روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام
دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
بارگاه شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.
http://www.tooptarinha.com/forum/thread-35175.html
روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)
امان از دل زینب... شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد...
روز عاشورا ، هنگامي كه ناگزير بودن كارزار مسجّل شد، اصحاب نگذاشتند كه تا زنده هستند فرزندان رسول خدا (ص) به ميدان روند و كشته شوند. اما هنگامي كه تمامي ياران امام(ع) جانفشاني كردند و به شهادت رسيدند، نوبت اهل بيت پيامبر(ص) شد كه خود را فداي حق و حقيقت نمايند.
در اين لحظات سخت فرزندان علي(ع)، جعفر طيار، عقيل، امام حسن(ع) و سيدالشهداء(ع) گردهم آمدند، يكديگر را در آغوش كشيدند و با هم وداع كردند.
در حديثي است از رسول خدا(ص) كه روزي به چند تن از جوانان قريش نگريست كه صورتهايي زيبا و نوراني داشتند. پيامبر(ص) با ديدن آنان اندوهگين شد. پرسيدند: «يا رسول الله! تو را چه شد؟» فرمود: «ما خانداني هستيم كه خداوند، آخرت را براي ما برگزيده است نه دنيا را. يه ياد آوردم آنچه را كه امت من بر سر فرزندانم خواهند آورد و آنان را ميكشند يا آواره ميسازند».
از بين افراد خاندان نبوت كه در كربلا به دست لشكر يزيد به شهادت رسيدند سه نفر فرزندان عبدالله بن جعفر طيّار (يعني فرزندان حضرت زينب) و سه نفر ديگر از آنان برادران تني حضرت ابوالفضلالعباس(ع) (يعني برادارن حضرت زينب) بودند.
فرزندان زينب (س)
«عون»، «محمد» و «عبيدالله» سه پسر عبدالله بن جعفر و حضرت زينب(س) بودند كه به همراه مادر خويش در ركاب امام(ع) به كربلا آمده بودند.
آنان وقتي كه تنهايي دايي و امام خويش را ديدند يك به يك به ميدان رفتند و جان خود را فداي اسلام كردند.
«عون» در مقابل چشمان نگران مادرش زينب به سوي ميدان تاخت در حالي كه ميخواند:
إن تنكروني فـأنا ابن جعفر//شهيد صدق في الجنان ازهر
يطير فيها بجناح اخضر//كفی بهذا شرفا في المحشر
يعني :
اگر مرا نميشناسيد بدانيد كه من پسر جعفر طيارم؛ همان كه در راه حق و حقيقت به شهادت رسيد و در فردوس برين ميدرخشد؛ و همو كه بر فراز بهشت با بالهايي سبز به پرواز در ميآيد؛ و همين نسب و شرف براي روز محشر كافي است.
عون سه سوار و هجده پياده از لشكريان دشمن را كشت تا اينكه سر انجام به دست لشكر يزيد به شهادت رسيد.
پس از وي، دو برادرش محمد و عبيدالله نيز در راه حق جنگيدند و شهيد شدند.
برادران زينب (س)
«ابوالفضل العباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» چهار برادر ناتني امام حسين و زينب كبری(س) از «فاطمه ام البنين» بودند.
هنگامي كه ابوالفضلالعباس مشاهده كرد كه بسياري از اهل بيت به شهادت رسيدهاند با سه برادر مادري خود گفت : «برادران عزيزم! دوست دارم كه در مقابل من به ميدان رويد تا اخلاص شما را در راه خدا و رسول ببينم».
سه برادر يك به يك به ميدان رفتند و در رجزهايشان خود را «فرزند علي» معرفي كردند و پس از كارزاري قهرمانانه به شهادت رسيدند.
عثمان بن علي ـ كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود : «او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون (صحابي صديق رسول الله) عثمان ناميدم» ـ جواني 21 ساله بود. هنگامي كه جنگ دلاورانهي او را ديدند براي كشتن او به تيراندازي متوسل شدند. «خولي» تيري به پهلوي او زد و عثمان از اسب به زير افتاد. سپس يكي از دشمنان بر او تاخت و وي را به شهادت رساند و سرش را از تن جدا نمود.
اين 6 جوان، تنها چند نفر از خويشاني بودند كه زينب(س)، شهادت آنان را به چشم ديد؛ شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد... امان از دل زینب...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلی:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .
http://www.abna.ir/data.asp?id=130786&lang=1
پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
*به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.*
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
*اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.*
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(س) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
شرح شمع صفحه199
http://fotros-hares.blogfa.com/post-9.aspx
چگونگی به شهادترسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا
خبرگزاری فارس: «محمد» و «عون» فرزندان عبداللهبن جعفر در حماسه عاشورا بودند. جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.
خبرگزاری فارس: چگونگی به شهادترسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادتهای بسیار به شهادت رسیدند. چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی میآید.
* محمّد بن عبدالله بن جعفر
محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.
در «زیارت ناحیه» مىخوانیم: سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!
المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مىخواند: {از ستم به ما، به خدا شکایت مىکنم از کارِ گروهى کور و پَست؛} {تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل شده تبیان} {و آشکار کننده کفر و طغیان.} آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.
مقاتل الطالبیّین: مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.
* عَون بن عبدالله بن جعفر
عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.
گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.
ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مىگوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مىدانند.
نام وى در زیارتهاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مىخوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!
مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: {اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت} {پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!} آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابىطالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابىطالب، حمله کرد و او را کُشت.
مقاتل الطالبیّین: مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است. مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که: {و اگر مىگریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست} {به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبداللهبن جعفر از کشتهشدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش میآمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمىکنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیدهایم، از جانب حسین به ما رسیده است!
عبدالله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مىگویى؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مىداشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شدهاند!
سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مىستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.
پینوشتها:
1.ابو عبد الله جعفر بن ابى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، ده سال از على بن ابى طالب بزرگ تر بود و پس از او مسلمان شد و آیاتى چند از قرآن کریم، در باره او نازل شده است. در حدیث نبوى آمده که: او شبیهترین خلق و خو و شمایل را به پیامبر خدا داشت و جزو مهاجران نخستین به سرزمین حبشه بود و از آن جا به هنگام فتح خیبر بر پیامبر خدا در آمد و سپس در جنگ موته، در سال هشتم هجرى شرکت جُست و به شهادت رسید. از پیامبر روایت شده که فرمود: «او دو بال رنگین دارد که با آنها در بهشت، پرواز مىکند». از این رو، به «ذو الجناحین (صاحب دو بال)» یا «طیّار (پرواز کننده)»، مشهور شده است. روایات فراوانى در فضیلت او رسیده که در کتاب هاى حدیثى شیعه و اهل سنّت، نقل شده است.
2.در برخى نقلها مادرِ وى را «اُمّ ولد (کنیز)» گفتهاند.
3.مانند کامل بهایى و أعیان الشیعة که مادر محمّد را زینب کبرى گفتهاند.
4. مانند تاریخ الطبرى و الکامل فى التاریخ و انساب الأشراف و الثقات لابن حبّان و المجدىّ.
5. از القاب مشهور زینب(س) «عَقیله (خردمند)» و «عَقیله بنى هاشم» است.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910317000612
سلام بر فرزندان زينب كبري (عليهم السلام)
ابي عبدالله (ع)، 27 رجب از مدينه بيرون آمده است ، در يكي از منازل دو ماهپارهي خواهرش زينب (س) به كاروان پيوستند.
عبدالله بن جعفر نامهاي براي امام فرستاد و با دو فرزندش عون و محمد خدمت امام فرستاد. (پس از مدّتي عبدالله بن جعفر خودش خدمت ابي عبدالله (ع) رسيد و فرزندانش را سفارش نمود كه در خدمت امام باشند و در ركابش جانبازي كنند)
بچهها خدمت مادر رسيدند و بر مادر سلام كردند و روي پا ايستادند و ...
(حضرت زينب، از اعزام فرزندانش توسط عبدالله، بسيار خوشحال شد و ...)
