روزهفتم محرم بياد علي اصغرعليه السلام

 

 

روضه هفتم محرم بستن آب به روي اهل بيت عليهم السلام

مقدمه:

روز هفتم ماه محرم روزي است كه لشكر عمر سعد آب را بر روي اهل بيت بستند مرحوم شيخ مفيد(ره) نقل فرموده عبيدالله نامه اي به ابن سعد نوشت ميان حسين واصحاب او وميان اب فرات حائل شو وكار رابر ايشان سخت بگير ونگذار كه يك قطره اب بچشند همينكه نامه رسيد عمر سعد عمربن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه موكل كرد مبادا حضرت واصحابش اب بياشامند

روضه:

از اب هم مضايقه كردند كوفيان خوش داشتند حرمت ميهمان كربلا را

بودند ديو دد همه سيراب ومي مكيد خاتم زقحط اب سليمان كربلا

زان تشنگان به عيوق مي رسد هنوز فرياد العطش زبيابان كربلا

به اواز بلند صدا مي زدند اي حسين ايا اين اب را مي بيني كه صاف وزلال است به خدا قسم قطره اي ازان نخواهي چشيد تابا لب تشنه جان دهي امام اورا نفرين كردند اللهم اقتله عطشانا ولا تغفر له راوي مي گويدبعد از واقعه كربلا در بيماري ان شخص عيادتش رفتم ديدم انقدر اب مي خورد كه شكمش پرمي شد ولي هچنان فريا د ميز د تشنه ام وبا همين مريضي از دنيا رفت

خدا مي داند چقدر تشنگي در حرم اثر گذاشته بود

روز عاشورا ابرا در شيشه هاي بلوري مي كردند صدا مي زدند حسين مي بيني اين اب خوشگوار فرات را قطره اي ازان به تو نخواهيم دارد چندر وز محاصره بي ابي دران هواي گرم طبعا بچه ها تشنه تر مي شوند سكينه مي گويد عصر تاسوعا امدم كنار خيمه عمه ام زينب از تشنگي شكايت كنم متوجه شدم برادر خردسالم را بغل گرفته گاهي بر مي خيزد وگاه مي نشيند مي گويد صبرا صبرا يابن اخي يعني صبركن ارام بگير پسر برادرم ولي عمه ام جواب خودش را داد وكيف تصبر وانت علي هذه حالت المشئومه يعني چگونه مي تواني ارام بگيري وحال انكه به چنين حالت غم انگيزي هستي تااين را شنيدم گريه كردم عمه ام صداي مرا شنيد فرمود سكينه جان تو هستي گفتتم بلي

گفتم امدم از تشنگي خودم شكايت كنم وضع برادر خردسالم مرا از تشنگي فراموشم داد

********************

مرسوم است که شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج کوچک کربلا» حضرت علی اصغر (س) می روند و روضه آن طفل شهید را می‌خوانند. شهیدی که به ظاهر، کودک است ؛ ولی به واقع پیر عشق است.

حوریان محو رخ مه‌پاره‌ات *** کعبه‌ی خیل ملک گهواره‌ات

گردش چشمان تو عشق‌آفرین *** رشته‌ی قنداقه‌ات حبل‌المتین

زینت آغوش و دامان رباب *** آینه‌گردان رویت آفتاب

عالم و آدم همه محتاج تو *** بر سر دوش پدر معراج تو

بسته بر هر تار موی تو نجات *** تشنه‌ی لب‌های تو آب حیات

کودکی ، اما به معنا پیر عشق *** روی دستان پدر ، تفسیرِ عشق

تلخ‌ترین لحظات تاریخ نزدیک می‌شد؛ تمامی یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به میدان رفته و کشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام که آن روز به اراده الهی بیمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسین علیه السلام به دست بگیرد.

امام علیه السلام چون خویشتن را تنها و بی یاور دید آخرین حجت را بر مردم تمام کرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟» یعنی: «آیا مدافعی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد و ما را یاری دهد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری رساند؟ آیا کسی هست که به خاطر روضه و رضوان الهی به نصرت ما بشتابد؟».

صدای این کمک خواهی امام که به خیمه‌ها رسید و بانوان دریافتند که حسین دیگر یاوری ندارد، صدایشان به شیون و گریه بلند شد. امام روی به خیمه‌ها کرد، شاید که زنان با دیدن او اندکی آرام گیرند ؛ که ناگاه صدای فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسین» ــ که به علی اصغر معروف بود ــ را شنید که از شدت تشنگی می‌گریست.

علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمه‌ها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد.

امام علیه السلام قنداقه علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت ؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنید بر این طفل ترحم نمایید ... » ...

اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنی اسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام علیه السلام به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره را از بدن جدا شده بود...

آتش عشق تو در من شعله‌ور بود ای پدر *** پیش تیر عشق تو ، قلبم سپر بود ای پدر

شد گلویم روی دستت ذبح ، می‌دانی چرا؟ *** پیش تیر عشق تو ، قلبم سپر بود ای پدر

امام علیه السلام دستان خود را از خون علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله ـ تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا که خدای آن را می‌بیند»... در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افکند که بر لبان مبارک امام علیه السلام نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان کرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شکایت می‌کنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم می‌کنند»...

اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت *** یارای سخن با من دلتنگ نداشت

یا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ی من *** شد کشته‌ی ظلم و با کسی جنگ نداشت

آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشیرش قبر کوچکی کند ؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه کوچک را دفن کرد...

به روایت منابع تاریخی، شهادت علی اصغر علیه السلام از سخت‌ترین و جانگدازترین مصیبتها در نزد ائمه بوده است. «عقبة بن بشیر اسدی» می‌گوید امام باقر علیه السلام به من فرمود: «ما از شما بنی‌اسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند.

همچنین آورده‌اند که پس از قیام «مختار بن ابی عبیده ثقفی» هنگامی که خبر انتقام از قاتلان کربلا را به امام سجاد علیه السلام رساندند آن حضرت سوال کرد: «بر سر حرمله چه آمد؟». این نمونه‌ها، نشان دهنده آن است که این داغ چگونه بر دل اهل بیت علیه السلام مانده است...

و این داغ بر دل ما نیز هست ؛ و بر دل انسانیت نیز ؛ تا زمانی که مهدی آل‌محمد (عج) قیام کند و انتقام از ظالمان بستاند...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.

………

منابع اصلی:

1. شیخ عباس قمی ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی ؛ قم: انتشارات ذوی‌القربی، 1378 .

2. سید بن طاووس ؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، 1364 .

3. شیخ عباس قمی ؛ سفینة البحار ؛ مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1418 ق. ؛ ج 1 .

http://mehrangoli64.parsiblog.com/Posts/570/%D8%B1%D9%88%D8%B6%D9%87+%D8%B4%D8%A8+%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85+%D9%80+%D8%B9%D9%84%D9%8A+%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1+%28%D8%B3%29+%D8%9B+%D8%AF%D8%A7%D8%BA%D9%8A+%D8%A8%D8%B1+%D8%AF%D9%84+%D8%A7%D9%87%D9%84%D8%A8%D9%8A%D8%AA/

 

 

 

یکی ازمصائب نا گوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغرعلیه السلام است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،

حضرت فرمود:

یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن

کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند.

اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات

در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.

ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است.

 

تلخ تر از مرگ

مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟

گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد

فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه

پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست

 

کیفیت شهادت علی اصغر(ع)

وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین

یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله.

با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم

حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.

قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض

حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو

وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته

سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.

 

شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف

زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن

حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.

طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.

در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدى‏". و در يکى از زيارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به"

 

منبع:بنیاد دعبل خزاعی

http://noorportal.net/951/1198/1213/14552.aspx

 

 

حضرت سید الشهداء علیه السلام که می خواست به میدان جنگ برود سید بن طاووس روایت کرد:"ناولونی بولدی الرضیع حتی أودعه".

ای خواهر ! طفل صغیر مرا بیاور تا ودعاش نمایم!

و به روایت دیگر اهل حرم به مولای خویش عرض کردند:

ای مولای جن و انس ، از بی آبی شیر در پستان مادر علی اصغر خشکیده و از بی شیری علی اصغر نزدیک به موت است.

امام فرمود: طفل معصوم مرا بیاورید بلکه قطره ی آبی برای او تحصیل نمایم.

مادر علی اصغر قنداقه ای آن سبط پیغمبر را به روی دست گرفته عرض کرد: ای سرور من! این طفل از صبح تا حال دو مرتبه غش کرده از بس ناخن به پستان من زده سینه ام زخم شد. طفل را وقتی به دست آن حضرت دادند امام مظلوم نگاه کردند دیدند سرخی گل رخسارش از تشنگی چون برگ خزان شده و لب یاقوتش از بی آبی، بی رنگ و خشکیده گردیده است طفل را بوسید و فرمود:«وای بر این گروه وقتی که جد تو محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله وسلم) به ایشان دشمنی کند!» آنگاه طفل معصوم را برداشت و به میدان تشریف برد وقتی نزدیک آن قوم لعین پرسید.(2).

حمید بن مسلم نقل می کند تصور کردیم حسین قرآن آورده تا ما را به قرآن قسم دهد وقتی مقابل سپاه ایستاد عبا را کنار زده همه دیدند حسین طفل شیرخواره اش را به روی دست گرفته و فرمود: «یا قوم ان لم ترحمونی فأرحموا هذا الطفل أما ترونه کیف یتلضی عطشا»

«ای مردم اگر به من رحم نمی کنید به این شیرخواره ترحم کنید مگر نمی بینید از شدت عطش همانند ماهی تلظی می کند».

(کنز الغرائب) شهزاده علی اصغر در آغوش پدر از عطش بی تاب بود و دیده برهم نهاده و سرش از بی حالی آویخته و سفید گلویش پیدا بود. ابا عبد الله (علیه السلام) هنوز سخنش تمام نشده بود عمر سعد رو به حرمله (لعنه الله علیه) کرد و گفت چرا پاسخ حسین را نمی دهی که:

«فرماه حرملة بن كاهل الأسدي بسهم فذبحه من الأذن إلى الأذن في حجر الحسين فتلقى الحسين دمه حتى إمتلأت ثم رمى به إلى السماء».

حرمله ابن کاهل اسدی تیری رها نمود که گوش تا گوش گلوی علی اصغر را در سینه حسین برید امام دست خود را از خون گلوی علی اصغر پر کرد و به سمت آسمان پاشید.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «حتی یک قطره ار آن خون به زمین برنگشت».

امام حسین (علیه السلام) در آن زمان فرمود:

«اللهم أحكم بيننا وبين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا».

«خدایا تو حکم نما بین ما و مردمی که ما را دعوت نمودند تا ما را یاری کنند و اکنون ما را می کشند».

در همان حال که خون حضرت علی اصغر علیه السلام را به سوی آسمان می پاشید صدایی از عالم غیب شنید که می گفت:

«دعه يا حسين فإن له مرضعا في الجنة»(3).

یا حسین علیه السلام! به ما واگذار علی اصغر علیه السلام را که دایه اش در بهشت منتظر است.

حضرت فرمود:

«هون عليٌ ما نزل بي أنه بعين الله تعالى»

«این مصیبت نبز بر من أسان است زیرا خدای تعالی آنرا می بیند»

«اللهم لا يكون أهون عليك من فصيل ناقة صالح إلهي إن كنت حبست عنٌا النصر فأجعله لما خير منه وأنتقم لنا من الظالمين.»(4).

«خداوندا ! اگر نصر و پیروزی در دنیا را از ما گرفته ای ، در عوض بهتر ار آن را در آخرت نصیب ما بگردان و انتقام ما را از این مردم ستمگر بگیر که این کودک من کمتر از بچه ناقه ی صالح پیغمبر نیست.»

«وإجعل ما حل لنا في العاجل ذخيرة في الآجل»(5)

«و این مصیبت را که در دنیا بر ما وارد أمد ذخیره ی آخرت ما قرار بده»

در این هنگام حضرت از اسب فرود آمد و با نوک شمشیر خود قبر کوچکی حفر کردند پس از نماز در حالیکه بدنش را خونمالی کرده بودند دفن نمود.(6)

 

علل مقتل : در باب شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

اول : در بیان بردن علی اصغر علیه السلام به میدان تا سیرآب شود:

از آنجا که در روایات و اخبار متعدد آمده است حضرت سید الشهداء می دانستند چه اتفاق هایی در کربلا خواهد افتاد ، زیرا حجت خدا و امام معصوم می باشد و می دانستند که آن قوم لعین آبی به حضرت علی اصغر علیه السلام نمی دهند.

و لیکن شاید این طور باشد برای اتمام حجت با آن ظالمان بوده است تا مردمان بدانند دنیا طلبان برای رسیدن به اهداف خود حتی کودکی شیرخواره که مظهر معصومیت و بی گناهی است قربانی می کنند.

حال آنان چگونه می توانند فردای روز در مقابل دادگاه حق کلامی گویند.

و آنکه حضرت سید الشهداء علیه السلام علی اصغر علیه السلام را به میدان می برد زیرا خواست خداوند بر آن است چنان که در روایتی که ما قبل در همین کتاب نقل کرده ایم که حضرت حق می فرماید: من تو را کشته می خواهم و آن چنان که همه یاران سید الشهداء علیه السلام به درجهء رفیع شهادت رسیدند و با آنکه حضرت علی اصغر علیه السلام فقط شش ماه دارد لکن ایشان هم فدای امام و پدر خود می باشد.

و در بعضی از کتب مقتل آمده است آن زمان که حضرت صدای بلند نمود برای نصرت خواهی گویند که حضرت علی اصغر خود را از گاه واره بیرون انداخته.

و دیگر همان طور که خداوند بعضی اسباب را قرار می دهد تا به آن سبب بندگان در رحمت واسعه اش قرار گیرند و آن را دست آویز برای نجات خود از بهر معاصی قرار دهند.

مثلا: همان طور که خداوند سیما قبر جناب سید الشهداء علیه السلام را قرار داده که با دیدن آن باعث رقت قلب و کسب درجات الهی شود با شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام با خبر شدن محبین و شیعیان از نحوه شهادت باعث جوشش و خروش دل ها به ترحم و رقت آمده و اشک ها از دیده ها مثل سیلاب جاری شده حتی آن اشخاصی که دل های آنان مانند آهن فولاد سنگ بوده باشد و چه طور همچنین نباشد که اگر اهل الله و عباد الله المخلصین این مصائب را به کوه ها بخوانند کوه ها گداخته و آب خواهند شد و اگر به دریاها خوانده شود دریاها شعله ور می گردد و خشک خواهد شد خصوصا مصیبت و کیفیت شهادت این طفل مظلوم پس به سبب مصیبت این طفل مظلوم و کیفیت شهادت آن درجات معیت مصائب آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم به نهایت فوق النهایات و غایته و فوق الغایات رسیدن شک و شبهه نخواهند ماند پس بملاحظه این اسناد خواهید دانست که مقصود وغرض که رسانیدن خلاق عالمیان حق تعالی است تا محبان وشیعیان به سعادت اخرویه و نجات گناهکاران است از آتش جهنم حاصل خواهد شد.

دوم : چرا امام حسین علیه السلام خون حضرت علی اصغر علیه السلام را به آسمان پاشید و چرا خون به زمین برنگشت؟

شاید سر مسئله این باشد که خون آن مظلوم نفیس ترین و محکم ترین سند مظلومیت امام حسین علیه السلام بود و لذا می بایستی در بهترین جایی آنرا نگهداری کند و به امانت بسپارد تا روز قیامت بتواند از آن استفاده کند و زمین و زمینیان قابلیت امانتداری چنین امانتی را نداشته لذا آنرا به آسمان فرستاد و آسمانیان نیز با قبول آن تاج افتخار بر سر گذاشتند.

و دیگر آنکه حضرت سید الشهداء علیه السلام در راه خدا بسیار قربانی داده ولی با هدیه دادن خون آخرین سرباز خود خون گلوی شیرخواره و نهایت صبر در امر خداوندی (خداونی) و پر ارزش ترین و دل سوزترین توشه خود را تسلیم حضرت حق جل جلاله نمودند.

سوم : چرا امام حسین علیه السلام بر هیج یک از شهدا غیر از حضرت علی اصغر علیه السلام نماز نخواند:

در واقع کربلا با آنکه شهدای دیگر بالغ بودن به خاطر نبود وقت نمی شد در آن محلکه بر آنان نماز خواند ولی می بینیم حضرت امام علیه السلام بر علی اصغر علیه السلام نماز می خواند شاید سر آن این طور باشد که اولا با این عمل مشخصه ای باشد تا همگان بدانند در راه دوست حتی از عزیزترین های خود گذشته و این قربانی که سخت ترین امتحان های الهی بود از آن پیروز گردیده. و به نگاهی دیگر مقام و درجهء رفیع آن طفل صغیر بی گناه در محضر آن خالق یکتا و در اینجا حضرت امام علیه السلام با خواندن نماز که جامع و متضمن جمیع انواع حمد ثنا و جمیع اقسام شکر است نظر بر آنکه آن معراج هر مومن است خصوصا نماز آن امام معصوم که حقیقت لبالب روح ارواح نمازها است در آن زمان به شکر حمد الهی پرداخت.

چهارم : چرا حضرت امام حسین علیه السلام تنها بدن علی اصغر را دفن کرد و بدن هیچ یک دیگر از شهداء را دفن نفرمود؟

"احتمالا یکی از چند مسئله زیر بوده"

1 ـ از آنجا که حضرت علی اصغر علیه السلام آخرین شهید در زمان زنده بودن سید الشهداء علیه السلام بود و پس از او دیگر کسی نبود که شهید شود لذا در مورد دیگران این موقعیت و این فرصت نبود.

2 ـ و دیگر آنکه اگر حضرت امام حسین علیه السلام بدن آن مظلوم را دفن نمی کرد کفار بنی امیه لعنه الله علیهم سر او را مثل سایر سرها از بدن جدا نموده وبه نیزه می زدند این بدعه و ظلالت جاری می شد در تمامی دولت بنی امیه به این معنی هر وقتی که بنی امیه و اتباع ایشان شیعیان و محبان آل رسول را می کشتند سر ایشان را می بریدند پس همچنین اطفال و بچه های آن هر چند شیرخواره بودند می کشتند و سرهای آنان از بدن جدا می کردند و بعضی از اوقات سرها را به نیزه ها می زدند.

3 ــ و سر دیگر اینست که از کفار مضایقه از سر بریدن آن طفل نمی کردند و این سبب می شد به تعجیل و فوریه نزول عذاب به جمیع اهل زمین.

4 ــ و سر دیگر آن که بدن نازک آن طفل دفن نمی شد از حرارت آفتاب و سم های اسب های بنی امیه مقطع الأعضا و متلاشی الأجزاء شده اثری از آن باقی نمی ماند.

5 ــ و سر دیگر امام حسین علیه السلام نخواست هنگام عبور اسراء از قتلگاه با دیدن بدن او بیش آنکه داغ دیده هستند دلشان بسوزد و این مصیبت آنقدر جانگداز و سوزنده بود که با دیدن آن هلاک می شدند.

 

(1) وقائعی که در کربلا گذشت - مقتل عزیز زهراء حسین - تألیف: شیخ سعید رسولی - صفحه 339- 333

(2) مبکي اليعون و كنز الغرائب ص 251

(3) "تذکرة الخواص سبط ابن جوزي ص144"

(4) ابن نما ص 66 و خوارزمي ج 2 ص 32 و مقاتل الطالبیین

(5) تظلم الزهراء ص 122 و مقرم ص 229

(6) مقرم 241/مقتل خوارزمی ج2 ص 132/احتجاج طبرسی ص 163

http://www.nooreaseman.com/forum343/thread9562.html

 

 

عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می ‏باشد. عبداللّه‏ در مدینه متولد شد.

 

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه‏ های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت

 

«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.

چگونگی شهادت

 

علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین«ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی ‏بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم»آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.

مرقد مطهر حضرت علی اصغر علیه السلام

 

مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.

شعری در رثای حضرت علی اصغر علیه السلام

 

اصغر که به سوز تشنگی تاب نداشت

یک لحظه زکثرت عطش خواب نداشت

مظلوم نبود کس چو عباس حسین

سقا شده بود، جرعه‏ ای آب نداشت

برگشت زجبهه کودک عاشورا

زیبا گوهر مشبک عاشورا

فریاد بلند نفرت از دشمن داشت

قنداق شهید کوچک عاشورا

http://www.hawzah.net/FA/occasionview.html?OccasionID=47949

 

 

يكى از فرزندان امام حسين«ع» كه شير خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تــــــــــاب شـــــده بود. امام ،خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نمانده است.نمى ‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در«نفس المهموم» آمده است كه فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل» « اگر به من رحم نمی کنید , به این طفل رحم کنید» . امام در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد. امام حسين«ع» خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.(1) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودك شيرخوار – عبد الله الرضیع) و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.

 

علی اصغر به خاطر بچگی عملاً نقشی در قیام نداشتند, اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش به سزایی داشتند. با شهادتش مردمی که هنوز یک جو از شرافت و بزرگواری در نهادشان بود, فهمیدند که دشمن بسیار قسی القلب , بی عاطفه و بی رحم است که حتی به طفل شیرخواره رحم نکرده است .

 

در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بن الحسين،الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المتشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح بالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الأسدى وذویه».(2) و در يكى از زيارتنامه‏هاى عاشورا آمده است:«و على ولدك على الأصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاى شيرخواره،شش ماهه،باب الحوايج،طفل رضيع و ... ياد مى‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مى‏شود.

 

طفل شش ماهه تبسم نكند،پس چه كند//آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست‏

 

«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين زاويه شهادت ...چشم تاريخ،هيچ وزنه‏اى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديده است.»(3) على اصغر را«باب الحوائج»مى‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است، اما مقامش نزد خدا والاست.

http://mazlome.blogfa.com/page/asghar

 

کيفيّت شهادت طفل شيرخوار امام حسين (ع)»

 

نويسنده: محسن رنجبر

از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلّم اين روز، شهادت طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) است كه توسط سپاه عمر سعد با كمال بى رحمى و در آغوش امام(عليه السلام) به شهادت رسيد. در برخى منابع كهن، از نام اين طفل، سخنى به ميان نيامده، اما در برخى ديگر با نام عبدالله بن الحسين يا عبدالله رضيع از او ياد شده است. هم چنين بسيارى از منابع، در باره سن او سكوت كرده اند. از طرف ديگر، برخى مورخان و مقتل نگاران، اصل تير خوردن و شهادت او را به اختصار بيان كرده و بعضى ديگر گفته اند كه در كنار خيمه در آغوش امام(عليه السلام) هدف تير قرار گرفت. گروه سوم، گزارش كرده اند كه امام(عليه السلام) او را در برابر سپاه كوفه گرفت و تشنگى او را مطرح كرد و در اين هنگام روى دست امام(عليه السلام) با تير دشمنان به شهادت رسيد.

اينك ابتدا نام و سن اين طفل و سپس كيّفيت شهادت او را با استناد به منابع قديمى (كه برخى، از برخى ديگر گرفته اند يا يك گزارش را يكى به اختصار و ديگرى به تفصيل آورده است) بررسى مى كنيم و در پايان به نقد تحليل يكى از محققان معاصر در اين باره مى پردازيم.

 

نـام كودك

منابع تاريخى، نام اين طفل را گوناگون نوشته اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذكر نام) تعبير به «صبى» شده،2 چنان كه در روايتى، امام باقر(عليه السلام) نيز از اين طفل، تعبير به «صبى» كرده است.3 دسته اى از منابع نيز با عنوان «صغير»4 از او ياد كرده اند. فضيل بن زبير (از اصحاب امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط كرده است.5 ابومخنف در خبرى كه از حُمَيد بن مسلم نقل كرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است،6 اما در جاى ديگر، به صراحت نام او را مى آورد.7 مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبيب بغدادى8 (م 245 ق)، بلاذرى9 (م 279 ق)، ابونصر بخارى10(زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانى11 (م 356 ق) طبرانى12 (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى13 (م 363 ق)، بلعمى14 (م 363 ق)، شيخ مفيد15 (كه بيشترين گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل كرده است) و به پيروى او، طبرسى16 و شيخ طوسى17 به صراحت نام او را عبدالله نوشته اند. بسيارى از منابع متأخر نيز با همين نام از او ياد كرده اند.18

ابن اعثم (م 314ق) نخستين مورخى است كه از طفل شيرخوار با نام «على» ياد كرده و از او با نام «علىٌ فى الرضاع» تعبير كرده است.19 خوارزمى (م 568 ق) نيز (كه بسيارى از مطالب مقتل خود را از ابن اعثم گرفته) از او به «علىٌ الطفل» (بدون ذكر اصغر) تعبير كرده است.20

اما تا جايى كه بررسى ها نشان مى دهد، اولين كسى كه نام يكى از فرزندان امام(عليه السلام) را (افزون بر على اكبر و امام چهارم(عليه السلام) و عبدالله) «على اصغر» دانسته است ، طبرى شيعى21 (از علماى قرن چهارم) است. پس از او ابن خشاب بغدادى22(م2 567 ق) و ابن شهرآشوب23 (م 588 ق) نام اين طفل را «على اصغر» نگاشته اند. و از آن پس، اين اسم به برخى از منابع متأخرتر، راه يافته است.24

 

سن كودك

درباره سن او بايد گفت كه بسيارى از منابع تاريخى چنان كه در گزارش هاى آن ها ملاحظه خواهد شد سخنى از سن وى به ميان نياورده و تنها به عناوينى، همانند صبى، صغير، طفل و رضيع (شيرخوار) اكتفا كرده اند. البته برخى مورخان و مقتل نويسان، همانند فضيل بن زبير رسان (زنده تا عصر امام صادق(عليه السلام)) و يعقوبى (م 284 ق) بر اين باورند كه اين طفل در روز عاشورا به دنيا آمده است.25

اما گزارش هاى قابل اعتنا كه در آن ها به سن اين طفل اشاره شده، گزارش هاى ذيل است كه البته سن وى را متفاوت نوشته اند، از اين رو بايد اذعان كرد كه هيچ وجه جمعى براى اين گزارش ها وجود ندارد.

