرگاه رقّت قلب حاصل شد و آمادگى روحى پديد آمد، در اين حال وارد شود، و زيارت نمايد.

6 ـ در وقت داخل شدن، پاى راست را مقدّم داشتن، و هنگام خروج از حرم پاى چپ را، آن گونه كه در ورود و خروج مسجد مستحب است.

7 ـ در برابر ضريح ايستادن و زيارت نامه هايى را كه از ائمه(عليهم السلام) رسيده، خواندن.

8 ـ در زيارت قبر معصومين(عليهم السلام) رو به قبر منوّر آنها ايستادن، و پس از فراغت از زيارت، با تضرّع دعا كردن، و از خداوند حاجت خواستن، سپس به طرف بالاى سر رفتن، و رو به قبله دعا كردن، و زيارت خواندن.

9 ـ صاحب قبر را براى بر آمدن حاجت و رفع نياز نزد خداوند شفيع قرار دادن.

10 ـ ايستادن هنگام خواندن زيارت، اگر عذرى و ضعفى ندارد.

11 ـ هنگام مشاهده قبر مطهّر و پيش از خواندن زيارت، (آرام) اَللّهُ أَكْبَر بگويد.

12 ـ خواندن دو ركعت نماز زيارت در حرم مطهّر، و اگر زيارت ائمّه است، بالاى سر بهتر است. و پس از نماز، دعاهاى منقول را خواندن، و حاجت طلبيدن، و تلاوت قرآن با آرامش و ترتيل و طمأنينه، و هديه كردن ثواب آن به روح مقدّس آن معصوم.

13 ـ پرهيز از سخنان ناشايست، و كلمات لغو و بيهوده، و جدال هاى بى مورد در حرم ها و زيارتگاه ها.

14 ـ صداى خود را در نماز و زيارت خيلى بلند نكردن، كه مزاحم زيارت ديگران نشود.

15 ـ وداع كردن با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام(عليه السلام) ، هنگام بيرون آمدن از شهر(زيارت وداع حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و ائمّه در همين كتاب آمده است).

16 ـ پس از زيارت، تعجيل در بيرون آمدن، تا هم شدّت شوق براى رجوع به زيارت بيشتر شود و هم نوبت و فرصت براى ديگران باشد، و پرهيز از اختلاط با زنان در مَشاهد مشرّفه، و رعايت حرمت و دورى از هر نوع خطا و گناه. هم چنين در صورت ازدحام و كثرت زوّار، رعايت حال آنان را كردن، و مكان و فرصت زيارت به آنان دادن.

17 ـ حضور قلب داشتن در تمام مراحل زيارت، و

نيز توبه و استغفار و صدقه به نيازمندان و انفاق به

مستحقّان.

18 - ـ هنگام زيارت، بايد زمينه اى براى كمال روحى

و رشد معنوى و تصفيه قلب انسان فراهم شود، تا زائر را در اخلاق و زندگى و عفاف و تقوا به اولياء اللّه نزديك سازد، و وسيله اى براى توبه، تطهير، و تزكيه باطنى وى

گردد. اين جز با توفيق الهى و جز با داشتن «معرفت» و «محبّت» نسبت به اين بزرگواران، فراهم نمى شود. اساس ارزش زيارت هم به معرفت است، و درباره زيارت ائمّه و معصومين (عليهم السلام) تعبير «عارِفاً بِحَقّـِهِ» اشاره به همين نكته است، و گرنه، زيارت بى معرفت، آن ثواب و كمال مطلوب را ندارد.

زيارت اوّل حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

هرگاه به مدينة الرّسول وارد شدى، پس از غسل زيارت اذن دخول بخوان:

«اَللّهُمَّ اِنِّى قَدْ وَقَفْتُ عَلى باب مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ

«خدايـا من ايستاده ام بر در خانه اى از درهاى خانه هاى پيامبرت

صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلاّ بِإِذْنِهِ،

كه درودهاى تو بر او و آلش باد وچنان است كه تو قدغن فرموده اى كه مردم داخل آن گردند جزبه اذن او، و

فَقُلْتَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ

فرمودى اى كسانى كه ايمان آورده ايد داخل خانه هاى پيامبر نشويد جز اينكه

يُؤْذَنَ لَكُمْ»، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ

به شما اذن دهند. خدايا من معتقدم به احترام صاحب اين زيارتگاه

الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ، كَماأَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ، وَاَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ

شريف در زمان غيبت و پنهانيش، چنانچه اين عقيده را در زمان حضورش دارم و مى دانم كه

وَخُلَفاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامِي

رسول تو و جانشينانش(عليهم السلام) زنده اند و در نزد تو روزى مى خورند و هم اكنون جاى مرا مى بينند

وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي، وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي

و سخنم را مى شنوند و سلام مرا جواب دهند. ولى تو جلو گرفته اى از گوش من شنيدن سخنشان را، و باز

كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَإِنِّي أَسْتَأذِنُكَ

كرده اى دريچه فهمم را به مناجات لذيذ ايشان، و من اكنون اى پروردگارم، اولا از تو اذن مى طلبم

يا رَبِّ أَوَّلاً، وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً...

و ثانياً از رسول تو صلى الله عليه و آله اذن مى گيرم...

ءَاَدْخُلُ يارَسُولَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ

آيا داخل شوم اى رسول خدا، آيا داخل شوم اى حجت خدا، آيا داخل شوم اى فرشتگان

اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ اَلْمُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَدِ، فَأْذَنْ لِى يا مَوْلايَ

مقرّب خدا، كه دراين زيارتگاه اقامت داريد، پس اذنم بده اى مولاى من

فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ أَوْلِياءِكَ، فَاِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً

براى داخل شدن، بهترين اذنى را كه به يكى از دوستانت مى دهى، كه اگر من شايسته آن

لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ»،

نيستم، حتماً تو شايسته آنى.»

پس داخل شو، وبگو:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلى مِلَّةِ

«به نام خدا، و به ياد خدا، و در راه خدا، و بر شريعت و آيين

رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي

رسول خدا ـ درود خدا بر او و آلش باد ـ خدايا! بيامرز مرا

وَارْحَمْنِي، وَتُبْ عَلَيَّ، اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ».

و به من رحم كن و توبه ام را بپذير، كه به راستى توئى توبه پذير مهربان.»

از در جبرئيل داخل شو، و مُقدّم دار پاى راست را، و صد مرتبه اَللهُ أَكْبَرُ بگو. آنگاه دو ركعت نماز تحيّت مسجد بگزار، آنگاه نزد قبر مطهّر حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بايست و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يارَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ،

«سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى پيغمبر خدا

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَبْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ

سلام بر تو اى محمد فرزند عبداللّه، سلام بر تو اى خاتم

النَّبِيّـِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرّـِ سالَةَ، وَأَقَمْتَ الصَّلاَةَ، وَآتَيْتَ

پيامبران، گواهى دهم كه تو رسالت را رساندى و نماز را برپا داشتى و

الزَّكَاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ

زكات دادى و امر كردى به معروف و نهى كردى از كار بد و عبادت كردى خدا را

مُخْلِصاً حَتّى أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلى

از روى اخلاص تا مرگ به سراغت آمد. پس درودهاى خدا و رحمتش بر تو و بر

أَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرِينَ».

خــانــدان طاهر و پـاكـيــزه ات.»

سپس رو به قبله در كنار ستونى كه در سمت راست مرقد مطهّر است بايست، در حالى كه قبر مطهّر در سمت چپ تو و منبر در سمت راست تو باشد كه در اين حال در بالا سَرِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قرار گرفته اى و بگو:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ

«گواهى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانه اى كه شريك ندارد و گواهى دهم كه

مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ

محمد بنده و رسول او است و گواهى دهم كه تويى رسول خدا و همانا تويى محمد

ابْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبّـِكَ، وَنَصَحْتَ

فرزند عبداللّه و گواهى دهم كه رسالت پروردگارت را رساندى و خيرخواهى كردى

لاُِمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّى أَتاكَ

براى امتت و در راه خدا جهاد كردى و خدا را پرستش كردى تا مرگت فرا رسيد

الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقّـِ،

بهوسيله حكمت و پند نيك و آنچه را از حق به عهده داشتى ادا كردى

وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرِينَ، فَبَلَغَ اللهُ

و براستى تو نسبت به مؤمنان مهربان و نسبت به كافران سخت گير بودى خدايت به

بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلّـِ الْمُكْرَمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا

بهترين شرافت جايگاه گراميان برساند، ستايش خدايى را است كه ما را بهوسيله

بِكَ مِنَ الشّـِرْكِ وَالضَّلالَةِ. اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ

تو از شرك و گمراهى نجات بخشيد. خدايا! پس درودهاى خود و درودهاى

مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحِينَ،

فرشتگان مقرّبت و پيامبران مرسلت و بندگان شايسته ات

وَأَهْلِ السَّماواتِوَالاَْرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يارَبَّ الْعالَمِينَ مِنَ

و ساكنان آسمانها و زمينها و هركه را براى تو اى پروردگار جهانيان تسبيح گويند از

الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، عَلى مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ

اولين و آخرين همه را يكجا قرار ده، براى محمد بنده و رسولت و پيامبرت و

وَأَمِينِكَ وَنَجِيِّكَ وَحَبِيبِكَ وَصَفِيِّكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفْوَتِكَ

امين (بر وحيت) و همرازت و حبيبت و دوست خالص و مخصوصت و برگزيده

وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَآتِهِ

و منتخب تو از ميان خلقت خدايا به محمد درجه بلندى عطا فرما و مقام

الْوَسِيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ

وسيله را در بهشت به او بده و به مقام پسنديده اى او را برگزين كه غبطه خورند به او اولين

وَالاْخِرُونَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: "  وَلَو أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

و آخرين خدايا تو فرمودى «و اگر ايشان در آن هنگام كه به خود ستم كردند

جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ

به نزد تو آيند و از خدا آمرزش خواهند و پيغمبر هم براى ايشان آمرزش بخواهد همانا بيابند خداى را

تَوّاباً رَحِيماً " ، وَإِنّـِي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي، وَإِنّـِي

بسيار توبه پذير و مهربان» و من آمرزشخواهانه به درگاهت آمده و توبه از گناهانم كردم و من

أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللهِ رَبّـِي وَرَبّـِكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي ».

بوسيله تو رو به خدائى كرده ام كه پروردگار من و تو است تا بيامرزد گناهانم را.»

و حاجت خود را بطلب، اميد است كه برآورده شود.

پس صلوات و درودهاى مخصوص بر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) را بخوان:

«اَللّهُمَّ صَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسالاتِكَ،

«خدايا درود فرست بر محمد چنانچه وحى تو را متحمل شد و پيامهايت را رسانيد

وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما أَحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَعَلَّمَ

و درود فرست بر محمد چنانچه حلال كرد حلال تو را و حرام كرد حرام تو را و به مردم ياد داد

كِتَابَكَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما اَقامَ الصَّلاةَ، وَآتَى الزَّكَاةَ، وَدَعا

كتاب تو را و درود فرست بر محمد چنانچه برپاداشت نماز را و زكات داد و بدين تو

إِلى دِينِكَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما صَدَّقَ بِوَعْدِكَ، وَأَشْفَقَ مِنْ

دعوت فرمود و درود فرست بر محمد چنانچه وعده تو را تصديق كرد و ترسانيد (مردم را) از

وَعِيدِكَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَسَتَرْتَ بِهِ

تهديد تو و درود فرست بر محمد چنانچه آمرزيدى بوسيله اش گناهان را و پوشاندى بدو

الْعُيُوبَ، وَفَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما دَفَعْتَ بِهِ

عيوب را و برطرف كردى بدو گرفتاريها را و درود فرست بر محمد چنانچه دفع كردى بدو

الشَّقاءَ، وَكَشَفْتَ بِهِ الْغَمّاءَ، وَأَجَبْتَ بِهِ الدُّعاءَ، وَنَجَّيْتَ بِهِ مِنَ

بدبختى را و زدودى بدو غمها را و اجابت كردى بدو دعا را و نجات دادى به بركت او از

الْبَلاءِ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَأَحْيَيْتَ بِهِ

بلا و درود فرست بر محمد چنانچه رحم كردى بدو بندگان را و زنده كردى بدو

الْبِلادَ، وَقَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَةَ، وَأَهْلَكْتَ بِهِ الْفَراعِنَةَ، وَصَلّـِ عَلى

شهرها و بلاد را و شكستى بدو گردنكشان را و هلاك كردى بدو فرعونها را و درود فرست بر

مُحَمَّد كَما أَضْعَفْتَ بِهِ الاَْمْوالَ، وَأَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الاَْهْوالِ،

محمد چنانچه چند برابر كردى بدو اموال را و حفظ كردى بدو (مردم) را از هراسها

وَكَسَرْتَ بِهِ الاَْصْنامَ، وَرَحِمْتَ بِهِ الاَْنامَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد كَما

و شكستى بدو بتها را و رحم كردى بدو بر مردمان و درود فرست بر محمد چنانچه

بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الاَْدْيانِ، وَأَعْزَزْتَ بِهِ الاِْيمانَ، وَتَبَّرْتَ بِهِ الاَْوْثانَ،

برانگيختى او را به بهترين اديان و عزت دادى به او بر ايمان و نابود كردى بدو بتان را

وَعَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرامَ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ

و عظمت دادى بدو به خانه كعبه و درود فرست بر محمد و خاندان

الطّاهِرِينَ الاَْخْيارِ وَسَلِّمْ تَسْلِيماً».

پاك و نيكوكارش و سلام مخصوص بر ايشان فرست.»

زيارت دوّم حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

با سند صحيح و با دو روايت، از امام رضا(عليه السلام) روايت شده است كه رو به قبر مطهّر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايستاده، و چنين مى خوانى:

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ

«سلام بر پيامبر خدا، سلام و رحمت و بركات خدا

وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

برتو، سلام بر تو اى محمّد بن عبدالله، سلام بر تو اى

خِيَرَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

انتخاب شده خدا، سلام بر تو اى حبيب خدا، سلام بر تو اى برگزيده

صَِفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ .

خدا، سلام بر تو اى امين خدا، سلام برتو اى حجت خدا .

أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ

گواهى مى دهم كه تورسول خدايى، وشهادت مى دهم كه تو محمّد فرزند عبدالله مى باشى و گواهى مى دهم

أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبّـِكَ، وَعَبَدْتَهُ

كه تو خيرخواه امت خويش بودى، و در راه پروردگارت جهاد كردى و تا لحظه

حَتّى اَتيكَ الْيَقِينُ، فَجَزاكَ اللهُ أَفْضَلَ ما جَزى نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ،

مرگ عبادت او كردى، خداوند بهترين پاداش خدمت يك پيامبر به امتش را به تو عنايت كند

اَللّهُمَّ صَلّـِ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى

خداوندا! درود فرست بر محمّد و خاندانش، بهترين درودى كه بر

اِبراهِيمَ وَآلِ اِبراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

ابراهيم و خاندانش فرستاده اى كه تو ستوده بزرگى.»

سپس رو به قبله كن، و اين دعا را كه امام سجاد(عليه السلام) پس از زيارت قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خواند، بخوان:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ اَلْجَأْتُ أَمْرِي، وَإِلى قَبْرِ نَبِيّـِكَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ

«خداوندا! كارم را به تو ارجاع داده ام، و به قبر پيامبرت محمّد(صلى الله عليه وآله)

عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي، وَالْقِبْلَةَ الَّتِي

و بنده و فرستاده ات اعتماد كرده ام، و به قبله اى كه

رَضِيتَ لِمُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اسْتَقْبَلْتُ. اَللّهُمَّ إِنّـِي

براى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) رضايت داده اى رو نموده ام، خداوندا! من

أَصْبَحْتُ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي خَيْرَ ماأَرْجُو لَها، وَلا أَدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما

قادر به جلب سودى كه به اميد آن مى باشم و نيز توانايى دفع شرّى كه

أَحْذَرُعَلَيْها، وَأَصْبَحَتِ الاُْمُورُكُلُّهابِيَدِكَ، وَلا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنّـِي، إِنّـِي

از آن بيمناكم ندارم و همه چيز بدست تو است. هيچ فقيرى از من نيازمندتر نيست، و به آنچه

لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ. اَللّهُمَّ ارْدُدْنِي مِنْكَ بِخَيْر وَلا رَادَّ

به من عنايت فرمايى محتاجم خداوندا! مرا به گونه اى نيكو بازم گردان كه كسى قادر به جلوگيرى

لِفَضْلِكَ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ اسْمِي، وَأَنْ تُغَيّـِرَ

از فضل و كرمت نمى باشد، خداوندا! پناه به تو مى برم كه نامم را تبديل و جسمم را

جِسْمِي، أَوْ تُزِيلَ نِعْمَتَكَ عَنّـِي. اَللّهُمَّ زَيّـِنّـِي بِالتَّقْوى، وَجَمّـِلْنِي

تغيير دهى و يا نعمتت را از من سلب نمايى خداوندا! مرا با تقوا زينت بخش، و با نعمت ها

بِالنّـِعَمِ، وَاغْمُرْنِي بِالْعافِيَةِ، وَارْزُقْنِي شُكْرَ الْعافِيَـةِ».

جلوه و جمالم ده و ارمغان عافيت عنايتم كن و توفيق شـكـر عـافيتم بخش.»

در بسيارى از زيارات آمده كه پس از آن يازده بار سوره «قدر» را بخواند، و اگر حاجتى دارد، رو به قبله دست ها را بالا ببرد، و حاجات خود را بطلبد، كه إن شاءاللّه برآورده شود.

نماز زيارت و دعاى بعد از آن

سپس دو ركعت نماز زيارت مى خوانى، و ثواب آن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهدا مى كنى و مى گويى:

«اَللّهُمَّ إِنّـِي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا

«خداوندا! من براى تو نماز و ركوع و سجود گزاردم كه تو يگانه

شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ،

و بى همتايى، و نماز و ركوع و سجود جز براى تو نمى تواند باشد

لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّةٌ

و تو خدايى مى باشى كه معبودى جز تو نيست، خداوندا! اين دو ركعت هديه

مِنّـِي إِلى سَيّـِدِي وَمَوْلايَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ،

از سوى من به سرور و مولايم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى باشد

فَتَقَبَّلْهُما مِنّـِي بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ، وَأْجُرْنِي عَلى ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي،

آن را از من بپذير به بهترين صورت، و به بهترين پاداشى كه اميد

وَرَجائِي فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

آن را از جانب تو و پيامبرت دارم، اى سرپرست مؤمنان، پاداشم ده.»

و نيز مستحب است بعد از نماز اين دعا را بخوانى:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِيّـِكَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: "  وَلَوْ

«خدايا تو خود به پيغمبرت محمد(صلى الله عليه وآله) فرمودى: «و اگر

أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ

ايشان به خود ستم كنند و نزد تو آيند و از خدا آمرزش خواهند

الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً " ، وَلَمْ أَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ

وپيغمبر نيز براى آنها آمرزش طلب كند حتماً مى يابند خدا را توبه پذير و مهربان» ومن زمان رسول تو را ـ

عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَيِّءِ عَمَلِي،

كه سلام بر او و آلش باد ـ درك نكردم خدايا اكنون او را از روى شوق زيارت كرده و از كار بدم توبه خواهم

وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبِي، وَمُقِرّاً لَكَ بِها، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنّـِي،

و از گناهانم به درگاهت آمرزش جويم و اقرار بدان گناهانم نيز دارم و تو خود آنها را بهتر از من مى دانى

وَمُتَوَجّـِهاً إِلَيْكَ بِنَبِيّـِكَ نَبِيّـِ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ،

و توجه كنم به درگاهت بوسيله پيامبر رحمت درودهاى تو بر او و آلش باد

فَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ بِمُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ عِنْدَكَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا

پس قرار ده خدايا به حق محمد و خاندانش مرا آبرومند پيش خود در دنيا

وَالاْخِرَةِ، وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ

و آخرت و از نزديكانت، اى محمد اى رسول خدا پدر و مادرم

وَأُمّـِي يا نَبِيَّ اللهِ، يا سَيّـِدَ خَلْقِ اللهِ، إِنّـِي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللهِ

به فدايت اى پيامبر خدا اى آقاى خلق خدا من بوسيله تو رو كنم به درگاه خدا

رَبّـِكَ وَرَبّـِي، لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَيَتَقَبَّلَ مِنّـِي عَمَلِي، وَيَقْضِيَ لِي

پروردگار تو و پروردگارم تا بيامرزد گناهانم را و بپذيرد از من كردارم را و برآورد

حَوائِجِي، فَكُنْ لِي شَفِيعاً عِنْدَ رَبّـِكَ وَرَبّـِي، فَنِعْمَ الْمَسْؤُولُ

حاجاتم را پس تو هم شفيع من باش در پيشگاه پروردگارت و پروردگار من زيرا كه نيكو خدائى است كه از او درخواست شود

رَبّـِي، وَنِعْمَ الشَّفِيعُ أَنْتَ يا مُحَمَّدُ، عَلَيْكَ وَعَلى أَهْلِ

مولا و پروردگار من وتو هم نيكو شفيعى هستى اى محمد كه بر تو و اهل

بَيْتِكَ السَّلامُ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لِي مِنْكَ الْمَغْفِرَةَ وَالرَّحْمَةَ،

بيتت سلام باد خدايا و واجب گردان براى من از نزد خود آمرزش و رحمت

وَالرِّزْقَ الْواسِـعَ الطَّيّـِبَ النّافِـعَ، كَما أَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتى نَبِيَّكَ

و روزى فراخ پاكيزه و سودمند چنانچه واجب گرداندى براى كسى كه به نزد پيامبرت

مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَيٌّ، فَأَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ

محمد ـ كه درودهاى تو بر او و آلش باد ـ در زمان حيات او مى آمد و اقرار به گناهانش مى كرد و رسول تو

لَهُ رَسُولُكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ

عليه و آله السلام برايش آمرزش مى خواست و تو هم او را مى آمرزيدى به رحمتت اى مهربانترين

الرّاحِمِينَ».

مـهــربـانــان.»

استحباب روزه ودعا در مدينه منوّره ومسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله)

مستحبّ است سه روز در مدينه منوّره به قصد برآورده شدن حاجات روزه بگيرند، گرچه مسافر باشند، و شايسته

است روزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد، و نيز مستحب است شب چهارشنبه و روز آن نزديك ستون ابولبابه نماز گزارند، و شب پنجشنبه و روز آن نزد ستونى كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارند، و شب و روز جمعه نزد ستونى كه جنب محراب حضرت رسُول اكرم(صلى الله عليه وآله) واقع شده نماز گزارند، و جهت برآورده شدن حاجات دُنيوى واُخروى خود از درگاه الهى مسئلت نمايند،

بخشى از مستحبّات مسجدالنّبى(صلى الله عليه وآله)

در مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بسيار نماز بگزار، چون كه براى هر نماز در آن مكان شريف، معادل ثواب يك هزار نماز در نامه اعمال نمازگزار مى نويسند، و خصوصاً بين منبر و مرقد منوّر آن حضرت افضل است.

از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)مروى است كه فرمودند: بين قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است،

و حدود روضه شريفه طولاً از قبر منوّر تا موضع منبر آن حضرت، و عرضاً از منبر تا ستون چهارم قرار گرفته.

مستحب است ضمن دعاهايى كه در مسجدالنبي(ص)مى خوانى اين دعا باشد:

«اَللّهُمَّ ما كانَتْ لِي إِلَيْكَ مِنْ حاجَة شَرَعْتُ أَنَا فِي طَلَبِها

«خداوندا! حاجت هايى كه من به تو دارم، چه آنها كه شروع به درخواست كرده يا

وَالْتِماسِهاأَوْ لَمْ أَشْرَعْ، سَأَلْتُكَهاأَوْ لَمْ أَسْأَلْكَها، فَإِنّـِي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ

هنوز نكرده ام، و در مقام مسئلت برآمده يا برنيامده ام، من با توسّل

بِنَبِيّـِكَ مُحَمَّد نَبِيّـِ الرَّحْمَةِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فِي قَضاءِ

به پيامبر رحمتت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) براى برآورده شدن

حَوائِجِي صَغِيرِها وَكَبِيرِها. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَقُوَّتِكَ

كوچك و بزرگ آنها به تو رو نموده ام، خداوندا! ترا به عزت و نيرو

وَقُدْرَتِكَ، وَجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، أَنْ تُصَلّـِيَ عَلى مُحَمَّد

و قدرتت و آنچه به آن آگاهى، سوگندت مى دهم كه بر محمّد

وَآلِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آلِهِ، وأَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا».

و آلش درود فرست و در حق من چنين و چنان كن.»

وآنگاه حاجات خودرا بطلب،كه إن شاءالله مستجاب مى شود.

مستحبّ است اين دعا را در روضه مباركه بخوانند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ جَنَّتِكَ، وَشُعْبَةٌ مِنْ شُعَبِ

«خداوندا! اين جا بوستانى از بوستانهاى بهشت تو است، و بخشى از

رَحْمَتِكَ، الَّتِي ذَكَرَها رَسُولُكَ وَأَبانَ عَنْ فَضْلِها، وَشَرَفِ التَّعَبُّدِ

رحمت تو مى باشد كه از آن و فضيلت و شرافت عبادت تو در

لَكَ فِيها، فَقَدْ بَلَّغْتَنِيها فِي سَلامَةِ نَفْسِي، فَلَكَ الْحَمْدُ يا سَيّـِدِي

آن ياد كرده است كه مرا در كمال سلامت به اينجا رساندى. پس سپاس تراست اى سرورم

عَلى عَظِيمِ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ فِي ذلِكَ، وَعَلى ما رَزَقْتَنِيهِ مِنْ

بر اين نعمت بزرگت (توفيق زيارت)، شكر و سپاس تو را سزاست بر اينكه

طاعَتِكَ، وَطَلَبِ مَرْضاتِكَ، وَتَعْظِيمِ حُرْمَةِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ

طاعت و موجبات جلب رضايت خويش و بزرگداشت درود پيامبر، كه رحمت خدا و بركاتش بر

وَ آلِهِ، بِزِيارَةِ قَبْرِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ، وَالتَّرَدُّدِ فِي مَشاهِدِهِ وَمَواقِفِهِ،

او باد، را به وسيله زيارت مرقدش و آمد و شد در اماكن و تردّد و توقفش را نصيبم نمودى،

فَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْداً يَنْتَظِمُ بِهِ مَحامِدُ حَمَلَةِ

پس حمد ترا سزاست اى مولايم، حمدى هماهنگ با حمد حاملان

عَرْشِكَ، وَسُكّانِ سَماواتِكَ لَكَ، وَيَقْصُرُ عَنْهُ حَمْدُ مَنْ مَضى،

عرش و ساكنان آسمان ها برايت، حمدى فراتر از حمد گذشتگان

وَيَفْضُلُ حَمْدَ مَنْ بَقِيَ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْدَ

و برتر از حمدآيندگان خلقت، حمد ويژه تو است اى مولايم، حمدى همانند حمد

مَنْ عَرَفَ الْحَمْدَ لَكَ، وَالتَّوْفِيقَ لِلْحَمْدِ مِنْكَ، حَمْداً يَمْلاَُ

عارفان به حمد و قدرشناسان توفيق حمد تو، حمدى به گنجايش فضاى هستى و به امتداد

ماخَلَقْتَ وَيَبْلُغُ حَيْثُ ما أَرَدْتَ، وَلا يَحْجُبُ عَنْكَ وَلا يَنْقَضِي

خواست و اراده تو، حمدى كه محجوب و وامانده از وصول به تو نگردد

دُونَكَ، وَيَبْلُغُ أَقْصى رِضاكَ وَلا يَبْلُغُ آخِرَهُ أَوائِلُ مَحامِدِ

و موافق با كمال رضايتت باشد، حمدى كه آغازين سپاس هاى خلقت به پاى آن نرسد،

خَلْقِكَ لَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ ما عُرِفَ الْحَمْدُ، واعْتُقِدَ الْحَمْدُ،

حمد ترا از آنگاه كه حمد را مى شناسم و به آن معتقدم و آن لحظه كه حمد سرآغاز

وَجُعِلَ ابْتِداءُ الْكَلامِ الْحَمْدُ، يا باقِيَ الْعِزّـِ وَالْعَظَمَةِ، وَدائِمَ

گرديده، اى صاحب عزت و عظمت و سلطنت و قدرت جاودان و دارنده قدرت و

السُّلْطانِ وَالْقُدْرَةِ وَشَدِيدَ الْبَطْشِوَالْقُوَّةِ، وَنافِذَالاَْمْرِ وَالاِْرادَةِ،

توانايى و امر و اراده نافذ، و رحمت و مغفرت گسترده

وَواسِـعَ الرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَرَبَّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، كَمْ مِنْ نِعْمَة

و پروردگار دنيا و آخرت، چه بسيار نعمت هايى كه حمد من در خور اندكى

لَكَ عَلَيَّ يَقْصُرُ عَنْ اَيْسَرِها حَمْدِي، وَلا يَبْلُغُ أَدْناها شُكْرِي،

از آنها نمى باشد و شكرم به اندازه كمترين آنها نيست و چه بسا الطافى كه بيشترين

وَكَمْ مِنْ صَنائِـعَ مِنْكَ إِلَيَّ لايُحِيطُ بِكَثْرَتِها وَهْمِي، وَلايُقَيِّدُها

آنها فراتر از گمان من است و انديشه ام به آنها نمى رسد،

فِكْرِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نَبِيِّكَ الْمُصْطَفى، بَيْنَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً

خداوندا! بر پيامبرت، برجسته ترين فرد در كودكى

وَخَيْرِها شابّاً وَكَهْلاً، أَطْهَرِ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَأَجْوَدِ

و برترين آنها در جوانى و كهن سالى، پاكو پاكيزه ترين مردم در اخلاق و سخى ترين

الْمُسْتَمْتَرِينَ دِيمَةً، وَأَعْظَمِ الْخَلْقِ جُرْثُومَةً، اَلَّذِي أَوْضَحْتَ بِهِ

و مداوم ترين سخاوتمندان و بزرگترينو اصيل ترين آفريده ها كه به وسيله او

الدِّلالاتِ، وَأَقَمْتَ بِهِ الرِّسالاتِ، وَخَتَمْتَ بِهِ النُّبُوّاتِ، وَفَتَحْتَ

راه هاى هدايت را روشن و رسالت ها را اقامهو نبوت را به او پايان دادى باب خيرات را به وسيله او

بِهِ بابَ الْخَيْراتِ، وَ أَظْهَرْتَهُ مَظْهَراً، وَابْتَعَثْتَهُ نَبِيّاً وَهادِياً أَمِيناً

گشودى و او را جلوه گر ساختى،و به عنوان پيامبر، هدايتگر، امين، راهنما،

مَهْدِيّاً، داعِياً إِلَيْكَ، وَدالاًّ عَلَيْكَ، وَحُجَّةً بَيْنَ يَدَيْكَ. اَللّهُمَّ صَلّـِ

دعوت كننده خلق به سوى توحجت خويش برانگيختى، خداوندا! درود فرست

عَلَى الْمَعْصُومِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ وَالطَّيّـِبِينَ مِن اُسْرَتِهِ، وَشَرِّفْ لَدَيْكَ

بر معصومان عترت پيامبر و پاكان خاندانش و جايگاهشان را در درگاهت والا ساز و مقامشان را

بِهِ مَنازِلَهُمْ، وَعَظّـِمْ عِنْدَكَ مَراتِبَهُمْ، وَاجْعَلْ فِي الرَّفِيقِ الاَْعْلى

والا و بزرگ گردان و در رفيق اعلا جايشان ده،

مَجالِسَهُمْ، وَارْفَعْ إِلى قُرْبِ رَسُولِكَ دَرَجاتِهِمْ، وَتَمِّمْ بِلِقائِهِ

و درجاتشان تا مقام قرب پيامبرت بالا و با ديدارش

سُرُورَهُمْ، وَوَفّـِرْ بِمَكانِهِ اُنْسَهُمْ».

سرورشان را كامل و انسشان را وافر ساز.»

دعا و نماز نزد ستون توبه

دو ركعت نماز نزديك ستون ابولبابه كه معروف به «ستون توبه» است بگزار، وبعد از آن اين دعا را بخوان:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. اَللّهُمَّ لاتُهِنّـِي بِالْفَقْرِ، وَلا تُذِلَّنِي

«به نام خداوند رحمان و رحيم، خداوندا! مرا با تهى دستى خوار مساز و با قرض

بِالدَّيْنِ، وَلا تَرُدَّنِي إِلَى الْهَلَكَةِ، وَأَعْصِمْنِي كَيْ أَعتَصِمَ،

ذليلم مگردان، و به هلاكتم مينداز، و مرا از گناه بازدار تا آلوده نگردم،

وَأَصْلِحْنِي كَيْ أَنْصَلِحَ، وَاهْدِنِي كَيْ أَهْتَدِيَ. اَللّهُمَّ اَعِنّـِي عَلَى

و توفيق اصلاحم بخش تا صالح گردم و هدايتم كن تا در راه هدايت گام نهم، خداوندا! مرا بر

اجْتِهادِ نَفْسِي، وَلا تُعَذِّبْنِي بِسُوءِ ظَنّـِى، وَلا تُهْلِكْنِي وَأَنْتَ

جهاد با نفس يارى ده، و به كيفر بد گمانى دچارم مكن، و مرا هلاك نكن كه تو

رَجائِي، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَغْفِرَلِي وَقَدْ أَخْطَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ

مايه اميدم مى باشى، من خطا كارم و تو شايسته مغفرتى، من معترف

تَعْفُوَ عَنّـِي وَقَدْ أَقْرَرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُقِيلَ وَقَدْ عَثِرْتُ، وَأَنْتَ

به گناهم و تو شايسته بخشايندگى مى باشى، تو شايسته گذشتى و من اهل لغزش و گناهم

أَهْلٌ أَنْ تُحْسِنَ وَقَدْ اَسَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلُ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَة،ِ

من تبه كارم و تو شايسته نكوكارى، و تو با پرهيزگاران و آمرزش خواهانى

فَوَفّـِقْنِي لِما تُحِبُّ وَتَرْضى، وَيَسّـِرْ لِيَ الْيَسِيرَ، وَجَنّـِبْنِي كُلَّ

پس مرا به آنچه دوست دارى موفق بدار، و مرا به امور سهل و آسان رهنمون و از دشوارى ها

عَسِير. اَللّهُمَّ أَغْنِنِي بِالْحَلالِ مِنَ الْحَرامِ، وَبِالطّاعاتِ عَنِ

دورم دار، خداوندا! مرا با روزى حلال از كسب حرام و با اطاعت از

الْمَعاصِي، وَبِالْغِنى عَنِ الْفَقْرِ، وَبِالْجَنَّةِ عَنِ النّارِ، وَبِالاَْبْرارِ عَنِ

معصيت و با دارايى از فقر و با بهشت از دوزخ و با مصاحبت نيكان از

الفُجّارِ، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، وَأَنْتَ

بدان بى نيازم كن، اى آنكه بى همتا و شنوا و بينايى و

عَلى كُلّـِ شَيء قَدِيرٌ».

بر انجام هر چيز توانايى.»

پس حاجات خود را طلب كن، كه به خواست خدا مُستجاب مى شود.

نماز و دعا نزد مقام جبرئيل

مستحب است در مقام جبرئيل نماز گزارد، و دعا بخواند، و آن همان مقامى است كه جبرئيل هنگام ورود بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به آنجا كه مى رسيد از ايشان اذن ورود مى طلبيد، و مكان آن زير ناودانى است كه بالاى درِ خانه حضرت زهرا(عليها السلام) قرار گرفته، و درِ خانه آن حضرت ـ بنابر رواياتى كه قبر آن بانوى معظّمه را در خانه اش معيّن كرده است ـ همان درى است كه محاذى قبرآن حضرت است، و پس از نماز بگو:

«يامَنْ خَلَقَ السَّماواتِ، وَمَلاََها جُنُوداً مِنَ الْمُسَبّـِحِينَ لَهُ مِنْ

«اى خالق آسمان ها كه آنها را از سپاه فرشتگان

مَلائِكَتِهِ، وَالْمُمَجِّدِينَ لِقُدْرَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَفْرَغَ عَلى أَبْدانِهِمْ

تسبيح گو وتعظيم كنندگان در برابر قدرت و عظمتت آكنده اى و آنان را به

حُلَلَ الْكَراماتِ، وَأَنْطَقَ أَلْسِنَتَهُمْ بِضُرُوبِ اللُّغاتِ، وَاَلْبَسَهُمْ

زيور كراماتت آراسته اى و با لغات گونه گون به سخنشان آورده اى و جامه

شِعارَ التَّقْوى، وَقَلَّدَهُمْ قَلائِدَ النُّهى، وَجَعَلَهُمْ أَوْفَرَ أَجْناسِ

تقوا بر آنها پوشانده و گردنبند خرد بر آنها نهاده اى و آنها را

خَلْقِهِ مَعْرِفَةً بِوَحْدانِيَّتِهِوَقُدْرَتِهِ وَجَلالَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَكْمَلَهُمْ عِلْماً

در يگانگى، قدرت، جلال و عظمت خويش و علم و آگاهى به آن شناساترين و

بِهِ،وَاَشَدَّهُمْ فَرَقاً،وأَدْوَمَهُمْ لَهُ طاعَةًوَخُضُوعاًوَاسْتِكانَةً وَخُشُوعاً،

عالم ترين آفريده هايت و خايف ترين آنان و مداوم ترين اطاعت كنندگان و خاضع ترين و مطيع ترين

يا مَنْ فَضَّلَ الاَْمِينَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَصائِصِهِ وَدَرَجاتِهِ

و خاشع ترينشان قرار داده اى، اى آنكه جبرئيل امين(عليه السلام) را بواسطه ويژگى ها و مقام ودرجاتش

وَمَنازِلِهِ، وَاخْتارَهُ لِوَحْيِهِ وَسِفارَتِهِ وَعَهْدِهِ وَأَمانَتِهِ، وَإِنْزالِ كُتُبِهِ

برترى بخشيده اى او را براى مقام ابلاغ وحى و سفارت و عهد و امانت و نازل كردن كتاب هاى آسمانى

وَأَوامِرِهِ عَلى أَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ، وَجَعَلَهُ واسِطَةً بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَينَهُمْ،

و اوامر خويش بر پيامبران و فرستادگانت برگزيده و او را واسطه ميان خويش و آنها قرار داده اى،

أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلّـِيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَعَلى جَمِيعِ

از تو مى خواهم كه بر محمّد و آلش درود فرستى و بر تمام

مَلائِكَتِكَ وَسُكّانِ سَماواتِكَ، أَعْلَمِ خَلْقِكَ بِكَ، وَأَخْوَفِ

فرشتگان و ساكنان آسمان ها كه داناترين خلقت به تو و خايف ترينشان

خَلْقِكَ لَكَ، وَأَقْرَبِ خَلْقِكَ مِنْكَ، وَأَعْمَلِ خَلْقِكَ بِطاعَتِكَ،

از تو و نزديكترينشان به تو، و اطاعت كننده ترينشان از تو مى باشند،

اَلَّذِينَ لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ، وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَةُ

فرشتگانى كه نه خواب به ديدگانشان آيد و نه فراموشى به سراغشان آيد و نه سستى،

الاَْبْدانِ، اَلْمُكَرَّمِينَ بِجِوارِكَ، وَالْمُؤْتَمَنِينَ عَلى وَحْيِكَ،

آنها كه به جوار خويش گراميشان داشته اى و امين وحيت ساخته اى

اَلْمُجْتَنَبِينَ الاْفاتِ، وَالْمُوقِينَ السَّيّـِئاتِ. اَللّهُمَّ وَاخْصُصِ الرُّوحَ

و از آفات تبه كارى ها مصونشان داشته اى، خداوندا! حضرت روح الأمين را

الاَْمِينَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ بأَضْعافِها مِنْكَ، وَعَلى مَلائِكَتِكَ

به درودهاى مضاعف اختصاص ده و نيز فرشتگان

الْمُقَرَّبِينَ وَطَبَقاتِ الكَرُّوبِيّـِينَ وَالرُّوحانِيّـِينَ، وَزِدْ فِي مَراتِبِهِ

مقرّب و طبقات كرّوبيين و روحانيون را و بر مقام و منزلتشان

عِنْدَكَ، وَحُقُوقِهِ الَّتِي لَهُ عَلى أَهْلِ الاَْرْضِ، بِما كانَ يَنْزِلُ بِهِ مِنْ

نزد خويش و بر پاداششان كه به خاطر خدمت به زمينيان دارند، به خاطر نازل كردن

شَرائِـعِ دِينِكَ، وَما بَيَّنْتَهُ عَلى أَلْسِنَةِ أَنْبِيائِكَ، مِنْ مُحَلَّلاتِكَ

احكام دينت و آنچه تو بر زبان پيامبرت جارى كرده اى از حلال

وَمُحَرَّماتِكَ. اَللّهُمَّ أَكْثِرْ صَلَواتِكَ عَلى جَبْرَئِيلَ، فَإِنَّهُ قُدْوَةُ

و حرام، بيفزا، خداوندا! درودهاى فراوانت را بر جبرئيل الگوى

الاَْنْبِياءِ، وَهادِي الاَْصْفِياءِ وَسادِسُ أَصْحابِ الْكِساءِ. اَللّهُمَّ

پيامبران و هدايت كننده برگزيدگان و ششمين شخص «اصحاب كسا» بفرست. خداوندا!

اجْعَلْ وُقُوفِي فِي مَقامِهِ هذا سَبَباً لِنِزُولِ رَحْمَتِكَ عَلَيَّ،

توقفم را در اين جا سبب نزول رحمتت بر من قرار ده

وَتَجاوُزِكَ عَنّـِي، أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ

و از من درگذر، اى بخشنده كريم، اى نزديك

أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلّـِيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ

و اى دور، از تو مى خواهيم كه بر محمّد و آلش درود فرستى و

تُوَفّـِقَنِي لِطاعَتِكَ، وَلا تُزِيلَ عَنّـِى نِعْمَتَكَ، وَاَن تَرْزُقَنِي الْجَنَّةَ

ما را به اطاعتت توفيق بخشى، و نعمتت را از ما نگيرى، و به رحمت خويش بهشت را

بِرَحْمَتِكَ، وَتُوَسّـِـعَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَتُغْنِيَنِي عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ،

نصيبمان گردانى و به فضلت بر ما وسعت روزى بخشى و از آفريده هاى شرير بى نيازمان سازى،

وَتُلْهِمَنِي شُكْرَكَ وَذِكْرَكَ، وَلا تُخَيّـِبَ يا رَبّـِ دُعائِي، وَلا تَقْطَعَ

و شكر گزارى را به ما الهام كنى و در دعا نوميدمان نسازى اى پروردگار! اميدم را نوميد

رَجائِي، بِمُحَمَّد وَآلِـهِ».

نگردانى به حق محمّد و خاندانش.»

و سپس بگو:

«وَأَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْءٌ، أَنْ تَعْصِمَنِي

«و از تو مى خواهم اى خداى بى همتا كه مرا از سختى هاى هلاكت زا

مِنَ الْمَهالِكِ، وَأَنْ تُسَلّـِمَنِي مِنْ آفاتِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَوَعْثاءِ

مصونم دارى و از آسيب هاى دنيا و آخرت و نيز از رنج

السَّفَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَأَنْ تَرُدَّنِي سالِماً إِلى وَطَنِي، بَعْدَ حَجّ

سفر و بازگشت ناخوشايند به سلامتم دارى و به سلامت به وطنم بازگردانى پس از انجام حجى

مَقبُول وَسَعْى مَشْكُور وَعَمَل مُتَقَبَّل، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ

مقبول و تلاشى با پاداش و عملى پذيرفته و آن را آخرين ديدار

حَرَمِكَ وَحَرَمِ نَبِيّـِكَ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

ازحرم خويش وحرم پيامبرت ـ درود خدابراو وآلش ـ نگردانى.»

و از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت است كه نزد مقام جبرئيل(عليه السلام) بايست و بگو:

«أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلّـِيَ

«اى بخشنده كريم، اى نزديك، اى دور (از ديده ظاهر) از تو مى خواهم كه درود فرستى

عَلى مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيتِهِ، وَأَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ».

بر محمّد و خاندانش و نعمت (پس گرفته ات) را به من بازگردانى.»

زيارت وداع رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

هرگاه خواستى از مدينه خارج شوى غُسل كن، و برو نزد قبر پيغمبر(صلى الله عليه وآله)  برو و عمل كن آنچه را قبلاً انجام مى دادى، پس وداع كن آن حضرت را، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَسْتَودِعُكَ اللهَ وَأَسْتَرْعِيكَ

«سلام بر تو اى رسول خدا تو را به خدا مى سپارم و عنايت و توجّه ترا مى طلبم

وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ،آمَنْتُ باِللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيهِ،

و بر تو درود وداع مى فرستم ايمان دارم به خدا و بدانچه تو آوردى و بدان راهنمايى كردى

اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّـِي لِزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيّـِكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي

خدايا قرار مده اين زيارتم را آخرين زيارتم از قبر پيامبرت و اگر پيش از آنكه دوباره موفق به زيارتش شوم

قَبْلَ ذلِكَ فَإِنّـِي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي

مرا ميراندى پس من در مرگم نيز گواهى دهم بدانچه گواهى بدان دادم در

حَياتِي، أَشْهَدُأَنْ لا إِلهَ إِلاّأَنْتَ،وَأَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُكَوَرَسُولُكَ، صَلَّى

زندگيم كه معبودى نيست جز تو و اينكه محمد بنده و رسول تو است درود

اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

خـدا بر او و آلش بـاد.»

حضرت صادق(عليه السلام) در وداع قبر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به يونس بن يعقوب فرموده، بگو:

«صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي

«درود خدا بر تو، سلام بر تو، قرار ندهد خدا (اين سلام را) آخرين سلامم

عَلَيْكَ».

بــر تــــو.»

در نقل ديگرى آمده است: هرگاه خواستى از مدينه منوّره خارج شوى، پس از اتمام كليّه اعمال غُسل كن، و پاك ترين لباسهايت را بپوش، و به زيارت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مُشَرَّف شو، و به همان زياراتى كه قبلاً گفته شد زيارت كن، سپس در وداع آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَشِيرُ

«سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى مژده دهنده

النَّذِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السّـِراجُ الْمُنِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

و بيم دهنده سلام بر تو اى چراغ تابناك سلام بر تو اى

السَّفِيرُ بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، أَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً

سفير بين خدا و خلق گواهى دهم اى رسول خدا كه تو نورى بودى

فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجّـِسْكَ

در صلبهاى ارجمند و رحمهاى پاكيزه كه آلوده ات نكرد دوران

الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِهَا، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ يا

جاهليت به پليدى ها و نپوشانيدت از جامه هاى چركينش و گواهى دهم اى

رَسُولَ اللهِ أَنّـِي مُؤْمِنٌ بِكَ وَبِالاَْئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مُوقِنٌ

رسول خدا كه من به تو ايمان دارم و به امامان از اهل بيت تو يقين دارم

بِجَمِيعِ ما أَتَيْتَ بِهِ راض مُؤْمِنٌ وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ

و به تمام آنچه تو آورده اى خوشنود و معتقدم و گواهى دهم كه امامان از اهل بيت تو

أَعْلامِ الْهُدى، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقى، وَالْحُجَّةِ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا. اَللّهُمَّ

مشعلهاى هدايت و ريسمان محكم حق هستند و بر اهل دنيا حجتند خدايا

لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيّـِكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي

قرار مده اين زيارتم را آخرين زيارت پيغمبرت ـ كه بر او و آلش سلام باد ـ و اگر مرا ميراندى

فَإِنّـِي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنَّكَ أَنْتَ

پس من گواهى دهم در مرگم بر آنچه گواهى دادم بدان در زندگيم كه همانا تويى

اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ

خدائى كه معبودى جز تو نيست يگانه اى كه شريك ندارى و همانا محمد بنده

وَرَسُولُكَ، وَأَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِياؤُكَ وَأَنْصارُكَ

و رسول تو است و همانا امامان از اهل بيت او اوليا و ياران

وَحُجَجُكَ عَلى خَلْقِكَ، وَخُلَفاؤُكَ فِي عِبادِكَ وَأَعْلامُكَ فِي

و حجتهاى تواند بر خلقت و جانشينان تواند در بندگانت و نشانه هاى تواند در

بِلادِكَ، وَخُزّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةُ سِرِّكَ، وَتَراجِمَةُ وَحْيِكَ. اَللّهُمَّ

شهرهايت و خزينه داران دانشت و نگهبانان راز تواند و ترجمانهاى وحى تواند خدايا

صَلّـِ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيّـِكَ مُحَمَّد وَآلِهِ، فِي

درود فرست بر محمد و آل محمد و برسان به روح پيمبرت محمد و آل او در

ساعَتِي هذِهِ وَفِي كُلّـِ ساعَة تَحِيَّةً مِنّـِي وَسَلاماً، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

اين ساعت و در هر ساعت تحيت و سلامى از جانب من و سلام بر تو اى

رَسُولَ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

رسول خدا و رحمت خدا و بركاتش. خداوند قرار ندهد (اين سلام را) آخرين سلام من بر تو.»

وبگو:

«اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيّـِكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي

   «خداوندا! آن را آخرين زيارتم از قبر پيامبرت قرار نده، و چنانچه پيش از آن مرا

قَبْلَ ذلِكَ، فَإِنّـِي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي،

ميراندى پس من گواهى مى دهم در حال مرگ به همانگونه كه گواهى دادم در حال حيات

أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّكَ

كه معبودى جز تو نيست و محمّد بنده و پيامبر تو است و تو

قَدِاخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ،

او را بر خلقت برگزيدى و سپس از ميان خاندانش اهل بيت معصومش را انتخاب نمودى

الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرًا، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ،

آنانكه پليدى گناه را از آنها برطرف ساختى و پاك و پاكيزه شان كردى پس ما را با آنان و

وَفِي زُمْرَتِهِمْ وَتَحْتَ لِوائِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا

در زمره آنان و زير پرچم آنان محشور ساز و ميان ما و آنها در دنيا و آخرت

وَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

جدايى نيفكن اى مهربان ترين مهربانان.»

زيارت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)

حضرت زهرا(عليها السلام) نزد خداوند مقامى بس والا دارد، و در زيارت آن بانوى بزرگ و فداكار، پاداشى عظيم است. به نقل علامه مجلسى در «مصباح الأنوار»، از حضرت فاطمه(عليها السلام) : كه پدرم به من فرمود: هر كس بر تو صلوات بفرستد، خداوند متعال او را بيامرزد، و در هر جاى از بهشت كه باشم، او را به من ملحق سازد.

مرحوم شيخ طوسى در «تهذيب» نوشته است: آنچه در فضيلت زيارت حضرت زهرا(عليها السلام) روايت شده، بيش از آن است كه به شمار آيد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) در سال هاى اوّل بعثت به دنيا آمد، و در دامان پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، بزرگ شد، و در دوران سخت رسالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مراقبت و يارى پدر پرداخت. با علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) ازدواج كرد، و پس از رحلت پدر بزرگوارش، به فاصله 75 روز (يا 95 روز) دار فانى دنيا را وِداع گفت.

جاى دقيق قبر آن حضرت، معلوم نيست. برخى مدفن او را در حرم پيامبر (بين قبر و منبر) مى دانند، برخى گفته اند در خانه خودش (كنار مرقد پيامبر) دفن شده، بعضى هم مدفن او را در بقيع و در كنار قبر ائمّه(عليهم السلام) مى دانند. آنچه بيشتر نزد اصحاب ما مطرح است، زيارت آن حضرت در روضه و كنار قبر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) است، و بهتر است كه در هر سه مكان، آن حضرت را زيارت كنى.

زيارت اوّل حضرت فاطمه(عليها السلام)

وقتى در هر يك از اين مواضع ايستادى، خطاب به آن معصومه مطهّره و پاره تن پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كرده، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يابِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيّـِاللهِ،

«سلام بر تو اى دختر فرستاده خدا. سلام بر تو اى دختر پيامبر خدا

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، خليل خدا سلام برتو اى دختر حبيب خدا. سلام بر تو اى دختر خليل و دوست خدا.

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا

سلام بر تو اى دختر برگزيده خدا. سلام بر تو اى

بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ

دختر امين خدا سلام بر تو اى دختر بهترين خلق خدا سلام

عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ

بر تو اى دختر بهترين پيمبران خدا و رسولانش و فرشتگانش سلام بر تو

يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيّـِدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ، مِنَ

اى دختر بهترين مخلوقات سلام بر تو اى سرور بانوان جهانيان

الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ».

از اوّلـيــن و آخــريــــن.»

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيّـِ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ،

«سلام بر تو اى همسر ولىّ خدا و بهترين خلق پس از رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيّـِدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،

سلام بر تو اى مادر حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصّـِدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا

سلام بر تو اى شهيده صديقه سلام بر تو اى

الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ،اَلسَّلامُ

خوشنود از خدا و پسنديده حق سلام بر تو اى با فضل و پاكيزه سلام

عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ،

بر تو اى حُوريه انسيه، سلام بر تو اى پرهيزگار پاكيزه،

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيْمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ

سلام بر تو اى هم سخن با فرشتگان و اى دانا، سلام بر تو اى

أَيَّتُهَاالْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ

ستم كشيده اى كه مقهور مقهور دشمنان شدى، سلام بر تو اى فاطمه دختر

رَسُولِ اللهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ»، صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ

رسول خدا سلام و رحمت و بركات خدا.» درود خدا بر تو و روح و بدنت گواهى دهم كه براستى تو

وَبَدَنِكِ، أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلى بَيّـِنَة مِنْ رَبّـِكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ

از اين جهان رفتى با برهانى روشن از جانب پروردگارت و بطور مسلّم هر كه تو راشادان كرد

فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا

رسول خدا را شادان كرده سلام و درود خدا بر او و آلش و هر كس بر تو جفا رواداشت

رَسُولَ اللهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذى رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،

به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) ، و هر كس تو را آزرد همانا پيامبرخدا را آزرده است.

وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ

هركس كه بر تو پيوست به پيامبر(صلى الله عليه وآله)  پيوسته است، و هر كه از تو

قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ، لاَِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ، وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ

بريد از رسول خدا پيوندش را بريده زيرا تو پاره تن او هستى و روح اوئى در پيكرش

جَنْبَيْهِ، كَما قالَ عَلَيْهِ أَفْضَلُ سَلامِ اللهِ وَأَفْضَلُ صَلَواتِهِ، اُشْهِدُ اللهَ

همان طور كه او كه بهترين درود وسلام خدا براو باد فرمود، گواه گيرم خدا و

وَرَسُولَهُ أَنّـِي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَمَّنْ سَخِطْتِ

پيمبران و فرشتگانش را كه من راضيم از هر كه تو از او راضى هستى و خشمگينم بر هر كه تو بر

عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّاْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ

او خشمگينى بيزارى جويم از هر كه تو از او بيزارى جوئى دوستدارم هر كه را تو دوستدارى، دشمن دارم هر

عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفى بِاللهِ

كه را تو دشمن دارى تنفر دارم از هر كه تو تنفر دارى دوستم با هر كه تو دوست دارى و بس است خدا

شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

براى گواهى و حسابرسى و كيفر دادن و پاداش نيك دادن.»

سپس مى گويى:

«اَللّهُمَّ صَلّـِ وَسَلّـِمْ عَلى عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ

«خدايا دورد فرست بر بنده و رسولت حضرت محمّد بن عبدالله

خاتَمِ النَّبِيّـِينَ، وَخَيْرِالْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ، وَصَلّـِ عَلىوَصِيّـِهِ عَلِيّـِ بْنِ

آخرين پيامبر و بهترين خلقت و درود فرست بر وصى پيامبر على بن

أَبِي طالِب أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَاِمامِ الْمُسْلِمِينَ، وَخَيْرِ الْوَصِيّـِينَ،

ابى طالب اميرالمؤمنين و پيشواى مسلمانان و بهترين اوصيا

وَصَلّـِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد سَيّـِدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، وَصَلّـِ عَلى

و درود فرست بر فاطمه دختر حضرت محمّد بهترين زنان عالم و دورد فرست بر

سَيّـِدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلْحَسَنِ والْحُسَيْنِ، وَصَلّـِ عَلى زَيْنِ

بهترين جوانان اهل بهشت حسن و حسين، و درود فرست بر زين

الْعابِدِينَ عَلِيّـِ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَصَلّـِ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّـ باقِرِ عِلْمِ

العابدين على بن حسين، و درود فرست بر محمد بن على; شكافنده علم

النَّبِيّـِينَ، وَصَلّـِ عَلَى الصّادِقِ عَنِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلّـِ

پيامبران، و درود فرست بر حضرت صادق از سوى خداوند، جعفر بن محمد، و درود فرست

عَلى كاظِمِ الْغَيْظِ فِي اللهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، وَصَلّـِ عَلَى الرِّضا

بر فرو نشاننده خشم در راه خدا موسى بن جعفر، و درود فرست بر

عَلِيّـِ بْنِ مُوسى، وَصَلّـِ عَلَى التَّقِيّـِ مُحَمَّدِ بْنِ عَليّ، وَصَلّـِ عَلَى

على بن موسى الرضا، و درود فرست بر محمد تقى، و درود فرست بر

النَّقِيّـِ عَلِيّـِ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلّـِ عَلَى الزَّكِيّـِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّـ،

على النقى، و درود فرست بر حسن بن على

وَصَلّـِ عَلَى الْحُجَّةِ الْقائِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّـ.اَللّهُمَّ أَحْيِ بِهِ الْعَدْلَ،

و درود فرست بر حجت قائم فرزند حسن بن على. خدايا به واسطه او عدل را

وَأَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ، وَ زَيّـِنْ بِطَوْلِ بَقائِهِ الاَْرْضَ، وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ

زنده بدار، و جور و ستم را از ميان بردار، و زمين را به وجودش زينت بخش، و دين و سنت پيامبرت را به

وَسُنَّةَ نَبِيّـِكَ، حَتّى لا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْء مِنَ الْحَقّـِ مَخافَةَ أَحَد مِنَ

وجودش آشكار ساز، تا اينكه از خوف هيچ كس چيزى از حق

الْخَلْقِ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَ أَشْياعِهِ، وَالْمَقْبُولِينَ فِي زُمْرَةِ

پنهان نماند، و ما را از شيعيان و تابعينش قرار ده، و از جمله دوستدارانش

أَوْلِيائِهِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلّـِ عَلى مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ،

قبول فرما، اى مهربان ترين مهربانان. خدايا درود فرست بر محمّد و اهل بيتش،

اَلَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً»،

آنهايى كه ناپاكى را از ايشان دور كردى و پاك و پاكيزه شان قرار دادى.»

سپس دو ركعت نماز بگزار در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، و ثواب آن را به روح منوّر حضرت زهرا(عليها السلام) هديه كن، آنگاه اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ إِنّـِي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيّـِنا مُحَمَّد، وَبِأَهْلِ

«خداوندا! من به وسيله پيامبرمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم

بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقّـِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي

واهل بيتش ـ كه درود تو بر آنان باد ـ به تو رو نموده ام، و به حق خودت كه از عظمت آن جز

لا يَعْلَمُ كُنْهَهُ سِواكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقّـِ مَنْ حَقُّهُ عِنْدَكَ عَظِيمٌ،

تو آگاه نمى باشى و نيز به حق آنكه حقش نزدت بزرگ است

وَبِأَسْمائِكَ الْحُسْنَى الَّتِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَدْعُوَكَ بِها، وأَسْأَلُكَ

و به نام هاى نيكت كه مرا به ياد كردن خود به آنها دستور داده اى و به

بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الَّذِي أَمَرْتَ بِهِ إِبْراهِيمَ، أَنْ يَدْعُوَ

اسم اعظمت كه ابراهيم(عليه السلام) را امر كردى تا پرنده را

بِهِ الطَّيْرَ فَأَجابَتْهُ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي قُلْتَ لِلنّارِ "  كُونِي بَرْداً

با آن فرا خواند،و پرنده اجابت كرد، و به نام بزرگت كه به آتش فرمودى بر ابراهيم

وَسَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ "  ، فَكانَتْ بَرْداً، وَبِأَحَبّـِ الاَْسْماءِ

سرد و سلامت باش، و سرد و سلامت شد و به محبوب ترين نام ها

إِلَيْكَ وَأَشْرَفِها وَأَعْظَمِها لَدَيْكَ، وَأَسْرَعِها إِجابةً وَأَنْجَحِها طَلِبَةً،

نزدت و شريف ترين و عظيم ترينشان پيشت، و سريع ترين آنها براى اجابت دعا و برآورده شدن حاجات

وَبِما أَنْتَ أَهْلُهُ وَمُسْتَحِقُّهُ وَمُسْتَوْجِبُهُ، وأَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَأَرْغَبُ

وبه آنچه كه تو شايسته و سزاوار و مستوجب آن مى باشى به تو توسّل مى جويم و به تو اظهار اشتياق

إِلَيْكَ، وَأَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ، وأُلِحُّ عَلَيْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتِي أَنْزَلْتَها

مى كنم و بدرگاهت زارى و اصرار مىورزم و از تو مى خواهم به كتاب هايى كه بر

عَلى أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، مِنَ التَّوْريةِ وَالاِْنْجِيلِ

فرستادگانت ـ كه درود تو بر آنان باد ـ نازل كرده اى; از تورات و انجيل

وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، فَاِنَّ فِيهَا اسْمَكَ الاَْعْظَمَ، وَبِما فِيها

و زبور و قرآن عظيم كه در آنها اسم اعظم و ديگر

مِنْ أَسْمائِكَ الْعُظْمى، أَنْ تُصَلّـِيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ

نام هاى بزرگ تو مى باشد كه درود فرستى بر محمّد و آلش

تُفَرِّجَ عَنْ آلِ مُحَمَّد وَشِيعَتِهِمْ وَمُحِبّـِيهِمْ وَعَنّـِي، وَتَفْتَحَ أَبْوابَ

و گشايش به محمّد و خاندان و شيعيان و دوستانش و من عنايت فرمايى و درهاى آسمان را براى

السَّماءِ لِدُعائِي، وَتَرْفَعَهُ فِي عِلّـِيينَ، وَتَأْذَنَ لِي فِي هذَا اليَوْمِ

اجابت دعايم بگشايى و آن را تا علّيين بالا برى و در اين روز

وَفِي هذِهِ السّاعَةِ بِفَرَجِي وَإِعْطاءِ أَمَلِي وَسُؤْلِي فِي الدُّنْيا

و همين ساعت اذن فرج برايم صادر فرمايى، و آرزو و خواست دنيا

وَالاْخِرَةِ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَقُدْرَتَهُ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ سَدَّ

و آخرتم را برآورى، اى آنكه كسى به حقيقت و قدرتش جز خود او آگاه نيست، اى آنكه هوا را

الْهَواءَ بِالسَّماءِ، وَكَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْماءِ، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ

با آسمان مسدود كرده اى و زمين را بر روى آب گسترده اى و براى خويش

أَحْسَنَ الاَْسْماءِ، يا مَنْ سَمّى نَفْسَهُ بِالاِْسْمِ الَّذِي تُقْضى بِهِ

نيكوترين نام ها برگزيده اى، اى آنكه خود را به نامى ناميده اى كه با ياد كردن آن

حاجَةُ مَنْ يَدْعُوهُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ذلِكَ الاِْسْمِ، فَلا شَفِيعَ أَقْوى لِي

حاجت دعاگو برآورده شود، ترا به حق آن نام مى خوانمت كه شفيعى قوى تر

مِنْهُ، أَنْ تُصَلّـِيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تَقْضِيَ لِي

از آن ندارم، درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و حوائجم

حَوائِجِي، وَتُسْمِـعَ بِمُحَمَّد وَعَلِيّـ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،

را برآورى و به حق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين

وَعَلِيّـِ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّـ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد،

و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد

وَمُوسَى بْنِ جَعْفَر وَعَلِيّـِ بْنِ مُوسى، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّـ وَعَلِيّـِ بْنِ

و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن

مُحَمَّد، والْحَسَنِ بْنِ عَلِيّـ والْحُجَّةِ المُنْتَظَرِ لاِِذْنِكَ، صَلَواتُكَ

محمّد و حسن بن على و الحجّة المنتظر كه درود

وَسَلامُكَ وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ عَلَيْهِمْ صَوْتِي لِيَشْفَعُوا لِي

و سلام و رحمت و بركاتت بر آنها باد كه دعايم را بشنوى و آنان مرا نزد تو شفاعت

إِلَيْكَ، وَتُشَفّـِعَهُمْ فِيَّ، وَلا تَرُدَّنِي خائِباً، بِحَقّـِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ».

كنند و شفاعتشان را درباره من پذيرا گردى و نوميدم بازنگردانى، به معبودى كه جز تو كسى نيست.»

سپس حاجاتت را بخواه كه إن شاء اللّه برآورده مى شود.

زيارت دوّم حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ،

«سلام بر تو اى آزمود ترا آنكس كه تو را آفريد، پيش از آنكه تو را خلق كند

فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أنّا لَكِ أَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ

آزمودت و تو در آن آزمايش بردبار و شكيبا بودى و ما دوستان تو

وَ صابِرُونَ، وَلِكُلّـِ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتانا

و تصديق كننده و شكيباييم به آنچه پدرت صلّى الله عليه وآله

بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَاِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلاّ أَلْحَقْتِنا

و وصيش(عليه السلام) آورده اند تسليم هستيم و اى خدا ما از تو مى خواهيم همچنانكه ما تصديق كننده ايم به درجه

بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشّـِرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ».

عاليه اى برسانى تا ما خود را مژده دهيم كه بخاطر ولايت اين خانواده پاك شديم.»

آنگاه مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ

«سلام بر تو اى دختر رسول خدا، سلام بر تو اى دختر

نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ

پيامبر خدا، سلام بر تو اى دختر حبيب خدا، سلام بر تو اى دختر

خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ

خليل خدا، سلام بر تو اى دختر امين خدا، سلام بر تو اى دختر بهترين آفريده خدا،

خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدّـِ ثَةِ الْعَلِيْمَةِ، اُشْهِدُ اللهَ

سلام بر تواى هم سخن با فرشتگان و اى دانا، خدا را و همچنين

وَرَسُولَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنّـِي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلى مَنْ

پيامبر و فرشتگانش را گواه مى گيرم كه من از هر كس كه تو از او خوشنود باشى خوشنودم و بر هر كس كه تو از او خشمناك

سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد

باشى خشمناكم، بيزارى مى جويم از هر كس كه تو از او بيزارى و دوست دارم هر كسى كه تو او را دوست دارى و دشمن دارم

لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفى

كسى را كه تو دشمن دارى و ناخوشنودم از كسى كه تو از او ناخوشنودى دوست دارم كسى را كه تو دوستدار آنى و كافى

بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

است خداوند گواه و پاداش دهنده من باشد.»

پس دو ركعت نماز زيارت بگزار، به همان ترتيبى كه در زيارت اوّل آن حضرت ذكر كرديم.

زيارت حضرت عبد اللّه بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

پدر گرامى حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) پس از مراجعت از سفر شام و قبل از ولادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، قبر آن بزرگوار تقريباً روبه روى «باب السّلام در محلّ مُصَلّى» قرار داشت كه پس از طرح توسعه حرم، در داخل شبستان مسجد قرار گرفت و هم اكنون جاى دقيق آن معلوم نيست. (به قصد ثواب روبروي باب السلام زيارت شودمناسب است) (باب السلام محاذي باب البقيع است بطوري كه اگرازباب البقيع وارد شوي ومستقيم بروي از باب السلام خارج ميشوي)

در زيارت آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ،

«سلام بر تو اى ولىّ خدا، سلام بر تو اى امين خدا،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُسْتَوْدَعَ نُورِ رَسُولِ

سلام بر تو اى نور خدا، سلام بر تو اى سپردگاه نور پيامبر

اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ

خدا، سلام بر تو اى پدر خاتم پيامبران، سلام بر تو اى آنكه

انْتَهى إِلَيْهِ الْوَدِيعَةُ وَالاَْمانَةُ الْمَنِيعَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ

امانت منيع (نور نبوت) به او منتقل گرديد، سلام بر تو اى آنكه

أَوْدَعَ اللهُ فِي صُلْبِهِ الطَّيِّبِ الطّاهِرِ الْمَكِينِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصّادِقِ

خداوند به وديعت نهاد در صلب پاك و پاكيزه او، نور رسول راستگو و

الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، أَشْهَدُ

امين را ، سلام بر تو اى پدر سرور پيامبران و رسولان، گواهى دهم

أَنَّكَ قَدْ حَفِظْتَ الْوَصِيَّةَ، وَأَدَّيْتَ الاَْمانَةَ عَنْ رَبِّ الْعالَمِينَ فِي

كه تو وصيّت را حفظ، و حق امانت پروردگار جهانيان يعنى

رَسُولِهِ، وَكُنْتَ فِي دِينِكَ عَلى يَقِين، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ اتَّبَعْتَ دِينَ

پيامبر او را ادا نمودى، و در دينت به مقام يقين رسيدى، و گواهى دهم كه تو دين

اللهِ عَلى مِنْهاجِ جَدِّكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ فِي حَياتِكَ وَبَعْدَ

خدا را كه شريعت جدّت ابراهيم خليل الله بود، در دوره زندگى پيروى كردى

وَفاتِكَ، عَلى مَرْضاتِ اللهِ فِي رَسُولِهِ، وَأَقْرَرْتَ وَصَدَّقْتَ بِنُبُوَّةِ

و بر آن مردى و مورد رضاى خدا و پيامبرش بودى و به نبوّت

رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَوِلايَةِ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ولايت امير مؤمنان و ديگر

السَّلامُ، وَالاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، فَصَلَّى اللهُ عَلَيْكَ حَيّاً

ائمّه طاهرين(عليهم السلام) اقرار كردى، خداوند در حال حيات و مرگ

وَمَيِّتاً، وَرَحْـمَةُ اللهِ وَبَـركاتُهُ».

بر تو درود فرستاد و رحمت و بركاتش بر تو باد.»

زيارت دوم حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْمَجْدِ الاَْثِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

«سلام بر تو اى بزرگوار و اصيل، سلام بر تو اى

خِيَرَةَ فَرْع مِنْ دَوْحَةِ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ

بهترين شاخسار شجره ابراهيم خليل، سلام بر تو اى فرزند اسماعيل

إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سُلالَةَ الاَْبْرارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا

ذبيح، سلام بر تو اى كه از دودمان نيكانى، سلام بر تو اى پدر

النَّبِيّـِ الْمُخْتارِ، وَعَمَّ الْوَصِيّـِ الْكَرّارِ، وَوالِدَ الاَْئِمَّةِ الاَْطْهارِ،

پيامبر برگزيده و عموى وصىّ ]او حيدر[ كرّار و پدر أئمّه اطهار

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَضاءَتْ بِنُورِ جَبِينِهِ عِنْدَ وِلادَتِهِ أَطْرافُ

سلام بر تو اى آنكه با نور پيشانيش به هنگام ولادتش كرانه هاى آسمان

السَّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا يُوسُفَ آلِ عَبْدِ مَناف، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

روشن شد، سلام بر تو اى يوسف خاندان عبد مناف، سلام بر تو

يا مَنْ سَلَكَ مَسْلَكَ جَدِّهِ إِسْماعِيلَ، فَأَسْلَمَ لاَِبِيهِ لِيَذْبَحَهُ،

اى آنكه پيرو راه جدش اسماعيل بود و در برابر پدر براى ذبح تسليم گشت

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ فَداهُ اللهُ بِما فَداهُ، فَتَقَبَّلَهُ فَأَعْطاهُ اللهُ وَأَباهُ،

سلام بر تو كه خداوند فدايى برايت قرار داد و فدايش را پذيرا شد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حامِلَ نُورِ النُّبُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَشْرَفَ

سلام بر تو اى حامل نور پيامبرى، سلام بر تو اى شريف ترين

النّاسِ فِي الاُْبُوَّةِ وَالْبُنُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ النَّبِيّـِينَ،

مردم از جهت پدر و فرزند، سلام بر تو اى پدر خاتم پيامبران

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الطّاهِرِينَ بَعْدَ الطّاهِرِينَ، وَابْنَ الطّاهِرِينَ،

سلام بر تو اى پدر پاكان و پاكان و فرزند پاكيزگان

وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُـهُ».

و رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

زيارت ائمّه بقيع(عليهم السلام)

چون خواستى اين بزرگواران را زيارت كنى آنچه در آداب زيارت ذكر شد (از غسل، طهارت، پوشيدن جامه هاى پاك و پاكيزه، استعمال بوى خوش و إذن دخول و امثال آن) اينجا نيز بجاى آور، و در اذن دخول بگو:

«يا مَوالِيَّ يا أَبْناءَ رَسُولِ اللهِ، عَبْدُكُمْ وَابْنُ أَمَتِكُم، اَلذَّلِيلُ

«اى آقايان من اى فرزندان رسول خدا من بنده شما و پسر كنيز شمايم كه ذليل

بَيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَالْمُضْعَفُ فِي عُلُوّـِ قَدْرِكُمْ، وَالْمُعْتَرِفُ بَحَقّـِكُمْ،

در برابرتان و فزاينده در علو قدر و منزلتتان و اعتراف كننده به حق شمايم

جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً إِلى حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً إِلى مَقامِكُمْ،

آمده ام به درگاهتان به حال پناه خواهى و حرم شما را قصد كرده و بوسيله مقام شما تقرب جويم

مُتَوَسّـِلاً إِلَى اللهِ تَعالى بِكُمْ، أَ أَدخُلُ يا مَوالِيَّ، أَ أَدخُلُ يا أَوْلِياءَ

و متوسل شوم به خداى تعالى آيا داخل شوم اى سروران من آيا داخل شوم اى اولياى

اللهِ، أَ أَدخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ، اَلْمُقِيمِينَ

خدا آيا داخل شوم اى فرشتگان خدا كه حلقهوار اطراف اين حرم را گرفته و در اين زيارتگاه

بِـهذَا الْمَـشْهَدِ».

رحل اقامت افكنده ايـد.»

و بعد از خضوع و خشوع و رقّت قلب داخل شو و پاى راست را مقدّم دار، و بگو:

«اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيراً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَةً

«خدا بزرگتر است به بزرگى كامل و ستايش خاص خداست بسيار منزه است خدا در بامداد

وَاَصِيلاً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، اَلْماجِدِ الاَْحَدِ، اَلْمُتَفَضّـِلِ

و پسين و ستايش خاص خدا است كه يگانه و بى نياز و شوكتمند و يكتا و فزونبخش

الْمَنّانِ، اَلْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ، اَلَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَسَهَّلَ زِيارَةَ سادَتِي

و نعمت ده و احسان بخش و مهرورز است خدائى كه منت نهاد بوسيله احسان خود و آسان كرد برايم زيارت سرورانم را

بِإِحْسانِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَحَ».

به احسان خود و مرا از زيارتشان بى بهره نساخت بلكه به من لطف و تفضّل فرمود.»

پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو، و رو به قبر آن بزرگواران بايست و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدى، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوى،

«سلام بر شما پيشوايان هدايت سلام بر شما شايستگان پرهيزكارى

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَّةُ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا

سلام بر شما اى حجتها بر اهل دنيا سلام بر شما اى

الْقُوّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ

قيام كنندگان به عدل در ميان مردم سلام بر شما اى شايستگان برگزيدگى سلام

عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوى، اَلسَّلامُ

بر شما اى آل رسول خدا، سلام بر شما اى اهل راز، سلام

عَلَيْكُمْ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ

بر شما اى ريسمان و دستاويز محكم حق، گواهى دهم كه شما ولى شما

وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللهِ، وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيَ إِلَيْكُمْ فَعَفَوتُمْ،

بخوبى تبليغ و خيرخواهى كرديد و در مورد خدا شكيبائى كرديد با اينكه شما را تكذيب كرده و با شما بد كردند

وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الاَْئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَأَنَّ طاعَتَكُمْ

آنها را بخشيديد و گواهى دهم كه شمائيد امامان راهبر راه يافته و همانا اطاعت شما

مَفْرُوضَةٌ، وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصّـِدْقُ، وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُم فَلَمْ تُجابُوا،

واجب است و گفتارتان راست است و براستى شما مردم را به خدا دعوت كرديد ولى اجابت نكردند

وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَأَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَأَرْكانُ الاَْرْضِ، لَمْ

و دستور داديد ولى اطاعت نكردند و همانا شمائيد پايه هاى دين و ركنهاى زمين و همواره

تَزالُوا بِعَيْنِ اللهِ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلّـِ مُطَهَّر، وَيَنْقُلُكُمْ فِي

در زير نظر خدا بوديد كه برمى داشت شما را از صلبهاى هر شخص پاك و منتقلتان مى ساخت

أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنّـِسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، وَلَمْ تَشْرَكْ

به رحمهاى پاكيزه، آلوده نكرد شما را اوضاع جاهليت غرق در نادانى و تأثير نكرد

فِيكُمْ فِتَنُ الاَْهْواءِ، طِبْتُمْ وَطابَ مَنْشَؤُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيّانُ

در شما فتنه هاى هوس آلود پاك بوديد و پاك بود ريشه شما منت نهاد بوسيله شما بر ما جزا ده

الدِّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ،

روز جزا پس شما را در خانواده هايى قرار داد كه به عظمت و فرازمندى آنها و پر آوازه شدن نامتان فرمان داد

وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ

درود فرستادن ما را بر شما رحمتى براى ما و كفاره اى براى گناهانمان چونكه خدا شما را براى ما انتخاب

لَنا، وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْوِلايَتِكُمْ، وَكُنّاعِنْدَهُ مُسَمّـِينَ

فرمود و پاك كرد خلقت ما را بوسيله آنچه منت گذارد بر ما از ولايت شما و ما پيش خدا از نامبردگان

بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيّاكُمْ، وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ

به دانش شما و اعتراف كنندگان به تصديقمان نسبت به شما بوديم و اين جايگاه كسى است كه زياده روى و خطا كرده

وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَنى، وَرَجى بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَأَنْ يَسْتَنْقِذَهُ

و مستمند شده و به جنايت خود اقرار داشته و اميد دارد بدين جايگاه خلاصى خود را و نجات دهدش

بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكى مِنَ الرَّدى، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ

خداوند بوسيله شما نجات دادن هلاك شدگان از نابودى پس شما شفيعان من باشيد كه من به

إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللهِ هُزُواً،

شما وارد شدم در آنگاه كه دورى كردند از شما مردم دنيا و آيات خدا را مسخره گرفتند

وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لايَسْهُو، وَدائِمٌ لا يَلْهُو، وَمُحِيطٌ

و تكبر ورزيدند از آنها اى پابرجايى كه سهو ندارد و پاينده اى كه سرگرم نشود و به هر چيز

بِكُلّـِ شَيْء، لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَعَرَّفْتَنِي بِما إِئْتَمَنْتَنِي عَلَيْهِ، إِذْ

احاطه دارد تو را است منت بدانچه مرا بدان موفق داشتى و شناساندى مرا بدانچه مرا بدان برپا داشتى در

صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقّـِهِ، وَمالُوا إِلى

صورتى كه بندگانت از آن روگرداندند و از شناختنش نادان بودند و حقش را سبك شمردند و به غير آن

سِواهُ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ لَكَ وَ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما

منحرف شدند پس منت دارى بر من با مردمى كه مخصوصشان داشتى بدانچه مرا بدان

خَصَصْتَنِي بِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي مَذْكُوراً

مخصوص كردى پس تو را است ستايش چونكه من در پيش تو در اين مقام ياد شده

مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَيّـِبْنِي فِيما دَعَوْتُ».

و نام برده شده بودم پس محرومم مكن از آنچه اميدوارم و نوميدم مساز در آنچه تو را خواندم.»

پس دعا كن از براى خود هر چه خواهى.

به تصريح اكثر بزرگان بهترين زيارت براى ائمّه بقيع همان زيارت جامعه كبيره است كه در ادعيه و زيارات مشتركه ذكر شد و داراى مفاهيم عالى و بيان اوصاف و مناقب اهل بيت(عليهم السلام) است.

زيارت ديگر ائمه بقيع(عليهم السلام)

علامه مجلسى(رحمه الله) در «بحار الأنوار» گويد: اين زيارت را به قصد ائمه بقيع بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِينَ، وَسادَةَ الْمُتَّقِينَ، وَكُبَراءَ

«سلام بر شما اى پيشوايان مؤمنان، و سروران پرهيزكاران، و بزرگان

الصِّدِّيقِينَ، وَأُمَراءَ الصّالِحِينَ، وَقادَةَ الْمُحْسِنِينَ، وَأَعْلامَ

صدّيقين و فرمانروايان صالحان، و رهبران نكوكاران و پرچم

الْمُهْتَدِينَ، وَأَنْوارَ الْعارِفِينَ، وَوَرَثَةَ الاَْنْبِياءِ، وَصَفْوَةَ الاَْصْفِياءِ،

هدايت راه يافتگان و انوار عارفان و وارثان پيامبران و زبده زبدگان

وَخِيَرَةَ الاَْتْقِياءِ، وَعِبادَ الرَّحْمانِ، وَشُرَكاءَ الْفُرْقانِ، وَمَناهِجَ

و برگزيده تقوا پيشگان و بندگان خداى رحمان، و شركاى قرآن و راههاى

الاِْيمانِ، وَمَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَشُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَرَحْمَةُ اللهِ

ايمان و معادن حقايق، وشفيعان خلايق و رحمت و بركاتش

وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَبْوابُ نِعَمِ اللهِ الَّتِي فَتَحَها عَلى بَرِيَّتِهِ،

بر شما باد گواهى مى دهم كه شماييد درهاى نعمت هايى كه خداوند بر روى خلقش گشوده

وَالاَْعْلامُ الَّتِي فَطَرَها لاِِرْشادِ خَلِيقَتِهِ، وَالْمَوازِينُ الَّتِي نَصَبَها

و پرچم هاى هدايت آفريده ها و ميزان هاى منصوب

لِتَهْذِيبِ شَرِيعَتِهِ، وَإنَّكُمْ مَفاتِيحُ رَحْمَتِهِ، وَمَقالِيدُ مَغْفِرَتِهِ،

براى پاكسازى شريعتش و كليدهاى رحمت او وسيله هاى آمرزش

وَسَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَمَفاتِيحُ جِنانِهِ، وَحَمَلَةُ فُرْقانِهِ، وَخَزَنَةُ

و سحاب رضايت و كليدهاى بهشت و حاملان قرآن و گنجينه هاى

عِلْمِهِ، وَحَفَظَةُ سِرِّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِهِ، وَمَعادِنُ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَأَماناتُ

دانش و حافظان اسرار، محل نزول وحى و جايگاه هاى امر و نهى او و امانت هاى

النُّبُوَّةِ، وَوَدائِـعُ الرِّسالَةِ، وَفِي بَيْتِكُمْ نَزَلَ الْقُرآنُ، وَمِنْ دارِكُمْ

نبوت و وديعه هاى رسالت. و خانه شما محل نزول قرآن

ظَهَرَ الاِْسْلامُ وَالاِْيمانُ، وَإِلَيْكُمْ مُخْتَلَفُ رُسُلِ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ،

و ظهور اسلام و ايمان و آمد و شد فرستادگان و فرشتگان الهى است.

وَأَنْتُمْ أَهْلُ إِبْراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذِينَ ارْتَضاكُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِلاِْمامَةِ،

شما همان خاندان ابراهيم ايد كه خداى عزوجل به امامت شما رضا داد

وَاجْتَباكُمْ لِلْخِلافَةِ، وَعَصَمَكُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَبَرَأَكُمْ مِنَ

و به خلافت برگزيد و از گناهان مصون و معصومتان داشت و از عيب ها

الْعُيُوبِ، وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الرِّجْسِ، وَفَضَّلَكُمْ بِالنَّوْعِ وَالْجِنْسِ،

بركنارتان ساخت و از پليدى گناه پاكتان داشت و بر همه انواع و اجناس

وَاصْطَفاكُمْ عَلَى العالَمِينَ بِالنُّورِ وَالْهُدى، وَالْعِلْمِ وَالتُّقى،

آفريده ها برترى تان بخشيد و شما را به واسطه نور و هدايت، دانش و تقوا،

وَالْحِلْمِ وَالنُّهى، وَالسَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْخَشْيَةِ وَالاِْسْتِغْفارِ،

بردبارى و خردورزى، سنگينى و وقار، خشيت و استغفار،

وَالْحِكْمَةِ وَالاْثارِ، وَالتَّقْوى وَالْعَفافِ، وَالرِّضا وَالْكَفافِ،

حكمت و آثار، پرهيزكارى و عفاف، رضا و كفاف،

وَالْقُلُوبِ الزّاكِيَةِ، وَالنُّفُوسِ الْعالِيَةِ، وَالاَْشْخاصِ الْمُنِيرَةِ،

دل هاى پاكيزه و جان هاى متعالى، و چهره هاى تابناك

وَالاَْحْسابِ الْكَبِيرَةِ، وَالاَْنْسابِ الطّاهِرَةِ، وَالاَْنْوارِ الْباهِرَةِ

و شخصيت هاى والا و نسب هاى پاك و نورهاى درخشان

الْمَوْصُولَةِ، وَالاَْحْكامِ الْمَقْرُونَةِ، وَأَكْرَمَكُمْ بِالاْياتِ، وَأَيَّدَكُمْ

و فراگير، و قوانين مقرون بر جهانيان برگزيد، شما را به واسطه نزول آياتى در حقتان اكرام كرد،

بِالْبَيّـِناتِ، وَأَعَزَّكُمْ بِالْحُجَجِ الْبالِغَةِ، وَالاَْدِلَّةِ الْواضِحَةِ، وَخَصَّكُمْ

وبا حجت هاى رسا و دلايل روشن عزتتان بخشيد و شما را به

بِالاَْقْوالِ الصّادِقَةِ، وَالاَْمْثالِ النّاطِقَةِ، وَالْمَواعِظِ الشّافِيَةِ،

گفتار صادقانه، مثال هاى گويا، پندهاى شافى

وَالْحِكَمِ الْبالِغَةِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَمَنَحَكُمْ فَصْلَ

و حكمت هاى رسا اختصاص داد و ميراث بران دانش قرآنتان كرده و به شما فصل الخطاب

الْخِطابِ، وَأَرْشَدَكُمْ لِطُرُقِ الصَّوابِ، وَأَوْدَعَكُمْ عِلْمَ الْمَنايا

عنايت كرده و به راه راست رهنمونتان گرديده و علم منايا

وَالْبَلايا، وَمَكْنُونَ الْخَفايا، وَمَعالِمَ التَّنْزِيلِ، وَمَفاصِلَ التَّأْوِيلِ،

و بلايا و ژرفاى اسرار و معالم قرآن، و فصل هاى تأويل

وَمَوارِيثَ الاَْنْبِياءِ، كَتابُوتِ الْحِكْمَةِ، وَشِعارِ الْخَلِيلِ، وَمِنْسَأَةِ

وميراث پيامبران ـ مانند تابوت حكمت و شفاى ابراهيم خليل وعصاى موساى

الْكَلِيمِ، وَسابِغَةِ داوُدَ، وَخاتَمِ الْمُلْكِ، وَفَضْلِ الْمُصْطَفى،

كليم و زره داود و انگشتر سليمان و فضيلت حضرت مصطفى

وَسَيْفِ الْمُرْتَضى، وَالْجَفْرِ الْعَظِيمِ، وَالاِْرْثِ الْقَدِيمِ، وَضَرَبَ

و شمشير حضرت مرتضى و جفر عظيم وارث قديم را نزد شما به وديعه سپرد و در قرآن

لَكُمْ فِي الْقُرْآنِ أَمْثالاً، وَامْتَحَنَكُمْ بَلْوىً، وَأَحَلَّكُمْ مَحَلَّ نَهْرِ

كريم برايتان ضرب المثل ها زد و به بلاها آزموده تان، و شما را هم چون نهر

طالُوتَ، وَحَرَّمَ عَلَيْكُمُ الصَّدَقَةَ، وَأَحَلَّ لَكُمُ الْخُمْسَ، وَنَزَّهَكُمْ

طالوت سبب آزمون خلق قرار داد، و بر شما صدقه را حرام و خمس را حلال ساخت و از

عَنِ الْخَبائِثِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ،فَأَنْتُمُ الْعِبادُالْمُكْرَمُونَ، وَالْخُلَفاءُ

پليدى هاى پيدا و نهان پاكتان داشت، شماييد بندگان گرامى خدا،

الرّاشِدُونَ،وَالاَْوْصِياءُالْمُصْطَفَوْنَ،وَالاَْئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ،

و خلفاى راشدون، و اوصياى برگزيده و پيشوايان

زيارت امام حسن مجتبى(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ

«سلام بر تو اى پسر رسول خدا، سلام بر تو اى فرستاده پروردگار عالميان

أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

سلام بر تو اى پسر امير مؤمنان، سلام بر تو اى پسر فاطمه زهرا، سلام بر تو اى

يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ

حبيب خدا، سلام بر تواى برگزيده خدا، سلام بر تو اى امين

اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ،

خدا، سلام بر تو اى حجت خدا، سلام بر تو اى نور خدا،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِراطَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ،

سلام بر تو اى صراط الهى، سلام بر تو اى زبان حكم الهى،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيّـِدُ

سلام بر تو اى ياور خدا، سلام بر تو اى سرور

الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُُّ الْوَفِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ

پاكيزه، سلام بر تو اى نيكوكار متّقى، سلام بر تو اى قائم

الاَْمِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْوِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

امين، سلام بر تو داناى بر تنزيل (قرآن) سلام بر تو اى

الْهادِي الْمَهْدِىُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ

هادى و مهدى، سلام سلام بر تو اى پرهيزكارِ پاكيزه، سلام بر تو اى

عَلَيْكَ أَيُهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ،

پاك و پاكيزه، سلام بر تو اى حقيقت اصيل،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّـِدِّيقُ الشَّهِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا

سلام بر تو اى صدّيق شهيد، سلام بر تو اى ابا

مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّـ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

محمد، حسن بن على و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.»

زيارت امام زين العابدين(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ

«سلام بر تو اى زينت عابدان، سلام بر تو اى زينت

الْمُتَهَجّـِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْمُتَّقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

شب زنده داران، سلام بر تو اى پيشواى پرهيزكاران، سلام بر تو اى

وَلِيَّ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرِينَ الْعارِفِينَ،

ولى مسلمانان، سلام بر تو اى نور ديده عارفان،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِيَّ الْوَصِيّـِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ وَصايَا

سلام بر تو اى وصى اوصيا، سلام بر تو اى خزانه دار وصاياى

الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ضَوْءَ الْمُسْتَوْحِشِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

فرستادگان الهى، سلام بر تو اى نور بيمناكان، سلام بر تو

يا نُورَ الْمُجْتَهِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سِراجَ الْمُرْتاضِينَ، اَلسَّلامُ

اى نور كوشندگان عابد، سلام بر تو اى چراغ روشنايى بخش رياضت كشان، سلام

عَلَيْكَ يا ذَخِيرَةَ الْمُتَعَبّـِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الْعالَمِينَ،

بر تو اى زاد و ذخيره عابدان، سلام بر توى اى چراغ فروزان جهانيان،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ الْعِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكِينَةَ الْحِلْمِ،

سلام بر تو اى كشتى دانش، سلام بر تو اى آرامش بخش و بردبار و حليم،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيزانَ الْقِصاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ

سلام بر تو اى مشخص كننده قصاص، سلام بر تو اى كشتى

الْخَلاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَحْرَ النَّدى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَدْرَ

اخلاص، سلام بر تو اى درياى بخشش، سلام بر تو اى ماه تابان

الدُّجى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاَْوّاهُ الْحَلِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

شب تار سلام بر تو اى مرد دعا و بردبارى سلام بر تو اى

الصّابِرُ الْحَكِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَئِيسَ الْبَكّائِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

شكيباى حكيم، سلام بر تو اى سرور گريه كنندگان، سلام بر تو

يامِصْباحَ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ يا أَبا مُحَمَّد، أَشْهَدُ

اى چراغ هدايت مؤمنان، سلام بر تو اى مولايم اى ابا محمّد، گواهى مى دهم

أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَأَبُو حُجَجِهِ، وَابْنُ أَمِينِهِ وَابْنُ اُمَنائِهِ،

كه تويى حجت خدا و فرزند و پسر حجت خدا و پسر امين او و فرزند امناى الهى،

وَأَنَّكَ ناصَحْتَ فِي عِبادَةِ رَبِّكَ، وَسارَعْتَ فِي مَرْضاتِهِ،

تو در عبادت پروردگارت خالصانه كوشيدى و براى جلب خوشنوديش شتافتى

وَخَيَّبْتَ أَعْداءَهُ، وَسَرَرْتَ أَوْلِياءَهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ

و دشمنانش را مأيوس و اوليائش را مسرور ساختى، گواهى مى دهم كه تو حق

حَقَّ عِبادَتِهِ، وَاتَّقَيْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ، وَأَطَعْتَهُ حَقَّ طاعَتِهِ، حَتّى اَتيكَ

عبادت الهى گزاردى، و حق تقوا و اطاعتش را بجاى آوردى تا آنگاه كه

الْيَقِينُ، فَعَلَيْكَ يا مَوْلايَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ،

درگذشتى، پس بر تو باد اى مولاى من اى فرزند رسول خدا برترين درود

وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و سلام و رحمت و بركات الهى.»

زيارت امام محمّد باقر(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

«سلام بر تو اى شكافنده علم الهى، سلام بر تو اى

الْفاحِصُ عَنْ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُبَيّـِنُ لِحُكْمِ اللهِ،

تحقيق كننده دين الهى، سلام بر تو اى تبيين كننده حكم خدا،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ بِقِسْطِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النّاصِحُ

سلام بر تو اى قائم به قسط و عدل الهى، سلام بر تو اى پند دهنده

لِعِبادِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدّاعِي إِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

بندگان خدا، سلام بر تو اى فراخوان مردم بسوى خدا، سلام بر تو

أَيُّهَا الدَّلِيلُ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَبْلُ الْمَتِينُ، اَلسَّلامُ

اى راهنماى به سوى خدا، سلام بر تو اى ريسمان (واسطه) استوار، سلام

عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَضْلُ الْمُبِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النُّورُ السّاطِـعُ،

بر تو اى فضيلت آشكارا، سلام بر تو اى نور درخشان،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَدْرُ اللاّمِـعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ

سلام بر تو اى ماه تابان، سلام بر تو اى حق

الاَْبْلَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السّـِراجُ الاَْسْرَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

روشن، سلام بر تو اى چراغ فروزان، سلام بر تو اى

النَّجْمُ الاَْزْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْكَوْكَبُ الاَْبْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

ستاره تابناك، سلام بر تو اى اختر نورافشان، سلام بر تو

أَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْـمَعْصُومُ مِنَ

اى منزّه از درماندگى، سلام بر تو اى مصون از

الزَّلاّتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الزَّكِيُّ فِي الْحَسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

لغزش ها، سلام بر تو اى پاكيزه حَسَب، سلام بر تو

أَيُّهَا الرَّفِيعُ فِي النَّسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَصْرُ الْمَشِيدُ،

اى والا نَسَب، سلام بر تو اى كاخ فرازمند،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ

سلام بر تو اى حجت الهى بر همه خلق، گواهى مى دهم اى مولايم

أَنَّكَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقّـِ صَدْعاً، وَبَقَرْتَ الْعِلْمَ بَقْراً، وَنَثَرْتَهُ نَثْراً،

كه تو حق را به خوبى آشكار ساختى و علم را به حقيقت شكافتى و آن را منتشر ساختى

لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِم، وَكُنْتَ لِدِينِ اللهِ مُكاتِماً،

و در راه خدا از سرزنش سرزنشگران نهراسيدى و اسرار دين الهى را پنهان داشتى

وَقَضَيْتَ ما كانَ عَلَيْكَ، وَأَخْرَجْتَ أَوْلِياءَكَ مِنْ وِلايَةِ غَيْرِ اللهِ

و وظيفه ات را به انجام رساندى، و دوستانت را از ولايت غير خدا

إِلى وِلايَةِ اللهِ، وَأَمَرْتَ بِطاعَةِ اللهِ، وَنَهَيْتَ عَنْ مَعْصِيَةِ اللهِ،

به ولايت خدا سوق دادى، و به اطاعت الهى دستور و از معصيتش نهى نمودى

حَتّى قَبَضَكَ اللهُ إِلى رِضْوانِهِ، وَذَهَبَ بِكَ إِلى دارِ كَرامَتِهِ،

تا آنگاه كه خداوند ترا به سوى روضه رضوان و سراى كرامت

وَإِلى مَسَاكِنِ أَصْفِيائِهِ، وَمُجاوِرَةِ أَوْلِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ

و جايگاه برگزيدگان و جوار اوليائش برد، سلام و رحمت و

اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

بركات الهى بر تو.»