كربلا شرح بلاي زينبِ
كربلا خاك عزاي زينبِ
اگر زينب آشناي كربلاست
كربلا هم آشناي زينبِ
مهر و خاك كربلا شفا ميده
چون قاطي با گريههاي زينبِ
كربلا با اين همه اُبهّتش
سر نهاده زير پاي زينبِ
اگه خاكش بوي عاشقي ميده
جاي دفن بچّههاي زينبِ
اذن ميدان
روز عاشورا شده ، عون و محمد از مادر اجازه گرفتند.
مادر! اجازه بده ما جان خويش را فداي داييمان كنيم.
زينب فرمود : باركالله به شما، كه چشمهايم را روشن كرديد.
خودش (كفن به تن بچّهها كرد) و لباس و شمشير برايشان آماده كرد و با وقار و صلابت زينبي آمدند خدمت ابيعبدالله (ع) و سلام كردند »: السلام عليك يا ابا عبدالله«
ابي عبدالله (ع) تا بچّهها را ديد، هر دور ا در آغوش گرفت و فرمود مادرتان كجاست؟ بگوييد مادرتان بيايد.
ابي عبدالله با خواهر ملاقات كرد ديد زينب (س) دارد گريه ميكند. سرِ خواهر را به سينه گذاشت و فرمود:خواهر جان! داغ علياكبر (ع) برايم بس است و ...
(حال از اينجاي ذكر مصيبت، به قرآن گوش كنيد)
... همه براي سليمان هديه آوردند، امّا ديدند، مور، ران ملخي را به دهان گرفته و ميآورد.
همه اعتراض كردند و ... امّا او بيشتر از وسعش، عشقبازي كرده... .
حال ميگويد:
حسين جان!
شنيدستم سليماني ز يك مور
قبول تحفه كرد از مرتضيپور
من آن مور ضعيف و ناتوانم
ابي عبدالله (ع) آنقدر گريه كرد و ... .
خواهر گفت: داداش!
اين دو تن قرباني يك موي تو
هستيم بادا فداي روي تو
گر چه نَبْوَد اين دو غنچه لايقت
من تهيدستم گذر از عاشقت
به هر نحوي كه بود اجازه داد كه بچّهها (خواهر زادهها) به ميدان بروند.
هر دو به سوي دشمن حمله برده، عجب رجزي خواندند و ...
يك عده گفتند: اين دو تا، بچه كي هستند؟
يكي فرياد زد: اينها بچّههاي زينب (س) هستند.
يكي گفت: اين خواهر چقدر فداي برادرش هست ...
ديگر گفت: الآن داغشان را به دل مادرشان ميگذارم...
فاصله انداخت دشمن بينشان
برد سويي هر يكي سردار را
خواند دشمن پيش روي هركدام
لشگر مردان نيزه دار را
نيزهها ازجسمشان خون ميمكيد
ديده حق اين صحنة غمبار را
از حرم بيرون نيامد خواهرش
تا نبيند خجلت دلدار را
http://www.azadisportcomplex.com/d.asp?id=7724
شهادت محمد بن عبدالله جعفر بن ابیطالب
«عون» پسر «عبدالله جعفر بن طیار» و مادرش زینب کبری علیهاالسلام، دختر امیرمؤمنان علیه السلام است. سیرهنویسان نوشتهاند: وقتی امام حسین (علیه السلام) از مکه خارج شد، عبدالله بن جعفر نامهای را برای امام ارسال داشت که در آن از امام درخواست کرده بود که از عزم خود باز گردد.
عبدالله بن جعفر نامه خود را توسط فرزندانش عون و محمد به سوی امام فرستاد، بعد از آن، عبدالله به سوی «عمرو بن سعید بن عاص» والی مدینه رفت و از او برای امام حسین (علیه السلام) امان درخواست کرد. او هم به امام نامهای نوشت و آن را توسط برادرش یحیی به سوی امام فرستاد. عبدالله هم او را همراهی کرد تا این که در "ذات عرق" آنها امام حسین (علیه السلام) را ملاقات کردند. حضرت نامه را مطالعه فرمود و از درخواست آنها سر باز زد و فرمود: «انّی رایت رسول الله فی منامی، فامرنی بما أنا ماضٍ له؛ من در خواب رسول خدا را دیدهام، پس ایشان مرا به ادامه راه امر کردهاند. بنابراین من به همان چیزی که مرا امر فرموده است، عمل میکنم.»
پس از آن، امام پاسخ نامه را به عمرو بن سعید نوشتند و از آن دو نفر جدا شدند. آنها نیز بازگشتند. آخرالامر، عبدالله بن جعفر به دو فرزندش عون و محمد سفارش کرد که همراه امام حسین علیهالسلام باشند.(1)
شعار حماسی عون
سروی گوید: عبدالله بن جعفر برای مبارزه با آن قوم به میدان آمد، در حالی که میگفت:
«ان تنکرونی فانا ابن جعفر//شهید صدقٍ فی الجنان ازهر
یطیر فیها بجناحٍ اخصر//کفی بهذا شرفاً فی المحشر؛
اگر مرا نمیشناسید، پس من پسر جعفر، شهیدی راستین در بهشت تابان هستم؛
او در آنجا با بالی سبزفام پرواز میکند، در محشر همین شرافت او را بس است.»
او با شمشیر به جنگ دشمن میرفت تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رسانید.(2)
شهادت عون
پس از آن رشادتهای چشمگیر عون، شخصی به نام «عبدالله قُطبة الطائی» با شمشیر به او حمله کرد. با ضربه او، عون به شهادت رسید.(3)
در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السّلامُ عَلی عَون بن عَبدالله بنِ جَعفرٍ الطّیار.» در زیارت ناحیه، از او با عناوین هم پیمان ایمان، نصیحت کننده به سوی پروردگار و همتای مثانی و قرآن یاد شده و قاتل او مورد لعن خداوند قرار گرفته است.(4)
بدن مطهر او با دیگر شهدا، در پایین پای امام حسین (علیه السلام) دفن شده است. «عون بن عبدالله جعفر» که گنبد و بارگاهی در چند فرسخی کربلا دارد غیر اوست. او از نوادگان حسن مُثنی بوده است.
درسی که میتوان گرفت:
او همپیمان ایمان و همتای قرآن دانسته شده است. این ادعای بزرگی است. اگر سند زیارت ناحیه از قوت برخوردار باشد و گفتار امام معصوم باشد، بی تردید عون بن عبدالله، در مقامی نزدیک به عصمت است.
پینوشتها:
1- الارشاد، ج 2، ص 68 و 69؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 548، گفته شده علت عدم همراهی عبدالله بن جعفر با امام حسین (علیه السلام) این بود که نابینا شده بود.
2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106؛ ابصار العین، ص 76.
3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.
4- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 و 75.
برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی (علیهماالسلام)، استاد مرتضی آقا تهرانی
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=82408
شهادت محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب
در حملهایی كه عون برادر محمد و فرزند حضرت زینب علیهاالسلام به شهادت رسید، محمد فرزند دیگر عبدالله بن جعفر وارد میدان شد. سروی، ورود محمد به میدان رزم را پیش از برادرش عون دانسته است.(1)
شعار حماسی محمد
در این نبرد نابرابر، رجزهای محمد اینگونه است:
«اَشکوا اَلَی الله من العدوان//فعال قوم فی الرّدی عمیان
قد بدّلوا معالم القرآن//و محکم التّنزیل و التّبیان؛(2)
از این دشمنان به خداوند شِکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند.
اینها که روشنگریهای قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداختهاند.
نحوه شهادت محمد
محمد بن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای در آورد.(3) [او که همراه دیگر برادران خود به میدان آمده بود، دیری نگذشت که در آن حمله گروهی]، به دست «عامر بن نهشل تمیمی» به فوز شهادت نائل آمد.(4)
امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام میدهد: «السلامُ عَلی مُحمد بن عَبدالله بنِ جَعفر.»(5)
محمد به جای پدرش عبدالله بن جعفر طیار که همسر حضرت زینب (علیهاالسلام) بود، در کربلا حضور یافت. او برادرش عون را هنگام جهاد همراهی کرد، تا او را با بدن مقدس خود حراست کند. قاتل او «عامر بن نهشل تمیمی» مورد لعنت امام قرار گرفته است.(6)
عبدالله بن جعفر، از علاقمندان به اهل بیت (علیهم السلام) بود که توفیق حضور در کربلا را نیافت؛ ولی تلاشهایی برای اصلاح امور و ابراز از خیرخواهی در حادثه کربلا به انجام رساند.(7)
او بعد از جریان کربلا در مدینة النبی (صلی الله علیه و آله) برای شهدای کربلا – به ویژه امام حسین (علیه السلام) - برنامه عزاداری راه انداخت. در آن جلسه غلام او «ابو السّلاسل» گفت: این آن چیزی است که از حسین (علیه السلام) بر ما وارد شده است.
