کتاب طرائف الحکم يا اندرزهاي ممتاز

نوادراحادیث طرفه وناب است که آيت الله حاج ميرزا احمد آشتياني برای جلسه های هفتگی خود فراهم آورده و بعضی از آنها را در جلسه های هفتگی برای مردم می خوانده است . چون متن آن عربی است توسط عده‌ ای از فضلاء و شاگردان ایشان برای استفاده عموم به فارسی ترجمه شده است .

از آنجائی که متن عربی جدا و متن فارسی جدا بود اینجانب (سیدمحمدباقری پور) متن عربی و در ذیل هر حدیث متن فارسی آن را آوردم که علماء و فضلاء و وُعّاظ و سخنرانان که ابتدا متن عربی حدیث را بیان میکنند و سپس به تر جمه و شرح فارسی میپردازند استفاده بهتری ببرند و اینجانب را هم در ثواب آن شریک فرمایند.

میرزا احمد آشتیانی چهارمین و کوچکترین فرزند میرزاحسن مجتهدآشتیانی (یکی از علمای طراز اول عصر حاضر ایران بود) است که در سال ۱۳۰۰ق متولد شد و در روز سه شنبه ۳ تیر ۱۳۵۴ش مطابق با ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۹۵ق درگذشت. به مناسبت درگذشت او روز ۴ تیر ۱۳۵۴ش بازار تهران تعطیل و پیکر او تشییع شد و در آستانه حضرت عبدالعظيم و در مقبره خانوادگی خودشان به خاک سپرده شد.وی هنگام وفات، متصدی مدرسه علمیه مروی، بزرگ‌ترین حوزه علمیه تهران، بود.

تهیه کننده حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور

مؤسسه فرهنگی هدایت

www.hedayat.org

ایمیل

hodarayaneh@gmail.com

موبایل

09155819230

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه طرائف الحكم ‏ج‏1

مقدمه کتاب طرائف الحکم یا اندرزهای ممتاز جلد یک

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الحمد للّه ربّ العالمین، و السّلام علی سیّد الانبیاء و المرسلین محمّد ابن عبد اللّه خاتم النّبیّین و عترته المعصومین علیهم السّلام.

و بعد: فیقول العبد الدّاثر الفقیر إلی رحمة ربّه الغنیّ «أحمد بن محمّد حسن الآشتیانی» عفی عنهما، لمّا وقفت أوان النّظر فی الآثار المرویّة عن أهل بیت العصمة علیهم السّلام علی نوادر منها و إن کان کلّ واحدة من الکلمات الواردة عنهم علیهم السّلام نوادر الکلم و جامعة لجوامع الحکم، أردت إیرادها فی صحیفة ممتازة عن الکتب المشتملة علیها و علی غیرها.

و سمّیت الکتاب ب «طرائف الحکم» إقتفاء لما روی عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام: «إنّ هذه النّفوس تملّ کما تملّ الأبدان، فابتغوا لها طرائف الحکمة » و فی روایة اخری: «فروّحوها بطرائف الحکم».

و قد تصدّی لترجمته عدّة من الأفاضل العظام، طلبا لمزید شمول الاستفاضة منه علی بعض الأنام و ابتغاء لمرضات اللّه العزیز المتعال.

و قد أضفت إلی ترجمة بعض الأحادیث و الرّوایات ما خطر ببالی من البیانات الموضحة لمعضلاتها، لیسهل تناولها علی من یصعب علیه استفادة المقصود منها، وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و هو حسبی و نعم الوکیل.

14 رمضان المبارک 1381 ه- ق

ترجمه

بنام خداوند بخشنده مهربان حمد و سپاس خدائی را که پرورنده جهانیانست، و درود و تحیت بر سرور پیمبران و فرستاده شدگان حق سبحان: حضرت محمد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خاتم پیمبران، و خاندان او که دامنشان از آلودگی بنافرمانیها پاک و پاکیزه است.

و بعد: چنین گوید بنده فانی نیازمند برحمت پروردگار بی نیاز «احمد بن محمّد حسن آشتیانی» عفی عنهما: هنگامی که در آثار و احادیث مرویه از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بر نوادری از آنها متوجّه شدم، گر چه هر سخنی که از ایشان نقل شده کلماتی کمیاب و جامع مجموعه های علوم محکمه الهیه است، اراده نمودم آن احادیث را در کتاب جداگانه ای غیر از آن کتابها که مشتمل بر نوادر و غیر اینها است جمع نمایم.

و این کتاب را به «طرائف الحکم» نامیدم بجهت پیروی از آنچه از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده که فرمود: همانا جانها خسته میشوند همان طور که بدنها خسته میگردند، پس طلب کنید برای انها تازه های نشاط آور از حکمت را، و در روایت دیگر است که: آسایش دهید آنها را بطرفه های حکمت.

و جمعی از افاضل عظام متصدی ترجمه آن شدند تا برخی از مردم (که آشنا بلغت عربی نیستند) از آن استفاده نمایند، برای طلب رضا و خوشنودی خداوند با عزتی که برتر و بالاتر از هر موجودی است.

و افزودم بر ترجمه برخی از احادیث و روایات آنچه را که بقلبم خطور نمود از بیانات واضح کننده مشکلات آن را، تا آسان گردد فرا گرفتن و درک نمودن آن مشکلات بر کسانی که دشوار است بر آنها پی بردن و اطلاع بر مقصود از آن مشکلات و خداوند هدایت میفرماید براه راست هر کس را که میخواهد و او است کفایت کننده من و نیکو وکیل و کارگزاری است.

###فی معرفة الله بالعقل

الحدیث 1 فی معرفة الله بالعقل

فی المجلّد الأوّل من البحار: (کتاب العقل و العلم و الجهل) باب «علامات العقل و جنوده». (تحف العقول) من وصایا موسی بن جعفر علیه السّلام لهشام بن الحکم: یا هشام! ما بعث اللّه أنبیاءه و رسله إلی عباده إلّا لیعقلوا عن اللّه، فأحسنهم استجابة أحسنهم معرفة للّه، و أعلمهم بأمر اللّه أحسنهم عقلا، و أعقلهم أرفعهم درجة فی الدّنیا و الآخرة.

###فی معرفة الله بالعقل

در جلد اول از بحار: (کتاب عقل و علم و جهل) باب «علامات عقل و جنود آن» (از کتاب تحف العقول نقل شده که) از سفارش های حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بهشام بن حکم اینست (که فرمود:) ای هشام! بر نیانگیخت خداوند پیمبران و فرستادگان خود را بسوی بندگان خود مگر آنکه معرفت بآنچه راجع بخداوند و وظیفه بندگانست تحصیل نمایند (یعنی معرفت تفصیلی بعلوم حقه الهیه از اصول و فروع پیدا نمایند) پس بهترین ایشان در پذیرفتن دعوت و فرمانبری انبیاء، بهترین آنانست از جهت شناسائی خدا، و داناترین ایشان بمعارف الهیه، بهترین آنانست از جهت عقل و کاملترین ایشان از جهت عقل، بلند مرتبه ترین آنانست در دنیا و آخرت (از جهت قرب بپروردگار).

###أفضل ما عبد الله به العقل

الحدیث 2 فی أن أفضل ما عبد الله به العقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب و الحدیث (تحف العقول) قال علیه السّلام: یا هشام! کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: ما من شی ء عبد اللّه به أفضل من العقل، و ما تمّ عقل امرء حتّی یکون فیه خصال شتّی: الکفر و الشّر منه مأمونان، و الرّشد و الخیر منه مأمولان، و فضل ماله مبذول، و فضل قوله مکفوف، و نصیبه من الدّنیا القوت، و لا یشبع من العلم دهره، الذّل أحبّ إلیه مع اللّه من العزّ مع غیره، و التّواضع أحبّ إلیه من الشّرف، یستکثر قلیل المعروف من غیره، و یستقلّ کثیر المعروف من نفسه، و یری النّاس کلّهم خیرا منه و أنّه شرّ هم فی نفسه و هو تمام الأمر.

###أفضل ما عبد الله به العقل

و نیز در همان جلد و باب و حدیث است که (از کتاب تحف العقول نقل شده که) حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: ای هشام! امیر المؤمنین علیه السّلام میفرمود: نیست چیزی که پرستش شود خدا بآن، بهتر از عقل، و کامل نیست عقل شخص تا بوده باشد در او خویها و نشانه های چندی: مردم از کفر و آزار او ایمن باشند، کارهای نیک و احسان را از وی امیدوار باشند، زیادی مالش به نیازمندان داده می شود، و از سخنان زیاده و بیفائده گفتن خود جلوگیر است، و بهره او از دنیا باندازه حفظ رمق اوست، و در مدت عمرش از دانش سیر نمیشود، خواری نزد مردم و با خدا بودن، نزد او خوشتر است از عزیز بودن نزد مردم با دوری از خداوند، فروتنی نزد او پسندیده تر است از بزرگی کردن، بزرگ میشمارد خوبیهای کمی که باو میرسد و کوچک میشمارد خوبیهای بسیاری را که از او بغیر میرسد، و تمام مردم را از خود بهتر می بیند و خویش را پست تر از ایشان می داند، اینست برترین درجات عقل.

###اختبار عقل الرجل

الحدیث 3 فی اختبار عقل الرجل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (الإختصاص) عن الصادق علیه السّلام: إذا أردت أن تختبر عقل الرّجل فی مجلس واحد فحدّثه فی خلال حدیثک بما لا یکون، فإن أنکره فهو عاقل، و إن صدّقه فهو أحمق.

###اختبار عقل الرجل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب اختصاص) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده (که فرمود:) هر گاه اراده کردی عقل شخصی را در یک مجلس آزمایش کنی پس حکایت کن برای او در ضمن سخنان خود افسانه هائی که واقع ناشدنی است پس اگر آن حکایت را انکار نمود او عاقل و باخرد است، و اگر آن را قبول نمود پس او کم خرد است.

###حسن حال الرجل بعقله

الحدیث 4 فی أن حسن حال الرجل بعقله

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (المحاسن) عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، عن آبائه علیهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: إذا بلغکم عن رجل حسن [حال- کافی ]حاله فانظروا فی حسن عقله فإنّما یجازی بعقله.

###حسن حال الرجل بعقله

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب محاسن) از حضرت صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارانش علیهم السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هر گاه رسید بشما نیکی حال شخصی و تمجید نمودن از او (از جهت بجا آوردن اعمال صالحه و کارهای خیر) پس نظر کنید در کمال عقل او (مغرور بظاهر عمل او نشوید) زیرا جزا و پاداش عمل باندازه عقل و معرفت است.

###تقسیم العقل علی ثلاثة أجزاء

الحدیث 5 فی تقسیم العقل علی ثلاثة أجزاء

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (الخصال) عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: قسّم العقل علی ثلاثة أجزاء، فمن کانت فیه کمل عقله و من لم تکن فیه فلا عقل له: حسن المعرفة باللّه عزّ و جلّ، و حسن الطّاعة له، و حسن الصّبر علی أمره.

###تقسیم العقل علی ثلاثة أجزاء

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب خصال) از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روایت شده (که فرمود:) عقل بسه جزء منقسم شده است (مقصود اینست که عقل کامل را کسی دارا است که سه صفت داشته باشد) پس کسی که هر سه جزء در او باشد خرد او کامل، و کسی که هیچ یک از این اجزاء در او نباشد عقلی برای او نیست: معرفت و شناسائی او بخداوند با عزت و جلال کامل باشد؛ و در اطاعت و فرمانبری خدا ثابت قدم باشد؛ و بر امر و فرمان او (نسبت بمقدرات سخت و دشوار مانند فقر و مرض که باو میرسد) شکیبا باشد (مراد از عقل آن مرتبه قویه لطیفه از ادراک است که مجردات از ماده و ماهیت را بذواتها یا بآثارها بتواند درک نموده و دریابد، و کسی که خداشناس نباشد پس لازمه جهل وی بمقام الهیت، اطاعت ننمودن اوامر و نواهی و دیگر احکام الهیه و شکیبا نبودن بر بلایا و مصیبات خواهد بود).

###فضل العقل و ذمّ الجهل

الحدیث 6 فی فضل العقل و ذمّ الجهل

و فیه أیضا: باب «فضل العقل و ذمّ الجهل». (کنز الکراجکی) قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: استرشدوا العقل ترشدوا، و لا تعصوه فتندموا.

###فضل العقل و ذمّ الجهل

و نیز در همان جلد: باب «فضیلت عقل و مذمت جهل» (از کتاب کنز کراجکی) نقل شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده: راهنمای خود را خرد خویش قرار دهید تا براه راست حق هدایت شوید و با آن مخالفت ننمائید که پشیمان میشوید.

###حقیقة العقل و کیفیّته

الحدیث 7 فی حقیقة العقل و کیفیّته

و فیه أیضا: باب «حقیقة العقل و کیفیّته». (الإختصاص) عن الصادق علیه السّلام: خلق اللّه العقل من أربعة أشیاء: من العلم و القدرة و النّور و المشیّة بالأمر، فجعله قائما بالعلم دائما فی الملکوت.

###حقیقة العقل و کیفیّته

و نیز در همان جلد: باب «حقیقت عقل و کیفیت آن» (از کتاب اختصاص) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده (که فرمود:) خداوند عقل را از چهار چیز آفرید: از علم و قدرت و نور و مشیت، بامر و فرمان تکوینی خود، پس عقل را بعلم استوار کرد و وجود آن را در عالم ملکوت ثابت قرار داد (و تحقق و هستی آن مثل

موجودات مادی جهان عناصر قابل فناء و زوال نیست).

 

 

###سؤالات الشّامی عن أمیر المؤمنین

الحدیث 8 فی سؤالات الشّامی عن أمیر المؤمنین علیه السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (من کتاب علل الشرائع) فی سؤالات الشّامی عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أخبرنی عن أوّل ما خلق اللّه تبارک و تعالی؛ فقال علیه السّلام: النّور.

###سؤالات الشّامی عن أمیر المؤمنین

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب علل الشرائع) در پرسشهای مرد شامی از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است (که گفت) خبر بده مرا از نخستین آفریده خداوند تبارک و تعالی، حضرت در جواب او فرمود: نور است.

بیان: اسم نور را که در عرف بنور خورشید یا چراغ اطلاق میکنند از جهت اینست که بخود روشن و پیدا است و چیزهای دیگری را که چنین نباشند ظاهر و پیدا نماید، و علم را هم که نور میگویند از این جهت است که هر چه را که عالم میداند در خاطرش پیدا و ظاهر شده، و چون فی الجمله دقت و تأمل نمائیم سبب پیدایش و ظهور هر چیزی وجود و هستی آنست، نور چراغ چون موجود می شود برای قوه باصره بوسیله چشمها ظاهر میگردد، صداها چون موجود میشوند برای گوشها ظاهر میشوند، گرمی و سردی وقتی وجود یابد بجهت قوه لامسه ظهور یابد، انواع بویها و طعمها زمانی که موجود میشوند برای قوه شامه و ذائقه ظاهر میشوند، پس بطور تحقیق نور حقیقی که بذات خود ظاهر و غیر آن که ماهیات موجودات ممکنه باشند به آن ظاهر است در همه جا وجود است، نور چراغ جسم لطیفی است که چون موجود می شود ظاهر میگردد، و ظهورش بسبب وجودش و بطفیل وجود آنست.

و وجود دو قسم است: وجود حقیقی که هیچ تعینی و ماهیتی با آن نیست و عین نور علم و قدرت و حیات است، چنین وجودی عین ذات مقدس خداوندی است، چنانچه در حدیث است: ربنا نوری الذات، حی الذات، قادر الذات، عالم الذات، من قال انه قادربقدرة، عالم بعلم، حی بحیاة، فقد اتخذ مع اللَّه آلهة اخری و لیس علی ولایتنا من شیء (یعنی پروردگار ما ذاتش عین نور و حیات و قدرت است) الخ.

و قسم دیگر از وجود که تحقیقا تابش وجود حقیقی است مثل اشعه و نورهائی در مقابل خورشید یا چراغ که تابش خورشید و چراغ است که خورشید و چراغ نیست، لیکن در ظهور با خورشید و چراغ سنخیت و مناسبت دارد، پس آن وجود مخلوقات ممکنات است که اثر و فعل وجود حقیقی و دارای تعین و تشخص میباشد و وجود حقیقی نیست و آن ذات و حقیقت آن مخلوق است، مثل اجسام جامده یا نباتات یا حیوانات یا انسان و دیگر چیزها که هر کدام را اسمی علاوه بر اسم وجود میگویند، مثل آب موجود یا آتش موجود یا درخت موجود یا حیوان یا انسان موجود، و حال ذوات و اقسام موجودات و مخلوقات که تعبیر از آن ذاتها بماهیات می شود با وجود آنها، حال ذوات هر یک از حروفی است که تکلم می شود با وجود آنها، خداوند متعال بانسان قدرت داده حرفها را در دهان خود موجود میکند و همان طور که ذات حروف مثل حرف الف تا بوجود نیامده ظهوری ندارد و تاریک است و بوجودش ظاهر و روشن و پیدا بجهت قوه گوش می شود، یا نور محسوس که میتابد و ظاهر می شود و تا نباشد مثل نور خورشید البته اجسام تاریکند، نور وجودهم که از ذات مقدس خداوندی تابش نماید همه مخلوقات موجود و ظاهر شوند، و ذات مقدس حق چنانچه ذکر شد غیر وجود چیز دیگری با او نیست که از آن باسمی و ماهیتی تعبیر شود و گر نه لازم آید در ذات خود تاریک و ناپیدا باشد و بنور وجودی غیر ذات خود روشن گردد و این مخلوق خواهد بود نه خداوند، و چنانچه در حدیث گذشته مذکور گردید و در دعای حرز یمانی نیز وارد است: «الهی لم تعن فی قدرتک، و لم تشارک فی الهیتک، و لم تعلم لک مائیة و ماهیة لتکون للأشیاء المختلفة مجانسا». یعنی ای خدای من! یاری کرده نشدی در توانائی خود و شریکی نداشتی در خدائی خود، و دانسته نشد برای تو ماهیتی و ذاتی غیر وجود و حیات، تا با اشیاء مختلفه هم جنس باشی.

و در جلد دوم بحار الانوار، از کتاب روضة الواعظین نقل نموده: روی عن امیر المؤمنین علیه السّلام انه قال له رجل: أین المعبود؟ فقال علیه السّلام: «لا یقال له أین لأنّه أیّن الأینیة، و لا یقال له کیف لأنّه کیّف الکیفیة، و لا یقال له ما هو لأنّه خلق الماهیة». روایت شده از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام اینکه سؤال نمود از آن حضرت مردی، کجا هست خداوند پرستیده شده؟ پس آن حضرت فرمود: گفته نمیشود خداوند کجا هست و در چه مکانی است بجهت اینکه خداوند خالق مکانست، یعنی هر چیز که در مکانی است جسمی است که محتاج بمکان است، و خداوند چون جسم نیست و خالق مکانست پس مکان محتاج بخداوند است و خداوند بمکان نیازی ندارد، و گفته نمیشود که خداوند چگونه است، یعنی چه حال و کیفیتی از کیفیات عارضه بر مخلوقات را دارد، از قبیل رنگ و طعم و بو و شکل یا گرمی و سردی و سایر اعراض و کیفیاتی که مخلوقاتست، چون کیفیات عارض بر مواد موجوداتند، و خداوند ذاتش منزه از ماده و ماهیت است پس کیفیتی عارض ذاتش نشود، و گفته نمیشود در باره خداوند که چه ماهیتی است بجهت اینکه او آفریننده ماهیت است یعنی ماهیت هر موجودی را از نیستی بهستی آورده و بماهیت وجود داده، و چنانچه خود نیز دارای ماهیت بود البته نیازمند بمبدئی بود که بماهیت وی وجود دهد، و هر چه در وجود نیازمند بغیر است مخلوق است نه خالق.

و در قران مجید است: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی نور حقیقی که عین ذات خداوند است بذات خود ظاهر و موجودات آسمانی و زمینی بتابش آن نور، ظاهر و وجود یافته اند، و در حدیث (72) است که حضرت صادق علیه السّلام میفرماید: «هو نور لا ظلمة فیه، و حیاة لا موت فیه، و علم لا جهل فیه، و حق لا باطل فیه».

و از بیان مذکور واضح گردید که اول صادری که همه اقسام ماهیات مخلوقات بتبع و طفیل آن آفریده شده اند وجود است و خداوند بماهیات فیض وجود عطا فرموده و آنها را خلق نموده است.

###عقل الرّجل فی ثلاث

الحدیث 9 یعتبر عقل الرّجل فی ثلاث

و فیه أیضا: باب «علامات العقل و جنوده». (الخصال) عن أبیعبد اللّه علیه السّلام: یعتبر عقل الرّجل فی ثلاث: فی طول لحیته، و فی نقش خاتمه، و فی کنیته.

###عقل الرّجل فی ثلاث

و نیز در همان جلد: باب «علامات عقل و جنود آن» (از کتاب خصال) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده (که فرمود:) آزمایش می شود خرد آدمی در سه چیز: در بلندی محاسن و ریش او، و در نقش انگشتر او، و در کنیه او (کنیه نزد عرب عبارتست از اسمی که اول آن «اب» یا «ام» باشد مثل ابو الحسن و ام البنین و نظایر آنها).

###من علامات العاقل

الحدیث 10 من علامات العاقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (المحاسن) عن بعض أصحابنا رفعه، قال: قال علیه السّلام: العاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه، و لا یسأل من یخاف منعه، و لا یقدم علی ما یخاف العذر منه، و لا یرجو من لا یوثق برجائه.

###من علامات العاقل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب محاسن) از بعضی از اصحاب ما (یعنی امامیه) مرفوعا روایت شده که معصوم علیه السّلام فرمود: عاقل و خردمند خبر نمیدهد کسیرا بمطلبی که می ترسد باو نسبت دروغگوئی دهد، و درخواست نمیکند از کسی که می ترسد او را محروم نماید، و اقدام بکاری نمیکند که میترسد بعذر خواهی از آن نیازمند گردد، و امیدوار نمیشود بکسی که بمساعدت او اطمینان ندارد.

###الصّبر علی الوحدة علامة قوّة العقل

الحدیث 11 فی أن الصّبر علی الوحدة علامة قوّة العقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (تحف العقول) ضمن وصیة موسی بن جعفر علیه السّلام لهشام: یا هشام! الصّبر علی الوحدة علامة قوّة العقل، فمن عقل عن اللّه تبارک و تعالی اعتزل أهل الدّنیا و الرّاغبین فیها، و رغب فیما عند ربّه، و کان انسه فی الوحشة، و صاحبه فی الوحدة، و غناه فی العیلة، و معزّه من غیر عشیرة.

###الصّبر علی الوحدة علامة قوّة العقل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب تحف العقول) ضمن سفارش حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بهشام روایت شده (که فرمود:) ای هشام! شکیبائی و صبر بر تنهائی (و ثبات بر دین حق چنانچه فرضا تمام اهل بلدیکه در آن بلد میباشد بر خلاف حق باشند و با وی در مذهب همراه نباشند) نشانه کمال عقل است، پس کسی که شناسائی و معرفت او بخداوند کامل باشد از اهل دنیا و رغبت کنندگان به آن کناره گیری کند (اهل دنیا اشخاصی هستند که فقط توجه آنها بظاهر و همتشان صرف در خوردن و خوابیدن و جماع نمودن است و از آخرت و جزای اعمال بکلی غافلند) و رغبت وی بر آن نعمتها و مقامات عالیه ای است که در نزد خداوند (بجهت مقربین مهیا گردیده) است، و خداوند در زمان وحشت و ترس، موجب آرامش خاطر و انیس او است، و در وقت تنهائی یار او است، و باعث بی نیازی طبع و قلب او میباشد در عین ناداری، و بدون غیر خویشاوندان عزیز گرداننده او است (یعنی عزیزکننده او است با نداشتن خویشاوندان).

###قدر العلم فی عین العاقل

الحدیث 12 قدر العلم فی عین العاقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب و الحدیث: یا هشام! إنّ العاقل رضی بالدّون من الدّنیا مع الحکمة، و لم یرض بالدّون من الحکمة مع الدّنیا، فلذلک ربحت تجارتهم.

###قدر العلم فی عین العاقل

و نیز در همان جلد و باب و حدیث است: (که آن حضرت فرمود:) ای هشام! همانا عاقل با حصول معارف محکمه الهیه بزندگی پست دنیا راضی و خوشنود است، و خوشنود نیست با داشتن آلایش و زندگی دنیا با کمی بهره از معارف حقیقیه، و از اینجا است که تجارت ایشان سودمند است.

###کثرة النّظر فی العلم یفتح العقل

الحدیث 13 فی أن کثرة النّظر فی العلم یفتح العقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (دعوات الراوندی) قال الصادق علیه السّلام: کثرة النّظر فی العلم یفتح العقل.

###کثرة النّظر فی العلم یفتح العقل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب دعوات راوندی) نقل شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: زیادی نظر و تأمل در علم و دانش سبب باز شدن عقل است (جهت درک حقایق).

 

###العاقل لا یتکلم الا بتأمل

الحدیث 14 فی أن العاقل لا یتکلم الا بتأمل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (النهج) قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لسان العاقل وراء قلبه، و قلب الأحمق وراء لسانه.

###العاقل لا یتکلم الا بتأمل

و نیز در همان جلد و باب: (از نهج البلاغه نقل نموده) است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: گفتار عاقل پس از تفکر و تأمل است، و فکر احمق پس از گفتار اوست. مزن بی تأمل بگفتار دم - نکو گوی اگر دیر گوئی چه غم

###من جلس مجلسا یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه

الحدیث 15 من جلس مجلسا یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه

و فیه أیضا: باب «مذاکرة العلم و مجالسة العلماء». (أمالی الصدوق) عن الرضا علیه السّلام: من جلس مجلسا یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه یوم تموت فیه القلوب «الخبر».

###من جلس مجلسا یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه

و نیز در همان جلد: باب «مذاکره علم و مجالست علماء» (از کتاب امالی صدوق ره) از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرمود: هر که بنشیند در مجلسی که در آن مجلس ذکر ولایت و احادیث ما می شود، نمیمیرد دل او روزی که دلها در آن روز مرده است «الخبر».

###المبادرة إلی ریاض الجنّة

الحدیث 16 فی المبادرة إلی ریاض الجنّة

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (معانی الأخبار) عن علیّ بن أبیطالب علیهما السّلام قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: بادروا إلی ریاض الجنّة، فقالوا: و ما ریاض الجنّة؟ قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: حلق الذّکر.

###المبادرة إلی ریاض الجنّة

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب معانی الاخبار) از حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: بتندی بروید و بشتابید بباغهای بهشت، عرض کردند باغهای بهشت کدامست؟ فرمود: مجالس ذکر است (مقصود از مجالس ذکر، مجالسی است که طبق قانون شرع در آن ذکر خداوند و معارف حقه دینیه شود نه مجالس اختراعیه ای که اهل بدعت و ضلالت بر پا میسازند چون صوفیه و نظائر ایشان که چنین مجالس، مجالس فتنه است نه ذکر).

 

###فی المجالسة

الحدیث 17 فی المجالسة

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (غوالی اللّئالی) قال النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم: قال الحواریّون لعیسی علیه السّلام: یا روح اللّه من نجالس؟ قال علیه السّلام: من یذکّرکم اللّه رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغّبکم فی الآخرة عمله.

###فی المجالسة

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب غوالی اللئالی) نقل شده که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: یاران مخصوص عیسی علیه السّلام بحضرتش عرضکردند: یا روح اللَّه با که همنشین باشیم؟ فرمود: کسی که دیدن او شما را بیاد خدا اندازد، و بیانات او بر دانش شما بیفزاید، و کردار او شما را خواهان آخرت کند (و جهت اینکه عیسی علیه السّلام را روح اللَّه نامیده اند اینست که در آفرینشش واسطه بشری نبوده است و روح القدس نفخ نمود در رحم مریم علیها السّلام).

###عجب لمن یتفکّر فی مأکوله، کیف لا یتفکّر فی معقوله

الحدیث 18 عجب لمن یتفکّر فی مأکوله، کیف لا یتفکّر فی معقوله

و فیه أیضا: باب «العلوم الّتی امر الناس بتحصیلها». (دعوات الرّاوندی) قال الحسن بن علیّ علیه السّلام: عجب لمن یتفکّر فی مأکوله، کیف لا یتفکّر فی معقوله، فیجنّب بطنه ما یؤذیه، و یودع صدره ما یردیه.

###عجب لمن یتفکّر فی مأکوله، کیف لا یتفکّر فی معقوله

و نیز در همان جلد: باب «علومی که مردم مأمور بتحصیل آنند» (از کتاب دعوات راوندی) نقل شده که حضرت حسن بن علی علیه السّلام فرمود: عجب و شگفت است از کسی که در خوراکیهای خود کمال دقت را دارد، چگونه در معارف خود فکر و اندیشه نمیکند، شکم خود را از آنچه موجب آزار او است دور میدارد ولی در سینه خود آنچه سبب هلاکت اوست جای میدهد. ای برادر تو همین اندیشه ای - ما بقی تو استخوان و ریشه ای .

گر بود اندیشه ات گل گلشنی - ور بود خاری تو هیمه گلخنی.

###اتخاذ ما أحسنه من کلّ شیء

الحدیث 19 فی اتخاذ ما أحسنه من کلّ شیء

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (کنز الکراجکی) قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: العلم أکثر من أن یحصی، فخذ من کلّ شی ء أحسنه.

 

 

###اتخاذ ما أحسنه من کلّ شیء

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب کنز کراجکی) نقل شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: فنون علم بیش از آنست که بحساب درآید، پس بگیر از هر چیزی بهتر آن را (یعنی چون علوم و معارف دینیه بهترین علوم هستند که هم فوائد دنیویه و هم فوائد اخرویه دارند پس باید بیشتر توجه باین علوم باشد).

###فی تعلّم الحکمة

الحدیث 20 وصیة لقمان لابنه فی تعلّم الحکمة

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (الکنز) قال لقمان لابنه: یا بنیّ! تعلّم الحکمة تشرّف، فإنّ الحکمة تدلّ علی الدّین، و تشرّف العبد علی الحرّ، و ترفع المسکین علی الغنیّ، و تقدم الصّغیر علی الکبیر «إلخ».

###فی تعلّم الحکمة

و نیز در همان جلد و باب: (از کنز کراجکی) منقول است که لقمان بفرزندش گفت: ای پسرم معارف حقه را فراگیر تا شرافت یابی، زیرا معارف الهیه راهنمای دین آدمی است و (اوست که) بنده را بر آزاد و نیازمند را بر بی نیاز و جوان را بر پیر برتر و بالاتر میسازد، الخ.

###ثواب الهدایة و التّعلیم

الحدیث 21 ثواب الهدایة و التّعلیم

و فیه أیضا: باب «ثواب الهدایة و التّعلیم». (روضة الواعظین) قال النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم: ساعة من عالم یتّکی علی فراشه ینظر فی علمه خیر من عبادة العابد سبعین عاما.

###ثواب الهدایة و التّعلیم

و نیز در همان جلد: باب «ثواب هدایت و تعلیم» (از کتاب روضة الواعظین) نقل شده که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: مقداری از زمانی که شخص دانا بر مسند و متکای خود تکیه نموده و نظر در دانش های خود نماید (از جهت قرب بخدا) بهتر است از هفتاد سال پرستش عابد (بی علم).

###کلمة حکمة

الحدیث 22 ما أهدی المرء المسلم إلی أخیه هدیّة أفضل من کلمة حکمة

و فیه أیضا: فی ذلک الباب «منیة المرید» و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: ما أهدی المرء المسلم إلی أخیه هدیّة أفضل من کلمة حکمة یزیده اللّه بها هدی و یردّه عن ردی.

###کلمة حکمة

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب منیة المرید) نقل شده که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: مرد مسلمان ببرادر مسلمان خود تحفه و هدیه ای نمیدهد که برتر از سخن حکمت آمیز باشد که خداوند بسبب آن، نور رستگاری او را زیاد گرداند و از هلاکت او (بسبب وارد شدن در راه باطل) جلوگیری نماید.

###نهی عن القول بغیر علم

الحدیث 23 النّهی عن القول بغیر علم

و فیه أیضا: باب «النّهی عن القول بغیر علم». (المحاسن) عن أبیعبد اللّه علیه السّلام: قال علیه السّلام: إیّاک و خصلتین مهلکتین: أن تفتی النّاس برأیک، أو تقول ما لا تعلم.

###نهی عن القول بغیر علم

و نیز در همان جلد: باب «نهی از گفتاری که بغیر علم است» (از کتاب محاسن) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: بپرهیز از دو خوی و صفتی که هلاک کننده اند: اینکه فتوی دهی مردم را برأی و نظر خود که از احادیث صحیحه نباشد؛ یا اینکه بگوئی چیزی که راستی و صحت آن را نمیدانی.

###فرض العلم

الحدیث 24 فرض العلم

و فیه أیضا: باب «فرض العلم». (نوادر الرّاوندی) عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السّلام قال علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: أربع یلزمن کلّ ذی حجی و عقل من امّتی، قیل یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم ما هنّ؟ قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: إستماع العلم و حفظه و نشره عند أهله و العمل به.

###فرض العلم

و نیز در همان جلد: باب «فرض علم» (از کتاب نوادر راوندی) از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از پدران بزرگوارانش علیهم السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده: چهار چیز است که با هر زیرک و عاقلی از امت من ملازم و همراهند (یعنی هر عاقلی از امت من واجد آنها است) عرض شد: ای رسول خدا کدامند آنها؟ فرمود: گوش دادن بعلم و دانش و سپردن آن در خاطر خود و یاد دادن و فاش کردن آن نزد کسانی که لیاقت آن دارند و رفتار کردن بر طبق آن.

###ما من عبد یغدو فی طلب العلم

الحدیث 25 ما من عبد یغدو فی طلب العلم أو یروح إلّا خاض الرّحمة و هتفت به الملائکة

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (ثواب الأعمال) عن أبی جعفر علیه السّلام، قال علیه السّلام: ما من عبد یغدو فی طلب العلم أو یروح إلّا خاض الرّحمة و هتفت به الملائکة: مرحبا بزائر اللّه و سلک من الجنّة مثل ذلک المسلک.

###ما من عبد یغدو فی طلب العلم

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب ثواب الاعمال) از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: نیست بنده ای که در فراگرفتن علم و دانش صبح یا شام نماید مگر آنکه فرو رفته باشد در رحمت پروردگار، و فرشتگان باو خوش باد گویند که بشناسائی خدای کامیاب شدی، و پیموده است راه بهشت را (در باطن) بمقداری که در راه فرا گرفتن علم سیر نموده است.

###من خرج یطلب بابا من علم

الحدیث 26 ثواب من خرج یطلب بابا من علم

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (أمالی الشّیخ) عن علیّ علیه السّلام و عبد اللّه ابن مسعود، عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: من خرج یطلب بابا من علم لیردّ به باطلا إلی حقّ أو ضلالة إلی هدی، کان عمله ذلک کعبادة متعبّد أربعین عاما.

###من خرج یطلب بابا من علم

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب امالی شیخ) از علی علیه السّلام و عبد اللَّه بن مسعود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود: کسی که بیرون رود از منزل خود و طلب کند قسمتی از علم و دانش را، تا بوسیله آن باطلی را بسوی حق یا گمراهی را براه راست و حقیقت برگرداند این کردار او (در اجر و ثواب) چون پرستش چهل ساله عابد است.

###من تعلّم بابا من العلم عمل به أو لم یعمل

الحدیث 27 ثواب من تعلّم بابا من العلم عمل به أو لم یعمل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (روضة الواعظین) قال النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم: من تعلّم بابا من العلم عمل به أو لم یعمل، کان أفضل من أن یصلّی ألف رکعة تطوّعا.

###من تعلّم بابا من العلم عمل به أو لم یعمل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب روضة الواعظین) نقل شده که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: کسی که یاد گیرد قسمتی از علم و دانش را (دری از درهای علوم و معارف حقه را بروی خود بگشاید) عمل به آن علم بکند یا نکند، اجر و پاداش آن برتر است از بجای آوردن هزار رکعت نماز مستحب (یعنی این پاداش خصوص علم است گذشته از اجر عمل بآن).

###من خرج فی طلب العلم

الحدیث 28 ثواب من خرج فی طلب العلم

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (أمالی الشیخ) قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: إنّ العبد إذا خرج فی طلب العلم، ناداه اللّه عزّ و جلّ من فوق العرش: مرحبا بک یا عبدی، أتدری أیّ منزلة تطلب و أیّ درجة تروم؟ تضاهی ملائکتی المقرّبین لتکون لهم قرینا، لابلّغنّک مرادک و لا وصلنّک بحاجتک. فقیل لعلیّ بن الحسین علیه السّلام: ما معنی مضاهاة ملائکة اللّه عزّ و جلّ المقرّبین لیکون لهم قرینا؟ قال علیه السّلام: أما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» فبدأ بنفسه و ثنّی بملائکته و ثلّث باولی العلم الّذینهم قرناء ملائکته، و سیّدهم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلم و ثانیهم علیّ علیه السّلام و ثالثهم أهله و أحقّهم بمرتبته بعده؛ قال علیّ بن الحسین علیه السّلام: ثم أنتم معاشر الشّیعة العلماء، بعلمنا تأوّلون، مقرونون بنا و بملائکة اللّه المقرّبین، شهداء اللّه بتوحیده و عدله و کرمه وجوده، قاطعون لمعاذیر المعاندین من إمائه و عبیده «الحدیث».

###من خرج فی طلب العلم

و نیز در همان جلد و باب: (از امالی شیخ) نقل شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: هر گاه بنده ای برای یاد گرفتن علم و دانش از خانه خود بیرون رود خدای عز و جل او را ندا کند از بالای عرش: نیکو باد ورود تو ای بنده من، آیا میدانی چه مقام و جایگاهی را (بجهت فرا گرفتن علم و معرفت) طلب میکنی و چه درجه بلندی را قصد کرده ای؟ مانند میشوی فرشتگان مقرب مرا تا همدوش آنان شوی البته ترا بمراد خود میرسانم و حاجتت برمی آورم. بحضرت زین العابدین علیه السّلام عرض شد: معنی شباهت با فرشتگان مقربین خدای عز و جل چیست تا آنکه همدوش ایشان شود؟ فرمود: آیا نشنیدی کلام خدای عز و جل را که فرمود: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (گواهی داد ذات مقدس خداوندی که نیست خدائی جز او و فرشتگان و صاحبان علم نیز بر توحید خداوند گواهی دادند، در حالی که گواهی او از روی عدل و داد است، نیست خدائی مگر خدائی که بر همه موجودات غالبست و افعال او از روی حکمت و مصلحت است) پس در مقام شهادت بتوحید، ابتدا فرمود بذات مقدس خود، و در مرتبه دوم بفرشتگان خود، و مرتبه سوم بصاحبان علم و دانش که همدوش فرشتگانند، و بزرگ ایشان حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله، و دوم ایشان حضرت علی علیه السّلام، و سوم ایشان اهل بیت او و آنان که بعد از او بمرتبه و مقام آن حضرت سزاوارترند، پس از ایشان شما گروه شیعه که صاحب علم و معرفتید و مردم را بعلوم و دانشهای ما رهبری میکنید و رجوع میدهید، همدوش ما و فرشتگان مقرب خدائید، گواهان خداوند هستید بیگانگی و عدل و کرم وجود او در حالی که عذر دشمنان را برطرف کننده اید (یعنی حجت بر ایشانید) از کنیزان و بندگان اوئید «تا آخر حدیث».

بیان: چون کلام خداوند صوت و لفظ نمیباشد چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه فرموده و در ذیل حدیث 36 نقل از سماعه مفصلا می آید «لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه و مثله» یعنی کلام خداوندی عین فعل اوست که ایجاد و پدید آوردن موجودات باشد از کتم عدم، مثل اینکه چون انسان بخواهد دست خود را حرکت دهد بدستش نمیگوید حرکت کن بلکه حرکت را در دست باراده خلق و ایجاد مینماید، پس مقصود از فرموده خداوند از بالای عرش در این حدیث مقدراتی است که تقدیر فرموده، و چون برای مقدرات الهی مجاری و الواحی است که اولا مقدرات در الواح قلوب ملائکه ای که برتر و بالاتر از طبقات دیگرند ثابت شده و بعد در الواح و قلوب طبقات بعدی نازل گردد و برترین ملائکه آنها باشند که فوق عالم جسمانی و عرش هستند که تعبیر از آنها بخزائن الهیه می شود و در قرآن کریم فرموده: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و چنانچه در نزول حقائق قرآنیه بر قلب مبارک خاتم النبیین نیز فرموده: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ». عقل اول راند بر عقل دوم - ماهی از سر گنده گردد نی زدم . پس مراد در حدیث شریف بیان قوس نزول رحمت و البته در کسانی که قابلیت دارند قوس صعودش نیز محقق خواهد شد.

از همان جا کامدم آنجا روم - چون ز بالا آمدم بالا روم . و این مقام چنانست که مرحوم شیخ طوسی بعد از حدیث سابق نقل نموده که از حضرت علی بن الحسین علیه السّلام راجع بشباهت با ملائکه مقربین سؤال شد و جواب فرمودند چنانچه ترجمه شد.

###لا علم کالتّفکّر

الحدیث 29 لا علم کالتّفکّر

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (روضة الواعظین) قال علیه السّلام: ای أمیر المؤمنین علیه السّلام: لا علم کالتّفکّر و لا شرف کالعلم.

###لا علم کالتّفکّر

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب روضة الواعظین) نقل شده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هیچ علم و دانشی آدمی را مانند اندیشه و فکر نمودن بمعارف الهیه نرساند (یعنی برای رسیدن بمطلوب، نخست مقدمات قطعیه مناسبه آن را تحصیل نماید سپس برای نیل بمقصود مقدمات را طوری ترتیب دهد که بآسانی به آن نتیجه مطلوبه نائل شود) و شرافتی مانند دانش نباشد.

###مذاکرة العلم و مجالسة العلماء

الحدیث 30 مذاکرة العلم و مجالسة العلماء

و فیه أیضا: باب «مذاکرة العلم و مجالسة العلماء». (الإختصاص) قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: لا تجلسوا عند کلّ عالم، إلّا عالم یدعوکم من الخمس إلی الخمس: من الشّک إلی الیقین، و من الکبر إلی التواضع، و من الرّیاء إلی الإخلاص، و من العداوة إلی النّصیحة، و من الرّغبة إلی الزّهد.

###مذاکرة العلم و مجالسة العلماء

و نیز در همان جلد: باب «مذاکره علم و مجالست با علماء» (از کتاب اختصاص) نقل شده که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: در مجلس هر صاحب دانشی ننشینید، مگر دانشمندی که دارای مرتبه ای از علم باشد که شما را از پنج چیز به پنج چیز برساند: از مرتبه شک بمرتبه یقین، و از بزرگی کردن بفروتنی، و از خود نمائی بخلوص در عبادت، و از دشمنی با خلق بخیر خواهی و محبت با آنان، و از توجه بشهوات حرام دنیا به کناره گیری از آن. شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس - که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست . مصطفی اندر جهان و آنگه کسی گوید ز عقل - آفتاب اندر سما و آنگه کسی جوید بهاء . مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز - ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست .

بیان: از حدیث مبارک معلوم شد که مقصود از عالمی که بایستی بسبب مجالست با او انسان بمقامات و درجات عالیه نائل و موفق گردد کسی است که ببراهین قطعیه آدمی را از شک در اصلی از اصول دین بمرتبه یقین رساند نه فقط بگوید شک را از خود دور کن و دارای یقین باش، و همچنین در چهار مطلب دیگری که فرمودند، به بیانات هدایت کننده ای که در علم اخلاق مقرر است از مفاسد خویهای بد ویرا دور ساخته و بمحسنات اخلاق فاضله و نیک او را مهذب نموده و از اخلاق و صفات رذیله پاکش گرداند. علم رسمی سر بسر قیل است و قال - نه از او کیفیتی حاصل نه حال

###أحسنوا النّظر فیما لا یسعکم جهله

الحدیث 31 أحسنوا النّظر فیما لا یسعکم جهله

و فیه أیضا: باب «العمل بغیر علم». (کنز الکراجکی) قال الصادق علیه السّلام: أحسنوا النّظر فیما لا یسعکم جهله، و انصحوا لأنفسکم، و جاهدوها فی طلب معرفة ما لا عذر لکم فی جهله، فإنّ لدین اللّه أرکانا لا ینفع من جهلها شدّة إجتهاده فی طلب ظاهر عبادته، و لا یضرّ من عرفها فدان بها حسن إقتصاده، و لا سبیل لأحد إلی ذلک إلّا بعون من اللّه عزّ و جلّ.

###أحسنوا النّظر فیما لا یسعکم جهله

و نیز در همان جلد: باب «عمل بدون علم» (از کتاب کنز کراجکی) نقل شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نیکو کنید تأمل خود را در چیزی که گشایش نبخشد شما را ندانستن آن، و خیر خواه نفس خود باشید و با آن در طلب شناسائی آنچه بهانه ای برای شما در نادانی آن نیست مجاهده کنید، پس همانا برای دین خدا پایه های استواریست که سود ندهد نادان به آن ارکان را کوشش سخت و بسیار او در طلب عبادت ظاهریه و صورت بندگیش؛ و زیان نمیرساند کسیرا که شناخت آن ارکان را پس عقیده مند بآنها شد نیکو میانه روی او در پرستش، و برای کسی راهی بشناسائی پایه های دین نیست مگر بیاری از خداوند عز و جل. میان در بند چون مردان بمردی - در آ در زمره أوفوا بعهدی . برخش علم و چوگان عبادت - ز میدان در ربا گوی سعادت . تو را از بهر این کار آفریدند - اگر چه خلق بسیار آفریدند . پدر علم است و مادر هست اعمال - بسان قرة العین است احوال.

###ما أوصی رسول اللّه إلی أمیر المؤمنین

الحدیث 32 ما أوصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام

فی المجلّد السّابع عشر من البحار: (مکارم الأخلاق) باب «ما أوصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام» یا علیّ: لا فقر أشدّ من الجهل، و لا مال أعود من العقل، و لا وحدة أوحش من العجب، و لا عقل کالتّدبیر، و لا ورع کالکفّ [عن محارم اللّه ]و لا حسب کحسن الخلق، و لا عبادة مثل التفکّر.

###ما أوصی رسول اللّه إلی أمیر المؤمنین

در جلد هفدهم بحار: (از کتاب مکارم الاخلاق) باب «سفارشهای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بامیر المؤمنین علیه السّلام» است: ای علی! فقری سخت تر از نادانی نیست، و ثروتی سودمندتر از عقل نیست، و هیچ تنهائی ترساننده تر از خود بینی نیست، و هیچ خردی چون پایان کار اندیشیدن نیست، و نیست پارسائی و پرهیزکاری مثل باز داشتن نفس اماره از حرامهای خدا، و نیست بزرگی و شرافتی چون خوی نیک، و نیست پرستشی که موجب قرب بخدا باشد مانند فکر کردن (در آیات الهیه).

###علیک بتقوی اللّه

الحدیث 33 علیک بتقوی اللّه

فی المجلّد الخامس عشر من البحار: باب «الطّاعة و التّقوی و الورع».

(أمالی الشیخ) فی وصیّة النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم لأبی ذر: علیک بتقوی اللّه فانّه رأس الأمر کلّه.

###علیک بتقوی اللّه

در جلد پانزدهم بحار: باب «طاعت و تقوی و ورع» (از کتاب امالی شیخ) در سفارش پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله به ابو ذر است (که فرمود:) بر تو باد پرهیز از حرامهای خدا، زیرا تقوی پایه و اساس تمامی کارهای نیک است.

###من وصایا موسی بن جعفر لهشام ابن الحکم

الحدیث 34 من وصایا موسی بن جعفر علیه السّلام لهشام ابن الحکم

فی الکافی: (کتاب العقل و الجهل) من وصایا موسی بن جعفر علیه السّلام لهشام ابن الحکم؛ یا هشام! ثمّ ذکر اولی الألباب بأحسن الذّکر و حلّاهم بأحسن الحلیة، فقال تعالی: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً، وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ.

###من وصایا موسی بن جعفر لهشام ابن الحکم

در کافی: (کتاب عقل و جهل) از سفارشهای حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام است که برای هشام بن حکم فرموده: ای هشام! سپس یاد نموده (خداوند در قرآن) صاحبان خرد را ببهترین یاد آوریها و آراسته گردانید ایشان را ببهترین زینتها، پس فرمود خدای تعالی: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ، وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً، وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ (آن قسم دانشی که در دنیا و آخرت سودمند است بهر که بخواهد میدهد، و بهر کس این موهبت بزرگ داده شد پس بتحقیق داده شده است باو سود بسیاری و قبول مواعظ و اندرزها نمیکند مگر صاحبان خرد).

###دلیل العقل التفکّر

الحدیث 35 دلیل العقل التفکّر

و فیه أیضا: فی ذلک الباب و الحدیث، یا هشام! إنّ لکلّ شی ء دلیلا و دلیل العقل التفکّر، و دلیل التفکّر الصّمت «الحدیث».

###دلیل العقل التفکّر

و نیز در همان کتاب و باب و حدیث است (که آن حضرت فرمود:) ای هشام! همانا برای هر چیز راهنمائی است، و راهنمای خرد فکر کردن و اندیشه نمودن است، و راهنمای فکر و اندیشه سکوت نمودن است (معنی فکر در ترجمه حدیث 29 گذشت).

###عرفان العقل و جنده و الجهل و جنده

الحدیث 36 الطریق لعرفان العقل و جنده و الجهل و جنده

و فیه أیضا: فی ذلک الکتاب، عن سماعة بن مهران، قال: کنت عند أبیعبد اللّه علیه السّلام و عنده جماعة من موالیه، فجری ذکر العقل و الجهل، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إعرفوا العقل و جنده، و الجهل و جنده تهتدوا، قال سماعة: فقلت: جعلت فداک، لا نعرف إلّا ما عرّفتنا، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق العقل و هو أوّل خلق من الرّوحانیّین عن یمین العرش من نوره، فقال له: أدبر فأدبر، ثمّ قال له: قبل فأقبل، فقال اللّه تعالی: خلقتک خلقا عظیما و کرّمتک علی جمیع خلقی، قال: ثمّ خلق الجهل من بحر اجاج ظلمانیّا، فقال له: أدبر فأدبر، ثمّ قال له: أقبل فلم یقبل، فقال له: أستکبرت؟ فلعنه، ثمّ جعل للعقل خمسة و سبعین جندا، فلمّا رأی الجهل ما أکرم اللّه به العقل و ما أعطاه أضمر له العداوة، فقال الجهل: یا ربّ! هذا خلق مثلی، خلقته و کرّمته و قوّیته، و أنا ضدّه و لا قوّة لی به، فأعطنی من الجند مثل ما أعطیته، فقال: نعم، فإن عصیت بعد ذلک أخرجتک و جندک من رحمتی، قال: قد رضیت، فأعطاه خمسة و سبعین جندا فکان ممّا اعطی العقل من الخمسة و السبعین الجند، الخیر و هو وزیر العقل، و جعل ضدّه الشرّ و هو وزیر الجهل، إلی أن قال علیه السّلام: و الحکمة، و ضدّها الهوی «الحدیث». و قال العلّامة المجلسی فی الشّرح: و الحکمة هی العمل بالعلم و إختیار النّافع و الأصلح، و ضدّها إتّباع هوی النّفس و شهواتها.

###عرفان العقل و جنده و الجهل و جنده

و نیز در همان کتاب: (کتاب عقل و جهل) از سماعة بن مهران نقل شده که گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم در حالی که عده ای از شیعیان حضور آن حضرت مشرف بودند، پس سخن از عقل و جهل بمیان آمد، حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بشناسید عقل و سپاه آن را و جهل و سپاه آن را تا راهنمائی شوید، سماعة گفت: عرضکردم فدایت شوم شناسائی نداریم مگر آنچه را که بما شناساندید، پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خدای با عزت و جلال خلق فرمود عقل را در حالی که او نخستین مخلوق از عالم ارواح بود که از طرف راست عرش از نور خود خلق فرمود، سپس خداوند بعقل فرمود: روی برگردان پس روی برگردانید، پس فرمود: روی کن روی کرد، خدای تعالی فرمود: آفریدم ترا آفریده بزرگی و گرامی داشتم ترا بر جمیع مخلوقات خود، حضرت فرمود: پس آفرید جهل را از دریای تلخ شور در حالی که تاریک بود، پس باو فرمود: روی برگردان، روی برگردانید، پس باو فرمود: روی کن، روی نکرد، سپس باو فرمود: تکبر و اظهار بزرگی کردی؟ پس او را از رحمت خود دور کرد، سپس برای عقل هفتاد و پنج سپاه قرار داد، پس از آنکه جهل، اکرام خدا را نسبت بعقل و دادن سپاه مذکور را یافت دشمنی آن را در باطن گرفت، پس جهل گفت خدای من عقل مخلوقی چون منست، آن را خلق فرمودی و گرامی داشتی و باو نیرو بخشیدی، و من مقابل آن هستم و نیروئی برایم نیست، پس عطا فرما بمن سپاهی همچنان که بعقل عنایت فرمودی، پس حقتعالی فرمود: چنین کنم، و اگر پس از این اعطاء، نافرمانی کردی، تو و سپاهت را از رحمت خود بیرون کنم، جهل گفت راضی شدم، پس خداوند متعال هفتاد و پنج سپاه باو عنایت فرمود، و از جمله سپاهیانی که از هفتاد و پنج سپاه بعقل عنایت فرمود، خیر (و نیکی) است و آن وزیر عقل است، و قرار داد ضد او شر را که آن وزیر جهل است، تا آنجا که فرمود: و دیگر از سپاهیانش حکمت است و ضد آن هوی است «تا آخر حدیث».

و علامه مجلسی در شرح حدیث مذکور فرمود: حکمت، عمل بعلم و اختیار اموریست که نافع و بمصالح نزدیکتر است، و مقابل آن پیروی از هوای نفس و تمایلات است.

بیان مقصود از حدیث مبارک موقوف بر ذکر مقدماتی است:

اوّل آنکه کلام عبارتست از ظهور آنچه ثابت است در خاطر صاحب کلام، و بر غیر پوشیده است که به مظهر و نماینده ای که صادر از متکلم و قائم باو باشد بقیام صدوری ظاهر شود، و آن مطلب پوشیده، از ذاتیات صاحب کلام باشد، یا صفات یا عرضیات، و عرضیات مطالبی است که در خاطر او میباشد، و آن مظهر و نماینده، عرضی باشد مثل لفظی که بتحریک زبان صاحب کلام وجود یابد، یا بوجود جوهری موجود شود، چنانچه شاعر گوید: خواجه چون بیلی بدست بنده داد - بیزبان معلوم شد او را مراد . دست همچون بیل اشارتهای اوست - عاقبت بینی عبارتهای اوست . گر اشارتهاش را بر جان نهی - در وفای آن اشارت جان دهی . پس اشارتهاش اسرارت دهد - بس ز اشجار عمل بارت دهد . ور اشارتهاش را بینی زنی - مرد پنداری و چون بینی زنی . آنقدر عقلی که داری گم شود - سر که عقل از وی بپرد دم شود . و در قرآن مجید است: بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ، وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ پس کلام خداوندی در همه جا لفظی که قائم بهوا باشد نیست؛ کلام الهی ذوات موجودات و صفات آنها میباشد که دلالت بر وجود و علم و قدرت و اراده الهیه میکند، چنانچه در نهج البلاغه میفرماید: یقول لما أراد کونه کن فیکون، لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع، و انما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه و مثله، لم یکن قبل ذلک کائنا و لو کان لکان الها ثانیا . (خداوند میفرماید هر چه را که اراده وجود آن را دارد: باش پس میباشد، نه بصدائی که بواسطه کوبیدن هوا باشد، و نه بفریادی که شنیده شود، بلکه امر خداوند عبارت از وجود دادنست بهر چه در علم او هست و بخواهد موجود کند، چنانچه انسانی بخواهد دست خود را حرکت دهد، نمیگوید بدست خود حرکت کن بلکه آن را حرکت میدهد و حرکت را در آن موجود میکند، و آن موجود پیش از ایجاد خداوندی نبود، و اگر بود لازم می آمد خدای دومی باشد). بلی در مورد خاصی مثل مورد ایجاد کلام در هوا بجهت اعجاز مثل موقع تکلم با حضرت موسی علیه السّلام لفظ بوده؛ و فاضل طریحی در تفسیر آیه: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ الخ، از بعضی مفسرین نقل کرده که خلاصه اش اینست: هنگامی که بیرون آورد خداوند از پشت فرزندان آدم نسل ایشان را بطوری که در هر قرن از قرون نوزادانی پدید آمدند، بر پا فرمود جهت ایشان دلیلهای ربوبیت و خدائی خود را، و عنایت فرمود بخودهاشان چیزی که ایشان را راهنمائی کند باقرار و اعتراف بر خداوندی خود، گوئیا با نور خردی که بایشان مرحمت فرموده میتوانند بوحدانیت او مقر و معترف شوند تا اینکه گردیدند بمنزله کسانی که گفته شد برای آنها آیا من خدای شما نیستم؟ و در جواب گفته باشند: آری چنین است. و نیز فاضل طریحی در مجمع البحرین از مرحوم مفید (ره) نقل کرده که فرمود: معنی آیه أخذ میثاق اینست که خداوند از فرزندان آدم که از پشت پدران بیرون می آیند بر حسب خردی که بایشان عنایت فرموده پیمان خدائی خود را از آنان گرفته است.

مقدمه دوم: کلیات عوالم امکانی را محققین به پنج عالم منقسم میدانند: عالم ملائکه که برتر از تمام صنوف ملائکه هستند که آن را عالم جبروت نامند؛ پس از آن عالم رقائق و عالم ارواح و فرشتگانی که مجرای فیض وجود هر نوعی از انواع موجودات باشد چنانچه در حدیث است: انّ فی العرش ملکا بصورة ابن آدم یسترزق اللَّه لابن آدم و حکما به مثل نوریه مجرده تعبیر کرده اند که برزخ بین موجودات اولیه و عالم نفوس مجرده باشند که عالم سوم است، و عالم چهارم عالم صور معلقه مثالیه است که برای هر موجود مثالی در عالم مثال میباشد، چنانچه در تفسیر دعاء «یا من أظهر الجمیل» مذکور است، و نیز در کتاب (سماء و العالم) مرحوم مجلسی ذکر شده که:

«و فی کل سماء علی و بیده سیف و الملائکة تزورونه» عالم پنجم عالم اجسام است که عالم ملک و شهادت گویند.

مقدمه سوم: یمین بمعنی منزلت و قوت و توانائی است، و مأخوذ از یمن بمعنای برکت و خجستگی است، و یمین العرش یعنی از جهت اشرف و قوی تر بودن که مرتبه علم بارواح مجرده است عموما، بنا بر تفسیر عرش بعلم چنانچه در جمله از احادیث است.

پس از تذکار مقدمات مقرره گوئیم: ممکن است مراد از عقل که در طرف یمین عرش خلق شده همان ارواح مجرده باشد که هر یک مجرای فیض وجود نوعی از مخلوقات است، و مراد بجهل نفس حیوانیه و اماره باشد که بتبع وجود انسانی موجود است، و اقبال کنایه از توجه بمقامات الهیه و عبادت و بندگی و اطاعت اوامر و نواهی خداوندیست، و ادبار توجه بعالم خلق و شهوات باشد که البته عقل هر دو جهت را واجد است، لیکن نفس اماره همیشه متمایل بشهوترانی و خود سری است، و امر به اقبال و ادبار عبارت از نحوه وجود و طور ساختمان و اقتضاء ذات هر یک است، و اگر گفته شود مراد از اقبل تنزل فعلی بعالم دنیا و لذائذ و رجوع بعالم آخرت و عبادت باشد چنانچه مرحوم صاحب اسفار در شرح اصول کافی ذکر نموده، با دادن جنود مذکوره در حدیث، بعد از اقبال و ادبار سازش ندارد، زیرا اقبال فعلی و ادبار فعلی با داشتن این جنود است چنانچه تفسیر شد که با داشتن این جنود میباشد و بدون داشتن آن محقق نگردد «و هذا ما خطر بالبال و هو العالم بحقیقة الحال».

###بین الایمان و الکفرقلّة العقل

الحدیث 37 لیس بین الایمان و الکفر إلّا قلّة العقل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، عن أبیعبد اللّه علیه السّلام، قال علیه السّلام: لیس بین الایمان و الکفر إلّا قلّة العقل، قیل: و کیف ذاک یا بن رسول اللّه؟ قال علیه السّلام: إنّ العبد یرفع رغبته إلی مخلوق، فلو أخلص نیّته للّه لآتاه الّذی یرید فی أسرع من ذلک.

###بین الایمان و الکفرقلّة العقل

و نیز در همان کتاب و باب: از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: میان ایمان و کفر امتیازی نیست مگر بکمی خرد و زیادی آن (یعنی مؤمن، کامل العقل، و کافر، ناقص العقل و کم عقل است، و مقصود اثبات واسطه میان ایمان و کفر نیست که شخص کم عقل نه مؤمن باشد نه کافر تا لازم آید که مؤمن صاحب عقل باشد و کافر بکلی بی عقل، و اگر چنین بود لازم می آمد که کافر مورد تکلیف نباشد چون حیوانات، زیرا تکلیف در صورت بودن عقل است، و بهمین جهت پرسش کرده از حضرت صادق علیه السّلام که چگونه امتیاز میان ایمان و کفر بکمال و نقص عقل است؟ یعنی بچه بیان این امتیاز معلوم می شود) حضرت فرمود: همانا بنده در عملی که قابل تقرب بخداوند است، آن عمل را جهت تقرب و نزدیک نمودن خود بمخلوقی انجام میدهد (و البته چنین عملی برای صرف ریاکاری انجام شده و شرک خفی و موجب نقصان ایمان است) و چنانچه قصد خود را برای خداوند خالص مینمود البته عطا میفرمود خداوند باو آنچه قصد نموده زودتر از عرض نیازش بمخلوق.

###بالعقل استخرج غور الحکمة

الحدیث 38 بالعقل استخرج غور الحکمة

و فیه أیضا: (بعد الروایة المذکورة) عن أبیعبد اللّه علیه السّلام، قال علیه السّلام: کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: بالعقل استخرج غور الحکمة، و بالحکمة استخرج غور العقل، و بحسن السّیاسة یکون الأدب الصّالح، قال: و کان یقول علیه السّلام: التفکّر حیاة قلب البصیر کما یمشی الماشی فی الظّلمات بالنّور بحسن التخلّص و قلّة التّربّص.

###بالعقل استخرج غور الحکمة

و نیز در همان کتاب: (بعد از روایتی که یاد شد) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرمود: بخرد بیرون آورده می شود و تحصیل میگردد آخرین مراتب حکمت، و بداشتن و اتصاف بحکمت کشف می شود مرتبه عقل هر حکیم، و بعهده داری نظام بلدی یا مملکتی، آدمی سیاستمدار و با فرهنگ کامل است و (نیز) فرمود که آن حضرت میفرمود: بینائی دل و زنده ماندن آن باندیشه های سالمست، همچنان که شخص در تاریکیها بکمک نور و چراغی که همراه دارد حرکت میکند و خود را از مخاطرات آن راه تاریک نجات میدهد و تندتر بمقصود میرسد. نور حکمت رهبر هر عاقل است - در خطر گه سیر در ظلمت نمودن مشکلست.

###زکاة العلم أن تعلّمه عباد اللّه

الحدیث 39 زکاة العلم أن تعلّمه عباد اللّه

و فیه أیضا: (کتاب فضل العلم) باب «بذل العلم» عن أبیجعفر علیه السّلام: قال علیه السّلام: زکاة العلم أن تعلّمه عباد اللّه.

###زکاة العلم أن تعلّمه عباد اللّه

و نیز در همان کتاب: (کتاب فضل علم) باب «بذل علم» از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: زکاة دانش یاد دادن آنست به بندگان خدا.

###لا تحدّثوا الجهّال بالحکمة فتظلموها

الحدیث 40 لا تحدّثوا الجهّال بالحکمة فتظلموها

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، عن أبیعبد اللّه علیه السّلام: قال علیه السّلام: قام عیسی ابن مریم خطیبا فی بنی إسرائیل فقال: یا بنی إسرائیل! لا تحدّثوا الجهّال بالحکمة فتظلموها، و لا تمنعوها أهلها فتظلموهم.

###لا تحدّثوا الجهّال بالحکمة فتظلموها

و نیز در همان کتاب و باب: از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام در بنی اسرائیل سخنرانی فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود: ای بنی اسرائیل! مردمان نادان را حکمت (یعنی علوم عقلیه الهیه) نیاموزید که اگر چنین کنید بر حکمت ستم کرده اید، و از آنان که اهلیت پذیرش حکمت دارند دریغ ننمائید که بر ایشان ستم کرده باشید.

###نهی عن القول بغیر علم

الحدیث 41 النّهی عن القول بغیر علم

و فیه أیضا: باب «النّهی عن القول بغیر علم» عن أبی جعفر علیه السّلام: قال: من أفتی النّاس بغیر علم و لا هدی، لعنته ملائکة الرّحمة و ملائکة العذاب و لحقه وزر من عمل بفتیاه.

###نهی عن القول بغیر علم

و نیز در همان کتاب: باب «نهی از قول بدون علم» از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: هر کس فتوی دهد مردم را (یعنی نظر خود را که مستنبط از احادیث صحیحه نباشد و نیز احکام شرعیه ای که از مبانی اصولیه و فقهیه استخراج ننموده در باب حلال و حرام اظهار نماید) بدون دانش و راه یافتن بحقیقت، فرشتگان رحمت و عذاب خداوند او را نفرین کنند، و وزر هر کس که بفتوای او عمل نماید دامنگیر او نیز گردد.

###المستأکل بعلمه

الحدیث 42 المستأکل بعلمه

و فیه أیضا: باب «المستأکل بعلمه» عن أبی عبد اللّه علیه السّلام: قال علیه السّلام: من أراد الحدیث لمنفعة الدّنیا لم یکن له فی الآخرة نصیب، و من أراد به خیر الآخرة أعطاه اللّه خیر الدّنیا و الآخرة.

###المستأکل بعلمه

و نیز در همان کتاب: باب «المستأکل بعلمه» (یعنی آنان که دانش را وسیله گذراندن معاش خود قرار میدهند) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: کسی که حدیثی نقل کند و قصد او فقط سود دنیوی باشد روز رستاخیز بهره ای باو ندهند، و هر کس از نقل حدیث سود اخروی را قصد کند، خداوند سود دنیا و آخرت باو عنایت فرماید.

###روایة الکتب و الحدیث

الحدیث 43 روایة الکتب و الحدیث

و فیه أیضا: باب «روایة الکتب و الحدیث» عن محمّد بن مسلم، قال: قلت لأبیعبد اللّه علیه السّلام: أسمع الحدیث منک فأزید و أنقص، قال علیه السّلام: إن کنت ترید معانیه فلا بأس.

###روایة الکتب و الحدیث

و نیز در همان کتاب: باب «نقل روایات مکتوبه و احادیث مرویه» از محمد بن مسلم نقل شده که گفت بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: حدیثی از شما میشنوم و (در مقام نقل و تعبیر) زیاد و کم میکنم، امام علیه السّلام فرمود: اگر در مقام بیان مراد و مقصود ما از حدیث هستی پس باکی بر تو نیست (یعنی در کم و زیاد نمودن لفظ).

###الحلم و العلم و الصّمت

الحدیث 44 من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصّمت

فی المجلّد الأوّل من البحار: (کتاب العقل و الجهل) باب «صفات العلماء» (الخصال و العیون) عن البزنطی، قال: قال أبو الحسن علیه السّلام: من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصّمت، إنّ الصمت باب من أبواب الحکمة، إنّ الصّمت یکسب المحبّة، إنّه دلیل علی کلّ خیر.

###الحلم و العلم و الصّمت

در جلد اول بحار: (کتاب عقل و جهل) باب «صفات علماء» (از کتاب خصال و عیون) از بزنطی روایت شده که گفت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: از نشانه های فقه بردباری و دانش و سکوت است، همانا سکوت دری از درهای حکمت است (یعنی سکوتی که موجب انصراف از توجه بمدرکات محسوس و اشتغال بظواهر آنها باشد، و وسیله توجه بحکم و دقائق موجودات و حسن و قبح افعال گردد که البته موجب زیادی معرفت و اطلاع بر افعال محبوبه و غیر آنست که در مقام عمل بسابقه علمش عمل کند، و رفتارش با خلق، شایسته و نیکو باشد و قهرا محبوب خلق شود) همانا سکوت محبت آور است، همانا سکوت راهنمای نیکیهاست.

###إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

الحدیث 45 إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

و فیه أیضا: باب «إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه». (المعانی و العیون) عن الهروی، قال: سمعت أبا الحسن علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام یقول: رحم اللّه عبدا أحیی أمرنا، فقلت له: و کیف یحیی أمرکم؟ قال علیه السّلام: یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس، فإنّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا، قال: قلت: یا بن رسول اللّه! فقد روی لنا عن أبیعبد اللّه علیه السّلام أنّه علیه السّلام قال: من تعلّم علما لیماری به السّفهاء أو یباهی به العلماء أو لیقبل بوجوه النّاس إلیه فهو فی النّار، فقال علیه السّلام: صدق جدّی، أفتدری من السّفهاء؟ فقلت: لا یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم، قال علیه السّلام: هم قصّاص مخالفینا [معانی الأخبار: هم قضاة مخالفینا ]و تدری من العلماء؟ فقلت: لا یا بن رسول اللّه، فقال علیه السّلام: هم علماء آل محمّد علیهم السّلام الّذین فرض اللّه طاعتهم و أوجب مودّتهم، ثمّ قال: و تدری ما معنی قوله علیه السّلام: أو لیقبل بوجوه النّاس إلیه؟ قلت: لا، قال علیه السّلام: یعنی و اللّه بذلک إدّعاء الإمامة بغیر حقّها، و من فعل ذلک فهو فی النّار.

###إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

و نیز در همان جلد: باب «استعمال علم و اخلاص در طلب آن» (از کتاب معانی و عیون) از هروی روایت شده است که گفت: شنیدم از حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السّلام که میفرمود: خداوند رحمت کند بنده ای را که زنده کند امر (ولایت) ما را، بحضرت عرضکردم: چگونه زنده می کند امر شما را؟ فرمود: دانشهای ما را می آموزد و بمردم یاد میدهد، پس همانا اگر مردم نیکوئیهای سخنان ما را بدانند البته پیروی ما کنند، ابن صالح گفت عرض کردم: ای پسر رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله) همانا از حضرت صادق علیه السّلام برای ما نقل گردیده که آن حضرت فرمود: کسی که دانشی بیاموزد برای اینکه با مردمان سبک عقل مجادله کند، یا نزد دانشمندان خود نمائی نماید، یا برای اینکه مردم جهت او روی آورند، چنین کس در آتش است، سپس حضرت فرمود: جدم راست فرمود، آیا میدانی سفیهان کیانند؟ عرضکردم: نه ای پسر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله، فرمود: ایشان راویان اخبار از مخالفین ما هستند [و در معانی الاخبار قاضیان از مخالفین ما هستند] و میدانی علما کیانند؟ عرضکردم: نه ای پسر رسول خدا، حضرت فرمود: ایشان دانشمندان آل محمدند (یعنی ائمه هدی علیهم السّلام) کسانی هستند که خداوند فرمانبری ایشان را واجب گردانیده و دوستی ایشان را لازم فرموده، سپس حضرت فرمود: و میدانی معنی فرمایش حضرت صادق علیه السّلام را که فرمود: أو لیقبل بوجوه الناس چیست؟ عرض کردم: نه، فرمود: کسی که دعوی امامت کند در حالی که سزاوار چنین مقامی نباشد، و کسی که چنین کند در آتش جهنم خواهد بود.

###علامات العقل و جنوده

الحدیث 46 علامات العقل و جنوده

و فیه أیضا: باب «علامات العقل و جنوده» (تحف العقول) فی ضمن وصیة موسی بن جعفر علیه السّلام هشام بن الحکم: یا هشام! إیّاک و الکبر علی أولیائی و الإستطالة بعلمک، فیمقتک اللّه فلا تنفعک بعد مقته دنیاک و لا آخرتک، و کن فی الدّنیا کساکن الدّار لیست له، إنّما ینتظر الرّحیل. یا هشام! مجالسة أهل الدّین شرف الدّنیا و الآخرة، و مشاورة العاقل النّاصح، یمن و برکة و رشد و توفیق من اللّه، فإذا أشار علیک العاقل النّاصح فإیّاک و الخلاف، فإنّ فی ذلک العطب. یا هشام! إیّاک و مخالطة النّاس و الانس بهم، إلّا أن تجد منهم عاقلا مأمونا فأنس به، و اهرب من سائرهم کهربک من السّباع الضّاریة؛ و ینبغی للعاقل إذا عمل عملا أن یستحیی من اللّه إذ تفرّد له بالنّعم أن یشارک فی عمله أحدا غیره، و إذا خرّ بک (و إذا مرّبک- تحف العقول) أمران لا تدری أیّهما خیر و أصوب فانظر أیّهما أقرب إلی هواک فخالفه، فإنّ کثیر الصّواب فی مخالفة هواک، و إیّاک أن تغلب الحکمة و تضعها فی الجهالة.

###علامات العقل و جنوده

و نیز در همان جلد: باب «علامات عقل و جنود آن» (در کتاب تحف العقول) ضمن سفارش حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بهشام بن حکم است که فرمود: ای هشام! بپرهیز از بزرگی جستن بر اولیاء من و اظهار بلندی و برتری بدانش خود، پس مغضوب خداوند خواهی شد، و پس از غضب خداوند در دنیا و آخرت سودی نیابی (یعنی بآثار خیریه ای که در دنیا و آخرت بر اعمال مترتب است نخواهی رسید) در دنیا چون کسی باش که در خانه غیر، بعاریت منزل کرده و منتظر کوچ نمودن از آن منزل است. ای هشام! همنشینی با اهل دین موجب شرافت دنیا و آخرتست، و از خردمند خیر خواه، صلاح کاری را طلب نمودن موجب میمنت و برکت و راه یابی بمقصود و کمک و مددی است از جانب خداوند، پس هر گاه خردمند خیر خواهی برای تو صلاح بینی کرد، بپرهیز از مخالفت با او که همانا آفت و هلاکت تو در مخالفت با او است (یعنی بمقصود نرسی و ضرر بینی).

ای هشام! از آمیزش با مردم و خوی گرفتن با ایشان بپرهیز مگر آنکه در میان ایشان دانشمند بی غرضی یابی، پس با او خوی بگیر و از غیر ایشان بگریز همچنان که از درندگان حریص بشکار فرار میکنی، و شایسته است برای خردمند هنگامی که عملی انجام میدهد از خداوند حیا کند که شریکی برای او در عمل خود قرار دهد (یعنی عمل ریائی نکند) زیرا نعمتها منحصر بخداوند است، و چون نازل شد بتو (و چون متوجه شد بتو- تحف العقول) دو مطلبی که نمیدانی کدامیک بهتر و بحق و واقع نزدیکتر است پس تأمل کن کدامیک بمیل نفسانی تو نزدیکتر است، پس آن را ترک کن (یعنی با هوای نفس خود مخالفت کن) پس همانا بسیار رسیدن بحق و واقع در عمل نمودن بر خلاف میل نفسانی تو است، و بپرهیز از اینکه مغلوب گردانی حکمت را و آن را نزد نادانان قرار دهی (یعنی اگر حکمت را بنادان تعلیم دهی، چون جاهل بفوائد و نتائج آن است قبول نمیکند و بواسطه ترک عمل بآن، حکمت تدریجا از میان میرود، و باشد در اثبات باطلی بکار برد که در این صورت نیز حکمت مغلوب گردیده است). تیغ دادن در کف زنگی مست - به که دادن علم نادان را بدست.

###فضل العقل و ذمّ الجهل

الحدیث 47 فضل العقل و ذمّ الجهل

و فیه أیضا: باب «فضل العقل و ذمّ الجهل». (علل الشرایع) عن أبیعبد اللّه علیه السّلام: قال علیه السّلام: ما خلق اللّه عزّ و جلّ شیئا أبغض إلیه من الأحمق، لأنّه سلبه أحبّ الأشیاء إلیه و هو عقله.

###فضل العقل و ذمّ الجهل

و نیز در همان جلد: باب «فضیلت و برتری عقل و پستی نادانی» (از کتاب علل الشرائع) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: خدای عز و جل نیافرید چیزی را که نزد خود مبغوض تر از احمق باشد، زیرا خداوند دوستدارترین چیزهای خود را که عقل او است از وی گرفته است.

###معنی الواحد

الحدیث 48 معنی الواحد

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «التوحید و نفی الشریک». (التوحید و معانی الأخبار) عن أبی هاشم الجعفری، قال: سألت أبا جعفر الثّانی علیه السّلام: ما معنی الواحد؟ قال: المجتمع علیه بجمیع الألسن بالوحدانیّة.

###معنی الواحد

در جلد دوم از بحار: (کتاب توحید) باب «توحید و نفی شریک» (از کتاب توحید و معانی الاخبار) از ابو هاشم جعفری روایت شده که گفت از حضرت جواد علیه السّلام پرسیدم معنی واحد چیست؟ فرمود: آنست که از اهل هر زبان بیگانگی او اقرار دارند.

###فی الإستعاذة

الحدیث 49 فی ضمن الدعاء السابع عشر فی الإستعاذة

فی الصحیفة السّجادیّة: (فی ضمن الدعاء السابع عشر فی الإستعاذة) اللّهم صلّ علی محمّد و آله، و اجعل آباءنا و امّهاتنا و أولادنا و أهالینا و ذوی أرحامنا و قراباتنا و جیراننا من المؤمنین و المؤمنات منه فی حرز حارز و حصن حافظ و کهف و ألبسهم منه جننا واقیة، و أعطهم علیه أسلحة ماضیة، اللّهم و اعمم بذلک من بالرّبوبیّة و أخلص لک بالوحدانیّة، و عاداه لک بحقیقة العبودیّة، و استظهر بک علیه فی معرفة العلوم الرّبانیّة.

###فی الإستعاذة

در صحیفه سجادیه است: (در ضمن دعاء هفدهم در پناه بردن بخدا از شیطان، دعائی وارد است که ترجمه آن اینست:) خدایا درود بفرست بر محمد و آل او، و قرار ده پدران ما و مادران ما و فرزندان ما و اهل منزل ما و خویشاوندان و نزدیکان ما و همسایگان ما از مردان و زنان با ایمان را از شیطان در پناهگاه استوار و قلعه نگاهدارنده ای و جایگاهی که جلوگیر از مکر و حلیه او باشد، و بپوشان ایشان را از شیطان بسپرهای نگاهدارنده ای، و عطا فرما ایشان را برای ستیزه با شیطان حربه های کاری را؛ خدایا و مشمول گردان باین دعا آن را که بخدائی تو گواهی داده است، و بیگانگی تو خود را خالص گردانیده، و برای تو دشمنی می کند با شیطان بکمال بندگی، و غلبه کرده بر شیطان بوسیله تو در توفیق یافتن معرفت علوم ربانیه.

 

 

 

 

###الذنوب و آثارها

الحدیث 50 الذنوب و آثارها

فی المجلّد الخامس عشر من البحار: (کتاب الایمان و الکفر) باب «الذنوب و آثارها». (أمالی الصدوق) عن زید بن علیّ، عن أبیه علیه السّلام، قال علیه السّلام: یقول اللّه عزّ و جلّ: إذا عصانی من خلقی من یعرفنی، سلّطت علیه من لا یعرفنی.

###الذنوب و آثارها

در جلد پانزدهم بحار: (کتاب ایمان و کفر) باب «گناهان و آثار آن» (از کتاب امالی صدوق) از زید بن علی از پدرش حضرت زین العابدین علیه السّلام روایت شده که فرمود: خداوند با عزت و جلال فرموده. زمانی که نافرمانی کند از مخلوق من کسی که مرا می شناسد، چیره گردانم بر او کسی را که مرا نمی شناسد.

###من نظر إلی ذی عاهة، أو من قد مثّل به، أو صاحب بلاء

الحدیث 51 دعاء مأثور لمن نظر إلی ذی عاهة، أو من قد مثّل به، أو صاحب بلاء

فی أمالی الصدوق: (المجلس الخامس و الأربعون) عن أبی عبد اللّه الصادق علیه السّلام قال علیه السّلام: من نظر إلی ذی عاهة، أو من قد مثّل به، أو صاحب بلاء، فلیقل سرّا فی نفسه من غیر أن یسمعه: الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به، و لو شاء لفعل بی ذلک، ثلاث مرّات، فإنّه لا یصیبه ذلک البلاء أبدا.

###من نظر إلی ذی عاهة، أو من قد مثّل به، أو صاحب بلاء

در کتاب امالی صدوق: (مجلس چهل و پنجم) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: هر کس صاحب آفتی یا شخصی را که مثله شده است به بیند (مثله آنست که گوش یا دماغ یا عضوی از اعضاء کسی را ببرند) یا آنکه گرفتاری را مشاهده کند پس آهسته بطوری که او را نشنواند (این کلمات را) بگوید: «الحمد للَّه الذی» الخ (یعنی) سپاس مر خداوندی را است که بسلامت داشت مرا از آنچه ترا به آن مبتلا گردانید و اگر میخواست مرا نیز مبتلا میگردانید «این دعا را» سه مرتبه بخواند، البته آن گرفتاری هرگز باو نمیرسد.

###فی التّوحید

الحدیث 52 فی التّوحید

فی المجلّد الثّانی من البحار: باب «العلم و کیفیّته». (التّوحید) عن أبی علیّ القصّاب، قال: کنت عند أبیعبد اللّه علیه السّلام فقلت: الحمد للّه منتهی علمه، فقال علیه السّلام: لا تقل ذلک، فإنّه لیس لعلمه منتهی.

###فی التّوحید

در جلد دوم بحار: باب «علم و چگونگی آن» (از کتاب توحید) از ابی علی قصاب نقل شده که گفت نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم و گفتم: «الحمد للَّه منتهی علمه» سپاس میکنم خداوند را بپایان دانشش، حضرت فرمود: این طور مگو زیرا برای دانش خداوند پایان و انتهائی نیست.

###إذا مات المؤمن إنقطع عمله إلّا من ثلاث

الحدیث 53 إذا مات المؤمن إنقطع عمله إلّا من ثلاث

فی المجلّد الأوّل من البحار: (کتاب العقل و العلم و الجهل) باب «ثواب الهدایة و التعلیم» (غوالی اللّئالی) قال النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم: إذا مات المؤمن إنقطع عمله إلّا من ثلاث: صدقة جاریة، أو علم ینتفع به، أو ولد صالح یدعوله.

###إذا مات المؤمن إنقطع عمله إلّا من ثلاث

در جلد اول بحار: (کتاب عقل و علم و جهل) باب «ثواب هدایت و تعلیم» (از کتاب غوالی اللئالی) است که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: چون شخص با ایمانی بمیرد، عمل سود بخشی برای او نماند مگر از سه چیز: صدقه ای که دائم باشد (چون کاشتن درخت و کندن قنات و ساختن پل یا مسجد و غیر آن) یا دانشی که به آن سود برند، یا فرزند نیکوکاری که برای او دعای خیر کند.

###نوم العالم أفضل من ألف رکعة یصلّیها العابد

الحدیث 54 نوم العالم أفضل من ألف رکعة یصلّیها العابد

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (غوالی اللّئالی) و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: یا علیّ! نوم العالم أفضل من ألف رکعة یصلّیها العابد، یا علیّ! لا فقر أشدّ من الجهل، و لا عبادة مثل التفکّر.

###نوم العالم أفضل من ألف رکعة یصلّیها العابد

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب غوالی اللئالی) است که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: ای علی! خوابیدن مرد دانشمند نیکوتر از هزار رکعت نمازیست که عابد (یعنی عابد جاهل) بخواند، ای علی! فقری سخت تر از نادانی نیست (زیرا عالم دارای زینتهای روحانی است که بهر یک از اعضای ظاهره خود عمل نیک کرده و دارای ملکه فاضله شده، و جاهل، فاقد تمام این زینتهاست) و پرستشی چون اندیشه نمودن نیست (یعنی در معارف و آیات الهیه اندیشه نیکو کند).

###علماء امّتی کأنبیاء بنی إسرائیل

الحدیث 55 علماء امّتی کأنبیاء بنی إسرائیل

و فیه أیضا: فی ذلک الباب: (غوالی اللّئالی) و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: علماء امّتی کأنبیاء بنی إسرائیل.

###علماء امّتی کأنبیاء بنی إسرائیل

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب غوالی اللئالی) است که نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: دانشمندان امت من چون پیمبران بنی اسرائیلند (مقصود اینست که دانشمندان برجسته و علمائی که دارای علوم اهل بیت علیهم السّلام هستند و بدستورات و فرمانهای ایشان گردن نهاده اند، در مسیر تبلیغ احکام الهیه و دانشهائی که از مکتب مقدس اولیاء دین فرا گرفته اند جهت رساندن آن دانشها بطبقات مختلفه مردم از نظر پافشاری که در تبلیغ برای قربشان بخداوند دارند، چون پیغمبران بنی اسرائیلند، یعنی همان قربی که ایشان داشتند و همان شکنجه ای که در راه تبلیغ بر ایشان وارد میگردید ایشان نیز چنینند).

###فی التوحید

الحدیث 56 قول الحسین بن علیّ صلوات اللّه علیهما فی التوحید

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «جوامع التوحید». (تحف العقول) عن الحسین بن علیّ صلوات اللّه علیهما: أیّها النّاس اتّقوا هؤلاء المارقة الّذین یشبّهون اللّه بأنفسهم یضاهؤن قول الّذین کفروا من أهل الکتاب، إلی أن قال علیه السّلام: هو فی الأشیاء کائن لا کینونة محظور بها علیه، و من الأشیاء بائن لا بینونة غائب عنها، لیس بقادر من قارنه ضدّ أو ساواه ندّ، لیس عن الدّهر قدمه، و لا بالنّاحیة أممه، إحتجب عن العقول کما احتجب عن الأبصار، و عمّن فی السّماء احتجابه عمّن فی الأرض، قربه کرامته، و بعده إهانته، لا یحلّه فی، و لا توقّته إذ، و لا توامره إن، علوّه من غیر توقّل و مجیئه من غیر تنقّل، یوجد المفقود و یفقد الموجود، و لا یجتمع لغیره الصّفتان فی وقت «الحدیث».

###فی التوحید

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «جوامع توحید» (از کتاب تحف العقول) از حسین بن علی علیه السّلام حدیثی نقل شده تا آنجا که فرمود: ای مردم بپرهیزید از این گروه که از دین بیرونند، آنان که خدای را بخود تشبیه کرده اند، سخن ایشان بگفتار کفار از اهل کتاب مانند است (بلکه او خداوندی است که مثل و مانندی برایش نیست) تا آنجا که فرمود: خداوند در چیزها (و موجودات) هست نه بطوری که چیزها مانع از اعمال قدرت خداوند و شهود چیزهای دیگر باشند (چنانچه حال ممکنات است) و از چیزها جدا است نه جدائی مکانی که موجب پنهانی از چیزها باشد، توانائی ندارد بر امری کسی که ضدی همدوش او باشد یا همقدرتی با او باشد، قدیم بودن او زمانی نیست (بلکه ذاتی است) و قرب او قرب مکانی نیست (چون ذات او منزه از جسمانیت است و مکان از لوازم جسم است که دارای طول و عرض و عمق است، بلکه قرب فاعل بفعل خود است- ذات او) از خردها پنهانست همان طور که از دیده ها پنهانست، پنهانی او از آنان که در آسمانند با آنان که در زمینند یکسانست، هر که را خداوند (بنعمتهای بهشتی) اکرام کرد قرب معنوی باو دارد، و هر که را خداوند (بشکنجه های جهنمی) خوار گردانید از او دور است، چیزی در خداوند قرار نمیگیرد که بتوان گفت که در او چیزی است، و زمانی نیست تا بتوان گفت از چه زمان بوده است، با کسی مشورت نمیکند تا کسی برای او صلاح بینی کند، برتری او مکانی نیست که مکان او برتر از مکان موجودات باشد، و آمدنش بحرکت از مکانی بمکانی نیست (برتری ذات مقدس حق از جهت مکان نیست بلکه از جهت برتری شأن و مقام اوست از نظر آفرینش مخلوقات، و آمدنش بظهور آثار اوست چنان که میگویند بهار آمد یعنی آثار بهاری پدید آمد) نیست را پدید میگرداند و پدید را نیست میکند، و این دو کار در یکوقت برای غیر خدا جمع نمیشود «تا آخر حدیث».

###إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

الحدیث 57 إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

فی المجلّد الأوّل من البحار: (کتاب العقل و العلم و الجهل) باب «إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه». (نهج البلاغة) قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لا تجعلوا علمکم جهلا و یقینکم شکّا، إذا علمتم فاعملوا، و إذا تیقّنتم فأقدموا.

###إستعمال العلم و الإخلاص فی طلبه

در جلد اول بحار؛ (کتاب عقل و علم و جهل) «باب استعمال علم و اخلاص در طلب آن» است که از نهج البلاغه نقل شده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: دانائی خود را بی اثر قرار ندهید (مثل اینکه نمیدانید) و یقین خود را چون شک قرار ندهید زمانی که دانا شدید عمل کنید و چون یقین نمودید قدم پیش گذارید.

###فی التوحید

الحدیث 58 کلام الرضا علیه السلام للعبّاسی فی التوحید

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «جوامع التوحید». (التوحید) عن محمّد بن عبید، قال: دخلت علی الرّضا علیه السّلام فقال لی: قل للعبّاسی یکفّ عن الکلام فی التّوحید و غیره و یکلّم الناس بما یعرفون و یکفّ عمّا ینکرون، و إذا سألوک عن التّوحید، فقل کما قال اللّه عزّ و جلّ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» و إذا سألوک عن الکیفیّة، فقل کما قال اللّه عزّ و جلّ: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» و إذا سألوک عن السّمع، فقل کما قال اللّه عزّ و جلّ: «هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» کلّم الناس بما یعرفون.

###فی التوحید

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «جوامع توحید» (از کتاب توحید) از محمد بن عبید نقل شده که گفت وارد شدم بر حضرت رضا علیه السّلام پس بمن فرمود: به عباسی بگو (بطوری که از وحید بهبهانی نقل شده او هشام بن ابراهیم البغدادی المشرقی است که مورد وثوق است) خودداری کند از بیانات مشکله علمیه در توحید (حق) و غیر آن (از سایر مطالب کلامی) و سخن بگوید با مردم بمیزان شناسائی ایشان، و باز دارد خود را از آنچه مردم باور ندارند (یعنی از مطالب عالیه ای که فهم مردم از رسیدن بآنها کوتاه است خودداری کند) و زمانی که از یگانگی خداوند از تو پرسیدند، پس بگو همان طور که خدای با عزت و جلال فرموده: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و چون از چگونگی خداوند پرسیدند، پس بگو همچنان که خداوند با عزت و جلال فرموده: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ (مانند او چیزی نیست) و هنگامی که از شنوائی حق از تو پرسیدند، پس بگو همچنان که خدای با عزت و جلال فرموده: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (او شنوای دانا است) سخن کن با مردم بطوری که باور میکنند (یعنی بطوری که بتوانند باور کنند).

بیان: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی خداوند یکی و یگانه و ذات مقدسش بسیط است یعنی مرکب از دو جزء یا بیشتر نیست و نظیر و مانند برای او نباشد، چون خداوند حقیقت هستی و نور صرف است چنانچه در روایات بعد بیاید که ذات خداوند حقیقت هستی مجرد از ماهیت و ظلمت است و هر چه غیر او است از اشعه ذات خداوند است که تابش بر ماهیات موجودات کرده. اللَّهُ الصَّمَدُ یعنی ذات مقدس خداوند مثل ماهیات موجودات که در حد ذات خود خالی از وجود و تاریکند و استعداد برای اخذ نور وجود دارند نباشد، زیرا ذات مقدس خداوند محض وجود صرف و نور حقیقی بوده و ظلمت ماهیت در او نیست. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ یعنی ذات مقدسش قدیم و مسبوق بماده ای نمیباشد و از ذات مقدسش که حقیقت هستی و وجود صرف است چیزی در نمی آید و از چیزی در نیامده

یعنی در مقام ایجاد موجودات از ذات وی کاسته نشود همچنان که افراد بشر در موقع ایجاد و خلق کلام، چیزی از ذاتشان کاسته نگردد، و ایجاد چنین است که بخشش از دادار حقیقی بیاید بطوری که از وی چیزی کاسته نگردد و در بازگشت چیزی بر وی نیافزاید. ای سایه مثال گاه بینش - در نزد وجودت آفرینش. و مراد از سایه نور خورشید است که بر اجسام تابش نموده و از خورشید چیزی کم نشود. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ یعنی برای خداوند مثل و مانندی وجود ندارد چون ذاتش یک حقیقت نور واحد یگانه و صرف هستی بحت بسیط محض و مثل و مانند برای او محال است. هر آن کس را که اندر دل شکی نیست - یقین داند که هستی جز یکی نیست. حقیقت واحد است و وحدت وی - بود مرد محقق را محقق.

###وصف الله تعالی

الحدیث 59 وصف الله تعالی فی قول موسی بن جعفر علیهما السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التوحید) عن عبد الأعلی، عن العبد الصّالح، یعنی موسی بن جعفر علیهما السّلام، قال: إنّ اللّه لا إله إلّا هو، کان حیّا بلا کیف و لا أین، و لا کان فی شی ء و لا کان علی شی ء و لا ابتدع لکانه [لکونه] مکانا و لا قوی بعد ما کوّن الأشیاء، و لا یشبهه شی ء مکوّن، و لا کان خلوا من القدرة علی الملک قبل إنشائه، و لا یکون خلوا من القدرة بعد ذهابه، کان عزّ و جلّ إلها حیّا بلا حیاة حادثة، ملکا قبل أن ینشأ شیئا، و مالکا بعد إنشائه، و لیس للّه حدّ، و لا یعرف بشی ء یشبهه، و لا یهرم للبقاء، و لا یصعق لذعرة شی ء، و لخوفه تصعق الأشیاء کلّها، فکان اللّه حیّا بلا حیاة حادثة، و لا کون موصوف، و لا کیف محدود، و لا أین موقوف، و لا مکان ساکن؛ بل حیّ لنفسه، و مالک لم تزل له القدرة، أنشأ ما شاء حین شاء بمشیّته و قدرته، کان أوّلا بلا کیف، و یکون آخرا بلا أین «و کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ، تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ».

###وصف الله تعالی

و نیز در همان کتاب و باب: (از کتاب توحید) از عبد الاعلی از بنده صالح یعنی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که فرمود: بدرستی که خداوندی که نیست خدائی جز او، دارای حیاتی است که عین ذات او است نه از سنخ کیفیات (که عرض قائم بذات او باشد بلکه عین وجود اوست) و مکانی بهر او نیست، در محلی حلول نکرده و بر چیزی قرار نگرفته و مکانی برای وجود خود ایجاد نفرموده، و نیرومندی نیافته است پس از خلقت موجودات، و هیچ ممکن مخلوقی مانند او نیست، و پیش از خلقت موجودات ناتوان نبوده است (زیرا قدرت او قدرت ذاتیه ازلیه است) و پس از انتقال موجودات بعالم دیگر توانائی خود را از دست نمیدهد، خدای با عزت و جلال صاحب حیات ذاتی است نه حیات حادث عارض بر ذات، پادشاه با قدرت بود پیش از خلقت موجودات، و مالک تمام موجودات است بمالکیت حقیقیه (یعنی مالک ذات آنها بوده که ایجاد و بقاء و نیستی هر یک باراده و مشیت او است). ای جود تو سرمایه بود همه کس - ای ظل وجود تو وجود همه کس . گر فیض تو یک لحظه بعالم نرسد - معلوم شود بود و نبود همه کس . و برای دوام خداوند اندازه و پایانی نیست، و شناخته نمیشود بچیزی که مانند او باشد (چون مانند ندارد) و در اثر دوام وجود، از قدرت و توانائی او کاسته نمیشود، و بیهوشی از هراس چیزی عارض او نمیگردد، و از خوف او همه موجودات بیهوش میشوند (مقصود بیهوشی است که در نزدیکی قیامت برای موجودات پدید می آید، چنانچه در قرآن مجید فرموده: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ و صور جمع صورت است و نفخه دو نفخه است: نفخه میراندن و نفخه زنده کردن) خداوند زنده است نه به حیات عارض تازه ای و (موجود است) نه بوجودی که بوصف درآید یا بعارضی که بر او وارد گردد تا محدود شود، و نه بمکان برقرار و ساکنی و ثابتی بلکه او بذات خود دارای حیات است، و پادشاهی است که توانائی او بی زوال است، آنچه را ایجاد کرده بمشیت و قدرت ذاتیه خود بوده، خداوند اول هر چیزی است بدون چگونگی (یعنی اولیتش ذاتی است و مراد اصلیت و علیت است، نه چون ممکنات که اولیت آنها زمانی یا مکانی است و عارض بر ذات انها است) و آخر هر چیزی است نه بطور مکانی که ممکنات را است (خداوند اول و آخر است نسبت بموجودات ولی نه اولیت و آخریت مکانی یا غیر آن که در ممکناتست، بلکه مراد از اولیت، تحقق وجود موجودات است بانشاء و اشراق خداوند، و مراد بآخریت، رجوع و بازگشت تمام موجودات قابل بقاء است بعالم آخرت) «و هر موجودی در ذات خود فنا پذیر است مگر ذات مقدس خداوند (چون خداوند بذات خود متوجه بموجودات است لذا از ذات، بوجه تعبیر شده است) خلق و فرمان تکوینی برای اوست (و ممکن است مراد از خلق و امر، عالم خلق که مسبوق بماده است باشد، و عالم امر مراد عالم مجردات است که بصرف امر تکوینی و بدون ماده سابقه موجود میشوند باشد) منزه و پر نفع است ذات مقدس خداوندی که پروردگار جهانیان است».

###فی التوحید

الحدیث 60 خطبة لأمیر المؤمنین علیه السّلام فی التوحید

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التوحید) عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، عن خطبة لأمیر المؤمنین علیه السّلام: و لو وهب ما تنفّست عنه معادن الجبال، و ضحکت عنه أصداف البحار، من فلزّ اللّجین و سبائک العقیان و نضائد المرجان لبعض عبیده، لما أثّر ذلک فی جوده، و لا أنفد سعة ما عنده؛ و لکان عنده من ذخائر الإفضال ما لا ینفده مطالب السّؤال، و لا یخطر لکثرته علی بال، لأنّه الجواد الّذی لا تنقصه المواهب و لا یبخله إلحاح الملحّین، و إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «الحدیث».

###فی التوحید

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن خطبه خواندن فرمودند: اگر خداوند ببخشد آنچه را که معادن کوهها از آنها گرانبها شده است، و لب باز کرده از آن، صدفهای دریاها (برای گرفتن دانه های بارانی که مروارید میشوند) از نقره و قطعات طلا و مرواریدهای بر هم نهاده را به بعضی از بندگانش، در جود و سخای او تأثیری نمیکند، و تمام نمیکند گنجایش آنچه را که نزد اوست (از اقسام نعمتها) و البته نزد خداوند است از ذخیره های نعمتهای افزون مقدار بی پایانی که تمام نمیکند آن را مقصودهای سئوال کنندگان، و بواسطه زیادیش بخاطر کسی نیاید، برای اینکه اوست بخشنده ای که کم نکند دارائی او را بخششها، و بخیل نمی گرداند او را اصرار اصرارکنندگان (یعنی چون هر ممکنی دارائی او محدود است بنا بر این هر صاحب جود و بخششی چون اصرار در عطاء نماید بواسطه خوف بر نقص و تمامی دارائیش، پس از مقدار جود و بخشش، بخل ورزد و عطا کم کند، لیکن خداوند چون دارائیش محدود نیست و غیر متناهی است و غنی بالذات میباشد هر قدر به بندگانش در دنیا و آخرت بذل و بخشش فرماید چون بیم نقصان در او نیست لذا بخل عارض ذات اقدسش نشود) و بفرمان تکوینی (یعنی بافاضه وجود) هر چه را بخواهد موجود میکند (زیرا چگونگی ایجاد نمودن اینست که بخشش از منعم حقیقی بیاید بطوری که از وی چیزی کاسته نگردد، و در بازگشت چیزی بر وی نیفزاید).

###فی التوحید

الحدیث 61 عن أبی المعتمر مسلم بن اوس، الحاضر مجلس علی علیه السّلام فی خطبة منه فی التوحید

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التّوحید) عن أبی المعتمر مسلم بن اوس، الحاضر مجلس علی علیه السّلام فی خطبة منه: و کیف یوصف بالأشباح، و ینعت بالألسن الفصاح من لم یحلل فی الأشیاء فیقال هو فیها کائن، و لم ینأ عنها فیقال هو عنها بائن، و لم یخل منها فیقال أین، و لم یقرب منها بالإلتزاق، و لم یبعد عنها بالإفتراق بل هو فی الأشیاء بلا کیفیّة، و هو أقرب إلینا من حبل الورید، و أبعد من الشبهة (الشبه، فی التوحید المطبوع کذا فی البحار) من کلّ بعید، لم یخلق الأشیاء من اصول أزلیّة، و لا من أوائل کانت قبله بدیّة، بل خلق ما خلق و أتقن خلقه، و صوّر ما صوّر فأحسن صورته، فسبحان من توحّد فی علوّه فلیس لشی ء منه امتناع، و لا له بطاعة أحد من خلقه انتفاع، إجابته للدّاعین سریعة، و الملائکة له فی السّماوات و الأرض مطیعة، کلّم موسی تکلیما بلا جوارح و أدوات و لا شفة و لا لهوات، سبحانه و تعالی عن الصّفات، فمن زعم أنّ إله الخلق محدود فقد جهل الخالق المعبود.

###فی التوحید

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از ابی المعتمر مسلم بن اوس که در مجلس علی علیه السّلام حضور داشت در یکی از سخنرانی های حضرت نقل کرده که فرمود: و چگونه بیان کرده شود به نقشها و شکلها (شبح نقش چیزی را گویند که در اعراض با او شبیه باشد و در ذات مخالف، چون صورتهائی که نقاشان از چیزها میکشند) و (چگونه) توصیف گردد بزبانهای شیوا و روان، ذات مقدسی که داخل و مخلوط در موجودات نیست تا گفته شود ذات مقدس حق در آنها جایگیر شده است، و از آنها دور نشده است تا گفته شود خداوند از آنها جدائی مکانی دارد، و خالی مکانی از آنها نیست تا گفته شود خداوند کجا است (و مخلوقات کجایند، یعنی مخلوقات در مکانی باشند که خداوند با آنها نباشد) و بموجودات قرب مکانی ندارد تا بآنها چسبیده باشد، و دوری مکانی هم از آنها ندارد تا جدائی مکانی از آنها داشته باشد، بلکه ذات مقدس او در تمامی موجودات است بدون چگونگی که بتوان وصف کرد (چون نزدیکی خداوند با موجودات یا دوریش از آنها بنزدیکی و دوری جسمانی نیست، بلکه چون نزدیکی علم بمعلوم و قدرت بمقدور میباشد که بتمام معلوم و مقدور احاطه دارد لیکن نسبت مکانی با آن ندارد تا گفته شود علم در کدام طرف معلوم است، و دوریش بمباینت ذات ممکناتست با ذات مقدس خداوند بجهت آنکه ذات او صرف حقیقت وجود و هستی بی ماهیت است و واجب الوجود و نگاهدارنده هر موجود امکانی و فقری است، و مخلوقات عموما دارای ماهیتی هستند که باشراق وجود از خداوند تعالی موجود شده اند که وجود آنها صرف ربط محض بواجب تعالی است مثل وجود کلمات انسانی که صرف ربط آن کلمات بانسان است که بهیچ وجه استقلالی ندارد) و او بما نزدیکتر است از رگ گردن.

بیان: روح انسان ارتباطش ببدن بواسطه قوای او است، و ارتباط قوی ببدن بواسطه روح بخاری یعنی روح حیوانی است، و ارتباط روح بخاری یعنی بخارات خون ببدن بواسطه خون است، و ارتباط خون ببدن بواسطه مجاری خون که اورده و شرائین است میباشد، پس ارتباط روح انسان ببدن بوسائطی است، لیکن خداوند چون افاضه وجود بروح و بدن انسان میفرماید پس واسطه ای بین خداوند و روح انسانی در افاضه وجود نباشد، و این قرب، قرب معنوی است، مانند انسان که کلامی میگوید و واسطه است میان ذات و ماهیت و وجود آن کلام، و هر کس معرفتش بخداوند بیشتر باشد البته قرب سعادتی و شرافتی وی بخداوند بیشتر میباشد. دوست نزدیک تر از من بمن است - وین عجب تر که من از وی دورم . چه کنم با که توان گفت که دوست - در کنار من و من مهجورم . یا رب بکه بتوان گفت این نکته که در عالم - رخساره بکس ننمود آن شاهد هر جایی . کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست - آن قدر هست که بانگ جرسی می آید .

و دورتر است از شک و تردید از هر دور از شک و شبهه ای (یا دورتر است از اینکه نظیری برای او باشد از هر بی نظیری) نیافرید موجودات را از مواد قدیمی، و نه از نخستین چیزهائی که پیش از خداوند بوده (و آغاز آفرینش از آنها شده باشد) بلکه آفرید آنچه را آفرید و استوار گردانید آفرینش خود را بطوری که مقتضای حکمت او بود (ایجاد نمودن خداوند اشیاء را مثل انشاء صاحبان فکر است فکر را که مسبوق بفکر دیگری نیست) و شکل و صورت بندی کرد آنچه را که صورتگری فرمود ببهترین شکل و صورتی، پس منزه است خدائی که فرد و یگانه است در برتری و سلطنت خود (بر موجودات) پس نیست برای هیچ موجودی که از فرمانهای تکوینی او سرپیچد، و نیست برای او در فرمانبری یکی از مخلوقاتش نفع و بهره ای، خواسته سئوال کنندگان را بزودی برمی آورد (در صورتی که دعا، شرائط قبول و اجابت را دارا باشد) و فرشتگان برای او در آسمانها و زمین فرمانبردارند، سخن گفت (خدای سبحان) با موسی بایجاد سخن در فضا که با زبان و اعضاء و آلات و لب و غیره از آلات سخن نبود، منزه و برتر است خداوند از صفات زائد بر ذات، پس کسی که گمان (باطل) برد که خدای موجودات (ذات و قدرتش) محدود است پس شناسا نشد به آفریننده ای که مستحق پرستش است.

###فی التوحید

الحدیث 62 قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم فی التوحید

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (معانی الأخبار) عن عمر بن علیّ، عن أبیه علیّ بن أبیطالب، قال علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: التّوحید ظاهره فی باطنه، و باطنه فی ظاهره، ظاهره موصوف لا یری، و باطنه موجود لا یخفی، یطلب بکلّ مکان و لم یخل عنه مکان طرفة عین، حاضر غیر محدود، و غائب غیر مفقود.

###فی التوحید

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب معانی الاخبار) از عمر بن علی از پدر بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده: یکتا و یگانه دانستن حق باینست که تمامی اشراقات و تجلیات غیر متناهیه را بنحو یگانگی وجود، مطوی در باطن بدانیم (که مفاد «اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» است و بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشی ء منها، لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها و همان مطویات باطنیه است که در مقام تجلی ظهور یافته (که مفاد «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ» است). کثرت اندر وحدت است و وحدت اندر کثرتست - آن در این پنهان بود وین در آن پیداستی . ظهورات الهیه که تجلیاتند بتعینات خود موصوفند و مدرکند، لیکن تجلیات که وجود آنها است مدرک بحواس نیست، و باطنش که بذات خود موجود و صرف وجود است بر عقول مخفی و پنهان نیست (لیکن برای غیر خود بعلم حصولی مدرک نیست، پس متعین بتعینی نیست و دارای ماهیتی هم نمیباشد) اهل هر مکانی خداوند را طلب میکنند و هیچ مکانی از احاطه و اشراقات او بقدر چشم بر هم زدن خالی نیست. معشوق برون ز حیز امکانست - ممکن بمکان در طلبش گردانست . ناید بمکان آن نرود این ز مکان - اینست که درد عشق بی درمانست . (یعنی مرتبه وجود خداوند مرتبه وجوب است، و مرتبه مخلوقات مرتبه امکان است، و هرگز ممکن بمقام وجوب نائل نشود: و چون ممکن از مکان خود که مکان امکانی است ترقی نیابد و خداوند هم بمرتبه امکانی که مقام موجودات ممکنه است نازل نگردد پس هیچ گاهی ممکن شهود ذات واجب نکند). نزدیک و شاهد هر موجود است در حالی که حد و نهایتی برای او نیست، و غائب از انظار و عقولست با اینکه با همه آنها است (زیرا تمامی وجودات، اشراقات و تابشهای ذات مقدس او میباشند).

###هل رأیت ربّک؟

الحدیث 63 قول رجل لأمیر المؤمنین علیه السلام هل رأیت ربّک؟

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التّوحید) عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام یخطب علی منبر الکوفة إذ قام إلیه رجل یقال له ذعلب، ذرب اللّسان بلیغ فی الخطاب شجاع القلب، فقال: یا أمیر المؤمنین هل رأیت ربّک؟ فقال علیه السّلام: ویلک یا ذعلب، ما کنت أعبد ربّا لم أره، قال: یا أمیر المؤمنین کیف رأیته؟ قال علیه السّلام: یا ذعلب! لم تره العیون بمشاهدة الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان، ویلک یا ذعلب! إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ اللّطافة فلا یوصف باللّطف، عظیم العظمة لا یوصف بالعظم، کبیر الکبریاء لا یوصف بالکبر، جلیل الجلالة لا یوصف بالغلظ، قبل کلّشی ء لا یقال شی ء قبله، و بعد کلّشی ء لا یقال له بعد، شاء الأشیاء لا بهمّة، درّاک لا بخدیعة، هو فی الأشیاء کلّها غیر متمازج بها، و لا بائن عنها، ظاهر لا بتأویل المباشرة، متجلّی لا باستهلال رؤیة، بائن لا بمسافة، قریب لا بمداناة، لطیف لا بتجسّم، موجود لا بعد عدم، فاعل لا باضطرار، مقدّر لا بحرکة، مرید لا بهمامة، سمیع لا بآلة، بصیر لا بأداة، لا تحویه الأماکن، و لا تصحبه الأوقات، و لا تحدّه الصّفات، و لا تأخذه السّنات، سبق الأوقات کونه و العدم وجوده «الحدیث».

###هل رأیت ربّک؟

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: در یکی از اوقاتی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در منبر مسجد کوفه خطبه میخواندند و موعظه میفرمودند شخصی برخاست که نامش ذعلب بود (مراد ذعلب یمانی است که از اصحاب مخصوص حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بود و سؤالی که از آن حضرت نمود برای ارشاد و تنبه حاضرین در مجلس بود) شیوا زبان و صاحب بلاغت در بیان و با قوت قلب بود، پس عرض کرد: ای امیر مؤمنان آیا خدای خود را دیده ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو (که گمان کردی ذات مجهول و غیر مشهودی را پرستش میکنم؟) نیستم من که پرستش کنم خدائی را که ندیده باشم، ذعلب عرضکرد: ای امیر المؤمنین چگونه او را دیدی؟ حضرت فرمود: چشمهای سر او را نتواند دید ولی دلها او را بمرتبه کامله ایمان می بینند، وای بر تو ای ذعلب، همانا پروردگار من در نهایت لطافت است لیکن نه لطافتی که ممکنات را بدان وصف میکنند (بلکه مراد تجرد از ماهیت است و دارای لطافت ذاتیه است یعنی علاوه از مجرد بودن از ماده، منزه از ماهیت نیز هست که جهت ظلمانیت میباشد، پس لطافت ذات او عارض و صفت ذاتش نیست که غیر ذاتش باشد مثل جسم روان مخصوصی که لطافت و رقت صفت اوست). پاک از آنکه جاهلان دانند - پاک تر زانکه عاقلان خوانند . بزرگی ذات مقدسش بزرگی جسمانی نیست (تا بامتدادات طولانی و ابعاد جسمانی وصف شود) بلکه بزرگی است که عظمت او عبارت از احاطه بتمام موجودات است و عین ذات اوست نه وصف زائد بر ذاتش باشد، و دارای سلطنت بر تمام خلق است که عبارت از ملک دنیا و آخرت باشد، و سلطنت هم ذاتی اوست نه وصف عارض، و دارای قدر و جلالت ذاتی است که آن هم وصف زیاده بر ذاتش نیست. پیش از همه موجوداتست و چیزی پیش از او نیست (زیرا او علت فاعلی و آفریننده موجوداتست و چیزی او را نیافریده است) و بعد از همه موجوداتست لیکن نه بعدیت زمانی (زیرا علت غائی موجودات میباشد، یعنی ایجاد و پدید آوردن موجودات برای غرضی غیر ذات مقدسش نیست بلکه چون ذات اقدس خداوند عین کمال که عبارت از نور حیات و علم و قدرت است بوده و کمال محبوب بالذات است پس ذات مقدسش بالذات محبوب او میباشد و تمام وجوداتی که از ذاتش تابش نموده و مظهر علم و قدرت و حیات او هستند بالعرض محبوبند پس چون ذات مقدسش محبوب بالذات است موجوداتی هم که جهت مرآتیت و مظهریت دارند و بواسطه اتحاد با ماهیت رنگ ماهیات پست را بخود نگرفته اند بلکه مانند وجودات انبیاء و ملائکه و مؤمنین هستند بالعرض محبوبند لذا در قرآن فرموده: یحبهم و یحبونه) خواست وجود موجودات را نه بقصدی که زائد بر ذاتش باشد، دریابنده است حقیقت تمامی موجودات را نه بادراک بصورتهای آنها (چنان که انسان ادراک موجودات میکند لیکن نه بحقیقتشان، بلکه صورتهائی که از آنها در ذهن او حضور یافته، ولی) ذات مقدس حق در همه موجوداتست (چون علم و قدرت عین ذات مقدس اوست که نافذ در هر چیزی است) لیکن مخلوط با آنها نیست (چون مادی نیست) و از موجودات جدا نیست (بجدائی مکانی) آشکار است در نزد عقول (بظهور آیاتش) نه بطوری که درک ذات او نمایند، بتمام اشیاء تجلی دارد نه بطوری که چشمی او را درک کند، جدای از اشیاء است نه بمکان، نزدیک با اشیاء است نه با اتصال جسمانی، لطیف است نه بلطافت جسمانی (بلکه بتجرد از ماده و ماهیت) موجود است نه چون وجود بعد از عدم (که برای ممکناتست) مؤثر در موجوداتست نه از جهت نیاز و اضطرار، اندازه موجودات با اوست نه بوسیله آلت و حرکتی، اراده دارد نه باراده زائد بر ذات، شنواست نه بآلت گوش، بینا است نه بآلت چشم (بلکه بذات مقدس خود میشنود و تمام شنیدنیها و دیدنیها را شهود میفرماید) فرا نگیرد او را مکانها (چون محیط بهر مکانی است) و زمانی با او مقرون نیست (چون خود خالق زمانهاست) و صفات او غیر متناهی است پس دارای حدی نیست، و خواب او را نگیرد، پیشی گرفته زمانها را وجود او، و نیستی ها را هستی او (که هر چه فرض شود در ذات وجود است و عدم در آنجا راه ندارد، ذات مقدس او صرف نور حیات است، و صرف هر حقیقت آنست که هر مرتبه از مراتب آن حقیقت را دارا باشد، و از هر مرتبه که از مراتب غیر و مخالف آن حقیقت است خلو باشد و صرف نور آنست که تمام مراتب نور را دارا باشد و از هر مرتبه از مراتب ظلمت خالی باشد). تو در خوابی و این دیدن خیال است - هر آنچه دیده ای از وی مثال است . بروز حشر چون گردی تو بیدار - بدانی کاین همه وهم است و پندار . چو خورشید جهان بنمایدت چهر - نماند نور ناهید و مه و مهر . خیال از پیش برخیزد بیکبار - نماند غیر حق در دار دیار .

###خطبة لأمیر المؤمنین بعد موت النّبی

الحدیث 64 فی خطبة لأمیر المؤمنین علیه السلام بعد موت النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم بتسعة أیّام

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (من کتاب التّوحید و أمالی الصدوق) عن جابر بن یزید الجعفی، عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام، عن أبیه، عن جدّه علیه السّلام، قال: قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی خطبة خطبها بعد موت النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم بتسعة أیّام، و ذلک حین فرغ من جمع القرآن، فقال علیه السّلام: الحمد للّه الّذی عجز الأوهام أن تنال إلی وجوده، و حجب العقول عن أن تتخیّل ذاته فی امتناعها من الشّبه و الشّکل، بل هو الّذی لم یتفاوت فی ذاته، و لم یتبعّض بتجزیة العدد فی کماله، فارق الأشیاء لا علی اختلاف الأماکن، و تمکّن منها لا علی الممازجة، و علمها لا بأداة، لا یکون العلم إلّا بها، و لیس بینه و بین معلومه علم غیره، إن قیل کان، فعلی تأویل أزلیّة الوجود، و إن قیل لم یزل فعلی تأویل نفی العدم، فسبحانه و تعالی عن قول من عبد سواه، و اتّخذ إلها غیره علوّا کبیرا.

###خطبة لأمیر المؤمنین بعد موت النّبی

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید و امالی صدوق) از جابر بن یزید جعفی از حضرت باقر علیه السّلام از پدرش از جدش نقل کرده که فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام در سخنرانی که نه روز پس از وفات نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله بیان فرمود، و این سخنرانی هنگامی بود که از جمع آوری قرآن کریم فراغت پیدا نموده بودند، پس فرمود: سپاس خداوندی را که عاجز ماند دلها و خاطرها از اینکه درک وجود او را نمایند، و در پرده قرار داد افکار را از اینکه ادراک ذات او کنند زیرا ذات مقدس او منزه از اینست که معروض شکلی شود یا شبیهی داشته باشد، بلکه او خدائی است که دگرگونی در ذات او نیست، و در کمالاتش تجزیه نمیشود بتجزیه عددی (یعنی ذات او مرکب از اجزائی نیست که هر جزئی در قبال کمالی باشد بلکه تمام ذات، مصداق هر یک از کمالاتست) از موجودات جدا است نه بجدائی مکانی، و در تمام جایگاه موجودات با آنها است نه بطور مزج و ترکیب (چون ذات مقدس او عین علم و قدرت است، بعلم و قدرت خود نافذ در تمامی موجوداتست) دانای بموجوداتست نه بقوه و آلتی (غیر از ذات مقدس خود) دانائی او نیست مگر بشود ذات اشیاء، و نیست بین او و بین معلومش علمی غیر خود او (تا بواسطه آن عالم باشیاء باشد) اگر گفته شود خدا بوده است مقصود همیشگی وجود اوست، و اگر گفته شود زوال ناپذیر است یعنی عدم در آنجا راه ندارد (نه اینکه زمانی باشد تا موجب گردد زمان بر او احاطه کند، بلکه مقصود اینست که هر مرتبه از مراتب وجود فرض شود خداوند بوجود یگانه خود واجد است، و در مقام تنظیر و تقریب باذهان دارا بودن ذات خداوند تمام وجودات را مانند چراغ برق هزار شمعی است که واجد نور هزار چراغ یک شمعی است، یعنی صرف وجود و حیات صرف است چنان که قریبا گذشت) پس منزه و برتر است خدای تعالی از گفتار کسی که جز او را پرستش کند و غیر او را بخدائی گیرد برتری بی نهایتی (بدون آنکه برای عظمت او پایانی باشد).

###الملائکة أفضل أم بنو آدم؟

الحدیث 65 الملائکة أفضل أم بنو آدم؟

فی الوسائل: (کتاب الجهاد) باب «وجوب غلبة العقل علی الشّهوة» عن عبد اللّه بن سنان، قال: سألت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام فقلت: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟ فقال علیه السّلام: قال أمیر المؤمنین علیّ بن أبیطالب علیهما السّلام: إنّ اللّه رکّب فی الملائکة عقلا بلا شهوة، و رکّب فی البهائم شهوة بلا عقل، و رکّب فی بنی آدم کلتیهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکة، و من غلب شهوته عقله فهو شرّ من البهائم.

###الملائکة أفضل أم بنو آدم؟

در وسائل: (کتاب جهاد) باب «وجود غلبه عقل بر شهوت» از عبد اللَّه بن سنان روایت شده که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم و عرضکردم فرشتگان (از جهت قرب بحق درجه و منزلتشان) برتر است یا پسران آدم؟ حضرت فرمود: امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: همانا خداوند در فرشتگان عقلی بدون قوه شهوت قرار داد، و در حیوانات شهوت بدون عقل قرار داد، و در پسر آدم (مقصود افراد انسان است) هر دو قوه را قرار داد، پس کسی که خرد او بر شهوتش چیره آید برتر از فرشتگان است، و کسی که شهوت او بر خردش غالب گردد پست تر از حیوانات است. در حدیث آمد که یزدان مجید - خلق عالم را سه گونه آفرید . یک گروه را جمله عقل و علم وجود - آن فرشته است و نداند جز سجود . نیست اندر عنصرش حرص و هوی - روز و شب در ذکر و تسبیح خدا . یک گروه دیگر از دانش تهی - همچو حیوان از علف در فربهی . او نه بیند جز که اصطبل و علف - از شقاوت غافلست و از شرف . زان سوم هست آدمیزاد و بشر - از فرشته نیمی و نیمی ز خر . نیم خر خود مایل سفلی بود - نیم دیگر مایل علوی بود . تا کدامین غالب آمد در نبرد - زین دوگانه تا کدامین برد برد . عقل اگر غالب شود پس شد فزون - از ملائک این بشر در آزمون . شهوت ار غالب شود پس کمتر است - از بهائم این بشر زان کابتر است . آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب - وین بشر با دو مخالف در عذاب . وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند - آدمی شکلند و سه امت شدند . یک گره مجذوب نور حق شدند - همچو عیسی با ملک ملحق شدند . نقش آدم لیک معنی جبرئیل - رسته از خشم و هوی و قال و قیل . قسم دیگر با خران ملحق شدند - خشم محض و شهوت مطلق شدند . وصف جبریلی در ایشان بود و رفت - تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت . ماند یک قسم دگر در اجتهاد - نیم حیوان نیم حی با رشاد . روز و شب در جنگ و اندر کشمکش - در تنازع اولش با آخرش . همچو مجنون در تنازع با شتر - گه شتر چربید و گه مجنون حر . همچو مجنونند و چون ناقه اش یقین - میکشد آن پیش و آن واپس بکین . میل مجنون پیش آن لیلی روان - میل ناقه پس پی طفلش دوان . یک دم ار مجنون ز خود غافل شدی - ناقه گردیدی و واپس آمدی . عشق و سودا چون که پر بودش بدن - می نبودش چاره از بیخود شدن . آنکه او باشد مراقب عقل بود - عقل را سودای لیلی در ربود . لیک ناقه بس مراقب بود و چست - چون بدیدی او مهار خویش سست . فهم کردی زانکه غافل گشت و دنگ - رو سپس کردی بکره بیدرنگ . چون بخود باز آمدی دیدی ز جا - کو سپس رفته است بس فرسنگها . در سه روزه ره بدین منوالها - ماند مجنون در تردد سالها . گفت ای ناقه چه هر دو عاشقیم - ما دو ضد بس همره نالایقیم . نیستت بر وفق من مهر و مهار - کرد باید از تو عزلت اختیار . راه نزدیک و بماندم سخت دیر - سیر گشتم زین سواری سیر سیر . این بگفت و خود ز اشتر در فکند - تا بکی باشم اسیر این کمند . این چنین حال تن و جان را ببین - میل تن فرشی و جان عرش برین . جان ز هجر عرش اندر فاقه ای - تن ز عشق خار بن چون ناقه ای . جان گشاید سوی بالابالها - در زده تن درزمین چنگالها . روزگارم رفت زینسان حالها - همچو تیه و قوم موسی سالها . این دو همره یک دگر را راه زن - گمره آن جان کو فرو ماند ز تن . تا تو باشی با من ای مرده بدن - بس ز مولی دور ماند جان من . عشق مولی کی کم از لیلی بود - تن زدن از بهر او اولی بود .

###ثلاثة مقرونة بها ثلاثة أخری

الحدیث 66 إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بثلاثة مقرونة بها ثلاثة أخری

فی عیون أخبار الرّضا: (الباب السادس و العشرین) عن الحارث بن الدّلهاث، عن أبیه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام: قال علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بثلاثة مقرونة بها ثلاثة اخری: أمر بالصّلاة و الزکوة، فمن صلّی و لم یزکّ لم یقبل منه صلوته، و أمر بالشّکر له و للوالدین، فمن لم یشکر والدیه لم یشکر اللّه عزّ و جلّ، و أمر باتّقاء اللّه وصلة الرّحم، فمن لم یصل رحمه لم یتّق اللّه عزّ و جلّ.

###ثلاثة مقرونة بها ثلاثة أخری

در کتاب عیون اخبار الرضا: (باب بیست و ششم) از حارث بن دلهاث، از پدرش از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرمود: همانا خدای با عز و جلال فرمان داده است بسه چیز که بسه چیز دیگر نزدیک است: فرمان داده بنماز و زکاة، پس کسی که نماز بخواند و زکاة ندهد نمازش پذیرفته نگردد (مقصود اینست که نماز او بدرجه قبول نرسد) و فرمانداده بسپاسگزاری نعمت او و پدر و مادر، پس کسی که شکرگزار پدر و مادر خود نباشد شکر خدای با عزت و جلال را بجای نیاورده؛ و فرمانداده به پرهیزکاری از نافرمانیش و صله رحم، پس کسی که صله رحم نکند از نافرمانی خدای با عز و جل پرهیز ننموده است.

###فی أوصاف الله تعالی

الحدیث 67 قول الرضا علیه السلام فی أوصاف الله تعالی

و فیه أیضا: (الباب الثانی عشر) فی مسائل سألها عمران الصّابی عنه علیه السّلام قال له عمران: یا سیّدی، ألا تخبرنی عن الخالق إذا کان واحدا لا شی ء غیره و لا شی ء معه، ألیس قد تغیّر بخلقه الخلق؟ قال له الرضا علیه السّلام: قدیم لم یتغیّر عزّ و جلّ بخلقه الخلق و لکنّ الخلق یتغیّر بتغییره.

###فی أوصاف الله تعالی

و نیز در همان کتاب: (باب دوازدهم) در مسائلی که عمران صابی از حضرت رضا علیه السّلام سؤال نموده، عمران گفت: سرور من، آیا خبر نمیدهی مرا از آفریننده هنگامی که او یگانه است و چیزی غیر او نیست و چیزی هم با او نیست، آیا چنین نیست که بسبب آفرینش موجودات را در او نقصانی پدید آمده باشد؟ حضرت رضا علیه السّلام باو فرمود: خدای با عزت و جلال قدیم است و در اثر خلقت مخلوقات تغییر (و نقصانی) پیدا نکرده، ولی مخلوقات بتغییر دادن او تغییر پیدا کرده اند (بر حسب اختلاف مواد و استعدادات، انحاء وجودات مختلف می شود، أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها. باران که در لطافت طبعش خلاف نیست - در باغ لاله روید و در شوره زار خس.

###خلق اللّه الأشیاء بالقدرة أم بغیر القدرة؟

الحدیث 68 قول الراوی للرّضا علیه السّلام خلق اللّه الأشیاء بالقدرة أم بغیر القدرة؟

و فیه أیضا: (الباب الحادیعشر) عن محمّد بن عرفة، قال: قلت للرّضا علیه السّلام: خلق اللّه الأشیاء بالقدرة أم بغیر القدرة؟ فقال علیه السّلام: لا یجوز أن یکون خلق الأشیاء بالقدرة، لأنّک إذا قلت خلق الأشیاء بالقدرة، فکأنّک قد جعلت القدرة شیئا غیره و جعلتها آلة له بها خلق الأشیاء، و هذا شرک، و إذا قلت خلق الأشیاء بغیر قدرة، فإنّما تصفه أنّه خلقها بلا إقتدار علیها و لا قدرة [بإقدار علیها و قدرة ]و لکنّه لیس هو بضعیف و لا عاجز و لا محتاج إلی غیره، بل هو سبحانه قادر بذاته لا بالقدرة.

###خلق اللّه الأشیاء بالقدرة أم بغیر القدرة؟

و نیز در همان کتاب: (باب یازدهم) از محمد بن عرفه روایت شده که گفت بحضرت رضا علیه السّلام عرضکردم ذات مقدس حق، موجودات را بقدرت خود آفرید یا بدون قدرت؟ حضرت فرمود: عقل نپذیرد که خداوند موجودات را بقدرت (زائد بر ذات) خود آفریده باشد، زیرا تو هنگامی که میگوئی آفریده موجودات را بقدرت، پس گوئیا قدرت را چیزی غیر ذات مقدس حق قرار داده و آن را کمک فرض کرده ای که بسبب آن موجودات را آفریده است، و این شرک (محض) است، و هنگامی که بگوئی آفرید موجودات را بدون قدرت، پس همانا او را موصوف نموده ای باینکه آفریده موجودات را بدون توانائی از خود و از غیر باو [بتوانا گردانیدن دیگری او را و دادن قدرت بوی ]ولی خدا در ذات خود سست و ناتوان نیست و بدیگری نیازی ندارد بلکه خداوندی است که منزه است از صفات خلق، و توانائیش ذاتی است نه بسبب قدرتی که غیر از ذات او باشد.

###اللّه عزّ و جلّ علیما قادرا حیّا قدیما سمیعا بصیرا

الحدیث 69 لم یزل اللّه عزّ و جلّ علیما قادرا حیّا قدیما سمیعا بصیرا

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، عن الحسین بن خالد، قال: سمعت الرضا علیه السّلام یقول: لم یزل اللّه عزّ و جلّ علیما قادرا حیّا قدیما سمیعا بصیرا، فقلت له: یا بن رسول اللّه! إنّ قوما یقولون: لم یزل اللّه تعالی عالما بعلم، و قادرا بقدرة، و حیّا بحیاة، و قدیما بقدم، و سمیعا بسمع، و بصیرا ببصر، فقال علیه السّلام: من قال ذلک و دان به فقد اتّخذ مع اللّه آلهة اخری و لیس من ولایتنا علی شی ء، ثمّ قال علیه السّلام: لم یزل اللّه عزّ و جلّ علیما قادرا حیّا قدیما سمیعا بصیرا لذاته، تعالی عمّا یقول المشرکون و المشبّهون علوّا کبیرا.

###اللّه عزّ و جلّ علیما قادرا حیّا قدیما سمیعا بصیرا

و نیز در همان کتاب و باب: از حسین بن خالد نقل شده که گفت: شنیدم حضرت رضا علیه السّلام میفرمود: همیشه خدای با عزت و جلال دانا، زنده، شنوا و بیناست پس بحضرت عرضکردم ای پسر رسول خدا، برخی از مردم میگویند همیشه خدا دانا بوده بدانائی (زائد بر ذات مقدس) و توانا بوده بتوانائی (زائد بر ذات) و زنده بوده بزندگی (زائد بر ذات) و قدیم و همیشه بوده به همیشگی (زائد بر ذات) و شنوا بوده بشنوائی (زائد بر ذات) و بینا بوده به بینائی (زائد بر ذات) حضرت فرمود: هر که چنین گوید و عقیده مند به آن باشد البته بر خدای سبحان خدایان دیگری اختیار کرده و ولایت (و دوستی) ما را در نیافته است؛ سپس حضرت فرمود: همیشه خدای با عز و جلال (بذات خود) دانا توانا، زنده، شنوا، بینا بوده (یعنی صفات او زائد بر ذات نیست بلکه تمامی صفات کمالیه عین ذات مقدس اوست، و) خدا بسی برتر است از آنچه شریک قرار دهندگان و تشبیه کنندگان در باره خدا میگویند.

###فی التّوحید

الحدیث 70 فی خطبة للإمام الثامن علیه السّلام فی التّوحید

و فیه أیضا: فی خطبة للإمام الثامن علیه السّلام فی التّوحید: حجب بعضها عن بعض، لیعلم أن لا حجاب بینه و بینها غیرها، له معنی الربوبیّة إذ لا مربوب، و حقیقة الإلهیّة إذ لا مألوه، و معنی العالم و لا معلوم، و معنی الخالق و لا مخلوق، و تأویل السّمع و لا مسموع، لیس منذ [مذ ]خلق استحقّ معنی الخالق، و لا بإحداثه البرایا استفاد معنی البارئیّة.

###فی التّوحید

و نیز در همان کتاب و باب: در سخنرانی از امام هشتم در توحید است که فرمود: پوشانده است (خدای سبحان) برخی از مخلوقات را از بعض دیگر (یعنی هر کس از حاضرین نسبت ببرابر خود آگاه است و از آنان که در محضر او نیستند بی خبر است) تا معلوم شود پرده ای بین او و بین موجودات نیست غیر از ذواتشان (چون محدودیت اختصاص بممکنات و محدودات دارد، و لذا بعضی از بعضی محجوبند، ولی برای خدا حدی نیست تا از او محجوب باشند، چون ذات مقدس خداوند حقیقت نور حیات و وجود غیر متناهی است که بتمامی ظاهر و باطن موجودات احاطه معنویه دارد، پس هیچ موجودی از محیط علم و قدرت خداوند در پرده نیست چنانچه در قرآن کریم فرموده: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ برای اوست حقیقت ربوبیت (یعنی سلطنت و توانائی بر آفرینش) هنگامی که آفریده ای نبود، و برای او بود استحقاق پرستش، هنگامی که پرستنده ای نبود، و حقیقت دانائی در حالی که دانسته شده ای نبود، و حقیقت خالقیت در حالی که مخلوقی نبود، و اقتدار بر شنوائی داشت در حالی که مسموع مخلوقی نبود، معنی خالقیت را که عبارت از قدرت بر آفرینش است دارا بوده پیش از آنکه خلقی را بیافریند، و نه بپدید نمودن مخلوقات دارای مقام آفریدگاری شده است.

###المعرفة فی التّوحید

الحدیث 71 أدنی ما یجزی من المعرفة فی التّوحید

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التّوحید) باب «أدنی ما یجزی من المعرفة فی التّوحید» (التّوحید) عن علیّ بن عقبة، رفعه، قال: سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام بم عرفت ربّک؟ فقال علیه السّلام: بما عرّفنی نفسه، قیل: و کیف عرّفک نفسه؟ فقال علیه السّلام: لا تشبهه صورة، و لا یحسّ بالحواس، و لا یقاس بالناس، قریب فی بعده، بعید فی قربه، فوق کلّ شی ء و لا یقال شی ء فوقه، أمام کلّ شی ء و لا یقال له امام، داخل فی الأشیاء لا کشی ء فی شی ء داخل، و خارج عن الأشیاء لا کشی ء من شی ء خارج، سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره و لکلّ شی ء مبدء.

###المعرفة فی التّوحید

در جلد دوم از بحار الانوار: (کتاب توحید) باب «کمترین چیزی که شناسائی توحیدی به آن بستگی دارد» (از کتاب توحید) از علی بن عقبه بوسائطی نقل شده که راوی گفت از حضرت امیر المؤمنین سؤال شد خدای خود را بچه شناختی؟ حضرت فرمود: بطوری که او خود را شناسانید بمن، عرض شد خدا چگونه خود را شناسانید؟ پس حضرت فرمود: شبیه او نیست هیچ صورتی (یعنی صورت جسمانی ندارد تا شبیهی برای او باشد) و با حواس درک او نتوان کرد، و او را با مخلوق نمیتوان مقایسه کرد، نزدیک بموجودات است در عین اینکه دور از آنهاست، و دور از آنهاست با اینکه نزدیک با آنهاست (مقصود قرب و بعد مکانی نیست بلکه مراد اینست که خداوند بفیضش بر تمامی موجودات احاطه دارد با اینکه ذات مقدسش در ذات و صفات با موجودات مباینت دارد، چون ذات مقدسش مجرد از ماهیت و صفات او عین ذات مقدس میباشد و مخلوقات دارای ماهیت بوده و صفات آنها زائد بر ذات آنها میباشد) برتر و بالاتر است از هر چیز (بغیر متناهی) و چیزی بالاتر از او نیست (یعنی بر موجودات قهر و غلبه و سلطنت قیومی دارد و همه مقهور و معلول اویند، پس مقصود فوقیت مکانی نیست) علت و مبدء هر چیزی است (یعنی بذات خود بر هر چیزی مقدم است) و گفته نمیشود بر او پیش هست (مقصود پیش بودن مکانی است) داخل در موجوداتست (یعنی هیچ موجودی از علم و احاطه قدرت او بیرون نیست) نه چون داخل بودن چیزی در چیزی (چون مظروف در ظرفی باشد، بلکه مثل علم و قدرت است که غیر از معلوم و مقدور است و محیط بتمام معلوم و مقدور است) و بیرون از موجوداتست نه چون جسمی که بیرون از جسم دیگر (و مظروفی که خارج از ظرفش) باشد، منزه و پاکیزه است خدائی که این صفات دارد و غیر او کسی چنین نیست، و او برای هر چیزی مبدء است.

###بدء خلق الله و ما یتعلّق بذلک

الحدیث 72 بدء خلق الله و ما یتعلّق بذلک

فی المجلّد السادس من البحار: (تاریخ نبیّنا صلّی اللّه علیه و آله و سلم) باب «بدء خلقه و ما یتعلّق بذلک». (ریاض الجنان لفضل اللّه بن محمود الفارسی) بأسناده إلی جابر الجعفی، عن أبیجعفر علیه السّلام، قال: یا جابر! کان اللّه و لا شی ء غیره لا معلوم و لا مجهول فأوّل ما ابتدء من خلقه أن خلق محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم و خلقنا أهل البیت معه من نور عظمته، فأوقفنا أظلّة خضراء بین یدیه حیث لا سماء و لا أرض و لا مکان و لا لیل و لا نهار و لا شمس و لا قمر «الخبر».

###بدء خلق الله و ما یتعلّق بذلک

در جلد ششم بحار: (تاریخ پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلم) باب «آغاز آفرینش و آنچه تعلق باین باب دارد» (در کتاب ریاض الجنان تالیف فضل اللَّه بن محمود فارسی) بسندهای او از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام (نقل شده) است که (بجابر) فرمود: ای جابر! خداوند ازلی بود و چیزی غیر او که برای مخلوقات معلوم یا مجهول باشد ازلی نبود، پس نخستین مخلوقی که آفرید، آفرینش حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بود، و ما اهل بیت را با او آفرید از نور عظمتش، پس متوقف ساخت ما را در عالم اظلال که دارای رنگ سبز بود در نهایت قرب برحمت خود (عالم اظلال، انوار مجرده وجودیه است چنانچه از حدیث مفضل در کتاب مجمع البحرین منقولست که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند: کیف کنتم حیث کنتم فی الاظلة؟ قال: یا مفضل! کنا عند ربنا فی اظلة خضراء (ای نور اخضر) نسبحه، یعنی چگونه بودید زمانی که در عالم اظلال بودید؟ فرمود: ای مفضل! نزد خدای خود در سایه سبزی بودیم) هنگامی که آسمانی و زمینی و مکانی و شبی و روزی و خورشیدی و ماهی نبود.

و مرحوم شیخ طریحی در ماده ظل فرموده: و فی الحدیث قلت و ما الظلال؟ قال: أ لم تر الی ظلک فی الشمس شی ء و لیس بشی ء، و لما لم تصل اذهان اکثر الناس الی ادراک الجواهر المجردة عبروا علیهم السّلام عن عالم المجردات بالظلال لیفهم الناس قصدهم من ذلک أن موجودات ذلک العالم مجردة عن الکثافة الجسمانیة کما أن الظل مجردة عنها و هو شی ء لا کالاشیاء الکثیفة المحسوسة. و حاصل کلام شیخ مرحوم اینست که مراد از عالم اظلال به بیان معصوم علیه السّلام عالم انوار مجردات از ماده میباشد.

 

 

###نفی الزمان و المکان

الحدیث 73 نفی الزمان و المکان

فی المجلّد الثانی من البحار: (کتاب التّوحید) باب «نفی الزمان و المکان». (التّوحید) عن موسی بن جعفر علیه السّلام أنّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی کان لم یزل بلا زمان و لا مکان، و هو الآن کما کان؛ لا یخلو منه مکان و لا یشتغل به مکان و لا یحلّ فی مکان ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور، لا إله إلّا هو الکبیر المتعال.

###نفی الزمان و المکان

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «نفی زمان و مکان» (از کتاب توحید) از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی همیشه بوده است و مقرون بزمان و مکانی نبوده (چون ذات مقدسش موجود مادی نیست تا نیازی بزمان و مکان داشته باشد) و اکنون نیز چنانست که بوده است مکانی از او خالی نیست و مکانی را پر نکرده (چون هوائی که مکانی را پر کند) و نزول در مکانی هم ندارد (چون جسم ثقیلی که در مکانی قرار گرفته باشد) نمیباشد راز گوئی که سه نفر باشند مگر آنکه خدا چهارم آنها است، و نه (رازی که بین) پنج نفر است مگر آنکه خداوند ششم آنهاست، و نه کمتر از این و نه بیشتر مگر آنکه خدا با آنهاست هر کجا باشند، میان او و مخلوقش پرده ای نیست جز مخلوقاتش (چون مخلوقات ممکنات و محدوداتند و تابشهای ذات مقدس خداوندند و آن ذات مقدس حقیقت وجود و حیات غیر متناهی است، و البته ممکنات هیچ گاهی بمقام وجوب وجود نخواهند رسید، و محدودات ظلیه متناهیه هم بحقیقت اصیله غیر متناهیه نمیرسند) پوشیده از مخلوقات است بدون حجابی که مخفی باشد (چون حجاب تعینات امکانات خلقی است) و پنهانست از مخلوقات بدون پرده که مستور باشد، نیست خدائی مگر خدای بزرگ برتر از تمامی موجودات.

###فی أصناف النساء فی آخر الزمان

الحدیث 74 فی أصناف النساء فی آخر الزمان

فی مکارم الأخلاق: الباب الثّامن «الفصل الثانی فی أصناف النساء» عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال: یظهر فی آخر الزمان و اقتراب القیامة (الساعة- خ ل) و هو شرّ الأزمنة، نسوة متبرّجات کاشفات، عاریات من الدّین، داخلات فی الفتن، مائلات إلی الشّهوات، مسرعات إلی اللذّات، مستحلّات للمحرّمات، فی جهنّم خالدات.

###فی أصناف النساء فی آخر الزمان

در کتاب مکارم الاخلاق: باب هشتم «فصل دوم در اصناف زنان» از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود: بیرون می آیند در آخر الزمان و نزدیک قیامت که بدترین زمانهاست، زنانی که خود را می آرایند و بی پرده و حجابند و عاری از دینند، و در آشوبها وارد میگردند و میل و رغبت ایشان بشهوات و تمایلات نفسانی است، با شتاب بطرف لذتها (ی حیوانی) میروند، و حرامها (ی دین) را حلال میشمرند، (آنان) مخلد در آتش جهنمند.

###نفی الزمان و المکان عن الله تعالی

الحدیث 75 نفی الزمان و المکان عن الله تعالی

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «نفی الزمان و المکان» (التّوحید) عن منیف مولی جعفر بن محمّد علیه السّلام قال: حدّثنی سیّدی جعفر بن محمّد علیه السّلام عن أبیه، عن جدّه، قال علیه السّلام: کان الحسن بن علیّ بن أبیطالب علیه السّلام یصلّی فمرّ بین یدیه رجل فنهاه بعض جلسائه، فلمّا انصرف من صلوته قال علیه السّلام له: لم نهیت الرّجل؟ قال: یا بن رسول اللّه! حظر فیما بینک و بین المحراب، فقال علیه السّلام: ویحک، إنّ اللّه عزّ و جلّ أقرب إلیّ من أن یحظر فیما بینی و بینه أحد.

###نفی الزمان و المکان عن الله تعالی

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «نفی زمان و مکان» (از کتاب توحید) از منیف بنده آزادشده حضرت صادق علیه السّلام (نقل شده) که گفت: سرور من حضرت صادق علیه السّلام از پدرش از جدش مرا خبر داد که فرمود: حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام بنماز ایستاده بود شخصی از جلو روی حضرت عبور مینمود، پس برخی از همنشینانش او را (از این عمل) باز داشت، پس از آنکه حضرت از نماز فارغ شد باو فرمود: چرا این مرد را از عملش باز داشتی؟ عرضکرد: ای پسر رسول خدا، مانع شد میان شما و محراب، حضرت فرمود: وای بر تو همانا خدای با عزت و جلال بمن نزدیکتر است از اینکه مانع شود میان من و او کسی (چون خداوند ظاهرکننده هر ماهیتی است بنور وجود، پس واسطه است میان هر ماهیتی و وجودش، پس از ماهیت و ذات هر موجودی نزدیکتر است باو از وجودش و بوجودش از ماهیتش، پس از هر نزدیکی بتمام موجودات نزدیکتر است).

دوست نزدیکتر از من بمن است - وین عجبتر که من از وی دورم

###کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

الحدیث 76 فی معنی قول الله تعالی کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

و فیه أیضا: باب «تأویل قوله تعالی: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» (التّوحید) عن الحرث بن المغیرة النّضری قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قال: کلّ شی ء هالک إلّا من أخذ طریق الحقّ.

###کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

و نیز در همان جلد: باب «تاویل فرموده خدای متعال: خلقت بیدی» (از کتاب توحید) از حرث بن مغیره نضری روایت شده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام پرسش نمودم از فرموده خدای با عزت و جلال (که فرمود:) کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ. فرمود: همه چیز باطل است مگر آن کس که راه حقیقت پوید.

###لا یحزن أحدکم أن ترفع عنه الرّؤیا

الحدیث 77 لا یحزن أحدکم أن ترفع عنه الرّؤیا

فی المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «ما جمع من مفردات کلمات الرسول صلّی اللّه علیه و آله و سلم» (تحف العقول) و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: لا یحزن أحدکم أن ترفع عنه الرّؤیا، فإنّه إذا رسخ فی العلم رفعت عنه الرّؤیا.

###لا یحزن أحدکم أن ترفع عنه الرّؤیا

در جلد هفدهم از کتاب بحار: در باب «آنچه جمع شده از فرمایشات مختصر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله» (از کتاب تحف العقول) نقل شده که آن حضرت فرمود: هیچ یک از شما بر ندیدن خواب، اندوهناک نگردد، زیرا هنگامی که آدمی در علم و دانش بمقامات عالیه رسید خواب دیدن از او برداشته می شود (چون رؤیا دو قسم است: اول رؤیائی است که تنزلات مقامات عقلانیه است، دوم: رؤیائی است که شهود مقامات موهومه و خیالات واهیه است، پس آنان که در علوم عقلیه مستحکم و استوار شده اند خوابی که مرتبه شهود موهومات است و تنزلات مقامات عقلانیه نیست جهت ایشان نباشد).

###أقلّ ما یکون فی آخر الزّمان

الحدیث 78 أقلّ ما یکون فی آخر الزّمان

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: أقلّ ما یکون فی آخر الزّمان أخ یوثق به، أو درهم من حلال.

###أقلّ ما یکون فی آخر الزّمان

و نیز در همان جلد و باب است که حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: کمتر چیزی که در آخر الزمان پیدا شود، برادر (مسلمانی) است که مورد اطمینان باشد، یا درهمی که از راه حلال باشد (یعنی طریق کسب و تحصیل او حلال باشد).

 

 

 

###کلامه تعالی

الحدیث 79 کلامه تعالی

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «کلامه تعالی» (أمالی الطوسی) عن أبی بصیر، قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لم یزل اللّه جلّ إسمه عالما بذاته و لا معلوم، و لم یزل قادرا بذاته و لا مقدور، قلت: جعلت فداک فلم یزل متکلّما؟ قال علیه السّلام: الکلام محدث، کان اللّه عزّ و جلّ و لیس بمتکلّم ثمّ أحدث الکلام.

###کلامه تعالی

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «کلام خدای تعالی» (از کتاب امالی طوسی) از ابو بصیر روایت شده که گفت شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که میفرمود: همیشه خدای جل اسمه بذات خود دانا بوده در حالی که معلوم (موجودی) نبوده، و بذات خود توانا بوده در حالی که مقدور (موجودی) نبوده؛ عرضکردم فدایت شوم خدا همیشه گوینده سخن بوده؟ حضرت فرمود: کلام حادث است: خدای با عزت و جلال موجود بوده ولی متکلم نبوده سپس ایجاد کلام نموده است.

###نفی الترکیب و اختلاف المعانی

الحدیث 80 نفی الترکیب و اختلاف المعانی

و فیه أیضا: باب «نفی الترکیب و اختلاف المعانی» (التّوحید) عن هارون بن عبد الملک، قال: سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن التّوحید، فقال علیه السّلام: هو عزّ و جلّ مثبت موجود، لا مبطل و لا معدود، و لا فی شی ء من صفة المخلوقین، و له عزّ و جلّ نعوت و صفات، فالصّفات له و أسماؤه [أسماؤها]جاریة علی المخلوقین، مثل السّمیع و البصیر و الرّؤف و الرّحیم و أشباه ذلک، و النّعوت نعوت الذّات و لا یلیق إلّا باللّه تبارک و تعالی، و اللّه نور لا ظلام فیه، و حیّ لا موت فیه، و عالم لا جهل فیه، و صمد لا مدخل فیه، ربّنا نوریّ الذّات، حیّ الذّات، عالم الذّات، صمدیّ الذّات.

###نفی الترکیب و اختلاف المعانی

و نیز در همان کتاب: باب «نفی ترکیب و اختلاف المعانی» (از کتاب توحید) از هارون بن عبد الملک نقل شده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام در باب توحید سؤال شد، حضرت فرمود: خداوند با عزت و جلال ببراهین قطعیه اثبات وجود او شده است نه اینکه در مقام تنزیه از صفات مخلوق نفی مطلق شود (یعنی هر عنوانی را حتی موجودیت را از خداوند سلب نمائی) و وحدت عددی ندارد (وحدت عددی عبارتست از وجود یگانه ای که عارض بر ماهیتی شود مثل یک انسان، و خداوند را ماهیتی نیست و صرف حقیقت وجود و حیات محض است) و در هیچ یک از صفات مخلوقات خود نیست، و برای خدای با عزت و جلال نشانه ها و خواصی است که بهیچ وجه برای غیر او نباشد، و صفاتی است که عین ذات او است و مظاهری برای صفات وی از مخلوقین میباشد، مثل شنوا و بینا و بخشنده و مهربان و شبیه اینها، و حقیقت صفات الهیه که عین ذات و مختص بذات مقدس او است، چون آن صفات در حقیقت عین حقیقت وجودند، و حقیقت وجود یکی و ثانی و نظیر ندارد، لهذا سزاوار نیست بوجه حقیقت اطلاق آنها مگر بخداوند تبارک و تعالی، زیرا وجود تمام مخلوقات، عرض و تابش حقیقت وجود که عین ذات الهی است میباشد پس صفات موجودات نیز عرضی و بتبع وجود آنها است، و خداوند نور صرفی است که تاریکی در آن نیست، و حیوة محض است که مرگ و فنائی در آن نیست، و علم مطلق است که جهلی در آن نیست، و کمالات او غیر متناهی است و خالی از کمالی نیست (هر موجود دارای ماهیتی، چون استعداد برای وجود دارد و وجودش محیط به آن است، تنظیرا بمثابه ظرفی است خالی که استعداد پر شدن از مظروف خود را دارد لیکن ذات مقدس خداوند چون وجود صرف و کمال محض غیر متناهی است و خالی از کمالی نیست تا شبهه استعدادی در او باشد) خدای ما ذاتش عین نور است، و ذاتش عین حیاة است، و ذاتش عین علم است، و ذاتش عین کمالات غیر محدوده است.

###سماوات و کیفیّاتها و عددها و النجوم

الحدیث 81 السّماوات و کیفیّاتها و عددها و النجوم

فی المجلّد الرابع عشر من البحار: باب «السّماوات و کیفیّاتها و عددها و النجوم- إلخ» عن تفسیر علیّ بن إبراهیم، باسناده عن أبیعبد اللّه علیه السّلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: هذه النّجوم الّتی فی السماء، مدائن مثل المدائن الّتی فی الأرض، مربوطة کلّ مدینة بعمود من نور، طول ذلک العمود فی السماء مسیرة مائتین و خمسین سنة.

###سماوات و کیفیّاتها و عددها و النجوم

در جلد چهاردهم بحار: باب «سماوات و کیفیت و عدد آن و ستارگان» از تفسیر علی بن ابراهیم بسندهای خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: این ستاره ها که در آسمان است شهرهائی است چون شهرهائی که در روی زمین است، متصل و مرتبط است هر شهری بپایه هائی از نور که طول و درازی آن پایه های نورانی در آسمان، بمقدار مسافت دویست و پنجاه سال راه است. (2) 82- در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «نفی ترکیب و اختلاف معانی» (از کتاب توحید) از هشام بن سالم نقل شده که گفت: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السّلام بمن فرمود: آیا خداوند را وصف مینمائی؟ گفتم بلی، حضرت فرمود: بازگو پس گفتم او شنوای بیناست، حضرت فرمود: این صفتی است که مخلوقات نیز شرکت دارند (مقصود مخلوقاتی است که دارای شعور باشند) عرضکردم چگونه او را وصف کنیم؟ حضرت فرمود: او نور صرفی است که تاریکی عدم در آن راه ندارد، و حیات محضی است که مرگ و نابودی در آن نیست، و دانشی است که نادانی در آن نیست، و ثابتی است که بطلان و ناچیزی در آن نیست، پس از نزد حضرت بیرون رفتم در حالی که داناترین مردم بودم بتوحید پروردگار (چنانچه در حدیث سابق ذکر شد که مراد بنوریتی که ظلمتی در آن نیست وجود صرف غیر متناهی است که هر مرتبه از مراتب وجود فرض شود واجد است، و حقیقت وجود با تمام کمالات وجودیه مصداقا متحد است مثلا علم عبارت از حضور معلوم است نزد عالم، و حضور معلوم عبارت از وجود اوست، و چون همه وجودات ممکنات، اشراق و تابش ذات خداوندی میباشند در نزد خداوند حاضرند و ذاتش محیط بتمام آنهاست پس در مرتبه ذاتیش عالم بتمام موجودات است و این علم کمالی است که عین ذات مقدس حق بوده و قبل از ایجاد آنها است، و بتمام اشراقاتش نیز احاطه دارد و این علم فعلی حضوری است که با ایجاد میباشد، وحی عبارت از دراک فعالست، و چون خداوند بذاتش عالم بتمام موجودات است و موجودات اثر و فعل او هستند پس ذاتش عین مصداق حی است و محیط بهر وجودیست، پس بذاتش شاهد تمام وجوداتست در مرتبه ذات و در مقام ایجاد، و حقیت که عبارت از ثبات و تقرر است که هیچ مرتبه ای از مراتب بطلان و نیستی در او نیست، آن هم عبارت از صرف وجود و محض نوریت است).

###فی أوصاف الله تعالی

الحدیث 82 فی سؤال هشام بن سالم أبی عبد اللّه علیه السّلام فی أوصاف الله تعالی

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «نفی الترکیب و اختلاف المعانی» (التّوحید) عن هشام بن سالم، قال: دخلت علی أبیعبد اللّه علیه السّلام فقال علیه السّلام لی: أتنعت اللّه؟ قلت: نعم، قال علیه السّلام: هات، فقلت: هو السّمیع البصیر، قال علیه السّلام: هذه صفة یشترک فیها المخلوقون، قلت: و کیف ننعته؟ فقال علیه السّلام: هو نور لا ظلمة فیه، و حیاة لا موت فیه، و علم لا جهل فیه، و حقّ لا باطل فیه، فخرجت من عنده علیه السّلام و أنا أعلم الناس بالتّوحید.

###فی أوصاف الله تعالی

التوحید به نقل از هشام بن سالم :خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم . به من فرمود : «آیا خدا را وصف می کنی؟» . گفتم : آری . فرمود : «بگو» . گفتم : او شنوا و بیناست . فرمود : «این ، وصفی است که مخلوقات نیز در آن شریک اند!» . گفتم : پس چگونه وصفش می کنی؟ فرمود : «او نور بدون تاریکی ، زندگی بدون مرگ ، علم بدون جهل و حقّ بدون باطل است» . از نزد ایشان خارج شدم ، در حالی که داناترینِ مردم به توحید بودم .

###یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ

الحدیث 83 معنی قوله عزّ و جلّ: یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ

و فیه أیضا: باب «العلم و کیفیّته» (معانی الأخبار) عن عبد الرّحمان بن سلمة الحریری، قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ فقال علیه السّلام: ألم تر إلی الرّجل ینظر إلی الشی ء و کأنّه لا ینظر إلیه؟ فذلک خائنة الأعین.

###یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ

و نیز در همان جلد: باب «علم و چگونگی آن» (از کتاب معانی الاخبار) از عبد الرحمن بن سلمة الحریری نقل شده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از فرموده خدای با عزت و جلال (که فرمود:) یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ (خدا میداند چشمهای خیانتکار را) حضرت فرمود: آیا ندیدی مردی را که بچیزی نظر میاندازد که گوئیا نظر باو ندارد، پس اینست چشم خیانتکار.

###فی علم الله تعالی

الحدیث 84 سؤال فتح بن یزید الجرجانی عن أبی الحسن علیه السّلام فی علم الله تعالی

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (کتاب التّوحید) عن فتح بن یزید الجرجانی، عن أبی الحسن علیه السّلام قال: قلت له علیه السّلام: یعلم القدیم الشّی ء الّذی لم یکن أن لو کان کیف کان [یکون ]قال علیه السّلام: ویحک، إنّ مسئلتک لصعبة؛ أما سمعت اللّه یقول: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا و قوله: وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ و قال: یحکی قول أهل النار: أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ و قال: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ فقد علم الشی ء الّذی لم یکن أن لو کان کیف کان «الخبر».

###فی علم الله تعالی

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از فتح بن یزید جرجانی از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده (راوی) گوید بحضرت عرضکردم: خدا داناست چیزی را که نبوده که اگر باشد چگونه خواهد بود؟ حضرت فرمود: وای بر تو همانا سؤال تو مشکل است، آیا نشنیدی که خداوند در قرآن میفرماید: اگر در آسمان و زمین خدایانی غیر خدای واحد بودند، هر آینه در آسمان و زمین فساد واقع میشد، و فرموده خدای تعالی (که فرمود:) اگر خدایان متعددی بودند بعضی بر بعض دیگر برتری پیدا میکردند، و حضرت فرمود: خدای تبارک و تعالی حکایت میکند گفتار اهل آتش را که (در جهنم) میگویند: باز گردان ما را (بدنیا) تا کارهای شایسته و پسندیده کنیم غیر از آنچه مینمودیم، و فرموده: اگر باز گردند (بدنیا) البته بسنخ کردارهای ناشایست باز می گشتند، پس خدا داناست بچیزی که نبوده باینکه اگر بود چگونه بود (مقصود از حدیث مبارک اینست که تعدد خدایان محالست و خدا میداند که بر فرض تعدد موجب فساد نظام عالم میگردید، چون خدائی در ارادتش تابع خدای دیگر نمیشد و علاوه توارد علل مستقله بر معلول واحد شخصی محالست و یک عالم نمیشود دو خداوند داشته باشد و عالمی بوجود نمی آمد، و برتری بعضی بر بعض دیگر (در آیه: وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ) از این نظر است که هیچ یک صرف وجود نمیبودند و گر نه متعدد نمیشدند، پس در مراتب وجود مختلف بودند و بعضی بر بعضی برتری داشتند).