زيارت امام جعفرصادق(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الصّادِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

«سلام بر تو اى امام راستين، سلام بر تو اى

الْوَصِيُّ النّاطِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

وصىّ ناطق، سلام بر تو اى مصلح برتر، سلام بر تو

أَيُّهَا السَّنامُ الاَْعْظَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّـِراطُ الاَْقْوَمُ، اَلسَّلامُ

اى بزرگ بزرگان، سلام بر تو اى صراط استوار، سلام

عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دافِـعَ المُعْضَلاتِ،

بر تو اى چراغ تاريكى ها، سلام بر تو اى دفع كننده مشكلات،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الْخَيْراتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ

سلام بر تو اى كليد خيرات، سلام بر تو اى معدن

الْبَرَكاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، اَلسَّلامُ

بركات، سلام بر تو كه دارنده حجت ها و دلايلى، سلام

عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ

بر تو اى صاحب برهان هاى آشكار، سلام بر تو اى ياور

دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناشِرَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

دين خدا، سلام بر تو اى ناشر حكم خدا، سلام بر تو اى

فاصِلَ الْخَطاباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الْكُرُباتِ، اَلسَّلامُ

داور در امور مهم، سلام بر تو اى برطرف كننده اندوهها، سلام

عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ،

بر تو اى مورد اعتماد راستگويان، سلام بر تو اى زبان گويندگان،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلَفَ الْخائِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ

سلام بر تو اى جانشين بيمناكان، سلام بر تو اى رهبر

الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيّـِدَ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ

راستگويان صالح، سلام بر تو اى سرور مسلمانان، سلام

عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ،

بر تو اى هدايتگر گمراهان، سلام بر تو اى آرامش مطيعان،

أَشْهَدُ يا مَوْلايَ إِنَّكَ عَلَى الْهُدى، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى، وَشَمْسُ

گواهى مى دهم اى مولايم كه تو در مسير هدايتى ريسمان مستحكم، خورشيد

الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى

نيمه روز، درياى كرم، پناهگاه مردم و الگوى برتر مى باشى، درود

اللهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، والسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْعَبّاسِ عَمّـِ

بر روان و پيكرت و سلام بر تو و بر عباس عموى

رَسُولِ اللهِ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وَسَلَّمَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

رسول خدا كه درود و رحمت و بركات خدا بر او باد.»

زيارت وداع ائمّه بقيع(عليهم السلام)

مرحوم شيخ طوسى و سيّد بن طاوس گفته اند كه چون خواستى ائمّه بقيع را وداع كنى، بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدى وَرَحْمَةُ اللهِوَبَرَكاتُهُ، أَسْتَوْدِعُكُمُ اللهَ

«سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اى پيشوايان هدايت شما را به خدا

وَأَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، آمَنّا باِللهِ وَباِلرَّسُولِ وَبِما جِئْتُم بِهِ

مى سپارم و درود وداع به شما عرضه مى دارم، و ايمان دارم به خداوند و پيامبر و به آنچه كه آورده ايد،

وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ. اَللّهُمَّ فَاكتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ».

و راهنمايى كرديد بر آن. خدايا! مرا از جمله شاهدان قرار ده.»

پس دعا بسياركن، و از خداوند بخواه كه بارديگر زيارت ايشان را نصيب تو گرداند، و اين آخرين زيارت تو نباشد.

زيارت عبّاس بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

عباس بن عبدالمطّلب، عموى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مقامى والا دارد، و در راه اسلام فداكارى هاى بسيار كرده و از حاميان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده، كه قبر او در قبرستان بقيع است. در مفتاح الجنّات اين زيارت براى آن بزرگوار نقل شده است:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَبّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ

«سلام بر تو اى عباس پسر عبدالمطّلب، سلام بر تو اى

رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ السِّقايَةِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

عموى رسول خدا، سلام بر تو اى ساقى حجاج و رحمت و بركات الهى بر تو باد.»

زيارت فاطمه بنت اسد مادر گرامى اميرالمؤمنين(عليهما السلام)

فاطمه بنت اسد، از زنان عالى مقام و مورد احترام خاصّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود، و فرزندى هم چون علىّ بن ابى طالب(عليه السلام)به دنيا آورد. قبر ايشان نزديك قبور ائمّه بقيع است، لكن بعضى گفته اند قبر آن مخدّره نزديك قبر حليمه سعديّه دايه پيامبر(صلى الله عليه وآله) (آخربقيع) مى باشد. نزد قبر آن بانوى مجلّله مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى نَبِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى

«سلام بر پيامبر خدا سلام بر رسول خدا سلام بر

مُحَمَّد سَيّـِدِ الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد سَيّـِدِ الاَْوَّلِينَ، اَلسَّلامُ

محمد آقاى رسولان سلام برمحمد آقاى اولين، سلام

عَلى مُحَمَّد سَيّـِدِ الاْخِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَةً

بر محمد آقاى آخرين سلام بر كسى كه خدا برانگيختش رحمت

لِلْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ

براى جهانيان سلام و رحمت خدا و بركاتش بر تو اى پيغمبر سلام

عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَد الْهاشِمِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصّـِدِّيقَةُ

بر فاطمه دختر اسد آن بانوى هاشمى سلام بر تو اى راستگوى

الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا

پسنديده سلام بر تو اى بانوى پرهيزكار پاكيزه سلام بر تو اى

الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّـِينَ،

بانوى بزرگوار و خوشنود از حق سلام بر تو اى كفالت كننده محمد خاتم پيمبران

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيّـِدِ الْوَصِيّـِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ

سلام بر تو اى مادرِ بزرگِ اوصياىِ الهى، سلام بر تو اى كه

ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلى رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبِيّـِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا

آشكار شد مهرت نسبت به رسول خدا خاتم پيمبران سلام بر تو اى

مَنْ تَربِيَتُها لِوَلِيّـِ اللهِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ

كه به او تفويض شد تربيت ولى اللّه امين سلام بر تو و بر روح تو

وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى وَلَدِكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ

و بدن پاكت سلام بر تو و بر فرزندت و رحمت خدا

وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفالَةَ، وَأَدَّيْتِ الاَْمانَةَ،

و بركاتش گواهى دهم كه براستى تو بخوبى كفالت كردى و حق امانت را ادا كردى

وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاةِ اللهِ، وَبالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَةً

و در بدست آوردن موجبات خوشنودى خدا كوشش كردى و در نگهدارى رسول خدا حد اعلاى سعى خود را مبذول داشتى در حالى كه

بِحَقّـِهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كافِلَةً

به حق او آشنا و به راستگوئيش ايمان داشتى و به نبوتش معترف و به نعمتش بينا و آشنا بودى و تربيتش

بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلى نَفْسِهِ، واقِفَةً عَلى خِدْمَتِهِ، مُخْتارَةً

را بعهده گرفتى و نسبت بدان حضرت مهر ورزيدى و براى خدمتكاريش خود را مهيا كردى و خوشنوديش را اختيار كردى

رِضاهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى الاِْيمانِ وَالتَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ

و گواهى دهم كه تو از اين جهان رفتى در حالى كه به حق ايمان داشتى و به بهترين

الاَْدْيانِ، راضِيَةً مَرْضِيَّةً، طاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِيَ

اديان متمسك گشته و در حال خوشنودى و پسنديدگى و پاكى و پاكيزگى و پرهيزكارى و دور از هر بدى بودى پس

اللهُ عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ، اَلَلّهُمَّ صَلِّ

خدا از تو خوشنود باد و خوشنودت سازد و بهشت را منزل و مأوايت قرار دهد خدايا درود فرست

عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْفَعْنِي بِزِيارَتِها، وَثَبّـِتْنِي عَلى

بر محمد و آل محمد و سود ده مرا بوسيله زيارت اين بانوى محترم و ثابتم بدار

مَحَبَّتِها، وَلا تَحرِمْنِي شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ الاَْئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِها،

به دوستيش و محرومم مكن از شفاعت او و شفاعت امامان از نژادش

وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ أَوْلادِهَا الطّاهِرِينَ،

و روزيم كن هم جواريش را و محشور كن مرا با او و با فرزندان پاكش

اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إِيّاها، وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ

خدايا قرار مده اين زيارتم را آخرين زيارتم و روزيم گردان آمدن

إِلَيْها أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها،

به زيارتش را هميشه تا زنده ام دارى و چون مرا ميراندى در زمره او محشورم كن

وَأَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ

و در شفاعت او داخلم گردان به رحمتت اى مهربانترين مهربانان خدايا

بِحَقِّها عِندَكَ وَمَنزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ

به حقى كه اين بانوى محترم نزد تو دارد و به مقام و منزلت او در درگاهت كه بيامرز مرا و پدر و مادرم و همه

الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ

مردان مؤمن و زنان با ايمان را و بده به ما در دنيا خوبى و در آخرت

حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ».

نيز خوبـى و نگاهمـان دار به رحمتت از عـذاب دوزخ.»

زيارت دختران حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) غير از فاطمه زهرا(عليها السلام) دختران ديگرى هم به نام هاى «زينب»، «امّ كلثوم» و«رقيّه» داشته است كه قبرشان در بقيع مى باشد.

براى زيارت آنان، نزديك قبورشان مى ايستى و به اميد ثواب، چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

«سلام بر تو اى پيامبر پروردگار جهانيان، سلام بر تو اى

صَفْوَةَ جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ

برگزيده همه پيامبران و رسولان، سلام و رحمت و بركات خدا بر توى اى آنكه خداوند

اللهُ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى

تو را بر تمام آفريده هايش انتخاب كرد، سلام بر

بَناتِ السَّيِّدِ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى بَناتِ النَّبِيّـِ الْمُجْتَبى،

دختران حضرت مصطفى، سلام بر دختران پيامبر برگزيده،

اَلسَّلامُ عَلى بَناتِ مَنِ اصْطَفيهُ اللهُ فِي السَّماءِ، وَفَضَّلَهُ عَلى

سلام بر دختران آنكه خداوند او را در آسمان برگزيد و بر خلق

جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ وَالْوَرى، اَلسَّلامُ عَلى ذُرِّيَّةِ السَّيّـِدِ الْجَلِيلِ، مِنْ

برترى داد، سلام بر فرزندان سرور بزرگوار از

نَسْلِ إِسْماعِيلَ، وَسُلالَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلى بَناتِ

نسل اسماعيل و از فرزندان ابراهيم خليل، سلام بر دختران

النَّبِيّـِ الرَّسُولِ، اَلسَّلامُ عَلى اَخَواتِ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ،

پيامبر مرسل، سلام بر خواهران فاطمه; زهراى بتول

اَلسَّلامُ عَلى زَيْنَبَ وَأُمّـِ كُلْثُومَ وَرُقَيَّةَ، اَلسَّلامُ عَلَى الشَّرِيفاتِ

سلام بر زينب و امّ كلثوم و رقيّه، سلام بر بانوان

الاَْحْسابِ، وَالطّاهِراتِ الاَْنْسابِ، اَلسَّلامُ عَلى بَناتِ الاْباءِ

والا گهر و پاكيزه نسب، سلام بر دختران پدران

الاَْعاظِمِ، وَسُلالَةِ الاَْجْدادِ الاَْكارِمِ الاَْفاخِمِ، عَبْدِالْمُطَّلِبِ

بزرگوار و فرزندان نياى كريم و بزرگ; عبدالمطلب

وَعَبْدِمَناف وَهاشِم، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و عبد مناف و هاشم و رحمت و بركات خدا بر آنان باد.»

زيارت زوجات حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)

درزيارت همسران پيامبر(ص)ميگوئي:

اَلسّلامُ عَلَيْكُنَّ يا زَوْجاتِ رَسولِ اللهِ اَلسَّلامُ علَيْكُنَّ يا زَوْجاتِ نَبِيِّ اللهِ اُمَّهاتِ الْمُؤْ مِنينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ اَللّهُمَّ ارْ ضِ عَنْهُنَّ وَارْفَعْ دَرَجا تِهِنَّ وَاَكْرِمْ مَقامَهُنَّ وَاَجْزِلْ ثَوابَهُنَّ آمينَ يارَبَّ الْعالَمينَ

زوجات(همسران)حضرت رسول صلي الله عليه وآله دربقيع دفن شده اند كه عبارتند از

جويريه،ام سلمه،زينب بنت جحش،زينب بنت خزيمه،سوده،حفصه،صفيه،ام حبيبه وعائشه

امهات المؤمنين (مادران مؤمنان) همسران پيامبر صلي الله عليه وسلم هستند كه تعدادشان يازده زن بوده است  كه شش تا قريشي وچهار عرب (غير قريشي) ويك غير عرب بوده است،

همسران قريشي پيامبر صلي الله عليه وسلم عبارت از:

1) خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزيز بن قصي بن كلاب.

2) عايشه دختر ابوبكر صديق بن ابي قحافه.

3) حفصه دختر عمر بن خطاب.

4) ام حبيبه دختر ابوسفيان، اسمش رمله هست.

5) ام سلمه دختر اميه بن سهيل.

6) سوده دختر زمعه.

وامهات المؤمنين عرب كه از قبيله قريش نيستند عبارت اند از:

1) زينب دختر جحش بن رئاب بن اسد بن خزيمه.

2) ميمونه دختر حارث بن حزن ابن قيس بن غيلان الهلاليه .

3) زينب دختر حزيمه بن حارث ابن قيس الهلاليه .

4) جويريه دختر حارث بن ابي ضرار، از بني مصطلق.

اما تنها همسر پيامبر صلي الله عليه وسلم كه عرب نيست صفيه دختر حيي بن اخطب كه از قبيله بنونظير است.

اينها ازواج پيامبر صلي الله عليه وسلم ومادر همه مؤمنين اند وضمناً اولين زني كه پيامبر صلي الله عليه وسلم او را به همسري برگزيد خديجه بود و تا زماني كه خديجه زنده بود پيامبر صلي الله عليه وسلم با زني ديگر ازدواج نكرد. بعد از درگذشت خديجه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم در مكه با سوده ازدواج نمودو...

قرآن كريم به زوجات پيامبر(ص) لقب امهات المؤمنين داده است

زيارت جناب عقيل وجناب عبداللّه فرزند جعفر طيّار(عليهما السلام)

عقيل و جعفر طيّار هر دو برادران علىّ بن ابى طالب هستند. عبدالله پسر جعفر طيّار، همسر حضرت زينب(عليها السلام)است.

قبر عقيل و عبدالله بن جعفر در بقيع قرار دارد. در زيارت اين دو بزرگوار چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا ياعَقِيلَ بْنَ اَبىطالِب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

«سلام بر تو اى سرور ما عقيل بن ابى طالب، سلام بر تو

يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ

اى پسر عموى رسول خدا، سلام بر تو اى پسر عموى پيامبر خدا، سلام

عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ الْمُصْطَفى،

بر تو اى پسر عموى حبيب خدا، سلام بر تو اى پسر عموى حضرت مصطفى،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَخا عَلِيّـ الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلى عَبْدِاللهِ

سلام بر تو اى برادر على مرتضى، سلام بر تو اى عبدالله فرزند

بْنِ جَعْفَرالطَّيّارِ فِي الْجِنانِ، وَعَلى مَنْ حَوْلَكُما مِنْ أَصْحابِ

جعفر پروازكننده در بهشت، و سلام بر كسانى كه اطراف شمايند از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

رَسُولِ اللهِ رَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكُما وَ أَرْضاكُما أَحْسَنَ الرِّضا،

خداوند از شما خوشنود باشد و شما را به بهترين صورت خوشنود سازد و

وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَ مَسْكَنَكُما وَ مَحَلَّكُما وَمَأْويكُما،

بهشت را منزل و مسكن و جايگاه و سر پناهتان قرار دهد،

اَلسَّلامُ عَلَيْكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَركاتُهُ».

سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

زيارت ابراهيم، فرزند رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

ابراهيم، پسر رسول الله(صلى الله عليه وآله) در كودكى از دنيا رفت و پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را داغدار كرد. درگذشت ابراهيم، پيامبر را به شدّت غمگين ساخت و آن حضرت در سوگ فرزند، اشك مى ريخت و مى فرمود: «چشم اشك فشان است و غمگين، ولى سخنى نمى گويم كه موجب ناخوشنودى پروردگارمان گردد».(1)

اين فرزند، كه مورد علاقه شديد پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، در بقيع به خاك سپرده شد. براى زيارت او، در قبرستان بقيع، نزديك قبر او مى ايستى و چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى

«سلام بر رسول خدا سلام بر پيامبر خدا سلام بر

حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَجِيّـِ اللهِ،

حبيب خدا سلام به برگزيده خدا سلام بر انتخاب شده خدا

اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، سَيّـِدِ الاَْنْبِياءِ وَخاتَمِ الْمُرْسَلِينَ،

سلام بر محمد بن عبداللّه آقاى پيمبران و خاتم رسولان

وَخِيَرَةِ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ وَسَمائِهِ،اَلسَّلامُ عَلى جَمِيعِ

و برگزيده خدا از خلقش در زمين و آسمانش سلام بر همه

أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى السُّعَداءِ وَ الشُّهَداءِ

پيمبران و رسولان سلام بر سعادتمندان و شهيدان

وَالصّالِحِينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِاللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ

و بندگان شايسته حق سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا سلام

عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةُ،

بر تو اى روح پاك سلام بر تو اى جان شريف

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا السُّلالَةُ الطّاهِرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّسَمَةُ

سلام بر تو اى نسل پاكيزه سلام بر تو اى انسان

الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَيْرِ الْوَرى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ

پاك سلام بر تو اى فرزند بهترين مردم سلام بر تو اى فرزند

النَّبِيّـِ الْمُجْتَبى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمَبْعُوثِ إِلى كافَّـةِ الْوَرى،

پيامبر برگزيده سلام بر تو اى فرزند برانگيخته شده بسوى عموم مردم

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ السِّراجِ

سلام بر تو اى فرزند بشير و نذير سلام بر تو اى فرزند چراغ

الْمُنِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُؤَيَّدِ بِالْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ

تابناك سلام بر تو اى فرزند آنكس كه بوسيله قرآن تأييد شد سلام بر تو اى فرزند

الْمُرْسَلِ إِلَى الاِْنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ صاحِبِ الرّايَةِ

آنكس كه بسوى انس و جن فرستاده شد سلام بر تو اى فرزند صاحب پرچم

وَالْعَلامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الشَّفِيعِ يَوْمَ الْقِيامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

و علامت سلام بر تو اى فرزند شفيع در روز قيامت سلام بر تو

يَاابْنَ مَنْ حَباهُ اللهُ بِالْكَرامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وبَرَكاتُهُ،

اى فرزند آن كس كه خدايش مخصوص فرمود به بزرگوارى سلام بر تو و رحمت خدا و بركاتش

أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ اِخْتارَ اللهُ لَكَ دارَ إِنْعامِهِ قَبْلَ أَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ

گواهى دهم كه براستى خداوند براى تو خانه نعمت خود را انتخاب فرمود پيش از آنكه مقرر و واجب كند برتو

أَحْكامَهُ، أَوْ يُكَلّـِفَكَ حَلالَهُ وَحَرامَهُ، فَنَقَلَكَ إِلَيْهِ طَيّـِباً زاكِياً

احكام خود را يا تكليف كند تو را به حلال و حرامش پس تو را بدان خانه منتقل فرمود پاك و مبرا

مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَس، مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَس، وَبَوَّأَكَ جَنَّةَ

و پسنديده و پاكيزه از هر نجاست و تميز از هر كثافت و آلودگى و جايت داد

الْمَأْوى، وَرَفَعَكَ إِلَى الدَّرَجاتِ الْعُلى، وَصَلَّى اللهُ عَلَيْكَ

در بهشت آسايش و بالايت برد به درجات بالا و درود خدا بر تو

صَلاةً تَقَرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ، وَتُبَلّـِغُهُ أَكْبَرَ مَأْمُولِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ

درودى كه روشن شود بدان ديده رسول خدا و برساندش به بزرگترين آرزويش خدايا قرار ده

أَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَأَزْكاها، وَأَنْمى بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها، عَلى

بهترين درودها و پاكيزه ترين آنها و فزاينده ترين بركاتش و كاملترين آنها را بر

رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّـِينَ،

رسول خود و پيامبرت و برگزيده از خلقت محمد خاتم پيمبران

وَعَلى مَنْ نَسَلَ مِنْ أَوْلادِهِ الطَّيّـِبِينَ، وَعَلى ما خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ

و بر نسل او از اولاد پاكش و بر يادگارى كه بجاى گذارد از عترت

الطّاهِرِينَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ

پاكيزه اش به رحمتت اى مهربانترين مهربانان خدايا از تو خواهم به حق

مُحَمَّد صَفِيِّكَ، وَإِبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ أَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي بِهِمْ

محمد برگزيده ات و به حق ابراهيم فرزند پيامبرت كه قرار دهى سعى مرا بديشان

مَشْكُوراً، وَذَنْبِي بِهِمْ مَغْفُوراً، وَحَياتِي بِهِمْ سَعِيدَةً، وَعاقِبَتِي

مورد سپاسگزارى و گناهم را آمرزيده و زندگيم را سعادتمند و عاقبتم

بِهِمْ حَمِيدَةً، وَحَوائِجِي بِهِمْ مَقْضِيَّةً، وَأَفْعالِي بِهِمْ مَرْضِيَّةً،

را ستوده و حاجاتم را روا شده وكردارم را پسنديده

وَأُمُورِي بِهِمْ مَسْعُودَةً، وَشُؤُونِي بِهِمْ مَحْمُودَةً. اَللّهُمَّ وَأَحْسِنْ

و كارهايم را مقرون به سعادت و وضعم را مورد پسند و ستوده خدايا و نيكو گردان

لِيَ التَّوْفِيقَ، وَنَفِّسْ عَنّـِي كُلَّ هَمّ وَضِيق. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ،

برايم توفيق را و برطرف كن از من هر اندوه و فشارى را خدايا دور كن مرا از عقاب و شكنجه ات و

وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ، وَأَسْكِنّـِي جِنانَكَ، وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ

تفضل كن بر من پاداش نيكت را و سكنايم ده در بهشتت و روزيم گردان رضوان

وَأَمانَكَ، وَأَشْرِكْ لِي فِي صالِحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ

و امنيتت را و شريك گردان با من در دعاى شايسته ام پدر و مادرم و فرزندانم و همه

الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْياءَ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتَ، إِنَّكَ وَلِيُّ

مؤمنين و مؤمنات را زندگان از ايشان و مردگانشان را كه براستى تويى صاحب اختيار

الْباقِياتِ الصّالِحاتِ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

اعمال ماندگار و شايسته آمين اى پروردگار جهانيان.»

زيارت شهداي احد وحره

درزيارت قبورشهداي واقعه حره وشهداي احد ميگوئي :

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ ياشُهَداءُ ياسُعَداءُ يا نُجَباءُ يانُقَباءُ يا اَهْلَ الصِّدْقِ وَالْوَفاءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا مُجاهِدونَ في سَبيلِ اللهِ حقَّ جِهادِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ ياشُهَداءُ كافَّةً عامَّةً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ

الف) شهدای احد دربقيع، همان زخمي‌هاي جنگ احد هستند كه در مدينه به شهادت رسيدند و در بقيع دفن شدند.

ب) شهدای حره ، چون هجوم سپاه شام به مدينه از طريق حره واقم صورت گرفت اين واقعه به فاجعه حره مشهور گرديد.

در سال 63 هجري مردم مدينه به دنبال سخنراني حماسي عبدالله بن حنظله‌ی غسيل الملائكه و چند نفر از بزرگان مدينه بعد از بازگشت از سفر شام، بر ضد حكومت بني اميه قيام كردند. وقتي شورش مردم مدينه را به يزيد گزارش دادند، مسلم بن عُقبه را با لشگري انبوه، براي سركوبي نهضت به مدينه اعزام كرد. سرانجام شورشيان شكست خوردند، سران نهضت كشته شدند، مسلم به مدت سه روز دستور قتل‌عام مردم و غارت شهر را صادر كرد. دراین حادثه امام سجادu با خاندانش به ینبع رفت. ابن عباس و محمد حنفیه به مکه رفتند. ابوسعید خدری که در 12 غزوه شرکت داشت اعدام شد. و در بقیع، پایین‌تر از قبر حلیمه سعدیه دفن شد.

بعضی از شهداي واقعه حره در بقيع دفن شده‌اند و بقیه در قبرستانی در شمال شرقی مسجد النبی در محله عبد الاشهل که اینک متروکه می‌باشد، دفن گردیده‌اند.

زيارت اسماعيل فرزند امام صادق(عليهما السلام)

اسماعيل، فرزند بزرگ امام صادق(عليه السلام) بود، و عدّه اى از شيعيان پس از امام صادق به امامت او اعتقاد پيدا كردند و به «اسماعيليّه» معروف شدند، اگر چه خود به امامت برادرش امام موسى كاظم عقيده داشت و مورد احترام آن حضرت بود. در زيارت اسماعيل مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى جَدِّكَ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلى أَبِيكَ الْمُرتَضَى

«سلام بر جدّت (حضرت) مصطفى، سلام بر پدرت (حضرت) مرتضى،

الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَى السَيّـِدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ، اَلسَّلامُ عَلى

سلام بر دو سرور (امام) حسن و (امام) حسين، سلام بر

خَدِيجَةَ أُمّـِ الْمُؤْمِنِينَ أُمّـِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلى

مادر مؤمنان و مادر بانوى بانوان جهان; خديجه، سلام بر

فاطِمَةَ أُمّـِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِ

مادر امامان پاك (حضرت) فاطمه، سلام بر جان هاى والا و درياهاى

الْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَ أَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ

دانش; شفيعانم در آخرت و مددكارانم به هنگام بازگشت

الرُّوحِ إِلَى الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقِّ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

روان به استخوان هاى فرسوده; پيشوايان راستين و وُلات حق، سلام بر تو

أَيُّهَا الشَّخْصُ الشَّريِفُ، الطّاهِرِ الْكَرِيمِ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ،

اى شخصيت شريف; (امام) پاك و بزرگوار، گواهى مى دهم كه معبودى جز الله نيست و اينكه

وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفيهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ

حضرت محمّد بنده و برگزيده او است و اينكه حضرت على ولىّ و منتخب او مى باشد و امامت تا

الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلى يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ

قيامت در ميان فرزندان (معصوم) او است، و براى ما امرى يقينى است و بر اين

لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

باوريم و در ياريشان كوشا مى باشيم.»

زيارت حليمه سعديّه(عليها السلام)

حليمه سعديّه، دايه و مادر رضاعى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود كه آن حضرت را در كودكى از عبدالمطّلب (جدّ پيامبر) تحويل گرفت و ميان قبيله خود در بيرون مكّه برد، و به او شير داد و بزرگش كرد. زنى با عاطفه و مهربان كه افتخار دايگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را داشت، و مورد احترام و علاقه حضرت بود.

در زيارت آن بانوى عظيم الشّأن چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ

«سلام بر تو اى مادر (رضاعى) پيامبر خدا، سلام بر تو اى مادر

صَفِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا

برگزيده خدا، سلام بر تو اى مادر حبيب خدا، سلام بر تو اى

أُمَّ الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُرْضِعَةَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ

مادر حضرت مصطفى، سلام بر تو اى دايه رسول خدا، سلام بر تو

يا حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ، فَرَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ

اى حليمه سعديه، خداوند تعالى از تو خوشنود باد و ترا خوشنود سازد، و بهشت

الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْواكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

را منزل و پناهگاهتان قرار دهد و رحمت و بركات خدا بر تو باد.»

زيارت عمّه هاى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

قبر اين دو بانوى بزرگوار «صفيّه و عاتكه»، دختران عبدالمطّلب و امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در بقيع (پشت ديوار) در كنار هم قرار دارند. صفيّه، زنى شجاع، با كمال و اديب و شاعر بود، و در آغاز ظهور اسلام مسلمان شد، و با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بيعت كرد، و به مدينه هجرت نمود. در جنگ اُحُد و خندق هم حاضر بود، و در سال 20 هجرى در سن 73 سالگى از دنيا رفت.

عاتكه نيز زنى با ايمان بود، و در رديف صحابه پيامبر قرار داشت، و همراه مسلمانان مهاجر به مدينه هجرت كرد.

در زيارت دو عمّه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) صفيّه و عاتكه مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا

«سلام بر شما دو عمّه رسول خدا، سلام بر شما دو

عَمَّتَيْ نَبِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ

عمّه پيامبر خدا، سلام بر شما دوعمّه حبيب خدا، سلام

عَلَيْكُما يا عَمَّتَيِ الْمُصْطَفى، رَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكُما وَجَعَلَ

بر شما دو عمّه حضرت مصطفى، خداوند از شما خوشنود باد و بهشت

الجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُـهُ».

را جايگاهتان قرار دهد و رحمت و بركات خدا بر شما باد.»

زيارت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل(عليه السلام)

امّ البنين، كه نامش «فاطمه» دختر حزام است، زنى رشيد، شجاع و عارف و فاضل و نجيب و با اخلاص بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(عليها السلام) ، به همسرى اميرالمؤمنين در آمد، و صاحب چهار فرزند رشيد به نامهاى عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان شد كه هر چهار نفر در كربلا، در ركاب امام حسين(عليه السلام) جنگيدند، و شربت شهادت نوشيدند. امّ البنين براى شهداى كربلا و چهار شهيد خود در مدينه عزادارى مى كرد، و در رثايشان شعر مى سرود، واز احياگران ياد كربلا و شهدا بود.

در زيارت امّ البنين(عليها السلام) مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيّـِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ

«سلام بر تو اى همسر ولىّ خدا، سلام بر تو اى همسر

أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْبَنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ

امير مؤمنان، سلام بر تو اى امّ البنين، سلام بر تو اى مادر

الْعَبّاسِ بْنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، رَضِيَ اللهُ تَعالى عَنْكِ،

عبّاس پسر امير مؤمنان على بن ابى طالب، خداى تعالى از تو راضى باد

وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْويكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

و بهشت را منزل و پناهگاهتان قرار دهد و رحمت و بركات خدا بر شما.»

زيارت اهل قُبور

اين زيارت براى ديگر اموات مؤمن و مؤمنه مدفون در بقيع و در ديگر قبرستان ها خوانده مى شود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«اَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا

«سلام بر معتقدان به «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» از سوى معتقدان به «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» اى

أَهْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ

معتقدان به «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ»، شما را به حق «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» چگونه يافتيد پاداش ذكر «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ»

إِلاَّ اللهُ، مِنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ،

را از سوى معبودى كه نيست جز الله، اى معبود يكتا به حق «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ»

اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَةِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ

بيامرز آنكه را كه گويد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» و ما را در زمره گويندگان «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ»،

اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللهِ».

محـمّد رسول الله، على ولىّ الله محشـور سـاز.»

از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده هر كس به قبرستان براى زيارت اهل قبور برود، خداوند متعال ثواب پنجاه سال عبادت به او عطا فرمايد، و گناه پنجاه ساله او و والدينش را ببخشد. از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل است هر كس هفت مرتبه سوره "  إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ القَدْر " را نزد قبر مؤمنى بخواند، خداوند متعال فرشته اى را نزد قبر او مى فرستد كه پرستش خدا كند، و ثوابش را به نام آن ميّت مى نويسد. پس چون روز قيامت شود به هر هولى از اهوال قيامت برسد، خداوند آن هول را از او برطرف كند، تا اينكه داخل بهشت شود.

مسجد قُبا

حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) به هنگام هجرت از مكّه به مدينه، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل، سال اوّل هجرى، وارد قريه قُبا (5 كيلومترى جنوب مدينه) شد، و تا روز جمعه (4 روز) در اين محل توقّف كرد، تا حضرت على(عليه السلام) در مكّه امانات مردم

را كه نزد حضرت رسول بود به آنان برگردانده، و ساير دستورهاى حضرت را اجرا، و چند تن از زنان كه حضرت

فاطمه(عليها السلام) در ميانشان بود، به حضرتش ملحق شود، و از طرفى ديگر مردم مدينه خود را براى ورود حضرت آماده كنند. در اين توقّف چهار روزه، حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) اوّلين مسجد را با كمك مسلمانان بنا نمود، كه زمين آن را مردم قُبا هديه كردند، و حضرت با نوك سرنيزه خود حدود آن را روى زمين مشخّص كرد. گفته اند كه هر ضلع آن 66 ذراع بوده است.

در ساختن اين مسجد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مانند ديگر مسلمانان شركت داشت، و سنگ و گِل حمل مى نمود، و دوشادوش ديگران كار مى كرد، و در جواب آنان كه از حضرت مى خواستند كه گوشه اى بنشيند و فقط فرمان دهد مى فرمود:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُالْمَساجِدا *** يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَقاعِداً

«هر كه مسجد بپا كند و در همه حال قرآن بخواند، رستگار است.»

آيه شريفه "  لَمَسْجِدٌ اُسّـِسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ

الْمُطَّهّـِرِينَ " (توبه : 108)، در مورد همين مسجد نازل شده است.

مسجد قبا بارها تجديد بنا و توسعه يافته، زيرا نزد مسلمين اهمّيّت بسزايى داشته، و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هر هفته روزهاى دوشنبه به قبا تشريف مى برده، و در آنجا نماز مى گزاردند. از آن حضرت روايت شده كه: هر كس در خانه اش وضو بگيرد و به مسجد قبا رود و دو ركعت نماز بخواند، ثواب يك عُمره را براى او مى نويسند. و حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) نيز فرمود: هنگام زيارت مَشاهد و مساجد اطراف مدينه، ابتدا به مسجد قبا رفته و در آنجا بسيار نماز بخوان.

اعمال مسجد قبا

وقت تشرّف، دو ركعت نماز تحيّت مسجد بجا آور،

بعد تسبيحات حضرت زهرا(عليها السلام) را بگو، و زيارت جامعه اوّل را بخوان آنگاه دعا كن، و بهتر است كه به اين جملات دعا كنى:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلُ عَلى

«خداوندا! گفته تو درست است و تو در قرآنى كه بر سينه پيامبر

صَدْرِ نَبِيّـِكَ الْمُرْسَلِ: "  لَمَسْجِدٌ اُسّـِسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم

مرسلت نازل كرده اى، فرموده اى: «موكّداً مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا پى ريزى شده باشد،

أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ

سزاوارتر است كه در آن (براى عبادت) بايستى، در آنجا مردانى هستند كه پاكيزگى را دوست دارند و خداوند هم

الْمُطَّهّـِرِينَ " . اَللّهُمَّ طَهّـِرْ قُلُوبَنا مِنَ النّـِفاقِ، وَأَعْمالَنا مِنَ الرِّيا،

پاكيزگان را دوست مى دارد، خداوندا! دلهاى ما را از نفاق، واعمال ما را از ريا،

وَفُرُوجَنا مِنَ الزِّنا، وَأَلْسِنَتَنا مِنَ الْكِذْبِ وَالْغَيْبَةِ، وَأَعْيُنَنا مِنَ

و اعضاى تناسلى ما را از زنا، و زبان هاى ما را از دروغ و غيبت، و ديدگانمان را از

الْخِيانَةِ، فَإِنَّكَ تَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، رَبَّنا

نگاه خيانت آميز (حرام) حفظ كن، كه توبه خيانت ديدگان و انگيزه هاى پنهان در سينه ها آگاهى، پروردگارا!

ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ».

ما به خويش ستم كرديم و اگر ما را نيامرزيده و بر ما ترحّم نورزى، مؤكّداً از زيانكارانيم.»

پشت اين مسجد منزلى بوده متعلّق به اميرالمؤمنين(عليه السلام)، و جلوى مسجد چاه آب شيرينى كه فعلاً اثرى از آن نيست.

گفته شده كه انگشتر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در آن چاه افتاده و بدين جهت به «چاه انگشتر» ناميده شده، و نيز به «چاه آب دهان» هم معروف است، زيرا نقل شده پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آب دهان مبارك را در آن چاه افكندند و آبش پس از شورى، شيرين شد.

نكته قابل توجّه اينكه: در سال نُهم هجرى گروهى از منافقين مسجدى ساختند تا از آن به عنوان پايگاهى برضدّ اسلام و مسلمانان بهره گيرند، و از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درخواست كردند كه آن را افتتاح نمايد و براى تبرّك در آن نماز بخواند، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هم قول مساعد دادند كه در فرصت مناسب چنين كند، ولى با نزول آيه شريفه "  ...وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً... " نقشه منافقين آشكار شد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور تخريب آن را صادر فرمود.

مسجد ذو قبلتين

بنابر مشهور در نيمه رجب يا شعبان سال دوم هجرى، رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) به دعوت «اُمُّ بِشْر» به ميان قبيله بنى سالم در شمال غربى مدينه رفتند، و هنگام نماز ظهر دو ركعت نماز را

طبق معمول به سوى بيت المقدّس خواندند. فرمان الهى مبنى بر روگرداندن به سوى كعبه نازل شد، و بقيه نماز را به طرف كعبه گزاردند، و از آن پس كعبه مكرّمه قبله دائمى مسلمانان شد. بدين مناسبت اين مسجد را مسجد ذو قبلتين يا مسجد قبلتين ناميده اند. اين مسجد در جانب غربى مسجد فتح، با فاصله كمى واقع شده است.

يكى از آيات كريمه اى كه به اين مناسبت نازل شد آيـه كريمـه:    "  قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلّـِيَنَّكَ

«ما تورا كه صورتت را به سوى آسمان مى گردانى مى بينيم، اكنون تو را به

قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلّـِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما

سوى قبله اى كه از آن خوشنود باشى مى گردانيم، روى خود را به سوى مسجد الحرام بگردان، و هرجا

كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ... " (بقره : 144) مى باشد.

بـوديـد رويـتـان را بـه ســوى آن بگردانيــد . . . »

سابقاً در اين مسجد دو محراب، روبروى هم ـ شمالى و جنوبى ـ يكى به طرف كعبه و ديگرى به طرف بيت المقدس قرار داشته، ولى متأسّفانه در سال هاى اخير كه مسجد را تجديد بنا كرده اند، تنها جاى يك محراب در آن باقى مانده، و آثار قبلى اين حادثه بزرگ، محو شده است.

مستحب است در مسجد ذو قبلتين دو ركعت نماز تحيّت مسجد خوانده شود، و مناسب است بعد از آن اين دعا را بخوانى:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذا مَسْجِدُ الْقِبْلَتَيْنِ، وَمُصَلّى نَبِيّـِنا وَحَبِيبِنا وَسَيّـِدِنا

«خداوندا! اين مسجد قبلتين و نمازگاه پيامبرمان حبيب ما و سرور ما

مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ

حضرت محمّد ـ درود خدا بر او آلش باد ـ است خداوندا! تو كه گفتارت

الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلى صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: "  قَدْ نَرى

راست است در كتابى كه بر سينه پيامبرت نازل ساخته اى فرموده اى: «ما صورتت

تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلّـِيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلّـِ

راكه به سوى آسمان مى گردانى (ومنتظرتعيين قبله نهايى هستى)مى بينيم،اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى مى گردانيم،

وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ " . اَللّهُمَّ كَما بَلَّغْتَنا فِي الدُّنْيا

روى خود را به سوى مسجد الحرام بگردان». خداوندا! همانگونه كه ما را در دنيا

زِيارَتَهُ وَمَآثِرَهُ الشَّرِيفَةَ، فَلا تُحْرِمْنا يا اَللهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ فَضْلِ

به زيارت و ديدار آثار شريفش نائل ساختى، خداوندا! در آخرت از فضيلت

شَفاعَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَتِهِ

شفاعت محمد(صلى الله عليه وآله) محروممان مساز، و در زمره آنان

وَتَحْتَ لِوائِهِ، وَ أَمِتْنا عَلى مَحَبَّتِهِ وَسُنَّتِهِ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِهِ

و زير پرچمشان محشورمان گردان، و بر محبّت و پيروى از سنّتش بميران و از حوض كوثرش

الْمَوْرِدِ بِيَدِهِ الشَّرِيفَةِ، شَرْبَةً هَنِيئَةً مَرِيئَةً لا نَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، إِنَّكَ

بدست شريفش سيرابمان ساز، آبى گوارا كه هرگز پس از آن تشنه نگرديم و تو

عَلى كُلّـِ شَيْء قَدِيرٌ».

بـر هـر چـيــز تـوانـايى.»

مسجد فتح (مسجد احزاب)

در كنار رشته كوه سلع، چند مسجد كوچك است كه موقعيّت جنگ احزاب (خندق) را نشان مى دهد، و گفته مى شود لشكر اسلام در اين قسمت اردو زده بود. در همين محل بر فراز كوه، مسجدى بنا شده كه معروف به مسجد فتح است، در سبب نامگذارى آن گفته شده: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين مكان براى پيروزى مسلمانان دعا كرد، و خبر فتح و پيروزى لشكر اسلام در همين مكان به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد.

در همين جنگ بود كه به دست تواناى علىّ بن ابى طالب(عليهما السلام)، عَمْرِو بْن عبدوُدّ عامرى پهلوان نامى عرب كشته شد، و نوشته اند: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين هنگام فرمود: «ضَرْبَةُ عَلِيّـ يَوْمَ الْخَنْدَقِ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ»( بحار، ج39، ص2) :ضربت على در روز خندق، بهتر از عبادت جنّ و انس است.

مستحب است بعد از خواندن دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را بخوانى:

«يا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ، وَيا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، وَيا

«اى فرياد رس گرفتاران و اى اجابت كننده دعاى درماندگان و اى

مُغِيْثَ الْمَهْمُومِينَ، إِكْشِفْ عَنّـِي ضُرِّي وَهَمّـِي وَكَرْبِي وَغَمّـِي،

دادرس غمزدگان بگشا از من سختى و اندوه و گرفتارى و غمم را

كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيّـِكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ هَمَّهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ

چنانچه گشودى از پيامبرت(صلى الله عليه وآله) اندوهش را و هراس دشمن را از او كفايت

عَدُوِّهِ،وَاكْفِنِي مااَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِالدُّنْياوَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

كردى و از من هم كفايت كن آنچه فكر مرا به خود مشغول داشته از كار دنيا و آخرتم اى مهربانترين مهربانان.

دعا در مسجد الاجابه

مسجد اجابة همان مسجد مباهله است كه در روز بيست و چهارم ذى حجّة داستان مباهله رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با نصاراى نجران در آن مكان واقع شد.

در مسجد الإجابه پس از دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را مى خوانى:

«اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشّاكِرِينَ لَكَ، وَعَمَلَ الْخائِفِينَ

«خداوندا! از تو شكيبايى شاكران، عمل خائفان،

مِنْكَ، وَيَقِينَ الْعابِدِينَ لَكَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، وَأَنَا

يقين عابدان ترا خواستارم، خداوندا! تويى والا و بزرگ و من

عَبْدُكَ الْبائِسُ الْفَقِيرُ، وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، وَأَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ،

بنده بيچاره و نيازمند تو مى باشم، تو بى نياز و ستوده اى و من بنده خوار،

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَامْنُنْ بِغِناكَ عَلى فَقْرِي،

خداوندا! درود فرست بر محمد و دودمانش، و به بى نيازيت بر نيازمنديم

وَبِحِلْمِكَ عَلى جَهْلِي، وَبِقُوَّتِكَ عَلى ضَعْفِي، يا قَوِيُّ يا عَزِيزُ،

و به بردباريت بر نادانيم و به توانائيت بر ناتوانيم منت گذار، اى توانمند عزيز،

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الاَْوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَاكْفِنِي

خداوندا! درود فرست بر محمّد و آلش كه اوصياى شايسته اند، و آنچه را كه امور

ما أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دنيا و آخرت برايم مهم است، كفايت فرما اى مهربانترين مهربانان.»

فضيلت زيارت حضرت حمزه و ساير شُهداى اُحُد

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:«احد جبل یحبنا و نحبه.»

در ناحیه شمالی مدینه رشته کوهی به طول تقریبی شش کیلومتر از شرق به غرب کشیده شده که به دلیل جدایی آن از دیگر رشته کوهها،«احد»خوانده می شود.این کوه خاطره یکی از مهمترین جنگهای صدر اسلام را در سینه دارد;غزوه ای که بسیار دردناک بوده و صحنه های عبرت انگیزی از خود بر جای گذاشته است.در این غزوه بود که عده نسبتا زیادی از اصحاب رسول خدا-ص-به دلیل بی توجهی جمعی از مسلمانان به اوامر آن حضرت،به شهادت رسیدند.

مساجد احد: در اين منطقه مساجد چندى وجود دارد، چون: مسجد حمزه، مسجد جبل احد (مسجد فسح)، مسجد جبل عينين (مسجد جبل الرماة)، مسجد ثنايا (قبه الثنايا)، مسجد الدرع (مسجد الشيخين ـ مسجد البدائع)، مسجد المصرع (مسجد الوادى ـ مسجد العسكر)، مسجد المستراح (مسجد استراحت).

در سال سوّم هجرى در شمال مدينه، در دامنه كوه اُحُد جنگى ميان مسلمانان و كفّار اتّفاق افتاد كه ابتدا مسلمانان پيروز شدند، ولى در مرحله بعد در اثر تخلّف، عدّه اى ازفرمان رهبرى سرپيچى كردند، و در نتيجه بيش از هفتاد نفر از مسلمانان شهيد شدند. فخر المحقّقين در رساله فخريّه نوشته: مُستحب است زيارت حضرت حمزه(عليه السلام) و ديگر شهداى اُحُد در قبرستان اُحد.

از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل است كه هر كس مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت ننمايد، به من جفا كرده است. شيخ مفيد(رحمه الله) فرموده كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه امر مى فرمود وبه زيارت ايشان و شهدا اهتمام مى كرد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) بر زيارت قبر آن بزرگوار مواظبت مى نمود. و از زمان حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) سنّت شده است كه مسلمانان به زيارت عموى گرامى آن حضرت مى روند، و در كنار قبرش درنگ مى كنند.

ودر حديث است كه حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت پدر روزهاى دوشنبه و پنج شنبه هر هفته به زيارت قبور شُهدا مى رفت و با اشاره به مواضع مسلمانان در صحنه جنگ اُحُد، مى فرمود: اين جا موضع رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود، و در اين مكان مشركين، وبه نقلى ديگر در آن جا نمازمى گزارد ودعا مى كرد. شهداى اُحُد رضوان اللّه عليهم حدود هفتاد نفر مى باشند.

زيارت حضرت حمزه عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

چون به زيارت آن حضرت در اُحُد رفتى نزد قبرش بايست و اين زيارت را بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ،

«سلام بر تو اى عموى گرامى رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَسَدَاللهِ وَأَسَدَ

ـ سلام بر تو اى بهترين شهيدان سلام بر تو اى شير خدا و شير

رَسُولِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَجُدْتَ

رسول خدا گواهى دهم كه تو براستى جهاد كردى در راه خداى عزوجل و جان خود را

بِنَفْسِكَ، وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللهِ، وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ

در اين راه بذل كردى و براى رسول خدا خيرخواهى كردى و مشتاق بودى آنچه را نزد

راغِباً، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمّـِي، أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ

خداى سبحان بود، پدر و مادرم به فدايت من در اينجا به نزد شما آمدم تا

بِزِيارَتِكَ، وَمُتَقَرِّباً إِلى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ،

بدينوسيله به رسول خدا صلّى الله عليه وآله تقرب جويم

راغِباً إِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، أَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مَتَعَوِّذاً

و اشتياق به تو در شفاعت دارم، جوينده ام بهوسيله زيارتت خلاص كردن جانم را، پناهنده ام

بِكَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلى نَفْسِي، هارِباً مِنْ

به تو از آتشى كه امثال من بواسطه جنايتى كه كرده ايم مستحق آن گشته ايم، گريزانم از

ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلى ظَهْرِي، فَزِعاً إِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ

گناهانى كه بر پشت خويش بار كرده ام پناهنده ام به تو به اميد رحمت

رَبّـِي، أَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَقَدْ

پروردگارم به زيارتت آمده ام از راهى پررنج و دور و خواهان آزادى خويش از دوزخم و براستى كه

أَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَأَتَيْتُ ما أَسْخَطَ رَبّـِي، وَلَمْ أَجِدْ أَحَداً

خم كرده پشتم را سنگينى بار گناهانم و به كارى كه موجب خشم پروردگار من است دست زده ام و نيافتم كسى را

أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ

كه به او پناه برم بهتر از شما خاندان رحمت پس تو (اى سرور بزرگوار) شفيعم باش در روز

فَقْرِي وَحاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ إِلَيْكَ مَحْزُوناً، وَأَتَيْتُكَ مَكْرُوباً،

ندارى و نيازم كه راه پيمودم به سويت غمناك وآمده ام به نزدت در حال محنت زدگى

وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَصِرْتُ إِلَيْكَ مُفْرَداً، وَأَنْتَ مِمَّنْ

و ريختم اشكم را در پيشت گريان و به درگاهت آمده ام تك و تنها و تو از كسانى هستى

أَمَرَنِيَ اللهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي عَلى بِرِّهِ، وَدَلَّنِي عَلى فَضْلِهِ، وَهَدانِي

كه خداوند به من دستور پيوند او را داده و به نيكى به او وادارم كرده و بر فضل و برتريش راهنمائيم كرده و به محبتش

لِحُبّـِهِ، وَرَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ إِلَيْهِ، وَاَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ،

هدايت نموده و به رفتن سَرِ خوانِ كرمش ترغيبم كرده و به من الهام كرده كه حاجاتم را در پيش او بخواهم

أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْت لا يَشْقى مَنْ تَوَلاّكُمْ، وَلايَخِيبُ مَنْ أَتاكُمْ،

شما خاندانى هستيد كه بدبخت نشود هر كه دوستتان دارد و نوميد نگردد هر كه به درگاهتان آيد

وَلايَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَلا يَسْعَدُ مَنْ عاديكُمْ».

و زيانكار نشود هر كه هواى شما در سر دارد و روى سعادت نبيند هر كه شما را دشمن دارد.»

پس رو به قبله مى كنى و مى گويى:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. اَللّهُمَّ إِنّـِي تَعَرَّضْتُ

«خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد خدايا من خود را در گذرگاه

لِرَحْمَتِكَ بِلُزُومِي لِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، لِيُجِيرَنِي

مهرت قرار دادم بدانكه ملازم قبر عموى پيغمبرت(صلى الله عليه وآله) گشتم تا مرا در پناه خود گيرد

مِنْ نِقْمَتِكَ وَسَخَطِكَ وَمَقْتِكَ فِي يَوْم تَكْثُرُ فِيهِ الاَْصْواتُ،

از انتقام تو در روزى كه صداها در آن روز بسيار گردد

وَتَشْغَلُ كُلُّ نَفْس بِما قَدَّمَتْ، وَتُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، فَاِنْ تَرْحَمْنِي

و هركس سرگرم شود بدانچه از پيش فرستاده و از خويشتن دفاع كند پس اگر در آن روز

الْيَوْمَ فَلا خَوْفَ عَلَيَّ وَلاحُزْنَ، وَإِنْ تُعاقِبْ فَمَوْلىً لَهُ الْقُدْرَةُ

به من رحم كنى كه ترس و اندوهى ندارم و اگر كيفرم كنى پس تو مولائى هستى كه قدرت دارى

عَلى عَبْدِهِ،وَلاتُخَيِّبْنِي بَعْدَ الْيَوْمِ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، فَقَدْ

بر بنده خود ولى نااميدم مكن پس از اين روز و بازم مگردان (از اينجا) بدون حاجتم چونكه

لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ

خود را به قبر عموى پيغمبرت چسبانده و بوسيله او به درگاه تو تقرب جويم به آرزوى دست رسى به خوشنوديت

وَرَجاءَ رَحْمَتِكَ، فَتَقَبَّلْ مِنّـِي، وَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلى جَهْلِي،

و به اميد دريافت رحمتت پس بپذير از من و بازگرد به بردباريت بر نادانى من

وَبِرَأْفَتِكَ عَلى جِنايَةِ نَفْسِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، وَما أَخافُ أَنْ

و به مهرت بر جنايتى كه بر خود كردم چونكه گناهم بزرگ است و ترس از آن ندارم كه

تَظْلِمَنِي، وَلكِنْ أَخافُ سُوءَ الْحِسابِ، فَانْظُرِ الْيَوْمَ تَقَلُّبِي عَلى

به من ستم كنى ولى از بدى حساب ترس دارم پس بنگر امروز پناه آوردنم را به

قَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، فَبِهِما فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَلاتُخَيِّبْ سَعْيِي، وَلا

قبر عموى پيغمبرت پس به حق هر دو آنها كه آزادم كن از آتش و نوميد مكن كوششم را و

يَهُونَنَّ عَلَيْكَ ابْتِهالِي، وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْكَ صَوْتِي، وَلاتَقْلِبْنِي بِغَيْرِ

مبادا زارى من نزد تو ناچيز و خوار قرار گيرد و صداى من از تو محجوب گردد و بدون حاجاتم مرا

حَوائِجِي، يا غِياثَ كُلّـِ مَكْرُوب وَمَحْزُون، وَيا مُفَرِّجاً عَنِ

باز نگردان اى فريادرس هر محنت زده و غمناك و اى گشاينده (اندوه) از

الْمَلْهُوفِ الْحَيْرانِ الْغَرِيقِ الْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَكَةِ، فَصَلّـِ عَلى

اندوهگين سرگردان و غريقى كه مشرف بر هلاكت است پس درود فرست بر

مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَةً لا أَشْقى بَعْدَها أَبَداً، وَارْحَمْ

محمد و آل محمد و بنگر به من نگريستنى كه هرگز پس از آن بدبخت نشوم و رحم كن

تَضَرُّعِي وَعَبْرَتِي وَانْفِرادِي، فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاكَ، وَتَحَرَّيْتُ

به زارى و اشك و تنهائيم چونكه من به خوشنوديت اميدوارم و جويايم آن

الْخَيْرَ الَّذِي لايُعْطِيهِ أَحَدٌ سِواكَ، فَلا تَرُدَّ أَمَلِي، اَللّهُمَّ إِنْ تُعاقِبْ

خيرى را كه عطا نكند آن را احدى جز تو پس آرزويم را باز مگردان خدايا اگر كيفركنى

فَمَوْلىً لَهُ الْقُدْرَةُ عَلى عَبْدِهِ وَجَزائِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ، فَلا اَخِيبَنَّ

پس مولائى هستى كه بر بنده ات قدرت دارى و پاداش عمل بدش بوده پس نوميدم مساز

الْيَوْمَ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، وَلاتُخَيّـِبَنَّ شُخُوصِي

امروز و بازم مگردان بدون روا شدن حاجتم و نااميد مكن حركت كردن

وَوِفادَتِي، فَقَدْ أَنْفَدْتُ نَفَقَتِي، وَ أَتْعَبْتُ بَدَنِي، وَقَطَعْتُ

و آمدنم را چونكه پولم را خرج كرده ام و بدنم را به تعب افكندم و بيابان هاى

الْمَفازاتِ، وَخَلَّفْتُ الاَْهْلَ وَالْمالَ وَما خَوَّلْتَنِي، وَآثَرْتُ ما

بسيارى را پشت سر گذاردم و زن و فرزند و مال و منالم و آنچه را به من دادى همه را بجاى گذاردم و آنچه را

عِنْدَكَ عَلى نَفْسِي، وَلُذْتُ بِقَبْرِ عَمّـِ نَبِيّـِكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ،

پيش تو است براى خود اختيار كردم و به قبر عموى پيغمبرت(صلى الله عليه وآله) پناه آوردم

وَتَقَرَّبْتُ بِهِ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ، فَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلى جَهْلِي،

و بوسيله او براى جستن خوشنوديت تقرب جستم پس بازگرد با بردباريت بر نادانيم

وَبِرَأْفَتِكَ عَلى ذَنْبِي، فَقَدْعَظُمَ جُرْمِي، بِرَحْمَتِكَ ياكَرِيمُ ياكَرِيمُ».

و با مهرت بر گناهم كه براستى گناهانم بزرگ گشته به مهرت، اى بزرگوار اى بزرگوار.»

زيارت ديگر شهداى اُحُد

شهداى اُحُد رضوان اللّه عليهم حدود هفتاد نفر مى باشند.

شهداي احد دوگروه هستند گروهي كه درمعركه به شهادت رسيدند دراحد دفن شدند وگروهي كه مجروح شده بودند به مدينه منتقل شدند و بعدًا در مدينه به شهادت رسيدند و دربقيع دفن شدند

اما آنانكه دراحد دفن شدند حمزه و دو تن از دیگر شهدا در یک قسمت،و دیگر شهیدان در فاصله 25 متری آنها مدفون شده اند.

در وسط اين قبرستان صورت سه قبر مشخص است كه مرقد مطهر حضرت حمزه (در قسمت شرقى) و مزار عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير (در قسمت غرب) مى باشد، ودرمحوطه گود مربع شكلى كه در ضلع شمالى قبر حضرت حمزه،وجود دارد ساير شهدا مدفونند.

در زيارت شهداى جنگ اُحُد كه در دامنه كوه اُحُد دفن هستند، چنين مى گويى:

«اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى نَبِيّـِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلى

«سلام بر رسول خدا سلام بر پيامبر خدا سلام بر

مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ

محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاكش سلام

عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ

بر شما اى شهيدان با ايمان سلام بر شما اى خاندان

الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ

ايمان و توحيد سلام بر شما اى ياران دين خدا و ياران

رَسُولِهِ، عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى

رسول خدا ـ كه بر او و آلش سلام باد ـ سلام بر شما بدان شكيبايى كه كرديد پس چه خوب است

الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ، وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ

خانه آخرت شما گواهى دهم كه براستى خداوند شما را براى دين خود انتخاب فرمود و برگزيدتان براى رسول خود و گواهى دهم

أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللهِ وَعَنْ

كه شما در راه خدا جهاد كرديد آنطور كه بايد و دفاع كرديد از دين خدا و از

نَبِيّـِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ

پيغمبر خدا و جانبازى كرديد در ركاب رسول خدا و گواهى دهم كه شما بر همان راه

رَسُولِ اللهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيّـِهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ

رسول خدا كشته شديد پس خدايتان پاداش دهد از جانب پيامبرش و از دين اسلام و مسلمانان بهترين

الْجَزاءِ،وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِـعِ إِكْرامِهِ مَعَ

پاداش و بشناساند به ما چهره هاى شما را در جايگاه رضوان و اكرامش همراه با

النَّبِيّـِينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ والصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ

پيمبران و راستگويان و شهيدان و صالحان و چه نيكو

رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ،

رفيقانى هستند آنها گواهى دهم كه شمائيد حزب خدا و هر كه با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ كرده

وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، الَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبّـِهِمْ

و براستى شما از مقربان و رستگارانيد كه در پيشگاه پروردگارشان زنده اند

يُرْزَقُونَ، فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ،

و روزى مى خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنكه شما را كُشت

أَتَيْتُكُمْ يا أَهْلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَبِحَقّـِكُمْ عارِفاً، وَبِزِيارَتِكُمْ

آمده ام به نزد شما براى زيارت اى اهل توحيد و به حق شما عارفم و بوسيله زيارت شما

إِلَى اللهِ مُتَقَرِّباً، وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَْعْمالِ وَمَرْضِيّـِ الاَْفْعالِ

به سوى خدا تقرب جويم و بدانچه گذشته از اعمال شريف و كارهاى پسنديده

عالِماً، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ، وَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ

دانايم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و بركاتش و لعنت خدا

لَعْنَةُ اللهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ، اَلَلّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ، وَثَبِّتْنِي عَلى

و خشم و غضبش بر آنكس كه شما را كُشت خدايا بهره مندم ساز به زيارتشان و بر آن نيتى كه آنها داشتند مرا هم

قَصْدِهِمْ، وَتَوَفَّنِي عَلى ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ

ثابت بدار و بميرانم بر آنچه ايشان را بر آن ميراندى و گرد آور ميان من و ايشان

فِي مُسْتَقَرّـِ دارِ رَحْمَتِكَ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ، وَنَحْنُ بِكُمْ

در جايگاه خانه رحمتت گواهى دهم كه شما بر ما سبقت گرفتيد و ما هم به شما

لاحِـقُـــونَ».

ملحق خواهيم شد.»

و سپس هر چه مى توانى سوره "  اِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ " بخوان و ثواب آن را به ارواح مطهّره اين شهدا هديه كن.

مساجد و اماکن متبرکه اي در مسیر و منطقه احد وجود دارد

مسجد البحیر یا مسجد ابا ذر

مسیری که اکنون به نام «طریق سید الشهدا»شهرت دارد،به طور تقریبی همان مسیری است که حضرت از مدینه تا احد طی کرده است.

دو طایفه مهم در مسیر مدینه تا احد زندگی می کردند.ابتدا طایفه بنی عبد اشهل بودند که رسول خدا-ص-توقفی در میان آنان داشت.مسجد آنها همان مسجدی است که امروزه به نام مسجد ابوذر،صحابی راستگوی رسول خدا-ص-،شهرت داشته و در خیابان ابوذر،در فاصله پانصد متری مسجد النبی واقع شده است.نام اصلی این مسجد،مسجد البحیر یا مسجد الاسواف یا مسجد السجده بوده است.[ درباره این مسجد نک:المدینه بین الماضی و الحاضر،ص 329-326،التحفة اللطیفه،ج 1،ص 67] نام سجده از روایتی گرفته شده که از نماز خواندن رسول خدا-ص-در این مکان حکایت دارد و در آن آمده که حضرت سجده طولانی در این مسجد داشته است.بعدها و یا در همان زمان،مسلمانان این مسجد را بر جای سجده رسول خدا-ص-ساختند.معلوم نیست در دوره های بعد به چه دلیل این مسجد به نام ابوذر معروف شده است.

مسجد الدرع

از یادگارهای غزوه احد مسجد الدرع است;مسجدی که سر راه رسول خدا قرار داشت.در نقلهای مربوط به مسیر رسول خدا-ص-در جنگ احد،اشاره به بنای کوچکی شده که معروف به شیخین بوده و در اصل تعلق به یک زن و شوهر پیر داشته است.در تاریخ آمده است که رسول خدا-ص-در آنجا توقف کوتاهی داشته اند و برای نماز(درع و)زره خود را در آوردند. مسجد الدرع که اکنون در این مسیر قرار دارد یادگار رسول خدا-ص-در آنجاست.گفته شده حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا خوانده و تا صبح روز بعد ماندند.این مسجد بعدها به نامهایی چون مسجد الدرع،مسجد البدائع و مسجد الشیخین نامیده شده است.[ تاریخ المعالم المدینة قدیما و حدیثا،ص 133]

برخی هم گفته اند عنوان «درع »بدان دلیل است که رسول خدا-ص-در آنجا درع پوشیده است.هر چند این مساله در کتابهای تاریخی نقل شده [المغازی،ج 1،ص 219] اما برخی آن را نپذیرفته و گفته اند که رسول خدا-ص-در مدینه درع پوشیده بودند! [ المدینة بین الماضی و الحاضر،ص 374] مسجد الدرع حدود سیصد متر مانده به مسجد الاستراحه،در داخل یک فرعی بوده و سمت چپ کسی است که به سمت احد می رود. برابر کوچه ای که مسجد الدرع در آن واقع شده پمپ بنزینی است با سرپوش کلاهکی.

مسجد المستراح

در امتداد مسیر رسول خدا-ص-مسجد دیگری قرار دارد که در اصل متعلق به طایفه بنو حارثه بوده است.این طایفه در این ناحیه سکونت داشته و به کشت و زرع مشغول بوده اند.این مسجد را مسجد المستراح یا مسجد الاستراحه می نامند.رسول خدا-ص-مکرر به مسجد بنو حارثه آمده و در آنجا نماز می خوانده اند.و نیز گفته می شود که مسجد الاستراحه یادگار غزوه احد است.بنای جدید این مسجد اینک کنار خیابان واقع شده و با بنایی عالی و زیباست.

مسجد فسح

زمانی که رسول خدا-ص-به وادی درون کوه احد رفتند،در فاصله تقریبی پانصد تا هفتصد متر در سمت راست این وادی،در پایین کوه،داخل شعبی که نامش شعب جرار بوده،در محلی نماز ظهر و عصر را خواندند.این محل بعدها مسجد شده و به نام «مسجد فسح »شهرت یافت. احتمال می رود که نام آن «مسجد سفح »بوده که به معنای مسجد پایین کوه است.

این مسجد از کهن ترین مساجد منطقه احد بوده و در روایات امامان شیعه نیز توصیه بسیار به خواندن نماز در آن شده است.

بنای فعلی این مسجد،یک چهار دیواری مخروبه است که اطراف آن را نرده آهنی کشیده اند و این نرده هم رو به ویرانی است.در میان مسجد هم که مساحت تقریبی آن بین پانزده تا بیست متر مربع است،هوارهای دیوارهای تخریب شده مسجد ریخته شده است.آشکار است که در تخریب آن تعمد در کار بوده است. پنجاه متر بالاتر از مسجد،در ارتفاع بیست متری، غاری کوچک قرار دارد که گفته اند آن حضرت ابتدا در آن غار مخفی شدند.این مطالب مستند تاریخی ندارد گرچه مشهور است.[ ابن شبه روایتی نقل کرده و در آن تصریح شده که حضرت داخل این غار در کوه احد نشدند.تاریخ المدینة المنوره،ج 1،ص 76]

مسجد ثنایا

ثنایا به معنای دندان است.گویند که در این نقطه،در جنگ احد،عتبة بن ابی وقاص دندان رسول خدا-ص-را شکست.در این مکان مسجد بوده که تا این اواخر آثار آن وجود داشته و عکسهایی از آن باقی مانده است.محل آن به طور تقریبی به فاصله دویست تا سیصد متر در شمال شرق مرقد حمزه سید الشهدا بوده است.کنار همین مسجد،سنگی بوده به نام حجر متکا که رسول خدا-ص-در جنگ احد به آن تکیه داد.

در منطقه احد،مسجدی نیز به نام مسجد حمزه وجود دارد که در حال حاضر در غرب مقبره حمزه واقع است.این مسجد از مساجد متبرکه نیست.

همچنین گفته شده که بر بالای کوه رمات،مسجد کوچکی بوده است.آن مسجد نیز که اکنون آثاری ندارد،در شمار آثار متبرک نیست.گفتنی است که در بسیاری از اوقات بر روی کوه رمات قلعه های کوچک و محلهای دیدبانی ساخته می شده که همین امر سبب تخریب این کوه شده است.

رفتن روی کوه رمات به هیچ روی مورد توصیه منابع شیعه قرار نگرفته است.

مهراس

در بالای کوه احد محلی است به نام مهراس،جایی که در دل کوه باران از قبل جمع شده است.رسول خدا-ص-با شماری یاران و از جمله امیر مؤمنان-ع-پس از بالا رفتن روی احد آنجا نشستند.امیر مؤمنان-ع-ظرفی آب از مهراس برای شستشوی دهان رسول خدا-ص-، که به دلیل شکسته شدن دندان حضرت خونی بوده،آورد.این آب به دلیل تغییر بو مورد استفاده رسول خدا-ص-که بسیار هم تشنه بود قرار نگرفت.[ المغازی،ج 1،ص 249]

در بالای کوه احد،محلی نیز به نام قبه هارون وجود دارد.در نقلها آمده که هارون در سفر حج به اینجا آمده و در اینجا مدفون شده است.دلیلی بر این مطلب وجود ندارد اما این قبه با بنایی مخروبه و دیواری حدود یک متر و نیم باقی مانده است.قبه مزبور در بالاترین نقطه کوه احد است.

الصاعدی از محققان محلی می نویسد:در آنجا برخی خطوط کوفی را هم دیده که تنها لفظ الله قابل خواندن بوده است.همچنین کتیبه ای با تاریخ 993 با نام «محمد علی جرسخانی »بر صخره ای در آنجا وجود دارد.وی افزوده که همین نام و تاریخ در مقبره شهدای بدر هم موجود بوده است.[ احد،ص 24 و 25]

قبرستانی در سر راه احد بوده که موقعیت آن تقریبا در محل درگیری مسلمانان با مشرکان بوده است.مسافر احد پیش از رسیدن به مقبرة الشهدا،این قبرستان را در سمت چپ خود می دیده است.گویند که شماری از شهدای احد هم در آن مدفون بوده اند.[ سفرنامه مکه،حسام السلطنه،ص 154(سال 1297 ه.ق.)]از آنجا که رسول خدا-ص-فرمود:هر کسی را در هر جا که شهید شد دفن کنید،احتمال می رود که شماری از شهدای احد در آنجا دفن شده باشند.اما شاهد مورد نظر گفته است که سنگ قبری در آنجا نبوده است.

مسجد امیر المؤمنین-ع-

در برخی از منابع حدیثی شیعه مسجدی با نام مسجد امیر المؤمنین-ع-در احد یاد شده است.این مسجد که توصیه به نماز خواندن در آن شده،برابر مقبره حمزه سید الشهدا معرفی شده است.[ بحار الانوار،ج 97،ص 225] اکنون از چنین مسجدی خبری نیست.

آداب الحرمين

http://www.hadj.ir/subject1/book_7_1.htm

0000000000

روايات درباب مدينه منوره

0000000000

نام هاى مدينه

0000000000

1- ابن عمر: هرگز پيامبر در بازگشت از هيچ سفرى، بر مدينه مُشرِف نشد، مگر آن كه فرمود: اى پاك! اى سرور شهرها!

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال، مرا فرمان داد كه مدينه را طيبه (پاك) بنامم.

3- ابوحميد: همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله از تبوك آمديم. چون به مدينه رسيديم، فرمود: اين طابه (پاك) است.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال، مدينه را طابه (پاك) ناميده است.

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه ده نام دارد: مدينه، طَيْبه، طابه، مسكينه، جَبار، محبوره، يندد و يثرب.

نكته اى پيرامون نام هاى مدينه

مورخان و سيره نويسان ، نام هاى فراوانى براى مدينه برشمرده اند از جمله سمهودى در وفاء الوفا نود و چهار اسم ذكر مى كند كه به بعضى از آن ها در قرآن هم اشاره شده است ، مانند يثرب والمدينه . گفتنى است واژه «مدينه» چهارده بار در قرآن به كار رفته است، ولى فقط چهار مورد آن به مدينة النبي صلّى الله عليه و آله اشاره دارد .

0000000000

ويژگى هاى مدينه

0000000000

الف ـ حرم پيامبر

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر پيامبرى را، حرمى است و حرم من، مدينه است.

2- سهل بن حنيف: رسول خدا صلّى الله عليه و آله با دست خويش به مدينه اشاره كرد و فرمود: آن، حرمى ايمن است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حضرت ابراهيم، مكّه را گرامى داشت و براى آن دعا كرد. من نيز مدينه را گرامى داشته و حرمت نهادم، آن گونه كه ابراهيم ، مكّه را حرمت نهاد. من براى مُدّ و صاعِ مدينه دعا كردم، آن گونه كه ابراهيم براى مكه دعا كرد.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پروردگارا، ابراهيم، مكّه را حرمت نهاد و آن را حرم قرار داد. من نيز مدينه را؛ محدوده دو تنگه آن را حرمت مى نهم و حرام مى كنم، تا خونى در آن ريخته نشود، سلاح براى جنگ، همراه برداشته نشود و گياه آن جز براى علوفه دام چيده نشود. خدايا، مدينه را بر ما مبارك گردان، خدايا، پيمانه ما را (مُدّ و صاع) پربركت گردان. خدايا، مدينه ما را پر بركت گردان. خدايا با يك بركت، دو بركت قرار بده. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ درّه و شكافى در مدينه نيست، مگر آن كه دو فرشته مأمور نگهبانى از آنند، تا وارد آن شويد.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، حرم است، از «عائر» تا فلان جا، هركس در آن قتلى مرتكب شود، يا قاتلى را پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد. از او هيچ توبه و فديه اى پذيرفته نمى شود.

6- امام على عليه السّلام : مكه، حرم خداست و مدينه، حرم رسول خدا صلّى الله عليه و آله است.

7- امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم ابراهيم عليه السّلام است ومدينه، حرم محمّد صلّى الله عليه و آله است.

0000000000

ب ـ هجرت گاه پيامبر

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، هجرت گاه و آرامگاه من در زمين است. بر امّت من است كه همسايگانم را تا وقتى كه از گناهان كبيره پرهيز مى كنند، احترام كنند.

0000000000

ج ـ محبوب پيامبر

0000000000

1- انس: هرگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله از سفر مى آمد و نگاهش به ديوارهاى مدينه مى افتاد، از شوق مدينه، وسايلش را بر زمين مى نهاد و اگر سواره بود، مركب خود را حركت مى داد.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خدايا! ابراهيم، دوست و بنده و پيامبر توست، براى اهل مكّه تو را خواند. من، محمّد، بنده و پيامبر و فرستاده توام و براى اهل مدينه تو را مى خوانم، مثل آنچه ابراهيم براى اهل مكّه خواست. تو را مى خوانيم كه پيمانه و ميوه آنان را بركت دهى. خدايا، مدينه را محبوب ما گردان، آن چنان كه مكّه را محبوب ما ساختى.

0000000000

د ـ قُبّه اسلام

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، گنبد اسلام و خانه ايمان و سرزمين هجرت و جايگاه حلال و حرام است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ايمان به مدينه باز مى گردد، آنگونه كه مار به لانه خود باز مى گردد.

0000000000

هـ ـ فتح با قرآن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آبادى ها با شمشير فتح شد، ولى مدينه با قرآن فتح شد.

0000000000

و ـ زداينده پليدى

0000000000

1- زيد بن ثابت: گروهى از اصحاب پيامبر صلّى الله عليه و آله از اُحد بازگشتند و مردم درباره آنان دو دسته شدند گروهى مى گفتند : «آنها را بكشيد» و گروهى مى گفتند : «نكشيد» . پس اين آيه نازل شد : «شما را چيست كه درباره منافقين دو گروهيد» و فرمود: مدينه پاك است، پليدى ها را مى زدايد، آنگونه كه آتش، چرك هاى نقره را مى زدايد.

0000000000

فضيلت اقامت در مدينه

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مدينه، بهتر از مكّه است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : رمضان در مدينه بودن، بهتر از هزار رمضان در شهرهاى ديگر است وجمعه در مدينه، بهتر از هزار جمعه در شهرهاى ديگر است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه بتواند در مدينه بميرد، پس چنين كند. من براى كسى كه در مدينه بميرد شفاعت مى كنم.

4- حسن بن جهم: از حضرت ابوالحسن عليه السّلام پرسيدم: كدام يك برتر است، ماندن در مكّه يا مدينه؟ فرمود: تو چه مى گويى؟ گفتم: سخن من در برابر كلام شما چه مى تواند باشد! فرمود: سخن تو، تو را به كلام من بر مى گرداند. گفتم: امّا من، مى پندارم اقامت در مدينه، بهتر از مكّه است. فرمود: تو كه چنين مى گويى، امام صادق عليه السّلام نيز روز عيد فطر اين را فرمود. و نزد (مرقد) پيامبر آمد و در مسجد بر او سلام كرد سپس فرمود: امروز ما با سلام دادنمان بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، از مردم ديگر برتريم.

5- مرازم: من و عمار و گروهى، در مدينه خدمت امام صادق عليه السّلام رسيديم. حضرت پرسيد: اقامت شما چه مقدار است؟ عمّار گفت: مركبِ سوارى خود را رها كرديم و دستور داديم پانزده روز ديگر سراغ ما بيايند. فرمود: به اقامت در شهر پيامبر خدا و نماز در مسجد او نائل شده ايد. براى آخرتتان كار كنيد، براى خودتان بيشتر كار كنيد. گاهى كسى در دنيا زرنگ است و گفته مى شود: فلانى چه قدر زرنگ است! همانا زرنگ، زرنگِ آخرت است!

0000000000

آداب مدينه

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : هرگاه وارد مدينه شدى، پيش از ورود يا هنگام ورود، غسل كن.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز در مسجد قبا، مانند يك عمره است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس بيرون آيد تا به اين مسجد ـ مسجد قبا ـ بيايد و در آن نماز بخواند، براى او پاداشى برابر عمره است.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس وضو بگيرد و خوب وضو بگيرد سپس به قصد مسجد قبا بيرون آيد و جز آن را قصد نكند و انگيزه اى از اين آمدن جز نماز در مسجد قبا نداشته باشد، پس در آن چهار ركعت نماز بخواند كه در هر ركعت سوره حمد را بخواند، پاداشى دارد، همچون پاداش كسى كه براى عمره به خانه خدا رفته است.

5- جابر: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در مسجد خربه، مسجد قبلتين و مسجد بنى حرام كه در دشت بود، نماز خواند.

6- حلبى: امام صادق عليه السّلام فرمود: آيا به مسجد قبا، يا مسجد فضيخ ، يا مشربه امّ ابراهيم رفته ايد؟ گفتم: آرى. فرمود: آگاه باشيد كه از آثار پيامبر خدا، جز اين ها باقى نمانده است.

7- معاوية بن عمار: امام صادق عليه السّلام فرمود: رفتن به همه مشاهد و اماكن را ترك نكن، مانند مسجد قبا، مسجدى كه از نخستين روز بر تقوا بنا شده است، مشربه امّ ابراهيم، مسجد فضيخ، قبور شهيدان و مسجد احزاب كه همان مسجد فتح است. فرمود: بما چنين رسيده كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه به زيارت قبر شهدا مى رفت، مى گفت: «سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد، پس خانه آخرت چه نيكوست!» كنار مسجد فتح، دعاى تو چنين باشد: «اى فرياد رس گرفتاران، اى پاسخ دهنده دعاى بيچارگان، اندوه و غم و ناراحتى مرا بزداى ، آن گونه كه از پيامبرت اندوه و غم و گرفتارى اش را زدودى و در اين مكان از هراس دشمن او را كفايت كردى».

8- عقبة بن خالد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: ما سراغ مساجد اطرافِ مدينه مى رويم. از كدام يك آغاز كنيم؟ فرمود: از قبا آغاز كن، در آن نماز بخوان، زياد هم بخوان، چرا كه نخستين مسجدى است كه پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله در اين پهنه در آن نماز خوانده است. سپس به مشربه امّ ابراهيم برو و در آن نماز بخوان، آن جا محلّ سكونت و نماز پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بوده است. سپس به مسجد فضيخ رفته در آن نماز مى خوانى، كه پيامبرت در آن نماز خوانده است، اين طرف را كه انجام دادى به سمت اُحد رفته از مسجدى كه پايين حرّه است شروع مى كنى و در آن نماز مى خوانى. سپس به قبر حمزة بن عبدالمطلب گذشته بر او سلام مى دهى، آنگاه بر قبور شهدا گذشته، كنار آن ها مى ايستى و مى گويى: «سلام بر شما اى اهل اين ديار! شما پيشتاز ماييد و يقيناً ما هم به شما خواهيم پيوست». آنگاه به مسجدى كه در آن مكان باز، كنار كوه، سمت راست تو وقتى كه وارد اُحد مى شوى مى آيى و در آن نماز مى خوانى. پيامبر صلّى الله عليه و آله از كنار اين مسجد به سمت اُحد بيرون آمد، وقتى كه با مشركان برخورد كرد، آن جا بودند تا آن كه وقت نماز رسيد و در آن نماز خواند. سپس دوباره بر مى گردى كنار قبور شهدا، نماز واجب خود را مى خوانى. آنگاه به طرف جلو و رو به روى خود برو تا به مسجد احزاب رسى در آن نماز خوانده و خدا را بخوانى. پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله در روز جنگ احزاب، در آن دعا كرد و گفت: «اى فريادرس گرفتاران، اى پاسخگوى دعاى بيچارگان، اى پناه غمگينان! اندوه و رنج و غصّه مرا بزداى، حال من و حال ياران مرا مى بينى.

0000000000

مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

الف ـ بناى آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله مسجد خويش را با خشت هاى يك رديفه ساخت. چون مسلمانان زياد شدند، گفتند: يا رسول الله ! كاش فرمان دهى بر مسجد بيفزايند فرمود: باشد. دستور داد بر آن افزودند و از يك خشت و نيم بنا كرد. باز هم مسلمانان زياد شدند و گفتند: يا رسول الله! كاش دستور دهى مسجد را بزرگ كنند. فرمود: باشد. و دستور داد آن را بزرگ كردند و ديوار آن را با دو رديف خشت بنا كرد. سپس گرما بر آنان شدّت يافت. گفتند: يا رسول الله! كاش دستور مى دادى سايه بانى بر مسجد مى زدند. دستور داد تا ستون هايى از تنه درخت خرما بر پا كردند، سپس چوب هاى پهن، شاخ و برگ خرما و اِذخر بر آن افكنند و در آن به سر بردند، تا آن كه باران ها به آنان رسيد و از مسجد بر آنان مى چكيد. گفتند: يا رسول الله ! كاش فرمان دهى مسجد را گِل اندود كنند. فرمود، نه، بلكه سقف و سايه بانى همچون سايه بان موسى. چنان بود تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از دنيا رفت. ديوار مسجد پيش از آن كه سايه بان بر آن بزنند، به اندازه قامت بود. هرگاه كه سايه به اندازه يك ذراع ـ كه به اندازه آغل بُز بود ـ مى رسيد، نماز ظهر را مى خواند. سايه دو برابر آن كه مى شد، عصر را مى خواند.

2- انس: پيامبر صلّى الله عليه و آله به مدينه آمد و دستور ساختن مسجد داد و فرمود: اى بنى نجّار! قيمت آن را بر من حساب كنيد. گفتند: بهاى آن را جز از خدا نمى خواهيم. پس دستور داد گور مشركان را كندند، ويرانه ها و ناهموارى ها را هموار كردند، نخل ها را بريدند و آن ها را در سمت قبله مسجد چيدند.

0000000000

ب ـ حدود آن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اگر اين مسجد من تا صنعا ساخته مى شد، باز مسجد من بود.

عبدالأعلى غلام آل سام: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مسجد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله چه قدر بود؟ فرمود: 3600 ذراع شكسته.

2- ذريح محاربى: از امام صادق عليه السّلام درباره محدوده مسجد پرسيدم. فرمود: از ستون تا بالا سر قبر تا دو ستون پشت منبر در سمت راست قبله. و از پشت منبر راهى بود كه گوسفند از آن مى گذشت، يا كسى كه كجكى بخواهد برود و پنداشت كه محوطه مسجد تا سنگفرش جزء مسجد است.

3- امام صادق عليه السّلام : محدوده «روضه» در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله تا طرف سايبانهاست و حدّ مسجد تا دو ستونى كه سمت راست منبر به طرف راه است، نزديك سوق الليل (بازار شب).

0000000000

توضيحى درباره توسعه مسجد پيامبر

0000000000

مسجد نبوى مانند مسجد الحرام توسعه هاى مكرّرى را شاهد بوده است . نخستين توسعه به دست مبارك سازنده آن ، حضرت رسول اكرم در سال هفتم هجرى صورت گرفته است . سپس عمر به سال 17 هجرى و عثمان به سال 29 هجرى ، هر يك اندكى از سمت غرب و شمال به مسجد افزودند . عثمان از سمت قبله «جنوب مسجد» نيز چند ستون افزود و براى مسجد محراب ساخت .

در سال 88 هجرى عمر بن عبدالعزيز هنگام ولايتش بر مدينه از سوى وليد بن عبدالملك ، شش ستون از شرق و غرب و چهارده ستون در شمال مسجد افزود. سپس مهدى عباسى در سال 161 هجرى ناحيه شمالى مسجد را توسعه داد . از زمان سلاطين عثمانى، ترميم و تعميراتى انجام گرفت و سلطان عبدالمجيد عثمانى بيشترين توسعه و تعمير و تزئين را انجام داد . اقدامات او از سال 1265 تا آخر دوره سلطنتش (1277 هجرى) استمرار داشت .

در زمان معاصر و در سال هاى 1370 هجرى و 1406 توسعه هاى پهناورى را از همه سوى مسجد به جز سمت قبله شاهد بوده ايم كه مساحت مسجد را چند برابر كرده است و به علاوه مساحتى هم در بيرون مسجد براى نماز، تسطيح و سنگفرش شده است . جريان احكام فقهى ويژه مسجد نبوى در اين زيادت ها مورد ترديد فقها است .

گفتنى است مسجد النبي دو بار طعمه حريق شده است . نخست در سال 654 هجرى و در زمان خلافت المستعصم بالله بود كه به تدريج تعمير شد . سپس در سال 886 هجرى تمام مسجد به جز حجره شريف نبوى و گنبد سوخت كه به دستور سلطان مصر «ملك قايتباى» ، آن را از نو ساختند . اين تجديد بنا در سال 888 هجرى پايان يافت و در ضمن آن اندكى در جهت مشرق مسجد توسعه دادند .

0000000000

ج ـ فضيلت آن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : بهترين مقصدى كه مركب ها را به سوى آن سوار شوند، اين مسجد من و خانه خداست.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : تنها به سوى سه مسجد مسافرت مى شود: مسجد كعبه، مسجد من و مسجد ايليا (در شهر بيت المقدس).

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس با طهارت بيرون شود و قصدى جز آمدن به اين مسجد مرا نداشته باشد تا در آن نماز بخواند، مانند انجام حج است.

0000000000

د ـ فضيلت نماز در آن

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد من برابر با هزار نماز در مساجد ديگر است، بجز مسجد الحرام.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در اين مسجد من بهتر از هزار نماز در غير آن است، مگر مسجدالحرام.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز در مسجد من برابر با ده هزار نماز در مساجد ديگر است، مگر مسجد الحرام كه نماز در آن با صد هزار نماز برابرى مى كند.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نماز شخص در خانه اش، برابر همان يك نماز است ... نمازش در مسجد من برابر پنجاه هزار نماز است و نمازش در مسجد الحرام با صد هزار نماز برابر است.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس در مسجد من چهل نماز بخواند، بى آن كه حتّى يك نماز از او فوت شود، براى او برائت از دوزخ و نجات از عذاب نوشته مى شود و از نفاق هم پاك مى شود.

6- امام صادق عليه السّلام : در اين مسجد تا مى توانيد زياد نماز بخوانيد كه برايتان بهتر است و بدانيد كه گاهى شخص، در كار دنيا زرنگ است و مى گويند: فلانى چه قدر هوشمند است، پس چگونه خواهد بود كسى كه در كار آخرتش زرنگ باشد!

7- ابوبكر حضرمى: امام صادق عليه السّلام مرا دستور داد تا مى توانم در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله زياد نماز بخوانم و فرمود: چنين نيست كه هر وقت بخواهى بتوانى.

8- عمّار بن موسى ساباطى: از امام صادق عليه السّلام درباره نماز در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيدم كه آيا مثل نماز در شهر مدينه است؟ فرمود: نه، چون كه نماز در مسجد رسولِ خدا صلّى الله عليه و آله برابر هزار نماز است و نماز در مدينه مثل نماز در شهرهاى ديگر است.

0000000000

هـ ـ تمام خواندن نماز در آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : در چهار جا نماز تمام است: در مسجد الحرام، مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله ، مسجد كوفه و حرم امام حسين عليه السّلام .

0000000000

و ـ آداب آن

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : هرگاه وارد مسجد شدى، اگر بتوانى (در مدينه) سه روز بمانى: چهار شنبه، پنج شنبه و جمعه، پس روز چهارشنبه بين قبر و منبر ، كنار ستونى كه نزديك قبر است نماز بخوان و كنار آن دعا بخوان و از خداوند، هر حاجتى را كه در كار آخرت يا دنيا مى خواهى بطلب. روز دوم كنار ستون توبه و روز سوّم كنار جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله مقابل ستونى كه خلوق آن زياد است، پس نزد اين ستون ها براى هر حاجتى خدا را مى خوانى و اين سه روز را روزه مى گيرى.

2- امام صادق عليه السّلام : اگر سه روز مدينه ماندى، اوّلين روزش، چهارشنبه را روزه بگير و شب چهارشنبه كنار ستون ابولبابه ـ يعنى ستون توبه ، كه ابولبابه خود را به آن بست تا آيه اى نازل شد و پذيرش عذر او را از سوى آسمان اعلام كرد ـ نماز مى خوانى و روز چهارشنبه كنار آن مى نشينى. سپس شب پنج شنبه نزد ستونى كه نزديك جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله است آمده، شب و روز خود را مى گذرانى و روز پنج شنبه را روزه مى گيرى. اگر بتوانى در اين سه روز با كسى حرف نزنى، چنين كن، مگر در حدّ ناچارى. و جز براى نياز، از مسجد بيرون نروى و اگر بتوانى نه شب و نه روز نخوابى چنين كن، چرا كه همه اين ها فضيلت به شمار مى آيد. سپس روز جمعه خدا را حمد و ثنا كن، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و حاجت خويش را بطلب و از خواسته هايت اين باشد: «خدايا هر حاجتى كه به درگاهت داشتم، چه به طلب و خواستن آغاز كرده ام يا نه، از تو طلبيده ام يا نه، خدايا من در بر آمدن حاجتهايم، چه كوچك و چه بزرگ، به وسيله پيامبرت، پيامبر رحمت، حضرت محمد صلّى الله عليه و آله ، به تو روى مى آورم». پس يقيناً سزاوار آنى كه به خواست خدا حاجتت برآورده شود.

3- امام صادق عليه السّلام : هرگاه از دعا نزد قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله فارغ شدى، نزد منبر برو و به آن دست بكش و دو قبّه پايين را بگير وچشم ها و صورتت را به آن بمال، كه مى گويند شفاى چشم است و نزد آن بايست و خدا را حمد و ثنا بگو و حاجتت را بخواه، كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان منبر و خانه ام بوستانى از بوستان هاى بهشت است و منبر من روى دريچه اى از دريچه هاى بهشت قرار دارد ـ و تُرعه همان درِ كوچك است ـ سپس نزد جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله آمده هر قدر كه بخواهى در آن جا نماز مى خوانى. هرگاه وارد مسجد شدى بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و چون خارج شدى نيز چنين كن و در مسجد پيامبر صلّى الله عليه و آله زياد نماز بخوان.

4- امام صادق عليه السّلام : بهترين جاى مسجد پيامبر كه در آن نماز خوانده شود، نزديك قبر است. هرگاه وارد مدينه شدى غسل كن، به مسجد برو، به قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله آغاز كن، كنار آن بايست، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله سلام بده و به رسالت او و ابلاغ رسالت گواهى بده و بر او زياد صلوات بفرست و هر چه كه خدا برايت گشايش دهد، در آن جا دعا بخوان.

0000000000

زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

تشويق به زيارت آن حضرت

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس حج به جا آورد و پس از مرگ من، مرا زيارت كند، همچون كسى است كه در حال حيات من، مرا زيارت كرده است.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس حج گزارد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كه مرا پس از مرگم زيارت كند، گويا در حال حياتم مرا ديدار كرده است و هر كس پس از مرگم با من همسايه شود، گويا در حال حياتم با من همسايه بوده است.

4- امام على عليه السّلام : هرگاه به زيارت خانه خدا رفتيد، حجّ خود را با زيارت پيغمبر صلّى الله عليه و آله تمام كنيد، كه ترك آن جفاست. به اين دستور داده شده ايد (و تمام كنيد) با زيارت قبرهايى كه خداوند، حق و زيارت آن ها را بر شما لازم كرده و نزد اين قبرها از خداوند روزى بخواهيد.

5- يحيى بن يسار: حج انجام داديم و بر امام صادق گذر كرديم. فرمود: اى زائران خانه خدا و قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و پيروان آل محمّد! گوارايتان باد!

6- عبدالسلام بن صالح هروى: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: اى پسر پيامبر خدا! درباره حديثى كه اهل حديث روايت مى كنند كه «مؤمنان در بهشت، از خانه هاى خودشان پروردگارشان را ديدار مى كنند» چه مى گوييد؟ فرمود: اى اباصلت! خداى متعال، پيامبرش محمّد صلّى الله عليه و آله را بر همه آفريدگانش از پيامبران و فرشتگان برترى داد و طاعت او را طاعت خود، پيروى از او را پيروى از خود و زيارت او را در دنيا و آخرت، زيارت خود قرار داد. خداوند فرموده است: «هركس پيامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است». و فرمود: «آنان كه با تو بيعت مى كنند، با خدا بيعت مى كنند، دست خدا بالاى دستِ آنان است» و پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: هركس مرا در حال حياتم يا پس از وفاتم زيارت كند، خدا را زيارت كرده است. رتبه پيامبر در بهشت بالاترين رتبه هاست. هر كس او را در رتبه اش در بهشت از خانه خود ديدار كند خداى متعال را زيارت كرده است.

0000000000

سلام دادن بر او از نزديك و دور

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس پس از مرگم قبر مرا زيارت كند، همچون كسى است كه در حيات من به سوى من هجرت كرده است. پس اگر نتوانستيد، به من سلام برسانيد، كه به من مى رسد.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند متعال، برايم دو فرشته آفريده است كه هر كس از شهرهاى شرق و غرب به من سلام دهد، سلام را به من مى رسانند؛ مگر كسى در خانه خودم بر من سلام دهدكه خودم جواب سلام او را مى دهم.

3- امام صادق عليه السّلام : بر مدينه بگذريد و از نزديك به رسول خدا صلّى الله عليه و آله سلام دهيد، هرچند كه صلوات، از دور هم به او مى رسد.

4- امام صادق عليه السّلام : كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله صلوات بفرستيد، هر چند كه صلوات و درود مؤمنان هر جا كه باشند به آن حضرت مى رسد.

5- امام صادق عليه السّلام : عامر بن عبدالله: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: به شتربانم دو يا سه دينار بيشتر دادم تا مرا از مدينه گذر دهد. فرمود: خوب كردى، چه كار آسانى! كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله مى روى و بر او سلام مى دهى. آگاه باش كه از نزديك، سلام تو را مى شنود و سلام تو از دور هم به او مى رسد.

0000000000

شفاعت پيامبر صلّى الله عليه و آله براى زائرانش

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به زيارت من آيد، روز قيامت شفيع او خواهم بود.

2- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به زيارت من آيد و هيچ كارى جز زيارت من نداشته باشد، بر من حق است كه روز قيامت شفيع او باشم.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركه قبر مرا ديدار كند، شفاعت او بر من رواست و هركس مرا پس از مرگ زيارت كند، گويا مرا در حال حيات زيارت كرده است.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس براى حجّ به مكّه آيد و مرا در مدينه زيارت نكند، من هم در روز قيامت بر او جفا مى كنم و هر كه به زيارت من آيد، شفاعت او بر من واجب است و شفاعت هر كه بر من واجب شود، بهشت براى او واجب است.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس به خاطر خدا در مدينه مرا زيارت كند، روز قيامت گواه و شفيع او خواهم بود.

6- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كه پس از مرگم مرا زيارت كند، چون كسى است كه در حال حياتم مرا زيارت كرده است و روز قيامت، گواه و شفيع او خواهم بود.

0000000000

پاداش زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس براى حجّ به مكه رود، سپس در مسجد من به ديدار من آيد، براى او دو حجّ پذيرفته شده نوشته مى شود.

2- امام باقر عليه السّلام : زيارت قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله برابر است با يك حجّ مقبول همراه پيامبر.

3- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس در حال حيات و پس از وفاتم مرا زيارت كند، روز قيامت در همسايگى (و پناه) من خواهد بود.

4- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه به خاطر خدا براى زيارت من به مدينه آيد، روز قيامت در همسايگى (و پناه) من خواهد بود.

5- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يا على! هر كس مرا در حال حيات يا پس از مرگم زيارت كند، يا تو را در حال حياتت يا پس از وفاتت زيارت كند، يا دو پسرت را در حال حياتشان يا پس از وفاتشان زيارت كند، ضمانت مى كنم كه روز قيامت او را از هول و هراسها و سختى هاى قيامت برهانم و در رتبه خودم و با خودم قرارش دهم.

6- ابو شهاب: امام حسين عليه السّلام به پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله عرض كرد: پدر! پاداش كسى كه تو را زيارت كند چيست؟ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: پسرم! هر كس مرا زنده يا مرده زيارت كند، يا پدرت، يا برادرت يا خودت را زيارت كند، بر من حق است كه روز قيامت او را زيارت كنم و از گناهانش برهانم.

7- امام صادق عليه السّلام : روزى حسين عليه السّلام در دامان پيامبر صلّى الله عليه و آله نشسته بود كه سر را بلند كرد و عرضه داشت: پدر! فرمود: بله فرزند! گفت: هركس پس از وفات تو به زيارتت آيد و جز زيارت تو هدف ديگرى نداشته باشد، پاداش او چيست؟ فرمود: پسرم! هر كس پس از وفاتم به زيارتم آيد و جز زيارت من هدف ديگرى نداشته باشد، براى او بهشت است.