عبدالله از این نکته برآشفت و بر او کفش پرتاب کرد و پس از توهینی به او، گفت: «اَلِلْحُسین تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت ألاّ اُفارقه حتّی اَقتل معه والله انّه لَمِمّا یُسخّی بنفسی عنهما و یعزّینی عن المصاب بهما، انّهما اُصیبا مع اخی و ابن عمّی مُواسیین له صابرین معه؛ آیا به حسین اینگونه میگویی؟! به خدا قسم، اگر با او میبودم، هرگز از او جدا نمیشدم تا این که کشته شوم؛ سوگند به خدا، آن دو نفر(عون و محمد) از کسانی بودند که در جان خود، سخاوت کردند و بر من مصیبت آن دو سهل و آسان است؛ چون آنها با از خودگذشتگی و شکیبایی با برادرم و پسرعمویم رفتار کردند.»
سپس به کسانی که در جلسه حضور داشتند رو کرده و گفت: «الحمدلله عزّ علیّ مصرع الحسین ان لا اکن اسیت حُسیناً بیدی، فقد آساه ولدی(8)؛ خدا را سپاس که شهادت حسین را نزد من عزیز داشت؛ به این که اگر من خودم او را یاری نرسانیدهام، به واسطه دو فرزندم او را یاری کردهام.»
درسی که میتوان گرفت:
بیشک شهادت عون و محمد افتخاری برای عبدالله بن جعفر و مادر دلاورشان (علیهاالسلام) خواهد بود و همگان به این افتخار غبطه خواهند خورد.
پینوشتها:
1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.
2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.
3- همان، ص 106.
4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106؛ مقاتل الطالبین؛ ص 92؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 469.
5- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 و 363.
6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76.
7- مراجعه کنید به معرفی عون بن جعفر بن ابی طالب .
8- الارشاد، ج 2، ص 124.
برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=82411
عون و محمد؛ درّ ثمین پرورش يافته در دامان دختر علي(ع)
عون و محمد فرزندان گرامی حضرت زینب (س) بودند که در رکاب خامس آل عبا شهید شدند؛ با توجه به تاثيرات مختلف عقيله بني هاشم(س) در جريان سازي كربلا مي توان به نقش آن حضرت در تربيت فرزنداني ولايتمدار تاكيد كرد.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»- زينب صارم؛ محمد وعون بن عبدالله، فرزندان حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفر طیار هستند که در روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) به مقام منیع شهادت رسیدند. برای شناخت بیشتر این دو شهید بزرگوار می بایست به بررسی پرورش دهندگان و مربیان آنان بپردازیم و بدانیم مهد تربیت آن جوانان وارسته از کجا نشات گرفته است .
جد پدری آنان جعفربن ابى طالب برادر امام علی (ع) كه در جنگ موته در محضر پیامبرشهيد شد و به جعفرطيّارمشهوراست؛ چرا که پیامبر در وصف جعفر بعد از شهادتش چنین فرمود: «خداوند در بهشت به وی دو بال عطا می کند که با آن ها پرواز می کند» به سبب همین حدیث جعفر بن ابی طالب (جد عون و محمد) به طیار معروف شد. در شرافت و بزرگی جعفر طیار همین بس که امام علی (ع) بارها وبارها به سبب داشتن چنین برادری مباهات می کردند و وی را سبب فخر خاندان بنی هاشم می دانسته اند. جد مادری آنان نیز علی بن ابی طالب (ع) فخر کائنات است که در بیان فضایل و علومش قلم ناتوان است.
زينب؛ عالمه غير معلمه
عون وجعفر در دامان حضرت زینب (س) تربیت شده اند. در بیان وصف شخصیت بزرگوار حضرت زینب (س) همین بس که امام سجاد (ع) به ایشان فرموده اند : «عالمه غیر معلمه.»؛ بدون معلم، عالم است. همچنین حضرت زینب (س) در کتب شیعه از راویان حدیث بر شمرده می شود و روایات بسیاری را از پدر بزرگوار خویش امام علی (ع) نقل کرده است.
شاخه اي از شجره طوبي
حضرت زینب (س) نه تنها نقش بسیار پررنگی در روز عاشورا داشته بلکه از جهت دهندگان به قیام عاشورا محسوب می شود. ایشان دو فرزند خویش را بسیار مخلصانه در راه ولایت به امام حسین(ع) اهدا کرد؛ چرا که قبل از به میدان فرستادن محمد و جعفر لباس های نو در بر ایشان کرده و به چشمان آن دو بزرگوار سرمه کشید و این چنین با آماده کردن و آراستن فرزندان خود آن ها را مخلصانه در راه دفاع از ولایت رهسپار کردند و رفتار حضرت زینب در آراستن فرزندان خویش نشان از ادب و معرفت ایشان دارد؛ چرا که هدایای خود را در کمال آراستگی به حضرت حق تقدیم میکند.
با نگاهی به زندگانی عقیله بنی هاشم می توان دریافت که مشاهده این رفتار بزرگ منشانه از حضرت زینب (س) عجیب نیست؛ چراکه او شاخه ای از شجره طیبه است. جدش پیامبر اسلام، پدرش وصی رسول خدا و مادرش زهراي بتول است.
پسر زينب كبري در ميدان جنگ رجز مي خواند
هنگامی که عون وارد میدان جنگ شد شروع به رجز خوانی کرد و در راه خدا شمشیر زد.
ان تنكرونى فأنا ابن جعفر
شهيد صدق في الجنان ازهر
اگر مرا نمىشناسيد، بدانيد من «عون» هستم، فرزند جعفرهمان شهيد راستين وسرافرازى كه در بهشت پر طراوت و زيباى خداست و در آن با دو بال سبز رنگ پرواز مىكند و در اين جهان و سراى آخرت همين افتخار مرا بسنده است.
در کربلا هرگاه از اصحاب امام حسین (ع) شخصی به فوز شهادت نایل می شد. حضرت زینب (س) برای تعزیت و تسلیت گفتن به برادر خویش از خیمه بیرون می آمدند. اما هنگامی که دو فرزند ایشان به شهادت رسیدند، حضرت زینب (س) پرده خیمه خود را انداخت و بیرون نیامد تا امام حسین (ع) از دیدن خواهر داغ دار خود شرمسار نشود. رفتار حضرت زینب (س) در صبر برای تاریخ جاودان شد و ایشان به عنوان اسوه صبردر تاریخ تبديل به الگویی والا شدند.
فاش كننده سياست هاي خبيثانه امويان
حضرت زینب (س) در روز عاشورا نقش بسیار پررنگی داشتند و در رساندن پیام عاشورا موثرترین عامل بودند. همچنین با سخنرانی های غرای خود در کوفه و شام پرده از سیاست های خبیثانه امویان برداشتند و رسالت خود را در تبدیل روز عاشورا به یک جریان دینی به خوبی ایفا کردند. با تمام این اوصاف نباید از وجهه مربی گري و تربیت کنندگی عقیله بنی هاشم غافل شد؛ چرا که این بانوی بزرگوار با تربیت فرزندانی ولایت مدار به دفاع از اسلام پرداختند و با تربيت فرزنداني ولايت مدار نیز به یاری امام حسین (ع) پرداختند.
پيام عقيله بني هاشم براي مادران شيعه
عاشورا یک پیام بسیار عمیق برای مادران شیعه و محب علی (ع) دارد وآن تربیت فرزندانی ولایت مدار است. شیعیانی که منتظر ظهور منتقم خون سید الشهدا هستند، باید به این نکته توجه داشته باشند که نه تنها باید حب اهل بیت را در فرزندان خویش نهادینه کنند، بلکه باید آنان را به معارف اصلی تشیع و معارف دینی امام باقر (ع) آشنا کنند. به راستی مادران شیعه در تربیت فرزندان خویش دغدغه ولایت مداری آنان را دارند؟و آیا جهت تربیتی فرزندان آنان در راستاي آمادگی برای قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج) قرار گرفته است؟
با توجه با این که هجمه دشمنان تشیع بر عقاید شیعه بسیار هجیم و سنگین است بر مادران شیعه که تربیت کنندگان اصلی فرزندان جامعه شيعه هستند فرض است که در آموزش معارف ناب امام صادق(ع) به کودکان و جوانان غفلت نکنند؛ چرا که اهمال مادران سبب نفوذ افکار دشمن در بین جوانان می شود واثرات مخرب فراوانی به جا می گذارد؛ به امید روزی که بزرگترین دغدغه مادران در تربیت آموزش معارف اهل بیت به کودکانشان باشد.