 

 

###بیان فاتحة الکتاب

الحدیث 85 فی بیان فاتحة الکتاب

فی عیون أخبار الرّضا: (الباب الثامن و العشرون فیما جاء عن الإمام علیّ بن موسی علیهما السّلام) عن أمیر المؤمنین علیّ بن أبیطالب علیهما السّلام قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ: قسمت فاتحة الکتاب بینی و بین عبدی، فنصفها لی و نصفها لعبدی، و لعبدی ما سأل، [ف] إذا قال العبد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» قال جلّ جلاله: بدء عبدی باسمی و حقّ علیّ أن أتمّم له اموره و ابارک له فی أحواله، فإذا قال العبد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» قال اللّه جلّ جلاله: حمدنی عبدی و علم أنّ النّعم الّتی له من عندی و أنّ البلایا الّتی دفعت عنه فبطولی، اشهدکم أنّی أضیف له إلی نعم الدنیا نعم الآخرة، و أدفع عنه بلایا الآخرة کما دفعت عنه بلایا الدنیا، فإذا قال: «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» قال اللّه عزّ و جلّ: شهد لی عبدی أنّی الرّحمن الرّحیم، اشهدکم لاوفّرنّ من رحمتی حظّه، و لأجزلنّ من عطائی نصیبه، فإذا قال: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» قال اللّه جلّ جلاله: اشهدکم کما اعترف انّی أنا المالک یوم الدّین، لأسهلنّ یوم الحساب حسابه، و لأتقبّلنّ حسناته، و لأتجاوزنّ عن سیّئاته، فإذا قال: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» قال اللّه جلّ جلاله: صدق عبدی، إیّای یعبد، اشهدکم لا ثیبنّه علی عبادته ثوابا یغبطه کلّ من خالفه فی عبادته لی، فإذا قال: «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» قال اللّه عزّ و جلّ: بی استعان عبدی و التجأ إلیّ، اشهدکم لا عیننّه [علی أمره] و لا غیثنّه فی شدائده، و لآخذنّ بیده یوم نوائبه، فإذا قال: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» إلی آخر السورة، قال اللّه تعالی: هذا لعبدی و لعبدی ما سأل؛ فقد استجبت لعبدی و أعطیته ما أمّل و آمنته ممّا منه و جل «الخبر».

###بیان فاتحة الکتاب

در عیون اخبار الرضا: (باب بیست و هشتم در آنچه از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده) از حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب لیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده که خداوند با عزت و جلال فرموده: سوره حمد را بین خود و بنده ام قسمت نمودم، پس نیمی از آن برای من، و نیم دیگر آن برای بنده من است و جهت بنده منست آنچه را (از من) بخواهد، پس هر گاه بنده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گوید، خداوند (جل جلاله) فرماید: بنده من بنام من شروع کرده و سزاوار است بر من که کارهای او را بپایان رسانیده حالات او را برای او نافع قرار دهم، پس چون بنده «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» گوید، خداوند (جل جلاله) فرماید: بنده من ستایش من نمود و دانست که نعمتهائی که باو عنایت شده از منست و گرفتاریهائی که از او دفع شده بواسطه تفضل من بوده، گواه باشید (ای ملائکه) که بر نعمتهای دنیای او نعمتهای آخرت را میافزایم و گرفتاریهای آخرت او را دفع مینمایم همچنان که گرفتاریهای دنیا را از او دفع نمودم، پس هنگامی که «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بگوید، خداوند با عزت و جلال فرماید: گواهی داد بنده من که رحمان و رحیمم، گواه باشید البته بسیار گردانم از رحمت خود بهره او را، و آنچه بر او عطا گردیده زیاد گردانم، پس هنگامی که «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» بگوید، خداوند جل جلاله فرماید: گواه باشید همچنان که (بنده من) اقرار نمود بر اینکه من صاحب روز قیامتم، البته آسان گردانم در روز حساب، حساب او را، و اعمال پسندیده او را قبول کنم و از گناهان او بگذرم، پس هنگامی که بنده «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» بگوید، خداوند جل جلاله فرماید: بنده من مرا پرستش میکند، گواه باشید هر آینه بر عبادت و پرستش او پاداشی دهم که آنان که در پرستش (من) با او مخالفت میکنند غبطه میخورند، پس هنگامی که بگوید وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ خداوند با عزت و جلال فرماید: بنده من از من کمک خواسته و بمن پناهنده شده، گواه باشید البته او را [بر کارهایش]کمک دهم، و در سختی ها بفریاد او رسم، و روز رسیدن مصائب دست او گیرم (یعنی او را کمک داده و مصیبت را بر او آسان کنم) پس هنگامی که اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ گوید تا آخر سوره (حمد) خداوند برتر از هر چیز فرماید: این (سخن) برای بنده منست، و برای بنده است آنچه خواسته، بتحقیق اجابت نمودم برای بنده خود و عطا فرمودم او را آنچه آرزو داشت و امان دادم او را از آنچه می ترسید.

###فی علم الله تعالی

الحدیث 86 فی علم الله تعالی

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التّوحید) باب «العلم و کیفیّته» (التوحید) عن محمّد بن مسلم، عن أبیجعفر علیه السّلام قال: سمعته علیه السّلام یقول: کان اللّه و لا شی ء غیره، و لم یزل اللّه عالما بما کوّن، فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد ما کوّنه.

###فی علم الله تعالی

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «علم و چگونگی آن» (از کتاب توحید) از هشام بن سالم از محمد بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که گفت از آن حضرت شنیدم میفرمود: خداوند بود و چیزی جز او نبود، و خدا در مرتبه ذات خود بمخلوقات خود همیشه دانا بود، پس دانائی او بمخلوقات پیش از ایجادشان چون دانائی اوست بآنها پس از ایجادشان.

###هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم اللّه بالأمس؟

الحدیث 87 هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم اللّه بالأمس؟

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التّوحید) عن ابن حازم، قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام: هل یکون الیوم شی ء لم یکن فی علم اللّه بالأمس؟ قال علیه السّلام: لا، من قال هذا فأخزاه اللّه؛ قلت: أرأیت ما کان و ما هو کائن إلی یوم القیامة، ألیس فی علم اللّه؟ قال علیه السّلام: بلی قبل أن یخلق الخلق.

###هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم اللّه بالأمس؟

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از ابن حازم روایت شده که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا امروز چیزی هست که خداوند دیروز آن را نمیدانست (مقصود علم قبل الایجاد است) حضرت فرمود: چنین نیست، کسی که چنین گوید خدا او را خوار گرداند؛ عرضکردم: خبر ده مرا آنچه بوده و هر چه واقع میگردد تا روز قیامت، آیا در علم خدا نیست؟ حضرت فرمود: آری (عالم بتمام آنها بود) پیش از ایجاد موجودات.

###کلمة الحکمة یسمعها المؤمن خیر من عبادة سنة

الحدیث 88 کلمة الحکمة یسمعها المؤمن خیر من عبادة سنة

فی المجلّد السابع عشر من البحار: باب «ما جمع من مفردات کلمات الرسول صلّی اللّه علیه و آله و سلم» (اعلام الدّین) و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: کلمة الحکمة یسمعها المؤمن خیر من عبادة سنة.

###کلمة الحکمة یسمعها المؤمن خیر من عبادة سنة

در جلد هفدهم بحار: در باب «آنچه از مفردات سخنان رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله جمع آوری شده» (از کتاب اعلام الدین) نقل شده است که آن حضرت فرمود: مؤمن یک مطلب علمی در معارف حقیقیه که موجب بلندی مقام نفس او گردد بشنود، بهتر است از پرستش یک سال (البته مقصود عبادتی است که خالی از تفکر در معارف حقیقیه باشد).

###ما اوصی رسول اللّه إلی أمیر المؤمنین

الحدیث 89 ما اوصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام

و فیه أیضا: باب «ما اوصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام» (مکارم الأخلاق للطبرسی) یا علیّ! لکلّ ذنب توبة إلّا سوء الخلق، فإنّ صاحبه کلّما خرج من ذنب دخل فی ذنب.

###ما اوصی رسول اللّه إلی أمیر المؤمنین

و نیز در جلد هفدهم بحار: در باب «وصایای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بامیر المؤمنین علیه السّلام» است (که طبرسی در مکارم الاخلاق نقل کرده که آن حضرت فرمود:) ای علی! برای هر گناهی توبه ایست مگر بدی اخلاق، زیرا دارای اخلاق بد، هر گاه از گناهی توبه کند در گناه دیگری وارد گردد (چون بد خلقی اگر عادت شود هر گاه از معصیتی توبه کند در معصیت دیگر افتد که بهمان معصیت دوم توبه اش هم شکسته شود).

 

 

 

###ما أوصی به رسول اللّه إلی أبی ذر

الحدیث 90 ما أوصی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أبی ذر

و فیه أیضا: باب «ما أوصی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إلی أبی ذر». (مکارم الأخلاق) یا أباذر، إذا دخل النّور القلب انفسح القلب و استوسع، قلت: فما علامة ذلک بأبی أنت و امّی یا رسول اللّه؟ قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم: الإنابة إلی دار الخلود، و التّجافی عن دار الغرور، و الإستعداد للموت قبل نزوله.

###ما أوصی به رسول اللّه إلی أبی ذر

و نیز در همان جلد: باب «آنچه را که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بابی ذر سفارش فرموده» (از کتاب مکارم الاخلاق) نقل شده که آن حضرت فرمود: ای أبا ذر! هنگامی که نور یقین در قلب وارد شود، دل گشاده و فراخ گردد، عرضکردم پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا نشانه آن چیست؟ حضرت فرمود: بازگشت بجهان جاودان، و دور شدن از خانه فریبنده (که دنیا باشد) و مهیا شدن برای مرگ پیش از فرا رسیدن آن. مراد از قلب در اینجا قلب صنوبری شکل واقع در طرف چپ سینه نیست، بلکه مقصود مرتبه قلبیه ایست که یکی از لطائف سبع است و ارتباطی با این قلب دارد که برای آن دو جهت باشد، با یک جهت توجه بعالم روحانیت دارد که از آن جهت استفاده معارف حقیقیه میکند، و با یک جهت توجه بعالم جسم و بدن دارد که اعمال شایسته از او صادر گردد، و زمانی که بمرتبه یقین رسید، معارفی را که بجهان دیگر راجع است و با او تناسب دارد تصدیق میکند، و چون معارف حقیقیه و آنچه راجع بعوالم غیبیه است دارای وسعت و اطلاق است، و وسعت و ضیق قلب بر حسب شمول و احاطه یا ضیق معلومات اوست و چون عوالم روحانی مانند عالم جسمانی، عالم ضیق و تزاحم نیست هر چند معارفش اوسع باشد انشراح قلب وسعه او بیشتر بود.

###لا تصاحب إلّا مؤمنا

الحدیث 91 لا تصاحب إلّا مؤمنا ...

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (مکارم الأخلاق) یا أبا ذرّ، لا تصاحب إلّا مؤمنا، و لا یأکل طعامک إلّا تقیّ، و لا تأکل طعام الفاسقین.

###لا تصاحب إلّا مؤمنا

و نیز در همان جلد و باب: (در کتاب مکارم الاخلاق) است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بابی ذر فرمود: ای ابا ذر! همنشین مباش مگر با مؤمن، و غذای ترا نخورد مگر شخص پرهیزکار، و غذای مردمی را که از اطاعت خدا بیرونند مخور (زیرا شخص پرهیزکار بواسطه غذای تو قوت بر اطاعت یابد، و طعام اهل فسق و فجور شبهه ناک است).

 

###اتّقوا معاصی اللّه فی الخلوات

الحدیث 92 اتّقوا معاصی اللّه فی الخلوات

و فیه أیضا: باب «ما جمع من جوامع کلم أمیر المؤمنین علیه السّلام» (مناقب ابن الجوزی) و قال علیه السّلام: اتّقوا معاصی اللّه فی الخلوات، فإنّ الشّاهد هو الحاکم.

###اتّقوا معاصی اللّه فی الخلوات

و نیز در همان جلد: باب «مجموعه سخنان حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام» (از مناقب ابن جوزی) نقل شده است که آن حضرت فرمود: بپرهیزید از نافرمانیهای خدا در نهانی ها، زیرا گواه بر نافرمانیها، همانست که روز قیامت داوری میکند (مقصود خداوند است).

###الفضائل أربعة أجناس

الحدیث 93 الفضائل أربعة أجناس

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (کشف الغمّة) ذکر محمّد بن طلحة أخبارا رواها الجواد علیه السّلام عن آبائه، عن علیّ علیه السّلام و قال علیه السّلام: الفضائل أربعة أجناس: أحدها: الحکمة و قوامها فی الفکرة؛ و الثّانی: العفّة و قوامها فی الشهوة، و الثالث: القوّة و قوامها فی الغضب، و الرّابع: العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس.

###الفضائل أربعة أجناس

و نیز در همان جلد و باب: (از کشف الغمه) نقل شده که محمد بن طلحه در ضمن احادیثی که از حضرت جواد علیه السّلام از پدران بزرگوارانش از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام ذکر نموده اینست که آن حضرت فرمود: کمالات نفسانی چهار سنخ است یکی از آنها حکمت است، و اساس و مدار و مکمل آن فکر است، دوم: عفت (و پارسائی) است و اساس آن در (خودداری از) شهوت رانی است، سوم: قوت (قلب که مراد همان شجاعت) است و اساس آن در (توانائی بر جلوگیری از) غضب است، چهارم: عدالت است، و اساس آن در برابر بودن قوای نفس است (چنان که شهوتش بر عقلش غلبه نکند و عقلش بر حلمش چیره نگردد)

###مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً

الحدیث 94 فی قول اللّه فی کتابه: وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً

فی المجلّد الأوّل من البحار: (کتاب العقل و العلم و الجهل) باب «ثواب الهدایة و التعلیم» (المحاسن) عن فضیل، قال: قلت لأبی جعفر علیه السّلام قول اللّه فی کتابه: وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً قال علیه السّلام: من حرق أو غرق، قلت: فمن أخرجها من ضلال إلی هدی، فقال علیه السّلام: ذلک تأویلها الأعظم.

###مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً

و در جلد اول بحار: (کتاب عقل و علم و جهل) باب «ثواب هدایت و تعلیم» (از کتاب محاسن) از فضیل نقل شده که گفت بحضرت باقر علیه السّلام عرضکردم: مقصود خداوند در آیه شریفه مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً (یعنی کسی که زنده کند نفسی را پس گوئیا جمیع مردم را زنده کرده است) چیست؟ حضرت فرمود: نجات دادن از غرق شدن یا سوخته شدن، عرضکردم: پس کسی که بیرون آورد نفسی را از گمراهی و براه هدایت کشاند (زنده کردن نیست؟) حضرت فرمود: این برترین تأویلات (آیه) است (زیرا احیاء و زنده گردانیدن مراتبی دارد پس راهنمائی بر گمراه، بالاترین مراتب آنست).

###لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها

الحدیث 95 فی قول اللّه: وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها

فی المجلّد الثّانی من البحار: (کتاب التوحید) باب «البداء و النّسخ»

عن تفسیر علیّ بن إبراهیم، عن أبی بصیر، عن أبیجعفر علیه السّلام فی قول اللّه: وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها قال علیه السّلام: إنّ عند اللّه کتبا موقوتة، یقدّم منها ما یشاء و یؤخّر، فإذا کان لیلة القدر، أنزل اللّه فیها کلّ شی ء یکون إلی مثلها؛ و ذلک قوله: «لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها» إذا أنزل و کتبه کتّاب السّموات، و هو الّذی لا یؤخّره.

###لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها

در جلد دوم بحار: (کتاب توحید) باب «بداء و نسخ» از تفسیر علی بن ابراهیم از أبی بصیر، از حضرت باقر علیه السّلام در فرموده خدای تعالی نقل شده که فرمود: هرگز عقب نمیاندازد خداوند رفتن روحی را بعالم دیگر هنگامی که مدت زیستنش در این جهان بپایان رسد، حضرت فرمود: همانا نزد خداوند کتابهائی است که برای هر یک از مقدرات، در آنها وقتی است، و خداوند برخی از آن امور را که مصلحت اقتضا کند مقدم میدارد، و بعضی را مؤخر، پس زمانی که شب قدر می شود، خدا هر چیزی را که در این سال واقع میگردد (تا شب قدر دیگر) نازل میفرماید، و اینست معنی (لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها) هنگامی که نازل شود و بنویسند آن را نویسندگان آسمانها، و آن اینست که خداوند تأخیر نمیاندازد آن را.

###لیلة القدر

الحدیث 96 سئل أبو جعفر علیه السّلام عن لیلة القدر

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (أمالی الطوسی) عن محمّد، قال سئل أبو جعفر علیه السّلام عن لیلة القدر، فقال علیه السّلام: تنزّل فیها الملائکة و الکتبة إلی السماء [إلی سماء- ن] الدنیا فیکتبون ما هو کائن فی أمر السّنة و ما یصیب العباد فیها، قال علیه السّلام: و أمر موقوف، للّه تعالی فیه المشیّة، یقدم منها ما یشاء و یؤخّر ما یشاء، و هو قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ».

###لیلة القدر

و نیز در همان جلد و باب: (از امالی طوسی) از محمد روایت شده که گفت از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام سؤال شد از شب قدر، حضرت فرمود: فرود آیند در آن شب فرشتگان و نویسندگان (وحی) بآسمان دنیا، پس مینویسند آنچه در یک سال واقع میگردد و آنچه در آن سال به بندگان میرسد، حضرت فرمود: و بعضی از امور است که وقوعش در آن سال موقوف بخواست خداوند است، مقدم میدارد از آنها آنچه را بخواهد، و مؤخر میدارد آنچه را بخواهد، و اینست معنی فرموده خدای تعالی: (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ) یعنی محو میکند خدا آنچه را که میخواهد (از یک قسمت از الواح) و ثابت میدارد (آنچه را بخواهد) و نزد اوست اصل کتابها (یعنی کتاب تکوینی و لوح محفوظ که تمامی مقدرات حتمیه در آن ثبت است، و سایر کتب، فروعات و تنزلات این کتابند)

###هل یراه المؤمنون یوم القیمة؟

الحدیث 97 سؤال الراوی عن اللّه عزّ و جلّ هل یراه المؤمنون یوم القیمة؟

و فیه أیضا: باب «نفی الرؤیة» (التوحید) عن أبی بصیر، عن أبیعبد اللّه، قال: قلت له: أخبرنی عن اللّه عزّ و جلّ هل یراه المؤمنون یوم القیمة؟ قال علیه السّلام: نعم، و قد رأوه قبل یوم القیمة، فقلت: متی؟ قال علیه السّلام: حین قال لهم: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی ثمّ سکت علیه السّلام ساعة ثمّ قال: و إنّ المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیمة، ألست تراه فی وقتک هذا؟ قال أبو بصیر: فقلت له: جعلت فداک فأحدّث بهذا عنک؟ فقال علیه السّلام: لا، فإنّک إذا حدّثت به فأنکره منکر جاهل بمعنی ما نقوله ثمّ قدّر أنّ ذلک تشبیه کفر، و لیست الرّؤیة بالقلب کالرّؤیة بالعین، تعالی اللّه عمّا یصفه المشبّهون و الملحدون.

###هل یراه المؤمنون یوم القیمة؟

و نیز در همان جلد: باب «نفی رؤیة» (از کتاب توحید) از ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که گفت بحضرت عرضکردم خبر ده مرا از خداوند با عزت و جلال که آیا مؤمنین در روز قیامت او را می بینند؟ حضرت فرمود: آری، و بتحقیق او را پیش از روز قیامت دیده اند، عرضکردم در چه زمان (دیده اند؟) حضرت فرمود: هنگامی که خداوند فرمود: آیا نیستم من پروردگار شما؟ مؤمنین گفتند آری؛ سپس ساعتی حضرت سکوت کرد و فرمود: همانا مؤمنین البته می بینند او را در دنیا پیش از روز قیامت، آیا در همین وقت خدا را نمی بینی؟ ابو بصیر عرضکرد فدایت شوم آیا این حدیث را از شما نقل بکنم؟ حضرت فرمود: نه، زیرا چون این را نقل کنی پس انکار کند انکارکننده ای که نادان باشد بآنچه مقصود ما بود از امکان رؤیت، سپس چنین گمان کند که این تشبیه است برای حق (یعنی تصور کند که خدا جسم است و بچشم سر دیده می شود) که در این صورت کافر خواهد بود، و نیست دیدن (حق) با چشم دل، چون دیدن بچشم سر، برتر است خداوند از آن طوری که تشبیه کنندگان او بممکنات، و آنان که بر خلاف حقند وصف می کنند. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی - گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

###الربوبیّة العظمی و الإلهیّة الکبری

الحدیث 98 فی الربوبیّة العظمی و الإلهیّة الکبری

و فیه أیضا: باب «أنّ اللّه تعالی خالق کلّ شی ء» (التّوحید) عن عبد اللّه بن سنان، عن أبیعبد اللّه علیه السّلام قال: قال علیه السّلام فی الربوبیّة العظمی و الإلهیّة الکبری: لا یکوّن الشی ء لا من شی ء إلّا اللّه، و لا ینقل الشی ء من جوهریّته إلی جوهر آخر إلّا اللّه، و لا ینقل الشیء من الوجود إلی العدم إلّا اللّه.

###الربوبیّة العظمی و الإلهیّة الکبری

و نیز در همان کتاب: باب «ان اللَّه خالق کل شیء» (از کتاب توحید) از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام در مقام بیان پروردگاری عظمی و خالقیت کبری فرموده: ایجاد نمیکند چیزی را بدون ماده سابقه ای مگر خداوند، و نقل نمیکند چیزی را از حقیقتش به حقیقت دیگر مگر خداوند، و نقل نمیدهد چیزی را از وجود بسوی عدم مگر خداوند (یعنی فیض وجود باو نمیرسد پس معدوم می گردد).

###البداء و النسخ

الحدیث 99 فی البداء و النسخ

و فیه أیضا: باب «البداء و النسخ» العیاشی، عن ابن سنان، عن أبیعبد اللّه علیه السّلام یقول علیه السّلام: إنّ اللّه یقدّم ما یشاء، و یؤخّر ما یشاء، و یمحو ما یشاء، و یثبت ما یشاء، و عنده امّ الکتاب، و قال علیه السّلام: فکلّ أمر یریده اللّه فهو فی علمه قبل أن یصنعه، لیس شی ء یبدو له إلّا و قد کان فی علمه، إنّ اللّه لا یبدو له من جهل.

###البداء و النسخ

و نیز در همان کتاب: باب «بداء و نسخ» از تفسیر عیاشی از ابن سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: همانا خداوند مقدم میدارد هر چه را که میخواهد، و عقب میاندازد آنچه را که میخواهد، و ثابت میدارد آنچه را که میخواهد، و نزد اوست اصل کتاب (لوح محفوظ) و حضرت فرمود: هر چیزی را که خدا اراده میکند، پیش از ایجاد آن چیز در علمش بوده (اشاره بعلم قبل از ایجاد است) نیست چیزی که برای او ظاهر شود مگر آنکه دانا بوده، همانا ظاهر نمیگردد برای خدا چیزی که (پیش از ظهور آن) به وی دانا نباشد (یعنی آنچه واقع میگردد، پیش از ایجادش در علم خدا بوده است).

 

###یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ

الحدیث 100 معنی قول اللّه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، العیاشی، عن عمّار بن موسی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، سئل عن قول اللّه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ قال علیه السّلام: إنّ ذلک الکتاب کتاب یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ، فمن ذلک الّذی یردّ الدعاء القضاء، و ذلک الدّعاء مکتوب علیه الّذی یرد به القضاء حتّی إذا صار إلی امّ الکتاب لم یغن الدعاء فیه شیئا.

###یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ

و نیز در همان کتاب و باب: از تفسیر عیاشی از عمار بن موسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که از آن حضرت سؤال شد از فرموده خدای سبحان یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ یعنی محو می نماید خداوند (در آن کتاب) هر چه را بخواهد و ثابت میدارد هر چه را بخواهد، و نزد اوست اصل کتاب (لوح محفوظ) حضرت فرمود: همانا این کتاب کتابی است که محو میکند خداوند هر چه را میخواهد و ثابت میدارد هر چه را که میخواهد، پس از اینجاست که دعاء قضا را بر طرف میسازد، و این دعائی است که نوشته شده که رفع قضا میکند مادامی که در ام الکتاب ثبت نشده باشد، که در صورت ثبت شدن، دعاء در رفع قضا مؤثر نخواهد بود.

###من زعم أنّه یعرف اللّه بحجاب أو بصورة أو مثال فهو مشرک

الحدیث 101 من زعم أنّه یعرف اللّه بحجاب أو بصورة أو مثال فهو مشرک

و فیه أیضا: باب «المغایرة بین الإسم و المعنی» (التوحید) عن عبد الأعلی، عن أبیعبد اللّه علیه السّلام (فی حدیث:) و من زعم أنّه یعرف اللّه بحجاب أو بصورة أو مثال فهو مشرک، لأنّ الحجاب و المثال و الصورة غیره، و إنّما هو واحد موحّد، فکیف یوحّد من زعم أنّه عرفه بغیره، إنّما عرف اللّه من عرفه باللّه، فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه إنّما یعرف غیره، لیس بین الخالق و المخلوق شی ء، و اللّه خالق الأشیاء لا من شی ء، یسمّی بأسمائه فهو غیر أسمائه و الأسماء غیره، و الموصوف غیر الوصف، فمن زعم أنّه یؤمن بما لا یعرف فهو ضالّ عن المعرفة، لا یدرک مخلوق شیئا إلّا باللّه، و لا تدرک معرفة اللّه إلّا باللّه، و اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه، و إذا أراد شیئا کان کما أراد بأمره من غیر نطق، لا ملجأ لعباده ممّا قضی و لا حجّة لهم فیما ارتضی، لم یقدروا علی عمل و لا معالجة ممّا احدث فی أبدانهم المخلوقة إلّا بربّهم، فمن زعم أنّه یقوی علی عمل لم یرده اللّه عزّ و جلّ، فقد زعم أنّ إرادته تغلب إرادة اللّه، تبارک اللّه ربّ العالمین.

###من زعم أنّه یعرف اللّه بحجاب أو بصورة أو مثال فهو مشرک

و نیز در همان کتاب: باب «مغایرت بین اسم و معنی» (از کتاب توحید) از عبد الاعلی از حضرت صادق علیه السّلام (در حدیثی) نقل شده که فرمود: و کسی که عقیده مند شود که خدا را می شناسد بمظهری یا بصورتی یا بمثالی، پس او برای خدا شریک قرار داده است، زیرا حجاب و مثال و صورت غیر از خدا است (چون خدای تعالی نه مظهر تامی دارد و نه در خیالی گنجد و نه کالبدی برای او میتوان فرض نمود تا مانند باشد با آنچه دیده است) و همانا خداوند، یگانه ایست که بیگانگی شناخته شده، پس چگونه بیگانگی شناخته است خدا را کسی که او را بغیر او بشناسد، و همانا شناخته است خداوند را آن کس که او را بذات مقدس او شناخته، پس کسی که او را بخود او نشناخت پس او را نشناخته بلکه غیر او را شناخته است؛ نیست بین خالق و مخلوق واسطه ای (که معرف خدا باشد) و خدا ایجادکننده مخلوقاتست از عدم، به نامهای خود نامیده می شود در حالی که ذات او غیر اسماء است و اسماء غیر اوست، و وصف شده غیر از خود صفت است، پس کسی که عقیده مند شود باینکه ایمان آورده بخدائی که قابل شناخته شدن نیست اگر چه بآیات او باشد، پس او گمراه است از شناسائی خدا، و ادراک نمیکند مخلوقی چیزی را مگر بخدا، و دریافته نشود معرفت خداوند مگر بتوفیق او، و خدا خالی است از مخلوقات خود و مخلوقات هم خالی از اویند (یعنی مشابهتی با مخلوق خود ندارد، و منزه است از آنچه در مخلوقات است، و مخلوقات هم نادارند آنچه را که ذات مقدس حق دارا است از حیث ذات و وجود، چون هر مخلوقی دارای ماهیتی است که خدا منزه از آنست و ذات مقدس او محض وجود حقیقی است) و هر گاه اراده کند خدا چیزی را موجود می شود بامر تکوینی او آن طور که اراده کرده است بدون گفتنی، پناهی نیست جهت بندگانش از آنچه که حکم حتمی فرموده است، و برهانی نیست برای ایشان در مقابل آنچه که پسندیده است، توانا نیستند بر عملی و چاره ندارند از آنچه در بدنهای مخلوقه آنها پدید آمده مگر (بچاره سازی) پروردگارشان، پس کسی که عقیده مند شود که تواناست بر عملی که خداوند با عزت و جلال آن را اراده نکرده است پس بتحقیق عقیده مند شده که اراده او غالب و چیره بر اراده خداوند است، برتر و منزه است خدائی که پروردگار جهانیان است.

بیان: حجاب یعنی موجودی که محجوب از پس آن دیده می شود ولی نه بطور کمال، مانند پرده رقیقی که بر روی صورتی کشند که آن صورت بطور کامل دیده نشود، و تفسیر حجاب در این مقام، موجودیست که حق را نمایش دهد ولی نه به نحو تمام، صورت بمعنی نقش خیالی است، و مثال بمعنی صورت و نقش خارجی است.

###جوامع التوحید

الحدیث 102 فی جوامع التوحید

و فیه أیضا: باب «جوامع التوحید» (الإحتجاج) و قال علیه السّلام فی خطبة اخری: دلیله آیاته، و وجوده إثباته، و معرفته توحیده، و توحیده تمییزه من خلقه، و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة، إنّه ربّ خالق غیر مربوب مخلوق، ما تصوّر فهو بخلافه، ثمّ قال بعد ذلک: لیس با له من عرف بنفسه، هو الدّال بالدّلیل علیه و المؤدّی بالمعرفة إلیه.

###جوامع التوحید

و نیز در همان جلد: باب «جوامع توحید» از کتاب احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده که در سخنرانی دیگری فرمود: راهنمای باو آیات اوست، و وجود او اثبات ذات او کند (چون ذات مقدسش صرف وجود و حقیقت وجود است پس علت وجودی جز ذات خود ندارد، و ممکن است معنی این باشد که دلیل بر ذات او نفس ذات اوست «یا من دل علی ذاته بذاته» و بنا بر این «دلیله آیاته» برای مرتبه آنانست که آیات را آئینه ذات قرار نداده اند و بآئینه آیات، شهود ذات نکرده اند و الا طلب الدلیل بعد وصول المطلوب قبیح. آفتاب آمد دلیل آفتاب - گر دلیلت باید از وی رو متاب . و کل یدعی وصلا بلیلی - و لیلی لا تقر لهم بذاکا . این مدعیان در طلبش بیخبرانند - آن را که خبر شد خبری باز نیامد . و شناسائی ذات خداوند باینست که او را یگانه بداند و انوار وجود موجودات ممکنات را فقط تابش نور خداوند دانسته باشد (زیرا ذات حق حقیقت حیات و وجود حقیقی است و مخلوقات ماهیاتی هستند که بتابش و افاضه وجود از خداوند موجود شده و ممتاز از او گردیده اند) و امتیاز دادن ذات خداوند را از مخلوق این طور حکومت میکند که جدائی خداوند از مخلوق، جدائی وصفی است نه عزلی (زیرا که ذات مقدس خداوند واجب الوجود بالذات است، و مخلوقات وجوداتشان اثر وجود و صرف فقر است و ممکناتی هستند که فقر محض و عین ربط بجاعلند یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ که بی نیاز مطلق فقط ذات مقدس خداوند است، بینونت عزلی عبارت از دو ذات است که هیچ یک ربطی بدیگری ندارد مثل ماهیات که هر ماهیتی فقط بذاتیات خود مرتبط است و بچیز دیگری ربط ندارد و قابل جاعلیت و مجعولیت نیست) پروردگار خالقی است که برای او پروردگاری نیست که او را خلق کرده باشد، آنچه در خاطر آید ذات مقدس حق بر خلاف اوست (چون هیچ وجودی در خاطر نیاید چه جای وجود خداوند که حقیقت وجود است، وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ). عنقا شکار کس نشود دام بازچین - کانجا همیشه باد بدست است دام را . پس از این، حضرت فرمود: چیزی که بذاتش ادراک شود خدا نیست، بلکه خداوند است که دلالت میکند بر ذاتش بآیاتی که دلیل او هستند و بمعرفت او (شما را) میرسانند.

###من زعم أنّ اللّه من شی ء فقد جعله محدثا

الحدیث 103 من زعم أنّ اللّه من شی ء فقد جعله محدثا

و فیه أیضا: باب «نفی الزمان و المکان» (التوحید) عن أبیعبد اللّه علیه السّلام فی ضمن حدیث: من زعم أنّ اللّه من شی ء فقد جعله محدثا، و من زعم أنّه فی شی ء فقد زعم أنّه محصور، و من زعم أنّه علی شی ء فقد جعله محمولا.

###من زعم أنّ اللّه من شی ء فقد جعله محدثا

و نیز در همان جلد: باب «نفی زمان و مکان» (از کتاب توحید) از حضرت صادق علیه السّلام در ضمن حدیثی روایت شده که فرمود: کسی که عقیده مند شود باینکه خدا از چیزی پیدا شده (که مسبوق بماده ای بوده است) پس بتحقیق او را حادث شمرده (یعنی او را موجود بعد از معدومیت فرض نموده که قدیم نبوده است) و کسی که عقیده مند شود که ذات مقدس حق در چیزی است (مکان یا غیر مکان) پس بتحقیق او را محدود نموده است، و کسی که عقیده مند شود که خداوند بر چیزی قرار گرفته است، پس بتحقیق او را محمول (و محتاج بنگاهداری) دانسته است (و او را جسمی قرار داده است).

###لیس بینه و بین خلقه حجاب

الحدیث 104 فی إنّ اللّه عزّ و جلّ لیس بینه و بین خلقه حجاب

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التوحید) عن الحرث الأعور، عن علیّ ابن أبیطالب علیهما السّلام أنّه دخل السوق فإذا هو برجل مولّیه ظهره، یقول: لا و الّذی احتجب بالسبع، فضرب علیّ علیه السّلام ظهره ثمّ قال علیه السّلام: من الّذی احتجب بالسبع؟ قال: اللّه یا أمیر المؤمنین، قال علیه السّلام: أخطأت ثکلتک امّک، إنّ اللّه عزّ و جلّ لیس بینه و بین خلقه حجاب، لأنّه معهم أینما کانوا، قال: ما کفّارة ما قلت یا أمیر المؤمنین؟ قال علیه السّلام: أن تعلم أنّ اللّه معک حیث کنت، قال: اطعم المساکین؟ قال علیه السّلام: لا، إنّما حلفت بغیر ربّک.

###لیس بینه و بین خلقه حجاب

و نیز در همان کتاب و باب: (از کتاب توحید) از حارث اعور از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده که حضرت وارد بازار شد و برخورد بمردی که پشت او بطرف حضرت بود (کسی را مخاطب قرار داده و با او میگفت) نه چنین است قسم به آن کس که پشت هفت پرده آسمان پنهان شده، پس حضرت بپشت او زد و فرمود: کیست آن کس که پشت هفت پرده پنهان شده؟ عرضکرد خداوند است ای امیر المؤمنین، حضرت فرمود: خطا کردی، مرگ برای تو بهتر از چنین اعتقاد پستی است، همانا بین خدای با عزت و جلال و مخلوقش پرده ای نیست، زیرا خداوند با مخلوقات خود هست هر کجا که باشند، عرضکرد: ای امیر المؤمنین کفاره آنچه گفتم چیست؟ حضرت فرمود: اینست که بدانی خدا با تو است هر کجا که باشی، عرضکرد آیا به بینوایان غذا بدهم؟ فرمود: نه، زیرا بغیر خدای خود سوگند خورده ای.

 

 

 

###علم الله تعالی

الحدیث 105 فی علم الله تعالی

و فیه أیضا: باب «العلم و کیفیّته» (التوحید) عن عبد الأعلی، عن العبد الصّالح موسی بن جعفر علیهما السّلام قال علیه السّلام: علم اللّه، لا یوصف اللّه منه بأین، و لا یوصف العلم من اللّه بکیف، و لا یفرد العلم من اللّه و لا یبان اللّه منه، و لیس بین اللّه و بین علمه حدّ.

###علم الله تعالی

و نیز در همان جلد: باب «علم و کیفیت آن» (از کتاب توحید) از عبد الاعلی از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که فرمود: دانائی خداوند از او جدائی مکانی ندارد (چون علم او عین ذات اوست) و وصف نمیشود علم خداوند بچگونگی نسبتش با ذات (باینکه حلول در ذات دارد یا عارض بر ذات است چون جدائی و دوئیت با ذات ندارد) و جدا نمیشود علم از خداوند و خدا هم از علم جدائی ندارد، و بین او و بین علمش فصلی نیست (زیرا علم خدا زائد بر ذات مقدسش نمیباشد).

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

الحدیث 106 من أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

فی المجلّد التاسع عشر من البحار: باب «أحراز مولانا الجواد علیه السّلام» (مهج الدعوات) حرز محمّد بن علیّ الجواد علیه السّلام (و فیه:) و أسألک یا نور النّهار و یا نور اللّیل و نور السماء و الأرض و نور النور، و نورا یضی ء به کلّ نور «إلخ».

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

در جلد نوزدهم بحار: باب «حرزهای حضرت جواد علیه السّلام» (از کتاب مهج الدعوات) در حرز محمد بن علی الجواد علیه السّلام است (که آن حضرت فرمود:) و أسألک یا نور النهار، الخ. یعنی سؤال میکنم از تو ای روشن کننده روز و شب (یعنی موجوداتی که در روز و شب باقیند) و موجودکننده آسمان و زمین، و موجودکننده و روشنی دهنده انوار موجودات ممکنه، و نور و وجودی که هر وجود امکانی باو موجود است. (چون حقیقت وجود که عین ذات مقدس حق است نور حقیقی است که بذات خود ظاهر است و هر ماهیتی چون در ذات خود تاریک است اظهار فرموده، پس تمام ماهیات و موجودات هر چه هستند از جواهر و اعراض بطفیل آن نور، ظهور و وجود دارند، پس هر ظهور و وجودی که هست بتابش اوست، پس وجود شمس که کوکب نهاری است و همچنین قمرو نور سایر کواکب لیلیه، همه مخلوقات و مظاهر وجود الهی هستند).

 

 

 

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

الحدیث 107 من أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الحرز: أنت الّذی خشعت لک الأصوات، و ضلّت فیک الأوهام، و ضاقت دونک الأسباب، و ملأ کلّ شی ء نورک، و وجل کلّ شی ء منک، و هرب کلّ شی ء إلیک، و توکّل کلّ شی ء علیک، إلخ.

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

و نیز در همان جلد: در قسمتهای حرز حضرت جواد علیه السّلام است: توئی آن خدائی که آهسته میگردد برای تو صداها (در روز قیامت) و حیران شد در تو خاطرها (و اندیشه صاحبان عقول) و (از نظر تأثیر) بتنگی افتاد نزد تو اسباب، و پر کرده است اشراق وجود تو هر چیزی را و هر چیزی از تو ترسانست (از جهت ارتباط وجودش بتو) و هر چیزی بطرف تو پناهنده است و اعتماد هر چیزی بتو است (چون قوت و قدرت هر چیزی بوجود او است و وجود آن بقدرت خداوند میباشد).

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

الحدیث 108 من أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الحرز: یا من هو فی علوّه دان، و فی دنوّه عال، و فی إشراقه منیر، و فی سلطانه قویّ، و فی ملکه عزیز، إلخ.

###أحراز مولانا الجواد علیه السّلام

و نیز در همان جلد: در بعضی قسمتهای حرز حضرت جواد علیه السّلام است: ای ذات مقدسی که در عین برتری ذاتی از تمامی ممکنات، فیضش شامل همه موجوداتست و در عین نزدیکی با ممکنات، باشراقات و افاضاتش در کمال برتری ذاتیست، و مفیض نور وجود است بذاتش، و در سلطنتش بر موجودات در نهایت قوت است و در پادشاهیش غالب بر موجوداتست.

###من دعا بهذه الأسماء استجاب اللّه عزّوجلّ له

الحدیث 109 من دعا بهذه الأسماء استجاب اللّه عزّ و جلّ له

و فیه أیضا: باب «الإحتجاجات» (مهج الدعوات) عن النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم قال: من دعا بهذه الأسماء استجاب اللّه عزّ و جلّ له ... و هی هذه الأسماء، تقول: أللّهمّ إنّی أسألک یا من احتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه، إلخ.

###من دعا بهذه الأسماء استجاب اللّه عزّوجلّ له

و نیز در همان جلد: باب «احتجابات» (از کتاب مهج الدعوات) از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله نقل شده که فرمود: هر کس با بن اسمها دعا کند خداوند با عزت و جلال دعای او را اجابت فرماید ... و اینست آن اسمها که میگوئی: خدایا از تو سؤال میکنم ای ذات مقدسی که مخفی ماند بواسطه تجلیات و ظهورات آیاتش (که وجودات مخلوقاتست) از توجه مخلوق به آن ذات مقدس و شهود آن ذات غیر محدود و سریان قلم قدرتش در مخلوقات.

از فریب نقش نتوان خامه نقاش دید - ور نه در این گنبد مینا یکی در کار هست

###دعاء إدریس علیه السّلام

الحدیث 110 دعاء إدریس علیه السّلام

و فیه أیضا: باب «الأدعیة لقضاء الحوائج» دعاء إدریس علیه السّلام (و فیه:) یا نور کلّ شی ء و هداه، أنت الّذی فلق الظّلمات نوره، إلخ.

###دعاء إدریس علیه السّلام

و نیز در همان جلد: باب «دعاهائی جهت برآوردن حاجتها» دعاء حضرت ادریس علیه السّلام است (و در آن دعاء است:) ای ذات مقدسی که نور حقیقی و راهنمای هر موجود ممکنی، توئی. توئی آن ذات مقدسی که نور وجودت تاریکیهای نیستی ها را از ماهیات ممکنات شکافت.

###من فقرات حرز الیمانی

الحدیث 111 من فقرات حرز الیمانی

و فیه أیضا: باب «الأدعیة و الأحراز لدفع کید الأعداء» من فقرات حرز الیمانی: لم تعن فی قدرتک و لم تشارک فی إلهیّتک و لم تعلم لک مائیة و ماهیة فتکون للأشیاء المختلفة مجانسا، إلخ.

###من فقرات حرز الیمانی

و نیز در همان جلد: باب «دعاها و حرزهائی که برای دفع مکر دشمنان است» از قسمتهای حرز یمانی: یاری نشدی در توانائیت و شریک نداری در خالقیتت، و دانسته نشده برای تو ماهیتی تا با ماهیات نوعیه مختلفه هم جنس گردی.

###دعاء لمولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام

الحدیث 112 دعاء لمولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (مهج الدعوات) دعاء لمولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام و فیه: و فطر الخلائق علی صنوف الهی آت، و لا خرقت الأوهام حجب الغیوب إلیک فاعتقدت منک محدودا فی عظمتک، و لا کیفیّة فی أزلیّتک، و لا ممکنا فی قدمک، إلخ.

###دعاء لمولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام

و نیز در همان جلد و باب: (در کتاب مهج الدعوات) دعائی است از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام (که فرمود:) و ایجاد فرمودی مخلوقات را بر انواع و اشکال مختلفه، و بر طرف ننمود افکار، پرده های غیبی را که بسوی تست تا معتقد بمحدودیت بزرگی و احاطه تو شود (مراد از پرده های غیب، ذات و صفات غیر محدود الهی است که عین ذات اوست که عدم تناهی آنها مانع است از بلوغ ممکن و شهود او) و ازلیت تو زمانی نیست تا چگونگی آن را بر حسب مقدار بتوان ادراک کرد، و در قدیم بودن و سرمدیت ذات، معروض حالت امکان نبودی و همیشه بوجوب وجود متصف بودی.

###وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً

الحدیث 113 فی بیان قوله تعالی وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً

فی تفسیر المجمع: فی سورة الفرقان، ذیل قوله عزّ و جلّ: وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً قال صاحب المجمع: و جاهدهم فی اللّه به، أی بالقرآن، عن ابن عبّاس، جهادا کبیرا: أی تامّا شدیدا، و فی هذا دلالة علی أنّ من أجلّ الجهاد و أعظمه منزلة عند اللّه سبحانه جهاد المتکلّمین فی حلّ شبه المبطلین و أعداء الدین.

###وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً

صاحب مجمع البیان در تفسیر خود در سوره فرقان، ذیل آیه وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً از ابن عباس نقل نموده که مقصود از «جاهِدْهُمْ بِهِ» مجاهده کردن بقرآن است. و در معنی «جِهاداً کَبِیراً» گوید: یعنی جهاد کامل محکمی، سپس میگوید و در این آیه راهنمائی است بر اینکه برترین و بزرگترین جهاد نزد خداوند از حیث منزلت و مقام، جهاد علماء کلامست در برطرف ساختن اشکالات صاحبان مذاهب باطله و دشمنان دین.

###دعاء علّمه جبرئیل النّبی صلی الله علیه و آله

الحدیث 114 دعاء علّمه جبرئیل علیه السّلام النّبی صلی الله علیه و آله

فی المجلّد التاسع عشر من کتاب بحار الأنوار: باب «الدّعوات المأثورة غیر الموقّتة» (مهج الدّعوات) دعاء علّمه جبرئیل علیه السّلام النّبی: یا نور السماوات و الأرض، یا جمال السماوات و الأرض، یا عماد السماوات و الأرض، یا بدیع السماوات و الأرض، یاذا الجلال و الإکرام، إلخ.

###دعاء علّمه جبرئیل النّبی صلی الله علیه و آله

در جلد نوزدهم بحار: باب «دعاهای واردشده ای که مخصوص بوقت معینی نیست (از کتاب مهج الدعوات) دعائی نقل شده که جبرئیل علیه السّلام تعلیم نبی اکرم (ص) نموده: ای نور آسمانها و زمین، ای زینت آسمانها و زمین بتابش نور خود، ای تکیه گاه آسمانها و زمین، ای تازه پدیدکننده آسمانها و زمین، ای صاحب بزرگواری و احترام.

یک چراغست در این خانه و از پرتو وی - هر کجا می نگرم انجمنی ساخته اند.

###فقرات من دعاء الإخلاص

الحدیث 115 فقرات من دعاء الإخلاص

و فیه أیضا: فی ذلک الباب، دعاء الإخلاص و من فقراته: و کوّنت کلّ شی ء فأحسنت کونه.

###فقرات من دعاء الإخلاص

و نیز در همان جلد و باب: از قسمتهای دعای اخلاص است: و ایجاد فرمودی هر چیزی را و نیکو گردانیدی خلقت آن را (یعنی هر ماهیتی بمقداری که استعداد و قابلیت وجود داشت و بآنچه در زیست و زندگانیش لازم بود باو افاضه فرمودی).

###نفی الجسم و الصورة و التشبیه

الحدیث 116 نفی الجسم و الصورة و التشبیه

فی المجلّد الثانی من البحار: باب «نفی الجسم و الصورة و التشبیه».

(روضة الواعظین) روی عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال له رجل: أین المعبود؟ فقال علیه السّلام: لا یقال له أین، لأنّه أیّن الأینیّة، و لا یقال له کیف، لأنّه کیّف الکیفیّة، و لا یقال له ما هو، لأنّه خلق الماهیّة «الحدیث».

###نفی الجسم و الصورة و التشبیه

در جلد دوم بحار: در باب «نفی جسم و صورت و تشبیه» (از کتاب روضة الواعظین) از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که شخصی به آن حضرت عرض نمود کجاست خدای پرستش شده؟ حضرت فرمود: گفته نمیشود که خداوند کجاست، بجهت اینکه خداوند مکان را ایجاد فرمود تا جای و محل سایر اجسام گردید، و گفته نمیشود باو چگونه است (یعنی گفته نمیشود خداوند معروض چه حال و عارضی است) زیرا خداوند ایجاد فرمود کیفیات و اعراض را، و گفته نمیشود باو که حقیقتش چیست (جوهر است یا عرض) چون ذات مقدسش ایجاد فرمود تمام ماهیات ممکنه را (یعنی اگر چنانچه خداوند از سنخ ماهیات بود گذشته از اینکه ماهیت قابل جاعلیت و مجعولیت نیست از ماهیات عرضیه نبود و از ماهیات جوهریه بود، و محالست فرد از طبیعتی علت فرد دیگر از همان طبیعت گردد چون مقتضای طبیعت در افراد بیک نحو است، پس اگر بفرض محال دارای ماهیت جوهریه بود خالق جواهر دیگر نمیشد، پس برای خداوند ماهیتی نیست چون خالق ماهیات است).

###فی التوحید

الحدیث 117 بعض الفقرات من خطبة مفصّلة لأمیر المؤمنین علیه السّلام فی التوحید

و فیه أیضا: باب «جوامع التوحید». (التوحید) خطبة مفصّلة لأمیر المؤمنین علیه السّلام و قد نقلنا بعض الفقرات قبلا و منها هذه: و کان عزّ و جلّ الموجود بنفسه لا بأداته.

###فی التوحید

و نیز در همان جلد: باب «جوامع توحید» (از کتاب توحید) خطبه مفصّلی از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که ما بعضی از قسمتهای آن را قبلا نقل نمودیم و برخی از آن اینست: هستی و بقاء ذات خداوند با عزت و جلال بنفس ذات اوست نه بآلات و قوائی که برای او فرض شود (مانند عموم صاحبان حیات از مخلوقات که در بقاء خود محتاج بقوی و آلات هستند).

###عن التوحید

الحدیث 118 فی ضمن مکتوب له فی جواب من مسألة عن التوحید

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التوحید) عن أبی الحسن الرضا علیه السّلام (فی ضمن مکتوب له فی جواب من مسألة عن التوحید) قد حسرت دون کنهه نوافذ الأبصار، و أقمع وجوده جوائل الأوهام.

###عن التوحید

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید) از حضرت رضا علیه السّلام است (در ضمن مکتوب آن حضرت در جواب کسی که از توحید خداوند پرسش نموده بود که آن حضرت فرمود:) بتحقیق که ناتوان و عاجزند در مقام ادراک ذات مقدس او (یعنی خداوند) چشمان تیزبین (برای اینکه شرط دیدن اینست که دیده شده از سنخ اجسام باشد و دارای رنگ و روشنی بود و هوا چون رنگ ندارد با اینکه جسم است دیده نمیشود، و خداوند منزه است از تمام آنچه ذکر شد، پس محالست دیده شود) و مقهور و مغلوب گردانید وجود مقدس او افکار و اندیشه ها را از اینکه ذات خداوند را درک کنند (چون ذات مقدس خداوند عین عینیت و شخصیت خارجیه غیر متناهی است و هیچ شخصیت وجودیه خارجیه در ذهن نیاید چه جای وجود خداوند که حدی برای آن نیست).

###کلام فی التوحید

الحدیث 119 کلام فی التوحید ضمن خطبة لأمیر المؤمنین علیه السّلام

و فیه أیضا: فی ذلک الباب (التوحید و عیون أخبار الرضا علیه السّلام) ضمن خطبة لأمیر المؤمنین علیه السّلام: لیس بجنس فتعادله الأجناس، و لا بشبح فتضارعه الأشباح، و لا کالأشیاء فتقع علیه الصفات.

###کلام فی التوحید

و نیز در همان جلد و باب: (از کتاب توحید و عیون اخبار رضا علیه السّلام) ضمن خطبه ای از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که فرمود: نیست جنس، یعنی چون جنس ماهیتی است که بر انواع مختلفه صادق باشد مثل جنس حیوان که بر انواع حیوانات صادق است، و شبح نقشی را گویند که شبیه موجود خارجی باشد، و خداوند حقیقت نور وجود اصیل غیر متناهی است، پس ذات مقدسش جنس نیست که بر مصادیق مختلفه گفته شود، و حکایت و نمایش موجود دیگری نیست تا از سنخ اشباح باشد، و چون واجب الوجود و منزه از صفات ممکنات است پس معروض عوارض مخلوقات نباشد.

 

###نفی الجسم و الصورة و التشبیه

الحدیث 120 نفی الجسم و الصورة و التشبیه

و فیه أیضا: باب «نفی الجسم و الصورة و التشبیه، الخ» (التوحید) فی ضمن حدیث، عن موسی بن جعفر علیه السّلام انزل مواعظه: و وعده و وعیده أمر بلا شفة و لا لسان، و لکن کما شاء أن یقول کن، فکان خیرا کما أراد فی اللّوح.

###نفی الجسم و الصورة و التشبیه

و نیز در همان جلد: باب «نفی جسم و صورت و تشبیه» الخ (از کتاب توحید در ضمن حدیثی) از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام است که نازل فرمود پند و اندرزهای خود را: وعد و نوید خداوند (بخوبی و نعمتها) و وعید او (یعنی اعلام بعذابها و سختیها عبارت از) فرمان و اراده (تکوینی الهیه) است نه آنکه (کلام لفظی و صادر) از لب و زبان باشد، بلکه بمجرد مشیت الهیه موجود و ظهور یابد و بر وفق مصلحت و عین منافع واقعیه بوده باشد (و قبل از ظهور در این عالم) در لوح تقدیرات (ثبت و سپس تنزل بعالم طبع نماید چنانچه در تنزلات از آن الواح مثل قرآن مجید بلسان جبرئیل و خاتم النبیین صلّی اللَّه علیه و آله نازل گردیده).

###فی التوحید

الحدیث 121 من خطبة له علیه السّلام فی التوحید

و فیه أیضا: باب «جوامع التّوحید» (نهج البلاغة) من خطبة له علیه السّلام: کلّ شی ء خاشع له، و کلّ شی ء قائم به، غنی کلّ فقیر و عزّ کلّ ذلیل، إلخ.

###فی التوحید

و نیز در همان جلد: باب «جوامع توحید» (از نهج البلاغه) از جمله سخنان حضرت امیر علیه السّلام است (که فرمود:) هر چیزی فرمانبر اوامر تکوینی خداست، و هر چیزی بپاداشته بفیض وجود از اوست، بی نیازکننده هر فقیر است که نیازش رفع کند، و عزت دهنده هر ذلیلی است که عزتش دهد، الخ.

###الدّعاء السّادس من الصحیفة السجّادیة علیه السّلام

الحدیث 122 فی الدّعاء السّادس من الصحیفة السجّادیة علیه السّلام

و فی الدّعاء السّادس من الصحیفة السجّادیة علیه السّلام: لیس لنا من الأمر إلّا ما قضیت، و من الخیر إلّا ما أعطیت.

###الدّعاء السّادس من الصحیفة السجّادیة علیه السّلام

و در دعاء ششم از صحیفه سجادیه علیه السّلام است: برای ما چیزی واقع نمیشود مگر آنچه را که تو حکم کرده ای، و از خوبیها مگر آنچه که تو عطا فرموده ای.

###الدّعاء السابع من الصحیفة السجّادیة

الحدیث 123 فی الدّعاء السابع من الصحیفة السجّادیة

و فی الدّعاء السابع: و جری بقدرتک القضاء، و مضت علی إرادتک الأشیاء، فهی بمشیّتک دون قولک مؤتمرة.

###الدّعاء السابع من الصحیفة السجّادیة

و در دعاء هفتم: (از صحیفه سجادیه علیه السّلام) است: و بتوانائی تو (که خلق را توانا کرده ای) کلیه امور (و آنچه مقدر فرموده ای) واقع گردد، و موجودات باراده تو واقع شوند، و باراده تو بدون اینکه گفتاری در میان باشد قبول امر تکوینی کنند و موجود شوند.

###الثامن و العشرین من الصحیفة السجّادیة

الحدیث 124 فی الدّعاء الثامن و العشرین من الصحیفة السجّادیة

و فی الدّعاء الثامن و العشرین: لک یا إلهی وحدانیّة العدد، و ملکة القدرة الصّمد، و فضیلة الحول و القوّة، و درجة العلوّ و الرّفعة.

###الثامن و العشرین من الصحیفة السجّادیة

و در دعاء بیست و هشتم (فرموده) است: جهت وحدت و یگانگی موجودات که در فیض وجود است که بر همه افاضه شده برای تو است (یعنی ماهیات موجودات قابل جعل بالذات نمی باشند بلکه وجود است که از خداوند بهمه موجودات افاضه گردیده است و بتبع و طفیلی آن وجود، آن ماهیات که حدود وجوداتند ظهور یافته مثل نور حسی که چون موجود گردد حد آن هم بالتبع ظاهر شود) و (برای تست) مالکیت توانائی که بی پایانست (و از هیچ مرتبه از مراتب قدرت خالی نیست) و (برای تست) کمال چاره سازی و از حالی بحال دیگر در آوردن و قدرت و نیرو، و (مختص است بذات تو) مقام برتری و بالاتری (بر تمام موجودات).

###الدّعاء الحادی و الثلاثین من الصحیفة السجّادیة

الحدیث 125 فی الدّعاء الحادی و الثلاثین من الصحیفة السجّادیة

و فی الدّعاء الحادی و الثلاثین: أللّهمّ إنّی أتوب إلیک فی مقامی هذا من کبائر ذنوبی و صغائرها، و بواطن سیّئاتی و ظواهرها، و سوالف زلّاتی و حوادثها، توبة من لا یحدّث نفسه بمعصیة، و لا یضمر أن یعود فی خطیئة.

###الدّعاء الحادی و الثلاثین من الصحیفة السجّادیة

و در دعاء سی و یکم است: خدایا! من بازگشت میکنم بسوی تو از گناهان بزرگ و کوچکم در این حال، و از گناهان پنهانی و آشکارم، و از لغزشهای گذشته و آینده ام، بازگشت کسی که گناهی بخاطر خود نیاورد، و قصد بازگشت بگناهی در دل نداشته باشد.

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة

الحدیث 126 فی الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة

و فی الدّعاء السّابع و الأربعون: أنت الأوّل قبل کلّ أحد، و الآخر بعد کلّ عدد، و أنت اللّه لا إله إلّا أنت، الدّانی فی علوّه، و العالی فی دنوّه.

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة

و در دعاء چهل و هفتم است: توئی ذات مقدسی که بخود موجودی، و هر موجودی بفیض ناشی از تو موجود گردیده (پس تو پیش از هر موجودی) و رجوع تمامی موجودات بسوی تو است، و باقی هستی پس از فنای اهل هر عالمی، و توئی خدائی که نیست خدائی غیر تو، که بفیضت با همه موجودات نزدیکی، در عین برتری ذاتت از تمام موجودات، و برتر از همه موجودات هستی بمقام ذاتت، در عین نزدیکیت بتمام موجودات از جهت فیضت.

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

الحدیث 127 فی الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

و فیه أیضا: أنت الّذی لا تحدّ فتکون محدودا، و لم تمثّل فتکون موجودا، و لم تلد فتکون مولودا.

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

و نیز در دعاء چهل و هفتم است: توئی آن خدائی که عروض حد بر ذات مقدست ممتنع است، پس هیچ گاهی محدود نخواهی شد (زیرا حد برای ماهیت است و حقیقت وجود را حدی نیست، و چون خداوند حقیقت وجود محض است پس حدی برای او نخواهد بود).

بیان: مراد از حد، اندازه و درجه وجود و کمالات وجودیه است، و چون وجود نور حقیقی است پس نظیر نور حسی میباشد، همچنان که انوار حسیه در ضعف و شدت مراتبی دارند وجودات هم مراتبی دارند مثل مرتبه وجود عناصر بسیطه و معدنیات و نباتات و حیوانات و ملائکه با اختلاف مراتبی که در آنها هست تا برسند بروح اعظم که بزرگترین ملائکه میباشد که کمالات این مراتب از علم و قدرت و غیر اینها متفاوت میباشد، و خداوند متعال چون حقیقت نور و وجود غیر متناهی است کمالاتش هم که عین وجودند از علم و قدرت و سایر کمالات نهایتی ندارند.

و مثلی برای تو نیست تا (چون موجودات ممکنه) موجود باشی (یعنی دارای ماهیتی زائد بر ذات مقدست باشی) فرزندی نداری تا فرزند دیگری (و کسی) باشی (و نیز چون حقیقت وجود و حیات که عین ذات مقدس خداوند است یک حقیقت واحده بیش نیست پس مثلی برای او نخواهد بود).

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

الحدیث 128 فی الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

و فیه أیضا: سبحانک، قولک حکم، و قضاؤک حتم، و إرادتک عزم.

###الدّعاء السّابع و الأربعون من الصحیفة السجّادیة أیضا

و نیز در همان دعاء است: منزهی تو ای خداوند (از صفات ممکنات) گفتار تو فرمان تکوینی است، و فرمان تو واقع شدنی است، و اراده تو عزم است (که پشیمانی در آن نیست).

###دعاء ليلة الثانى و العشرون من شهر رمضان‏

الحديث 129 في زاد المعاد: في دعاء ليلة الثانى و العشرون من شهر رمضان‏

في زاد المعاد: في دعاء ليلة الثانى و العشرون المرويّ باسانيد معتبرة عن الصادق عليه السّلام: يا نور كلّ نور، و منتهى كلّ رغبة، و ولىّ كلّ نعمة.

###دعاء ليلة الثانى و العشرون من شهر رمضان‏

در زاد المعاد: در دعاء شب بيست و دوم كه با سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده (اينست كه فرمود:) اى خداوندى كه منشأ وجود تمامى موجوداتى، و ميل و رغبتها بتو منتهى مى‏شود (چون ذات مقدس حق عين كمالات است و هر كمالى مورد رغبت است، يعنى هر ناقص علاقه بكمال دارد و حق سبحان عين كمالات است، در حقيقت نهايت رغبتها و ميلهاست) و صاحب و دهنده هر نعمتى.

###دعاء يوم عرفة

الحديث 130 في دعاء يوم عرفة المروىّ عن الصادق عليه السّلام‏

و فيه أيضا: في دعاء يوم عرفة المروىّ عن الصادق عليه السّلام بسند معتبر المتعالى في دنوّه، المتدانى من كلّ شي‏ء في ارتفاعه الّذي نفذ بصره في خلقه، و حارث الأبصار بشعاع نوره.

###دعاء يوم عرفة

و نيز در همان كتاب: در دعاء روز عرفه كه بسند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده (اينست كه فرمود: خدائى كه) برتر است از همه موجودات بذات مقدسش در عين شمول فيضش تمامى موجودات را، نزديك است بهر چيزى (بفيض و رحمتش) در عين برترى ذاتش، خدائى كه گذرا است بينش او در تمام خلق (چون بذات خود محيط است و شهود اشياء ميكند نه بآلتى) و نگاهدارنده چشمهاست بفيض وجودش (چون شعاع نور ذات خداوند عبارت از وجودى است كه بتمام اشياء افاضه فرموده چنانچه در دعاء كميل است:

 «و بنور وجهك الذى اضاء له كل شى‏ء»

يعنى بنور ذات مقدس تو كه بواسطه او روشن گرديده تمام ماهيات موجودات، و چون موجودات ماديه و مجرده غير متناهى هستند پس چشمهاى سرها و بصيرت دلها بآنها احاطه نكند و سرگشته و حيران ماند).

 

###دعاء العهد

الحديث 131 في دعاء العهد

و فيه أيضا: في الباب الحادى عشر دعاء يسمّى بالعهد المرويّ عن الصادق عليه السّلام بسند معتبر (و فيه:) اللّهمّ إنّي أسألك بوجهك الكريم، و بنور وجهك المنير، و ملكك القديم، يا حىّ يا قيّوم، أسألك باسمك الّذى أشرقت به السّماوات و الأرضون، و باسمك الّذى يصلح به الأوّلون و الآخرون.

###دعاء العهد

و نيز در همان كتاب: در باب يازدهم دعائيست كه بدعاء عهد ناميده شده و از حضرت صادق عليه السّلام بسند معتبر روايت شده (و در آن دعاء است:) خداى من سؤال ميكنم از تو بذات مقدس تو كه محترم‏ترين ذاتهاست، و بنور وجود مقدست كه تمامى ماهيات را از ظلمت عدم پديدار و ظاهر نموده‏اى، و به پادشاهى ازلى و دائمى تو، اى ذات مقدسى كه ذاتت عين حيات است، اى ذات مقدسى كه بذات خود بر جا و نگاهدارنده موجوداتى، سؤال ميكنم از تو بنام مقدس تكوينى و فيض مقدس تو كه آسمانها و زمينها بآن روشن گرديد، و بنام مقدست كه نظام وجود از گذشته‏ها و آينده‏ها بآن باقى و برقرار است.

###دعاء مروىّ عن الرّضا يقرء بعد صلاة النّبى

الحديث 132 دعاء مروىّ عن الرّضا عليه السّلام يقرء بعد صلاة النّبى صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في الباب الثاني عشر، دعاء مروىّ عن الرّضا عليه السّلام يقرء بعد صلاة النّبى صلّى اللّه عليه و آله و سلم (و فيه:) اللّهمّ أنت نور السماوات و الأرض و من فيهنّ فلك الحمد، و أنت قيّام السماوات و الأرض و من فيهنّ.

###دعاء مروىّ عن الرّضا يقرء بعد صلاة النّبى

و نيز در همان كتاب: در باب دوازدهم دعائى است كه از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده كه آن دعاء بعد از نماز مخصوص پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله خوانده مى‏شود (و در آن دعاء است:) خدايا تو حقيقت نور آسمانها و زمينى و آنچه در آسمان و زمين است، پس ستايش مخصوص تو است، و توئى بپاى دارنده آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست.

###عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ

الحديث 133 في قوله عزّ و جلّ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ

في المجلّد الثانى من البحار: (كتاب التوحيد) باب «العلم و كيفيّته» «معانى الأخبار» عن ثعلبة بن ميمون، عن بعض أصحابنا، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام في قوله عزّ و جلّ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فقال عليه السّلام: الغيب ما لم يكن، و الشهادة ما قد كان.

###عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ

در جلد دوم از كتاب بحار: (كتاب توحيد) باب «علم و چگونگى آن» از كتاب معانى الاخبار از ثعلبة بن ميمون از بعضى از اصحاب ما (اماميه) از حضرت صادق عليه السّلام در فرموده خداى با عزت و جلال: عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ (داناى آنچه پنهان از خلق است و هر چه بر ايشان هويدا است- نقل شده كه) فرمود: غيب آنست كه هنوز موجود نشده و بنور وجود امكانى ظهور نيافته، و شهادت آنست كه وجود يافته است.

###في التوحيد

الحديث 134 كلام لأبيجعفر عليه السّلام في التوحيد

و فيه أيضا: في ذلك الباب (التوحيد) عن جابر الجعفى، عن أبيجعفر عليه السّلام، قال: سمعته عليه السّلام يقول: إنّ اللّه نور لا ظلمة فيه، و علم لا جهل فيه، و حياة لا موت فيه.

###في التوحيد

و نيز در همان جلد و باب: (از كتاب توحيد) از جابر جعفى روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: همانا ذات مقدس خداوند، نور وجود محضى است كه تاريكى عدم در آن راه ندارد، و عين دانائى است كه نادانى در آن نيست، و عين حيات و بقائى است كه فنائى در آن نيست.

###في التوحيد

الحديث 135 كلام لأبي عبد الله عليه السّلام في التوحيد

و فيه أيضا: في ذلك الباب (التّوحيد) عن ابن مسكان، قال: سألت‏ أبا عبد اللّه عليه السّلام عن اللّه تبارك و تعالى: أكان يعلم المكان قبل أن يخلق المكان، أم علمه عند ما خلقه و بعد ما خلقه؟ فقال عليه السّلام: تعالى اللّه، بل لم يزل عالما بالمكان قبل تكوينه كعلمه به بعد ما كوّنه، و كذلك علمه بجميع الأشياء كعلمه بالمكان.

###في التوحيد

و نيز در همان جلد و باب: (از كتاب توحيد) از ابن مسكان نقل شده كه‏ گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم از خدائى كه منزه و برتر از موجوداتست: آيا پيش از آفريدن مكان داناى بمكان بود يا آنكه هنگام آفريدن و پس از آفرينش آن دانا شد؟ پس آن حضرت فرمود: برتر است خدا (از اينكه پيش از ايجاد دانا و عالم نباشد) بلكه هميشه داناى بمكان بوده پيش از آفرينش مكان، مثل دانائيش بمكان پس از آفريدن آن؛ و چنين است دانائى خداوند بتمامى اشياء مانند دانائى او بمكان (يعنى دانائى او پيش از ايجاد، اختصاص بمكان ندارد).

 

 

 

###في التوحيد

الحديث 136 قول في ضمن خطبة لأمير المؤمنين عليه السّلام في التوحيد

و فيه أيضا: باب «جوامع التوحيد» (الإحتجاج) في ضمن خطبة لأمير المؤمنين عليه السّلام: يقول لما أراد كونه كن فيكون، لا بصوت يقرع و لا نداء يسمع، و إنّما كلامه سبحانه فعل منه، أنشأه و مثّله، لم يكن من قبل ذلك كائنا، و لو كان قديما لكان إلها ثانيا.

###في التوحيد

و نيز در همان جلد: باب «جوامع توحيد» (از كتاب احتجاج) در ضمن خطبه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است (كه فرموده:) ميگويد (خداوند) براى هر چه كه اراده وجود او نموده پس موجود مى‏شود، نه بصدائى كه هوا را بكوبد و نه آوازى كه شنيده شود، همانا كلام خداى منزه (از هر نقص و عيب) موجودى است كه باراده او صادر شده است، ايجاد كرد آن را و تمثال و پيكر باو داد، آن موجود پيش از ايجاد خداوند حاصل نبود و اگر قديم بود هر آينه خداى دومين بود.

###حقيقة الرؤيا

الحديث 137 حقيقة الرؤيا

في المجلّد الرّابع عشر من البحار: (كتاب السّماء و العالم) باب «حقيقة الرؤيا» (التبصرة لعليّ بن بابويه) عن موسى بن إسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللّه، و تحزين من الشيطان، و الّذى يحدّث به الإنسان نفسه فيراه في منامه.

###حقيقة الرؤيا

در جلد چهاردهم بحار: (كتاب السماء و العالم) در باب «حقيقت خواب» (از كتاب تبصره تأليف على بن بابويه) از موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام از پدرش از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام (نقل شده) است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خواب بر سه گونه است: موجبات شادى و سرور است كه از خداوند باو ميرسد، و افسرده ساختن از شيطان، و آنچه را در بيدارى آدمى با خود فكر ميكند همان را در خواب مى‏بيند.

###حدوث العالم و بدو خلقه‏

الحديث 138 حدوث العالم و بدو خلقه‏

و فيه أيضا: باب «حدوث العالم و بدو خلقه». (الكافي) عن جابر بن يزيد، قال: قال لى أبو جعفر عليه السّلام: يا جابر! إنّ اللّه أوّل ما خلق، خلق محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم و عترته الهداة المهتدين، فكانوا أشباح نور بين يدى اللّه، قلت: و ما الأشباح قال عليه السّلام: ظلّ النّور، أبدان نورانيّة بلا أرواح، و كان صلّى اللّه عليه و آله و سلم مؤيّدا بنور واحد و هى روح القدس فيه كان يعبد اللّه و عترته، إلخ.

###حدوث العالم و بدو خلقه‏

و نيز در همان كتاب: باب «حدوث عالم و ابتداء خلق آن» (از كتاب كافى) از جابر بن يزيد است كه گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: اى جابر! همانا خداوند نخستين موجودى كه خلق كرد حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيت و خويشان او بود (يعنى ائمه هدى عليهم السّلام) راهنمايان راه يافته بودند، پس بودند شبحهاى نورى در محضر الهى، عرضكردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه‏اى از نور (خداى سبحان) بوده است، بدنهاى نورانى بدون روح (مستقل براى هر يك) بوده، و توانائى و نيروى آن سايه بنور يگانه‏اى بود كه همان روح القدس است، پس بدارائى آن روح واحد پرستش ميفرمود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و عترت او خدا را (ممكن است كه ابدان نوريه مقصود همان وجودات مجرده ائمه اطهار عليهم السّلام باشد كه نيازى بر وحى كه حلول در آنها نموده باشد ندارند، و روح القدس چنانچه در اخبار ديگر وارد است با همه ائمه معصومين عليهم السّلام مؤيد و ممدد و همراه بوده است، و در روايت ديگر وارد است كه‏ «اول ما خلق اللَّه روحى» نخستين موجودى كه خداوند ايجاد فرمود روح منست، و مراد از روح القدس اول مخلوق از عالم ارواح باشد).

###أول ما خلق الله نور حبيبه محمّد

الحديث 139 أول ما خلق الله نور حبيبه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال أبو الحسن البكرى في كتاب الأنوار: روى عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: كان اللّه و لا شي‏ء معه، فأوّل ما خلق نور حبيبه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم «الحديث».

###أول ما خلق الله نور حبيبه محمّد

و نيز در همان جلد و باب: ابو الحسن بكرى در كتاب انوار گويد: از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند بود و چيزى با او نبود، پس نخستين مخلوق او نور وجود حبيب او (حضرت) محمد صلّى اللَّه عليه و آله بوده است.

###معنى العقل

الحديث 140 في معنى العقل

في المجلّد الأوّل من البحار: (كتاب العقل و العلم و الجهل) باب «علامات العقل و جنوده» «معانى الأخبار» عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قلت له عليه السّلام: ما العقل؟ قال عليه السّلام: ما عبد به الرّحمان، و اكتسب به الجنان، قال: قلت: فالّذى كان في معاوية؟ قال عليه السّلام: تلك النّكراء، و تلك الشيطنة و هى شبيهة بالعقل و ليست بعقل.

###معنى العقل

در جلد اول بحار: (كتاب عقل و علم و جهل) باب «علامات عقل و جنود آن» (از كتاب معانى الاخبار) از بعض اصحاب ما مرفوعا از حضرت صادق عليه السّلام (روايت شده) است كه فرمود: بحضرت عرضكردم عقل چيست؟ فرمود: عقل مرتبه ‏اى از شعور و ادراك است كه بسبب آن پروردگار پرستش كرده شود، و بفيض بهشت كامياب گردد؛ گفت عرضكردم: پس آنچه در معاويه بود چه بود؟ حضرت فرمود: آنچه معاويه دارا بود قوه ‏اى بود كه مبدء كارهاى ناشايست و بدكارى بود كه آن بعقل مانند بود در حالى كه عقل نبود (و مراد قوه واهمه است كه مانند عقل ادراك معانى ميكند ليكن بجزئيات تعلق ميگيرد مثل محبت و عدوات نسبت باشخاص).

بيان: پرستش عبارتست از نهايت مراتب خضوع و خشوع كه محبين نسبت بمحبوبات و معشوقات خود انجام دهند، و هر چند كمال محبوب افزون باشد البته خضوع محب بيشتر گردد و قرب باو بهتر حاصل گردد، و چون كمالات الهى برتر از هر كمالى است و پايانى ندارد پس هر چند بشهود مظاهرش بهتر درك شود، خضوع و خشوع بهر او بيشتر گردد، پس هر كس داراى مقام عقلانيت باشد بطريقى كه گفته شد شهود آن كمالات بيشتر و بهتر نمايد خضوعش نيز بيشتر شود تا اينكه بمرتبه پرستش و غايت تذلل و سجده نمودن بهر خداوند باشد، و البته بمراتب قرب بيشتر فائض گردد . خوشا آنان كه اللَّه يارشان بى - بحمد و قل هو اللَّه كارشان بى‏ . خوشا آنان كه دائم در نمازند - بهشت جاودان بازارشان بى‏.

###الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين‏

الحديث 141 الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين‏

في الكافي: باب «الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين» عن حسن بن علىّ الوشاء، عن أبى الحسن الرّضا عليه السّلام قال: سألته فقلت: اللّه فوّض الأمر إلى‏ العباد؟ قال: اللّه أعزّ من ذلك؛ فقلت: فجبّرهم على المعاصى؟ قال: اللّه أعدل و أحكم من ذلك، قال: ثمّ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: يا بن آدم! أنا أولى بحسناتك منك، و أنت أولى بسيّئاتك منّى، عملت المعاصى بقوّتى الّتى جعلتها فيك.

###الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين‏

در كتاب كافى: باب «جبر و قدر و أمر بين الامرين» از حسن بن على الوشاء از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده كه گفت: از حضرت پرسيدم و عرضكردم آيا خدا كارهاى مردم را بايشان واگذارده؟ حضرت فرمود: خداوند اقوى از اينست؛ عرضكردم‏ پس مجبور كرده ايشان را بر گناهان؟ حضرت فرمود: خداوند عادلتر و مقتضاى حكمت و مصلحتش عاليتر از اينست راوى گفت سپس حضرت فرمود: خداى برتر و بالاتر فرمود: اى پسر آدم! من بكارهاى شايسته تو از تو سزاوارترم، و تو نسبت بگناهانت سزاوارتر از منى، بجاى آوردى گناهان را با نيروى من كه در تو قرار دادم (شبهه‏ اى نيست كه قدرت دادن بر فعل و كارى از خداوند متعال است، و نيز اراده و اختيار كار خوب يا بد را كه بنده دارد از اوست، و عقل و فهم كار پسنديده و ناپسند هم از طرف خداوند است، ليكن استعمال قوى و آلات در خير باينست كه بنده، تحصيل معارف و ملكات و عادات پسنديده كند كه جلوگيرى از ارشاد و هدايت دستور عقل ننمايد، و اختيار بديها بجهت تحصيل ملكات و عادات ناپسند است، پس حسنات بواسطه ارشاد حكم عقل است كه از طرف خداوند است و بهمين جهت نسبت بخود داده است، و اما گناهان از اين جهت نسبتش به بنده داده شده كه بنده از ارشاد عقل، موانع و جلوگيرى پيدا كرده است).

###إتّباع الهوى و طول الأمل‏

الحديث 142 الخوف في إتّباع الهوى و طول الأمل‏

في نهج البلاغة: و من خطبة له عليه السّلام: أيّها الناس! إنّ أخوف ما أخاف عليكم إثنان: إتّباع الهوى و طول الأمل، فأمّا اتّباع الهوى فيصدّعن الحقّ، و أمّا طول الأمل فينسى الآخرة، ألا و إنّ الدنيا قد ولّت حذّاء فلم يبق منها إلّا صبابة كصبابة الإناء اصطبّها صابّها، ألا و إنّ الآخرة قد أقبلت، و لكلّ منهما بنون، فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدنيا، فإنّ كلّ ولد سيلحق بامّه يوم القيامة، و إنّ اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لأعمل.

###إتّباع الهوى و طول الأمل‏

در نهج البلاغه: از جمله سخنان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است (كه فرمود:) اى مردم! بيشتر چيزى كه بر شما ميترسم دو چيز است: پيروى از هواى نفس، و درازى آرزو، اما پيروى از هواى نفس پس مانع از سلوك طريق حق شود. هر كه را باشد طمع الكن شود - با طمع كى چشم دل روشن شود . چون غرض آمد هنر پوشيده شد - صد حجاب از دل بسوى ديده شد. و اما درازى آرزو موجب فراموشى قيامت گردد (زيرا اشتغال بكارهاى زياد دنيوى، آدمى را از توجه بآخرت باز ميدارد) آگاه باش همانا دنيا پشت كرده در حالى كه منقطع خواهد شد، پس باقى نمانده مگر مقدار كمى چون آب مختصرى كه در ته ظرفها باقى ميماند كه ريزنده آن را از ظرف (بزمين) ميريزد (و اين جمله كنايه از نفاد و سپرى شدن زندگى دنيا است) و همانا قيامت روى كرده است (يعنى آنچه را كه پروردگار عالم در خصوص اهوال قبر و برزخ و قيامت از ثواب و عقاب و جزاى اعمال نيك و پاداش اعمال بد و تجسم اعمال وعده داده و وعيد فرموده زياده و افزون گردد و متحقق و واقع شود) و براى هر يك از دنيا و آخرت پسرانى است، پس از پسران آخرت باشيد و از پسران دنيا نباشيد (يعنى كارهاى شايسته انجام دهيد كه حظ و بهره بسيار از آخرت ببريد) پس همانا هر فرزندى بزودى در روز قيامت بمادر خود ملحق مى‏شود، و همانا امروز روز عمل و كار است و محاسبه‏اى در ميان نيست، و آخرت روز محاسبه است و كردارى در بين نيست (در آخرت اعمالى نيست كه موجب تحصيل ملكات حسنه شود، و در نتيجه ملكات، اعمال مجسم شوند). باغبانا ز خزان بى‏خبرت مى‏بينم - آه از آن روز كه بادت گل رعنا ببرد . رهزن دهر نخفته است مشو ايمن از او -  كه گر امروز نبرده است بفردا ببرد.

###ترك الشهوات و الأهواء

الحديث 143 ترك الشهوات و الأهواء

في المجلّد الخامس عشر من البحار: (كتاب الايمان و الكفر) باب «ترك الشهوات و الأهواء» (الكافى) عن أبي عبيدة، عن أبى جعفر عليه السّلام قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: و عزّتي و جلالي و عظمتي و علوّى و ارتفاع مكانى، لا يؤثر عبد هواى على هوى نفسه، إلّا كففت عليه ضيعته، و ضمّنت السماوات و الأرض رزقه، و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر.

###ترك الشهوات و الأهواء

در جلد پانزدهم بحار: (كتاب ايمان و كفر) باب «ترك شهوات و هوس‏رانيها» (از كتاب كافى) از أبى عبيده، از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: خداى با عزت و جلال ميفرمايد: بعزت و جلال و بزرگى و برترى و بلندى مقام خودم سوگند كه اختيار نميكند بنده‏اى خواسته‏هاى مرا بر خواسته‏هاى خويش مگر آنكه كفايت ميكنم باغ و بستان (و تجارت) او را، و ضامن و عهده‏دار گردانم آسمانها و زمين را كه روزى او را برسانند، و مراقب و نگهبان او هستم پيش از تجارت هر تاجرى.

###ترك الشهوات و الأهواء أيضا

الحديث 144 في ترك الشهوات و الأهواء أيضا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الكافي) عن أبى حمزة، عن أبى جعفر عليه السّلام‏ قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يقول اللّه عزّ و جلّ: و عزّتي و جلالي و كبريائى و نورى و علوّى و ارتفاع مكانى، لا يؤثر عبد هواه على هواى، إلّا شتّتت عليه أمره، و لبست عليه دنياه، و شغلت قلبه بها و لم اوته منها إلّا ما قدّرت؛ و عزّتى و جلالى و عظمتى و نورى و علوّى و ارتفاع مكانى، لا يؤثر عبد هواى على هواه إلّا استحفظته ملائكتى، و كفلت السماوات و الأرضين رزقه، و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر، و أتته الدنيا و هى راغمة.

###ترك الشهوات و الأهواء أيضا

و نيز در همان جلد و باب: (از كتاب كافى) از ابو حمزه ثمالى، از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عزت‏ و جلالت ميفرمايد: بعزت و جلال و بزرگى و پادشاهى و نور و برترى و بلندى مقام خود سوگند كه اختيار نميكند بنده‏اى خواسته‏ها و تمايلات نفس خويش را بر خواسته ‏هاى من، مگر اينكه پراكنده كنم كار او را، و راه رسيدن بدنيا را بر او مشتبه و مشكل سازم، و دل او را بدنيا متوجه سازم، و ندهم به آواز دنيا مگر آنچه را كه مقدر و محتوم ساخته‏ام براى او، بعزت و جلال و پادشاهى و نور و برترى و بلندى مقام خودم سوگند، كه اختيار نكرده بنده ‏اى اراده و خواسته ‏هاى مرا بر خواسته‏ها و تمايلات نفس خويش، مگر اينكه فرشتگان خود را نگهبان او قرار دهم و آسمانها و زمينها را ضامن روزى او گردانم، و مراقب و نگهبان او هستم بالاتر از نگاهبانى هر تاجرى نسبت بمال التجاره خود، و مى‏آيد او را در دنيا در حالى كه مطيع و منقاد او باشد. تو بندگى چو گدايان بشرط مزد مكن - كه خواجه خود روش بنده پرورى داند.

###نهى عن الرهبانيّة

الحديث 145 النّهى عن الرهبانيّة

و فيه أيضا: باب «النّهى عن الرهبانيّة». (إكمال الدين) عن زيد ابن علىّ، عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ليس في امّتى رهبانيّة، و لا سياحة، و لا ذمّ، يعنى سكوت.

###نهى عن الرهبانيّة

و نيز در همان جلد: باب «نهى از رهبانيت» (از كتاب اكمال الدين) از زيد بن على از پدرانش از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در امت من رهبانيت و سياحت و ذم نيست (رهبانيت يعنى كناره‏گيرى از مردم و عبادت كردن در صومعه‏هائى كه در بيابانها و دور از شهرها بنا كنند، و سياحت يعنى از شهرها دور شدن و مسكن كردن در بيابانها و ترك كردن جمعه و جماعت، و ذم عبارتست از روزه سكوت كه رسم نصارى است).

###نهى عن الرهبانيّة أيضا

الحديث 146 النّهى عن الرهبانيّة أيضا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (النّهج) عن أمير المؤمنين عليه السّلام (حين قال‏ له العلاء:) يا أمير المؤمنين! أشكوا إليك أخى عاصم بن زياد؛ قال عليه السّلام: و ما له؟ قال: لبس العباء و تخلّى من الدّنيا، قال عليه السّلام: علىّ به، فلمّا جاء قال عليه السّلام: يا عدىّ نفسه لقد استهام بك الخبيث، أما رحمت أهلك و ولدك؟ أترى اللّه أحلّ لك الطيّبات و هو يكره أن تأخذها؟ أنت أهون على اللّه من ذلك؛ قال: يا أمير المؤمنين! هذا أنت في خشونة ملبسك، و جشوبة مأكلك، قال عليه السّلام: ويحك، إنّي لست كأنت، إنّ اللّه تعالى فرض على أئمّة الحقّ أن يقدّروا أنفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيّغ بالفقير فقره.

###نهى عن الرهبانيّة أيضا

و نيز در همان جلد و باب: (از نهج البلاغه) از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام‏ روايت كرده هنگامى كه علاء بآن حضرت عرضكرد: اى امير المؤمنين شكايت ميكنم بتو از برادرم عاصم بن زياد، حضرت فرمود: او چه كرده، گفت: پوشش پشمين در بر كرده و از دنيا كناره گرفته؛ حضرت فرمود: او را نزد من آر، پس هنگامى كه او آمد، حضرت فرمود: اى دشمن نفس خويش، بتحقيق سرگردان و حيران كرد ترا شيطان، آيا بعيال و فرزندان خود ترحم نكردى؟ آيا چنين مى‏بينى كه خداوند نعمتهاى پاكيزه خود را جهت تو حلال فرموده ولى خوش ندارد تو از آنها برگيرى؟ (و بهره‏مند شوى) تو پست‏ترى از اينكه نعمتهائى را كه خداوند بر تو حلال كرده بر خود حرام كنى؛ عرضكرد: اى امير المؤمنين تو چرا چنين هستى كه لباست زبر و خشن است و خوراكت غذاهاى سختى است (چون نان خشك بى‏خورش) حضرت فرمود: واى بر تو من چون تو نيستم، همانا خداى برتر از هر چيز واجب گردانيده بر امامان و پيشوايان حق و دين كه خود را اندازه‏گيرى كنند (از جهت مأكول و مشروب) باندازه ناتوانان مردم، تا غلبه و هيجان نكند بر فقير فقر و نيازش. حاجت بكلاه بر كى داشتنت نيست - درويش صفت باش و كلاه تترى دار .

###عزلة عن شرار الخلق‏

الحديث 147 العزلة عن شرار الخلق‏

و فيه أيضا: باب «العزلة عن شرار الخلق». (النّهج) قال أمير المؤمنين عليه السّلام: طوبى لمن لزم بيته، و أكل قوته، و اشتغل بطاعة ربّه، و بكى على خطيئته، فكان من نفسه في شغل، و الناس منه في راحة.

###عزلة عن شرار الخلق‏

و نيز در همان كتاب: باب «كناره‏گيرى از مردمان شرور» (از كتاب نهج البلاغه) از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: خوشا حال كسى كه در خانه خود بنشيند و روزى خود خورد، و بفرمانبرى خداوند خود مشغول باشد و بر گناه خود گريه كند، خود او بخود مشغول است ولى مردم از او در راحتند

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

الحديث 148 فرض العلم و وجوب طلبه‏

في الكافي: (كتاب فضل العلم) باب «فرض العلم و وجوب طلبه» عن أبى إسحاق السّبيعى، عمّن حدّثه، قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السّلام يقول: أيّها النّاس، إعلموا أنّ كمال الدّين طلب العلم و العمل به، ألا و إنّ طلب العلم أوجب عليكم من طلب المال، إنّ المال مقسوم مضمون لكم، قد قسّمه عادل بينكم و ضمنه و سيفى لكم، و العلم مخزون عند أهله و قد امرتم بطلبه من أهله فاطلبوه.

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

در كتاب كافى: (كتاب فضل علم) باب «فرض علم و وجوب طلب آن» از ابى اسحق سبيعى روايت نموده از كسى كه حديث را براى او نقل كرده؛ گفت: شنيدم از امير المؤمنين عليه السّلام كه ميفرمود: اى مردم بدانيد همانا كمال دين طلب علم و دانش و عمل نمودن بآن ميباشد، و همانا طلب علم لازمتر است بر شما از كوشش در تحصيل مال، بجهت آنكه مال، قسمت و ضمانت شده است براى شما، همانا قسمت نموده خداوند عادل ميان شما و عهده‏دار گرديده، و زود است كه وفا خواهد فرمود بضمانت خود براى شما (اين قسمت اشاره است بآيه مباركه: ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها نيست هيچ جنبنده‏اى در زمين مگر آنكه روزى او با خداست نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما قسمت نموده‏ايم روزى ايشان را ميان ايشان در زندگانى دنيا) ولى علم و دانش ذخيره شده است در سينه دانشمندان و مأمور بتحصيل آن از عالم عامل هستيد پس طلب كنيد آن را (و فرموده: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ يعنى اگر شماها علم باصول و فروع دين نداريد از اهل قرآن كه ائمه معصومين عليهم السّلام و علماء تابعين ايشان هستند بپرسيد).

###وجوب التفقه في الدّين‏

الحديث 149 وجوب التفقه في الدّين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن علىّ بن أبى حمزة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: تفقّهوا في الدّين، فإنّه من لم يتفقّه منكم في الدّين فهو أعرابى، إنّ اللّه يقول في كتابه: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.

###وجوب التفقه في الدّين‏

و نيز در همان كتاب و باب: از على بن ابى حمزه روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: طلب فهم نمائيد در دين، پس همانا كسى كه با فهم نشود از شما در دين، اعرابى خواهد بود (يعنى بى‏خبر از احكام و حدود آنها است چنان كه در قرآن مجيد فرموده: الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عرب‏هاى بيابان‏نشين كه از شهرها و مراكز و مجامع تحصيل علوم دورند از جهت كفر و نفاق و دوروئى سخت‏ترند و سزاوارترند كه حدود آنچه را كه‏ خداوند نازل فرموده ندانند) خداوند در كتاب خود ميفرمايد: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (يعنى تا طلب فهم كنند در دين و بترسانند اهالى شهر خود را هنگامى كه بسوى ايشان برگشتند شايد بترسند، يعنى خداوند در آيه «نفر» فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ الخ، الزام فرموده است كه از هر دسته مردم، جماعتى كوچ نموده و احكام دين خود را بياموزند سپس بديگران تعليم دهند).

 

 

 

 

###تفقّه في دين اللّه‏

الحديث 150 عليكم بالتفقّه في دين اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن مفضّل بن عمر، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: عليكم بالتفقّه في دين اللّه، و لا تكونوا أعرابا، فإنّه من لم يتفقّه في دين اللّه لم ينظر اللّه إليه يوم القيامة و لم يزكّ له عملا.

###تفقّه في دين اللّه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از مفضل بن عمر روايت شده كه گفت: شنيدم حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود: لازمست بر شما كه طلب فهم نمائيد در دين خدا، و مانند بيابان‏نشينان نباشيد، همانا كسى كه طلب فهم در دين خدا ننمايد، خداوند در روز قيامت توجه و عنايتى باو نفرموده و پاكيزه نگرداند براى او عملى را

###نهى من الاعتزال و ترك التفقه‏

الحديث 151 النهى من الاعتزال و ترك التفقه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن عيسى، عمّن رواه، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام قال: قال له رجل: جعلت فداك، رجل عرف هذا الأمر، لزم بيته و لم يتعرّف إلى أحد من إخوانه، قال: فقال: كيف يتفقّه هذا في دينه.

###نهى من الاعتزال و ترك التفقه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن عيسى از كسى كه حديث كرده او را از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت مردى بحضرت عرضكرد: فدايت شوم، شخصى است كه معرفت و شناسائى در باره امامت پيدا كرده و ملازم خانه خود شده و با هيچ يك از برادران دينى خود اظهار آشنائى نكرده و با آنها آمد و رفتى ندارد؛ راوى گفت حضرت در جواب فرمود: اين شخص چگونه بصيرت و بينائى در دين خود پيدا ميكند؟.

###صفة العلم و فضله و فضل العلماء

الحديث 152 صفة العلم و فضله و فضل العلماء

و فيه أيضا: باب «صفة العلم و فضله و فضل العلماء» عن أبى حمزة، عن أبى جعفر عليه السّلام قال: عالم ينتفع بعلمه، أفضل من سبعين ألف عابد.

###صفة العلم و فضله و فضل العلماء

و نيز در همان كتاب: باب «صفت علم و فضل آن و فضيلت علماء» از ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: عالمى كه از علم و دانش او بهره برده شود (يعنى ديگران از علم او استفاده كنند) برتر و بهتر است (نزد خدا) از هفتاد هزار عابد.

###فضل العالم على العابد

الحديث 153 فضل العالم على العابد

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن معاوية بن عمّار، قال: قلت لأبى عبد اللّه عليه السّلام: رجل رواية لحديثكم يبثّ ذلك في الناس و يشدّده في قلوبهم و قلوب شيعتكم و لعلّ عابدا من شيعتكم ليست له هذه الرّواية، أيّهما أفضل؟ قال:

الرّاوية لحديثنا يشدّ به قلوب شيعتنا، أفضل من ألف عابد.

###فضل العالم على العابد

و نيز در همان كتاب و باب: از معاوية بن عمار روايت كرده كه گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: مردى است كه حديث بسيارى از شما نقل ميكند و آن را بين مردم منتشر ميگرداند و محكم ميكند آن را در دل مردم و شيعيان شما (يعنى ايمان ايشان را باحاديث شما محكم ميسازد) و شايد عابدى از شيعيان شماست كه اين طور روايت‏كننده احاديث شما نيست، كداميك از اين دو بر ديگرى برترى دارد؟ حضرت فرمود: آن كس كه نقل حديث ما كند و دلهاى شيعيان ما را بآن محكم سازد برتر است از هزار عابد.

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

الحديث 154 فرض العلم و وجوب طلبه‏

في المجلّد الأوّل من البحار: (كتاب العقل و العلم و الجهل) باب «فرض العلم و وجوب طلبه» (أمالى الصدوق) عن ابن نباتة، قال: قال أمير المؤمنين عليّ بن أبى طالب عليه السّلام: تعلّموا العلم، فإنّ تعلّمه حسنة، و مدارسته تسبيح، و البحث عنه جهاد، و تعليمه لمن لا يعلمه صدقة، و هو عند اللّه لأهله قربة، لأنّه معالم الحلال و الحرام، و سالك بطالبه سبيل الجنّة، و هو أنيس في الوحشة، و صاحب في الوحدة، و سلاح على الأعداء، و زين الأخلّاء، يرفع اللّه به أقواما يجعلهم في الخير أئمّة يقتدى بهم، ترمق أعمالهم و تقتبس آثارهم، و ترغب الملائكة في خلّتهم، يمسحونهم بأجنحتهم في صلاتهم، لأنّ العلم حياة القلوب و نور الأبصار من العمى، و قوّة الأبدان من الضعف، و ينزّل اللّه حامله منازل الأبرار، و يمنحه مجالسة الأخيار في الدّنيا و الآخرة، بالعلم يطاع اللّه و يعبد، و بالعلم يعرف اللّه و يوحّد، و بالعلم توصل الأرحام، و به يعرف الحلال و الحرام، و العلم إمام العقل و العقل تابعه، يلهمه اللّه السّعداء و يحرمه الأشقياء.

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

در جلد اول بحار: (كتاب عقل و علم و جهل) باب «وجوب دانش و طلب آن» (از كتاب امالى صدوق) از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ياد گيريد علم و دانش را، بجهت اينكه فرا گرفتن علم حسنه است و خواندن آن بر يك ديگر تسبيح و تنزيه حق است، و بحث و تحقيق در آن جهاد است و ياد دادن آن بكسى كه آگاهى از آن ندارد صدقه است، و آن علم نزد خداوند براى اهلش موجب قرب و نزديكى است، زيرا بآن، شناسائى بحلال و حرام پيدا شود، و يادگيرنده آن راه بهشت پيموده، و اوست كه هنگام ترس و هراس همدم و مونس انسانيست و در تنهائى رفيق و مصاحب است، و حربه و سلاحى است بر دشمنان دين در دفع شبهات آنها، و زينت و جمالست براى دوستان دين؛ بلند ميگرداند خداوند بآن علم، درجه و مقام مردمانى را، پس قرار ميدهد آنها را در كارهاى خير پيشوايانى كه بآنها اقتدا شود و اعمال ايشان مورد توجه ديگران قرار گيرد، و بعد از ايشان از علوم آنها استفاده شود، و فرشتگان حق در دوستى ايشان رغبت و ميل كنند، هنگام نماز ببالهاى رحمت خود ايشان را فرا گيرند، زيرا دانش موجب زندگى دلها و روشنى چشمها از كورى است (مراد بصيرت و بينائى دل از كورى جهل و نادانى است) و نيروى بدنهاى ضعيف است (و چون ارواح بواسطه دانائى و معارف الهيه قوت يافت البته در تقويت بدنها و دفع ضعف آنها مؤثر خواهد بود) و جاى دهد خداوند صاحبان علم و دانش را در محل نيكان، و عطا فرمايد او را همنشينى با خوبان در دنيا و آخرت؛ و بدانش و علم، فرمانبرى و پرستش خدا شود، و بسبب علم، خدا شناخته و يگانگى او دانسته شود، و بعلم صله ارحام شود، و بآن، حلال و حرام پروردگار شناخته گردد علم پيشواى عقل است و عقل پيرو آنست، الهام ميفرمايد خداوند علم و دانش را به نيكبختان (يعنى خدا نور دانش را در دل آنها قرار ميدهد) و محروم ميگرداند از آن بدبختان را. مصطفائى كو كه جسمش جان بود - تا كه رحمان علم القرآن بود . اهل تن را جمله علم بالقلم - واسطه افراشت در بذل و كرم . تو رعيت باش چون سلطان نه اى - تك مران چون مرد كشتيبان نه‏ اى‏ . انصتوا را گوش كن خاموش باش - چون زبان حق نگشتى گوش باش‏ . كودك اول چون بزايد شير نوش - مدتى خامش بود او جمله گوش‏ . مدتى ميبايدش لب دوختن - از سخن گويان سخن آموختن‏ . اى خنك مردى كه از خود رسته شد - در وجود زنده ‏اى پيوسته شد . و اى آن زنده كه با مرده نشست - مرده گشت و زندگى از وى بجست‏ . سوى نوميدى مرو اميدهاست - سوى تاريكى مرو خورشيدهاست . هين غذاى دل بده از همدلى - رو بجو اقبال را از مقبلى . گر تو سنگ خاره و مرمر بوى - چون بصاحب دل رسى گوهر شوى . طالب حكمت شو از مرد حكيم - تا شوى از وى تو دانا و عليم . لوح حافظ لوح محفوظى شود - روح تو از روح محظوظى شود . اى خنك زشتى كه خوبش شد حريف - و اى گلروئى كه جفتش شد خريف‏ . هيزم تيره حريف نار شد - تيرگى رفت و همه انوار شد . در نمكسار از خر مرده فتاد - آن خرى و مردگى يكسو نهاد.

 

 

 

###صفة العلم و فضله‏

الحديث 155 صفة العلم و فضله‏

في الكافي: (كتاب فضل العلم) باب «صفة العلم و فضله» عن بشير الدّهان، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: لا خير فيمن لا يتفقّه من أصحابنا، يا بشير! إنّ الرّجل منهم إذا لم يستغن بفقهه احتاج إليهم، فإذا احتاج إليهم أدخلوه في باب ضلالتهم و هو لا يعلم.

###صفة العلم و فضله‏

در كتاب كافى: (كتاب فضل علم) باب «صفت علم و فضل آن» از بشير دهان روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خيرى نيست در اصحاب و پيروان ما براى كسى كه طلب فهم و دانش نكند (در دين خدا) اى بشير! هر گاه يكى از آنان بى‏نياز نشد از دانش خود (در دين) نياز پيدا ميكند بآنها (يعنى عامه كه مخالفين ما معصومين هستند) و هر گاه نياز پيدا كرد بسوى آنان، وارد كنند او را در وادى گمراهى خود در حالى كه او بر گمراهى خويش آگاهى ندارد.

###إذا أراد اللّه بعبد خيرا فقّهه في الدّين‏

الحديث 156 إذا أراد اللّه بعبد خيرا فقّهه في الدّين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حمّاد بن عثمان، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام، قال عليه السّلام: إذا أراد اللّه بعبد خيرا فقّهه في الدّين.

###إذا أراد اللّه بعبد خيرا فقّهه في الدّين‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حماد بن عثمان از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هر گاه اراده فرمايد خداوند در باره يكى از بندگانش خيرى را (يعنى توفيق خداوند شامل آن بنده شود) بصير و بينا گرداند او را در دين (خود).

###ثواب العالم و المتعلّم‏

الحديث 157 ثواب العالم و المتعلّم‏

و فيه أيضا: باب «ثواب العالم و المتعلّم» عن أبى عبيدة الحذّاء، عن أبى جعفر عليه السّلام، قال: من علّم باب هدى فله مثل أجر من عمل به، و لا ينقص اولئك من اجورهم شيئا، و من علّم باب ضلال كان عليه مثل أوزار من عمل به، و لا ينقص اولئك من أوزارهم شيئا.

###ثواب العالم و المتعلّم‏

و نيز در همان كتاب: باب «ثواب عالم و متعلم» از ابى عبيدة الحذاء از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: كسى كه ياد دهد (بمردم) چيزى را كه موجب هدايت باشد، براى اوست اجر و پاداش هر كس كه بآن (علم) عمل نموده، و كم نشود از اجر و پاداش آنها چيزى؛ و كسى كه ياد دهد چيزى را كه سبب گمراهى شود، براى اوست مانند گناه هر كس كه بآن عمل نموده، و كم نشود از گناه ايشان چيزى.

###صفة العلماء

الحديث 158 صفة العلماء

و فيه أيضا: باب «صفة العلماء» عن الحلبى، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: ألا اخبركم بالفقيه حقّ الفقيه؟ من لم يقنط الناس من رحمة اللّه، و لم يؤمّنهم من عذاب اللّه، و لم يرخّص لهم في معاصى اللّه، و لم يترك القرآن رغبة عنه إلى غيره، ألا لا خير في علم ليس فيه تفهّم، ألا لا خير في قرائة ليس فيها تدبّر، ألا لا خير في عبادة ليس فيها تفكّر. (و في رواية اخرى:) ألا لا خير في علم ليس فيه تفهّم، ألا لا خير في قرائة ليس فيها تدبّر، ألا لا خير في عبادة لا فقه فيها، ألا لا خير في نسك لا ورع فيه.

###صفة العلماء

و نيز در همان كتاب: باب «صفت علماء» از حلبى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: آيا خبر دهم شما را بدانشمند كامل؟ كسى است كه نوميد نكند مردم را از رحمت خدا، و ايمن نگرداند ايشان را از شكنجه خدا، و ترك نكند قرآن را در حالى كه روى گرداننده باشد از آن بغير آن، آگاه باشيد! خيرى نيست در علم و دانشى كه فهمى در آن نباشد، آگاه باشيد! خيرى نيست در خواندن چيزى كه در آن تأملى نباشد (ظاهر اينست كه مقصود امام عليه السّلام قرائت قرآنست) آگاه باشيد! خيرى نيست در پرستشى كه در آن فكر و انديشه نباشد. (و در روايت ديگر چنين است) آگاه باشيد! خيرى نيست در علمى كه در آن فهمى نباشد، آگاه باشيد! خيرى نيست در خواندنى كه در آن تأملى نباشد، آگاه باشيد! خيرى نيست در عبادتى كه در آن فهم و دانشى نباشد (يعنى عملى كه بدون علم باشد) آگاه باشيد! خيرى نيست در پرستش و عبادتى كه پرهيزكارى در آن نباشد.

###مما ناجى به موسى عليه السّلام ربّه‏

الحديث 159 مما ناجى به موسى عليه السّلام ربّه‏

في المجلّد الخامس من البحار: (كتاب النبوّة) باب «ما ناجى به موسى عليه السّلام ربّه» (أمالى الصدوق) عن المفضّل، قال: سمعت مولاى الصادق عليه السّلام يقول: كان فيما ناجى اللّه عزّ و جلّ به موسى بن عمران عليه السّلام أن قال له: يا بن عمران! كذب من زعم أنّه يحبّنى فإذا جنّه اللّيل نام عنّى، أليس كلّ محبّ يحبّ خلوة حبيبه؟ ها أنا ذا يابن عمران مطّلع على أحبّائى، إذا جنّهم اللّيل حوّلت أبصارهم في قلوبهم، و مثّلت عقوبتى بين أعينهم، يخاطبونى عن المشاهدة و يكلّمونى عن الحضور، يابن عمران! هب لى من قلبك الخشوع، و من بدنك الخضوع، و من عينيك (عينك- خ ل) الدّموع في ظلم اللّيل، و ادعنى فإنّك تجدنى قريبا مجيبا.

###مما ناجى به موسى عليه السّلام ربّه‏

در جلد پنجم بحار: (كتاب النبوة) باب «مناجات موسى عليه السّلام با خداوند» (از كتاب امالى صدوق) از مفضل روايت كرده كه گفت از مولاى خود حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: در جمله خطابات خداوند با موسى عليه السّلام اين بود كه اى پسر عمران! دروغ گفت كسى كه گمان برد دوست ميدارد مرا در حالى كه چون تاريكى شب فرا گيرد، مرا فراموش كند و بغير من توجه كند، آيا چنين نيست كه هر دوستى دوست دارد كه با دوست خود خلوت كند؟ آگاه باش اى پسر عمران! اينكه من آگاهم بر دوستان خودم، هر گاه فرا گيرد ايشان را تاريكى شب، ميگردانم توجهات ايشان را در دلهايشان و مجسم ميكنم مجازات (قيامت) خود را برابر چشمهايشان، سخن ميگويند با من چنان كه گوئيا مرا مى‏بينند، و سخن ميگويند با من مثل كسى كه در نزد محبوب خود حاضر است، اى پسر عمران! دل خود را جهت من خاشع كن و از بدن خود خضوع را، و از چشم خود اشگ را، و مرا در تاريكيهاى شب بخوان، پس همانا مى‏يابى تو مرا نزديك و اجابت‏كننده. چون خدا خواهد كه مان يارى كند - ميل ما را جانب زارى كند . اى خنك چشمى كه آن گريان اوست -  اى همايون دل كه آن بريان اوست‏ . از پس هر گريه آخر خنده ‏ايست - مرد آخر بين مبارك بنده ايست . هر كجا آب روان سبزه بود - هر كجا اشگ روان رحمت شود . باش چون دولاب نالان چشم‏تر - تا ز صحن جان تو رويد خضر . هر كجا دردى دوا آنجا رود - هر كجا حاجت روا آنجا رود . هر كجا مشكل جواب آنجا رود - هر كجا پستى است آب آنجا رود . تا نگريد طفلك حلوا فروش - ديگ بخشايش نمىآيدبجوش . كام تو موقوف زارى دلست -  بى‏تضرع كاميابى مشكل است . تا نگريد ابر كى خندد چمن - تا نگريد طفل كى نوشد لبن . تو كه يوسف نيستى يعقوب باش - روز و شب با ناله و آشوب باش‏ . پيش يوسف نازش و خوبى مكن - جز نياز و آه يعقوبى مكن‏ . ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است - چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد.

###سؤال موسى ع عن الله تعالى‏

الحديث 160 في سؤال موسى ع عن الله تعالى‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (التّوحيد و الأمالى للصدوق) عن مقاتل بن سليمان، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: لمّا صعد موسى عليه السّلام إلى الطّور فناجى ربّه عزّ و جلّ، قال: يا ربّ أرنى خزائنك، قال: يا موسى! إنّما خزائنى إذا أردت شيئا أن أقول له كن فيكون.

###سؤال موسى ع عن الله تعالى‏

و نيز در همان جلد و باب: (از كتاب توحيد و امالى صدوق) از مقاتل ابن سليمان روايت كرده كه گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه هنگامى كه حضرت موسى عليه السّلام بكوه طور بالا رفت پس با خداى خود مناجات نمود، عرضكرد اى پروردگار من! خزينه‏هاى خود را بمن نشان ده، فرمود: اى موسى! همانا خزينه‏هاى من امر من است، هنگامى كه اراده كردم چيزى را، اينست كه بگويم براى آن باش پس ميباشد (مقصود امر تكوينى است كه هر چه را خدا خواهد بمحض اراده موجود شود).

###سورة الانعام و فضلها

الحديث 161 في بيان نزول سورة الانعام و فضلها

في الوسائل: (كتاب الصلاة) باب «إستحباب الصلاة لقضاء الحاجة و كيفيّاتها» العيّاشى في تفسيره باسناده عن أبى بصير، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ سورة الانعام نزلت جملة و شيّعها سبعون ألف ملك فعظّموها و تجلّوها، فانّ اسم اللّه فيها في سبعين موضعا، و لو يعلم الناس ما في قرائتها من الفضل ما تركوها، ثمّ قال عليه السّلام: من كانت له إلى اللّه حاجة يريد قضاؤها فليصل أربع ركعات بفاتحة الكتاب و الأنعام، و ليقل في دبر صلاته إذا فرغ من القرائة: يا كريم يا كريم يا كريم، يا عظيم يا عظيم يا عظيم، يا أعظم من كلّ عظيم، يا سميع الدعاء، يا من لا تغيّره اللّيالى و الأيّام، صلّ على محمّد و آله، و ارحم ضعفى و فقرى و فاقتى و مسكنتى، فإنّك أعلم بها منّى و أنت أعلم بحاجتى، يا من رحم الشيخ يعقوب حين ردّ عليه يوسف قرّة عينه، يا من رحم أيّوب بعد طول بلائه، يا من رحم محمّدا و من اليتم آواه، و نصره على جبابرة قريش و طواغيتها و أمكنه منهم، يا مغيث يا مغيث يا مغيث، تقوله مرارا، فوالّذى نفسى بيده لو دعوت بها ثمّ سألت اللّه على جميع حوائجك إلّا أعطاه.

###سورة الانعام و فضلها

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «استحباب نماز براى برآوردن حاجت و چگونگى آن» عياشى در تفسيرش با سندهاى خود از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: سوره انعام يكباره نازل گرديد و هفتاد هزار فرشته همراه آن آمدند، پس بزرگ بشماريد و تجليل كنيد اين سوره را، و اگر مردم ميدانستند چه اندازه فضيلت در تلاوت اين سوره (مباركه) است (قرائت) آن را ترك نمى‏نمودند، سپس فرمود: كسى كه حاجتى بخداوند دارد (و) خواستار برآورده شدن آن هست پس چهار ركعت (نماز) بخواند با فاتحة الكتاب (يعنى سوره حمد) و سوره انعام، و البته پس از نماز چون از قرائت فراغت يافت بگويد: يا كريم يا كريم يا كريم، يا عظيم يا عظيم يا عظيم، يا اعظم من كل عظيم، يا سميع الدعاء، يا من لا تغيره الليالى و الايام، صل على محمد و آله، و ارحم ضعفى و فقرى و فاقتى و مسكنتى، فانك أعلم بها منى و أنت أعلم بحاجتى، يا من رحم الشيخ يعقوب حين رد عليه يوسف قرة عينه، يا من رحم ايوب بعد طول بلائه، يا من رحم محمدا و من اليتم آواه، و نصره على جبابرة قريش و طواغيتها و أمكنه منهم، يا مغيث يا مغيث يا مغيث، مكرر آن را ميگوئى، پس بخدائى كه جان من در دست قدرت اوست، اگر خدا را باين نامها بخوانى سپس تمامى نيازات خود را از او بخواهى بتو عطا خواهد فرمود.

###استحباب الطّهارة لدخول المساجد

الحديث 162 استحباب الطّهارة لدخول المساجد

و فيه أيضا: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب الطّهارة لدخول المساجد» عن كليب الصّيداوي، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام قال: مكتوب في التوراة أنّ بيوتى في الأرض المساجد، فطوبى لعبد تطهّر في بيته ثمّ زارنى في بيتى، ألا إنّ على المزوركرامة الزّائر.  (و في ذيل حديث آخر في ذلك الباب:) ألا بشّر المشّائين في الظّلمات إلى المساجد بالنّور السّاطع يوم القيامة.

###استحباب الطّهارة لدخول المساجد

و نيز در همان كتاب: (كتاب طهارت) در باب «استحباب طهارت جهت داخل شدن در مساجد» از كليب الصيداوى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: در تورات نوشته شده همانا خانه ‏هاى من در روى زمين مسجدهاست، پس خوشا حال بنده‏اى كه خود را پاكيزه كند در خانه خود، سپس بملاقات من آيد در خانه‏ من، آگاه باش همانا بر زيارت شده است احترام آنكه او را زيارت كند (و در ذيل حديث ديگرى در همان باب است:) آگاه باش، نويد ده آنان را كه در تاريكيها بطرف مسجدها قدم برميدارند بنور درخشانى در روز قيامت. هين چه آورديد دست آويز را - ارمغان روز رستاخيز را . يا اميد بازگشتنتان نبود - وعده امروز باطلتان نمود . پس يقين مهمانيش را منكرى - كه ز مطبخ خاك و خاكسترخورى‏ . ور نه ‏اى منكر چنين دست تهى -  بر در آن دوست پا چون مينهى . اندكى صرفه بكن ازخواب وخور - ارمغان بهرملاقاتش ببر . شو قليل النوم مما يهجعون - باش در اسحار از يستغفرون . اندكى جنبش بكن همچون جنين - تا ببخشندت حواس نور بين‏.

###ما وعظ اللّه به عيسى بن مريم

الحديث 163 فيما وعظ اللّه تبارك و تعالى به عيسى بن مريم عليه السّلام‏

في المجلّد الخامس من البحار: (كتاب النبوّة): باب «مواعظه- أى عيسى عليه السّلام- و حكمه» (أمالى الصدوق) عن أبى بصير، عن أبى عبد اللّه الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام قال: كان فيما وعظ اللّه تبارك و تعالى به عيسى بن مريم عليه السّلام أن قال له: ... يا عيسى! ارفق بالضعيف، و ارفع طرفك الكليل إلى السّماء، و ادعنى فإنّي منك قريب، و لا تدعنى إلّا متضرّعا إلىّ، و همّك همّ واحد، فإنّك متى تدعنى كذلك اجبك «الحديث».

###ما وعظ اللّه به عيسى بن مريم

در جلد پنجم بحار: (كتاب النبوة) باب «مواعظ عيسى عليه السّلام و اندرزهاى او» (از كتاب امالى صدوق) از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه از جمله اندرزهاى خداوند تبارك و تعالى بعيسى بن مريم عليه السّلام اينست كه باو فرمود: ... اى عيسى! مدارا كن با ناتوان، و چشم فرومانده خود را بسوى آسمان نما و بخوان مرا، پس همانا من بتو نزديكم، و نخوان مرا مگر اينكه ناله و زارى كنى بسوى من در حالى كه دل تو جز من بديگرى متوجه نباشد، پس همانا تو هر گاه مرا باين طريق بخوانى اجابت ميكنم ترا. نا اميديها بنزد او نهيد - تا ز درد بى‏دوا ايمن شويد . بر در اين خانه گستاخى ز چيست - گر همى دانند كاندر خانه كيست‏ . از درون خويش اين آوازها - دور كن تا كشف گردد رازها.

###ثواب العالم و المتعلّم

الحديث 164 ثواب العالم و المتعلّم

في الكافي: (كتاب فضل العلم) باب «ثواب العالم و المتعلّم» عن أبى حمزة، عن علىّ بن الحسين عليهما السّلام، قال عليه السّلام: لو يعلم الناس ما في طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللّجج، إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى دانيال النّبى عليه السّلام: إن أمقت عبيدى إلىّ الجاهل المستخفّ بحقّ أهل العلم، التّارك للإقتداء بهم، و إنّ أحبّ عبيدى إلىّ التّقى، الطّالب للثّواب الجزيل، اللّازم للعلماء، التّابع للحلماء، القابل عن الحكماء.

###ثواب العالم و المتعلّم

در كتاب كافى: (كتاب فضيلت علم) باب «ثواب عالم و متعلم» از ابى حمزه از حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: اگر مردم فوائدى كه در طلب علمست ميدانستند هر آينه آن را طلب ميكردند اگر چه بريختن خونها و فرو رفتن در درياها باشد، بدرستى كه خداى منزه و برتر از هر چيز، وحى فرستاد بسوى دانيال پيغمبر عليه السّلام: همانا مبغوض‏ترين بندگان من بسوى من، نادانى است كه اهل علم را سبك بشمارد و اقتدا بايشان نكند؛ و همانا محبوب‏ترين بندگان من بمن پرهيزكارى است كه طالب پاداش فراوان باشد، و هميشه ملازم دانشمندان و پيرو بردباران و پذيراى پند و اندرزهاى خداوندان حكمت باشد.

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

الحديث 165 فرض العلم و وجوب طلبه‏

في المجلّد الأوّل من البحار: (كتاب العقل و العلم و الجهل) باب «فرض العلم و وجوب طلبه» (غوالى اللّئالى) قال النّبى صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من خرج من بيته ليلتمس بابا من العلم لينتفع به و يعلّمه غيره، كتب اللّه له بكلّ خطوة عبادة ألف سنة صيامها و قيامها و حفّته الملائكة بأجنحتها «الخبر».

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

در جلد اول بحار: (كتاب عقل و علم و جهل) در باب «لزوم علم و وجوب طلب نمودن آن» (از كتاب غوالى اللئالى نقل نموده) است كه نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه از خانه خود بيرون رود جهت طلب نمودن قسمتى از علم و دانش، تا هم خودش از آن علم بهره‏مند شود و هم بديگران ياد دهد، خداوند جهت او ثبت فرمايد بهر گامى كه بردارد عبادت هزار سالى كه روزهايش روزه دار و شبهايش بعبادت بسر برد، و در برگيرند او را فرشتگان رحمت خدا ببالهاى خود (و شايد مراد اين باشد كه سنخيت و مناسبتى با فرشتگان پيدا ميكند).

###فقد العلماء

الحديث 166 فقد العلماء

في الكافي: (كتاب فضل العلم) باب «فقد العلماء» عن داود بن فرقد، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: إنّ أبي عليه السّلام كان يقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا يقبض العلم بعد ما يهبطه، و لكن يموت العالم فيذهب بما يعلم، فتليهم الجفاة فيضلّون و يضلّون، و لا خير في شي‏ء ليس له أصل.

###فقد العلماء

در كتاب كافى: (كتاب فضيلت دانش) باب «فقد علماء» از داود بن فرقد روايت كرده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: همانا پدرم عليه السّلام ميفرمود: خداوند با عزت و جلال نميگيرد علم و دانش را پس از فرو فرستادن آن، ليكن عالم و دانشمند از دنيا ميرود و ميبرد با خود آنچه را ميداند، پس پى در مى‏آيند ايشان را ستم پيشگان و عالم نمايان، پس هم خود گمراه باشند و هم ديگران را گمراه كنند، و خيرى نيست در چيزى كه براى آن اساسى نيست (چون علم ايشان كه اصلى ندارد).

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

الحديث 167 فرض العلم و وجوب طلبه‏

و فيه أيضا: باب «فرض العلم و وجوب طلبه» عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لوددت أنّ أصحابنا ضربت رؤسهم بالسّياط حتّى يتفقّهوا.

###فرض العلم و وجوب طلبه‏

و نيز در همان كتاب: باب «فرض علم و وجوب طلب آن» از ابان بن تغلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا دوست دارم بر سر ياران خود تازيانه زنم تا احكام دين خود را ياد گيرند.

 

 

###مجالسة العلماء و صحبتهم‏

الحديث 168 مجالسة العلماء و صحبتهم‏

و فيه أيضا: باب «مجالسة العلماء و صحبتهم» عن مسعر بن كدام، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: لمجلس أجلسه إلى من أثق به، أوثق في نفسى من عمل سنة.

###مجالسة العلماء و صحبتهم‏

و نيز در همان كتاب: باب «مجالست علماء و مصاحبت با ايشان» از مسعر بن كدام روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: هر آينه مجلسى كه بنشينم در آن با كسى كه وثوق و اطمينان (بدين او) دارم، بثواب آن بيشتر اطمينان دارم از اجر و ثواب يك سال عبادت.

###مباهاة بكثرة العقل

الحديث 169 المباهاة بكثرة العقل لا بكثرة الصّلاة و الصّيام‏

و فيه أيضا: (كتاب العقل و الجهل) عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا رأيتم الرّجل كثير الصّلاة كثير الصّيام، فلا تباهوا به حتّى‏ تنظروا كيف عقله.

###مباهاة بكثرة العقل

و نيز در همان كتاب: (در كتاب عقل و جهل) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه ديديد كه مردى نماز و روزه او بسيار است، پس باو مباهات نكنيد مگر پس از توجه بعقل او (يعنى او را بزرگ نشمريد تا درجه عقل او را بنگريد).

###سؤال العالم و تذاكره‏

الحديث 170 سؤال العالم و تذاكره‏

و فيه أيضا: (كتاب فضل العلم) باب «سؤال العالم و تذاكره» عن أبى الجارود، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: رحم اللّه عبدا أحيى العلم، قال: قلت: و ما إحياؤه؟ قال: أن يذاكر به أهل الدين و الورع.

###سؤال العالم و تذاكره‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب فضيلت دانش) باب «سؤال از عالم و مذاكره با او» از ابى الجارود روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند رحمت كند بنده ‏اى را كه دانش را زنده كند، عرضكردم: چگونه است زنده كردن دانش؟ فرمود: باينست كه با اهل دين و ورع گفتگو كند (مذاكره با اهل دين و ورع وسيله رواج دادن علم و عمل كردن بآنست).

 

 

 

###ما أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى موسى

الحديث 171 فى ما أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى موسى عليه السّلام‏

في جواهر السنّية: باب «موسى عليه السّلام» عن أبى جعفر عليه السّلام، قال: كان فيما أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى موسى عليه السّلام يا موسى! من زنى زنى به و لو في العقب من بعده، يا موسى بن عمران! عفّ يعفّ أهلك، يا موسى بن عمران! إن أردت أن يكثر خير أهل بيتك فإيّاك و الزّنا، يابن عمران! كما تدين تدان.

###ما أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى موسى

در كتاب جواهر السنية: باب «موسى عليه السّلام» از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از جمله چيزهائى كه وحى فرستاده خداى با عزت و جلال بسوى موسى عليه السّلام اين است: اى موسى كسى كه زنا كند با زن او زنا شود اگر چه در فرزندان بعدى او باشد، اى موسى بن عمران! با عفت باش تا اهل تو نيز با عفت باشند (يعنى دست درازى بناموس ديگرى مكن تا اهل تو محفوظ باشند) اى موسى بن عمران! اگر ميخواهى خير اهل تو زياد شود از زنا كردن بپرهيز، اى پسر عمران! همان طور كه با مردم رفتار ميكنى با تو رفتار خواهند نمود. گرد خود چون كرم پيله بر متن - بهر خود چه ميكنى اندازه كن‏ . اى بسا ظلمى كه بينى در جهان - خوى تو باشد در ايشان اى فلان‏ . اندر ايشان تافته هستى تو - آن نفاق و ظلم و بد مستى تو . اين توئى كآن زخم بر خود ميزنى - بر خود آن دم تار لعنت مى‏تنى‏.

###حب الأطفال‏

الحديث 172 حب الأطفال‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال موسى‏ عليه السّلام: يا ربّ أىّ الأعمال أفضل عندك؟ قال: حبّ الأطفال، فإنّي فطرتهم على توحيدي، فإن أمتّهم أدخلتهم برحمتي جنّتي.

###حب الأطفال‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه‏ فرمود: حضرت موسى عليه السّلام عرضكرد: پروردگارا، كدام عمل نزد تو فضيلت و ثوابش بيشتر است؟ فرمود: دوست داشتن اطفال و كودكان، زيرا من آفريدم ايشان را بر توحيد خودم، پس اگر بميرانم ايشان را، داخل بهشت گردانم آنها را برحمت خود.

 

 

 

###ما أوحى اللّه عزّوجلّ إلى داود

الحديث 173 في ما أوحى اللّه عزّوجلّ إلى داود عليه السّلام‏

و فيه أيضا: باب «داود عليه السّلام» عن أبى بصير، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام، قال: سمعته يقول: أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى داود عليه السّلام: يا داود! إنّ عبدى المؤمن إذا أذنب ذنبا ثمّ تاب من ذلك الذّنب و استحيى منّى عند ذكره، غفرت له و أنسيته الحفظة، و أبدلته حسّنة و لا ابالى، و أنا أرحم الرّاحمين.

###ما أوحى اللّه عزّوجلّ إلى داود

و نيز در همان كتاب: باب «حضرت داود عليه السّلام» از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت شنيدم از آن حضرت كه ميفرمود: خداى با عزت و جلال وحى فرستاد بسوى داود كه اى داود! همانا بنده مؤمن من هر گاه مرتكب شود گناهى را، و از آن گناه توبه كند، و حيا كند از من هر گاه آن گناه را بياد آرد، مى‏آمرزم او را، و آن گناه را از خاطر فرشتگان حافظ او ميبرم و بجاى آن عمل نيكى ثبت كنم و باكى ندارم (يعنى مخالف با مصلحت من نيست) و من رحم‏كننده‏ترين رحم‏كنندگانم (باب طاهر گويد:). الهى گر بخوانى از كه ترسى - بخوانى يا برانى از كه ترسى . به نيمه دل من از عالم نترسم - دو عالم دل تو دارى از كه ترسى.‏

###رضا بقضاء الله تعالى

الحديث 174 في الرضا بقضاء الله تعالى‏

و فيه أيضا: باب «سيّدنا خاتم الأنبياء» عن عمرو بن نهيك بيّاع الهروي، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: عبدى المؤمن لا أصرفه في شى‏ء إلّا جعلته خيرا له، فليرض بقضائى و ليصبر على بلائى و ليشكر نعمائى، كتبه يا محمّد من الصّديقين عندي.

###رضا بقضاء الله تعالى

و نيز در همان كتاب: باب «سيد ما خاتم انبياء صلّى اللَّه عليه و آله» از عمرو بن نهيك بياع هروى روايت شده كه گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداى با عزت و جلال فرمود: بنده مؤمن خود را در حادثه‏اى قرار نميدهم مگر اينكه قرار داده‏ام آن پيش آمد را خير از براى او، پس بايد خوشنود باشد بقضا و تقدير من، و شكيبا باشد بر بلاى من، و سپاس‏گزارى كند از نعمتهاى من، ثبت ميكنم نام او را در دفتر صديقين نزد خودم.

بيان: رضاى عقلانى ببلاهاى مقدره الهيه از قبيل امراض و دردها و امثال آنها منافاتى با اظهار جزع و ناراحتى جسمانى ندارد، چنانچه كسى نزد جراحى برود براى اينكه در جزئى از بدن او عمل جراحى انجام دهد و آن عمل براى آن عضو لازم باشد از جهت سلامتى باقى اجزاء و اعضاء، بديهى است كه شخص مريض بجراح حق العمل ميدهد و التماس در تعجيل عمل مينمايد و البته راضى بعمل است عقلا، و در عين حال هنگام عمل فرياد ميزند و جزع مينمايد، بنا بر اين اظهار تألمات جسمانى منافى با رضاى عقلانى نيست. هر كه او از همزبانى شد جدا - بينوا شد دارد او گر صد نوا . هر كه باشد شاه دردش را دوا - گر چونى نالد نباشد بى‏نوا.

###لرضا بقضاء الله تعالى

الحديث 175

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن معلّى بن خنيس، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ: لو لم يكن في الأرض إلّا مؤمن واحد، لاستغنيت به عن جميع خلقي، و لجعلت له من إيمانه انسا لا يستوحش إلى أحد. «و في رواية اخرى:» و لجعلت له من إيمانه انسا لا يحتاج معه إلى أحد.

###لرضا بقضاء الله تعالى

و نيز در همان كتاب و باب: از معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند با عزت و جلال فرموده: اگر نباشد در روى زمين مگر يكنفر مؤمن، هر آينه اكتفا كنم باو از تمامى مخلوقات خود، و هر آينه قرار ميدهم براى او از جهت ايمانش انسى كه بهيچ كس اظهار بيم و هراس نكند (زيرا مؤمن چون انس بخداوند دارد از تنهائى وحشت و ترسى ندارد). و در ضمن روايت ديگر است كه فرمود: و هر آينه قرار ميدهم براى او از جهت ايمانش انسى كه بسبب آن نياز بديگرى نداشته باشد.

###من أهان وليّا

الحديث 176 قول الله تعالى من أهان لي وليّا فقد أرصد لمحاربتي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه‏ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه تبارك و تعالى: من أهان لي وليّا فقد أرصد لمحاربتي.

###من أهان وليّا

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه‏ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند منزه و برتر از هر چيز فرمود: كسى كه خوار گرداند يكى از دوستان مرا، پس بتحقيق مهيا و آماده جنگ و ستيزه با من شده است.

###صبر على المرض‏

الحديث 177 ثواب الصبر على المرض‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ: من مرض ثلاثا فلم يشك إلى عوّاده، أبدلته لحما خيرا من لحمه، و دما خيرا من دمه، فإن عافيته، عافيته و لا ذنب له، و إن قبضته، قبضته إلى رحمتي.

###صبر على المرض‏

و نيز در همان كتاب و باب: از جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه خداوند با عزت و جلال مى‏فرمايد: كسى كه سه روز بيمار شد و شكايت نكرد (از آن بيمارى) به عيادت‏كنندگان خود، گوشت و خون بدن او را بگوشت و خونى بهتر تبديل كنم (مقصود گوشت و خونى است كه با او معصيت خداوند نكرده باشد) پس اگر شفا ببخشم او را، شفا داده ‏ام او را در حالى كه گناهى براى او نيست، و اگر روح وى را قبض نمايم او را بسوى رحمت واسعه خود ميبرم. چون همه اجزايم از انعام تو -  رسته ‏اند و غرق دانه دام تو . گر ز يك تلخى كنم فرياد داد - خاك صد ره بر سر اجزام باد . لذت دست شكر بخش تو داشت - اندر اين بطيخ تلخى كى گذاشت‏ . از محبت تلخها شيرين شود - از محبت مس‏ها زرين شود . از محبت دردها صافى شود - از محبت دردها شافى شود . از محبت سجن گلشن مى‏شود - بى‏محبت روضه گلخن مى‏شود.

###القياس و التفسير بالرأي‏

الحديث 178 النهى عن القياس و التفسير بالرأي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن علىّ بن موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه جلّ جلاله: ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي، و ما عرفني من شبّهني بخلقي، و ما على ديني‏ من استعمل القياس في ديني.

###القياس و التفسير بالرأي‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت رضا عليه السّلام از پدر بزرگوارش از پدران خود از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه خداى با عظمت و جلال فرمود: ايمان نياورده بمن كسى كه سخن مرا برأى و عقيده خود تفسير كند، و نشناخته مرا كسى كه مرا بمخلوقات من تشبيه كند، و بر طريقه و دين من نيست كسى كه در شريعت من استعمال قياس كند (قياس آنست كه حكمى را براى موضوعى كه در بعضى از صفات و اعراض با موضوع ديگرى شبيه باشد اثبات كنند).

###أطعني في ما أمرتك

الحديث 179 في قول الله تعالى أطعني في ما أمرتك و لا تعلّمني ما يصلحك‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الصادق جعفر بن محمّد عليه السّلام، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه جلّ جلاله: يا بن آدم! أطعني فيما أمرتك و لا تعلّمني ما يصلحك.

###أطعني في ما أمرتك

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت صادق عليه السّلام از پدرش از پدران گراميش عليهم السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عظمت و جلالت فرموده: اى پسر آدم! اطاعت و فرمانبرى كن مرا در آنچه بتو فرمان داده‏ام و ياد مده بمن چيزى كه مصلحت تو است (صلاح مملكت خويش خسروان دانند).

###ذكر الله في الصباح و المساء

الحديث 180 ذكر الله في الصباح و المساء

و فيه أيضا: في ذلك الباب بهذا الأسناد، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه جلّ جلاله: يا بن آدم! اذكرنى بعد الغداة ساعة و بعد العصر ساعة، أكفك ما أهمّك.

###ذكر الله في الصباح و المساء

و نيز در همان كتاب و باب: بهمان اسنادى كه ذكر شد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عظمت و جلال فرموده: اى پسر آدم! ساعتى بعد از (نماز) صبح و عصر بياد من باش تا مهمات ترا كفايت كنم.

###إنّ اللّه اوحی إلى الدّنيا

الحديث 181 إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى الدّنيا أن أتعبي من خدمك، و اخدمي من رفضك‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الصادق جعفر بن محمّد عليه السّلام، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى الدّنيا أن أتعبي من خدمك، و اخدمي من رفضك، و إنّ العبد إذا تخلّى بسيّده في جوف اللّيل و ناجاه، أثبت اللّه النور في قلبه، فإذا قال: يا ربّ! ناداه الجليل‏ جلّ جلاله: لبّيك عبدي، سلني اعطك، و توكّل علىّ أكفك، ثمّ يقول جلّ جلاله لملائكته: ملائكتى، انظروا إلى عبدي فقد تخلّى بي في جوف اللّيل المظلم، و البطّالون لاهون و الغافلون نيام، اشهدوا أنّي قد غفرت له.

###إنّ اللّه اوحی إلى الدّنيا

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت صادق عليه السّلام از پدرش از پدران گراميش عليهم السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: بدرستى كه خداى منزه و برتر از هر چيز وحى فرستاد بسوى دنيا كه بمشقت و زحمت انداز كسى را كه خدمتگزار تو است، و فرمانبرى كن از كسى كه رها كرده ترا، همانا بنده هر گاه خلوت نمود با آقا و مولاى خود در دل شب و با او مناجات نمود، محكم گرداند خداوند نور هدايت را در دل او، و چون بگويد: اى پروردگار! خطاب فرمايد او را خداى با عظمت و جلال: لبيك اى بنده من، سؤال كن از من تا عطا كنم ترا و بر من اعتماد كن (و تكيه خود در تمامى امور مرا قرار ده) تا كفايت كنم امور تو را، پس از آن خداى با عظمت و جلال بفرشتگان خود فرمايد: فرشتگان من، نظر كنيد به بنده من، همانا در دل شب با من خلوت نموده (و بدرگاه من مشغول راز و نياز است) در حالى كه آنان كه عمر خود را بيهوده ميگذرانند مشغول لهو و بازى هستند، و اشخاص غافل (آنان كه بحق توجه ندارند) در بستر خواب آرميده‏ اند، گواه باشيد كه من آمرزيدم او را. خانه آن دل كه ماند بى‏ضياء - از شعاع آفتاب كبرياء . تنگ و تاريكست چون جان جهود -  بى‏نوا از ذوق سلطان ودود . نى در آن دل تاب نور آفتاب - نى گشاد و عرصه و نى فتح باب . گور خوشتر از چنين دل مر ترا - آخر از گور دل خود برتر آ . زنده ‏اى و زنده زاد اى شوخ و شنگ - دل نميگيرد ترا از گور تنگ . يوسف وقتى و خورشيد سما - زين چه و زندان برآ و رو نما . يوسفا آمد رسن در زن تو دست - از رسن غافل مشو بيگه شده است‏ . در رسن زن دست و بيرون شو ز چاه - تا به بينى بارگاه پادشاه‏ . يونست در بطن ماهى پخته شد - مخلصش را نيست از تسبيح بد . گر نبودى او مسبح بطن نون - حبس و زندانش بدى تا يبعثون‏ . اين جهان دريا و تن ماهى و روح - يونس محجوب از ذوق صبوح‏ . گر مسبح باشد از ماهى رهيد - ور نه در وى هضم گشت و ناپديد.

###مفردات كلمات الرسول

الحديث 182 ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: (كتاب الروضة) باب «ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم» و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا كان امراؤكم خياركم، و أغنياؤكم سمحاؤكم، و أمركم شورى بينكم، فظهر الأرض خير لكم من بطنها، و إذا كان امراؤكم شراركم، و أغنياؤكم بخلاؤكم، و اموركم إلى نسائكم، فبطن الأرض خير لكم من ظهرها.

###مفردات كلمات الرسول

در جلد هفدهم بحار: (كتاب الروضة) باب «آنچه از فرمايشات مختصر رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله جمع آورى شده» حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: زمانى كه رؤسا و فرماندهان شما نيكان شما، و ثروتمندان شما جوانمردان با سخاوت شما باشند، و كارهاى شما ميان خودتان روى مصلحت و مشورت شد، پس (در همچو زمانى) روى زمين بهتر است براى شما از اندرون آن، ولى زمانى كه فرمانروايان شما بدان شما، و ثروتمندان شما بخيلان و فرومايگان شما باشند و كارهاى شما بصلاح ديد زنان شما و واگذار بآنان شد، پس در اين موقع، درون زمين بهتر است براى شما از روى آن.

###ما أوحى الى رسول الله

الحديث 183 في ما أوحى الى رسول الله صلى الله عليه و آله ليلة الإسراء في علي عليه السلام‏

في جواهر السنيّة: باب «ما جاء في هذا المعنى» (أى في شأن أمير المؤمنين عليه السّلام) من طريق العامّة، عن عبد اللّه بن عليم الجهنى، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: اوحى إلىّ في عليّ ثلاثة أشياء ليلة اسرى بي: أنّه سيّد المؤمنين، و إمام المتّقين، و قائد الغرّ المحجّلين.

###ما أوحى الى رسول الله

در كتاب جواهر السنية: باب «چيزهائى كه در اين معنى وارد شده» (يعنى در شأن أمير المؤمنين عليه السّلام) از طريق عامه از عبد اللَّه بن عليم جهنى روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: خداوند شبى كه مرا در آسمانها سير داد، در شأن على عليه السّلام بمن وحى فرمود بسه چيز: على، آقا و سرور مؤمنين است، على پيشواى پرهيزكارانست، على پيشرو آنانست كه بنور عبادت منورند.

###نهى عن التشبه بالكفار و المشركين‏

الحديث 184 النهى عن التشبه بالكفار و المشركين‏

و فيه أيضا: باب «أبيعبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق عليه السّلام» عن السّكونى، عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه، قال: أوحى اللّه إلى نبيّ من الأنبياء، أن قل لقومك: لا تلبسوا لباس أعدائى، و لا تطعموا مطاعم أعدائى، و لا تشاكلوا بما شاكل أعدائى، فتكونوا أعدائى كما هم أعدائى‏.

###نهى عن التشبه بالكفار و المشركين‏

و نيز در همان كتاب: باب «حضرت صادق عليه السّلام» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام از پدرش از پدران بزرگوارانش روايت شده كه فرمود: خداوند بسوى يكى از پيمبرانش وحى فرستاد كه بامت خود بگو: لباسى چون لباس دشمنان من نپوشيد و غذائى چون غذاى دشمنان من نخوريد، و خود را شبيه دشمنان من نسازيد كه در اين صورت دشمنان من خواهيد بود همان طور كه ايشان دشمن منند (البته مجالست و همنشينى و معاشرت در سرايت مذاهب و اخلاق مؤثر است چنانچه فرموده ‏اند: «يعرف المرء بجليسه» . تا توانى ميگريز از يار بد - يار بد بدتر بود از مار بد . مار بد تنها همى بر جان زند - يار بد بر جان و بر ايمان زند. و پس از اينكه باخلاق معاشرين از غير اهل دين و تقوى متخلق و معتقد شد البته با ديانت و احكام اسلام و رئيس اسلام كه جلوگيرى از اعتقادات بد و معاصى ميكنند دشمن خواهد شد).

###زیارة الاخوان

الحديث 185 ثواب زیارة الاخوان

و فيه أيضا: باب «سيّدنا و نبيّنا خاتم الأنبياء» عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من زار أخاه في بيته، قال اللّه عزّ و جلّ له: أنت ضيفي و زائري، و علىّ قراك، و قد أوجبت لك الجنّة بحبّك إيّاه.

###زیارة الاخوان

و نيز در همان كتاب: باب «خاتم انبياء صلّى اللَّه عليه و آله» از جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه زيارت كند (و ديدار نمايد) برادر دينى خود را در خانه او، خداى با عزت و جلال در باره او فرمايد: تو ميهمان منى و بر منست پذيرائى تو، و همانا واجب نمودم براى تو بهشت را بواسطه دوستى تو نسبت باو.

###الجلوس عند العالم‏

الحديث 186 ثواب الجلوس عند العالم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أنس بن مالك، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ما من مؤمن يقعد ساعة عند العالم إلّا ناداه اللّه تبارك و تعالى: جلست إلى حبيبي، و عزّتي و جلالي لأسكنتك الجنّة معه و لا ابالي.

###الجلوس عند العالم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از انس بن مالك روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نيست مؤمنى كه زمانى نزد عالم و دانشمندى بنشيند مگر اينكه ندا كند او را خداى تبارك و تعالى: نشستى نزد دوست من، بعزت و جلال خودم سوگند كه منزل دهم ترا در بهشت و همنشين گردانم ترا با او و باكى ندارم (يعنى بر خلاف مصلحت من نباشد). هر كه خواهد همنشينى با خدا – او نشيند درحضور اوليا . از حضور اوليا گر بگسلى - تو هلاكى زانكه جزئى نه كلى.‏

###الحكمة في قلب أحد

الحديث 187 في قول الله تعالى لم أجعل الحكمة في قلب أحد إلّا و أردت أن أغفر له‏

و فيه أيضا: باب «موسى عليه السّلام» و روى الشهيد الثّاني (في كتاب آداب المفيد و المستفيد) قال: في التّوراة أنّ اللّه تبارك و تعالى قال لموسى عليه السّلام: عظّم‏ الحكمة، فإنّي لم أجعل الحكمة في قلب أحد إلّا و أردت أن أغفر له، فتعلّمها ثمّ اعمل بها ثمّ أبذلها كى تنال كرامتي في الدّنيا و الآخرة.

###الحكمة في قلب أحد

و نيز در همان كتاب: باب «موسى عليه السّلام» است كه شهيد دوم (در كتاب آداب المفيد و المستفيد) روايت كرده و فرموده كه در تورات است كه خداوند منزه‏ و برتر از هر چيز بموسى عليه السّلام فرموده: بزرگ شمار حكمت را (يعنى معارف حقه الهيه را) زيرا من قرار ندادم حكمت را در دل كسى مگر آنكه خواستم او را بيامرزم، پس يادگير حكمت را و عمل نما بآن، سپس بذل و بخشش كن آن را (يعنى بديگران بياموز) تا بكرامت دنيا و آخرت من نائل شوى. اى دل آنجا رو كه با تو روشنند - وز بلاها مر ترا چون گلشنند . در ميان جان ترا جا مى‏كنند - تا ترا پر باده چون جامى كنند . در ميان جان ايشان خانه گير - در فلك خانه كن اى بدر منير . جزء را از كل خود پرهيز نيست - با مخالف اين همه آميز چيست . مر ترا دشنام و سيلى شهان - بهتر آيد از ثناى گمرهان‏.

 

 

###من أطاع الله لم يكله إلى غيره‏

الحديث 188 من أطاع الله لم يكله إلى غيره‏

و فيه أيضا: باب «خاتم الأنبياء» قال: (يعنى أبا جعفر عليه السّلام) و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه جلّ جلاله: أيّما عبد أطاعني لم أكله إلى غيري، وأيّما عبد عصاني وكلته إلى نفسه ثمّ لم ابال بأىّ و ادهلك.

###من أطاع الله لم يكله إلى غيره‏

و نيز در همان كتاب: باب «خاتم انبياء صلّى اللَّه عليه و آله» است كه فرمود: (يعنى حضرت باقر عليه السّلام) رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عظمت و جلال فرموده: هر بنده ‏اى كه اطاعت و فرمانبرى من كند او را بغير خود وانگذارم (امور او را خود تكفل و اصلاح نمايم) و هر بنده‏ اى كه نافرمانى من كند او را بخودش واگذارم و باكى نباشد مرا كه بكدام سرزمين هلاك شود (خلاف مصلحت من نيست كه او را نگهدارى و حفظ ننمايم كه بهر كجا و بهر سبب هلاك شود نتيجه اعمال خود اوست. هر كه بينى در زيانى ميرود - گر چه تنها با عوانى ميرود . گر از او واقف بدى افغان زدى - پيش آن سلطان سلطانان شدى‏ . ريختى بر سر به پيش شاه خاك - تا امان ديدى ز ديو سهمناك‏ . مير ديدى خويش را اى كم ز مور -  زان نديدى آن موكل را تو كور . غره گشتى زين دروغين پر و بال - پر و بالى كو كشد سوى و بال‏ . پر سبك دارد ره بالا كند - چون گل آلو شد گرانيها كند . جهد كن پر را گل آلوده مكن - ليك گوشت كر شد و پندم كهن‏ . وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ،  وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ،  حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ. و كسى كه خود را منصرف و محروم گرداند از ياد خدا، مى‏گماريم بر او شيطانى را كه همدوش او باشد همانا ايشان باز ميدارند آنان را از راه حق و گمان مى‏برند هدايت‏شدگانند، تا زمانى كه نزد ما آيند (يعنى از دنيا بروند؛ بقرين خود) گويد: اى كاش فاصله ميان من و تو ما بين مشرق و مغرب بود، پس چه بد همدوشى بودى).

###خلق نور محمد و علي قبل كل شي‏ء

الحديث 189 خلق الله عز و جل نور محمد و علي ص قبل كل شي‏ء

في الكافي: (كتاب الحجّة) أبواب «تاريخ مولد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم و وفاته» عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ اللّه كان إذ لا كان، فخلق الكان و المكان، و خلق نور الأنوار الّذي نوّرت منه الأنوار، و أجرى فيه من نوره الّذي نوّرت منه الأنوار، و هو النّور الّذي خلق منه محمّدا و عليّا، فلم يزالا نورين أوّلين إذ لا شي‏ء كوّن قبلهما، فلم يزالا يجريان طاهرين مطهّرين في الأصلاب الطّاهرة حتّى افترقا في أطهر طاهرين في عبد اللّه و أبي طالب عليهما السّلام.

###خلق نور محمد و علي قبل كل شي‏ء

در كافى: (كتاب الحجة) در ابواب «تاريخ زمان ولادت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و وفات آن حضرت» از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند موجود بود پيش از آنكه موجودى باشد، پس آفريد موجودات و مكان آنها را (مقصود افاضه فيض مقدس است كه شامل تمام موجودات است) و آفريد اعظم و اشرف نورها را كه تمام نورها از آن نورانى گرديده‏اند، و جارى فرمود در آن (و تأكيد كرد آن را) از نورى كه تمامى انوار از آن نورانى شده‏اند؛ و آن نوريست كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام را از آن آفريده، پس هميشه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام دو نور سابق بوده‏اند زيرا چيزى پيش از نور ايشان نبوده، و هميشه پاك و پاكيزه بوده‏اند (يعنى هم ذاتا پاك بوده‏اند و هم رجس عارضى نداشتند) در صلب‏هاى پاك پدران خود، تا كه آن دو نور در پاكيزه‏ترين پاكيزه‏ها (يعنى) حضرت عبد اللَّه و ابو طالب عليهما السّلام از هم جدا شدند.

###ثلاثة تزيد في الرزق‏

الحديث 190 ثلاثة تزيد في الرزق‏

و فيه أيضا: (كتاب الزّكاة) باب «النّوادر بعد باب البخل و الشّحّ»

عن زرارة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ثلاثة إن يتعلّمهنّ المؤمن كانت زيادة في عمره و بقاء النّعمة عليه، فقلت: و ما هنّ؟ قال: تطويله في ركوعه و سجوده في صلوته، و تطويله لجلوسه على طعامه إذا [أ] طعم على مائدته، و اصطناعه المعروف إلى أهله.

###ثلاثة تزيد في الرزق‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب زكاة) باب «نوادر بعد از باب بخل و شح» از زراره روايت شده كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: سه چيز است كه هر گاه ياد گيرد آنها را مؤمن، موجب طول عمر او و باقى ماندن نعمتهاى پروردگار بر او گردد؛ عرضكردم چه چيز است آنها؟ فرمود: طول دادن اوست ركوع و سجود را در نماز خود، و زياد نشستن او بر طعام و غذايش هنگامى كه بر سفره او اشخاصى غذا خورند، و بجاى آوردن كارهاى خير در باره اشخاصى كه اهليت آن دارند.

###أهل المعروف في الدّنيا هم أهل المعروف في الآخرة

الحديث 191 إنّ أهل المعروف في الدّنيا هم أهل المعروف في الآخرة

و فيه أيضا: باب «أنّ أهل المعروف في الدّنيا هم أهل المعروف في الآخرة» عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ للجنّة بابا يقال له المعروف، لا يدخله إلّا أهل المعروف، و أهل المعروف في الدّنيا هم أهل المعروف في الآخرة.

###أهل المعروف في الدّنيا هم أهل المعروف في الآخرة

و نيز در همان كتاب: باب «اينكه اهل معروف در دنيا اهل معروف در آخرتند» از اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از براى بهشت دريست كه بمعروف ناميده شده داخل نميشود در آن مگر نيكوكاران، و احسان‏كنندگان در دنيا احسان‏كنندگان در آخرتند.

###غفران الذنوب يكون لأهل المعروف‏

الحديث 192 في أن غفران الذنوب يكون لأهل المعروف‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن بعض أصحابنا رفعه، عن أبى عبد اللّه عليه السّلام، قال: أهل المعروف في الدنيا هم أهل المعروف في الآخرة، يقال لهم: إنّ ذنوبكم قد غفرت لكم، فهبوا حسناتكم لمن شئتم.

###غفران الذنوب يكون لأهل المعروف‏

و نيز در همان كتاب و باب: از بعض اصحاب ما (اماميه) مرفوعا از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: نيكوكاران و احسان‏كنندگان در دنيا همان نيكوكاران و احسان‏كنندگان در قيامتند، گفته مى‏شود بايشان همانا گناهان شما آمرزيده شده پس حسنات (يعنى اجر) خود را ببخشيد بهر كس كه ميخواهيد. مؤمنان گويند درحشراى ملك - نى كه دوزخ بود و راه مشترك‏ . مؤمن و كافر بر آن بايد گذار - ما نديديم اندر اين ره دود و نار . نك بهشت و بارگاه ايمنى - پس كجا بود آن گذرگاه دنى‏ . پس ملك گويد كه آن روضه خضر - كان فلان جا ديده ‏ايد اندر گذر . دوزخ آن بود و سياستگاه سخت - بر شما شد باغ و بستان و درخت‏ . چون شما اين نفس دوزخ خوى را - آتشى كبر فتنه جوى را . جهدها كرديد تا شد پر صفا - نارها كشتيد از بهر خدا . آتش شهوت كه شعله ميزدى - سبزه تقوى شد و راه هدى . آتش خشم شما هم حلم شد - ظلمت جهل شما هم علم شد . آتش حرص از شما ايثار شد - و آن حسد چون خار بد گلزار شد . چون شما اين جمله آتشهاى خويش -  بهر ما كشتيد تا شد نوش و نيش . نفس نارى را چو باغى ساختيد - اندر آن تخم وفا انداختيد . بلبلان در ذكر و تسبيح اندر او - خوش خوش‏سرايان در چمن بر طرف جو . داعى حق را اجابت كرده ‏ايد - لطفها با مؤمنان آورده ‏ايد . دوزخ ما نيز در حق شما - سبزه گشت و گلشن و برگ و نوا . چيست احسان را مكافات اى پسر - لطف و احسان و ثواب معتبر.

###صنائع المعروف تدفع مصارع السّوء

الحديث 193 أنّ صنائع المعروف تدفع مصارع السّوء

و فيه أيضا: باب «أنّ صنائع المعروف تدفع مصارع السّوء» عن عبد اللّه ابن ميمون القدّاح، عن أبي عبد اللّه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: صنائع المعروف تقى مصارع السّوء.

###صنائع المعروف تدفع مصارع السّوء

و نيز در همان كتاب: باب «اينكه كارهاى خير و شايسته دفع بديها كند» از عبد اللَّه بن ميمون قداح از حضرت صادق عليه السّلام از پدران گراميش روايت شده كه فرمود: بجا آوردن كارهاى شايسته (آدمى را) از افتادنهاى بد نگه ميدارد (مثل مرگهاى ناگهانى).

###فضل المعروف‏

الحديث 194 فضل المعروف‏

و فيه أيضا: باب «فضل المعروف» عن حديد بن حكيم، أو مرازم، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: أيّما مؤمن أوصل إلى أخيه المؤمن معروفا فقد أوصل ذلك إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم.

###فضل المعروف‏

و نيز در همان كتاب: باب «فضل معروف» از حديد بن حكيم، يا مرازم، روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر مؤمنى كه ببرادر مؤمن خويش خيرى رساند پس بتحقيق آن خير را برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رسانيده (چون پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله هنگام عرض اعمال بر ايشان، برساندن خير ببرادر مؤمن مسرور و خوشحال ميگردد همچنان كه آن مؤمن خوشحال گرديده، پس چنانست كه خير برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رسيده باشد).

###إصنع المعروف

الحديث 195 إصنع المعروف إلى من هو أهله و إلى من ليس من أهله‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جميل بن درّاج، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إصنع المعروف إلى من هو أهله و إلى من ليس من أهله، فإن لم يكن هو من أهله فكن أنت من أهله.

###إصنع المعروف

و نيز در همان كتاب و باب: از جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بجاى آوريد احسان را با كسى كه اهل آنست و با كسى كه اهل آن نيست، پس اگر او اهل احسان نيست (يعنى قدردانى نميكند) پس تو اهل احسان باش.

###الإنفاق‏

الحديث 196 في الإنفاق‏

و فيه أيضا: باب «الإنفاق» عن عثمان بن عيسى، عن بعض من حدّثه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه في كلام له: و من يبسط يده بالمعروف إذا وجده، يخلف اللّه له ما أنفق في دنياه و يضاعف له في آخرته.

###الإنفاق‏

و نيز در همان كتاب: باب «انفاق» از عثمان بن عيسى از برخى اشخاصى كه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است فرمود: امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه در ضمن سخنان خود فرموده: و كسى كه باز كند دست خود را باحسان هر گاه بيابد آن را، جانشين او گرداند خدا براى او آنچه را در دنيا احسان كرده است، و دو چندان كند براى او (اجر و پاداشش را) در روز قيامت.

###أنفق و أيقن بالخلف من اللّه‏

الحديث 197 أنفق و أيقن بالخلف من اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الحسين بن ايمن، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال يا حسين: أنفق و أيقن بالخلف من اللّه، فإنّه لم يبخل عبد و لا أمة بنفقه فيما يرضى اللّه عزّ و جلّ إلّا أنفق أضعافها فيما يسخط اللّه [عزّ و جلّ‏].

###أنفق و أيقن بالخلف من اللّه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حسين بن ايمن از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه گفت حضرت فرمود: اى حسين! انفاق كن (در راه خدا) و يقين كن بعوض آن از طرف پروردگار، پس همانا بخل نورزيده مرد و زنى بانفاق كردن چيزى در موردى كه موجب خوشنودى خداست مگر اينكه صرف كند چندين برابر او را در چيزى كه مورد خشم خداوند (با عزت و جلال) است.

###فضل الصّدقة

الحديث 198 فضل الصّدقة

و فيه أيضا: باب «فضل الصّدقة» عن إسحاق بن غالب، عمّن حدّثه، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: البرّ و الصدقة ينفيان الفقر و يزيدان في العمر، و يدفعان تسعين «في بعض النسخ سبعين» ميتة السّوء؛ و في خبر آخر: و يدفعان عن شيعتي ميتة السّوء.

###فضل الصّدقة

و نيز در همان كتاب: باب «فضل صدقه» از اسحاق بن غالب از كسى كه حديث نموده او را از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: نيكى كردن‏ و صدقه دادن برطرف ميكنند فقر را و عمر را طولانى مينمايند و دفع مى‏كنند نود (و در بعضى از نسخه‏ها هفتاد) قسم از مردنهاى بد را، و در خبر ديگر است كه دفع ميكنند از شيعيان من مردن بد را.

###صدقة تدفع البلاء

الحديث 199 الصّدقة تدفع البلاء

و فيه أيضا: باب «أنّ الصّدقة تدفع البلاء» عن أبى ولّاد: قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: بكّروا بالصّدقة و ارغبوا فيها، فما من مؤمن يتصدّق بصدقة يريد بها ما عند اللّه، ليدفع اللّه بها عنه شرّ ما ينزل من السّماء إلى الأرض في ذلك اليوم إلّا وقاه اللّه شرّ ما ينزل من السّماء إلى الأرض في ذلك اليوم.

###صدقة تدفع البلاء

و نيز در همان كتاب: باب «اينكه صدقه بلا را برطرف مينمايد» از ابى ولاد روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: اول صبح صدقه بدهيد و راغب و مايل باشيد در دادن آن، زيرا نيست مؤمنى كه صدقه دهد بچيزى جهت رضا و خوشنودى خداوند براى اينكه دفع كند خداوند بآن صدقه از او شر آنچه از آسمان بزمين فرود مى‏آيد در آن روز، مگر اينكه حفظ فرمايد خداوند او را از شر و بدى آنچه در آن روز از آسمان بزمين فرود مى‏آيد.

###دفع الله البلايا و الأمراض بالصدقة

الحديث 200 دفع الله البلايا و الأمراض بالصدقة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن السّكونى، عن جعفر، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه لا إله إلّا هو، ليدفع بالصدقة الدّاء و الدّبيلة و الحرق و الغرق و الهدم و الجنون، وعدّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم سبعين بابا من السّوء.

###دفع الله البلايا و الأمراض بالصدقة

و نيز در همان كتاب و باب: از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام از پدران گراميش روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: بدرستى كه خدائى كه جز او خدائى نيست، برطرف مى‏كند بسبب صدقه درد و طاعون و سوختن و غرق شدن و زير آوار رفتن و ديوانگى را، و حضرت هفتاد قسم از بديها را شمرد.

###صدقة على القرابة

الحديث 201 الصدقة على القرابة

و فيه أيضا: باب «الصدقة على القرابة» عن السّكونى، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، قال: سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أىّ الصّدقة أفضل؟ قال: على ذي الرّحم الكاشح.

###صدقة على القرابة

و نيز در همان كتاب: باب «صدقه بر خويشاوندان» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد كه كدام قسم صدقه از ساير صدقات ثوابش بيشتر است؟ فرمود: صدقه دادن برحم و خويشاوندى كه كينه شخص‏ صدقه دهنده را بدل داشته باشد.

###استحباب الصّدقة على ذى الرّحم و القرابة

الحديث 202 تأكّد استحباب الصّدقة على ذى الرّحم و القرابة

في الوسائل: (كتاب الزّكوة) باب «تأكّد استحباب الصّدقة على ذى الرّحم و القرابة» محمّد بن علىّ بن الحسين، قال: قال عليه السّلام: لا صدقة و ذو رحم محتاج.

###استحباب الصّدقة على ذى الرّحم و القرابة

در وسائل: (كتاب زكاة) باب «تأكد استحباب صدقه بر رحم و خويشاوندان» محمد بن على بن الحسين (يعنى شيخ صدوق ره) فرموده كه حضرت فرمود: سزاوار نيست صدقه دادن بغير ذى رحم در حالى كه رحم و خويشاوندان نيازمند باشند.