8- ابن ابى نجران: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: فدايت شوم! كسى كه با قصد و اراده به\ زيارت رسول خدا صلّى الله عليه و آله رود، چه پاداشى دارد؟ فرمود: پاداش او بهشت است.

0000000000

ادب زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

1- امام باقر عليه السّلام : پدرم امام سجّاد عليه السّلام كنار قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله مى ايستاد و بر او سلام مى داد و به ابلاغ رسالت، شهادت مى داد و هر چه در نظر داشت دعا مى خواند. سپس پشت خود را به سنگ سبز كم عرضى كه كنار قبر است تكيه مى داد و خود را به قبر مى چسباند و پشت خود را به قبر تكيه مى داد و رو به قبله چنين مى خواند: «خدايا! پشتم را به سوى تو پناه دادم و پشت خود را به قبر محمّد، بنده و فرستاده تو تكيه دادم و رو به قبله اى ايستادم كه براى محمد صلّى الله عليه و آله پسنديدى. خدايا! من چنين هستم كه خيرى را كه آرزو دارم براى خود در اختيار ندارم و شرّى را كه از آن گريزانم نمى توانم دفع كنم. همه كارها در دست توست، هيچ فقيرى نيازمندتر از من نيست. من به خيرى كه بر من نازل كنى، نيازمندم. خدايا! از سوى خودت براى من خير بازگردان، فضل تو را ردّ كننده اى نيست. خدايا! به تو پناه مى برم از اينكه نامم را دگرگون كنى، جسمم را دگرگون سازى يا نعمتت را از من زايل گردانى. خدايا! مرا با تقوا بزرگ بدار و با نعمت ها بياراى و با عافيت، عُمرم بخش و سپاس عافيت را روزى ام كن».

2- امام صادق عليه السّلام : آنگاه كه وارد مدينه شدى، پيش از ورود يا هنگام ورود به آن غسل كن. سپس نزد قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله مى آيى، مى ايستى و بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله سلام مى دهى. سپس كنار ستون جلو كه سمت راست قبر است، بالاى سر قبر كنار گوشه قبر رو به قبله مى ايستى در حالى كه شانه چپ تو طرف قبر و شانه راست تو به سمت منبر باشد، كه آن جا محلّ سر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله است، و مى گويى: «گواهى مى دهم كه جز خداوند، معبودى نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده اوست. شهادت مى دهم كه تو رسول خدايى، گواهى مى دهم كه تويى محمد بن عبدالله، گواهى مى دهم كه رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش، خيرخواهى كردى و در راه خدا جهاد كردى و خدا را خالصانه تا لحظه فرا رسيدن يقين پرستيدى. با حكمت و موعظه نيكو، [خيرخواه امت بودى]، حقى را كه بر عهده داشتى ادا كردى، به مؤمنان رأفت كردى و بر كافران خشونت داشتى، خداوند هم تو را به برترين شرافت جايگاه گراميان رساند. خداوندى را سپاس كه ما را بوسيله تو از شرك و گمراهى نجات داد. خداوندا ! درودهايت را و درودهاى فرشتگان مقرّب و بندگان شايسته و پيامبران فرستاده ات و آسمانيان و زمينيان و هر كه تو را تسبيح گويد، از اولين و آخرين، اى پروردگار جهانيان، بر محمّد، بنده و فرستاده و پيامبر و امين و همسخن و محبوب و برگزيده و ويژه و منتخب از بندگانت بفرست. خداوندا ! او را رتبه و وسيله از بهشت عطا كن و به مقامى پسنديده برانگيز، كه مورد غبطه اولين و آخرين باشد. خداوندا! فرموده اى: «اگر آنان وقتى بر خويش ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان آمرزش مى طلبيد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند». و من با حالت استغفار و توبه از گناهانم نزد پيامبرت آمده ام و به وسيله تو [اى پيامبر] روى به درگاه پروردگارم و پروردگارت آورده ام تا گناهان مرا ببخشايد». و اگر حاجتى داشتى، قبر پيامبر را پشت دو شانه ات قرار ده، رو به قبله بايست، دستهايت را برآور و حاجتت را بخواه، كه سزاوارترى كه اگر خدا بخواهد، حاجتت برآورده شود.

3- محمد بن مسعود: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه به قبر پيامبر رسيد، دست بر آن نهاد و گفت: «از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و تو را وسيله هدايت قرار داد، مى خواهم كه بر تو درود فرستد». سپس خواند: «خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند. اى مؤمنان، شما هم بر او صلوات و سلام بسيار بفرستيد».

4- اسحاق بن عمّار: به امام صادق عليه السّلام گفتم: سلامى كوتاه و سبك بر پيامبر، به من بياموز. فرمود: بگو: «از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و وسيله هدايت قرار داد، مى خواهم كه درودى فراوان و پاك بر تو فرستد».

5- امام كاظم عليه السّلام : هرگاه به زيارت قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله رفتى و آنچه را بر تو بود انجام دادى، دو ركعت نماز بخوان، سپس نزد سر مطهّر پيامبر صلّى الله عليه و آله بايست و بگو: «سلام بر تو اى پيامبر خدا، از سوى پدر و مادرم و همسر و فرزندانم و همه خويشاوندان و همشهريانم، آزادشان و برده شان، سفيدشان و سياهشان»، كه اگر خواستى به كسى بگويى: من سلام تو را به پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رساندم، راست گفته باشى.

6- احمد بن محمد بن ابى نصر: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: كنار قبر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله سلام بر او چگونه باشد؟ فرمود: بگو: «سلام بر پيامبر خدا، سلام بر تو اى محبوب خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا، سلام بر تو اى امين خدا. گواهى مى دهم كه تو براى امت خويش خيرخواهى كردى، در راه خدا جهاد كردى و تا لحظه فرا رسيدن يقين (مرگ) او را پرستيدى. خداوند، بهترين پاداشى را كه به پيامبرى از سوى امّتش عطا مى كند، تو را عطا كند. خدايا بر محمد و خاندان محمّد درود فرست. برترين درودى را كه بر ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى، همانا تو ستوده و شكوهمندى».

7- ابراهيم بن ابى البلاد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: هنگام سلام دادن بر پيامبر صلّى الله عليه و آله چه مى گويى؟ گفتم: آنچه را كه مى شناسيم و براى ما روايت شده است. فرمود: آيا چيزى بهتر از آن به تو نياموزم؟ گفتم: چرا، فدايت شوم. آنگاه در حالى كه من كنارش نشسته بودم، با خط خويش چنين نوشت و بر من خواند: «هرگاه كنار قبر آن حضرت ايستادى، بگو: «گواهى مى دهم كه جز خدا معبودى نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم كه تو محمد بن عبدالله و فرستاده خدايى و شهادت مى دهم كه تو آخرينِ پيامبرانى. شهادت مى دهم كه تو رسالت پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش خيرخواهى كردى و در راه پروردگارت جهاد نمودى و تا رسيدن يقين، او را پرستيدى و حقّى را كه بر تو بود، ادا كردى. خدايا بر محمّد، بنده و فرستاده و همراه و امين و برگزيده از خلقت، درود فرست؛ بهترين درودى را كه بر هر يك از پيامبران و فرستادگانت فرستاده اى. پروردگارا! بر محمد و خاندان او سلام فرست. آن گونه كه بر نوح در جهانيان سلام فرستادى و بر محمد و خاندان او منت گذار، آن سان كه بر موسى و هارون منّت نهادى و بر محمد و خاندان محمد بركت فرست، آنچنان كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم خجستگى بخشيدى، همانا تو ستوده و شكوهمندى. خدايا بر محمد و دودمانش صلوات فرست و بر محمد و خاندان محمد رحمت آور. خدايا! اى پروردگار كعبه و مسجد الحرام و پروردگار ركن و مقام و پروردگار شهر حرام و پروردگار حِلّ و حرم و پروردگار مشعر الحرام، از سوى من به روح پيامبرت، محمّد، سلام برسان».

8- سيد بن طاووس ـ در شرح زيارت پيامبر صلّى الله عليه و آله براى كسى كه به تربت با شرافت آن حضرت برسد و اعمال مسجد والامرتبه او را انجام دهد ـ : پس چون وارد مدينه شدى، مستحب است كه براى ورود به آن و ورود به مسجد پيامبر و زيارت آن حضرت، غسل كرده باشى. سپس وارد مى شوى و به سمت در مسجد كه مى روى، مى گويى: «خدايا! بر آستانه يكى از درهاى پيامبرت ايستاده ام ـ كه بر او و پيامبران درود باد ـ تو مردم را از اين كه بى اجازه پيامبر وارد خانه هاى پيامبر شوند، بازداشته اى و فرموده اى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، وارد خانه هاى پيامبر نشويد، مگر آن كه به شما اجازه دهند». خدايا من به احترام پيامبرت در زمان غيبتش ، مثل زمان حضورش اعتقاد دارم و مى دانم كه فرستادگان و جانشينانت زنده اند و نزد تو روزى دارند. جايگاه مرا دراين وقت و زمان مى بينند و سخن مرا در اين زمان و مكان مى شنوند و سلامم را پاسخ مى دهند و تو گوش مرا از سخن آنان پوشانده اى و دريچه فهم مرا به روى مناجات لذت بخش با آنان گشوده اى. پروردگارا، اوّل از تو و سپس از فرستاده ات ـ كه درود تو بر او باد ـ اذن مى طلبم و از جانشين تو كه اطاعتش بر من لازم است، براى ورود به خانه اش در اين لحظه اجازه مى خواهم و از فرشتگانت كه بر اين حرم مبارك گماشته شده اند و مطيع و شنواى خدايند، اذن مى خواهم. سلام و رحمت خدا و بركاتش بر شما، اى فرشتگان گماشته بر اين جايگاه مبارك. به اذن خدا و رسول خدا و اذن جانشينانش و اذن شما ـ كه درود خدا به همه شما باد ـ وارد اين خانه مى شوم و جوياى تقرّب به خدا و فرستاده اش محمد و دودمان پاك اويم. پس اى فرشتگان خدا، پشتيبان و ياور من باشيد، تا وارد اين خانه شوم و خدا را به گونه هاى مختلف، بخوانم و در پيشگاه خدا به بندگى و در آستان پيامبر به اطاعت، اقرار كنم». سپس در حالى كه پاى راست را جلو مى گذارى وارد شده، مى گويى: «به نام خدا و به يارى خدا و در راه خدا و بر آيين پيامبر خدا . خدايا مرا به درون شدى راست وارد كن و با برون شدى راست، بيرون آور و از پيش خودت برايم نيرويى ياور قرار بده». و صد بار تكبير مى گويى و چون وارد شدى، دو ركعت نماز تحيّت مسجد مى خوانى. آنگاه به سوى بقعه مى روى، چون به آن رسيدى، دست مى كشى و مى بوسى و مى گويى: «سلام بر تو اى فرستاده خدا، سلام بر تو اى پيامبر خدا، سلام بر تو اى محمد بن عبدالله، سلام بر تو اى آخرين پيامبران. گواهى مى دهم، كه تو رسالت را رساندى، نماز را بر پا داشتى، زكات را ادا كردى، به نيكى فرمان دادى و از بدى بازداشتى و خدا را تا رسيدن يقين (و مرگ) پرستيدى. پس صلوات و رحمت خدا بر تو و خاندان پاك تو باد». سپس كنار ستون جلويى كه در گوشه ضريح و سمت راست قبر است، رو به قبله بايست، در حالى كه شانه چپ به طرف قبر و شانه راست به سمت منبر باشد، كه اين مكان جايگاه سر مطهر رسول خدا صلّى الله عليه و آله است و بگو: «شهادت مى دهم، كه معبودى جز خدا نيست، يكتا و بى شريك است و گواهى مى دهم، كه محمّد صلّى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست. گواهى مى دهم، كه تو فرستاده خدا و محمد بن عبدالله هستى. شهادت مى دهم، كه رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّت خويش خيرخواهى كردى و در راه خدا جهادى شايسته نمودى، در حالى كه به طاعت او فرا مى خواندى و از نافرمانى اش باز مى داشتى و اينكه نسبت به مؤمنان پيوسته مهربان و بر كافران سخت گير بودى، تا آن كه يقين (مرگ) تو را آمد و خداوند تو را به والاترينِ جايگاهِ گرامى داشتگان رساند. خدا را سپاس كه به وسيله تو ما را از شرك و گمراهى نجات بخشيد. خدايا! درودهاى خود و درودهاى فرشتگان مقرّب و بندگان شايسته و پيامبرانِ فرستاده و آسمانيان و زمينيان را از همه تسبيح گويانت از اولين و آخرين، بر بنده و فرستاده و پيامبرت محمد قرار بده، آن كه امين و نجيب و محبوب و ويژه و برگزيده تو و انتخاب شده از ميان آفريدگان توست. خدايا او را به جايگاهى ستوده برانگيز كه اولين و آخرين بر آن رشك برند. خدايا به او برترين رتبه را ببخش و به بالاترين مرتبه و منزلت بالا ببر و به او وسيله و رتبه بالا و والا عطا كن، آن گونه كه خيرخواهانه پيام رساند و در راه تو جهاد كرد و در راه تو بر سختى، شكيب ورزيد و دين تو را روشن بيان كرد و حجّت هاى تو را بر پا داشت و به طاعت تو راه نمود و به رضاى تو راهنمايى كرد. خدايا بر او و بر امامان نيك از نسل او و بر نيكان از خاندان او درود فرست، و به همه آنان سلامى فراوان برسان. خدايا، من جز آنان راهى به سوى تو نمى يابم و جز آنان، شفيعى كه شفاعتش پذيرفته باشد، نمى بينم. به وسيله آنان به رحمت تو تقرّب مى جويم و به ولايت آنان اميد بهشت تو را دارم و با بيزارى از دشمنانشان، آرزومند رهايى از عذاب توام. خدايا در دنيا و آخرت، مرا به خاطر آنان آبرومند و از مقرّبان قرار بده». سپس به طرف قبر روى گردانده، مى گويى: «از خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و سبب هدايت قرار داد، مى خواهم كه بر تو و بر دودمان پاك تو درود فرستد». آنگاه دستت را به ديوار ضريح چسبانده، مى گويى: «اى پيامبر خدا! پيش تو آمدم و نزد تو هجرت كردم، تا ادا كننده حقى باشم كه خدا بر من واجب ساخت كه نزد تو آيم. اگر در حال حيات، تو را درنيافتم، پس از وفاتت نزد تو آمده ام، كه مى دانم احترام تو همچون احترامت در حال حيات است. پس بدين خاطر، نزد خدا گواه من باش». سپس دست خود را بر چهره ات بكش و بگو: «خدايا! اين را بيعتى پسنديده نزد خويش و عهدى استوار نزد خود قرار بده، تا مرا زنده داشته اى بر آن زنده بدار و بر وفادارى به شرايط و حدود و حقوق و احكام و لوازم آن. و چون مرا ميراندى، بر همين پيمان بميران و چون برانگيختى، بر همين برانگيز». آنگاه رو به چهره پيامبر مى ايستى. در حالى كه قبله را پشت سر و قبر را رو به روى خود قرار داده اى و مى گويى: «سلام بر تو اى پيامبر و فرستاده خدا. سلام بر تو اى برگزيده خدا و انتخاب شده از ميان آفريده هاى او. سلام بر تو اى امانت دار و حجّت او. سلام بر تو اى واپسينِ پيامبران و سرور فرستادگان. سلام بر تو اى بشارت و بيم دهنده. سلام بر تو اى دعوتگر خدا به اذن او و اى چراغ فروزان. سلام بر تو و خاندانت؛ آنان كه خداوند، پليدى را از آنان زدود و پاكشان ساخت. اى پيامبر خدا ! شهادت مى دهم، كه تو حق آوردى و راست گفتى. خدا را سپاس كه مرا بر ايمان و پذيرش توفيق داد و با اطاعت تو و پيروى از راهت، بر من منّت نهاد و مرا از امّت تو و پذيرندگان دعوتت قرار داد و به شناخت تو و معرفت امامان از نسل تو رهنمون شد. به وسيله آنچه تو را خرسند سازد، به خدا تقرّب مى جويم و از آنچه خشم تو را برانگيزد بيزارى مى جويم. با دوستانت دوستى و با دشمنانت، دشمنى مى كنم. اى پيامبر خدا! براى زيارت تو آمده و با علاقه آهنگ تو كرده ام، تو را وسيله در آستان خدا قرار مى دهم، كه تو صاحب وسيله و منزلت والا و شفاعت پذيرفته و دعوت مستجاب هستى. پس نزد خدا برايم شفيع باش، تا مرا ببخشايد و رحمت آورد و توفيق و مصونيت (از گناه) دهد. گناهان و عيبها فراگير شده، كمر احساس سنگينى مى كند و بار سنگين افزون شده است. به ما خبر داده اى و خبر تو راست است كه خداى متعال ـ كه سخنش حق است ـ فرمود: «و اگر آنان، وقتى كه برخويش ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خداوند آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند مى يافتند». و اينك اى پيامبر: من آمده ام، از گناهانم آمرزش مى خواهم، از نافرمانيها و بديهايم توبه مى كنم و به وسيله تو روى به پروردگارم و پروردگارت آورده ام تا گناهانم را ببخشايد. پس اى شفيع امّت، شفيع من باش و اى پيامبر رحمت، پناهم ده. درود خدا بر تو و خاندان پاك تو». و در حاجت خواستن زياد مى كوشى وسپس در همان جا كه هستى، رو به قبله مى كنى و قبر را در پشت خود مى گيرى و مى گويى: «خدايا! كارم را در پناه تو نهادم و تكيه گاهم را قبر پيامبر و فرستاده تو قرار دادم و به سوى قبله اى كه پسنديده اى روى كردم. خدايا، خيرى را كه اميد دارم براى خودم مالك نيستم و آن بدى را كه گريزانم، نمى توانم از نفسم دور كنم. كارها همه به دست توست، تو را به حق محمّد و خاندانش و قبر پاك و خجسته و حرمش مى خوانم، كه بر پيامبر و خاندانش درود فرستى و گناهان گذشته ام را ببخشايى و در باقى مانده عمرم از نافرمانيها مصونم دارى و دلم را بر ايمان استوار بدارى، روزى مرا بيفزايى، نعمتها را بر من فراوان كنى، بيشترين بهره را از عافيت، نصيبم گردانى، خانواده و ثروت و فرزندانم را برايم نگهدارى و از گزند دشمنان نگهبانم باشى و عافيت در دنيا و فرجام نيك در آخرت برايم نيكو بدارى. خدايا! مرا بيامرز و پدر و مادرم و همه مردان و زنان مؤمن، زندگان و مردگانشان را بيامرز، همانا تو بر هر چيز توانايى». و سوره «انا انزلناه» را يازده بار مى خوانى. سپس به سمت جايگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله ـ كه بين قبر و منبر است ـ رفته، كنار ستونِ مُخلَّقه كه نزديك منبر است مى ايستى و آن را روبروى خود قرار مى دهى. آن گاه چهار ركعت نماز بخوان و اگر نتوانستى دو ركعت نماز زيارت بخوان و پس از سلام و تسبيحات ، بگو: «خدايا! اينجا جايگاه پيامبرت و برگزيده ات از ميان آفريدگانت است. آن را بوستانى از بوستان هاى بهشت قرار داده اى و به وسيله پيامبرت، بر هر بقعه ديگر از زمين، شرافت و فضيلت بخشيده اى و حرمتش را بزرگ داشته، شكوهش را آشكار ساخته و بر بندگانت واجب كرده اى كه با نماز و دعا در آن، تبرّك جويند و بى آن كه من از خودم نيرو و توانايى داشته باشم با رحمت خود مرا در آن قرار داده اى. خدايا! همچنانكه دوست تو (ابراهيم) در فضيلت بر محبوب تو (محمّد) پيشى نمى گيرد، پس دعاى مرا در جايگاه محبوبت مستجاب كن. خدايا! در اين جايگاه پاك، از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندان محمّد، درود فرستى و مرا از دوزخ پناه دهى و با بهشت بر من منّت نهى و بر موقعيت من رحمت آورى، لغزش مرا ببخشايى، عمل مرا پاك سازى، رزقم را بيفزايى، تندرستى و رشد مرا استمرار بخشى، نعمت را بر من فراوان كنى و خانواده و مال و فرزندانم را برايم نگهدارى و مرا از گزند هر تجاوز كار و ستمگر نسبت به من حفظ كنى و عمرم را در طاعت خويش، دراز كنى و به آنچه مايه رضاى تو از من است، توفيقم دهى و از آنچه موجب خشم تو بر من است، مصونم دارى. خدايا، من به وسيله پيامبرت و خاندانش كه حجت هاى تو بر بندگانت و امينان تو در زمينت مى باشند، به سوى تو توسّل مى جويم و مى خواهم كه دعايم را اجابت كنى و در دين و دنيا مرا به آرزو و اميدم برسانى. اى سرور و مولايم! از تو خواستم، نا اميدم مكن. به فضل تو اميد بستم، محرومم مكن، من به رحمتت نيازمندم و جز نيكى و فضل تو چيزى ندارم. از تو مى خواهم كه مو و پوستم را بر آتش حرام كنى و از خير، آنچه مى دانم ونمى دانم به من بدهى و از من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم هر شرّى را كه مى دانم ونمى دانم برگردانى. خدايا! مرا، پدر و مادرم را و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز. تو بر هر چيز توانا و به هر چيز دانايى».

9- يونس بن يعقوب: از امام صادق عليه السّلام درباره وداع قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله  پرسيدم. فرمود: مى گويى: «درود خدا بر تو، سلام بر تو. خداوند، اين را آخرين سلام من بر تو قرار ندهد».

10 امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى از مدينه بيرون آيى، غسل كن، سپس كنار قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله برو، پس از آن كه از همه حاجتهايت فارغ شدى، آن چه كه هنگام ورود مى كردى انجام بده و بگو: «خدايا! اين را آخرين ديدار و زيارت من از قبر پيامبرت قرار مده. اگر پيش از آن كه به زيارت آيم مرا ميراندى، من در حال مرگ به همان چيزى كه در حال حيات شهادت مى دادم، گواهى مى دهم، اينكه: جز تو معبودى نيست و اينكه محمّد، بنده و فرستاده توست».

0000000000

زيارت فاطمه، دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله

 0000000000

ثواب زيارت او

0000000000

1 ـ يزيد بن عبدالملك از پدرش از جدّش روايت كرده است: بر فاطمه عليها السّلام وارد شدم. به من سلام داد و فرمود: چه چيزى سبب شده، اينجا بيايى؟ گفتم: طلب بركت. فرمود: پدرم ـ او همان است (كه مى شناسيد) ـ به من خبر داد كه هركس بر او و بر من سه روز سلام دهد، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند. به او گفتم: در حيات او و حيات تو؟ فرمود: آرى و پس از وفات ما.

0000000000

ادب زيارت حضرت فاطمه عليها السّلام

0000000000

1- ابراهيم بن محمد بن عيسى بن محمد عريضى: امام باقر عليه السّلام روزى با ما سخن گفت و فرمود: هرگاه به زيارت قبر جدّه ات فاطمه عليها السّلام رفتى، بگو: «اى آزمون شده! خدايى كه تو را آفريده پيش از آفريدنت تو را آزمود، پس تو را براى آنچه امتحان كرد، شكيبا يافت و پنداشتيم كه ما هواداران توييم و بر آنچه كه پدرت ـ درود خدا بر او ـ براى ما آورد و جانشين او ـ درود خدا بر او ـ براى ما آورد ، پذيرنده و شكيباييم. ما اگر تو را تصديق كرديم، از تو مى خواهيم كه با تصديقمان نسبت به پيامبر و وصى او ما را به بشارت ملحق سازى، تا به خودمان مژده دهيم كه به سبب ولايت تو، پاك شده ايم» .

2- شيخ صدوق: چون از زيارت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فارغ شدم، به طرف خانه فاطمه عليها السّلام رفتم ـ كه از كنار ستونى كه نزديك باب جبرئيل است وقتى وارد مى شوى تا آخر بقعه اى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله در آن است واقع شده است ـ پس كنار بقعه ايستادم، در حالى كه سمت چپم به سوى آن بود و پشت به قبله و رو به بقعه ايستادم، در حالى كه غسل كرده بودم وگفتم: «سلام بر تو اى دختر فرستاده خدا. سلام بر تو اى دختر پيامبر خدا، سلام بر تو اى دختر حبيب خدا، سلام بر تو اى دختر خليل خدا، سلام بر تو اى دختر برگزيده خدا، سلام بر تو اى دختر امين خدا، سلام بر تو اى دختر بهترين خلق خدا، سلام بر تو اى دختر برترين پيامبران و فرستادگان و فرشتگان خدا، سلام بر تو اى دختر بهترين مردم، سلام بر تو اى بانوى زنان جهان، از اولين و آخرين، سلام بر تو اى همسر ولىّ خدا و بهترين مردم پس از پيامبر خدا، سلام بر تو اى مادر حسن و حسين، دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو اى صديقه شهيده، سلام بر تو اى رضيّه و مرضيّه، سلام بر تو اى برتر و پاك، سلام بر تو اى حورى انسى، سلام بر تو اى پروا پيشه پاكيزه، سلام بر تو اى محدّثه دانا، سلام بر تو اى ستمديده غصب شده، سلام بر تو اى شكنجه شده سركوب شده، سلام بر تو اى فاطمه، دختر پيامبر خدا و رحمت خدا و بركات او بر تو. درود خدا بر تو، بر روح و پيكرت، گواهى مى دهم، كه تو بر اساس دليل روشنى از پروردگارت گذشتى (و عمر به پايان بُردى) و اينكه هر كه تو را خشنود سازد، پيامبر را خشنود كرده و هر كه بر تو جفا كند، بر رسول خدا جفا كرده است. هر كه تو را بيازارد، رسول خدا را آزرده و هر كه با تو پيوند برقرار كند با پيامبر، پيوند برقرار كرده و هر كه از تو ببرد از پيامبر بريده است، چرا كه تو پاره اى از پيامبر و جان اويى كه در سينه اوست، همچنانكه خودش فرمود ـ برترين سلام و درود خدا بر او باد ـ . خدا و فرستادگانش و فرشتگانش را گواه مى گيرم، كه من از كسى خشنود هستم كه تو از او خشنودى، خشمگين از كسى هستم كه تو بر او خشمگينى، بيزار از كسى هستم كه تو از او بيزارى و دوستدار كسى هستم كه تو با او دوستى مى كنى، دشمن كسى هستم كه تو با او دشمنى، كينه دار از كسى هستم كه تو از او كينه دارى، دوست دارم كسى را كه تو او را دوست دارى و خدا براى گواهى و حسابگرى و پاداش و ثواب، كافى است».

0000000000

مدفن فاطمه دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله

0000000000

1- امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است» چرا كه كه قبرفاطمه عليها السّلام ميان قبر و منبر اوست و قبر او بوستانى از بوستان هاى بهشت است و دريچه اى از دريچه هاى بهشت به سوى آن است.

2- احمد بن محمد بن ابى نصر: از امام رضا عليه السّلام پرسيدم كه فاطمه دختر پيامبر صلّى الله عليه و آله كجا دفن شد؟ فرمود: مردى همين سؤال را از امام صادق عليه السّلام كرد و عيسى بن موسى هم حاضر بود. عيسى به او گفت: در بقيع به خاك سپرده شد. آن مرد به امام صادق عليه السّلام گفت: چه مى گويى؟ حضرت فرمود: اين شخص به تو گفت. به آن حضرت عرض كردم: خدا خيرت دهد. من با عيسى بن موسى چه كار دارم؟ تو از پدرانت براى من خبر ده. امام فرمود: در خانه خودش دفن شد.

3- احمد بن محمد بن ابى نصر: از امام رضا عليه السّلام از قبر حضرت فاطمه عليها السّلام پرسيدم. فرمود: در خانه اش دفن شد. چون بنى اميّه مسجد را توسعه دادند، در مسجد قرار گرفت.

بيان

شيخ صدوق گفته است: در اينكه قبر حضرت فاطمه عليها السّلام كجاست، روايات مختلف است. برخى روايت كرده اند كه در بقيع دفن شد، برخى روايت كرده اند كه ميان قبر پيامبر و منبر مدفون گشت و از اين رو پيامبر صلّى الله عليه و آله فرموده است: ميان قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است، بعضى هم روايت كرده اند كه در خانه اش دفن شد و چون بنى اميّه مسجد را توسعه دادند، در مسجد قرار گرفت. و اين نزد من درست است.

0000000000

باغى از باغ هاى بهشت

0000000000

1- پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ميان خانه و منبر من، باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر حوض من است.

2- معاوية بن وهب: به امام صادق عليه السّلام گفتم: آيا پيامبر صلّى الله عليه و آله فرموده است: ميان خانه و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است؟ فرمود: آرى. و فرمود: خانه على و فاطمه عليهما السّلام مابين خانه اى است كه پيامبر صلّى الله عليه و آله در آن است، تا درى كه رو به روى كوچه اى است كه به بقيع مى خورد. فرمود: اگر از آن در وارد شوى و ديوار سرجايش باشد به شانه چپ تو مى خورد. سپس خانه هاى ديگر را نام برد.

3- ابوبكر حضرمى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: ميان خانه و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من دريچه اى از دريچه هاى بهشت است و پايه هاى منبر من در بهشت روييده است. ابوبكر حضرمى گفت: امروز هم باغ است؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: آرى، اگر پرده كنار رود، مى بينيد!

4- جميل بن درّاج: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى فرمود: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: بين منبر و خانه من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است و يك نماز در مسجد من برابر با هزار نماز در مساجد ديگر است، مگر مسجد الحرام. جميل گويد: به آن حضرت گفتم: خانه هاى پيامبر و خانه على عليه السّلام از همان است؟ فرمود: آرى و برتر .

5- مرازم: از امام صادق عليه السّلام درباره آنچه مردم نسبت به «روضه» ( باغ ) مى گويند، پرسيدم. فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: بين خانه من و منبر من، باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر دريچه اى از دريچه هاى بهشت است. گفتم: فدايت شوم، حدّ روضه چيست؟ فرمود: بعد از ستون چهارم از طرف منبر تا سايه ها . گفتم: فدايت شوم آيا از صحن مسجد هم چيزى جزء آن است؟ فرمود: نه .

0000000000

زيارت امامان عليهم السّلام

0000000000

ثواب زيارتشان

0000000000

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس مرا يا يكى از فرزندان مرا زيارت كند، روز قيامت او را زيارت كرده، از هراس هاى آن روز نجاتش مى دهم.

2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : امّا حسن... هر كس در بقيعش او را زيارت كند، در روزى كه قدمها مى لغزند، گام او بر صراط استوار مى ماند.

3 ـ ابراهيم بن عبدالله: حسن بن على عليه السّلام گفت: يا رسول الله، پاداش كسى كه ما را زيارت كند، چيست؟ فرمود: هركس كه مرا زنده يا مرده زيارت كند، يا پدرت را زنده يا مرده زيارت كند، يا برادرت را زنده يا مرده زيارت كند، يا تو را زنده يا مرده زيارت كند، بر من است كه او را روز قيامت نجات دهم.

4 ـ زيد شحّام: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: پاداش كسى كه يكى از شما را زيارت كند چيست؟ فرمود: مثل كسى است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را زيارت كرده باشد.

5 ـ ابو عبدالله حرّانى: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم پاداش كسى كه قبر حسين عليه السّلام را زيارت كند، چيست؟ فرمود: هر كس نزد او رود و زيارتش كند و نزد او دو ركعت نماز بخواند، براى او يك حجّ پذيرفته نوشته مى شود. پس اگر چهار ركعت نماز در آن جا بخواند، براى او يك حج و يك عمره نوشته مى شود.

گفتم: فدايت شوم، آيا براى هر كس كه يك امام واجب الاطاعه را زيارت كند، نيز چنين است؟ فرمود: چنين است، براى هر كس كه يك امام واجب الاطاعه را زيارت كند.

6 ـ امام صادق عليه السّلام : هركس مرا زيارت كند، گناهانش بخشوده مى شود و فقير از دنيا نمى رود.

0000000000

ادب زيارت قبور امامان در بقيع

0000000000

1- امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هرگاه به زيارت قبور امامان عليهم السّلام در بقيع رفتى، كنار قبرشان بايست و قبله را پشت سر و قبر را رو به روى خود قرار بده، سپس بگو: «سلام بر شما پيشوايان هدايت، سلام بر شما اهل نيكى و تقوا، سلام بر شما اى حجّتها(ى خدا) بر اهل دنيا، سلام بر شما اى بر پادارندگان عدالت در ميان مردم، سلام بر شما اهل گزينش و انتخاب. سلام بر شما اى خاندان رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، سلام بر شما اهل نجوا. گواهى مى دهم، كه شما رسانديد، خيرخواهى كرديد و در راه خدا صبر كرديد. شما را تكذيب و به شما بدى كردند، شما بخشوديد. شهادت مى دهم، كه شما امامان راهيافته و هدايت يافته ايد و اينكه پيروى از شما واجب است و سخنتان راست است و اينكه شما دعوت كرديد ولى پاسخ نگفتند، فرمان داديد ولى فرمان نبردند و اينكه شما پايه هاى دين و ستون هاى زمينيد. همواره در چشم عنايت خداييد، شما را در پشت و تيره هر پاك، جا به جا مى كند و از رَحِم هاى پاك منتقل مى سازد. جاهليتِ تيره ، شما را نيالوده و فتنه هاى هوس ها شريكتان نشده است. پاك شديد و خاستگاه شما پاكيزه شد. خداوند كيفر دهنده، بر ما بوسيله شما منّت نهاد و شما را در خانه هايى كه اجازه داده بالا رود و در آن خانه ها نام خدا ياد شود، قرار داده است و درودهاى ما را بر شما، وسيله رحمت بر ما و مايه پوشاندن و آمرزش گناهانمان قرار داده است، چرا كه شما را براى ما برگزيد و پاكى آفرينش ما را با ولايت شما كه بر ما منّت نهاد، قرار داد و ما نزد خدا، نامزد علم شما و اقرار كنندگان به تصديق ما نسبت به شما بوديم. اينجا، جايگاه كسى است كه اسراف و خطا كرده، درهم شكسته و به جنايت خويش اعتراف كرده و با اين جايگاه، اميد رهايى دارد. و اينكه به سبب شما نجات يابد؛ نجات هلاك يافتگان از پستى و نابودى. پس شفيعان من باشيد، چون من نزد شما آمده ام. چرا كه اهل دنيا از شما روى گردان شده و آيات خدا را به سخره گرفته و متكبّرانه از آن ها روى برتافتند. اى خداى پابرجايى كه اشتباه نمى كند، اى آن كه ابدى است و اهل بازيچه نيست و بر هر چيز احاطه دارد، (خدايا) بر من منّت دارى كه توفيقم دادى و پيشوايانم را به من شناساندى و به آنچه مرا بر آن استوار داشتى، آنگاه كه بندگانت از آن روى تافته و نسبت به شناخت آن جاهل شده وحقّ او را سبك شمرده و به ديگرى گرويدند. بر من منت دارى، با گروههايى كه آنان را نيز مخصوص ساختى به آنچه مرا بدان ويژه ساختى. تو را سپاس، كه نزد تو در اين جايگاهم، ياد شده و نوشته شده ام. پس از آنچه اميد دارم، نا اميدم مكن و در آنچه كه در اين جايگاه از تو خواستم، ناكامم مگردان. به حرمت محمّد و دودمان پاك او».

و هر چه دوست دارى، براى خودت دعا كن.

0000000000

قبرحمزه وشهداء

0000000000

1 ـ امام صادق عليه السّلام : از قبورى كه در مدينه سزاوار است نزد آن رفته و ديده شود و آن جا نماز خوانده شود و عهد و پيمان بسته گردد ... قبر حمزه و قبور شهيدان است.

2 ـ امام صادق عليه السّلام : به ما چنين رسيده است كه هرگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله به ديدار قبور شهدا مى رفت، مى گفت: «سلام بر شما به خاطر شكيبايى شما، پس چه خانه خوش فرجامى!».

3 ـ امام صادق عليه السّلام : حضرت فاطمه عليها السّلام هر صبح شنبه به زيارت قبور شهدا مى رفت، نزد قبر حمزه مى رفت و براى او رحمت و آمرزش مى طلبيد.

4 ـ امام صادق عليه السّلام : حضرت فاطمه عليها السّلام پس از رسول خدا صلّى الله عليه و آله هفتاد و پنج روز زيست، كه هرگز خوشحال و خندان ديده نشد. در هر هفته دوبار به زيارت قبور شهدا مى رفت، دوشنبه و پنج شنبه ومى گفت: رسول خدا صلّى الله عليه و آله اين جا بود و مشركان آن جا بودند.

كلينى گويد: در روايت ديگرى ابان با واسطه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه حضرت فاطمه عليها السّلام آن جا نماز و دعا مى خواند، تا آن كه وفات يافت.

5 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه اين قسمت را (زيارت مساجد مدينه) به پايان رساندى به سمت اُحد مى روى و از مسجدى كه پايين كوه است آغاز مى كنى. آن جا نماز مى خوانى، سپس بر قبر حمزة بن عبدالمطلب گذشته، بر او سلام مى دهى، بر قبر شهدا گذشته و نزد آنان مى ايستى و مى گويى: «سلام بر شما، اهل اين ديار. شما پيشتاز ماييد، ما نيز به شما خواهيم پيوست». سپس به مسجدى مى روى كه در آن جاى وسيع نزديك كوه در سمت راست تو مى باشد،وقتى كه وارداُحد مى شوى ودر آن نمازمى خوانى. وقتى پيامبر صلّى الله عليه و آله هنگام رويارويى با مشركان به اُحد بيرون رفت، از آن جا بيرون رفت. آن جا بودند تا وقت نماز رسيد و در آن جا نماز خواند. سپس ادامه بده تا برگردى و نزد قبور شهدا، نماز واجب خويش را بخوانى ...

6 ـ سيد بن طاووس ـ در ذكر زيارت قبور شهداى احد ـ : كنار آنان مى ايستى و مى گويى: «سلام بر رسول خدا، سلام بر پيامبر خدا، سلام بر محمد بن عبدالله، سلام بر دودمانِ پاك او. سلام بر شما اى شهيدان مؤمن. سلام بر شما اى خاندان ايمان و يكتاپرستى. سلام بر شما اى ياوران دين خدا و ياران رسول خدا صلّى الله عليه و آله سلام بر شما به خاطر شكيبايى تان. پس چه خانه خوش فرجامى!سلام بر شما به خاطر شكيبايى تان. پس چه خانه خوش فرجامى!سلام بر شما به خاطر شكيبايى تان. پس چه خانه خوش فرجامى! گواهى مى دهم، كه خداوند شما را براى دين خود برگزيد و براى (يارى) رسولش انتخاب كرد و شهادت مى دهم كه شما در راه خدا با شايستگى جهاد كرديد و از دين خدا و پيامبر او دفاع كرديد و در راه او جان را بخشيديد. شهادت مى دهم، كه شما بر آيين و راهِ پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله كشته شديد. خداوند از سوى پيامبرش و از سوى اسلام و مسلمانان بهترين پاداش را به شما بدهد و چهره هاى شما را در جايگاه رضوان و اكرامش (بهشت برين) به ما بشناساند، همراه با پيامبران ، صدّيقان، شهيدان، صالحان و چه نيكو رفيقانند اينان. گواهى مى دهم، كه حزب خداييد و هر كه با شما جنگيد، حزب شيطان است و اينكه شما از مقرّبان و رستگارانيد؛ آنان كه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند. لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر قاتلان شما. اى اهل توحيد! به زيارت شما آمده ام ، شناساى حق شمايم و با زيارت شما به خداوند تقرّب مى جويم و به كارهاى شايسته گذشته و عمل هاى پسنديده، دانايم. سلام و بركات خدا بر شما و لعنت و خشم خدا بر كُشندگان شما. خدايا! با زيارتشان مرا بهره مند ساز و بر راهشان مرا استوار بدار و بر همان مرامى كه آنان را ميراندى، مرا نيز بميران و در قرارگاه رحمتت، ميان من و آنان جمع كن. گواهى مى دهم، كه شما پيشتاز ماييد و ما به شما خواهيم پيوست». و سوره «انا انزلناه» را مكرّر، تا مى توانى مى خوانى و به خواستِ خدا باز مى گردى.

http://www.hadj.ir/fa/

0000000000

نمازهاي مستحب

0000000000

آموزش تجويدنماز

0000000000

فوايد و بركات ارتباط و ياد خداي بزرگ برسي پوشيده نيست، قرآن كريم زندگي بدون ايمان به خداوند را سخت و تاريك مي داند.

دانشمندان علوم انساني معتقدند ايمان به خداوند بهترين راه محافظت انسان از آلودگي هاي فردي و اجتماعي است.

نماز يكي از بهترين راههاي ارتباط با خداوند بزرگ مي باشد چنانكه خداوند مي فرمايد: " أقم الصلوه لِذكري".

و در آية ديگر دربارة يكي از فوايد ذكر و ياد خدا مي فرمايد : "اَلا بِذِكرِ اللهِ تطمئن القلوب" بدانيد ياد خدا، قلوب شما را از اضطراب و نگراني خارج و براي شما اطمينان مي آورد.

و بر همه روشن است كه، آرامش خاطر در زندگي از چه اهميتي برخوردار است. همة همت بشر از ابتدا در اين بوده است، چه كند كه در زندگي آرامش داشته باشد.

به هر حال نماز در اسلام از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد.

پيامبر اسلام مي فرمايد : " اِن عَمودَ الدينِ الصلاه " به درستي كه نماز بمنزله ستون دين است .

و در ادامه مي فرمايند : در روز جزا اولين چيزي كه در آن نظر خواهد شد نماز است. اگر صحيح بود در اعمال ديگر او نيز نظر مي شود ولي اگر صحيح نبود بقيه اعمال او مورد نظر نبوده و پذيرفته نخواهد شد.

پس معلوم مي شود نمازي مورد نظر است كه با شرايط خاص خود خوانده شود و از جمله شروط آن، صحت قرائت نماز مي باشد.

در رساله هاي مراجع بزرگ تقليد (حفظهم الله) نيز آمده است؛ بركساني كه توانايي دارند واجب است قرائت صحيح نماز را ياد بگيرند.

با درخواست توفيق از خداي بزرگ مجموعه اي در اين خصوص خدمت علاقمندان تقديم مي داريم.

در اين مجموعه سعي نموده ايم مطالب بسيار ساده و به دور از اصطلاحات پيچيدة ‌فن قرائت (به صورت تئوري و عملي) باشد تا علامندان بتوانند در مدت كوتاهي با قرائت صحيح نماز آشنا شوند. در اينجا لازم است از دوستاني كه با نظرات مفيد خود ما را در تدوين اين مجموعه ياري نموده اند تشكر و قدرداني به عمل آوريم.

يكي از بهترين و آسانترين راههاي آموزش قرائت قرآن استفاده از نوار كاست وياسي دي قاريان برجسته مي باشد.{درآرشيومؤسّسه فرهنگي هُدي رايانه موجوداست} لازم است پس از آشنايي با جايگاه تشكيل حروف زبان عربي (كه در بخش تئوري با آن آشنا خواهيد شد) مقداري با نوار تمرين داشته باشيد تا بتوانيد حروف عربي را صحيح تلفظ كنيد.

جهت آموزش قرائت نماز بايد نوار كاستي را تهيه كنيد كه سوره هاي حمد ( الحمد لله رب العالمين) و ... و توحيد (قل هو الله احد) در آن تلاوت شده باشد.

چنانچه گفته شد اگر مدتي بحث را به صورت تئوري و عملي و تمرين پيگيري نمائيد، نه تنها قرائت نماز شما با لهجه عربي همراه خواهد شد، بلكه همة قرآن را مي توانيد به صورت صحيح و با لهجه عربي بخوانيد. از آيات و روايات بخوبي استفاده مي شود، خداوند بزرگ دوست دارد ما آيات قرآن را با لهجه و لحن عرب بخوانيم به خاطر اينكه قرآن را به زبان عربي نازل فرموده است.

علاوه بر اين قرائت نماز با لهجه عربي لذت خاص خود را دارد. براي نمونه، شايد شما شاهد اقامة نماز تووسط رهبر عزيزمان (حضرت آيه العظمي خامنه اي مد ظله) در دانشگاه تهران بوده ايد، كه چه شور و لذتي در نمازگزاران ايجاد مي كند، به طور مسلم يكي از جهات آن اين است كه ايشان نماز را با تلفظ صحيح و لحن عربي اقامه مي فرمايند.

روش استفاده از نوار آموزشي يا سي دي

ابتدا چندين با ر از ابتدا تا انتهاي نوار، سوره مورد نظر(حمد و توحيد) را گوش كنيد. سپس قسمت قسمت از ابتداي سوره تا انتهاي آنرا خوب گوش دهيد و پس از آن از نحوة‌قاري تقليد كنيد مثلاً قاري تلاوت مي كند: "اَعوذ بِاللهِ منَ الشيطانِ الرجيم".يا بسم الله الرّحمن الرّحيم"

پس شما نيز سعي كنيد كاملاً شبيه قاري تلاوت كنيد، اگر حس كرديد كاملا مثل او تلاوت كرده ايد به قسمت بعد رجوع كرده و تمرين را تا به آخر به همين ترتيب ادامه دهيد.

تمامي آيات سورة‌حمد بايد به اين ترتيب تمرين و تكرار شوند و اين كار را ادامه دهيد تا مطمئن شويد مي توانيد همانند قاري آيات را بخوانيد البته بايد توجه داشته باشيد، استعداد افراد در تقليد صدا متفاوت مي باشد ممكن است فردي با يك يا دوبار تكرار بتواند همانند قاري تلفظ كند و ممكن است فرد ديگري با تكرار بيشتري به اين نتيجه برسد. به هر حال در نظر داشته باشيد هر چه بيشتر با نوار تمرين كنيد زودتر به نتيجه خواهيد رسيد.

شما مي توانيد از برخي اوقات خود كه بي جهت به هدر مي رود كمال استفاده را ببريد؛ مثلا در سه وعده اي كه غذا ميل كنيد، در حين آن مي توانيد به نوار گوش فرا داده از آن استفاده كنيد.

از جمله اوقات فراغت وقتي است كه آماده خواب مي شويد پس ضبط را روشن كنيد. در مدتي كه طول مي كشد تا به خواب برويد مي توانيد از صداي قاري بهره مند شويد. گوش كردن نوار بسيار مؤثر مي باشد و در ضمن با نواي دلنشين و آرام بخش آيات قرآن به خواب خواهيد رفت (‌چنانچه در روايات نيز به اين نكته تأكيد شده است).

اين نكته را نيز با استفاده از آيات و روايات، بيان كنيم كه اوقات زندگي ما نبايد در امور دنيوي خلاصه گردد، بلكه لازم است مقداري از آن در جهت برگرفتن توشه آخرت به كار گرفته شود.

در تعدادي از آيات قرآن آورده است : افرادي تلاش خود را فقط مصروف امور دنيوي كرده و از آخرت غافل مي باشند در نتيجه در روز جزا از زيانكاران خواهند بود.

اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: " مَن اَصلَحَ ما بَينَهُ وَ بَينَ اللهِ اَصلَحَ اللهُ ما بَينَهُ وَ بَينَ الناسِ وَ مَن اَصلَحَ اَمرَ آخِرَتهِ اَصلَحَ اللهَ لَهُ اَمرَ دُنياهً" يعني هركس به وظايفي كه خداوند تعالي براي او معين فرموده خوب عمل كند و رابطه خود و خداي خود را اصلاح كند خداوند تعالي اموري را كه بين او و مردم مي باشد را اصلاح مي فرمايند و هركس به امور اخروي خود رسيدگي كند و آن را اصلاح نمايد خداوند تعالي امور دنيوي او را اصلاح مي فرمايد.

نمازباخواندن سوره حمدشروع ميشود:

بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحيم (1)َلحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمينَ (2) اَلرَّحمنِ الرَّحيمِ (3) مَلِكِ يومِ الدّينِ (4) ايّاكَ نَعبُدُ وَ إِيّاكَ نَستَعينُ (5(اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ (6) صِراطَ الَّذِينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المغضُوبِ عَلَيهِم وَ لا الضّالِينَ (7)

سپس سوره توحيدراميخوانيم:

بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحيم (1)قُل هُوَ اللهُ أحَد (1) اللهُ الصَّمَدُ (2) لَم يَلِد وَ لَم يُولَد (3) وَ لَم يَكُن لَهُ كُفُواً أحَدٌ (4(

مطالب اصلي را با ذكر چند قاعدة مهم آغاز مي كنيم

تكلم با لهجه عربي به زمان و تمرين زيادي نيازمند است. همچنين هرگاه خواسته باشيم از قراء برجسته شويم بايد علاوه بر استفاده از تجارب اساتيد بزرگ و شركت در جلسات آنها و آگاهي از سبكهاي قراء معروف، از تمرين نيز غفلت نورزيم.

اما يادگيري تلفظ صحيح حروفي كه در قرائت و اذكار نماز آمده مشكلي نيست .با چند جلسه تمرين مي توان به خوبي با تلفظ صحيح حروف آشنا شد از اين رو سعي ما بر اين است تا قواعد آن را بسيار ساده و عمومي به دور از اصطلاحات پيچيده مطرح كنيم تا در كوتاهترين زمان ممكن بتوان با آموزش آن آشنا شد.

قبل از ورود به سورة‌ حمد و آموزش تلفظ صحيح آن لازم است قواعد مهمي را براي شما مطرح كنيم كه در بحث از اهميت زيادي برخوردارند و شايد بتوان گفت بيش از نيمي از كار، به يادگيري اين مطالب بستگي خواهد داشت.

مشهور است زبان عربي داراي 28 حرف است مي باشد. اين حروف به كمك حلق، زبان كوچك بين حلق و دهان، دهان، لبها و بيني ساخته مي شوند.

از اين 28 حرف نحوة تلفظ 18 حرف در بين زبان فارسي و عربي تقريباٌ يكسان بوده و نيازي به توضيح ندارد پس در اينصورت نحو ۀ‌ تلفظ 10 حرفي كه در بين زبان عربي و فارسي كاملاٌ متفاوت مي باشند بررسي خواهد شد.

اين حروف عبارتند از: " و ـ ح ـ ع ـ غ ـ ( ذ ـ‌ ث ـ ظ ) ـ ط ـ ص ـ ض "البته در تلفظ حرف الف نيز برخي مواقع با زبان ما تفاوت دارد كه توضيح آن خواهد آمد.

و اما قواعد مهم

 .حروف 28 گانه مذكور ابتدا با دو حالت و كيفيت همراه مي شوند.الف ـ تعدادي از حروف درشت و پر تلفظ مي شوند كه عبارتند از) : ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ ق ـ غ ـ خ ) البته (لام و راء) نيز برخي مواقع درشت تلفظ مي شوند (‌توضيح آن خواهد آمد) ب ـ‌ بقيه حروف نيز با حالت معمولي و رقيق و نازك همراه خواهند بود.

مهمترين چيزي كه لازم است بدانيم اين كه چه كنيم حرف درشت تلفظ شود. براي درست كردن حالت درشتي چند راه مطرح مي شود.

توجه كنيد از كدام راه زودتر به نتيجه خواهد رسيد:

الف : روشي كه ما براي كودكان به كار مي بريم اين است كه مي گوييم حروف درشت را تو حلقي تلفظ كنيد به آنها مي گوييم شبيه حالتي كه مي خواهيد قيافه گرفته و بر سر طرف مقابل خود داد بزنيد اگر در اين حال صدا را ضخيم و پر كنيد حالت درشتي را به وجود آورده ايد پس هر حرف را با آن حالت همراه كنيد درشت خواهد شد.

ب : يا مي گوييم سعي كنيد در حين تلفظ حروف درشت، ريشه زبان را بالا برده و حروف درشت را ضخيم و پُر تلفظ كنيد.

ج : يا ا نتها و ريشه زبان را به طرف حلق فشار داده حرف درشت را تلفظ كنيد.

هرگاه بخواهيم حروف درشت را تلفظ كنيم بايد دهان با اين حالت همراه شود.

قبلاً گفتيم، دو حرف (لام و راء) نيز برخي مواقع درشت تلفظ مي شوند.

حرف راء

راء بيشتر وقتها درشت تلفظ مي شود و دهان پر شده و با حالت درشتي همراه مي گردد: مانند : رَحمن و رَحيم

مگر در صورتي كه راء مكسور باشد يا اگر ساكن شد ما قبل آن "ياء ساكن"  و يا  "ياء مدّي" باشد كه در اين صورت رقيق و معمولي (مثل زبان فارسي) تلفظ مي شود. مانند .

رِجال ـ‌ بَصير ـ خَير ـ اَرِنا ـ نَذير ـ طَير

حرف لام

لام برعكس راءبيشتر وقتها رقيق و نازك(معمولي) تلفظ مي گردد. (مگر در لفظ جلاله "الله" تبارك و تعالي) در صورتي كه ماقبل لام لفظ جلالة "الله" (تبارك و تعالي) فتحه يا ضمه باشد كه در اين دو مورد لام "درشت" مي شود. يعني در وقت تلفظ بايد با آن حالت درشتي همراه شود. مانند : اللهُ اكبر (‌ماقبل مفتوح) ـ سَمِعَ اللهُ ـ قُل هُوَ اللهُ اَحَد ـ اللهُ الصَّمَد ، حدودُ الله ـ رسول الله (‌ماقبل مضموم( به غير از حروف ياد شده بقيه حروف به صورت نازك و رقيق تلفظ مي شوند.

نحوة‌ تلفظ الف

"الف" در تلفظ تابع حرف ماقبل خود مي باشد .1ـ هرگاه قبل از الف حروف درشت (ص ـ ض ـ‌ ط ـ ظ ـ ق ـ‌ غ ـ خ ) و همنين " ل ـ ر" در صورت درشت بودن قرار گيرد، الف نيز تبعيت كرده درشت تلفظ مي شود.در اينگونه موارد نحو ه تلفظ "الف" بين زبان فارسي و عربي يكسان مي باشد (‌يعني همان صداي "آ" در زبان فارسي( مانند: قالَ ـ اَدرَيكَ ـ قُل هُوَ اللهُ ـ‌ صادِق ـ صِراطَ ـ‌ الله اَكبَر  2ـ ‌ولي هرگاه قبل از الف "حروف رقيق قرار گيرند" الف نازك و رقيق" (مانند صداي فتحه با مقداري كشش بيشتر) تلفظ مي گردد. مانند : رَحمان ـ مالِك ـ اِيّاكَ ـ‌بِسمِ اللهِ نكته : عرب زبانها معمولاً كسره را مقداري ميل به ياءِ مدّي (يعني نزديك به صداي"اِي")‌تلفظ مي كنند بر خلاف فارس زبانها كه همان صداي كسره (يعني صداي"اِ") تلفظ مي كنند. همچنين حركت ضمه (ـُـ) را ميل به صداي كشيده اُو مي دهند بر خلاف فارس زبانها كه همان صداي (اُ) تلفظ مي كنند. 

البته بايد توجه داشته باشيد، گفتيم نزديك به صداي (اي و اُو)‌نه اينكه به اندازه اي كشش دهيد تا كسره تبديل به صداي (اي)‌و ضمه تبديل به صداي (اُو) شود بلكه فقط مقداري ميل داده و نزديك مي كنيم.

اميدوار هستيم قاعده قبلي را خوب فرا گرفته باشيد هم اكنون وارد مبحث اصلي، كه همانا نحوه تلفظ حروف دو سوره "حمد و توحيد" مي باشد شده و آيه به آيه تمامي حروفي را كه تلفظ آنها بين زبان عربي و فارسي تفاوت مي كند توضيح خواهيم داد (‌إن شاء الله(

بِسمِ الله ( تبارك و تعالي )

گفتيم هرگاه قبل از "لامِ" الله تبارك وتعالي كسره باشد، لام رقيق تلفظ مي شود (معمولي و مثل زبان فارسي) در نتيجه "الف" نيز، كه تابع حرف ماقبل خود مي باشد رقيق و نازك ( يعني به صورت صداي فتحه با مقداري كشش) تلفظ مي شود.

حرف راء (ر)

حرف "راء" نيز در "الرحمن و الرحيم" درشت تلفظ مي شود زبان بيشتر به سمت بالا (كام) ميل داده مي شود و با حالت درشتي همراه شده.

حرف الف در الرَّحمنِ چون حرف "ميم" از حروف رقيق مي باشد "الف" نيز رقيق و نازك تلفظ مي شود و به صورت فتحه با مقداري كشش.

حرف حاء (ح)

يكي از بهترين راههاي شناخت حروف، شناخت تفاوت آنها نسبت به يكديگر مي باشد.

كيفيت تلفظ حرف "هاء" در زبان فارسي و عربي يكسان بوده و به يك شكل ادا مي شود. هواي داخل شش را بدون اينكه فشاري به حنجره بياوريم از دهان خارج مي كنيم.

مثل وقتي كه انسان از يك بلندي بالا مي رود و مي ايستد تا نفسي تازه كند نفس را بدون فشار آوردن به حنجره خارج مي كند مانند : اللهُ ـ اِهدِنا ـ اَشهَدُ ـ هُوَ ـ لَهُ

اما در تلفظ حرف "حاء" راه حنجره گرفته شده و هواي داخل ريه را با فشار خارج مي كنيم (مانند وقتي كه سينه را صاف مي كنيم يا حالتي كه پوست تخمه اي را از حلق خارج مي كنيم.

بنابراين، صداي گرفتگي بايد هميشه و در هر شرايطي با حرف "حاء" همراه باشد زيرا در غير اينصورت حرف "حاء" تبديل به حرف "هاء" مي شود. مانند : رَحمن و رَحيم ـ اَلحَمدُ ـ اَحَد

اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمين - لِلّهِ (تعالي) چون قبل از "لام" لفظ جلاله الله (تبارك و تعالي)كسره واقع شده در نتيجه "لام" رقيق مي باشد. پس "الف" نيز رقيق تلفظ مي شود.

حرف عَين (ع)

هرگاه تفاوت دو حرف همزه "ء" و عين"ع" به خوبي براي ما بيان شود خيلي زود مي توانيم اين دو حرف را از يكديگر تميز داده و صحيح تلفظ كنيم. توضيح اينكه برخي از حروف در زمان خروج از مخرجشان به بيرون پرتاب مي شوند (در اصطلاح به اين حروف چكشي يا شدّتي مي گويند). يعني هوا يا صدا پشت مخرح آنها جمع شده و يك دفعه به بيرون پرتاب مي شود كه همزه"ء"‌از قبيل اين حروف مي باشد كه از انتهاي حلق و با پرتاب صدا به بيرون ايجاد مي گردد.

تذكر : كه اگر همزه "ء" را امتداد داده و با كشش همراه كنيم همزه "ء" تبديل به صداي الف (صداي كشيدة آ) خواهد شد.

حروفي كه داراي شدت مي باشند عبارتند از : "اَ ـ ج ـ د ـ ت ـ ط ـ ب ـ ق ـ ك" 

و لي برعكس برخي ا ز حروف بايد در مخرج خود كشيده شوند (به آنها حروف امتدادي يا رخوتي مي گويند) حرف "عين" از اين گروه مي باشد.

(غير از حروف هشتگانه مذكور كه همه پرتابي بودند بقيه حروف كششي هستند)

پس گفته مي شود حرف"عين" با گرفتگي خاصّي و كشش در مخرج خود از وسط حلق تلفظ مي شود. عالَمين ـ نَعبُدُ ـ نَستَعينُ ‌ـ اَنعَمتَ ـ‌ عَلَيهِم ـ عَبدُهُ ـ عَلي

الرَّحمنِ الرَّحيمِ توضيح اين آيه قبلاً گذشت.

مالِكِ يَومِ الدّينِ

نكته قابل توجه در اين قسمت :در لهجه فارسي معمولاً " يُوم" گفته مي شود(ي باضمّه ياباصطلاح پيش) در حالي كه در قرآن "يُوم" آمده است(ي بافتحه ياباصطلاح زبر) بايد توجه كنيد هرگاه اعراب كلمه عوض شود، نماز اشكال پيدا مي كند.

إيّاكَ نَعبُدُ وَ إيّاكَ نَستَعينُ در اين آ يه ‌مباركه با نحو ۀ تلفظ حرف واو "و" آشنا مي شويم.

"واو" در زبان فارسي با كمك دندانها و لب صورت مي گيرد اما در لهجه عربي "واو" با غنچه و جمع كردن لب ها (بدون دخالت دندان ها) تلفظ مي شود. مانند : وَ إيّاكَ ـ وَلاَ الضّالينَ ـ‌ هُوَ اللهَ ـ وَلَم يُولَد ـ وَلَم يَكُن لَهُ ـ كُفُواً اَحَدٌ

إِهدِنا الصِّراطَ المُستَقيم در اين آيه با نحوة ‌تلفظ دو حرف "صاد" و "طاء" آشنا خواهيد شد.

حرف صاد (ص )

دو حرف "سين" و "صاد" از يك محل در دهان ساخته و تلفظ مي شوند. بدين صورت كه كناره هاي روي قسمت جلوي زبان به لثه هاي مقابل آن "كام بالا" مي چسبد و در آن هوا دميده مي شود. (حرف "سين" در زبان فارسي و عربي يكسان است)

تفاوت عمده بين "سين" و "صاد" در درشت بودن حرف "صاد" است، ساده تر بگوئيم هرگاه سين را با حالت درشتي همراه كنيم حرف "صاد" تلفظ خواهد شد.

در نتيجه در حين تلفظ حرف "صاد" سعي كنيد روي زبان را بالا برده و با فشار بيشتري به لثه ها چسبانده و در آن دميدگي ايجاد كنيد.

تذكر 1 : حروف "سين" و "صاد" داراي صفتي بوده كه اصطلاحاً به آن "صفير" مي گويند. (‌يعني همان حالت سوتي كه در اين دو حرف مي باشد)

تذكر 2 : نبايد در كشيدن سوت اين دو حرف زياده روي و يا كوتاهي كرد. ملاك و ميزان سوت در "صاد"، همان سوتي است كه در حرف "سين" مي باشد منتها چون در تلفظ حرف صاد زبان به لثه بالا فشار بيشتري وارد مي كند و چسبندگي بيشتري نسبت به حرف سين دارد سوت بيشتر پخش مي شود نه اينكه بيشتر مي باشد.  مانند : اللهُ الصَّمَدُ ـ اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ ـ‌ اللّهمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد

حرف طاء "ط"

دو حرف "ت و ط" از يك محل ساخته و خارج مي شوند. يعني روي جلوي زبان به قسمت برآمدة انتهاي لثة بالا مي چسبد و هوا پشت آن جمع شده و يك مرتبه با "شدت" پرتاب و رها مي شود فرق عمده بين اين دو حرف در حالت "درشتي" است كه (طاء "ط") دارا مي باشد. البته تفاوت قابل توجه ديگري نيز بين اين دو حرف وجود دارد كه دانستن آن لازم مي باشد و ان حالت دميدگي (فوت كردن) است كه در تلفظ حرف (تاء "ت") بايد ايجاد شود و حال آنكه در تلفظ حرف "طاء" اين حالت وجود ندارد و با كيفيت دميدگي همراه نمي باشد. مانند : صِراط ـ شَيطان- اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ

صِراطَ الَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم

تذكر مهم : چهار حرف ( ص ـ ض ـ ط ـ ظ)‌در هر شرايطي و با هر حركتي بايد درشتي آنها حفظ شده و زبان ميل به كام بالا پيدا كند. چرا كه اين حروف به حروفي غير از اين حروف تبديل خواهند شد.

توضيح اگر حالت درشتي و ميل زبان به كام بالا در اين حروف حفظ نشود تبديل به حروف رقيق مقابل خود خواهند شد [يعني "ظ" تبديل به "ذ" و "ط" تبديل به "ت" و "ص" تبديل به "س" و ... مي شود [.

تذكر مهم :‌در زبان عربي گاهي با تبديل حرفي به حرف ديگر معناي كلنه به كلي تغيير پيدا كرده و حتي برخي موارد معنايي خلاف معناي كلمه ايجاد مي شود. مثلاً كلمه "صمد" با حرف "صاد" به معناي بي نياز و كلمة "سمد" با حرف "سين" به معني سِرگين (كود حيوان) تمامي حروف اين آية ‌شريفه به جز حرف "ذال" در قسمتهاي قبل توضيح داده شده

و اما حرف "ذال".

حرف ذال "ذ"

لازم به ذكر است بدانيد سه حرف"ذ ـ‌ث ـ‌ظ" در دهان از يك نقطه ساخته شده و مخرجشان يكي است ولي فرق عمده در كيفيت خروج آنها مي باشد.

توضيح : اين سه حرف از برخورد سر زبان با سر دندان هاي پيشين بالا ساخته مي شوند، با اين تفاوت كه :

در حرف "ذال" : سر زبان را به سر دندان هاي پيشين بالا زده و بر مي داريم و حرف "ذال" را تلفظ مي كنيم.  مانند: اَلََّذينَ ـ اَعُوذُ بِاللهِ.

در حرف "ثاء" : مثلاً در سورة‌ كوثر سر زبان را بر سر دندان هاي پيشين بالا قرارداده در آن دميدگي ايجاد مي كنيم، بدون اينكه صداي (سوت) به همراه داشته باشد.

البته حرف "ثاء" در زبان فارسي مثل حرف "سين" با "سوت" مي باشد در حاليكه قبلاً گفتيم در لهجة‌ عربي (حالت سوت) مخصوص حرف "سين" و "صاد" مي باشد.

و اما حرف "ظاء"

حال كه با تلفظ حرف (ذال "ذ") به خوبي آشنا شديم (‌كه از برخورد سر زبان به سر دندانهاي پيشين بالا بوجود مي آيد) اگر "ذال" را با حالت درشتي همراه كنيم و تمام سطح و ريشه زبان را به طرف كام بالا ببريم به خوبي حرف "ظاء" را تلفظ خواهيم كرد. پس فرق عمده در اين دو حرف " درشتي و عدم" آن مي باشد.

مانند : ظَلَمَ ـ ظُلم ـ عَظيم ـ سُبحانَ ربِّي العَظيمَ وَ بِحَمدِهِ

البته اين حروف در سوره هاي " حمد و توحيد" وجود ندارد ولي در اذكار (نماز) مثل ذكر "ركوع" آمده است.

غَيرِالمَغضُوبِ عَلَيهِم وَ لَا الضّالين

در اين آية شريفه با نحوة‌ تلفّظ دو حرف (غين "غ" و ضاد‌ "ض") آشنا خواهيم شد.

حرف غين " غ"

چنانكه در تفاوت بين ( همزه " أ " و عين "ع") گفتيم ( همزه " أ ") از حروف پرتابي است ولي( "ع" از حروف كششي و امتدادي ) د رتفاوت ( قاف "ق" و غين "غ") نيز اين نحوه تلفظ وجود دارد پس حرف "قاف" از مخرج خود پرتاب مي شود كه اصطلاحا د رتجويد مي گويند با "شدّت " همراه است . برخلاف حرف "غين " كه در مخرج خود بايد كشيده شود .

براي آشنايي بيشتر اگر به حالتي كه آب در گلو غرغره مي كنيد توجه داشته باشيد مي توانيد حرف " غين " را به خوبي تلفظ نماييد . متذكر مي شويم "غين " از حروف درشت مي باشد . مانند : غَيْرِ الْمَغْضوُبِ – اَغْني

 حرف ضاد "ض"

درزبان عرب حرف "ضاد " از برخورد و كشيده شدن كناره هاي چپ يا راست زبان به كناره و ريشه دندانهاي آسياي چپ يا راست بالا تلفظ مي شود .

مانند : غَيْرِ الْمَغْضُوبِ - وَلا الضّالِينَ

البته "ضاد " را به روش ديگري كه بين برخي عرب زبانها متداول است مي توان تلفظ كرد . بدين صورت كه زبان را به جايگاه حرف "دال " زده و با درشتي تلفظ كنيم . برخي افراد با اين روش زودتر مي توانند حرف ( ضاد "ض") را تلفظ كنند ولي بايد متوجه باشيد كه حرف "ضاد " از حروفي است كه در مخرج خود كشيده مي شود ، نبايد پرتاب شود.

در پايان به عنوان حسن ختام توجه شمارا به يكي از سفارشات امير المؤ منين حضرت علي (ع) درباره اهميت نماز جلب مي كنيم . حضرت به اصحاب خود مي فرمايد : تَعاهَدُوآ أَمْرَالصَّلوهِ ، وَ حافِظُو عَلَيْها ، وَاستَكْثَرُوامِنْها وَ تَقَرَّبُوابِها، فَإنَّها كانَتْ عَلَي الْمُومِنينَ كِتاباً مَّوْقُوتاً ، أَلاتَسْمَعُونَ إلي جَوابِ أَهْلِ النّارِ حينَ سُئِلُوا" :ما سَلكَكُمْ فِي سَقَرَ؟قالُوا : لَم نَكَ مِنَ المُصَلّينَ ". وَ إنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق، وَ تُطلِقُهآ إطْلاقَ الرِّبَقِ ، ، و شَبَّهَها رَسُولُ اللهِ (ص) بِالْحَمَّهِ تَكُونُ عَلي بابِ الرَّجُلِ فَهُوَ يَغتَسِلُ مِنْها فِي الْيَومِ وَ اللَّيْلَهِ خَمْسَ مَرّاتٍ ، فَما عَسي أَن يَبْقي عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَنِ ، وَقَدْ عَرَفَ حَقَّها رِجالٌ مِن المُؤْمِنينَ الَّذينَ لا تَشْغَلُهُمْ عَنْها زِينَهُ مَتاعٍ ،وَ لا قُرَّهُ عَيْنٍ مِن وَلَدٍ وَ لا مالٍ ، يَقُولُ اللهِ سُبْحانَهُ" : رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تثجارَهٌ وَلا بَيْع عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ اقامِ الصَّلاهِ وَ اِيتآء الزَّكاهِ " وَ كانَ رَسُولُ اللهِ (ص) نَصبِاً بِالصَّلاهِ بَعْدَ التَّبْشيرِ لَهُ ، بِالْجَنَّهِ لِقَولِ اللهِ سُبْحانَهُ :" وَ أمُرْ أهْلَكَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِر عَلَيها " فَكانَ يَأمُرُ أَهْلَهُ ، وَ يُصَبِّرُ عَلَيْهانَفْسَهُ امر نماز را مراعات كنيد ( كه معراج مومن و ستون دين و نخستين چيزيست كه در قيامت از بنده باز پرسي مي شود ) اگر قبول شد ساير اعمال پذيرفته است ، و اگر به حساب نيامد هيچ يك از عامال سودي ندارد و آن را محا فظت نماييد ( از وقت فضيلت آن غافل نباشيد ) و بسيار بجا آوريد ، و بوسيله آن بخدا نزديك شويد ، زيرا نماز ( همانطور كه در قرآن كريم مي فرمايد : " كانَتْ عَلَي الْمُومِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً " برمومنين فريضه است نوشته و وقت آن تعيين گرديده ، آيا گوش (دل (به پاسخ اهل دوزخ نمي دهيد آنگاه كه از آنها مي پرسند :" ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ؟ قالُوا : لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ " در قرآن كريم يعني چه چيز شمار ا گرفتا ر دوزخ ساخت ؟ مي گويند از نماز گزاران نبوديم ، و نماز گناهان را مي ريزد مانند ريختن برگ ( از درخت ) و رها مي كند مانند رها كردن بندها ( از گردن چهار پايان ) و رسول خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرم تشبيه فرموده كه بردر خانه مردي باشد و شبانه روزي پنج نوبت از آن شستشو كند ، پس ( معلوم است ) ديگر برچنين كسي چرك باقي نخواهد ماند ، و حق نماز را مرداني از مؤمنين شناخته اندكه آرايش كالاي دنيا و روشني چشم از فرزند و دارايي آنان را از آن باز نمي دارد خداوند سبحان ( در قرآن كريم ) مي فرمايد : " رِجالٌ لا تُلهِيهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلوهِ وَ ايتآءِ الزَّكوهِ"  يعني مرداني هستند كه بازرگاني و خريد و فروش آنها را از ياد خدا و به جا آوردن نماز و دادن زكوه غافل نمي گرداند . و رسول خدا ( ص ) بااينكه به بهشت مژده داده شده بود براي نماز ( از بس بجا مي آورد ) خود را به رنج مي افكند به جهت فرمان خداوند سبحان در قرآن كريم " وَ أمُرْ اَهْلَكَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها " يعني اهل خود را به خواندن نماز امر كن و خويشتن برانجام آن شكيبا باش . پس آن حضرت هم اهل خودرا به نماز امر مي فرمود و خود را به شكيبايي بررنج آن وامي داشت. 

0000000000

نماز اول هر ماه

0000000000

دو ركعت مى باشد در ركعت اول بعد از حمد سى مرتبه (قل هو اللّه احد) و در ركعت دوم بعد از حمد سى مرتبه (انا انزلناه ) بخواند و بعد از نماز صدقه اى بدهد چون چنين كند سلامتى خود را در آن ماه از حق تعالى بخرد و در بعضى روايات نقل است كه بعد از نماز بخواند اين دعا را. بسم اللّه الرحمن الرحيم و ما من دابه فى الارض الا على اللّه رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبين بسم اللّه الرحمن الرحيم و ان يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم بسم اللّه الرحمن الرحيم سيجعل اللّه بعد عسر يسرا ماشاء اللّه لا قوه الا باللّه حسبنا اللّه و نعم الوكيل و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصير بالعباد لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين رب انى لما انزلت الى من خير فقير رب لاتذرنى فردا او انت خير الوارثين.

0000000000

نماز ميت

0000000000

مسألهء608ـ نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است :

بعد از نيت تكبيرِاول

وبعد ازتكبير اول بگويد: <اَشْهَدُاَنْ لااِلهَ اِلاَّاللهُ وَاَن َّمُحَمَّداًرَسُول ُالله ِ>.

و بعد از تكبير دوم بگويد: <اَلّلهُـمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ>.

و بعد از تكبير سوم بگويد: <اَلّلهُـمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنِينَ وَالْمُؤمِنات ِ>.

و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: <اَلّلهُـمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّت ِ>.

و اگر زن است بگويد: <اَلّلهُـمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّت ِ>

و بعد تكبير پنجم رابگويد.

0000000000

و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد: <اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَلَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً و نَذِيراً بَيْنَ يَدَى السَّاعَةِ>.

و بعد از تكبير دوم بگويد: <اَلّلهُـمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ كَاَفْضَلِ مَاصَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْت َعَلى اِبْراهيمَ وَ آلِ اِبراهيمَ اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلى جَميعِ الاَْنْبياءِ وَالْمُرسَلين َوَالشُّهَداءِ والصِّدِّيقِينَ وَ جَميعِ عِبادِاللهِ الصّالِحين َ>.

و بعد از تكبير سوم بگويد: <اَلّلهُـمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمنينَ وَالْمُؤمِناتِ وَالْمُسْلِمين َوَالْمُسْلِمات ِ, اَلاَْحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْوات ِ, تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْرات ِ, اِنَّكَ مُجيب ُالدَّعَوات ِ, اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ>.

و بعد از تكبير چهارم , اگر ميت مرد است بگويد: <اَلّلهُـمَّ اِنَّ هَذَا عَبْدُكَ وَاْبْن ُعَبْدِك, وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِه ِ, اَلّلهُـمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا, اَلّلهُـمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى اِحسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسِيئاً فَتَجَاوَزْ عَنْه ُوَ اغْفِرْ لَه ُ, اَلّلهُـمَّ جْعَلْهُ عِنْدَكَ فى اَعْلَى عِلِّيِّينَ و اخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الْغابِرِينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمين َ>.

و بعد تكبير پنجم را بگويد

ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: <اَلّلهُـمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُك, وابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ اَمَتِكَ, نَزَلَتْ بِكَ, وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول ٍبِه ِ, اَلَّلهُمَّ اِنَّا لاَنَعْلَمُ مِنها اِلاّ خَيْراً, وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهَا مِنَّا, اَلَّلهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِى اِحسانِها و اِن كانَتْ مُسِيئةً فَتَجاوَزْ عَنْهَا وَ اغْفِرْ لَهَا, الّلهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَكَ فِى اَعْلى عِلِّيـِّينَ وَ اخْلُفْ عَلى اَهْلِها فى الْغابِرِينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمِين َ>.

و بعد تكبير پنجم را بگويد

مسألهء609ـ بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نمازاز صورت خود خارج نشود.

مسألهء610ـ كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند بايد تكبيرها ودعاهاى آن را هم بخواند.

0000000000

نماز وحشت

0000000000

مسألهء638ـ مستحب است در شب اول قبر, دو ركعت نماز وحشت براى ميت بخوانند و دستور آن اين است كه , در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آيةالكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سورهء اِنّا اَنْزَلْناهُ بخوانند و بعداز سلام نماز بگويند: <اَلّلهُـمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا اِلَى قَبْرِفُلان ٍ>و به جاى كلمهء فلان اسم ميت را بگويند.

مسألهء639ـ نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى شود خواند,ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشا خوانده شود.

مسألهء640ـ اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند, يا به جهت ديگردفن او تأخير بيفتد, بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.

0000000000

نمازغفيله

0000000000

بخوان ما بين نماز مغرب و عشا نماز غفيله را و آن دو ركعت است در ركعت اول بعد از حمد مى‏خوانى وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ و در ركعت دوم بعد از حمد مى‏خوانى وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَ لا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يَابِسٍ إِلا فِى كِتَابٍ مُبِينٍ پس دستها را به قنوت برمى‏دارى و مى‏گويى اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِمَفَاتِحِ الْغَيْبِ الَّتِى لا يَعْلَمُهَا إِلا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِى كَذَا وَ كَذَا بجاى اين كلمه حاجت ذكر مى‏كنى پس مى‏گويى اللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَ الْقَادِرُ عَلَى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حَاجَتِى فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَيْتَهَا لِى و حاجت خود را مى‏طلبى كه روايت شده كه هر كه اين نماز را بجا آورد و حاجت خود را بخواهد حق تعالى به او عطا فرمايد آنچه را كه خواهد.

0000000000

نمازهاي نافله يوميه

0000000000

نمازهاي مستحبي زياد است كه آنها را «نافله» گويند و بين نمازهاي مستحبي به خواندن نافله هاي شبانه بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه، سي و چهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مي باشد.

0000000000

نماز حضرت جعفر عليه السلام

0000000000

كه اكسير اعظم و كبريت احمر است و به سندهاى بسيار معتبره با فضيلت بسيار كه عمده آمرزش گناهان عظيمه است وارد شده و افضل اوقات آن صدر نهار جمعه است و آن چهار ركعت است به دو تشهد و دو سلام در ركعت اول بعد از سوره حمد إذا زلزلت مى‏خواند و در ركعت دوم سوره و العاديات و در ركعت سوم إذا جاء نصر الله و در ركعت چهارم قل هو الله أحد و در هر ركعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه مى‏گويد سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ و در ركوع همين تسبيحات را ده مرتبه مى‏گويد و چون سر از ركوع بر مى‏دارد ده مرتبه و در سجده اول ده مرتبه و بعد از سر برداشتن ده مرتبه و در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سر برداشتن پيش از آنكه برخيزد ده مرتبه در هر چهار ركعت چنين مى‏كند كه مجموع سيصد مرتبه شود شيخ كلينى از ابو سعيد مدائنى روايت كرده كه: حضرت صادق عليه السلام به من فرمود آيا تعليم نكنم ترا چيزى كه بگويى آن را در نماز جعفر گفتم بلى تعليم فرما فرمود چون در سجده آخر چهار ركعت نماز رسيدى و از تسبيحات فارغ شدى بگو سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْوَقَارَ سُبْحَانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِى التَّسْبِيحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَىْ‏ءٍ عِلْمُهُ سُبْحَانَ ذِى الْمَنِّ وَ النِّعَمِ سُبْحَانَ ذِى الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ اسْمِكَ الْأَعْظَمِ وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّةِ الَّتِى تَمَّتْ صِدْقا وَ عَدْلا صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ افْعَلْ بِى كَذَا وَ كَذَا

بجاى اين كلمه حاجات خود را بخواهد شيخ و سيد از مفضل بن عمر روايت كرده‏اند كه: گفت ديدم روزى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را كه نماز جعفر بجا آوردند پس دستها را بلند كردند و اين دعا خواندند يَا رَبِّ يَا رَبِّ به قدرى كه يك نفس وفا كند يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ به قدر يك نفس رَبِّ رَبِّ باز به قدر يك نفس يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ باز به قدر يك نفس يَا حَىُّ يَا حَىُّ به قدر يك نفس يَا رَحِيمُ يَا رَحِيمُ باز به قدر يك نفس يَا رَحْمَانُ يَا رَحْمَانُ هفت مرتبه يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ هفت مرتبه پس خواندند اللَّهُمَّ إِنِّى أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ أُمَجِّدُكَ وَ لا غَايَةَ لِمَدْحِكَ وَ أُثْنِى عَلَيْكَ وَ مَنْ يَبْلُغُ غَايَةَ ثَنَائِكَ وَ أَمَدَ مَجْدِكَ وَ أَنَّى لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ وَ أَىَّ زَمَنٍ لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحا بِفَضْلِكَ مَوْصُوفا بِمَجْدِكَ عَوَّادا عَلَى الْمُذْنِبِينَ بِحِلْمِكَ تَخَلَّفَ سُكَّانُ أَرْضِكَ عَنْ طَاعَتِكَ فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفا بِجُودِكَ جَوَادا بِفَضْلِكَ عَوَّادا بِكَرَمِكَ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ پس حضرت فرمود كه اى مفضل هر گاه تو را حاجت ضرورى بوده باشد نماز جعفر را بكن و اين دعا را بخوان و حوائج خود را از خدا طلب كن كه برآورده مى‏شود ان شاء الله تعالى مؤلف گويد كه شيخ طوسى براى برآمدن حاجت از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود روزه بگير روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را و چون آخر روز پنجشنبه شود تصدق بده بر ده مسكين هر مسكينى مدى از طعام پس چون روز جمعه شود غسل كن و برو به صحرا و نماز جعفر را بجا آور و برهنه كن زانوها را و بچسبان به زمين و بگو يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ [عَلَىَ‏] الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا مُبْتَدِئا بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ ده مرتبه يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ ده مرتبه يَا سَيِّدَاهْ يَا سَيِّدَاهْ ده مرتبه يَا مَوْلايَاهْ يَا مَوْلايَاهْ ده مرتبه يَا رَجَاءَاهْ ده مرتبه يَا غِيَاثَاهْ ده مرتبه يَا غَايَةَ رَغْبَتَاهْ ده مرتبه يَا رَحْمَانُ ده مرتبه يَا رَحِيمُ ده مرتبه يَا مُعْطِىَ الْخَيْرَاتِ ده مرتبه صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَثِيرا طَيِّبا كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ده مرتبه و حاجت خود را بطلب مؤلف گويد كه روايات بسيار وارد شده در باب روزه اين سه روز و بجا آوردن دو ركعت نماز نزد زوال روز جمعه براى برآمدن حاجت

0000000000

نماز شب

0000000000

نماز شب يازده‌ ركعت است:

چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر

نماز شب چهارتادوركعتي

نيت: دو ركعت نماز شب مي‌خوانم قُربة اِلي الله

- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو الله احد + ركوع + سجده

- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.

(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب مي‌شود).

سپس دوركعت نمازشفع

نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله

- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو‌ الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الناس + ركوع + سجده.

- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول‌ هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.

سپس يكرعت نمازوتر

نيت: يك ركعت نماز وَتْر مي‌خوانم قُربة اِلي الله

- در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قول هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قول اعوذ به رب الناس

- در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) «خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) «آمرزش مي‌طلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز مي‌گردم». سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) «اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه مي‌برد». سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) «پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س)

(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر،  33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).

0000000000

نماز حضرت رسول صلى الله عليه و آله

0000000000

سيد بن طاوس رحمة الله عليه به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه: از آن حضرت سؤال كردند از نماز حضرت جعفر طيار رحمة الله عليه حضرت فرمود كه چرا غافلى از نماز حضرت رسول صلى الله عليه و آله شايد حضرت رسول صلى الله عليه و آله نماز جعفر را نكرده باشد و شايد جعفر نماز آن حضرت را نكرده باشد راوى عرض كرد پس تعليم كن آن نماز را به من حضرت فرمود كه دو ركعت نماز مى‏كنى در هر ركعت يك مرتبه فاتحه و پانزده مرتبه سوره إنا أنزلناه مى‏خوانى پس در ركوع و بعد از سر برداشتن و در سجده اول و بعد از سر برداشتن و در سجده دوم و بعد از سر برداشتن در هر يك پانزده مرتبه سوره قدر را مى‏خوانى پس تشهد مى‏خوانى و سلام مى‏گويى و چون فارغ شوى ميان تو و خدا گناهى نمى‏ماند مگر آنكه آمرزيده شده است و هر حاجت كه بطلبى روا است و بعد از آن اين دعا را مى‏خوانى لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ إِلَها وَاحِدا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ لا نَعْبُدُ إِلا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ أَنْتَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ فِيهِنَّ فَلَكَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ قَيَّامُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ فِيهِنَّ فَلَكَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْحَقُّ وَ وَعْدُكَ الْحَقُّ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ وَ إِنْجَازُك حَقٌّ وَ الْجَنَّةُ حَقٌّ وَ النَّارُ حَقٌّ اللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ بِكَ خَاصَمْتُ وَ إِلَيْكَ حَاكَمْتُ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ اغْفِرْ لِى مَا قَدَّمْتُ وَ أَخَّرْتُ وَ أَسْرَرْتُ وَ أَعْلَنْتُ أَنْتَ إِلَهِى لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِى وَ ارْحَمْنِى وَ تُبْ عَلَىَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ علامه مجلسى رحمة الله عليه گفته كه اين نماز از نمازهاى مشهوره است و عامه و خاصه در كتب خود روايت كرده‏ اند و بعضى اين را از نمازهاى روز جمعه شمرده‏ اند و از روايت اختصاصى معلوم نمى‏شود و ظاهرا در ساير ايام هم توان كرد

0000000000

نماز حضرت امير المؤمنين عليه السلام

0000000000

شيخ و سيد از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده‏اند كه فرمود: هر كه از شماها چهار ركعت نماز امير المؤمنين عليه السلام را بجا آورد از گناهان بيرون آيد مانند روزى كه از مادر متولد شده باشد و حاجتهاى او برآورده شود بخواند در هر ركعت حمد يك مرتبه و پنجاه مرتبه قل هو الله أحد و چون فارغ شود اين دعا را بخواند كه تسبيح آن حضرت است سُبْحَانَ مَنْ لا تَبِيدُ مَعَالِمُهُ سُبْحَانَ مَنْ لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ سُبْحَانَ مَنْ لا اضْمِحْلالَ لِفَخْرِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ سُبْحَانَ مَنْ لا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا يُشَارِكُ أَحَدا فِى أَمْرِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا إِلَهَ غَيْرُهُ پس دعا كند بعد از اين و بگويد يَا مَنْ عَفَا عَنِ السَّيِّئَاتِ وَ لَمْ يُجَازِ بِهَا ارْحَمْ عَبْدَكَ يَا اللَّهُ نَفْسِى نَفْسِى أَنَا عَبْدُكَ يَا سَيِّدَاهْ أَنَا عَبْدُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ أَيَا رَبَّاهْ إِلَهِى بِكَيْنُونَتِكَ يَا أَمَلاهْ يَا رَحْمَانَاهْ يَا غِيَاثَاهْ عَبْدُكَ عَبْدُكَ لا حِيلَةَ لَهُ يَا مُنْتَهَى رَغْبَتَاهْ يَا مُجْرِىَ الدَّمِ فِى عُرُوقِى  يَا سَيِّدَاهْ يَا مَالِكَاهْ أَيَا هُوَ أَيَا هُوَ يَا رَبَّاهْ عَبْدُكَ عَبْدُكَ لا حِيلَةَ لِى وَ لا غِنَى بِى عَنْ نَفْسِى وَ لا أَسْتَطِيعُ لَهَا ضَرّا وَ لا نَفْعا وَ لا أَجِدُ مَنْ أُصَانِعُهُ تَقَطَّعَتْ أَسْبَابُ الْخَدَائِعِ عَنِّى وَ اضْمَحَلَّ كُلُّ مَظْنُونٍ عَنِّى أَفْرَدَنِى الدَّهْرُ إِلَيْكَ فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ هَذَا الْمَقَامَ يَا إِلَهِى بِعِلْمِكَ كَانَ هَذَا كُلُّهُ فَكَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ بِى وَ لَيْتَ شِعْرِى كَيْفَ تَقُولُ لِدُعَائِى أَ تَقُولُ نَعَمْ أَمْ تَقُولُ لا فَإِنْ قُلْتَ لا فَيَا وَيْلِى يَا وَيْلِى يَا وَيْلِى يَا عَوْلِى يَا عَوْلِى يَا عَوْلِى يَا شِقْوَتِى يَا شِقْوَتِى يَا شِقْوَتِى يَا ذُلِّى يَا ذُلِّى يَا ذُلِّى إِلَى مَنْ وَ مِمَّنْ أَوْ عِنْدَ مَنْ أَوْ كَيْفَ أَوْ مَا ذَا أَوْ إِلَى أَىِّ شَىْ‏ءٍ أَلْجَأُ وَ مَنْ أَرْجُو وَ مَنْ يَجُودُ عَلَىَّ بِفَضْلِهِ حِينَ تَرْفُضُنِى يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ وَ إِنْ قُلْتَ نَعَمْ كَمَا هُوَ الظَّنُّ بِكَ وَ الرَّجَاءُ لَكَ فَطُوبَى لِى أَنَا السَّعِيدُ وَ أَنَا الْمَسْعُودُ فَطُوبَى لِى وَ أَنَا الْمَرْحُومُ يَا مُتَرَحِّمُ يَا مُتَرَئِّفُ يَا مُتَعَطِّفُ يَا مُتَجَبِّرُ يَا مُتَمَلِّكُ يَا مُقْسِطُ لا عَمَلَ لِى أَبْلُغُ بِهِ نَجَاحَ حَاجَتِى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى جَعَلْتَهُ فِى مَكْنُونِ غَيْبِكَ وَ اسْتَقَرَّ عِنْدَكَ فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى شَىْ‏ءٍ سِوَاكَ أَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِكَ وَ بِهِ فَإِنَّهُ أَجَلُّ وَ أَشْرَفُ أَسْمَائِكَ لا شَىْ‏ءَ لِى غَيْرُ هَذَا وَ لا أَحَدَ أَعْوَدُ عَلَىَّ مِنْكَ يَا كَيْنُونُ يَا مُكَوِّنُ يَا مَنْ عَرَّفَنِى نَفْسَهُ يَا مَنْ أَمَرَنِى بِطَاعَتِهِ يَا مَنْ نَهَانِى عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يَا مَدْعُوُّ يَا مَسْئُولُ يَا مَطْلُوبا إِلَيْهِ رَفَضْتُ وَصِيَّتَكَ الَّتِى أَوْصَيْتَنِى وَ لَمْ أُطِعْكَ وَ لَوْ أَطَعْتُكَ فِيمَا أَمَرْتَنِى لَكَفَيْتَنِى مَا قُمْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ أَنَا مَعَ مَعْصِيَتِى لَكَ رَاجٍ فَلا تَحُلْ بَيْنِى وَ بَيْنَ مَا رَجَوْتُ يَا مُتَرَحِّما لِى أَعِذْنِى مِنْ بَيْنِ يَدَىَّ وَ مِنْ خَلْفِى وَ مِنْ فَوْقِى وَ مِنْ تَحْتِى وَ مِنْ كُلِّ جِهَاتِ الْإِحَاطَةِ بِى اللَّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ سَيِّدِى وَ بِعَلِىٍّ وَلِيِّى وَ بِالْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ اجْعَلْ عَلَيْنَا صَلَوَاتِكَ وَ رَأْفَتَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ أَوْسِعْ عَلَيْنَا مِنْ رِزْقِكَ وَ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ جَمِيعَ حَوَائِجِنَا يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ پس حضرت فرمود كه هر كه اين نماز را بجا آورد و اين دعا را بخواند چون فارغ شود نماند ما بين او و خداوند تعالى گناهى مگر آنكه آمرزيده شود مؤلف گويد كه احاديث بسيار در فضيلت خواندن اين چهار ركعت نماز در شب و روز جمعه وارد شده و اگر بعد از نماز بگويد اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى النَّبِىِّ الْعَرَبِىِّ وَ آلِهِ وارد شده كه گناهان گذشته و آينده او آمرزيده شود و چنان باشد كه دوازده مرتبه قرآن را ختم كرده باشد و حق تعالى گرسنگى و تشنگى قيامت را از او رفع كند

0000000000

نماز حضرت فاطمه صلوات الله عليها

0000000000

روايت شده كه: حضرت فاطمه عليها السلام دو ركعت نماز مى‏كرد كه جبرئيل عليه السلام تعليم او كرده بود در ركعت اول بعد از سوره حمد صد مرتبه سوره قدر و در ركعت دوم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحيد مى‏خواند و چون سلام مى‏گفت اين دعا را مى‏خواند سُبْحَانَ ذِى الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ سُبْحَانَ ذِى الْجَلالِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ سُبْحَانَ ذِى الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَ الْجَمَالَ سُبْحَانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَ الْوَقَارِ سُبْحَانَ مَنْ يَرَى أَثَرَ النَّمْلِ فِى الصَّفَا سُبْحَانَ مَنْ يَرَى وَقْعَ الطَّيْرِ فِى الْهَوَاءِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا لا هَكَذَا غَيْرُهُ و سيد گفته است كه در روايت ديگر وارد شده است كه بعد از اين نماز تسبيح مشهور حضرت فاطمه عليها السلام را كه بعد از هر نماز خوانده مى‏شود بخواند و بعد از آن صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد

0000000000

نماز امام حسن عليه السلام

0000000000

در روز جمعه و آن چهار ركعت است مثل نماز امير المؤمنين عليه السلام

 نماز ديگر از آن حضرت در روز جمعه و آن نيز چهار ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و قل هو الله أحد بيست و پنج مرتبه

 دعاى امام حسن عليه السلام اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُقِيلَنِى عَثْرَتِى وَ تَسْتُرَ عَلَىَّ ذُنُوبِى وَ تَغْفِرَهَا لِى وَ تَقْضِىَ لِى حَوَائِجِى وَ لا تُعَذِّبَنِى بِقَبِيحٍ كَانَ مِنِّى فَإِنَّ عَفْوَكَ وَ جُودَكَ يَسَعُنِى إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ

0000000000

نماز امام حسين عليه السلام

0000000000

چهار ركعت است در هر ركعت سوره فاتحه پنجاه مرتبه و سوره توحيد پنجاه مرتبه و در ركوع فاتحه و توحيد هر يك ده مرتبه و چون از ركوع سر بردارى هر يك را ده مرتبه و همچنين در سجده اولى و در بين دو سجده و در سجده دوم هر يك ده مرتبه و چون از چهار ركعت فارغ شدى و سلام گفتى اين دعا بخوان اللَّهُمَّ أَنْتَ الَّذِى  اسْتَجَبْتَ لِآدَمَ وَ حَوَّاءَ تا آخر دعا كه فى الجمله طولانى است

0000000000

نماز امام زين العابدين عليه السلام

0000000000

چهار ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد صد مرتبه

 دعاى آن حضرت يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى يَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ يَا مُبْتَدِئا بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّنَا وَ سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز حضرت باقر عليه السلام

0000000000

دو ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ صد مرتبه

دعاى آن حضرت اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ يَا حَلِيمُ ذُو أَنَاةٍ غَفُورٌ وَدُودٌ أَنْ تَتَجَاوَزَ عَنْ سَيِّئَاتِى وَ مَا عِنْدِى بِحُسْنِ مَا عِنْدَكَ وَ أَنْ تُعْطِيَنِى مِنْ عَطَائِكَ مَا يَسَعُنِى وَ تُلْهِمَنِى فِيمَا أَعْطَيْتَنِى الْعَمَلَ فِيهِ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُعْطِيَنِى مِنْ عَفْوِكَ مَا أَسْتَوْجِبُ بِهِ كَرَامَتَكَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ لا تَفْعَلْ بِى مَا أَنَا أَهْلُهُ فَإِنَّمَا أَنَا بِكَ وَ لَمْ أُصِبْ خَيْرا قَطُّ إِلا مِنْكَ يَا أَبْصَرَ الْأَبْصَرِينَ وَ يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ وَ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ وَ يَا جَارَ الْمُسْتَجِيرِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز حضرت صادق عليه السلام

0000000000

دو ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و آيه شَهِدَ اللَّهُ صد مرتبه

دعاى آن حضرت يَا صَانِعَ كُلِّ مَصْنُوعٍ يَا جَابِرَ كُلِّ كَسِيرٍ وَ يَا حَاضِرَ كُلِّ مَلَإٍ وَ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ يَا عَالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَ يَا شَاهِدُ غَيْرَ غَائِبٍ وَ يَا غَالِبُ غَيْرَ مَغْلُوبٍ وَ يَا قَرِيبُ غَيْرَ بَعِيدٍ وَ يَا مُونِسَ كُلِّ وَحِيدٍ وَ يَا حَىُّ مُحْيِىَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ الْقَائِمُ [الْقَائِمَ‏] عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَىَّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز حضرت كاظم عليه السلام

0000000000

دو ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد دوازده مرتبه

 دعاى آن حضرت إِلَهِى خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لَكَ وَ ضَلَّتِ الْأَحْلامُ فِيكَ وَ وَجِلَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ مِنْكَ وَ هَرَبَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ إِلَيْكَ وَ ضَاقَتِ الْأَشْيَاءُ دُونَكَ وَ مَلَأَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ نُورُكَ فَأَنْتَ الرَّفِيعُ فِى جَلالِكَ وَ أَنْتَ الْبَهِىُّ فِى جَمَالِكَ وَ أَنْتَ الْعَظِيمُ فِى قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ الَّذِى لا يَئُودُكَ شَىْ‏ءٌ يَا مُنْزِلَ نِعْمَتِى يَا مُفَرِّجَ كُرْبَتِى وَ يَا قَاضِىَ حَاجَتِى أَعْطِنِى مَسْأَلَتِى بِلا إِلَهَ إِلا أَنْتَ آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصا لَكَ دِينِى أَصْبَحْتُ عَلَى عَهْدِكَ وَ وَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ أَبُوءُ لَكَ بِالنِّعْمَةِ وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِى لا يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا مَنْ هُوَ فِى عُلُوِّهِ دَانٍ وَ فِى دُنُوِّهِ عَالٍ وَ فِى إِشْرَاقِهِ مُنِيرٌ وَ فِى سُلْطَانِهِ قَوِىٌّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ

0000000000

نماز حضرت امام رضا عليه السلام

0000000000

شش ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و هل أتى على الانسان ده مرتبه

دعاى آن حضرت يَا صَاحِبِى فِى شِدَّتِى وَ يَا وَلِيِّى فِى نِعْمَتِى وَ يَا إِلَهِى وَ إِلَهَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ يَا رَبَّ كهيعص وَ يس وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ أَسْأَلُكَ يَا أَحْسَنَ مَنْ سُئِلَ وَ يَا خَيْرَ مَنْ دُعِىَ وَ يَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى وَ يَا خَيْرَ مُرْتَجًى أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز حضرت جواد عليه السلام

0000000000

دو ركعت است در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد هفتاد مرتبه

دعاى آن حضرت اللَّهُمَّ رَبَّ الْأَرْوَاحِ الْفَانِيَةِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِيَةِ أَسْأَلُكَ بِطَاعَةِ الْأَرْوَاحِ الرَّاجِعَةِ إِلَى أَجْسَادِهَا وَ بِطَاعَةِ الْأَجْسَادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِهَا وَ بِكَلِمَتِكَ النَّافِذَةِ بَيْنَهُمْ وَ أَخْذِكَ الْحَقَّ مِنْهُمْ وَ الْخَلائِقُ بَيْنَ يَدَيْكَ يَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضَائِكَ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَكَ وَ يَخَافُونَ عِقَابَكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِى بَصَرِى وَ الْيَقِينَ فِى قَلْبِى وَ ذِكْرَكَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عَلَى لِسَانِى وَ عَمَلا صَالِحا فَارْزُقْنِى

0000000000

نماز حضرت هادى عليه السلام

0000000000

دو ركعت است در ركعت اول سوره حمد و يس و در ركعت دوم سوره حمد و الرحمن

دعاى آن حضرت يَا بَارُّ يَا وَصُولُ يَا شَاهِدَ كُلِّ غَائِبٍ وَ يَا قَرِيبُ غَيْرَ بَعِيدٍ وَ يَا غَالِبُ غَيْرَ مَغْلُوبٍ وَ يَا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلا هُوَ يَا مَنْ لا تُبْلَغُ قُدْرَتُهُ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الْمَكْتُومِ عَمَّنْ شِئْتَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الْمُقَدَّسِ النُّورِ التَّامِّ الْحَىِّ الْقَيُّومِ الْعَظِيمِ نُورِ السَّمَاوَاتِ وَ نُورِ الْأَرَضِينَ عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِيرِ الْمُتَعَالِ الْعَظِيمِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز امام حسن عسكرى عليه السلام

0000000000

چهار ركعت است در دو ركعت اول بعد از حمد پانزده مرتبه سوره إذا زلزلت و در دو ركعت دوم بعد از حمد پانزده مرتبه توحيد

دعاى آن حضرت اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْبَدِى‏ءُ قَبْلَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ أَنْتَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الَّذِى لا يُذِلُّكَ شَىْ‏ءٌ وَ أَنْتَ كُلَّ يَوْمٍ فِى شَأْنٍ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ خَالِقُ مَا يُرَى وَ مَا لا يُرَى الْعَالِمُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ بِغَيْرِ تَعْلِيمٍ أَسْأَلُكَ بِآلائِكَ وَ نَعْمَائِكَ بِأَنَّكَ اللَّهُ الرَّبُّ الْوَاحِدُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْوِتْرُ الْفَرْدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِى لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا أَحَدٌ وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ الْقَائِمُ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ الرَّقِيبُ الْحَفِيظُ وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ اللَّهُ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ الْبَاطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ الضَّارُّ النَّافِعُ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ وَ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ الْبَاعِثُ الْوَارِثُ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ ذُو الطَّوْلِ وَ ذُو الْعِزَّةِ وَ ذُو السُّلْطَانِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَحَطْتَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْما وَ أَحْصَيْتَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ عَدَدا صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

0000000000

نماز حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه

0000000000

دو ركعت است مى‏خوانى در هر ركعت سوره حمد را تا إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ و چون به اين آيه رسيدى آن را صد مرتبه مى‏گويى و در مرتبه آخر سوره را تمام مى‏كنى پس قل هو الله أحد را يك بار مى‏خوانى و چون از نماز فارغ شدى اين دعا را مى‏خوانى اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِينَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَتِهِمْ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقَائِمِهِمْ وَ أَظْهِرْ إِعْزَازَهُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِى فَإِنَّكُمَا كَافِيَاىَ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ انْصُرَانِى فَإِنَّكُمَا نَاصِرَاىَ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ احْفَظَانِى فَإِنَّكُمَا حَافِظَاىَ يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ

0000000000

مسائل ضروري

0000000000

بررسي خمس اموال

0000000000

زائري كه عازم مكه معظمه است چه براي حج وچه براي عمره قبل ازهرچيز بايد به حساب مال واموالش برسد كه اگرخمس به مالش تعلق گرفته پرداخت كند ياقرار پرداخت آن رابدهد واگرتا آن موقع حساب سال نداشته است به بهانه رفتن به مكه براي خودحساب سال تعيين كند وازآن به بعدهرساله باسررسيدن سال خمسيش حساب كند واگرحساب سال داشته كه نيازي به تعيين حساب سال ديگري نيست و بايد براي حسابرسي اموالش چه براي اولين باروچه براي حسابرسي سرسال خمسيش وتعيين خمس و پرداخت وجوه شرعي به دفتر مرجع تقليدِ خود يا نماينده او مرا جعه كند و در اين باره اقدام نمايد ويانزدروحاني كاروان حساب مال خود را بنمايد

0000000000

مردم در حسابرسي خمس ، سه دسته هستند :

00000000001

1- كساني كه تا كنون حسابرسي نداشته اند .