منبع: خبرگذاری دانشجو
http://hagh-pajoohi.ir/mazhab-mazhab-1066.html
محمد و عون ، بی تاب رفتن به میدان بودند . زینب (س) خود لباس رزم برتن آنها پوشاند و با دستان خویش شمشیر به کمر پسرانش بست . پیشانی دوگل زیبایش را بوسید و آنها را به حضور برادرش حسین (ع ) برد و گفت : " برادرم ، این دو ، هدیه های من به کربلا هستند " .
صحنه های جهاد ، در تاریخ اسلام ، فراوان است ، اما آنچه برخی از این صحنه ها را جاودانه کرده ، خالص بودن آن حرکت از مقاصد و اهداف دنیوی است . یکی از مهمترین عوامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون و اعصار ، اخلاص است . اخلاص یعنی خالص کردن اندیشه و نیت و عمل برای خدا ، امام حسین (ع) هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضایت الهی می داند و لذا در آغاز سفر، کنار قبر جد بزرگوارش پیامبر اسلام (ص) از خدا می خواهد که او را موفق به این کار فرماید . ایشان در مناجاتی عرض می دارد :
" ای خدای با جلالت و کرامت بخش ، به حق این قبر ( پیامبر ) و به حق کسی که در میان آن آرمیده است ، از تو می خواهم که راهی در پیش روی من بگذاری که رضای تو و رضای رسول تو در آن است. "
همراهان امام(ع) دراین حرکت نیز مخلص ترین انسانهای زمان خود در نیت و عمل بودند . اما عده ای ، یا از آغاز ، امام(ع) را همراهی نکردند و یا از میان راه برگشتند .حتی برخی، دعوت خصوصی امام(ع) را نیز با بهانه هایی نادیده گرفتند . " هَرثَمة بن ابی مسلم " کسی بود که در میان راه با کاروان امام حسین (ع) برخورد کرد. امام(ع) ،انتظار یاری و همراهی از او داشت ، ولی او امنیت خانواده خود را بهانه کرد و صحنه را ترک نمود . اما یاران واقعی حسین بن علی (ع ) با تأسی به امامشان ، نیت های خود را از هرگونه ریا و اهداف غیر الهی پاک کرده بودند . آنچه برای آنان اهمیت داشت ، رضایت الهی بود . حب دنیا و لذت ها و آرزوهای دنیوی ، در دل آنها جای نداشت. تنها کسب خشنودی خدا در وجودشان موج می زد. اخلاص ، به دلهای آنان اطمینان و آرامش بخشیده بود . زیرا با وجود اخلاص ، نه از نکوهش دیگران دلگیر می شدند و نه تعریف و تمجید ،آنها را شادمان و مغرور می کرد. امام حسین (ع) در هر موقعیت و منزلی ، یاران را می آزمود تا تنها افراد خالص و مصمم در این راه با او همسفر شوند . این چنین بود که مخلصان ، از طوفان و موج وسوسه و تردید ، پیروزمندانه گذشتند و به ساحل رستگاری رسیدند .
امروز حکایت حضور پسران حضرت زینب (س) خواهر فداکار امام حسین (ع) را در کاروان آفتاب می شنوید . دو جوانی که درجه خلوص نیت در آنها تا بدانجا بود که در ابتدای سالهای جوانی جز به فداکاری در راه حق نمی اندیشیدند . غیر از این نیز انتظاری نبود. چرا که آنها درس آموز مکتب مادری چون زینب (س ) و دایی بزرگوارشان امام حسین (ع) بودند.
کاروان از مکه به راه افتاد. محمد و برادرش عون، با بُغضی در گلو با مادرشان حضرت زینب (س) و دایی بزرگوارشان امام حسین (ع) و سایر خاندان اهل بیت وداع کردند . آنها هنوز طنین کلام حسین (ع) را در گوش داشتند :" من شیفته شهادتم ، آنگونه که یعقوب بی تاب دیدار یوسف بود. "
کاروان می رفت و همه هستی محمد را با خویش می برد. روزی که از مدینه بیرون آمد ، خود را خوشبخت ترین و کامیاب ترین فرد می دانست . در وداع با مزار پیامبر(ص) ، همپای مادر و دایی اش اشک ریخته بود . اینک دل او همراه کاروان بود . کاروان دورتر و دورتر شد تا آنجا که از نگاه محمد و برادرش پنهان گشت . آن ها با گام هایی آهسته بازگشتند . عبدالله همسر زینب (س) وقتی تأثر پسرانش را دید ، آنان را در آغوش گرفت . گریه، شانه های محمد را می لرزاند . پیش تر از این عبدالله تلاش کرده بود که امام(ع) را از این سفر بازدارد . چرا که می ترسید با شهادت امام(ع) ، جامعه اسلامی از وجود پر برکت ایشان بی بهره بماند . عبدالله با نیّتی خیرخواهانه ،سعی داشت تصمیم امام حسین (ع) را به گونه ای تغییر دهد تا امام(ع) مجبور به این سفر نشود ،اما تلاش او بی ثمر ماند . اینک می دید که پسرانش نیز شیفته رفتن به این سفر هستند . در این هنگام ،عبدالله دست های پسرش محمد را فشرد و آرام در گوش او گفت: "عزیزم محمد ، نگران نباش تو نیز بزودی به کاروان خواهی پیوست . یادت باشد که همه جا سایه به سایه با حسین (ع) باشی و جان را سپر لحظه های خطرسازی، آماده باش تا با برادرت همسفر امام خویش شوی. "
روز دوازدهم ذی الحجه است و کاروان امام حسین (ع ) به وادی عقیق رسیده است. امام(ع) فرمان درنگ می دهد . از دوردست غباری در بیابان دیده می شود . زینب (س) جاده را می نگرد . سواران نزدیکتر می شوند. زینب (س) با اشتیاقی که از جان می جوشد ، فریاد می زند :" عبدالله است. دو فرزند عزیزم محمد و عون نیز آمده اند. خوش آمدید عزیزانم . منتظرتان بودم . می دانستم می آیید ، می دانستم که این چند روز را با دلی شکسته گذرانده اید. "
محمد و عون در آغوش مادر و دایی شان می گریستند . اشک مجال سخن نمی داد . امام(ع) شانه های استوارشان را فشرد . گرمای آغوش امام(ع) ، بهشت گمشده فرزندان زینب بود . اندکی بعد عباس بن علی (ع) از راه رسید . به آنها خوش آمد گفت و اعتراف کرد که هیچ روزی مادرتان را این همه شاداب ندیده بودم .
عبدالله دست دو فرزندش را در دستان حسین (ع ) نهاد و به آنها گفت :
" عزیزانم ، یار و پاسدار مولای خویش باشید ." آنگاه با زینب (س) سخن گفت. گویی به او سفارشی کرد. سپس با همسر و دو فرزندش و همچنین با امام(ع) ، خداحافظی کرد و به مکه بازگشت.