نخستين گزارش به ترتيب قدمت آن ها گزارش محمد بن سعد (م 230 ق) است كه از پسرى سه ساله براى امام حسين(عليه السلام) سخن به ميان آورده كه عقبة بن بشر اسدى، او را با تيرى شهيد كرد.26

بلعمى، از مورخان قرن چهارم، ذيل گزارش چگونگى شهادت طفل شيرخوار، او را يك ساله دانسته است.27 و بالأخره در بيتى به جاى مانده از كسائى مروزى، شاعر قرن چهارم از طفلى پنج ماهه، ياد شده است:

آن پنج ماهه كودك، بارى چه كرد ويحك *** كز پاى تا به تارك، مجروح شد مفاجا؟28

چنان كه ملاحظه مى شود، هيچ وجه جمعى بين سه قول ياد شده وجود ندارد، اگرچه شايد بتوان گفته بلعمى را به دلايلى ترجيح داد، زيرا برخى منابع به شيرخواره بودن اين طفل اشاره كرده اند كه طبيعتاً با قول ابن سعد سازگارى ندارد و برخى ديگر چنان كه خواهد آمد گفته اند كه امام(عليه السلام) او را در دامانش نشاند كه اين امر با پنج ماهه بودن كودك (گفته كسائى مروزى) ناسازگار است، زيرا اين كودك طبيعتاً بايستى به سنى از رشد رسيده باشد كه نشستن او در دامان پدر ممكن باشد، از اين رو اين دو ويژگى ياد شده با هم، با يك ساله بودن كودك سازگار است. اگرچه به اين نكته نيز بايد اذعان كرد كه گفته بلعمى مرسل و بدون استناد به گفته راويانى است كه او از آن ها نقل كرده است.

 

نقد و بررسى ديدگاهى مشهور

اما در برابر گزارش منابع كهن در باره سن طفل شيرخوار، ديدگاهى است كه سن اينطفل را شش ماهه دانسته و چنان روى اين ديدگاه در يكى دو قرن اخير، تبليغ شده است كه امروزه در منابر و محافل روضه خوانى، شهرت خاصى دارد و حتى در سال هاى اخير، برخى براى او جشن تولد گرفته و تولّد وى را با محاسبه برگشت به شش ماه پيش از عاشوراى سال 61ق در ده رجب سال 60ق مى دانند! بلكه اين امر تا آن جا پيش رفته است كه اين تاريخ، در برخى از تقويم هاى مذهبى به عنوان سالروز ولادت وى ثبت شده است، در حالى كه اين گفته هيچ مدرك معتبرى ندارد و تنها مأخذ آن، گزارشى است كه در كتاب محرّف و منسوب به ابومخنف آمده29 و به تدريج به مآخذ معاصران راه يافته است.

 

چگونگى شهادت طفل شيرخوار

امّا درباره چگونگى شهادت طفل شيرخوار نيز، منابع كهن، نوعاً شهادت او را در آغوش يا در دامان امام(عليه السلام) در كنار خيمه ها نوشته اند. فضيل بن زبير در اين باره نوشته است: عبدالله بن حسين(عليه السلام) مادرش رباب، دختر امرؤالقيس30 است كه حرملة بن كاهل اسدى والبى او را كشت. عبدالله در (روز عاشورا) زمان جنگ به دنيا آمد و در حالى كه حسين(عليه السلام)نشسته بود، نزد وى آورده شد. حسين(عليه السلام) او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، كام او را برداشت و او را عبدالله ناميد. ناگاه حرملة بن كاهل تيرى31 به او زد و او راكشت، پس حسين(عليه السلام) خون او را گرفت و جمع كرد و به آسمان پرتاب كرد و قطره اى از آن بر زمين نريخت. امام باقر(عليه السلام) فرمود: اگر قطره اى از آن خون بر زمين مى ريخت، عذاب نازل مى شد.32

يعقوبى نيز نگاشته است: حسين(عليه السلام) بر اسبش سوار بود كه نوزادى كه در همان لحظه به دنيا آمده بود، نزد وى آورده شد، پس در گوش وى اذان گفت و كام او را برداشت، ناگاه تيرى در حلق كودك نشست و او را كشت، حسين(عليه السلام)تير را از گلويش خارج كرد و او را به خونش آغشته كرده، فرمود: به خدا سوگند، تو گرامى تر از ناقه {صالح(عليه السلام)} نزد خدا هستى. و محمد ( نزد خدا از صالح( گرامى تر و عزيزتر است. سپس حسين(عليه السلام) آمد و او را كنار {جنازه} فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.33

طبرى نيز مى نويسد: چون حسين(عليه السلام) (جلوى خيمه گاه) نشست، كودكى را كه عبدالله بن حسين(عليه السلام) دانسته اند، نزدش آوردند، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عقبة بن بشير (بشر) اسدى گويد : ابوجعفر محمد بن على (امام باقر(عليه السلام)) به من گفت: اى بنى اسد، خونى از ما پيش شما هست. گفتم: اى ابوجعفر، خدا رحمتت كند، گناه من در آن چيست و چگونه است؟ فرمود: كودكى نزد حسين(عليه السلام) آورده شد و او در دامان حسين(عليه السلام) بود كه يكى از شما بنى اسد، تيرى به سوى او انداخت و او را كشت. پس حسين(عليه السلام) خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمين ريخت و گفت: پروردگارا، اگر يارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چيزى كه براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از اين ستم گران بگير.34

در خبر ديگرى كه عمّار دُهْنى از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده، آمده است كه چون پسر حسين(عليه السلام) در دامانش هدف تير قرار گرفت، گفت: خدايا خود بين ما و قومى كه ما را دعوت كردند، تا يارى مان كنند، اما ما را كشتند، حكم كن.35

بلعمى هم مى نگارد:

و حسين(عليه السلام) را پسرى بود يك ساله شيرخواره، نامش عبدالله، آواز از او بشنيد، دلش بسوخت و او را بخواست و در كنار نهاد و همى گريست، و مردى ازبنى اسد، تيرى بينداخت و به گوش آن كودك فرو شد و همان گاه بمرد. حسين آن كودك از كنار بنهاد و گفت: انّا لله و انّا اليه راجعون. يا ربّ، مرا بدين مصيبت ها شكيبايى ده.36

شيخ مفيد و به پيروى او طبرسى، مى نويسند: سپس حسين(عليه السلام) جلوى خيمه نشست و پسرش عبدالله بن حسين كه طفلى بيش نبود نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانيد. آن گاه مردى از بنى اسد تيرى به سوى عبدالله انداخت و او را كشت، پس حسين(عليه السلام) خون اين طفل را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمين ريخت و گفت: پروردگارا، اگر يارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چيزى كه براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از اين قوم ستم گر بگير، سپس او را برداشت و كنار شهداى ديگر اهل بيت(عليهم السلام) قرار داد.37

ابوالفرج اصفهانى (م 356 ق) و ابن شهرآشوب نوشته اند كه حسين(عليه السلام)خون هاى گلوى اين كودك را گرفته و به سوى آسمان (نه به زمين) پرتاب مى كرد و چيزى از آن بازنگشت و گفت: خدايا (كشتن) اين طفل نزد تو آسان تر از (كشتن) ناقه صالح (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) نيست.38

اما ابن اعثم، خوارزمى و طبرسى در اين باره مى نويسند: چون تمام ياران و خويشان حسين(عليه السلام) شهيد شدند، امام حسين(عليه السلام) تنها ماند و با او جز دو نفر باقى نماند، يكى فرزندش على زين العابدين(عليه السلام) و ديگرى پسرى شيرخوار كه نامش عبدالله39 (يا على)40 بود. پس حسين(عليه السلام)(براى وداع با اهل بيت خود) به درِ خيمه آمد و فرمود: آن طفل را بياوريد تا با او وداع كنم، پس كودك را به وى دادند. امام(عليه السلام)او را مى بوسيد و مى فرمود : اى پسركم، واى بر اين مردم اگر دشمن آنان جدّت محمد(صلى الله عليه وآله) باشد. پس در همان حال كه كودك در دامان حضرت بود، حرملة بن كاهل اسدى41 تيرى به آن كودك زد و او را در دامن پدر به شهادت رساند. حسين(عليه السلام)با دست خود خون ها را گرفت تا دستش پر شد و سپس به طرف آسمان پاشيد و گفت: بارالها! اگر امروز فتح و نصرت خويش را از ما بازداشته اى، آن را در چيزى كه براى ما بهتر است، قرار ده.42 آن گاه حسين(عليه السلام)از اسب فرود آمد و با غلاف شمشير خود، قبرى براى او حفر كرده و پيكر خون آلود او را در پارچه اى پيچيده و بر او نماز خواند43 و او را دفن كرد.44 البته چنان كه گذشت برخى نوشته اند كه حسين(عليه السلام) بدن اين طفل را آورد و كنار بدن ديگر شهدا قرار داد.45

سيد ابن طاووس در اين باره مى نويسد: چون حسين(عليه السلام) مرگ جوانان و ياران و عزيزان خود را ديد، تصميم گرفت تا قوم (سپاه دشمن) را با خون خويش ملاقات كند از اين رو فرياد زد: آيا حمايت كننده اى هست كه از حرم رسول خدا حمايت كند؟ آيا يگانه پرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آيا فرياد رسى هست كه اميد به فرياد رسى ما داشته باشد؟ آيا يارى كننده اى هست كه در يارى ما به آن چه نزد خداست، اميدوار باشد؟ در اين هنگام صداى زنان به فرياد بلند شد، حسين(عليه السلام)به درِ خيمه آمد و به زينب(عليها السلام) فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم. پس او را گرفت و خواست او را ببوسد كه حرملة بن كاهل تيرى به سوى اين كودك زد. تير در گلوى كودك نشست و او را كشت. حسين(عليه السلام) به زينب(عليها السلام) فرمود: اين كودك را بگير. سپس خون اين كودك را با دو دستش گرفت تا پر شد و به سوى آسمان پاشيد و فرمود: آن چه براى من پيش آمده است، آسان است، چون خدا آن را مى بيند. امام باقر(عليه السلام) فرمود: حتى يك قطره از آن بر زمين نيفتاد.46

سبط ابن جوزى به نقل از هشام بن محمد كلبى (شاگرد ابومخنف و راوى مقتل وى) در اين باره، گزارش ديگرى نقل كرده كه قابل توجّه است: حسين(عليه السلام) متوجّه كودكى شد كه از تشنگى مى گريست، حضرت او را {در برابر سپاه }روى دست، بلند كرد و فرمود: اى قوم، اگر بر من رحم نمى كنيد، بر اين طفل رحم كنيد،47 پس مردى از لشكر عمر سعد تيرى به سوى اين كودك انداخت و او را كشت. پس حسين(عليه السلام) گريه كرد و گفت: خدايا، بين ما و قومى كه ما را دعوت كردند تا يارى مان كنند، اما ما را كشتند، حكم كن. آن گاه ندايى از آسمان بلند شد كه اى حسين، او را رها كن، چرا كه براى او شير دهنده اى در بهشت است.48

در برخى منابع آمده است كه امام(عليه السلام) پس از شهادت طفل شيرخوار، ايستاد و فرمود:

1. اين قوم كافر شدند و از دير باز از (ايمان به) پاداش خدا، پروردگار جن و انس، رو برتافتند.

2. در گذشته، على و فرزندش، حسنِ نيك سيرت را كه از سوى پدر و مادر نسبتى با كرامت دارد كشتند،

3. به سبب كينه اى كه از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دل داشتند، گفتند: اينك گرد هم آييد تا همگى حسين را بكشيم.

4. آه از دست مردم فرومايه كه جماعت را براى {كشتن ساكنان }دو حرم (مكه و مدينه) گرد آوردند.

5. سپس رفتند و يكديگر را سفارش كردند كه به سبب خشنودى ملحدان، مرا نابود كنند.

6. در ريختن خون من براى عبيدالله، زاده كافران، از خدا نترسيدند.

7. و پسر سعد و سپاهيانش با زور، باران تير را بر سر من ريختند.

8. از من هيچ گناهى پيش از آن سرنزده بود، جز اين كه به نور دو ستاره افتخار مى كردم.

9. (يعنى) به على نيكوخصال پس از پيامبر و پيامبرى كه پدر و مادرش از قريش بودند.

10. پدر و مادرم هر دو از برگزيدگان خدا بودند، بنابراين من فرزند دو برگزيده هستم.

11. نقره اى كه از طلا برآمده، پس من آن نقره و زاده دو طلا هستم.

12. در مردم كيست كه جدّى مانند جدّ من يا پدرى چون پدرم داشته باشد؟ پس من فرزند دو ماه هستم.

13. فاطمه زهرا(عليها السلام) مادر من است و پدرم درهم كوبنده كفر در بدر و حنين است.

14. دست گيره دين ، على مرتضى، نابودكننده سپاه {كفر }و كسى كه به دو قبله نماز گزارده است؛

15. جنگ او در روز احد، سينه ها را با پراكنده ساختن دو سپاه {كفر و شرك } از كينه شفا بخشيد.

16. سپس در روز احزاب و فتح مكه، اعضاى دو سپاه انبوه {كفر و شرك} نابود شدند.

17. امّت بد ، در راه خدا با هر دو عترت چه كردند.

18. عترتِ مصطفاى نيك و پرهيزكار و على، آقا و سرور، در روز دو سپاه بزرگ،

19. او در جوانى خداوند را مى پرستيد، در حالى كه قريش دو بت (لات و عزّى)را مى پرستيد؛

20. او از {پرستش }دو بت بى زارى جسته و هرگز حتى يك چشم به هم زدن، همراه قريش بر آن ها سجده نكرد.

21. هنگامى كه قهرمانان در جنگ هاى بدر، تبوك و حنين {در برابرش }نمايان شدند، او آنان را نابود كرد.49

 

آيا على اصغر غير از عبدالله شيرخوار است؟

محقق شهيد قاضى طباطبايى با ملاحظه گزارش هاى مختلف تاريخى در باره چگونگى شهادت طفل شيرخوار، به اين نتيجه رسيده است كه امام حسين(عليه السلام) سه طفل خردسال داشته است: يكى، نوزادى كه در روز عاشورا به دنيا آمده و يعقوبى از آن خبر داده است، ديگرى عبدالله كه شش ماهه و شيرخوار بوده و سومى على اصغر كه شش سال داشته است. اما مورخان در ضبط و ثبت گزارش شهادت اين سه نفر، دقت لازم را نكرده و جريان شهادت هر يك را با ديگرى خلط كرده و هر يك را به جاى ديگرى نوشته و به مرور زمان، اين سه كودك، يك نفر به حساب آمده اند كه منابع كهن او را عبدالله رضيع و منابع متأخر، او را على خوانده اند. وى در ادامه نوشتار خود قراين و شواهدى براى مدعاى خود مى آورد كه به اختصار و اضافاتى چنين است:

1. شهادت عبدالله رضيع اين گونه است كه امام براى وداع اين طفل، جلوى خيمه آمده و بر زمين نشسته و طفل شيرخوار را در آغوش مى گيرد و آن طفل در دامان امام(عليه السلام) هدف تير قرار گرفته، شهيد مى شود. اين امر، حاكى از آن است كه عبدالله غير از على اصغر بوده است، زيرا شهادت على در حالى رخ داد كه امام(عليه السلام)سوار بر اسب بود و در ميدان جنگ مقابل لشكر دشمن ايستاده بود و بنابر گزارش سبط بن جوزى، از آنان براى اين كودك تشنه، آب طلب كرد، اما چون آن طفل، هدف تير قرار گرفته و شهيد شد، حضرت از اسب پياده شده و ... .

2. در جريان شهادت على اصغر، حضرت بر او نماز مى گذارد كه طبق نظر فقها، خواندن نماز ميت بر كم تر از شش سال واجب نيست و استحباب آن نيز معلوم نيست و بنابر تحقيق، مورد اشكال است، در حالى كه در جريان شهادت عبدالله، چنين اتفاقى رخ نداده است. از اين رو نماز خواندن امام(عليه السلام) بر طفلى كه دست كم شش سال دارد با شيرخواره بودن طفل، سازگارى ندارد و نمى شود اين دو نفر، يك نفر باشند.

3. پس از شهادت طفل شيرخوار، امام(عليه السلام) او را كنار شهداى ديگر قرار مى دهد، در حالى كه در باره على اصغر نقل شده است كه حضرت پس از خواندن نماز بر او، او را دفن كرد. پس معلوم مى شود كه عبداللّه رضيع غير از على اصغر بوده كه دست كم شش سال داشته است.

4 سبط بن جوزى درباره همين طفل شش ساله نوشته است كه چون از تشنگى گريه مى كرد، امام(عليه السلام) او را در برابر لشكر عمر سعد قرار داد و از آنان براى او آب طلب كرد، اما در باره طفل شيرخوار چنين گزارشى نشده و تنها جريان وداع آن حضرت با آن طفل، آن هم جلوى خيمه گاه (نه در ميدان نبرد) گزارش شده است.50

 

نقد و بررسى

اگرچه قراين و شواهدى كه محقق قاضى طباطبايى براى اثبات مدعاى خود آورده در ابتدا و ظاهر امر، درخور توجه است و حتى چنان كه گذشت گزارش طبرى امامى و ابن خشاب در باره تعداد فرزندان امام(عليه السلام) حاكى از اين بود كه عبدالله غير از على اصغر است، اما با اندكى تأمّل و دقّت، اين پرسش مطرح مى شود كه اگر على اصغر غير از عبدالله رضيع بوده است، چرا منابع متقدم سخنى از او به ميان نياورده اند و افرادى همانند ابومخنف كه معتبرترين گزارش هاى تاريخ عاشورا را با يك يا دو واسطه بيان كرده و شيخ مفيد نيز اين گزارش ها را پذيرفته است، نامى از على اصغر نبرده اند و تنها از قرن چهارم به بعد چنين مطلبى آن هم به اجمال، مطرح شده است؟ چرا وجود كودكى شش ساله كه امام(عليه السلام)بر او نماز خوانده است، تنها در گزارش ابن اعثم كه كتاب خود را بيش از دو قرن و نيم بعد از حادثه عاشورا نگاشته است و اين خبر را بدون ذكر سند نقل كرده، منعكس شده و در منابع متقدم، از او با نام «على» و چگونگى شهادتش، يادى نشده است؟

اما درباره اختلاف روايات كيفيت شهادت طفل شيرخوار كه اين محقق به آن استدلال كرده، بايد گفت كه برخى منابع، كيفيت شهادت او را به گونه اى نوشته اند كه هم با گزارش ابومخنف و شيخ مفيد و هم با نقل ابن اعثم و خوارزمى، هم سو و موافق است، چنان كه طبرسى (م 560 ق)، هم آمدن امام حسين(عليه السلام) را به درِ خيمه گاه نوشته و هم اين كه حضرت بر اسب سوار بوده و پس از شهادت طفل شيرخوار از اسب پياده شده و پس از حفر قبر، او را دفن كرده است. البته او چون بر اين باور بوده كه اين طفل، شيرخوار بوده، در گزارش خود سخنى از نماز خواندن امام(عليه السلام)بر اين طفل به ميان نياورده است.51 همين طور اگر آغاز گزارش سبط بن جوزى به ادعاى اين محقق، حاكى از شش ساله بودن اين كودك باشد، اما پايان گزارش وى، يعنى بلند شدن نداى آسمانى كه حسين اين طفل را رها كن كه براى او شيردهنده اى در بهشت است، شيرخواره بودن طفل را اثبات مى كند. به تعبير ديگر، در گزارش ياد شده، هم از به ميدان آوردن و در برابر لشكر قرار دادن اين طفل توسط امام(عليه السلام) سخن به ميان آمده است و هم از شيرخواره بودن اين طفل، بنابراين، از اختلاف برخى گزارش ها در باره چگونگى شهادت طفل شيرخوار، به سهولت نمى توان ادعا كرد كه عبدالله و على اصغر دو نفر بودند كه اولى شيرخوار و دومى، كودكى دست كم شش ساله بوده است.52

نكته ديگرى كه بايد به آن توجه داشت آن است كه بسيارى از مورخان متقدّم و متأخّر، از امام سجّاد(عليه السلام) با نام «على اصغر» ياد كرده اند53 كه اين نكته، حاكى از آن است كه از ديدگاه آنان، «اصغر» صفت براى امام زين العابدين(عليه السلام) (نه براى طفل شيرخوار) بوده است، چنان كه برخى ديگر، بر على اكبر (جوان شهيد شده) على اصغر اطلاق كرده اند،54 حتى به تصريح مُحَلّى، عقيقى55 و بسيارى از طالبى ها، به امام سجاد(عليه السلام)، على اكبر و به على اكبر شهيد، على اصغر گويند و بسيارى از اهل نسب، از جمله كلبى و مصعب زبيرى، امام سجّاد(عليه السلام) را على اصغر، و على اكبر شهيد را على اكبر خوانند.56 بنابراين، هيچ يك از اين دو گروه ياد شده، طفل شيرخوار را على اصغر ندانسته اند.افزون براين، مورخان، تعبير «اصغر» را به عنوان لقب، در مقابل على اكبر، براى توصيف سن امام على بن الحسين(عليه السلام)به كار برده اند، چنان كه ابوحنيفه دينورى مى نويسد: يكى از نجات يافتگان على اصغر بود كه بالغ شده بود.57

 

نتيجه

آن چه مى توان در اين باره با اطمينان گفت، آن است كه در كربلا، كودك و طفلى از حضرت شهيد شده است كه منابع دسته اول او را «عبدالله» خوانند. در اين ميان، فضيل بن زبير و يعقوبى بر اين باورند كه او در همان روز عاشورا به دنيا آمده و به گفته ابن زبير، نامش عبدالله بوده است، اما در گزارش ابومخنف كه طبرى، ابوالفرج اصفهانى و شيخ مفيد و برخى ديگر، آن را آورده اند، سخنى از تولّد او در روز عاشورا به ميان نيامده است. با آن كه سخن امام حسين(عليه السلام) درباره شهادت اين طفل، در گزارش ابوالفرج اصفهانى و ابن شهرآشوب با گزارش يعقوبى مشابهت دارد، اما چنان كه گذشت هيچ كدام از دو منبع ياد شده نگفته اند كه تولد طفل شيرخوار، روز عاشورا بوده است. بنابراين، تنها از قرن چهارم به بعد، برخى منابع، از او با نام على ياد كرده اند و با توجه به نماز خواندن امام(عليه السلام)بر او (كه در برخى منابع اين دسته آمده)، چنين برداشت شده كه وى دست كم شش سال داشته است.

 

كتاب نامه

1. ابن ابى الغنائم عمرى، على بن محمدبن على، المجدى فى انساب الطالبيين، تحقيق احمد مهدوى دامغانى، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1409ق.

2. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث، بيروت، دار احياء التراث، 1408ق.

3. ابن ادريس حلى، محمدبن منصور، السرائر، تحقيق لجنة التحقيق، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ق.

4. ابن اعثم كوفى، ابومحمداحمد، كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411ق.

5. ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، بيروت، دارالكتب الاسلاميه، 1412ق

6. ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، صفة الصفوه، حلب، دارالوعى، 1389ق.

7. ابن حبيب بغدادى، محمد، كتاب المحبر، تصحيح ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديده، {بى تا}.

8. ابن خشاب بغدادى، عبدالله بن نصر، تاريخ مواليد الأئمة و وفياتهم، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1406ق.

9. ابن خياط، ابوعمرو خليفة بن خياط، تاريخ خليفة بن خياط، تحقيق سهيل بن زكار، بيروت، دارالفكر، 1414ق.

10. ابن داود حلى، تقى الدين، رجال ابن داود، نجف المطبعة الحيدريه، 1392ق.

11. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، {بى تا}.

12. ابن سعد، محمد، «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامه تراثنا، سال سوم، ش 10، 1408ق.

13. ابن شهرآشوب مازندرانى، ابوجعفر محمدبن على، مناقب آل ابى طالب، تحقيق يوسف بقاعى، قم، انتشارات ذوى القربى (افست دارالاضواء)، 1379.

14. ابن صباغ مالكى، على بن محمد بن احمد، الفصول المهمه، تهران، مؤسسة الاعلمى، {بى تا}.

15. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، الأنوار الهدى، 1417ق.

16. ابن طقطقى، محمدبن على بن طباطبا، الاصيلى فى أنساب الطالبيين، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1418ق.

17. ابن طلحه شافعى، كمال الدين محمد، مطالب السؤول فى مناقب الرسول، تحقيق ماجد بن احمد عطيه، چاپ اول: بيروت، مؤسسة ام القرى، 1420ق.

18. ابن فتال نيشابورى، محمد، روضة الواعظين، قم، منشورات الشريف الرضى، {بى تا}.

19. ابن كثير دمشقى، البداية و النهايه، تحقيق على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ق.

20. ابن مُحَلّى، حميد بن احمد، الحدائق الوردية فى مناقب الأئمة الزيديّه، تحقيق مرتضى بن زيد محطورى حسنى، چاپ اول: صنعاء، مكتبة بدر، 1423ق.

21. ابن مطهر حلى، حسن بن يوسف، خلاصة الاقوال فى معرفة الاقوال، قم، مؤسسة نشر الفقاهه، 1417ق.