###فرض الزكاة و ما يجب في المال

الحديث 203 فرض الزكاة و ما يجب في المال من الحقوق‏

في الكافي: (كتاب الزكوة) باب «فرض الزكوة و ما يجب في المال من الحقوق» عن القاسم بن عبد الرحمن الانصارى، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: إنّ رجلا جاء إلى أبي علىّ بن الحسين عليه السّلام فقال له: أخبرني عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ،  لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ما هذا الحقّ المعلوم؟ فقال له عليّ بن الحسين عليهما السّلام: الحقّ المعلوم الشي‏ء يخرجه الرّجل من ماله ليس من الزكاة و لا من الصّدقة المفروضتين؛ قال: فإذا لم يكن من الزكوة و لا من الصّدقة فما هو؟ فقال: هو الشى‏ء يخرجه الرّجل من ماله إن شاء أكثر و إن شاء أقلّ على قدر ما يملك؛ فقال له الرجل: فما يصنع به؟ قال: يصل به‏ رحما، و يقرى به ضيفا (في بعض النسخ يقوّى به ضعيفا) و يحمل به كلّا، أو يصل به أخا له في اللّه، أو لنائبة تنوبه، فقال الرّجل: اللّه يعلم حيث يجعل رسالاته (في بعض النسخ: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ).

###فرض الزكاة و ما يجب في المال

در كافى: (كتاب زكاة) باب «فرض زكاة و آنچه در مال واجبست از حقوق» از قاسم بن عبد الرحمن انصارى روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: مردى خدمت پدرم حضرت زين العابدين عليه السّلام شرفياب شد و عرضكرد: آگاه كن مرا از فرموده خداى با عزت و جلال: وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ،  لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ در مالهاى ايشان حقى معين و معلوم است براى سئوال‏كنندگان و بى‏بهره‏ها، مقصود از اين حق معلوم چيست؟ حضرت باو فرمود: حق معلوم چيزى است كه شخص بيرون ميكند از مال خود كه نه از زكاة و نه از صدقه واجبه است (آن مرد) گفت اگر از زكاة و صدقه واجبه نباشد پس آن چه چيز خواهد بود؟ حضرت فرمود: آن چيزيست كه مرد از مال خود بيرون ميكند هر قدر كه بخواهد، كم يا زياد، بمقدار تمول خود، پس آن مرد بحضرت عرضكرد: با آن مال چه كند؟ فرمود: بآن از خويشان خود دستگيرى كند و پذيرائى كند بآن مهمانى را «و در بعضى از نسخه‏هاست . كه ناتوانى را بآن قوت و توانائى بخشد» و بآن مال، رفع زحمتى از غير كند، يا دستگيرى كند بآن برادر «دينى» خود را در راه خدا، يا دفع كند بلا و مصيبتى را كه باو ميرسد؛ پس آن مرد گفت: خداوند ميداند رسالات خود را كجا قرار دهد (و در بعضى از نسخه‏ها است كه خداوند داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد).

 

###أبى اللّه أن يجرى الأشياء إلّا بأسباب‏

الحديث 204 أبى اللّه أن يجرى الأشياء إلّا بأسباب‏

و فيه أيضا: (كتاب الحجّة) باب «معرفة الإمام و الردّ إليه» عن ربعي بن عبد اللّه، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، أنّه قال: أبى اللّه أن يجرى الأشياء إلّا بأسباب، فجعل لكلّ شي‏ء سببا، و جعل لكلّ سبب شرحا، و جعل لكلّ شرح علما، و جعل لكلّ علم بابا ناطقا، عرفه من عرفه و جهله من جهله، ذاك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و نحن‏.

###أبى اللّه أن يجرى الأشياء إلّا بأسباب‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب حجت) باب «شناسائى امام عليه السّلام و رجوع باو» از ربعى بن عبد اللَّه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: ابا و امتناع فرموده خداوند كه جارى سازد چيزى را مگر باسباب آن، پس قرار داد براى هر چيزى سببى را و براى هر سببى بيانى را و براى هر بيانى دانشى را و براى هر دانشى دانشمند گويائى را، شناخت آن علم را كسى كه آن دانشمند گويا را شناخت و نشناخت آن را هر كس كه آن دانشمند گويا را نشناخت، و آن دانشمند، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و مائيم.

بيان: و شاهد اين روايت فرموده خداى سبحانست كه ميفرمايد: وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ و بتحقيق عطا كرديم بايشان (يعنى امت مرحومه) كتابى را كه تفصيل داديم آن را بر وجه علم و يقين، مسلم است اينكه تفصيل قرآن بر وجه علم و يقين نميباشد مگر در نزد معصومين عليهم السّلام.

###معرفة الإمام و الردّ إليه‏

الحديث 205 معرفة الإمام و الردّ إليه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي حمزة، قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: يا أبا حمزة! يخرج أحدكم فراسخ فيطلب لنفسه دليلا، و أنت بطرق السّماء أجهل‏منك بطرق الأرض؛ فاطلب لنفسك دليلا.

###معرفة الإمام و الردّ إليه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى حمزه روايت شده كه گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اى أبا حمزه! يكى از شماها فرسنگها راه (از مأمن خود) دور ميگردد پس (جهت رسيدن بمقصد) براى خويش راهنمائى انتخاب ميكند، در حالى كه نادانى تو نسبت براههاى آسمانى بيش از نادانى تو است براههاى زمينى، پس جهت خود راهنمائى برگزين.

 

 

 

###نادر في حال الغيبة

الحديث 206 نادر في حال الغيبة

و فيه أيضا: باب «نادر في حال الغيبة» عن المفضّل بن عمر، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، قال: أقرب ما يكون العباد من اللّه جلّ ذكره و أرضى ما يكون عنهم، إذا افتقدوا حجّة اللّه جلّ و عزّ، و لم يظهر لهم و لم يعلموا مكانه، و هم في ذلك يعلمون أنّه لم تبطل حجّة اللّه جلّ ذكره و لا ميثاقه، فعندها فتوقّعوا الفرج صباحا و مساء، فإنّ أشدّ ما يكون غضب اللّه على أعدائه إذا افتقدوا حجّته و لم يظهر لهم، و قد علم أنّ أولياءه لا يرتابون، و لو علم أنّهم يرتابون، ما غيّب حجّته عنهم طرفة عين، و لا يكون ذلك إلّا على رأس شرار النّاس.

###نادر في حال الغيبة

و نيز در همان كتاب: باب «نادرى است در حال غيبت» از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: زمانى كه بندگان خدا، قرب و نزديكيشان بخداوند از ساير زمانها بيشتر است و خوشنودى خداوند در آن زمان از بندگانش از ساير زمانها بالاتر است زمانى است كه حجت خداوند با جلالت و عزت بر ايشان ظاهر و آشكار نباشد و آگاهى بمكان او نداشته باشند در حالى كه ميدانند كه باطل نشده است حجت خدائى كه بزرگست نام او و عهد و پيمان او از ميان نرود، پس در هنگام وقوع اين امور متوقع باشيد فرج را در هر صبح و شام، بدرستى كه زمانى كه خشم و غضب خداوند بر دشمنانش بيشتر است هنگاميست كه حجت را نيابند و بر ايشان ظاهر نشده باشد، و بتحقيق خداوند دانسته كه دوستانش شكى در وجود حجت نخواهند داشت و اگر ميدانست كه دوستانش بواسطه غيبت حجت، شكى پيدا ميكنند، حجت خود را از ايشان باندازه چشم بر هم زدنى غايب نمى‏نمود، و ظهور حجت واقع نخواهد شد مگر هنگام زياد شدن مردمان شرور.

###في الغيبة

الحديث 207 في الغيبة

و فيه أيضا: باب «في الغيبة» عن يمان التمّار، قال: كنّا عند أبي عبد اللّه عليه السّلام جلوسا فقال لنا: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة، المتمسّك فيها بدينه‏ كالخارط للقتاد، ثمّ قال: هكذا بيده، فأيّكم يمسك شوك القتاد بيده، ثمّ أطرق مليّا ثمّ قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة فليتّق اللّه عبد و ليتمسّك بدينه.

###في الغيبة

و نيز در همان كتاب: در باب «غيبت» از يمان تمار روايت شده كه گفت: نزد حضرت صادق عليه السّلام نشسته بوديم پس بما فرمود: همانا از براى صاحب اين امر غيبتى است كه نگاهدارنده دين خود در آن زمان مانند كسى است كه دست خود را بشاخه خار دارى از بالا بپائين بكشد (كنايه از سختى ديندارى در آن زمانست) سپس فرمود: اين چنين و بدست خود اشاره نمود، پس كداميك از شما شاخه خاردار را بدست خود ميگيرد؟ سپس سر خود را بزير انداخته و فرمودند: همانا براى صاحب اين امر غيبتى است (طولانى) و بنده بايد از خدا بپرهيزد و بدين خود چنگ زند.

###تمحيص و الإمتحان‏

الحديث 208 التمحيص و الإمتحان‏

و فيه أيضا: باب «التمحيص و الإمتحان» عن ابن أبي يعفور، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ويل لطغاة العرب من أمر قد اقترب؛ قلت: جعلت فداك كم مع القائم من العرب؟ قال: نفر يسير، قلت: و اللّه إنّ من يصف هذا الأمر منهم لكثير، قال: لا بدّ للنّاس من أن يمحصّوا و يميّزوا و يغربلوا، و يستخرج في الغربال خلق كثير.

###تمحيص و الإمتحان‏

و نيز در همان كتاب: باب «تمحيص و امتحان» از ابن ابى يعفور روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: واى بر سر كشان عرب از جهت امرى كه نزديك بوقوعست؛ عرض كردم: فدايت شوم چه اندازه از (جماعت) عرب با حضرت قائم عليه السّلام هست؟ فرمود: عده كمى (هستند) عرض كردم: بخدا سوگند همانا كسانى كه اين امر را (يعنى ظهور و قيام قائم عليه السّلام را) وصف ميكنند از ايشان بسيارند (يعنى بسيارى از عرب انتظار فرج و آرزوى يارى نمودن حضرت را دارند) فرمود: ناگزيرند مردم از اينكه امتحان شوند و تميز داده شوند و غربال شوند و از غربال، خلق بسيارى بيرون روند.

###عبادة زمان الغيبة

الحديث 209 فضل عبادة زمان الغيبة

في الوافي: (كتاب الحجّة) باب «فضل عبادة زمان الغيبة» و بأسناده (يعنى الصدوق في إكماله) عن عبد الحميد الواسطي، عن أبي جعفر الباقر عليه السّلام، قال: قلت له: أصلحك اللّه لقد تركنا أسواقنا إنتظارا لهذا الأمر، فقال: يا عبد الحميد! أترى من حبس نفسه على اللّه عزّ و جلّ، لا يجعل اللّه له مخرجا؟ بلى و اللّه ليجعلنّ اللّه له مخرجا، رحم اللّه عبدا أحيى أمرنا؛ قال: قلت: فإن متّ قبل أن أدرك القائم صلوات اللّه عليه، قال: القائل منكم إن أدركت قائم آل محمّد نصرته، كالمقارع منه بسيفه بل كالشّهيد معه.

###عبادة زمان الغيبة

در كتاب وافى: (كتاب حجت) باب «فضيلت عبادت در زمان غيبت» (از صدوق (ره) و او در كتاب اكمالش باسناد خود) از عبد الحميد واسطى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده (راوى) گفت بحضرت عرضكردم خداوند امر تو را بخوبى پيش آورد، هر آينه ما از بازارهاى خويش دست كشيده‏ايم جهت انتظار فرج آل محمد عليهم السّلام؛ فرمود: اى عبد الحميد! آيا چنين پندارى (و اعتقاد دارى) كه كسى كه خود را باز دارد (از آميزش با مخالفين، و انتظار فرج آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله را داشته باشد) در راه خداى با عزت و جلال، خداوند راه نجاتى براى او قرار نميدهد؟ آرى بخدا سوگند البته خداوند راه نجاتى جهت او قرار خواهد داد، خداوند رحمت كند بنده‏اى را كه زنده گرداند امر ما را «راوى» گفت عرضكردم اگر بميرم پيش از اينكه زمان قائم صلوات اللَّه عليه را درك كنم (چگونه هستم) فرمود: از شما شيعيان كسى كه (اراده و) گفتارش اين باشد كه هر گاه درك كنم قائم آل محمد عليه السّلام را يارى كنم او را، چون كسى است كه در ركاب آن حضرت (جهاد كند و) شمشير زند، بلكه مانند كسى است كه در ركاب او شهيد شده باشد.

###انتظار الفرج‏

الحديث 210 في انتظار الفرج‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و بأسناده (أى الصّدوق في إكماله) عن أبي الحسن، عن آبائه عليهم السّلام، أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: أفضل أعمال امّتي إنتظار فرج اللّه.

###انتظار الفرج‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه (شيخ صدوق (ره) باسناد خود در كتاب اكمالش) از ابى الحسن (حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام) از پدران گراميش عليهم السّلام نقل فرموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: برترين عملهاى امت من انتظار فرج است از طرف پروردگار.

###فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏

الحديث 211 قول اللّه عزّ و جلّ: فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و بأسناده (أى الصّدوق في إكماله) عن الرضا عليه السّلام، قال: ما أحسن الصّبر و انتظار الفرج؟ أما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ: فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ فعليكم بالصّبر، فإنّه إنّما يجي‏ء الفرج‏ على اليأس؛ فقد كان الّذين من قبلكم أصبر منكم.

###فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه (شيخ صدوق (ره) باسناد خود در كتاب اكمالش) از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: چه اندازه نيكو است شكيبائى و انتظار فرج؟ آيا نشنيده ‏اى فرموده خداى با عزت و جلال را (در قرآن مجيد) فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ پس بر شما باد بصبر و شكيبائى، همانا مى‏آيد فرج و گشايش در هنگام يأس و نوميدى (از رسيدن فرج و گشايش و رفع ظلم و تمشيت امور و احكام دينيه) بتحقيق آنان كه پيش از شما بودند از شما شكيباتر بودند.

 

 

 

###منتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه

الحديث 212 المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الصدوق في إكماله) عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السّلام، أنّه قال: المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل اللّه.

###منتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه

و نيز در همان كتاب و باب: (از شيخ صدوق ره در كتاب اكمالش) از حضرت صادق عليه السّلام از پدران گراميش از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه منتظر امر ما باشد (مقصود ظهور حضرت قائم عليه السّلام است) مانند كسى است كه بخون خود در راه خدا آغشته شود.

###من ثبت على موالاة الائمة في غيبة القائم‏

الحديث 213 ثواب من ثبت على موالاة الائمة في غيبة القائم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كشف الغمّة) عن عليّ بن الحسين عليهما السّلام: من ثبت على موالاتنا في غيبة قائمنا، أعطاه اللّه أجر ألف شهيد من شهداء بدر و احد.

###من ثبت على موالاة الائمة في غيبة القائم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كشف الغمه) از حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه ثابت قدم باشد در دوستى ما در زمان غيبت قائم ما، عطا فرمايد خداوند باو پاداش هزار شهيد از شهداء بدر و احد.

###طوبى لشيعتنا

الحديث 214 طوبى لشيعتنا المتمسّكين بحبلنا في غيبة قائمنا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بعد الخبر السابق) و عنه: (أى زين العابدين عليه السّلام) طوبى لشيعتنا المتمسّكين بحبلنا في غيبة قائمنا، الثّابتين على موالاتنا و البراءة من أعدائنا، اولئك منّا و نحن منهم، قد رضوا بنا أئمّة و رضينا بهم شيعة، فطوبى لهم ثمّ طوبى لهم، هم و اللّه معنا في درجتنا يوم القيامة.

###طوبى لشيعتنا

و نيز در همان كتاب و باب: (بعد از خبر گذشته) از همان حضرت (امام زين العابدين عليه السّلام) روايت شده كه فرمود: خوشا حال شيعيان ما كه نگاهدارنده‏اند (و از دست نميدهند) رشته ولايت ما را در زمان غيبت قائم ما، و ثابت قدم باشند در دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما، آنها از ما و ما از ايشانيم (يعنى از ما جدا نيستند) بتحقيق كه خوشنودند ايشان بامامت و پيشوائى ما و خوشنوديم ما بايشان از جهت پيروى كردن آنان (از ما) پس خوشا حال آنها و خوشا حال آنها؛ بخدا سوگند ايشان با ما هستند در مرتبه و مقام ما در روز قيامت. هين مكن تكيه بفهم خام خويش - مگسل از پيغمبر ايام خويش‏ . هر كه او بى‏مرشدى در راه شد -  پس اسير فرقه گمراه شد . پيررا بگزين كه بى ‏پير اين سفر - هست بس پرآفت وخوف و خطر . چون گرفتى پير پس تسليم شو - همچو موسى زير حكم خضر رو . صبر كن بر كار خضر اى بى‏نفاق - تا نگويد خضر رو هذا فراق . كس بسر منزل عنقا نه بخود يابد راه - طى اين مرحله با مرغ سليمان بايد.

###خمس علامات قبل قيام القائم

الحديث 215 خمس علامات قبل قيام القائم عليه السّلام‏

و فيه أيضا: باب «علامات ظهوره» (الكافي) عن عمر بن حنظلة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: خمس علامات قبل قيام القائم عليه السّلام: الصّيحة، و السفياني، و الخسف، و قتل النفس الزكيّة، و اليماني؛ فقلت: جعلت فداك، إن خرج أحد من أهل بيتك قبل هذه العلامات أنخرج معه؟ قال: لا، فلمّا كان من الغد تلوت هذه الآية: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ فقلت له: أهى الصّيحة؟ فقال: أما لو كانت خضعت أعناق أعداء اللّه تعالى.

###خمس علامات قبل قيام القائم

و نيز در همان كتاب: باب «علامات ظهور حضرت قائم عليه السّلام» (از كتاب كافى) از عمر بن حنظله روايت شده كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: پنج نشانه است كه پيش از قيام حضرت قائم عليه السّلام واقع شود: صداى آسمانى، خروج سفيانى (مرديست از طايفه ابى سفيان كه در شام ظاهر مى‏شود و هشت ماه سلطنت ميكند) فرو بردن زمين لشكر سفيانى را (در بيدا كه مكانيست بين مكه و مدينه) كشته شدن شخص پاكدامن و بيگناهى (و او جوانى است از آل محمد عليه السّلام كه كشته مى‏شود ميان ركن و مقام و نام او محمد بن الحسن است) كشته شدن مردى يمانى، پس عرضكردم: فدايت شوم، اگر خروج بشمشير كند يكى از خويشان شما پيش از اينكه اين نشانه‏ها ظاهر شود، آيا ما هم با او خروج بكنيم؟ فرمود: نه؛ چون فرداى آن روز شد بر حضرت اين آيه را خواندم: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ اگر بخواهيم فرو ميفرستيم بر ايشان از آسمان نشانه بزرگى، پس گردن نهند براى آن نشانه در حالى كه مطيع و منقاد باشند، پس عرضكردم: آيا آن نشانه صداى آسمانى است؟ فرمود: اگر آن نشانه صداى آسمانى بود دشمنان خداوند براى آن منقاد ميشدند (يعنى آنان كه مخالف با امام زمانند).

###علامات ظهوره‏

الحديث 216 علامات ظهوره‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الكافي) عن محمّد بن عليّ الحلبي، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: اختلاف بني العبّاس من المحتوم، و النّداء من المحتوم، و خروج القائم من المحتوم، قلت: و كيف النّداء؟ قال: ينادى مناد من السّماء أوّل النّهار! ألا إنّ عليّا و شيعته هم الفائزون؛ قال: فينادى مناد آخر النهار! ألا إنّ عثمان و شيعته هم الفائزون.

###علامات ظهوره‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كافى) از محمد بن على حلبى روايت كرده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: اختلاف بنى عباس و نداى آسمانى و ظهور حضرت قائم عليه السّلام از امور حتميه است، عرضكردم: چگونه است نداى آسمانى؟ فرمود: منادى از آسمان، اول روز ندا كند: آگاه باشيد كه على و پيروان او كامياب بحق و رستگارانند؛ حضرت فرمود: پس منادى ديگرى در آخر روز ندا كند: آگاه باشيد كه عثمان و پيروان او كامياب و رستگارانند (صاحب وافى در ذيل دو روايت ديگرى كه بهمين مضمون است فرموده: شايد مقصود از عثمان، سفيانى باشد، زيرا نام او عثمان بن عنبسه است، و روايت دوم از آن دو روايت، از زراره از حضرت صادق عليه السّلام است كه حضرت فرمود: ندا ميكند منادى باسم حضرت قائم عليه السّلام، گفتم اشخاص خاصى اين ندا را ميشنوند يا همه مردم؟ فرمود: هر گروه از مردم بلغت خود اين ندا را مى‏شنوند؛ عرضكردم پس چگونه كسى با حضرت قائم عليه السّلام مخالفت كند با اينكه بنام مقدسش از آسمان ندا مى‏شود؟ فرمود: وانميگذارد ايشان را ابليس تا آنكه ندا ميكند و مردم را در شك واقع ميسازد).

###مفردات كلمات الرسول

الحديث 217 ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: (كتاب الروضة) باب «ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (اعلام الدين) و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أكثر الإستغفار، جعل اللّه له من كلّ همّ فرجا، و من كلّ ضيق مخرجا، و رزقه من حيث لا يحتسب.

###مفردات كلمات الرسول

در جلد هفدهم بحار: (كتاب روضة) در باب «آنچه از مفردات سخنان رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و جوامع كلمات آن حضرت جمع آورى شده» (از كتاب اعلام الدين) روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه بسيار استغفار و طلب آمرزش كند خداوند براى او نسبت بهر غم و اندوهى گشايش و فرجى قرار ميدهد؛ و براى هر سختى و فشارى راه نجات و آسايش بهره او گرداند، و روزى ميدهد او را از راهى كه اميد نداشته و گمان نميبرده است.

###من كثر همّه سقم بدنه

الحديث 218 من كثر همّه سقم بدنه، و من ساء خلقه عذّب نفسه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من كثر همّه سقم بدنه، و من سآء خلقه عذّب نفسه، و من لاحى الرّجال سقطت مروّته و ذهبت كرامته.

###من كثر همّه سقم بدنه

و نيز در همان كتاب و باب: (در تحف العقول) است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه زياد شود اندوه و غم او، رنجور و مريض مى‏شود بدن و مزاج او، و كسى كه زشت و بد باشد خوى و خلق او، بسختى و عذاب مبتلا نموده است خود را، و كسى كه نزاع و جدال نمايد با مردمان، مروت و احترام و شرافت او از بين رفته است. (اينكه فرموده: هم بسيار موجب مريض شدن بدنست، تأثير كسالت و ناراحتى‏هاى روحى و همچنين آسايش و نشاط آن در مرض و صحت و سلامت مزاج و بدن، و نيز سرايت امراض جسمانى بروح تا اندازه‏اى حسى و وجدانى است؛ و در طب و حكمت طبيعى بادله ثابت و مسلم گرديده. و جمله دوم حديث كه سوء خلق و بدخوئى باعث شكنجه و عذاب خود شخص مى‏شود، البته حسد و حرص و بخل و طمع و غضب و ساير اخلاق ذميمه و ناپسند براى روح و جسم بالاترين ناراحتيها و شكنجه و ضررها را فراهم مى‏آورند، و در دنيا و آخرت انسان را دچار سختى و عذاب ميسازند. و قسمت سوم كه دشمنى با مردان سبب رفتن مروت و شرافت است، با نهى اكيدى كه از تباغض و عداوت شده معلوم است كه با خصومت و دشمنى با مردان خصوصا اگر مراد از رجال، مردان دين و دانش باشد مروت و شرافتى باقى نمى‏ماند، و بحسب عرف و عادت هم موقع نزاع و طرفيت، براى طرفين عرض و آبرو و احترامى نخواهد ماند).

###من تقدّمت إليه يد

الحديث 219 من تقدّمت إليه يد كان عليه من الحقّ أن يكافي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من تقدّمت إليه يد كان عليه من الحقّ أن يكافي، فإن لم يفعل فالثّناء، فإن لم يفعل فقد كفر النّعمة.

###من تقدّمت إليه يد

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى را كه پيش قدم شدى در احسان باو (يعنى سبقت در احسانى باو نمودى) بر او لازمست (بر ذمه او حقى است ثابت) كه عوضى متناسب و همدوش آن نعمت بدهد، و اگر عوض ندهد پس مدح كند و نيكى او را بزبان گويد، و اگر مدح و ثناى او را هم نگويد پس ناسپاسى و كفران نموده است آن نعمت را (جهت آنست كه سپاسگزارى و شكر نعمت خلق هم لازم و وظيفه دينى است، زيرا شكر دو قسم است: شكر نعمت، و شكر زحمت، شكر نعمت را براى خداوند بايد نمود، و شكر زحمت را براى كسانى كه وسيله رسانيدن آن نعمت ميباشند، تا آنجا كه فرموده‏اند: من لم يشكر الناس لم يشكر اللَّه كسى كه شكر نعمت مردم را ننمايد شكرگزارى نعمت خداوند را ننموده، براى اينكه اگر عمل و زحمت خلق را نسبت بآنها نميدهد پس جبرى مذهب است و اگر چنين باشد پس شكر او براى خداوند هم نسبتى بخود وى ندارد پس او هم شكر خداوند نكرده).

###شرّ امّتي الّذين يكرمون مخافة شرّهم‏

الحديث 220 ألا إنّ شرّ امّتي الّذين يكرمون مخافة شرّهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألا إنّ شرّ امّتي الّذين يكرمون مخافة شرّهم، ألا و من أكرمه الناس إتّقاء شرّه فليس منّي.

###شرّ امّتي الّذين يكرمون مخافة شرّهم‏

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آگاه باشيد همانا بدترين امت من كسانى هستند كه گرامى داشته و احترام ميشوند بجهت ترس از ضرر و شرارت ايشان؛ آگاه باشيد هر كسى را كه مردم احترام نمايند بواسطه پرهيز و ترس از ضرر وى پس او از من نيست (يعنى از كسانى كه بسنت من رفتار نموده باشد و بشفاعت من نائل گردد نيست، و اين بهترين بيانست براى تأمين آسايش عموم مردم و جلوگيرى از ستم و شرارت اشرار).

###یوم القیامه يسأل عن أربع‏

الحديث 221 إذا كان يوم القيامة لم تزل قدما عبد حتّى يسأل عن أربع‏

و فيه أيضا: و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا كان يوم القيامة لم تزل قدما عبد حتّى يسأل عن أربع: عن عمره فيم أفناه، و عن شبابه فيم أبلاه، و عمّا اكتسبه من أين إكتسبه و فيم أنفقه، و عن حبّنا أهل البيت.

###یوم القیامه يسأل عن أربع‏

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چون روز قيامت شود، برداشته نميشود قدمهاى بنده ‏اى (يعنى كسى اجازه قدم برداشتن و حركت ندارد) تا پرسش و سؤال شود از او از چهار چيز: از عمر او كه در چه كارى (طاعت يا گناه) فانى نموده آن را؛ از جوانى او كه در چه شغلى، پوسيده و كهنه نموده است آن را (يعنى به پيرى رسانده است) از مالى كه آن را بدست آورده در چه راهى انفاق و خرج نموده است؛ از دوستى ما خانواده پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله، از اين حديث معلوم مى‏شود كه زنهاى حضرت از اهل بيت او نيستند، زيرا از محبت ايشان سؤال نميشود، و از اهل سنت هم كسى اين ادعا را ننموده، و مراد از اهل بيت، معصومين عليهم السّلام ميباشند، و البته محبت اهل بيت با اعتقاد بمقام ولايت و امامت ايشان مفيد و نجات بخش است).

###ترك الشرّ صدقة

الحديث 222 ترك الشرّ صدقة

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ترك الشرّ صدقة.

###ترك الشرّ صدقة

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: باز داشتن خود را از بدى، و دورى از شرور بمنزله صدقه است (صدقه بر طبق اخبار باعث طول عمر و دفع آفات و بليات و سبب بركت مال و وسعت رزق و ديگر آثار است، ترك شر و دورى از بديها و ديگر معاصى مانند صدقه است در ثمرات مذكوره و غير آن ثمرات از فوائد صدقه دادن، و خلاصه سبب آسايش خود و مردم است).

###خير من الخير معطيه

الحديث 223 خير من الخير معطيه، و شرّ من الشرّ فاعله‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: خير من الخير معطيه، و شرّ من الشرّ فاعله.

###خير من الخير معطيه

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: از كارهاى نيك، بهتر و برتر بخشش‏كننده آنست (يعنى كسى كه عمل خير را انجام ميدهد) و بدتر از كارهاى بد و شرور بجاى آورنده آنهاست (ظاهرا جهت آنست كه كننده هر كار و فاعل خير و شر، اصل و ريشه، و عمل خوب يابد، فرع و رشحه او و نمونه ‏اى از سريره و باطنست، و مخلد بودن مؤمن و كافر در بهشت و جهنم بهمين جهت است).

###من نقله اللّه من ذلّ المعاصي إلى عزّ الطّاعة

الحديث 224 من نقله اللّه من ذلّ المعاصي إلى عزّ الطّاعة، أغناه بلا مال و أعزّه بلا عشيرة و أنسه بلا أنيس‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الكتاب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من نقله اللّه من ذلّ المعاصي إلى عزّ الطّاعة، أغناه بلا مال و أعزّه بلا عشيرة و أنسه بلا أنيس «الحديث».

###من نقله اللّه من ذلّ المعاصي إلى عزّ الطّاعة

و نيز در همان باب و كتاب است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى را كه خداوند از خوارى و ذلت گناهان بيرون آورد و بشرافت و عزت فرمانبردارى و طاعت برساند، او را بدون مال و ثروت بى‏نياز گردانيده است، و شرافتمند و عزيز نموده است او را بدون خويش و فاميلى، و انيس قرار داده است براى او بى‏آنكه مونس ظاهرى داشته باشد.

###اللّه يبغض البخيل في حياته و السخيّ بعد وفاته‏

الحديث 225 إنّ اللّه يبغض البخيل في حياته و السخيّ بعد وفاته‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه يبغض البخيل في حياته و السخيّ بعد وفاته.

###اللّه يبغض البخيل في حياته و السخيّ بعد وفاته‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب اعلام الدين) نقل شده كه حضرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا خداوند دشمن دارد كسى را كه بخيل است در حيات و زنده بودنش، و نسبت به پس از مرگش با سخاوت است (مفاد حديث آنست كه مبغوض و دشمن خداوند است كسى كه در ايام زندگى خود را بواسطه بخل از اداء حقوق و انفاق در راه خداوند خوددارى نموده و در انجام اين وظيفه بوصيت و سفارش كه ديگران پس از مرگ اصلاح امور وى كنند اكتفا كرده با اينكه ميداند غالبا بوصايا رفتار نميشود).

###العبادة التفكّر في أمر اللّه

الحديث 226 إنّما العبادة التفكّر في أمر اللّه عزّ و جلّ

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «التفكّر» عن معمّر بن خلّاد، قال: سمعت أبا الحسن الرّضا عليه السّلام يقول: ليس العبادة كثرة الصّلاة و الصوم، إنّما العبادة التفكّر في أمر اللّه عزّ و جلّ.

###العبادة التفكّر في أمر اللّه

در كتاب كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «تفكر» از معمر بن خلاد روايت شده كه گفت: از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: عبادت و پرستش خداوند بنماز و روزه بسيار نيست، بلكه عبادت عبارتست از انديشه نمودن در آيات و آثار خداى با عزت و جلال (و عبادت كامل آنست كه شخص عابد در حال عبادت كاملا قلبش متوجه بمعبود و چگونگى پرستش باشد و اگر توجه قلبى نداشته باشد و مجرد صورت عبادت را بجا آورد تأثيرى در تقويت روحانيت وى نخواهد داشت).

###فضل فقراء المسلمين‏

الحديث 227 فضل فقراء المسلمين‏

و فيه أيضا: باب «فضل فقراء المسلمين» عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا كان يوم القيامة أمر اللّه تبارك و تعالى مناديا ينادى بين يديه: أين الفقراء؟ فيقوم عنق من النّاس كثير، فيقول: عبادى! فيقولون: لبّيك ربّنا، فيقول: إنّي لم أفقركم لهوان بكم علىّ، و لكنّى إنّما اخترتكم لمثل هذا اليوم، تصفّحوا وجوه الناس، فمن صنع إليكم معروفا لم يصنعه إلّا فيّ، فكافوه عنّي بالجنّة.

###فضل فقراء المسلمين‏

و نيز در همان كتاب: باب «فضيلت فقراء مسلمانان» از محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه روز قيامت شود، خداى منزه و برتر از هر چيز امر فرمايد كه منادى ندا كند: كجايند فقراء و نيازمندان، پس بايستند گروه بسيارى از مردم، پس خداوند فرمايد: بندگان من، گويند لبيك اى پروردگار ما، پس بفرمايد: بدرستى كه من فقير و نيازمند نگردانيدم شما را (در دنيا) از جهت خوارى و پستى شما نزد من، بلكه برگزيدم فقر و نياز را براى شما از جهت چنين روزى، در صورت مردم نظر افكنيد، هر كس در باره شما نيكى و احسانى كرده كه بجا نياورده آن را مگر در راه رضا و خوشنودى من، پس جزا و پاداش دهيد او را ببهشت از طرف من.

###صلة الرّحم‏

الحديث 228 صلة الرّحم‏

و فيه أيضا: باب «صلة الرّحم» عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ صلة الرحم تزكّي الأعمال و تنمي الأموال و تيسّر الحساب و تدفع البلوى و تزيد في الرزق.

###صلة الرّحم‏

و نيز در همان كتاب: باب «صله رحم» از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه احسان و نيكى كردن بخويشان، اعمال را پاك‏ و پاكيزه كند (يعنى سبب قبولى آن شود) و اموال را بركت دهد و حساب (روز قيامت) را آسان كند، و بلاها را دفع كند، و روزى را زياد گرداند.

###تعليم الأولاد القرآن‏

الحديث 229 تعليم الأولاد القرآن‏

في الوسائل: (كتاب الصلوة) باب «تعليم الأولاد القرآن» عن الأصبغ ابن نباتة، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: إنّ اللّه ليهمّ بعذاب أهل الأرض جميعا حتّى لا يحاشي منهم أحدا إذا عملوا بالمعاصي و اجترحوا السيّئات، فإذا نظر إلى الشّيب ناقلي أقدامهم إلى الصّلوات، و الولدان يتعلّمون القرآن رحمهم فأخّر ذلك عنهم.

###تعليم الأولاد القرآن‏

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «تعليم قرآن باولاد» از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بدرستى كه خداوند اراده ميفرمايد عذاب كردن تمامى و همگى اهل زمين را بطورى كه كسى از ايشان را (از عذاب سالم و) بيرون نگذارد هنگامى كه آنان مرتكب گناهان و نافرمانيها شوند، و چون مشاهده فرمايد پير مردانى را كه بسوى نمازها قدم برميدارند، و اطفالى را كه قرآن ياد ميگيرند، رحم فرمايد ايشان را، پس بتأخير اندازد از آنان عذاب را.

###دخول أعمال البر مع المؤمن في قبره‏

الحديث 230 في دخول أعمال البر مع المؤمن في قبره‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الصبر» عن أبي سيّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا دخل المؤمن قبره، كانت الصلوة عن يمينه و الزكوة عن يساره و البرّ مظلّ عليه، و يتنحّى الصبر ناحية، فإذا دخل عليه المكان اللّذان يليان مسائلته، قال الصبر للصّلوة و الزكوة و البرّ: دونكم صاحبكم، فإن عجزتم عنه فأنا دونه.

 

###دخول أعمال البر مع المؤمن في قبره‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «صبر» از ابى سيار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه مؤمن داخل قبر خود شود، نماز در طرف راست و زكاة در طرف چپ و نيكى و احسان بالاى سر او واقع شود، و صبر و شكيبائى در كنارى قرار گيرد، پس هر گاه داخل شوند بر او دو فرشته‏اى كه عهده دار سؤال و پرسش از اويند، صبر و شكيبائى بنماز و زكاة و احسان گويد: دريابيد صاحب خود را، پس اگر شما درمانديد من نزد او هستم (و كفايت ميكنم او را).

###صدق و أداء الأمانة

الحديث 231 الصدق و أداء الأمانة

و فيه أيضا: باب «الصدق و أداء الأمانة» قال أبو الوليد حسن بن زياد الصيقل: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: من صدق لسانه زكى عمله، و من حسنت نيّته زيد في رزقه، و من حسن برّه بأهل بيته مدّله في عمره.

###صدق و أداء الأمانة

و نيز در همان كتاب: باب «صدق و اداء امانت» از ابو الوليد حسن بن زياد صيقل روايت نموده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه راستگو باشد زبان او، عملش پاكيزه و قابل قبول شود، و كسى كه نيكو باشد قصد و نيت او (يعنى قصد اطاعت و فرمانبردارى خداوند را داشته باشد و با خلق قصد خوشرفتارى و ترك خيانت كند و غش در اعراض و اموال و غش در معاملات نداشته باشد) روزى او گشاده شود، و كسى كه احسانش باهل و خانواده خود نيكو باشد، عمر او طولانى شود.

###كثرة ذكر الموت و ما بعده‏

الحديث 232 استحباب كثرة ذكر الموت و ما بعده‏

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب كثرة ذكر الموت و ما بعده» (عيون الأخبار و المجالس) عن الحسن بن عليّ العسكرى، عن آبائه، عن الصادق عليه السّلام أنّه رأى رجلا قد اشتدّ جزعه على ولده، فقال: يا هذا جزعت للمصيبة الصغرى و غفلت من المصيبة الكبرى، لو كنت لما صار إليه ولدك مستعدّا لما اشتدّ عليه جزعك، فمصابك بترك الإستعداد أعظم من مصابك بولدك.

###كثرة ذكر الموت و ما بعده‏

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «استحباب كثرت ذكر موت و آنچه بعد از آنست يعنى اهوال برزخ و قيامت» (از كتاب عيون الاخبار و مجالس) از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام از پدران گراميش از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه مشاهده فرمود مردى را كه سخت شده بود جزع و بى‏تابى او بر (مرگ) فرزندش، پس باو فرمود: اى مرد! براى مصيبت كوچك بى‏تاب‏شده‏اى و از مصيبت بزرگ خود غافل و بى‏خبر مانده‏اى، اگر تو براى آنجا كه فرزندت بسوى آن رهسپار گشته مهيا بودى، سخت نميشد جزع و بى‏تابى تو بر (مرگ) او؛ پس مصيبت و بليه تو بترك مهيا بودنت (براى امر آخرت) بزرگتر است از مصيبت و ابتلاء تو براى مرگ فرزندت.

###صدقة للمريض و الصدقة عنه‏

الحديث 233 استحباب الصدقة للمريض و الصدقة عنه‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الصدقة للمريض و الصدقة عنه» عن موسى ابن جعفر عليهما السّلام، إنّ رجلا شكى إليه أنّني في عشرة نفر من العيال كلّهم مريض، فقال له موسى عليه السّلام: داوهم بالصّدقة، فليس شي‏ء أسرع إجابة من الصدقة و لا أجدى منفعة للمريض من الصدقة.

###صدقة للمريض و الصدقة عنه‏

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب صدقه براى مريض و دادن صدقه از طرف او» از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت شده كه مردى بآن حضرت شكايت نمود كه من داراى ده نفر عائله ‏ام و تمام ايشان بيمارند؛ پس حضرت باو فرمود: آنان را بصدقه مداوا كن، پس نيست چيزى كه در سرعت اجابت دعا بيشتر از صدقه مؤثر باشد، و نيست چيزى كه سود و منفعتش براى مريض بهتر از صدقه باشد.

###برّ بالوالدين‏

الحديث 234 البرّ بالوالدين‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «البرّ بالوالدين» عن محمّد ابن مسلم، عن أبيجعفر عليه السّلام، قال: إنّ العبد ليكون بارّا بوالديه في حياتهما، ثمّ يموتان فلا يقضى عنهما ديونهما و لا يستغفر لهما، فيكتبه اللّه عاقّا؛ و إنّه ليكون عاقّا لهما في حياتهما غير بارّ بهما، فإذا ماتا قضى دينهما و استغفر لهما، فيكتبه اللّه عزّ و جلّ بارّا.

###برّ بالوالدين‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «بر بوالدين» از محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بسا هست كه بنده در حيات پدر و مادر خويش بايشان احسان و نيكى‏كننده است (تا اندازه ‏اى كه از او خوشنودند) و پس از مرگ ايشان بدهى آنان را ادا نميكند، و براى ايشان طلب آمرزش نميكند؛ پس مى‏نويسد خداوند نام او را در زمره اشخاصى كه عاق پدر و مادرند؛ و بسا هست كه بنده در زمان حيات پدر و مادر عاق آنهاست و احسانى بايشان ننموده، و پس از آنكه از دنيا رفتند، قرض ايشان را ادا نموده و براى آنها طلب آمرزش ميكند، پس مينويسد خداوند عز و جل نام او را در زمره اشخاصى كه بپدر و مادر احسان‏كننده و نيكوكارند.

 

 

###احداث العباد الذنوب

الحديث 235 احداث العباد الذنوب يتبع إحداث البلايا

و فيه أيضا: باب «الذنوب» عن العبّاس بن هلال الشامي مولى لأبي الحسن موسى عليه السّلام، قال: سمعت الرضا عليه السّلام يقول: كلّما أحدث العباد من الذنوب ما لم يكونوا يعملون، أحدث اللّه لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون.

###احداث العباد الذنوب

و نيز در همان كتاب: باب «ذنوب» از عباس بن هلال شامى بنده آزادشده حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت شده كه گفت: از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: هر گاه بندگان (خدا) گناهان تازه و نوى اختراع كنند (كه سابقه نداشته است) خداوند بر ايشان بلاهاى تازه‏اى ايجاد فرمايد كه پيش از آن نديده بودند. رو به حق رو ور نه حالت بد شود - لشكرت خصمت شود مرتد شود . پرده دارت پرده ‏ات را بر كند - جان تو با تو بجان خصمى كند . جمله ذرات زمين و آسمان - لشكر حقند گاه امتحان . باد را ديدى كه با عادان چه كرد - ابرراديدى كه در طوفان چه كرد . آنچه بر فرعون زد دريا ز كين - و آنچه با قارون نموده است اين زمين . آن ابابيل آنچه با آن پيل كرد - و آنچه پشه با سر نمرود كرد . و آنكه سنگ انداخت داودى بدست  -  گشت سيصد پاره و لشكر شكست . سنگ مى‏باريد بر اعداى لوط - تا كه در خاك سيه خوردند غوط . پيش قبطى گشت خون آن آب نيل - خوش گوارا نزد سبطى جميل . اى نموده ضد حق در فعل و درس -  در ميان لشكر اوئى بترس‏ . جزو جزوت لشكر او در وفاق - مر تو را اكنون مطيعند از نفاق . گر بگويد چشم را كورا فشار - درد چشم از تو برآرد صد دمار . ور بدندان گويد او بنما وبال - پس به بينى تو ز دندان گوش‏مال . باز كن طب را بخوان باب العلل - تا به بينى لشكر حق را عمل . چون كه جان جان هر جزوت وى است - دشمنى با جان جان آسان كى است‏.

###الذّنب يحرم العبد الرزق‏

الحديث 236 إنّ الذّنب يحرم العبد الرزق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن مسلم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: سمعته يقول: إنّ الذّنب يحرم العبد الرزق.

###الذّنب يحرم العبد الرزق‏

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن مسلم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت از آن حضرت شنيدم كه ميفرمود: بدرستى كه گناه و معصيت، بنده را از روزيش محروم مى‏نمايد.

 

 

###خلق الأرواح قبل الأجساد

الحديث 237 في خلق الأرواح قبل الأجساد

في المجلّد الرابع عشر من البحار: (كتاب السماء و العالم) باب «آخر في خلق الأرواح قبل الأجساد و علّة تعلّقها بها بعد باب حقيقة النفس و الروح» (مجالس ابن الشيخ) عن حنّان بن سدير، عن أبيه، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: انّي لالقي الرجل لم أره و لم يرني فيما مضى قبل يومه ذلك، فاحبّه حبّا شديدا، فإذا كلّمته وجدته لى مثل ما أنا عليه، و يخبرني أنّه يجد لى مثل الّذي أجد له، فقال: صدقت يا سدير، إنّ إئتلاف قلوب الأبرار إذا التقوا و إن لم يظهروا التودّد بألسنتهم، كسرعة اختلاط قطر الماء على مياه الأنهار، و إنّ بعد إئتلاف قلوب الفجّار إذا التقوا و إن أظهروا التودّد بألسنتهم كبعد البهائم من التّعاطف، و إن طال اعتلافها على مزود واحد.

###خلق الأرواح قبل الأجساد

در جلد چهاردهم بحار: (در كتاب سماء و العالم) باب «ديگرى است در خلقت ارواح پيش از بدنها و علت تعلق آن ارواح ببدنها پس از باب حقيقت نفس و روح» از مجالس ابن شيخ از حنان بن سدير از پدرش روايت شده كه گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: همانا من ملاقات ميكنم مردى را كه تا آن زمان نه من او را ديده و نه او مرا پيش از روز ملاقات ديده بود ولى علاقه و محبت زيادى از او در «دل» خود احساس ميكنم، و زمانى كه با او سخن ميگويم مييابم او را در محبت و علاقه‏اش بمن مانند آن علاقه و محبتى كه من نسبت باو دارم، و خبر ميدهد مرا كه او نيز در خود يافته آنچه را من از او در خود يافته‏ام؛ حضرت فرمود: راست گفتى اى سدير، همانا ارتباط دلهاى نيكان زمانى كه يك ديگر را ملاقات كنند گر چه دوستى خود را بزبان خويش ظاهر و آشكار نسازند، مانند سرعت ارتباط و اختلاط قطره‏هاى آب است با آبهاى جويها، و همانا دورى دلهاى تبهكاران از دوستى و محبت با يك ديگر هنگامى كه يك ديگر را ملاقات ميكنند اگر چه بزبان اظهار دوستى كنند، مانند دور بودن حيوانات از عطوفت و مهربانى با يك ديگر است گر چه مدت زيادى در يك چراگاه با هم بچرند. جان گرگان و سگان از هم جداست - متحد جانهاى شيران خداست‏.

###واستعينوا بالصبر و الصلاة

الحديث 238 في قوله تعالى: و استعينوا بالصبر و الصلاة

في مجمع البيان: سورة البقرة، ذيل قوله تعالى: «و استعينوا بالصبر و الصلوة» (قال صاحب التفسير:) و روى عن أئمّتنا: أنّ المراد بالصبر الصّوم؛ و روى عن الصادق عليه السّلام أنّه قال: ما يمنع أحدكم إذا دخل عليه غمّ من غموم الدّنيا، أن يتوضّأ ثمّ يدخل المسجد فيركع ركعتين يدعو اللّه فيها، أما سمعت اللّه يقول: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ».

###واستعينوا بالصبر و الصلاة

در تفسير مجمع البيان: سوره بقره، ذيل فرموده خداى متعال: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» مرحوم طبرسى فرموده:) از امامان عليهم السّلام روايت شده كه مقصود از صبر روزه است، و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: چه چيز شما را مانع مى‏شود كه هر گاه وارد شود اندوهى از اندوههاى دنيا بر كسى از شما از اينكه وضو بسازد سپس داخل مسجد شود و دو ركعت نماز بجاى آورد و در آن نماز خداوند را بخواند، آيا نشنيده ‏اى كه خداى متعال ميفرمايد: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ (يعنى طلب يارى نمائيد بواسطه صبر و نماز، در سختيها و گرفتاريها). چون كه غم بينى تو استغفار كن - غم بامر خالق آمد كار كن‏ . چون بخواهد عين غم شادى شود - عين بند پاى آزادى شود.

###قرأئة آية الكرسي دبر كلّ صلاة

الحديث 239 ثواب من قرأ آية الكرسي دبر كلّ صلاة

و فيه أيضا: (سورة البقرة) ذيل آية الكرسي، و روى الثعلبي بأسناده عن عبد اللّه بن عمر قال: قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من قرأ آية الكرسي دبر كلّ صلاة مكتوبة، كان الّذى يتولّى قبض نفسه ذو الجلال و الإكرام، و كان كمن قاتل مع أنبياء اللّه حتّى استشهد، و بأسناده عن عليّ عليه السّلام، قال: سمعت نبيّكم على أعواد المنبر و هو يقول: من قرأ آية الكرسي في دبر كلّ صلوة مكتوبة، لم يمنعه من دخول الجنّة إلّا الموت، و لا يواظب عليها إلّا صديق أو عابد، و من قرأها إذا أخذ مضجعه، آمنه اللّه على نفسه و جاره و جار جاره.

###قرأئة آية الكرسي دبر كلّ صلاة

و نيز در همان تفسير: (سوره بقره) ذيل آية الكرسى است كه ثعلبى بسندهاى خود از عبد اللَّه بن عمر روايت نموده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس آية الكرسى را بعد از نمازهاى واجب خود قرائت كند، آن كس كه قبض روح او كند خداى با جلالت و كرمست، و او (از نظر درجه و مقام) مانند كسى است كه در ركاب پيمبران (در راه خدا) جهاد نموده و كشته شده، و (نيز ثعلبى) بسندهاى خود از حضرت على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: از پيغمبر شما در حالى كه بر چوبه‏هاى منبر تشريف داشت شنيدم كه ميفرمود: هر كس آية الكرسى را بعد از هر نماز واجب قرائت كند، مانعى جهت داخل شدن در بهشت ندارد مگر مرگ (يعنى چون مرگ او رسد بدون هيچ مانعى وارد بهشت گردد) و مواظبت بر قرائت آية الكرسى نميكند مگر راستگو يا عابد؛ و كسى كه قرائت كند آية الكرسى را چون در بستر خود قرار گيرد، خداوند ايمن گرداند او را از بلاها و همسايه و همسايه همسايه او را محافظت فرمايد.

 

 

###وَلَوْلادَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ‏

الحديث 240 في قوله تعالى: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ‏

و فيه أيضا: (سورة البقرة) ذيل تفسير قوله تعالى: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ إلخ، و روى جابر بن عبد اللّه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه يصلح بصلاح الرّجل المسلم ولده و ولد ولده و أهل دويرته و دويرات‏ حوله، و لا يزالون في حفظ اللّه مادام فيهم.

###وَلَوْلادَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ‏

و نيز در همان تفسير: (سوره بقره) ذيل تفسير فرموده خداى تعالى: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ الخ، از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چون مرد مسلمانى صالح باشد، خداوند فرزندان و فرزندان فرزندان و اهل خانه او و اهل خانه‏هاى اطراف او را (ببركت صالح بودن او) اصلاح فرمايد، و مادام كه او در ميان ايشانست در حفظ و پناه خدايند.

###انفاق المسلم على عياله‏

الحديث 241 انفاق المسلم على عياله‏

في أمالي الطّوسي (الجزء الثّالث عشر) عن عبد اللّه بن مسعود، قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا أنفق المسلم على أهله نفقة و هو يحتسبها، كانت له صدقة.

###انفاق المسلم على عياله‏

در امالى طوسى: (جزء سيزدهم) از عبد اللَّه بن مسعود روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه انفاق كند مسلمانى بر اهل خود چيزى را بقصد اجر و پاداش از خداوند، آن انفاق براى او صدقه است (يعنى ثواب و پاداش صدقه دارد).

###إذا تقارب الزّمان لم تكد رؤيا المؤمن تكذب‏

الحديث 242 إذا تقارب الزّمان لم تكد رؤيا المؤمن تكذب‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن أبي هريرة، عن النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم، قال: إذا تقارب الزّمان لم تكد رؤيا المؤمن تكذب، و أصدقهم رؤيا أصدقهم حديثا.

###إذا تقارب الزّمان لم تكد رؤيا المؤمن تكذب‏

و نيز در همان كتاب و جزء: از ابو هريره از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: هر گاه نزديك شود زمان (يعنى بقيامت) كم باشد كه آنچه مؤمن در خواب به بيند دروغ درآيد، و خوابى كه راست‏تر و بيشتر مطابق با واقع است كسى مى‏بيند كه كه راستگوتر در سخنان خود باشد.

 

 

 

###حسن الخلق مع الناس‏

الحديث 243 استحباب حسن الخلق مع الناس‏

في الوسائل: (كتاب الحجّ) باب «استحباب حسن الخلق مع الناس» (عيون الأخبار للصدوق) و بالأسناد (أي الأسناد السابق) قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أقربكم منّي مجلسا يوم القيامة أحسنكم خلقا و خيركم لأهله.

###حسن الخلق مع الناس‏

در وسائل: (كتاب حج) باب «استحباب حسن خلق با مردم» (از كتاب عيون الاخبار صدوق) با سندهاى خود (يعنى سندهاى سابق، روايت شده كه) گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نزديكترين شما بمن از جهت منزلت و مقام در روز قيامت، نيكوترين شما است از حيث اخلاق، و بهترين شما است براى اهل خانه خود (در رفتار و معاشرت با آنان).

###جلوس الإنسان دون مجلسه تواضعا

الحديث 244 استحباب جلوس الإنسان دون مجلسه تواضعا

و فيه أيضا: باب «استحباب جلوس الإنسان دون مجلسه تواضعا» عن مصعب بن شيبة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا أخذ القوم مجالسهم، فإن‏ دعا رجل أخاه و أوسع له في مجلسه فليأته، فإنّما هي كرامة أكرمه بها أخوه، و إن لم يوسّع له أخوه فلينظر أوسع مكان يجده فليجلس فيه‏.

###جلوس الإنسان دون مجلسه تواضعا

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب جلوس انسان در محلى كه پست‏تر از محل جلوس اوست از جهت تواضع و فروتنى» از مصعب بن شيبه روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: هر گاه اهل مجلسى در محل خود قرار گرفتند (و كسى وارد شد) اگر مردى (از آنها) برادر دينى خود را بسوى خود بخواند و در مكانى كه نشسته جايى براى او باز نمود، پس اجابت كند و بسوى او رود (و نزد او نشيند) زيرا آن احترامى است كه برادر دينى خود را بآن محترم داشته، و اگر كسى (از آنها) جايى براى او باز نكرد، پس مشاهده كند هر جا محل بازى براى نشستن يافت در آنجا بنشيند.

###العالم و المتعلّم‏

الحديث 245 ثواب العالم و المتعلّم‏

في الكافي: (كتاب فضل العلم) باب «ثواب العالم و المتعلّم» عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: إنّ الّذي يعلّم العلم منكم له أجر مثل أجر المتعلّم، و له الفضل عليه، فتعلّموا العلم من حملة العلم، و علّموه إخوانكم كما علّمكموه العلماء.

###العالم و المتعلّم‏

در كافى: (كتاب فضيلت علم) باب «عالم و متعلم» از محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه آن كس كه ياد ميدهد دانش را، از براى اوست اجر و ثواب يادگيرنده، و براى او ثوابى برتر از ثواب اوست؛ پس ياد گيريد دانش را از اهل آن و ببرادران خود ياد دهيد همان طورى كه دانشمندان بشما ياد داده ‏اند.

###من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه

الحديث 246 من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه، دعي في ملكوت السماوات عظيما

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حفص بن غياث، قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام: من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه، دعي في ملكوت السّموات عظيما، فقيل: تعلّم للّه و عمل للّه و علّم للّه.

###من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه

و نيز در همان كتاب و باب: از حفص بن غياث روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: كسى كه ياد گيرد دانش را و بآن عمل كند و (ديگران را) براى خدا تعليم دهد، در ملكوت آسمانها بزرگ خوانده شود، و گفته شود: براى خداوند ياد گرفته و براى خداوند عمل كرده و براى خداوند ياد داده است.

تذكرة: صاحب معالم عليه الرحمه در مقام ادله‏ اى كه دلالت بر فضيلت علم دارد مطالبى ذكر فرموده كه خلاصه ترجمه ‏اش اينست: {و امّا دلیل از قرآن مجید بر فضیلت علم، پس بتحقیق که در چند موضع از او اشاره شده به فضیلت علم : اوّل قول خدای تعالی است در سوره علق و این اوّل سوره ایست که نازل شده بر رسول صلی اللّه علیه و آله بر قول اکثر مفسّرین و بعضی از مفسّرین گفته اند که اوّل سوره که نازل شد سوره فاتحه است و بعد از ان سوره قلم است وجه دلالت اینکه خدای تعالی فرموده که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ و این آیه کریمه دلالت دارد بر فضیلت علم از این جهت که ابتدا کرده خدای تعالی در کلام مجید خود بذکر نعمت ایجاد و عقیب او ذکر نموده نعمت علم را پس اکر بعد از نعمت ایجاد نعمتی بهتر از علم می بود در مقام امتنان او سزاوارتر بود بذکر از جهت دیکر نیز دلالت دارد بر فضیلت علم و شرافت او بر جمیع نعمتها زیرا که مفسّرین در بیان وجه مناسبت میان آیه هائی که مذکور است در اوّل این سوره که بعضی از آنها مشتمل است بر آفریدن خدای عزّ و جلّ آدمیان از علقه و بعضی از آنها مشتمل است بر تعلیم چیزهای که آدمیان عالم بانها نبودند فکر کرده اند که خدای عزّ و جلّ ذکر کرده : اوّلا : اوّل حالت انسان را که آن علقه بودن ایشان است و این حالت در نهایت دنائت و خساست است و بعد از آن ذکر نموده آخر حالت ایشان را و آن عالم شدن ایشان است و این حالت در کمال رفعت و جلالت است . پس گویا خدای سبحانه و تعالی می فرماید که تو ای آدمی زاد در اوّل حال باین مرتبه دنیّه خسیسه بودی و در آخر حال باین درجه شریفه نفیسه رسیدی پس اکر حالتی اشرف از علم می بود ذکر او مناسب مقام بودی} . دليل دوم، فرموده خداى سبحان است در قرآن مجيد: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ، يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ، لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ، وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً آن چنان خدائى كه ايجاد فرمود هفت‏ آسمان و از زمين مانند آن را، و جارى و واقع ميسازد حكم خود را بين آنها (بمقتضاى حكمت و مصلحت) براى اينكه عالم و دانا شويد كه خداوند بر همه چيز قادر و تواناست و اينكه علم خداوند بهر چيز احاطه دارد؛ خداوند علم و دانش را علت آفرينش عالم علوى و سفلى (آسمانها و زمين) قرار داده، و همين اندازه عظمت و فخر و شرف براى علم و دانش كفايت ميكند (مراد از هفت زمين طبقات هفتگانه آن ميباشد مانند طبقه ترابيه و طينيه و رمليه و حجريه و ساير طبقات). دليل سوم، فرموده خداى سبحانست: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً كسى كه عطا شده است باو حكمت (يعنى علم و دانش) پس بتحقيق باو خير بسيارى داده شده است. دليل چهارم، فرموده خداى تعالى: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ آيا دانشمندان با نادانان برابرند (از جهت قدر و منزلت نزد خداوند؟). دليل پنجم، فرموده خداى تعالى: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ همانا ميترسند خدا را از بندگانش علما و دانشمندان (يعنى تنها اشخاصى كه بعظمت خدا پى برده و از او خائف و ترسانند دانشمندانند). بيان: بعضى گفته ‏اند كه فرق ميان خوف و خشيت اينست كه هر دو ترس از توجه بضرر است، ليكن شخص خائف كيفيت و چگونگى تأثير ضرر را نميداند بخلاف شخص داراى خشيت كه عالم بچگونگى و تأثير ضرر است، مانند طبيب و مريض كه طبيب چگونگى اثر و ضرر طعام مضر بحال مريض را عالم بوده و ميداند كه در چه عضوى از اعضاء وى ضرر رساند، ليكن مريض خائف و ترسان است اجمالا، اما خصوصيت ضرر را نميداند، بنا بر اين علمائى كه خشيت دارند كسانى باشند كه عالم بعقوبات و عواقب بد هر معصيت و گناهى هستند. دليل ششم، فرموده خداى سبحان: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ گواهى ميدهد خداوند كه جز او خدائى نيست و بر اين معنى گواهى ميدهند فرشتگان و آنان كه صاحب علم و دانشند. دليل هفتم، فرموده خداى سبحان: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ و نميداند تأويل متشابهات قرآن را مگر خدا و آنان كه در دانش ثابتند. دليل هشتم، فرموده خداى تعالى: قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ بگو اى پيمبر، كافى است گواه بين من و شما، خداوند و كسى كه نزد او علم كتابست. دليل نهم، فرموده خداى سبحان: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ بلند مرتبه ميگرداند خداوند كسانى را كه ايمان آورده ‏اند از شما و كسانى را كه بايشان علم و دانش داده شده (يعنى دانشمندان را) بدرجاتى. (پايان مطالب صاحب معالم).

 

 

###ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ

الحديث 247 قول اللّه عزّ و جلّ في كتابه: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ

و فيه أيضا: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الذّنوب» عن هشام بن سالم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: أما إنّه ليس من عرق يضرب، و لا نكبة و لا صداع و لا مرض إلّا بذنب، و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ في كتابه: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قال: ثمّ قال: و ما يعفو اللّه أكثر ممّا يؤاخذ به.

###ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ

و نيز در همان كتاب: (كتاب ايمان و كفر) باب «ذنوب» از هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آگاه باشيد كه نيست از حركت و زدن رگى، و نه خوارى و ذلتى و نه دردسرى و نه بيمارى، مگر بواسطه گناهى؛ و آن فرموده خداى با عزت و جلال است (در قرآن مجيد:) وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ و آنچه برسد بشما از مصيبات و ناملايمات، پس در اثر آن چيزيست كه كسب نموده آن را دستهاى شما (يعنى در اثر گناهان و كارهاى زشتى است كه از شما صادر شده است) و خداوند عفو و گذشت ميفرمايد از بسيارى از گناهان شما؛ راوى گفت: سپس حضرت فرمود: آنچه خداوند عفو و گذشت ميفرمايد، بيشتر است از آنچه مؤاخذه و عقوبت ميكند. پس قلم بنوشت كه هر كار را - لايق آن هست تأثير و جزا . كج روى جف القلم كج آيدت - راستى آرى سعادت زايدت . ظلم آرى بد برى جف القلم -  عدل آرى بر خورى جف القلم . معنى جف القلم كى اين بود - كه جفاها با وفا يكسان شود . بلكه اين معنى بود جف القلم -  نيست يكسان نزد او ظلم و ستم‏ . فرق بنهاده ميان خير و شر - فرق بنهاده ز بد و ز بد بتر . در تو گر ذره فزونى ادب -  باشد از غيرت بداند فضل رب‏ . اندر آن ذره تو را افزون دهد - ذره چون كوهى قدم بيرون نهد . پس جفا را هم جفا جف القلم - و آن وفا را هم وفا جف القلم‏.

###الإبتداء بالبسملة مخلصا للّه‏

الحديث 248 استحباب الإبتداء بالبسملة مخلصا للّه‏

في الوسائل: (كتاب الصلوة) باب «استحباب الإبتداء بالبسملة مخلصا للّه» الحسن بن عليّ العسكرى عليهما السّلام في تفسيره، عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام في حديث أنّ رجلا قال له: إن رأيت أن تعرّفني ذنبي الّذي امتحنت به في هذا المجلس؛ فقال: تركك حين جلست أن تقول: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم؛ إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم حدّثني عن اللّه عزّ و جلّ أنّه قال: كلّ أمر ذي بال لا يذكر بسم اللّه فيه فهو أبتر.

###الإبتداء بالبسملة مخلصا للّه‏

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «استحباب ابتداء ببسم اللَّه مخلصا للَّه» است كه حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير خود از پدران گراميش از على عليه السّلام در ضمن حديثى نقل فرموده: مردى بحضرت عرض كرد: اگر صلاح دانيد بمن بشناسانيد گناهى را كه در اين مجلس بسبب آن ببلا مبتلا شدم، فرمود: ترك نمودن تو است هنگام نشستنت گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحيم را، بدرستى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حديث كرد مرا از خداى با عزت و جلال كه فرمود: هر كار با ارزشى كه بآن اهتمامى باشد و گفته نشود در (ابتداء) آن بسم اللَّه، پس آن كار ناتمام خواهد بود (و خيرى در آن نيست).

بيان: چنانچه انسان از دوستان صميمى و نزديكان بخود انتظار و توقعاتش بيش از انتظار و توقعات از غير آنهاست، چنين است خواسته و مشيت خداوند نسبت بمقربين بخود از غير آنها، پس مقربين بايد هميشه بياد او بوده و شروع در هر كارى كه مينمايند با توجه و اعتماد بر خداوند باشد و غفلت از اين معنى سزاوار اين طبقه نباشد و لهذا فرمودند: «حسنات الابرار سيئات المقربين» و در حال غفلت ايشان پروردگار عالم بمذكرى يادآور و متذكرشان فرمايد.

###خوف و الرّجاء

الحديث 249 الخوف و الرّجاء

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الخوف و الرّجاء» عن إسحاق بن عمّار، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا إسحاق! خف اللّه كأنّك تراه، و إن كنت لا تراه فإنّه يراك، فإن كنت ترى أنّه لا يراك فقد كفرت، و إن كنت تعلم أنّه يراك ثمّ برزت له بالمعصية، فقد جعلته من أهون النّاظرين عليك.

###خوف و الرّجاء

در كتاب كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «خوف و رجاء» از اسحاق بن عمار روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اى اسحاق! از خداوند (آن چنان) بترس كه گويا او را مشاهده ميكنى، و اگر تو او را نمى‏بينى پس همانا او ترا مى‏بيند، پس اگر عقيده‏مند باشى كه او تو را نمى‏بيند پس بتحقيق كه كافر شدى (بخداوند) و اگر ميدانى كه او ترا مى‏بيند و مع ذلك بمعصيت و نافرمانى با او مبارزه كردى بتحقيق قرار دادى او را از پست‏ ترين نظركنندگان بسوى خود.

بيان: چون خداوند بذات مقدس خود محيط بتمام موجودات است، مثل احاطه علم بمعلوم و قدرت بمقدور كه سابقا اشاره شد، پس تمام ديدنيها و شنيدنيها و ساير مدركات را بذات خود شهود ميفرمايد چنانچه در قرآن مجيد است: لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ و بحضرت موسى بن عمران فرمود: لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏ و انسان هم كه محسوسات را بآلات چشم و گوش و لامسه و ذائقه و شامه ادراك ميكند بديهى است كه اين آلات روابطى هستند براى ادراك ذات او، يعنى چشم نميبيند بلكه انسان بآلت چشم ميبيند و هكذا در ساير آلات، پس شخص متدين بايد عقيده‏مند باشد كه در هر حالى كه باشد خداوند بذات مقدسش او را ميبيند و شهود اعمال و اطوار وى مينمايد، پس در موقع معصيت بايستى از خالق متعال حيا كند چنانچه فرموده: و ما كنت تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ‏ . و فرموده: و لا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ.

###يا بن آدم! تفرّغ لعبادتي

الحديث 250 في التّوراة مكتوب يا بن آدم! تفرّغ لعبادتي، أملأ قلبك غنى و لا أكلك إلى طلبك‏

و فيه أيضا: باب «العبادة» عن عمر [و] بن يزيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: في التّوراة مكتوب يا بن آدم! تفرّغ لعبادتي، أملأ قلبك غني و لا أكلك إلى طلبك، و علىّ أن أسدّ فاقتك، و املأ قلبك خوفا منّى؛ و إن لا تفرّغ لعبادتى أملأ قلبك شغلا بالدّنيا ثمّ لا أسدّ فاقتك و أكلك إلى طلبك.

###يا بن آدم! تفرّغ لعبادتي

و نيز در همان كتاب: باب «عبادت» از عمر [و] بن يزيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: در تورات نوشته شده: اى پسر آدم! دل خود را خالى گردان از دنيا و شهوت آن براى عبادت و بندگى من، تا پرگردانم دلت را از بى‏نيازى، و وانگذارم ترا (در امور دنيا) بطلب و كوشش تو (بلكه ترا كمك خواهم نمود) و بر من است كه ترا از فقر و نياز نگهدارى كنم و دل ترا از خوف و ترس از خود پرگردانم، و اگر دل خود را فارغ نگردانى (از علايق دنيا) براى عبادت و بندگى من، دلت را از گرفتارى و كارهاى دنيا پر گردانم، و جلوگيرى نكنم از فقر و نيازت و واگذارم ترا بطلب و كوشش خودت در امر زندگانى (و ترا كمك نخواهم كرد).

###من لم يحاسب نفسه في كلّ يوم‏

الحديث 251 ليس منّا من لم يحاسب نفسه في كلّ يوم‏

و فيه أيضا: باب «محاسبة العمل» عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن أبي الحسن الماضي صلوات اللّه عليه، قال: ليس منّا من لم يحاسب نفسه في كلّ‏ يوم، فإن عمل حسنا استزاد اللّه، و إن عمل سيّئا استغفر اللّه منه و تاب إليه.

###من لم يحاسب نفسه في كلّ يوم‏

و نيز در همان كتاب: باب «محاسبه عمل» از ابراهيم بن عمر يمانى از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللَّه عليه روايت شده كه فرمود: از ما (يعنى از پيروان‏ ما) نيست كسى كه حساب نفس خويش را هر روز نرسد، پس اگر كار خيرى بجا آورده بخواهد از خدا زيادتى آن را، و اگر كار زشتى مرتكب شده، از خداوند طلب آمرزش كند از آن عمل و بسوى او توبه و بازگشت نمايد. پيمبر بمعراج با جبرئيل و براق ار روان شد -  بس آسان نمودت مر اين رفعت آسمانى‏ . يكى نيك دستور دادت كه گر تو بدو - بگروى همچو سلمان و همچون صهيب يمانى . بمعراج و قرب خداوند گردى تو واصل - بحدى كه حاجب نباشد ميان تو و خالق آسمانى . اگر لذت ترك لذت بدانى –  دگر لذت نفس لذت ندانى . و گر گوهر معرفت را ز كوى سعادت بيابى - دگر لعل و ياقوت و الماس گوهر ندانى . جهانبان جهان را ز بهر تو دارد و ليكن - تو خود را فداى جهان كرده و قدر خود مى‏ندانى‏ . بس از روزگارت به بيهوده طى گشت جد كن - كه تا مركب خود ز گرداب غفلت برانى‏.

###مداراة النّاس

الحديث 252 أمرني ربّي بمداراة النّاس كما أمرني بأداء الفرائض

و فيه أيضا: باب «المداراة» عن عبد اللّه بن سنان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أمرني ربّي بمداراة النّاس كما أمرني بأداء الفرائض.

###مداراة النّاس

و نيز در همان كتاب: باب «مداراة» از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: پروردگار من مرا امر فرمود كه با مردم برفق و مدارا رفتار نمايم، همان قسم كه باداء واجبات مرا امر فرمود.

###حقّ المؤمن على المؤمن

الحديث 253 ما حقّ المؤمن على المؤمن؟

في أمالي الطّوسي: (الجزء الرابع) عن معلّى بن خنيس، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: ما حقّ المؤمن على المؤمن؟ قال: سبع حقوق واجبات ما منها حقّ إلّا واجب عليه، إن خالفه خرج من ولاية اللّه و ترك طاعته، و لم يكن للّه فيه‏ نصيب، قال: قلت: حدّثني ما هنّ؟ فقال: ويحك يا معلّى، إنّي عليك شفيق أخشى أن تضيّع و لا تحفظ، و أن تعلم و لا تعمل، قال: قلت: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم؛ قال: أيسر حقّ منها أن تحبّ له ما تحبّ لنفسك، و تكره له ما تكره لنفسك. و الحقّ الثّاني: أن تمشي في حاجته و تتّبع رضاه و لا تخالف قوله. و الحقّ الثالث: أن تصله بنفسك و مالك و يديك و رجليك و لسانك. و الحقّ الرّابع: أن تكون عينه و دليله و مرآته و قميصه. و الحقّ الخامس: أن لا تشبع و يجوع و لا تلبس و يعرى و لا تروي و يظمأ. و الحقّ السّادس: أن تكون لك امرأة و خادم و ليس لأخيك امرأة و خادم‏ فتبعث بخادمك فتغسل ثيابه و تصنع طعامه و تمهّد فراشه، فإنّ ذلك كلّه لما جعل بينك و بينه. و الحقّ السّابع: أن تبرّ قسمه و تجيب دعوته، و تشهد جنازته و تعود مريضه و تشخص ببدنك في قضاء حوائجه، و لا تلجئه إلى أن يسألك، فإذا حفظت ذلك منه فقد وصلت ولايتك بولايته و ولايته بولايته تعالى.

###حقّ المؤمن على المؤمن

در امالى طوسى: (جزء چهارم) از معلى بن خنيس روايت شده كه گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم كه حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود: هفت حق واجبست كه نيست از آنها حقى مگر اينكه لازمست بر او (مراعات آن نسبت ببرادر مؤمن، مقصود از وجوب اينست كه شخص اگر آنها را مراعات نكرد بوظيفه عبوديت خود رفتار نكرده نه وجوب شرعى) و اگر آن حق را مراعات نكرد، از وظيفه بندگى نسبت بخدا بيرون رفته و فرمانبرى او را ترك نموده، و نميباشد براى خداوند در او نصيبى (يعنى هر كسى كه غلام مولائيست البته بايست عمده قدرت و قوت خود را صرف اطاعت‏ اوامر مولاى خود نمايد، پس بنده ‏اى كه اطاعت اوامر الهيه نكرد آن مقدار از قوه و قدرت خود را كه بايد صرف در امتثال اوامر الهيه نمايد ننموده مثل اينكه بنده خداوند نيست يعنى حق عبوديت و بندگى را بمولاى حقيقى تسليم ننموده) معلى گفت عرضكردم: مرا از آن حقوق آگاه فرما، فرمود: در شگفتم از پرسش تو اى معلى، من بر تو مشفق و مهربانم، مى‏ترسم بشنوى و حفظ نكنى، و ياد گيرى و عمل نكنى (راوى) گفت: گفتم: لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم (انتقال از حالى و نيرو و توانائى بر كارى نيست مگر بيارى و توفيق خداى برتر از هر چيز و با عظمت) فرمود: آسان‏ترين حق از آنها اينست كه دوست بدارى براى او آنچه را كه دوست دارى براى خود، و خوش نداشته باشى براى او آنچه را كه براى خودت خوش ندارى. و حق دوم اينست كه قدم بردارى در حاجت و نياز او، و پيروى كنى رضا و خوشنودى او را، و مخالفت نكنى گفتار او را. و حق سوم اينست كه پيوستگى نمائى با او (يعنى نيكى و احسان باو كنى) بجان و مال و دستها و پاها و زبان خود. و حق چهارم آنست كه تو چشم او و راهنماى او و (بمنزله) آئينه او بوده (يعنى عيوب او را باو بگوئى) و پيراهن او باشى (يعنى محرم و حافظ اسرار او باشى). و حق پنجم آنست كه تو سير نباشى در حالى كه او گرسنه باشد، و تو داراى لباس نباشى و او برهنه باشد، و تو سيراب نباشى و او تشنه باشد. و حق ششم اينست كه (هر گاه) براى تو زن و خدمتكارى باشد و براى برادر دينى تو زن‏ و خدمتكار نباشد، بفرستى خدمتكار خود را تا شستشو كند لباس او را و فراهم كند غذاى او را و بگستراند فراش و بستر او را، پس همانا بجا آوردن تمام اين كارها براى آن ارتباط دينى است كه قرار داده شده بين تو و او. مؤمنان آئينه يك ديگرند - اين خبر را از پيمبر آورند . پيش چشمت داشتى شيشه كبود - ز آن سبب عالم كبودت مينمود . پس بدان تو اين كبودى را ز خويش - خويش را بد گو مگو كس را تو بيش‏ . مؤمن ار ينظر بنور اللَّه بود - عيب مؤمن را برهنه چون نمود . چون كه تو ينظر بنار اللَّه بدى - نيكوئى را وا نديدى از بدى . اندك اندك آب بر آتش بزن - تا شود نار تو نور اى بو الحزن . هر كسى گر عيب خود ديدى به پيش - كى بدى فارغ وى از اصلاح خويش . غافلند اين خلق از خود بى‏خبر -  لا جرم گويند عيب يك دگر . و حق هفتم اينست كه اگر مؤمنى قسم خورده باشد كه كارى را ترك كند و يا انجام دهد، سعى و كوشش نمائى كه قسم او راست آيد و حنث قسم نشود يعنى بر وفق سوگندش عمل شود، و اجابت كنى دعوت او را، و حاضر شوى جنازه او را، و در حال مرض عيادت او كنى، و خودت بشخصه در رفع حوائج و نيازهاى او قدم بردارى، و مضطر نگردانى او را تا اينكه از تو سؤال كند (يعنى حاجت و نياز او را زود بر آور تا مبتلا بذلت سؤال از تو نشود) و هر گاه اين حقوق را در باره او مراعات نمودى، پس بتحقيق كه پيوسته نمودى ولايت خود را بولايت او، و ولايت او را بولايت خداى برتر از هر چيز (پيوستگى بولايت او عين پيوستگى تو بولايت خداوند است).

###هل أحد خير منّا؟

الحديث 254 يا رسول اللّه! هل أحد خير منّا؟

و فيه أيضا: (الجزء الرابع عشر) عن عبد اللّه بن محيريز قال: قلت‏ لرجل من أصحاب النّبي (قال الأوزاعي حسبت أنا أنّه يكنّى أبا جمعة) حدّثنا حديثا سمعته من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، قال: لاحدثنّك حديثا جيّدا؛ تغذّينا يوما مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و معنا أبو عبيدة الجرّاح، فقلنا يا رسول اللّه! هل أحد خير منّا؟

أسلمنا معك و جاهدنا معك، قال: بلى، قوم من امّتى يأتون من بعدكم فيؤمنون بي.

###هل أحد خير منّا؟

و نيز در همان كتاب: (جزء چهاردهم) از عبد اللَّه بن محيريز روايت شده كه گفت بمردى از اصحاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله گفتم: (اوزاعى گفت چنين گمان‏ دارم آن شخص كه از اصحاب نبى اكرم است كنيه‏اش ابا جمعه است) خبر ده مرا بخبرى كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيده‏اى؛ گفت البته خبر ميدهم ترا بخبر نيكوئى: روزى با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مشغول غذا خوردن بوديم، در حالى كه ابو عبيده جراح هم با ما بود، پس عرضكرديم اى رسول پروردگار! آيا كسى بهتر از ما هست؟ اسلام آورديم بتو و در راه خدا بهمراهى تو جهاد نموديم؛ فرمود: آرى، گروهى است از امت من كه بعد از شما مى‏آيند و بمن ايمان مى‏آورند.

###فقراء المسلمين‏

الحديث 255 فضل فقراء المسلمين‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «فضل فقراء المسلمين» عن مفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه جلّ ثناؤه ليعتذر إلى عبده المؤمن المحوج في الدّنيا كما يعتذر الأخ إلى أخيه، فيقول: و عزّتي و جلالي! ما أحوجتك في الدّنيا من هوان كان بك عليّ، فارفع هذا السّجف فانظر إلى ما عوّضتك من الدّنيا، قال: فيرفع فيقول: ما ضرّني ما منعتني مع ما عوّضتني.

###فقراء المسلمين‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «فضيلت فقراء مسلمانان» از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه خداوند (روز قيامت) از بنده مؤمن خود كه در دنيا فقير و نيازمند بوده عذر خواهى ميكند همان قسم كه برادر از برادر خود عذر خواهى ميكند؛ پس ميفرمايد: بعزت و جلال خودم سوگند محتاج و نيازمند قرار ندادم ترا در دنيا از جهت خوارى و پستى تو نزد من، پس بلند كن اين پرده را (يعنى پرده و حجاب بهشت كه از غير اهل آن پوشيده و غير مشهود است) و نظر كن بآنچه عوض قرار دادم در اين عالم جهت تو از (محروميت از نعمتها و زينتهاى) دنيا، حضرت فرمود: پس بلند ميگرداند آن پرده را و عرض ميكند (پروردگارا) زيان نرساند مرا آنچه منع فرمودى از من (در دنيا) با آنچه براى من عوض قرار دادى (در آخرت).

###إلحاح الشيعة على اللّه في طلب الرّزق

الحديث 256 لو لا إلحاح هذه الشيعة على اللّه في طلب الرّزق، لنقلهم من الحال الّتي هم فيها إلى ما هو أضيق منها

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن مفضّل، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: لو لا إلحاح هذه الشيعة على اللّه في طلب الرّزق، لنقلهم من الحال الّتي هم فيها إلى ما هو أضيق منها.

###إلحاح الشيعة على اللّه في طلب الرّزق

و نيز در همان كتاب و باب: از مفضل روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام‏ فرمود: اگر نبود اصرار و پافشارى شيعه بر خدا در طلب رزق و روزى از خدا، هر آينه خداوند آنها را از اين حال (يعنى تنگى معيشت) كه در آن هستند بحال سخت‏ترى منتقل ميفرمود.

###لك بكلّ ما تراه فلا تقدر على شرائه حسنة

الحديث 257 أما إنّ لك بكلّ ما تراه فلا تقدر على شرائه حسنة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن الحسين بن كثير الخزّاز، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال لي: أما تدخل السّوق؟ أما ترى الفاكهة تباع و الشي‏ء ممّا تشتهيه؟ فقلت: بلى، فقال: أما إنّ لك بكلّ ما تراه فلا تقدر على شرائه حسنة.

###لك بكلّ ما تراه فلا تقدر على شرائه حسنة

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن حسين بن كثير خزاز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت آن حضرت بمن فرمود: آيا داخل بازار نميشوى؟ آيا مشاهده نميكنى ميوه‏هائى را كه خريد و فروش مى‏شود و چيزهاى ديگرى كه نفس تو بآنها راغب و مايل است؟ عرضكردم: چرا، فرمود: آگاه باش كه براى تو است بهر چه مشاهده كنى و تواناى بر خريد آن نباشى حسنه و اجرى.

###قسّم رزق من شاء على يدي من شاء

الحديث 258 إنّ اللّه قسّم رزق من شاء على يدي من شاء

و فيه أيضا: باب (بعد الباب السابق) عن أبان بن عبد الملك، قال: حدّثنى بكر الأرقط، عن أبي عبد اللّه، أو عن شعيب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه دخل عليه واحد فقال: أصلحك اللّه، إنّى رجل منقطع إليكم بمودّتي، و قد أصابتني حاجة شديدة و قد تقرّبت بذلك إلى أهل بيتي و قومي، فلم يزدني بذلك منهم إلّا بعدا، قال: فما آتاك اللّه خير ممّا أخذ منك، قال: جعلت فداك، ادع اللّه لي أن يغنيني عن‏ خلقه، قال: إنّ اللّه قسّم رزق من شاء على يدي من شاء، و لكن سل اللّه أن يغنيك عن الحاجة الّتي تضطرّك إلى لئام خلقه.

###قسّم رزق من شاء على يدي من شاء

و نيز در همان كتاب: در بابى پس از باب سابق، از ابان بن عبد الملك روايت شده كه گفت: حديث كرد مرا بكر ارقط از حضرت صادق عليه السّلام يا از شعيب از حضرت صادق عليه السّلام كه مردى بر آن حضرت وارد شد و عرضكرد: خداوند امر ترا بخير و خوبى پيش آورد، من مردى هستم كه رشته ارتباط خود را با ديگران بواسطه محبت و دوستى با شما قطع كرده ‏ام، و رسيد مرا حاجت و نياز سختى، براى رفع آن حاجت به اقربا و خويشان خود نزديك شدم، پس باين نزديكى (جهت رفع حاجت) نتيجه‏ اى جز بعد و دورى حاجتم از آنها نيافتم، حضرت فرمود: آنچه خداوند بتو عطا فرموده (از مودت و دوستى ما) بهتر است از آنچه از تو گرفته است؛ عرضكردم: فدايت شوم، از خداوند مسألت فرما كه مرا از مخلوق خود بى‏نياز فرمايد؛ فرمود: همانا خداوند قسمت فرموده‏ روزى هر كس را بدست آن كس كه خواسته، ولى از خدا بخواه كه بى‏نياز گرداند ترا از حاجت و نيازى كه مضطر گرداند ترا بدراز كردن دست احتياج بسوى بخيلان و فرومايگان از خلق او.

###فی معنی عبس وتولّی

الحديث 259 جاء رجل موسر إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم نقيّ الثّوب‏

و فيه أيضا: باب «فضل فقراء المسلمين» عن عثمان بن عيسى، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: جاء رجل موسر إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم نقيّ الثّوب، فجلس إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، فجاء رجل معسر درن الثّوب، فجلس إلى جنب الموسر، فقبض الموسر ثيابه من تحت فخذيه، فقال له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أخفت أن يمسّك من فقره شي‏ء؟ قال: لا، قال: فخفت أن يصيبه من غناك شي‏ء؟ قال: لا، قال: فخفت أن يوسخ ثيابك؟ قال: لا، قال: فما حملك على ما صنعت؟ فقال: يا رسول اللّه! إنّ لي قرينا يزيّن لي كلّ قبيح و يقبّح لي كلّ حسن، و قد جعلت له نصف مالي، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم للمعسر: أ تقبل؟ قال: لا، فقال له الرّجل: و لم؟ قال: أخاف أن يدخلني ما دخلك.

###فی معنی عبس وتولّی

و نيز در همان كتاب: باب «فضيلت فقراء مسلمانان» از عثمان بن عيسى از كسى كه نامبرده او را، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مرد توانگرى كه لباس پاك و پاكيزه ‏اى در برداشت برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وارد شد و نزد آن حضرت نشست، پس از آن مرد تهى دستى كه لباس چركينى در برداشت وارد شد و نزد مرد توانگر نشست، شخص توانگر جامه‏هاى خود را كه مقدارى از آن زير زانوى مرد تهى دست واقع شده بود بيرون كشيد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله (براى تهذيب اخلاق آن مرد توانگر) باو فرمود: آيا ترسيدى كه از فقر و تهى دستى او چيزى بتو رسد؟ عرضكرد: نه، فرمود: پس ترسيدى كه از غنا و ثروت تو چيزى باو رسد؟ عرضكرد: نه، فرمود: پس ترسيدى كه لباسهاى تو (در اين مدت كم) چركين شود؟ عرضكرد: نه، فرمود: پس چه واداشت ترا بر آنچه بجا آوردى؟ عرضكرد: اى رسول خدا! براى من يار بديست كه جلوه و زينت ميدهد در نظر من هر چيز زشتى را، و زشت ميگرداند در نظر من هر چيز خوبى را، و بتحقيق كه قرار دادم براى او نصف مالم را (تا جبران كند اهانتى را كه باو نمودم) رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بمرد تهى دست فرمود: آيا قبول ميكنى؟ عرضكرد: نه، مرد توانگر گفت: براى چه قبول نميكنى؟ گفت: ميترسم‏ كه داخل شود بر من آنچه بر تو داخل شده است (از عجب و تكبر و قرين بد كه شيطان است).

###فقراء المسلمين يتقلّبون في رياض الجنّة

الحديث 260 إنّ فقراء المسلمين يتقلّبون في رياض الجنّة قبل أغنيائهم بأربعين خرّيفا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن ابن أبي يعفور، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ فقراء المسلمين (في بعض النسخ: فقراء المؤمنين) يتقلّبون في رياض الجنّة قبل أغنيائهم بأربعين خرّيفا، ثمّ قال: سأضرب لك مثل ذلك، إنّما مثل ذلك مثل سفينتين مرّ بهما على عاشر فنظر في إحديهما فلم ير فيها شيئا فقال: اسربوها، و نظر في ا [لا] خرى فإذا هي موقورة (في بعض النسخ: موقّرة) فقال: إجسوها.

###فقراء المسلمين يتقلّبون في رياض الجنّة

و نيز در همان كتاب و باب: از ابن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه فقرا و نيازمندان مسلمانان (در بعض نسخه‏هاست: فقراء مؤمنين) مشغول گردش و تفرج در باغهاى بهشتند پيش از اغنيا و توانگران از آنان به چهل سال (خريف به چهل سال و هفتاد سال و زائد بر اينها نيز معنى شده) پس از آن فرمود: مثل و مانند آن را براى تو بياورم، مثل فقير و غنى مؤمن، مثل دو كشتى است كه آنها را از جلو باجگيرى بگذرانند، باجگير در يكى از آنها نظر كند و چيزى (از اموال) در آن نيابد پس گويد آن را رها نمائيد، و بديگرى نظر كند در حالى كه پر (از اجناس) است پس گويد آن را بازداشت نمائيد.

###من يزرع خيرا ومن يزرع شرّا

الحديث 261 من يزرع خيرا يحصد غبطة، و من يزرع شرّا يحصد ندامة

و فيه أيضا: باب «محاسبة العمل» عن ابن فضّال، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّكم في آجال مقبوضة و أيّام معدودة، و الموت يأتي بغتة، من يزرع خيرا يحصد غبطة، و من يزرع شرّا يحصد ندامة، و لكلّ زارع ما زرع، و لا يسبق البطي‏ء منكم حظّه، و لا يدرك حريص ما لم يقدّر له، من اعطى خيرا فاللّه أعطاه، و من وقى شرّا فاللّه وقاه.

###من يزرع خيرا ومن يزرع شرّا

و نيز در همان كتاب: باب «محاسبه عمل» از ابن فضال از كسى كه نامبرده او را، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه شما در يك زمانها و مدتهائى هستيد كه جمع كرده خواهد شد و بپايان خواهد رسيد، و مرگ، ناگهان بر شما وارد مى‏شود، هر كسى كه كشت نمايد خير و خوبى را، درو ميكند چيزى را كه ديگران مثل آن را آرزو ميكنند، و كسى كه كشت نمايد شر و بدى را، درو ميكند ندامت و پشيمانى را، و براى هر كشت‏كننده است آنچه كشت نموده. مزرع سبزفلك ديدم و داس مه نو -  يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو . گفتم اى بخت بخسبيدى و خورشيد دميد - گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو . و پيشى گرفته نشود بر بهره و نصيب كند رو از شما (يعنى آنچه مقدر شده از روزى براى هر كس باو خواهد رسيد) و نمييابد كسى كه داراى حرص و طمع است چيزى را كه مقدر نشده براى او، و كسى كه باو خير و خوبى رسيده خداوند باو عطا فرموده، و كسى كه از شر و بدى در امان بوده خداوند او را از آن شر و بدى حفظ نموده.

###ما لنا نكره الموت؟

الحديث 262 جاء رجل إلى أبي ذر فقال: يا أبا ذر! ما لنا نكره الموت؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن واصل، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: جاء رجل إلى أبي ذر فقال: يا أبا ذر! ما لنا نكره الموت؟ فقال: لأنّكم عمّرتم الدنيا و أخربتم الآخرة، فتكرهون أن تنقلوا من عمران إلى خراب، فقال له: فكيف ترى قدومنا على اللّه؟ فقال: أمّا المحسن منكم فكالغائب يقدم على أهله، و أمّا المسى‏ء منكم فكالآبق يردّ على مولاه، قال: فكيف ترى حالنا عند اللّه؟ قال: أعرضوا أعمالكم على الكتاب، إنّ اللّه يقول: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ،  وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ قال: فقال الرّجل: فأين رحمة اللّه؟ قال: رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: و كتب رجل إلى أبي ذر رضي اللّه عنه: يا أبا ذر! أطرفني‏ بشي‏ء من العلم، فكتب إليه أنّ العلم كثير، و لكن إن قدرت أن لا تسي‏ء إلى من تحبّه فافعل، قال عليه السّلام: فقال له الرّجل: و هل رأيت أحدا يسي‏ء إلى من يحبّه؟ فقال له: نعم، نفسك أحبّ الأنفس إليك، فإذا أنت عصيت اللّه فقد أسأت إليها.

###ما لنا نكره الموت؟

و نيز در همان كتاب و باب: از واصل از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مردى نزد ابو ذر آمد و گفت: اى أبا ذر! سبب چيست كه ما مرگ را خوش نداريم؟ فرمود: زيرا شما دنياى خود را آباد و آخرت خويش را خراب كرده‏ايد پس خوش نداريد از محل آباد بجاى خراب رويد، پس بابى ذر گفت: چگونه مى‏بينى ورود ما را بر خدا (يعنى انتقال ما از عالم دنيا بعالم برزخ چگونه است) فرمود: اما نيكوكار از شما مانند مسافر غائبى است كه وارد مى‏شود بر اهل و خويشان خود، و اما بدكار از شما مانند بنده‏ايست كه از مولاى خود گريخته و او را بسوى مولايش برگردانند (آن مرد) گفت (اى ابا ذر) چگونه مى‏بينى حال ما را نزد پروردگار؟ فرمود: كارهاى خود را بر كتاب خدا (يعنى قرآن) عرضه بداريد، همانا خداوند ميفرمايد: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ  وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ (همانا نيكوكاران از نعمتهاى بهشت برخوردارند و گناهكاران در آتش دوزخ معذبند) حضرت فرمود: آن مرد به ابو ذر گفت: پس رحمت پروردگار كجاست؟ فرمود: رحمت خداوند به نيكوكاران نزديكست. حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى بابى ذر رضى اللَّه عنه نوشت كه اى ابا ذر! عطاى نفيس و فاخرى از علم و دانش بمن بنما، ابو ذر باو نوشت: همانا علم و دانش بسيار است ولى اگر توانائى دارى كه بدى نكنى در حق كسى كه او را دوست دارى پس چنين كن، حضرت فرمود: آن مرد بابى ذر گفت: آيا ديده ‏اى كه كسى بدى كند در حق آنكه او را دوست دارد؟ ابو ذر باو گفت: آرى، خودت محبوب‏ترين اشخاص نزد خود هستى و هر گاه نافرمانى خداوند كردى، در حق نفس خويش بدى كرده‏ اى. گر همى خواهى حيات و عيش خوش - گاو نفس خويش را اول بكش‏ . شد همه بر بادت ايام شباب - بهر دين ننموده ‏اى يكدم شتاب‏ . عمرت از پنجه گذشت و يك سجود - كت بكار آيد در اعمالت نبود . تا كه دانستى زيانت را ز سود - توبه ‏ات نسيه گناهت نقد بود . غرق درياى گناهى تا بكى - و ز معاصى روسياهى تا بكى‏ . جد تو آدم بهشتش جاى بود - قدسيان كردند بهر او سجود . يك گنه ناكرده گفتندش تمام - مذنبى مذنب برو بيرون خرام . تو طمع دارى كه با چندين گناه - داخل جنت شوى اى روسياه . چاه مظلم گشت ظلم ظالمان - اين چنين گفتند جمله عالمان‏ . اى كه تو از ظلم چاهى ميكنى -  و ز براى خويش دامى مى‏تنى‏ . گرد خود چون كرم پيله بر متن - بهر خود چه ميكنى اندازه كن‏ . مار نفست را بكش از ابتدا - ور نه مارت گردد آخر اژدها . ليك هر كس مور بيند مار خويش - تو ز صاحبدل كن استفسار خويش‏ .  صورت نفس ار بجوئى اى پدر - قصه دوزخ بخوان با هفت در . چون كه جزو دوزخ است اين نفس ما  -  طبع كل دارد هميشه جزوها . خشم تو جزء سعير و دوزخ است - هين بكش اين دوزخت را تا دم است‏ . چون ز خشم آتش تو در دلها زدى - مايه نارجهنم آمدى . ناربيرونى بآبى بفسرد - نارشهوت تا بدوزخ ميبرد . نار شهوت را چه چاره نور دين - نوركم اطفاء نار الكافرين‏ . چه كشد اين نار را نور خدا - نور ابراهيم را ساز اوستا . تا ز نار نفس چون نمرود تو - وارهد اين جسم همچون عود تو . تا نه بينى نور دين ايمن مباش - كآتش پنهان شود يك روز فاش . تا تو تاريك و ملول و تيره ‏اى - دان كه با ديو لعين همشيره‏ اى . طفل جان از شير شيطان باز كن -  بعد از آنش با ملك انباز كن‏ . گر ز شير ديو جان را واكنى - در فطام او بسى حلوا خورى . مصطفى گويد كه گر گويم براست -  شرح آن دشمن كه در جان شماست‏ . زهره ‏هاى پردلان بر هم درد - نى رود ره نى غم كارى خورد . نى دلش را تاب ماند در نياز - نى تنش را قوّت صوم و نماز . پس كنم ناگفته ‏تان من پرورش - تا نمانيد از قرار و از روش‏ . صحبت صالح ترا صالح كند - صحبت طالح ترا طالح كند . تن ترا در حبس آب و گل كشد - دل ترا در كوى اهل دل كشد . يكزمان صحبتى با اوليا - بهتر از صد ساله طاعت بى‏ريا . دست در ذيل ولى حق بزن -  اى برادر واره از بو جهل تن‏ .

###عظنا و أوجز

الحديث 263 قيل لأمير المؤمنين عليه السّلام: عظنا و أوجز

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يعقوب بن يزيد، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قيل لأمير المؤمنين عليه السّلام: عظنا و أوجز، فقال: الدّنيا حلالها حساب و حرامها عقاب، و أنّى لكم بالرّوح و لمّا تأسوا بسنّة نبيّكم؟ تطلبون ما يطغيكم و لا ترضون ما يكفيكم.

###عظنا و أوجز

و نيز در همان كتاب و باب: از يعقوب بن يزيد از كسى كه نام برده او را از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: بامير المؤمنين عليه السّلام عرض شد كه پند و اندرز ده ما را ببيان كوتاه و مختصرى، حضرت فرمود: در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقابست، و كجا خواهد بود براى شما راحتى و آسايشى در آخرت در حالى كه به رويه و دستور پيغمبر خود عمل و اقتدا ننموده‏ايد؟ طلب ميكنيد چيزى را كه متجاوز و سركش ميكند شما را، و راضى و خوشنود نيستيد بآنچه كفايت ميكند شما را.

###معافين من البلاء

الحديث 264 المعافين من البلاء

و فيه أيضا: باب «المعافين من البلاء» عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: سمعته يقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا ضنّ بهم عن البلاء، خلقهم في عافية، و أحياهم في عافية، و أماتهم في عافية، و أدخلهم الجنّة في عافية.

###معافين من البلاء

و نيز در همان كتاب: باب «معافين از بلاء» از اسحاق بن عمار روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: بدرستى كه خداوند ايجاد فرمود گروهى را و نگهدارى فرمود آنان را از بلا؛ آفريد ايشان را در حالى كه بى‏عيب و نقص‏اند، و زنده داشت آنان را در دنيا در حالى كه صحيح و سالمند، و ميرانيد آنان را در حالى كه از سختيهاى مرگ و شدائد آن در امانند، و داخل فرمود ايشان را در بهشت در حالى كه از عذاب و سختيهاى روز قيامت ايمنند.

 

 

 

 

###سعى في حاجة المؤمن‏

الحديث 265 السعى في حاجة المؤمن‏

و فيه أيضا: باب «السعى في حاجة المؤمن» عن معمّر بن خلّاد، قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: إنّ للّه عبادا في الأرض يسعون في حوائج الناس، هم الآمنون يوم القيامة، و من أدخل على مؤمن سرورا فرح اللّه [فرّج اللّه- خ ل‏] قلبه يوم القيامة.

###سعى في حاجة المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: باب «سعى در حاجت مؤمن» از معمر بن خلاد روايت شده كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: از براى خدا بندگانى است در روى زمين كه كوشش ميكنند در حاجت و نيازهاى مردم، ايشانند اشخاصى كه روز قيامت بيم و هراسى (از عذاب) ندارند، و كسى كه داخل گرداند در (دل) مؤمنى سرور و خوشحالى را (يعنى هم و اندوه او را برطرف كند يا گرسنگى او را رفع كند يا حاجت و نياز او را برآورد) خداوند قلب او را در روز قيامت خوشحال گرداند (خداوند دل او را از غم و اندوه روز قيامت برهاند- نسخه بدل).

###قضاء حاجة المؤمن‏

الحديث 266 قضاء حاجة المؤمن‏

و فيه أيضا: باب «قضاء حاجة المؤمن» عن خلف بن حمّاد، عن بعض أصحابه، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: و اللّه لئن أحجّ حجّة أحبّ إلىّ من أن أعتق رقبة و رقبة و رقبة و مثلها و مثلها حتّى بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّى بلغ السبعين، و لئن أعول أهل بيت من المسلمين، أسدّ جوعتهم، و أكسو عورتهم، و أكفّ وجوههم عن الناس، أحبّ إلىّ من أن أحجّ حجّة و حجّة و مثلها و مثلها حتّى بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّى بلغ السّبعين.

###قضاء حاجة المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: باب «قضاء حاجت مؤمن» از خلف بن حماد از بعض اصحاب خود (يعنى اماميه) از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: قسم بخدا هر گاه يك حج (مستحبى) بجاى آورم، محبوبتر است نزد من از اينكه آزاد گردانم بنده ‏اى و بنده ‏اى و بنده ‏اى و مانند آن و مانند آن تا به ده بنده رسد و مانند آن و مانند آن تا بهفتاد (بنده) رسد، و هر آينه اگر كفالت كنم امر معاش خانواده‏اى از مسلمانان را و جلوگيرى كنم از گرسنگى ايشان، و بپوشانم عورت آنان را و حفظ كنم آبروى ايشان را از مردم، محبوبتر است نزد من از اينكه حجى را بجاى آورم و حجى و حجى‏ و مانند آن و مانند آن تا بده (حج) رسد و مانند آن و مانند آن تا بهفتاد (حج) رسد.

 

 

###سعى في حاجة المؤمن‏

الحديث 267 السعى في حاجة المؤمن‏

و فيه أيضا: باب «السعى في حاجة المؤمن» عن ابن سنان، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: الخلق عيالي، فأحبّهم إلىّ ألطفهم بهم و أسعاهم في حوائجهم.

###سعى في حاجة المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: باب «سعى در حاجت مؤمن» از ابن سنان روايت شده كه گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداى با عزت و جلالت فرمود: مخلوقات عيالات منند (يعنى همان طورى كه هر كس متكفل معاش عيالات خود است منهم نيازمنديهاى ايشان را بر مى‏آورم) و محبوبترين ايشان نزد من كسى است كه لطف و مهربانى او بمخلوق از ديگران بيشتر و سعى و كوشش او در نيازمنديهاى آنان زيادتر باشد.

###سعى في حاجة المؤمن‏

الحديث 268 من زنی فارقه روح الايمان‏

و فيه أيضا: باب «الكبائر» عن داود، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا زنى الرّجل فارقه روح الايمان؛ قال: فقال: هو مثل قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ ثمّ قال: غير هذا أبين منه، ذلك قول اللّه عزّ و جلّ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ هو الّذي فارقه.

###سعى في حاجة المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: باب «كبائر» از داود روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم از فرموده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه هر گاه زنا كند مردى، روح ايمان از او جدائى و مفارقت ميكند (راوى) گفت حضرت فرمود: فرموده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مانند فرموده خداست در قرآن: وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ (و قصد نكنيد از اموالى كه كسب نموده و داراى آن هستيد مانده و پست آن را كه (در راه خدا) انفاق كنيد؛ وجه مناسبت آيه شريفه با فرموده رسول خدا اينست كه همان طورى كه شخص هر گاه چيزهاى ردى و پست را در راه خدا انفاق نمود ثواب و پاداش مختصرى براى انفاق اوست ولى بهره كامل از آن نميبرد، همين قسم است كسى كه زنا كرد ايمان ضعيف و ناچيزى براى او باقى مانده و كمال آن از بين ميرود. يا مقصود اينست كه براى شخص زناكننده صورت ايمانى باقيست و روح ايمان در او نيست همان قسم كه در انفاق چيزهاى ردى و پست، در ظاهر انفاقى مشاهده مى‏شود) سپس حضرت فرمود: غير اين آيه شباهتش با فرموده رسول خدا واضحتر است و آن فرموده خداوند در قرآنست: وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (و توانائى بخشيد مؤمنين را بقوى گردانيدن روح ايمانى آنان بزياد نمودن عرفان و دانش ايشان) همان روح است كه بواسطه زنا كردن از شخص مؤمن جدا مى‏شود (و چنانچه در مجمع البيان هم هست: مراد از روح ايمان مرتبه كامله آنست كه نسبت آن بايمان نسبت روح با جسد است).

###ثلاث دعوات لا تحجبنّ

الحديث 269 ثلاث دعوات لا تحجبنّ عن اللّه تعالى‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء العاشر) و بهذا الأسناد قال: قال الصادق عليه السّلام: ثلاث دعوات لا تحجبنّ عن اللّه تعالى: دعاء الوالد لولده إذا برّه، و دعوته عليه إذا عقّه؛ و دعاء المظلوم على ظالمه، و دعاؤه لمن انتصر له منه؛ و رجل مؤمن دعا لأخ له مؤمن و اساه فينا، و دعاؤه عليه إذا لم يواسه مع القدرة عليه و اضطرار أخيه إليه.

###ثلاث دعوات لا تحجبنّ

در امالى طوسى: (جزء دهم) بسندهاى سابق روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سه دعاء است كه مانعى براى آنها از اجابت پروردگار متعال نيست: دعاى پدر در باره فرزندش هنگامى كه او بپدرش نيكى و احسان نمايد، و نفرين او در باره فرزندش هر گاه او نسبت بپدر كارى نمايد كه موجب عاق او گردد (يعنى كارى كند كه قلب او را از خود برنجاند) و نفرين مظلوم بر كسى كه باو ظلم كرده، و دعاى او در باره كسى كه انتقام كشيده از ظالم براى مظلوم؛ و دعاى مرد مؤمن در باره برادر دينى خود كه او را در راه محبت و دوستى ما بمال خود يارى نموده است؛ و نفرين وى در باره او هر گاه او را بمال خود يارى نكند با توانا بودن بر يارى نمودن او و مضطر بودن برادر دينى بآن كمك.

###تكريم أسماء الله تعالى‏

الحديث 270 تكريم أسماء الله تعالى‏

في مجموعة الورّام: باب «الأسماء و الكنى و الألقاب» أنس، عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من رفع قرطاسا من الأرض مكتوبا عليه: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، إجلالا للّه و لإسمه من أن يداس، كان عند اللّه من الصّديقين و خفّف عن والديه و إن كانا مشركين.

###تكريم أسماء الله تعالى‏

در مجموعه ورام: باب «اسماء و كنى و القاب» از انس از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده (كه فرمود:) كسى كه پاره كاغذى را از روى زمين بردارد كه در آن بسم اللَّه الرحمن الرحيم نوشته شده باحترام ذات مقدس پروردگار و نام مبارك او از جهت اينكه مبادا پاى‏كوب شود، نزد خداوند از جمله اهل خير و صلاح و راستگويان باشد و عذاب از پدر و مادر او تخفيف داده شود اگر چه مشرك باشند.

 

###سكرات الموت‏

الحديث 271 من أحبّ أن يخفّف اللّه عزّ و جلّ عنه سكرات الموت‏

في أمالي الطوسي: (الجزء الخامس عشر) عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة: قال: أخبرني داود بن كثير الرّقي، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: من أحبّ أن يخفّف اللّه عزّ و جلّ عنه سكرات الموت فليكن لقرابته وصولا و بوالديه بارّا، فإذا كان كذلك هوّن اللّه عزّ و جلّ عليه سكرات الموت، و لم يصبه في حياته فقر أبدا.

###سكرات الموت‏

در امالى طوسى: (جزء پانزدهم) از حسن بن على بن ابى حمزه روايت شده كه گفت: داود بن كثير رقى بمن خبر داد و گفت شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه ميفرمود: كسى كه دوست دارد خداوند سكرات مرگ را بر او سبك گرداند، پس بايد بسيار صله ارحام و خويشان خود كند، و بپدر و مادر خود احسان و نيكى نمايد، و هر گاه چنين كند آسان گرداند خداوند بر او سختيهاى مرگ را، و تا زنده است هيچ گاه فقر و بى‏چيزى باو نرسد.

###صبر في المصيبات‏

الحديث 272 ثواب الصبر في المصيبات‏

في جواهر السنيّة: باب «سيّدنا خاتم الأنبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم» عن أنس، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ: إذا وجّهت إلى عبد من عبادي مصيبة في بدنه أو ماله أو ولده، ثمّ استقبل ذلك بصبر جميل، إستحييت منه يوم القيامة أن أنصب له ميزانا أو أنشر له ديوانا.

###صبر في المصيبات‏

در كتاب جواهر السنية: باب «سرور ما خاتم انبياء صلّى اللَّه عليه و آله» از انس روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عزت و جلالت فرموده: هر گاه متوجه نمودم بسوى بنده‏اى از بندگان خويش بلا و مكروهى را در بدن يا مال يا فرزندان او، سپس (آن بنده) استقبال كرد آن را بصبر و شكيبائى نيكوئى، حيا ميكنم از او در روز قيامت از اينكه بپا دارم براى او ميزانى، يا باز نمايم نامه عملش را (يعنى باز كنم دفتر اعمال او را، چون پروردگار از عروض حالات از قبيل حيا و خوف و اميدوارى منزه است لذا امثال اين الفاظ كه باو نسبت داده مى‏شود مقصود نتيجه آن حالات است و در اينجا مراد از حيا ترك عذابست).

 

 

 

###سوء الخلق‏

الحديث 273 سوء الخلق‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «سوء الخلق» عن سيف بن عميرة، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ سوء الخلق ليفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسل.

###سوء الخلق‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «سوء خلق» از سيف بن عميره از كسى كه او نامش را برد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بد اخلاقى فاسد و تباه گرداند ايمان را همچنان كه سركه عسل را ضايع گرداند (يعنى همان طور كه مقدار زيادى از سركه را در عسل ريزند حلاوت آن را ميبرد، بد خلقى هم محبوبيت مؤمن را ميبرد و مبدل بعداوت مينمايد). من نديدم در جهان جستجو - هيچ اهليت به از خلق نكو.

###درجات الايمان‏

الحديث 274 درجات الايمان‏

و فيه أيضا: باب «درجات الايمان» عن عمّار بن أبي الأحوص، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الايمان على سبعة أسهم: على البرّ و الصّدق و اليقين و الرّضا و الوفاء و العلم و الحلم؛ ثمّ قسّم ذلك بين النّاس، فمن جعل فيه هذه السبعة الأسهم فهو كامل محتمل، و قسّم لبعض النّاس السّهم، و لبعض السّهمين، و لبعض الثلاثة، حتّى انتهوا إلى [ال] سبعة، ثمّ قال: لا تحملوا على صاحب السّهم سهمين، و لا على صاحب السّهمين ثلاثة، فتبهضوهم؛ ثمّ قال: كذلك حتّى ينتهي إلى [ال] سبعة.

###درجات الايمان‏

و نيز در همان كتاب: باب «درجات ايمان» از عمار بن ابى الاحوص از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه خداى متعال قرار داده ايمان را مركب از هفت جزء: از نيكوكارى؛ راستگوئى؛ اعتقاد محكم بخدا و دين؛ خوشنودى بقضاء (پروردگار) وفاء بعهد و پيمان؛ داشتن دانش؛ بردبارى؛ سپس قسمت فرمود آن را بين مردم، پس كسى كه اين هفت جزء در او قرار داده شده ايمانش كاملست و قبول شرايط و اركان آن نموده، و جهت بعضى از مردم يك سهم و براى بعضى ديگر دو سهم و براى بعضى سه سهم روزى فرمود تا رسيدند بهفت سهم، سپس فرمود: دارنده يكسهم را دو سهم تحميل نكنيد و نه بردارنده دو سهم سه سهم را كه بر او گران آيد و موجب مشقت و تعب او شود، پس فرمود: اين چنين است تا بهفت سهم برسد.

 

 

###أبى اللّه لصاحب الخلق السيّ‏ء بالتوبة

الحديث 275 أبى اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السيّ‏ء بالتوبة

و فيه أيضا: باب «سوء الخلق» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أبى اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السيّ‏ء بالتوبة، قيل: و كيف ذاك يا رسول اللّه؟ قال: لأنّه إذا تاب من ذنب وقع في ذنب أعظم منه.

###أبى اللّه لصاحب الخلق السيّ‏ء بالتوبة

و نيز در همان كتاب: باب «سوء خلق» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: خداوند با عزت و جلالت قرار نداده براى شخص بد خلق ثبات بر توبه را، بآن حضرت عرض شد: براى چه؟ فرمود: زيرا هر گاه كه از گناهى توبه نمود واقع مى‏شود در گناهى بزرگتر از آن (بجهت اينكه اين خوى بد ملكه و عادت او شده و اگر از گناهى توبه نمايد مانند آن گناه را مرتكب شود، پس هم گناه كرده و هم توبه خود را شكسته است).

###العفو

الحديث 276 العفو

و فيه أيضا: باب «العفو» عن أبي إسحاق السّبيعي رفعه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألا أدلّكم على خير أخلاق الدّنيا و الآخرة؟ تصل من قطعك، و تعطي من حرمك، و تعفو عمّن ظلمك.

###العفو

و نيز در همان كتاب: باب «عفو» از ابى اسحاق سبيعى مرفوعا روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آگاه باشيد راهنمائى ميكنم شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت (بهترين اخلاق اينست كه) پيوستگى كنى با كسى كه رشته خويشى و محبت خود را با تو قطع كرده، و عطا كنى كسى را كه ترا از عطاى خويش محروم كرده، و گذشت كنى از كسى كه بر تو ظلم كرده.

###إهتمام بامور المسلمين

الحديث 277 الإهتمام بامور المسلمين و النصيحة لهم‏

و فيه أيضا: باب «الإهتمام بامور المسلمين و النصيحة لهم» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أصبح لا يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم.

###إهتمام بامور المسلمين

و نيز در همان كتاب: باب «اهتمام بامور مسلمين و خير خواهى و خلوص محبت براى عموم آنها» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه صبح كند در حالى كه براى امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان (كامل) نيست (يعنى اگر بتواند و قدرت داشته باشد كه از مسلمانان دستگيرى كند و حوائج آنها را برآورد ولى با وجود قدرت اقدام ننمايد).

###أنسك النّاس نسكا

الحديث 278 أنسك النّاس نسكا أنصحهم جيبا و أسلمهم قلبا لجميع المسلمين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و بهذا الأسناد، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أنسك النّاس نسكا أنصحهم جيبا و أسلمهم قلبا لجميع المسلمين.

###أنسك النّاس نسكا

و نيز در همان كتاب و باب و بهمين اسناد (راوى) گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: عابد و زاهدترين مردم از حيث زهد و عبادت كسى است كه پاك‏دل‏تر از ديگران باشد (يعنى بى‏غل و غش‏تر باشد) و قلبش سالمتر از ديگران باشد (يعنى خالى از كينه و حسد و مانند آن باشد) براى تمام مسلمانان.

###إصلاح بين النّاس‏

الحديث 279 الإصلاح بين النّاس‏

و فيه أيضا: باب «الإصلاح بين النّاس» عن مفضّل، قال: قال‏ أبو عبد اللّه عليه السّلام: إذا رأيت بين اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالي.

###إصلاح بين النّاس‏

و نيز در همان كتاب: باب «اصلاح بين مردم» از مفضل روايت شده كه‏ حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر گاه بين دو نفر از شيعيان من نزاعى مشاهده كردى سازش بده آن را بمال من.

###المراء و الخصومة

الحديث 280 المراء و الخصومة و معاداة الرّجال‏

و فيه أيضا: باب «المراء و الخصومة و معاداة الرّجال» عن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن بعض أصحابه رفعه، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: من زرع العداوة حصد ما بذر.

###المراء و الخصومة

و نيز در همان كتاب: باب «مراء و خصومت و معادات رجال» از احمد ابن ابى عبد اللَّه (عليه السّلام) از بعض اصحاب خود مرفوعا روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه تخم عداوت و دشمنى را (در دلها) بكارد، درو ميكند آنچه را كه كشت نموده است.

 

 

###شحناء الرّجال و عداوتهم‏

الحديث 281 إتّق شحناء الرّجال و عداوتهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ما كان جبرئيل عليه السّلام يأتيني إلّا قال: يا محمّد! (ص) إتّق شحناء الرّجال و عداوتهم‏.

###شحناء الرّجال و عداوتهم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عمر بن يزيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هيچ زمانى جبرئيل بر من نازل نشد مگر اينكه گفت: اى محمد! بپرهيز از كينه‏توزى و دشمنى با مردان. اصل كينه دوزخ است وكين تو - جزءآن كل است خصم دين تو . چون تو جزو دوزخى هين گوش‏دار - جزو سوى كل خود گيرد قرار . ور تو جزو جنتى اى نامدار - عيش تو باشد چو جنت برقرار . تلخ با تلخان يقين ملحق شود - كى دم باطل قرين حق شود . طيبات آمد بسوى طيبين - مر خبيثان را خبيثات است و هين‏ . طبلها در پيش عطاران ببين - جنس را با جنس خود كرده قرين‏ . تو رهائى جو ز ناجنسان بجد -  صحبت ناجنس گور است و لحد.

###البكاء من خشية اللّه‏

الحديث 282 استحباب كثرة البكاء من خشية اللّه‏

في الوسائل: (كتاب الجهاد) باب «استحباب كثرة البكاء من خشية اللّه» عن أحمد بن الحسن الحسيني، عن الحسن بن عليّ العسكري عليهما السّلام، عن آبائه، قال: قال الصادق عليه السّلام: إنّ الرّجل ليكون بينه و بين الجنّة أكثر ممّا بين الثّرى إلى العرش لكثرة ذنوبه، فما هو إلّا أن يبكي من خشية اللّه ندما عليها، حتّى يصير بينه و بينها أقرب من جفنه إلى مقلته.

###البكاء من خشية اللّه‏

در وسائل: (كتاب جهاد) باب «استحباب كثرت بكاء از ترس خدا» از احمد بن حسن الحسينى، از حسن بن على العسكرى عليه السّلام از پدران بزرگوارانش‏ روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بدرستى بسا هست كه فاصله بين شخص و بهشت، بيش از زمين تا عرش پروردگار است براى بسيارى گناهان او، پس نميباشد او مگر اينكه ميگريد از ترس پروردگار در حالى كه نادم و پشيمان است از كرده‏هاى خويش، تا اينكه ميگردد فاصله بين او و بهشت نزديكتر از پلك چشم او به چشمش.

 

 

 

 

###كلّ عين باكية يوم القيامة

الحديث 283 كلّ عين باكية يوم القيامة إلّا ثلاثة

في الكافي: (كتاب الدّعاء) باب «البكاء» عن صالح بن رزين و محمّد بن مروان و غيرهما، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كلّ عين باكية يوم القيامة إلّا ثلاثة، عين غضّت عن محارم اللّه، و عين سهرت في طاعة اللّه، و عين بكت في جوف اللّيل من خشية اللّه.

###كلّ عين باكية يوم القيامة

در كافى: (كتاب دعاء) باب «بكاء» از صالح بن رزين و محمد بن مروان و غير ايشان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر چشمى روز قيامت (جهت گرفتارى صاحب خود بشكنجه و عذاب) گريانست مگر سه چشم: چشمى كه پوشيده شود از آنچه خداوند (نظر كردن بآن را) حرام فرموده، و چشمى كه در راه رضاى خداوند شب بيدار باشد (يعنى در اطاعت خداوند و انجام كارهاى خير بيدار است) و چشمى كه در دل شب از ترس خدا اشگ بريزد. زارى و گريه قوى سرمايه ‏ايست - رحمت كلى قوى‏تر دايه ‏ايست‏ . دايه و مادر بهانه جو بود - تا كه كى آن طفل گريان مى‏شود . طفل حاجات شما را آفريد - تا بناليد و شود فيضش مزيد . هاى و هوى باد و شير افشان ابر - در غم مايند يك ساعت تو صبر . فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ نشنيده ‏اى -  اندر بن پستى چه بر خسبيده ‏اى . با تضرع باش تا شادان شوى - گريه كن تا عاقبت خندان شوى . كه برابر مى‏نهد شاه مجيد - اشگ را در فضل با خون شهيد . هر تضرع كان بود با سوز و درد - آن تضرع را اثر باشد بمرد . هر كه را حق از بلايش واخرد - جان او را در تضرع آورد . كام تو موقوف زارى دل است - بى‏تضرع كاميابى مشكل است‏ . از پس هر گريه آخر خنده ‏ايست - مرد آخر بين مبارك بنده ايست‏ . قوم يونس را چو پيدا شد بلا -  ابر پر آتش جدا شد از سما . برق ميانداخت مى‏سوزيد سنگ - ابر پر آتش جدا شد از سما . برق ميانداخت مى‏سوزيد سنگ - ابر ميغريدو رخ ميريخت رنگ‏ . جملگان بربامها بودند شب - كه پديد آمد ز بالا آن كرب‏ . چون همى ديدند آثار بلا - درتضرع آمدندولابه‏ها . جملگى از بامها زير آمدند - سر برهنه جانب صحرا شدند . مادران از بچه‏گان گشته جدا - سر بسر در ناله و سوز و دعا . از نماز شام تا وقت سحر - خاك ميكردند بر سر آن نفر . پر شد آن صحرا ز فرياد و فغان - از انين مادران و بچه‏گان‏ . جملگى آوازها بگرفته شد - چشمها از گريه تار و تفته شد . بعد آه و ناله و سوز و گداز - شد بامر حق بلا ز ايشان فراز . پس غضب رفت از سر آن قوم لد - و ان بلا مبدل برحمت گشت و ود . هر كه را دل پاك گرديد از وبال - آن دعايش ميرود تا ذو الجلال‏ . ما همى دانيم هر راز شما - ليك ميخواهيم آواز شما . تا نگريد طفل كى نوشد لبن - تا نگريد ابر كى خندد چمن‏ . اى برادر طفل طفل چشم تست - كام خود موقوف زارى دان نخست‏ . گر همى خواهى كه مشكل حل شود - خار محرومى بگل مبدل شود . گر همى خواهى كه آن خلعت رسد - پس بگريان طفل ديده بر جسد .

###اللّه إذا أحبّ عبدا إبتلاه

الحديث 284 إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا إبتلاه ليسمع تضرّعه‏

في مجموعة الورّام: (أوائل الكتاب) قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا إبتلاه ليسمع تضرّعه.

###اللّه إذا أحبّ عبدا إبتلاه

در مجموعه ورام: (اوائل كتاب) روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بدرستى كه خداوند هر گاه دوست بدارد بنده‏اى را، او را ببلائى گرفتار سازد تا ناله و زارى او را بشنود.

###فضل البكاء و ذمّ جمود العين‏

الحديث 285 فضل البكاء و ذمّ جمود العين‏

في المجلّد التاسع عشر من البحار: باب «فضل البكاء و ذمّ جمود العين» (الخصال) عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: سبعة في ظلّ عرش اللّه‏ عزّ و جلّ يوم لا ظلّ إلّا ظلّه: إمام عادل؛ و شابّ نشأ في عبادة اللّه عزّ و جلّ؛ و رجل تصدّق بيمينه فأخفاه عن شماله؛ و رجل ذكر اللّه عزّ و جلّ خاليا ففاضت عيناه من خشية اللّه؛ و رجل لقى أخاه المؤمن فقال: إنّي لاحبّك في اللّه عزّ و جلّ؛ و رجل خرج من المسجد و في نيّته أن يرجع إليه، و رجل دعته امرأة ذات جمال إلى نفسها، فقال: إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ.

###فضل البكاء و ذمّ جمود العين‏

در جلد نوزدهم بحار: باب «فضل بكاء و ذم جمود عين» (از خصال) از ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هفت طايفه ‏اند (از مردم) كه در سايه عرش پروردگارند روزى كه سايه ‏اى جز سايه عرش خدا نيست (سايه عرش‏ كنايه از آسايش و راحتيست) پيشوائى كه بين مردم بعدل و داد رفتار نموده؛ جوانى كه در عبادت و پرستش خداوند نشو و نما كرده (يعنى جوانى خود را صرف عبادت خدا نموده) مردى كه بدست راست خود صدقه ‏اى بدهد و آن را از دست چپ خويش پوشيده دارد (يعنى پنهانى صدقه دهد و كسى از دادن صدقه او مطلع نگردد) مردى كه ياد خدا كند در حال خلوت و تنهائى و اشك ديدگان او از ترس خدا جارى شود؛ مرديكه ملاقات كند برادر مؤمن خود را پس باو بگويد من ترا دوست دارم در راه رضاى خدا؛ مردى كه بيرون رود از مسجد در حالى كه قصدش اين باشد كه بمسجد برگردد؛ مرديكه بخواند او را بسوى خود زنى كه صاحب جمالست (از راه حرام) و آن مرد (اجابت نكند آن زن را) در جواب او گويد: من ميترسم خدائى را كه پروردگار عالميانست.

###من رضي من اللّه بالقليل

الحديث 286 من رضي من اللّه بالقليل من الرّزق، رضي اللّه منه بالقليل من العمل‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء الرابع عشر) عن سعيد بن مسلم، عن عليّ بن الحسين، عن أبيه، عن عليّ عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من رضي من اللّه بالقليل من الرّزق، رضي اللّه منه بالقليل من العمل، و إنتظار الفرج عبادة.

###من رضي من اللّه بالقليل

در امالى طوسى: (جزء چهاردهم) از سعيد بن مسلم از على بن الحسين از پدر بزرگوارش از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه از خداوند بروزى كمى راضى و خوشنود باشد خداوند از عمل اندك او راضى خواهد بود، و انتظار فرج (يعنى فرج آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله كه ظهور امام زمان عليه السّلام و اصلاح امور ميباشد) ثواب عبادت را دارد.

###خوف و الرجاء

الحديث 287 في الخوف و الرجاء

في مجموعة الورّام: (أوائل الكتاب) قال: (يعني مجاهد) دخل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم على شابّ و هو في الموت، فقال: كيف تجدك؟ قال: أرجو اللّه يا رسول اللّه‏ و أخاف ذنوبي، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يجتمعان في قلب عبد في مثل هذا الموطن إلّا أعطاه اللّه ما يرجو و آمنه ممّا يخاف.

###خوف و الرجاء

در مجموعه ورام: (اوائل كتاب) است كه مجاهد گفت: پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بر جوانى وارد شد كه در حال نزع و جان دادن بود، باو فرمود: چگونه خود را (در اين حال) مى‏يابى؟ عرضكرد: اى رسول خدا! برحمت پروردگار اميدوار و از گناهان خويش خائف و ترسانم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

بيم و اميد جمع نميشود در دل بنده‏ اى در چنين حال، مگر آنكه عطا فرمايد او را خداوند آنچه اميد دارد و ايمن گرداند او را از آنچه ميترسد. الهى يمنينى رجائى سلامتا - و قبح خطيئاتى على يشنع‏ .

###سؤال من الله بعد صلاة الجماعة

الحديث 288 في السؤال من الله بعد صلاة الجماعة

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) أبو سعيد الخدري، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه عزّ و جلّ يستحيي من عبده إذا صلّى في جماعة ثمّ سأله حاجة أن ينصرف حتّى يقضيها.

###سؤال من الله بعد صلاة الجماعة

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از ابو سعيد خدرى نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بدرستى كه خداى با عزت و جلالت حيا ميفرمايد از بنده خود هر گاه بجماعت نماز گذارد پس از آن از خداوند حاجت و نيازى را مسألت نمايد اينكه منصرف شود بدون قضا و برآورده شدن حاجتش تا آنكه خداوند برآورد حاجت و مطلبش را (مراد از حيا كه نسبت بخداوند داده مى‏شود نتيجه آنست كه قضاى حاجت بنده و نوميد نكردن او است).

###من خزن لسانه ستر اللّه عورته‏

الحديث 289 من خزن لسانه ستر اللّه عورته‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من خزن لسانه ستر اللّه عورته، و من كفّ غضبه كفّ اللّه عنه عذابه، و من اعتذر إلى اللّه عزّ و جلّ قبل عذره و تجاوز عنه.

###من خزن لسانه ستر اللّه عورته‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه زبان خود را (از گفتار بد) نگاهدارى كند، خداوند بپوشاند عورت او را (مراد از عورت چيزهائى است كه شخص ميل ندارد ديگران بر آن آگاه شوند) و كسى كه جلوى غضب خود را بگيرد حفظ نمايد خداوند او را از عذاب خويش، و كسى كه عذرخواهى نمايد (از گناهان خود) بسوى پروردگار با عزت و جلال، خداوند عذر او بپذيرد و از او درگذرد.

###أعظم الناس همّا المؤمن

الحديث 290 أعظم الناس همّا المؤمن الّذي يهتمّ لدنياه و آخرته‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أعظم الناس همّا المؤمن‏ الّذي يهتمّ لدنياه و آخرته‏.

###أعظم الناس همّا المؤمن

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله‏ فرموده: بزرگترين مردم از جهت فكر و انديشه، شخص با ايمانى است كه مى‏انديشد و اهتمام ميورزد براى تأمين معاش و زندگانى دنيا و آخرت خود.

###من صلّى ركعتين في خلاء

الحديث 291 في ثواب من صلّى ركعتين في خلاء لا يراه إلّا اللّه عزّ و جلّ و الملائكة

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: من صلّى ركعتين في خلاء لا يراه إلّا اللّه عزّ و جلّ و الملائكة، كانت له برائة من النّار.

###من صلّى ركعتين في خلاء

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرمود: كسى كه دو ركعت نماز در خلوت و پنهانى بجاى آورد كه نه بيند او را جز خداوند با عزت و جلال و فرشتگان، براى اوست بيزارى از آتش.

###في الاستغفار

الحديث 292 في الاستغفار

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أكثروا من الاستغفار، فإنّ اللّه عزّ و جلّ لم يعلّمكم الإستغفار إلّا و هو يريد أن يغفر لكم.

###في الاستغفار

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرموده: بسيار استغفار و طلب آمرزش نمائيد، زيرا خداى با عزت و جلال ياد نداده بشما استغفار را مگر اينكه اراده فرموده كه بيامرزد شما را.

###إذا كان للرجل على أخيه دين

الحديث 293 إذا كان للرجل على أخيه دين فأخّره إلى أجل، كان له صدقة

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا كان للرجل على أخيه دين فأخّره إلى أجل، كان له صدقة، فإن أخّره بعد أجله، كان له بكلّ يوم صدقة.

###إذا كان للرجل على أخيه دين

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرمود: هر گاه مردى از برادر دينى خويش طلبى داشته باشد و آن طلب را تا زمان معينى بتأخير بيندازد، براى او (اجر و پاداش) صدقه است، و اگر پس از رسيدن مدت، مطالبه خود را بتأخير اندازد براى او جهت هر روز آن (اجر و پاداش) صدقه است.

###ألا كلّكم راع

الحديث 294 ألا كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألا كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته، فالأمير على النّاس راع و هو مسؤول عن رعيّته، و الرّجل راع على أهله بيته و هو مسؤول عنهم، و المرأة راعية على أهل بيت بعلها و ولده‏ و هى مسؤولة عنهم، و العبد راع على مال سيّده و هو مسؤول عنه؛ ألا فكلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته.

###ألا كلّكم راع

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرموده: آگاه باشيد تمام شما موظف به نگهبانى و مراقبت هستيد، و همه شما از رعايا و آنان كه بر ايشان تسلط و قدرت داريد پرسش ميشويد (يعنى روز قيامت) پس امير و فرمانده بر مردم مراقب و نگهبانست و از رعاياى او از وى پرسش مى‏شود؛ و مرد بر اهل خانه خود مراقب و نگهبانست و از خانواده او از وى پرسش مى‏شود؛ و زن بر اهل خانه شوهر خويش‏ مراقب و نگهبانست و از اهل خانه شوهر و فرزندانش پرسش مى‏شود؛ و بنده بر مال مولاى خود مراقب و نگهبانست و از مال مولاى او از وى پرسش مى‏شود؛ آگاه باشيد، پس تمام شما نگهبانانيد و تمامى شما از رعاياى خود پرسش ميشويد.

###إذا أراد اللّه بقوم خيرا

الحديث 295 إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بقوم خيرا أهدى إليهم هديّة

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بقوم خيرا أهدى إليهم هديّة؛ قيل: و ما تلك الهديّة يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك؟ قال: الضّيف ينزل برزقه و يرحل و قد غفر لأهل المنزل.

###إذا أراد اللّه بقوم خيرا

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: هر گاه اراده فرمايد خداوند با عزت و جلال بجماعتى خيرى را، بايشان هديه ‏اى عطا ميفرمايد، عرض شد: چيست آن هديه، اى رسول خدا درود خداوند بر تو؟ فرمود: ميهمانست كه وارد مى‏شود با روزى خود و كوچ ميكند در حالى كه گناه اهل منزل آمرزيده شده.

###صدقة يحبّها اللّه و رسوله؟

الحديث 296 في صدقة يحبّها اللّه و رسوله؟

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) أبو أيّوب الأنصاري، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يا أبا أيّوب! ألا اخبرك و أدلّك على صدقة يحبّها اللّه و رسوله؟ تصلح بين النّاس إذا تفاسدوا و تباعدوا.

###صدقة يحبّها اللّه و رسوله؟

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از ابو ايوب انصارى روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: اى ابا ايوب! آگاه باش، دلالت و راهنمائى ميكنم ترا بصدقه‏اى كه دوست ميدارد آن را خدا و رسول او (آن صدقه اينست كه) سازش دهى بين مردم را هر گاه اختلاف و دشمنى بين آنان باشد و از يك ديگر دورى كنند.

###لايزال النّاس بخير

الحديث 297 لايزال النّاس بخير ما لم يستعجلوا

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يزال النّاس بخير ما لم يستعجلوا، قيل: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك، و كيف يستعجلون؟ قال: يقولون: دعونا فلم يستجب لنا.

###لايزال النّاس بخير

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرموده: هميشه مردم در خير و سعادت باشند تا زمانى كه عجله و شتاب نمى‏كنند، عرض شد: اى رسول پروردگار درود خدا بر تو باد، چگونه عجله و شتاب ميكنند؟ فرمود: ميگويند خدا را خوانديم و اجابت نفرمود ما را (چنانچه در روايت است شخصى را كه خداوند بدعا موفق نمود، باب اجابت را بروى او باز نمايد و بايد دست از دعا بر ندارد تا بمقصود خويش رسد) . ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است - چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد.

###في السواك‏

الحديث 298 في السواك‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: طهّروا أفواهكم بالسّواك، فإنّها طرق القرآن.

###في السواك‏

و نيز در همان كتاب (اوائل كتاب) است كه از آن حضرت روايت شده كه فرمود: دهانهاى خود را بمسواك پاك و پاكيزه گردانيد، زيرا دهان راههاى قرآنست (يعنى بواسطه دهان سخنان حق ادا مى‏شود، زيرا قرآن خواندن شما در نماز و امثال آن از دهان شما عبور ميكند و چنانچه مرسوم و متعارف است كه شخص بزرگ يا سلطانى چون وارد مملكتى شود راه عبور وى را پاك و معطر سازند، قرآن مجيد هم كه كلام خداوند است بايد راه عبورش در موقع قرائت آن پاك و پاكيزه باشد، و مسلم است كه خواندن كلام اللَّه راه در آلات لهو و لعب كه اصوات محرمه و قبيحه در آن خوانده مى‏شود هتك حرمت كلام الهى و حرام ميباشد).

###لايتمنّين أحدكم الموت‏

الحديث 299 لايتمنّين أحدكم الموت‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يتمنّين أحدكم الموت، فإنّ هول المطّلع شديد، و إنّ من سعادة المرء أن يطول عمره و يرزقه اللّه الإنابة.

###لايتمنّين أحدكم الموت‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرموده: آرزو نكند كسى از شما مرگ را، زيرا هول مطلع سخت و دشوار است (مقصود از هول مطلع بضم ميم و فتح لام، امور اخرويه و مواقف قيامت است كه شخص پس از مرگ بر آنها آگاه مى‏شود و موجب بيم و هراس است) و همانا از سعادت و نيكبختى مرد اينست كه طولانى شود عمر او، و نصيب و روزى او گرداند خداوند توبه و بازگشت را.

 

###طائفة من امّتي ظاهرين على الحقّ‏

الحديث 300 لا تزال طائفة من امّتي ظاهرين على الحقّ‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا تزال طائفة من امّتي ظاهرين على الحقّ لا يضرّهم من خذلهم حتّى يأتى أمر اللّه و هم كذلك.

###طائفة من امّتي ظاهرين على الحقّ‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: هميشه مردمانى از امت من يارى‏كننده حق و حقيقتند، و ضرر نميرساند نصرت و يارى نكردن ديگران ايشان را تا اينكه مى‏آيد آنان را امر خدا (يعنى مرگ، و ممكن است مراد از امر خداوند در روايت شريفه، كنايه از ظهور امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه باشد) در حالى كه ايشان بر طريقه خود ثابت و برقرارند.

###من قال الحمد للّه‏

الحديث 301 في ثواب من قال الحمد للّه‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ما أنعم اللّه على عبده من نعمة صغيرة و لا كبيرة فقال: الحمد للّه، إلّا كان قد أعطى أكثر ممّا أخذ.

###من قال الحمد للّه‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: خداوند عطا نفرمود ببنده خود نعمت كوچك و نه (نعمت) بزرگى را، پس آن بنده بگويد: الحمد للَّه (يعنى تمام حمد و ستايش مختص بپروردگار است) مگر اينكه آن بنده ادا نموده حق آن نعمت را زيادتر از آنچه دريافت كرده است (براى اينكه الحمد للَّه معنيش اينست كه سنخ حمد بتمام افرادش مطلقا براى خداوند است، زيرا هر نعمتى كه در عالم هست مرجع و معطى آن خداوند است، و چون حمدكننده مطلق ستايش را حصر براى خداوند نموده لهذا در مقابل يك نعمت، حمد و ستايش و شكر تمام نعمتهاى الهيه را نموده است).

###إنظار المعسر

الحديث 302 ثواب إنظار المعسر

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: حوسب رجل ممّن كان قبلكم فلم ي [و] جد له من الخير شي‏ء إلّا أنّه كان رجلا موسرا و كان يخالط النّاس و كان يأمر غلمانه أن يتجاوزوا عن المعسر، فقال اللّه تبارك و تعالى: نحن أحقّ بذلك منه، تجاوزوا عنه.

###إنظار المعسر

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از آن حضرت روايت شده كه فرمود: بحساب مردى از كسانى كه پيش از شما بودند (از امم گذشته) رسيدگى شد (يعنى در قيامت صغرى و عالم برزخ) پس يافت نشد براى او از حسنات و كارهاى خير چيزى، مگر آنكه او مرد توانگرى بود و با مردم معاشرت و آميزش داشت و بغلام و نوكرهاى خود فرمان ميداد كه از اشخاص تنگدست درگذريد (يعنى از كسانى كه بمن بدهكارند و بواسطه تهى دستى تواناى اداء وام خويش نيستند گذشت نموده و از حق من بر آنها درگذريد) پس خداى منزه و برتر از هر چيز فرمود: ما از او بگذشت كردن سزاوارتريم، درگذريد از او.

###ذكر الله تعالى‏

الحديث 303 في ذكر الله تعالى‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: عليكم بذكر اللّه فإنّه شفاء، و إيّاكم و ذكر النّاس فإنّه داء.

###ذكر الله تعالى‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) است كه حضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بر شما باد بياد خداوند بودن، زيرا ياد خدا شفا است (يعنى توجه و اميد شما در اصلاح كارها بخدا باشد كه اصلاح امور بتقدير الهى است) و بپرهيزيد از ياد مردم بودن، زيرا ياد مردم باعث ابتلاست (يعنى توجه و اميد بمردم نداشته باشيد زيرا كه آن بيشتر سبب گرفتارى شود). اى خدا اى فضل تو حاجت روا - بى‏تو ياد هيچ كس نبود روا . تلخ‏تر از فرقت تو هيچ نيست - جز وصالت غير پيچاپيچ نيست‏.

###إصرار على الذّنب‏

الحديث 304 الإصرار على الذّنب‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الإصرار على الذّنب» عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام في قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ قال: الإصرار هو أن يذنب الذّنب فلا يستغفر اللّه و لا يحدّث نفسه بتوبة، فذلك الإصرار.

###إصرار على الذّنب‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «اصرار بر گناه» از جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده در (مراد از اصرار بر گناه در) فرموده خداى با عزت و جلال: وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. (و اصرار نميكنند بر آنچه بجا آوردند از گناهان در حالى كه عالم و دانا باشند بمعصيت بودن آن) حضرت فرمود: اصرار اينست كه شخص مرتكب گناهى شود پس طلب آمرزش نكند (از خدا) و بخاطر خود نياورد توبه و بازگشت را، اينست اصرار.

 

 

###إماطة الأذى عن الطّريق

الحديث 305 إماطة الأذى عن الطّريق صدقة

في مجموعة الورّام: (أوائل الكتاب) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: إنّ على كلّ مسلم في كلّ يوم صدقة، قالوا: و من يطيق هذا؟ قال: إماطتك الأذى عن الطّريق صدقة، و إرشادك الطّريق صدقة، و عيادة المريض صدقة، و اتّباع الجنازة (و في نسخة: الجنائز) صدقة، و أمرك بالمعروف صدقة، و نهيك عن المنكر صدقة، و ردّك السّلام صدقة.

###إماطة الأذى عن الطّريق

در مجموعه ورام: (اوائل كتاب) از آن حضرت (يعنى رسول اكرم) صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: همانا لازمست بر هر مسلمانى دادن صدقه در هر روز، عرض شد: كى بر آن قدرت و توانائى دارد؟ فرمود: برطرف كردن تو از راه (مردم) چيزى را كه موجب اذيت و آزار آنان باشد صدقه است، و راهنمائى كردن تو راه را صدقه است، و عيادت كردن مريض صدقه است، و تشييع جنازه نمودن صدقه است، و امر كردن تو بكارهاى خير و شايسته صدقه است، و بازداشتن تو كسى را از كارهاى زشت و ناپسند صدقه است، و جواب سلام دادن تو صدقه است.

###إذا أبغض النّاس فقراءهم و...

الحديث 306 إذا أبغض النّاس فقراءهم و أظهروا عمارة أسواقهم و تباركوا على جمع أموالهم رماهم اللّه بأربع خصال‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) عن أمير المؤمنين عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا أبغض النّاس فقراءهم و أظهروا عمارة أسواقهم و تباركوا على جمع أموالهم (و في نسخة: الدّراهم) رماهم اللّه بأربع خصال: بالقحط من الزّمان، و الجور من السلطان، و الخيانة من ولاة الحكّام، و الشّوكة من العدوان.

###إذا أبغض النّاس فقراءهم و...

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه مردم فقرا و نيازمندان خود را دشمن دارند، و بآبادانى، بازارهاى خويش را جلوه دهند، و كوشش و شتاب كنند در جمع كردن مال، مبتلا سازد خداوند آنها را بچهار بلا: تنگى قوت و آذوقه، ظلم و ستم سلطان، خيانت نزديكان فرمانروايان، عظمت و بزرگى دشمنان.

###اللّه وسّع في أرزاق الحمقى

الحديث 307 إنّ اللّه وسّع في أرزاق الحمقى، ليعتبر العقلاء

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) عبد اللّه بن سليمان، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ اللّه وسّع في أرزاق الحمقى، ليعتبر العقلاء و يعلموا أنّ الدّنيا ليس ينال ما فيها بعمل و لا حيلة.

###اللّه وسّع في أرزاق الحمقى

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) است كه عبد اللَّه بن سليمان گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه مى‏فرمود: همانا خداوند وسعت و گشايش داده در روزى كم‏خردان، براى اينكه پند و عبرت گيرند عقلا و دانايان و بدانند كه بآنچه در دنيا (از آلايش و مال و جاه و مقام) است نميرسند بواسطه كار و كوشش و نه بچاره انديشى (زيرا آنچه مقدر براى هر كس باشد باو خواهد رسيد). هر چه نصيب است نه كم ميدهند - گر نستانى بستم ميدهند.

###في الظلم‏

الحديث 308 في الظلم‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الظّلم» عن طلحة بن زيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: العامل بالظّلم و المعين له و الراضي به شركاء ثلاثتهم.

###في الظلم‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «ظلم» از طلحة بن زيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بيدادگر و كمك‏كننده بآن (ستم) و كسى كه خوشنود. بآنست شريكند (در عقوبت و عذاب) هر سه تاى آنان.

###من رضى بالظلم‏

الحديث 309 عقاب من رضى بالظلم‏

في مجموعة الورّام: (أوائل الكتاب) محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: كان عليّ عليه السّلام يقول: إنّما هو الرّضا و السّخط، و إنّما عقر النّاقة رجل‏ واحد، فلمّا رضوا أصابهم العذاب، فإذا ظهر إمام عدل، فمن رضى بحكمه و أعانه على عدله فهو وليّه، و إذا ظهر إمام جور، فمن رضى بحكمه و أعانه على جوره فهو وليّه‏.

###من رضى بالظلم‏

در مجموعه ورام: (اوائل كتاب) از محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا (مناط قرب بخداوند و رسيدن بثواب، و دورى از خداوند و گرفتارى و عذاب) رضا و سخط است (يعنى خوشنود بودن باموريست كه مرضى خداست و خوشنود نبودن بكارهائى است كه رضاى خدا در آن نيست) همانا ناقه (صالح) را يك مرد بيش پى ننمود، پس چون (مردم) راضى بودند، عذاب گريبان ايشان را نيز گرفت؛ پس هر گاه پيشواى دادگرى آشكار شد پس هر كه بفرمان او رضا شود و او را در دادش كمك كند ولى و دوست او خواهد بود؛ و هر گاه پيشواى ستمكارى ظاهر شود پس هر كه بفرمان او رضا شود و او را بر ستمش كمك دهد دوست او خواهد بود.

 

###الرّوائح و الطيب‏

الحديث 310 الرّوائح و ما جاء في الطيب‏

و فيه أيضا: باب «الرّوائح و ما جاء في الطيب» و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ركعتان على إثر طيب أفضل من سبعين ركعة ليست كذلك.

###الرّوائح و الطيب‏

و نيز در همان كتاب: باب «روايح و آنچه در باره بوى خوش وارد شده» روايت نموده كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دو ركعت نمازى كه پس از استعمال بوى خوش خوانده شود، فضيلتش بيشتر از هفتاد ركعت نمازيست كه چنين نباشد.

###كراهة الأكل عند ما ذو عينين

الحديث 311 كراهة الأكل عند ما ذو عينين ينظر إليه و لم يواسه‏

و فيه أيضا: باب «ما جاء في الصدق و الغضب للّه» النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أكل و ذو عينين ينظر إليه و لم يواسه ابتلى بداء لا دواء له.

###كراهة الأكل عند ما ذو عينين

و نيز در همان كتاب: باب «آنچه در راستى و خشم براى خدا وارد شده» روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه غذا بخورد در حالى كه نظركننده ‏اى بغذاى او توجه دارد و باو از آن غذا نخوراند، بمرضى گرفتار شود كه دوائى براى آن نباشد.

###من لقط شيئا من الطعام فأكله

الحديث 312 من لقط شيئا من الطعام فأكله حرّم اللّه جسده على النّار

و فيه أيضا: في ذلك الباب، النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من لقط شيئا من الطعام فأكله حرّم اللّه جسده على النّار.

###من لقط شيئا من الطعام فأكله

و نيز در همان كتاب و باب است كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه چيزى از طعام و غذا در بين راه خود بيابد و بخورد آن را، خداوند بدن او را بر آتش، حرام فرمايد.

###من لقم أخاه لقمة حلوا

الحديث 313 من لقم أخاه لقمة حلوا ردّ اللّه عنه مرارة الموقف يوم القيامة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من لقم أخاه لقمة حلوا ردّ اللّه عنه مرارة الموقف يوم القيامة.

###من لقم أخاه لقمة حلوا

و نيز در همان كتاب و باب است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه‏ لقمه گوارا و شيرينى ببرادر مؤمن خود دهد، خداوند تلخى وقوف قيامت را از او برطرف سازد.

###عبدا كان لأخيه قبله مظلمة

الحديث 314 رحم اللّه عبدا كان لأخيه قبله مظلمة في عرض أو مال، فأتاه فيحلّله منها

و فيه أيضا: باب «الظلم» أبو هريرة، قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: رحم اللّه عبدا كان لأخيه قبله مظلمة في عرض أو مال، فأتاه فيحلّله منها قبل أن يأتي يوم ليس معه دينار و لا درهم.

###عبدا كان لأخيه قبله مظلمة

و نيز در همان كتاب: باب «ظلم» است كه ابو هريره گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: رحمت خداوند بر بنده ‏اى باشد كه براى برادر او بر ذمه او حقى باشد يعنى حق مالى يا عرضى (مال او را برده يا آبروى وى را ريخته باشد) پس بيايد نزد برادر مؤمن خود براى طلب عفو و حليت و گذشت، پس برادر مؤمن مظلوم او ويرا حلال كرده و از او بگذرد و ظلم او را نديده بگيرد پيش از آنكه بيايد روزى كه با او درهم و دينارى نيست (كه بدهد ببرادر خود تا در مقابل آن درهم و دينار از او گذشت نمايد، يعنى چنانچه در دنيا برود نزد برادر ايمانى خود و طلب گذشت نمايد اگر مجانا عفوش ننمايد ممكن است بدادن مال گذشت نمايد از آن حق، ليكن در عالم غيب مال و درهم و دينارى نيست تا بوى بدهد).

###من اقتطع شيئا من مال امرء مسلم

الحديث 315 من اقتطع شيئا من مال امرء مسلم بيمينه، حرّم اللّه عليه الجنّة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من اقتطع شيئا من مال امرء مسلم بيمينه، حرّم اللّه عليه الجنّة، قالوا: يا رسول اللّه! و إن كان شيئا يسيرا؟ قال: و إن كان قضيبا من أراك.

###من اقتطع شيئا من مال امرء مسلم

و نيز در همان كتاب و باب: از آن حضرت روايت شده كه فرمود: كسى كه جدا كند از مال مرد مسلمانى چيزى را با سوگند خود (يعنى با قسم دروغ خود قسمتى از مال او را بگيرد) حرام فرمايد خداوند بر او بهشت را، عرض كردند: اى رسول خدا اگر چه چيز كمى باشد؟ حضرت فرمود: و اگر چه شاخه‏اى از درخت اراك هم باشد.

 

 

 

 

###لايدخلوا بيتا من بيوتي إلّا بأبصار خاشعة

الحديث 316 في قول الله عزوجل لايدخلوا بيتا من بيوتي إلّا بأبصار خاشعة ...

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: أوحى اللّه إلى المسيح عليه السّلام: قل لبني إسرائيل، لا يدخلوا بيتا من بيوتي إلّا بأبصار خاشعة و قلوب طاهرة و أيد نقيّة، و أخبرهم أنّي لا أستجيب لأحد منهم دعوة و لأحد من خلقي لديهم مظلمة.

###لايدخلوا بيتا من بيوتي إلّا بأبصار خاشعة

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند بحضرت مسيح عليه السّلام وحى فرستاد كه به بينى اسرائيل بگو: داخل خانه‏اى از خانه‏هاى من (يعنى مساجد) نشوند مگر با چشمهاى خاشع (يعنى خوابانيده چنانچه در حال حياء چنين نمايد) و دلهاى پاك و دستهاى پاكيزه، و خبر ده ايشان را كه‏ اجابت نكنم دعاى هيچ يك از آنان را در حالى كه براى كسى از خلق (و بندگان) من مظلمه و حقى نزد ايشان باشد (مقصود از حق، آن چيزى است كه مظلوم بر ذمّه ظالم خود دارد از حقوق مالى يا غير مالى).

###وجوب الصبر على طاعة الله

الحديث 317 باب وجوب الصبر على طاعة الله و الصبر عن معصيته‏

و فيه أيضا: (أوائل الكتاب) و قال (أي أمير المؤمنين) عليه السّلام: إنّ وليّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم من أطاع اللّه و إن بعدت لحمته، و إن عدوّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم من عصى اللّه و إن قربت قرابته.

###وجوب الصبر على طاعة الله

و نيز در همان كتاب: (اوائل كتاب) است كه حضرت (امير المؤمنين) عليه السّلام فرمود: همانا دوست محمد صلّى اللَّه عليه و آله كسى است كه فرمان خدا برد گرچه دور باشد خويشى و نسبت او با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله، و دشمن پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كسى است كه نافرمانى خداوند كند گرچه خويشاوند نزديك حضرت باشد.

###الطّمع و غيره‏

الحديث 318 في الطّمع و غيره‏

و فيه أيضا: باب «الطّمع و غيره» قال أمير المؤمنين عليّ عليه السّلام: من أراد الغنى بلا مال، و العزّ بلا عشيرة، و الطّاعة بلا سلطان، فليخرج من ذلّ معصية اللّه إلى عزّ طاعته، فإنّه واجد ذلك كلّه.

###الطّمع و غيره‏

و نيز در همان كتاب: باب «طمع و غير آن» است كه امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: كسى كه بخواهد داراى بى‏نيازى شود اگر چه مالى نداشته باشد، و عزت و شرافتمندى را بدون عشيره و فاميل، و روا بودن فرمان را بدون اينكه قدرت و سلطنت ظاهرى براى او باشد بخواهد پس بايد از ذلت نافرمانى خدا بيرون رود و بعزت طاعت خداوند موفق گردد پس در اين حال واجد و يابنده تمام آن امور خواهد بود.

###فی الظلم

الحديث 319 فی الظلم

في نهج البلاغة: و من كلام له عليه السّلام: و اللّه لأن أبيت على حسك السعدان مسهّدا، و اجرّ في الأغلال مصفّدا، أحبّ إليّ من أن ألقى اللّه و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشي‏ء من الحطام، و كيف أظلم أحدا لنفس يسرع إلى البلى قفولها، و يطول في الثّرى حلولها، إلى أن قال عليه السّلام: و اللّه لو اعطيت الأقاليم السبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصي اللّه في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته، و إنّ دنياكم عندي لأهون عليّ من ورقة في فم جرادة تقضمها، ما لعليّ و لنعيم يفنى و لذّة لا تبقى؟ نعوذ باللّه من سبات العقل و قبح الزّلل و به نستعين.

###فی الظلم

در نهج البلاغه است كه: و از جمله سخنان على عليه السّلام است (كه فرمود:) بخدا سوگند هر آينه اگر بر خارهاى مغيلان بيتوته كنم (يعنى شب را بروز آورم) در حالى كه بخواب نروم، و در غلهاى آهنين كشيده شوم در حالى كه بزنجيرها بسته شده باشم، محبوبتر است نزد من از اينكه خدا و رسول او را در روز قيامت ملاقات كنم در حالى كه بر بعضى از بندگان ستم كرده باشم و (يا) چيزى را از متاع دنيا (از كسى) بغصب برده باشم، و چگونه بر كسى ستم كنم در حالى كه آدمى بزودى به پيرى و كهنگى و پوسيده شدن در خاك رجوع كند، و طولانى شود در خاك، بقاء او تا آنجا كه فرمود: بخدا سوگند، اگر هفت اقليم با آنچه در زير افلاك آنها قرار گرفته بمن داده شود (مقصود دنيا و زينتهاى آنست) براى اينكه نافرمانى كنم خدا را در حق مورچه‏اى كه پوست جوى را (كه بدهان دارد بستم) از آن بستانم چنين نخواهم كرد؛ همانا دنياى شما در نزد من پست‏تر از برگى است كه ملخى براى خوردن، آن را در دهان خود گرفته و خورد كرده باشد، چه كار است على را با نعمت فانى و نابودشونده و لذت و عيشى كه دوام و بقائى ندارد؟ پناه ميبريم بخداوند از خواب رفتن عقل (مقصود غفلت عقل است) و لغزشهاى زشت، و از او يارى ميجوئيم.

###في العتاب‏

الحديث 320 في العتاب‏

في مجموعة الورّام: باب «العتاب» أمير المؤمنين عليه السّلام: قليل مدوم عليه خير من كثير مملول منه.

###في العتاب‏

در مجموعه ورام: باب «عتاب» است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: عمل كمى كه آدمى بر آن مداومت كند، نيكوتر است از عمل بسيارى كه موجب ملال و خستگى او باشد.

###ما ينفي عنّي حجّة الجهل؟

الحديث 321 جاء رجل إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: ما ينفي عنّي حجّة الجهل؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عليّ عليه السّلام: جاء رجل إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: ما ينفي عنّي حجّة الجهل؟ قال: العلم، قال: فما ينفي عنّي حجّة العلم؟ قال: العمل.

###ما ينفي عنّي حجّة الجهل؟

و نيز در همان كتاب و باب است كه على عليه السّلام فرمود: مردى حضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرضكرد: چه چيز حجت نادانى را از من برطرف سازد؟ (يعنى وقتى نادان و جاهل بتكليفى هستم، نفس ميگويد چون نادانى، از عمل نكردن معذورى و چنانچه عمل ننمودى باكى بر تو نخواهد بود) حضرت فرمود: دانش و علم است (يعنى وظيفه مولى اينست كه احكام و اوامر خود را در دسترس بندگان خود بگذارد و وظيفه بندگان و رعايا اينست كه در موارد و مواقعى كه مولى اوامر خود را گذارده تفحص و كنجكاوى كنند، پس چنانچه مولى اوامر خود را در آن موارد و مواقع شايسته براى آنها نگذارده باشد و از بنده خود باز خواست و او را بر ترك عمل عقاب نمايد، ابن عقاب بلا بيان و قبيح خواهد بود، و نيز چنانچه بنده نرفته باشد و تفحص و تجسس از تكليف خود در آن موارد و مواقع نكرده باشد مستحق عذاب و عقاب خواهد بود) عرض كرد: پس چيست كه دليل دانش را از من نفى كند؟ فرمود: عمل و كردار است (مقصود اين است كه پس از آنكه بتكليف خود عالم گرديد علمش او را الزام بعمل مينمايد و چنانچه عمل نمود ديگر مورد مؤاخذه نخواهد گرديد).

###الخوف و الرجاء

الحديث 322 في الخوف و الرجاء

و فيه أيضا: باب «الطمع و غيره» عن أمير المؤمنين عليه السّلام، يقول لابنه الحسن عليه السّلام: يا بنيّ! خف اللّه خوفا ترى أنّك لو أتيته بحسنات أهل الأرض لم يقبلها منك، و ارج اللّه رجآء أنّك لو أتيته بسيّئات أهل الأرض غفر هالك.

###الخوف و الرجاء

و نيز در همان كتاب: باب «طمع و غير آن» از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه بفرزندش حضرت حسن عليه السّلام ميفرمود: پسر جان من! بترس از خداوند چنان ترسيدنى كه اگر بياورى نزد او (يعنى روز قيامت، مانند) كارهاى نيك و طاعات اهل زمين را آنها را قبول نفرمايد (بجهت آنكه براى قبولى اعمال، شرائط و موانعى است كه ممكن است آن شرائط فراهم يا آن موانع بر طرف نشده باشد) و اميدوار بخداوند باش بچنان اميدى كه اگر بياورى نزد او (يعنى روز قيامت، مثل) كارهاى بد و گناهان اهل زمين را ترا ببخشد و از آنها بگذرد (مقصود اينست كه اهل ايمان بايد بين خوف و رجا باشند، كه نه اميدشان بطورى غالب شود كه از هيچ گناهى باك نداشته باشند (از جهت غرور و عجب باعمال خود) و نه ترس آنان بحدى باشد كه بهيچ طاعت و فرمانبرى خود اميدوار نبوده و مأيوس از فضل و رحمت خداوند باشند).

###في التفكر

الحديث 323 في التفكر

و فيه أيضا: باب «الظّن» الحسن عليه السّلام: اوصيكم بتقوى اللّه و إدامة التفكّر فإنّ التفكّر أبو كلّ خير و امّه.

###في التفكر

و نيز در همان كتاب: باب «ظن» است كه حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام فرموده: سفارش ميكنم شما را بتقوى و پرهيزكارى (يعنى بجا آوردن واجبات و ترك محرمات) و پيوسته فكر و انديشه نمودن (در آيات الهيه) زيرا انديشه و تفكر (اصل و ريشه و بمنزله) پدر و مادر همه خوبى (ها) است (يعنى انديشه در امور و تأمل‏ در آيات الهيه و صلاح و فساد كارها و پى بردن به نتايج آنها عاقبت آدمى را بخوبيها كشاند).