دومین روز محرم فرا رسید و کاروان به کربلا رسیده است . بیست روز است که محمد و برادرش همسفر کاروان شده اند . چه حادثه ها دیده و شنیده وچه پیوستن ها و گسستن ها را نظاره کرده اند. روزهایشان به هم نشینی با حسین(ع) و علی اکبر و عباس و دیگر دلاورمردان کاروان می گذشت و شامگاهان به ترنم دلنشین و روح بخش آسمانی مادر گوش جان می سپردند. مرتب از مادرشان زینب (س) می شنیدند که :" عزیزم محمد ، نور چشمم عون ، کار ما با این قوم ، جنگ است . پایدار و صبور و فداکار باشید و تا پای جان در راه حفظ حریم آل محمد دریغ نکنید. "
شب عاشورا ، حسین بن علی (ع) از شهادت فردا می گفت . محمد و عون ، آن شب را میان نماز و زیارت امام(ع) و دیدار مادر تقسیم کردند . آنها متبرک به ذکر و دعا و قرآن شدند . دهم محرم سال 61 هجری ، روز خدا ، روز پاکان بی پروا و فرصت پرواز جانهای آزاده بود . دشمن با آرایش نظامی ، غرق در سلاح ، نزدیکتر آمده بود . سخنان امام(ع) و یاران با سپاه دشمن حاصلی نداشت . روشنگری های ایشان ، راهی به ظلمت قلب های آنان نگشود . جز حُر و چند تن ،کسی به امام نپیوست . تیرباران آغاز شد . دشمن جسورتر و گستاخ تر می شد . تیر می بارید و چشمه چشمه خون از تن یاران حسین(ع) می جوشید .
محمد و عون ، بی تاب رفتن به میدان بودند . زینب (س) خود لباس رزم بر تن آنها پوشاند و با دستان خویش شمشیر به کمر پسرانش بست . پیشانی دو گُل زیبایش را بوسید و آنها را به حضور برادرش حسین (ع ) برد و گفت :" برادرم ، این دو، هدیه های من به کربلا هستند. " حسین (ع) گریست و فرمود :" خواهرم ، آیا عبدالله راضی است." زینب (س) جواب داد :
"او خود به من سفارش کرده است که در صورت جنگ ، فرزندان من پیش از فرزندان برادرت باید به میدان بروند." محمد ، کلام پدر را به یاد آورد که توصیه کرد :
" تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، یاور امام خویش باشید. "
دشوارترین لحظه برای محمد زمانی است که بماند و امام خویش را کشته ببیند . اینک دو برادر، زیبا و نستوه و به التماس کنار امام(ع) ایستاده بودند. چشم امام(ع) به قامت محمد ،دوخته شد .صلابت و وقار در چهره او موج می زد. نگاه روشن عون نیز حکایت از عزمی شگرف در دفاع از حقیقت داشت . امام(ع) ابتدا محمد را در آغوش گرفت و این نشان اجازه آن حضرت بود . محمد به سرعت بر اسب نشست و به صحنه کارزار شتافت . قامت رسای او همراه با شجاعت و فصاحت ، اضطراب در دل دشمن می افکند . محمد ، با صدایی رسا فریاد زد:
" به خدا شکایت می برم . اینان آموزه های درخشان قرآن و آیات محکم و روشنگر آن را به تحریف کشانده اند و کفر و سرکشی خویش را آشکار کرده اند. شما کوردلانه و ابلهانه ، رویاروی حقیقت ، لشکر آراسته اید ." سخن محمد ، حکایت از بصیرت او داشت . فرزند شجاع زینب ، فقط شمشیر نمی زد ، بلکه با کلامش نقاب از چهره ها کنار می زد و فریب و فتنه و دروغ را رسوا می کرد.
در این هنگام ، عون ، نیز از امام(ع) اجازه خواست تا به میدان برود و به یاری برادر بشتابد . اصرار امام بر ماندن عون ، فایده ای نداشت . او نیز رضایت مولایش را جلب کرد و مشتاقانه به میدان شتافت .
عون از سمت چپ میدان شجاعانه شمشیر زد و خود را به سمت راست میدان نزد محمد رساند. محمد ، او را تحسین کرد . در این زمان ، عمر سعد پرسید که او کیست که اینگونه می رزمد . گفتند: "او پسر زینب است . " عمر سعد با تحیر گفت : "این خواهر عجب ارادتی به برادر دارد. "
محمد ، دین شناس 18 ساله عاشورا همچنان با روشنگری ، شمشیر می زد و در باران سنگ و نیزه تکبیر می گفت . ده تن از سپاه دشمن به دست محمد ، به جهنم رفتند تا این که ناگهان نیزه شخصی به نام عامر ، بر کمر او نشست و صدای او خاموش شد . محمد به میان میدان افتاد . امام(ع) به دیدارش شتافت . گرمای آغوش حسین (ع) آخرین رمق او را بر پلک هایش بخشید . محمد چشم گشود. نگاه مهربان دایی اش را با تمام وجود احساس کرد. حسین (ع) آرام با او سخن می گفت :" مرحبا بر تو فرزند خواهرم ، خوب فداکاری کردی ، بهشت گوارایت باد ." لبخندی نیمه تمام بر لبان محمد نشست و او در بدرقه اشک امام(ع) و محبوبش به خدا پیوست. "
در روایاتی گفته شده، وقتی عون متوجه شهادت برادرش شد ، با صلابتی بی نظیر خود را به قاتل برادر رساند و او را از پای درآورد . عون با صدایی بلند می گفت: " من نوه جعفر طیار هستم . شهید راستینی که در بهشت با بالهای سبز پرواز می کند . این عظمت و افتخار برای من در محشر کافی است. سوگند یاد کرده ام که جز به بهشت نروم تا پس از مرگ به رستگاری برسم. "
عو ن در نبرد خود، سه سواره و هجده پیاده از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند و سرانجام ضربه شمشیر "عبدالله بن قُطنَه طائی" بر شانه اش نشست و بر زمین افتاد . امام حسین (ع) تازه از بالین محمد برخاسته بود که متوجه عون شد. با دلی شکسته و محزون خود را به عون رساند. او را در آغوش گرفت و پیشانی خون آلودش را بوسید . عون نیز با لبخندی چشم از سیمای حسین فرو بست . امام ، دو جوان رشید زینب (س) را به خیمه شهیدان سپرد .
فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.
منبع:kimiayeghalam.blogfa.com
جانبازی فرزندان حضرت زینب (س)
پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
منبع: شرح شمع
فداکاری زینب (س) و فرزندانش در کربلا
زینب الگوی فضایل
بهترین جلوهگاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشههایی از فضایل ایشان توجه کنید.
ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
اولین و مهمترین خصلت آن بانو محبت و عشق وافری است که به ذات احدیت دارد تا بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل میکند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا میبیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال میکند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب میفرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود. شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده است. بلکه جنگ و قیام برای خدا بوده است. آن گاه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده میکند با تضرع در پیشگاه خدا میگوید: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را میرساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است.
عبادت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگتر و با معصوم مانوستر میشود. شاید علت انس حضرت زینب (سلام الله علیها) با برادرش امام حسین (علیه السلام) جلوهای از این عبادت باشد.
حضرت امام حسین علیه السلام در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان میدادند و عمهام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچهها میداد.»
نوشتهاند هیچگاه تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی است که زیاده بر واجب است و از روی تفضل و تبرع انجام میگیرد.
حضرت امام حسین علیه السلام در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان میدادند و عمهام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچهها میداد.»
دانش حضرت زینب علیهاالسلام
حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود را از جد بزرگوارش پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد، کسانی که متصل به وحیاند. نوشتهاند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر برای بانوان داشت. آری دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) به راستی دارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی با این عبارت نقل میکند و میگوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس که در بنیهاشم به «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام که حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی را که برای تماشا آمدهاند، میشناسد. در و دیوار آن او را به یاد ایامی انداخت که بانوان همین شهر، صف اندر صف منتظر لقایش مینشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند و اکنون شهر به شهر میگردد.
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگتر و با معصوم مانوستر میشود. شاید علت انس حضرت زینب (سلام الله علیها) با برادرش امام حسین (علیه السلام) جلوهای از این عبادت باشد.
از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبهها و سخنرانیهایی که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم میشود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهرهای الهی و جنبه خارقالعاده داشته است. شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیدهای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است.
فداکاری و ایثار عقیله بنیهاشم
زینب کبری وقتی احساس کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه خدا و پیکار و مبارزه با بی دینان به دوشش آمده است و در این راه باید از مال و منال و شوهر و زندگی و فرزند بگذرد، حتی اگر لازم شود از دادن جان نیز دریغ نکند، با کمال شهامت و فداکاری از خانه و کاشانه و شوهر و زندگی دست میکشد. گویند به هنگام ازدواج حضرت زینب (سلام الله علیها) با عبدالله ابن جعفر، با توجه به علاقه وافری که میان او و برادرش حسین (علیه السلام) بود، شرط کرد که هرگاه برادرش خواست سفری برود، زینب بتواند به همراه برادر مسافرت کند و عبدالله شرط را پذیرفت.