22. ابن نما حلى، نجم الدين جعفر بن محمد، مثيرالأحزان، نجف، منشورات المطبعة الحيدريه، 1369 ق.

23. اربلى، على بن حسين، كشف الغمة فى معرفة الأئمه(عليهم السلام)، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.

24. اصفهانى، ابوالفرج على بن حسين، مقاتل الطالبيين، با مقدمه كاظم مظفر، قم، مؤسسة دارالكتاب، 1385ق.

25. باعونى، محمدبن احمد، جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب(عليه السلام)، تحقيق محمدباقر محمودى، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1415ق.

26. بخارى، ابونصر سهل بن عبدالله، سر السلسلة العلويه، تعليق سيد محمدصادق بحرالعلوم، قم، منشورات الشريف الرضى، 1371.

27. بلاذرى، احمدبن يحيى بن جابر، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1420ق.

28. بلخى، ابوزيد احمد بن سهل، البدء و التاريخ، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق.

29. بلعمى، ابوعلى محمد، تاريخنامه طبرى، تصحيح محمد روشن، چاپ اول: تهران، سروش، 1377.

30. تميمى مغربى، ابوحنيفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار، تحقيق سيدمحمد حسينى جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، {بى تا}.

31. خراسانى قائنى بيرجندى، محمدباقر، كبريت احمر فى شرائط المنبر، تهران، اسلاميه، 1376.

32. خوارزمى، ابوالمؤيد موفق بن احمد، مقتل الحسين(عليه السلام)، تحقيق محمد سماوى، قم، دارانوار الهدى، 1418ق.

33. دينورى، ابوحنيفه احمدبن داود، الأخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر {بى جا}، داراحياء الكتب العربيه، 1960م.

34. ذهبى، شمس الدين محمدبن احمد، تاريخ الإسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمُرى، چاپ دوم: بيروت، دارالكتاب العربى، 1418ق.

35. ذهبى، شمس الدين محمدبن احمد، سير أعلام النبلاء، بيروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

36. سبط بن جوزى، يوسف بن عبدالرحمن قز أوغلى، تذكرة الخواص، با مقدمه سيد صادق بحرالعلوم، تهران، مكتبة نينوى الحديثه، {بى تا}.

37. سپهر، ميرزا محمدتقى، ناسخ التواريخ، (حضرت سيد الشهداء(عليه السلام)) قم، انتشارات كتابفروشى محمدى، {بى تا}.

38. سيد ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنه، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق.

39. شيخ صدوق، الأمالى، قم، مؤسسة البعثه، 1417 ق.

40. شيخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، تحقيق مؤسسة آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1417ق.

41. شيخ طوسى، رجال الطوسى، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415ق.

42. شيخ مفيد، الاختصاص، تصحيح على اكبر غفارى، قم، منشورات الجماعة المدرسين، {بى تا}.

43. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، قم، تحقيق مؤسسة آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1413 ق.

44. صاحبكارى، ذبيح الله، سيرى در مرثيه عاشورايى، چاپ اول: مشهد، عاشورا، 1379.

45. صفدى، صلاح الدين خليل بن ابيك، الوافى بالوفيات، بيروت، المعهد الألمانى.

46. طبرانى، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ دوم: قاهره، مكتبة ابن تيميه، 1405ق.

47. طبرسى، ابومنصور احمدبن على، الاحتجاج، تعليق سيد محمدباقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق.

48. طبرى، محب الدين، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، قاهره، مكتبة القدسى، 1356ق.

49. طبرى، محمدبن جرير، المنتخب من ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1358ق.

50. طبرى، محمدبن جريربن رستم، دلائل الامامه، چاپ اول: قم، مؤسسة البعثه، 1413ق.

51. طبرى، محمدبن جرير، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.

52. فاضل دربندى، آغا بن عابد شيروانى حائرى، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، تحقيق محمد جمعه بادى و عباس ملاعطيه الجمرى، چاپ اول: بحرين، شركة المصطفى للخدمات الثقافيه، 1415ق.

53. قاضى طباطبايى، سيد محمدعلى، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، چاپ سوم: قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبايى، 1368.

54. قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده لذوى القربى، تحقيق سيد على جمال اشرف حسينى، {بى جا}، دارالاسوه، 1416ق.

55. كوفى اسدى، فضيل بن زبير بن عمر بن درهم، «تسمية من قتل مع الحسين (عليه السلام)»، تحقيق سيد محمدرضا حسينى جلالى، فصلنامه تراثنا، شماره 2، 1406ق.

56. مازندرانى، محمدمهدى، معالى السبطَيْن، قم، منشورات الشريف الرضى، 1363.

57. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

58. محدث قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، ترجمه و حاشيه از ابوالحسن شعرانى، چاپ اول: قم، هجرت، 1381.

59. مزى، جمال الدين حجاج يوسف، تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، بيروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

60. مستوفى، محمد بن احمد، ترجمه الفتوح ابن اعثم، تصحيح غلام رضا طباطبايى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

61. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بورسعيد، مكتبة الثقافه، {بى تا}.

62. موصلى شافعى، عمر بن شجاع الدين، النعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، تحقيق سامى غريرى، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1423 ق.

63. ميرخواند، ميرمحمد بن سيد برهان الدين، روضة الصفا فى سيرة الانبياء و الملوك و الخلفاء، تصحيح جمشيد كيان فر، چاپ اول: تهران، اساطير، 1380.

64. نويرى، احمدن عبدالوهاب، نهاية الإرب فى فنون الأدب، تحقيق عبدالمجيد ترحينى و عماد على حمزه، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1424ق.

65. واعظ كاشفى، ملاحسين، روضة الشهداء، تصحيح عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم، انتشارات نويد اسلام، 1381.

66. وقعة الطف، تحقيق محمدهادى يوسفى غروى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق.

67. يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، {بى تا}.

 

پى نوشت ها:

 

1 دانشجوى دكترى تاريخ اسلام.

2. ابن سعد، «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق، ص 182. البته وى در بحث بيان فرزندان امام(عليه السلام) از پسرى به نام عبداللّه كه كشته شد، ياد مى كند (همان، ص 128).

3. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 342.

4. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 59؛ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب الرسول، ج2، ص 66 و ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 69.

5. فضيل بن زبير بن عمر بن درهم كوفى اسدى، «تسمية من قتل مع الحسين(عليه السلام)»، فصلنامه تراثنا، ش 2، 1406ق، تحقيق سيد محمد رضا حسينى جلالى، ص 150.

6. طبرى، همان، ج 4، ص 342.

7. همان، ص 359.

8. محمدبن حبيب بغدادى، المحبر، ص 491.

9. احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 407.

10. ابونصر سهل بن عبدالله بخارى، سر السلسلة العلويه، ص 30.

11. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 59.

12. سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، ج3، ص 103.

13. قاضى نعمان مصرى، شرح الاخبار، ج3، ص 178.

14. ابوعلى بلعمى، تاريخنامه طبرى، ج 4، ص 710.

15. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 108 و 135 و همو، الاختصاص، ص 83.

16. طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 466.

17. رجال الطوسى، ص 102.

18. محمد بن فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 188. البته در نسخه موجود اين كتاب، به اشتباه، عبدالله، فرزند امام حسن(عليه السلام) ذكر شده است (ابومنصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج2، ص570؛ سيّد بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنه، ج3، ص 74؛ سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 254؛ حميدبن احمد بن مُحَلَّى، الحدائق الوردية فى مناقب الائمة الزيديّه، ج1، ص 201 و 208؛ ابن نما حلى، مثيرالأحزان، ص 52؛ احمد بن عبدالوهاب نويرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج20، ص 286 و 289؛ شمس الدين ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 5، ص 21؛ ابن كثير دمشقى، البداية و النهايه، ج 8 ، ص 203 و 206؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 197؛ محمد بن احمد باعونى، جواهرالمطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب(عليه السلام)، ج2، 288؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 66. اما در تاريخ خليفة بن خياط به اشتباه، نام او عبيدالله بيان شده است (تاريخ خليفة بن خياط، ص 179).

19. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 115.

20. خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج2، ص 37.

21. طبرى، دلائل الامامه، ص 181.

22. عبدالله بن نصر بن خشاب بغدادى، تاريخ مواليد الائمه و وفياتهم، ص 21. وى شش پسر و سه دختر براى امام(عليه السلام) نام مى برد كه با على اصغر نام شش پسر كامل مى شود.

23. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 118. البته وى در جاى ديگر مى نويسد كه عبدالله در دامان امام(عليه السلام) شهيد شد (همان، ج4، ص 122).

24. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 908؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج2، ص 69؛ سيد ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنه، ج3، ص 71؛ على بن حسين اربلى، كشف الغمه، ج2، ص 248 249؛ محب الدين طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، ص 151؛ ابن طقطقى، الاصيلى فى أنساب الطالبيين، ص 143؛ ملاحسين واعظ كاشفى، روضة الشهداء، ص 426 و مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص 331 و ج 98، ص 314. اربلى، ابتدا گزارش عبدالعزيز جنابذى را كه تنها اشاره به نام هاى على اصغر و على اكبر كرده و على اصغر را امام سجاد(عليه السلام) دانسته، آورده است و سپس اين گفته را نادرست دانسته و مى گويد: صحيح آن است كه امام(عليه السلام)، سه فرزند به نام على داشته است و امام زين العابدين(عليه السلام) على اوسط بوده است، چنان كه كمال الدين محمد بن طلحه شافعى نيز چنين گفته است.

25. كوفى اسدى، تسمية من قتل مع الحسين(عليه السلام)، ص 150 و تاريخ اليعقوبى، ج2، ص 245.

26. محمدبن سعد، «ترجمة الحسين و مقتله»، ص 182؛ ذهبى نيز از شهادت طفلى سه ساله ياد كرده است (شمس الدين ذهبى، سيرأعلام النبلاء، ج3، ص302).

27. ابوعلى محمد بلعمى، تاريخنامه طبرى، ج 4، ص 710. نكته حائز اهميت در گزارش بلعمى آن است كه اگرچه وى سندى براى گفته خود ارائه نكرده، اما به نظر مى رسد اين گفته در قرن چهارم، دست كم در ميان ايرانيان، شهرتى خاص داشته است. ميرخواند (م 903 ق) نيز به يك ساله بودن طفل شيرخوار، اشاره كرده است (روضة الصفا فى سيرة الانبياء و الملوك و الخلفاء، ج 5، ص 2256).

28. ذبيح الله صاحبكارى، سيرى در مرثيه عاشورايى، ص 169. كسائى مروزى (م 394 ق) از شعراى عهد سامانى و غزنوى و نخستين شاعر پارسى گوى اشعار مذهبى است. او اين بيت را ضمن سوگ نامه اى كه براى شهداى كربلا سروده، آورده است.

29. گزارش چنين است: «ثم أقبل امّ كلثوم و قال لها : يا اختاه، اوصيك بولدى الأصغر خيرا، فانّه طفلٌ صغير و له من العمر سته أشهر» (ص 83). چنان كه اشاره شد، اين گزارش به برخى از مقاتل غيرمعتبر معاصر راه يافته و به تدريج با طرح در محافل و مجالس روضه خوانى، چنان شهرتى پيدا كرده كه در روزگار كنونى مخالفت با آن، مشكل است (براى نمونه ر.ك: فاضل دربندى، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، ج 2، ص 763؛ قندوزى حنفى، ينابيع الموده لذوى القربى، ج 3، ص 79؛ ميرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواريخ، ج 2، ص 363؛ محمدمهدى مازندرانى، معالى السبطين، ج 1، ص 424 و محمدباقر خراسانى، كبريت احمر فى شرايط المنبر، ص 125). ضمناً درباره جعلى و محرّف بودن مقتل منسوب به ابى مخنف (ر . ك : وقعة الطف، تحقيق محمد هادى يوسفى غروى، مقدمه محقق، ص 22ـ29).

30. مراد از امرؤالقيس، امرؤالقيس شاعر كه پيش از بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفته، نيست، بلكه منظور امرؤالقيس بن عدى بن اوس بن جابر كلبى است كه در زمان خلافت عمر، اسلام آورد (ر. ك: شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه و حاشيه از ابوالحسن شعرانى، ص 300).

31. چنان كه در اين مأخذ و مآخذ بعدى ملاحظه مى شود، ويژگى خاصى براى تيرى كه به طفل شيرخوار اصابت كرده، بيان نشده است. تنها دينورى است كه ويژگى تير را با تعبير «مشِْقَص» (تير بلندِ غيرعريض) توصيف كرده است. اما تعبير «تير سه شعبه» كه اكنون در منابر و مجالس روضه خوانى مرسوم است، مستند به برخى مقاتل غيرمعتبر معاصر است (ر . ك : محمدباقر خراسانى، كبريت احمر فى شرائط المنبر، ص 126).

32. يعقوبى، همان، ج 2، ص 150.

33. طبرى، همان، ج2، ص 245.

34. طبرى، همان، ج4، ص 342. ابوالفرج اصفهانى نيز در گزارشى كوتاه، كشنده طفل شيرخوار را عقبة بن بشر دانسته است (همان، ص 59).

35. طبرى، همان، ج4، ص 293؛ ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج5، ص 340؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 252 و ابن كثير، البدا ية و النهايه، ج8، ص 214.

36. ابوعلى محمد بلعمى، همان، ج 4، ص 710.

37. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 108؛ طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 466. ابن سعد به اختصار، اين جريان را گزارش كرده است. «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ص 182). ابن فتال نيشابورى اين گزارش را با حذف دعاى پايانى امام(عليه السلام) آورده است. هم چنبن چنان كه گذشت عبدالله به اشتباه فرزند امام حسن(عليه السلام)دانسته شده است. (روضة الواعظين، ص 188 و نيز ر.ك:ابن نما، مثيرالاحزان، ص 52 ـ53).

38. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 60 و ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 118.

39. ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301.

40. ابن اعثم از او به «على فى الرضاع» و خوارزمى به «على طفل» تعبير كرده اند.

41. ابن اعثم و طبرسى از نام قاتل طفل شيرخوار، سخنى به ميان نياورده اند.

42. خوارزمى، همان، ج2، ص 37.

43. طبرسى نماز خواندن امام(عليه السلام) را بيان نكرده است.

44. ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115؛ خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج 2 ص 37؛ طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. در ترجمه فارسى كتاب الفتوح، پس از آن كه از طفل شيرخوار با نام على اصغر، ياد كرده، آورده است: «{حسين(عليه السلام)} طفل شير خوار خود را كه از تشنگى اضطراب مى نمود، در پيش زين گرفته ميان هر دو صف برد و آواز برآورد: اى قوم، اگر من به زعم شما گناه كارم، اين طفل گناهى نكرده، او را جرعه اى آب دهيد. چون آواز حسين(عليه السلام)شنيدند، يكى از آن گروه، تيرى به سوى آن حضرت روان كرد، آن تير بر گلوى آن طفل شيرخواره آمد و از آن سوى بر بازوى حسين(عليه السلام)رسيد. آن حضرت تير را بيرون آورد و هم در آن ساعت، آن طفل جان داد. آن سرور آن طفل را آورد و به مادرش داد و فرمود: بگير فرزند خود را كه از حوض كوثر سيراب گرديد» (ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 908). هم چنين وى به اشتباه، پيش از بيان چگونگى شهادت طفل شيرخوار، از شهادت طفل هفت ساله اى به نام عمر فرزند امام حسن(عليه السلام) خبر داده است كه امام حسين(عليه السلام) براى وداع و خدا حافظى با او به در خيمه گاه زنان آمد و حضرت در حالى كه او را مى بوسيد، تيرى بر سينه طفل نشسته و او را شهيد كرد. امام(عليه السلام) از اسب پياده شده و گودالى حفر كرده و (بدون خواندن نماز بر او) او را دفن كرد (همان). چنان كه ملاحظه مى شود مترجم كتاب فتوح، چگونگى شهادت طفل شير خوار امام حسين(عليه السلام) را با شهادت طفل ديگرى كه او را عمر نام داده، خلط كرده است و معلوم نيست كه منشأ اين اشتباه كجاست و چرا او چنين خلطى كرده است؟

45. يعقوبى، همان، ج، ص 245؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 110؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 466؛ ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 53.

46. سيدبن طاووس، الهوف على قتلى الطفوف، ص 69. ابن نما حلى نيز سخنان امام(عليه السلام) را كه از مردم يارى طلبيد، آورده است. (همان ، ص 52).

47. اين تعبير در منبع ذيل چنين آمده است: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل لله» (عمربن شجاع الدين موصلى شافعى، النعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، ص 294).

48. سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 252. گزارش ديگرى نيز در ابن باره، به سيدبن طاووس نسبت داده شده است كه گزارش ابن جوزى را چنين تأييد مى كند: و از طرق ديگر روايت شده است و اين نزديك تر (و قابل پذيرش تر) نزد عقل است، چون آنان مشغول به جنگ و كشتن بودند و شرايط مناسب براى وداع با كودك نبود، بلكه زينب (خواهر امام(عليه السلام)) كودك را (از خيمه گاه) بيرون آورد و گفت: اى برادرم، اين فرزند توست كه سه روز آب نخورده است. پس برايش آب طلب كن. امام(عليه السلام) كودك را بر دستش گرفت و فرمود: «اى قوم، پيروان و اهل بيت مرا كشتيد و اين طفل باقى مانده است كه از شدت تشنگى برافروخته است. پس او را با شربتى آب سيرابش كنيد.» در همان حالى كه امام(عليه السلام)لشكر را خطاب مى كرد، ناگاه مردى از سپاه دشمن، كودك را با تيرى هدف قرار داده و او را كشت. آن گاه امام(عليه السلام) به آن گونه اى كه مختار و غير او (در جريان كشتن كشندگان امام(عليه السلام) و يارانش)، با آنان برخورد كرد، بر آنان نفرين كرد (سبط بن جوزى، همان، ص 169).

اين گزارش را نمى توان از ابن طاووس دانست، زيرا اولاً: گزارش ياد شده در برخى نسخه ها و چاپ هاى اين كتاب، نيامده است، ثانياً: اين نقل، شباهت زيادى با گزارشى دارد كه در كتاب محرف مقتل الحسين(عليه السلام)منسوب به ابومخنف وجود دارد. عبارت وى چنين است: «... فقالت {امّ كلثوم} له : يا أخى إنّ هذا الطفل له ثلاثة أيام ما شرب الماء، فاطلب له شربة من الماء. فأخذ الطفل وتوجّه نحو القوم وقال : يا قوم، قد قتلتم أخى و أولادى و انصارى و ما بقى غير هذا الطفل، وهو يتلظى عطشا، فاسقوه شربة من الماء. فبينما يخاطبهم، اذ اتاه سهمٌ مشومٌ من ظالم غشوم، فذبح الطفل من الاذن الى الاذن» (اللهوف على قتلى الطفوف، ص 83ـ84). مؤيد نادرستى اين گزارش و انتساب جعلى آن به ابومخنف، آن است كه تعابير به كار رفته در آن، بيشتر به نثر قرون معاصر شباهت دارد و چندان با نثر قرن هفتم سازگارى ندارد. افزون بر اين، در برخى عبارت ها ابهام هايى وجود دارد، چنان كه تعبير: «هذا ولدك له ثلاثة ايّام ماذاق الماء» مبهم است و روشن نيست كه آيا طفل شيرخوار سه روزه است؟ يا آن كه وى سه روز است كه آب نخورده است؟ و يا تعبير : «... المختار و غيره» كه مراد از غير مختار كيست؟ بنابراين به نظر مى رسد كه برخىمحشين يا نساخ اين گزارش را از مقتل محرف و منسوب به ابومخنف گرفته و آن را با اندك تغييرات به برخى از نسخه هاى لهوف افزوده اند.

49. طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 301. منابع ذيل نيز با تفاوت هايى اين اشعار را آورده اند: ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115 116؛ اربلى، كشف الغمه، ج2، ص 236؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج2، ص 66؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 179؛ محمد بن ابى طالب، تسلية المُجالس و زينة المَجالس، ج2، ص 315ـ316؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 47ـ48. خوارزمى، تنها سه بيت از اين اشعار را آورده است (مقتل الحسين (عليه السلام)، ج 2، ص 37). در برخى منابع، دقيقاً مشخص نشده كه امام(عليه السلام)اين اشعار را در چه زمانى گفته است (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 86، 88 و 119 و مجلسى، همان، ج 45، ص 92). متن عربى اشعار، چنين است:

1. كَفَرَ الْقَومُ وَ قِدْماً رَغِبُوا *** عَنْ ثوابِ اللهِ رَبِّ الثَّقَلَيْنِ

2. قَتَلُوا قدِْماً عَليَّا وَابْنَهُ *** حَسَنُ الْخَيْرِ كَريمَ الطَّرفَيْنِ

3. حَنَقاً مِنْهُم وَ قالُوا: أَجْمِعُوا *** نَفْتِكُ الآنَ جَميعاً بِالحُسَيْنِ

4. يا لَقَوْم مِنْ اُناسِ رُذَّل *** جَمَعُوا الجَمْعَ لِأَهلِ الحَرَميْن

5. ثُمَّ صارُوا و توَاصَوْا كُلُّهُمْ *** بِاجتِياحى لِرضاءِ الْمُلْحِدِيْن

6. لَمْ يَخافُوا اللهَ فِى سَفْكِ دَمِى *** لِعُبَيْدالله ِنَسْلِ الْكافِرِينِ

7. وَ ابْنُ سَعْد قَدْ رَمانِى عَنْوَهً *** بِجُنُود كَوكُوفِ الهاطِلَيْنِ

8. لا لِشَيْئ كانَ مِنِّى قَبْلَ ذا *** غَيْرَ فَخْرِى بِضياءِ الْفَرْقَدَيْنِ

9. بِعَلِيِّ الْخَيْرِ مِنْ بَعدِ النَّبيّ *** وَالنَّبيِّ القُرَشِيِّ الوالِدَيْن

10. خِيَره اللهِ مِنْ الْخَلْق اَبِى *** ثُمَّ اُمِّى فَأنَا ابْنُ الْخِيَرَتَينِ

11. فِضَّةٌ قَدْ خُلِقَتْ مِنْ ذَهَب *** ثُمَّ فَأنَا الفِضّةُ وَ ابْنُ الْذَّهَبَيْنِ

12. مَنْ لَهُ جَدٌ كَجَدِّى فِى الوَرى *** أَوْ كَشَيْخِى فَأَنا ابْنُ القَمَرَيْنِ

13. فاطِمُ الزَّهْراءِ أُمِّى وَ اَبِى *** قاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْر وَ حُنَيْن

14. عُرْوَهُ الدِّين عَلِيٌّ الْمرْتَضي *** هادِمُ الْجَيْشِ مُصَلِّى الْقِبْلَتَيْنِ

15. وَ لَهُ فِى يَوْمِ أُحُد وَقْعَةٌ *** شَفَتِ الغِّلَّ بِفَضِّ الْعَسْكَرَيْنِ

16. ثُمَّ بِالْ آحْزابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً *** كانَ فيهَا حَتْفُ اَهْلِ الْفَيْلَقَيْنِ

17. فِى سَبيلِ اللهِ ماذا صَنَعتْ *** أمَّةُ السُّوءِ معاً بالعِتْرَتَيْنِ

18. عِتْرَهُ البرَّ التقيِّ الْمصْطفَي *** و عليّ القَرْمِ يَوْمَ الجَحْفَلَيْن

19. عبدالله غلاماً يافعاً *** و قريش يَعْبُدونَ الْوَثَنَيْنِ

20. و قَلَى الوثان لم يسجد لها *** مع قريش لا و لاطرفةَ عَيْن

21. طعنَ الأبطالَ لَمّا بَرَزُوا *** يومَ بدر و تبوك و حنين

50. سيد محمدعلى قاضى طباطبايى، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهداء، ص 660ـ679.

51. طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. گزارش وى در اين باره چنين است : «لمّا قتل أصحاب الحسين(عليه السلام) و اقاربه و بقى فريداً ليس معه الّا ابنه على بن زين العابدين(عليه السلام) و ابن آخر فى الرضاع اسمه عبدالله فتقدم الحسين(عليه السلام) الى باب الخيمة فقال: ناولونى ذلك الطفل حتى اودّعه، فناولوه الصبى فجعل يقبّله و هو يقول: يا بنيّ، ويل لهؤلاء القوم اذا كان خصمهم محمد(صلى الله عليه وآله). قيل: فاذاً بسهم قد أقبل حتّى وقع فى لبّة الصبيّ، فقتله. فنزل الحسين(عليه السلام)عن فرسه و حفر للصّبى بجفن سيفه، و رمّله بدمه و دفنه؛ چون ياران و خويشان حسين(عليه السلام) كشته شدند و حسين(عليه السلام) تنها ماند و با او جز پسرش زين العابدين(عليه السلام) و پسر ديگرش كه شيرخوار و نامش عبدالله بود، باقى نماند، حسين(عليه السلام) جلوى درِ خيمه آمد و فرمود: اين طفل را به من دهيد تا با او وداع كنم. پس كودك را به او دادند و حسين(عليه السلام)او را مى بوسيد و مى فرمود: اى پسركم، واى بر اين قوم كه دشمنشان محمد(صلى الله عليه وآله) باشد. گفته شده است در اين هنگام، تيرى به سوى اين كودك آمد و در گلوى او قرار گرفت و او را كشت. حسين(عليه السلام) از اسبش فرود آمد و با غلاف شمشيرش گودالى را كند و او را آغشته به خون، دفنش كرد».