2- كساني كه مدتي حسابرسي داشته اند ولي رها كرده اند .

3- كساني كه حساب سال مرتب دارند .

0000000000

گروه نخست ؛ بايد تمام اموال و طلب ها و بدهي هاي آن ها محاسبه شود و پس از كسر بدهي ها ، اموال باقي مانده به سه دسته تقسيم گردد :

0000000000

الف ) اموالي كه خمس آن را بايد بپردازند ، مانند : پول نقد ، مواد مصرفي ، ( مثل برنج ، روغن ، چاي و . . . ) و به فتواي برخي از فقها ، سرمايه كسب .

ب ) اموالي كه خمس ندارد ، مانند : ارث ، ديه و به فتواي برخي از فقها ، هبه و جهيزيه .

ج ) اموالي كه بايد مصالحه شود ، مانند : اجناس مورد نياز زندگي ، كه از سال هاي گذشته در گروه اموال مؤونه قرار گرفته و وضع آن از لحاظ تعلّق خمس معلوم نيست كه از درآمد سال بوده يا نه .

0000000000

گروه دوم ؛ بايد براي مدتي كه حسابرسي نكرده و خمس نپرداخته اند ، مانند گروه اول عمل شود .

0000000000

گروه سوم ؛ اگر در ميان سال خمسي مشرّف مي شوند و چيزي از خمس سال گذشته بر عهده آن ها نيست و نپرداخته اند ، چيزي از بابت خمس بر آن ها واجب نمي شود ، ليكن اگر پولي براي خريد سوغاتي دارند و در اثناي سفر ، به سال خمسي مي رسد ، سوغاتيِ خريداري شده ، كه تحويل افراد نشده و نيز باقيمانده پول خمس دارد .

0000000000

حكم خمس پول ثبت نام

0000000000

س ) هم اكنون كساني كه قصد تشرف به حج يا عمره را دارند ، بايد براي حفظ نوبت ، مبلغ مقرّري را به بانك بسپارند كه اين مبلغ مطابق قرارداد مضاربه است و سودي نيز به آن تعلّق مي گيرد و زماني كه پس از حدود سه سال ، نوبت تشرّف آن ها فرا مي رسد ، اصل پول و سود آن را دريافت مي كنند و به سازمان حجّ و زيارت مي سپارند و به عمره يا حجّ مشرف مي شوند .حال با توجه به اين كه سپردن پول به بانك ، مقدمه رفتن به حج يا عمره است و چنانچه كسي اين پول را به بانك نسپارد نوبتي را براي رفتن به عمره يا حجّ نخواهد داشت و اكنون طريق رفتن به حج نيز همين است ، آيا به اصل پول و سود آن خمس تعلّق مي گيرد يا نه ؟

==========

ج ) * آيت الله تبريزي : در فرض سؤال چنانچه بر اصل پول ، سال بگذرد ؛ يعني از وقت به دست آوردن پولي كه به بانك سپرده اند ، سال گذشته ، بايد خمس آن را بپردازد و نسبت به مقداري كه زيادتر از اصل پول به آن ها مي دهند ، اگر در همان سال به حج يا عمره بروند ، چيزي بر آن ها نيست . والله العالم .

* آيت الله خامنه اي : در فرض مرقوم ، اكر در همان سال خمسي سپرده گذاري به حج مي رود ، خمس ندارد ، ولي اگر نوبت حج از پس از آن سال خمسي است ، مبلغ سپرده اگر از درآمد كسب غير مخمّس بوده ، خمس دارد و سود حاصله اگر پيش از سال عزيمت به سفر حج قابل وصول نبوده ، جزو درآمد سال وصول محسوب است كه اگر در همان سال به حساب هزينه سفر حجّ محسوب شود خمس ندارد .

* آيت الله سيستاني : به اصل پول خمس تعلق مي گيرد و نيز به سود آن ، اگر از طريق معامله شرعيه ملك صاحب پول شده است ، بلي اگر حج بر او مستقر شده و راه ديگري براي رفتن به حج در سالِ ثبت نام نداشته باشد ، خمس به آن تعلق نمي گيرد .

* آيت الله شبيري زنجاني : در حجّ واجب و يا عمره ، اگر به وسيله اي واجب گردد ، خمس پول مورد سؤال واجب نيست و در حج و عمره مستحب واجب است .

* آيت الله صافي گلپايگاني : در فرض سؤال ، اصل پول خمس دارد ولي سود آن ، اگر با آن پول معاملات شرعي ، با رعايت شرايطش انجام شود و پرداخت سود ، طبق قرارداد بايد در موقع تحويل اصل پول پرداخت شود ، سود مذكور از منافع سال وصول است كه اگر در همان سال صرف مؤونه شود خمس ندارد و اگر باقي بماند آن هم خمس دارد . و الله العالم .

* آيت الله فاضل : افرادي كه براي تشرف به حج ياعمره ثبت نام مي كنند ودر همان سال توفيق تشرّف پيدا نمي كنند ، بايد خمس اصل پول و سود متعلّقه مربوط به سنوات سابق را بپردازند ، مگر براي افرادي كه حج بر آنها مستقر شده و تمكّن از خريد فيش را ندارند .

* آيت الله مكارم شيرازي : هرگاه اين پول از درآمد همان سالي باشد كه نام نويسي كرده است ، نه به خودِ آن خمس تعلّق مي گيرد و نه به سود آن .

* آيت الله نوري همداني : اگر همان سالي كه مستطيع شده است ، آن پول را براي انجام حجّ در نوبت خود به حساب ريخته است . آن پول جزو مؤونه و مخارج آن سال محسوب مي شود و خمس ندارد ، ولي اگر در سال قبل يا سال هاي قبل مستطيع بوده و تأخير انداخته و به حساب نريخته است ، بايد خمس آن را بدهد. و در عمره نيز اگر به طور متعارف يك مرتبه يا در چند سال يك مرتبه باشد ، پولي كه به حساب ريخته است خمس ندارد امّا سودي كه مي گيرد ، از ارباح آن سالي است كه آن را تحويل مي گيرد و اگر تا آخر سال خمسي خود آن را در مخارج لازم زندگي خود خرج كرد ، خمس ندارد و اگر بماند و سال بر آن بگذرد خمس دارد

0000000000

شرائط استطاعت

0000000000

دررابطه با عمره مفرده براي ماها كه ازايران ميرويم واجب نيست بلكه رفتن براي عمره مستحب است ولي همينكه رفتي به سرزمين حرم رسيدي بدون احرام نمي تواني ازميقات بگذري بلكه واجب ميشود براي ورودبه سرزمين حرم

محرم شوي وبقيه اعمال عمره مفرده راانجام دهي وبامحرم شدن بيست وچهارچيزحرام ميشود تا تقصيركني كه باتقصيركردن بغيراززن برمرد ومردبرزن بقيه ازحرمت خارج ميشود وبا طواف نساء ونمازآن اين هم ازحرمت خارج ميشود

اما دررابطه با حج تمتع كه عبارت ازدوعمل عمره تمتع وحج تمتع است كه عملي است براي باراول واجب استطاعت شرط است واستطاعت هم عبارت است از: 

1 . آنچه در زندگي بدان نياز است ؛ مانند مسكن ، فرش ، لوازم ديگر منزل و . . . داشته باشد و از اين جهت برايش مشكلي نباشد و چنانچه با منزل اجاره اي و اشيا و وسايل زندگي عاريه اي نيازشان برطرف گردد و به سختي نيفتند ، استطاعت حاصل است .

2 . در مدت سفر ، مخارج زن و فرزند و ساير افرادي كه تحت تكفّل آن ها هستند را داشته باشند .

3 . پس از سفر نيز شغل يا حرفه مناسبي داشته باشند كه زندگي شان با آن اداره شود و سفر حج به آن لطمه اي نزند .

0000000000

چند مسأله درباب نماز

0000000000

واجبات نماز يازده چيز است :اول : نيت , دوّم : قيام يعنى (ايستادن ), سوّم : تَكْبِيرَةُ اْلاِحْراِم يعنى گفتن اللّه اكبر در اول نماز, چهارم : ركوع , پنجم : سجود, ششم : قرائت , هفتم :ذكر, هشتم : تشهد, نهم : سلام , دهم : ترتيب , يازدهم : موالات يعنى پى درپى بودن اجزاء نماز.

مسأله942ـ بعضى از واجبات نماز ركن است , يعنى اگر انسان آنها را به جا نياورد, يا در نماز اضافه كند عمداً باشد يا اشتباهاً, نماز باطل مى شود. وبعضى ديگر ركن نيست , يعنى اگر عمداً كم يا زياد شود, نماز باطل مى شود وچنانچه اشتباهاً كم يا زياد گردد نماز باطل نمى شود, و ركن نماز پنج چيز است :

اول : نيت .

دوم : تكبيرة الاحرام .

سوم : قيام درموقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع , يعنى ايستادن پيش از ركوع .

چهارم : ركوع .

پنجم : دو سجده .

0000000000

ازجمله مسائلي كه در حج وعمره بايد حاج ومعتمر حتمًا يادبگيردقرائت نماز است چون علاوه براينكه نمازهاي واجب يوميه ونمازهاي مستحب رابايدصحيح بخواند نمازطواف وطواف نساء را بايدحتمًا صحيح بخواند چون صحت اعمال حج وعمره بستگي به صحت نمازدارد. اگر درنمازهاي واجب يوميه نمازغلط خوانده شده وباطل باشد خودهمان نمازبايد قضاء شود واگرنمازهاي مستحب غلط خوانده شودمثل اينست كه نمازنخوانده وزحمت بيهوده اي كشيده اما اگرنماز هاي طواف حج وعمره غلط خوانده شود وباطل باشد يكي ازاركان حج وعمره خراب شده است و اگر نمازطواف نساء غلط خوانده شودوباطل ياشد زن برشوهر و شوهر برزن حرام است كه درجاي خودمسائلش خواهد آمد اينك چندمساله:

مسأله997ـ انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به هيچ قسم نمى تواند صحيح آن را ياد بگيرد بايد هرطور كه مى تواند بخواند واحتياط مستحب آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد.

مسأله998ـ كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را بخوبى نمى داند و مى تواند ياد بگيرد, چنانچه وقت نماز وسعت دارد, بايد ياد بگيرد واگر وقت تنگ است , بنابر احتياط واجب در صورتى كه ممكن باشد, بايدنمازش را به جماعت بخواند.

مسأله999ـ احتياط واجب آن است كه براى ياد دادن واجبات نماز مزدنگيرند ولى براى مستحبات آن اشكال ندارد.

مسأله1000ـ اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند, يا عمداً آن رانگويد يا به جاى حرفى حرف ديگر بگويد, مثلاً به جاى (ض ) (ظ) بگويد يا جايى كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود, زير و زبر بدهد, يا تشديد را نگويد نماز اوباطل است .

مسأله1001ـ اگر انسان كلمه اى را صحيح بداند و در نماز همان طوربخواند و بعد بفهمد غلط خوانده لازم نيست دوباره نماز را بخواند و يا اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله1002ـ اگر زير و زبر كلمه اى را نداند بايد ياد بگيرد ولى اگركلمه اى را كه وقف كردن آخر آن جايز است هميشه وقف كند ياد گرفتن زير و زبرآن لازم نيست و نيز اگر نداند مثلاً كلمه اى به (س ) است يا به (ص ) بايد يادبگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند, مثل آن كه در <اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم >, مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است مگر آن كه هر دو جور قرائت شده باشد و به اميد رسيدن به واقع بخواند.

مسأله1003ـ اگر در كلمه اى واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پيش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمهء سوءبهتر است آن واو را, مدّ بدهد يعنى آن را بكشد و همچنين اگر در كلمه اى الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جاء بهتر است الف آن را بكشد و نيز اگر در كلمه اى (ى )باشد و حرف پيش از (ى ) در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از (ى ) در آن كلمه همزه باشد مثل (جى ء) بهتر آن است (ى ) را با مدّ بخواند و اگر بعد از اين واو و الف و (ى ) به جاى همزه (ء) حرفى باشد كه ساكن است يعنى زير و زبر وپيش ندارد باز هم بهتر آن است اين سه حرف را با مدّ بخواند, مثلاً دروَلاالضّالِّين كه بعد از الف حرف لام ساكن است , بهتر آن است الف آن را با مدّبخواند.

مسأله1004ـ احتياط مستحب آن است كه درنماز, وقف به حركت ووصل به سكون ننمايد و معنى وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيش آخركلمه اى را بگويد و بين آن كلمه و كلمهء بعدش فاصله دهد. مثلاً بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدين , ومعنى وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يا پيش كلمه اى را نگويد وآن كلمه را به كلمهء بعد بچسباند مثل آن كه بگويد الرحمن الرحيم وميم الرحيم رازير ندهد و فوراً مالك يوم الدين را بگويد.

0000000000

1 ـ مسافر مي تواند، در مسجدالحرام و مسجدالنبي، نمازهاي چهار رکعتي را شکسته يا تمام بخواند، و اين حکم اختصاص به مسجد اصلي ندارد و در جاهاي توسعه يافته مسجد هم جاري است.(1) 2 ـ برداشتن قرآنهائي که در مسجدالحرام و مسجدالنبي و ساير مساجد است، بدون اجازه متصدي ذيربط جايز نيست. 3 ـ اگر در مدت اعمال عمره، براي بانوان، عادت ماهانه پيش آيد، وظيفه آنان تغيير مي کند، که بايد جهت آشنايي به وظايف خود به کتاب مناسک(2) مراجعه کرده و يا از روحاني کاروان بپرسند.

==========

(1 )ـ (آية الله اراکي: اگر بخواهد در جائي که اوّل جزء اين مسجد نبوده و بعد اضافه شده نماز بخواند احتياط آن است که شکسته بخواند.

آيات عظام گلپايگاني، خامنه اي، فاضل، مکارم، سيستاني، صانعي: بلکه در دو شهر مکه و مدينه هم مي تواند نماز را تمام بخواند.

آية الله خويي: در همه مکه و مدينه قديم مي تواند تمام يا شکسته بخواند.

(2 ـ) مجموعه مسائل خاص بانوان با نام «احکام ويژه بانوان در حج» به چاپ رسيده است.

0000000000

1 ـ خارج شدن از مسجدالحرام يا مسجد مدينه هنگام شروع نماز جماعت جايز نيست و بر شيعيان واجب است که با آنان نماز جماعت بخوانند.(1) 2 ـ شرکت در نماز جماعت اهل سنت اختصاص به مسجدالحرام و مسجدالنبي ندارد و در ديگر مساجد هم از نماز واجب کفايت مي کند.(2) 3 ـ سجده کردن بر سنگهايي که هم اکنون مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله)با آنها فرش شده است، اشکال ندارد. 4 ـ در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) سجده کردن روي فرشهاي مسجد مانع ندارد و مهر گذاشتن جايز نيست(3) و لازم نيست(4) که در جايي که سنگ است نماز بخوانند و لازم نيست حصير و مانند آن با خود ببرند، ولي اگر مراعات کنند که موجب توهين نشود و حصير براي جا نماز با خود داشته باشند و روي آن نماز بخوانند به طوري که متعارف ساير مسلمين است اشکال ندارد، ليکن تأکيد مي شود که از عملي که موجب هتک و انگشت نما شدن باشد، اجتناب نمايند.

==========

(1 ـ) آية الله بهجت: اگر کار ضروري ندارند خارج نشوند و خوب است شرکت کنند.

(2 ـ) آية الله گلپايگاني: اختصاص به مسجدين شريفين ندارد بلکه در تمام مساجد مستحب و مورد ترغيب و رجحان است، لکن با تمکن نماز را اعاده کند.

آية الله زنجاني: مناسب است در نماز جماعت اهل سنّت شرکت کنند ولي بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخوانند.

آيات عظام خوئي، سيستاني، تبريزي: در صورتي که قرائت حمد و سوره را براي خود آهسته انجام دهد، کفايت مي کند و در نماز جمعه بعد از فراغ از آن نماز ظهر را اعاده کند.

(3 )ـ (آية الله گلپايگاني: در مورد تقيّه مانع ندارد و در صورت تمکن بدون محذور اعاده نمايد.

آية الله خويي، آية الله تبريزي: با وجود امکان سنگ فرش، بايد به آنجا برود.

آية الله فاضل: اگر مخالف تقيه نباشد و موجب هتک و انگشت نما شدن نشود، بايد در محلي که بتواند پيشاني او در سجده بر سنگهاي مسجد قرار گيرد سجده نمايد.

آية الله بهجت: در صورتي که بتواند بر چيزي که سجده بر آن صحيح است سجده کند، سجده بر فرش خلاف احتياط است.

(4 )ـ (آية الله سيستاني: در صورت تمکن لازم است.

آية الله صافي: اگر فرادي نماز مي خواند و ضرورتي نباشد نبايد به فرش سجده کند و اگر به جماعت مي خواند سجده بر فرش در مواردي که به خاطر تقيّه ضرورت داشته باشد مانع ندارد.

آية الله زنجاني: در صورتي که محذوري در سجده کردن بر سنگ و چيزهاي ديگري که مي توان بر آن سجده کرد نباشد نمي توان بر فرش سجده کرد و در اين صورت اگر بر فرش سجده کرد اعاده لازم است، بلکه با وجود محذور نيز احتياط در اعاده است.

0000000000

مسائل ضروري

000000000

نماز وهواپيما

0000000000

چون احتمال دارد هواپيما نزديك نماز و يا در هنگام نماز باشد ، يادآوري چند نكته به زائران ضروري است :

الف ) حتي المقدور هنگام ورود به سالن انتظار ، با طهارت باشند تا اگر فرصتي به دست آمد ، نماز را بتوانند سريع بخوانند و سوار هواپيما شوند .

ب ) چنانچه نماز را بايد در اثناي سفر و در هواپيما بخوانند ، پيش از سوار شدن ، تحصيل طهارت كنند تا در هواپيما به راحتي بتوانند به وظيفه خود ، كه خواندن نماز است ، عمل كنند .

ج ) چگونگي خواندن نماز در هواپيما

و آن بدين گونه است كه : در صورت امكان بايد به حالت ايستاده ، با مراعات قبله و ساير شرايط خوانده شود و چنانچه به حالت ايستاده ممكن نبود ، به حالت نشسته و در صورت امكان رو به قبله نماز خوانده شود و هر مقدار از شرايط نماز كه ممكن بود بايد مراعات كنند و چنانچه نماز در هواپيما با مراعات شرايطي كه گفته شد خوانده شود نماز صحيح است .

نمازخواندن بااهل سنت

0000000000

چگونگي نماز در مكّه و مدينه 

0000000000

نكات قابل ذكر در اين خصوص عبارت اند از :

الف ) اذان صبح و ظهر آن ها با اذان ما تفاوت دارد و تنها اذان مغرب كمي زودتر گفته مي شود .

ب ) صبح ها پيش از اذان صبح اذاني براي نماز شب گفته مي شود .

ج ) در هر شبانه روز يازده اذان و اقامه گفته مي شود كه يك اذان براي نماز شب و پنج اذان و پنج اقامه نيز براي نمازهاي واجب يوميه گفته مي شود .

د ) بين اذان و اقامه معمولا چند دقيقه فاصله است كه زائران مي توانند نافله يا قرآن بخوانند .

هـ ) در قرائت سوره حمد « بسم الله . . . » را آهسته مي گويند .

و ) پس از حمد ، بخشي از قرآن را مي خوانند كه گاه سوره كامل است و گاه نيست .

ز ) معمولا در نماز صبح روز جمعه ، امام جماعت پس از حمد ، سوره سجده دار مي خواند و پس از آن همگي به سجده رفته سپس بر مي خيزند و قرائت را ادامه مي دهند كه در اين صورت زائران سعي كنند پيش از نماز صبح ، نماز خودشان را به صورت فرادي بخوانند .

ح ) در برخي مواقع ، قنوت را پس از ركوع انجام مي دهند ، كه به جاي آوردن قنوت به همراه آنان پس از ركوع ، مشكلي پيش نمي آورد .

ط ) در حال قرائت ، بيشتر اهل سنّت ، دست بسته نماز مي خوانند كه پيروان مكتب اهل بيت نبايد مانند آنان دست بسته به نماز بايستند .

ي ) نمازگزاران پس از اتمام حمدِ امام جماعت ، همگي « آمين » مي گويند كه نبايد گفته شود ؛ مي توانند « الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ »

ك ) پس از ركوع توقّف طولاني دارند كه نمازگزارن نيز بايد مراعات كنند و با عجله به سجده نروند ، بلكه منتظر تكبير مكبّر باشند .

ل ) پس از دو سجده ، بدون جلسه استراحت مي ايستند كه بايد جلسه استراحت به جاي آورند ، هرچند بسيار كوتاه .

م ) برخي از اهل سنّت هنگام خواندن تشهّد ، انگشت سبابه را تكان مي دهند كه اين كار لزومي ندارد .

ن ) پس از قرائت ركعت دوم ، پيش از ركوع ، قنوت نمي گيرند ، كه زائران نيز قنوت نخوانند ، چون مستحب است و در هر حال ترك آن اشكال ندارد .

ص ) برخي از مذاهب اهل سنّت ، بعد از نماز صبح و نماز عصر ، خواندن نماز مستحب را جايز نمي دانند ، هرچند در فقه شيعه نيز كراهت دارد ( بجز نمازهاي خاص ) لذا تذكّر داده شود كه در آن وقت نافله نخوانند و چنانچه نماز صبح نخوانده اند يا به فتواي مرجعشان بايد مجدداً بخوانند ، پيش از نماز جماعت بخوانند .

ض ) پس از نماز جماعت مسجد النّبي و مسجد الحرام ، كمي صبر كنند ، تا اگر اعلان شد كه نماز ميّت خوانده مي شود ، نماز ميّت بخوانند و بلافاصله پس از نماز جماعت مشغول نماز ديگر نشوند و محلّ خود را ترك نكنند .

ف ) در نماز ميّت چهار تكبير مي گويند و تكبير پنجم را هنگام گفتن « السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ » مي گويند ، مي توان گفت . در ضمن نماز ميت مختصر را به زائران آموزش دهيد .

ط ) لزوم سجده بر ما يصحّ السّجود ( چيزهايي كه سجده بر آن ها صحيح است ) و در هتل ها ، مشاعر و جاهاي ديگر موجود است ( بجز در نماز جماعت يا در جاهايي كه امكان ندارد ) يادآوري شود . چون برخي از زائران تصوّر مي كنند در طول سفر ، مهر گذاشتن جايز نيست يا مجازند بر فرش و امثال آن سجده كنند .

ع ) اگرزائر يك مهركوچك همراه داشته باشد خاصه مهركربلا كه درهتل وجاهائي كه بايد بامهرنمازبخواند مهرداشته باشد بسيارمناسب است

0000000000

اماكن تخيير درنماز

0000000000

اماكن تخيير جاهايي است كه مسافر مي تواند نمازهاي چهار ركعتي را به صورت تمام يا شكسته بخواند و آن اماكن عبارتاند از : 1 ـ مسجد الحرام ، 2 ـ مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، 3 ـ مسجد جامع كوفه ، 4 ـ حرم امام حسين ( عليه السلام )

==========

فتاواي فقها نسبت به اماكن تخيير در مكّه و مدينه ، چنين است :

* تمام شهر مكّه و مدينه

* تمام مسجد الحرام و مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله )

* محدوده قديم مسجد الحرام و مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله )

* مسافر بايد نماز را شكسته بخواند حتّي در مسجد الحرام و مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله )

0000000000

اگرمشكلي برايتان پيش آمد و به روحاني كاوانتان  دسترسي پيدا نكرديد ، مي توانيد از روحانيون ديگر بپرسيد كه الحمد لله هميشه روحانيون كاروان ها در مسجد الحرام و مشاعر مقدس مخصوصًا در كناركوه صفا بعنوان كشيك ، حضور دارند .

كساني كه با تلاش هم نتوانستند نماز خود را تصحيح كنند نماز طواف را به يكي از افرادي كه مي شناسند و همراه ايشان است نيابت دهند ، در ضمن خودشان هم بايد نماز را بخوانند .

خانم هايي كه در ايام عادت هستند ، پيش از رفتن به ميقات ، بايد وظيفه خود در مورد احرام را بدانند ، حتماً پيش از حضور در ميقات با نذر در مدينه محرم شوند و چون اين مسأله اختصاص به ميقات شجره دارد ، براي كاروان هاي مدينه بعد اگر خانمها در حال عادت هستند ، هرچند در ميقات مشكلي ندارند ولي براي بقيه اعمال بايد صبر كنند تا پاك شوند .

0000000000

پيش از رفتن به ميقات ، لباس احرام خود را وارسي كنند كه معطر نباشد ، حاشيه آن دوخته نباشد ( به فتواي برخي از فقها لباس احرامي كه حاشيه اش دوخته است ، اشكال دارد ) ، پاك و تميز باشد ، چون ممكن است در ميقات به اين مشكلات برخورد كنند و در آنجا فرصت تعويض آن نباشد .

زيارت و نماز آن را مي توانند به نيابت از ديگران به جا آورند .

چنانچه در روضة النّبي يا ديگر اماكن مقدس ازدحام بود يا امكان توقف نبود مي توانند نمازهاي مستحب را در حال ايستاده يا نشسته يا با ركوع و سجودِ اشاره اي و حتي در حال راه رفتن بخوانند .

خواندن نماز قضا به نيابت از كساني كه از دنيا رفته اند يا خواندن نماز مستحب براي آن ها و نيز براي افرادي كه زنده هستند و اهداي ثواب به ايشان مناسب است.

در صورت امكان ، به ويژه خانم ها در هتل غسل احرام كنند و لباس احرام بپوشند ؛ چون ممكن است در ميقات فرصت اين اعمال را نيابند ، البته زائران مجبور به اين كار نسيتند ، ليكن چون به فتواي برخي از فقها ، پس از غسل تا احرام نبايد در ميقات بخوابند يا مبطلات وضو از آن ها سر بزند ،هرچند به فتواي برخي از فقها ، تنها خوابيدن ناقض است و ساير نواقض وضو ناقض اين غسل نيست .

در روزهايي از سال كه هوا گرم است ، به خصوص در ايام عمره ، كه ميقات خلوت است و فرصت بيشتري هم وجود دارد و غسل در ميقات براي زائران ممكن است ، لذا چنانچه بخواهيد مي توانيد در ميقات غسل كنيد .

يك غسل مافي الذمه هم اگر بكنند مناسب است ؛ چون در برخي موارد پيش آمده كه غسل واجب ؛ مانند جنابت يا غسل مسّ ميّت بر عهده زائر بوده و از آن خبر نداشته و پس از اعمال متوجّه شده است .

اگر وقت احرام مصادف با نماز جماعتِ مسجد شجره شد ، لازم است زائران در نماز جماعت شركت كنند تا از تكرار لبيك به صورت دسته جمعي و با صداي بلند بپرهيزند .

در سفر عمره ، پيش از رفتن به ميقات ، چنانچه زائران ، كودك يا كودكان خود را همراه دارند كودكان خودرا محرم نكنند بهتراست چون احرام آن ها مشكلاتي به همراه دارد .

گفتني است كه درصورت محرم نمودن بچه  : الف ) كودكِ پسر بايد ختنه شده باشد . ب ) هر كدام از اعمال را مي تواند بايد خودش به جا آورد و بقيه را كمكش كنند يا از طرف او انجام دهند . ج ) لباس احرامش تا پايان اعمال بايد پاك باشد . د ) در حال طواف بايد با طهارت باشد . ه ) در حال طواف و سعي بايد بيدار باشد . و ) در حال طواف شانه چپ كودك بايد به طرف كعبه باشد . 

9 ـ كساني كه نياز به تلقين لبيك دارند شناسايي شوند تا در ميقات جداي از جمع براي آن ها لبيك ها گفته شود .

چنانچه زائران نماز واجب را در مسجد مي خوانند ؛ مثلا نماز مغرب و عشا را و پس از آن محرم مي شوند ، به استحباب احرام پس از نماز عمل شده ، بلكه محرم شدن پس از نماز واجب ادا يا قضا از نماز مستحب افضل است .

چون مشهور فتواي فقها لزوم احرام در داخل مسجد شجره است ، بجز بانوان معذور همه به داخل مسجد بروند و محرم شوند و احتياط احرام در مسجد قديم نيز قابل ارجاع به فالاعلم است .

هر چند به زبان آوردن نيّت احرام و ساير اعمال واجب نيست ولي برخي از فقها مستحب دانسته اند و نيز قصد ترك محرّمات را نيز عده اي لازم شمرده اند ، اگر براي احرام عمره تمتع اين گونه گفته شود مناسب است :

« به قصد شروع اعمال عمره تمتّع و انجام آن ها و ترك محرّمات احرام ، محرم مي شوم به احرام عمره تمتّع . . . قربةً اِلي الله »

براي گفتن لبيك ، چون برخي از فقها « وصل به سكون » و « وقف به حركت » را خلاف احتياط مي دانند و بعضي نيز گفتن لبيك پنجم را لازم نمي دانند ، اگر لبيك به سه صورت گفته شود و به همين سه بار نيز اكتفا شود ، كافي است :

الف ) بار اول جمله به جمله ، هر چند با وقف به حركت و وصل به سكون و همراه با لبيك پنجم .

ب ) بار دوم به همين شيوه بدون لبيك پنجم .

ج ) بار سوم با مراعات وقف به سكون و وصل به حركت .

چون با توسعه اخير مدينه منورّه و نزديك شدن شهر به مسجد شجره ، خارج بودن مسجد شجره از حد ترخص مشكوك است ، لذا كساني كه در مدينه منوّره با قصد عشره نماز را تمام مي خوانند ، در آنجا نيز نمازشان تمام است و مي توانند براي عمل به احتياط ، به صورت جمع بخوانند . ولي كساني كه قصد عشره نداشتند ، نمازشان شكسته است .

چون به فتوا يا احتياط برخي از فقها ، در شب سوار ماشين مسقف شدن جايز نيست . وجه جمع ميان فتاوا به اين است كه مقلّدان مراجعي كه عدم جواز را مبني بر احتياط مي دانند ، به فتواي جواز ساير مراجع عمل كنند و مقلّدان مراجعي كه فتوا به عدم جواز مي دهند ؛ چنانچه ناچار به استفاده از ماشين مسقف هستند ، كفاره بدهند .

و چنانچه مقلّدي بخواهد به احتياط مرجع خود عمل كند و چاره اي جز سوار شدن به ماشين مسقف نداشته باشد ، بايد بنابر احتياط كفاره بدهد .

كساني كه نسبت به استطاعت خود براي حج به يقين نرسيده اند ، هر چند وظيفه آن ها حجّ واجب نيست ولي بايد به نيّت وظيفه فعليّه مُحرم شوند تا اگر بعداً معلوم شد كه مستطيع بوده اند ، اعمال انجام شده كافي باشد .

برخي از محرمات احرام بيشترموردابتلاء است ؛ مانند نگاه در آينه ، زدودن مو از بدن و استفاده از عطر و صابون و اشياي خوشبو و پوشاندن سر براي مردان و صورت براي بانوان و حرام بودن زن و مرد بر يكديگر . و نيز استحباب تكرار تلبيه تا نزديك مكّه ،

عدم لزوم بيدار بودن در ميان راه ، چون برخي از زائران تصوّر مي كنند كه نبايد بخوابند .

چون معمولا حركت زائران در شب است و توجهي به آينه ندارند و اگر بي توجه نگاهشان به آينه بيفتد اشكال ندارد

درمحل اسكان و هتل ، چون غالباً در سالن انتظار ، راهروها ، و دستشويي ها آينه وجود دارد بيشترمراقبت شود

زمان رسيدن به مسجد تنعيم و لحظات ورود به محدوده حرم ، دعاي كوتاه ورود به حرم خوانده شود . همچنين در منطقه مسجد تنعيم و منطقه شهداي فخ براي شادي ارواحشان فاتحه خوانده شود

از آنجا كه تعداد لباس احرام آقايان حداقل دو تكه است و بيشتر از آن در صورتي كه شرايط لباس احرام را داشته باشد بي اشكال است ، در فصل سرما پوشيدن بيش از دو جامه احرام اشكال ندارد .

و نيز كشيدن پتو بر روي خود براي جلوگيري از سرما ، اشكال ندارد ، ولي آقايان آن را بر سر و خانم ها بر صورت نيندازند .البته اگر دوخته باشد ، آقايان نبايد بر دوش خود بيندازند و دوخته بودن حواشي آن ، به فتواي برخي از فقها ، بي اشكال است .

كسي كه براي عمره تمتع محرم شده ، وقتي خانه هاي مكّه را ببيند ، نبايد لبيك بگويد

چنانچه در عمره كمتر از ده روز در مكّه مي مانند مسافر هستند و در حج ، چنانچه پيش از اعمال حجّ و رفتن به عرفات حداقل ده روز در مكّه اقامت دارند نمازشان تمام است و بالتبع در عرفات ، مشعر الحرام و منا و پس از بازگشت به مكّه نيز تمام است و چنانچه پيش از رفتن به عرفات كمتر از ده روز در مكّه اقامت دارند ، مسافر هستند و معلوم است كه در مشاعر مقدس نيز نماز شكسته است و پس از اعمال و بازگشت به مكّه اگر حداقل ده روز در مكّه اقامت دارند نماز تمام و گرنه مسافر هستند .

اعمال مستحب مكّه ، مثل تلاوت و ختم قرآن ، طواف مستحب ، نماز در مسجد الحرام و البته تلاوت ( با حكم خاص نه مطلق تلاوت ) اختصاص به مكه دارد نه مشاعر .

چنانچه پس از طواف اذان گفته شد يا وقت اذان نزديك بود ، سعي را شروع نكنيد ، اگر پس ازسعي اذان گفته شد ، نزديك وقت نماز بود كه فرصت براي اتمام آن باقي نيست ، طواف نساء را شروع نكنيد و چنانچه در بين اعمال به نماز برخورد كرديد ، در نقطه اي مشخص طواف و سعي خود را قطع كنند و جاي آن را به خاطر بسپارند و از همان نقطه اي كه طواف يا سعي را رها مي كنند در نماز جماعت شركت كنند و سپس بعدازنمازجماعت ادامه دهند و آن را به اتمام برسانند و چنانچه فاصله زياد نشود طواف و سعي صحيح است ولي با فاصله زياد نظر مرجع بايد لحاظ شود .

كساني كه با ويلچر در طبقه دوم طواف داده مي شوند و بايد نايب نيز بگيرند ، لازم است ترتيب را مراعات كنند و در صورتي كه خود فرد بتواند نماز را در صحن مسجد بخواند ، قابل نيابت نيست و در اين صورت نماز طواف بايد پس از هر دو طواف باشد .

نماز جماعت استداره اي در مسجد الحرام به فتواي برخي از فقها اشكال دارد ، بايد مأمومين در جهتي بايستند كه پشت سر امام جماعت باشد يا روبه روي امام جماعت نباشد ، لذا توجه داشته باشيد كه امام جماعت مسجد الحرام در نماز صبح ، مغرب و عشا نزديك مقام ابراهيم يا نزديك در كعبه به نماز مي ايستد و در نماز ظهر و عصر ، در فصل گرما ( بجز در نماز جمعه ) در نقطه مقابل ، روبه روي مستجار ، داخل شبستان كنار اتاقِ مؤذنان به نماز مي ايستد .

سعي ميان صفا و مروه بايد بين الجبلين باشد و به شهادت اهل اطلاع ، ستون هاي گنبد صفا روي كوه است و قسمت شيب دار روي مروه و آخرين در خروجي آن در سمت راست روي كوه است .

بنابراين ، امروزه مردم سعي را از كوه تا كوه انجام مي دهند و زدن پاشنه پا به روي صخره ضرورتي ندارد و اين مسأله مربوط به زماني بوده كه از پايين كوه حركت مي كردند ، بدين معني كه در كنار صفا اگر رو به مروه مي ايستادند ، همين كه پاشنه پايشان به صفا متصل مي شد و در نهايت همين كه نوك انگشت پايشان به مروه مي رسيد كفايت مي كرد و ضرورتي نداشت كه از كوه بالا بروند ، ولي امروزه به طور طبيعي بخشي از كوه را بالا مي روند .

براي نيّت آغازِ طواف ،اگراز چند متر جلوتر قصدشان اين باشد كه از مقابل حجرالأسود طواف را شروع و به همان جا ختم شود ، اشكال ندارد و لازم نيست متوجه باشند كه كدام نقطه به طور دقيق مقابل حجرالأسود است .

براي آغاز طواف ، هرگز زائران از مقابل حجرالأسود يا نزديك آن ، به داخل صف طواف كنندگان نشوند كه موحب اذيّت و مزاحمت براي طواف كنندگان است بلكه در هر نقطه اي از مطاف مي توانيد وارد جمعيت شويد و بدون نيّت طواف به راه خود ادامه دهيد تا به نقطه آغاز آن برسيد و نيز در پايان طواف براي رفتن به محل نماز طواف ( پشت مقام ابراهيم ) آرام آرام بدون نيّت طواف ، همراه جمعيت به راه خود ادامه دهيد تا به راحتي بتوانيد از صف طواف كنندگان خارج شويد .

در حال سعي ، برخي از زائران ايراني به خصوص جوان ها هنگام ازدحام جمعيت براي آن كه سريع تر مسير را بپيمايند ، از كنار جمعيت و نرده هاي وسط حركت مي كنند و گاهي براي عبور دادن خود از فشار جمعيت متمايل به راست يا چپ مي شوند و به صورت كج به راه خود ادامه مي دهند ، اين مقدار از سعي به نظر بسياري از فقها اشكال دارد .

ممكن است هنگام ازدحام ، افراد ناتوان را ، كه با ويلچر سعي مي كنند ، در طبقه همكف راه ندهند و آن ها را به طبقه دوم يا پشت بام مسجد الحرام راهنمايي كنند ، بايد توجه داشت چون طبقه دوم و پشت بام بالاتر از صفا و مروه است ، سعي در آنجا كافي نيست ، بلكه اين افراد بايد براي سعي نايب بگيرند .

برخي از زائران تا پاسي از بامداد ( پس از نصف شب ) در مسجد الحرام مي مانند و به جهت خستگي و دير خوابيدن ، براي نماز صبح بيدار نمي شوند ، تذكر اين مسأله لازم است كه چنانچه اين امور مستحب سبب ترك واجب شود ، هيچ گونه ثوابي نخواهد داشت .

به اوقات اذان هاي شش گانه يوميه مكّه ومدينه توجه داشته باشند ، تا در انجام فرايض دچار مشكل و اشتباه نشوند . گفتني است ، اذان صبح و ظهر كه گفته مي شود ، مطابق وقت شرعي است ولي اذان مغرب ، هنگام غروب آفتاب است نه ذهاب حمره مشرقيه .

و اذان اول صبح ، كه حدود يك ساعت پيش از طلوع فجر گفته مي شود براي نماز شب است .

به تلاوت قرآن و عبادت در مكّه به ويژه در مسجدالحرام و استفاده بهتر از اوقات فراغت توجه كنيد .

هرچند تلاوت قرآن در هر حال و در هر جا مستحب است ولي تأكيد بر ختم قرآن در مكّه مربوط به شهر مكّه است و شامل عرفات ، مشعر و منا نمي شود . پس اگر شخصي مقيّد باشد به اين استحباب عمل كند ، بايد تمام تلاوت را در مكّه ـ هرچند در هتل انجام دهد .

چون جهت قبله در شهر مكّه ، در هر سوي آن تفاوت دارد ، حتي گاهي در يك هتل ، در بخش هاي مختلف آن نيز متفاوت است و بدين سبب تشخيص قبله براي زائران مشكل مي شود ، مناسب است جهت قبله را سؤال كنيم و يادبگيريم

در برخي از هتل ها سنگ توالت ها رو به قبله يا پشت به آن است كه با كمي انحراف در نشستن مشكل حل مي شود . هرچند اگر زائران متوجه نباشند مرتكب گناهي نخواهند شد .

چون در وقت وقوف ( از ظهر تا مغرب ) حاجيان بايد در صحراي عرفات باشند و از حدود آن خارج نشوند ، بنابراين ، نسبت به حدود عرفات ، كه امروزه با تابلوهاي بزرگ زرد رنگ مشخص شده است ، توجه كنند و حتي المقدور از تردد در جاهاي مختلف عرفات نيز بپرهيزند كه احتمال گم شدن آن ها زياد است و در صورت گم شدن ، ممكن است از اعمال باز بمانند .

لازم به يادآوري است ، تابلوهاي مشاعر مقدس به رنگ هاي زير است :

عرفات ؛ زرد رنگ

مشعر الحرام ( مزدلفه ) ؛ بنفش

منا ؛ آبي

هر چند مستحب است نماز مغرب و عشا در مشعر الحرام خوانده شود ، ولي به جهت آن كه امروزه بر اثر ازدحام جمعيت و حركت كُندِ اتوبوس ها ممكن است دير وقت به مشعر الحرام برسيد ، توصيه مي شود نماز مغرب و عشا را در عرفات بخوانيد و سپس حركت كنيد .

بايد دانست كه فاصله عرفات تا مشعر الحرام در طرق متعدد از چهار تا شش كيلومتر است ، بنابراين ، اگر از دورترين راه هم به سمت مشعر برويد ، فاصله آن بيش از شش كيلومتر نيست . پس ، اگر در ميان راه ، دچار مشكلي شديد و نتوانستيد با ماشين حركت كنيد ، مي توانيد پياده به راه خود ادامه دهيد تا از وقوف در مشعر باز نمانيد و براي رسيدن به مشعر نيز حتماً بايد تابلوهاي به رنگ بنفش كه بر آن ها جمله « بداية مزدلفه » نوشته شده پشت سر بگذاريد .

براي نيّتِ وقوف در مشعر الحرام ، لازم نيست زائران هنگام طلوع فجر بيدار باشند ، بلكه اگر از سر شب قصد اين را داشته باشند كه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب را به قصد وقوف و به عنوان يكي از اعمال حجّ در آنجا باشند كفايت مي كند ،

يكي از مستحبات شب عيد در مشعر الحرام ، جمع آوري ريگ هايي است كه به جمرات زده مي شود ، ولي لازم نيست از مشعر باشد ، بلكه بايد از حرم باشد و مكّه و منا نيز جزو حرم است و از آنجا كه در سال هاي اخير بر اثر احداث خيابان ها و توقف گاه هاي زياد و حصار كشي اطرف برخي از خيابان ها در مشعر الحرام ، جمع آوريِ ريگ دشوار شده و در برخي از موارد غير ممكن است و چون معلوم نيست شب عيد در مشعر جاي مناسبي كه امكان جمع آوري ريگ باشد ، براي توقف بيابيد ، بنابراين ، توصيه مي شود زائران ريگ ها را در شهر مكّه گردآورند و چنانچه در مشعر نيز در جاي مناسبي توقف كردند ، مي توانند مجدداً جمع آوري كنند و به اين استحباب عمل نمايند .

حدود مشعر الحرام اكنون با تابلوهايي كه سمت داخلي آن « نهاية مزدلفه » و در سمت بيروني آن « بداية مزدلفه » نوشته شده ، مشخص گرديده و از سوي منا تا ابتداي وادي محسِّر ، كه فاصله اش تا ابتداي منا حدود 300 متر است ، ادامه دارد ولي برخي افراد به غلط تصور مي كنند انتهاي مزدلفه ، پلي است كه وسط مشعر احداث شده و مقيّد هستند كه از اين پل نگذرند و اين امر سبب تراكم جمعيت قبل از پل مي شود . شما مي توانيد از پل بگذريد و پيش از تابلوي « نهاية مزدلفه » در جاي مناسبي توقف كنيد و اگر اين امكان وجود نداشت و در وسط مشعر وقوف كرديد ، پيش از طلوع آفتاب مي توانيد كاروان را حركت دهيد و پس از طلوع آفتاب بيرون رويد .

در سال هاي اخير ، در بخشي از مشعر الحرام ، از طرف منا خيمه هاي ثابت ـ همانند خيمه هاي منا ـ نصب شده است كه اين ها نيز برخي افراد را به اشتباه مي اندازد و تصور مي كنند كه اين قسمت جزو مناست ، در حالي كه چنين نيست و براي تشخيص حدود مشعر بايد به تابلوهاي « نهاية مزدلفه » توجه داشت .

هرچند به فتواي برخي از فقها ، بانوان مي توانند پس از لحظه اي وقوف در مشعرالحرام ، حتي پيش از نصف شب از آنجا بروند ، ولي به فتواي همه مراجع تقليد ، بانوان حتي اگر عذري از ماندن نداشته باشند مي توانند پس از نصف شب از مشعر كوچ كنند ، لذا توصيه مي شود براي سهولت كار ، تمام بانوان تشويق شوند كه پس از نصف شب به منا بروند و رمي جمره عقبه را شبانه انجام دهند ، تا قرباني آنان نيز صبح روز عيد ، زودتر انجام پذيرد .

آقاياني كه محرم به احرام حجّ هستند و شب به همراه بانوان به منا مي روند ، بايد پيش از طلوع فجر براي وقوف به مشعر برگردند و چنانچه نايب باشند و برنگردند ، به فتواي برخي از فقها نيابت آنان نيز اشكال دارد .

در سال هاي اخير به جهت برچيده شدن كشتارگاه هاي قديمي و احداث كشتارگاه هاي مكانيكيِ جديد ، بايد با تدبير و برنامه ريزي دقيق براي ذبح اقدام كنند تا تمام قرباني هاي زائران به طور صحيح انجام شود و براي انجام صحيح اين عمل ، توجه به نكات زير لازم است :

الف ) چون همه افراد كاروان نمي توانند به مسلخ بروند ، بايد افراد با تجربه و توانمند به تعداد لازم از بين افراد كاروان انتخاب شوند و در صورتي كه روحاني يا معين بتواند آنان را همراهي كند بسيار مناسب است .

ب ) حتماً از كساني كه بناست برايشان قرباني را انجام دهند ، نيابت بگيرند و صرف اين كه راضي است و خوشحال مي شود كفايت نمي كند .

ج ) افرادي كه به قربانگاه مي روند ، از زائران وكالت در توكيل نيز بگيرند تا اگر خودشان موفق به ذبح نشدند بتوانند به ديگري براي ذبح وكالت بدهند .

0000000000

تذکرات بعثه مقام معظّم رهبري

0000000000

1 ـ اعمال و مناسک را به طور دقيق با مطالعه و شرکت در جلسات روحانيون محترم کاروانها فراگيريد و به هيچ عملي بدون راهنمايي آنان دست نزنيد چه بسا که خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و نتوانيد آن را تا آخر جبران کنيد و ممکن است به احرام باقي بمانيد و در برگشت موجب زحمت خود و نزديکان خويش شويد. 2 ـ زائران محترم هنگام برپايي نمازِ جماعت حتماً در نمازهاي جماعت شرکت کرده، و با هيچ عذري از مسجد خارج نشوند و براي حفظ چهره زيباي اخوّت و جماعتِ اسلامي از نظاره گر بودن جداً پرهيز نموده، همچنين هنگام نماز از جلو نمازگزاران عبور نکنند. 3 ـ در خواندنِ ادعيه و زيارات، صدا را بلند ننموده با متانت و وقار و با حضور قلب زيارت و دعا بخوانند. 4 ـ از پول انداختن در ضريح پيامبر و ديگر اماکن خودداري فرموده، در صورت داشتن نذر با روحانيون محترم گروه مشورت نمايند. 5 ـ نمازهاي واجب و يا مستحبي خود را در مسجد النبي(صلي الله عليه وآله)بخوانند و به خاطر حفظ قداستِ تشيّع از اقامه نماز در کنار قبرستان بقيع خودداري فرمايند. 6 ـ خواهران گرامي در حرمين شريفين و در پايگاه وحي و نزولِ قرآن حجاب اسلامي را کاملا مراعات نموده، مراقب باشند هم اينک که به زيارتِ فاطمه اطهر(عليها السلام) مشرف شده اند از آن حضرت الگو گرفته، و خداي ناکرده با رفتارِ خود موجبات نارضايتي پاره تن پيامبر(صلي الله عليه وآله) را فراهم نياورند. 7 ـ از کشيدنِ سيگار و خوردن غذا و انداختن اشيا در مساجد خصوصاً در مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) بشدّت اجتناب نمايند.

0000000000

ايّام فراغت در عمره

0000000000

انسان وقتى مشغول اعمال واجب خود است ، آمادگى كار ديگرى را ندارد ولى بعد از ورود به مكّه و تمام كردن اعمال عمره ، چون كار واجبى ندارد كم كم احساس فراغت مى كند. بعضى به تماشاى افراد مى پردازند، فلانى چقدر سياه بود، ديگرى چقدر سفيد بود، فلان گروه چه غذايى مى خوردند و بعضى به تماشاى بازار و زرق و برق آن مشغول مى شوند و خود را به پرسيدن نرخ اجناس و مقايسه قيمت ها، مشغول مى سازند.

بعضى ، به سراغ دوستان و همشهريان و فاميل و رفقاى وطن مى روند.

بعضى در فكر خريد سوغاتى و مقايسه خريد خود با خريد دوستان و چانه زدن در بازار و خريدن و پس دادن هستند.

بعضى مشغول دعا و زيارت و نماز و كارهاى عبادى شخصى و احياناً، شركت در نمازهاى جماعت ، هستند.

پر كردن ايام فراغت ، بسته به طرز تفكر و شناختى است كه حاجى از اين سفر دارد.

كارهايى كه معمولاً حجاج به آن سرگرم هستند حرام نيست ، ولى بايد ببينيم كه چه كارى به هدف حج نزديكتر بوده ، بيشتر مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است .

0000000000

بهترين كاردرايام فراغت

0000000000

در روايات مى خوانيم : يكى از اسرار اين سفر، آشنائى با مسلمين جهان است لِتَعَارَفُوا

مساءله طواف و نماز و سعى و تقصير يكى از ابعاد اين سفر است . اگر هدف ، عبادات فردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدها شكل بيايند.

لازم نبود با هر وسيله ، ولو شتر لاغر بيايند.

لازم نبود در مقدس ترين منطقه روى زمين جمع شوند.

جمع شدن افراد توانمند از سراسر جهان در اين منطقه بايد اهداف سياسى و اجتماعى مهم و درسهاى آموزنده اى داشته باشد. بايد بدانيم ، روزى كه پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و مسلمانان وارد مكّه شدند، بتها را شكستند، آيا ما كه امروز وارد اين مكان مقدس مى شويم بت ها را شكسته ايم و آيا در فكر شكستن طاغوتها هستيم ؟ بايد بدانيم كه حكومت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، تركيبى بود از افراد مومن ، از هر نژاد و زبان و دور از هرگونه تجمل و وابستگى . آيا حكومتهاى مسلمان نماى امروزى ، از چنين تركيب مقدسى برخوردار هستند؟

آيا در حج پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله )، دين از سياست جدا بود؟! مگر در مراسم حج نبود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) براى تعيين رهبرى بعد از خود، در غديرخم اقدام كرد و تمام كفار مكّه را كه منتظر مرگ پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) و خاموش  شدن صداى اسلام و از هم پاشيدن وحدت جامعه اسلامى بودند، ماءيوس كرد؟

آيا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان ، يك مساءله سياسى نيست كه طبق آيه قرآن در مراسم حج بايد با صداى بلند انجام گيرد؟ مگر على (عليه السلام ) به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه وآله ) سوره برائت را براى زائران خانه خدا نخواند؟

مگر قرآن به ما دستور نداده است كه دشمنان خدا و خودتان را به وحشت اندازيد؟ آيا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند يا خاطرشان مطمئن است ؟ راستى چرا در سرزمينى كه ابراهيم (عليه السلام ) فرياد كشيده است ، ما ساكت باشيم ؟!

درددل زياد است ولى اينها را كجا بايد گفت ؟ آيا بهتر از مكّه جائى سراغ داريد؟ و آيا بهتر از ايام فراغت (همان روزهايى كه از اعمال عمره فارغ شده ايم )، فرصتى مى توان يافت ؟

آرى ، همان ايام ، بهترين فرصت و زمينه مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامى است .

تماس برادرانه ، تماس منصفانه ، تماس آگاهانه ، بايد بدانيم كه در اولين برخورد، از كجا شروع كنيم و مساءله اصلى چيست و از گفتگو و بحثهاى غيرضرورى پرهيز نمائيم . زيرا وقت ، كم و مطلب زياد است . و مهمتر از اين ، مساله متوجه كردن مسلمين به قرآن است .

در تماس ها بايد ابتدا نقاط مشترك بيان شود، كه ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوت و نماز و قبله و حج و رزوه و جهاد و... مشترك هستيم ، چنين بيانى طرف را به ما نزديك مى كند.

مدت تماس بايد چند لحظه و دقيقه بيشتر نباشد و اگر او اظهار تمايل كرد، سخن خود را ادامه دهيم . براى شروع تماس ، بايد نوعى محبت از ما ببيند، مثلاً به او جا بدهيم . وقت نشستن در كنارمان ، پيش پاى او بلند شويم . اگر عطرى داريم به او بزنيم ، اگر آبى داريم به او بچشانيم . شروع تماس با لحن دلسوزانه باشد، مثلاً بگوئيم اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ما را با اين وضع ببيند، غصه نمى خورد؟ سعى كنيم در مسير راه با افراد تماس بگيريم چون مشغول نماز و طواف نيستند.

اين تماس ها، همان چيزى است كه امام صادق (عليه السلام ) از زائران خانه خدا خواسته است . در حديث مفصلى مى خوانيم : وَلَوْكانَ كُلُّ قَوْمٍِانَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِيها هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الاْ رْباحُ وَ عُمِيَّتِ الاَْخْبارُ وَ لَمْ يَقَفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. اگر هر گروهى ، تنها با زبان محلى و پيرامون مسائل منطقه خود، گفتگو كرده ، نسبت به مسائل ساير مسلمان بى خبر باشند، سقوط كره ، نابود مى شوند و بطور ناآگاهانه از بسيار منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مى شوند. آرى اين فلسفه و دليل گردهمائى بزرگ الهى است

0000000000

نحوه برخوردباديگران

0000000000

اسلام در برخورد با مردم ، سفارشات زيادى فرموده است كه نمونه اى از دستورات را در اينجا مى آوريم .

1 نسبت به مقدسات ديگران مؤ دب باشيم . قرآن مى فرمايد: حتى نسبت به معبود بت پرستان ، زخم زبان و ناسزا نگوئيد زيرا كه عواطف آنان جريجه دار مى شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال ، جراءت توهين پيدا مى كنند.

2 در نام بردن افراد، كمال ادب را از خود نشان بدهيم . قرآن مى فرمايد: لا تَنابَزُوا بِالاَْلْقابِ (نام ديگران را سبك نبريد).

3 در بحث ها، روى افراد تكيه نكنيد، بلكه معيارها را بگوييد. مثلاً بگوييد، قرآن مى فرمايد: (از مسرف و مفسد و بدسابقه و جاهل پيروى نكنيد). آيا طبق فرمان قرآن ، رهبران كشورهاى اسلامى ولخرج و فسادگر نيستند؟

4 مساءله اصلى كه نجات مسلمين از شر ابرقدرتها است ، فراموش نشود و تحت الشعاع بحثهاى تاريخى كه ديرتر به نتيجه مى رسد، قرار نگيرد.

-5 دربحثها دستورقرآن كريم حكمت وموعظه حسنه وجدال به احسن را مدنظرداشته باشيم

0000000000

چگونگي تبليغات

0000000000

گام اول : كه در تبليغات بايد مورد نظر قرار بگيرد، شكستن اين قالب فعلى از اسلام و مسلمانى است . آنجا بايد بگوييم كه نماز ما، روابط ما، بازار ما، توليد و اخلاق ما اسلامى و طبق قرآن نيست .

قرآن مى گويد: (از هيچكس نترسيد ولى ما از همه ابرقدرتها مى ترسيم ).

قرآن مى گويد: (عزت و قدرت ، تنها به دست خدا است ولى ما عزت و قدرت را از شرق و غرب مطالبه مى كنيم ).

به نظر مى رسد كه اولين گام تبليغ در اين است كه به مسلمانان جهان بگوييم ، ما خوابيم و دشمن بيدار، بگوييم ، نبايد از كسى انتظار داشته باشيم . بايد روى پاى خودمان بايستيم ، بايد كار كنيم ، متحد شويم ، مسائل اختلافى را كنار بگذاريم . بايد خبرهاى دروع راديوها و تلويزيون ها را تحقيق نكرده نپذيريم .

گام دوم : آشنا شدن با سيره و تاريخ مسلمانان صدر اسلام و شكستن دژهاى قدرت هاى آن زمان و توجه به امدادهاى غيبى است .

گام سوم : نشان دادن طرح اجرايى و راه تجربه شده ملت قهرمان ايران و چگونگى حل مشكلات و بيدار شدن نهادها، و ارگانهاى انقلابى و بازسازى ها و... است .

بهرحال اگر كسى بخواهد و درد و سوز دين داشته باشد، مى تواند صداى انقلاب را به ديگران برساند.

0000000000

http://hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx?bookId=480

0000000000

اعمال عمره مفرده

0000000000

حرم و مكه ومسجدالحرام

0000000000

زائران خانه خدا، در ميقات ، لباس را عوض كرده ، كم كم به سوى مكّه حركت مى كنند، به حرم مى رسند به منطقه اى كه علامت گذارى شده است . هرچه نزديكتر مى شوند، هيجان و شور و نشاط بيشتر مى شود تا وارد مكّه مى شوند. خانه اى براى همه مردم سَواء الْعا كِفُ فيهِ وَاْلبادِ، افراد مقيم و مسافر در بهره بردارى از مكّه يكسانند.

در اين حريم ، هيچكس حق نداردبه عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائران خانه خدا فراهم كند و يا آن را به يك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.

0000000000

مكّه از نظر جغرافيائى ،

0000000000

شهرى است كوهستانى با هواى داغ ، حدود 330 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و حدود چهارصد هزار نفر ساكن دائمى آنجا هستند، بنيان گذار اين شهر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) و سابقه تاريخى آن بسيار است ؛ زيرا حتى قبل از اسلام يكى از مراكز تجارى بوده است ولى ما مكّه را جغرافيا نمى دانيم ، تاريخ مى دانيم . ماده نمى دانيم ، معنا مى دانيم .

مكّه زادگاه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) است ، مكّه شكنجه گاه مسلمانان صدر اسلام است ، مكّه فرودگاه جبرئيل و مركز وحى است ، مكّه شمعى است كه پروانه هاى آن از سراسر جهان گردش جمع مى شوند، مكّه يادگار ايثارهاى ابراهيم (عليه السلام ) و هاجر است ، مكّه شهر خدا است .

0000000000

مسجد الحرام

0000000000

زائران خانه خدا، با رسيدن به مكّه ، بازهم احساس مى كنند كه گمشده اى دارند. گمشده آنان مسجدالحرام و كعبه است . امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: چون ورود مشركان به آن مسجد طبق آيه قرآن حرام است ، آن را مسجدالحرام ناميده اند مسجدى كه نماز فرادى در آن از نماز جماعت در خانه ، بهتر است ، مسجدى كه انجام يك نماز واحب در آن ، سبب آبرو و قبول شدن تمام نمازهاى انسان در طول عمر اوست.

در قرآن مى خوانيم ؛ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اَليمٍ، كسى كه بنا داشته باشد در مسجد الحرام ظلمى كند از عذاب دردناك به او مى چشانيم .

امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه فرمود؛ (اراده ظلم در مسجد الحرام به اين است كه انسان در آنجا عبادت غيرخدا كند و يا حكومت و توليت غير صالحان را بر آن بپذيرد).

مسجدى كه جز افراد باتقوا، حق توليت آن را ندارند. مسجدى كه مبداء معراج پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بوده است . مسجدى كه براى توفيق تعمير آن ، افتخارها مى كردند. مسجدى كه هيچ كدورت و ناراحتى نمى تواند دليل بازداشتن مردم از ورود به آن شود. مسجدى كه در روى كره زمين هيچ نمازى به اندازه نماز در آن فضيلت ندارد.

هنگام ورود به مسجد الحرام ، كفش خود را بيرون آور، با آرامش و وقار و خشوع وارد شو، در كنار درب مسجد كمى توقف كن و بر پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و اهلبيت او كه بنيانگذاران شخصيت مكتبى تو هستند و بر ابراهيم (عليه السلام ) كه بنيانگذار آن شهر و مسجد و كعبه بوده است ، صلوات و سلام نثار كن و اظهار ادب نما.

سپس دست هاى خود را بلند كن و از خداوند بخواه كه گناهان تو را ببخشد و توبه تو را بپذيرد حيف است ، خانه اى كه ابراهيم (عليه السلام ) و اسماعيل (عليه السلام ) به فرمان خدا براى امثال ما پاك كرده اند طِّهرا بَيْتِىَ، اكنون من و تو با آلودگى به گناهان وارد آن شويم . به خانه پاك بايد پاكان وارد شوند.

در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش  براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

0000000000

عمره چيست؟

0000000000

نام پنج عمل (احرام در ميقات ، طواف ، نماز طواف ، سعى ميان صفا و مروه و تقصير) را عمره مى گويند.

(عمره ) به معناى (زيارت ) است و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير و زياد كردن مقرون دانست ، زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه ، تعمير، زياد شدن شكوفايى و آبادى منطقه ، همه از آثار زيارت عاشقانه آن خانه است .

----------

اعمال عُمره مُفْرَده: 1 احرام- 2 طواف- 3 نماز طواف- 4 سعي- 5 تقصير يا حلق- 6 طواف نِساء- 7 نماز طواف نساء

معناي عمره: «عمره» در لغت به معناي زيارت است و در اصطلاحِ فقه، زيارت خانه خداست، با آداب ويژه آن.

0000000000

اقسام عُمره

0000000000

عمره بر دو قسم است، «تمتّع» و «مُفرده» و هر کدام از آنها، يا «واجب» است و يا «مستحب».

کساني که از مکّه دور هستند (شانزده فرسخ شرعي و بيشتر از آن) که وظيفه آنان «حج تمتّع» است، عمره اي که بر آنان واجب مي شود همراه با حج «عُمره تمتع» نام دارد.البتّه اگردرموسم حج باشد و درغيرموسم حج کسي که مي خواهد به شهر مکّه برود، واجب است با احرام وارد شود و براي احرام هم بايد نيّت «عُمره» كند واين عمره «عُمره مُفرده» نام دارد.

0000000000

زمان انجام عمره مفرده

0000000000

عمره مفرده زمان معيني ندارد و در تمام سال مي توان بجا آورد، ولي اگر فاصله دو عمره کمتر از يک ماه باشد، احتياط آن است که عُمره دوّم را به قصد رَجاء (به اميد ثواب) بجا آورد

==========

آية الله اراکي: بين دو عمره مفرده رعايت ده روز فاصله لازم است و احوط آن است که در کمتر از ده روز به قصد رجاء آورده شود. ولي بين عمره تمتّع و عمره مفرده رعايت فاصله لازم نيست.

آيات عظام گلپايگاني، صانعي، زنجاني: بين دو عمره فاصله معتبر نيست و هر روز مي تواند عمره بجا آورد.

آية الله خامنه اي: فاصله معيني بين دو عمره شرط نيست، ولي بنابر احتياط در هر ماه فقط يک عمره براي خود مي تواند بجا آورد، ولي آوردن عمره براي غير خود، هر نفر يک عمره جايز است.

آيات عظام خوئي، فاضل، صافي، تبريزي، سيستاني، مکارم: اگر دو عمره در دو ماه باشد مانع ندارد، اگر چه يکي در آخر ماه و ديگري در اوَل ماه بعدي، ولي اگر بخواهد در يک ماه دو عمره بجا آورد و هر دو براي خودش باشد، عمره دوم را رجاءاً بجا آورد، ولي اگر آن دو عمره يا يکي از آنها براي شخص ديگري باشد،

آية الله صافي: اگرآن دو عمره براي دو نفر باشد در يک ماه هم مانع ندارد.

آية الله بهجت: افضل، بلکه احوط آن است که عمره دوّم در ماه ديگري غير از ماهي باشد که عمره اوّل را بجا آورده است يا فاصله بين آنها ده روز باشد، ولي اگر بخواهد يک عمره براي خود و يک عمره براي ديگري بجا آورد، فاصله يک ماه لازم نيست. و همچنين اگر هر دو عمره براي ديگري باشد.

0000000000

عمل اول عمره : احرام درميقات

0000000000

چون گذشتن از ميقات، بدون احرام جايز نيست، بايد زائرين وحُجّاج در ميقات محرم شوند و با احرام به طرف مكه به راه افتند ،

لباس احرام رابرتن ميكند ونيت احرام ميكند و درنيت احرام ميگويد محرم ميشو م به احرام عمره مفرده يامحرم ميشوم درعمره مفرده با انجام واجبات وترك محرمات قربةً الي الله و اگرلباس احرام را ازقبل برتن كرده هنگام نيت تكاني به لباس ميدهد بعنوان اينكه تازه برتن ميكند. وبهترآنست كه درمدينه قبل ازحركت كه زمانش را كاروان اعلام ميكند غسل احرام بكند و وضو هم بگيرد ولباس احرام رابرتن كند كه درمسجدشجره زياد معطل نشود .

0000000000

کيفيّت احرام

0000000000

مردان، بايد تمام لباسهاي دوخته را از تن درآورند (حتي لباسهاي کوچک; مانند جوراب) و دو تکّه لباس غير دوخته بر تن کنند که يکي را مانند لنگ بر کمر مي بندند و ديگري را بر شانه مي اندازند و با نيّت احرامِ عُمره مُفرده بگويند: «لَبّيکَ اللّهُمَّ لَبَّيْکَ، لَبَّيْکَ لا شَريکَ لَکَ لَبَّيْکَ» و احتياط مستحب است پس از آن بگويند:« اِنَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ لاشريکَ لَکَ لَبَّيْکَ.»

==========

آية الله اراکي: بنابر احتياط واجب جمله دوم را نيز بگويند.

آية الله گلپايگاني، آية الله صافي: صورت تلبيه چنين است: «لبّيک الّلهُمَّ لبّيکَ، لَبَّيْکَ لاشريکَ لکَ لبَّيکَ، و احتياط در اين است که اين جمله را نيز بگويند: انّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ والمُلْکَ لاشريکَ لَکَ.

آية الله مکارم: احتياط واجب آن است که جمله دوّم را نيز بگويند امّا لبيک پنجم را نگويند.

آية الله زنجاني: صورت تلبيه واجب چنين است: «لبيک، اللّهُمَّ لبّيکَ، لبّيک لا شريک لکَ لبّيک، إنَّ الحَمدَ والنِّعمَةَ لَکَ وَالْمُُلک، لا شريکَ لک

0000000000

بانوان، مي توانند لباس دوخته بپوشند و بيرون آوردن آنها و پوشيدن دو تکه پارچه غير دوخته بر آنان واجب نيست ولي در حال احرام بايد لباسي که بر تن دارند، داراي شرايط لباس نمازگزار باشد، و بنابر احتياط، حرير هم نباشد. پس، بانوان هم نيّت کرده و لبيک ها را مي گويند.

==========

آية الله گلپايگاني، آية الله فاضل: احتياط واجب آن است که زنها نيز اين دو جامه را بپوشند، گرچه کندن لباس دوخته بر آنها واجب نيست، و جايز است پس از نيت و تلبيه آن دو جامه را بيرون آورند و با همان لباس خودشان باشند.

0000000000

نيّت احرام

0000000000

نيّت احرام، آن است که هنگام پوشيدن لباس و گفتن لبيک بنا داشته باشد که براي «عمره مفرده» محرم شود، و اين عمل و اعمال بعدي را براي اطاعت دستور خداوند انجام دهد و لازم نيست به زبان بگويد، گرچه گفتن آن هم، مانع ندارد.

==========

 آيات عظام اراکي، گلپايگاني، صافي، بهجت: لازم است قصد کند ترک محرماتي را که بر مُحرم حرام است.

 0000000000

واجبات وشرائط وكيفيت احرام راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

نكات اخلاقي احرام وتلبيه

0000000000

هنوز فرسخها به مكّه باقى مانده است كه به زائران خانه خدا مى گويند: پياده شويد و لباس هاى خود را از تن بيرون كنيد. اينجا ((ميقات )) است از اينجا ديگر با آن قالب قبلى نبايد عبور كرد و اگر اشتباه نمودى و عبور كردى ، بايد برگردى ، بايد قالب خود را عوض كنى تا شايد قلب تو عوض شود. همه لباس هاى كوچك و بزرگ و حتى كفش و كلاهت را بيرون كن .

به حضرت موسى (عليه السلام ) گفتند: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً.

اى موسى ! تو در وادى قدس قرار گرفته اى ، پس كفش خود را بيرون كن ))، ولى اينجا هنوز به وادى قدس نرسيده و هنوز فرسخها تا مكّه راه مانده است ، بايد همه چيز خود را كنار گذاريم . وادى قدس اينجا ((مكّه )) است كه فرسخها قبل از رسيدن بايد از پوست قبلى بيرون آييم .

در ميقات چه كنيم ؟

قصد و نيت كن ، از غفلت بيرون بيا، لباس احرام بپوش ، لباس  سفيد، ندوخته ، پاك و از مال حلال و بگو خدايا آمدم : لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ.

چرالباس احرام بپوشيم ؟

لباس احرام يعنى لباسى كه در آن بسيارى از چيزها را بر خود حرام مى كنيم ، همانگونه كه به جمله اللّه اكبر، تمام اعمالى را كه سبب بطلان نماز است برخود حرام مى نماييم . آرى كسى كه مى خواهد وارد حريم حَرَم شود، بايد مُحِرم شود، همانگونه كه در مساءله انتظار امام زمان مى گوييم ، كسى كه در انتظار مصلح است ، خود بايد صالح باشد.

لباس احرام ، احترام به حَرَم است .

لباس احرام ، رمز دورى از لهو و لعب و زر و زيور است.

لباس احرام ، لباس خشوع است.

لباس احرام ، حركت به سوى كعبه را تشديد مى كند و شوق ديدار را مى افزايد و گويا انسان از اين به بعد احساس جدّى بودن مى كند. خودش را در مدار يار مى يابد.

لباس احرام ، لباس تعظيم در برابر خدا است .

لباس احرام ، به ما مى گويد: از اين به بعد ديگر عوض شده ايد، دنيا را كنار زده ايد، مرگ و معاد و آخرت و حضور در برابر خدا را بايد ببينيد. ورود در لباس احرام براى شما يك موفقيت است .

بعد از پوشيدن اين لباس ، حتى اگر بميرد، آمرزيده است .

در روايات مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) همين كه لباس احرام پوشيد و خواست بگويد: لبيك ، از گريه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هرچه كرد، نتوانست تلبيه بگويد، رهبر يكى از فرقه هاى اهل سنت رو به آن حضرت گفت : چرا معطّلى ؟! امام فرمود: مى ترسم ، بگويم (لبيك )، خدايا! آمدم ولى جواب آيد كه من آمدن تو را قبول ندارم !

به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند

كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى ؟

بارها در گرفتاريها با خدا عهد بستى كه عوض مى شوم ، از اين به بعد خود را اصلاح مى كنم و در راه صحيح قرار مى گيرم ، ولى همين كه از پل گذشتى ، عهد را شكستى ، در اينجا ديگر مواظب باش ، با توجه بگو: لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ .

0000000000

ميقات كجاست ؟

0000000000

شهر مکه و قسمتي از اطراف آن که حدود آن معين مي باشد، و امروزه با ستونها و علامت هايي مشخص شده است «حَرَمْ» نام دارد که داراي احکام و احترام خاصي است و حيوانات و گياهان هم در امان هستند، خارج اين محدوده که کندن و چيدن درختان و گياهان و صيد حيوانات در آن حلال مي باشد «حِلّ» نام دارد.

«ميقات» مکاني است که ازحل ميخواهي وارد حرم شوي و براي احرام مشخص شده است و آن پنج محل است: «مسجد شجره»، «جُحفه»، «وادي عقيق»، «قَرنُ المنازل» و «يَلَمْلَم»

بنابراين وظيفه افراد مختلف نسبت به احرام عُمره مفرده بدين شرح است: (الف) کسي که در شهر مکه و اطراف آن، يعني در محدوده حرم مي باشد، بايد به «اَدنَي الحِلّ» برود و از آنجا محرم شود، و بهتر آن است که از «تَنْعيم» يا «حُديبيَّه» يا «جِعرانه» محرم شود. زائريني كه بعدازانجام اعمال ميخواهند مجدّدًا محرم شوند و عمره مفرده ديگري بجا آورند ازداخل شهرمكه به مسجد تنعيم ميروند و محرم ميشوند (ب) کسي که بيرون مکه است، ولي از ميقات نمي گذرد، يعني فاصله وي با شهر مکه کمتر از فاصله ميقاتهاي حج يا محاذي آنها با شهر مکه است، در «اَدني الحِلّ» محرم مي شود و لازم نيست به ميقات برگردد. (ج) کسي که هنگام رفتن به مکه از ميقات يا محاذي آن مي گذرد، بايد از همانجا محرم شود. بنابراين کساني که قبل از اعمال عمره براي زيارت قبر پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمه بقيع(عليهم السلام) به مدينه مي روند آنگاه که روانه مکه مي شوند، بايد در«مسجد شَجَره» که در چند کيلومتري مدينه و بر سر راه مکه واقع شده است، و ميقات آن مسير است، محرم شده و براي انجام بقيه اعمال به سوي مکه حرکت کنند. زائران ايراني، هم اکنون در سفر عمره، ابتدا به مدينه مي روند ومدينه قبل هستند ودرسفرحج نيز بعضيها مدينه قبل هستند از مسجدشجره محرم شده وازجاده طريق الهجره روانه مکه مي شوند. محل مسجدشجره را ذو الحليفه و ابيارعلي و آبارعلي ميگويند.(به مناسبت چاههائي كه امام علي عليه السّلام آنجا حفركرده ونخلستانهائي بوجودآورده است)

0000000000

فاصله مسجدشجره تا مسجد ا لنّبي(ص) 13 كيلو متر و تا مكه 420 كيلو متر است.

0000000000

زائريني كه مدينه بعدهستند و اول به مكه ميروند كه بعضي از زائرين موسم حج هستند بعدازرسيدن به جده بااتوبوسها ميروند به ميقات جحفه وازآنجا محرم ميشوند. جحفه نزديك شهررابغ وغديرخم است وتامكه 280كيلومترفاصله دارد وتاغديرخم حدودپنج كيلومتر(سه مايل) فاصله دارد وميقات اهل شام ومصروشهرهاي شمالي عربستان سعودي وكشورهاي آفريقاي شمالي وغربي است. قرن المنازل كه آنراسيل الكبيرمينامند وتامكه 78كيلومترفاصله دارد ميقات اهل نجدوتمامي اهالي شرقي عربستان وشيخ نشينان خليج فارس وعراق است . وادي محرم مقابل وبرابرقرن المنازل درجاده الهدي غربي شهرطائف تامكه 75كيلومترفاصله دارد ميقات اهل طائف وكساني كه ازآن طريق ميرونداست. يلملم كه درحال حاضرالسعديه نام دارد وتامكه 120كيلومترفاصله دارد ميقات اهل يمن وكساني كه ازآن طريق ميرونداست. ذات عرق كه تامكه 100كيلومترفاصله دارد ميقات اهل عراق وساكنان مشرق عربستان است ولي بخاطرنداشتن راه ازآن مسيرنمي روند.ساكنان مكه ازتنعيم ياجائي خارج ازحرم محرم ميشوند. ساكنان جده،بحره،شرائع و...ازخانه هايشان محرم ميشوند. 

0000000000

حدودحرم

0000000000

تنعيم، حُديبيّه، جعرانه، سه مکان در حوالي مکه است که با آنها و دو نقطه ديگر به نامهاي «وادي عُرنه» و «اضاءة لبن» حدود «حَرم» مشخص مي شود، تنعيم در شمال مکه است که هم اکنون به سبب توسعه مکّه، جزء شهر مي باشد و از ساير جاها نزديک تر است، و جعرانه نيزدر شمال شرقي و حديبيه در شمال غربي مکه قرار دارد.

0000000000

محـرمات احرام

0000000000

فرد زاير پس از پوشيدن لباس احرام و نيّت و گفتن لبيّک، مُحرم مي باشد و بايد تا پايان اعمال عمره، از کارهايي که بر مُحرم حرام است پرهيز کند.

مجموع کارهاي حرام بيست و چهارتاست که چهارتاي آن فقط بر مردان حرام است و دوتاي آن بر بانوان حرام است و بقيه آنها، هم بر مرد محرم حرام است و هم بر زن مُحرم.

0000000000

محرّمات مشترک بين زن و مرد

0000000000

: 1 ـ شکار حيو ا ن صحر ا يي; 2 ـ آميزش يا هرگونه استفاده شهو اني ديگر; 3 ـ عقد کردن; 4 ـ استمنا; 5 ـ استعمال عطريات; 6ـ سرمه کشيدن; 7 ـ نگاه کردن در آينه; 8 ـ فُسوق (دروغ گفتن و فحش دادن و فخرفروشي); 9 ـ جِدال (گفتن «لا والله» و «بلي والله»; 10 ـ کشتن جانوراني که در بدن ساکن مي شوند; 11 ـ انگشتر به دست کردن براي زينت; 12 ـ روغن ماليدن به بدن; 13 ـ زدودن مو از بدن; 14 ـ بيرون آوردن خون از بدن; 15 ـ ناخن گرفتن; 16 ـ کندن دندان; 17 ـ کندن درخت يا گياهي که در محدوده حرم روييده باشد; 18 ـ سلاح همراه داشتن.

0000000000

آنچه فقط بر مردان حرام است:

0000000000

1 ـ پوشيدن جامه دوخته; 2 ـ پوشيدن چيزي که تمام روي پا را بگيرد; 3 ـ پوشاندن سر; 4 ـ سايه قرار دادن بالاي سر.

0000000000

آنچه بر زنان محرم حرام است:

0000000000

1 ـ پوشيدن زيور براي زينت; 2 ـ پوشاندن روي خود با نقاب و روبند.

0000000000

محرمات احرام راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

محرّمات کفاره داروبي كفاره

0000000000

الف : محرّمات کفاره دار

0000000000

 1 - جماع (آميزش)-يک شتر باتفصيلي که درکتب فقهي آمده است 2 - استعمال بوي خوش-يک گوسفند(به احتياط واجب) 3 - پوشيدن لباس دوخته(براي مردان)-يک گوسفند 4 - تراشيدن سر-يک گوسفند 5 - پوشاندن سر (براي مردان)-يک گوسفند 6 - زير سايه ر فتن (براي مردان) -  يک گوسفند  به احتياط واجب 7 - گرفتن تمام ناخنهاي دست ها-يک گوسفند 8 - گرفتن تمام ناخنهاي پاها-يک گوسفند 9 - گرفتن کمتر از ده ناخن-براي هر کدام يک مدّ طعام 10 - کندن درخت بزرگ حرم-يک گاو (به احتياط واجب) 11 - کندن درخت کوچک حرم-يک گوسفند (به احتياط واجب) 12 - کندن قسمتي از يک درخت)-قيمت آن 13 - قسم راست خوردن، سه مرتبه و بيشتر از آن-يک گوسفند 14 - قسم دروغ، يک مرتبه-يک گوسفند قسم دروغ، دو مرتبه-يک گاو قسم دروغ، سه مرتبه-يک شتر 15 - کندن دندان-يک گوسفند(به احتياط واجب) 16 - زدودن موي زير هر دو بغل-يک گوسفند 17   زدودن موي زير يک بغل - يک گوسفند(بنابراحتياط واجب  18 - زدودن موي سر-يک گوسفند (بنابر احتياط واجب)

اگر از روي فراموشي، برخي از محرمات احرام را انجام دهد، کفّاره براو واجب نيست مگر صيد که در هر صورت کفّاره دارد.

==========

آيات عظام گلپايگاني، خويي، صافي، زنجاني، سيستاني، تبريزي، بهجت: زير سايه رفتن (براي مردان) کفاره آن يک گوسفند است و فرقي بين اختيار و اضطرار نيست.

آية الله خوئي: کفاره کندن درخت از بيخ، قيمت همان درخت و کفاره قطع مقداري از آن قيمت همان مقدار است.

آية الله سيستاني: بنابر احتياط کفاره کندن هر درختي، قيمت همان درخت است.

آية الله زنجاني: کندن درخت حرم، يک گاو کفاره دارد و فرقي بين درخت بزرگ و کوچک نيست.

آية الله زنجاني: قسم دروغ چنانچه با توجه به دروغ بودن، عمداً صورت گيرد، به احتياط واجب يک شتر کفاره دارد.

آيات عظام خوئي، سيستاني، تبريزي: کفاره قسم دروغ در مرتبه دوم، دو گوسفند و در مرتبه سوم، يک گاو است.

آية الله فاضل، آية الله بهجت: کفاره قسم دروغ در مرتبه اول يک گوسفند کفاره بدهد و احتياط واجب آن است که در مرتبه دوّم يک گاو و در مرتبه سوّم يک شتر کفاره بدهد.

آيات عظام خويي، تبريزي، سيستاني: کندن دندان اگر خون نيايد بعيد نيست که اين عمل جايز باشد.

آية الله زنجاني: زدودن موي زير يک بغل بنابر احتياط مستحب.

آية الله زنجاني: زدودن موي سر  يک گوسفند بنابر احتياط مستحب.

آية الله خامنه اي، آية الله فاضل: اگر کندن يا کشيدن دندان سبب بيرون آمدن خون نباشد حرام نيست.

کفاره صيد مختلف است و براي آشنايي با موارد آن بايد به کتب مفصّل فقهي مراجعه شود.

0000000000

ب : محرّمات بدون کفّاره

0000000000

1 ـ سرمه کشيدن با چيزي که بوي خوش ندارد. 2 ـ نگاه کردن در آينه. 3 ـ پوشيدن آنچه روي پا را مي گيرد. 4 ـ فسوق. 5 ـ جدال، قسم راست کمتر از سه مرتبه. 6 ـ انگشتر به دست کردن براي زينت. 7 ـ حنا بستن. 8 ـ پوشيدن زيور. 9 ـ روغن ماليدن به بدن، اگر بوي خوش نداشته باشد. 10 ـ پوشاندن صورت براي بانوان. 11 ـ بيرون آوردن خون از بدن. 12 ـ قطع گياه حرم.

==========

آية الله خويي، آية الله تبريزي: اگر سرمه سياه باشد يا با قصد زينت سرمه بکشد، کفاره اش يک گوسفند است.

آيات عظام خويي، خامنه اي، تبريزي، سيستاني، مکارم، بهجت: نگاه به آينه بدون قصد زينت اشکال ندارد.

آية الله خويي: شماره هاي 2، 3 ، 6 ، 7، 9، 10 و 11، کفاره هريک بنابر احتياط يک گوسفند است و کفاره نگاه به آينه در صورتي است که براي زينت نگاه کند.

آيات عظام اراکي، خويي، فاضل، تبريزي، نوري:  پوشيدن آنچه روي پا را مي گيرد بنابر احتياط يک گوسفند کفاره آن است.

آية الله سيستاني: در پوشيدن چکمه و مانند آن کفّاره اي واجب نيست ولي اگر عمداً جوراب و مانند آن بپوشد بنابر احتياط واجب کفاره آن يک گوسفند است.

آية الله اراکي: روغن ماليدن به بدن، اگر بوي خوش نداشته باشد. بنابر احتياط کفاره آن يک گوسفند است اگر چه مضطرباشد.

آية الله گلپايگاني، آية الله صافي: پوشاندن صورت براي بانوان بايد يک گوسفند کفاره بدهد.

آية الله خويي، آية الله تبريزي: پوشاندن صورت براي بانوان بنابر احتياط واجب بايد يک گوسفند کفاره بدهد.

آية الله اراکي، نوري، تبريزي: بيرون آوردن خون از بدن بنابر احتياط کفاره آن يک گوسفند است.

0000000000

محرمات احرام را راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

مستحبات ومكروهات احرام

0000000000

الف : مُستحبات قبل از احرام

0000000000

1 ـ از يک ماه قبل موي سر و رويش را کوتاه نکند. 2 ـ پيش از احرام، بدن خود را پاکيزه کند. 3 ـ ناخن و شارب خود را بگيرد. 4 ـ پيش از احرام، در ميقات غسل احرام کند.

مُستحبات هنگام احـرام

1 ـ در صورت امکان، پس از نماز ظهر مُحرم شود واگر امکان ندارد، پس از نماز واجب ديگر، و اگر آن هم ممکن نيست، پس از شش ركعت (سه دوركعتي) يا دو رکعت نماز نافله، و در رکعت اوّل پس از حمد، سوره توحيد، و در رکعت دوّم سوره جحد « قُل يا أيُّها الکافِروُن » را بخواند، و شش رکعت افضل است. 2 ـ پس از نماز، حمد و ثناي الهي را بجا آورد و بر پيغمبر و آل او صلوات بفرستد. 3 ـ هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي رَزَقَني مَا اُوارِي بِهِ عَوْرَتي و اُؤَدّي فِيْهِ فَرْضِي وَأعْبُدُ فِيْهِ رَبِّي و أنْتَهِي فِيْهِ إلي ما أمَرَنَي، اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي وَأَرَدتُهُ فَأعانَنِي وَ قَبِلَنِي وَ لَمْ يَقْطَعْ بِي وَ وَجْهَهُ أرَدْتُ فَسَلَّمَني فَهُوَ حِصْنِي وَ کَهْفِي وَ حِرْزِي وَ ظَهْرِي وَ مَلاذِي وَ رَجائي وَ مَنْجايَ وَ ذُخْرِي وَعُدَّتِي في شِدَّتِي وَ رَخائِي

0000000000

ب : مستحبات تَلْـبيَه (لبّيك گفتن)

0000000000

1 ـ پس از گفتن مقدار واجب تلبيه، مستحب است بگويد:

«لَبَّيْکَ ذَالْمَعارجِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ داعياً اِلي دارِالسَّلامِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ غَفّارَ الذُّنُوْبِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ أهْلَ التَلْبِيَةِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَاالجَلالِ وَالاْکرامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تُبْدِيءُ وَالْمَعادُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تَسْتَغِني و يُفْتَقَرُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ مَرْهُوْباً وَ مَرْغُوباً إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَا النَّعماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمَيلِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ کَشَّافَ الْکُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ يا کَرِيْمُ لَبَّيْکَ»

2 ـ تلبيه ها را در حال احرام تکرار کند به خصوص در اين موارد: * وقت برخاستن از خواب. * بعد از هرنماز واجب و مستحب. * وقت رسيدن به شخص سواره. * هنگام بالا رفتن از تلّ يا سرازير شدن از آن. * وقت سوار شدن يا پياده شدن. * آخــر شـب. * هنگام سحـر.

قطع تلبيه

کسي که براي عمره مُفرده محرم شده است، وقتي که وارد منطقه حرم شد، تلبيه را قطع کرده و نبايد لبيک بگويد، و اگر از داخل حرم به بيرون آن رفته و محرم شده است، آنگاه که کعبه را ديد تلبيه را رها مي کند.

0000000000

ج : مکروهات احـرام

0000000000

1 ـ احرام در جامه سياه، و بهتر است در جامه سفيد محرم شود. 2 ـ محرم شدن در جامه چرکين. 3 ـ حمام رفتن و أولي آن است که محرم بدن خود را با کيسه و مانند آن نسايد. 4 ـ گفتن «لبيک» در جواب کسي که او را صدا مي کند.

0000000000

آداب وارد شدن به مسجدالحرام

0000000000

1 ـ براي ورود به مسجدالحرام مستحب است غسل کند.

2 ـ مستحب است با پاي برهنه و با حالت سکينه و وقار وارد شود.

3 ـ هنگام ورود از در «بَني شَيْبَه» وارد شود، و گفته اند که آن در، مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

4 ـ مستحب است بر درب مسجدالحرام ايستاده بگويد:

«السَّلامُ عَلَيْکَ أيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُهُ، بِسْم الله وَ بِاللهِ وَ ماشاءَاللهُ، السَّلامُ عَلي أنْبِياءِاللهِ وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلي إبْراهِيْمَ خَلِيْلِ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِ الْعالَمِينْ» پس سه مرتبه مي گويد: «أللَّهُمَّ فُکَّ رَقَبَتي مِنَ النَّارِ» پـس مي گويـد: «وَ أوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ الطَيِّبِ وَادْرَأ عَنَّي شَرَّ شَياطِيْنِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» پس داخل مسجدالحرام شود و رو به کعبه دستها را بلند کرده و بگويد: «ألَّلهُمَّ إنَّي أسْألُکَ في مَقامِي هذا وَ في أوَّلِ مَناسِکِي أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ أنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِيْئْتَي وَ أنْ تَضَعَ عَنَّي وِزْري، الْحَمْدُللهِ الَّذي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ ألَّلهُمَّ إنِّي أشْهَدُ أنَّ هذا بَيْتُکَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أمْناً مُبارَکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ ألَّلهُمَّ إنَّي عَبْدُکَ وَالْبَلَدَ بَلَدُکَ وَالْبَيْتَ بَيْتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ طاعَتَکَ مُطِيْعاً لاِمْرِکَ راضِياً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَةَ الْفَقِيْرِ إلَيْکَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِکَ ألَّلهُمَّ افْتَحْ لِي أبْوابَ رَحْمَتِکَ و اسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِکَ وَ مرْضاتِکَ»  سپس رو به سوي کعبه کرده و مي گويد: «الْحَمْدُللهِ الَّذِي عَظَّمَکِ وَ شَرَّفکِ وَ کَرَّمَکِ وَ جَعَلَکِ مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمْناً مُبارکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ»

در روايت است که پس از شکستن بت هاي موجود در کعبه و اطراف آن، بت بزرگ «هُبَل» را در «باب بَني شَيْبَه» دفن کرده اند، و مستحب است از آن در وارد شوند تا آن بت را که مظهر بت پرستي و شرک مي باشد زير پاي خود بگذارند، گرچه بر اثر توسعه مسجد، آن در هم اکنون وجود ندارد، ولي گفته اند که مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

0000000000

عمل دوم عمره : طواف گردكعبه

0000000000

کسي که براي انجام عمره مفرده محرم شده و وارد مکّه مي شود، بايد به نيّت طواف، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که در مسجدالحرام است بگردد.