###فضل اليقين‏

الحديث 324 في فضل اليقين‏

و فيه أيضا: باب «العتاب» أنس، قيل يا رسول اللّه: الرّجل يكون حسن العقل كثير الذّنوب، قال: ما من آدميّ إلّا و له ذنوب و خطايا يقترفها، فمن كانت سجيّته العقل، غريزته اليقين، لم تضرّه ذنوبه، قيل: كيف ذاك يا رسول اللّه؟ قال: لأنّه كلّما أخطأ لم يلبث أن يتدارك ذلك بتوبة و ندامة على ما كان منه، فيمحو ذنوبه، أي يغفر ذنوبه.

###فضل اليقين‏

و نيز در همان كتاب: باب «عتاب» است كه انس گويد: گفته شد اى رسول خدا (ص) مردى است كه عقل و خرد نيكوئى دارد ولى گناهان او بسيار است، حضرت فرمود: (جز انبيا و اوصياء ايشان) كسى نيست مگر اينكه براى او گناهان و خطاهائى است كه مرتكب آنها شده، پس كسى كه واجد عقل و يقين باشد گناهان بر او زيانى نرسانند، عرض شد: چگونه چنين باشد؟ فرمود: زيرا هر گاه شخص عاقل خطائى كند (و گناهى را مرتكب شود) درنگى نكند كه آن را بواسطه توبه و پشيمانى تدارك نمايد، پس خداوند محو و نابود ميفرمايد گناهان او را، يعنى گناهان ويرا مى‏آمرزد.

 

 

###قبول العمل

الحديث 325 كونوا بقبول العمل أشدّ إهتماما بالعمل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، أمير المؤمنين عليه السّلام: كونوا بقبول العمل أشدّ إهتماما بالعمل، فإنّه لا يقلّ عمل مع التقوى، و كيف يقلّ عمل يتقبّل.

###قبول العمل

و نيز در همان كتاب و باب است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: كوشش و اهتمام شما در باره قبول شدن عمل (و طاعات بواسطه تقوى و پرهيزكارى) بيشتر باشد از اهتمام باصل عمل (يعنى در فكر اين نباشيد كه عمل بسيار نمائيد بلكه اهتمام داشته باشيد كه عمل شما مقبول درگاه الهى واقع شود اگر چه كم و اندك باشد) زيرا عمل چون با تقوى (توأم) باشد اندك نخواهد بود، و چگونه اندك باشد عملى كه (در دربار خدا) پذيرفته گردد (مقصود اينست كه عمل چون با تقوى ضميمه باشد گر چه اندك هم باشد پذيرفته است و چنين عملى را كه خداوند بپذيرد اندك نخواهد بود، زيرا در حديث وارد شده كه چنانچه خداوند يك عملى را از مؤمن قبول فرمود ديگر او را عذاب ننمايد).

###إغاثة الملهوف

الحديث 326 في إغاثة الملهوف و التّنفيس عن المكروب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عنه (أي أمير المؤمنين) عليه السّلام: من‏ كفّارات الذّنوب العظام، إغاثة الملهوف و التّنفيس عن المكروب.

###إغاثة الملهوف

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام (نقل شده‏ كه فرموده) است: از جمله كفارات گناهان بزرگ، بفرياد مظلوم رسيدن، و برطرف نمودن غم و غصه مردمان غم و غصه دار است.

###مجالسة العلماء

الحديث 327 مجالسة العلماء و صحبتهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، لقمان عليه السّلام: جالس العلماء و زاحمهم بركبتيك، فإنّ اللّه يحيي القلوب بنور الحكمة كما يحيي الأرض بوابل السّماء.

###مجالسة العلماء

و نيز در همان كتاب و باب است كه لقمان عليه السّلام فرموده: همنشين دانشمندان باش و زانوهاى خود را با ايشان متصل كن (كنايه از قرب بصاحبان دانش است) پس همانا خداوند زنده ميگرداند دلها را بنورانيت حكمت همان طور كه زمين را ببارانهاى درشتى كه از آسمان مى‏بارد زنده ميكند.

###حسن الخلق‏

الحديث 328 حسن الخلق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم، فسعوهم ببسط الوجوه و حسن الخلق.

###حسن الخلق‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه حضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا شما با ثروت و مالهاى خود بهمه مردم نميرسيد (يعنى مال و ثروت شما بآن مقدار نيست كه تا نيكى و احسان شما همه مردم را فرا گيرد) پس برسيد بايشان با گشاده‏روئى و اخلاق نيكو (يعنى با همه مردم با خوشروئى و نيكخوئى معاشرت نمائيد تا محبت شما در دلها قرار گيرد).

###تهذيب الأخلاق‏

الحديث 329 تهذيب الأخلاق‏

و فيه أيضا: باب «تهذيب الأخلاق» و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم لقوم قدموا من الجهاد: مرحبا بكم، قدمتم من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر، فقالوا: و ما الجهاد الأكبر يا رسول اللّه؟ فقال: جهاد النفس.

###تهذيب الأخلاق‏

و نيز در همان كتاب: باب «تهذيب اخلاق» است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بگروهى كه از جهاد بازگشته بودند فرمود: خوشا حال شما، بازگشتيد از جهاد كوچكتر بسوى جهاد بزرگتر، پس عرضكردند: جهاد بزرگتر كدامست اى رسول خدا؟ فرمود: جهاد با نفس (اماره است، و اينكه مجاهده با نفس اماره را جهاد اكبر گفته‏اند بجهاتى است: يكى آنكه جهاد با كفار، محدود بمدت كمى است، ولى جهاد با نفس اماره تا آخر عمر باقى و برقرار است، و ديگر آنكه در جهاد با كفار، دشمن دست و نيروئى بر آلت سلاح مجاهد ندارد، ولى در جهاد با نفس، دشمن (كه عبارت از نفس اماره و شيطان است) با هر عضوى كه بخواهد جهاد كند تسلط دارد؛ سوم آنكه در جهاد با كفار، نتيجه ميراندن زنده ‏ايست، بخلاف جهاد با نفس كه زنده كردن مرده‏ ايست).

###صفة المؤمن و المنافق‏

الحديث 330 صفة المؤمن و المنافق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم عن المؤمن و المنافق، فقال: إنّ المؤمن همّته في الصّلوة و الصّيام و العبادة، و المنافق همّته في الطعام و الشراب كالبهيمة.

###صفة المؤمن و المنافق‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه پرسيده شد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از (نشانه) مؤمن و منافق، فرمود: همت مؤمن در نماز و روزه و پرستش (خداوند) است، ولى همت منافق در خوردن و آشاميدن است مثل حيوانات. چشم جاهل همچو خردر آخر است - چشم عاقل در حساب آخر است‏ . او در آخر چرب مى‏بيند علف - وين ز قصاب آخرش بيند تلف‏.

###مراء و المزاح‏

الحديث 331 ما جاء في المراء و المزاح‏

و فيه أيضا: باب «ما جاء في المراء و المزاح» و قال عياض بن حمّاد، قلت: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك! الرّجل من قومي يسبّني و هو دوني، فهل عليّ بأس أن أنتصر منه؟ فقال: المتسابّان شيطانان يتعاويان و يتهاتران.

###مراء و المزاح‏

و نيز در همان كتاب: باب «آنچه در مراء و مزاح آمده است» نقل نموده كه عياض بن حماد گفت: عرضكردم اى رسول خدا درود خداوند بر تو باد! مرديست از خويشاوندان من كه مرا دشنام ميدهد در حالى كه پست‏تر از من است (باعتبارات عرفيه) آيا باكى بر من است باينكه از او انتقام كشم و دشنامش دهم؟ حضرت فرمود: دشنام دهندگان (يعنى دو نفرى كه بيكديگر فحش و دشنام ميدهند) شيطانهائى هستند كه مثل دو سگ بر يك ديگر بانگ زنند و آبروى هم مى‏ريزند (قصاص در باب صدمات بدنيه از قبيل زخم و غيره كه در شرع مقدس قرار داده شده براى جلوگيرى از فساد بزرگتر است، ولى انتقام كشيدن از فحش و ناسزا بدشنام دادن و ناسزا گفتن غالبا بفساد بزرگترى منجر شود).

###الكذب‏

الحديث 332 الكذب‏

و فيه أيضا: باب «الكذب» قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الكذب باب من أبواب النفاق.

###الكذب‏

و نيز در همان كتاب: باب «كذب» است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دروغ، درى از درهاى نفاق و دوروئى است.

###حلف بالله‏

الحديث 333 الحلف بالله‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ما حلف حالف باللّه فأدخل‏ فيها مثل جناح بعوضة إلّا كانت نكتة في قلبه إلى يوم القيامة.

###حلف بالله‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سوگند ياد نكرد كسى كه بخدا سوگند خورده كه در سوگند خود داخل كند (خلاف‏ واقعى) بقدر بال پشه‏اى جز آنكه نقطه‏اى (سياهى يعنى تاريكى قلب و دورى از رحمت خداوند در اثر آن) در قلب او واقع گردد تا روز قيامت.

###ثلاثة لا يكلّمهم اللّه

الحديث 334 ثلاثة نفر لا يكلّمهم اللّه يوم القيامة و لا ينظر إليهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ثلاثة نفر لا يكلّمهم اللّه يوم القيامة و لا ينظر إليهم، المنّان بعطيّته، و المنفق سلعته بالأيمان الفاجرة، و المسبل إزاره.

###ثلاثة لا يكلّمهم اللّه

و نيز در همان كتاب و باب است كه آن حضرت فرمود: سه نفرند كه خداوند در روز قيامت با ايشان سخن نميگويد و توجهى بايشان ننمايد: كسى كه در بخشش خود منتى نهد، كسى كه متاع خود را با سوگندهاى دروغ رواج بدهد؛ كسى كه دامن لباس و پوشش خود را بلند گرداند (بطورى كه بزمين بكشد و اين كنايه از تكبر است).

###الغيبة

الحديث 335 الغيبة

و فيه أيضا: باب «الغيبة» و عن جابر و أبي سعيد، قالا: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إيّاكم و الغيبة، فإنّ الغيبة أشدّ من الزّنا، إنّ الرّجل يزنى و يتوب فيتوب اللّه عليه، و إنّ صاحب الغيبة لا يغفر له حتّى يغفر له صاحبه.

###الغيبة

و نيز در همان كتاب: باب «غيبت» از جابر و ابى سعيد روايت شده كه گفتند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بپرهيزيد از غيبت نمودن، زيرا غيبت گناهش شديدتر از زنا است، همانا مرد زنا ميكند و از آن توبه مينمايد و خدا توبه او را مى‏پذيرد، ولى غيبت‏كننده بخشيده نشود تا آن كس كه غيبت او شده، از او بگذرد (مقصود اينست كه غيبت شده پس از شنيدن غيبت از غيبت‏كننده بگذرد، و علت اينكه غيبت را شديدتر از زنا قرار داده ‏اند اينست كه غيبت حق الناس است و تا صاحب حق نگذرد بخشوده نشود، ولى زنا جنبه حق الناس ندارد، و البته اين در صورتى است كه محصنه نباشد زيرا در اين صورت جنبه حق الناس هم پيدا ميكند).

 

 

 

 

###حفظ اللسان‏

الحديث 336 حفظ اللسان‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال البراء: خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم حتّى أسمع العواتق في بيوتها، فقال: يا معاشر من آمن بلسانه و لم يؤمن بقلبه! لا تغتابوا المسلمين و لا تتبّعوا عوراتهم، فإنّه من تتبّع عورة أخيه تتبّع اللّه عورته، و من تتبّع اللّه عورته يفضحه في جوف بيته.

###حفظ اللسان‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه براء گفت: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى ما سخنرانى فرمودند بطورى كه (يعنى بصداى بلندى كه) دخترهاى باكره را در خانه‏هاشان شنوانيدند، پس فرمود: اى گروهى كه بزبان خود ايمان آورده‏ ايد و بقلب خويش ايمان نياورده‏ايد (يعنى ايمانتان ظاهرى است و حقيقتى ندارد) غيبت مسلمانان نكنيد، و از چيزهائى كه راضى نيستند بر آنها آگاهى پيدا كنيد پى‏جوئى ننمائيد، زيرا كسى كه در مقام پى‏جوئى امور پنهانى برادر مؤمن خود باشد، خداوند امور نهانى او را آشكارا فرمايد، و كسى كه خداوند نهانى‏هاى او را آشكار فرمايد او را رسوا گرداند گر چه در درون خانه ‏اش باشد (مقصود اينست كه اگر در درون خانه خود عملى كند كه راضى بافشاء آن نباشد خداوند آن را آشكار فرمايد و او را رسوا گرداند). چون خدا خواهد كه پرده كس درد - ميلش اندر طعنه پاكان برد . ور خدا خواهد كه پوشد پرده كس - كم زند در عيب معيوبان نفس‏ .

###الساکت شریک المغتاب

الحديث 337 الساکت شریک المغتاب

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الساكت شريك المغتاب.

###الساکت شریک المغتاب

و نيز در همان كتاب و باب است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه در حال غيبت نمودن ديگرى سكوت اختيار نمايد (و جلوگيرى از عمل وى نكند) با غيبت‏كننده شريك در گناهست.

###المستمع أحد المغتابين‏

الحديث 338 المستمع أحد المغتابين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: المستمع أحد المغتابين.

###المستمع أحد المغتابين‏

و نيز در همان كتاب و باب است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: گوش فرا دهنده بغيبت يكى از غيبت‏كنندگانست (يعنى در حكم غيبت‏كننده است).

###وضع الجريدة

الحديث 339 استحباب وضع الجريدة كيف ما أمكن و لو في القبر أو عليه‏

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب وضع الجريدة كيف ما أمكن و لو في القبر أو عليه» محمّد بن عليّ بن الحسين، قال: مرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم على قبر يعذّب صاحبه، فدعا بجريدة فشقّها نصفين فجعل واحدة عند رأسه و الاخرى عند رجليه، و إنّه قيل له: لم وضعتهما؟ فقال: إنّه يخفّف عنه العذاب‏ ما كانتا خضراوين.

###وضع الجريدة

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «استحباب گذاردن جريده (يعنى شاخه تازه) هر طور كه ممكن باشد گر چه در قبر يا بر قبر باشد» از محمد بن على بن الحسين روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر قبرى كه صاحب آن را شكنجه و عذاب مينمودند عبور فرمود، پس جريده‏اى (يعنى شاخه تازه ‏اى) طلب فرمود و از ميان دو نيم كرد، نيمى از آن را طرف سر (ميت) و نيم ديگر را طرف پاهاى او قرار دادند، بحضرت عرض شد: چرا چنين كرديد؟ فرمود: مادامى كه اين دو شاخه تازه هستند عذاب بر او سبك ميگردد.

###ذمّ الدّنيا

الحديث 340 ذمّ الدّنيا

في مجموعة الورّام: باب «ذمّ الدّنيا» و روي أنّ سليمان بن داود مرّ في موكبه و الطّير تظلّه و الجنّ و الإنس عن يمينه و عن شماله، قال: فمرّ بعابد من عبّاد بني إسرائيل، فقال: و اللّه يابن داود! لقد آتاك اللّه ملكا عظيما؛ قال:

فسمعه سليمان فقال: لتسبيحة في صحيفة مؤمن خير ممّا اعطي بن داود، و إنّ ما اعطي بن داود يذهب و التسبيحة تبقى.

###ذمّ الدّنيا

در مجموعه ورام: باب «مذمت دنيا» نقل نموده روايت شده است كه سليمان بن داود با اردوى خود حركت مينمود در حالى كه پرندگان بر او سايه افكنده بودند، و جن و انس بطرف راست و چپ او قرار گرفته بودند، گفت: پس بر عابدى از عباد بنى اسرائيل گذشت، پس آن عابد گفت: اى پسر داود! بخدا سوگند سلطنت بزرگى خداوند بتو مرحمت فرموده (راوى) گفت: چون سليمان عليه السّلام آن را شنيد، فرمود: همانا يك سبحان اللَّه كه در نامه عمل مؤمنى ثبت شود، نيكو و بهتر است از آنچه خداوند بپسر داود عطا فرموده، زيرا آنچه بپسر داود عطا شده سپرى گردد و از ميان برود، ولى نتيجه آن تسبيح دائما باقى بماند. زرّ و نقره چيست تا مفتون شوى - چيست صورت تا چنين مجنون شوى‏ . اين جهان خود حبس جانهاى شماست - هين دويد آن سو كه صحراى شماست‏ . اين جهان محدودوآن خود بى‏حد است - نقش و صورت پيش آن معنى سد است‏ . اين سرا و باغ تو زندان تست - ملك و مال تو بلاى جان تست‏ . روح ميپرد سوى عرش برين - سوى آب و گل شدى در اسفلين‏ . خويشتن را مسخ كردى زين سفول - زان وجودى كه بود رشگ عقول‏ . اسب همت سوى دنيا تاختى -  آدم مسجود را نشناختى‏ . آخر آدم‏زاده‏ اى اى ناخلف - چند پندارى تو پستى را شرف‏ . چند گوئى من بگيرم عالمى -  اين جهان را پر كنم از خود همى‏ . گر جهان پر برف گردد سر بسر - تاب خور بگدازدش از يك نظر . موسئى فرعون را تا رود نيل - ميكشد با لشكر و جمعى ثقيل‏ . صد هزاران نيزه فرعون را - در شكست آن موسئى با يك عصا . پشه ‏اى نمرود را با نيم پر - مى‏شكافد بى‏محابا مغز سر . صد هزاران طب جالينوس بود -  پيش عيسى و دمشق افسوس بود . صد هزاران دفتر اشعار بود - پيش يك سطرى ز قرآن عار بود.

###الدّنيا ستّة أشياء

الحديث 341 إنّما الدّنيا ستّة أشياء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال أمير المؤمنين عليّ بن أبيطالب عليه السّلام: إنّما الدّنيا ستّة أشياء: مطعوم و مشروب و ملبوس و مركوب و منكوح و مشموم؛ فأشرف المطعومات العسل، و هي مذقة ذبابة؛ و أشرف المشروبات الماء، يستوي فيه البرّ و الفاجر؛ و أشرف الملبوسات الحرير، و هو نسج دودة؛ و أشرف المركوبات الخيل، و عليها يقتل الرّجال؛ و أشرف المنكوحات النّساء، و هي مبال في مبال، و إنّ المرأة لتزيّن أحسن ما فيها و يراد أقبح ما فيها؛ و أشرف المشمومات هو المسك و هو بعض دم.

###الدّنيا ستّة أشياء

و نيز در همان كتاب و باب است كه امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام فرمود: همانا (لذتهاى) دنيا شش چيز بيش نيست: طعامى كه خورده مى‏شود، و نوشيدنى كه آشاميده مى‏شود، و جامه ‏اى كه پوشيده شود، و مركوبى كه براى سوارى بكار آيد و قابل ازدواجى كه با آن مقاربت شود، و بوى خوشى كه استشمام گردد؛ پس بهترين غذاها عسل است كه آب دهان مگس عسل است؛ و نيكوترين آشاميدنيها آبست كه نيكوكار و بدكار در (بهره بردارى از) آن مساويند؛ و نيكوترين لباسها حرير است كه حاصل از كرم ابريشم است؛ و نيكوترين حيوان جهت سوارى، اسب است، و بر آن (هنگام جنگ) مردان كشته ميشوند؛ و نيكوترين چيزها كه قابل براى نكاحست زنانند كه مقاربت با ايشان هم داخل كردن مجراى بولست در مجراى بول، و همانا زن، نيكوترين عضو خود را (كه صورت است) آراسته و زينت ميكند، و آنچه عمده مقصود مردان است زشت‏ترين اعضاء وى است كه عورتش باشد، و نيكوترين بوئيدنيها مشك است كه قسمتى از خونست.

 

###صفة الدنيا

الحديث 342 صفة الدنيا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال عيسى عليه السّلام: بحقّ أقول لكم: كما نظر المريض إلى الطعام فلا يتلذّذ به من شدّة الوجع، كذلك صاحب الدّنيا لا يتلذّذ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع ما يجده من حلاوة الدّنيا. بحقّ أقول لكم: إنّ الدّابة إذا لم تركب و تمتهن، تصعّبت و تغيّر خلقها، كذلك القلوب إذا لم ترفق بذكر الموت و بنصب العبادة، تقسو و تغلظ. و بحقّ أقول لكم: إنّ الزّقّ إذا لم ينخرق أو ينحل، يوشك أن يكون وعاء العسل، كذلك القلوب إذا لم تخرقها الشهوات أو يدنّسها الطّمع أو يقسيها النّعيم، فسوف تكون أوعية الحكمة.

###صفة الدنيا

و نيز در همان كتاب و باب است كه حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: براستى ميگويم براى شما: همان طورى كه بيمار هنگام نظر نمودن بغذا از شدت و بسيارى دردش توجهى بلذت آن ندارد، همچنينند اهل دنيا كه از پرستش خداوند لذتى نميبرند، و با يافتن شيرينى دنيا شيرينى عبادت را نمى‏يابند. براستى ميگويم براى شما: همانا چهارپائى كه سوار آن نشوند و زحمت بار و سوارى بآن ندهند از سوار شدن بر آن سختى و سركشى ميكند و بدخو مى‏شود، همچنين است دلها هر گاه بياد مرگ و سختى عبادت و بندگى نرم نگردد، سخت و خشن مى‏شود.

و براستى ميگويم براى شما: همانا مشك چون پاره نگردد يا از هم باز نشود (يعنى دوخت آن از هم باز نگردد) قابل است كه ظرف عسل قرار گيرد و عسل در آن بريزند، همچنين است قلبها هر گاه شهوت‏رانيها آن را پاره نكند، يا آنكه طمع آن را چركين (و تاريك) نسازد، يا آنكه نعمتهاى دنيا آن را سخت نكند (چنين دلها) ظرف دانشهاى محكم و متقن ميگردد.

###حبّ الدنيا و الحرص عليها

الحديث 343 حبّ الدنيا و الحرص عليها

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «حبّ الدنيا و الحرص عليها» عن حمّاد بن بشير، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ما ذئبان ضاريان في غنم قد فارقها رعاؤها، أحدهما في أوّلها و الآخر في آخرها، بأفسد فيها من حبّ المال و الشّرف في دين المسلم.

###حبّ الدنيا و الحرص عليها

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «دوستى دنيا و حرص بر آن» از حماد بن بشير روايت شده كه گفت شنيدم حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود: نيست فساد دو گرگى كه حريص بشكار و عادتمند بخوردن آن باشند در گله گوسفندى كه چوپان آن گله با آن گله نباشد كه يكى از آن دو گرگ در اول آن گله و ديگرى در آخر آن باشد، بيشتر از فساد دوستى مال و جاه و عزت دنيا در دين مرد مسلمان.

###ذمّ المال و كراهة حبّه‏

الحديث 344 بيان ذمّ المال و كراهة حبّه‏

في مجموعة الورّام: باب «ذمّ الدنيا» (بيان ذمّ المال و كراهة حبّه) و كتب سلمان الفارسي رضي اللّه عنه إلى أبي الدّرداء، يا أخي! إيّاك أن تجمع‏ من الدنيا مالا تؤدّي شكره، فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: يجاء يوم القيامة بصاحب الدّنيا الّذي أطاع اللّه فيها و ماله بين يديه، كلّما تكفأ به الصّراط قال له ماله: إمض فقد أدّيت حقّ اللّه فيّ، ثمّ يجاء بصاحب الدّنيا الّذي لم يطع اللّه فيها و ماله بين كتفيه، كلّما تكفأ به الصّراط قال له ماله: ويلك، ألا أدّيت حقّ اللّه فيّ؟ فما يزال كذلك حتّى يدعو بالثّبور و الويل.

###ذمّ المال و كراهة حبّه‏

در مجموعه ورام: باب «مذمت دنيا» (بيان مذمت مال و كراهت دوستى آن) نقل شده كه سلمان فارسى رضى اللَّه عنه بابى الدرداء نوشت: اى برادر من! مبادا جمع نمائى از مال دنيا باندازه‏اى كه شكر آن نتوانى بجاى آورد، همانا شنيدم از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه ميفرمود: روز قيامت كسانى را مى‏آورند كه در دنيا صاحب ثروت بودند كه در اداء حقوق، اطاعت خداوند كرده بودند () از جهت بدست آوردن آن مال از راه حلال، و انفاق و صرف در مواردى كه رضاى خدا در آنست و اداء حقوق الهى متعلق بآن مال) در حالى كه آن مال در پيش روى او خواهد بود، هر گاه ميل دهد او را صراط بسقوط در جهنم، مال و دارائى او باو گويد: عبور كن همانا ادا كردى حقى را كه خداوند در من قرار داده؛ پس از آن اشخاصى را مى‏آورند كه داراى مال بوده‏اند و خدا را در باره آن مال اطاعت ننموده‏اند، و دارائى او بر پشت اوست، هر زمانى كه صراط او را بخواهد برگرداند و در جهنم اندازد مال او باو گويد: واى بر تو، چرا حقى را كه خداوند در من قرار داد اداء ننمودى؟ پس بهمين حال باقى است تا اينكه فرياد او بافتادن و بهلاك شدن بلند گردد. چيست دنيا از خدا غافل شدن - نى قماش و نقره و فرزند و زن‏ . مال را گر بهر دين باشى حمول - نعم مال صالح گفت آن رسول‏ . آب در كشتى هلاك كشتى است -  آب در بيرون كشتى پشتى است‏ . چون كه مال و ملك را از دل براند - زان سليمان خويش جز مسكين نخواند . مكرها در ترك دنيا وارد است - مكرها در كسب دنيا بارد است‏ . مكر آن باشد  كه زندان حفره كرد -  آنكه حفره بست آن مكريست سرد . اين جهان زندان و ما زندانيان - حفره كن زندان خود را وارهان‏.

 

 

###مدح المال و الجمع بينه و بين الذّم‏

الحديث 345 بيان مدح المال و الجمع بينه و بين الذّم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان مدح المال و الجمع بينه و بين الذّم) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: نعم المال الصالح للرّجل الصّالح.

###مدح المال و الجمع بينه و بين الذّم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان مدح مال و جمع بين مدح و ذم آن) است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چقدر خوبست مال حلال براى مرد صالح و شايسته.

###تواضع‏

الحديث 346 التواضع‏

و فيه أيضا: باب «الغضب» قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: التّواضع لا يزيد العبد إلّا رفعة، فتواضعوا يرفعكم اللّه، العفو لا يزيد العبد إلّا عزّا، فاعفوا يعزّكم اللّه، و الصّدقة لا تزيد المال إلّا كثرة، فتصدّقوا يرحمكم اللّه.

###تواضع‏

و نيز در همان كتاب: باب «غضب» است كه آن حضرت فرمود: فروتنى نيفزايد بر بنده مگر برترى و علو رتبه و مقام را، پس تواضع و فروتنى كنيد تا خداوند رتبه و مقام شما را عالى گرداند، و عفو و گذشت، زياد نميكند بر بنده مگر عزت را، پس عفو و گذشت كنيد تا خدا شما را عزيز گرداند، و صدقه اثر نميكند در مال مگر افزونى آن را، پس صدقه دهيد تا خداوند شما را مشمول رحمت خود فرمايد.

###ذمّ الدّنيا

الحديث 347 ذمّ الدّنيا

و فيه أيضا: باب «ذمّ الدّنيا» و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ليجيئنّ يوم القيامة أقوام و أعمالهم كجبال تهامة، فيؤمر بهم إلى النّار، قالوا: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك، مصلّين؟ قال: نعم، كانوا يصومون و يصلّون و يأخذون و هنا من اللّيل، فإذا عرض لهم شي‏ء من الدّنيا وثبوا عليه.

###ذمّ الدّنيا

و نيز در همان كتاب: باب «ذم دنيا» روايت شده كه آن حضرت فرمود: همانا روز قيامت گروههائى مى‏آيند در حالى كه عبادات و اعمال نيك ايشان چون كوههاى مكه است (در عظمت و بزرگى) پس امر مى‏شود كه ايشان را بآتش برند، گفتند: اى رسول خدا درود خدا بر تو باد، آيا ايشان از نمازگزاران هستند؟ فرمود: آرى، ايشان روزه ميگرفتند و نماز ميخواندند و قسمتى از شب را بعبادت بسر ميبردند، ولى هر گاه روى مى‏آورد بايشان قسمتى از دنيا (كه مرضى خدا نبود) بسوى آن شتابان بودند.

###العلم علمان‏

الحديث 348 العلم علمان‏

في تفسير صدر المتألّهين: سورة البقرة، ذيل قوله تعالى: وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ و قال أيضا: (أي النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم) العلم علمان، علم اللّسان، فذلك حجّة اللّه على ابن آدم، و علم في القلب، فذلك العلم النّافع.

###العلم علمان‏

در تفسير صدر المتألهين: سوره بقره، ذيل فرموده خداى تعالى: وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: دانش بر دو قسم است: دانشى كه بر زبانست (يعنى از زبان تجاوز نميكند و الفاظى است كه گفته مى‏شود و مغز و باطنى ندارد) اين علمى است كه حجت خداست بر پسر آدم، و (دوم) دانشى است كه در دل جا گرفته (يعنى از عالم الفاظ تجاوز كرده و بدل نشسته و موجب نورانيت آن شده‏ است) اينست دانش سود بخش (چنان كه خداى متعال در قرآن كريم در سوره جمعه فرموده: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً يعنى داستان آنان كه بار شده است بر ايشان كتاب تورات، يعنى تورات بجهت آنان نازل شده و محكوم به پيروى از احكام آنند و آن را حمل نكردند يعنى مطالب آن كتاب را بكار نبستند و بهره ‏اى از آن نبردند، مانند الاغى است كه كتابهائى را حمل ميكند). علمهاى اهل تن احمالشان - علمهاى اهل دل حمالشان‏ . علم چون بر تن زند بارى شود - علم چون بر دل زند يارى شود . هين بنه بهر خدا اين بار علم- تا به بينى در درون انبار علم‏ . بينى اندر دل علوم انبيا - بى‏كتاب و بى‏معيد و اوستا . گفت ايزد يحمل اسفاره - بار شد آن علم كان نبود ز هو . علم كان نامد ز حق بى‏واسطه - در نپايد همچو رنگ ماشطه‏.

###الظلم‏

الحديث 349 الظلم‏

في مجموعة الورّام: باب «الظلم» مجاهد رفعه، يسلّط اللّه الجرب على أهل النّار فيحكّون حتّى تبدو عظامهم، فيقال لهم: هل يؤذيكم هذا؟ فيقولون: أي و اللّه، فيقال: هذا بما كنتم تؤذون المؤمنين.

###الظلم‏

در مجموعه ورام: باب «ظلم» نقل شده كه مجاهد مرفوعا روايت كرده: چيره و مسلط گرداند خداوند مرض جرب (خارش) را بر اهل جهنم، پس ميخارانند (بدن) خود را تا استخوانهايشان هويدا گردد (يعنى در اثر خاراندن، تمامى گوشت و پوست بدن ايشان بريزد) پس بايشان گفته شود: آيا اين مرض و ابتلاء، شما را آزار و شكنجه ميدهد؟ ميگويند: آرى بخدا سوگند، پس گفته مى‏شود: اين شكنجه و آزار براى اينست كه مؤمنين را در دنيا اذيت مى‏نموديد. كافر و فاسق درين دور گزند - پرده خود را بخود بر ميدرند . ظلم مستور است در اسرار جان - مى‏نهد ظالم به پيش اين و آن‏ . كه به بينيدم كه دارم شاخها - گاو دوزخ را به بينيد از ملا . پس همين جا دست و پايت در گزند - بر ضمير تو گواهى ميدهند . نفس تو هر دم بر آرد صد شرار - كه به بينيدم منم اصحاب نار . جزو نارم سوى كل خود روم - من نه نورم تا سوى جنت شوم‏.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 350 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «ما جمع من مفردات كلمات‏ الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: خصلتان ليس فوقهما من البرّ شى‏ء: الايمان باللّه و النّفع لعباد اللّه، و خصلتان ليس فوقهما من الشرّ شي‏ء: الشّرك باللّه و الضرّ لعباد اللّه.

###مفردات كلمات الرّسول

در جلد هفدهم بحار: باب «آنچه از مفردات سخنان رسول اكرم صلّى اللَّه‏ عليه و آله و جوامع كلمات آن حضرت جمع آورى شده» (در كتاب تحف العقول) است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: دو خوى و صفت (نيك) است كه برتر از آن دو چيزى نيست: ايمان بخدا، و سود و نفع رساندن به بندگان خدا؛ و دو خوى و صفت زشت است كه چيزى بدتر از آن دو نيست: شرك بخدا، و زيان و ضرر رساندن به بندگان خدا.

###ما أوصى به رسول الله

الحديث 351 في ما أوصى به رسول الله صلّى اللّه عليه و آله‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال له (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) رجل: اوصني بشي‏ء ينفعني اللّه به، فقال (صلّى اللّه عليه و آله و سلم:) أكثر ذكر الموت يسلّك عن الدّنيا، و عليك بالشّكر يزيد في النّعمة، و أكثر من الدّعاء فإنّك لا تدري متى يستجاب لك، و إيّاك و البغي، فإنّ اللّه قضى أنّه من بغي عليه لينصرنّه اللّه.

###ما أوصى به رسول الله

و نيز در همان كتاب و باب است كه مردى بآن حضرت عرضكرد: سفارش و موعظه فرما مرا بچيزى كه خداوند بآن مرا سود و نفع بخشد، حضرت فرمود: بسيار بياد مرگ باش كه دل ترا از دنيا بيرون برد، و بر تو باد بشكر و سپاسگزارى نعمتهاى خدا تا موجب افزونى نعمتها بر تو گردد، و بسيار دعا (و تضرع) كن، زيرا تو نميدانى كه در چه زمان دعاى تو مستجاب مى‏شود، و از ظلم و ستم نمودن بپرهيز، همانا خداوند بر خود حتم فرموده كه هر كس بر او ستمى شود ويرا يارى فرمايد.

 

###المكر

الحديث 352 المكر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أيّها النّاس! إنّما بغيكم على أنفسكم، و إيّاكم و المكر، فإنّ اللّه قضى: و لا يحيق المكر السّىّ‏ء إلّا بأهله.

###المكر

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: اى مردم! همانا ظلم و ستم نمودن شما زيان و ضررش بر خود شماست، و بپرهيزيد از حيله و مكر، همانا خداوند حكم فرموده كه فرو نگيرد مكر و حيله بد، جز صاحبان مكر را (مكر دو قسم است: مكر نمودن مؤمن بكافر در جنگ؛ مكر كافر و فاسق كه مؤمن را از راه خدا باز دارد يا مال و عرض او را ببرد).

###ما أوصى الله رسوله

الحديث 353 فيما أوصى الله عز و جل رسوله ص‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أوصاني‏ ربّي بتسع: أوصاني بالإخلاص في السرّ و العلانية، و العدل في الرّضا و الغضب، و القصد في الفقر و الغنى، و أن أعفو عمّن ظلمني، و اعطي من حرمني، و أصل من قطعني، و أن يكون صمتي فكرا، و منطقي ذكرا، و نظري عبرا.

###ما أوصى الله رسوله

و نيز در همان كتاب و بابست كه آن حضرت فرمود: پروردگارم سفارش نمود مرا بنه خصلت: سفارش فرمود مرا بخالص گردانيدن عمل و طاعات (يعنى جز خداوند، منظور و مقصدى در عمل نباشد) در پنهان و آشكار؛ و بعدالت رفتار كردن در خوشنودى و خشم و غضب؛ و ميانه روى در زندگانى چه در حال فقر و نيازمندى، و چه در وقت بى‏نيازى و دارائى؛ و اينكه عفو و گذشت نمايم از كسى كه بمن ستم كرده؛ و بخشش و عطا كنم بكسى كه مرا از عطاى خود محروم نموده؛ و اينكه با خويشاوندانى كه قطع رحم از من نموده‏اند صله رحم و نيكى نمايم؛ و اينكه سكوت من فكر و انديشه (در آيات الهى) باشد، و گفتار من ياد خدا باشد؛ و نظر نمودن من پند گرفتن و عبرت باشد.

###مفردات كلمات الرسول

الحديث 354 ما جمع من مفردات كلمات الرسول ص‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يزول المسروق منه في تهمة من هو بري‏ء حتّى يكون أعظم جرما من السّارق.

###مفردات كلمات الرسول

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: كسى كه چيزى از او دزديده شده (و در مقام تهمت بپاك‏دامنان باشد) از تهمت زدن بكسى كه پاكدامن است دست بر ندارد، تا آنكه گناهش بزرگتر از گناه دزد شود.

###عدم جواز الافتاء بغير علم‏

الحديث 355 باب عدم جواز الافتاء بغير علم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يقبض العلم إنتزاعا من النّاس، و لكنّه يقبض العلماء حتّى إذا لم يبق عالم، إتّخذ النّاس رؤساء جهّالا، إستفتوا فأفتوا بغير علم، فضلّوا و أضلّوا.

###عدم جواز الافتاء بغير علم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: علم و دانش گرفته نشود آن طور كه از سينه مردمان بيرون رود، بلكه گرفته ميشوند دانشمندان (يعنى از دنيا ميروند) تا هنگامى كه باقى نماند عالمى، اختيار ميكنند مردم پيشوايانى كه نادانند و رأى و دانش از ايشان طلب كنند، پس ايشان رأى و عقيده خود اظهار كنند بدون علم و دانش، پس گمراه شوند و (مردم را نيز) گمراه كنند. چون بسى ابليس آدم روى هست - پس بهر دستى نشايد داد دست‏ . آنكه تو گنجش توهم ميكنى - زين توهم گنج را گم ميكنى‏ . حرف حكمت بر زبان ناحكيم - حله ‏هاى عاريت دان اى سليم‏ . گر بدل در تافتى گفت لبش -  ذره ذره گشته بودى قالبش‏.

###للعلم خزائن و مفاتيحه السّؤال‏

الحديث 356 للعلم خزائن و مفاتيحه السّؤال‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: للعلم خزائن و مفاتيحه السّؤال، فاسألوا رحمكم اللّه فإنّه يوجر أربعة: السّائل و المتكلّم و المستمع و المحبّ لهم.

###للعلم خزائن و مفاتيحه السّؤال‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: براى علم و دانش گنجينه‏هائى است و كليدهاى آنها پرسش است، پس سؤال كنيد تا مشمول رحمت خدا شويد، پس همانا اجر و مزد داده مى‏شود چهار كس: پرسش‏كننده و گوينده و گوش فرا دهنده و دوستدار ايشان.

 

 

 

 

###قرائة القرآن في صلاة أفضل

الحديث 357 قرائة القرآن في صلاة أفضل من قرائة القرآن في غير صلاة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قرائة القرآن في صلوة أفضل من قرائة القرآن في غير صلوة، و ذكر اللّه أفضل من الصّدقة، و الصّدقة أفضل من الصّوم، و الصّوم جنّة.

###قرائة القرآن في صلاة أفضل

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: خواندن قرآن در نماز، فضيلتش بيشتر است از خواندن قرآن در غير نماز، و ياد خداوند فضيلتش بيشتر است از صدقه دادن، و صدقه دادن فضيلتش بيشتر است از روزه (مستحب) و روزه، سپر از آتش (دوزخ) است.

###طلب رضى مخلوق بسخط الخالق‏

الحديث 358 من طلب رضى مخلوق بسخط الخالق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من طلب رضى مخلوق بسخط الخالق، سلّط اللّه عزّ و جلّ عليه ذلك المخلوق.

###طلب رضى مخلوق بسخط الخالق‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: كسى كه طلب كند خوشنودى مخلوق (يعنى مردم) را بواسطه آنچه كه موجب خشم خداوند است، چيره و مسلط گرداند خداى با عزت و جلال بر او آن مخلوق را.

###تخشّع النّفاق‏

الحديث 359 إيّاكم و تخشّع النّفاق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إيّاكم و تخشّع النّفاق، و هو أن يرى الجسد خاشعا و القلب ليس بخاشع.

###تخشّع النّفاق‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: بپرهيزيد از خشوعى كه از روى نفاق باشد كه شخص خود را خاشع نشان دهد در حالى كه دل با خشوعى نداشته باشد.

###فضيلة العلم‏

الحديث 360 فضيلة العلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الدّرة الباهرة) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: العلم وديعة اللّه في أرضه، و العلماء امناؤه عليه، فمن عمل بعلمه أدّى أمانته، و من لم يعمل بعلمه كتب في ديوان اللّه من الخائنين.

###فضيلة العلم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب دره باهره) است كه رسول خدا صلّى‏ اللَّه عليه و آله فرمود: علم و دانش امانت خداوند است در زمين، و دانشمندان امينهاى خدايند بر آن علم، پس كسى كه عمل نمود بعلم خود ادا كرده امانت خود را (كه اداء آن بر عهده او بود) و كسى كه بعلم خويش عمل ننمود ثبت شود نام او در دفتر خداوند از خيانتكاران.

###نظر الولد إلى والديه

الحديث 361 نظر الولد إلى والديه حبّا لهما عبادة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: نظر الولد إلى والديه حبّا لهما عبادة.

###نظر الولد إلى والديه

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: نظر كردن فرزند بپدر و مادر خود از روى محبت و دوستى بايشان عبادت است.

###مؤمن يأخذ بأدب اللّه‏

الحديث 362 إنّ المؤمن يأخذ بأدب اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ المؤمن يأخذ بأدب اللّه، إذا أوسع اللّه عليه اتّسع، و إذا أمسك عنه أمسك.

###مؤمن يأخذ بأدب اللّه‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: همانا شخص مؤمن از رفتار و طريقه خداوند در باره او، فرامى‏گيرد امر زندگانى خود را، هر گاه خداوند روزى او را زياد فرمود گشايش ميدهد در زندگانى خود، و هر گاه بر او تنگ گرفت خود دارى نمايد (در مخارج و در آن قناعت كند).

###يأتي على النّاس زمان لا يبالي الرّجل

الحديث 363 يأتي على النّاس زمان لا يبالي الرّجل ما تلف من دينه إذا سلمت له دنياه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يأتي على النّاس زمان لا يبالي الرّجل ما تلف من دينه إذا سلمت له دنياه.

###يأتي على النّاس زمان لا يبالي الرّجل

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: مى‏آيد بر مردم زمانى كه شخص باك ندارد بآنچه از بين ميرود از دين او، هر گاه بسلامت بماند دنياى او (يعنى بمال و ثروتش ضررى وارد نيايد).

###عبادا يفزع إليهم النّاس في حوائجهم‏

الحديث 364 إنّ للّه عبادا يفزع إليهم النّاس في حوائجهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ للّه عبادا يفزع إليهم النّاس في حوائجهم، اولئك هم الآمنون من عذاب اللّه يوم القيامة.

###عبادا يفزع إليهم النّاس في حوائجهم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: همانا براى خداوند بندگانى است كه مردم پناه ميبرند بايشان در حاجتهاى خود، آنانند كسانى كه ايمنند (در) روز قيامت از عذاب پروردگار.

###زمان يكون الناس فيه ذئابا

الحديث 365 يأتي على النّاس زمان يكون الناس فيه ذئابا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يأتي على النّاس زمان يكون الناس فيه ذئابا، فمن لم يكن ذئبا أكلته الذّئاب.

###زمان يكون الناس فيه ذئابا

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه آن حضرت فرمود: مى‏آيد بر مردم زمانى كه مردمان در آن زمان چون گرگان ميباشند (يعنى سبعيت و ظلم بر ايشان غلبه دارد) پس كسى كه مانند گرگ نباشد گرگان او را ميخورند.

###علامات العقل‏

الحديث 366 علامات العقل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و أثنى قوم بحضرته على رجل حتّى ذكروا جميع خصال الخير، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: كيف عقل الرّجل؟ فقالوا: يا رسول اللّه! نخبرك عنه باجتهاده في العبادة و أصناف الخير، تسألنا عن عقله؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ الأحمق يصيب بحمقه أعظم من فجور الفاجر، و إنّما يرتفع العباد غدا في الدّرجات و ينالون الزّلفى من ربّهم على قدر عقولهم.

###علامات العقل‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) است كه گروهى در حضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مردى را مدح و ستايش نمودند تا آنجا كه تمامى صفات نيك و پسنديده را براى او ذكر نمودند، حضرت فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض كردند: اى رسول خدا! ما خبر ميدهيم ترا بكوشش نمودن او در عبادت و همه گونه كارهاى نيك، و شما پرسش ميفرمائيد ما را از خرد و عقل او؟ فرمود: همانا شخص كم عقل بسبب حماقت و كم خردى، ميرسد بآنچه كه بزرگتر است از گناه شخص گنه‏كار (نادان بواسطه نابخردى غالبا دچار عقايد و اعمال ناروا و زشتى شود كه زيانش بيشتر و بزرگتر از گناه شخص عاقل و خردمند است) و همانا بندگان فرداى قيامت بالا برده شوند در رتبه و مقامها و بقرب معرفت خداوند ميرسند باندازه قوت و قدرت خردهاى خودشان (و مخفى نماناد كه مراد از برترى بندگان و قرب بخداوند آنان در روز قيامت برترى و قرب مكانى نيست، بلكه مراد قرب معنوى است يعنى زيادتى استعداد بجهت ورود فيض و رحمت از طرف خداوند چنانچه سابقا در ترجمه بعضى از احاديث ذكرشد كه آن قربى را كه درخت سبز بخورشيد دارد چوب خشگ ندارد). شاخ خشگ و تر قريب آفتاب - آفتاب از هر دو كى دارد حجاب . ليك كو آن قربت شاخ طرى - كه ثمار پخته از وى ميبرى‏.

###من اقتصد أغناه اللّه

الحديث 367 من اقتصد أغناه اللّه، و من بذّر أفقره اللّه‏

في مجموعة الورّام: باب «ذمّ الدنيا» (و علاج الحرص و الطمع و الدواء الّذي يكتسب به صفة القناعة) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من اقتصد أغناه اللّه، و من بذّر أفقره اللّه، و من ذكر اللّه عزّ و جلّ أحبّه اللّه.

###من اقتصد أغناه اللّه

در مجموعه ورام: باب «ذم دنيا» (و علاج حرص و طمع و دوائى كه صفت‏ قناعت بآن كسب مى‏شود) روايت شده كه آن حضرت فرمود: كسى كه در زندگانى و معيشت ميانه‏رو باشد خداوند او را بى‏نياز گرداند، و كسى كه زياده روى كند خداوند او را محتاج و نيازمند كند، و كسى كه بياد خداى با عزت و جلالت باشد خداوند او را دوست دارد.

###اللّه يرزق عبده المؤمن إلّا من حيث لا يحتسب‏

الحديث 368 أبى اللّه أن يرزق عبده المؤمن إلّا من حيث لا يحتسب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أبى اللّه أن يرزق عبده المؤمن إلّا من حيث لا يحتسب.

###اللّه يرزق عبده المؤمن إلّا من حيث لا يحتسب‏

و نيز در همان كتاب و بابست كه آن حضرت فرمود: خداوند ابا و امتناع دارد از اينكه روزى دهد بنده مؤمن خود را مگر از جايى كه اميدوارى كامل ندارد بوصول رزق از آنجا (يعنى اگر بنده مؤمن از روى غفلت اطمينان بوصول و رسيدن رزق از محلى باسباب عاديه و حركات خود داشته باشد خداوند براى اينكه او را متنبه سازد كه جريان امور فقط بتقديرات وى است رزق او را از غير آن طريق باو رساند).

 

###إستغن عمّن شئت فأنت نظيره

الحديث 369 إستغن عمّن شئت فأنت نظيره، و احتج إلى من شئت فأنت أسيره، و أحسن إلى من شئت فأنت أميره‏.

###إستغن عمّن شئت فأنت نظيره

و فيه أيضا: في ذلك الباب، قال أمير المؤمنين عليّ عليه السّلام: إستغن عمّن شئت فأنت نظيره، و احتج إلى من شئت فأنت أسيره، و أحسن إلى من شئت فأنت أميره.

و نيز در همان كتاب و بابست كه حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: اظهار بى‏نيازى نما از هر كس كه ميخواهى (يعنى بطورى رفتار و سلوك نما كه او بداند محتاج باو نيستى و از وى چيزى نميخواهى) پس نظير و مانند او خواهى بود، و محتاج و نيازمند باش (يعنى اظهار احتياج و نياز كن) بهر كس كه ميخواهى پس تو اسير و گرفتار او خواهى بود، و احسان و نيكى كن در باره هر كس كه ميخواهى پس تو امير و فرمانده او خواهى بود.

###يأتينّكم بعدي دنيا تأكل أموالكم

الحديث 370 ليأتينّكم بعدي دنيا تأكل أموالكم كما تأكل النّار الحطب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال نبيّنا صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ليأتينّكم بعدي دنيا تأكل أموالكم كما تأكل النّار الحطب.

###يأتينّكم بعدي دنيا تأكل أموالكم

و نيز در همان كتاب و بابست كه پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا مى‏آيد شما را پس از من دنيائى كه ميخورد اموال شما را همان قسمى كه آتش هيزم را ميخورد (كنايه از اينست كه نرخها و قيمت اجناس آنقدر بالا ميرود كه هر چه انسان سعى نمايد در ترميم معاش خود، از عهده ترميم آن بر نميآيد نظير زمان ما).

###فضيلة السّخاء

الحديث 371 بيان فضيلة السّخاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان فضيلة السّخاء) و عنه صلوات اللّه و سلامه عليه: ما جبل اللّه تعالى أولياءه إلّا على السّخاء و حسن الخلق.

###فضيلة السّخاء

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان فضيلت سخاوت) از آن حضرت صلوات اللَّه و سلامه عليه روايت شده كه فرمود: قرار نداده پروردگار در فطرت و طبيعت دوستان خويش، مگر سخاوت و خوش خلقى را.

 

###ذنب السّخي‏

الحديث 372 تجافوا عن ذنب السّخي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: تجافوا عن ذنب السّخي، فإنّ اللّه آخذ بيده كلّما عثر، و فاتح له كلّما افتقر.

###ذنب السّخي‏

و نيز در همان كتاب و بابست كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: درگذريد از گناه شخص با سخاوت، زيرا خداوندگيرنده دست اوست هر گاه لغزشى از او صادر شود، و گشايش دهنده است براى او هر گاه محتاج و نيازمند شود.

###ذمّ الرّياء

الحديث 373 بيان ذمّ الرّياء

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان ذمّ الرّياء) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ أخوف ما أخاف عليكم الشّرك الأصغر، قالوا: و ما الشّرك الأصغر يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك؟ قال: الرّياء، يقول اللّه عزّ و جلّ يوم القيامة إذا جازى العباد بأعمالهم: إذهبوا إلى الّذين كنتم تراؤون في الدّنيا، فانظروا هل تجدون عندهم الجزاء.

###ذمّ الرّياء

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان مذمت رياء) است كه آن حضرت فرمود: بيشتر چيزى كه بر شما ترسانم شرك اصغر است، عرض كردند: شرك اصغر چيست اى رسول خدا، درود خداوند بر تو باد؟ فرمود: رياء است، خداوند با عزت و جلال هنگامى كه پاداش ميدهد بندگان را بكردارهاى ايشان، ميفرمايد (برياكاران:) برويد نزد كسانى كه در اعمال خود براى ايشان ريا ميكرديد، و به بينيد آيا مى‏يابيد نزد آنها جزا و پاداش اعمال خود را؟.

###ذمّ الرّياء

الحديث 374 بيان ذمّ الرّياء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ المرائي ينادي به يوم القيامة: يا فاجر، يا غادر، يا مرائي، ضلّ عملك و حبط أجرك، إذهب فخذ أجرك‏ ممّن كنت تعمل له.

###ذمّ الرّياء

و نيز در همان كتاب و بابست كه آن حضرت فرمود: همانا بشخص رياكار در روز قيامت خطاب شود: اى فرو رفته در گناهان، اى حيله‏گر و مكار، اى رياكننده، بيهوده و باطل گشت عمل تو و از بين رفت اجر و پاداش تو، برو و بگير اجر و مزد خود را از كسى كه براى او (طاعات و) عملت را انجام ميدادى.

###ذمّ الكبر

الحديث 375 بيان ذمّ الكبر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان ذمّ الكبر) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يحشر الجبّارون و المتكبّرون يوم القيامة في صورة الذرّ يطأهم الناس لهوانهم على اللّه.

###ذمّ الكبر

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان مذمت كبر) است كه آن حضرت فرمود: مردمان ستمكار و متكبر در روز قيامت بصورت مورچه محشور شوند بطورى كه مردم (يعنى اهل محشر) ايشان را پايمال كنند، بواسطه خوارى و پستى آنان نزد خداوند.

###فضيلة التواضع‏

الحديث 376 بيان فضيلة التواضع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان فضيلة التواضع) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: مالي لا أرى عليكم حلاوة العبادة؟ قالوا: و ما حلاوة العبادة؟ قال: التواضع.

###فضيلة التواضع‏

و نيز در همان كتاب و باب: (بيان فضيلت تواضع) است كه آن حضرت فرمود: چه شده است كه شيرينى پرستش را در شما نمى‏بينم؟ عرضكردند: شيرينى عبادت (در) چيست؟ حضرت فرمود: (در) تواضع و فروتنى است.

###تواضع‏

الحديث 377 في التواضع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا رأيتم المتواضعين من امّتي فتواضعوا لهم، و إذا رأيتم المتكبّرين فتكبّروا عليهم، فإنّ ذلك لهم مذلّة و صغار.

###تواضع‏

و نيز در همان كتاب و بابست كه آن حضرت فرمود: هر گاه متواضعين و فروتنان از امت مرا ديديد براى ايشان تواضع و فروتنى كنيد، و هر گاه مردمان متكبر را ديديد پس بر ايشان تكبر كنيد (يعنى تكبر آنها را ترويج ننمائيد و اعتنائى بشأن آنان نكنيد) زيرا اين عمل موجب ذلت و خوارى و كوچكى ايشانست.

###مجالسة سليمان مع المساكين‏

الحديث 378 مجالسة سليمان بن داود عليهما السّلام مع المساكين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و كان سليمان بن داود عليهما السّلام إذا أصبح تصفّح وجوه الأغنياء و الأشراف حتّى يجي‏ء إلى المساكين فيقعد معهم و يقول مسكين مع المساكين.

###مجالسة سليمان مع المساكين‏

و نيز در همان كتاب و بابست كه سليمان بن داود عليه السّلام هنگامى كه صبح ميكرد نظر مينمود بصورتهاى ثروتمندان و اشراف (مردم) تا آنكه مى‏آمد نزد فقرا و نيازمندان، پس با ايشان مى‏نشست و ميفرمود: (من) مسكينى هستم كه با مساكين مى‏نشينم.

###معالجة الكبر

الحديث 379 بيان الطريق في معالجة الكبر و اكتساب التّواضع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان الطريق في معالجة الكبر و اكتساب التّواضع) و قيل لسلمان: (رض) لم لا تلبس ثوبا جيّدا؟ فقال: إنّما أنا عبد فإذا اعتقت يوما لبست.

###معالجة الكبر

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان راه معالجه كبر و اكتساب تواضع) است كه بسلمان گفته شد: چرا جامه نيكو نميپوشى؟ فرمود: همانا من بنده ‏اى هستم (و مشغول بخدمت و وظائف بندگى ميباشم) هر گاه روزى آزاد شدم لباس نيكو ميپوشم (كنايه است از اينكه فعلا در دنيا مشغول انجام تكاليف الهيه هستم و در روز قيامت حسابم را كه نمودند و معلوم شد كه از آزادشدگان از آتش دوزخ هستم داخل بهشت ميشوم و لباسهاى فاخر بهشتى ميپوشم).

###معالجة الكبر

الحديث 380 بيان الطريق في معالجة الكبر و اكتساب التّواضع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّما أنا عبد آكل بالأرض و أعقل البعير و ألعق أصابعي و اجيب دعوة المملوك، فمن يرغب عن سنّتي فليس منّي.

###معالجة الكبر

و نيز در همان كتاب و بابست كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا من بنده‏اى هستم (و بجهت مراعات آداب بندگى) غذا ميخورم در حالى كه بر زمين مى‏نشينم و پاى شتر را مى‏بندم و انگشتان خود را با زبان پاك مى‏كنم و اجابت مينمايم دعوت شخص مملوك را (و بمهمانى خانه او ميروم) پس كسى كه روى گرداند از رويه من، او از من نيست (يعنى عمل بسنت من ننموده و اجر و پاداش عاملين بآن را نخواهد داشت).

###آفة العجب‏

الحديث 381 بيان آفة العجب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان آفة العجب) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يأتي على النّاس زمان يخلق القرآن في قلوب الرّجال كما تخلق الثّياب على الأبدان.

###آفة العجب‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان آفت عجب و خود بينى) است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: زمانى بر مردم مى‏آيد كه قرآن در دل‏هاى مردان كهنه ميگردد همان طورى كه جامه بر بدنها كهنه مى‏شود (كنايه است از اينكه مردم چون توجه بقرآن و عمل نمودن باحكام آن را ندارند و اهميت بآن نداده و اعتنائى بمندرجات آن نيز ندارند لهذا قرآن در نزد آنان بمنزله جامه كهنه ‏اى است كه مورد توجه و اعتناء نيست، و چون هر عالمى حامل علم خود است و علم بمنزله محمول و پوشش بر قلب او است از اين جهت علوم قرآنيه تنظير و تشبيه شده است بلباس و پوششى كه بر بدن باشد).

###فضيلة التّوكل‏

الحديث 382 بيان فضيلة التّوكل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان فضيلة التّوكل) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو أنّكم متوكّلون على اللّه حقّ توكّله لرزقكم كما يرزق الطّير، تغدو خماصا و تروح بطانا.

###فضيلة التّوكل‏

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان فضيلت توكل) است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر شما امور خويش را بخدا واميگذارديد آن طور كه شايسته توكل است، هر آينه روزى ميداد خداوند بشما همان طور كه به پرندگان روزى ميرساند، صبح گرسنه و شكمهاى خالى ميروند و عصر با شكم سير بآشيانه‏ها بازگشت ميكنند.

###من انقطع إلى اللّه

الحديث 383 من انقطع إلى اللّه كفاه اللّه كلّ مؤونة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من انقطع إلى اللّه كفاه اللّه كلّ مؤونة، و رزقه من حيث لا يحتسب، و من انقطع إلى الدّنيا و كله اللّه إليها.

###من انقطع إلى اللّه

و نيز در همان كتاب و باب است كه آن حضرت فرمود: كسى كه اميد خود را از خلق قطع كند و فقط اميدوار بخداوند باشد، كفايت فرمايد خداوند نيازات او را، و روزى رساند باو از راهى كه گمان نميبرد، و كسى كه متوجه و اميدوار باهل دنيا باشد واگذارد خداوند او را باهل دنيا.

###وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها

الحديث 384 في قول الله عز و جل وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و يروى عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّه كان إذا أصاب أهله خصاصة، قال: قوموا إلى الصّلوة، و يقول: بهذا أمرني ربّي، قال اللّه تعالى: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها، لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ، وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏.

###وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها

و نيز در همان كتاب و باب روايت شده كه سيره و روش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اين بود كه هر گاه بخانواده آن حضرت تنگدستى و سختى در معيشت ميرسيد ميفرمود: برخيزيد جهت نماز، و ميفرمود: باين عمل، پروردگارم مرا امر فرموده است، خداى برتر از هر چيز فرمود: (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها، الخ) امر نما كسان خود را بنماز و بر زحمت نماز شكيبا باش، نميخواهيم از تو روزى و استفاده‏اى، ما روزى ميدهيم ترا و نتيجه و عاقبت نيك براى پرهيزكارى است.

###حبّ للّه و لرسوله

الحديث 385 بيان الحبّ للّه و لرسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (بيان الحبّ للّه و لرسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلم) و قال‏ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا كان يوم القيامة أنبت اللّه لطائفة من امّتي أجنحة فيطيرون من قبورهم إلى الجنان، يسرحون فيها و يتنعّمون كيف شاؤوا، فتقول لهم الملائكة: هل رأيتم حسابا؟ فيقولون: ما رأينا حسابا، فيقولون: هل جزتم على الصّراط؟ فيقولون؟ ما رأينا صراطا؟ فيقولون لهم: هل رأيتم جهنّم؟ فيقولون: ما رأينا شيئا، فتقول الملائكة: من امّة من أنتم؟ فيقولون: من امّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم، فيقولون: نشدناكم اللّه حدّثونا ما كانت أعمالكم في الدّنيا؟ فيقولون: خصلتان كانتا فينا فبلغنا اللّه هذه المنزلة بفضل رحمته، فيقولون: و ما هما؟ فيقولون: كنّا إذا خلونا نستحيي أن نعصيه، و نرضى باليسير ممّا قسّم لنا، فتقول الملائكة يحقّ لكم هذا.

###حبّ للّه و لرسوله

و نيز در همان كتاب و باب: (در بيان دوستى براى خدا و رسول او) است كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه روز قيامت شود خداوند براى گروهى از امت من‏ بالهائى ميروياند كه از قبرهاى خود ببهشت‏ها پرواز نموده و در آنها گردش ميكنند (ممكن است مراد از بالها قوائى باشد كه بآنها عطا شود كه بسبب آن قوى پرواز نمايند) و از نعمتها بهره‏مند ميشوند هر طور كه بخواهند، پس فرشتگان بايشان ميگويند: آيا شما حسابى را ديديد؟ (يعنى بحساب شما رسيدگى كردند) ميگويند: ما حسابى نديديم پس فرشتگان گويند: آيا شما بر صراط عبور كرديد؟ گويند ما صراط را نديديم؛ پس فرشتگان گويند: آيا جهنم را ديديد؟ گويند: نديديم ما چيزى را (از آنچه شما سؤال كرديد) پس فرشتگان گويند: شما امت كداميك از پيمبرانيد؟ گويند: از امت محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى‏باشيم؛ پس فرشتگان گويند: سوگند ميدهيم شما را بخدا، بگوئيد و شرح دهيد كارهاى شما (از طاعات) در دنيا چه بوده است؟ گويند: دو صفت در ما بود كه خداوند ما را باين منزلت و مقام رسانيده به بسيارى رحمت خود؛ فرشتگان گويند: كدامست آن دو صفت؟ گويند: هنگامى كه خلوت ميكرديم (و تنها بوديم) شرم و حيا مينموديم از اينكه نافرمانى خدا كنيم، و خوشنود ميشديم بكم از آنچه (روزى و) قسمت و تقدير براى ما شده بود، پس فرشتگان گويند: سزاوار است براى شما اين مقام.

###اعطوا اللّه الرضا من قلوبكم

الحديث 386 اعطوا اللّه الرضا من قلوبكم، تظفروا بثواب فقركم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: اعطوا اللّه الرضا من قلوبكم، تظفروا بثواب فقركم و إلّا فلا.

###اعطوا اللّه الرضا من قلوبكم

و نيز در همان كتاب و باب است كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: راضى و خوشنود باشيد بقلبهاى خود از آنچه خداوند براى شما تقدير فرموده (از بى‏نيازى و نيازمندى) تا كامياب و نائل شويد بثواب فقر و نيازمندى خود، و اگر راضى نشويد پس اجر و ثوابى در حال فقر براى شما نيست.

###مواعظ الحسن بن عليّ

الحديث 387 مواعظ الحسن بن عليّ عليه السّلام و حكمه‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: باب «مواعظ الحسن بن عليّ عليه السّلام و حكمه» (كشف الغمّة) و قال عليه السّلام: علّم النّاس علمك و تعلّم علم غيرك، فيكون قد أتقنت علمك و علّمت ما لم تعلم.

###مواعظ الحسن بن عليّ

در جلد هفدهم بحار: باب «مواعظ حسن بن على عليه السّلام و اندرزهاى او» (در كتاب كشف الغمه) است كه آن حضرت فرمود: ياد ده بمردم علم و دانش خود را، و ياد گير علم و دانش ديگران را، كه در اين صورت هم علم خود را محكم و استوار كرده ‏اى (از جهت ياد دادن آن، زيرا هر اندازه علوم مدركه و فرا گرفته شده مكرر شود بهتر ملكه و و ثابت در قلب مى‏شود چنانچه معروف است: «الدرس حرف و التكرار الف» و هم ياد گرفته‏اى آنچه را كه نميدانستى.

###فتح اللّه على أحد باب مسألة

الحديث 388 ما فتح اللّه عزّ و جلّ على أحد باب مسألة فخزن عنه باب الإجابة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (العدد) و قال عليه السّلام: ما فتح اللّه عزّ و جلّ على أحد باب مسألة فخزن عنه باب الإجابة، و لا فتح لرجل باب عمل فخزن عنه باب القبول، و لا فتح لعبد باب شكر فخزن عنه باب المزيد.

###فتح اللّه على أحد باب مسألة

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب العدد) است كه آن حضرت فرمود: خداى با عزت و جلالت نگشود باب دعا و مسألت را بر كسى (يعنى توفيق دعا بكسى مرحمت نفرمود) كه منع فرمايد و به بندد بر او درب اجابت را، و باز نفرمود بر وى كسى باب عمل را (يعنى توفيق عبادت و طاعت و كارهاى نيك را لطف ننموده) پس بسته باشد بروى او باب قبول را، و باز نفرمود براى بنده ‏اى باب شكر و سپاس‏گزارى را كه به بندد بر او باب زياد شدن (نعمتها) را. شكر نعمت نعمتت افزون كند - كفر نعمت از كفت بيرون كند.

###مبادرة العمل‏

الحديث 389 بيان مبادرة العمل‏

في مجموعة الورّام: باب «التفكّر» (بيان مبادرة العمل) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ النّور إذا دخل الصّدر انفسح، فقيل له: هل لذلك علامة؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: نعم، التّجافي عن دار الغرور، و الإنابة إلى دار الخلود، و الاستعداد للموت قبل نزوله، قال اللّه تعالى: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.

###مبادرة العمل‏

در مجموعه ورام: باب «تفكر» (در بيان پيشى جستن بعمل) روايت شده كه حضرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه نور، داخل سينه شود سينه گشايش پيدا ميكند، پس عرض شد: آيا براى اين (گشايش) نشانه ‏اى هست؟ حضرت فرمود: آرى، كناره‏گيرى از سراى فريبنده و رو آوردن بسراى جاويدان و آماده شدن‏ جهت مرگ پيش از ورود آن، خداى بزرگ فرموده: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا يعنى خدائى است كه مقدر فرمود و قرار داد مرگ و زندگى را تا آزمايش فرمايد شما را كه كداميك از شما نيكوتر است از جهت عمل (يعنى بيازمايد شما را كه كداميك از شما بيشتر ياد مرگ ميكنيد و بهتر و برتر براى آن آماده ميشويد بانجام دادن وظائف و مقررات دينى و ترسناك‏تر از عقوبات و خيمه بعد از مرگ ميباشيد).

بيان: مراتب صعود كه بجهت انسانست و تعبير از آنها بلطائف سبع مى‏شود هفت است: طبع، نفس، قلب، روح يا عقل، سر، خفى، اخفى؛ و قلب از طرفى مربوط بروحست كه از آن طرف اخذ علوم كند و اسم آن وجهه ربط را فؤاد گويند كه از فاد بمعنى تأثر است؛ و از طرفى مربوط بنفس حيوانى و بدنست كه آن وجهه ربط را صدر گويند چون تأثير در بدن و قواى بدنى كند و تصدر بر بدن دارد؛ اما جهت گشايش قلب آنست كه تنگى و وسعت قلب انسانى بر حسب تنگى و وسعت معلوماتست، هر قدر معلومات او محدود باشد قلب هم محدود خواهد بود، و هر گاه معلومات محيط و مطلق باشد مانند معلومات متعلقه بعوالم الهيه، سعه قلب بيشتر مى‏شود.

###من كلام المحتضرين‏

الحديث 390 في ذكر شي‏ء من كلام المحتضرين‏

و فيه أيضا: باب «في ذكر شي‏ء من كلام المحتضرين» (بيان عذاب القبر و سؤال منكر و نكير) قال البراء بن عاذب: خرجنا مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم على جنازة رجل من الأنصار، فجلس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم على قبره منكّسا رأسه، ثمّ قال: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر ثلاثا، ثمّ قال: إنّ المؤمن إذا كان في إقبال من الآخرة، بعث اللّه له ملائكة كأنّ وجوههم الشّمس، معهم حنوطه و كفنه‏ فيجلسون مدّ بصره، فإذا خرجت روحه صلّى عليه كلّ ملك بين السّماء و الأرض و كلّ ملك في السّماء، و فتحت له أبواب السّماء فليس منها باب إلّا يحبّ أن تدخل روحه منه، فإذا صعد بروحه، قيل: أي ربّ عبدك فلان بن فلان، فيقول: إرجعوه فأروه ما أعددت له من النّعيم، فإنّي وعدته: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ و إنّه ليسمع خفق نعالهم إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ، حتّى يقال: يا هذا من ربّك؟ و من نبيّك؟ و من إمامك؟ فيقول: ربّي اللّه و نبيّي محمّد و إمامي عليّ و يعدّ الأئمّة واحدا واحدا، قال: فينتهرانه انتهارا شديدا و هي آخر فتنة تعرض عليه، فإذا قال ذلك نادى مناد: صدقت، و هي معني قوله: يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثمّ يأتيه آت حسن الوجه طيّب الرّيح حسن الثّياب فيقول: أبشر برحمة من ربّك و جنّات فيها نعيم مقيم، فيقول: و أنت بشّرك اللّه بالخير بالجنّة من أنت؟ فيقول: أنا عملك الصّالح، و اللّه ما علمتك إلّا سريعا في طاعة اللّه تعالى بطيئا عن معصية اللّه فجزاك اللّه خيرا، قال: ثمّ ينادي مناد أن أفرشوا له من فراش الجنّة و افتحوا له بابا إلى الجنّة، فيفرش له فرش من الجنّة و يفتح له باب إلى الجنّة، فيقول: اللّهمّ عجّل قيام الساعة حتّى أرجع إلى أهلي و مالي، و أمّا الكافر فبالعكس، كما يلحق المؤمن من النّعيم يلحقه من العذاب.

###من كلام المحتضرين‏

و نيز در همان كتاب: در بابى «كه در ذكر قسمتى از كلام آنان كه در حال احتضارند» (در بيان عذاب قبر و سؤال منكر و نكير) از براء بن عاذب روايت شده كه گفت در خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به تشييع جنازه مردى از انصار بيرون رفتيم، پس پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله كنار قبر او نشست در حالى كه سر مبارك بزير افكنده بود و سه مرتبه عرضكرد: اللهم انى أعوذ بك من عذاب القبر (خداوندا پناه ميبرم بتو از شكنجه قبر) پس فرمود: همانا مؤمن هنگامى كه در رو آوردن بآخرت است (يعنى در حال احتضار است) خداوند براى او فرشتگانى فرستد كه گوئيا صورتهاى ايشان مانند خورشيد است و همراه ايشانست حنوط (يعنى كافور) و كفن او، پس مى‏نشينند (برابر او) تا آنجا كه نور چشم محتضر ميرسد، پس چون روح او از بدنش بيرون رود طلب رحمت كند براى او هر فرشته ‏اى كه ميان آسمان و زمين است و هر فرشته‏اى كه در آسمانست، و گشوده شود براى (بالا بردن روح) او درهاى آسمان، پس نيست از آن درها درى جز آنكه دوست دارد كه داخل شود روح او از آن در، پس هنگامى كه بالا برده شود روح او، گفته شود (فرشتگان گويند) اى پروردگار، بنده تست فلان پسر فلان، پس (خداوند) ميفرمايد: برگردانيد و نشان دهيد او را آنچه كه از نعمتها براى او آماده نموده‏ ام، همانا من وعده داده‏ام او را (و گفته ‏ام:) مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ يعنى از خاك خلق كرديم شما را و در خاك برميگردانيم شما را و از خاك بيرون مى‏آوريم شما را مرتبه ديگر (يعنى روز قيامت) و البته او ميشنود صداى كفش و پاهاى ايشان را (همراهان جنازه را) هنگامى كه بر ميگردند تا آنكه گفته مى‏شود باو (فرشتگان ميگويند) اى شخص خداى تو كيست و پيغمبر تو كيست و امام تو كيست؟ ميگويد: خداوند (جامع جميع صفات و كمالات) است، و پيغمبر من محمد صلّى اللَّه عليه و آله است، و امام من على عليه السّلام است و امامان را يك يك ميشمارد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پس (فرشتگان) بانگ زنند بر او بانگ سختى، و اين آخرين آزمايش است كه براى او پيش آيد، پس چون اين جوابها را گفت منادى ندا كند: راست گفتى، و اينست معنى فرموده خداى بزرگ: يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثابت ميدارد خداوند آنان را كه ايمان آورده‏اند بگفتار ثابت؛ سپس نزد او شخص خوشرو و خوشبو و خوش لباسى مى‏آيد و ميگويد: بشارت باد ترا برحمت از پروردگار تو و باغهاى بهشتهائى كه در آنها نعمتهاى جاودان و هميشگى است: پس (مؤمن) ميگويد: خدا ترا بشارت دهد بخير و بهشت كيستى تو؟ گويد: من عمل صالح تو هستم، سوگند بخدا نديدم و ندانستم ترا مگر شتابان در فرمانبرى خدا و كند رو در نافرمانى او، پس جزاى خير دهد خداوند ترا؛ پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پس منادى ندا كند كه فرش نمائيد براى او از فرشهاى بهشت و باز كنيد براى او درى را ببهشت، پس فرش كرده شود براى او بفرش بهشتى و باز كرده شود براى او دربى بسوى بهشت، پس مؤمن گويد: خداوندا تعجيل فرما در بپاداشتن قيامت تا آنكه بازگشت نمايم و بروم نزد كسان و مال خود (اينست حال مؤمن) و اما كافر، پس بر خلاف (مؤمن) است كه آنچه ميرسد بمؤمن از نعمتها و خوشيها بكافر عذاب و شكنجه خواهد رسيد.

###تعقيب بعد الصلاة و الدعاء

الحديث 391 التّعقيب بعد الصلاة و الدعاء

في الكافي: (كتاب الصلوة) باب «التّعقيب بعد الصلوة و الدعاء» عن أبي خالد القمّاط، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: تسبيح فاطمة عليها السّلام في كلّ يوم في دبر كلّ صلوة، أحبّ إلىّ من صلوة ألف ركعة في كلّ يوم.

###تعقيب بعد الصلاة و الدعاء

در كافى: (كتاب صلاة) باب «تعقيب بعد از نماز و دعاء» از ابى خالد قماط روايت شده كه از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: گفتن تسبيح حضرت فاطمه عليها السّلام در هر روز بعد از هر نماز (واجب) محبوبتر است نزد من از بجا آوردن هزار ركعت نماز (مستحبى) در هر روز.

 

 

###تدارك وجوه القتل‏

الحديث 392 تدارك وجوه القتل‏

في المجلّد الثاني من الوافي: (كتاب الحسبة و الأحكام و الشهادات) باب «تدارك وجوه القتل» (الكافي و التهذيب) الثلاثة (عليّ بن إبراهيم و أبوه و ابن أبي عمير نقلا عن رموز الوافي) عن هشام بن سالم و ابن بكير و غير واحد، قال: كان عليّ بن الحسين عليهما السّلام في الطّواف فنظر في ناحية المسجد إلى جماعة فقال: ما هذه الجماعة؟ فقالوا: هذا محمّد بن شهاب الزّهري، إختلط عقله فليس يتكلّم، فأخرجه أهله لعلّه إذا رأى النّاس أن يتكلّم، فلمّا قضى عليّ بن الحسين عليهما السّلام طوافه خرج حتّى دنا منه، فلمّا رآه محمّد بن شهاب عرفه، فقال له عليّ بن الحسين عليهما السّلام: مالك؟ قال: ولّيت ولاية فأصبت دما و قتلت رجلا فدخلني ما ترى، فقال له عليّ بن الحسين عليهما السّلام: لأنا عليك من يأسك من رحمة اللّه أشدّ خوفا منّي عليك ممّا أتيت، ثمّ قال له عليه السّلام: أعطهم الدّية، قال: قد فعلت فأبوا، قال: إجعلها صررا ثمّ انظر مواقيت الصّلوة فألقها في دارهم.

###تدارك وجوه القتل‏

در جلد دوم وافى: (كتاب حسبه و احكام و شهادات) باب «تدارك وجوه قتل» (از كتاب كافى و تهذيب) از ثلاثه (يعنى على بن ابراهيم و پدرش و ابن ابى عمير نقل‏ از رموز وافى) از هشام بن سالم و ابن بكير و جماعتى روايت شده كه (هشام) گفت: حضرت زين العابدين عليه السّلام در حال طواف بودند پس مشاهده فرمود در گوشه مسجد جماعتى را، فرمود: اجتماع ايشان براى چيست؟ عرض كردند: اين محمد بن شهاب زهرى است كه عقل او كم شده و سخنى نميگويد، پس خويشان و كسان وى او را از خانه بيرون كردند تا شايد هنگامى كه مردم را به بيند سخن گويد، پس از اينكه حضرت طواف خويش را انجام داد از محل طواف بيرون رفت تا بنزديك او رسيد، نظر محمد بن شهاب كه بر آن حضرت افتاد او را شناخت، پس حضرت زين العابدين عليه السّلام باو فرمود: ترا چه مى‏شود؟ عرضكرد: حكومتى (از طرف خليفه وقت) بمن داده شد پس به (ريختن) خونى رسيدم و مردى را كشتم، پس بر من وارد شد آنچه مشاهده ميفرمائى، حضرت زين العابدين عليه السّلام باو فرمود: همانا من بر تو از نوميدشدنت از رحمت پروردگار بيشتر ترسانم از آنچه بجا آوردى، سپس باو فرمود: بآنها ديه بده (يعنى ببازماندگان مقتول) عرض كرد: ديه بايشان دادم قبول نكردند، فرمود: آن ديه را در كيسه‏هائى قرار ده و مواظب اوقات نماز شو پس بيانداز آن را در خانه آنها.

 

 

 

 

###تحريم البخل و الشّحّ بالزكاة و نحوها

الحديث 393 تحريم البخل و الشّحّ بالزكاة و نحوها

في الوسائل: (كتاب الزكوة) باب «تحريم البخل و الشّحّ بالزكوة و نحوها» عن عليّ بن المعلّي الأسدي، قال: انبئت عن الصّادق جعفر بن محمّد أنّه‏ قال: إنّ للّه بقاعا تسمّى المنتقمة، فإذا أعطى اللّه عبدا مالا لم يخرج حقّ اللّه منه، سلّط اللّه عليه بقعة من تلك البقاع فأتلف ذلك المال فيها ثمّ مات و تركها.

###تحريم البخل و الشّحّ بالزكاة و نحوها

در وسائل: (كتاب زكاة) باب «تحريم بخل و حرص در منع از زكاة و مانند آن» از على بن معلى الاسدى نقل شده كه گفت: خبر داده شدم از حضرت صادق‏ جعفر بن محمد عليه السّلام كه فرمود: همانا براى خدا زمينهائى است كه نام آنها انتقام كشنده است، پس هر گاه عطا فرمود خداوند بر بنده‏اى مالى را، و آن بنده حق خدا را از آن مال بيرون نكرد (و بمستحقانش نرساند) مسلط گرداند خداوند بر او يكى از آنها زمينها را پس تلف گرداند آن مال را در آن زمين (يعنى مالش را بواسطه بنا و ساختمان در آن زمين از بين ببرد) پس بميرد و آن زمين را واگذارد (يعنى آن زمين و ساختمان پس از مردنش بماند و بديگران منتقل گردد).

###استعمال العلم

الحديث 394 استعمال العلم و الإخلاص في طلبه‏

في المجلّد الأوّل من البحار: باب «استعمال العلم و الإخلاص في طلبه» (روضة الواعظين) روي عن عليّ بن أبيطالب عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من طلب العلم للّه لم يصب منه بابا إلّا ازداد في نفسه ذلّا و في الناس تواضعا و للّه خوفا و في الدّين اجتهادا، و ذلك الّذي ينتفع بالعلم فليتعلّمه، و من طلب العلم للدّنيا و المنزلة عند النّاس و الخطوة عند السلطان، لم يصب منه بابا إلّا ازداد في نفسه عظمة و على النّاس استطالة و باللّه اغترارا و من الدّين جفاء، فذلك الّذي لا ينتفع بالعلم، فليكفّ و ليمسك عن الحجّة على نفسه و النّدامة و الخزي يوم القيامة.

###استعمال العلم

در جلد اول از بحار: باب «استعمال علم و اخلاص در طلب آن» (از كتاب روضة الواعظين) از على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه علم و دانش را براى (رضاى) خداوند طلب كند، نميرسد از آن علم قسمتى را مگر آنكه زياد كند در نزد خود كوچكى و پستى را (چون تحصيل معارف وى سبب شود كه مقام عظمت خداوند را شهود نمايد پس خود را ذليل و كوچك به بيند) و (نيز زياد كند) در ميان مردم تواضع و فروتنى را، و براى خداوند (از جهت دين) خوف و ترس را، و در دين سعى و كوشش را، و اين شخص كسى است كه بهره و فائده ميبرد از دانش، پس بايد در مقام تحصيل و آموختن برآيد؛ و كسى كه طلب كند علم و دانش را براى رسيدن بدنيا، و قدر و قيمت پيدا كردن نزد مردم، و راه يافتن و معاشرت نمودن با سلطان، نميرسد از آن علم قسمتى را مگر اينكه زياد گردد نزد خودش بزرگى و عظمت او (يعنى خود را بزرگ شمارد) و بر مردم بزرگى نمودن و تكبرش، و به (نعمتهاى) خداوند مغرور گشتن او، و از دين دورى نمودن و اعراض وى، پس او كسى است كه بهره‏مند نشده از علم و دانش، پس بايد خود را (از فرا گرفتن آن) باز دارد و خود دارى كند از (زياد كردن) دليل و برهان بر ضرر و زيان نفس خويش، و پشيمانى و عذاب و خوارى در روز قيامت. علم كان نامد ز هو بى‏واسطه - در نپايد همچو رنگ ماشطه‏ . علم گر بر تن زند بارى شود -  علم گر بر دل زند يارى شود . هين مكش بهر خدا اين بار علم - تا به بينى اندرون انبار علم‏ . بينى اندر دل علوم انبياء  - بى‏كتاب و بى‏معيد و اوستا . گفت ايزد يحمل اسفاره - بار شد آن علم كان نبود ز هو.

###من ازداد علما و لم يزدد هدى

الحديث 395 من ازداد علما و لم يزدد هدى لم يزدد من اللّه إلّا بعدا

و فيه أيضا: في ذلك الباب «العدّة» عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: من ازداد علما و لم يزدد هدى لم يزدد من اللّه إلّا بعدا.

###من ازداد علما و لم يزدد هدى

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب عدة الداعى) از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده‏اند كه فرمود: كسى كه زياد شود علم و دانش او و زياد نگردد هدايت (و توفيق) او، زياد نگشته بر او جز دورى از (رحمت) خداوند (زياد شدن علم بدون ترتب عمل خالص بى‏ريا، اثرى جز دورى از خداوند ندارد).

###حقّ الجوار

الحديث 396 حقّ الجوار

في الكافي: (كتاب العشرة) باب «حقّ الجوار» عن الحسن بن عبد اللّه، عن عبد صالح عليه السّلام قال: ليس حسن الجوار كفّ الأذى، و لكن حسن الجوار صبرك على الأذى.

###حقّ الجوار

در كافى: (كتاب العشرة) باب «حق همسايگى» از حسن بن عبد اللَّه از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خوب و نيكو همسايگى نمودن بهمين نيست كه فقط اذيت و آزارى به همسايه نرسد، بلكه خوب همسايگى كردن به شكيبا بودن بر اذيت و آزار همسايه است.

 

 

 

###إطعام الطّعام‏

الحديث 397 استحباب إطعام الطّعام‏

في الوسائل: (كتاب الأطعمة و الأشربة» باب «استحباب إطعام الطّعام» عن فضيل بن يسار، عن رجل، عن أبي جعفر، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الخير أسرع إلى البيت الّذي يطعم فيه الطّعام من الشفرة في سنام البعير.

###إطعام الطّعام‏

در وسائل: (كتاب أطعمه و أشربه) باب «استحباب اطعام طعام» از فضيل بن يسار از مردى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خير و خوبى شتابان ‏تر است بسوى خانه‏ اى كه در آن خانه طعام و غذا بمردم خورانيده‏ مى‏شود از تأثير كارد در كوهان شتر.

###استحباب إطعام الطّعام‏

الحديث 398 استحباب إطعام الطّعام‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حنّان بن سدير، عن أبيه، عن أبيجعفر عليه السّلام قال: تعتق كلّ يوم نسمة؟ قلت: لا، قال: كلّ شهر؟ قلت: لا، قال: كلّ سنة؟ قلت: لا، قال: سبحان اللّه، أما تأخذ بيد واحد من شيعتنا فتدخله إلى بيتك فتطعمه شبعه، فو اللّه لذلك أفضل من عتق رقبة من ولد إسمعيل.

###استحباب إطعام الطّعام‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حنان بن سدير از پدرش از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: آيا در هر روز بنده ‏اى آزاد ميكنى؟ عرض كردم: نه، فرمود: در هر ماه (بنده ‏اى آزاد مينمائى؟) عرضكردم: نه، فرمود: در هر سال (چطور بنده ‏اى آزاد ميكنى؟) عرض كردم: نه (از روى تعجب) فرمود: سبحان اللَّه آيا دست يكى از پيروان ما را نميگيرى كه او را وارد خانه خود گردانى و باو غذا بخورانى تا سير گردد، بخدا سوگند، غذا و طعام دادن باو برتر و بالاتر است از آزاد كردن بنده‏ اى از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السّلام (اگر ممكن بود بندگى آنها).

###إطعام المؤمن و سقيه‏

الحديث 399 إطعام المؤمن و سقيه‏

في المجلّد الخامس عشر من البحار: (كتاب العشرة) باب «إطعام المؤمن و سقيه» (المحاسن) عن معمّر بن خلّاد، قال: رأيت أبا الحسن الرضا عليه السّلام يأكل، فتلا هذه الآية: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،  وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ،  فَكُّ رَقَبَةٍ إلى آخر الآية، ثمّ قال: علم اللّه أن ليس كلّ خلقه يقدر على عتق رقبة فجعل لهم‏ سبيلا إلى الجنّة بإطعام الطّعام.

###إطعام المؤمن و سقيه‏

در جلد پانزدهم بحار: (كتاب العشرة) باب «اطعام مؤمن و آب دادن باو» (از كتاب محاسن) از معمر بن خلاد روايت شده كه گفت مشاهده كردم حضرت رضا عليه السّلام را كه غذا ميل ميفرمود پس اين آيه را تلاوت فرمود: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،  وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ،  فَكُّ رَقَبَةٍ تا آخر آيه. يعنى پس نخواهد گذشت (كسى) از آن عقبه، و چه دانا كرد ترا كه عقبه چيست؟ آزاد كردن بنده است؛ سپس فرمود: آگاه بود خداوند كه هر كسى توانائى بر آزاد كردن بنده ندارد، پس قرار داد براى ايشان راهى بسوى بهشت بسبب غذا و طعام دادن بمستحقين (عبور از عقبات آن عالم، امر مهم و دشوارى است چنانچه در روايت از حضرت صادق عليه السّلام در صفحه 209 بيايد كه آنها پنجاه عقبه (و سرحد) است در آن عالم، و در هر عقبه ‏اى كسانى كه اعمال شايسته ندارند هزار سال توقف كنند همان طور كه خداوند در قرآن مجيد فرموده كه مقدار روز قيامت پنجاه‏ هزار سال ميباشد، و مراد گرفتارى در عقبات مذكوره است كه در هر يك هزار سال بايد توقف نمود).

###العلماء في آخر الزّمان‏

الحديث 400 أوصاف العلماء في آخر الزّمان‏

في مجموعة الورّام: باب «المحتضرين- في صفة المسائلة» روي عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: سيأتي في آخر الزّمان علماء يزهّدون في الدّنيا و لا يزهدون، و يرغّبون في الآخرة و لا يرغبون، و ينهون عن الدخول على الولاة و لا ينتهون، و يباعدون الفقراء و يقرّبون الأغنياء، اولئك هم الجبّارون أعداء اللّه.

###العلماء في آخر الزّمان‏

در مجموعه ورام: در بابى كه «در كيفيت سؤالاتى كه فرشتگان در قبر از ميت مينمايند» از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: زود است مى ‏آيند در آخر الزمان علما و دانشمندانى كه مردم را بزهد و ترك دنيا ميخوانند و خود زهد نمى‏ورزند، و ايشان را بأمر آخرت راغب ميسازند و خود بآن راغب و مايل نميباشند، و باز ميدارند مردم را از داخل شدن بر فرمانروايان (جور) و باز نميدارند خود را از داخل شدن بر آنان، فقرا و نيازمندان را از خود دور ميكنند و اغنيا و توانگران را بخود نزديك ميسازند، ايشانند ستمگرانى كه دشمنان خدا هستند. آن شغالك رفت اندر خم رنگ - اندر آن خم كرد يك ساعت درنگ‏ . چون بر آمد پوستش رنگين شده -  كه منم طاوس عليين شده‏ . اى شغال بى‏جمال بى‏هنر - هيچ بر خود ظن طاوسى مبر . پيش طاوسان اگر پيدا شوى - عاجزى از جلوه و رسوا شوى‏ . چون كه طاوسان كنندت امتحان - خوار و بى‏رونق بمانى در جهان . موسى و هارون چو طاوسان بدند - پر جلوه بر سر و رويت زدند . زشتيت پيدا شد و رسوائيت -  سرنگون افتادى از بالائيت‏ . اى فرعون ناموسى مكن - تو شغالى هيچ طاوسى مكن‏.

 

###ذم الكذب‏

الحديث 401 في ذم الكذب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي جميلة، عن أبي جعفر عليه السّلام: من عرف من عبد من عبيد اللّه كذبا إذا حدّث، و خيانة إذا ائتمن، ثمّ ائتمنه على أمانة اللّه، كان حقّا على اللّه عزّ و جلّ أن يبتليه فيها ثمّ لا يخلف عليه و لا يأجره.

###ذم الكذب‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى جميله از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده است (كه فرمود:) كسى كه بنده ‏اى از بندگان خداوند را شناخت باينكه هر زمان حكايتى ميكند دروغ ميگويد و هر زمانى كه امانتى باو سپرده شود خيانت ميكند، پس امين‏ كرد او را بر امانت خداوند (يعنى مال حلالى كه ديگرى باو سپرده نزد شخص دروغگو و خائن بگذارد و خائن را امين بر مال غير قرار دهد) سزاوار است كه خداوند ويرا (يعنى داناى بخيانت خائن را) مبتلا سازد باينكه آن خائن در آن امانت هم كه نزد او گذارده خيانت نمايد و شخص امانت گذارنده بايد خود از عهده آن مال بر آيد و عوض و اجرى هم خداوند براى وى ندهد.

###خَمس لا جناح على من قتلهنّ

الحديث 402 خمس لا جناح على من قتلهنّ في حلّ أو حرم‏

و فيه أيضا: (أوائل الجزء الثاني) قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: خمس لا جناح على من قتلهنّ في حلّ أو حرم: الحيّة و العقرب و الفارة و الحدأة و الكلب العقور.

###خَمس لا جناح على من قتلهنّ

و نيز در همان كتاب: (اوائل جزء دوم) است كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پنج حيوان است كه باكى نيست بر كسى كه بكشد آنها را در بيرون حرم (مراد از حرم مكه معظمه ميباشد) يا درون آن: مار، عقرب، موش، پرنده گوشتخوار، سگ‏گيرنده.

###حبط الأعمال بالغيبة

الحديث 403 حبط الأعمال بالغيبة

و فيه أيضا: (أوائل الجزء الثاني) عن الباقر عليه السّلام قال: إذا كان يوم القيامة أقبل قوم على اللّه عزّ و جلّ فلا يجدون لأنفسهم حسنات، فيقولون: إلهنا و سيّدنا ما فعلت حسناتنا؟ فيقول اللّه عزّ و جلّ: أكلتها الغيبة، فإنّ الغيبة لتأكل الحسنات كما تأكل النّار الحطب الحلفاء.

###حبط الأعمال بالغيبة

و نيز در همان كتاب: (اوائل جزء ثانى) از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه روز قيامت شود گروهى از مردم بر خداى با عزت و جلال روى آرند (بجهت حساب) پس نيابند براى خود حسنات و كارهاى خيرى (كه در دنيا بجاى آورده بودند) پس عرض كنند: اى خدا و مولاى ما، كارهاى خير ما چه شد؟ خداى با عزت و جلال فرمايد: نابود كرد آنها را غيبت (نمودن شما مردم را) همانا غيبت نابود ميكند حسنات و كارهاى خير را همچنان كه نابود ميسازد آتش، هيزم زودگيرنده را (حلفاء در فارسى چوبى را گويند كه زودگيرنده باشد و آن عبارتست از چوبى كه فارسى زبانها آن را لوئى نامند كه كرك آن را با آهك مخلوط نمايند جهت مصرف بنائى).

###مجالسة الموتى‏

الحديث 404 إيّاكم و مجالسة الموتى‏

و فيه أيضا: (أوائل الجزء الثاني) و عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إيّاكم و مجالسة الموتى، قيل: يا رسول اللّه! من الموتى؟ قال: كلّ غنيّ طغاه غناه.

###مجالسة الموتى‏

و نيز در همان كتاب: (اوائل جزء ثانى) از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: بپرهيزيد از همنشينى با مردگان، عرض شد: اى رسول خدا كيانند مردگان؟ فرمود: هر توانگرى كه سركش و متجاوز نموده او را مال و ثروت او.

###سؤال السائل عن العلم

الحديث 405 في سؤال السائل عن العلم

و فيه أيضا: (أوائل الجزء الثاني) سئل أمير المؤمنين عليه السّلام عن العلم، فقال عليه السّلام: أربع كلمات: أن تعبد اللّه بقدر حاجتك إليه، و أن تعصيه بقدر صبرك على النّار، و أن تعمل لدنياك بقدر عمرك فيها، و أن تعمل لآخرتك بقدر بقائك فيها.

###سؤال السائل عن العلم

و نيز در همان كتاب: (اوائل جزء ثانى) است كه از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال شد از علم (و دانشى كه نافع و سودمند است) فرمود: چهار كلمه است (يعنى فائده و سود علم چهار قسمت است) اينكه بندگى و پرستش كنى خدا را باندازه ‏اى كه حاجت و نياز باو دارى؛ و اينكه نافرمانى كنى او را باندازه صبر و شكيبائيت بر آتش (دوزخ) و اينكه سعى و كوشش كنى براى دنياى خود باندازه‏اى كه در دنيا عمر ميكنى؛ و اينكه سعى و كوشش كنى براى آخرت خود باندازه ‏اى كه در آخرت باقى هستى.

 

 

 

 

###حكم أمير المؤمنين

الحديث 406 المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في نهج البلاغة: باب «المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام» و قال عليه السّلام: من أعطى أربعا لم يحرم أربعا: من أعطى الدّعاء لم يحرم الإجابة؛ و من أعطى التّوبة لم يحرم القبول؛ و من أعطى الإستغفار لم يحرم المغفرة، و من أعطى الشكر لم يحرم الزيادة.

###حكم أمير المؤمنين

در نهج البلاغه: در باب «مختار از حكم امير المؤمنين عليه السّلام» است كه فرموده: كسى كه چهار عمل انجام دهد از چهار چيز محروم نمى‏ماند: كسى كه دعا كند از اجابت آن محروم نمى‏ماند؛ و كسى كه توبه نمايد از قبول آن محروم نميگردد؛ و كسى كه استغفار (و طلب آمرزش از گناهان) نمايد از آمرزش محروم نمى‏ماند؛ و كسى كه شكر و سپاس‏گزارى نعمت را بجا آورد از افزايش آن محروم نمى‏ماند.

###تحريم كفر المعروف

الحديث 407 تحريم كفر المعروف من اللّه كان أو من النّاس‏

في الوسائل: (كتاب الأمر بالمعروف) باب «تحريم كفر المعروف من اللّه كان أو من النّاس» عن أبي إسحاق الهمداني، عن أبيه، عن أمير المؤمنين عليّ بن أبيطالب عليهما السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ثلاث من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر إلى الآخرة: عقوق الوالدين، و البغي على النّاس، و كفر الإحسان.

###تحريم كفر المعروف

در وسائل: (كتاب امر بمعروف) باب «تحريم كفران معروف از خدا باشد يا از مردم» از ابى اسحاق همدانى از پدرش از امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: سه قسم از گناهانست كه در عقوبت‏ و انتقام آنها تعجيل شود و بآخرت نميافتد (يعنى در دنيا هم فاعل معاقب گردد و تمام عقوبت آنها بآخرت نمى‏افتد:) عاق پدر و مادر شدن؛ ظلم و ستم بر مردم نمودن؛ و كفران و ناسپاسى كردن احسان و نيكى (كه بآدمى مى‏شود).

###استحباب الصدقة

الحديث 408 تأكّد استحباب الصدقة مع كثرة المال و قلّته‏

و فيه أيضا: (كتاب الزكوة) أبواب الصّدقة، باب «تأكّد استحبابها مع كثرة المال و قلّته» عن عبد الرحمن بن زيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أرض القيامة نار ما خلا ظلّ المؤمن، فإنّ صدقته تظلّه.

###استحباب الصدقة

و نيز در همان كتاب: (كتاب زكاة) ابواب صدقه، باب «تأكد استحباب آن، دهنده صدقه ثروتمند باشد يا نباشد» از عبد الرحمن بن زيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: زمين قيامت آتش است بجز سايبان مؤمن، زيرا صدقه و احسان او بر او سايه ميافكند.

###مجالسة أهل المعاصي‏

الحديث 409 مجالسة أهل المعاصي‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «مجالسة أهل المعاصي» عن بكر بن محمّد، عن الجعفري، قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: (في المجالس: يقول لأبي) مالي رأيتك عند عبد الرّحمن بن يعقوب؟ فقال: إنّه خالي: فقال: إنّه يقول في اللّه قولا عظيما، يصف اللّه و لا يوصف؛ فإمّا جلست معه و تركتنا، و إمّا جلست معنا و تركته، فقلت: [فقال ظ] هو يقول ما شاء، أيّ شي‏ء عليّ منه إذا لم أقل ما يقول؟ فقال أبو الحسن عليه السّلام: أما تخاف أن تنزل به نقمة فتصيبكم‏ جميعا؟ أما علمت بالّذي كان من أصحاب موسى عليه السّلام و كان أبوه من أصحاب فرعون، فلمّا لحقت خيل فرعون موسى، تخلّف عنهم ليعظ أباه فيلحقه بموسى، فمضى أبوه و هو يراغمه حتّى بلغا طرفا من البحر فغرقا جميعا، فاتي موسى عليه السّلام الخبر، فقال: هو في رحمة اللّه و لكنّ النّقمة إذا نزلت، لم يكن لها عمّن قارب المذنب دفاع.

###مجالسة أهل المعاصي‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «مجالسه اهل معاصى» از بكر بن محمد از جعفرى نقل شده كه گفت از حضرت موسى به جعفر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: (و در كتاب مجالس است كه بپدرم ميفرمود) چه شده كه تو را نزد عبد الرحمن بن يعقوب ديدم؟ (يعنى چرا با عبد الرحمن بن يعقوب آمد و شد دارى) پس پدرم گفت: او دائى منست، فرمود: او ميگويد در باره خداوند سخن بزرگى را، وصف ميكند خداوند را بصفات ممكنات (يعنى براى خداوند قائل بمكان و محلى است كه اين صفات و مانند آنها مختص ممكنات ميباشد) در حالى كه خداوند منزه است از صفات خلق خود، پس يا با او بنشين و ما را ترك كن و يا با ما بنشين و او را ترك نما، عرضكردم: او ميگويد آنچه را كه خواسته، چه زيان و ضررى از او بمن ميرسد وقتى كه من نگويم آنچه را كه او ميگويد (يعنى معتقد باعتقادات باطله او نباشم) حضرت فرمود: آيا نميترسى كه بر او عذابى نازل شود و ترا هم آن عذاب فرا گيرد، آيا آگاه نشدى بر حال آن كسى كه خودش از اصحاب و ياران موسى عليه السّلام و پدرش از اصحاب فرعون بود، پس هنگامى كه لشكر فرعون به (لشكر) موسى عليه السّلام رسيد از لشكر موسى عليه السّلام جدا شد براى اينكه پدر خود را موعظه كند (يعنى پند و اندرز دهد) و او را به (لشكر) موسى ملحق كند، پدر او (با لشكر فرعون) ميرفت و آن پسر با او مجادله ميكرد و او را بسوى حق ميخواند تا بكنار دريا رسيدند و هر دو در دريا غرق شدند، پس اين خبر بموسى عليه السّلام رسيد فرمود: آن پسر در رحمت پروردگار است (يعنى رستگار و اهل بهشت است) ولى هر گاه عذاب (خدا) نازل شود براى كسى كه بگناه كار نزديك است جلوگيرى از آن عذاب نيست (يعنى عذاب او را هم فرا گيرد).

###مجالسة أهل المعاصي‏

الحديث 410 مجالسة أهل المعاصي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، أنّه قال: لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم، فتصيروا عند النّاس كواحد منهم، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: المرء على دين خليله و قرينه.

###مجالسة أهل المعاصي‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عمر بن يزيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مصاحبت و معاشرت نكنيد با كسانى كه در دين بدعت نهند، و با ايشان مجالست و همنشينى ننمائيد كه نزد مردم مانند يكى از آنها ميباشيد (يعنى از اهل بدعت شمرده شويد) حضرت فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مرد بر دين دوست و همنشين خود است (بدعت آنست كه شخصى چيزى را كه نميداند از دينست در دين داخل كند بقصد پيروى كردن سايرين از او، مانند قتال و جنگ كردن با اهل حق، و يارى كردن دشمنان دين، و شستن محل مسح، و بجا آوردن نماز نافله را بجماعت، و اذان دوم روز جمعه، و حرام كردن متعه، و وارث قرار دادن براى اشخاصى كه خويشى آنها با ميت دور است، و محروم كردن اشخاصى كه خويشى ايشان (بمورث) نزديك است، و جلوگيرى از دادن خمس باهل آن، و افطار كردن در غير موقع افطار). هر كه او بنهاد ناخوش سنتى - سوى او نفرين رود هر ساعتى‏ . نيكوان رفتند و سنتها بماند - وز لئيمان ظلم و لعنتها بماند . تا قيامت هر كه جنس آن بدان - در وجود آيد بود رويش بدان‏ . رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور - در خلايق مى‏رود تا نفخ صور.

###مجالسة أهل المعاصي‏

الحديث 411 مجالسة أهل المعاصي‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن مسلم، أو أبي حمزة، عن أبي عبد اللّه، عن أبيه عليهما السّلام، قال: قال لي عليّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما: يا بنيّ! انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم في طريق، فقلت: يا أبة من هم؟ قال: إيّاك و مصاحبة الكذّاب، فإنّ بمنزلة السّراب، يقرّب لك البعيد و يباعد لك القريب، و إيّاك و مصاحبة الفاسق، فإنّه بائعك باكلة أو أقلّ من ذلك، و إيّاك و مصاحبة البخيل، فإنّه يخذلك في ماله أحوج ما تكون إليه؛ و إيّاك و مصاحبة الأحمق، فإنّه يريد أن ينفعك فيضرّك؛ و إيّاك و مصاحبة القاطع لرحمه، فإنّي وجدته ملعونا في كتاب اللّه عزّ و جلّ في ثلاث مواضع: قال اللّه عزّ و جلّ: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ،  أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ. و قال: الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ، أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ. و قال في البقرة: الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ، أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.

###مجالسة أهل المعاصي‏

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن مسلم يا ابى حمزه از حضرت صادق عليه السّلام از پدر بزرگوارش حضرت باقر عليه السّلام نقل فرموده كه حضرت زين العابدين صلوات اللَّه عليه بمن فرمود: اى پسر جان من، پنج طايفه را در نظر گير و با آنها مصاحبت و معاشرت مكن، و هم صحبت با آنان مشو، و رفيق راه در سفر با ايشان مباش، عرضكردم: اى پدر كيانند ايشان؟ فرمود: بپرهيز از معاشرت با دروغگو، زيرا او مانند زمين شوره‏زارى است كه نمايش آب ميدهد، دور را بتو نزديك و نزديك را بتو دور ميسازد (يعنى ممكن است كه در نزديكى بتو كه بر خلاف جهت سراب است آب باشد و از آن دور شوى) و بپرهيز از معاشرت با فاسق (يعنى كسى كه باكى از گناه كردن ندارد) زيرا او ميفروشد تو را بيك لقمه يا كمتر از آن؛ و بپرهيز از معاشرت با شخص بخيل و فرومايه، زيرا او تو را يارى نميكند بمال خود در جايى كه نهايت احتياج و نياز بآن دارى؛ و بپرهيز از رفاقت با كسى كه كم خرد است، زيرا او قصد ميكند كه بتو نفع و سود رساند پس ضرر و زيان ميرساند (چون داراى خرد نيست، خوب را از بد و نفع را از ضرر تميز نميدهد، پس بجاى نفع ضرر ميرساند) و بپرهيز از معاشرت كسى كه قطع ارتباط و علاقه از خويشان خود كرده، پس همانا من يافتم او را دور شده از رحمت پروردگار در كتاب خداى با عزت و جلال در سه موضع: خداى عز و جل فرموده: فَهَلْ عَسَيْتُمْ الخ، آيا اميد داريد (اى گروه منافقين) اگر از دين روى گردانيد و يا بمقام ولايت بر امور برسيد، اينكه فساد نمائيد در روى زمين و ببريد ارتباط و علاقه با خويشان خود را (يعنى هرگز بمقصود شوم خود نخواهيد رسيد و جلو پيشرفت پيغمبر را نتوانيد گرفت) اين گروه كسانى هستند كه خداوند دور نموده ايشان را از رحمت خود، پس كر گردانيد گوشهاى آنها را و كور نمود چشمان آنان را (مراد گوش و چشم دل است) و فرمود: الَّذِينَ يَنْقُضُونَ الخ، آن كسانى كه مى‏شكنند عهد و پيمان خدا را بعد از بستن آن پيمان؛ و قطع ميكنند آنچه را كه خداوند امر بوصل و پيوستگى آن فرموده و فساد ميكنند در روى زمين، اين گروه براى ايشان است دورى از رحمت خدا و براى آنها ميباشد محل و مسكن بدى. و فرموده: الَّذِينَ يَنْقُضُونَ الخ. آنچنان كسانى كه ميشكنند عهد و پيمان خدا را پس از بستن آن و قطع ميكنند آنچه را كه خدا امر بوصل و پيوستگى آن فرموده، و فساد ميكنند در روى زمين، اين گروهند زيانكاران (و مراد از فساد در زمين، فساد در دين و گمراه كردن مردمان است).

###في النّميمة

الحديث 412 في النّميمة

و فيه أيضا: باب «النّميمة» عن عبد اللّه بن سنان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألا أنبّئكم بشراركم؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه، قال: المشّاؤون بالنّميمة، المفرّقون بين الأحبّة، الباغون للبراء المعايب.

###في النّميمة

و نيز در همان كتاب: باب «نميمه» از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: آيا خبر ندهم شما را از بدترين شما (اصحاب) عرضكردند: آرى اى رسول خدا، فرمود: كسانى كه رفت و آمد ميكنند براى سخن چينى، و جدائى (و دشمنى) اندازنده ميان دوستانند، و طلب‏كننده‏اند نسبت بشخصى كه پاكيزه از عيب است عيبها را (در صدد عيب‏جوئى از ايشان بر مى‏آيند). ميان دو كس جنگ چون آتش است - سخن چين بدبخت هيزم كش است‏.

###يستحبّ للضّيف أن لا يكلّف صاحب المنزل

الحديث 413 أنّه يستحبّ للضّيف أن لا يكلّف صاحب المنزل شيئا ليس فيه‏

في الوسائل: (كتاب الأطعمة و الأشربة) باب «أنّه يستحبّ للضّيف أن لا يكلّف صاحب المنزل شيئا ليس فيه» عن مرازم بن حكيم، عمّن رفعه، قال: إنّ الحرث‏ الأعور أتى أمير المؤمنين عليه السّلام فقال: يا أمير المؤمنين! احبّ أن تكرمني بأن تأكل عندي، فقال له أمير المؤمنين عليه السّلام: على أن لا تتكلّف لي شيئا، و دخل فأتاه الحرث بكسر فجعل أمير المؤمنين عليه السّلام يأكل، فقال له الحرث: إنّ معي دراهم و أظهرها فإذا هي في كمّه، فإن أذنت لي اشتريت لك شيئا غيرها، فقال له أمير المؤمنين عليه السّلام: هذه ممّا في بيتك.

###يستحبّ للضّيف أن لا يكلّف صاحب المنزل

در وسائل: (كتاب اطعمه و اشربه) باب «اينكه مستحب است براى ميهمان كه صاحب منزل را تكليف بچيزى نكند كه در منزل نيست» از مرازم بن حكيم مرفوعا نقل كرده كه حرث بن اعور حضور امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و عرض كرد: اى امير المؤمنين! دوست دارم كه بر من منت نهى و غذائى نزد من ميل فرمائى، حضرت باو فرمود: (دعوت ترا قبول ميكنم) بشرط اينكه بكلفت و زحمت چيزى براى من فراهم نسازى، و بر منزل او وارد شد، پس حارث پاره نانى خدمت آن حضرت آورد پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شروع فرمود بخوردن آن نان، پس حرث عرضكرد: نزد من چند درهمى است و آنها را بحضرت نشان داد كه در آستينش بود، اگر اذن ميدهيد براى شما چيزى غير از اين (پاره نان) خريدارى نمايم، حضرت باو فرمود: اين دراهم از آن چيزهائى است كه در خانه تو است (يعنى آنچه من با تو قرار دادم اين بود كه از خارج خانه خود چيزى فراهم ننمائى و اين دراهم در خانه تو بوده است، يعنى بودن قيمت غذا در خانه و بآن غذا خريدن موجب كلفتى مثل از خارج خانه فراهم نمودن نيست).

###وجوب كفاية العيال‏

الحديث 414 وجوب كفاية العيال‏

و فيه أيضا: (كتاب النكاح) باب «وجوب كفاية العيال» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، عن آبائه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: المؤمن يأكل بشهوة أهله، و المنافق يأكل أهله بشهوته.

###وجوب كفاية العيال‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب نكاح) باب «وجوب كفايت عيال) از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام از پدران بزرگوارانش روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: شخص مؤمن در غذاى خود از اهل و عيال خود پيروى ميكند (غذائى ميخورد كه خانواده او بآن غذا راغب و مايلند) و شخص منافق و دو رو، اهل و عيال او در غذا خوردن پيروى از او ميكنند (ناچارند غذائى را كه او ميل دارد بخورند و باراده و ميل آنها نيست).

###جود و السّخاء

الحديث 415 استحباب الجود و السّخاء

و فيه أيضا: باب «استحباب الجود و السّخاء» عن أبي عبد الرحمن، عن‏ أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: أتى رجل النّبى صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: يا رسول اللّه! أيّ الناس أفضلهم ايمانا؟ قال: أبسطهم كفّا.

###جود و السّخاء

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب جود و سخاوت» از ابى عبد الرحمن‏ از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: شخصى نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرضكرد: اى رسول پروردگار! كداميك از مردم برترين ايشانند از جهت ايمان؟ فرمود: آن كسى كه دستش بانعام و احسان از ديگران بازتر باشد (يعنى بذل و بخشش او از ديگران بيشتر شود).

###مدح السخاء

الحديث 416 في مدح السخاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الحسن بن عليّ الوشا، قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: السّخيّ قريب من اللّه قريب من الجنّة قريب من النّاس، قال: و سمعته يقول: السّخاء شجرة في الجنّة، من تعلّق بغصن من أغصانها دخل الجنّة.

###مدح السخاء

و نيز در همان كتاب و باب: از حسن بن على الوشا روايت شده كه گفت از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: شخص با سخاوت بخدا نزديك و ببهشت نزديك و بمردم نزديك است (راوى) گفت: و شنيدم از آن حضرت كه ميفرمود: سخاوت درختى است در بهشت، كسى كه بگيرد شاخه ‏اى از شاخه ‏هاى آن را وارد بهشت مى‏شود (يعنى سخاوت داراى مراتبى است، هر كس مرتبه‏اى از آن را دارا شد وارد بهشت خواهد شد).

###مدح السخاء و ذم البخل‏

الحديث 417 في مدح السخاء و ذم البخل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي جعفر المدائني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: شابّ سخيّ مرهق في الذّنوب، أحبّ إلى اللّه من شيخ عابد بخيل.

###مدح السخاء و ذم البخل‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى جعفر مدائنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: جوان با سخاوتى كه در گناهان (خود) فرو رفته، نزد خدا محبوب‏تر است از پير مرد عبادت‏كننده‏اى كه صاحب صفت و خوى بد بخل باشد.

بيان: مراد از سخاوت چنانچه در احاديث ميباشد اينست كه از طريق حلال مالى تحصيل كرده و در مواردى كه خداوند راضى و خوشنود است صرف نمايد.

###استحباب الإنفاق و كراهة الإمساك‏

الحديث 418 استحباب الإنفاق و كراهة الإمساك‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الإنفاق و كراهة الإمساك» عن صفوان، عن أبي الحسن الرّضا عليه السّلام قال: دخل عليه مولى له فقال له: هل أنفقت اليوم‏ شيئا؟ قال: لا و اللّه، قال: فمن أين يخلف اللّه علينا؟ أنفق و لو درهما واحدا.

###استحباب الإنفاق و كراهة الإمساك‏

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب انفاق و كراهت امساك» از صفوان از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه گفت يكى از غلامان آن حضرت بر او وارد شد، آن جناب باو فرمود: آيا امروز (در راه خدا) چيزى انفاق كردى؟ عرضكرد: نه بخدا سوگند، فرمود: پس از كجا عوض ميدهد خداوند ما را؟ (يعنى با اينكه چيزى در راه او ندادى چگونه انتظار عوض دارى كه بما مرحمت فرمايد) انفاق كن در راه خدا اگر چه درهمى باشد.

 

 

###إقتصادفی النفقة

الحديث 419 استحباب الإقتصادفی النفقة

و فيه أيضا: باب «استحباب الإقتصاد في النّفقة» عن جميل بن درّاج، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: سألته عن قوله: يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ؟ قُلِ الْعَفْوَ قال: العفو الوسط.

###إقتصادفی النفقة

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب اقتصاد در نفقه» از جميل بن دراج روايت شده كه گفت پرسش نمودم از حضرت صادق عليه السّلام از فرموده خدا (در قرآن) يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ، قُلِ الْعَفْوَ پرسش ميكنند از تو كه چه چيز (و چه مقدار) انفاق كنند، بگو انفاق نمائيد بمقدار عفو، حضرت فرمود: عفو حد وسط است (يعنى در انفاق نمودن نه اسراف و زياده روى نمائيد و نه بخل ورزيد).

###رد المظالم‏

الحديث 420 في رد المظالم‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء الرّابع) عن أنس بن مالك، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا جمع اللّه الخلائق يوم القيامة، يدخل أهل الجنّة الجنّة و أهل النّار النّار، نادى مناد تحت العرش: تتاركوا المظالم بينكم فعليّ ثوابكم.

###رد المظالم‏

در امالى طوسى: (جزء چهارم) از انس بن مالك روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه خداوند جمع فرمايد مردم را روز قيامت پس داخل شوند كسانى كه بواسطه ايمان و عمل سزاوار بهشتند در بهشت، و وارد شوند مستحقان آتش در آتش جهنم، منادى (از طرف خدا) زير عرش ندا كند كه واگذاريد مظلمه‏هائى كه ميان شما ميباشد (يعنى گذشت نمائيد حقوقى را كه بر ديگرى داريد) پس بر من است ثواب و اجر شما در مقابل گذشت شما.

###ما أوحى الله إلى داود

الحديث 421 فيما أوحى الله إلى داود

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن الحسين بن سليمان الزاهد، قال: سمعت أبا جعفر الطّائي الواعظ يقول: سمعت وهب بن منبّه يقول: قرأت في زبور داود أسطرا منها ما حفظت و منها ما نسيت، فما حفظت قوله: يا داود! إسمع منّي ما أقول، و الحقّ أقول: من أتاني و هو يحبّني أدخلته الجنّة. يا داود! إسمع منّي ما أقول، و الحقّ أقول: من أتاني و هو مستحى من المعاصي الّتي عصاني بها، غفرتها له و أنسيتها حافظيه. يا داود! إسمع منّي ما أقول، و الحقّ أقول: من أتاني بحسنة واحدة أدخلته الجنّة. قال داود: يا ربّ ما هذه الحسنة؟ قال: من فرّج عن عبد مسلم، فقال داود عليه السّلام: إلهي كذلك لا ينبغي لمن عرفك أن يقطع رجاءه منك.

###ما أوحى الله إلى داود

و نيز در همان كتاب و جزء: از حسين بن سليمان زاهد روايت شده كه گفت شنيدم از ابى جعفر الطائى واعظ ميگفت: شنيدم از وهب بن منبه ميگفت كه در زبور داود عليه السّلام خواندم چند سطرى كه بعضى از آن را حفظ نمودم و برخى از آن را فراموش‏ كردم، پس آنچه را كه حفظ نمودم فرموده خداى متعال است: اى داود! بشنو از من آنچه را كه ميگويم و براستى ميگويم: كسى كه نزد من بيايد (يعنى از دنيا منتقل بعالم آخرت شود) در حالى كه دوست بدارد مرا (و مطيع من باشد) داخل مينمايم او را در بهشت. اى داود! بشنو از من آنچه را كه ميگويم و براستى ميگويم: كسى كه نزد من بيايد (يعنى منتقل بعالم برزخ شود) در حالى كه خجل و شرمسار باشد از گناهانى كه بواسطه آنها مرا نافرمانى كرده است، مى‏آمرزم معاصى او را و از ياد دو فرشته نگهبان او (يعنى رقيب و عتيد) ميبرم. اى داود! بشنو از من و براستى ميگويم: كسى كه نزد من بيايد (يعنى منتقل بعالم برزخ شود) با يك حسنه و كار نيك (كه آن را در دنيا بجا آورده) داخل مينمايم او را در بهشت. حضرت داود عليه السّلام عرضكرد: اى پروردگار من! كدامست اين حسنه؟ خداوند فرمود: كسى كه گشايش دهد و غم و اندوه را بردارد از بنده مسلمانى، پس حضرت داود عليه السّلام عرضكرد: خداوندا (حال كه چنين است) سزاوار نيست براى كسى كه بشناسد ترا اينكه ببرد اميد خود را (يعنى قطع اميد كند) از تو.

###أسرع الخير ثوابا البرّ

الحديث 422 إنّ أسرع الخير ثوابا البرّ، و أسرع الشرّ عقابا البغي‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن أبي عبيدة الحذّاء، قال: سمعت‏ أبا جعفر محمّد بن عليّ الباقر عليه السّلام يقول: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ أسرع الخير ثوابا البرّ، و أسرع الشرّ عقابا البغي، و كفى بالمرء عيبا أن يبصر من النّاس ما يعمي عنه من نفسه، و أن يعيّر النّاس بما لا يستطيع تركه، و أن يؤذي جليسه بما لا يعنيه.

###أسرع الخير ثوابا البرّ

و نيز در همان كتاب و جزء: از ابى عبيده حذاء روايت شده كه گفت از حضرت‏ باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: همانا كار نيكى كه زودتر از همه كارهاى نيك، نتيجه و ثواب آن بآدمى ميرسد نيكى و احسان بمردم است، و كار بد و شرى كه زودتر از همه شرور، عقوبت و سزاى آن بانسان ميرسد ظلم است، و كفايت ميكند براى انسان از جهت معيوب بودن اينكه عيبى را در مردم ببيند با آنكه آن عيب را خود دارد و غافل از عيب خود است؛ و اينكه سرزنش كند مردم را بآنچه كه نتواند خود ترك آن نمايد؛ و اينكه آزار رساند همنشين خود را بچيزى كه فائده و نتيجه نبخشد او را.

###يأس مما في أيدي الناس‏

الحديث 423 في اليأس مما في أيدي الناس‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن حفص بن غياث القاضي، قال: سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهما السّلام يقول: إذا أراد أحدكم أن لا يسئل اللّه شيئا إلّا أعطاه، فلييأس عن النّاس كلّهم، و لا يكون لهم رجاء إلّا من اللّه عزّ و جلّ، فإنّه إذا علم اللّه تعالى ذلك من قلبه، لم يسئل اللّه شيئا إلّا أعطاه، ألا فحاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا، فإنّ في القيامة خمسين موقفا كلّ موقف مقام ألف سنة، ثمّ تلا هذه الآية: فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ.

###يأس مما في أيدي الناس‏

و نيز در همان كتاب و جزء: از حفص بن غياث قاضى روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: هنگامى كه يكى از شما بخواهد از خداوند چيزى را سؤال نكند مگر آنكه بوى عطا فرمايد، پس بايد مأيوس و نا اميد شود از همه مردم، و نبوده باشد براى او اميدى مگر بخداى با عزت و جلال، پس همانا زمانى كه خدا دانست اين (اميد نداشتن جز بخداوند) را از قلب او، نخواهد از خدا چيزى را مگر آنكه عطا فرمايد او را (چون تمام موجودات عالم كه ممكناتند هر چه دارند از قوت و قدرت، بداد و بخشش خداوند است و از خود هيچ ندارند، پس اگر انسان عاقل متوجه باين مطلب واضح باشد البته اميدى بمخلوق نداشته و با التفات باينكه هر چه مخلوقات دارند عاريه و موقتى است و از خود آنها نيست توجهى جز بخالق آنها نخواهد داشت) آگاه باشيد پس بحساب اعمال خويش رسيدگى نمائيد پيش از آنكه بحساب شما رسيدگى شود، همانا در قيامت پنجاه محل است كه آدمى را بازداشت مينمايند (براى رسيدگى بحساب) كه هر محل باز داشتى او را نگاه ميدارند هزار سال، پس تلاوت فرمود اين آيه را: فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ. اى آنكه بجز توام پناهى نبود - و ز حادثه‏ام گريز گاهى نبود . بيچارگيم ببين و راهى بنما - اكنون كه گشايشى ز راهى نبود . نا اميديها بنزد او نهيد -  تا ز درد بى‏دوا ايمن شويد.

###ثواب حب أهل البيت

الحديث 424 ثواب حب أهل البيت ع و عقاب بغضهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن خنيس بن المعتمر، قال: دخلت على أمير المؤمنين عليّ بن أبيطالب عليه السّلام فقلت: السّلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته، كيف أمسيت؟ قال: أمسيت محبّا لمحبّنا و مبغضا لمبغضنا، و أمسى محبّنا مغتبطا برحمة من اللّه كان ينتظرها، و أمسى عدوّنا يؤسّس بنيانه على شفا جرف هار، و كان ذلك الشّفا قد انهار به في نار جهنّم، و كان أبواب الرّحمة قد فتحت لأهلها، فهنيئا لأهل الرّحمة رحمتهم، و التّعس لأهل النّار و النّار لهم، يا خنيس! من سرّه أن يعلم أمحبّ لنا أم مبغض فليمتحن قلبه، فإن كان يحبّ وليّا لنا فليس بمبغض لنا، و إن كان يبغض وليّنا فليس بمحبّ لنا، إنّ اللّه تعالى أخذ الميثاق لمحبّنا بمودّتنا و كتب في الذكر إسم مبغضنا، نحن النّجباء و أفراطنا أفراط الأنبياء.

###ثواب حب أهل البيت

و نيز در همان كتاب و جزء: از خنيس بن المعتمر روايت شده كه گفت خدمت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام شرفياب شده پس عرضكردم: درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد اى امير المؤمنين در چه حالى شام نمودى؟ فرمود: شام كردم در حالى كه دوست دارم دوستداران ما اهل بيت را و دشمن دارم دشمنان ما اهل بيت را، و شام كرده دوستدار ما در حالى كه غبطه و آرزو برده شده است (مخالفين آرزوى مقام او كنند) بواسطه رحمتى كه از خداوند شامل حال او گشته كه اميد و انتظار آن را داشت، و شام كرده دشمن ما در حالتى كه بنا ميگذارد پايه بناء خود را بر لب گودالى كه زير آن خالى است و مشرف بانهدام است كه ناگهان آن لب گودال منهدم شده و فرو ريزد و او را در آن گودال كه مراد جهنم است فرو برد، و درهاى رحمت (پروردگار) باز شده براى كسانى كه قابل رحمتند، پس گوارا باد براى اهل رحمت رحمتى كه شامل آنان است، و هلاكت براى اهل آتش است و آتش جهنم مخصوص بايشان است؛ اى خنيس! هر كه شاد گرداند او را اينكه بداند دوست ما يا دشمن ما است، پس دل خود را بيازمايد، پس اگر دوست ما را دوست ميدارد پس دشمن ما نيست، و اگر دوست ما را دشمن ميدارد پس‏ دوست ما نيست، همانا خداوند متعال براى دوستان ما جهت دوستى ما عهد و پيمان گرفته است و در قرآن كريم نام دشمنان ما را نوشته است، مائيم صاحبان اصل كريم، و آنان كه بطريقه ما شتابانند بطريق حق كه انبياء بر آن بوده ‏اند شتابانند.

###رؤيا الصادقة

الحديث 425 في رؤيا الصادقة

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي، عن أبيه، قال: حدّثني من سمع حنّان بن سدير يقول: سمعت أبي سدير الصيرفي يقول: رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فيما يرى النّايم و بين يديه طبق مغطّى بمنديل، فدنوت منه و سلّمت عليه فردّ السّلام و كشف المنديل عن الطّبق، فإذا فيه رطب فجعل يأكل منه، فدنوت منه فقلت: يا رسول اللّه! ناولني رطبة، فناولني واحدة فأكلتها، ثمّ قلت: يا رسول اللّه! ناولني اخرى، فناولنيها فأكلتها و جلعت كلّما أكلت واحدة سألته اخرى حتّى أعطاني ثماني رطبات فأكلتها، ثمّ طلبت منه اخرى فقال لي: حسبك، قال: فانتبهت من منامي، فلمّا كان من الغد دخلت على جعفر بن محمّد الصّادق عليهما السّلام و بين يديه طبق مغطّى بمنديل كأنّه الّذي رأيته في المنام بين يدي رسول اللّه‏ صلّى اللّه عليه و آله و سلم، فسلّمت عليه فردّ عليّ السّلام ثمّ كشف عن الطّبق، فإذا فيه رطب فجعل يأكل منه فعجبت لذلك و قلت: جعلت فداك ناولني رطبة، فناولني فأكلتها، ثمّ طلبت اخرى فناولني فأكلتها، و طلبت اخرى حتّى أكلت ثماني رطبات، ثمّ طلبت منه اخرى فقال لي: لو زادك جدّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم لزدتك، فأخبرته الخبر فتبسّم تبسّم عارف بما كان.

###رؤيا الصادقة

و نيز در همان كتاب و جزء: از احمد بن ابى عبد اللَّه برقى از پدرش نقل كرده كه گفت حديث كرد مرا كسى كه از حنان بن سدير شنيد كه ميگفت شنيدم از پدرم سدير صيرفى مى‏گفت: ديدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب در حالى كه جلوى آن حضرت طبقى پوشيده بپارچه و دستمالى بود، پس نزديك رفتم و سلام كردم حضرت جواب سلام دادند و دستمال را از روى طبق برداشتند، پس ديدم در آن طبق خرماى تازه‏اى را، سپس حضرت مشغول خوردن شدند پس نزديك شدم بآن حضرت و عرضكردم: اى رسول خدا يك دانه خرما بمن مرحمت فرما، پس يك دانه بمن دادند و آن را خوردم و عرضكردم: اى رسول خدا خرماى ديگرى مرحمت فرمائيد، مرحمت فرمود و خوردم آن را، و بهمين ترتيب هر يك دانه رطب كه ميخوردم دانه ديگرى از حضرت طلب ميكردم تا اينكه عطا فرمود بمن هشت دانه و آنها را خوردم و از آن حضرت دانه ديگرى طلب كردم، حضرت فرمود: ترا كفايت ميكند؛ سدير گفت: از خواب بيدار شدم، فرداى آن خدمت حضرت صادق عليه السّلام شرفياب شدم در حالى كه مقابل آن حضرت طبق سرپوشيده بدستمالى بود، گويا همان طبق است كه در خواب ديده‏ام مقابل رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، پس بر آن حضرت سلام كردم و جواب دادند و دستمال را از روى طبق برداشتند، در اين هنگام‏ ديدم كه در آن طبق خرماى تازه است و حضرت مشغول ميل نمودن از آن شدند، از اين امر (كه در خواب و بيدارى ديدم) تعجب كردم و عرضكردم: فدايت شوم يك دانه خرماى تازه بمن بدهيد، مرحمت فرمودند و آن را خوردم، سپس دانه ديگرى طلب نمودم مرحمت فرمودند و آن را نيز خوردم، و دانه ديگرى خواستم تا اينكه هشت دانه خرماى تازه خوردم، بعد دانه ديگرى از آن حضرت خواستم پس بمن فرمود: اگر جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زيادتر بتو مرحمت فرموده بود منهم زيادتر ميدادم، پس براى آن حضرت خواب خود را نقل كردم حضرت لبخندى زدند مثل كسى كه مطلع است بآنچه واقع شده بود (و شايد تبسم آن حضرت براى خبر دادن او از خواب خود بحضرت بوده بعد از آنكه حضرت اطلاع و دانا بودن خود را بخواب وى بيان فرموده بودند).

###دعاء للدين‏

الحديث 426 دعاء للدين‏

و فيه أيضا: (الجزء الحادي عشر) عن محمّد بن سليمان الدّيلمي، عن أبيه، قال: جاء رجل إلى سيّدنا الصّادق عليه السّلام فقال له: يا سيّدي! أشكو إليك دينا ركبني و سلطانا غشمني، و اريد أن تعلّمني دعاء أغتنم به غنيمة أقضي بها ديني و اكفى بها ظلم سلطاني، فقال: إذا جنّك اللّيل فصلّ ركعتين، إقرء في الاولى منهما الحمد و آية الكرسي، و في الرّكعة الثانية الحمد و آخر الحشر: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ إلى خاتمة السّورة؛ ثمّ خذ المصحف فدعه على رأسك و قل: بحقّ هذا القرآن و بحقّ من أرسلته به و بحقّ كلّ مؤمن مدحته فيه و بحقّك عليهم، فلا أحد أعرف بحقّك منك، بك يا اللّه، عشر مرّات، ثمّ تقول: يا محمد، عشر مرّات؛ يا على، عشر مرّات؛ يا فاطمة، عشر مرّات؛ يا حسن، عشر مرّات؛ يا حسين، عشر مرّات؛ يا على بن الحسين، عشر مرّات؛ يا محمد بن على، عشر مرّات؛ يا جعفر بن محمد، عشر مرّات؛ يا موسى بن جعفر، عشر مرّات؛ يا على بن موسى، عشر مرّات؛ يا محمد بن على، عشر مرّات؛ يا على بن محمد، عشر مرّات؛ يا حسن بن على، عشر مرّات؛ يا الحجّة [يا حجّة بن الحسن‏] عشر مرّات؛ ثمّ تسئل اللّه تعالى حاجتك، قال: فمضى الرّجل و عاد إليه بعد مدّة قد قضى دينه و صلح له سلطانه و عظم يساره.

###دعاء للدين‏

و نيز در همان كتاب: (جزء يازدهم) از محمد بن سليمان ديلمى از پدرش روايت كرده كه گفت: مردى بسوى آقاى ما حضرت صادق عليه السّلام آمد و عرضكرد: اى آقاى من، شكايت ميكنم بشما از قرضى كه بر عهده منست و از شخص داراى سلطنتى كه جور و ستم بر من نموده، و ميخواهم دعائى تعليم من فرمائى كه بهره و سودى بواسطه آن ببرم (يعنى مالى بدست آورم) كه قرض و بدهى خود را بآن ادا كنم و از ظلم و ستم شخصى كه بر من سلطنت دارد محفوظ مانم، حضرت فرمود: چون تاريكى شب ترا فرا گرفت دو ركعت نماز بجاى آور و در ركعت اول، سوره حمد و آية الكرسى بخوان، و در ركعت‏ دوم، حمد و آيه آخر سوره حشر لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ تا آخر سوره، سپس بگير قرآن را و بالاى سر خود بگذار و بگو: بحق هذا القرآن و بحق من ارسلته به، و بحق كل مؤمن مدحته فيه و بحقك عليهم، فلا احد اعرف بحقك منك، بك يا الله‏ ده مرتبه سپس ميگوئى: يا محمد ده مرتبه، يا على ده مرتبه، يا فاطمة ده مرتبه، يا حسن ده مرتبه، يا حسين ده مرتبه، يا على بن الحسين ده مرتبه، يا محمد بن على ده مرتبه، يا جعفر بن محمد ده مرتبه، يا موسى بن جعفر ده مرتبه، يا على بن موسى ده مرتبه، يا محمد بن على ده مرتبه، يا على بن محمد ده مرتبه، يا حسن بن على ده مرتبه، يا حجة بن الحسن ده مرتبه، سپس از خداى تعالى حاجت خود را بخواه (راوى) گفت پس آن مرد رفت و پس از مدتى بسوى حضرت بازگشت در حالى كه قرض خود را داده بود و آن شخصى كه بر او مسلط بود با او خوشرفتارى مينمود و ثروتش زياده شده بود.

###دعاء في السّدس الأوّل من نصف اللّيل

الحديث 427 استحباب الدّعاء في السّدس الأوّل من نصف اللّيل‏

في الوسائل: (كتاب الصلوة) باب «استحباب الدّعاء في السّدس الأوّل من نصف اللّيل الثاني عن عبدة النّيسابوري، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّ الناس يروون عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال: إنّ في اللّيل لساعة لا يدعو فيها عبد مؤمن بدعوة إلّا استجيب له، قال: نعم، قلت: متى هي؟ قال: ما بين منتصف اللّيل إلى الثلث الباقي، قلت: ليلة من اللّيالي أو كلّ ليلة؟ قال: كلّ ليلة.

###دعاء في السّدس الأوّل من نصف اللّيل

در وسائل: (كتاب صلاة) در باب «استحباب دعا در سدس اول از نيمه دوم شب» از عبده نيشابورى روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: همانا مردم از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت ميكنند كه در شب ساعتى است كه دعا نميكند در آن ساعت بنده مؤمن بدعائى مگر آنكه دعاى او اجابت مى‏شود، حضرت فرمود: بلى، عرضكردم: چه ساعتى است آن ساعت؟ فرمود: ميان نصف شب تا يك سوم باقيمانده از آن، عرضكردم: آيا شب معينى است از شبها يا هر شب است؟ فرمود: هر شب است.

###استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد

الحديث 428 استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء و وسطه و آخره‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الصّلوة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء و وسطه و آخره» عن محمّد بن مروان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: صلوتكم عليّ إجابة لدعائكم و زكوة لأعمالكم.

###استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب صلوات بر حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در ابتداء دعا و وسط و آخر آن» از محمد بن مروان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: صلوات شما بر من باعث اجابت دعاى شماست و موجب پاكيزگى (و قبول) اعمال شماست.

###معنى المروّة؟

الحديث 429 في معنى المروّة؟

في المجلّد السابع عشر من البحار: (كتاب الروضة) باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (تحف العقول) و سئل عليه السّلام ما المروّة؟ فقال عليه السّلام: [أن‏] لا تفعل في السّر شيئا تستحيي منه في العلانية.

###معنى المروّة؟

در جلد هفدهم بحار: (در كتاب الروضه) باب «آنچه جمع آورى شده از سخنان مشتمل بر حكم و مواعظ امير المؤمنين عليه السّلام» (از كتاب تحف العقول) روايت نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال شد چيست مروت؟ پس فرمود: (مروت) آنست كه بجا نياورى چيزى را (يعنى كارى را) در پنهانى از مردم كه شرم و حيا كنى از آن كه در علانيه و آشكارا انجام دهى.

###زهد في الدنيا

الحديث 430 الزهد في الدنيا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: من زهد في الدنيا و لم يجزع من ذلّها و لم ينافس في عزّها، هداه اللّه بغير هداية من مخلوقه، و علّمه بغير تعليم، و أثبت الحكمة في صدره و أجريها على لسانه.

###زهد في الدنيا

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب تحف العقول) از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرموده: كسى كه در دنيا كناره‏گيرى كند و خود را منقطع از حرامها و زوائد آن نمايد و از ذلت و خوارى آن جزع و بى‏تابى نكند، و ميل و رغبت ننمايد در طلب عزت دنيا، خداوند او را هدايت ميفرمايد بدون اينكه هدايت و راهنمائى از مخلوقش بشود، و مى‏آموزد او را بى‏آموزگار و معلم ظاهرى، و ثابت و پايدار ميگرداند حكمت‏ را (يعنى معارف و علوم واقعيه را) در سينه (و قلب) او و جارى ميكند حكمت را بر زبان او.

###أقلّ ما يلزمك للّه تعالى

الحديث 431 أقلّ ما يلزمك للّه تعالى: أن لا تستعين بنعمه على معاصيه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (مناقب ابن الجوزى) و قال عليه السّلام: أقلّ ما يلزمك للّه تعالى: أن لا تستعين بنعمه على معاصيه.

###أقلّ ما يلزمك للّه تعالى

و نيز در همان كتاب و باب: (در كتاب مناقب ابن الجوزى) از امير المؤمنين على عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: كمترين چيزى كه لازم است تو را براى (عبوديت و بندگى) خداوند بزرگ، آنست كه كمك نگيرى و يارى نجوئى بنعمتهاى خداوند بر گناهان و نافرمانيهاى وى (يعنى نعمتهاى او را وسيله معصيت وى قرار ندهى).

###تواضع للمتعلّمين

الحديث 432 من تواضع للمتعلّمين و ذلّ للعلماء ساد بعلمه‏

و فيه أيضا: باب «مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام و خطبه و حكمه» (مطالب السؤال) و قال عليه السّلام: من تواضع للمتعلّمين و ذلّ للعلماء ساد بعلمه، فالعلم يرفع الوضيع، و تركه يضع الرفيع، و رأس العلم التواضع، و بصره البراءة من الحسد، و سمعه الفهم، و لسانه الصدق، و قلبه حسن النيّة، و عقله معرفة أسباب الامور. و من ثمراته: التقوى، و اجتناب الهوى، و اتّباع الهدى، و مجانبة الذنوب، و مودّة الإخوان، و الاستماع من العلماء، و القبول منهم. و من ثمراته: ترك الإنتقام عند القدرة، و استقباح متابعة الباطل، و استحسان متابعة الحق، و قول الصدق، و التّجافي عن سرور في غفلة، و عن فعل ما يعقب ندامة، و العلم يزيد العاقل عقلا، و يورث متعلّمه صفات حمد، فيجعل الحليم أميرا و ذا المشورة وزيرا، و يقمع الحرص و يخلع المكر و يميت البخل، و يجعل مطلق الفحش مأسورا، و بعيد السّداد قريبا.

###تواضع للمتعلّمين

و نيز در همان كتاب: باب «مواعظ و سخنان و حكمتهاى امير المؤمنين عليه السّلام» از كتاب مطالب السؤال نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه فروتنى و تواضع نمايد نسبت بطالبان علم (و دانش‏جويان) و خوار و ذليل گرداند خود را (براى تعلم) در برابر علماء و دانشمندان، بزرگ و شرافتمند گردد بسبب علم و دانش خود (كه از علماء آموخته) پس علم بمقام و رتبه عالى ميرساند شخص پست و فرومايه را، و واگذاردن و ترك دانش (يعنى در جهل و نادانى باقى ماندن) خوار و پست ميگرداند شخص آبرومند و صاحب مقام ارجمند را، و سر علم تواضع و فروتنى است، و چشم آن دور بودن و پاكيزگى از حسد است، و گوش آن فهم است، و زبان آن راستگوئى است، و قلب آن نيت خوب است، و عقل آن شناسائى راههاى امور است (در اين فرازها تشبيه فرموده علم را بانسان و اعضاى وى و براى آن سر و اعضاء ديگرى كه ذكر شد قرار داده، و مقصود آنست كه چنانچه وجود آدمى بدون اين اعضاء ممكن نيست، دانش و علم هم داراى سر و بدن و اعضاء ديگر روحانى است و در صورت نبودن آنها دانش حقيقى وجود ندارد). شير بى‏دم و سر و اشكم كه ديد -  اين چنين شيرى خدا هم نافريد . و از فائده‏هاى علم و دانش، پرهيزكارى از گناهان، و دورى و اجتناب از خواسته‏هاى‏ نفس، و پيروى از آنچه باعث هدايت است، و اجتناب از گناهان، و دوستى و محبت با برادران دينى، و حاضر شدن نزد دانشمندان و شنيدن و استفاده نمودن از علم ايشان و قبول نمودن گفتار علماء ميباشد. و (نيز) از ثمرات علم: عفو و گذشت نمودن و انتقام نكشيدن است در حالى كه توانائى بر انتقام (از دشمن خود) دارد، و زشت و قبيح شمردن پيروى باطل، و نيكو دانستن پيروى از حق، و راست گوئى، و دورى از خوشى و سرورى كه در حال غفلت باشد (يعنى بياد خدا و مرگ و آخرت نباشد چنانچه در حديث قدسى است: عجب دارم از كسى كه يقين بمرگ خود دارد چگونه خوشحالى ميكند) و اجتناب از انجام دادن كارى كه باعث پشيمانى است و دانش، عقل شخص خردمند را افزايش دهد و سبب شود كه طلب‏كننده آن و دانشجو داراى خويهاى پسنديده گردد، پس قرار ميدهد آدمى را كه داراى حلم است فرمانفرما و امير، و صاحب رأى استوار و شخص با تدبير را وزير، و ميشكند و زائل ميكند حرص را، و نابود ميسازد حيله‏گرى و مكر را، و ميميراند (و از بين ميبرد) بخل را، و فحشهائى كه (در نزد جهال) رها و بى‏قيد است (و جاهلانه و بى‏ملاحظه بهر كه بخواهند ميدهند) در قيد و بند قرار ميدهد، و نيز قرار ميدهد كسيرا كه از هدايت يافتن و بصواب رسيدن دور است نزديك بآن (چون با چشم دوربين و چراغ نورانى علم و دانش، راه استوار هدايت و حق را ميبيند و پيروى مينمايد، و باطل و ضلالت و گمراهى و مفاسد و زيان‏ها را تميز ميدهد و اجتناب ميكند).

###لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ

الحديث 433 في قول الله عز و جل لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏

في نهج البلاغة: و قال أمير المؤمنين عليه السّلام: الزّهد كلّه بين كلمتين من القرآن، قال اللّه سبحانه: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏ و من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتي فقد أخذ الزّهد بطرفيه.

###لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ

در نهج البلاغه است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: تمامى زهد و كناره‏گيرى از دنيا در دو فراز از قرآن است، خداوند سبحان فرموده: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ تا محزون و غصه‏دار نشويد بر آنچه از دست شما رفته و بآن دست نيافتيد و خوشى ننمائيد بواسطه آنچه كه بآن رسيديد و براى شما فراهم شد، پس كسى كه اندوهناك و محزون نشود بر چيزى كه گذشته (يعنى باو نرسيده است) و مسرور نگردد بآنچه كه بر آن دست يافته و بهر وى فراهم شده، پس زهد را بدو طرف و تماميش گرفته (يعنى موفق و نائل بزهد گرديده بواسطه بى‏رغبتى بدنيا و عدم توجه بآن، نه بآنچه از دست داده و يا بآن نرسيده غمناك ميگردد، و نه بآنچه رسيده خوشحال است).

###تسليم و المصافحة عند الملاقات

الحديث 434 استحباب التّسليم و المصافحة عند الملاقات‏

في الوسائل: (كتاب الحجّ) باب «استحباب التّسليم و المصافحة عند الملاقات» عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا لقيتم فتلاقوا بالسّلام و التّصافح، و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالإستغفار.

###تسليم و المصافحة عند الملاقات

در وسائل: (كتاب حج) باب «استحباب سلام نمودن و مصافحه كردن هنگام ملاقات» از جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه يك ديگر را ملاقات كرديد پس ملاقات شما بسلام كردن بر هم و مصافحه نمودن با يك ديگر باشد، و چون از هم جدا شديد پس جدا شويد بطلب آمرزش (از خداوند براى يك ديگر).

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

الحديث 435 احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه على الزّنادقة و المخالفين‏

في المجلّد الرابع من البحار: (كتاب الإحتجاج) باب «احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه على الزّنادقة و المخالفين» (أمالي الطّوسي) عن حفص بن غياث، قال: كنت عند سيّد الجعافرة جعفر بن محمّد عليهما السّلام، لمّا أقدمه المنصور فأتاه ابن أبي العوجاء و كان ملحدا، فقال له: ما تقول في هذه الآية: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها هب هذه الجلود عصت فعذّبت، فما بال الغير يعذّب؟ قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: ويحك هي هي و هي غيرها، قال: إعقلني هذا القول، فقال له: أرأيت لو أنّ رجلا عمد إلى لبنة فكسّرها ثمّ صبّ عليها المآء و جبلها ثمّ ردّها إلى هيئتها الأولى، ألم تكن هي هي و هي غيرها؟ فقال: بلى، أمتع اللّه بك.

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

در جلد چهارم بحار: (كتاب احتجاج) باب «احتجاجات حضرت صادق صلوات اللَّه عليه بر زنادقه (يعنى كسى كه معتقد بدو مبدء و دو صانع يعنى نور و ظلمت يا يزدان و اهرمن كه آن دو را فاعل خير و شر ميدانند باشد) و مخالفين (يعنى مخالفين با مذهب شيعه اثنا عشريه) است» (از كتاب امالى طوسى) از حفص بن غياث روايت شده كه گفت: نزد بزرگ جعفر نامها حضرت صادق عليه السّلام بودم هنگامى كه آورده بود آن حضرت را منصور (خليفه عباسى ببغداد) پس ابن ابى العوجاء نزد حضرت آمد و او مرد مشركى بود پس بآن جناب عرضكرد: چه ميفرمائى در اين آيه: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ‏ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها (هر گاه بريان و سوخته شود پوستهاى (اوليه) ايشان، تبديل ميكنيم پوستهاى آنان را بپوستهاى ديگرى، ابن ابى العوجاء گفت:) قبول ميكنم كه اين پوستها (ى اوليه) نافرمانى كرده پس شكنجه شود (و بسوزد) پس جهت چيست كه پوستهاى ديگر عذاب و شكنجه مى‏شود؟ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: واى بر تو آن پوستهاى بدل شده همان پوستهاى اول است و غير آنها است (يعنى از جهت ماده همان پوستها است، و از جهت صورت غير آنها است، ابن ابى العوجاء) گفت: اين مطلب را بمن بفهمانيد (بيان فرما بطورى كه تعقل و درك نمايم) حضرت باو فرمود: خبر ده مرا اگر شخصى خشتى را بردارد و بشكند (و خورد و خاك نمايد) سپس آب بر آن بريزد و آن را بشكل اول بسازد، آيا اين همان خشت اولى نميباشد در حالى كه غير آن هم هست (ابن ابى العوجاء) گفت: آرى، خداوند سود و فايده بخشد بواسطه تو مردم را.

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

الحديث 436 احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه على الزّنادقة و المخالفين‏

في أمالي الطّوسي: (مجلس يوم الجمعة التاسع من رجب سنة سبع و خمسين و أربعمائة) عن الحرث بن التّيهان، قال: قال لي ابن شبرمة: دخلت أنا و أبو حنيفة على جعفر بن محمّد عليهما السّلام فسلّمت عليه و كنت له صديقا، ثمّ أقبلت على جعفر عليه السّلام فقلت: أمتع اللّه بك، هذا رجل من أهل العراق له فقه و عقل، فقال له جعفر عليه السّلام: الّذي يقيس الدّين برأيه، ثمّ أقبل عليّ فقال: هذا النّعمان بن ثابت؟ فقال أبو حنيفة: نعم، أصلحك اللّه تعالى، فقال عليه السّلام: إتّق اللّه و لا تقس‏ الدّين برأيك، فإنّ أوّل من قاس إبليس إذا أمره اللّه بالسّجود فقال: أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ، خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ ثمّ قال له جعفر عليه السّلام: هل تحسن أن تقيس رأسك من جسدك؟ قال: لا؛ قال: فأخبرني عن الملوحة في العينين، و عن المرارة في الاذنين، و عن الماء في المنخرين، و عن العذوبة في الشّفتين، لأيّ شي‏ء جعل ذلك؟ قال: لا أدري؛ قال جعفر عليه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق العينين فجعلهما شحمتين و جعل الملوحة فيهما منّا منه على ابن آدم، و لو لا ذلك لذابتا؛ و جعل المرارة في الاذنين منّا منه على ابن آدم، و لو لا ذلك لقحمت الدّوابّ فأكلت دماغه؛ و جعل المآء في المنخرين ليصعد النّفس و ينزل و يجد منه الرّيح الطّيبة من الرّيح الرّديّة؛ و جعل عزّ و جلّ العذوبة في الشّفتين ليجد ابن آدم لذّة طعمه‏ و شربه؛ ثمّ قال له جعفر عليه السّلام: أخبرني عن كلمة أوّلها شرك و آخرها إيمان، قال: لا أدري، قال: «لا إله إلّا اللّه» ثمّ قال له: أيّما أعظم عند اللّه عزّ و جلّ قتل النّفس أو الزّنا؟ قال: بل قتل النّفس، قال له جعفر عليه السّلام: فإنّ اللّه تعالى قد رضي في قتل النفس بشاهد [ين‏] و لم يقبل في الزّنا إلّا بأربعة، ثمّ قال له: أيّما أعظم عند اللّه الصّوم أو الصّلوة؟ قال: لا بل الصّلوة، قال: فما بال المرأة إذا حاضت تقضي الصّيام و لا تقضي الصّلوة؟ إتّق اللّه يا عبد اللّه فإنّا نحن و أنتم غدا و من خالفنا بين يدي اللّه عزّ و جلّ، فنقول: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و تقول أنت و أصحابك: قياسنا و رأينا، فيفعل بنا و بكم ما شاء اللّه عزّ و جلّ.

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

در امالى طوسى: (مجلس روز جمعه نهم رجب سال 457) از حرث بن تيهان روايت شده كه گفت ابن شبرمه براى من گفت من و ابو حنيفه بر حضرت صادق عليه السّلام وارد شده و بر آن حضرت سلام كردم و با آن حضرت دوست بودم، سپس روى بحضرت نموده و عرضكردم: بهره‏مند گرداند خداوند بواسطه شما (يعنى عموم خلق و مسلمين را) اين مردى است از اهل عراق كه داراى فهم و خرد است پس حضرت در حق او فرمود: آن كسى است كه قياس ميكند دين را برأى خود (معنى قياس از پيش گذشت) سپس حضرت بمن روى نمود و فرمود: اين نعمان بن ثابت است؟ ابو حنيفه گفت: آرى، خداى برتر از هر چيز كار شما را بخير و خوبى پيش آورد، پس حضرت بابى حنيفه فرمود: بپرهيز از خدا، و دين را برأى خود قياس منما، همانا نخستين كسى كه قياس كرد شيطان بود هنگامى كه خداوند او را بر سجده (آدم عليه السّلام) امر فرمود پس گفت من بهتر از آنم، زيرا مرا از آتش ايجاد فرمودى و او را از گل (يعنى ابليس ملاحظه ظاهر صورت آتش نمود كه صاحب روشنائى و لمعان بود و ظاهر خاك و گل تيره و تاريك بود، لذا خود را برتر و اشرف از آدم عليه السّلام دانست، و غفلت نمود از استعداد ماده خلقت آدم عليه السّلام كه مهياى جهت روح قدس و مرتبه نبوت و هدايت مردمان بعبادت و بهشت بود، ماده آتشى از اين موهبت بكلى بى‏بهره و ناقابل بود بلكه مستعد بود براى روح ابليسى و شيطنت و گمراه نمودن خلق) سپس حضرت باو فرمود: آيا خوب ميتوانى قياس كنى سر خود را نسبت ببدنت (يعنى سر مدور با بدن مربع مستطيل چه تناسبى دارد) عرضكرد: نه؛ حضرت فرمود: خبر ده مرا از شورى آب دو چشمان و از تلخى (رطوبتى) كه در دو گوش ميباشد و از آب دو سوراخ دماغ و از گوارائى كه در آب دهانست، اينها براى چه قرار داده شده؟ گفت: نميدانم، حضرت فرمود: همانا خداى با عزت و جلال آفريد دو چشم را پس قرار داد آنها را دو پيه و قرار داد شورى را در آنها جهت منتى كه خداى بر فرزند آدم گذارده است، و اگر اين شورى نبود هر آينه پيه‏ها (ى چشمان) آب ميشدند؛ و قرار داد تلخى را در رطوبتى كه در گوشهاست براى منتى كه از خداست بر پسر آدم، و اگر آن تلخى نبود هر آينه داخل ميشدند حشرات موذيه در گوش، و مغز سر او را ميخوردند؛ و قرار داد آب را در سوراخ بينى تا آنكه نفس (بآسانى) بالا رود و پائين آيد و تميز بدهد بوى خوش را از بوى بد؛ و قرار داد خداوند با عزت و جلال گوارائى را در آب دهان‏ تا آنكه پسر آدم بيابد لذت طعام و آشاميدنى خود را؛ سپس حضرت صادق عليه السّلام باو فرمود: خبر ده مرا از كلمه ‏اى كه اول آن شرك و آخر آن ايمانست، گفت: نميدانم، فرمود: لا اله الا اللَّه‏ است، سپس حضرت باو فرمود: كداميك از قتل نفس يا زنا بزرگتر است (گناهش) نزد خداوند با عزت و جلال؟ گفت: قتل نفس، حضرت فرمود: همانا خداى تعالى در قتل نفس بدو شاهد راضى شده (يعنى اكتفا فرموده) و در زنا نپذيرفته مگر چهار شاهد را، سپس باو فرمود: كداميك بزرگتر است در نزد خداوند، روزه يا نماز؟ ابو حنيفه گفت: نميدانم بلكه نماز، حضرت فرمود: پس چرا زن زمانى كه حائض شود روزه خود را (پس از حيض) قضاء ميكند و نمازش را قضا نميكند (يعنى چرا قضاء روزه واجب است و نماز قضا ندارد؟) بپرهيز از خدا اى بنده خدا، پس ما و شما و مخالفين ما (يعنى اصحاب و ياران تو در مذهب) فرداى قيامت در محضر عدل الهى حاضر شويم پس ما ميگوئيم (در جواب سؤال از مدارك ما) كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چنين فرمود، و ميگوئى تو و يارانت قياس ما و رأى ما، پس هر چه خداوند بخواهد در باره ما و شما حكم خواهد فرمود.

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

الحديث 437 احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه على الزّنادقة و المخالفين‏

و فيه أيضا: (في ذلك المجلس) عن عليّ بن عقبة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لا تسم الرّجل صديقا سمة معرفة حتّى تختبره بثلاث: بغضبه فتنظر غضبه يخرجه من الحقّ إلى الباطل، و عند الدّينار و الدّرهم، و حتّى تسافر معه.

###احتجاجات الصّادق صلوات اللّه عليه

و نيز در همان كتاب (و مجلس:) از على بن عقبه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: نام مگذار كسيرا دوست و رفيق خود ناميدنى كه از روى معرفت و حقيقت باشد تا آنكه امتحان كنى او را بسه چيز: (اول) به بغض و دشمنى او، پس‏ ملاحظه كن آيا غضب او خارج ميكند او را از حق بسوى باطل (دوم) در نزد دينار و درهم دنيا (يعنى ملاحظه نما كه اجتناب از حرام دارد يا ندارد، سوم) و تا آنكه سفر كنى با او (يعنى ملاحظه نمائى كه متحمل زحماتى مى‏شود و شركت در كارها ميكند يا زحماتش بتو محول ميكند).

###دعاء لعموم الأوجاع و الرّياح

الحديث 438 الدّعاء لعموم الأوجاع و الرّياح و خصوص وجع الرّأس‏

في المجلّد التّاسع عشر من البحار: باب «الدّعاء لعموم الأوجاع و الرّياح و خصوص وجع الرّأس» (أمالي الطّوسي) عن معاوية بن وهب، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: فصدع ابن لرجل من أهل مرو و هو عنده جالس، قال: فشكا ذلك إلى أبي عبد اللّه عليه السّلام؛ قال: أدنه منّي، قال: فمسح على رأسه ثمّ قال: إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا، وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ، إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً.

###دعاء لعموم الأوجاع و الرّياح

در جلد نوزدهم بحار: باب «دعاء براى عموم دردها و بادها و خصوص درد سر» (از امالى طوسى) از معاوية بن وهب روايت شده كه گفت: نزد حضرت صادق عليه السّلام بودم كه پسر مردى از اهل مرو مبتلا بسر درد گرديد و آن پسر نزد پدر خود نشسته بود، راوى گفت: پس شكايت كرد آن مرد سر درد فرزند خود را بحضرت صادق عليه السّلام، حضرت فرمود: نزديك كن او را بمن، راوى گفت: پس حضرت دست مبارك خود را بر سر وى كشيد پس (تلاوت) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ» الخ (يعنى خداوند نگاهدارنده آسمان و زمين است بفيض وجود از اينكه زوال يابند و نابود شوند، و اگر وجود بر آنها افاضه نشود، غير از خداوند كسى نگاهدارنده آنها نيست، بدرستى كه خداوند بردبار و آمرزنده است، يعنى با وجود نافرمانيهاى اهل زمين قطع فيض و رحمت نميفرمايد و آسمان و زمين را از نابود شدن نگاهدارى ميكند).

###استحباب زيارة النبيّ

الحديث 439 استحباب زيارة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم و لو من بعيد

في الوسائل: (كتاب المزار) باب «استحباب زيارة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم و لو من بعيد» عن عيسى بن عبد اللّه، عن أبيه، عن جدّه، عن عليّ أمير المؤمنين عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سلّم عليّ في شي‏ء من الأرض ابلغته، و من سلّم‏ عليّ عند القبر سمعته.

###استحباب زيارة النبيّ

در وسائل: (كتاب مزار) باب «استحباب زيارت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله گر چه از مكان دور باشد» از عيسى بن عبد اللَّه از پدرش از جدش از حضرت على امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه‏ در هر مكانى از زمين بر من سلام دهد، آن سلام بمن ميرسد و كسى كه بر من سلام كند نزد قبرم آن را ميشنوم.

###استحباب زيارة النبيّ

الحديث 440 استحباب زيارة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم و لو من بعيد

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن موسى بن إسمعيل بن (إسماعيل، عن- خ ل) موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من زار قبري بعد موتي كان كمن هاجر إليّ في حياتي، فإن لم تستطيعوا فابعثوا إليّ السّلام فإنّه يبلغني.

###استحباب زيارة النبيّ

و نيز در همان كتاب و باب: از موسى بن اسماعيل فرزند (اسماعيل از- خ ل) موسى بن جعفر از پدرش از پدران گراميش عليهم السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه قبر مرا پس از مرگ من زيارت كند چون كسى است كه در زمان زنده بودنم بسوى من هجرت نموده است، پس اگر توانا (بر زيارت قبر من) نشديد سلام بر من بفرستيد كه بمن خواهد رسيد.

###استحباب التسمية قبل الشّرب

الحديث 441 استحباب التسمية قبل الشّرب و التّحميد بعده‏

و فيه أيضا: (كتاب الأطعمة و الأشربة) باب «استحباب التسمية قبل الشّرب و التّحميد بعده» عن جرّاح المدائني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: اذكر اسم اللّه على الطّعام و الشّراب، فإذا فرغت فقل: الحمد للّه الّذي يطعم و لا يطعم.