52. جناب استاد محمد هادى يوسفى غروى كه بخش زيادى از عمر خود را در كشورها و مجامع عربى سپرى كرده است اين نكته را يادآور مى شد كه در محافل و مجالس شيعى عربى، از طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) به «عبدالله رضيع» تعبير مى كنند و نام «على اصغر» را ويژه محافل شيعه ايران مى دانند و اگر كسى از اين طفل به نام على اصغر ياد كند، او را عجم مى نامند.

53. محمد بن سعد، «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق، ص 127، 186ـ187 و نيز همو، الطبقات الكبرى، ج5، ص 211؛ بلاذرى، همان، ج3، ص 362 و 411؛ دينورى، الاخبار الطوال، ص 259؛ يعقوبى، همان، ج2، ص 247؛ طبرى، همان، ج4، ص347 و همو، المنتخب من ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، ج 8 ، ص 24 و 119؛ ابوزيد احمد بن سهل بلخى، البدء والتاريخ، ج2، ص 241؛ قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج3، ص 266؛ على بن ابى الغنائم عمرى، المجدى فى انساب الطالبيين، ص 91؛ مطهر بن طاهر مقدسى، البدء و التاريخ، ج 6، ص 11؛ ابوالفرج ابن جوزى، صفة الصفوه، ج2، ص 66؛ سبط بن جوزى، همان، ص 256 و 258؛ جمال الدين حجاج يوسف مزى، تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، ج 20، ص 384 و 388؛ ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 303 و ج4، ص 387 و 390؛ صلاح الدين خليل بن ابيك صفدى، الوافى بالوفيات، ج 12، ص 428 و ابن كثير، همان، ج 9، ص122.

54. شيخ صدوق، الامالى، مجلس 30، ص 226؛ قاضى نعمان مغربى، همان، ج3، ص 154 و 156؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 114 و 135؛ شيخ طوسى، رجال الطوسى، ص 102؛ طبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 470 و 478؛ ابن داود حلى، رجال ابن داود، ص 136؛ علامه حلى، خلاصة الاقوال فى معرفة الأقوال، ص 174. البته اين قول چون بر خلاف باور مورخان و نسب شناسان است، قابل پذيرش نيست، چنان كه عمرى و ابن ادريس حلى اين قول را نقد كرده اند (ر.ك: عمرى، المجدى فى انساب الطالبيين، ص 91 و ابن ادريس حلى، السرائر، ج1، ص 655ـ656).

55. ظاهراً مقصود، سيدعلى بن احمد علوى عقيقى يكى از رجال شناسان است.

56. حميد بن احمد محلّى، همان، ج1، ص 201.

57. دينورى، الاخبار الطوال، ص 259.

منبع: خبرگزاری فارس

http://rasekhoon.net/article/show/122588/%D9%83%D9%8A%D9%81%D9%8A%D9%91%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B7%D9%81%D9%84-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86-%28%D8%B9%29/

 

 

 

غنچه‌ی خونین کربلا (1)

نویسنده: مهدی آقابابایی

منبع اختصاصی:راسخون

 

چکیده:

یکی از کسانی که در رکاب حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام به شهادت رسیدند و سند مظلومیت حضرت می‌باشند و به مقامی رسیده‌اند که لقب باب الحوائج را به ایشان داده‌اند شش ماهه‌ی امام حسین، حضرت علی اصغر می‌باشد همان کسی که موقع رجعت و در قیامت از خون او سئوال می‌شود که به چه گناهی او را کشتید. و این مقاله پیرامون فضائل و منقب و سیری کوتاه در زندگانی حضرت علی اصغر علیه‌السلام می‌باشد.

واژگان کلیدی: حضرت علی اصغر علیه‌السلام، ذبح، شهادت، امام حسین علیه‌السلام، امام زمان علیه‌السلام، رجعت، و ...

 

مقدمه:

سخن پیرامون شخصیت والا گهر سرور دل امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و میوه‌ی دل فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها و قرار قلب سید الشهداء علیه‌السلام، باب‌الحوائج حضرت علی اصغر علیه‌السلام است. شش ماهه‌ای که با سه شعبه «پیمان شکافتن» و با حنجر «پیمان شکفته شدن» بسته بود، تا گم شدگان وادی تردید را به بوستان یقین رهنما شود و با نوای رحمانی خویش، سروش شفاعت را بر عاصیان امت زمزمه نماید.

مقاله‌ای که پیش رو دارید بیانگر گوشه‌ای از دریای بیکران فضایل آن غنچه‌ی خونین است که به ارادتمندان حضرتش تقدیم می‌گردد.

امید است خداوند متعال دست نیاز ما را از خوان احسانش کوتاه ننموده و قلوب ما را به جذبه‌های عنایتش مرهون فرماید چرا که:

با جسم کوچک آمده، اما بزرگی‌ها کند

با دست‌های کوچکش، عقده‌ها را واکند.

با یک نگاه مرحمت، او قطره را دریا کند

صدها هزاران مرده را، با یک نظر احیاء کند.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام، سند مظلومیت و شجاعت سیدالشهداست.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام، غنچه‌ی پرپر کربلاست.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام، جگر گوشه‌ی امام حسین علیه‌السلام و مادرش رباب است.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام، نسبت به سن شریفش پیرترین جوان کربلاست.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام، به باب‌الحوائج مشهور گشته و دردها را دوا می‌کند. حضرت علی اصغر علیه‌السلام، طفل با وفا و آخرین جانباز در کربلا است.

 

تولد حضرت علی اصغر علیه‌السلام.

آقای علی‌اکبر تبریزی - ساکن تهران که مورد اعتماد است - نقل می‌کرد که در یکی از سفرهای خود به مشهد مقدس در حرم مولا علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام صحن پایین پا، با تعدادی از رفقا نشسته بودیم، من از حضرت رضا علیه‌السلام درخواست نمودم که چیزی به من بدهند که تا به حال به احدی عطا نکرده‌اند، و خیر آن به همه برسد. رفقایم خندیدند و گفتند: ادعای بزرگی کرده‌ای. گفتم: أولاً؛ چیز بدی نخواسته‌ام ثانیاً: چیزی خواستم که خیرش به همه برسد.

شروع به توسل نمودیم در این حال سید جلیل‌القدر و بسیار زیبا و نورانی تشریف آوردند و به آرامی پیش من نشستند، مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: علی‌اکبر، شب نهم ماه رجب که تولد حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام است جشن بگیر که خیرش به همه می‌رسد، و هیچ‌کس از این قضیه خبر ندارد؛ و آنچنان در من تصرف کرده بود که غافل بودم، اسم مرا از کجا می‌دانند، و از کجا درخواست مرا خبر دادند، بعد از چند لحظه تشریف بردند، آن وقت من به خود آمدم که این آقا که بود؟ اسم مرا از کجا می‌دانست! حاجت مرا خبر داد. به رفقا گفتم: آقا جواب مرا دادند؛ و شروع به گریه کردم و از خود بیخود شدم و حال عجبی به من دست داده بود.

چون شب تولد آن شاهزاده فرا رسید، مجلس جشنی در منزل گرفتم. همان شب همسرم حضرت زهرا علیها السلام را در خواب دید که گویا از ایشان تشکر کرده و فرمودند:

دل شکسته‌تر از من در آن زمانه نبود

در این زمان دل فرزند من (مهدی) شکسته‌تر است

و فرمودند: این جمله را قاب بگیرید. (1)

 

نام حضرت علی اصغر علیه‌السلام در کتب تاریخی

آنچه که در میان مورخین اسلامی شهرت یافته، این است که نام آن طفل شیرخوار که در کربلا به شهادت رسید، علی اصغر علیه‌السلام می‌باشد.

ابن شهر آشوب و دیگران نام بزرگوارش را علی اصغر نوشته‌اند و نام دیگر وی «عبدالله» است که در بعضی کتب و عبارت‌ها، از جمله در زیارت ناحیه‌ی مقدسه آمده است:

«السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ، الطِّفْلِ الرَّضِیعِ وَ الْمَرْمِیِّ الصَّرِیعِ، الْمُتَشَحِّطِ دَماً، الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّمَاءِ، الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِی حَجْرِ أَبِیهِ، لَعَنَ اللَّهُ رَامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِیَّ وَ ذَوِیهِ.» سلام بر عبدالله فرزند امام حسین علیه‌السلام، طفل شیرخواری که نشان تیری قرار گرفت و به خون آغشته شد. پدرش آن خون را به جانب آسمان پاشید، او در دامان پدر و با تیر مذبوح گردید. خداوند، تیر انداز به او (قاتلش) حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند. (2)

و در یکی از زیارت نامه‌های روز عاشورا آمده است: «و علی ولدک علی الاصغر الذی فُجِعَت به.».

لازم به ذکر است از ان کودک با عنوان‌های: «شیرخواره»، «شش ماهه»، «باب‌الحوائج»، «طفل رضیع» و ... یاد می‌گردد و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می‌شود. علی اصغر را «باب الحوائج» می‌دانند؛ اگر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خداوند والاست.

در گلخانۀ شهادت را

می‌گشاید کلید کوچک ما.

 

سن حضرت علی اصغر علیه‌السلام.

حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام شش ماهه بوده است.

ابی‌مخنف می‌نویسد: «و له من العمر سته أشهر؛ عمر آن کودک شش ماه بود» (3).

مرحوم سپهر نیز می‌نویسد: حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام که هنوز شش ماه بیشتر نداشت... (4).

به هر حال بدون شک تولد آن کودک در سال 60 هجری قمری بوده، چون در سال 61 شهید شدند؛ و محل تولد آن بزرگوار مدینه‌ی منوره بوده است.

حضرت علی اصغر علیه‌السلام شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

زمانی که طفل شیرخوار را نزد پدر بزرگوارش آوردند، حضرت او را در بر گرفت و می‌بوسید و در حالی که طفل در آغوش پدر بود، «حرمله بن کاهل اسدی» با پرتاب تیر، گلوی نازک و لطیف علی اصغر علیه‌السلام را در هم شکافت. حضرت امام حسین علیه‌السلام وقتی این منظره را مشاهده نمود، بی اختیار اشک از دیدگان حق‌بینش جاری گشت. سپس روی به آسمان کرد و عرض نمود:

«اللهم انت الشاهد علی قوم قتلوا اشبه الناس بنبیک و رسولک»؛ خدایا، گواه باش بر این قوم که شبیه‌ترین خلق به پیامبر تو را کشتند. (5).

از کلام امام حسین علیه‌السلام استفاده می‌شود که علی اصغر علیه‌السلام همچون علی اکبر علیه‌السلام شبیه به پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و تفسیر آیه‌ی کهیعص.

امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در تفسیر آیه «کهیعص» (6) فرمودند:

«»کاف نام کربلاء و «هاء» اشاره به شهادت عترت طاهره و خاندان مکرم حضرت رسالت است. «یاء» اشاره به یزید است که بر حسین علیه‌السلام ظلم و ستم روا داشت. «عین» اشاره به عطش و تشنگی ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام و یاران با وفای وی می‌باشد. خصوصاً فرزند عزیزش حضرت علی اصغر علیه‌السلام که از مظلوم‌ترین شهدای کربلا است؛ چرا که او نه توان مبارزه داشت و نه زبان تکلمی که از مظلومیت خویش دفاع کند. «صاد» اشاره به صبر آن حضرت است در مقابل مصائبی چون شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام و برادر رشیدش اباالفضل العباس علیه‌السلام و طفل شیرخوارش حضرت علی اصغر علیه‌السلام بر روی دست. این‌ها همه مظهری از صبر حسینی است که در عاشورا تجلی نمود. (7).

قنداقه‌ی حضرت علی اصغر علیه‌السلام بر روی دست مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

... وقتی که منتقم آل محمد صلی الله علیه و آله حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از مکه حرکت می‌کند و به مدینه می‌رسد، اولین جایی که قدم می‌گذارد کنار تربت مخفی مادر می‌باشد. در آن جا صدا بلند می‌کند که: «ای اهل عالم! ... منم مهدی!» سپس به سوی سرزمین عراق رهسپار می‌شود تا به کربلا می‌رسد. آن گاه با صدایی بلند می‌فرماید:

«الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین علیه‌السلام قتلوه عطشانا!؛

ای اهل عالم! جدم حسین علیه‌السلام را با لب تشنه شهید کردند.»

«الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین علیه‌السلام سحقوه عدوانا!؛

ای اهل عالم! بدن جدم حسین علیه‌السلام را با سم ستوران پایمال نمودند.»

در این حال، همه‌ی نگاه‌ها به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوجه می‌گردد که آن حضرت چه می‌کند...

ناگاه آن حضرت دست درون قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام نموده و قنداقه‌ی خون آلوده‌ای را بیرون آورده و خطاب می‌کند:

«الا یا اهل العالم! بای ذنب قتلوه؛ ای اهل عالم! این طفل شیرخواره را به کدامین جرم و گناه کشتند؟!» (8)

 

حضرت علی اصغر علیه‌السلام و رجعت

در زیارت مبارکه‌ی «آل یس» آمده است:

«شما خاندان از نظر آفرینش بر همه مقدم هستید. خداوند بزرگ ارواح طیبه و بدن‌های طاهره‌ی شما را قبل از هر موجودی آفریده است و آخرین کسان هم که از بندگان خاص و فرستادگان خدا از این جهان می‌رود، شمایید؛ و گواهی می‌دهم که رجعت و بازگشت شما خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام متعاقب امر فرج و ظهور شما حق است و جای هیچ گونه تردید و شکی نیست ...» (9)

و چون رجعت حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام می‌شود حضرت در حالی که به خون خود خضاب است وارد می‌شود و یاران و عزیزان و اصحاب گرد آن حضرت حلقه زده‌اند و او را همراهی می‌کنند. در میان شهیدانی که همراه ایشان هستند، طفل شش ماهه حضرت علی اصغر علیه‌السلام نیز می‌باشد و چون نگینی می‌درخشد و سندی از اسناد مظلومیت و حقانیت اوست. (10)

 

مادر آن حضرت علی اصغر علیه‌السلام

مادرش حضرت رباب دختر امرء القیس بود.

فرهاد میرزا از ابوالفرج اصفهانی نقل می‌کند: در زمان خلافت عمر مردی وارد مسجد شد، پای بر سر و دوش مردم می‌نهاد و پیش می‌آمد تا مقابل عمر ایستاد، و او را به خلافت تحیت گفت.

عمر پرسید: و از کدام قبیله‌ای؟ و برای چه کار آمده‌ای؟ گفت: من مرد نصرانی هستم، و نامم امرء القیس بن عدی الکلبی می‌باشد، و آمده‌ام تا مسلمان شوم، عمر او را نشناخت و ثانیاً از احوال او پرسید، همان جواب را شنید.

بالاخره مسلمان شد. عمر نیزه‌ای طلبید و پرچمی بر آن بست و او را امیر بر مردم قضاعه کرد که مسلمان بودند.

راوی گوید: ندیدم کسی که هنوز رکعتی نماز نخوانده، امیر بر مسلمانان شده باشد مگر او. چون از مسجد بیرون آمد، امیرالمؤمنین علیه‌السلام از عقب سر او روان گردید، و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با او بودند. چون به امرء القیس رسیدند، فرمود: من علی بن أبیطالب - پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله - هستم و این دو فرزند من از دختر آن حضرت می‌باشد و میل داریم با تو پیوند زناشوئی داشته باشیم.

امرء القیس گفت: یا اباالحسن، من سه دختر دارم: محیاه را به شما تزویج می‌کنم، و سلمی را به حسن، و رباب را به حسین.

این رباب مادر حضرت سکینه و علی‌اصغر می‌باشد. (11)

هشام کلبی گوید:

«و کانت الرباب من خیار النساء و أفضلهن»

«رباب از بهترین و فاضل‌ترین زنان بود»،

و پدر رباب از اشراف و از خانواده بزرگ عرب بود، که نزد امام منزلتی بسزا و مکانتی لایق داشت. (12)

ابن‌اثیر نقل می‌کند: (بعد از شهادت حسین علیه‌السلام) رباب را همراه اسرا به شام بردند چون به مدینه برگشت، عده‌ای از اشراف قریش از او خواستگاری کردند، او قبول نکرد و فرمود:

«ما کنت لأتخذ حموا بعد رسول‌الله صلی الله علیه و آله»

«بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پدر شوهری نگریم»،

و بعد از حسین علیه‌السلام یکسال زنده بود (ناله و گریه می‌کرد) و زیر سقف خانه نرفت (در آفتاب می‌ماند)، تا ضعیف و ناتوان شد و از غصه و اندوه از دنیا رفت.

رباب مدت یکسال بر سر قبر حسین علیه‌السلام ماند. پس از آن به مدینه برگشت و از تأسف و غصه وفات نمود. (13)

سبط ابن جوزی گوید: رباب بعد از امام حسین علیه‌السلام یکسال زنده بود، زیر سقف نمی‌رفت و در آفتاب می‌ماند، سپس از غصه فوت نمود. (14)

چون حضرت رباب به دیدن ارحام خود می‌رفت، سکینه دخترش را همراه خود می‌برد، سیدالشهداء علیه‌السلام از مفارقت این دو بانو دل‌تنگ می‌شد و این شعر را می‌فرمود:

کأن اللیل موصول بلیل

اذا زارت سکینة و الرباب

گویا شب به شب متصل گردد، زمانی که سکینه و رباب به دیدن کسی بروند. (15)

شهادت جگر گوشه‌ی امام حسین علیه‌السلام، حضرت علی اصغر علیه‌السلام

امام حسین علیه‌السلام به چه صورت حضرت علی اصغر علیه‌السلام را به میدان آورد؟

هنگامی که طفل را به امام حسین علیه‌السلام دادند، بنا بر نقلی امام علیه‌السلام سوار بر اسب شد و عبای مبارک را به دوش کشید، آن طفل را به زیر عبا برد که مبادا حرارت و سوزش آفتاب اسباب زیادتی عطش و التهاب آن طفل شود.

راوی گوید: «امام علیه‌السلام مکرر از اول طلوع آفتاب تا آن وقت به خیمه می‌رفت و به میدان می‌آمد و هر دفعه چیزی برای اتمام حجت می‌آورد:

یک دفعه قرآن می‌آورد و می‌فرمود: «ای مردم! این قرآن همان قرآنی است که بر جد من نازل شده است.»

یک دفعه عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بر سر نهاد و بر شتر پیامبر صلی الله علیه و آله سوار می‌شد و می‌فرمود: «ای مردم! آیا این عمامه و شتر پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.»

یک دفعه اظهار حسب و نسب می‌کرد.

یک دفعه اتمام حجت به خطبه و موعظه و نصیحت می‌نمود.

یک دفعه آمد و مردم گفتند: خدایا این بار پسر پیامبر چه آورده؟ دیدند دست از عبا بیرون آورد قنداقه شیرخوار خود را بلند کرد، آن قدر که زیر بغلش نمودار شد. (16)

سبط ابن جوزی در «تذکره الخواص» نقل می‌کند: چون حضرت حسین علیه‌السلام دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآنی برداشت و آن را گشود و بر سر نهاد و در میان لشکر فریاد زد:

«بینی و بینکم کتاب الله، و جدی محمد رسول‌الله صلی الله علیه و آله یا قوم، بم تستحلون دمی...»

«میان من و شما این کتاب خدا و جدم محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله (حکم کند). ای مردم، برای چه خون مرا حلال می‌دانید؟»

آیا من پسر پیغمبر شما نیستم؟! آیا بشما نرسیده کلام جدم که درباره‌ی من و برادرم فرمودند:

«هذان سیدا شباب أهل الجنه»

اگر مرا تصدیق نمی‌کنید، از جابر و زید بن ارقم و ابوسعید خدری بپرسید.

در این هنگام که با لشکر احتجاج می‌نمود نظرش به طفلی از اولاد خود افتاد که از شدت تشنگی می‌گریست. حضرت طفل را بدست گرفت و فرمود:

«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل»

«ای مردم، اگر به من رحم نمی‌کنید به این طفل ترحم کنید».

پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند، و او را ذبح کرد.

آن حضرت گریست و فرمود:

«اللهم احکم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا. فنودی من الهواء: دعه یا حسین، فان له مضرعا فی الجنة»

«خدایا، حکم کن بین ما و این مردمی که ما را دعوت کردند تا یاری کنند، و بعوض ما را کشتند. پس ندائی از آسمان رسید که ای حسین، طفل را به ما واگذار که برای او در بهشت دایه‌ای است» (17)

امام حسین علیه‌السلام فرمود: خداوندا، این فرزند من نزد تو کمتر از ناقه‌ی صالح نخواهد بود، خداوندا اگر در این وقت مصلحت در یاری ما ندانستی، ما را پاداشی بهتر از آن عنایت فرما (که مضاعف شدن ثواب و درجات اخروی است). (18)

بعضی چنین نقل کرده‌اند: آن حضرت طفل را میان لشکر آورد و به دو دست بلند نمود و فرمود:

«أما ترونه کیف یتلظی عطشا، فاسقوه شربة من الماء»

«آیا نمی‌بینید این طفل چگونه از تشنگی آتش گرفته (مانند ماهی دهان باز و بسته می‌کند) او را آب دهید».

بعضی از لشکر، بعضی را سرزنش کردند و گفتند: اگر جرعه‌ای آب به این طفل برسد چه خواهد شد؟! در میان لشکر همهمه افتاد. عمرسعد دید نزدیک است که شورشی در میان لشکر افتد، رو به حرمله کرد و گفت: چرا جواب حسین را نمی‌دهی؟

گفت: امیر، جواب پدر را بگویم یا پسر را؟ کنایه از اینکه پدر را نشانه بگیرم یا پسر را. عمرسعد گفت: مگر سفیدی گلوی طفل را نمی‌بینی؟

حرمله اسب خود را تاخت و بر بلندی آمد. از مرکب پیاده شد و تیری روانه آن طفل کرد. آن طفل مثل مرغ سرکنده جان می‌داد.

ابی‌مخنف می‌نویسد: (19)

«فذبح الطفل من الأذن الی الأذن»

«آن تیر زهرآلود گوش تا گوش علی را برید» و...

امام حسین علیه‌السلام خون‌ها را در کف دست جمع می‌کرد و به هوا می‌پاشید و می‌فرمود: خدایا، بر این قوم گواه باش، گویا این‌ها نذر کرده‌اند احدی از خاندان پیغمبرت را باقی نگذارند.

«ثم رجع باطفل مذبوحا و دمه یجری علی صدر الحسین»

«سپس حضرت با طفل کشته شده خود برگشت در حالی که خون از گلوی آن طفل به سینه‌ی حضرت جاری بود». (20)

مرحوم سپهر می‌نویسد: علی‌اصغر علیه‌السلام که شش ماهه بود تشنه و گرسنه می‌نالید چون مادرش از عطش شیر در پستان نداشت.

امام علیه‌السلام فرمود: فرزندم علی را به من بدهید تا با او وداع کنم، و قنداقه‌ی آن طفل را گرفت و او را بوسید و فرمود: وای بر این قوم، آن روز که جد تو محمد صلی الله علیه و آله با ایشان خصومت کند؛ و آن طفل را آورد و در برابر صف دشمن نگهداشت.

گویا همی گفت: بار خدایا، در گنجینه‌ی من جز این گوهر بجای نمانده، او را نیز می‌خواهم در راه تو فدا کنم.

آنگاه به کوفیان خطاب کرد: ای شیعیان آل ابی‌سفیان، اگر مرا گناهکار دانسته‌اید بدین کودک نتوانید گناهی بست، او را آب دهید که شیر در پستان مادرش از شدت تشنگی خشکیده.

هیچکس به او پاسخ نداد. حرملة بن کاهل اسدی تیری به سوی او انداخت که آن تیر بر حلقوم اصغر آمد و درگذشت و خون او روان شد...

به روایت صاحب «عوالم» : امام حسین علیه‌السلام بدن علی‌اصغر را بخون آغشته کرد.

در «شرح شافیه» آمده است که از اسب فرود آمد و بر او نماز گزارد و با بن غلاف تیغ، گودالی در زمین کند و او را مدفون ساخت. (21)

و به روایت دیگر: حضرت زینب آن کودک را (از خیمه بیرون آورده) و به نزد برادر آمد و عرض کرد: ای برادر، این کودک تو سه روز است که آب نخورده، از این مردم برای او شربت آبی طلب کن.

آن حضرت کودک را گرفت به میدان آمد تا به نزدیک پسر سعد لعین رسید، فرمود: ای مردم، شما شیعیان و اهل بیت مرا کشتید، و عهد و بیعت مرا شکستید، دست از من بردارید تا بحرم جدم برگردم یا شربت آبی به من دهید، کسی با من نمانده مگر زنان و اطفالی که نیزه و شمشیر بکار نمی‌برند.

«ویلکم اسقوا هذا الرضیع، أما ترونه کیف یتلظی عطشا، من غیر ذنب أتاه الیکم».

«وای بر شما، به این کودک آب دهید آیا نمی‌بینید که از عطش آتش گرفته و بخود می‌پیچید، (یا مانند ماهی دهان باز و بسته می‌کند) بدون اینکه از او بشما گناهی برسد».

آن حضرت با ایشان در گفتگو بود که ناگاه حرملة بن کاهل ملعون تیری بر کمان گذاشته، به جانب آن مظلوم انداخت، آن تیر بر گلوی مبارک آن طفل آمد و گلوی او را درید (22)

و از حمید بن مسلم نقل شده که من با لشکر پسر زیاد بودم و نظر می‌کردم به سوی آن طفل که بر روی دست سیدالشهداء علیه‌السلام شهید شد.