درنيت طواف ميگويد طواف ميكنم يا هفت دور طواف ميكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درعمره مفرده قربةً الي الله وطواف راشروع ميكند و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالاي پله هاباشد درست است زياد نبايد وسواس به خرج داد چون جمعيت نميگذارد شما بايستي ونيت كني هل ميدهند شما را ميبرندجلو

0000000000

احکام طواف

0000000000

1 ـ طواف را بايد از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه اي از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پايان ببرد .. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف بايد در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراين اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و يا عقب عقب برود صحيح نيست. 3 ـ طواف کننده بايد به دور «حِجْرِ اسماعيل» هم بگردد، يعني در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل بين «کعبه» و «مقام ابراهيم» است که 5/26 ذراع مي باشد (حدود 13 متر). بنابراين از طرف حجر اسماعيل اين فاصله کم مي شود و 5/6 ذراع باقي مي ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بيماري يا پيري يا زيادي جمعيّت نتو ا ند دراين محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج اين حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده بايد با طهارت طواف کند يعني با وضو باشد و غسلي برعهده او نباشد و نيز بدن و لباس وي پاک باشد، همانگونه که نماز مي خواند.

0000000000

حجرالاسود سنگي است بيضي شکل و سياه رنگ، که در گوشه شرقي ديوار کعبه، با ارتفاع 5/1 متر از سطح مسجد نصب شده است.

0000000000

حجر اسماعيل: فضايي است بين کعبه و ديواري نيم دايره به عرض حدود 10 متر که از زاويه شمالي تا زاويه غربي کعبه امتداد دارد وناودان رحمت ياطلادرآين طرف قراردارد.هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در اين فضا مي ريزد، اينجا مدفن حضرت اسماعيل(عليه السلام) و مادرش هاجر و پيامبران بسياري مي باشد.

==========

 آية الله گلپايگاني، آية الله صانعي: تا جايي که جمعيت طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحيح است، هر چند خارج از آن محدوده باشد.

آية الله خوئي: ظاهر اين است که طواف در دورتر از اين مسافت (5/26 ذراع) نيز کافي باشد، خصوصاً براي کساني که مشقّت داشته باشد.

آية الله اراکي: احتياط آن است که بيشتر از اين مقدار دور نشود.

آية الله خامنه اي: طواف حدّ معين ندارد.

آية الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف حجر اسماعيل نيز به مقدار 5/26 ذراع مي باشد ولي احتياط مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.

آية الله مکارم: بهتر است طواف در اين محدوده باشد ولي لازم نيست.

آية الله زنجاني: طواف بايد در فاصله اي به مقدار بين کعبه و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) که حدود 12 متر است انجام مي شود و در طرف حجراسماعيل نيز محدوده طواف از بيرون حجر محاسبه مي شود نه از خانه کعبه.

0000000000

دعاهاي طواف درقسمت مستحبات طواف ملاحظه شود

0000000000

واجبات وشرائط طواف راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

نكات اخلاقي طواف كعبه

0000000000

به كعبه نزديك مى شويم ، بايد كم كم طواف كنيم ، بايد پروانه شويم . در شهرها متفرق بوديم در مكّه به هم پيوستيم در مسجدالحرام جمع شديم در كنار كعبه ، بايد فشرده شويم ، قطره اى بوديم به دريا پيوستيم ، به جايى رسيديم كه سبب مباهات شديم ولى بايد اين طواف ، نقطه شروع و پايانى داشته باشد.

نقطه اى روشن و طبيعى و ديدنى و مقدس و ساده و آن حجرالاسود است  كه در حديث مى خوانيم : حَجَرُالاَْسْوَدِ يَمينُ اللّهِ فى اَرْضِهِ، اين سنگ ، دست خدا در زمين است و دست گذاردن و بوسيدن آن به منزله بيعت و دست دادن با خدا است . البته دست گذاردن بر حجرالاسود براى تبرّك خوب است ، به شرط آنكه سبب آزار و فشار سنگين بر مردم نباشد.

امام صادق (عليه السلام ) را ديدند كه بطور طبيعى طواف مى كند و در مسير خود نزديك حجرالاسود نمى رود. از او پرسيدند: پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) به سنگ دست مى ماليد، شما چرا اين كار را نمى كنيد؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود: يُفَرَّجُ لَهُ وَ اَنَا لا يُفَرَّجُ لى براى پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) راه را باز مى كردند و بدون دردسر مى توانست سنگ را لمس كند ولى چون اين كار براى من نمى شود لذا از اين عمل ، صرف نظر مى كنم تا مردم آزار نبينند.

چراطواف گردكعبه ؟

طواف دور خانه خدا، معنا دارد، يعنى ، نبايد دور شرق و غرب بگرديم ، فقط بايد دور كعبه گشت كه محور طواف و سمبل توحيد است .

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود

حاجى ، احرام دگر بند، ببين يار كجاست

گاهى فكر مى كنيم كه دور خانه مى گرديم ، ولى فرزند و مولود كعبه را رها كرده ايم . كودك را كنار گذاشته ايم ، ولى دور گهواره اش مى چرخيم . مگر خداوند، تولد حضرت على (عليه السلام ) را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (عليه السلام ) در اين خانه اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، اين نيست كه به رهبرى معصوم توجه داشته باشيم ؟!

در كنار كعبه ، نيم دايره اى است به نام (حِجْر اسماعيل) (عليه السلام ) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرت اسماعيل (عليهما السلام ) و جمعى از انبيا است .

كسى كه طواف مى كند، بايد قسمت حجر را هم ، مانند كعبه طواف كند. آرى زن جوانى كه به خاطر خدا، در بيابانهاى مكّه ، تنها ماند و فرزندى كه به پدرش مى گويد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤ مَرُ، اى پدر اگر ماءمور شده اى كه مرا ذبح كنى ، معطل نشو من تسليم فرمان خدا هستم . قبر اين مادر مهاجر و فرزند مطيع ، بايد مثل كعبه باشد و از تمام جهان بيايند و دور قبر او بچرخند و بدانند كه خداوند شكور است و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.

اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از خانه عموى بت تراش  خود، فرار مى كند در عوض بانى كعبه مى شود و اگر اسماعيل (عليه السلام ) تسليم فرمان خدا مى شود، خداوند هم براى هميشه ، همه را پروانه او مى كند و اين است معناى آيه : اُذْكُرُونى اَذْكُرْكُمْ شما ياد من باشيد، من هم شما را فراموش نمى كنم .

چند نكته لطيف در طواف

1- در طواف . طورى حركت مى كنيم كه كعبه در سمت چپ باشد. فلسفه آن را نمى دانم ، اما شايد اين نوع حركت رمز آن است كه قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود را سوى كعبه قرار مى دهد.

2- در طواف مى بينيم كه قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام ) و هاجر (عليهاالسلام ) پاى كعبه است ، شايد اين خود درسى باشد كه بانى هركارى بايد پاى كار خود مقاومت كند و حتى در پاى كارش ، تمام عمر را بدهد و همانجا بميرد و راستى اگر قبر مطهر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كه بانى و مؤ سس مسجدالنبى است در كنار مسجد نبود، اين همه رونق نداشت

3- طواف را از گوشه اى شروع مى كنيم كه چاه زمزم است (مقابل حجرالاسود) و درست در همان گوشه به پايان مى رسانيم . آيا نكته اى در رويارويى چاه زمزم با حجرالاسود وجود دارد؟ نمى دانم ، شايد رمز اين باشد كه در هر حركتى نياز به قدرت ، توان و استمداد از منابع حياتى و روح بخش است ، انسان بايد آبى بنوشد تا بتواند طواف كند و يا در پايان طواف ، صاحب خانه با آب زمزم كه دواى هر دردى است از مهمانان خود پذيرائى مى كند. در مسجدالحرام ، تلاش و حركت و طواف مطرح است و اين بدون آب امكان ندارد. آرى ماديات دوشادوش معنويات است .

0000000000

مستحبات طواف

0000000000

در حال طواف مستحب است بگويد:

«ألَّلهُمَّ اِنّي أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذي يُمْشي بِهِ عَلي ظُلَلِ الماء کَما يُمْشي بِهِ عَلي جُدَدِ الاَْرْضِ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي تَهْتَزُّ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي دَعاکَ بِهِ مُوْسي مِنْ جانِبِ الّطُوْرِ فاسْتَجَبْتَ لَهُ وألْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الذَّي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد(صلي الله عليه وآله) ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأخَّرَ وأتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَکَ».

سپس حاجت خود را بطلبد. و نيز مستحب است در حال طواف بگويد:

«ألَّلهُمَّ إنَّي إلَيْکَ فَقِيْرٌ و إنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيْرٌ فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي ولاتُبَدِّلْ إسْمِي» و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد بخصوص وقتي که به در خانه کعبه مي رسد، و بخواند اين دعا را: «سائِلُکَ فَقِيْرُکَ مِسْکِيْنُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، ألَّلهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ الْمُسْتَجِيْرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأعْتِقْنِي وَ وَالِدَيَّ وَأهْلِي وَ وُلْدي وَإخْوانِيَ الْمُوْمِنِيْنَ مِنَ النَّارِ يا جَوادُ يا کَريمُ»

و وقتي که به حجر اسماعيل رسيد رو به ناودان سر را بلند کند و بگويد:

«ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِي الْجَنَّةَ و أجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِنِي مِنَ الْسُّقْمِ وَأوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ»

و چون از حجر بگذرد و به پشت کعبه برسد بگويد:

«ياذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ ياذَا الْجُوْدِ وَالْکَرَمِ إنَّ عَمَلِي ضَعِيْفٌ فَضاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّي إنَّکَ أنْتَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ» و چون به رکن يماني برسد دست بردارد و بگويد:

«يااَللهُ ياوَلِيَّ الْعافِيَةِ و خَالِقَ الْعافِيَةِ ورَازِقَ الْعافِيَةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ وَالْمَنّانُ بِالْعافِيَةِ والمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلي جَمِيْع خَلْقِکَ يارَحْمنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَ رَحِيْمَهُما صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَارزْقْنَا الْعافِيَةَ وَ تَمامَ الْعافِيَةِ وَ شُکْرَ الْعافِيَةِ في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ»

پس سر به جانب کعبه بالا کند و بگويد:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ وَالْحَمْدُللهِ الْذَّي بَعثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَليّاً اِماماً أللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ وَ جَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ»

و چون ميان رکن يماني و حجرالأسود برسد بگويد:

«رَبَّنا آتِنا فِي الْدُّنيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ»

0000000000

دعاي اشواط طواف

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور اوّل:

اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي يُمْشي بِه عَلي طَلَلِ الْماءِ، کَما يُمْشي بِه عَلي جُدَدِ الاَْرْضِ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ، وَاَسْئَلْکَ بِاِسْمِکَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي دَعاکَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ، وَاَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَکَ، اَنْ تَرزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ... وحاجات خود را مي خواهي.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور دوم:

 اَللّهُمَّ اِنِّي اِلَيْکَ فَقِيرٌ، وَاِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلِ اسْمِي.)پس مي گويي( سائِلُکَ فَقِيرُکَ مِسْکِينُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ الْمُسْتَجِيرِ بِکَ مِنَ النّارِ، فَاَعْتِقْنِي وَوالِدَيَّ وَاَهْلِي وَوُلْدِي وَاِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا کَرِيمُ .

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور سوم:

اَللّهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، وَاَجِرْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِکَ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، يا ذَا الْجُودِ وَالْکَرَمِ، اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، اِنَّکَ اَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور چهارم:

يا اَللّهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ، وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِکَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنَا الْعافِيَةَ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُکْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور پنجم:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَعَظَّمَکِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً اِماماً، اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ، (پس مي گويي) رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ)

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور ششم:

اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ، اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَخَفِيَ عَلي خَلْقِکَ، اَسْتَجيرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور هفتم:

اَللّهُمَّ اِنَّ عِنْدِي اَفْواجاً مِنْ ذُنُوب، وَاَفْواجاً مِنْ خَطايا ،وَعِنْدَکَ اَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَاَفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يا مَنِ اسْتَجابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِه اِذْ قالَ اَنْظِرْنِي اِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِي. وحاجات خود را بخواه وبگو: اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِکْ لِي فِيما آتَيْتَنِي.

0000000000

عمل سوم عمره : نماز طواف پشت مقام ابراهيم عليه السّلام

0000000000

پس از انجام طواف، بايد دو رکعت نماز مثل نمازصبح ، به نيّت نماز طواف بخواند.

درنيت نمازطواف ميگويد دوركعت نمازطواف ميخوانم درعمره مفرده قربةً الي الله

0000000000

کيفيت نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولي حمد و سوره را مي تواند بلند يا آهسته بخواند.

وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعي است.

مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهيم است و بنابر احتياط واجب بايد پشت مقام بجا آورد به طوري که سنگي که مقام است بين او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه مي تواند نزديکتر بايستد (نه به طوري که مزاحم ديگران باشد) و اگر به واسطه زيادي جمعيت نتواند پشت مقام بخواند، در يکي از دو طرف آن، نزديک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحيح ياد بگيرند تا تکليف الهي را درست انجام دهند; بخصوص کسي که قصد عمره يا حج دارد بايد نماز خود را تصحيح کند، تا تمامي نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحيح انجام شود.

==========

آيات عظام تبريزي، سيستاني، صانعي، فاضل، زنجاني: واجب است پشت مقام خوانده شود.

آية الله خامنه اي، آية الله مکارم: واجب است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.

آية الله خامنه اي: کافي است در هر نقطه اي که عرفاً بگويند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را بخواند بلکه در اين صورت بعيد نيست که نماز در هر جاي مسجدالحرام صحيح باشد.

آية الله صانعي: بايد هر کجا از پشت مقام که مي تواند نماز را بخواند و احتياط آن است که هر چه مي تواند نزديکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافي نيست.

آية الله نوري: در هر نقطه اي از مسجدالحرام که ممکن شود مي تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهيم(عليه السلام) نزديکتر باشد بهتر است.

آية الله خويي: اگر نتواند نزديک مقام بخواند، مي تواند دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله تبريزي: در صورتي که نتواند نزديک مقام بخواند، بنابر احتياط در دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله سيستاني: اگر نتواند پشت مقام و نزديک آن بجا آورد، احتياط واجب آن است که در سمت چپ يا راست مقام نزديک آن، و هم در دروتر ولي پشت مقام به جا آورد.

0000000000

واجبات وشرائط نمازطواف راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

نكات اخلاقي نماز طواف پشت مقام

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً...

گرچه طواف دور خانه خدا هم به منزله نماز است ولى كافى نيست ، بايد بعد از طواف ، نماز هم بخوانى تا مهر تاءييدى بر آن طواف باشد. دو ركعت نماز طواف ، آن هم در پشت مقام ابراهيم (عليه السلام )، جايى كه سنگى وجود دارد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) روى آن ايستاد و كعبه را ساخت .

چرانمازپشت مقام ابراهيم عليه السّلام ؟

امامت در اسلام به قدرى مهم است كه سنگى هم كه زير پاى امام بوده بايد در نماز، جلوى ما قرار بگيرد و ما پشت آن نماز بخوانيم . در طواف هم حق نداريم از فاصله ميان كعبه و آن مقام دورتر برويم ، حركت ما بايد ميان كعبه و مقام باشد؛ يعنى ، ميان توحيد و امامت ، بندگى خدا و رهبرى معصوم ، و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام ) يعنى ، اى زائر تو قائم مقام ابراهيم (عليه السلام ) شده اى .

مساءله امامت و حج

در مواردى از حج ، به مساءله رهبرى اشاره شده است . در روايات مى خوانيم ، اگر انسان عمر نوح (عليه السلام ) داشته باشد و تمام عمر خود را ميان كعبه و مقام روزها، روزه بگيرد و شبها تا صبح نماز بخواند ولى در خط فكرى سياسى رهبرى ، حق را نپذيرد، ارزشى ندارد.

ارزش حج و تماميت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و خدمت و گرفتن رهنمودهاى اوست .

اساساً ارزش مكّه و كعبه به خاطر رهبر است .

لااُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ اَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ.

سوگند به مكّه ، ليكن به شرط آنكه تو (اى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) در آن باشى .

ركن كعبه ، امام است ، ركن مكّه امام است ، ركن عالم موجود، حضرت مهدى (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) است. اگر امام معصوم نباشد، زمين اهلش را فرو مى برد. در مكّه و اعمال حج ، هرسال حضرت مهدى (عج ) حضور دارد

در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست ، در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست ، در منى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود.

اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبليغات پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بى اثر مى شود وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: يعنى ، اگر پيام رهبرى امام را به مردم نرسانى ، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله تو، در معرض نابودى است . اگر در اين سيماى فشرده اسلام ، (اعمال حج ) مساءله امامت و رهبرى امت اسلامى ، مورد توجه قرار نگيرد، اعمال حجاج بى اثر است ، مگر نمى بينيد كه نمازهاى ميليونى ما در مسجد الحرام بى اثر است و جلوى فحشا و منكر را نمى گيرد و مسلمين را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمى رهاند.

0000000000

مستحبات نماز طواف

0000000000

در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در رکعت أول سوره توحيد و در رکعت دوم سوره جحد " قل يا ايها الکافرون " را بخواند، و پس از نماز، حمد و ثناي إلهي را به جا آورده و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و از خداوند عالم طلب قبول نمايد و بگويد: «اَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّي وَلاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي، الْحَمْدُللهِ بِمَحامِدِهِ کُلِّها عَلي نَعْمائِهِ کُلِّها حَتي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إلي ما يُحِبُّ وَ يَرْضي، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد والِ مُحمَّد وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَطَهِّرْ قَلْبِي وَزَکِّ عَمَلِي»

چون نماز طواف بايد به طور صحيح خوانده شود، بنابراين توصيه مي شود افرادي که قرائت صحيح اين سوره را نمي دانند در رکعت دوّم نيز، همان سوره توحيد (قل هوالله احد)را بخوانند. وايضًا توصيه ميشود افرادي كه قرائت نمازشان درست نيست قبل ازسفربه مكه معظّمه قرائت خودرا درست كنند

0000000000

عمل چهارم عمره : سعي صفا و مروه

0000000000

پس از انجام نماز طواف، بايد هفت مرتبه فاصله بين «صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالني ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپيمايد.

بعدازخواندن نمازطواف درقسمت پشت سرمحل نمازطواف مقداري آب زمزم نوش جان كرده وقبل ازنوشيدن ميگوئي : الّلهمَّ اجْعَلْهُ لي عِلْمًا نافِعًا ورِزقًا واسِعًا وشِفاءً مِن كُلّ داءٍ وَسُقمٍ. سپس اززير چراغ سبزبالاي پله هاي مقابل حجرالاسود به طرف صفابراه ميافتيم وميرويم درقسمت صفابراي شروع سعي بين صفاومروه وقبل ازسعي وهنگام سعي مستحباتي دارد كه درقسمت مستحبات سعي ميخوانيم.

درنيت سعي بين صفاومروه ميگويد سعي ميكنم بين صفاومروه درعمره مفرده قربةً الي الله

وازابتداي صفا كه ازكناركوه صفاشروع ميشود روبطرف مروه سعي راشروع ميكندوقتي بالاي كوه مروه كه الآن موزائيك وسنگ فرش تمام ميشود وسنگهاي سياه كوه ديده ميشود رسيد برميگردد بطرف صفاوروبه صفا حركت ميكند و...دورهفتم به مروه ختم ميشود كه كنار سطلهاي زباله باقيچي كوچك يا ناخنگير تقصيرميكند وناخن ياموي چيده شده راداخل سطل زباله ميريزد

0000000000

احكام سعي

0000000000

1 ـ سعي بايد از «صفا» آغاز و به «مروه» ختم شود. 2 ـ پيمودن فاصله «صفا» تا «مروه» يک مرتبه و برگشتن از «مروه» به «صفا» مرتبه دوّم به حساب مي آيد; بنابراين هفت شَوْط سعي بر «مروه» ختم مي شود. 3 ـ نشستن و استراحت کردن و رفع خستگي بر صفا و مروه و در بين آنها جايز است و اگر در بين سعي باشد، بايد از همانجا که سعي را قطع کرده است، ادامه دهد. 4 ـ سعي بين صفا و مروه لازم نيست با وضو و طهارت انجام شود، گرچه احتياط مستحب است. 5 ـ سعي درطبقه دوّم، چون بالاتر از دوکوه مي باشد اشکال دارد.

0000000000

واجبات وشرائط سعي راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

نكات اخلاقي سعي بين صفاومروه

0000000000

صفا به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد.

مروه به معناى سنگ محكم و خشن است .

صفا و مروه نام دو كوه است كه با فاصله يك خيابان سرپوشيده ، درآمده است . حاجى بعد از احرام در ميقات و طواف ، دور كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام )، بايد به چهارمين كار خود كه سعى صفا و مروه و رفت و آمد ميان اين دو كوه است ، بپردازد. بدين صورت : اول از صفا شروع كند تا مروه ، بعد از مروه تا صفا و اين عمل را هفت مرتبه انجام دهد، قرآن مى فرمايد:اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ.

(صفا و مروه از علاماتى است كه انسان را ياد خدا مى اندازد).

چراسعي بين صفا ومروه ؟

براى روشن شدن داستان ، به ريشه تاريخى آن اشاره مى كنيم :

حضرت ابراهيم (عليه السلام ) تا ايام پيرى ، بچه دار نشد. بعد از دعاهاى زياد، خداوند از طريق كنيزش هاجر، به او پسرى به نام اسماعيل عطا فرمود. ساره ، همسر اولش از اين ماجرا ناراحت شد. حضرت ابراهيم (عليه السلام )، اين مادر و كودك را به فرمان خدا در ميان كوههاى داغ و بيايان خشك و بى آب مكّه گذاشت و گفت : (خدايا! من ذريّه ام را در اين بيابان مى گذارم تا نماز برپا نمايند) سپس از مكّه بيرون رفت غذا و آب مادر و كودك ، تمام شد. كم كم شير مادر هم خشك گرديد، نوزاد، دست و پا مى زد، مادر، سراسيمه روى كوه صفا آمد، آبى نديد، به سوى كوه مروه رفت ، خبرى نشد، دوباره به سراغ صفا آمد تا شايد از پرنده اى يا درختى ، خبر آبى بگيرد، ولى چون چيزى نيافت و آن عمل را هفت بار تكرار كرد. ولى در پايان كار، ديد از زير انگشتان كودك آبى مى جوشد! (آب زمزم).

آرى ، خداوند لطف مى كند، اما بعد از سعى . ما بايد سعى خود را بكنيم تا خداوند از راههاى گوناگون ما را مورد عنايت و لطف خويش قرار دهد. مادر، در دور دست ، انتظار آب داشت ولى خداوند آن را زير انگشت كودك قرار داد.

در حديث مى خوانيم كه آب زمزم بهترين آب است و خداوند آن را دواى دردها قرار داده است و زمانى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در مدينه بود، دوستان او آب زمزم را از مكّه به عنوان هديه مى آوردند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با روى باز قبول مى فرمود. امروزه هر حاجى بايد هفت مرتبه ، ميان دو كوه راه برود، از صفا شروع كند و در مروه پايان دهد.

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در زمين منطقه اى مهمتر از زمين ميان صفا و مروه نيست ؛ زيرا هر متكبرى در آنچا ذليل مى شود. افرادى كه در شرايط عادى ، حاضر نيستند ميان جمع باشند، در آنجا سر و پا برهنه ، كفن پوشيده ، ميان جمعيت ، گاهى تند و گاهى كند، بايد بروند و بدودند.

0000000000

مستحبات سعي

0000000000

الف : مستحبات قبل از سعي

0000000000

مستحب است پس از نماز طواف، و پيش از سعي، قدري از آب زمزم بياشامد و بر سر و پشت و شکم خود بريزد و بگويد:

«ألّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ کُلِّ داء و سُقْم»

سپس با آرامي دل و بدن، بالاي صفا رفته و به خانه کعبه نظر کند و به رکني که حجرالأسود در آن است رو نمايد و حمد و ثناي إلهي را بجا آورد و نعمتهاي إلهي را بخاطر بياورد، آنگاه اين أذکار را بگويد: اللهُ اکْبَرُ» هفت مرتبه».

اَلحَمْدُللهِ» هفت مرتبه».

لا اِلهَ اِلاّ اللهُ» هفت مرتبه.

«لا إلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِيْکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُميتُ وَ هُوَ حَيٌّ لايَمُوْتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلي کُلِّ شْيَء قَدِيْرٌ» سه مرتبه».

پس صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد . پس صلوات برمحمدوآل محد(ص)بفرستد وسه مرتبه بگويد : «الله اَكْبَرُعَلي ماهَدانا وَالحَمْدُللهِ عَلي ما اَبْلانا وَالحَمْدُلِلهِ الْحَيِّ القَيُّومِ وَالحَمْدُللهِ الحَيِّ الدّائِمِ » .

پس سه مرتبه بگويد : «اَشْهَدُاَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لانَعْبُدُ اِلّا اِيّاهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ وَلَوكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»

پس سه مرتبه بگويد : الّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقينَ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةَ »

وسه مرتبه بگويد : «اَلّلهمَّ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّ نْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ»

پس بگويد :

«الله اكبر» صدمرتبه

«لااله الّا الله» صدمرتبه

«اَلحَمْدُللهِ» صد مرتبه

«سُبحانَ اللهِ» صد مرتبه.

پس بگويد : «لااِله اِلّا اللهُ وَحْدَهُ وَحْدهُ اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَعَبْدَهُ وَغَلَبَ الْاَحْزابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ اَلّلهمَّ بارِكْ لي فِي الْمَوتِ وفيمابَعْدَ الْمَوتِ اَلّلهمَّ اِنّي اَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ يشمَ لاظِلَّ اِلّا ظِلُّكَ »

وبسيارتكراركند سپردن دين ونفس واهل ومال خودرابه خداوندعالم وبگويد :

«اَسْتَودِعُ اللهَ الرّحمنَ الرّحيمَ الّذي لاتَضيعُ وَدائِعُهُ ديني وَنَفْسي واَهْلي اَلّلهمَّ اسْتَعْمِلْني عَلي كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ وَتَوَفَّني عَلي مِلَّتِهِ وَاَعِذْني مِنَ الْفِتْنَةِ »

پس بگويد : «الله اكبر» سه مرتبه

پس دعاي سابق راتكراركند آنگاه يكبارديگرتكبيرودعارابخواند واگرتمام اين عمل رانتواند انجام دهد هرقدركه ميتواند بخواند .

ودرحديث شريف واردشده است ايستادن برصفاراطول دهد وهنگامي كه ازصفاپائين ميآيد متوجه خانه كعبه شود وبگويد: اَلّلهمَّ اِنّي اَعوذُبِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِوَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضيقِهِ وَضَنْكِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ يَومَ لاظِلَّ اِلّا ظِلّكَ»

پس پائين رودوبگويد : يارَبَّ الْعَفوِ يامَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ يامَنْ هُوَ اَوْلي بِالْعَفْوِ يامَنْ يُثيبُ عَلَي الْعَفْوِ  اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ  ياجَوادُ ياكَريمُ ياقَريبُ يابَعيدُ اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَاسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ »          

0000000000

ب : مُستحباتِ هنگام سَعي

0000000000

مستحب است سعي را پياده بجا آورد و از صفا تا به مناره (چراغ سبزاول)ميانه راه رود و از آنجا تا جائي که محل بازار عطاران (چراغ سبزدوم) است «هَروَلَه» کند يعني مانند شتر تند رود و از آنجا تا به مروه نيز ميانه (نه تند و نه کند) رود و در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب برگردد (از براي زنها هروله نيست). آنگاه که از صفا مي آيد وقتي به محل هروله رسيد بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَاللهُ أکْبَرُ، وَ صَلَّيَ اللهُ عَلي مُحَمَّد وَأهْلِ بَيْتِهِ، أللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّک أنْتَ الاْعَزُّ الاْجَلُّ الاْکْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أقْوَمُ أللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ، فَضاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّي، أللَّهُمَّ لَک سَعْيي، وَبِکَ حَوْلِي وَ قُوَّتِي تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلِي يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِيْنَ»

و همين که از محل هَروَله گذشت بگويد:

«ياذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْکَرَمِ وَالْنَّعْماءِ والجُوْدِ اغْفِرْ لِي ذنُوْبِي، إنَّهُ لايَغْفِرُ الْذُّنُوبَ إلاّ أنْتَ»

و هنگامي که به مروه رسيد بالاي آن برود و آنچه را که در صفا گفته شد (درمستحبات قبل ازسعي) بجا آورد و بخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي که بيان شد. و پس از آن بگويد:

«أللَّهُمَّ يا مَنْ أمَرَ بِالْعَفْوِ يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ يا مَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يامَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ يا رَبَّ الْعَفْوِ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ»

و مستحب است در گريه کردن کوشش کند و خود را به گريه وادارد و در حال سعي دعا بسيار کند و بخواند اين دعا را:

«أللَّهُمَّ إنِّي أسْألُکَ حُسْنَ الْظَّنِ بِک عَلي کُلِّ حال وَصِدْقَ النِّيَةِ في التَّوَکُّلِ عَلَيْکَ»

هم اکنون مناره ميانه و بازار عطاران وجود ندارد ولي آن فاصله با خط و چراغ سبز رنگ مشخص شده است.

0000000000

دعاي اشواطِ سعي

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور اول از صفا به مروه

اَللهُ اَکْبَرُ کَبِيراً، وَالْحَمْدُ للهِ کَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ الْکَرِيمِ بُکْرَةً وَأَصِيلا، وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلا طَوِيلا، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا شَيْءَ قَبْلَهُ وَلا بَعْدَهُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ وَلا يَفُوتُ أَبَداً، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَاِلَيْهِ الْمَصِيرُ، وَهُوَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْوَتَجاوَزْ عَمّاتَعْلَمْ اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، رَبِّ نَجِّنا مِنَ النّارِ سالِمِينَ غانِمِينَ، فَرِحِينَ مُسْتَبْشِرِينَ مَعَ عِبادِکَ الصّالِحِينَ، مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفِيقاً، ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَکَفي باللهِ عَلِيماً، لا اِلهَ اِلاّ اللهُ حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. نزديک مروه اين آيه خوانده مي شود: اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ  عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور دوم از مروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ الْحَمْدُ، لا اِله اِلاَّ اللهُ الْواحِدُ الاَْحَدُ، الْفَرْدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَلَمْ يَکُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِي الْمُلْکِ وَلَمْ يَکُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِيراً، اَلّلهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ فِي کِتابِکَ الْمُنْزَلِ: «اُدْعُونِي اَسْتَجِبْ لَکُمْ»، دَعَوْناکَ رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا کَما اَمَرْتَنا اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَکَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ اْلاَبْرارِ، رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنا وَاِلَيْکَ اَنَبْنا وَاِلَيْکَ الْمَصِيرُ، رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ، وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا، رَبَّنا اِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور سوم از صفا به مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَاغْفِرْ لَنا اِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ الْخَيْرَ کُلَّهُ عاجِلَهُ وَآجِلَهُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِي، وَاَسْئَلُکَ رَحْمَتَکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، رَبِّ زِدْنِي عِلْماً وَلا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنِي وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ. اَلّلهُمَّ عافِنِي فِي سَمْعِي وَبَصَرِي، لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ، سُبْحانَکَ اِنِّي کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَالْفَقْرِ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکَ وَبِمُعافاتِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْکَ لا اُحْصِي ثَناءً عَلَيْکَ، اَنْتَ کَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ حَتّي تَرْضي. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور چهارم ازمروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ الْحَمْدُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ مِنْ خَيْرِ ما تَعْلَمُ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ الصِّادِقُ الْوَعْدِ الاَْمِينُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ کَما هَدَيْتَنِي لِلاِْسْلام اَنْ لا تُنْزِعَهُ مِنِّي حَتّي تَتَوَفّانِي عَلَيْهِ وَاَنَا مُسْلِمٌ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَفِي سَمْعِي نُوراً، وَفِي بَصَرِي نُوراً، اَلّلهُمَّ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي اَمْرِي، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ وَساوسِ الصَّدْرِ وَشَتاتِ الاَْمْرِ، وَفِتْنَةِ الْقَبْرِ، الّلهُمَ اِنِّي اَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي اللَّيْلِ وَمِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي النَّهارِ، وَمِنْ شَرِّ ما تَهَبُ بِهِ الرِّياحُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، سُبْحانَکَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ يا اللهُ، سُبْحانَکَ ما ذَکَرْناکَ حَقَّ ذِکْرِکَ يا اللهُ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ  عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور پنجم ازصفابه مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، سُبْحانَکَ ما شَکَرْناکَ حَقَّ شُکْرِکَ يا اللهُ، سُبْحانَکَ ما اَعْلي شَأْنَکَ يا اللهُ، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَيْنَا الاِْيمانَ، وَزَيِّنْهُ فِي قُلُوبِنا، وَکَرِّهْ اِلَيْنَا الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ، وَاجْعَلْنا مِنَ الرّاشِدِينَ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، اَلّلهُمَّ قِنِي عَذابَکَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبادَکَ، اَلّلهُمَّ اهْدِنِي بِالْهُدي، وَنَقِّنِي بِالتَّقْوي، وَاغْفِرْ لِي فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي، اَلّلهُمَّ اَبْسِطْ عَلَيْنا مِنْ بَرَکاتِکَ وَرَحْمَتِکَ وَفَضْلِکَ وَرِزْقِکَ، اَلّلهُمْ اِنِّي اَسْئَلُکَ النَّعِيمَ الْمُقِيمَ الَّذِي يَحُولُ وَلا يَزُولُ اَبَداً، اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَفِي سَمْعِي نُوراً، وَفِي بَصَرِي نُوراً، وَفِي لِسانِي نُوراً، وَعَنْ يَمِيِني نُوراً، وَمِنْ فَوْقِي نُوراً، وَاجْعَلْ فِي نَفْسِي نُوراً، وَعَظِّمْ لِي نُوراً. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيسِّرْ لِي اَمْرِي. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور ششم ازمروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا اِلهِ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُون، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ الْهُدي وَالتُّقي وَالْعِفافَ وَالْغِني، اَلّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَالَّذِي تَقُولُ وَخَيْراً مِمّا تَقُولُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ رِضاکَ وَالْجَنَّةَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ سَخَطِکَ وَالنّارَ وَما يُقَرِّبُنِي اِلَيْها مِنْ قَوْل وَفِعْل اَوْ عَمَل، اَلّلهُمَّ بِنُورِکَ اهْتَدَيْنا، وَبِفَضْلِکَ اسْتَغْنَيْنا، وَفِي کَنَفِکَ وَاِنْعامِکَ وَعَطائِکَ وَاِحْسانِکَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَيْنا، اَنْتَ الاَْوَّلُ فَلا قَبْلَکَ شَيْءٌ، وَالاْخِرُ فَلا بَعْدَکَ شَيْءٌ، وَالظّاهِرُ فَلا شَيْءَ فَوْقَکَ، وَالبْاطِنُ فَلا شَيْءَ دُونَکَ، نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَلْسِ وَالْکَسَلِ وَعَذابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الْغِني، وَنَسْئَلُکَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور هفتم ازصفابه مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ کَبِيراً، وَالْحَمْدُ للهِِ کَثِيراً، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَيَّ الاِْيمانَ، وَزَيِّنْهُ فِي قَلْبِي، وَکَرِّهْ اِلَيَّ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الرّاشِدِينَ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، اَلّلهُمَّ اخْتِمْ بِالْخَيْراتِ آجالَنا، وَحَقِّقْ بِفَضْلِکَ آمالَنا وَسَهِّلْ لِبُلُوغِ رِضاکَ سُبُلَنا، وَحَسِّنْ فِي جَمِيعِ الاَْحْوالِ اَعْمالَنا، يا مُنْقِذَ الْغَرْقي، يا مُنْجِيَ الْهَلْکي، يا شاهِدَ کُلِّ نَجْوي، يا مُنْتَهي کُلِّ شَکْوي، يا قَدِيمَ الاِْحْسانِ، يا دائِمَ الْمَعْرُوفِ، يا مَنْ لا غِني بِشَيْء عَنْهُ، وَلابُدَّ لِکُلِّ شَيْء مِنْهُ، يا مَنْ رِزْقُ کُلِّ شَيْء عَلَيْهِ، وَمَصِيرُ کُلِّ شَيْء اِلَيْهِ، اَلّلهُمَّ اِنِّي عائِذٌ بِکَ مِنْ شَرِّ ما اَعْطَيْتَنا، وَمِنْ شَرِّ ما مَنَعْتَنا، اَلّلهُمَّ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ، وَاَلْحِقْنا بِالصّالِحِينَ، غَيْرَ خَزايا وَلا مَفْتُونِينَ، رَبِّ يَسِّرْ وَلا تُعَسِّرْ، رَبِّ اَتْمِمْ بِالْخَيْرِ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

عمل پنجم عمره : تقصيرياحلق

0000000000

همين كه دورهفتم سعى در مروه تمام شد، بايد (تقصير) كنيم : يعنى ، كمى از موى سر و صورت يا ناخن را كوتاه كنيم يا(حلق) كنيم يعني سربتراشيم.

درنيت تقصيريا حلق ميگويد تقصيرميكنم ياحلق ميكنم درعمره مفرده قربةً الي الله و مقداري از موي سريا ناخن را ميچيند ياتراشيدن سرراشروع ميكند وموياناخن چيده شده را داخل سطل زباله كنارسالن ميريزد

0000000000

تقصير يا حَلْق (پنجمين عملِ عمره مفرده)

0000000000

پس از سعي بايد «تقصير» کند يعني، قدري از ناخن يا موي سر يا صورت خود را بچيند، يا «حَلْق» کند، يعني سر را بتراشد. بعد از آنکه شخص محرم سر تراشيد، يا تقصير کرد، هر چه به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال مي شود، بجز زن بر مرد و مرد بر زن که پس از انجام طواف نساء و نماز آن حلال خواهد شد.

در عمره تمتع، که همراه با حجّ است تراشيدن سر جايز نيست و بايد تقصير کند.

 زمان تقصير: بعد از سعي مي باشد، گرچه لازم نيست فوراً تقصير کند، ولي تا وقتي که تقصير يا حلق نکرده است، هيچيک از محرّمات احرام بر او حلال نمي شود.

مکان تقصير: تقصير مکان معيني ندارد، گرچه اکنون متعارف است که بعد از سعي در مکان «مَروَه» تقصير مي کنند.

وموهاياناخُنهاي كنده شده راداخل سطلهاي زباله كه به همين منظورگذاشته شده ميريزند

0000000000

واجبات وشرائط تقصير راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

عمل ششم عمره : طواف نساء

0000000000

پس از تقصير يا حلق، بايد هفت دور به نيت طواف نساء به دور کعبه بگردد (چنانكه قبلًا درعمل دوم ذكرشد)

درنيت طواف نساءميگويد طواف نساء ميكنم يا هفت دور طواف نساء ميكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درعمره مفرده قربةً الي الله وطواف راشروع ميكند و درشروع طواف شانه  چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالاي پله هاباشد درست است زياد نبايد وسواس به خرج داد چون جمعيت نميگذارد شما بايستي ونيت كني هل ميدهند شما را ميبرندجلو

0000000000

احكام طواف نساء

0000000000

1ـ طواف نساء و نماز آن با طواف عمره و نماز آن تفاوتي ندارد (بجز نيّت)، پس از اين طواف نيز بايد از حجرالاسود آغاز شود و به همانجا ختم گردد و هنگام طواف، شانه چپ به سمت کعبه باشد و ساير شرايطي که براي طواف عمره گفته شد مراعات شود 2  ـ طواف نساء و نماز آن اختصاص به مردان ندارد، بلکه بر تمام کساني که عمره مفرده به جا مي آورند اعم اززن ومرد واجب است. 3  ـ پس از انجام طواف نساء و نماز آن، زن و مرد که به سبب احرام بر يکديگر حرام شده بودند، حلال مي شوند. 4 ـ پس از تقصير، لازم نيست فوراً طواف نساء را به جا آورد و تأخير انداختن آن، حتي تا چند روز بعد هم اشکال ندارد ولي تا زماني که مرد محرم طواف نساء و نماز آن را انجام نداده، زن بر او حلال نمي شود و همچنين زن محرم تا وقتي که طواف نساء و نماز آن را به جا نياورد مرد بر او حلال نمي گردد. دعاهاي طواف رادرقسمت مستحبات طواف ملاحظه كنيد

0000000000

احكام وشرائط طواف نساء هم مانند طوافي است كه درعمل دوم شرح داده شده

0000000000

واجبات وشرائط طواف نساء راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

عمل هفتم عمره : نماز طواف نساء پشت مقام ابراهيم عليه السّلام

0000000000

بعدازانجام سعي صفاومروه وتقصيركه درمروه به پايان ميرسد بازميگردند داخل مسجدالحرام براي انجام طواف نساء

0000000000

پس از انجام طواف نساء ، بايد دو رکعت نماز مثل نمازصبح ، به نيّت نماز طواف نساء بخواند.

درنيت نمازطواف نساء ميگويد دوركعت نمازطواف نساء ميخوانم درعمره مفرده قربةً الي الله

0000000000

کيفيت نماز طواف نساء: مانند نماز صبح است، ولي حمد و سوره را مي تواند بلند يا آهسته بخواند.

وقت نماز طواف نساء: بعد از طواف نساء وآخرين عمل است.

مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهيم است و بنابر احتياط واجب بايد پشت مقام بجا آورد به طوري که سنگي که مقام است بين او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه مي تواند نزديکتر بايستد (نه به طوري که مزاحم ديگران باشد) و اگر به واسطه زيادي جمعيت نتواند پشت مقام بخواند، در يکي از دو طرف آن، نزديک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحيح ياد بگيرند تا تکليف الهي را درست انجام دهند; بخصوص کسي که قصد عمره يا حج دارد بايد نماز خود را تصحيح کند، تا تمامي نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحيح انجام شود.

دعاهاي نمازطواف رادرقسمت مستحبات نمازطواف ملاحظه كنيد

0000000000

احكام وشرائط نمازطواف نساء هم مانند نمازطوافي است كه درعمل سوم شرح داده شده

0000000000

واجبات وشرائط نمازطواف نساء راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

کودکان و اعمال عُمره مفرده

0000000000

کودکان دو دسته اند: 1 ـ «مُميِّز»، و آن کودکي است که خوب و بد را تشخيص مي دهد و خودش مي تواند اعمال را به طور صحيح انجام دهد. 2 ـ «غير مُميِّز»، که به آن حدّ نرسيده است.

کودک مُميِّز، خودش مُحرم مي شود و اعمال را بجا مي آورد، و در مواردي که خودش نتواند انجام دهد، سرپرست وي (مثلاً پدر) او را در انجام اعمال ياري مي دهد.

و کودک غير مُميِّز، کيفيّت اعمال او بدين گونه است: 1  ـ احرام: سرپرست وي لباس احرام بر او مي پوشاند و از طرف او نيّت احرام مي کند، و اگر مي تواند لبيّک ها را بطور صحيح پاسخ دهد، برايش مي گويد تا بگويد، و اگر نمي تواند به طور صحيح پاسخ دهد، خودش از طرف او «لبيک ها» را مي گويد. 2  ـ طواف: بايد او را طواف دهد، اگر کودک بتواند، بايد خودش راه برود، وگرنه او را حمل کرده و طواف مي دهند. 3  ـ نماز طواف: سرپرست وي نماز را از طرف او بجا مي آورد. 4  ـ سعي: مانند طواف او را به سعي مي برند. 5  ـ تقصير: قد ري ا ز مو يا ناخن او ر ا کو تا ه مي کنند، و يا سرش را مي تر ا شند. 6  ـ  طواف نساء و نماز آن: مانند طواف عمره و نماز آن انجام مي شود.

يـادآوري

1  ـ محرم کردن طفل و بردن او براي اعمال عمره، مستحب است ولي واجب نمي باشد. بنابراين، افرادي که کودکان خود را براي زيارت همراه مي برند، اگر بخواهند آنها را مُحرم کنند، بايد کمال دقت را داشته باشند تا تمامي اعمالشان به طور صحيح انجام شود و با ناقص بودن اعمال، مشکلي براي آنها پيش نيايد. 2  ـ کودکي که براي عمره مفرده محرم شده است، بايد طواف و نماز آن را با طهارت انجام دهد. بنابراين اگر کودک مميّز است و مي تواند بطور صحيح وضو بگيرد، خودش وضو بگيرد وگرنه بايد او را وضو دهند يا او را در وضو کمک کنند. 3  ـ کودکي که براي عمره مفرده محرم شده است، بايد طواف نساء و نماز آن را نيز بجا آورد، و چنانچه انجام ندهد، نمي تواند ازدواج کند. 4  ـ پسربچه يا مردي که خَتنه نشده است، طوافش صحيح نيست، بنابراين بر اولياء کودکان است که پسر بچه ختنه نشده را محرم نکنند . هر چند غير مميّز باشد. (يا قبل ازرفتن به مكه ختنه اش كنند كه مستحب مؤكداست) 5  ـ سرپرست طفل، بايد در مدّت احرام، او را از کارهائي که بر مُحرم حرام است، باز دارد ولي زير سايه رفتن که بر مردان مُحرم حرام است بر پسر بچه ها جايز است.

0000000000

طواف ونماز مُستحب

0000000000

1 ـ يکي از اعمال مستحب در مکّه مُعَظّمه، طواف است. 2  ـ طواف مستحب با طواف واجب فرقي ندارد و بجا آوردن نماز آن نيز مستحب است. 3  ـ نماز طواف مستحب، لازم نيست نزد مقام ابراهيم خوانده شود، بلکه در هر جاي مسجدالحرام جايز است، بخصوص در موقع ازدحام، مناسب است مراعات ديگران را بنمايند.

مستحب است درهرشبانه روزده مرتبه طواف كردن بدين صورت: دراول شب سه طواف،درآخرشب سه طواف،پس ازدخول صبح دوطواف،بعدازظهردوطواف.

درمجموع ايام توقف درمكه مستحب است به تعدادايام سال يعني 360مرتبه طواف كنند واگراين مقدارنشد52مرتبه واگرآنهم ممكن نشد هرمقداري كه بتوانند.

درحديث هم داريم كه الطّواف بالبيت صلاة.

درباب نماز درمسجدالحرام امام صادق ازپدرانش عليهم السلام فرموده است : نمازدرمسجدالحرام معادل است باهزارنماز

0000000000

طـواف وِداع

0000000000

1 ـ براي کسي که مي خواهد از مکّه بيرون رود مستحب است طواف وداع انجام دهد. 2  ـ طواف وداع نيز هفت شوط است و انجام نماز آن هم مستحب است. 3 ـ مستحب است که ازخداوندمتعال توفيق مراجعت را بطلبد.

0000000000

فضيلت طواف

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف ، زينت كعبه است .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، به طواف كنندگان افتخار مى كند .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند در هر روز يكصد و بيست رحمت فرو مى فرستد ، شصت رحمت براى طواف كنندگان است ، چهل رحمت براى مقيمان اطراف خانه خدا و بيست رحمت براى تماشاگران خانه خدا .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس هفت بار ، خانه خدا را طواف كند و آن را بشمارد ، براى هرگامش حسنه اى نوشته مى شود و گناهى از او محو مى گردد و يك درجه بر او افزوده مى شود و (ثوابى) برابر با آزاد كردن يك برده دارد .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس هفت بار بر گرد كعبه طواف كند و سخنى جز به

«سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله، الله اكبر و لا حول ولا قوّة الّا بالله» نگويد، ده گناه از او محو مى شود و ده حسنه براى او نوشته مى شود و به وسيله آن ده درجه بالا مى رود و هر كس طواف كند و در آن حال حرف بزند، با دو پايش در رحمت فرو رفته است، همچون كسى كه با دوپايش در آب فرو رود.

امام باقر عليه السّلام : هيچ بنده با ايمانى نيست كه هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز بگزارد و طواف و نمازش را نيكو بجا آورد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .

امام صادق عليه السّلام : پدرم مى گفت :هركس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هرجاى مسجد كه بخواهد بخواند ، خداوند شش هزار حسنه برايش مى نويسد و شش هزار گناه از او مى زدايد و شش هزار درجه بر او مى افزايد و شش هزار نياز او را بر مى آورد . هركدام ازاين نيازها زود برآيد ، به خاطر رحمت خداست و هركدام به تأخير افتد ، به خاطر اشتياق خداوند به دعاى اوست .

امام صادق عليه السّلام : در هرروز ، كعبه را لحظه اى است كه هركس در آن لحظه كعبه را طواف كند  يا قلبش به كعبه مشتاق شود ، ولى عذر و مانعى او را از طواف كعبه باز دارد ، آمرزيده مى شود .

امام صادق عليه السّلام : طواف ، از اعمال بزرگ حج است ، هر كس طواف واجب را عمداً ترك كند ، حج نگزارده است .

0000000000

ادب طواف

0000000000

در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش  براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنيد .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است ، الّا اينكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برايتان حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گويد ، جز به خير ، سخن نگويد .

عبدالرحمن بن سيابه : از امام صادق عليه السّلام درباره طواف پرسيدم كه تند و با شتاب بروم ، يا كند و آهسته ؟ فرمود : راه رفتنى ميانه .

0000000000

تشويق به طوافِ زياد

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زياد طواف كنيد ؛ چرا كه طواف ، كمترين چيزى است كه در قيامت ، در نامه هاى اعمالتان ديده مى شود .

امام صادق عليه السّلام : يك طواف در دهه (اوّل ذى حجّه) برتر از هفتاد طواف در حج است

امام صادق عليه السّلام : طوافى پيش از حج ، برتر از هفتاد طواف بعد از حج است .

امام صادق عليه السّلام : اوّلين عدالتى كه حضرت قائم عليه السّلام آشكار مى سازد ، اين است كه منادى او ندا مى دهد : آن كه طواف مستحب به جا مى آورد ، حجر الأسود و طواف را به كسى واگذار كند كه طواف او واجب است .

عبدالرحمن بن حجّاج: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مى خواهم معتكف مكه شوم، چه كنم؟ فرمود: هرگاه هِلال ماه ذى حجّه را ديدى، به «جعرانه» برو و از آن جا براى حج مُحرِم شو. گفتم: وقتى وارد مكه شدم و تا روز ترويه مى مانم و كعبه را طواف نمى كنم. چه كنم؟ فرمود: ده روز مى مانى و به كعبه نمى روى؟ ده روز زياد است، كعبه مهجور و ترك شده نيست (يعنى نبايد باشد)

0000000000

حِجر اسماعيل:

0000000000

در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالى وركن غربى، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادى از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخى روايات استفاده مى شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياى الهى فراوان است، كه در اين مكان زيارت مى شوند.

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مى باشد.

0000000000

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنّـِي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنّـِي أَرى فِي الْمَنامِ أَنّـِي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ " ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلى أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

0000000000

زيارت ساير انبياى عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

0000000000

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياى عظام الهى سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامى آنان مى خوانى زيارتى را كه مرحوم كُلينى در كتاب شريف كافى، ومرحوم شيخ طوسى در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلى أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاى متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى دعا مى كنى.

زيارت جامع اوّل (جامعه صغيره)

اين زيارت در كتب كافى، تهذيب و كامل الزيارات از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاى انبياء و ائمّه و اوصياء(عليهم السلام) خوانده مى شود:

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

مفاتيح الجنان ، كافى، ج4، ص579، حديث2 و تهذيب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزيارات، ص331

0000000000

آنچه انجامش درمكه سزاوازاست

0000000000

نماز

0000000000

-1 امام على عليه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدينه، برابر با هزار نماز است.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : هركس در مكّه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آيه سخره[1] و آية الكرسى را بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه دار در شهرهاى ديگر است و يك روز روزه در مكّه برابر با روزه يك سال در جاهاى ديگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.

-3 ابراهيم بن شيبه: به امام باقر عليه السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پيامبر پرسيدم. حضرت نوشت: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله زياد نماز خواندن در اين دو حرم را دوست داشت پس تو نيز زياد نماز بخوان و تمام بخوان.

0000000000

(1)آيه سخره : إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ«اعراف54و55»

0000000000

روزه

0000000000

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگيرد و تا آن جا كه مى تواند نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غير مكّه را مى نويسد و براى او هر روز يك حسنه و هر شب يك حسنه مى نويسد.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : يك روز روزه در مكّه، برابر با روزه يك سال در جاى ديگر است.

0000000000

ختم قرآن

0000000000

-1 امام سجّاد عليه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن كند، نميرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد.

-2 امام باقر عليه السّلام : هر كس كه در مكّه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است.

0000000000

انفاق

0000000000

-1 امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پيامبر و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدينه نيز حرم خدا و رسولِ خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است، نماز در آن ده هزار برابر و يك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم حرم خدا و پيامبر واميرالمؤمنين عليهما السّلام است، نماز در آن همچون هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن هزار درهم است.

0000000000

 

اعمال عمره تمتع

0000000000

حج تمتع يا حَجَّةُ الاسلام داراي دوقسم اعمال است. الف : عمره تمتع. ب : حج تمتع 

اعمال عُمره تمتع : 1 احرام- 2 طواف- 3 نماز طواف- 4 سعي- 5 تقصير

اعمال حجّ تمتع 1ـ احرام  2ـ وقوف در عرفات  3ـ وقوف در مشعر الحرام  4ـ ر مى جمره عقبه در منا  5ـ قربانى  6ـ حلق يا تقصير  7ـ طواف حج  8ـ نماز طواف حج 9ـ سعى بين صفا و مروه  10ـ طواف نساء  11ـ نماز طواف نساء  12ـ بيتوته در مِنا  13ـ ر مى جمرات سه گانه

0000000000

اعمال عمره تمتع

0000000000

حرم و مكه ومسجدالحرام

0000000000

زائران خانه خدا، در ميقات ، لباس را عوض كرده ، كم كم به سوى مكّه حركت مى كنند، به حرم مى رسند به منطقه اى كه علامت گذارى شده است . هرچه نزديكتر مى شوند، هيجان و شور و نشاط بيشتر مى شود تا وارد مكّه مى شوند. خانه اى براى همه مردم سَواء الْعا كِفُ فيهِ وَاْلبادِ، افراد مقيم و مسافر در بهره بردارى از مكّه يكسانند.

در اين حريم ، هيچكس حق نداردبه عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائران خانه خدا فراهم كند و يا آن را به يك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.

مكّه از نظر جغرافيائى ، شهرى است كوهستانى با هواى داغ ، حدود 330 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و حدود چهارصد هزار نفر ساكن دائمى آنجا هستند، بنيان گذار اين شهر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) و سابقه تاريخى آن بسيار است ؛ زيرا حتى قبل از اسلام يكى از مراكز تجارى بوده است ولى ما مكّه را جغرافيا نمى دانيم ، تاريخ مى دانيم . ماده نمى دانيم ، معنا مى دانيم .

مكّه زادگاه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) است ، مكّه شكنجه گاه مسلمانان صدر اسلام است ، مكّه فرودگاه جبرئيل و مركز وحى است ، مكّه شمعى است كه پروانه هاى آن از سراسر جهان گردش جمع مى شوند، مكّه يادگار ايثارهاى ابراهيم (عليه السلام ) و هاجر است ، مكّه شهر خدا است .

0000000000

مسجد الحرام

0000000000

زائران خانه خدا، با رسيدن به مكّه ، بازهم احساس مى كنند كه گمشده اى دارند. گمشده آنان مسجدالحرام و كعبه است . امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: چون ورود مشركان به آن مسجد طبق آيه قرآن حرام است ، آن را مسجدالحرام ناميده اند مسجدى كه نماز فرادى در آن از نماز جماعت در خانه ، بهتر است ، مسجدى كه انجام يك نماز واحب در آن ، سبب آبرو و قبول شدن تمام نمازهاى انسان در طول عمر اوست.

در قرآن مى خوانيم ؛ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اَليمٍ، كسى كه بنا داشته باشد در مسجد الحرام ظلمى كند از عذاب دردناك به او مى چشانيم .

امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه فرمود؛ (اراده ظلم در مسجد الحرام به اين است كه انسان در آنجا عبادت غيرخدا كند و يا حكومت و توليت غير صالحان را بر آن بپذيرد).

مسجدى كه جز افراد باتقوا، حق توليت آن را ندارند. مسجدى كه مبداء معراج پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بوده است . مسجدى كه براى توفيق تعمير آن ، افتخارها مى كردند. مسجدى كه هيچ كدورت و ناراحتى نمى تواند دليل بازداشتن مردم از ورود به آن شود. مسجدى كه در روى كره زمين هيچ نمازى به اندازه نماز در آن فضيلت ندارد.

هنگام ورود به مسجد الحرام ، كفش خود را بيرون آور، با آرامش و وقار و خشوع وارد شو، در كنار درب مسجد كمى توقف كن و بر پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و اهلبيت او كه بنيانگذاران شخصيت مكتبى تو هستند و بر ابراهيم (عليه السلام ) كه بنيانگذار آن شهر و مسجد و كعبه بوده است ، صلوات و سلام نثار كن و اظهار ادب نما.

سپس دست هاى خود را بلند كن و از خداوند بخواه كه گناهان تو را ببخشد و توبه تو را بپذيرد حيف است ، خانه اى كه ابراهيم (عليه السلام ) و اسماعيل (عليه السلام ) به فرمان خدا براى امثال ما پاك كرده اند طِّهرا بَيْتِىَ، اكنون من و تو با آلودگى به گناهان وارد آن شويم . به خانه پاك بايد پاكان وارد شوند.

در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش  براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

0000000000

عمره چيست؟

0000000000

نام پنج عمل (احرام در ميقات ، طواف ، نماز طواف ، سعى ميان صفا و مروه و تقصير) را عمره مى گويند.

(عمره ) به معناى (زيارت ) است و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير و زياد كردن مقرون دانست ، زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه ، تعمير، زياد شدن شكوفايى و آبادى منطقه ، همه از آثار زيارت عاشقانه آن خانه است .

 

0000000000

اعمال عُمره تمتع : 1 احرام- 2 طواف- 3 نماز طواف- 4 سعي- 5 تقصير

معناي عمره: «عمره» در لغت به معناي زيارت است و در اصطلاحِ فقه، زيارت خانه خداست، با آداب ويژه آن.

0000000000

اقسام عُمره

0000000000

عمره بر دو قسم است، «تمتّع» و «مُفرده» و هر کدام از آنها، يا «واجب» است و يا «مستحب».

کساني که از مکّه دور هستند (شانزده فرسخ شرعي و بيشتر از آن) که وظيفه آنان «حج تمتّع» است، عمره اي که بر آنان واجب مي شود همراه با حج «عُمره تمتع» نام دارد.البتّه اگردرموسم حج باشد و درغيرموسم حج کسي که مي خواهد به شهر مکّه برود، واجب است با احرام وارد شود و براي احرام هم بايد نيّت «عُمره» كند واين عمره «عُمره مُفرده» نام دارد.

0000000000

عمل اول عمره : احرام درميقات

0000000000

چون گذشتن از ميقات، بدون احرام جايز نيست، بايد زائرين وحُجّاج در ميقات محرم شوند و با احرام به طرف مكه به راه افتند ،

درميقات لباس احرام رابرتن ميكند ونيت احرام ميكند و درنيت احرام ميگويد محرم ميشو م به احرام عمره تمتع يامحرم ميشوم درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب با انجام واجبات وترك محرمات قربةً الي الله و اگرلباس احرام را ازقبل برتن كرده هنگام نيت تكاني به لباس ميدهد بعنوان اينكه تازه برتن ميكند. وبهترآنست كه مدينه قبلها درمدينه قبل ازحركت كه زمانش را كاروان اعلام ميكند غسل احرام بكنند و وضو هم بگيرند ولباس احرام رابرتن كنند كه درمسجدشجره زياد معطل نشوند ومدينه بعدها كه مستقيم به مكه ميروند وازمسجدجحفه محرم ميشوند بايد همانجا داخل مسجدجحفه ويا اطرافش لباس احرام رابپوشند ونيت احرام بكنند.

0000000000

کيفيّت احرام

0000000000

مردان، بايد تمام لباسهاي دوخته را از تن درآورند (حتي لباسهاي کوچک; مانند جوراب) و دو تکّه لباس غير دوخته بر تن کنند که يکي را مانند لنگ بر کمر مي بندند و ديگري را بر شانه مي اندازند و با نيّت احرامِ عُمره مُفرده بگويند: «لَبّيکَ اللّهُمَّ لَبَّيْکَ، لَبَّيْکَ لا شَريکَ لَکَ لَبَّيْکَ» و احتياط مستحب است پس از آن بگويند:« اِنَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلکَ لاشريکَ لَکَ لَبَّيْکَ.»

==========

آية الله اراکي: بنابر احتياط واجب جمله دوم را نيز بگويند.

آية الله گلپايگاني، آية الله صافي: صورت تلبيه چنين است: «لبّيک الّلهُمَّ لبّيکَ، لَبَّيْکَ لاشريکَ لکَ لبَّيکَ، و احتياط در اين است که اين جمله را نيز بگويند: انّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ والمُلْکَ لاشريکَ لَکَ.

آية الله مکارم: احتياط واجب آن است که جمله دوّم را نيز بگويند امّا لبيک پنجم را نگويند.

آية الله زنجاني: صورت تلبيه واجب چنين است: «لبيک، اللّهُمَّ لبّيکَ، لبّيک لا شريک لکَ لبّيک، إنَّ الحَمدَ والنِّعمَةَ لَکَ وَالْمُُلک، لا شريکَ لک

0000000000

بانوان، مي توانند لباس دوخته بپوشند و بيرون آوردن آنها و پوشيدن دو تکه پارچه غير دوخته بر آنان واجب نيست ولي در حال احرام بايد لباسي که بر تن دارند، داراي شرايط لباس نمازگزار باشد، و بنابر احتياط، حرير هم نباشد. پس، بانوان هم نيّت کرده و لبيک ها را مي گويند.

==========

آية الله گلپايگاني، آية الله فاضل: احتياط واجب آن است که زنها نيز اين دو جامه را بپوشند، گرچه کندن لباس دوخته بر آنها واجب نيست، و جايز است پس از نيت و تلبيه آن دو جامه را بيرون آورند و با همان لباس خودشان باشند.

0000000000

نيّت احرام

0000000000

نيّت احرام، آن است که هنگام پوشيدن لباس و گفتن لبيک بنا داشته باشد که براي «عمره مفرده» محرم شود، و اين عمل و اعمال بعدي را براي اطاعت دستور خداوند انجام دهد و لازم نيست به زبان بگويد، گرچه گفتن آن هم، مانع ندارد.

==========

 آيات عظام اراکي، گلپايگاني، صافي، بهجت: لازم است قصد کند ترک محرماتي را که بر مُحرم حرام است.

 0000000000

واجبات وشرائط وكيفيت احرام راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

نكات اخلاقي احرام وتلبيه

0000000000

هنوز فرسخها به مكّه باقى مانده است كه به زائران خانه خدا مى گويند: پياده شويد و لباس هاى خود را از تن بيرون كنيد. اينجا ((ميقات )) است از اينجا ديگر با آن قالب قبلى نبايد عبور كرد و اگر اشتباه نمودى و عبور كردى ، بايد برگردى ، بايد قالب خود را عوض كنى تا شايد قلب تو عوض شود. همه لباس هاى كوچك و بزرگ و حتى كفش و كلاهت را بيرون كن .

به حضرت موسى (عليه السلام ) گفتند: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً.

اى موسى ! تو در وادى قدس قرار گرفته اى ، پس كفش خود را بيرون كن ))، ولى اينجا هنوز به وادى قدس نرسيده و هنوز فرسخها تا مكّه راه مانده است ، بايد همه چيز خود را كنار گذاريم . وادى قدس اينجا ((مكّه )) است كه فرسخها قبل از رسيدن بايد از پوست قبلى بيرون آييم .

در ميقات چه كنيم ؟

قصد و نيت كن ، از غفلت بيرون بيا، لباس احرام بپوش ، لباس  سفيد، ندوخته ، پاك و از مال حلال و بگو خدايا آمدم : لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ.

چرالباس احرام بپوشيم ؟

لباس احرام يعنى لباسى كه در آن بسيارى از چيزها را بر خود حرام مى كنيم ، همانگونه كه به جمله اللّه اكبر، تمام اعمالى را كه سبب بطلان نماز است برخود حرام مى نماييم . آرى كسى كه مى خواهد وارد حريم حَرَم شود، بايد مُحِرم شود، همانگونه كه در مساءله انتظار امام زمان مى گوييم ، كسى كه در انتظار مصلح است ، خود بايد صالح باشد.

لباس احرام ، احترام به حَرَم است .

لباس احرام ، رمز دورى از لهو و لعب و زر و زيور است.

لباس احرام ، لباس خشوع است.

لباس احرام ، حركت به سوى كعبه را تشديد مى كند و شوق ديدار را مى افزايد و گويا انسان از اين به بعد احساس جدّى بودن مى كند. خودش را در مدار يار مى يابد.

لباس احرام ، لباس تعظيم در برابر خدا است .

لباس احرام ، به ما مى گويد: از اين به بعد ديگر عوض شده ايد، دنيا را كنار زده ايد، مرگ و معاد و آخرت و حضور در برابر خدا را بايد ببينيد. ورود در لباس احرام براى شما يك موفقيت است .

بعد از پوشيدن اين لباس ، حتى اگر بميرد، آمرزيده است .

در روايات مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) همين كه لباس احرام پوشيد و خواست بگويد: لبيك ، از گريه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هرچه كرد، نتوانست تلبيه بگويد، رهبر يكى از فرقه هاى اهل سنت رو به آن حضرت گفت : چرا معطّلى ؟! امام فرمود: مى ترسم ، بگويم (لبيك )، خدايا! آمدم ولى جواب آيد كه من آمدن تو را قبول ندارم !

به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند

كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى ؟

بارها در گرفتاريها با خدا عهد بستى كه عوض مى شوم ، از اين به بعد خود را اصلاح مى كنم و در راه صحيح قرار مى گيرم ، ولى همين كه از پل گذشتى ، عهد را شكستى ، در اينجا ديگر مواظب باش ، با توجه بگو: لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ .

0000000000

مستحبات ومكروهات احرام

0000000000

الف : مُستحبات قبل از احرام

0000000000

1 ـ از يک ماه قبل موي سر و رويش را کوتاه نکند. 2 ـ پيش از احرام، بدن خود را پاکيزه کند. 3 ـ ناخن و شارب خود را بگيرد. 4 ـ پيش از احرام، در ميقات غسل احرام کند.

مُستحبات هنگام احـرام

1 ـ در صورت امکان، پس از نماز ظهر مُحرم شود واگر امکان ندارد، پس از نماز واجب ديگر، و اگر آن هم ممکن نيست، پس از شش ركعت (سه دوركعتي) يا دو رکعت نماز نافله، و در رکعت اوّل پس از حمد، سوره توحيد، و در رکعت دوّم سوره جحد « قُل يا أيُّها الکافِروُن » را بخواند، و شش رکعت افضل است. 2 ـ پس از نماز، حمد و ثناي الهي را بجا آورد و بر پيغمبر و آل او صلوات بفرستد. 3 ـ هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي رَزَقَني مَا اُوارِي بِهِ عَوْرَتي و اُؤَدّي فِيْهِ فَرْضِي وَأعْبُدُ فِيْهِ رَبِّي و أنْتَهِي فِيْهِ إلي ما أمَرَنَي، اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي وَأَرَدتُهُ فَأعانَنِي وَ قَبِلَنِي وَ لَمْ يَقْطَعْ بِي وَ وَجْهَهُ أرَدْتُ فَسَلَّمَني فَهُوَ حِصْنِي وَ کَهْفِي وَ حِرْزِي وَ ظَهْرِي وَ مَلاذِي وَ رَجائي وَ مَنْجايَ وَ ذُخْرِي وَعُدَّتِي في شِدَّتِي وَ رَخائِي

0000000000

ب : مستحبات تَلْـبيَه (لبّيك گفتن)

0000000000

1 ـ پس از گفتن مقدار واجب تلبيه، مستحب است بگويد:

«لَبَّيْکَ ذَالْمَعارجِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ داعياً اِلي دارِالسَّلامِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ غَفّارَ الذُّنُوْبِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ أهْلَ التَلْبِيَةِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَاالجَلالِ وَالاْکرامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تُبْدِيءُ وَالْمَعادُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تَسْتَغِني و يُفْتَقَرُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ مَرْهُوْباً وَ مَرْغُوباً إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَا النَّعماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمَيلِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ کَشَّافَ الْکُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ يا کَرِيْمُ لَبَّيْکَ»

2 ـ تلبيه ها را در حال احرام تکرار کند به خصوص در اين موارد: * وقت برخاستن از خواب. * بعد از هرنماز واجب و مستحب. * وقت رسيدن به شخص سواره. * هنگام بالا رفتن از تلّ يا سرازير شدن از آن. * وقت سوار شدن يا پياده شدن. * آخــر شـب. * هنگام سحـر.

قطع تلبيه

کسي که براي عمره مُفرده محرم شده است، وقتي که وارد منطقه حرم شد، تلبيه را قطع کرده و نبايد لبيک بگويد، و اگر از داخل حرم به بيرون آن رفته و محرم شده است، آنگاه که کعبه را ديد تلبيه را رها مي کند.

0000000000

ج : مکروهات احـرام

0000000000

1 ـ احرام در جامه سياه، و بهتر است در جامه سفيد محرم شود. 2 ـ محرم شدن در جامه چرکين. 3 ـ حمام رفتن و أولي آن است که محرم بدن خود را با کيسه و مانند آن نسايد. 4 ـ گفتن «لبيک» در جواب کسي که او را صدا مي کند.

0000000000

ميقات كجاست ؟

0000000000

شهر مکه و قسمتي از اطراف آن که حدود آن معين مي باشد، و امروزه با ستونها و علامت هايي مشخص شده است «حَرَمْ» نام دارد که داراي احکام و احترام خاصي است و حيوانات و گياهان هم در امان هستند، خارج اين محدوده که کندن و چيدن درختان و گياهان و صيد حيوانات در آن حلال مي باشد «حِلّ» نام دارد.

«ميقات» مکاني است که ازحل ميخواهي وارد حرم شوي و براي احرام مشخص شده است و آن پنج محل است: «مسجد شجره»، «جُحفه»، «وادي عقيق»، «قَرنُ المنازل» و «يَلَمْلَم»

بنابراين وظيفه افراد مختلف نسبت به احرام عُمره مفرده بدين شرح است: (الف) کسي که در شهر مکه و اطراف آن، يعني در محدوده حرم مي باشد، بايد به «اَدنَي الحِلّ» برود و از آنجا محرم شود، و بهتر آن است که از «تَنْعيم» يا «حُديبيَّه» يا «جِعرانه» محرم شود. زائريني كه بعدازانجام اعمال ميخواهند مجدّدًا محرم شوند و عمره مفرده ديگري بجا آورند ازداخل شهرمكه به مسجد تنعيم ميروند و محرم ميشوند (ب) کسي که بيرون مکه است، ولي از ميقات نمي گذرد، يعني فاصله وي با شهر مکه کمتر از فاصله ميقاتهاي حج يا محاذي آنها با شهر مکه است، در «اَدني الحِلّ» محرم مي شود و لازم نيست به ميقات برگردد. (ج) کسي که هنگام رفتن به مکه از ميقات يا محاذي آن مي گذرد، بايد از همانجا محرم شود. بنابراين کساني که قبل از اعمال عمره براي زيارت قبر پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمه بقيع(عليهم السلام) به مدينه مي روند آنگاه که روانه مکه مي شوند، بايد در«مسجد شَجَره» که در چند کيلومتري مدينه و بر سر راه مکه واقع شده است، و ميقات آن مسير است، محرم شده و براي انجام بقيه اعمال به سوي مکه حرکت کنند. زائران ايراني، هم اکنون در سفر عمره، ابتدا به مدينه مي روند ومدينه قبل هستند ودرسفرحج نيز بعضيها مدينه قبل هستند از مسجدشجره محرم شده وازجاده طريق الهجره روانه مکه مي شوند. محل مسجدشجره راذوالحليفه وابيارعلي وآبارعلي ميگويند. فاصله مسجدشجره تا مسجدالنّبي(ص)13 كيلو متر و تا مكه 420 كيلو متر است. زائريني كه مدينه بعدهستند واول به مكه ميروند كه بعضي اززائرين موسم حج هستند بعدازرسيدن به جده بااتوبوسها ميروند به ميقات جحفه وازآنجا محرم ميشوند. جحفه نزديك شهررابغ وغديرخم است وتامكه 280كيلومترفاصله دارد وتاغديرخم حدودپنج كيلومتر(سه مايل) فاصله دارد وميقات اهل شام ومصروشهرهاي شمالي عربستان سعودي وكشورهاي آفريقاي شمالي وغربي است. قرن المنازل كه آنراسيل الكبيرمينامند وتامكه 78كيلومترفاصله دارد ميقات اهل نجدوتمامي اهالي شرقي عربستان وشيخ نشينان خليج فارس وعراق است . وادي محرم مقابل وبرابرقرن المنازل درجاده الهدي غربي شهرطائف تامكه 75كيلومترفاصله دارد ميقات اهل طائف وكساني كه ازآن طريق ميرونداست. يلملم كه درحال حاضرالسعديه نام دارد وتامكه 120كيلومترفاصله دارد ميقات اهل يمن وكساني كه ازآن طريق ميرونداست. ذات عرق كه تامكه 100كيلومترفاصله دارد ميقات اهل عراق وساكنان مشرق عربستان است ولي بخاطرنداشتن راه ازآن مسيرنمي روند.ساكنان مكه ازتنعيم ياجائي خارج ازحرم محرم ميشوند. ساكنان جده،بحره،شرائع و...ازخانه هايشان محرم ميشوند. 

0000000000

تنعيم، حُديبيّه، جعرانه، سه مکان در حوالي مکه است که با آنها و دو نقطه ديگر به نامهاي «وادي عُرنه» و «اضاءة لبن» حدود «حَرم» مشخص مي شود، تنعيم در شمال مکه است که هم اکنون به سبب توسعه مکّه، جزء شهر مي باشد و از ساير جاها نزديک تر است، و جعرانه نيزدر شمال شرقي و حديبيه در شمال غربي مکه قرار دارد.

0000000000

محـرمات احرام

0000000000

فرد زاير پس از پوشيدن لباس احرام و نيّت و گفتن لبيّک، مُحرم مي باشد و بايد تا پايان اعمال عمره، از کارهايي که بر مُحرم حرام است پرهيز کند.

مجموع کارهاي حرام بيست و چهارتاست که چهارتاي آن فقط بر مردان حرام است و دوتاي آن بر بانوان حرام است و بقيه آنها، هم بر مرد محرم حرام است و هم بر زن مُحرم.

0000000000

محرّمات مشترک بين زن و مرد: 1 ـ شکار حيو ا ن صحر ا يي; 2 ـ آميزش يا هرگونه استفاده شهو اني ديگر; 3 ـ عقد کردن; 4 ـ استمنا; 5 ـ استعمال عطريات; 6ـ سرمه کشيدن; 7 ـ نگاه کردن در آينه; 8 ـ فُسوق (دروغ گفتن و فحش دادن و فخرفروشي); 9 ـ جِدال (گفتن «لا والله» و «بلي والله»; 10 ـ کشتن جانوراني که در بدن ساکن مي شوند; 11 ـ انگشتر به دست کردن براي زينت; 12 ـ روغن ماليدن به بدن; 13 ـ زدودن مو از بدن; 14 ـ بيرون آوردن خون از بدن; 15 ـ ناخن گرفتن; 16 ـ کندن دندان; 17 ـ کندن درخت يا گياهي که در محدوده حرم روييده باشد; 18 ـ سلاح همراه داشتن.

0000000000

آنچه فقط بر مردان حرام است: 1 ـ پوشيدن جامه دوخته; 2 ـ پوشيدن چيزي که تمام روي پا را بگيرد; 3 ـ پوشاندن سر; 4 ـ سايه قرار دادن بالاي سر.

0000000000

آنچه بر زنان محرم حرام است: 1 ـ پوشيدن زيور براي زينت; 2 ـ پوشاندن روي خود با نقاب و روبند.

0000000000

محرمات احرام راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

محرّمات کفاره داروبي كفاره

0000000000

الف : محرّمات کفاره دار

0000000000

 1 - جماع (آميزش)-يک شتر باتفصيلي که درکتب فقهي آمده است 2 - استعمال بوي خوش-يک گوسفند(به احتياط واجب) 3 - پوشيدن لباس دوخته(براي مردان)-يک گوسفند 4 - تراشيدن سر-يک گوسفند 5 - پوشاندن سر (براي مردان)-يک گوسفند 6 - زير سايه ر فتن (براي مردان) -  يک گوسفند  به احتياط واجب 7 - گرفتن تمام ناخنهاي دست ها-يک گوسفند 8 - گرفتن تمام ناخنهاي پاها-يک گوسفند 9 - گرفتن کمتر از ده ناخن-براي هر کدام يک مدّ طعام 10 - کندن درخت بزرگ حرم-يک گاو (به احتياط واجب) 11 - کندن درخت کوچک حرم-يک گوسفند (به احتياط واجب) 12 - کندن قسمتي از يک درخت)-قيمت آن 13 - قسم راست خوردن، سه مرتبه و بيشتر از آن-يک گوسفند 14 - قسم دروغ، يک مرتبه-يک گوسفند قسم دروغ، دو مرتبه-يک گاو قسم دروغ، سه مرتبه-يک شتر 15 - کندن دندان-يک گوسفند(به احتياط واجب) 16 - زدودن موي زير هر دو بغل-يک گوسفند 17   زدودن موي زير يک بغل - يک گوسفند(بنابراحتياط واجب  18 - زدودن موي سر-يک گوسفند (بنابر احتياط واجب)

اگر از روي فراموشي، برخي از محرمات احرام را انجام دهد، کفّاره براو واجب نيست مگر صيد که در هر صورت کفّاره دارد.

==========

آيات عظام گلپايگاني، خويي، صافي، زنجاني، سيستاني، تبريزي، بهجت: زير سايه رفتن (براي مردان) کفاره آن يک گوسفند است و فرقي بين اختيار و اضطرار نيست.

آية الله خوئي: کفاره کندن درخت از بيخ، قيمت همان درخت و کفاره قطع مقداري از آن قيمت همان مقدار است.

آية الله سيستاني: بنابر احتياط کفاره کندن هر درختي، قيمت همان درخت است.

آية الله زنجاني: کندن درخت حرم، يک گاو کفاره دارد و فرقي بين درخت بزرگ و کوچک نيست.

آية الله زنجاني: قسم دروغ چنانچه با توجه به دروغ بودن، عمداً صورت گيرد، به احتياط واجب يک شتر کفاره دارد.

آيات عظام خوئي، سيستاني، تبريزي: کفاره قسم دروغ در مرتبه دوم، دو گوسفند و در مرتبه سوم، يک گاو است.

آية الله فاضل، آية الله بهجت: کفاره قسم دروغ در مرتبه اول يک گوسفند کفاره بدهد و احتياط واجب آن است که در مرتبه دوّم يک گاو و در مرتبه سوّم يک شتر کفاره بدهد.

آيات عظام خويي، تبريزي، سيستاني: کندن دندان اگر خون نيايد بعيد نيست که اين عمل جايز باشد.

آية الله زنجاني: زدودن موي زير يک بغل بنابر احتياط مستحب.

آية الله زنجاني: زدودن موي سر  يک گوسفند بنابر احتياط مستحب.

آية الله خامنه اي، آية الله فاضل: اگر کندن يا کشيدن دندان سبب بيرون آمدن خون نباشد حرام نيست.

کفاره صيد مختلف است و براي آشنايي با موارد آن بايد به کتب مفصّل فقهي مراجعه شود.

0000000000

ب : محرّمات بدون کفّاره

0000000000

1 ـ سرمه کشيدن با چيزي که بوي خوش ندارد. 2 ـ نگاه کردن در آينه. 3 ـ پوشيدن آنچه روي پا را مي گيرد. 4 ـ فسوق. 5 ـ جدال، قسم راست کمتر از سه مرتبه. 6 ـ انگشتر به دست کردن براي زينت. 7 ـ حنا بستن. 8 ـ پوشيدن زيور. 9 ـ روغن ماليدن به بدن، اگر بوي خوش نداشته باشد. 10 ـ پوشاندن صورت براي بانوان. 11 ـ بيرون آوردن خون از بدن. 12 ـ قطع گياه حرم.

==========

آية الله خويي، آية الله تبريزي: اگر سرمه سياه باشد يا با قصد زينت سرمه بکشد، کفاره اش يک گوسفند است.

آيات عظام خويي، خامنه اي، تبريزي، سيستاني، مکارم، بهجت: نگاه به آينه بدون قصد زينت اشکال ندارد.

آية الله خويي: شماره هاي 2، 3 ، 6 ، 7، 9، 10 و 11، کفاره هريک بنابر احتياط يک گوسفند است و کفاره نگاه به آينه در صورتي است که براي زينت نگاه کند.

آيات عظام اراکي، خويي، فاضل، تبريزي، نوري:  پوشيدن آنچه روي پا را مي گيرد بنابر احتياط يک گوسفند کفاره آن است.

آية الله سيستاني: در پوشيدن چکمه و مانند آن کفّاره اي واجب نيست ولي اگر عمداً جوراب و مانند آن بپوشد بنابر احتياط واجب کفاره آن يک گوسفند است.

آية الله اراکي: روغن ماليدن به بدن، اگر بوي خوش نداشته باشد. بنابر احتياط کفاره آن يک گوسفند است اگر چه مضطرباشد.

آية الله گلپايگاني، آية الله صافي: پوشاندن صورت براي بانوان بايد يک گوسفند کفاره بدهد.

آية الله خويي، آية الله تبريزي: پوشاندن صورت براي بانوان بنابر احتياط واجب بايد يک گوسفند کفاره بدهد.

آية الله اراکي، نوري، تبريزي: بيرون آوردن خون از بدن بنابر احتياط کفاره آن يک گوسفند است.

0000000000

محرمات احرام را راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

آداب وارد شدن به مسجدالحرام

0000000000

1 ـ براي ورود به مسجدالحرام مستحب است غسل کند.

2 ـ مستحب است با پاي برهنه و با حالت سکينه و وقار وارد شود.

3 ـ هنگام ورود از در «بَني شَيْبَه» وارد شود، و گفته اند که آن در، مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

4 ـ مستحب است بر درب مسجدالحرام ايستاده بگويد: «السَّلامُ عَلَيْکَ أيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُهُ، بِسْم الله وَ بِاللهِ وَ ماشاءَاللهُ، السَّلامُ عَلي أنْبِياءِاللهِ وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلي إبْراهِيْمَ خَلِيْلِ اللهِ، وَالْحَمْدُللهِ رَبِ الْعالَمِينْ» پس سه مرتبه مي گويد: «أللَّهُمَّ فُکَّ رَقَبَتي مِنَ النَّارِ» پـس مي گويـد: «وَ أوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ الطَيِّبِ وَادْرَأ عَنَّي شَرَّ شَياطِيْنِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» پس داخل مسجدالحرام شود و رو به کعبه دستها را بلند کرده و بگويد: «ألَّلهُمَّ إنَّي أسْألُکَ في مَقامِي هذا وَ في أوَّلِ مَناسِکِي أنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ أنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِيْئْتَي وَ أنْ تَضَعَ عَنَّي وِزْري، الْحَمْدُللهِ الَّذي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ ألَّلهُمَّ إنِّي أشْهَدُ أنَّ هذا بَيْتُکَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أمْناً مُبارَکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ ألَّلهُمَّ إنَّي عَبْدُکَ وَالْبَلَدَ بَلَدُکَ وَالْبَيْتَ بَيْتُکَ جِئْتُ أطْلُبُ رَحْمَتَکَ وَ أؤُمُّ طاعَتَکَ مُطِيْعاً لاِمْرِکَ راضِياً بِقَدَرِکَ أسْألُکَ مَسْألَةَ الْفَقِيْرِ إلَيْکَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِکَ ألَّلهُمَّ افْتَحْ لِي أبْوابَ رَحْمَتِکَ و اسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِکَ وَ مرْضاتِکَ»  سپس رو به سوي کعبه کرده و مي گويد: «الْحَمْدُللهِ الَّذِي عَظَّمَکِ وَ شَرَّفکِ وَ کَرَّمَکِ وَ جَعَلَکِ مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمْناً مُبارکاً وَ هُديً لِلْعالَمِيْنَ»

در روايت است که پس از شکستن بت هاي موجود در کعبه و اطراف آن، بت بزرگ «هُبَل» را در «باب بَني شَيْبَه» دفن کرده اند، و مستحب است از آن در وارد شوند تا آن بت را که مظهر بت پرستي و شرک مي باشد زير پاي خود بگذارند، گرچه بر اثر توسعه مسجد، آن در هم اکنون وجود ندارد، ولي گفته اند که مقابل «باب السلام» کنوني بوده است.

0000000000

عمل دوم عمره : طواف گردكعبه

0000000000

کسي که براي انجام عمره تمتع محرم شده و وارد مکّه مي شود، بايد به نيّت طواف، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که در مسجدالحرام است بگردد.

درنيت طواف ميگويد طواف ميكنم يا هفت دور طواف ميكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله وطواف راشروع ميكند و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالاي پله هاباشد درست است زياد نبايد وسواس به خرج داد چون جمعيت نميگذارد شما بايستي ونيت كني هل ميدهند شما را ميبرندجلو

0000000000

احکام طواف

0000000000

1 ـ طواف را بايد از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه اي از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پايان ببرد .. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف بايد در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراين اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و يا عقب عقب برود صحيح نيست. 3 ـ طواف کننده بايد به دور «حِجْرِ اسماعيل» هم بگردد، يعني در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل بين «کعبه» و «مقام ابراهيم» است که 5/26 ذراع مي باشد (حدود 13 متر). بنابراين از طرف حجر اسماعيل اين فاصله کم مي شود و 5/6 ذراع باقي مي ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بيماري يا پيري يا زيادي جمعيّت نتو ا ند دراين محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج اين حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده بايد با طهارت طواف کند يعني با وضو باشد و غسلي برعهده او نباشد و نيز بدن و لباس وي پاک باشد، همانگونه که نماز مي خواند.

0000000000

حجرالاسود سنگي است بيضي شکل و سياه رنگ، که در گوشه شرقي ديوار کعبه، با ارتفاع 5/1 متر از سطح مسجد نصب شده است.

0000000000

حجر اسماعيل: فضايي است بين کعبه و ديواري نيم دايره به عرض حدود 10 متر که از زاويه شمالي تا زاويه غربي کعبه امتداد دارد وناودان رحمت ياطلادرآين طرف قراردارد.هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در اين فضا مي ريزد، اينجا مدفن حضرت اسماعيل(عليه السلام) و مادرش هاجر و پيامبران بسياري مي باشد.

==========

 آية الله گلپايگاني، آية الله صانعي: تا جايي که جمعيت طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحيح است، هر چند خارج از آن محدوده باشد.

آية الله خوئي: ظاهر اين است که طواف در دورتر از اين مسافت (5/26 ذراع) نيز کافي باشد، خصوصاً براي کساني که مشقّت داشته باشد.

آية الله اراکي: احتياط آن است که بيشتر از اين مقدار دور نشود.

آية الله خامنه اي: طواف حدّ معين ندارد.

آية الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف حجر اسماعيل نيز به مقدار 5/26 ذراع مي باشد ولي احتياط مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.

آية الله مکارم: بهتر است طواف در اين محدوده باشد ولي لازم نيست.

آية الله زنجاني: طواف بايد در فاصله اي به مقدار بين کعبه و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) که حدود 12 متر است انجام مي شود و در طرف حجراسماعيل نيز محدوده طواف از بيرون حجر محاسبه مي شود نه از خانه کعبه.

0000000000

دعاهاي طواف درقسمت مستحبات طواف ملاحظه شود

ودعاهاي دورهاي طواف درقسمت دعاهاي دورهاي طواف خوانده شود

0000000000

واجبات وشرائط طواف راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

نكات اخلاقي طواف كعبه

0000000000

كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود000حاجي احرام دگربندببين ياركجاست000

به كعبه نزديك مى شويم ، بايد كم كم طواف كنيم ، بايد پروانه شويم . در شهرها متفرق بوديم در مكّه به هم پيوستيم در مسجدالحرام جمع شديم در كنار كعبه ، بايد فشرده شويم ، قطره اى بوديم به دريا پيوستيم ، به جايى رسيديم كه سبب مباهات شديم ولى بايد اين طواف ، نقطه شروع و پايانى داشته باشد.

نقطه اى روشن و طبيعى و ديدنى و مقدس و ساده و آن حجرالاسود است  كه در حديث مى خوانيم : حَجَرُالاَْسْوَدِ يَمينُ اللّهِ فى اَرْضِهِ، اين سنگ ، دست خدا در زمين است و دست گذاردن و بوسيدن آن به منزله بيعت و دست دادن با خدا است . البته دست گذاردن بر حجرالاسود براى تبرّك خوب است ، به شرط آنكه سبب آزار و فشار سنگين بر مردم نباشد.

امام صادق (عليه السلام ) را ديدند كه بطور طبيعى طواف مى كند و در مسير خود نزديك حجرالاسود نمى رود. از او پرسيدند: پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) به سنگ دست مى ماليد، شما چرا اين كار را نمى كنيد؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود: يُفَرَّجُ لَهُ وَ اَنَا لا يُفَرَّجُ لى براى پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) راه را باز مى كردند و بدون دردسر مى توانست سنگ را لمس كند ولى چون اين كار براى من نمى شود لذا از اين عمل ، صرف نظر مى كنم تا مردم آزار نبينند.

چراطواف گردكعبه ؟

طواف دور خانه خدا، معنا دارد، يعنى ، نبايد دور شرق و غرب بگرديم ، فقط بايد دور كعبه گشت كه محور طواف و سمبل توحيد است .

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود

حاجى ، احرام دگر بند، ببين يار كجاست

گاهى فكر مى كنيم كه دور خانه مى گرديم ، ولى فرزند و مولود كعبه را رها كرده ايم . كودك را كنار گذاشته ايم ، ولى دور گهواره اش مى چرخيم . مگر خداوند، تولد حضرت على (عليه السلام ) را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (عليه السلام ) در اين خانه اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، اين نيست كه به رهبرى معصوم توجه داشته باشيم ؟!

در كنار كعبه ، نيم دايره اى است به نام (حِجْر اسماعيل) (عليه السلام ) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرت اسماعيل (عليهما السلام ) و جمعى از انبيا است .

كسى كه طواف مى كند، بايد قسمت حجر را هم ، مانند كعبه طواف كند. آرى زن جوانى كه به خاطر خدا، در بيابانهاى مكّه ، تنها ماند و فرزندى كه به پدرش مى گويد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤ مَرُ، اى پدر اگر ماءمور شده اى كه مرا ذبح كنى ، معطل نشو من تسليم فرمان خدا هستم . قبر اين مادر مهاجر و فرزند مطيع ، بايد مثل كعبه باشد و از تمام جهان بيايند و دور قبر او بچرخند و بدانند كه خداوند شكور است و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.

اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از خانه عموى بت تراش  خود، فرار مى كند در عوض بانى كعبه مى شود و اگر اسماعيل (عليه السلام ) تسليم فرمان خدا مى شود، خداوند هم براى هميشه ، همه را پروانه او مى كند و اين است معناى آيه : اُذْكُرُونى اَذْكُرْكُمْ شما ياد من باشيد، من هم شما را فراموش نمى كنم .

چند نكته لطيف در طواف

1- در طواف . طورى حركت مى كنيم كه كعبه در سمت چپ باشد. فلسفه آن را نمى دانم ، اما شايد اين نوع حركت رمز آن است كه قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود را سوى كعبه قرار مى دهد.

2- در طواف مى بينيم كه قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام ) و هاجر (عليهاالسلام ) پاى كعبه است ، شايد اين خود درسى باشد كه بانى هركارى بايد پاى كار خود مقاومت كند و حتى در پاى كارش ، تمام عمر را بدهد و همانجا بميرد و راستى اگر قبر مطهر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كه بانى و مؤ سس مسجدالنبى است در كنار مسجد نبود، اين همه رونق نداشت

3- طواف را از گوشه اى شروع مى كنيم كه چاه زمزم است (مقابل حجرالاسود) و درست در همان گوشه به پايان مى رسانيم . آيا نكته اى در رويارويى چاه زمزم با حجرالاسود وجود دارد؟ نمى دانم ، شايد رمز اين باشد كه در هر حركتى نياز به قدرت ، توان و استمداد از منابع حياتى و روح بخش است ، انسان بايد آبى بنوشد تا بتواند طواف كند و يا در پايان طواف ، صاحب خانه با آب زمزم كه دواى هر دردى است از مهمانان خود پذيرائى مى كند. در مسجدالحرام ، تلاش و حركت و طواف مطرح است و اين بدون آب امكان ندارد. آرى ماديات دوشادوش معنويات است .

0000000000

مستحبات طواف

0000000000

در حال طواف مستحب است بگويد: «ألَّلهُمَّ اِنّي أسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذي يُمْشي بِهِ عَلي ظُلَلِ الماء کَما يُمْشي بِهِ عَلي جُدَدِ الاَْرْضِ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي تَهْتَزُّ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ وَأسْألُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي دَعاکَ بِهِ مُوْسي مِنْ جانِبِ الّطُوْرِ فاسْتَجَبْتَ لَهُ وألْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ وَ أسْألُکَ بِاسْمِکَ الذَّي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد(صلي الله عليه وآله) ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأخَّرَ وأتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَکَ».سپس حاجت خود را بطلبد. و نيز مستحب است در حال طواف بگويد: «ألَّلهُمَّ إنَّي إلَيْکَ فَقِيْرٌ و إنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيْرٌ فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي ولاتُبَدِّلْ إسْمِي» و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد بخصوص وقتي که به در خانه کعبه مي رسد، و بخواند اين دعا را: «سائِلُکَ فَقِيْرُکَ مِسْکِيْنُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، ألَّلهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ الْمُسْتَجِيْرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأعْتِقْنِي وَ وَالِدَيَّ وَأهْلِي وَ وُلْدي وَإخْوانِيَ الْمُوْمِنِيْنَ مِنَ النَّارِ يا جَوادُ يا کَريمُ» و وقتي که به حجر اسماعيل رسيد رو به ناودان سر را بلند کند و بگويد: «ألَّلهُمَّ أدْخِلْنِي الْجَنَّةَ و أجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِنِي مِنَ الْسُّقْمِ وَأوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ» و چون از حجر بگذرد و به پشت کعبه برسد بگويد: «ياذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ ياذَا الْجُوْدِ وَالْکَرَمِ إنَّ عَمَلِي ضَعِيْفٌ فَضاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّي إنَّکَ أنْتَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ» و چون به رکن يماني برسد دست بردارد و بگويد: «يااَللهُ ياوَلِيَّ الْعافِيَةِ و خَالِقَ الْعافِيَةِ ورَازِقَ الْعافِيَةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ وَالْمَنّانُ بِالْعافِيَةِ والمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلي جَمِيْع خَلْقِکَ يارَحْمنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَ رَحِيْمَهُما صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَارزْقْنَا الْعافِيَةَ وَ تَمامَ الْعافِيَةِ وَ شُکْرَ الْعافِيَةِ في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ» پس سر به جانب کعبه بالا کند و بگويد: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ وَالْحَمْدُللهِ الْذَّي بَعثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَليّاً اِماماً أللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ وَ جَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ» و چون ميان رکن يماني و حجرالأسود برسد بگويد: «رَبَّنا آتِنا فِي الْدُّنيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ»

0000000000

دعاي اشواط طواف

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور اوّل:

اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي يُمْشي بِه عَلي طَلَلِ الْماءِ، کَما يُمْشي بِه عَلي جُدَدِ الاَْرْضِ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ، وَاَسْئَلْکَ بِاِسْمِکَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ اَقْدامُ مَلائِکَتِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي دَعاکَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ، وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ، وَاَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَکَ، اَنْ تَرزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ... وحاجات خود را مي خواهي.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور دوم:

 اَللّهُمَّ اِنِّي اِلَيْکَ فَقِيرٌ، وَاِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلِ اسْمِي.)پس مي گويي( سائِلُکَ فَقِيرُکَ مِسْکِينُکَ بِبابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ الْمُسْتَجِيرِ بِکَ مِنَ النّارِ، فَاَعْتِقْنِي وَوالِدَيَّ وَاَهْلِي وَوُلْدِي وَاِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا کَرِيمُ .