قربانگاه فرزندان :
بانوی فداکار کربلا فرزندان خود را برای قربانی به قربانگاه نینوا میآورد و در همه جا یاری مهربان و دلسوز برای رهبر عالیقدر این قیام و نهضت مقدس یعنی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود و چون عصر عاشورا شد و آن حجت الهی به شهادت رسید، سهم عمده و بار تازهای به دوش این بانوی فداکار نهاده شد که چون کوهی پولادین در برابر دشمنان منحرف ایستاد. در بعضی مقاتل نوشتهاند: «در روز عاشورا هنگامی که فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) به شهادت رسیدند، ایشان از خیمه بیرون نیامد و بر بالینشان حاضر نشد. وقتی علت را سوال کردند، پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بکشد.»
در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل میکند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا میبیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال میکند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب میفرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود.
تجلی و نقش بسیار مهم حضرت زینب (سلام الله علیها) به گونهای است که اکنون پس از قرنها باز هم چنان جلوهای دارد که جامعه اسلامی ما برای ارج نهادن به روحیه ایثار و فداکاری پرستاران و تجلیل از این قشر ایثارگر، روز ولادت فرخنده این بانوی گرانقدر را روز پرستار نامیده است.
پرستاران نیز در ایثار و فداکاری در صف مقدم جامعه هستند و نسبت به سلامت و حیات همنوعان خویش، متعهدانه و دلسوزانه انجام وظیفه میکنند. از این رو استقبال کردهاند تا این روحیه را هر چه بیشتر در خود تثبیت و با بهرهگیری از الگویی همچون زینب کبری (سلام الله علیها) پیوسته در مراتب فداکاری و ایثار پیشگام باشند. و میدانیم که از این «اسوه» مردانمان، درس مردانگی و حقمداری و زنانمان، درس حیا و عفت و پاسداری و پرستاری از حریم زندگی را میآموزند.
مآخذ:
1- امانتداران عاشورا در بیانات مقام معظم رهبری، موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ ششم، تهران، 1381 .
2- مجتبی شاکری، بازخوانی حماسه حسینی یا سیری در تاریخ کربلا، انتشارات زهد، چاپ اول، تهران، 1380 .
3- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات صدرا، چاپ ششم، تهران، 1381 .
4- جایگاه زن در اندیشه امام خمینی (ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ هشتم، تهران، 1378 .
5- آیة الله محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه ( آنچه در کربلا گذشت)، انتشارات هاد، چاپ چهارم، تهران، 1378.
6- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، انتشارات صدرا، چاپ ششم، تهران، 1381 .
http://www.zaerin.ir/days/moharam_90/link/DAYS/d-4.html
ما غنچه های نورس گلزار زینبیم
ما تحفه های او به تو دلدار زینبیم
گل هدیه می کنند به هم عاشقان پاک
ما هم دو گل به پهنه گلزار زینبیم
ما حاصل نماز شب آن مطهره
ماهردو نور دیده بیدار زینبیم
ما پای روضه های پر اشکش نشسته ایم
دل سوخته زآه شرر بار زینبیم
شیر محبت تو از او نوش کرده ایم
پرورده با ولایت تو یار زینبیم
ابنائ زینبیم و زسینه زنان تو
ما بانیان هیئت انصار زینبیم
تیغ برنده ایم و به قلب عدو زنیم
سرباز کوچکیم و دو سردار زینبیم
شمس الضحای مصحف ام المصائبیم
مهتاب عشق شمع شب تار زینبیم
دشمن چه باک نیزه و شمشیرمان زند
ما شاهدان جلوه ایثار زینبیم
امروز اگر به لجه خون دست و پا زنیم
فردا به نیزه شاهد بازار زینبیم
***************
وقت رزم نو گلان زینب است
حضرت ارباب در تاب و تب است
شور و غوغایی میان خیمه هاست
بر لب زینب فقط ذکر خداست
اهل خیمه بی قراری می کنند
کوفیان لحظه شماری می کنند
حضرت ارباب پشت خیمه ها
برده سوی آسمان دست دعا
با خدای خویش نجوا می کند
شکوه ها از دست دنیا می کند
بر مشامش ناگهان عطری رسید
خواهرش را در کنار خویش دید
رو به سوی آسمان با آه سرد
اشک های چشم خود را پاک کرد
زینبش را دید با آن نوگلان
دست هر یک نیزه و تیر و کمان
گفت خواهر جان عذابم می کنی؟
از خجالت خوب آبم می کنی
قلب مجروح مرا آزرده ای
کودکانت را چرا آورده ای
داد زینب حرفهایش را جواب
گفت مولا کی تو را دادم عذاب
کودکانم جان نثاران تو اند
کوچک اما جزء یاران تو اند
نو گلانم را ز غم آزاد کن
بار دیگر قلب من را شاد کن
می دهم سوگند بر جان رسول
برگ سبز سبز خواهرت را کن قبول
***************
می ریزیم هستیمونو دایی حسین به پای تو
جون ما فدای تو
ما می خوایم بشیم دایی شهید کربلای تو
جون ما فدای تو
دایی جون مهربون تو بین ما با اکبرت
نباید فرق بذاری
خون ما مگر که سرخ تره ز خون اصغرت
نباید فرق بذاری
شبیه عباس تو ما همدم قلب توییم
کاشف الکرب توئیم
بین این بیابونا ما مرهم قلب توئیم
کاشف الکرب توئیم
اومدیم تا برای مادر ما نوید بشه
مادر شهید بشه
تا که زینب پیش مادر تو رو سفید بشه
مادر شهید بشه
دایی جون هر جا بری ما هم به دنبال توئیم
حاجی خال توئیم
ز ازل دیوونه نگاه تمثال توئیم
حاجی خال توئیم
همه هستی ما فدای اهل خیمه هات
جون ما نذر چشات
چی میشه ما هم بشیم شهید راه کربلات
جون ما نذر چشات
***************
لاله هاي زينب
دو دسته گل آوردم حسین برایت
که تا کنم قربانی به پیش پایت
دسته گل های خواهرت//نذرشش ماهه اصغرت
ای برادر تو زنده باش
مرا به جز این دو گل نبوده حاصل
تویی وجود خواهر تو را چه قابل
می دهم جان برای تو//همه هستی فدای تو
ای برادر تو زنده باش
امید من هستی از تو دل نگیرم
حسین دعا کن تا جای تو بمیرم
بشنو آه و ناله ام//به فدایت دو لاله ام
ای برادر تو زنده باش
به قلب زینب تو ما ه نازنینی//حسین الهی داغ جوان نبینی
دو گلم نذر روی تو//هدیه ي تار موی تو
ای برادر تو زنده باش
***************
زودتر
گفت بابا در مدینه ، کربلا
زودتر از هر کسی پرپر شوید
***
ظهور
پر گشائید ای کبوترها ظهور زینب است
خوب تر پر پر زدن اوج غرورِ زینب است
***
جنگ
لعنت حق بر دلان همچو سنگ
دشمنان بی حیا و پر ز ننگ
کربلا با اینکه بابامان نبود
مادر ما همچو بابا کرد جنگ
***
کام
ما که به پای شاه عطشان جان بدادیم
چون سرو از تیغ عدو هر دو فتادیم
بابای ما عبدالله بن جعفرِ عشق
ما شیر از زینب به کام خود نهادیم
***************
هدیه
دو تا گل شقایق برا حسین می آرم
برای هدیه کردن پیشِ پاهات می زارم
هم عون و هم محمد غنچه های بهارند
ببین برای رفتن مثلِ بارون می ربارند
تو قطره اشک چشما هزار تا رمز و رازه
به زیر لب چی می گن دایی بده اجازه
خدا بدون براشون چه غصه ها کشیدم
خودم به دور هر دو شال و زره پیچیدم
حسین من قبول کن زینب مگه چی داره
هر چی که داشته باشه به پای تو می ذاره
می دونم از غریبی خون شده این دلِ تو
نداره هدیه های زینبی قابلِ تو
نذر نگاهِ خسته ات هر دو تا غنچه هایم
قربون بی کسیت شم هم من و بچه هایم
*********************
برادر عزیزم، زینب شود فدایت
آوردم از مدینه، دو دسته گل برایت
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
خون جگر ز دیده، بر تو روانه کردم
گیسوی هر دو را خود با گریه، شانه کردم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
وقت سفر سفارش نموده شوهر من
هدیه به حضرت تو گردد دو گوهر من
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
شکر خدا که امروز، مادر دو شهیدم
روز جزا، به نزد فاطمه، روسفیدم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
عنایتی که امروز به چشم خود ببینم
بر سینهام نشیند، داغ دو نازنینم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
از اوّل این دو تن، را پروردهام برایت
تا خون پاک هر دو ریزد، به خاک پایت
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
غلامرضا سازگار
*****************
دو پرورده ی زینب
ما که از عشق تو که در تب باشیم
هر دو پرورده ی زینب باشیم
ما دو نوباوه ی عبد اللهیم
عاشق روی تو ثاراللهیم
از غم عشق تو ما حیرانیم
دایی آخر به سوی میدانیم
شیر با عشق تو ما نوشیدیم
حالیا بین که کفن پوشیدیم
روز و شب ذکر تو را می گفتیم
اشک از دیده همی می سفتیم
هر سه از عشق تو شیدا گشتیم
پیش مردم همه رسوا گشتیم
نام تو ورد زبان ما بود
مات از کرده ی ما بابا بود
**************
نوحه زمینه شب چهارم محرم
سر من منت میذاری حسین
بدیامو به روم نیاری حسین
من پشیمون، تو کریم//یاعلی و یا عظیم
اومدم پیش تو با//بسم رحمان رحیم
حرّم و آزاده ی تو یاحسین
نوکر و دلداده ی تو یاحسین
.........................