ناگاه دیدم از خیمه زنی نورانی بیرون آمد که نورش نور آفتاب را فرومی‌نشاند، پا بر دامن زنان، گاهی می‌افتاد و گاهی برمی‌خاست و می‌گفت: «وا ولداه، وا قتیلاه، وا مهجة قلباه» تا به نزد آن طفل آمد و خود را روی آن انداخت، و دخترانی چند از خیمه بیرون دویدند و خود را بر روی نعش آن طفل شهید انداختند. سیدالشهداء علیه‌السلام با قوم در گفتگو بود، چون این را دید بهمان حال سوی آن زن رفت، و او را موعظه و نصیحت کرد و به مدارا و ملاطفت او را به خیمه برگردانید.

از کسانی که نزدیکم بودند پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: ام‌کلثوم، و آن دخترانی؛ فاطمه و سکینه و رقیه می‌باشند. (23)

مرحوم طبرسی می‌نویسد: چون اصحاب و نزدیکان امام حسین علیه‌السلام شهید شدند و جز فرزندش حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام و شیرخوارش عبدالله، کسی از آن حضرت باقی نماند، جلو خیمه آمد و فرمود:

«ناولونی ذلک الطفل حتی أودعه»

«آن طفل را به من بدهید تا با او وداع کنم»،

آن طفل را گرفت و او را بوسید و می‌فرمود: وای بر این مردم هر گاه محمد صلی الله علیه و آله با ایشان خصومت کند.

ناگاه تیری به گلوی آن شیرخوار نشست و او را کشت. پس آن حضرت از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر زمین را گرد کرد و بدن او را به خونش آغشته نمود و او را دفن کرد. پس برخاست و اشعاری خواند... (24)

خوارزمی نیز می‌نویسد: حسین علیه‌السلام از اسب پیاده شد و برای دفن کودک زمین را گود نمود، و بدن او را بخونش مالید، و بر او نماز گزارد و او را دفن کرد. (25)

 

چگونگی شهادت حضرت علی اصغر علیه‌السلام

مرحوم سید بن طاووس می‌نویسد: چون امام حسین علیه‌السلام دید جوانان و دوستانش همه کشته شده‌اند، تصمیم گرفت خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند. صدا زد:

«هل من ذاب یذب عن حرم رسول‌الله صلی الله علیه و آله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟»

«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که درباره‌ی ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید پاداش خداوند به داد ما برسد؟ آیا یاری کننده‌ای هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یاری کند؟»

زنان حرم چون صدای استغاثه‌ی حضرت را شنیدند صدا به گریه بلند کردند، امام حسین علیه‌السلام به سوی خیمه آمد، و به خواهر خود زینب فرمود:

«ناولینی ولدی الصغیر حتی أودعه»

«فرزند خردسال مرا بده تا با او داع کنم»،

آن کودک را گرفت، همینکه خواست او را ببوسد، حرملة بن کاهل تیری به سوی آن کودک پرتاب کرد، که آن تیر به گلوی او اصابت نمود و او را ذبح کرد.

امام حسین علیه‌السلام به زینب فرمود: کودک را بگیر. سپس هر دو کف دست را به زیر خون گلوی کودک گرفت، و چون کف‌هایش پر از خون شد، به سوی آسمان پاشید سپس فرمود:

«هون علی ما نزل بی أنه بعین الله»

«آنچه مصیبت وارده را بر من آسان می‌کند این است که خداوند می‌بیند».

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: قطره‌ای از آن خون به زمین نیفتاد و برنگشت. (26)

تیرسه شعبه سه هدف را نشانه گرفت

عارف ربانی شیخ حسن دهستانی (ره) می‌گوید: زمانی که امام حسین علیه‌السلام طفل شیرخوار خود را آورد، فرمود: ای لشکر! اگر به من آب نمی‌دهید پس این طفل را بگیرید و کنار نهر ببرید و دو سه قطره آب به لب عطانش برسانید ولی دشمن از خدا بی خبر، حرمله بن کاهل اسدی چه کرد؟ همگان می‌دانید با تیر، علی اصغر علیه‌السلام را به شهادت رساند.

همین که تیر حرمله از حلقوم علی اصغر علیه‌السلام گذشت سه نشانه زد:

اول: به گلوی لطیف و نازک علی اصغر علیه‌السلام؛ دوم: به بازوی عزیز زهرا علیه‌السلام حضرت امام حسین علیه‌السلام نشست. سوم: آن تیر دل فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشانه گرفت. (27)

لازم به توضیح است که بنابر نقل آن دسته از ارباب مقاتلی که قائلند: امام حسین علیه‌السلام کودک خود را در بغل گرفته و در آن حال تیر سه شعبه بر گلوی او نشسته، و گوش تا گوش را پاره نموده و این بریدگی به صورت عرضی بوده نه طولی، می‌توان گفت: که ورود تیر به گلوی طفل شیرخوار به صورتی بوده که اول گلوی کودک را برید و سپس تیر در بازوی امام فرو رفته است که این مطلب صراحتاً در بعضی کتب مقاتل تصریح شده است. (28)

شیخ جعفر شوشتری می‌نویسد: اگر به علی اصغر آب می‌دادند باز هم طفل تلف می‌شد. امام حسین علیه‌السلام طفل را برای اتمام حجت آوردند.

در واقع، تیری که روز عاشورا بر گلوی حضرت علی اصغر علیه‌السلام نشست، روز «سقیفه» بر کمان نهاده و رها شد و بسی قلب‌ها را خون کرد و در کربلا نیز خون حضرت علی اصغر علیه‌السلام را بر خاک ریخت. اگر آن بنای انحراف نخستین نبود، نیم قرن پس از شهادت پیامبر، گلوی پسر فرزند پیامبر از سوی امت او هدف قرار نمی‌گرفت.

http://rasekhoon.net/article/show/618695/%D8%BA%D9%86%DA%86%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7-%281%29/

 

 

غنچه‌ی خونین کربلا (2)

نویسنده: مهدی آقابابایی

منبع اختصاصی:راسخون

 

حکمت دفن حضرت علی اصغر علیه‌السلام

بسیاری از مورخین عامه نیز مانند شیعه نقل کرده‌اند که سیدالشهداء علیه‌السلام با شمشیر زمین را گود کرد، و آن طفل را دفن نمود که عبارت بعضی را نقل کردیم.

مرحوم شوشتری در این زمینه می‌نویسد:

به حسب بعضی روایات، امام حسین علیه‌السلام برای طفل شیرخوارش با شمشیر قبری حفر نمود و او را دفن کرد، شاید سرش چند وجه باشد:

1- به تنهایی امکان داشت که آن طفل را به خاک بسپارد.

2- مانند سائر شهداء سر آن طفل را از بدنش جدا نکنند.

3- او را دفن کرد تا (مثل سائر بدن‌ها) تا سه روز روی زمین برهنه و عریان نماند.

4- اینکه پامال سم اسبان نشود.

5- چون حضرت (و اهل حرم) طاقت نداشتند دگرباره این بدن را به این حالت مشاهده نمایند.

بلی، آنچه را آن جناب نسبت به اصحاب متمکن شد بجا آورد، مثلاً اجساد ایشان را جمع نمود و بعضی را کنار بعضی می‌گذاشت. عده‌ای را خود حمل می‌کرد و اگر دیگری آن را حمل می‌نمود آن حضرت تشییع می‌کرد. (29)

لکن مگر آن مردم پست گذاشتند آن بزرگوار به مقصودش برسد.

و شاید حضرت خواست با خواندن نماز بر جنازه‌ی طفل، خود را آرامش دهد.

علی‌اصغر علیه‌السلام مرد میدان نبود، لباس رزم نداشت، شمشیرزن نبود، و در هیچ ملتی طفل گناه ندارد و کسی کودک را نمی‌کشد. بعلاوه تصمیم کشتن داشتند دیگر تیر سه شعبه نمی‌خواست، لذا در آن شعر منسوب به حضرت:

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی

کطیف أستسقی لطفی فأبوا أن یرحمونی

حضرت فقط این کشته را یاد آوری می‌کند.

به هر حال آن جناب با نماز و دفن طفل خود را تسلی داد.

جدا کردن سر علی اصغر علیه‌السلام از تن

ابوخلیق را پیش مختار بردند. مختار از او پرسید: ای ملعون، در کربلا هیچ‌گاه دلت به حال آقای ما حسین علیه‌السلام سوخت؟

گفت: بلی‌ای امیر، یک مرتبه آنقدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار حضرت را نبینم. فرمود: بگو ببینم چه وقت بود؟

گفت: امیر، هنگامی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام طفل کشته خود را زیر عبا گرفت، و از میدان برگشت، رو به خیمه‌ها کرد. من تماشا می‌کردم، دیدم زنی مجلله، چادر به سر و نقاب به صورت، بیرون خیمه ایستاده، گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه‌اش می‌برد.

همین‌که امام علیه‌السلام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده، برگشت مقداری صبر کرده، دوباره رو به خیمه آورد. باز خجالت کشیده، برگشت. تا سه مرتبه امام رو به خیام رفت و برگشت؛ و از مادر علی‌اصغر خجالت کشید. چون آن حالت حسین علیه‌السلام را دیدم جگرم کباب شد.

مختار گفت: ای ملعون، آخر چه شد؟ گفت: امیر، بالاخره امام از مرکب پیاده شد، طفل را روی زمین نهاد، و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود، بر آن طفل نماز خواند و او را به خاک سپرد و برگشت.

مختار از شنیدن این گفتار صیحه‌ای کشید، افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن، گریبان درید و بر سر و سینه زد و فرمود: این حالت آخر امام حسین علیه‌السلام دلم را از همه بیشتر سوزانید که نخواست بعد به بدن این طفل کسی آزار برساند، یا سرش را ببرند، و یا در زیر سم اسب‌ها پایمال شود.

ابوخلیق گفت: ای امیر، به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند. روز یازدهم سر هر سروری به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کند و به کوفه نزد ابن‌زیاد برد و جایزه بگیرد.

به ابو ایوب غنوی - که سرکرده‌ی بیل‌داران بود - سری از شهداء نرسید، لذا به بیل‌داران دستور داد زمین کربلا را زیر و رو کردند، و جسد آن طفل را یافتند، و بیرون آورده سرش را بریدند، و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند.

ابوخلیق گوید: خودم در حضور ابن‌زیاد بودم که سر حسین علیه‌السلام با سر علی اصغر هر دو در میان یک طشت بود، و نیز سائر سرها در میان طبق‌ها و سپرها در حضور نهاده بود، و دائماً صورت حسین علیه‌السلام محاذی صورت علی‌اصغر بود... (30)

 

داستانی زیبا

در اینجا مناسب است این داستان نقل شود، در بنی‌اسرائیل جوانی بود که گاو و گوساله‌ای داشت که وسیله‌ی معیشت خود قرار داده بود. روزی جهت گرانی گوشت، دست و پای گوساله را بست و در حضورش مادرش، با کارد او را ذبح کرد.

گاو بر طفل سر بریده‌ی خود نظر کرد، چنان نعره‌ای کشید که در و دیوار از ناله‌اش به لرزه درآمد و مثل باران اشک می‌ریخت و سر به آسمان بلند کرد، فورا دستهای آن جوان اسرائیلی خشک شد.

آن جواب پیش موسی آمد و طلب شفاعت کرد. حضرت به غضب آمد، او را از خود دور نمود و فرمود: چقدر بی‌رحم و بی‌انصاف بودی که در حضور مادر سر طفل را جدا کردی. (31)

کمیت شاعر بر امام صادق علیه‌السلام وارد شد و برای آن حضرت اشعار و مرثیه می‌خواند و آن جناب گریه شدیدی می‌نمود، و همچنین زن‌ها و اهل حرم در پشت پرده گریه می‌نمودند و ناله‌ی آن‌ها بلند بود.

ناگاه کنیزی از پشت پرده بیرون آمد و کودکی در دامن امام صادق علیه‌السلام گذاشت. گریه حضرت بی‌نهایت شدید شد و صدای آن حضرت و زنان از پشت پرده به گریه بلند شد (32)

 

سرنوشت قاتل حضرت

منهال بن عمرو گوید: از کوفه به سفر حج رفتم و در مراجعت در مدینه خدمت علی بن الحسین علیه‌السلام رسیدم. آن حضرت فرمود: از حرمله چه خبر داری؟

عرض کردم: در کوفه زنده است.

آن حضرت دستهای خود را بلند نمود و فرمود:

«اللهم أذقه حر الحدید، اللهم أذقه حر الحدید، اللهم أذقه حر النار»

«خدایا حرارت آهن را به او بچشان، خدایا حرارت آهن را به او بچشان، خدایا حرارت آتش را به او بچشان».

منهال گوید: چون به کوفه آمدم، دیدم مختار خروج کرده بود، به خاطر سفر چند روز در خانه ماندم، بعد به ملاقات مختار رفتم، در بیرون خانه‌اش او را دیدم، گفت: چه شد به دیدن ما نیامدی! و به ما تبریک نگفتی؟ گفتم: به مکه رفته بودم.

با هم رفتیم تا به کناسه کوفه رسیدیم. لحظه‌ای صبر کرد، گویا انتظار چیزی می‌کشید، که ناگاه جماعتی با شتاب آمدند و می‌گفتند: البشاره ای امیر، حرمله را دستگیر کرده‌اند. طولی نکشید او را (دست بسته) آوردند.

چون مختار او را دید، حمد خداوند بجای آورد که بر او ظفر یافته. سپس دستور داد دست و پای او را قطع کردند و بعد از آن او را آتش زدند.

چون چنین دیدم، گفتم: سبحان الله، مختار پرسید: سبب تسبیح تو چیست؟ من جریان ملاقات خود را با امام سجاد علیه‌السلام و نفرین آن حضرت را نقل کردم. مختار گفت: بخدا این کلمات را از علی بن الحسین شنیدی؟! گفتم: آری. مختار (برای شکرگزاری) از اسب پیاده شد، دو رکعت نماز خواند و سجده شکر نمود و سجده را طول داد.

با هم برگشتیم چون نزدیک خانه‌ی ما رسید، من او را به خانه دعوت کردم، تا غذا میل نماید.

مختار گفت: ای منهال، تو مرا خبر دادی که حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام چند دعا نمود که آن دعاها بدست من مستجاب شد. پس از من خواهش خوردن طعام می‌کنی؟ نه، امروز روزی است که به خاطر سپاسگزاری باید روزه باشم. (33)

از حضرت امام باقر علیه‌السلام روایت شده که به عقبة بن بشر اسدی فرمودند: ما در میان شما بنی‌اسد خونی داریم. عرض کرد: ای اباجعفر، رحمت خدا بر شما باد، گناه من چیست و آن خون کدامست؟

آن حضرت فرمودند: کودکی از حضرت حسین علیه‌السلام را نزد او آوردند، و در دامنش نهادند، یکی از شما بنی‌اسد تیری زد و او را ذبح نمود. حضرت حسین علیه‌السلام دو کفش را از آن خون پر کرد و بر زمین ریخت (به روایت صحیح به هوا پاشید). سپس فرمود:

«رب ان تک حبست عنا النصر من السماء، فاجعل ذلک لما هو خیر و انتقم لنا من هؤلاء الظالمین»

«پروردگارا، اگر در این وقت مصلحت در یاری ما ندانستی ما را پاداشی بهتر عنایت فرما و از این ستمکاران انتقام ما را بگیر» (34)

علل چهارگانه در فرستادن خون علی اصغر علیه‌السلام به آسمان

مورخین بزرگ اسلامی مخصوصاً تاریخ نویسانی که حادثه مهم عاشورا در آثار خود به رشته تحریر در آورده‌اند، درباره شهادت طفل شیرخوار امام حسین علیه‌السلام، یک نکته را همگی اشاره کرده‌اند و آن این که هنگام نشستن تیر بر گلوی مبارک حضرت علی اصغر علیه‌السلام، وجود مقدس عزیز زهرا علیها السلام سیدالشهداء، با دو دست مبارک خود، خون حضرت علی اصغر علیه‌السلام را بر گرفت و به آسمان فرستاد؛ و می‌فرمود: چون در راه خداست این همه آزارها سهل است. حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام می‌فرماید: خونی که امام حسین علیه‌السلام به آسمان فرستاد قطره‌ای از آن به زمین برنگشت. (35)

همواره یکی از پرسش‌هایی که در میان اهل تحقیق و عاشقان و پیروان ولایت رایج و مطرح است این است که علل چهارگانه (فاعلی، مادی، صوری و غایی) در این حرکت و پدیده چیست؟ لازم به ذکر است برای پاسخ دادن به این سئوال می‌بایست مختصراً توضیح داده شود که منظور از علل چهارگانه چیست؟

در مکتب الهی به خلاف مکتب مادی گری، برای جهان و انسان، علت فاعلی و علت غایی معتقد است.

در مکتب الهی اعتقاد به این است که هر پدیده طبیعی، دارای علل چهارگانه است که بدون آن تحقق نمی‌پذیرد، علت فاعلی، علت مادی، علت صوری و علت غایی، صندلی که روی آن نشسته‌ایم، بخاری که کنار ما می‌سوزد و کولری که باد خنک می‌دهد، هر کدام دارای علل چهارگانه است. مثلاً آهنگر و نجار علت فاعلی آن است، آهن یا چوبی که از آن ساخته شده است، علت مادی آن است، صورت و شکلی که کولر، بخاری، صندلی به آن شکل ساخته شده علت صوری آن است، هدفی که آهنگر، نجار و کولرساز را برای ساختن آن وارد کرده است علت غایی آن به شمار می‌رود.

به بیانی واضح‌تر این پرتاب خون به آسمان یک نوع حرکت محسوب می‌شود، خواه این حرکت در زمین باشد یا خواه در آسمان، فرقی ندارد حرکت در هر دو حال برای خود هدف و غرضی لازم دارد و در حقیقت حرکت، چنین هدفی نهفته است به عنوان مثال شما از منزل خود حرکت می‌کنید تا دوست خود را در نقطه خاصی دیدن فرمایید؛ و یا اینکه حرکت در جوهر و طبیعت می‌باشد مثل حرکت نقطه از حالت سلولی به صورت‌های مختلف جنینی که در اصطلاح قرآن از آن‌ها به نطفه، علقه، ... یاد شده است. به هر حال طبق آن چه که از بیان مبتکر حرکتِ جوهری؛ صدرالمتالهین شیرازی این فیلسوف و دانشمند اسلامی، استفاده می‌شود حرکت چه در مکان، چه در جوهر و طبیعت باشد، به طور مسلم فاقد هدف و غایت نیست و حتماً می‌بایست غایت و هدفی را دنبال کند.

با توجه به این توضیحاتی که ارائه شد، علل چهارگانه این پدیده مهم که موجب شد تا درخت تنومند اسلام با خون سیدالشهداء و عزیزانش، آبیاری شود بدین صورت است:

علت فاعلی: پرواضح و روشن است که انجام دهنده و فاعل، وجود مقدس حضرت امام حسین علیه‌السلام می‌باشد. شما تأمل کنید در آن موقع و لحظه که از یک طرف تمام یارانش به شهادت رسیده‌اند و از طرف دیگر تمام زن و بچه و خواهرانش، با چه حالی امام مظلوم را مشاهده می‌کنند و از طرفی خود، یکه و تنها و غریب قنداقه طفل شیرخوار را در بغل گرفته، یک لحظه مشاهده کند که گلوی علی از گوش تا گوش بریده شد در این موقع بادست نازنین خود خون علی اصغر علیه‌السلام را بر گرفته و بر آسمان پرتاب می‌کند.

علت مادی: علت مادی این پدیده خون مقدس این طفل بزرگوار است. این خون با دیگر خون‌ها فرق دارد، چه فرقی؟ هم از لحاظ فیزیکی و مادی و هم از لحاظ معنوی و برکتی که در آن وجود دارد. دیگر خون‌ها همه تشکیل شده از گلبول‌ها و غیره می‌باشد که این‌ها همه برگرفته از غذایی است که انسان می‌خورد و به غیر از این، هیچ نوع معنویت و اثر خاصی مترتب بر آن نیست. ولی خون مقدس این طفل شیرخوار مزیتی دیگر دارد و آن اینکه اولاً از لحاظ جنس و نوع و ذرّات تشکیل دهنده باید گفت: همان گلبول‌هایی که در خون زهرا و علی علیهما السلام هست، گلبول‌هایی که در خون سیدالشهداء هست، در خون علی اصغر علیه‌السلام هم هست و به طور کلی ذرات خون علی اصغر علیه‌السلام برگرفته شده از میوه‌های بهشت است مگر نه این است که پیامبر چهل روز قبل از انعقاد نطفه حضرت زهرا سلام الله علیها در حال عبادت به سر برد و پس از آن مدت خداوند شاخه‌ای پر از رطب برای آن حضرت فرستاد. (36) و اما از لحاظ معنوی روشن است که خون علی اصغر علیه‌السلام همان اثر و معنویتی را داراست که خون شهداء اسلام دارا هستند بلکه بالاتر.

علت صوری: در این زمینه باید گفت این خون که به آسمان فرستاده شد ولی برنگشت کجا رفت؟ کجا ماند؟ خدا می‌داند، البته می‌توان گفت: که این خون در جایگاه خاصی نگه داشته می‌شود تا اینکه تا روز قیامت ملائکه مقرب درگاه الهی با آن رخسار خود را گلگون سازند و هدیه به سوی بهشت برند. (37)

علت غایی: حتماً وجود مقدس سیدالشهداء علیه‌السلام از این حرکت، هدف و مقصود خاصی را دنبال کرده، ولی به طور کوتاه بگویم: حضرت امام حسین علیه‌السلام، به تمام جهانیان ثابت کرد که هیچ گروهی ظالم‌تر و بی رحم‌تر از بنی‌امیه نمی‌باشند، یزید لعنه‌الله علیه و دیگر همدستانش بی رحمی و بی مروتی را به حد اعلاء رساندند. در هیچ مذهب و آیین پذیرفته نیست که طفلی در آن حال مورد هجوم قرار گیرد در حال حاضر اگر تمامی مکاتب بشری اعم از الهی و غیر الهی، تمام قوانین اروپایی، آمریکایی، آسیایی و غیره از قدیم تا به حال را، اگر حقوق بشر امروز که به صورت مجموعه‌ای در آمده و بین دولت‌ها و ملت‌ها مورد قبول واقع شده، مورد بررسی قرار دهی سریعاً به این نقطه می‌رسی که کشتن اطفال در میدان جنگ و غیر جنگ از نظر عقلاء و عموم مردم مذموم و کاری ناپسندیده و ظالمانه است.

کشتن این طفل آن هم در موقعی که سه روز است شیر نخورده و لب تشنه است، آن هم در این لحظه‌های حساس، بزرگ‌ترین سند مظلومیت و در عین حال شهامت و شجاعت وجود عزیز زهرا سلام الله علیها سیدالشهداء می‌باشد. بنابراین خون فرزندش را به آسمان فرستاد تا باقی بماند و در فردای قیامت شکایت از این مردم را پیش جدش رسول خدا ببرد. (38)

 

سر فرستادن خون علی اصغر علیه‌السلام به آسمان

در لحظاتی که تمام اصحاب و یاران امام حسین علیه‌السلام به درجه رفیعه شهادت رسیده بودند از یک طرف تحمل این همه داغ و مصیبت، نظاره کردن ابدان قطعه قطعه و تیرخورده‌ی شهداء، در صدای العطش اطفال، گریه و زاری اهل حرم، تشنگی بر آن حضرت غلبه کرده، در این لحظات حساس، صدای استغاثه‌ی عزیز زهرا سلام الله علیها بلند شد، آیا کسی هست به فریاد ما برسد و ما را کمک کند... (39) کسی استغاثه امام علیه‌السلام را پاسخ نداد. امام به سوی خیمه آمد و به خواهرش حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: «کودک صغیر من را بیاورید تا با او وداع کنم که حرمله لعنه‌الله با پرتاب تیر سه شعبه قلب امام علیه‌السلام را به درد می‌آورد و علی اصغر علیه‌السلام را شهید می‌کند». با توجه به این موقعیت چرا امام علیه‌السلام خون علی اصغر را به آسمان پرتاب می‌کند؟ حتماً در این کار حکمتی وجود دارد. شاید سرش این باشد که مراتب عبودیت و فناء حسینی را اهل آسمان ببینند و همت عالیه او معلوم شود که در راه حق طفل شیرخوار خود را فدای دین جدش رسول خدا نمود.

و یا سرش این است که خواست قطره‌ای از آن خون به زمین نریزد که مبادا زمین منخف (متلاشی) شود.

و یا سرش این است که آسمان را مشرف نمود و او را گنجینه خون این طفل شیرخوار قرار داد. (40)

ولی صاحب کتاب وقایع الایام می‌گوید: بعضی گمان کردند که علت بازنگشتن خون علی اصغر علیه‌السلام به جهت این است که عذاب نازل نشود ولی چنین نیست چون افضل از خون گلوی علی اصغر خون گلوی حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است پس به اقتضای حکمت کامله رب‌العالمین و از برکت وجود بقیه الله فی الارضین حضرت سید سجاد علیه‌السلام عذاب نازل نشد. خلاصه کلام اینکه امام علیه‌السلام بدین وسیله خون را به آسمان فرستاد که ملائکه اسمان آن را هدیه به بهشت ببرند. (41)

و یا سِرش این است – و روایاتی وارد است- که چون ملائک آسمان‌ها در روز قیامت این منظره وحشت انگیز شهداء را ببینند، اشک بریزند و لعنت بر کشندگان آن‌ها بفرستند. (42)

 

چرا خون حضرت علی اصغر علیه‌السلام به زمین برنگشت

مورخین اسلامی از قبیل: ابن شهر آشوب در مناقب، ابن نما حلی در مثیرالاحزان، سید در لهوف، ابن کثیر در البدایه و النهایه، قرمانی در اخبار الدول، میرزا محمد تقی سپهر در ناسخ التواریخ، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین، عبدالرزاق موسوی مقرم در مقتل الحسین علیه‌السلام و علامه سید حسن امین در اعیان الشیعه و ... قضیه فرستادن خون گلوی علی اصغر علیه‌السلام به آسمان را نقل نموده‌اند.