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور سوم:

اَللّهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، وَاَجِرْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِکَ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، يا ذَا الْجُودِ وَالْکَرَمِ، اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، اِنَّکَ اَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور چهارم:

يا اَللّهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ، وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِکَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنَا الْعافِيَةَ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُکْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور پنجم:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَکِ وَعَظَّمَکِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً اِماماً، اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِکَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ، (پس مي گويي) رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ)

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور ششم:

اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ، اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَخَفِيَ عَلي خَلْقِکَ، اَسْتَجيرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور هفتم:

اَللّهُمَّ اِنَّ عِنْدِي اَفْواجاً مِنْ ذُنُوب، وَاَفْواجاً مِنْ خَطايا ،وَعِنْدَکَ اَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَاَفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يا مَنِ اسْتَجابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِه اِذْ قالَ اَنْظِرْنِي اِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِي. وحاجات خود را بخواه وبگو: اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِکْ لِي فِيما آتَيْتَنِي.

0000000000

عمل سوم عمره : نماز طواف پشت مقام ابراهيم عليه السّلام

0000000000

پس از انجام طواف، بايد دو رکعت نماز مثل نمازصبح ، به نيّت نماز طواف بخواند.

درنيت نمازطواف ميگويد دوركعت نمازطواف ميخوانم درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله

0000000000

کيفيت نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولي حمد و سوره را مي تواند بلند يا آهسته بخواند.

وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعي است.

مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهيم است و بنابر احتياط واجب بايد پشت مقام بجا آورد به طوري که سنگي که مقام است بين او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه مي تواند نزديکتر بايستد (نه به طوري که مزاحم ديگران باشد) و اگر به واسطه زيادي جمعيت نتواند پشت مقام بخواند، در يکي از دو طرف آن، نزديک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحيح ياد بگيرند تا تکليف الهي را درست انجام دهند; بخصوص کسي که قصد عمره يا حج دارد بايد نماز خود را تصحيح کند، تا تمامي نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحيح انجام شود.

==========

آيات عظام تبريزي، سيستاني، صانعي، فاضل، زنجاني: واجب است پشت مقام خوانده شود.

آية الله خامنه اي، آية الله مکارم: واجب است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.

آية الله خامنه اي: کافي است در هر نقطه اي که عرفاً بگويند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را بخواند بلکه در اين صورت بعيد نيست که نماز در هر جاي مسجدالحرام صحيح باشد.

آية الله صانعي: بايد هر کجا از پشت مقام که مي تواند نماز را بخواند و احتياط آن است که هر چه مي تواند نزديکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافي نيست.

آية الله نوري: در هر نقطه اي از مسجدالحرام که ممکن شود مي تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهيم(عليه السلام) نزديکتر باشد بهتر است.

آية الله خويي: اگر نتواند نزديک مقام بخواند، مي تواند دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله تبريزي: در صورتي که نتواند نزديک مقام بخواند، بنابر احتياط در دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله سيستاني: اگر نتواند پشت مقام و نزديک آن بجا آورد، احتياط واجب آن است که در سمت چپ يا راست مقام نزديک آن، و هم در دروتر ولي پشت مقام به جا آورد.

0000000000

واجبات وشرائط نمازطواف راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

نكات اخلاقي نماز طواف پشت مقام

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً...

گرچه طواف دور خانه خدا هم به منزله نماز است ولى كافى نيست ، بايد بعد از طواف ، نماز هم بخوانى تا مهر تاءييدى بر آن طواف باشد. دو ركعت نماز طواف ، آن هم در پشت مقام ابراهيم (عليه السلام )، جايى كه سنگى وجود دارد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) روى آن ايستاد و كعبه را ساخت .

چرانمازپشت مقام ابراهيم عليه السّلام ؟

امامت در اسلام به قدرى مهم است كه سنگى هم كه زير پاى امام بوده بايد در نماز، جلوى ما قرار بگيرد و ما پشت آن نماز بخوانيم . در طواف هم حق نداريم از فاصله ميان كعبه و آن مقام دورتر برويم ، حركت ما بايد ميان كعبه و مقام باشد؛ يعنى ، ميان توحيد و امامت ، بندگى خدا و رهبرى معصوم ، و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام ) يعنى ، اى زائر تو قائم مقام ابراهيم (عليه السلام ) شده اى .

مساءله امامت و حج

در مواردى از حج ، به مساءله رهبرى اشاره شده است . در روايات مى خوانيم ، اگر انسان عمر نوح (عليه السلام ) داشته باشد و تمام عمر خود را ميان كعبه و مقام روزها، روزه بگيرد و شبها تا صبح نماز بخواند ولى در خط فكرى سياسى رهبرى ، حق را نپذيرد، ارزشى ندارد.

ارزش حج و تماميت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و خدمت و گرفتن رهنمودهاى اوست .

اساساً ارزش مكّه و كعبه به خاطر رهبر است .

لااُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ اَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ.

سوگند به مكّه ، ليكن به شرط آنكه تو (اى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) در آن باشى .

ركن كعبه ، امام است ، ركن مكّه امام است ، ركن عالم موجود، حضرت مهدى (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) است. اگر امام معصوم نباشد، زمين اهلش را فرو مى برد. در مكّه و اعمال حج ، هرسال حضرت مهدى (عج ) حضور دارد

در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست ، در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست ، در منى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود.

اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبليغات پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بى اثر مى شود وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: يعنى ، اگر پيام رهبرى امام را به مردم نرسانى ، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله تو، در معرض نابودى است . اگر در اين سيماى فشرده اسلام ، (اعمال حج ) مساءله امامت و رهبرى امت اسلامى ، مورد توجه قرار نگيرد، اعمال حجاج بى اثر است ، مگر نمى بينيد كه نمازهاى ميليونى ما در مسجد الحرام بى اثر است و جلوى فحشا و منكر را نمى گيرد و مسلمين را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمى رهاند.

0000000000

مستحبات نماز طواف

0000000000

در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در رکعت أول سوره توحيد و در رکعت دوم سوره جحد " قل يا ايها الکافرون " را بخواند، و پس از نماز، حمد و ثناي إلهي را به جا آورده و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و از خداوند عالم طلب قبول نمايد و بگويد: «اَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّي وَلاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي، الْحَمْدُللهِ بِمَحامِدِهِ کُلِّها عَلي نَعْمائِهِ کُلِّها حَتي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إلي ما يُحِبُّ وَ يَرْضي، ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد والِ مُحمَّد وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَطَهِّرْ قَلْبِي وَزَکِّ عَمَلِي»

چون نماز طواف بايد به طور صحيح خوانده شود، بنابراين توصيه مي شود افرادي که قرائت صحيح اين سوره را نمي دانند در رکعت دوّم نيز، همان سوره توحيد (قل هوالله احد)را بخوانند. وايضًا توصيه ميشود افرادي كه قرائت نمازشان درست نيست قبل ازسفربه مكه معظّمه قرائت خودرا درست كنند

0000000000

عمل چهارم عمره : سعي صفا و مروه

0000000000

پس از انجام نماز طواف، بايد هفت مرتبه فاصله بين «صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالني ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپيمايد. بعدازخواندن نمازطواف درقسمت پشت سرمحل نمازطواف مقداري آب زمزم نوش جان كرده وقبل ازنوشيدن ميگوئي : الّلهمَّ اجْعَلْهُ لي عِلْمًا نافِعًا ورِزقًا واسِعًا وشِفاءً مِن كُلّ داءٍ وَسُقمٍ. سپس اززير چراغ سبزبالاي پله هاي مقابل حجرالاسود به طرف صفابراه ميافتيم وميرويم درقسمت صفابراي شروع سعي بين صفاومروه وقبل ازسعي وهنگام سعي مستحباتي دارد كه درقسمت مستحبات سعي ميخوانيم.

درنيت سعي بين صفاومروه ميگويد سعي ميكنم بين صفاومروه درعمره تمتع ازحَجّةُ الاسلام واجب قربةً الي الله وازابتداي صفا كه ازكناركوه صفاشروع ميشود روبطرف مروه سعي راشروع ميكندوقتي بالاي كوه مروه كه الآن موزائيك وسنگ فرش تمام ميشود وسنگهاي سياه كوه ديده ميشود رسيد برميگردد بطرف صفاوروبه صفا حركت ميكند و...دورهفتم به مروه ختم ميشود كه كنار سطلهاي زباله باقيچي كوچك يا ناخنگير تقصيرميكند وناخن ياموي چيده شده راداخل سطل زباله ميريزد

0000000000

دعاهاي سعي درقسمت مستحبات سعي ودهاهاي دورهاي سعي درقسمت دعاهاي دورهاي سعي خوانده شود

0000000000

احكام سعي

0000000000

1 ـ سعي بايد از «صفا» آغاز و به «مروه» ختم شود. 2 ـ پيمودن فاصله «صفا» تا «مروه» يک مرتبه و برگشتن از «مروه» به «صفا» مرتبه دوّم به حساب مي آيد; بنابراين هفت شَوْط سعي بر «مروه» ختم مي شود. 3 ـ نشستن و استراحت کردن و رفع خستگي بر صفا و مروه و در بين آنها جايز است و اگر در بين سعي باشد، بايد از همانجا که سعي را قطع کرده است، ادامه دهد. 4 ـ سعي بين صفا و مروه لازم نيست با وضو و طهارت انجام شود، گرچه احتياط مستحب است. 5 ـ سعي درطبقه دوّم، چون بالاتر از دوکوه مي باشد اشکال دارد.

0000000000

واجبات وشرائط سعي راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

نكات اخلاقي سعي بين صفاومروه

0000000000

صفا به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد.

مروه به معناى سنگ محكم و خشن است .

صفا و مروه نام دو كوه است كه با فاصله يك خيابان سرپوشيده ، درآمده است . حاجى بعد از احرام در ميقات و طواف ، دور كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام )، بايد به چهارمين كار خود كه سعى صفا و مروه و رفت و آمد ميان اين دو كوه است ، بپردازد. بدين صورت : اول از صفا شروع كند تا مروه ، بعد از مروه تا صفا و اين عمل را هفت مرتبه انجام دهد، قرآن مى فرمايد:اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ.

(صفا و مروه از علاماتى است كه انسان را ياد خدا مى اندازد).

چراسعي بين صفا ومروه ؟

براى روشن شدن داستان ، به ريشه تاريخى آن اشاره مى كنيم :

حضرت ابراهيم (عليه السلام ) تا ايام پيرى ، بچه دار نشد. بعد از دعاهاى زياد، خداوند از طريق كنيزش هاجر، به او پسرى به نام اسماعيل عطا فرمود. ساره ، همسر اولش از اين ماجرا ناراحت شد. حضرت ابراهيم (عليه السلام )، اين مادر و كودك را به فرمان خدا در ميان كوههاى داغ و بيايان خشك و بى آب مكّه گذاشت و گفت : (خدايا! من ذريّه ام را در اين بيابان مى گذارم تا نماز برپا نمايند) سپس از مكّه بيرون رفت غذا و آب مادر و كودك ، تمام شد. كم كم شير مادر هم خشك گرديد، نوزاد، دست و پا مى زد، مادر، سراسيمه روى كوه صفا آمد، آبى نديد، به سوى كوه مروه رفت ، خبرى نشد، دوباره به سراغ صفا آمد تا شايد از پرنده اى يا درختى ، خبر آبى بگيرد، ولى چون چيزى نيافت و آن عمل را هفت بار تكرار كرد. ولى در پايان كار، ديد از زير انگشتان كودك آبى مى جوشد! (آب زمزم).

آرى ، خداوند لطف مى كند، اما بعد از سعى . ما بايد سعى خود را بكنيم تا خداوند از راههاى گوناگون ما را مورد عنايت و لطف خويش قرار دهد. مادر، در دور دست ، انتظار آب داشت ولى خداوند آن را زير انگشت كودك قرار داد.

در حديث مى خوانيم كه آب زمزم بهترين آب است و خداوند آن را دواى دردها قرار داده است و زمانى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در مدينه بود، دوستان او آب زمزم را از مكّه به عنوان هديه مى آوردند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با روى باز قبول مى فرمود. امروزه هر حاجى بايد هفت مرتبه ، ميان دو كوه راه برود، از صفا شروع كند و در مروه پايان دهد.

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در زمين منطقه اى مهمتر از زمين ميان صفا و مروه نيست ؛ زيرا هر متكبرى در آنچا ذليل مى شود. افرادى كه در شرايط عادى ، حاضر نيستند ميان جمع باشند، در آنجا سر و پا برهنه ، كفن پوشيده ، ميان جمعيت ، گاهى تند و گاهى كند، بايد بروند و بدودند.

0000000000

مستحبات سعي

0000000000

الف : مستحبات قبل از سعي

0000000000

مستحب است پس از نماز طواف، و پيش از سعي، قدري از آب زمزم بياشامد و بر سر و پشت و شکم خود بريزد و بگويد: «ألّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ کُلِّ داء و سُقْم» سپس با آرامي دل و بدن، بالاي صفا رفته و به خانه کعبه نظر کند و به رکني که حجرالأسود در آن است رو نمايد و حمد و ثناي إلهي را بجا آورد و نعمتهاي إلهي را بخاطر بياورد، آنگاه اين أذکار را بگويد: اللهُ اکْبَرُ» هفت مرتبه». اَلحَمْدُللهِ» هفت مرتبه». لا اِلهَ اِلاّ اللهُ» هفت مرتبه. «لا إلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِيْکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُميتُ وَ هُوَ حَيٌّ لايَمُوْتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلي کُلِّ شْيَء قَدِيْرٌ» سه مرتبه». پس صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد . پس صلوات برمحمدوآل محد(ص)بفرستد وسه مرتبه بگويد : «الله اَكْبَرُعَلي ماهَدانا وَالحَمْدُللهِ عَلي ما اَبْلانا وَالحَمْدُلِلهِ الْحَيِّ القَيُّومِ وَالحَمْدُللهِ الحَيِّ الدّائِمِ » . پس سه مرتبه بگويد : «اَشْهَدُاَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لانَعْبُدُ اِلّا اِيّاهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ وَلَوكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» پس سه مرتبه بگويد : الّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقينَ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةَ » وسه مرتبه بگويد : «اَلّلهمَّ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّ نْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ» پس بگويد : «الله اكبر» صدمرتبه «لااله الّا الله» صدمرتبه «اَلحَمْدُللهِ» صد مرتبه «سُبحانَ اللهِ» صد مرتبه. پس بگويد : «لااِله اِلّا اللهُ وَحْدَهُ وَحْدهُ اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَعَبْدَهُ وَغَلَبَ الْاَحْزابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ اَلّلهمَّ بارِكْ لي فِي الْمَوتِ وفيمابَعْدَ الْمَوتِ اَلّلهمَّ اِنّي اَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ يشمَ لاظِلَّ اِلّا ظِلُّكَ » وبسيارتكراركند سپردن دين ونفس واهل ومال خودرابه خداوندعالم وبگويد : «اَسْتَودِعُ اللهَ الرّحمنَ الرّحيمَ الّذي لاتَضيعُ وَدائِعُهُ ديني وَنَفْسي واَهْلي اَلّلهمَّ اسْتَعْمِلْني عَلي كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ وَتَوَفَّني عَلي مِلَّتِهِ وَاَعِذْني مِنَ الْفِتْنَةِ » پس بگويد : «الله اكبر» سه مرتبه پس دعاي سابق راتكراركند آنگاه يكبارديگرتكبيرودعارابخواند واگرتمام اين عمل رانتواند انجام دهد هرقدركه ميتواند بخواند .

ودرحديث شريف واردشده است ايستادن برصفاراطول دهد وهنگامي كه ازصفاپائين ميآيد متوجه خانه كعبه شود وبگويد اَلّلهمَّ اِنّي اَعوذُبِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِوَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضيقِهِ وَضَنْكِهِ اَلّلهمَّ اَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ يَومَ لاظِلَّ اِلّا ظِلّكَ» پس پائين رودوبگويد : يارَبَّ الْعَفوِ يامَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ يامَنْ هُوَ اَوْلي بِالْعَفْوِ يامَنْ يُثيبُ عَلَي الْعَفْوِ  اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ  ياجَوادُ ياكَريمُ ياقَريبُ يابَعيدُ اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَاسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ »          

0000000000

ب : مُستحباتِ هنگام سَعي

0000000000

مستحب است سعي را پياده بجا آورد و از صفا تا به مناره ميانه راه رود و از آنجا تا جائي که محل بازار عطاران است «هَروَلَه» کند يعني مانند شتر تند رود و از آنجا تا به مروه نيز ميانه (نه تند و نه کند) رود و در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب برگردد (از براي زنها هروله نيست). آنگاه که از صفا مي آيد وقتي به محل هروله رسيد بگويد: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَاللهُ أکْبَرُ، وَ صَلَّيَ اللهُ عَلي مُحَمَّد وَأهْلِ بَيْتِهِ، أللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّک أنْتَ الاْعَزُّ الاْجَلُّ الاْکْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أقْوَمُ أللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ، فَضاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّي، أللَّهُمَّ لَک سَعْيي، وَبِکَ حَوْلِي وَ قُوَّتِي تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلِي يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِيْنَ» و همين که از محل هَروَله گذشت بگويد: «ياذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْکَرَمِ وَالْنَّعْماءِ والجُوْدِ اغْفِرْ لِي ذنُوْبِي، إنَّهُ لايَغْفِرُ الْذُّنُوبَ إلاّ أنْتَ» و هنگامي که به مروه رسيد بالاي آن برود و آنچه را که در صفا گفته شد (درمستحبات قبل ازسعي) بجا آورد و بخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي که بيان شد. و پس از آن بگويد: «أللَّهُمَّ يا مَنْ أمَرَ بِالْعَفْوِ يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ يا مَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يامَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ يا رَبَّ الْعَفْوِ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ» و مستحب است در گريه کردن کوشش کند و خود را به گريه وادارد و در حال سعي دعا بسيار کند و بخواند اين دعا را: «أللَّهُمَّ إنِّي أسْألُکَ حُسْنَ الْظَّنِ بِک عَلي کُلِّ حال وَصِدْقَ النِّيَةِ في التَّوَکُّلِ عَلَيْکَ»

هم اکنون مناره ميانه و بازار عطاران وجود ندارد ولي آن فاصله با خط و چراغ سبز رنگ مشخص شده است.

0000000000

دعاي اشواطِ سعي

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور اول از صفا به مروه

اَللهُ اَکْبَرُ کَبِيراً، وَالْحَمْدُ للهِ کَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ الْکَرِيمِ بُکْرَةً وَأَصِيلا، وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلا طَوِيلا، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا شَيْءَ قَبْلَهُ وَلا بَعْدَهُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ وَلا يَفُوتُ أَبَداً، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَاِلَيْهِ الْمَصِيرُ، وَهُوَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْوَتَجاوَزْ عَمّاتَعْلَمْ اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، رَبِّ نَجِّنا مِنَ النّارِ سالِمِينَ غانِمِينَ، فَرِحِينَ مُسْتَبْشِرِينَ مَعَ عِبادِکَ الصّالِحِينَ، مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفِيقاً، ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَکَفي باللهِ عَلِيماً، لا اِلهَ اِلاّ اللهُ حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. نزديک مروه اين آيه خوانده مي شود: اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ  عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور دوم از مروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ الْحَمْدُ، لا اِله اِلاَّ اللهُ الْواحِدُ الاَْحَدُ، الْفَرْدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَلَمْ يَکُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِي الْمُلْکِ وَلَمْ يَکُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِيراً، اَلّلهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ فِي کِتابِکَ الْمُنْزَلِ: «اُدْعُونِي اَسْتَجِبْ لَکُمْ»، دَعَوْناکَ رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا کَما اَمَرْتَنا اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَکَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ اْلاَبْرارِ، رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنا وَاِلَيْکَ اَنَبْنا وَاِلَيْکَ الْمَصِيرُ، رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ، وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا، رَبَّنا اِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور سوم از صفا به مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَاغْفِرْ لَنا اِنَّکَ عَلي کُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ الْخَيْرَ کُلَّهُ عاجِلَهُ وَآجِلَهُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِي، وَاَسْئَلُکَ رَحْمَتَکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، رَبِّ زِدْنِي عِلْماً وَلا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنِي وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ. اَلّلهُمَّ عافِنِي فِي سَمْعِي وَبَصَرِي، لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ، سُبْحانَکَ اِنِّي کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَالْفَقْرِ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکَ وَبِمُعافاتِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْکَ لا اُحْصِي ثَناءً عَلَيْکَ، اَنْتَ کَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ حَتّي تَرْضي. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور چهارم ازمروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِ الْحَمْدُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ مِنْ خَيْرِ ما تَعْلَمُ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ما تَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ الصِّادِقُ الْوَعْدِ الاَْمِينُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ کَما هَدَيْتَنِي لِلاِْسْلام اَنْ لا تُنْزِعَهُ مِنِّي حَتّي تَتَوَفّانِي عَلَيْهِ وَاَنَا مُسْلِمٌ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَفِي سَمْعِي نُوراً، وَفِي بَصَرِي نُوراً، اَلّلهُمَّ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي اَمْرِي، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ وَساوسِ الصَّدْرِ وَشَتاتِ الاَْمْرِ، وَفِتْنَةِ الْقَبْرِ، الّلهُمَ اِنِّي اَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي اللَّيْلِ وَمِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي النَّهارِ، وَمِنْ شَرِّ ما تَهَبُ بِهِ الرِّياحُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، سُبْحانَکَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ يا اللهُ، سُبْحانَکَ ما ذَکَرْناکَ حَقَّ ذِکْرِکَ يا اللهُ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ  عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور پنجم ازصفابه مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، سُبْحانَکَ ما شَکَرْناکَ حَقَّ شُکْرِکَ يا اللهُ، سُبْحانَکَ ما اَعْلي شَأْنَکَ يا اللهُ، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَيْنَا الاِْيمانَ، وَزَيِّنْهُ فِي قُلُوبِنا، وَکَرِّهْ اِلَيْنَا الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ، وَاجْعَلْنا مِنَ الرّاشِدِينَ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، اَلّلهُمَّ قِنِي عَذابَکَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبادَکَ، اَلّلهُمَّ اهْدِنِي بِالْهُدي، وَنَقِّنِي بِالتَّقْوي، وَاغْفِرْ لِي فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي، اَلّلهُمَّ اَبْسِطْ عَلَيْنا مِنْ بَرَکاتِکَ وَرَحْمَتِکَ وَفَضْلِکَ وَرِزْقِکَ، اَلّلهُمْ اِنِّي اَسْئَلُکَ النَّعِيمَ الْمُقِيمَ الَّذِي يَحُولُ وَلا يَزُولُ اَبَداً، اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَفِي سَمْعِي نُوراً، وَفِي بَصَرِي نُوراً، وَفِي لِسانِي نُوراً، وَعَنْ يَمِيِني نُوراً، وَمِنْ فَوْقِي نُوراً، وَاجْعَلْ فِي نَفْسِي نُوراً، وَعَظِّمْ لِي نُوراً. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيسِّرْ لِي اَمْرِي. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور ششم ازمروه به صفا

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَللهِِ الْحَمْدُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا اِلهِ اِلاَّ اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُون، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ الْهُدي وَالتُّقي وَالْعِفافَ وَالْغِني، اَلّلهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَالَّذِي تَقُولُ وَخَيْراً مِمّا تَقُولُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُکَ رِضاکَ وَالْجَنَّةَ، وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ سَخَطِکَ وَالنّارَ وَما يُقَرِّبُنِي اِلَيْها مِنْ قَوْل وَفِعْل اَوْ عَمَل، اَلّلهُمَّ بِنُورِکَ اهْتَدَيْنا، وَبِفَضْلِکَ اسْتَغْنَيْنا، وَفِي کَنَفِکَ وَاِنْعامِکَ وَعَطائِکَ وَاِحْسانِکَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَيْنا، اَنْتَ الاَْوَّلُ فَلا قَبْلَکَ شَيْءٌ، وَالاْخِرُ فَلا بَعْدَکَ شَيْءٌ، وَالظّاهِرُ فَلا شَيْءَ فَوْقَکَ، وَالبْاطِنُ فَلا شَيْءَ دُونَکَ، نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَلْسِ وَالْکَسَلِ وَعَذابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الْغِني، وَنَسْئَلُکَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

0000000000

0000000000

دعاي دور هفتم ازصفابه مروه

اَللهُ اَکْبَرُ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ کَبِيراً، وَالْحَمْدُ للهِِ کَثِيراً، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَيَّ الاِْيمانَ، وَزَيِّنْهُ فِي قَلْبِي، وَکَرِّهْ اِلَيَّ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الرّاشِدِينَ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاعْفُ وَتَکَرَّمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّکَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّکَ اَنْتَ اللهُ الاَْعَزُّ الاَْکْرَمُ، اَلّلهُمَّ اخْتِمْ بِالْخَيْراتِ آجالَنا، وَحَقِّقْ بِفَضْلِکَ آمالَنا وَسَهِّلْ لِبُلُوغِ رِضاکَ سُبُلَنا، وَحَسِّنْ فِي جَمِيعِ الاَْحْوالِ اَعْمالَنا، يا مُنْقِذَ الْغَرْقي، يا مُنْجِيَ الْهَلْکي، يا شاهِدَ کُلِّ نَجْوي، يا مُنْتَهي کُلِّ شَکْوي، يا قَدِيمَ الاِْحْسانِ، يا دائِمَ الْمَعْرُوفِ، يا مَنْ لا غِني بِشَيْء عَنْهُ، وَلابُدَّ لِکُلِّ شَيْء مِنْهُ، يا مَنْ رِزْقُ کُلِّ شَيْء عَلَيْهِ، وَمَصِيرُ کُلِّ شَيْء اِلَيْهِ، اَلّلهُمَّ اِنِّي عائِذٌ بِکَ مِنْ شَرِّ ما اَعْطَيْتَنا، وَمِنْ شَرِّ ما مَنَعْتَنا، اَلّلهُمَّ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ، وَاَلْحِقْنا بِالصّالِحِينَ، غَيْرَ خَزايا وَلا مَفْتُونِينَ، رَبِّ يَسِّرْ وَلا تُعَسِّرْ، رَبِّ اَتْمِمْ بِالْخَيْرِ. اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِيمٌ.

0000000000

عمل پنجم عمره : تقصير

0000000000

همين كه دورهفتم سعى در مروه تمام شد، بايد ((تقصير)) كنيم : يعنى ، كمى از موى سر و صورت يا ناخن را كوتاه كنيم .

درنيت تقصيرميگويد تقصيرميكنم درعمره تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله و مقداري از موي سريا ناخن را ميچيند و مو يا ناخن چيده شده را داخل سطل زباله كنارسالن ميريزد

0000000000

تقصير (پنجمين وآخرين عملِ عمره تمتع)

0000000000

پس از سعي بايد «تقصير» کند

يعني، قدري از ناخن يا موي سر يا صورت خود را بچيند، بعد از آنکه شخص محرم تقصير کرد، هر چه به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال مي شود،

 زمان تقصير: بعد از سعي مي باشد، گرچه لازم نيست فوراً تقصير کند، ولي تا وقتي که تقصير نکرده است، هيچيک از محرّمات احرام بر او حلال نمي شود.

مکان تقصير: تقصير مکان معيني ندارد، گرچه اکنون متعارف است که بعد از سعي در مکان «مَروَه» تقصير مي کنند.

وموهاياناخُنهاي كنده شده راداخل سطلهاي زباله كه به همين منظورگذاشته شده ميريزند

0000000000

از تقصير عمره تا احرام حجّ

0000000000

واجبات وشرائط تقصير راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

از تقصير عمره تا احرام حجّ

0000000000

پس از اتمام اعمال عمره تمتّع، كارهايى كه به سبب احرام، حرام شده بود حلال مى شود ولى تا زمانى كه براى حج محرم مى شوند و به عرفات(1) مى روند از اين اعمال بايد پرهيز كنند:

1 ـ بيرون رفتن از شهر مكه (بنابر احتياط واجب).(2)

2 ـ انجام عمره مفرده.(3)

3 ـ تراشيدن سر.(4)

==========

(1) عرفات بيابانى است مسطح و وسيع در 22 كيلومترى جنوب شرقى مكّه; جايى كه حاجيان بايد روز نهم ذى حجه از ظهر تا غروب در آنجا بمانند. «عرفات» جمع «عرفه» و از ريشه «عرفان» و «معرفت» است.

(2) ـ آيات عظام بهجت، خامنه اى، فاضل: اگر مطمئن است كه به موقع برمى گردد و به اعمال حجّ مى رسد بيرون رفتن از شهر مكّه اشكال ندارد.

آية الله سيستانى: اگر به جهت كارى، هر چند كار غير ضرورى، از مكّه بيرون مى رود و ترس آن ندارد كه به اعمال حجّ نرسد، بلكه اگر بداند كه مى تواند به مكّه برگردد از آنجا براى حجّ مُحرم شود بيرون رفتن از شهر مكّه اشكال ندارد.

(3) ـ آية الله بهجت: محتمل است اشكال نداشته باشد.

(4) ـ آية الله فاضل: مانعى ندارد.

آية الله سيستانى: سر تراشيدن اشكال ندارد، گرچه احتياط مستحب ترك آن است.

0000000000

کودکان و اعمال عُمره تمتع

0000000000

کودکان دو دسته اند: 1 ـ «مُميِّز»، و آن کودکي است که خوب و بد را تشخيص مي دهد و خودش مي تواند اعمال را به طور صحيح انجام دهد. 2 ـ «غير مُميِّز»، که به آن حدّ نرسيده است.

کودک مُميِّز، خودش مُحرم مي شود و اعمال را بجا مي آورد، و در مواردي که خودش نتواند انجام دهد، سرپرست وي (مثلاً پدر) او را در انجام اعمال ياري مي دهد.

و کودک غير مُميِّز، کيفيّت اعمال او بدين گونه است: 1  ـ احرام: سرپرست وي لباس احرام بر او مي پوشاند و از طرف او نيّت احرام مي کند، و اگر مي تواند لبيّک ها را بطور صحيح پاسخ دهد، برايش مي گويد تا بگويد، و اگر نمي تواند به طور صحيح پاسخ دهد، خودش از طرف او «لبيک ها» را مي گويد. 2  ـ طواف: بايد او را طواف دهد، اگر کودک بتواند، بايد خودش راه برود، وگرنه او را حمل کرده و طواف مي دهند. 3  ـ نماز طواف: سرپرست وي نماز را از طرف او بجا مي آورد. 4  ـ سعي: مانند طواف او را به سعي مي برند. 5  ـ تقصير: قد ري ا ز مو يا ناخن او ر ا کو تا ه مي کنند،

يـادآوري

1  ـ محرم کردن طفل و بردن او براي اعمال عمره، مستحب است ولي واجب نمي باشد. بنابراين، افرادي که کودکان خود را براي زيارت همراه مي برند، اگر بخواهند آنها را مُحرم کنند، بايد کمال دقت را داشته باشند تا تمامي اعمالشان به طور صحيح انجام شود و با ناقص بودن اعمال، مشکلي براي آنها پيش نيايد. 2  ـ کودکي که براي عمره تمتع محرم شده است، بايد طواف و نماز آن را با طهارت انجام دهد. بنابراين اگر کودک مميّز است و مي تواند بطور صحيح وضو بگيرد، خودش وضو بگيرد وگرنه بايد او را وضو دهند يا او را در وضو کمک کنند. 3  ـ کودکي که براي عمره تمتع محرم شده است، بايد طواف نساء و نماز آن را نيز بجا آورد، و چنانچه انجام ندهد، نمي تواند ازدواج کند. 4  ـ پسربچه يا مردي که خَتنه نشده است، طوافش صحيح نيست، بنابراين بر اولياء کودکان است که پسر بچه ختنه نشده را محرم نکنند . هر چند غير مميّز باشد. (يا قبل ازرفتن به مكه ختنه اش كنند كه مستحب مؤكداست) 5  ـ سرپرست طفل، بايد در مدّت احرام، او را از کارهائي که بر مُحرم حرام است، باز دارد ولي زير سايه رفتن که بر مردان مُحرم حرام است بر پسر بچه ها جايز است.

0000000000

حِجر اسماعيل

0000000000

در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالى وركن غربى، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادى از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخى روايات استفاده مى شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياى الهى فراوان است، كه در اين مكان زيارت مى شوند.

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مى باشد.

0000000000

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنّـِي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنّـِي أَرى فِي الْمَنامِ أَنّـِي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ " ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلى أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

0000000000

زيارت ساير انبياى عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

0000000000

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياى عظام الهى سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامى آنان مى خوانى زيارتى را كه مرحوم كُلينى در كتاب شريف كافى، ومرحوم شيخ طوسى در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلى أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاى متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى دعا مى كنى.

زيارت جامع اوّل (جامعه صغيره)

اين زيارت در كتب كافى، تهذيب و كامل الزيارات از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاى انبياء و ائمّه و اوصياء(عليهم السلام) خوانده مى شود:

0000000000

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

مفاتيح الجنان ، كافى، ج4، ص579، حديث2 و تهذيب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزيارات، ص331

0000000000

طواف ونمازمُستحب

0000000000

1 ـ يکي از اعمال مستحب در مکّه مُعَظّمه، طواف است. 2  ـ طواف مستحب با طواف واجب فرقي ندارد و بجا آوردن نماز آن نيز مستحب است. 3  ـ نماز طواف مستحب، لازم نيست نزد مقام ابراهيم خوانده شود، بلکه در هر جاي مسجدالحرام جايز است، بخصوص در موقع ازدحام، مناسب است مراعات ديگران را بنمايند.

مستحب است درهرشبانه روزده مرتبه طواف كردن بدين صورت: دراول شب سه طواف،درآخرشب سه طواف،پس ازدخول صبح دوطواف،بعدازظهردوطواف.

درمجموع ايام توقف درمكه مستحب است به تعدادايام سال يعني 360مرتبه طواف كنند واگراين مقدارنشد52مرتبه واگرآنهم ممكن نشد هرمقداري كه بتوانند.

درحديث هم داريم كه الطّواف بالبيت صلاة.

درباب نماز درمسجدالحرام امام صادق ازپدرانش عليهم السلام فرموده است : نمازدرمسجدالحرام معادل است باهزارنماز. وازامام صادق عليه السّلام است: براي غيراهل مكه طواف افضل است ازنماز وبراي اهل مكه نمازافضل است ازطواف.

0000000000

فضيلت طواف

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف ، زينت كعبه است .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، به طواف كنندگان افتخار مى كند .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند در هر روز يكصد و بيست رحمت فرو مى فرستد ، شصت رحمت براى طواف كنندگان است ، چهل رحمت براى مقيمان اطراف خانه خدا و بيست رحمت براى تماشاگران خانه خدا .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس هفت بار ، خانه خدا را طواف كند و آن را بشمارد ، براى هرگامش حسنه اى نوشته مى شود و گناهى از او محو مى گردد و يك درجه بر او افزوده مى شود و (ثوابى) برابر با آزاد كردن يك برده دارد .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس هفت بار بر گرد كعبه طواف كند و سخنى جز به

«سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله، الله اكبر و لا حول ولا قوّة الّا بالله» نگويد، ده گناه از او محو مى شود و ده حسنه براى او نوشته مى شود و به وسيله آن ده درجه بالا مى رود و هر كس طواف كند و در آن حال حرف بزند، با دو پايش در رحمت فرو رفته است، همچون كسى كه با دوپايش در آب فرو رود.

امام باقر عليه السّلام : هيچ بنده با ايمانى نيست كه هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز بگزارد و طواف و نمازش را نيكو بجا آورد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .

امام صادق عليه السّلام : پدرم مى گفت :هركس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هرجاى مسجد كه بخواهد بخواند ، خداوند شش هزار حسنه برايش مى نويسد و شش هزار گناه از او مى زدايد و شش هزار درجه بر او مى افزايد و شش هزار نياز او را بر مى آورد . هركدام ازاين نيازها زود برآيد ، به خاطر رحمت خداست و هركدام به تأخير افتد ، به خاطر اشتياق خداوند به دعاى اوست .

امام صادق عليه السّلام : در هرروز ، كعبه را لحظه اى است كه هركس در آن لحظه كعبه را طواف كند  يا قلبش به كعبه مشتاق شود ، ولى عذر و مانعى او را از طواف كعبه باز دارد ، آمرزيده مى شود .

امام صادق عليه السّلام : طواف ، از اعمال بزرگ حج است ، هر كس طواف واجب را عمداً ترك كند ، حج نگزارده است .

امام صادق عليه السّلام فرمود: طواف قبل ازحج افضل است ازهفتادطواف بعدازحج.

0000000000

ادب طواف

0000000000

در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش  براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنيد .

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است ، الّا اينكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برايتان حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گويد ، جز به خير ، سخن نگويد .

عبدالرحمن بن سيابه : از امام صادق عليه السّلام درباره طواف پرسيدم كه تند و با شتاب بروم ، يا كند و آهسته ؟ فرمود : راه رفتنى ميانه .

0000000000

تشويق به طوافِ زياد

0000000000

پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : زياد طواف كنيد ؛ چرا كه طواف ، كمترين چيزى است كه در قيامت ، در نامه هاى اعمالتان ديده مى شود .

امام صادق عليه السّلام : يك طواف در دهه (اوّل ذى حجّه) برتر از هفتاد طواف در حج است

امام صادق عليه السّلام : طوافى پيش از حج ، برتر از هفتاد طواف بعد از حج است .

امام صادق عليه السّلام : اوّلين عدالتى كه حضرت قائم عليه السّلام آشكار مى سازد ، اين است كه منادى او ندا مى دهد : آن كه طواف مستحب به جا مى آورد ، حجر الأسود و طواف را به كسى واگذار كند كه طواف او واجب است .

عبدالرحمن بن حجّاج: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مى خواهم معتكف مكه شوم، چه كنم؟ فرمود: هرگاه هِلال ماه ذى حجّه را ديدى، به «جعرانه» برو و از آن جا براى حج مُحرِم شو. گفتم: وقتى وارد مكه شدم و تا روز ترويه مى مانم و كعبه را طواف نمى كنم. چه كنم؟ فرمود: ده روز مى مانى و به كعبه نمى روى؟ ده روز زياد است، كعبه مهجور و ترك شده نيست (يعنى نبايد باشد)

0000000000

نماز

0000000000

-1 امام على عليه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدينه، برابر با هزار نماز است.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : هركس در مكّه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آيه سخره[1] و آية الكرسى را بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه دار در شهرهاى ديگر است و يك روز روزه در مكّه برابر با روزه يك سال در جاهاى ديگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.

-3 ابراهيم بن شيبه: به امام باقر عليه السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پيامبر پرسيدم. حضرت نوشت: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله زياد نماز خواندن در اين دو حرم را دوست داشت پس تو نيز زياد نماز بخوان و تمام بخوان.

0000000000

(1)آيه سخره : إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ«اعراف54و55»

0000000000

روزه

0000000000

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگيرد و تا آن جا كه مى تواند نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غير مكّه را مى نويسد و براى او هر روز يك حسنه و هر شب يك حسنه مى نويسد.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : يك روز روزه در مكّه، برابر با روزه يك سال در جاى ديگر است.

0000000000

ختم قرآن

0000000000

-1 امام سجّاد عليه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن كند، نميرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد.

-2 امام باقر عليه السّلام : هر كس كه در مكّه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است.

0000000000

انفاق

0000000000

-1 امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پيامبر و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدينه نيز حرم خدا و رسولِ خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است، نماز در آن ده هزار برابر و يك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم حرم خدا و پيامبر واميرالمؤمنين عليهما السّلام است، نماز در آن همچون هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن هزار درهم است.

0000000000

ايّام فراغت در حج

0000000000

ساير مستحبات مكه معظمه

آداب و مستحبات ديگر در مكه معظمه از اين قرار است:

1ـ زياد ذكر خدا كردن و خواندن قرآن.

2ـ خواندن يك دور قرآن.

3ـ خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن اين دعا را بخواند:

«أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم».

و نيز بگويد: «بسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالشُّكْرَ لِلّهِ».

4ـ نظر نمودن به كعبه و بسيار تكرار كردن آن.

5ـ در هر شبانه روز ده مرتبه طواف كردن; در اول شب سه طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد ازظهر دو طواف.

6ـ هنگام توقف در مكه به تعداد أيام سال يعنى سيصد و شصت مرتبه طواف كند و اگر اين مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ممكن نشد هر مقدارى كه بتواند.

از آداب «مسجدالحرام» و «مسجدالنبى» نماز خواندن در آنجاست كه ثواب بسيار دارد، و در برخى روايات، آمده است كه ثواب يك ركعت نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار ركعت و در مسجدالنبى معادل ده هزار ركعت نماز در جاى ديگر است.و چه بجا و مناسب است كه زائران محترم از اين فرصت به خوبى استفاده كنند و چنانچه نماز واجبى از ايشان قضا شده است، آنها را در اين مكانهاى شريف بجاى آورند، تا هم وظايف شرعى خود را انجام داده باشند و هم از پاداش بسيار زياد آن بهرهمند گردند.

0000000000

انسان وقتى مشغول اعمال واجب خود است ، آمادگى كار ديگرى را ندارد ولى بعد از ورود به مكّه و تمام كردن اعمال عمره ، چون كار واجبى ندارد كم كم احساس فراغت مى كند. بعضى به تماشاى افراد مى پردازند، فلانى چقدر سياه بود، ديگرى چقدر سفيد بود، فلان گروه چه غذايى مى خوردند و بعضى به تماشاى بازار و زرق و برق آن مشغول مى شوند و خود را به پرسيدن نرخ اجناس و مقايسه قيمت ها، مشغول مى سازند.

بعضى ، به سراغ دوستان و همشهريان و فاميل و رفقاى وطن مى روند.

بعضى در فكر خريد سوغاتى و مقايسه خريد خود با خريد دوستان و چانه زدن در بازار و خريدن و پس دادن هستند.

بعضى مشغول دعا و زيارت و نماز و كارهاى عبادى شخصى و احياناً، شركت در نمازهاى جماعت ، هستند.

پر كردن ايام فراغت ، بسته به طرز تفكر و شناختى است كه حاجى از اين سفر دارد.

كارهايى كه معمولاً حجاج به آن سرگرم هستند حرام نيست ، ولى بايد ببينيم كه چه كارى به هدف حج نزديكتر بوده ، بيشتر مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است .

0000000000

بهترين كاردرايام فراغت

0000000000

در روايات مى خوانيم : يكى از اسرار اين سفر، آشنائى با مسلمين جهان است لِتَعَارَفُوا

مساءله طواف و نماز و سعى و تقصير يكى از ابعاد اين سفر است . اگر هدف ، عبادات فردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدها شكل بيايند.

لازم نبود با هر وسيله ، ولو شتر لاغر بيايند.

لازم نبود در مقدس ترين منطقه روى زمين جمع شوند.

جمع شدن افراد توانمند از سراسر جهان در اين منطقه بايد اهداف سياسى و اجتماعى مهم و درسهاى آموزنده اى داشته باشد. بايد بدانيم ، روزى كه پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و مسلمانان وارد مكّه شدند، بتها را شكستند، آيا ما كه امروز وارد اين مكان مقدس مى شويم بت ها را شكسته ايم و آيا در فكر شكستن طاغوتها هستيم ؟ بايد بدانيم كه حكومت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، تركيبى بود از افراد مومن ، از هر نژاد و زبان و دور از هرگونه تجمل و وابستگى . آيا حكومتهاى مسلمان نماى امروزى ، از چنين تركيب مقدسى برخوردار هستند؟

آيا در حج پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله )، دين از سياست جدا بود؟! مگر در مراسم حج نبود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) براى تعيين رهبرى بعد از خود، در غديرخم اقدام كرد و تمام كفار مكّه را كه منتظر مرگ پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) و خاموش  شدن صداى اسلام و از هم پاشيدن وحدت جامعه اسلامى بودند، ماءيوس كرد؟

آيا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان ، يك مساءله سياسى نيست كه طبق آيه قرآن در مراسم حج بايد با صداى بلند انجام گيرد؟ مگر على (عليه السلام ) به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه وآله ) سوره برائت را براى زائران خانه خدا نخواند؟

مگر قرآن به ما دستور نداده است كه دشمنان خدا و خودتان را به وحشت اندازيد؟ آيا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند يا خاطرشان مطمئن است ؟ راستى چرا در سرزمينى كه ابراهيم (عليه السلام ) فرياد كشيده است ، ما ساكت باشيم ؟!

درددل زياد است ولى اينها را كجا بايد گفت ؟ آيا بهتر از مكّه جائى سراغ داريد؟ و آيا بهتر از ايام فراغت (همان روزهايى كه از اعمال عمره فارغ شده ايم )، فرصتى مى توان يافت ؟

آرى ، همان ايام ، بهترين فرصت و زمينه مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامى است .

تماس برادرانه ، تماس منصفانه ، تماس آگاهانه ، بايد بدانيم كه در اولين برخورد، از كجا شروع كنيم و مساءله اصلى چيست و از گفتگو و بحثهاى غيرضرورى پرهيز نمائيم . زيرا وقت ، كم و مطلب زياد است . و مهمتر از اين ، مساله متوجه كردن مسلمين به قرآن است .

در تماس ها بايد ابتدا نقاط مشترك بيان شود، كه ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوت و نماز و قبله و حج و رزوه و جهاد و... مشترك هستيم ، چنين بيانى طرف را به ما نزديك مى كند.

مدت تماس بايد چند لحظه و دقيقه بيشتر نباشد و اگر او اظهار تمايل كرد، سخن خود را ادامه دهيم . براى شروع تماس ، بايد نوعى محبت از ما ببيند، مثلاً به او جا بدهيم . وقت نشستن در كنارمان ، پيش پاى او بلند شويم . اگر عطرى داريم به او بزنيم ، اگر آبى داريم به او بچشانيم . شروع تماس با لحن دلسوزانه باشد، مثلاً بگوئيم اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ما را با اين وضع ببيند، غصه نمى خورد؟ سعى كنيم در مسير راه با افراد تماس بگيريم چون مشغول نماز و طواف نيستند.

اين تماس ها، همان چيزى است كه امام صادق (عليه السلام ) از زائران خانه خدا خواسته است . در حديث مفصلى مى خوانيم : وَلَوْكانَ كُلُّ قَوْمٍِانَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِيها هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الاْ رْباحُ وَ عُمِيَّتِ الاَْخْبارُ وَ لَمْ يَقَفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. اگر هر گروهى ، تنها با زبان محلى و پيرامون مسائل منطقه خود، گفتگو كرده ، نسبت به مسائل ساير مسلمان بى خبر باشند، سقوط كره ، نابود مى شوند و بطور ناآگاهانه از بسيار منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مى شوند. آرى اين فلسفه و دليل گردهمائى بزرگ الهى است

0000000000

نحوه برخوردباديگران

0000000000

اسلام در برخورد با مردم ، سفارشات زيادى فرموده است كه نمونه اى از دستورات را در اينجا مى آوريم .

1 نسبت به مقدسات ديگران مؤ دب باشيم . قرآن مى فرمايد: حتى نسبت به معبود بت پرستان ، زخم زبان و ناسزا نگوئيد زيرا كه عواطف آنان جريجه دار مى شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال ، جراءت توهين پيدا مى كنند.

2 در نام بردن افراد، كمال ادب را از خود نشان بدهيم . قرآن مى فرمايد: لا تَنابَزُوا بِالاَْلْقابِ (نام ديگران را سبك نبريد).

3 در بحث ها، روى افراد تكيه نكنيد، بلكه معيارها را بگوييد. مثلاً بگوييد، قرآن مى فرمايد: (از مسرف و مفسد و بدسابقه و جاهل پيروى نكنيد). آيا طبق فرمان قرآن ، رهبران كشورهاى اسلامى ولخرج و فسادگر نيستند؟

4 مساءله اصلى كه نجات مسلمين از شر ابرقدرتها است ، فراموش نشود و تحت الشعاع بحثهاى تاريخى كه ديرتر به نتيجه مى رسد، قرار نگيرد.

-5 دربحثها دستورقرآن كريم حكمت وموعظه حسنه وجدال به احسن را مدنظرداشته باشيم

0000000000

چگونگي تبليغات:

0000000000

گام اول : كه در تبليغات بايد مورد نظر قرار بگيرد، شكستن اين قالب فعلى از اسلام و مسلمانى است . آنجا بايد بگوييم كه نماز ما، روابط ما، بازار ما، توليد و اخلاق ما اسلامى و طبق قرآن نيست .

قرآن مى گويد: (از هيچكس نترسيد ولى ما از همه ابرقدرتها مى ترسيم ).

قرآن مى گويد: (عزت و قدرت ، تنها به دست خدا است ولى ما عزت و قدرت را از شرق و غرب مطالبه مى كنيم ).

به نظر مى رسد كه اولين گام تبليغ در اين است كه به مسلمانان جهان بگوييم ، ما خوابيم و دشمن بيدار، بگوييم ، نبايد از كسى انتظار داشته باشيم . بايد روى پاى خودمان بايستيم ، بايد كار كنيم ، متحد شويم ، مسائل اختلافى را كنار بگذاريم . بايد خبرهاى دروع راديوها و تلويزيون ها را تحقيق نكرده نپذيريم .

گام دوم : آشنا شدن با سيره و تاريخ مسلمانان صدر اسلام و شكستن دژهاى قدرت هاى آن زمان و توجه به امدادهاى غيبى است .

گام سوم : نشان دادن طرح اجرايى و راه تجربه شده ملت قهرمان ايران و چگونگى حل مشكلات و بيدار شدن نهادها، و ارگانهاى انقلابى و بازسازى ها و... است .

بهرحال اگر كسى بخواهد و درد و سوز دين داشته باشد، مى تواند صداى انقلاب را به ديگران برساند.

0000000000

اعمال حج تمتع

0000000000

اعمال 13گانه حجّ تمتع

0000000000

1 ـ احرام * 2 ـ وقوف در عرفات * 3 ـ وقوف در مشعر الحرام * 4 ـ رمى جمره عقبه در منا * 5 ـ قربانى * 6 ـ حلق يا تقصير * 7 ـ طواف حج * --8- نماز طواف *‌ 9 ـ سعى بين صفا و مروه * 10 ـ طواف نساء * 11 ـ نماز طواف نساء * 12 ـ بيتوته در مِنا * 13 ـ رمى جمرات سه گانه

0000000000

احرام (اولين عمل از اعمال حج)

0000000000

اعمال حج نيز، مانند اعمال عمره با احرام آغاز مى شود.

كيفيت احرام حج: مانند احرام عمره است، ولى در نيّت تفاوت دارد كه در آنجا به نيّت عمره تمتع محرم مى شد و اكنون به نيّت حج تمتّع محرم مى شود.

براي محرم شدن جهة حج تمتع لباس احرام رابرتن ميكند و پس ازپوشيدن لباس احرام نيت ميكند و درنيت ميگويد محرم ميشوم به احرام حج تمتع ازحجّة الاسلام واجب با انجام واجبات وترك محرمات قربةً الي الله واگرلباس احرام را ازقبل داخل اطاق ويا هتل برتن كرده تكاني به لباسش ميدهد بعنوان اينكه الآن برتن ميكند.

0000000000

زمان احرام حج: بعد از اعمال عمره تمتّع تا وقتى كه بتواند به وقوف در عرفات ـ ظهر روز نهم ذى حجّه ـ برسد.

امروزه به جهت كثرت جمعيّت و شلوغى راه كه احتمال نرسيدن به موقع به عرفات مى باشد، روز هشتم مُحرم مى شوند و شب عرفه به عرفات مى روند، هرچند اگر روز نهم هم مُحرم شوند وبروند وپيش ازظهرروزنهم به عرفات برسند مانع ندارد.

مكان احرام حج: شهر مكّه است،(1) گرچه مستحب است در حِجر اسماعيل يا نزد مقام ابراهيم محرم شود.

ولي معمولًا كاروانها حجاج راازهتل محل اقامت يامسجدمحل محرم ميكنند وبه مسجد الحرام نمي برند چون ازروزهفتم ذي حجه رفت وآمد ميني بوسهاي حامل حجاج به مسجدالحرام تعطيل ميشوند

==========

(1) ـ آية الله تبريزى، بنابر احتياط واجب، احرام حج بايد از مكّه قديم باشد.

آية الله بهجت، بنابر احتياط واجب مى تواند از هر جاى مكه قديم محرم شود.

آية الله صافى: بنابر احتياط لازم تا مى تواند از مكّه قديم محرم شود.

آية الله مكارم، آية الله سيستانى: مگر درقسمت هايى كه از حرم بيرون است.

0000000000

تمام اعمال حج از احرام تا رمى جمرات از عبادات است و مانند نماز و ساير عبادات بايد به قصد قربت و اطاعت امر خداوند انجام شود.

وقتى كه انسان براى اعمال حج محرم شد تمام كارهايى كه در احرام عمره حرام بود، بر او حرام مى شود.

0000000000

مستحبات ومكروهات احرام

0000000000

الف : مُستحبات قبل از احرام

0000000000

1 ـ از يک ماه قبل موي سر و رويش را کوتاه نکند. 2 ـ پيش از احرام، بدن خود را پاکيزه کند. 3 ـ ناخن و شارب خود را بگيرد. 4 ـ پيش از احرام، در ميقات غسل احرام کند.

مُستحبات هنگام احـرام

1 ـ در صورت امکان، پس از نماز ظهر مُحرم شود واگر امکان ندارد، پس از نماز واجب ديگر، و اگر آن هم ممکن نيست، پس از شش ركعت (سه دوركعتي) يا دو رکعت نماز نافله، و در رکعت اوّل پس از حمد، سوره توحيد، و در رکعت دوّم سوره جحد « قُل يا أيُّها الکافِروُن » را بخواند، و شش رکعت افضل است. 2 ـ پس از نماز، حمد و ثناي الهي را بجا آورد و بر پيغمبر و آل او صلوات بفرستد. 3 ـ هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد: «اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي رَزَقَني مَا اُوارِي بِهِ عَوْرَتي و اُؤَدّي فِيْهِ فَرْضِي وَأعْبُدُ فِيْهِ رَبِّي و أنْتَهِي فِيْهِ إلي ما أمَرَنَي، اَلْحَمْدُللهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي وَأَرَدتُهُ فَأعانَنِي وَ قَبِلَنِي وَ لَمْ يَقْطَعْ بِي وَ وَجْهَهُ أرَدْتُ فَسَلَّمَني فَهُوَ حِصْنِي وَ کَهْفِي وَ حِرْزِي وَ ظَهْرِي وَ مَلاذِي وَ رَجائي وَ مَنْجايَ وَ ذُخْرِي وَعُدَّتِي في شِدَّتِي وَ رَخائِي

0000000000

ب : مستحبات تَلْـبيَه (لبّيك گفتن)

0000000000

1 ـ پس از گفتن مقدار واجب تلبيه، مستحب است بگويد:

«لَبَّيْکَ ذَالْمَعارجِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ داعياً اِلي دارِالسَّلامِ لَبَّيکَ لَبَّيکَ غَفّارَ الذُّنُوْبِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ أهْلَ التَلْبِيَةِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَاالجَلالِ وَالاْکرامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تُبْدِيءُ وَالْمَعادُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ تَسْتَغِني و يُفْتَقَرُ إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ مَرْهُوْباً وَ مَرْغُوباً إلَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ إلهَ الْحَقِّ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ ذَا النَّعماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمَيلِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ کَشَّافَ الْکُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدَيْکَ لَبَّيْکَ لَبَّيْکَ يا کَرِيْمُ لَبَّيْکَ»

2 ـ تلبيه ها را در حال احرام تکرار کند تاقبل ازرسيدن به منا

-3 چون متوجه منا شود بگويد : الّلهم ايّاك ارجو و اِيّا ك ادعو فَبَلّيغني املي واصلح لي عملي

-4 باتن ودل آرام باتسبيح وذكرحقتعالي برود

-5 چون به منا رسيد بگويد: الحمدلله الّذي اقدمنيها صالحًا في عافيةٍ وبلّغني هذالمكان. پس بگويد: الّلهمّ هذه مني وهي ممّا مننت به علينا من المناسك فاسئلك ان تمن عليّ بما مننت علي انبيائك فانّما انَا عبدُك وفي قبضتك.  

0000000000

ج : مکروهات احـرام

0000000000

1 ـ احرام در جامه سياه، و بهتر است در جامه سفيد محرم شود. 2 ـ محرم شدن در جامه چرکين. 3 ـ حمام رفتن و أولي آن است که محرم بدن خود را با کيسه و مانند آن نسايد. 4 ـ گفتن «لبيک» در جواب کسي که او را صدا مي کند.

0000000000

وقوف در عَرَفات(دومين عمل از اعمال حج)

0000000000

حاجى، پس از احرام در مكّه، بايد براى وقوف در عرفات، روانه آنجا شود.

كه معمولًا عصرروزهشتم ياشب نهم براساس نوبت داده شده كاروانها ازمكه به طرف عرفات حركت ميكنند وسرشب يا آخرشب به عرفات ميرسند و به استراحت ودعا ميپردازند وقبل ازظهر به محل برائت رفته ودرمراسم برائت شركت مي كنند تا ظهر روزنهم كه عرفه است با شنيدن اذان ظهرروزنهم نيت وقوف ميكنند بدين صورت كه و قو ف می کنم در عرفات از ظهر شرعی تا غروب شرعی در حج تمتع از حجّة الاسلام واجب قربةً الی الله. ومعمولًا دعاي عرفه امام حسين عليه السّلام راميخوانند باغروب آفتاب عمودخيمه ها برداشته شده وخيمه ها وچادرها يكي يكي بزمين ميافتند وحجاج با شوروشوق ديگري بطرف مشعرالحرام يامزدلفه براه ميافتند وباگذشتن از تابلوهاي نهاية العرفات وديدن تابلوهاي بداية المزدلفه واردسرزمين مشعر ميشوند

0000000000

احكام وقوف درعرفات

0000000000

1ـ مراد از وقوف، بودن در آن مكان است چه سواره يا پياده، نشسته و يا خوابيده; يعنى حاجى بايد آن روز را در صحراى عرفات بماند و از آنجا خارج نشود.

2ـ زمان وقوف; بنا بر احتياط واجب، لازم است از ظهر (1) روز نهم ذى حجه تا مغرب (2)همان روز در عرفات بماند.

3ـ وقوف به عرفات و ساير اعمال حج بجز طواف و نمازنياز به طهارت (وضو يا غسل) ندارد. ولى مستحب است.

4ـ در عرفات،كار ديگرى بجز بودنِ در آنجا واجب نيست، ولى مستحبات بسيارى دارد، و از بهترين مكانها براى استجابت دعاست و بهترين دعاها در آن مكان دعاى معروف ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) و امام زين العابدين(عليه السلام) در آن روز است.

==========

(1) ـ آية الله تبريزى: مى تواند تا يك ساعت بعد از ظهر وقوف را تأخير نمايد.

آية الله سيستانى: جايز است وقوف را از اوّل ظهر به مقدار انجام يك غسل و خواندن نماز ظهر و عصر پشت سر هم به تأخير اندازد.

آية الله خامنه اى: تأخير وقوف از اوّل وقت به اندازه خواندن نماز ظهر و عصر و مقدمات آن اشكال ندارد.

(2) ـ آيات عظام بهجت، تبريزى، سيستانى: تا غروب.

0000000000

عرفات‏

0000000000

صحرايى است، در شرق مكه اندكى متمايل به جنوب در فاصله بيست و يك كيلومترى، بر سر راه طائف. گفته‏ اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند. در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را جبل الرحمه يا جبل عرفات نامند. صحراى عرفات در اين سال‏ها درختكارى شده و هر حاجى بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز، در اين صحرا به قصد قربت وقوف نمايد.

0000000000

مستحبات وقوف به عرفات

0000000000

دعا وزيارت روزعرفه به فصل دعاهاوزيارت مراجعه شود

0000000000

1ـ با طهارت بودندر حال وقوف.

2ـ غسل كردن و بهتر آن است كه نزديك ظهر باشد.

3ـ خواندن اين دعاها: «اَلَّلهُمَّ رَبِّ الْمشَاعِرِ كُلِّها فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أوْسِعْ عَلِيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ، اَلَّلهُمَّ لاتَمْكُرْ بِي وَلا تَخْدَعْنِي وَلا تَسْتَدْرِجْنِى يا أسْمَعَ السَّامِعينَ وَ يا أبْصَرَ النَّاظِرينَ وَ يا أسْرَعَ الْحاسِبِينَ وَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمِينَ أسْأَلُكَ أنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَغْفِرَلى ذُنُوبى».

4ـ سپس حاجتهاى خود را از خداوند درخواست كند. پس دست به آسمان بلند كند و بگويد:

«اَلَّلهُمَّ حاجَتِي إلَيْكَ الَّتِي إنْ أعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِى ما مَنَعْتَنِى وَ إنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أعْطَيْتَنِي، أسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ اَلَّلهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ وَ مِلْكُ ناصِيتَي بِيَدِكَ وَ أجَلِى بِعِلْمِكَ، أسْألُكَ أنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي وَ أنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِيَ الَّتِي أرَيتَها خَلِيلَكَ إبْراهِيمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَ دَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اَلَّلهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ وَ أطَلْتَ عُمْرَهُ وَ أحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ».

5ـ و نيز اين دعا را بخواند:

«لا إلهَ إلاَ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي و يُمِيتُ وَ هُوَ حَىٌ لايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، اَلَّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَالَّذِي تَقُولُ وَ خَيْراً مِمّا نَقُولُ وَ فَوْقَ ما يَقُولُ الْقائِلُونَ، اَلَّلهُمَّ لَكَ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْياي وَ مَماتِي وَ لَكَ تُراثِى (بَراءَتِى خل) وَ بِكَ حَوْلِي وَ مِنْكَ قُوَّتِي، اَلَّلهُمَّ إنِّي أعُوذُبِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَساوِسِ الْصُّدُورِ وَ مِنْ شَتاتِ الاَْمْرِ و مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ، اَلَّلهُمَّ اِنِّي أسْألُكَ خَيْرَ الرِّياح وَ أعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ ما يَجِيءُ بِهِ الْرِّياحُ وَ أَسْأَلُكَ خَيْرَ الْلَّيْلِ وَ خَيْرَ النَّهارِ، اَلَّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً و في سَمْعِي وَ بَصَرِي نُوراً وَ فِي لَحْمِي وَ دَمِي وَ عِظامِي وَ عُرُوقِي وَ مَقْعَدِي وَ مَقامِي وَ مَدْخَلِي وَ مَخْرَجِي نُوراً وَ أعْظِمْ لِي نُوراً يا رَبِّ يَوْمَ ألْقاكَ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ».

6ـ آنگاه رو به كعبه كرده و اين ذكرها را بگويد: «سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه «اللهُ أكْبَرُ» صد مرتبه «ماشاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ» صد مرتبه «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِى وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِى وَ هُوَ حَىٌّ لايَمُوتُ بِيَدِهِ الخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ» صد مرتبه.

7ـ و بسيار بگويد: «اَللّهُمَّ اَعْتِقْنى مِنَ النّارِ».

8ـ وبسيار خوب است كه دراين روز دعاى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)و دعاى حضرت زين العابدين (عليه السلام) خوانده شود.

9ـ نزديك غروب آفتاب بگويد: «اَلَّلهُمَّ إنِّي أعُوذُبِكَ مِنَ الفَقْرِ وَ مِنْ تَشَتُّتِ الاُْمُوُرِ وَ مِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِالْلَّيْلِ وَالنَّهارِ أمْسى ظُلْمِي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ وَ أمْسى خَوْفي مُسْتَجِيراً بِأمانِكَ وَأمْسى ذُنُوْبِي مُسْتَجِيرَةً بِمَغْفِرَتِكَ وَأمْسى ذُلِّي مُسْتَجِيراً بِعِزَّكَ وَ أمْسى وَجْهِيَالْفانِي الْبالِي مُسْتَجِيْراً بِوَجْهِك الباقي ياخَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ يا أجوَدَ مَنْ أعْطى جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ وألْبِسْنِي عافِيَتَكَ وَاصْرِفْ عَنِّي شَرَّ جَمِيع خَلْقِكَ».

10ـ و بعد از غروب آفتاب بگويد: «اَلَّلهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ وَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِل أبَداً ما أبْقَيْتَنِي وَاقْلِبْنِيَ الْيِوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي بأفْضَلِ ما يِنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ أحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَ حُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ وَاجْعَلْنِيَ الْيِوْمَ مِنْ أكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ وَأعْطِني أفْضَلَ ما أعْطَيْتَ أحَداً مِنْهُمْ مِنَ الْخَيْرِ وَالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ بارِكْ لِي فِيما أرْجِعُ إلَيْهِ مِنْ أهْل أوْ مال أوْ قَلِيل أو كَثِير وَ بارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

0000000000

عرفات دشت پهناورى است كه روز نهم ذوالحجه تمامى حاجيان را در خود جاى مى دهد. اين سرزمين مقدس، در اعماق تاريخ خاطره ها دارد. آدم ابوالبشر در اين جا به خطا و ترك اولى اعتراف مى كند و خدايش مشمول آمرزش قرار مى دهد و غروب آن روز مشمول رحمت الهى واقع مى شود.

ابراهيم خليل، در عرفات به مناسك حج واقف و عارف مى گردد و دعايش مستجاب مى شود. خداوند اين روز و اين سرزمين را شرف و عزّت بخشيد. به فرموده امام باقر ـ ع ـ : «ما من برّ و لا فاجر يقف بجبال عرفات فيدعو الله الا استجاب الله له اما البر ففى حوائج الدنيا و الآخرة و اما الفاجر ففى امر الدنيا» «كسى بر كوه هاى عرفات وقوف نمى كند مگر آن كه دعايش مستجاب مى گردد; اگر نيكوكار است، حوائج دنيا و آخرتش برآورده شود و اگر بدكار است، تنها حوائج دنيايش برآورده شود»

امام سجاد ـ ع ـ گروهى را ديدند كه دست سؤال پيش مردم دراز مى كردند، به آنان فرمودند:

«واى بر شما در چنين روزى از مردم حاجت مى خواهيد؟! اين روز روزى است كه اميد مى رود رحمت الهى شامل كودكانى باشد كه در رحم مادرانند و آنها سعادتمند گردند»

پيامبر خدا ـ ص ـ مى فرمايد :«خداوند را در آسمان درى است كه از آن به رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات، و ... ياد مى شود و روز عرفه در عرفات اين در گشوده است»

آرى، عرفه و عرفات بهترين موقعيت براى دعا، استغفار و طلب حاجات است. عرفه از اعياد بزرگ براى زائران و براى همه مؤمنان و روز آمرزش و اعتراف است.

امام صادق ـ ع ـ در حديث مصباح الشريعه اين مطلب را خاطر نشان ساخته اند:  «و اعترف بالخطأ بالعرفات و جدّد عهدك عند الله لوحدانيته»; «در عرفات به خطا اعتراف كن و به تجديد عهد خود با خداى يگانه بپرداز»

زائر گرامى! در اين روز دعاى عرفه امام حسين و امام سجاد ـ عليهماالسلام ـ و ساير ادعيه و اذكار را بخوان و به هر زبان و بيان كه مى توانى با خداوند راز و نياز نموده، در حق ديگران دعا كن تا فرشتگان در حق تو دعا كنند. عرفه يك روز است به فضيلت شب قدر، اين روز را گرامى دار و لحظه هايش را غنيمت شمار كه غروب آفتاب اين روز بزودى مى رسد و چادرها برچيده مى شود و خاطره اش براى تو مى ماند. زنهار كه دست خالى برگردى و آنجا بار گناه را زمين ننهاده و عرفانت را افزون نساخته باشى.

0000000000

وقوف در مَشعر الحَرام (سوّمين عمل از اعمال حج)

0000000000

همينكه آفتاب روزنهم غروب كرد چادرها يكي يكي برچيده شده به زمين ميافتد وحجاج با شور و اشتياق وصف ناشدني ازعرفات كوچ ميكنند به طرف مزدلفه يامشعرالحرام بااينكه حدود چهارتاشش كيلومتر بيشترفاصله نيست آنهم چون چادرهاي ايرانيها معمولًا درنهاية المني است گاهي بعد از دو يا سه ياچهارساعت به مشعرميرسند وبه محض رسيدن به مشعراكثرًا ازفرط خستگي خوابشان ميبرد وبعضي هم ازفرصتي كه ديگربدست نميآيد استفاده كرده و به دعاو راز و نياز ميپردازند تا اذان صبح فرابرسد بافرارسيدن اذان صبح جهة وقوف درمشعرالحرام نيت وقوف ميكنند ودرنيت وقوف ميگويند: وقوف می کنم در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع آفتاب درحجّ تمتّع از حَجَّةُ السلام واجب قربه الی الله.

0000000000

بين عرفات ومشعرازتابلوهاي زردرنگ بداية العرفات ونهاية العرفات وبنفشي رنگ بداية المزدلفه ونهاية المزدلفه تشخيص داده ميشود

0000000000

وازطلوع فجر كه موقع اذان صبح است تا طلوع آفتاب كه حدوديك ونيم ساعت بيشترنميشود مشغول دعا و راز ونياز هستند وبه محض طلوع آفتاب بازشور و ولوله ديگري براه ميافتدوحجاج ازمشعرالحرام تكبيرگويان كوچ ميكنند به طرف منا وليكن زنها وپيرمردان ومريضهارا همان شب ميبرند به منا كه آنهم شرائطي دارد كه روحاني كاروان بازگوميكند

0000000000

بعد از مغرب روز نهم ذى حجه (شب عيد قربان) حاجيان از عرفات خارج مى شوند و براى انجام عملى ديگر از اعمال حج به طرف مشعر الحرام يامُزدلفه(1) حركت مى كنند.

1 ـ وقتى كه حاجيان به مشعر الحرام رسيدند، بنابر احتياط واجب،(2) بايد شب دهم را تا اذان صبح براى اطاعت امر الهى در مشعر بمانند و از اذان صبح، نيّتِ وقوف در مشعر الحرام كنند و تا طلوع آفتاب در آنجا بمانند.(3)

2 ـ در مشعر بجز ماندنِ در آنجا كار ديگرى واجب نيست گر چه مستحبات بسيارى دارد و از جمله آنها ذكر الهى گفتن(4)و جمع آورى سنگريزه براى رمى جمرات است.

==========

(1) مشعر الحرام: وادى طويلى است ميان «عرفات» و «مِنا» و به آن «مُزْدلفَه» هم گفته مى شود، حاجيان بايد شب عيد قربان را در آنجا بمانند.

(2) ـ آية الله تبريزى، آية الله زنجانى: ماندن در مشعر الحرام قبل از اذان صبح واجب نيست ولى احتياط مستحب است.

(3) ـ آية الله خامنه اى: وقت وقوف، از طلوع فجر عيد قربان است تا طلوع خورشيد و احتياط آن است كه از وقت رسيدن به مشعر در شب قصد وقوف كند.

آية الله سيستانى: واجب است پس از حركت ازعرفات مقدارى ازشب عيد را تا صبح در مشعرالحرام بماند و پس از آن تا طلوع آفتاب نيز بماند...

آية الله صافى: بيتوته در مشعر واجب است.

(4) ـ آية الله صافى: احتياط آن است كه در مشعر ذكر خدا را ترك نكند هرچند مختصر و كم باشد. آية الله زنجانى: واجب است خدا را به زبان ياد كنند.

0000000000

مشعر الحرام‏

0000000000

مشعر يا مزدلفه جايى است كه حاجيان پس از عرفات‏ بدان جا مى‏روند و تا سر زدن آفتاب در آن مى‏مانند. مشعر ميان دو تنگناى عرفه از يك سو و محسِّر از سوى ديگر واقع شده است.

0000000000

مستحبّات وقوف به مشعرالحرام:

0000000000

مستحبّ است حاجى با دلى آرام از عرفات به سوى مشعرالحرام حركت كرده و در حال استغفار باشد، امام صادق(عليه السلام) فرمود: در راه رفتن نه تند رود و نه آهسته، بلكه به طور معمول حركت كند و كسى را آزار ندهد، و مستحبّ است نماز را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و هر دو نماز را با يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بجا آورد، و درصورتى كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعى رسيد، بايد نماز مغرب وعشا را به تأخير نياندازد، و در ميان

راه بخواند.

ومستحبّ است كه در وسط وادى ازطرف راست نزول نمايد، واگر حاجى صروره باشد (سال اوّل حجّ او باشد)، مستحبّ است كه در مشعرالحرام قدم بگذارد، و آن شب را هر مقدار كه ممكن باشد به عبادت واطاعت الهى بسر برد، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ. اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، وَأَطْلُبُ إِلَيْكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ماعَرَّفْتَ أَوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذا، وَأَنْ تَقِيَنِي جَوامِعَ الشَّرِّ».

امام صادق(عليه السلام) فرمود: مستحبّ است بعد از نماز صبح در حال طهارت حمد و ثناى الهى را بجا آورد، و به هر مقدار كه بتواند از نعمتها وتفضّلات حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد وآل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا نمايد، واين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِالْحَرامِ، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنّـِي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، اَللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوب إِلَيْهِ، وَخَيْرُ مَدْعُوّ وَخَيْرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هذا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي، وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِي، وَأَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوى مِنَ الدُّنْيا زادِي».

مستحبّ است سنگ ريزه هايى را كه در منا رمى خواهد نمود از مزدلفه بردارد، كه مجموع آنها هفتاد دانه است. ومستحبّ است وقتى از مزدلفه به سوى منا حركت كرد وبه وادى محسّر رسيد، به مقدار صد قدم هَرْوَلَه كند و بگويد: «اَللّهُمَّ سَلِّمْ لِي عَهْدِي، وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي».

0000000000

بخشى از شب عيد قربان را زائر در مشعر است وقوف بين الطلوعين در مشعر، ركن حج است. اين صبحگاه عيد اضحى را مغتنم شمار و از لحظه هايش بهره گير كه ساعتى بيش نيست. از خدا عيدى بخواه و بهترين عيدى آمرزش گناهان و قضاى حوائج است.

امام صادق ـ ع ـ مى فرمايد :«و تقرب اليه و اتقه بمزدلفة و اصعد بروحك الى الملأ الاعلى بصعودك الى الجبل»; «در مزدلفه (مشعر) بدو تقرب جوى و تقواى الهى پيش گير و با صعود بر كوه (رحمت) روح خود را به ملأ اعلى متصل گردان»

0000000000

حضوردرمنا

0000000000

حجاج ازقبل ازظهرروزدهم كه عيدقربان است تا قبل ازظهرروزدوازدهم درمنا هستند 

پس از طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه (عيد قربان) حجاج براى انجام بقيه اعمال حج از مشعر الحرام بيرون آمده درحالي كه كوله پشتيها وساكهارا به پشت بسته يادردست دارند وجوانترها نيزساكهاي پيران ومسنترهارا كمك نموده برميدارند وتكبيرگويان به طرف منا براه ميافتند با گذشتن ازتابلو نهاية المزدلفه بعدازپل وارد وادي محسّرميشوند كه مستحب است ازآن وادي بسرعت بگذرند چون منطقه نزول عذاب براصحاب فيل است و روانه مِنا مى شوند. بعدازگذشتن ازپل درحال گذشتن ازآن وادي بگويد اَلّلهُمَّ سَلِّمْ لي عَهْدي وَاقْبَلْ تَوبَتي وَاَجِبْ دَعْوَتي وَاخْلُفْني فيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدي وبعد از وادي محسر باديدن تابلو بداية ا لمني وارد سرزمين مناميشوند وهرگروهي درچادرهاي خودمستقرميشوند

0000000000

مستحبّات منا :

0000000000

1 . مستحبّ است حاجى ايّام تشريق يعنى يازدهم، دوازدهم وسيزدهم را در منا بماند، و اين ماندن در منا بهتر است از اينكه به مكه رفته، و طواف مستحبّى انجام دهد.

2 . مستحبّ است حاجى در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غير منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد است، اين تكبيرات را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلى ما هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما أَبْلانا».

0000000000

امام صادق ـ ع ـ با اشاره به منا مى فرمايد:  «و اخرج من غفلتك و زلاتك بخروجك الى منى و لا تَمنّ ما لا يحل لك ولا تستحقّه« و چون رهسپار منا شدى، از غفلت ها و لغزش هايت بيرون شو و آنچه را كه براى تو حلال نيست يا استحقاق آن را ندارى آرزو مكن «مُنا» به معناى آرزوست، آرزوى چه؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوههاى داغ و سوخته، زائر به تمناى چه مى رود؟ اين چه ايده و آرزويى است كه براى وصل آن بايد از شهر و ديار و حتى; مكه معظّمه، آواره شوى؟ گويى خدا را رحمت ها و فيوضاتى است كه در كوير انقطاع و بيابان لم يزرع و در سختى و تشنگى و گرماى سوزان بايد جست. زائرِ اميدوار از خدا جز خدا نمى خواهد، آنگونه كه ابراهيم از همه چيز و حتى اسماعيلش گذشت و در آن ابتلاى عظيم به مقام خُلّت رسيد و «خليل الله» شد.

و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را بدو سپردند. پس اى عزيز اگر خواهى حقيقت بندگى را دريابى، در اين سرزمين به تمناى چيزى باش كه ابراهيم تمنا كرد و آن عبارت بود از: بريدن از همه تعلقات و رضا و تسليم در برابر خدا و امتثال فرمان او، بدون چون و چرا.

در درون ما نمى گنجد بغير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس

0000000000

رَمى جمره عَقَبَه (چهارمين عمل از اعمال حج)

0000000000

حجاج پس ازحضوردرمنا و پس ازكمي استراحت وخوردن چاي وصبحانه كه خدمه ازپيش تهيه ديده اند بلافاصله بسوي جمرات حركت ميكنند كه سالن سرپوشيده ايست وازدوجمره اولي ووسطي ميگذرند وبه جمره عقبه ميرسند وجمره عقبه را ازپشت جمره كه جانب كوه است رمي ميكنند ودرنيت رمي جمره عقبه ميگويند سنگ به جمره عقبه می زنم درحجّ تمتع از حجه الاسلام واجب قربه الی الله.  پس ازرمي به چادر هابازميگردند و گروه ازپيش آماده شده جهة قرباني بسرعت به قربانگاه ميروند

0000000000

بين مشعرومنا باتابلوهاي بنفشي رنگ بداية المزدلفه ونهاية المزدلفه وآبي رنگ بداية منا ونهاية منا تشخيص داده ميشود.

0000000000 

اعمال روز عيد در مِنا عبارت است از: 1- رَمى جمره عقبه(1)

==========

(1)رمى: تيرانداختن، سنگ انداختن.

0000000000

در آخر مِنا سه ستون سنگى وجود دارد كه اوّلين ستون، «جمره اُولى» و دومين آنها «جمره وُسطى» و سوّمى را «جمره عُقبى يا عَقَبه» مى نامند، اوّلين كار واجب در روز عيد قربان زدن هفت عدد ريگ به جمره عقبه است.

0000000000

هفت سنگ بايد به ستون بخورد (1)،ولى لازم نيست پشت سر هم باشد، پس اگر دو عدد به ستون بخورد و سوّمى نخورد و چهارمى بخورد، تنها سه عددى كه به ستون خورده به حساب مى آيد. و اگر شك كند هفت عدد خورده يا نه، بايد به قدرى بزند تا يقين كند هفت عدد به جمره خورده است.

==========

(1) ـ آية الله مكارم: خوردن به ستون لازم نيست بلكه كافى است سنگ را به دايره اطراف جمرات پرتاب كنند.

0000000000

سنگ ريزه ها بايد اينگونه باشد:

زياد بزرگ يا ريز نباشد، بلكه به اندازه اى باشد كه به آن ريگ بگويند; * از منطقه حرم باشد، مثلا مشعرالحرام، منى يا شهر مكه; * قبلا براى رمى از آن استفاده نشده باشد; * مباح باشد، (غصبى نباشد).

0000000000

بانوان،(1) كودكان، بيماران و پيرمردان مى توانند، شب عيدقربان پس از نصف شب و قبل از اذان از مشعر الحرام خارج شوند و اگر نمى توانند رمى جمره را در روز انجام دهند،(2) مى توانند همان شب رمى جمره عقبه را انجام دهند.

==========

(1)ـ اين حكم براى بانوان، مخصوص رمى روز عيد قربان است. ولى در روزهاى 11 و 12 تنها در صورتى كه از رمى در روز ناتوان باشند، مى توانند شب انجام دهند.

(2)ـ آية الله سيستانى: كسى كه عذر دارد و شخصاً نمى تواند رمى كند، مانند مريض بايد نايب بگيرد.

0000000000

مستحبات ر مى

0000000000

1ـ با طهارت بودن هنگام ر مى . 2ـ هر سنگى كه مى اندازد، تكبير بگويد. 3ـ جمره «عقبه» را پشت به قبله ر مى كند و جمره «اولى» و «وسطى» را رو به قبله ر مى كند. 4ـ هنگ مى كه سنگها را در دست گرفته و آماده ر مى است، اين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتى فَاَحْصهُنَّ لى وَارْفَعْهُنَّ فى عَمَلى».

0000000000

منا

0000000000

دره‏ اى است به عرض تقريباً پانصد متر و طول حدود سه كيلومتر و نيم كه حاجيان بايد از طلوع خورشيد روز دهم تا ظهر روز دوازدهم - جز ساعاتى كه اجازه داده شده - آنجا را ترك نكنند و در آن مكان بمانند. آن جا را «مُنى»، «مَنى‏» و «مِنى‏» هر سه خوانده‏ اند و براى هر يك وجه تسميه‏ اى نيز ذكر كرده‏ اند.

0000000000

 جمرات‏

0000000000

 جمع جمره، به معناى توده‏اى از سنگ است. جمره‏ هاى سه گانه، در منا و نزديك به مكه است. نوشته‏ اند در اينجا بود كه آدم شيطان را كه در پى وى مى‏رفت با افكندن سنگ ريزه از خود راند. و حاجيان با تأسى به آن حضرت و به عنوان يك واجب دينى، روزهاى 10 تا 12 به طرف ستون‏هاى سنگى هر يك از جمره‏ ها سنگ پرتاب مى‏كنند.

0000000000

جمرات قبلًا يك استوانه باريك بود كه گاهي سنگ پرتاب شده توسط يكي بجاي ستون به سروكله افرادديگري اصابت ميكرد ولي درتشرف سال86مشاهده شدكه جمرات را ازنظرعرضي بسياربزرگ كرده اند بطول 25 متر كه رمي كردن راراحت تركرده است النهايه چون مساله ازمسائل مستحدثه است وفتاواي مراجع  دررابطه بارمي كردن محل قديم ياجديد مختلف است هرزائري بايد فتواي مرجع تقليدخودرا دراين باره ازروحاني محترم كاروان سؤال كند.

0000000000

رمي جمرات

0000000000

زائران براي رفتن به جمرات و انجام دادن رمي عجله نكنند و كيسه سنگ را به اشتباه بر ندارند كه سنگ ها بايد مباح باشد و در صورتي كه اشتباه شود و صاحبش راضي نباشد ، رمي صحيح نيست .

0000000000

با توجه به توسعه جمرات و طبقات متعدد آن ، رمي در طبقه اول نيز راحت تر شده و چنانچه برخي از زائران مقلد مراجعي هستند كه رمي در طبقه دوم را بنا بر احتياط صحيح نمي دانند ، مي توان تمام آن ها را براي رمي در طبقه اول برد ، افزون بر اين كه تعداد معذورين از رمي نيز كاسته شده اند .

0000000000

استفتاي رمي جمرات توسعه يافته

0000000000

س : ستون قبلي جمرات در طبقات پايين و بالا ، در هر جمره به صورت ديواري به طول 25 متر و عرض يك متر ساخته شده است كه تشخيص محل قبليِ ستون ها و ايستادن در آن محلّ پر ازدحام براي تشخيص آن ، كاري دشوار و يا غير ممكن است ، از اين رو خواهشمند است بفرماييد تكليف حجّاج در رمي جمرات چيست ؟ و آيا رمي تمام ديوار 25 متري كفايت مي كند يا خير ؟

==========

ج ـ * آيت الله بهجت : اگر ضرورت است ، به اين كه ممكن نيست سؤال شود كه از كجا زياد شده ، اشكال ندارد .

* آيت الله تبريزي : با فحص و سؤال از كساني كه از كيفيت بنا اطلاع دارند ، به ديوار جديدي كه مقابل ستون هاي قبلي قرار گرفته رمي كنند و اگر تشخيص محل قبلي ستون ها و ايستادن در محل پر ازدحام براي تشخيص آن ، كاري دشوار و يا غير ممكن بود ( با توجّه به نقشه ارسالي به اين جانب از جمرات جديد ) چنانچه وسط ديوار جديد را در نظر بگيرند و رمي كنند ، مجزي است ان شاء الله تعالي .

* آيت الله خامنه اي : اگر مي تواند بدون عذر و مشقت ، به آنچه در محل ستون قبلي قرار دارد رمي كند ، واجب است به آن رمي نمايد و اگر جستجو از محل آن و رمي به آن مستلزم عسر و مشقّت است ، به هر نقطه آن ديوار رمي كند مجزي است ان شاء الله .

* آيت الله سيستاني : اگر ديوار موجود ، مشتمل بر ستون سابق باشد و تشخيص آن هرچند به كمك اهل خبره قبل از رمي ميسور باشد ، بايد همان قسمت را رمي كنند و اگر ميسور نباشد ، به احتياط واحب ، بايد رمي را تكرار كنند ، مگر مقداري كه مستلزم حرج با ضرر است .

* آيت الله شبيري زنجاني : بلي كفايت مي كند .

* آيت الله صافي گلپايگاني : در مورد سؤال با وضع فعلي بعيد نيست رمي در هر قسمت جمره كافي باشد . البته مهما امكن ، احوط و اولي مراعات رمي به حدود ستون قبلي است ؛ و الله العالم .

* آيت الله فاضل : بلي ، در فرض مزبور رمي جمرات فعلي كفايت مي كند .

* آيت الله مكارم شيرازي : پرتاب سنگ به آن حوضچه ، هرچند بزرگتر از سابق شده است كافي است ، و اگر به ديوار مزبور بزنند تا در حوضچه بيفتد ، آن هم كفايت مي كند ، و هيچ ضرورتي ندارد كه جاي ستون سابق را پيدا كنند و به آن بزنند .

0000000000

چون بسياري از غير شيعيان رمي روزهاي 11 و 12 ذي حجّه را در پيش از ظهر صحيح نمي دانند ، لذا بعد از ظهر اين دو روز جمرات شلوغ است كه حتي المقدور بايد در اين دو روز زائران براي رمي پيش از ظهر اقدام كنند

بايد توجه داشت كساني كه عذر آن ها راه رفتن و پيمودن مسير خيمه ها تا جمرات است ولي از رمي معذور نيستند ؛ يعني اگر آن ها را به پاي جمره يا نزديك آن ببرند ، مي توانند خودشان رمي را انجام دهند ، چنين افرادي اگر امكان اجاره ماشين يا ويلچر داشته باشند تا آن ها را به جمرات ببرد ، نمي توانند به ديگري نيابت دهند ، و در روزهاي 11 و 12 ذي حجّه به خصوص در اوقات خلوت امكان استفاده از ماشين هايي كه به طرف جمرات مي روند ( با دادن كرايه ) ممكن است .

كساني كه در روز عيد ، قرباني يا حلق نكرده اند روز يازدهم مي توانند پيش از انجام اين دو عمل ، رمي جمرات را انجام دهند .

بايد توجه داشت كه رمي در شب براي بانوان ( به طور مطلق ) اختصاص به رمي روز عيد قربان دارد ولي نسبت به روزهاي 11 و 12 ذي حجّه ، تنها بانواني كه نمي توانند در روز رمي كنند ، رمي شبانه براي آن ها جايز است ولي كساني كه بتوانند در روز ، خودشان انجام دهند ، نمي توانند شب رمي كنند .

0000000000

استفتا

0000000000

س ) آيا مي شود زن ها را در شب دهم ، بعد از نصف شب ، از مشعر به منا بياورند و همان شب ، آنان را به جمره عقبه ببرند و رمي كنند و بعد به خيمه برگردانند و نزديك غروب روز يازدهم مجدداً آنان را به جمرات ببرند تا شب دوازدهم ، هم رمي روز يازدهم را انجام دهند و هم رمي روز دوازدهم را ، با توجه به ازدحام و خطرهاي احتمالي ؟

ج ) براي زن ها رمي جمره عقبه ، پس از وقوف به مشعر ، آمدن به منا در همان شب عيد قربان مانع ندارد ولي رمي روز يازدهم و دوازدهم در صورتي براي آنان در شب صحيح است كه از رمي روز معذور باشند .

0000000000

مستحبّات رمى جمرات:

0000000000

در رمى جمرات چند چيز مستحبّ است:

1 . طهارت.

2 . امام صادق(عليه السلام) فرمود: هنگامى كه سنگ ها را در دست گرفته وآماده رمى است، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي، فَأَحْصِهِنَّ لِي، وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي».

3 . با هر سنگى كه مى اندازد تكبير بگويد.

4 . باهر سنگى كه مى اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنّـِي الشَّيْطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلى سُنَّةِ نَبِيِّكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً، وَعَمَلاً مَقْبُولاً، وَسَعْياً مَشْكُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً».

5 . در جمره عقبه ميان او و جمره، ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، و در جَمَره اُولى و وُسطى كنار جمره بايستد.

6 . جمره عقبه را رو به جمره وپشت به قبله رمى نمايد، وجمره اُولى ووُسطى را رو به قبله رمى نمايد.

7 . سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده، وبا ناخنِ انگشت شهادت بيندازد.

8 . پس از برگشت به جاى خود در منا، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَنِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصِيرُ».

0000000000

قربانى (پنجمين عملِ حج)

0000000000

دراين سالها چون همه حجاج نمي توانند به قربانگاه بروند بخاطراينكه هم ازمحل چادرهاي منا دوراست وهم امكانات رفتن اين همه حاجي به قربانگاه وجودندارد لذا كاروانها قبلًا طبق ليستي اسامي حجاج رابا اخذنيابت كتبي ازآنها يادداشت ميكنند وپول قرباني راهم طبق نرخ هرسال ميگيرند وچندنفركه عبارت است ازروحاني كاروان ومدير ويكي دونفرازخدمه ويكي دونفراز حجاج جوان وتوانا وآشناي به خريدوذبح گوسفند به نيابت ميروند منا وگوسفندخريداري نموده وبه نيابت تك تك حجاج قرباني ميكنند وازهمانجا بوسيله موبايل به آنان اعلام ميكنند كه بروند مشغول سرتراشيدن شوندي وافرادي كه به نيابت ميروند وقرباني ميكنند درنيت قرباني ميگويند قرباني می کنم به نيابت از000درحج تمتع از حجة الاسلام واجب قربةً الی الله ودرنيت براي خودميگويند قرباني ميكنم درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله.

0000000000

1ـ پس از سنگ زدن به جمره عَقبه، حجاج براى انجام يكى ديگر از واجبات حج، به قربانگاه رفته، و يك شتر، يا گاو، يا گوسفند قربانى مى كنند.

2ـ حيوان قربانى شرايطى دارد كه به تفصيل در كتاب احكام و مناسك حج آمده است، افرادى كه براى انتخاب قربانى به قربانگاه مى روند لازم است آن شرايط را بدانند، در اين نوشته به طور مختصر به آنها اشاره مى كنيم:

* سالم باشد (مريض نباشد)

* خيلى پير نباشد(1);

* معيوب و ناقص العضو نباشد;

* كورى يا لنگى واضح نداشته باشد;

* دُم بريده نباشد;

* گوش بريده و شاخ شكسته نباشد;

* لاغر نباشد;

* بيضه هايش را نكشيده باشند.

* سن آن كامل باشد (به تفصيل در مناسك آمده است)

3ـ اگر حاجى پس از ذبح شك كند و حتى اگر احتمال دهد كه حيوان ناقص بوده يا ساير شرايط را نداشته اعتنا نكند.

4ـ كسى كه حلق يا تقصير نكرده و حتى براى خود حيوانى را ذبح نكرده مى تواند براى ديگرى ذبح كند.

==========

(1)ـ آية الله تبريزى، آية الله سيستانى: احتياط مستحب است كه مريض و خيلى پير نباشد.

آية الله خامنه اى: پير نبودن قربانى شرط نيست.

0000000000

كسى كه حلق يا تقصير نكرده و حتى براى خود حيوانى را ذبح نكرده مى تواند براى ديگرى ذبح كند.

0000000000

محل قربانگاه قبلًا وضع نابساماني داشته است وليكن باپافشاريهاي جمهوري اسلامي بحمدالله امروزه كشتارگاه جديد البتّه خارج ازمنا باسالنهاي مجهزجهة كشتاروپوست كندن وبسته بندي وتحويل سردخانه تهيه شده است وازمحل قديمي هم مكانش راتغييرداده اند.

000000000

محل قربانگاه ياكشتارگاه يامسلخ محدوداست وتمامي حجاج نمي توانند بروند لذا ازهركارواني چندنفركه معمولًا روحاني ومدير ويكي دونفرازخدمه ويكي دونفراززائرين كه  توانائي كاررادارند ميروند به نيابت اززائرين گوسفندخريداري وذبح نموده وازهمانجا بوسيله موبايل به زائريني كه براي آنها قرباني شده اطلاع ميدهند كه بروند مشغول حلق يا تقصير شوند 

0000000000

مستحبّات قربانى چند چيز است:

0000000000

1 . درصورت تمكّن، قربانى شتر باشد. اگر نبود گاو، واگر گاو هم نبود گوسفند باشد.

2 . قربانى بسيار فربه و چاق باشد.

3 . درصورت شتر يا گاو بودن از جنس ماده باشد. ودرصورت گوسفند يا بز بودن از جنس نر باشد.

4 . اگر قربانى شتر است ايستاده او را نحر كنند. و از سر دست ها تا زانوى او را ببندند. و شخص از جانب راست او بايستد. كارد يا نيزه و يا خنجر به گودال گردن او فرو بَرَد.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: قربانى را رو به قبله قرار داده، وهنگام ذبح يا نحر اين دعا را بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، اِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتى لِلّهِ رَبّـِ الْعالَمِينَ، لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنّـِي».

0000000000

روز عيد قربان زائر سه عمل دارد; «رمى جمره عقبه»، «قربانى» و «حلق» كه هر يك احكامى دارد و اسرارى. امام صادق ـ ع ـ نخست به قربانى اشاره فرموده اند كه:

«و اذبح حنجرة الهوى و الطمع عنك عند الذبيحه»; «با قربانى كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان»

اى زائر بيت الله، توجه كن كه ابراهيم فرزند عزيزش اسماعيل را در مسلخ عشق به خاك افكند تا به امر خدا ذبح كند اما اراده ايزدى حقيقتاً به اين امر تعلق نگرفته بود با اين حال خليل خدا در كار خود مصمّم بود و اندك ترديدى در انجام فرمان حق به خود راه نداد و نيز اسماعيل از پدر خواست كه فرمان خدا را در ذبح او اجرا كند و اين پدر و پسر كه خاطره شان در حج روح توحيد و فنا و رضا را متبلور مى سازد، به انسان ها آموختند كه در برابر اراده خداوندى چگونه بايد تسليم شد. و زائر به منا و قربانگاه كه مى رسد، ياد اين خاطره را تجديد مى كند و به نشانه تسليم و رضا و اطاعت بى قيد و شرط قربانى مى كند، اما حقيقت قربانى كشتن هواى نفس و آز و طمع و تعلقاتى است كه آدمى را از حريم دوست دور مى سازد.