###استحباب التسمية قبل الشّرب

و نيز در همان كتاب: (كتاب اطعمه و اشربه) باب «استحباب بسم اللَّه الرحمن الرحيم گفتن پيش از آشاميدن آب، و حمد خداوند كردن بعد از آشاميدن آن» از جراح مدائنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هنگام خوردن و آشاميدن‏ بسم اللَّه‏ بگو، و چون فارغ شدى بگو: الحمد للَّه الذى يطعم و لا يطعم‏ . (سپاس خداوندى را است كه طعام و غذا ميخوراند و خود غذا داده نميشود چون او از جسميت و صفات اجسام منزه است).

###ذكر اسم اللّه على طعام أو شراب

الحديث 442 من ذكر اسم اللّه على طعام أو شراب في أوّله و حمد اللّه في آخره، لم يسئل عن نعيم ذلك الطّعام أبدا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من ذكر اسم اللّه على طعام أو شراب في أوّله و حمد اللّه في آخره، لم يسئل عن نعيم ذلك الطّعام أبدا.

###ذكر اسم اللّه على طعام أو شراب

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: كسى كه در اول خوردن و آشاميدن خود بسم اللَّه‏ و در آخر آن‏ الحمد للَّه‏ بگويد هرگز از لذت آن طعام پرسيده نشود در آخرت.

###طاعم الشّاكر

الحديث 443 الطّاعم الشّاكر أفضل من الصّائم الصّامت‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن ابن القدّاح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الطّاعم الشّاكر أفضل من الصّائم الصّامت.

###طاعم الشّاكر

و نيز در همان كتاب و باب: از ابن قداح از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: طعام خورنده سپاسگزار، برتر است از روزه‏دار ساكت (يعنى روزه‏دار بروزه مستحبى كه ساكت از شكرگزارى است).

###تحميد و أنواع المحامد

الحديث 444 التّحميد و أنواع المحامد

في المجلّد التّاسع عشر من البحار: باب «التّحميد و أنواع المحامد» (أمالي الطّوسي) عن جابر بن عبد اللّه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو أنّ الدنيا كلّها لقمة واحدة فأكلها العبد المسلم ثمّ قال: الحمد للّه، لكان قوله ذلك خيرا له من الدّنيا و ما فيها.

###تحميد و أنواع المحامد

در جلد نوزدهم بحار: باب «تحميد و انواع محامد» (از كتاب امالى طوسى) از جابر بن عبد اللَّه روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر فرض شود كه تمامى دنيا چون يك لقمه بود و آن را بنده مسلمان ميخورد و ميگفت: الحمد للَّه، اين كلام براى او بهتر بود از دنيا و آنچه در دنيا است (كنايه است از اينكه ثواب ذكر الحمد للَّه بهتر و برتر است از تمام دنيا و آنچه در آنست، چون دنيا و آنچه در دنيا است فانى خواهد شد و ثواب الحمد للَّه گفتن كه نعمتهاى بهشتى است هميشه باقى ميباشد).

###توحيد ثمن الجنّة

الحديث 445 التّوحيد ثمن الجنّة، و الحمد للّه وفاء شكر كلّ نعمة، و خشية اللّه مفتاح كلّ حكمة، و الإخلاص ملاك كلّ طاعة

في أمالي الطّوسي: (مجلس يوم الجمعة السابع عشر من صفر سنة سبع و خمسين و أربعمائة) عن عليّ بن أبيطالب عليه السّلام قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: التّوحيد ثمن الجنّة، و الحمد للّه وفاء شكر كلّ نعمة، و خشية اللّه مفتاح كلّ حكمة، و الإخلاص ملاك كلّ طاعة.

###توحيد ثمن الجنّة

در امالى طوسى: (مجلس روز جمعه هفدهم صفر سال 457) از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: اقرار بوحدانيت خداوند قيمت و بهاى بهشت است، و حمد و سپاس خداوند وفاى شكر هر نعمت است، و ترس از خدا كليد هر حكمت است، و خالص نمودن نيت، مناط قبولى هر طاعت است.

###في الكبر

الحديث 446 في الكبر

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه‏ و حكمه» (حلية الأولياء) و عنه عليه السّلام أنّه قال: ما دخل قلب إمرء شي‏ء من الكبر إلّا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلك قلّ ذلك أو كثر.

###في الكبر

در جلد هفدهم بحار: باب «سفارشهاى حضرت باقر عليه السّلام و مواعظ و سخنان حكمت آميز او» (از كتاب حلية الاولياء) روايت شده كه آن حضرت فرمود: داخل نشد در قلب كسى مقدارى از تكبر مگر آنكه كم شد از عقل او بمقدار تكبرى كه در قلب او داخل شده كم باشد يا زياد (چون هر كس هر چه دارد از مال يا جمال، عاريه ايست كه باو داده شده، و بمرگ اين عاريه از وى برود، پس بمال يا جمال عاريه اظهار بزرگى كردن البته از نقصان عقل است).

###صبر على الحق‏

الحديث 447 الصبر على الحق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام لابنه: إصبر نفسك على الحقّ، فإنّه من منع شيئا في حقّ أعطى في باطل مثليه.

###صبر على الحق‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت بفرزندش حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: شكيبائى كن بر سلوك راه حق (يعنى اگر عطاى خود را در حق و بجاى دانستى البته كوتاهى و بخل از بذل آن مكن) بجهت آنكه هر كه با تمكن و قدرت از بذل در راه حق بخل ورزد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد نمود.

###فضل الحوقلة و التحميد

الحديث 448 في فضل الحوقلة و التحميد

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و قال عليه السّلام لابنه: يا بنيّ! إذا أنعم اللّه عليك بنعمة فقل: الحمد للّه، و إذا حزنك أمر فقل: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه، و إذا ابطأ عنك رزق فقل: أستغفر اللّه.

###فضل الحوقلة و التحميد

و نيز در همان كتاب و باب است كه آن حضرت بفرزندش حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: اى پسر جان من! هر گاه خداوند نعمتى بتو داد پس بگو: الحمد للَّه‏ ، و هر گاه مطلبى ترا اندوهناك نمود بگو: لا حول و لا قوة الا باللَّه‏ ، و هر گاه روزى دير بتو رسيد بگو: استغفر اللَّه.

###فی الشكر

الحديث 449 في الشكر

و فيه أيضا: باب «مواعظ الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام و وصاياه و حكمه» (كشف الغمّة) قال: مالك بن أنس، قال جعفر عليه السّلام يوما لسفيان الثّوري: يا سفيان! إذا انعم عليك بنعمة فأحببت بقاءها فأكثر من الحمد و الشّكر على اللّه، قال اللّه عزّ و جلّ في كتابه العزيز: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ و إذا استبطأت الرّزق فأكثر من الإستغفار، فإنّ اللّه عزّ و جلّ قال في كتابه: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً،  يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً  وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ يعني في الدنيا وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ يعني في الآخرة؛ يا سفيان! إذا حزنك أمر من سلطان أو غيره فأكثر من قول لا حول و لا قوّة إلّا باللّه، فإنّها مفتاح الفرج و كنز من كنوز الجنّة.

###فی الشكر

و نيز در همان كتاب: باب «مواعظ حضرت صادق جعفر بن محمد عليه السّلام و وصايا و سخنان حكمت آميز آن حضرت» (از كشف الغمه) روايت شده كه مالك بن انس گفت: حضرت صادق عليه السّلام روزى بسفيان ثورى فرمود: اى سفيان! هر گاه‏ نعمت داده شدى بنعمتى و باقى ماندن آن را دوست داشتى حمد و شكر خدا بسيار نما، خداوند با عزت و جلال در كتاب عزيز خود فرمود: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ (هر گاه سپاسگزارى نموديد نعمتها را البته براى شما افزون ميكنم) و هر گاه روزى تو دير رسيد پس بسيار استغفار و طلب آمرزش بنما، زيرا خداوند با عزت و جلال در كتاب خود فرمود: از خداى خود طلب آمرزش كنيد زيرا خداوند بسيار آمرزنده (گناهان) است، تا بفرستد بر شما از آسمان باران بسيار و كمك دهد شما را بمالها و پسرها، يعنى در دنيا، و قرار دهد براى شما بوستان و باغاتى را، يعنى در آخرت، اى سفيان! هر گاه ترا چيزى از طرف سلطان يا غير او محزون نمود پس‏

لا حول و لا قوة الا باللَّه‏ زياد بگو، زيرا اين كلام، كليد فرج و گشايش است و گنجى است از گنجهاى بهشت.

###أفضل الوصايا و ألزمها أن لا تنسى ربّك‏

الحديث 450 أفضل الوصايا و ألزمها أن لا تنسى ربّك‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب: (مصباح الشريعة) قال الصادق عليه السّلام: أفضل الوصايا و ألزمها أن لا تنسى ربّك، و أن تذكره دائما و لا تعصيه، و تعبده قاعدا و قائما، و لا تغترّ بنعمته و اشكره أبدا، و لا تخرج من تحت أستار عظمته و جلاله فتضلّ و تقع في ميدان الهلاك، و إن مسّك البلاء و الضرّ و أحرقتك نيران المحن، و اعلم أنّ بلاياه محشوّة بكراماته الأبديّة، و محنه مورثة رضاه و قربته و لو بعد حين، فيالها من مغنم لمن علم و وفّق لذلك.

###أفضل الوصايا و ألزمها أن لا تنسى ربّك‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از مصباح الشريعه) روايت شده است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: برترين سفارشها و لازمترين آنها اينست كه پروردگار خود را فراموش نكنى، و هميشه او را ياد كنى، و او را نافرمانى نكنى، و پرستش كنى او را نشسته و ايستاده، و به نعمت او مغرور نشوى و هميشه او را سپاسگزار باشى، و خارج نشوى از زير پرده‏هاى عظمت (يعنى پوششهائى كه خداوند بواسطه ستاريت و عظمت خود سرپوشى ميفرمايد مادامى كه بنده تجاوز از حد نكرده باشد، و چنانچه تجاوز نمود ممكن است منتهى بتكذيب انبيا و كفر گردد، و در قرآن كريم فرموده: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ يعنى پس سرانجام اشخاصى كه اعمال ناشايسته نمودند و فرو رفتند در معاصى بسى بد شد و منتهى بكفر گرديد، براى آنكه تكذيب‏ آيات الهيه يعنى انبيا و معجزات آنان و آنچه دليل بر حق و حقيقت بود نمودند و دليلهائى كه خداوند براى ارشاد خلق نصب فرموده بود انكار كردند) و جلال خداوند (يعنى جلال مختص بحق كه مقام الوهيت باشد) كه گمراه شده و واقع ميشوى در ميدان هلاكت و اگر چه در حال ابتلاء ببلا و ضرر باشى، و بسوزاند تو را آتشهاى گرفتاريها. لطف حق با تو مداراها كند - چون كه از حد بگذرى رسوا كند .  و بدان كه بلاهاى خداوند در بردارد كرامات هميشگى او را، و محنتهاى او باعث خوشنودى و نزديكى باوست اگر چه بعد از مدتى باشد، پس چه بزرگ غنيمت و بهره‏ايست براى كسى كه بداند و موفق بعمل شده باشد (يعنى فوائدى را كه در صبر و تحمل بلاياست چنانچه امام عليه السّلام فرمود).

###صانع المنافق بلسانك

الحديث 451 صانع المنافق بلسانك، و أخلص مودّتك للمؤمن‏

و فيه أيضا: باب «وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه و حكمه» (تحف العقول) قال عليه السّلام: صانع المنافق بلسانك، و أخلص مودّتك للمؤمن، و إن جالسك يهوديّ فأحسن مجالسته.

###صانع المنافق بلسانك

و نيز در همان كتاب: باب «وصايا و مواعظ و حكم حضرت باقر عليه السّلام» (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: با زبان خوش با منافق رفتار كن، و خالص كن دوستى خود را براى مؤمن، و اگر با تو مردى يهودى همنشينى نمود پس نيكو با او همنشينى كن.

 

 

###شیب حلم بعلم‏

الحديث 452 ما شيب شي‏ء بشي‏ء أحسن من حلم بعلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: ما شيب شي‏ء بشي‏ء أحسن من حلم بعلم.

###شیب حلم بعلم‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: مخلوط نشده است چيزى بچيزى نيكوتر از مخلوط شدن بردبارى با دانش (يعنى باين واسطه ميتواند جمعى را ارشاد كند).

###خف اللّه لقدرته عليك

الحديث 453 خف اللّه لقدرته عليك و استحي منه لقربه منك‏

و فيه أيضا: باب «وصايا عليّ بن الحسين عليهما السّلام و مواعظه و حكمه»

(الدرّة الباهرة) و قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: خف اللّه لقدرته عليك و استحي منه لقربه منك.

###خف اللّه لقدرته عليك

و نيز در همان كتاب: باب «سفارشهاى حضرت زين العابدين عليه السّلام‏ و مواعظ و حكم آن حضرت» (از دره باهره) روايت شده كه حضرت على بن الحسين عليهما السّلام فرمود: از خدا بترس براى توانائى كه او بر تو دارد، و از او شرم نما زيرا نزديك بتو است.

###أشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات‏

الحديث 454 أشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الخصال) عن الزّهري، قال: قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: أشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات: السّاعة الّتي يعاين فيها ملك الموت، و السّاعة الّتي يقوم فيها من قبره، و السّاعة الّتي يقف فيها بين يدي اللّه تبارك و تعالى، فإمّا إلي الجنّة و إمّا إلي النّار؛ ثمّ قال: إن نجوت يا بن آدم عند الموت فأنت أنت و إلّا هلكت؛ و إن نجوت يا بن آدم حين توضع في قبرك فأنت أنت و إلّا هلكت؛ و إن نجوت يا بن آدم في مقام القيامة فأنت أنت و إلّا هلكت.

###أشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از خصال) از زهرى روايت شده كه حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: سخت‏ترين ساعات پسر آدم سه ساعتست: ساعتى كه ملك الموت را مشاهده ميكند، و ساعتى كه از قبر خود (براى قيامت) بپاى خيزد؛ و ساعتى كه نزد خداى تبارك و تعالى ميايستد پس (سرانجام عمل او) يا ببهشت منتهى مى‏شود و يا بآتش جهنم، پس حضرت فرمود: اگر نجات يافتى اى پسر آدم زمان مرگ پس بسعادت كامياب‏شده ‏اى و گر نه هلاك گرديده ‏اى، و اگر نجات يافتى‏اى پسر آدم زمانى كه گذارده ميشوى در قبر خود پس بسعادت كامياب گشته ‏اى و الا هلاك‏شده ‏اى، و اگر نجات يافتى اى پسر آدم در جايگاه خود در قيامت پس بسعادت رسيدى و كامياب شدى و الا هلاك ‏شده ‏اى.

###صفة الدنيا

الحديث 455 صفة الدنيا

و فيه أيضا: باب «ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (اعلام الدين للديلمي) عن نافع بن عمر، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: أيّها النّاس هذه دار ترح لا دار فرح، و دار التّواء لا دار استواء، فمن عرفها لم يفرح لرجاء و لم يحزن لشقاء، ألا و إنّ اللّه خلق الدّنيا دار بلوى و الآخرة دار عقبى، فجعل بلوي الدّنيا لثواب الآخرة سببا، و ثواب الآخرة من بلوي الدّنيا عوضا، فيأخذ ليعطي و يبتلي ليجزي، و إنّها لسريعة الذّهاب و وشيكة الإنقلاب، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة فطامها، و اهجروا لذيذ عاجلها لكربة آجلها، و لا تسعوا في عمارة قد قضي اللّه خرابها، و لا تواصلوها و قد أراد اللّه منكم إجتنابها، فتكونوا لسخطه متعرّضين و لعقوبته مستحقّين.

###صفة الدنيا

و نيز در همان كتاب: باب «مجموعه مفردات كلمات رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و جوامع سخنان آن حضرت» (از اعلام الدين ديلمى) از نافع بن عمر روايت شده كه گفت از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: اى مردم! اين دنيا خانه مشقت و زحمت است نه خانه خوشحالى، و خانه پيچيدگى كارها است نه خانه استقامت و راست (يعنى كارهاى اين دنيا پيچيده است و صاف و مستقيم انجام نميگيرد) پس هر كسى كه بشناسد دنيا را خوشحال نميشود براى اميدى كه دارد، و محزون نميشود براى بدبختى دنيوى (چون هيچ يك از خوشى و گرفتارى دنيا دوامى ندارد) آگاه باشيد، همانا خدا خلق كرده دنيا را خانه زحمت و آخرت را خانه جزا و پاداش، پس قرار داد زحمت دنيا را سبب ثواب آخرت، و قرار داد ثواب آخرت را عوض گرفتارى دنيا، پس ميگيرد (يعنى نعمتهائى كه در دار دنيا داده است) براى اينكه عطا فرمايد از نعمتها و مقامات آخرت، و گرفتار ميكند براى اينكه پاداش دهد، و همانا دنيا بسرعت و زودى ميرود و انقلاب آن نزديكست، پس بترسيد و كناره‏گيرى كنيد از شيرينى لذتهاى حرام دنيا براى تلخى جدا شدن از آنها و گرفتارى بعقابها، و دورى كنيد از لذت فعلى دنيا براى غصه و اندوه عاقبت دنيا، و كوشش نكنيد در سازمانى كه به تحقيق حكم فرموده است خداوند خراب شدن آن سازمان را، و متصل نكنيد خود را بدنيا (يعنى بلذتهاى حرام دنيا) و حال آنكه خداوند خواسته است از شما دورى جستن از (حرامهاى) آن را، پس اگر چنين نموديد (يعنى علاقمند گشتيد بدنيا) خود را مورد غضب خدا و استحقاق عقاب قرار داده ‏ايد.

###صفة الدنيا و الآخرة

الحديث 456 صفة الدنيا و الآخرة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أنس بن مالك، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: أيّها النّاس! إتّقوا اللّه حقّ تقاته، و اسعوا في مرضاته، و أيقنوا من الدّنيا بالفناء، و من الآخرة بالبقاء، و اعملوا لما بعد الموت فكأنّكم بالدّنيا لم تكن و بالآخرة لم تزل، أيّها النّاس! إنّ من في الدّنيا ضيف و ما في أيديهم عارية، و إنّ الضّيف مرتحل و العارية مردودة، ألا و إنّ الدّنيا عرض حاضر يأكل منه البرّ و الفاجر، و الآخرة وعد صادق يحكم فيها ملك عادل قادر، فرحم اللّه امرء ينظر لنفسه و مهّد لرمسه مادام رسنه مرخيّا و حبله على غاربه ملقيّا، قبل أن ينفد أجله و ينقطع عمله.

###صفة الدنيا و الآخرة

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از انس بن مالك روايت شده كه گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه ميفرمود: اى مردم بپرهيزيد از خدا آن طور كه سزاوار پرهيزكاريست (يعنى از اوامر و نواهى او سرپيچى نكنيد) و كوشش كنيد در تحصيل خوشنودى او، و ترديدى در سپرى شدن دنيا و دوام و هميشگى‏ بودن آخرت نداشته باشيد، و كردار نيكى براى پس از مرگ خود بجاى آوريد، پس گوئيا زمانى كه رحلت بآن عالم نموديد دنيائى نبوده است و هميشه در آخرت بوده ‏ايد (يعنى زمانى كه انسان بآن عالم رفت چه در خوشى ابدى واقع شود يا در شكنجه و عذاب هميشگى، بدى و گرفتارى يا خوشى و سرور موقتى كه در دنيا ديده گوئيا براى وى نبوده است) اى مردم، همانا هر كه در دنياست ميهمانست و آنچه (از مالهاى دنيا) در دست ايشانست عاريه و امانت است، و همانا ميهمان كوچ‏كننده و رفتنى است و مال امانت نيز بصاحبش رد گرديده شود، آگاه باشيد كه دنيا متاع نقديست، نيكوكار و بدكار از آن ميخورند و بهره ميبرند، و قيامتى كه نويد داده‏اند راست است و پادشاه دادگر توانائى (در آن روز) داورى ميكند، پس خداى بيامرزد مردى را كه ملاحظه صلاح خود كند و مهيا كند براى قبر خود اعمالى كه در آن عالم سودمند است مادامى كه مهار او سست است و افسار او بر گردن او افكنده شده است (و اين كنايه است از اينكه در دنيا جلوگيرى ندارد و هر چه بخواهد ميكند) پيش از سپرى شدن عمر و منقطع شدن عمل او.

###فضائل أمير المؤمنين علي ع‏

الحديث 457 فضائل أمير المؤمنين علي ع‏

الأمالي للطوسي ره: (الجزء الرابع عشر) عن عبد اللّه بن مسعود، قال: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم جالسا في جماعة من أصحابه إذ أقبل عليّ بن أبيطالب صلوات اللّه عليه، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في حكمته و إلى إبراهيم في حلمه، فلينظر إلى عليّ بن أبيطالب.

###فضائل أمير المؤمنين علي ع‏

در امالى طوسى ره: (جزء چهاردهم) از عبد اللَّه بن مسعود روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نزد جماعتى از ياران خود نشسته بود كه حضرت على بن ابى طالب صلوات اللَّه عليه وارد شد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس اراده دارد كه نظر كند در علم آدم و حكمت (يعنى علوم محكمه متقنه) نوح عليه السّلام و صبر و شكيبائى ابراهيم عليه السّلام، بايد كه بحضرت على بن ابى طالب عليه السّلام نظر نمايد.

###فضائل الإمام الحسين ع‏

الحديث 458 فضائل الإمام الحسين ع‏

الأمالي للطوسي ره: (الجزء الحادي عشر) عن محمّد بن مسلم، قال: سمعت أبا جعفر و جعفر بن محمّد عليهما السّلام يقولان: إنّ اللّه تعالى عوض الحسين عليه السّلام من قتله أن جعل الإمامة في ذريّته و الشفاء في تربته و إجابة الدعاء عند قبره، و لا تعدّ أيّام زائريه جائيا و راجعا من عمره، قال محمّد بن مسلم: فقلت لأبيعبد اللّه عليه السّلام: هذا الجلال ينال بالحسين عليه السّلام، فماله في نفسه؟ قال: إنّ اللّه تعالى ألحقه بالنّبي فكان معه في درجته و منزلته، ثمّ تلا أبو عبد اللّه: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ الآية.

###فضائل الإمام الحسين ع‏

در امالى طوسى ره: (جزء يازدهم) از محمد بن مسلم روايت شده كه گفت از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام شنيدم ميفرمودند: همانا خداى تعالى بعوض شهادت حسين عليه السّلام امامت را در ذريه (يعنى فرزندان) او و (نيز) شفاء را در خاك (قبر مطهر) او، و اجابت و قبولى دعاء را در نزد قبر او قرار داد و روزهائى كه زائرين قبر او هنگام رفتن و برگشتن گذرانيده ‏اند از عمر آنها محسوب نميفرمايد؛ محمد بن مسلم گويد: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم اين جلال و عظمت را (مردم) بوسيله حسين عليه السّلام ميرسند، پس براى خود حضرت عليه السّلام چه قرار داده شده است؟ حضرت فرمود: همانا خداى تعالى او را ملحق به پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمايد و با آن حضرت در درجه و مقام او خواهد بود، سپس حضرت صادق عليه السّلام (اين آيه را) تلاوت فرمودند: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ الخ (و كسانى كه ايمان بخدا آوردند و فرزندان ايشان در ايمان و عقيده پيروى آنان نمودند، فرزندان ايشان را بايشان ملحق گردانيم) تا آخر آيه.

 

###شفاء في طين قبر الحسين ع‏

الحديث 459 الشفاء في طين قبر الحسين ع‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن الحارث بن المغيرة البصري، قال: قلت لأبيعبد اللّه عليه السّلام: إنّي رجل كثير العلل و الأمراض و ما تركت دواء إلّا تداويت به فما انتفعت بشي‏ء منه، فقال لي: أين أنت عن طين قبر الحسين بن عليّ عليه السّلام‏ فإنّ فيه شفاء من كلّ داء و أمنا من كلّ خوف، فإذا أخذته فقل هذا الكلام: اللّهمّ إنّي أسئلك بحقّ هذه الطّينة و بحقّ الملك الّذي أخذها، و بحقّ النّبيّ الّذي قبضها و بحقّ الوصيّ الّذي حلّ فيها، صلّ على محمّد و أهل بيته و افعل بي كذا و كذا، قال: ثمّ قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام: أمّا الملك الّذي قبضها [أخذها] فهو جبرائيل عليه السّلام و أراها النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: هذه تربة ابنك الحسين تقتله امّتك من بعدك، و الّذي قبضها فهو محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم، و أمّا الوصيّ الّذي حلّ فيها فهو الحسين عليه السّلام و الشهداء رضي اللّه عنهم، قلت: قد عرفت جعلت فداك الشفاء من كلّ داء، فكيف الأمن من كلّ خوف؟ فقال: إذا خفت سلطانا أو غير سلطان فلا تخرجنّ من منزلك إلّا و معك من طين قبر الحسين عليه السّلام فتقول: اللّهمّ إنّي أخذته من قبر وليّك و ابن وليّك فاجعله لي أمنا و حرزا لما أخاف و مالا أخاف، فإنّه قد يرد ما لا يخاف؛ قال الحرث بن المغيرة: فأخذت كما أمرني و قلت ما قال لي: فصحّ جسمي و كان لي أمانا من كلّ ما خفت و ما لم أخف كما قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: فما رأيت مع ذلك بحمد اللّه مكروها و لا محذورا.

###شفاء في طين قبر الحسين ع‏

و نيز در همان كتاب و جزء: از حارث بن مغيرة البصرى روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: من مردى هستم كه بعلل مزاجى و بيماريهاى بسيار مبتلا هستم و داروئى نبوده كه بآن درمان نكرده باشم ولى بهيچ يك از آنها سودى نبردم، حضرت فرمود: چرا بخاك قبر حسين بن على عليه السّلام مداوا نكرده ‏اى كه در آن شفاء هر درد و ايمنى از هر خوف و ترس است، پس زمانى كه آن تربت شريف را برميدارى اين كلمات را بگو: اللهم انى أسألك‏ «الخ» (يعنى خداوند از تو سؤال ميكنم بحق اين خاك و بحق فرشته ‏اى كه آن را برداشته و بحق پيغمبرى كه آن را قبض كرده و گرفته و بحق وصيى كه در آن خاك نزول فرموده، درود بفرست بر محمد و اهل بيت او و عنايت فرما بمن چنين و چنان (يعنى حاجت مرا برآور، راوى) گفت: سپس حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: اما فرشته ‏اى كه آن خاك را برداشته جبرائيل عليه السّلام است و بحضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نشان داد و عرضكرد اين خاك (قبر) فرزند تو حسين است كه امت تو پس از تو او را شهيد كنند، و آن كسى كه آن خاك را قبض نموده حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله است، و اما وصيى كه در آن خاك نزول فرموده حضرت حسين عليه السّلام و شهيدان (در ركاب وى) است (راوى گويد) عرضكردم: فدايت شوم، معنى شفاء (خاك او) را براى هر دردى دانستم پس چگونه موجب ايمنى از هر خوف و ترسى خواهد بود؟ حضرت فرمود: هر گاه از پادشاه يا غير پادشاه بترسى، از خانه خود بيرون نيا مگر آنكه (مقدارى) از خاك قبر حسين عليه السّلام همراه تو باشد و بگو: اللهم انى اخذته من قبر وليك و ابن وليك فاجعله لى امنا و حرزا لما اخاف و ما لا اخاف فإنه قد يرد ما لا يخاف‏ (يعنى خداوندا اين خاك را از قبر مطهر ولى و دوست تو و پسر دوست تو برداشتم، پس قرار بده آن را براى من موجب ايمنى و حفظ من از آنچه ميترسم و آنچه را كه (از جهت عدم علم بضرر آن) نميترسم، زيرا گاهى بر آدمى وارد ميگردد بعضى از امور كه از آن نميترسد و در واقع ضرر دارد) حرث بن مغيره گويد: همان طور كه حضرت فرمانداده بود (از آن خاك) گرفتم و آنچه فرموده بود گفتم، بدنم سالم و موجب ايمنى از آنچه ميترسيدم و آنچه از ضرر آن آگاه نبودم و نميترسيدم گرديد همچنان كه خود حضرت فرموده بودند، و نديدم با عمل باين دستور بحمد اللَّه چيزى كه آن را خوش نداشته باشم، يا ضررى داشته باشد و از ضررش ترسان باشم.

###ثواب من تولى عليّا ع‏

الحديث 460 ثواب من تولى عليّا ع‏

و فيه أيضا: (الجزء السابع عشر) عن زيد بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أحبّ أن يحيي حياتي و يموت موتي [ميتتي خ ل‏] و يدخل الجنّة الّتي وعدني ربّي، فليتولّ عليّا بعدي، فإنّه لن يخرجكم من هدى و لن يدخلكم في ردى.

###ثواب من تولى عليّا ع‏

و نيز در همان كتاب: (جزء هفدهم) از زيد بن ارقم روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه دوست دارد زندگانى او چون زندگانى من باشد و مردنش مانند مردن من باشد و داخل بهشتى شود كه پروردگار من بمن وعده فرموده پس بايد على عليه السّلام را بعد از من ولى امر و مطاع بداند (و داراى ولايت او باشد) زيرا آن (يعنى محبت و ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام) هرگز بيرون نمى‏آورد شما را از راه حق و هدايت، و وارد نميسازد شما را در پستى.

###صبر ساعة أورثت فرحا طويلا

الحديث 461 كم من صبر ساعة قد أورثت فرحا طويلا، و كم من لذّة ساعة قد أورثت حزنا طويلا

و فيه أيضا: (الجزء السادس) عن آدم بن عيينة الهلالي، قال: سمعت جعفر بن محمّد عليه السّلام يقول: كم من صبر ساعة قد أورثت فرحا طويلا، و كم من لذّة ساعة قد أورثت حزنا طويلا.

###صبر ساعة أورثت فرحا طويلا

و نيز در همان كتاب: (جزء ششم) از آدم بن عيينه هلالى روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: بسا شكيبائى ساعتى (مثل صبر بر زحمت عبادتى و يا ترك گناهى يا پرستارى مريضى) كه موجب فرح و سرور درازى گردد، و بسا لذت و عيش ساعتى كه سبب اندوه و ملال درازى شود.

###تحريم المجالسة لأهل المعاصي‏

الحديث 462 في تحريم المجالسة لأهل المعاصي‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام‏ و خطبه أيضا و حكمه» (مطالب السؤول) و قال عليه السّلام: إحذروا الدّنيا إذا أمات النّاس الصّلاة، و أضاعوا الأمانات، و اتّبعوا الشّهوات، و استحلّوا الكذب، و أكلوا الرّبا، و أخذوا الرّشا، و شيّدوا البناء، و اتّبعوا الهوى، و باعوا الدّين بالدّنيا، و استخفّوا بالدّماء، و ركنوا إلى الرّياء، و تقاطعت الأرحام، و كان الحلم ضعفا، و الظلم فخرا، و الأمراء فجرة، و الوزراء كذبة، و الامناء خونة، و الأعوان ظلمة، و القرّاء فسقة، و ظهر الجور، و كثر الطّلاق و موت الفجأة، و حليت المصاحف، و زخرفت المساجد و طوّلت المنابر، و نقضت العهود، و خربت القلوب، و استحلّوا المعازف، و شربت الخمور، و ركبت الذّكور، و اشتغل النّساء، و شاركن أزواجهنّ في التجارة حرصا على الدّنيا، و علت الفروج السّروج و تشبّهن بالرّجال، فحينئذ عدّوا أنفسكم في الموتى، و لا تغرنّكم الحيوة الدّنيا، فإنّ‏ النّاس إثنان: برّ تقىّ، و آخر شقيّ، و الدّار داران لا ثالث لهما، و الكتاب واحد لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها، ألا و إنّ حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة و باب كلّ بليّة و مجمع كلّ فتنة و داعية كلّ ريبة، الويل لمن جمع الدّنيا و أورثها من لا يحمده، و قدم على من لا يعذره، الدّنيا دار المنافقين و ليست بدار المتّقين، فليكن حظّك من الدّنيا قوام صلبك و إمساك نفسك و تزوّد لمعادك.

###تحريم المجالسة لأهل المعاصي‏

در جلد هفدهم بحار: باب «مواعظ و خطبه‏هاى امير المؤمنين عليه السّلام‏ و كلمات حكمت آميز آن حضرت» (از كتاب مطالب السؤول) روايت شده است كه فرمود: دورى كنيد و بترسيد از (معذب شدن بعذابهاى آسمانى در) دنيا هر گاه مردم نمازها را ميراندند (يعنى نماز را ترك و بى‏اعتنائى بآن نمودند) و امانتها را ضايع و خراب كردند (يعنى خيانت نمودند) و پيروى شهوات حرام نمودند، و دروغ گفتن را حلال شمردند، و رباخوارگى را پيشه خود ساختند، و رشوه گرفتند، و بناهاى محكم بپاساختند، و از هوى و اميال نفسانى خويش پيروى كردند، و دين خود را بدنيا فروختند، و خون (مردم) را سبك دانستند (يعنى باكى از ريختن خون مسلمانان نداشتند) و مايل برياكارى شدند (يعنى خود را برياكارى جلوه دادند) و رحمها قطع گرديد، و بردبارى (بردباران) را ضعف و ناتوانى پنداشتند، و بيدادگرى را موجب افتخار دانستند، و اميران ايشان گناهكاران شدند، و وزيران ايشان دروغگويان شدند، و كسانى را كه امين خود دانسته بودند خيانت كردند و ياران (ايشان) ظالمان شدند، و قاريان قرآن فاسقان شدند، و بيدادگرى ظاهر شد، و وقوع طلاق زياد گرديد، و مرگ ناگهان پديد آمد، و قرآن‏ها زينت شد، و مسجدها را آرايش دادند، و منبرها را بلند گرداندند، و عهدها بشكستند و دلها ويران گرديد (از ايمان و اعتقادات صحيحه خالى شد) و آلات لهو حلال گرديد، و شرابخوارگى و لواط رايج شد، و زنان با شوهران خود در كسب و تجارت جهت حرص بدنيا شركت كردند، و زنان بر زينها سوار شدند و خود را بمردان شبيه ساختند؛ پس در اين هنگام خود را در زمره مردگان قرار دهيد، و زندگى دنيا شما را مغرور نسازد، زيرا مردم دو طبقه‏ اند: (اول) نيكوكاران با تقوى (دوم) مردمان شقى و بدبخت؛ و خانه دو خانه است كه سومى براى آنها نيست (يا دنياست يا آخرت) و نامه يكى است كه هيچ كوچك و بزرگى از عمل نيست مگر اينكه در آن ثبت شده است؛ آگاه باشيد همانا دوستى دنيا اصل و منشأ هر گناهى است، و درب هر بليه و گرفتاريست، و محل اجتماع هر فتنه و آشوبى است و داعى هر ريب و شكى است، واى بر كسى كه (مال) دنيا را جمع آورى كند و بگذارد براى كسى كه صرف در محل شايسته‏اى نكند و وارد شود بر كسى (يعنى خداوند) كه عذر او را نپذيرد، دنيا خانه منافقين است و خانه اهل تقوى نباشد (يعنى اهل تقوى بدنيا توجهى ندارند) پس بايد بهره تو از دنيا باندازه حفظ نفس و سد رمق تو باشد، و هر چه توانى براى آخرت خود توشه بردار.

###تحريم التّظاهر بالمنكرات

الحديث 463 تحريم التّظاهر بالمنكرات و ذكر جملة من المحرّمات و المكروهات‏

في الوسائل: (كتاب الأمر بالمعروف) باب «تحريم التّظاهر بالمنكرات و ذكر جملة من المحرّمات و المكروهات» عن حمران، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في حديث (نقلنا بعضه و تركنا الآخر للإختصار) قال عليه السّلام: ألا تعلم أنّ من انتظر أمرنا و صبر على ما يرى من الأذى و الخوف فهو غدا في زمرتنا؟ فإذا رأيت الحقّ قد مات و ذهب أهله، و رأيت الجور قد شمل البلاد، و رأيت القرآن قد خلق و احدث‏ فيه ما ليس فيه و وجّه على الأهواء، و رأيت أكثر النّاس و خير بيت من يساعد النّساء على فسقهنّ، و رأيت المؤمن محزونا محتقرا ذليلا، و رأيت البدع و الزّنا قد ظهر، و رأيت النّاس يعتدون بشاهد الزّور، و رأيت الحرام يحلّل و رأيت الحلال يحرّم، و رأيت الدّين بالرّأى، و عطّل الكتاب و أحكامه، و رأيت اللّيل لا يستخفى به من الجرأة على اللّه، و رأيت المؤمن لا يستطيع أن ينكر إلّا بقلبه، و رأيت العظيم من المال ينفق في سخط اللّه عزّ و جلّ، و رأيت الولاة يقرّبون أهل الكفر و يباعدون أهل الخير، و رأيت الولاة يرتشون في الحكم، و رأيت الولاية قبالة لمن زاد، و رأيت الأيمان باللّه عزّ و جلّ كثيرة على الزّور، و رأيت القمار قد ظهر، و رأيت الشّراب يباع ظاهرا ليس عليه مانع، و رأيت النّساء يبذلن أنفسهنّ لأهل الكفر، و رأيت‏ الملاهي قد ظهرت يمرّ بها لا يمنعها أحد أحدا و لا يجترء أحد على منعها، و رأيت الشّريف يستذلّه الّذي يخاف سلطانه، و رأيت القرآن قد ثقل على النّاس استماعه، و خفّ على النّاس استماع الباطل، و رأيت الجار يكرم الجار خوفا من لسانه، و رأيت الحدود قد عطّلت و عمل فيها بالأهواء، و رأيت المساجد قد زخرفت، و رأيت أصدق النّاس عند النّاس المفتري الكذب، و رأيت الشرّ قد ظهر و السعي بالنّميمة، و رأيت البغي قد فشا، و رأيت الغيبة تستملح و يبشّر بها النّاس بعضهم بعضا، و رأيت طلب الحجّ و الجهاد لغير اللّه، و رأيت السّلطان يذلّ للكافر المؤمن، و رأيت الرّجل معيشته من بخس المكيال و الميزان، و رأيت سفك الدّماء يستخفّ بها، و رأيت الرّجل يطلب الرّياسة لغرض الدّنيا و يشهر نفسه بخبث اللّسان ليتّقى و تسند إليه الامور، و رأيت الصّلوة قد استخفّ بها، و رأيت الرّجل عنده المال الكثير لم يزكّه منذ ملكه، و رأيت الرّجل يتكلّم بشي‏ء من الحقّ و يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر فيقوم إليه من ينصحه في نفسه و يقول: هذا عنك موضوع، و رأيت النّاس ينظر بعضهم إلى بعض و يقتدون بأهل الشّرور، و رأيت مسلك الخير و طريقه خاليا لا يسلكه أحد، و رأيت الميّت يهزؤ به فلا يفزع له أحد، و رأيت كلّ عام يحدث فيه من الشرّ و البدعة أكثر ممّا كان، و رأيت الخلق [في‏] المجالس لا يتابعون إلّا الأغنياء، و رأيت المحتاج يعطى على الضّحك به و يرحم لغير وجه اللّه، و رأيت الآيات في السّماء لا يفزع لها أحد، و رأيت النّاس يتسافدون كما تتسافد البهائم و لا ينكر أحد منكرا تخوّفا من النّاس، و رأيت الرّجل ينفق الكثير في غير طاعة اللّه و يمنع اليسير في طاعة اللّه، و رأيت العقوق قد ظهر و استخفّ بالوالدين و كانا من أسوء النّاس حالا عند الولد و يفرح بأن يفترى عليهما، و رأيت النّساء و قد غلبن على الملك و غلبن على كلّ أمر لا يؤتى إلّا مالهنّ فيه هوى، و رأيت ابن الرّجل يفتري على أبيه و يدعو على والديه و يفرح بموتهما، و رأيت الرّجل إذا مرّ به يوم و لم يكسب فيه الذّنب العظيم من فجور أو بخس مكيال أو ميزان أو غشيان حرام أو شرب مسكر، كئيبا حزينا يحسب أنّ ذلك اليوم عليه وضيعة من عمره، و رأيت السّلطان يحتكر الطّعام، و رأيت أموال ذوي القربى تقسم في الزّور و يتقامر بها و يشرب بها الخمور، و رأيت الخمر يتداوى بها و توصف للمريض و يستشفى بها، و رأيت النّاس قد استووا في ترك الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر و ترك التديّن به، و رأيت الأذان بالأجر و الصلوة بالأجر، و رأيت المساجد محتشية ممّن لا يخاف اللّه، مجتمعون فيها للغيبة و أكل لحوم أهل الحقّ، و رأيت من أكل أموال اليتامى يحدّث بصلاحه، و رأيت القضاة يقضون بخلاف ما أمر اللّه، و رأيت‏ الولاة يأتمنون الخونة للطّمع، و رأيت المنابر يؤمر عليها بالتقوى و لا يعمل القائل بما يأمر، و رأيت الصلوة قد استخفّ بأوقاتها، و رأيت الصّدقة بالشّفاعة لا يراد بها وجه اللّه و يعطى لطلب النّاس، و رأيت النّاس همّهم بطونهم و فروجهم لا يبالون بما أكلوا و بما نكحوا، و رأيت الدّنيا مقبلة عليهم، و رأيت أعلام الحقّ قد درست- فكن على حذر و اطلب من اللّه النّجاة، و اعلم أنّ النّاس في سخط اللّه عزّ و جلّ إنّما يمهلهم لأمر يراد بهم، فكن مترقّبا و اجتهد ليراك اللّه عزّ و جلّ في خلاف ما هم عليه، فإن نزل بهم العذاب و كنت فيهم عجّلت إلى رحمة اللّه، و إن اخّرت ابتلوا و كنت قد خرجت ممّا هم فيه من الجرأة على اللّه عزّ و جلّ، و اعلم إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ‏ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ، و إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.

###تحريم تظاهر به منكرات

در وسائل: (كتاب امر بمعروف) در باب «تحريم تظاهر بمنكرات و ذكر جمله‏اى از محرمات و مكروهات» از حمران از حضرت صادق عليه السّلام در حديثى (كه برخى از آن را نقل و بقيه را جهت اختصار ترك نموديم) فرمود: آيا نميدانى هر كس در انتظار امر ما (يعنى ظهور فرج ما) باشد و شكيبا باشد بر آنچه مشاهده ميكند از اذيت و آزار و ترس از دشمنان، پس او فردا (ى قيامت) در گروه و جمعيت ما است، پس هر گاه مشاهده كردى كه حق و حقيقت و اهل آن از بين رفته است، و ديدى كه ستم و جور تمامى شهرها را گرفته؛ و ديدى كه قرآن (در دل مردم) كهنه شده (يعنى‏ اعتنائى باحكام آن ندارند، و بآن عمل نمى‏نمايند) و قوانين تازه و نوى احداث كردند كه در قرآن نيست، و بر هواى نفس خود آيات را توجيه نمودند؛ و ديدى كه بيشتر مردم و بهترين خانواده‏ها كسانى هستند كه كمك ميكنند زنان را بر فسق و فجورشان؛ و ديدى مؤمن را اندوهناك و كوچك و خوار؛ و ديدى بدعتها و زنا را كه ظاهر و آشكار گرديده؛ و ديدى مردم را كه بشاهد دروغين و باطل اعتماد و اعتنا ميكنند؛ و ديدى كه حرام را حلال ميدانند و حلال را حرام ميشمرند؛ و ديدى كه دين (و مقررات آن) را برأى (و عقيده خود) بيان ميكنند، و قرآن را معطل ميگذارند و باحكام آن عمل نميكنند؛ و ديدى (مردم را كه) در شب نيز (با تشكيل مجالس علنى معاصى) بر خدا جرأت ميكنند (يعنى گناهانى را كه امكان داشت مخفيانه انجام دهند مع ذلك در علانيه و انظار مردم مرتكب ميشوند) و ديدى مؤمن را كه تواناى بر انكار و نهى (از عمل اهل معصيت) نيست مگر بدلش (يعنى اظهار نهى از منكر نميتواند بنمايد) و ديدى مال بسيار در راه خشم خداى عز و جل صرف مى‏شود (مثل اينكه مراكز فساد تأسيس كنند) و ديدى كه واليان و فرمانروايان خود را بكفار نزديك گردانند و از اهل خير و ديانت خود را دور ميسازند؛ و ديدى كه فرمانروايان در احكام (صادره) خود رشوه ميگيرند، و ديدى عهده دار حكومت اشخاصى بشوند كه بيشتر پول بدهند؛ و ديدى كه قسمهاى دروغ بخداى با عزت و جلال بسيار گردد؛ و ديدى كه قمار ظاهر و آشكارا شود؛ و ديدى كه شراب علنى و آشكارا فروخته مى‏شود و مانعى براى آن در ميان نيست؛ و ديدى كه زنان خويشتن را در اختيار اهل كفر ميگذارند؛ و ديدى كه اعمال لهوى آشكارا ميگردد بطورى كه هيچ كس ديگرى را از آنها منع نمى‏نمايد و كسى جرأت بر منع آنها ندارد؛ و ديدى مردمان شريف را كه خوار ميگرداند او را كسى كه از قدرت او ميترسند؛ و ديدى كه شنيدن آيات قرآن بر مردم گران و سنگين گردد، و بر مردم شنيدن باطل سبك و آسان شود، و ديدى همسايه را كه بهمسايه خود از جهت ترس از زبان او اكرام مينمايد؛ و ديدى كه حدود (و مقررات دين) معطل (و بدون عمل) مانده و در آنها بهواهاى نفسانى عمل شود؛ و ديدى كه مسجدها زينت شود، و ديدى كه راستگوترين مردم در نزد مردم كسى است كه تهمت زند و دروغ بگويد، و ديدى كه شر و سخن چينى (در ميان مردم) ظاهر گرديده است، و ديدى كه بيدادگرى آشكارا شده، و ديدى كه غيبت (و بدگوئى مردم) را سخن خوش و نمكين پندارند، و بغيبت مردم برخى برخى را بشارت ميدهند، و ديدى كه بحج و جهاد رفتن براى غير خدا باشد، و ديدى كه پادشاه مؤمن را براى خاطر كافر خوار گرداند، و ديدى مرد را كه معيشت (و ارتزاق) او از كم فروشى در آنچه بوزن وكيل معامله مى‏شود تأمين ميگردد، و ديدى كه ريختن خون‏ها سبك شمرده مى‏شود (يعنى باكى از ريختن خون ندارند) و ديدى كه مرد، طلب رياست كند براى غرضهاى دنيوى خود، و ببدزبانى خود را مشهور ميسازد تا از وى بهراسند و امور را بوى واگذار كنند و كارها را باو نسبت دهند، و ديدى كه نماز سبك شمرده شود (و بآن استخفاف گردد) و ديدى كه در نزد مرد مال بسيار است و زكاة آن را از زمانى كه مالك آن شده نداده است‏ و ديدى كه مرد بسخن حقى تكلم ميكند و امر بمعروف و نهى از منكر مينمايد پس كسى در برابر او قيام ميكند كه نصيحت ميكند او را در باره خودش و ميگويد: اين گونه سخنان ربطى بتو ندارد، و ديدى برخى از مردم ببعض ديگر نظر مياندازند و بصاحبان شر و كارهاى زشت اقتدا مى‏نمايند، و ديدى كه راه نيكى و خير خالى است (يعنى پيروى ندارد) و كسى در آن راه قدمى بر نميدارد، و ديدى كه مرده را مسخره نموده و كسى فرياد و ناله ‏اى براى او ندارد (و اظهار تأثرى براى مرگ او نميكنند) و ديدى كه در هر سال بديها و بدعتها حادث ميگردد بيشتر از آنچه در پيش بوده است، و ديدى مردم را در مجالس پيروى نميكنند مگر از اغنياء، و ديدى محتاج و فقير را كه باو عطائى مى‏شود براى خنديدن بسبب او (يعنى براى عملى كه عبث باشد و مردم را بخنداند) و او را مورد رحمت قرار ميدهند در غير راه خدا، و ديدى كه آياتى (از قبيل خورشيد و ماه گرفتن و صداهاى مهيب آسمانى) در آسمان پديد مى‏آيد و كسى از آنها نميترسد، و ديدى مردم را كه بر هم مى‏جهند همان طور كه حيوانات بر هم مى‏جهند، و اگر منكر و كار ناپسندى بجاى آورده شود كسى نهى نميكند از آن بواسطه ترس از مردم، و ديدى مرد را كه مال بسيارى صرف ميكند در غير راه اطاعت و فرمانبرى خدا و منع مينمايد كم و ناچيزى از آن را در راه طاعت خدا، و ديدى عقوق (يعنى آزار نمودن والدين و ساير نزديكان) آشكار گرديده و پدر و مادر را سبك و خوار شمارند و ايشان در نزد فرزند خود از پست‏ترين مردم گردند، و خوشحال ميگردد فرزند باينكه نسبت دروغى‏ بآنها داده شود، و ديدى كه زنان بر مملكت دارى غالب گردند (يعنى سمت فرمانروائى پيدا نمايند) و غلبه كنند بر هر امرى، و انجام داده نشود امرى مگر اينكه آن امر مطابق ميل و هواى نفسانى آنها باشد، و ديدى فرزند را كه بر پدر خود افترا ميزند و بر پدر و مادر خود نفرين ميكند و بمرگ ايشان خوشحال ميگردد، و ديدى مرد را كه هر گاه روزى بر او بگذرد كه در آن روز گناه بزرگى مرتكب نشود از خيانت يا كم فروشى در مكيال و ميزان يا مجامعت حرام يا شرابخوارگى، بدحال و اندوهناك ميگردد و چنين گمان ميبرد كه آن روز روز پست و بدى از عمر او بوده، و ديدى سلطان را كه غذا اندوخته ميكند (يعنى هنگام احتياج مردم بايشان نميدهد) و ديدى مال نزديكان پيغمبر را كه در راه باطل قسمت مى‏شود و بآن اموال قمار ميكنند و شرب خمر ميكنند، و ديدى كه بشراب (دردهاى خود را) درمان ميكنند، و براى مريض تعريف كنند (فوائد آن را) تا مريض طلب كند صحت و سلامتى خود را بآن، و ديدى مردم را كه با هم مساوى و برابر شدند در ترك امر بمعروف و نهى از منكر و ترك اعتقاد بآن (يعنى امر بمعروف و نهى از منكر را وظيفه خود ندانستند) و ديدى در اذان و نماز اجرت گرفته شود، و ديدى مسجدها را كه آنان كه از خدا نميترسند نشسته‏اند و اجتماع ايشان در مسجدها جهت غيبت (مسلمانان) و خوردن گوشت اهل حق است (مقصود همان غيبت نمودن است كه چون خوردن گوشت مغتاب است) و ديدى هر كس كه مال يتيمان خورد او را مرد درستى دانند، و ديدى داوران بخلاف فرمان خدا داورى كنند، و ديدى كه خيانت‏كاران در امان‏ فرمانروايانند جهت طمعى كه در ايشان دارند، و ديدى كه بر منابر امر بتقوى و پرهيزكارى شود ولى گوينده آن بآنچه امر مى‏نمايد عمل نميكند، و ديدى كه نماز را در اوقات (اتيان) آن سبك شمرند (يعنى در وقت بجاى نياورند) و ديدى كه صدقه دادن بسبب شفاعت (مردم) انجام گيرد، و قصد (دهنده آن) خدا نباشد بلكه براى توجه مردم داده مى‏شود، و ديدى كه همت مردم بر شكمها و فرجهاى ايشانست، باكى ندارند نسبت بآنچه ميخورند و كسى كه با او نكاح ميكنند (و اعتنائى بحليت و حرمت آن ندارند) و ديدى دنيا را كه روى آورنده بآنها است، و ديدى كه نشانه‏هاى حقيت كهنه شده، پس (هنگام ديدن اين علامتها) از شمول عذاب الهى بترس و از خداوند خواستار نجات (خود) باش، و بدان كه مردم در خشم و غضب خداوند ميباشند و البته بآنها مهلت داده شده بجهت امرى كه در باره آنان قصد شده (يعنى از قبيل توبه نمودن ايشان از گناهان يا بوجود آمدن فرزند مسلمانى از آنها) پس تو بترس و مثل كسى باش كه منتظر عذاب باشد، و كوشش كن تا تو را پروردگار مشاهده فرمايد بر خلاف كارهاى بدى كه آنها بر آن هستند، پس اگر فرود آيد بر آنها عذاب (پروردگار) و تو هم در بين آنان باشى شتاب نموده‏اى بسوى رحمت پروردگار (يعنى چون عذاب تو را زودتر از عمر طبيعت برده و ميرانده بقرب رحمت خداوند و اصل گشته و زودتر ببهشت نائل گرديده‏اى) و اگر بتأخير افتاد مرگ تو (يعنى عذاب تو را نگرفت و آنها مبتلا گشتند بعذاب و تو خارج ماندى) ايشان (بعذاب) مبتلا شده و تو بيرون رفته‏اى از آنچه آنها در آن بودند از جرأت و بى‏باكى نمودن بر خداى با عزت و جلال، و بدان بدرستى كه خداى منزه و برتر از هر چيز ضايع نميفرمايد اجر و پاداش نيكوكاران را و اينكه رحمت‏ پروردگار به نيكوكاران نزديك است.

###مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام‏

الحديث 464 مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام و خطبه أيضا و حكمه» (أمالي الطّوسي) و من كلامه عليه السّلام: أيّها النّاس! أصبحتم أغراضا تنصل فيكم المنايا، و أموالكم نهب للمصائب، ما طعمتم في الدّنيا من طعام فلكم فيه غصص، و ما شربتموه من شراب فلكم فيه شرق، و اشهد باللّه ما تنالون من الدّنيا نعمة تفرحون بها إلّا بفراق اخرى تكرهونها، أيّها النّاس! إنّا خلقنا و إيّاكم للبقاء لا للفناء و لكنّكم من دار تنقلون، فتزوّدوا لما أنتم صائرون إليه و خالدون فيه، و السّلام.

###مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام‏

در جلد هفدهم بحار: باب «مواعظ امير المؤمنين عليه السّلام و خطبه‏ها و اندرزهاى حكيمانه آن حضرت» (از امالى طوسى) نقل شده كه از جمله سخنان آن حضرت اينست: اى مردم! صبح كرديد شما در حالى كه نشانه‏هاى تيرهاى مرگ مى‏باشيد و مالهاى شما را مصيبت‏هاى دنيا غارت كرده است و آنچه در دنيا خورده‏ايد از طعامى، براى شما در آن اندوههائى است، و آنچه از آشاميدنيها نوشيده‏ايد پس براى شماست در آن گلوگير شدن، و خدا را گواه ميگيرم كه نايل نمى‏شويد از دنيا بنعمتى كه خوشحال ميشويد بآن مگر آنكه مبتلا ميگرديد بجدا شدن نعمتى كه كراهت داريد رفتن آن را، اى مردم ما و شما خلق شديم براى زيست كردن نه براى فانى شدن، و ليكن شما از خانه‏اى بخانه ديگر منتقل ميشويد، پس توشه بگيريد براى جايى كه ميرويد و هميشه در آنجا هستيد و السّلام.

###إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً

الحديث 465 في قول الله عز و جل إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الكفر» عن حمران بن أعين، قال: سئلت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً قال: إمّا آخذ فهو شاكر، و إمّا تارك فهو كافر.

###إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «كفر» از حمران بن اعين روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم از (معنى) فرموده خداى با عزت و جلال: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (ما راه حق را نمايانديم يا مردم سپاسگزارند و از آن طريق ميروند و يا كفران نعمت ميكنند) فرمود: (آدمى) يا رونده است آن راهى را كه خداوند ويرا هدايت فرموده، پس سپاسگزار است، يا ترك سلوك‏ آن راه را نموده پس كفران نعمت الهى كرده است (و اين روايت دلالت ميكند بر اينكه معنائى را كه براى شكر نموده‏اند كه شكر عبارتست از اينكه بنده هر نعمتى را كه خداوند باو مرحمت فرموده از آلات عضوى و قوى و اموال و غيره، صرف نمايد در آنچه كه خالق جهت آن مقصود آن نعمت را باو داده، كلام تمامى است، مثل اينكه چشم را بآثار صنع پروردگار بيندازد تا نيروى توحيد او تقويت شود، و گوش را بمواعظ و نصايح فرا دهد و بهمين طريق ساير اعضاء را صرف در طريق معاش و معاد آن طور كه دستور شرع مقدس ميباشد نمايد، و اينكه در قرآن كريم ميفرمايد: وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ يعنى كم‏اند بندگان سپاسگزار من، مقصود از شكر همين است كه آنان كه باين وظيفه قيام ورزند نادرند).

###تارك الصّلاة سمّيته كافرا

الحديث 466 سئل ما بال الزّاني لا تسمّيه كافرا و تارك الصّلاة قد سمّيته كافرا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن مسعدة بن صدقة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام و سئل ما بال الزّاني لا تسمّيه كافرا و تارك الصّلوة قد سمّيته كافرا، و ما الحجّة في ذلك؟ فقال: لأنّ الزّاني و ما أشبهه إنّما يفعل ذلك لمكان الشّهوة لأنّها تغلبه، و تارك الصّلوة لا يتركها إلّا استخفافا بها، و ذلك لأنّك لا تجد الزّاني يأتي المرأة إلّا و هو مستلذّ لإتيانه إيّاها قاصد إليها، و كلّ من ترك الصّلوة قاصدا إليها فليس يكون قصده لتركها اللّذة، فإذا نفيت اللّذة وقع الإستخفاف، و إذا وقع الإستخفاف وقع الكفر «الحديث».

###تارك الصّلاة سمّيته كافرا

و نيز در همان كتاب و باب: از مسعدة بن صدقه روايت شده كه گفت: شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام در موقعى كه سؤال كرده شد از آن حضرت كه چه فرقى است ميان زانى و تارك الصلاة كه زانى را كافر نميناميد و تارك الصلاة را كافر ميناميد و دليل بر اين فرق چيست؟ پس فرمود: بجهت اينكه زناكار و هر كس شبيه باو ميباشد (يعنى شهوت رانى ميكند از قبيل لواطكننده و قمار باز و شراب خوار و امثال اينها) البته اين عمل قبيح را بجا مى‏آورد بجهت شهوتى كه دارد و شهوت بر او غلبه ميكند (و عقل او را مغلوب ميسازد پس آن عمل زشت را بجا مى‏آورد) و تارك الصلاة (و ترك‏كننده نماز) ترك نميكند نماز را مگر از جهت سبك شمردن و خوار و پست ديدن نماز (نه بواسطه شهوتى، زيرا ترك نماز امر وجودى نيست كه لذتى داشته باشد) و توضيح اين امر باين است كه بر حسب وجدان ميدانيم كه زنا كار نزد زنى كه با او زنا ميكند نميرود مگر اينكه به نزديكى و همبسترى با وى لذت ميبرد، و هر كس ترك نماز از روى عمد و قصد نمايد پس قصد او ترك نماز را براى لذتى نميباشد (زيرا ترك، امر عدمى است نه وجودى كه بتوان از آن لذت و فائده‏اى برد) و حال كه لذتى در ترك نماز نيست پس فقط از جهت‏ سبك شمردن و پست دانستن نماز ميباشد (يعنى بدعوتى كه خداوند بندگان را بلسان انبياء فرموده براى نماز و حضور در مقام بندگى و پرستش، بى‏اعتنا و بى‏اهميت است) و زمانى كه دعوت الهى را پست و خوار شمرد (نعوذ باللَّه كاشف از بى‏اعتنائى بخداوند است و) در اين صورت با كافر در بى‏اعتنائى و بيزارى از خداوند شريك است (و خداوند هم از هر دو بيزار است).

 

 

###تعجيل عقوبة الذّنب‏

الحديث 467 تعجيل عقوبة الذّنب‏

و فيه أيضا: باب «تعجيل عقوبة الذّنب» عن ابن القدّاح، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ: و عزّتي و جلالي لا اخرج عبدا من الدّنيا و أنا اريد أن أرحمه حتّى استوفي منه كلّ خطيئة عملها، إمّا بسقم في جسده، و إمّا بضيق في رزقه، و إمّا بخوف في دنياه، فإن بقيت عليه بقيّة شدّدت عليه عند الموت؛ و عزّتي و جلالي لا اخرج عبدا من الدّنيا و أنا اريد أن اعذّبه حتّى او فيه كلّ حسنة عملها، إمّا بسعة في رزقه، و إمّا بصحّة في جسمه، و إمّا بأمن في دنياه، فإن بقيت عليه بقيّة هوّنت عليه بها الموت.

###تعجيل عقوبة الذّنب‏

و نيز در همان كتاب: باب «تعجيل در عقوبت گناه» از ابن قداح از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى با عزت و جلال فرمايد: بعزت و جلال خودم سوگند، هيچ بنده‏ اى را از دنيا بيرون نمى‏برم (و نمى‏ميرانم) در حالى كه اراده دارم كه او را مورد رحمت و عنايت خود قرار دهم (يعنى در آن عالم) جز آنكه تمامى گناهان او را پاك گردانم، يا بواسطه مرضى كه در جسد او قرار گيرد مبتلا شود، يا به تنگى كه در روزى او واقع شود، يا بترسى كه در قلب قرار گيرد از امور دنيويه (از دشمنى يا سلطانى) پس اگر (باين بلايا مكافات معصيتها و نافرمانيهايش در دنيا كامل نشد و) بقيه‏اى باقى ماند (يعنى بدون مكافات) سخت گيرم بر او در زمان مرگش، بعزت و جلال خودم سوگند، بيرون نمى‏برم بنده‏اى را از دنيا در حالى كه من اراده شكنجه و عذاب او را دارم تا آنكه تمام اعمال نيك او را (در دنيا) پاداش دهم يا بواسطه گشايش و وسعت دادن در روزيش و يا بسبب سلامتى در بدنش و يا از جهت مأمون بودن او (از خطرات) در دنيا، پس اگر چيزى هم باقى بماند كه بپاداشى نيازمند باشد (در ازاء آن) مرگ را بر او آسان گردانم.

###تعجيل العقوبة بالذنب‏

الحديث 468 تعجيل العقوبة بالذنب‏

و فيه أيضا: باب «نادر» (بعد باب تفسير الذّنوب) عن ابن أبي يعفور، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ العبد من عبيدي المؤمنين ليذنب الذّنب العظيم ممّا يستوجب به عقوبتي في الدّنيا و الآخرة، فأنظر له فيما هو صلاحه في آخرته فاعجّل له العقوبة عليه في الدّنيا لاجازيه بذلك الذّنب و اقدّر عقوبة ذلك الذّنب و اقضيه و أتركه عليه موقوفا غير ممضي ولي في إمضائه المشيئة، و ما يعلم عبدي به فأتردّد في ذلك مرارا على إمضائه ثمّ امسك عنه فلا امضيه كراهة لمساءته وحيدا عن إدخال المكروه عليه، فأتطوّل عليه بالعفو عنه و الصّفح محبّة لمكافاته لكثير نوافل الّتي يتقرّب بها إليّ في ليله و نهاره، فأصرف ذلك البلاء عنه و قد قدّرته و قضيته و تركته موقوفا ولي في إمضائه المشيئة، ثمّ أكتب له عظيم أجر نزول ذلك البلاء و أدّخره و اوفّره له أجره و لم يشعر به و لم يصل إليه أذاه، و أنا اللّه الكريم الرؤوف الرّحيم.

###تعجيل العقوبة بالذنب‏

و نيز در همان كتاب: باب «نادر» (پس از باب تفسير ذنوب) از ابن ابى يعفور روايت شده كه از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند با عزت و جلال فرموده: چون بنده ‏اى از بندگان مؤمن من گناه بزرگى مرتكب شود كه مستحق شكنجه از من در دنيا و آخرت باشد پس نظر كنم در آنچه بمصلحت آخرت او باشد و شتاب كنم در شكنجه او در دنيا تا پاداش دهم گناه او را بآن عقوبت، مقدر ميكنم كيفر گناه او را (يعنى مقدار عقوبت او را تعيين ميكنم) و حكم مينمايم، و ترك ميكنم واقع ساختن آن را و امضاء نزول و ورود آن را نمى‏نمايم، و براى منست كه هر وقت بخواهم امضاء نمايم و نميداند بنده من كه چنين كرده‏ ام، پس نظر ميكنم مكررا متردد ميشوم در امضاء و گذرانيدن آن عقاب، پس امساك از امضاء نموده و امضاء نمينمايم بجهت اينكه دوست ندارم بر بنده من صدماتى وارد شود، و كناره ميكنم از وارد كردن مكروه بر او، پس بر او تفضل و عنايت ميكنم باينكه عفو از او ميكنم و ميگذرم از او، چون دوست دارم جزاى نيك بدهم او را براى مستحبات بسيارى كه شب و روز بجا مى‏آورد كه بآنها قرب بمن پيدا ميكند (مقصود قرب سعادتى و شرافتى است نه مكانى) پس آن بليه را از او دفع ميكنم در حالى كه مقدر و حكم كرده بودم، و ترك ميكنم امضاء آن را كه امضاء آن موقوف بر مشيت و اراده من بود، سپس مينويسم براى او پاداش بزرگى را كه اگر آن بلا را نازل كرده بودم باو ميدادم، و ذخيره ميكنم آن اجر را و زياد ميگردانم آن‏ را براى او در حالى كه بنده من عالم نيست باين اجر عظيمى كه براى او ذخيره كرده‏ام، و صدمه آن عقاب هم باو نرسيد، و منم خداى با كرم بخشاينده مهربان.

بيان: تقدير، كتابت و مقدار شى‏ء است در لوح، محو و اثبات و قضاء، شروع در آماده نمودن اسباب نزول مقدرات است، و امضاء تكميل آن اسبابست، و تردد كنايه است از ايجاد برخى از اسباب و تكميل ننمودن آن.

###فضل القصد

الحديث 469 فضل القصد

و فيه أيضا: (كتاب الزّكوة) باب «فضل القصد» عن داود الرّقي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ القصد أمر يحبّه اللّه عزّ و جلّ، و إنّ السّرف أمر يبغضه اللّه حتّى طرحك النّواة، فإنّها تصلح للشّي‏ء و حتّى صبّك فضل شرابك.

###فضل القصد

و نيز در همان كتاب: (كتاب زكاة) باب «فضل قصد و ميانه روى» از داود رقى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا ميانه روى (در زندگانى) كاريست كه خداوند با عزت و جلال دوست ميدارد، و زياده روى نمودن، كاريست كه خداوند با عزت و جلال دشمن دارد آن را گر چه دور انداختن هسته (خرمائى) باشد، زيرا هسته هم براى چيزى (چون سوزاندن) بكار آيد، يا دور ريختن زيادى آبى كه آشاميده ‏اى.

###وَلاتُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ

الحديث 470 في قول الله عزوجل وَلاتُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حمّاد [بن واقد] اللّحّام، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، قال: لو أنّ رجلا أنفق ما في يديه في سبيل اللّه ما كان أحسن و لا وفّق، أ ليس يقول اللّه تعالى: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ‏ يعني المقتصدين.

###وَلاتُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ

و نيز در همان كتاب و باب: از حماد (بن واقد) لحام (يعنى گوشت فروش) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: اگر مردى تمام آنچه كه خدا باو عنايت فرموده در راه خدا بدهد كار خوبى نكرده و توفيقى هم نيافته (زيرا تمامى آنچه را كه در دست اوست در راه خدا دادن موجب مضيقه و تنگى و محتاج شدن او در زندگانى خواهد شد، لذا چنين انفاقى را منع فرموده‏اند) آيا خداى بزرگ نميفرمايد: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ يعنى بدست خود خويشتن را در مهلكه نياندازيد (يعنى آبروى و عرض خود را نبريد و بدست خودتان خود را در ذلت و فقر واقع نسازيد) و نيكوكار باشيد بدرستى كه خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد (و نيكوكارى در مقام بذل و انفاق اينست كه در حد وسط باشد و بقدرى‏ انفاق ننمايد كه خود را ذليل و فقير سازد).

###إذا جاد اللّه تبارك و تعالى عليكم فجودوا

الحديث 471 إذا جاد اللّه تبارك و تعالى عليكم فجودوا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن رفاعة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إذا جاد اللّه تبارك و تعالى عليكم فجودوا، و إذا أمسك عنكم فأمسكوا، و لا تجاودوا اللّه فهو الأجود.

###إذا جاد اللّه تبارك و تعالى عليكم فجودوا

و نيز در همان كتاب و باب: از رفاعه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر وقت نعمتهاى خداوند بر شما فراوان شد و خداوند بر شما جود فرمود شما هم جود و بخشش كنيد، و اگر خداوند از جود و بخشش بر حسب مصلحتى خود دارى فرمود شما نيز خوددارى كنيد، و بر خداوند اظهار بخشش نكنيد، زيرا بخشش او بيش از بخشش هر سخى و بذل‏كننده است بغير متناهى.

###تحريم هجر المؤمن

الحديث 472 تحريم هجر المؤمن بغير موجب و كراهته بعد الثلاث معه‏

في الوسائل: (كتاب الحجّ) باب «تحريم هجر المؤمن بغير موجب و كراهته بعد الثلاث معه» عن أنس، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا يحلّ للمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث.

###تحريم هجر المؤمن

در وسائل: (كتاب حج) باب «تحريم قهر كردن و دورى نمودن شخص مؤمن با برادر مؤمن خود بدون سبب و علتى، و كراهت قهر بعد از گذشتن سه روز با سبب و علتى براى قهر» از انس نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: روانيست مسلمان بيش از سه روز از برادر (مسلمان) خودش دورى و قهر كند.

###إيّاك و هجران أخيك‏

الحديث 473 إيّاك و هجران أخيك‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي ذرّ، عن النبيّ في وصيّة له، قال: يا أبا ذر! إيّاك و هجران أخيك، فإنّ العمل لا يتقبّل مع الهجران، يا أبا ذر! أنهاك عن الهجران، فإن كنت لا بدّ فاعلا فلا تهجره ثلاثة أيّام كملا، فمن مات‏ فيها مهاجرا لأخيه كانت النّار أولى به.

###إيّاك و هجران أخيك‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى ذر از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در سفارش و اندرزيكه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله براى ابى ذر نمودند اينست كه فرمودند: اى ابا ذر! بپرهيز از دورى كردن و قهر نمودن با برادر مؤمن خود، زيرا با دورى و قهر از برادر مسلمان، عملى پذيرفته نگردد؛ اى ابا ذر! باز ميدارم ترا از دورى برادر مسلمان، و اگر ناچار شدى از دورى نمودن و قهر كردن از برادر دينى خود پس سه روز تمام از او دورى مكن، زيرا هر كس بميرد در بين اين سه روز در حالى كه از برادر دينى خود دورى و قهر نموده باشد آتش جهنم براى او سزاوارتر است.

###إهانة المؤمن و خذلانه‏

الحديث 474 تحريم إهانة المؤمن و خذلانه‏

و فيه أيضا: باب «تحريم إهانة المؤمن و خذلانه» عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه قال في خطبة له: و من أهان فقيرا مسلما من أجل فقره و استخفّ به فقد استخفّ باللّه، و لم يزل في غضب اللّه عزّ و جلّ و سخطه حتّى يرضيه، و من أكرم فقيرا مسلما لقى اللّه يوم القيامة و هو يضحك إليه، ثمّ قال: و من بغى على فقير أو تطاول عليه أو استحقره، حشره اللّه يوم القيامة مثل الذّرّة في صورة رجل حتّى يدخل النّار.

###إهانة المؤمن و خذلانه‏

و نيز در همان كتاب: باب «تحريم اهانت مؤمن و ترك يارى او» از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه در يكى از بيانات خود فرمودند: و كسى كه خوار و كوچك شمارد فقير مسلمانى را از جهت فقرش، بتحقيق خدا را سبك شمرده و هميشه در خشم و سخط خداى با عزت و جلالست تا او را (از خود) راضى گرداند، و كسى كه اكرام كند (و گرامى دارد) نيازمند مسلمانى را، خداوند را در روز قيامت ملاقات كند در حالى كه خداوند او را خوشحال و مسرور گرداند، سپس فرمود: كسى كه ستم كند بر فقيرى، يا بزرگى و تكبر بر او نشان دهد يا او را كوچك بشمارد، خداوند در روز قيامت او را چون مورچه در صورت آدمى محشور فرمايد تا وارد جهنم گردد.

###تحريم اغتياب المؤمن

الحديث 475 تحريم اغتياب المؤمن و لو كان صدقا

و فيه أيضا: باب «تحريم اغتياب المؤمن و لو كان صدقا» عن الحسين بن زيد، عن الصّادق، عن آبائه في حديث المناهي، أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم نهى عن الغيبة و الإستماع إليها، و نهى عن النّميمة و الإستماع إليها، و قال: لا يدخل الجنّة قتّات يعني نمّاما، و نهى عن المحادثة الّتي تدعو إلى غير اللّه، و نهى عن الغيبة، و قال: من اغتاب امرء مسلما بطل صومه و نقض وضوؤه و جاء يوم القيامة يفوح من فيه رائحة أنتن من الجيفة يتأذّى به أهل الموقف، و إن مات قبل أن يتوب، مات مستحلّا لما حرّم اللّه عزّ و جلّ، ألا و من تطوّل على أخيه في غيبة سمعها فيه في مجلس فردّها عنه، ردّ اللّه عنه ألف باب من الشّرّ في الدّنيا و الآخرة، فإن هو لم يردّها و هو قادر على ردّها، كان عليه كوزر من اغتابه سبعين مرّة.

###تحريم اغتياب المؤمن

و نيز در همان كتاب: باب «تحريم غيبت مؤمن گر چه راست هم باشد» از حسين بن زيد از حضرت صادق عليه السّلام از پدران (گرامى) خود در حديث مناهى روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نهى فرمود از غيبت (يعنى در غياب مردم بدگوئى ايشان نمودن) و گوش دادن بآن را، و نهى فرمود از سخن چينى و نمامى و گوش فرا دادن بآن را، و فرمود: داخل بهشت نميشود قتات يعنى سخن چين، و نهى فرمود از صحبتهائى كه ميكشاند و وارد ميكند بنافرمانى خداوند (يعنى مدح حرامى را مينمايد تا انسانى را بحرام وادار كند) و نهى فرمود از غيبت كردن، و فرمود: كسى كه غيبت مرد مسلمانى كند روزه‏ و وضوى او باطل است (چون روزه و وضوى كامل كه سبب قبولى نماز شود آنست كه در حال روزه يا وضو مرتكب حرامى نشود) و در روز قيامت مى‏آيد در حالى كه از دهان او بوئى بدتر از مردار استشمام ميگردد بطورى كه اهل محشر را آزار كند، و اگر پيش از توبه (از غيبت بتحصيل رضايت غيبت شده و توبه از اصل گناه) بميرد مرده است در حالى كه حلال شمرده چيزى را كه خداى با عزت و جلالت حرام فرموده، آگاه باشيد كسى كه منت بگذارد بر برادر (مؤمن) خود در غيبتى كه از او در مجلسى شنيده است و آن را از برادر خود برطرف سازد خداوند هزار باب از شر دنيا و آخرت را از او برطرف سازد و اگر با قدرت بر جلوگيرى از آن، جلوگيرى و منع نكند (آن را) هفتاد مرتبه گناهش از كسى كه غيبت نموده شديدتر خواهد بود.

###تحريم اغتياب المؤمن

الحديث 476 تحريم اغتياب المؤمن و لو كان صدقا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم في وصيّة له قال: يا أبا ذر! إيّاك و الغيبة، فإنّ الغيبة أشدّ من الزّنا، قلت: و لم ذاك يا رسول اللّه؟ قال: لأنّ الرّجل يزنى فيتوب إلى اللّه فيتوب اللّه عليه، و الغيبة لا تغفر حتّى يغفرها صاحبها؛ يا أبا ذر! سباب المسلم فسوق، و قتاله كفر، و أكل لحمه من معاصي اللّه، و حرمة ماله كحرمة دمه، قلت: يا رسول اللّه! ما الغيبة؟ قال: ذكرك أخاك بما يكره، قلت: يا رسول اللّه! فإن كان فيه الّذي يذكر به؟ قال: إعلم أنّك إذا ذكرته بما هو فيه فقد اغتبته، و إذا ذكرته بما ليس فيه فقد بهتّه.

###تحريم اغتياب المؤمن

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در سفارش و اندرزى كه آن حضرت براى ابى ذر نموده، فرمود: اى ابا ذر! بپرهيز از غيبت كردن، زيرا (معصيت) غيبت شديدتر از زنا ميباشد، عرضكردم: اى رسول خداوند علت آن چيست؟ فرمود: زيرا آدمى زنا ميكند سپس بسوى خداوند از معصيت خود بازگشت مينمايد و خداوند توبه وى را مى‏پذيرد، ولى غيبت قابل آمرزش نيست تا شخص غيبت شده از غيبت‏كننده بگذرد (يعنى چون جهت حق الناسى در او ميباشد) اى أبا ذر! دشنام دادن بمسلمان، فسق است، و جنگ و كارزار با او بقصد كشتن، كفر است، و خوردن گوشت او (يعنى غيبت او) از معصيتهاى بزرگ است، و احترام مال او چون احترام خون اوست، عرض كردم: اى رسول خدا غيبت (يعنى غيبتى كه حرام ميباشد) چيست؟ فرمود: برادر (مؤمن) خود را بآنچه كراهت دارد ياد كنى، عرضكردم اى رسول خدا اگر آنچه در باره او گفته شده در او باشد (باز غيبت است) حضرت فرمود: بدان هر گاه ياد كنى مؤمن را بآنچه در او هست (يعنى عيبى را كه داراست) بتحقيق غيبت او كرده‏اى، و اگر او را ياد كنى بچيزى كه در او نيست بر او بهتان زده ‏اى (يعنى معصيت بهتان و تهمت بالاتر از معصيت غيبت است).

###استحباب احتساب المرض

الحديث 477 استحباب احتساب المرض و الصّبر عليه‏

و فيه أيضا: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب احتساب المرض و الصّبر عليه» عن عبد اللّه بن سنان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يقول اللّه عزّ و جلّ لملك الموكّل بالمؤمن إذا مرض: اكتب له ما كنت تكتب له في صحّته، فإنّي أنا الّذي صيّرته في حبالي.

###استحباب احتساب المرض

و نيز در همان كتاب: (كتاب طهارت) باب «استحباب احتساب مرض و صبر بر آن، يعنى حساب كردن اجر صبر بر مرض را با خداوند، يعنى براى رضاى خداوند صبر و شكيبائى نمايد» از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند با عزت و جلال بفرشته‏ اى كه مأمور بر مؤمن است هر گاه (مؤمن) بيمار شود ميفرمايد: بنويس (از اعمال خير) جهت او آنچه را كه در حال صحت انجام ميداده، پس همانا منم آن خدائى كه او را در بند و زنجير خود قرار داده ‏ام.

###استحباب احتساب المرض

الحديث 478 استحباب احتساب المرض و الصّبر عليه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن زرارة، عن أحدهما عليه السّلام قال: سهر ليلة من مرض أو وجع أفضل و أعظم أجرا من عبادة سنة.

###استحباب احتساب المرض

و نيز در همان كتاب و باب: از زراره از حضرت باقر عليه السّلام يا حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بيدارى يك شب از جهت بيمارى يا دردى (كه بر مؤمن عارض گرديده) برتر و بزرگتر است اجر و پاداش آن از عبادت يك سال.

###استحباب احتساب المرض

الحديث 479 استحباب احتساب المرض و الصّبر عليه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن درست، قال: سمعت أبا إبراهيم عليه السّلام يقول: إذا مرض المؤمن أوحى اللّه تعالى إلى صاحب الشّمال: لا تكتب على عبدي‏ مادام في حبسي و وثاقي ذنبا، و يوحى إلى صاحب اليمين أن اكتب لعبدي ما كنت تكتب له في صحّته من الحسنات.

###استحباب احتساب المرض

و نيز در همان كتاب و باب: از درست روايت شده كه گفت شنيدم حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام ميفرمود: هر گاه مؤمنى بيمار شود خداوند برتر از هر چيز وحى‏ فرستد بفرشته‏اى كه گناهان و كارهاى زشت او را ثبت ميكند: ننويس (يعنى) گناهان (صغيره) را براى بنده من مادامى كه در زنجير و حبس من است، و وحى فرستد بفرشته ‏اى كه اعمال خير او را ثبت ميكند، بنويس براى بنده من آنچه در حال تندرستى او از حسنات و كارهاى خير مينوشتى.

 

###استحباب احتساب المرض

الحديث 480 استحباب احتساب المرض و الصّبر عليه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عون بن عبد اللّه بن مسعود، عن أبيه، عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أنّه تبسّم، فقيل له: مالك يا رسول اللّه تبسّمت؟ فقال: عجبت للمؤمن و جزعه مع السّقم، و لم يعلم ما له في السّقم من الثّواب لأحبّ أن لا يزال سقيما حتّى يلقى ربّه عزّ و جلّ.

###استحباب احتساب المرض

و نيز در همان كتاب و باب: از عون بن عبد اللَّه بن مسعود از پدرش از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه آن حضرت تبسم فرمود (يعنى لبخند زد) خدمت آن جناب عرض شد: چه چيز موجب شد اى رسول پروردگار كه تبسم فرمودى؟ (يعنى لبخند زدى) فرمود: در شگفتم از مؤمن و بى‏تابى او از بيمارى، و اگر ميدانست چه اجر و پاداش‏هائى براى او در بيماريست هر آينه دوست ميداشت هميشه بيمار باشد تا وقتى كه ملاقات ميكند پروردگارش را (يعنى تا مرگ او را دريابد). حيرت و زارى كه در بيمارى است - وقت بيمارى همه بيدارى است‏ . درزمان دردوغم يادش كنى - چون شدى خوش باز بر غفلت تنى‏ . آن زمان كه ميشوى بيمار تو - ميكنى از جرم استغفار تو . مينمايد بر تو زشتى گنه - ميكنى نيت كه باز آيم بره‏ . عهد و پيمان ميكنى كه بعد از اين - جز كه طاعت نبودم كارى گزين‏ . پس يقين گشت آنكه بيمارى ترا - مى‏ببخشد هوش و بيدارى ترا . پس بدان اين اصل را اى اصل جو - هر كه را درد است او برده است بو . هر كه او بيدارتر پردردتر - هر كه او آگاه‏تر رخ زردتر . كى اسير حبس آزادى كند - كى گرفتار بلا شادى كند.

###مواعظ الصّادق علیه السلام

الحديث 481 مواعظ الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام و وصاياه و حكمه‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «مواعظ الصّادق جعفر بن‏ محمّد عليهما السّلام و وصاياه و حكمه» (أمالي الصدوق) عن أبان الأحمر، عن الصّادق جعفر ابن محمّد عليهما السّلام، أنّه جاء إليه رجل فقال له: بأبي أنت و امّي يا بن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم علّمني موعظة، فقال عليه السّلام له: إن كان اللّه تبارك و تعالى قد تكفّل بالرّزق فإهتمامك لماذا؟ و إن كان الرّزق مقسوما فالحرص لماذا؟ و إن كان الحساب حقّا فالجمع لماذا؟ و إن كان الثّواب عن اللّه حقّا فالكسل لماذا؟ و إن كان الخلف من اللّه عزّ و جلّ حقّا فالبخل لماذا؟ و إن كان العقوبة من اللّه عزّ و جلّ النّار فالمعصية لماذا؟ و إن كان الموت حقّا فالفرح لماذا؟ و إن كان العرض على اللّه حقّا فالمكر لماذا؟ و إن كان الشّيطان عدوّا فالغفلة لماذا؟ و إن كان الممرّ على الصّراط حقّا فالعجب لماذا؟ و إن كان كلّ‏ شي‏ء بقضاء و قدر فالحزن لماذا؟ و إن كانت الدّنيا فانية فالطّمأنينة إليها لماذا؟.

###مواعظ الصّادق علیه السلام

در جلد هفدهم بحار: باب «مواعظ حضرت صادق عليه السّلام و سفارشها و پندهاى‏ حكيمانه آن حضرت» (از امالى صدوق) از ابان بن احمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه مردى نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو باد اى فرزند رسول خدا، ياد ده مرا پند و اندرزى، فرمود: اگر خداى منزه و برتر از هر چيز بعهده گرفته روزى (مخلوق) را پس سعى و كوشش بسيار تو براى چيست؟ و اگر روزى قسمت و معين شده پس حرص و آز براى چيست؟ و اگر حساب روز قيامت حق و واقع است پس جمع كردن زائد از حاجت براى چه است؟ و اگر اجر و پاداش از طرف خداوند (براى اعمال) حق است پس كسالت و خستگى براى چه است؟ و اگر عوض و جانشين انفاق (چنانچه در قرآن كريم فرموده است) از طرف خداوند با عزت و جلال حق و واقع است پس بخل‏ورزيدن براى چه است؟ و اگر عقاب نافرمانى از طرف خداوند آتش جهنم است پس نافرمانى و معصيت براى چه است؟ و اگر مردن و رفتن از دنيا حق است پس خوشحالى (نسبت به پيش آمدهاى دنيوى) براى چه است؟ و اگر اعمال در محضر خداوندى عرض كرده و نشان داده مى‏شود پس مكر و حيله‏گرى (در حق مؤمنين) براى چه است؟ و اگر دشمن انسان شيطان است (كه حضرت آدم ابو البشر را فريب داد) پس غفلت از او براى چه است؟ و اگر گذشتن از صراط حق است پس عجب و بخود باليدن براى چيست؟ (صراط مستقيم عبارت از حد وسط ميان افراط و تفريط است و البته كسى كه در حد وسط كليه امور دنيوى و اخروى واقع باشد بايد علائق خود را از آنچه غير مرضى عند اللَّه ميباشد يعنى از آنچه رضا و خوشنودى خداوند در آن نيست قطع نمايد، پس صراط مستقيم از مو باريكتر و از شمشير برنده‏تر است) و اگر هر پيش آمدى بقضا و قدر است (قضا مرتبه حكم و فرمان الهى، و قدر عالم اندازه‏گيرى مقدرات است) پس‏ حزن و اندوه براى چيست؟ و اگر دنيا از بين رفتنى است پس سكون و آرامش (در آن) براى چيست؟.

###خشوع في الصّلاة

الحديث 482 تأكّد استحباب الخشوع في الصّلاة

في الوسائل: (كتاب الصّلوة) باب «تأكّد استحباب الخشوع في الصّلوة» عن الحلبي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا كنت في صلوتك، فعليك بالخشوع و الإقبال على صلوتك، فإنّ اللّه تعالى يقول: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.

###خشوع في الصّلاة

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «تأكد استحباب خشوع در نماز» از حلبى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر زمانى كه نماز بجا مى‏آورى بر تو باد بخشوع و فروتنى و توجه نمودن بنماز خود، زيرا خداى برتر از هر چيز ميفرمايد: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (مؤمنين كسانى هستند كه در نماز خود فروتن و خاشعند).

###إقبال بالقلب على الصّلاة

الحديث 483 تأكّد استحباب الإقبال بالقلب على الصّلاة

و فيه أيضا: باب «تأكّد استحباب الإقبال بالقلب على الصّلوة» عن زيد بن عليّ، عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ركعتان خفيفتان في تفكّر خير من قيام ليلة.

###إقبال بالقلب على الصّلاة

و نيز در همان كتاب: باب «تأكد استحباب اقبال بدل، يعنى توجه بخداوند، در نماز» از زيد بن على از پدرانش از على عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دو ركعت نمازى كه سبك و مختصر و با تأمل (در عظمت خداوند) باشد برتر است از ايستادن يك شب تا صبح بعبادت و نماز (در حالى كه بدون تفكر و انديشه باشد).

###سرور بالعبادة من غير عجب‏

الحديث 484 جواز السّرور بالعبادة من غير عجب‏

و فيه أيضا: (كتاب الطّهارة) باب «جواز السّرور بالعبادة من غير عجب» عن مسعدة بن صدقة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سرّته حسنته و سائته سيّئته فهو مؤمن.

###سرور بالعبادة من غير عجب‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب طهارت) باب «جواز سرور بعبادت بدون عجب» از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه عمل نيكش او را مسرور و خوشحال گرداند، و كردار بد او ويرا بد آيد پس او مؤمن است.

###وصايا النّبي لأبي ذر

الحديث 485 وصايا النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم لأبي ذر

في أمالي الطّوسي: (مجلس يوم الجمعة الرابع من المحرّم سنة سبع‏ و خمسين و أربعمائة، ضمن وصايا النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم لأبي ذر) يا أبا ذر! المتّقون سادة، و الفقهاء قادة، و مجالستهم زيادة، يا أبا ذر! إنّ المؤمن ليرى ذنبه كأنّه تحت صخرة يخاف أن تقع عليه، و الكافر يرى ذنبه كأنّه ذباب مرّ على أنفه؛ يا أبا ذر! لا تنظر إلى صغر الخطيئة و لكن انظر إلى من عصيته؛ يا أبا ذر! إنّ نفس المؤمن أشدّ تقلّبا و خيفة من العصفور حين يقذف به في شرك؛ يا أبا ذر! ما يتقرّب العبد إلى اللّه بشي‏ء أفضل من السّجود؛ يا أبا ذر! إذا أراد اللّه بعبد خيرا فقّهه في الدّين و زهّده في الدنيا و بصّره بعيوب نفسه؛ يا أبا ذر! ما زهد عبد في الدّنيا إلّا أثبت اللّه الحكمة في قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عيوب الدنيا و داءها و دواءها و أخرجه منها سالما إلى دار السّلام.

###وصايا النّبي لأبي ذر

در أمالى طوسى: (مجلس روز جمعه چهارم محرم سال چهار صد و پنجاه و هفت‏ ضمن سفارشهاى پيغمبر اكرم بابى ذر) است اى ابا ذر! اشخاصى كه اهل تقوى و پرهيزكارى هستند مقام سيادت و برترى دارند و علماء علم دين پيشروانند، و همنشينى ايشان موجب زيادتى (علم و دانش) است، اى أبا ذر! همانا مؤمن گناه خود را مانند سنگى كه در زير آن واقع شده و ميترسد كه آن سنگ بر او فرود آيد مشاهده ميكند، و كافر گناه خويش را چون پشه ‏اى مى‏بيند كه بر بينى او عبور مى‏نمايد، اى أبا ذر! (هيچ گاه) بكوچكى گناه (خود) نظر مكن، بلكه نظر نما به بزرگى و عظمت كسى را كه نافرمانى او كردى (يعنى نظر تو بعظمت و كبريائى پروردگارت باشد) اى أبا ذر! همانا مؤمن، اضطراب و ترس او از وقوع در معصيت بيشتر است از گنجشكى كه او را در دامى گرفتار سازند، اى أبا ذر! قرب يافتن سعادتى و شرافتى براى بنده بسوى خداوند بعملى برتر از سجده كردن (براى خداوند) نيست، اى ابا ذر! هر گاه اراده فرمايد خداوند در باره بنده‏اى از بندگان خود خيرى را، بصير و با معرفت گرداند ويرا در دين خود و او را بآنچه در دنيا است بى‏ميل و بى‏رغبت گرداند، و او را بعيبهاى خويش متوجه سازد، اى أبا ذر! بى‏ميل و بى‏رغبت نشد بنده ‏اى در دنيا (بمحرمات الهى و زوائد از حاجت) مگر اينكه خداوند علم و حكمت را در دل او محكم گرداند و زبان او را بحكمت گويا فرمايد و ويرا بعيوب دنيا و دردها و دواهاى آن بينا گرداند و او را از دنيا بيرون ببرد در حالى كه سالم از عيب و نقص باشد بسوى خانه سلامت كه بهشت است. روح نفس مطمئنه از جسد - زخم ناخنهاى فكرت مى‏كشد . فكرت بد ناخن پر زخم دان - در تعمق مى‏خراشد روى جان‏ . زخم ناخن بر چنين رخ كافريست - كه رخ مه از فراق او گريست‏ . تا گشايد عقده اشكال را -  در حدث كرده است زرين بال را . عقده را بگشاده گير اى منتهى - عقده سخت است بر كيسه تهى‏ . در گشاده عقدها گشتى تو مير - عقده چند دگر بگشاده گير . حد اعيان و عرض دانسته گير - حد خود را دان كز آن نبود گزير . عقده كان بر گلوى ماست سخت - كه ندانى كه خسى يا نيكبخت‏ . گر بدانى كه شقيى يا سعيد -  آن بود بهتر ز هر فكر عنيد . عمر در محمول و در موضوع رفت - بى‏بصيرت عمر در مسموع رفت‏ . هر دليلى بى‏نتيجه بى‏ اثر -  باطل آمد در نتيجه خود نگر . هيچ نامى بى‏حقيقت ديده ‏اى - يا ز گاف و لام گل، گل چيده ‏اى . اسم خواندى رو مسمى را بجو - اى شده قانع ز هو با نام هو . گر ز نام و حرف خواهى بگذرى -  پاك كن خود را ز خود هان يك سرى . همچو آهن ز آهنى بى‏رنگ شو - در رياضت آئينه بى‏زنگ شو . خويش را صافى كن از اوصاف خويش  -  تا به بينى ذات پاك صاف خويش‏ . گفت پيغمبر كه هست از امتم - كه بود هم گوهر و هم همتم‏ . مر مرا زان نور بيند جانشان - كه مر ايشان را همى بينم عيان‏.

 

 

###سلطان ظلّ اللّه في الأرض‏

الحديث 486 السّلطان ظلّ اللّه في الأرض‏

و فيه أيضا: (مجلس يوم الجمعة الخامس و العشرين من جمادى الآخر سنة سبع و خمسين و أربعمائة) عن عليّ عليه السّلام، عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: السّلطان ظلّ اللّه في الأرض، يأوي إليه كلّ مظلوم، فمن عدل كان له الأجر، و على الرّعية الشّكر، و من جار كان عليه الوزر، و على الرّعية الصّبر حتّى يأتيهم الأمر.

###سلطان ظلّ اللّه في الأرض‏

و نيز در همان كتاب: (مجلس روز جمعه بيست و پنجم جمادى الآخر سال 457) از حضرت على عليه السّلام از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: پادشاه سايه خداست در زمين كه هر مظلوم و ستم‏شده‏اى باو پناهنده مى‏شود، پس پادشاهى كه (در رعيت خود) عدالت كند براى او اجر و پاداش (نيك) است، و بر رعيت سپاس او لازم است، و سلطانى كه ظالم و بيدادگر باشد براى اوست عقوبت، و بر رعيت است صبر و شكيبائى تا اينكه فرج و گشايشى براى آنها روى دهد.

###أكباد الحارّة

الحديث 487 من أفضل الأعمال عند اللّه عزّ و جلّ إبراد الأكباد الحارّة و إشباع الأكباد الجائعة

و فيه أيضا: (المجلس الخامس و العشرين، مجلس يوم الجمعة الثّالث‏ و العشرين من شهر ربيع الأوّل سنة سبع و خمسين و أربعمائة) عن عليّ بن أبيطالب عليه السّلام عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم، قال: من أفضل الأعمال عند اللّه عزّ و جلّ إبراد الأكباد الحارّة و إشباع الأكباد [الأبطان- ظ] الجائعة، و الّذي نفس محمّد بيده لا يؤمن بي عبد يبيت شبعانا و أخوه [أو قال: جاره‏] المسلم جائع.

###أكباد الحارّة

و نيز در همان كتاب: (مجلس روز جمعه بيست و سوم ماه ربيع الاول‏ سال 457) از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: از بهترين عملها نزد خداى با عزت و جلال خنك كردن جگرهاى گرم و سير نمودن جگرهاى گرسنه است، بحق آن خدائى كه جان محمد در دست (قدرت) اوست بنده ‏اى ايمان بمن نياورده كه شب را در حال سيرى بسر برد در حالى كه برادر [يا فرمود: همسايه‏] مسلمان او گرسنه باشد.

###أوصاف المتقين‏

الحديث 488 أوصاف المتقين‏

في نهج البلاغة: و من خطبة له عليه السّلام، روى أنّ صاحبا لأمير المؤمنين عليه السّلام يقال له همّام، كان رجلا عابدا، فقال له: يا أمير المؤمنين! صف لي المتّقين حتّى كأنّي أنظر إليهم، فتثاقل عليه السّلام عن جوابه، ثمّ قال عليه السّلام: يا همّام! إتّق اللّه و أحسن ف إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ فلم يقنع همّام بذلك القول حتّى عزم عليه، فحمد اللّه و أثنى عليه و صلّى على النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم ثمّ قال: أمّا بعد، فإنّ اللّه سبحانه خلق الخلق حين خلقهم غنيّا عن طاعتهم آمنا من معصيتهم، لأنّه لا تضرّه معصية من عصاه و لا تنفعه طاعة من أطاعه، فقسم بينهم معايشهم‏ و وضعهم من الدّنيا مواضعهم، فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل: منطقهم الصّواب و ملبسهم الإقتصاد و مشيهم التّواضع، غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم، و وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم، نزلت أنفسهم منهم في البلآء كالّتي نزلت في الرّخاء، و لو لا الأجل الّذي كتب اللّه عليهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفة عين شوقا إلى الثّواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم، فهم و الجنّة كمن قد رآها فهم فيها منعّمون، و هم و النّار كمن قد رآها فهم فيها معذّبون، قلوبهم محزونة، و شرورهم مأمونة، و أجسادهم نحيفة، و حاجاتهم خفيفة، و أنفسهم عفيفة، صبروا أيّاما قصيرة أعقبتهم راحة طويلة، تجارة مربحة يسّرها لهم ربّهم، أرادتهم الدّنيا فلم يريدوها، و أسرتهم ففدوا أنفسهم منها، أمّا اللّيل فصافّون أقدامهم تالين لأجزاء القرآن يرتّلونه ترتيلا، يحزنون به أنفسهم و يستثيرون به دواء دآئهم، فإذا مرّوا بآية فيها تشويق، ركنوا إليها طمعا و تطلّعت‏ نفوسهم إليها شوقا و ظنّوا أنّها نصب أعينهم، و إذا مرّوا بآية فيها تخويف، أصغوا إليها مسامع قلوبهم و ظنّوا أنّ زفير جهنّم و شهيقها في اصول آذانهم، فهم حانون على أوساطهم، مفترشون لجباههم و أكفّهم و ركبهم و أطراف أقدامهم، يطلبون إلى اللّه تعالى في فكاك رقابهم، و أمّا النّهار فحلمآء علمآء أبرار أتقياء، قد براهم الخوف بري القداح، ينظر إليهم النّاظر فيحسبهم مرضى و ما بالقوم من مرض، و يقول: قد خولطوا و لقد خالطهم أمر عظيم، لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير، فهم لأنفسهم متّهمون و من أعمالهم مشفقون، إذا زكّي أحد منهم خاف ممّا يقال له، فيقول: أنا أعلم بنفسي من غيري، و ربّي أعلم منّي بنفسي، اللّهمّ لا تؤاخذني بما يقولون و اجعلني أفضل ممّا يظنّون و اغفر لي ممّا لا يعلمون. فمن علامة أحدهم أنّك ترى له قوّة في دين، و حزما في لين، و ايمانا في يقين، و حرصا في علم، و علما في حلم، و قصدا في غنىّ، و خشوعا في عبادة، و تجمّلا في فاقة، و صبرا في شدّة، و طلبا في حلال، و نشاطا في هدى، و تحرّجا عن طمع، يعمل الأعمال الصّالحة و هو على وجل، يمسي و همّه الشكر، و يصبح و همّه الذّكر، يبيت حذرا و يصبح فرحا، حذرا لما حذّر من الغفلة، و فرحا بما أصاب من الفضل و الرّحمة، إن استصعبت عليه نفسه فيما تكره لم يعطها سؤلها فيما تحبّ، قرّة عينه فيما لا يزول و زهادته فيما لا يبقى، يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل، تراه قريبا أمله، قليلا زلله، خاشعا قلبه، قانعة نفسه، منزورا أكله، سهلا أمره، حريرا دينه، ميتة شهوته، مكظوما غيظه، الخير منه مأمول، و الشرّ منه مأمون، إن كان في الغافلين كتب في الذّاكرين، و إن كان في الذّاكرين لم يكتب من الغافلين، يعفو عمّن ظلمه، و يعطي من حرمه، و يصل من قطعه، بعيدا فحشه، ليّنا قوله، غائبا منكره، حاضرا معروفه، مقبلا خيره، مدبرا شرّه، في الزّلازل وقور، و في المكاره صبور، و في الرّخاء شكور، لا يحيف على من يبغض، و لا يأثم فيمن يحبّ، يعترف بالحقّ قبل أن يشهد عليه، لا يضيّع ما استحفظ، و لا ينسي ما ذكّر، و لا ينابز بالألقاب، و لا يضارّ بالجار، و لا يشمت بالمصآئب، و لا يدخل في الباطل، و لا يخرج من الحقّ، إن صمت لم يغمّه صمته، و إن ضحك لم يعل صوته، و إن بغي عليه صبر حتّى يكون اللّه هو الّذي ينتقم له، نفسه منه في‏ عناء و النّاس منه في راحة، أتعب نفسه لآخرته و أراح النّاس من نفسه، بعده عمّن تباعد عنه زهد و نزاهة، و دنوّه ممّن دنى منه لين و رحمة، ليس تباعده بكبر و عظمة، و لا دنوّه بمكر و خديعة، قال: فصعق همّام صعقة كانت نفسه فيها، فقال أمير المؤمنين عليه السّلام: أما و اللّه لقد كنت أخافها عليه، ثمّ قال عليه السّلام: هكذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها، فقال له قائل: فما بالك أنت يا أمير المؤمنين؟ فقال عليه السّلام: ويحك، إنّ لكلّ أجل وقتا لا يعدوه و سببا لا يتجاوزه، فمهلا لا تعد لمثلها، فإنّما نفث الشّيطان على لسانك.

###أوصاف متقين‏

در نهج البلاغه: از جمله سخنان حضرت على عليه السّلام است كه روايت شده كه يكى از ياران حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه او را همام ميگفتند و مردى عابد بود بحضرت عرضكرد: اى امير مؤمنان! مردمان با تقوى و پرهيزكار را براى من توصيف فرما آنچنان كه گوئيا ايشان را مى‏بينم، حضرت در جواب او سنگينى نمودند سپس فرمودند: اى همام! تقوى و پرهيزكارى از نافرمانى خداوند پيشه كن و عمل نيكو بجاى آور زيرا خداوند با پرهيزكاران و آنان كه احسان و نيكى مى‏كنند مى‏باشد، همام (باين پاسخ مختصر حضرت) قانع نشد تا آنكه حضرت را قسم داد به بيان حال متقين، پس حضرت حمد و ستايش خداوند فرمود و صلوات بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد سپس فرمود: اما بعد، پس همانا خداوند منزه از صفات ممكنات، خلق را آفريد در حالى كه هنگام آفرينش آنها از فرمانبرى و بندگى ايشان بى‏نياز بود، و ايمن بود از نافرمانى آنها، براى اينكه ضرر نميرساند او را نافرمانى كسى كه نافرمانى او ميكند (براى اينكه مسلط بر غير خود است و از چيزى متأثر نميشود) و سود نمى‏بخشد او را طاعت كسى كه اطاعت او ميكند، پس تقسيم فرمود در ميان ايشان روزى‏هاى آنان را (و آن چيزهائى را كه در زندگانى دنيا بآن محتاجند) و قرار داد آنان را در جايگاه خودشان (از جهت دارائى و نادارى و عزت و ذلت) پس پرهيزكاران در دنيا ايشانند اهل فضل و برترى (بجهت اينكه تقواى آنها كاشف است از دارا بودن ملكات و اخلاق فاضله) گفتار آنها هميشه حق است و پوشش ايشان لباس اقتصاد و ميانه روى است (ممكن است كه مراد ميانه روى در تمام امور باشد) و راه رفتن ايشان از روى فروتنى است (چنانچه خداوند در قرآن ميفرمايد: و بندگان خدا آنهائى هستند كه راه رفتن ايشان در روى زمين از روى فروتنى است) پوشانيدند چشمهاى خود را از چيزهائى كه حرام كرده خدا براى آنها، و گوشهاى خود را فرا دادند بر دانشهاى سودمند، نازل شده است جانهاى آنها در موقع نزول بلا در جايگاه رضا چنانچه در راحتى در آن منزل هستند (و اين مقام رضا و شكر است و منافات ندارد اين مقام با جزع جسمانى).دوست همچون زر بلا چون آتش است -  زر خالص در دل آتش خوش است‏ . اگر نبود اجلى كه خداوند بر آنان نوشته، روح ايشان در بدنهاشان بقدر بهم زدن چشم زيست نمى‏نمود براى شايق بودن بثواب و ترس از عقاب (زيرا كه ترسشان از اينست كه اگر بمانند در دنيا، گرفتار معصيت و عقاب آن شوند) خداوند نزد ايشان باندازه‏اى بزرگست كه هر چه غير اوست در نظرشان كوچك و پست است (براى اينكه غير خداوند هر چه هست فقير و وجود او عارضى است و بفيض وجود از خداوند باقى است، و اوست كه بذات خود داراى وجود است) پس مثل آنها مثل كسانى است كه بهشت را ديده‏اند كه در بهشت متنعم و بهره‏مندند، و حال ايشان با آتش دوزخ چون كسانى است كه دوزخ را ديده كه در آن گرفتار شكنجه ميباشند (و اين مرتبه حق اليقين است، زيرا اعتقاد آنها بدرجه ‏اى‏ رسيده كه از مرتبه عين اليقين منتقل بمقام حق اليقين شده ‏اند) قلبهاى ايشان اندوهناك است (يعنى خوشحالى مؤمن در رخسارش هويداست، و حزن و اندوه او از گرفتاريهاى دنيا و ترس دورى از ساحت حق در قلب اوست) و مردم از شرور ايشان در امانند و بدنهاى ايشان لاغر است (از رياضت) و حاجتهاى دنيوى ايشان كم و سبك است (زيرا آنها در دنيا اهل قناعتند) و داراى عفتند (براى بى‏ميلى ايشان بدنيا تا چه رسد بحرام دنيا) شكيبائى كردند در مدت كمى كه در پى‏آورد براى آنها راحتى طولانى را. صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند - بر اثر صبر نوبت ظفر آيد . و اين شكيبائى و راحتى تجارت سود بخشى است كه آسان گردانيده است براى آنها پروردگارشان (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏  وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏  فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏، و اما كسى كه انفاق كند و پرهيزكارى ورزد و تصديق كند بآنچه از طرف خدا آمده است از انبيا و معجزات آنها پس آسان ميگردانيم براى او رسيدن براحتى ابدى را) اهل دنيا خواستند آميزش و دوستى با ايشان را ولى آنان نخواستند آن آميزش و دوستى را، و اسير و گرفتار نمود آنها را دنيا (به رشته‏هاى سختيها از قبيل فقر و تنگدستى كه آنان مرتكب اعمال حرام شوند تا رفع سختيها از آنها بشود، پس تحمل شدائد نمودند و لذت آسايش و وسعت رزقى را كه ممكن بود از حرام تحصيل نمايند صرف نظر نمودند) پس حظوظ نفسهاى خود را فدا دادند تا بارتكاب حرام مبتلا نشوند، و اما حال آنها در شب پس بر پاهاى خود ايستاده‏ اند در حال نماز، حال كونى كه قرائت‏كننده‏اند آيات قرآن را به ترتيب و آهستگى، و بغم و غصه مى‏اندازند بواسطه آيات عذاب يا غم محروميت از قرب بخداوند و نعمتهاى بهشت جانهاى خود را، و اختيار ميكنند بسبب قرآن دواى دردهاى خود را، پس هنگامى كه ميگذرند بآيه‏اى كه انسان را بشوق عبادت و نعمتهاى بهشتى مى‏اندازد، ميل ميكنند بسوى آن از جهت طمع در رسيدن بآن محبوبات، و با كمال ميل نفوس آنها متوجه مى‏شود بآن محبوبات و از شدت شوق مثل كسى كه ميخواهد محبوب نفيس عزيز خود را مشاهده كند، و از شدت توجه مثل اينست كه محبوبات را شهود و بچشم خود ميبينند، و هنگامى كه برخورند به آيه ‏اى كه در آن خداوند (بندگان را از عذاب) ترسانيده است، گوشهاى دل خود را بآن فرا ميدهند (و آن را بقلب خود تصديق ميكنند) و چنين ميپندارند كه صداى نفس كشيدن جهنم و نعره‏هاى آن در بيخ گوشهاى ايشان است، پس آنان خم‏كننده هستند در حال ركوع پشتهاى خود را براى تعظيم و كرنش نزد خداوند، و فرش‏كننده هستند به پيشانيها و كف دستها و زانوها و اطراف قدمها زمين را (در حال سجود) در حالى كه طلب‏كننده ميباشند آزاد شدن خود را از آتش جهنم، و اما در روز پس بردبارانند، دانشمندانند، نيكوكارانند، صاحب تقوى هستند، به تحقيق تراشيده و باريك كرده آنها را خوف از آتش دوزخ مانند تراشيدن تيرهاى كمان. با تضرع باش تا شادان شوى - گريه كن تا عاقبت خندان شوى‏ . كه برابر مى‏نهد شاه مجيد - اشگ را در فضل با خون شهيد . نگاه ميكند بايشان ناظر و نگاه‏كننده پس گمان ميكند كه ايشان بيمارانند در حالى كه بيمارى در آنان نيست، و ميگويد: ايشان ديوانه شده‏اند در حالى كه ديوانه نيستند بلكه از شوق بخداوند مبهوت و متحير شده‏ اند (چنانچه در حديث از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله است: «رب زدنى فيك تحيرا» يعنى پروردگارا تحير مرا از شهود عظمت خودت زياد گردان، زيرا هر قدر شهود عظمت الهى و معرفت بخداوند زيادتر شود تحير بيشتر مى‏شود) و راضى نميشوند باعمال اندك خود، و عمل زياد خود را زياد نميشمرند، پس ايشان بخود تهمت ميزنند (بكمى پرستش و قلت انجام وظيفه) و از اعمال خود ترسانند (كه شايد قبول نشود) هر گاه مدح شود يكى از ايشان ميترسد از آنچه در باره او ميگويند (كه مبادا در او عجب و خود بينى حاصل شود) و ميگويد: من داناترم بخود از غير خود، و پروردگار من بمن از من داناتر است، پروردگارا بر من مگير بآنچه ميگويند، و مرا برتر از آنچه گمان دارند قرار ده، و بيامرز مرا از آنچه نميدانند و اطلاع از آن ندارند. و نشانه يكى از آنها اينست كه مى‏بينى از براى او توانائى را در دين، و احتياط را در عين نرمى، و ايمان را در يقين، و حرص را در دانش، و دانش را در بردبارى (و تحمل شدائد) و ميانه روى را در عين ثروتمندى، و كمال تواضع و فروتنى را در عبادت، و اظهار تجمل و ثروت را در عين فقر و نادارى، و شكيبائى را در سختى، و طلب را در حلال، و نشاط را در راه‏يابى، و دورى كردن از شهوات را در عين رغبت، بجا مى‏آورد اعمال شايسته را و حال آنكه بيمناك است (از قبول نشدن آن) شام ميكند و حال آنكه همت او سپاسگزاريست، و صبح ميكند در حالى كه همت او ذكر خداوند است، شب را بروز مى‏آورد در حالى كه ترسانست و صبح ميكند در حالى كه خوشحالست، بيم او از چيزيست كه ترسانيده شده است (يعنى ميترسد) كه غفلت از ذكر خداوند كند، و خوشحالى او براى چيزهائيست كه باو رسيده است از فضل و رحمت خداوند، اگر سخت‏گيرى كند بر او نفس اماره‏اش در چيزهائى كه كراهت دارد آنها را، عطا نميكند بنفس خواسته‏هاى آن را در آنچه محبوب آن است، روشنى چشم او در چيزهائيست كه از بين رفتنى نيست (يعنى ثمرات آنها باقى است مانند نماز و ساير عبادات) و كناره‏گيرى او از چيزهائيست كه باقى نميماند (مانند آلايشهاى دنيا) مخلوط ميكند بردبارى را بدانش و گفتار را بعمل، مى‏بينى آرزوى او را نزديك، لغزشهاى او را كم، قلب او را ترسان، نفس او را قانع، خوراك او را كم، احتياجات او را كمتر، دين او را محفوظ، شهوت او را مرده، خشم او را فرو برده شده، خوبى از او آرزو داشته شده، و از بدى رسيدن او (مردم) در امانند، اگر در ميان غفلت‏كنندگان باشد نوشته مى‏شود در زمره ذاكرين (يعنى آنان كه هميشه ياد خداوند هستند) و اگر در ميان ذاكرين باشد نوشته نميشود در زمره غفلت‏كنندگان، گذشت ميكند از كسى كه باو ستم كرده است، و عطا ميكند بكسى كه او را محروم كرده است (از حقش) و پيوند محبت ميكند با كسى كه از او قطع كرده است، دور است بدگوئى و ناسزا گفتن او، نرمست گفتار او، ناپيداست بدى او، حاضر است نيكوكارى او، روى آورنده است خوبى و نفع او، پشت‏كننده است شر و ضرر او، در گرفتاريها با وقار و سكينه است، و در مصيبت‏ها شكيبائى دارد، و در گشايش رزق سپاسگزار است، و با كسى كه دشمنى دارد جور و تجاوز از عدالت نمى‏كند، گناه نميكند بجهت كسى كه دوست دارد او را، اعتراف بحق ميكند پيش از آنكه شاهدى بر او گرفته شود، ضايع و فاسد نميكند آنچه را كه سپرده شده باشد، و فراموش نميكند آنچه را كه ياد آورى شده است، و به اسمها و لقبهاى بد و زشت مردم را نميخواند، و به همسايه زيان نميرساند، و بگرفتاريها و مصيبتها سرزنش نميكند (مقدرات الهى را عين مصلحت ميداند و بسرنوشت خويش بدبين نميباشد) و در باطل داخل نميشود و از حق خارج نميگردد، هر گاه ساكت گردد، سكوتش او را غمگين نگرداند (يعنى در موقعى كه ديگران مجال سخن باو ندهند) و چون بخندد صداى خنده او بلند نگردد (يعنى در خنديدن تبسم ميكند) و اگر بر او ستم شود شكيبائى ورزد، تا موقعى كه خداوند انتقام كشد براى او، جانش از او در زحمت است‏ و مردم از او در راحتند، جان خود را جهت آخرت بزحمت انداخته است و مردم از او در راحتى و آسايشند، دورى او از كسانى كه دورى ميجويند از آنها، بواسطه زهد و عدم آلودگى (بكارهاى ناشايسته) ميباشد، و بهر كس كه نزديك شود براى ارشاد وى بمدارا و مهربانى باوست، دورى او از جهت تكبر و اظهار بزرگى نيست، و نزديكى او از جهت مكر و فريب دادن نباشد، سخنان حضرت كه بدينجا رسيد همام فريادى زد كه در آن حالت روح از بدنش مفارقت نمود، پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: سوگند بخدا ترس من بر همام از همين پيشآمد بود، سپس فرمود: پندهاى كامل بر اهل آن چنين تأثير ميكند، پس گوينده‏اى بحضرت عرضكرد: پس خودت چگونه اى اى امير المؤمنين؟

 (يعنى چرا در خودت اين مواعظ چنين تأثير ندارد؟) حضرت فرمود: واى بر تو كه هر اجلى وقتى و سببى دارد كه از آن تجاوز نميكند، آرام باش و (ديگر) چنين سخن مگو، كه همانا شيطان (اين كلمات را) بزبان تو آورده است (يعنى بى‏تأمل تو اين اعتراض را نمودى و چنانچه تأمل ميكردى متوجه ميشدى كه جهت فوت همام غصه و تأسف بسيار او از فقدان مراتبى بود كه متقين جامع آن مراتب بودند، و من كه امام متقين هستم فاقد آن مراتب نبودم كه چون همام متأسف شوم و مثل او روح از بدنم مفارقت كند).

###إطالة السجود

الحديث 489 استحباب إطالة السجود

في أمالي الصّدوق: (المجلس الخامس و السّبعون) عن أبي جعفر العطّار شيخ من أهل المدينة، قال: سمعت الصّادق جعفر بن محمّد عليه السّلام يقول: جاء رجل إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: يا رسول اللّه! كثرت ذنوبي و ضعف عملى، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أكثر السّجود، فإنّه يحطّ الذّنوب كما تحطّ الرّيح ورق الشّجر.

###إطالة السجود

در امالى صدوق: (مجلس هفتاد و پنجم) از ابى جعفر عطار كه شيخى از اهل مدينه بود روايت شده كه گفت شنيدم حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود: مردى نزد رسول‏ خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرضكرد اى رسول خدا! گناهان من بسيار است و عملم ضعيف (و اندك) است، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بسيار سجده كن، زيرا سجده گناهان را ميريزد همان طورى كه باد برگ درختان را ميريزد.

###شرّ النّاس

الحديث 490 شرّ النّاس الّذين يكرمون اتقاء شرّهم‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «من يتّقى شرّه» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه: شرّ النّاس عند اللّه يوم القيامة الّذين يكرمون اتّقاء شرّهم.

###شرّ النّاس

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «كسانى كه از شر ايشان پرهيز مى‏شود» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بدترين مردم نزد خداوند در روز قيامت آنانند كه براى پرهيز (و حفظ) از شر ايشان اكرام و احترام كرده ميشوند.

###حقيقة الإيمان و اليقين‏

الحديث 491 حقيقة الإيمان و اليقين‏

و فيه أيضا: باب «حقيقة الايمان و اليقين» عن محمّد بن عذافر، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: بينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في بعض أسفاره إذ لقيه ركب فقالوا: السّلام عليك يا رسول اللّه، فقال: ما أنتم؟ فقالوا: نحن مؤمنون يا رسول اللّه، قال: فما حقيقة إيمانكم؟ قالوا: الرّضا بقضاء اللّه و التّفويض إلي اللّه و التّسليم لأمر اللّه، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: علماء حكماء كادوا أن يكونوا من الحكمة أنبياء، فإن كنتم صادقين فلا تبنوا ما لا تسكنون و لا تجمعوا ما لا تأكلون و اتّقوا اللّه الّذي إليه ترجعون.

###حقيقة الإيمان و اليقين‏

و نيز در همان كتاب: باب «حقيقت ايمان و يقين» از محمد بن عذافر از پدرش از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در برخى از سفرها طى طريق ميفرمود سورانى آن حضرت را ملاقات نمودند و عرضكردند: سلام بر تو اى رسول پروردگار، فرمود: شما كيانيد؟ عرضكردند ما كسانى هستيم كه داراى ايمانيم، فرمود: بهره و نصيب شما از ايمان چيست؟ عرض كردند: ايمان ما باين مرتبه است كه خوشنوديم بقضاء پروردگار و واگذارديم كارها را بخدا و مطيع و منقاديم براى فرمان خدا، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دارندگان اين مراتب، دانشمندان و صاحبان حكمتند كه نزديك است از بسيارى حكمت پيمبران باشند، سپس (بايشان) فرمود: اگر شما در گفتار خود راستگو هستيد بنا نكنيد آنچه را كه در آن سكونت نميكنيد و جمع نكنيد آنچه را كه نميخوريد و بپرهيزيد خدائى را كه بسوى او بازگشت مى‏كنيد.

###قضاء حاجة المؤمن‏

الحديث 492 قضاء حاجة المؤمن‏

و فيه أيضا: باب «قضاء حاجة المؤمن» عن بكر بن محمّد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ما قضى مسلم لمسلم حاجة إلّا ناداه اللّه تبارك و تعالى: عليّ ثوابك و لا أرضى لك بدون الجنّة.

###قضاء حاجة المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: باب «قضاء حاجت مؤمن» از بكر بن محمد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: روا نساخته مرد مسلمانى حاجت و نياز برادر مسلمان خود را مگر اينكه خداوند باو خطاب فرمايد: بعهده منست پاداش تو و بكمتر از بهشت براى تو راضى و خشنود نميشوم.

###حمل الجنازة عينا و تربيعها

الحديث 493 استحباب حمل الجنازة عينا و تربيعها

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب حمل الجنازة عينا و تربيعها» عن إسحاق بن عمّار، عن الصادق عليه السّلام أنّه قال: إذا حملت جوانب السّرير سرير الميّت، خرجت من الذّنوب كما ولدتك امّك.

###حمل الجنازة عينا و تربيعها

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «استحباب حمل جنازه باستحباب عينى و چهار گوشه آن را برداشتن و حمل نمودن» از اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه بدوش بگيرى اطراف تابوتى را كه ميت در آن جا دارد، بيرون روى از گناهان (و ميباشى) مانند آن روزى كه از مادر متولد شدى.

###سؤر المؤمن

الحديث 494 استحباب الشرب من سؤر المؤمن تبرّكا

و فيه أيضا: (كتاب الأطعمة و الأشربة) باب «استحباب الشرب من سؤر المؤمن تبرّكا» عن عبد اللّه بن سنان، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: في سؤر المؤمن شفاء من سبعين داء.

###سؤر المؤمن

و نيز در همان كتاب: (كتاب اطعمه و اشربه) باب (استحباب آشاميدن از نيم خورده مؤمن جهت تبرك جستن بآن» از عبد اللَّه بن سنان روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرموده: در نيم خورده مؤمن شفاء از هفتاد درد است.

###سؤر المؤمن

الحديث 495 استحباب الشرب من سؤر المؤمن تبرّكا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن إسماعيل، رفعه، قال: من‏ شرب سؤر المؤمن تبرّكا به، خلق اللّه بينهما ملكا يستغفر لهما حتّى تقوم السّاعة.

###سؤر المؤمن

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن اسماعيل مرفوعا روايت شده كه‏ (حضرت) فرمود: كسى كه نيم خورده مؤمن را بياشامد (يعنى با اطمينان بسلامتى مؤمن از امراض مسريه) بقصد تيمن و تبرك بآن، بيافريند خداوند ميان آن دو نفر مؤمن فرشته‏اى كه براى آنان تا زمانى كه قيامت بر پا شود طلب آمرزش كند.

###من ينبغي مجالسته

الحديث 496 من ينبغي مجالسته و مصاحبته‏

في المجلّد السّادس عشر من البحار: (كتاب العشرة) باب «من ينبغي مجالسته و مصاحبته» (أمالي الصّدوق) عن أبي الجارود، عن أبي جعفر الباقر عليه السّلام، عن أبيه، عن جدّه عليهما السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من وقف نفسه موقف التّهمة فلا يلومنّ من أسآء به الظّنّ، و من كتم سرّه كانت الخيرة بيده، و كلّ حديث جاوز إثنين فشا، وضع أمر أخيك على أحسنه حتّى يأتيك منه ما يغلبك، و لا تظننّ بكلمة خرجت من أخيك سوءا و أنت تجد لها في الخير محملا، و عليك بإخوان الصّدق فأكثر من إكتسابهم، فإنّهم عدّة عند الرّخاء و جنّة عند البلاء، و شاور في حديثك الّذين يخافون اللّه، و أحبب الإخوان على قدر التّقوى، و اتّقوا أشرار النّساء، و كونوا من خيارهنّ على حذر، إن أمرتكم بالمعروف فخالفوهنّ كيلا يطمعن منكم في المنكر.

###من ينبغي مجالسته

در جلد شانزدهم بحار: (كتاب عشره) باب «كسانى كه مصاحبت و مجالست با ايشان سزاوار است» (از امالى صدوق) از ابى الجارود از حضرت باقر عليه السّلام از پدر بزرگوارش از جدش عليهما السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه خود را در محل تهمت قرار دهد پس سرزنش نكند كسى را كه گمان بد باو ببرد، و كسى كه راز خود را پنهان دارد اختيار آشكار و پنهان نمودن رازش بدست خود ميباشد، و هر خبر و امر پنهان كه از دو نفر يا دو لب كسى تجاوز كند آشكار و شايع گردد، و قرار بده رفتار و كار برادر (دينى) خود را بمحل نيكوتر آن تا هنگامى كه مطلع شوى بدليل محكمى بر خلاف آن را، و گمان بد مبر بواسطه كلمه‏اى كه از برادرت صادر شود در حالى كه ممكن باشد حمل بر خير نمائى، و بر تو باد بيافتن و تهيه نمودن برادرانى كه داراى صدق و صفا باشند، پس بدرستى كه ايشان كمك و همراهان و موجب انس تو هستند در موقع آسايش و فراخى عيش و زندگانى، و سپر براى تو ميباشند در وقت توجه بلايا، و مشورت نما در كار خود با كسانى كه از خداوند خائف و ترسانند، و دوست بدار برادران دينى خود را بمقدار پرهيزكارى ايشان (از گناهان) و بپرهيزيد از زنهاى بد، و اطاعت نيكانشان را نيز بى‏درنگ ننمائيد (يعنى بمجرد اظهار آنان مطلبى را، عمل بر طبق آن نكنيد تا خود احراز مصلحت در عمل بآن را نكرده باشيد) و اگر امر كردند شما را بكار نيك پس مخالفت كنيد آنان را (يعنى‏ طورى عمل ننمائيد كه آنان گمان برند كه فقط براى امر آنها بوده) تا در كارهاى بد هم منتظر باشند كه اطاعت ايشان را خواهيد كرد و در شما طمع مقام اطاعت داشته باشند.

###خلطاء الصّالحون‏

الحديث 497 من سعادة المرء الخلطاء الصّالحون‏

في كتاب معالم العبر في استدراك البحار السّابع عشر: (الجعفريات) و بهذا الأسناد قال: (أي أمير المؤمنين عليه السّلام) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سعادة المرء الخلطآء الصّالحون، و الولد البارّ، و الزّوجة المواتية، و أن يرزق معيشته في بلدته.

###خلطاء الصّالحون‏

در كتاب معالم العبر در استدراك مجلد هفدهم از بحار: (از كتاب جعفريات) بسندهاى سابق از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: از سعادت و نيكبختى مرد است داشتن دوستان صالح و شايسته، و فرزند نيكوكار و زنى كه اطاعت و فرمانبرى او كند، و اينكه وسيله زندگى او از كسب و كار در شهر خودش فراهم شده باشد.

 

 

###مواعظ رسول اللّه

الحديث 498 من مواعظ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: صنع المعروف يدفع ميتة السّوء، و الصّدقة في السّرّ تطفي‏ء غضب الرّبّ، و صلة الرّحم تزيد في العمر و تنفى الفقر، و قول لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم كنز من كنوز الجنّة، و هي شفاء من تسعة و تسعين دآء أدناه الهمّ.

###مواعظ رسول اللّه

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از آن حضرت روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بجا آوردن كارهاى خير از مردن بد (مانند غرق شدن و سوختن) جلوگيرى ميكند، و صدقه پنهانى غضب پروردگار را خاموش مينمايد (مقصود آتش جهنم است كه مظهر غضب خداست) و دستگيرى و پيوستگى با خويشان عمر را طولانى ميكند و فقر و احتياج را از بين ميبرد، و گفتن‏ لا حول و لا قوه الا باللَّه العلى العظيم‏ گنجى از گنجهاى بهشت است (يعنى از جهت اجر و پاداش نهايتى براى آن نيست) و آن سبب شفاء از نود و نه درد است كه سبكترين آن هم و اندوه است.

###لا تخن من خانك

الحديث 499 لا تخن من خانك فتكن مثله، و لا تقطع رحمك و إن قطعك‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا تخن من خانك فتكن مثله، و لا تقطع رحمك و إن قطعك.

###لا تخن من خانك

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از آن حضرت روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خيانت مكن بكسى كه بتو خيانت نموده كه اگر خيانت كردى‏ مانند او شوى، و با خويشان خود قطع علاقه و ارتباط مكن، گر چه ايشان با تو قطع علاقه كنند.

###إسلام بدا غريبا

الحديث 500 الإسلام بدا غريبا و سيعود غريبا كما بدا

و فيه أيضا: (الجعفريات) عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ الإسلام بدا غريبا و سيعود غريبا كما بدا، فطوبى للغرباء، فقيل: من هم يا رسول اللّه؟ قال: الّذين يصلحون إذا فسد النّاس «الحديث».

###إسلام بدا غريبا

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از آن حضرت روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: اسلام ظهور كرد در حال غربت، و زود است كه بحال غربت برگردد مانند ابتداء آن (يعنى همان قسمى كه غريب را كسى نشناسد احكام و قوانين اسلام را نيز كسى نشناسد) پس خوشا حال غريبان، عرض شد غريبان كيانند؟ فرمود: آنان كه براه حق و حقيقت باقى و در مقام اصلاح امر آخرت خود باشند زمانى كه مردم فاسد و براه باطل روند.

###مرء على دين من يجالس‏

الحديث 501 المرء على دين من يجالس‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: المرء على دين من يجالس، فليتّق اللّه المرء و لينظر من يجالس.

###مرء على دين من يجالس‏

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از آن حضرت روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مرد بر دين آن كسى است كه با او همنشين مى‏شود، پس از خدا بپرهيزد و متوجه باشد كسى را كه با او همنشينى ميكند (يعنى توجه باخلاق و رفتار و ايمان او داشته باشد). همنشين تو از تو به بايد -  تا ترا عقل و دين بيفزايد.

###خلق الحسن‏

الحديث 502 ليس شي‏ء أثقل في الميزان من الخلق الحسن‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عن عليّ بن أبيطالب عليه السّلام قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: ليس شي‏ء أثقل في الميزان من الخلق الحسن.

###خلق الحسن‏

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: در ميزان اعمال، عملى پروزن‏تر از حسن خلق و خوشرفتارى نيست. من نديدم در جهان جستجو - هيچ اهليت به از خلق نكو . هر كه را خلق نكو باشد برست -  هر كسى كو شيشه دل باشد شكست‏ .

###أطيعوا اللّه

الحديث 503 أطيعوا اللّه عزّ و جلّ يطيعكم‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أطيعوا اللّه عزّ و جلّ يطيعكم.

###أطيعوا اللّه

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت‏ شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: اطاعت و فرمانبرى نمائيد خداى با عزت و جلال را، خداوند شما را بمقاصد خودتان ميرساند.

###من لا يرحم النّاس

الحديث 504 من لا يرحم النّاس لا يرحمه اللّه تعالى‏

و فيه أيضا: (الجعفريات) عن جرير بن عبد اللّه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من لا يرحم النّاس لا يرحمه اللّه تعالى.

###من لا يرحم النّاس

و نيز در همان كتاب: (از جعفريات) از جرير بن عبد اللَّه روايت شده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه بمردم رحم نكند خداوند هم باو رحم نمى‏كند.

###جوامع كلم أمير المؤمنين

الحديث 505 ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: (كتاب الروضة) باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (تحف العقول) و قال عليه السّلام: لو أنّ حملة العلم حملوه بحقّه لأحبّهم اللّه و ملائكته و أهل طاعته من خلقه، و لكنّهم حملوه لطلب الدّنيا فمقّتهم اللّه و هانوا على النّاس.

###جوامع كلم أمير المؤمنين

در جلد هفدهم بحار: (كتاب روضه) باب «كلمات جامعه امير المؤمنين عليه السّلام» (از كتاب تحف العقول) از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: اگر صاحبان علم و دانش بر علم خود ترتيب اثر ميدادند آن طور كه سزاوار است، همانا خداوند و فرشتگان او و فرمانبران از خلق او، ايشان را دوست ميداشتند، ولى آنان علم را آموختند بجهت بدست آوردن دنيا و رسيدن بآن، پس خداوند بر ايشان غضب فرمود و نزد مردم پست و خوار گرديدند.

###للنّكبات غايات

الحديث 506 إنّ للنّكبات غايات لا بدّ أن تنتهي إليها

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: إنّ للنّكبات غايات لا بدّ أن تنتهي إليها، فإذا حكم على أحدكم بها فليطأطأ لها و يصبر حتّى تجوز، فإنّ إعمال الحيلة فيها عند إقبالها زايد في مكروهها.

###للنّكبات غايات

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: همانا براى دردمندى و خواريها (يعنى گرفتارى بفقر و مرض و غيره) پايان و انتهائى است كه چاره‏اى نيست جز آنكه بايد بپايان خود برسند، پس هنگامى كه حكم شود (يعنى تقدير شود) بر يكى از شما (گرفتار شدن) بآن بلايا، بايد تسليم شود و تن بآن دهد و شكيبائى نمايد نسبت بآنها تا بگذرد، زيرا چاره‏جوئى نمودن (از راه غير شرعى يا تلاش غير متعارف) سبب‏ ناراحتى و گرفتارى بيشترى است. صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند - بر اثر صبر نوبت ظفر آيد.

###للمؤمن ثلاث ساعات‏

الحديث 507 إنّ للمؤمن ثلاث ساعات‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: إنّ للمؤمن ثلاث ساعات: ساعة يناجي فيها ربّه، و ساعة يحاسب فيها نفسه، و ساعة يخلّي بين نفسه و بين لذّاتها فيما يحلّ و يجمل، و ليس للعاقل أن يكون شاخصا إلّا في ثلاث: مرمّة لمعاشه أو خطوة لمعاده أو لذّة في غير محرّم‏.

###للمؤمن ثلاث ساعات‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: همانا براى مؤمن سه ساعت است: (يعنى كسى كه داراى ايمانست ساعات روز و شب خود را سه قسمت ميكند) قسمتى از آن را با راز و نياز با پروردگار ميگذراند (يعنى قيام بعبادت او ميكند) و در قسمت ديگر بحساب اعمال خويش رسيدگى ميكند، و قسمت ديگر را آزاد و رها ميگذارد براى خوشى و لذتهايى كه شرعا مباح و حلال باشد و نزد عقلا و عرف هم نيكو و پسنديده باشد، و سزاوار نيست بر شخص خردمند اينكه مشغول باشد مگر در سه كار: تأمين معاش خود، يا قدم بردارد در راه معاد خود (يعنى قيام بعبادت و بندگى خداوند كند) يا لذت بردن از چيزهاى مباح.

###أقربكم اليوم من اللّه

الحديث 508 إنّ أقربكم اليوم من اللّه أشدّكم منه خوفا

فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: إنّ اللّه إذا جمع النّاس، نادى فيهم مناد: أيّها النّاس! إنّ أقربكم اليوم من اللّه أشدّكم منه خوفا، و إنّ أحبّكم إلى اللّه أحسنكم له عملا، و إنّ أفضلكم عنده منصبا أعلمكم [أعظمكم- ظ] فيما عنده رغبة، و إنّ أكرمكم عليه أتقاكم.

###أقربكم اليوم من اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه خداوند جمع فرمايد مردم را (در روز قيامت) منادى در بين ايشان ندا كند: اى مردم همانا نزديكترين شما بخدا (يعنى برحمت او) كسيست كه ترس او از خدا بيشتر باشد، و محبوبترين شما نزد خداوند نيكوترين شما ميباشد از جهت عمل بدستورات او، و همانا برترين و بالاترين شما از حيث رتبه و مقام نزد خداوند آن كس است كه رغبت او در آنچه نزد خداوند از اجر و ثواب است بيشتر باشد، و گرامى و محترم‏ترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شما مى‏باشد.

 

 

###جوامع كلام أمير المؤمنين

الحديث 509 ما جمع من جوامع كلام أمير المؤمنين ع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: عجبت لأقوام‏ يحتمون الطّعام مخافة الأذى، كيف لا يحتمون الذّنوب مخافة النّار، و عجبت ممّن يشترى المماليك بماله كيف لا يشتري الأحرار بمعروفه فيملكهم.

###جوامع كلام أمير المؤمنين

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت‏ فرمود: تعجب دارم از مردمانى كه پرهيز مى‏كنند از خوردنيها و طعام بجهت ترس از ضرر (آن بمزاج و بدن) چگونه پرهيز نميكنند از گناهان بواسطه ترس از آتش جهنم، و تعجب ميكنم از كسى كه خريدارى مينمايد زرخريدان را (يعنى غلام و كنيز را) بمال خود، چگونه خريدارى نميكند آزادها را بواسطه احسان و نيكى نمودن خود بآنان تا مالك قلوب آنها شود.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 510 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: باب «ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (اعلام الدّين للدّيلمي) عن ابن عمر، قال: خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم خطبة ذرفت منها العيون و وجلت منها القلوب، فكان ممّا ضبطت منها: أيّها النّاس، إنّ أفضل النّاس عبد تواضع عن رفعة، و زهد عن رغبة، و أنصف عن قوّة، و حلم عن قدرة، ألا و إنّ أفضل النّاس عبد أخذ في الدّنيا الكفاف، و صاحب فيها العفاف، و تزوّد للرّحيل و تأهّب للمسير، ألا و إنّ أعقل النّاس عبد عرف ربّه فأطاعه، و عرف عدوّه فعصاه، و عرف دار إقامته فأصلحها، و عرف سرعة رحيله فتزوّد لها، ألا و إنّ خير الزّاد ما صحبه التّقوى، و خير العمل ما تقدّمته النيّة، و أعلى النّاس منزلة عند اللّه أخوفهم منه.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب: باب «آنچه جمع شده از مفردات كلمات حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و جوامع سخنان آن حضرت» (از كتاب اعلام الدين ديلمى) از ابن عمر نقل شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ما را مخاطب ساخت بخطبه و سخنانى كه اشگها از چشمها جارى شد و از (عظمت) آن خطبه دلها بترس درآمد، و آنچه از خطبه ضبط نموده و بياد دارم (اينست كه فرمود:) اى مردم! همانا برترين مردمان، بنده ايست كه فروتنى و تواضع نمايد با اينكه داراى مقام ارجمند است نزد خلق، و كناره‏گيرى كند از دنيا با اينكه ميل و رغبت بآن دارد (يعنى قوى و شهوات او كاملست) و بانصاف و داد حكم نمايد با آنكه توانائى بر ستم و ظلم دارد، و بردبارى و حلم نمايد با قدرت بر انتقام، آگاه باشيد همانا برترين مردم بنده‏ايست كه بگيرد از دنيا (و آلايش او) باندازه و مقدار حاجت، و ملازمت نمايد در دنيا با عفت، و توشه بردارد براى كوچ كردن، و آماده شود براى رفتن از اين سرا (براى مرگ و برزخ و قيامت) آگاه باشيد خردمندترين مردم بنده‏ايست كه بشناسد پروردگار خود را پس فرمانبردارى كند او را، و بشناسد دشمن خود را (يعنى شيطان را) و نافرمانى كند او را، و بشناسد سراى جاويدانى خود را پس شايسته و نيكو گرداند آن را، و بداند زود كوچ نمودنش را و توشه بردارد براى آن، آگاه باشيد همانا بهترين توشه چيزيست (از طاعات) كه همراه آن پرهيزكارى باشد، و بهترين كار و عمل (از عبادات) عمل و كرداريست كه نيت مقدم بر آن و شروع آن با نيت باشد در عبادات و انفاقات (يعنى چنين نباشد كه پس از صرف مالى در موردى بدون قصد قربت، قصد تقرب الى اللَّه بآن نمايد) و بالاتر و برترين مردم از جهت رتبه و مقام نزد خداوند كسى است كه ترسش از خداوند بيشتر باشد.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 511 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) قال عبد اللّه بن مسعود: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه تعالى: يا بن آدم! تؤتى كلّ يوم برزقك و أنت تحزن، و ينقص (ينتقص خ- ل) كلّ يوم من عمرك و أنت تفرح، أنت فيما يكفيك و تطلب ما يطغيك، لا بقليل تقنع و لا من كثير تشبع.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) نقل شده كه عبد اللَّه بن مسعود گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداى تعالى فرمود: اى پسر آدم روزى تو هر روز داده مى‏شود با اين حال تو غم و اندوه دارى (بر آن) و همه روزه از عمر تو كم مى‏شود در حالى كه شادى ميكنى، در آنچه كه ترا كفايت ميكند هستى (داراى وسائل تعيش و زندگانى بمقدار كافى هستى) و كوشش و طلب مينمائى چيزى را (از مال و غيره) كه سركش ميكند ترا، نه بچيز كم قناعت ميكنى و نه از بسيار و زياد سير ميشوى.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 512 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي هريرة، قال: بينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم جالس إذ رأيناه ضاحكا حتّى بدت ثناياه، فقلنا يا رسول اللّه ممّا ضحكت؟ فقال: رجلان من امّتي جيئا بين يدي ربّي، فقال أحدهما: يا ربّ! خذلي بمظلمتي من آخر، فقال اللّه تعالى: أعط أخاك مظلمته، فقال: يا ربّ! لم يبق من حسناتي شي‏ء، فقال: يا ربّ! فليحمل من أوزاري، ثمّ فاضت عينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و قال: إنّ ذلك اليوم ليوم تحتاج النّاس فيه إلى من يحمل عنهم أوزارهم، ثمّ قال اللّه تعالى للطّالب بحقّه: إرفع بصرك إلى الجنّة فانظر ماذا ترى؟ فرفع رأسه فرأى ما أعجبه من الخير و النّعمة، فقال: يا ربّ لمن هذا؟ فقال: لمن أعطاني ثمنه، فقال: يا ربّ و من يملك ثمن ذلك؟ فقال: أنت، فقال: كيف لي بذلك؟ فقال: بعفوك عن أخيك، فقال: قد عفوت، فقال اللّه تعالى: فخذ بيد أخيك فادخلا الجنّة، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى هريره روايت شده كه گفت: پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله نشسته بود ناگاه ديديم كه آن حضرت ميخندند بطورى كه دندانهاى پيشين ايشان نمايان شد، پس عرضكرديم اى رسول خدا بچه سبب خنديديد؟ فرمود: دو مرد از امت مرا مى‏آورند- در محضر عدل پروردگار من، پس يكى از آن دو عرض ميكند اى پروردگار! بگير آنچه را كه بر من ستم كرده از اين شخص، پس خداى تعالى فرمايد: بده ببرادرت آنچه را كه ظلم نمودى بر او، عرض ميكند خداوندا چيزى باقى نمانده از طاعات و كارهاى نيك من، پس آن مظلوم عرض ميكند اى پروردگار من بايد بعهده گيرد از گناهان من، پس چشمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اشگ ريخت و فرمود: همانا آن روز روزى است كه مردمان نياز و احتياج دارند بكسى كه متحمل شود از ايشان گناهانشان را، پس خداى تعالى ميفرمايد بآن كسى كه طلب ميكند حق خود را: بيفكن نظر خود را (و نگاه كن) ببهشت و نظر نما كه چه مى‏بينى، پس بلند ميكند سر خود را و مى‏بيند آنچه را كه بتعجب و شگفت مى‏آورد او را از چيزهاى نيك و نعمت (يعنى درجات و حور و قصور و فواكه) پس عرض مى‏كند اى پروردگار من براى كيست اين نعمتها؟ خداوند ميفرمايد: براى كسى است كه بهاء او را بمن دهد، عرض ميكند پروردگارا كى مالك و داراى بهاء آنست؟ خداوند ميفرمايد: تو، عرض ميكند چگونه (من توانائى مالى بهاء اين را دارم؟) خداوند ميفرمايد: بواسطه گذشت نمودن (از حقوق) برادرت، عرض ميكند گذشتم، پس خداوند ميفرمايد: بگير دست برادرت را و داخل شويد به بهشت، پس پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بپرهيزيد از (نافرمانى) خداوند و صلح و سازش نمائيد نسبت بحقوقى كه بر يك ديگر داريد.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 513 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أنس بن مالك، قال: قالوا: يا رسول اللّه، من أوليآء اللّه الّذين لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؟ فقال: الّذين نظروا إلى باطن الدنيا حين نظر النّاس إلى ظاهرها، فاهتمّوا بآجلها حين اهتمّ النّاس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أن سيتركهم، فما عرض لهم منها عارض إلّا رفضوه، و لا خادعهم من رفعتها خادع إلّا وضعوه، خلقت الدّنيا عندهم فما يجدّدونها، و خربت بينهم فما يعمرونها، و مقتت في صدورهم فما يحبّونها، بل يهدمونها فيبنون بها آخرتهم، و يبيعونها فيشترون بها ما بقي لهم، نظروا إلى أهلها صرعى قد حلّت بهم المثلات فما يرون أمانا دون ما يرجون، و لا خوفا دون ما يحذرون.

###مفردات كلمات رسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از انس بن مالك روايت شده كه گفت بحضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله عرضكردند اى پيغمبر خدا كيانند اولياء و دوستان خدا كه ترسى بر ايشان نيست و نه آنان اندوهناك ميشوند؟ پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آنها كسانى هستند كه توجه كنند بباطن دنيا هنگامى كه مردم توجه بظاهر آن كردند (يعنى فريفته و دلباخته بآن شدند) پس اهتمام و كوشش نمودند در تحصيل مقامات و نعمتهاى آخرت كه پس از مرگ بآنها ميرسند هنگامى كه مردم كوشش مى‏نمايند در (مال و ساير آلايشهاى) دنيا كه بزودى بآن ميرسند، پس ميراندند و ترك نمودند لذتهاى حرام دنيوى را كه ترسيدند بآن مبتلا شوند و روح ايمان را از آنها سلب نمايد، و ترك كردند از زوائد معاش در دنيا آنچه را كه دانستند ايشان را ترك خواهد نمود، پس چيزى روى نياورد از امور دنيويه براى ايشان جز آنكه از خود دور كنند او را، و هيچ فريبنده از مقامات ارجمند دنيا نفريبد ايشان را مگر آنكه بى‏اعتنا بآن شوند، كهنه و پوسيده شده دنيا در نظر ايشان و از نو نسازند آن را، و ويران شده است دنيا پيش چشم باطنى ايشان و تعميرش ننمايند، و دشمن داشته شد دنيا در دلهاشان پس بآن مهر نورزند بلكه ترك دنيا ميكنند و ميسازند بواسطه آن آخرتشان را و مى‏فروشند دنيا را و خريدارى مى‏كنند بآن آنچه را كه باقى ميماند براى ايشان، نظر كردند بدوستداران دنيا در حالى كه در مهلكه‏ها افتاده ‏اند پس نديدند پناهگاهى جز آنچه را كه اميد بآن دارند (يعنى مقامات عاليه آخرت) و ترسى ندارند غير از عقاب خداوند كه از آن حذر ميكنند. گر همى خواهى حيات و عيش خوش - گاو نفس خويش را اول بكش‏ . شد همه بر بادت ايام شباب - بهر دين ننموده‏اى يكدم شتاب‏ . عمرت از پنجه گذشت و يك سجود - كت بكار آيد در اعمالت نبود . تا كه دانستى زيانت را ز سود – توبه ‏ات نسيه گناهت نقد بود . غرق درياى گناهى تا بكى  - وز معاصى رو سياهى تا بكى‏ . جد تو آدم بهشتش جاى بود - قدسيان كردند بهر او سجود . يك گنه ناكرده گفتندش تمام - مذنبى مذنب برو بيرون خرام‏ . تو طمع دارى كه با چندين گناه - داخل جنت شوى اى رو سياه‏ . چاه مظلم گشت ظلم ظالمان - اين چنين گفتند جمله عالمان‏ . اى كه تو از ظلم چاهى ميكنى -  وز براى خويش دامى ميتنى . گرد خود چون كرم پيله بر متن - بهر خود چه ميكنى اندازه كن‏ . مار نفست را بكش از ابتدا- ور نه مارت گردد آخر اژدها . ليك هر كس مور بيند مار خويش - تو ز صاحبدل كن استفسار خويش‏ . صورت نفس ار بجوئى ‏اى پدر - قصه دوزخ بخوان با هفت در . چون كه جز و دوزخ است اين نفس ما  -  طبع كل دارد هميشه جزوها . خشم تو جزو سعير و دوزخست - هين بكش اين دوزخت را تا دم است‏ . چون ز خشم آتش تو در دلها زدى - مايه نار جهنم آمدى‏ . نار بيرونى بآبى بفسرد - نار شهوت تا بدوزخ ميبرد . نار شهوت را چه چاره نور دين-  نوركم اطفاء نار الكافرين . چه كشد اين نار را نور خدا - نور ابراهيم را ساز اوستا . تا زنار نفس چون نمرود تو - وا رهد اين جسم همچون عود تو . تا نبينى نور دين ايمن مباش - كآتش پنهان شود يك روز فاش‏ . تا تو تاريك و ملول و تيره ‏اى - دان كه با ديو لعين همشيره ‏اى‏ . طفل جان از شير شيطان باز كن -  بعد از آتش با ملك انباز كن . گر ز شير ديو جان را واكنى - در فطام او بسى حلوا خورى‏ . مصطفى گويد كه گر گويم براست . شرح آن دشمن كه در جان شما است‏ . زهره‏هاى پر دلان در هم درد - نى رود ره نى غم كارى خورد . نى دلش را تاب ماند درنياز - نى تنش را قوت صوم ونماز . پس كنم ناگفته ‏تان من پرورش -  تا نمانيد از قرار و از روش‏ - صحبت صالح تو را صالح كند -  صحبت صالح تو را طالح كند . تن تو را در حبس آب و گل كشد - دل تو را در كوى اهل دل كشد . يكزمان صحبتى با اوليا . بهتر از صد ساله طاعت بى‏ريا . دست در ذيل ولى حق بزن- اى برادر واره از بو جهل تن‏ .

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 514 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في بعض خطبه أو مواعظه: أيّها النّاس! لا يشغلنّكم دنياكم عن آخرتكم، فلا تؤثروا هواكم على طاعة ربّكم، و لا تجعلوا ايمانكم ذريعة إلى معاصيكم، و حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا، و مهّدوا لها قبل أن تعذّبوا، و تزوّدوا للرّحيل قبل أن تزعجوا، فإنّها موقف عدل، و اقتضآء حقّ، و سؤال عن واجب، و قد أبلغ في الإعذار من تقدّم بالإنذار.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابن عباس روایت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در برخى از خطبه‏ها و اندرزهاى خويش فرمود: اى مردم باز ندارد امور دنيويه شما را از كوشش در طاعات و اعمال اخرويه و ترجيح ندهيد خواست خود را بر فرمانبردارى و اطاعت پروردگار خود، و قرار ندهيد ايمانتان را وسيله براى نافرمانيها و گناهان، و بحساب (كارهاى) خود رسيدگى نمائيد پيش از آنكه بحساب اعمال شما رسيدگى شود، و آماده سازيد براى خود (وسايل آسايش عالم برزخ و آخرت را) پيش از آنكه عذاب و شكنجه شويد، و توشه برداريد براى كوچ كردن پيش از آنكه شما برده شويد از دنيا، پس همانا سراى آخرتى كه بآن خواهيد رفت محل حكم بعدل و داورى و طلب نمودن حقوق و سؤال از تكاليفى است كه بر شما واجب بوده، و بتحقيق ابلاغ فرمود در رفع عذرخواهيها و فروگذارى ننمود در تمام نمودن حجت بر خلق، كسى كه بترساندن (مردم از عذاب) پيشى جسته .

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 515 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي سعيد الخدري، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول عند منصرفه من احد و النّاس يحدقون به و قد أسند ظهره إلى طلحة: أيّها النّاس! أقبلوا على ما كلّفتموه من إصلاح آخرتكم، و أعرضوا عمّا ضمن لكم من دنياكم، و لا تستعملوا جوارحا غذيت بنعمته‏ في التّعرض لسخطه بنعمته، و اجعلوا شغلكم في التماس مغفرته، و اصرفوا همّتكم بالتّقرب إلى طاعته، إنّه من بدء بنصيبه من الدّنيا فاته نصيبه من الآخرة و لم يدرك منها ما يريد، و من بدء بنصيبه من الآخرة وصل إليه نصيبه من الدّنيا.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى سعيد خدرى روايت شده كه گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه هنگام بازگشت از احد در حالى كه مردم دور او حلقه زده بودند و بطلحه تكيه فرموده بودند ميفرمود: اى مردم! روى آوريد بر آنچه بر شما تكليف شده است از نيكو ساختن امر آخرت خود، و اعراض كنيد از زيادى سعى و كوشش براى آنچه ضمانت كرده شده از دنياى شما (يعنى شما سعى و جديت را در تحصيل رزق نكنيد زيرا خداوند ارزاق شما را ضمانت فرموده) و استعمال نكنيد اعضاء خودتان را كه غذا داده و پرورده شده بنعمت خداوند با كمك نعمتهاى خارجى كه خداوند بشما داده در معصيت خداوند، و خودتان را در معرض غضب وى درنياوريد، و قرار دهيد عمده كار خود را در خواستارى آمرزش خودتان، و صرف كنيد همت خود را به نزديكى جستن بطاعت خداوند (باينكه وسايل و اسباب معصيت را از خود دور نمائيد و وسايل طاعت و عبادت خداوند را براى خود فراهم كنيد مثل آنكه با اهل طاعت معاشرت نموده و از وسايل معصيت و اهل آن خود را دور سازيد) بدرستى كه هر كس پيش اندازد استفاده از بهره دنيوى خود را (اشتغالات دنيوى او رفته رفته زياد خواهد شد تا تمام وقت او را شاغل شود و) استفاده از بهره آخرتيش از وى فوت گردد در حالى كه بفوايد دنيويه هم نرسد (مگر آنچه مقدر شده باشد ولى بتمام آرزوى خود نخواهد رسيد) و كسى كه ابتدا باستفاده از نصيب آخرت خود نمود امر آخرت وى البته منظم گردد و آنچه در دنيا نيز قسمت و سهم او بوده درك كند. خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم - ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم‏ . در لوح معاصى خط عذرى نكشيديم - پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم‏ . پيرى و جوانى چو شب و روز برآمد - ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم‏ . گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت - بايد كه ز مشّاطه نرنجيم كه زشتيم‏ . سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان - يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم‏

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 516 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي هريرة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إيّاكم و فضول المطعم، فإنّه يسم القلب بالقسوة و يبطي‏ء بالجوارح عن الطّاعة و يصمّ الهمم عن سماع الموعظة؛ و إيّاكم و فضول النّظر، فإنّه يبدر الهوى و يولد الغفلة؛ و إيّاكم و استشعار الطّمع، فإنّه يشوب‏ القلب شدّة الحرص و يختم على القلوب بطابع حبّ الدّنيا، و هو مفتاح كلّ سيّئة و رأس كلّ خطيئة و سبب إحباط كلّ حسنة.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى هريره روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بپرهيزيد از غذاى زياد خوردن، زيرا خوردن زياد دل را تاريك و سخت گرداند (يعنى از قبول مواعظ) و اعضاء آدمى را در فرمانبرى حق كند گرداند، و منصرف ميكند همتها را از توجه بشنيدن مواعظ، و بپرهيزيد از نظر نمودن زياد (بچيزهائى كه در امر معاش و نيازات خود حاجتى نداريد، چون ممكن است در بسيارى نظر مرتكب محرماتى گرديد) زيرا بسيارى نظر و توجه‏ (بمتاعهاى دنيا) موجب پيشى جستن و سرعت غلبه هواى نفس گردد و توليد بيخبرى كند (يعنى از نعمتها و درجاتى كه خداوند براى فرمانبرداران وعده فرموده و دركات و تنزلاتى كه براى اهل گناه ذخيره فرموده غافل سازد) خيال و فكر حرص و آز را در دل راه ندهيد كه زيادى حرص را در دل بياميزد و مهر ميزند بر دلها بسرشت دوستى دنيا (يعنى حرص موجب علاقمندى و دلبستگى دنيا گردد) و آن دوستى دنيا، كليد و اصل هر گناهى است و موجب باطل شدن و از ميان رفتن ثواب كارهاى پسنديده گردد.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 517 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عبد اللّه بن عمر، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: إنّما هو خير يرجى، أو شرّ يتّقى، أو باطل عرف فاجتنب، أو حقّ يتعيّن فطلب، أو آخرة أظلّ إقبالها فسعى لها، أو دنيا عرف نفادها فاعرض عنها، و كيف يعمل للآخرة من لا ينقطع من الدّنيا رغبته، و لا تنقضى فيها شهوته، إنّ العجب كلّ العجب لمن صدّق بدار البقاء و هو يسعى لدار الفناء، و عرف أنّ رضي اللّه في طاعته و هو يسعى في مخالفته.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن عمر روايت شده كه گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه ميفرمود: بدرستى كه تمامى امور (از اين اقسام بيرون نيست) يا نيكى است كه مورد اميدوارى است، يا بديهائى است كه بايد از آنها پرهيز نمود، يا باطلى است كه شناخته شود و از آن اجتناب گردد، يا حقى است كه بآن يقين حاصل شود پس طلب كرده شود، يا آخرتى است كه شروع باقبال نموده و سعى و كوشش براى آن شود، يا دنيائى است كه پايان يافتن آن شناخته شده پس روى گردانيده شده از آن، و چگونه عمل ميكند براى آخرت، كسى كه رغبت خود را از دنيا نبرده و ميل و شهوت خود را نسبت بدنيا نگذرانيده، بسيار تعجب است از كسى كه راست ميداند قيامت باقى را در حالى كه سعى او براى دنياى فانى است، و ميداند كه خوشنودى خدا در فرمانبرى از اوست ولى كوشش او در نافرمانى اوست. مكن كه حيف بود دوست از خود آزردن على الخصوص مر آن دوست را كه ثانى نيست.

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 518 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي أيّوب‏ الأنصاري، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: حلّوا أنفسكم الطّاعة و ألبسوها قناع المخافة، و اجعلوا آخرتكم لأنفسكم و سعيكم لمستقرّكم، و اعلموا أنّكم عن قليل راحلون و إلى اللّه صائرون، و لا يغني عنكم هنالك إلّا صالح عمل قدّمتموه و حسن ثواب أحرزتموه، فإنّكم إنّما تقدمون على ما قدّمتم و تجازون على ما أسلفتم، فلا تخد عنّكم زخارف دنيا دنيّة عن مراتب جنّات عليّة، فكان قد انكشف القناع و ارتفع الإرتياب، و لاقى كلّ امرء مستقرّه و عرف مثواه و منقلبه.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى ايوب انصارى‏ روايت شده كه گفت از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: زينت دهيد خود را بفرمانبرى خداوند، و پرده‏هاى خوف (و ترس از خداوند) را بر خود بپوشانيد و آخرت خود را براى خود قرار دهيد (نه براى مردم) و سعى و كوشش شما براى قيامت خودتان باشد (كه قرارگاه شماست) و بدانيد كه شما بزودى كوچ نموده و بسوى خدا باز ميگرديد، و غنى و بى‏نياز نگرداند شما را در روز قيامت مگر كردار پسنديده‏ اى كه از پيش بآن عالم فرستاده‏ايد و پاداش نيكى كه (از دنيا) براى خود ذخيره نموده ‏ايد، پس همانا شما وارد ميگرديد بر (نتايج و ثمرات) آنچه از پيش فرستاده‏ايد، و بپاداش آنچه در دنيا بجاى آورده ‏ايد ميرسيد، پس زينتهاى دنياى پست، شما را فريب ندهد و از درجات عاليه بهشت باز ندارد، پس گوئيا پرده‏ ها از ميان برداشته شده (يعنى از آيات باهره و علائم واضحه نتايج اعمال را ميتوان ديد) و شك برطرف گرديده و هر شخصى ميداند در چه جايگاهى قرار خواهد گرفت و مى‏شناسد مكان و جاى بازگشت خود را (چون هر كس بر اعمال و حالات خود بصير و بيناست).

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 519 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي هريرة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في خطبته: لا تكونوا ممّن خدعته العاجلة، و غرّته الامنيّة فاستهوته الخدعة، فركن إلى دار السّوء سريعة الزّوال وشيكة الإنتقال، إنّه لم‏ يبق من دنياكم هذه في جنب ما مضى إلّا كإناخة راكب أو صرّ حالب، فعلى ما تعرجون و ماذا تنتظرون؟ فكأنّكم و اللّه و ما أصبحتم فيه من الدّنيا لم يكن و ما تصيرون إليه من الآخرة لم يزل، فخذوا أهبة لإدراك النّقلة، و أعدّوا الزّاد لقرب الرّحلة، و اعلموا أنّ كلّ امرء على ما قدّم قادم و على ما خلّف نادم.