اما اینکه چرا این خون مقدس علی اصغر علیه‌السلام به زمین برنگشت برای شیفتگان آن حضرت جای سئوال است؟ برای پاسخ به این سئوال شاید بتوان گفت برنگشتن آن خون مقدس بدین دلیل بوده که در حکمت حقه حقیقیه، مقرر و مذکور است که اجسام لطیفه مایل به محیط می‌باشد چنان که اجسام کثیفه میل به مرکز و سفل می‌نمایند پس آن خون لطیف به محیط میل نمود. (43)

و یا سِرش این است که این خون نمی‌بایست به زمین برگردد چرا ملائکه آسمان می‌خواستند خون را در شیشه‌ای بهشتی تحفه و هدیه به سوی جنت ببرند چنانچه این مطلب در زیارت چهارم تحفه الزائر وارد شده است. (44)

و یا سِرش این است که اگر خون علی اصغر علیه‌السلام به زمین می‌ریخت عذاب نازل می‌شد چنانچه بعضی مورخین نقل نموده‌اند.

 

مظلومیت حضرت علی اصغر علیه‌السلام از دیدگاه جرجی زیدان

جرجی زیدان یکی از نویسندگان مشهور مسیحی در کتاب خود درباره‌ی این طفل شیرخوار می‌نویسد: «شهادت این طفل بی گناه، مظلومیت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را ثابت می‌کند چرا که اگر شهادت این طفل نبود، امکان داشت دستگاه تبلیغاتی بنی‌امیه واقعه عاشورا را طوری دیگر و وارونه جلوه دهد و بگویند ای مردم این‌ها مردانی مسلح بودند که برای تصاحب قدرت و حکومت دست به مبارزه زده‌اند و ما باتمام قدرت در مقابل آن‌ها ایستاده‌ایم. ولی با شهادت حضرت علی اصغر علیه‌السلام این نقشه دستگاه تبلیغات بنی‌امیه را نقش بر آب کرده هر انسانی به هر آئین و مذهبی این سئوال را از بنی‌امیه می‌کند که طفل شیرخوار گناهی نداشت که شما او را کشتید. (45)

 

مسلمان شدن بانوی آمریکایی به برکت حضرت علی اصغر علیه‌السلام

در هندوستان، نسبت به امام حسین علیه‌السلام، علاقه و ارادت عجیبی موج می‌زند. نه تنها ارادتمندان امام حسین علیه‌السلام گروه مسلمانان هستند، بلکه هندوها هم نسبت به عزیز زهرا علیها السلام عرض ادب می‌نمایند.

چنان که داستان «امام باره» (یعنی عاشورا) روزی که آتش پرستان به امام علیه‌السلام اختصاص داده و در گودالی بزرگ آتش می‌افروزند و آن را برای عاشورا یا روز معین پر از آتش حاضر می‌سازند، آن گاه هر کدام لباسی سپید بر تن نموده و از آتش عبور کرده و از طرف دیگر به سلامت بیرون می‌روند و حرارت آتش به آن‌ها هیچ صدمه‌ای نمی‌زند. باری در هند مجلس سوگواری تشکیل شده بود، جمعی از زنان مسلمان در منزلی اجتماع کرده و بر مصیبت‌های امام حسین علیه‌السلام می‌گریستند. در همسایگی این خانه، زنی از اهالی آمریکا زندگی می‌کرد، پرسید: اینجا چه خبر است؟ گفتند: مجلس سوگواری سومین پیشوای شهید شیعیان است. گفت: بسیار مایلم من هم در این مجلس بروم و ببینم چگونه است. او را به مجلس بردند و در جایی که باید جای دادند. آن گاه مرثیه خوان توسل به حجت الهی علی اصغر علیه‌السلام پیدا کرد. صدای گریه و شیون زینان برخاست، این زن غیر مسلمان با توجه به جریان شهادت کودک شیرخواره‌ی امام حسین علیه‌السلام گریان شد و اشک فراوان ریخت. سپس از سایر زنان و از گوینده خواست تا جریان را مفصل برایش توضیح دهند. آنان صحنه‌ی کربلا را برایش مجسم و بیان نمودند. با استماع این حقیقت و پی بردن به اصل داستان، گفت: «من می‌خواهم مسلمان شوم، زیرا حقایقی در این مذهب احساس می‌کنم که شایسته نیست به حال کفر باقی باشم. به عبارت دیگر، مکتبی که این گونه مردان فداکار تربیت کند که حاضر باشند به قیمت جان کودک عزیز خود در راه آن مکتب و دین فداکاری نمایند تا انحرافی نیابد، معلوم می‌شود این دین، دینی است حق و با حقیقت توأم، بنابراین مسلمان می‌شوم.»

شیعیان در همان مجلس شهادتین را به وی تلقین کردند و بانوی آمریکایی از صمیم دل مسلمان گردید. (46)

 

نتیجه گیری:

با مطالبی که بیان شد به این نتیجه می‌رسیم که: اولاً: سند مظلومیت حضرت اباعبدالله طفل شیرخواره اشان می‌باشد زیرا طفل شش ماهه در هیچ مکتب و آیینی گناهی ندارد و چه زیبا شیخ جعفر شوشتری می‌فرمایند: اگر دشمنان به حضرت علی اصغر علیه‌السلام هم آب می‌دادند ایشان باز به هلاکت می‌رسیدند، و این مطلب نشانگر اتماتم حجت امام حسین بر لشکر اعداء در روز عاشورا می‌باشد و ثانیاً: حضرت خون ایشان را به هوا فرستادند و ثالثاً: حضرت علی اصغر از کسانی هستند که شفاعت می‌کنند. رابعاً: ایشان روی سینه‌ی پدر بزرگوارشان مدفون هستند. خامساً: حضرت اباعبدالله ایشان را دفن نمودند حتی دشمنان ایشان ار از قبر بیرون و سر او را از بدن جدا نمودند.

خدا انشاءالله در دنیا زیارت حضرت و در آخرت شفاعت حضرت باب الحوائج علی اصغر علیه‌السلام را نصیب و روزی ما بگرداند.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

(1)- سحاب رحمت/ ص 535-536.

(2)- مزار کبیر ابن مشهدی/ ص 488؛ سحاب رحمت/ ص 536؛ بحارالانوار/ ج 45/ ص 66.

(3) - مقتل ابی مخنف/ ص 129.

(4)- ناسخ التواریخ/ ج 2/ ص 263.

(5)- الوقایع و الحوادث/ ج 3/ ص 93.

(6)- مریم/1

(7)- باب‌الحوائج علی اصغر علیه‌السلام / ص 161.

(8)- باب‌الحوائج حضرت علی اصغر علیه‌السلام / ص 161؛ تبسم خونین/ص 21.

(9) - مفاتیح‌الجنان/ زیارت آل یس.

(10)- کتاب رجعت علامه مجلسی/ ص 73.

(11)- قمقام زخار/ ج 2/ ص 653؛ نفس المهموم/ ص 527.

(12)- قمقام زخار/ ج 2/ ص 654.

(13)- نفس المهموم/ ص 528.

(14)- فرسان الهیجاء/ ص 270.

(15)- سحاب رحمت/ ص 538.

(16)- ریاض القدس/ ج 2/ ص 101.

(17)- نفس المهموم/ ص 350.

(18)- بحارالانوار/ ج 45/ ص 47.

(19)- مقتل ابی مخنف/ ص 130.

(20)- ریاض القدس/ ج 2/ ص 101.

(21)- ناسخ التواریخ/ ج 2/ ص 363.

(22)- مهیج الاحزان/ ص 243/ م 10.

(23)- مهیج الاحزان/ ص 244.

(24)- احتجاج/ ج 2/ ص 25.

(25)- مقتل خوارزمی/ ج 2/ ص 32.

(26)- لهوف/ ص 116.

(27)- ریاض القدس/ج 2/ ص 100.

(28)- غنچه‌ی خونین/ ص 75 به نقل از روضه الشهداء/ ص 343.

(29)- الخصائص الحسینیه/29 ص 55؛ تذکره الشهدا/ ص 225؛ منتخب التواریخ / ص 271.

(30)- سحاب رحمت/ ص 547.

(31)- ریاض القدس/ ج 2/ ص 104-105.

(32)- سحاب رحمت/ ص 548.

(33)- بحارالانوار/ ج 45/ ص 332؛ منتهی الآمال/ ج 1/ ص 451.

(34)- نفس المهموم/ ص 349.

(35)- مثیرالاحزان/ ص 70.

(36)- کبریت احمر/ ص 148.

(37)- وقایع الایام در احوال محرم الحرام، / ص 515.

(38)- غنچه خونین/ ص 81- 85.

(39)- لهوف/ ص 49.

(40)- منتخب التواریخ/ص 270.

(41)- وقایع الایام/ ص 514.

(42)- غنچه خونین/ ص 86-87 به نقل از زندگانی قمر بنی هاشم حضرت علی اکبر و علی اصغر شهید، عمادزاده/ ص 386؛

(43)- اکلیل المصائب/ ص 66.

(44)- وقایع الایام/ ص 515.

(45)- زندگی اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، ترجمه لهوف/ ص 132.

(46)- الوقایع و الحوادث/ ج 3/ ص 98.

منابع و مآخذ

مزار کبیر/ ابوعبدالله محمد بن جعفر مشهدی/ ترجمه: محمد فربودی/ نشر دیوان/ چاپ اول/ 1389ش.

سحاب رحمت/ عباس اسماعیلی یزدی/ مسجد مقدس جمکران/ چاپ سوم/ سال 1380ش.

بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

قمقام زخار/ فرهاد میرزا معتمدالدوله/ انتشارات اسلامیه/ چاپ اول/ 1363ش.

ناسخ التواریخ/ میرزا محمد تقی سپهر/ کتابخانه اسلامیه/ طهران، چا پ اول، بی تا.

الوقایع و الحوادث/ محمد باقر ملبوبی/ موسسه مطبوعاتی دین و د انش/ چاپ اول/ چاپخانه علمیه قم، 1378ش.

تبسم خونین/ حسن معینی/ انتشارات سلسله/ چاپ اول/ فروردین ماه 1384ش.

نفس المهموم/ شیخ عباس قمی/ مترجم آیت الله کمره‌ای/ انتشارات مسجد مقدس جمکران/ چاپ شانزدهم/ 1382ش.

لهوف/ سید ابن طاووس/ ترجمه: علی رضا رجالی تهرانی/ انتشارات نبوغ/ چاپ دوم/ 1379ش.

ریاض القدس/ صدرالدین واعظ قزوینی/ کتابفروشی اسلامیه/ چاپ دوم/ 1376ش.

مهیج الاحزان/ حسن بن محمد علی یزدی/ انتشارات کتابفروشی اسلامیه/ چاپ اول/ محرم الحرام 1375ش.

احتجاج/ ابی منصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی/ نشر المرتضی/ تاریخ 1403ق.

مقتل الحسین علیه‌السلام/ خوارزمی/ قم/ انتشارات انوارالمهدی. بی تا/ بی نا.

منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ انتشارات هجرت/ چاپ یازدهم/ 1376ش.

غنچه‌ی خونین/ مجید زجاجی کاشانی/ انتشارات مرسل/ چاپ سوم/ زمستان 1380.

خصائص الحسیینه/ شیخ جعفر شوشتری/ دارالکتب الاسلامیه/ چاپ اول/ تابستان 1372ش.

زندگی امام حسین علیه‌السلام، ترجمه لهوف، سید محمد صحفی، انتشارات اهل بیت، چاپ چهارم، تابستان 77.

وقایع الایام در احوال محرم الحرام/ مولی علی واعظ خیابانی تبریزی/ کتابفروشی قرشی/ چاپ سوم/ شعبان 1387ق.

اکلیل المصائب/ محمد بن سلیمان تنکابنی/ تحقیق موسسه فرهنگی ضحی، انتشارات عالمه/چاپ دوم/ سال 1381ش.

کبریت احمر/ محمد باقر خرسانی بیرجندی/ کتابفروشی اسلامیه/ چاپ سوم/ 1376ش.

مثیر الاحزان/ ابن نما حلی/ مدرسه الامام المهدی علیه‌السلام، قم/ چاپ اول/ 1406ق.

تحفه الزائر/ علامه مجلسی/ انتشارات پیام امام هادی علیه‌السلام/ قم، چاپ اول/ سال 1386ش.

تذکره الشهداء/ ملا حبیب الله شریفی/ نوشته به سال 1389ق/ چاپ چهاردهم/ 1380ش.

تذکره الخواص/ سبط ابن جوزی/ مکتبه النینوی/ طهران/ طبع الاولی/ 1410ق.

http://www.rasekhoon.net/article/show/618696/%D8%BA%D9%86%DA%86%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7-%282%29/

 

 

سلام ما به حسین و علی اصغر او

امیر عشق که گهواره بود سنگر او

رضیع داده خدایش نشان سربازی

صغیر برهمه پیدا مقام اکبر او

شکفت لاله عصمت به روی دوش حسین

چو تیر حرمله آمد به سوی حنجر او

مجال گریه نبودش که خنده کرد علی

حسین مات از حال گریه آور او

گرفت خونش و بر اوج آسمان پاشید

که پیک تسلیت آمد زپیک داور او

کنار خیمه به خاکش سپرد و امضاء شد

کتاب سرخ شهادت به خون اصغر او

**********************

سلطان کربلا چو تمنای آب کرد

دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد

ناخورده آب طفل رضیع حسین را

آن تیر ظالمانة او سیر از آب کرد

از سوز تشنگی که علی جانسپار بود

دشمن ندانم از چه بکشتن شتاب کرد

بگرفت خون حلق علی را بکف حسین

با خون او محاسن خود را خضاب کرد

از آنهمه شکوفه به گلزار کربلا

این بود گلپری که شهادت گلاب کرد

خون میچکد زخامه زرین کلام تو

بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد

حسان

**********************

گهواره خالی ،قنداقه خونین

مادر بناله ميگفت غمگين

كرده شهيدت اعداي بي دين

لالائی اصغرلالائی اصغر

اندر خِیام شاه شهیدان

از مرگ اصغر با آه وافغان

گفتا رُبابه با چشم گریان

لالائی اصغرلالائی اصغر

رفتی به میدان همراه باباب

ازنوک پیکان نوشیده ای آب

برروی دستش رفتی تو در خواب

لالائی اصغرلالائی اصغر

رفتی وبردی تاب و توانم

بعد از تو دیگر من  ناتوانم

لالائی اصغرلالائی اصغر

**********************

اصغراگرزعطش،تشنه وبی تاب شدی//به روی دست پدرتوخوب سیراب شدی

شمررحمی نه اگربردل بی تابت کرد//نوک تیرستم حرمله سیرابت کرد

طایرهوش زسررفت زمدهوشی تو//ناله من به فلک رفت زخاموشی تو

نورچشما!بگشادیده زهم،خواب بس است//بردنِطاقتم،ازاین دل بی تاب بس است

بودامیدم که توام یار،به هرحال شوی//به زبان آئی وهم صحبت اطفال شوی

جودی

**********************

اصغر که در صف شهدا  ماهپاره  است//خونش به روز حشر به صد درد چاره است

محکّم بگیر  دامن  قنداقه اش به  کف//باب الحوائج است  اگر شیر خواره  است

*******************

سلطان کربلا چو تمنای آب کرد

 دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد

ناخورده آب طفل رضیع حسین را

 آن تیر ظالمانة او سیر از آب کرد

از سوز تشنگی که علی جانسپار بود

دشمن ندانم از چه بکشتن شتاب کرد

بگرفت خون حلق علی را بکف حسین

 با خون او محاسن خود را خضاب کرد

از آنهمه شکوفه به گلزار کربلا

این بود گلپری که شهادت گلاب کرد

خون میچکد زخامه زرین کلام تو

 بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد

حسان

*******************

سلام ما به حسین و علی اصغر او

امیر عشق که گهواره بود سنگر او

رضیع داده خدایش نشان سربازی

صغیر برهمه پیدا مقام اکبر او

شکفت لاله عصمت به روی دوش حسین

چو تیر حرمله آمد به سوی حنجر او

مجال گریه نبودش که خنده کرد علی

حسین مات از حال گریه آور او

گرفت خونش و بر اوج آسمان پاشید

که پیک تسلیت آمد زپیک داور او

کنار خیمهبه خاکش سپرد و امضاء شد

کتاب سرخ شهادت به خون اصغر او

ارگ چه پیکراو را به خاک پوشیدند

به شهر کوفه سرش را به نیزه ها دیدند

سید رضا مؤید

*******************

داورا در پیشگاهت ارمغان آورده ام

 ارمغان چون اصغر شیرین زبان آورده ام

لیک از سوز عطش در حالت اغما بود

 روی دست اندر منایش نیمه جان آورده ام

حیف صد افسوس ربی روی چون برگ گلش

 از سموم تشنگی باد خزان آورده ام

نیست دیگر لایق قربانیم اندر رهت

 خود همین شش ماهه را دارم گمان آورده ام

آتش نیز عطش گرمای دشت کربلا

 برده دیگر از تنش تاب و توان آورده ام

حالتش ویران نموده خانه صبر مرا

 قدم از بار غمش باشد کمان آورده ام

باید اندر راه عشق تو زحلق تشنه اش

 از دم پیکان شود خونش روان آورده ام

حال این قربانی معصوم ای مطلوب من

باشد اندر پیشگاه تو عیان آورده ام

گر بود لایق، خود این قربانی شش ماهه را

 در جوار عدل و دادت میهمان آورده ام

تا رهائی یابد از دست عطش بر مردنش

 گشته راضی مادر بی خانمان آورده ام

خالقی با سوزدل گوید شها این چندبیت

 تحفه بهر اصغرت بر آستان آورده ام

خالقی

*******************

بخواب اي نو گل پژمان و پرپر

بخواب اي غنچه افسرده اصغر

بخواب آسوده اندر دامن خاك

نديده دامن پر مهر مادر

بخواب و خواب راحت كن شب و روز

كه خاموش ايت صحرا بار ديگر

نمي آيد صداي تير و شمشير

نه ديگر نعره الله اكبر

همه افتاده در خوابند خاموش

توئي صحرا و چندين نعش بي سر

نترس اي كودك ششماهه من

كه اينجا خفته هم قاسم هم اكبر

مگر باز از عطش ميسوزي اي گل؟

كه از خون گلو لب ميكني تر

كه با تير سه شعبه كرده صيدت؟

بسوزد جان آن صياد كافر

خدايا بشكند آن دست گلچين

كه كرد اين غنچه را نشكفته پرپر

حسان

*******************

شد چو خر گاه امامت چون صدف‏

خالى از درهاى درياى شرف‏

شاه دين راگوهرى بهر نثار

جز در غلطان نماند اندر كنار

شيرخواره شير غاب پر دلى

نعت او عبدالله و نامش على

در طفوليت مسيح عهد عشق‏

انّى عبدالله گو در مهد عشق

بهر تلقين شهادت تشنه كام

ازدم روح القدس در بطن مام

ماهى بحر لدنى در شرف

ناوك نمرود امت را هدف

داده يادش مام عصمت جاى شير

در ازل خون خوردن از پستان تير

كودكى در عهد مهد استاد عشق‏

داده پيران كهن را ياد عشق

طفل خرد اما به معنى بس سترك

كز بلندى خرد بنمايد بزرگ

خود كبير است ار چه بنمايد صغير

در ميان سبعه سياره تير

عشق را چون نوبت طغيان رسيد

شد سوى خيمه روان شاه شهيد

ديد اصغر خفته در حجر رباب

چون هلالى در كنار آفتاب

چهره كودك چو در دى برگ بيد

شير در پستان مادر نا پديد

با زبان حال آن طفل صغير

گفت باشه كى امير شيرگير

جمله را دادى شراب از جام عشق

جز مرا كم تر نشد زان كام عشق

طفل اشكى در كنار، افتاده‏ام‏

مفكن از چشمم كه مردم زاده‏ام

گرچه وقت جانفشانى دير شد

مهلتى بايست تاخون شير شد

زان مئى كاكبر چو رفت از وى زپا

باسر آمد سوى ميدان وفا

جرعه‏اى ازجام تير و دشنه‏ام

در گلويم ريز كه بس تشنه‏ام

تشنه‏ام آبم زجوى تير ده‏

كم شكيبم خون به جاى شير ده

تا نگريد ابركى خندد چمن

تا ننالد طفل كى نوشد لبن

شه گرفت آن طفل مه اندر كنار

يافت درى در دل دريا قرار

آرى آرى مه كه شد دورش تمام

در كنار خود بود او را مقام

برد آن مه را به سوى رزمگاه‏

كرد رو باشاميان رو سياه

گفت كاى كافر دلان بدسگال‏

كه برويم بسته‏ايد آب زلال

گر شما رامن گنهكارم به پيش

طفل را نبود گنه در هيچ كيش

آب نا پيدا و كودك ناصبور

شير از پستان مادر گشته دور

چون سزد كه جان سپارد با كرب

در كنار آب ماهى تشنه لب

زين فراتى كه بود مهر بتول‏

جرعه‏يى بخشيد بر سبط رسول

شاه در گفتار و كودك گرم خواب

كه زنوك ناوكش دادند آب

در كمان بنهاد تيرى حرمله

اوفتاد اندر ملايك غلغله

رست چون تير از كمان شوم او

پر زنان بنشست بر حلقوم او

چون دريد آن حلق تير جانگداز

سر ز بازوى يدالله كرد باز

الله الله اين‏چه تير است و كمان

كس نداده اين چنين تيرى نشان

تا كمان زه خورده چرخ پير را

كس نديده دو نشان يك تير را

تير كز بازوى آن سرور گذشت

بر دل مجروح پيغمبر گذشت

نوك تير و حلق طفلى ناتوان

آسمانا باژگون بادت كمان

شه كشيد آن تير و گفت اى داورم

داورى خواه از گروه كافرم

نيست اين نو باوه پيغمبرت‏

از فصيل ناقه كم تر در برت

كز انين او ز بيداد ثمود

برق غيرت زد بر آن قوم عنود

شه به بالا مى‏فشاند آن خون پاك

قطراى زان برنگشتى سوى خاك

پس خطاب آمد به سكان ملاء

كه فرود آئيد در دشت بلا

بنگريد آن كودكان شاه عشق‏

كه چه سان آرند بر سر راه عشق

بنگريد آن مرغ دست‏آموز عرش

كه چه سان در خون همى غلطدبفرش

ره كه پيران سر نبردندش بجهد

چون كند طى يكشبه طفلان مهد

اين نگارين خون كه دارد بوى طيب‏

تحفه‏اى سوى حبيب است از حبيب

در ربائيد اين نگار پاك را

پرده گلنارى كنيد افلاك را

كآيد اينك مهر پرور ماه ما

يك دم ديگر به مهمانگاه ما

در ربائيد اين گهره‏هاى ثمين

كه نيايد دانه‏اى زان بر زمين

باز داريدش نهان در گنجبار

كز حبيب ماست ما را يادگار

قطره‏اى زين خون اگر ريزد به خاك

گردد عالم گير طوفان هلاك

تير خورده شاهباز دست شاه

كرد بر روى شه آسيمه نگاه

غنچه لب بر تبسم باز كرد

در كنار باب خواب ناز كرد

ره چه گويم من كه آن طفل شهيد

اندران آئينه روشن چه ديد

وان گشودن لب به لبخند آن چه بود

وان نثار شكر و قند از چه بود

رمزكنت كنز بودش سر به سر

زير آن لبخند شيرين مستتر

رمز خلق آدم و حوا زگل

وان سجود قدسيان پاك دل

رمز بعث انبياى پر شكيب

وان صبورى بر بلاياى حبيب

رمزهاى نامه عهد الست‏

كه شهيد عشق با محبوب بست

پس ندا آمد بدو كاى شهر يار

اين رضيع خويش را بر ما گذار

تا دهيمش شير از پستان حور

خوش بخوابانيمش اندر مهد نور

پس شه آن درثمين در خاك كرد

خاك غم بر تارك افلاك كرد

آرى آرى عاشقان روى دوست

اين چنين قربانى آرد سوى دوست

عشق را مادر ز زاد اِستروَنست

عاشقان را قاف وحدت مسكن است

اندر آن كشور كه جاى دلبر است

نه حديث اكبر و نه اصغر است ‏

آتشكده، ص 39 - 36

نيرّ تبريزى‏

*******************

شعرازارمغان شكروي – اصغر مادر

اصغر//مادر//كردند چه خوش خوابت  //د ا د ند عجب  آ بت

زين خواب   زين آب//سوزد جگر با بت//د ا د ند عجب  آ بت

اصغر//مادر// ا ي بلبل با غ نا ز//كردي به كجا پرواز

صياد//افكند؟/ا زنا وك پرتا بت//د ا د ند عجب آ بت

اصغر//مادر//گشتي تونشا ن تير//ا  ز حرمله  بي  پير

كيفر//گيرد//آ ن قا د روها بت//د ا د ند عجب آ بت

اصغر//مادر//شد پا ره گلو ي تو//ا زد ست عد وي تو

رحمي//ننمود//برحنجر بي تا بت//د ا د  ند عجب آ بت

اصغر//مادر//آن غنچه لب وا كن//قلبم   تو  تسلي  كن

بينم//خندان//آن لعل چوعنا بت//د ا د ن عجب  آ بت

اصغر//مادر//اي كودك بي شيرم//ا زد اغ  تو ميميرم

تابم//برده//رنگ رخ مهتا بت//د ا د ن عجب آ بت

اصغر//مادر//اين حرمله نا پا ك//حلقوم ترا زد چا ك

رنگين//گرديد//قند ا قه زخونا بت//د ا د ند عجب آ بت

*********************

اصغر صغيرم لاي لاي

اصغر صغيرم لاي لاي***ناخورده شيرم لاي لاي

اصغربدشت كربلا***نالدميان خيمه ها

نالان وگريان زارزار***چون تشنه است وبي قرار

ازتشنگي گريان بود***آزرده ونالان بود

شيري ندارد مادرش***آن مادرغم پرورش

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

اصغردرآغوش حسين***ازتشنگي درشوروشين

بردش حسين ازخيمه ها***با اشك وآه وناله ها

گفتا حسين باكوفيان***اين اصغرشيرين زبان

لب تشنه است وشيرخوار***شرمي كنيدازكردگار

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

اي كوفيان اين اصغراست***ازتشنگي درآذراست

گيريدوسيرابش كنيد***سيراب ازآبش كنيد

رحمي براين طفل صغير***لب تشنه وناخورده شير

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

رحمي بحال مادرش***آن مادرغم پرورش

كوهست اكنون منتظر***تا اصغرش آيدزدر

سيراب ازآب فرات***ازتشنگي يابدنجات

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

اما جواب كوفيان***تيرسه شعبه دركمان

اصغردرآغوش پدر***جان دادبردوش پدر

تيرسه شعبه جاي آب***آمدحسين رادرجواب

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

ظلم اينچنين اندرجهان***نبودروابركودكان

تيرسه شعبه جاي آب***باشدرواكي اين جواب

اي باقري اين بدترين***ظلمي است ازآن ظالمين

مُنّوا علي بن المصطفي***مُنّوا علي بن المصطفي

اصغر صغيرم لاي لاي***ناخورده شيرم لاي لاي

اي شيرخواره اي علي***اي ماه پاره اي علي

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين ثارالله آقا اباعبدالله***حسين حسين ثارالله آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله آقا اباعبدالله***حسين حسين ثارالله آقا اباعبدالله