0000000000

حلق يا تقصير (ششمين عمل حج)

0000000000

پس ازاطلاع دادن گروهي كه رفته اند به منا براي قرباني كه قرباني فلان وفلان و...انجام شد همانها ميروند درمحل دستشوئيها كه دربين چادرهاست براي حلق وتراشيدن سر و پيش بندپلاستيكي مخصوص موي سررا به گردن آويخته ومشغول تراشيدن سرميشوند ودرنيت حلق ميگويند حلق می کنم درحجّ تمتع از حَجَّة الاسلام واجب قربةً الی الله. وموهاي تراشيده راباپلاستيك ميگذارند داخل سطلهاي زباله كه درمحل تهيه شده است و بهداشت راكاملًا رعايت ميكنند انشاءالله. پس ازتراشيدن سر يا تقصيركردن آنهائي كه سفردوم به بعدآنهاست كه معمولًا روحاني وخدمه هستند وبعضي ازحجاج هستند ازاحرام خارج ميشوند ولباس دنيائي رابرتن ميكنند واعمال بعدي رابا لباس انجام ميدهند.

 0000000000

1ـ پس از قربانى، حاجى بايد سر را بتراشد، يا مقدارى از ناخن يا موى خود را بچيند.

2ـ با انجام اين عمل تمام محرّمات احرام بر او حلال مى شود، بجز حرام بودن زن و مرد بر يكديگر (1) و استفاده از بوى خوش، كه آنها هم با انجام بقيّه اعمال حلال خواهد شد. بنابر اين، پس از تراشيدن سر يا تقصير مى تواند لباس احرام را بيرون آورده و لباس معمولى خود را بپوشد.

3ـ كسانى كه سال اوّل حج آنهاست، بنا بر احتياط واجب (2) بايد سر بتراشد و تقصير كفايت نمى كند، ولى افرادى كه بار اوّل آنها نيست مى توانند تقصير كنند يا سر بتراشند.

4ـ بانوان بايد تقصير كنند.

5ـ محل حلق يا تقصير مِنا است.

6ـ زمان حلق يا تقصير، تا روز سيزدهم ذىحجه است، گرچه احتياط مستحب(3) آن است كه روز عيد انجام شود.

7ـ اگر حاجى براى قربانى به كسى وكالت دهد، تا وكيل او قربانى نكرده، ن مى تواند حلق يا تقصير كند، بنابر اين كسانى كه خود به قربانگاه ن مى روند، بايد صبر كنند تا به آنها اطلاع داده شود كه قربانى انجام شده و پس از اطمينان به ذبح شدن حيوان حلق يا تقصير كنند.

8ـ كسى كه خودش حلق يا تقصير نكرده، ن مى تواند موى شخص ديگرى را بچيند يا بتراشد.

==========

(1) ـ آية الله سيستانى: زن و مرد همچنان بر هم حرام هستند ولى عقد كردن و شهادت بر عقد حلال مى شود.

(2) ـ آيات عظام: بهجت، تبريزى، فاضل: بنابر احتياط مستحب. آية الله مكارم: چنين كسى مى تواند سر بتراشد يا تقصير كند. آية الله زنجانى: كسى كه حجّة الاسلام خود را به جا مى آورد بايد سر بتراشد، هر چند سفر اوّل حج او نباشد.

(3) ـ آية الله خامنه اى: اين احتياط واجب است.

آية الله تبريزى: احتياط واجب آن است كه در روز عيد باشد و اگر روز عيد انجام نداده تا آخر ذى حجه وقت دارد.

آية الله سيستانى: احتياط مستحب است كه از روز عيد تأخير نشود و بعيد نيست تأخير آن تا آخرين زمانى كه بتواند اعمال حج را در ماه ذى حجّه بجا آورد.

0000000000

دررابطه باماشين كردن بجاي تراشيدن باتيغ ازروحاني محترم كاروان سؤال شودچون فتاوي مختلف است

==========

آية الله اراكي : اگر باماشين برقس بوده كه چيزي ازموباقي نمانده ازحلق راس كفايت ميكند.

آية الله سيستاني : حلق باماشين ته زن كافي است گرچه احتياط مستحب باتيغ است.

0000000000

درهرقسمتي ازچادرهاي مني تعدادي دستشوئي وتوالت وحمام وجوددارد كه براي سرتراشيدن ياماشين كردن حجاج به آن محل ميروند وپلاستيكهاي مخصوص حلق رابراي جمع آوري موي داخل آن ازكاروان ميگيرند وپس ازحلق وجمع آوري موي داخل پلاستيك آنراداخل سطلهاي زباله كه مخصوص همين كار آنجاوجوددارد ميگذارند.

0000000000

مستحبّات حلق وتقصير:

0000000000

مستحبّ است رو به قبله نام خدا را بر زبان جارى كرده، و از جانب راست پيش سر را ابتدا كند، و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ أَعْطِنِيْ بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَحَسَنات مُضاعَفات، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

ونيز مستحبّ است موى سر خود را در منا در خيمه خود دفن نمايد، و بهتر اين است كه بعد از حلق از اطراف ريش و شارب خود گرفته، و هم چنين ناخن ها را بگيرد.

0000000000

مستحبّات منا

0000000000

1 . مستحبّ است حاجى ايّام تشريق يعنى يازدهم، دوازدهم وسيزدهم را در منا بماند، و اين ماندن در منا بهتر است از اينكه به مكه رفته، و طواف مستحبّى انجام دهد.

2 . مستحبّ است حاجى در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غير منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد است، اين تكبيرات را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلى ما هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما أَبْلانا».

0000000000

رمى; يعنى سنگ زدن به شيطان، يك عمل رمزى است كه به انسان مى آموزد كه همچون ابراهيم و اسماعيل بايد شيطان هاى مرئى و نامرئى را رمى كنى و نگذارى آنها سد راه تو به سوى خدا باشند، چه، ابليس سوگند ياد كرده كه بر سر راه بنى آدم دام بگسترد و آنان را فريب دهد و زائر اينجا مى آيد كه دام ابليس را از سر راه بردارد و ابليس صفتان را زير پاى خود لگدكوب كند.

و نيز هواهاى نفسانى را كه عامل اسارت انسان در برابر شياطين جن و انس است، طرد و رمى نمايد و شيطانِ درون را از خود مأيوس سازد.

امام صادق ـ ع ـ بدين نكته اشاره مى فرمايد: «و ارم الشهوات و الخساسة و الدنانة و الذميمة عند رمى الجمار»; «هنگامى كه جمرات را رمى مى كنى، شهوات انسانى و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمى كن»

از واجبات منا است كه زائر موى سر را بتراشد و تسليم امر الهى باشد و با ستردن موى سر عيوب ظاهر و باطن را از درون بزدايد. امام صادق ـ ع ـ مى فرمايد:  «با تراشيدن سر عيب هاى آشكار و پنهان را برطرف كن»

0000000000

بيتوته دوشب در مِنا (دوازدهمين عمل از اعمال حج تمتّع)

0000000000

هرچنددركتب مناسك اعمال مكه را دراين قسمت ذكركرده اند وليكن درعمل به لحاظ مشكلات رفت وآمد بيتوته ورمي جمرات راتمام ميكنند بعدميروندمكه وعمال مكه راانجام ميدهند وماهم ازهمين رويه متابعت كرده واين قسمت را اول ميآوريم واعمال مكه رادرآخرذكرميكنيم

0000000000

روز دهم ذيحجه به پايان ميرسد وشب يازدهم فراميرسد با شنيدن اذان مغرب بيتوته درمنا آغازميشود درنيت بيتوته درمنا ميگويند می مانم در منی يا بيتوته ميكنم درمنا درحجّ تمتع از حَجَّةُ الاسلام واجب قربةً الی الله وشب را باذكرودعا وقرآن ونماز و استراحت به پايان ميبرند وباروشن شدن هوا بعضيها راه ميافتن بطرف منا براي رمي جمرات سه گانه

0000000000

يكى ديگر از واجبات حج، بيتوته (ماندن در شب) به مِناست.

1ـ تمام حجاج، چه آنها كه براى اعمال بعد از منا به مكّه رفته اند و چه آنها كه به مكه نرفته اند و در مِنا مانده اند، بايد شب يازدهم ذى حجه و شب دوازدهم را از غروب آفتاب(1) تا نيمه شب، با قصد قربت در منا باشند، بنابر اين آنها كه به مكّه رفته اند بايد قبل از غروب به منا برگردند.

2ـ كسى كه از ماندن در مِنا معذور است; مانند بيمار و پرستار وى و كسى كه ماندن در آنجا برايش مشقت داشته باشد و همچنين كسى كه به مكّه برود و شب را تا صبح بيدار بماند و به عبادت خدا مشغول باشد،(3) واجب نيست در مِنا بماند.

3ـ كسى كه به واسطه عذرى بيتوته در منا را ترك كرده است، بايد براى هر شب يك گوسفند قربانى كند،(4) امّا بر كسى كه در مكّه به عبادت مشغول بوده، كفّاره واجب نيست.

==========

(1) آية الله فاضل: بعيد نيست كه بتوان به نيمه دوّم شب اكتفا كرد.

آيات عظام خامنه اى، مكارم، سيستانى، تبريزى: مى تواند از سر شب تا بعد از نيمه شب يا قبل از نيمه شب تا طلوع فجر در آنجا بماند.

آية الله زنجانى: در شب يازدهم حاجى مخيّر است بين بيتوته نيمه اوّل شب وبين اصباح; يعنى هنگام طلوع فجر در منى باشد، ولى در شب 12 و 13 بنابر احتياط واجب بايد از غروب آفتاب تا طلوع آفتاب روز بعد در منا بماند. و از آنجا خارج نشود، حتّى براى طواف و سعى واجب.

(2) آيةالله زنجانى: كسى كه شب يازدهم براى انجام اعمال مكّه به مكّه مى رود (تفصيل را در مناسك ايشان مسأله 908 ببينيد).

(3) آيات عظام گلپايگانى، خويى، صافى، بهجت، تبريزى، سيستانى: احتياط واجب آن است كه اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله هم بيتوته به مِنا را ترك كرد، يك گوسفند ذبح نمايد.

آيةالله خويى، بنابر احتياط در مورد جهل و نسيان و يا كسى كه از ماندن در منا معذور بوده است.

0000000000

براي بيتوته درمني معمولًا حجاج درچادرها هستند وهريك مشغول كاري است يكي نماز ميخواند يكي قرآن ويكي دعا ومناجات و اگر شب جمعه باشد دعاي كميل دستجمعي ميخوانند وبعضي هم كه ازاعمال روزخسته هستندكه بيشترحجاج اين چنين اند به استراحت ميپردازند

0000000000

مستحبات مِنا

0000000000

مستحب است حاجى، روز يازدهم و دوازدهم را در منا بماند وحتى به جهت طواف مستحب از مِنا بيرون نرود.

مستحب است بعد از نمازها تكبير بگويد و بهتر در كيفيت تكبير آن است كه بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ وَلِلّهِ الْحَمْدُ اللهُ أكْبَرُ عَلى ما هَدانَا اللهُ أَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعامِ وَالْحَمْدُللهِ عَلى ما أَبْلانا».

0000000000

رمى جمرات سه گانه (سيزدهمين عمل از اعمال حج تمتّع)

0000000000

به محضي كه اذان صبح گفته ميشود ونمازراميخوانند بعضي كه چابكترند راه ميافتند بطرف جمرات براي رمي جمرات سه گانه ولكن گروهي همراه كاروان كه بهترهم هست طبق نوبت ازپيش تعيين شده براي كاروانها درساعات مختلف روز بطرف جمرات براه ميافتند وباتكيبر و لبيك وصلوات دسته جمعي ميروند به جمرات وهفت سنگ به جمره اولي ميزنند سپس به طرف جمره وسطي ميروند وهفت سنگ به جمره وسطي ميزنند وسپس بطرف جمره عقبي ياعقبه يا كبري ميروند وهفت سنگ هم به جمره عقبه ميزنند و درنيت رمي ميگويند به جمره اولی ، به جمره وسطی ، به جمره عقبه ، سنگ می زنم درحجّ تمتع از حَجَّةُ الاسلام واجب قربه الی الله.

0000000000

در روز يازدهم و دوازدهم ذى حجه حجّاج بايد به هريك از سه ستون هفت عدد سنگ بزنند.

وقت ر مى : از طلوع آفتاب تا غروب است. (چه در روز عيد يا در اين ايام)

ر مى در شب جايز نيست (مگر كسى كه عذر داشته باشد و نتواند در روز ر مى كند)(1) و اگر مثلاً روز يازدهم، رمى را ترك كرد، بايد فرداى آن روز قبل از ر مى مربوط به همان روز، ر مى روز گذشته را قضا كند.

كيفيت رمى : همانگونه كه در رمى جمره عقبه بيان شد. (درقسمت چهارم مكه قبلًا گذشت)

ترتيب رمى : ابتدا بايد به جمره اولى سنگ زد و سپس به وسطى و بعد از آن به جمره عقبه.

در روز دوازدهم ذى حجه، بعد از ظهر شرعى حجاج مى توانند از مِنا خارج شوند، ولى چنانچه كسى آن روز از مِنا نرود تا آفتاب غروب كند، بايد شب سيزدهم را نيز در منا بماند و روز سيزدهم جمرات سه گانه را ر مى كند.

0000000000

(1) بانوان نيز، در شب دهم مى توانند رمى جمره عقبه كه از اعمال روز عيد است انجام دهند ولى رمى جمرات روزهاى يازدهم و دوازدهم را بدون عذر نمى توانند در شب انجام دهند.

0000000000

جمرات قبلًا يك استوانه باريك بود كه گاهي سنگ پرتاب شده توسط يكي بجاي ستون به سروكله افرادديگري اصابت ميكرد ولي درتشرف سال86مشاهده شدكه جمرات را ازنظرعرضي بسياربزرگ كرده اند كه رمي كردن راراحت تركرده است النهايه چون مساله ازمسائل مستحدثه است فتاواي مراجع مختلف است هرزائري بايد فتواي مرجع تقليدخودرا دراين باره جوياشود

0000000000

مستحبات ر مى

0000000000

1ـ با طهارت بودن هنگام ر مى . 2ـ هر سنگى كه مى اندازد، تكبير بگويد. 3ـ جمره «عقبه» را پشت به قبله ر مى كند و جمره «اولى» و «وسطى» را رو به قبله ر مى كند. 4ـ هنگ مى كه سنگها را در دست گرفته و آماده ر مى است، اين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتى فَاَحْصهُنَّ لى وَارْفَعْهُنَّ فى عَمَلى».

0000000000

اعمال مكّه

0000000000

پس از انجام اعمال مِنا در روز عيد قربان حاجى بايد بار ديگر براى انجام پنج عمل از اعمال حج به مكّه برگردد، گرچه وقت اين اعمال تا پايان ماه ذى حجه است(1) و مى تواند در مِنا بماند براى بقيه اعمالى كه در مِنا شبهاى يازدهم و دوازدهم و روزهاى يازدهم و دوازدهم انجام مى شود و بعداز ظهر روز دوازدهم از منا خارج شود و براى بقيّه اعمال به مكّه بيابد.

==========

(1) ـ آية الله صافى: اگر چه احوط آن است كه تأخير نيندازد.

0000000000

امّا پنج عملى كه در مكّه بايد انجام شود، عبارت است از:

1ـ طواف حج (هفتمين عمل حج)

2ـ نماز طواف حج (هشتمين عمل حج)

3ـ سعى بين صفا و مروه (نهمين عمل حج)

4ـ طواف نساء(32) (دهمين عمل حج)

5ـ نماز طواف نساء (يازدهمين عمل حج)

0000000000

چند مسأله

0000000000

1ـ كيفيّت اعمال بعد از مِنا، همانگونه است كه در اعمال عمره تمتّع گذشت، و تنها در نيّت با هم تفاوت دارند.

2ـ كيفيت طواف نساء و نماز آن هم، مانند طواف عمره و نماز آن است، ولى بايد به نيت طواف نساء و نماز طواف نساء انجام شود.

3ـ طواف نساء و نماز آن اختصاص به مردان ندارد، بلكه بر تمام كسانى كه حج به جا مى آورند واجب است.

4ـ پس از انجام طواف حج و نماز آن و سعى، بوى خوش هم بر او حلال مى شود، و بعد از انجام طواف نساء و نماز آن، زن بر مرد و مرد بر زن كه به واسطه احرام، حرام شده بوده، حلال مى شود.

5ـ پس از سعى، لازم نيست فوراً طواف نساء را به جا آورد و تأخير انداختن آن، حتى تا چند روز بعد هم اشكال ندارد ولى تا زمانى كه مرد محرم طواف نساء و نماز آن را انجام نداده، زن بر او حلال ن مى شود و همچنين زن محرم تا وقتى كه طواف نساء و نماز آن را به جا نياورد، مرد بر او حلال ن مى گردد.

0000000000

ساير مستحبات مكه معظمه

0000000000

آداب و مستحبات ديگر در مكه معظمه از اين قرار است:

1ـ زياد ذكر خدا كردن و خواندن قرآن.

2ـ خواندن يك دور قرآن.

3ـ خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن اين دعا را بخواند:

«أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم».

و نيز بگويد: «بسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالشُّكْرَ لِلّهِ».

4ـ نظر نمودن به كعبه و بسيار تكرار كردن آن.

5ـ در هر شبانه روز ده مرتبه طواف كردن; در اول شب سه طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد ازظهر دو طواف.

6ـ هنگام توقف در مكه به تعداد أيام سال يعنى سيصد و شصت مرتبه طواف كند و اگر اين مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ممكن نشد هر مقدارى كه بتواند.

از آداب «مسجدالحرام» و «مسجدالنبى» نماز خواندن در آنجاست كه ثواب بسيار دارد، و در برخى روايات، آمده است كه ثواب يك ركعت نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار ركعت و در مسجدالنبى معادل ده هزار ركعت نماز در جاى ديگر است.و چه بجا و مناسب است كه زائران محترم از اين فرصت به خوبى استفاده كنند و چنانچه نماز واجبى از ايشان قضا شده است، آنها را در اين مكانهاى شريف بجاى آورند، تا هم وظايف شرعى خود را انجام داده باشند و هم از پاداش بسيار زياد آن بهرهمند گردند.

0000000000

مستحبّات برگشت به مكّه معظّمه:

0000000000

1 . غسل جهت ورود به شهر مكه معظّمه ومسجد الحرام.

2 . وارد شدن به مسجد الحرام ازباب السّلام.

3 . از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه اگر روز عيد قربان به زيارت خانه خدا مشرّف شدى بر در مسجد بايست، واين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلى نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَأَنْ تَرْجِعَنِي بِحاجَتِي. اَللّهُمَّ إِنِّى عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ ، وَاَؤُمُّ طاعَتَكَ ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ، اَلْمُطِيعِ لاَِمْرِكَ، اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، اَلْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ، وَتُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

0000000000

عمل نهم حج تمتع وعمل اول مكه : طواف حج

0000000000

کسي که براي انجام اعمال مكه وارد مکّه مي شود، بايد به نيّت طواف حج، هفت مرتبه به دور خانه کعبه بگردد.

درنيت طواف ميگويد طواف ميكنم يا هفت دور طواف ميكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله وطواف راشروع ميكند و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالاي پله هاباشد درست است زياد نبايد وسواس به خرج داد چون جمعيت نميگذارد شما بايستي ونيت كني هل ميدهند شما را ميبرندجلو

0000000000

احکام طواف

0000000000

1 ـ طواف را بايد از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه اي از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پايان ببرد .. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف بايد در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراين اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و يا عقب عقب برود صحيح نيست. 3 ـ طواف کننده بايد به دور «حِجْرِ اسماعيل» هم بگردد، يعني در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل بين «کعبه» و «مقام ابراهيم» است که 5/26 ذراع مي باشد (حدود 13 متر). بنابراين از طرف حجر اسماعيل اين فاصله کم مي شود و 5/6 ذراع باقي مي ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بيماري يا پيري يا زيادي جمعيّت نتو ا ند دراين محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج اين حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده بايد با طهارت طواف کند يعني با وضو باشد و غسلي برعهده او نباشد و نيز بدن و لباس وي پاک باشد، همانگونه که نماز مي خواند.

==========

آية الله گلپايگاني، آية الله صانعي: تا جايي که جمعيت طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحيح است، هر چند خارج از آن محدوده باشد.

آية الله خوئي: ظاهر اين است که طواف در دورتر از اين مسافت (5/26 ذراع) نيز کافي باشد، خصوصاً براي کساني که مشقّت داشته باشد.

آية الله اراکي: احتياط آن است که بيشتر از اين مقدار دور نشود.

آية الله خامنه اي: طواف حدّ معين ندارد.

آية الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف حجر اسماعيل نيز به مقدار 5/26 ذراع مي باشد ولي احتياط مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.

آية الله مکارم: بهتر است طواف در اين محدوده باشد ولي لازم نيست.

آية الله زنجاني: طواف بايد در فاصله اي به مقدار بين کعبه و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) که حدود 12 متر است انجام مي شود و در طرف حجراسماعيل نيز محدوده طواف از بيرون حجر محاسبه مي شود نه از خانه کعبه.

0000000000

دعاهاي طواف درقسمت دعاهاي دورهاي طواف عمره ملاحظه شود

0000000000

واجبات وشرائط طواف حج راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

عمل دهم حج تمتع وعمل دوم مكه : نماز طواف حج

0000000000

پس از انجام طواف، بايد دو رکعت نماز مثل نمازصبح ، به نيّت نماز طواف حج بخواند.

درنيت نمازطواف ميگويد دوركعت نمازطواف حج ميخوانم درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله

0000000000

کيفيت نماز طواف: مانند نماز صبح است، ولي حمد و سوره را مي تواند بلند يا آهسته بخواند.

وقت نماز طواف: بعد از طواف و قبل از سعي است.

مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهيم است و بنابر احتياط واجب بايد پشت مقام بجا آورد به طوري که سنگي که مقام است بين او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه مي تواند نزديکتر بايستد (نه به طوري که مزاحم ديگران باشد) و اگر به واسطه زيادي جمعيت نتواند پشت مقام بخواند، در يکي از دو طرف آن، نزديک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحيح ياد بگيرند تا تکليف الهي را درست انجام دهند; بخصوص کسي که قصد عمره يا حج دارد بايد نماز خود را تصحيح کند، تا تمامي نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحيح انجام شود.

==========

آيات عظام تبريزي، سيستاني، صانعي، فاضل، زنجاني: واجب است پشت مقام خوانده شود.

آية الله خامنه اي، آية الله مکارم: واجب است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.

آية الله خامنه اي: کافي است در هر نقطه اي که عرفاً بگويند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را بخواند بلکه در اين صورت بعيد نيست که نماز در هر جاي مسجدالحرام صحيح باشد.

آية الله صانعي: بايد هر کجا از پشت مقام که مي تواند نماز را بخواند و احتياط آن است که هر چه مي تواند نزديکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافي نيست.

آية الله نوري: در هر نقطه اي از مسجدالحرام که ممکن شود مي تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهيم(عليه السلام) نزديکتر باشد بهتر است.

آية الله خويي: اگر نتواند نزديک مقام بخواند، مي تواند دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله تبريزي: در صورتي که نتواند نزديک مقام بخواند، بنابر احتياط در دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله سيستاني: اگر نتواند پشت مقام و نزديک آن بجا آورد، احتياط واجب آن است که در سمت چپ يا راست مقام نزديک آن، و هم در دروتر ولي پشت مقام به جا آورد.

0000000000

واجبات وشرائط نمازطواف حج راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

عمل يازدهم حج تمتع وعمل سوم مكه : سعي صفا و مروه

0000000000

پس از انجام نماز طواف، بايد هفت مرتبه فاصله بين «صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالني ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپيمايد. به همين منظور اززيرچراغ سبز بالاي پله هاي رويروي حجرالاسود ميرود بطرف صفا وقتي به صفارسيد ازكناركوه صفا نيت سعي ميكند

 

درنيت سعي بين صفاومروه ميگويد سعي ميكنم بين صفاومروه درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله

وازابتداي صفا كه ازكناركوه صفاشروع ميشود روبطرف مروه سعي راشروع ميكندوقتي بالاي كوه مروه كه الآن موزائيك وسنگ فرش تمام ميشود وسنگهاي سياه كوه ديده ميشود رسيد برميگردد بطرف صفا و رو به صفا حركت ميكند و...دورهفتم به مروه ختم ميشود

0000000000

احكام سعي

0000000000

1 ـ سعي بايد از «صفا» آغاز و به «مروه» ختم شود. 2 ـ پيمودن فاصله «صفا» تا «مروه» يک مرتبه و برگشتن از «مروه» به «صفا» مرتبه دوّم به حساب مي آيد; بنابراين هفت شَوْط سعي بر «مروه» ختم مي شود. 3 ـ نشستن و استراحت کردن و رفع خستگي بر صفا و مروه و در بين آنها جايز است و اگر در بين سعي باشد، بايد از همانجا که سعي را قطع کرده است، ادامه دهد. 4 ـ سعي بين صفا و مروه لازم نيست با وضو و طهارت انجام شود، گرچه احتياط مستحب است. 5 ـ سعي درطبقه دوّم، چون بالاتر از دوکوه مي باشد اشکال دارد.

0000000000

دعاهاي سعي درقسمت دعاهاي دورهاي سعي عمره ملاحظه شود

0000000000

واجبات وشرائط سعي راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

عمل دوازدهم حج تمتع وعمل چهارم مكه : طواف نساء

0000000000

بعدازانجام سعي صفاومروه كه درمروه به پايان ميرسد بازميگردند داخل مسجدالحرام براي انجام طواف نساء

0000000000

کسي که براي انجام طواف نساء آماده شده بايد به نيّت طواف نساء، هفت مرتبه به دور خانه کعبه که در مسجدالحرام است بگردد.

درنيت طواف نساء ميگويد طواف نساء ميكنم يا هفت دور طواف نساء ميكنم خانه خدارا باشروع از حجر الاسود و ختم به حجرالاسود درحج تمتع ازحَجَّةُ الاسلام واجب قربةً الي الله وطواف راشروع ميكند و درشروع طواف شانه چپ به طرف حجرالاسود و شانه راست به طرف چراغ سبزبالاي پله هاباشد درست است زياد نبايد وسواس به خرج داد چون جمعيت نميگذارد شما بايستي ونيت كني هل ميدهند شما را ميبرندجلو

0000000000

احکام طواف

0000000000

1 ـ طواف را بايد از مقابل (ركن حجرالاسود) گوشه اي از کعبه که حَجرُالاَْسْوَددر آن است آغاز کند و در همان جا به پايان ببرد .. 2 ـ خانه کعبه، در حال طواف بايد در طرف چپ طواف کننده باشد، بنابراين اگر در حال حرکت رو به کعبه باشد و يا عقب عقب برود صحيح نيست. 3 ـ طواف کننده بايد به دور «حِجْرِ اسماعيل» هم بگردد، يعني در هنگام طواف، داخل «حِجر» نرود. 4 ـ محدوده طواف در تمام اطراف کعبه، حدِّ فاصل بين «کعبه» و «مقام ابراهيم» است که 5/26 ذراع مي باشد (حدود 13 متر). بنابراين از طرف حجر اسماعيل اين فاصله کم مي شود و 5/6 ذراع باقي مي ماند. 5 ـ اگر انسان بر اثر بيماري يا پيري يا زيادي جمعيّت نتو ا ند دراين محدوده طو ا ف کند، طواف درخارج اين حدّ اشکال ندارد. 6 ـ طواف کننده بايد با طهارت طواف کند يعني با وضو باشد و غسلي برعهده او نباشد و نيز بدن و لباس وي پاک باشد، همانگونه که نماز مي خواند.

==========

 آية الله گلپايگاني، آية الله صانعي: تا جايي که جمعيت طواف کننده متصل به هم مشغول طوافند، طواف صحيح است، هر چند خارج از آن محدوده باشد.

آية الله خوئي: ظاهر اين است که طواف در دورتر از اين مسافت (5/26 ذراع) نيز کافي باشد، خصوصاً براي کساني که مشقّت داشته باشد.

آية الله اراکي: احتياط آن است که بيشتر از اين مقدار دور نشود.

آية الله خامنه اي: طواف حدّ معين ندارد.

آية الله فاضل: ظاهر آن است که محدوده طواف در طرف حجر اسماعيل نيز به مقدار 5/26 ذراع مي باشد ولي احتياط مستحب است که در محدوده 5/6 ذراع طواف کند.

آية الله مکارم: بهتر است طواف در اين محدوده باشد ولي لازم نيست.

آية الله زنجاني: طواف بايد در فاصله اي به مقدار بين کعبه و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) که حدود 12 متر است انجام مي شود و در طرف حجراسماعيل نيز محدوده طواف از بيرون حجر محاسبه مي شود نه از خانه کعبه.

0000000000

دعاهاي طواف درقسمت دعاي دورهاي طواف هاملاحظه شود

0000000000

واجبات وشرائط طواف نساء راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند  

0000000000

عمل سيزدهم حج تمتع وعمل پنجم مكه : نماز طواف نساء

0000000000

پس از انجام طواف نساء ، بايد دو رکعت نماز مثل نمازصبح ، به نيّت نماز طواف بخواند.

درنيت نمازطواف نساء ميگويد دوركعت نمازطواف نساء ميخوانم درحج تمتع ازحجّة الاسلام واجب قربةً الي الله

0000000000

کيفيت نماز طواف نساء : مانند نماز صبح است، ولي حمد و سوره را مي تواند بلند يا آهسته بخواند.

وقت نماز طواف: بعد از طواف نساء است

مکان نماز طواف: در مسجدالحرام، نزد مقام ابراهيم است و بنابر احتياط واجب بايد پشت مقام بجا آورد به طوري که سنگي که مقام است بين او و خانه کعبه واقع شود. و بهتر است هر چه مي تواند نزديکتر بايستد (نه به طوري که مزاحم ديگران باشد) و اگر به واسطه زيادي جمعيت نتواند پشت مقام بخواند، در يکي از دو طرف آن، نزديک مقام بجا آورد. بر تمام افراد بالغ و عاقل واجب است که نمازها را به طور صحيح ياد بگيرند تا تکليف الهي را درست انجام دهند; بخصوص کسي که قصد عمره يا حج دارد بايد نماز خود را تصحيح کند، تا تمامي نمازها که از جمله آنها نماز طواف است، به طور صحيح انجام شود.

==========

آيات عظام تبريزي، سيستاني، صانعي، فاضل، زنجاني: واجب است پشت مقام خوانده شود.

آية الله خامنه اي، آية الله مکارم: واجب است نماز طواف را در صورت امکان پشت مقام بخواند.

آية الله خامنه اي: کافي است در هر نقطه اي که عرفاً بگويند پشت مقام است، گر چه از مقام دور باشد نماز را بخواند بلکه در اين صورت بعيد نيست که نماز در هر جاي مسجدالحرام صحيح باشد.

آية الله صانعي: بايد هر کجا از پشت مقام که مي تواند نماز را بخواند و احتياط آن است که هر چه مي تواند نزديکتر باشد و نماز خواندن دو طرف مقام هر چند نزد مقام باشد کافي نيست.

آية الله نوري: در هر نقطه اي از مسجدالحرام که ممکن شود مي تواند نماز طواف را بخواند و هر چه به مقام ابراهيم(عليه السلام) نزديکتر باشد بهتر است.

آية الله خويي: اگر نتواند نزديک مقام بخواند، مي تواند دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله تبريزي: در صورتي که نتواند نزديک مقام بخواند، بنابر احتياط در دورتر با مراعات نزديکترين مکان پشت مقام بخواند.

آية الله سيستاني: اگر نتواند پشت مقام و نزديک آن بجا آورد، احتياط واجب آن است که در سمت چپ يا راست مقام نزديک آن، و هم در دروتر ولي پشت مقام به جا آورد.

0000000000

واجبات وشرائط نمازطواف راروحانيون محترم كاروانها قبل ازرفتن به مكه وشروع اعمال براساس فتاواي مراجع معظم تقليدشرح ميدهند كه هرزائري بايد فتواي مرجع خودرا به خاطربسپارد ودرحين اعمال هم اگر مشكلي پيش آمدازروحانيون محترم سؤال كنند 

0000000000

كودكان واعمال حج

0000000000

-1 او را براى وقوف، به عرفات و مشعر مى برند، و سرپرست كودك از طرف او نيّت وقوف مى كند.

-2 در روز عيد قربان، ر مى جمره عقبه و قربانى را سرپرست وى از طرف او انجام مى دهد.

-3 سپس سر او را مى تراشد و اگر سال اوّل او نباشد مى تواند سر او را بتراشد يا تقصير كند.

-4 در شبهاى 11 و 12 ذى حجه، كودك نيز بايد در منى باشد و سرپرست وى از طرف او نيت بيتوته كند.

-5 در روزهاى 11 و 12 ذى حجه، سرپرست وى، به نيّت او ر مى جمرات را برايش انجام مى دهد.

-6 پس از برگشت به مكه، ساير اعمال را مانند اعمال عمره بجا مى آورند.

0000000000

حِجر اسماعيل

0000000000

در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالى وركن غربى، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادى از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخى روايات استفاده مى شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياى الهى فراوان است، كه در اين مكان زيارت مى شوند.

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مى باشد.

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل «اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ  وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنّـِي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّـِيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالى إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنّـِي أَرى فِي الْمَنامِ أَنّـِي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ " ، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلى بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالى: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالى فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً " ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلى أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

0000000000

زيارت ساير انبياى عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

0000000000

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياى عظام الهى سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامى آنان مى خوانى زيارتى را كه مرحوم كُلينى در كتاب شريف كافى، ومرحوم شيخ طوسى در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلى أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مى باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاى متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مى فرستى، وبراى خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهى دعا مى كنى.

0000000000

زيارت جامع اوّل (جامعه صغيره)

اين زيارت در كتب كافى، تهذيب و كامل الزيارات از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاى انبياء و ائمّه و اوصياء(عليهم السلام) خوانده مى شود:

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

كافى، ج4، ص579، حديث2 و تهذيب الاحكام، ج6، ص102 و كامل الزيارات، ص331

0000000000

طـواف وِداع وآخرين ره توشه ازحرم

0000000000

1ـ براى كسى كه مى خواهد از مكّه بيرون رود مستحب است طواف وداع انجام دهد.

2ـ طواف وداع نيز هفت شوط است و انجام نماز آن هم مستحب است.

3ـ مستحب است كه از خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد.

0000000000

بعضي ازحجاج روزدوازدهم كه ازمنا بازميگردند به مكه شب ياصبح روزبعد اعمال مكه را انجام ميدهند وآماده بازگشت به وطن يارفتن به مدينه ميشوند كه اينها ممكن است بخاطربعدمسافت محل هتل آنان ديگر به مسجدالحرام بازنگردند لذا اينها پس از اتمام اعمال مكه طواف وداع راهم انجام دهند وآخرين ره توشه خودرا ازحرم خداوند برگيرند

0000000000

بعضي ازحجاج بعدازانجام اعمال مكه دوياسه ياچهارروزديگرهم درمكه هستند اينها ميتوانند بروند استراحت كنند وبعدبروندبراي طوافهاي مستحب ديگروطواف وداع

0000000000

نماز

0000000000

-1 امام على عليه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدينه، برابر با هزار نماز است.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : هركس در مكّه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آيه سخره[1] و آية الكرسى را بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه دار در شهرهاى ديگر است و يك روز روزه در مكّه برابر با روزه يك سال در جاهاى ديگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.

-3 ابراهيم بن شيبه: به امام باقر عليه السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پيامبر پرسيدم. حضرت نوشت: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله زياد نماز خواندن در اين دو حرم را دوست داشت پس تو نيز زياد نماز بخوان و تمام بخوان.

0000000000

(1)آيه سخره : إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ«اعراف54و55»

0000000000

روزه

0000000000

-1 پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگيرد و تا آن جا كه مى تواند نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غير مكّه را مى نويسد و براى او هر روز يك حسنه و هر شب يك حسنه مى نويسد.

-2 امام سجّاد عليه السّلام : يك روز روزه در مكّه، برابر با روزه يك سال در جاى ديگر است.

0000000000

ختم قرآن

0000000000

-1 امام سجّاد عليه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن كند، نميرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد.

-2 امام باقر عليه السّلام : هر كس كه در مكّه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است.

0000000000

انفاق

0000000000

-1 امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پيامبر و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدينه نيز حرم خدا و رسولِ خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است، نماز در آن ده هزار برابر و يك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم حرم خدا و پيامبر واميرالمؤمنين عليهما السّلام است، نماز در آن همچون هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن هزار درهم است.

0000000000

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=19667&BOOKID=6095&PageSize=1&LANGUAGE=1&PageIndex=8

0000000000

فصل دهم دعاهاوزيارات

صلوات برچهارده معصوم عليهم السّلام

0000000000

صلوات بر پيغمبر صلى الله عليه و آله

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَّقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَضْعَفْتَ بِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ كَسَرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيمَانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما

0000000000

صلوات بر امير المؤمنين عليه السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ أَخِى نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ [وَ وَصِيِّهِ‏] وَ وَزِيرِهِ وَ مُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِكْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِى إِلَى شَرِيعَتِهِ وَ خَلِيفَتِهِ فِى أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْكُرَبِ [الْكَرْبِ‏] عَنْ وَجْهِهِ قَاصِمِ الْكَفَرَةِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَةِ الَّذِى جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِيِّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصْرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ صَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ

0000000000

صلوات بر سيده نسوان فاطمه عليها السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِى انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ الْأَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ [أَبِيهَا] صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّى فِى هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ

0000000000

صلوات بر حسن و حسين عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَبْدَيْكَ وَ وَلِيَّيْكَ وَ ابْنَىْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَىِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَىْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلادِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِىِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِىُّ الْهَادِى الْمَهْدِىُّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّى فِى هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ قَتِيلِ الْكَفَرَةِ وَ طَرِيحِ الْفَجَرَةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ مُوقِنا أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ قُتِلْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى الطَّالِبُ بِثَارِكَ وَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ فِى هَلاكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِكَ وَ أَشَهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَذَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَلَبَّتْ عَلَيْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّنْ أَكْذَبَكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّكَ وَ اسْتَحَلَّ دَمَكَ بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ خَاذِلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَكَ فَلَمْ يُجِبْكَ وَ لَمْ يَنْصُرْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَبَى نِسَاءَكَ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِى‏ءٌ وَ مِمَّنْ وَالاهُمْ وَ مَالَأَهُمْ وَ أَعَانَهُمْ عَلَيْهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ بَابُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِمَنْزِلَتِكُمْ مُوقِنٌ وَ لَكُمْ تَابِعٌ بِذَاتِ نَفْسِى وَ شَرَائِعِ دِينِى وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِى وَ مُنْقَلَبِى فِى دُنْيَاىَ وَ آخِرَتِى

0000000000

صلوات بر على بن الحسين عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ الَّذِى اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَى الَّذِينَ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَيْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِيا مَهْدِيّا اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ حَتَّى يَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنُهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

0000000000

صلوات بر محمد بن على عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَما لِعِبَادِكَ وَ مَنَارا لِبِلادِكَ وَ مُسْتَوْدَعا لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِما لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ

0000000000

صلوات بر جعفر بن محمد عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِى إِلَيْكَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِينِ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ كَلامِكَ وَ وَحْيِكَ وَ خَازِنَ عِلْمِكَ وَ لِسَانَ تَوْحِيدِكَ وَ وَلِىَّ أَمْرِكَ وَ مُسْتَحْفَظَ دِينِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ

0000000000

صلوات بر موسى بن جعفر عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِىِّ الطَّاهِرِ الزَّكِىِّ النُّورِ الْمُبِينِ [الْمُنِيرِ] الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

0000000000

صلوات بر على بن موسى عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الَّذِى ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ وَ قَائِما بِأَمْرِكَ وَ نَاصِرا لِدِينِكَ وَ شَاهِدا عَلَى عِبَادِكَ وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ

0000000000

صلوات بر محمد بن على بن موسى عليهم السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

0000000000

صلوات بر على بن محمد عليهما السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِىِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِى‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ راوى اين صلوات ابو محمد يمنى گفت كه چون حضرت عسكرى عليه السلام از ذكر صلوات بر پدرش فارغ شد و نوبت بر خود آن جناب رسيد ساكت ماند عرض كردم كه كيفيت صلوات بر باقى را بفرماييد فرمود اگر نه اين بود كه ذكر اين از معالم دين است و خدا امر فرموده ما را كه به اهلش برسانيم هر آينه دوست داشتم كه ساكت مانم و لكن چون در مقام دين است بنويس

0000000000

صلوات بر حسن بن على بن محمد عليهم السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِىِّ الصَّادِقِ الْوَفِىِّ النُّورِ الْمُضِى‏ءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِىِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ

0000000000

صلوات بر ولى الامر المنتظر عليه السلام

0000000000

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرا اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ وَ انْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بِحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ وَ اجْعَلْنِى اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ أَرِنِى فِى آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمُلُونَ وَ فِى عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ

0000000000

زيارت معروفه به امين الله

0000000000

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اگر اين زيارت براى غير حضرت امير المؤمنين خوانده شود السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ در آن گفته نمى‏شود أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِكَ [شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلائِكَ‏] مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ پس پهلوى روى مبارك خود را بر قبر گذاشت و گفت اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلامَ الْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِينَ مِنْكَ فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ [مَبْذُولَةٌ] وَ الْإِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَكَ إِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَ السَّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ [لَدَيْكَ‏] مُتْرَعَةٌ اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِى وَ اقْبَلْ ثَنَائِى وَ اجْمَعْ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّكَ وَلِىُّ نَعْمَائِى وَ مُنْتَهَى مُنَاىَ وَ غَايَةُ رَجَائِى فِى مُنْقَلَبِى وَ مَثْوَاىَ و در كامل الزيارة بعد از اين زيارت اين فقرات نيز مسطور است أَنْتَ إِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ اغْفِرْ لِأَوْلِيَائِنَا وَ كُفَّ عَنَّا أَعْدَاءَنَا وَ اشْغَلْهُمْ عَنْ أَذَانَا وَ أَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْيَا وَ أَدْحِضْ كَلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَى إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ پس حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه هر كه از شيعيان ما اين زيارت و دعا را نزد قبر امير المؤمنين عليه السلام يا نزد قبر يكى از ائمه عليهم السلام بخواند البته حق تعالى اين زيارت و دعاى او را در نامه‏اى از نور بالا برد و مهر حضرت محمد صلى الله عليه و آله را بر آن بزند و چنين محفوظ باشد تا تسليم نمايند به قائم آل محمد عليهم السلام پس استقبال نمايد صاحبش را به بشارت و تحيت و كرامت إن شاء الله تعالى مؤلف گويد كه اين زيارت شريفه هم از زيارات مطلقه محسوب مى‏شود و هم از زيارات مخصوصه روز غدير و هم از زيارات جامعه كه در جميع روضات مقدسه ائمه عليهم السلام خوانده ميشود

0000000000

زيارت جامعه كبيره

0000000000

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْىِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلادِ وَ أَبْوَابَ الْإِيمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ أَعْلامِ التُّقَى وَ ذَوِى النُّهَى وَ أُولِى الْحِجَى وَ كَهْفِ الْوَرَى وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَى وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِيَاءِ نَبِىِّ اللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِى أَمْرِ اللَّهِ وَ التَّامِّينَ فِى مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِى تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ وَ الْقَادَةِ الْهُدَاةِ وَ السَّادَةِ الْوُلاةِ وَ الذَّادَةِ الْحُمَاةِ وَ أَهْلِ الذِّكْرِ وَ أُولِى الْأَمْرِ وَ بَقِيَّةِ اللَّهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ نُورِهِ [وَ بُرْهَانِهِ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ كَمَا شَهِدَ اللَّهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِكَتُهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَى أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ الْفَائِزُونَ بِكَرَامَتِهِ اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّكُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَكُمْ لِنُورِهِ وَ أَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ وَ رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِى أَرْضِهِ وَ حُجَجا عَلَى بَرِيَّتِهِ وَ أَنْصَارا لِدِينِهِ وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعا لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ وَ أَرْكَانا لِتَوْحِيدِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَعْلاما لِعِبَادِهِ وَ مَنَارا فِى بِلادِهِ وَ أَدِلاءَ عَلَى صِرَاطِهِ عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيرا فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ وَ أَكْبَرْتُمْ شَأْنَهُ وَ مَجَّدْتُمْ كَرَمَهُ وَ أَدَمْتُمْ ذِكْرَهُ وَ وَكَّدْتُمْ مِيثَاقَهُ وَ أَحْكَمْتُمْ عَقْدَ طَاعَتِهِ وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِى مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَكُمْ فِى جَنْبِهِ وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِى ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللازِمُ لَكُمْ لاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِى حَقِّكُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِيرَاثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَكُمْ وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ وَ آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ [وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ‏] وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْكُمُونَ سَعِدَ مَنْ وَالاكُمْ وَ هَلَكَ مَنْ عَادَاكُمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُمْ

وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِىَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِى أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَى وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِىَ وَ أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِينَ بِفَضْلِكُمْ وَ مَعْرُوفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُمْ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِينَ حَيْثُ لا يَلْحَقُهُ لاحِقٌ وَ لا يَفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لا يَسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لا يَطْمَعُ فِى إِدْرَاكِهِ طَامِعٌ حَتَّى لا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ وَ لا صِدِّيقٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ لا عَالِمٌ وَ لا جَاهِلٌ وَ لا دَنِىٌّ وَ لا فَاضِلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ صَالِحٌ وَ لا فَاجِرٌ طَالِحٌ وَ لا جَبَّارٌ عَنِيدٌ وَ لا شَيْطَانٌ مَرِيدٌ وَ لا خَلْقٌ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ شَهِيدٌ إِلا عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ أَمْرِكُمْ وَ عِظَمَ خَطَرِكُمْ وَ كِبَرَ شَأْنِكُمْ وَ تَمَامَ نُورِكُمْ وَ صِدْقَ مَقَاعِدِكُمْ وَ ثَبَاتَ مَقَامِكُمْ وَ شَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَ مَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ وَ كَرَامَتَكُمْ عَلَيْهِ وَ خَاصَّتَكُمْ لَدَيْهِ وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى وَ أَهْلِى وَ مَالِى وَ أُسْرَتِى أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّى مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ وَ بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَكُمْ مُوَالٍ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِكُمْ وَ مُعَادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ مُطِيعٌ لَكُمْ عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ مُعْتَرِفٌ بِكُمْ مُؤْمِنٌ بِإِيَابِكُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِى وَ حَوَائِجِى وَ إِرَادَتِى فِى كُلِّ أَحْوَالِى وَ أُمُورِى مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلانِيَتِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ مُفَوِّضٌ فِى ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ وَ قَلْبِى لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْيِى لَكُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِىَ اللَّهُ تَعَالَى دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِى أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَ يُمَكِّنَكُمْ فِى أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ غَيْرِكُمْ آمَنْتُ بِكُمْ وَ تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ وَ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ [وَ] الْجَاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ وَ الْمَارِقِينَ مِنْ وِلايَتِكُمْ وَ الْغَاصِبِينَ لِإِرْثِكُمْ [وَ] الشَّاكِّينَ فِيكُمْ [وَ] الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ وَ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَ كُلِّ مُطَاعٍ سِوَاكُمْ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ فَثَبَّتَنِىَ اللَّهُ أَبَدا مَا حَيِيتُ عَلَى مُوَالاتِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ وَ دِينِكُمْ وَ وَفَّقَنِى لِطَاعَتِكُمْ وَ رَزَقَنِى شَفَاعَتَكُمْ وَ جَعَلَنِى مِنْ خِيَارِ مَوَالِيكُمْ التَّابِعِينَ لِمَا دَعَوْتُمْ إِلَيْهِ وَ جَعَلَنِى مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ وَ يَهْتَدِى بِهُدَاكُمْ وَ يُحْشَرُ فِى زُمْرَتِكُمْ وَ يَكِرُّ فِى رَجْعَتِكُمْ وَ يُمَلَّكُ فِى دَوْلَتِكُمْ وَ يُشَرَّفُ فِى عَافِيَتِكُمْ وَ يُمَكَّنُ فِى أَيَّامِكُمْ وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَدا بِرُؤْيَتِكُمْ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى وَ نَفْسِى وَ أَهْلِى وَ مَالِى مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ مَوَالِىَّ لا أُحْصِى ثَنَاءَكُمْ وَ لا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ (اللَّهُ‏) وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِكَتُهُ وَ إِلَى جَدِّكُمْ (و اگر زيارت امير المؤمنين عليه السلام باشد بجاى و إلى جدكم بگو) وَ إِلَى أَخِيكَ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدا مِنَ الْعَالَمِينَ طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطَاعَتِكُمْ وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ وَ ذَلَّ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لَكُمْ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلايَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى وَ نَفْسِى وَ أَهْلِى وَ مَالِى ذِكْرُكُمْ فِى الذَّاكِرِينَ وَ أَسْمَاؤُكُمْ فِى الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِى الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِى الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِى الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُمْ وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ وَ أَوْفَى عَهْدَكُمْ (وَ أَصْدَقَ وَعْدَكُمْ‏) كَلامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَ عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى وَ نَفْسِى كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ وَ أُحْصِى جَمِيلَ بَلائِكُمْ وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّارِ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى وَ نَفْسِى بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ وَ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكَانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْجَاهُ الْعَظِيمُ وَ الشَّأْنُ الْكَبِيرُ وَ الشَّفَاعَةُ الْمَقْبُولَةُ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا يَا وَلِىَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِى وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا يَأْتِى عَلَيْهَا إِلا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِى وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِى فَإِنِّى لَكُمْ مُطِيعٌ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ اللَّهُمَّ إِنِّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِى فَبِحَقِّهِمُ الَّذِى أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِى فِى جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِى زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِمْ إِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ (تَسْلِيما) كَثِيرا وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ

0000000000

زيارت جامعه صغيره

0000000000

اين زيارت در كتب كافى، تهذيب و كامل الزيارات از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاى انبياء و ائمّه و اوصياء(عليهم السلام) خوانده مى شود:

«اَلسَّلامُ عَلى اَوْلِياءِ اللهِ وَاَصْفِياءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللهِ وَاَحِبّاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى اَ نْصارِ اللهِ وَخُلَفاءِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُظهِرياَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فيمَرْضاتِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُخْلَصِينَ فيطاعَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْدِلاّءِ عَلَى اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَى اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّى مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ اَنّيسِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فيذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ».

0000000000

زيارت به نيابت

0000000000

چون كسى خواهد كه به نيابت ديگرى زيارت كند بگويد اللَّهُمَّ إِنَّ فُلانَ بْنَ فُلانٍ (وبجاي اين كلمه نام طرف رابگويد) أَوْفَدَنِي إِلَى مَوَالِيهِ وَ مَوَالِيَّ لِأَزُورَ عَنْهُ رَجَاءً لِجَزِيلِ الثَّوَابِ وَ فِرَارا مِنْ سُوءِ الْحِسَابِ اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِأَوْلِيَائِهِ الدَّالِّينَ عَلَيْكَ فِي غُفْرَانِكَ ذُنُوبَهُ وَ حَطِّ سَيِّئَاتِهِ وَ يَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِهِمْ عِنْدَ مَشْهَدِ إِمَامِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْ مِنْهُ وَ اقْبَلْ شَفَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فِيهِ اللَّهُمَّ جَازِهِ عَلَى حُسْنِ نِيَّتِهِ وَ صَحِيحِ عَقِيدَتِهِ وَ صِحَّةِ مُوَالاتِهِ أَحْسَنَ مَا جَازَيْتَ أَحَدا مِنْ عَبِيدِكَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَدِمْ لَهُ مَا خَوَّلْتَهُ وَ اسْتَعْمِلْهُ صَالِحا فِيمَا آتَيْتَهُ وَ لا تَجْعَلْنِي آخِرَ وَافِدٍ لَهُ يُوفِدُهُ اللَّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتَهُ مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ وَ اجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِكْ لَهُ فِي وُلْدِهِ وَ مَالِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَا مَلَكَتْ يَمِينُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ حُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَعَاصِيكَ حَتَّى لا يَعْصِيَكَ وَ أَعِنْهُ عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى لا تَفْقِدَهُ حَيْثُ أَمَرْتَهُ وَ لا تَرَاهُ حَيْثُ نَهَيْتَهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ اعْفُ عَنْهُ وَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعِذْهُ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ وَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِهِ وَ مِنْ مَوَاقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ جَائِزَتَهُ فِي مَوْقِفِي هَذَا غُفْرَانَكَ وَ تُحْفَتَهُ فِي مَقَامِي هَذَا عِنْدَ إِمَامِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَنْ تُقِيلَ عَثْرَتَهُ وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتَهُ وَ تَتَجَاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِهِ وَ تَجْعَلَ التَّقْوَى زَادَهُ وَ مَا عِنْدَكَ خَيْرا لَهُ فِي مَعَادِهِ وَ تَحْشُرَهُ فِي زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تَغْفِرَ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ فَإِنَّكَ خَيْرُ مَرْغُوبٍ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ مَسْئُولٍ اعْتَمَدَ الْعِبَادُ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُوفِدٍ جَائِزَةٌ وَ لِكُلِّ زَائِرٍ كَرَامَةٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتَهُ فِي مَوْقِفِي هَذَا غُفْرَانَكَ وَ الْجَنَّةَ لَهُ وَ لِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ اللَّهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْخَاطِئُ الْمُذْنِبُ الْمُقِرُّ بِذُنُوبِهِ فَأَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ لا تَحْرِمَنِي بَعْدَ ذَلِكَ الْأَجْرَ وَ الثَّوَابَ مِنْ فَضْلِ عَطَائِكَ وَ كَرَمِ تَفَضُّلِكَ پس برود به نزد ضريح مقدس و دستها را بسوى آسمان بلند كند رو به قبله و بگويد يَا مَوْلايَ يَا إِمَامِي عَبْدُكَ فُلانُ بْنُ فُلانٍ أَوْفَدَنِي زَائِرا لِمَشْهَدِكَ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَيْكَ يَرْجُو بِذَلِكَ فَكَاكَ رَقَبَتِهِ مِنَ النَّارِ مِنَ الْعُقُوبَةِ فَاغْفِرْ لَهُ وَ لِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَسْتَجِيبَ لِي فِيهِ وَ فِي جَمِيعِ إِخْوَانِي وَ أَخَوَاتِي وَ وَلَدِي وَ أَهْلِي بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .

0000000000

زيارت عاشوراء معروفه

0000000000

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِيَرَتِهِ) السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّى جَمِيعا سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ [بِكُمْ‏] عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِى السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتَالِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ) أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِى أُمَيَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْرا [شَمِرا] وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِى بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِى أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِى [بِكَ‏] أَنْ يَرْزُقَنِى طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى عِنْدَكَ وَجِيها بِالْحُسَيْنِ عليه السلام فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِكَ وَ بِالْبَرَاءَةِ [مِمَّنْ قَاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ‏] مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِكَ وَ بَنَى عَلَيْهِ بُنْيَانَهُ وَ جَرَى فِى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَشْيَاعِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوَالاتِكُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِيِّكُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ النَّاصِبِينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ إِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِىٌّ لِمَنْ وَالاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِى أَكْرَمَنِى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ أَنْ يَجْعَلَنِى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِى عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَنْ يَرْزُقَنِى طَلَبَ ثَارِى [ثَارَكُمْ‏] مَعَ إِمَامٍ هُدًى [مَهْدِىٍ‏] ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِى لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِى بِمُصَابِى بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِى مُصَابا بِمُصِيبَتِهِ مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِى الْإِسْلامِ وَ فِى جَمِيعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى فِى مَقَامِى هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَاىَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِى مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ اللَّعِينُ ابْنُ اللَّعِينِ عَلَى (لِسَانِكَ) وَ لِسَانِ نَبِيِّكَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِى كُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِيهِ نَبِيُّكَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِينَ وَ هَذَا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذَابَ اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ فِى هَذَا الْيَوْمِ وَ فِى مَوْقِفِى هَذَا وَ أَيَّامِ حَيَاتِى بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوَالاةِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ (عَلَيْهِ وَ) عَلَيْهِمُ السَّلامُ . پس مى‏گويى صد مرتبه : اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِى جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعا . پس مى‏گويى صد مرتبه : السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّى سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيَارَتِكُمْ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ) وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ . پس مى‏گويى : اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّى وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلا ثُمَّ الثَّانِىَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ خَامِسا وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْرا وَ آلَ أَبِى سُفْيَانَ وَ آلَ زِيَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ . پس به سجده مى‏روى و مى‏گويى : اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِى اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام

0000000000

دعاهاي حضرت مهدي(عج)

0000000000

دعاي حضرت صاحب الامرعج به شخص محبوس

0000000000

كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاى حضرت صاحب الامر عليه السلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود پس خلاص شد إِلَهِى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِى فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِى فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ .

0000000000

دعاي حضرت مهدي صلوات الله عليه

0000000000

و نيز كفعمى در مصباح فرموده: اين دعاى حضرت مهدى صلوات الله عليه است : اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ وَ أَكْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ وَ اكْفُفْ أَيْدِيَنَا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرْقَةِ وَ اغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ الْفُجُورِ وَ الْخِيَانَةِ وَ اسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اللَّغْوِ وَ الْغِيبَةِ وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ النَّصِيحَةِ وَ عَلَى الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَ الرَّغْبَةِ وَ عَلَى الْمُسْتَمِعِينَ بِالاتِّبَاعِ وَ الْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفَاءِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى مَشَايِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ السَّكِينَةِ وَ عَلَى الشَّبَابِ بِالْإِنَابَةِ وَ التَّوْبَةِ وَ عَلَى النِّسَاءِ بِالْحَيَاءِ وَ الْعِفَّةِ وَ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ السَّعَةِ وَ عَلَى الْفُقَرَاءِ بِالصَّبْرِ وَ الْقَنَاعَةِ وَ عَلَى الْغُزَاةِ بِالنَّصْرِ وَ الْغَلَبَةِ وَ عَلَى الْأُسَرَاءِ بِالْخَلاصِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ السِّيرَةِ وَ بَارِكْ لِلْحُجَّاجِ وَ الزُّوَّارِ فِى الزَّادِ وَ النَّفَقَةِ وَ اقْضِ مَا أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .

0000000000

دعاي حضرت حجة عجل الله نعالي فرجه

0000000000

در مهج ذكر شده كه: اين دعاى حضرت حجت عليه السلام است : إِلَهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَفَضَّلْ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْغَنَاءِ وَ الثَّرْوَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَى أَحْيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللُّطْفِ وَ (الْكَرَامَةِ) وَ عَلَى أَمْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى غُرَبَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَى أَوْطَانِهِمْ سَالِمِينَ غَانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ .

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ (فُلانِ بْنِ فُلانٍ و بجاى فلان بن فلان بگو) الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِى هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِى كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّا وَ حَافِظا وَ قَائِدا وَ نَاصِرا وَ دَلِيلا وَ عَيْنا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعا وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا

0000000000

دعاي استغاثه به حضرت صاحب الزّمان عج

سيد على خان در كلم طيب فرموده: اين استغاثه‏اى است به حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه هر جا كه باشى دو ركعت نماز بحمد و هر سوره كه خواهى بگزار پس رو به قبله زير آسمان بايست و بگو سَلامُ اللَّهِ الْكَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ وَ بَرَكَاتُهُ الْقَائِمَةُ التَّامَّةُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ وَ وَلِيِّهِ فِى أَرْضِهِ وَ بِلادِهِ وَ خَلِيفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِيَّةِ الْعِتْرَةِ وَ الصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِيمَانِ وَ مُلَقِّنِ [مُعْلِنِ‏] أَحْكَامِ الْقُرْآنِ وَ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِىِّ الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ [الْمُرْتَضَى‏] وَ ابْنِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ الْوَصِىِّ ابْنِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ الْهَادِى الْمَعْصُومِ ابْنِ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَعْصُومِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْكَافِرِينَ الْمُتَكَبِّرِينَ الظَّالِمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومِينَ وَ الْإِمَامِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوِلايَةِ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلا وَ فِعْلا وَ أَنْتَ الَّذِى تَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا فَعَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَكَ وَ سَهَّلَ مَخْرَجَكَ وَ قَرَّبَ زَمَانَكَ وَ كَثَّرَ أَنْصَارَكَ وَ أَعْوَانَكَ وَ أَنْجَزَ لَكَ مَا وَعَدَكَ فَهُوَ أَصْدَقُ الْقَائِلِينَ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَاجَتِى كَذَا وَ كَذَا و بجاى كذا و كذا حاجات خود را ذكر كند فَاشْفَعْ لِى فِى نَجَاحِهَا فَقَدْ تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِحَاجَتِى لِعِلْمِى أَنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ شَفَاعَةً مَقْبُولَةً وَ مَقَاما مَحْمُودا فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِأَمْرِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِسِرِّهِ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِى لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ سَلِ اللَّهَ تَعَالَى فِى نُجْحِ طَلِبَتِى وَ إِجَابَةِ دَعْوَتِى وَ كَشْفِ كُرْبَتِى. و بخواه هر چه خواهى كه برآورده ميشود إن شاء الله تعالى مؤلف گويد كه بهتر آن است كه در ركعت اول نماز اين استغاثه بعد از حمد سوره إنا فتحنا بخواند و در ركعت دوم إذا جاء نصر الله

0000000000

زيارت آل ياسين

0000000000

سَلامٌ عَلَى آلِ يس السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِىَ اللَّهِ وَ رَبَّانِىَّ آيَاتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِىَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِى آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِى أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِى ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّى وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِى السَّلامُ عَلَيْكَ فِى اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلامِ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلاىَ أَنِّى أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلاىَ أَنَّ عَلِيّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِىَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِى إِيمَانِهَا خَيْرا وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ يَا مَوْلاىَ شَقِىَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِىٌّ لَكَ بَرِى‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِى مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلاىَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِى مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِى خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ و بعد از آن اين دعا خوانده شود اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِىِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ وَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِى نُورَ الْيَقِينِ وَ صَدْرِى نُورَ الْإِيمَانِ وَ فِكْرِى نُورَ النِّيَّاتِ وَ عَزْمِى نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِى نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِى نُورَ الصِّدْقِ وَ دِينِى نُورَ الْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِكَ وَ بَصَرِى نُورَ الضِّيَاءِ وَ سَمْعِى نُورَ الْحِكْمَةِ وَ مَوَدَّتِى نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ قَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ فَتُغَشِّيَنِى رَحْمَتُكَ‏ يَا وَلِىُّ يَا حَمِيدُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى حُجَّتِكَ فِى أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِى بِلادِكَ وَ الدَّاعِى إِلَى سَبِيلِكَ وَ الْقَائِمِ بِقِسْطِكَ وَ الثَّائِرِ بِأَمْرِكَ وَلِىِّ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَوَارِ الْكَافِرِينَ وَ مُجَلِّى الظُّلْمَةِ وَ مُنِيرِ الْحَقِّ وَ النَّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَ الصِّدْقِ وَ كَلِمَتِكَ التَّامَّةِ فِى أَرْضِكَ الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ وَ الْوَلِىِّ النَّاصِحِ سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَ عَلَمِ الْهُدَى وَ نُورِ أَبْصَارِ الْوَرَى وَ خَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَ ارْتَدَى وَ مُجَلِّى الْعَمَى الَّذِى يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرا اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ وَ انْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمُ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ مِنْ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ اقْصِمْ قَاصِمِيهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِى اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ أَرِنِى فِى آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مَا يَأْمُلُونَ وَ فِى عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

0000000000

دعاي كميل

0000000000

اَللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِى قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ خَضَعَ لَهَا كُلُّ شَىْ‏ءٍ وَ ذَلَّ لَهَا كُلُّ شَىْ‏ءٍ وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِى غَلَبْتَ بِهَا كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتِى لا يَقُومُ لَهَا شَىْ‏ءٌ وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِى مَلَأَتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ بِسُلْطَانِكَ  الَّذِى عَلا كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ بِوَجْهِكَ الْبَاقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ بِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْ‏ءٍ يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ وَ يَا آخِرَ الْآخِرِينَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُهَا اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَى نَفْسِكَ وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُكْرَكَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِكْرَكَ اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ أَنْ تُسَامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى وَ تَجْعَلَنِى بِقِسْمِكَ رَاضِيا قَانِعا وَ فِى جَمِيعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعا اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ وَ عَلا مَكَانُكَ وَ خَفِىَ مَكْرُكَ وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ وَ غَلَبَ قَهْرُكَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ وَ لا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ اللَّهُمَّ لا أَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِرا وَ لا لِقَبَائِحِى سَاتِرا وَ لا لِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلا غَيْرَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ ظَلَمْتُ نَفْسِى وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى وَ سَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَ مَنِّكَ عَلَىَّ اللَّهُمَّ مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلا لَهُ نَشَرْتَهُ اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلائِى وَ أَفْرَطَ بِى سُوءُ حَالِى وَ قَصُرَتْ  بِى أَعْمَالِى وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى وَ حَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ أَمَلِى وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِى بِجِنَايَتِهَا وَ مِطَالِى يَا سَيِّدِى فَأَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ أَنْ لا يَحْجُبَ عَنْكَ دُعَائِى سُوءُ عَمَلِى وَ فِعَالِى وَ لا تَفْضَحْنِى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّى وَ لا تُعَاجِلْنِى بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَوَاتِى مِنْ سُو ءِ فِعْلِى وَ إِسَاءَتِى وَ دَوَامِ تَفْرِيطِى وَ جَهَالَتِى وَ كَثْرَةِ شَهَوَاتِى وَ غَفْلَتِى وَ كُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِكَ لِى فِى كُلِّ الْأَحْوَالِ رَءُوفا وَ عَلَىَّ فِى جَمِيعِ الْأُمُورِ عَطُوفا إِلَهِى وَ رَبِّى مَنْ لِى غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّى وَ النَّظَرَ فِى أَمْرِى إِلَهِى وَ مَوْلاىَ أَجْرَيْتَ عَلَىَّ حُكْما اتَّبَعْتُ فِيهِ هَوَى نَفْسِى وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِيهِ مِنْ تَزْيِينِ عَدُوِّى فَغَرَّنِى بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِكَ الْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَىَّ مِنْ ذَلِكَ بَعْضَ حُدُودِكَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَىَّ فِى جَمِيعِ ذَلِكَ وَ لا حُجَّةَ لِى فِيمَا جَرَى عَلَىَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِى حُكْمُكَ وَ بَلاؤُكَ وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِى بَعْدَ تَقْصِيرِى وَ إِسْرَافِى عَلَى نَفْسِى مُعْتَذِرا نَادِما مُنْكَسِرا مُسْتَقِيلا مُسْتَغْفِرا مُنِيبا مُقِرّا مُذْعِنا مُعْتَرِفا لا أَجِدُ مَفَرّا مِمَّا كَانَ مِنِّى وَ لا مَفْزَعا أَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ فِى أَمْرِى غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرِى وَ إِدْخَالِكَ إِيَّاىَ فِى سَعَةِ رَحْمَتِكَ اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّى وَ فُكَّنِى مِنْ شَدِّ وَثَاقِى يَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِى وَ رِقَّةَ جِلْدِى وَ دِقَّةَ عَظْمِى يَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِى وَ ذِكْرِى وَ تَرْبِيَتِى وَ بِرِّى وَ تَغْذِيَتِى هَبْنِى لابْتِدَاءِ كَرَمِكَ وَ سَالِفِ بِرِّكَ بِى يَا إِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ رَبِّى أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِى بِنَارِكَ بَعْدَ تَوْحِيدِكَ وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَيْهِ قَلْبِى مِنْ مَعْرِفَتِكَ وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِى مِنْ ذِكْرِكَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِيرِى مِنْ حُبِّكَ وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِى وَ دُعَائِى خَاضِعا لِرُبُوبِيَّتِكَ هَيْهَاتَ أَنْتَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ أَوْ تُبْعِدَ مَنْ أَدْنَيْتَهُ أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاءِ مَنْ كَفَيْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ وَ لَيْتَ شِعْرِى يَا سَيِّدِى وَ إِلَهِى وَ مَوْلاىَ أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ سَاجِدَةً وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِيدِكَ صَادِقَةً وَ بِشُكْرِكَ مَادِحَةً وَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ طَائِعَةً وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِكَ مُذْعِنَةً مَا هَكَذَا الظَّنُّ بِكَ وَ لا أُخْبِرْنَا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيمُ يَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِى عَنْ قَلِيلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا يَجْرِى فِيهَا مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِكَ بَلاءٌ وَ مَكْرُوهٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ يَسِيرٌ بَقَاؤُهُ قَصِيرٌ مُدَّتُهُ فَكَيْفَ احْتِمَالِى لِبَلاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقَامُهُ وَ لا يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ لِأَنَّهُ لا يَكُونُ إِلا عَنْ غَضَبِكَ وَ انْتِقَامِكَ وَ سَخَطِكَ وَ هَذَا مَا لا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ يَا سَيِّدِى فَكَيْفَ لِى وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ يَا إِلَهِى وَ رَبِّى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِى لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَ مُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلائِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ فَهَبْنِى يَا إِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِى (يَا إِلَهِى‏) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِى النَّارِ وَ رَجَائِى عَفْوُكَ فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقا لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقا لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ  وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ أَ فَتُرَاكَ سُبْحَانَكَ يَا إِلَهِى وَ بِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فِيهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِيَتِهِ وَ حُبِسَ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِيرَتِهِ وَ هُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ وَ يُنَادِيكَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ وَ يَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ يَا مَوْلاىَ فَكَيْفَ يَبْقَى فِى الْعَذَابِ وَ هُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ يَأْمُلُ فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ أَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهِيبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَكَانَهُ أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ أَمْ كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِيَتُهَا وَ هُوَ يُنَادِيكَ يَا رَبَّهْ أَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فِى عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُكُهُ فِيهَا هَيْهَاتَ مَا ذَلِكَ الظَّنُّ بِكَ وَ لا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ وَ لا مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِينَ مِنْ بِرِّكَ وَ إِحْسَانِكَ فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلادِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْدا وَ سَلاما وَ مَا كَانَ لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّا وَ لا مُقَاما لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ قُلْتَ مُبْتَدِئا وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَكَرِّما أَ فَمَنْ كَانَ مُؤْمِنا كَمَنْ كَانَ فَاسِقا لا يَسْتَوُونَ إِلَهِى وَ سَيِّدِى فَأَسْأَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى قَدَّرْتَهَا وَ بِالْقَضِيَّةِ الَّتِى حَتَمْتَهَا وَ حَكَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَا أَنْ تَهَبَ لِى فِى هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِى هَذِهِ السَّاعَةِ كُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ قَبِيحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ كُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَيْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ وَ كُلَّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُودا عَلَىَّ مَعَ جَوَارِحِى وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مَالِكَ رِقِّى يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى يَا عَلِيما بِضُرِّى وَ مَسْكَنَتِى يَا خَبِيرا بِفَقْرِى وَ فَاقَتِى يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِى مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِى وَ أَوْرَادِى كُلُّهَا وِرْدا وَاحِدا وَ حَالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَدا يَا سَيِّدِى يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِى يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِى يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ وَ الدَّوَامَ فِى الاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ وَ أُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ وَ أَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِى بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيبا عِنْدَكَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ فَإِنَّهُ لا يُنَالُ ذَلِكَ إِلا بِفَضْلِكَ وَ جُدْ لِى بِجُودِكَ وَ اعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ وَ احْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ وَ اجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجا وَ قَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّما وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ وَ أَقِلْنِى عَثْرَتِى وَ اغْفِرْ زَلَّتِى فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ بِعِبَادَتِكَ وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَ فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى وَ بَلِّغْنِى مُنَاىَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِى وَ اكْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِى يَا سَرِيعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ إِلا الدُّعَاءَ فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًى ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكَاءُ يَا سَابِغَ النِّعَمِ يَا دَافِعَ النِّقَمِ يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ يَا عَالِما لا يُعَلَّمُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ  وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا .

0000000000

دعاي ندبه

0000000000

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِى أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِى لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِىَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِيعَةَ إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِى فُلْكِكَ وَ نَجَّيْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَلِيلا وَ سَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِى الْآخِرِينَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِيّا وَ بَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْلِيما وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ رِدْءا وَ وَزِيرا وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ أَبٍ وَ آتَيْتَهُ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجا وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِيَاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ إِلَى مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِينِكَ وَ حُجَّةً عَلَى عِبَادِكَ وَ لِئَلا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ يَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا مُنْذِرا وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِيا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَى إِلَى أَنِ انْتَهَيْتَ بِالْأَمْرِ إِلَى حَبِيبِكَ وَ نَجِيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ وَ أَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلَى أَنْبِيَائِكَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبَادِكَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَكَ وَ مَغَارِبَكَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِكَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِينَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ ذَلِكَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَ هُدًى لِلْعَالَمِينَ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنا وَ قُلْتَ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِى كِتَابِكَ فَقُلْتَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ قُلْتَ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ وَ قُلْتَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَى رِضْوَانِكَ فَلَمَّا انْقَضَتْ أَيَّامُهُ أَقَامَ وَلِيَّهُ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا هَادِيا إِذْ كَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ قَالَ مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌّ أَمِيرُهُ وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلا بَابَهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ فَقَالَ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ وَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِى وَ وَصِيِّى وَ وَارِثِى لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِى وَ دَمُكَ مِنْ دَمِى وَ سِلْمُكَ سِلْمِى وَ حَرْبُكَ حَرْبِى وَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِى وَ دَمِى وَ أَنْتَ غَدا عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِى وَ أَنْتَ تَقْضِى دَيْنِى وَ تُنْجِزُ عِدَاتِى وَ شِيعَتُكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِى فِى الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِيرَانِى وَ لَوْ لا أَنْتَ يَا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِى وَ كَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَى وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِينَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ لا يُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِى رَحِمٍ وَ لا بِسَابِقَةٍ فِى دِينٍ وَ لا يُلْحَقُ فِى مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا وَ يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ قَدْ وَتَرَ فِيهِ صَنَادِيدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ  ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَادا بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلَى عَدَاوَتِهِ وَ أَكَبَّتْ عَلَى مُنَابَذَتِهِ حَتَّى قَتَلَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ لَمَّا قَضَى نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِينَ يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِى الْهَادِينَ بَعْدَ الْهَادِينَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِيعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ إِلا الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَايَةِ الْحَقِّ فِيهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِىَ مَنْ سُبِىَ وَ أُقْصِىَ مَنْ أُقْصِىَ وَ جَرَى الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا يُرْجَى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ كَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ وَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعُ وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ يَضِجُّ الضَّاجُّونَ وَ يَعِجُّ الْعَاجُّونَ أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ أَيْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَيْنِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَيْنَ السَّبِيلُ بَعْدَ السَّبِيلِ أَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ أَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَيْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِيرَةُ أَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ أَيْنَ أَعْلامُ الدِّينِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتِى لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِيَةِ أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَيْنَ مُحْيِى مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ أَيْنَ قَاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدِينَ أَيْنَ هَادِمُ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاقِ أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ أَيْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَ الشِّقَاقِ أَيْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّيْغِ وَ الْأَهْوَاءِ أَيْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذْبِ وَ الافْتِرَاءِ أَيْنَ مُبِيدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ أَيْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّضْلِيلِ وَ الْإِلْحَادِ أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاءِ أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى التَّقْوَى أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِى مِنْهُ يُؤْتَى أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِى إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاءُ أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَيْنَ صَاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَايَةِ الْهُدَى أَيْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضَا أَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِيَاءِ أَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ أَيْنَ الْمَنْصُورُ عَلَى مَنِ اعْتَدَى عَلَيْهِ وَ افْتَرَى أَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِى يُجَابُ إِذَا دَعَا أَيْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوَى أَيْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضَى وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى وَ نَفْسِى لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى يَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ يَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِينَ يَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّينَ يَا ابْنَ الْخِيَرَةِ الْمُهَذَّبِينَ يَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِينَ يَا ابْنَ الْأَطَائبِ الْمُطَهَّرِينَ  يَا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِينَ يَا ابْنَ الْقَمَاقِمَةِ الْأَكْرَمِينَ يَا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِيرَةِ يَا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِيئَةِ يَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ يَا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ يَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ يَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ يَا ابْنَ الْعُلُومِ الْكَامِلَةِ يَا ابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ يَا ابْنَ الْمَعَالِمِ الْمَأْثُورَةِ يَا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ الْمَوْجُودَةِ يَا ابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ يَا ابْنَ الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ يَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ يَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَكِيمٌ يَا ابْنَ الْآيَاتِ وَ الْبَيِّنَاتِ يَا ابْنَ الدَّلائِلِ الظَّاهِرَاتِ يَا ابْنَ الْبَرَاهِينِ الْوَاضِحَاتِ الْبَاهِرَاتِ يَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ يَا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ يَا ابْنَ طه وَ الْمُحْكَمَاتِ يَا ابْنَ يس وَ الذَّارِيَاتِ يَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِيَاتِ يَا ابْنَ مَنْ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى دُنُوّا وَ اقْتِرَابا مِنَ الْعَلِىِّ الْأَعْلَى لَيْتَ شِعْرِى أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى أَ بِرَضْوَى أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِى طُوًى عَزِيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرَى وَ لا أَسْمَعَ لَكَ حَسِيسا وَ لا نَجْوَى عَزِيزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِىَ الْبَلْوَى وَ لا يَنَالَكَ مِنِّى ضَجِيجٌ وَ لا شَكْوَى بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا بِنَفْسِى أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرَا فَحَنَّا بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ عَقِيدِ عِزٍّ لا يُسَامَى بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ أَثِيلِ مَجْدٍ لا يُجَارَى  بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَى بِنَفْسِى أَنْتَ مِنْ نَصِيفِ شَرَفٍ لا يُسَاوَى إِلَى مَتَى أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاىَ وَ إِلَى مَتَى وَ أَىَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِيكَ وَ أَىَّ نَجْوَى عَزِيزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجَابَ دُونَكَ وَ أُنَاغَى عَزِيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْكِيَكَ وَ يَخْذُلَكَ الْوَرَى عَزِيزٌ عَلَىَّ أَنْ يَجْرِىَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ مَا جَرَى هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَ الْبُكَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَيْنِى عَلَى الْقَذَى هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنَا مِنْكَ بِعِدَةٍ [بِغَدِهِ‏] فَنَحْظَى مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى مَتَى نُغَادِيكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَنَقِرَّ عَيْنا مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَانا وَ عِقَابا وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى وَ إِلَيْكَ أَسْتَعْدِى فَعِنْدَكَ الْعَدْوَى وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا فَأَغِثْ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلَى وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَى وَ الْجَوَى وَ بَرِّدْ غَلِيلَهُ يَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى وَ مَنْ إِلَيْهِ الرُّجْعَى وَ الْمُنْتَهَى اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلَى وَلِيِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِيِّكَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِمَاما فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَ سَلاما وَ زِدْنَا بِذَلِكَ يَا رَبِّ إِكْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِيمِكَ إِيَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّى تُورِدَنَا جِنَانَكَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِكَ السَّيِّدِ الْأَكْبَرِ وَ عَلَى أَبِيهِ السَّيِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى مَنِ اصْطَفَيْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَكْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً لا غَايَةَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَايَةَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَا اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَكَ وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّى إِلَى مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ يَمْكُثُ فِى ظِلِّهِمْ وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِى طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِيَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَيْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزا عِنْدَكَ وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَابا وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومَنَا بِهِ مَكْفِيَّةً وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِيَّةً وَ أَقْبِلْ إِلَيْنَا بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَيْكَ وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً نَسْتَكْمِلْ بِهَا الْكَرَامَةَ عِنْدَكَ ثُمَّ لا تَصْرِفْهَا عَنَّا بِجُودِكَ وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ رَيّا رَوِيّا هَنِيئا سَائِغا لا ظَمَأَ بَعْدَهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ . پس نماز زيارت بجا مى‏آورى بنحوى كه گذشت و دعا مى‏كنى به آنچه خواهى كه به اجابت خواهد رسيد إن شاء الله .

0000000000

دعاي سمات

0000000000

اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِى إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَضَائِقِ أَبْوَابِ الْأَرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْأَمْوَاتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى كَشْفِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ انْكَشَفَتْ وَ بِجَلالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَكْرَمِ الْوُجُوهِ وَ أَعَزِّ الْوُجُوهِ الَّذِى عَنَتْ لَهُ الْوُجُوهُ وَ خَضَعَتْ لَهُ الرِّقَابُ وَ خَشَعَتْ لَهُ الْأَصْوَاتُ وَ وَجِلَتْ لَهُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِكَ وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِى بِهَا تُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِكَ وَ تُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ بِمَشِيَّتِكَ الَّتِى دَانَ لَهَا الْعَالَمُونَ وَ بِكَلِمَتِكَ الَّتِى خَلَقْتَ بِهَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ بِحِكْمَتِكَ الَّتِى صَنَعْتَ بِهَا الْعَجَائِبَ وَ خَلَقْتَ بِهَا الظُّلْمَةَ وَ جَعَلْتَهَا لَيْلا وَ جَعَلْتَ اللَّيْلَ سَكَنا وَ خَلَقْتَ بِهَا النُّورَ وَ جَعَلْتَهُ نَهَارا وَ جَعَلْتَ النَّهَارَ نُشُورا مُبْصِرا وَ خَلَقْتَ بِهَا الشَّمْسَ وَ جَعَلْتَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ خَلَقْتَ بِهَا الْقَمَرَ وَ جَعَلْتَ الْقَمَرَ نُورا وَ خَلَقْتَ بِهَا الْكَوَاكِبَ وَ جَعَلْتَهَا نُجُوما وَ بُرُوجا وَ مَصَابِيحَ وَ زِينَةً وَ رُجُوما وَ جَعَلْتَ لَهَا مَشَارِقَ وَ مَغَارِبَ وَ جَعَلْتَ لَهَا مَطَالِعَ وَ مَجَارِىَ وَ جَعَلْتَ لَهَا فَلَكا وَ مَسَابِحَ وَ قَدَّرْتَهَا فِى السَّمَاءِ مَنَازِلَ فَأَحْسَنْتَ تَقْدِيرَهَا وَ صَوَّرْتَهَا فَأَحْسَنْتَ تَصْوِيرَهَا وَ أَحْصَيْتَهَا بِأَسْمَائِكَ إِحْصَاءً وَ دَبَّرْتَهَا بِحِكْمَتِكَ تَدْبِيرا وَ أَحْسَنْتَ تَدْبِيرَهَا وَ سَخَّرْتَهَا بِسُلْطَانِ اللَّيْلِ وَ سُلْطَانِ النَّهَارِ وَ السَّاعَاتِ وَ عَدَدِ السِّنِينَ وَ الْحِسَابِ وَ جَعَلْتَ رُؤْيَتَهَا لِجَمِيعِ النَّاسِ مَرْأًى وَاحِدا وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِمَجْدِكَ الَّذِى كَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الْمُقَدَّسِينَ فَوْقَ إِحْسَاسِ الْكَرُوبِينَ فَوْقَ غَمَائِمِ النُّورِ فَوْقَ تَابُوتِ الشَّهَادَةِ فِى عَمُودِ النَّارِ وَ فِى طُورِ سَيْنَاءَ وَ فِى جَبَلِ حُورِيثَ فِى الْوَادِ الْمُقَدَّسِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ فِى أَرْضِ مِصْرَ بِتِسْعِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ يَوْمَ فَرَقْتَ لِبَنِى إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ وَ فِى الْمُنْبَجِسَاتِ الَّتِى صَنَعْتَ بِهَا الْعَجَائِبَ فِى بَحْرِ سُوفٍ وَ عَقَدْتَ مَاءَ الْبَحْرِ فِى قَلْبِ الْغَمْرِ كَالْحِجَارَةِ وَ جَاوَزْتَ بِبَنِى إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ وَ تَمَّتْ كَلِمَتُكَ الْحُسْنَى عَلَيْهِمْ بِمَا صَبَرُوا وَ أَوْرَثْتَهُمْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِى بَارَكْتَ فِيهَا لِلْعَالَمِينَ وَ أَغْرَقْتَ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ وَ مَرَاكِبَهُ فِى الْيَمِّ وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ وَ بِمَجْدِكَ الَّذِى تَجَلَّيْتَ بِهِ لِمُوسَى كَلِيمِكَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى طُورِ سَيْنَاءَ وَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ خَلِيلِكَ مِنْ قَبْلُ فِى مَسْجِدِ الْخَيْفِ وَ لِإِسْحَاقَ صَفِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى بِئْرِ شِيَعٍ وَ لِيَعْقُوبَ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى بَيْتِ إِيلٍ وَ أَوْفَيْتَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ بِمِيثَاقِكَ وَ لِإِسْحَاقَ بِحَلْفِكَ وَ لِيَعْقُوبَ بِشَهَادَتِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ بِوَعْدِكَ وَ لِلدَّاعِينَ بِأَسْمَائِكَ فَأَجَبْتَ وَ بِمَجْدِكَ الَّذِى ظَهَرَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَى قُبَّةِ الرُّمَّانِ وَ بِآيَاتِكَ الَّتِى وَقَعَتْ عَلَى أَرْضِ مِصْرَ بِمَجْدِ الْعِزَّةِ وَ الْغَلَبَةِ بِآيَاتٍ عَزِيزَةٍ وَ بِسُلْطَانِ الْقُوَّةِ وَ بِعِزَّةِ الْقُدْرَةِ وَ بِشَأْنِ الْكَلِمَةِ التَّامَّةِ وَ بِكَلِمَاتِكَ الَّتِى تَفَضَّلْتَ بِهَا عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَهْلِ الْآخِرَةِ وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى مَنَنْتَ بِهَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بِاسْتِطَاعَتِكَ الَّتِى أَقَمْتَ بِهَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَ بِنُورِكَ الَّذِى قَدْ خَرَّ مِنْ فَزَعِهِ طُورُ سَيْنَاءَ وَ بِعِلْمِكَ وَ جَلالِكَ وَ كِبْرِيَائِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَبَرُوتِكَ الَّتِى لَمْ تَسْتَقِلَّهَا الْأَرْضُ وَ انْخَفَضَتْ لَهَا السَّمَاوَاتُ وَ انْزَجَرَ لَهَا الْعُمْقُ الْأَكْبَرُ وَ رَكَدَتْ لَهَا الْبِحَارُ وَ الْأَنْهَارُ وَ خَضَعَتْ لَهَا الْجِبَالُ وَ سَكَنَتْ لَهَا الْأَرْضُ بِمَنَاكِبِهَا وَ اسْتَسْلَمَتْ لَهَا الْخَلائِقُ كُلُّهَا وَ خَفَقَتْ لَهَا الرِّيَاحُ فِى جَرَيَانِهَا وَ خَمَدَتْ لَهَا النِّيرَانُ فِى أَوْطَانِهَا وَ بِسُلْطَانِكَ الَّذِى عُرِفَتْ لَكَ بِهِ الْغَلَبَةُ دَهْرَ الدُّهُورِ وَ حُمِدْتَ بِهِ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ بِكَلِمَتِكَ كَلِمَةِ الصِّدْقِ الَّتِى سَبَقَتْ لِأَبِينَا آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ ذُرِّيَّتِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ أَسْأَلُكَ بِكَلِمَتِكَ الَّتِى غَلَبَتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَجَعَلْتَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقا وَ بِمَجْدِكَ الَّذِى ظَهَرَ عَلَى طُورِ سَيْنَاءَ فَكَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ وَ بِطَلْعَتِكَ فِى سَاعِيرَ وَ ظُهُورِكَ فِى جَبَلِ فَارَانَ بِرَبَوَاتِ الْمُقَدَّسِينَ وَ جُنُودِ الْمَلائِكَةِ الصَّافِّينَ وَ خُشُوعِ الْمَلائِكَةِ الْمُسَبِّحِينَ وَ بِبَرَكَاتِكَ الَّتِى بَارَكْتَ فِيهَا عَلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِكَ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَارَكْتَ لِإِسْحَاقَ صَفِيِّكَ فِى أُمَّةِ عِيسَى عَلَيْهِمَا السَّلامُ وَ بَارَكْتَ لِيَعْقُوبَ إِسْرَائِيلِكَ فِى أُمَّةِ مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلامُ وَ بَارَكْتَ لِحَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِى عِتْرَتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمَّتِهِ اللَّهُمَّ وَ كَمَا غِبْنَا عَنْ ذَلِكَ وَ لَمْ نَشْهَدْهُ وَ آمَنَّا بِهِ وَ لَمْ نَرَهُ صِدْقا وَ عَدْلا أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُبَارِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ فَعَّالٌ لِمَا تُرِيدُ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ  . پس حاجت خود را ذكر مى‏كنى و مى‏گويى : اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الدُّعَاءِ وَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ الَّتِى لا يَعْلَمُ تَفْسِيرَهَا وَ لا يَعْلَمُ بَاطِنَهَا غَيْرُكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ لا تَفْعَلْ بِى مَا أَنَا أَهْلُهُ وَ اغْفِرْ لِى مِنْ ذُنُوبِى مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ وَسِّعْ عَلَىَّ مِنْ حَلالِ رِزْقِكَ وَ اكْفِنِى مَئُونَةَ إِنْسَانِ سَوْءٍ وَ جَارِ سَوْءٍ وَ قَرِينِ سَوْءٍ وَ سُلْطَانِ سَوْءٍ إِنَّكَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ وَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (در بعض نسخ است بعد از وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ كه هر حاجت دارى ذكر كن و بگو) يَا اللَّهُ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الدُّعَاءِ تا آخر

0000000000

دعاى تـوسّل

0000000000

اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا أَبَا الْقَاسِمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَا إِمَامَ الرَّحْمَةِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِى لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ أَيُّهَا الْمُجْتَبَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ أَيُّهَا الشَّهِيدُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَا زَيْنَ الْعَابِدِينَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ أَيُّهَا الْبَاقِرُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الصَّادِقُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَيُّهَا الْكَاظِمُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسَى أَيُّهَا الرِّضَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوَادُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الْهَادِى النَّقِىُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ يَا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَ الْخَلَفَ الْحُجَّةَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَىْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ پس حاجات خود را بطلبد كه برآورده مى‏شود إن شاء الله تعالى و در روايت ديگر وارد شده كه بعد از اين بگويد يَا سَادَتِى وَ مَوَالِىَّ إِنِّى تَوَجَّهْتُ بِكُمْ أَئِمَّتِى وَ عُدَّتِى لِيَوْمِ فَقْرِى وَ حَاجَتِى إِلَى اللَّهِ وَ تَوَسَّلْتُ بِكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ اسْتَشْفَعْتُ بِكُمْ إِلَى اللَّهِ فَاشْفَعُوا لِى عِنْدَ اللَّهِ وَ اسْتَنْقِذُونِى مِنْ ذُنُوبِى عِنْدَ اللَّهِ فَإِنَّكُمْ وَسِيلَتِى إِلَى اللَّهِ وَ بِحُبِّكُمْ وَ بِقُرْبِكُمْ أَرْجُو نَجَاةً مِنَ اللَّهِ فَكُونُوا عِنْدَ اللَّهِ رَجَائِى يَا سَادَتِى يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَ اللَّهِ ظَالِمِيهِمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ

0000000000

مناجات منظومه حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام

0000000000

منقول از صحيفه علويه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (لَكَ الْحَمْدُ يَا ذَا الْجُودِ وَ الْمَجْدِ وَ الْعُلَى000تَبَارَكْتَ تُعْطِى مَنْ تَشَاءُ وَ تَمْنَعُ000إِلَهِى وَ خَلاقِى وَ حِرْزِى وَ مَوْئِلِى000إِلَيْكَ لَدَى الْإِعْسَارِ وَ الْيُسْرِ أَفْزَعُ000إِلَهِى لَئِنْ جَلَّتْ وَ جَمَّتْ خَطِيئَتِى000فَعَفْوُكَ عَنْ ذَنْبِى أَجَلُّ وَ أَوْسَعُ000إِلَهِى لَئِنْ أَعْطَيْتُ نَفْسِى سُؤْلَهَا000فَهَا أَنَا فِى رَوْضِ النَّدَامَةِ أَرْتَع ُ000 إِلَهِى تَرَى حَالِى وَ فَقْرِى وَ فَاقَتِى000وَ أَنْتَ مُنَاجَاتِى الْخَفِيَّةَ تَسْمَعُ000إِلَهِى فَلا تَقْطَعْ رَجَائِى وَ لا تُزِغْ000 فُؤَادِى فَلِى فِى سَيْبِ جُودِكَ مَطْمَعٌ000إِلَهِى لَئِنْ خَيَّبْتَنِى أَوْ طَرَدْتَنِى000فَمَنْ ذَا الَّذِى أَرْجُو وَ مَنْ ذَا أُشَفِّعُ000 إِلَهِى أَجِرْنِى مِنْ عَذَابِكَ إِنَّنِى000أَسِيرٌ ذَلِيلٌ خَائِفٌ لَكَ أَخْضَعُ000إِلَهِى فَآنِسْنِى بِتَلْقِينِ حُجَّتِى000إِذَا كَانَ لِى فِى الْقَبْرِ مَثْوًى وَ مَضْجَعٌ000إِلَهِى لَئِنْ عَذَّبْتَنِى أَلْفَ حِجَّةٍ000فَحَبْلُ رَجَائِى مِنْكَ لا يَتَقَطَّعُ000إِلَهِى أَذِقْنِى طَعْمَ عَفْوِكَ يَوْمَ لا000بَنُونَ وَ لا مَالٌ هُنَالِكَ يَنْفَعُ000إِلَهِى لَئِنْ لَمْ تَرْعَنِى كُنْتُ ضَائِعا000وَ إِنْ كُنْتَ تَرْعَانِى فَلَسْتُ أُضَيَّعُ000 إِلَهِى إِذَا لَمْ تَعْفُ عَنْ غَيْرِ مُحْسِنٍ000فَمَنْ لِمُسِى‏ءٍ بِالْهَوَى يَتَمَتَّعُ000إِلَهِى لَئِنْ فَرَّطْتُ فِى طَلَبِ التُّقَى000فَهَا أَنَا إِثْرَ الْعَفْوِ أَقْفُو وَ أَتْبَعُ000إِلَهِى لَئِنْ أَخْطَأْتُ جَهْلا فَطَالَمَا000رَجَوْتُكَ حَتَّى قِيلَ مَا هُوَ يَجْزَعُ000إِلَهِى ذُنُوبِى بَذَّتِ الطَّوْدَ وَ اعْتَلَتْ000وَ صَفْحُكَ عَنْ ذَنْبِى أَجَلُّ وَ أَرْفَعُ000إِلَهِى يُنَجِّى ذِكْرُ طَوْلِكَ لَوْعَتِى000وَ ذِكْرُ الْخَطَايَا الْعَيْنَ مِنِّى يُدَمِّعُ000إِلَهِى أَقِلْنِى عَثْرَتِى وَ امْحُ حَوْبَتِى000فَإِنِّى مُقِرٌّ خَائِفٌ مُتَضَرِّعٌ000إِلَهِى أَنِلْنِى مِنْكَ رَوْحا وَ رَاحَةً 000فَلَسْتُ سِوَى أَبْوَابِ فَضْلِكَ أَقْرَعُ000إِلَهِى لَئِنْ أَقْصَيْتَنِى أَوْ أَهَنْتَنِى000فَمَا حِيلَتِى يَا رَبِّ أَمْ كَيْفَ أَصْنَعُ000 إِلَهِى حَلِيفُ الْحُبِّ فِى اللَّيْلِ سَاهِرٌ000يُنَاجِى وَ يَدْعُو وَ الْمُغَفَّلُ يَهْجَعُ000إِلَهِى وَ هَذَا الْخَلْقُ مَا بَيْنَ نَائِمٍ000وَ مُنْتَبِهٍ فِى لَيْلِهِ يَتَضَرَّعُ000وَ كُلُّهُمْ يَرْجُو نَوَالَكَ رَاجِيا000لِرَحْمَتِكَ الْعُظْمَى وَ فِى الْخُلْدِ يَطْمَعُ000إِلَهِى يُمَنِّينِى رَجَائِى سَلامَةً 000 وَ قُبْحُ خَطِيئَاتِى عَلَىَّ يُشَنِّعُ000إِلَهِى فَإِنْ تَعْفُو فَعَفْوُكَ مُنْقِذِى000وَ إِلا فَبِالذَّنْبِ الْمُدَمِّرِ أُصْرَعُ000إِلَهِى بِحَقِّ الْهَاشِمِىِّ مُحَمَّدٍ000وَ حُرْمَةِ أَطْهَارٍ هُمْ لَكَ خُضَّعٌ000إِلَهِى بِحَقِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنِ عَمِّهِ000وَ حُرْمَةِ أَبْرَارٍ هُمْ لَكَ خُشَّعٌ000إِلَهِى فَانْشُرْنِى عَلَى دِينِ أَحْمَدٍ000مُنِيبا تَقِيّا قَانِتا لَكَ أَخْضَعُ000وَ لا تَحْرِمَنِّى يَا إِلَهِى وَ سَيِّدِى000 شَفَاعَتَهُ الْكُبْرَى فَذَاكَ الْمُشَفَّعُ000وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ مَا دَعَاكَ مُوَحِّدٌ000وَ نَاجَاكَ أَخْيَارٌ بِبَابِكَ رُكَّعٌ000)