اومده پا در رکابت حسین
فدای طفل ربابت حسین
سرمیذارم روی پات//اومدم باشم فدات
معذرت میخوام آقا//آب نخوردی از فرات
جون زهرا مادرت من رو ببخش
از طرف مادرت من رو ببخش
.......................
میدونم کردم جوونی حسین
تو که آقا مهربونی حسین
اومدم من سر به زیر//شاهی و نعم الامیر
من اسیرعشق تو//عشق من، دستم بگیر
آبرو ریزی نکردی مهربون
لحظه ی جون دادنم پیشم بمون
*****************
دو اسماعیل و یک هاجر
هاجر کرب وبلایم یا حسین
این دو نذری منایم یا حسین
این دو اسماعیل من قربانی ات
تو مکن محرومم از مهمانی ات
این قدر بازی مکن با جان من
نذر خون اکبرت طفلان من
هدیه آوردم برایت یا حسین
هستی زینب فدایت یا حسین
دو علمدار دلیر آورده ام
یا اخا دو بچه شیر آورده ام
بال های جعفر آوردم حسین
بازوان حیدر آوردم حسین
تا شوم در نزد زهرا رو سفید
رخصتی ده که شوم ام الشهید
غم مخور گریان این گلها شوم
تازه مثل نجمه و لیلا شوم
غم ندارم این دو گل پرپر شوند
پیشمرگان علی اصغر شوند
دوست دارم یا اخا این بچه ها
در پی ات باشند روی نیزه ها
رضا رسول زاده
****************
مولا مولا آقا آقا ما گل زینبیم
آقا آقا دیگر جان بر لبیم
مادر داده ما را اذن فدایی
ماییم قربانی خون خداییم
یاثارالله، و ابن ثاره
ما را ما را رد مکن زکویت
شاید باشیم درتوان رویت
تویی قبله و ما حاجی عشقیم
یاس، گلشن بانوی دمشقیم
یاثارالله، و ابن ثاره
(خیلی آهسته ومحزون خوانده شود)
مو-لا-مو-لا-آ-قا-آ-قا-ما-گل-زینبیم
آ-قا-آقا-دیگر-جان-برلبیم
یاثارالله(یا-ثا-رالله-وابن ثاره)درآخر رالله( آ)
*****************
دو پرورده ی زینب
ما که از عشق تو که در تب باشیم
هر دو پرورده ی زینب باشیم
ما دو نوباوه ی عبد اللهیم
عاشق روی تو ثاراللهیم
از غم عشق تو ما حیرانیم
دایی آخر به سوی میدانیم
شیر با عشق تو ما نوشیدیم
حالیا بین که کفن پوشیدیم
روز و شب ذکر تو را می گفتیم
اشک از دیده همی می سفتیم
هر سه از عشق تو شیدا گشتیم
پیش مردم همه رسوا گشتیم
نام تو ورد زبان ما بود
مات از کرده ی ما بابا بود
****************
سر من منت میذاری حسین
بدیامو به روم نیاری حسین
من پشیمون، تو کریم//یاعلی و یا عظیم
اومدم پیش تو با//بسم رحمان رحیم
حرّم و آزاده ی تو یاحسین
نوکر و دلداده ی تو یاحسین
.........................
اومده پا در رکابت حسین
فدای طفل ربابت حسین
سرمیذارم روی پات//اومدم باشم فدات
معذرت میخوام آقا//آب نخوردی از فرات
جون زهرا مادرت من رو ببخش
از طرف مادرت من رو ببخش
.......................
میدونم کردم جوونی حسین
تو که آقا مهربونی حسین
اومدم من سر به زیر//شاهی و نعم الامیر
من اسیرعشق تو//عشق من، دستم بگیر
آبرو ریزی نکردی مهربون
لحظه ی جون دادنم پیشم بمون
****************
دوباره در دل من خیمه عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمه ها نزنید
شکسته تر زمن پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم شما نزنید
برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بی کس دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزه ها نزنید
***حسن لطفی***
*********************
بالی گشوده است و چنان پیش می رود
کز حد کودکانه خود پیش می رود
اصلا عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلال زاده به دائیش می رود
موج حماسه ایست که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش می رود
مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار
از بس که او شبیه علی پیش می رود
از پیله ها گذشت در گرد شمع سوخت
پروانه وار از قفس خویش می رود
لبخند بر لبش تن او غرق خون شده
امضا شده است برگ رهائیش می رود
***سید محمد رضا شرافت***
*********************
کاش مشمول دعاهای پیمبر بشویم
باز هم باعث خشنودی مادر بشویم
نکند دیر شود لحظه پرواز از خاک
کاش ما هم بپریم و دو کبوتر بشویم
پس بگیرید زما منصب سرداری را
قصدمان است در این معرکه بی سر بشویم
آبرویی که خدا داه به ما می ریزد
اگر از قافله جا مانده و آخر بشویم
ما نداریم بهایی مگر از لطف خدا
پیشمرگان علی اکبر و اصغر بشویم
قدر یک پلک زدن مانده که در عرش خدا
زائر فاطمه و ساقی کوثر بشویم
***محسن مهدوی***
*********************
اشعار دو طفلان حضرت زینب (س)
اینان کم از دو لاله احمر که نیستند
از یاوران خوب تو کمتر که نیستند
هر چند نور چشم من اما عزیز تر....
....از حنجر بریده اصغر که نیستند
هر چند سرو قامت آنها قیامت است
هرگز به دل ربایی اکبر که نیستند
گیرم شهید گشته، فدای تو می شوند
در کربلا سیاهی لشگر که نیستند
با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه، بهتر که نسیتند
شاعر:احرامیان پور
*********************
زینب که بود عالم غم را خدای صبر
در غربت دیار ستم آشنای صبر
معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانههای زینب کبری همای صبر
مجموعهی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر
در کودکی بدید که در کوچههای شهر
سیلی زدند مادر او را برای صبر
تا تیغ کینه فرق پدر را دو نیمه کرد
دختر گذاشت بر سر زخمش دوای صبر
از زهر فتنه جان برادر چو پر کشید
خواهر کشید بر سر و چشمش عبای صبر
خارج شد از منی به تمنای کربلا
تا کربلا بگشت برایش منایِ صبر
خونهای کربلا همه میگشت پایمال
تا زینبی نداشت به لب کیمیای صبر
***اسماعیل علیان***
*********************
یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد
حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد
دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد
زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد
زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد
او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی براحتی به کسی سر نمی دهد
زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد، نخ معجر نمی دهد
***علی اکبر لطیفیان***
*********************
اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد
و گر که از دل من روح تو خبر دارد
مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید
برادری به دلش این همه شرر دارد
اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما
ببین میان بساطش دو تا پسر دارد
یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم
که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد
که دیگری که امید دلش به اذن شماست
که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد
و من تعجب از این می کنم، نمی دانم
برادرم به زبان نه چرا دگر دارد
برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی
همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟
حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد
به پای خون خدا پس نگو خطر دارد
***حامد خاکی***
*********************
چه وداعی چقدر جانسوز است
کربلا کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است
**
گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست
شیرِ مردانِ زینب کبری ....
...کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست
**
سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد
نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد
**
گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید
این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید
**
نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند
تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند
**
شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد
جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند
**
خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم
کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم
**
کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد
تجربه گفت:اولین کوچه...
....در مدینه جواب خوبی داد
**
راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده
به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده
وحید قاسمی
*********************
اینان کم از دو لاله احمر که نیستند
از یاوران خوب تو کمتر که نیستند
هر چند نور چشم من اما عزیز تر....
....از حنجر بریده اصغر که نیستند
هر چند سرو قامت آنها قیامت است
هرگز به دلربایی اکبر که نیستند
گیرم شهید گشته ، فدای تو می شوند
در کربلا سیاهی لشگر که نیستند
با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه ، بهتر که نسیتند
احرامیان پور
*********************
تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست
از درد غمت گریه بی چون و چرا هست
این دشت زیارتکده ی منظر توست
بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست
این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم
تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست
تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم
معلوم شود زینب تو مرده و یا هست
از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من
در قافله ی نیزه سواران توجا هست
هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد
ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟
تو ناز نفرما که بمیرند به پایت
یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست
من کار به برگشت پسرهام ندارم
خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
*********************
از زبان امام حسین(ع):
چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
میان هلهله ی قاتلانتان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان
ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید
به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان
شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام
نشسته ام من شرمنده در برابرتان
خدا کند که بگیرند چشم زینب را
که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان
میان قافله ی نیزه دارها فردا
خدا کند که نخندد کسی به مادرتان
و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
حسن لطفی
*********************
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی
مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!
همه هستی خود نذر سر تو بکنم
دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم
تپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم
این حریصان شهادت ز پی نان توأند
هر دو از روز ازل دست به دامان توأند
پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند
یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند
سعيد توفيقي
*********************
تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد
كفرِ تمام نيزه ها بالا مي آيد
دجال هاي كوفه درحال فرارند
دارد سپاه زينب كبري مي آيد
سدّ سپاه كفر را درهم شكستند
تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد
انگار كه زخم فدك سر باز كرده
ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد
- خون علي گويان عالم را بريزيد-
اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد
آداب جنگ كربلا مثل مدينه است
چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد
اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد
روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد
خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد
آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد
اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها
چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد؟
اين اولين باريست كه از پشت خيمه
دارد صداي گريه ي آقا مي آيد
زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها
با ديدن تو حال آقا جا مي آيد
وحید قاسمی
*********************
مادر شهيد
بغض نگاه خسته تان،اي مسيح من
مانند سنگ ؛شيشه ي قلب مرا شكست
دار و ندار زندگيم نذر خنده ات
غصه نخور،كه ارتش زينب هنوز هست
**
در راه پاسداري آيين كردگار
عمريست در كنار شما ايستاده ام
اين بچه هاي دست گلم را زكودكي
من با وضو و حب شما شير داده ام
**
سرمست باده هاي طهورايي توأند
شمشير دست هر دوشان تيز و صيقلي است
پروانه وار منتظر اذن رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر يا عليست
**
اي پادشاه- تا تو رضايت دهي- ببين
سربند ياعلي به سرخويش بسته اند
برفوت و فن نيزه و شمشير واقف اند
چون پاي درس ساقي لشگر نشسته اند
**
عباس گفته: خواهرمن!مرحبا به تو
اين مردهاي كوچك تو، شيرشرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رجزهايشان شدم
شاگردهاي اول پرتاب نيزه اند
**
گفتم به بچه هاي عزيزم كه تا ابد
غمگين زخم سينه ي يك ياس پرپرم
تا آخرين نفس به عدو تيغ مي زنيد
با نيت تلافي سيلي مادرم
**
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ي قبولي تان گشت رو سپيد
در دفتر كرامت من دست حق نوشت
اي دختر شهيد، شدي مادر شهيد
وحید قاسمی
*********************
از زبان امام حسین:
دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید
شکستهتر ز منِ پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بیکس، دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزهها نزنید
حسن لطفی
*********************
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش
واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش ...
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
سید حمید رضا برقعی
*********************
همچون غريبه با من دلخسته تا مكن
طفلان خواهرت ز سر خويش وا مكن
يكبار مي شود كه فداي غمت شوند
حالا كه وقتش آمده چون و چرا مكن
دو نوجوان زينب و اين قتلگاه تو
بي بهره ام ز قافله ي كربلا مكن
يك عمر بوده ام همه جا در كنار تو
سهم مرا ز سفره ي سرخت جدا مكن
يكبار كار من به تو افتاد يا اخا
رد قسم به عصمت خيرالنساء مكن
*********************
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبروی همیم در همه جا
***
ای طلوع همیشه ی قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
***
وقت سجاده وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
***
من و تو آیه های تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم
***
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزه ي شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
***
کاش اینجا اجازه می دادی
تا برای تو چاره می کردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشمت پاره می کردم
***
همه از خیمه ها سفر کردند
همه در خون خویش غوطه ورند
همه دیشب فدا شدند اما
کودکانم هنوز منتظرند
***
آن دمی که ممانعت کردی
مهمان نگاه من غم شد
از بلا و غم ِ مصیبت تو
آنقدر سهم خواهرت کم شد
***
کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از باده ي غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
***
خنده های با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آنها تا
شیر مادر حلالشان باشد
(شاعرش را نمیشناسم)
******************
آن شبی که کاروان رفت از حرم
شهر خالی شد ز مولای کرم
از مدینه رفت شاه عالمین
سیّد و مولای مظلوم ما حسین
زینب کبری میان محملش
داشت غوغای دو عالم در دلش
نغمه ای بر گوش سان له رسید
ایها الارباب، عبدلله رسید
همرهش دارد دو درّ ناب را
هر دو خواهر زاده ی ارباب را
گفت با مولا که جانانم تویی
مور درگاهم، سلیمانم تویی
گرچه پایم عذر بر جا ماندن است
سهم قربانی زینب، با من است
در جوابش گفت بانوی حرم
اجر قربانی تو با مادرم
هر که قربانی خود همراه دارد
دخت حیدر در بساطش آه دارد
ای که از اطفال خود دل کنده ای
هدیه دادی، سربلندم کرده ای
یک شب عبدلله در دل باز کرد
بانویش را درد دل آغاز کرد
کای فدای خاک پایت ما سوا
دختر میراث دار مرتضی
شک ندارم اینکه هر کار شما
حکمتی دارد به دور از فهم ما
در دلم ماندست تنها یک سوال
روز عاشورا در آن جنگ و جدال
هر شهید افتاد بر روی زمین
خود رسیدی در برش، با شاه دین
من شنیدم زیر تیغ و نیزه ها
بر زمین ماندند فرزندان ما
چون حسین آورد اطفال مرا
پس چرا ماندی در بین خیمه ها
گفت ماندم در میان خیمه ها
تا نبیند یار چشمان مرا
چون حسینم شرم گین از خواهر است
گفتم از این غم بمیرم بهتر است
ای سلیمان نگاه کن به مور
هدیه آورده ام به مقدم تو
من هم امروز با همین دو پسر
سهم دارم در این محرم تو
ردّ احسان مکن خدای کرم
اذن میدان بده به طفلانم
بس بُوَد داغ اکبرت به دلم
بیش از این جان من، مرنجانم
گر بمانند این دو بین حرم
جان به لب میشوند از غیرت
گر ببیند خیمه ی خورشید
شود آماج آتش و غارت
حتم دارم که هر دو می میرند
گر ببیند دست بسته ی من
جای سیلی به روی طفل تو و
سیل خون از سر شکسته ی من