اي تشنه لب حسين واي***اندرتعب حسين واي

اي بي كفن حسين واي***صدپاره تن حسين واي

مولاي من حسين واي***آقاي من حسين واي

حسين حسين حسين واي***حسين حسين حسين واي

حسين حسين حسين واي***حسين حسين حسين واي

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

*******************

اصغرگل نشکفته باغ عشق است//آلاله دشت پرزداغ عشق است

پروانه شمع جمع عشاق بود//دربزم امید،چلچراغ عشق است

اصغرکه به چهره از عطش رنگ نداشت//یارای سخن با من دلتنگ نداشت

یارب توگواه باش که شش ماهه من//شدکشته ظلم وباکسی جنگ نداشت

*******************

اصغراگرزعطش،تشنه وبی تاب شدی//به روی دست پدرتوخوب سیراب شدی

شمررحمی نه اگربردل بی تابت کرد//نوک تیرستم حرمله سیرابت کرد

طایرهوش زسررفت زمدهوشی تو//ناله من به فلک رفت زخاموشی تو

نورچشما!بگشادیده زهم،خواب بس است//بردنِطاقتم،ازاین دل بی تاب بس است

بودامیدم که توام یار،به هرحال شوی//به زبان آئی وهم صحبت اطفال شوی

جودی

*******************

درکربلا که موج زندآب روی آب//درخیمه هاگشته به پاهای هوی آب

درساحل فرات که خودمهرفاطمه است//دارند کودکان حسین آرزوی آب

راه شریعه بسته و طفلی زراه دور//بگشوده است دیده حسرت به سوی آب

اصغرچه کرده بودکه مانده است تشنه لب//بردنددرنگاه رضیع آبروی آب

*******************

بریدی از من بی کس به غربت آشنایی را//تصورهم نمی کردم زتوطرزجدایی را

سه شب باگریه وزاری به سربردی علی عطشان/زدل می سوختم برتوکشیدم بی نوایی را

صدایت مانده درگوشم نگرددباورم مُردی//زدیده رفته ازخاطرنبردی دل ربایی را

گلوی پاره را بینم زچشم دل زندشعله/دل سوزان کند مُشکل به من مشکل گشایی را

نه درخوابم نه بیداری همیشه باتومی گردم//تومی سوزی ومن سوزم ببین مهرخدایی را

عذابم می کند سینه زشوق لطف لبهایت//بگویددردپستانم حدیث باوفایی را

نشسته خودبه خودگویم علی ناخن مزن رویت//تحمل می کندمادرهمه دردجدایی را

بیفتددستم ازبازوکه بستم آندودستت را//به مرگم ازخداخواهم ازاین غمهارهایی

رضاهوشیار

*******************

این قدر گریه نکن هیچ کس آبت نمی ده//غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی//چرا هی زبونتو دور لبات می گردونی

آسمون ابری شده یا چشم من تار می بینه//بارونه یا اشک تو که روی لبهام می شینه

حاجی شش ماهه ام،باباتو شرمنده نکن//چو گلوت تیر می خوره به روی من خنده نکن

برا دست و پا زذن بزار برات چاره کنم//میشی راحت بند این قنداقه رو پاره کنم

 

 

ششماهه على به دوش بابش دادند

يك جام از آن باده نابش دادند

چون با لب تشنه حاجت آب نمود

با تير سه شعبه‏اى جوابش دادند

*******************

گربه‌چشم‌دل‌ببینی‌کربلا

صحـنه‌ای‌بین‌درودیـوار‌‌‌بود

برسرتیری‌که‌براصغرزدند

مطمئنم‌تکه‌ای‌مسماربود

*******************

مزن مرغم به سینه با دو بالت

که دارم در گلو بغضِ ملالت

روم  تا که بگیرم قطره آبی

که تا بهتر شود قدری ز حالت

*******************

عشق حسین گر همه دم بر سر است

چاره ی هر جیره خورِ حیدر است

آن حجر الاسود والا مقام

مردمکِ چشم علی اصغر است

*******************

علی اصغر گلِ نشکفته ی من

الا ای طفل در خون خفته ی من

چرا دشمن به آن تیرِ سه شعبه

نمک زد بر دلِ آشفته ی من

*******************

اي اهل كوفه رحمي اين طفل جان ندارد

خواهد كه آب گويد اما زبان ندارد

ديشب به گاهواره تا صبح ناله ميزد

امروز كه تر كند لب دور دهان ندارد

رخ مثل برگ پاييز لب چون دو چوبه خشك

اين غنچۀ بهاري غير از خزان ندارد

اي حرمله مكش تير يكسو فكن كمان را

يك برگ گل كه تاب تير و كمان ندارد

شمشير اوست آهش فرياد او تلظُي

جانش به لب رسيده تاب بيان ندارد

منت به من گذاريد يك قطره آب آريد

بر كودكي كه در تن جز نيمه جان ندارد

با من اگر بجنگيد تا كشتنم بحنگيد

اين شير خواره بر كف تيغ سنان ندارد

مادر نشسته تنها در خيمه بين زنها

جز اشك خجلت خود آب روان ندارد

تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن

جز شانۀامامش ديگر مكان ندارد

 (ميثم)به حشر نبود غير از فغان و آهش

آنكو از اين مصيبت آه و فغان ندارد

حاج غلامرضا سازگار(ميثم)

*******************

ظلم مگر در جهان حساب ندارد

 اصغر لب تشنه صبر و تاب ندارد

کودک شیرین زبان بگو گنهش چیست

 کز اثر تشنگی است خواب ندارد

بهرچه این نازنین قرار نگیرد

شیر به پستان خود رباب ندارد

این که بود طفل شیرخوار حسین

 بهر خدا جز دل کباب ندارد

بسکه زد دست پا برای شهادت

 داده ز کف تاب و اضطراب ندارد

هست مرا از شما سپاه سؤالی

 این یم و دریا مگر که آب ندارد

حجت کبرای حق بود لب عطشان

جز هدف تیرکین جواب ندارد

آب زپیکان تیر حرمله نوشید

 کرد تبسم خبر رباب ندارد

دیدة زینب برای آن گل رعنا

 از سرشب تا سحر که خواب ندارد

قطره فرو رفته به بحر تفکر

  ماتم اصغر بدان حساب ندارد

قطره

 

 

تشنه ام، جانِ فراتِ همه، آبم بدهيد

يا به دريا خـــبر از حالِ خــرابم بـدهيد

چون اباالفضلِ پر از عشق بياييد همه

بين گهوارهء پــرپــر شــده تابـم بـدهيد

تشنه ام، با لب گلگونِ عطش واعطش ام

در دلِ بسترِ خون، رخـصتِ خـوابم بـدهیــد

حــربهء حـــرمله ها با دل و جانم چه نکـرد

خــبر از تــشنگی و حـال خرابــم بـــدهــيد

با نشان دادنِ گلهايِ بخون خفتهء باغ

کـــمتر از ديدنِ اين صحنه عذابم بدهيد

ســاقـيـانِ لــبِ کــــوثر، بشتابيد کـــنون

که از اين تشنه لبی جام شرابم بدهيد

کی می آييد به بالينِ منِ غرقــه به خـون

تا به پاس عطش ام، جرعه ای آبم بدهيد

تـا نبينم غضب و چهرهء ظلمانی شب

با گل و لهجهء خورشيد جوابم بــدهيد

محمد علی قاسمی

*****************

ای شیرخواره اصغر//ای ماه پاره اصغر//

تیر از کمان رها شد//با حلقت آشنا شد//

با تیر حرمله، آه//سر از تنت جدا شد //

قربان روی ماهت//آخر چه بُد گناهت//

منگرچنین به بابا//می میرم از نگاهت//

پرپر زدی به دستم//دیدم، تنت، شکستم//

حیران شدم عزیزم//گریان به تو نشستم  //

طفل نخورده آبم//دل از عطش کبابم//

بینم چوحنجرت را//ازغم به پیچ وتابم//

از جور کین هلاکی//مدفون به زیر خاکی//

در خاک تیره اصغر//یک دُر تابناکی//

مظلوم شیر خوارم//جان کرده ای نثارم//

از خون حنجر تو//گل گون شده عذارم// 

ای طفل شیر خواره//مقتول ماه پاره//

ای کا ش خنده ات را//بیند پدر دوباره//

ای گل نوشکفته//ای ازعطش نخفته//

بابا مصیبتت را//جز با خدا نگفته//

تاب غمت ندارم//خون گشته قلب زارم//

بابا ببین چگونه//آمد گره به کارم//

تا تیرکین روان شد//نا گه تو را نشان شد//

خون گلویت اصغر//تقدیم آسمان شد//

داغت به دل نشسته//درخود مرا شکسته//

جان می کَنم چوبینم//این دیدگان بسته//

با مادرت چه گویم//با خواهرت چه گویم//

با عمه غمین  و//دیده ترت چه گویم//

ای شیرخواره اصغر//ای ماه پاره اصغر//

بسته به روی من شد//هر راه چاره اصغر//

*******************

تشنه لب بی گنهم شمع من و خیمه گهم

تشنه لب بی گنهم//شمع من و خیمه گهم//خیره به رویت نگهم//گریه مکن ای پسرم//

می کشدم چشم ترت//رفته فروغ بصرت//عمه نشسته به برت//غمین سکینه دخترم//

زینت دست پدری//راحت جان مادری//عزیز قلب خواهری//غمزده تو خواهرم//

حالت خشکیده لبت//برده زکف تاب و تبت//گریه هر روز و شبت//نمی رود از نظرم//

ز تشنگی محتضری//غرق غمی ، محتضری//بار دگر کن نظری//پدر به چشمان ترم//

چه بوده جرم و گنهت//که شد خموش آن نگهت//گریه بی گاه و گهت//کشد مرا ای پسرم//

ز کوفیان بی وفا//دیده پدر جور و جفا//ذکر لبش واولدا//ازغم تو خون جگرم//

راه فرات بسته اند//عهد همه گسسته اند//قلب مرا شکسته اند//ببین چه آمد به سرم//

به من تو ای تشنه بگو//زین ستم و ظلم عدو//به خیمه گاه بی عمو//آب که آورد حرم ؟//

*******************

متن نوحه / نوحه اصغرم ای اصغرم

تشنه لب نازنین//طفلک زار و حزین//گریه مکن این چنین//اصغرم ای اصغرم//

زینتِ اهل حرم//محو رُخت دخترم//غمزده ات خواهرم//اصغرم ای اصغرم//

غنچه پژمرده ام//مرغک افسرده ام//غصه تو خورده ام//اصغرم ای اصغرم//

کف به دهانی علی//روح و روانی علی//خشک زبانی علی//اصغرم ای اصغرم//

تیر عطش بر دلت//گشته عطش قاتلت//غصه و غم حاصلت//اصغرم ای اصغرم//

گریه تو بی صدا//مادر تو در نوا//محتضر مه لقا//اصغرم ای اصغرم//

مشک عمو پاره است//گشته جدایش دو دست//دیده ز دنیا به بست//اصغرم ای اصغرم

از بر من می روی//غرق فغان یکسری//صبر مرا می بری//اصغرم ای اصغرم

*******************

در جهان هر نو گلی که پرپر است

پرپر از داغ علی اکبر است

غنچه ی نشکفته باشد هر کجا

دارد از بهر علی اصغر عزا

شبنم گل می چکد بر ماتمش

اشک می نالد ز اندوه و غمش

بر لب هر غنچه این آوازه است

داغ اصغر تا قیامت تازه است

وای اگر در گوشه ی گلزارها

حنجر گل بشکفد با خارها

خارهای بی حیای خوشه چین

از سر کینه نشیند در کمین

خارها تیر بلای خصم بود

کز تن گلها پذیرایی نمود

غنچه را تیر سه شعبه ناز کرد

تا ز دست باغبان پرواز کرد

خون سرخش شد نصیب آسمان

تا بهشت از خون او گیرد نشان

آسمان رنگ شقایق ها شده

تا ابد سرمست عاشق ها شده

باغبان دارد به زیر لب ندا

پیش چشمم گشته ای پرپر چرا

ماتم و هجرت مرا هم می کشد

جمع گلها را همین غم می کشد

رفتی و با نعش تو جا مانده ام

بعد تو تنهای تنها مانده ام

کربلا از ماتمت آکنده شد

تک تک گلبرگ هایت کنده شد

ماندم و قنداقه ی خونین تو

صحنه ای از خنده ی شیرین تو

آخرین لبخند تو روی لب است

روزم از این منظره همچو شب است

کی رود از خاطرم این منظره

یک سه شعبه بوسه زد بر حنجره

گوش تا گوش تورا در درم برید

کس به عالم این چنین ذبحی ندید

رمله ی آن دشمن بیگانه ام

حنجرت را دوخته با شانه ام

راس تو آویزه ای بر پوست شد

هدیه ای خونین به راه دوست شد

نمیه جان از ماتمت ای مهلقا

می برم نعش تو را تا خیمه ها

چون به پشت خیمه قبرت می کنم

ان که میمیرد زاندوهت منم

هیچ کس تا که جهان آمد پدید

قبری از قبر تو کوچکتر ندید

تا که جسمت در میان خاک شد

قلب من از داغ تو صد چاک شد

اشک می ریزد به حالت چشم آب  .

.... در پی ات باشد روان چشم رباب

دیده اش بر حلق سرخت دوخته

قلب مادر درعزایت سوخته

اصغرم ای چشمه پاک حیات

اشک می ریزم برایت یک فرات

صحنه ای دل را به غم پیوند زد

اصغرم در خاک هم لبخند زد

*******************

با دوچشمان ترم ـ طفل عطشان در برم

ای خدا طفل خودم ـ سوی میدان می برم

آهوی دشتِ ختن ـ دست و پا کمتر بزن

چشم ناز و خسته ات ـ می زند آتش به تن

می روم خوابت کنم ـ درِّ نایابت کنم

کنج آغوش خودم ـ تا که سیرابت کنم

ای عدو مهلت بده ـ اصغرم نشکفته است

بین چگونه در برم ـ همچو مرغی خفته است

حالِ زارش را ببین ـ این چنین آشفته است

آن لبان خشک او - دردِ او را گفته است

آمده این کودکم ـ تا که سربازی کند

آمده بهرِ خدا ـ تا که جان بازی کند

*******************

قمریِ پر بسته‌ی من

اینقده دست و پا نزن

با دو لب خشک خودت

آتش به قلب ما نزن

می‌برمت تا که بگم

علی من تشنه لبه

منتظرم توی حرم

خانم رباب و زینبه

گشتی منو مهربونم

خنده مزن پیش بابا

بازی نکن طفل گلم

با دلِ آتیشِ بابا

غصه‌ نخور اصغر من

کی می‌گه دل هراسونه

می‌رم که سیرت بکنم

آب فرات فراوونه

*******************

حاجیِ شش ماهه ام حاجت روایی شد

طفلِ نازِ تشنه ام کرب و بلایی شد

من گلفروش هستم

اصغر به دوش هستم

جانم علی اصغر(2)

از دو چشمان رباب شرمنده ام کردی

بر دلم آتش زدی تا خنده ام کردی

طفلِ صغیرِ من

ماهِ منیرِ من

جانم علی اصغر(2)

چشم خود واکن علی ای روح و ریحانم

تا که سیرابت کنم با اشکِ چشمانم

با من مدارا کن

من را تماشا کن

جانم علی اصغر(2)

بهرِ دست و پا زدن بر تو کنم چاره

بند این قنداقه ات را می کنم پاره

ای همه ی هستم

رفتی تو از دستم

جانم علی اصغر(2)

خونِ سرخِ حنجرت سوزد روانم را

بر عمو محسن رسان بابا سلامم را

ای غنچه ی پرپر

خونین گلو اصغر

جانم علی اصغر(2)

*******************

ای خدا هرگز نگردد این فراموشم

حاجیِ شش ماهه ام پر زد در آغوشم

در بر من خنده کرده

او مرا شرمنده کرده

اصغر من اصغر من (4)

با نگاه خسته ات دردم مداوا کن

ای گلِ نشکفته ام خیز و تماشا کن

ای تمامِ حاصل من

مرگ تو شد قاتلِ من

اصغر من اصغر من (4)

در میان دشمنان من در خروش هستم

در بغل دارم گلی را گلفروش هستم

طفل نازم گشته بی تاب

روی دستم گشته سیراب

اصغر من اصغر من (4)

غنچه ی زیبای من را دشمنان چیدند

پیشِ‌ چشمم دشمنان پیوسته خندیدند

حاجیم حاجت روا شد

اصغرم آخر فدا شد

اصغر من اصغر من (4)

*******************

چون که تنها ماند پورِ بوتراب

خواست احوالی از آن طفلِ رباب

کودکی آمد به نازی در برش

او که باشد جز سکینه دخترش

صبر او بر قلب دختر خانه کرد

زلف دختش را به دستی شانه کرد

گفت دختر سوی بابایش که باب

اشک اصغر می کند دل را کباب

دخترک با این سخن دل را ربود

اشک بابا را ز غم جاری نمود

رفت سوی دلبرِ‌دردانه اش

رفت نزد طفل در گهواره اش

گفت بابا دل ز عالم برده ای

دانم از فرط عطش پژمرده ای

می برم تا در بغل خوابت کنم

پیش دشمن تا که سیرابت کنم

آمد و اهلِ حرم مدهوش او

نور بود و ماه در آغوش او

آتشی بر جانِ لشکر می زند

مرغ او از تشنگی پر می زند

تا دهانش باز و بسته می شود

سخت بابا دل شکسته می شود

گفت با لشکر خطابی بی درنگ

آب شد از بهر او دل های سنگ

ای که صد مشکل به کارم می کنید

روز و شب از غصه زارم می کنید

فکر مرحم بر دلِ زخمی کنید

بر گل لب تشنه ام رحمی کنید

خشک گردیده دهان اصغرم

می زند آتش به جان و پیکرم

مردمان بی مرام و بی وفا

خود نخواهم قطره آبی از شما

یک نظر بر کام بی آبش کنید

غنچه ام گیرید و سیرابش کنید

جمله های شاه مانده نا تمام

برگرفته خصم تیری از نیام

ابن سعد دون به یک گوشه نگاه

حرمله را کرد غلطان در گناه

حرمله تیرش کمان را خانه کرد

اهل عالم را چنان دیوانه کرد

ناگهان دل عرصه ی آلام شد

طفل عطشان حسین آرام شد

داغ لیلی بر دلِ مجنون نشست

صورت مولایمان را خون نشست

خونِ او پاشید سوی آسمان

گفت شرحی با خداوند جهان

یک نظر بر ماتمم یزدان نما

طاقت این غصه را آسان نما

رفت پشت خیمه ها با اشک و آه

تا که در خاکش کند آن قرص ماه

خورده قبری کَند با چشم ترش

با نوک شمشیر بهرِ اصغرش

خواست تا انس و ملک مجنون کند

جان خود را در زمین مدفون کند

ناگهان آمد صدایی بی قرار

ناله ای از مادری چشم انتظار

صبر کن مولا دلم را خون مکن

من ربابم اصغرم مدفون مکن

صبر کن تا بوسه بر رویش زنم

بوسه بر آن کُنج ابرویش زنم

صبر کن تا در دلم گشتن شود

چشم من با دیدنش روشن شود

از چه رویی اصغرم دیر آمده

قطره ای از سینه ام شیر آمده

*******************

دلِ ما را نگران کرد

خونْ دلِ هر دو جهان کرد

حرمله بهرِ جفایش

تیرِ خود را به گمان کرد

دستِ صیاد از او درِّ صدف می گیرد

حرمله زیرِ گلو را چو هدف می گیرد

دلِ مولا شده پر خون

علی اصغر شده گلگون

علی اصغر علی اصغر (2)

کرده دل بنده ی اصغر

ناز هر خنده ی اصغر

چشم افسرده ی مولا

شده شرمنده ی اصغر

تا حسین خونِ علی را به سما می ریزد

بی گمان از غم او اشکِ خدا می ریزد

دل ز او می بَرَد اصغر

بال و پر می زند اصغر

علی اصغر علی اصغر (2)

در حرم قحطی آب است

نگران قلبِ رباب است

یادش آید لبِ اصغر

تشنه ی قطره ی آب است

خبر آمد که علی اصغر او در خواب است

از همان تیرِ سه شعبه پسرش سیراب است

دلِ هر شیعه کباب است

خون به چشمانِ رباب است

علی اصغر علی اصغر (2)