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى هريره روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در سخنرانى خود فرمود: نباشيد از كسانى كه دنيا بآنها مكر نموده و آرزوها ايشان را مغرور كرده و فريب داده، و آن خدعه و مكرها آنان را سرگردان و حيران گردانيده، پس ركون و اعتماد كردند بمنزلگاهى كه مركز بديها و زوال و فناى آن بسيار سريع است و رحلت و كوچ نمودن از آن نزديك ميباشد، همانا از اين دنياى شما در برابر آنچه گذشته است باقى نمانده مگر باندازه خوابانيدن سواره‏ شتر خود را، يا بستن دوشنده شير سر پستان شتر شيرده را، پس چرا از اعمال آخرت و وظائف بندگى خود باز مى‏ايستيد و در انتظار چه هستيد؟ بخدا سوگند (هنگامى كه در آخرت قرار گيريد) آنچه از دنيا در دست شما بوده، گوئيا (اصلا) نبوده است، و بآنچه از (نتائج اعمال در) آخرت ميرسيد گوئيا هميشه بوده است (مقصود اينست كه اگر كسى در آخرت بنعمتهاى بى‏منتهاى خدا متنعم گردد آنچه از زخارف دنيا در دست داشته نسبت بآن نعمتها بقدرى ناچيز ميباشد كه گوئيا هيچ نبوده است، و اگر در شكنجه و عذاب خدا واقع گردد آنچه از خوشيها در دنيا داشته سود و ثمرى براى او ندارد و چنين پندارد كه هميشه در عذاب خداوند است) پس برگيريد ساز سفر خود را براى رفتن بسراى جاودانى و توشه خود را براى نزديكى كوچ خود بسفر آخرت آماده سازيد و بدانيد هر شخصى بر آنچه از پيش فرستاده است وارد گردد و بر آنچه از خود (در دنيا) بجاى گذارده نادم و پشيمان است.

 

 

 

###مفردات كلمات الرّسول

الحديث 520 ما جمع من مفردات كلمات الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي سعيد الخدري، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول لرجل يعظه: إرغب فيما عند اللّه يحبّك اللّه، و ازهد ما في أيدي النّاس يحبّك النّاس، إنّ الزّاهد في الدّنيا يريح قلبه و بدنه في الدّنيا و الآخرة، و الرّاغب فيها يتعب قلبه و بدنه في الدّنيا و الآخرة «الحديث».

###مفردات كلمات الرّسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين ديلمى) از ابى سعيد خدرى روايت شده كه گفت از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه بمردى پند و اندرز ميداد و ميفرمود: بآنچه نزد خداوند است راغب و آرزومند باش (يعنى نعمتهاى ابديه الهى را راغب و آرزومند باش) تا خدا ترا دوست بدارد، و بى‏ميل و رغبت باش بآنچه در دست مردم است تا مردم ترا دوست بدارند، همانا كسى كه از محرمات و مشتبهات و زوائد ما يحتاج زندگانى كناره‏گيرى كند قلب و بدن او در دنيا و آخرت در راحت و آسايش است، و كسى كه ميل بدنيا كند قلب و بدن او در دنيا و آخرت بزحمت افتد «تا آخر حديث».

###فرض العلم

الحديث 521 فرض العلم و وجوب طلبه‏

في المجلّد الأوّل من البحار: (كتاب العقل و العلم و الجهل) باب «فرض العلم و وجوب طلبه» (مجالس المفيد) عن هارون، عن ابن زياد، قال: سمعت جعفر بن محمّد عليهما السّلام و قد سئل عن قوله تعالى: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فقال: إنّ اللّه تعالى يقول للعبد يوم القيامة: أكنت عالما؟ فإن قال: نعم، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: كنت جاهلا، قال له: أفلا علمت حتّى تعمل؟ فيخصمه و ذلك الحجّة البالغة.

###فرض العلم

در جلد اول بحار: (كتاب عقل و علم و جهل) باب «فرض علم و وجوب طلب آن» (از مجالس مفيد) از هارون از پسر زياد روايت شده كه گفت شنيدم از حضرت جعفر ابن محمد عليهما السّلام در حالى كه از آن حضرت از فرموده خداى متعال (در قرآن) «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» پرسش شد، فرمود: روز قيامت كه مى‏شود خداى متعال به بنده (كه در دنيا بفرمان الهى عمل ننموده) ميفرمايد: آيا عالم و دانا بتكليف خود بودى؟ پس اگر در جواب بگويد: بلى ميدانستم، خداوند باو فرمايد: پس چرا بآنچه ياد گرفتى و دانستى عمل نكردى؟ و اگر بگويد: نميدانستم، باو فرمايد: پس چرا بآنچه ياد گرفتى و دانستى عمل نكردى؟ و اگر بگويد: نميدانستم، باو فرمايد: پس چرا ياد نگرفتى تا عمل بآن كنى؟ پس خداوند با آن بنده مخاصمه نمايد و اين است معنى حجة بالغة.

###استحباب الصدقة

الحديث 522 تأكّد استحباب الصدقة مع كثرة المال و قلّته و مع الدّين‏

في الوسائل: (كتاب الزّكاة) أبواب الصدقة، باب «تأكّد استحبابها مع كثرة المال و قلّته و مع الدّين» عن الرّضا عليه السّلام عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: خير مال المرء و ذخائره الصّدقة.

###استحباب الصدقة

در وسائل: (كتاب زكاة) بابهاى صدقه، باب «زيادتى استحباب صدقه دادن با زيادى و كمى مال و با بودن قرض» از حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام روايت شده كه نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نيكوترين مال و اندوخته‏هاى مرد، صدقه دادن اوست.

###حِكَم أمير المؤمنين

الحديث 523 المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في نهج البلاغة: باب «المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام» و قال عليه السّلام: إذا أقبلت الدّنيا على أحد أعارته محاسن غيره، و إذا أدبرت عنه سلبته‏ محاسن نفسه.

###حِكَم أمير المؤمنين

در نهج البلاغه: باب «مختار از اندرزهاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام» است كه فرمود: هر گاه دنيا بر كسى روى آورد، عاريه ميدهد به وى محاسن غير او را (يعنى مردم باو محاسن و خوبيهائى را نسبت ميدهند كه در واقع داراى آنها نيست) و هر گاه دنيا از كسى روى گرداند، خوبيهاى خود او را از او سلب نمايد.

###حِكَم أمير المؤمنين

الحديث 524 المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في مجموعة الورّام: (الجزء الثاني) عن أمير المؤمنين عليه السّلام: تزوّدوا لمعادكم و ارضوا من الدّنيا بمسكة أبدانكم، و لتكن القناعة من شأنكم و لا تغفلوا عن ذكر الموت و ما بعده من الأهوال، فإنّه إذا هجم لم تر من سكرة يا لها من سكرة، و حسرة يا لها من حسرة، و همّ يا له من همّ، و غمّ يا له من غمّ و كرب، فاستعدّوا له خير مستعدّ فارغبوا اللّه فيما رغّبكم، و ازهدوا فيما زهّدكم عن اللّه.

###حِكَم أمير المؤمنين

در مجموعه ورام: (جزء دوم) از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: توشه برداريد براى معاد خودتان (يعنى روز بازگشت) و خوشنود شويد از زندگانى و امتعه دنيا باندازه ‏اى كه نگاه دارد بدنهاى شما را، و بايد كه قناعت پيشه و خوى شما باشد، و غافل نشويد از ياد نمودن مرگ و آنچه بعد از آنست از هول و هراسها، پس همانا هنگامى كه مرگ روى آورد، ديده نشده سختى مانند آن، چقدر سخت است جان دادن در حال مرگ؟ و حسرتى است كه چقدر با اهميت و بزرگ است آن حسرت؟ و غم و غصه‏ اى است كه چه اندازه با عظمت و بزرگ است آن غم و غصه؟ پس مهيا شويد براى مرگ بهترين مهياشونده، پس راغب گرديد در آنچه خداوند ترغيب فرمود شما را بسوى آن، و كناره‏گيرى نمائيد از آنچه خداوند امر بكناره‏گيرى از آن فرموده (يعنى اوامر الهيه را اطاعت كنيد و از منهيات و محرمات دورى جوئيد).

###ثلاث خصال‏ المؤمن

الحديث 525 لا يكون المؤمن مؤمنا حتّى يكون فيه ثلاث خصال‏

في الخصال: باب «الثّلاثة» عن الحارث بن الدّلهاث مولى الرّضا عليه السّلام قال: سمعت أبا الحسن [الرّضا عليه السّلام‏] يقول: لا يكون المؤمن مؤمنا حتّى يكون فيه ثلاث خصال: سنّة من ربّه، و سنّة من نبيّه، و سنّة من وليّه، فالسنّة من ربّه كتمان سرّه، قال عزّ و جلّ: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ و أمّا السّنّة من نبيّه: فمداراة النّاس، فإنّ اللّه عزّ و جلّ أمر نبيّه بمداراة النّاس فقال: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ و أمّا السّنّة من وليّه: فالصّبر في البأسآء و الضّرّآء، فإنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ.

###ثلاث خصال‏ المؤمن

در خصال: باب «ثلاثة» از حارث بن دلهاث بنده آزادشده حضرت رضا عليه السّلام روايت شده كه گفت: از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم ميفرمود: شخص مؤمن داراى ايمان كامل نيست تا آنكه سه خصلت و خوى را دارا گردد: روش و عادتى از خداوند و روش و عادتى از پيغمبر (اكرم صلّى اللَّه عليه و آله) و روش و عادتى از امام و پيشواى خود؛ أما روشى كه از خداوند در مؤمن است پنهان كردن سرور از خود است، خداوند با عزت و جلال ميفرمايد: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً  إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ (يعنى خدا داناى بغيب است پس آگاه نميگرداند بر پنهانى‏هاى خود مگر كسانى را كه بپسندد از جهت رسالت و پيمبرى) و اما روشى كه از پيغمبرش (صلّى اللَّه عليه و آله) در مؤمن است مدارا نمودن با مردم است، زيرا خداوند با عزت و جلال پيغمبر خود را فرمان داد بمدارا نمودن با مردم و فرمود: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (يعنى گذشت كن و امر نما بكارهاى پسنديده و از نادانى نادانان صرف نظر كن) و اما روشى كه از امام خود دارد پس شكيبائى در شدائد و مرض‏ها است، زيرا خداوند با عزت و جلال ميفرمايد: وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ (يعنى شكيبايان در سختيها و ناخوشيها).

 

###تزويج و القمر في العقرب

الحديث 526 كراهة التزويج و القمر في العقرب و في محاق الشّهر

في الوسائل: (كتاب النكاح) باب «كراهة التزويج و القمر في العقرب و في محاق الشّهر» عن عليّ بن محمّد العسكري، عن آبائه عليهم السّلام في حديث، قال: و من تزوّج و القمر في العقرب لم ير الحسنى، و قال: من تزوّج في محاق الشهر فليسلم لسقط الولد.

###تزويج و القمر في العقرب

در وسائل: (كتاب نكاح) باب «كراهت تزويج در زمانى كه قمر در برج عقرب است و در محاق ماه يعنى سه شب آخر ماه كه شبها تاريك است» از حضرت عسكرى عليه السّلام از پدران بزرگوارش در حديثى روايت شده كه فرمود: كسى كه عقد نكاح كند در حالى كه ماه در برج عقربست خوبى نه بيند، و (نيز) فرمود: كسى كه تزويج كند در سه شب يا دو شب آخر ماه (يعنى با زن خود نزديكى كند) پس بايد بسقط فرزندش تن در دهد.

###فرح لسرور أهل البيت

الحديث 527 استحباب الفرح لسرور أهل البيت و الحزن لمصابهم ع‏

في أمالي الصّدوق: (المجلس السّابع و العشرون في حديث رواه ريّان بن شبيب عن الرضا عليه السّلام) يابن شبيب! إن سرّك أن تكون معنا في الدّرجات العلى‏ من الجنان، فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا، و عليك بولايتنا، فلو أنّ رجلا تولّى حجرا لحشره اللّه معه يوم القيامة.

###فرح لسرور أهل البيت

در امالى صدوق: (مجلس بيست و هفتم) در حديثى كه ريان بن شبيب از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود: اى پسر شبيب! اگر بودن تو با ما در درجات‏ عاليه از باغهاى بهشت خوشحالت مى‏نمايد، پس براى اندوه ما اندوهناك و براى سرور و خوشحالى ما مسرور و خوشحال باش، و بر تو باد بدوستى ما خانواده، پس اگر مردى دوست بدارد سنگى را هر آينه خداوند او را در روز قيامت با آن محشور گرداند (ايام سرور آل محمد عليهم السّلام همان روزهاى ولادت و نشر دين و ذلت و خوارى دشمنان ايشانست، و ايام حزن و اندوه ايشان روزهاى شهادت و ضعف شيعيان و قدرت دشمنان ايشانست).

###مواعظ الصادق علیه السلام

الحديث 528 مواعظ الصادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام و وصاياه و حكمه‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «مواعظ الصادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام و وصاياه و حكمه» (الخصال) عن أبي محمّد العسكري، عن آبائه عليهم السّلام، قال كتب الصّادق عليه السّلام إلى بعض النّاس: إن أردت أن يختم بخير عملك حتّى تقبض و أنت في أفضل الأعمال، فعظّم للّه حقّه أن تبذل نعماءه في معاصيه، و أن تغترّ بحلمه عنك، و أكرم كلّ من وجدته يذكرنا أو ينتحل مودّتنا، ثمّ ليس عليك صادقا كان أو كاذبا، إنّما لك نيّتك و عليه كذبه.

###مواعظ الصادق علیه السلام

در جلد هفدهم بحار: باب «مواعظ حضرت صادق عليه السّلام و سفارشها و اندرزهاى آن حضرت» (از كتاب خصال) از حضرت عسكرى از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام روايت شده كه فرمود: حضرت صادق عليه السّلام ببرخى از مردم نوشت اگر ميخواهى كه عاقبت تو (از جهت عمل) ختم بخير شود و از دنيا بروى در حالى كه در برترين اعمال باشى، پس بزرگ شمار حق خدا را باينكه صرف نكنى نعمتهاى او را در معصيت و نافرمانى او، و اينكه (مبادا) مغرور شوى ببردبارى خداوند از تو (بواسطه گناهانى كه مرتكب ميشوى و خداوند ترا عقوبت نميكند) و گرامى بدار هر كس را كه يافتى او را كه ذكر (فضائل و مناقب) ما ميكند يا دوستى و مذهب ما را نحله و مذهب خود قرار ميدهد، سپس چيزى بر تو نيست چه راستگو باشد در گفتار خود يا دروغگو، البته تو بر حسب نيت خوب خود مأجور خواهى بود و چنانچه راستگو نباشد ضرر دروغ او بخودش خواهد رسيد.

###فضل الصلاة

الحديث 529 فضل الصلاة

في الكافي: (كتاب الصّلوة) باب «فضل الصلوة» عن الوشّا، قال: سمعت الرّضا عليه السّلام يقول: أقرب ما يكون العبد من اللّه عزّ و جلّ و هو ساجد، و ذلك قوله عزّ و جلّ: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ‏.

###فضل الصلاة

در كافى: (كتاب صلاة) باب «فضيلت صلاة» از وشا روايت شده كه گفت از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم ميفرمود: نزديكترين حالت بنده بخداى با عزت و جلال زمانى است كه سجده كند براى خداوند، و آن فرموده خداست در قرآن: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ يعنى كه سجده كن و نزديك شو.

###وصف التّائبين

الحديث 530 في وصف التّائبين‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (مناقب ابن الجوزى) و قال عليه السّلام في وصف التّائبين: غرسوا أشجار ذنوبهم نصب عيونهم و قلوبهم، و سقوها بمياه النّدم فأثمرت لهم السّلامة و أعقبتهم الرّضا و الكرامة.

###وصف التّائبين

در جلد هفدهم از بحار: باب «جوامع سخنان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام» (از كتاب مناقب ابن الجوزى) است كه در صفت توبه‏كنندگان فرموده: درخت گناهان خود را برابر چشمان و دلهاى خود قرار داده و آن گناهان را با آب پشيمانى آبيارى نمودند (يعنى از گناهان خود پشيمان شدند و بر آنها گريستند) تا آنكه آن درختها براى ايشان ميوه سلامت داد، و نتيجه بخشيد براى آنها خوشنودى و كرامت (پروردگار) را.

###وصايا رسول اللّه

الحديث 531 من جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه‏

و فيه أيضا: باب «جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه» (أمالي الصّدوق) عن الصّادق، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: طوبى لمن طال عمره و حسن عمله فحسن منقلبه، إذ رضي عنه ربّه عزّ و جلّ؛ و ويل لمن طال عمره و سآء عمله فسآء منقلبه، إذ سخط عليه ربّه عزّ و جلّ‏.

###وصايا رسول اللّه

و نيز در همان كتاب: باب «جوامع سفارشهاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و پند و اندرزهاى حكيمانه آن حضرت» (از امالى صدوق) از حضرت صادق عليه السّلام از پدر گراميش از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خوشا حال كسى كه عمر او طولانى و دراز باشد و كردارش پسنديده و نيكو باشد، پس آخرت او (از نظر پاداش) نيكو خواهد بود، زيرا خداى با عزت و جلال از او راضى است، و واى بر كسى كه عمر او طولانى و كردارش بد و ناپسند باشد كه آخرتش بد خواهد بود، زيرا پروردگار با عزت و جلال بر او خشم و غضب كند.

###وصايا رسول اللّه

الحديث 532 من جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (أمالي الصدوق) عن أنس بن مالك، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: تقبّلوا لي بستّ أتقبّل لكم بالجنّة: إذا حدّثتم فلا تكذبوا، و إذا وعدتم فلا تخلفوا، و إذا ائتمنتم فلا تخونوا، و غضّوا أبصاركم، و احفظوا فروجكم، و كفّوا أيديكم و ألسنتكم‏.

###وصايا رسول اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: (از امالى صدوق) از انس بن مالك روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بپذيريد از من كه بشش چيز عمل نمائيد، من هم ميپذيريم از شما و عهده‏دار ميشوم كه خداوند شما را ببهشت ببرد، هر گاه سخن گفتيد دروغ نگوئيد، و هر گاه وعده (مشروعى) نموديد تخلف نورزيد، و هر گاه بر چيزى امين شديد خيانت نكنيد، و بپوشانيد چشمهاى خود را (از آنچه نظر بر آن حرامست) و نگهداريد از حرام عورتهاى خود را، و باز داريد دستها و زبانهاى خود را از تعدى و ستم بر خلق.

 

 

###وصايا رسول اللّه

الحديث 533 وصايا رسول الله لعلي ع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تفسير عليّ بن إبراهيم) عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم لعليّ عليه السّلام: يا عليّ! ما من دار فيها فرحة إلّا يتبعها ترحة، و ما من همّ إلّا و له فرج إلّا همّ أهل النّار، فإذا عملت سيّئة فاتبعها بحسنة يمحها سريعا، و عليك بصنائع الخير فإنّها تدفع مصارع السّوء.

###وصايا رسول اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: (تفسير على بن ابراهيم) از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بعلى عليه السّلام فرمود: اى على! هيچ خانه‏اى نيست كه راه يافته باشد در آن فرح و سرورى مگر اينكه مى‏آيد بدنبال آن هم و اندوهى، و هيچ هم و اندوهى نيست مگر اينكه پس از آن فرج و گشايشى است مگر هم و اندوه كسانى كه در آتش جهنمند (يعنى آنان كه مخلد در جهنم باشند مانند كفار و منافقين) و هر گاه مرتكب گناهى شدى پس در پى آن، عمل نيكى بجاى آور كه بزودى آن را محو نمايد، و بر تو باد بانجام دادن كارهاى خير؛ زيرا آن از افتادن‏هاى بد (و واقع شدن در مهالك و خطرها) جلوگيرى ميكند.

###ثلاثة هنّ امّ الفواقر

الحديث 534 ثلاثة هنّ امّ الفواقر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (قرب الأسناد) عن جعفر، عن أبيه عليهما السّلام أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: ثلاثة هنّ امّ الفواقر: سلطان إن أحسنت إليه لم يشكر و إن أسأت إليه لم يغفر، و جار عينه ترعاك و قلبه تبغاك، إن رأى حسنة دفنها و لم‏ يفشها، و إن رأى سيّئة أظهرها و أذاعها؛ و زوجة إن شهدت لم تقرّ عينك بها، و إن غبت لم تطمئنّ إليها.

###ثلاثة هنّ امّ الفواقر

و نيز در همان كتاب و باب: (قرب الاسناد) از حضرت صادق عليه السّلام از پدر بزرگوارش عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: سه قسم از گرفتاريها است كه عمده‏ترين شكنندگان پشت انسانى است: پادشاهى كه اگر در حق او احسان و نيكى كردى سپاسگزارى نميكند و اگر بدى كردى از آن نميگذرد؛ و همسايه ‏اى كه چشمش بدنبال تو و دلش طالب ظلم و ستم بتو است، اگر از تو خوبى بيند پنهان كند آن را و بين مردم فاش نسازد، و اگر بدى بيند ظاهر سازد آن را و بين مردم رواج دهد؛ و زنى كه هر گاه تو حاضر نزد او باشى چشمت باو روشن نباشد (يعنى باو دلخوش نباشى) و اگر غائب باشى از او، اطمينان بوى ندارى (از مال خودت و عرض آن زن). زن بد در سراى مرد نيكو - هم در اين عالمست دوزخ او.

###وصايا رسول اللّه

الحديث 535 من وصايا رسول اللّه لسلمان

و فيه أيضا: في ذلك الباب (المحاسن) عن عمرو بن جميع، رفعه، قال: قال سلمان الفارسي (ره) أوصاني خليلي بسبعة [بستّة] خصال لا أدعهنّ على كلّ حال: أوصاني أن أنظر إلى من هو دوني و لا أنظر إلى من هو فوقي، و أن احبّ الفقرآء و أدنو منهم، و أن أقول الحقّ و إن كان مرّا، و أن أصل رحمي و إن كانت مدبرة، و لا أسئل النّاس شيئا، و أوصاني أن أكثر من قول لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم.

###وصايا رسول اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: (از محاسن) از عمرو بن جميع مرفوعا روايت شده كه گفت: سلمان فارسى (ره) فرمود: سفارش فرمود مرا دوست من (رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) هفت [شش ظ] خصلت و خوى را كه در هيچ حال آنها را ترك نكنم، سفارش فرمود مرا كه هميشه (در زندگى) نظر من بكسى باشد كه وضع معيشت و زندگانى او از من پست‏تر است، و نظر نكنم بكسى كه وضع (زندگانى) او از من بهتر است؛ و اينكه دوست بدارم فقرا را و از آنها دورى نكنم، و اينكه بگويم حق را اگر چه تلخ باشد؛ و اينكه با خويشان خود پيوستگى كنم اگر چه آنها بمن پشت كنند (و از من دورى كنند) و اينكه از مردم چيزى نخواهم (و دست احتياج بسوى آنان دراز نكنم) و سفارش نمود مرا به بسيار گفتن‏ لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏.

###طريق الوصول إلى الجنة

الحديث 536 طريق الوصول إلى الجنة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كتابي الحسين بن سعيد) عن ابن أبي البلاد، عن أبيه، رفعه، قال: جاء أعرابيّ إلى النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم فأخذ بغرز راحلته و هو يريد بعض غزواته، فقال: يا رسول اللّه! علّمني عملا أدخل به الجنّة، فقال: ما أحببت أن يأتيه النّاس إليك فأته إليهم، و ما كرهت أن يأتيه النّاس إليك فلا تأته إليهم، خلّ سبيل الرّاحلة.

###طريق الوصول إلى الجنة

و نيز در همان كتاب و باب: (در دو كتاب حسين بن سعيد) از ابن ابى البلاد از پدرش مرفوعا روايت كرده كه گفت: عرب بيابان‏نشينى نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه‏ و آله آمد و ركاب شتر آن حضرت را گرفت در حالى كه آن جناب اراده داشت كه به بعضى از جنگها تشريف ببرد، عرض كرد اى رسول پروردگار! بمن ياد ده عملى را كه بواسطه (انجام) آن داخل بهشت شوم، فرمود: آن طور كه دوست دارى مردم با تو رفتار نمايند تو نيز با آنها چنان كن، و آن طور كه خوش ندارى با تو رفتار نمايند تو هم با آنان چنان رفتار منما، جلو راه شتر را باز كن (يعنى همين پند و اندرز ترا بس است اگر بآن عمل كنى).

###إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ

الحديث 537 في قول الله تعالى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء الثّاني) عن عمر بن يزيد، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يابن يزيد! أنت و اللّه منّا أهل البيت، قلت: جعلت فداك من آل محمّد؟ قال: اي و اللّه من أنفسهم، قلت: من أنفسهم جعلت فداك؟ قال: اي و اللّه من أنفسهم، يا عمر! أما تقرؤ كتاب اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ أو ما تقرؤ قول اللّه‏ عزّ إسمه: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

###شرح انَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ

در امالى طوسى: (جزء دوم) از عمر بن يزيد روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اى پسر يزيد! بخدا سوگند تو از ما خانواده اى، عرضكردم فدايت شوم از خانواده آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله؟ فرمود: آرى بخدا سوگند از خود ايشانى، عرضكردم فدايت شوم از خود ايشانم؟ فرمود: آرى، بخدا سوگند از خود ايشانى، آيا نخوانده اى كتاب خداى با عزت و جلال را كه فرمود: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا، وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ بدرستى كه نزديك‏ترين مردم بابراهيم آن كسانى هستند كه پيروى او كرده‏اند و اين پيمبر و كسانى كه ايمان آوردند (يعنى بدين حضرت خاتم صلّى اللَّه عليه و آله) و خداوند يار مؤمنين است، آيا نخوانده‏اى (در قرآن) فرموده خدائى كه عزيز و محترم است نام مقدس او فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (حكايت از گفته اسكندر است بخداوند كه) هر كس مرا پيروى كند پس او از من است، و كسى كه نافرمانى مرا كرد پس تو (اى پروردگار) بسيار آمرزنده و رحم‏كننده‏ اى. پس تو منظور خدا آنگه شوى  -  كه چه جزوى سوى كل خود روى‏ . هين مكن تكيه بفهم خام خويش - مگسل از پيغمبر ايام خويش‏ .  پس بهر عصرى وليى قائمست - آزمايش تا قيامت دائمست‏ . چون ملايك گوى لا علم لنا - تا بگيرد دست تو علمتنا . چون بسى ابليس آدم روى هست - پس بهر دستى نشايد داد دست‏ . آنكه تو گنجش تو هم ميكنى -  زين تو هم گنج را گم ميكنى‏ . اندر آ در سايه آن عاقلى - كش نتاند برد از ره ناقلى‏ . پس غذاى دل بده از همدلى -  رو بجو اقبال را از مقبلى‏ . گر تو سنگ خاره و مرمر بوى - چون بصاحبدل رسى گوهر شوى‏ . چون تعلق يافت نان به ابو البشر - نان مرده زنده گشت و با خبر . نان چه در سفره است نام او جماد -  در تن مردم شود او روح شاد . چون تو در قرآن حق بگريختى - با روان انبيا آميختى‏ . حق همى گويد نظرمان بر دلست  -  نيست بر صورت كه از آب و گلست‏ . تو همى گوئى مرا دل نيز هست - دل فراز عرش باشد نى به پست‏ . دل تو اين آلوده را پنداشتى -  لا جرم دل ز اهل دل برداشتى‏ . خود روا دارى كه دل آن باشد اين - كه بود در عشق شير و انگبين‏ . يا دلى كو عاشق مالست و جاه - يا زبون وين گل و آب سياه‏ . يا خيالاتى كه در ظلمات او - مى‏پرستدشان براى گفتگو . دل نباشد غير آن درياى نور - دل نظرگاه خدا وانگاه كور . سركشيدى تو كه من صاحبدلم -  حاجت غيرى ندارم و اصلم‏ . آن چنان كه آب گل سر در كشد - كه منم آب و چرا جويم مدد . بحر گويد من ترا در خود كشم - آب گل لافد كه من آب خوشم‏ . لاف تو محروم ميدارد تو را - ترك كن اين لاف و در بحر اندرآ . مرغ پر نارسته چون پران شود - طعمه هر گربه دران شود . دست زن در ذيل صاحب دولتى -  تا ز افضالش بيابى رفعتى‏ . هر كه خواهد همنشينى با خدا - او نشيند در حضور اوليا . از حضور اوليا گر بگسلى -  تو هلاكى زانكه جزئى نه كلى‏ . عقل كل و نفس كل مرد خداست - عرش و كرسى را مدان كزوى جداست‏ . عقلهاى خلق عكس عقل او -  عقل او بحر است و عقل خلق جو . مظهر حقست ذات پاك او - زو بجو حق را و از ديگر مجو . گر تو دست خود بدست او نهى - از فريب اهرمن ايمن شوى‏ . دست تو از اهل آن بيعت شود - كه يد اللَّه فوق أيديهم بود . مهدى و هادى وى است اى راه جو - هم نهان و هم نشسته پيش رو . آن محيط است اندرين خطه وجود - نور مى‏افشاند از احسان وجود . هر كه را دامن درستست و معد - پس نثار او بدان كس ميرسد.

###حب أهل البيت ع‏

الحديث 538 ثواب حب أهل البيت ع‏

و فيه أيضا: (الجزء السّابع) عن أبي ليلى، عن الحسين بن عليّ عليهما السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألزموا مودّتنا أهل البيت، فإنّه من لقي اللّه يوم القيامة و هو يودّنا دخل الجنّة بشفاعتنا، و الّذي نفسي بيده لا ينفع عبدا عمله إلّا بمعرفة حقّنا.

###حب أهل البيت ع‏

و نيز در همان كتاب: (جزء هفتم) از ابى ليلى از حسين بن على عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هميشه داراى دوستى ما خانواده باشيد، زيرا كسى كه ملاقات كند خداى را در روز قيامت در حالى كه دوستدار ما باشد، داخل بهشت شود بشفاعت و وساطت ما، سوگند بآن كسى كه جان من در دست قدرت اوست، نفع نمى‏بخشد بنده‏اى را عملش مگر بواسطه معرفت و شناسائى حق و منزلت ما (خانواده).

 

 

 

###ما يوجب قسوة القلب‏

الحديث 539 ما يوجب قسوة القلب‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «القسوة» عن عليّ بن عيسى، رفعه، قال: فيما ناجى اللّه عزّ و جلّ به موسى عليه السّلام يا موسى! لا تطوّل في الدنيا أملك فيقسو قلبك و القاسي القلب منّي بعيد.

###ما يوجب قسوة القلب‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «القسوة، يعنى سخت و سياه دلى از على بن عيسى مرفوعا روايت شده كه گفت: از جمله مناجات‏ها و خطابات پروردگار بموسى بن عمران عليه السّلام اينست كه اى موسى آرزوى خود را در دنيا طولانى مكن، زيرا (درازى آرزوى تو) سبب سختى دل تو مى‏شود، و كسى كه سخت دل باشد از من دور است .

###قسوة القلب‏

الحديث 540 ما جفّت الدّموع إلّا لقسوة القلوب‏

في العلل: باب «الرّابع و السّبعون» عن الأصبغ بن نباتة، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: ما جفّت الدّموع إلّا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب إلّا لكثرة الذّنوب.

###قسوة القلب‏

در علل باب «هفتاد و چهارم» از اصبغ بن نباته روايت شده كه حضرت‏ امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: چشمها خشگ نگرديد (از خوف خدا و آنچه گريه براى آن مطلوبست) مگر بجهت سختى دلها، و دلها سخت نشد مگر بواسطه بسيارى گناهان.

###أخذ المظلوم من دين الظالم

الحديث 541 يأخذ المظلوم من دين الظالم أكثر ممّا يأخذ الظّالم من دنيا المظلوم‏

في الوسائل: (كتاب الجهاد) باب «تحريم الظّلم» عن زيد بن عليّ ابن الحسين، عن آبائه عليهم السّلام قال: يأخذ المظلوم من دين الظالم أكثر ممّا يأخذ الظّالم من دنيا المظلوم.

###أخذ المظلوم من دين الظالم

در وسائل: (كتاب جهاد) باب «تحريم ظلم» از زيد بن على بن الحسين از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام روايت شده كه فرمود: شخص مظلوم و ستمديده (در آخرت) از دين (و اعمال حسنه) شخص ستمكار دريافت ميكند بيشتر از آنچه شخص ظالم و ستمكار از دنياى مظلوم و ستمديده گرفته است.

 

 

 

###ظلم في الدّنيا

الحديث 542 الظّلم في الدّنيا هو الظّلمات في الآخرة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد اللّه بن سليمان، عن أبيجعفر عليه السّلام، قال: الظّلم في الدّنيا هو الظّلمات في الآخرة.

###ظلم في الدّنيا

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن سليمان از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ظلم و ستم نمودن در دنيا سبب تاريكى‏ها در آخرتست. چاه مظلم گشت ظلم ظالمان -  اين چنين گفتند جمله عالمان‏.

###غنيّ الظّلوم‏

الحديث 543 إنّ اللّه عزّ و جلّ يبغض الغنيّ الظّلوم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حسين بن عثمان و محمّد بن [أبي‏] حمزة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ يبغض الغنيّ الظّلوم‏.

###غنيّ الظّلوم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حسين بن عثمان و محمد بن [ابى‏] حمزه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداى با عزت و جلال، دشمن دارد توانگر ستمكار را.

###ردّ المظالم

الحديث 544 وجوب ردّ المظالم إلى أهلها

و فيه أيضا: باب «وجوب ردّ المظالم إلى أهلها» عن سعد بن طريف، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: الظّلم ثلاثة: ظلم يغفره اللّه، و ظلم لا يغفره اللّه، و ظلم‏ لا يدعه اللّه، فأمّا الظّلم الّذي لا يغفره فالشّرك، و أمّا الظّلم الّذي يغفره فظلم الرّجل نفسه فيما بينه و بين اللّه، و أمّا الظّلم الّذي لا يدعه فالمداينة بين العباد.

###ردّ المظالم

و نيز در همان كتاب: باب «وجوب رد مظالم باهلش» از سعد بن طريف از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ظلم و ستم بر سه گونه است: ظلم و ستمى كه خداوند آن را مى‏آمرزد، و ظلم و ستمى كه خدا آن را نمى‏آمرزد؛ و ظلم و ستمى كه خداوند از آن نميگذرد؛ اما آن ظلم و ستمى كه خدا مى‏آمرزد آن را، ستم نمودن مرد است بنفس خود در آنچه بين او و خداست (يعنى حقوق پروردگار را كه حق الناس در آن نبوده مراعات نكرده) و آن ظلم و ستمى كه خداوند آن را نمى‏آمرزد شرك است (و اگر با شرك از دنيا رفت قابل آمرزش نيست) و آن ظلم و ستمى كه خداوند از آن نمى‏گذرد، حقوقى است كه مردم در دنيا بر يك ديگر دارند و آن را ادا نمى‏نمايند.

بيان: ظلم سوم كه خداوند از آن نميگذرد براى آنست كه در آن دو حق است، يكى حق مظلوم، و ديگرى حرمت ظلم كردن، و تا مظلوم نگذرد خداوند از حق خود نميگذرد.

###من اقتطع مال مؤمن غصبا

الحديث 545 من اقتطع مال مؤمن غصبا بغير حقّه لم يزل اللّه معرضا عنه، ماقتا لأعماله‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي عبيدة الحذّاء، قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من اقتطع مال مؤمن غصبا بغير حقّه، لم يزل اللّه معرضا عنه، ماقتا لأعماله الّتي يعملها من البرّ و الخير، لا يثبتها في حسناته حتّى يردّ المال الّذي أخذه إلى صاحبه.

###من اقتطع مال مؤمن غصبا

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى عبيده حذاء روايت شده كه گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه بگيرد مال مؤمنى را از روى استيلا بدون آنكه حقى بر آن مال داشته و صاحبش راضى باشد، هميشه خداوند از او رو گردان و از او دورى دورى‏كننده است در حالى كه دشمن دارد (يعنى قبول نميكند) كارهاى خيرى را كه بجا مى‏آورد، و آن اعمال را در ديوان حسنات او ثبت نفرمايد تا رد كند آن مالى را كه غصب نموده بود بصاحبش.

###ظلم بمظلمة

الحديث 546 ما من أحد يظلم بمظلمة إلّا أخذه اللّه بها في نفسه و ماله‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الظّلم» عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: ما من أحد يظلم بمظلمة إلّا أخذه اللّه بها في نفسه و ماله، و أمّا الظّلم الّذي بينه و بين اللّه فإذا تاب غفر اللّه له.

###ظلم بمظلمة

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «ظلم» از زراره از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هيچ كس نيست كه ظلم و ستم كند بيكى از انواع ظلم (در حق كسى) مگر اينكه خداوند او را مبتلا سازد بمانند آن ظلم در بدن يا مال او، و اما ظلم و ستمى كه بين او و خداست (يعنى حقوقى كه خداوند بآن بنده دارد و او مراعات آن‏ حقوق نكرده) پس هر گاه توبه كرد خدا او را مى‏آمرزد.

###من عرف إمامه

الحديث 547 أنّه من عرف إمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر

و فيه أيضا: (كتاب الحجّة) باب «أنّه من عرف إمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر» عن عمر بن أبان، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إعرف العلامة، فإذا عرفته لم يضرّك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فمن عرف إمامه كان كمن كان في فسطاط المنتظر.

###من عرف إمامه

و نيز در همان كتاب: (كتاب الحجة) باب «كسى كه چون امام خود را شناخت تقدم و تأخر اين امر (يعنى فرج قائم آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله) زيانى باو نرساند» از عمر بن ابان روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: بشناس نشانه حق را (يعنى پرچم هدايت و پيشواى مردم و كسى را كه حجت خدا بر خلق است) و هر گاه شناختى آن را، ضرر و زيان نميزند بر تو كه فرج و گشايش بواسطه ظهور، قبل از مرگ تو واقع شود يا بعد از مرگ تو، زيرا خداى با عزت و جلال (در قرآن) ميفرمايد: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (روزى كه هر گروهى را بامام و پيشواى ايشان ميخوانيم) پس كسى كه شناخته امام و پيشواى خود را مانند كسى است كه در خيمه منتظر يعنى امام زمان حجة بن الحسن عليهما السّلام باشد.

###خلق أبدان الأئمّة و أرواحهم‏

الحديث 548 خلق أبدان الأئمّة و أرواحهم‏

و فيه أيضا: باب «خلق أبدان الأئمّة و أرواحهم» عن أبي يحيى الواسطي، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه خلقنا من علّيّين و خلق أرواحنا من فوق ذلك، و خلق أرواح شيعتنا من علّيّين و خلق أجسادهم من دون ذلك، فمن أجل ذلك القرابة بيننا و بينهم و قلوبهم تحنّ إلينا.

###خلق أبدان الأئمّة و أرواحهم‏

و نيز در همان كتاب: باب «خلقت بدنهاى ائمه عليهم السّلام و ارواح ايشان» از أبي يحيى واسطى از بعضى اصحاب ما (اماميه) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند آفريد ما را از عليين، و آفريد روحهاى ما را از عالمى كه برتر از عالم عليين است، و آفريد روحهاى شيعيان ما را از عليين، و آفريد جسدهاى ايشان را از عالمى كه پست‏تر از اين عالم است، پس بدين سبب قرابت و نزديكى بين ما و بين آنها ميباشد و دلهاى ايشان بسوى ما ميل دارد.

بيان: چنانچه بعض از علماء مفسرين روايات بيان نموده‏اند مراد از عالم عليين‏ برترين و بالاترين مراتب وجود، و نزديكترين آنها بقرب سعادتى و شرافتى بخداوند است و خود اين مرتبه نيز داراى دو حد ميباشد: حد أعلى و حد أسفل، حد اعلى را كه أعلى عليين نامند، و حد ديگر را كه ادنى العليين گويند، پس بنا بر اين، مقصود اينست كه ارواح مقدسه ائمه عليهم السّلام از حد اعلى العليين مخلوق بوده و اجساد ايشان از حد دوم، و ارواح شيعيان، مخلوق از حد دوم است و اجساد ايشان از عالمى كه دون عليين باشد آفريده شده، و بعبارت ديگر ممكن است مراد از فوق عليين عالم ملائكه و انوار عليين باشد كه حكماء آن را عالم عقول طوليه و جبروت نامند، و مقصود از عليين عالم رقائق بوده كه باصطلاح حضرات حكماء عالم عقول عرضيه و مثل افلاطونيه نامند، و مراد از دون ذلك عالم ملكوت يعنى عالم نفوس كليه و ارواح ناطقه مجرده، يا عالم ملكوت و عالم مثال نزولى كه عالم قدر علمى است باشد.

###ثواب القرآن

الحديث 549 في سؤال علي ع النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم عن ثواب القرآن‏

في مجمع البيان: ذيل نزول سورة الإنسان، عن سعيد بن المسيّب، عن عليّ بن أبيطالب عليه السّلام أنّه قال: سألت النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم عن ثواب القرآن، فأخبرني بثواب سورة سورة على نحو ما نزلت من السّماء (إلى أن قال عليه السّلام) ثمّ قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: جميع سور القرآن مائة و أربع عشرة سورة، و جميع آيات القرآن ستّة آلاف آية و مائتا آية و ستّ و ثلاثون آية، و جميع حروف القرآن ثلثمائة ألف حرف واحد و عشرون ألف حرف و مائتان و خمسون حرفا، لا يرغب في تعلّم القرآن إلّا السّعداء و لا يتعهّد قراءته إلّا أولياء الرّحمن.

###ثواب القرآن

در مجمع البيان: ذيل نزول سوره انسان، از سعيد بن مسيب از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام نقل شده كه فرمود: از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله سؤال كردم از ثواب و پاداش قرائت قرآن، پس خبر داد مرا از اجر و پاداش هر سوره سوره بطورى كه از آسمان نازل شده است (تا آنجا كه فرمود:) سپس پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تمامى سوره‏هاى قرآن يك صد و چهارده سوره است، و تمامى آيات قرآن كريم شش هزار و دويست و سى و شش آيه است، و تمامى حروف قرآن سيصد و بيست و يك هزار و دويست و پنجاه حرف است، ميل نميكند در ياد گرفتن قرآن مگر نيك بختان و بعهده نگيرند تلاوت قرآن را مگر دوستان خدا.

###أحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين

الحديث 550 ما جاء من الأحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في جواهر السّنية: باب «ما جاء من الأحاديث القدسية في شأن‏ أمير المؤمنين عليه السّلام» عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: هبط عليّ جبرئيل فقال: يا محمّد! إنّ اللّه جلّ جلاله يقول: لو لم أخلق عليّا ما كان لفاطمة كفو من ولد آدم و من ذريّته [في نسخة- آدم و من دونه‏].

###أحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين

در جواهر السنية: باب «احاديث قدسيه ‏اى كه در شأن حضرت امير المؤمنين‏ عليه السّلام وارد شده» از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: جبرئيل عليه السّلام بر من فرود آمد و گفت: اى محمد! همانا خداى جل جلاله ميفرمايد: اگر على را نيافريده بودم براى حضرت فاطمه از فرزندان آدم و ذريه او همدوشى نبود [در نسخه ديگر است: (از) آدم و آنان كه بعد از او آفريده شده‏ اند].

 

###أحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين

الحديث 551 ما جاء من الأحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في أمالي الصدوق: (المجلس الثاني و السبعون) عن عبد اللّه بن الفضل، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ليلة اسري بي إلى السّماء كلّمني ربّي جلّ جلاله فقال: يا محمّد! فقلت: لبّيك ربّي، فقال: إنّ عليّا حجّتي بعدك على خلقي، و إمام أهل طاعتي، من أطاعه أطاعني، و من عصاه عصاني، فانصبه علما لامّتك يهتدون به بعدك.

###أحاديث القدسية في شأن أمير المؤمنين

در امالى صدوق: (مجلس هفتاد و دوم) از عبد اللَّه بن الفضل از حضرت صادق عليه السّلام از پدر بزرگوارش از پدران گراميش روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شبى كه در آسمان سير داده شدم پروردگار جل جلاله با من سخن گفت و فرمود: اى محمد! عرض كردم بلى پروردگار من، سپس فرمود: همانا على بعد از تو حجت منست بر خلق من و پيشواى اهل طاعت منست، هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه نافرمانى او كند نافرمانى من كرده، پس او را راهنماى هدايت قرار بده جهت امت خود كه پس از تو باو راهنمائى ميشوند.

###من أحبّنا أهل البيت

الحديث 552 من أحبّنا أهل البيت فليحمد اللّه على أوّل النّعم‏

و فيه أيضا: في ذلك المجلس، عن الصادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أحبّنا أهل البيت فليحمد اللّه على أوّل النّعم، قيل: و ما أوّل النّعم؟ قال: طيب الولادة، و لا يحبّنا إلّا من طابت ولادته.

###من أحبّنا أهل البيت

و نيز در همان كتاب: و همان مجلس، از حضرت صادق عليه السّلام از پدر بزرگوارش از پدران گراميش روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه ما اهل بيت را دوست بدارد، البته بايد بر نخستين نعمتها سپاسگزار خدا باشد، عرض شد نخستين نعمتها چيست؟ حضرت فرمود: پاكيزگى ولادت (آدمى) و دوست نميدارد ما را مگر آن كس كه ولادت او پاكيزه باشد.

###ثواب حب أهل البيت

الحديث 553 ثواب حب أهل البيت ع و عقاب بغضهم ع‏

و فيه أيضا: (في ذلك المجلس)، عن الأصبغ بن نباتة، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: أنا سيّد ولد آدم، و أنت يا عليّ و الأئمّة من بعدك سادة امّتي، من أحبّنا فقد أحبّ اللّه، و من أبغضنا فقد أبغض اللّه، و من والانا فقد والى اللّه، و من عادانا فقد عادى اللّه، و من أطاعنا فقد أطاع اللّه، و من عصانا فقد عصي اللّه.

###ثواب حب أهل البيت

و نيز در همان كتاب: (در همان مجلس) از اصبغ بن نباته روايت شده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه ميفرمود: من از حيث علم و عمل برترين فرزندان آدم عليه السّلام هستم، و تو يا على و امامهايى كه بعد از تو باشند بزرگترين امت من هستيد، كسى كه دوست داشته باشد ما را پس بتحقيق خداوند را دوست داشته، و كسى كه دشمن دارد ما را پس بتحقيق دشمن داشته خداوند را، و كسى كه يارى و نصرت كند ما را خداوند را نصرت و يارى نموده، و كسى كه ظلم و ستم بر ما كند ظلم و ستم بر خداوند كرده، و كسى كه فرمانبرى ما نموده بتحقيق فرمانبرى از خداوند نموده، و كسى كه نافرمانى از ما كرده بتحقيق نافرمانى خداوند را كرده است (دوستى و دشمنى و نصرت و ظلم و فرمانبرى و نافرمانى در حق نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيت طاهرين او عليهم السّلام كه در روايت شريفه نسبت بخداوند داده شده از جهت اينست كه ايشان مظاهر كمالات الهيه و منتصبين بخداوند ميباشند، پس بجاى آوردن اين امور در حقيقت بمنزله اينست كه بساحت قدس الهى شده باشد).

###إذا أردت شيئا من الخير

الحديث 554 إذا أردت شيئا من الخير فلا تؤخّره‏

و فيه أيضا: (في المجلس الثّامن و الخمسون) عن بشار بن بشار، عن الصادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام قال: إذا أردت شيئا من الخير فلا تؤخّره، فإنّ العبد ليصوم اليوم الحارّ يريد به ما عند اللّه عزّ و جلّ فيعتقه اللّه من النّار، و يتصدّق بالصدقة يريد بها وجه اللّه فيعتقه اللّه من النّار.

###إذا أردت شيئا من الخير

و نيز در همان كتاب: (در مجلس پنجاه و هشتم) از بشار بن بشار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه اراده كار خيرى نمودى آن را عقب ميانداز، زيرا بنده‏اى در روز گرم روزه ميدارد و اراده مى‏كند بآن اجر و پاداشى كه (براى روزه او) نزد خداى با عزت و جلالست، و خداوند او را از آتش جهنم آزاد ميگرداند، و (همچنين) صدقه مى‏دهد (و انفاقى در راه خدا ميكند) و بآن اراده خوشنودى حق ميكند پس آزاد ميكند خداوند او را از آتش جهنم.

###ما أوحى إلى موسى

الحديث 555 فيما أوحى إلى موسى‏

في جواهر السنيّة: باب «موسى عليه السّلام» (عن كعب الأحبار) قال: و فيما أوحى إلى موسى، يا موسى! ما دعوتني و رجوتني فأنا سامع لك.

###ما أوحى إلى موسى

در جواهر السنية: باب «موسى عليه السّلام» (از كعب الاحبار) روايت شده كه گفت از جمله مخاطباتى كه خداوند بحضرت موسى عليه السّلام فرمود (اينست كه) اى موسى! هر زمان كه خواندى مرا و بمن اميدوار بودى، شنوا هستم گفتار ترا (يعنى خواهش ترا اجابت ميكنم).

###فيما ناجى موسى ربه‏

الحديث 556 فيما ناجى موسى ربه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يونس بن ظبيان، عن الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام، قال: بينا موسى بن عمران يناجي ربّه إذ رأى رجلا تحت ظلّ عرش اللّه، قال: يا ربّ! من هذا الّذي أظلّه عرشك؟ قال: يا موسى! هذا كان بارّا بوالديه و لم يمش بالنّميمة.

###فيما ناجى موسى ربه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از يونس بن ظبيان از حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: در يكى از اوقاتى كه حضرت موسى بن عمران عليه السّلام با خداى خود مناجات مينمود، مردى را ديد كه در سايه عرش الهيست (و اين تعبير كنايه از كمال قرب آن شخص برحمت خداوند است) عرض كرد پروردگار من! كيست اين شخص كه سايه انداخته است عرش تو بر او؟ فرمود: اى موسى! اين شخص در دنيا احسان‏كننده بپدر و مادر بود و در سخن چينى قدم بر نداشت.

###ما أوحى إلى موسى ع‏

الحديث 557 فيما أوحى إلى موسى ع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و ممّا رواه (أي الشهيد الثّاني) من تفسير العسكري عليه السّلام قال: قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى موسى عليه السّلام: حبّبني إلى خلقي و حبّب خلقي إليّ، قال: يا ربّ! كيف أفعل؟ قال: ذكّرهم آلائي و نعمائي ليحبّوني، فلئن تردّ آبقا عن بابي أو ضالّا عن فنائي خير لك من عبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها، قال موسى: و من هذا العبد الآبق منك؟ قال: العاصي المتمرّد، قال: فمن الضالّ عن فنائك؟ قال: الجاهل بامام زمانه، يعرّفه الغائب عنه بعد ما عرفه، و الجاهل بشريعة دينه يعرّفه شريعته و ما يعبد به ربّه و يتوصّل به إلى مرضاته.

###ما أوحى إلى موسى ع‏

و نيز در همان كتاب و باب است: از جمله چيزهائى كه شهيد دوم روايت كرده از تفسير حضرت عسكرى عليه السّلام (اينست كه) گفته حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: خداوند با عزت و جلال وحى فرمود بموسى عليه السّلام كه (اى موسى) مرا نزد خلق و آفريده‏هايم محبوب، و خلق و آفريده‏ها را نزد من محبوب گردان، عرض كرد بچه وسيله ‏اى اين امر را انجام دهم؟ فرمود: بياد ايشان آور نعمتهاى مرا تا دوستدار من گردند، پس اگر برگردانى بنده ‏اى را كه از درگاه من گريخته، يا كسى را كه راه وصول و نزديك شدن بمن را گم كرده، براى تو بهتر است از عبادت و پرستش يك سال كه روزهاى آن روزه باشى و شبهاى آن به بندگى و طاعت من بپاخيزى، موسى عليه السّلام عرضكرد: كيست آن كسى كه از درگاه تو گريخته؟ فرمود: آن گناهكارى كه از فرمان من سرپيچى كرده، عرضكرد كيست آنكه گم كرده راه نزديكى و وصول بتو را؟ فرمود: آن كسى كه امام و پيشواى زمان خويش را نشناسد، و بشناساند امام زمان را باو كسى كه غايب از امام زمان است بعد از آنكه خود وى شناخته باشد امام زمان خود را، و جاهل و نادان بشريعت دين خود را بشناساند شريعت دين او را و طريقى كه عبادت كند بآن طريق پروردگار خود را، و واصل شود براهنمائى او بآنچه موجب رضا و خوشنودى خداوند است.

###قطيعة الرّحم‏

الحديث 558 قطيعة الرّحم‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «قطيعة الرّحم» عن أبي حمزة، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: إذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال في أيدي الأشرار.

###قطيعة الرّحم‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «قطع رحم و خويشاوندى» از ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هر گاه مردم قطع ارتباط و علاقه از خويشان خود كردند، اموال در دست بدان قرار داده شود (و خوبان ناچارند دست حاجت بسوى ايشان دراز كنند).

###عاق الوالدين‏

الحديث 559 عاق الوالدين‏

و فيه أيضا: باب «العقوق» عن يعقوب بن شعيب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا كان يوم القيامة، كشف غطاء من أغطية الجنّة، فوجد ريحها من كانت له روح من مسيرة خمسمائة عام إلّا صنف واحد، قلت: من هم؟ قال: العاقّ لوالديه.

###عاق الوالدين‏

و نيز در همان كتاب: باب «عقوق» از يعقوب بن شعيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه روز قيامت شود پرده ‏اى از پرده‏هاى بهشت برداشته شود، و بوى بهشت را هر صاحب روحى از (فاصله) پانصد سال راه بيابد مگر يك صنف از مردم، عرضكردم ايشان كيانند؟ فرمود: كسى كه عاق پدر و مادر خود باشد.

 

###لیس أدنى من افّ

الحديث 560 لو علم اللّه أدنى من افّ لنهى عنه ‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يحيى بن إبراهيم بن أبي البلاد، عن أبيه، عن جدّه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لو علم اللّه شيئا أدنى من افّ لنهى عنه و هو من أدنى العقوق، و من العقوق أن ينظر الرّجل إلى والديه فيحدّ النّظر إليهما.

###لیس أدنى من افّ

و نيز در همان كتاب و باب: از يحيى بن ابراهيم بن ابى البلاد از پدرش از جدش از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه نزد خداوند چيزى از گفتن اف (بپدر و مادر) پست‏تر و كوچكتر بود هر آينه از آن نهى و جلوگيرى ميفرمود، و گفتن اف از كوچكترين چيزهائى است كه آدمى بسبب آن عاق ميگردد، و از جمله چيزهائى كه باعث عاق‏شدنست اينست كه مرد بپدر مادر خود بنظر تند و خشمناك نگاه كند.

###ما يوجب العقوق‏

الحديث 561 فيما يوجب العقوق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد اللّه بن سليمان، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ أبي نظر إلى رجل و معه إبنه يمشي و الإبن متّكى‏ء على ذراع الأب، قال: فما كلّمه أبي عليه السّلام مقتا له حتّى فارق الدّنيا.

###ما يوجب العقوق‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن سليمان از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: پدرم (حضرت زين العابدين عليه السّلام) مردى را مشاهده فرمود كه با پسر خود راه ميرفت در حالى كه آن پسر ببازوى پدر تكيه نموده بود، حضرت باقر عليه السّلام فرمود: پدرم (حضرت زين العابدين) عليه السّلام با آن پسر تكلم نفرمود تا آن پسر از دنيا رفت.

###برّ بالوالدين‏

الحديث 562 البرّ بالوالدين‏

و فيه أيضا: باب «البرّ بالوالدين» عن أبي ولّاد الحنّاط، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً ما هذا الإحسان؟ فقال: الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تكلّفهما أن يسئلاك شيئا ممّا يحتاجان إليه و إن كانا مستغنين، أليس يقول اللّه عزّ و جلّ: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: و أمّا قول اللّه عزّ و جلّ: إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما قال: إن أضجراك فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ، وَ لا تَنْهَرْهُما إن ضرباك، قال: وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً قال: إن ضرباك فقل لهما: غفر اللّه لكما، فذلك منك قول كريم، قال: وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ قال: لا تملأ عينيك من النظر إليهما إلّا برحمة و رقّة، و لا ترفع صوتك فوق أصواتهما و لا يدك فوق أيديهما و لا تقدّم قدّامهما.

###برّ بالوالدين‏

و نيز در همان كتاب: باب «بر والدين» از ابى ولاد حناط روايت شده كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام از فرموده خداى با عزت و جلال پرسيدم كه معنى احسان (در آيه شريفه) وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً چيست؟ حضرت فرمود: احسان اينست كه نيكو گردانى مصاحبت و آميزش خود را با آنها، و در ذلت سؤال قرار ندهى ايشان را در چيزى كه مورد احتياج و نياز ايشانست (يعنى پيش از اينكه از تو چيزى بخواهند حاجت ايشان را برطرف نما) اگر چه غنى باشند (يعنى داراى نوكر و كلفت باشند) آيا فرموده خداوند چنين نيست كه ميفرمايد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (هرگز بخير و خوبى نميرسيد تا انفاق كنيد از چيزهائى كه آن را دوست داريد، راوى) گويد سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اما فرموده خداى با عزت و جلال (كه ميفرمايد:) إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما (هر گاه برسند يكى از پدر و مادر يا هر دوى ايشان بسن پيرى، كنايه از ضعف و ناتوانى است، پس بآنها اف مگو و بر ايشان بانگ مزن) فرمود: اگر تو را بزحمت و تعب انداختند بر ايشان اف مگو، و بانگ بر آنها مزن اگر ترا (كتك) زدند، خداوند فرمود: و بگو بآنها گفتار شايسته (و نيز) فرمود: اگر تو را زدند بگو در باره ايشان خدا شما را بيامرزد، پس طلب آمرزش كردن تو براى آنها گفتار كريم و شايسته ايست (كه در قرآن امر بآن شده، و نيز) خداوند فرمود: وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ (و فرود آور بالهاى فروتنى و تواضع خود را از روى رحمت و مهربانى بر پدر و مادر) فرمود: هر زمانى كه نظر بر آنها ميكنى نظرت از روى رحمت و مهربانى باشد، و بلند نگردان صداى خود را بالاى صداى ايشان و نه دست خويش را بالاى دست آنان و (هنگام راه رفتن) پيش از ايشان مرو.

###إهتمام بامور المسلمين‏

الحديث 563 الإهتمام بامور المسلمين‏

و فيه أيضا: باب «الإهتمام بامور المسلمين» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أصبح لا يهتمّ بامور المسلمين فليس‏ بمسلم.

###إهتمام بامور المسلمين‏

و نيز در همان كتاب: باب «اهتمام بامور مسلمين» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه صبح كند و اهتمام و اهميت ندهد بامور مسلمين، مسلمان نيست (يعنى چنانچه مسلمانى قدرت و توانائى داشته باشد كه ببرادران مسلمان خود در جهتى كه گرفتارى پيدا كرده ‏اند كمكى كند و با داشتن قدرت خود دارى نمايد اسلام او كامل نخواهد بود).

###الخلق عيال اللّه

الحديث 564 الخلق عيال اللّه، فأحبّ الخلق إلى اللّه من نفع عيال اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الخلق عيال اللّه، فأحبّ الخلق إلى اللّه من نفع عيال اللّه و أدخل على أهل بيت سرورا.

###الخلق عيال اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: مخلوقات تحت تكفل خدا و روزى خور اويند، پس محبوبترين خلق بخداوند كسى است كه وجود او نافع براى خلق باشد و وارد نمايد بر خانواده‏اى خوشحالى و سرورى را (يعنى در آنچه محتاجند از لباس و غذا و منزل، كمكى بآنها نمايد).

###من أحبّ الناس إلى اللّه؟

الحديث 565 من أحبّ الناس إلى اللّه؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن سيف بن عميرة، قال: حدّثني من سمع أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أحبّ الناس إلى اللّه؟ قال: أنفع النّاس للنّاس.

###من أحبّ الناس إلى اللّه؟

و نيز در همان كتاب و باب: از سيف بن عميره روايت شده كه گفت: حديث كرد مرا كسى كه از حضرت صادق عليه السّلام شنيده كه ميفرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد محبوبترين مردم نزد خداوند كيست؟ فرمود: كسى كه نفع و فائده ‏اش براى مسلمانان از ديگران بيشتر باشد.

###دعاة للنّاس بالخير

الحديث 566 كونوا دعاة للنّاس بالخير بغير ألسنتكم‏

و فيه أيضا: باب «الصّدق و أداء الأمانة» عن عبد اللّه بن أبي يعفور، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كونوا دعاة للنّاس بالخير بغير ألسنتكم ليروا منكم الإجتهاد و الصّدق و الورع‏.

###دعاة للنّاس بالخير

و نيز در همان كتاب: باب «صدق، يعنى راستگوئى، و اداء امانت» از عبد اللَّه بن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بخوانيد مردم را بعمل خير بغير زبانهاى خود (يعنى مردم را تنها بگفتار خود بكارهاى خير دعوت نكنيد بلكه باعمال شايسته و اخلاق حسنه خودتان دعوت نمائيد) تا به بينند (مردم عملا) از شما كوشش (در كار خير) و راستى و پرهيزكارى را.

###تَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ

الحديث 567 في قول الله تعالى فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ‏

في تفسير صدر المتألّهين: سورة البقرة، ذيل قوله تعالى: فَتَلَقَّى آدَمُ‏ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ و روي لمّا أراد اللّه أن يتوب على آدم، طاف بالبيت سبعا و البيت يومئذ ربوة حمراء، فلمّا صلّى ركعتين و قال: اللّهمّ إنّك تعلم سرّي و علانيتي فاقبل معذرتي، و تعلم حاجاتي فاعطني سؤلي، و تعلم ما في نفسي فاغفر لي ذنوبي، اللّهمّ إنّي اسئلك ايمانا تباشر به قلبي و يقينا صادقا حتّى أعلم أنّه لن يصيبني إلّا ما كتبت و الرّضا بما قسمت لي، فأوحى اللّه إلى آدم قد غفرت لك ذنبك، و لم يأتيني أحد من ذريّتك فيدعوني بمثل الّذي دعوتني به إلّا غفرت ذنبه و كشفت همومه و غمومه و نزعت الفقر من بين عينيه و جاءته الدّنيا و هو لا يريدها.

###تَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ

در تفسير صدر المتألهين: سوره بقره، ذيل فرموده خداى تعالى: فَتَلَقَّى‏ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ روايت شده است كه چون خداوند اراده فرمود از گناه آدم عليه السّلام درگذرد (يعنى از ترك اولائى كه مرتكب شده بود) هفت مرتبه (آدم عليه السّلام) دور خانه خدا طواف نمود و خانه در آن زمان تلى از ريگ سرخ بود، پس چون دو ركعت نماز بجاى آورد و عرضكرد پروردگارا! تو آگاهى به پنهان و آشكار من، پس قبول فرما عذر مرا، و بحاجتها و نيازمنديهاى من عالم و آگاهى پس اجابت فرما خواهش و مسألت مرا، و دانائى بآنچه در خاطر منست پس بيامرز گناهان مرا، خدايا از تو خواهش و مسألت ميكنم ايمانى را كه ملازم قلب من باشد (يعنى ايمان من ثابت باشد) و يقين و اعتقاد درستى، تا دانا شوم كه بمن نميرسد (از امور دنيا چيزى) مگر آنچه براى من مقدر فرمودى و راضى باشم بهر چه براى من قسمت فرموده‏اى، خداوند وحى فرمود بآدم عليه السّلام (كه اى آدم) درگذشتم از گناهى (يعنى ترك اولائى) كه مرتكب شدى، و روى نمى‏آورد بدرگاه من كسى از فرزندان تو و بخواند مرا بمثل آنچه تو مرا بآن خواندى مگر اينكه بيامرزم گناه او را و برطرف سازم اندوه و غم او را، و از ميان دو چشم او فقر و پريشانى را بردارم (يعنى هيچ گاه خود را فقير و پريشان نبيند) و دنيا باو روى مى‏آورد در حالى كه اراده آن نكرده است (مقصود از گناهى كه بحضرت آدم عليه السّلام در اين روايت نسبت داده شده ترك اولى است، يعنى بهتر آن بود از ميوه درختى كه نهى شده بود ميل نكند تا آنكه هميشه در بهشت بوده باشد، و از باب حسنات الابرار سيئات المقربين است، چون اجماعى اماميه است كه انبيا مرتكب گناه كوچك و بزرگى نميشوند).

 

###وصايا الرسول لقيس بن عاصم‏

الحديث 568 وصايا الرسول ص لقيس بن عاصم‏

في أمالي الصّدوق: (المجلس الأوّل) قال قيس بن عاصم: وفدت مع جماعة من بني تميم إلى النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم فدخلت و عنده الصّلصال بن الدّلهمس، فقلت: يا نبيّ اللّه! عظنا موعظة ننتفع بها فإنّا قوم نعبر في البريّة، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: يا قيس! إنّ مع العزّ ذلّا، و إنّ مع الحياة موتا، و إنّ مع الدّنيا آخرة، و إنّ لكلّ شي‏ء حسيبا و على كلّ شي‏ء رقيبا، و إنّ لكلّ حسنة ثوابا، و لكلّ سيّئة عقابا، و لكلّ أجل كتابا، و أنّه لا بدّ لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حيّ، و تدفن معه و أنت ميّت، فإن كان كريما أكرمك، و إن كان لئيما أسلمك [أساءك‏] ثمّ لا يحشر إلّا معك، و لا تبعث إلّا معه، و لا تسئل إلّا عنه، فلا تجعله إلّا صالحا، فإنّه إن صلح آنست به و إن فسد لا تستوحش إلّا منه، و هو فعلك «الحديث».

###وصايا الرسول لقيس بن عاصم‏

در امالى صدوق: (مجلس اول) است كه قيس بن عاصم گفت: با گروهى از بنى تميم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وارد شديم پس شرفياب شدم خدمت آن حضرت و نزد آن جناب صلصال بن دلهمس بود، عرضكردم اى رسول خدا! پند و اندرز ده ما را بموعظه‏اى كه بآن بهره‏مند شويم، چون ما گروهى هستيم كه در بيابان زندگى ميكنيم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى قيس! همانا با هر عزت، خوارى و ذلتى است، و با هر زندگى مرگى است، و با عالم دنيا عالم آخرتست، و براى هر چيز حساب‏كننده ‏ايست، و بر هر چيز مراقب و نگهبانى است، و براى هر كار خيرى اجر و پاداشى است، و براى هر گناهى شكنجه و عذابى است، و براى دوام و بقاء هر چيز (در دنيا) نوشته و كتابى است و همانا گزير و چاره ‏اى نيست براى تو اى قيس از قرينى كه دفن مى‏شود با تو در حالى كه او زنده و داراى حيات و تو مرده ‏اى، پس اگر قرين و يار خوبى باشد ترا گرامى دارد، و اگر پست و فرومايه باشد تسليم كند ترا (به نتائج اعمالت يا آنكه بتو بدى و آزار رساند) و محشور نميشود مگر با تو، و تو برانگيخته نميشوى مگر با او، و پرسش نميشوى مگر از او، پس قرار مده او را مگر (يار) صالح و شايسته، زيرا اگر او شايسته بود باو انس گيرى و اگر بد و فاسد بود بيم و هراسى ندارى مگر از او، و آن قرين، عمل تو است «تا آخر حديث».

###إشتهار بالعبادة

الحديث 569 ذم الإشتهار بالعبادة

و فيه أيضا: (المجلس السادس) عن يونس بن ظبيان، عن الصّادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام أنّه قال: الإشتهار بالعبادة ريبة، إنّ أبي حدّثني عن أبيه، عن‏ جدّه، عن عليّ عليه السّلام أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: أعبد النّاس من أقام الفرائض، و أسخى النّاس من أدّى زكوة ماله، و أزهد النّاس من اجتنب الحرام، و أتقى النّاس من قال الحقّ فيما له و عليه، و أعدل النّاس من رضي للنّاس ما يرضى لنفسه و كره لهم ما يكره لنفسه، و أكيس النّاس من كان أشدّ ذكرا للموت، و أغبط النّاس من كان تحت التّراب قد أمن العقاب يرجو الثّواب، و أغفل النّاس من لم يتّعظ بتغيّر الدّنيا من حال إلى حال، و أعظم النّاس في الدّنيا خطرا من لم يجعل للدّنيا عنده خطرا، و أعلم النّاس من جمع علم النّاس إلى علمه، و أشجع النّاس من غلب هواه، و أكثر النّاس قيمة أكثرهم علما، و أقلّ النّاس قيمة أقلّهم علما، و أقلّ النّاس لذّة الحسود، و أقلّ النّاس راحة البخيل، و أبخل النّاس من بخل بما افترض اللّه عزّ و جلّ عليه، و أولى النّاس بالحقّ أعلمهم به، و أقلّ النّاس‏ حرمة الفاسق، و أقلّ النّاس وفاء الملوك، و أقلّ النّاس صديقا الملك، و أفقر النّاس الطّمع، و أغنى النّاس من لم يكن للحرص أسيرا، و أفضل النّاس ايمانا أحسنهم خلقا، و أكرم النّاس أتقاهم، و أعظم النّاس قدرا من ترك مالا يعنيه، و أورع النّاس من ترك المراء و إن كان محقّا، و أقلّ النّاس مروّة من كان كاذبا، و أشقى النّاس الملوك، و أمقت النّاس المتكبّر، و أشدّ النّاس اجتهادا من ترك الذّنوب، و أحكم النّاس من فرّ من جهّال النّاس، و أسعد النّاس من خالط كرام النّاس، و أعقل النّاس أشدّهم مداراة للنّاس، و أولى النّاس بالتّهمة من جالس أهل التّهمة، و أعتى النّاس من قتل غير قاتله أو ضرب غير ضاربه، و أولى‏ النّاس بالعفو أقدرهم على العقوبة، و أحقّ النّاس بالذّنب السّفيه المغتاب، و أذلّ النّاس من أهان النّاس، و أحزم النّاس أكظمهم للغيظ، و أصلح النّاس أصلحهم للنّاس، و خير النّاس من انتفع به النّاس.

###إشتهار به عبادة

و نيز در همان كتاب: (مجلس ششم) از يونس بن ظبيان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: عبادت را شهرت ساختن (يعنى خود را بين مردم، معروف و مشهور بعبادت و زهد و قدس نمودن) موجب تهمت عابد و بشك انداختن مردم است، همانا پدرم خبر داد مرا از پدرش از جدش از حضرت على عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: عابدترين مردم كسى است كه بپا دارد واجبات (خدا) را، و باسخاوت‏ترين مردم كسى است كه زكاة مال خود را بدهد، و كناره‏گيرترين مردم از معصيت و نافرمانى خداوند كسى است كه از حرام دورى كند، و با تقوى‏ترين مردم كسى است كه حق گويد چه بنفع او باشد يا بزيان او، و عادلترين مردم كسى است كه براى مردم بخواهد آنچه براى خود ميخواهد، و نخواهد براى ايشان آنچه براى خود نميخواهد (و نمى‏پسندد) و زيرك‏ترين مردم كسى است كه زياد بياد مرگ باشد، و كسى كه بيشتر از همه مردم مورد آرزوى ديگران است (يعنى مقام او مورد حسرت مردم است) كسى است كه زير خاك (قبر) ايمن از عذاب و اميدوار باجر و پاداش (اعمال خود) باشد، و غافلترين مردم كسى است كه پند نگرفته از متغير شدن دنيا از حالى بحال ديگر (و براى آن ثبات و دوام پندارد) و بزرگترين مردم در دنيا از جهت بلندى مقام و مرتبت كسى است كه قرار داده نشده از براى دنيا نزد او ارزش و مقامى (يعنى مال دنيا نزد او ارزش ندارد) و دانشمندترين مردم كسى است كه علم و دانش مردم را ضميمه علم و دانش خود كند، و شجاع‏ترين مردم كسى است كه بر ميل و خواهش نفس خويش غالب و پيروز شود، و پر قيمت و با قدرترين مردم كسى است كه علم و دانش او از ديگران بيشتر باشد، و كم قيمت و بى‏قدرترين ايشان كسى است كه علم و دانش او از ديگران كمتر باشد، و كم‏ترين مردم از جهت لذت بردن از لذائذ شخص حسود است، و كم آسايش‏ترين مردم شخص بخيل و فرومايه است، و بخيل و فرومايه‏ ترين مردم كسى است كه بخل ورزد بآنچه خداى با عزت و جلال بر او واجب نموده (يعنى حقوق واجبه مالى خود را ادا نكند) و سزاوارترين مردم بحق (و راستى) داناترين ايشانست بآن، و كم حرمت‏ترين مردم شخص فاسق و فرو رفته در گناهست، و بى‏وفاترين مردم پادشاهانند، و كمترين مردم از جهت داشتن دوست خالص، پادشاه است، و نيازمندترين مردم شخص طمع كار و آزمند است، و بى‏نيازترين مردم كسى است كه اسير و گرفتار حرص و آز نباشد، و برترين مردم از جهت ايمان كسى است كه اخلاق و رفتارش از ساير مردم نيكوتر باشد، و محترمترين مردم (نزد خدا) پرهيزكارترين ايشانست، و بزرگترين مردم از جهت قدر و منزلت (نزد خدا و خلق) كسى است كه ترك كند آنچه را كه براى او مهم نيست و اهميت ندارد (و هميشه كارى كند كه براى خود يا مردم فائده داشته باشد) و باورع‏ترين و پرهيزكارترين مردم كسى است كه ترك كند مجادله را و اگر چه حق با وى باشد (يعنى بعد از آنكه حق را با برهان اظهار نمود پس طرف او قبول نكرد زياده روى در گفتگو ننمايد) و كم مروت ترين مردم كسى است كه دروغگو باشد، و بدبخت ترين مردم پادشاهانند (مقصود پادشاهانى هستند كه رعايت عدالت بر رعيت ننموده و از مظلومين دادرسى ننمايند) و دشمن‏ترين و مبغوض‏ترين مردم (نزد خدا) كسى است كه (بر خدايا خلق) كبر و بزرگى بفروشد، و كوشاترين مردم كسى است كه ترك گناهان كند، و خردمندترين مردم كسى است كه از مردم نادان فرار كند، و نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه با خوبان از مردم مخالطه و آميزش داشته باشد، و عاقلترين مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا كند، و سزاوارترين مردم بتهمت كسى است كه با اهل تهمت بنشيند، و سركش‏ترين مردم كسى است كه بكشد كسيرا كه بصدد كشتن او نباشد، و بزند كسيرا كه در مقام زدن او نباشد، و سزاوارترين مردم بعفو و گذشت كسى است كه توانائى او بر عقوبت و شكنجه بيشتر باشد، و سزاوارترين مردم بگناه كم خرديست كه غيبت مردم كند، و پست و خوارترين مردم كسى است كه بمردم اهانت نمايد، و عاقبت انديش‏ترين مردم كسى است كه بيشتر فرو برنده غضب و خشم خويش باشد، و شايسته‏ترين مردم كسى است كه خوبى و نيكى او در باره مردم بيشتر از ديگران باشد، و بهترين مردم كسى است كه مردم از او بيشتر منتفع و بهره‏مند شوند.

 

###من فزّع نفسه بالموت

الحديث 570 من فزّع نفسه بالموت هانت عليه الدّنيا

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «مواعظ اللّه عزّ و جلّ في ساير الكتب السّماوي» (عن السيّد قدّس سرّه في كتاب سعد السعود) و في المائة (أي السّورة المائة من الزّبور:) من فزّع نفسه بالموت هانت عليه الدّنيا، و من أكثر الهمّ و الأباطيل اقتحم عليه الموت من حيث لا يشعر، إنّ اللّه لا يدع شابّا لشبابه و لا شيخا لكبره، إذا قربت آجالكم توفّتكم رسلي و هم لا يفرّطون، فالويل لمن توفّته رسلي و هو على الفواحش لم يدعها، و الويل كلّ الويل لمن كان لأحد قبله تبعة خردلة حتّى يؤدّيها من حسناته، و اللّيل إذا أظلم و الصّبح إذا استنار و السّماء الرّفيعة و السّحاب المسخّر، ليخرجنّ المظالم و لتؤدّى كائنة ما كانت من حسناتكم، أو من سيّئات المظلوم تجعل على سيّئاتكم، و السّعيد من أخذ كتابه بيمينه و انصرف إلى أهله مضي‏ء الوجه، و الشّقىّ من أخذ كتابه بشماله و من ورآء ظهره و انصرف إلى أهله باسر الوجه، قد شخب لونه و ورمت قد ماه و خرج لسانه دالعا على صدره، و غلظ شعره فصار في النّار محسورا مبعدا مدحورا، و صارت عليه اللّعنة و سوء الحساب، و أنا القادر القاهر الّذي أعلم غيب السّموات و الأرض و أعلم خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ و أنا السّميع العليم‏.

###من فزّع نفسه بالموت

در جلد هفدهم بحار: باب «پند و اندرزهاى خداى با عزت و جلال در ساير كتابهاى آسمانى، يعنى غير از قرآن كريم» (از سيد قده در كتاب سعد السعود) و در مائة (يعنى صدمين سوره زبور) است كه كسى كه نفس خود را از مرگ بترساند پست و خوار شود دنيا در نظر او، و كسى كه بسيار كند براى خود هم و غم را و مشغول بكارهاى باطل و بيهوده باشد (مانند اعمال حرام از قبيل استماع اصوات محرمه و حضور در مجالس لهو و لعب و قمار و غيبت، و در فكر آخرت خود نباشد) مرگ او را دريابد در حالى كه غافل از زاد و توشه‏اى براى سفر پر خطر آخرت باشد، همانا خداوند وانگذارد جوانى را بجهت جوانيش و نه پير مردى را بجهت پيريش (يعنى كسى از مرگ رهائى نيابد) هر گاه زمانهاى عمر شما بآخر رسد ميميراند شما را فرستادگان من (يعنى مأمورين قبض ارواح و ايشان بهر چه مأمورند كوتاهى نمى‏كنند، پس واى بر كسى كه فرستادگان من او را ميرانده در حالى كه او مرتكب معصيت و نافرمانى‏ها است و ترك آن گناه را نكرده باشد، واى بر حال كسى كه از ديگرى بعهده او بمقدار خردلى حقى باشد تا آنكه ناچار شود از حسنات و كارهاى خير خودش در آخرت باو بدهد، سوگند بشب زمانى كه تاريك شود و بصبح زمانى كه روشن و نورانى گردد، و بآسمان بلند و ابرهاى مسخر شده، هر آينه بيرون كرده مى‏شود حقى كه بعهده شماست، و ادا گرديده مى‏شود بهر مقدار كه باشد از حسنات و كارهاى خير شما، يا از گناهان مظلوم و شخص ستمديده (بمقدار آن حق) علاوه كرده مى‏شود بر بديها و گناهان شما، و نيكبخت كسى است كه كتاب و ديوان عمل خود را بدست راست خويش گيرد و بطرف اهل و خويشان خود رود در حالى كه روى او نورانى باشد، و بدبخت كسى است كه كتاب و ديوان عمل خود را بدست چپ و از پشت سر خويش گيرد و بطرف اهل و خويشان خود رود در حالى كه ترش رو و دگرگون باشد رخسار او، و ورم و آماس نموده باشد پاهاى او و بيرون آمده باشد زبانش و افتاده باشد بر سينه او، و خشن و زبر شده باشد موهاى او، پس بوده باشد در آتش در حالى كه فرومانده و دور شده (از رحمت پروردگار) و رانده شده (از درگاه خدا) باشد، و بر او است لعنت و بدى حساب، و منم تواناى غلبه‏كننده دانائى كه آگاهى دارم بر پنهانى آسمان و زمين و آگاهم بچشمهاى خيانت‏كننده و آنچه در سينه‏ها و قلبها (يعنى قلبهائى كه در سينه‏ها ميباشد و) پنهان است و منم شنواى دانا.

###جوامع وصايا رسول اللّه

الحديث 571 جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه‏

و فيه أيضا: باب «جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه» (الكافي) عن أبي جعفر، قال: سمعت جابر بن عبد اللّه يقول: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏ مرّبنا ذات يوم و نحن في نادينا و هو على ناقته، و ذلك حين رجع من حجّة الوداع فوقف علينا فسلّم و رددناه عليه السلام، ثمّ قال: مالي أرى حبّ الدّنيا قد غلب على كثير من النّاس حتّى كأنّ الموت في هذه الدّنيا على غيرهم كتب، و كأنّ الحقّ في هذه الدّنيا على غيرهم وجب، و حتّى كأن لم يسمعوا و يروا من خبر الأموات قبلهم، سبيلهم سبيل قوم سفر عمّا قليل إليهم راجعون، بيوتهم أجداثهم و يأكلون تراثهم، يظنّون أنّهم مخلّدون بعده، هيهات أما يتّعظ آخرهم بأوّلهم، لقد جهلوا و نسوا كلّ وعظ في كتاب اللّه، و آمنوا شرّ كلّ عاقبة و سوء، و لم يخافوا نزول قادحة و بوائق حادثة، طوبى لمن شغله خوف اللّه عزّ و جلّ عن خوف النّاس، طوبى لمن منعه عيب نفسه عن عيوب المؤمنين من إخوانه، طوبى لمن تواضع للّه عزّ ذكره‏ و زهد فيما أحلّ اللّه له من غير رغبة عن سيري، و رفض زهرة الدنيا من غير تحوّل عن سنّتي، و اتّبع الأخيار عن عترتي من بعدي، و جانب أهل الخيلاء و التّفاخر و الرّغبة في الدّنيا المبتدعين خلاف سنّتي العاملين بغير سنّتي، طوبى لمن اكتسب من المؤمنين مالا من غير معصية و عاد به على أهل المسكنة، طوبى لمن حسن مع النّاس خلقه، و بذل لهم معونته، و عدل عنهم شرّه، طوبى لمن أنفق القصد و بذل الفضل و أمسك قوله عن الفضول و قبيح الفعل.

###جوامع وصايا رسول اللّه

و نيز در همان كتاب: باب «جوامع وصاياى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و پند و اندرز حكيمانه آن حضرت» (از كتاب كافى) است كه از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از جابر بن عبد اللَّه شنيدم ميگفت: همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روزى بر ما عبور فرمود در حالى كه ما در انجمن خود بوديم و آن بزرگوار بر شتر خود سوار بود و آن هنگامى بود كه از حجة الوداع برگشته و رجوع فرموده بود، پس مقابل ما ايستاد و سلام كرد و ما جواب سلام آن حضرت را داديم، پس فرمود: چه شده بر من (يعنى سبب چيست) كه ميبينم محبت و دوستى دنيا بر بسيارى از مردم چيره گشته تا بجائى رسيده كه مثل اينكه مرگ و رفتن از اين دنيا بر غير ايشان نوشته شده، و مثل اينكه حق (يعنى فرائض و واجبات) در اين دنيا بر غير آنها واجب و لازم شده، و حتى گويا نشنيده‏اند و مطلع نشده ‏اند از خبر مردگانى كه پيش از آنها بودند، در حالى كه حال اين مردم حال مردمان مسافرى است كه بزودى بآن رفتگان رجوع خواهند نمود، خانه‏هاى آنان قبرهايشان خواهد بود و اموال آنها را وارث‏هاى ايشان خواهند خورد، گمان ميكنند كه ايشان پس از آنها هميشه در دنيا باقى مى‏مانند، هيهات (يعنى بسى دور است خيال شماها از واقعيت امر و گمان گمان‏كنندگان) آيا پند و اندرز نميگيرد آخرين ايشان از اولين آنان (يعنى آيا باقيماندگان ايشان از اولين خودشان كه گذشته‏اند پند نميگيرند؟) هر آينه و بتحقيق ندانستند و فراموش كردند هر پند و اندرزى كه در كتاب خدا (يعنى قرآن) بود، و ايمن شدند از بدى و بدترى هر عاقبتى، و نترسيدند از نازل شدن سختى و بلاها و نه از بديهاى حوادث و پيش آمدها، خوشا حال كسى كه مشغول گردانيده او را ترس از عذاب خداوند با عزت و جلال از ترس از مردم (يعنى اوامر و نواهى خداوند را اطاعت ميكند اگر چه بر خلاف ميل ديگران بوده باشد) خوشا حال كسى كه باز داشته او را بررسى به عيبهاى نفس خود از عيب‏جوئى اشخاص مؤمن از برادران دينى خويش، خوشا حال كسى كه متواضع و فروتن است براى خدائى كه‏ عزيز و محترم است ذكر او (يعنى نام او) و بى‏ميل و رغبت شده است در آنچه خداوند بر او حلال نموده نه از جهت دورى كردن از سيره و روش من (بلكه از جهت ترس بگرفتاريهاى غير مشروع از جهت دخول در آن حلال، مثل آنكه اعراض از نكاح نموده، يا ترك اقدام در حلال ديگرى را كرده از ترس بر خوردن بمحرماتى در ضمن آن كار حلال) و دور انداخته زينتهاى دنيا را نه از جهت اينكه رو گردان باشد از طريقه من، و پيروى كرده خوبان از عترت و خويشان مرا بعد از من، و دورى كرده از صاحبان بزرگى و نخوت و خواستاران دنيا (يعنى آنهائى) كه در دين بدعت نهند بر خلاف طريقه من، و عمل كنند در دين بغير سنت و روش من، خوشا حال آن شخص مؤمنى كه كسب كرده مالى را از راهى كه معصيت و نافرمانى خدا در آن نبوده (يعنى مال حلالى باشد) و بآن مال در حق اهل فقر و نياز احسان و نيكى كرده، خوشا حال كسى كه نيكو گردانده با مردم اخلاق و رفتار خود را و مالش را در راه كمك و يارى ايشان بذل و بخشش نموده، و شر و بدى خود را از آنان گردانده، خوشا حال كسى كه در انفاق خود ميانه روى كرده و زيادى مالش را بذل و بخشش نموده و از گفتار بيهوده و كردار زشت خوددارى كرده باشد.

 

 

###اقتصاد في أكل الطعام‏

الحديث 572 الاقتصاد في أكل الطعام‏

في المجلّد الرابع عشر من البحار: باب «ذمّ كثرة الأكل» (المحاسن) عن عمرو بن إبراهيم، قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: لو أنّ الناس قصدوا في المطعم لاستقامت أبدانهم.

###اقتصاد في أكل الطعام‏

در جلد چهاردهم بحار: باب «مذمت زياد خوردن» (از كتاب محاسن) از عمرو بن ابراهيم روايت نموده كه گفت شنيدم از موسى بن جعفر عليه السّلام ميفرمود: اگر مردم ميانه روى مينمودند در خوردن (يعنى اگر زياد نميخوردند) همانا بدنها و مزاجهايشان بسلامت و مستقيم بود.

###مبغوضية كثرة الأكل

الحديث 573 مبغوضية كثرة الأكل عند الله تعالى‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (المحاسن) عن محمّد بن سنان، عن صالح النيلي، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يبغض كثرة الأكل.

###مبغوضية كثرة الأكل

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب محاسن) از محمد بن سنان، از صالح نيلى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرموده: همانا خداى تبارك و تعالى دشمن دارد زياد خوردن را.

###قول يحيى لإبليس

الحديث 574 قول يحيى بن زكريّا عليه السّلام لإبليس و جوابه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (المحاسن) عن حفص بن غياث، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال عليه السّلام: ظهر إبليس ليحيى بن زكريّا عليه السّلام و إذا عليه معاليق كلّ شي‏ء، فقال له يحيى عليه السّلام: ما هذه المعاليق يا إبليس؟ فقال: هذه الشهوات الّتي أصبتها من ابن آدم، قال: فهل لي منها شي‏ء؟ قال: ربّما شبعت فثقلت عن الصّلوة و الذكر، قال يحيى: للّه عليّ أن لا أملأ بطني من طعام أبدا، فقال إبليس: للّه عليّ أن لا أنصح مسلما أبدا «الحديث».

###قول يحيى لإبليس

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب محاسن) از حفص بن غياث از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: ابليس ظاهر گشت براى حضرت يحيى بن زكريا عليه السّلام كه در آن هنگام ديد كه با ابليس است همه گونه رشته‏هاى علاقه‏ها (و دوستى دنيا) پس حضرت يحيى باو فرمود: اين رشته‏ها چيست اى ابليس؟ پس گفت: اينها انواع شهوتها و علاقه ايست كه يافتم من آنها را در فرزندان آدم، يحيى عليه السّلام فرمود: آيا براى من از آنها چيزى هست؟ ابليس گفت: آرى، هنگامى كه سير ميشوى (از غذا) پس سنگين و بى‏رغبت ميشوى بنماز و ذكر، حضرت يحيى فرمود: براى خداست بر من اينكه هرگز پر ننمايم از غذا شكم خود را، پس ابليس گفت: براى خداست بر من اينكه هرگز نصيحت نكنم مسلمانى را (اين جمله «للَّه على كذا» را متعارف است كه در وقت صيغه نذر شرعى ميگويند) «تا آخر حديث».

###كثرة الأكل توجب خلقة الوجه

الحديث 575 في أن كثرة الأكل توجب خلقة الوجه من غير كبر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (علل الشرايع) عن عمر بن عليّ عليه السّلام، عن أبيه عليّ بن أبيطالب عليه السّلام أنّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: مرّ أخي عيسى عليه السّلام بمدينة و فيها رجل و امرأة يتصايحان، فقال عليه السّلام: ما شأنكما؟ قال: يا نبيّ اللّه! هذه‏ امرأتي و ليس بها بأس صالحة و لكنّي احبّ فراقها، قال عليه السّلام: فأخبرني على كلّ حال ما شأنها؟ قال: هي خلقة الوجه من غير كبر، قال عليه السّلام لها: يا امرأة! أتحبّين أن يعود ماء وجهك طريّا؟ قالت: نعم، قال عليه السّلام لها: إذا أكلت فإيّاك أن تشبعي، لأنّ الطعام إذا تكاثر على الصدر فزاد في القدر ذهب ماء الوجه، ففعلت ذلك فعاد وجهها طريّا.

###كثرة الأكل توجب خلقة الوجه

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب علل الشرائع) از عمر بن على عليه السّلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: برادرم عيسى عليه السّلام عبور كرد بشهرى كه در آن شهر مرد و زنى بود كه فرياد برآورده‏ بودند (يعنى نزاع ميكردند و صيحه ميزدند) پس عيسى عليه السّلام فرمود: سبب نزاع شما چيست؟ آن مرد عرض كرد اى پيغمبر خدا! اين زن، همسر من است و نقص و عيبى در او نيست و نيكوكار است، ليكن من دوست دارم جدائى از او را، عيسى عليه السّلام بآن مرد فرمود: پس خبر ده مرا از حقيقت امر كه جهت نداشتن علاقه و محبت تو باو چيست، مرد عرض كرد: اين زن، صورت و روى او كهنه و گرفته است (زشت و زننده است) بدون اينكه پير شده باشد، حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: اى زن آيا دوست دارى كه زيبائى و طراوت صورت تو عود و بازگشت كند؟ زن عرض كرد آرى، عيسى عليه السّلام فرمود:

هنگامى كه غذا ميخورى پس هرگز تا حد شبع و سيرى غذا مخور بجهت آنكه غذا زمانى كه زياد شد بر سينه (يعنى بخارات غذا بسينه يعنى بقلب و وريد رسيد و زيادتى كرد، طراوت و زيبائى صورت ميرود، پس زن بجا آورد آنچه را كه آن حضرت فرمود (يعنى بدستور او رفتار نمود) و زيبائى و طراوت صورتش برگشت.

 

 

 

###ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت

الحديث 576 ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت‏

في المجلّد الثالث من البحار: باب «ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت» (بشارة المصطفى) عن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السّلام، عن آبائه عليهم السّلام، عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم و عن زيد بن عليّ عليه السّلام، عن أبيه عليه السّلام قالوا: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: و الّذي نفسي بيده، لا تفارق روح جسد صاحبها حتّى تأكل من ثمار الجنّة أو من شجرة الزّقوم، و حين ترى ملك الموت تراني و ترى عليّا و فاطمة و حسنا و حسينا عليهم السّلام، فإن كان يحبّنا قلت: يا ملك الموت ارفق به إنّه كان يحبّني و يحبّ أهل بيتي، و إن كان يبغضنا قلت: يا ملك الموت شدّد عليه إنّه كان يبغضني و يبغض أهل بيتي.

###ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت

در جلد سوم بحار: باب «آنچه مؤمن و كافر مى‏بيند در هنگام مرگ» (از كتاب بشارة المصطفى) از ابى الجارود از حضرت باقر عليه السّلام از پدران بزرگوارانش از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و از زيد بن على عليه السّلام از پدر بزرگوارش حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت نموده كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: قسم بآن كسى كه جان من در دست (قدرت) اوست، روحى جدا نميگردد از بدن صاحبش (يعنى كسى نميميرد) تا آنكه بخورد از ميوه‏هاى بهشت يا از درخت زقوم جهنم، و هنگامى كه مى‏بيند ملك‏ الموت را، مى‏بيند مرا و ميبيند على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را، پس اگر دوست ميداشته ما را، ميگويم: اى ملك الموت! مهربانى و مدارا نما با او، همانا او دوست ميداشت مرا و دوست ميداشت اهل بيت مرا، و اگر دشمن ميداشته ما را، ميگويم:

اى ملك الموت! سخت و دشوار بگير بر او، همانا او دشمن ميداشت مرا و دشمن ميداشت اهل بيت مرا.

###أحوال البرزخ‏

الحديث 577 أحوال البرزخ‏

و فيه أيضا: باب «أحوال البرزخ» (الكافي) عن يونس بن ظبيان، قال: كنت عند أبيعبد اللّه عليه السّلام فقال عليه السّلام: ما يقول الناس في أرواح المؤمنين؟ فقلت: يقولون: تكون في حواصل طيور خضر في قناديل تحت العرش، فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: سبحان اللّه، المؤمن أكرم على اللّه من أن يجعل روحه في حوصلة طير، يا يونس! إذا كان ذلك أتاه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السّلام و الملائكة المقرّبون، فطذا قبضه اللّه عزّ و جلّ صير تلك الروح في قالب كقالبه في الدنيا فيأكلون و يشربون، فإذا قدم عليهم القادم عرفوه بتلك الصورة الّتي كانت في الدنيا (و في هذا المضمون أخبار كثيرة).

###أحوال البرزخ‏

و نيز در همان كتاب: باب «احوال برزخ» (از كتاب كافى) از يونس بن ظبيان روايت نموده گفت من خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه آن حضرت فرمود: مردم (يعنى سنيان) چه ميگويند در باره روحهاى مؤمنين (پس از مرگ) عرض كردم ميگويند: ارواح مؤمنين در چينه‏دانهاى پرندگان سبز در قنديلهائى زير عرش مى‏باشند، پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداوند منزه است (از اين عمل و رفتار با ارواح مؤمنين) مؤمن گرامى و محترم‏تر است نزد خداوند از اينكه روح او را قرار دهد در چينه‏دان پرنده ‏اى، اى يونس هنگامى كه اين امر بشود (يعنى حال احتضار و جان دادن مؤمن شود) محمد صلّى اللَّه عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام و ملائكه مقربين مى‏آيند نزد او پس زمانى كه خدا قبض فرمايد روح او را، قرار ميدهد آن روح را در قالبى (يعنى قالب مثالى) كه مانند قالب او در دنيا مى‏باشد (در شكل و صورت) پس با همان بدنها در آن عالم از غذاها ميخورند و از آشاميدنيها مى‏آشامند و هنگامى كه كسى (از خويشان و آشنايان) وارد شود بر آنها، ميشناسند و ميبينند او را بهمان صورت و شكلى كه در دنيا بوده است (و در اين‏ قسمت اخبار بسيار است).

###لم سمّى الفرقان فرقانا؟

الحديث 578 لم سمّى الفرقان فرقانا؟

في المجلّد التاسع عشر من البحار: باب «فضل القرآن و إعجازه» (علل الشرايع) عن يزيد بن سلام، أنّه سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لم سمّى الفرقان فرقانا؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لأنّه متفرّق الآيات و السّور انزلت في غير الألواح، و غيره من الصحف و التوراة و الإنجيل و الزّبور انزلت كلّها جملة في الألواح و الورق.

###لم سمّى الفرقان فرقانا؟

در جلد نوزدهم بحار: باب «فضيلت و اعجاز قرآن» (از علل الشرائع) از يزيد بن سلام روايت شده كه سؤال شد از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله جهت چيست كه ناميده شده است فرقان بفرقان (يعنى بچه علت خداوند قرآن را فرقان ناميده و فرموده: تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ در جواب سائل) پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بواسطه آنكه قرآن آيات و سوره‏هاى آن جداى از يك ديگر نازل گرديده (يعنى بتوسط جبرئيل بر قلب مبارك پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله) در حالى كه در لوحها و صحيفه‏ها نبوده (چون قرآن در مدت بيست و سه سال آيات و سوره‏هاى آن متفرق و جدا نازل گشته و نزول آن يكدفعه نبوده) و كتابهاى آسمانى ديگر يعنى صحف و توراة و انجيل و زبور نازل شده همه آنها يكدفعه در لوحها و ورق.

 

###إعجاب بالنفس‏

الحديث 579 تحريم الإعجاب بالنفس‏

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «تحريم الاعجاب بالنفس» عن عليّ بن أسباط، عن رجل يرفعه، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام، قال عليه السّلام: إنّ اللّه علم أنّ الذنب خير للمؤمن من العجب، و لو لا ذلك ما ابتلى مؤمن بذنب أبدا.

###إعجاب بالنفس‏

در كتاب وسائل: (كتاب طهارت) باب «حرام بودن عجب بنفس خود» از على بن اسباط مرفوعا از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند دانسته است اينكه گناه بهتر است براى مؤمن از عجب (يعنى باعمال خود مغرور و خود بين شدن) و اگر چنين نبود هرگز مؤمن بگناهى مبتلا و دچار نميشد.

###ذم العجب‏

الحديث 580 ذم العجب‏

و فيه أيضا: في ذلك الكتاب و الباب، عن حسين بن زيد، عن الصادق عليه السّلام عن آبائه عليهم السّلام قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو لا أنّ الذّنب خير للمؤمن من العجب، ما خلى اللّه بين عبده المؤمن و بين ذنب أبدا.

###ذم العجب‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حسين بن زيد از حضرت صادق عليه السّلام و آن حضرت از پدران گراميش عليهم السّلام نقل نموده كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: اگر گناه بهتر از خود بينى براى مؤمن نبود هرگز خداوند بنده مؤمن خود را آزاد و رها نميگذارد نسبت بهيچ يك از گناهان.

###علة عدم استجابة دعاء المؤمن

الحديث 581 في عدم استجابة دعاء المؤمن لصيانته من العجب‏

و فيه أيضا: في ذلك الكتاب و الباب، عن الثّمالي عن أحدهما عليه السّلام قال: إنّ اللّه تعالى يقول: إنّ من عبادي لمن يسئلني الشي‏ء من طاعتي لاحبّه، فأصرف ذلك عنه لكيلا يعجبه عمله.

###علة عدم استجابة دعاء المؤمن

و نيز در همان كتاب و باب: از ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام و يا حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه آن حضرت فرمود: همانا خداى تعالى ميفرمايد: بدرستى كه بعضى از بندگان من تقاضا و درخواست مينمايد از من (توفيق انجام دادن) بعضى از طاعت و عبادت مرا تا آنكه من دوست بدارم او را، پس جلوگيرى و منع مينمايم آن عبادت را از او (دعا و مسألت او را مستجاب نميكنم) تا آنكه عبادت و عمل او باعث عجب و خود بينى او نشود.

###هلاك الإنسان في العجب‏

الحديث 582 هلاك الإنسان في العجب‏

و فيه أيضا: في ذلك الكتاب و الباب، عن عبد العظيم الحسني، عن عليّ بن محمّد الهادي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من دخله العجب هلك.

###هلاك الإنسان في العجب‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد العظيم حسنى عليه السّلام از على بن محمد هادى عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدران خود عليهم السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: كسى كه خود بينى و عجب در قلب او داخل شود هلاك ميگردد.

###سؤال موسى بن عمران إبليس

الحديث 583 سؤال موسى بن عمران عليه السّلام إبليس: أخبرني بالذّنب الّذي إذا أذنبه ابن آدم استحوذت عليه‏

و فيه أيضا: في ذلك الكتاب و الباب، عن يونس، عن بعض أصحابه، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في حديث قال موسى بن عمران عليه السّلام لإبليس: أخبرني بالذّنب الّذي إذا أذنبه ابن آدم استحوذت عليه، قال: إذا أعجبته نفسه و استكثر عمله و صغر في عينه ذنبه؛ و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: قال اللّه عزّ و جلّ لداود: يا داود! بشّر المذنبين و أنذر الصّديقين، قال: كيف ابشّر المذنبين و انذر الصّديقين؟

قال: يا داود! بشّر المذنبين أنّي أقبل التّوبة و أعفو عن الذنب، و أنذر الصدّيقين أن لا يعجبوا بأعمالهم فإنّه ليس عبد أنصبه للحساب إلّا هلك.

###سؤال موسى بن عمران إبليس

و نيز در همان كتاب و باب: از يونس از بعض اصحاب او از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله در ضمن حديثى فرموده كه موسى بن عمران عليه السّلام بابليس گفت: خبر ده مرا از گناهى كه فرزندان آدم عليه السّلام هنگامى كه مرتكب آن شوند چيره و مسلط بر ايشان ميشوى، ابليس گفت: هنگامى است كه خود بينى و عجب بخود راه دهند و عبادت و عمل خود را بسيار شمارند و گناهانشان در نظرشان كوچك آيد؛ و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند با عزت و جلال بداود عليه السّلام فرمود: اى داود! گناهكاران را بشارت ده و راستگويان و اهل خير را بترسان، داود عليه السّلام (از روى تعجب) عرض كرد: چگونه بشارت دهم گناهكاران را و بترسانم راستگويان و اهل صلاح و خير را؟ خداوند فرمود: اى داود! بشارت ده گناهكاران را كه من قبول مينمايم توبه را و عفو و گذشت ميكنم از گناه، و راستگويان و اهل خير را بترسان كه بعبادتشان مغرور و خودبين نشوند، زيرا بنده‏اى نيست كه او را در معرض حساب (دقيق) آورم مگر آنكه هلاك شود (يعنى از عهده جواب بر نيايد).

###عيادة المريض المسلم‏

الحديث 584 استحباب عيادة المريض المسلم‏

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب عيادة المريض المسلم» عن الحسين بن إسحاق، عن أبيه، عن أخيه موسى بن جعفر عليه السّلام، عن آبائه، عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: يعيّر اللّه عزّ و جلّ عبدا من عباده يوم القيامة فيقول: عبدي ما منعك إذ مرضت أن تعودني؟ فيقول: سبحانك سبحانك، أنت ربّ العباد لا تمرض و لا تألم، فيقول: مرض أخوك المؤمن فلم تعده، فو عزّتي و جلالى و لو عدته لوجدتني عنده، ثمّ لتكفّلت بحوائجك فقضيتها لك، و ذلك من كرامة عبدي المؤمن و أنا الرّحمن الرّحيم.

###عيادة المريض المسلم‏

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «مستحب بودن عيادت مريض مسلمان» از حسين بن اسحاق از پدرش (اسحاق) و او از برادر خود حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت نموده و آن حضرت از پدران گرامى خود از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود: خداى با عزت و جلال سرزنش و ملامت ميفرمايد بنده‏اى از بندگان خود را روز قيامت پس ميفرمايد: اى بنده من چه چيز ترا منع و جلوگيرى كرد از اينكه عيادت كنى مرا هنگامى كه من مريض شدم؟ پس آن بنده عرض ميكند خداوندا تو پاكيزه‏اى، تو منزه هستى (از عوارض ممكنات از مرض و غيره) تو پروردگار بندگانى، بيمارى و دردى در تو راه ندارد، پس خدا ميفرمايد: برادر مؤمن تو مريض شد و تو عيادت ننمودى او را، پس بعزت و جلال خود قسم و اگر عيادت كرده بودى او را همانا مييافتى مرا (يعنى رحمت و لطف مرا) نزد او، پس من حاجتهاى ترا تكفل مى‏نمودم و بر مى‏آوردم آنها را براى تو و اين بواسطه مقام و احترام بنده مؤمن من مى‏باشد و منم كه خداى بخشنده مهربانم.

###زيارة الإخوان‏

الحديث 585 زيارة الإخوان‏

في الكافي: باب «زيارة الإخوان» عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عزّة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: من زار أخاه في اللّه في مرض أو صحّة لا يأتيه خداعا و لا استبدالا وكّل اللّه به سبعين ألف ملك ينادون في قفاه: أن طبت و طابت لك الجنّة، فأنتم زوّار اللّه و أنتم و فد الرحمن حتّى يأتي منزله «الحديث».

###زيارة الإخوان‏

در كافى: باب «زيارت برادران» از اسحاق بن عمار از ابى عزه روايت شده گفت شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه ميفرمود: كسى كه برادر (دينى) خود را زيارت نمايد براى خوشنودى خداوند هنگام ناخوشى و مرض و يا زمان سالم بودن او، و نيامده باشد نزد او براى خدعه و مكر و نه بجهت طلب عوض و غرض دنيوى (يعنى ديدار او فقط براى خدا باشد) خداوند هفتاد هزار فرشته بر او ميگمارد كه ندا ميكنند او را در پشت سر او تا برسد بخانه خود، و ميگويند: پاكيزه و نيك هستى تو و پاكيزه و نيك است بهشت براى تو، پس شما زيارت‏كنندگان خدا هستيد و شما ميهمانان گرامى خداوند بخشنده ميباشيد.

###من زار أخاه في اللّه‏

الحديث 586 ثواب من زار أخاه في اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن ابن أبي عمير، عن عليّ النّهدي، عن الحصين، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام: من زار أخاه في اللّه قال اللّه تعالى: إيّاي زرت و ثوابك عليّ، و لست أرضي لك ثوابا دون الجنّة.

###من زار أخاه في اللّه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابن ابى عمير از على نهدى از حصين از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: كسى كه ديدن و زيارت كند برادر (دينى) خود را (در راه دوستى خدا) خداى تعالى ميفرمايد: مرا ديدن و زيارت نمودى و اجر و ثواب تو بر من است، و من راضى و خوشنود نشوم براى تو ثوابى را جز بهشت.

###مواعظ عيسى

الحديث 587 مواعظ عيسى عليه السّلام‏

في المجلّد الخامس من البحار: (كتاب النّبوة) باب «مواعظ عيسى عليه السّلام» (تحف العقول) (و لم نذكرها بتمامها للإختصار، قال لأصحابه:) بحق أقول لكم: اعلّمكم لتعلموا (لتعملوا خ- ل) و لا اعلّمكم لتعجبوا بأنفسكم، إنّكم لن تنالوا ما تريدون إلّا بترك ما تشتهون، و لن تظفروا بما تأملون‏ إلّا بالصّبر على ما تكرهون، إيّاكم و النّظرة، فإنّها تزرع في القلوب الشّهوة، و كفى بها لصاحبها فتنة، طوبى لمن جعل بصره في قلبه و لم يجعل بصره في نظر عينه، لا تنظروا في عيوب الناس كالأرباب، و انظروا في عيوبهم [عيوبكم‏] كهيئة عبيد النّاس، إنّما الناس رجلان: مبتلى و معافي، فارحموا المبتلى و احمدوا اللّه على العافية. يا بني إسرائيل! أما تستحيون من اللّه؟ إنّ أحدكم لا يسوغ له شرابه حتّى يصفّيه من القذى، و لا يبالي أن يبلع أمثال الغيلة [الفيلة] من الحرام، ألم تسمعوا أنّه قيل لكم في التوراة: صلوا أرحامكم و كافوا أرحامكم، و أنا أقول لكم: صلوا من قطعكم، و اعطوا من منعكم، و أحسنوا إلى من أساء إليكم، و سلّموا على من سبّكم، و أنصفوا من خاصمكم، و اعفوا عمّن ظلمكم كما أنّكم تحبّون أن يعفى عن إساءتكم، فاعتبروا بعفو اللّه عنكم، ألا ترون أنّ شمسه أشرقت على الأبرار و الفجّار منكم، و أنّ مطره ينزل على الصّالحين و الخاطئين منكم، فإن كنتم لا تحبّون إلّا من أحبّكم، و لا تحسنون إلّا إلى من أحسن إليكم، و لا تكافؤون إلّا من أعطاكم، فما فضلكم إذا على غيركم؟ و قد يصنع هذا السّفهاء الّذين ليست عندهم فضول و لا لهم أحلام، و لكن إن أردتم أن تكونوا أحبّاء اللّه و أصفياء اللّه، فأحسنوا إلى من أساء إليكم، و اعفوا عمّن ظلمكم، و سلّموا على من أعرض عنكم. بحق أقول لكم: إنّ الزّرع ينبت في السهل و لا ينبت في الصّفا، و كذلك الحكمة تعمر في قلب المتواضع و لا تعمر في قلب المتكبّر الجبّار، ألم تعلموا أنّ من شمخ برأسه إلى السقف شجّه و من خفض برأسه عنه استظلّ تحته و أكنّه، و كذلك من لم يتواضع للّه خفضه و من تواضع للّه رفعه. بحقّ أقول لكم: إنّ الحريق ليقع في البيت الواحد فلا يزال ينتقل من بيت إلى بيت حتّى تحترق بيوت كثيرة إلّا أن يستدرك البيت الأوّل فيهدم من قواعده فلا تجد فيه النّار محلّا [عملا خ- ل‏] و كذلك الظّالم الأوّل لو اخذ على يديه لم يوجد من بعده إمام ظالم فيأتمّون [فيؤتم‏] به، كما لو لم تجد النار في البيت الأوّل خشبا و ألواحا لم تحرق شيئا. بحق أقول لكم: من نظر إلى الحيّة تؤمّ أخاه لتلدغه و لم يحذّره حتّى‏ قتلته، فلا يأمن أن يكون قد شرك في دمه، و كذلك من نظر إلى أخيه يعمل الخطيئة و لم يحذّره عاقبتها حتّى أحاطت به، فلا يأمن أن يكون قد شرك في إثمه، و من قدر أن يغيّر الظّالم ثمّ لم يغيّره فهو كفاعله، و كيف يهاب الظالم و قد أمن بين أظهر كم و لا ينهى و لا يغيّر عليه و لا يؤخذ على يديه، فمن أين يقصر الظّالمون أم كيف لا يغترّون؟ فحسب أحدكم أن يقول لا أظلم و من شاء فليظلم، و يرى الظلم فلا يغيّره، فلو كان الأمر على ما تقولون لم تعاقبوا مع الظالمين الّذين لم تعملوا بأعمالهم حين تنزل بهم العثرة في الدنيا. ويلكم يا عبيد السوء، كيف ترجون أن يؤمنكم اللّه من فزع يوم القيامة و أنتم‏ تخافون الناس في طاعة اللّه و تطيعونهم في معصيته و تفون لهم بالعهود الناقضة لعهده. بحق أقول لكم: لا يؤمن اللّه من فزع ذلك اليوم من اتّخذ العباد أربابا من دونه. ويلكم يا عبيد السوء، من أجل دنيا دنيّة و شهوة رديّة تفرّطون في ملك الجنّة و تنسون هول يوم القيامة. ويلكم يا عبيد الدنيا تحملون السراج في ضوء الشمس، وضوؤها كان يكفيكم و تدعون أن تستضيؤوا بها في الظلم و من أجل ذلك سخّرت لكم، كذلك استضأتم بنور العلم لأمر الدنيا و قد كفيتموه و تركتم أن تستضيؤوا به لأمر الآخرة و من أجل ذلك اعطيتموه، تقولون: إنّ الآخرة حقّ و أنتم تمهّدون الدنيا، و تقولون: أنّ الموت حقّ و أنتم تفرّون منه، و تقولون: أنّ اللّه يسمع و يرى و لا تخافون إحصاءه عليكم، فكيف يصدّقكم من سمعكم، فإنّ من كذب من غير علم أعذر ممّن كذب على علم، و إن كان لا عذر في شي‏ء من الكذب. بحق أقول لكم: إنّ الدّابة إذا لم تركب و لم تمتهن و تستعمل لتصعب و يتغيّر خلقها، و كذلك القلوب إذا لم ترقق بذكر الموت و يتبعها دؤوب العبادة تقسو و تغلظ، ماذا يغني عن البيت المظلم أن يوضع السراج فوق ظهره و جوفه وحش مظلم؟

كذلك لا يغني عنكم أن يكون نور العلم بأفواهكم، و أجوافكم منه وحشة معطّلة، فاسرعوا إلى بيوتكم المظلمة فأنيروا فيها، كذلك فاسرعوا إلى قلوبكم القاسية بالحكمة قبل أن ترين عليها الخطايا فتكون أقسى من الحجارة، كيف يطيق حمل الأثقال من لا يستعين على حملها؟ أم كيف تحطّ أوزار من لا يستغفر اللّه منها؟ أم كيف تنقى ثياب من لا يغسلها؟ و كيف يبرء من الخطايا من لا يكفّرها؟ أم كيف ينجو من غرق البحر من يعبر بغير سفينة؟ و كيف ينجو من فتن الدّنيا من لم يداوها بالجدّ و الإجتهاد؟ و كيف يبلغ من يسافر بغير دليل؟ و كيف يصير إلى الجنّة من لا يبصر معالم الدين؟ و كيف ينال مرضات اللّه من لا يطيعه؟ و كيف يبصر عيب وجهه‏ من لا ينظر في المرآة؟ و كيف يستكمل حبّ خليله من لا يبذل له بعض ما عنده؟ و كيف يستكمل حبّ ربّه من لا يقرضه بعض ما رزقه؟. بحق أقول لكم: أنّه كما لا ينقص البحر أن تغرق فيه السفينة و لا يضرّه ذلك شيئا، كذلك لا تنقصون اللّه بمعاصيكم شيئا و لا تضرّونه، بل أنفسكم تضرّون و إيّاها تنقصون، و كما لا ينقص نور الشمس كثرة من يتقلّب فيها، بل به يعيش و يحيى، كذلك لا ينقص اللّه كثرة ما يعطيكم و يرزقكم، بل برزقه تعيشون و به تحيون، يزيد من شكره إنّه شاكر عليم. بحق أقول لكم: إنّه كما ينظر المريض إلى طيب الطعام فلا يلتذّه مع ما يجده من شدّة الوجع، كذلك صاحب الدنيا لا يلتذّ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع ما يجد من حبّ المال، و كما يلتذّ المريض نعت الطبيب العالم بما يرجو فيه من الشفاء، فاذا ذكر مرارة الدواء و طعمه كدر عليه الشفاء، كذلك أهل الدنيا يلتذّون ببهجتها و أنواع ما فيها، فإذا ذكروا فجأة الموت كدّرها عليهم و أفسدها. بحق أقول لكم: إنّ كلّ الناس يبصر النجوم و لكن لا يهتدى بها إلّا من يعرف مجاريها و منازلها، و كذلك تدرسون الحكمة و لكن لا يهتدى لها منكم إلّا من عمل بها.

بحق أقول لكم: إنّ صغار الخطايا و محقّراتها لمن مكائد إبليس يحقّرها لكم و يصغّرها في أعينكم و تجتمع فتكثر و تحيط بكم. بحق أقول لكم: ليس شي‏ء أبلغ في شرف الآخرة و أعون على حوادث الدنيا من الصلوة الدائمة، و ليس شي‏ء أقرب إلى الرحمن منها، فدوموا عليها و استكثروا منها، و كلّ عمل صالح يقرّب إلى اللّه فالصلوة أقرب إليه و آثر عنده. بحق أقول لكم: إنّ الناس في الحكمة رجلان: فرجل أتقنها بقوله و ضيّعها بسوء فعله، و رجل أتقنها بقوله و صدّقها بفعله و شتّان بينهما، فطوبى للعلماء بالفعل و ويل للعلماء بالقول. بحق أقول لكم: من لا ينقّي من زرعه الحشيش يكثر فيه حتّى يغمره فيفسده، و كذلك من لا يخرج من قلبه حبّ الدنيا يغمره حتّى لا يجد لحبّ الآخرة طعما. ويلكم يا عبيد الدّنيا اتّخذوا مساجد ربّكم سجونا لأجسادكم، و اجعلوا قلوبكم بيوتا للتقوى و لا تجعلوا قلوبكم مأوى للشّهوات. بحق أقول لكم: إنّ موسى عليه السّلام كان يأمركم أن لا تحلفوا باللّه كاذبين، و أنا أقول: لا تحلفوا باللّه صادقين و لا كاذبين و لكن قولوا: لا و نعم، يا بني إسرائيل! عليكم بالبقل البرّي و خبز الشعير، و إيّاكم و خبز البرّ فإنّي أخاف عليكم أن لا تقوموا بشكره. بحق أقول لكم: إنّ كلّ كلمة سيّئة تقولون بها تعطون جوابها يوم القيامة. بحق أقول لكم: إنّ الّذي يخوض النّهر لا بدّ أن يصيب ثوبه الماء و إن جهد أن لا يصيبه، كذلك من يحبّ الدّنيا لا ينجو من الخطايا. بحق أقول لكم: طوبى للّذين يتهجّدون من اللّيل، اولئك الّذين يرثون النور الدائم من أجل أنّهم قاموا في ظلمة اللّيل على أرجلهم في مساجدهم يتضرّعون إلى ربّهم رجاء أن ينجيهم في الشدّة غدا. بحق أقول لكم: إنّكم لا تدركون ما تأملون إلّا بالصبر على ما تكرهون، و لا تبلغون ما تريدون إلّا بترك ما تشتهون. بحق أقول لكم: يا عبيد الدنيا إنّ أحدكم يبغض صاحبه على الظنّ و لا يبغض نفسه على اليقين، و أقول لكم: إنّ أحدكم ليغضب إذا ذكر له بعض عيوبه و هي حقّ، و يفرح إذا مدح بما ليس فيه. بحق أقول لكم: إنّ أرواح الشياطين ما عمرت في شي‏ء ما عمرت في قلوبكم و إنّما أعطاكم اللّه الدّنيا لتعملوا فيها للآخرة و لم يعطكموها لتشغلكم عن الآخرة، و إنّما بسطها لكم لتعلموا أنّه أعانكم بها على العبادة و لم يعنكم بها على الخطايا، و إنّما أمركم فيها بطاعته و لم يأمركم فيها بمعصيته، و إنّما أعانكم بها على الحلال و لم يحل لكم بها الحرام، و إنّما وسّعها لكم لتواصلوا فيها و لم يوسّعها لكم لتقاطعوا فيها. بحق أقول لكم: إنّه لا يكون مطر بغير سحاب، كذلك لا يكون عمل في مرضات الربّ إلّا بقلب تقيّ (نقيّ خ- ل). بحق أقول لكم: إنّ الشمس نور كلّ شي‏ء، و إنّ الحكمة نور كلّ قلب، و التّقوى رأس كلّ حكمة، و الحقّ باب كلّ خير، و رحمة اللّه باب كلّ حقّ و مفاتيح‏ ذلك الدعاء و التّضرع و العمل، و كيف يفتح باب بغير مفتاح؟.

###مواعظ عيسى

در جلد پنجم بحار: (كتاب نبوت) باب «مواعظ عيسى عليه السلام» (از كتاب تحف العقول) نقل نموده كه آن حضرت باصحاب خود فرمود: (و ما از جهت اختصار، تمام حديث را ذكر نكرديم). براستى ميگويم براى شما: من مى‏آموزم و تعليم مى‏نمايم شما را بجهت آنكه ياد گيريد و عمل كنيد، و نمى‏آموزم بشما براى آنكه خود بين شويد و عجب را بخود راه‏ دهيد بواسطه علم خودتان، همانا شما نميرسيد و نائل نميگرديد بآنچه كه ميخواهيد و قصد داريد (از تقرب و محبوب گشتن نزد خدا) مگر بواسطه رها كردن و واگذاشتن آنچه را كه بآن ميل و رغبت داريد (يعنى دورى نمودن از خواسته‏هاى نفس) و پيروز نخواهيد شد بچيزى كه آرزو ميبريد مگر بشكيبائى بر آنچه خوش نداريد (يعنى دشوار و سخت است بر شما) بپرهيزيد از نگاه نمودن (يعنى بآنچه مرضى خداوند نميباشد) پس همانا آن نظر نمودن (يعنى بصورتهاى اجنبيات) تخم شهوت را ميافشاند در جان و دلها و بس است اين نظرنمودن براى صاحبش در آلوده شدن بگرفتارى (يعنى مبتلا گشتن بگناهان و عقوبت آنها) خوشا بحال كسى كه بينائى و توجه خود را در قلبش قرار دهد (يعنى بايمان و علم و عمل، چشم و بينائى باطنى براى خود تهيه نمايد و حق و باطل را بآن تميز دهد كه شرافت آدمى بآنست) و بينائى باطنى خود را قرار ندهد در نظر و نگاه كردن بچشم سرش، نظر نكنيد در عيوب مردم مانند مولائى كه نظر بعيوب بنده خود نمايد، بلكه نظر كنيد و بنگريد در عيبهاى مردم مانند غلامان (كه اگر در موالى و مالكين خود عيبى را ميديدند از نظر خير خواهى نسبت بآقا و مالك خويش، در پنهانى و با مهربانى و تواضع آن عيب را بآنان ميگفتند، و اگر حديث عيوبكم باشد چنانچه ظاهر آنست پس ترجمه چنين مى‏شود: توجه بعيبهاى خود نمائيد مانند غلامان كه ايشان توجه و بررسى تام در خود داشتند تا مورد مؤاخذه و شكنجه صاحب و مالك خود قرار نگيرند) همانا مردمان دو قسمند: يك قسم گرفتار و مبتلا (بمعصيت يا بامراض) و گروهى داراى آسايش و راحتى (از امراض نفسانى يا جسمانى) پس مهربانى نمائيد بكسانى كه مبتلا و گرفتارند و ستايش و شكرگزارى كنيد خدا را بر عافيت و آسايش. اى بنى اسرائيل! آيا از خداوند شرم و حيا نميكنيد؟ همانا هيچ يك از شما آشاميدنى بر او گوارا نميشود تا آنكه پاكيزه كند آن را از ريزه‏هاى خار و خاشاك، و كسى از شما باك و هراس ندارد از اينكه چند برابر درخت مغيلان (و يا چند برابر فيل) را كه از حرام باشد فرو برد و بلع نمايد، آيا نشنيديد كه در تورات گفته شده براى شما كه نيكى و دستگيرى كنيد خويشان خود را و پاداش دهيد بستگانتان را، و من ميگويم بشما مهربانى و احسان نمائيد بكسى كه قطع رحم نموده نسبت بشما، و عطا و بخشش كنيد بكسى كه شما را محروم كرده از عطاى خود، و احسان و نيكى نمائيد بكسى كه در باره شما بد كرده، و سلام كنيد بر شخصى كه بشما ناسزا گويد، و بانصاف و عدالت رفتار نمائيد با كسى كه دشمنى ميكند با شما، و گذشت و عفو كنيد از كسى كه بر شما ستم مينمايد چنانچه شما دوست داريد كه عفو كرده شود از بدى شما نسبت بمردم، پس عبرت گيريد بعفو و گذشت خداوند از شما، آيا نمى‏بينيد كه خورشيد خداوند ميتابد بر نيكوكاران و بدكرداران از شما، و اينكه باران او فرو مى‏آيد و ميبارد بر شايستگان و خطاكاران از شما، پس اگر شما دوست نداريد مگر كسيرا كه شما را دوست بدارد، و نيكى و احسان نكنيد جز بكسى كه احسان نموده بشما، و عطا ننمائيد مگر بشخصى كه بشما بخشش و عطا كرده، پس سبب فضيلت و برترى شما بر ديگران چيست؟ حال‏ آن كه مردمان سبك عقل كه نيست براى آنها برترى بر غير (يعنى از جهت كمالات) و نه داراى عقل و معرفتى هستند اين كارها را بجا مى‏آورند (يعنى محبت ميكنند باشخاصى كه با آنها محبت مينمايند و احسان ميكنند با آنهائى كه بايشان احسان نمايند) و ليكن اگر شما ميخواهيد كه دوستان و برگزيدگان خدا باشيد پس احسان و نيكى كنيد بكسى كه بد كرده است بشما، و گذشت نمائيد از كسى كه ستم بر شما كرده است، و سلام كنيد بر شخصى كه روى گردانيده و دورى نموده است از شما. براستى ميگويم براى شما: همانا روئيدنى ميرويد در زمين سست و كشت زار، و نميرويد در زمين سخت و كوهسار، اين چنين است حكمت كه زيست ميكند و ثابت ميماند در قلب و جان كسى كه فروتن و داراى تواضع باشد، و باقى نمى‏ماند در قلب شخصى كه متكبر و ستمكار و جبار است، آيا شما نميدانيد اينكه هر كس سر خود را بلند كند تا تصادم با سقف نمايد آن سقف سروى را ميشكند، و كسى كه سرش را پائين نگهدارد بطورى كه بسقف نرسد استفاده از سايه آن مينمايد و از سرما و گرما محفوظ ميدارد او را، و همين طور است كسى كه فروتنى ننمايد براى خداوند، خدا خوار و پست ميكند او را و كسى كه براى خداوند تواضع و فروتنى نمايد خداوند رتبه و مقام او را عالى و ارجمند سازد. براستى ميگويم براى شما: همانا آتش‏سوزى (نخستين) در يك خانه واقع مى‏شود و از خانه‏اى بخانه ديگر اثر كند تا آنكه خانه‏هاى بسيارى ميسوزد، مگر آنكه رسيدگى شود خانه اول، پس از اساس كنده و خراب كرده شود كه ديگر آتش در آن خانه يافت نشود، همچنين است اولين ستمگر كه اگر (از ستم او) جلوگيرى ميشد پس از او پيشواى ستمگر و ظالمى يافت نميشد تا ديگران باو اقتدا و تأسى كنند (يعنى پيروى از ظلم و ستم او نمايند) چنانچه اگر آتش در خانه اولى چوب و تخته‏هائى را نمييافت چيزى را نميسوزاند. براستى ميگويم براى شما: كسى كه بمار نگاه ميكند و مى‏بيند كه ميرود سمت‏ برادرش كه او را بگزد و آگاه نكند و نترساند او را تا آنكه مار او را بكشد (در اثر گزيدن) پس ايمن نباشد از اينكه شركت در خون او نموده باشد، و همچنين است كسى كه نظر ميكند به برادرش و مى‏بيند كه او گناه ميكند و نترساند او را از بدى عاقبت معصيت و خطاكارى تا آنكه گناهان او را فراگيرد (و راه نجات بر او بسته شود) پس ايمن نباشد از آنكه شركت كرده باشد با او در گناهش، و كسى كه توانائى و قدرت دارد بر اينكه ظالم را تغيير دهد (يعنى از ستمهاى او جلوگيرى نمايد) و تغيير ندهد او را پس او مانند آن ستم‏كننده است، پس با اين حال از چه جهت ظالم بترسد و بيمى در خود راه دهد با اينكه او آسوده خاطر و در امن و امان ميان جمعيت شما ميباشد، نه كسى او را از رفتارش باز ميدارد و نه تغيير داده مى‏شود و نه جلوگيرى و منع از ظلمش ميگردد، پس مع ذلك از چه جهت و بچه سبب ستمكاران كوتاهى و خوددارى نمايند در ستم كردن و يا چگونه غرور و نخوت در خود راه ندهند (و بر ظلم و جنايات خويشتن نيفزايند) پس آيا كفايت ميكند شما را اينكه بگويد يكى از شما كه من ظلم نميكنم و هر كس ميخواهد ظلم و ستم نمايد در حالى كه ستم را ميبيند و آن را تغيير ندهد (يعنى از ستم جلوگيرى ننمايد) پس اگر مطلب چنين باشد كه شما ميگوئيد، سزا داده و عقوبت نميشديد با ستمكارانى كه كارها و ستمهاى آنان را انجام نداده‏ايد (يعنى در ظلم ايشان شركت نداشتيد) هنگامى كه گرفتارى و سختى بايشان ميرسد در دنيا. واى بر شما اى بندگان بد كار، چگونه اميد داريد باينكه خدا ايمن بدارد شما را از سختى و ترس روز قيامت در حالى كه شما از مردم بيم و ترس داريد در باره فرمانبردارى خدا (و فرمان او را نميبريد) و فرمانبردارى و اطاعت ميكنيد مردم را در كارهائى كه‏ معصيت و نافرمانى خداوند است، و بعهد و پيمانهاى مردم كه نقض عهد و پيمان خدا را ميكند و از بين ميبرد وفا ميكنيد. براستى ميگويم براى شما: خداوند ايمن نميدارد از ترس و فزع روز قيامت كسى را كه از مردم فرمانبردارى نمايد (در محرمات) و خداوند را بندگى و اطاعت نكند. واى بر شما اى بندگان بد (يعنى بد رفتار) بجهت دنياى پست و تمايلات و خواسته‏هاى نفسانى ناچيز هلاك‏كننده كوتاهى ميكنيد در مالك شدن بهشت (يعنى قصور مينمائيد در اينكه خداوند ملك بهشت را بشما مرحمت فرمايد) و فراموش ميكنيد هراس و جزع و هول روز قيامت را. واى بر شما اى بندگان دنيا، چراغ را با خود بر ميداريد (يعنى روشن ميكنيد) در شعاع و روشنى آفتاب با اينكه روشنى آفتاب شما را بى‏نياز ميكند و واميگذاريد و رها ميكنيد استفاده نمودن بچراغ و نور آن را در تاريكيها در حالى كه چراغ آماده و مهيا شده است براى شما بجهت اين (كه در تاريكى از آن استفاده نمائيد) همچنين از نور دانش و علم استفاده ميكنيد (يعنى وسيله قرار ميدهيد آن را) براى كارها و امور دنيا، با اينكه شما نسبت بامور دنيا تكفل شده‏ايد (يعنى خداوند امور دنيا و روزى شما را كفالت فرموده و بعهده گرفته) و واگذارديد و رها نموديد استفاده كردن از نور علم و دانش را براى امور آخرت در حالى كه بجهت اين (يعنى تأمين سعادت و رستگارى در آخرت) علم بشما عطا شده است، شما ميگوئيد همانا آخرت حق است در حالى كه نيكو و آماده ميگردانيد (وسائل‏ آسايش) دنيا را، و ميگوئيد مرگ حق است و از آن فرار ميكنيد، و ميگوئيد كه خداوند ميشنود و مى‏بيند، و نمى‏ترسيد از اينكه خداوند شمارش و ضبط مى‏فرمايد گناهان شما را، پس چگونه تصديق كند و راستگو بداند شما را كسى كه گفتارتان را بشنود (و اعمال زشت شما را به بيند) همانا كسى كه دروغ گويد از روى نادانى، عذرش نزديكتر بپذيرش است از شخصى كه دروغ بگويد با اينكه دانا باشد اگر چه در هيچ قسم از دروغ، عذر پذيرفته نيست (مگر آنكه از روى اضطرار و حفظ نفس محترمه يا اصلاح ذات البين باشد). براستى ميگويم براى شما: همانا چهارپا (و حيوان سوارى) هنگامى كه سوارى از آن گرفته نشود و خوار و زير دست نگردد و كار از آن گرفته نشود (بسوار شدن بر آن) دشوار و سخت ميگردد سوارى آن و تغيير ميكند خوى و رفتار آن (و تسليم كسى براى سوارى نميگردد) همچنين است قلب‏ها هنگامى كه بواسطه ياد مرگ نمودن نرم و نازك نشود، و نرسد بآنها رنج و زحمت پرستش و بعادت، دچار قساوت و بدخوئى ميگردد (يعنى مواعظ و نصايح بهيچ وجه در آن اثر نميكند) چگونه بى‏نياز ميكند خانه تاريك را اينكه چراغ بر پشت (يعنى بر بام آن) و در خارج آن گذارده شود در حالى كه ميان خانه (از نور) خالى و تاريك باشد، همچنين شما را بى‏نياز نميگرداند بودن نور دانش و علم در دهانهاى شما در حالى كه درونها (يعنى قلبها و دلها) ى شما از نور علم دور و بى‏بهره باشد (يعنى ضبط الفاظ آيات و مواعظ و علوم در صورتى كه دلها بمعانى آنها منور نباشد و تأثير در دلها نكند فائده ندارد). اى بسا عالم ز دانش بى‏نصيب - حافظ علم است وانگه بى‏حسيب‏ . طالب حيرانى خلقان شده -  دست طمع اندر الوهيت زده‏ . دم بجنباند ز استدلال و مكر - تا كه حيران گردد از وى زيد و بكر . تا به حيله جالب دلها شود - تا بافسون مالك دنيا شود . حيله آموزان جگرها سوختند - فعلها و مكرها آموختند . مر تو را اين حكمت و فضل و هنر - نيست حاصل جز و بال و درد سر . گر تو خواهى كت شقاوت كم شود -  جهد كن تا از تو حكمت كم شود . حكمتى كز طبع زايد وز خيال - حكمتى بى‏نور فيض ذى الجلال‏ .   پس شتاب نمائيد بسوى خانه‏هاى تاريك خودتان (يعنى دلهاى خودتان كه بنور علم منور نگرديده) و روشن سازيد آنها را (بچراغها) همچنين بشتابيد به (معالجه و درمان) دلهاى سخت خودتان بنورانى نمودن آنها بواسطه حكمت (يعنى معارف محكمه حقه دينى) پيش از آنكه گناهان بر قلبها پرده و حجاب شوند پس از سنگ سخت‏تر گردند، چگونه بر بردن بارهاى سنگين طاقت مى‏آورد و توانائى دارد كسى كه كمك نميگيرد و استعانت نميجويد براى بردن و حمل آنها؟ آيا چگونه گناهان كسى كه از خدا طلب آمرزش براى آنها نميكند ميريزد و محو مى‏شود؟ يا چگونه لباسهاى كسى كه آنها را نميشويد پاك و پاكيزه ميباشد؟ و چگونه مبرى و منزه و پاكيزه ميگردد از گناهان كسى كه آنها را محو و نابود نميسازد باعمال شايسته (بواسطه تدارك آنها بطاعات و حسنات و استغفار) آيا چگونه نجات ميبايد از غرق شدن در دريا كسى كه عبور و گذر كند در آن بدن كشتى؟ و چگونه نجات و رهائى از فتنه‏ها و گرفتاريهاى دنيا پيدا ميكند كسى كه درمان و علاج نكند آن گرفتاريها را بكوشش و رنج بردن در امر دين و تحمل ناملايمات (از قبيل فقر، و بردبارى و شكيبائى از لذتهاى حرام) و چگونه بمقصد ميرسد كسى كه مسافرت كند بى‏راهنما و دليل؟ و چگونه به بهشت ميرود كسى كه بينا نباشد در اصول و فروع دين (و عمل بآن نكند) و چگونه خوشنودى خدا را نائل مى‏شود كسى كه اطاعت و فرمانبردارى ننمايد او را؟ و چگونه عيب صورت خود را مى‏بيند كسى كه در آئينه نگاه نكند؟ و چگونه دوستى را كامل نموده است نسبت بدوست خود كسى كه قسمتى از دارائيش را بدوست خود (موقع حاجت و اضطرار وى) ندهد؟ و چگونه دوستى را نسبت بپروردگار خود بآخر و درجه كاملى رسانده كسى كه بخدا قرض ندهد برخى از آنچه را كه روزى او گردانيده (و باو لطف فرموده؟) براستى ميگويم براى شما: همانا عيب و نقصانى براى دريا حاصل نميشود بواسطه غرق شدن كشتى در آن، و اين غرق شدن بهيچ وجه ضررى بدريا وارد نياورد (بلكه كاشف از نقص و عيب كشتى بوده و ضرر بر كشتى و سرنشينان آن وارد ميگردد) همچنين شما نسبت بخدا هيچ گونه نقص و عيبى بنافرمانيها و گناهانتان وارد نمى‏آوريد و باو ضرر و زيانى نميرسانيد بلكه بخودتان زيان ميرسانيد (و بر جانهاى خود ستم ميكنيد) و نقص و عيب براى خودتان آماده ميسازيد، و چنانچه بسيار بودن كسانى كه آمد و رفت در پرتو نور آفتاب مينمايند و از آن استفاده ميكنند باعث نقصان و كمى بر نور آفتاب نشود بلكه بواسطه آن زندگى ميكنند و زنده هستند، همچنين زيادى و بى‏شمارش بودن آنچه كه خداوند بشما بخشش و عطا ميفرمايد و روزى شما ميگرداند كمى و نقصى بر خداوند وارد نميكند (و از خزائن و آنچه نزد او هست نكاهد) بلكه بروزى او گذران مينمائيد و بآن زنده و باقى هستيد، بسيار مينمايد روزى كسى را كه سپاسگزارى و شكر كند او را، همانا او جزا دهنده است سپاس‏گزاران را و دانا است بشكر شاكرين. براستى ميگويم براى شما: همان طور كه مريض بغذاى نيكو و لذيذ نگاه ميكند و خوش ندارد آن را و لذيذش نمييابد با حالت مرض و سختى درد، همچنين صاحب (و علاقه‏مند بمال و جاه) دنيا لذت از عبادت نميبرد و شيرينى آن را نمييابد و درك نميكند در حالتى كه دوستى دنيا و مال بر او احاطه كرده، و همان قسم كه مريض لذت ميبرد از اينكه طبيب دانا (يعنى حاذق و دكتر متخصص) توصيف و بيان ميكند راه معالجه و دوائى را كه اميد نجات از مرض و شفا يافتن در آن ميباشد، ولى هنگامى كه تلخى و طعم بددوارا ياد ميكند شفا يافتن بر او ناگوار مى‏شود و خاطر وى گرفته گردد، همچنين دوستداران دنيا و علاقمندان بآن از نيكوئى و خوشى زندگانى دنيا و اقسام آنچه در آن است لذت ميبرند، ولى زمانى كه مرگ و ناگهانى بودن آن را ياد ميكنند ناگوار و تلخ ميسازد بر ايشان زندگانى و عيش را و آن را تباه و فاسد ميگرداند. براستى ميگويم براى شما: همانا همه مردم ستارگان را مى‏بينند، و ليكن راه را نمى‏يابد بواسطه آنها مگر كسى كه ميشناسد گذرگاه و فرودگاه‏هاى آنها را، همچنين شما مى‏آموزيد حكمت را (يعنى معارف دينى را) ليكن هدايت و راهنمائى نميشود بآن مگر كسى كه عمل بآن نمايد. براستى ميگويم براى شما: همانا گناهان كوچك و آنچه از آنها بنظر ناچيز و حقير آيد البته از دامها و حيله‏هاى ابليس است كه ناچيز و پست و كوچك ميگرداند آنها را در نظر شما پس (شما در اثر كوچك شمردن، مرتكب يك يك آنها گشته و در نتيجه) آن گناهان جمع و بسيار و انبوه ميگردد و فرامى‏گيرد شما را (و در اين صورت نجات بسى سخت و مشكل است). براستى ميگويم براى شما: هيچ چيز (از عبادات) نيست كه از اين نماز هميشگى (يوميه) بهتر و بالاتر باشد در رسانيدن آدمى ببزرگى و شرافت در آن سراى، و نه يارى‏كننده‏تر باشد از آن در برابر پيش آمدهاى (گوناگون و ناگوار) دنيا، و نيست چيزى و طاعتى كه نزديك‏كننده ‏تر باشد بخداى بخشنده از اين نماز، پس مداومت نمائيد بر آن و بسيار بجا آوريد از آن، و هر عمل صالح و شايسته‏اى كه آدمى را بخدا نزديك ميگرداند پس نماز نزديك‏كننده كننده‏تر بخداوند است از آن و برگزيده‏تر نزد او ميباشد. براستى ميگويم براى شما: همانا مردم نسبت بحكمت (يعنى معارف محكمه دينيه) دو قسم هستند: يكى كسى است كه محكم ساخته است آن را بحسب گفتار و جارى نمودن الفاظ حكمت بر زبان خود، و ضايع گردانيده و از دست داده آن را بواسطه بدى عمل و كردار خود (يعنى عمل ننمودن بدين) و قسم دوم شخصى است كه مستحكم نموده حكمت را بر حسب قول و گفتار خود، و گواه و مصدق آن قرار داده عمل و رفتار خويش را، و چه اندازه جدائى و فرق است بين رتبه و مقام اين دو، پس خوشا بحال دانشمندان و علمائى كه بعلم خود عمل مينمايند، و واى بر دانشمندان و عالم (نما) هائى كه تنها در گفتار دانشمند هستند و بعلم خود عمل نميكنند. حرف حكمت بر زبان ناحكيم - حله‏هاى عاريت دان اى سليم‏ . گر بدل در تافتى گفت لبش -  ذره ذره گشته بودى قالبش‏ . براستى ميگويم براى شما: كسى كه علفهاى خودرو و هرزه و مفسد را از مزرعه خود بر نميكند آنها زياد و بسيار ميشوند تا آنكه زراعت را يكسره فرا ميگيرند پس تباه و فاسد ميگردانند زراعت را (و بكلى از بين ميبرند آن را) و همچنين كسى كه دوستى‏ و محبت دنيا را از قلب خود بيرون و خارج نگرداند، دوستى دنيا فرا ميگيرد او را تا آنكه نمييابد طعم و مزه ‏اى براى دوستى آخرت (يعنى حلاوت عبادت را نيابد). واى بر شما اى بندگان دنيا، قرار دهيد مسجدهاى پروردگار خود را (مانند) زندان‏ها براى بدنهاى خويش (يعنى غالب اوقات عمر خود را در مسجدها بسر بريد) و قلبهاى خودتان را خانه (و جايگاه) هاى تقوى و پرهيزكارى قرار دهيد، و قلبهاى خودتان را منزل و مكان براى شهوتها و خواسته‏هاى نفس اماره قرار ندهيد. براستى ميگويم براى شما: همانا موسى عليه السّلام شما را امر مينمود باينكه قسم ياد نكنيد بخدا در حالى كه دروغ‏گو هستيد (و در مطالب دروغ و خلاف واقع بخدا قسم نخوريد) و من ميگويم كه قسم بخدا نخوريد چه راستگو و چه دروغ‏گو باشيد و ليكن (در مورد تكلم نمودن) نه و آرى بگوئيد (و قسم در كلامتان ذكر ننمائيد و قسم نخوريد) اى بنى اسرائيل بر شماست كه سبزى صحرائى و نان جو بخوريد و بپرهيزيد از نان گندم پس همانا من ميترسم بر شما از اينكه از عهده سپاسگزارى خدا در مقابل نان گندم بر نيائيد. براستى ميگويم براى شما: همانا هر سخن زشت و بدى كه بكسى ميگوئيد جواب آن روز قيامت بشما داده مى‏شود (اگر بكسى ناسزائى بگوئيد و جواب آن را در دنيا بشما ندهد جواب يعنى سزاى آن را روز قيامت بشما ميدهند). براستى ميگويم براى شما: همانا آن كسى كه در نهر آب (با لباس) فرو ميرود ناچار (و خواه و ناخواه) آب بجامه او ميرسد اگر چه كوشش نمايد كه آب بجامه‏ اش‏ نرسد، همچنين كسى كه دنيا را دوست بدارد (و علاقمند بآن شود) نجات و رهائى از گناهان نمييابد. براستى ميگويم براى شما: خوشا حال كسانى كه پاره از شب را بيدارند (يعنى ثلث آخر شب و سحر را بنماز و تضرع و دعا بيدارند) آنان اشخاصى هستند كه نورانيت باطنى هميشگى را ارث ميبرند (نائل و كامياب بآن ميشوند) بواسطه آنكه ايشان بر پاهاى خود ايستادند در تاريكى شب در جايگاههاى نماز خودشان، زارى و تضرع ميكنند بپروردگار خويش بجهت اميد باينكه نجات دهد ايشان را از سختى و گرفتارى فردا (يعنى روز قيامت). براستى ميگويم براى شما: همانا شما نائل نميشويد آنچه را كه آرزومنديد (يعنى مقام قرب بخداوند و رستگارى را) جز بشكيبائى و صبر بر آنچه خوش نداريد، و نميرسيد بآنچه قصد و ميل داريد مگر بواسطه واگذاردن و ترك نمودن آنچه را كه خواهان آن ميباشيد (از شهوتهاى حرام). براستى ميگويم براى شما: اى بندگان دنيا، همانا بعضى از شما يار و رفيق خود را دشمن ميدارد بجهت گمان ببدى عمل او، و خود را دشمن نميدارد با يقين داشتن بزشتى رفتار خويش، و ميگويم براى شما: همانا بعضى از شما غضب ميكند هنگامى كه قسمتى از عيوبش براى او گفته و ذكر شود در حالى كه راست و مطابق با واقع است، و خوشحال و شاد مى‏شود زمانى كه او را مدح و ستايش نمايند بآنچه (از صفات پسنديده و فضائلى) كه در او نيست (و دروغ و خلاف واقع است). براستى ميگويم براى شما: همانا روحهاى شياطين، رشد و زيست نمى‏نمايد آن طورى كه در قلبهاى شما رشد و زيست ميكند، و خدا دنيا را بشما عطا و بخشش فرموده بجهت آنكه كار كنيد در دنيا براى آخرت (و سعى و كوشش نمائيد در طاعات) و دنيا را بشما عطا نفرموده كه غافل نمايد و باز دارد شما را از آخرت (يعنى از اعمال و طاعاتى كه ثمر بخش در آخرت است) و دنيا را براى شما پهناور و با گشايش گردانيد (و همه وسائل زندگانى را بشما عطا فرمود) بجهت آنكه شما بدانيد كه او يارى و كمك نموده شما را بواسطه دنيا و گشايش آن بر پرستش و بندگى، و يارى نفرموده بآن بر گناهان، و همانا امر فرموده شما را بطاعت و فرمانبردارى خود و امر ننموده شما را بنافرمانى و معصيت خويش، و شما را يارى كرده بدنيا (يعنى وسائل زندگانى كه عطا فرموده) بر حلال و آنچه مباح است و حلال نفرموده براى شما بآن حرام را، و همانا دنيا (و آلايشش) را وسعت و گشايش داده است بر شما براى اينكه رسيدگى و نيكى و احسان بيكديگر نمائيد، و بشما وسعت معيشت نداده كه از همديگر ببريد و دستگيرى از كسى نكنيد. براستى ميگويم براى شما: همانا باران بدون ابر نميشود و وجود نخواهد يافت، همچنين عبادت و كارى در راه خوشنودى پروردگار نميشود و هستى نيابد جز با قلب پرهيزكار پاكيزه (از شرك و رياء و اخلاق ناشايسته). براستى ميگويم براى شما: همانا خورشيد نور بخش است نسبت بهمه چيز، و حكمت نورانى‏كننده هر قلب است، و پرهيزكارى بمنزله سراست نسبت بهمه فنون و قسمتهاى‏ حكمت (يعنى چنانچه اثر و زندگى بدن منوط بسر است حكمت هم سر آن تقوى و پرهيزكارى است و بدون تقوى موجب ضلالت و فساد است) و حق، درب هر خير و خوبى است (يعنى عمل بر طبق حق و واقع درب و رهبر بتمامى خوبيها و موجب سعادت دنيا و آخرت است) و رحمت خداوند درب هر حق ميباشد (يعنى تا رحمت خداوند شامل حال شخص نشود راه‏يابى بحق و حقيقت محال است) و كليدهاى آن (يعنى رحمت خدا) دعا و زارى و تضرع (بدرگاه خداوند) و رفتار و عمل نمودن بدستورات او ميباشد، و چگونه درى بدون كليد باز ميگردد؟.

###ذم الطمع‏

الحديث 588 ذم الطمع‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الطمع» عن أبيجعفر عليه السّلام قال عليه السّلام: بئس العبد عبد له طمع يقوده، و بئس العبد له رغبة تذلّه.

###ذم الطمع‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «طمع» از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه آن حضرت فرمود: بد بنده ‏ايست بنده ‏اى كه داراى طمعى باشد كه (بر او مسلط باشد و) بكشاند او را، و بد بنده‏ايست بنده ‏اى كه براى او ميل و رغبتى باشد كه او را خوار و ذليل گرداند (زيرا هنگامى كه طمع بر آدمى حكم فرما شود او را بمعاصى و گناهان و سزاى آنها ميكشاند و ميل و رغبت بدنيا نيز باعث ارتكاب معاصى و هلاكت است).

###حبّ الدنيا

الحديث 589 حبّ الدنيا و الحرص عليها

و فيه أيضا: باب «حبّ الدنيا و الحرص عليها» عن هشام بن سالم، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: ما فتح اللّه على عبد بابا من أمر الدّنيا إلّا فتح اللّه عليه من الحرص مثله‏.

###حبّ الدنيا

و نيز در همان كتاب: باب «دوستى دنيا و حرص بر آن» از هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: نگشود خداوند بر بنده‏اى درى از امر دنيا را جز آنكه باز فرمود بر وى او (درى) مانند آن را از حرص (يعنى ثروت و مقام و ساير امور دنيوى را بكسى لطف نفرمود مگر آنكه او حريص‏تر گرديد). كاسه چشم حريصان پر نشد - تا صدف قانع نشد پر در نشد.

###جوامع كلم أمير المؤمنين

الحديث 590 من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (تحف العقول) و قال عليه السّلام: ليس من أخلاق المؤمن الملق‏ و لا الحسد إلّا في طلب العلم‏.

###جوامع كلم أمير المؤمنين

در جلد هفدهم بحار: باب «آنچه جمع آورى شده از جوامع سخنان امير المؤمنين عليه السّلام» (از كتاب تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: چاپلوسى و حسدورزيدن از اخلاق و خوى شخص با ايمان نيست مگر در راه طلب علم و دانش (تملق‏ براى مؤمن اظهار ذلت و عيب است و ليكن حرام نيست، اما تكبر حرام و ناروا ميباشد، و محبوبيت حسد در طلب علم براى اينست كه دارا شدن حسد برنده‏اى مراتب علم عالمى را ملازم با اين نيست كه نقصى بعلم عالم وارد گردد، بخلاف مال دنيا كه دارا شدن حاسد مال محسود را، ملازم با ندارى و فقر محسود ميباشد).

###حب الأوطان

الحديث 591 حب الأوطان‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: عمّرت البلدان بحبّ الأوطان.

###حب الأوطان

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت فرمود: شهرها آباد كرده مى‏شود بواسطه دوستى مردم نسبت بوطنهاى خود (يعنى از فوائد حب وطن آباد شدن شهرها است).

 

 

###تحميد و الاستغفار و الشكر

الحديث 592 في التحميد و الاستغفار و الشكر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: ثلاث من حافظ عليها يسعد: إذا ظهرت عليك نعمة فاحمد اللّه، و إذا ابطأ عنك الرّزق فاستغفر اللّه، و إذا أصابتك شدّة فأكثر من قول لا حول و لا قوّة إلّا باللّه‏

###تحميد و الاستغفار و الشكر

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: سه چيز است كه هر كه بر آنها عمل كند نيك بخت و سعادتمند گردد (يعنى بمقاصد خود ميرسد:) هر گاه نعمتى بتو عطا شد حمد و ستايش خدا كن، و هر گاه رزق و روزى تو دير رسيد پس از خدا طلب مغفرت و آمرزش نما، و هر گاه شدت و بليه‏اى بتو رسيد پس بسيار بگو: لا حول و لا قوة الا باللَّه.

###رجاء و الخوف‏

الحديث 593 في الرجاء و الخوف‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام لرجل كيف أنتم؟ فقال: نرجوا و نخاف، فقال: من رجا شيئا طلبه و من خاف شيئا هرب منه، ما أدري ما خوف رجل عرضت له شهوة فلم يدعها لما خاف منه، و ما أدرى ما رجاء رجل نزل به بلاء فلم يصبر عليه لما يرجو.

###رجاء و الخوف‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت بمردى فرمود: چگونه هستيد شما (يعنى نسبت بدين و عمل نمودن بتكاليف؟) پس آن مرد عرض كرد: (برحمت خداوند) اميد داريم و (از عذاب وى) ترسانيم، سپس حضرت فرمود: كسى كه اميد (و رغبت) بچيزى دارد آن را طلب ميكند (و براى رسيدن بآن كوشش مينمايد) و كسى كه از چيزى بترسد از آن فرار ميكند، نميدانم چيست ترس (يعنى و چگونه ترسان است) كسى كه خواسته نفسانى (حرامى) براى او فراهم شود پس آن را ترك‏ نكند بجهت عذابى كه از آن ميترسد، و نميدانم چيست اميدوار بودن (يعنى چگونه اميدوار است) كسى كه گرفتارى و بلائى باو برسد پس صبر و شكيبائى بر آن ننمايد بجهت آنچه كه اميد دارد (از اجر و پاداش و رحمت خداوند).

###جوامع كلم أمير المؤمنين

الحديث 594 من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: لا تغضبوا و لا تغصبوا، أفشوا السّلام و أطيبوا الكلام.

###جوامع كلم أمير المؤمنين

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت فرمود: غضب و خشم (بر مؤمنى) نكنيد و غصب ننمائيد (يعنى در مال كسى بدون رضايتش تصرفى نكنيد) و آشكار و بلند سلام كنيد و سخن و تكلم خود را با مردم نيكو نمائيد.

###قوام الدّنيا بأربعة

الحديث 595 قوام الدّنيا بأربعة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: قوام الدّنيا بأربعة: بعالم مستعمل لعلمه، و بغنىّ باذل لمعروفه، و بجاهل لا يتكبّر أن يتعلّم، و بفقير لا يبيع آخرته بدنيا غيره [بدنياه‏] فإذا عطّل العالم علمه، و أمسك الغنيّ معروفه، و تكبّر الجاهل أن يتعلّم، و باع الفقير آخرته بدنيا غيره [بدنياه‏] فعليهم الثّبور.

###قوام الدّنيا بأربعة

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت فرمود: استوار و پايدار بودن (آسايش و نظم زندگانى) دنيا بچهار قسمت از مردم است: دانشمندى كه علم و دانش خود را (بعمل نمودن بآن و ياد دادن بديگران) بكار برد، و بتوانگرى كه نيكى و احسان (نسبت به نيازمندان) بمال خود نمايد، و بنادانى كه از ياد گرفتن (و طلب) علم تكبر نكند، و بفقير و نيازمندى كه آخرت خود را بدنياى شخصى ديگر (بدنياى خود ظ) نفروشد (يعنى بواسطه فقر و احتياج در راه‏هاى حرام وارد نشود) پس هر گاه عالم از علم و دانش خويش استفاده نكند، و توانگر از احسان و نيكى نمودن بمال خويش خوددارى نمايد، و جاهل و نادان از ياد گرفتن علم و دانش تكبر ورزد، و فقير و نيازمند آخرت خود را بدنياى شخص ديگر [بدنياى خود] بفروشد پس بر ايشانست هلاكت و نابودی.

###من استطاع أن يمنع نفسه من أربعة

الحديث 596 من استطاع أن يمنع نفسه من أربعة أشياء فهو خليق أن لا ينزل به مكروه أبدا

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: من استطاع‏ أن يمنع نفسه من أربعة أشياء فهو خليق أن لا ينزل به مكروه أبدا، قيل: و ما هنّ يا أمير المؤمنين؟ قال: العجلة و اللّجاجة و العجب و التّواني.

###من استطاع أن يمنع نفسه من أربعة

و نيز در همان كتاب و باب: (از تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت فرمود: كسى كه توانائى داشته باشد بر اينكه خود را از چهار چيز جلوگيرى نمايد پس او سزاوار است كه هيچ گاه ناگوارى و ناخوشى بر وى نازل نشود، بآن حضرت عرض شد كدامند آن چهار چيز اى امير مؤمنان؟ فرمود: شتاب كردن و لجاجت و ستيزه نمودن و خودبينى و سستى است.

 

###استدراج‏

الحديث 597 في الاستدراج‏

في نهج البلاغة: باب «المختار من حكم امير المؤمنين عليه السّلام و مواعظه» و قال عليه السّلام: يا بن آدم إذا رأيت ربّك سبحانه يتابع عليك نعمه و أنت تعصيه فاحذره.

###استدراج‏

در نهج البلاغه: باب «مختار از حكمتها و پندهاى امير المؤمنين عليه السّلام» است، و فرمود: اى پسر آدم! هنگامى كه پروردگار سبحان خود را به بينى كه نعمتهاى خود را پى در پى بر تو ميفرستد در حالى كه تو نافرمانى او را ميكنى پس از (عذاب) او بترس.

###مفردات كلمات الرسول

الحديث 598 من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: باب «ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (اعلام الدين للديلمي) عن أبي الدرداء، قال: خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يوم جمعة فقال: أيّها النّاس! توبوا إلى اللّه قبل أن تموتوا، و بادروا بالأعمال الصالحة قبل أن تشتغلوا، و أصلحوا الّذي بينكم و بين ربّكم تسعدوا، و أكثروا من الصّدقة ترزقوا، و أمروا بالمعروف تحصنوا، و انتهوا عن المنكر تنصروا. يا أيّها النّاس! إنّ أكسيكم أكثركم ذكرا للموت، و إنّ أحزمكم أحسنكم إستعدادا له، ألا و إنّ من علامات العقل: التّجافي عن دار الغرور، و الإنابة إلى دار الخلود، و التّزوّد لسكنى القبور، و التأهّب ليوم النّشور.

###مفردات كلمات الرسول

در جلد هفدهم بحار: باب «آنچه جمع شده است از مفردات سخنان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و جوامع سخنان آن حضرت» (از اعلام الدين ديلمى) از ابى الدرداء روايت شده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روز جمعه ‏اى بر ما خطبه خواند و فرمود: اى مردم! توبه و بازگشت كنيد بسوى خدا پيش از آنكه بميريد، و شتاب نمائيد بانجام دادن كارهاى شايسته پيش از آنكه گرفتار شويد (بآنچه جلوگير از طاعات است) و آنچه را كه بين خود و پروردگارتان ميباشد شايسته گردانيد (بانجام دستورات او) تا سعادتمند و نيكبخت شويد، و بسيار گردانيد انفاق و صدقات خود را (در راه خدا) تا روزى داده شويد، و امر كنيد مردم را بمعروف و كارهاى خير و شايسته تا محفوظ باشيد، و باز داريد مردم را از كارهاى منكر و زشت تا يارى كرده شويد. اى مردم! زيرك‏ترين شما كسى است كه بيشتر بياد مرگ باشد، و عاقبت انديش ترين شما كسى است كه بهترين شما از جهت استعداد براى مرگ باشد (استعداد براى مرگ چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده‏ اند اداء واجبات و دورى كردن از محرمات و تخلق باخلاق حسنه ميباشد) آگاه باشيد كه از نشانه‏هاى عقل، كناره‏گيرى و دورى نمودن از سراى فريب (و بازيچه و بى‏حقيقت دنيا) و رجوع و بازگشت نمودن بخانه دائمى و سراى جاودانى و زاد و توشه گرفتن براى منزل كردن در قبرها است.

###مسلم من يسلم الناس من يده و لسانه

الحديث 599 المسلم من يسلم الناس من يده و لسانه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) عن أبي هريرة، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول في خطبته: أيّها الناس! إنّ العبد لا يكتب من المسلمين حتّى يسلم الناس من يده و لسانه، و لا ينال درجة المؤمنين حتّي يأمن أخوه بوائقه و جاره بوادره، و لا يعدّ من المتّقين حتّى يدع ما لا بأس به حذرا عمّا به البأس، أيّها الناس! إنّه من خاف البيات أدلج و من أدلج المسير وصل، و إنّما تعرفون عواقب أعمالكم لوقد طويت صحايف آجالكم؛ أيّها النّاس! إنّ نيّة المؤمن خير من عمله و نيّة الفاسق شرّ من عمله.

###مسلم من يسلم الناس من يده و لسانه

و نيز در همان كتاب و باب: از ابو هريره روايت شده كه گفت از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه در خطبه خويش ميفرمود: اى مردم! نوشته نميشود (نام) بنده ‏اى در ديوان مسلمانان تا اينكه مردم بسلامت باشند از دست و زبان او، و نميرسد بدرجه و مقام اشخاص با ايمان تا اينكه ايمن باشد برادر دينى وى از شرور و بديهاى او، و همسايه ‏اش از خشم و غضب او كه غالبا منتهى بظلم و ستم گردد، و شمرده نميشود از پرهيزكاران تا اينكه ترك كند چيزى را كه در ارتكاب آن گناهى نيست از جهت ترس از بجا آوردن چيزى كه ارتكاب آن حرام است، اى مردم! كسى كه بترسد از شبيخون زدن دشمن در راه و سفرى، در اول شب بآن راه ميرود، و كسى كه در اول شب برفتن خود ادامه دهد بمقصد خود ميرسد، و همانا شما بعاقبت كارهاى خود آگاه ميشويد هر گاه دفتر عمر شما پيچيده شود (يعنى عمر شما بآخر رسد) اى مردم! قصد و نيت شخص با ايمان بهتر از عمل اوست، و قصد و نيت شخص گناهكار بى‏ايمان بدتر از عمل و كار وى است (بنا بر آنچه در اخبار معصومين عليهم السّلام است يكى از جهاتى كه نيت مؤمن بهتر از عمل او، و نيت و قصد كافر بدتر از عمل و گناهان وى است، اينست كه شخص مؤمن وقتى عمل خيرى انجام ميدهد نيت و قصد او اينست كه بيشتر و بهتر آن عمل را انجام دهد، و كافر هر عمل زشتى كه بجا مى‏آورد نيت و قصدش اينست كه بيشتر و بدتر آن عمل را مرتكب شود، از اين جهت نيت مؤمن بهتر از عمل او و نيت كافر بدتر از عمل او است).