0000000000

 ثلاث كلمات من مولانا على عليه السلام فى المناجاة

إِلَهِى كَفَى بِى عِزّا أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْدا وَ كَفَى بِى فَخْرا أَنْ تَكُونَ لِى رَبّا أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى كَمَا تُحِبُّ

0000000000

مناجاة خمس عشرة لمولانا على بن الحسين عليهما السلام

 المناجاة الاولى مناجاة التائبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى أَلْبَسَتْنِى الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِى وَ جَلَّلَنِى التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِى وَ أَمَاتَ قَلْبِى عَظِيمُ جِنَايَتِى فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يَا أَمَلِى وَ بُغْيَتِى وَ يَا سُؤْلِى وَ مُنْيَتِى فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِى سِوَاكَ غَافِرا وَ لا أَرَى لِكَسْرِى غَيْرَكَ جَابِرا وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ وَ عَنَوْتُ بِالاسْتِكَانَةِ لَدَيْكَ فَإِنْ طَرَدْتَنِى مِنْ بَابِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ إِنْ رَدَدْتَنِى عَنْ جَنَابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ فَوَا أَسَفَاهْ مِنْ خَجْلَتِى وَ افْتِضَاحِى وَ وَا لَهْفَاهْ مِنْ سُوءِ عَمَلِى وَ اجْتِرَاحِى أَسْأَلُكَ يَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ وَ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ أَنْ تَهَبَ لِى مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ وَ تَسْتُرَ عَلَىَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ وَ لا تُخْلِنِى فِى مَشْهَدِ الْقِيَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَ غَفْرِكَ وَ لا تُعْرِنِى مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَ سَتْرِكَ إِلَهِى ظَلِّلْ عَلَى ذُنُوبِى غَمَامَ رَحْمَتِكَ وَ أَرْسِلْ عَلَى عُيُوبِى سَحَابَ رَأْفَتِكَ إِلَهِى هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلا إِلَى مَوْلاهُ أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ إِلَهِى إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّى وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ وَ إِنْ كَانَ الاسْتِغْفَارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً فَإِنِّى لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ لَكَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى إِلَهِى بِقُدْرَتِكَ عَلَىَّ تُبْ عَلَىَّ وَ بِحِلْمِكَ عَنِّى اعْفُ عَنِّى وَ بِعِلْمِكَ بِى ارْفَقْ بِى إِلَهِى أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَابا إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ إِلَهِى إِنْ كَانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ إِلَهِى مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِ وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِكَ فَجُدْتَ عَلَيْهِ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّ يَا كَاشِفَ الضُّرِّ يَا عَظِيمَ الْبِرِّ يَا عَلِيما بِمَا فِى السِّرِّ يَا جَمِيلَ السِّتْرِ [السَّتْرِ] اسْتَشْفَعْتُ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ إِلَيْكَ وَ تَوَسَّلْتُ بِجَنَابِكَ [بِجِنَانِكَ‏] وَ تَرَحُّمِكَ لَدَيْكَ فَاسْتَجِبْ دُعَائِى وَ لا تُخَيِّبْ فِيكَ رَجَائِى وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتِى وَ كَفِّرْ خَطِيئَتِى بِمَنِّكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الثانية مناجاة الشاكين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْسا بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُكُ بِى مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ وَ تَجْعَلُنِى عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ كَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الْأَمَلِ إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِى إِلَى الْحَوْبَةِ وَ تُسَوِّفُنِى بِالتَّوْبَةِ إِلَهِى أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّا يُضِلُّنِى وَ شَيْطَانا يُغْوِينِى قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِى وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِى يُعَاضِدُ لِىَ الْهَوَى وَ يُزَيِّنُ لِى حُبَّ الدُّنْيَا وَ يَحُولُ بَيْنِى وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى إِلَهِى إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْبا قَاسِيا مَعَ الْوَسْوَاسِ مُتَقَلِّبا وَ بِالرَّيْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّسا وَ عَيْنا عَنِ الْبُكَاءِ مِنْ خَوْفِكَ جَامِدَةً وَ إِلَى مَا يَسُرُّهَا طَامِحَةً إِلَهى لا حَوْلَ لِى وَ لا قُوَّةَ إِلا بِقُدْرَتِكَ وَ لا نَجَاةَ لِى مِنْ مَكَارِهِ الدُّنْيَا إِلا بِعِصْمَتِكَ فَأَسْأَلُكَ بِبَلاغَةِ حِكْمَتِكَ وَ نَفَاذِ مَشِيَّتِكَ أَنْ لا تَجْعَلَنِى لِغَيْرِ جُودِكَ مُتَعَرِّضا وَ لا تُصَيِّرَنِى لِلْفِتَنِ غَرَضا وَ كُنْ لِى عَلَى الْأَعْدَاءِ نَاصِرا وَ عَلَى الْمَخَازِى وَ الْعُيُوبِ سَاتِرا وَ مِنَ الْبَلاءِ [الْبَلايَا] وَاقِيا وَ عَنِ الْمَعَاصِى عَاصِما بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الثالثة مناجاة الخائفين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى أَ تَرَاكَ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِكَ تُعَذِّبُنِى أَمْ بَعْدَ حُبِّى إِيَّاكَ تُبَعِّدُنِى أَمْ مَعَ رَجَائِى لِرَحْمَتِكَ وَ صَفْحِكَ تَحْرِمُنِى أَمْ مَعَ اسْتِجْارَتِى بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِى حَاشَا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِى لَيْتَ شِعْرِى أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِى أُمِّى أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِى فَلَيْتَهْا لَمْ تَلِدْنِى وَ لَمْ تُرَبِّنِى وَ لَيْتَنِى عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ جَعَلْتَنِى وَ بِقُرْبِكَ وَ جِوَارِكَ خَصَصْتَنِى فَتَقَرَّ بِذَلِكَ عَيْنِى وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِى إِلَهِى هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوها خَرَّتْ سَاجِدَةً لِعَظَمَتِكَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِكَ وَ جَلالَتِكَ أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِكَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعا تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِكْرِكَ فِى إِرَادَتِكَ أَوْ تَغُلُّ أَكُفّا رَفَعَتْهَا الْآمَالُ إِلَيْكَ رَجَاءَ رَأْفَتِكَ أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَانا عَمِلَتْ بِطَاعَتِكَ حَتَّى نَحِلَتْ فِى مُجَاهَدَتِكَ أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلا سَعَتْ فِى عِبَادَتِكَ إِلَهِى لا تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِيكَ أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْجُبْ مُشْتَاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلَى جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ إِلَهِى نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَةِ هِجْرَانِكَ وَ ضَمِيرٌ انْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَةِ نِيرَانِكَ إِلَهِى أَجِرْنِى مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَ عَظِيمِ سَخَطِكَ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَانُ يَا جَبَّارُ يَا قَهَّارُ يَا غَفَّارُ يَا سَتَّارُ نَجِّنِى بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِ النَّار وَ فَضِيحَةِ الْعَارِ إِذَا امْتَازَ الْأَخْيَارُ مِنَ الْأَشْرَارِ وَ حَالَتِ الْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ الْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ الْمُحْسِنُونَ وَ بَعُدَ الْمُسِيئُونَ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ

 الرابعة مناجاة الراجين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا مَنْ إِذَا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطَاهُ وَ إِذَا أَمَّلَ مَا عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ وَ إِذَا جَاهَرَهُ بِالْعِصْيَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنْبِهِ وَ غَطَّاهُ وَ إِذَا تَوَكَّلَ عَلَيْهِ أَحْسَبَهُ وَ كَفَاهُ إِلَهِى مَنِ الَّذِى نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِسا قِرَاكَ فَمَا قَرَيْتَهُ وَ مَنِ الَّذِى أَنَاخَ بِبَابِكَ مُرْتَجِيا نَدَاكَ فَمَا أَوْلَيْتَهُ أَ يَحْسُنُ أَنْ أَرْجِعَ عَنْ بَابِكَ بِالْخَيْبَةِ مَصْرُوفا وَ لَسْتُ أَعْرِفُ سِوَاكَ مَوْلًى بِالْإِحْسَانِ مَوْصُوفا كَيْفَ أَرْجُو غَيْرَكَ وَ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ وَ كَيْفَ أُؤَمِّلُ سِوَاكَ وَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ لَكَ أَ أَقْطَعُ رَجَائِى مِنْكَ وَ قَدْ أَوْلَيْتَنِى مَا لَمْ أَسْأَلْهُ مِنْ فَضْلِكَ أَمْ تُفْقِرُنِى إِلَى مِثْلِى وَ أَنَا أَعْتَصِمُ بِحَبْلِكَ يَا مَنْ سَعَدَ بِرَحْمَتِهِ الْقَاصِدُونَ وَ لَمْ يَشْقَ بِنَقِمَتِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ كَيْفَ أَنْسَاكَ وَ لَمْ تَزَلْ ذَاكِرِى وَ كَيْفَ أَلْهُو عَنْكَ وَ أَنْتَ مُرَاقِبِى إِلَهِى بِذَيْلِ كَرَمِكَ أَعْلَقْتُ يَدِى وَ لِنَيْلِ عَطَايَاكَ بَسَطْتُ أَمَلِى فَأَخْلِصْنِى بِخَالِصَةِ تَوْحِيدِكَ وَ اجْعَلْنِى مِنْ صَفْوَةِ عَبِيدِكَ يَا مَنْ كُلُّ هَارِبٍ إِلَيْهِ يَلْتَجِئُ وَ كُلُّ طَالِبٍ إِيَّاهُ يَرْتَجِى يَا خَيْرَ مَرْجُوٍّ وَ يَا أَكْرَمَ مَدْعُوٍّ وَ يَا مَنْ لا يُرَدُّ سَائِلُهُ [يَرُدُّ سَائِلَهُ‏] وَ لا يُخَيَّبُ آمِلُهُ [يُخَيِّبُ آمِلَهُ‏] يَا مَنْ بَابُهُ مَفْتُوحٌ لِدَاعِيهِ وَ حِجَابُهُ مَرْفُوعٌ لِرَاجِيهِ أَسْأَلُكَ بِكَرَمِكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطَائِكَ بِمَا تَقِرُّ [تَقَرُّ] بِهِ عَيْنِى وَ مِنْ رَجَائِكَ بِمَا تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسِى وَ مِنَ الْيَقِينِ بِمَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَىَّ مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِيرَتِى غَشَوَاتِ الْعَمَى بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الخامسة مناجاة الراغبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى إِنْ كَانَ قَلَّ زَادِى فِى الْمَسِيرِ إِلَيْكَ فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّى بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ وَ إِنْ كَانَ جُرْمِى قَدْ أَخَافَنِى مِنْ عُقُوبَتِكَ فَإِنَّ رَجَائِى قَدْ أَشْعَرَنِى بِالْأَمْنِ مِنْ نِقْمَتِكَ وَ إِنْ كَانَ ذَنْبِى قَدْ عَرَضَنِى لِعِقَابِكَ فَقَدْ آذَنَنِى حُسْنُ ثِقَتِى بِثَوَابِكَ وَ إِنْ أَنَامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِى الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِكَ وَ آلائِكَ وَ إِنْ أَوْحَشَ مَا بَيْنِى وَ بَيْنَكَ فَرْطُ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ فَقَدْ آنَسَنِى بُشْرَى الْغُفْرَانِ وَ الرِّضْوَانِ أَسْأَلُكَ بِسُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ بِأَنْوَارِ قُدْسِكَ وَ أَبْتَهِلُ إِلَيْكَ بِعَوَاطِفِ رَحْمَتِكَ وَ لَطَائِفِ بِرِّكَ أَنْ تُحَقِّقَ ظَنِّى بِمَا أُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزِيلِ إِكْرَامِكَ وَ جَمِيلِ إِنْعَامِكَ فِى الْقُرْبَى مِنْكَ وَ الزُّلْفَى لَدَيْكَ وَ التَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ وَ هَا أَنَا مُتَعَرِّضٌ لِنَفَحَاتِ رَوْحِكَ وَ عَطْفِكَ وَ مُنْتَجِعٌ غَيْثَ جُودِكَ وَ لُطْفِكَ فَارٌّ مِنْ سَخَطِكَ إِلَى رِضَاكَ هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ رَاجٍ أَحْسَنَ مَا لَدَيْكَ مُعَوِّلٌ عَلَى مَوَاهِبِكَ مُفْتَقِرٌ إِلَى رِعَايَتِكَ إِلَهِى مَا بَدَأْتَ بِهِ مِنْ فَضْلِكَ فَتَمِّمْهُ وَ مَا وَهَبْتَ لِى مِنْ كَرَمِكَ فَلا تَسْلُبْهُ وَ مَا سَتَرْتَهُ عَلَىَّ بِحِلْمِكَ فَلا تَهْتِكْهُ وَ مَا عَلِمْتَهُ مِنْ قَبِيحِ فِعْلِى فَاغْفِرْهُ إِلَهِى اسْتَشْفَعْتُ بِكَ إِلَيْكَ وَ اسْتَجَرْتُ بِكَ مِنْكَ أَتَيْتُكَ طَامِعا فِى إِحْسَانِكَ رَاغِبا فِى امْتِنَانِكَ مُسْتَسْقِيا وَابِلَ طَوْلِكَ مُسْتَمْطِرا غَمَامَ فَضْلِكَ طَالِبا مَرْضَاتَكَ قَاصِدا جَنَابَكَ وَارِدا شَرِيعَةَ رِفْدِكَ مُلْتَمِسا سَنِىَّ الْخَيْرَاتِ مِنْ عِنْدِكَ وَافِدا إِلَى حَضْرَةِ جَمَالِكَ مُرِيدا وَجْهَكَ طَارِقا بَابَكَ مُسْتَكِينا لِعَظَمَتِكَ وَ جَلالِكَ فَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مِنَ الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ لا تَفْعَلْ بِى مَا أَنَا أَهْلُهُ مِنَ الْعَذَابِ وَ النِّقْمَةِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 السادسة مناجاة الشاكرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى أَذْهَلَنِى عَنْ إِقَامَةِ شُكْرِكَ تَتَابُعُ طَوْلِكَ وَ أَعْجَزَنِى عَنْ إِحْصَاءِ ثَنَائِكَ فَيْضُ فَضْلِكَ وَ شَغَلَنِى عَنْ ذِكْرِ مَحَامِدِكَ تَرَادُفُ عَوَائِدِكَ وَ أَعْيَانِى عَنْ نَشْرِ عَوَارِفِكَ تَوَالِى أَيَادِيكَ وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمَاءِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالْإِهْمَالِ وَ التَّضْيِيعِ وَ أَنْتَ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ الْبَرُّ الْكَرِيمُ الَّذِى لا يُخَيِّبُ قَاصِدِيهِ وَ لا يَطْرُدُ عَنْ فِنَائِهِ آمِلِيهِ بِسَاحَتِكَ تَحُطُّ رِحَالُ الرَّاجِينَ وَ بِعَرْصَتِكَ تَقِفُ آمَالُ الْمُسْتَرْفِدِينَ فَلا تُقَابِلْ آمَالَنَا بِالتَّخْيِيبِ وَ الْإِيَاسِ وَ لا تُلْبِسْنَا سِرْبَالَ الْقُنُوطِ وَ الْإِبْلاسِ إِلَهِى تَصَاغَرَ عِنْدَ تَعَاظُمِ آلائِكَ شُكْرِى وَ تَضَاءَلَ فِى جَنْبِ إِكْرَامِكَ إِيَّاىَ ثَنَائِى وَ نَشْرِى جَلَّلَتْنِى نِعَمُكَ مِنْ أَنْوَارِ الْإِيمَانِ حُلَلا وَ ضَرَبَتْ عَلَىَّ لَطَائِفُ بِرِّكَ مِنَ الْعِزِّ كِلَلا وَ قَلَّدَتْنِى مِنَنُكَ قَلائِدَ لا تُحَلُّ وَ طَوَّقَتْنِى أَطْوَاقا لا تُفَلُّ فَآلاؤُكَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسَانِى عَنْ إِحْصَائِهَا وَ نَعْمَاؤُكَ كَثِيرَةٌ قَصُرَ فَهْمِى عَنْ إِدْرَاكِهَا فَضْلا عَنِ اسْتِقْصَائِهَا فَكَيْفَ لِى بِتَحْصِيلِ الشُّكْرِ وَ شُكْرِى إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلَى شُكْرٍ فَكُلَّمَا قُلْتُ لَكَ الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذَلِكَ أَنْ أَقُولَ لَكَ الْحَمْدُ إِلَهِى فَكَمَا غَذَّيْتَنَا بِلُطْفِكَ وَ رَبَّيْتَنَا بِصُنْعِكَ فَتَمِّمْ عَلَيْنَا سَوَابِغَ النِّعَمِ وَ ادْفَعْ عَنَّا مَكَارِهَ النِّقَمِ وَ آتِنَا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَيْنِ أَرْفَعَهَا وَ أَجَلَّهَا عَاجِلا وَ آجِلا وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ بَلائِكَ وَ سُبُوغِ نَعْمَائِكَ حَمْدا يُوَافِقُ رِضَاكَ وَ يَمْتَرِى الْعَظِيمَ مِنْ بِرِّكَ وَ نَدَاكَ يَا عَظِيمُ يَا كَرِيمُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 السابعة مناجاة المطيعين لله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ أَلْهِمْنَا طَاعَتَكَ وَ جَنِّبْنَا مَعْصِيَتَكَ وَ يَسِّرْ لَنَا بُلُوغَ مَا نَتَمَنَّى مِنِ ابْتِغَاءِ رِضْوَانِكَ وَ أَحْلِلْنَا بُحْبُوحَةَ جِنَانِكَ وَ اقْشَعْ عَنْ بَصَائِرِنَا سَحَابَ الارْتِيَابِ وَ اكْشِفْ عَنْ قُلُوبِنَا أَغْشِيَةَ الْمِرْيَةِ وَ الْحِجَابِ وَ أَزْهِقِ الْبَاطِلَ عَنْ ضَمَائِرِنَا وَ أَثْبِتِ الْحَقَّ فِى سَرَائِرِنَا فَإِنَّ الشُّكُوكَ وَ الظُّنُونَ لَوَاقِحُ الْفِتَنِ وَ مُكَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنَائِحِ وَ الْمِنَنِ اللَّهُمَّ احْمِلْنَا فِى سُفُنِ نَجَاتِكَ وَ مَتِّعْنَا بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ وَ أَوْرِدْنَا حِيَاضَ حُبِّكَ وَ أَذِقْنَا حَلاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ وَ اجْعَلْ جِهَادَنَا فِيكَ وَ هَمَّنَا فِى طَاعَتِكَ وَ أَخْلِصْ نِيَّاتِنَا فِى مُعَامَلَتِكَ فَإِنَّا بِكَ وَ لَكَ وَ لا وَسِيلَةَ لَنَا إِلَيْكَ إِلا أَنْتَ إِلَهِى اجْعَلْنِى مِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ وَ أَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ الْأَبْرَارِ السَّابِقِينَ إِلَى الْمَكْرُمَاتِ الْمُسَارِعِينَ إِلَى الْخَيْرَاتِ الْعَامِلِينَ لِلْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ السَّاعِينَ إِلَى رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ بِالْإِجَابَةِ جَدِيرٌ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الثامنة مناجاة المريدين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَهُ إِلَهِى فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْكَ وَ سَيِّرْنَا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِيرَ الشَّدِيدَ وَ أَلْحِقْنَا بِعِبَادِكَ الَّذِينَ هُمْ بَالْبِدَارِ إِلَيْكَ يُسَارِعُونَ وَ بَابَكَ عَلَى الدَّوَامِ يَطْرُقُونَ وَ إِيَّاكَ فِى اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَعْبُدُونَ وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ الَّذِينَ صَفَّيْتَ لَهُمُ الْمَشَارِبَ وَ بَلَّغْتَهُمُ الرَّغَائِبَ وَ أَنْجَحْتَ لَهُمُ الْمَطَالِبَ وَ قَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ الْمَآرِبَ وَ مَلَأْتَ لَهُمْ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ وَ رَوَّيْتَهُمْ مِنْ صَافِى شِرْبِكَ فَبِكَ إِلَى لَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ وَصَلُوا وَ مِنْكَ أَقْصَى مَقَاصِدِهِمْ حَصَّلُوا فَيَا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ وَ بِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عَائِدٌ مُفْضِلٌ وَ بِالْغَافِلِينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحِيمٌ رَءُوفٌ وَ بِجَذْبِهِمْ إِلَى بَابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ أَوْفَرِهِمْ مِنْكَ حَظّا وَ أَعْلاهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلا وَ أَجْزَلِهِمْ مِنْ وُدِّكَ قِسْما وَ أَفْضَلِهِمْ فِى مَعْرِفَتِكَ نَصِيبا فَقَدِ انْقَطَعَتْ إِلَيْكَ هِمَّتِى وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتِى فَأَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرَادِى وَ لَكَ لا لِسِوَاكَ سَهَرِى وَ سُهَادِى وَ لِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِى وَ وَصْلُكَ مُنَى نَفْسِى وَ إِلَيْكَ شَوْقِى وَ فِى مَحَبَّتِكَ وَلَهِى وَ إِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِى وَ رِضَاكَ بُغْيَتِى وَ رُؤْيَتُكَ حَاجَتِى وَ جِوَارُكَ طَلَبِى وَ قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِى وَ فِى مُنَاجَاتِكَ رَوْحِى وَ رَاحَتِى وَ عِنْدَكَ دَوَاءُ عِلَّتِى وَ شِفَاءُ غُلَّتِى وَ بَرْدُ لَوْعَتِى وَ كَشْفُ كُرْبَتِى فَكُنْ أَنِيسِى فِى وَحْشَتِى وَ مُقِيلَ عَثْرَتِى وَ غَافِرَ زَلَّتِى وَ قَابِلَ تَوْبَتِى وَ مُجِيبَ دَعْوَتِى وَ وَلِىَّ عِصْمَتِى وَ مُغْنِىَ فَاقَتِى وَ لا تَقْطَعْنِى عَنْكَ وَ لا تُبْعِدْنِى مِنْكَ يَا نَعِيمِى وَ جَنَّتِى وَ يَا دُنْيَاىَ وَ آخِرَتِى [يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏]

 التاسعة مناجاة المحبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلا وَ مَنْ ذَا الَّذِى أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلا إِلَهِى فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَ وِلايَتِكَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَى لِقَائِكَ وَ رَضَّيْتَهُ بِقَضَائِكَ وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاكَ وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِكَ وَ قِلاكَ وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِى جِوَارِكَ وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبَادَتِكَ وَ هَيَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرَادَتِكَ وَ اجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ وَ أَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ وَ فَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ وَ رَغَّبْتَهُ فِيمَا عِنْدَكَ وَ أَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ وَ أَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ وَ شَغَلْتَهُ بِطَاعَتِكَ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ صَالِحِى بَرِيَّتِكَ وَ اخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ وَ قَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَىْ‏ءٍ يَقْطَعُهُ عَنْكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الارْتِيَاحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَ الْأَنِينُ جِبَاهُهُمْ سَاجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ وَ عُيُونُهُمْ سَاهِرَةٌ فِى خِدْمَتِكَ وَ دُمُوعُهُمْ سَائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ وَ أَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِكَ يَا مَنْ أَنْوَارُ قُدْسِهِ لِأَبْصَارِ مُحِبِّيهِ رَائِقَةٌ وَ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عَارِفِيهِ شَائِفَةٌ يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ وَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْمُحِبِّينَ أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِى إِلَى قُرْبِكَ وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَىَّ مِمَّا سِوَاكَ وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّى إِيَّاكَ قَائِدا إِلَى رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِى إِلَيْكَ ذَائِدا عَنْ عِصْيَانِكَ وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَىَّ وَ انْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَ الْعَطْفِ إِلَىَّ وَ لا تَصْرِفْ عَنِّى وَجْهَكَ وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَهْلِ الْإِسْعَادِ وَ الْحِظْوَةِ [الْحُظْوَةِ] عِنْدَكَ يَا مُجِيبُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 العاشرة مناجاة المتوسلين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى لَيْسَ لِى وَسِيلَةٌ إِلَيْكَ إِلا عَوَاطِفُ رَأْفَتِكَ وَ لا لِى ذَرِيعَةٌ إِلَيْكَ إِلا عَوَارِفُ رَحْمَتِكَ وَ شَفَاعَةُ نَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ وَ مُنْقِذِ الْأُمَّةِ مِنَ الْغُمَّةِ فَاجْعَلْهُمَا لِى سَبَبا إِلَى نَيْلِ غُفْرَانِكَ وَ صَيِّرْهُمَا لِى وُصْلَةً إِلَى الْفَوْزِ بِرِضْوَانِكَ وَ قَدْ حَلَّ رَجَائِى بِحَرَمِ كَرَمِكَ وَ حَطَّ طَمَعِى بِفِنَاءِ جُودِكَ فَحَقِّقْ فِيكَ أَمَلِى وَ اخْتِمْ بِالْخَيْرِ عَمَلِى وَ اجْعَلْنِى مِنْ صَفْوَتِكَ الَّذِينَ أَحْلَلْتَهُمْ بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ وَ بَوَّأْتَهُمْ دَارَ كَرَامَتِكَ وَ أَقْرَرْتَ أَعْيُنَهُمْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ يَوْمَ لِقَائِكَ وَ أَوْرَثْتَهُمْ مَنَازِلَ الصِّدْقِ فِى جِوَارِكَ يَا مَنْ لا يَفِدُ الْوَافِدُونَ عَلَى أَكْرَمَ مِنْهُ وَ لا يَجِدُ الْقَاصِدُونَ أَرْحَمَ مِنْهُ يَا خَيْرَ مَنْ خَلا بِهِ وَحِيدٌ وَ يَا أَعْطَفَ مَنْ أَوَى إِلَيْهِ طَرِيدٌ إِلَى سَعَةِ عَفْوِكَ مَدَدْتُ يَدِى وَ بِذَيْلِ كَرَمِكَ أَعْلَقْتُ كَفِّى فَلا تُولِنِى الْحِرْمَانَ وَ لا تُبْلِنِى بِالْخَيْبَةِ وَ الْخُسْرَانِ يَا سَمِيعَ الدُّعَاءِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الحادية عشرة مناجاة المفتقرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى كَسْرِى لا يَجْبُرُهُ إِلا لُطْفُكَ وَ حَنَانُكَ وَ فَقْرِى لا يُغْنِيهِ إِلا عَطْفُكَ وَ إِحْسَانُكَ وَ رَوْعَتِى لا يُسَكِّنُهَا إِلا أَمَانُكَ وَ ذِلَّتِى لا يُعِزُّهَا إِلا سُلْطَانُكَ وَ أُمْنِيَّتِى لا يُبَلِّغُنِيهَا إِلا فَضْلُكَ وَ خَلَّتِى لا يَسُدُّهَا إِلا طَوْلُكَ وَ حَاجَتِى لا يَقْضِيهَا غَيْرُكَ وَ كَرْبِى لا يُفَرِّجُهُ سِوَى رَحْمَتِكَ وَ ضُرِّى لا يَكْشِفُهُ غَيْرُ رَأْفَتِكَ وَ غُلَّتِى لا يُبَرِّدُهَا إِلا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتِى لا يُطْفِيهَا إِلا لِقَاؤُكَ وَ شَوْقِى إِلَيْكَ لا يَبُلُّهُ إِلا النَّظَرُ إِلَى وَجْهِكَ وَ قَرَارِى لا يَقِرُّ دُونَ دُنُوِّى مِنْكَ وَ لَهْفَتِى لا يَرُدُّهَا إِلا رَوْحُكَ وَ سُقْمِى لا يَشْفِيهِ إِلا طِبُّكَ وَ غَمِّى لا يُزِيلُهُ إِلا قُرْبُكَ وَ جُرْحِى لا يُبْرِئُهُ إِلا صَفْحُكَ وَ رَيْنُ قَلْبِى لا يَجْلُوهُ إِلا عَفْوُكَ وَ وَسْوَاسُ صَدْرِى لا يُزِيحُهُ إِلا أَمْرُكَ فَيَا مُنْتَهَى أَمَلِ الْآمِلِينَ وَ يَا غَايَةَ سُؤْلِ السَّائِلِينَ وَ يَا أَقْصَى طَلِبَةِ الطَّالِبِينَ وَ يَا أَعْلَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ وَ يَا وَلِىَّ الصَّالِحِينَ وَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا ذُخْرَ الْمُعْدِمِينَ وَ يَا كَنْزَ الْبَائِسِينَ وَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ يَا قَاضِىَ حَوَائِجِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ لَكَ تَخَضُّعِى وَ سُؤَالِى وَ إِلَيْكَ تَضَرُّعِى وَ ابْتِهَالِى أَسْأَلُكَ أَنْ تُنِيلَنِى مِنْ رَوْحِ رِضْوَانِكَ وَ تُدِيمَ عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنَانِكَ وَ هَا أَنَا بِبَابِ كَرَمِكَ وَاقِفٌ وَ لِنَفَحَاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ وَ بِحَبْلِكَ الشَّدِيدِ مُعْتَصِمٌ وَ بِعُرْوَتِكَ الْوُثْقَى مُتَمَسِّكٌ إِلَهِى ارْحَمْ عَبْدَكَ الذَّلِيلَ ذَا اللِّسَانِ الْكَلِيلِ وَ الْعَمَلِ الْقَلِيلِ وَ امْنُنْ عَلَيْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزِيلِ وَ اكْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّلِيلِ يَا كَرِيمُ يَا جَمِيلُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الثانية عشرة مناجاة العارفين

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلالِكَ وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقا إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ إِلَهِى فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَرَسَّخَتْ [تَوَشَّجَتْ‏] أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِى حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ إِلَى أَوْكَارِ الْأَفْكَارِ يَأْوُونَ وَ فِى رِيَاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُكَاشَفَةِ يَرْتَعُونَ وَ مِنْ حِيَاضِ الْمَحَبَّةِ بِكَأْسِ الْمُلاطَفَةِ يَكْرَعُونَ وَ شَرَائِعَ الْمُصَافَاةِ يَرِدُونَ قَدْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَ انْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّيْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ وَ ضَمَائِرِهِمْ وَ انْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ سَرَائِرِهِمْ وَ انْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ وَ عَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِى الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ وَ عَذُبَ فِى مَعِينِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ وَ طَابَ فِى مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ وَ أَمِنَ فِى مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَ الْفَلاحِ أَرْوَاحُهُمْ وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْيُنُهُمْ وَ اسْتَقَرَّ بِإِدْرَاكِ السُّؤْلِ وَ نَيْلِ الْمَأْمُولِ قَرَارُهُمْ وَ رَبِحَتْ فِى بَيْعِ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُمْ إِلَهِى مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ وَ مَا أَحْلَى الْمَسِيرَ إِلَيْكَ بِالْأَوْهَامِ فِى مَسَالِكِ الْغُيُوبِ وَ مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِكَ وَ إِبْعَادِكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ وَ أَصْلَحِ عِبَادِكَ وَ أَصْدَقِ طَائِعِيكَ وَ أَخْلَصِ عُبَّادِكَ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ بِرَحْمَتِكَ وَ مَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الثالثة عشرة مناجاة الذاكرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى لَوْ لا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ [عَنْ‏] ذِكْرِى إِيَّاكَ عَلَى أَنَّ ذِكْرِى لَكَ بِقَدْرِى لا بِقَدْرِكَ وَ مَا عَسَى أَنْ يَبْلُغَ مِقْدَارِى حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلا لِتَقْدِيسِكَ وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَ إِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِكَ وَ تَنْزِيهِكَ وَ تَسْبِيحِكَ إِلَهِى فَأَلْهِمْنَا ذِكْرَكَ فِى الْخَلاءِ وَ الْمَلاءِ وَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْإِعْلانِ وَ الْإِسْرَارِ وَ فِى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ آنِسْنَا بِالذِّكْرِ الْخَفِىِّ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِالْعَمَلِ الزَّكِىِّ وَ السَّعْىِ الْمَرْضِىِّ وَ جَازِنَا بِالْمِيزَانِ الْوَفِىِّ إِلَهِى بِكَ هَامَتِ الْقُلُوبُ الْوَالِهَةُ وَ عَلَى مَعْرِفَتِكَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبَايِنَةُ فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إِلا بِذِكْرَاكَ وَ لا تَسْكُنُ النُّفُوسُ إِلا عِنْدَ رُؤْيَاكَ أَنْتَ الْمُسَبَّحُ فِى كُلِّ مَكَانٍ وَ الْمَعْبُودُ فِى كُلِّ زَمَانٍ وَ الْمَوْجُودُ فِى كُلِّ أَوَانٍ وَ الْمَدْعُوُّ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ الْمُعَظَّمُ فِى كُلِّ جَنَانٍ وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ إِلَهِى أَنْتَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرا كَثِيرا وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلا وَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ فَأَمَرْتَنَا بِذِكْرِكَ وَ وَعَدْتَنَا عَلَيْهِ أَنْ تَذْكُرَنَا تَشْرِيفا لَنَا وَ تَفْخِيما وَ إِعْظَاما وَ هَا نَحْنُ ذَاكِرُوكَ كَمَا أَمَرْتَنَا فَأَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا يَا ذَاكِرَ الذَّاكِرِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الرابعة عشرة مناجاة المعتصمين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ يَا مَلاذَ اللائِذِينَ وَ يَا مَعَاذَ الْعَائِذِينَ وَ يَا مُنْجِىَ الْهَالِكِينَ وَ يَا عَاصِمَ الْبَائِسِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا كَنْزَ الْمُفْتَقِرِينَ وَ يَا جَابِرَ الْمُنْكَسِرِينَ [الْبَائِسِ الْمُسْتَكِينِ‏] وَ يَا مَأْوَى الْمُنْقَطِعِينَ وَ يَا نَاصِرَ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَا مُجِيرَ الْخَائِفِينَ وَ يَا مُغِيثَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا حِصْنَ اللاجِينَ إِنْ لَمْ أَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ وَ إِنْ لَمْ أَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ قَدْ أَلْجَأَتْنِى الذُّنُوبُ إِلَى التَّشَبُّثِ بِأَذْيَالِ عَفْوِكَ وَ أَحْوَجَتْنِى الْخَطَايَا إِلَى اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِكَ وَ دَعَتْنِى الْإِسَاءَةُ إِلَى الْإِنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّكَ وَ حَمَلَتْنِى الْمَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِكَ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعُرْوَةِ عَطْفِكَ وَ مَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِكَ أَنْ يُخْذَلَ وَ لا يَلِيقُ بِمَنِ اسْتَجَارَ بِعِزِّكَ أَنْ يُسْلَمَ أَوْ يُهْمَلَ إِلَهِى فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَايَتِكَ وَ لا تُعْرِنَا مِنْ رِعَايَتِكَ وَ ذُدْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَكَةِ فَإِنَّا بِعَيْنِكَ وَ فِى كَنَفِكَ وَ لَكَ أَسْأَلُكَ بِأَهْلِ خَاصَّتِكَ مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ بَرِيَّتِكَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَيْنَا وَاقِيَةً تُنْجِينَا مِنَ الْهَلَكَاتِ وَ تُجَنِّبُنَا مِنَ الْآفَاتِ وَ تُكِنُّنَا مِنْ دَوَاهِى الْمُصِيبَاتِ وَ أَنْ تُنْزِلَ عَلَيْنَا مِنْ سَكِينَتِكَ وَ أَنْ تُغَشِّىَ وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِكَ وَ أَنْ تُؤْوِيَنَا إِلَى شَدِيدِ رُكْنِكَ وَ أَنْ تَحْوِيَنَا فِى أَكْنَافِ عِصْمَتِكَ بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

 الخامسة عشرة مناجاة الزاهدين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَهِى أَسْكَنْتَنَا دَارا حَفَرَتْ لَنَا حُفَرَ مَكْرِهَا وَ عَلَّقَتْنَا بِأَيْدِى الْمَنَايَا فِى حَبَائِلِ غَدْرِهَا فَإِلَيْكَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَكَائِدِ خُدَعِهَا وَ بِكَ نَعْتَصِمُ مِنَ الاغْتِرَارِ بِزَخَارِفِ زِينَتِهَا فَإِنَّهَا الْمُهْلِكَةُ طُلابَهَا الْمُتْلِفَةُ حُلالَهَا الْمَحْشُوَّةُ بِالْآفَاتِ الْمَشْحُونَةُ بِالنَّكَبَاتِ إِلَهِى فَزَهِّدْنَا فِيهَا وَ سَلِّمْنَا مِنْهَا بِتَوْفِيقِكَ وَ عِصْمَتِكَ وَ انْزَعْ عَنَّا جَلابِيبَ مُخَالَفَتِكَ وَ تَوَلَّ أُمُورَنَا بِحُسْنِ كِفَايَتِكَ وَ أَوْفِرْ مَزِيدَنَا مِنْ سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ أَجْمِلْ صِلاتِنَا مِنْ فَيْضِ مَوَاهِبِكَ وَ أَغْرِسْ فِى أَفْئِدَتِنَا أَشْجَارَ مَحَبَّتِكَ وَ أَتْمِمْ لَنَا أَنْوَارَ مَعْرِفَتِكَ وَ أَذِقْنَا حَلاوَةَ عَفْوِكَ وَ لَذَّةَ مَغْفِرَتِكَ وَ أَقْرِرْ أَعْيُنَنَا يَوْمَ لِقَائِكَ بِرُؤْيَتِكَ وَ أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قُلُوبِنَا كَمَا فَعَلْتَ بِالصَّالِحِينَ مِنْ صَفْوَتِكَ وَ الْأَبْرَارِ مِنْ خَاصَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ

0000000000

زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه

0000000000

بدان كه آنچه از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در باب زيارت عرفه رسيده از كثرت اخبار و بسيارى فضيلت و ثواب زياده از آن است كه احصا شود و ما به جهت تشويق زايرين به ذكر چند حديث اكتفا مى‏نماييم (به سند معتبر از بشير دهان منقول است كه گفت: عرض كردم به خدمت حضرت صادق عليه السلام كه گاه هست حج از من فوت مى‏شود و روز عرفه را نزد قبر امام حسين عليه السلام مى‏گذرانم فرمود كه نيك مى‏كنى اى بشير هر مؤمنى كه به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برود با شناسايى حق آن حضرت در غير روز عيد نوشته شود براى او ثواب بيست حج و بيست عمره مبروره مقبوله و بيست جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل و هر كه زيارت كند آن حضرت را در روز عيد بنويسد حق تعالى براى او ثواب صد حج و صد عمره و صد جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل و هر كه زيارت كند آن حضرت را در روز عرفه با معرفت حق آن حضرت نوشته شود براى او ثواب هزار حج و هزار عمره پسنديده مقبوله و هزار جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل گفتم كجا حاصل مى‏شود براى من ثواب موقف عرفات پس آن حضرت نظر كرد به سوى من مانند كسى كه خشمناك باشد و فرمود كه اى بشير هر گاه مؤمنى برود به زيارت قبر امام حسين عليه السلام در روز عرفه و غسل كند در نهر فرات پس متوجه شود به سوى قبر آن حضرت بنويسد حق تعالى از براى او به هر گامى كه برمى‏دارد حجى كه با همه مناسك بعمل آورده باشد و چنين گمان دارم كه فرمود و عمره [غزوه‏]) (و در احاديث كثيره بسيار معتبره وارد شده كه: حق تعالى در روز عرفه اول نظر رحمت بسوى زائران قبر حسين عليه السلام مى‏افكند پيش از آنكه نظر به اهل موقف عرفات كند) (و در حديث معتبر از رفاعه منقول است كه: حضرت صادق عليه السلام به من فرمود كه امسال حج كردى گفتم فدايت شوم زرى نداشتم كه به حج روم و لكن عرفه را نزد قبر امام حسين عليه السلام گذرانيدم فرمود كه اى رفاعه هيچ كوتاهى نكردى از آنچه اهل منى در آن بودند اگر نه اين بود كه كراهت دارم كه مردم ترك حج كنند هر آينه حديثى براى تو مى‏گفتم كه هرگز ترك زيارت قبر آن حضرت نكنى پس ساعتى ساكت شد و بعد از آن فرمود كه خبر داد مرا پدرم كه هر كه بيرون رود به سوى قبر امام حسين عليه السلام و عارف به حق آن حضرت باشد و با تكبر نرود همراه او مى‏شوند هزار ملك از جانب راست و هزار ملك از جانب چپ و نوشته شود براى او ثواب هزار حج و هزار عمره كه با پيغمبر يا وصى پيغمبر كرده باشد) و اما كيفيت زيارت آن حضرت پس چنان است كه علماى اجله و رؤساى مذهب و ملت فرموده‏اند چون خواستى آن حضرت را در اين روز زيارت كنى پس اگر ممكن شد ترا كه از فرات غسل كنى چنان كن و اگر نه از هر آبى كه ترا ممكن باشد و پاكيزه‏ ترين جامه‏ هاى خود را بپوش و قصد زيارت آن حضرت كن در حالتى كه به آرامى و وقار و تأنى باشى پس چون به در حاير برسى :

بگو اللَّهُ أَكْبَرُ و بگو اللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيرا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرا وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ السَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَى فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّلامُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ السَّلامُ عَلَى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَى عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَى الْخَلَفِ الصَّالِحِ الْمُنْتَظَرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ الْمُوَالِى لِوَلِيِّكَ الْمُعَادِى لِعَدُوِّكَ اسْتَجَارَ بِمَشْهَدِكَ وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِقَصْدِكَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانِى لِوَلايَتِكَ وَ خَصَّنِى بِزِيَارَتِكَ وَ سَهَّلَ لِى قَصْدَكَ پس داخل روضه شو و بايست محاذى سر و بگو السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَلِىٍّ الْمُرْتَضَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْرَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِى وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِى فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِكُمْ وَ عَلَى شَاهِدِكُمْ وَ عَلَى غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ وَ ابْنَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَ ابْنَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَ كَيْفَ لا تَكُونُ كَذَلِكَ وَ أَنْتَ بَابُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الْتُّقَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ خَامِسُ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ غَذَتْكَ يَدُ الرَّحْمَةِ وَ رُضِعْتَ مِنْ ثَدْىِ الْإِيمَانِ وَ رُبِّيتَ فِى حِجْرِ الْإِسْلامِ فَالنَّفْسُ غَيْرُ رَاضِيَةٍ بِفِرَاقِكَ وَ لا شَاكَّةٍ فِى حَيَاتِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَبْنَائِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ الْعَبْرَةِ السَّاكِبَةِ وَ قَرِينَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحَارِمَ [وَ انْتَهَكَتْ فِيكَ حُرْمَةَ الْإِسْلامِ‏] فَقُتِلْتَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ مَقْهُورا وَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَ مَوْتُورا وَ أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُورا السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ بَنِيكَ وَ عَلَى الْمُسْتَشْهَدِينَ مَعَكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ وَ الشَّاهِدِينَ لِزُوَّارِكَ الْمُؤَمِّنِينَ بِالْقَبُولِ عَلَى دُعَاءِ شِيعَتِكَ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَيَّأَتْ لِقِتَالِكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَ أَتَيْتُ مَشْهَدَكَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِالشَّأْنِ الَّذِى لَكَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الَّذِى لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ كَرَمِهِ پس ببوس ضريح را پس دو ركعت نماز كن در بالاى سر و در اين دو ركعت هر سوره كه مى‏خواهى بخوان و چون فارغ شدى بگو اللَّهُمَّ إِنِّى صَلَّيْتُ وَ رَكَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ لِأَنَّ الصَّلاةَ وَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ لا تَكُونُ إِلا لَكَ لِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّى أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ وَ ارْدُدْ عَلَىَّ مِنْهُمْ التَّحِيَّةَ وَ السَّلامَ اللَّهُمَّ وَ هَاتَانِ الرَّكْعَتَانِ هَدِيَّةٌ مِنِّى إِلَى مَوْلاىَ وَ سَيِّدِى وَ إِمَامِى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ ذَلِكَ مِنِّى وَ اجْزِنِى عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلَ أَمَلِى وَ رَجَائِى فِيكَ وَ فِى وَلِيِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ پس برخيز و برو به سوى پاى مبارك حضرت حسين عليه السلام و زيارت كن على بن الحسين عليهما السلام را و سر آن جناب در نزد پاى ابى عبد الله عليه السلام است پس بگو السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ نَبِىِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ ابْنَ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ ابْنَ الْمَظْلُومِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ [السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ‏] السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللَّهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ پس توجه كن به جانب شهدا و زيارت كن ايشان را و بگو السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِيَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ دِينِ اللَّهِ وَ أَنْصَارَ نَبِيِّهِ وَ أَنْصَارَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْصَارَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِى مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْوَلِىِّ النَّاصِحِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ بِأَبِى أَنْتُمْ وَ أُمِّى طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِى فِيهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ وَ اللَّهِ فَوْزا عَظِيما يَا لَيْتَنِى كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فِى الْجِنَانِ مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقا وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .

پس برگرد به جانب سر امام حسين عليه السلام و بسيار دعا كن از براى خود و از براى اهل و عيال و برادران مؤمن خود و سيد بن طاوس و شهيد فرموده‏اند پس برو به مشهد جناب عباس رضى الله عنه همين كه رسيدى به آنجا بايست نزد قبر آن جناب و بگو :

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَوَّلِ الْقَوْمِ إِسْلاما وَ أَقْدَمِهِمْ إِيمَانا وَ أَقْوَمِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ وَ أَحْوَطِهِمْ عَلَى الْإِسْلامِ أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِى فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَكَتْ فِى قَتْلِكَ حُرْمَةَ الْإِسْلامِ فَنِعْمَ الْأَخُ الصَّابِرُ الْمُجَاهِدُ الْمُحَامِى النَّاصِرُ وَ الْأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِيهِ الْمُجِيبُ إِلَى طَاعَةِ رَبِّهِ الرَّاغِبُ فِيمَا زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوَابِ الْجَزِيلِ وَ الثَّنَاءِ الْجَمِيلِ وَ أَلْحَقَكَ اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبَائِكَ فِى دَارِ النَّعِيمِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ پس بيفكن خود را بر قبر و بگو اللَّهُمَّ لَكَ تَعَرَّضْتُ وَ لِزِيَارَةِ أَوْلِيَائِكَ قَصَدْتُ رَغْبَةً فِى ثَوَابِكَ وَ رَجَاءً لِمَغْفِرَتِكَ وَ جَزِيلِ إِحْسَانِكَ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ رِزْقِى بِهِمْ دَارّا وَ عَيْشِى بِهِمْ قَارّا وَ زِيَارَتِى بِهِمْ مَقْبُولَةً وَ ذَنْبِى بِهِمْ مَغْفُورا وَ اقْلِبْنِى بِهِمْ مُفْلِحا مُنْجِحا مُسْتَجَابا دُعَائِى بِأَفْضَلِ مَا يَنْقَلِبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ زُوَّارِهِ وَ الْقَاصِدِينَ إِلَيْهِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ پس ببوس ضريح را و نماز گزار نزد آن حضرت نماز زيارت و آنچه خواسته باشى

0000000000

دعاي امام حسين عليه السلام روزعرفه

0000000000

و از جمله دعاهاى مشهور اين روز دعاى حضرت سيد الشهداء عليه السلام است بشر و بشير پسران غالب اسدى روايت كرده‏ اند كه پسين روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بوديم پس از خيمه خود بيرون آمدند با گروهى از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت تذلل و خشوع پس در جانب چپ كوه ايستادند و روى مبارك را بسوى كعبه گردانيدند و دستها را برابر رو برداشتند مانند مسكينى كه طعام طلبد و اين دعا را خواندند :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ وَ هُوَ الْجَوَادُ الْوَاسِعُ فَطَرَ أَجْنَاسَ الْبَدَائِعِ وَ أَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنَائِعَ لا تَخْفَى عَلَيْهِ الطَّلائِعُ وَ لا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدَائِعُ جَازِى كُلِّ صَانِعٍ وَ رَائِشُ كُلِّ قَانِعٍ وَ رَاحِمُ كُلِّ ضَارِعٍ وَ مُنْزِلُ الْمَنَافِعِ وَ الْكِتَابِ الْجَامِعِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَوَاتِ سَامِعٌ وَ لِلْكُرُبَاتِ دَافِعٌ وَ لِلدَّرَجَاتِ رَافِعٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ قَامِعٌ فَلا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ لا شَىْ‏ءَ يَعْدِلُهُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنِّى أَرْغَبُ إِلَيْكَ وَ أَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ مُقِرّا بِأَنَّكَ رَبِّى وَ أَنَّ إِلَيْكَ مَرَدِّى ابْتَدَأْتَنِى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئا مَذْكُورا وَ خَلَقْتَنِى مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِى الْأَصْلابَ آمِنا لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَ اخْتِلافِ الدُّهُورِ وَ السِّنِينَ فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِنا مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ فِى تَقَادُمٍ مِنَ الْأَيَّامِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ لَمْ تُخْرِجْنِى لِرَأْفَتِكَ بِى وَ لُطْفِكَ لِى وَ إِحْسَانِكَ إِلَىَّ فِى دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ لَكِنَّكَ أَخْرَجْتَنِى لِلَّذِى سَبَقَ لِى مِنَ الْهُدَى الَّذِى لَهُ يَسَّرْتَنِى وَ فِيهِ أَنْشَأْتَنِى وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ رَؤُفْتَ بِى بِجَمِيلِ صُنْعِكَ وَ سَوَابِغِ نِعَمِكَ فَابْتَدَعْتَ خَلْقِى مِنْ مَنِىٍّ يُمْنَى وَ أَسْكَنْتَنِى فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَ دَمٍ وَ جِلْدٍ لَمْ تُشْهِدْنِى خَلْقِى وَ لَمْ تَجْعَلْ إِلَىَّ شَيْئا مِنْ أَمْرِى ثُمَّ أَخْرَجْتَنِى لِلَّذِى سَبَقَ لِى مِنَ الْهُدَى إِلَى الدُّنْيَا تَامّا سَوِيّا وَ حَفِظْتَنِى فِى الْمَهْدِ طِفْلا صَبِيّا وَ رَزَقْتَنِى مِنَ الْغِذَاءِ لَبَنا مَرِيّا وَ عَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَوَاضِنِ وَ كَفَّلْتَنِى الْأُمَّهَاتِ الرَّوَاحِمَ [الرَّحَائِمَ‏] وَ كَلَأْتَنِى مِنْ طَوَارِقِ الْجَانِّ وَ سَلَّمْتَنِى مِنَ الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ فَتَعَالَيْتَ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَانُ حَتَّى إِذَا اسْتَهْلَلْتُ نَاطِقا بِالْكَلامِ أَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوَابِغَ الْإِنْعَامِ وَ رَبَّيْتَنِى زَائِدا فِى كُلِّ عَامٍ حَتَّى إِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِى وَ اعْتَدَلَتْ مِرَّتِى أَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَّتَكَ بِأَنْ أَلْهَمْتَنِى مَعْرِفَتَكَ وَ رَوَّعْتَنِى بِعَجَائِبِ حِكْمَتِكَ وَ أَيْقَظْتَنِى لِمَا ذَرَأْتَ فِى سَمَائِكَ وَ أَرْضِكَ مِنْ بَدَائِعِ خَلْقِكَ وَ نَبَّهْتَنِى لِشُكْرِكَ وَ ذِكْرِكَ وَ أَوْجَبْتَ عَلَىَّ طَاعَتَكَ وَ عِبَادَتَكَ وَ فَهَّمْتَنِى مَا جَاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَ يَسَّرْتَ لِى تَقَبُّلَ مَرْضَاتِكَ وَ مَنَنْتَ عَلَىَّ فِى جَمِيعِ ذَلِكَ بِعَوْنِكَ وَ لُطْفِكَ ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِى مِنْ خَيْرِ الثَّرَى لَمْ تَرْضَ لِى يَا إِلَهِى نِعْمَةً دُونَ أُخْرَى وَ رَزَقْتَنِى مِنْ أَنْوَاعِ الْمَعَاشِ وَ صُنُوفِ الرِّيَاشِ بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ عَلَىَّ وَ إِحْسَانِكَ الْقَدِيمِ إِلَىَّ حَتَّى إِذَا أَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمِيعَ النِّعَمِ وَ صَرَفْتَ عَنِّى كُلَّ النِّقَمِ لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِى وَ جُرْأَتِى عَلَيْكَ أَنْ دَلَلْتَنِى إِلَى مَا يُقَرِّبُنِى إِلَيْكَ وَ وَفَّقْتَنِى لِمَا يُزْلِفُنِى لَدَيْكَ فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِى وَ إِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِى وَ إِنْ أَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِى وَ إِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِى كُلُّ ذَلِكَ إِكْمَالٌ لِأَنْعُمِكَ عَلَىَّ وَ إِحْسَانِكَ إِلَىَّ فَسُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ مُعِيدٍ حَمِيدٍ مَجِيدٍ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ وَ عَظُمَتْ آلاؤُكَ فَأَىَّ نِعَمِكَ يَا إِلَهِى أُحْصِى عَدَدا وَ ذِكْرا أَمْ أَىُّ عَطَايَاكَ أَقُومُ بِهَا شُكْرا وَ هِىَ يَا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيَهَا الْعَادُّونَ أَوْ يَبْلُغَ عِلْما بِهَا الْحَافِظُونَ ثُمَّ مَا صَرَفْتَ وَ دَرَأْتَ عَنِّى اللَّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَ الضَّرَّاءِ أَكْثَرُ مِمَّا ظَهَرَ لِى مِنَ الْعَافِيَةِ وَ السَّرَّاءِ وَ أَنَا أَشْهَدُ يَا إِلَهِى بِحَقِيقَةِ إِيمَانِى وَ عَقْدِ عَزَمَاتِ يَقِينِى وَ خَالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِى وَ بَاطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِى وَ عَلائِقِ مَجَارِى نُورِ بَصَرِى وَ أَسَارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِى وَ خُرْقِ مَسَارِبِ نَفْسِى وَ خَذَارِيفِ مَارِنِ عِرْنِينِى وَ مَسَارِبِ سِمَاخِ سَمْعِى وَ مَا ضُمَّتْ وَ أَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتَاىَ وَ حَرَكَاتِ لَفْظِ لِسَانِى وَ مَغْرَزِ حَنَكِ فَمِى وَ فَكِّى وَ مَنَابِتِ أَضْرَاسِى وَ مَسَاغِ مَطْعَمِى وَ مَشْرَبِى وَ حِمَالَةِ أُمِّ رَأْسِى وَ بَلُوعِ فَارِغِ حَبَائِلِ عُنُقِى وَ مَا اشْتَمَلَ عَلَيْهِ تَامُورُ صَدْرِى وَ حَمَائِلِ حَبْلِ وَتِينِى وَ نِيَاطِ حِجَابِ قَلْبِى وَ أَفْلاذِ حَوَاشِى كَبِدِى وَ مَا حَوَتْهُ شَرَاسِيفُ أَضْلاعِى وَ حِقَاقُ مَفَاصِلِى وَ قَبْضُ عَوَامِلِى وَ أَطْرَافُ أَنَامِلِى وَ لَحْمِى وَ دَمِى وَ شَعْرِى وَ بَشَرِى وَ عَصَبِى وَ قَصَبِى وَ عِظَامِى وَ مُخِّى وَ عُرُوقِى وَ جَمِيعُ جَوَارِحِى وَ مَا انْتَسَجَ عَلَى ذَلِكَ أَيَّامَ رضَاعِى وَ مَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّى وَ نَوْمِى وَ يَقَظَتِى وَ سُكُونِى وَ حَرَكَاتِ رُكُوعِى وَ سُجُودِى أَنْ لَوْ حَاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الْأَعْصَارِ وَ الْأَحْقَابِ لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّىَ شُكْرَ وَاحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِكَ إِلا بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ شُكْرُكَ أَبَدا جَدِيدا وَ ثَنَاءً طَارِفا عَتِيدا أَجَلْ وَ لَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَ الْعَادُّونَ مِنْ أَنَامِكَ أَنْ نُحْصِىَ مَدَى إِنْعَامِكَ سَالِفِهِ وَ آنِفِهِ مَا حَصَرْنَاهُ عَدَدا وَ لا أَحْصَيْنَاهُ أَمَدا هَيْهَاتَ أَنَّى ذَلِكَ وَ أَنْتَ الْمُخْبِرُ فِى كِتَابِكَ النَّاطِقِ وَ النَّبَإِ الصَّادِقِ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا صَدَقَ كِتَابُكَ اللَّهُمَّ وَ إِنْبَاؤُكَ وَ بَلَّغَتْ أَنْبِيَاؤُكَ وَ رُسُلُكَ مَا أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ وَ شَرَعْتَ لَهُمْ وَ بِهِمْ مِنْ دِينِكَ غَيْرَ أَنِّى يَا إِلَهِى أَشْهَدُ بِجَهْدِى وَ جِدِّى وَ مَبْلَغِ طَاعَتِى وَ وُسْعِى وَ أَقُولُ مُؤْمِنا مُوقِنا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا فَيَكُونَ مَوْرُوثا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى مُلْكِهِ فَيُضَادَّهُ فِيمَا ابْتَدَعَ وَ لا وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فِيمَا صَنَعَ فَسُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا وَ تَفَطَّرَتَا سُبْحَانَ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِى لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا أَحَدٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْدا يُعَادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ وَ سَلَّمَ پس شروع فرمود آن حضرت در سؤال و اهتمام نمود در دعا و آب از ديده‏هاى مباركش جارى بود پس گفت اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى أَخْشَاكَ كَأَنِّى أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِى بِتَقْوَاكَ وَ لا تُشْقِنِى بِمَعْصِيَتِكَ وَ خِرْ لِى فِى قَضَائِكَ وَ بَارِكْ لِى فِى قَدَرِكَ حَتَّى لا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَاىَ فِى نَفْسِى وَ الْيَقِينَ فِى قَلْبِى وَ الْإِخْلاصَ فِى عَمَلِى وَ النُّورَ فِى بَصَرِى وَ الْبَصِيرَةَ فِى دِينِى وَ مَتِّعْنِى بِجَوَارِحِى وَ اجْعَلْ سَمْعِى وَ بَصَرِى الْوَارِثَيْنِ مِنِّى وَ انْصُرْنِى عَلَى مَنْ ظَلَمَنِى وَ أَرِنِى فِيهِ ثَارِى وَ مَآرِبِى وَ أَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِى اللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِى وَ اسْتُرْ عَوْرَتِى وَ اغْفِرْ لِى خَطِيئَتِى وَ اخْسَأْ شَيْطَانِى وَ فُكَّ رِهَانِى وَ اجْعَلْ لِى يَا إِلَهِى الدَّرَجَةَ الْعُلْيَا فِى الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَمَا خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى سَمِيعا بَصِيرا وَ لَكَ الْحَمْدُ كَمَا خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى خَلْقا سَوِيّا رَحْمَةً بِى وَ قَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِى غَنِيّا رَبِّ بِمَا بَرَأْتَنِى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِى رَبِّ بِمَا أَنْشَأْتَنِى فَأَحْسَنْتَ صُورَتِى رَبِّ بِمَا أَحْسَنْتَ إِلَىَّ وَ فِى نَفْسِى عَافَيْتَنِى رَبِّ بِمَا كَلَأْتَنِى وَ وَفَّقْتَنِى رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنِى رَبِّ بِمَا أَوْلَيْتَنِى وَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَعْطَيْتَنِى رَبِّ بِمَا أَطْعَمْتَنِى وَ سَقَيْتَنِى رَبِّ بِمَا أَغْنَيْتَنِى وَ أَقْنَيْتَنِى رَبِّ بِمَا أَعَنْتَنِى وَ أَعْزَزْتَنِى رَبِّ بِمَا أَلْبَسْتَنِى مِنْ سِتْرِكَ الصَّافِى وَ يَسَّرْتَ لِى مِنْ صُنْعِكَ الْكَافِى صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعِنِّى عَلَى بَوَائِقِ الدُّهُورِ وَ صُرُوفِ اللَّيَالِى وَ الْأَيَّامِ وَ نَجِّنِى مِنْ أَهْوَالِ الدُّنْيَا وَ كُرُبَاتِ الْآخِرَةِ وَ اكْفِنِى شَرَّ مَا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ فِى الْأَرْضِ اللَّهُمَّ مَا أَخَافُ فَاكْفِنِى وَ مَا أَحْذَرُ فَقِنِى وَ فِى نَفْسِى وَ دِينِى فَاحْرُسْنِى وَ فِى سَفَرِى فَاحْفَظْنِى وَ فِى أَهْلِى وَ مَالِى فَاخْلُفْنِى وَ فِيمَا رَزَقْتَنِى فَبَارِكْ لِى وَ فِى نَفْسِى فَذَلِّلْنِى وَ فِى أَعْيُنِ النَّاسِ فَعَظِّمْنِى وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فَسَلِّمْنِى وَ بِذُنُوبِى فَلا تَفْضَحْنِى وَ بِسَرِيرَتِى فَلا تُخْزِنِى وَ بِعَمَلِى فَلا تَبْتَلِنِى وَ نِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنِى وَ إِلَى غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنِى إِلَهِى إِلَى مَنْ تَكِلُنِى إِلَى قَرِيبٍ فَيَقْطَعُنِى أَمْ إِلَى بَعِيدٍ فَيَتَجَهَّمُنِى أَمْ إِلَى الْمُسْتَضْعَفِينَ لِى وَ أَنْتَ رَبِّى وَ مَلِيكُ أَمْرِى أَشْكُو إِلَيْكَ غُرْبَتِى وَ بُعْدَ دَارِى وَ هَوَانِى عَلَى مَنْ مَلَّكْتَهُ أَمْرِى إِلَهِى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَكَ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا أُبَالِى سُبْحَانَكَ غَيْرَ أَنَّ عَافِيَتَكَ أَوْسَعُ لِى فَأَسْأَلُكَ يَا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَشْرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ كُشِفَتْ بِهِ الظُّلُمَاتُ وَ صَلُحَ بِهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَنْ لا تُمِيتَنِى عَلَى غَضَبِكَ وَ لا تُنْزِلَ بِى سَخَطَكَ لَكَ الْعُتْبَى لَكَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى قَبْلَ ذَلِكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ الَّذِى أَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ وَ جَعَلْتَهُ لِلنَّاسِ أَمْنا يَا مَنْ عَفَا عَنْ عَظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يَا مَنْ أَسْبَغَ النَّعْمَاءَ بِفَضْلِهِ يَا مَنْ أَعْطَى الْجَزِيلَ بِكَرَمِهِ يَا عُدَّتِى فِى شِدَّتِى يَا صَاحِبِى فِى وَحْدَتِى يَا غِيَاثِى فِى كُرْبَتِى يَا وَلِيِّى فِى نِعْمَتِى يَا إِلَهِى وَ إِلَهَ آبَائِى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ رَبَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ آلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ وَ مُنَزِّلَ كهيعص وَ طه وَ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ أَنْتَ كَهْفِى حِينَ تُعْيِينِى الْمَذَاهِبُ فِى سَعَتِهَا وَ تَضِيقُ بِىَ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا وَ لَوْ لا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهَالِكِينَ وَ أَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِى وَ لَوْ لا سَتْرُكَ إِيَّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ وَ أَنْتَ مُؤَيِّدِى بِالنَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِى وَ لَوْ لا نَصْرُكَ إِيَّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِينَ يَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَ الرِّفْعَةِ فَأَوْلِيَاؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ يَا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّةِ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَوَاتِهِ خَائِفُونَ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَيْبَ مَا تَأْتِىَ بِهِ الْأَزْمِنَةُ وَ الدُّهُورُ يَا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلا هُوَ يَا مَنْ لا يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلا هُوَ يَا مَنْ لا يَعْلَمُهُ إِلا هُوَ يَا مَنْ كَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى الْمَاءِ وَ سَدَّ الْهَوَاءَ بِالسَّمَاءِ يَا مَنْ لَهُ أَكْرَمُ الْأَسْمَاءِ يَا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِى لا يَنْقَطِعُ أَبَدا يَا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَ جَاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكا يَا رَادَّهُ عَلَى يَعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ يَا كَاشِفَ الضُّرِّ وَ الْبَلْوَى عَنْ أَيُّوبَ وَ مُمْسِكَ يَدَىْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَ فَنَاءِ عُمُرِهِ يَا مَنِ اسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيَى وَ لَمْ يَدَعْهُ فَرْدا وَحِيدا يَا مَنْ أَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ يَا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِى إِسْرَائِيلَ فَأَنْجَاهُمْ وَ جَعَلَ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِينَ يَا مَنْ أَرْسَلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ يَا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلَى مَنْ عَصَاهُ مِنْ خَلْقِهِ يَا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَ قَدْ غَدَوْا فِى نِعْمَتِهِ يَأْكُلُونَ رِزْقَهُ وَ يَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَ قَدْ حَادُّوهُ وَ نَادُّوهُ وَ كَذَّبُوا رُسُلَهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا بَدِى‏ءُ يَا بَدِيعُ لا نِدَّ لَكَ يَا دَائِما لا نَفَادَ لَكَ يَا حَيّا حِينَ لا حَىَّ يَا مُحْيِىَ الْمَوْتَى يَا مَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ يَا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرِى فَلَمْ يَحْرِمْنِى وَ عَظُمَتْ خَطِيئَتِى فَلَمْ يَفْضَحْنِى وَ رَآنِى عَلَى الْمَعَاصِى فَلَمْ يَشْهَرْنِى يَا مَنْ حَفِظَنِى فِى صِغَرِى يَا مَنْ رَزَقَنِى فِى كِبَرِى يَا مَنْ أَيَادِيهِ عِنْدِى لا تُحْصَى وَ نِعَمُهُ لا تُجَازَى يَا مَنْ عَارَضَنِى بِالْخَيْرِ وَ الْإِحْسَانِ وَ عَارَضْتُهُ بِالْإِسَاءَةِ وَ الْعِصْيَانِ يَا مَنْ هَدَانِى لِلْإِيمَانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُكْرَ الامْتِنَانِ يَا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِيضا فَشَفَانِى وَ عُرْيَانا فَكَسَانِى وَ جَائِعا فَأَشْبَعَنِى وَ عَطْشَانَ فَأَرْوَانِى وَ ذَلِيلا فَأَعَزَّنِى وَ جَاهِلا فَعَرَّفَنِى وَ وَحِيدا فَكَثَّرَنِى وَ غَائِبا فَرَدَّنِى وَ مُقِلا فَأَغْنَانِى وَ مُنْتَصِرا فَنَصَرَنِى وَ غَنِيّا فَلَمْ يَسْلُبْنِى وَ أَمْسَكْتُ عَنْ جَمِيعِ ذَلِكَ فَابْتَدَأَنِى فَلَكَ الْحَمْدُ وَ الشُّكْرُ يَا مَنْ أَقَالَ عَثْرَتِى وَ نَفَّسَ كُرْبَتِى وَ أَجَابَ دَعْوَتِى وَ سَتَرَ عَوْرَتِى وَ غَفَرَ ذُنُوبِى وَ بَلَّغَنِى طَلِبَتِى وَ نَصَرَنِى عَلَى عَدُوِّى وَ إِنْ أَعُدَّ نِعَمَكَ وَ مِنَنَكَ وَ كَرَائِمَ مِنَحِكَ لا أُحْصِيهَا يَا مَوْلاىَ أَنْتَ الَّذِى مَنَنْتَ أَنْتَ الَّذِى أَنْعَمْتَ أَنْتَ الَّذِى أَحْسَنْتَ أَنْتَ الَّذِى أَجْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِى أَفْضَلْتَ أَنْتَ الَّذِى أَكْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِى رَزَقْتَ أَنْتَ الَّذِى وَفَّقْتَ أَنْتَ الَّذِى أَعْطَيْتَ أَنْتَ الَّذِى أَغْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِى أَقْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِى آوَيْتَ أَنْتَ الَّذِى كَفَيْتَ أَنْتَ الَّذِى هَدَيْتَ أَنْتَ الَّذِى عَصَمْتَ أَنْتَ الَّذِى سَتَرْتَ أَنْتَ الَّذِى غَفَرْتَ أَنْتَ الَّذِى أَقَلْتَ أَنْتَ الَّذِى مَكَّنْتَ أَنْتَ الَّذِى أَعْزَزْتَ أَنْتَ الَّذِى أَعَنْتَ أَنْتَ الَّذِى عَضَدْتَ أَنْتَ الَّذِى أَيَّدْتَ أَنْتَ الَّذِى نَصَرْتَ أَنْتَ الَّذِى شَفَيْتَ أَنْتَ الَّذِى عَافَيْتَ أَنْتَ الَّذِى أَكْرَمْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دَائِما وَ لَكَ الشُّكْرُ وَاصِبا أَبَدا ثُمَّ أَنَا يَا إِلَهِى الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِى فَاغْفِرْهَا لِى أَنَا الَّذِى أَسَأْتُ أَنَا الَّذِى أَخْطَأْتُ أَنَا الَّذِى هَمَمْتُ أَنَا الَّذِى جَهِلْتُ أَنَا الَّذِى غَفَلْتُ أَنَا الَّذِى سَهَوْتُ أَنَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ أَنَا الَّذِى تَعَمَّدْتُ أَنَا الَّذِى وَعَدْتُ وَ أَنَا الَّذِى أَخْلَفْتُ أَنَا الَّذِى نَكَثْتُ أَنَا الَّذِى أَقْرَرْتُ أَنَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَ عِنْدِى وَ أَبُوءُ بِذُنُوبِى فَاغْفِرْهَا لِى يَا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَنِىُّ عَنْ طَاعَتِهِمْ وَ الْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ إِلَهِى وَ سَيِّدِى إِلَهِى أَمَرْتَنِى فَعَصَيْتُكَ وَ نَهَيْتَنِى فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ فَأَصْبَحْتُ لا ذَا بَرَاءَةٍ لِى فَأَعْتَذِرَ وَ لا ذَا قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ فَبِأَىِّ شَىْ‏ءٍ أَسْتَقْبِلُكَ يَا مَوْلاىَ أَ بِسَمْعِى أَمْ بِبَصَرِى أَمْ بِلِسَانِى أَمْ بِيَدِى أَمْ بِرِجْلِى أَ لَيْسَ كُلُّهَا نِعَمَكَ عِنْدِى وَ بِكُلِّهَا عَصَيْتُكَ يَا مَوْلاىَ فَلَكَ الْحُجَّةُ وَ السَّبِيلُ عَلَىَّ يَا مَنْ سَتَرَنِى مِنَ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ أَنْ يَزْجُرُونِى وَ مِنَ الْعَشَائِرِ وَ الْإِخْوَانِ أَنْ يُعَيِّرُونِى وَ مِنَ السَّلاطِينِ أَنْ يُعَاقِبُونِى وَ لَوْ اطَّلَعُوا يَا مَوْلاىَ عَلَى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّى إِذًا مَا أَنْظَرُونِى وَ لَرَفَضُونِى وَ قَطَعُونِى فَهَا أَنَا ذَا يَا إِلَهِى بَيْنَ يَدَيْكَ يَا سَيِّدِى خَاضِعٌ ذَلِيلٌ حَصِيرٌ حَقِيرٌ لا ذُو بَرَاءَةٍ فَأَعْتَذِرَ وَ لا ذُو قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ وَ لا حُجَّةٍ فَأَحْتَجَّ بِهَا وَ لا قَائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ وَ لَمْ أَعْمَلْ سُوءا وَ مَا عَسَى الْجُحُودُ وَ لَوْ جَحَدْتُ يَا مَوْلاىَ يَنْفَعُنِى كَيْفَ وَ أَنَّى ذَلِكَ وَ جَوَارِحِى كُلُّهَا شَاهِدَةٌ عَلَىَّ بِمَا قَدْ عَمِلْتُ وَ عَلِمْتُ يَقِينا غَيْرَ ذِى شَكٍّ أَنَّكَ سَائِلِى مِنْ عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ أَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِى لا تَجُورُ وَ عَدْلُكَ مُهْلِكِى وَ مِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبِى فَإِنْ تُعَذِّبْنِى يَا إِلَهِى فَبِذُنُوبِى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّى فَبِحِلْمِكَ وَ جُودِكَ وَ كَرَمِكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْخَائِفِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْوَجِلِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الرَّاغِبِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ السَّائِلِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرِينَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ رَبِّى وَ رَبُّ آبَائِىَ الْأَوَّلِينَ اللَّهُمَّ هَذَا ثَنَائِى عَلَيْكَ مُمَجِّدا وَ إِخْلاصِى لِذِكْرِكَ مُوَحِّدا وَ إِقْرَارِى بِآلائِكَ مُعَدِّدا وَ إِنْ كُنْتُ مُقِرّا أَنِّى لَمْ أُحْصِهَا لِكَثْرَتِهَا وَ سُبُوغِهَا وَ تَظَاهُرِهَا وَ تَقَادُمِهَا إِلَى حَادِثٍ مَا لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِى بِهِ مَعَهَا مُنْذُ خَلَقْتَنِى وَ بَرَأْتَنِى مِنْ أَوَّلِ الْعُمُرِ مِنَ الْإِغْنَاءِ مِنَ الْفَقْرِ وَ كَشْفِ الضُّرِّ وَ تَسْبِيبِ الْيُسْرِ وَ دَفْعِ الْعُسْرِ وَ تَفْرِيجِ الْكَرْبِ وَ الْعَافِيَةِ فِى الْبَدَنِ وَ السَّلامَةِ فِى الدِّينِ وَ لَوْ رَفَدَنِى عَلَى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمِيعُ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مَا قَدَرْتُ وَ لا هُمْ عَلَى ذَلِكَ تَقَدَّسْتَ وَ تَعَالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَرِيمٍ عَظِيمٍ رَحِيمٍ لا تُحْصَى آلاؤُكَ وَ لا يُبْلَغُ ثَنَاؤُكَ وَ لا تُكَافَى نَعْمَاؤُكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَتْمِمْ عَلَيْنَا نِعَمَكَ وَ أَسْعِدْنَا بِطَاعَتِكَ سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ وَ تَكْشِفُ السُّوءَ وَ تُغِيثُ الْمَكْرُوبَ وَ تَشْفِى السَّقِيمَ وَ تُغْنِى الْفَقِيرَ وَ تَجْبُرُ الْكَسِيرَ وَ تَرْحَمُ الصَّغِيرَ وَ تُعِينُ الْكَبِيرَ وَ لَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ وَ لا فَوْقَكَ قَدِيرٌ وَ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الْأَسِيرِ يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ يَا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَ لا وَزِيرَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِى فِى هَذِهِ الْعَشِيَّةِ أَفْضَلَ مَا أَعْطَيْتَ وَ أَنَلْتَ أَحَدا مِنْ عِبَادِكَ مِنْ نِعْمَةٍ تُولِيهَا وَ آلاءٍ تُجَدِّدُهَا وَ بَلِيَّةٍ تَصْرِفُهَا وَ كُرْبَةٍ تَكْشِفُهَا وَ دَعْوَةٍ تَسْمَعُهَا وَ حَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُهَا وَ سَيِّئَةٍ تَتَغَمَّدُهَا إِنَّكَ لَطِيفٌ بِمَا تَشَاءُ خَبِيرٌ وَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ وَ أَسْرَعُ مَنْ أَجَابَ وَ أَكْرَمُ مَنْ عَفَا وَ أَوْسَعُ مَنْ أَعْطَى وَ أَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ وَ لا سِوَاكَ مَأْمُولٌ دَعَوْتُكَ فَأَجَبْتَنِى وَ سَأَلْتُكَ فَأَعْطَيْتَنِى وَ رَغِبْتُ إِلَيْكَ فَرَحِمْتَنِى وَ وَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِى وَ فَزِعْتُ إِلَيْكَ فَكَفَيْتَنِى اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ وَ تَمِّمْ لَنَا نَعْمَاءَكَ وَ هَنِّئْنَا عَطَاءَكَ وَ اكْتُبْنَا لَكَ شَاكِرِينَ وَ لِآلائِكَ ذَاكِرِينَ آمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ يَا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ وَ قَدَرَ فَقَهَرَ وَ عُصِىَ فَسَتَرَ وَ اسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ الرَّاغِبِينَ وَ مُنْتَهَى أَمَلِ الرَّاجِينَ يَا مَنْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْما وَ وَسِعَ الْمُسْتَقِيلِينَ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ حِلْما اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِى هَذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتِى شَرَّفْتَهَا وَ عَظَّمْتَهَا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ الَّذِى أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذَلِكَ مِنْكَ يَا عَظِيمُ فَصَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ وَ تَغَمَّدْنَا بِعَفْوِكَ عَنَّا فَإِلَيْكَ عَجَّتِ الْأَصْوَاتُ بِصُنُوفِ اللُّغَاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اللَّهُمَّ فِى هَذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصِيبا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبَادِكَ وَ نُورٍ تَهْدِى بِهِ وَ رَحْمَةٍ تَنْشُرُهَا وَ بَرَكَةٍ تُنْزِلُهَا وَ عَافِيَةٍ تُجَلِّلُهَا وَ رِزْقٍ تَبْسُطُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَقْلِبْنَا فِى هَذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غَانِمِينَ وَ لا تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِينَ وَ لا تُخْلِنَا مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْرِمْنَا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ وَ لا تَجْعَلْنَا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ وَ لا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطَائِكَ قَانِطِينَ وَ لا تَرُدَّنَا خَائِبِينَ وَ لا مِنْ بَابِكَ مَطْرُودِينَ يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ وَ أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ إِلَيْكَ أَقْبَلْنَا مُوقِنِينَ وَ لِبَيْتِكَ الْحَرَامِ آمِّينَ قَاصِدِينَ فَأَعِنَّا عَلَى مَنَاسِكِنَا وَ أَكْمِلْ لَنَا حَجَّنَا وَ اعْفُ عَنَّا وَ عَافِنَا فَقَدْ مَدَدْنَا إِلَيْكَ أَيْدِيَنَا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاعْتِرَافِ مَوْسُومَةٌ اللَّهُمَّ فَأَعْطِنَا فِى هَذِهِ الْعَشِيَّةِ مَا سَأَلْنَاكَ وَ اكْفِنَا مَا اسْتَكْفَيْنَاكَ فَلا كَافِىَ لَنَا سِوَاكَ وَ لا رَبَّ لَنَا غَيْرُكَ نَافِذٌ فِينَا حُكْمُكَ مُحِيطٌ بِنَا عِلْمُكَ عَدْلٌ فِينَا قَضَاؤُكَ اقْضِ لَنَا الْخَيْرَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ الْخَيْرِ اللَّهُمَّ أَوْجِبْ لَنَا بِجُودِكَ عَظِيمَ الْأَجْرِ وَ كَرِيمَ الذُّخْرِ وَ دَوَامَ الْيُسْرِ وَ اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا أَجْمَعِينَ وَ لا تُهْلِكْنَا مَعَ الْهَالِكِينَ وَ لا تَصْرِفْ عَنَّا رَأْفَتَكَ وَ رَحْمَتَكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِى هَذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَكَ فَأَعْطَيْتَهُ وَ شَكَرَكَ فَزِدْتَهُ وَ تَابَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ وَ تَنَصَّلَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّهَا فَغَفَرْتَهَا لَهُ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ اللَّهُمَّ وَ نَقِّنَا وَ سَدِّدْنَا وَ اقْبَلْ تَضَرُّعَنَا يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ يَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ يَا مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ إِغْمَاضُ الْجُفُونِ وَ لا لَحْظُ الْعُيُونِ وَ لا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ وَ لا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَرَاتُ الْقُلُوبِ أَلا كُلُّ ذَلِكَ قَدْ أَحْصَاهُ عِلْمُكَ وَ وَسِعَهُ حِلْمُكَ سُبْحَانَكَ وَ تَعَالَيْتَ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّا كَبِيرا تُسَبِّحُ لَكَ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ عُلُوُّ الْجَدِّ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ وَ الْأَيَادِى الْجِسَامِ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ وَ عَافِنِى فِى بَدَنِى وَ دِينِى وَ آمِنْ خَوْفِى وَ أَعْتِقْ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِى وَ لا تَسْتَدْرِجْنِى وَ لا تَخْدَعْنِى وَ ادْرَأْ عَنِّى شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ پس سر و ديده خود را به سوى آسمان بلند كرد و از ديده‏هاى مباركش آب مى‏ريخت مانند دو مشك و به صداى بلند گفت يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ وَ يَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ السَّادَةِ الْمَيَامِينِ وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ حَاجَتِىَ الَّتِى إِنْ أَعْطَيْتَنِيهَا لَمْ يَضُرَّنِى مَا مَنَعْتَنِى وَ إِنْ مَنَعْتَنِيهَا لَمْ يَنْفَعْنِى مَا أَعْطَيْتَنِى أَسْأَلُكَ فَكَاكَ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَكَ الْمُلْكُ وَ لَكَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ يَا رَبِّ يَا رَبِّ پس مكرر مى‏گفت يا رب و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاى آن حضرت و اكتفا كرده بودند به آمين گفتن پس صداهايشان بلند شد به گريستن با آن حضرت تا غروب كرد آفتاب و بار كردند و روانه جانب مشعر الحرام شدند مؤلف گويد كه كفعمى دعاى عرفه امام حسين عليه السلام را در بلد الامين تا اينجا نقل فرموده و علامه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد نموده و لكن سيد بن طاوس در اقبال بعد از يا رب يا رب يا رب اين زيادتى را ذكر فرموده :

إِلَهِى أَنَا الْفَقِيرُ فِى غِنَاىَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِى فَقْرِى إِلَهِى أَنَا الْجَاهِلُ فِى عِلْمِى فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِى جَهْلِى إِلَهِى إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِيرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِى بَلاءٍ إِلَهِى مِنِّى مَا يَلِيقُ بِلُؤْمِى وَ مِنْكَ مَا يَلِيقُ بِكَرَمِكَ إِلَهِى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأْفَةِ لِى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِى أَ فَتَمْنَعُنِى مِنْهُمَا بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِى إِلَهِى إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحَاسِنُ مِنِّى فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَسَاوِى مِنِّى فَبِعَدْلِكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ إِلَهِى كَيْفَ تَكِلُنِى وَ قَدْ تَكَفَّلْتَ لِى وَ كَيْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِى أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ الْحَفِىُّ بِى هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِى إِلَيْكَ وَ كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ أَمْ كَيْفَ أَشْكُو إِلَيْكَ حَالِى وَ هُوَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِى وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمَالِى وَ هِىَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِى وَ بِكَ قَامَتْ إِلَهِى مَا أَلْطَفَكَ بِى مَعَ عَظِيمِ جَهْلِى وَ مَا أَرْحَمَكَ بِى مَعَ قَبِيحِ فِعْلِى إِلَهِى مَا أَقْرَبَكَ مِنِّى وَ أَبْعَدَنِى عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِى فَمَا الَّذِى يَحْجُبُنِى عَنْكَ إِلَهِى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَىَّ فِى كُلِّ شَىْ‏ءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِى شَىْ‏ءٍ إِلَهِى كُلَّمَا أَخْرَسَنِى لُؤْمِى أَنْطَقَنِى كَرَمُكَ وَ كُلَّمَا آيَسَتْنِى أَوْصَافِى أَطْمَعَتْنِى مِنَنُكَ إِلَهِى مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِىَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِىَ وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِىَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِىَ إِلَهِى حُكْمُكَ النَّافِذُ وَ مَشِيَّتُكَ الْقَاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكَا لِذِى مَقَالٍ مَقَالا وَ لا لِذِى حَالٍ حَالا إِلَهِى كَمْ مِنْ طَاعَةٍ بَنَيْتُهَا وَ حَالَةٍ شَيَّدْتُهَا هَدَمَ اعْتِمَادِى عَلَيْهَا عَدْلُكَ بَلْ أَقَالَنِى مِنْهَا فَضْلُكَ إِلَهِى إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّى فِعْلا جَزْما فَقَدْ دَامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْما إِلَهِى كَيْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ كَيْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ إِلَهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِى عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِى إِلَيْكَ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبا وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبا إِلَهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ إِلَهِى هَذَا ذُلِّى ظَاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ هَذَا حَالِى لا يَخْفَى عَلَيْكَ مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَيْكَ وَ بِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاهْدِنِى بِنُورِكَ إِلَيْكَ وَ أَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ إِلَهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ إِلَهِى حَقِّقْنِى بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بِى مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ إِلَهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِيرِكَ لِى عَنْ تَدْبِيرِى وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِيَارِى وَ أَوْقِفْنِى عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِى إِلَهِى أَخْرِجْنِى مِنْ ذُلِّ نَفْسِى وَ طَهِّرْنِى مِنْ شَكِّى وَ شِرْكِى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِى بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِى وَ عَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِى وَ إِيَّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِى وَ فِى فَضْلِكَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِى وَ بِجَنَابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِى وَ بِبَابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِى إِلَهِى تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّى إِلَهِى أَنْتَ الْغَنِىُّ بِذَاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّا عَنِّى إِلَهِى إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ يُمَنِّينِى وَ إِنَّ الْهَوَى بِوَثَائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِى فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِى حَتَّى تَنْصُرَنِى وَ تُبَصِّرَنِى وَ أَغْنِنِى بِفَضْلِكَ حَتَّى أَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبِى أَنْتَ الَّذِى أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِى قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ أَنْتَ الَّذِى أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ وَ أَنْتَ الَّذِى هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغَى عَنْكَ مُتَحَوِّلا كَيْفَ يُرْجَى سِوَاكَ وَ أَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسَانَ وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عَادَةَ الامْتِنَانِ يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ وَ يَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِيَاءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِينَ وَ أَنْتَ الْبَادِى بِالْإِحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدِينَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ إِلَهِى اطْلُبْنِى بِرَحْمَتِكَ حَتَّى أَصِلَ إِلَيْكَ وَ اجْذِبْنِى بِمَنِّكَ حَتَّى أُقْبِلَ عَلَيْكَ إِلَهِى إِنَّ رَجَائِى لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَ إِنْ عَصَيْتُكَ كَمَا أَنَّ خَوْفِى لا يُزَايِلُنِى وَ إِنْ أَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوَالِمُ إِلَيْكَ وَ قَدْ أَوْقَعَنِى عِلْمِى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ إِلَهِى كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ أَمَلِى أَمْ كَيْفَ أُهَانُ وَ عَلَيْكَ مُتَّكَلِى إِلَهِى كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِى الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِى أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِى إِلَهِى كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِى فِى الْفُقَرَاءِ أَقَمْتَنِى أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِى بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِى وَ أَنْتَ الَّذِى لا إِلَهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَىْ‏ءٌ وَ أَنْتَ الَّذِى تَعَرَّفْتَ إِلَىَّ فِى كُلِّ شَىْ‏ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِرا فِى كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ يَا مَنِ اسْتَوَى بِرَحْمَانِيَّتِهِ فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْبا فِى ذَاتِهِ مَحَقْتَ الْآثَارَ بِالْآثَارِ وَ مَحَوْتَ الْأَغْيَارَ بِمُحِيطَاتِ أَفْلاكِ الْأَنْوَارِ يَا مَنِ احْتَجَبَ فِى سُرَادِقَاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصَارُ يَا مَنْ تَجَلَّى بِكَمَالِ بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاسْتِوَاءَ كَيْفَ تَخْفَى وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ و بالجمله كسى كه توفيق يابد و اين روز را در عرفات باشد ادعيه و اعمال بسيار دارد و بهترين اعمال در اين روز دعا است و در تمام ايام سال اين روز شريف بجهت دعا امتيازى دارد و دعا از براى برادران مؤمن از زنده و مرده بسيار بايد كرد و روايت وارده در حال عبد الله بن جندب رحمة الله عليه در موقف عرفات و دعاى او براى برادران مؤمن خود مشهور است و روايت زيد نرسى در حال ثقه جليل القدر معاويه بن وهب در موقف و دعاى او در حق يك يك از اشخاصى كه در آفاق بودند و روايت او از حضرت صادق عليه السلام در فضيلت اين كار شايسته ملاحظه و ديدار است و رجاى واثق از برادران دينى آنكه اقتدا به اين بزرگواران نموده و مؤمنين را در دعا بر خود ايثار نموده و اين گنه‏كار روسياه را يكى از آن اشخاص شمرده و در حال حيات و ممات از دعاى خير فراموشم نفرمايند و بخوان در اين روز زيارت جامعه سوم را و در آخر روز عرفه بخوان :

يَا رَبِّ إِنَّ ذُنُوبِى لا تَضُرُّكَ وَ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ لِى لا تَنْقُصُكَ فَأَعْطِنِى مَا لا يَنْقُصُكَ وَ اغْفِرْ لِى مَا لا يَضُرُّكَ و ايضا بخوان اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنِى خَيْرَ مَا عِنْدَكَ لِشَرِّ مَا عِنْدِى فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِى بِتَعَبِى وَ نَصَبِى فَلا تَحْرِمْنِى أَجْرَ الْمُصَابِ عَلَى مُصِيبَتِهِ مؤلف گويد كه سيد بن طاوس در ضمن ادعيه روز عرفه فرموده كه چون نزديك شود غروب آفتاب بگو بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الدعاء و اين همان دعاى عشرات است كه سابق گذشت پس شايسته است دعاى عشرات را كه در هر صبح و شام مستحب است خواندن آن در آخر روز عرفه ترك نكنند و اين اذكار عشراتى را كه كفعمى نقل كرده همان اذكار آخر دعاى عشرات است كه سيد نقل فرموده

0000000000

زيارت چهارده معصوم(ع)درروزعرفه

0000000000

سيد بن طاوس در ضمن ادعيه عرفه روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام و در هر وقت و هر موضع كه باشد مى‏توان كردن خصوصا در روز عرفه و زيارت اين است :

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَبِىَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ أَمِينَهُ عَلَى وَحْيِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بَابُ عِلْمِهِ وَ وَصِىُّ نَبِيِّهِ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِهِ فِى أُمَّتِهِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً غَصَبَتْكَ حَقَّكَ وَ قَعَدَتْ مَقْعَدَكَ أَنَا بَرِى‏ءٌ مِنْهُمْ وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ إِلَيْكَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الْبَتُولُ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَيْنَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ [اللَّهِ‏] رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ وَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً غَصَبَتْكِ حَقَّكِ وَ مَنَعَتْكِ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَكِ حَلالا أَنَا بَرِى‏ءٌ إِلَيْكِ مِنْهُمْ وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الزَّكِىَّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ بَايَعَتْ فِى أَمْرِكَ وَ شَايَعَتْ أَنَا بَرِى‏ءٌ إِلَيْكَ مِنْهُمْ وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ وَ جَدِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ دَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ اسْتَبَاحَتْ حَرِيمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتَالِكُمْ أَنَا بَرِى‏ءٌ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا مُحَمَّدٍ] عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا جَعْفَرٍ] مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا الْحَسَنِ‏] مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا الْحَسَنِ‏] عَلِىَّ بْنَ مُوسَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا جَعْفَرٍ] مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا الْحَسَنِ‏] عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا مُحَمَّدٍ] الْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا [أَبَا الْقَاسِمِ‏] مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى عِتْرَتِكَ الطَّاهِرَةِ الطَّيِّبَةِ يَا مَوَالِىَّ كُونُوا شُفَعَائِى فِى حَطِّ وِزْرِى وَ خَطَايَاىَ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ أَتَوَالَى آخِرَكُمْ بِمَا أَتَوَالَى أَوَّلَكُمْ وَ بَرِئْتُ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى يَا مَوَالِىَّ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ وَ وَلِىٌّ لِمَنْ وَالاكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ ظَالِمِيكُمْ وَ غَاصِبِيكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَهْلَ مَذْهَبِهِمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ

0000000000

منابع :

0000000000

عمره حجّة الاسلام قرائتي

چهارده اختر تابناك احمد احمدى بيرجندى

حديث حج محسن قرائتى

مناسك مصورعمره مفرده محمدحسين فلّاح زاده

مناسك مصورحج محمدحسين فلاح زاده

احكام فقهي اجرائي حج محمدحسين فلاح زاده

مناسك آموزشي عمره وحج رضامسجدي اصفهاني

مناسك حج حوزه نمايندگي ولي فقيه درامورحج وزيارت

رهنماي زائران خانه خدا فرج الله قلي پور

ادعيه وآداب حرمين معاونت آموزش وپژوهش بعثه

آداب الحرمين سيدجوادآل شاهرودي

آداب الحرمين مهدي احمدي

مناسك حج محمدرضامحمودي

فروع كافي محمدين يعقوب كليني

وسائل الشّيعه حرعاملي

زندگانی حضرت محمد، سیدهاشم رسولی محلاتی 

سیری در اماکن سرزمین وحی به نقل از معالم دارالبحره، ترجمه دلائل النبوة بیهقی 

منتهي الآمال محدث قمي

منتخب التوارخ ملامحمدهاشم خراساني

ستارگان درخشان محمدجوادنجفي

بيت الاحزان محدث قمي

سفينة البحار محدث قمي

همراه بازائرين عتبات عاليات سيدمحمدباقري پور مؤلف

همراه باچهارده معصوم(ع)سيدمحمدباقري پور مؤلف

ذكرخدا سيدمحمدباقري پورمؤلف

چهارده چهل حديث سيدمحمدباقري پورمؤلف

نمازها سيدمحمدباقري پورمؤلف

آداب اسلامي سيدمحمدباقري پورمؤلف

مدینه شناسی 

روزنامه خراسان

مساجدتاريخي مكه

اخبار مكه فاكهي ج 5،

اخبار مكه ازرقي ج 2

غایة المرام باخبار سلطنة البلدالحرام، ج 2

من لا یحضره الفقیه،ج 2

فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 12و ش 25

مقاله آقاى سید على قاضى عسكر در فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 12

مقاله آقاى محمد امین پور امینى عسكر در فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 12

فصلنامه‏«میقات حج‏»، ش 3

دوهفته نامه پگاه حوزه

آداب الحرمين

http://www.hadj.ir/subject1/book_7_1.htm

..........

http://www.tebyan.net

...............

http://www.haj.ir

....................

http://books1/26.htm

ومنابع فراوان ديگري كه درضمن مطالب ذكرشده