*******************

اصغرم مثلِ گلِ یاس می مونه

دو چشاش چون عمو عباس می مونه

ابروهاش بسکه قشنگ و کمونه

پیشونیش آیینه ی آسمونه

دست به چوب گهوارش تا می ذاره

انگاری مثل عموش علمداره

ببینید چه شور و شین رو لبشه

یا لثارات الحسین رو لبشه

قربون ابروها و دیده بشم

فدای اون لبِ خشکیده بشم

ربابم چطور از اون دل بِبُرم

داره می خنده که من غم نخورم

اشک چشمام که روونه آی خدا

اصغرم یه پهلوونه آی خدا

می برم که اون و سیرابش کنم

مثلِ گل تو بغلم خوابش کنم

می برم شاید جواب بهش بدند

دشمنا یه قطره آب بهش بدند

*******************

طفل عطشان مرا خنده به رویش مزنید

تیرِ زهرین شده را زیرِ گلویش مزنید

اصغرم تشنه و بی تاب شده در بغلم

طفل بی تاب مرا ضربه به سویش مزنید

بگذارید کمی دست به مویش بکشم

پنجه ی خود به سرِ طره ی مویش مزنید

ای خدا بی خبران دل نگران است رباب

تیر بر حنجره ی طفلِ نگویش مزنید

پدری مست شده از رخِ طفلِ نازش

سنگ خود را بسر جام و سبویش مزنید

مرغِ تشنه که از آن چشمه ی غم می نوشد

تیرِ صیاد جفا بر سر جویش مزنید

*******************

لالا لالا به طفل نیمه ساله

چه گویم ای خدا با اشک و ناله

زدی ای آب، آتش موج کم کن

فرات بی وفا آبش زلاله

لالا لالا به لبها یک کلومه

لالا لالا گلم  صبرش تمومه

صدای دشمنان آید بگوشم

بر این شش ماهه یک قطره حرومه

لالا لالا زدی آتش به جونم

گل من، نازنینم، مهربونم

تو بودی نورِ تاریکِ دو چشمم

ستاره نیست در این آسمونم

لالا لالا چرا ای آسمونی

ز داغت گشته بابا قدکمونی

مرا حیران نمودی بس کن اصغر

چرا رو سوی خیمه می‌کشونی

لالا لالا گلِ یاسِ ربابم

مزن خنده کنی خانه خرابم

سؤالی می‌کند مادر علی جان

تو برخیز و بده جایم جوابم

*******************

ای به اکبر کرده همدوشی علی

برده سر در جیب خاموشی علی

تو مسیح عترتی وز مرتبت

کرده با قرآن هم آغوشی علی

حجت کبرائی و گردون ندید

کودک و اینسان خدا جوشی علی

اصغرم قنداقه ات شد غرق خون

زود بودت این کفن پوشی علی

چون تو سربازی دگر نائل نشد

بر سر دوشم به سردوشی علی

گفتمت آرام باش از تشنگی

نی که تا سر حد بیهوشی علی

خواستم از گریه خاموشت ولی

نی دگر اینقدر خاموشی علی

خنده ات وقت شهادت بر لب است

تا چه گفتت تیر در گوشی علی

اصغرم اینک گوارایت بود

از می کوثر قدح نوشی علی

چون مؤید هرکه دارد با تو کار

نیستش زین غم فراموشی علی

*******************

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت

و ایستادی امروز روی پای خودت

نشان بده به همه چه قیامتی هستی

و باز در پی اثبات ادعای خودت

از آسمانی گهواره روی خاک بیفت

بیفت مثل همه مردها به پای خودت

پدر قنوت گرفته ترا برای خدا

ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت

که شاید آخر سیر تکامل حلقت

سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت

یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است

یکی به جای رباب و یکی به جای خودت

بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر

برای عمه کمی سایه در ازای خودت

و بعد همسفر کاروان برو بالا

برو به قصد رسیدن به انتهای خودت

و در نهایت معراج خویش می بینی

که تازه آخر عرش است ابتدای خودت

سه روز بعد در افلاک دفن خواهی شد

درون قلب پدر خاک کربلای خودت

*******************

گشودی چشم ، در چشم من و رفتی بخواب اصغر

خداحافظ - خداحافظ - بخواب اصغر بخواب اصغر

بدست خود به قاتل دادمت - هستم خجل

اما ز تاب تشنگی آسوده¬ای از التهاب اصغر

بشب تا مادرت گیرد ببر- قنداقه خالیت

بگریند اختران شب¬ها به لالای رباب اصغر

کبوتر گو - به نسوان مدینه با پسر خونین

خبر کن آنچه بو بردند - از وای غراب اصغر

تو با رنگ پریده غرق خون - دنیا بمن تاریک

کجا دیدی شب آمیزد- شفق با ماهتاب اصغر

برو سیراب شو - از جام جدت ساقی کوثر

که دنیا و سرآبش ندیدی جز سراب اصغر

گلوی تشنة بشکافته - بنمای با زهرا

بگو کر - زهر پیکانها بما دادند آب اصغر

الا - ای غنچة نشکفته پژمرده - بهارت کو؟

چه در رفتن بتاراج خزان کردی شتاب اصغر

خراب از قتل ما شد - خانة دین مسلمانان

که بعد از خانة دین هم - جهان بادا خراب اصغر

عمو سقای عاشورا - خجالت دارد از رویت

که بی دست از سرزین شد- نگون پادر- رکاب اصغر

بچشم شیعیانت اشگ حسرت یادگار تست

بلی در شیشه ماند- یادگار- ازگل، گلاب اصغر

الا- ای لاله خونین- چه داغی آتشین داری

جگرها میکنی - تا دامن محشر کباب اصغر

توآن ذبح عظیمستی که قرآن شد- بدو - ناطق

الا ای طلعت- تأویل آیات کتاب اصغر

خدا چون پرسد - از حق رسول و آل- در محشر

نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر

زیارت خواهد و فیض شفاعت شهریار از تو

دعای شیعیان کن- از شفاعت مستجاب اصغر

*******************

غنچه کربلا ، شد افسرده

نوگل باغ عشق ، پژمرده

نازنين گوهر حسين است اين

گر عدويش به هيچ نشمرده

شيرخوار است و ، مادرش بي شير

تشنگي ديگرش توان برده

بانوان ، گرد گاهواره او

همه گريان و ، زار و افسرده

نظم آن پايگاه صبر و قرار

ديگر از حال او بهم خورده

گه رقيه ، گهي رباب ، او را

اشک افشان ، به سينه افشرده

برد آخر پدر به ميدانش

با دلي داغدار و آزرده

دهدش تا که جرعه آبي

لاجرم سوي دشمنان برده

آه ، آمد حسين و ، اصغر را

برده عطشان و ، تشنه آورده

آب شد قلب زينب از اين داغ

شد علي کشته ، آب ناخورده

خون آن کودک شهيد نوشت :

زنده ام ، گرچه پيکرم مرده

اصغر آن مهر کوچکي که ( حسان )

زير امضاي عاشقان خورده

نام شاعر:حبيب چايچيان

*******************

عمه جان گهواره را بنگر چه تابي مي خورد

اصغرم از نوك انگشتش چه آبي مي خورد

ديدي اي عمه عجب انگشت خود را ميمكيد

جاي آب از نوك انگشتش تبسم مي چكيد

با زبان بي زباني در نگاهم راز داشت

خنده بر لبهلي خشكش چشمه اي از ناز داشت

روي دستم آنقدر زد دست و پا كز تاب رفت

آنقدر بوسيدمش تا اصغرم در خواب رفت

دستهاي كوچكش را چون به صورت مي كشيد

اشك از چشمان مستش روي گونه مي چكيد

چون به خيمه مي رويد آهسته تر نجوا كنيد

قطره آبي براي اصغرم پيدا كنيد

هر چه اصغر خواب باشد فكر بابا كمتر است

عمه سرگردان تر از بابا به ياد اصغر است

با عمو مي رفت ميدان حرف اصغر بود آب

كاش تا سقا نيايد باشد او در خيمه خواب

دست خود را چون عمو روي لب اصغر كشيد

من خودم ديدم كه اشكش روي قنداقه چكيد

حاج داود داللهي (قطره)

*******************

خوشبو ترين گل گلاب كربلا منم

شيوا ترين نواي ني نينوا منم

با خون نوشته روي گلويم كليم عشق

باب الحوائج حرم مصطفي منم

با تير عشق هستي خود را فروختم

بازار عشق را به تبسم بها منم

خون گلوي من به همه دردها دواست

درمان دردهاي دل بي دوا منم

با دست كوچكم گره ها باز مي شود

مردم علي اصغر مشكل گشا منم

نامم علي اصغر و در كشتي حسين

هم بادبان و لنگر و هم ناخدا منم

اي حرمله به بيشۀ ما بيهوده ميا

چون شير كوچك حرم لا فتي منم

آوازه شجاعت من تا به عرش رفت

خيبر گشاي ديگر خيبر گشا منم

اين دست هاي كوچك من دست حيدري است

شش ماهه اي كه كشته شد بي صدا منم

حاج داود داللهي(قطره)

*******************

تو را من مى‏شناسم بى قرينى

سوار كوچك نيزه نشينى

ميان آيه‏هاى سوره فجر

تو هم كوتاه و هم كوچكترينى

بگويد با زبان سرخ خونت

تو هم دلواپس فرداى دينى

به چشمان زمينى، آفتابى

به چشم آسمان، ماه زمينى

دلم را بين دست تو سپردم

تو هم مانند جدّ خود امينى

بسوزان، آب كن، از نو بريزم

يقين دارم تو هم مى‏آفرينى

*******************

پريده ديد عدو تا كه رنگ و روى تو را

حواله داد به تيرش، گل گلوى تو را

تبسمى كه شكفت از سه شعبه بر لب تو

نشان حرمله مى‏داد خلق و خوى تو را

صداى پارگى تارهاى حنجر تو

چو مشك پاره گدازد دل عموى تو را

نماز صبر به پشت خيام مى‏خواند

كه ديد دريم خون آخرين وضوى تو را

مگر نه خون تو بر آسمان پدر پاشيد

كه حق گواه دهد قصه‏ى گلوى تو را؟

مگوى بسته زبان تو زبان حق هستى

زمانه پى نبرد عمق گفتگوى تو را

قرار خويش ز كف مى‏دهد چو مى‏شنوم

سحر به باغ دل خسته عطر و بوى تو را

*******************

تیر آمد و از لانه بی آب پرش داد

یک فاصله در بین گلوگاه و سرش داد

بغض همه آوار شد آن وقت که کودک

یک دسته گل سرخ به دست پدرش داد

می خواست که از بین گلویش بکشد تیر

آن قفل سه شعبه چقدَر درد سرش داد

خندید و خجالت زده تر شد پدر از او

خندید و غم تازه تری بر جگرش داد

یک آیه کوچک به لب عرش رسیده است

یک کفتر کوچک که خدا بال و پرش داد

علیرضا لک

*******************

او غربت صدای پدر را شنیده است

شش ماهه ای که سن بلوغش رسیده است

با بالهای ناله که از حال رفته بود

تا پیش چشمهای پدر پر کشیده است

دست سه شعبه ای که به سویش دراز شد

هرگز چنین بهار قشنگی نچیده است

آن سو صدا زدند که سیراب می شود

تیرش ز آه و اشک علی آبدیده است

خون گلوی ملتهبش بر زمین نریخت

این باغ لاله را کس دیگر خریده است

از تکه های حنجره ای خشک و بی رمق

ته مانده غریب صدایش چکیده است

پوشانده بود زیر عبا چون که مادرش

در این لباس تازه علی را ندیده است

گهواره بی دلیل به خود تاب می دهد

این بستر بدون علی خواب دیده است

محمد ارجمند

*******************

ای به اکبر کرده همدوشی علی

برده سر در جیب خاموشی علی

تو مسیح عترتی وز مرتبت

کرده با قرآن هم آغوشی علی

حجت کبرائی و گردون ندید

کودک و اینسان خدا جوشی علی

اصغرم قنداقه ات شد غرق خون

زود بودت این کفن پوشی علی

چون تو سربازی دگر نائل نشد

بر سر دوشم به سردوشی علی

گفتمت آرام باش از تشنگی

نی که تا سر حد بیهوشی علی

خواستم از گریه خاموشت ولی

نی دگر اینقدر خاموشی علی

خنده ات وقت شهادت بر لب است

تا چه گفتت تیر در گوشی علی

اصغرم اینک گوارایت بود

از می کوثر قدح نوشی علی

چون مؤید هرکه دارد با تو کار

نیستش زین غم فراموشی علی

*******************

چون که تنها ماند پورِ بوتراب

خواست احوالی از آن طفلِ رباب

کودکی آمد به نازی در برش

او که باشد جز سکینه دخترش

صبر او بر قلب دختر خانه کرد

زلف دختش را به دستی شانه کرد

گفت دختر سوی بابایش که باب

اشک اصغر می کند دل را کباب

دخترک با این سخن دل را ربود

اشک بابا را ز غم جاری نمود

رفت سوی دلبرِ‌دردانه اش

رفت نزد طفل در گهواره اش

گفت بابا دل ز عالم برده ای

دانم از فرط عطش پژمرده ای

می برم تا در بغل خوابت کنم

پیش دشمن تا که سیرابت کنم

آمد و اهلِ حرم مدهوش او

نور بود و ماه در آغوش او

آتشی بر جانِ لشکر می زند

مرغ او از تشنگی پر می زند

تا دهانش باز و بسته می شود

سخت بابا دل شکسته می شود

گفت با لشکر خطابی بی درنگ

آب شد از بهر او دل های سنگ

ای که صد مشکل به کارم می کنید

روز و شب از غصه زارم می کنید

فکر مرحم بر دلِ زخمی کنید

بر گل لب تشنه ام رحمی کنید

خشک گردیده دهان اصغرم

می زند آتش به جان و پیکرم

مردمان بی مرام و بی وفا

خود نخواهم قطره آبی از شما

یک نظر بر کام بی آبش کنید

غنچه ام گیرید و سیرابش کنید

جمله های شاه مانده نا تمام

برگرفته خصم تیری از نیام

ابن سعد دون به یک گوشه نگاه

حرمله را کرد غلطان در گناه

حرمله تیرش کمان را خانه کرد

اهل عالم را چنان دیوانه کرد

ناگهان دل عرصه ی آلام شد

طفل عطشان حسین آرام شد

داغ لیلی بر دلِ مجنون نشست

صورت مولایمان را خون نشست

خونِ او پاشید سوی آسمان

گفت شرحی با خداوند جهان

یک نظر بر ماتمم یزدان نما

طاقت این غصه را آسان نما

رفت پشت خیمه ها با اشک و آه

تا که در خاکش کند آن قرص ماه

خورده قبری کَند با چشم ترش

با نوک شمشیر بهرِ اصغرش

خواست تا انس و ملک مجنون کند

جان خود را در زمین مدفون کند

ناگهان آمد صدایی بی قرار

ناله ای از مادری چشم انتظار

صبر کن مولا دلم را خون مکن

من ربابم اصغرم مدفون مکن

صبر کن تا بوسه بر رویش زنم

بوسه بر آن کُنج ابرویش زنم

صبر کن تا در دلم گشتن شود

چشم من با دیدنش روشن شود

از چه رویی اصغرم دیر آمده

قطره ای از سینه ام شیر آمده

علی اصغر(سینه)

*******************

حاجیِ شش ماهه ام حاجت روایی شد

طفلِ نازِ تشنه ام کرب و بلایی شد

من گلفروش هستم

اصغر به دوش هستم

جانم علی اصغر(2)

از دو چشمان رباب شرمنده ام کردی

بر دلم آتش زدی تا خنده ام کردی

طفلِ صغیرِ من

ماهِ منیرِ من

جانم علی اصغر(2)

چشم خود واکن علی ای روح و ریحانم

تا که سیرابت کنم با اشکِ چشمانم

با من مدارا کن

من را تماشا کن

جانم علی اصغر(2)

بهرِ دست و پا زدن بر تو کنم چاره

بند این قنداقه ات را می کنم پاره

ای همه ی هستم

رفتی تو از دستم

جانم علی اصغر(2)

خونِ سرخِ حنجرت سوزد روانم را

بر عمو محسن رسان بابا سلامم را

ای غنچه ی پرپر

خونین گلو اصغر

جانم علی اصغر(2)

*******************

وای علی اصغرم، نورِ دو دیده ترم، چه شد تمام ثمرم، خم شده از غم کمرم، چسان به خیمه ها برم، کشته ی طفلِ در برم، تشنه ی عطشان جگرم، اصغرِ قرصِ قمرم، وای از آن دم ز حرم، رباب آید به برم، گوید به آه و اشک خود، کجا شد آخر پسرم، شرم کنم ز مادرش، چگونه بر او نگرم، وای علی اصغرم ...

*******************

با دوچشمان ترم ـ طفل عطشان در برم ـ ای خدا طفل خودم ـ سوی میدان می برم ـ آهوی دشتِ ختن ـ دست و پا کمتر بزن ـ چشم ناز و خسته ات ـ می زند آتش به تن ـ می روم خوابت کنم ـ درِّ نایابت کنم ـ کنج آغوش خودم ـ تا که سیرابت کنم ـ ای عدو مهلت بده ـ اصغرم نشکفته است ـ بین چگونه در برم ـ همچو مرغی خفته است ـ حالِ زارش را ببین ـ این چنین آشفته است ـ آن لبان خشک او ـ دردِ او را گفته است ـ آمده این کودکم ـ تا که سربازی کند ـ آمده بهرِ خدا ـ تا که جان بازی کند ...

*******************

ای لاله بستانم - خوابیده به دستانم 2

شش ماهه علی اصغر 2

لب تشنه شهید آخر از تیر جفا گشتی

از دامن بابایت با خنده جدا گشتی

سیراب و رضا ای گل از آب بقا گشتی 2

شش ماهه علی اصغر 2

ای لاله بستانم - خوابیده به دستانم 2

شش ماهه علی اصغر 2

آتش زده بر جانم گلخنده زیبایت

بابای تو گردیده شرمنده لبهایت

ای بلبل من خاموش باشد ز چه آوایت 2

شش ماهه علی اصغر 2

ای لاله بستانم - خوابیده به دستانم 2

شش ماهه علی اصغر 2

بر دست من ای اصغر پرپر ز چه رو باشی

لب تشنه ولی سیراب از خون گلو باشی

آغشته به خون اینسان از جور عدو باشی 2

شش ماهه علی اصغر 2

ای لاله بستانم - خوابیده به دستانم 2

شش ماهه علی اصغر 2

آرام بخواب آرام ای کودک بی شیرم

آرام بخواب آرام ای کرده ز غم پیرم

رفتی و فراق تو بنموده ز جان سیرم 2

شش ماهه علی اصغر 2

ای لاله بستانم - خوابیده به دستانم 2

شش ماهه علی اصغر 2

**********************

هفتم محرم از طرف ابن زياد به عمر بن سعد ماموريت داده شد كه بايستى حسين از من اطاعت كند و الا ميان او و آب مانع شو. من آب را بر يهود و نصارا حلال كردم و بر حسين و اهل او حرام نمودم . عمربن سعد طبق دستور ابن زياد، عمرو بن حجاج با پانصد نفر را بر آب مامور كرد كه نگذارند امام حسين و كسانش از آب استفاده نمايند. در اين روز عبيدالله بن زياد نامه اى به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهيان خود بين امام حسين و اصحابش و آب فرات فاصله ايجاد كرده و اجازه نوشيدن حتى قطره اى آب را به امام ندهد. عمر بن سعد نيز فورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شريعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسين و يارانش ‍ به آب شدند، و اين رفتار غير انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسين عليه السلام صورت گرفت . در اين هنگام مردى به نام عبدالله بن حصين ازدى كه از قبيله بجيله بود فرياد برداشت كه : اى حسين ! اين آب را ديگر بسان رنگ آسمانى نخواهى ديد. به خدا سوگند كه قطره اى از آن را نخواهى آشاميد تا از عطش جان دهى .امام حسين عليه السلام فرمود: خدايا! او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده .حميد بن مسلم مى گويد: به خدا سوگند كه پس از اين گفت و گو به ديدار او رفتم در حالى كه بيمار بود، قسم به آن خدايى كه جز او پروردگارى نيست ، ديدم كه عبدالله بن حصين آن قدر آب مى آشاميد تا شكمش بالا مى آمد، و آن را بالا مى آورد و باز فرياد مى زد: العطش باز آب مى خورد تا شكمش ‍ آماس مى كرد ولى سيراب نمى شد. و چنين بود تا جان داد. سپاهيان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى كردند و مانع دسترسى ياران امام حسين عليه السلام به آن شدند. وليكن على رغم تلاش پى گير آنان ، ياران امام حسين عليه السلام تا شب عاشورا از تاريكى شب استفاده كرده و خود را به رود فرات رسانده و آب خيمه ها را تامين مى كردند.

از جمله عباس عليه السلام در اين كار پيش قدم بود.

 ابوالفضل العباس عليه السلام در غيرت و وفادارى، ضرب المثل دوست و دشمن است ، هرگاه صداى ضجه كودكان تشنه لب را مى شنيد. از خود بى خود مى گرديد و دل به دريا مى زد. آن دلاور هاشمى، در شب همان روزى كه آب را بر روى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از ياران امام حسين عليه السلام وارد شريعه فرات شد و به اندازه لازم ، براى خيمه گاه آب آوردند.

در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!

امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.

حمید بن مسلم مي‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب مي‏آشامید تا شكمش بالا مي‏آمد و آن را بالا مي‏آورد و باز فریاد مي‏زد: العطش! باز آب مي‏خورد، ولی سیراب نمي‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.

***********************

أو تشتكي العطش الفواطم عنده

و بصدر صعدته الفرات المفعم

و لو استقي نهر المجرة لارتقي

و طويل ذابله اليها سلم

و لو سد ذوالقرنين دون وروده

نسفته همته بما هو أعظم

في كفه اليسري السقاء يقله

و بكفه اليمني الحسام المخذم

مثل السحابة للفواطم صوبه

فيصيب حاصبه العدو فيرجم

 (غروي نجفي)

اي آب تو بي ادب نبودي

تو خود مگر از عرب نبودي

رسم عرب است و كيش تازي

در باديه ميهمان نوازي

اين رسم تو در ميان نهادي

خود آب به ميهمان ندادي

چندان همه رنج راه بردند

در باديه تشنه كام مردند

آنها همه تشنه رفته در خواب

و ز حله به كوفه مي رود آب

از كرده نگشته اي پشيمان

اي سخت كمان سست پيمان

مهان تو تشنه كام و بي آب

اين بود وفاي عهد احباب

گر داوري از عطش بميرد

هرگز كفي از تو برنگيرد

لب تشنه به خاك و خون نشستن

بهتر كه ز سفله آب جستن

 (داوري وصال)

***********************

هفتم محرم است

السلام اي تشنه لب ياحسين بن علي***السلام اي تشنه لب ياحسين بن علي

هفتم محرم است * روزاندوه وغم است***بسته شد آب روان * روزحزن وماتم است

العطش دركربلا * شدبلندازخيمه ها***چون شده قحطي آب * ناله اندرسما

بسته شدراه فرات * برعزيز مصطفي***آب راممنوع كرد * ابن سعدبي حيا

بين دوآب روان * گشته است قحطي آب***گشته دشت كربلا * ازعطش همچون سراب

شدموكل برفرات * عده اي ازشاميان***برحسين واهلبيت * بسته شدآب روان

نامه هاي بي شمار * برحسين ازكوفيان***كرددعوت تاحسين * شدبرآنها ميهمان

شدچوسبط مصطفي  * وارد آن سرزمين***ليكن ازآن كوفيان * نقض پيمان راببين

احترام ميهمان * هست فرمان رسول***ليك براين ميهمان * شدازآن فرمان عدول

كس نديده درجهان * ميهماني تشنه لب***ليك شداين ميهمان * تشنه لب ياللعجب

كوفيان برميهمان * تيغ تيزافراختند***ميهمانان تشنه لب * كربلاجان باختند

اكبرواصغرببين * شدلب تشنه شهيد***دركنارنهرآب * واي ازاين ظلم يزيد

روزعاشوراحسين * درميان قتلگاه***گفت مردم تشنه ام * بافغان وسوزوآه

پاسخي نشنيدجز * دشنۀ شمرپليد***تشنه لب اي باقري * شدحسين ماشهيد

السلام اي تشنه لب ياحسين بن علي***السلام اي تشنه لب ياحسين بن علي

ياحسين و ياحسين***ياحسين و ياحسين

ياحسين و ياحسين***ياحسين و ياحسين

ياحسين ياثارالله***ياحسين ياثارالله

ياحسين ياثارالله***ياحسين ياثارالله

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***غريب نينوا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***سرازبدن جدا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***قتيل اشقيا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

***********************

هفتم ماه محرم  شمردون بي حيا

السلام اي تشنه كامان دردياركربلا***السلام اي تشنه كامان دردياركربلا

هفتم ماه محرم  شمردون بي حيا***باپيامي ازيزيد  آمدبدشت كربلا

آب رابرگبرونصراني  نمودم من حلال***ليك آن ممنوع ميگردد به آل مصطفي

يابن سعداين نامه بنمايدبتوحجت تمام***تابگيري ازحسين وياورانش انتقام

همچنانكه تشنه لب شدكشته عثمان آن زمان***كشته گردداين زمان لب تشنه ياران امام

آب شدمهريه زهرابامركردگار***درزمان ازدواجش باشهِ دلدل سوار

ليك فرزندان اوگشتندممنوع ازفرات***شدبه فرزندان زهراظلم اينسان آشكار

بين دوآب روان اينك شده قحطي آب***دركنارعلقمه ازتشنگي دلها كباب

العطش گويان سكينه با تمام كودكان***شدزفرط تشنگي دشت بلاهمچون سراب

رفت عباس آورد آب ازكنارعلقمه***واردآب روان شدشيرحق بي واهمه

آب ناخورده روان شداوبسوي خيمه گاه***اوفتاداندرميان قوم عدوان همهمه

ليك شدآندم شهيد آن تشنه لب دربين راه***دستهايش شدجدا باحمله هاي آن سپاه

فرق اوبشكافته با يك عمودآهنين***شدحسين آندم به قتلش درفغان وسوزو وآه

تشنه لب شدكشته آخراكبرتازه جوان***شيرخواره تشنه لب شدكشتۀ آب روان

اوبروي دست بابا درفغان وسوزوآه***حرمله تيرسه شعبه زدبه حلقش ناگهان

باقري شد شاه دين آخرلبِ تشنه شهيد***وه چه ظلم ازميزبانان گشت با امريزيد

با لب تشنه حسين اندرميان قتلگاه***بهرقتلش گشته عازم شمرملعون پليد

السلام اي تشنه كامان دردياركربلا***السلام اي تشنه كامان دردياركربلا

ياحسين و ياحسين ياحسين و ياحسين***ياحسين و ياحسين ياحسين و ياحسين

ياحسين و ياحسين ياحسين و ياحسين***ياحسين و ياحسين ياحسين و ياحسين

ياحسين ياثارالله***ياحسين ياثارالله

ياحسين ياثارالله***ياحسين ياثارالله

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***غريب نينوا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***سرازبدن جدا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***قتيل اشقيا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

***********************

هفتم ماه محرم

هفتم ماهِ محرم***كربلاشد وادي غم

شمردون آمده زان رو***كربلاشد دشت ماتم

چون شمر بد اختر بايك سپاه آمد***با نامه اي خونبار آن روسياه آمد

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

هفتم ماهِ محرم***بستنِ آبِ فرات است

به رويِ حسينِ مظلوم***كه سفينة النّجاة است

چونكه يزيد دون كرده است منع آب***با آنكه حيوانات گردند از آن سيراب

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

هفتمِ ماهِ محرم***كربلا قحطيِ آب است

درحرم آب نباشد***تشنه لب طفلِ رباب است

عمروبن حجّا ج و پانصد سوارِ او***آبِ روان بستن شد افتخارِ او

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

هفتمِ ماهِ محرم***العطش ذكرِ لبان است

چون شده قحطيِ آب و***ناله ها برآسمان است

اهلِ حرم نالان چون آب شد كمياب***اصغربه گهواره گريد برايِ آب

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

هفتمِ ماهِ محرم***تشنه لب اصغرِ بي شير

همه اطفالِ حسيني***زعطش درغم و دلگير

اندر تلظّي شد اصغر زبي آبي***اي باقري اصغر نالان زبي تابي

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

جانم حسين جانم***جانم حسين جانم

حسين حسين جانم***حسين حسين جانم

حسين حسين جانم***حسين حسين جانم

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين ثارالله***آقا اباعبدالله

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***غريب نينوا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***سرازبدن جدا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

شهيدكربلا حسين***قتيل اشقيا حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين

حسين حسين حسين حسين***حسين حسين حسين حسين