 

 

 

###انقطاع إلى اللّه‏

الحديث 600 الانقطاع إلى اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من انقطع إلى اللّه كفاه كلّ مؤونة، و من انقطع إلى الدنيا و كله اللّه إليها، و من حاول أمرا بمعصية اللّه كان أبعد له ممّا رجا و أقرب ممّا اتّقى، و من طلب محامد النّاس بمعاصي اللّه عاد حامده منهم ذامّا، و من أرضى النّاس بسخط اللّه وكله اللّه إليهم، و من أرضى اللّه بسخط النّاس كفاه اللّه شرّهم، و من أحسن ما بينه و بين اللّه كفاه اللّه ما بينه و بين النّاس، و من أحسن سريرته أصلح اللّه علانيته، و من عمل لآخرته كفى اللّه أمر دنياه.

###انقطاع إلى اللّه‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين) از ابن عباس روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه توجه و اميدش فقط بخدا باشد خداوند كفايت فرمايد هر رنج و زحمتى را كه در آن محتاج بكمك باشد، و كسى كه توجهش فقط بدنيا (يعنى باهل دنيا) باشد خداوند واگذارد او را بدنيا (يعنى امور او را اصلاح و كفايت نفرمايد) و كسى كه اراده نمايد كه بحاجت و مقصودى بواسطه گناه و نافرمانى خداوند برسد مقصود او دورتر از آنچه اميدوار بوده و نزديك‏تر بآنچه از آن پرهيز و دورى ميكرده باشد، و كسى كه طلب كند مدح و ستايش مردم را بمعصيت و نافرمانى كردن خداوند، برگردد حمد و ستايش‏كننده او و مذمت‏كننده او خواهد بود (زيرا حمد او در حقيقت ذم او است، براى اينكه مدح و ستايش كردن بنده‏اى را بآن كه وى نافرمان مولاى خود است در واقع و نفس الامر ذم او است) و كسى كه خوشنود گرداند مردم را بچيزى كه مورد غضب خداست، خداوند (امور) او را بآنها واگذارد، و كسى كه خوشنود گرداند خدا را بچيزى كه مورد غضب و خشم مردم است، خداوند او را از شر (و زيان) ايشان كفايت (و حفظ) فرمايد، و كسى كه نيكو نمايد آنچه را كه بين خودش و خداوند ميباشد (يعنى بوظائف بندگى عمل كند) خداوند آنچه بين او و مردم است (از امور مربوطه باو) كفايت نمايد، و كسى كه نيكو گرداند با خدا باطن و پنهانى خود را، خداوند ظاهر و آشكار او را اصلاح فرمايد، و كسى كه براى آخرت خود كار (و كوشش) كند خداوند امور دنيوى او را كفايت نمايد.

###لاعيش إلّا لرجلين‏

الحديث 601 لاعيش إلّا لرجلين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا عيش إلّا لرجلين: عالم ناطق و متعلّم واع.

###لاعيش إلّا لرجلين‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين) روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نيست بهره كاملى در زندگانى دنيا جز براى دو مرد (يعنى دو گروه:) عالم و دانشمند گويا، و گيرنده علم و دانش كه (از آن بهره‏مند و) نگاهدارنده و حافظ آنست.

###مفردات کلمات الرسول

الحديث 602 من مفردات کلمات الرسول ‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ للقلوب صدأ كصدأ النّحاس، فاجلوها بالاستغفار و تلاوة القرآن.

###مفردات کلمات الرسول

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين) روايت شده كه آن حضرت فرمود: همانا براى دلها زنگى است (يعنى دلها متأثر از مواعظ و نصايح نگردد بواسطه توجه بلذتهاى معاصى و عدم توجه بكلمات و سخنان موعظه و نصيحت آميز) همان قسم كه مس داراى چرك و زنگ ميگردد (بواسطه بودن در مكان مرطوب) پس جلا دهيد دلهاى خودتان را بطلب آمرزش نمودن و تلاوت قرآن. بيدل گمان مبر كه نصيحت كند قبول -  من گوش استماع ندارم لمن تقول‏ . بر سيه‏دل چه سود خواندن وعظ - نرود ميخ آهنين بر سنگ‏ .  آن يكى ميگفت در عهد شعيب - كه خدا از من بسى ديده است عيب‏ . چند ديد از من گناه و جرمها -  و ز كرم يزدان نميگيرد مرا . حقتعالى گفت در گوش شعيب - در جواب او فصيح از راه غيب‏ . كه بگفتى چند كردم من گناه -  و ز كرم نگرفت بر جرمم اله‏ . عكس ميگوئى و مقلوب اى سفيه - اى رها كرده ره و بگرفته تيه‏ . چند چندت گيرم و تو بيخبر - در سلاسل مانده ‏اى پا تا بسر . زنگ تو بر توت آيد يك سياه - كرد سيماى درونت را تباه‏ . بر دلت زنگار بر زنگارها - جمع شد تا كور شد ز اسرارها . گر رسد دودى ابر ديگ نوى -  آن اثر بنمايد ار باشد جوى‏ . زانكه هر چيزى بضد پيدا شود -  بر سفيدى آن سيه رسوا شود .  چون سيه شد ديگ از تأثير دود - بعد از آن بر وى كه بيندرنگ دود . مرد آهنگر كه او زنگى بود - دود را با روش همرنگى بود . مرد رومى چون كند آهنگرى - رويش ابلق گردد از دود آورى‏ . پس بداند زود تأثير گناه - پس بنالد زار و گويد كاى اله‏ . چون كند اصرار و بد پيشه كند - خاك اندر چشم انديشه كند . توبه ننديشد دگر شيرين شود -  بر دلش آن جرم تا بيدين شود . آن پشيمانى و يا رب رفت از او - ماند بر آئينه زنگ تو به تو . آهنش را زنگها خوردن گرفت - گوهرش را زنگ كم كردن گرفت‏ . چون نويسى كاغذ اسپيد بر - آن نوشته خوانده آيد در نظر . چون نويسى بر سر بنوشته خط -  فهم نايد خواندنش گردد غلط . كان سياهى بر سياهى اوفتاد  هر دو خط شد كور و معنى رو نداد . ور سوم باره نويسى بر سرش - پس سيه كردى تو جان كافرش‏ . پس چه چاره جز پناه چاره‏گر -  نا اميدى مس و اكسيرش نظر . نا اميديها به پيش او نهيد - تا ز درد بى‏دوا ايمن شويد . چون شعيب اين نكته‏ها با او بگفت -  زان دم جان در دل او گل شكفت‏ . جان او بشنيد وحى آسمان - گفت اگر بگرفت ما را كو نشان‏ . گفت يا رب دفع من ميگويد او - آن گرفتن را نشان ميجويد او . گفت ستارم نگويم رازهاش -  جز يكى رمزى براى ابتلاش‏ . يك نشانى آنكه ميگيرم ورا - آنكه طاعت دارد و صوم و دعا . از نماز و از زكاة و غير آن -  ليك يك ذره ندارد ذوق جان‏ . ميكند افعال و طاعات سنى - ليك يك ذره ندارد چاشنى‏ . طاعتش نغز است و معنى نغز نى - جوزها بسيار و در وى مغزنى‏ . ذوق بايد تا دهد طاعات بر - مغز بايد تا دهد دانه ثمر . دانه بى‏مغز كى گردد نهال -  صورت بيجان نباشد جزخيال‏ . جان بى‏معنى دراين تن بى‏خلاف - تيغ چوبين رابود اندر غلاف‏ . تيغ چوبين را مبر در كار زار - بنگر اول تا نگردد كار زار .

###معنى الزهد

الحديث 603 معنى الزهد

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين) و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الزّهد ليس‏ بتحريم الحلال، و لكن أن يكون بما في يدى اللّه أوثق منه بما في يديه.

###معنى الزهد

و نيز در همان كتاب و باب: (از اعلام الدين) نقل شده است كه آن حضرت فرمود. نيست زهد (يعنى اعراض و كناره‏گيرى از دنيا) بحرام كردن حلال بر خود، بلكه زهد و اعراض از دنيا باين است كه وثوق و اعتماد زاهد بآنچه تحت قدرت خداوند است بيش از اعتماد بآنچه در تحت قدرت و ملك خود است باشد (پس در اين صورت، ديگر حريص بدنيا نخواهد بود).

###مفردات كلمات الرسول

الحديث 604 من مفردات كلمات الرسول ص‏

و فيه أيضا: باب «جوامع وصايا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و مواعظه و حكمه» (أمالي الصدوق) عن غياث بن إبراهيم، عن الصّادق جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أحسن فيما بقي من عمره لم يؤاخذ بما مضى من ذنبه، و من أساء فيما بقي من عمره اخذ بالأوّل و الآخر.

###مفردات كلمات الرسول

و نيز در همان كتاب: باب «جوامع سفارشهاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و پند و اندرزهاى حكيمانه آن حضرت» (در امالى صدوق) از غياث بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام از پدرش از پدران بزرگوارانش عليهم السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه اعمال و افعال او در باقيمانده از عمرش شايسته و نيكو باشد، از گناهان گذشته او عقوبت و مؤاخذه نميشود، و كسى كه در باقيمانده عمر خود نيز كار زشت كند مؤاخذه و عقوبت شود بر گناهان گذشته و آينده‏ اش.

###مواعظ أمير المؤمنين لنوف البكالي‏

الحديث 605 مواعظ أمير المؤمنين ع لنوف البكالي‏

في أمالي الصّدوق: (المجلس السابع و الثلاثون) عن نوف البكالي، قال: أتيت أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه و هو في رحبة مسجد الكوفة، فقلت: السّلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته، فقال: و عليك السّلام يا نوف و رحمة اللّه و بركاته، فقلت له: يا أمير المؤمنين! عظني، فقال: يا نوف! أحسن يحسن إليك؛ فقلت: زدني يا أمير المؤمنين، فقال: يا نوف! إرحم ترحم؛ فقلت: زدني يا أمير المؤمنين، قال: يا نوف! قل خيرا تذكر بخير؛ فقلت: زدني يا أمير المؤمنين، قال: إجتنب الغيبة فإنّها إدام كلاب النّار، ثمّ قال: يا نوف! كذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو يأكل لحوم النّاس بالغيبة، و كذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو يبغضنى و يبغض الأئمّة من ولدي، و كذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو يحبّ الزّنا، و كذب من زعم أنّه يعرف اللّه و هو مجترء على معاصي اللّه كلّ يوم و ليلة.

يا نوف! إقبل وصيّتي: لا تكوننّ نقيبا و لا عريفا و لا عشّارا و لا بريدا، يا نوف! صل رحمك يزيد اللّه في عمرك، و حسّن خلقك يخفّف اللّه حسابك، يا نوف! إن سرّك أن تكون معي يوم القيامة فلا تكن للظّالمين معينا، يا نوف! من أحبّنا كان معنا يوم القيامة، و لو أنّ رجلا أحبّ حجرا لحشره اللّه معه، يا نوف! إيّاك أن تتزيّن‏ للنّاس و تبارز اللّه بالمعاصي فيفضحك اللّه يوم تلقاه، يا نوف! إحفظ عنّي ما أقول لك تنل به خير الدّنيا و الآخرة.

###مواعظ أمير المؤمنين لنوف بكالي‏

در امالى صدوق: (مجلس سى و هفتم) از نوف بكالى روايت شده كه گفت: خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شدم در حالى كه آن حضرت در صحن و فضاى مسجد كوفه بود، پس عرض كردم: سلام و رحمت و بركات پروردگار بر شما باد اى امير مؤمنان فرمود: و بر تو باد سلام و رحمت پروردگار و بركات او، پس بآن حضرت عرض كردم مرا پند و اندرز ده، فرمود: اى نوف! نيكى كن (در باره مردم) تا در مورد تو نيكى شود، عرضكردم زيادتر بفرما اى امير مؤمنان، فرمود: (بمردم) رحم و شفقت كن تا بتو رحم‏ و شفقت شود، پس عرض كردم بآن حضرت زيادتر بفرما اى امير مؤمنان، فرمود: اى نوف! نيكو سخن گوى تا به نيكى ياد شوى، عرض كردم زيادتر بفرما اى امير مؤمنان، فرمود: از غيبت كردن دورى كن، زيرا غيبت نان خورش سگهاى جهنم است، سپس فرمود: اى نوف! دروغ گفته كسى كه گمان برده حلال زاده است و گوشتهاى مردم را بغيبت كردن (از ايشان) ميخورد؛ و دروغ گفته كسى كه گمان برده حلال زاده است در حالى كه مرا دشمن دارد و (نيز) امامان و پيشوايان از فرزندان مرا دشمن دارد؛ و دروغ گفته كسى كه گمان كرده حلال زاده است در حالى كه دوست دارد زنا كردن را؛ و دروغ گفته كسى كه گمان برده كه معرفت و شناسائى بخداى با عزت و جلال پيدا نموده در حالى كه بر گناهان و نافرمانيهاى خداوند در هر روز و شب جرأت ميورزد (يعنى بيم و هراسى از پروردگار و آثار و تبعات گناه ندارد). اى نوف! قبول كن سفارش مرا (در باره خود) نه مهتر و حاكم (از جانب ستمكاران) باش و نه سردار قوم و نه باجگير و نه نامه بر (ايشان) اى نوف! احسان و نيكى كن در باره ارحام و خويشان خود تا خداوند عمر ترا زياد فرمايد؛ و نيكو گردان اخلاق و رفتار خود را تا خداوند حساب ترا سبك و آسان گرداند؛ اى نوف! اگر مسرور و خوشحالى باينكه روز قيامت با من باشى پس يارى‏كننده ظالمان و ستمكاران مباش؛ اى نوف! كسى كه ما را دوست بدارد روز قيامت با ما است، و اگر مردى سنگى را دوست بدارد هر آينه خداوند او را با آن سنگ محشور فرمايد؛ اى نوف! بپرهيز از اينكه خود را در نظر مردم (باعمال و كارهاى خير) بيارائى ولى بمعصيت و نافرمانى خود با خدا مبارزه و جنگ كنى، پس رسوا ميكند ترا خداوند روزى كه او را ملاقات مى‏كنى؛ اى نوف! آنچه براى تو ميگويم از من نگهدار (يعنى سخنان مرا بپذير و بآن عمل كن) تا بسبب آن بخير دنيا و آخرت برسى.

###وصايا الباقر عليه السّلام

الحديث 606 وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه و حكمه‏

في المجلّد السّابع عشر: باب «وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه و حكمه» (تحف العقول) و قال عليه السّلام: من لم يجعل اللّه له من نفسه واعظا فإنّ مواعظ النّاس لن تغني عنه شيئا.

###وصايا الباقر عليه السّلام

در جلد هفدهم بحار: باب «سفارشهاى حضرت باقر عليه السّلام و پند و اندرزهاى حكيمانه آن حضرت» (در تحف العقول) روايت شده كه آن حضرت فرمود: كسى را كه خداوند پند دهنده‏اى در خود او قرار نداده باشد (يعنى كسى كه بواسطه كثرت و زيادتى توجه بزينت‏هاى دنيا و لذتهاى حرام آن، عقل خود را مغلوب نموده يعنى نفس اماره را غلبه بر عقل داده چنانچه در شعر است: آنكه او باشد مراقب عقل بود -  عقل را سوداى ليلى در ربود

 البته اندرزهاى مردم هرگز فائده‏ اى براى وى نبخشد.

###بشر الحسن و طلاقة الوجه

الحديث 607 البشر الحسن و طلاقة الوجه مكسبة للمحبّة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: البشر الحسن و طلاقة الوجه مكسبة للمحبّة و قربة من اللّه، و عبوس الوجه و سوء البشر مكسبة للمقت و بعد من اللّه.

###بشر الحسن و طلاقة الوجه

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: خوشروئى و گشاده‏روئى وسيله و موجب جلب محبت و باعث قرب سعادتى بخداوند ميباشد، و ترشروئى و بدروئى وسيله كسب دشمنى و دورى از (رحمت) خداوند است.

###في اللسان‏

الحديث 608 في اللسان‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: إنّ هذا اللّسان مفتاح كلّ خير و شرّ، فينبغى للمؤمن أن يختم على لسانه كما يختم على‏ ذهبه و فضّته، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: رحم اللّه مؤمنا أمسك لسانه من كلّ شرّ، فإنّ ذلك صدقة منه على نفسه، ثمّ قال عليه السّلام: لا يسلم أحد من الذّنوب حتّى يخزن لسانه.

###في اللسان‏

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: همان اين زبان، كليد هر خوبى و بديست، پس سزاوار آنست كه مؤمن مهر بزند و محفوظ بدارد زبان خود را (از سخنان بيهوده و آنچه رضاى خداوند در آن‏ نيست) همچنان كه طلا و نقره خود را محفوظ ميدارد، همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند بيامرزد مؤمنى را كه زبان خويش را از هر بدى (و زشتى) نگهدارد كه اين (كردار پسنديده) صدقه‏ايست از او بر نفس (و جان) خودش (يعنى چنانچه صدقه دفع شر و بلا را مينمايد، نگاهدارى زبان نيز موجب دفع شرور و بلايا ميباشد) سپس فرمود: سالم نمى‏ماند هيچ كس از گناهان مگر آنكه زبان خويش را حفظ نمايد.

###مواعظ الحسين بن علی

الحديث 609 مواعظ الحسين بن أمير المؤمنين صلوات اللّه عليهما

و فيه أيضا: باب «مواعظ الحسين بن أمير المؤمنين صلوات اللّه عليهما» (الإختصاص) قال الصّادق عليه السّلام: حدّثني أبي عن أبيه عليهما السّلام أنّ رجلا من أهل الكوفة كتب إلى أبي الحسين بن عليّ عليهما السّلام: يا سيّدي! أخبرني بخير الدّنيا و الآخرة، فكتب عليه السّلام: بسم اللّه الرحمن الرحيم، أمّا بعد! فإنّ من طلب رضى اللّه بسخط النّاس كفاه اللّه امور النّاس، و من طلب رضى النّاس بسخط اللّه و كله اللّه إلى النّاس و السّلام‏.

###مواعظ الحسين بن علی

و نيز در همان كتاب: باب «اندرزهاى حضرت حسين بن على بن ابى طالب امير المؤمنين صلوات اللَّه عليهما» (از كتاب اختصاص) روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: پدرم از پدرش حديث كرد مرا كه مردى از اهل كوفه بپدرم حضرت حسين بن على عليهما السّلام نوشت: اى سرور من! خبر ده مرا به (آنچه موجب) نيكى دنيا و آخرت (است) پس (حضرت در پاسخ نامه) نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، اما بعد! همانا كسى كه خوشنودى خداوند را بر خشم مردم طلب نمايد (يعنى مقدم بدارد رضا و خوشنودى خداوند را بر غضب مردم، يعنى عمل نمايد بآن طور كه رضاى خداوند ميباشد اگر چه عملش سبب غضب مردم باشد) كفايت فرمايد خداوند وى را از شرور مردم، و هر كس خوشنودى مردم را بر خشم خدا طلب نمايد (و مقدم دارد) خداوند او را بمردم واگذارد، و السّلام.

###مواعظ الحسين بن علی

الحديث 610 مواعظ الحسين بن أمير المؤمنين صلوات اللّه عليهما

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الدّرّة الباهرة) قال الحسين بن عليّ عليهما السّلام: إنّ حوائج الناس إليكم من نعم اللّه عليكم فلا تملّوا النّعم.

###مواعظ الحسين بن علی

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب دره باهره) روايت شده كه حضرت حسين بن على عليه السّلام فرمود: همانا نيازمنديهاى مردم بشما از نعمتهاى خداوند بر شما ميباشد (يعنى چون حوائج خلق را برآورديد اجر بزرگ براى شما خواهد بود) پس از (اين گونه پيش آمدها و) نعمتها بستوه نيائيد.

###مواعظ الصّادق علیه السلام

الحديث 611 مواعظ الصّادق جعفر بن محمّد عليه السّلام و وصاياه و حكمه‏

و فيه أيضا: باب «مواعظ الصّادق جعفر بن محمّد عليه السّلام و وصاياه و حكمه» (تحف العقول) و قال عليه السّلام: لا يبلغ أحدكم حقيقة الايمان حتّى يحبّ أبعد الخلق منه في اللّه و يبغض أقرب الخلق منه في اللّه.

###مواعظ الصّادق علیه السلام

و نيز در همان كتاب: باب «اندرزهاى حضرت صادق عليه السّلام و سفارشها و پندهاى حكيمانه آن حضرت» (از تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: هيچ يك از شما بحقيقت ايمان نميرسد تا آنكه دوست بدارد دورترين مردم را نسبت بخود براى خداوند، و دشمن بدارد نزديكترين مردم را نسبت بخود براى رضاى خدا (مقصود آنست كه دوستى و دشمنى او براى خدا باشد و نسبت به نزديك و دور و آشنا و غير آشنا فرقى نگذارد).

###من انعم الله علیه نعمة

الحديث 612 من انعم الله علیه نعمة فعرفها بقلبه و علم أنّ المنعم عليه اللّه فقد أدّى شكرها

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: من أنعم اللّه عليه نعمة فعرفها بقلبه و علم أنّ المنعم عليه اللّه فقد أدّى شكرها و إن لم يحرّك لسانه، و من علم أنّ المعاقب على الذّنوب اللّه فقد استغفر و إن لم يحرّك به لسانه، و قرء: إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ الآية.

###من انعم الله علیه نعمة

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: كسى را كه خداوند نعمتى باو عنايت فرموده و آن نعمت را از (صميم) قلب بشناسد (و قدردانى كند) و بداند كه بخشنده نعمت بر او خداوند است، شكر آن نعمت بجاى آورده گر چه زبان او (بكلمات شكر) گويا نشود، و كسى كه بداند جزا دهنده بر گناهان خداوند است (و از گناه خويش در ترس و هراس بوده باشد) پس طلب آمرزش نموده و اگر چه زبانش را بالفاظ ذكر حركت نداده باشد (يعنى قلبا بخداوند متوجه گرديده و در سويداى دل از آفريدگارش خواستار عفو از معصيتهاى خود شده، يا چون ترس و خوف از عقاب الهى دارد پس خوف او بمنزله طلب آمرزش است نزد خداوند اگر چه زبانش بكلمات استغفار گويا نباشد، پس از اين حضرت اين آيه كريمه را) تلاوت فرمود: إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ (اگر آنچه در درون خويش داريد آشكار كنيد يا آن را پوشيده داريد خداوند بآن شما را محاسبه ميفرمايد).

###صفح الجمیل

الحديث 613 الصفح الجمیل أن لا تعاقب على الذّنب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: الصّفح الجميل أن لا تعاقب [تعاتب خ- ل‏] على الذّنب، و الصّبر الجميل الّذي ليس فيه شكوى.

###صفح الجمیل

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: صفح جميل آنست كه خشمگين و ملامت و سرزنش بر تقصير (ديگران) ننمائى، و صبر جميل صبرى است كه شكايتى در آن نباشد (يعنى از خدا اظهار شكايت ننمائى).

###زاد الرّجل على الثّلاثين

الحديث 614 إذا زاد الرّجل على الثّلاثين فهو كهل و إذا زاد على الأربعين فهو شيخ‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (تحف العقول) و قال عليه السّلام: إذا زاد الرّجل على الثّلاثين فهو كهل، و إذا زاد على الأربعين فهو شيخ.

###زاد الرّجل على الثّلاثين

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب تحف العقول) نقل شده كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه (عمر) مرد از سى سال گذشت او را كهل نامند و چون از چهل سال گذشت او را شيخ گويند.

 

 

 

###من وثق باللّه

الحديث 615 من وثق باللّه أراه السّرور

و فيه أيضا: باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (كشف الغمّة) و عنه عليه السّلام قال: من وثق باللّه أراه السّرور، و من توكّل عليه كفاه الامور، و الثّقة باللّه حصن لا يتحصّن فيه إلّا مؤمن أمين، و التّوكّل على اللّه نجاة من كلّ سوء و حرز من كلّ عدوّ، و الدّين عزّ و العلم كنز و الصّمت نور، و غاية الزّهد الورع، و لا هدم للدّين مثل البدع، و لا أفسد للرّجال من الطّمع، و بالرّاعي تصلح‏ الرّعية، و بالدّعاء تصرف البليّة، و من ركب مركب الصّبر اهتدى إلى مضمار النّصر، و من عاب عيب، و من شتم اجيب، و من غرس أشجار التّقى إجتنى ثمار المنى.

###من وثق باللّه

و نيز در همان كتاب: باب «جوامع سخنان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام» (از كشف الغمه) از آن حضرت روايت شده كه فرمود: كسى كه وثوق و اعتماد بخداوند (يعنى بوعده ‏هاى خداوند) پيدا كند خداوند وى را مسرور گرداند، و كسى كه بر خدا توكل كند خدا امور او را كفايت فرمايد، وثوق (و اطمينان) بخدا قلعه ‏ايست كه جاى نگيرد در آن جز مؤمن درستكار، و توكل بر خدا (سبب) رهائى از هر بدى و امان از هر دشمنى باشد (سپس فرمود:) و دين عزت است، و علم گنجى است كه تمام‏شدنى نيست، و سكوت (با تفكر در آيات عظمت الهيه) موجب نورانيت قلب ميباشد، و نهايت پرهيزكارى دور شدن (از امور ناپسنديده است) و (هيچ چيز پايه و اساس) ديانت را منهدم و خراب نميكند چون بدعتها، و نيست (هيچ صفتى) براى مردان كه فسادش بيش از طمع باشد، و براعى (يعنى سلطان صالح و عادل) اصلاح مى‏شود رعيت، و بدعا نمودن دفع مى‏شود بلايا، و كسى كه بر مركب شكيبائى سوار گردد بر نصرت راه يابد، و كسى كه عيب (مردم) نمايد عيب او كنند، و كسى كه (مردم را) دشنام دهد (در پاسخ) دشنام شنود، و كسى كه درخت تقوى (و پرهيزكارى) بكارد ميوه‏هاى آرزوهاى خود را بچيند.

###استكمال العبد حقيقة الايمان

الحديث 616 لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتّى يؤثر دينه على شهوته‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كشف الغمّة) و قال عليه السّلام: لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتّى يؤثر دينه على شهوته، و لن يهلك حتّى يؤثر شهوته على دينه.

###استكمال العبد حقيقة الايمان

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كشف الغمه) نقل شده است كه آن حضرت عليه السّلام فرمود: حقيقت ايمان بنده هرگز كامل نگردد مگر آنكه دينش را بر هوا (ى نفسش) چيره سازد، و هرگز هلاك نگردد مگر آنكه شهوت را بر دين خود غلبه دهد.

###من استحسن قبيحا

الحديث 617 من استحسن قبيحا كان شريكا فيه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كشف الغمّة) و قال عليه السّلام: من استحسن قبيحا كان شريكا فيه.

###من استحسن قبيحا

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كشف الغمه) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: كسى كه نيكو شمارد امر قبيح و زشتى را، آن كس شريك در آن كار زشت است.

###يوم العدل على الظّالم

الحديث 618 يوم العدل على الظّالم أشدّ من يوم الجور على المظلوم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كشف الغمّة) و قال عليه السّلام: يوم العدل على الظّالم أشدّ من يوم الجور على المظلوم.

###يوم العدل على الظّالم

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كشف الغمه) نقل شده كه آن حضرت فرمود: روز عدالت و دادخواهى شديدتر است بر ستم‏كننده از روز ستم بر مظلوم (و بى‏گناه، زيرا روز دادخواهى حق قيامت است كه ظالم به نتيجه بيداد خود ميرسد و شكنجه‏اش ابديست بخلاف روز ستم بر مظلوم كه سپرى مى‏گردد).

###فساد الأخلاق

الحديث 619 فساد الأخلاق بمعاشرة السّفهاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب (كشف الغمّة) و قال عليه السّلام: فساد الأخلاق‏ بمعاشرة السّفهاء، و صلاح الأخلاق بمنافسة العقلاء، و الخلق اشكال، فكلّ يعمل على شاكلته، و النّاس إخوان، فمن كان اخوّته في غير ذات اللّه فإنّها تحوز عداوة، و ذلك قوله تعالى: الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ‏.

###فساد الأخلاق

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب كشف الغمه) نقل شده كه آن حضرت فرمود: تباهى اخلاق (انسانى) بسبب همنشينى با مردمان احمق و سبك عقل است، و اصلاح‏ اخلاق برغبت و معاشرت و همدم شدن با عقلا و خردمندان است، و مردم (از جهت باطن) صورتهاى مختلف (و صفات گوناگون) دارند، پس هر كس صورت باطنى خود را بروز ميدهد، و مردم برادرانند، پس كسى كه برادريش براى خدا نباشد محبتش بدشمنى مبدل گردد و همين نكته مراد است از فرموده خداى متعال: الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ (در روز قيامت دوستان هر يك نسبت بديگرى دشمنى ورزند مگر مردمان با تقوى كه دوستيشان براى خدا ميباشد كه دوستان خود را در دنيا بكارهاى نيكى ترغيب كردند كه در آخرت به نتائج آنها شاد گردند).

###من يريد الآخرة بعمل الدّنيا

الحديث 620 لاتكن ممّن يريد الآخرة بعمل الدّنيا أو بغير عمل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (مناقب ابن الجوزى) و قال صلوات اللّه عليه: لا تكن ممّن يريد الآخرة بعمل الدّنيا أو بغير عمل، أو يؤخّر التّوبة بطول الأمل، يقول في الدّنيا قول الزّاهدين و يعمل فيها عمل الرّاغبين، إن اعطي منها لم يشبع و إن ملك الكثير لم يقنع، يأمر بالمعروف و لا يأتمر، و ينهى و لا ينتهي، يحبّ الصّالحين و لا يعمل بعملهم، و يبغض العاصين و هو أحدهم، يكره الموت لكثرة ذنوبه و يقيم على ما يكره منه، يعجبه نفسه إذا عوفي، و يقنط إذا ابتلي، إن أصابه بلاء عاد مضطرّا، و إن ناله رخاء أعرض مغترّا، تغلبه نفسه على ما يظنّ و لا يغلبها على ما يستيقن، إن استغنى بطر، و إن افتقر قنط، يقدم المعصية و يسوّف بالتّوبة، يصف العبر و لا يعتبر، و يبالغ في الموعظة و لا يتّعظ، فهو من القول مكثر و من العمل مقلّ، يناقش فيما يفنى و يسامح فيما يبقي، يري الغنم مغرما و المغرم مغنما، يخشي الموت و لا يبادر الفوت، يستعظم من معاصي غيره ما يستقلّه من معاصي نفسه، و يستكثر من طاعته ما يحتقره من طاعة غيره، فهو على النّاس طاعن و لنفسه مداهن، اللّغو مع الأغنياء أحبّ إليه من الذّكر مع الفقرآء، يرشد غيره و يغوى‏ نفسه أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟

###من يريد الآخرة بعمل الدّنيا

و نيز در همان كتاب و باب: (در مناقب ابن جوزى) است كه آن حضرت صلوات اللَّه عليه فرمود: مباش از مردمى كه اراده دارند بمقامات عاليه آخرت برسند و حال آنكه عملشان عمل دنيا است و عمل آخرت نيست (يعنى از قبيل عبادات و احسان بمستحقين و آنچه اجر و پاداش آخرتى دارد نميباشد بلكه اعمالشان ريائى و جهت شهرت است) يا اصلا عملى ندارند، يا عقب مى‏اندازند توبه را بواسطه آرزوهاى دور و دراز (در دنيا، كه) در دنيا گفتارشان چون گفتار زهاد (و عباد) است ولى كردارشان چون كردار دوستداران (و علاقمندان) بدنياست، و اگر (چنين مردم دنيا دوست و نزديك بين كه بحطام اين جهان دل خوش داشته‏اند و زهد و تقوى را ملعبه قرار داده‏اند هر چه از مال و منال) از دنيا بآن رسد سير نگردد، و اگر تمول زياد (هم) پيدا نمايد قناعت پيشه نسازد، امر بمعروف ميكند در حالى كه خود سودى نبرد، و نهى از منكر نمايد در حالى كه خود منهيات را ترك نمى‏كند، مردمان نيكو كار را دوست دارد ولى (از كردار ايشان سرمشق نگرفته) عمل آنان را پيشه خود نسازد، و دشمن دارد گناهكاران را در حالى كه خود يكى از گناهكارانست، از جهت زيادى گناهان از مرگ كراهت دارد و (با اين حال) بر جهت كراهت خود از مرگ مى‏افزايد (يعنى بيشتر مرتكب گناهان مى‏شود) و وقتى سلامت است بخود مى‏بالد و هنگامى كه گرفتارى برايش پيش آيد يأس (و نوميدى) بر او چيره مى‏شود، اگر بلائى بوى رسد بيچاره و پريشان گردد، و اگر در خوشى افتد مغرور گرديده (و از خدا) روى گرداند، عيوب يقينى خود را نمى‏بيند و عيوبى كه در باره ديگران مظنون وى است ترتيب اثر ميدهد، اگر بى‏نياز باشد سركشى ميكند و اگر نيازمند شود نا اميد ميگردد، بر معصيت و گناه اقدام مينمايد و توبه خود را عقب مى‏اندازد (يعنى در توبه از آن گناه مسامحه مى‏نمايد) آنچه موجب پند و عبرت است (براى مردم) ميگويد ولى خود او پند نميگيرد، و در اندرز (بمردم) مبالغه (و پافشارى) مينمايد در حالى كه خود او از اندرز بهره نمى‏برد، پس او كسى است كه پر گفتار و كم كردار است، در امورى كه فناپذير است (يعنى امر دنيا) دقت ميكند ولى در آنچه باقى و دائم است (يعنى نعيم آخرت) مسامحه مينمايد، غنيمت را زيان و ضرر، و زيان و ضرر را غنيمت مى‏بيند (يعنى آنچه مربوط بآخرتست كه موجب سود و بهره اوست زيان مى‏پندارد، و آنچه مربوط بدنيا و زخارف اين جهان است كه موجب زيان اوست بهره و نفع مى‏انگارد) از مرگ ميترسد، و پيشى نمى‏جويد بآنچه (از اعمال نيك) از او فوت مى‏شود (و در آخرت نافع باوست) بزرگ ميشمارد از گناهان غير خويش آنچه را كه از گناهان خود قليل و اندك ميشمارد، و بسيار ميشمارد از فرمانبرى خود آنچه را كه از طاعت غير خود اندك ميشمارد، پس او مردم را (بر عيوبشان) طعن ميزند (و ملامت مى‏كند) در حالى كه (عيوب) خود را مى‏پوشاند، كارهاى لغو و بيهوده با ثروتمندان نزد او بهتر است از ذكر (خدا) با فقرا و نيازمندان، غير خود را (براه حق) ارشاد و راهنمائى ميكند در حالى كه خود در ضلالت و جهالت سير ميكند (و چنانچه در آيه شريفه ‏اى كه خطاب به بنى اسرائيل ميباشد خداوند در قرآن مجيد فرموده:) آيا مردم را به نيكى امر مى‏كنيد و خود را فراموش مينمائيد (يعنى بدستور و حكم عقل رفتار نمى‏كنيد) در حالى كه كتاب (خداوند يعنى توراة را) قرائت ميكنيد مگر عاقل و خردمند نيستيد (يعنى خردمند كسى است كه آنچه از خوبيها بمردم امر مى‏كند خود واجد آن باشد، و از هر چه مردم را نهى ميكند خود او تارك آن باشد).

###امّتي في الدّنيا على ثلاثة أطباق

الحديث 621 يكون امّتي في الدّنيا على ثلاثة أطباق‏

و فيه أيضا: باب «ما جمع من مفردات كلمات الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جوامع كلمه» (اعلام الدين للدّيلمي) عن عبد اللّه بن عمر، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: يكون امّتي في الدّنيا على ثلاثة أطباق: أمّا الطّبق الاولى: فلا يحبّون جمع المال و ادّخاره و لا يسعون في اقتنائه و احتكاره، و إنّما رضاهم من الدّنيا سدّ جوعة و ستر عورة و غناهم فيها ما بلغ بهم الآخرة، فاولئك الآمنون الّذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. و أمّا الطّبق الثّاني: فإنّهم يحبّون جمع المال من أطيب وجوهه و أحسن‏ سبيله، يصلون به أرحامهم و يبرّون به إخوانهم و يواسون به فقراءهم، و لعضّ أحدهم على الرّضف أيسر عليه من أن يكتسب درهما من غير حلّه، أو يمنعه من حقّه أن يكون له خازنا إلى حين موته، فاولئك الّذين إن نوقشوا عذّبوا و إن عفي عنهم سلموا.

و أمّا الطّبق الثّالث: فإنّهم يحبّون جمع المال ممّا حلّ و حرم، و منعه ممّا افترض و وجب، إن أنفقوه أنفقوه إسرافا و بدارا، و إن أمسكوه أمسكوه بخلا و احتكارا، اولئك الّذين ملكت الدّنيا زمام قلوبهم حتّى أوردتهم النّار بذنوبهم.

###امّتي في الدّنيا على ثلاثة أطباق

و نيز در همان كتاب: باب «مجموعه مفردات سخنان رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله» (در اعلام الدين ديلمى) از عبد اللَّه بن عمر روايت شده كه گفت از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم مى‏فرمود: امت من در دنيا بر سه جايگاه جا دارند، اما طبقه اول: (مردمى هستند كه) دوست ندارند مال اندوخته كنند و (براى خود) ذخيره نمايند و در جمع آورى و نگهدارى مال كوشش ندارند، بلكه رضايت (و آرزوى درونى) ايشان از دنيا (همان) جلوگيرى از گرسنگى و پوشش عورت خود است (و بيش از اين خود را نيازمند بمال نميدانند) و بى‏نيازى ايشان در دنيا بمقدار وصول بامر آخرتست، پس ايشان (از عذاب خدا) در امانند (و) افرادى هستند كه نه ترس بر ايشان غلبه كند و نه اندوهى (و ملالى) پيدا نمايند (يعنى در دنيا ترس عذاب براى ايشان نيست و غم و غصه‏اى از نبودن متاعهاى دنيائى بر ايشان نباشد، زيرا اميدوار برسيدن نعمتهاى عظيمه آخرت و بهشت ميباشند). و اما طبقه دوم: مردمى هستند كه دوست دارند اموالى از بهترين راههائى كه ميتوان بدست آورد جمع آورى كنند كه بوسيله آن صله رحم نموده و (در راه) نيكى ببرادران‏ خويش (صرف) كرده و به نيازمندان رسيدگى نمايند، و نزد ايشان جائيدن سنگهاى تفديده (كه شير بر آن جوشانند) آسانتر است از اينكه يك درهم از غير مجراى حلال تحصيل كنند، يا آنكه منع كند حقى را كه از آن مال بايد بمستحقش دهد و خود نگاهدار آن مال شود تا وقت مرگش، پس ايشانند كسانى كه اگر در كارهاى ايشان دقت شود عذاب خواهند شد و اگر از ايشان عفو گردد (از عذاب) سالم مانند. و اما طبقه سوم: كسانى هستند كه دوست دارند جمع مال را (از هر راه بدست آيد) چه حلال باشد و چه حرام، و بر (اداء) واجبات و فرائضى (كه قائم بمالست) قيام نكنند، اگر انفاق (و بخششى) كنند زياده روى نموده و بر يك ديگر پيشى جويند، و اگر نگاهدارند، از جهت بخل و بمنظور احتكار (ثروت) چنين كنند، ايشان كسانى هستند كه دنيا زمام و مهار دلهاشان را مالك شده تا بسبب گناهان خويش بدوزخ روند.

###أقلل من الشّهوات

الحديث 622 أقلل من الشّهوات يسهل عليك الفقر

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن أبي ذر رضي اللّه عنه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم لرجل و هو يوصيه: أقلل من الشّهوات يسهل عليك الفقر، و أقلل من الذّنوب يسهل عليك الموت، و قدّم مالك أمامك يسرّك اللّحاق به، و اقنع بما اوتيته يخفّ عليك الحساب، و لا تتشاغل عمّا فرض عليك بما قد ضمن لك فإنّه ليس بفائتك ما قد قسّم لك و لست بلا حق ما قد زوي عنك، فلا تك جاهدا فيما أصبح نافدا، واسع لملك لا زوال له في منزل لا انتقال عنه.

###أقلل من الشّهوات

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب اعلام الدين ديلمى) از ابى ذر رضى اللَّه عنه روايت شده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بمردى فرمود در حالى كه موعظه و سفارش ميفرمود او را (باين كلمات:) شهوتها و خواسته‏هاى خويش را كم كن تا نيازمندى بر تو سهل گردد، و از گناهان كم نما تا مرگ بر تو آسان شود، و پيش بفرست مال خود را (يعنى انفاق نما بمال خود در راه رضاى خداوند) مسرور ميكند تو را رسيدن بآن مال (يعنى جزا و ثواب آنچه انفاق نموده‏اى خوشحالت نمايد) و بر آنچه بتو داده‏ شده قانع باش تا حساب بر تو آسان شود، و مشغول مشو و گرفتار مكن خود را از اداى تكاليف الهيه بطلب آنچه كه بهر تو (از روزى) ضمانت شده و مقدر گرديده است، زيرا آنچه قسمت تو بوده از تو فوت نشود (و بتو خواهد رسيد) و آنچه سهم تو نيست بآن نخواهى رسيد. دنيا طلبيديم و بمقصد نرسيديم - تا چون شود آن آخرت ناطلبيده‏ . و كوشش روزانه تو براى چيزى كه فنا خواهد شد (يعنى آنچه مربوط بدنيا است) نباشد و سعى كن براى دارا شدن نعمتهائى كه زوال و فنائى براى آنها نيست (يعنى نعمتهاى بهشت) در منزلى كه انتقالى از آن نميباشد (يعنى مانند خانه دنيا انتقال از جايى بجاى ديگر در آن نيست).

###ما سكن حبّ الدنيا قلب عبد

الحديث 623 إنّه ما سكن حبّ الدنيا قلب عبد إلّا التاط فيها بثلاث‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمي) عن ابن عبّاس، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: إنّه ما سكن حبّ الدنيا قلب عبد إلّا التاط فيها بثلاث: شغل لا ينفد عناؤه و فقر لا يدرك غناه، و أمل لا ينال منتهاه، ألا إنّ الدّنيا و الآخرة طالبتان و مطلوبتان، فطالب الآخرة تطلبه الدّنيا حتّى يستكمل رزقه، و طالب الدّنيا تطلبه الآخرة حتّى يأخذه الموت بغتة، ألا و إنّ السّعيد من اختار باقية يدوم نعيمها على فانية لا ينفد عذابها، و قدّم لما تقدّم عليه ممّا هو في يديه قبل أن يخلفه لمن يسعد بانفاقه و قد شقى هو بجمعه.

###ما سكن حبّ الدنيا قلب عبد

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب اعلام الدين ديلمى) از ابن عباس روايت شده كه گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمود: دوستى دنيا در دل بنده ‏اى جاى نگيرد مگر آنكه بسه چيز پيوسته و مبتلا شود (اول) اشتغال و گرفتاريهائى كه زحمت او تمامى ندارد (دوم) نيازى كه به بى‏نيازى مبدل نگردد (سوم) آرزوئى كه بنهايت و آخر آن نتوان رسيد، آگاه باش همانا دنيا و آخرت (از جهتى) طلب‏كننده و (از جهت ديگر) طلب كرده شده ‏اند، پس طلب‏كننده آخرت را دنيا طلب كند تا بهر چه روزى وى گرديده برسد، و طلب‏كننده دنيا را آخرت طلب كند تا مرگ او را ناگهان دريابد، آگاه باش همانا نيكبخت كسى است كه (نعمت دائم و) باقى را برگزيند. بر نعمت دنيا كه فنا پذير است، و از آنچه در دست دارد براى آينده خود بفرستد پيش از آنكه ذخيره كند براى كسى كه بسبب انفاق آن سعادت يابد در حالى كه او بسبب‏ جمعش (چه بسا) شقاوت (و تيره بختى) پيدا نموده باشد.

###كونوا من أبناء الآخرة

الحديث 624 إنّ للدّنيا أبناء و للآخرة أبناء، فكونوا من أبناء الآخرة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (اعلام الدين للديلمى) عن أبي هريرة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ألا إنّ الدّنيا قد ارتحلت مدبرة و الآخرة قد احتملت مقبلة، ألا و إنّكم في يوم عمل لا حساب فيه و يوشك أن تكونوا في يوم حساب ليس فيه عمل، و إنّ اللّه يعطي الدّنيا من يحبّ و يبغض، و لا يعطي الآخرة إلّا لمن يحبّ، و إنّ للدّنيا أبنآء و للآخرة أبناء، فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدّنيا، إنّ شرّ ما أتخوّف عليكم اتّباع الهوى و طول الأمل، فاتّباع الهوى يصرف قلوبكم عن الحقّ، و طول الأمل يصرف هممكم إلى الدنيا، و ما بعدهما لأحد من خيرير جاه في دنيا و لا آخرة.

###كونوا من أبناء الآخرة

و نيز در همان كتاب و باب: (از كتاب اعلام الدين ديلمى) از ابى هريره روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آگاه باشيد همانا دنيا (يعنى عمر شما) بپايان ميرسد در صورتى كه پشت‏كننده است (زيرا خوشى و عيش آدمى در اوان جوانى است) و همانا آخرت حامل جزاى اعمال شما است در حالتى كه بشما روى آورده آگاه باشيد همانا شما در روزى هستيد كه روزگار (و افشاندن تخم عمل) است و حسابى در اين روز نيست، و بنزديكى در روزى واقع شويد كه روز حساب (شما) است و عملى انجام نتوانيد داد، و همانا خداوند عطا فرموده دنيا را (بهمگى مردم چه) بآنان كه دوست ميدارد و آنان را كه دشمن دارد، ولى آخرت (و جزاى جزيل) را عنايت نفرمايد مگر آنان را كه دوست ميدارد، و همانا براى دنيا پسران (و طلبكنندگان است) و براى آخرت (نيز علاقمندان و) پسران است، پس شما از پسران (و عاشقان) آخرت باشيد نه از دلبستگان دنيا، همانا بدترين چيزى كه بر شما مى‏ترسم (دو چيز است: اول) پيروى هوا (ى نفس، دوم:) درازى آرزو (ى شما) پس پيروى از هوسها دلهاى شما را از خدا باز گرداند، و درازى آرزو همتهاى شما را بدنيا توجه دهد و پس از اين دو (يعنى چنانچه تبعيت هواى نفس نموديد و داراى آرزوهاى طولانى شديد) اميدوارى برسيدن بخيرى در دنيا و آخرت نميباشد.

 

 

###استضعاف أهل القرآن‏

الحديث 625 تحريم استضعاف أهل القرآن‏

في الوسائل: (كتاب الصّلوة) باب «تحريم استضعاف أهل القرآن‏ و إهانتهم» الحسن العسكري عليه السّلام في تفسيره عن آبائه عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: حملة القرآن المخصوصون برحمة اللّه، الملبسون نور اللّه، المعلّمون كلام اللّه، المقرّبون عند اللّه، من والاهم فقد والى اللّه، و من عاداهم فقد عادى اللّه، يدفع اللّه عن مستمع القرآن بلوى الدّنيا و عن قاريه بلوى الآخرة، إلى أن قال: و لسامع آية من كتاب اللّه و هو معتقد و الّذي نفس محمّد بيده أعظم أجرا من ثبير ذهبا يتصدّق به، و لقاري آية من كتاب اللّه و هو معتقد أفضل ممّا دون العرش إلى أسفل التّخوم.

###استضعاف أهل القرآن‏

در وسائل: (كتاب الصلاة) باب «حرمت ضعيف شمردن اهل قرآن و اهانت ايشان» حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير خود از پدران بزرگوارانش از نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: حاملين قرآن (يعنى بردارندگان قرآن بقلوب خود كه عامل بقرآن نيز ميباشند) كسانى هستند كه برحمت خدا اختصاص يافته ‏اند و جامه نور هدايت حق پوشيده ‏اند، ياد دهندگان سخن خدايند (از) قرب يافتگان بخدايند، كسى كه دوست دارد ايشان را بتحقيق خدا را دوست داشته، و كسى كه دشمن دارد ايشان را خدا را دشمن داشته، خداوند از گوش فرا دهندگان بتلاوت قرآن بليات (و گرفتاريهاى) دنيا را برطرف سازد، و از خواننده قرآن بلاياى آخرت را (دور سازد) تا آنجا كه فرمود: و براى كسى كه يك آيه از قرآن (كريم) بشنود و عقيده (و ايمان) داشته باشد، بآن خدائى كه جان محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) در حيطه قدرت اوست، پاداشش بزرگتر است از پاداش كسى كه بقدر كوه ثبير كه طلا باشد (در راه خدا) آن را صدقه دهد، و براى خواننده يك آيه از كتاب خدا با اعتقاد (بآن) پاداشى است بيش از آنچه زير عرش است تا پست‏ترين طبقات (زمين).

###قراءة سورة يس‏

الحديث 626 استحباب الإكثار من قراءة سورة يس‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الإكثار من قراءة سورة يس» عن أبي بصير، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ لكل شي‏ء قلبا و إنّ قلب القرآن يس، من قرأها قبل أن ينام أو في نهاره قبل أن يمسي كان في نهاره من المحفوظين و المرزوقين حتّى يمسي، و من قرأها في ليله قبل أن ينام وكّل اللّه به مائة ألف ملك يحفظونه من كلّ‏ شيطان رجيم و من كلّ آفة، و إن مات في يومه أدخله اللّه الجنّة «الحديث».

###قراءة سورة يس‏

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب بسيار خواندن سوره مباركه يس» از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن (كريم سوره مباركه) يس است، هر كس بخواند آن را پيش از خواب يا در روز (تلاوت كند) پيش از آنكه عصر شود، در آن روز در حفظ (خدا) خواهد بود و روزى او (بطور كامل) داده خواهد شد تا روز بپايان رسد، و هر كس آن را در شب‏ پيش از خواب بخواند خداوند صد هزار فرشته مأمور او فرمايد كه از هر شيطان مردود و از هر آسيبى او را نگهدارند، و اگر در روز آينده بميرد خدا او را در بهشت جا دهد «الحديث».

###ما أوحى الله لداود

الحديث 627 في ما أوحى الله تعالى لداود عليه السّلام‏

في جواهر السنيّة: باب «داود عليه السّلام» إنّ اللّه عزّ و جلّ قال لداود عليه السّلام: يا داود! و عزّتي و جلالي لو أنّ أهل سماواتي و أرضي أمّلوني فأعطيت كلّ مؤمّل أمله و بقدر دنياكم سبعين ضعفا لم يكن ذاك إلّا كما يغمس أحدكم بإبرة في البحر و يرفعها، فكيف ينقص شي‏ء أنا قيّمه؟.

###ما أوحى الله لداود

در كتاب جواهر السنية: باب «داود عليه السّلام» است كه خداوند با عزت و جلال بداود عليه السّلام فرمود: اى داود! بعزت و جلالم سوگند اگر اهل آسمانها و زمين آرزوهاى خويش بسوى من آرند، پس بهر آرزومندى خواسته‏اش را عطا فرمايم گر چه (خواسته او) مضاعف بر هفتاد برابر دنياى شما باشد (نسبت آن) نيست نسبت بجود من مگر مثل فرو بردن شما سوزنى را در دريا و بيرون آوردن از آن، و چگونه كمى و نقصان يابد چيزى كه قيم و نگاهدارنده آن منم؟.

بيان: چنانچه در ذيل بعضى از احاديث شريفه ذكر شد كه افاضه از مبدء فياض باينست كه بخشش از دادار حقيقى بيايد بطورى كه چيزى از وى كاسته نگردد و در بازگشت چيزى بر وى نيافزايد چنانچه شاعر گفته است: اى سايه مثالگاه بينش - در نزد وجودت آفرينش‏ . تنظيرا همان طور كه اشراقات خورشيد از وى چيزى كم نكند، هر اندازه وجود نيز از مبدء فياض على الاطلاق تابش نمايد از خداوند منان كاسته نگردد.

###من يصلّي من شيعتنا

الحديث 628 إنّ اللّه ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لا يصلّي من شيعتنا

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) عن يونس بن ظبيان، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لا يصلّي من شيعتنا، و لو أجمعوا على ترك الصّلاة لهلكوا، و إنّ اللّه ليدفع بمن يزكّي من شيعتنا عمّن‏ لا يزكّي [من شيعتنا خ- ل‏] و لو أجمعوا على ترك الزكوة لهلكوا، و إنّ اللّه ليدفع بمن يحجّ من شيعتنا عمّن لا يحجّ من شيعتنا، و لو أجمعوا على ترك الحجّ لهلكوا، و هو قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ فو اللّه ما نزلت إلّا فيكم و لا عنى بها غيركم.

###من يصلّي من شيعتنا

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) از يونس بن ظبيان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند برطرف سازد (عذاب استيصال را) از آنان كه نماز نميگزارند بسبب نمازگزاران از شيعيان ما، و اگر (عموم شيعيان) اتفاق ميكردند بر ترك نماز هر آينه (همگى) هلاك ميشدند، و همانا خداوند برطرف سازد عذاب را بزكاة دهندگان از شيعيانى كه زكاة نميدهند، و اگر اتفاق مينمودند بر ترك زكاة هر آينه (جملگى) هلاك مى‏گشتند، و همانا خداوند دفع ميفرمايد بلايا را بسبب كسانى كه حج بجا مى‏آورند از شيعيان ما، از كسانى كه حج بجا نمى‏آورند از شيعيان ما، و اگر همگى ترك حج مينمودند هر آينه هلاك ميشدند (سپس حضرت باين آيه شريفه اشاره نموده و فرمود:) اينست معنى فرموده خداوند (كه فرمود:) وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ پس بخدا سوگند نازل نشد (اين آيه) مگر در باره شما (شيعيان) و خداوند باين آيه غير شما را قصد ننموده.

###طاعة و التّقوى‏

الحديث 629 الطّاعة و التّقوى‏

و فيه أيضا: باب «الطّاعة و التّقوى» عن أبي حمزة الثّمالي، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: خطب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في حجّة الوداع فقال: يا أيّها النّاس! و اللّه ما من شي‏ء يقرّبكم من الجنّة و يباعدكم من النّار إلّا و قد أمرتكم به، و ما من شي‏ء يقرّبكم من النّار و يباعدكم من الجنّة إلّا و قد نهيتكم عنه، ألا و إنّ الروح الأمين نفث في روعي أنّه لن تموت نفس حتّى تستكمل رزقها، فاتّقوا اللّه و أجملوا في الطلب، و لا يحمل أحدكم استبطاء شي‏ء من الرّزق أن يطلبه بغير حلّه، فإنّه لا يدرك ما عند اللّه إلّا بطاعته.

###طاعة و التّقوى‏

و نيز در همان كتاب: باب «طاعت و تقوى» از ابى حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در (سفر) حجة الوداع خطبه ‏اى (انشاد) فرمود پس فرمود: اى مردم! بخدا سوگند، نيست چيزى كه نزديك كند شما را ببهشت و دور كند از آتش (جهنم) مگر آنكه شما را بآن فرمان دادم، و نيست چيزى كه نزديك كند شما را بآتش و دور كند از بهشت مگر آنكه شما را از آن نهى نمودم و باز داشتم، همانا جبرئيل عليه السّلام در دلم افكند كه هرگز نميميرد كسى تا روزى كامل خويش را (از اين جهان) بردارد، پس بپرهيزيد از خداوند و در مقام طلب روزى حريص نباشيد، و وادار ننمايد يكنفر از شما را دير رسيدن روزى باو اينكه طلب نمايد آن را از غير راه حلال، همانا درك و جلب كرده نخواهد شد آنچه در نزد خداوند ميباشد (يعنى از مقامات عاليه بهشتى) مگر بطاعت خداوند.

بيان: حجة الوداع بمعنى حجة الفراق است، زيرا وداع از ماده ودع بمعنى ترك ميباشد، اين حج را حجة الوداع ناميدند از جهت آنكه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله پس از آنكه فرمود: آيا تبليغ رسالت كردم؟ و مسلمانان گفتند: آرى (يا رسول اللَّه) سپس حضرت فرمود: اللهم اشهد (پروردگارا گواه باش) سپس با مردم توديع نمودند بدين جهت اين حج را حجة الوداع ناميدند.  «أجملوا في الطلب» يعنى طلب خود را نيكو كنيد و همه وقت خويش را صرف معاش خود نكنيد بلكه برفق و مدارا بگذرانيد، و شايد فرمايش حضرت كه فرمود: و أجملوا في الطلب‏ ، متفرع بر جمله پيشين باشد كه فرمود: فاتقوا اللَّه‏ ؛ يعنى اگر صفت تقوى بدست آورديد در طلب معاش آنقدر نميكوشيد، زيرا خداى تعالى ميفرمايد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً  وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ. «و لا يحمل احدكم» يعنى پس از آنكه خداى تعالى روزى شما مقدر فرمود پس حريص نباشيد و براى بدست آوردن مال دنيا از راه نافرمانى خدا نشتابيد، و درنگ نمائيد تا روزى حلال شما بشما برسد، پس بآنچه در نزد خداى تعالى از اجر و رزق حلال داريد نخواهيد رسيد مگر از راه طاعت او، پس بر شما باد شكيبائى و قناعت، و اگر چند روزى در سختى و تنگى واقع شديد براى فراهم آوردن مال از راهى كه خوشنودى خدا در آن نيست نشتابيد كه موجب نزول غضب خداست، و نيز از روزى حلال، محروم مى‏مانيد.

###الورع‏

الحديث 630 الورع‏

و فيه أيضا: باب «الورع» عن أبي اسامة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: عليك بتقوى اللّه و الورع و الإجتهاد و صدق الحديث و أداء الأمانة و حسن الخلق و حسن الجوار، و كونوا دعاة إلى أنفسكم بغير ألسنتكم، و كونوا زينا و لا تكونوا شينا، و عليكم بطول الرّكوع و السّجود، فإنّ أحدكم إذا طال الركوع و السّجود هتف إبليس من خلفه و قال: يا ويله أطاع و عصيت و سجد و أبيت.

###الورع‏

و نيز در همان كتاب: باب «ورع» از ابى اسامه روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: بر تو باد بپرهيزكارى خدا و ورع، و كوشش (در راه دين) و راستگوئى، و رد كردن امانت، و نيكوئى اخلاق، و به همسايه نيكى كردن، و باشيد خوانندگان بسوى خود بغير زبانهايتان (يعنى با اعمال شايسته و اخلاق فاضله و حسن رفتار با خلق، داعى الى اللَّه باشيد) و (كارى كنيد كه) زينت (ما) باشيد و نباشيد (موجب عار و) ننگ ما، و بر شما باد بطول دادن ركوع و سجود، پس همانا هر يك از شما كه ركوع و سجودش بطول انجامد صدا ميزند شيطان از پشت سر او، پس ميگويد: واى‏ بر من (اين بنده) اطاعت (خداوند) كرد و من عصيان (و نافرمانى) نمودم، و سجده كرد ولى من امتناع (از سجده) نمودم.

بيان: تقوى مثل نجوى، ريشه آن كلمه و قوى از وقيته بمعنى منعته (يعنى باز داشتم او را) و او اول كلمه بتاء بدل شد (تقوى) شد و تقواى خدا پرهيز از گناهان و اطاعت او نمودن و سر در آستان قدس وى بعبادت نهادن است، و شايد مراد بتقوى اين باشد كه بنده خود را در حجاب امكانى و بندگى قرار دهد يعنى از حدود الهى و تكاليف دينى تجاوز نكند و خود را در امورى كه مجاز نيست وارد نسازد (ورع) همان دورى از امورى است كه در نظر عقل پست مينمايد و اجتناب از چنين امورى بسبب ترك پيروى هوسها محقق مى‏شود و سابقا هم گذشت كه ورع بر چهار قسم است: اول! ورع توبه‏كنندگان؛ دوم: ورع صالحين؛ سوم: ورع پرهيزكاران؛ چهارم، ورع صديقين؛ و اين اقسام در مجمع البحرين در ضمن لغت (ورع) ياد شده است «بغير السنتكم» يعنى باخلاق كريمه و اعمال پسنديده خود «و كونوا زينة لنا» يعنى زينت ما باشيد و موجب عيب و عار ما نباشيد «و الويل» بمعنى اندوه و زحمت و هلاكت است.

###عقوبات المعاصي العاجلة

الحديث 631 في عقوبات المعاصي العاجلة

و فيه أيضا: باب «في عقوبات المعاصي العاجلة» عن مالك بن عطيّة [عن أبيحمزة خ- ل‏] عن أبي جعفر عليه السّلام قال: وجدنا في كتاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إذا ظهر الزّنا من بعدي كثر موت الفجأة، و إذا ظفّف المكيال و الميزان أخذهم اللّه بالسّنين و النّقص، و إذا منعوا الزكاة منعت الأرض بركتها من الزّرع و الثّمار و المعادن كلّها، و إذا جاروا في الأحكام تعاونوا على الظّلم و العدوان، و إذا نقضوا العهد سلّط اللّه عليهم عدوّهم، و إذا قطع [قطعوا خ- ل‏] الأرحام جعلت الأموال‏ في أيدي الأشرار، و إذا لم يأمروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتّبعوا الأخيار من أهل بيتي سلّط اللّه عليهم شرارهم فيدعو خيارهم فلا يستجاب لهم.

###عقوبات المعاصي العاجلة

و نيز در همان كتاب: باب «عقوبتهاى معاصى در دنيا» از مالك بن عطيه از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: در نوشته رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله (اين جمله‏ها را) يافتم: پس از من زمانى كه زنا ظاهر (و شايع) شود مرگ ناگهان زياد گردد، و زمانى كه در كيل و وزن سبكبارى كنند (يعنى كم فروشى رايج گردد) بقحطى و كمبودى (امتعه) مبتلا گردند، و هنگامى كه (مردم) از (دادن) زكاة (مال خود) باز ايستند، زمين بركت خويش از زراعت و ميوه‏ها و معدنيات نگهدارد (و سود خويش بمردم نرساند) و موقعى كه در حكم و قضاوت بيدادگرى نمايند، كمك ميكنند بر ظلم و دشمنى كردن بر يك ديگر، و زمانى كه عهدهاى الهى را شكستند خداوند دشمن را بر ايشان چيره گرداند، و زمانى كه قطع رحم كنند مالهاى ايشان در دست مردمان شرور قرار گيرد،

و زمانى كه امر بمعروف و نهى از منكر نكنند و پيروى برگزيدگان از اهل بيت مرا (يعنى امامان عليهم السّلام را) ننمايند خداى تعالى شريرترين مردم را بر آنان چيره گرداند و (بطورى دامان ايشان آلوده گردد كه حتى) مردمان صالح و نيكوكار (هم) خدا را ميخوانند و دعاشان باجابت نميرسد.

بيان: طفيف مثل قليل يعنى كمبود از جهت وزن «سنين» بمعنى كم بارانى و قحط است «تعاونوا على الظلم» يعنى بيدادگرى بين ايشان امرى متعارف و عادى خواهد شد.

###تحريم إسخاط الخالق

الحديث 632 تحريم إسخاط الخالق في مرضاة المخلوق‏

في الوسائل: (كتاب الأمر بالمعروف) باب «تحريم إسخاط الخالق في مرضاة المخلوق» عن صفوان بن يحيى، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: لا تسخطوا اللّه برضى أحد من خلقه، و لا تتقرّقوا إلى النّاس يتباعد من اللّه.

###تحريم إسخاط الخالق

در وسائل: (كتاب امر بمعروف) باب «حرمت بخشم آوردن خالق در راه تحصيل خوشنودى مخلوق» از صفوان بن يحيى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند را بسبب ارتكاب معصيتى و گناهى كه خوشنودى خلق در آن باشد بغضب در نياوريد، و طالب قرب بمردم نباشيد بواسطه معصيتى كه آنها از شما خوشنود شوند و از رحمت خداوند دور شويد.

###من دان بطاعة مخلوق

الحديث 633 لا دين لمن دان بطاعة مخلوق في معصية الخالق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الرّضا عليه السّلام، عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام قال: لا دين لمن دان بطاعة مخلوق في معصية الخالق‏.

###من دان بطاعة مخلوق

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارانش از حضرت على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه براى پيروى از مردم داخل در نافرمانى خدا گردد دينى برايش نباشد.

###وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً

الحديث 634 في قوله عزّ و جلّ: وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا،  كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله عزّ و جلّ: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا،  كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا قال: ليس العبادة هي السّجود و الرّكوع، إنّما هي طاعة الرّجال، من أطاع المخلوق في معصية الخالق فقد عبده.

###وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام در مورد فرموده خداى با عزت و جلال (كه فرمود:) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا،  كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا نقل نموده كه فرمود: عبادت و بندگى (مذكور در اين آيه شريفه عبارت از) ركوع و سجود نيست، بلكه مراد از عبادت در آيه فرمانبردارى مردان ميباشد در آنچه بر خلاف رضاى خداوند باشد، و هر كس فرمان خلق را اطاعت كند در چيزى كه معصيت خداوند است پس آن مخلوق را پرستش نموده.

###من دان بطاعة من عصى اللّه

الحديث 635 لا دين لمن دان بطاعة من عصى اللّه، و لا دين لمن دان بفرية باطل على اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن مسلم، قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: لا دين لمن دان بطاعة من عصى اللّه، و لا دين لمن دان بفرية باطل على اللّه، و لا دين لمن دان بجحود شي‏ء من آيات اللّه.

###من دان بطاعة من عصى اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن مسلم روايت شده كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود: دينى نيست براى كسى كه پيروى كند از آنان كه عصيان و نافرمانى خدا مى‏كنند، و دينى نيست براى كسى كه دروغ و باطلى را كه بخدا نسبت داده ‏اند متدين شود، و دينى نيست براى كسى كه متدين شود بچيزى كه سبب انكار آيات خداوند باشد.

###لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ

الحديث 636 في قول الله تعالى وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏

و فيه أيضا: باب «كراهة التعرّض للذّل» عن أبي الحسن الأحمسي، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه فوّض إلى المؤمن اموره كلّها، و لم يفوّض إليه أن يكون ذليلا، أما تسمع اللّه عزّ و جلّ يقول: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا، ثمّ قال: إنّ المؤمن أعزّ من الجبل، إنّ الجبل يستقلّ منه بالمعاول، و المؤمن لا يستقلّ من دينه شي‏ء.

###لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ

و نيز در همان كتاب: باب «كراهت تعرض ذلت و خوارى» از ابى الحسن احمسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند تمامى كارهاى مؤمن را بخود او واگذارده (يعنى كارهائى كه غير از امور ممنوعه محرمه الهيه باشد، پس در ما سواى اينها هر عملى را كه بخواهد اختيار نمايد مانعى ندارد) و واگذار ننموده بمؤمن كه خود را خوار و ذليل نمايد، مگر نشنيده‏اى (فرموده) خداى با عزت و جلال را كه ميفرمايد: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ پس مؤمن عزيز است و ذليل نخواهد شد، سپس فرمود: همانا مؤمن قوى‏تر و محكم‏تر از كوه است، زيرا كوه بسبب آلتى كه سنگهاى آن را درهم مى‏شكند كم ميگردد، ولى از دين مؤمن چيزى كم نميگردد.

###كراهة التعرّض للذّل‏

الحديث 637 كراهة التعرّض للذّل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد اللّه بن مسكان، عن أبي عبد اللّه‏ عليه السّلام قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى فوّض إلى المؤمن كلّ شي‏ء إلّا إذلال نفسه.

###كراهة التعرّض للذّل‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن مسكان از حضرت صادق عليه السّلام روايت‏ شده كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى هر عملى را بمؤمن واگذار نموده (يعنى غير از محرمات الهى) مگر ذليل كردن نفس خود را (تفسير ذلت در روايت بعدى شده).

###كراهة التّعرض لما لا يطيق‏

الحديث 638 كراهة التّعرض لما لا يطيق‏

و فيه أيضا: باب «كراهة التّعرض لما لا يطيق» عن داود الرّقي، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: لا ينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه، قيل له: و كيف يذلّ نفسه؟ قال: يتعرّض لما لا يطيق.

###كراهة التّعرض لما لا يطيق‏

و نيز در همان كتاب: باب «كراهت تعرض چيزى كه مقدور نيست» از داود رقى روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل (و خوار) نمايد، بحضرت عرض شد چگونه مؤمن خود را ذليل ميگرداند؟ فرمود: كارى كه از توانائى او بيرون است بعهده ميگيرد (كه در تركش از جهت عدم توانائى در نظر مردم خفيف خواهد شد).

###إيّاك و ما تعتذر منه‏

الحديث 639 إيّاك و ما تعتذر منه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إيّاك و ما تعتذر منه، فإنّ المؤمن لا يسى‏ء و لا يعتذر، و المنافق يسى‏ء كلّ يوم و يعتذر.

###إيّاك و ما تعتذر منه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بپرهيز از آنچه موجب معذرت است (يعنى خود را در معرض عمل و سخنى در نياور كه چون از عهده علاج آن بر نيائى لا بد و ناچار شوى در مقام عذر خواهى بر آئى) زيرا مؤمن كار بد نميكند و عذر خواهى هم نمينمايد (يعنى خود را مضطر بعذر خواهى نميكند) ولى منافق همه روزه كار بد و زشت ميكند و مضطر بعذر خواهى مى‏شود.

###لاينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه

الحديث 640 لاينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن مفضّل بن عمر، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: لا ينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه، قلت: بما يذلّ نفسه؟ قال: يدخل فيما يعتذر منه‏.

###لاينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه

و نيز در همان كتاب و باب: از مفضل بن عمر روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سزاوار نيست كه مؤمن خود را ذليل گرداند، گفتم بچه چيز (مؤمن) خود را ذليل ميكند؟ فرمود: وارد ميگردد در امرى كه از عهده آن برنيايد (يعنى كارهاى بزرگى را عهده‏دار مى‏شود كه توانائى انجام آن را ندارد) پس بايد از آن عذر بخواهد.

###حبّ في اللّه و البغض في اللّه‏

الحديث 641 وجوب الحبّ في اللّه و البغض في اللّه‏

و فيه أيضا: باب «وجوب الحبّ في اللّه و البغض في اللّه» عن أبي عبيدة الحذّاء، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطى للّه، فهو ممّن كمل إيمانه‏.

###حبّ في اللّه و البغض في اللّه‏

و نيز در همان كتاب: باب «وجوب دوستى و دشمنى در راه خدا» از ابى عبيده حذاء از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه دوستيش براى خدا و دشمنيش براى خدا باشد، و بخشش او (نيز) در راه خدا باشد، ايمان او كامل خواهد بود.

###ودّ المؤمن للمؤمن في اللّه

الحديث 642 ودّ المؤمن للمؤمن في اللّه من أعظم شعب الايمان‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن سلام بن المستنير، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: ودّ المؤمن للمؤمن في اللّه من أعظم شعب الايمان، ألا و من أحبّ في اللّه و أبغض في اللّه و أعطى في اللّه و منع في اللّه فهو من أصفياء اللّه.

###ودّ المؤمن للمؤمن في اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: از سلام بن مستنير از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: دوستى مؤمن برادر مؤمن خود را در راه خدا از بزرگترين شعبه‏هاى ايمانست، آگاه باشيد و هر كس كه دوستى و دشمنى او براى خداوند و عطاى وى نيز براى خداوند باشد، و انفاق نكردن او نيز براى خداوند باشد (يعنى در مواردى كه احراز خوشنودى خالق خود را نكند انفاق نميكند) پس وى از برگزيدگان خداوند است.

###متحابّين في اللّه

الحديث 643 إنّ المتحابّين في اللّه يوم القيامة على منابر من نور

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: سمعته يقول: إنّ المتحابّين في اللّه يوم القيامة على منابر من نور قد أضاء نور وجوههم و نور أجسادهم و نور منابرهم على كلّ شي‏ء حتّى يعرفوا به، فيقال: هؤلآء المتحابّون في اللّه‏.

###متحابّين في اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت: از آن حضرت شنيدم ميفرمود: همانا دوستداران در راه خداوند در روز قيامت بر منبرهائى از نور قرار دارند كه روشنائى صورتها و بدنها و منبرهايشان بر هر چيز تابش ميكند بطورى كه بآن نور شناخته ميشوند، پس (اهل محشر) ميگويند: ايشانند دوستداران در راه خداوند.

###أوثق عرى الايمان

الحديث 644 من أوثق عرى الايمان: الحبّ في اللّه و البغض في اللّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حمّاد بن عمرو و أنس بن محمّد، عن‏ أبيه، عن جعفر بن محمّد، عن آبائه في وصيّة النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم لعليّ عليه السّلام: قال: يا عليّ! من أوثق عرى الايمان: الحبّ في اللّه و البغض في اللّه.

###أوثق عرى الايمان

و نيز در همان كتاب و باب: از حماد بن عمرو و انس بن محمد از پدرش‏ از حضرت صادق عليه السّلام از پدران بزرگوارانش در سفارش پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بعلى بن ابى طالب عليه السّلام است كه فرمود: اى على! محكمترين مستمسكى كه براى ايمانست همانا دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست.

###أين جيران‏اللّه في داره؟

الحديث 645 إذا كان يوم القيامة ينادي مناد من اللّه عزّ و جلّ، يسمع آخرهم كما يسمع أوّلهم فيقول: أين جيران‏اللّه جلّ جلاله في داره؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي حمزة الثّمالي، عن أبي جعفر محمّد بن عليّ الباقر، عن آبائه، عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم في حديث قال: إذا كان يوم القيامة ينادي مناد من اللّه عزّ و جلّ، يسمع آخرهم كما يسمع أوّلهم فيقول: أين جيران اللّه جلّ جلاله في داره؟ فيقوم عنق من النّاس فتستقبلهم زمرة من الملائكة، فيقولون: ما كان عملكم في دار الدنيا فصرتم اليوم جيران اللّه تعالى في داره؟ فيقولون: كنّا نتحابّ في اللّه و نتوازر في اللّه تعالى، قال: فينادي مناد من عند اللّه تعالى: صدق عبادي، خلّوا سبيلهم، فينطلقون إلى جوار اللّه في الجنّة بغير حساب، ثمّ قال أبو جعفر عليه السّلام: فهؤلاء جيران اللّه في داره، يخاف النّاس و لا يخافون، و يحاسب النّاس‏ و لا يحاسبون.

###أين جيران‏اللّه في داره؟

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام از پدران بزرگوارانش از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حديثى روايت شده كه فرمود: زمانى كه روز قيامت بر پا شود، نداكننده‏اى از جانب خداى عز و جل ندائى كند بطورى كه ميشنوند آنان كه آخر محشرند همان طورى كه ميشنوند آنان كه در جلو قرار دارند، پس (آن نداكننده) ميگويد: كجايند همسايگان خداى جل جلاله در خانه او؟ (يعنى در بهشت، چون بهشت مورد رحمت خاصه خداوند ميباشد تعبير از آن بخانه خداوند شده، چنانچه كليه مساجد را بيت اللَّه و خانه خداوند ميگويند براى آنكه در آنجا دلها متوجه بخالق متعال مى‏شود و مورد رحمت الهى است) سپس گردنهائى از مردم كشيده مى‏شود و جمعى از فرشتگان ايشان را استقبال ميكنند، پس ميگويند: عمل شما در دنيا چه بوده كه امروز همسايگان خدا در خانه او شده‏ايد؟ ميگويند: دوستى و كمك ما در راه خدا بوده است (حضرت) فرمود: سپس نداكننده ‏اى ندا مى‏كند از جانب پروردگار تعالى كه راست گفتند بندگان من، رها كنيد ايشان را، پس روانه ميگردند بجوار و همسايگى خدا در بهشت بدون حساب، سپس حضرت باقر عليه السّلام فرمود: پس ايشانند همسايگان خدا در خانه او (در روزى) كه مردم همه مى‏ترسند ولى ايشان نمى‏ترسند، و مردم محاسبه مى‏گردند و ايشان را براى حساب نمى‏آورند (يعنى قرب كامل برحمت‏هاى الهيه دارند، و استعداد شمول فيوضات عظيمه خداوندى دارند، چنانچه قبلا هم تذكر داده شد كه قرب خداوند قرب مكانى نيست بلكه قرب شرافتى و استعداد شمول فيوضات الهيه است). تو توهم ميكنى از قرب حق - كه طبق گر دور نبود از طبق‏ .  اين ندانستى كه قرب اوليا -  صد كرامت دارد و كار و كيا . آهن از داود مومى مى‏شود - موم در دستت چو آهن ميبود.

###قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ

الحديث 646 في قول الله عزوجل قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي عبيدة [زياد] الحذّاء، عن أبي جعفر عليه السّلام في حديث أنّه قال: يا زياد! ويحك و هل الدّين إلّا الحبّ؟ ألا ترى إلى قوله: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ أو لا ترى قول اللّه لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ و قال: يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ فقال: الدّين هو الحبّ و الحبّ هو الدّين.

###قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى عبيده حذاء از حضرت باقر عليه السّلام در حديثى روايت كرده كه فرمود: اى زياد! واى بر تو، آيا دين جز دوستى تواند بود؟ مگر نديده‏اى فرموده خداى تعالى را (كه فرمود:) قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ (بگو اگر دوستدار خداوند هستيد پيروى من كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بيامرزد) آيا نديده‏اى فرمايش پروردگار را براى حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله حبيبش (كه فرمود:) «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» (يعنى محبوب و پسنديده گردانيد براى شما ايمان را و بياراست آن را در دلهاى شما) و خداوند فرمود: يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ (يعنى مؤمنين دوست ميدارند كسانى را كه بسوى ايشان هجرت ميكنند) سپس فرمود: دين عبارت از حب و حب و دوستى همان دين است.

###النّاس بخير ما تفاوتوا

الحديث 647 لا يزال النّاس بخير ما تفاوتوا، فإذا استووا هلكوا

في أمالي الصّدوق: (المجلس الثّامن و الستّون) عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني، قال: قلت لأبي جعفر محمّد بن عليّ الرّضا عليه السّلام: يا بن رسول اللّه! حدّثني بحديث عن آبائك عليهم السّلام، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: لا يزال النّاس بخير ما تفاوتوا، فإذا استووا هلكوا. قال: قلت له: زدني يا بن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: لو تكاشفتم ما تدافنتم. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: إنّكم لن تسعوا النّاس بأموالكم، فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللّقاء، فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: إنّكم لن تسعوا النّاس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من عتب على الزّمان طالت معتبته. قال: فقلت له: زدني يا بن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: مجالسة الأشرار تورث سوء الظنّ بالأخيار. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، قال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: بئس الزّاد إلى المعاد العدوان على العباد. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: قيمة كلّ امرء ما يحسنه. قال: فقلت له: زدني يا بن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: المرء مخبوء تحت لسانه. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه‏ عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: ما هلك امرؤ عرف قدره. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: التّدبير قبل العمل يؤمنك من النّدم. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من وثق بالزّمان صرع. قال: [فقلت‏] له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: خاطر بنفسه من استغنى برأيه. قال: فقلت له: زدني يا بن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: قلّة العيال أحد اليسارين. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من دخله العجب هلك. قال: فقلت له: زدني يا بن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من أيقن بالخلف جاد بالعطيّة. قال: فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: من رضي بالعافية ممّن دونه رزق السّلامة ممّن فوقه، قال: فقلت له: حسبي.

###النّاس بخير ما تفاوتوا

در امالى صدوق: (مجلس شصت و هشتم) از عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى روايت شده كه گفت بحضرت جواد عليه السّلام عرض كردم اى فرزند رسول خدا! حديث كن مرا بحديثى‏ از پدران بزرگوارانت عليهم السّلام، پس آن حضرت فرمود: حديث كرد مرا پدرم از جدم از پدران بزرگوارانش كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: مردم هميشه در خير (و سلامت) اند مادامى كه متفاوتند (يعنى از نظر شئون زندگى تفاوت دارند) پس هنگامى كه مساوى گردند هلاك شوند. گفت عرضكردم: بيشتر بيان بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اگر كشف (حجب) شويد (يعنى پرده از روى كارها برداشته شود و چشم واقع بين پيدا كنيد) بدنهاى يك ديگر را دفن نخواهيد كرد. گفت پس گفتم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هرگز توانا نيستيد مردم را با اموال خود راضى كنيد، پس ايشان را با روى خوش و برخورد خوب خوشحال و قانع سازيد، همانا شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمود: شما هرگز مردم را با مال خود نتوانيد خوشنود ساخت، پس با اخلاق خود راضى كنيد. گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه سرزنش ايام كند سرزنش خودش طولانى شود (يعنى كسى كه مذمت روزگار و زمانه را بنمايد مثل آنكه بگويد چه زمان و روزگار بدى است زمان و روزگارى كه ما در آن‏ واقع‏شده‏ايم، پس بايد بروزگارهاى بسيار گذشته بدبين و سرزنش نمايد، زيرا زمانها و روزگارهائى كه امور ناپسند و ناملايمات در آنها واقع گرديده خيلى زياد است). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: همنشينى با بدان بدگمانى بر نيكان بار آورد (يعنى به نيكان هم بدگمان گردند، يعنى گمان برند كه نيكان نيز در كارهاى زشت و غير مشروع آنان شركت دارند). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: دشمنى بر بندگان، چه اندازه بد توشه‏اى است براى آخرت. گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ارزش هر مرد بمقدار احسانى است كه بخوبى آن را بجا مى‏آورد. گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين فرمود: مرد (يعنى علم و معرفت آدمى) پنهان در زير زبانش ميباشد. تا مرد سخن نگفته باشد - عيب و هنرش نهفته باشد . گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: مردى كه قدر و منزلت خود را شناخت هلاكت پيدا نكرد (يعنى چون قدر و ارزش عمر و توانائى خويش را بر اعمال خير و پسنديده و پاداش بر آنها را يافت، لهذا روزگار حيات خود را صرف در آنان نمود و هلاك نگرديد از جهت عاقبت كارها). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: تدبير (و عاقبت انديشى) پيش از عمل (آدمى را) از ندامت (و پشيمانى) ايمن مينمايد. گفت پس عرضكردم: اى پسر رسول خدا بيشتر بفرمائيد، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه بزمانه و ايام اطمينان كند بزمين ميخورد (يعنى چون وثوق به ثبات و دوام اشخاصى كه مصدر امور هستند يا عهده‏دار كارها ميباشند مينمايد با اينكه براى هيچ كدام دوام نيست لهذا از فعاليت خود دست برداشته و به نتيجه نميرسد). گفت پس عرضكردم: اى پسر رسول خدا بيشتر بفرمائيد، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه رأى (و انديشه) خود را كافى ميداند (يعنى خود را نيازمند بديگران در مقام مشورت نميداند) نفس خويش را بخطر اندازد. گفت پس عرضكردم: اى پسر رسول خدا بيشتر بفرمائيد، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كمى عيال‏ (و نانخوار) يكى از دو يسار (و سهولت زندگانى) است (و سهولت ديگر آنست كه چنانچه عيالات بسيار باشند روزى وسيع‏تر و بمقدار وافى و كافى واصل گردد). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هر كه بر او عجب (يعنى خود پسندى و خود بينى) داخل گرديد هلاك شد (براى آنكه چون شخص خود بين گرديد و خويشتن را برتر از ديگران دانست اعتنائى بآراء و عقايد غير خود نكند، و ترتيب اثر بر مصلحت انديشى آنان ندهد لهذا با خطرات دنيوى و اخروى روبرو گرديده هلاك شود). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه يقين داشته باشد باينكه خداوند باو عوض عنايت ميفرمايد جود و بخشش ميكند (چنانچه در قران مجيد فرموده: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ يعنى آنچه را در راه خداوند صرف و انفاق نموديد پروردگار در دنيا هم عوض مرحمت فرمايد، غير از پاداش آخرتى). گفت پس عرضكردم: بيشتر بفرمائيد اى پسر رسول خدا، پس فرمود: خبر داد مرا پدرم از جدم از پدران خود عليهم السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسى كه راضى و شاكر خداوند باشد بواسطه ديدن مردمانى كه از جهات دنيوى و تمكن مالى پست‏تر از او ميباشند، خداوند از گرفتاريهاى آنان كه برتر و بالاتر از وى هستند او را بسلامت ميدارد، گفت پس عرضكردم: كافى است مرا (آنچه تاكنون بيان فرموديد).

###زيارة قبر عبد العظيم

الحديث 648 استحباب زيارة قبر عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني بالرّي‏

في الوسائل: (كتاب المزار) باب «استحباب زيارة قبر عبد العظيم بن‏ عبد اللّه الحسني بالرّي» عن محمّد بن يحيى، عمّن دخل على أبي الحسن عليّ بن محمّد الهادي عليه السّلام من أهل الرّي، قال: دخلت على أبي الحسن العسكري عليه السّلام فقال لي: أين كنت؟ فقلت: زرت الحسين عليه السّلام فقال: أما انّك لوزرت قبر عبد العظيم عندكم، لكنت كمن زار الحسين بن عليّ عليه السّلام.

###زيارة قبر عبد العظيم

در وسائل: (كتاب مزار) باب «استحباب زيارت قبر (مطهر) حضرت‏ عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى در رى» از محمد بن يحيى از كسى كه وارد شد بر حضرت هادى عليه السّلام از اهل رى، روايت شده كه گفت وارد شدم بر حضرت عسكرى عليه السّلام پس بمن فرمود: كجا بودى؟ پس عرضكردم بزيارت امام حسين عليه السّلام رفته بودم، پس فرمود: همانا اگر زيارت كنى قبر عبد العظيمى كه نزد شما (در رى) است هر آينه ميباشى مثل كسى كه زيارت كرده باشد حسين بن على عليه السّلام را (مقصود، حضرت عبد العظيم بن عبد اللَّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السّلام ميباشد).

 

 

 

###مواعظ أمير المؤمنين

الحديث 649 مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في المجلّد السّابع عشر من البحار: (كتاب الروضة) باب «مواعظ أمير المؤمنين عليه السّلام و خطبه أيضا و حكمه» (إرشاد المفيد) و (من ذلك) قوله عليه السّلام: الزّاهد في الدّنيا كلّما ازدادت له تجلّيا ازدادت عنه توليّا.

###مواعظ أمير المؤمنين

در جلد هفدهم بحار: (از كتاب روضه) باب «اندرزهاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و سخنرانيها و پندهاى حكيمانه آن حضرت» (از ارشاد مفيد) و (از جمله) فرمايش آن حضرت است كه فرمود: زاهد در دنيا (كسى است كه) هر چه دنيا بيشتر براى او زيبائيهاى خود را جلوه دهد او بيشتر روى گرداند.

###عفو يفسد من اللّئيم

الحديث 650 العفو يفسد من اللّئيم بقدر إصلاحه من الكريم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (إرشاد المفيد) و (من ذلك) قوله عليه السّلام: العفو يفسد من اللّئيم بقدر إصلاحه من الكريم.

###عفو يفسد من اللّئيم

و نيز در همان كتاب و باب: (از ارشاد مفيد) و (از جمله سخنان آن حضرت است كه) فرمود: عفو و گذشت، فاسد و تباه ميگرداند از لئيم و فرومايه بهمان اندازه كه از مرد كريم اصلاح ميگرداند (مقصود اينست كه اگر مرد فرومايه ‏اى كه خلافى نموده از او گذشت شود موجب جرأت بر مثل آن عمل گردد، بخلاف شخص كريم كه موجب ندامت او شود).

###ضاحك معترف بذنبه

الحديث 651 ضاحك معترف بذنبه خير من باك مدلّ على ربّه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (إرشاد المفيد) و قال عليه السّلام: ضاحك معترف‏ بذنبه خير من باك مدلّ على ربّه.

###ضاحك معترف بذنبه

و نيز در همان كتاب و باب: (از ارشاد مفيد) است كه آن حضرت فرمود: (گناهكار) خندانى كه بگناه خود اعتراف دارد بهتر است از گريانى كه عجب ورزد بر پروردگار خود.

###كان في الأرض أمانان

الحديث 652 كان في الأرض أمانان، فرفع أحدهما و هو رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، فتمسّكوا بالآخر و هو الإستغفار

و فيه أيضا: باب «ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين عليه السّلام» (مناقب ابن الجوزى) و قال عليه السّلام: كان في الأرض أمانان، فرفع أحدهما و هو رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، فتمسّكوا بالآخر و هو الإستغفار، قال اللّه تعالى: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ الآية.

###كان في الأرض أمانان

و نيز در همان كتاب: باب «مجموعه سخنان امير المؤمنين عليه السّلام» (از مناقب ابن جوزى) است كه آن حضرت فرمود: در زمين دو امان بود يكى از آنها از دست رفت كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود، پس ديگرى را چنگ بزنيد (يعنى مراقب باشيد و مداومت نمائيد) و آن استغفار است (چنانچه خداوند فرموده: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» يعنى خداوند عذاب نميفرمايد قوم و امت تو را مادامى كه تو در ميان آنها هستى، و عذاب نميفرمايد امت تو را مادامى كه ايشان استغفار و طلب آمرزش ميكنند).

###إستنزلوا الرزق بالصّدقة

الحديث 653 إستنزلوا الرزق بالصّدقة

و فيه أيضا: في ذلك الباب (مناقب ابن الجوزى) و قال عليه السّلام: إستنزلوا الرزق بالصّدقة، فمن أيقن بالخلف جاد بالعطاء.

###إستنزلوا الرزق بالصّدقة

و نيز در همان كتاب و باب: (در مناقب ابن جوزى) است كه آن حضرت فرمود: به صدقه دادن رزق رار فرود آوريد بر خودتان، پس كسى كه يقين كند بعوضى كه خداوند عنايت ميفرمايد، بيقين بخشش و انفاقش در راه خداوند زياد خواهد گرديد (چنانچه خداوند در قرآن مجيد وعده فرموده: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ «سوره سباء- آيه 38».

###دعاء عند هبوب الرّياح و زوال الشمس‏

الحديث 654 استحباب الدّعاء عند هبوب الرّياح و زوال الشمس‏

في الوسائل: (كتاب الصّلوة) باب «استحباب الدّعاء عند هبوب الرّياح و زوال الشمس» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين‏ عليه السّلام: إغتنموا الدعآء عند أربع: عند قرائة القرآن، و عند الأذان، و عند نزول الغيث، و عند إلتقاء الصّفين للشّهادة.

###دعاء عند هبوب الرّياح و زوال الشمس‏

در وسائل: (كتاب الصلاة) باب «استحباب دعا هنگام‏ورزيدن بادها و زوال خورشيد» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: در چهار جا و موقع، دعا را غنيمت بشماريد: هنگام قرائت قرآن، و وقت اذان، و زمان ريزش باران، و موقعى كه دو صف (يعنى يك صف از مؤمنين و يك صف از كفار) براى شهادت (يعنى جهاد) مقابل يك ديگر قرار ميگيرند.

###إذا زالت الشمس

الحديث 655 إذا زالت الشمس فتحت أبواب السّماء و أبواب الجنان‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، أحمد بن فهد، في عدّة الداعي، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: إذا زالت الشمس فتحت أبواب السّماء و أبواب الجنان، و قضيت الحوائج العظام، فقلت: من أيّ وقت؟ فقال: مقدار ما يصلّي الرّجل أربع ركعات مترسّلا.

###إذا زالت الشمس

و نيز در همان كتاب و باب: احمد بن فهد در عدة الداعى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هنگام زوال خورشيد (مقصود ظهر است) درهاى آسمان و بهشت گشوده مى‏شود و حوائج بزرگ برآورده گردد، پس گفتم: از كدام ساعتش؟ فرمود: بمقدارى كه انسان نماز ظهرش را بآهستگى و تأنى بجاى آورد.

###كثرة الدّعاء يوم الجمعة

الحديث 656 استحباب كثرة الدّعاء يوم الجمعة

و فيه أيضا: باب «استحباب كثرة الدّعاء يوم الجمعة» عن زيد بن عليّ، عن آبائه، عن فاطمة عليها السّلام، قالت: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: إنّ في الجمعة لساعة لا يوافقها رجل مسلم يسأل اللّه عزّ و جلّ فيها خيرا إلّا أعطاه إيّاه: قالت: فقلت: يا رسول اللّه! أيّة ساعة هي؟ قال: إذا تدلى نصف عين الشمس للغروب، قال: فكانت فاطمة تقول لغلامها: إصعد على الظّراب [الزّراب‏] فإذا رأيت نصف عين الشمس تدلى للغروب فأعلمني حتّى أدعو.

###كثرة الدّعاء يوم الجمعة

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب كثرت دعاء در روز جمعه» از زيد بن على از پدران بزرگوارانش از حضرت فاطمه عليها السّلام روايت شده كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: همانا در (روز) جمعه ساعتى است كه مرد مسلمان هر امر خيرى از خداى با عزت و جلال تقاضا كند باو عطا فرمايد (حضرت زهرا عليها السّلام) فرمود: پس عرضكردم: اى رسول خدا! كدام ساعت است آن ساعت؟ فرمود: هنگامى كه نصف قرص خورشيد از افق غروب كند و نصف ديگر آن فوق افق باشد (يعنى مشرف بغروب شود) پس حضرت فاطمه عليها السّلام بغلامش مى‏فرمود: بر پشته‏ها و بلنديها بالا رو، چون ديدى كه نصف قرص خورشيد از افق غروب كرده بمن اعلام كن تا دعا كنم.

###كثرة الدّعاء لیلة الجمعة

الحديث 657 استحباب الإكثار من الدّعاء و الإستغفار و العبادة ليلة الجمعة

و فيه أيضا: باب «استحباب الإكثار من الدّعاء و الإستغفار و العبادة ليلة الجمعة» عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السّلام أنّه قال: إنّ اللّه تعالى لينادي كلّ ليلة جمعة من فوق عرشه من أوّل اللّيل إلى آخره: ألا عبد مؤمن يدعوني لآخرته و دنياه قبل طلوع الفجر فاجيبه؟ ألا عبد مؤمن يتوب إليّ من ذنوبه قبل طلوع الفجر فأتوب عليه؟ ألا عبد مؤمن قد قترت عليه رزقه فيسألني الزّيادة في رزقه قبل طلوع الفجر فأزيده و اوسع عليه؟ ألا عبد مؤمن سقيم يسألني أن أشفيه قبل طلوع الفجر فاعافيه؟ ألا عبد مؤمن محبوس مغموم يسألني أن أطلقه من حبسه قبل طلوع الفجر فأطلقه من حبسه و اخلّى سربه؟ ألا عبد مؤمن مظلوم يسألني أن آخذ له بظلامته قبل طلوع الفجر فأنتصر له و آخذ له بظلامته؟ فلا يزال ينادي بهذا حتّى يطلع الفجر.

###كثرة الدّعاء لیلة الجمعة

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب دعا و استغفار و عبادت بسيار نمودن در شب جمعه» از ابى بصير از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداى تعالى در هر شب جمعه‏اى از اول شب تا پايان آن از بالاى عرش ندا ميفرمايد: آيا بنده مؤمنى هست كه بخواند مرا براى آخرت و دنياى خود پيش از سپيده‏دم (يعنى دعا كند) تا دعاى او را اجابت فرمايم؟ آيا بنده مؤمنى هست كه پيش از سپيده‏دم از گناهان خود توبه نمايد تا توبه او را بپذيرم؟ آيا بنده مؤمنى هست كه روزى او كم باشد و پيش از سپيده دم از من زيادى روزى خود را طلب كند تا (روزيش) زياد گردانم و بر او گشايش دهم؟ آيا بنده مؤمن دردمندى هست كه پيش از سپيده‏دم خواهان عافيت خود باشد تا او را عافيت دهم؟ آيا بنده مؤمن محبوس و زندانى اندوهناكى هست كه پيش از سپيده دم از من آزادى خود را بخواهد تا او را از زندان نجات دهم و راه را بر او بازگردانم؟ آيا بنده مؤمن مظلومى هست كه پيش از سپيده دم از آنچه بر او ستم شده از من طلب كند تا از ظالم او بگيرم و ياريش دهم؟ و هميشه اين ندا هست تا سپيده (صبح) طلوع نمايد.

###كراهة الدعاء للرّزق ممّن أفسد ماله

الحديث 658 كراهة الدعاء للرّزق ممّن أفسد ماله أو أنفقه في غير حقّ‏

و فيه أيضا: باب «كراهة الدعاء للرّزق ممّن أفسد ماله أو أنفقه في غير حقّ» عن جعفر بن إبراهيم، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: أربعة لا يستجاب لهم‏ دعوة: الرّجل جالس في بيته يقول: اللّهمّ ارزقني، فيقال له: أ لم آمرك بالطلب؟ و رجل كانت له امرأة فدعا عليها، فيقال له: ألم أجعل أمرها إليك؟ و رجل كان له مال فأفسده فيقول: اللّهمّ ارزقني، فيقال له: ألم آمرك بالإقتصاد؟ ألم آمرك بالإصلاح؟ ثمّ قال: وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً و رجل كان له مال فأدانه بغير بيّنة، فيقال له: ألم آمرك بالشّهادة؟.

###كراهة الدعاء للرّزق ممّن أفسد ماله

و نيز در همان كتاب: باب «كراهت دعا براى روزى، از كسى كه مال خود را فاسد و تباه گردانيده يا در غير حق خود انفاق نموده است» از جعفر بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: چهار طايفه ‏اند كه دعاى ايشان باجابت نرسد: شخصى كه در خانه خود بنشيند و بگويد: بار خدايا روزى ده مرا، پس باو گفته مى‏شود: آيا امر نكردم تو را بطلب روزى؟ و مردى كه زنى دارد و او را نفرين ميكند، پس (باو) گفته مى‏شود: آيا امر (طلاق) او بتو واگذار نشده است؟ و مردى كه داراى مالى باشد و آن را تباه گرداند و بگويد: پروردگارا روزى ده مرا، پس (باو) گفته مى‏شود: آيا امر نكردم تو را بميانه روى؟ آيا ترا فرمان نداده ‏ام باصلاح مال خود؟ سپس فرمود: وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً و مردى كه مالى براى او باشد و بدون گواه و شاهد بقرض كسى دهد (و از ميان برود) پس باو گفته مى‏شود: آيا امر نكردم ترا به (طلب نمودن) گواه؟.

###ثلاثة لا يستجاب لهم دعوة

الحديث 659 الثّلاثة الّذين لا يستجاب لهم دعوة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الوليد بن صبيح، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: صحبته بين مكّة و المدينة فجاء سائل فأمر أن يعطى، ثمّ جاء آخر فأمر أن يعطى، ثمّ جاء آخر فأمر أن يعطى، ثمّ جاء الرابع فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يشبعك اللّه، ثمّ التفت إلينا فقال: أما عندنا ما نعطيه و لكن اخشى أن أكون كأحد الثّلاثة الّذين لا يستجاب لهم دعوة: رجل أعطاه اللّه مالا فأنفقه في غير حقّه ثمّ قال: اللّهمّ‏ ارزقنى فلا يستجاب له، و رجل يدعو على امرأته أن يريحه منها و جعل اللّه عزّ و جلّ أمرها إليه، و رجل يدعو على جاره و قد جعل اللّه عزّ و جلّ له السبيل إلى أن يتحوّل عن جواره و يبيع داره‏.

###ثلاثة لا يستجاب لهم دعوة

و نيز در همان كتاب و باب: از وليد بن صبيح از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده (راوى) گفت: بين مكه و مدينه مصاحب با حضرت صادق عليه السّلام بودم، سائلى آمد (و از حضرت چيزى خواست) پس حضرت فرمانداد تا باو عطا شود، سپس ديگرى آمد حضرت امر فرمود باو عطائى شود، سپس ديگرى آمد حضرت امر فرمود عطائى باو شود، سپس شخص چهارمى آمد حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خدا ترا سير گرداند، سپس بما توجه نموده فرمودند: آگاه باشيد چيزى كه باو عطا كنيم نزد ما بود و ليكن ترسيدم كه من چون يكى از سه طايفه ‏اى گردم كه دعاى ايشان مستجاب نمى‏شود: مردى كه خداوند مالى باو عطا فرموده و او آن مال را بغير مستحق بدهد سپس بگويد: پروردگارا رزق‏ و روزى بمن مرحمت فرما، كه دعاى او مستجاب نشود؛ و مردى كه دعا كند بر زن خود كه از (شرور) او راحت گردد در حالى كه پروردگار با عزت و جلال امر (طلاق) زن را در دست او قرار داده؛ و مردى كه همسايه (بد) خود را نفرين كند در حالى كه خداى با عزت و جلال راه (فرار) جهت او قرار داده كه از همسايگى او بفروش خانه‏اش جاى ديگر رود.

 

 

###سقي المآء النّاس و البهائم

الحديث 660 تأكّد استحباب سقي المآء النّاس و البهائم و لو في موضع يوجد فيه‏

و فيه أيضا: (كتاب الزكوة) باب «تأكّد استحباب سقي المآء النّاس و البهائم و لو في موضع يوجد فيه» عن طلحة بن زيد، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: أوّل ما يبدء به في الآخرة صدقة المآء، يعني في الأجر.

###سقي المآء النّاس و البهائم

و نيز در همان كتاب: (كتاب زكاة) باب «تأكد استحباب آب دادن بمردم و حيوانات گر چه در جايى باشد كه آب هم موجود است» از طلحة بن زيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اول چيزى كه ابتداء بآن مى‏شود در آخرت، آب دادن (براى خوشنودى خداوند) ميباشد (يعنى اول باجر و پاداش آب دادن شروع مى‏شود).

###إبراد الكبد الحرّاء

الحديث 661 إنّ اللّه تعالى يحبّ إبراد الكبد الحرّاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن ضريس بن عبد الملك، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ اللّه تعالى يحبّ إبراد الكبد الحرّاء، و من سقى كبدا حرّاء من بهيمة أو غيرها أظلّه اللّه في ظلّ عرشه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه.

###إبراد الكبد الحرّاء

و نيز در همان كتاب و باب: از ضريس بن عبد الملك از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا خداوند متعال دوست دارد سرد نمودن جگرى كه گرم است (يعنى داغ شده باشد از شدت عطش) و هر كس سيراب كند كبد گرمى را (كه از سوز تشنگى بتعب افتاده) چه حيوان باشد يا غير آن، خداوند او را در سايه عرش خود قرار خواهد داد روزى كه سايبانى نيست مگر سايه حق (كنايه از اينكه از حرارت و سوزندگى محشر در امانست).

###فضيلة سقي الماء

الحديث 662 فضيلة سقي الماء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن معاوية بن عمّار، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام‏ قال: من سقى الماء في موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة، و من سقى الماء في موضع لا يوجد فيه المآء كان كمن أحيا نفسا، و من أحيا نفسا فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً.

###فضيلة سقي الماء

و نيز در همان كتاب و باب: از معاوية بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه آب دهد (ديگرى را) در محلى كه آب بدست مى‏آيد (يعنى تهيه آب آسانست) مثل كسى است كه بنده ‏اى (در راه خداوند) آزاد كرده است و كسى كه (تشنه ‏اى را) آب دهد در محلى كه آب يافت نميشود چون كسى است كه نفسى را زنده كرده (يعنى در اجر و ثواب) و هر كه نفسى را زنده كند چون كسى است كه همه مردم را زنده كرده است (چون يكنفر انسان كه زنده مى‏شود ممكن است منشأ مثل تمام افراد بشود، چنانچه وجود حضرت آدم عليه السّلام منشأ وجود تمام افراد انسان شد).

###وجوب الجود و السخاء بالزكاة

الحديث 663 وجوب الجود و السخاء بالزكاة و نحوها من الواجبات‏

و فيه أيضا: باب «وجوب الجود و السخاء بالزكوة و نحوها من الواجبات» قال: (أي الصدوق رحمه اللّه) و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أدّى ما افترض اللّه عليه فهو أسخى النّاس.

###وجوب الجود و السخاء بالزكاة

و نيز در همان كتاب: باب «وجوب جود و سخاوت بزكاة و مانند آن از ساير واجبات» (صدوق ره) گفته كه نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه انجام دهد آنچه را كه خداوند بر او واجب فرموده باسخاوت‏ترين مردم است.

###وب الجود و السخاء بالزكاة

الحديث 664 وجوب الجود و السخاء بالزكاة و نحوها من الواجبات‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عليّ بن عوف، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: السّخاء أن تسخو نفس العبد عن الحرام أن تطلبه، فإذا ظفر بالحلال طابت نفسه أن ينفقه في طاعة اللّه عزّ و جلّ.

###وب الجود و السخاء بالزكاة

و نيز در همان كتاب و باب: از على بن عوف روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سخاوت و بخشش اينست كه بنده، نفس خود را بتكلف و زحمت بياندازد در ترك حرام هر گاه طالب آن گردد (يعنى هنگام روى آوردن حرام بزحمت خود را از آن باز دارد) پس هنگامى كه بحلالى دست يافت، نفس او مايل و خوشنود است كه آن را در راه فرمانبرى خداى با عزت و جلال انفاق نمايد.

###بلى اللّه عزّوجلّ العباد بإخراج الدرهم

الحديث 665 ما بلى اللّه عزّوجلّ العباد بشي‏ء أشدّ عليهم من إخراج الدرهم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جميل بن درّاج، عن أبيعبد اللّه عليه السّلام قال: ما بلى اللّه عزّ و جلّ العباد بشي‏ء أشدّ عليهم من إخراج الدرهم.

###بلى اللّه عزّوجلّ العباد بإخراج الدرهم

و نيز در همان كتاب و باب: از جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آزمايش نفرمود خداوند با عزت و جلال بندگان (خود) را بچيزى‏ كه بر ايشان سخت‏تر از دادن درهم باشد.

###إستغناء عن الناس

الحديث 666 استحباب الإستغناء عن الناس و ترك طلب الحوائج منهم‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الإستغناء عن الناس و ترك طلب الحوائج منهم» عن عبد اللّه بن سنان قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ثلاثة هنّ فخر المؤمن و زينة في الدنيا و الآخرة: الصلوة في آخر اللّيل، و يأسه ممّا في أيدي الناس، و ولاية الإمام من آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم.

###إستغناء عن الناس

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب استغناء از مردم و ترك طلب حوائج از ايشان» از عبد اللَّه بن سنان روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: سه چيز است كه موجب افتخار و مباهات مؤمن و زينت (او) در دنيا و آخرت است: نماز در آخر شب؛ و نا اميد بودن (و توجه نداشتن) بآنچه در دست مردم است؛ و ولايت (و دوستى) امام عليه السّلام از خانواده پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله (مقصود ائمه اثنى عشر عليهم السّلام است).

###إزهد في الدنيا يحبّك اللّه

الحديث 667 إ إزهد في الدنيا يحبّك اللّه، و ازهد فيما عند الناس يحبّك النّاس‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن عيسى الكندي، عن جعفر بن محمّد قال: جاء أعرابيّ إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: يا محمّد! أخبرني بعمل يحبّني اللّه عليه، فقال: يا أعرابيّ! إزهد في الدنيا يحبّك اللّه، و ازهد فيما عند الناس يحبّك النّاس.

###إزهد في الدنيا يحبّك اللّه

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن عيسى كندى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: عربى بيابانى نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرضكرد: اى محمد! عملى بمن تعليم فرما كه چون آن را بجاى آورم خداوند مرا دوست بدارد، فرمود: بى‏رغبت شو بآنچه در دنياست تا خداوند ترا دوست بدارد، و بى‏رغبت شو بآنچه نزد مردم است تا مردم ترا دوست بدارند.

###صدق و أداء الأمانة

الحديث 668 الصدق و أداء الأمانة

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الصدق و أداء الأمانة» عن أبي طالب رفعه، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: لا تنظروا إلى طول ركوع الرجل و سجوده، فإنّ ذلك شي‏ء إعتاده، فلو تركه إستوحش لذلك، و لكن انظروا إلى صدق حديثه و أداء أمانته.

###صدق و أداء الأمانة

در كتاب كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «صدق و اداء امانت» از مرفوعه ابى طالب نقل شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بطول ركوع و سجود شخص نگاه نكنيد، زيرا اين طول دادن چيزيست كه عادت او بر آن شده است، و اگر ترك آن كند بوحشت مى‏افتد، و ليكن نظر شما براستگوئى و رد امانت او باشد.

###حسن الخلق‏

الحديث 669 حسن الخلق‏

و فيه أيضا: باب «حسن الخلق» عن عليّ بن الحسين عليهما السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ما يوضع في ميزان إمرء يوم القيامة أفضل من حسن الخلق.

###حسن الخلق‏

و نيز در همان كتاب: باب «حسن خلق» از حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چيزى در ميزان عمل كسى در روز قيامت نهاده نميشود كه برتر از خلق نيكو باشد.

###مواعظ عيسى و حِكَمه

الحديث 670 مواعظ عيسى عليه السّلام و حكمه‏

في المجلّد الخامس من البحار: (كتاب النبوّة) باب «مواعظ عيسى عليه السّلام و حكمه» (تحف العقول) مواعظ المسيح عليه السّلام في الإنجيل و غيره، و من حكمه: طوبى للمتراحمين، اولئك هم المرحومون يوم القيامة؛ طوبى للمصلحين بين الناس، اولئك هم المقرّبون يوم القيامة؛ طوبى للمطهّرة قلوبهم، اولئك يزورون اللّه يوم القيامة، طوبى للمتواضعين في الدنيا، اولئك يرثون منابر الملك يوم القيامة، طوبى للمساكين لهم ملكوت السماء؛ طوبى للمحزونين، هم الّذين يسرّون؛ طوبى للّذين يجوعون و يظمؤون خشوعا، هم الّذين يسبقون؛ طوبى للمسبوبين من أجل الطّهارة، فإنّ لهم ملكوت السّماء؛ طوبا كم إذا حسدتم و شتمتم‏ و قيل فيكم كلّ كلمة قبيحة كاذبة، حينئذ فافرحوا و ابتهجوا فإنّ أجركم قد كثر في السّماء. و قال: يا عبيد السوء! تلومون الناس على الظنّ و لا تلومون أنفسكم على اليقين، يا عبيد الدّنيا! تحلقون رؤوسكم و تقصّرون قميصكم و تنكسون رؤوسكم، و لا تنزعون الغلّ من قلوبكم؛ يا عبيد الدنيا! مثلكم كمثل القبور المشيّدة يعجب الناظر ظهرها، و داخلها عظام الموتى مملوّة خطايا؛ يا عبيد الدنيا! إنّما مثلكم كمثل السّراج يضي‏ء للناس و يحرق نفسه (إلى أن قال عليه السّلام:) و اعلموا أنّ كلمة الحكمة ضالّة المؤمن، فعليكم قبل أن ترفع، و رفعها أن يذهب رواتها؛ يا صاحب العلم! عظّم العلماء لعلمهم و دع منازعتهم، و صغّر الجهّال لجهلهم و لا تطردهم و لكن قرّبهم و علّمهم؛ يا صاحب العلم! إعلم أنّ كلّ نعمة عجزت عن شكرها بمنزلة سيّئة تؤاخذ عليها «الحديث».

###مواعظ عيسى و حِكَمه

در جلد پنجم از كتاب بحار: (كتاب نبوت) باب «مواعظ عيسى عليه السّلام و اندرزهاى حكيمانه آن حضرت» (از كتاب تحف العقول) مواعظ مسيح عليه السّلام در انجيل و غير انجيل، و از سخنان حكمت آميز آن حضرت است: خوشا بحال آنان كه بيكديگر رحم ميكنند، ايشانند كه در روز قيامت مورد رحمت خدا قرار ميگيرند، خوشا بحال آنان كه بين مردم را اصلاح ميكنند، ايشانند كه در روز قيامت برحمت حق نزديك گشته‏ اند، خوشا بحال آنان كه دلشان پاك و پاكيزه شده است (از اخلاق بد و غش با خلق و ريا و خيانت) ايشانند كه خداوند را در روز قيامت زيارت ميكنند (يعنى قرب كامل برحمت خداوند دارند) خوشا بحال آنان كه در دنيا فروتنى ميكنند، آنها در روز قيامت داراى كرسى‏هاى سلطنتند، خوشا بحال تهى دستان خاك‏نشين كه از براى آنهاست سلطنت و رفعت آسمانى، خوشا بحال آنان كه در امر آخرت اندوهناكند، ايشانند كه خوشحال ميشوند (در آخرت) خوشا بحال آنان كه بخودشان گرسنگى و تشنگى ميدهند (يعنى روزه ميگيرند) بجهت اظهار انقياد، آنها كسانى هستند كه به بهشت و نعمتهاى آن سبقت ميگيرند، خوشا بحال آنان كه از جهت پاكى از گناهان و كناره‏گيرى از معصيتها نسبت‏ بآنها بدگوئى مى‏شود، پس همانا براى آنها است ملك و سلطنت آسمانى، خوشا بحال شما هنگامى كه حسد برده و دشنام داده شويد و در باره شما هر كلمه زشت و دروغى گفته شود، در اين هنگام پس خوشحال و خورسند باشيد، زيرا كه پاداش شما در آسمان بسيار است. و فرمود: اى بندگان بد! مردم را بگمان كردار بد ملامت ميكنيد و بعيب‏هاى يقينى خود، خويشتن را سرزنش نمى‏نمائيد، اى بندگان دنيا، سرهاى خود را ميتراشيد و پيراهن خود را كوتاه ميكنيد و سرهاى خود را بزير مياندازيد و كينه را از دلهاى خود بر نميكنيد، اى بندگان دنيا! مثل شما چون قبرهاى محكميست كه بناء ظاهرى آنها نظركننده را خوش مى‏آورد و حال آنكه داخل آنها استخوان‏هاى مرده‏ها ميباشد كه پر از معاصى و خطاهاست، اى بندگان دنيا! همانا مثل شما مثل چراغيست كه براى مردم روشنى ميدهد و خود را ميسوزاند (تا آنجائى كه فرمود:) و بدانيد كه كلمه حكمت گم‏شده مؤمن است پس بر شما باد طلب و ضبط آن پيش از آنكه برداشته شود، و برداشتنش برفتن روايت‏كنندگانش است، اى صاحب دانش! دانشمندان را بزرگ بشمار براى دانشى كه دارند، و مجادله با علماء را واگذار، و نادانان را كوچك بشمار براى نادانى آنها، و آنها را (از خود) دور نگردان و ليكن آنها را بخود نزديك گردان و بآنها ياد ده، اى صاحب علم! هر نعمتى را كه سپاسگزارى نكنى بمنزله گناهيست (يعنى ناسپاسى آن نعمت) كه بر آن مؤاخذه‏ ميشوى «تا آخر حديث».

###قول الله تعالى في الإنجيل‏

الحديث 671 قول الله تعالى في الإنجيل‏

في جواهر السّنية: باب «عيسى عليه السّلام» و روي الشّهيد الثّاني الشيخ زين الدين قدّس سرّه في كتاب الآداب، قال: قال اللّه تبارك و تعالى في السورة السابع عشرة من الإنجيل: ويل لمن سمع العلم و لم يطلبه كيف يحشر مع الجهّال إلى النّار؟ تعلّموا العلم و علّموه، فإنّ العلم إن لم يسعدكم لم يشقكم، و إن لم يرفعكم لم يضعكم، و إن لم يغنكم لم يفقركم، و إن لم ينفعكم لم يضرّكم، و لا تقولوا نخاف أن نعلم و لا نعمل، و لكن قولوا نرجو أن نعلم و نعمل، و العلم يشفع لصاحبه و حقّ على اللّه أن لا يخزيه، إنّ اللّه تعالى يقول يوم القيامة: يا معشر العلماء! ما ظنّكم بربّكم؟ فيقولون: ظنّنا أن يرحمنا و يغفرلنا، فيقول تعالى: إنّي قد فعلت، إنّي استودعتكم حكمتي لا لشرّ أردته بكم بل لخير أردته بكم، فادخلوا في صالح عبادي إلى جنّتي برحمتي.

###قول الله تعالى في الإنجيل‏

در كتاب جواهر السنية: باب «عيسى عليه السّلام» است كه شهيد ثانى شيخ زين الدين قدس سره در كتاب آداب روايت نموده كه گفت: خداوند تبارك و تعالى در سوره هفدهم از انجيل فرموده: واى بر كسى كه علم را بشنود و آن را طلب نكند، چگونه است حالش وقتى كه با نادانان بسوى آتش محشور مى‏شود؟ دانش را ياد بگيريد و آن را ياد بدهيد، همانا اگر دانش شما را خوشبخت نكند بدبخت نخواهد كرد، و اگر مقام شما را بالا نبرد پست نخواهد نمود، و اگر شما را بى‏نياز نكند نيازمند نخواهد كرد، و اگر بشما سود نبخشد ضرر نخواهد رسانيد، و نگوئيد ميترسيم بدانيم و عمل نكنيم و ليكن بگوئيد: اميدواريم كه بدانيم و عمل كنيم، و علم براى صاحب خود شفاعت ميكند و بر خداوند سزاوار است كه او را خوار نگرداند، همانا خداوند با عظمت در روز قيامت ميفرمايد:

اى گروه دانشمندان! گمان شما بپروردگارتان چيست؟ پس ميگويند: گمان ما اينست كه خداوند بما رحم ميكند و ما را مى‏آمرزد، پس خداوند با عظمت ميفرمايد: همانا بجا آوردم، همانا حكمت خودم را نزد شما امانت گذاشتم نه براى شرى كه براى شما اراده كرده بودم، بلكه براى خيرى بود كه براى شما خواسته بودم، پس در ميان بندگان شايسته من داخل شويد و بسبب رحمت من بسوى بهشت روانه گرديد.

###ما أوحى الله إلى داود

الحديث 672 فيما أوحى الله تعالى إلى داود

و فيه أيضا: باب «داود عليه السّلام» عن حفص بن غياث، عن أبي عبد اللّه‏ عليه السّلام قال: أوحى اللّه عزّ و جلّ إلى داود عليه السّلام: لا تجعل بيني و بينك عالما مفتونا بالدّنيا فيصدّك عن طريق محبّتي، فإنّ اولئك قطّاع طريق عبادي المريدين، إنّ أدنى ما أنا صانع بهم أن أنزع حلاوة مناجاتي من قلوبهم.

###ما أوحى الله إلى داود

و نيز در همان كتاب: باب «داود عليه السّلام» از حفص بن غياث از حضرت‏ صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: خداوند با عزت و جلال بسوى داود عليه السّلام وحى فرستاد كه بين من و خودت دانشمند مبتلاى بدنيا را قرار نده كه ترا از راه دوستى من باز ميدارد، پس همانا آنها راهزنهاى بندگان ارادتمند منند، همانا كمترين چيزى كه نسبت بآنها (از جهت عقوبت) بجا مى‏آورم اينست كه شيرينى مناجات خودم را از دل آنها مى‏برم.

###ذم النميمة

الحديث 673 ذم النميمة

و فيه أيضا: باب «موسى عليه السّلام» و روي (أي الشهيد) في رسالة الغيبة: إنّ موسى عليه السّلام استسقى لبني إسرائيل حين أصابهم قحط، فأوحى اللّه تعالى إليه لا أستجيب لك و لا لمن معك و فيكم نمّام قد أصرّ على النّميمة، فقال: يا ربّ! و من هو حتّى نخرجه من بيننا، فقال: يا موسى! أنهاكم عن النّميمة فأكون نمّاما؟ فتابوا بأجمعهم فسقوا.

###ذم النميمة

و نيز در همان كتاب: باب «موسى عليه السّلام» است و روايت كرده (يعنى شهيد) در رساله غيبت: همانا موسى عليه السّلام براى بنى اسرائيل طلب باران كرد هنگامى كه آنها را قحطى رسيده بود، پس خداوند باعظمت بسوى او وحى فرستاد كه دعاى تو و همراهانت را اجابت نكنم، زيرا در ميان شما سخن چينى است كه اصرار بر سخن چينى خود دارد، پس موسى عليه السّلام عرض كرد: اى پروردگار من! كيست آن سخن چين كه او را از بين خودمان خارج كنيم، خداوند فرمود: اى موسى! من از سخن چينى نهى و منع ميكنم آن وقت خودم سخن چينى كنم؟ (يعنى مثل سخن چين باشم) پس تمام آنها توبه كردند و باران براى آنها نازل شد.

###أكثر من الزّاد إلى طريق بعيد

الحديث 674 يا بن آدم! أكثر من الزّاد إلى طريق بعيد، و خفّف الحمل فالصراط دقيق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب (في ضمن حديث رواه الشيخ البهائي قدس سره في الكشكول) يا بن آدم! أكثر من الزّاد إلى طريق بعيد، و خفّف الحمل فالصراط دقيق، و أخلص العمل فإنّ النّاقد بصير، و أخّر نومك إلى القبور، و فخرك إلى الميزان، و لذّاتك إلى الجنّة، و كن لي أكن لك، و تقرّب إليّ بالإستهانة بالدنيا تبعد عن النار.

###أكثر من الزّاد إلى طريق بعيد

و نيز در همان كتاب و باب: (در ضمن حديثى كه شيخ بهائى قدس سره در كتاب كشكول) نقل كرده كه: اى پسر آدم! توشه زياد بردار براى راهى كه بسيار دور است، و بار را سبك گردان كه راه باريك است، و نيت را در عمل خالص كن كه‏ همانا صراف (يعنى بررس) بينا است، و خواب خود را تأخير بيانداز براى قبرها، و افتخار خود را بگذار براى موقع سنجش اعمال، و لذتهاى خود را بگذار براى بهشت، و براى من باش تا من براى تو باشم، و بواسطه سهل انگارى كردن در امور دنيا نزديكى مرا بجوى تا اينكه از آتش دور شوى.

###ثواب الهداية و التعليم‏

الحديث 675 ثواب الهداية و التعليم‏

في المجلّد الأوّل من البحار: (كتاب العقل و العلم و الجهل) باب «ثواب الهداية و التعليم» (علل الشرايع) عن يونس، عمّن ذكره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا كان يوم القيامة بعث اللّه عزّ و جلّ العالم و العابد، فإذا وقفا بين يدي اللّه عزّ و جلّ قيل للعابد: إنطلق إلى الجنّة، و قيل للعالم: قف تشفع للناس بحسن تأديبك لهم.

###ثواب الهداية و التعليم‏

در جلد اول بحار: (كتاب عقل و علم و جهل) باب «ثواب هدايت و تعليم» (علل الشرائع) از يونس از كسى كه ذكر نموده يونس او را از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: روز قيامت كه مى‏شود خداوند عز و جل عالم و عابد را بر ميانگيزاند و چون در موقف حساب قرار ميگيرند بعابد گفته مى‏شود: راه بهشت پيش گير، ولى بعالم گفته مى‏شود: درنگ كن و مردمى را كه نيكو تربيت نموده ‏اى شفاعت نما.

###وصايا الباقرومواعظه وحِكَمه‏

الحديث 676 وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه و حكمه‏

في المجلّد السابع عشر من البحار: باب «وصايا الباقر عليه السّلام و مواعظه و حكمه» (تحف العقول) و من كلامه عليه السّلام لجابر أيضا، خرج يوما و هو يقول: أصبحت و اللّه يا جابر محزونا مشغول القلب، فقلت: جعلت فداك ما حزنك و شغل قلبك؟ كلّ هذا على الدّنيا؟ فقال: لا يا جابر، و لكن حزن همّ الآخرة، يا جابر! من دخل قلبه خالص حقيقة الايمان شغل عمّا في الدّنيا من زينتها، إنّ زينة زهرة الدّنيا إنّما هو لعب و لهو، و إنّ دار الآخرة لهي الحيوان؛ يا جابر! إنّ المؤمن لا ينبغي له أن يركن و يطمئنّ إلى زهرة الحيوة الدّنيا، و اعلم أنّ أبنآء [الدّنيا] هم أهل غفلة و غرور و جهالة، و أنّ أبناء الآخرة هم المؤمنون العاملون الزّاهدون، أهل العلم و الفقه و أهل فكرة و اعتبار و اختبار، لا يملّون من ذكر اللّه، و اعلم يا جابر! إنّ أهل التّقوى هم الأغنياء، أغناهم القليل من الدّنيا فمؤونتهم يسيرة، إن نسيت الخير ذكّروك و إن عملت به أعانوك، أخّروا شهواتهم و لذّاتهم خلفهم، و قدّموا طاعة ربّهم أمامهم، و نظروا إلى سبيل الخير و إلى ولاية أحبّآء اللّه فأحبّوهم و تولّوهم و اتّبعوهم؛ فأنزل نفسك من الدّنيا كمثل منزل نزلته ساعة ثمّ ارتحلت عنه، أو كمثل مال استفدته في منامك ففرحت به و سررت ثمّ انتبهت من رقدتك و ليس في يدك شي‏ء، و إنّي إنّما ضربت لك مثلا لتعقل و تعمل به إن وفّقك اللّه له، فاحفظ يا جابر ما أستودعتك [ما أستودعك- نسخة] من دين اللّه و حكمته‏ و انصح لنفسك و انظر ما للّه عندك في حياتك فكذلك يكون لك العهد عنده في مرجعك، و انظر فإن تكن الدّنيا عندك على [غير] ما وصفت لك فتحوّل عنها إلى دار المستعتب اليوم، فلربّ حريص على أمر من امور الدّنيا قد ناله، فلمّا ناله كان عليه وبالا و شقي به، و لربّ كاره لأمر من امور الآخرة قد ناله فسعد به.

###وصايا الباقرومواعظه وحِكَمه‏

در جلد هفدهم بحار: باب «وصاياى حضرت باقر عليه السّلام» (از كتاب تحف العقول) و از جمله سخنان آن حضرت براى جابر نيز اينست كه روزى حضرت بيرون رفت و ميفرمود: بخدا سوگند صبح كردم اى جابر در حالى كه اندوهناكم و دلم مشغولست (جابر گويد) عرضكردم: فدايت شوم، سبب اندوه و گرفتگى دل شما چيست؟ (آيا) اين حزن و اندوه براى امر دنياست؟ فرمود: نه اى جابر، ولى اندوه آخرتست (كه مرا اندوهناك نموده است) اى جابر، كسى كه داخل شود در دل او ايمان خالص، از زينتهائى كه در دنياست رو گرداند، همانا زينتهاى دنيا لعب و لهو است، همانا خانه آخرتست كه (آدمى در آن) زنده و جاويدانست؛ اى جابر! سزاوار نيست مرد با ايمان بر زينتهاى دنيا دل خوش دارد (اى جابر) بدان كه فرزندان دنيا (يعنى دنيا طلبان) اهل غفلت و غرور و جهالتند، و همانا فرزندان آخرت، مردم با ايمان و عمل‏كننده و اهل زهد (و تقوى) اند (اهل آخرت) ارباب علم و فهمند، اهل تفكر و اعتبارند، از ياد خدا خسته نميشوند، و بدان اى جابر، پرهيزكاران، اغنياء (از مردم) اند، بى‏نياز گردانيده ايشان را (خدا) از حطام كم (و بى‏ارزش) دنيا (يعنى بكمى از دنيا اكتفا مينمايند) پس نيازات ايشان كم است، اگر عمل نيكى را فراموش كنى بيادت آرند و اگر در مقام انجام آن باشى ياريت كنند، شهوات و لذات خود را پشت سر افكنده و فرمانبرى خداى خويش را پيش روى قرار داده‏اند (كنايه از اينكه بدنيا توجهى ندارند و همت ايشان فقط امتثال فرمان خداست) و براه خير نظر كنند و توجه بولايت دوستان خدا دارند، پس دوست بدار ايشان را و پيروى ايشان نما، و خود را در دنيا چنان دان كه گوئيا ساعتى بيش در آنجا اقامت نكنى و سپس كوچ خواهى كرد، يا چون مالى كه در خواب (گمان برى) بدستت آمد و بدان خوشحال شوى و پس از بيدارى چيزى در دست خود نبينى (اى جابر) همانا من براى تو (اين) مثال (ها) آوردم تا بفهمى و بآن عمل كنى اگر خداوند ترا توفيق كرامت فرمايد، پس حفظ كن اى جابر آنچه از (احكام) دين خدا برسم امانت بتو ميسپارم و (نيز) حكمت‏ آن احكام را، و خير خواه خود باش و بآنچه خداوند در ايام زندگيت در دنيا از نعمتها (يعنى سلامتى اعضاء و غير آن) بتو عطا فرموده شاكر باش كه معاهده تو با خداوند در بازگشتت چنين خواهد بود (اى جابر) نظر نما پس اگر دنيا در نزد تو جز آن بود كه برايت وصف كردم پس همين امروز منتقل شو از آن دنيا بدنيائى كه در آن طلب رضاى خدا كنى، و چه بسا مردمى كه بر امرى از امور دنيا حريصند و پس از رسيدن بآن، سرباز او ميگردد و موجب شقاوتش مى‏شود، و چه بسا شخصى كه امرى از امور آخرت را كراهت دارد در حالى كه موفق بآن شده و سعادتمند گرديده.

###صلوة لقضاء الحاجة و كيفيّاتها

الحديث 677 استحباب الصّلوة لقضاء الحاجة و كيفيّاتها

في الوسائل: (كتاب الصّلوة) باب «استحباب الصّلوة لقضآء الحاجة و كيفيّاتها» عن محمّد بن كردوس، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من تطهّر ثمّ آوى إلى فراشه بات و فراشه كمسجده، فإن قام من اللّيل فذكر اللّه تناثرت عنه خطاياه، فإن قام من آخر اللّيل و تطهّر فصلّى ركعتين و حمد اللّه و أثنى عليه و صلّى على النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم لم يسئل اللّه شيئا إلّا أعطاه، إمّا أن يعطيه الّذي يسئله بعينه، و إمّا أن يدّخر له ما هو خير له منه‏.

###صلوة لقضاء الحاجة و كيفيّاتها

در وسائل: (كتاب الصلاة) باب «استحباب نماز جهت قضاء حاجت و چگونگى آن» از محمد بن كردوس از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه وضو بسازد سپس بسوى خوابگاه خود قرار گيرد، شبرا گذرانده در حالى كه خوابگاه او (از جهت ثواب و مزد آخرت) چون مسجد باشد، پس اگر برخيزد و متذكر خداوند گردد لغزشها از او بريزد، پس اگر آخر شب برخيزد و وضو سازد و دو ركعت نماز گزارد و حمد و ثناى الهى بجاى آرد و بر پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله صلوات بفرستد سؤال نميكند از خدا چيزى را مگر آنكه باو عطا فرمايد، يا همان چيزى را كه خواسته باو عطا فرمايد و يا آنكه بهتر از آن را براى آخرتش ذخيره فرمايد.

###مضلّات الفتن‏

الحديث 678 أنّه يكره أن يقال: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الفتنة بل يقال: من مضلّات الفتن‏

و فيه أيضا: باب «أنّه يكره أن يقال: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الفتنة بل يقال: من مضلّات الفتن» (عن أبي الحسن عليّ بن محمّد الرضا، عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام) قال: و سمع أمير المؤمنين عليه السّلام رجلا يقول: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الفتنة، فقال: أراك تتعوّذ من مالك و ولدك، يقول اللّه عزّ و جلّ: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ و لكن قل: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من مضلّات الفتن.

###مضلّات الفتن‏

و نيز در همان كتاب: باب «كراهت گفتن‏ اللهم انى اعوذ بك من الفتنة ، بلكه گفته شود: اللهم انى اعوذ بك من مضلات الفتن»

 (از حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارانش از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام) نقل شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شنيد كه مردى ميگويد: خدايا از فتنه پناه بتو مى‏برم، حضرت فرمود: ترا مى‏بينم كه از مال و فرزند خود (بخدا) پناه ميبرى (زيرا) خداوند با عزت و جلال ميفرمايد: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ (همانا مالها و فرزندان شما موجب آزمايش شمايند) بلكه بگو: اللهم انى اعوذ بك من مضلات الفتن (يعنى پروردگارا پناه بتو مى‏برم از فتنه‏هاى گمراه‏كننده) .

###احتساب المرض و الصبر عليه

الحديث 679 استحباب احتساب المرض و الصبر عليه‏

و فيه أيضا: (كتاب الطّهارة) باب «استحباب احتساب المرض و الصبر عليه» عن عبد اللّه بن سنان، عن أخيه محمّد، عن جعفر بن محمّد الصادق عليه السّلام، عن آبائه عن عليّ عليه السّلام أنّه عاد سلمان الفارسي فقال له: يا سلمان! ما من أحد من شيعتنا يصيبه وجع إلّا بذنب قد سبق منه، و ذلك الوجع تطهير له، قال سلمان: فليس لنا في شي‏ء من ذلك أجر خلا التّطهير؟ قال عليّ عليه السّلام: يا سلمان! لكم الأجر بالصّبر عليه و التّضرع إلى اللّه و الدّعاء له، بهما تكتب لكم الحسنات و ترفع لكم الدّرجات، فأمّا الوجع خاصّة فهو تطهير و كفّارة.

###احتساب المرض و الصبر عليه

و نيز در همان كتاب: (كتاب الطهارة) باب «استحباب محسوب نمودن (تحمل) بيمارى و شكيبائى بر آن را براى خداوند» از عبد اللَّه بن سنان از برادرش محمد از حضرت صادق عليه السّلام از پدران (بزرگواران) خود از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت شده كه از سلمان فارسى عيادت نموده و فرمود: اى سلمان! نيست كسى از شيعيان ما كه دردى باو ميرسد مگر آنكه بسبب گناهى است كه از پيش بجاى آورده است، و آن درد (و بيمارى) موجب پاك شدن اوست از آن گناه، سلمان عرضكرد: آيا براى ما پاداش و اجرى در مرضى جز پاك شدن (از گناه گذشته) نيست؟ حضرت على عليه السّلام فرمود: اى سلمان! براى شما بسبب شكيبائى بر آن بيمارى، و تضرع و زارى بسوى خداوند اجر و پاداش است، و دعا نمودن براى رفع آن بيمارى بسبب شكيبائى و تضرع بسوى خدا موجب مى‏شود اعمال نيكى در نامه عمل شما نوشته شود و درجه و مقام شما بالا ميرود، اما بيمارى تنها پس موجب تطهير و كفاره (گناهان) است.

###رقى و العود و الأدعية الموجزة

الحديث 680 نبذة من الرّقى و العود و الأدعية الموجزة للأمراض و الأوجاع‏

و فيه أيضا: باب «نبذة من الرّقى و العود و الأدعية الموجزة للأمراض و الأوجاع» (الحسين بن بسطام في كتاب طبّ النّبي) قال: و قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: ما اشتكى أحد من المؤمنين شكاية قطّ فقال بإخلاص نيّة و مسح موضع العلّة: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً إلّا عوفي من تلك العلّة أيّة علّة كانت، و مصدّق ذلك في الآية حيث يقول: شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.

###رقى و العود و الأدعية الموجزة

و نيز در همان كتاب: باب «برخى از افسونها و تعويذات و ادعيه مختصرى جهت بيماريها و دردها» (حسين بن بسطام در كتاب طب النبى نقل كرده و) گفته كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: شكايت نكرد يكنفر از مؤمنين شكايتى هرگز (يعنى از مرضى يا دردى) پس گفته باشد با نيت خالص (يعنى با كمال توجه بالطاف الهيه) در حالتى كه دست خويش را بموضع درد بمالد (و بگويد:) وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً مگر آنكه از آن بلا عافيت يابد هر دردى كه باشد، و تصديق بر اين مطلب در خود آيه (مباركه) هست آنجا كه فرمود: شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.

###ذكر الموت‏

الحديث 681 ذكر الموت‏

في الكافي: (كتاب الجنائز) باب «النّوادر» عن أبي عبيدة قال: قلت لأبي جعفر عليه السّلام: حدّثني ما أنتفع به، فقال: يا أبا عبيدة! أكثر ذكر الموت فإنّه لم يكثر ذكره إنسان إلّا زهّد في الدّنيا.

###ذكر الموت‏

در كتاب كافى: (كتاب جنائز) باب «نوادر» از ابى عبيده روايت شده كه گفت بحضرت باقر عليه السّلام عرضكردم: حديثى براى من بيان فرما تا از آن بهره‏مند شوم، فرمود: اى ابا عبيده! مرگ را زياد بياد آور، پس بتحقيق زياد نكرد ياد مرگ را انسانى مگر آنكه اختيار نمود زهد و تقوى را در دنيا.

###في الوسواس‏

الحديث 682 في الوسواس‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، قال: شكوت إلى أبيعبد اللّه عليه السّلام الوسواس، فقال: يا أبا محمّد! اذكر تقطّع أوصالك في قبرك، و رجوع أحبابك‏ عنك إذا دفنوك في حفرتك، و خروج بنات المآء من منخريك، و أكل الدّود لحمك، فإنّ ذلك يسلّى عنك ما أنت فيه، قال أبو بصير: فو اللّه ما ذكرته إلّا سلّى عنّي ما أنا فيه من همّ الدّنيا.

###في الوسواس‏

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام از وسواس (يعنى خيالات فاسده) شكايت نمودم فرمود: اى ابا محمد! بياد آور جدا شدن مفصل‏هاى خود را در (خانه) قبر و مراجعت نمودن دوستانت از سر قبرت هنگامى كه ترا در گودالت دفن نمودند، و بيرون آمدن كرمهاى كوچك از بينيت، و خوردن كرم، گوشت ترا، پس اينها (امورى است كه) ترا از آنچه در آن هستى (و موجب وسواس تو شده) تسلى ميدهد (و غم و غصه‏ات رفع نمايد) ابو بصير گويد: بخدا سوگند متذكر اين امور نشدم مگر آنكه غصه‏اى كه از جهت دنيا در خود ميديدم از من برطرف نمود.

###اعداد الإنسان كفنه‏

الحديث 683 ثواب اعداد الإنسان كفنه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا أعدّ الرّجل كفنه فهو مأجور كلّما نظر إليه.

###اعداد الإنسان كفنه‏

و نيز در همان كتاب و باب: از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه مردى كفن خود را آماده نمود هر زمان بآن نظر نمايد اجر ميبرد (زيرا بنظر كردن در كفن بياد آخرت مى‏افتد).

###موت المؤمن‏

الحديث 684 موت المؤمن‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عليّ بن رئاب، قال: سمعت أبا الحسن الأوّل عليه السّلام يقول: إذا مات المؤمن بكت عليه الملائكة و بقاع الأرض الّتي كان يعبد اللّه عليها، و أبواب السّماء الّتي كان يصعد أعماله فيها، و ثلم ثلمة في الإسلام لا يسدّها شي‏ء، لأنّ المؤمنين حصون الإسلام كحصون سور المدينة لها.

###موت المؤمن‏

و نيز در همان كتاب و باب: از على بن رئاب روايت شده كه گفت: از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: هر گاه مؤمنى بميرد گريه كنند بر او فرشتگان و مكانهائى از زمين كه بر آنها خدا را عبادت مينموده و درهاى آسمانى كه اعمال او از آنها بالا برده ميشده است، و رخنه و شكافى در اسلام پديد آيد كه هيچ چيز جاى آن را پر نمى‏كند، زيرا مؤمنين ديوارهاى محكم و استوار و حافظ اسلامند مثل حافظ بودن ديوارهاى شهر براى شهر.

###تعزية و الجزع عند المصيبة

الحديث 685 التعزية و الجزع عند المصيبة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عليّ بن إبراهيم رفعه، قال: لمّا مات‏ ذرّ بن أبي ذر، مسح أبو ذر القبر بيده ثمّ قال: رحمك اللّه يا ذرّ، و اللّه أن كنت بي بارّا و لقد قبضت و إنّي عنك لراض، أما و اللّه ما بي فقدك و ما عليّ من غضاضة و ما لي إلى أحد سوى اللّه من حاجة، و لو لا هول المطّلع لسرّني أن أكون مكانك، و لقد شغلني الحزن لك عن الحزن عليك، و اللّه ما بكيت لك و لكن بكيت عليك، فليت شعري ماذا قلت و ماذا قيل لك، ثمّ قال: اللّهمّ إنّي قد وهبت له ما افترضت عليه من حقّي، فهب له ما افترضت عليه من حقّك، فأنت أحقّ بالجود منّي‏.

###تعزية و الجزع عند المصيبة

و نيز در همان كتاب و باب: على بن ابراهيم مرفوعا روايت كرده گفت: هنگامى كه ذر پسر ابى ذر از دنيا رفت ابو ذر دست خود بقبر او كشيد و سپس گفت: اى ذر! خداوند ترا رحمت فرمايد، بخدا سوگند تو نسبت بمن نيكوكار بودى، و بتحقيق روح تو قبض شد در حالى كه از تو راضى و خوشنودم، بخدا سوگند فقدان تو ربطى بمن ندارد (چون بنده خدا بودى و خداوند روح تو را قبض فرمود و بر من نيست كه در كار خدا چون و چرائى كنم) و بر من چيز تازه ‏اى نيست، و جز خدا بسوى كسى نيازى ندارم، و اگر هول مطلع (يعنى ترس از آنچه بر آن آگاهى حاصل مى‏شود در عالم برزخ) نبود هر آينه مسرور و خوشحال بودم كه بجاى تو باشم، هر آينه حزن و اندوه براى تو (كه نتيجه اعمالت بكجا رسيده) مرا مشغول نموده از اندوه بر تو (كه از من مفارقت نموده و جداشده‏اى) بخدا سوگند براى تو گريه نميكنم ولى بر تو (يعنى براى گرفتاريهاى تو در آن عالم) گريه مينمايم (كه اهل نقمتى يا نعمت) پس اى كاش ميدانستم چه گفتى و چه براى تو گفته شد، سپس فرمود: پروردگارا بتحقيق بخشيدم باو آنچه تو از حق من بر او واجب فرموده ‏اى، پس تو هم ببخش آنچه را از حق خود بر او واجب فرموده‏اى، زيرا تو بجود و سخا سزاوارتر از منى.

###أيّ المؤمنين أكيس؟

الحديث 686 في سؤال السائل رسول الله ص أيّ المؤمنين أكيس؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن ابن أبي شيبة الزّهري، عن أبيجعفر عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الموت الموت ألا و لا بدّ من الموت ... قال: و سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أيّ المؤمنين أكيس؟ فقال: أكثرهم ذكرا للموت و أشدّهم له إستعدادا.

###أيّ المؤمنين أكيس؟

و نيز در همان كتاب و باب: از ابن ابى شيبه زهرى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مرگ، مرگ (يعنى امان از مرگ و فغان از مرگ) البته گريزى از مرگ نيست (تا آنجا كه حضرت) فرمود: و از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله سؤال شد كداميك از مؤمنين زيركترند؟ فرمود: آن كس‏ كه بيشتر بياد مرگ باشد و زيادتر خود را براى مرگ مهيا سازد. اذا شئت أن تحيى فمت عن علائق -  من الحس خمس ثم عن مدركاتها . و قابل بوجه النفس عالم قدسها - فذاك حياة النفس بعد مماتها . يا خادم الجسم كم تسعى لخدمته - انت بالروح لا بالجسم انسان‏ . دلا تا نمرى آسايش نه بينى - كه مو تا جان ندادم وانرستم‏ . تا بود پيوند جان و تن بجاى - كى شود مطلوب كل برقع گشاى‏ . تا بود باقى بقاياى وجود - كى شود صاف از كدر جام شهود . اين جان عاريت كه بحافظ سپرده دوست - روزى رخش به بينم و تسليم وى كنم‏ . (گويند راكبى بر آبى رسيد هر چند خواست كه اسبش را از آب براند اسب رم مينمود، پس آب را گل كردند تا اسب بگذشت، صاحبدلى گفت: اسب تا خود را ميديد قطع اين طريق بر او مشكل مينمود، چون خود را در ميان نديد بمطلب رسيد، اشاره بمقام فنا است، يعنى تا سالك شهود تعين خود نمايد بمقامى نرسد).

###اعتبار عند حمل الجنازة

الحديث 687 استحباب الاعتبار عند حمل الجنازة و استئناف العمل‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عجلان أبي صالح، قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا أبا صالح! إذا أنت حملت جنازة فكن كأنّك أنت المحمول و كأنّك سألت ربّك الرّجوع إلى الدنيا ففعل، فانظر ماذا تستأنف، قال: ثمّ قال:

عجب لقوم حبس أوّلهم عن آخرهم ثمّ نودي فيهم الرّحيل و هم يلعبون‏.

###اعتبار عند حمل الجنازة

و نيز در همان كتاب و باب: از عجلان ابى صالح روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: اى ابا صالح! هر گاه جنازه ‏اى را حمل نمودى چنان باش كه گوئيا ترا حمل ميكنند، و گوئيا از پروردگار خود خواسته ‏اى بازگشت بسوى دنيا را و چنين شده است (يعنى ترا بدنيا باز گردانيده‏اند) پس توجه كن كه براى آينده خود چه ميكنى (راوى) گفت سپس حضرت فرمود: تعجب است از طايفه ‏اى كه پيشينيان ايشان حبس شدند (يعنى مردند و در عالم برزخ محبوس گرديدند) سپس ندا شده است در ايشان بكوچ نمودن (براى آخرت) در حالى كه آنها مشغول بازى هستند (يعنى بدنيا اشتغال دارند).

###معالجات علل سائر أجزاء الوجه و الأسنان و الفم

الحديث 688 معالجات علل سائر أجزاء الوجه و الأسنان و الفم‏

في علل الشرائع: الباب «السابع و السبعون و ثلاث مائة» عن عمر بن عليّ، عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليه السّلام بمدينة النّبي، قال: مرّ أخي عيسى عليه السّلام‏ بمدينة و إذا وجوههم صفر و عيونهم زرق، فصاحوا إليه و شكوا ما بهم من العلل، فقال: دواؤه معكم، أنتم إذا أكلتم اللّحم طبختموه غير مغسول، و ليس شي‏ء يخرج من الدنيا إلّا بجنابة، فغسلوا بعد ذلك لحومهم فذهبت أمراضهم؛ و [قال عليه السّلام:] مرّ أخي عيسى عليه السّلام بمدينة و إذا أهلها أسنانهم منتثرة و وجوههم منتفخة، فشكوا إليه فقال عليه السّلام: أنتم إذا نمتم تطبقون أفواهكم فتغلى الريح في الصدور حتّى تبلغ إلى الفم فلا يكون لها مخرج فترد إلى اصول الأسنان فيفسد الوجه، فإذا نمتم فافتحوا شفاهكم و صيّروه لكم خلقا، ففعلوا فذهب ذلك عنهم.

###معالجات علل سائر أجزاء الوجه و الأسنان و الفم

در كتاب علل الشرائع: (صدوق ابن بابويه) در باب «سيصد و هفتاد و هفتم» از عمر بن على عليه السّلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السّلام روايت نموده كه (ذكر اين روايت) در مدينه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله بود كه آن حضرت فرمود: برادرم عيسى عليه السّلام بشهرى عبور نمود ناگهان ديد كه صورتهاى اهل آن شهر زرد و چشمهاى ايشان كبود است، پس آنان صيحه و فرياد زدند و شكايت كردند بآن حضرت از مرضهاى خودشان، پس حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: علاج و داروى اين ناخوشيها نزد خود شما ميباشد، هنگامى كه شما ميخواهيد گوشت بخوريد آن را نشسته ميپزيد، در حالى كه هيچ حيوان و صاحب روحى از دنيا بيرون نميرود مگر با پليدى (ممكن است زمانى كه بدن حيوان بواسطه موت سرد گرديد و ذراتى از باطن بدن متوجه بظاهر شد سميتى در آن حال ايجاد گردد كه نابودى آن منحصر بشستشوى با آب باشد) پس بعد از آن گوشتها را شستند و مرضها برطرف شد و صحت يافتند؛ و [نيز آن حضرت فرمود:] برادرم عيسى عليه السّلام عبور كرد بشهرى و ناگهان ديد اهل آن شهر دندانهايشان فاصله‏هاى زياد دار و صورتهاى آنان آماس و ورم كرده است، پس شكايت نمودند بآن حضرت (از مرض و ناخوشيها) پس عيسى عليه السّلام فرمود: شما هنگامى كه ميخوابيد دهانهاى خودتان را مى‏بنديد (و لبها را روى هم ميگذاريد) پس بخارات در سينه بجوش مى‏آيد تا آنكه بدهان ميرسد و براى آن راه بيرون رفتن نيست پس آن بخارات بريشه‏هاى دندانها ميرسد (و دندانها) و صورت را فاسد ميكند، پس هنگامى كه ميخوابيد لبهاى خود را باز بگذاريد و آن را خوى و عادت خودتان قرار دهيد، پس بجا آوردند اين دستور را و مرض و ناخوشيها برطرف شد.

###صب الماء في أصول الشجر عند الغرس

الحديث 689 استحباب صب الماء في أصول الشجر عند الغرس قبل التراب‏

و فيه أيضا: الباب «السادس و السبعون و ثلثمائة» عن عمر بن عليّ، عن أبيه عليّ بن أبيطالب عليه السّلام أن النّبي صلّى اللّه عليه و اله و سلم قال: مرّ أخي عيسى عليه السّلام بمدينة و إذا في ثمارها الدّود، فشكوا إليه ما بهم فقال: دواء هذا معكم و ليس تعلمون، أنتم قوم إذا غرستم الأشجار صببتم التراب ثمّ صببتم الماء و ليس هكذا يجب، بل ينبغي أن تصبّوا الماء في اصول الشجر ثمّ تصبّوا التراب لكيلا يقع فيه الدود، فاستأنفوا كما وصف فذهب ذلك عنهم.

###صب الماء في أصول الشجر عند الغرس

و نيز در همان كتاب: باب «سيصد و هفتاد و شش» از عمر بن على عليه السّلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: برادرم عيسى عليه السّلام بشهرى عبور كرد ناگاه ديد كه در ميوه‏هاى آن شهر كرم است (يعنى آفت كرم خوردگى است) پس اهل آن شهر شكايت نمودند بآن حضرت آنچه را كه مبتلا بودند، پس عيسى عليه السّلام فرمود: علاج و دواى اين نزد خودتان است و شما نميدانيد و آگاه نيستيد، شما مردمانى هستيد هنگامى كه درختها را مينشانيد (اول بر ريشه آنها) خاك ميريزيد و پس از آن آب ميدهيد و اين نيكو و شايسته نيست، بلكه سزاوار آنست كه (نخستين) آب دهيد ريشه‏هاى درخت را بعد خاك بريزيد تا آنكه كرم در ميوه آن نيفتد، پس درختهاى تازه مطابق دستور آن حضرت نشاندند و آفت كرم خوردگى ميوه‏ها از ايشان برطرف شد.

###ذنوب و آثارها

الحديث 690 الذنوب و آثارها

في المجلّد الخامس عشر من البحار: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الذنوب و آثارها» (أمالي الشيخ الطوسي) عن مفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه تعالى لم يجعل للمؤمن أجلا في الموت، يبقيه ما أحبّ البقاء، فإذا علم منه أنّه سيأتي ما فيه بوار دينه قبضه إليه مكرما.

###ذنوب و آثارها

در جلد پانزدهم بحار: (كتاب ايمان و كفر) در باب «گناهان و اثرهاى آنها» (از كتاب امالى شيخ طوسى) از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى براى مؤمن اجل و وقت معينى در مرگ او قرار نداده است، باقى ميدارد او را (در دنيا) تا وقتى كه او دوست دارد ماندن را، پس هنگامى كه خداوند بداند كه بنده مؤمن در آتيه نزديك كارى را بجا مى‏آورد كه موجب تباه شدن دين و ايمان او مى‏شود، روح او را قبض ميفرمايد و او را بسوى خود مى‏برد در حالى كه احترام و گرامى داشته شده است بقرب و جوار رحمت خدا.

###ذنوب و آثارها

الحديث 691 الذنوب و آثارها

و فيه أيضا: في ذلك الباب (أمالي الشيخ الطوسي) عن محمّد بن القاسم ابن الفضيل بن يسار، عن أبيه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال عليه السّلام: من يموت‏ بالذّنوب أكثر ممّن يموت بالآجال، و من يعيش بالإحسان أكثر ممّن يعيش بالأعمار.

###ذنوب و آثارها

و نيز در همان كتاب و باب: (از امالى شيخ طوسى) از محمد بن قاسم بن فضيل بن يسار از پدرش از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرموده: كسانى كه‏ بواسطه گناهان ميميرند، بيشترند از اشخاصى كه باجلهاى خود از دنيا ميروند، و كسانى كه زنده ‏اند و زندگانى مى‏كنند در اثر نيكوئى نمودن و احسان (بمردم) زيادترند از آنانى كه بر حسب عمرهاى خودشان زنده ‏اند و زندگانى مى‏نمايند (از اين دو حديث و احاديث بسيار بلكه از قرآن كريم استفاده مى‏شود كه گناهانى باعث كوتاهى عمر مى‏شود مانند ظلم و قطع رحم و زنا، و طاعات و كارهاى شايسته ‏اى موجب درازى و طول عمر ميگردد مثل صله رحم و احسان).

###ذنوب و آثارها

الحديث 692 الذنوب و آثارها

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الذّنوب» عن إبن عرفة، عن أبي الحسن عليه السّلام قال: إنّ للّه عزّ و جلّ في كلّ يوم و ليلة مناديا ينادي مهلا مهلا عباد اللّه عن معاصي اللّه، فلو لا بهائم رتّع و صبية رضّع و شيوخ ركّع، لصبّ عليكم العذاب صبّا ترضّون به رضّا.

###ذنوب و آثارها

در كتاب كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «گناهان» از ابن عرفه از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت نموده كه فرموده: همانا براى خداى با عزت و جلال منادى هست در هر روز و شبى كه ندا ميكند: اى بندگان خدا! خود دارى نمائيد و دست برداريد از گناهان و نافرمانيهاى خدا، پس اگر نمى‏بود چهارپايان چرنده و كودكان شير خوار و پيرانى كه از پيرى بحالت ركوع و خميدگى در آمده‏اند، همانا خداوند عذاب را بر شما فرو ميريخت (يعنى نازل مينمود) و شما بآن پايمال و نابود ميگشتيد.

###إخلاص و معنى قربه تعالى‏

الحديث 693 الإخلاص و معنى قربه تعالى‏

في المجلّد الخامس عشر من البحار: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الإخلاص و معني قربه تعالى» (عدّة الداعي) و عن سيّدة النساء صلوات اللّه عليها، قالت: من أصعد إلى اللّه خالص عبادته، أهبط اللّه عزّ و جلّ أفضل مصلحته.

###إخلاص و معنى قربه تعالى‏

در جلد پانزدهم بحار: (كتاب ايمان و كفر) باب «اخلاص و معنى قرب خداى تعالى» (از كتاب عدة الداعى، ابن فهد) و از سيده نساء فاطمه زهرا عليها السّلام روايت كرده كه فرمود: كسى كه عبادات خالصانه خود را بسوى خداوند بالا بفرستد (مقصود از بالا فرستادن عبادت، كوشش و سعى در آنست كه عبادت داراى كليه شرائط قبول باشد تا مقبول شود) خداى با عزت و جلال آنچه صلاح و شايسته او ميباشد فرو مى‏آورد بسوى او (يعنى تقدير و روزى او ميفرمايد آنچه را كه مصلحت او بيشتر در آنست).

 

 

 

###إخلاص في العبادة و النيّة

الحديث 694 وجوب الإخلاص في العبادة و النيّة

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «وجوب الإخلاص في العبادة و النيّة» عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام في حديث: و بالإخلاص يكون الخلاص.

###إخلاص في العبادة و النيّة

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «وجوب اخلاص در عبادت و نيت» از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام در ضمن حديثى فرموده: بواسطه خالص نمودن عبادت (از رياء و اغراض ديگر و بجا آوردن آن براى خداوند، آدمى را) از عذاب و شكنجه رهائى ميباشد.

###معنى المنافق‏

الحديث 695 معنى المنافق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد اللّه بن سنان، قال: كنّا جلوسا عند أبي عبد اللّه عليه السّلام إذ قال له رجل: أخاف أن أكون منافقا، فقال عليه السّلام له: إذا خلوت في بيتك نهارا أو ليلا أ ليس تصلّي؟ فقال: بلى، فقال عليه السّلام: فلمن تصلّي؟ قال: للّه عزّ و جلّ، قال عليه السّلام: فكيف تكون منافقا و أنت تصلّي للّه عزّ و جلّ لا لغيره.

###معنى المنافق‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن سنان روايت نموده كه گفت: در خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بوديم ناگاه مردى بآن حضرت عرض كرد: من ميترسم از اينكه منافق باشم، پس حضرت باو فرمود: هنگامى كه روز يا شب، تنها در خانه خود هستى آيا نماز بجا مى‏آورى؟ آن مرد عرض كرد: آرى، پس حضرت فرمود: براى كى (يعنى باطاعت و فرمانبردارى از چه كس در حال خلوت و تنهائى) نماز ميخوانى؟ (آن مرد) عرض كرد: براى خداى با عزت و جلال، حضرت فرمود: پس چگونه منافق ميباشى در حالى كه تو براى (فرمانبردارى از) خداى با عزت و جلال نماز بجا مى‏آورى نه براى كسى و غرضى جز خدا.

###في الإخلاص‏

الحديث 696 في الإخلاص‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في حديث قال عليه السّلام: إذا أحسن المؤمن ضاعف اللّه عمله لكلّ حسنة سبعمائة، فأحسنوا أعمالكم الّتي تعملونها لثواب اللّه، إلى أن قال عليه السّلام: و كلّ عمل تعمله للّه فليكن‏ نقيّا من الدّنس.

###في الإخلاص‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عمر بن يزيد از حضرت صادق عليه السّلام در ضمن حديثى روايت كرده كه فرموده: هنگامى كه مؤمن عمل خود را نيكو بدارد (از جهت خلوص در نيت و مراعات شرائط ديگر) خدا اجر و پاداش عمل او را چندين برابر فرمايد تا آنجا كه براى هر حسنه و كار نيكى هفت صد (برابر) اجر مرحمت ميفرمايد، پس نيكو نمائيد عبادات و طاعاتى را كه بجا مى‏آوريد بواسطه نائل شدن بثواب و اجر خدا (كه وعده داده است) تا آنكه حضرت فرمود: و هر عمل و كارى را كه براى خدا و تقرب باو بجا مى‏آورى پس بايد از چرك و كثافات (يعنى از ريا و عجب و خودبينى و اخلاق ناپسند) پاكيزه باشد.

###في الإخلاص‏

الحديث 697 في الإخلاص‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن بعض أصحابنا، عن أبيجعفر عليه السّلام قال: ما بين الحقّ و الباطل إلّا قلّة العقل، قيل: و كيف ذلك يابن رسول اللّه؟ قال عليه السّلام: إنّ العبد يعمل العمل الّذي هو للّه رضا فيريد به غير اللّه، فلو أنّه أخلص للّه لجاءه الّذي يريد في أسرع من ذلك.

###في الإخلاص‏

و نيز در همان كتاب و باب: از بعض اصحاب ما (يعنى راويان شيعه) از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: نيست بين حق و باطل جز نقصان عقل و كمى خرد، گفته شد (يعنى كسى پرسش نمود) چگونه است اين مطلب اى فرزند رسول خدا؟ حضرت فرمود: همانا بنده (يعنى شخصى) طاعت و كارى را كه مورد رضايت و خوشنودى خداوند است بجا مى‏آورد و بآن غير خدا را (از مقاصد دنيوى) اراده ميكند، پس اگر آن بنده عبادت را خالصانه براى خدا انجام ميداد (و بجز خدا منظورى نداشت) همانا آنچه مقصود او بود و در نظر داشت زودتر براى او حاصل و ميسر ميگشت (در كافى حديثى قريب بهمين مضمون است، و در آن فرموده:  «ليس بين الايمان و الكفر إلا قلة العقل» و ظاهرا مقصود در هر دو حديث آنست كه بين حق و باطل و همچنين بين ايمان و كفر امر سوم و واسطه ‏اى جز ضعف عقل و كمى خرد نيست، و همان كمى خرد باعث مى‏شود كه شخص عمل عبادى را بجهت مقاصد دنيوى بجا آورد و آن را باطل و بيهوده نمايد). چند بت بشكست احمد در جهان -  تا كه يا رب گوى گشتند امتان‏ . گر نبودى كوشش احمد توهم - مى‏پرستيدى چو اجدادت صنم‏ . اين سرت وارست از سجده صنم - تا بدانى حق او را بر امم‏ . گر بگوئى شكر اين رستن بگو - كز بت باطن همت برهاند او . مر سرت را چون رهانيد از بتان - هم بدان قوت، تو دل را وارهان‏ . سر ز شكر دين از آن برتافتى -  كز پدر ميراث مفتش يافتى‏ . مرد ميراثى چه داند قدر مال - رستمى جان كند و مجان يافت زال‏.

 

###صبر على طاعة اللّه‏

الحديث 698 وجوب الصبر على طاعة اللّه‏

و فيه أيضا: (كتاب الجهاد) باب «وجوب الصبر على طاعة اللّه» محمّد ابن الحسين الرضي في نهج البلاغة، عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: الصّبر صبران صبر على ما تحبّ، و صبر على ما تكره، قال: و قال عليه السّلام: شتّان بين عملين: عمل تذهب لذّته و تبقى تبعته، و عمل تذهب مؤنته و يبقى أجره.

###صبر على طاعة اللّه‏

و نيز در همان كتاب: (كتاب جهاد) باب «وجوب صبر بر طاعت خدا» محمد بن حسين (ملقب بسيد) رضى در نهج البلاغه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده كه آن حضرت فرمود: شكيبائى دو گونه است: شكيبائى نسبت بآنچه دوست دارى، و شكيبائى بر چيزى كه آن را خوش ندارى (مقصود آنست كه در اجتناب و دورى از آنچه آدمى ميل و رغبت بآن دارد و حرام است صبر و شكيبائى لازم است و اين يك مورد صبر است، و مورد ديگر: شكيبائى نسبت بآنچه بر انسان ناگوار و سخت است ميباشد از قبيل فقر و امراض و صدمات و بلاياى دنيائى) سيد رضى فرموده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: چه بسيار جدائى و فرق است ميان دو عمل و كار: كارى كه لذت و خوشى آن ميگذرد و نابود ميگردد (مانند لذت امور دنيوى) و عقوبت و سزاى آن باقى و برقرار ماند؛ و ديگرى عمل و كارى كه زحمت و ناگوارى آن ميرود و اجر و پاداش آن باقى است و نابود نميشود (يعنى اجر طاعات و اعمال اخروى).

###لا يفقدك اللّه حيث أمرك

الحديث 699 لا يفقدك اللّه حيث أمرك و لا يراك حيث نهاك‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، محمّد بن إدريس في آخر السرائر نقلا من كتاب العيون و المحاسن للمفيد، قال: أتى رجل أبا عبد اللّه عليه السّلام فقال له: يابن رسول اللّه اوصني، فقال عليه السّلام: لا يفقدك اللّه حيث أمرك و لا يراك حيث نهاك، قال: زدني، قال عليه السّلام: لا أجد.

###لا يفقدك اللّه حيث أمرك

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن ادريس نقل كرده كه در آخر كتاب سرائر خود از كتاب عيون و محاسن مفيد نقل نموده و گفته: مردى خدمت حضرت صادق عليه السّلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! مرا سفارش و وصيتى فرما، پس آن حضرت فرمود: خداوند تو را هر جايى كه امر فرموده كه آنجا باشى، غايب (و نافرمان) نيابد، و ترا نبيند در مكانى كه بازداشته و نهى فرموده (يعنى هر چه را كه خداوند امر فرموده بجا بياور و از آنچه كه حرام نموده و باز داشته اجتناب و دورى نما) پس آن مرد عرض كرد: سفارش ديگرى بفرما مرا، فرمود: من چيزى نمييابم (كه در سفارش اول فرو گذارده باشم).

###طاعة و التقوى‏

الحديث 700 الطاعة و التقوى‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب (الطاعة و التقوى» عن مفضّل‏ ابن عمر، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام فذكرنا الأعمال، فقلت: أنا ما أضعف عملي؟ فقال عليه السّلام: مه، إستغفر اللّه، ثمّ قال عليه السّلام لي: إنّ قليل العمل مع التقوى خير من كثير بلا تقوى، قلت: كيف يكون كثيرا بلا تقوى؟ قال عليه السّلام: نعم، مثل الرّجل يطعم طعامه و يرفق جيرانه و يوطى‏ء رحله، فإذا ارتفع له الباب من الحرام دخل فيه، فهذا العمل بلا تقوى، و يكون الآخر ليس عنده، فإذا ارتفع له الباب من الحرام لم يدخل فيه.

###طاعة و التقوى‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «طاعت و پرهيز از نافرمانى خدا» از مفضل بن عمر روايت نموده كه گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم پس ياد كارهاى نيك و اعمال شايسته خود نموديم و من گفتم: عمل خير و كار نيك من چقدر كم است؟ پس حضرت فرمود: اين سخن را مگو و از خدا طلب آمرزش نما (براى اين سخن خود) پس بمن فرمود: همانا عمل و كار نيك كم در حالى كه با پرهيزكارى از گناهان باشد، برتر است از عمل بسيارى كه پرهيزكارى با آن نباشد، عرض كردم: چگونه عمل بسيار مى‏باشد بدون پرهيزكارى؟ فرمود: آرى، مانند مرد (و شخصى) كه طعام و غذا (از مال خود بمردم ميدهد و) ميخوراند و با همسايگان خود مهربانى ميكند و خانه و لوازم را براى مهمان‏نوازى آماده ميسازد، پس هنگامى كه درى از آنچه حرام است بروى او باز شود داخل در آن شود، پس اين كارهاى نيك او با پرهيزكارى توأم نيست، و شخص ديگرى كه مال و ثروت (براى اين گونه كارهاى شايسته) ندارد و هنگامى كه درى از آنچه حرام است بر او باز شود داخل و وارد در آن نشود (يعنى آن حرام را انجام ندهد، پس عمل و طاعت اين شخص قرين با تقوى خواهد بود).

###اورع الناس‏

الحديث 701 الورع‏

و فيه أيضا: باب «الورع» عن أبي سارة الغزّال، عن أبي جعفر عليه السّلام قال عليه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: ابن آدم اجتنب ما حرّمت عليك تكن من أورع النّاس.

###اورع الناس‏

و نيز در همان كتاب: باب «ورع» از ابى ساره غزال از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه خداوند با عزت و جلال فرموده: پسر آدم از آنچه كه من بر تو حرام نمودم دورى و اجتناب نما تا از پرهيزكارترين مردم باشى (يعنى پرهيزكارترين مردم باشى نسبت بكسانى كه از بعض محرمات پرهيز نميكنند يا برخى از واجبات را ترك مى‏نمايند).

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

الحديث 702 المؤمن و علاماته و صفاته‏

و فيه أيضا: باب «المؤمن و علاماته و صفاته» عن صفوان الجمّال، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: إنّما المؤمن الّذي إذا غضب لم يخرجه غضبه من حقّ، و إذا رضي لم يدخله رضاه في باطل، و إذا قدر لم يأخذ أكثر ممّا له.

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

و نيز در همان كتاب: باب «مؤمن و علامات و صفات او» از صفوان جمال روايت نموده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: همانا مؤمن كسى است كه هنگامى كه خشم و غضب كند، غضب او وى را از حق بيرون نبرد (يعنى بواسطه غضب تجاوز از حق نكند) و زمانى كه مسرور و خوشحال مى‏شود، خوشى و سرور او را در بيهوده و باطلى داخل ننمايد، و وقتى كه قدرت و توانائى يابد بيش از حق خود نستاند و نگيرد (خلاصه آنست كه شخصى كه داراى ايمان است در سه حالت كاملا ميبايست رعايت حال خود نمايد: غضب، خوشى و فرح، توانائى و قدرت، تا از حقيقت ايمان بهره‏مند شود).

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

الحديث 703 المؤمن و علاماته و صفاته‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: المؤمن حليم لا يجهل، و إن جهل عليه يحلم، و لا يظلم، و إن ظلم غفر، و لا يبخل، و إن بخل عليه صبر.

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

و نيز در همان كتاب و باب: از بعضى از اصحاب ما (يعنى راويان شيعه) از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: شخص با ايمان كسى است كه داراى حلم و بردبارى مى‏باشد و رفتار جاهلانه از او سر نميزند، و اگر كسى مانند عمل جاهلان با او رفتار نمايد او بردبارى ميكند، و ظلم و ستم بكسى نمينمايد، و اگر نسبت باو ظلم شود گذشت ميكند، و بخل نميورزد، و اگر در باره او بخل شود شكيبائى و صبر ميكند.

 

 

 

 

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

الحديث 704 المؤمن و علاماته و صفاته‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن آدم أبي الحسين اللّؤلوئي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: المؤمن من طاب مكسبه و حسنت خليقته و صحّت سريرته، و أنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من كلامه، و كفى الناس شرّه، و أنصف‏ الناس من نفسه.

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

و نيز در همان كتاب و باب: از آدم ابى الحسين لؤلؤى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: مؤمن كسى است كه راه كسب و معيشت او پاكيزه و حلال باشد، و خوى و اخلاق او نيكو باشد، و باطن و سرشت او صحيح و سالم باشد، و زيادى مال خود را (در راه خدا) بدهد و انفاق نمايد، و از بيهوده و بى‏فائده گوئى خوددارى كند، و شر و ضرر خود را از مردم باز دارد (يعنى با ايشان بد نكند و بآنها ضرر نرساند) و با مردم اگر نزاع و دشمنى دارد بانصاف رفتار كند و تجاوز از حق و حد نكند.

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

الحديث 705 المؤمن و علاماته و صفاته‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن معروف بن خرّبوذ، عن أبيجعفر عليه السّلام قال: صلّى أمير المؤمنين عليه السّلام بالناس الصبح بالعراق، فلمّا انصرف و عظهم فبكى و أبكاهم من خوف اللّه، ثمّ قال: أما و اللّه لقد عهدت أقواما على عهد خليلي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و إنّهم ليصبحون و يمسون شعثا غبرا خمصا بين أعينهم كركب المعزى، يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً، يراوحون بين أقدامهم و جباهم، يناجون ربّهم و يسألونه فكاك رقابهم من النّار، و اللّه لقد رأيتهم مع هذا و هم خائفون مشفقون.

###مؤمن و علاماته و صفاته‏

و نيز در همان كتاب و باب: از معروف بن خربوذ از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام نماز صبح را با مردم (بجماعت) در عراق (يعنى كوفه) خواند و چون از نماز فارغ شد مردم را موعظه و نصيحت فرمود و خود گريست و ايشان را از خوف خداوند بگريه در آورد، پس فرمود: آگاه باشيد قسم بخدا در زمان دوست و خليل خود پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله گروهى و مردمى را ديدم و شناختم كه ايشان صبح و شام مينمودند در حالى كه ژوليده مو و غبار آلوده و از گرسنگى (يعنى بزياد روزه گرفتن) لاغر و باريك شده بودند، و در پيشانى ايشان (بواسطه بسيارى سجود) پينه بسته بود، و شب را در حال سجده و قيام (در نماز) بروز مى‏آوردند، گاهى در قيام و گاهى در سجود بودند، آن طور كه استراحت مينمودند بزمين گذاردن هر يك از قدمها و پيشانيشان بديگرى (يعنى گاهى قدمهاشان بر زمين بود و گاهى پيشانيهاشان) با پروردگار خود مناجات ميكردند و از او رهائى و آزادى خود را از آتش جهنم درخواست و مسألت مينمودند، بخدا قسم بتحقيق ايشان را ديدم با اين حالت (كه عباداتشان باين درجه بود) ترسان و خائف از عذاب بودند. بارها از فعل بد نادم شدى - بر سر راه ندامت آمدى‏ . باز ابليست ترا در بر گرفت - نغمه تلبيس را از سر گرفت‏ -  نغمه‏هايش باز هوشت را ربود - سر زدى از حكم سلطان و دود . گر ز خسته گشتن ديگر كسان - كه ز خلق زشت تو هست آن نشان‏ . غافلى غافل ز زخم خود نه ‏اى - تو عذاب خويش و هم بيگانه‏ اى‏ . يا تبر بردار و مردانه بزن -  تو على وار اين در خيبر بكن‏ . ور نه چون بو ذر و سلمان مهين - رو طريق ديگران را برگزين‏ . يا بگلبن وصل كن اين خار را             وصل كن با نور حق اين نار را . تو مثال دوزخى او مرتضى است - كشتن آتش بنور حق رواست‏ . مصطفى فرمود از گفت جحيم - با على او لابه‏گر گردد ز بيم‏ . گويدش بگذر ز من اى شاه زود -  برد نورت سوز نارم را ربود . گر همى خواهى تو دفع شر نار - آب رحمت بر دل آتش گمار . چشمه آن آب پور آن على است  -  آب حيوان روح پاك آن ولى است‏ . گر گريزانست نفس تو از او - دان كه تو از آتشى او ز آب جو . ز آب آتش زان گريزان مى‏شود - كآتشش از آب ويران مى‏شود . بار تو باشد گران در راه چاه - كج مرو رو راست اندر شاهراه‏ . آنك عاقل بود در دريا رسيد - شد خلاص از دام و از آتش رهيد . چون كه بيگه گشت و آن فرصت گذشت -  مرده گرد و رو سوى دريا ز دشت‏ . ور نه در تابه شوى بريان بسى - اين چنين هرگز كند بر خود كسى‏ . فانتبه ثم اعتبر ثم انتصب - و استعن باللَّه ثم اجهد تصب‏ . كرم در بيخ درخت تن فتاد - بايدش بر كند و بر آتش نهاد . هين و هين اى راهرو بيگاه شد - آفتاب عمر سوى چاه شد . اين دو روز كرا كه روزت هست زود -  تخم افشانى بكن از راه جود . اين قدر تخمى كه ماندستت بكار - تا در آخر بينى آن را برگ و بار . تا نمرده است اين چراغ با گهر -  هين فتيله‏ اش ساز و روغن زودتر . هين مگو فردا كه فرداها گذشت - تا بكلى نگذرد ايام كشت‏ . تو كه ميگوئى كه فردا اين بدان - كه بهر روزى كه مى‏آيد زمان‏ . آن درخت بد جوانتر مى‏شود - و ان كننده پير و مضطر مى‏شود . او جوانتر مى‏شود تو پيرتر - زود باش و روزگار خود مبر . يوسفا آمد رسن در زن تو دست -  از رسن غافل مشو بيگه شدست‏ . يوسف حسنى تو اين عالم چو چاه - وين رسن آن حجت حى اله‏ . حمد للَّه كاين رسن آويختند             فضل و رحمت را بهم آميختند .

###التفويض إلى اللّه و التوكّل عليه‏

الحديث 706 التفويض إلى اللّه و التوكّل عليه‏

و فيه أيضا: باب «التفويض إلى اللّه و التوكّل عليه» عن عبد اللّه بن‏ نان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: أيّما عبد أقبل قبل ما يحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما يحبّ، و من اعتصم باللّه عصمه اللّه، و من أقبل اللّه قبله و عصمه لم يبال لو سقطت السّماء على الأرض أو كانت نازلة نزلت على أهل الأرض فشملتهم بليّة، كان في حزب اللّه بالتقوى من كلّ بليّة، أليس اللّه عزّ و جلّ يقول: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ.

###التفويض إلى اللّه و التوكّل عليه‏

و نيز در همان كتاب: باب «تفويض امور بخدا و توكل بر او» از عبد اللَّه‏ بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرموده: هر بنده‏اى از بندگان خداوند كه روآورد جانب آنچه كه خدا آن را دوست ميدارد خداى با عزت و جلال توجه فرمايد طرف آنچه كه آن بنده دوست دارد آن را (هنگامى كه بنده بعبادات و فرمانبردارى خدا توجه نمايد و رو آورد خداوند هم امور او را اصلاح فرمايد و حوائجش را برآورد) و كسى كه از خدا طلب نگهدارى كند خدا حفظ ميفرمايد او را، و كسيرا كه خداوند باو توجه فرمايد (يعنى نظر رحمت باو نمايد) و او را نگاهدارى و حفظ كند، باكى نيست اگر فرضا آسمان فرود آيد بر زمين و يا بلا و آفتى بر اهل زمين برسد و بلا همه را فرا گيرد، او در دسته و گروه (دوستان) خدا است، و بواسطه سرمايه تقوى و پرهيزكارى از هر گرفتارى و بلائى در حفظ و حراست خداوند مى‏باشد، آيا خداى با عزت و جلال نفرموده كه همانا پرهيزكاران در جايگاهى هستند كه امن و امان است؟

###موضع التوكّل

الحديث 707 إنّ الغنى و العزّ يجولان، فإذا ظفرا بموضع التوكّل أوطنا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد الرحمن بن كثير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ الغنى و العزّ يجولان، فإذا ظفرا بموضع التوكّل أوطنا.

###موضع التوكّل

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرموده: همانا ثروت و بى‏نيازى و شرافت و آبرومندى (مانند شخص مسافر) در سير و حركت مى‏باشند، پس هنگامى كه بموضع و قلبى كه توكل در آن باشد برسند در آنجا زيست و منزل كنند.

مقصود از توكل اين نيست كه سعى و كوشش در امور و تحصيل اسباب و شرايط عادى آنها ننمايد و تدبير و فكر در باره آنها را يكسره بكنار بگذارد، بلكه امور نامبرده و هر چه را كه حوايج بر آن توقفى دارد بايد انجام دهد و اعتماد و اطمينان شخص در رسيدن بمقصود و حاجت خود تنها بخدا و فضل او باشد، و حكايت شكايت صاحب مزرعه از شتر دارى به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و پرسش حضرت كه بچه جهت شتر خود را عقال ننمودى و پابند نزدى، و جواب آن مرد كه عرض كرد توكل من باعث شد كه پابند نزدم و فرمايش حضرت بآن مرد

 «اعقلها ثم توكل» عقال نما و پابند بزن شتر خود را پس از آن توكل نما، با توكل زانوى اشتر ببند، اين مطلب را كاملا روشن و واضح مينمايد، و از آنچه در اين مقام مختصرا ذكر شد مراد از حديث‏  «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» ظاهر مى‏شود، زيرا سعى و كوشش در تحصيل مقدمات و شرايط و تكميل اسباب را آدمى با قوى و اعضاء و جوارحى كه خالق عالم بوى مرحمت نموده اختيارا انجام ميدهد، ليكن ترتب اثر و بدست آوردن نتيجه عمل انسانى چون متوقف بر امور دقيقه ديگر و بعض شرائط خفيه و رفع موانع ميباشد كه همه آنها مكنون در علم خداوند است پس فراهم آمدن آنچه ذكر شد منحصر باراده و مشيت حق سبحانه خواهد بود، چنانچه در قرآن مجيد فرموده: وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ يعنى هر كس توكل بخداوند كرد و مغرور بقدرت و توانائى خويش نشد، پروردگار كار او را به نتيجه ميرساند. پله پله رفت بايد سوى بام -  هست جبرى گشتن اينجا طبع خام‏ . پاى دارى چون كنى خود را تو لنگ - دست دارى چون كنى پنهان تو جنگ‏ . سعى شكر نعمت قدرت بود - جبر تو انكار اين نعمت بود . شكر نعمت نعمتت افزون كند - كفر نعمت از كفت بيرون كند .

###شراء التّحف للعيال‏

الحديث 708 استحباب شراء التّحف للعيال‏

في الوسائل: (كتاب النكاح) باب «استحباب شراء التّحف للعيال» عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها إلى عياله كان كحامل صدقة إلى قوم محاويج، و ليبدء بالإناث قبل الذّكور، فإنّ من فرّح إبنته فكأنّما إعتق رقبة من ولد إسماعيل «الحديث».

###شراء التّحف للعيال‏

در وسائل: (كتاب نكاح) باب «استحباب خريدن تحفه‏ها براى عيال» از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه در بازار داخل شود و متاع و تحفه‏اى خريدارى نمايد پس آن را ببرد براى خانواده خود، مانند شخصى است كه صدقه ‏اى را ببرد و بدهد بگروه و جمعيتى كه محتاج و نيازمند بآن باشند، و بايد در پخش و قسمت آن تحفه دختران و زنان را مقدم دارد بر مردان و پسران، پس همانا كسى كه خوشحال و مسرور نمايد دختر خود را مانند آنست كه بنده و غلامى از اولاد اسماعيل را در راه خدا آزاد كرده باشد (اولاد حضرت اسماعيل عليه السّلام آزاد بودند، پس مقصود اين است كه اگر فرض شود كه ايشان بنده ميشدند، در ثواب براى چنين كسى اجر آزادى آنان بود).

 

 

###معروف إلى العلويين و السادات‏

الحديث 709 استحباب اصطناع المعروف إلى العلويين و السادات‏

في أمالي الطوسي: (الجزء الخامس عشر) عن أبان بن تغلب، عن أبي جعفر محمّد بن عليّ الباقر عليهما السّلام، عن أبيه، عن جدّه عليهما السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أراد التوسّل إلىّ و أن يكون له عندي يد أشفع له بها يوم القيامة فليصل أهل بيتي و يدخل السرور عليهم.

###معروف إلى العلويين و السادات‏

در امالى شيخ طوسى: (جزء پانزدهم) از ابان بن تغلب روايت نموده كه حضرت باقر عليه السّلام از پدر خود حضرت زين العابدين عليه السّلام و آن حضرت از پدر بزرگوار خود حسين بن على عليهما السّلام نقل نموده كه آن حضرت فرمود: پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه اراده دارد كه توسل بمن جويد و اينكه براى او نزد من نعمت و احسانى باشد تا آنكه روز قيامت بواسطه آن احسان شفاعت از او نمايم، پس بخاندان من احسان و نيكى كند و بر (دل) ايشان شادى و سرور وارد نمايد (بطورى كه بر وفق دستور شرع مقدس باشد).

###أحوال أم سلمة

الحديث 710 أحوال أم سلمة رضي الله عنها

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن مفضّل بن عمر، عن الصّادق عليه السّلام، عن أبيه، عن جدّه عليهما السّلام، قال: بلغ امّ سلمة زوجة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم أن مولى لها ينتقص عليّا عليه السّلام و يتناوله، فأرسلت إليه فلمّا صار إليها قالت له: يا بنيّ! بلغني أنّك تنتقص عليّا عليه السّلام و تتناوله، قال: نعم يا امّاه، قالت له: اقعد ثكلتك امّك حتّى احدّثك بحديث سمعته من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم ثمّ اختر لنفسك، إنّا كنّا عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم ليلة تسع نسوة و كان ليلتي و يومي من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فأتيت الباب فقلت: أدخل يا رسول اللّه صلّى اللّه عليك؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا، قالت: فكبوت كبوة شديدة مخافة أن يكون ردّني من سخطة أو نزل فيّ شي‏ء من السّماء، فلم ألبث أن أتيت الباب الثانية فقلت: أدخل يا رسول اللّه؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا، فكبوت كبوة أشدّ من الاولى، ثمّ لم ألبث حتّى أتيت الباب الثالثة، فقلت: أدخل يا رسول اللّه؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: ادخلي يا امّ سلمة، فدخلت فإذا عليّ عليه السّلام جاث بين يديه و هو يقول: فداك أبي و امّي يا رسول اللّه [صلّى اللّه عليك‏] إذا كان كذا و كذا فما تأمرني به؟ قال: آمرك بالصّبر، ثمّ أعاد عليه القول ثانية فأمره بالصّبر فأعاد عليه القول ثالثة فقال له: يا عليّ يا أخي! إذا كان لك ذلك منهم فسلّ سيفك‏ وضعه على عاتقك و اضرب قدما قدما حتّى تلقاني و سيفك شاهر يقطر من دمائهم، ثمّ التفت صلّى اللّه عليه و آله و سلم إلىّ و قال: تاللّه ما هذه الكابة يا امّ سلمة؟ قلت: الّذي كان من ردك إيّاي يا رسول اللّه، فقال لي: و اللّه ما رددتك من موجدة و إنّك لعلى خير من اللّه و رسوله، و لكن أتاني جبرئيل يخبرني بالأحداث الّتي تكون بعدي، و أمرني أن اوصي بذلك عليّا، يا امّ سلمة! إسمعي و اشهدي، هذا عليّ بن أبي طالب أخي في الدنيا و أخي في الآخرة؛ يا امّ سلمة! إسمعي و اشهدى، هذا عليّ بن أبيطالب وزيري في الدنيا و وزيرى في الآخرة؛ يا امّ سلمة! إسمعي و اشهدي، هذا عليّ بن أبيطالب حامل لوائي و حامل لواء الحمد غدا يوم القيامة؛ يا امّ سلمة إسمعي و اشهدي، هذا عليّ بن أبيطالب وصيّي و خليفتي من بعدي و قاضي عداتي و الذّابّ عن حوضي؛ يا امّ سلمة! إسمعي و اشهدي، هذا عليّ بن أبيطالب سيّد المسلمين و إمام المتّقين و قائد الغرّ المحجّلين و قاتل النّاكثين و القاسطين و المارقين قلت: يا رسول اللّه! من النّاكثون؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الّذين يبايعون بالمدينة و ينكثون بالبصرة، قلت: و من القاسطون؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: الّذين يبايعون بالمدينة و ينكثون بالبصرة، قلت: و من القاسطون؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: معاوية و أصحابه من أهل الشّام، قلت: و من المارقون؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أصحاب النّهروان، فقال مولى امّ سلمة: فرّجت عنّي فرّج اللّه عنك، و اللّه لا عدت إلى سبّ عليّ أبدا.

###أحوال أم سلمة

و نيز در همان كتاب و جزء: از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده و آن جناب از پدر بزرگوار خود حضرت باقر عليه السّلام و آن سرور از پدر خود حضرت زين العابدين عليه السّلام نقل نموده كه فرمود: به ام سلمه زوجه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله خبر رسيد كه غلام آزاد كرده او عيب‏جوئى على عليه السّلام را مينمايد و در سخنان خود بآن حضرت جسارت ميكند، پس ام سلمه كسيرا نزد او فرستاد (تا آنكه آن غلام بخدمت او آيد) و زمانى كه غلام آمد ام سلمه باو گفت: اى پسرك من! خبر بمن رسيده كه تو على عليه السّلام را عيب‏جوئى ميكنى و در سخنت بآن حضرت ناسزا ميگوئى؟ گفت: آرى اى مادر، ام سلمه باو گفت: مادرت بعزاى تو بنشيند، بنشين تا آنكه من براى تو حديثى را كه از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم ذكر كنم، پس از آن تو براى خود عقيده و روشى برگزين و اختيار نما، همانا شبى ما نه زن و همسر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در خدمت آن حضرت بوديم و شب و روز (يعنى نوبه) من بود از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله، پس من بدرب اطاق و حجره‏ اى كه حضرت در آن بود رفتم و عرض كردم آيا داخل حجره بشوم اى پيغمبر خدا رحمت خدا بر تو باد؟ فرمود: نه (داخل نشو) ام سلمه گفت: پس من سخت محزون و غمناك شدم از جهت ترس از آنكه حضرت مرا كه اجازه ورود نداد بواسطه خشم و غضب بر من باشد يا آنكه در باره من آيه‏اى از آسمان نازل گرديده باشد (يعنى از طرف خداوند در باره بدى و مذمت من وحيى بآن حضرت شده باشد) پس مدتى زياد درنگ ننمودم تا آنكه مرتبه دوم رفتم درب حجره و عرض كردم اى رسول خدا آيا داخل بشوم؟ فرمود: نه، پس من سخت‏تر از اول اندوهناك گرديدم و بسيار درنگ نكردم تا آنكه دفعه سوم درب حجره رفتم و عرض كردم اى رسول خدا داخل بشوم؟ پس فرمود: اى ام سلمه داخل شو، پس وارد شدم ناگاه ديدم على عليه السّلام در مقابل آن حضرت نشسته و عرض ميكند پدر و مادرم فداى شما باد اى پيغمبر خدا، هنگامى كه چنين و چنان شود (كنايه از ستمهائى است كه بعد از رحلت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بر على عليه السّلام و خاندان او وارد گرديد) پس بچه چيز امر ميفرمائى مرا؟ پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: ترا امر بصبر ميكنم، پس على عليه السّلام دوباره سخن خود را تكرار نمود (يعنى عرض كرد: وقتى چنين و چنان شود مرا بچه چيز امر ميفرمائى؟) حضرت پيغمبر او را باز امر بصبر فرمود، پس على عليه السّلام بار سوم سخن خود را تكرار نمود، پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) باو فرمود: يا على! اى برادر من هنگامى كه با تو ايشان (يعنى‏ دشمنان) چنين رفتار كردند پس شمشير خود را بكش و آن را بر دوش خود بگذار و قد بقدم گردن مخالفين را بزن تا آنكه مرا ملاقات نمائى (يعنى فائز بشهادت شوى و نزد من آئى) در حالى كه شمشير تو برهنه و خون آنان از آن جارى باشد، پس پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله توجه بمن نمود و فرمود: قسم ميدهم بخدا اى ام سلمه اين غم و اندوه (كه آثار آن را در روى و صورت تو مى‏بينم جهتش) چيست؟ عرض كردم اى رسول خدا اين اندوه و غم بواسطه اجازه ورود ندادن شما بمن است، پس بمن فرمود: قسم بخدا من بازنداشتم ترا از ورود بجهت غضب و خشم بر تو، بلكه جبرئيل نزد من آمد و مرا از وقايع و امورى كه پس از (مرگ) من واقع مى‏شود خبر ميداد، و مرا (از طرف خداوند) امر نمود باينكه وصيت نمايم در باره آنها بعلى عليه السّلام، اى ام سلمه بشنو و گواه باش، اين على بن ابى طالب (عليه السّلام) است كه برادر من است در دنيا و برادر من است در آخرت، اى سلمه بشنو و گواه باش، اين على بن ابى طالب است كه وزير من است در دنيا و وزير من است در آخرت، اى ام سلمه بشنو و گواه باش، اين على بن ابى طالب است كه پرچم دار من است و حامل لواء حمد است فرداى قيامت، اى ام سلمه بشنو و گواه باش، اين على بن ابى طالب است كه وصى و جانشين من است بعد از من و انجام دهنده نويدهاى من است و دوركننده (دشمنان) است از حوض كوثر من، اى ام سلمه بشنو و گواه باش، اين على بن ابى طالب است كه بزرگ و آقاى مسلمانان و امام و پيشواى پرهيزكاران و راهنما و زمامدار مردمانى است كه پيشانى و دست و پاى ايشان سفيد و درخشنده است (كسانى كه وضوء ايشان صحيح باشد روز قيامت‏ جاهاى وضوشان سفيد و نورانى است) و كشنده ناكثين و قاسطين و مارقين است، ام سلمه گفت: عرض كردم اى پيغمبر خدا، ناكثين كيانند؟ فرمود: كسانى هستند كه با على بيعت مينمايند در مدينه و بيعت را ميشكنند در بصره، عرض كردم: قاسطين كيانند؟ فرمود: معاويه و ياران او از اهل شامند، عرض كردم: مارقين كيانند؟ فرمود: اصحاب نهروانند، پس غلام آزادشده ام سلمه باو گفت: در خير بر من گشودى و مرا نجات دادى، خداوند در امور تو گشايش دهد، قسم بخدا هرگز ديگر بعلى عليه السّلام ناسزا نميگويم.

###من تنقص عليا

الحديث 711 من تنقص عليا ع فقد آذى رسول الله ص‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن عروة بن الزبير، عن أبيه، قال: وقع رجل في عليّ بن أبي طالب عليه السّلام بمحضر من عمر بن الخطّاب فقال له عمر: تعرف صاحب هذا القبر؟ أما تعلم أنّه محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب و عليّ بن أبيطالب بن عبد المطّلب؟ ويلك لا تذكرنّ عليّا إلّا بخير، فإنّك إن تنقّصته آذيت هذا في قبره.

###من تنقص عليا

و نيز در همان كتاب و جزء: از عروة بن زبير از پدرش زبير نقل نموده كه زبير گفت مردى در حضور عمر بن خطاب على عليه السّلام را مذمت نمود (يعنى ناسزا بآن حضرت گفت) پس عمر باو گفت: ميشناسى صاحب اين قبر را (مراد مدفن مقدس نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله است و اين قضيه نيز در مسجد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و كنار قبر مقدس خاتم النبيين صلّى اللَّه عليه و آله بوده) آيا نميدانى كه او محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب است، و على هم پسر ابى طالب و او هم پسر عبد المطلب ميباشد، واى بر تو على عليه السّلام را ياد نكن مگر بخير و نيكى، پس همانا اگر على را عيبجوئى و مذمت نمائى، اين را (يعنى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را) در قبرش اذيت و آزار نموده ‏اى.

###استحباب الحلم‏

الحديث 712 استحباب الحلم‏

في مجموعة الورّام: (أوائل الجزء الثاني) قيل: مرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم‏ بقوم فيهم رجل يرفع حجرا يقال له حجر الأشدّاء و هم يعجبون منه، فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: هذا؟ قالوا: رجل يرفع حجرا يقال له حجر الأشدّاء، قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أفلا اخبركم بما [بمن- ظ] هو أشدّ منه؟ رجل سبّه رجل فحلم عنه، فغلب نفسه و غلب شيطانه و شيطان صاحبه.‏

###استحباب الحلم‏

در مجموعه ورام: (اوائل جزء دوم) نقل نموده كه گفته شده پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله عبور فرمود بجمعيت و گروهى كه مردى ميان ايشان بود و سنگى را كه معروف بسنگ پهلوانان بود بر ميداشت و بلند مينمود و مردم از قوت و نيروى آن مرد تعجب ميكردند، پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين اجتماع براى چه مى‏باشد؟ عرض كردند مردى است كه سنگ معروف بسنگ نيرومندان را بلند ميكند، فرمود: آيا شما را خبر ندهم بكسى كه از اين مرد نيرومندتر است؟ او شخصى است كه ديگرى ويرا ناسزا گويد و او حلم و بردبارى كند، پس او بر هواى نفس خود و هم بر شيطان خويش و هم بر شيطان طرف خود (قوت يافته و) غلبه نموده. سهل شيرى دان كه صفها بشكند - شير آن باشد كه خود را بشكند.

###خصال ينتفع بها المؤمن من بعد موته‏

الحديث 713 ستّ خصال ينتفع بها المؤمن من بعد موته‏

في أمالي الصّدوق: (المجلس الثاني و الثلاثون) عن أبي كهمش، عن أبي عبد اللّه الصّادق عليه السّلام قال: ستّ خصال ينتفع بها المؤمن من بعد موته: ولد صالح يستغفر له، و مصحف يقرء منه، و قليب يحفره، و غرس يغرسه، و صدقة ماء يجريه، و سنّة حسنة يؤخذ بها بعده‏.

###خصال ينتفع بها المؤمن من بعد موته‏

در امالى صدوق: (مجلس سى و دوم) از ابى كهمش از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: شش چيز است كه مؤمن بعد از مرگش از آنها بهره‏مند مى‏شود: فرزند نيكوكارى كه طلب آمرزش نمايد براى او؛ و قرآنى كه خوانده شود؛ ز چاه آبى كه آن را (براى استفاده مردم) حفر نمايد؛ و درختى كه آن را بنشاند؛ و آبى كه براى انتفاع مردم جارى كند آن را؛ و روش و كار نيكوئى كه از او بماند و رايج و معمول ميان مردم گردد.

###من أسرّ ما يرضى اللّه

الحديث 714 من أسرّ ما يرضى اللّه عزّوجلّ أظهر اللّه له ما يسّره‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء السّابع) عن أبي قلابة، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من أسرّ ما يرضى اللّه عزّ و جلّ أظهر اللّه له ما يسّره، و من أسرّ ما يسخط اللّه تعالى أظهر اللّه له ما يحزنه، و من كسب مالا من غير حلّه أفقره اللّه عزّ و جلّ، و من تواضع للّه رفعه اللّه، و من سعى في رضوان اللّه أرضاه اللّه، و من أذلّ مؤمنا أذلّه اللّه، و من عاد مريضا فإنّه يخوض في الرحمة، و أومأ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم إلى حقويه، و إذا جلس عند المريض غمرته الرّحمة، و من خرج من بيته يطلب علما شيّعه سبعون ألف ملك يستغفرون له، و من كظم غيظا ملأ اللّه جوفه إيمانا، و من أعرض عن محرّم أبدله اللّه بعبادة تسرّه، و من عفا عن مظلمة أبدله اللّه بها عزّا في الدنيا و الآخرة، و من بنى مسجدا و لو [ك] مفحص قطاة بني اللّه له بيتا في الجنّة، و من اعتق رقبة فهي فداه من النار كلّ عضو منها فداء عضو منه، و من أعطى درهما في سبيل اللّه كتب اللّه له سبعمائة حسنة، و من أماط عن طريق المسلمين ما يؤذيهم كتب اللّه له أجر قراءة أربعمائة آية كلّ حرف منها بعشر حسنات، و من لقى عشرة من المسلمين فسلّم عليهم كتب اللّه له عتق رقبة، و من أطعم مؤمنا لقمة أطعمه اللّه من ثمار الجنّة، و من سقاه شربة من ماء سقاه اللّه من الرّحيق المختوم، و من كساه ثوبا كساه اللّه من الإستبرق و الحرير و صلّى عليه الملائكة ما بقي في ذلك الثّوب سلك.

###من أسرّ ما يرضى اللّه

در امالى طوسى: (جزء هفتم) از ابى قلابه روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه پنهان كند عملى را كه (موجب) رضا و خوشنودى‏ خداى با عزت و جلال است، آشكار و هويدا گرداند خداوند براى او آنچه را كه موجب و سبب سرور او باشد، و كسى كه پنهان بجاى آورد عملى را كه (موجب) خشم خداى تعالى است خداوند آشكار و هويدا گرداند براى او چيزى را كه موجب حزن و اندوه وى گردد، و كسى كه مالى از غير راه حلال تهيه كند خداى با عزت و جلال او را نيازمند گرداند، و كسى كه متواضع (و فروتن) باشد، خداوند (قدر و منزلت) او را بالا برد، و كسى كه سعى كند در (موجبات) خوشنودى پروردگار، خداوند او را راضى و خوشنود گرداند (به نتايجى كه از حسنات خود مى‏بيند) و كسى كه مؤمنى را خوار گرداند خداوند او را خوار گرداند، و كسى كه عيادت مريض نمايد، در رحمت حق فرو رود، و حضرت بمحل قرار خود اشاره فرمودند (كنايه از اينكه همان طور كه فضا مرا فرا گرفته رحمت خداوند او را فرا گيرد) و هنگامى كه نزد مريض بنشيند رحمت (حق) تمام او را فرا گيرد، و كسى كه از منزل خود بيرون رود براى تحصيل علم، هفتاد هزار فرشته او را مشايعت نموده و جهت او استغفار ميكنند، و هر كس (آتش) غضب (خود) را فرو نشاند خداوند قلب او را از (نور) ايمان پر كند، و هر كس از حرامى روى گرداند بجاى آن موفق گرداند خداوند او را بعبادتى كه مسرورش گرداند، و هر كس از ناروائى (كه بر او وارد شده) چشم پوشد (و عفو كند) خداوند بسبب آن در دنيا و آخرت عزت به وى كرامت فرمايد، و هر كس مسجدى بنا كند (گر چه) باندازه آشيانه مرغ سنگ خوار باشد (كنايه است از آنكه و لو يكنفر بتواند تنها در آن نماز بخواند) خداوند خانه‏اى در بهشت برايش بنا كند و هر كس بنده‏اى (در راه خدا) آزاد كند از آتش (قيامت) در امان باشد، و هر عضوى از آن بنده آزاد شده برابر (يعنى فداى) عضوى از او قرار گيرد (يعنى همان طور كه اعضاء آن بنده را از قيد رقيت و بندگى آزادى بخشيده اعضاء او هم از آتش جهنم آزاد خواهد بود) و هر كس درهمى در راه خدا عطا كند، خداوند براى او هفتصد حسنه بنويسد، و هر كس دور كند از راه مسلمانان چيزى را كه موجب اذيت و آزار ايشانست خداوند ثبت فرمايد جهت او پاداش تلاوت چهار صد آيه (را) كه هر حرف از آنها ده حسنه دارد، و هر كس ده نفر از مسلمانان را به بيند و بر ايشان سلام كند خداوند براى او ثواب آزاد كردن بنده‏اى ثبت فرمايد، و هر كس لقمه (نانى) بمؤمنى بخوراند، خداوند از ميوه‏هاى بهشت او را بخوراند، و هر كس يك مرتبه بمؤمنى آب بدهد خداوند او را از رحيق مختوم سيرابش كند (رحيق مختوم يعنى شراب خالص بهشتى كه بمشك مهر شده است) و هر كس جامه‏اى بمؤمنى بپوشاند خداوند او را از ديباى سطبر و نازك (بهشتى) بپوشاند، و فرشتگان بر او رحمت فرستند مادامى كه جامه بر تن او ميباشد.

 

###من أدّى للّه مكتوبة

الحديث 715 من أدّى للّه مكتوبة فله في أثرها دعوة مستجابة

في أمالي الطّوسى: (الجزء الحادي عشر) و بالأسناد أبو محمّد الفحّام، قال: حدّثني أبو الحسن المنصوري (إلى أن ساق الحديث إلى أمير المؤمنين عليه السّلام) قال: سمعت النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم و هو يقول: من أدّى للّه مكتوبة فله في أثرها دعوة مستجابة، قال ابن الفحّام: رأيت و اللّه أمير المؤمنين عليه السّلام في النّوم فسألته عن الخبر، فقال: صحيح، إذا فرغت من المكتوبة فقل و أنت ساجد: اللّهمّ بحقّ من رواه و روي‏ عنه، صلّ على جماعتهم و افعل بي كيت و كيت‏.

###من أدّى للّه مكتوبة

در كتاب امالى طوسى: (جزء يازدهم) با سندهاى خودش از ابو محمد فحام روايت نموده كه گفت: حديث كرد مرا ابو الحسن منصورى (تا آنكه حديث را بحضرت امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده كه) فرمود: از پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: كسى كه نماز فريضه خود را براى خدا بجاى آورد، براى او در عقب آن نماز يك دعاء مستجاب است، ابن فحام گفت بخدا سوگند حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در خواب ديدم و از (اين) حديث سؤال نمودم، حضرت فرمود: صحيح است، هر گاه از نماز فريضه‏ فراغت پيدا نمودى پس در حال سجده بگو: «اللهم بحق من رواه و روى عنه، صل على جماعتهم و افعل بى كيت و كيت» يعنى پروردگارا بحق كسى كه اين حديث را روايت نموده و بحق آن كس كه از او روايت شده درود بفرست بر جماعت ايشان و بمن چنين و چنان عنايت فرما، البته بجاى اين كلمه حاجت خود را ميگويد.

###حبّ الدنيا و الحرص عليها

الحديث 716 حبّ الدنيا و الحرص عليها

في الكافي: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «حبّ الدنيا و الحرص عليها» عن مهاجر الأسدي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: مرّ عيسى بن مريم عليه السّلام على قرية قدمات أهلها و طيرها و دوابّها فقال: أما إنّهم لم يموتوا إلّا بسخطة و لو ماتوا متفرّقين لتدافنوا، فقال الحواريّون: يا روح اللّه و كلمته، ادع اللّه أن يحييهم لنا فيخبرونا ما كانت أعمالهم فنجتنبها، فدعى عيسى عليه السّلام ربّه، فنودي من الجوّ أن نادهم، فقام عيسى عليه السّلام باللّيل على شرف من الأرض فقال: يا أهل هذه القرية! فأجابه منهم مجيب: لبّيك يا روح اللّه و كلمته، فقال: و يحكم ما كانت أعمالكم؟ قال: عبادة الطّاغوت و حبّ الدّنيا مع خوف قليل و أمل بعيد و غفلة في لهو و لعب، فقال: كيف كان حبّكم للدّنيا؟ قال: كحبّ الصبيّ لامّه، إذا أقبلت علينا فرحنا و سررنا، و إذا أدبرت عنّا بكينا و حزنّا، قال: كيف كانت عبادتكم للطّاغوت؟ قال: الطّاعة لأهل المعاصي، قال: كيف كان عاقبة أمركم؟ قال: بتناليلة في عافية و أصبحنا في الهاوية، فقال: و ما الهاوية؟ فقال: سجّين، قال: و ما سجّين؟ قال: جبال من جمر توقد علينا إلى يوم القيامة، قال: فما قلتم و ما قيل لكم؟ قال: قلنا: ردّنا إلى الدنيا فنزهد فيها، قيل لنا: كذبتم، قال: ويحك، كيف لم يكلّمني غيرك من بينهم؟ قال: يا روح اللّه إنّهم ملجمون بلجام من نار بأيدي ملائكة غلاظ شداد، و إنّي كنت فيهم و لم أكن منهم، فلمّا نزل العذاب عمّني معهم، فأنا معلّق بشعرة على شفير جهنّم لا أدري أكبكب فيها أم أنجو منها، فالتفت عيسى عليه السّلام إلى الحواريّين فقال: يا أوليآء اللّه، أكل الخبز اليابس بالملح الجريش و النّوم على‏ المزابل خير كثير مع عافية الدنيا و الآخرة.

###حبّ الدنيا و الحرص عليها

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «حب دنيا و حرص بر آن» از مهاجر اسدى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام بر بلدى عبور فرمود كه اهل و طيور و حيوانات آن عموما مرده بودند، پس (به حواريون) فرمود: اينان نمرده ‏اند مگر بغضب خدا (زيرا) اگر بغير اين طريق مرده بودند البته بدنهايشان دفن ميگرديد (يعنى دفعتا بنزول عذاب همگى با هم مرده‏اند، و چنانچه فاصله‏اى بين موت آنها بود احياء اموات را دفن مينمودند) حواريون گفتند: يا روح اللَّه خدا را بخوان تا مردگان اين بلد را براى (عبرت) ما زنده كند و از اعمال (و كردار) خود آگاهمان سازند تا دورى كنيم (از آنچه باعث نزول عذاب بر ايشان گرديده است) از افعال هلاك‏كننده؛ عيسى عليه السّلام خدا را بخواند، پس از فضاى آسمان ندا آمد: بخوان ايشان را، پس عيسى عليه السّلام شب در محل بلندى از زمين قرار گرفت و فرمود: اى اهل اين قريه! شخصى در پاسخ حضرت گفت: لبيك يا روح اللَّه و كلمته، پس (عيسى عليه السّلام) فرمود: واى بر شما چه بوده اعمال شما؟ گفت: بندگى (و پرستش) طاغوت (يعنى رؤساى ضلالت و گمراه‏كنندگان مردم از طريق حق و صراط مستقيم و راه روشن انبياء عظام عليهم السّلام) و دوستى دنيا در حالى كه چندان ترسى (از خدا) نداشتيم و آرزوى زياد داشتيم (كه در دلها پرورانده بوديم) و غافل محض در لهو و لعب (در زندگى) بوديم، پس (عيسى عليه السّلام) فرمود: چگونه دنيا را دوست ميداشتيد؟ گفت: چون دوستى كودك نسبت بمادرش، هنگامى كه (دنيا) بر ما اقبال مينمود (و از نظر معيشت در رفاه و آسايش بوديم) خوشحال و مسرور بوديم، و چون بر ما پشت مينمود (و با ناكاميها روبرو ميشديم) گريان و محزون ميگرديديم (حضرت عيسى عليه السّلام) فرمود: چگونه طاغوت را عبادت مينموديد؟ عرضكرد: از اهل معصيت فرمانبرى مينموديم (عيسى عليه السّلام) فرمود: سرانجام كار شما چگونه شد؟

عرضكرد: شب را در عافيت خوابيديم و روز خود را در هاويه ديديم، فرمود: هاويه چيست؟ عرضكرد: سجين، فرمود: سجين چيست؟ عرضكرد: كوههائى از آتش گداخته كه (جايگاه ما و) تا روز قيامت است، فرمود: پس (از عذاب) چه گفتيد و بشما چه گفتند؟ گفت: گفتيم ما را بدنيا باز گردانيد تا زهد پيشه سازيم (و از گناهان بپرهيزيم) گفتند: دروغ ميگوئيد (عيسى عليه السّلام) فرمود: واى بر تو چگونه است كه از ميان اين مردم جز تو كسى با من سخن نگفت؟ عرضكرد: يا روح اللَّه! بر ايشان دهنه‏هائى از آتش زده و در دست فرشتگان غلاظ و شداد داده شده، منهم ميان ايشان بودم ولى با (اعمال ناپسند) ايشان شريك نبودم، پس هنگام نزول عذاب، عذاب مرا هم فرا گرفت، و من نيز بموئى بر شفير (يعنى لب) جهنم آويزان شده‏ام نميدانم آيا در آتش خواهم افتاد يا از آن نجات مى‏يابم، سپس عيسى عليه السّلام به حواريون توجه نموده و فرمود: اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر، و خسبيدن بر مزبله‏ها خير بسيارى دارد در حالى كه (آدمى) با عافيت (و سلامت) دنيا و آخرت قرين و همراه باشد.

بيان: حواريون، مخصوصين انبيا بودند كه در ايمان و عقيده بايشان داراى نيتى خالص بودند و ايشان را يارى ميكردند، بعضى گفته ‏اند: حواريون از لغت حور بمعنى بياض خالص است، و اطلاق حواريون بر شاگردان انبيا باين جهت بوده كه نفوس مردم را از اوساخ ذميمه (يعنى چركهاى گناهان) پاك مينمودند و مردم را از تاريكيهاى دنيا بعوالم نورانى حق مى‏كشانيدند. و عيسى عليه السّلام را روح اللَّه ميگفتند از اين رو كه او روح لطيفى بوده منزه از چركها و پليديها كه ماده خلقت وجود مقدس او را جبرئيل عليه السّلام در مريم بامر خدا القا كرد، و يا آنكه وجه ناميدنش بروح اللَّه اينست كه چون مردگان را بامر خدا زنده ميكرد و صورتا سبب زنده شدن اموات بود از اين جهت او را روح ناميدند همچنان كه روح سبب حيات و زندگى آدميست. و عيسى عليه السّلام را كلمة اللَّه گفته ‏اند زيرا او بامر «كن» خلق گرديده، بدون اينكه پدرى داشته باشد و ماده عنصرى او در رحم مادر قرار گيرد، خداى تعالى در قرآن كريم ميفرمايد: إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ و او بود كه در گهواره با مردم سخن گفت. اما وجه اينكه شخص مجيب بحضرت عيسى عليه السّلام با اينكه با قوم خود در معاصى شركت نداشته مع ذلك عرضكرد با موئى بر جهنم مشرفم و نميدانم آسوده ميشوم يا بعذاب مبتلا ميگردم، شايد از اين جهت باشد كه تا حدودى علاقه و محبت با ايشان داشته، و چون بمقدار موئى دوستى ايشان در دل او بوده پس بايد با ايشان محشور گردد.

###أنّ اللّه إنّما يعطي الدّين من يحبّه‏

الحديث 717 أنّ اللّه إنّما يعطي الدّين من يحبّه‏

و فيه أيضا: باب «أنّ اللّه إنّما يعطي الدّين من يحبّه» عن مالك بن أعين الجهني، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: يا مالك! إنّ اللّه يعطي الدّنيا من يحبّ و يبغض و لا يعطي دينه إلّا من يحبّ.

###أنّ اللّه إنّما يعطي الدّين من يحبّه‏

و نيز در همان كتاب: باب «عطاء خدا دين را بكسى كه او را دوست ميدارد» از مالك بن اعين جهنى روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: اى مالك! خدا دنيا را بدوست و دشمنش ميدهد، ولى دين خود را نميدهد مگر بكسى كه (او را) دوست ميدارد.

بيان: علت اينكه خداوند دينش را بغير آنكه وى را دوست دارد نميدهد اينست كه مردمى كه قبول ايمان ميكنند نيستند مگر آنان كه خداوند ايشان را از خلق خود برگزيده است، زيرا تناسب اخلاقى و روحانى با ملائكه دارند و ارواح ايشان با ارواح برگزيدگان حق مناسباتى دارد كما اينكه وارد شده:  «ان شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا» و شايد مراد از طينت مقدسه ايشان همان اعتدال ممكن باشد و شيعيان هم بر حسب قرب و بعد بآن اعتدال درجاتشان فرق ميكند.

###من كسا مؤمنا

الحديث 718 من كسا مؤمنا

و فيه أيضا: باب «من كسا مؤمنا» عن جميل بن درّاج، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من كسا أخاه كسوة شتاء أو صيف كان حقّا على اللّه أن يكسوه من ثياب الجنّة، و أن يهوّن عليه سكرات الموت، و أن يوسّع عليه في قبره، و أن يلقى الملائكة إذا خرج من قبره بالبشرى، و هو قول اللّه عزّ و جلّ في كتابه: وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

###من كسا مؤمنا

و نيز در همان كتاب: باب «كسى كه مؤمنى را بپوشاند» از جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه بپوشاند برادر (مسلمان) خود را جامه تابستانى يا زمستانى، در لطف خداوند لازم است كه از جامه‏هاى بهشت او را بپوشاند و سكرات مرگ را بر او آسان كند و قبر او را گشاده گرداند، و روزى كه از قبر بيرون مى‏آيد فرشتگان (خدا) او را بشارت دهند، و اينست فرموده خداى تعالى در قرآن كريم: وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (يعنى ملاقات كنند ايشان را فرشتگان و مژده دهند كه اين روز، روز خوشحالى و سرور شما از جهت پاداش اعمال نيك و شايسته شما ميباشد كه انبيا عليهم السّلام بشما وعده فرموده‏اند).

###صلة الرّحم‏

الحديث 719 صلة الرّحم‏

و فيه أيضا: باب «صلة الرّحم» عن الجهم بن حميد، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: تكون لي القرابة على غير أمري، ألهم عليّ حقّ؟ قال: نعم، حقّ الرّحم لا يقطعه شي‏ء، و إذا كانوا على أمرك كان لهم حقّان: حقّ الرّحم و حقّ الإسلام.

###صلة الرّحم‏

و نيز در همان كتاب: باب «پيوند با خويشاوندان» از جهم بن حميد روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: خويشانى دارم كه بر دين من نيستند آيا ايشان را بر من حقى هست؟ فرمود: آرى، حق خويشى را هيچ چيز قطع نميكند، و زمانى كه ايشان بر دين تو باشند براى ايشان دو حق خواهد بود: حق رحم و حق اخوت‏ اسلامى.

###قطع الرحم‏

الحديث 720 قطع الرحم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبد اللّه بن سنان، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّ لي ابن عمّ أصله فيقطعني و أصله فيقطعني، حتّى لقد هممت لقطيعته إيّاي أن أقطعه، قال: إنّك إذا وصلته و قطعك وصلكما اللّه جميل و إن قطعته و قطعك قطعكما اللّه.

###قطع الرحم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبد اللَّه بن سنان روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: پسر عموئى دارم كه وظيفه صله رحم با وى بجا مى‏آورم ولى او قطع رحم از من ميكند بطورى كه تصميم گرفته‏ام كه چون او با من قطع رحميت نموده من هم با وى قطع نمايم، حضرت فرمود: همانا چون تو او را صله رحم نمودى و او قطع صله تو نمود خداوند برحمت خود با هر دو وصل نمايد، و اگر تو بريدى از او و او هم از تو بريد خداوند قطع رحمت از هر دو ميفرمايد.

###صلة الرحم‏

الحديث 721 صلة الرحم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن السّكوني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سرّه النّساء في الأجل و الزّيادة في الرّزق فليصل رحمه.

###صلة الرحم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كسى كه خوشحال مى‏شود كه اجلش بتأخير افتد (يعنى عمرش طولانى گردد) و روزيش زياد شود پس بايد صله رحم بجاى آورد.

###صلة الرحم‏

الحديث 722 صلة الرّحم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن إسحاق بن عمّار، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: ما نعلم شيئا يزيد في العمر إلّا صلة الرّحم حتّى أنّ الرّجل يكون أجله ثلاث سنين فيكون وصولا للرّحم فيزيد اللّه في عمره ثلاثين سنة فيجعلها ثلاثا و ثلاثين سنة، و يكون أجله ثلاثا و ثلاثين سنة فيكون قاطعا للرّحم فينقصه اللّه ثلاثين سنة و يجعل أجله إلى ثلاث سنين.

###صلة الرحم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از اسحاق بن عمار روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: نميدانيم چيزى را كه موجب زيادى عمر گردد مگر صله رحم، تا آنجا كه اگر سه سال بمرگ كسى باقيمانده باشد و رحم خود را صله كند خداوند سى سال بر عمر او بيفزايد و زندگى او سى و سه سال گردد، و اگر قطع رحم كند سى سال زندگى او را خداوند بسه سال تبديل فرمايد.

###وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ

الحديث 723 في قول الله تعالى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: صلوا أرحامكم و لو بالتّسليم، يقول اللّه تبارك و تعالى: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً.

###وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ

و نيز در همان كتاب و باب: از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ارحام خود را صله كنيد گر چه بسلام دادن باشد، خداى تبارك و تعالى ميفرمايد: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً بپرهيزيد از نافرمانى خداوندى كه سؤال ميكنيد بخدا و رحمهاى خود (يعنى چنانچه در مورد قسم و سوگند بين خداوند و ارحام‏تان فرق نميگذاريد و باسم هر دو يك ديگر را قسم ميدهيد، و خويشاوندان خود را بسبب قسم بجان آنها مثلا بزرگ ميشماريد، على هذا با آنان وصل محبت و مهربانى نمائيد و قطع رحميت نكنيد) بتحقيق پروردگار، مراقب و مواظب بر شما ميباشد.

###صلة الرحم‏

الحديث 724 صلة الرحم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الوصافي، عن عليّ بن الحسين عليهما السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سرّه أن يمدّ اللّه في عمره و أن يبسط له في رزقه فليصل رحمه، فإنّ الرّحم لها لسان يوم القيامة ذلق تقول: يا ربّ! صل من وصلني و اقطع من قطعني، فالرّجل ليرى بسبيل خير، إذا أتته الرّحم الّتي قطعها فتهوي به إلى أسفل قعر في النّار.

###صلة الرحم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از وصافى از حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه خوشحالست كه خداوند عمر او را طولانى و دراز گرداند و روزيش را زياده كند البته بايد صله رحم كند، زيرا رحم در روز قيامت زبان گويائى خواهد داشت كه ميگويد: خدايا عنايت فرما بر كسى كه مرا صله نمود و قطع كن آن را كه مرا قطع كرد، پس مرد هر آينه مى‏بيند كه رفتار و اعمالش نيك و خير است، ناگهان رحم او كه از وى بريده مى‏آيد (يعنى در روز قيامت آمده و مطالبه حق خود را از خويشاوندش ميكند) پس انداخته مى‏شود بسبب آن (يعنى قطع رحم) بقعر جهنم.

###صلة الرحم‏

الحديث 725 صلة الرحم‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن إسحاق بن عمّار، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ صلة الرّحم و البرّ ليهوّنان الحساب و يعصمان من الذّنوب، فصلوا أرحامكم و برّوا بإخوانكم و لو بحسن السّلام و ردّ الجواب.

###صلة الرحم‏

و نيز در همان كتاب و باب: از اسحاق بن عمار روايت شده كه گفت شنيدم‏ حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود: همانا صله رحم و نيكى (بمردم) حساب (قيامت) را (بر آدمى) آسان كند، و از گناهان نگهدارى نمايد، پس صله رحم كنيد و ببرادران (دينى خود) نيكى نمائيد گر چه (نيكى شما) بسلام كردن نيكو و جواب دادن نيك باشد.

###نسبة الإسلام‏

الحديث 726 نسبة الإسلام‏

و فيه أيضا: باب «نسبة الإسلام» عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني، عن أبي جعفر الثاني، عن أبيه، عن جدّه صلوات اللّه عليهم قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصة و جعل له نورا و جعل له حصنا و جعل له ناصرا، فأمّا عرصته فالقرآن، و أمّا نوره فالحكمة، و أمّا حصنه فالمعروف، و أمّا أنصاره فأنا و أهل بيتي و شيعتنا، فأحبّوا أهل بيتي و شيعتهم و أنصارهم، فإنّه لمّا اسري بي إلى السماء الدّنيا فنسبني جبرئيل عليه السّلام لأهل السّماء، استودع اللّه حبّي و حبّ أهل بيتي و شيعتهم في قلوب الملائكة فهو عندهم وديعة إلى يوم القيامة، ثمّ هبط بي إلى أهل الأرض فنسبني إلى أهل الأرض فاستودع اللّه عزّ و جلّ حبّي و حبّ أهل بيتي و شيعتهم في قلوب مؤمني امّتي، فمؤمنوا امّتي يحفظون وديعتي [في أهل بيتي‏] إلى يوم القيامة، ألا فلو أنّ الرّجل من امّتي عبد اللّه عزّ و جلّ عمره أيّام الدنيا ثمّ لقى اللّه عزّ و جلّ مبغضا لأهل بيتي و شيعتي، ما فرّج اللّه صدره إلّا عن النّفاق.

###نسبة الإسلام‏

و نيز در همان كتاب: باب «نسبت اسلام» از حضرت عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى از حضرت جواد عليه السّلام از پدر (بزرگوار) خود از جدش صلوات اللَّه عليهم از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: همانا خداوند مقرر فرمود اسلام را و براى آن عرصه و نور و حصن و ناصرى قرار داد، اما عرصه اسلام همانا قرآن (كريم) است، و نور اسلام، حكمت (يعنى علوم الهيه) است، و حصن اسلام پس معروف (يعنى اخلاق حسنه و اعمال شايسته و نيكو) ميباشد، و انصار (و ياوران) اسلام پس من و اهل بيت من و شيعيان ما است، پس دوست بداريد اهل بيت من و شيعيان و ياوران ايشان را، همانا زمانى كه سير در آسمان دنيا نمودم (در شب معراج) جبرئيل عليه السّلام فضائل مرا براى اهل آسمان شمرد، پس خداوند دوستى من و اهل بيت من و شيعيان ايشان را در دل فرشتگان بامانت نهاد و اين دوستى تا روز قيامت بامانت خواهد بود، سپس مرا بسوى اهل زمين فرود آورد پس اشرفيت مرا بر ساير انبياء براى اهل زمين بيان كرد، و امانت گذارد دوستى من و دوستى اهل بيت من و پيروان ايشان را در دلهاى‏ ايمان آورندگان از امت من كه (اينان) نگاه ميدارند امانت مرا در حق اهل بيتم تا روز قيامت، همانا اگر مردى از امت من همه روزهاى عمر خود را در دنيا پرستش خدا كند، سپس خداى با عزت و جلال را در حال دشمنى با اهل بيت و شيعيان من ملاقات نمايد خداوند نمى‏گشايد سينه او را مگر آنكه مملو از نفاق است (يعنى حقيقت ايمان در دل او نيست).

بيان: عرصه فضائى از خانه را گويند كه در آن بنائى نباشد، امام عليه السّلام اسلام را تشبيه كرده بمردى كه در ميدانى قرار گرفته كه مراد از آن ميدان، قرآن است، يا تشبيه فرموده بخانه ‏اى كه فضاى آن قرآن كريمست، و در هر حال هر كس از حدود قرآن تجاوز كرده، از اين ملت بيرون شده، و أيضا تشبيه فرموده علوم حقه و معارف كامله را بنور و چراغى كه اهل اسلام از آنها كسب نور ميكنند و نورانيت اهل اسلام بوسيله معارف حقه زياد ميگردد، و ديوار آن را احسان و آنچه عقل و شرع شناساى آنند قرار داده است، زيرا بسبب احسان و عمل نيك، اسلام حفظ ميگردد، و بسبب اخلاق پسنديده ممكنست اسلام باقى بماند و مسلمانان از بيرون رفتن از دين حفظ شوند و موجب شود ديگران بشرف اخلاق نيك مسلمانان بدين مقدس اسلام مشرف شوند، اما نسبت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله براى اهل آسمانها باينست كه مناقب و فضائل حضرتش را آشنا شوند، و نسب او صلّى اللَّه عليه و آله براى اهل زمين باينست كه بسبب معجزات و آنچه از آيات كريمه قرآنيه در شأنش وارد شده بشناسند و بدانند كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اشرف انبياست.

###استحباب نفع المؤمنين‏

الحديث 727 استحباب نفع المؤمنين‏

في أمالي الطّوسي: (الجزء الرابع) عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من كان وصل لأخيه بشفاعة في دفع مغرم أو جرّ مغنم، ثبّت اللّه عزّ و جلّ قدميه يوم تزلّ فيه الأقدام‏.

###استحباب نفع المؤمنين‏

در امالى طوسى: (جزء چهارم) از ابان بن تغلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه برادر (مؤمن) خود را صله كند بوساطتى در دفع نمودن زيان يا جلب منفعتى براى او، خداوند با عزت و جلال ثابت گرداند قدمهاى او را در روزى كه قدمها لرزانست (مقصود روز قيامت است).

###تحريم منع المؤمن شيئا من عنده أو عند غيره عند ضرورته

الحديث 728 تحريم منع المؤمن شيئا من عنده أو عند غيره عند ضرورته‏

و فيه أيضا: في ذلك الجزء، عن صفوان بن مهران، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: أيّما رجل مسلم أتاه رجل مسلم في حاجة و هو يقدر على قضاءها فمنعه إيّاها، عيّره اللّه يوم القيامة تعييرا شديدا و قال له: أتاك أخوك في حاجة قد جعلت قضآءها في يدك فمنعته إيّاها زهدا منك في ثوابها، و عزّتي لا أنظر إليك اليوم في حاجة معذّبا كنت أو مغفورا لك.

###تحريم منع المؤمن شيئا من عنده أو عند غيره عند ضرورته

و نيز در همان كتاب و جزء: از صفوان بن مهران از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر مرد مسلمانى كه مرد مسلمان ديگرى براى نيازى (كه باو دارد) نزد او بيايد و او تواناى برآوردن نياز او باشد ولى منع نمايد او را از حاجتش (و نيازش را بر نياورد) خداوند در روز قيامت او را سرزنش شديد فرموده و باو فرمايد: برادر (مؤمن) تو نزد تو آمد براى حاجتى كه برآوردن آن را نزد تو قرار داده بودم و تو او را منع نمودى براى اينكه بثواب برآوردن حاجت مؤمن ميل و رغبتى نداشتى، بعزت خودم سوگند، امروز بسوى تو نظر نيفكنم (يعنى در حاجت و نيازت) چه اهل عذاب و شكنجه باشى يا آنكه اهل مغفرت و آمرزش باشى.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

الحديث 729 إدخال السّرور على المؤمنين‏

في الكافي: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «إدخال السّرور على المؤمنين» عن أبي حمزة الثّمالي، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من سرّ مؤمنا فقد سرّني و من سرّني فقد سرّ اللّه.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «ادخل سرور بر مؤمنين» از ابى حمزه ثمالى روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه مؤمنى را خوشحال كند مرا خوشحال نموده و هر كه مرا خوشحال كند خداوند را مسرور كرده است (يعنى عملش سبب قرب وى برحمت خداوند گرديده).

 

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

الحديث 730 إدخال السّرور على المؤمنين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: تبسّم الرّجل في وجه أخيه حسنة، و صرف القذى عنه حسنة، و ما عبد اللّه بشي‏ء أحبّ إلى اللّه من إدخال السّرور على المؤمن.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

و نيز در همان كتاب و باب: از جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خنده مرد در صورت برادر (مؤمن) خود موجب اجر و پاداش است، و دفع نمودن چيزى كه سبب اذيت وى باشد سبب اجر و حسنه است، و پرستش نگرديد خداوند بعبادتى كه محبوبتر باشد بسوى او از داخل نمودن سرور و خوشحالى بر مؤمن.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

الحديث 731 إدخال السّرور على المؤمنين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عبيد اللّه بن الوليد الوصّافي، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: إنّ فيما ناجى اللّه عزّ و جلّ به عبده موسى عليه السّلام قال: إنّ عبادا لي أبيحهم جنّتي و احكّمهم فيها، قال: يا ربّ و من هؤلاء الّذين تبيحهم جنّتك و تحكّمهم فيها؟ قال: من أدخل على مؤمن سرورا، ثمّ قال: إنّ مؤمنا كان في مملكة جبّار فولع به فهرب منه إلى دار الشرك فنزل برجل من أهل الشرك فأظلّه و أرفقه و أضافه، فلمّا حضره الموت أوحى اللّه عزّ و جلّ إليه: و عزّتى و جلالي، لو كان لك في جنّتي مسكن لأسكنتك فيها و لكنّها محرّمة على من مات بي مشركا، و لكن يا نار هيديه و لا تؤذيه، و يؤتى برزقه طرفي النّهار، قلت: من الجنّة؟ قال: من حيث شاء اللّه.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

و نيز در همان كتاب و باب: از عبيد اللَّه بن وليد و صافى روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: همانا خداوند با عزت و جلال در مناجات با بنده خود حضرت موسى عليه السّلام فرمود: همانا براى من بندگانى است كه بهشت خود را بر ايشان مباح گردانيده و ايشان را در بهشت فرمانروا نموده‏ ام (موسى عليه السّلام) گفت: خداى من كيانند آنان كه بهشت خود را بر ايشان مباح گردانيده و فرمانرواشان فرموده ‏اى؟ (يعنى بر خدام بهشت) فرمود: كسى كه بر مؤمنى سرور (و خوشحالى) وارد گرداند، سپس حضرت فرمود: همانا مؤمنى در مملكت (حكمران) جبارى (يعنى ستمگرى) بود، پس آن جبار فرمان داد كه او را بگيرند و حبس نمايند، پس او از ترس آن جبار فرار اختيار كرد و بسر زمين مشركين رفت و بر مردى از اهل شرك فرود آمد، آن مرد ويرا پذيرفته و احترامش نمود و بپذيرائيش پرداخت، چون هنگام مرگ آن مشرك رسيد خداوند بوى وحى فرستاد (يعنى آگاهش ساخت) كه بعزت و جلالم سوگند اگر در بهشتم جايى جهت تو ميبود هر آينه ترا در آن جاى ميدادم، ولى بهشت حرام شده بر كسى كه بميرد در حالى كه شرك بمن داشته باشد، ليكن اى آتش (جهنم) بترسان او را ولى آزارش مرسان، و روزى او صبح و شب داده مى‏شود (راوى گويد) عرض كردم آن روزى از بهشت مرحمت مى‏شود؟ حضرت فرمود: از هر جا كه خدا بخواهد.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

الحديث 732 إدخال السّرور على المؤمنين‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد اللّه‏ عليه السّلام قال: من أحبّ الأعمال إلى اللّه عزّ و جلّ: إدخال السّرور على المؤمن، إشباع جوعته، أو تنفيس كربته، أو قضاء دينه‏.

###إدخال السّرور على المؤمنين‏

و نيز در همان كتاب و باب: از هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام روايت‏ شده كه فرمود: محبوبترين اعمال نزد خداى با عزت و جلال داخل كردن سرور بر مؤمن است بسير گردانيدن وى، يا رفع غم و غصه او را نمودن، يا اداء دين و بدهيش را كردن.

###حق المؤمن على أخيه

الحديث 733 حق المؤمن على أخيه و أداء حقه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبان بن تغلب، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن حقّ المؤمن على المؤمن، قال: فقال: حقّ المؤمن على المؤمن أعظم من ذلك لو حدّثتكم لكفرتم، إنّ المؤمن إذا خرج من قبره خرج معه مثال من قبره يقول له: أبشر بالكرامة من اللّه و السّرور، فيقول له: بشّرك اللّه بخير، قال: ثمّ يمضي معه يبشّره بمثل ما قال، و إذا مرّ بهول قال: ليس هذا لك، و إذا مرّ بخير قال: هذا لك، فلا يزال معه يؤمنه ممّا يخاف و يبشّره بما يحبّ حتّى يقف معه بين يدي اللّه عزّ و جلّ، فإذا أمر به إلى الجنّة قال له المثال: أبشر فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد أمر بك إلى الجنّة، قال: فيقول: من أنت رحمك اللّه‏ تبشّرني من حين خرجت من قبري و آنستني في طريقي و خبّرتني عن ربّي؟ قال: فيقول: أنا السّرور الّذي كنت تدخله على إخوانك في الدّنيا خلقت منه لابشّرك و اونس وحشتك.

###حق المؤمن على أخيه

و نيز در همان كتاب و باب: از ابان بن تغلب روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم از حق مؤمن بر مؤمن، راوى گفت پس حضرت فرمود: حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينست (كه بتوان گفت) اگر (حقيقت امر را) براى شما بگويم هر آينه كافر گرديد (يعنى آنقدر حق مؤمن بر مؤمن زياد است كه آن طور كه بايد اداء آن نمى‏نمائيد) همانا مؤمن هنگامى كه از قبر بيرون مى‏آيد با او مثالى از همان قبر خارج مى‏شود و باو ميگويد: شاد باش بنوازش و سرورى كه از خداوند بتو ميرسد، پس باو ميگويد: بشارت دهد خدا ترا بخير (و نيكى، سپس حضرت) فرمود: پس (آن مثال) با مؤمن حركت نموده و بشارتش ميدهد بمثل آنچه گفته بود، و هر گاه بر امر و چيز ترسناكى عبور كند (آن مثال) ميگويد: اين براى تو نيست، و چون بر خير و نيكى رسد گويد: اين براى تو است، و پيوسته با اوست و بيم او را از آنچه ميترسد بر ميدارد و بر آنچه دوست دارد بشارتش ميدهد تا در پيشگاه خداوند با عزت و جلال ميايستد، و چون (خداوند) فرمان ميدهد كه او را به بهشت برند آن مثال (بمؤمن) ميگويد: بشارت باد ترا (بنعمتهاى بهشت) زيرا خداوند با عزت و جلال فرمان داده ترا ببهشت برند (حضرت) فرمود: پس (مؤمن) ميگويد: تو كيستى خداى رحمتت كند با اين بشارتها كه از وقت بيرون آمدن از قبر بمن دادى و در اين راه با من انس (و الفت) داشتى و از خداى من مرا خبر ميدادى؟ (حضرت) فرمود: پس (آن مثال) ميگويد: من سرورى هستم كه در دل برادران (مؤمن) خود در دنيا وارد ساختى، من از آن سرور خلق شده‏ام تا ترا (بر اين نعمتها كه بپاداش اين صفت نيك بتو عنايت گرديده) بشارت دهم و بيم ترا بر طرف سازم.

###المعانقة

الحديث 734 المعانقة

و فيه أيضا: باب «المعانقة» عن عبد اللّه بن محمّد الجعفي، عن أبي جعفر و أبي عبد اللّه عليهما السّلام، قالا: أيّما مؤمن خرج إلى أخيه يزوره عارفا بحقّه كتب اللّه له بكلّ خطوة حسنة و محيت عنه سيّئة و رفعت له درجة، و إذا طرق الباب فتحت له أبواب السماء، فإذا التقيا و تصافحا و تعانقا أقبل اللّه عليهما بوجهه ثمّ باهى بهما الملائكة فيقول: انظروا إلى عبديّ تزاورا و تحابّا فيّ، حقّ عليّ أن لا اعذّبهما بالنّار بعد هذا الموقف، فإذا انصرف شيّعه الملائكة عدد نفسه و خطاه و كلامه، يحفظونه من بلآء الدنيا و بوائق الآخرة إلى مثل تلك اللّيلة من قابل، فإن مات في ما بينهما اعفي من الحساب، و إن كان المزور يعرف من حقّ الزّائر ما عرفه الزّائر من حقّ المزور، كان له مثل أجره.

###المعانقة

و نيز در همان كتاب: باب «معانقه» از عبد اللَّه بن محمد جعفى از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام روايت شده كه فرمودند: هر مؤمنى كه (از خانه) براى زيارت برادر (مؤمن) خود بيرون رود در حالى كه شناساى حق او باشد، خداوند براى هر گامى كه برميدارد يك حسنه ثبت فرمايد و يك گناه از او محو كرده شود (البته مراد از سيئات، يا گناهان صغيره است يا ارتكاب امورى كه از مرتكب سزاوار نبود و اگر چه گناهى نبوده بلكه ترك اولى بوده كه حسنات الابرار سيئات المقربين) و يك درجه بر (درجات) او افزوده شود، و زمانى كه بدر خانه رسيد و درب را كوبيد درهاى آسمان بر او گشوده شود، و هنگامى كه برادر مؤمن خود را ملاقات كرد و مصافحه و معانقه نمودند خداوند توجه (خاص) خود را بسوى ايشان كند و بايشان بر فرشتگان مباهات نموده ميفرمايد: نظر كنيد بدو بنده من كه يك ديگر را زيارت نموده و دوستى ورزيده‏اند براى خاطر من، و سزاوار است بر من از جهت لطف كه عذاب و شكنجه نفرمايم ايشان را پس از اين زمان، پس هنگامى كه بر ميگردد، فرشتگان او را بدرقه كنند بعدد نفسها و گامها و سخنان او، نگه ميدارند او را از بلاء دنيا و سختيها و مصيبت‏هاى آخرت تا مثل چنين شب از سال آينده، پس اگر در ما بين اين دو شب بميرد از حساب او را عفو كنند، و اگر آنكه زيارت شده است بشناسد حق و منزلت آن را كه بزيارت او آمده آن طورى كه زيارت‏كننده، عارف بمقام زيارت كرده شده ميباشد، مثل پاداش زائر را هم باو ميدهند.

###إحياء المؤمن‏

الحديث 735 في إحياء المؤمن‏

و فيه أيضا: باب «في إحياء المؤمن» عن سماعة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قلت له قول اللّه عزّ و جلّ: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً، وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً قال: من أخرجها من ضلال إلى هدى فكأنّما أحياها، و من أخرجها من هدى إلى ضلال فقد قتلها.

###إحياء المؤمن‏

و نيز در همان كتاب: بابى است «در احياء مؤمن» از سماعه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت بحضرت عرضكردم فرموده خداى با عزت و جلال را (كه ميفرمايد: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً يعنى هر كس بكشد كسى را بدون اينكه استحقاق كشته شدن در او باشد، چنان باشد كه همه مردم را كشته، و هر كس زنده كند نفسى را پس چنان باشد كه همه مردم را زنده گردانيده است، حضرت در معنى و تفسير آيه) فرمود: هر كس بيرون كند نفسى را از گمراهى بسوى هدايت (و بر راه راست استوار گرداند) چنان باشد كه او را زنده گردانيده است، و هر كس بيرون برد نفسى را از هدايت بگمراهى (و ضلالت، چنان باشد كه) او را كشته است.

###أخذ اللّه على المؤمن من الصبر

الحديث 736 ما أخذه اللّه على المؤمن من الصبر على ما يلحقه فيما ابتلى به‏

و فيه أيضا: باب «ما أخذه اللّه على المؤمن من الصبر على ما يلحقه فيما ابتلى به» عن محمّد بن عجلان، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام فشكا إليه رجل الحاجة فقال: إصبر فإنّ اللّه سيجعل لك فرجا، قال: ثمّ سكت ساعة ثمّ أقبل‏ على الرّجل فقال: أخبرني عن سجن الكوفة كيف هو؟ فقال: أصلحك اللّه ضيّق منتن و أهله بأسوء حال، قال: فإنّما أنت في السّجن فتريد أن تكون فيه في سعة، أما علمت أنّ الدّنيا سجن المؤمن؟.

###أخذ اللّه على المؤمن من الصبر

و نيز در همان كتاب: باب «آنچه را كه خداوند عهد گرفته از مؤمن از شكيبائى بر ابتلائات او» از محمد بن عجلان روايت شده كه گفت نزد حضرت صادق عليه السّلام بودم كه مردى از حاجت (خود) شكايت كرد، حضرت فرمود: صبر نما، زيرا خداوند بزودى گشايشى بتو عنايت فرمايد (راوى) گفت: سپس حضرت ساعتى ساكت شدند پس رو كردند بهمان مرد و فرمودند: از زندان كوفه مرا خبر ده كه چگونه است؟ عرضكرد خداوند كار شما را بخير و خوبى پيش آورد (زندان كوفه) تنگ و بدبو است و اهل آن (يعنى زندانيان) ببدترين حالاتند، حضرت فرمود: پس همانا تو در زندانى، پس ميخواهى در آن گشايشى داشته باشى، آيا ندانستى كه دنيا زندان مؤمن است؟ (يعنى اگر دنياى مؤمن را قياس كنى نسبت بآخرتش با تكاليفى كه در دنيا براى او ميباشد و آنچه را ممنوع از ارتكاب آنها شده از لذائذ حرام، در مقابل نعمتهاى باقيه غير محدوده آخرت و آزادى وى در آن عالم و ديگر پاداشهاى فرح بخش، البته از اين نظر دنيا برايش سجن و سخت‏ترين زندان است).

###أخذ اللّه على المؤمن من الصبر

الحديث 737 ما أخذه اللّه على المؤمن من الصبر على ما يلحقه فيما ابتلى به‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن معاوية بن عمّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: سمعته يقول: ما كان و لا يكون إلى أن تقوم السّاعة مؤمن إلّا و له جار يوذيه.

###أخذ اللّه على المؤمن من الصبر

و نيز در همان كتاب و باب: از معاوية بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت از آن حضرت شنيدم ميفرمود: نبوده و نمى‏باشد تا روز قيامت مؤمنى مگر آنكه براى او همسايه‏اى است كه وى را مى‏آزارد. آن يكى واعظ چه بر تخت آمدى - قاطعان راه را داعى شدى‏ . دست بر ميداشت يا رب رحم ران -  بر بدان و مفسدان و طاغيان‏ . پس بگفتندش كه اين معهود نيست - دعوت اهل ضلالت جود نيست‏ . گفت نيكوئى از اينها ديده ‏ام - من دعاشان زين سبب بگزيده ‏ام . خبث و ظلم و جور چندان ساختند - كه مرا از شر بخير انداختند - هر دمى كه رو بدنيا كردمى - من از ايشان زخم و ضربت خوردمى . كردمى از زخم آن جانب پناه -  باز آوردندمى گرگان براه‏ . چون سبب ساز صلاح من شدند - پس دعاشان بر منست اى هوشمند . بنده مينالد بحق از درد خويش - صد شكايت ميكند از رنج و نيش‏ . حق همى گويد كه آخر رنج و درد - مر ترا لابه كنان و راست كرد . اين گله زان نعمتى كن كو برد - از در ما دور و مطرودت كند . در حقيقت هر عدو داروى تست - كيمياى نافع و دلجوى تست‏ . كه از او اندر گريزى در دعا - استعانت جوئى از فضل خدا . در حقيقت دوستانت دشمنند - كه ز حضرت دور و مشغولت كنند.

###حِكَم أمير المؤمنين

الحديث 738 المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام‏

في نهج البلاغة: «باب «المختار من حكم أمير المؤمنين عليه السّلام» و قال عليه السّلام: إعجبوا لهذا الإنسان، ينظر بشحم و يتكلّم بلحم و يسمع بعظم و يتنفّس في خرم.

###حِكَم أمير المؤمنين

در نهج البلاغه: باب «مختار از حكمتهاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام» است كه آن حضرت فرمود: بعجب آئيد از اين انسان كه نظر ميكند به پيه (چون چشم در پيه قرار داده شده است) و سخن ميگويد بپاره گوشتى (كه مقصود زبانست) و مى‏شنود باستخوان (چنانچه اهل تشريح گفته ‏اند در مقابل پرده صماخ سه استخوان قرار گرفته است يكى بشكل ركاب، ديگرى بشكل سندان و سومى بشكل چكش كه آن را مطرقى گويند كه چون هوا بصماع برسد و او را متزلزل كند استخوان چكشى بسندانى ميخورد و در برابر اين استخوانها جسمى است كه آن را حلزون الاذن گويند و بشكل كرمهائى است كه پوست سفيد رنگى دارند و در برخى از درختها ديده مى‏شود و در آخر آن حلزون رگى است كه بالنتيجه بدماغ يعنى مغز سر متصل مى‏شود و باين وسيله صدا منتقل بدماغ شده و انسان ادراك ميكند) و بوسيله راه بينى تنفس مينمايد.

###الخُطَب‏

الحديث 739 الخطب‏

و فيه أيضا: باب «الخطب» قال عليه السّلام: رحم اللّه عبدا سمع حكما فوعى، و دعى إلى رشاد فدنى، و أخذ بحجزة هاد فنحى، و راقب ربّه و خاف ذنبه، قدّم خالصا و عمل صالحا، اكتسب مذخورا و اجتنب محظورا، رمى غرضا و أحرز عوضا، كابر هواه و كذّب مناه، جعل الصّبر مطيّة نجاته، و التّقوى عدّة وفاته، ركب الطّريقة الغرّاء و لزم المحجّة البيضاء، إغتنم المهل و بادر الأجل و تزوّد من العمل.

###الخُطَب‏

و نيز در همان كتاب: باب «خطبه‏ها و سخنرانيهاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام» است كه آن حضرت فرمود: خداوند رحمت كند بنده ‏اى را كه بشنود پند و اندرز را و نگاهدارد آن را، و برشد و صلاح خوانده شود پس نزديك (بآن) شود، و كمربند راهنما را بگيرد تا نجات پيدا كند (مقصود اينست كه متوسل بايشان شود) و مراقب احكام الهيه و وظائف دينيه خود باشد و از گناه خود بترسد، عمل صالح خالصى پيش فرستد و كار نيكو و شايسته ‏اى بجاى آرد، ذخيره‏اى براى خود تهيه كند و از محرمات اجتناب ورزد، نشانه و هدفى در نظر داشته باشد (يعنى در اعمال خود مقصودش خدا باشد) و عوضى را بدست آرد، با هواى نفس خود در جنگ و ستيزه باشد و آرزوهاى خود را تكذيب كند (يعنى از آرزوهاى باطل محدود دنيوى صرف نظر نمايد) شكيبائى را مركب نجات خود قرار دهد، و پرهيزكارى را توشه (بعد از) مرگ خود قرار دهد، بر راه روشن و واضح حركت كند و ملازم با دلايل و براهين روشن باشد، فرصتها را غنيمت شمارد و بمرگ سبقت گيرد (يعنى خود را مهياى مرگ نمايد) و از عمل توشه برگيرد.

 

 

###قطع ظهري رجلان

الحديث 740 قطع ظهري رجلان من الدنيا

في الخصال: باب «الإثنين» عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي، عن أبيه بأسناده يرفعه إلى أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: قطع ظهري رجلان من الدنيا: رجل عليم اللّسان فاسق، و رجل جاهل القلب ناسك، هذا يصدّ بلسانه عن فسقه، و هذا بنسكه عن جهله، فاتّقوا الفاسق من العلماء، و الجاهل من المتعبّدين، اولئك فتنة كلّ مفتون، فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: يا عليّ! هلاك امّتي على يدي كلّ منافق عليم اللّسان.

###قطع ظهري رجلان

در خصال: باب «اثنين» از احمد بن ابى عبد اللَّه برقى از پدرش باسنادش مرفوعا از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: دو طايفه از مردم دنيا پشت مرا شكستند: مردى كه بر حسب زبان داناست و (ليكن از نظر عمل) فاسق است (يعنى بگفته خود عمل نميكند) و مردى كه از حيث قلب جاهل و نادانست (و از جهت عمل) پارساست (يعنى عبادت‏هاى او مستند بعلم و دانش و فهم نيست) آن مرد (كه بزبان دانا و بعمل فاسق است) باز ميدارد بزبان خود از فسق خويش (يعنى با علم و دانشى كه دارد بزبان خود فسق خويش را پرده‏پوشى ميكند) و آن مرد (كه جاهل القلب و پارساست) بعبادت خود نادانى خود را مى‏پوشاند، پس بپرهيزيد از دانشمند گناهكار و نادان پارسا (زيرا) ايشان سبب گمراهى هر گمراهى هستند، همانا من از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: اى على! هلاكت امت من بدست هر منافقى است كه در سخن گوئى استاد باشد.

###اجتناب الخطايا و الذّنوب‏

الحديث 741 وجوب اجتناب الخطايا و الذّنوب‏

في الكافي: (كتاب الايمان و الكفر) باب «الذّنوب» عن سماعة، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ما أنعم اللّه على عبد نعمة فسلبها إيّاه حتّى يذنب ذنبا يستحقّ بذلك السّلب.

###اجتناب الخطايا و الذّنوب‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «ذنوب» از سماعه روايت شده كه‏ گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند نعمتى را به بنده‏اى نداده است كه آن را از او باز گيرد مگر آنكه گناهى كند كه بسبب آن مستحق سلب و رفع نعمت شود. هين مراقب باش گر دل بايدت - كز پى هر فعل چيزى زايدت‏ . از بدى چون دل سياه و تيره شد - فهم كن اينجا نشايد خيره شد . اين بلا از كودنى آمد ترا - كه نكردى فهم نكته رمزها . تا كنون كردى چنين اكنون مكن - تيره كردى آب از اين افزون مكن‏ . بر مشوران تا شود اين آب صاف - اندر او بين ماه و اختر در طواف‏ . پس نهادى زنگ تو اندر نهاد - اين بود يسعون في الارض الفساد.

###لو لا النّساء لعبد اللّه حقّا حقّا

الحديث 742 لو لا النّساء لعبد اللّه حقّا حقّا

في مكارم الأخلاق. الباب «الثامن- الفصل الثّاني» و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو لا النّساء لعبد اللّه حقّا [حقّا].

###لو لا النّساء لعبد اللّه حقّا حقّا

در مكارم الاخلاق: باب «هشتم فصل دوم» است كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر نبودند زنان، هر آينه خداوند بطور حقيقى و واقعى پرستش ميگرديد (مقصود زنانى هستند كه در اثر انحرافات اخلاقى مردان را بر خلاف راه حق واميدارند).

###زوجة السّوء

الحديث 743 أغلب الأعداء للمؤمن زوجة السّوء

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، عن الصّادق عليه السّلام قال: أغلب الأعداء للمؤمن زوجة السّوء.

###زوجة السّوء

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: غالب‏ترين دشمنان مؤمن، زن بد است.

###عقاب امراة تمن على زوجها

الحديث 744 عقاب امراة تمن على زوجها

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو أنّ جميع ما في الأرض من ذهب و فضّة حملته المرأة إلى بيت زوجها ثمّ ضربت على رأس زوجها يوما من الأيّام، تقول: من أنت إنّما المال مالي، حبط عملها و لو كانت‏ من أعبد الناس إلّا أن تتوب و ترجع و تعتذر إلى زوجها.

###عقاب امراة تمن على زوجها

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: از آن حضرت روايت شده كه فرمود: اگر آنچه در زمين است از طلا و نقره كه زن آن را بخانه شوهر خود حمل كند، سپس روزى از روزها بسر شوهر خود بزند و بگويد: تو كيستى، همانا مال مال منست، عمل‏ او باطل شود اگر چه از عابدترين مردم باشد مگر اينكه توبه كرده و رجوع نموده و از شوهر خود عذر خواهى كند.

 

 

 

###حق الزوج على المرأة

الحديث 745 حق الزوج على المرأة

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: أيّما إمرأة هجرت زوجها و هي ظالمة، حشرت يوم القيامة مع فرعون و هامان و قارون في الدّرك الأسفل من النّار إلّا أن تتوب و ترجع.

###حق الزوج على المرأة

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه ميفرمود: هر زنى كه از شوهر خود ببرد و جدائى كند در حالى كه (بر شوهر خود) ستم نموده باشد، در روز قيامت با فرعون و هامان و قارون در طبقه زيرين از آتش محشور شود مگر آنكه توبه نموده و (از كردار زشت خود) برگردد.

###عقاب امرأة آذت زوجها بلسانها

الحديث 746 عقاب امرأة آذت زوجها بلسانها

و فيه أيضا: في ذلك الباب (الفصل الخامس) و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إيّما إمرأة آذت زوجها بلسانها لم يقبل اللّه منها صرفا و لا عدلا و لا حسنة من عملها حتّى ترضيه [يرضى منها] و إن صامت نهارها و قامت ليلها و اعتقت الرّقاب و حملت على جياد الخيل في سبيل اللّه، فكانت أوّل من يرد النّار، و كذلك الرّجل إذا كان لها ظالما.

###عقاب امرأة آذت زوجها بلسانها

و نيز در همان كتاب و باب: (فصل پنجم) روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر زنى كه شوهر خود را بزبان خويش آزار برساند قبول نفرمايد خداوند از او توبه و نه فديه و نه خيرى از عمل او را تا آنكه شوهر خود را راضى كند (يعنى شوهر از او راضى شود) و اگر چه روز (ها) روزه دارد و شب (ها جهت عبادت و پرستش خدا) برخيزد و بندگانى (در راه خدا) آزاد كند و اسبهاى نيكو در راه خدا بدهد (مقصود اينست كه اسبهائى براى فرستادن بميدان جنگ با دشمنان دين تربيت كند و بدهد) پس او نخستين كسى است كه وارد در آتش جهنم ميگردد، و همچنين است مرد اگر بزن خود ستمكار باشد.

###عقاب امرأة لم ترفق بزوجها

الحديث 747 عقاب امرأة لم ترفق بزوجها و حملته على ما لا يقدر عليه و ما لا يطيق‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم: أيّما إمرأة لم ترفق بزوجها و حملته على ما لا يقدر عليه و ما لا يطيق، لم تقبل منها حسنة، و تلقى اللّه و هو عليها غضبان.

###عقاب امرأة لم ترفق بزوجها

و نيز در همان كتاب و باب و فصل است كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله‏ فرمود: هر زنى كه با شوهر خود مدارا نكند و بر گردن او نهد (يعنى وادار كند) چيزى را كه تواناى بر آن نيست و از طاقت او خارج است، خداوند هيچ عمل خيرى از او قبول نفرمايد، و پروردگار (خود) را ملاقات نمايد در حالى كه خداوند بر او خشمناك است.

###لو جاز السجود على غير الله

الحديث 748 لو جاز السجود على غير الله عز و جل لينبغي أن تسجد المرأة لزوجها

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ قوما أتوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقالوا: يا رسول اللّه! إنّا رأينا اناسا يسجد بعضهم لبعض، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لو كنت آمر أحدا أن يسجد لأحد لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها.

###لو جاز السجود على غير الله

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرموده: همانا طايفه‏اى نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمده عرض كردند: اى رسول خدا همانا مردمى را ديديم كه بغضى (از ايشان) براى بعضى (ديگر) سجده ميكنند، حضرت فرمود: اگر امر ميكردم كسى را كه براى ديگرى سجده كند هر آينه امر مينمودم باينكه زن براى شوهر خود سجده كند.

###امرأة تطيّبت لغير زوجها

الحديث 749 عقاب امرأة تطيّبت لغير زوجها

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، و قال (أى الصّادق) عليه السّلام: أيّما إمرأة تطيّبت لغير زوجها لم يقبل منها صلوة حتّى تغتسل من طيبها كغسلها من جنابتها.

###امرأة تطيّبت لغير زوجها

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: روايت شده كه حضرت (صادق) عليه السّلام فرمود: هر زنى كه براى غير شوهر خود بوى خوش استعمال كند خداوند نمازى از او قبول نفرمايد تا خود را از آن بوى خوش بشويد همان طور كه از براى (رفع) جنابت ميشويد (مقصود اينست كه طورى خود را شستشو دهد كه بكلى آثار عطر برطرف گردد).

###عقاب امرأة قالت لزوجها

الحديث 750 عقاب امرأة قالت لزوجها: ما رأيت منك خيرا قطّ

و فيه أيضا: في ذلك الباب و الفصل، و عنه (أى الصّادق) عليه السّلام قال: أيّما إمرأة قالت لزوجها: ما رأيت منك خيرا قطّ، فقد حبط عملها.

###عقاب امرأة قالت لزوجها

و نيز در همان كتاب و باب و فصل: از حضرت (صادق) عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر زنى كه بشوهر خود بگويد: من هرگز از تو خير و نيكى نديدم، عمل او باطل شود.

###ذنوب و آثارها

الحديث 751 الذنوب و آثارها

في المجلّد الخامس عشر من البحار: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «الذنوب و آثارها» (كتاب التمحيص) عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال عليه السّلام: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: توقّوا الذّنوب، فما من بليّة و لا نقص رزق إلّا بذنب حتّى الخدش و النكبة و المصيبة، فإنّ اللّه يقول: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ.

###ذنوب و آثارها

در جلد پانزدهم از بحار الانوار: (كتاب ايمان و كفر) باب «ذنوب و آثار گناهان» (از كتاب تمحيص) از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بپرهيز از گناهان، پس نيست نزول بلائى و نه كمى روزى مگر بواسطه گناهى، حتى خراشى هم كه ببدن برسد يا رنجى و ناملايمى و مصيبتى وارد گردد (نيست مگر بسبب گناه) پس بدرستى كه خداوند در قرآن ميفرمايد: و آنچه برسد شما را از مصيبتى، پس بواسطه اعمال بد و ناشايسته ‏اى است كه بجا آورده‏ايد و از بسيارى از گناهان خداوند عفو ميفرمايد. فعل تست اين غصه‏هاى دمبدم - اين بود معناى قد جف القلم‏ . كه نگردد سنت ما از رشد -  نيك نيكى را بود بد راست بد . معنى جف القلم كى اين بود - كه وفاها با جفا يكسان شود . پس وفا را هم وفا جف القلم - آن جفا را هم جفا جف القلم‏ . ليك نبود فعل همرنگ جزا - هيچ خدمت نيست همرنگ عطا . آن همه سختى و زور است و عرق - وين همه زر است و سيم بر طبق‏ . گر ترا آيد ز جائى تهمتى - كرده مظلومت دعا در محنتى‏ . تو همى گوئى كه من آزاده ‏ام - بر كسى من تهمتى ننهاده‏ ام‏ . تو گناهى كرده ‏اى شكل دگر - دانه كشتى دانه كى ماند ثمر . او زنا كرده جزا صد چوب بود - گويد او من كى زدم كسى را بعود . مار كى ماند عصا را اى كليم - درد كى ماند دوا را اى حكيم‏ . هيچ ماند آب آن فرزند را -  هيچ ماند نيشكر مر قند را . چون سجودى يار كوعى مرد كشت - شد در آن عالم سجود او بهشت‏ . چون كه پريد از دهانش حمد حق - مرغ جنت ساختش رب الفلق‏ . چون ز دستت رست ايثار و زكاة - كشت اين دست آن طرف نخل و نبات‏ . آب صبرت آب جوى خلد شد - جوى شير خلد مهر تست و ود . چون ز دستت زخم بر مظلوم رست -  آن درختى گشت از آن ز قوم رست‏ . چون ز خشم آتش تو در دلها زدى - مايه نار جهنم آمدى‏ . آن سخنهاى چو مار و كژدمت - مار و كژدم گشت و ميگيرد دمت‏ . وعده فردا و پس فرداى تو - انتظار حشرت آمد واى تو . اوليا را داشتى در انتظار - انتظار رستخيزت داد بار . منتظر مانى در آن روز دراز - در حساب و آفتاب جانگداز . آهن از داود مومى مى‏شود - خاك قارون را چه مارى در كشد . جمله ذرات عالم در نهان - با تو ميگويند روزان و شبان‏ - ما سميعيم و بصيريم و هشيم - با شما نامحرمان ما خامشيم‏ . چون شما سوى جمادى ميرويد -  محرم سر جمادان كى شويد . از جمادى عالم تن بر شويد - غلغل اجزاء عالم بشنويد . خلق اطفالند جز مرد خدا -  نيست عاقل جز رهيده از هوى‏ . جملشان گشته سواره بر نيى - كين براق ما است يا دلدل پيى‏ . جملگيشان گشته بر دامن سوار - گوشه دامن گرفته اسب وار . اين خيال و وهم و فكرت‏هاى ما - همچو نى دان مركب كودك هلا . آفتاب حق چه گردد مستوى - در قيامت بر رشيد و بر غوى‏ . جملگى بينيد مركبهاى خويش - مركبى سازيده‏ايد از رأى خويش‏ . از حق ان الظن لا يغنى رسيد - مركب ظن بر فلكها كى دويد . باش تا روزى كه محبوبان حق -  اسب تازان بگذرند از نه فلك‏ . يعرج الروح اليه و الملك - من عروج الروح يهتز الفلك . يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً  وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً (سوره مريم) .

###حكمة الموت و حقيقته‏

الحديث 752 حكمة الموت و حقيقته‏

في الكافي: (كتاب الجنائز) باب «النّوادر» عن هشام بن سالم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ قوما فيما مضى قالوا لنبيّ لهم: ادع لنا ربّك يرفع عنّا الموت، فدعا لهم فرفع اللّه عنهم الموت، فكثروا حتّى ضاقت عليهم المنازل و كثر النّسل، و يصبح الرجل يطعم أباه و جدّه و امّه و جدّه جدّه و يوضّيهم و يتعاهدهم، فشغلوا عن طلب المعاش، فقالوا: سل لنا ربّك أن يردّنا إلى حالنا الّتي كنّا عليها، فسأل نبيّهم ربّه فردّهم إلى حالهم.

###حكمة الموت و حقيقته‏

در كافى: (كتاب جنائز) باب «نوادر» از هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: گروهى از مردم در زمانهاى گذشته به پيمبر خود عرضكردند: دعا كن براى ما و از خدا بخواه تا مرگ را از ميان ما بردارد، آن پيمبر براى آنها دعا كرد و از حق تعالى خواهش ايشان را مسألت نمود (و آن دعا مستجاب شد) و خداوند مرگ را از آنان برداشت، پس بقدرى زياد شدند كه منزل‏ها و جايگاهها بر ايشان تنگ شد و نسل و فرزندان (آنها) بسيار گرديد، و صبح ميكرد مرد در حالى كه بايد طعام و غذا دهد پدر و جد و مادر و جد جد خود را و آنان را از چركها و كثافات پاك گرداند و بحال ايشان رسيدگى كند، پس از فراهم كردن وسيله زندگى بازماندند پس (به پيمبر خود) گفتند. از خدا بخواه كه ما را بهمان حالى كه بر آن بوديم برگرداند، پس پيمبر ايشان از خدايش در خواست نمود و خداوند آنان را بحال اول برگردانيد.

 

 

###سكرات الموت و شدائده‏

الحديث 753 سكرات الموت و شدائده‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يزيد الكناسي، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ فتية من أولاد ملوك بني إسرائيل كانوا متعبّدين و كانت العبادة في أولاد ملوك بني إسرائيل و إنّهم خرجوا يسيرون في البلاد ليعتبروا، فمرّوا بقبر على ظهر الطّريق قد سفي عليه السّافي ليس يبيّن منه إلّا رسمه، فقالوا: لو دعونا اللّه السّاعة فينشر لنا صاحب هذا القبر فسائلناه كيف وجد طعم الموت، فدعوا اللّه و كان دعاؤهم الّذي دعوا اللّه به: أنت إلهنا يا ربّنا ليس لنا إله غيرك، و البديع الدّائم غير الغافل‏ و الحيّ الّذي لا يموت، لك في كلّ يوم شأن تعلم كلّ شي‏ء بغير تعليم، انشر لنا هذا الميّت بقدرتك، قال: فخرج من ذلك القبر رجل أبيض الرّأس و اللّحية ينفضّ رأسه من التّراب فزعا شاخصا بصره إلى السّماء، فقال لهم: ما يوقفكم على قبري؟ فقالوا: دعوناك لنسألك كيف وجدت طعم الموت، فقال لهم: لقد سكنت في قبري تسعة و تسعين سنة ما ذهب عنّي ألم الموت و كربه، و لا خرج مرارة طعم الموت من حلقي، فقالوا له: متّ يوم متّ و أنت على ما نرى أبيض الرّأس و اللّحية؟ قال: لا، و لكن لمّا سمعت الصّيحة: اخرج، إجتمعت تربة عظامي إلى روحي فنفست فيه فخرجت فزعا شاخصا بصري مهطعا إلى صوت الدّاعي، فابيضّ لذلك رأسي و لحيتي‏.

###سكرات الموت و شدائده‏

و نيز در همان كتاب و باب: از يزيد كناسى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: جوانى چند از فرزندان پادشاهان بنى اسرائيل تارك دنيا و راغب و مايل بعبادت و بندگى خدا بودند، و كناره‏گيرى از دنيا و عبادت و بندگى كردن خدا در آن زمان در فرزندان پادشاهان بنى اسرائيل بود، پس از خانه خود بيرون آمدند و در شهرها گردش ميكردند براى اينكه از دنيا و اهل آن پند گيرند، پس بقبرى گذشتند كه جلو راه بود و باد خاك بسيارى بروى آن قبر ريخته بود و از آن قبر جز آثار كمى آشكار و هويدا نبود، پس بيكديگر گفتند: (بيائيد) خدا را در اين ساعت بخوانيم تا صاحب اين قبر را براى ما زنده گرداند و از او بپرسيم چگونه يافته طعم و مزه مرگ را، پس خواندند خدا را، و دعاى آنها اين بود كه توئى خداى ما اى پروردگار ما، نيست خدائى جز تو، و صانع و تازه پديد آورنده موجوداتى، و دائمى هستى كه فنا و نابودى براى تو نيست و فراموشى و غفلتى در تو نباشد، و زنده‏اى هستى كه مردنى‏ براى تو نيست، براى تو در هر روز شأن و تدبيرى است، آگاه و دانائى بهر چيز بدون اينكه از كسى ياد گرفته باشى (يعنى علم تو ذاتى است) زنده گردان براى ما اين مرده را بقدرت و توانائى خود، حضرت فرمود: پس بيرون آمد از آن قبر مرديكه موى سر و صورتش سفيد شده بود، و برطرف ميكرد خاك را از سر خود در حالى كه وحشت زده و ترسان بود و چشمان خود را بطرف آسمان دوخته بود، پس بايشان گفت: چه چيز موجب ايستادن و توقف شما بر سر قبر من شده؟ گفتند: ما تو را خوانديم براى اينكه پرسش كنيم از تو كه چگونه يافتى طعم و مزه مرگ را، گفت: همانا من نود و نه سال است كه در اين قبرم و هنوز درد و سختى مرگ از من برطرف نشده و تلخى و ناگوارى طعم و مزه مرگ از گلوى من بيرون نرفته، باو گفتند: روزى كه از دنيا رفتى، بهمين حالت كه تو را مشاهده ميكنيم از سفيدى موى سر و صورت مرگ ترا دريافت (يعنى روزى كه از دنيا رفتى موى سر و صورت تو سفيد بود) گفت: نه، بلكه هنگامى كه آن صدا را شنيدم كه بمن گفتند: بيرون آى (از قبرت) استخوانهاى خاك‏شده من بروح من پيوست و زنده شدم در قبر و بيرون آمدم در حالى كه خائف و ترسان بودم و چشمانم بطرف آسمان باز مانده بود و بسوى خواننده صدا متوجه و رو آورنده بودم، بهمين جهت موى سر و صورت من سفيد شده.

###نوادر العلل و متفرقاتها

الحديث 754 نوادر العلل و متفرقاتها

في نهج البلاغة: و قال عليه السّلام: فرض اللّه الإيمان تطهيرا من الشرك، و الصلاة تنزيها عن الكبر، و الزّكاة تسبيبا للرّزق، و الصّيام ابتلآء لإخلاص الخلق، و الحجّ تقوية للدّين، و الجهاد عزّا للإسلام، و الأمر بالمعروف مصلحة للعوامّ، و النّهى عن المنكر ردعا للسّفهآء، و صلة الرّحم منمّاة للعدد، و القصاص حقنا للدّماء، و إقامة الحدود إعزاما للمحارم، و ترك شرب الخمر تحصينا للعقل، و مجانبة السّرقة إيجابا للعفّة، و ترك الزّنا تحصينا للنّسب، و ترك اللّواط تكثيرا للنّسل، و الشهادات استظهارا على المجاحدات، و ترك الكذب تشريفا للصّدق، و السّلام أمانا من المخاوف، و الإمامة نظاما للامّة، و الطّاعة تعظيما للإمامة.

###نوادر العلل و متفرقاتها

در نهج البلاغه: (حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در باره حكمتهاى بعض احكام‏ شرعيه) فرموده است: خداوند واجب گردانيد ايمان را بجهت پاك كردن (دلهاى بندگانش) از شرك، و واجب گردانيد نماز را بجهت پاكيزگى از كبر و سركشى، و واجب نمود زكاة را براى وسيله بودن وسعت رزق (دهنده آن و فقراء) و روزه را براى آزمايش اخلاص مردم، و حج (يعنى بمكه رفتن) را براى قوت يافتن دين (چون بر اثر گرد آمدن طوائف مختلفه، عظمت و بزرگى اسلام آشكار ميگردد) و جهاد را براى ارجمندى اسلام (و شكست دادن كفار) و امر بمعروف (يعنى فرمان دادن بكار پسنديده) را براى اصلاح عوام (و سوق دادن آنان براه سعادت و نيكبختى) و نهى از منكر (يعنى بازداشتن از كار ناشايسته) را براى جلوگيرى (معاصى و گناهان) از كم‏خردان، و صله رحم (يعنى پيوند محبت و احسان بخويشان) را براى زياد شدن عدد (ايشان، چون در پيوند خويشان با هم، عدد انصار و ياورانشان بسيار گردد) و قصاص (يعنى كشتن كشنده يا زخم زدن زخم زننده) را براى محفوظ بودن خونها، و بپاداشتن حدود را (يعنى انجام دادن كيفرهائى كه مثلا براى ميگسار و روزه خوار و زناكار مقرر گشته) براى اهميت دادن بحرامها و نهى‏شده‏ها، و نياشاميدن شراب را براى محفوظ داشتن خود (از كارهاى زشت) و دورى از دزدى را براى بكار داشتن پاكدامنى (يعنى از دست درازى بمال مردم) و زنا نكردن را براى درست ماندن نسب و خويشى (چون زنا نسب را مشتبه سازد و باعث اختلال نظام عالم شود) و ترك لواط را براى بسيار شدن نسل و فرزندان، و شهادتها را براى كمك خواستن بر انكارشده‏ها (تا بر اثر انكار، حقوق كسى پايمال نشود) و دروغ نگفتن را براى نمايان ساختن بزرگى راستى (كه آسايش مردم وابسته بآنست) و سلام و درود (بر يك ديگر) را براى ايمنى و آسودگى از ابتلاء بشرور وحشتناك (چون مراد از «سلام عليكم» آنست كه بين من و شما زد و خوردى نيست بلكه صلح و آشتى است) و امامت و پيشوائى را براى نظم و آرامش (كارهاى) مردم (زيرا امام و پيشواى توانا ستمگر را از ستمگرى باز داشته و حق مظلوم و ستمكشيده را بستاند و كارها نظم و آرامش گيرد) و طاعت و پيروى (از امام) را براى بزرگ شمردن (مقام) امامت (چون از امامت بهره‏اى نميرسد مگر به پيروى مردم از او).

###في الريا

الحديث 755 في الريا

في الكافي: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «الرّياء» عن ابن القدّاح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال لعباد بن كثير البصرى في المسجد: ويلك يا عباد، إيّاك و الرّياء، فإنّه من عمل لغير اللّه وكّله اللّه إلى من عمل له.

###في الريا

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «ريا» از ابن قداح از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه بعباد بن كثير بصرى در مسجد فرمود: واى بر تو اى عباد، بپرهيز از رياء، زيرا هر كس عملى براى غير خدا انجام دهد خداوند مزد عمل او را واگذار ميفرمايد بكسى كه عمل را براى او انجام داده است.

###في الريا

الحديث 756 في الريا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يزيد بن خليفة قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: كلّ رياء شرك، إنّه من عمل للنّاس كان ثوابه على الناس، و من عمل للّه كان ثوابه على اللّه.

###في الريا

و نيز در همان كتاب و باب: از يزيد بن خليفه روايت شده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر ريائى شرك است، همانا هر كس براى (جلب خاطر) مردم كارى انجام دهد پاداش او هم با مردم است (و نبايد از خدا انتظار پاداشى داشته باشد) و كسى كه عملى براى خدا انجام دهد مزد و پاداش او بر خدا است.

###علامات المرائى‏

الحديث 757 علامات المرائى‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب و بأسناده (أى عليّ بن إبراهيم) قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: ثلاث علامات للمرائي: ينشط إذا رأى النّاس، و يكسل إذا كان وحده، و يحبّ أن يحمد في جميع في اموره‏.

###علامات المرائى‏

و نيز در همان كتاب و باب: بسندهاى خودش (يعنى از على بن ابراهيم) روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: سه علامت است براى رياكار (اول آنكه:) با نشاط ميگردد زمانى كه (عمل او را) مردم مى‏بينند (زيرا غرض و مقصود وى در عمل عبادى جلب قلوب ديگران ميباشد) و (دوم آنكه در موقع انجام عبادت) اگر تنها باشد (و مردم عمل او را نه بينند) با كسالت است، و (سوم آنكه:) دوست‏ دارد در تمام امورش همه مردم ثناگوى او باشند.

###في الريا

الحديث 758 في الريا

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عليّ بن سالم، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: قال اللّه عزّ و جلّ: أنا خير شريك، من أشرك معي غيري في عمل عمله لم أقبله إلّا ما كان لي خالصا.

###في الريا

و نيز در همان كتاب و باب: از على بن سالم روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند با عزت و جلال فرموده: من نيكوتر شريكم، كسى كه با من غيرى را در عمل خود منظور دارد آن عمل را قبول نميكنم (يعنى آن عمل را بشريك منظورش واگذار مينمايم) و قبول نميكنم عملى را مگر آنكه فقط خالص براى من باشد (كنايه از اينست كه چنانچه غير خداوند در عمل عبادى منظور باشد آن عمل بكلى باطل خواهد بود).

###تحريم الريا و قصد السمعة

الحديث 759 تحريم الريا و قصد السمعة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن يحيى بن بشير، عن أبيه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من أراد اللّه عزّ و جلّ بالقليل من عمله، أظهر اللّه له أكثر ممّا أراد و من أراد الناس بالكثير من عمله، في تعب من بدنه و سهر من ليله، أبي اللّه عزّ و جلّ إلّا أن يقلّله في عين من سمّعه‏.

###تحريم الريا و قصد السمعة

و نيز در همان كتاب و باب: از يحيى بن بشير از پدرش از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه از عمل اندك خود خداى با عزت و جلال مقصودش باشد (يعنى عمل خود را گرچه اندك است براى خدا انجام دهد) خداوند ظاهر و آشكار سازد براى او بيش از آنچه مقصود او بوده است، و كسى كه با عمل زياد خود مقصودش (جلب قلوب) مردم باشد (يعنى براى اينكه مردم او را پاكدامن بدانند و علاقه و محبت باو رسانند) و بدن خود را در زحمت اندازد و شب زنده‏دار باشد، ابا و امتناع دارد خداى با عزت و جلال مگر آنكه عمل او را در نظر كسى كه ميشنود (او چنين عملى را انجام داده است) كم جلوه دهد.

###تحريم الريا و قصد السمعة

الحديث 760 تحريم الريا و قصد السمعة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن داود، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من أظهر للنّاس ما يحبّ اللّه و بارز اللّه بما كرهه، لقى اللّه و هو ماقت له.

###تحريم الريا و قصد السمعة

و نيز در همان كتاب و باب: از داود از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه ظاهر سازد براى مردم آنچه پسنديده خداست، و ظاهر سازد براى خدا آنچه ناپسند (و مكروه حق) است، خداوند را ملاقات كند در حالى كه دشمن با اوست.

###تحريم الريا و قصد السمعة

الحديث 761 تحريم الريا و قصد السمعة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عليّ بن أسباط، عن بعض أصحابه، عن أبي جعفر عليه السّلام أنّه قال: الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل، قال: و ما الإبقاء على العمل؟ قال: يصل الرّجل بصلة و ينفق نفقة للّه وحده لا شريك له، فكتب له سرّا، ثمّ يذكرها فتمحى فتكتب له علانية، ثمّ يذكرها فتمحى و تكتب له رياء.

###تحريم الريا و قصد السمعة

و نيز در همان كتاب و باب: از على بن اسباط از بعض اصحابش از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: پايدار بودن بر عمل سخت‏تر از خود عمل است، عرض شد معنى پايدار بودن بر عمل چيست؟ فرمود: (ابقاء بر عمل آنست كه) مرد عطا و بخششى براى خداى بى‏شريك مى‏نمايد، پس (اين عطا) نوشته مى‏شود براى او (بخشش) پنهانى، سپس (در برابر مردم) بخشش خود را اظهار ميكند پس (نوشته اول) محو ميگردد و براى او (بخشش) آشكارا ثبت مى‏شود، سپس (دوباره) احسان و نيكى خود را (بمردم) يادآور مى‏شود پس اجر آشكارى هم محو شود و براى او عمل ريائى ثبت شود (و پاداشى باو ندهند).

###سرور الإنسان باطلاع غيره على عمله

الحديث 762 عدم كراهة سرور الإنسان باطلاع غيره على عمله بغير قصده‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: سألته عن الرّجل يعمل الشي‏ء من الخير فيراه إنسان فيسرّه ذلك، قال: لا بأس، ما من أحد إلّا و هو يحبّ أن يظهر له في النّاس الخير إذا لم يكن صنع ذلك لذلك‏.

###سرور الإنسان باطلاع غيره على عمله

و نيز در همان كتاب و باب: از زراره از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: پرسيدم از مردى كه كار نيكى از او سرزند و چون كسى عمل او را ببيند خوشحال مى‏شود، پس (حضرت) فرمود: باكى نيست، زيرا هر كس دوست دارد كه كار نيك او در ميان مردم آشكار شود در صورتى كه آن را براى مردم انجام نداده باشد.

###تحريم الريا و قصد السمعة

الحديث 763 تحريم الريا و قصد السمعة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن عرفة، قال: قال لي الرّضا عليه السّلام: ويحك يابن عرفة، اعملوا لغير رياء و لا سمعة، فإنّه من عمل لغير اللّه وكّله اللّه إلى ما عمل، ويحك ما عمل أحد عملا إلّا ردّاه اللّه به إن خيرا فخير و إن‏ شرّا فشرّ.

###تحريم الريا و قصد السمعة

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن عرفه روايت شده كه گفت حضرت رضا عليه السّلام بمن فرمود: واى بر تو اى ابن عرفه، عمل كنيد براى غير رياء و سمعه (ريا آنست كه عمل خود را نشان دهد، و سمعه آنست كه عمل خود را بازگو كند و بمردم بشنواند) زيرا هر كس عملى براى غير خدا انجام دهد خداوند (پاداش) او را واگذار نمايد بكسى كه براى او عمل نموده، واى بر تو انجام نداد كسى عملى را جز آنكه خداوند بر ميگرداند آن عمل را باو (يعنى نتيجه عمل را باو عنايت ميفرمايد) اگر كار نيكى كرده باشد جزاء (و پاداش) نيك، و اگر عمل بدى انجام داده باشد (پاداش) بد مى‏بيند.

###فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ

الحديث 764 في قول الله عز و جل فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جرّاح المدائني، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قال: الرّجل يعمل شيئا من الثواب لا يطلب به وجه اللّه، إنّما يطلب تزكية النّاس يشتهي أن يسمع به النّاس، فهذا الّذي أشرك بعبادة ربّه، ثمّ قال: ما من عبد أسرّ خيرا فذهبت الأيّام أبدا حتّى يظهر اللّه له خيرا، و ما من عبد يسرّ شرّا فذهبت الأيّام أبدا حتّى يظهر اللّه له شرّا.

###فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ

و نيز در همان كتاب و باب: از جراح مدائنى از حضرت صادق عليه السّلام در ضمن فرموده خداى با عزت و جلال كه فرموده: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً روايت شده كه فرمود: مرد بجاى مى‏آورد كارى را كه داراى اجر و ثواب است و از آن عمل اراده نميكند قرب بخداوند را بلكه مقصودش آنست كه مردم او را عابد بدانند و ميل دارد كه مردم بر عمل او مطلع شوند چنين مردى شرك در عبادت خداى خود ورزيده، سپس (حضرت) فرمود: نيست بنده‏اى كه كار نيك خود را پنهان كند و ايامى بگذرد جز اينكه خداى تعالى عمل او را (بر مردم) ظاهر گرداند، و نيست بنده‏اى كه عمل بدى را پنهان سازد و چندى بر او بگذرد تا آنكه خداوند ظاهر ميسازد براى او عمل بد او را.

###حسن العاقبة

الحديث 765 حسن العاقبة و إصلاح السريرة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن فضل أبي العبّاس، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ما يصنع أحدكم أن يظهر حسنا و يسرّ سيّئا، أليس يرجع إلى نفسه فيعلم أنّ ذلك ليس كذلك؟ و اللّه عزّ و جلّ يقول: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ إنّ السّريرة إذا صحّت قويت العلانية.

###حسن العاقبة

و نيز در همان كتاب و باب: از فضل ابى العباس از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: چه چيز موجب شده يكى از شما را كه كار نيك خود را ظاهر و آشكار ميسازد (يعنى آن عمل را بمردم نشان ميدهد) و عمل زشت و بد خويش را پنهان مى‏كند؟ آيا مراجعه بنفس خود نميكند تا بداند كه اين عمل براى خدا نيست؟ و حال اينكه خداى با عزت و جلال ميفرمايد: بلكه انسان بر نفس خويش بصير و بينا است (يعنى‏ بقصد و نيت خود مطلع است) همانا باطن هر گاه از معايب سالم و نيت خالص باشد ظاهر اعمال هم قوى و سالم از عيب خواهد بود.

###إكثار من الدعاء

الحديث 766 استحباب الإكثار من الدعاء

في الوسائل: (كتاب الصّلاة) باب «استحباب الإكثار من الدعاء» قال: (أى احمد بن فهد في عدّة الدّاعي) و عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: الدّعاء مخّ العبادة» و ما من مؤمن يدعو اللّه إلّا استجاب له، إمّا أن يعجّل له في الدّنيا أو يؤجّل له في الآخرة، و إمّا أن يكفّر عنه من ذنوبه بقدر ما دعا ما لم يدع بمأثم.

###إكثار من الدعاء

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «استحباب اكثار دعا» (احمد بن فهد در عدة الداعى) گويد: و از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: دعا عبادت خالصى است، و نيست (بنده) مؤمنى كه دعا كند و بخواند خدا را مگر اينكه خداوند دعاى او را مستجاب گرداند، يا در دنيا حاجت و نياز او روا مى‏شود، يا اجابت آن دعا بتأخير مى‏افتد و در آخرت باو اجر و پاداش داده مى‏شود، يا اينكه بمقدار آن دعا از گناهان او پاك ميگردد مادامى كه نخواند خدا را و نخواهد از او چيزى كه حرام است (يعنى حاجت او در صورتى مستجاب مى‏شود كه غير مشروع نباشد).

بيان: جهت اينكه دعا اصل و خالص عبادت و بندگى است اين است كه دعا امتثال فرمان خدا است، چون حق سبحان فرموده: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را) و نيز حقيقت دعا بريدن آرزوها از غير خداست، و چون بنده‏اى رستگارى خود را در امرى بر بريدن توجه و قطع علاقه از غير خدا مى‏داند و باين كيفيت دعا ميكند و حاجت خود را از خدا ميخواهد در حقيقت اصل و خالص عبادت را انجام داده است، و نيز عبادات براى پاداش نيكى كه براى آنهاست بانسان تكليف شده و در دعاء هم پاداش نيك است.

###إكثار من الدعاء

الحديث 767 استحباب الإكثار من الدعاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، و عن عليّ عليه السّلام: ما كان اللّه ليفتح [على عبد] باب الدّعاء و يغلق عليه باب الإجابة.

###إكثار من الدعاء

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: نميباشد خداوند كه باز فرمايد (يعنى موفق نمايد بنده‏اى را) بدعا كردن و حال آنكه در اجابت را بروى او ببندد (يعنى هر گاه خداوند توفيق دعا بكسى مرحمت فرمود براى آنست كه دعاى او را بهدف اجابت برساند و كاميابش فرمايد) . اى نموده ضد حق در فعل و درس - در ميان لشكر اوئى بترس‏ . جزو جزوت لشكر حق در وفاق -  مر تو را اكنون مطيعند از نفاق‏ . گر بگويد چشم را كورا فشار - درد چشم از تو بر آرد صد دمار . ور بدندان گويد او بنما و بال- بس به بينى تو ز دندان گوش‏مال‏ . باز كن طب را بخوان باب العلل -  تا به بينى لشكر حق را عمل‏ . چون كه جان جان هر جزوت وى است - دشمنى با جان جان آسان كى است‏ . اى خدا اى فضل تو حاجت روا -  بى‏تو ياد هيچ كس نبود روا . ما ز خود سوى تو گردانيم سر - چون توئى از ما بما نزديكتر . با چنين نزديكى دوريم دور - در چنين تاريكئى بفرست نور . باز خر ما را از اين نفس پليد - كاردش تا استخوان ما رسيد . از چه ما بيچارگان اين بند سخت - كه گشايد جز تو اى سلطان بخت‏ . اى بسا مخلص كه نالد در دعا -  تا شود دود خلوصش بر سما . تا شود بالاى اين سقف برين - بوى محمر از انين المذنبين‏ . پس ملائك با خدا نالند زار - كاى مجيب هر دعاى مستجار . بنده مؤمن تضرع ميكند - او نمى‏داند بجز تو مستند . صله‏ها بيگانه ‏ها را ميدهى -  از تو دارد آرزو هر مشترى‏ . حق بفرمايد كه نز خوارى اوست - عين تأخير دعا يارى اوست‏ . ناله مؤمن همى داريم دوست - گو تضرع كن كه اين اعزاز اوست‏ . حاجت آوردش ز غفلت سوى من -  آن كشيدش مو كشان در كوى من‏ . گر بر آرم حاجت او را رود - هم در آن بازيچه مستغرق شود . گر چه مينالد بجان او سوگوار - دل شكسته سينه خسته گو بزار . خوش همى آيد مرا آواز او - و ان خدايا گفتن و آن راز او . وانكه اندر لابه و در ماجرا - مى‏فريباند بهر نوعى مرا . طوطيان و بلبلان را از پسند -  از خوش آوازى قفس در ميكنن -  زاغ را و جغد را اندر قفس - كى كند اين خود نيامد در قصص‏ . بيمرادى مؤمنان از نيك و بد -  تو يقين ميدان كه بهر اين بود.

###اختيار الدّعاء على غيره

الحديث 768 استحباب اختيار الدّعاء على غيره من العبادات المستحبّة

و فيه أيضا: باب «استحباب اختيار الدّعاء على غيره من العبادات‏ المستحبّة» عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السّلام في حديث قال: أفضل العبادة الدّعاء.

###اختيار الدّعاء على غيره

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب اختيار كردن دعا بر غير آن از عبادات‏ مستحبه» از زراره از حضرت باقر عليه السّلام در حديثى روايت شده كه فرمود: برترين عبادت‏ها دعا كردن (و خواندن خداوند) است.

###أيّ العبادة أفضل؟

الحديث 769 أيّ العبادة أفضل؟

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حنّان بن سدير، عن أبيه قال: قلت لأبي جعفر عليه السّلام: أيّ العبادة أفضل؟ فقال: ما من شي‏ء أفضل عند اللّه عزّ و جلّ من أن يسأل و يطلب ما عنده «الحديث».

###أيّ العبادة أفضل؟

و نيز در همان كتاب و باب: از حنان بن سدير از پدرش روايت شده كه گفت به حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم كدام عبادت افضل و برتر از ساير عبادات است؟ فرمود: نيست عملى نزد خداى با عزت و جلال برتر از اينكه سؤال كرده شود از او و طلب شود از آنچه نزد او است (از نيازمنديهاى دنيا و آخرت خويش).

 

 

###دعاء في الحاجة الصغيرة

الحديث 770 استحباب الدّعاء في الحاجة الصغيرة و كراهة تركه إستصغارا لها

و فيه أيضا. باب «استحباب الدّعاء في الحاجة الصغيرة و كراهة تركه إستصغارا لها» عن سيف التمّار، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: عليكم بالدّعاء، فإنّكم لا تتقرّبون بمثله، و لا تتركوا صغيرة لصغرها أن تدعوا بها، إنّ صاحب الصّغار هو صاحب الكبار.

###دعاء في الحاجة الصغيرة

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب دعا و خواندن خدا در حاجت كوچك و مكروه بودن ترك آن از جهت كوچك شمردن حاجت» از سيف تمار روايت شده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: بر شما باد بدعاء (و خواندن خدا) زيرا شما متقرب و نزديك نميشويد بخدا بعملى مانند آن، و ترك نكنيد دعاء (و مسألت از خدا) را در حاجت و نياز كوچك بجهت كوچكى آن، زيرا روا ساختن حاجت و نياز كوچك بدست همان كسى است كه بر آورنده حاجتها و نيازمنديهاى بزرگ است.

###طلب الحوائج من اللّه

الحديث 771 استحباب طلب الحوائج من اللّه و تسمية الحاجة

و فيه أيضا: باب «استحباب طلب الحوائج من اللّه و تسمية الحاجة» عن أبي عبد اللّه الفرّآء، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يعلم ما يريد العبد إذا دعاه و لكنّه يحبّ أن تبثّ إليه الحوائج فإن دعوت فسم حاجتك.

###طلب الحوائج من اللّه

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب طلب كردن حاجتها از خدا و نام بردن حاجت» از ابى عبد اللَّه فراء از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداى تبارك و تعالى ميداند بنده هنگام دعا چه ميخواهد ولى دوست ميدارد كه حاجت‏ها و نيازمنديها نزد او اظهار شود، پس اگر دعا كردى (و خدا را خواندى) نام ببر حاجت و نيازت را.

###كراهة ترك الدّعاء

الحديث 772 كراهة ترك الدّعاء إتّكالا على القضاء

و فيه أيضا: باب «كراهة ترك الدّعاء إتّكالا على القضآء» عن ميسر ابن عبد العزيز، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال لي: يا ميسر! ادع و لا تقل أنّ الأمر قد فرغ منه، إنّ عند اللّه عزّ و جلّ منزلة لا تنال إلّا بمسألة «الحديث».

###كراهة ترك الدّعاء

و نيز در همان كتاب: باب «مكروه بودن ترك دعا بجهت تكيه كردن بقضاء و قدر» از ميسر بن عبد العزيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت حضرت فرمود: اى ميسر! دعا كن (و بخوان خداوند را) و مگو (كه دعا كردن فايده ندارد و) هر طور مقدر شده واقع خواهد شد، زيرا نزد پروردگار با عزت و جلال (براى شخص) قدر و منزلتى است كه بآن نتوان رسيد مگر بدعا و مسألت از او. حافظ وظيفه تو دعا كردن است و بس -  در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد.

###دعاء يردّ البلاء

الحديث 773 أنّ الدّعاء يردّ البلاء و القضاء

في الكافي: (كتاب الدّعاء) باب «أنّ الدّعاء يردّ البلاء و القضاء» عن أبي ولّاد، قال: قال أبو الحسن موسى عليه السّلام: عليكم بالدّعآء، فإنّ الدّعاء للّه و الطّلب إلى اللّه يردّ البلآء و قد قدّر و قضى و لم يبق إلّا إمضاؤه، فإذا دعى اللّه عزّ و جلّ و سئل صرف البلآء صرفه.

###دعاء يردّ البلاء

در كافى: (كتاب دعاء) در باب «اينكه دعا بلا و قضا را دفع ميكند» از ابى ولاد روايت شده كه گفت حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام فرمود: بر شما باد بدعا نمودن، زيرا خواستن از خدا و اظهار مطلب بخدا بلا را برطرف ميسازد، و حال‏كونى كه رسيدن بلا مقدر شده و فرمان داده شده و نمانده مگر نازل شدن آن (يعنى بلائى كه منظور گرديده و اگر دعائى نشود آن بلا واقع ميگردد و بدعا نمودن برطرف مى‏شود) پس هنگامى كه خداى با عزت و جلال خوانده شود و از او سؤال كرده شود (خداوند) بلا را از دعاكننده برگرداند.

###دفع البلاء بالدعاء

الحديث 774 دفع البلاء بالدعاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن الحسن بن عليّ الوشاء، عن أبي الحسن عليه السّلام قال: كان عليّ بن الحسين عليه السّلام يقول: الدّعاء يدفع البلاء النازل و ما لم ينزل.

###دفع البلاء بالدعاء

و نيز در همان كتاب و باب: از حسن بن على الوشا از حضرت ابى الحسن عليه السّلام نقل شده كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام ميفرمود: همانا دعا برطرف ميسازد بلائى را كه در شرف نزول است و (همچنين) بلائى را كه هنوز نازل نگرديده است.

###دعاء عند الخوف من الأعدآء

الحديث 775 استحباب الدّعاء عند الخوف من الأعدآء و عند توقّع البلاء

في الوسائل: (كتاب الصلاة) باب «استحباب الدّعآء عند الخوف‏ من الأعدآء و عند توقّع البلآء» عن محمّد بن عبد اللّه بن يزيد النّهشلي، عن أبي الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام، قال: التحدّث بنعم اللّه شكر و ترك ذلك كفر، فارتبطوا نعم ربّكم بالشّكر، و حصّنوا أموالكم بالزكاة، و ادفعوا البلآء بالدّعآء فإنّ الدّعآء حنّة منجية تردّ البلآء و قد ابرم إبراما.

###دعاء عند الخوف من الأعدآء

در وسائل: (كتاب الصلاة) باب «استحباب دعا هنگام ترس از دشمنان‏ و انتظار بلا» از محمد بن عبد اللَّه بن يزيد نهشلى از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: نعمتهاى پروردگار را نقل نمودن سپاس (آن نعمت) است و ترك آن كفر است (مقصود از كفر، كفران نعمت و تعظيم ننمودن منعم است) پس نعمتهاى پروردگار خود را بشكر (و سپاس آن نعمت) مربوط سازيد و مالهاى خود را بزكاة دادن محفوظ بداريد و بلا را بدعا دفع كنيد، زيرا دعا سپريست كه نجات دهنده و ردكننده بلائى است كه مسلم و محتوم گرديده است.

###تقدّم في الدعاء قبل البلاء

الحديث 776 التقدّم في الدعاء قبل البلاء

في الكافي: (كتاب الدّعاء) باب «التقدّم في الدعاء» عن سماعة، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: من سرّه أن يستجاب له في الشدّة فليكثر الدّعاء في الرّخاء.

###تقدّم في الدعاء قبل البلاء

در كافى: (كتاب دعاء) باب «تقدم در دعا» از سماعه روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه دوست دارد كه دعاى او در حال شدت و سختى مستجاب گردد، در موقع سهولت، دعاى بسيار كند (يعنى هنگام را حتى و آسايش و مصون بودن از بلاها بسيار دعا كند، زيرا در روايت بعد فرمودند اگر بنده چنين كند هرگز خداوند بلا را به وى نشان ندهد).

###تقدّم في الدعاء قبل البلاء

الحديث 777 التقدّم في الدعاء قبل البلاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن عنبسة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من تخوّف [من‏] بلاء يصيبه فتقدّم فيه بالدّعآء لم يره اللّه عزّ و جلّ ذلك البلآء أبدا.

###تقدّم في الدعاء قبل البلاء

و نيز در همان كتاب و باب: از عنبسه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه مى‏ترسد بلائى باو برسد پس پيش از بلا براى رفع آن بلا دعا نمايد، نشان نميدهد خداوند با عزت و جلال بلا را بآن شخص أبدا.

 

 

 

###دّم في الدعاء قبل البلاء

الحديث 778 التقدّم في الدعاء قبل البلاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن محمّد بن مسلم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‏ : كان جدّى يقول: تقدّموا في الدّعاء، فإنّ العبد إذا كان دعّاء فنزل به البلآء فدعا، قيل: صوت معروف، و إذا لم يكن دعّاء فنزل به البلآء فدعا، قيل: أين كنت قبل اليوم‏.

###تقدّم في الدعاء قبل البلاء

و نيز در همان كتاب و باب: از محمد بن مسلم از حضرت صادق عليه السّلام روايت‏ شده كه جدم ميفرمود: در دعا پيشى جوئيد (يعنى پيش از فرود آمدن بلا دعا كنيد) همانا بنده چون زياد دعاكننده باشد و بلا بر او نازل گردد سپس دعا كند گفته خواهد شد: صداى (اين بنده) معروف (و شناخته شده) است، و اگر بسيار دعاكننده نباشد و بلائى بر او نازل گردد سپس دعا كند، گفته شود پيش از امروز كجا بودى (يعنى چرا قبلا توجه بما ننمودى و دعا نكردى تا دفع بلا شود).

###الحاح في الدّعاء

الحديث 779 استحباب الإلحاح في الدّعاء

في الوسائل: (كتاب الصلاة) باب «استحباب الإلحاح في الدّعاء» عن حسين الأحمسي، عن رجل، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: لا و اللّه لا يلحّ عبد على اللّه عزّ و جلّ إلّا استجاب له.

###الحاح في الدّعاء

در وسائل: (كتاب صلاة) باب «استحباب الحاح در دعا» از حسين احمسى از مردى از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: قسم بخداوند اصرار نمى‏كند بنده‏اى بر خداوند (يعنى در حاجتى كه دارد) مگر اينكه خداوند دعاى او را مستجاب گرداند.

###إلحاح في الدّعاء

الحديث 780 استحباب الإلحاح في الدّعاء

و فيه أيضا: في ذلك الباب، أحمد بن فهد، في عدّة الدّاعي، عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ يحبّ السائل اللّحوح.

###الحاح في الدّعاء

و نيز در همان كتاب و باب: احمد بن فهد در عدة الداعى از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: همانا خداى با عزت و جلال دوست ميدارد سائل (و دعاكننده‏اى را كه در دعا) اصرار نمايد.

 

 

###معاودة الدّعاء وكثرة تكراره

الحديث 781 استحباب معاودة الدّعاء، و كثرة تكراره عند تأخّر الإجابة

و فيه أيضا: باب «استحباب معاودة الدّعاء، و كثرة تكراره عند تأخّر الإجابة» عن حديد، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ العبد ليدعو فيقول اللّه عزّ و جلّ للملكين: قد استجبت له و لكن احبسوه بحاجته فإنّي احبّ أن‏ أسمع صوته، و إنّ العبد ليدعو فيقول اللّه تبارك و تعالى: عجّلوا له حاجته فإنّي ابغض صوته‏.

###معاودة الدّعاء وكثرة تكراره

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب عود نمودن بدعا و بسيار تكرار نمودن بآن هنگام عقب افتادن اجابت» از حديد از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بدرستى كه بنده، خداوند را ميخواند سپس خداى با عزت و جلال بدو فرشته ميفرمايد: بتحقيق دعاى او را مستجاب كردم ولى حاجت او را حبس كنيد (يعنى حاجتش برآورده نشود) زيرا دوست دارم صداى او را بشنوم، و همانا (بعضى از) بنده (گان) دعا ميكند و خداى تبارك و تعالى ميفرمايد: شتاب كنيد در برآوردن حاجت او زيرا صداى او را دوست ندارم.

###معاودة الدّعاءوكثرة تكراره

الحديث 782 استحباب معاودة الدّعاء، و كثرة تكراره عند تأخّر الإجابة

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن جابر بن عبد اللّه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: إنّ العبد ليدعو اللّه و هو يحبّه فيقول لجبرئيل: إقض لعبدي هذا حاجته و أخّرها، فإنّي احبّ أن لا أزال أسمع صوته‏.

###معاودة الدّعاء وكثرة تكراره

و نيز در همان كتاب و باب: از جابر بن عبد اللَّه روايت شده كه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: همانا بنده خدا را ميخواند در حالى كه نزد خدا محبوبست پس به جبرئيل ميفرمايد: حاجت اين بنده‏ام را برآور ليكن عقب بيانداز، چون دوست دارم هميشه صداى او را بشنوم.

###صلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء

الحديث 783 استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء و وسطه و آخره‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعآء و وسطه و آخره» عن ابن القدّاح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال عليه السّلام: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لا تجعلوني كقدح الراكب، فإنّ الرّاكب يملؤ قدحه فيشربه إذا شاء، إجعلوني في أوّل الدعاء و في آخره و في وسطه.

###صلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب صلوات بر محمد صلّى اللَّه عليه و آله و آل او در اول دعا و وسط و آخر آن» از ابن قداح از حضرت صادق عليه السّلام است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه فرمود: قرار ندهيد مرا مانند ظرف بزرگى كه مسافر سواره همراه خود برميدارد و آن را آخر سر پر از آب ميكند كه هر وقت بخواهد و تشنه شود از آن بياشامد (يعنى مرا مثل آن قرار ندهيد كه هر وقت اضطرارى بشما روى داد متوسل بمن شويد) بلكه هميشه در دعاهاى خود در اول دعا و آخر و وسط آن صلوات بر من را وسيله اجابت دعاهاى خود قرار دهيد.

###صلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء

الحديث 784 استحباب الصلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء و وسطه و آخره‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن أبان بن عثمان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا دعا أحدكم فليبدء بالصّلاة على النبيّ و آله، فإنّ الصلاة عليه مقبولة، و لم يكن اللّه ليقبل بعض الدّعاء و يردّ بعضا.

###صلاة على محمّد و آل محمّد في أوّل الدّعاء

و نيز در همان كتاب و باب: از ابان بن عثمان از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر گاه يكى از شما دعا كرد (و خداوند را خواند) ابتدا كند (در دعاى خود) بصلوات فرستادن بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و آل او، زيرا صلوات فرستادن بر آن بزرگوار و آل او مقبول درگاه خداوند است و باجابت ميرسد، و چنين نيست پروردگار كه قبول فرمايد بعض دعا را و رد فرمايد بعض آن را.

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

الحديث 785 استحباب التوسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

و فيه أيضا: باب «استحباب التوسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد» عن ابن عبّاس قال: سألت النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم عن الكلمات الّتي تلقّاها آدم من ربّه فتاب عليه، قال: سأله بحقّ محمّد و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين إلّا تبت عليّ فتاب عليه.

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب متوسل شدن در دعا بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله و آل او» از ابن عباس روايت شده كه گفت پرسش نمودم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را از كلماتى كه حضرت آدم عليه السّلام از پروردگار خود فرا گرفت (و خدا را بآن كلمات خواند) و خداوند توبه او را قبول فرمود، حضرت فرمود: عرض كرد پروردگارا (سوگند ميدهم تو را) بحق محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السّلام) كه توبه مرا قبول فرمائى پس خداوند توبه او را قبول فرمود.

 

 

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

الحديث 786 استحباب التوسل في الدعاء بمحمد و آل محمد ع‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن سلمان الفارسي قال: سمعت محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يا عبادي! أو ليس من له إليكم حوائج كبار لا تجودون بها إلّا أن يتحمّل عليكم بأحبّ الخلق إليكم تقضونها كرامة لشفيعهم؟ ألا فاعلموا أنّ أكرم الخلق عليّ و أفضلهم لديّ محمّد و أخوه عليّ و من بعده الأئمّة الّذينهم الوسائل إلى اللّه، ألا فليدعني من همّته حاجة يريد نفعها أو دهمته داهية يريد كشف ضرّها بمحمّد و آله الطيّبين الطّاهرين أقضها له أحسن ما يقضيها من تستشفعون له بأحبّ الخلق إليه.

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

و نيز در همان كتاب و باب: از سلمان فارسى رضى اللَّه عنه روايت شده كه گفت از حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: همانا خداى با عزت و جلال ميفرمايد: اى بندگان من! آيا چنين نيست كه هر كس حوائج و نيازمنديهاى بزرگ و با اهميتى را از شما (كه مخلوقيد) بخواهد روا نمى‏سازيد آن حوائج را مگر اينكه تحميل و تكليف كند بر شما آن را بوسيله (و واسطه قرار دادن) محبوب‏ترين خلق بسوى شما، و روا ميسازيد نيازمندى او را بجهت احترام كردن آن كسى كه واسطه قرار دادند نزد شما، آگاه باشيد و بدانيد كه محبوبترين و برترين خلق نزد من محمد و برادر او على و امامان و پيشوايان بعد از اوست، و ايشانند وسيله تقرب و نزديكى بخدا، آگاه باشيد پس بايد دعا كند و بخواند مرا كسى كه مشغول كرده توجه و افكار او را حاجت و نيازى و ميخواهد (روا شدن و) نفع بردن از آن را، يا فرا گرفته او را ابتلا و گرفتارى و مايل است‏ برطرف شدن آن را، بحق محمد صلّى اللَّه عليه و آله و آل طيبين و طاهرين او، تا روا سازم آن حاجت را براى او نيكوتر و بهتر از آنچه بر مى‏آورد آن حاجت را آن كسى كه شفيع و واسطه قرار ميدهيد محبوب‏ترين خلق را بسوى او.

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

الحديث 787 استحباب التوسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن سماعة قال: قال لي أبو الحسن عليه السّلام: إذا كان لك يا سماعة إلى اللّه حاجة فقل: اللّهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد و عليّ، فإنّ لهما عندك شأنا من الشأن و قدرا من القدر، فبحقّ ذلك الشأن و بحقّ ذلك القدر أن تصلّي على محمّد و آل محمّد و أن تفعل بي كذا و كذا.

###توسّل في الدعاء بمحمّد و آل محمّد

و نيز در همان كتاب و باب: از سماعه روايت شده كه گفت حضرت موسى ابن جعفر عليهما السّلام بمن فرمود: اى سماعه! هر گاه براى تو بسوى خدا حاجت و نيازى هست پس بگو پروردگارا سؤال ميكنم (و ميخوانم) ترا بحق محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) و على (عليه السّلام) زيرا براى ايشان نزد تو مرتبه‏اى از مراتب منزلت و مقام و مرتبه‏ اى از مراتب احترام و عظمت و بزرگوارى است، پس بحق آن منزلت و مقام و بحق آن عظمت و بزرگوارى، اينكه رحمت بفرستى بر محمد و آل محمد و اينكه حاجت مرا روا سازى.

###إجتماع في الدّعاء من أربعة إلى أربعين‏

الحديث 788 استحباب الإجتماع في الدّعاء من أربعة إلى أربعين‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الإجتماع في الدّعاء من أربعة إلى أربعين» عن أبي خالد قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: ما من رهط أربعين رجلا إجتمعوا فدعوا اللّه عزّ و جلّ في أمر إلّا استجاب لهم، فإن لم يكونوا أربعين فأربعة يدعون اللّه عزّ و جلّ عشر مرّات إلّا استجاب اللّه لهم، فإن لم يكونوا أربعة فواحد يدعو اللّه عزّ و جلّ أربعين مرّة فيستجيب اللّه العزيز الجبّار له.

###إجتماع في الدّعاء من أربعة إلى أربعين‏

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب اجتماع كردن در دعا از چهار نفر تا چهل نفر» از ابى خالد روايت شده كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: نيست از گروهى كه چهل نفر باشند و گرد هم آيند پس بخوانند خداى با عزت و جلال را در چيزى (و از او حاجتى بطلبند) مگر اينكه مستجاب فرمايد خداوند آن دعا را براى آنان (و روا سازد حاجت ايشان را) و اگر چهل نفر نباشند پس چهار نفر دعا كنند و خداى با عزت و جلال را ده مرتبه بخوانند البته خداوند برآورده فرمايد براى ايشان (دعايشان را) پس اگر چهار نفر نمى‏باشند و يكى خداى با عزت و جلال را چهل مرتبه بخواند خداوند عزيز جبار دعايش را براى او مستجاب گرداند.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

الحديث 789 استحباب الدعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و فيه أيضا: باب «استحباب الدعاء للمؤمن بظهر الغيب» عن مسعدة ابن صدقة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ دعاء أخ المؤمن لأخيه بظهر الغيب مستجاب و يدرّ الرّزق و يدفع المكروه.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب دعا براى مؤمن در غياب او» از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: همانا دعاى برادر مؤمن براى برادر مؤمنش در غياب او مستجاب است و روزى را زياد گرداند و بدى (ها) را دفع نمايد.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

الحديث 790 استحباب الدعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حمران بن أعين، عن أبي جعفر عليه السّلام في حديث قال: عليك بالدّعاء لإخوانك بظهر الغيب فإنّه يهيل الرّزق، قالها ثلاثا.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حمران بن اعين از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه در حديثى فرمود: بر تو باد بدعا نمودن جهت برادران مؤمن خود در غياب ايشان زيرا چنين دعائى فرو ميريزد روزى را (يعنى سبب ازدياد و فراوانى روزى ميگردد) اين فرمايش را حضرت سه مرتبه تكرار فرمودند.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

الحديث 791 استحباب الدعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، أحمد بن فهد في عدّة الدّاعي قال: روي أنّ اللّه قال لموسى: ادعني على لسان لم

تعصني به، قال: يا ربّ! أنّى لي بذلك؟ قال: ادعني على لسان غيرك.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و نيز در همان كتاب و باب: احمد بن فهد در عدة الداعى گفته كه روايت شده كه خداوند بموسى عليه السّلام فرمود: مرا بزبانى بخوان كه با آن زبان نافرمانى من نكرده باشى، عرضكرد پروردگار من كجا باشد مرا چنين زبانى (خداوند) فرمود: مرا بزبان غير خود بخوان.

بيان: دعاكننده ‏اى كه ديگرى را دعا ميكند گوئيا زبان اوست، و مسلم است كه او باين زبان معصيت خدا نكرده و لذا دعا در حقش مستجاب ميگردد. گر ندارى تو دم خوش در دعا - رو دعا ميخواه از اخوان الصفا . بهر اين فرمود باموسى خدا - وقت حاجت خواستن اندردعا . كاى كليم اللَّه زمن ميجو پناه - با زبانى كه نكردستى گناه‏ . گفت موسى من ندارم آن زبان - گفت ما را از زبان غير خوان‏ . آنچنان كن كه زبانها مر ترا - در شب و در روزها آرد دعا . يا زبان خويشتن را پاك كن - روح خود را چابك و چالاك كن‏.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

الحديث 792 استحباب الدعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن حمّاد، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: أشغل نفسي بالدّعاء لإخواني و لأهل الولاية، فما ترى في ذلك؟ فقال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يستجيب دعآء غائب لغائب، و من دعا للمؤمنين و المؤمنات و لأهل مودّتنا ردّ اللّه عليه من آدم إلى أن تقوم السّاعة لكلّ مؤمن حسنة، ثمّ قال: إنّ اللّه تعالى فرض الصلاة في أفضل الساعات، فعليكم بالدّعاء في أدبار الصلوات، ثمّ دعا لي و لمن حضره.

###دعاء للمؤمن بظهر الغيب‏

و نيز در همان كتاب و باب: از حماد روايت شده كه گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: خود را بدعاء در حق برادران (مؤمن) خود و اهل ولايت مشغول ساخته‏ام چگونه ميدانيد اين را؟ حضرت فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى دعاى غائب را براى غائب مستجاب ميفرمايد، و هر كه جهت مؤمنين و مؤمنات و آنان كه اهل مودت و دوستى مايند دعا كند خداوند عطا فرمايد بر او از (زمان حضرت) آدم عليه السّلام تا روز قيامت براى هر مؤمن حسنه ‏اى، سپس فرمود: همانا خداى تعالى واجب فرموده نماز را در بهترين ساعات، پس بر شما باد بدعا نمودن در عقب نمازها، سپس (حضرت) دعا فرمود براى من و آن كسانى كه حاضر در مجلس بودند.

###الدّعاء للمؤمن

الحديث 793 استحباب اختيار الإنسان الدّعاء للمؤمن على الدّعاء لنفسه‏

و فيه أيضا: باب «استحباب اختيار الإنسان الدّعآء للمؤمن على الدّعآء لنفسه» عن ثوير، قال: سمعت عليّ بن الحسين عليهما السّلام يقول: إنّ الملائكة إذا سمعوا المؤمن يدعو لأخيه بظهر الغيب أو يذكره بخير قالوا: نعم الأخ أنت لأخيك، تدعو له بالخير و هو غائب عنك و تذكره بخير، قد أعطاك اللّه عزّ و جلّ‏ مثلي ما سألت له و أثنى عليك مثلي ما أثنيت عليه و لك الفضل عليه «الحديث».

###الدّعاء للمؤمن

و نيز در همان كتاب: باب «استحباب اختيار (و مقدم داشتن) انسان دعاء جهت (برادر) مؤمن را بر دعاء براى نفس خويش» از ثوير روايت شده كه گفت از حضرت زين العابدين عليه السّلام شنيدم ميفرمود: چون فرشتگان دعاء مؤمنى را در حق برادر مؤمن خود را در غياب او ميشنوند و يا آنكه او را بخوبى ياد مينمايد (فرشتگان) ميگويند خوب برادرى هستى تو براى برادر (مؤمن) خود كه براى او دعاى خير در غياب او مينمائى و او را بخوبى ياد ميكنى، خداوند با عزت و جلال دو چندان كه براى برادر مؤمن خود خواسته‏اى بتو عطا فرمود و ثنا فرستاد بر تو دو چندان كه بر برادر مؤمن خود ثنا فرستادى و براى تو مزيتى است بر او (يعنى خداوند بتو بيش از او عنايت خواهد فرمود) «تا آخر حديث».

###الدّعاء للمؤمن

الحديث 794 استحباب اختيار الإنسان الدّعاء للمؤمن على الدّعاء لنفسه‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام قال: كانت فاطمة عليها السّلام إذا دعت تدعو للمؤمنين و المؤمنات و لا تدعو لنفسها، فسألت عن ذلك فقالت: الجار ثمّ الدّار.

###الدّعاء للمؤمن

و نيز در همان كتاب و باب: از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از پدر بزرگوارش از پدران خود عليهم السّلام روايت شده كه فرمود: حضرت فاطمه عليها السّلام هر گاه دعا ميفرمود، براى مؤمنين و مؤمنات دعا مينمود و براى خود دعائى نميفرمود، از سبب آن سؤال شد، فرمود: (نخست) همسايه سپس خانه (يعنى اول دعا براى برادران مؤمن سپس براى خود).

###محاسبة العمل‏

الحديث 795 محاسبة العمل‏

في الكافي: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «محاسبة العمل» عن عثمان ابن عيسى، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال عليه السّلام: اصبروا على الدّنيا فإنّما هي ساعة، فما مضى منه فلا تجد له ألما و لا سرورا، و ما لم يجي‏ء فلا تدري ما هو، و إنّما هي ساعتك الّتي أنت فيها، فاصبر فيها على طاعة اللّه و اصبر فيها عن معصية اللّه‏.

###محاسبة العمل‏

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «محاسبه عمل» از عثمان بن عيسى از بعض اصحاب ما (يعنى اماميه) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: شكيبا باشيد بر (محنت‏هاى) دنيا زيرا ساعتى بيش نيست، آنچه (از موجبات درد و محنت و شادى دنيوى از شما) گذشته است پس (در حال حاضر) تألم و سرورى براى شما نمانده، و آنچه هنوز نيامده پس نميدانى چه خواهد بود (كه اكنون متألم باشى) همانا زندگى تو همان ساعتى است كه در آن هستى پس در آن ساعت در راه فرمانبرى خدا شكيبا باش و از نافرمانى خداوند (بگريز و) صبر نما.

###تعجيل فعل الخير

الحديث 796 استحباب تعجيل فعل الخير و كراهة تأخيره‏

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن زيد الشّحّام، قال: قال أبو عبد اللّه‏ عليه السّلام: خذ لنفسك من نفسك، خذ منها في الصّحّة قبل السّقم، و في القوّة قبل الضعف، و في الحياة قبل الممات.

###تعجيل فعل الخير

و نيز در همان كتاب و باب: از زيد شحام روايت شده كه گفت حضرت‏ صادق عليه السّلام فرمود: از نفس خود براى خود (چيزهائى را ذخيره و) انتخاب نما، از صحت و سلامت خود پيش از مرض، و از قوت خود پيش از ضعف، و از زندگى خود پيش از مرگ (مقصود اينست كه پيش از درد و ضعف و مرگ، قدر صحت و قوت و حيات خود را بدان و براى خويش هر قدر ميسر است ذخيره آخرت تحصيل كن).

 

 

###سرور الإنسان باطّلاع غيره على عمله بغير قصده

الحديث 797 عدم كراهيّة سرور الإنسان باطّلاع غيره على عمله بغير قصده‏

في الوسائل: (كتاب الطّهارة) باب «عدم كراهيّة سرور الإنسان باطّلاع غيره على عمله بغير قصده» عن عبد اللّه بن الصّامت، قال: قال أبو ذر رضي اللّه عنه: قلت: يا رسول اللّه! الرّجل يعمل العمل لنفسه و يحبّه النّاس، قال: تلك عاجل بشرى المؤمن.

###سرور الإنسان باطّلاع غيره على عمله بغير قصده

در وسائل: (كتاب طهارت) باب «عدم كراهت سرور انسان بسبب اطلاع ديگرى به عملش در حالى كه او قصد اين نداشته باشد» از عبد اللَّه بن صامت روايت شده كه گفت ابو ذر رضى اللَّه عنه گفت: عرضكردم اى رسول خدا! مردى عملى براى خود انجام ميدهد و مردم او را دوست ميدارند، حضرت فرمود: اين محبوبيت او لطفيست كه خداوند بسرعت در دنيا باو مرحمت فرموده.

###كظم الغيظ

الحديث 798 كظم الغيظ

في الكافي: (كتاب الإيمان و الكفر) باب «كظم الغيظ» عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كان عليّ بن الحسين عليهما السّلام يقول: ما احبّ أنّ لي بذلّ نفسي حمر النّعم، و ما تجرّعت جرعة أحبّ إليّ من جرعة غيظ لا اكافي بها صاحبها.

###كظم الغيظ

در كافى: (كتاب ايمان و كفر) باب «فرو نشاندن خشم» از هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: حضرت زين العابدين عليه السّلام ميفرمود: دوست ندارم كه در عوض ذلت و خوارى نفس خود اموال نفيسه ‏اى بمن برسد، و جرعه‏اى ننوشيدم كه نزد من محبوبتر از جرعه خشمى باشد كه صاحب آن خشم را (يعنى آن كس كه موجب خشم شده) مكافات نكرده باشم.

###كظم الغيظ

الحديث 799 كظم الغيظ

و فيه أيضا، في ذلك الباب، عن مالك بن حصين السّكوني قال: قال‏ أبو عبد اللّه عليه السّلام: ما من عبد كظم غيظا إلّا زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا في الدّنيا و الآخرة، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ و أثابه اللّه مكان غيظه ذلك.

###كظم الغيظ

و نيز در همان كتاب و باب: از مالك بن حصين سكونى روايت شده كه گفت‏ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: نيست بنده ‏اى كه خشم خود را فرو نشاند مگر آنكه خداى با عزت و جلال عزت او را در دنيا و آخرت زياد گرداند، و بتحقيق خداوند با عزت و جلال فرموده: وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (و آنان كه خشم خود فرو نشانند و از مردم بگذرند و خداوند دوست ميدارد نيكوكاران را) و خداوند بجاى (فرو نشاندن) خشم او ثواب و اجر عنايت فرمايد.

###كظم الغيظ

الحديث 800 كظم الغيظ

و فيه أيضا: في ذلك الباب، عن سيف بن عميرة، قال: حدّثني من سمع أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: من كظم غيظا و لو شاء أن يمضيه أمضاه، أملأ اللّه قلبه يوم القيامة رضاه.

###كظم الغيظ

و نيز در همان كتاب و باب: از سيف بن عميره روايت شده كه گفت حديث كرد مرا كسى كه از حضرت صادق عليه السّلام شنيده بود كه آن حضرت ميفرمود: كسى كه خشمى را فرو نشاند در حالى كه اگر ميخواست بگذراند خشم خود را (يعنى انتقام بكشد) ميتوانست، خداوند در روز قيامت پر كند دل او را از رضا و خوشنودى خود.

و پايان يافت جلد اول از كتاب طرائف الحكم بيارى خداوند متعال و بعد آن جلد دوّم بخواست خداوند عزيز منّان طبع ميگردد.

و قد تمّ المجلّد الاوّل من كتاب طرائف الحكم بعون اللّه تعالى، و يتلوه المجلّد الثّانى انشاء اللّه العزيز المنّان‏